گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
استصحاب وجودي؛ ج 1، ص: 426







استصحاب وجودي: استصحاب امر وجودي.استصحاب امر وجودي مانند استصحاب کرّ بودن آبی که قبلا کرّ بوده است و الآن در
کرّ بودن آن شک میکنیم (- استصحاب)، مقابل استصحاب عدمی (- اصل عدم) مانند استصحاب عدم کرّ بودن آبی که قبلا کرّ
نبوده و الآن در کرّ بودن آن شک کردهایم.
استصغار؛ ج 1، ص: 426
استصغار: کوچک شمردن و ناچیز دانستن.از آن به مناسبت در باب صلات و شهادات سخن رفته است.
.38 - 284 و اصطلاحات الاصول/ 35 -279 / 202 ؛ اصول الفقه 2 -191 / 1) فرائد الاصول 3 )
ص: 427
استصغار گناهان، «1» . توجّه به عظمت خداوند و کوچک شمردن غیر او هنگام گفتن تکبیرة الاحرام از مستحبات نماز میباشد
اهانت) -) «2» . خود، گناه کبیره است
استصلاح؛ ج 1، ص: 427
استصلاح: استنباط حکم بر اساس مصالح مرسله.استصلاح عبارت است از به دست آوردن حکم واقعهاي که نصّ (- نصّ) و
اجماعی (- اجماع) دربارة آن وجود ندارد بر اساس مصلحتی عام که از آن به مصلحت مرسله تعبیر میشود.مصلحت مرسله،
مصلحتی است که دلیل و شاهدي شرعی بر اعتبار یا عدم اعتبار آن وجود ندارد. واژة استصلاح به عنوان یکی از روشهاي استنباط
در فقه اهل تسنن مطرح است و فقهاي شیعه در علم اصول فقه به مناسبت بیان ادلّۀ احکام از آن سخن گفتهاند.حجیّت استصلاح
میان مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت مورد اختلاف است، امّا به اتّفاق و اجماع فقیهان امامیّه حجیّت ندارد. البته اگر عقل مصلحتی را به
صفحه 291 از 483
طور کامل ادراك و به اعتبار آن از ناحیۀ شارع قطع پیدا کند، عمل بر طبق آن جایز است، امّا این مصلحت، مصلحت مرسله نیست.
1
استصناع؛ ج 1، ص: 427
استصناع: سفارش ساخت کالا.استصناع عبارت است از توافق سفارش دهنده با صنعتگر براي ساختن کالایی معیّن مانند میز و لباس.
در این توافقنامه، تهیّۀ مواد اوّلیه و عملیّات ساخت کالا بر عهدة سازنده است. از این عنوان در باب تجارت یاد شده است.مسألۀ
استصناع جز به اختصار در کلمات تعداد اندکی از قدما، مطرح نشده است. از این رو، روشن نیست که ماهیّت آن از منظر فقها عقد
است یا چیزي دیگر
404 و -403 ؛384 - 1 الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 381 (3) .66 / 2) کتاب الشهادات (گلپایگانی) 1 ) . 1) الاثنی عشریۀ/ 47 )
.447 / الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 2
ص: 428
و در صورت عقد بودن، صحیح است یا باطل و در فرض صحّت، لازم است یا جایز و در فرض لزوم، بیع است یا اجاره؟ از کسانی
در کلام ابن حمزه و «1» . که متعرّض مسأله شدهاند، تنها شیخ طوسی بر عقد بودن آن تصریح کرده، لیکن آن را باطل دانسته است
ابن سعید آمده است: اگر کسی کالایی سفارش دهد و صنعتگر آن را بسازد، سازنده بین تحویل و عدم تحویل آن و سفارش دهنده
البته برخی معاصران، مقالۀ مستقلی در مسألۀ یاد شده نوشته و به تفصیل در این «2» . بین قبول آنچه ساخته شده و ردّ آن، مخیّرند
باره که استصناع، عقدي مستقل است یا از مصادیق بیع یا اجاره یا شبیه آن مانند جعاله است یا ترکیب یافته از چند عقد است و یا
«3» . این که عقد نیست، بلکه سفارش ساخت بر وجه ضمان میباشد، سخن گفتهاند
استضعاف؛ ج 1، ص: 428
- مستضعف
استطابه؛ ج 1، ص: 428
استطابه: نظافت کردن/ استنجاء (- استنجاء).استطابه به مفهوم عام، نظافت کردن است و در باب طهارت از آن سخن رفته
است.نظافت کردن و تحصیل پاکیزگی با اموري مانند مسواك زدن (- مسواك)، مضمضه (- مضمضه) و استنشاق (- استنشاق)،
زدودن موهاي زاید بدن (- مو)، خضاب کردن (- خضاب)، کوتاه کردن و شانه زدن موي سر، زدن شارب (- شارب)، گرفتن
ناخن (- ناخن) و عطر زدن (- عطر)، مستحب میباشد. 1
استطاعت؛ ج 1، ص: 428
استطاعت: قدرت بر انجام تکلیف/ قدرت شرعی بر انجام مناسک حج. 1استطاعت به مفهوم نخست از شرایط
3) فصلنامه فقه اهل بیت، عربی، ش 10 و ) . 2) الوسیلۀ/ 257 و الجامع للشرائع/ 259 ) .194 / 215 و المبسوط 2 / 1) الخلاف 3 )
.428 / 1 العروة الوثقی 2 (5) .156 / 1 ذکري الشیعۀ 1 (4) . فارسی، ش 19 و ش 11
ص: 429
عمومی تکلیف است که در کتب کلامی در شرایط تکلیف مطرح است و در فقه به جاي آن، بیشتر، واژة قدرت (- قدرت) به کار
صفحه 292 از 483
در باب حج به کار رفته است که به تبیین اقسام و ابعاد آن ،- «2» میرود، و به مفهوم دوم- به تبعیّت از قران کریم
میپردازیم.اقسام: استطاعت بر دو گونه است: 1. استطاعت عقلی: قدرت عقلی بر انجام مناسک حج را- اعم از پیاده و سواره، به
استطاعت عقلی گویند. 2. استطاعت شرعی: قدرت ویژهاي که شارع مقدّس، آن را در - «3» آسانی و دشواري، با عزّت و ذلّت
وجوب حج معتبر دانسته است و بدون حصول آن- هر چند قدرت عقلی محقّق باشد- حج واجب نمیگردد؛ و چنانچه انجام گیرد،
از حجّ ۀ الاسلام (- حجّ ۀ الاسلام) کفایت نمیکند.ابعاد: استطاعت شرعی چهار رکن اساسی دارد که بدون حصول هر یک از
آنها، استطاعت محقّق نمیشود: 1. استطاعت مالی: استطاعت مالی شامل چهار چیز است: یک- توشۀ سفر (زاد): آنچه حاجی
بدان نیاز دارد.دو- وسیلۀ سواري - «4» مطابق شأن خود- اعم از خوردنی، نوشیدنی، پوشیدنی و دیگر وسائل لازم در سفر حج
سه- نفقۀ «5» . (راحله) در صورت نیاز به آن: مشهور فقها در صورت عدم نیاز نیز وجود راحله را شرط وجوب حج میدانند
چنانچه کسی از نظر مالی- در هر سه بعد یاد «6» . خانواده: حجگزار باید مخارج خانوادهاش را تا زمان بازگشت از حج داشته باشد
شده- هزینۀ حج را براي فردي تأمین کند، با وجود استطاعت سربی، بدنی و زمانی، حج بر او واجب میشود که به آن، استطاعت
چهار- رجوع به کفایت: حجگزار باید توانایی ادارة زندگی خود و خانوادهاش را پس از بازگشت از حج «7» . بذلی میگویند
داشته باشد؛ به گونهاي که به سبب هزینه کردن مال خود در حج، از ابتلا به تنگدستی پس از
.73 / 7) معتمد العروة 3 ) .123 / 6) الحدائق الناضرة 14 ) .428 (5) .421 (4) .428 / 3) العروة الوثقی 2 ) . 2) آل عمران/ 97 )
ص: 430
2. استطاعت سربی: «8» . مراجعت، بیم نداشته باشد. در شرط بودن رجوع به کفایت، اختلاف است.بیشتر فقها آن را شرط میدانند
برخوردار بودن راه و مقصد از امنیّت لازم و عدم احساس خطر بر جان، مال یا آبروي خود در طول سفر و هنگام انجام مناسک که
3. استطاعت بدنی: توانایی و سلامت جسمانی لازم براي رفتن به مکّه و انجام مناسک. «9» . تعبیر میشود « تخلیۀ السّرب » از آن به
تحصیل استطاعت براي حج، واجب «11» . 4. استطاعت زمانی: در اختیار داشتن زمان کافی براي انجام سفر و مناسک حج «10»
در صورتی که انجام حج مستلزم ترك واجبی مانند نجات دادن جان مؤمنی یا ارتکاب حرامی مانند سوار شدن بر «12» . نیست
«13» . وسیلۀ سواري غصبی گردد که انجام یا ترك آن مهمتر از حج باشد، حج، واجب نمیشود
استطراق؛ ج 1، ص: 430
استطراق: آمد و شد، عبور و مرور.از آن در باب احیاء موات بحث شده و در پارهاي ابواب دیگر مانند صلات و صلح به مناسبت از
آن سخن رفته است.آمد و شد در راههاي عمومی، حق همگان است و استفادهاي غیر از آمد و شد از آن مانند خرید و فروش، به
شرط عدم مزاحمت براي عبور و مرور، اشکال ندارد. 1نماز خواندن در مسیر آمد و شد مردم در صورت عدم مزاحمت مکروه
است. 2همچنین است عبور از مسجد، مگر آن که در آن دو رکعت نماز گزارده شود. 3چنانچه در زمینی بایر (- زمین موات) به
سبب رفت و آمد، خیابانی به طور قهري ایجاد گردد، احیاي آن زمین از دو طرف خیابان جایز است، لیکن باید به اندازة پنج یا
هفت ذراع آن براي عبور و مرور باقی بماند. 4 فزونی تردد و
.453 (13) .435 (12) .453 (11) .452 (10) .453 / 9) العروة الوثقی 2 ) .451 / 134 و العروة الوثقی 2 / 8) مستمسک العروة 10 )
213 و منهاج / 4 تحریر الوسیلۀ 2 (17) .600 / 3 العروة الوثقی 1 (16) .374 -370 /8 2 (15) .77 -76 / 1 جواهر الکلام 38 (14)
.163 / الصالحین (خویی) 2
ص: 431
گشودن در به کوچۀ بن بست جهت عبور و مرور از سوي «5» . آمد و شد مردم در یک مسیر، نشان عمومی بودن آن مسیر است
صفحه 293 از 483
«6» . کسی که تنها دیوار خانهاش به سمت کوچه است، بدون اذن صاحبانش یعنی کسانی که به آن کوچه در دارند، جایز نیست
اگر کسی حق آمد و شد از مکانی را داشته باشد، نمیتواند آن را به دیگري بفروشد، لیکن صلح بر آن به شرط مشخص بودن
«7» . محل آمد و شد جایز است
استظلال؛ ج 1، ص: 431
- سایه
استظهار؛ ج 1، ص: 431
استظهار: تحقیق و تفحّص براي ظهور حال/ احتیاط و تحفّظ/ چیرگی/ طلب ظهور کلام.واژة استظهار در فقه و اصول، مفاهیم و
کاربردهاي مختلفی دارد.مفهوم اول: کاربرد رایج استظهار به این مفهوم در باب طهارت، مبحث حیض و نفاس است.استظهار
حائض: زن داراي عادت معیّن که زمان عادت او کمتر از ده روز است، اگر خونریزي وي از زمان عادتش بگذرد و نداند خونریزي
تا ده روز ادامه مییابد تا تمام مدّت ده روز حیض باشد یا بیشتر از ده روز ادامه مییابد که در این صورت تنها مدّت عادت، حیض
شمرده شود، استظهار میکند؛ یعنی تا ده روز صبر میکند و به احکام زن حائض عمل میکند تا حال او روشن شود. اگر خون تا
ده روز قطع شد، همۀ روزها را حیض قرار میدهد و چنانچه از ده روز گذشت، روزهاي عادت خود را حیض و باقی را استحاضه
(- استحاضه) به شمار میآورد 1 (- حیض).البته در این که استظهار، واجب است یا مستحب و یا مباح، اختلاف میباشد.استحباب
آن به مشهور متأخّران نسبت داده شده است. 2 همچنین در مدّت زمان استظهار، اقوالی مطرح شده است: یک یا
.265 2 (9) .274 -271 / 1 مستمسک العروة 3 (8) .432 / 7) جامع المقاصد 5 ) .211 (6) .212 / 5) تحریر الوسیلۀ 2 )
ص: 432
وجوب استظهار به یک روز و تخییر میان استظهار به دو، ؛«4» تخییر میان یک، دو و سه روز ؛«3» دو روز؛ سه روز؛ تا پایان روز دهم
قول «6» . واگذار کردن امر به حائض تا خود، به مدّت مورد نیاز براي استظهار دست یابد ؛«5» سه یا تا پایان روز دهم و عدم آن
واژة استظهار در اعمال حائض، کاربرد دیگري نیز دارد و آن، تفحّص از حال خود از «7» . نخست به مشهور نسبت داده شده است
حیث پاك شدن است؛ بدین معنا که حائض پس از قطع ظاهري خون، براي دستیابی به قطع واقعی آن، پنبهاي درون فرج قرار
استظهار نفساء: آنچه در استظهار حائض- به هر دو «8» . میدهد و در صورت آلوده نشدن پنبه به خون، قطع به طهارت پیدا میکند
مفهوم دوم: واژة استظهار به معناي تحفّظ در باب «9» . معنا- گذشت، در زنی که خون نفاس (- نفاس) دیده نیز جاري است
طهارت، مبحث استحاضه، وضو و غسل آمده است.استظهار مستحاضه: تحفّظ از خروج خون و تعدي آن به سایر بدن یا لباس در
استظهار مسلوس و مبطون: واجب است فرد مسلوس (- مسلوس) و مبطون (- «10» . حدّ توان براي نماز، بر مستحاضه واجب است
«11» . مبطون) براي نماز با استفاده از کیسه و مانند آن از سرایت نجاست (ادرار یا مدفوع) به سایر بدن یا لباس، تحفظ نماید
استظهار در وضو و غسل: دست کشیدن به بدن در غسل، گشودن چشمها هنگام شستن صورت براي رسیدن آب به اطراف آنها و
نیز نفوذ دادن و رساندن آب به مواضعی مانند لاي موهاي نرم، زیر بغل، ناف و زیر پستان- که بدون این عمل نیز آب به این جاها
نفوذ میکند- به جهت احتیاط مستحب است. رساندن آب و دست کشیدن به مواضعی که نفوذ آب به آنها متوقّف بر این عمل
مفهوم سوم: واژة استظهار به معناي چیرگی در باب قضاء آمده است. «12» . میباشد، واجب است
(7) .320 -316 / 6) منتهی المطلب 2 ) .315 / 5) التنقیح (الطهارة) 6 ) .270 / 4) مستمسک العروة 3 ) .194 / 3) جواهر الکلام 3 )
11 ) الحدائق ) .348 / 10 ) جواهر الکلام 3 ) .364 -362 / 9) العروة الوثقی 1 ) .460 / 8) مستمسک العروة 3 ) .195 / جواهر الکلام 3
صفحه 294 از 483
.165 / 113 و 2 / 189 ؛ الحدائق الناضرة 3 / 107 و 2 / 12 ) جواهر الکلام 3 ) .307 / الناضرة 3
ص: 433
مفهوم «13» . جایز نیست قاضی به یکی از دو طرف دعوا چیزي تلقین کند که موجب استظهار و چیرگی وي برطرف دیگر گردد
چهارم: واژة استظهار به معناي طلب ظهور کلام در اصول فقه، مبحث ظواهر آمده و مراد از ظهور، مفهومی است که از کلام بر
حسب متفاهم عرفی و لغوي فهمیده میشود (- ظهور).
استعاذه؛ ج 1، ص: 433
و مانند آن.مراد از استعاذه در این مقام، استعاذة لفظی است، نه معنوي و آن عبارت « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم » استعاذه: گفتن
و مانند آن که بیانگر التجاء و پناه بردن انسان به خداي تعالی از شیاطین است 1 و از « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم » است از گفتن
، آن در بابهاي طهارت، صلات، حج و نکاح به مناسبت سخن رفته است.حکم: استعاذه در هر حال و در همۀ امور مستحب است 2
لیکن در مواردي خاص، تأکید و به آن، امر شده است: 1. در آغاز تلاوت قرآن. 3 در روایات، کیفیّت استعاذه در این مورد،
صورت نخست به .« أعوذ باللّه السّمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم » و « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم » : مختلف ذکر شده است. از جمله
4. در رکعت اول نماز، پیش از قرائت به قول مشهور. 5 چگونگی مشهور نسبت داده شده؛ گرچه صورتهاي دیگر نیز جایز است. 2
6. استعاذه از استعاذه در این مورد، همانند مورد پیشین است.قول مشهور، استحباب آهسته گفتن استعاذه در همۀ نمازها است. 3
عذاب هنگام خواندن یا شنیدن آیات عذاب 7 (- آیات عذاب). 4. پیش از آمیزش 8 (- آمیزش).
(17) .162 / 3 الحدائق الناضرة 8 (16) .175 / 2 مستند الشیعۀ 5 (15) .360 / 1 مهذّب الاحکام 6 (14) .144 / 13 ) جواهر الکلام 40 )
7 کشف (20) .175 / 6 مستند الشیعۀ 5 (19) .420 / 5 جواهر الکلام 9 (18) .176 -173 / 420 و مستند الشیعۀ 5 / 4 جواهر الکلام 9
.800 / 8 العروة الوثقی 2 (21) .462 / الغطاء 3
ص: 434
«10» . 6. هنگام ورود به مستراح «9» . 5. استعاذه از آتش جهنم در گرمابه
استعاره؛ ج 1، ص: 434
استعاره: عاریه خواستن (- عاریه).
استعانت؛ ج 1، ص: 434
استعانت: یاري خواستن، کمک جستن.از آن در بابهاي طهارت، صلات، جهاد، لقطه و قضاء به مناسبت سخن رفته است.استعانت
بر دو قسم است: 1. استعانت حلال: یاري خواستن از خداوند در همۀ امور مادّي و معنوي، دنیوي و اخروي، امري مطلوب و مورد
ترغیب و تحریص شریعت مقدّس است. 1 کمک جستن از انسان در امر حلال 2 و نیز از غیر انسان مانند حیوان و گیاهان دارویی
براي درمان، جایز، بلکه در مواردي مانند توقّف حفظ جان بر آن، واجب است. 2. استعانت حرام: کمک جستن بر امر حرام مانند
استعانت بر ساختن شراب، و نیز از راه حرام، مانند استعانت به سحر (- سحر)، کهانت (- کهانت) و شعبده (- شعبده) حرام است.در
برخی ابواب فقهی از استعانت به نحو خاص، سخن رفته است: طهارت: به قول مشهور، استعانت در وضو یعنی در ریختن آب در
دست وضو گیرنده، کراهت دارد. 3 کراهت آن در مقدّمات دور مانند فراهم کردن آب و گرم کردن آن، مورد اختلاف است. 4
این حکم در غسل و تیمّم نیز جاري است. 5صلات: به قول مشهور، کمک گرفتن از عصا، دیوار و مانند آن در نماز، هنگام قیام،
صفحه 295 از 483
جایز نیست، و در حال ضرورت، جایز، بلکه واجب است. 6جهاد: یاري جستن از کفّار ذمّی (- اهل ذمّه) در جنگ با کفّار حربی (-
اهل حرب) یا باغیان (- باغی) و نیز از گروهی از کافران حربی یا باغیان
.364 / 3 الحدائق الناضرة 2 (13) . 2 مائده/ 2 (12) . 1 فاتحه/ 5؛ اعراف/ 128 (11) . 10 ) حبل المتین/ 32 ) .412 / 9) کشف الغطاء 2 )
.250 -248 / 6 جواهر الکلام 9 (16) .362 / 5 الحدائق الناضرة 2 (15) .343 / 4 جواهر الکلام 2 (14)
ص: 435
قضاء: کمک گرفتن غیر ضروري از قاضی «7» . در نبرد با گروهی دیگر از ایشان با وجود مصلحت و نداشتن مفسده، جایز است
لقطه: بر یابندة کودك «8» . ستمگر با مراجعه به او براي احقاق حق، حرام است، امّا در صورت توقّف گرفتن حق بر آن، جایز است
گمشده، در صورتی که براي کودك مالی نباشد و نیز فردي که به رایگان نفقۀ او را بپردازد، وجود نداشته باشد، واجب است براي
پرداخت نفقۀ او در صورت امکان از حاکم اسلامی و در صورت عدم امکان از مسلمانان- که خود نیز یکی از آنان است- کمک
لقیط). (- اعانت) -) «9» بگیرد
استعداء؛ ج 1، ص: 435
به معناي یاريخواهی از کسی در امري است، لیکن در فقه، در باب قضاء، در مورد « عدو » استعداء: اقامۀ دعوا.واژة استعداء از
درخواست یکی از دو طرف دعوا (مدّعی) از قاضی جهت گرفتن حق او از طرف دیگر، به کار رفته است. به درخواست کننده
مدّعی علیه) گفته میشود (- دعوا). ) « مستعدي علیه » مدّعی) و به متجاوز ) « مستعدي »
استعداد:؛ ج 1، ص: 435
- آمادگی
استعفاف؛ ج 1، ص: 435
استعفافاستعفاف: عفّت ورزیدن.از آن در بابهاي تجارت و وصیّت به مناسبت سخن رفته است.مستحب است کاسب به انگیزة
بینیاز شدن و استعفاف از مردم (دست نیاز به سوي آنان دراز نکردن)، تجارت کند. 1در این که سرپرست اموال یتیم در صورت
بینیازي میتواند از اموال وي، اجرت المثل (- اجرت المثل) خود را بردارد یا بر او واجب است عفّت ورزد و چشمداشتی به مال
یتیم نداشته باشد، اختلاف است. 2
.107 / 442 و تحریر الوسیلۀ 2 /28 2 (11) .449 / 1 جواهر الکلام 22 (10) .165 /38 (9) .35 /40 (8) . 193 و 346 /21 (7)
ص: 436
استعلام؛ ج 1، ص: 436
استعلام: تحقیق و پرس و جو.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، تجارت، ضمان، نکاح و قضاء سخن رفته است.حکم:
حکم استعلام به اعتبار آنچه مورد استعلام قرار میگیرد، متفاوت است. به طور کلّی استعلام از حکم چیزي که از جنبۀ پاکی و
نجاست یا حلیّت و حرمت مشکوك است، در صورت امکان، واجب است- مانند آن که ندانیم خون نجس است یا پاك، آهو
مانند آن که ندانیم فلان مایع «1» حلال گوشت است یا حرام گوشت- امّا اگر موضوع حکم مشکوك باشد، استعلام واجب نیست
نجس شده است یا خیر، گوشت گوسفندي که از مسلمان گرفته شده، تذکیه شده است که خوردنش حلال باشد یا خیر. در این دو
صفحه 296 از 483
صورت حکم به پاکی و حلیّت میشود و نیازي به استعلام نمیباشد.استعلام گاه مستحب است مانند این که براي قاضیاي که تازه
وارد شهر شده است، مستحب است امور داخلی شهر را از اهالی آن استعلام نماید تا عالمان و افراد عادل و مورد اطمینان را بشناسد
شخص اجیر اگر شک کند نمازي را که براي خواندن آن اجیر شده «2» . و بداند با چه کسانی معاشرت و از چه کسانی دوري کند
از شرایط بیع سلف «3» . است، نماز مسافر است یا نماز حاضر و استعلام از آن نیز ممکن نباشد، باید احتیاط کند و هر دو را بخواند
(- بیع سلف) آن است که مال را با الفاظی که براي دو طرف معامله معلوم است و از نظر عرف یا لغت نیز ظهور در مقصود دارد،
مهر مجهولی که استعلام از آن ممکن نیست- «4» . وصف کند تا هنگام اختلاف، استعلام از آن ممکن باشد و گرنه، بیع باطل است
شوهر غایبی که بتواند از حال همسرش هر چند به وسیلۀ «5» . مانند عنوان حیوان یا شیئ- باطل است و مهر المثل واجب میشود
وکیل استعلام کند، حاضر محسوب میشود. از این رو، طلاق همسرش در حال حیض باطل است.
5) الحدائق ) .279 / 4) جواهر الکلام 24 ) .136 / 3) مستمسک العروة 7 ) .35 / 2) مجمع الفائدة 12 ) .359 / 1) مستمسک العروة 1 )
.438 / الناضرة 24
ص: 437
همچنین شوهر حاضري که نتواند از حال همسرش استعلام کند، غایب محسوب میشود. بنابراین، طلاق همسرش هر چند در واقع با
ضمانت دین مجهولی که استعلام از آن ممکن نیست، باطل است و در جواز آن، «6» . دوران حیض او مصادف گردد صحیح است
«7» . در صورتی که پس از ضمانت امکان استعلام باشد، اختلاف است
استعمال؛ ج 1، ص: 437
استعمال: به کار گرفتن.مراد از استعمال بر حسب آنچه بدان اضافه میشود، متفاوت است مانند استعمال عطر، آب و پوست که مراد
از آن به ترتیب بوییدن یا به لباس و بدن زدن، نوشیدن و مصرف کردن در تطهیر و طهارت، و استفاده در لباس، کفش و مانند آن
است. احکام آن نیز بر حسب عناوینی که بدان اضافه میشود، مختلف است که تفصیل هر یک در مدخل مربوط آمده است. در
این جا به اجمال، به کلیّات احکام آن اشاره و نمونههایی از آن که در بابهاي طهارت، صلات، حج و اجاره آمده ذکر
میشود.استعمال، موضوع احکام پنجگانۀ تکلیفی ذیل است: 1. واجب: تیمّم کسی که به دلیل دسترسی نداشتن به آب، براي نماز
-) تیمّم کرده و پیش از شروع نماز، به آب دست یافته است، باطل میشود و استعمال آب براي وضو یا غسل واجب میشود 1
تیمّم). 2. حرام: به کارگیري ظروف طلا و نقره به طور مطلق حتی به قول مشهور در غیر خوردن و آشامیدن 2 و استعمال عطر براي
6. مکروه: محرم 3 (- احرام)، حرام است. 3. مستحب: استعمال عطر 4 به ویژه براي نمازگزار 5 و نیز در روز جمعه مستحب است. 4
به کارگیري اجیر پیش از تعیین دستمزد او کراهت دارد. 7
(10) .332 -328 / 2 جواهر الکلام 6 (9) .377 / 1 الحدائق الناضرة 4 (8) .29 / 7) الحدائق الناضرة 21 ) .338 / 6) مستمسک العروة 3 )
/ 7 جواهر الکلام 27 (14) .364 / 6 وسائل الشیعۀ 7 (13) .574 / 5 العروة الوثقی 1 (12) .576 / 4 الحدائق الناضرة 5 (11) .323 /18 3
.253
ص: 438
در کراهت استعمال حنا به قصد زینت براي محرم (- احرام) اختلاف است.قول به کراهت، به اکثر، بلکه مشهور نسبت داده شده
آب مستعمل) و استفاده از پوست حیوان حلال گوشت تذکیه -) «9» 5. مباح: استعمال آب به کار رفته در وضو یا غسل «8» . است
پوست). -) «10» شده، مباح است
استغاثه؛ ج 1، ص: 438
صفحه 297 از 483
استغاثه؛ ج 1، ص: 438
گفته میشود و از آن در بابهایی « مستغاث » و به فریادرس « مستغیث » استغاثه: فریاد خواهی براي رهایی از گرفتاري.به فریادجو
مانند صلات، طلاق، قضاء و حدود به مناسبت سخن رفته است.استغاثه، در صورتی که حفظ جان، مال یا ناموس محترم، متوقّف بر
آن باشد، واجب و ترك آن حرام است. 1همچنین اگر فردي نزد قاضی براي احقاق حق خویش علیه کسی استغاثه نماید، اجابت او
بر قاضی واجب است. 2برخی فقها، تدرّج (گام به گام پیش رفتن) را در مقام دفاع از خویش واجب میدانند (- دفاع). بنابراین، در
مرحلۀ نخست باید با استغاثه و فریادخواهی، دشمن را دفع کرد و در صورت نتیجه نگرفتن، به مرحلۀ بالاتر یعنی دفاع فیزیکی (با
دست و پا) که آن هم داراي مراحلی است، روي آورد. 3 برخی ناتوانی از دفع مکره را- هر چند از راه استغاثه- در تحقّق اکراه (-
اکراه) شرط دانستهاند. 4از جمله نمازهاي مستحبی، نماز استغاثه است (- نماز استغاثه).
استغراق؛ ج 1، ص: 438
- استیعاب
/ 1 جواهر الکلام 41 (11) . 10 ) النهایۀ (شیخ طوسی)/ 586 ) .48 -46 / 9) العروة الوثقی 1 ) .560 / 428 و الحدائق الناضرة 15 /18 (8)
.11 / 4 جواهر الکلام 32 (14) .571 / 77 و قواعد الاحکام 3 -75 / 3 المبسوط 8 (13) .134 /40 2 (12) .650
ص: 439
استغفار؛ ج 1، ص: 439
استغفار: درخواست آمرزش از خداوند.تفاوت آن با توبه (- توبه) این است که توبه، بازگشت به سوي پروردگار با پشیمانی از
عمل بد خویش است، ولی استغفار، درخواست مغفرت و آمرزش از او است. البته در این که قوام استغفار به توبه است یا نه، میان
و یا فعلی مانند انجام دادن عملی که موجب آمرزش انسان « استغفر اللّه » استغفار یا قولی است مانند گفتن «1» . فقها اختلاف است
میگردد.مورد بحث در این جا، استغفار گفتاري است که از آن در بابهایی مانند طهارت، صلات، صوم، حج، تجارت، ظهار و
کفّارات به مناسبت سخن گفته شده است.استغفار از عبادتهایی است که در شریعت مقدّس، نسبت به آن، ترغیب و تشویق بسیار
چندان که بیشتر دعاهایی که از معصومان علیهم السّلام به یادگار مانده،- با عبارات و الفاظ گوناگون- متضمّن ؛«2» شده است
استغفار است.در روایات، آداب و شرایطی مانند پشیمانی از عمل بد خویش، تصمیم بر عدم ارتکاب گناه در آینده و اداي حقوق
همچنین در آیات و روایات، آثار سازنده و ارزشمندي از قبیل صلاح جامعه، «3» . مردم، براي تحقّق استغفار حقیقی ذکر شده است
الفاظ استغفار: استغفار در شریعت مقدّس با «4» . نزول برکات الهی، و مصونیّت از عذاب دنیوي و اخروي براي آن بیان شده است
باشد؛ « غفر » برخی تصریح کردهاند که استغفار قولی باید از ریشۀ .« اللّهم اغفر لی » و « استغفر اللّه » الفاظ مختلفی بیان شده است مانند
حکم تکلیفی: استغفار گرچه فی نفسه مستحب است، لیکن گاهی به «5» . همان گونه که در تحمید، تسبیح و تکبیر چنین است
جهت عوارضی واجب یا حرام میگردد. از این رو، استغفار به لحاظ حکم سه گونه است: 1. استغفار مستحب: استغفار از آن جهت
بعد از ؛«7» بین دو سجدة نماز :«6» که بهترین دعا و عبادت به شمار میرود، در همۀ حالات به ویژه موارد ذیل مستحب است
تسبیحات اربعه)؛ در قنوت (- قنوت) به خصوص -) «8» تسبیحات اربعه
3) بحار الانوار ) .176 / 2) وسائل الشیعۀ 7 ) . 163 و رسائل فقهیۀ (شیخ انصاري)/ 56 / 535 ؛ جواهر الکلام 33 / 1) مسالک الافهام 9 )
/ 6) وسائل الشیعۀ 7 ) .33 / 5) جواهر الکلام 7 ) . 12 ؛ هود/ 52 ؛ اعراف/ 96 و انفال/ 33 - 132 ؛ نوح/ 10 / 4) جواهر الکلام 12 ) .27 /6
.658 (8) .683 / 7) العروة الوثقی 1 ) .180
صفحه 298 از 483
ص: 440
در نماز باران ؛«11» سحر)؛ براي میّت هنگام تشییع جنازه، دفن و زیارت قبر او -) «10» نماز وتر)؛ هنگام سحر -) «9» قنوت نماز وتر
براي ترك برخی آداب و سنن مانند استغفار براي لطمه زدن بر سر و صورت خود به ؛«13» نماز باران)؛ در ماه رمضان -) «12»
2. استغفار واجب: استغفار به عنوان کفّارة واجب بر محرم (- احرام) در صورت جدال (- جدال) کمتر از سه «14» . عنوان کفّارة آن
فسوق)، یا بدل کفّارة واجب بر کسی که توان انجام هیچ یک از خصال کفّاره (آزاد کردن برده، گرفتن دو ماه -) «15» بار و فسوق
البته بدلیّت استغفار در کفّارة ظهار (- ظهار) در صورت ناتوانی از «16» . روزه یا اطعام یا پوشاندن شصت فقیر) را ندارد واجب است
نماز میّت) و نیز از سوي غیبت کننده -) «18» کفّاره).در وجوب استغفار در نماز میّت -) «17» پرداخت کفّاره، مورد اختلاف است
غیبت). 3. استغفار حرام: استغفار براي مشرکان و کفّار- به نصّ قرآن کریم -) «19» براي کسی که او را غیبت کرده، اختلاف است
«21» . و نیز مخالفان و منافقان، حرام است - «20»
استغناء؛ ج 1، ص: 440
- غنا
استفاضه؛ ج 1، ص: 440
استفاضه: نقل حدیث توسط چند راوي در هر طبقه و عصر/ بسیار شنیدن یک خبر از افراد متعدّد.استفاضه به معناي نخست از
اصطلاحات علم درایه و حدیث است
14 ) جواهر الکلام ) .304 / 13 ) وسائل الشیعۀ 10 ) .131 /12 (12) . 307 و 323 ؛289 /4 (11) .33 / 10 ) جواهر الکلام 7 ) .699 (9)
/22 (19) . 47 و 88 -34 /12 (18) .163 -160 (17) .295 / 16 ) جواهر الکلام 33 ) . 15 ) مناسک مراجع/ م 372 و 377 ) .193 /33
.51 -47 / 21 ) جواهر الکلام 12 ) . 20 ) توبه/ 113 ) .522 -519 / 72 و مصباح الفقاهۀ 1
ص: 441
که در آن علم و نیز در اصول فقه مورد بحث قرار گرفته و عبارت است از نقل حدیث توسط بیشتر از سه راوي و یا بنابر قولی بیشتر
از دو راوي در هر طبقه (عصر). برخی شرط کردهاند تعداد راویان، کمتر از آن رقمی باشد که موجب حصول تواتر میشود (-
میگویند.حجیّت استفاضه: خبر مستفیض از اقسام خبر واحد است، و « خبر مستفیض » تواتر).به حدیثی که این گونه نقل شده است
خبر واحد).استفاضه به معناي دوم که از آن به شیاع و تسامع نیز تعبیر میشود از -) «1» خبر واحد بنابر قول مشهور حجّت است
اصطلاحات علم فقه است و در بابهاي صوم، قضاء و شهادات از آن سخن رفته است.فقها در معناي استفاضه اختلاف نظر دارند.
برخی دیگر، آن را به «2» . برخی بسیار شنیدن یک خبر از افراد متعدّد را به حدّي که علم به آن خبر حاصل شود استفاضه میدانند
و سرانجام از کلمات «3» . زیاد شنیدن خبري از یک گروه در حدّ حصول ظنّ غالب نزدیک به علم (- اطمینان) تعریف کردهاند
حجیّت: استفاضه اگر مفید «4» . بعضی براي استفاضه معناي عامی که در برگیرندة علم، اطمینان و مطلق ظنّ است استفاده میشود
علم باشد در همۀ موارد حجّت است؛ چون حجیّت علم ذاتی است. گرچه برخی برآنند که در صورت افادة علم از قلمرو استفاضه
و اگر مفید ظنّ باشد در حجیّت آن به نحو مطلق و عدم حجیّت آن به نحو مطلق و تفصیل بین ظنّ نزدیک به علم «5» ، خارج است
مناط حجیّت: مناط «6» . و ظنّی که به این مرحله نرسیده که در صورت نخست حجیّت و در صورت دوم حجّت نیست اختلاف است
حجیّت استفاضه نزد کسانی که حصول علم را شرط آن میدانند، افادة علم است ولی نزد دیگران، مختلف است. برخی، مناط را
دشوار بودن حصول علم یا چیزي که در شرع، قائم مقام علم است مانند بیّنه (- بیّنه)، دانستهاند. بنابراین هر موردي که حصول علم
صفحه 299 از 483
یا قائم مقام آن دشوار
3) القواعد و ) .221 / 229 و القواعد و الفوائد 1 / 2) مسالک الافهام 14 ) .131 / 1) الرعایۀ فی علم الدرایۀ/ 69 و مقباس الهدایۀ 1 )
240 و جواهر / 86 ؛ قواعد الاحکام 2 / 4) المبسوط 8 ) .135 / 230 و الروضۀ البهیۀ 3 -229 / 221 ؛ مسالک الافهام 14 / الفوائد 1
. 6) القضاء و الشهادات (شیخ انصاري)/ 73 ) . 5) کتاب القضاء (آشتیانی)/ 42 و کتاب القضاء (رشتی)/ 94 ) .134 / الکلام 41
ص: 442
برخی دیگر، مناط را بعد از انکار دلیل عام، وجود دلیل خاصّ «7» . باشد، با استفاضه ثابت میشود، مانند نسب، وقف و نکاح
دانسته و گفتهاند در هر موردي که دلیل بر حجیّت استفاضه در آن مورد داشته باشیم استفاضه در آن مورد حجّت است، خواه مفید
آنچه با استفاضه ثابت میشود: کسانی که در حجیّت استفاضه علم را شرط نمیدانند پارهاي موارد را که با «8» . علم باشد یا ظنّ
استفاضه ثابت میشود ذکر کردهاند، لیکن در شمار آن اختلاف نظر دارند، برخی آن را در سه چیز: نسب، مرگ و ملک مطلق
منحصر کرده و برخی دیگر تا بیست و دو مورد بر شمردهاند از جمله: رضاع، نکاح، وقف، اسلام، کفر، دین، اعسار، ولایت، عزل و
ولی اگر در استفاضه علم را شرط بدانیم، حجیّت آن به موارد یاد شده منحصر نخواهد بود، بلکه در هر موردي که «9» . تضرّر زوجه
است.البته برخی حصول علم را « هلال » علم حاصل شود حجّت است.از مواردي که به ثبوت آن با شیاع و استفاضه تصریح کردهاند
«11» . ولی برخی دیگر ظنّ غالب را کافی دانستهاند «10» در آن شرط کرده
استفتاء؛ ج 1، ص: 442
استفتاء: پرسش و درخواست فتوا.مراد از استفتاء در فقه، سؤال از مجتهد در مورد مسائل و احکام شرعی است. به سؤال کننده،
گفته میشود. (- فتوا) « مستفتی »
132 و القواعد /41 (9) .134 / 55 و 41 / 8) جواهر الکلام 40 ) . 135 و القضاء و الشهادات (شیخ انصاري)/ 74 / 7) الروضۀ البهیۀ 3 )
.136 / 11 ) تذکرة الفقهاء 6 ) .452 / 353 و مستمسک العروة 8 / 10 ) جواهر الکلام 16 ) .221 / و الفوائد 1
ص: 443
استفتاح؛ ج 1، ص: 443
دعاي -) «1» استفتاح: نصرت خواستن، گشایش طلبیدن.این واژه در مورد دعاي استفتاح- که از آن به دعاي توجّه تعبیر میشود
عمل امّ داود) به کار رفته است. -) «2» توجّه) و عمل استفتاح- که به عمل امّ داود معروف است
استفراغ؛ ج 1، ص: 443
استفراغ: قی کردن.به بیرون آمدن مواد درون معده از راه گلو به صورت عمدي یا قهري استفراغ اطلاق میشود؛ واژة استفراغ در
« رحم » تعریف اجتهاد با اضافه به وسع به کار رفته است که مراد، بذل نهایت سعی و تلاش میباشد (- اجتهاد). گاهی نیز به کلمۀ
اضافه میگردد که منظور، استبراء رحم است (- استبراء). از این عنوان در بابهاي طهارت، صلات، صوم و حدود سخن گفته شده
است.طهارت و صلات: آنچه با استفراغ از گلو بیرون میآید، پاك است، مگر آن که عین نجس مانند خون همراه آن باشد. 1قی
کردن موجب نقض طهارت 2 و بطلان نماز 3 نمیشود، ولی وضو گرفتن پس از آن، مستحب است. 4 برخی استحباب را به صورت
ناخوشایندي طبع از آن، مقیّد کردهاند.صوم: استفراغ عمدي و بدون ضرورت در روزة واجب معیّن مانند روزة ماه رمضان، حرام
است و به قول مشهور، موجب بطلان روزه اعم از واجب و مستحب میگردد؛ هر چند ناشی از ضرورت مانند بیماري باشد، لیکن
صفحه 300 از 483
در وجوب قضا و کفّاره در روزة واجب معیّن، یا وجوب قضا بدون کفّاره، اختلاف است. قول مشهور، عدم وجوب کفّاره است.
5حدود: گواهی فردي بر شراب خوردن کسی و گواهی فرد دیگر بر استفراغ آن توسط همان شخص، در حکم شهادت دو گواه بر
شرابخواري و موجب ثبوت حدّ (- حدّ) است. ثبوت شرابخواري
4 جواهر الکلام (6) .27 / 3 ذکري الشیعۀ 4 (5) .417 /1 2 (4) .84 / 1 جواهر الکلام 6 (3) .59 /5 (2) .100 / 1) جواهر الکلام 12 )
.150 / 340 و مهذّب الاحکام 10 ؛308 / 289 ؛ مستمسک العروة 8 -287 /16 5 (7) .24 /1
ص: 444
«6» . به گواهی هر دو شاهد بر استفراغ شراب، مورد اشکال و تردید واقع شده است
استفسار؛ ج 1، ص: 444
استفسار: توضیح خواستن.از آن به مناسبت در بابهاي اقرار، قضاء و شهادات سخن رفته است. 1اقرار به چیز مبهم در اموال- مانند
اقرار به این که به فلانی مبلغی بدهکارم- صحیح است. در این صورت، قاضی از اقرار کننده توضیح میخواهد. به قول مشهور، در
صورت خودداري وي از تفسیر، به زندان افکنده میشود (- اقرار).قاضی نباید به یکی از دو طرف دعوا چیزي تلقین کند که
موجب چیرگی او بر طرف دیگر گردد، لیکن میتواند استفسار و تحقیق نماید؛ هر چند به چیرگی او منجرّ گردد. 2اگر گواهی
دهنده در محکمه از عالمان و صالحان باشد، کاوش در استفسار از وي به حدّي که موجب متّهم شدن و نقص و عیب در او شود،
مکروه است. 3
استفصال؛ ج 1، ص: 444
- قاعدة ترك استفصال
استفضال؛ ج 1، ص: 444
استفضال: افزون آوردن.عنوان فوق در بابهاي اجاره و نکاح آمده است.اجیر میتواند مقداري از غذایی را که از اجیر کننده
دریافت میکند به جهت استفضال، کنار بگذارد. 1 هرگاه شوهر خرجی مدّت معیّنی را به زن بپردازد، و مقداري از آن به جهت
قناعت یا غیر آن زیاد آید، زن مالک آن زیادي است و شوهر نمیتواند از او بازپس گیرد. 2
استقاله؛ ج 1، ص: 444
استقاله: درخواست فسخ معامله (- اقاله).
3 مجمع (9) .144 /40 2 (8) .33 -32 / 1 جواهر الکلام 35 (7) .210 -208 / 463 و الروضۀ البهیۀ 9 -462 / 6) جواهر الکلام 41 )
.344 /31 2 (11) .330 / 1 جواهر الکلام 27 (10) .48 / الفائدة 12
ص: 445
استقبال؛ ج 1، ص: 445
استقبال: پیش رو قرار دادن چیزي/ پیشواز رفتن (- پیشواز).کاربرد رایج معناي نخست استقبال در استقبال قبله است؛ به گونهاي که
هرگاه واژة استقبال بدون قید به کار رود، مراد، استقبال قبله است. گاهی نیز جز قبله به موضوعات دیگر مانند خورشید، ماه، نماز،
صفحه 301 از 483
ماه یا سال قمري اضافه میشود که در اول و دوم مراد، قرار دادن عورت در مقابل آن دو در حال تخلّی (- تخلّی)، در سومی اعادة
نماز، و در چهارمی ورود به ماه یا سال نو است. از این عنوان در بابهاي طهارت، صلات، حج، نکاح و صید و ذباحه سخن رفته
است.استقبال قبله: حکم استقبال قبله بر چهار قسم است: 1. واجب: شرط صحّت نماز واجب و قضاي اجزاي فراموش شدة آن و نیز
اگر استقبال قبله در همۀ احوال براي نمازگزار «1» . به قول مشهور نماز مستحبی در حال استقرار (نه حرکت)، استقبال قبله است
و اگر به هیچ وجه ممکن نباشد، «2» ممکن نباشد- مانند کسی که به ناچار سواره نماز میخواند- رعایت قدر ممکن، لازم است
استقبال براي کسی که نماز را ایستاده میگزارد، با رو به قبله قرار دادن جلوي بدن و براي کسی که «3» . وجوب استقبال ساقط است
نشسته نماز میگزارد، با توجّه صورت، سینه و سر دو زانو به سمت قبله تحقّق مییابد.استقبال کسی که به پهلو خوابیده، همانند
ترك عمدي «4» . استقبال میّت در قبر (- دفن) و استقبال کسی که بر پشت خوابیده همچون استقبال محتضر (- احتضار) است
استقبال، موجب بطلان نماز است، ولی اگر نمازگزار براي شناسایی قبله تلاش کرده و به سمتی گمان برده باشد، سپس معلوم شود
گمان او نادرست بوده است، اگر خطاي وي در اثناي نماز یا بعد از نماز و پیش از خروج وقت، کشف شود و انحراف قبله نیز کمتر
از نود درجه (بین مشرق و مغرب) باشد، نمازش درست است؛ گرچه در اثناي نماز باید به سمت قبله برگردد. اگر
.547 / 4) العروة الوثقی 1 ) .19 /8 (3) .425 / 2) جواهر الکلام 7 ) .546 / 4 و العروة الوثقی 1 -2 / 1) جواهر الکلام 8 )
ص: 446
انحراف نود درجه یا بیشتر باشد، نماز اعاده میشود. اگر کشف خطا پس از خروج وقت باشد، انحراف نیز از نود درجه بیشتر
نباشد، نماز صحیح است.اگر انحراف بیشتر از نود درجه باشد؛ به گونهاي که به حدّ استدبار (- استدبار) برسد، در وجوب قضاي
در الحاق فراموش کنندة قبله و نیز جاهل به حکم «5» . نماز و عدم آن اختلاف است. مشهور میان متأخّران، عدم وجوب آن است
«6» . (وجوب استقبال) یا موضوع (قبله) به مورد یادشده اختلاف است. قول مشهور، صحّت نماز در انحراف کمتر از نود درجه است
بنابر قول منسوب به مشهور بر مکلّفان واجب کفایی (- وجوب کفایی) است محتضر (- احتضار) مسلمان را رو به قبله بخوابانند؛
بدین صورت که او را بر پشت قرار دهند و پاهایش را به سمت قبله دراز کنند؛ به گونهاي که اگر بنشیند، صورتش به طرف قبله
به قول مشهور، واجب است میّت مسلمان را در قبر رو به قبله قرار دهند؛ بدین صورت که او را بر پهلوي راست «7» . قرار گیرد
واجب است هنگام ذبح (- ذبح) یا نحر (- نحر) حیوان، موضع ذبح «8» . بخوابانند؛ به گونهاي که جلوي بدن وي به سمت قبله باشد
2. حرام: استقبال «9» . یا نحر و نیز جلوي بدن حیوان، رو به قبله قرار داده شود. در وجوب استقبال ذابح و نحر کننده، اختلاف است
3. مستحب: استقبال قبله در حال دعا، ذکر، تعقیب نماز (- تعقیب)، قرائت قرآن، «10» .( قبله در حال تخلّی حرام است. (- تخلّی
سجدة شکر (- سجده شکر) و تلاوت (- سجده تلاوت)، نشستن در مسجد، بلکه مطلق نشستن، در حال تلقین میّت (- تلقین)،
هنگام زیارت قبر مؤمن، هنگام طرح دعوا نزد حاکم شرع و به قول مشهور، در حال گفتن اذان و اقامه، مستحب است.همچنین
4. مکروه: رو به قبله بودن در حال آمیزش، هنگام پوشیدن شلوار، بلکه «11» . استقبال میّت هنگام تکفین (- تکفین) مستحب است
«12» . هر کاري که انجام آن با تعظیم قبله منافات داشته باشد، مکروه است
440 و / 27 ؛ الحدائق الناضرة 6 -24 / 6) جواهر الکلام 8 ) .237 -227 / 440 و مستمسک العروة 5 -429 / 5) الحدائق الناضرة 6 )
.7 / 10 ) جواهر الکلام 2 ) .226 -225 / 9) مستمسک العروة 5 ) .296 (8) .6 / 7) جواهر الکلام 4 ) .230 -227 / مستمسک العروة 5
.548 / 12 ) العروة الوثقی 1 ) . 444 و 548 - 413 و 443 / 92 و العروة الوثقی 1 /9 (11)
ص: 447
«13» . استقبال خورشید و ماه: قرار دادن مخرج بول یا غایط به سمت ماه، خورشید یا جهت وزش باد، در حال تخلّی کراهت دارد
استقبال صفا و مروه در حال سعی (- سعی) «14» . استقبال در مناسک حج: استقبال کعبه در حال طواف موجب بطلان آن میشود
صفحه 302 از 483
قبل از سعی مستحب است بالاي کوه صفا رود و در حالی که رو به سمت رکن حجر الاسود دارد، حمد و ثناي «15» . واجب است
قبله). -) «17» مستحب است حاجی در حال سنگ زدن به جمرة عقبه (- جمره)، رو به جمره و پشت به قبله باشد «16» . الهی گوید
استقراء؛ ج 1، ص: 447
استقراء: دستیابی به قاعده و قانون کلّی از جستجوي حالات افراد آن کلّی.واژة استقراء اصطلاحی منطقی است که در اصول فقه
مورد بحث قرار گرفته و در بابهاي گوناگون فقه نیز کاربرد دارد، و چون نتیجۀ استقراء، حکم واقعی (- حکم واقعی) است، در
زمرة ادلّۀ اجتهادي (- دلیل اجتهادي) قرار دارد. 1استقراء یا تام است یا ناقص.استقراي تام یعنی جستجوي تمام افراد یک کلّی و
جستجو ،« لال » مشاهدة اشتراك همۀ آنها در یک امر که نتیجۀ آن، قاعدة کلّی است مانند آن که تمامی موارد حکم شارع پیرامون
و اشتراك همۀ آنها در کفایت اشاره از لفظ، مشاهده شود و دستاورد آن به عنوان قاعدة کلّی، کفایت اشارة لال در تمامی
عبادات، عقود و ایقاعاتی است که از او صادر میشود. این نوع استقراء، حجّت است؛ زیرا موجب قطع میشود.استقراي ناقص یعنی
جستجوي بعضی از افراد کلّی که نتیجۀ آن، ظنّ به
.249 / 1 اصول الفقه 2 (18) .112 (17) .415 (16) .423 (15) .292 / 14 ) جواهر الکلام 19 ) .180 -179 (13)
ص: 448
حکم کلّی است مانند حکم به این که هیچ نماز واجبی- در حال اختیار- بر مرکب خوانده نمیشود که از جستجوي حالات افراد
نمازي که وجوبش معلوم است، به دست آمده است. بیشترین استقراهاي ادّعا شده در فقه از این نوع است و نزد فقها حجّت نیست.
«2»
استقرار؛ ج 1، ص: 448
استقرار: ثبات و قرار داشتن.واژة استقرار در بابهاي بسیاري مانند طهارت، صلات، زکات، خمس، تجارت، دین، اجاره، نکاح،
صید و ذباحه، ارث، قصاص و دیات به کار رفته و مراد از آن، به لحاظ آنچه بدان اضافه میشود، متفاوت است که به مهمترین
موارد آن اشاره میشود.استقرار عادت: مراد، ثبات عادت زن در حیض از جهت عدد و زمان یا یکی از آن دو است، در مقابل
مضطربه (- مضطربه) که عادت ثابتی ندارد. 1زنی که عادتش ثابت است، چنانچه بیش از ده روز خون ببیند، مقدار عادت خود را
حیض (- حیض) قرار میدهد. 2استقرار در نماز: استقرار معتبر در نماز یا به لحاظ نمازگزار است که از آن به طمأنینه، مقابل
اضطراب (- آرامش) و سکون، مقابل حرکت تعبیر میشود و یا به لحاظ مکان نمازگزار؛ هر چند خود او ایستا و آرام باشد. 3مکان
نمازگزار در نماز واجب باید استقرار داشته باشد؛ بدین معنا که در حال اختیار (در غیر حال ضرورت) بتواند واجبات نماز از قبیل
طمأنینه، ایستادن و رو به قبله بودن را رعایت کند. بنابراین، نماز خواندن بر وسیلۀ نقلیه که مستلزم ترك بعض واجبات یاد شده
میگردد، جز در حال ضرورت جایز نیست، لیکن در این که خود استقرار مکان، واجبی از واجبات نماز است یا وجوب آن به
لحاظ مقدّمه بودن براي حصول واجبی دیگر همچون طمأنینه و استقبال است، اختلاف میباشد. بنا بر قول نخست،
1 (3) . 471 ؛ کتاب القضاء (آشتیانی)/ 178 ؛ اصطلاحات الاصول/ 39 و معارج الاصول/ 220 -469 / 2) الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 3 )
.90 -89 / 3 مستند العروة (الصلاة) 2 (5) .294 2 (4) .300 / جواهر الکلام 3
ص: 449
استقرار وجوب: مراد، ثبوت وجوب بر «4» . رعایت آن حتی در صورت امکان رعایت دیگر واجبات، لازم است، بر خلاف قول دوم
ذمّۀ مکلّف پس از تحقّق شرایط آن است مانند استقرار وجوب حج پس از حصول استطاعت (- استطاعت) و ترك آن در سال
صفحه 303 از 483
استقرار دین: مراد، «5» . استطاعت. در این صورت، مکلّف موظف است به هر صورت ممکن، حج را در سالهاي بعد انجام دهد
ثبوت دین بر ذمّۀ بدهکار است مانند استقرار مهر بر ذمّۀ شوهر که با آمیزش و نیز به قول مشهور، با مرگ یکی از زن و شوهر
استقرار ملکیّت: مراد، ثبات ملکیّت (عدم تزلزل) پس از اتمام عقد در فرض عدم خیار یا پس از پایان مدّت «6» . حاصل میشود
خیار (- خیار) یا اسقاط آن است. گاهی استقرار آن پس از استیفاي منفعت است مانند استقرار مالکیّت اجرت براي اجاره دهنده که
متوقّف بر گذشت مقدار زمانی است که استیفاي منفعت عین مورد اجاره براي مستأجر در آن زمان، ممکن باشد. گاهی نیز استقرار،
اجاره).استقرار حیات: مراد، -) «7» متوقّف بر اتمام عمل است مانند استقرار اجرت براي اجیر پس از تمام شدن عمل مورد اجاره
و در حیوان به امکان «8» ثبات حیات انسان یا حیوان است. استقرار حیات در انسان به امکان بقاي درك، نطق و حرکت اختیاري او
در اشتراط استقرار حیات نسبت به حیوانی که ذبح (- ذبح) یا نحر (- نحر) «9» . بقاي آن به مدّت یک، دو یا نصف روز است
قتل از موانع ارث قاتل است «10» . میشود، اختلاف است. بنا بر قول به اشتراط، ذبح یا نحر حیوان مشرف بر هلاکت، صحیح نیست
(- ارث)، لیکن اگر مقتول هنگام وقوع جنایت بر او، حیات مستقر نداشته باشد، در این که این مورد نیز از مصادیق قتل است تا مانع
«11» . ارث قاتل گردد یا چنین نیست و مانع ارث قاتل نمیشود، اختلاف است
.330 -326 / 75 و 39 / 6) جواهر الکلام 31 ) .468 / 5) العروة الوثقی 2 ) .407 / 456 و مهذّب الاحکام 5 / 90 ؛ مستند الشیعۀ 4 (4)
.42 -41 /39 (11) .142 -141 (10) .143 -141 /36 (9) .58 / 8) جواهر الکلام 42 ) .588 / 7) العروة الوثقی 2 )
ص: 450
اگر کسی به سبب آسیب رساندن به کسی دیگر، او را در حالت حیات غیر مستقر قرار دهد و فردي دیگر او را بکشد، فرد نخست
استقرار جنایت: مراد، ثبات جنایت «12» . قاتل است و بر او قصاص (- قصاص) ثابت میشود و بر جانی دوم، دیۀ میّت ثابت است
وارده و گسترش پیدا نکردن آن است.مبناي تعیین مقدار دیه (- دیه) زمان استقرار جنایت است، اگر جنایت، هنگام وقوع، مضمون
مانند آن که مسلمانی دست کافر ذمّی (- اهل ذمّه) را به عمد ببرد، سپس ذمّی مسلمان شود و جنایت یاد «13» (ضمانآور) باشد
شده پس از اسلام منجرّ به مرگ او گردد، در این صورت، مسلمان محکوم به پرداخت دیۀ کامل (هزار مثقال طلا) است؛ زیرا
ملاك، حال استقرار جنایت است و جنایت نیز هنگام وقوع به جهت ذمّی بودن کافر، مضمون بوده است، لیکن این عمل اگر نسبت
به کافر حربی (- اهل حرب) یا مرتدّ (- ارتداد) صورت گیرد، مسلمان محکوم به پرداخت دیه نمیشود، زیرا جنایت، هنگام وقوع،
«14» . مضمون نبوده است
استقراض؛ ج 1، ص: 450
استقراض: درخواست قرض از کسی (- قرض).
استقراع؛ ج 1، ص: 450
- قاعدة قرعه
استقسام؛ ج 1، ص: 450
- أزلام
استقلال؛ ج 1، ص: 450
صفحه 304 از 483
استقلال: انجام کاري بدون تکیه بر فرد یا چیزي دیگر/ تحت سلطه دیگري نبودن/ انفراد (- انفراد).مفهوم نخست: استقلال به این
معنا به مناسبت در بابهاي صلات، تجارت،
.160 -159 /42 (14) .329 /43 (13) .58 /42 (12)
ص: 451
وکالت، وصیّت، نکاح و صید و ذباحه به کار رفته است.نماز: به قول مشهور، استقلال در قیام نماز به معناي تکیه ندادن بر چیزي در
تجارت: پدر و جدّ پدري هر کدام در ولایت بر صغیر، مستقل هستند و میتوانند با رعایت «1» . حال اختیار، شرط صحّت نماز است
وکالت: در توکیل دو یا چند نفر، اگر به استقلال هر یک تصریح «2» . مصلحت وي یا نداشتن مفسده، در مال صغیر تصرف کنند
نشده باشد و کلام موکّل نیز ظهوري بر آن نداشته باشد، هیچ یک از آنان حق تصرف استقلالی ندارند، بلکه تصرف باید با
وصیّت: اگر وصیّ به استقلال، توانایی انجام وصیّت را نداشته باشد، حاکم شرع میتواند «3» . صلاحدید همۀ وکیلان صورت گیرد
نکاح: زن بیوة بالغ رشید میتواند به طور مستقل بدون کسب اجازه از پدر یا جدّ پدري «4» . کسی را براي کمک به وي تعیین کند
صید و ذباحه: شرط حلال بودن ملخ، استقلال در پرواز «5» . ازدواج کند. در این حکم نسبت به دختر (دوشیزه)، اختلاف است
مفهوم دوم: استقلال دولت یا فرد عبارت است از «6» . است. بنابراین بچّ ۀ ملخ که پر پرواز ندارد و نمیتواند پرواز کند، حرام است
حاکمیّت ارادة ملّت یا فرد در شئون مختلف خود بدون دخالت و نفوذ قدرت بیگانه. استقلال و آزادي لازم و ملزوم یکدیگرند (-
آزادي). در مسائل مستحدثه از آن سخن رفته است.از نظر اسلام، استقلال دولت و ملّت مسلمان عبارت است از عدم سلطه و
حاکمیّت کفّار بر مسلمانان. بر اساس قاعدة معروف فقهی نفی سبیل (- قاعدة نفی سبیل)، کافر هیچ نوع ولایت و سلطنت در
عرصههاي مختلف زندگی اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادي و … بر مسلمان ندارد. بنابراین قضاوت کافر در حق مسلمان نافذ
بر اساس قاعدة سلطنت (- «7» . نمیباشد، و کافر نمیتواند بردة مسلمان را از راه خریدن، مصالحه، هدیه و مانند آن، مالک گردد
قاعده سلطنت) و نیز اصل حریّت (- اصل حریّت)، هر کس بر خود و مال خود
6) شرائع ) .864 / 5) العروة الوثقی 2 ) .420 / 4) جواهر الکلام 28 ) .44 /2 (3) .514 / 2) تحریر الوسیلۀ 1 ) .634 / 1) العروة الوثقی 1 )
.351 -350 / 7) العناوین الفقهیۀ 2 ) .742 / الاسلام 4
ص: 452
سلطنت دارد و دیگري نمیتواند با زور و قدرت آن را از وي سلب کند و یا تحت ارادة خویش در آورد.
استکانت؛ ج 1، ص: 452
استکانت: فروتنی و خضوع/ نهادن دو دست بر شانه در حال دعا.از آن در باب صلات سخن رفته است.استکانت در حال نماز و دعا
«2» . فروتنی). از آداب دعا، نهادن دو دست بر شانه است -) «1» مستحب است
استکبار؛ ج 1، ص: 452
- تکبّر
استکتاب؛ ج 1، ص: 452
استکتاب: درخواست قرارداد مکاتبه (- مکاتبه).
صفحه 305 از 483
استلاب؛ ج 1، ص: 452
- اختلاس
استلام؛ ج 1، ص: 452
استلام: لمس کردن حجر الاسود، کعبه و ارکان آن.از آن در باب حج بحث شده است.از آداب دخول در مسجد الحرام، هنگام
قرار گرفتن در محاذي حجر الاسود (- حجر الاسود)، استلام آن است. 1استلام حجر الاسود پیش از طواف (- طواف) و در بین آن،
بلکه در هر دور از طواف- در صورت امکان و گرنه در دور اول و آخر- 2 و نیز پیش از سعی 3 (- سعی) و بعد از طواف وداع 4
(- طواف وداع)، مستحب است. مستحب است استلام حجر الاسود با بوسیدن و در آغوش گرفتن و در صورت عدم امکان، با بعض
بدن و گرنه، با دست باشد. 5استلام دیگر ارکان کعبه (- ارکان کعبه)- شامی، عراقی، به ویژه یمانی- در هر دور از طواف، و
استلام کعبه از پشت آن- در ناحیۀ مستجار (- مستجار)
-342 / 2 جواهر الکلام 19 (4) . 1 مناسک مراجع/ 530 (3) . 2) رسائل العشر (ابن فهد حلّی)/ 438 ) .261 / 1) تحریر الاحکام 1 )
.346 -340 /19 5 (7) .53 /20 4 (6) .411 3 (5) .343
ص: 453
«7» . استلام تنها براي مردان مستحب است «6» . پس از طواف مستحب است
استلحاق؛ ج 1، ص: 453
استلحاق: ادّعاي پیوند نسبی.استلحاق (- اقرار به نسب) بدین معنا است که شخصی نسبت به دیگري ادّعاي پیوند نسبی کند مانند
آن که مدّعی فرزندي یا برادري وي نسبت به خود باشد. از این موضوع در باب اقرار بحث شده است.براي ثبوت نسب به استلحاق-
علاوه بر شرایط عمومی در باب اقرار (- اقرار)- شرایط خاصی ذکر شده است: 1. امکان پیوستن نسب ادّعا شده، به ادّعا کننده.
بنابراین، اگر فردي فرزندي شخصی را که بزرگتر یا همسنّ او باشد، ادّعا کند، پذیرفته نیست. 2. فرد دیگري ادّعاي همسان او را
نداشته باشد. در صورت وجود آن، ادّعا جز با بیّنه (- بیّنه) یا قرعه پذیرفته نمیشود. 3. نسب فردي که فرزندي او ادّعا شده است،
مجهول باشد. در صورت معلوم بودن نسب او براي دیگري از راه شرعی، ادّعاي مدّعی استلحاق پذیرفته نمیشود. 4. تصدیق و تأیید
-) مقرّبه نسبت به ادّعاي انجام گرفته. البته در مورد ادّعاي فرزندي، تنها اگر مقرّبه صغیر (- صغیر) باشد، تصدیق وي لازم نیست. 1
نسب)
استلقاء؛ ج 1، ص: 453
استلقاء: به پشت خوابیدن.از آن در باب صلات و اطعمه و اشربه سخن رفته است.مستحب است انسان پس از خوردن غذا، بر پشت
بخوابد و پاي راست را بر پاي چپ قرار دهد. 1 نمازگزاري که توان ایستادن، نشستن و به پهلو خوابیدن را ندارد، باید براي خواندن
نماز،
.456 / 1 جواهر الکلام 36 (9) .168 -153 / 1 جواهر الکلام 35 (8) .119 / 7) الحدائق الناضرة 16 ) .359 -353 (6)
ص: 454
در «2» . به پشت بخوابد؛ به گونهاي که کف پاهایش رو به قبله باشد. رکوع و سجود وي با بستن و باز کردن چشم انجام میگیرد
صفحه 306 از 483
این که وظیفۀ نمازگزار بر بام کعبه، خوابیدن بر پشت و رو به آسمان نماز خواندن است یا نه، اختلاف است. به نظر مشهور، در
هنگام نماز میّت و نیز به قول مشهور، در حال احتضار، «3» . لزوم ایستاده نمازگزاردن، بین بام کعبه و جاي دیگر، تفاوتی نیست
-) «4» واجب است میّت و محتضر را به پشت بخوابانند، امّا محتضر باید به گونهاي قرار گیرد که کف پاهایش رو به قبله باشد
احتضار).ماهیاي که معلوم نیست مذکّی است یا غیر مذکّی (- تذکیه)، بر اساس روایتی، در آب انداخته میشود در صورتی که به
«5» . پشت در آب قرار گیرد غیر مذکّی و اگر به رو قرار گیرد مذکّی است.عدهاي از فقیهان بر طبق این روایت فتوا دادهاند
استماع؛ ج 1، ص: 454
-) « سماع » گفته میشود و یا غیر اختیاري که « استماع » استماع: گوش فرادادن.شنیدن یا از روي اراده و اختیار است که به آن
شنیدن) نام دارد. این عنوان در بابهاي صلات، تجارت، نکاح، طلاق و قضاء آمده است.استماع قرآن در غیر نماز، خواه قاري
نمازگزار باشد یا نه مستحب است. 1 بنابر قول مشهور گوش دادن مأموم به قرائت امام در نماز جماعت، مستحب است. 2بر جنب 3
و حائض 4 خواندن سورههاي عزائم حرام است، لیکن به قول مشهور، در صورت استماع آیۀ سجده، سجده بر جنب (- جنب) و
حائض (- حیض) واجب است. 5استماع حرام: استماع غیبت همانند غیبت (- غیبت) حرام است. 6 همچنین است استماع غناء (-
-) غناء) که مستمع آن فاسق و شهادت او مردود است. 7 در حرمت سخنچینی (- سخنچینی)، هجاء 8 (- هجو) و تشبیب 9
تشبیب) فرقی بین مستمع و فاعل آن نیست.
254 و / 2 مستمسک العروة 7 (7) .464 / 1 کشف الغطاء 3 (6) .259 -258 /36 (5) .12 /4 (4) .353 /7 (3) .222 / 273 و 12 /9 (2)
/ 6 کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 1 (11) .432 / 5 التنقیح (الطهارة) 6 (10) .223 4 (9) .42 / 3 جواهر الکلام 3 (8) . المقنعۀ/ 164
.181 / 9 کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 1 (14) .398 - 8 الجامع للشرائع/ 397 (13) .47 / 7 جواهر الکلام 41 (12) .359
ص: 455
استماع «10» . استماع آیات سجده (- آیات سجده) بنا به تصریح برخی فقها در نمازهاي واجب همچون قرائت آن حرام است
صداي زن جز همسر در صورت خوف وقوع در فتنه و مفسده یا به قصد التذاذ حرام است. در حرمت استماع صداي زن نامحرم در
احکام دیگر: در وجوب استماع خطبۀ نماز «11» . غیر دو صورت فوق اختلاف است. حرمت آن به مشهور نسبت داده شده است
استماع ادّعاي طرفین دعوا «13» . لیکن استماع خطبۀ نماز عید فطر و قربان مستحب است «12» ، جمعه (- نماز جمعه) اختلاف است
«15» . استماع صیغۀ طلاق توسط دو مرد عادل در مجلس طلاق، از شرایط صحّت آن است «14» . بر قاضی واجب است
استمتاع؛ ج 1، ص: 455
استمتاع: لذّت جنسی بردن.استمتاع به معناي لذّت بردن جنسی از راه مشروع، یا نامشروع از طریق آمیزش، بوسیدن، نگاه کردن،
لمس نمودن و مانند اینها است. از این عنوان در باب نکاح و به مناسبت در بابهاي طهارت، صوم، اعتکاف، حج، تجارت و
حدود نیز سخن رفته است.اقسام: استمتاع به طور کلّی دو قسم است: 1. استمتاع حلال: مراد از حلال معناي عام آن است که واجب،
مستحب و مکروه را در برمیگیرد.واجب: استمتاع با شرایطی، واجب میشود مانند مورد نذر استمتاع از حلال یا موردي که عدم
ابتلاي به استمتاع حرام متوقّف بر استمتاع حلال باشد. 1مستحب: در اسلام نسبت به استمتاع حلال مانند استمتاع از همسر و کنیز
(14) .397 (13) .290 -288 / 12 ) جواهر الکلام 11 ) .99 / 98 و مستند العروة (النکاح) 1 -97 /29 (11) .345 / 10 ) جواهر الکلام 9 )
.5 / 1 مستمسک العروة 14 (16) .239 / 15 ) مجمع المسائل 2 ) .149 / المبسوط 8
ص: 456
صفحه 307 از 483
«2» . ترغیب و تشویق بسیار شده است. این استحباب هنگام تمایل هر یک از دو زوج به استمتاع بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است
مکروه: استمتاع در شرایطی مکروه میگردد مانند استمتاع از محدودة ناف تا زانوي همسر به جز قبل در حال حیض (- حیض).
2. استمتاع حرام: حرمت استمتاع «3» . مشهور فقها در این فرض استمتاع از روي لباس را بدون تماس مستقیم با بدن مکروه نمیدانند
-) «6» لواط)، مساحقه -) «5» به لواط «4» یا ذاتی است یا عرضی.حرمت ذاتی: استمتاع از غیر همسر و کنیز اعم از انسان و حیوان
-) «8» استمناء) حرام است.حرمت عرضی: هر نوع استمتاع حلال در حال احرام -) «7» مساحقه) و جز آن دو و نیز از طریق استمناء
«9» . احرام)، همچنین استمتاع روزهدار از همسر خود در صورتی که بداند منجرّ به بیرون آمدن منی میشود (انزال)، حرام است
و آمیزش در قبل همسر در حال «11» همسري که در عدّة وطی به شبهه به سر میبرد ،«10» استمتاع به نحو آمیزش با همسر نابالغ
حق استمتاع: از جمله حقوق شوهر بر زن، حق «12» . حیض حرام است؛ لیکن استمتاع به غیر آمیزش در موارد یاد شده جایز است
استمتاع است و در صورت تعارض آن با دیگر حقوق و تکالیف، حق استمتاع مقدّم است. بنابراین، زن بدون اذن شوهر نمیتواند
و «15» و انجام حج «14» خروج از منزل ،«13» کاري انجام دهد که با این حق منافات داشته باشد مانند اجیر شدن براي شیر دادن
مگر آن که محذور شرعی از استمتاع، همچون ترك واجب و انجام حرام یا عقلی چون بیماري وجود داشته ،«16» روزة مستحبی
باشد.آثار: استمتاع آثار بسیاري دارد که بیشتر آنها بر استمتاع از طریق آمیزش (- آمیزش) مترتّب میشود، در اینجا به مهمترین
آنها اشاره میشود. 1. کیفر: کیفر مترتّب بر استمتاع یا در آخرت است که در صورت عدم توبه بر
(5) .637 / 4) جواهر الکلام 41 ) .444 / 320 و التنقیح (الطهارة) 6 -318 / 3) مستمسک العروة 3 ) .23 -22 / 2) وسائل الشیعۀ 20 )
11 ) مبانی العروة ) .416 -414 / 10 ) جواهر الکلام 29 ) .129 / 9) الحدائق الناضرة 13 ) . 308 و 317 /18 (8) .647 (7) .387 (6) .374
.130 (16) .332 /17 (15) .58 /30 (14) . 297 و 311 / 13 ) جواهر الکلام 27 ) .339 / 12 ) العروة الوثقی 1 ) .254 / (النکاح) 1
ص: 457
ارتکاب حرام مترتّب است و یا در دنیا.مجازات در دنیا یا مالی است که بر استمتاعاتی که حرمت عرضی دارند، مترتّب میگردد
مانند استمتاع در حال احرام که کفّاره دارد و یا بدنی. مجازات بدنی یا حدّ (- حدود) است که بر استمتاعاتی که حرمت ذاتی دارند
همچون زنا (- زنا) لواط، مساحقه و مانند آنها بار میشود و یا تعزیر (- تعزیر) که بر استمتاعاتی همچون بوسیدن، لمس کردن و
زیر یک لحاف خوابیدن مترتّب است. 2. نفقه: از شرایط وجوب نفقه (- نفقه) زن بر شوهر در عقد دائم، آن است که زن در هر
2 «17» . زمانی که شوهر بخواهد از او استمتاع برد، تمکین نماید و مانع نشود
استمرار؛ ج 1، ص: 457
استمرار: ادامه داشتن و ادامه دادن.این عنوان به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، صوم، اعتکاف و امر به معروف آمده
است.استمرار نیّت در عبادات مانند نماز 1، وضو 2 و تیمّم 3، شرط صحّت آنها است (- استدامۀ نیّت). استمرار ماندن به مدّت سه
روز در مسجد، شرط صحّت اعتکاف است 4 (- اعتکاف). استمرار ارتکاب گناه و اصرار بر آن، در وجوب نهی از منکر شرط
است. 5 استمرار بیماري از ماه رمضان تا ماه رمضان بعدي موجب سقوط قضاي روزة آن ماه میشود 6 (- روزه).استمرار حدّاقل سه
روز خونریزي، در تحقّق حیض (- حیض) شرط است. 7
.555 / 4 مستند الشیعۀ 10 (21) .167 /5 3 (20) .105 / 2 جواهر الکلام 2 (19) .620 / 1 العروة الوثقی 1 (18) .304 -303 /31 (17)
.392 / 7 مستند الشیعۀ 2 (24) .24 /17 6 (23) .370 / 5 جواهر الکلام 21 (22)
ص: 458
استمساك؛ ج 1، ص: 458
صفحه 308 از 483
استمساك؛ ج 1، ص: 458
- نگهداري
استمناء؛ ج 1، ص: 458
استمناء: خارج کردن منی بدون آمیزش، با دست و مانند آن.مفهوم استمناء اخص از امناء است؛ زیرا استمناء خارج کردن منی با
از این موضوع در بابهاي صوم، اعتکاف، حج و «1» . قصد انزال است، امّا امناء خارج کردن منی است؛ با قصد انزال یا بدون آن
«2» . حدود سخن گفته شده است.حکم: استمناء به هر نحوي جز توسط همسر و کنیز حرام، بلکه از گناهان کبیره شمرده شده است
. آثار: در شریعت بر استمناء آثاري مترتّب شده است: 1 «3» . برخی متأخّران، استمناء با دست کنیز و همسر را نیز حرام دانستهاند
. جنابت: استمناء موجب جنابت است که آثار خاص خود مانند وجوب غسل و حرمت مسّ کلمات قرآن را دارد (- جنابت). 2
بطلان روزه: استمناء حتی به نحو حلال، موجب بطلان روزه است و بر بطلان عمدي روزة ماه رمضان، قضا و کفّاره مترتّب
3. بطلان اعتکاف: آنچه موجب بطلان روزه میشود، اعتکاف را نیز- در صورتی که در روز رخ دهد- باطل میکند. «4» . میگردد
در بطلان اعتکاف به وسیلۀ استمناء در شب اختلاف است؛ هر چند عمل یاد شده از محرّمات اعتکاف (- اعتکاف) شمرده شده
است.حج: استمناء حتی به نحو حلال بر محرم (- احرام)، حرام و موجب کفّاره است و کفّارة آن یک شتر است، لیکن در بطلان
حج به معناي اتمام و اعادة آن در سال آینده، در صورتی که عمل یاد شده پیش از وقوف در مشعر الحرام (- وقوف) رخ دهد،
راه اثبات: استمناء با گواهی دو مرد عادل یا دو بار، بلکه یک بار اقرار «6» . برخی در مسأله توقّف کردهاند «5» . اختلاف است
هر چند «7» ؛ استمناء کننده، ثابت میشود
.257 -252 / 4) جواهر الکلام 16 ) .577 / 3) تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) .649 -647 / 2) جواهر الکلام 41 ) .98 / 1) الموسوعۀ الفقهیۀ 4 )
.649 / 7) جواهر الکلام 41 ) .619 / 6) ذخیرة المعاد 3 ) .369 -367 /20 (5)
ص: 459
کیفر: کیفر استمناء، تعزیر (- تعزیر) است که مقدار و چگونگی آن «8» . برخی قدما یک بار اقرار را موجب ثبوت آن ندانستهاند
«9» . توسط حاکم شرع تعیین میشود
استمهال؛ ج 1، ص: 459
- امهال
استنابه؛ ج 1، ص: 459
- نیابت
استناد؛ ج 1، ص: 459
استناد: تکیه دادن/ سند و دلیل گرفتن.از استناد به مفهوم نخست در بابهاي طهارت، صلات، حج، اطعمه و اشربه و حدود به
مناسبت سخن رفته است.موارد وجوب: به قول مشهور، بر نمازگزار واجب است در صورت امکان، در حال قیام بر چیزي تکیه
نکند، و در صورت عدم امکان، واجب است بر آنچه او را بر قیام قادر میسازد- مانند عصا- تکیه نماید. 1در وجوب اعتماد بر هر
دو پا در حال قیام یا کفایت اعتماد بر یکی و تماس دیگري با زمین بدون اعتماد بر آن و یا حتی عدم لزوم تماس، اختلاف است.
صفحه 309 از 483
2تکیه بر مواضع هفتگانه هنگام سجده به معناي نهادن سنگینی بدن بر آنها، واجب است و صرف تماس با زمین کفایت نمیکند.
3اگر نمازگزار بدون تکیه بر چیزي نتواند به رکوع رود، واجب است بر چیزي که این امکان را براي او فراهم آورد، تکیه کند.
-) 4موارد استحباب: اعتماد یکسان بر هر دو پا در حال قیام، 5 تکیۀ امام بر چیزي مانند سلاح و عصا هنگام ایراد خطبۀ نماز جمعه 6
نماز جمعه) و اعتماد بر پاي چپ هنگام تخلّی 7 (- تخلّی)، مستحب است. بر نمازگزار مستحب است هنگام برخاستن، دستها را بر
زمین نهاده و با تکیه بر آنها برخیزد. 8موارد کراهت: تکیه دادن در حمّام 9 و مسجد 10 و نیز هنگام خوردن و
-106 / 2 مستمسک العروة 6 (11) . 246 و 251 / 1 جواهر الکلام 9 (10) .649 -647 / 9) جواهر الکلام 41 ) .471 / 8) السرائر 3 )
(15) .642 / 5 العروة الوثقی 1 (14) .79 / 4 جواهر الکلام 10 (13) .279 / 147 و الحدائق الناضرة 8 / 3 جواهر الکلام 10 (12) .109
(19) .129 / 9 الدروس 1 (18) .188 / 8 جواهر الکلام 10 (17) .23 / 7 منهاج الصالحین (خویی) 1 (16) .331 / 6 جواهر الکلام 11
.359 / 10 نهایۀ الإحکام 1
ص: 460
مکروه است.واژة استناد به مفهوم دوم در سراسر فقه، هم براي اثبات احکام شرعی، هم براي «12» ، و همچنین بر قبر «11» ، آشامیدن
اثبات دعاوي در دادگاه و هم براي اثبات موضوعات احکام در مقام عمل، به کار رفته است.
استنباط؛ ج 1، ص: 460
استنباط: به دست آوردن احکام شرعی فرعی از ادلّۀ (- اجتهاد).
استنثار؛ ج 1، ص: 460
استنثار: بینی افشاندن پس از استنشاق.از آن در بابهاي طهارت و صلات به مناسبت سخن رفته است.به تصریح برخی، از مستحبات
وضو، استنثار پس از استنشاق (- استنشاق) است. 1
استنجاء؛ ج 1، ص: 460
استنجاء: تطهیر محل خروج بول و غایط پس از تخلّی.از آن در باب طهارت بحث شده است.استنجاء هر چند ذاتا پسندیده است،
لیکن به عنوان مقدّمۀ عبادتهایی که طهارت از خبث (- خبث) در آنها شرط است، واجب میشود. 1اگر انسان به عمد استنجا را
ترك کند و نماز بخواند، نمازش باطل است. به قول مشهور، صورت فراموشی نیز همین حکم را دارد. 2تطهیر محل خروج ادرار
تنها با آب مطلق پاك (- آب مطلق)، تحقّق مییابد و در لزوم دو بار یا کفایت یک بار شستن با آب قلیل (- آب قلیل)، اختلاف
است. محل خروج غایط به آب، بلکه هر چیزي که برطرف کنندة
2 (15) .14 / 1 جواهر الکلام 2 (14) .297 / 1 مهذّب الاحکام 2 (13) .446 / 12 ) العروة الوثقی 1 ) .457 / 11 ) جواهر الکلام 36 )
.364
ص: 461
نجاست است- مانند سنگ (- استجمار) و پنبه- پاك میگردد، مشروط بر آن که نجاست به اطراف مخرج سرایت نکرده باشد که
در صورت استفاده از آب، مخرج غایط باید به گونهاي شسته شود که علاوه بر عین «3» . در این صورت، تنها با آب پاك میشود
استنجاء با چیز نجس، استخوان، سرگین و آنچه در شرع، «4» . نجاست، اثر آن- ذرّات ریزي که دیده نمیشوند- نیز از بین برود
«5» . محترم شمرده شده، جایز نیست. در کفایت استنجاء با چیزهاي یاد شده جز با چیز نجس که کفایت نمیکند، اختلاف است
صفحه 310 از 483
تقدیم استنجاي از غایط بر «7» ، ترجیح آب بر سنگ در استنجاي از غایط «6» ، استحباب تسریع در استنجاء پس از قضاي حاجت
آب استنجاء) -) «9» . و کراهت استنجاء با دست راست، از آداب آن است «8» استنجاي از بول و خواندن دعاهاي وارد شده
استنساخ؛ ج 1، ص: 461
- تکثیر
استنشاق؛ ج 1، ص: 461
، استنشاق: آب به بینی کشیدن.احکام آن در باب طهارت آمده است.استحباب استنشاق هنگام وضو 1 و غسل 2، سه بار تکرار آن 3
خواندن دعاهاي مأثور هنگام استنشاق 4 و مبالغه در آن به رساندن آب به بالاي بینی 5 از احکام آن است.در اشتراط تقدیم
مضمضه (- مضمضه) بر استنشاق اختلاف است. 6
استنطاق؛ ج 1، ص: 461
استنطاق: درخواست سخن.واژة استنطاق امروزه در معناي بازپرسی و بازجویی نیز به کار میرود (- بازجویی). از آن به مناسبت در
بابهاي قضاء و شهادات سخن رفته است.
(8) .33 / 7) جواهر الکلام 2 ) .64 / 6) الحدائق الناضرة 2 ) .55 -48 (5) .2422 / 4) جواهر الکلام 2 ) .172 / 3) العروة الوثقی 1 )
.338 4 (13) .337 -336 /2 3 (12) .118 /3 2 (11) .335 / 1 جواهر الکلام 2 (10) .70 / 9) جواهر الکلام 2 ) .179 / العروة الوثقی 1
.459 / 6 مفتاح الکرامۀ 1 (15) .56 / 5 نهایۀ الإحکام 1 (14)
ص: 462
مستحب است قاضی پس از حضور گواهان در دادگاه آنان را از یکدیگر جدا نموده و از هر کدام جداگانه استنطاق (درخواست
به نظر مشهور اگر شاهد پیش از استنطاق حاکم شرع، اقامۀ شهادت نماید، شهادتش پذیرفته نمیشود، مگر در «1» . شهادت) نماید
حق اللّه مثل گواهی بر ترك نماز، روزه و یا زکات که به قول مشهور شهادت پیش از استنطاق پذیرفته است و چنانچه حق-
«2» همچون عتق، سرقت و طلاق- از حقوق مشترك خداوند و آدمی باشد در ترجیح حق اللّه یا حق النّاس بر دیگري اختلاف است
(- حق).
استنفار؛ ج 1، ص: 462
استنفار: درخواست کوچ براي یاري رساندن.واژة یاد شده در باب جهاد به مناسبت به کار رفته است.اگر امام علیه السّلام یا نایب
خاص او از گروهی براي جهاد استنفار کند، بر آنان واجب کفایی (- وجوب کفایی) است که اجابت کنند. 1 وجوب یاد شده تا
زمانی که افراد قیام کننده براي جهاد در حدّ کفایت نباشند و نیز در صورتی که جهاد بر آنان واجب عینی (- وجوب عینی) باشد،
مشروط به اذن پدر و مادر نیست. در صورت قیام افراد به جهاد در حدّ کفایت در واجب کفایی، پدر و مادر میتوانند مانع جهاد
فرزند گردند 2 (- جهاد).
استنقاذ؛ ج 1، ص: 462
- نجات
صفحه 311 از 483
استنقاع؛ ج 1، ص: 462
استنقاع: در آب نشستن.از آن در باب صوم به مناسبت سخن رفته است.نشستن مرد روزهدار در آب در صورتی که سرش بیرون
باشد، اشکال ندارد 1، ولی به قول مشهور، براي زن روزهدار، مکروه است. 2
.447 -442 / 1 ریاض المسائل 7 (3) .134 / 109 و الروضۀ البهیۀ 3 -104 (2) 306 / 358 و جواهر الکلام 41 / 1) مسالک الافهام 14 )
.323 2 (6) .262 / 1 جواهر الکلام 16 (5) .25 / 2 جواهر الکلام 21 (4)
ص: 463
استهزاء؛ ج 1، ص: 463
استهزاء: مسخره کردن.از آن در بابهاي طهارت، صلات، تجارت و حدود به مناسبت سخن رفته است.بر استهزاء به خداوند، پیامبر
صلّی اللّه علیه و آله، مقام رسالت، امامان علیهم السّلام، دین و مؤمن، احکامی مترتّب است.استهزاي مسلمان به خداوند، رسول خدا
استهزاء به أئمّه علیهم السّلام اگر به استهزاي به خداوند یا «1» . صلّی اللّه علیه و آله و مقام رسالت، موجب ارتداد (- ارتداد) میشود
و از آن «2» پیامبر و یا رسالت برگردد، حکم پیشین را دارد. استهزاي توأم با دشنام به آن بزرگواران موجب ثبوت حدّ قتل است
لیکن در این که صرف استهزاء موجب ارتداد و کفر میشود یا «3» ، جهت که مستلزم نصب (- ناصبی) است، موجب کفر میشود
مسخره «5» . استهزاء به دین و آنچه که نزد مسلمانان ضروري دین به شمار میرود، موجب ارتداد و کفر است «4» . نه، اختلاف است
قصد جدّي در همۀ عقود (- عقد) و ایقاعات (- ایقاع) معتبر «7» . بلکه از گناهان کبیره شمرده شده است «6» ، کردن مؤمن، حرام
همچنین اگر کافر به استهزاء شهادتین بگوید، حکم به «8» . است. از این رو، عقد یا ایقاعی که از روي تمسخر واقع شود، نافذ نیست
اهانت). -) «10» و نیز اگر کسی از روي تمسخر سلام کند، جواب سلام او واجب نیست «9» اسلام او نمیشود
استهلاك؛ ج 1، ص: 463
استهلاك: نابود کردن/ نابود شدن.واژة استهلاك در کلمات فقیهان به ویژه قدما، هم در معناي نابود کردن به کار رفته است 1 که
تحت عنوان اتلاف (- اتلاف) و قاعدة اتلاف (- قاعده اتلاف) مطرح میشود، و هم در مفهوم نابود شدن به سبب استحاله (-
استحاله)،
.314 /13 (7) .59 (6) .601 -600 (5) .602 / 4) جواهر الکلام 41 ) .69 / 3) العروة الوثقی 1 ) .435 (2) .600 / 1) جواهر الکلام 41 )
339 و / 233 ؛ السرائر 2 / 1 المبسوط 1 (11) .716 / 10 ) العروة الوثقی 1 ) .334 / 9) الحدائق الناضرة 7 ) .278 / 8) مهذّب الاحکام 16 )
.332 / جواهر الکلام 34
ص: 464
انقلاب (- انقلاب) و یا پخش و مستهلک شدن اجزاي چیزي از نظر عرف در چیزي دیگر که غالب بر آن است.کاربرد استهلاك
که در این جا «2» در مورد استهلاك به سبب استحاله یا انقلاب در کلمات فقها اندك است و کاربرد رایج آن در مفهوم اخیر است
آنچه ) « مستهلک فیه » استهلاك شده) و فزونی ) « مستهلک » موضوع بحث میباشد. این نوع استهلاك یا به جهت ناچیز بودن
استهلاك در آن تحقّق یافته) است مانند استهلاك قطرهاي خون در آب زیاد؛ و یا به جهت همجنس بودن مستهلک و مستهلک
فیه، مانند استهلاك قطرهاي آب در آب بیشتر. مراد از استهلاك در بیشتر موارد به ویژه نزد متأخّران، نوع نخست است. اطلاق
تفاوت این «3» . استهلاك بر نوع دوم، مسامحه است؛ زیرا امتزاج چیزي با هم جنس خود، موجب افزایش آن خواهد بود، نه نابودي
صفحه 312 از 483
نوع استهلاك با استحاله در آن است که استحاله تبدیل حقیقت چیزي به چیزي دیگر است مانند تبدیل چوب به خاکستر، ولی
استهلاك، از بین رفتن عرفی چیز مستهلک شده است، نه تغییر و تبدیل ماهیّت آن. از این عنوان در بابهاي طهارت، صلات،
صوم، حج و اطعمه و اشربه به مناسبت بحث شده است.اثر استهلاك: استهلاك موجب میشود مستهلک، حکم اوّلی خود را از
دست داده و حکم مستهلک فیه بر آن مترتّب گردد. مهمترین موارد آن عبارت است از: 1. استهلاك چیز پاك در پاك: در جواز
استفادة مجدد از آب به کار رفته براي غسل در وضو یا غسل، اختلاف است. بنا بر قول به عدم جواز، اگر چند قطره از آن آب در
«4» آبی دیگر بریزد و مستهلک گردد، از آن جهت که بر چنین آبی، آب مستعمل صدق نمیکند، وضو و غسل با آن جایز است
(- آب مستعمل).غورهاي که چند دانه انگور در میان آن است، پس از آن که آب مجموع گرفته شد و آب انگور در آب غوره (-
آب غوره) مستهلک گشت، اگر بجوشد- بنا بر قول به نجاست آب انگور (- آب انگور) با
.236 / 4) مستمسک العروة 1 ) .379 / 3) التنقیح (الطهارة) 1 ) . 319 و 376 / 2) جواهر الکلام 36 )
ص: 465
2. استهلاك چیز نجس در پاك: بیشتر مباحث و موارد مربوط به «5» . جوشیدن- نجس نمیشود و خوردن آن حرام نمیباشد
استهلاك دربارة این نوع استهلاك است که مصادیق گوناگونی دارد: استهلاك مایع قلیل نجس در مایع قلیل پاك: مایع قلیل به
ملاقات با نجاست، نجس میشود؛ هر چند نجس پس از ملاقات، در مایع قلیل مستهلک شود مانند ریختن مقداري شراب در دیگ
«6» . خورش. البته برخی قدما برآنند که چنانچه خون کمی در دیگ خورش بریزد و بر اثر جوشیدن مستهلک گردد، پاك میشود
استهلاك نجس در کثیر پاك: آب نجس با ملاقات با آب کثیر مطلق (- آب کثیر) و مستهلک شدن در آن- بنا بر اشتراط
آب مطلق). همچنین گفته شده است مایع مضاف -) «7» استهلاك در حصول طهارت و کافی نبودن صرف اتّصال- پاك میشود
اگر مستهلک فیه، مضاف (- آب مضاف) باشد، با ملاقات با نجس، نجس میگردد؛ «8» . متنجّس جز به استهلاك پاك نمیگردد
3. استهلاك مایع قلیل خبیث در مایع قلیل پاك: خون برآمده از دندان- بنابر طهارت خون «9» . هر چند نجس در آن مستهلک شود
4. استهلاك از حیث اضافه و اطلاق: اگر مایع «10» . باطن- اگر در آب دهان مستهلک گردد، فرو بردن آب دهان حرام نیست
مضاف- مانند شیر- در آب مطلق (- آب مطلق) مستهلک شود، احکام آب مطلق- مانند جواز وضو و غسل با آن- بر آن مترتّب
5. استهلاك در تیمّم: در تیمّم شرط است که با خاك انجام «12» . در صورت عکس، حکم آن نیز عکس میشود «11» . میگردد
6. استهلاك «13» . شود و اگر غیر خاك با خاك مخلوط شود، تیمّم با آن جایز نیست، مگر آن که در خاك، مستهلک شده باشد
در نماز: از شرایط لباس نمازگزار آن است که از جنس حریر خالص
.287 / 101 و جواهر الکلام 6 (9) .48 / 8) مستمسک العروة 2 ) .43 / 7) العروة الوثقی 1 ) .381 / 6) جواهر الکلام 36 ) .110 /2 (5)
.137 / 13 ) جواهر الکلام 5 ) .118 / 12 ) مستمسک العروة 1 ) .330 / 11 ) جواهر الکلام 1 ) .66 / 10 ) العروة الوثقی 1 )
ص: 466
نباشد، لیکن اگر آمیزهاي از حریر و غیر حریر باشد، جایز است، به شرط آن که غیر حریر در حریر به گونهاي که عنوان ممزوج و
سجده بر معدن (- معدن) جایز نیست، مگر آن که در خاك، مستهلک شود. نظر «14» . مخلوط بر آن صادق نباشد مستهلک نشود
7. استهلاك در روزه: اگر روزهدار، نخ مرطوب با آب دهان را دوباره در دهان خود قرار «15» . مشهور، در این صورت، جواز است
8. استهلاك «16» . دهد، در صورتی که رطوبت نخ در آب دهان مستهلک شود، فرو بردن آب دهان موجب بطلان روزه نمیشود
در حج: استعمال عطر- اعم از خوردن، بوییدن و بر لباس و تن زدن- بر محرم (- احرام) حرام است، لیکن اگر مقدار کمی از آن
9. استهلاك در «17» . در خوردنی مستهلک گردد، به گونهاي که اوصاف آن (بو، رنگ یا مزه) زایل شود، خوردن آن جایز است
خوردنی و نوشیدنی: اگر چیز حرام- مانند بعضی حشرات- یا آب دهان حیوان پاك- بنا بر قول به حرمت خوردن آن- در خوردنی
صفحه 313 از 483
«18» . حلال مستهلک شود، خوردن آن به تصریح عدّهاي حلال است
استهلال؛ ج 1، ص: 466
استهلال: دیدن یا آشکار شدن ماه نو (- هلال)/ فریاد نوزاد پس از ولادت.استهلال به مفهوم دوم از نشانههاي حیات کودك
شمرده شده 1 و از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، وصیّت، ارث، شهادات و دیات سخن رفته است.استهلال با گواهی دو مرد،
یک مرد و دو زن یا چهار زن ثابت میشود. به قول
124 و / 1 المبسوط 4 (19) .176 / 376 و العروة الوثقی 2 /36 (18) .323 /18 (17) .299 /16 (16) .137 /5 (15) .138 /8 (14)
60 / مسالک الافهام 13
ص: 467
احکام: اگر نوزاد پس از تولد، فوري بمیرد، «2» . مشهور، شهادت زن در استهلال حتی در صورت وجود گواه مرد نیز پذیرفته است
در صورتی که بر زنده به دنیا آمدن او نشانهاي مانند استهلال وجود داشته باشد، در استحباب خواندن نماز میّت بر او اختلاف است.
جنین در صورتی ارث میبرد که زنده به دنیا بیاید. از نشانههاي زنده بودن آن، «3» . استحباب آن به مشهور نسبت داده شده است
وصیّت براي جنین درست است، لیکن استقرار آن منوط به زنده متولد شدن او است که استهلال از «4» . استهلال پس از تولد است
اگر بر اثر ورود جنایتی بر زن، جنین در رحم او سقط شود، چنانچه نوزاد پس از سقط، استهلال کند و «5» . نشانههاي آن است
«6» . بمیرد، بر مسبّب آن دیۀ کامل (هزار مثقال طلا) ثابت میشود
استیثاق؛ ج 1، ص: 467
استیثاق: وثیقه گرفتن (- رهن).
استیجار؛ ج 1، ص: 467
- اجاره
استیداع؛ ج 1، ص: 467
- ودیعه
استیذان؛ ج 1، ص: 467
گفته میشود.در بابهاي بسیاري مانند طهارت، « مستأذن » و به اذن گیرنده « مستأذن » و « آذن » ، استیذان: اذن خواستن.به اذن دهنده
صلات، حج، مزار، جهاد، تجارت، دین، حجر، نکاح، اطعمه و اشربه به مناسبت از آن سخن رفته است.حکم: استیذان یا واجب
است، مانند اذن خواستن براي تصرف در ملک دیگري و یا مستحب، مانند استیذان براي ورود به مشاهد مشرّفه.آذن: اذن دهنده یا
مالک است، یا به منزلۀ مالک، مانند وکیل، یا صاحب حق، مانند زوج و زوجه و یا صاحب ولایت، مانند پدر، جدّ پدري، حاکم
شرع و امام علیه السّلام (- ولایت).
/43 (6) .386 /28 (5) .70 / 4) جواهر الکلام 39 ) .214 / 9 و مستمسک العروة 4 /12 (3) .174 - 170 و 173 / 2) جواهر الکلام 41 )
.365
صفحه 314 از 483
ص: 468
بدون اذن، جایز نیست، همچنین است «1» موارد وجوب: 1. ورود به خانۀ دیگري: ورود به خانه شخصی دیگري به نصّ قرآن کریم
و برادر بر خواهر و پدر بر دختر؛ لیکن فرزندان ممیّز غیر بالغ و نیز «2» ورود فرزندان بالغ بر پدر و مادر به تصریح آیۀ شریفه
بردگان بنابر تصریح آیۀ 58 سورة نور تنها در سه وقت پیش از نماز صبح، هنگام استراحت و خواب بعد از ظهر و پس از نماز عشا،
آیۀ اذن).در این که امر به استیذان در آیۀ یاد شده متوجه فرزندان است یا پدران ایشان که آنان را به منظور -) «3» باید اذن بگیرند
2. تصرف در ملک دیگري: تصرف در ملک دیگري «4» . تمرین و تربیت در سه وقت یاد شده امر به استیذان نمایند، اختلاف است
به خوردن، نوشیدن، فروختن، اجاره دادن و مانند آنها بدون اذن مالک، جایز نیست، از این رو، استیذان براي تصرف، واجب
3. تصرف در حق دیگري: تصرف در حق دیگري جز با اذن صاحب حق جایز نیست. بنابراین کسی که حق انتفاع از «5» . است
حجرهاي در مدرسه به او داده شده است، انتفاع از آن حجره بدون اذن وي جایز نیست. دیگر موارد حقوق مانند حق اختصاص (-
4. تصرف در قلمرو ولایت دیگري: تصرف در حیطۀ ولایت اولیا، مانند «6» . حق اختصاص) و حق تحجیر (- تحجیر) نیز چنین است
امام علیه السّلام، حاکم، والی، پدر، وصیّ و جز آنها بدون اذن ایشان جایز نیست.بنابراین غیر ولیّ میّت اگر بخواهد عهده دار
یا اگر کسی بخواهد با دشمن به نحو عام قرارداد صلح یا «7» . تجهیز میّت؛ از غسل و کفن و نماز گردد، باید از ولیّ مرده اذن بگیرد
موارد سقوط: 1. موارد تزاحم: در موارد تزاحم بین حرمت «8» . ذمّه امضا کند، باید از امام علیه السّلام یا نایب او استیذان کند
تصرف در مال غیر با واجب مهمتر مانند وجوب نجات جان انسان محترم که متوقّف بر تصرف در مال
405 و / 5) جواهر الکلام 36 ) . 224 و زبدة البیان/ 694 / 24 ؛ کنز العرفان 2 (4) .24 -22 / 3) جواهر الکلام 26 ) .59 (2) . 1) نور/ 28 )
/ 8) جواهر الکلام 21 ) .376 / 7) العروة الوثقی 1 ) .3 / 143 و منهاج الصالحین (خویی) 2 / 6) مصباح الفقاهۀ 1 ) . زبدة البیان/ 542
.497 / 312 و ریاض المسائل 7
ص: 469
2. خروج «9» . دیگري است، وجوب مقدّم بر حرمت است. نتیجۀ آن سقوط استیذان از مالک در صورت عدم امکان استیذان است
از اهلیّت: اگر اذندهنده بر اثر دیوانگی، بیهوشی یا ارتداد از اهلیّت اذن دادن خارج شود، استیذان ساقط میگردد، مانند سقوط
3. مورد ضرر یا حرج: اگر وجوب استیذان مستلزم «10» . وجوب استیذان دختر بالغ از پدر یا جدّ در صورت جنون یا ارتداد آنان
4. موارد «11» . ضرر یا عسر و حرج گردد، ساقط میشود، مانند مورد جلوگیري ولیّ از ازدواج دختر بکر با کفو و همتاي خود
5. موارد صدور «12» . تقاص: در موارد تقاص (- تقاص)، مانند مورد امتناع بدهکار از پرداخت بدهی خود، استیذان واجب نیست
اذن عمومی: در صورت صدور اذن عمومی از ناحیۀ شارع، استیذان از مالک یا صاحب حق واجب نیست مانند خوردن (- خوردن)
اذن) -) «13» . از خانه کسانی که در آیۀ 61 سورة نور (- آیۀ اکل) از آنان نام برده شده است
استیصال؛ ج 1، ص: 469
استیصال: از بن برکندن.واژة استیصال در بابهایی مانند طهارت و دیات به کار رفته و موجب ثبوت احکامی گشته است.طهارت:
استیصال در چیدن ناخن براي مردان 1 و عدم استیصال موضع ختنه در زنان مستحب است 2 (- ختنه).دیات: در بریدن زبان شخص
سالم از بن، اعم از بزرگسال و خردسال، دیۀ کامل 3 و در بریدن زبان لال 4 و نیز زبان کودکی که به سنّ نطق رسیده، ولی
/36 (13) .394 /40 (12) .184 -183 / 11 ) جواهر الکلام 29 ) .481 -480 / 10 ) مستمسک العروة 14 ) .114 / 9) جواهر الکلام 5 )
.209 4 (17) . 209 و 222 / 3 جواهر الکلام 43 (16) .157 / 2 ذکري الشیعۀ 1 (15) .419 / 1 کشف الغطاء 2 (14) .406
ص: 470
صفحه 315 از 483
و نیز هر دو گوش، دیۀ کامل و استیصال یک گوش، «6» استیصال بینی «5» . توانایی سخن گفتن ندارد، یک سوم دیه ثابت است
«7» . نصف دیه دارد
استیطان؛ ج 1، ص: 470
- وطن
استیعاب؛ ج 1، ص: 470
استیعاب: فراگیري و شمول.تفاوت استیعاب با استغراق در اصل آن است که استغراق در مواردي به کار میرود که داراي افرادي
باشد، مانند کلیّات و مطلقات، بر خلاف استیعاب که صرف شمول، مصحّح اطلاق آن است، لیکن استغراق در فقه، به معناي
استیعاب به کار رفته است.عنوان استیعاب در بسیاري از بابها مانند طهارت، صلات، خمس، حج، دین و قصاص به کار رفته است
که به مهمترین موارد آن اشاره میشود.طهارت: شستن اعضاي وضو (- وضو) و همۀ بدن هنگام غسل (- غسل) به نحو استیعاب-
به معناي جاري ساختن آب به همۀ آن مواضع- واجب است، لیکن در مسح سر- چه از عرض یا طول- و نیز به قول مشهور در مسح
پا از عرض، در وضو استیعاب واجب نیست و مسمّاي مسح، کفایت میکند. 1 به قول مشهور، در مسح پا از طول، استیعاب به معناي
مسح سر انگشتان تا برآمدگی روي پا یا مفصل- بنابر اختلاف اقوال- واجب است. 2در این که در وضوي جبیره (- جبیره)،
استیعاب مسح بر تمام جبیره واجب است یا نه، اختلاف میباشد. وجوب استیعاب به ظاهر کلمات مشهور نسبت داده شده است. 3
استیعاب مسح در اعضاي تیمّم به معناي مسح همۀ مواضع مسح، واجب است 4، لیکن در وجوب استیعاب ماسح به معناي مسح
مواضع واجب با تمامی کف دست یا کفایت مسح با بعض کف دست، اختلاف است 5 (- تیمّم).نماز: استیعاب در اعضاي هفتگانۀ
سجده- که هنگام سجده بر زمین نهاده
/ 298 و الحدائق الناضرة 2 3 (10) .214 -208 / 2 جواهر الکلام 2 (9) .208 / 1 العروة الوثقی 1 (8) .200 (7) .190 (6) .223 (5)
.195 5 (12) .220 / 4 جواهر الکلام 5 (11) .385
ص: 471
سجده).قضاي نمازهاي روزانه بر دیوانه، بیهوش، کودك، حائض و -) «6» میشوند- واجب نیست، بلکه مسمّاي آن کفایت میکند
خمس: به قول مشهور، در پرداخت «7» . نفسائی که اوصاف یاد شده نسبت به آنان تمامی اوقات نماز را در برگیرد، واجب نیست
«8» خمس به مستحقان، توزیع آن به نحو استیعاب همۀ افراد از اصناف سهگانه واجب نیست و میتوان آن را به یک یا چند نفر داد
(- خمس).حج: زمان وقوف در عرفات (- عرفات) از اول ظهر تا غروب آفتاب است، لیکن در این که مقدار واجب، استیعاب
حقیقی یعنی وقوف در همۀ این مدّت است- تا اخلال به جزئی از اجزاي زمان یاد شده جایز نباشد- یا استیعاب عرفی به معناي
اشتغال به مقدّمات مستحبی وقوف در حدود عرفات و سپس وقوف در عرفات تا غروب آفتاب و یا کفایت مسمّاي وقوف، اختلاف
وقوف).دین: در صورت استیعاب بدهیهاي میّت نسبت به همۀ ترکه (- ترکه)، در انتقال آن به ورثه به مجرّد مرگ، -) «9» است
قصاص: عضوي که بر اثر جنایت آسیب دیده، اگر از نظر حجم با عضو همسان در جانی تفاوت داشته باشد- «10» . اختلاف است
مانند آن که جانی سر دو وجبی را به اندازة یک وجب بشکافد، در حالی که سر خود او یک وجب است- به همان اندازه از جانی
«11» . قصاص میشود؛ هر چند آن مقدار همۀ سر او را فرابگیرد. صورت عکس آن نیز چنین است
استیفاء؛ ج 1، ص: 471
صفحه 316 از 483
استیفاء: گرفتن حق به طور کامل به وسیلۀ صاحب حق/ به آخر رسانیدن عدد در ازدواج و طلاق.از استیفاء به معناي نخست در
بسیاري از بابها مانند زکات، دین، رهن، اجاره،
.74 / 84 و 39 / 10 ) جواهر الکلام 26 ) .220 -216 / 9) مستند الشیعۀ 12 ) .104 -101 /16 (8) .6 -2 /13 (7) .146 -142 /10 (6)
.543 / 11 ) تحریر الوسیلۀ 2 )
ص: 472
وکالت، نکاح، قضاء، حدود و تعزیرات، قصاص و دیات به مناسبت سخن رفته است.حق مورد استیفاء یا از حقوق خداوند است یا
از حقوق مردم و هر یک نیز یا از امور مالی است یا غیر مالی (- حق). از این رو، استیفاء بر چهار قسم است: 1. استیفاي حق اللّه غیر
مالی: استیفاي حدود: استیفاي حدود (اجراي حدود) براي امام علیه السّلام یا منصوب از جانب وي و نیز به قول مشهور، در زمان
غیبت براي فقیه جامع الشرایط به عنوان نایب امام جایز است، امّا براي دیگران- جز کسانی که استثنا شدهاند مانند مولا نسبت به برده
و بنابر قول برخی پدر نسبت به فرزند و شوهر نسبت به همسر- جایز نیست (- اقامۀ حدود). استیفاي هر حدّي با کیفیّتی خاص است
مانند زنا (- زنا) که حدّ آن سنگسار کردن یا تازیانه زدن مرد و زن زناکار با کیفیّتی خاص است یا دزدي که حدّ آن قطع انگشتان
و در حرم مکّه در صورت ارتکاب جرم «1» دزد با کیفیّتی خاص است (- دزدي).استیفاي حدود در مسجد (- مسجد) مکروه است
استیفاي تعزیر: مقدار و نیز کیفیّت تعزیر (- تعزیر) بستگی به رأي حاکم شرع دارد. 2. استیفاي حق «2» . در خارج حرم جایز نیست
.3 «3» . اللّه مالی: استیفاي زکات: به قول منسوب به مشهور، واجب است امام علیه السّلام عاملی براي استیفاي زکات منصوب کند
استیفاي حق النّاس غیر مالی: استیفاي قصاص: در قصاص نفس، ولیّ دم حق استیفاي قصاص را دارد؛ خواه یکی باشد یا بیشتر، امّا
این اختلاف در «4» . در این که اذن امام علیه السّلام یا نایب وي نیز لازم است یا نه، اختلاف است. بیشتر، قائل به عدم لزوماند
اگر ولیّ دم صغیر یا «5» . قصاص عضو نیز وجود دارد؛ هر چند برخی بر لزوم اذن گرفتن در این صورت، ادّعاي اجماع کردهاند
مجنون باشد، بنابه تصریح بسیاري از فقها حق استیفاي قصاص از
.128 / 5) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .288 -286 /42 (4) .420 -416 /15 (3) .344 /41 (2) .119 / 1) جواهر الکلام 14 )
ص: 473
آن ولیّ آن دو خواهد بود. برخی فقها استیفاي قصاص را تنها براي خود صغیر و مجنون در صورت بلوغ و عاقل شدن، جایز
أئمّه).آلاتی که براي -) «7» اگر مقتول، ولیّ دم نداشته باشد، امام ولیّ دم او است و حق استیفاي قصاص دارد «6» . دانستهاند
قصاص نفس یا عضو به کار میرود، داراي شرایط خاصی همچون از جنس آهن بودن و به قول مشهور، شمشیر بودن است (-
هر «8» ؛ آلات قصاص).استیفاي قصاص از جانی پیش از بهبود یافتن جراحت شخصی که جنایت علیه او صورت گرفته، جایز است
قصاص). 4. استیفاي حق الناس مالی: استیفاي -) «9» چند شیخ طوسی به وجوب تأخیر آن تا زمان بهبودي جراحت قائل میباشد
دین: اگر بدهکار از پرداخت بدهی امتناع ورزد و طلبکار نیز شاهدي بر طلب خود نداشته باشد و یا با وجود شاهد، دسترسی به
قاضی نداشته باشد، طلبکار در صورت دست یافتن به مال بدهکار، میتواند حق خود را از آن به عنوان تقاص (- تقاص) استیفاء
استیفاي مرتهن از گرو (رهن): اگر راهن پس از فرارسیدن زمان بازپرداخت از دادن بدهی خود امتناع ورزد، مرتهن در «10» . نماید
صورت وکالت داشتن از راهن در فروش گرو و نیز در صورت عدم وکالت و دسترسی نداشتن به حاکم شرع یا نداشتن بیّنه براي
اثبات حق خود نزد حاکم، میتواند گرو را بفروشد و حق خود را از آن استیفاء نماید، امّا در صورت وجود حاکم و شاهد و عدم
استیفاء در اجاره: با عقد اجاره (- اجاره)، مستأجر «11» . وکالت در فروش گرو، باید حق خود را به وسیلۀ حاکم شرع استیفاء کند
مالک منفعت و موجر مالک اجرت میشود، امّا مالکیّت موجر نسبت به اجرت متزلزل است و با استیفاي منفعت به وسیلۀ مستأجر یا
در صورت شرط مباشرت مستأجر در استیفاي منفعت «12» . گذشت زمانی که براي استیفاء کافی است، مستقر میشود
صفحه 317 از 483
-217 /25 (11) .391 / 10 ) جواهر الکلام 40 ) .75 / 9) المبسوط 7 ) .360 -357 /42 (8) .355 /43 (7) .303 / 6) جواهر الکلام 42 )
.273 /27 (12) .221
ص: 474
استیفاي دیه: حق استیفاي دیه از آن کسانی است که حق «13» . عین مورد اجاره، مستأجر نمیتواند آن را به دیگري اجاره دهد
استیفاي قصاص را دارند.وکالت در استیفاء: وکالت در استیفاي قصاص، حدود، دیون و دیگر حقوقی که مباشرت صاحب حق در
استیفاء به معناي دوم در باب نکاح و طلاق آمده است.استیفاي عدد در نکاح: استیفاي عدد «14» . آنها معتبر نباشد، صحیح است
در ازدواج دائم، از اسباب تحریم نکاح است؛ بدین معنا که مرد آزاد با داشتن چهار زن آزاد یا دو کنیز به عقد دائم، به ترتیب
ازدواج).استیفاي عدد در طلاق: اگر مردي زن آزاد -) «15» نمیتواند زن آزاد پنجم و کنیز سومی را به عقد دائم خویش در آورد
را سه بار طلاق دهد، آن زن بر او حرام میشود، مگر این که زن به ازدواج دائم مرد دیگري در آید و پس از آمیزش و طلاق،
طلاق). -) «16» دوباره به عقد وي درآید.در صورتی که مرد زن را نه بار این گونه طلاق دهد، زن براي همیشه بر او حرام میشود
استیلاء؛ ج 1، ص: 474
- غلبه
استیلاد؛ ج 1، ص: 474
استیلاد: استعداد باردار کردن و باردار شدن/ باردار شدن کنیز از مولا [- امّ ولد شدن کنیز].استیلاد به معناي نخست، شامل مرد و
زن آزاد و برده میشود و احکام آن در باب نکاح آمده است.هرگاه مرد یا زن استیلاد را در عقد نکاح براي دیگري شرط کند و
بعد نازاییاش آشکار شود، شرط کننده
. 14 و 18 (16) . 2 و 5 /30 (15) .319 / 383 و 42 -382 (14) .260 (13)
ص: 475
میتواند عقد را فسخ کند؛ هر چند برخی با این استدلال که با امکان و احتمال بچّهدار شدن در آینده، نمیتوان به نازایی علم پیدا
استیلاد به معناي دوم، خود، بابی از ابواب فقه است و از آن در این باب و نیز بابهاي «1» . کرد، فسخ عقد را جایز ندانستهاند
تجارت، وصیّت، طلاق، ارث و قصاص به مناسبت سخن رفته است.حکم: استیلاد امري مشروع و موجب محدود شدن اختیارات
مولا دربارة کنیز است.شرایط: استیلاد (امّ ولد شدن کنیز) با وجود سه شرط تحقّق مییابد: 1. فرزندي را که کنیز باردار شده، آزاد
بنابراین، اگر فردي به شرطی با کنیز ازدواج کند که فرزند، مملوك مولاي او باشد و سپس بعد از ازدواج و طلاق «2» . باشد نه برده
«4» . 2. کنیز در ملک مولا از او باردار شود «3» . کنیز، مالک آن کنیز شود، یا مالک کنیز، برده باشد، آن کنیز، امّ ولد نیست
بنابراین، اگر شخص آزادي با کنیز دیگري ازدواج و او را باردار کند و آنگاه مالک او شود، به قول مشهور، کنیز، امّ ولد نیست.
3. باردار شدن کنیز هر چند به صورت انعقاد نطفه. بنابراین، هرگاه نطفه منعقد گردد، کنیز، امّ ولد محسوب میشود و « 5»
فروختنش جایز نیست. چنانچه بارداري کنیز معلوم نباشد و مولا او را بفروشد، سپس معلوم گردد که کنیز هنگام فروختن باردار
احکام: امّ ولد از «6» . بوده معامله باطل است. بارداري کنیز در صورت مشتبه بودن، با شهادت چهار زن از اهل خبره ثابت میگردد
آن جهت که برده است احکام برده را دارد، (- بردگی) و از آن جهت که امّ ولد است احکام زیر را دارد، مگر آن که فرزندش در
1. آزادي امّ ولد: مادامی که مولا زنده است، امّ ولد برده «7» . حیات مولا بمیرد که در این صورت، از امّ ولد بودن خارج میشود
است، امّا پس از مرگ وي، از سهم ارث فرزند خود آزاد میشود و اگر فرزند به دلیل وجود مانعی از ارث محروم شود، امّ ولد
صفحه 318 از 483
«8» . همچنان برده میماند
(5) .372 (4) .373 (3) .372 / 2) جواهر الکلام 34 ) .143 / 383 و مهذّب الاحکام 25 / 71 ؛ جواهر الکلام 30 / 1) قواعد الاحکام 3 )
.377 (8) .378 (7) . 372 و 376 (6) .373
ص: 476
2. فروختن امّ ولد: فروختن امّ ولد و نیز هرگونه تصرفی در او مانند بخشیدن که موجب انتقال امّ ولد به دیگري شود، جایز نیست،
مگر در شرایط خاصی همچون زمانی که مولا قیمت کنیز را بدهکار باشد و توان پرداخت آن را جز با فروختن کنیز نداشته باشد.
3. فرزندان امّ ولد: حکم استیلاد دربارة فرزندان امّ ولد از غیر مولا، جاري نیست. بنابراین، اگر امّ ولد با برده یا شخص آزادي با «9»
این شرط که فرزندانش از آن مولاي کنیز باشد، ازدواج کند، فرزندان کنیز بردهاند و فروختن آنان در حیات مولا و پس از مرگ او
4. وصیّت: مولا میتواند مالی را براي امّ ولد وصیّت کند، امّا در این که در این صورت از سهم ارث فرزندش آزاد «10» . جایز است
6. جنایت امّ ولد: اگر امّ ولد به اشتباه «12» . 5. ارث: امّ ولد، از مولا ارث نمیبرد «11» . میشود یا از مال وصیّت شده، اختلاف است
جنایتی به غیر مولا وارد کند، قیمت کنیز پس از فروختن وي یا خود کنیز به عنوان دیه به کسی که جنایت بر وي واقع شده است
(مجنی علیه) داده میشود. این نیز یکی از موارد جواز فروش امّ ولد است، امّا برخی میان حقوق مردم (حق النّاس) و حقوق خداوند
اگر امّ ولد مولاي خود را به اشتباه «13» . (حق اللّه) تفاوت قائل شدهاند و جبران خسارت را در حقوق مردم بر عهدة مولا دانستهاند
چیزي بر او نیست و از سهم ارث فرزند خود آزاد «14» ، بکشد و نیز اگر او را به عمد از پاي در آورد و وارثان مولا او را عفو کنند
7. عدّة امّ ولد: به قول مشهور، عدّة امّ ولد پس از مرگ مولا، چهار ماه و ده روز است و نیز به قول مشهور متأخّران، «15» . میشود
«16» . عدّة او در صورت ازدواج پس از مرگ شوهر، همین مقدار است
(12) .371 / 382 و 28 (11) .385 / 10 ) جواهر الکلام 34 ) .374 / 378 و 22 / 259 و جواهر الکلام 34 -257 / 9) الروضۀ البهیۀ 3 )
. 316 و 318 / 510 و 514 و جواهر الکلام 32 / 16 ) الحدائق الناضرة 25 ) .117 /42 (15) .386 /34 (14) .382 /34 (13) .61 /39
ص: 477
استیمار؛ ج 1، ص: 477
- مشاوره
استیمان؛ ج 1، ص: 477
استیمان: درخواست امان، در امان دیگري قرار گرفتن (- امان)/ امین قرار دادن (- امانت)/ ودیعه (- ودیعه).
استیناف؛ ج 1، ص: 477
استیناف: از سرگرفتن عمل (- اعاده).
اسدال؛ ج 1، ص: 477
اسدال [- سدل]: آویختن و فروهشتن چیزي مانند پرده.از آن در باب صلات و حج به مناسبت سخن رفته است.اسدال یکی از دو
استدال جامه «1» . طرف عمامه بر روي سینه و طرف دیگر میان دو کتف یا اسدال طرفی از آن بر روي سینه یا پشت، مستحب است
در نماز مکروه است. در چگونگی آن اختلاف است. برخی آن را به آویختن گوشۀ چیزي مانند عبا بر جانب چپ، آنگونه که
صفحه 319 از 483
هندیان انجام میدهند، تفسیر کردهاند، برخی به پیچیدن جامه به خود و داخل کردن دستها در آن در حالت رکوع و سجود و
«2» . برخی به انداختن میانۀ جامه بر سر و رها کردن آن از دو طرف راست و چپ، بدون نهادن بر کتفها، تعریف نمودهاند
پوشاندن صورت براي زن در حال احرام (- احرام) جایز نیست، ولی اسدال مقنعه یا پارچۀ دیگر بر روي صورت جایز است؛ هر
«4» . فروهشتن شانهها به هنگام قیام در نماز، مستحب است «3» . چند در شرط بودن فاصله داشتن آن با صورت، اختلاف است
اسراء؛ سوره؛ ج 1، ص: 477
اسراء؛ سوره [- بنی اسرائیل]: هفدهمین سورة قرآن.از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.
.282 /9 (4) .394 -391 /18 (3) .263 -262 (2) .247 -240 / 1) جواهر الکلام 8 )
ص: 478
و قرائت آن در عمل امّ داود (- عمل امّ داود) پس از نماز عصر نیمۀ رجب وارد «1» ، خواندن سورة اسراء در شب جمعه مستحب
«2» . شده است
اسراج؛ ج 1، ص: 478
- چراغ
اسراف؛ ج 1، ص: 478
که دو طرف آن، افراط و تفریط است، مفهومی نسبی است که به اختلاف « حدّ وسط » اسراف: تجاوز از حدّ میانه و اعتدال.مفهوم
اشخاص، زمان و مکان فرق میکند. از کلمات فقها برمیآید هر کاري که غرض عقلایی به آن تعلّق گرفته باشد اسراف نیست؛ به
این معنا که خروج از حدّ اعتدال در آن جا مصداق پیدا نمیکند؛ 1 آن چنان که از نظر عقلا، با صرف مال در موارد ناشایست،
اسراف مصداق پیدا میکند. 2تفاوت اسراف و تبذیر: اسراف- با توجّه به موارد کاربرد آن در آیات و روایات- اعم از تبذیر است.
تبذیر در خصوص مال کاربرد دارد، امّا اسراف هم در مال و هم در افعالی که از انسان صادر میشود. اسراف در فعل مانند این که
ولیّ مقتول علاوه بر قاتل، دیگري را بکشد.علاوه بر آن، اسراف در مال، هزینه کردن آن بیش از حدّ سزاوار است، ولی تبذیر،
صرف مال در مسیري است که سزاوار نیست مانند هزینه کردن آن در راه معصیت؛ 3 هر چند واژة تبذیر در مورد اسراف مالی نیز به
کار رفته است؛ زیرا تجاوز از حدّ مطلوب و معقول که معناي اسراف است، هزینه کردن مال در جایگاهی است که سزاوار نیست. از
این رو، برخی به تفاوت نخست بسنده کردهاند. 4در غالب کتابهاي فقهی دربارة اسراف، بحث مستقلی مطرح نشده است، بلکه
مباحث مربوط به آن، در ضمن دیگر مباحث فقهی در بابهاي گوناگون عبادات، عقود، ایقاعات و احکام، به مناسبت مطرح شده
است. البته برخی در این خصوص، رسالۀ مستقلّی
2 عوائد (4) .239 / 1 مستند العروة (الصلاة) 2 (3) . 2) مصباح المتهجد/ 807 ) .410 / 117 ؛ وسائل الشیعۀ 7 / 1) تذکرة الفقهاء 4 )
.184 / 4 الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 3 (6) .339 / و مستمسک العروة 7 « بذر » 3 مجمع البحرین/ واژه (5) . الایام/ 635
ص: 479
بلکه برخی حرمت آن را از «6» ، حکم تکلیفی: اسراف، حرام است «5» . نگاشته و از جهات گوناگون آن را مورد بحث قرار دادهاند
حکم وضعی: مهمترین حکم وضعی «8» . و برخی دیگر در ردیف گناهان کبیره (- گناه کبیره) شمردهاند «7» ضروریات دین دانسته
مترتّب بر اسراف، ضمان است که به تناسب موارد و مصادیق اسراف، در بابهاي گوناگون فقهی بدان اشاره شده است مانند
صفحه 320 از 483
ضمان حاکم یا اجرا کنندة حدّ در صورت تجاوز از اندازة تعیین «9» ، ضمان ولیّ یتیم در صورت اسراف در هزینه کردن مال وي
ضمان اسراف کننده در تأدیب کودك، همسر یا بردة خویش، «11» ، ضمان قصاص کننده در صورت اسراف در قصاص «10» ، شده
و ضمان امین مانند مستأجر، «13» ضمان پرداخت کنندة خمس (- خمس) نسبت به خمس مقداري از مؤنه که اسراف کرده «12»
امانت).سفاهت (- سفاهت) از اسباب حجر (- حجر) و تحقّق -) «14» وکیل، مستعیر و ودعی در صورت اسراف در مورد امانت
تبذیر). -) «15» بخش آن، اسراف و تبذیر در اموال است
اسطبل؛ ج 1، ص: 479
- طویله
اسطرلاب؛ ج 1، ص: 479
اسطرلاب: وسیلۀ اندازهگیري ارتفاع آفتاب و ستارگان.از آن در باب صلات به مناسبت سخن رفته است.از راههاي تشخیص قبله 1 و
نیز وقت زوال (ظهر) 2، اسطرلاب است.
.288 / 9) جامع المقاصد 11 ) . 313 و 20 / 8) جواهر الکلام 13 ) . 7) عوائد الایام/ 615 ) .440 / 6) السرائر 1 ) . 5) عوائد الایام/ 635 )
/ 14 ) جواهر الکلام 27 ) .394 / 13 ) العروة الوثقی 2 ) .318 / 12 ) تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) .30 /42 (11) .473 / 10 ) جواهر الکلام 41 )
.102 / 2 جواهر الکلام 7 (17) . 1 تحفۀ السنیۀ/ 127 (16) .52 /26 (15) . 183 و 215
ص: 480
اسفار؛ ج 1، ص: 480
اسفار: آشکار کردن و روشن شدن.اسفار در فقه به صورت اضافه به واژههاي صبح، فجر و زن به کار رفته و از آن در بابهاي
صلات و حج سخن گفته شده است.اسفار صبح و فجر: برخی اسفار صبح را به شدّت روشنایی فجر، برخی دیگر به روشن شدن
آسمان از همۀ اطراف که در پی آن، سرخی سمت مشرق پدید میآید، و بعضی نیز به پیدایش سرخی آفتاب از مشرق تفسیر
یعنی شدّت تاریکی.اول وقت نماز صبح، « غلس » کردهاند.مراد از اسفار فجر نیز برآمدن و روشن شدن آن فی الجمله است، مقابل
طلوع فجر صادق است (- فجر)، لیکن آخر وقت آن، مورد اختلاف است. مشهور فقها، آخر وقت فضیلت نماز صبح را اسفار صبح
و آخر وقت اجزا را طلوع خورشید میدانند. قول به این که اسفار صبح (پیدایش سرخی در طرف مشرق) پایان وقت نماز براي
مستحب است نماز صبح پس از اسفار فجر «1» . مختار، و طلوع خورشید، پایان وقت براي مضطر است، مقابل قول مشهور قرار دارد
به قول مشهور، مستحب است حاجی- جز امام (امیر الحاج) پس از اسفار صبح و اندکی پیش «2» . و پیش از اسفار صبح اقامه شود
از طلوع خورشید، از مشعر الحرام (- مشعر الحرام) به سمت منی (- منی) کوچ کند؛ هر چند نباید پیش از طلوع خورشید از وادي
اسفار صورت زن: باز «3» . محسّر (- وادي محسّر) بگذرد. قول مقابل مشهور، وجوب افاضه (- افاضه) پس از طلوع خورشید است
پوشاندن صورت براي زن از محرّمات احرام (- احرام) و «4» . بودن صورت زن در نماز افضل است، بلکه پوشاندن آن کراهت دارد
گواهی باید به علم یا جایگزین آن مانند بیّنه، «5» . گشودن آن بر وي واجب است؛ هر چند اسدال (- اسدال) براي او جایز میباشد
مستند باشد. در مورد شهادت
3) جواهر ) .100 / 207 و مستمسک العروة 5 / 2) الحدائق الناضرة 6 ) .201 / 160 و 168 و الحدائق الناضرة 6 / 1) جواهر الکلام 7 )
.391 -389 / 5) جواهر الکلام 18 ) .142 / 4) الحدائق الناضرة 7 ) .459 -456 / 98 و الحدائق الناضرة 16 / الکلام 19
صفحه 321 از 483
ص: 481
«6» . علیه زن، پیدایش علم به شنیدن صداي او یا به دیدن صورت وي که منوط بر گشودن آن است، محقّق میشود
اسقاط؛ ج 1، ص: 481
اسقاط: عفو و گذشت از حق خود، بري کردن ذمّۀ دیگري از حق.اسقاط عبارت است از گذشت انسان از حقّی که بر ذمّۀ دیگري
دارد و یا فارغ کردن ذمّۀ فرد یاد شده براي همیشه. از این عنوان به مناسبت در باب تجارت سخن رفته است.قوام اسقاط در دائمی
« حکم » بودن آن است و محدود کردن اسقاط به زمان با آن منافات دارد. 1 در کلمات گروهی از فقها از اسقاط به عنوان فارق بین
یاد شده است. بدین معنا که حق، اسقاطپذیر است مانند حق خیار (- خیار)، حق قصاص (- قصاص)، حق تحجیر (- تحجیر) « حق » و
و حق شفعه (- شفعه) لیکن حکم قابل اسقاط نیست.البته برخی حقوق نیز به دلیل خاص قابل اسقاط نیستند مانند حق استمتاع از
همسر، حق ولایت براي حاکم شرع و حق پدري. بعضی احتمال دادهاند ماهیت این نوع حقوق، حکم است نه حق. 2
اسقاط دین؛ ج 1، ص: 481
- ابراء
اسکار؛ ج 1، ص: 481
- مستی
اسکان؛ ج 1، ص: 481
- سکونت
اسکتان؛ ج 1، ص: 481
- شفران
اسکناس؛ ج 1، ص: 481
اسکناس: پول کاغذي.اسکناس، پول کاغذي با مالیّت اعتباري است که از سوي دولتها رایج میشود (- پول).
56 و / 17 ؛ حاشیۀ المکاسب (سید یزدي) 1 / 2 بلغۀ الفقیه 1 (8) .287 / 1 مصباح الفقاهۀ 6 (7) . 6) النهایۀ (شیخ طوسی)/ 328 )
.47 / مصباح الفقاهۀ 2
ص: 482
اسلام؛ ج 1، ص: 482
اسلام: گرویدن به آیین آسمانی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله.واژة اسلام افزون بر معناي یاد شده بر خود آیین و شریعت
آسمانی آن حضرت نیز اطلاق شده است.تفاوت اسلام به مفهوم نخست با ایمان، در آن است که اسلام، گرویدن به آیین حضرت
محمد صلّی اللّه علیه و آله در زبان است، لیکن ایمان گرویدن به آن در زبان همراه با اعتقاد قلبی و عمل به احکام و دستورهاي آن
صفحه 322 از 483
محمد صلّی اللّه علیه و آله در زبان است، لیکن ایمان گرویدن به آن در زبان همراه با اعتقاد قلبی و عمل به احکام و دستورهاي آن
میباشد. البته براي ایمان دو معناي دیگر نیز ذکر شده است؛ یکی عام که هممعناي با اسلام است و دیگري خاص که عبارت است
ایمان).از این عنوان در بیشتر بابهاي فقهی مانند -) «1» از اعتقاد داشتن و پذیرش ولایت و امامت دوازده امام معصوم علیهم السّلام
طهارت، صلات، زکات، صوم، حج، جهاد، تجارت، وصیّت، نکاح، نذر، کفّارات، صید و ذباحه، شفعه، احیاء موات، لقطه، حدود و
. قصاص سخن رفته و مهمترین مباحث کلّی آن عبارت است از: راه ثبوت: براي ثابت شدن اسلام فرد سه راه ذکر شده است: 1
گفتار: کسی که شهادتین (أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه) یا ترجمه آن دو را به هر لغتی بر زبان آورد، به
حکم یاد شده، اختصاص به «3» . در صورت لال بودن، اشارهاي که بیانگر آن باشد، کفایت میکند «2» . اسلام او حکم میشود
کافر اصلی دارد، امّا کیفیّت تحقّق اسلام در مرتدّ (- ارتداد) به نوع ارتداد و منشأ آن بستگی دارد. اگر منشأ ارتداد، انکار توحید و
رسالت بوده، گفتن شهادتین کفایت میکند و چنانچه منشأ آن، انکار برخی ضروریات مانند وجوب نماز و حرمت زنا بوده است،
.2 «4» . علاوه بر شهادتین، اقرار به آنچه انکار کرده نیز لازم است؛ هر چند برخی، گفتن شهادتین را در این فرض لازم ندانستهاند
کردار: به جا آوردن اعمالی مانند نمازهاي یومیّه، روزة ماه رمضان و حج که ویژة مسلمانان است، بر مسلمانی انجام دهندة آنها
دلالت میکند، البته به
.631 -630 /41 (4) .181 /38 (3) .630 /41 (2) .197 / 59 و 33 / 1) جواهر الکلام 6 )
ص: 483
شرطی که پیشینۀ کفر نداشته باشد. در صورت داشتن پیشینه، در دلالت انجام اعمال یاد شده بر اسلام وي اختلاف است. قول به
3. تبعیّت: تبعیّت بر سه گونه است: یک- تبعیت از پدر و مادر: فرزند نابالغ، تابع «5» . عدم دلالت، به مشهور نسبت داده شده است
«6» . پدر و مادر خویش است.بنابراین، اگر والدین یا یکی از آنان مسلمان باشند، فرزندان نابالغ ایشان نیز محکوم به اسلام هستند
دو- تبعیت از اسیر کننده: کودکی که جداي از پدر و مادر به اسیري مسلمانی در آمده است، در این که به تبع اسلام اسیرکنندهاش
سه- تبعیت از دار الاسلام: «7» . محکوم به اسلام است یا نه و یا تنها در طهارت بدن تابع او است، نه سایر احکام، اختلاف است
کودکی که در سرزمین اسلامی (- دار الاسلام) یا سرزمین کفر که مسلمانان نیز در آنجا زندگی میکنند، پیدا شده است (-
تبعیّت).اسلام مراهق: در تحقّق اسلام نوجوان ممیّز نزدیک به بلوغ از کفّار با اقرار به -) «8» لقیط)، به اسلام او حکم میشود
مراهق).اسلام مکره: فردي که با اکراه (- اکراه) به اسلام گرویده است، اگر از اهل کتاب (- اهل -) «9» شهادتین، اختلاف است
آثار اسلام: در شریعت مقدّس بر پذیرش «10» . کتاب) نباشد، از او پذیرفته میشود، امّا اکراه اهل کتاب به اسلام صحیح نیست
اسلام آثاري بار شده است که مهمترین آنها عبارتند از: 1. ساقط شدن حقوق الهی (- حق)- اعم از حقوق مالی مانند زکات،
خمس و کفّارات؛ و حقوق غیر مالی مانند نماز، روزه و حج- که قبل از اسلام از کافر فوت شده است. البته حق الناس مانند بدهی
ساقط نمیگردد و باید ادا شود (- قاعدة جبّ). 2. پاك گردیدن بدن و رطوبتهاي آن. 3. محترم بودن خون، مال و فرزندان نابالغ
وي. بنابراین، کشتن او و گرفتن مال وي به زور و نیز تعرّض به فرزندان
/ 202 و 38 /33 ؛136 /21 (7) .25 / 183 و 39 / 6) جواهر الکلام 38 ) .624 -623 / 32 و جواهر الکلام 41 / 5) مسالک الافهام 15 )
.623 / 13 و 41 / 10 ) جواهر الکلام 32 ) .203 / 142 و جواهر الکلام 33 / 9) العروة الوثقی 1 ) .181 /38 (8) .184
ص: 484
کوچک او از قبیل به اسیري گرفتن، جایز نیست. البته داراییهاي غیر منقول کافري که در دار الکفر به اسلام گرویده است- مانند
4. جریان احکام اسلام نسبت به فرزندان «11» . زمین و باغ و بوستان- در صورت فتح آنها به دست مسلمانان، غنیمت آنان است
نابالغ او از جهت تبعیّت. 5. محدود شدن همسران: کافري که بیش از چهار زن دارد، پس از پذیرش اسلام افزون بر چهار زن را باید
شرطیّت اسلام در تکلیف: در «13» . 6. وجوب ختنه: بر کافر مسلمان شده، ختنه واجب است؛ هر چند کهنسال باشد «12» . رها کند
صفحه 323 از 483
این که توجّه تکلیف به انسان مشروط به مسلمان بودن او است یا خیر و به تعبیر دیگر، در این که اسلام شرط تکلیف است تا کافر
مکلّف به فروع نباشد، یا تنها صحّت انجام تکلیف، مشروط به اسلام است، نه اصل تکلیف، اختلاف میباشد. نظر مشهور، قول دوم
شرطیّت اسلام در صحّت عمل: صحّت امور بسیاري در فقه مشروط به اسلام است از جمله عبادات (اعمالی که صحّت «14» . است
صحّت نیابت در عبادات نیز مشروط به «15» . آنها منوط به قصد قربت است) مانند نماز، روزه و حج که از کافر صحیح نیست
شرطیّت اسلام در سایر امور: 1. تجارت: در کسی که «16» . اسلام است. بنابراین، نیابت کافر از مسلمان و عکس آن، صحیح نیست
2. نکاح: کفو بودن زن و مرد در دین، از «17» . میخواهد مالک بردة مسلمان شود خواه با خریدن یا غیر آن، اسلام شرط است
شرایط صحّت نکاح است. بنابراین، ازدواج (- ازدواج) مسلمان با کافر غیر کتابی و نیز زن مسلمان حتی با کافر کتابی صحیح
«19» . در صحّت ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی اختلاف است، مشهور میان متأخران حرمت ازدواج دائم با آنان است «18» . نیست
ولایت). در -) «20» 3. ولایت: کافر بر مسلمان ولایت ندارد. بنابراین، اگر مولّی علیه مسلمان باشد، ولیّ او نیز باید مسلمان باشد
وصیّ شخص مسلمان،
327 و / 15 ) جواهر الکلام 16 ) .327 / 39 و جواهر الکلام 16 / 14 ) الحدائق الناضرة 3 ) .263 /31 (13) .56 /30 (12) .143 /21 (11)
.206 /29 (20) .155 (19) .92 /30 (18) .334 / 17 ) جواهر الکلام 22 ) .11 -7 / 357 و مستمسک العروة 11 -356 (16) .161 /17
ص: 485
وصیّت). کافر بر مسلمان حق شفعه پیدا نمیکند (- شفعه). 4. احیاء موات: در این که صحّت تملّک زمین -) «21» اسلام شرط است
احیاء موات). 5. لقطه: جریان حکم التقاط بر یابندة -) «22» موات احیا شده، مشروط به اسلام احیا کننده میباشد، اختلاف است
لقیط). 6. عتق: اسلام، در -) «23» لقیط (کودك گم شده) مسلمان یا کسی که در حکم مسلمان است، مشروط به اسلام یابنده است
7. مستحق کفّاره: فقیري که کفّاره به او داده میشود باید «24» . بردهاي که به عنوان کفّاره (- کفّاره) آزاد میشود، شرط است
8. تذکیه: از شرایط صحّت ذبح (- ذبح)، نحر (- نحر) و شکار (- صید)، مسلمان بودن ذابح، نحر کننده و «25» . مسلمان باشد
نذر). 10 . قذف: کسی -) «27» تذکیه). 9. نذر: به قول مشهور، در صحّت نذر، اسلام نذر کننده شرط است -) «26» شکارچی است
که به زنا یا لواط متهم شده است، با مراجعه به حاکم میتواند براي قذف کننده درخواست اجراي حدّ قذف (هشتاد تازیانه) کند،
11 . قصاص: از شرایط قصاص، همکیش بودن فرد کشته شده و قصاص شونده «28» . به شرط آن که قذف شونده مسلمان باشد
«29» . است. بنابراین، مسلمان در برابر کافر قصاص نمیشود. و تنها دیۀ او در صورت ذمّی بودن (- اهل ذمّه) باید پرداخت شود
اسلحه؛ ج 1، ص: 485
- سلاح
-356 /35 (27) . 26 و 79 /36 (26) .270 -269 (25) .198 -195 /33 (24) .161 -160 (23) .15 -11 /38 (22) .405 /28 (21)
.150 /42 (29) .418 -417 /41 (28) .357
ص: 486
اسلحۀ شکاري؛ ج 1، ص: 486
- آلات صید
اسم؛ ج 1، ص: 486
صفحه 324 از 483
اسم: نام، عنوان.اسم لفظی است که بر چیزي که اسم بر او نهاده شده (مسمّی) دلالت کند مانند لفظ دیوار که بر معناي معروف
دلالت دارد. در بابهاي طهارت، نکاح، طلاق و یمین از آن سخن رفته است.تأثیر اسم در احکام: تمام احکام بر اسم، یعنی عنوان
موضوع حکم مترتّب میشوند و با زایل شدن اسم و عنوان، حکم نیز زایل میشود بنابراین سگ- که نجس است- اگر استحاله
استحاله).تشخّص و تعیّن اشیاء با اسم: -) «1» شده و تبدیل به نمک شود پاك میگردد، زیرا عنوان نمک از عناوین نجس نیست
اسم و عنوان هر چیزي موجب تعیّن و تشخّص آن میگردد، بنابراین در مواردي که تعیّن شرط است همچون زوجین در عقد
احکام: نوشتن اسم میّت و اسم پدرش بر روي «2» . ازدواج یا زوجه در طلاق، باید با اسم بردن یا اشاره یا توصیف، مشخص گردد
صدا «4» . و نیز بردن نام نوزاد و اسم پدرش هنگام ذبح عقیقه (عقیقه) مستحب است «3» جریدتین (- جریدتین)، کفن و قبر میّت
و از شرایط صحّت ذبح، نحر و صید حیوان «6» بردن نام خداوند در آغاز کارها مستحب «5» . کردن پدر و مادر به اسم مکروه است
نامگذاري). (- اسماء متبرّکه) -) «8» تسمیه).نهادن نام نیک بر فرزندان از حقوق آنان بر پدر است -) «7» خشکی است
اسماء متبرّکه؛ ج 1، ص: 486
اسماء متبرّکه: نامهاي مقدّس و داراي حرمت.به نامهاي مقدّس و محترم از نظر شرع همچون نامهاي خداوند متعال و
106 و /32 ؛157 / 2) جواهر الکلام 29 ) .157 / 398 و العروة الوثقی 1 /11 ؛198 / 487 ؛ الحدائق الناضرة 5 / 1) شرائع الاسلام 2 )
.423 /1 (6) .505 (5) .428 / 4) وسائل الشیعۀ 21 ) .92 / 443 و تحریر الوسیلۀ 1 ؛417 / 3) العروة الوثقی 1 ) .102 / مستند الشیعۀ 16
.253 /31 (8) .113 / 7) جواهر الکلام 36 )
ص: 487
معصومان علیهم السّلام، اسماء متبرّکه اطلاق میگردد.در باب طهارت و یمین به مناسبت از آن سخن رفته است.مسّ اسماء متبرّکه:
و پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و أئمّه علیهم السّلام (- «1» به قول مشهور، بلکه به ادّعاي اجماع، مسّ نامهاي خداوند متعال
برخی از فقها، الحاق اسامی انبیا، اوصیا و حضرت فاطمه سلام اللّه علیها به أئمّه «2» . أئمّه)، بدون طهارت (وضو یا غسل) حرام است
نوشتن اسماء متبرّکه: نوشتن نامهاي مبارك رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و «3» . علیهم السّلام را در حکم مذکور، اولی دانستهاند
مستحب است.احترام اسماء متبرّکه: احترام اسماء متبرّکه واجب و «5» جریدتین) و کفن -) «4» اهل بیت علیهم السّلام بر جریدتین
طهارت: «6» . اهانت (- اهانت) به آنها حرام است. بنابراین نجس کردن آنها حرام و ازالۀ نجاست از آنها واجب فوري است
و نیز استنجاء (- استنجاء) با دست مزّین به انگشتر منقوش به اسماي «7» همراه داشتن انگشتر منقوش به اسماي الهی در حال تخلّی
الهی، و بنابر قول مشهور اسماي امامان معصوم و انبیا علیهم السّلام و به تصریح برخی حضرت فاطمه سلام اللّه علیها در صورت
«9» قسم: قسم تنها با نامهاي خداوند منعقد میشود «8» . نرسیدن نجاست به آن مکروه و در صورت نجس شدن آن، حرام میباشد
که بر هیبت و عظمت خداوندي دلالت میکند، موجب تغلیظ « منتقم » ذکر اسمهایی از خداوند مانند «10» . و با غیر آن جایز نیست
قسم). -) «11» (- تغلیظ) در قسم میشود
3) منهاج الصالحین ) .45 / 2) مستمسک العروة 3 ) .585 / 46 و کتاب الطهارة (شیخ انصاري) 2 /3 ؛316 / 1) جواهر الکلام 2 )
-97 / 83 و جواهر الکلام 6 -82 / 6) الحدائق الناضرة 2 ) .225 / 5) جواهر الکلام 4 ) .417 / 4) العروة الوثقی 1 ) .44 -43 / (خویی) 1
-227 / 9) جواهر الکلام 35 ) .72 -71 / 486 و جواهر الکلام 2 / 8) کتاب الطهارة (شیخ انصاري) 1 ) .76 / 7) الحدائق الناضرة 2 ) .98
.61 /34 (11) .227 /40 (10) .235
ص: 488
اسماع؛ ج 1، ص: 488
صفحه 325 از 483
اسماع؛ ج 1، ص: 488
اسماع: شنواندن.از آن در بابهاي صلات و نکاح به مناسبت سخن گفته شده است.شنواندن ذکرهاي نماز توسط امام به مأموم به
گونهاي که از حدّ متعارف تجاوز نکند، مستحب و شنواندن این اذکار به وسیلۀ مأموم به امام، مکروه است، جز ذکرهایی که امام
«1» . فراموش کرده و مأموم بخواهد آنها را به وي بشنواند و نیز تکبیرة الاحرام، در صورتی که امام در رکوع، منتظر پیوستن او باشد
شنواندن جواب سلام به سلام «2» . کمترین حدّ آهسته خواندن (- اخفات) قرائت نماز، آن است که نمازگزار آن را به خود بشنواند
«3» . کننده- در نماز و غیر نماز- واجب است؛ هرچند قولی به واجب نبودن آن به طور مطلق یا در خصوص نماز، نقل شده است
شنواندن خطبه توسط خطیب جمعه به افرادي که شمار آنها در انعقاد نماز جمعه معتبر میباشد، واجب است؛ البته برخی در وجوب
نماز جمعه). شنواندن زن صداي خود را به نامحرم به صورت مهیّج که موجب تلذّذ وي و وقوع در فتنه -) «4» آن تردید کردهاند
«5» . باشد، حرام است
اسماعیلیّه؛ ج 1، ص: 488
اسماعیلیّه: قائلان به امامت اسماعیل فرزند امام صادق علیه السّلام.اسماعیلیّه فرقهاي از شیعه هستند که معتقدند مقام امامت پس از
امام صادق علیه السّلام به فرزند بزرگش اسماعیل که در زمان آن حضرت از دنیا رفت منتقل شده است. از این گروه به قرامطه و
شش امامی نیز تعبیر شده است. 1اسماعیلیه از فرق مخالف شیعۀ دوازده امامی میباشد (- مخالف). (- استبصار)
-562 / 3) مستمسک العروة 6 ) .260 / 2) الروضۀ البهیۀ 1 ) .385 / 804 و الروضۀ البهیۀ 1 / 419 ؛ العروة الوثقی 1 / 1) جواهر الکلام 9 )
.54 / 1 الملل و النحل (سبحانی) 7 (6) .804 / 5) العروة الوثقی 2 ) .240 / 4) جواهر الکلام 11 ) .564
ص: 489
اسناد؛ ج 1، ص: 489
اسناد: ذکر سند حدیث.مفهوم اسناد در اصطلاح علم درایه و رجال که مقابل ارسال (- خبر مرسل) به کار میرود، عبارت است از
گاه اسناد در مفهوم سند نیز به کار «1» . نقل حدیث با ذکر نام همۀ راویانی که آن حدیث را از معصوم علیه السّلام نقل کردهاند
تفاوت اسناد به مفهوم نخست با سند در این است که سند به «2» . رفته است؛ چنان که گفته میشود اسناد این حدیث صحیح است
مجموع راویان حدیث اطلاق میشود، امّا اسناد، نقل حدیث همراه ذکر سند آن است.سنّت (- سنّت) از جمله منابع دستیابی به
احکام شرعی است. در استدلال کامل به سنّت چند عنصر دخیل است و صحّت سند و قابلیّت آن براي اعتماد و استناد، از جملۀ این
عناصر است؛ به این معنا که استدلال به یک حدیث بر اطمینان به صدور آن از معصوم علیه السّلام متوقّف است، و تحقّق آن بنا بر
و بنا بر ،«3» نظریۀ اصولیان به مذکور بودن سند روایت تا معصوم علیه السّلام و اعتبار آن بر طبق موازین علم درایه و رجال است
«4» . نظریۀ اخباریین (- اخباري) به ذکر سند حدیث تا رسیدن به یکی از کتاب هاي معتبر میباشد
اسنان فرائض؛ ج 1، ص: 489
اسنان فرائض: سنّ چارپایان پرداختی به عنوان زکات.از آن در باب زکات بحث شده است.هر یک از شتر، گاو و گوسفند که به
عنوان زکات (- زکات) پرداخت میشود، از نظر سنّی، تحت این عنوانها مندرج است: بنت مخاض (- بنت مخاض)، ابن مخاض
(- ابن مخاض)، بنت لبون (- بنت لبون)، ابن لبون (- ابن لبون)، حقّه (- حقّه)، جذع (- جذع) و جذعه (- جذعه)، تبیع (- تبیع) و
تبیعه (- تبیعه) و مسنّه 1 (- مسنّه).
صفحه 326 از 483
/ 3) الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 3 ) . 2) الرواشح السماویۀ/ 126 ) .382 / 202 و مبسوط در ترمینولوژي حقوق 1 / 1) مقیاس الهدایۀ 1 )
.126 -123 / 1 جواهر الکلام 15 (5) .26 -14 / 4) الحدائق الناضرة 1 ) .290 -288
ص: 490
اسودان؛ ج 1، ص: 490
اسودان: مار و عقرب/ خرما و کشمش.از واژة فوق به معناي نخست به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.کشتن مار و عقرب
مار) (- عقرب)به معناي دوم در باب صوم آمده است.افطار کردن به خرما یا کشمش همراه با آب -) «1» . در حال نماز جایز است
خرما) (- کشمش) -) «2» . و نیز خوردن آن دو در سحر، براي روزهدار مستحب است
اسوه؛ ج 1، ص: 490
- تأسی
اسوة غرماء؛ ج 1، ص: 490
اسوة غرماء: مال متعلّق حق طلبکاران.مراد از اسوه، مالی است که بستانکاران به نسبت حق خود، در آن سهیم هستند و حاکم آن را
که « اسوة مع الغرماء » به نسبت سهم هر یک، میان ایشان تقسیم میکند. اسوه، گاهی نیز وصف شخصی قرار گرفته و گفته میشود
منظور یکی از بستانکاران است.عنوان یاد شده به مناسبت در بابهایی مانند حج، تفلیس و مضاربه آمده است.مال در دو صورت
اسوة غرما قرار میگیرد: 1. پس از حکم حاکم به ممنوعیّت فرد ورشکسته از تصرف در اموالش (- حجر) که در این صورت، مال
مفلّس به نسبت سهم هر یک از طلبکاران، میان آنان تقسیم میشود 1 (- تفلیس). 2. پس از مرگ بدهکار که در این صورت، آن
مقدار از ترکه (- ترکه) که مقابل بدهی وي قرار دارد، اسوة غرما است. 2
اسهال؛ ج 1، ص: 490
- مبطون
1 جواهر الکلام (3) . 146 و 156 / 233 و وسائل الشیعۀ 10 / 2) تذکرة الفقهاء 6 ) .288 / 723 و تذکرة الفقهاء 3 / 1) العروة الوثقی 1 )
.296 / 318 و 25 /17 2 (4) . 295 و 308 /25
ص: 491
اسیر؛ ج 1، ص: 491
اسیر: نیروي به اسارت در آمده در جنگ.عنوان اسیر بر هر نیرویی که در حال نبرد یا پس از آن به اسارت یکی از دو جبهۀ متخاصم
نیز اطلاق شده است. « سبیّ » درآمده است، اطلاق میگردد، خواه مرد باشد یا زن، خردسال باشد یا بزرگسال. بر زن و کودك اسیر
جایگاه اصلی بحث، باب جهاد است؛ هر چند از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و صوم نیز سخن رفته است.اقسام: اسیر
یا نیروي دشمن بوده و توسط مسلمانان به اسارت گرفته شده و یا نیروي خودي است که به چنگ کفّار در آمده است. اسیر در
صورت نخست یا بر آیین کفر است و یا مسلمانی است که بر امام عادل خروج کرده است (- باغی). 1. اسیران کفّار: مراد از کفّار،
کفّار غیر اهل ذمّه (- اهل ذمّه)، معاهد (- معاهده) و مستأمن (- امان) هستند؛ زیرا جنگیدن با سه دستۀ یاد شده و به اسارت گرفتن
صفحه 327 از 483
آنها جایز نیست.کافر اسیر شده، یا زن و مرد نابالغ است و یا مرد بالغ. مرد بالغ نیز یا در حال جنگ اسیر میشود یا پس از خاموش
مرد بالغ اگر در حال نبرد اسیر شود، در «1» . شدن شعلۀ جنگ. زن یا مرد غیر بالغ، به بردگی گرفته میشود و کشتن او جایز نیست
صورتی که نبرد خاتمه نیافته باشد کشته میشود؛ هر چند برخی قدما، حاکم اسلامی را بین کشتن وي و آزاد کردن او در ازاي
گرفتن مالی و یا بدون آن، و برخی دیگر بین به بردگی گرفتن و آزاد کردن او خواه با گرفتن مالی در ازاي آزادي یا بدون آن،
چنانچه مرد بالغ پس از خاتمۀ جنگ اسیر شود، بنا بر آنچه به مشهور، بلکه اجماع فقها نسبت داده شده، کشته «2» . مخیّر دانستهاند
نمیشود، بلکه امام یا نایب او بین آزاد کردن وي- در قبال دریافت مالی یا بدون آن- و به بردگی گرفتن او، مخیّر است، لیکن در
این که این تخییر شامل همۀ اسیران است یا به اسیران اهل کتاب (- اهل کتاب) اختصاص دارد، اختلاف است. بنا بر قول دوم، امام
میتواند اسیر
. 122 و الکافی فی الفقه/ 257 (2) .120 / 1) جواهر الکلام 21 )
ص: 492
برخی قدما کشتن اسیر بالغ را که پس از خاتمۀ جنگ اسیر شده است «3» . غیر کتابی را در ازاي گرفتن مالی یا بدون آن، آزاد کند
اگر نیروي دشمن پیش از آن که به اسارت در بیاید، مسلمان شود، جان، مال و فرزندان صغیر او از «4» . براي امام جایز دانستهاند
تعرّض در امان است.و چنانچه پس از اسارت و پیش از خاتمۀ جنگ، اسلام آورد، کشته نمیشود، لیکن در این که امام بین به
اگر نیروي دشمن پس از خاتمۀ نبرد، «5» . بردگی گرفتن وي و آزاد کردنش مخیّر است یا تنها باید او را آزاد نماید، اختلاف است
اگر کودکی همراه پدر و مادر خود یا یکی از آن دو اسیر «6» . اسلام آورد، امام بین به بردگی گرفتن و آزاد کردن او مخیّر است
شود، از حیث کفر تابع آنان است و احکام کفر از قبیل نجاست، عدم وجوب غسل، کفن و دفن او در صورت مرگ، بر او جاري
امّا اگر به تنهایی اسیر شود، در این که از حیث اسلام، تابع اسیر کنندة خویش است یا نه، و یا تنها از حیث طهارت تابع او «7» ، است
زوجیت: اگر زن و شوهر با هم یا زن به تنهایی اسیر شود، عقد نکاح آنان باطل میشود؛ زیرا زن با اسیر «8» . است، اختلاف است
شدن به بردگی گرفته میشود. اگر شوهر به تنهایی اسیر شود، در صورتی که امام او را به بردگی بگیرد، عقد ازدواج آنان باطل
امان دادن به کافر پس از اسارت جز براي امام «10» . غذا و آب دادن به اسیر واجب است؛ هر چند کشتن او مجاز باشد «9» . میشود
کراهت دارد و « قتل صبر » کشتن اسیر به «12» . و چنانچه به اسیري امان داده شد، کشتن او روا نیست «11» یا نایب او، جایز نیست
2. اسیران باغی: «13» . مراد از آن- بنا بر آنچه که به مشهور نسبت داده شده- بستن دست و پاي وي به هنگام کشتن است
مسلمانانی که علیه پیشواي عادل شورش کرده و در جریان جنگ با سپاه اسلام به اسارت درآمدهاند، چنانچه رهبر مطاعی داشته
باشند که آنان را دوباره سازماندهی کرده، به جنگ با مسلمانان بسیج نماید، کشتن آنان جایز است و در غیر این صورت، جایز
همچنین اسیر کردن زنان «14» . نیست
6) جواهر ) .531 / 126 و ریاض المسائل 7 -124 / 5) جواهر الکلام 21 ) .317 -316 / 4) المهذّب 1 ) .126 / 3) جواهر الکلام 21 )
/ 12 ) ریاض المسائل 7 ) .100 / 11 ) جواهر الکلام 21 ) .42 / 10 ) مسالک الافهام 3 ) .140 (9) .136 (8) .134 (7) .128 / الکلام 21
.328 (14) .131 / 13 ) جواهر الکلام 21 ) .537
ص: 493
3. اسیران مسلمان: اگر کفّار، اقامت گزیدن اسیر مسلمان در بلاد «15» . و فرزندان باغیان و به بردگی گرفتن زنان آنان جایز نیست
مشرکان اگر از مسلمان اسیر درخواست امان (- «16» . کفر را شرط آزادي وي قرار دهند، وفاي به آن شرط بر مسلمان واجب نیست
اگر کفّار، مسلمانان اسیر شده را براي «17» . امان) کنند و او بدون اکراه و با اختیار با آنان پیمان ببندد، امانش صحیح است
جلوگیري از پیشروي جنگجویان اسلام، سپر خود قرار دهند، در صورتی که دفع کفّار یا تسلّط بر ایشان جز با کشتن اسیران سپر قرار
صفحه 328 از 483
لیکن به قول مشهور، به جهت کشتن آنان «18» ، داده شده ممکن نباشد، کشتن آنان جایز است و موجب قصاص و دیه نخواهد بود
باید کفّاره پرداخت شود. البته در این که کفّاره بر عهدة قاتل است یا از بیت المال (- بیت المال) پرداخت میشود، اختلاف است.
و «20» ، اسیر مسلمان اگر پیش از تقسیم غنائم از دست مشرکان فرار کند و به سپاه اسلام بپیوندند، از غنیمت سهم میبرد «19»
و اگر براي آگاهی از ماه «21» ، چنانچه از اقامۀ نماز در میان دشمن بر خود بترسد، میتواند رکوع و سجود را با اشاره انجام دهد
مبادلۀ اسیران میان کفّار و مسلمانان جایز است و به «22» . رمضان، قادر بر تحصیل علم نیست، میتواند مطابق ظنّ خود عمل کند
«23» . تصریح برخی، در صورت تمکن و داشتن قدرت مالی، آزاد کردن اسیران مسلمان در ازاي پرداخت مال، واجب است
اشاجع؛ ج 1، ص: 493
- ذات الاشاجع
71 (19) .68 / 18 ) جواهر الکلام 21 ) .914 / 17 ) منتهی المطلب (ق) 2 ) .107 / 16 ) جواهر الکلام 21 ) .42 / 334 و الدروس 2 (15)
.269 / 23 ) تذکرة الفقهاء 9 ) .181 /16 (22) .188 /14 (21) .200 / 20 ) جواهر الکلام 21 ) .506 / و ریاض المسائل 7
ص: 494
اشاره؛ ج 1، ص: 494
اشاره: حرکت سر و دست و مانند آن براي نشان دادن یا فهماندن مطلبی.از آن در بابهاي صلات، صوم، حج، تجارت، اجاره،
وصیّت، نکاح، طلاق، لعان و قضاء سخن رفته است.اشاره یا به عنوان فعلی از افعال و یا به عنوان جایگزین گفتار در شخص ناتوان
از تکلّم میباشد. تفاوت آن دو، در این است که در قسم اول، از نظر حکم، تفاوتی میان کسی که توانایی سخن گفتن دارد با کسی
که چنین تواناییاي ندارد- مانند فرد گنگ و لال- نیست، بر خلاف قسم دوم که حکم هر کدام با دیگري متفاوت است.قسم اول:
بر کسی که نماز را فرادا میخواند، و نیز امام جماعت، مستحب است در سلام آخر با با گوشۀ چشم یا بینی یا جز آن دو، به سمت
راست خویش اشاره کند. این عمل براي مأموم نیز در صورتی که در سمت چپش کسی نباشد، مستحب است و اگر باشد با سلامی
اشاره به کسی براي فهماندن چیزي در نماز، از مصادیق فعل قلیل است و موجب بطلان آن «1» . دیگر به سمت چپ نیز اشاره نماید
نمازگزار ناتوان از انجام رکوع و سجود- هر چند «3» . تعیین امام جماعت هر چند به اشاره بر مأموم واجب است «2» . نمیشود
ناتوانیاش به جهت خوف از دشمن باشد (- نماز خوف) به آن دو اشاره میکند که به حرکت دادن سر به پایین و بالا و در صورت
اگر در نماز به اشتباه مشغول خواندن سورهاي شود که سجدة «4» . ناتوانی از آن، به فرو بستن و باز کردن چشم محقّق میشود
آیات -) «5» واجب دارد و پس از خواندن آیه بفهمد، در این که در نماز، باید سجده را با اشاره انجام دهد یا نه، اختلاف است
بر ناتوان از استلام حجر الاسود (- استلام)، «6» . سجده).این اختلاف در فرض شنیدن آیۀ سجده به طور سهو نیز وجود دارد
نشان دادن شکاري که در خشکی زندگی میکند، به هر نحوي حتی با اشاره، به شکارچی «7» . مستحب است به آن اشاره کند
براي محرم (- احرام)
5) مستمسک العروة ) . 80 و 165 -79 / 266 و 10 /9 (4) .233 /13 (3) .56 / 2) جواهر الکلام 11 ) .696 -695 / 1) العروة الوثقی 1 )
.340 / 7) جواهر الکلام 19 ) .172 -171 (6) .169 /6
ص: 495
مطلقا حرام است، براي غیر محرم نیز در صورتی که شکار در حرم (- حرم) باشد، حرام است. مگر آن که شکارچی از جایگاه
و - «9» تعیین کالاي مورد معامله- در صورتی که مکیل، موزون و معدود نباشد «8» . شکار آگاهی داشته یا قصد صید نداشته باشد
صفحه 329 از 483
و نیز در طلاق، «11» به اشاره جایز است.تعیین زن به اشاره در عقد نکاح «10» ، نیز مورد اجاره در برخی موارد مانند خانه و زمین
لعان) و سایر موارد مشابه، در صورت تعدّد همسر، جایز است.بنا بر آنچه به مشهور نسبت داده شده بر قاضی -) «13» لعان «12»
قسم دوم: در همۀ مواردي که لفظ در «14» . واجب است نسبت به دو طرف دعوا حتی در نگاه و اشاره، مساوات را رعایت کند
آنها شرط است- همچون عقود (- عقد)، ایقاعات (- ایقاع)، اذکار و اقوال نماز، اقرار و غیر آن- اشاره از کسی که قادر بر تلفّظ
است، کفایت نمیکند، مگر در دو مورد: یکی عقود اذنیّه (- عقد اذنی) مانند ودیعه (- ودیعه)، عاریه (- عاریه) و وکالت (-
بنا بر تحقّق عقود «15» . وکالت) و دیگري وصیّت (- وصیّت) به نظر برخی. هر چند قول مشهور، عدم تحقّق وصیّت به اشاره است
اشارة شخص ناتوان از تکلّم- «16» . اذنیّه و وصیّت به اشاره، در این که معاطات (- معاطات) تحقّق یافته است یا عقد، اختلاف است
به دلیل لال بودن یا جهت دیگر- در عقود، ایقاعات و اذکار و جز آن، به شرط آن که گویاي مطلب باشد، جایگزین لفظ میشود.
در صورت توانایی فرد لال بر نوشتن، در این که اشاره مقدّم بر آن است یا بر عکس و یا فرد، مخیّر بین آن دو میباشد، «17»
در پاسخ به سلام دیگري، اشاره کفایت نمیکند، بلکه تلفّظ به آن واجب است، مگر این که شخص، ناتوان از «18» . اختلاف است
«19» . تکلّم باشد
.141 /40 (14) .292 /34 (13) .45 /32 (12) .157 /29 (11) .290 -289 /27 (10) .224 /23 (9) .294 / 288 و 20 -286 /18 (8)
(18) .12 / 251 و الخلاف 5 /22 (17) .159 - 100 و 158 -99 / 16 ) جواهر الکلام 27 ) .577 / 246 و مستمسک العروة 14 /28 (15)
.25 / 19 ) ذکري الشیعۀ 4 ) .132 / 14 و العناوین الفقهیۀ 2 / مصباح الفقاهۀ 3
ص: 496
1
اشاعه؛ ج 1، ص: 496
اشاعه: انتشار سهم هر یک از مالکان و صاحبان حق در تمام مال یا حق، مقابل افراز (- افراز)/ انتشار خبر (- شیاع).به مال یا حقّی
که چند مالک یا صاحب حق در تمام آن به طور مشاع سهیم باشند، مال یا حق مشاع (مقابل مفروز) گفته میشود. بیشتر کاربرد
اشاعه در فقه، معناي نخست آن است و معناي دوم آن بیشتر با واژگان شیاع و استفاضه (- استفاضه) به کار میرود. از اشاعه به
معناي نخست، در بابهاي تجارت، رهن، شرکت، مضاربه، مزارعه، اجاره، وقف، هبه، وصیّت و قضاء سخن رفته است.مورد اشاعه
یا ملک است- خواه متعلّق آن، عین باشد مانند زمین یا منفعت مانند منفعت خانهاي که چند نفر با هم آن را اجاره کردهاند- یا حق
مانند حق خیار (- خیار) و حق شفعه (- شفعه). سبب اشاعه نیز شرکت دو یا چند نفر در مال یا حقّی است؛ خواه اختیاري باشد
همچون شرکت حاصل از عقد شرکت یا حاصل از معاملات مانند خرید و فروش و خواه قهري به معناي شرکت حاصل از مخلوط
شدن قهري سهم دو نفر یا بیشتر در مالی به گونهاي که قابل تمیز نباشد همچون شرکت ورثه در مال میّت که به سبب ارث (- ارث)
شرکت).اشاعه در بیع: فروختن جزء مشاع معلوم از کالایی مشخص مانند یک سوم خانه یا زمین جایز -) «1» حاصل شده است
خریدن قسمتی «3» . نیز در فروش میوة سر درخت، فروشنده میتواند سهمی مشاع از آن را مانند یک سوم، استثنا کند «2» . است
معیّن از حیوان زنده به طور مشاع مانند نصف یا یک چهارم جایز است، امّا در جواز این گونه خرید در حیوان ذبح شده، اختلاف
«4» . میباشد
.157 (4) .84 /24 (3) .419 -418 /22 (2) .288 / 1) جواهر الکلام 26 )
ص: 497
در صورت اختلاف شریک راهن با مرتهن در نگهداري گرو، قاضی آن را «5» . اشاعه در رهن: رهن مال مشاع صحیح است
صفحه 330 از 483
و هبۀ «8» وقف «7» ، اجاره «6» . میگیرد و خود، از جانب آن دو مال را نگهداري میکند و یا شخص عادلی را بر این کار میگمارد
مال مشاع صحیح است. البته در اجاره باید تسلیم عین به مستأجر با اذن شریک باشد و در صورت اجازه ندادن وي، به حاکم «9»
مشاع بودن تمام سود «11» . نیز مضاربه با مال مشاع صحیح است، امّا باید جنس و مقدار آن معلوم باشد «10» . شرع مراجعه میشود
مضاربه)، خواه به طور مساوي باشد مانند نصف و خواه یکی بیشتر و دیگري کمتر -) «12» میان عامل و مالک در عقد مضاربه
-) «14» مزارعه) و مساقات -) «13» مانند دو سوم و یک سوم و نیز مشاع بودن سهم زارع و مالک در تمام محصول در عقد مزارعه
مساقات) از شرایط صحّت این عقود است.اشاعه در وصیّت: هر گاه موصی براي مثال یک سوم مالش را به طور مشاع براي کسی
اشاعه در قسمت: براي تقسیم مال مشترك میان «15» . وصیّت کند، یک سوم اموال وي براي آن کس (موصی له) خواهد بود
تقسیم). -) «16» شریکان، اشاعۀ مالکیّت آنان در تمام آن مال شرط است و بدون آن، موضوع قسمت محقّق نمیشود
اشاعۀ فحشاء؛ ج 1، ص: 497
اشاعۀ فحشاء: نشر دادن زشتی.در قرآن کریم، دوستداران اشاعۀ فحشا در میان مؤمنان به عذاب دردناك الهی تهدید شدهاند، 1 امّا
در مراد از فحشا اختلاف است؛ زنا، هر فعل یا قول زشت که در شرع داراي حدّ معیّن است، و هر گناه کبیره، معانی مختلفی است
که براي فحشا بیان شده است 2؛ امّا این واژه
(14) .8 /27 (13) .365 -364 (12) .358 /26 (11) .214 /27 (10) .176 (9) .19 /28 (8) .214 /27 (7) .256 (6) .126 /25 (5)
.394 / 469 و 2 / 2 زبدة البیان/ 387 ؛ مجمع البیان 1 (18) . 1 نور/ 19 (17) .342 /40 (16) .313 /28 (15) .71
ص: 498
بیشتر، در مورد زنا (- زنا)، لواط (- لواط) و مانند آن به کار میرود. از اشاعۀ فحشا به مناسبت در بابهاي صلات و حدود بحث
شده است.اشاعۀ فحشا یا به وسیلۀ قول است، مانند منتشر کردن خبر متضمّن فحشا در میان مؤمنان، مثل این که گفته شود فلانی زنا
کار است، و یا به وسیلۀ فعل؛ بدین معنا که فحشا آشکارا انجام شود تا دیگران نیز بدان ترغیب گردند و یا وسائل انجام آن براي
و انجام آن به وسیلۀ قول در اموري مانند زنا یا لواط در صورتی «3» دیگران فراهم شود.اشاعۀ فحشا حرام و از گناهان کبیره است
«4» . که قذف محسوب شود (- قذف)، موجب ثبوت حدّ قذف است
اشباع؛ ج 1، ص: 498
اشباع: پرخواندن حرکات حروف/ سیر کردن گرسنه (- اطعام).اشباع به مفهوم نخست از اصطلاحات علم تجوید است و از آن به
مناسبت در باب صلات سخن رفته است.رعایت قانون اشباع مانند دیگر قوانین تجویدي در قرائت نماز واجب نیست، 1 بلکه ترك
مستحب است و به قول مشهور، اگر اشباع در دو کلمۀ یاد شده موجب به وجود آمدن « اکبر » در « ب» و « ا» و « اللّه » در « ا» اشباع
با اشباع و بدون اشباع « إِیّ نَسْتَعِینُ
اكَ􀀀 نَع وَ إِیّ بُْدُ
اكَ􀀀» در « ا» گردد (آللّه و اکبار)، موجب بطلان نماز میگردد. 2 قرائت « الف » حرف
جایز است. 3تکلّم به دو حرف هر چند حرف دوم زاییدة اشباع حرکت حرف نخست باشد موجب بطلان نماز است. 4
اشباه و نظائر؛ ج 1، ص: 498
اشباه و نظائر: همانندها در حکم یا موضوع.اشباه و نظایر عبارتند از موضوعات مختلف که در یک حکم مشترکند و یا
/ 228 و کشف اللثام 3 -226 / 2 جواهر الکلام 9 (6) .656 -655 / 1 العروة الوثقی 1 (5) .405 /41 (4) .315 / 3) جواهر الکلام 13 )
.47 / 4 جواهر الکلام 11 (8) .664 / 3 العروة الوثقی 1 (7) .425 -424
صفحه 331 از 483
ص: 499
نیز تعبیر میشود.استدلال به اشباه و نظایر براي اثبات حکم به « استیناس » از آن به «1» . احکام مختلف که به یک موضوع تعلّق دارند
صرف شباهت و همانندي، قیاس و از نظر فقهاي امامیّه باطل است (- قیاس)، لیکن فقها جهت بهتر فهمیدن حکم از دلیل و نزدیک
برخی فقیهان کتابی مستقل در موضوع اشباه و نظایر تدوین «2» . شدن ذهن به واقع، از آن در فقه استدلالی بسیار بهره گرفتهاند
تألیف یحیی بن سعید حلّی (متوفاي 689 ه. ق). « نزهۀ الناظر فی الجمع بین الاشباه و النظائر » کردهاند مانند
اشتباك نجوم؛ ج 1، ص: 499
اشتباك نجوم: نمایان شدن انبوه ستارگان.از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.زمان مغرب، پس از محو سرخی پدید
آمده در سمت مشرق و پیش از نمایان شدن انبوه ستارگان است. طبق برخی روایات، اشتباك نجوم، پایان وقت فضیلت نماز مغرب
است و تأخیر بدون عذر آن تا زمان ظاهر شدن انبوه ستارگان، مکروه و تأخیر آن به قصد این که وقت فضیلت مغرب، هنگام
اشتباك است، حرام میباشد. 1
اشتباه؛ ج 1، ص: 499
اشتباه: مردّد شدن چیزي میان چند چیز.موارد اشتباه یا همراه علم اجمالی است و یا بدون آن. اشتباه در صورت دوم، به شک
بازمیگردد (- شک). موضوع سخن در این جا اشتباهی است که همراه با علم اجمالی باشد (- علم اجمالی). از این موضوع در
بابهاي مختلف از جمله طهارت، صلات، جهاد، صید و ذباحه، اطعمه و اشربه و ارث سخن رفته است.اقسام: افراد مورد اشتباه یا
محصور است و یا غیر محصور. از اوّلی به شبهۀ محصوره (- شبهۀ محصوره) و از دومی به شبهۀ غیر محصوره (- شبهۀ غیر
محصوره) تعبیر میشود.
177 و 187 ؛ جواهر -176 / 1 وسائل الشیعۀ 4 (3) .343 / 237 و جواهر الکلام 4 / 2) الحدائق الناضرة 7 ) . 1) مسائل العویص/ 3 )
.64 / 151 و ریاض المسائل 3 / الکلام 7
ص: 500
شبهۀ غیر محصوره: اگر اشتباه در عدد غیر محصور باشد مانند اشتباه یک ظرف غصبی یا نجس میان هزاران ظرف که به طور
معمول مورد استفادة انسان نیستند به قول مشهور، اثري بر این علم اجمالی مترتّب نیست و حکم شک را دارد. بنابراین، اجتناب
شبهۀ محصوره: اشتباه اگر در عدد محصور باشد- مانند اشتباه یک ظرف نجس میان ده ظرف- آثاري دارد که بر «1» . واجب نیست
حسب موارد اشتباه بدان اشاره میشود: 1. اشتباه نجس با پاك: اگر ظرف آب پاك با ظرف آب نجس مشتبه گردد، به قول
اگر یکی از دو ظرف آب «2» . مشهور، در آنچه مشروط به طهارت است مانند وضو، اجتناب از همۀ مصادیق شبهه واجب است
مشتبه بین طهارت و نجاست بریزد، وضو و غسل با دیگري جایز نیست و چنانچه شخص جز آن دو، آب دیگري نداشته باشد، باید
در صورت اشتباه خاك پاك با نجس و انحصار خاك در آن دو، واجب است شخص با هر دو تیمّم کند. «3» . براي نماز تیمّم کند
چنانچه لباس نجس با لباس پاك مشتبه شود و شخص لباس دیگري نداشته باشد، اگر مصادیق شبهه دو تا باشد، به قول مشهور، «4»
باید با هر کدام یک نماز بخواند، امّا اگر مصادیق شبهه بیشتر باشد، باید نماز را یکی بیشتر از شمار لباس نجس تکرار کند تا یقین
به خواندن نماز در لباس پاك حاصل شود، مگر آن که وقت نماز تنگ باشد. در این صورت، اختلاف است که آیا باید بدون
لباس (عریان) نماز خوانده شود یا تکرار نماز در هر یک از لباسها به قدر ممکن واجب است. اگر فقط به اندازة یک نماز وقت
2. اشتباه حلال با حرام: اگر خاك مباح با غصبی اشتباه شود، تیمّم به هیچ «5» . دارد، همان نماز با یکی از لباسها کفایت میکند
صفحه 332 از 483
اگر انسان با حیوانی آمیزش کند، چنانچه آن حیوان در میان چند «6» . یک از آن دو جایز نیست و اجتناب از هر دو واجب است
حیوان دیگر مشتبه شود، در صورت امکان، باید آنها را به دو بخش مساوي تقسیم کرد و قرعه زد و این کار را تکرار کرد تا آن
که یکی باقی بماند. آنگاه احکام حیوان
4) العروة ) .52 / 300 و العروة الوثقی 1 (3) . 290 و 298 / 2) جواهر الکلام 1 ) .51 / 303 و العروة الوثقی 1 / 1) جواهر الکلام 1 )
.490 / 6) العروة الوثقی 1 ) .246 -241 / 5) جواهر الکلام 6 ) .490 / الوثقی 1
ص: 501
آمیزش با حیوان).اگر در تور ماهیگیري، ماهیانی که زنده از آب گرفته شدهاند با ماهیان مرده -) «7» موطوء بر آن جاري میشود
3. اشتباه آب مضاف با مطلق: اگر آب مضاف با آب مطلق بین دو «8» . اشتباه شود، به قول مشهور، خوردن همۀ آنها حرام است
آب یا بیشتر اشتباه شود و جز آن، آب دیگري نباشد، واجب است وضو یا غسل را با آنها به قدري تکرار کند تا به استعمال آب
4. اشتباه «9» . مطلق یقین نماید. براي مثال، در صورت اشتباه بین دو آب مطلق و مضاف، باید وضو یا غسل را با هر دو تکرار کند
چنانچه پیکر رزمندة «10» . کافر با مسلمان: اگر میّت مسلمان با کافر اشتباه شود، دفن هر دو در گورستان مسلمانان جایز است
مسلمان با کشتۀ کافر در میدان نبرد اشتباه شود، در چگونگی تشخیص مسلمان از کافر به کوتاه بودن آلت تناسلی یا قرعه، اختلاف
5. اشتباه در شرکت: چنانچه سهم هر یک از شرکا با دیگري اشتباه شود براي رفع اشتباه باید با یکدیگر صلح کنند. «11» . است
6. اشتباه ولیّ میّت با غیر ولیّ: اگر پسر بزرگ میّت میان دو یا چند نفر از فرزندان او اشتباه شود، در این که قضاي نماز میّت بر «12»
7. اشتباه مطلّقه با غیر او: مردي که یکی از «13» . هیچ یک از آنان واجب نیست یا بر همۀ واجب کفایی است، اختلاف میباشد
چهار زنش را طلاق داده و پس از ازدواج با زن پنجم، بمیرد، چنانچه زن طلاق داده شده میان چهار زن اشتباه شود، به قول مشهور،
زن پنجم با فرض وجود فرزند براي میّت یک چهارم از یک هشتم ترکۀ شوهر را به ارث میبرد (- ارث) و سه چهارم آن میان
قرعه و اشتباه: از راههاي برطرف کردن اشتباه که در بسیاري از موارد کاربرد دارد، «14» . چهار زن قبلی به تساوي تقسیم میشود
قرعه میباشد (- قاعدة قرعه).
.90 /26 (12) .133 / 11 ) جواهر الکلام 21 ) .437 (10) .51 -50 / 9) العروة الوثقی 1 ) .172 -171 (8) .289 / 7) جواهر الکلام 36 )
.199 / 14 ) جواهر الکلام 39 ) .758 / 13 ) العروة الوثقی 1 )
ص: 502
اشتراك؛ ج 1، ص: 502
اشتراك: شریک شدن با یکدیگر/ تعدّد معانی حقیقی یک لفظ یا تعدّد افراد یک معنا.از معناي نخست در بابهاي تجارت،
شرکت، احیاء موات، حدود و قصاص سخن رفته و موارد آن عبارت است از: اشتراك در ملک: اشتراك در مال یا اختیاري است
مانند اشتراك دو یا چند نفر در خریدن زمینی، یا قهري مانند اشتراك ورثه (- ارث) در ترکۀ میّت به سبب فوت او (-
شرکت).اشتراك در حق: اشتراك دو یا چند نفر در حقّی مانند حق خیار (- خیار)، حق شفعه (- شفعه) و حق قصاص (- قصاص)
که به ارث به آنان منتقل شده است.اشتراك در انتفاع: اشتراك عموم یا گروهی از مردم در انتفاع از مکانهاي عمومی مانند راهها،
مساجد، مدارس و دیگر مشترکات (- مشترکات).اشتراك در جنایت: اشتراك دو یا چند نفر در ارتکاب جرمی مانند دزدي و قتل
(- جنایت).اشتراك در تکلیف: اشتراك همۀ مکلّفان در تکالیف شرعی (- قاعدة اشتراك).از معناي دوم در اصول فقه، بخش
الفاظ سخن رفته است.اشتراك یا لفظی است یا معنوي.اشتراك لفظی، به معناي تعدّد معانی حقیقی براي یک لفظ در یک زبان
که در زبان عرب به معناي حیض و نیز پاکی از آن آمده است. تعیین معنایی که مراد گوینده است در مشترك « قرء » است مانند
صفحه 333 از 483
لفظی نیازمند قرینۀ تعیین کننده است.مقابل اشتراك لفظی، ترادف (- ترادف) است.اشتراك معنوي، به معناي تعدّد افراد معناي
حقیقی یک لفظ است مانند لفظ
ص: 503
شکی در امکان و وقوع اشتراك معنوي نیست، لیکن اصولیان در امکان «1» . انسان که همۀ افراد و اصناف انسان را در بر میگیرد
اشتراك لفظی و بر فرض امکان، در وقوع آن، اختلاف دارند. بیشتر، قائل به امکان و وقوع آن هستند. برخی، استعمال لفظ مشترك
را در قرآن کریم به دلیل پیدایش اجمال در صورت نبودن قرینه بر تعیین معناي مراد یا طولانی شدن بدون فایدة کلام در صورت
مهمترین اثر اشتراك لفظی، پیدایش اجمال در دلیل (قرآن و سنّت) در صورت نبود قرینۀ تعیین «2» . آوردن قرینه، نفی کردهاند
کننده است که موجب عدم جواز تمسّک به لفظ مشترك میشود (- اجمال).
اشتراك؛ قاعده؛ ج 1، ص: 503
- قاعدة اشتراك
اشتغال ذمّه؛ ج 1، ص: 503
- اصل احتیاط
اشتغال؛ قاعده؛ ج 1، ص: 503
- قاعدة اشتغال
اشتقان؛ ج 1، ص: 503
اشتقان: نگهبان خرمنگاهها/ نامهرسان.اشتقان، کسی است که از سوي حاکم به حراست و نگهبانی خرمنگاهها گمارده میشود؛ به
گونهاي که پیوسته از خرمنگاهی به خرمنگاهی میرود، بدون آن که در جایی ماندگار باشد. برخی نیز آن را به پیکی که براي
رساندن نامهها، پیوسته از شهري به شهري میرود، تعریف کردهاند؛ هر چند معروف میان فقها و لغویان، همان تعریف نخست است.
1واژة مذکور در روایات مربوط به نماز مسافر، به کار رفته 2 و از آن در باب صلات بحث شده است.اشتقان، در زمرة کسانی
شمرده میشود که نمازش تمام و روزهاش درست است؛ زیرا شغل او مانند راننده، مسافرت است 3 (- مسافر).
؛269 / 1 جواهر الکلام 14 (3) .233 / 2) محاضرات فی اصول الفقه 1 ) .193 -192 / 1) دروس فی علم الاصول (حلقه ثانیه) 1 )
269 ؛ الحدائق / 3 جواهر الکلام 14 (5) . 485 و 487 / 1 وسائل الشیعۀ 8 (4) .337 / 392 و السرائر 1 -390 / الحدائق الناضرة 11
.337 / 392 و السرائر 1 -390 / الناضرة 11
ص: 504
اشتمال صمّاء؛ ج 1، ص: 504
اشتمال صمّاء: نوعی لباس پوشیدن.نهادن لباس مانند عبا و چادر بر دو شانه و گرفتن دو طرف آن از جلو و گذراندن از زیر بغل و
از آن در باب صلات سخن رفته است.تفسیر یاد شده، بنابر نظر مشهور «1» . نهادن بر یک شانه را اشتمال صمّاء میگویند
است.برخی از فقها، همسو با لغویان، آن را به پیچاندن خود به پارچهاي مانند عبا و چادر بدون نهادن بر شانه، تفسیر کردهاند.عمل
صفحه 334 از 483
«3» . خواه لباس دیگري در زیر عبا یا چادر پوشیده باشد و خواه نپوشیده باشد «2» ؛ یاد شده- در نماز و غیر نماز- کراهت دارد
اشتهاء؛ ج 1، ص: 504
اشتهاء: میل داشتن.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، نکاح و اطعمه و اشربه سخن رفته است.خوردن غذا 1 و نوشیدن آب 2
بدون اشتها، مکروه است. از آداب نوشیدن آب، آن است که آن را در سه مرحله بنوشد و پس از مرحلۀ اول و دوم در حالی که
اشتها دارد، حمد خدا گوید. 3 دست کشیدن از غذا در حالی که هنوز اشتها دارد، مستحب است. 4 از آداب عیادت بیمار، نخوردن
غذاي مورد اشتهاي بیمار نزد وي که مضرّ به حال او است میباشد. 5
اشراف؛ ج 1، ص: 504
اشراف: اشخاص داراي جایگاه اجتماعی برجسته به لحاظ ریاست، ثروت یا نسب.اشراف گاه بر اشخاص داراي منزلت معنوي نیز
اطلاق میگردد (- اهل فضل).از آن به مناسبت در بابهاي زکات، وکالت، نکاح و قضاء سخن رفته است.از سهم زکات مؤلفۀ
القلوب به دو نوع از اشراف داده میشود؛ نخست، رؤساي قبائلی که در اسلام استوارند و پرداخت
3 (6) .506 2 (5) .465 / 1 جواهر الکلام 36 (4) .62 / 3) ذکري الشیعۀ 3 ) .240 / 2) جواهر الکلام 8 ) .125 / 1) الحدائق الناضرة 7 )
.373 / 5 العروة الوثقی 1 (8) .245 / 4 وسائل الشیعۀ 24 (7) .507
ص: 505
زکات (- زکات) به آنان، موجب ترغیب رؤساي مشرك قبائل، به اسلام میشود و دوم، رؤساي قبائلی که در اسلام ثابت قدم و
مستحب است اشراف در منازعات براي خود «1» . استوار نیستند و با پرداخت زکات، میتوان به ثبات و استواري آنان امیدوار بود
اشراف میتوانند با اشخاص پایینتر از خود ازدواج کنند و همسانی (- کفائت) در زوجین از لحاظ دینی معتبر «2» . وکیل بگیرند
شوهر در صورتی که همسرش از اشراف است، باید براي او خدمتکار بگیرد و مزد او را بپردازد. نیز باید نفقۀ (- نفقه) این «3» . است
قاضی باید با دو طرف نزاع به مساوات رفتار کند؛ هر «4» . همسر را متناسب با شأنش بدهد. مرجع تشخیص این تناسب، عرف است
«5» . چند آن دو به لحاظ شرافت و پستی متفاوت باشند
اشراف؛ ج 1، ص: 505
اشراف: بلندا داشتن/ اطّلاع بر چیزي از بلندي/ نزدیک شدن وقوع امري/ نظارت و مراقبت (- نظارت).اشراف به مفهوم نخست در
بابهاي حج، جهاد، و صلح به کار رفته است.جایز است ساختمانی بر ساختمانی دیگر اشراف داشته باشد، 1 اشراف ساختمانی که
کافر ذمّی (- اهل ذمّه) میسازد یا تجدید بنا میکند، بر منزل مسلمان جایز نیست. 2 به قول مشهور، اشراف ساختمان بر کعبه مکروه
است. 3از اشراف به مفهوم دوم در بابهاي حج، صلح و حدود سخن رفته است.اشراف بر خانۀ دیگري جهت نگاه کردن به
ساکنان آن، حرام است 4 (- اطّلاع بر عورات).مستحب است کسی که از مکّه محرم شده، هنگام اشراف بر ابطح (- ابطح) صدا را
به تلبیه بلند کند 5 (- احرام).گشودن پنجره هر چند مستلزم اشراف بر خانۀ همسایه گردد، جایز است. 6
5) تحریر الوسیلۀ ) .336 / 4) جواهر الکلام 31 ) .136 / 3) جامع المقاصد 12 ) .377 / 2) الروضۀ البهیۀ 4 ) .252 / 1) تذکرة الفقهاء 5 )
-244 / 4 جواهر الکلام 26 (9) .311 / 3 مستند الشیعۀ 13 (8) .286 -284 /21 2 (7) .249 -244 / 1 جواهر الکلام 26 (6) .409 /2
.279 / 6 مسالک الافهام 4 (11) .282 /18 5 (10) .249
ص: 506
صفحه 335 از 483
از اشراف به مفهوم سوم در بابهاي طهارت، وصیّت، صید و ذباحه، اطعمه و اشربه، حدود و قصاص سخن گفته شده است.در
احتضار). برخی -) «7» وجوب برگرداندن مشرف بر مرگ به سمت قبله اختلاف است. وجوب آن به مشهور نسبت داده شده است
ذبح). در جواز نوشیدن یا -) «8» فقها در صحّت ذبح حیوان مشرف به هلاکت، استقرار (- استقرار) حیات را شرط دانستهاند
اضطرار).در قصاص جانی، -) «9» خوردن حرام براي مضطر، اشراف بر مرگ شرط نیست، بلکه صرف بیم از آن کفایت میکند
تفاوتی میان مقتول سالم و بیمار نیست. بنابراین، اگر فرد کشته شده، بیمار مشرف بر مرگ هم باشد، قاتل او قصاص میشود. البته
اگر حالت اشراف به مرگ و زوال حیات مستقرّ وي بر اثر جنایت فرد دیگري جز قاتل باشد، قصاص بر جانی نخست، و دیه بر
2 «10» . جانی دوم ثابت میشود
اشربه؛ ج 1، ص: 506
- نوشیدنی
اشرفی؛ ج 1، ص: 506
اشرفی: سکّۀ طلایی ایران برابر یک مثقال شرعی (- مثقال) و با ارزش هیجده نخود طلا.عنوان یاد شده در فقه از بعد ارزشی، در
تعیین مقدار دیه و کفّاره و از نظر مساحت، در تعیین مقدار خونی که در نماز بخشوده شده، به کار رفته است. 1
اشعار؛ ج 1، ص: 506
اشعار: علامت نهادن بر شتر قربانی در حج.اشعار شتر در حج عبارت است از شکافتن کوهان آن تا خونی بیرون آید و نشانهاي بر
قربانی بودن آن باشد. 1 از این عنوان در باب حج بحث شده است.
1 (11) .58 / 10 ) جواهر الکلام 42 ) .24 / 9) الدروس 3 ) .141 / 8) جواهر الکلام 36 ) .69 / 6 و مستند الشیعۀ 3 / 7) جواهر الکلام 4 )
.55 / 1 جواهر الکلام 18 (12) . 243 و جامع المسائل (بهجت)/ 156 / توضیح المسائل مراجع/ م 848 ؛ مجمع المسائل 3
ص: 507
حکم: به قول مشهور، اشعار از افراد واجب تخییري براي انعقاد احرام (- احرام) در حج قران (- حج قران) است؛ به این معنا که
حاجی در انعقاد احرام مخیّر است بین سه چیز: تلبیه (- تلبیه) اشعار و تقلید (- تقلید). در صورت اختیار تلبیه، اشعار نیز مستحب
کیفیّت: در حالی که روي شتر «3» . اشعار، مخصوص شتر است، امّا تقلید علاوه بر شتر، در گاو و گوسفند نیز جریان دارد «2» . است
به سمت قبله و پاهاي آن بسته است، شخص در سمت چپ شتر میایستد و در طرف راست کوهان، شکافی ایجاد میکند. در
صورت تعدّد شترها، شخص میان دو شتر قرار میگیرد، ابتدا سمت راست کوهان یکی، سپس سمت چپ کوهان دیگري را
میشکافد. 4
اشنان؛ ج 1، ص: 507
اشنان [- حرض؛ غاسول]: گیاهی شور و خوشبو براي شست و شوي دست و لباس.از آن در بابهاي طهارت، زکات و حج به
مناسبت سخن رفته است.وضو و غسل با آب مضاف مانند آب اشنان (آبی که بر اثر اضافۀ اشنان بر آن، مضاف شده است) جایز
نیست 1 (- آب مضاف). لباس نجسی که با اشنان شسته شده، چنانچه پس از شست و شو، ذرّات اشنان در آن باقی مانده باشد، به
تطهیر زیان نمیرساند. 2 شستن عورتین میّت با اشنان مستحب است. 3 تیمّم بر غیر زمین حتی گرد گیاهان مانند اشنان که به جهت
صفحه 336 از 483
نرمی شبیه خاك هستند، جایز نیست. 4زکات در غیر غلّات چهارگانه (گندم، جو، خرما و کشمش) از سایر گیاهان مانند اشنان
واجب نیست، لیکن مستحب است. 5بنا بر قول به حرمت استفاده از هر چیز خوشبو، در حال احرام (- احرام)، استفاده از اشنان بر
محرم حرام است. 6
اشهار؛ ج 1، ص: 507
اشهار [- تشهیر]: آشکار کردن.واژة اشهار بر حسب آنچه بدان اضافه میشود، مفهوم خاصی پیدا میکند.
.132 / 4 جواهر الکلام 5 (8) .154 / 3 مستند الشیعۀ 3 (7) .123 / 2 العروة الوثقی 1 (6) . 1 المقنعۀ/ 64 (5) .57 3 و 4 (3) .56 (2)
.319 /18 6 (10) .72 /15 5 (9)
ص: 508
براي مثال، اشهار سلاح به مفهوم برکشیدن آن از نیام یا نشانه رفتن آن به سوي کسی است، و اشهار مجرم، گرداندن او در خیابانها
و معرّفی به مردم است. از این عنوان در بابهاي قضاء، حدود و دیات بحث شده است.اشهار سلاح براي ترساندن مردم، حرام و
اگر کسی بر روي دیگري سلاح برکشد، در صورتی که این عمل موجب رعب و در «1» . اشهار کننده، محارب (- محاربه) است
نهایت، مرگ وي شود، ضامن دیۀ (- دیه) او است، امّا اگر اشهار شونده بترسد و بگریزد و به هنگام فرار، به جهت دیگري مانند
شهادت دهندة به دروغ علاوه بر تعزیر به «2» . برخورد با چیزي یا افتادن از بلندي بمیرد، در ثبوت دیه بر اشهار کننده اختلاف است
«4» ، به تصریح برخی فقها، قذف کننده (- قذف) پس از اجراي حدّ «3» . تازیانه (- تعزیر)، در میان مردم نیز گردانده میشود
اشهار افراد یاد شده، «6» . و نیز بنابر آنچه به مشهور نسبت داده شده است، قوّاد (- قیادت) اشهار میشود «5» همچنین کلاهبردار
«7» . اختصاص به مردان دارد
اشهر؛ ج 1، ص: 508
اشهر: قول داراي شهرت بیشتر.اگر در یک مسأله دو قول باشد و قائلان هر دو زیاد باشند، ولی یک قول طرفدار بیشتري داشته باشد،
به این قول اشهر گفته میشود.تفاوت اشهر با مشهور این است که مشهور در فقه از قوّت بیشتري برخوردار است؛ زیرا در برابر آن
قول شاذّ است، بر خلاف اشهر که قول مقابل آن نیز قائلان زیادي دارد ولی قول اشهر داراي قائلان بیشتري میباشد (- شهرت).
اشهر حرم؛ ج 1، ص: 508
- ماههاي حرام
اصحّ؛ ج 1، ص: 508
اصحّ: یکی از الفاظ بیان فتوا.اصح به معناي صحیحتر یا صحیح و
.401 (7) .400 (6) .598 (5) .430 (4) .252 /41 (3) .58 /43 (2) .564 / 1) جواهر الکلام 41 )
ص: 509
درست است که گاه فقیهان از آن براي بیان نظر خود در مسألهاي استفاده میکنند. این واژه در این صورت، از الفاظ بیان فتواي
مجتهد است (- فتوا).
صفحه 337 از 483
اصحاب اجماع؛ ج 1، ص: 509
اصحاب اجماع: گروهی ویژه از روایتگران حدیث.عنوان اصحاب اجماع، اصطلاحی در علم رجال است که بر گروهی ویژه از
راویان احادیث در سدههاي دوم و سوم هجري قمري که از بزرگان پرورش یافته مکتب امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا
علیهم السّلام به شمار میروند و بر تصدیق روایاتشان و نیز مقام علمی و فقاهتشان اجماع شده است، اطلاق میشود.به قول مشهور
زرارة بن اعین، معروف بن خرّبوذ، برید بن معاویه، ابو بصیر اسدي- و به قولی مرادي- » : شمار اصحاب اجماع هیجده نفر است
جمیل بن درّاج، عبد اللّه بن مسکان، عبد اللّه بن » . از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السّلام « فضیل بن یسار و محمد بن مسلم
یونس بن عبد الرّحمان، صفوان بن یحیی، » . از یاران امام صادق علیه السّلام « بکیر، حمّاد بن عیسی، حمّاد بن عثمان و ابان بن عثمان
از شاگردان امام کاظم و امام رضا علیهما « محمّد بن ابی عمیر، عبد اللّه بن مغیره، حسن بن محبوب و احمد بن محمّد بن ابی نصر
السّلام. برخی به جاي حسن بن محبوب، حسن بن علی بن فضّال و فضالۀ بن ایوب و برخی دیگر به جاي فضاله، عثمان بن عیسی را
با توجّه به چهار نفر دیگر که در برخی اقوال به آنان اشاره شده است، تعداد اصحاب اجماع بیست و دو نفر «1» . ذکر کردهاند
است.اساس پیدایش این اصطلاح از نظر تاریخی، به اواخر سدة سوم و اوائل سدة چهارم هجري قمري بازمیگردد که در تعبیرات
برخی چهرههاي رجالی معروف امامی مانند ابو عمرو کشّی در چند جاي کتاب رجالی وي آمده و پس از آن در سدههاي بعد میان
«2» . رجالیان شکل گرفته است
673 و 830 ؛ کلیات فی علم الرجال/ 168 و دائرة المعارف .507 / 2) اختیار معرفۀ الرجال 2 ) .223 -221 / 1) وسائل الشیعۀ 30 )
.104 / بزرگ اسلامی 9
ص: 510
اخباریانی (- اخباري) همچون ملا محمد امین استرآبادي، فیض کاشانی و شیخ حرّ عاملی، یکی از دلایلی که بر صحّت روایات
کتب اربعه (- کتب اربعه) و سایر کتابهاي حدیثی مورد اعتماد شیعه آوردهاند، وجود اصحاب اجماع به عنوان راوي بیشتر
شیخ طوسی (م «3» . احادیث این کتابها است. از این رو، بر وجود این اجماع و صحّت احادیث اصحاب آن تأکید بسیار داشتهاند
460 ه. ق) میگوید: شیعۀ امامیّه میان روایات مرسل (- خبر مرسل) اصحاب اجماع و امثال ایشان و روایات مسند (- خبر مسند)
نکتۀ مهم دیگر در رابطه با اصحاب اجماع، مفاد «4» . آنان تفاوتی قائل نیستند و به مراسیل ایشان همچون مسانیدشان عمل کردهاند
ما » در عبارت « ما » است که در کلمات فقیهان بر آن ادّعاي اجماع شده است. در این که مراد از لفظ « تصحیح ما یصحّ عنهم » جمله
خود نقل و روایت کردن است یا حدیثی است که روایت میکنند (مروي)، اختلاف است. در صورت نخست، خود نقل و « یصحّ
حکایت آنان محکوم به صحّت است.براي مثال، ابن ابی عمیر در نقل از راوي پیشین، صادق است که نتیجۀ آن وثاقت اصحاب
اجماع میباشد. در صورت دوم، خود حدیث محکوم به صحّت است که نتیجۀ آن قطعیّت صدور حدیث از معصوم علیه السّلام
است.بنا بر معناي دوم نیز در این که مراد، صحّت حدیث آنان به جهت وجود قرائن و شواهد است- هر چند اصحاب اجماع، حدیث
را به صورت مرسل یا از فرد ناشناخته یا ضعیف نقل کرده باشند- یا مقصود، صحّت حدیث به جهت وثاقت کسانی است که
اصحاب اجماع از آنان نقل حدیث کردهاند، اختلاف است. بنا بر احتمال دوم، مفاد جملۀ یاد شده علاوه بر صحّت حدیث اصحاب
اجماع به دلالت مطابقی، به دلالت التزامی و ثاقت راویانی است که اصحاب اجماع از آنان نقل حدیث کردهاند. بر این اساس،
بسیاري از راویان ناشناخته یا ضعیف، در شمار افراد ثقه قرار میگیرند
.155 / 4) عدة الاصول 1 ) .105 -104 / 224 و دائرة المعارف بزرگ اسلامی 9 / 3) وسائل الشیعۀ 30 )
ص: 511
«5» . و احادیث زیادي به صحّت متّصف میشوند
صفحه 338 از 483
اصحاب صوامع؛ ج 1، ص: 511
اصحاب صوامع: عزلتگزیدگان در صومعه براي عبادت (- راهب).
اصرار بر صغیره؛ ج 1، ص: 511
اصرار بر صغیره: مداومت بر گناه صغیره، عزم بر انجام گناه صغیره پس از ارتکاب آن.بیگمان مداومت بر انجام یک نوع گناه
صغیره (- گناه صغیره)، اصرار است و ارتکاب گناه صغیره با عزم بر اجتناب از ارتکاب مجدد آن، اصرار نیست. به قول مشهور، عزم
بر ارتکاب دوبارة گناه صغیره و نیز مداومت بر انجام انواع گناه صغیره اصرار محسوب میشود.همچنین به مشهور نسبت داده شده
است که تکرار گناه صغیره در بیشتر اوقات اصرار است. 1 از آن در بابهاي اجتهاد و تقلید، صلات و شهادات سخن رفته
است.برخی فقیهان، اصرار بر صغیره را به دو قسم تقسیم کردهاند: 1. اصرار فعلی به معناي مداومت بر انجام یک نوع گناه صغیره یا
بسیار انجام دادن انواع گناهان صغیره بدون توبه. 2. اصرار حکمی به معناي عزم بر انجام مجدد گناه صغیره پس از ارتکاب آن.
2اصرار بر صغیره، از گناهان کبیره 3 (- گناه کبیره) و موجب زوال عدالت 4 (- عدالت) است و توبه از آن واجب میباشد. 5
اصل؛ ج 1، ص: 511
اصل: قانون مرجع هنگام شک/ نوشتۀ آغازین حدیثی (- اصول اربعمائه).اصل به معناي نخست از اصطلاحات اصولی است و به
قاعده و قانونی اطلاق
2 القواعد (7) .1051 -1050 / 1 مفتاح الکرامۀ 5 (6) .196 - 37 و کلیات فی علم الرجال/ 178 -22 / 5) خاتمۀ مستدرك الوسائل 7 )
5 جواهر الکلام (10) .1050 4 (9) .1063 / 3 مفتاح الکرامۀ 5 (8) .351 / 130 و مجمع الفائدة 2 / 227 ؛ الروضۀ البهیۀ 3 / و الفوائد 1
.111 /41
ص: 512
میشود که مکلّف هنگام شک و جهل به واقع و در اختیار نداشتن دلیل علمی (اماره) به آن رجوع میکند. از آن در اصول فقه،
مباحث الفاظ سخن رفته است.اصل به لحاظ کاربرد آن در بخش الفاظ و در مقام عمل بدون ارتباط به لفظ، به اصل لفظی (- اصل
لفظی) و اصل عملی (- اصل عملی) و به لحاظ جعل کنندة آن (شارع، عقل و عقلا) به اصل شرعی (- اصل شرعی)، اصل عقلی (-
اصل عقلی) و اصل عقلایی (- اصل عقلایی) تقسیم میشود.کاربرد اصل هنگام فقدان دلیل علمی نسبت به واقع است. در چنین
موقعیّتی، اگر مشکوك، مراد گوینده از کلام باشد، مجراي اصل لفظی و چنانچه وظیفۀ عملی مکلّف باشد، مجراي اصل عملی
است.مستند و منشأ حجّیت اصل عقلایی، اصل شرعی و اصل عقلی، به ترتیب، بناي عقلا بر عمل به آن به ضمیمۀ امضاي شارع،
«1» . جعل و وضع شارع مقدّس، و حکم عقل است
اصل اباحه؛ ج 1، ص: 512
- قاعدة حلیّت
اصلاح؛ ج 1، ص: 512
اصلاح: خلاف افساد.مراد از اصلاح، انجام کاري است که یا افساد را برطرف کند و یا زمینۀ بروز آن را از بین ببرد که به لحاظ نوع
صفحه 339 از 483
موضوع فرق میکند مانند اصلاح نفس، اصلاح ذات البین و اصلاح ساختمان که به ترتیب به معناي پیرایش نفس از صفات زشت و
آراستن آن به صفات نیکو، آشتی و پیوند میان متخاصمین و رفع کدورت از آنان، و ترمیم خرابیهاي ساختمان است.موارد اصلاح
در فقه بسیار است مانند اصلاح مال که مقابل اسراف (- اسراف) و تبذیر (- تبذیر) است، اصلاح مال یتیم (- یتیم)، اصلاح قرائت
(- قرائت)، اصلاح ساختمان (- ساختمان)، اصلاح زمین، چشمه و باغ (- احیاء موات) و اصلاح معابد کفّار (- معبد) که دربارة هر
یک، در مدخل مربوط سخن رفته است. در این جا به دو مورد مهم آن که
.61 - 237 و اصطلاحات الاصول/ 56 -234 / 231 و 2 ؛28 -25 / 1) اصول الفقه 1 )
ص: 513
در بابهاي زکات، نکاح و قضاء آمده است، اشاره میشود.اصلاح ذات البین: آشتی دادن دو یا چند نفري که با هم کینه و دشمنی
دارند، مستحب و در موردي که حفظ جان مؤمنی بر آن توقّف دارد، واجب است. از موارد مصرف زکات (- زکات)، صرف آن
مستحب است قاضی پیش از داوري، دو طرف دعوا را به صلح و آشتی فراخواند و در صورت «1» . براي اصلاح ذات البین است
اصلاح بین زن و شوهر: براي اصلاح میان زن و شوهري که با یکدیگر اختلاف پیدا «2» . خودداري آن دو، حکم را صادر نماید
کردهاند، حکمی از طرف زن و حکمی از سوي مرد برگزیده میشود تا بر مبناي مصلحت، میان آنان آشتی دهند. در این که این
شقاق). (- افساد) -) «3» کار، واجب است یا مستحب، اختلاف است
اصل احتیاط؛ ج 1، ص: 513
اصل احتیاط: قاعدة عمل به فارغ کنندة ذمّۀ مکلّف از تکلیف هنگام جهل به حکم واقعی.اصل احتیاط از اصول عملی (- اصل
عملی) و عبارت است از عمل به چیزي که در پرتو آن، ذمّۀ مکلّف از تکلیف متوجه وي، فارغ و رها میشود.احتیاط از دو بعد
فقهی و اصولی مورد بحث قرار گرفته است. بحث احتیاط در فقه از آن جهت است که در کنار اجتهاد و تقلید یکی از راههاي
امتثال تکلیف است (- احتیاط).بحث احتیاط در اصول فقه نیز از آن جهت است که مبنی و ملاك وجوب احتیاط در شبهات با قطع
نظر از نوع مکلّف (مجتهد، مقلّد و یا محتاط) تبیین میگردد.اقسام: احتیاط بر دو قسم است: 1. احتیاط عقلی [- قاعدة اشتغال؛ اصل
اشتغال]: احتیاط عقلی عبارت است از حکم عقل به لزوم فارغ کردن ذمّه از عهدة تکلیف منجّز در صورت
.215 -209 /31 (3) .145 / 2) جواهر الکلام 40 ) .268 -265 / 362 و مستمسک العروة 9 -361 / 1) جواهر الکلام 15 )
ص: 514
امکان آن. احتیاط عقلی در سه مورد است: یک- موارد شبهۀ حکمی بدوي، پیش از فحص از دلیل آن. هرگاه چیزي مشکوك
باشد، قبل از فحص از دلیل آن نمیتوان به برائت (- اصل برائت) تمسّک جست، بلکه تا پیش از تمام شدن فحص باید به حکم
دو- موارد علم تفصیلی به تکلیف و شک در خروج از عهدة آن. این مورد که از موارد شبهۀ موضوعی (- «1» . عقل احتیاط کرد
شبهۀ موضوعی) است، نه حکمی (- شبهۀ حکمی) از بارزترین موارد احتیاط عقلی است مانند آن که نمازگزار پس از به جا آوردن
نماز در داشتن طهارت هنگام نماز شک کند. به حکم عقل باید نماز دیگري با طهارت بخواند؛ زیرا نماز با طهارت بر او واجب
بوده است و اشتغال یقینی، فراغ یقینی را میطلبد.سه- موارد علم اجمالی به تکلیف الزامی. فراغت ذمّۀ مکلّف در موردي که به
وجود تکلیف الزامی اعم از وجوب و حرمت علم اجمالی دارد، جز با انجام همۀ احتمالات تکلیف یا ترك آنها در صورت امکان
احتیاط میسّر نیست مانند مورد علم اجمالی به حرمت یکی از دو زن بر او در شبهۀ تحریمی یا وجوب یکی از دو کار بر وي در
شبهۀ وجوبی که در فرض نخست، ازدواج با هر دو زن حرام و در فرض دوم، انجام هر دو عمل، واجب است.جایی که احتیاط
اصل تخییر). 2. احتیاط شرعی: -) «2» ممکن نیست مانند دوران امر بین دو محذور (وجوب و حرمت)، مجراي اصل تخییر است
صفحه 340 از 483
احتیاط شرعی عبارت است از حکم شارع به لزوم انجام همۀ محتملات تکلیف یا اجتناب از همۀ آنها- در موارد امکان احتیاط-
موارد احتیاط شرعی: احتیاط شرعی، حکم شارع به احتیاط است با قطع نظر از حکم عقل «3» . هنگام شک و عدم دستیابی به واقع
به آن. البته حکم شارع به احتیاط در پارهاي موارد همچون موارد جریان احتیاط عقلی،
.495 (3) .523 (2) . 1) الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 521 )
ص: 515
ناظر و ارشاد به حکم عقل است که جنبۀ تنبیهی و ارشادي دارد و از آن به حکم ارشادي تعبیر میشود (- حکم ارشادي).تنها
موردي که به اجماع، موضوع احتیاط شرعی است، احتیاط در امور مهم از نظر شرع است مانند ریختن خون یا آبروي دیگري خواه
مورد شبهه از شبهات حکمی باشد یا موضوعی. بنابراین، کشتن یک انسان یا ریختن آبروي وي به مجرّد احتمال مهدور الدّم بودن
یا غیر محترم (- احترام) بودن او جایز نیست.در شبهات حکمی بدوي تحریمی پس از فحص و نیافتن دلیل، در این که احتیاط
واجب است یا نه، میان اصولیان و اخباریان (- اخباري) اختلاف است.اصولیان بر خلاف اخباریان آن را واجب ندانستهاند. این
احتیاط از آن جهت شرعی است که اخباریان براي وجوب آن به کتاب و سنّت استدلال کردهاند.حسن شرعی احتیاط: به قول
هر چند ؛«4» مشهور، احتیاط به نحو مطلق چه در عبادات و چه در توصّ لیّات (- توصّلی) داراي حسن عقلی و استحباب شرعی است
برخی در استحباب شرعی آن اشکال کرده و اوامر وارد در این زمینه را ارشاد به حکم عقل تلقّی کردهاند. در نتیجه، نفس امتثال
اوامر احتیاط، داراي ثواب نیست، بلکه آنچه نصیب محتاط میشود، خاصیّت و اثر مترتّب بر فعل یا ترك است.شیخ انصاري در
احتیاط در عبادات این اشکال را مطرح کرده است که در عبادت قصد قربت معتبر است و قصد قربت بدون علم تفصیلی یا اجمالی
به امر شارع تحقّق نمییابد، و از آن جا که چنین علمی در موارد احتیاط وجود ندارد، عملی که به عنوان عبادت آورده میشود،
به این اشکال پاسخ داده شده است که عبادت بودن عمل عبادي، مشروط به عمل به امر شارع نیست، «5» . عبادت به شمار نمیرود
بلکه انجام عمل به امید محبوبیّت آن و احتمال وجود امر مولا، در عبادت بودن آن کفایت میکند. علاوه بر این، اعتبار علم به امر،
در فرض پذیرفتن آن، اختصاص به صورت تمکّن از تحصیل آن دارد که
.153 - 101 و 150 / 5) فرائد الاصول 2 ) . 4) کفایۀ الاصول/ 349 )
ص: 516
«6» . چنین تمکّنی در موارد لزوم احتیاط وجود ندارد
اصلاح ذات البین؛ ج 1، ص: 516
- اصلاح
اصل استصحاب؛ ج 1، ص: 516
- استصحاب
اصل اشتغال؛ ج 1، ص: 516
- اصل احتیاط
اصل اطلاق؛ ج 1، ص: 516
صفحه 341 از 483
- اصل لفظی
اصل برائت؛ ج 1، ص: 516
اصل برائت: قانون رهایی بخش ذمّۀ مکلّف از تکلیف.اصل برائت از اصول عملیّه (- اصل عملی) است که هنگام شک در اصل
تکلیف و دست نیافتن به دلیلی معتبر از کتاب، سنّت، اجماع و یا عقل، به آن رجوع میشود و مفاد آن برداشته شدن مسئولیّت
تکلیف مجهول از عهدة مکلّف است.این اصل، در تمامی بابهاي فقه کاربرد دارد و در علم اصول، مبحث اصول عملیّه، مورد
بحث قرار گرفته است.اصل برائت، به اصل برائت شرعی و اصل برائت عقلی تقسیم میشود. اوّلی، حکم شارع به مباح بودن
ارتکاب یا ترك چیزي که حکم واقعی آن مشکوك است و دومی، حکم عقل به عدم عقاب براي ارتکاب یا ترك آن
میباشد.جایگاه اصل برائت: شک یا در اصل حکم است مانند شک در حرمت سیگار کشیدن، و یا در موضوع حکم مانند شک
در شراب یا سرکه بودن یک مایع. اوّلی، شبهۀ حکمی و دومی شبهۀ موضوعی است. متعلّق شک در این دو قسم یا حرمت چیزي
است مانند مثال یاد شده و یا وجوب چیزي مانند شک در وجوب سوره در نماز و یا شک در یکی یا دو تا بودن نماز فوت شده که
اوّلی، شبهۀ تحریمی و دومی، شبهۀ وجوبی است. در شبهۀ موضوعی اعم از تحریمی و وجوبی و نیز در شبهۀ وجوبی اعم از حکمی
و موضوعی، اصل برائت جاري میشود و در جاري شدن آن در شبهۀ
.402 -400 / 6) فوائد الاصول 3 )
ص: 517
حکمیۀ تحریمیّه، میان اصولی و اخباري اختلاف است؛ اصولی اصل برائت را جاري میداند، و اخباري اصل احتیاط را لازم
شرط جریان اصل برائت: شرط جاري شدن اصل برائت در شبهات این است که مشکوك، یکی از اطراف علم «1» . میشمارد
اجمالی (- علم اجمالی) نباشد. از این رو، اگر حرمت یا وجوب چیزي تنها به اجمال معلوم باشد، هر کدام از وجوب و حرمت
طرف علم اجمالی قرار دارند که در این صورت، اصل احتیاط (- اصل احتیاط) و در صورت ممکن نبودن آن، اصل تخییر (- اصل
«2» . تخییر) جاري میشود
اصل تأخّر حادث؛ ج 1، ص: 517
اصل تأخّر حادث: اصل تأخّر وجود حادث از زمان مشکوك و حدوث آن در زمان معلوم.اصل تأخّر حادث آن است که هرگاه
وجود حادث و پدیدهاي در زمان خاصی معلوم، و قبل از آن زمان مشکوك باشد، نسبت به قبل از آن زمان استصحاب عدم جاري
میشود (- اصل عدم) یعنی اصل، تأخّر وجود حادث از زمان مشکوك و حدوث آن در زمان معلوم است. مانند آن که اگر مرگ
زید در روز جمعه معلوم و قبل آن مشکوك باشد، زنده بودن زید قبل از جمعه استصحاب (- استصحاب) میشود. لازمۀ عقلی آن
این است که مبدأ مرگ زید روز جمعه باشد. از آن در اصول فقه مبحث اصول عملی سخن رفته است.حجیّت و عدم حجیّت این
اصل مبتنی بر حجیّت و عدم حجیّت اصل مثبت (- اصل مثبت) است. 1
اصل تخییر؛ ج 1، ص: 517
اصل تخییر: حکم عقل به مخیّر بودن مکلّف میان انجام و ترك و یا میان دو فعل در صورت عدم امکان احتیاط (- احتیاط).اصل
تخییر، اصلی عقلی است و در جایی جریان دارد که جنس تکلیف
1 فرائد (3) .370 -362 / 2) دروس فی علم الاصول 1 ) .49 - 132 و اصطلاحات الاصول/ 46 -108 / 1) الموجز فی اصول الفقه 2 )
صفحه 342 از 483
.253 -247 / الاصول 3
ص: 518
یعنی اصل الزام، معلوم، امّا نوع آن میان وجوب و حرمت مردّد باشد. عقل در چنین موردي، به تخییر میان آن دو در مقام عمل
حکم میکند. از این اصل در اصول فقه، بخش اصول عملی، بحث شده است (- اصل عملی).مجراي اصل: مجراي اصل تخییر، یا
یک عمل مردّد میان وجوب و حرمت است- که از آن به دوران امر بین محذورین (وجوب و حرمت) تعبیر میشود- مانند نماز
جمعه که حکم آن مردّد میان وجوب و حرمت باشد، و یا دو عمل مانند دو فعلی که به اجمال میدانیم یکی واجب و دیگري حرام
است، امّا این که کدام واجب و کدام حرام است، مشخص نیست همچون نماز ظهر جمعه و نماز جمعه، بنا بر این قول که اگر یکی
واجب باشد، دیگري حرام است.شبهه در هر یک از دو مورد یا حکمی است (- شبهۀ حکمی) مانند مثال یاد شده و یا موضوعی (-
شبهۀ موضوعی) مانند آن که فردي میداند چیزي را نذر کرده است، لیکن شک دارد انجام آن را نذر کرده یا ترك آن را، یا
کسی که بین دو فعل- براي مثال، یکی سفر و دیگري اطعام زید- تردید دارد یعنی مکلّف میداند که مولا از دو فعل یاد شده، به
دیگر اقوال: «1» . یکی امر و از دیگري نهی کرده است، لیکن فراموش کرده است که به کدام امر کرده و از کدام نهی نموده است
افزون بر قول به جریان اصل تخییر در موارد یاد شده، اقوال دیگري نیز وجود دارد که عبارتند از: 1. جریان برائت عقلی و شرعی در
. هر یک از دو حکم (- اصل برائت) که نتیجۀ آن، عدم وجوب و حرمت عمل از نظر عقل و شرع است. 2. جریان برائت عقلی تنها. 3
وجوب عمل به مقتضاي حرمت و ترك مفاد وجوب به دلیل ارجح بودن دفع ضرر از جلب منفعت نزد عقلا. 4. جریان اباحۀ شرعی
نسبت به هر یک از دو طرف انجام و ترك، علاوه بر جریان تخییر عقلی.
.136 / 51 و الموجز فی اصول الفقه 2 - 1) اصطلاحات الاصول/ 50 )
ص: 519
تخییر). -) «2» 5. تخییر شرعی در عمل به هر یک از دو طرف
اصل ترکه؛ ج 1، ص: 519
- ترکه
اصل حرّیت؛ ج 1، ص: 519
اصل حرّیت: اصل آزادگی انسان.اصل حریّت از قواعد معروف فقهی و عبارت است از این که اصل در هر انسانی، آزادگی است.
در فقه بیشتر در همین معنا است و گاه « حرّیت » و « حرّ » مراد از آزادگی، گاه مفهوم مقابل بردگی (- بردگی) است که کاربرد واژة
مفهوم مقابل تحت سلطه و ارادة دیگري بودن (- آزادي). اصل در هر انسانی، آزادگی به هر دو معنا است. بنابراین، هیچ کس بردة
دیگري نیست مگر خود به بردگی اقرار کند یا بر اثبات آن، بیّنه (- بیّنه) و مانند آن اقامه گردد 1 و نیز هیچ کس از پیش خود بر
دیگري ولایت ندارد. 2اصل حریّت یا از امارات (- اماره) است- چنان که برخی بدان تصریح کردهاند- یا از اصول (- اصل). اصل
-) حریّت بنا بر اماره بودن، همچون دیگر عمومات، قاعدة کلّی و عام است، امّا بنا بر اصل بودن، استصحاب موضوعی 3
استصحاب) است. اصل حریّت به عنوان دلیلی بر احکام شرعی، در بابهاي گوناگون فقهی چون جهاد، قضاء و حدود مورد استناد
قرار گرفته است.در این جا به نمونههایی از کاربرد اصل حریّت در مفهوم نخست اشاره میشود.به قول مشهور، اگر یکی از پدر یا
مادر کودکی آزاد باشد، فرزند آنان نیز به استناد اصل حریّت آزاد خواهد بود. اگر کسی ادّعاي بردگی انسان بالغی را نماید و او
انکار کند، سخن منکر به استناد اصل حریّت پذیرفته است، مگر مدّعی بر ادّعاي خویش، بیّنه اقامه کند. 4اگر فردي که مورد قذف
صفحه 343 از 483
(- قذف) واقع شده است، ادّعاي حریّت قذف کننده را نماید، امّا او ادّعاي برده بودن بکند تا نصف حدّ قذف بر او زده شود، برخی
به
2 کتاب القضاء ( 4) .736 / 1 العناوین الفقهیۀ 2 ( 3) .52 - 137 و اصطلاحات الاصول/ 51 / 2) الموجز فی اصول الفقه 2 )
4 مستند العروة (النکاح) (6) .176 -175 / 3 الدر المنضود (گلپایگانی) 2 (5) .77 / 225 و مستند العروة (النکاح) 2 / (گلپایگانی) 2
.77 -76 /2
ص: 520
استناد اصل حریّت، ادّعاي مقذوف (مدّعی) را بر گفته قاذف (منکر)، مقدّم دانستهاند. این مطلب در فرضی که قاذف ادّعاي برده
«5» . بودن مقذوف را داشته باشد- که نتیجۀ آن عدم ثبوت حدّ بر قاذف است- و مقذوف مدّعی آزاد بودن باشد، جاري است
کودکی که در قلمرو اسلامی و یا سرزمینی که مسلمانان در آن زندگی میکنند، پیدا شده، به استناد اصل آزادگی، محکوم به
«6» . حریّت است
اصل حکمی؛ ج 1، ص: 520
اصل حکمی: اصل جاري در حکم قضیّه، مقابل اصل موضوعی.اصل حکمی اصطلاحی اصولی است که در بخش اصول عملی (-
اصل عملی) از آن سخن رفته است.به اصولی که در حکم قضیّه جاري شده و حکم شرعی را اثبات و یا نفی میکنند اصل حکمی
گویند، در مقابل اصولی که موضوع حکمی را اثبات و یا نفی میکنند.اصولی که در احکام جاري میشوند، بسیارند مانند اصل
طهارت، اصل اباحه و حلیّت، اصل برائت و استصحاب (- اصل). براي مثال، اگر در طهارت آبی که به حدّ کر نرسیده و حالت
سابقۀ آن نیز معلوم نیست شک کنیم، اصل طهارت که اصل حکمی است جاري و طهارت آب ثابت میشود، ولی اگر حالت سابقۀ
آن نجاست بوده، استصحاب (- استصحاب) نجاست جاري و نجاست آب مشکوك ثابت میگردد. یا اگر در حلیّت آب میوه شک
شود، با جریان اصل اباحه، حلیّت آن ثابت میشود.در صورتی که قضیّهاي مجراي دو اصل حکمی و موضوعی واقع شود، تقدّم با
اصل موضوعی است، مانند تقدّم استصحاب کریّت آب بر استصحاب
.192 / 6) جواهر الکلام 38 ) .177 -176 / 5) الدر المنضود (گلپایگانی) 2 )
ص: 521
اصل موضوعی). -) «1» نجاست چیزي که با آن آب، شسته شده است
اصل حلّیت؛ ج 1، ص: 521
- قاعدة حلّیت
اصل سببی؛ ج 1، ص: 521
اصل سببی: اصل جاري در جانب سبب.در مواردي که شک در چیزي ناشی از شک در چیزي دیگر باشد، به اصل جاري در طرف
سبب، اصل سببی و به اصل جاري در طرف مسبّب، اصل مسبّبی گفته میشود مانند موردي که انسان لباس نجسی را با آبی بشوید،
سپس در پاك شدن آن به جهت شک در پاك بودن آب شک کند. در صورتی که حالت سابقه آب مورد استفاده، طهارت باشد
پاك بودن آن استصحاب میشود (- استصحاب). این استصحاب، اصل سببی و استصحاب نجاست لباس- که ناشی از شک در
نجاست آب میباشد- اصل مسبّبی خواهد بود. از این اصل در اصول فقه، بحث برائت و استصحاب سخن رفته است.تقدم اصل
صفحه 344 از 483
سببی بر مسبّبی: در صورت تعارض اصل سببی و مسبّبی مانند تعارض استصحاب طهارت با استصحاب نجاست لباس در مثال یاد
شده، اصل سببی بر اصل مسبّبی مقدّم است و حکم به طهارت لباس میشود. در وجه تقدّم که آیا به جهت حکومت (- حکومت)
اصل سببی بر مسبّبی است یا ورود آن (- ورود) اختلاف است. معروف میان اصولیان قول به حکومت است. 1
اصل شرعی؛ ج 1، ص: 521
اصل شرعی: اصل عملی معتبر از جانب شارع.هر حکم ظاهري (- حکم ظاهري) که از ناحیۀ شارع جعل شده باشد، اصل شرعی
نامیده میشود اعم از اصولی که در شبهۀ حکمی و شبهۀ موضوعی جاري میشوند مانند برائت شرعی (- برائت)،
-490 / 394 و الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 3 / 1 فرائد الاصول 3 (2) .405 / 503 و فرائد الاصول 3 / 1) الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 3 )
.492
ص: 522
احتیاط شرعی (- احتیاط) و استصحاب (- استصحاب)، و نیز اصولی که تنها در شبهۀ موضوعی جاري میشوند مانند اصل صحّت
قاعده صحّت). -) «1»
اصل صحّت؛ ج 1، ص: 522
- قاعده صحّت
اصل طهارت؛ ج 1، ص: 522
- قاعدة طهارت
اصل ظهور؛ ج 1، ص: 522
- اصل لفظی
اصلع؛ ج 1، ص: 522
اصلع: کسی که موي جلوي سرش ریخته است (- کچل).
اصل عدم؛ ج 1، ص: 522
اصل عدم [- استصحاب عدم]: حکم به بقاي عدم پیشین.اصل عدم یا اصالۀ العدم از اصطلاحات اصولی است و کاربرد آن جایی
است که وجود چیزي یا اتصاف آن به صفتی، مشکوك باشد که با اصل عدم وجود یا اصل عدم اتصاف آن چیز بدان صفت،
حکم به بقاي عدم پیشین میشود، مگر آن که وجود آن چیز یا اتصاف آن به آن صفت، به دلیل معتبر ثابت شود. از این اصل در
اصول فقه، مباحث الفاظ و نیز مبحث حجّت سخن رفته است.انواع: اصل عدم داراي انواعی است که بعض آنها از اصول عملی (-
اصل عملی) و بعض دیگر، از اصول لفظی (- اصل لفظی) به شمار میروند.اصل عدم عملی: مصادیق و موارد اصل عدم عملی
عبارت است از: 1. اصل عدم ازلی: از آن جا که هر پدیدهاي مسبوق به عدم است، چنانچه در وجود چیزي یا اتصاف آن به صفتی
شک کنیم، اصل عدم ازلی آن را استصحاب میکنیم براي مثال، اگر در قریشی بودن زنی شک کنیم، به استناد اصل عدم ازلی،
صفحه 345 از 483
قریشی بودن وي منتفی میشود و در نتیجه، آغاز زمان یائسگی این زن، سنّ پنجاه سالگی خواهد بود، نه شصت سالگی که ویژة زن
قریشی است. 2. اصل عدم تذکیه: در صورت شک در تذکیۀ حیوانی به لحاظ شک در اصل
. 1) اصطلاحات الاصول/ 59 )
ص: 523
قابلیّت آن براي تذکیه یا شک در تحقّق تذکیه پس از احراز قابلیّت براي تذکیه، اصل، عدم تذکیۀ آن است، لیکن در این که در
3. اصل عدم «1» . این صورت، حیوان، مردار (- مردار) است تا احکام مردار مانند نجاست بر آن مترتّب گردد یا نه، اختلاف است
تقدّم: اگر در تقدّم چیزي بر دیگري شک کنیم، اصل، عدم تقدّم است (- اصل تأخّر حادث). 4. اصل عدم حاجب و عدم حاجبیّت
موجود [- اصل عدم مانع و عدم مانعیّت مانع]: چنانچه در وجود مانعی از رسیدن آب به پوست در اعضاي وضو یا غسل و یا در
مانع بودن چیز موجود در پوست مانند رنگ حنا شک کنیم، اصل، عدم وجود مانع در اول و مانع نبودن چیز موجود در دوم است.
اصل عدم نسخ).اصل عدم لفظی: -) «3» 5. اصل عدم نسخ: اگر در نسخ حکم شرعی شک کنیم، اصل عدم نسخ آن است «2»
اصل عدم لفظی عبارت است از اصل عدم تقیید، اصل عدم تخصیص، اصل عدم نقل، اصل عدم قرینه و مانند آنها. (- اصل لفظی)
(- اصل)
اصل عدم اشتراك؛ ج 1، ص: 523
- اصل لفظی
اصل عدم تداخل؛ ج 1، ص: 523
اصل عدم تداخل: اصل تعدّد مسبّب به تعداد اسباب و کافی نبودن یک مسبّب براي چند سبب.از آن در اصول فقه، مبحث الفاظ،
بحث مفاهیم سخن رفته است.تداخل و عدم تداخل یا در اسباب است و یا در مسبّبات. عدم تداخل اسباب آن است که اگر اسباب
شرعی چیزي متعدّد باشد- مانند خوابیدن و ادرار کردن که هر یک سببی مستقل براي وجوب وضو است و نیز همچون جنابت و
حیض که سبب وجوب غسل میباشند- مسبّب (وضو و غسل) نیز
/ 2) فرائد الاصول 3 ) .380 / 310 و فوائد الاصول 3 / 109 ؛ مصباح الاصول 2 / 277 ؛ فرائد الاصول 2 -274 / 1) مستند الشیعۀ 15 )
.228 -225 (3) .245
ص: 524
متعدّد خواهد بود، ولی در تداخل اسباب، اسباب متعدّد، مقتضی یک مسبّب میباشند؛ به طوري که گویا یک سبب پدید آمده
است. در مسبّبها نیز بحث تداخل و عدم تداخل این گونه مطرح است که آیا بر فرض عدم تداخل اسباب و تعدّد وجوب، اکتفا به
یک امتثال مانند یک وضو یا غسل جایز است یا خیر، اصل در هر دو (اسباب و مسبّبات) عدم تداخل است، مگر دلیلی بر تداخل
مبناي این اصل اطلاق دلیل سببیّت و اطلاق دلیل امر است. «1» . باشد؛ چنانچه در غسل و وضو چنین است
اصل عدم تقدیر؛ ج 1، ص: 524
- اصل لفظی
اصل عدم قرینه؛ ج 1، ص: 524
صفحه 346 از 483
- اصل لفظی
اصل عدم نسخ؛ ج 1، ص: 524
اصل عدم نسخ: از اصول عملی (- اصل عملی).به هنگام شک در نسخ حکم شرعی، به اصل عدم نسخ رجوع میشود و بر اساس
آن، به عدم نسخ حکم میگردد.از آن در اصول فقه، مبحث حجّت بحث شده است.در این که اصل یاد شده، اصلی مستقل است یا
چون حقیقت آن استصحاب عدم نسخ است، به استصحاب برمیگردد، اختلاف است. برخی اصولیان به دلیل این که حجیّت اصل
-) عدم نسخ مورد اجماع و اتّفاق همه حتی کسانی است که استصحاب را حجّت نمیدانند، آن را اصلی مستقل دانستهاند 1
استصحاب عدم نسخ).
اصل عدم نقل؛ ج 1، ص: 524
- اصل لفظی
اصل عقلایی؛ ج 1، ص: 524
اصل عقلایی: بناي عملی عقلا بر چیزي.اصل عقلایی اصلی است که اعتبار و حجیّت آن نزد عقلا ثابت است، همچون بناي عقلا بر
عمل به ظهورات و اطلاقات
/ 53 ؛ المحکم فی اصول الفقه 5 -52 / 225 ؛ اصول الفقه 2 / 1 فرائد الاصول 3 (2) .111 / 1) کفایۀ الاصول/ 202 و اصول الفقه 1 )
. 293 و الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 474
ص: 525
کلام که اصل ظهور و اصل اطلاق از اصول لفظی (- اصل لفظی) از آن ناشی شده است.حجیّت و اعتبار این اصل، منوط به امضاي
«1» . شارع- هر چند به سکوت و منع نکردن از عمل به آن- است
اصل عقلی؛ ج 1، ص: 525
اصل عقلی: اصل معتبر به حکم عقل.به اصلی (- اصل) که عقل بدان حکم کند و در بردارندة حکم ظاهري از جانب شارع نباشد،
اصل عقلی گویند مانند برائت عقلی (- برائت)، احتیاط عقلی (- احتیاط) و تخییر عقلی 1 (- تخییر).
اصل عملی؛ ج 1، ص: 525
اصل عملی [- دلیل فقاهتی؛ قاعدة اصولی]: قانون مقرّر در تعیین حکم شرعی مشکوك.اصل عملی، اصطلاحی است در اصول فقه
به معناي قواعدي که در موارد بروز شک در تعیین حکم شرعی، وظیفۀ عملی مکلّف را پس از آن که به دلیل و امارهاي (- اماره)
دست نیافت روشن میکند. 1 به اصل عملی، دلیل فقهاهتی و به اماره، دلیل اجتهادي نیز گفته میشود.جایگاه اصول عملی در
استنباط: استنباط در فقه شیعی به ویژه در دورههاي متأخّر، بر دو مرحله مبتنی است؛ نخست، جستجو از دلیل حکم شرعی یعنی
کتاب، سنّت، اجماع و عقل، و دوم، رجوع به اصول عملی براي تشخیص وظیفۀ مکلّف، هنگام دست نیافتن بر دلیل شرعی پس از
جستجوي آن.رجوع به اصول عملی به ویژه در حیطۀ اصل برائت (- اصل برائت) و استصحاب (- استصحاب)، هر چند در دورههاي
پیشین به شکل محدود وجود داشته، لیکن امروزه قلمرو کاربرد آن گسترش چشمگیري یافته است. با رونق یافتن گرایشهاي
صفحه 347 از 483
اخباریگري (- اخباري) در محافل امامیّه در سدة دهم هجري، کاربرد اصل برائت و استصحاب نیز به نقد کشیده و قلمرو آن محدود
شد.
/ 234 و مباحث الاصول 3 / 1 اصول الفقه 2 (3) . 231 و 232 / 1 اصول الفقه 1 (2) .135 / 28 و فرائد الاصول 1 / 1) اصول الفقه 1 )
.22 -19
ص: 526
با ظهور وحید بهبهانی (م 1205 ه. ق) و احیاي مجدد شیوة اصولی توسط وي، اصول عملی به ویژه دو اصل برائت و استصحاب
مورد توجّه جدّي قرار گرفت و قلمرو آن گسترش یافت، لیکن در حوزة عمل و مراجعه، تنها دو اصل یاد شده مورد استفاده و استناد
اصولیان قرار میگرفت تا آن که شیخ انصاري (م 1281 ه. ق) اصول عملی را با شکلی نو طراحی کرد.وي با مطرح کردن حصر
عقلی، چهار اصل عملی را با توجّه به حالات مکلّف شک کننده، پایهریزي کرد و بدین ترتیب، اصول عملی در مکتب شیخ
اهمّ تفاوتهاي اصل و اماره: 1. در موضوع «2» . انصاري و پیروان وي، ساختاري نو، رونقی دو چندان و قلمروي گسترده یافت
اصول، شک اخذ شده است، امّا در موضوع امارات شک اخذ نشده است، هر چند عمل به آن، در فرض شک و جهل به واقع
2. در امارات صرف نظر از حجیّت آنها حیث کشف از واقع وجود دارد، بر خلاف اصول که غالبا چنین «3» . صورت میگیرد
3. هنگام جعل حجیّت براي امارات، صفت کشف و احراز آن از واقع مورد لحاظ قرار گرفته «4» . حیثیّتی در آنها وجود ندارد
4. امارات حاکم و مقدّم بر اصول هستند و با وجود اماره، «5» . است، امّا در اصول، تنها تطبیق عمل بر طبق آن لحاظ شده است
موضوع اصل تعبّدا و یا وجدانا منتفی است. بنابراین، مرتبۀ اصل بعد از اماره است. 5. مثبتات اماره حجّت است؛ به این معنا که اثر
شرعی مترتّب بر لازم عقلی یا عادي مؤدّاي آن، به اماره ثابت میشود، بر خلاف اصل که مثبتات آن نزد اکثر اصولیان حجّت نیست
اصل -) «6» و تنها مؤدّاي خود اصل یا حکم شرعی که بدون واسطۀ عقلی یا عادي بر آن مترتّب میشود، بدان ثابت میگردد
مثبت).تقسیمات: اصول عملی به لحاظهاي مختلف، داراي تقسیمات ذیل است: 1. اصل خاص و عام: اصول خاص عبارتند از
اصولی که تنها در برخی ابواب فقهی و یا موارد خاصی به کار میروند مانند اصل صحّت (- قاعده صحّت) که هنگام شک در
صحّت فعل
/ 482 و مصباح الاصول 3 -481 / 3) فوائد الاصول 4 ) .289 -285 / 19 و دائرة المعارف بزرگ اسلامی 9 / 2) مباحث الاصول 3 )
491 -487 / 6) فوائد الاصول 4 ) .486 -484 / 129 و فوائد الاصول 4 / 5) اجود التقریرات 4 ) .482 -481 / 4) فوائد الاصول 4 ) .151
.155 -151 / و مصباح الاصول 3
ص: 527
دیگري جاري میشود، و یا قاعدة فراغ (- قاعدة فراغ) و تجاوز (- قاعدة تجاوز) بنا بر اصل بودن آنها- که هنگام شک در صحّت
عمل عبادي پس از فراغت از آن و یا تجاوز از محل آن عمل، کاربرد دارد.اصول عام عبارتند از اصولی که در موارد شبهات
موضوعی (- شبهۀ موضوعیّه) و حکمی (- شبهۀ حکمیّه) در همۀ ابواب فقه جاري میگردند که عبارتند از اصل برائت، احتیاط (-
2. اصل شرعی و عقلی: اصل عملی شرعی، اصلی است که مستند به دلیل «7» . اصل احتیاط)، تخییر (- اصل تخییر) و استصحاب
شرعی کتاب، سنّت یا اجماع باشد همچون برائت شرعی، احتیاط شرعی و استصحاب از اصول عام و اصل صحّت و مانند آن از
اصول خاص. اصل عملی عقلی، اصلی است که عقل بدان حکم میکند مانند برائت عقلی، احتیاط عقلی (اشتغال) و تخییر (- اصل
شرعی).تفاوت اصل شرعی با عقلی این است که اصل شرعی متضمّن حکم ظاهري از سوي شارع است، لیکن مفاد اصل عقلی، رفع
عقاب و مؤاخذه بر انجام یا ترك عمل به جهت بیان نشدن حکم از سوي شارع است. از این رو، اصل شرعی، وارد (- ورود) و
مقدّم بر اصل عقلی است و موضوع اصل عقلی (- عدم بیان) با ورود اصل شرعی منتفی است؛ زیرا اصل شرعی، بیان حکم از سوي
صفحه 348 از 483
3. اصل محرز و غیر محرز: اصول عملی محرز، اصولی هستند که مفاد آنها نوعی احراز واقع است و از «8» . شارع به شمار میرود
این جهت به امارات شبیه هستند. از میان اصول عام، تنها استصحاب، و از اصول خاص، اصولی نظیر اصل صحّت، قاعدة تجاوز و
فراغ، جزء اصول محرز به شمار میروند.اصول عملی غیر محرز اصولی هستند که مفاد آنها احراز واقع نیست مانند برائت و احتیاط
شرعی. 4. اصل تنزیلی و غیر تنزیلی: مفاد اصل تنزیلی تعبّد به حکم واقعی در مرحلۀ ظاهر است مانند اصل حلیّت یا طهارت و یا
استصحاب؛ ولی مفاد اصل
248 و -247 / 231 ؛ مصباح الاصول 2 / 8) اصول الفقه 1 ) .111 -109 / 235 و الموجز فی اصول الفقه 2 -234 / 7) اصول الفقه 2 )
.44 -43 / مباحث الاصول 3
ص: 528
غیر تنزیلی چنین تعبّدي نیست، بلکه مفاد آن تنها نفی مسئولیّت و عقاب یا اذن در عمل و یا امر به احتیاط است.در مقام تعارض،
اصل عملی محرز بر غیر محرز، همچنین اصل تنزیلی بر غیر تنزیلی مقدّم است؛ زیرا با وجود اصل محرز و تنزیلی، موضوع براي
اصل غیر محرز و غیر تنزیلی باقی نمیماند.براي مثال، چنانچه در نجاست و طهارت مایعی شک شود و حالت سابقۀ آن نجاست
باشد، استصحاب نجاست بر اصل طهارت مقدّم است، چرا که اصل محرز است؛ همچنین اگر جواز نوشیدن مایعی به جهت شک در
نجاست آن مشکوك باشد، براي نفی حرمت و اثبات جواز، به اصل برائت استناد نمیشود؛ زیرا در مرتبۀ قبل از آن، اصل طهارت
.5 «9» . مایع وجود دارد و با اثبات طهارت آب، شکی نسبت به جواز نوشیدن باقی نمیماند تا براي آن به اصل برائت تمسّک شود
اصل موضوعی و حکمی: (- اصل موضوعی) (- اصل حکمی). 6. اصل سببی و مسبّبی: (- اصل سببی).مجراي اصول عام: شیئ
مشکوك، یا حالت سابقهاي که مورد لحاظ و اعتبار شارع قرار گرفته باشد، دارد، یا ندارد. در صورت دوم، تکلیف یا به طور کلّی
مجهول است یعنی حتی جنس تکلیف (الزامی یا غیر الزامی بودن آن) نیز معلوم نیست و یا به اجمال معلوم است. در فرض دوم، یا
احتیاط ممکن است یا ممکن نیست.مورد اول، مجراي استصحاب؛ مورد دوم، مجراي اصل برائت؛ مورد سوم، مجراي اصل احتیاط و
شک به اعتبار متعلّق آن (شیئ مشکوك) بر دو قسم است؛ زیرا متعلّق، یا موضوع «10» . مورد چهارم، مجراي اصل تخییر است
خارجی است مانند شک در طهارت آب معیّن، و یا حکم کلّی مانند شک در حرمت سیگار کشیدن یا نجاست آب انگور جوشیده
پیش از کم شدن دو سوم آن. مورد نخست، شبهۀ موضوعی و مورد دوم، شبهۀ حکمی نامیده میشود.رجوع به اصول عملی در
شبهات حکمی، پس از جستجو و ناامیدي از دستیابی به اماره بر حکم شرعی در آن
10 ) اصول ) . 109 و 117 -106 / 15 و مبانی استنباط 1 -14 / 49 ؛ دروس فی علم الاصول، (حلقه ثالثه) 3 -44 / 9) مباحث الاصول 3 )
.236 / الفقه 2
ص: 529
موارد، صحیح است. بنابراین، با امکان فحص و امید دستیابی به دلیل شرعی، وجهی براي استناد به اصل عملی و اکتفا به آن در مقام
«11» . عمل نیست
اصل فساد؛ ج 1، ص: 529
- قاعدة فساد
اصل لزوم؛ ج 1، ص: 529
- قاعدة لزوم
صفحه 349 از 483
اصل لفظی؛ ج 1، ص: 529
اصل لفظی: قانون مرجع هنگام شک در مراد گوینده.اصل لفظی عبارت است از قانونی که هنگام شک در مراد گوینده- به جهت
عوارضی که سبب پیدایش احتمال خلاف ظاهر مستفاد از کلام میگردد- بدان رجوع میشود. از این اصل در اصول فقه، بخش
الفاظ، بحث شده است.مجراي اصل: مجراي اصل لفظی مواردي است که مراد گوینده روشن نیست؛ بنابراین، جایی که مراد
گوینده معلوم است، لیکن چگونگی اراده، مشکوك میباشد، جاري نمیشود. براي مثال، اصل عدم قرینه در موردي که مراد از
لفظ روشن است، امّا حقیقت یا مجاز بودن آن مشکوك میباشد، جاري نمیشود تا در پرتو آن، حقیقی بودن استعمال اثبات
گردد، بلکه مجراي آن جایی است که احتمال ارادة یکی از دو معناي حقیقی و مجازي آن داده شود، لیکن تعیین آن براي ما
ممکن نباشد. در چنین موردي با اجراي اصل عدم قرینه، معناي حقیقی متعیّن میگردد. 1انواع اصول لفظی: مهمترین اصول لفظی
عبارتند از: 1. اصل حقیقت: مجراي آن جایی است که مراد گوینده از جهت ارادة
.25 / 1 الاصول العامۀ للفقه المقارن/ 232 و اصول الفقه 1 (12) .237 (11)
ص: 530
معناي حقیقی یا مجازي از لفظ، مشکوك است و نشانهاي بر ارادة معناي مجازي موجود نیست. در چنین موردي با اجراي اصل
حقیقت، سخن او را بر معناي حقیقی حمل میکنیم. 2. اصل عموم [- اصل عدم تخصیص]: هرگاه لفظ عامی (- عام) استعمال شود
و تخصیص (- تخصیص) آن مشکوك باشد، اصل عموم جاري میشود و در پرتو آن، عمومیّت لفظ بر گوینده و شنونده حجّت
خواهد بود. 3. اصل اطلاق [- اصل عدم تقیید]: در لفظ مطلقی (- اطلاق) که- به جهت احتمال وجود قید- احتمال تقیید (- تقیید)
میرود، اصل اطلاق جاري میشود و در پرتو آن، اطلاق لفظ بر گوینده و شنونده حجّت است. 4. اصل عدم تقدیر: چنانچه در
سخن گوینده احتمال تقدیر لفظ خاصی داده شود، اصل، نزد عقلا عدم تقدیر است، مگر دلیلی بر تقدیر وجود داشته باشد. 5. اصل
عدم نقل: اصل عدم نقل در موردي جریان دارد که معناي لفظی معلوم است، لیکن نقل آن از معناي معلوم به معناي دیگر مشکوك
است. با اجراي اصل یاد شده، احتمال نقل منتفی میشود. 6. اصل عدم اشتراك: چنانچه در مورد لفظی جز معناي حقیقی معلوم
احتمال وجود معناي حقیقی دیگري داده شود- که از آن به لفظ مشترك تعبیر میشود- با اجراي اصل عدم اشتراك (- اشتراك)،
آن معناي محتمل منتفی میگردد. 7. اصل ظهور: مجراي اصل ظهور جایی است که لفظی در معنایی ظهور دارد، امّا بدون دلیل و
نشانه، احتمال ارادة خلاف آن داده شود. با اجراي اصل ظهور، چنین احتمالی، منتفی و کلام بر معناي ظاهر خود حمل میگردد.
8. اصل عدم قرینه: در موردي که وجود دلیل بر ارادة خلاف ظاهر کلام، مشکوك باشد، مقتضاي اصل عقلایی، عدم وجود «2»
برخی اصولیان تمامی اصول یاد شده را به اصل ظهور برگردانده و بناي عقلا را «3» . آن دلیل و قرینه (- قرینه) است
.93 / 3) حقائق الاصول 2 ) .27 -25 / 2) اصول الفقه 1 )
ص: 531
در همۀ موارد یکی دانستهاند که عبارت است از الغاي احتمال خلاف ظاهر همچون احتمال وجود قرینه بر خلاف، احتمال غفلت و
احتمال اشتباه.در مقابل نظریۀ یاد شده، برخی دیگر همۀ اصول یاد شده حتی اصل ظهور را به اصل عدم قرینه برگرداندهاند که
حجّیت اصول لفظی: تنها مستند اعتبار اصول لفظی، بناي عقلا «4» . حاصل آن، الغاي احتمال وجود قرینه بر خلاف ظاهر کلام است
(- بناء عقلا) بر عمل و استناد به آنها در خطابات رایج میان آنان همراه با تأیید و امضاي شارع است؛ زیرا اگر شارع مقدّس به
چنین بنایی راضی نبود، مکلّفان را در خصوص خطابات صادر از خود، از عمل به آن باز میداشت و یا شیوة مورد قبول خود را در
خطابات صادره بیان میکرد. باز نداشتن از شیوة رایج میان عقلا و بیان نکردن شیوة خاص از سوي شارع در خطابات خویش، دلیل
صفحه 350 از 483
2 «5» . معتبر بودن شیوة رایج میان عقلا، نزد شارع مقدّس است
اصل مثبت؛ ج 1، ص: 531
اصل مثبت: اصل جاري براي اثبات لوازم عقلی یا عادي مؤدّاي آن.اصل مثبت عبارت است از اصلی که براي اثبات لوازم عقلی یا
عادي مؤدّاي اصل به منظور ترتّب آثار شرعی لوازم بر آن جاري میشود. از این اصل در اصول فقه، مباحث حجّت، بخش اصول
عملی سخن رفته است.موضوع داراي اثر شرعی، براي ترتّب اثر بر آن، نیازمند احراز است.موضوع یا با قطع و یقین (علم) احراز
میشود یا با امارات (- اماره) و یا با اصل عملی (- اصلی عملی). احراز قطعی موضوع و نیز به قول مشهور احراز آن با امارات،
مستلزم اثبات لوازم عقلی و عادي آن است که نتیجۀ آن، ترتّب آثار شرعی لوازم بر آن است.براي مثال، فردي، شخصی را در
دوران کودکی دیده است، لیکن پس از گذشت
.28 -27 / 5) اصول الفقه 1 ) .27 / 135 ؛ کفایۀ الاصول/ 286 و اصول الفقه 1 / 4) فرائد الاصول 1 )
ص: 532
پانزده سال، در زنده بودن وي شک میکند. حال اگر به زنده بودن او یقین پیدا کرد یا فردي مورد اطمینان از زنده بودن او خبر
داد، لوازم حیات آن شخص از جمله بلوغ او اثبات میگردد. بنابراین، اگر آن فرد نذر کرده که براي او پس از بلوغ، مقداري صدقه
بدهد، باید صدقه را بپردازد، امّا اگر حیات آن شخص با اصل عملی مانند استصحاب زنده بودن وي محرز گردد (- استصحاب)،
در میان اصولیان اختلاف است که با اجراي اصل عملی، تنها، موضوع آن یعنی حیات وي، اثبات و آثار شرعی آن از قبیل باقی
ماندن علقۀ زوجیّت، حرمت تقسیم اموال او و وجوب انفاق از مال وي بر همسرش، مترتّب میگردد یا لوازم موضوع مانند بلوغ نیز
اثبات میشود و لوازم شرعیاش، بر آن مترتّب میگردد.بیشتر اصولیان، اصل مثبت را حجّت ندانستهاند و از جمله تفاوتهاي بین
«1» . اصل مثبت و امارات را حجیّت مثبتات اماره و عدم حجیّت مثبتات اصول دانستهاند
اصل مسبّبی؛ ج 1، ص: 532
اصل مسبّبی: اصل جاري در جانب مسبّب (- اصل سببی).
اصل موضوعی؛ ج 1، ص: 532
اصل موضوعی: اصل جاري در موضوع قضیّه/ اصل سببی/ قاعدة مسلّم میان دو طرف نزاع.عنوان اصل موضوعی به معناي اول و
دوم در اصول فقه، بخش اصول عملی (- اصل عملی) مطرح و به معناي سوم در فقه و اصول به کار رفته است.معناي نخست: اصل
موضوعی به این معنا در مقابل اصل حکمی (- اصل حکمی) که در حکم قضیّه جاري میشود، به کار میرود مانند آن که در
طهارت آبی که پیش از این میدانستیم کرّ بوده پس از ملاقات با نجس، شک کنیم، منشأ شک نیز بقاي آب بر کریّت (- آب کر)
باشد. در این جا دو اصل وجود دارد: استصحاب (- استصحاب) بقاي کریّت آب که اصل موضوعی است و اصل طهارت آب که
اصل حکمی است.
.189 / 61 و الموجز فی اصول الفقه 2 - 245 ؛ اصطلاحات الاصول/ 59 -233 / 1) فرائد الاصول 3 )
ص: 533
تقدّم اصل موضوعی بر اصل حکمی: چنانچه قضیّهاي مجراي دو اصل باشد اصل موضوعی مقدّم بر اصل حکمی است و با جریان
اصل موضوعی موردي براي اصل حکمی باقی نمیماند. در مثال یاد شده با استصحاب کرّیت آب نوبت به اصل طهارت نمیرسد.
صفحه 351 از 483
معناي «1» . چون با استصحاب کریّت شکی در طهارت آب باقی نمیماند تا به اصالۀ الطهاره (- قاعدة طهارت) آن را برطرف نماییم
دوم: شیخ انصاري براي نخستین بار عنوان اصل موضوعی را بر اصل سببی مقابل اصل مسبّبی اطلاق کرده است خواه در حکم قضیّه
اصل سببی).معناي -) «2» جاري شود یا در موضوع آن. وجه این اطلاق آن است که اصل سببی موضوع اصل مسبّبی را برمیدارد
سوم: اصل موضوعی بدین معنا به قاعدهاي اطلاق میگردد که در موضوع مورد نزاع بین دو طرف، مسلّم و مورد پذیرش هر دو
طرف است مانند قاعدة قبح عقاب بلا بیان (- قاعدة قبح عقاب بلا بیان) به عنوان یک قاعدة عقلی مسلّم نزد اصولیان و
اخباریان.اختلاف دو گروه یاد شده در این ارتباط در آن است که آیا ادلّۀ احتیاط تمام است تا بیان به شمار رود و ارتکاب عملی
که حرمت آن مشکوك است موجب عقاب گردد یا نه که نتیجه آن عدم ترتّب عقاب به جهت عدم بیان بر ارتکاب عمل یاد شده
«3» . باشد
اصلی؛ ج 1، ص: 533
اصلی: مقابل تبعی و عارضی.اصلی گاه صفت حکم واقع میشود مانند واجب اصلی (- واجب اصلی) مقابل واجب تبعی (- واجب
تبعی) و گاه صفت وطن، کفر و کافر واقع میگردد و گفته میشود: وطن اصلی 1 مقابل وطن عارضی (اتّخاذي) (- وطن)، کفر
اصلی
3) الموسوعۀ ) .310 / 127 و مصباح الاصول 2 / 2) فرائد الاصول 2 ) .109 / 312 و فرائد الاصول 2 -310 / 1) مصباح الاصول 2 )
.252 / 1 جواهر الکلام 14 (4) .505 -504 / الفقهیۀ المیسّرة 3
ص: 534
ارتداد). -) «2» مقابل ارتداد (کفر عارضی بعد از اسلام) و کافر (- کفر) اصلی مقابل مرتدّ
اصول اربعمائه؛ ج 1، ص: 534
اصول اربعمائه: چهارصد مجموعه حدیثی آغازین.اصول جمع اصل و آن در اصطلاح علم حدیث به معناي هر یک از مجموعههاي
آغازین احادیث است که راویان سدههاي نخستین مستقیما از نگاشتن روایتهایی که میشنیدند، پدید میآوردند. این اصول،
خود، منبع و مصدر کتابهاي حدیثی بعدي گردید 1 و ملاك صحّت حدیث نزد محدّثان نسلهاي بعد، وجود آن حدیث در یکی
از این اصول بود.محتواي این مجموعهها که به اصول اربعمائه مشهورند، پاسخهایی بوده است که امامان معصوم علیهم السّلام به
پرسشهایی در زمینههاي گوناگون احکام، سنن، مواعظ، ادعیه و تفسیر میدادهاند. گردآوري این اصول، از زمان حضرت علی
علیه السّلام تا زمان امام حسن عسکري علیه السّلام به وسیلۀ اصحاب آنان- که بنا بر تصریح برخی چهار صد تن بودهاند- انجام
شده است؛ هر چند بیشتر آنان از اصحاب امام صادق علیه السّلام بودهاند. برخی برآنند که جملگی از اصحاب ایشان میباشند و
حال آن که اصحاب دیگر امامان نیز در میان آنان دیده میشوند. 2نقل کردهاند که عادت صاحبان اصول این بوده که هرگاه
حدیثی از امام معصوم علیه السّلام میشنیدند، از ترس فراموشی، به ضبط آن در اصول خویش مبادرت میکردند. 3 مؤیّد این
گروهی از اصحاب امام کاظم علیه السّلام با قلم و کاغذ » نقل کرده است که « مهج الدّعوات » مطلب روایتی است که ابن طاووس در
4اعتبار اصول: به .« در محضر ایشان حاضر میشدند و چون امام سخنی میفرمود یا دربارة واقعهاي فتوا میداد، آن را مینگاشتند
تصریح برخی، اصول نگاشته شده در زمان امامان علیهم السّلام،
؛ 59 ؛ رواشح السماویۀ/ 98 -58 / 26 ؛ ذکري الشیعۀ 1 / 2 المعتبر 1 (4) .218 / 2 دائرة المعارف بزرگ اسلامی 9 (3) .51 /5 -2 (2)
.127 / 3 الذریعۀ 2 (6) . 2 رواشح السماویۀ/ 98 (5) .407 / 219 و الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 3 / دائرة المعارف بزرگ اسلامی 9
صفحه 352 از 483
ص: 535
بیش از چهارصد اصل بوده است، لیکن از میان آنها، اصولی را که امامیّه بر اعتبار و صحّت آنها و نیز عمل بدانها، اتّفاق
کتاب و اصل: در آثار امامیّه، مقابل اصل، کتاب و مصنّف است. براي مثال، گاه در کتب «5» . داشتهاند، چهارصد اصل بوده است
براي او کتابی و اصلی است). در تفاوت کتاب با اصل چند قول است ) « له کتاب و له اصل » : رجالی در وصف راوي گفته میشود
که به مهمترین آنها اشاره میشود: 1. راوي در اصل، احادیثی را که از معصوم یا راوي ایشان شنیده است، گردآوري کرده است،
2. اصل، مجموعۀ وثیقی است که احادیث آن از «6» . امّا احادیث معتبر موجود در کتاب و مصنّف، غالبا از اصل گرفته شده است
3. اصل، مجموعهاي است که احادیث آن بدون واسطه از معصوم گرفته شده، ولی کتاب «7» . کتاب دیگري گرفته نشده است
سرنوشت اصول: از ویژگیهاي اصول چنان که شیخ آقا بزرگ «8» . مجموعهاي است که احادیث آن از اصل اخذ شده است
تهرانی نیز بدان تصریح کرده ترتیب نداشتن احادیث آنها بوده است؛ زیرا چنان که گفته شد، بیشتر اصول در محضر امامان و در
پاسخ پرسشهاي گوناگون مطرح شده، نگاشته میشدند. این کاستی موجب شد تا با رواج یافتن کتب حدیثی داراي ترتیب و
تبویب، اصول به تدریج از رونق بیفتند و با راه یافتن احادیثشان به مجموعههایی همچون کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و
استبصار، عملا این مجموعهها به عنوان جایگزین اصول اربعمائه شناخته شوند.بیشتر اصول تا زمان محمد بن ادریس حلّی (م 664 ه.
این «9» . ق) به صورت اوّلیۀ خود باقی بودهاند. وي در پایان سرائر، احادیثی از آنها را با عنوان مستطرفات سرائر نقل کردهاست
پرسش در علم درایه مطرح است که آیا عنوان صاحب اصل بودن که در کتب رجالی آمده است، دلیل مدح او میباشد تا در نتیجه
حکم به وثاقت
367 و مقباس الهدایۀ / 7) الفوائد الرجالیۀ 2 ) .27 / 6) مقباس الهدایۀ 3 ) .21 -17 / 59 و الحدائق الناضرة 1 -58 / 5) ذکري الشیعۀ 1 )
.220 / 134 و دائرة المعارف بزرگ اسلامی 9 / 9) الذریعۀ 2 ) .26 / 8) مقباس الهدایۀ 3 ) .26 /3
ص: 536
صاحبان اصول شود یا خیر؟ برخی به این پرسش، پاسخ مثبت و برخی پاسخ منفی دادهاند. البته صاحب اصل بودن دلیل صحّت
مذهب و عقیدة وي نمیباشد؛ چنانکه برخی از اینان، واقفی (- واقفیّه) یا فطحی (- فطحیّه) مذهب و از مکتب اهل بیت علیهم
«10» . السّلام منحرف بودهاند
اصول دین؛ ج 1، ص: 536
اصول دین: پایههاي اعتقادي دین.عنوان اصول دین- در مقابل فروع دین- اصطلاحی کلامی است و به ارکان اعتقادي- که اساس
دین را تشکیل میدهند و مسلمانی بدون اقرار به آنها تحقّق نمییابد و انکار هر یک از آنها موجب کفر میشود- اطلاق
میگردد.در تعداد اصول دین میان متکلّمان امامیّه اختلاف نظر وجود دارد. مشهور، آن را شامل سه اصل میدانند: توحید (اقرار به
یگانگی خداوند متعال و نفی هرگونه شرك)، نبوّت (اقرار به پیامبري حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آنچه از سوي خدا
آورده است) و معاد (اعتقاد به زندگی جاودانۀ سراي دیگر).امّا عدل (اعتقاد به عدالت خداوند و نفی هرگونه ظلم از او) و امامت
(اقرار به امامت و ولایت دوازده پیشواي معصوم علیهم السّلام) جزء اصول مذهب شیعۀ امامی است. از این عنوان در باب اجتهاد و
تقلید و طهارت، سخن رفته است.در اصول دین تقلید جایز نیست و تحصیل علم و یقین به آن بر هر مکلّفی واجب- به وجوب عقلی
نه شرعی- است.حصول یقین از غیر راه استدلال و برهان عقلی نیز کفایت میکند، هر چند قول به وجوب تحصیل علم و یقین
استدلالی به برخی نسبت داده شده است. 1
104 و التنقیح (الاجتهاد و -103 / 1 مستمسک العروة 1 (11) .220 / 134 و دائرة المعارف بزرگ اسلامی 9 / 10 ) الذریعۀ 2 )
صفحه 353 از 483
. التقلید)/ 411
ص: 537
انکار هر یک از اصول دین موجب کفر میگردد؛ خواه از روي عناد و لجاجت باشد یا به جهت شبههاي که برایش پدید آمده
«3» . تقیّه (- تقیّه) در اصول دین براي حفظ جان، مشروع است «2» . است
اصول فقه؛ ج 1، ص: 537
اصول فقه: علم به قواعد و ادلّۀ مورد استفاده براي استنباط احکام شرعی فرعی.اصول فقه، علمی است که در آن از قواعدي بحث
میشود که نتیجۀ آنها در استنباط حکم شرعی مورد استفادة مجتهد قرار میگیرد. از این رو، علم اصول فقه نسبت به علم فقه،
علمی ابزاري است که فقیه به وسیلۀ آن میتواند احکام شرعی فرعی را از منابع آنها یعنی کتاب، سنّت، اجماع و عقل استنباط
کند.استنباط هر حکم شرعی اعم از تکلیفی و وضعی از منابع چهارگانۀ فقه، نیازمند یک یا چند مسأله و قاعدة اصولی است.براي
ظواهر » و « ظهور در وجوب دارد « أقیموا » صیغۀ امر » به دو قاعدة اصولی * « اةَ 􀀀 أَقِیمُوا الصَّل » مثال، استنباط حکم وجوب نماز از آیۀ
وابسته است. 1در این که علم اصول فقه داراي موضوع خاصی است یا نه، اختلاف است. آنان که معتقدند علم « قرآن حجّت است
اصول داراي موضوع خاصی است، در این که آن موضوع چیست نیز اختلاف دارند.برخی، منابع چهارگانه فقه را با وصف حجیّت
و دلیلیّت و برخی آنها را بدون این وصف، موضوع علم اصول میدانند.عدّهاي نیز معتقدند علم اصول از موضوع خاصی بحث
نمیکند. از این رو، به منابع چهارگانه اختصاص ندارد، بلکه هر آنچه صلاحیّت این را داشته باشد که به عنوان دلیل براي استنباط
احکام شرعی قرار گیرد، موضوع علم اصول است. 2متقدمان، مباحث علم اصول را به دو بخش الفاظ و غیر الفاظ، و برخی
متأخّران، به چهار بخش الفاظ، ملازمات عقلی، حجّت و اصول عملی تقسیم کردهاند. در تقسیمبندي دوم، در بخش الفاظ، از
.11 -10 / 6 و 2 2 (5) .5 / 1 اصول الفقه 1 (4) . 3) حاشیۀ مجمع الفائدة/ 730 ) .355 / 2) کتاب الطهارة (شیخ انصاري) (ق) 2 )
ص: 538
مدلول و ظاهر الفاظ مانند ظهور صیغه امر در وجوب و ظهور صیغۀ نهی در حرمت و در ملازمات عقلی- که خود به مستقلّات عقلی
و غیر مستقلّات عقلی تقسیم میشود- از لوازم ذاتی احکام مانند ملازمه میان حکم عقل و شرع بحث میشود. همچنین در بخش
حجّت که مهمترین مباحث علم اصول است از حجیّت مانند حجیّت خبر واحد و در بخش اصول عملی، از اصولی که مجتهد به
«3» . هنگام نداشتن دلیل اجتهادي بدان رجوع میکند مانند اصل برائت و استصحاب بحث میشود
اصول مذهب؛ ج 1، ص: 538
- اصول دین
اصولی؛ ج 1، ص: 538
- اخباري
اصیل؛ ج 1، ص: 538
اصیل: داراي اصالت نسبت به دیگري در چیزي.اصیل در فقه، بر مضمون عنه (مدیون اصلی)، منوب عنه، غیر اجیر، موکّل، مالک یا
خریدار، و مبدل منه به ترتیب در برابر ضامن (- ضمان)، نایب (- نیابت)، اجیر (- اجیر)، وکیل (- وکالت)، فضولی (- عقد
صفحه 354 از 483
فضولی)، و بدل (- بدل) اطلاق شده است، امّا بیشتر استعمال آن در برابر فضولی میباشد و در بابهایی مانند زکات، خمس،
تجارت، ضمان، اجاره، وکالت و قضاء به کار رفته است که به نمونههایی از کاربرد آن اشاره میشود: مضمون عنه: اگر طلبکار
بدهی خود را از ضامن درخواست کند، ضامن نیز میتواند آن را از اصیل درخواست کند. 1منوب عنه: در این که پس از مرگ
قاضی اصیل، نایب او به طور قهري از سمت خود برکنار میشود یا نه، اختلاف است. 2غیر اجیر: اگر غوّاص اصیل باشد، خمس
آنچه با غوّاصی (- غوّاصی) از دریا به دست میآورد، بر او است و اگر اجیر باشد، بر مستأجر است. 3موکّل: اگر اصیل به دلیل
دیوانگی و مانند آن قابلیّت اذن دادن به دیگري را از دست بدهد، وکالت باطل میشود. 4
.325 /22 4 (7) .42 /16 3 (6) .66 -65 / 2 جواهر الکلام 40 (5) .335 / 1 جامع المقاصد 5 (4) .8 -7 /1 (3)
ص: 539
مالک یا خریدار: عقد فضولی باید داراي تمامی شرایط معتبر در تأثیر عقد باشد و مجرّد جمع شدن شرایط صحّت انشاي عقد در
وحدت مکان در «5» . عاقد و نیز جمع شدن شرایط معتبر در اصیل (مالک کالاي فروخته شده) براي صحّت عقد کفایت نمیکند
صحّت عقد فضولی شرط نیست. بنابراین، اگر فضولی در شهري، اصیل (خریدار) در شهر دیگر و مجیز (مالک کالا) در شهر سومی
مبدل منه: در زکات چارپایان (گاو، «6» . باشد و عقد و اجازه میان آنها با وسائل امروزي مانند تلفن انجام شود، عقد صحیح است
گوسفند و شتر)، اگر زکات دهنده بخواهد زکات را از خود آنها بدهد، باید چارپایان خاصی را که از آنها به فرائض (- اسنان
فرائض) تعبیر میشود، پرداخت کند، امّا در مورد شتر، اگر فاقد اصیل (فریضه) است، میتواند بدل آن را بپردازد. براي مثال، اگر بر
او دادن بنت مخاض (شتر مادة یک ساله) واجب است، و او چنین شتري ندارد، میتواند به جاي آن، ابن لبون (شتر نر دو ساله)
«7» . بدهد
اضبط؛ ج 1، ص: 539
گاه صفت شخص قرار میگیرد و به « اضبط » اضبط: قويتر و دقیقتر در ضبط و ثبت.در علم رجال از آن سخن رفته است.واژة
کسی اطلاق میشود که قوّة ضبط و ثبت او از دیگران بیشتر است.گاه نیز صفت کتاب قرار میگیرد و به کتابی که مطالب و
روایات، دقیقتر از دیگر کتابها در آن ثبت و ضبط شده است، اطلاق میگردد.اگر یکی از دو راوي اضبط از دیگري باشد،
روایت او بر دیگري مقدّم است.یکی از جهات تقدّم روایت زراره، محمّد بن مسلم، برید، ابو بصیر، فضیل بن یسار و همپاي آنان بر
روایت دیگران همین ویژگی است. 1
1 عدة الاصول (8) . 116 و 123 / 7) جواهر الکلام 15 ) .326 / 6) مهذّب الاحکام 16 ) .467 / 5) کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 3 )
.153 -152 /1
ص: 540
« من لا یحضره الفقیه » کتاب «2» . نگاشتۀ محمد بن یعقوب کلینی (م 328 ه. ق) است « الکافی » اضبط کتابهاي روایی، کتاب
نگاشتۀ شیخ طوسی (م 460 ه. ق) به ترتیب در مرتبه بعد ،« تهذیب الاحکام » و « الاستبصار » و «3» ( نگاشتۀ شیخ صدوق (م 381 ه. ق
م 450 ه. ق) اضبط از دیگران و آشناتر به حال رجال ) « احمد بن علی بن احمد نجاشی » ، در میان عالمان علم رجال «4» . قرار دارند
«5» . موجود در سند احادیث است
اضحیه؛ ج 1، ص: 540
- قربانی
صفحه 355 از 483
اضراب؛ ج 1، ص: 540
و مانند آن.از آن در بابهایی همچون طلاق و اقرار « بل » اضراب: صرفنظر کردن و رویگردان شدن از سخن نخست خویش به
سخن رفته است.اقرار: اضراب از اقرار اول به اقرار دوم، موجب نادیده گرفتن اقرار نخست نمیشود.بنابراین اگر، کسی بگوید این
فرش از آن حسن است، بلکه از آن حسین است، فرش به حسن داده میشود و قیمت آن به حسین پرداخت میگردد، مگر به قرینه
« بل » معلوم شود که اقرار اول، به اشتباه صورت گرفته است. در این صورت، اقرار دوم پذیرفته میشود.اگر در جمله، قبل و بعد واژة
مطلق باشد، لیکن یکی از آن دو بیشتر از دیگري باشد- مانند آن که بگوید به حسن هزار تومان، بلکه دو هزار تومان بدهکارم-
حکم به بیشتر میشود. فروع دیگري نیز در مسأله هست که در کتابهاي فقهی آمده است. 1طلاق: اگر طلاق دهنده بگوید زینب
طالق است، بلکه رقیّه، در این که طلاق نسبت به هر دو همسرش تحقّق پیدا میکند یا تنها نسبت به اوّلی، اختلاف است. 2
(5) . 4) الرسائل الفقهیۀ (وحید بهبهانی)/ 124 ) .11 / 3) جواهر الکلام 6 ) .3 / 61 و مرآة العقول 1 /3 ؛338 / 2) جواهر الکلام 2 )
.111 / 101 و مسالک الافهام 9 /32 2 (7) .24 -21 / 1 جواهر الکلام 35 (6) .421 / 45 و التنقیح (الصلاة) 1 / الفوائد الرجالیۀ 2
ص: 541
اضرار؛ ج 1، ص: 541
- ضرر
اضطباع؛ ج 1، ص: 541
اضطباع: رد کردن یکی از دو طرف جامۀ رویین از زیر بغل سمت راست و انداختن دو طرف آن روي شانۀ چپ.از آن در باب حج
سخن رفته است.برخی قدما و متأخّران به استحباب اضطباع براي مرد در حال طواف (- طواف) جز طواف وداع- تصریح کردهاند
لیکن در کلمات بیشتر فقها چنین مسألهاي مطرح نشده است. ،«1»
اضطجاع؛ ج 1، ص: 541
اضطجاع: به پهلو دراز کشیدن.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و حج سخن رفته است.طهارت: واجب است میّت
مسلمان را در قبر به پهلوي راست و رو به قبله بخوابانند. جنین در رحم زن کافر آبستن از مسلمان نیز در حکم مسلمان است و در
صورت مرگ هر دو، زن را پشت به قبله بر پهلوي چپ دفن میکنند تا روي جنین به سمت قبله قرار گیرد. 1صلات: نمازگزار در
صورت ناتوانی از ایستادن و نشستن، میتواند نماز را به حالت اضطجاع بخواند، لیکن در این که بین اضطجاع به راست یا چپ
مخیّر است یا در صورت توانایی باید به راست بخوابد، اختلاف میباشد. 2 رکوع و سجود در حالت اضطجاع، با اشاره انجام
میگیرد. 3 بالا بردن دستها هنگام تکبیرة الاحرام در این حالت، مانند سایر حالات، مستحب است. 4 استقبال قبله در حالت یاد
شده، با قرار گرفتن صورت و بدن به سمت قبله تحقّق مییابد. 5 در جواز اضطجاع غیر ضروري در نافله، اختلاف است. 6به قول
مشهور، امامت نمازگزار به حالت اضطجاع براي مأمومی که ایستاده یا نشسته است، جایز نیست 7 و براي مانند خود، جایز است. 8
خواندن نافلۀ صبح پس از نافلۀ شب (- نماز شب) هر چند فجر طلوع نکرده باشد،
(4) .265 -264 /9 2 (3) .297 -296 / 1 جواهر الکلام 4 (2) .110 -107 / 1) الوسیلۀ/ 172 ؛ الجامع للشرائع/ 201 و تذکرة الفقهاء 8 )
8 (9) .328 -327 /13 7 (8) .223 -222 / 6 جواهر الکلام 12 (7) .547 / 5 العروة الوثقی 1 (6) .381 / 4 ذکري الشیعۀ 3 (5) .266 3
صفحه 356 از 483
.330
ص: 542
جایز است. در این صورت، مستحب است پس از خواندن نافلۀ صبح، بر پهلوي راست دراز کشد و دعاهاي وارد شده را بخواند، تا
حج: حاجی در راه بازگشت از مکّه به مدینه، زمانی که به معرّس (- معرّس) رسید، مستحب است توقّف نماید «9» . فجر طلوع کند
«10» . و پس از نماز خواندن در آن جا، اندکی به پهلو دراز کشد
اضطرار؛ ج 1، ص: 542
اضطرار: ناگزیر و ناچار شدن از انجام یا ترك کاري.جایگاه اصلی عنوان یاد شده، باب اطعمه و اشربه است، لیکن از آن به مناسبت
در دیگر بابها مانند جهاد، تجارت، اجاره و حدود نیز سخن رفته است.حکم: اضطرار از عناوین ثانوي است که با پیدایش آن،
تکلیف مربوط، از عهدة مکلّف برداشته میشود؛ بدین معنا که مکلّف را از موضوع حکم شرعی خارج میکند که نتیجۀ آن، جواز
ارتکاب حرام یا ترك واجب در حال اضطرار است مانند خوردن مردار یا ترك نماز که در شرایط عادي، حرام و در حال اضطرار،
حلال است. از این عنوان به قاعدة اضطرار نیز تعبیر میشود.قلمرو: به قول مشهور، اضطرار با بیم عقلایی- نه صرف پندار- از
رسیدن زیانی که به طور معمول قابل تحمّل نیست، محقّق میشود؛ خواه براي خود انسان یا فردي که حفظ او بر انسان واجب است؛
ضرر نیز جانی باشد یا مالی و یا حیثیّتی و ناموسی؛ ضرر جانی نیز در حدّ کشته شدن باشد یا نقص عضو یا پیدایش بیماري یا شدّت
پیدا کردن آن یا طولانی شدن دورة درمان یا مشکل شدن مداوا و یا پیدایش عارضهاي که منجرّ به یکی از آسیبهاي یاد شده
گردد. 1
113 و / 427 ؛ مسالک الافهام 12 -426 / 1 جواهر الکلام 36 (11) .406 / 10 ) الحدائق الناضرة 17 ) .132 -131 / 9) المبسوط 1 )
.21 -20 / مستند الشیعۀ 15
ص: 543
منشأ: منشأ اضطرار یا اکراه (- اکراه) است یا تقیّه (- تقیّه) و یا صرف بیم زیان بدون اکراه و تقیّه.احکام: بر اضطرار احکامی مترتّب
میگردد که به آنها اشاره میشود: 1. برداشته شدن کیفر: ارتکاب حرام مانند زنا (- زنا) و لواط (- لواط) در حال اضطرار، کیفر
2. ضمان: اضطرار اگر ناشی از اکراه باشد، ضمان از مضطر «2» . ندارد؛ زیرا اضطرار به تبع برداشتن تکلیف، کیفر را نیز برمیدارد
برداشته و متوجه اکراه کننده میشود مانند آن که فردي به اکراه دیگري، مال کسی را تلف کند امّا اگر ناشی از اکراه نباشد، مضطر
3. صحّت و «3» . ضامن است مانند فردي که بر خوردن غذاي دیگري اضطرار پیدا کند که در این صورت، ضامن قیمت آن است
فساد معامله: معاملۀ مضطر در صورتی که اضطرار او ناشی از اکراه باشد، باطل است مانند آن که فردي به اجبار دیگري خانهاش را
بفروشد؛ امّا اگر اضطرار وي ناشی از اکراه نباشد، معامله درست است مانند آن که انسان براي درمان بیماري، مجبور به فروش خانه
4. خوردنی و نوشیدنی حرام: خوردن و نوشیدن چیز حرام در حال اضطرار، حلال، بلکه در صورت توقّف حیات «4» . خویش گردد
لیکن در اندازة خوردن و آشامیدن- به مقدار جلوگیري از تلف شدن یا تا حدّ سیري- اختلاف ،«5» آدمی بر آن، واجب است
انسان باغی و «6» . است. خوردن و آشامیدن افزون بر اندازة سدّ رمق نزد بیشتر فقها و افزون بر حدّ سیري به اجماع آنان، جایز نیست
از حکم یاد شده استثنا شده است. بنابراین، خوردن در حال اضطرار نیز بر آنان جایز نیست.در این - «7» عادي- به نصّ قرآن کریم
در این زمینه است: یک- «8» چیست، میان فقها اختلاف نظر است.منشأ آن اختلاف مضمون روایات « عادي » و « باغی » که مراد از
باغی، کسی است که براي جنگ با امام علیه السّلام بر او خروج میکند یا
.432 / 5) جواهر الکلام 36 ) .11 -10 / 410 و مستمسک العروة 12 / 4) مصباح الفقاهۀ 1 ) .438 /36 (3) .262 / 2) جواهر الکلام 41 )
صفحه 357 از 483
.217 -215 / 8) وسائل الشیعۀ 24 ) . 7) بقره/ 173 و مائده/ 3 ) .116 -115 / 6) مسالک الافهام 12 )
ص: 544
دو- باغی، خروج کننده بر امام علیه السّلام «9» . کسی است که به انگیزة خوشگذرانی به شکار میرود و عادي، راهزن یا دزد است
سه- باغی، کسی است که خوردن مردار را حلال میداند و عادي، کسی است که در خوردن مردار از «10» . و عادي، راهزن است
چهار- باغی، خروج کنندة بر امام علیه السّلام یا حلال شمارندة مردار است و عادي، راهزن یا کسی است «11» . مرز سیري فراتر رود
در مقابل نظرات یاد شده، برخی هر دو عنوان را به یک معنا تفسیر کردهاند؛ هر «12» . که در خوردن مردار از حدّ سیري فراتر رود
یا «13» چند اینان نیز اختلاف نظر دارند که مراد از آن دو، مطلق کسانیاند که در غیر حال اضطرار نیز ابایی از خوردن حرام ندارند
منظور افرادي هستند که اضطرار آنان ناشی از میل به گناه و تجاوز از حدود الهی- مانند خروج بر امام یا راهزنی و دیگر گناهان-
5. نوشیدن شراب: در جریان حکم اضطرار (حلال «14» . باشد؛ هر چند از خوردن حرام در غیر حال اضطرار، خودداري میورزند
برخی از قائلان به «16» . قول مشهور، قول نخست است «15» . شدن حرام) در مورد نوشیدن شراب یا عدم جریان آن، اختلاف است
اختلاف یاد شده در صورت «17» . قول مشهور، حلیّت را تنها به صورت بیم از تلف شدن در صورت ننوشیدن شراب، مقیّد کردهاند
.6 «18» . اضطرار به نوشیدن براي درمان نیز وجود دارد، لیکن در این فرض، قول به عدم جواز، به مشهور نسبت داده شده است
خوردن غذاي دیگري: در صورت اضطرار کسی به خوردن غذاي دیگري، یا مالک آن حاضر است یا غایب. در صورت نخست، بر
مالک واجب است غذا را به او بدهد، لیکن در صورت توانایی مضطر بر پرداخت قیمت غذا، بذل رایگان آن بر مالک واجب
نیست، بلکه میتواند قیمت آن را بگیرد. بر مضطر نیز واجب است براي حفظ جان خود، پول غذا را به صاحبش بپردازد. در صورت
خودداري مالک از دادن غذا
(13) .24 / 12 ) الدروس 3 ) .758 -757 / 11 ) شرائع الاسلام 4 ) .114 / 10 ) ارشاد الاذهان 2 ) .377 / 9) منهاج الصالحین (حکیم) 2 )
.220 / 16 ) فقه الصادق 24 ) .444 / 15 ) جواهر الکلام 36 ) .377 / 14 ) منهاج الصالحین (حکیم) 2 ) .431 -429 / جواهر الکلام 36
.446 -445 / 18 ) جواهر الکلام 36 ) .127 / 17 ) مسالک الافهام 12 )
ص: 545
حتی به ازاي پرداخت قیمت آن، مضطر میتواند به زور متوسل شود. در صورت غایب بودن مالک، مضطر میتواند از طعام بخورد،
7. کشتن دیگري: اضطرار به کشتن دیگري بنابر قول مشهور حتی در صورت توقّف حفظ جان بر «19» . لیکن ضامن قیمت آن است
مگر در این موارد: یک- کسی که جانش محترم نیست مانند کافر حربی (- اهل حرب) و مرتدّ ،«20» آن، مجوّز کشتن نمیشود
دفاع).سه- کفّار در جنگ -) «22» مرتدّ فطري).دو- متجاوزي که فرد مدافع در مقام دفاع ناگزیر از کشتن او گردد -) «21» فطري
«23» . با مسلمانان، زنان و کودکان یا حتی مسلمانان اسیر را سپر خویش قرار دهند و پیروزي بر کفّار متوقّف بر کشتن آنان باشد
اضمار؛ ج 1، ص: 545
اضمار: تقدیر گرفتن چیزي در کلام/ حذف نام معصوم علیه السّلام از سند حدیث و جایگزین کردن ضمیر غایب (- خبر مضمر).از
اضمار به معناي نخست در اصول فقه بحث شده است.اصل در کلام عدم اضمار [- عدم تقدیر] است و تقدیر گرفتن چیزي در
کلام بدون قرینه خلاف ظاهر میباشد؛ بنابراین در دوران امر بین اضمار یا حمل بر معناي حقیقی، حقیقت مقدّم است و اضمار تنها
در صورت وجود قرینه، صحیح میباشد. 1
22 ) جواهر الکلام ) .125 / 21 ) مسالک الافهام 12 ) .454 / 13 و مصباح الفقاهۀ 1 / 20 ) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .438 -437 (19)
.20 / 1 کفایۀ الاصول 1 (24) .75 -73 /21 (23) .651 /41
صفحه 358 از 483
ص: 546
در «2» . در این که در دوران امر بین مجاز و اضمار، مجاز مقدّم است یا اضمار و یا هیچ یک بر دیگري ترجیح ندارد، اختلاف است
صورت دوران امر بین اضمار و تخصیص، اضمار و تقیید، اضمار و نسخ یا اضمار و اشتراك، به تصریح برخی اصولیان، تخصیص و
اصل لفظی) -) «3» . تقیید در دو مورد نخست و اضمار در دو مورد آخر مقدّم است
اطاعت؛ ج 1، ص: 546
اطاعت: فرمان بردن.از آن در بابهایی نظیر طهارت، صلات، صوم، اعتکاف، حج، جهاد و نکاح و مانند آنها سخن رفته
است.احکام: به حکم عقل و تصریح قرآن کریم 1، اطاعت خداوند، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و پیشوایان معصوم علیهم السّلام بر
همۀ مردم، واجب است. فرمانبري از فقیه جامع الشرایط به عنوان نایب امام معصوم در قلمرو ولایت ثابت براي وي 2 و نیز اطاعت از
کارگزاران حکومت و فرماندهان نظامی منصوب از جانب او (- ولایت فقیه) و نیز فرمان بردن فرزند از پدر و مادر، زن از شوهر (-
زوجیّت) و برده از مولا، واجب است. نافرمانی نسبت به کسانی که اطاعت آنان واجب میباشد، حرام و گناه است.قلمرو اطاعت:
وجوب اطاعت در سه مورد نخست (اطاعت خدا، پیامبر و امامان علیهم السّلام) مطلق و شامل همۀ امرها و نهیهاي ایشان است،
لیکن در دیگر موارد، به عدم معصیت مقیّد است.بنابراین، اطاعت از آنان در گناه جایز نیست 3؛ همانگونه که به نظر برخی، قدر
متیقّن از وجوب اطاعت پدر و مادر، جایی است که نافرمانی فرزند موجب آزار و عقوق آنان گردد (- عقوق). موارد دیگر محل
تأمّل و اشکال واقع شده است. 4
1 انفال/ 20 ؛ آل عمران/ 132 و نساء/ 59 و (4) . 317 و قوانین الاصول/ 32 و 300 -315 (3) .313 -312 / 2) هدایۀ المسترشدین 1 )
425 ؛ مستمسک / 103 ؛ العروة الوثقی 2 / 3 جواهر الکلام 31 (6) .422 -421 / 2 عوائد الایام/ 540 و جواهر الکلام 15 (5) .80
.169 / 23 و مستمسک العروة 7 / 4 جواهر الکلام 21 (7) .571 / 305 و 8 / العروة 3
ص: 547
اطاله؛ ج 1، ص: 547
اطاله: طول دادن.در بابهاي طهارت، صلات، حج و اطعمه و اشربه به مناسبت آمده است.طهارت: مستحب است کسی که به
صلات: استحباب رعایت حال ناتوانترین مأمومان توسط امام «1» . عیادت بیمار میرود، جز به خواست بیمار، عیادت را طول ندهد
جماعت به طول ندادن افعال نماز از قبیل قنوت، رکوع و سجود- مگر همۀ مأمومان بخواهند- استحباب طول دادن رکوع توسط امام
استحباب طول دادن افعال نماز فرادا به ویژه ،«2» جماعت در صورتی که متوجه شود شخصی وارد مسجد شده و قصد اقتدا دارد
و نماز آیات (- نماز آیات) به ویژه هنگام «4» نماز وتر) و نیز نماز شب (- نماز شب) در صورت داشتن وقت -) «3» قنوت نافلۀ وتر
از موارد استحباب اطاله در نماز است.حج: از مستحبات سعی (- سعی)، طول دادن توقّف بر کوه صفا است. ،«5» خورشیدگرفتگی
«7» . اطعمه و اشربه: طول دادن نشستن بر سفره هنگام غذا خوردن، مستحب است «6»
اطباقی؛ ج 1، ص: 547
- دیوانگی
اطراب؛ ج 1، ص: 547
صفحه 359 از 483
- طرب
اطّراد؛ ج 1، ص: 547
اطّراد: شیوع کاربرد لفظ در افراد و مصادیق مختلف به یک اعتبار.اطراد عبارت است از این که کاربرد لفظ در معناي مشکوك، به
برخی از افراد آن اختصاص ندارد، بلکه در تمامی مصادیق آن صحیح است مانند واژة رجل (مرد) که به اعتبار مرد بودن بر زید،
بکر و دیگر افراد اطلاق میشود. در مباحث الفاظ علم اصول، نشانههایی براي شناخت معناي حقیقی (- حقیقت) و مجازي (-
مجاز) بیان شده که اطّراد از آن جمله است؛ بدین معنا که اطّراد
(5) .91 / 4) نهایۀ الإحکام 2 ) . 684 و 701 ؛672 / 477 ؛ العروة الوثقی 1 / 3) نهایۀ الإحکام 1 ) .804 (2) .373 / 1) العروة الوثقی 1 )
.247 / 7) مستند الشیعۀ 15 ) .415 / 6) جواهر الکلام 19 ) .730 / العروة الوثقی 1
ص: 548
لفظ در معنایی، علامت حقیقت و عدم اطّراد در آن معنا، علامت مجاز است.البته بسیاري به این دلیل که اطّراد به معناي حقیقی
«1» . اختصاص ندارد و این که علامتی ظنّی است و دلیلی بر حجیّت آن نیست، این مطلب را نپذیرفتهاند
اطراف؛ ج 1، ص: 548
اطراف (جمع طرف): نهایت چیزي/ اعضاي بدن.از مفهوم نخست در بابهاي طهارت، صلات و جهاد سخن گفته شده است.در
وضو، شستن دست از آرنج تا اطراف انگشتان 1 و مسح پاها از اطراف انگشتان تا برآمدگی روي پا یا مفصل 2 بنابر اختلاف در
مسأله، واجب است.در مقدار خم شدن در رکوع به اندازة رسیدن کف دست یا کفایت رسیدن اطراف انگشتان به زانو، اختلاف
است. 3نگهبانی از اطراف و مرزهاي بلاد اسلامی (رباط)، مستحب است 4 (- مرزبانی)؛ چنان که حفظ اطراف مملکت اسلامی از
تعرّض کفّار با استقرار و تمرکز نیروي لازم در مرزها، از وظایف حاکم اسلامی است. 5از مفهوم دوم در بابهاي قصاص و دیات
سخن رفته است.عنوان طرف در بحث قصاص طرف (- قصاص طرف) و دیۀ آن، همۀ اعضا و اجزاي بدن آدمی جز جان او را در بر
میگیرد و اختصاص به اطراف معروف یعنی دست، پا و سر ندارد. 6
اطراق؛ ج 1، ص: 548
اطراق: فرو افکندن سر/ در اختیار گذاردن حیوان براي جفتگیري.از اطراق به مفهوم نخست در باب صلات سخن گفته شده
است.مشهور میان فقیهان، جواز اطراق در نماز در حال قیام است. 1مفهوم دوم در باب تجارت و عاریه مطرح شده است.
-70 /10 3 (4) .210 2 (3) .160 / 1 جواهر الکلام 2 (2) .25 -24 / 173 ؛ کفایۀ الاصول/ 20 و اصول الفقه 1 / 1) فرائد الاصول 1 )
215 و / 1 مستند العروة (الصلاة) 3 (8) .76 / 6 الروضۀ البهیۀ 10 (7) .51 / 5 جواهر الکلام 21 (6) .385 / 4 الروضۀ البهیۀ 2 (5) .73
.635 / العروة الوثقی 1
ص: 549
لیکن کسب کردن با آن مانند اجاره دادن حیوان بدین منظور، مکروه است. ،«2» عاریه دادن حیوان نر براي جفتگیري جایز است
«3»
اطعام؛ ج 1، ص: 549
صفحه 360 از 483
اطعام: غذا دادن.از آن در بابهاي طهارت، صوم، حج، جهاد، تجارت، نکاح، کفّارات، اطعمه و اشربه، غصب و ارث سخن رفته
است.حکم: اطعام به لحاظ حکم بر دو گونه است: 1. اطعام واجب: الف- اطعام فقرا در کفارات: کفّاره (- کفّاره) سه گونه است:
مرتّبه مانند کفّارة ظهار (- ظهار)، مخیّره مانند کفّارة شکستن عهد (- عهد) و جمع مانند کفّارة قتل عمدي مؤمن. اطعام فقرا از
خصال کفّاره واجب است، لیکن وجوب آن در قسم اول، پس از ناتوانی از گرفتن روزه، در قسم دوم، تخییري (- وجوب تخییري)
و در قسم سوم، تعیینی (- وجوب تعیینی) است. 1ب- اطعام همسر: اطعام همسر در حدّ برطرف شدن نیاز او بر شوهر واجب است.
مقدار آن بستگی به شئون خانوادگی و موقعیّت اجتماعی زن دارد. 2ج- اطعام اسیر: اطعام اسیر، هر چند تصمیم بر کشتن او باشد،
واجب است. 3د- اطعام مضطر: اطعام کسی که بر اثر گرسنگی، بیم تلف شدن او یا از کار افتادن عضوي یا یکی از قواي بدنیاش
؛ مانند بینایی و شنوایی میرود، واجب است 4 (- اضطرار). 2. اطعام مستحب: اطعام مؤمن 5؛ اطعام به بازماندگان میّت تا سه روز 6
اطعام در عروسی، ولادت و ختنۀ فرزند 7، و نیز هنگام عقیقه کردن براي او (- عقیقه) به ده نفر مؤمن یا بیشتر 8؛ اطعام گوشت
قربانی به فقرا 9 (- قربانی)؛ اطعام بعد از ساختن یا خریدن منزل، پس از بازگشت از مکّه 10 و اطعام برده به شیرینی پس از خریدن
او، مستحب است. 11
/36 4 (7) .131 -130 /21 3 (6) .331 /31 2 (5) .178 -169 / 1 جواهر الکلام 33 (4) .134 /22 (3) .172 / 2) جواهر الکلام 27 )
/ 8 جواهر الکلام 31 (11) .798 / 7 العروة الوثقی 2 (10) .328 / 6 جواهر الکلام 4 (9) .306 / 5 وسائل الشیعۀ 24 (8) .433 -432
.170 / 11 جواهر الکلام 24 (14) .798 / 10 العروة الوثقی 2 (13) .157 /19 9 (12) .271
ص: 550
اطعام طعام غصبی: غاصبی که غذاي غصب شده را به مالک آن بدون آن که متوجه شود، اطعام کند، ضامن آن است و باید قیمت
و چنانچه به دیگري اطعام کند، مالک میتواند غرامت آن را از هر یک از غاصب و خورنده بگیرد؛ «12» آن را به صاحبش بپردازد
در صورتی که از غاصب بگیرد، او حق رجوع به خورنده ندارد، امّا اگر از خورنده بگیرد، وي میتواند به غاصب مراجعه کرده،
غصب). -) «13» غرامت پرداختی را از او بگیرد
اطعام میراث؛ ج 1، ص: 550
اطعام میراث: دادن ارث به اندازة یک ششم از اصل ترکه توسط پدر و مادر میّت یا یکی از آن دو به پدر و مادر خویش (جدّ و
جدّة میّت) (- طعمه).
اطعمه؛ ج 1، ص: 550
- خوردنی
اطّلاع بر عورات؛ ج 1، ص: 550
اطّلاع بر عورات: نگاه کردن به منزل دیگري به حرام/ فاش ساختن اسرار خودي براي دشمن.عورات، جمع عورت و منظور از آن
هر چیزي است که انسان از روي غیرت یا شرم، آن را پوشیده میدارد. بنابراین، مراد از عورت بنا بر تعریف نخست، آن قسمت از
بدن انسان- اعم از زن و مرد- است که آشکار کردن آن براي دیگري و نیز نگاه کردن دیگري به آن، حرام میباشد. مراد از منزل
در شناسه، حریم و پوششی است که انسان آن را براي خود و خانوادهاش قرار داده است؛ خواه منزل متعارف باشد یا چادر و مانند
آن.از مفهوم نخست در باب حدود بحث شده است.اگر فردي به انگیزة آگاهی بر عورات به منزل دیگري- هر چند از ملک
صفحه 361 از 483
خودش- نگاه کند، اهل آن منزل ابتدا با تذکر و نصیحت، او را از این کار بازمیدارند.
.145 (13) .142 /37 (12)
ص: 551
در صورت تکرار، با پرتاب سنگ و مانند آن، او را دفع میکنند و در صورت وارد آمدن آسیبی بر وي، سنگانداز ضامن نخواهد
بود.اگر نگاه کننده، محرم ساکنان منزل باشد یا به جهت نابینایی و مانند آن، بر نگاه او اثري مترتّب نباشد، سنگاندازي به سوي او
جایز نیست، و در صورت پرتاب و ورود آسیب، پرتاب کننده ضامن است، مگر آن که نگاه محرم، نگاه حرام باشد مانند نگاه از
از مفهوم دوم در باب صلات و جهاد سخن رفته است.جاسوسی (- جاسوسی) «1» . روي شهوت یا به عورت (- عورت) اهل منزل
براي کفّار و فاش کردن اسرار مسلمانان- اعم از نظامی و حکومتی- براي آنان حرام است، بلکه از گناهان کبیره به شمار میرود.
«3» . خودداري اهل کتاب از چنین اقدامی از شرایط عقد ذمّه (- اهل ذمّه) است «2»
اطلاق؛ ج 1، ص: 551
اطلاق: عدم تقیید.اطلاق عبارت است از دلالت لفظ بر معناي شایع و فراگیر نسبت به جنس یا احوال آن معنا مانند لفظ انسان که
نسبت به جنس خود شیوع دارد و شامل همۀ افراد انسان میشود و یا لفظ زید که شامل تمامی حالات وي میشود؛ هر چند نسبت به
است، چنانچه اطلاق، مقابل تقیید (- « مقیّد » گفته میشود که مقابل آن « مطلق » ، مفهوم زید اطلاق ندارد. به لفظ داراي اطلاق
تقیید) است. 1تفاوت اطلاق و عموم در آن است که دلالت عام (- عام) بر شیوع و شمول نسبت به افراد، به وضع (- وضع) است،
در حالی که دلالت مطلق بر آن، در پرتو مقدّمات حکمت (- مقدّمات حکمت) است. 2از این عنوان در اصول فقه، بخش الفاظ،
بحث شده است.تلازم اطلاق و تقیید: اطلاق و تقیید با یکدیگر تلازم دارند؛ بدین معنا که در
1 (4) .388 / 3) الروضۀ البهیۀ 2 ) .321 / 2) جواهر الکلام 13 ) .663 -660 / 174 و جواهر الکلام 41 -170 / 1) مهذّب الاحکام 28 )
.291 / 2 اجود التقریرات 2 (5) .158 -157 / اصول الفقه 1
ص: 552
هر کلام و دلیلی که امکان تقیید وجود داشته باشد، امکان اطلاق نیز وجود دارد و با امتناع تقیید، اطلاق نیز ممتنع است.اطلاق در
نماز بگزار) که ) « صلّ » جمله: اطلاق علاوه بر مفرد مانند اسم جنس و نکره در جمله نیز جریان دارد مانند اطلاق صیغۀ امر همچون
دلالت بر وجوب عینی (- وجوب عینی)، تعیینی (- وجوب تعیینی) و نفسی (- وجوب نفسی) میکند و مانند اطلاق جملۀ شرطیه
که از آن به دلیل اطلاق (عدم ذکر شرط « الماء اذا بلغ قدر کر لم ینجّسه شیی » همچون آب اگر به قدر کر رسید، نجس نمیشود
مورد اطلاق: مورد اطلاق یا حکم شرعی است یا موضوع حکم و یا متعلّق «3» . دیگر) تنها کر بودن آن (- آب کر) استفاده میشود
خوردن مردار حرام است) هر یک از حکم (حرمت)، موضوع (خوردن) و ) « یحرم أکل المیتۀ » موضوع حکم. براي مثال در جملۀ
اطلاق افرادي و احوالی: اطلاق اگر نسبت به افراد معنا لحاظ شود، اطلاق افرادي و اگر نسبت به «4» . متعلّق (مردار) مطلق هستند
حالات معنا لحاظ گردد، اطلاق احوالی گفته میشود.اطلاق لفظی و مقامی: اگر مجراي اطلاق لفظ باشد- مانند مثالهاي یاد شده-
اطلاق لفظی نامیده میشود، ولی گاهی بستر اطلاق، خواست و غرض مولا است. براي مثال، از جانب مولا حکمی صادر شده،
لیکن دخالت چیزي در تحقّق غرض وي یا مانعیّت آن از تحقّق غرض، مشکوك است. در صورتی که مولا هنگام صدور حکم، در
مقام بیان همۀ آنچه که در غرض وي دخالت داشته، بوده است، نسبت به دخالت یا مانعیّت مشکوك، به اطلاق مقامی، استناد و
مقدّمات حکمت: در این که احراز اطلاق در مثل اسم جنس و مانند آن، به وضع است یا مقدّمات «5» . مشکوك، نفی میشود
حکمت، اختلاف است، لیکن اطلاق احوالی و اطلاق جمله و مشابه آن، بر مقدّمات حکمت متوقّف است و از وضع فهمیده
صفحه 362 از 483
نمیشود.مقدّمات حکمت از دو مقدّمۀ صغري و کبري تشکیل میشود. مقدّمۀ صغري این که آنچه در کلام گوینده آمده است از
.248 -247 (5) . 4) اصطلاحات الاصول/ 247 ) .159 -158 / 3) اصول الفقه 1 )
ص: 553
آن جهت که در صدد بیان تمام مراد خویش میباشد تمام مقصود و مراد او است. مقدّمۀ کبري این که آنچه گوینده در مقام اثبات
بیان نکرده است- از آن جهت که ظاهر حال او، تبیین تمامی موضوع حکم با کلام خویش است- در مقام ثبوت و واقع نیز منظور و
در این که وجود قدر متیقّن در مقام «6» . مقصود او نیست. با حصول این دو مقدّمه، دلالت کلام گوینده بر اطلاق تمام است
اصل در هر گویندهاي آن است که در مقام بیان «7» . تخاطب و محاوره مانع از دلالت کلام بر اطلاق میشود یا نه، اختلاف است
باشد، مگر آن که دلیلی بر خلاف آن وجود داشته باشد. از این رو، در صورت شک در مقام بیان بودن گوینده، به مقتضاي اصل
تنافی مطلق و مقیّد: چنانچه مطلق و مقیّدي که در کلام شارع آمده است، با یکدیگر تنافی داشته باشند «8» . مزبور عمل میشود
بندة مؤمنی را آزاد کن)، که ظاهر کلام نخست به مقتضاي اطلاق، ) « أعتق رقبۀ مؤمنۀ » بندهاي را آزاد کن) و ) « أعتق رقبۀ » مانند
جواز آزاد کردن بردة غیر مؤمن است، در حالی که ظاهر کلام دوم، تعیین بردة مؤمن براي آزادي است. براي رفع تنافی دو راه ذکر
شده است: راه نخست که میان اصولیان معروف، و در خطابات قانونی، رایج است، حمل مطلق بر مقیّد است. در نتیجه، مطلق به
فی » مقیّد، تقیید میشود. راه دوم، حمل مقیّد بر استحباب به عنوان افضل افراد مطلق است.البته در مطلق و مقیّد سلبی و ایجابی مانند
در گوسفندي که علف به او داده میشود، زکات نیست) ) « لیس فی الغنم المعلوفۀ زکاة » در گوسفند زکات است) و ) « الغنم زکاة
راه علاج، تنها، حمل مطلق بر مقیّد است؛ زیرا از جمله سلبی مقیّد استفاده میشود که مطلوب شارع در استحقاق زکات، گوسفندي
«9» . است که از مراتع طبیعی تغذیه میکند
/ 9) اصول الفقه 1 ) .247 / 8) الموجز فی اصول الفقه 1 ) .172 -170 / 88 و اصول الفقه 1 (7) .86 / 6) دروس فی علم الاصول 2 )
.248 / 175 و الموجز فی اصول الفقه 1 -174
ص: 554
اطمینان؛ ج 1، ص: 554
اطمینان: سکون.سکون یا حسّی است یا نفسانی.سکون حسّی به معناي آرامش و استقرار بدن (- آرامش) و نفسانی به معناي
آرامش نفس نسبت به آنچه بدان اطّلاع و آگاهی یافته است، میباشد که از آن به علم عرفی و عادي و نیز ظنّ غالب و متآخم
(نزدیک) به علم تعبیر میشود و همچون علم یقینی، در موضوعات و احکام شرعی حجّت است. از این رو در همۀ بابهاي فقهی
علم). -) «1» کاربرد دارد
اظهار؛ ج 1، ص: 554
اظهار: آشکار کردن/ اداي حرف از مخرج بدون ادغام و غنّه.از اظهار به مفهوم نخست به مناسبت در بابهاي طهارت، حج، جهاد،
تجارت، تفلیس، صدقات، نکاح، طلاق، لعان، و حدود سخن رفته و مهمترین مباحث آن عبارت است از: اظهار اسلام: تحقّق اسلام
کافر به اظهار شهادتین است 1 (- شهادتین).برخی فقیهان در صدق عنوان مرتدّ فطري (- مرتدّ فطري) علاوه بر مسلمان بودن پدر و
مادر یا یکی از آن دو، اظهار اسلام پس از بلوغ را نیز شرط دانستهاند. 2بر مسلمانی که در سرزمین کفر توانایی اظهار شعائر اسلامی
را ندارد،- در صورت امکان- واجب است به سرزمین دیگر مهاجرت کند 3 (- هجرت).اظهار کفر: کسی که به زبان اظهار کفر
نماید، محکوم به ارتداد (- ارتداد) است؛ هر چند در دل اسلام را قبول داشته باشد 4، مگر آن که اظهار کفر وي از روي اکراه (-
صفحه 363 از 483
اکراه) باشد. 5اظهار خلاف مقصود: در صورت توافق فروشنده و خریدار بر اظهار خرید و فروش کالایی بدون قصد واقعی نسبت به
معامله، معامله محقّق نمیشود. 6اظهار واجب: اظهار کراهت از انجام منکر یا ترك معروف، نخستین مرتبه از مراتب امر به معروف و
نهی از منکر است 7 (- امر به معروف و نهی از منکر).
3 جواهر الکلام (4) .435 / 2 کشف اللثام (ق) 2 (3) .59 / 1 جواهر الکلام 6 (2) .403 / 204 و 17 /14 ؛267 / 1) جواهر الکلام 7 )
.377 /21 7 (8) .266 /22 6 (7) .609 /41 5 (6) .48 /6 4 (5) .36 -34 /21
ص: 555
اظهار نفی «8» . اظهار علم به هنگام پیدایش بدعت در دین (- بدعت) بر عالم واجب است، مگر آن که خلاف تقیّه (- تقیّه) باشد
نفی ولد).اظهار مستحب: آشکارا دادن صدقۀ واجب (- -) «9» فرزند از خود- در صورت علم به انتفاي آن- بر شوهر واجب است
اظهار زینت براي شوهر توسط زنی که طلاق رجعی (- طلاق رجعی) داده شده، در زمان عدّه مستحب «10» . صدقه) افضل است
«12» . مستحب است حاکم حجر مفلّس (- حجر) (- تفلیس) را به دیگران اظهار کند تا در معامله با او دچار زیان نشوند «11» . است
اظهار حرام: اظهار عورت براي دیگران، بر زن و مرد و نیز اظهار بدن- جز صورت و دستها از سر انگشتان تا مچ بنا بر قولی- براي
البته بر زن حرام است در حال «13» . نامحرم بر زن حرام است، مگر اظهار بدن هر یک از زن و شوهر براي دیگري که جایز است
اظهار به مفهوم دوم از اصطلاحات دانش تجوید است و از آن به «14» . احرام (- احرام) زینت خویش را براي شوهر اظهار کند
واجب - « المستقیم » ،« العالمین » ،« الحمد » در حروف قمري- مانند « ال » مناسبت در باب صلات سخن رفته است.در نماز، اظهار لام
است و ادغام (- ادغام) آن جایز نیست. همچنین شایسته است زمانی که تنوین یا نون ساکن پیش از یکی از حروف حلق (أ، ه، ع،
آشکار). -) «15» اظهار گردد، لیکن واجب نیست - « کفوا أحد » و « أنعمت » غ، ح، خ) قرار گیرد- مانند
اظهر؛ ج 1، ص: 555
اظهر: از الفاظ فتوا.اظهر از الفاظ فتوا است که فقیه براي بیان فتواي خود آن را به کار میبرد و
12 ) تذکرة ) .302 / 11 ) منهاج الصالحین (خویی) 2 ) .131 /28 (10) .29 -28 / 9) جواهر الکلام 34 ) .269 / 8) وسائل الشیعۀ 16 )
15 ) العروة ) .373 / 14 ) جواهر الکلام 18 ) .550 -549 / 85 و العروة الوثقی 1 -71 / 13 ) جواهر الکلام 29 ) .52 / الفقهاء (ق) 2
.656 -655 / الوثقی 1
ص: 556
بیانگر آن است که به نظر او دلالت ادلّه بر حکم مورد فتوا روشنتر و شفافتر از دلالت ادلّه بر خلاف آن حکم است (- فتوا).
اعاده؛ ج 1، ص: 556
اعاده: انجام دوبارة عمل/ بازگرداندن چیزي به جاي اول آن (- ردّ).از اعاده به معناي نخست، در بابهاي طهارت، صلات، زکات
و حج سخن رفته است.حکم تکلیفی: اعاده یا به جهت وجود خلل در عمل اول است یا بدون آن. در صورت اول، اگر عمل، واجب
باشد و خلل نیز موجب بطلان آن شود، اعاده واجب است- مانند این که شخص با آب غصبی، با علم به غصبی بودن و بطلان وضو
و اگر عمل اول مستحب باشد- مانند - «1» با آن، وضو بگیرد و نماز بخواند که واجب است وضو و نماز، هر دو را اعاده کند
نمازهاي مستحبی- اعاده نیز مستحب است. مگر در موارد خاصی مانند عمرة مستحبی که در صورت آمیزش قبل از سعی اعادة
اعاده در صورت دوم «2» . عمره واجب است و یا آمیزش در احرام حج مستحبی که علاوه بر وجوب اتمام، اعاده نیز واجب است
(نبودن خلل در عمل اول)، در مواردي، براي به دست آوردن کمال و ثواب بیشتر، مستحب است مانند این که نمازگزار، نمازي را
صفحه 364 از 483
یا غسل احرامی را که محرم به جهت احتمال نیافتن آب در میقات، پیش از ،«3» که فرادا خوانده است، به جماعت اعاده کند
اسباب اعاده: چند چیز سبب اعاده است: 1. اخلال به شرایط «4» . رسیدن به آن، انجام داده است، در میقات با وجود آب اعاده نماید
موالات)، یا نماز -) «5» صحّت: اگر عملی فاقد شرایط صحّت باشد، اعاده میشود مانند وضو گرفتن بدون رعایت ترتیب و موالات
یا این که مخالف (- مخالف)، زکات را به همکیش خود بدهد و سپس شیعه «6» خواندن بدون طهارت یا پشت به قبله
.246 (6) .252 / 5) جواهر الکلام 2 ) .179 (4) .94 / 3) شرائع الاسلام 1 ) . 380 و 349 /20 (2) .233 / 1) جواهر الکلام 12 )
ص: 557
2. اخلال به اجزاء: «8» . استبصار)، و یا طواف بدون طهارت -) «7» شود که باید زکات خود را دوباره به مؤمن (- شیعه) بپردازد
عمل اول اگر فاقد یکی از اجزاي واجب باشد، در صورتی که اخلال عمدي به آن جزء موجب بطلان عمل گردد، اعاده میشود
اگر اخلال به جزء، سهوي «9» . مانند این که نمازگزار سورة حمد یا تشهّد را به عمد نخواند که در این صورت، نماز اعاده میشود
باشد، در صورتی که آن جزء از اجزایی باشد که ترك آن حتی به طور سهوي موجب بطلان عمل شود، حکم صورت عمد را دارد
3. شک در وقوع: شک در «10» . مانند ترك یکی از ارکان (- رکن) نماز همچون رکوع که در این صورت، نماز اعاده میشود
تعداد رکعات نمازهاي واجب دو رکعتی مانند نماز صبح و نماز مسافر و نیز نمازهاي سه رکعتی (نماز مغرب) و دو رکعت اول
شکیّات). 4. زوال مانع: به قول برخی، اگر میّت به دلیل نبود آب -) «11» نمازهاي چهار رکعتی موجب بطلان و اعادة آنها میشود
«12» . براي غسل، تیمّم داده شود و سپس پیش از دفن، آب پیدا شود، پس از غسل دادن میّت با آب، نماز بر او اعاده میشود
اعاره؛ ج 1، ص: 557
اعاره: عاریه دادن (- عاریه).
اعانت؛ ج 1، ص: 557
گفته میشود. از این « معان علیه » ، و امري که بر آن یاري میشود « معان » یاري شونده ،« معین » اعانت: یاري کردن.به یاري کننده
عنوان به مناسبت در بابهاي صلات، حج، تجارت، ضمان، اجاره، اطعمه و اشربه،
.248 -247 /5 (12) . 303 و 310 (11) .238 (10) .228 /12 (9) .384 / 8) جواهر الکلام 19 ) .318 / 7) العروة الوثقی 2 )
ص: 558
. غصب و دیات سخن رفته و احکام و آثاري بر آن مترتّب گشته است.حکم: حکم اعانت بر حسب اختلاف موارد پنج قسم است: 1
واجب: چنانچه نجات جان انسان محترم یا حیوان محترم و یا جلوگیري مال محترم از تلف شدن بر اعانت شخص معیّنی متوقّف
2. مستحب: قلمرو اعانت «1» . باشد، اعانت بر او واجب است؛ و حتی اگر مشغول خواندن نماز باشد، واجب است نماز را قطع کند
به آن بسیار سفارش شده است که از مجموع آنها برمیآید که اعانت بر هر «3» و روایات «2» مستحب بسیار گسترده و در قرآن
. کاري که محبوب و مطلوب خداوند متعال است- مانند برآوردن حاجت مؤمن و کمک کردن به نیازمندان- مستحب است. 3
مکروه: اگر غایت اعانت (چیزي که اعانت بر آن صورت گرفته است) مکروه و اعانت کننده قصد تحقّق آن را داشته باشد، اعانت
4. حرام: اگر مورد اعانت امري حرام باشد مانند فروش «4» . کراهت دارد مانند کمک به حاکم ستمگر به مانند دوختن لباس براي او
اعانت حرام است. 5. مباح: اعانت در غیر موارد یاد شده، مباح «6» و کمک به ستمگر در ستمگري وي «5» سلاح به دشمنان دین
است.آثار: علاوه بر ثوابی که بر اعانت واجب و مستحب و کیفري که بر اعانت حرام مترتّب است، آثاري از قبیل کفّاره (- کفّاره)،
ضمان (- ضمان) و اجرت بر آن بار میشود. 1. کفّاره: اگر کسی در حرم (- حرم) بر کشتن صید اعانت کند مانند این که صید را
صفحه 365 از 483
2. ضمان: چنانچه اعانت مستلزم اتلاف مال کمک کننده شود، «7» . نگه دارد تا دیگري آن را بکشد، کفّاره بر وي واجب میشود
در صورتی که معان آن را تلف کند، ضامن است مانند مضطرّي که معین، غذایی براي او فراهم میکند و او میخورد (- اضطرار)،
ولی اگر یاري کننده، مباشر در اتلاف باشد مانند آن که براي نجات جان کسی،
-53 / 4) جواهر الکلام 22 ) .213 -203 / 3) وسائل الشیعۀ 12 ) . 2) مائده/ 2 ) .6 -5 / 122 و ذکري الشیعۀ 4 / 1) جواهر الکلام 11 )
.278 / 442 و جواهر الکلام 20 / 7) تذکرة الفقهاء 7 ) .53 -51 (6) .28 (5) .54
ص: 559
اگر اعانت موجب اتلاف مال معان شود، در صورتی که خود او مباشر بوده، «8» . شیشه ماشین خود را بشکند کسی ضامن نیست
کسی ضامن نیست، ولی چنانچه توسط معین تلف شده باشد مثل آن که براي نجات کسی شیشه ماشین او را بشکند در صورت
اگر اعانت موجب اتلاف مال دیگري شود، در صورتی که استناد عمل به معین بعید «9» . مأذون نبودن از سوي مالک، ضامن است
ولی اگر معیّن ،«10» باشد، معین ضامن نیست مانند آن که سنگی را به کسی بدهد و او شیشۀ منزل یا ماشین دیگري را بشکند
همچون معان سبب قریب در اتلاف مال باشد، هر دو ضامن هستند مانند شخصی که به کمک دیگري آتشی بیفروزد که به مال
اگر ترك اعانت موجب هلاکت کسی گردد مانند آن که شخصی، فردي را در حال «11» . دیگري سرایت کند و آن را بسوزاند
غرق شدن میبیند و قدرت نجات دادن وي را دارد، ولی نجات نمیدهد یا غذایی را به گرسنۀ مضطر نمیدهد و او میمیرد، برخی
لیکن برخی دیگر برآنند که اگر انسان قادر باشد و فرد مشرف بر ،«12» گفتهاند هر چند وي مرتکب حرام شده، ولی ضامن نیست
هلاکت از او یاري بطلبد و او یاري نکند، ضامن است ولی در صورتی که از او کمک نخواهد، ضامن نیست؛ هر چند گناه کرده
3. اجرت: پیش از اعانت، درخواست اجرت بر اعانت جایز است؛ حتی اگر از مواردي باشد که به طور معمول براي «13» . است
انجام آن مزد نمیگیرند مانند بریدن طناب براي کسی؛ ولی پس از اعانت، بعضی تصریح کردهاند در صورتی که مورد از مواردي
است که به طور معمول براي آن اجرت میگیرند و انجام دهنده نیز معمولا براي آن مزد میگیرد، پرداخت اجرت به او واجب
قاعدة اعانت) -) «14» . است
14 ) الحدائق ) .551 / 13 ) تحریر الاحکام 5 ) .153 (12) .62 -59 (11) .54 /37 (10) .152 -151 (9) .152 / 8) جواهر الکلام 43 )
.338 -335 / 633 و جواهر الکلام 27 / الناضرة 21
ص: 560
اعانت بر گناه؛ ج 1، ص: 560
- قاعدة اعانت
اعتبار بانکی؛ ج 1، ص: 560
اعتبار بانکی: اثر تعهّد بانک نسبت به پرداخت بهاي کالاي وارداتی یا صادراتی.کسی که میخواهد کالایی را از کشور دیگري
وارد کند و یا به کشور دیگري صادر نماید، بر اساس مقرّرات بین المللی در واردات و صادرات کالاهاي خارجی باید در یکی از
بانکهاي داخلی گشایش اعتبار کند.بانک پس از گشایش اعتبار، متعهّد میگردد ضمن واریز مبلغ کالاي خریداري شده به
حساب صادر کننده (فروشنده)، اسناد حمل آن را از وي گرفته، تحویل گشایندة اعتبار نماید.پس از اتمام معامله بین فروشنده و
خریدار و دریافت فاکتور و پرداخت بخشی (ده تا بیست درصد) از بهاي کالاي سفارشی به بانک توسط خریدار، بانک، بهاي کالا
را به حساب فروشنده واریز و اسناد آن را دریافت میکند.نوعی دیگر از اعتبار بانکی آن است که فروشنده پیش از مذاکره و معامله
صفحه 366 از 483
با وارد کنندة کالا، فاکتور آن را با همۀ مشخّصات به بانک میفرستد و به بانک وکالت میدهد که اسناد را به خریدار احتمالی
عرضه کند. در صورت تمایل طرف به خرید کالاي توصیف شده در فاکتور، تقاضاي گشایش اعتبار میکند.بانک پس از دریافت
ده یا بیست درصد بهاي کالا، قرارداد معامله را با خریدار میبندد و متعهّد میگردد که بهاي کالا را به فروشنده بپردازد و اسناد
حمل آن را گرفته و به خریدار تحویل دهد.البته در هر دو روش، بانک پس از تحویل اسناد حمل کالا، خریدار را در جریان آن
قرار میدهد. اگر خریدار باقی ماندة بهاي کالا را به بانک بپردازد،
ص: 561
عنوان اعتبار «1» . بانک، اسناد را به او تحویل میدهد، در غیر این صورت، بانک، کالا را فروخته، حق خویش را استیفا میکند
بانکی از عناوین مستحدث است که از آن در بخش مسائل مستحدثۀ فقه بحث شده است.حکم: اقدام بانک مبنی بر پذیرش پیشنهاد
گشایش اعتبار و انجام تعهّدات مربوط و نیز گشایش اعتبار براي خریدار، جایز است. همچنین گرفتن کارمزد توسط بانک در قبال
گشایش اعتبار بابت انجام خدمات بانکی- از قبیل دریافت اسناد کالا از فروشنده و پرداخت بهاي آن به وي- جایز است؛ زیرا انجام
عمل از سوي بانک و پرداخت کارمزد از سوي خریدار یا بر اساس این است که خریدار، بانک را براي انجام این خدمات اجیر (-
اجیر) میکند و کار مزد مورد توافق را به بانک میپردازد و یا بر اساس عقد جعاله (- جعاله) میباشد که سفارش دهنده با بانک
قرار میگذارد که چنانچه بانک براي او اقدام به گشایش اعتبار کند، کارمزد درخواستی را به آن بپردازد، امّا سودي را که بانک
بابت پرداخت بهاي کالا از مال خود نه از حساب خریدار به فروشنده و عدم مطالبۀ آن از خریدار تا مدّتی معیّن دریافت میکند،
چنانچه بانک مبلغ پرداختی را به عنوان قرض براي مدّتی معیّن به خریدار به حساب آورد، ربا و حرام است.فقها براي جواز گرفتن
این نوع سود و خارج ساختن آن از قرض ربایی، راههایی ذکر کردهاند مانند خارج کردن ضمان گشایندة اعتبار از ضمان قرضی و
داخل کردن آن در ضمان غرامت (- ضمان) بر اساس قاعدة اتلاف (- قاعدة اتلاف) یا قرار دادن پرداخت اصل بدهی و سود
مدّتدار آن به عنوان جعل (عوض) در عقد جعاله و یا وارد کردن آن در عقد بیع؛ بدین صورت که بانک، مقدار ارز خارجی را
که به صادر کننده میپردازد، در قبال مبلغی از پول رایج کشور (معادل ارز به اضافۀ سود مورد نظر)، در ذمّه به مشتري میفروشد.
البته اگر بانک، دولتی یا مشترك میان دولت و بخش خصوصی «2» . راههاي یاد شده از سوي برخی مورد اشکال قرار گرفته است
باشد، بنابر قول
. 182 و 244 - 134 و 164 - 744 و البنک اللاربوي 131 - 709 و 742 -707 (2) . 707 و 742 / 1) توضیح المسائل مراجع 2 )
ص: 562
به عدم مالکیّت دولت، اموال در دست دولت، مجهول المالک (- مجهول المالک) به شمار میرود. در نتیجه، با پرداخت بدهی
خریدار توسط بانک، خریدار، بدهکار بانک نشده و تعهّد وي به بازپرداخت اصل بدهی همراه سود آن، از مصادیق رباي قرضی به
بانک). -) «3» شمار نمیرود
اعتداء؛ ج 1، ص: 562
اعتداء: تجاوز از حدّ و حق (- ظلم). (- تجاوز)
اعتداد؛ ج 1، ص: 562
- عدّه
صفحه 367 از 483
اعتدال؛ ج 1، ص: 562
اعتدال: حدّ میانه از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، صید و ذباحه، حدود و قصاص سخن رفته است.وضو: در وضو،
موالات (- موالات) واجب است و مراد از آن- بنا بر آنچه به مشهور نسبت داده شده- شستن هر عضو پیش از خشک شدن عضو
سابق است.ملاك در خشکی، هواي معتدل است.بنابراین، چنانچه عضو شسته شدة پیشین بر اثر شدّت گرما فوري خشک شود،
وضو صحیح است. 1کسی که براي وضو به آب دسترسی ندارد، واجب است در زمین هموار به اندازة برد دو تیر و در زمین ناهموار
به اندازه برد یک تیر- که توسط انسان داراي نیروي معتدل با تیر و کمان معتدل پرتاب میگردد- براي یافتن آب جستجو کند.
2صلات: بر نمازگزار واجب است در حال قیام 3 و نیز پس از ذکر رکوع، به حال اعتدال (انتصاب) بایستد 4 (- انتصاب) و پس از
ذکر سجدة نخست، به همان حالت بنشیند. 5 در این حکم، تفاوتی میان فریضه و نافله نیست؛ هر چند برخی متأخّران، ترك اعتدال
را در نافله، موجب بطلان ندانستهاند. 6رعایت اعتدال در حال سجده مستحب است 7 (- سجده).
.634 / 246 و العروة الوثقی 1 /9 3 (6) .79 /5 2 (5) . 252 و 260 / 1 جواهر الکلام 2 (4) . 706 و 744 / 3) توضیح المسائل مراجع 2 )
.196 / 7 تذکرة الفقهاء 3 (10) .88 / 202 و جواهر الکلام 10 / 6 مستند الشیعۀ 5 (9) .168 5 (8) .88 / 4 جواهر الکلام 10 (7)
ص: 563
«8» . صید و ذباحه: در این که بیرون آمدن خون به اندازة معتدل از حیوان ذبح شده، از شرایط حلیّت ذبیحه است، اختلاف میباشد
حدود: حدّ شلاق در گرما و سرماي شدید اقامه نمیشود و باید تا زمان اعتدال هوا- مانند وسط روز در زمستان و دو طرف صبح و
عصر در تابستان- به تأخیر افتد. بنابراین، اگر بزهکار بر اثر اجراي حدّ در زمان اعتدال بمیرد، اجرا کنندة حدّ ضامن نیست، بر
قصاص: در استحباب یا وجوب تأخیر استیفاي حق قصاص اعضا از زمان گرما و «9» . خلاف صورت اجراي آن در زمان غیر معتدل
«10» . سرماي شدید در روز تا زمان اعتدال هوا اختلاف است
اعتراض؛ ج 1، ص: 563
اعتراض: نسبت خطا در گفتار یا کردار به کسی دادن.موارد جواز و عدم جواز اعتراض در سراسر فقه به مناسبت مطرح و احکام آن
ذکر شده است. در این جا به ضابطۀ کلّی که در برگیرندة همۀ موارد کاربرد آن در فقه است، اشاره میشود.اگر سخن یا عملی با
همۀ جهات و شرایط لازم براي جواز صدور یا صحّت شرعی آن، از فرد صاحب صلاحیّتی صادر شود، دیگري از نظر شرعی حق
اعتراض به او ندارد مانند سخن یا عمل امام معصوم علیه السّلام 1 (- أئمّه)، حاکم شرع در صورتی که خطاي او معلوم نباشد 2، پدر
و جدّ نسبت به کسانی که بر آنها ولایت دارند (- ولایت)، مرد و زن آزاد و رشید نسبت به جان و مالشان 3 (- قاعدة سلطنت)،
قیّم و وصیّ نسبت به افرادي که بر آنان حق قیمومت (- قیمومت) و وصایت (- وصایت) دارند و کسی که
1 جواهر (11) .360 / 10 ) جواهر الکلام 42 ) .17 / 344 و المبسوط 7 -343 / 9) جواهر الکلام 41 ) .418 / 8) مستند الشیعۀ 15 )
212 ؛ النهایۀ (شیخ طوسی)/ 609 ؛ شرائع / 3 الخلاف 3 (13) .105 / 2 جواهر الکلام 40 (12) . 296 ؛ المقنعۀ/ 287 و 705 / الکلام 21
.141 / 473 و الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 4 / الاسلام 2
ص: 564
از سوي دیگري مانند مالک یا شارع یا کسی که حق اذن دادن دارد مأذون باشد (- اذن).اعتراف- اقرار
اعتزال؛ ج 1، ص: 564
صفحه 368 از 483
اعتزال: کنارهگیري.اعتزال با اضافه به زن در فقه به کار رفته است که مراد از آن، گاه خصوص عدم آمیزش با زن است و گاه
علاوه بر آن، جدا کردن رختخواب و محل خواب نیز اراده میگردد و از آن در باب طهارت، نکاح و طلاق سخن رفته است.اعتزال
نفاس) و استظهار (- استظهار) بر خلاف ایّام استحاضه (- استحاضه) -) «2» حیض) و نفاس -) «1» واجب: اعتزال در ایّام حیض
در این ایّام، لذّتهاي دیگر جایز میباشد امّا در «3» . واجب است، لیکن مقصود از اعتزال در این ایّام، پرهیز از آمیزش در قبل است
براي صحّت طلاق زنی که قبل از یائسگی بر اثر مرض و غیر آن حیض نمیبیند (- «4» . مورد آمیزش در دبر اختلاف است
آمیزش).اعتزال جایز: اگر شوهر -) «5» مسترابه)، سه ماه اعتزال از زمان آخرین آمیزش واجب است و گرنه، طلاق او صحیح نیست
از همسرش نشانههاي نشوز (- نشوز) ببیند، کنارهگیري از او به معناي پشت کردن به او جایز است. برخی فقها جدا کردن
طلاق کنیزي که به دست صاحبش به ازدواج بردة او درآمده، در اختیار صاحب آن دو است و «6» . رختخواب را نیز جایز دانستهاند
«7» . اگر وي، هر دو یا یکی از آن دو را به اعتزال امر کند، حکم طلاق را خواهد داشت
339 و / 4) العروة الوثقی 1 ) .348 -346 / 3) مختلف الشیعۀ 1 ) .322 / 2) مستمسک العروة 3 ) .327 / 1) مهذّب الاحکام 3 )
.280 /30 (7) .201 / 6) جواهر الکلام 31 ) .24 / 5) مهذّب الاحکام 26 ) .320 / مستمسک العروة 3
ص: 565
اعتصاب غذا؛ ج 1، ص: 565
اعتصاب غذا: نخوردن غذا جهت اعتراض.از آن در باب اطعمه و اشربه سخن رفته است.اعتصاب غذا جایز است و نمیتوان کسی را
به خوردن غذا مجبور کرد، مگر نخوردن به حدّ ضرر شدید برسد یا شخص در معرض مرگ قرار گیرد. در این صورت، ادامۀ
اعتصاب حرام و بر دیگران واجب است غذا در اختیار او قرار دهند و در صورت اصرار بر اعتصاب، او را به خوردن مجبور کنند.
«1»
اعتصام؛ ج 1، ص: