گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
اعتصام؛ ج 1، ص: 565







گفته میشود (- آب). واژة اعتصام به عنوان « معتصم » ، اعتصام: نجس نشدن آب به ملاقات نجس.به آبی که حالت اعتصام دارد
حالت و صفتی براي آب در باب طهارت مطرح شده است.حکم: آب یا مطلق است (- آب مطلق) یا مضاف (- آب مضاف) و آب
مطلق یا معتصم است یا غیر معتصم. آب معتصم به صرف ملاقات با نجس، منفعل نمیشود، مگر رنگ، بو یا مزة آن به سبب
نجاست تغییر کند. 1 در این صورت، با اتّصال به آب معتصم دیگر و زوال تغیّر (- تغیر)، پاك میگردد.سبب اعتصام: منشأ اعتصام
دو چیز است: اتّصال به مادّه مانند چشمه (- آب جاري) و کر بودن (- آب کر).
اعتقاد؛ ج 1، ص: 565
اعتقاد: باور قلبی.این عنوان به مناسبت در باب طهارت و زکات آمده است.حکم اعتقاد: اعتقاد به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم
صلّی اللّه علیه و آله، موجب اسلام (- اسلام) و اعتقاد به غیر خدا یا شریک قائل شدن براي خداوند، موجب کفر (- کفر) است.
.93 / 1 التنقیح (الطهارة) 1 (2) .357 / 432 و القواعد و الفوائد 1 / 558 ؛ جواهر الکلام 36 -557 / 1) صراط النجاة 2 )
ص: 566
ایمان) و اعتقاد به خدا بودن آنان موجب غلوّ و کفر است -) «1» همچنین اعتقاد به امامت امامان معصوم علیهم السّلام موجب ایمان
اثر اعتقاد در عمل: اعتقاد یا صحیح است یا فاسد، و «2» . (- غلات).اثبات اسلام، ایمان و غلوّ، منوط به اظهار چنین عقایدي است
صفحه 369 از 483
عمل یا مطابق اعتقاد انجام میگیرد و یا مخالف آن. در صور یاد شده، متناسب با احکام مختلف و شرایط گوناگون، آثار وضعی از
قبیل صحّت، بطلان، اجزاء و عدم اجزاء (- اجزاء) مترتّب میشود. براي مثال، تیمّم کسی که اعتقاد به ضرر داشتن آب براي خود
دارد، صحیح است؛ حتی اگر پس از پایان وقت نماز، معلوم شود آب ضرري نداشته است. نیز وضو و غسل کسی که اعتقاد به عدم
ضرر آب دارد، صحیح است؛ هر چند بعدا معلوم شود ضرر داشته است. وضو و غسل کسی که با اعتقاد به ضرر آب وضو بگیرد یا
غسل کند، باطل است؛ هر چند بعد خلاف آن ثابت شود. همچنین تیمّم کسی که اعتقاد بر عدم ضرر آب دارد، باطل است؛ اگر چه
اگر زکات مال را به کسی که به اعتقاد او مؤمن یا فقیر است، داده باشد و بعد معلوم شود که مؤمن یا «3» . بعد خلاف آن ثابت شود
کسی که با اعتقاد به این که زکات بر او واجب شده، زکات مالش را به «4» . فقیر نبوده است، در مجزي بودن آن اختلاف است
«5» . فقیري داده باشد و بعد معلوم شود واجب نبوده است، در صورتی که عین مالش باقی باشد، میتواند آن را بازپس گیرد
اعتکاف؛ ج 1، ص: 566
اعتکاف: عبادتی مخصوص در مسجد.به توقّف سه روز یا بیشتر در مسجد به قصد قربت و با شرایط مخصوص، اعتکاف، و به
شخص به جا آورندة اعتکاف، معتکف گویند. این عبادت در فقه داراي بابی مستقل به نام اعتکاف است.
4) مهذّب الاحکام ) .348 -346 / 337 و مهذّب الاحکام 4 -334 / 3) مستمسک العروة 4 ) .80 /4 (2) .59 -58 / 1) جواهر الکلام 6 )
.216 (5) . 191 و 222 /11
ص: 567
حکم تکلیفی: اعتکاف در اصل شرع، مستحب است، امّا به وسیلۀ نذر، عهد، قسم و شرط ضمن عقد لازم مانند اجاره و مانند آن،
با فضیلتترین زمان براي اعتکاف، ماه مبارك رمضان به ویژه دهۀ آخر آن است. 2شرایط: عقل، اسلام، قصد «1» . واجب میشود
قربت، سه روز یا بیشتر روزه گرفتن، در مسجد به جا آوردن، باقی ماندن در مسجد و از آن خارج نشدن، اذن مولا براي مملوك و
اذن شوهر براي زن و اذن پدر و مادر براي فرزند در صورت اذیّت شدن پدر و مادر، شرایط صحّت اعتکاف است.در این که
اعتکاف در هر مسجدي صحیح است یا تنها در مسجد جامع شهر و یا تنها در مساجد چهارگانه (مسجد الحرام، مسجد النّبی، مسجد
کوفه و مسجد بصره) که پیامبر یا امامان معصوم علیهم السّلام در آنها نماز جماعت یا جمعه اقامه کردهاند- اختلاف است؛ هر چند
همچنین بر شرط بودن ایمان (- ایمان) در صحّت همۀ عبادتها از جمله اعتکاف، «3» . قول اخیر به مشهور نسبت داده شده است
احکام: در روزة اعتکاف، قصد اعتکاف شرط نیست، بلکه روزة ماه رمضان یا روزة نذري و مانند آن «4» . ادّعاي اجماع شده است
در صورت صحیح نبودن روزه- به جهت زمان مانند اعیاد قربان و فطر و یا به جهت شخص مانند حائض، «5» . نیز کفایت میکند
شبهاي دوم و سوم از سه روز اعتکاف، جزء مدّت اعتکاف است و به قول «6» . نفساء، بیمار و مسافر- اعتکاف نیز صحیح نیست
ناتمام گذاشتن «7» . مشهور، شب اول جزء آن نیست. از این رو، مدّت اعتکاف از طلوع فجر روز اول تا غروب روز سوم است
اعتکاف واجب، در صورتی که وقتش معیّن باشد، جایز نیست، امّا در این که ناتمام گذاشتن چنین اعتکافی، در صورتی که وقتش
معیّن نباشد، و نیز ناتمام گذاشتن اعتکاف مستحب، به طور مطلق جایز است یا به طور مطلق جایز نیست و یا
/ 5) مستند الشیعۀ 10 ) .539 / 63 و مستمسک العروة 8 /15 (4) .173 -161 / 3) جواهر الکلام 17 ) .246 / 1 و 2 العروة الوثقی 2 (1)
.168 -166 / 549 و جواهر الکلام 17 -547 (7) .546 (6) .545
ص: 568
خروج از مسجد به هنگام «8» . در دو روز اول جایز است و پس از آن جایز نیست، اختلاف است؛ هر چند قول اخیر، مشهور است
ضرورت- مانند تخلّی، غسل جنابت و استحاضه و دیگر غسلهاي واجب- و نیز انجام اموري مانند برطرف کردن حاجت مؤمنان،
صفحه 370 از 483
در صورت خروج از مسجد، نماز خواندن جز در مکّه، و نیز زیر سایه نشستن جایز «9» . تشییع جنازه و عیادت بیمار جایز است
محرّمات: آمیزش با همسر، و به قول مشهور، لمس کردن و بوسیدن او با شهوت، بوییدن عطر، گل و گیاهان خوشبو «10» . نیست
به قول مشهور، مجادله با دیگران در امور دنیوي و دینی به قصد فضلفروشی و غلبه، و خرید و فروش، در شب و روز، بر معتکف
روزه). همچنین آمیزش در شب، -) «12» اسباب بطلان: آنچه روزه را باطل میکند، اعتکاف را نیز باطل میکند «11» . حرام است
آثار بطلان: اگر «14» . و در بطلان آن به سبب ارتکاب دیگر محرّمات یاد شده، اختلاف است «13» موجب بطلان اعتکاف است
اعتکاف باطل شده، واجب معیّن باشد، قضاي آن، و اگر غیر معیّن باشد، اعاده آن واجب است.همچنین اگر اعتکاف مستحب باشد
«15» . و پس از گذشت دو روز باطل شود، بنابر قول به وجوب اعتکاف مستحبی بعد از گذشت دو روز، قضاي آن واجب است
باطل کردن اعتکاف واجب به وسیلۀ آمیزش، حتی در شب، موجب ثبوت کفّاره است و آن، به قول مشهور، کفّارة روزة ماه رمضان
یعنی آزاد کردن برده یا دو ماه روزه گرفتن و یا اطعام شصت فقیر است. در ثبوت کفّاره به سبب ارتکاب دیگر محرّمات یاد شده،
اختلاف است. اگر اعتکاف در روزة ماه رمضان یا قضاي روزة ماه رمضان پس از زوال به سبب جماع کردن باطل شود، دو کفّاره
«16» . ثابت میگردد؛ یکی براي باطل کردن اعتکاف و دیگري براي باطل کردن روزه
(11) .560 / 10 ) مستند الشیعۀ 10 ) .182 -180 / 9) جواهر الکلام 17 ) .563 -561 / 560 و مستند الشیعۀ 10 / 8) مستمسک العروة 8 )
/ 15 ) العروة الوثقی 2 ) .260 / 568 و العروة الوثقی 2 (14) .571 / 13 ) مستند الشیعۀ 10 ) .207 (12) .204 -199 / جواهر الکلام 17
.261 (16) .260
ص: 569
اعتماد؛ ج 1، ص: 569
- استناد
اعتیاد؛ ج 1، ص: 569
اعتیاد: عادت کردن و خو گرفتن.این عنوان به مناسبت در بابهاي زکات، خمس، صوم، حج و نکاح مطرح شده است.مواد مخدر:
اعتیاد به مواد مخدر از هر نوع که باشد اعم از خوابآور، مختل کنندة حواس و مست کننده- مانند تریاك، بنگ، حشیش و
هروئین- حرام است و حتی بسیاري از فقیهان جواز استفادة طبّی از برخی مواد مخدر را، به ضرورت و انحصار درمان به آن و منجرّ
«2» . مواد مخدر).معتادان: ترك اعتیاد در صورت امکان و در پی نداشتن ضرر، واجب است -) «1» نشدن به اعتیاد مشروط کردهاند
و اطمینان به عدم ضرر کلّی مانند مرگ معتاد وجود «3» معرّفی معتادان به مراکز درمانی در صورتی که کمک به درمان آنها باشد
دادن صدقات و کمکهاي مردمی به معتاد فقیر در صورت علم به مصرف آنها در مواد مخدر، جایز «4» . داشته باشد جایز است
«6» . البته دادن خمس و زکات به معتادي که ترك اعتیاد برایش ممکن نیست، به مقدار رفع نیازهاي ضروري، جایز است «5» . نیست
معتادي که مقرّرات کشوري مانع رفتن او به حج است و نمیتواند اعتیاد را ترك کند، اگر قبل از اعتیاد مستطیع شده و به حج نرفته
است، حج بر او واجب است و در صورت یأس از ترك اعتیاد، باید نایب بگیرد، امّا اگر قبل از اعتیاد استطاعت نداشته، پس از آن
اگر براي شخص معتاد به مواد مخدّر، ترك اعتیاد و «7» . نیز مستطیع نیست، مگر بتواند با ترك اعتیاد یا غیر آن، اجازة رفتن بگیرد
روزه گرفتن بدون مصرف
4) بررسی ) .109 / 3) اجوبۀ الاستفتائات 2 ) .37 / 2) استفتائات (امام خمینی) 2 ) .252 - 1) بررسی مواد مخدر در متون اسلامی/ 233 )
. 7) مناسک مراجع/ 64 ) .417 / 6) مجمع المسائل 1 ) .36 / 5) استفتائات (امام خمینی) 2 ) . مواد مخدر در متون اسلامی/ 236
صفحه 371 از 483
ص: 570
ناتوانی «8» . آن ممکن نباشد، واجب است از مفطرات دیگر غیر از مواد مخدّر پرهیز نماید و از آن هم به مقدار ضرورت اکتفا کند
شوهر در آمیزش بر اثر اعتیاد به هروئین و مانند آن، موجب جواز فسخ ازدواج نیست، امّا اگر خطر اعتیاد یا ضرر جانی براي زن
دخانیات: اگر «9» . وجود داشته باشد، جایز است زن در خانۀ شوهر نماند؛ هر چند طلاق وي موقوف به اذن و رضایت شوهر است
دخانیات).گرفتن روزة -) «10» استعمال دخانیات مانند سیگار، توتون و تنباکو و اعتیاد به آن، ضرر عمده داشته باشد، حرام است
«11» . واجب، بر شخص معتاد به سیگار و مانند آن واجب است
اعجمی؛ ج 1، ص: 570
اعجمی: غیر عربی.عجمی نیز به همین معنا است؛ لیکن در فقه، اعجمی بیشتر استعمال شده است. از این عنوان در بابهاي طهارت،
صلات، حج، نکاح، اقرار و کفّارات به مناسبت سخن رفته است.اسلام اعجمی: اعجمی اگر بتواند شهادتین (- شهادتین) را به زبان
عربی اظهار کند و یا کسی از مسلمانان اقرار او به زبان اعجمی را بفهمد، اسلام او ثابت میشود و گرنه اشارهاي که فهمانندة اقرار
به شهادتین باشد در ثبوت اسلام او کافی است. 1نماز اعجمی: اگر اعجمی نتواند تکبیرة الاحرام را عربی- هر چند به صورت غلط-
تلفّظ کند و امکان یاد گرفتن آن را نیز نداشته باشد تا وقت نماز تنگ شود، گفتن ترجمۀ آن، کفایت میکند. 2در حمد نماز نیز
اگر بتواند حتی قسمتی از آن را به عربی بخواند، خواندن ترجمۀ آن جایز نیست ولی اگر نتواند،
/ 1 مسالک الافهام 10 (12) .284 / 11 ) مجمع المسائل 1 ) . 10 ) منیۀ السائل (خویی)/ 206 ) .186 /2 (9) .284 / 8) مجمع المسائل 1 )
-132 / 67 و مستند العروة (الصلاة) 3 -66 / 209 ؛ مستمسک العروة 6 -208 / 2 جواهر الکلام 9 (13) .347 / 40 و کشف الغطاء 4
.134
ص: 571
واجب است یا حمد را به عربی یاد بگیرد و یا به کسی که عربی میخواند اقتدا کند و یا از کسی که به عربی میخواند گرچه در
و اگر این نیز ممکن نباشد و نتواند بخشی از حمد یا به جاي آن قسمت دیگري از قرآن را بخواند، «3» . حال نماز نباشد تبعیت کند
قرائت سوره در «4» . بگوید « لا اله الّا اللّه » یا « اللّه اکبر » ،« الحمد للّه » ،« سبحان اللّه » به قول مشهور باید به اندازة قرائت حمد، ذکر
خواندن ذکرهاي واجب نماز مانند «5» . نماز- بنا بر وجوب آن- بر شخصی که توانایی عربی خواندن آن را ندارد، واجب نیست
ذکر رکوع و سجده به غیر عربی جایز نیست؛ بنابر این بر اعجمی واجب است اذکار واجب را به عربی یاد بگیرد. در جواز خواندن
امامت اعجمی: امامت اعجمی در صورتی که عربی بداند جایز است؛ لیکن اگر فصیح نباشد «6» . قنوت به غیر عربی اختلاف است
نماز جمعه).حج اعجمی: تلبیه (- -) «8» در کفایت ایراد خطبۀ نماز جمعه به غیر عربی اختلاف است «7» . امامت او کراهت دارد
تلبیه) در احرام حج به غیر عربی در صورت امکان تلفّظ آن به عربی جایز نیست؛ لیکن اگر اعجمی از گفتن آن به عربی حتی با
تلقین (- تلقین) دیگري یا یاد گرفتن هر چند به صورت غلط عاجز باشد، در وجوب گفتن ترجمۀ تلبیه و یا گرفتن نایب و یا وجوب
عقود و ایقاعات اعجمی: اگر اعجمی از ایراد عقود (- عقد) و ایقاعاتی (- «9» . هر دو (گفتن ترجمه و گرفتن نایب) اختلاف است
«10» . ایقاع) که عربی بودن در آنها شرط است مانند عقد ازدواج و طلاق عاجز باشد، ایراد آنها به غیر عربی نیز صحیح است
و مراد از آن سخن گفتن به کلام قراردادي بین دو یا چند نفر است که «11» احکام دیگر: رطانۀ اعجمی در مساجد مکروه است
رطانه). -) «12» براي عموم مفهوم نیست و عرب معمولا از آن به عجمی تعبیر میکند
33 و / 373 و 376 ؛ مستند الشیعۀ 7 /10 (6) .331 / 5) جواهر الکلام 9 ) .112 -111 / 4) الحدائق الناضرة 8 ) .82 / 3) مستند الشیعۀ 5 )
10 ) نهایۀ ) .225 -222 / 9) جواهر الکلام 18 ) .35 / 8) مدارك الاحکام 4 ) .153 / 7) المبسوط 1 ) .183 / الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 4
صفحه 372 از 483
.« رطن » 12 ) النهایۀ (ابن اثیر)/ واژة ) .114 / 11 ) جواهر الکلام 14 ) .141 / 28 و جواهر الکلام 29 -27 / المرام 1
ص: 572
اعدام؛ ج 1، ص: 572
- کشتن
اعدل؛ ج 1، ص: 572
- اورع
اعراب؛ ج 1، ص: 572
از این موضوع در «1» . اعراب: حالات آخر کلمه از حیث حرکت و سکون.اعراب بر حرکات ساختمان کلمه نیز اطلاق شده است
باب صلات و برخی بابهاي دیگر سخن رفته است.بر نمازگزار، ترك اعراب آخر هر فصل در اذان و اقامه و وقف بر آن، مستحب
و «3» و رعایت صحّت اعراب هنگام قرائت و ذکرهاي واجب نماز، واجب است، و اخلال عمدي به آن موجب بطلان نماز است «2»
امّا در ،«5» ترك اعراب آخر تکبیرة الاحرام، مستحب است «4» . در صورت آگاهی نداشتن از اعراب کلمهاي، باید آن را یاد بگیرد
از شرایط امام جماعت، دانستن اعراب کلمات به طور صحیح است. «6» . صورت وصل به کلمۀ دیگر، بیان اعراب آن واجب است
«7»
اعرابی؛ ج 1، ص: 572
- بادیهنشین
اعراض؛ ج 1، ص: 572
اعراض: روي گرداندن از چیزي.از آن در بابهایی مانند صلات، زکات، حج، جهاد، نکاح، صید و ذباحه و احیاء موات سخن رفته
است.اعراض به اعتبار متعلّق آن، سه قسم است:
3) توضیح المسائل مراجع/ م 1000 و جواهر الکلام ) .94 / 610 و جواهر الکلام 9 / 2) العروة الوثقی 1 ) .293 / 1) جواهر الکلام 9 )
(7) .627 / 6) العروة الوثقی 1 ) .627 / 208 و العروة الوثقی 1 / 5) جواهر الکلام 9 ) . 4) توضیح المسائل مراجع/ م 1002 ) .293 /9
.333 -331 / 798 و جواهر الکلام 13
ص: 573
1. اعراض از وطن: ترك وطن به قصد اعراض همیشگی از آن، موجب زوال حکم وطن است، جز در وطن شرعی- بنا بر قول
مشهور به ثبوت این نوع وطن- که اعراض از آن تا هنگامی که در آن ملک قابل سکونت دارد و مدّت شش ماه یا بیشتر در آن
وطن). هرگاه شخصی از مکّه که وطن او است اعراض کند و در مکانی -) «1» سکونت کرده است، موجب زوال حکم وطن نیست
دور از آن اقامت گزیند و پس از آن مستطیع شود، باید حج آفاقی (حج تمتّع) به جا آورد؛ چنانکه اگر آفاقی (- آفاقی) از وطن
خود اعراض نماید و در مکّه اقامت کند و پس از آن مستطیع گردد، باید حج اهل مکّه (حج افراد) (- حج افراد) یا قران (- حج
2. اعراض از ملک: در این که صرف اعراض از ملک، یا اعراض همراه با اباحۀ ملک براي دیگران موجب «2» . قران) انجام دهد
صفحه 373 از 483
زوال ملکیّت است، و یا اعراض همراه با اباحه نیز موجب زوال نیست، اختلاف است.قول نخست، به مشهور نسبت داده شده است.
3. اعراض از حق: اعراض از حقوقی مانند حق خیار، شفعه و اختصاص (حق اولویّت) که قابل اسقاط میباشند، موجب سقوط «3»
حق است. براي مثال، اگر کسی زودتر از دیگران در مکانی عمومی مانند مسجد حضور یابد، دیگري نمیتواند او را از آن مکان
یا اگر شخصی چاهی را به «4» بلند کند، مگر شخص به قصد اعراض آنجا را رها کند که در این صورت، حق او ساقط میشود
قصد انتفاع از آن نه تملّک، حفر کند، در استفادة از آن، نسبت به دیگران حق اولویّت دارد، مگر از آن اعراض نماید که در این
قاعدة اعراض) -) «5» . صورت، این حق ساقط میگردد
اعراض؛ قاعده؛ ج 1، ص: 573
- قاعدة اعراض
/ 373 ؛ مستمسک العروة 12 -372 / 53 ؛ مستند الشیعۀ 15 -52 / 3) جواهر الکلام 29 ) .537 -536 (2) .141 / 1) العروة الوثقی 2 )
.124 (5) .94 - 81 و 89 -78 / 4) جواهر الکلام 38 ) .211 -207 / 201 و مهذّب الاحکام 19 -197
ص: 574
اعراف؛ سوره؛ ج 1، ص: 574
«1» . اعراف؛ سوره: هفتمین سورة قرآن.در باب صلات آمده است.خواندن سورة اعراف در روز جمعه مستحب است
اعرج؛ ج 1، ص: 574
اعرج: لنگ (- لنگی).
اعسار؛ ج 1، ص: 574
گفته میشود. اعسار در بابهاي تفلیس، « معسر » اعسار: ناتوانی در پرداخت بدهی به دلیل تنگدستی و فقر.به دارندة صفت اعسار
قضاء و شهادات مورد بحث قرار گرفته است.معسر یا به وسیلۀ حاکم شرع از تصرف در اموال جدیدي که به دست میآورد، ممنوع
گفته میشود که داراي احکام ویژهاي است (- تفلیس).ثبوت اعسار: « مفلّس و محجور » ، است یا نیست. در صورت اول، به معسر
اعسار بدهکار با اعتراف تمامی یا برخی طلبکاران به اعسار وي و نیز شهادت دو مرد عادل (- بیّنه) ثابت میشود. در صورت
اعتراف بعض طلبکاران، اعسار تنها در حق آنان ثبوت پیدا میکند. 1ادّعاي اعسار: اگر بدهکار ادّعاي اعسار کند و طلبکار نپذیرد،
و بدهکار نیز اموالی افزون بر مستثنیات دین (- مستثنیات دین) داشته باشد قاضی، بدهکار را به پرداخت بدهی محکوم میکند و در
صورت خودداري وي، قاضی مخیّر است او را زندانی کند تا بدهی خود را بپردازد یا اموال وي را فروخته، میان طلبکاران تقسیم
کند.اگر بیّنه به تلف شدن تمامی اموال کسی که ادّعاي اعسار میکند- جز مستثنیات دین- و افزون بر مستثنیات دین، مال آشکاري
ندارد، شهادت دهد اعسار او ثابت میشود و قاضی بر طبق آن حکم میکند و بدهکار به سوگند خوردن وادار نمیشود هر چند
بیّنه از باطن حال او آگاه نباشند؛ امّا اگر بیّنه
.353 / 1 جواهر الکلام 25 (2) .409 / 1) وسائل الشیعۀ 7 )
ص: 575
بدون این که سخنی از تلف اموال بگوید، به مطلق اعسار او شهادت دهد، پذیرفته نمیشود، مگر آن که به دلیل مصاحبت بسیار، از
صفحه 374 از 483
باطن حال او آگاه باشد (- دین).به بیشتر فقیهان نسبت داده شده که در صورت قبول قول بیّنه به دلیل مصاحبت بسیار، طلبکاران
میتوانند بدهکار را بر تلف مالش سوگند دهند. در صورت عدم وجود بیّنه و بودن مالی معلوم براي بدهکار در گذشته و یا این که
«2» . اصل مدعا مال بوده- مانند قرض- و طلبکار آن را ثابت کرده باشد، قاضی بدهکار را زندانی میکند تا اعسار او ثابت شود
اگر مدّعی اعسار، مال معلومی نداشته باشد و مدعا در اصل، مال نباشد مانند جنایت، ادّعاي او پذیرفته میشود و به اقامۀ بیّنه وادار
اثر اعسار: زندانی کردن معسر در صورت آشکار شدن اعسار وي، جایز «3» . نمیشود و طلبکاران میتوانند او را سوگند دهند
نیز پرداخت بدهی بر معسر واجب نیست و بر طلبکار حرام است که او را در تنگنا قرار دهد، «4» . نیست و باید به او مهلت داده شود
«5» . بلکه به قول مشهور، باید به وي تا زمان توانگري مهلت دهد و به کار گرفتن او نیز جایز نیست
اعشی؛ ج 1، ص: 575
اعشی: شب کور.از آن به مناسبت در بابهاي قصاص و دیات سخن گفته شده است.اگر جنایتکار بر چشم اعشی آسیب رساند،
قصاص میشود؛ هر چند چشم وي سالم باشد. 1دیۀ چشم اعشی همانند دیۀ چشم سالم است، بنابراین در هر دو چشم دیه، کامل و
در هر یک، دیه، نصف خواهد بود. 2
اعضاي سجده؛ ج 1، ص: 575
- سجده
/ 546 ؛ جواهر الکلام 42 / 1 تحریر الوسیلۀ 2 (6) .651 / 165 و تحریر الوسیلۀ 1 -164 /40 (5) .352 (4) .360 (3) .356 -353 (2)
.272 / 181 و مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 2 جواهر الکلام 43 (7) .371
ص: 576
اعفاف؛ ج 1، ص: 576
اعفاف: عفیف گردانیدن خود یا دیگري با تزویج.اعفاف عبارت است از آن که انسان، با فراهم کردن زمینههاي پاکدامنی، دیگري
اعفاف نسبت به خود انسان نیز «1» . را عفیف بگرداند به این که براي وي همسري برگزیند یا امکانات ازدواج را برایش فراهم کند
کاربرد دارد و با ازدواج کردن محقّق میشود. البته کاربرد بیشتر واژة اعفاف نسبت به دیگري است. از آن در باب نکاح سخن رفته
اعفاف واجب النفقه: «2» . است.اعفاف نفس: اعفاف نفس، در اصل مستحب است و در صورت بیم وقوع در حرام، واجب میشود
اعفاف کسانی که نفقۀ آنان بر انسان واجب میباشد مانند فرزند، پدر و مادر بنا بر مشهور مستحب است؛ لیکن از برخی قول به
وجوب اعفاف پدر در صورت عدم تمکن مالی وي نقل شده است. حکم نفقۀ همسر پدر تابع حکم اعفاف پدر است؛ بنابر قول به
نفقه).اعفاف مؤمن: اعفاف مؤمن هر چند نفقۀ -) «3» وجوب اعفاف پدر، نفقۀ همسر وي نیز واجب و بنابر استحباب، مستحب است
عفّت) -) «4» . او بر انسان واجب نباشد مستحب است و در روایات متعدّد بدان سفارش شده است
اعلام؛ ج 1، ص: 576
اعلام: آگاه کردن، خبر دادن.در اعلام- بر خلاف اعلان (- اعلان) رساندن پیام به مخاطب خاص اعم از شخص یا گروهی خاص
منظور است.احکام آن در بابهاي اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، زکات، تجارت، وکالت، نکاح و حدود ذکر شده است که در
چند محور بیان میگردد.فتوا: اگر کسی فتواي مجتهد بر وجوب یا حرمت چیزي را اشتباه نقل کند یا مجتهد در بیان آن 1 خطا
صفحه 375 از 483
نماید،
(4) .138 -137 / 3) الحدائق الناضرة 25 ) .14 -8 / 396 ؛ جواهر الکلام 29 -395 / 2) تحریر الاحکام 3 ) .489 / 1) مسالک الافهام 8 )
.16 / 1 العروة الوثقی 1 (5) .45 / وسائل الشیعۀ 20
ص: 577
بر آن دو پس از آگاهی واجب است آن را اعلام کنند. وجوب اعلام در صورت تغییر فتوا مورد اختلاف است.نجاست: در صورت
لیکن به قول مشهور، اعلام بر ،«2» فروختن روغن نجس به مسلمان، بر فروشنده واجب است نجاست آن را به آگاهی وي برساند
کسی که میبیند دیگري در لباس نجس نماز میگزارد، واجب نیست. در وجوب اعلام بر کسی که میبیند دیگري چیزي نجس
در صورتی که بر عهدة «4» . عبادات: گفتن اذان اعلام (- اذان اعلام) مستحب است «3» . میخورد یا میآشامد، اختلاف است
شخص عبادتهایی باشد که انجامش بر ولیّ او پس از مرگ واجب است مثل نماز و روزهاي که به جهت عذر فوت شده، اعلام
اگر امام جماعت بعد از نماز به بطلان نمازش پی ببرد، «5» . آن به ولیّ هنگام مرگ یا وصیّت به گرفتن نایب (- نیابت) واجب است
عقود: به «7» . به هنگام پرداخت زکات، واجب نیست زکات بودن آن به فقیر اعلام گردد «6» . واجب نیست به مأمومان اعلام کند
اعلام نشدن فسخ عقد هبه (- هبه) به کسی که مال به او بخشیده شده «8» . قول مشهور، وکیل تنها با اعلام موکّل برکنار میشود
در وجوب اعلام عیب کالا بر فروشنده در صورت جهل «9» . موجب ضامن نبودن وي در صورت تلف مال بخشیده شده خواهد بود
«11» . آداب: از آداب سفر، اعلام آن به برادران دینی قبل از سفر است «10» . خریدار به آن، اختلاف است
اعلان؛ ج 1، ص: 577
اعلان: آشکار کردن.در اعلان بر خلاف اعلام (- اعلام) شیوع و گسترش خبر در سطح عموم مورد نظر است. اعلان در بابهاي
طهارت، زکات، نکاح و شهادات مطرح شده است.اعلان مؤمنان براي حضور در تشییع جنازة مؤمن 1، عقد ازدواج دائم 2، ورود
7) جواهر ) .796 (6) .371 (5) .601 / 4) العروة الوثقی 1 ) .333 -331 / 3) التنقیح (الطهارة) 2 ) .387 -386 / 2) جواهر الکلام 36 )
/ 10 ) جواهر الکلام 23 ) .180 / 9) العروة الوثقی [تکملۀ] 1 ) .358 / 984 و جواهر الکلام 27 / 8) مفتاح الکرامۀ 16 ) .324 / الکلام 15
.40 /29 2 (13) .279 -278 / 1 جواهر الکلام 4 (12) .413 / 11 ) العروة الوثقی 2 ) .246 -245
ص: 578
مستحب است. (- آشکار) (- اظهار) «4» و اجراي حدّ توسط حاکم شرع «3» قاضی به شهر
اعلم؛ ج 1، ص: 578
اعلم: داناتر و نیکفهمتر از دیگران در درك احکام شرعی.به مجتهدي که در مقام استنباط براي استخراج فروع از اصول و قواعد
کلّی نسبت به دیگر مجتهدان داراي قدرت درك و فهم بیشتر و نیکوتري است، اعلم گفته میشود و از آن در باب اجتهاد و تقلید
سخن رفته است.از اعتبار اعلم بودن در سه مقام بحث شده است: 1. مقام فتوا: در وجوب تقلید از اعلم اختلاف است، امّا به قول
مشهور، تقلید از او در صورت مخالفت فتواي غیر اعلم با فتواي اعلم و مطابق نبودن آن با احتیاط، واجب است 1 و به قولی، تقلید از
اعلم حتی در صورت موافقت فتواي غیر اعلم با فتواي او واجب است. 2بنابر قول به وجوب، در صورت علم به اختلاف فتوا هر چند
به اجمال و نیز اعلم بودن یکی از مجتهدان موجود به صورت نامشخص، تحقیق براي یافتن مجتهد اعلم واجب است و در صورت
علم به اختلاف فتوا و جهل به اعلم بودن یکی، در وجوب تحقیق اختلاف است، امّا در صورت جهل به اختلاف فتوا و اعلم بودن
یکی و یا جهل به اختلاف فتوا و علم به اعلم بودن یکی به صورت نامشخص، جستجو واجب نیست 3، مگر بنا بر قول به وجوب
صفحه 376 از 483
تقلید اعلم حتی در صورت موافقت فتواي غیر اعلم با فتواي وي که در این صورت فحص واجب است.اگر به دست آوردن علم به
اعلم بودن یکی از مجتهدان ممکن نباشد و بیّنه (- بیّنه) نیز بر آن وجود نداشته باشد، امّا اعلم بودن یکی از آنان به طور مشخص،
مظنون یا محتمل باشد، در این که تقلید از مجتهدي که اعلمیّت وي مظنون یا محتمل است، به طور مطلق واجب میباشد یا تنها در
صورت ممکن نبودن
26 ؛ التنقیح (الاجتهاد و التقلید)/ 134 و مهذّب / 1 مستمسک العروة 1 (5) .353 / 4) جواهر الکلام 41 ) . 3) تبصرة المتعلمین/ 236 )
.29 / 29 ؛ التنقیح (الاجتهاد و التقلید)/ 163 و مهذّب الاحکام 1 / 3 مستمسک العروة 1 (7) .8 / 2 العروة الوثقی 1 (6) .25 / الاحکام 1
ص: 579
احتیاط، اختلاف است. اگر این مجتهد که اعلم بودنش مظنون یا محتمل است نامشخص باشد، مکلّف در عمل به قول هر یک از
2. مقام قضاوت: در «5» . هر چند برخی بر خلاف اتّفاق ظاهر کلمات فقیهان به وجوب احتیاط فتوا دادهاند ؛«4» مجتهدان مخیّر است
3. مقام ولایت: به قول مشهور، اعلم «6» . شرط بودن اعلمیّت براي قاضی اختلاف است. شرط بودن، به مشهور نسبت داده شده است
-) «7» بودن جز در مقام فتوا و قضاوت در دیگر امور همچون ولایت بر اوقاف بدون متولّی که مربوط به مجتهد است، شرط نیست
ولایت فقیه).راههاي ثبوت اعلم بودن: اعلم بودن مجتهد با یکی از سه راه: حصول علم، شهادت دو عادل (بیّنه) و شایع شدن
اعلمیّت به گونۀ علمآور، ثابت میشود.در ثبوت اعلمیّت با قول یک عادل، بلکه یک فرد مطمئن (ثقه) اختلاف است، امّا در ثبوت
«8» . آن با شهادت دو عادل یا اخبار یک عادل یا ثقه، نبودن شهادت یا اخبار معارض با آنها شرط است
اعلی القیم؛ ج 1، ص: 579
اعلی القیم: بالاترین قیمتها.از عنوان یاد شده در فقه به طور مستقل بحث نشده بلکه به عنوان متعلّق حکم در بابهاي رهن، عاریه،
اجاره، نکاح و غصب مورد توجّه فقها قرار گرفته است.حاصل آنچه در بابهاي یاد شده آمده این است که اگر غاصب، مال غصب
شده را تلف نماید 1 یا عاریه گیرنده 2 یا مستأجر 3 یا رهن گیرنده 4، مال مورد عاریه، اجاره و رهن را به تعدّي و تفریط تلف کند
یا مهر زن- در صورت معیّن بودن- قبل از تحویل به وي در دست زوج تلف شود 5، از جمله اقوال در مسأله، ضمان اعلی القیم از
زمان غصب یا
-37 / 214 و مهذّب الاحکام 1 - 5) التنقیح (الاجتهاد و التقلید)/ 213 ) . 40 و 66 -39 / 8 و مستمسک العروة 1 / 4) العروة الوثقی 1 )
/ 8) مستمسک العروة 1 ) . 106 و التنقیح (الاجتهاد و التقلید)/ 418 / 7) مستمسک العروة 1 ) . 6) التنقیح (الاجتهاد و التقلید)/ 427 ) .38
.316 / 3 جواهر الکلام 27 (11) .525 / 2 الحدائق الناضرة 21 (10) .95 -94 / 1 جواهر الکلام 37 (9) .36 / 38 و مهذّب الاحکام 1
.41 -38 /31 5 (13) .179 -178 /25 4 (12)
ص: 580
تفریط تا زمان تلف یا زمان پرداخت در چهار مورد اول و از زمان عقد یا مطالبه تا زمان تلف در مورد آخر است؛ البته در صورتی
که عین مال قیمی (- قیمی) بوده و کاهش قیمت به سبب نوسان در بازار باشد، امّا اگر به سبب پیدایش نقصان در عین مال باشد،
«6» . ضمان ارش (- ارش) و قیمت روز تلف ثابت است
اعلی؛ سوره؛ ج 1، ص: 580
اعلی؛ سوره: هشتاد و هفتمین سورة قرآن.در باب صلات آمده است.خواندن سورة اعلی در نمازهاي واجب 1 به ویژه در نماز ظهر
و عشا 2، رکعت اول نماز مغرب یا عشا شب جمعه 3 و به قول مشهور، در رکعت دوم نماز صبح روز جمعه 4 و در نمازهاي
صفحه 377 از 483
مستحب 5 به ویژه در رکعت اول نماز شفع 6 (- نماز شفع) و نماز عید فطر و قربان 7 (- نماز عید)، نماز استسقاء 8 (- نماز باران) و
نماز حاجت (- نماز حاجت) در مسجد کوفه 9، مستحب است.
اعمش؛ ج 1، ص: 580
اعمش: کسی که از چشمانش چرك و اشک میآید.از آن به مناسبت در بابهاي قصاص و دیات سخن گفته شده است.اگر
جنایتکار بر چشم اعمش آسیب رساند، قصاص میشود؛ هر چند چشم وي سالم باشد. 1دیۀ چشم اعمش همانند دیۀ چشم سالم
است، بنابراین در هر دو چشم دیه، کامل و در هر یک، دیه، نصف خواهد بود. 2
اعواز؛ ج 1، ص: 580
- نایابی
/ 4 الحدائق الناضرة 8 (10) .405 3 (9) .401 / 2 جواهر الکلام 9 (8) .478 / 1 کشف الغطاء 3 (7) .107 / 40 و 37 /31 ؛178 /25 (6)
.245 / 8 تحریر الوسیلۀ 1 (14) .358 / 7 جواهر الکلام 11 (13) .87 / 6 الحدائق الناضرة 6 (12) .478 / 5 کشف الغطاء 3 (11) .183
181 و / 2 جواهر الکلام 43 (17) .371 / 546 ؛ جواهر الکلام 42 / 1 تحریر الوسیلۀ 2 (16) .259 / 9 منهاج الصالحین (خویی) 1 (15)
.272 / مبانی تکملۀ المنهاج 2
ص: 581
اعور؛ ج 1، ص: 581
اعور: یک چشم.احکام آن در بابهاي قصاص و دیات آمده است.قصاص بر چشم جاري میشود؛ هر چند جنایتکار اعور باشد.
از بین بردن چشم صحیح شخص اعوري که نقص آن، مادرزادي یا به آفت الهی است، موجب ثبوت دیۀ کامل (- دیه) «1»
امّا به قول مشهور، دیۀ چشمی که بینایی ندارد، اگر بر اثر ،«2» است.در غیر این دو صورت، همچون چشم سالم، نصف دیه دارد
«3» . آسیب، فرو رود یا کنده شود، یک سوم دیۀ چشم سالم است
اعیان نجس؛ ج 1، ص: 581
- نجاسات
اغاره؛ ج 1، ص: 581
اغاره: برانگیختن غیرت دیگري با انجام عمل تحریکآمیز/ یورش (- یورش).واژة اغاره به معناي نخست به مناسبت در باب خلع به
کار رفته است.وادار کردن زن بر بذل مال جهت طلاق خلعی (- خلع) با تحریک غیرت وي از طریق ازدواج مجدد توسط شوهر،
اشکال ندارد. 1
اغترار؛ ج 1، ص: 581
- حیله
صفحه 378 از 483
اغتراف؛ ج 1، ص: 581
اغتراف: برداشتن آب با دست.در باب طهارت به مناسبت آمده است.برداشتن آب با دست راست براي شستن اعضاي وضو حتی
براي شستن خود دست راست مستحب است. 1
اغتصاب؛ ج 1، ص: 581
- غصب
اغتلام؛ ج 1، ص: 581
اغتلام: به هیجان درآمدن شهوت.از آن به مناسبت در باب دیات، از آن جهت که موجب یورش حیوان و زیان
1 (5) .54 / 220 و 33 / 1 جواهر الکلام 31 (4) .185 / 3) جواهر الکلام 43 ) .545 / 2) تحریر الوسیلۀ 2 ) .367 / 1) جواهر الکلام 42 )
.154 / الحدائق الناضرة 2
ص: 582
رساندن به دیگري میشود، سخن رفته است.حفظ شتري که شهوت آن هیجان نموده و حالت حمله پیدا کرده، بر مالکش واجب
«1» . است. در صورت آگاهی مالک از این موضوع و کوتاهی در حفظ شتر، ضامن جنایت آن است
اغتنام؛ ج 1، ص: 582
- غنیمت
اغتیاب؛ ج 1، ص: 582
- غیبت
اغتیال؛ ج 1، ص: 582
اغتیال: به نیرنگ یا غافلانه کسی را کشتن/ مال دیگري را به نیرنگ گرفتن.در باب جهاد آمده است.مفهوم نخست: تفاوت اغتیال با
ترور در آن است که ترور در اصطلاح قتل سیاسی، به وسیلۀ سلاح است 1؛ لیکن اغتیال، کشتن کسی به صورت غافلگیرانه یا با
نیرنگ است؛ خواه با سلاح باشد یا خیر و یا در امور سیاسی باشد یا نباشد. پس اغتیال اعم از ترور است و ترور از مصادیق اغتیال
میباشد.اغتیال کافر ذمّی (- اهل ذمّه) و نیز کافر حربی (- اهل حرب) که بین وي و مسلمانان عقد امان (- امان) یا صلح بسته شده
باشد، جایز نیست. اغتیال کافر حربی در حال جنگ با مسلمانان جایز است. 2اگر حربیان ادّعا کنند که اهل کتاب (- اهل کتاب)
هستند، سخنشان بدون نیاز به بیّنه (- بیّنه) پذیرفته و از ایشان جزیه (- جزیه) گرفته میشود، لیکن چنانچه بعد روشن شود دروغ
گفتهاند، اغتیال آنان جایز است. 3کشتن غافلگیرانۀ کافر ذمّی که با یورش بر مسلمانان پیمان خویش را نقض کرده، جایز است. 4
عقد هدنهاي را که به هر دلیل فساد آن معلوم شده است، باید نقض و آن را به کفّار اعلام کرد و پیش از اعلام، اغتیال آنان جایز
نیست 5 (- آتش بس).کافر حربی که به اشارة مسلمانی به صف مسلمانان پیوسته و با وي بر امان تفاهم کرده است، همان اشاره،
امان
صفحه 379 از 483
3 قواعد الاحکام (4) .81 -78 / 2 جواهر الکلام 21 (3) .1201 / 1 مبسوط در ترمینولوژي حقوق 2 (2) .129 / 1) جواهر الکلام 43 )
، 471 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج 1 / 373 ؛ جامع المقاصد 3 / 5 تذکرة الفقهاء 9 (6) .516 4 (5) .508 /1
ص: 583 به شمار میرود. اگر کافر از اشاره، گمان امان برده، لیکن مسلمانان چنین ارادهاي نداشتهاند، کافر، اغتیال نمیشود، بلکه
مفهوم دوم: آنچه از اموال اهل «6» . به جاي امن بازگردانده میشود و اگر کافر از اشاره، امان نفهمیده باشد، اغتیال او جایز است
حرب- بدون جنگ- به نیرنگ و فریب گرفته شود، در صورتی که در زمان صلح بوده است، باید به صاحبش بازگردانده شود، امّا
اگر در زمان صلح نبوده، از آن گیرندة آن است و در چگونگی پرداخت خمس آن اختلاف است.منشأ اختلاف، اختلاف نظر در
صدق عنوان غنیمت بر آن است؛ کسانی که آن را مصداق غنیمت دانستهاند، به پرداخت خمس آن بدون در نظر گرفتن مؤنۀ سال
-) «7» قائل شدهاند؛ لیکن آنان که آن را غنیمت ندانسته، پرداخت خمس را در صورتی واجب میدانند که مازاد بر مؤنۀ سال باشد
خمس).به قول مشهور، مال ناصبی (- ناصبی) که به اغتیال گرفته شده، از آن گیرندة آن است، لیکن خمس آن بدون در نظر
«8» . گرفتن مؤنۀ سال باید پرداخت شود
اغراء؛ ج 1، ص: 583
اغراء: برانگیختن و تحریک کردن بر امري.از آن به مناسبت در بابهایی مانند اجتهاد و تقلید، حج، صید و ذباحه و قصاص سخن
رفته است.اغراي جایز: اغراي سگ شکاري به سوي شکار، جایز و شکار آن، حلال است. 1اغراي حرام: اغراي بر معصیت حرام
است. 2 بر اغراي حرام گاه ضمان مترتّب میشود مانند صید شکار شده توسط سگ شکاري که به اغراي محرم (- احرام)
/ 8) العروة الوثقی 2 ) .450 -449 / 258 ؛ مستمسک العروة 9 / 368 ؛ الدروس 1 / 7) العروة الوثقی 2 ) .92 -90 / 6) تذکرة الفقهاء 9 )
.76 / 2 مهذّب الاحکام 1 (10) .28 -27 / 1 جواهر الکلام 36 (9) .369 / 451 ؛ الحدائق الناضرة 12 / 368 ؛ مستمسک العروة 9
ص: 584
و گاه قصاص (- قصاص) مانند کشته شدن کسی به سبب اغراي سگ هار به سوي او، به شرط آن که «3» صورت گرفته است
سگ تحریک شده از سگهایی باشد که به طور غالب کشندهاند یا انگیزة تحریک کننده، کشتن آن فرد باشد؛ هر چند سگ اغرا
«4» . شده ویژگی یاد شده را نداشته باشد
اغسال ثلاثه؛ ج 1، ص: 584
اغسال ثلاثه: غسل حیض (- غسل حیض)، نفاس (- غسل نفاس) و استحاضه (- غسل استحاضه).
اغلف؛ ج 1، ص: 584
اغلف: ختنه نشده.اغلف با تعبیرهاي دیگري نیز همچون اقلف، اغرل، ارغل، اعرم، اغرم و اغدر آمده است 1 (- ختنه).
اغمّ؛ ج 1، ص: 584
اغمّ: بر پیشانی موي روییده.از آن در باب طهارت سخن رفته است.کسی که مو بر پیشانی او روییده است، باید مانند فرد معمولی و
متعارف وضو بگیرد و آن بخش از پیشانی را که جزء صورت به شمار میرود، بشوید. 1 تیمّم بر مویی که بر پیشانی روییده، صحیح
است. 2
صفحه 380 از 483
اغماء؛ ج 1، ص: 584
- بیهوشی
افّ؛ ج 1، ص: 584
افّ: کلمۀ اظهار کراهت از چیزي.افّ صدایی است که هنگام اظهار کراهت یا درد از دهان انسان بیرون میآید و از آن به مناسبت
در باب جهاد سخن رفته است.آزار رساندن و اهانت کردن به پدر و مادر هر چند با گفتن افّ که کمترین اهانت است حرام 1 و در
قرآن کریم از آن نهی شده است. 2
207 /5 2 (7) .147 / 1 جواهر الکلام 2 (6) .482 -481 / 67 و السرائر 3 / 1 المبسوط 8 (5) .42 /42 (4) .289 / 3) جواهر الکلام 20 )
. 2 اسراء/ 23 (9) .24 / 1 جواهر الکلام 21 (8) .495 / و العروة الوثقی 1
ص: 585
افائه؛ ج 1، ص: 585
و به این مناسبت در باب جهاد به کار رفته است.جهاد با اهل بغی (- باغی) به دستور امام «1» افائه: بازگشت.این تعبیر در قرآن آمده
«2» . علیه السّلام تا هنگام کشته شدن آنان یا افائه و بازگشت به حق، واجب است
افاضه؛ ج 1، ص: 585
افاضه: کوچ کردن حاجی از عرفات به مشعر و از مشعر به منی.تعبیر یاد شده از قران کریم گرفته شده 1 و از آن در باب حج سخن
رفته است.افاضه از عرفات: زمان افاضه از عرفات (- عرفات) به مشعر (- مشعر)، بعد از غروب آفتاب روز نهم ذي حجّه است، و
پیش از آن جایز نیست و چنانچه حاجی به عمد پیش از غروب کوچ کند و بازنگردد، واجب است کفّاره (- کفّاره) بپردازد.
بازگشت پس از غروب آفتاب، اثري در رفع کفّاره ندارد. 2افاضه از مشعر: وقت افاضه از مشعر به منی (- منی)، پس از طلوع آفتاب
روز دهم ذي حجّه است. افاضه بعد از نیمهشب براي زنان و کسانی که عذر دارند جایز است. 3به قول مشهور، بر حاجی- جز
مسئول امور حاجیان (- امیر الحاج) مستحب است نزدیک طلوع خورشید، از مشعر به سمت منی کوچ کند، لیکن نباید از وادي
محسّر (- وادي محسّر) بگذرد، مگر بعد از برآمدن آفتاب. 4
افاقه؛ ج 1، ص: 585
افاقه: هشیاري.افاقه در فقه به معناي هشیار شدن پس از دیوانگی، بیهوشی و یا مستی به کار میرود و در بیشتر بابهاي فقهی به
مناسبت مطرح شده است.هر آنچه شخص عاقل، مکلّف به آن است، دیوانه، بیهوش (- بیهوشی) و مست (- مستی) نیز پس از افاقه
و بازگشت عقل، مکلّف به آن است و هر
4 (6) .79 -77 3 (5) .29 -27 / 2 جواهر الکلام 19 (4) . 1 بقره/ 198 (3) .389 / 2) منهاج الصالحین (خویی) 1 ) . 1) حجرات/ 8 )
.98
ص: 586
تکلیفی که قبل از افاقه ترك شده است، اگر دیوانگی، بیهوشی یا مستی، عذر (- عذر) در ترك آن نباشد، جبران آن پس از افاقه
صفحه 381 از 483
با عروض دیوانگی (- دیوانگی) باطل میشود و براي ادامۀ آن پس از افاقه، تجدید «1» واجب است.برخی حقوق مانند حق وکالت
شفعه) باطل نمیشود. (- عقل) -) «2» وکالت (- وکالت) لازم است، امّا برخی حقوق مانند حق شفعه
افتاء؛ ج 1، ص: 586
- فتوا
افتتاح؛ ج 1، ص: 586
- آغاز
افتتان؛ ج 1، ص: 586
- فتنه
افتداء؛ ج 1، ص: 586
- فدیه
افتراء؛ ج 1، ص: 586
- بهتان
افتراش؛ ج 1، ص: 586
افتراش: گستردن/ آمیزش.از مفهوم نخست در بابهاي صلات و حج سخن رفته است.جواز گستردن فرش ابریشم و زرباف به قول
مشهور 1، استحباب گستردن ساعد بر زمین در سجدة شکر براي مرد و زن 2 و نیز براي زن در سجدة نماز و کراهت آن براي مرد
3، و عدم جواز استفادة محرم (- احرام) از چیز معطّر حتی به صورت افتراش و ثبوت کفّاره در صورت استعمال 4، از احکام آن
است.واژة افتراش به مفهوم دوم در باب نکاح در موارد الحاق ولد به کار رفته است.در صورت آمیزش (- آمیزش) با همسر- که از
-) آن به افتراش فعلی تعبیر میشود- چنانچه الحاق فرزند به پدر به سبب افتراش، محتمل باشد، فرزند به وي ملحق میگردد. 5
قاعده فراش)
افتراق؛ ج 1، ص: 586
افتراق: پراکندگی و از یکدیگر جدا شدن.افتراق از فرق، مقابل جمع است؛ چنان که انفصال از فصل، مقابل وصل
/ 3 جواهر الکلام 10 (5) .316 / 2 جامع المقاصد 2 (4) .127 / 1 جواهر الکلام 8 (3) .291 /37 (2) .362 / 1) جواهر الکلام 27 )
.223 /31 5 (7) .395 /20 4 (6) .389 -388
ص: 587
میباشد (- انفصال). از این عنوان در بابهاي طهارت، صلات، حج و تجارت سخن گفته شده است.طهارت: اگر مجموع خونهاي
استحاله با پراکندگی و «1» . پراکنده در بدن یا لباس در حدّ یک درهم یا بیشتر باشد، در معفوّ بودن آن در نماز اختلاف است
صفحه 382 از 483
استحاله با پراکندگی و «1» . پراکنده در بدن یا لباس در حدّ یک درهم یا بیشتر باشد، در معفوّ بودن آن در نماز اختلاف است
استحاله).صلات: گفتن اذان و اقامه بر کسی -) «2» جدایی میان اجزاي نجس یا متنجّس- مانند آرد شدن گندم- محقّق نمیشود
که براي نماز به مسجد رود و نماز جماعت پیش از او اقامه شده باشد- بنابر اختلاف در مسأله- مکروه یا حرام است، مگر
کسی که در «3» . نمازگزاران پراکنده شده و صف جماعت بر هم خورده باشد. ثبوت این حکم در غیر مسجد، محل اختلاف است
مسافرت تحت فرمان دیگري است، اگر بداند یا گمان داشته باشد یا حتی- به قول بسیاري- شک داشته باشد که پیش از رسیدن به
حج: حاجیاي که در حال احرام (- احرام) با همسرش آمیزش کرده «4» . چهار فرسخ از او جدا میشود، باید نماز را تمام بخواند
است، هنگام اعادة حج، زمانی که به آن محل رسیدند، باید از یکدیگر جدا شوند. منظور از جدایی، خلوت نکردن با یکدیگر است
تجارت: خیار مجلس (- خیار مجلس) تا زمانی که فروشنده و خریدار از «5» . که با وجود فرد سوم همراه آنان محقّق میشود
در این که آغاز ثبوت خیار شرط (- خیار شرط)، زمان جدا «6» . یکدیگر جدا نشدهاند ثابت است و پس از افتراق، ساقط میگردد
در صحّت معامله جز بیع صرف (- بیع صرف)، «7» . شدن خریدار و فروشنده از یکدیگر است یا زمان وقوع عقد، اختلاف است
در بیع «8» . تقابض (تحویل ثمن و مثمن) پیش از جدا شدن دو طرف شرط نیست. در بیع صرف، تقابض قبل از افتراق شرط است
سلف (- بیع سلف)، اگر فروشنده و خریدار پیش از دریافت ثمن از
/ 41 و العروة الوثقی 1 / 3) جواهر الکلام 9 ) .132 / 2) العروة الوثقی 1 ) .102 / 126 و العروة الوثقی 1 -125 / 1) جواهر الکلام 6 )
.341 (8) .91 (7) .13 /23 (6) .361 -357 / 5) جواهر الکلام 20 ) .118 / 4) العروة الوثقی 2 ) .605 -604
ص: 588
یکدیگر جدا شوند، معامله باطل میشود، و در صورتی که بخشی از ثمن دریافت گردد، معامله نسبت به همان مقدار، درست و
«9» . نسبت به باقی مانده، باطل است
افتضاض؛ ج 1، ص: 588
افتضاض: ازاله بکارت.از آن در باب نکاح و دیات سخن گفته شده است.در صورت اشتراط عدم ازالۀ بکارت (- بکارت) توسط
زن قبل از عقد نکاح دائم، در لزوم شرط و نیز صحّت عقد، اختلاف است. 1اجنبی اگر بکارت زن آزاد را از بین ببرد، ضامن مهر
المثل (- مهر المثل) او است- خواه با آمیزش باشد یا غیر آن- و به قول مشهور، اگر بکارت کنیز را زایل کند، باید یک دهم قیمت
او را بپردازد. 2به قول مشهور، زوال بکارت از غیر طریق آمیزش، موجب ثبوت تعزیر (- تعزیر) است. 3 افتضاض در عقد نکاح
موقّت، مکروه است. 4
افداء؛ ج 1، ص: 588
- فدیه
افراد؛ ج 1، ص: 588
افراد: جدا کردن (- جدا کردن)/ حج افراد (- حج افراد).
افراز؛ ج 1، ص: 588
افراز: تقسیم مال مشترك.تقسیم نزد فقیهان امامیّه، خرید و فروش (بیع) نیست، بلکه جدا کردن (افراز) حق هر یک از شریکان از
مال مشترك است. از این رو، احکام بیع بر آن بار نمیشود. 1 افراز به این معنا، تمامی انواع قسمت را شامل میشود، امّا برخی
صفحه 383 از 483
قسمت را به سه نوع تقسیم کردهاند که یک نوع
4 جواهر (13) .339 /1 3 (12) .215 -213 / 2 مبانی تکملۀ المنهاج 2 (11) .100 -98 / 1 جواهر الکلام 31 (10) .291 /24 (9)
.265 / 446 و کشف الغطاء 4 / 484 و 2 / 1 تذکرة الفقهاء (ق) 1 (14) .160 / الکلام 30
ص: 589
آن را تقسیم افراز قرار دادهاند و آن در موردي است که مال به لحاظ صفات، قابل تقسیم به اجزاي مساوي باشد مانند پارچه، گندم
و در باب قضاء با عنوان قسمت مورد بحث قرار گرفته است.قسمت افراز: در «2» و دیگر حبوبات. افراز به این معنا خاص است
صورتی که یکی از دو شریک، تقسیم مال را درخواست کند و شریک دیگر امتناع ورزد و مال نیز پس از قسمت کردن همانند
پیش از آن قابل انتفاع باشد، آن مال به اجبار تقسیم میشود 3 (- تقسیم).
افراط؛ ج 1، ص: 589
افراط: زیادهروي.افراط داراي احکام تکلیفی و وضعی میباشد و در ابواب طهارت، صلات، خمس، تجارت، قرض، حجر، شرکت،
مزارعه، عاریه، وکالت، اطعمه و اشربه و شهادات آمده است.افراط در بلند خواندن حمد و سوره به حدّي که خارج از متعارف
باشد، نماز را باطل میکند. 1زیادهروي در مصرف، اسراف (- اسراف) است. افراط کردن در صرف مال در کارهاي خیر با رشید
بودن (- رشد) منافات ندارد. 2چنانچه افراط موجب زیان به دیگري گردد، افراط کننده ضامن است مانند این که افراط در آب
دادن مزرعه باعث خرابی ساختمان همسایه شود. 3رهن گیرنده 4 (مرتهن)، دلّال 5، وکیل، شریک 6 و هر کسی که امین است، در
صورتی ضامن میباشد که افراط یا تفریط کند (- قاعدة عدم ضمان امین).افراط در خوردن مکروه است و اگر موجب ضرر شود یا
گمان ضرر باشد، حرام میگردد. 7 مقدار مصرف شده از درآمد، خمس (- خمس) ندارد، مگر آن که در مصرف زیادهروي شده
باشد، در این صورت آن مقدار خمس دارد. 8افراط در شوخی و مزاح اگر مصداق خلاف مروّت (- مروّت) باشد، بنا بر قولی
3 (6) .186 -183 / 2 جامع المقاصد 5 (5) .382 / 1 جواهر الکلام 9 (4) .29 / 219 و مسالک الافهام 14 / 2 و 3 تحریر الاحکام 5 (2)
.461 / 7 جواهر الکلام 36 (10) .203 /10 6 (9) .540 / 5 مجمع الفائدة 8 (8) .174 / 4 جواهر الکلام 25 (7) .101 / مجمع المسائل 2
. 8 سؤال و جواب (سید یزدي)/ 274 (11)
ص: 590
تقصیر) -) «9» . که خلاف مروّت را موجب سقوط عدالت (- عدالت) میداند، سبب عدم قبول شهادت میگردد
افساد؛ ج 1، ص: 590
. افساد: ضدّ اصلاح.افساد یا به مال تعلّق میگیرد و یا به عمل. گاهی نیز بر محاربه و سلب امنیّت و آسایش جامعه اطلاق میگردد. 1
افسادي که به مال دیگري تعلّق میگیرد در بیشتر موارد موجب ضمان است (- ضمان). این نوع فساد گاه با آسیب رساندن،
سوزاندن یا تلف کردن مال دیگري تحقّق مییابد (- اتلاف) و گاه با انجام عملی در مال که به سبب آن مالک از تصرّفات مطلوب
در مال خود محروم میگردد، مانند حائل قرار دادن میان مالک و مال او به گونهاي که مال از دسترس وي خارج گردد (- بدل
حیلوله).در پارهاي موارد، محرومیّت از ناحیۀ حکم شارع مقدّس پدید میآید مانند آن که فردي انگور دیگري را به شراب (-
شراب) تبدیل کند یا با ادرار در آب پاك، آن را نجس نماید و یا حیوان دیگري را وطی کند (- آمیزش با حیوان). نتیجۀ این
محرومیّت، عدم جواز خرید و فروش در صورت نخست، عدم جواز استفاده از آب در امور مشروط به طهارت در مورد دوم و لزوم
1. افسادي که به عمل تعلّق میگیرد- خواه عمل عبادي مانند سر بریدن، سوزاندن و دفن کردن حیوان موطوء در مثال سوم است. 2
صفحه 384 از 483
نماز و روزه، یا معاملی همچون بیع- با اخلال به شرایط و ارکان عمل محقّق میشود. چنین افسادي با ابطال یکی است (-
ابطال).گاهی نیز افساد متعلّق به عمل به معناي از بین بردن اجر و پاداش عمل است مانند عجب پس از عمل عبادي که پاداش و
ثواب آن را از بین میبرد 2 (- عجب). 3. افساد، بر محاربه و سلب امنیّت جامعه نیز اطلاق شده است، بدین جهت
.42 / 2 التنقیح (الطهارة) 5 (11) .344 -342 / 1 کتاب البیع (امام خمینی) 2 (10) .425 / 9) ایضاح الفوائد 4 )
ص: 591
به فرد محارب، مفسد فی الارض (افساد کنندة در زمین) گفته میشود (- محاربه). (- اصلاح)
افسار؛ ج 1، ص: 591
افسار: ریسمان و دهنی حیوان.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، جهاد، اجاره و قضاء سخن رفته است.زینت کردن افسار به
ذمّی (- اهل ذمّه) در کشور اسلامی نمیتواند افسار حیوان خویش را به نقره یا طلا مزیّن کند. «1» . نقره، جایز و به طلا، حرام است
لوازم مورد نیاز حیوان اجاره داده شده مانند افسار و زین، در صورت توقّف استفاده از حیوان به آن، بر عهدة اجاره دهنده «2»
اجاره).چنانچه فرد سوار بر حیوان با فردي که افسار آن را در دست دارد، بر سر مالکیّت حیوان اختلاف کنند، -) «3» (موجر) است
دشمنی که با مسلمانان «4» . در این که حکم به مالکیّت سواره میشود یا حیوان به تساوي میانشان تقسیم میگردد، اختلاف است
میجنگد، چنانچه با اسبش به کارزار آمده باشد هر چند افسار اسب را گرفته باشد و سوار بر آن نباشد و کشته شود، اسبش جزء
«5» . سلب (- سلب) محسوب میشود که به کشندة او تعلّق میگیرد
افشاء؛ ج 1، ص: 591
افشاء: فاش کردن.از آن به مناسبت در بابهاي صلات و تجارت سخن رفته است.افشاي سلام: افشاي سلام به معناي سلام کردن
مسلمان به هر مسلمانی که با او برخورد میکند، مستحب است. 1افشاي سرّ: فاش کردن اسرار امامان علیهم السّلام به معناي بازگو
کردن آنچه به کتمان آن دستور دادهاند و نیز هر چه براي عموم قابل تحمّل نیست، حرام است. 2برملا کردن آنچه خداوند بر مؤمن
پوشانده است- اعم از گناهان و زشتیها
/ 296 و العروة الوثقی [تکملۀ] 2 / 4) المبسوط 2 ) .284 / 3) جواهر الکلام 27 ) .347 / 2) تذکرة الفقهاء 9 ) .345 / 1) نهایۀ الإحکام 2 )
.320 / 349 ؛ التنقیح (الطهارة) 4 / 2 مجمع الفائدة 12 (7) .80 / 1 الحدائق الناضرة 9 (6) .185 / 5) تحریر الاحکام 2 ) .165
ص: 592
«3» . و هر چه که به آبرو و حیثیّت او مربوط میشود- در صورتی که موجب هتک حرمت وي گردد، حتی بر خود فرد حرام است
سخنچینی به معناي افشاي سرّ و سخن کسی دربارة دیگري و پردهدري از آنچه صاحب آن از برملا شدنش ناخشنود است، حرام
میباشد (- سخنچینی).
افضاء؛ ج 1، ص: 592
افضاء: یکی کردن مجراي بول و حیض.افضاء به یکی کردن مجراي حیض و غایط و نیز یکی کردن مجراي حیض، غایط و بول نیز
تعریف شده 1 امّا آنچه در شناسه آمده است قول مشهور میباشد.بحث آن در بابهاي نکاح، حدود و دیات آمده است.افضاي
کبیره: به قول مشهور، احکام افضاي زن نابالغ بر افضاي زن بالغ توسّط شوهر از طریق آمیزش، مترتّب نمیگردد. 2 امّا اگر افضاء
توسّط شوهر با انگشت یا چیز دیگر تحقّق یابد، شوهر، ضامن دیۀ کامل (- دیه) زن است. 3همچنین افضاي زن بالغ توسط اجنبی با
صفحه 385 از 483
. آمیزش یا غیر آن، موجب ضمان دیۀ کامل است. 4افضاي صغیره: احکام افضاي زن نابالغ از طریق آمیزش همسر عبارت است از: 1
5. وجوب انفاق به زن تا زمانی که ثبوت دیه بر شوهر حتی- به قول مشهور- در صورتی که قصد طلاق زن را هم نداشته باشد. 2
6. حرمت ابدي آمیزش با زن بر شوهر بنا بر شوهر زنده است حتی- به نظر مشهور- در صورت طلاق و ازدواج زن با مرد دیگري. 3
فتواي مشهور؛ هر چند به نظر مشهور، علقۀ زوجیّت بدین سبب از بین نمیرود. 7افضاي نابالغ توسط اجنبی، موجب ضمان دیۀ کامل
است. 8 حرمت ابدي
419 و العروة / 1 جواهر الکلام 29 (4) .393 / 327 و المکاسب المحرمۀ (امام خمینی) 1 / 3) کتاب المکاسب (شیخ انصاري) 1 )
6 فقه (9) .812 / 5 العروة الوثقی 2 (8) .275 /43 4 (7) .275 / 3 جواهر الکلام 43 (6) .312 / 2 فقه الصادق 21 (5) .812 / الوثقی 2
.275 /43 8 (11) .422 -416 / 7 جواهر الکلام 29 (10) .309 / الصادق 21
ص: 593
افضاء از عیبهایی است که موجب اختیار فسخ نکاح «9» . آمیزش در صورت ازدواج اجنبی با او در این فرض، مورد اختلاف است
«10» . براي مرد میشود
افضل؛ ج 1، ص: 593
افضل: عمل برتر و داراي فضیلت بیشتر.از این عنوان در بسیاري از بابهاي فقهی- اعم از عبادات، معاملات و احکام- یاد شده
است.در بسیاري از اعمال واجب و نیز مستحب وجود پارهاي ویژگیها- که در تحقق اصل عمل داراي فضیلت دخالت ندارد، لیکن
از نظر شرع موجب کمال آن میشود- سبب برخوردار شدن آن عمل از فضیلت بیشتر است مانند خواندن نماز واجب و نیز مستحب
که در مسجد افضل است و در میان مساجد، نماز در مسجد النّبی و مسجد الحرام افضل از دیگر مساجد است و نیز اقامۀ نماز با
جماعت افضل از فرادا خواندن است و یا نماز مستحبی را ایستاده گزاردن افضل از نشسته خواندن آن است.
افطار؛ ج 1، ص: 593
افطار: باز کردن روزه/ رسیدن زمان گشودن روزه/ خوردن اوّلین غذا بعد از مدّتی امساك.دو مفهوم نخست در باب صوم آمده
است.باز کردن روزه به لحاظ حکم چند گونه است: 1. حرام: افطار روزة واجب معیّن مانند روزة ماه رمضان و روزة نذر معیّن (-
نذر) و قضاي روزة ماه رمضان بعد از ظهر، و نیز به قول مشهور، افطار روزة ماه رمضان در سفر در صورت مسافرت بعد از ظهر و باز
کردن روزة اعتکاف (- اعتکاف) بعد از واجب شدن آن، حرام و موجب کفّاره (- کفّاره) است. 1
.50 / 266 و 29 -264 / 1 جواهر الکلام 16 (11) .335 -331 / 10 ) جواهر الکلام 30 ) .335 -334 / 9) جامع المقاصد 12 )
ص: 594
2. واجب: اگر روزهدار پیش از ظهر سفر کند، واجب است- هر چند با نیّت روزهنداشتن- افطار کند. همچنین است اگر شخص در
نیز افطار بر زن آبستن که زاییدن وي نزدیک است و بر زن شیرده «2» . میان روز متوجه شود که ادامۀ روزه براي وي زیانآور است
اگر براي زن و مرد کهنسال و کسی که بیماري تشنگی دارد، «3» . در صورت زیانآور بودن روزه براي وي یا کودك، واجب است
روزه گرفتن مشقّت بسیار داشته باشد، در این که افطار بر آنان واجب است یا جایز، اختلاف میباشد. نظر اکثر فقها، وجوب افطار
4. مستحب: کسی که روزة مستحبی گرفته است، اگر بر «5» . 3. مکروه: افطار روزة مستحبی بعد از زوال کراهت دارد «4» . است
5. مباح: به قول مشهور، «6» . مؤمنی مهمان شود، بدون آن که میزبان را از روزه بودن خود مطّلع سازد، مستحب است افطار کند
افطار روزة «7» . کسی که قضاي روزة ماه رمضان را گرفته است، پیش از ظهر میتواند افطار کند؛ خواه با عذر یا بدون عذر
صفحه 386 از 483
نیّت افطار: نیّت افطار یا به معناي نیّت قطع (دست برداشتن از قصد روزه) است یا نیّت قاطع «8» . مستحبی قبل از ظهر مباح است
(قصد ارتکاب یکی از مفطرات روزه مانند خوردن). در بطلان روزه به نیّت افطار سه قول معروف است: بطلان به طور مطلق، عدم
«9» . بطلان به طور مطلق و تفصیل بین نیّت قطع که موجب بطلان روزه است و نیّت قاطع که پیش از ارتکاب، موجب بطلان نیست
مفطرات: آنچه موجب افطار میشود، عبارت است از: 1. خوردن و آشامیدن. 2. آمیزش در قبل و به قول مشهور، در دبر. 3. دروغ
بستن بر خدا و معصومان علیهم السّلام (- أئمّه). 4. فرو بردن سر در آب به قول مشهور. 5. رساندن غبار غلیظ بر حلق به قول
مشهور. 6. باقی ماندن عمدي بر جنابت (- جنابت) تا اذان صبح و نیز حیض
/ 6) جواهر الکلام 29 ) .115 / 242 و جواهر الکلام 17 / 5) العروة الوثقی 2 ) .150 (4) .154 -151 /17 (3) .347 / 133 و 16 /17 (2)
/ 9) مستند العروة (الصوم) 1 ) .242 / 115 و العروة الوثقی 2 (8) .53 -51 / 7) جواهر الکلام 17 ) .152 / 51 و وسائل الشیعۀ 10 -50
.85 - 58 و 83
ص: 595
استمناء). 8. در این که اماله با مایعات موجب بطلان روزه میشود یا -) «10» (- حیض) و نفاس (- نفاس) به قول مشهور. 7. استمناء
اماله).زمان افطار: وقت افطار شرعی، غروب خورشید است که به قول مشهور، با از بین رفتن سرخی از -) «11» نه، اختلاف است
آثار افطار: افطار عمدي روزه، موجب بطلان آن و در روزة ماه رمضان، موجب ثبوت قضا نیز «12» . ناحیۀ مشرق تحقّق مییابد
میشود. افطار عمدي روزة واجب معیّن مانند روزة ماه رمضان، نذر معیّن و نیز قضاي روزة ماه رمضان در صورت افطار بعد از ظهر
موجب ثبوت کفّاره (- کفّاره) است.افطار آگاهانه و عمدي در روز ماه رمضان، موجب ثبوت تعزیر (- تعزیر) در بار اول و دوم
است و چنانچه شخصی بار سوم یا چهارم بنا بر اختلاف در مسأله آن را تکرار کند کشته میشود، به شرط آن که بار اول و دوم
اگر افطار روزههایی که واجب است پی در پی گرفته شود- همچون شصت روز روزه به عنوان کفّاره- از «13» . تعزیر شده باشد
«14» . روي عذر مانند حیض باشد، موجب از سرگیري روزه نمیشود، امّا اگر بدون عذر باشد، موجب از سرگیري روزه میشود
اضطرار به افطار: اگر روزهدار به گونهاي که اختیار از او سلب گردد مجبور به افطار شود، روزهاش باطل نمیشود و کفّاره نیز
ندارد، امّا اگر تهدید شود و او براي در امان بودن از عواقب تهدید، با اختیار خود افطار کند، روزهاش باطل میشود و کفّاره ندارد.
اگر روزهدار از روي تقیّه (- تقیّه) مفطري را مرتکب شود که مخالفان آن را مفطر نمیدانند مانند افطار پس از غروب «15»
«16» . خورشید و پیش از مغرب، در صحّت و بطلان این روزه اختلاف است. بنابر قول به بطلان روزه، قضاي آن واجب است
ارتداد). -) «17» استحلال افطار: مسلمانی که با آگاهی و عمد، افطار روزة ماه رمضان را حلال بداند، مرتدّ است
.308 -307 (13) .384 (12) .275 -274 / 11 ) جواهر الکلام 16 ) .193 -176 / 253 و العروة الوثقی 2 -217 / 10 ) جواهر الکلام 16 )
287 و منهاج الصالحین / 16 ) تحریر الوسیلۀ 1 ) .198 / 267 و العروة الوثقی 2 -258 /16 (15) .256 -255 / 77 و 33 -71 /17 (14)
.307 / 17 ) جواهر الکلام 16 ) .269 / (خویی) 1
ص: 596
آداب افطار: خواندن دعا اعم از مأثور و غیر مأثور و تلاوت سورة قدر هنگام افطار مستحب است. نیز مستحب است افطار پس از
خواندن نماز مغرب صورت گیرد، مگر روزهدار بسیار گرسنه یا تشنه باشد به حدّي که خضوع و حضور قلب را از او سلب کند یا
افطار با آب به ویژه نیمهگرم، شیر و شیرینی مانند حلوا و شکر به ویژه خرما مستحب است «18» . دیگران براي افطار منتظر او باشند
روزه).مفهوم سوم: از آن در باب صلات سخن گفته شده است.مستحب است افطار در روز عید فطر، پیش از نماز عید و در -) «19»
نماز عید). 2 -) «20» عید قربان، بعد از نماز عید صورت گیرد
افعی؛ ج 1، ص: 596
صفحه 387 از 483
- مار
افق؛ ج 1، ص: 596
افق: اطراف و کنارههاي آسمان.از آن در بابهاي صلات و صوم سخن رفته است.وقت نماز صبح، طلوع فجر صادق است و علامت
آن، پراکنده شدن سفیدي صبح در پهناي افق است. 1 ملاك غروب شرعی از نظر کسانی که آن را پنهان شدن قرص خورشید
میدانند، پنهان شدن خورشید در افق است به شرط آن که چیزي همچون ابر، کوه، تاریکی و مانند آن مانع دیده شدن خورشید
نباشد. 2
/ 20 ) جواهر الکلام 11 ) .161 -156 / 19 ) وسائل الشیعۀ 10 ) .385 -384 / 151 و جواهر الکلام 16 -149 / 18 ) وسائل الشیعۀ 10 )
.106 / 2 جواهر الکلام 7 (22) .139 / 1 مسالک الافهام 1 (21) .102 / 354 و العروة الوثقی 2
ص: 597
دیدن هلال در یکی از دو شهر هم افق، براي مردم شهر دیگر نیز کفایت میکند. نیز دیدن هلال در افق مکانهاي شرقی، براي
«3» . مکانهاي غربی کفایت میکند، امّا به قول مشهور، دیدن آن در افق مکانهاي غربی، براي مکانهاي شرقی کفایت نمیکند
افقه؛ ج 1، ص: 597
افقه: آشناتر به احکام فقه.از آن در فقه، باب صلات و در اصول فقه، بحث تعادل و تراجیح سخن رفته است.الف- فقه برخی فقیهان
قائلاند که اگر اولیاي میّت در صلاحیّت براي امامت در نماز میّت مساوي باشند، افقه بر دیگران مقدّم است. قول منسوب به مشهور
تقدّم اقرأ (داراي قرائت نیکوتر) (- اقرأ) بر افقه است 1 (- نماز میّت).هرگاه مأمومان در امامت چند نفر با هم اختلاف نمایند، یکی
از مرجّحات افقه بودن است، لیکن در این که اقرأ بر افقه مقدّم است، یا عکس آن اختلاف میباشد. قول اول مشهور است. 2ب-
اصول در صورت تعارض دو روایت، یکی از اسباب ترجیح، افقه بودن راوي یکی از دو روایت در همۀ طبقات یا برخی از آنها
است؛ از این رو فقها روایات زراره، محمد بن مسلم، ابو بصیر و مانند آنان را بر روایات دیگران مقدّم میدارند 3 (- تعادل و
تراجیح).
افکندن؛ ج 1، ص: 597
افکندن: انداختن.از آن به تناسب مواردي که بدان اضافه میشود در بابهاي حج و قصاص سخن رفته است.به قول مشهور،
انداختن شپش بیآزار از بدن در حال احرام (- احرام)، حرام است. در ثبوت حکم یاد شده نسبت به
-139 / 3 فرائد الاصول 4 (6) .362 -357 / 2 جواهر الکلام 13 (5) .18 / 1 جواهر الکلام 12 (4) .116 / 3) مستند العروة (الصوم) 2 )
.153 -152 / 140 و عدة الاصول 1
ص: 598
اگر کسی خود را به عمد از بلندي روي دیگري بیفکند و او بمیرد، در «1» . دیگر حشرات مانند پشه، کک و کنه اختلاف است
صورتی که با این کار قصد کشتن او را داشته یا نحوة افکندن به طور غالب، کشنده باشد، قصاص میشود؛ چنانچه خود او نیز
کسی که دیگري را جلوي حیوان درندهاي بیفکند و او به جهت آن که راه نجات- هر چند «2» . هلاك شود، خونش هدر است
کسی که در کشتی مرده است، در صورتی که قبل «3» . گریختن- نداشته است به وسیلۀ آن حیوان، کشته شود، باید قصاص گردد
صفحه 388 از 483
از فاسد شدن بدن وي، انتقالش به خشکی ممکن نباشد یا دشوار باشد، پس از تجهیز (غسل، کفن و نماز) به دریا افکنده میشود
تجهیز).اگر شخصی، دیگري را به عمد در آتش یا دریا افکند و او توان رهایی داشته باشد، امّا بیرون نرود تا بمیرد، بر آن -) «4»
«5» . شخص، نه دیه ثابت است و نه قصاص، و اگر توان رهایی نداشته باشد، آن شخص قصاص میشود
افلاس؛ ج 1، ص: 598
خوانده « مفلّس » ، گویند و پس از حکم حاکم شرع به افلاس او « مفلس » ، افلاس: ورشکستگی.به کسی که دچار افلاس شده است
میشود (- تفلیس).
افیون؛ ج 1، ص: 598
- مواد مخدّر
اقارب؛ ج 1، ص: 598
- خویشاوندي
اقاله؛ ج 1، ص: 598
اقاله: بر هم زدن عقد، فسخ معامله.اقاله عبارت است از فسخ عقد از دو طرف؛ خواه به انشاي (- انشاء) مستقل از دو طرف که هر
یک بگوید عقد را فسخ کردم یا انشاي فسخ از یک طرف و
.5 / 5) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .293 /4 (4) .43 -42 (3) .30 -29 /42 (2) .368 -364 / 1) جواهر الکلام 18 )
ص: 599
به کار او ،« مستقیل » قبول از طرف دیگر و یا درخواست از طرفی و انشاي فسخ از طرف دیگر.در صورت آخر، به درخواست کننده
گفته میشود.محل بحث عنوان یاد شده، باب تجارت است.استقاله جایز و اقاله « اقاله » و به عمل او « مقیل » و به دیگري ،« استقاله »
مستحب است.اقاله نزد امامیّه فسخ است نه بیع.بنابراین، شفعه (- شفعه)، خیار مجلس (- خیار مجلس) و دیگر احکام بیع بر آن
اقاله تنها بین متعاقدین «1» . مترتّب نمیشود و نیز به کمتر یا بیشتر از قیمت معیّن- که معامله طبق آن انجام شده- جاري نمیگردد
قلمرو اقاله، همۀ عقودي است که قوام آنها از هر دو طرف به مال است (عقود مالی) مانند اجاره، مزارعه، مکاتبه «2» . صحیح است
اقاله با لفظ اقاله و نیز فسخ، هر دو، صحیح است. مورد اقاله ممکن است تمام یا بعض آن چیزي باشد که عقد بر آن «3» . و مساقات
و نیز سقوط حق شفعه ،«4» منعقد و ثمن به ازاي آن محاسبه شده است.اقاله موجب سقوط مزد دلّال، نقل دهنده و مانند آن
پس از اقاله، هر یک از دو عوض در صورت موجود بودن، به صاحبش باز میگردد و در صورت تلف، تلف کننده «5» . نمیشود
«6» . ضامن مثل در مثلی (- مثلی) و قیمت در قیمی (- قیمی) است
اقامت؛ ج 1، ص: 599
اقامت: ماندن در مکانی.مقیم به معناي اقامت کننده است و گاه تنها به کسی که در وطن اقامت دارد و گاه به اعم از او و مسافري
که با شرایطی خاص در غیر وطن اقامت گزیده است، گفته میشود و احکام آن در باب صلات، بحث صلات مسافر آمده
است.محل اقامت، یا وطن مقیم است (- وطن) و یا مکانی که مسافر آن را به طور موقّت محل اقامتش قرار داده است.
صفحه 389 از 483
(6) .347 /37 (5) .357 -352 / 4) جواهر الکلام 24 ) .320 / 3) فقه الصادق 18 ) .385 /37 (2) .357 -352 / 1) جواهر الکلام 24 )
.357 /24
ص: 600
اقامت مسافر: ماندن مسافر به قصد ده روز یا بیشتر، و یا با علم به ماندن این مقدار در مکانی موجب قطع سفر او است؛ بدین معنا که
مسافري که سی روز بدون قصد اقامت در محلی بماند، بعد از سی روز باید نماز را کامل «1» . احکام مقیم در وطن را پیدا میکند
مراد از ده روز، ده روز تمام با شبهاي میان آنها است و شبهاي اول و آخر جزء آن به شمار نمیرود؛ از این رو، «2» . بخواند
ماندن ده روز و نه شب براي کسی که از آغاز روز- یعنی زمان طلوع فجر صادق یا طلوع خورشید بنا بر اختلاف نظر در آغاز روز-
در کافی بودن تلفیق قسمتی از روز با قسمتی از روز دیگر، اختلاف است، قول به «3» . قصد اقامت ده روز نماید، کافی است
کفایت، به مشهور نسبت داده شده است. بنابراین قول، پایان ده روز براي مسافري که هنگام ظهر قصد اقامت نموده، ظهر روز
براي این که اقامت ده روز قاطع سفر باشد، یکی بودن محل اقامت، در این ده روز شرط است. از این رو، سفر در «4» . یازدهم است
در شرط بودن وحدت محلّه در شهرهاي بسیار بزرگ مانند تهران اختلاف است؛ به «5» . صورت تعدّد محل اقامت، قطع نمیشود
این معنا که در شهرهاي بزرگ قصد اقامت باید در محلاهّي از محلّههاي آن باشد یا همچون شهرهاي کوچک، معیار، وحدت شهر
بلاد کبیره).رفتن از محل اقامت -) «6» بدون دخالت داشتن کوچکی و بزرگی آن است و قصد اقامت در خود شهر کفایت میکند
به مزارع و باغستانهایی که از حدود آن محل به حساب میآید، اگر به اندازهاي باشد که عرف آن را با صدق اقامت در یک
مکان منافی نداند، جایز است. خروج بیش از چهار فرسخ از محل اقامت، موجب به هم خوردن قصد اقامت میشود، امّا خروج
کمتر از این مسافت، محل اختلاف است؛ منشأ آن در شرط بودن وحدت مکان اقامت نهفته است؛ بدین معنا که خروج چه مقدار از
«7» . مسافت، وحدت مکان را مخدوش میکند
/ 4) جواهر الکلام 14 ) .144 / 311 و العروة الوثقی 2 / 3) جواهر الکلام 14 ) .157 / 2) العروة الوثقی 2 ) .303 / 1) جواهر الکلام 14 )
307 و العروة / 6) جواهر الکلام 14 ) .117 / 304 و مستمسک العروة 8 / 5) جواهر الکلام 14 ) .245 / 313 و مهذّب الاحکام 9 -312
.119 -118 / 145 و مستمسک العروة 8 / 305 ؛ العروة الوثقی 2 -304 / 7) جواهر الکلام 14 ) .144 / الوثقی 2
ص: 601
برگشت از قصد اقامت: اگر شخص پس از قصد اقامت ده روز و پیش از خواندن نماز چهار رکعتی مانند نماز ظهر از قصد خود
برگردد، احکام مسافر، و اگر پس از خواندن نماز یاد شده برگردد، احکام مقیم را دارد. در الحاق روزة واجب به نماز چهار رکعتی
آثار اقامت: اقامت موجب اتمام نمازهاي یومیّه، صحّت روزه، جوب نماز جمعه- در فرض قول «8» . در حکم مزبور، اختلاف است
اقامت در مکّه: «9» . به وجوب آن- ساقط نشدن نوافلی که در سفر ساقط میشود و ثبوت دیگر احکام شخص مقیم در وطن میشود
-) «10» به قول مشهور، اگر آفاقی (- آفاقی) دو سال در مکّه اقامت کند، حج وي به حج اهل مکّه (قران یا افراد) تبدیل میشود
حج قران) (- حج افراد).اقامت در بلاد کفر: مسلمانی که در بلاد کفر قادر به اظهار اسلام و شعائر آن نیست، باید در صورت
هجرت). -) «11» امکان، از آن جا هجرت کند و اقامت در آن جا جایز نیست
اقامه؛ ج 1، ص: 601
أشهد أن لا اله » ،« اللّه أکبر » : اقامه: کلمات ویژه.از آن در باب صلات سخن رفته است.کیفیّت: به قول مشهور، اقامه هفده جمله است
هر کدام دو مرتبه و « اللّه أکبر » ،« حیّ علی خیر العمل » ،« حیّ علی الفلاح » ،« حیّ علی الصّلاة » ،« أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ،« الا اللّه
یک مرتبه. 1 « لا اله الا اللّه »
صفحه 390 از 483
(10) .131 / 149 و مستمسک العروة 8 / 9) العروة الوثقی 2 ) .125 -124 / 322 و مستمسک العروة 8 -321 / 8) جواهر الکلام 14 )
.82 / 1 جواهر الکلام 9 (12) .34 / 11 ) جواهر الکلام 21 ) .537 / العروة الوثقی 2
ص: 602
زن «2» . به قول مشهور، شهادت به ولایت حضرت امیر المؤمنین و دیگر امامان علیهم السّلام جزء اقامه نیست، لیکن مستحب است
شرایط: عقل، ایمان (اعتقاد به «3» . میتواند به تکبیر و شهادتین بسنده کند. مسافر نیز میتواند جملههاي اقامه را یک بار بگوید
ولایت امامان معصوم علیهم السّلام)، قصد قربت، ترتیب، موالات (- موالات)، درست ادا کردن و خواندن آن پس از داخل شدن
در شرط بودن طهارت (وضو یا غسل) در صحّت اقامه، اختلاف است.شرط نبودن آن، به «4» . وقت نماز، شرایط صحّت اقامهاند
احکام: به قول مشهور متأخّران، اقامه در نمازهاي یومیّه همانند اذان، براي مرد و زن، در نماز فرادا «5» . مشهور نسبت داده شده است
و جماعت، ادا و قضا، مستحب است. برخی قدما به شرطیّت اذان و اقامه در نماز جماعت، برخی دیگر از آنان و نیز جز آنان، به
وجوب اقامه براي نمازگزار مرد قائل هستند؛ هر چند شرطیّت در کلام قدما نسبت به نماز جماعت، به شرطیّت در حصول فضیلت
نماز جماعت تفسیر شده است، نه صحّت آن. بنابراین، ترك اذان و اقامۀ حتی به نظر آنان، موجب بطلان نماز جماعت نمیشود.
اذان). به قول مشهور، اگر نمازگزار اذان و اقامه را فراموش کند -) «7» اقامه در مواردي به تنهایی یا همراه با اذان ساقط میشود «6»
در جواز قطع نماز براي تدارك اقامۀ تنها، اختلاف «8» . و پیش از رکوع یادش بیاید، میتواند نماز را براي تدارك آن دو قطع کند
رو به قبله ایستادن به قول مشهور، استقرار و طمأنینه داشتن در حال اقامه، جزم دادن به آخر هر جمله و سریع خواندن اقامه «9» . است
در استحباب حکایت اقامه (تکرار اقامۀ دیگري) مانند اذان، اختلاف است. قول به عدم «10» . نسبت به اذان، مستحب است
و التفات به سمت چپ و راست در حال اقامه، «12» سخن گفتن به قول مشهور «11» . استحباب، به مشهور نسبت داده شده است
گفتن اقامه در «13» . مکروه است
(6) .59 / 5) جواهر الکلام 9 ) .609 -608 / 4) العروة الوثقی 1 ) .88 -87 / 3) جواهر الکلام 9 ) .602 / 87 و العروة الوثقی 1 -86 (2)
(11) .599 -594 / 97 و مستمسک العروة 5 -92 (10) .70 (9) .64 / 8) جواهر الکلام 9 ) .606 -604 / 7) العروة الوثقی 1 ) .11 -5
.130 -129 (13) .97 / 12 ) جواهر الکلام 9 ) .577 -576 / مستمسک العروة 5
ص: 603
«14» . گوش چپ و اذان در گوش راست نوزاد، مستحب است
اقامۀ حدود؛ ج 1، ص: 603
اقامۀ حدود: جاري کردن حدود الهی بر مجرم به وسیلۀ حاکم شرع یا غیر او.از آن در باب حدود بحث شده و احکام آن افزون بر
این باب، در باب جهاد نیز آمده است.احکام اقامۀ حدود بر سه دستهاند: 1. اقامه کنندة حدّ: جاري کردن حدود، وظیفۀ امام معصوم
علیه السّلام و منصوب از جانب او و در عصر غیبت به رأي مشهور، وظیفۀ مجتهد جامع الشرایط است و نیز در صورت عدم حضور
امام علیه السّلام یا حضور حضرتش ولی بدون سلطنت و حاکمیّت، مولا به قول مشهور میتواند بر بندة خویش حدّ جاري کند. 1
در جواز اقامۀ حدّ توسط پدر بر فرزند و شوهر بر همسرش اختلاف است. 2 اگر حاکم حدّ قتل یا قطع عضو را جاري کرد، سپس
خطاي حکم او آشکار شد- مانند آن که فسق شهود (- فسق) معلوم گردد- دیۀ آن از بیت المال داده میشود و بر حاکم یا عاقلۀ (-
3. اقامۀ حدّ: حاکم در اقامۀ حدودي که حق خداوند است مانند زنا میتواند به علم خود عمل کند، لیکن عاقله) او چیزي نیست. 2
در حدودي که حق مردم میباشد مانند قذف (- قذف) مطالبۀ صاحب حق شرط است 4 (- حق).حدّ با وجود شبهه- مانند جاهل
بودن مجرم 5 یا فرار شهود 6- ساقط میگردد.در اقامۀ حدّ، کفالت (- کفالت) و شفاعت نیست و در صورت امکان و ایمن بودن از
صفحه 391 از 483
ضرر، در اجراي آن تأخیر نمیشود. 7 به قول مشهور، کسی که در اثر اقامۀ حدّ بمیرد، دیه (- دیه) ندارد. 8اگر حدود مختلف جمع
شود، ابتدا حدّي جاري میشود که امکان اجراي حدّ دیگر را از بین نبرد مانند جمع شدن رجم و
.395 -394 7 (20) .364 6 (19) .264 5 (18) .316 4 (17) .472 /41 3 (16) .399 -386 / 1 و 2 جواهر الکلام 21 (15) .148 (14)
.470 8 (21)
ص: 604
3. محدود (مجرم): حدّ در مواردي به «10» . حدّ در گرما و سرماي شدید، به تأخیر میافتد «9» . تازیانه که تازیانه مقدّم میشود
تأخیر میافتد: یک- حامله، تا وضع حمل، بیرون آمدن از نفاس و گذشت مدّتی که به فرزند شیر میدهد. مگر آن که براي
سه- مجرم پناهنده به حرم «12» . دو- بیمار و مستحاضه تا زمان بهبودي، تنها در حدّ تازیانه، نه حدّ رجم «11» . کودك دایه پیدا شود
حدود). -) «13» مکّه (- حرم) تا زمان بیرون آمدن، مگر آن که در حرم، مرتکب جرم شده باشد
اقباض؛ ج 1، ص: 604
اقباض [- تسلیم؛ تحویل]: تحویل مال تعهّد شده به طرف مقابل.در عقود مالی همچون خرید و فروش، اجاره و هبه و نیز غیر مالی
که در آن تعهّد مالی شده همچون مهر در عقد نکاح، تحویل مال تعهّد شده از سوي متعهّد به طرف مقابل را اقباض گویند.هر چند
چگونگی آن نسبت به اشیاي مختلف، متفاوت است، لیکن حقیقت آن عبارت از هر اقدامی است که از نظر عرف، تحقّق بخش
قبض (استیلا و تسلط طرف مقابل بر مال) در خارج گردد. 1 بنابراین، اقباض در اموال غیر منقول- مانند خانه و زمین- به تخلیه و
تحویل کلید آن و متمکن ساختن طرف مقابل در تصرف است و در اشیاي منقول، بر حسب عرف رایج نسبت به کالاهاي مختلف،
تفاوت دارد. 2حکم: حکم اقباض، به لحاظ نوع عقد، متفاوت است. اقباض در عقود لازم (- عقد لازم) مانند بیع و اجاره، واجب و
در عقود جایز (- عقد جایز) همچون هبه (- هبه)، جایز است؛ بدین معنا که هبه کننده میتواند پیش از اقباض، از هبۀ خویش
منصرف شود و مال مورد هبه را تحویل ندهد. اقباض در
.156 -148 2 (15) .150 / 1 جواهر الکلام 23 (14) .345 -344 (13) .340 -339 (12) .337 (11) .343 (10) .345 (9)
ص: 605
مواردي نیز، شرط صحّت یا لزوم عقد است. در ذیل به مهمترین مباحث مرتبط به اقباض در عقود اشاره میشود.بیع: از شرایط
بر هر یک از فروشنده «3» . کالاي مورد معامله و بهاي آن، قدرت شرعی یا عقلی فروشنده یا خریدار بر تحویل آن به دیگري است
و خریدار واجب است در صورت عدم شرط تأخیر در عقد، کالا یا بهاي آن را فوري به دیگري تحویل دهد و در صورت
شرط کردن تأخیر تحویل کالا یا بهاي آن تا زمانی معیّن، جایز «4» . خودداري از تحویل، حاکم شرع او را بدین کار مجبور میکند
رهن).در -) «6» رهن: رهن گذاردن آنچه تحویل آن ممکن نیست- مانند پرندة آسمان و ماهی دریا- صحیح نیست «5» . است
اجاره: «7» . وجوب اقباض مال گرو گذاشته شده بر گروگذار (راهن) در صورت درخواست گرو گیرنده (مرتهن)، اختلاف است
دادن اجرت به اجیر پیش از اتمام کار و نیز تسلیم بهاي اجاره به موجر توسط مستأجر پیش از تحویل مال مورد اجاره همچون خانه،
نکاح: به قول مشهور، زن میتواند پیش از دخول و گرفتن مهر، از تسلیم خود به شوهر خودداري کند، لیکن پس «8» . واجب نیست
اگر در عقد نکاح شرط شود که در صورت پرداخت «9» . از دخول هر چند شوهر مهر را به او نداده باشد حق امتناع از تمکین ندارد
«10» . نکردن مهر توسط شوهر در زمان تعیین شده، عقد باطل باشد، به قول مشهور، شرط باطل است، لیکن مهر و عقد صحیح است
اگر مردي که مدّعی است مهر را به زن تسلیم کرده است، بر ادّعاي خود بیّنه (- بیّنه) نداشته باشد، قول زن بر عدم تسلیم پس از
وقف: از شرایط صحّت یا لزوم وقف- بنابر اختلاف در مسأله- اقباض به معناي قبض آن توسط «11» . اداي سوگند پذیرفته است
صفحه 392 از 483
موقوف علیه با اذن واقف است. بنابر قول به شرط بودن اقباض در لزوم وقف، عقد وقف پیش از اقباض مال وقفی به موقوف علیه،
«13» . و اگر پیش از اقباض بمیرد، وقف باطل میشود «12» جایز است و واقف میتواند آن را فسخ کند
(8) .77 / 61 و مهذّب الاحکام 21 / 102 ؛ فقه الصادق 20 (7) .129 /25 (6) .147 (5) .145 -144 /23 (4) .393 -384 /22 (3)
(13) .11 -9 /28 (12) .139 (11) .96 / 10 ) جواهر الکلام 31 ) .149 / 44 و فقه الصادق 22 -41 /31 (9) .220 / جواهر الکلام 27
.64
ص: 606
از شرایط مال وقفی آن است که اقباض آن صحیح باشد. بنابراین، وقف شراب براي مسلمان و نیز مالی که در دریا است، صحیح
وقف).صدقه: در صحّت صدقه علاوه بر ایجاب و قبول (- ایجاب و قبول)، اقباض به معناي قبض (گرفتن) آن به اذن -) «14» نیست
سکنی، رقبی و عمري: اقباض به معناي «15» . مالک نیز شرط است و با قبض بدون اذن مالک، صدقه به گیرندة آن منتقل نمیشود
قبض به اذن مالک در سکنی (- سکنی)، رقبی (- رقبی) و عمري (- عمري) شرط است، لیکن در این که شرط لزوم است یا
اگر هبه «17» . هبه: شرط حصول ملکیّت مال هبه شده براي هبه شونده، اقباض از سوي هبه کننده است «16» . صحّت، اختلاف است
کننده، بر اقباض، اقرار (- اقرار) کند، علیه او حکم صادر میشود؛ هر چند مال مورد هبه در دست او باشد و پس از اقرار، انکار کند
هبه).غصب: غاصبی که -) «19» لیکن اگر بگوید هبه کردهام، امّا مال مورد هبه را تحویل ندادهام، سخنش پذیرفته میشود ،«18»
مال غصب شده در دستش تلف شده، در صورت مثلی بودن (- مثلی)، ضامن مثل آن است و در فرض موجود نبودن مثل، قیمت
غصب).دیه: کسی که ملزم به پرداخت شتر حامله به عنوان دیه است، چنانچه -) «20» مثل در روز اقباض را باید به مالک بپردازد
دیه).ضمان پیش از اقباض: از -) «21» شتر پس از حاضر شدن و پیش از اقباض آن سقط نماید، باید شتر حاملۀ دیگري بپردازد
قواعد معروف فقهی، قاعدة ضمان قبل از اقباض است؛ بدین معنا که اگر کالاي فروخته شده پیش از تحویل به خریدار، به آفت
آسمانی یا توسط اجنبی تلف شود، فروشنده ضامن است (- قاعدة ضمان قبل از اقباض).
.22 /43 (21) .95 -94 /37 (20) .199 (19) .169 -168 (18) . 180 و 198 ؛162 (17) .134 -133 (16) .127 (15) . 15 و 17 (14)
ص: 607
اقتار؛ ج 1، ص: 607
اقتار: تنگ گرفتن بر خویش یا دیگري در زندگی.از آن در باب خمس بحث شده است.اگر شخصی در مخارج سال بر خود یا
عائلۀ خود تنگ بگیرد و کمتر از اندازة نیاز (مطابق شأن خود) هزینه کند، در این که به مقدار درآمد صرفهجویی شده از نفقۀ
«1» . سالانه، خمس (- خمس) تعلّق میگیرد یا نه اختلاف است
اقتداء؛ ج 1، ص: 607
گفته « مقتدا به » و به اقتدا شونده « اقتدا » به رفتار او ،« مقتدي » اقتداء: انجام عملی بسان عمل فردي دیگر به قصد تأسّی.به اقتدا کننده
میشود. از این عنوان در باب صلات، سخن رفته است.اقتدا بر دو گونه است: 1. اقتدا در نماز: مراد از آن، متابعت مأموم از امام
جماعت در افعال نماز است.شرایط مقتدا به: مقتدا به باید عاقل، بالغ، مؤمن (- ایمان)، عادل و حلالزاده باشد. در صورت فقدان
یکی از آنها، اقتدا جایز نیست (- امام جماعت). از دیگر شرایط مقتدا به آن است که مأموم نباشد. بنابراین، اقتدا به کسی که خود،
به دیگري اقتدا کرده است، صحیح نیست. 1شرایط اقتدا: نیّت اقتدا 2، تعیین امام هر چند به اشاره 3، جلوتر نبودن از امام 4، نبودن
حائل- غیر از صفهاي جماعت- بین امام و مأموم به گونهاي که مانع دیدن امام گردد- جز در اقتداي زن بر مرد که با وجود حائل
صفحه 393 از 483
نیز درست است 5- بلند نبودن جاي امام از مکان مأموم به مقدار معتنابه 6 و عدم وجود فاصلۀ زیاد غیر متعارف میان امام و مأموم 7
از شرایط صحّت اقتدا است. با نبود یکی از شرایط یاد شده، اقتدا محقّق نمیشود.
.165 -154 5 (6) .221 4 (5) .233 3 (4) .230 / 2 جواهر الکلام 13 (3) .767 / 1 العروة الوثقی 1 (2) .63 / 1) جواهر الکلام 16 )
.171 7 (8) .165 6 (7)
ص: 608
همچنین از شرایط صحّت اقتدا، همسان بودن نماز امام و مأموم در ساختار و هیئت است. بنابراین، اقتدا در نماز یومیّه به امامی که
اختلاف نماز امام و مأموم از جهت کمیّت مانند اتمام و «8» . نماز آیات، میّت یا عیدین (عید فطر و قربان) میخواند، درست نیست
اقتدا در نمازهاي مستحبی جز موارد استثنا شده جایز «9» . قصر یا نوع همچون ظهر و عصر و یا صنف مثل ادا و قضا، مانعی ندارد
نیست مانند نماز باران (- نماز باران)، عیدین، کسی که تبرّعی قضاي نماز فوت شدة میّتی را میخواند و شخصی که براي درك
فضیلت نماز جماعت، نمازي را که فرادا خوانده، به جماعت اعاده میکند. بنابراین، مأمومی که نماز تبرّعی میخواند، میتواند به
قلمرو اقتدا: متابعت مأموم از امام در افعال، واجب است «10» . امامی که نماز یومیّه میگزارد، اقتدا کند.عکس آن نیز صحیح است
که- به قول مشهور- به پیشی نگرفتن مأموم از امام در افعال محقّق میشود. برخی، متابعت را به تأخّر مأموم از امام در انجام افعال
؛«11» نماز، تفسیر کردهاند.به قول مشهور، وجوب متابعت تعبّدي است، نه شرطی. از این رو، ترك آن موجب بطلان نماز نمیشود
در وجوب متابعت در ذکرها جز تکبیرة الاحرام، اختلاف است، بیشتر فقها قائل به عدم وجوب آن «12» . هر چند گناه کرده است
2. اقتدا در غیر نماز: اقتدا به معناي تأسّی و پیروي از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام در «13» . هستند
اعمال و افعال واجب صادر از ایشان، واجب و در اعمال و افعال مستحب صادر از ایشان، مستحب است (- تأسّی).
اقتراح؛ ج 1، ص: 608
اقتراح: انجام عمل به دلخواه و بدون دلیل.به عملی که بدون وجود مقتضی و دلیل انجام گیرد، اقتراح گویند و به
13 ) جواهر الکلام ) .785 / 12 ) العروة الوثقی 1 ) .210 (11) .246 -243 (10) .240 / 9) جواهر الکلام 13 ) .168 / 8) مستند الشیعۀ 8 )
.277 / 210 و مستمسک العروة 7 -207 /13
ص: 609
مناسبت در ابواب مختلف ذکر شده است مانند این که آیا مفلّس (- تفلیس) میتواند از خیار فسخ (- خیار فسخ) معاملهاي که پیش
«1» . از حجر (- حجر) انجام داده، بیجهت استفاده کند یا این که باید به نفع طلبکاران باشد که این مسأله محل بحث است
اقتراض؛ ج 1، ص: 609
نیز تعبیر میشود. از این موضوع در باب قرض و به مناسبت در بابهایی مانند طهارت و « استقراض » اقتراض: وام گرفتن.از آن به
حج سخن رفته است.وام گرفتن در اصل، جایز است، لیکن در صورت نیاز نداشتن، مکروه میباشد. 1در پارهاي موارد نیز مانند
قرض گرفتن براي قربانی کردن 2، نظافت بدن با نوره 3، برآوردن نیاز مؤمنان و صدقه دادن 4، مستحب است. در مواردي نیز که
عمل واجبی مانند فراهم کردن آب براي وضو و غسل یا حفظ جان 5 یا آبروي مؤمنی بر آن متوقّف است، واجب میشود 6 و در
صورت قصد و تصمیم به بازنگرداندن مال به صاحبش، حرام است. 7ظاهر کلمات فقها، جواز اقتراض است؛ هر چند وام گیرنده
توان بازپرداخت آن را نداشته باشد، امّا در این فرض از برخی قدما، قول به حرمت اقتراض نقل شده است 8 (- قرض).
صفحه 394 از 483
اقتران؛ ج 1، ص: 609
اقتران: تقارن زمانی یا مکانی دو چیز با یکدیگر.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حجر، نکاح و ارث سخن رفته
است.طهارت: از شرایط وجوب تهیّۀ کفن زن بر شوهر، عدم تقارن مرگ آن دو با یکدیگر است. در صورت تقارن، چیزي بر عهدة
شوهر نیست. 1
5 العروة (6) .435 /9 4 (5) .71 /2 3 (4) .210 / 2 وسائل الشیعۀ 14 (3) .652 / 1 تحریر الوسیلۀ 1 (2) .34 / 1) الروضۀ البهیۀ 4 )
1 منهاج الصالحین (10) .67 / 8 جواهر الکلام 25 (9) .35 / 7 مهذّب الاحکام 21 (8) .652 / 6 تحریر الوسیلۀ 1 (7) .472 / الوثقی 1
.80 / (خویی) 1
ص: 610
صلات: از شرایط صحّت اقامۀ نماز جمعه، اقامه نشدن نماز جمعۀ دیگر در فاصلۀ کمتر از یک فرسخ (حدود پنج و نیم کیلومتر)
حجر: اگر پدر و «2» . است. در صورت تقارن آن دو با یکدیگر که به تقارن دو تکبیرة الاحرام محقّق میشود هر دو نماز باطل است
جدّ پدري همزمان در مال بچّ ۀ نابالغ که از نظر شرع محجور (- حجر) است به فروش، اجاره و مانند آن تصرف کنند، در تقدیم
نکاح: اگر پدر و جدّ پدري همزمان فرزند نابالغ یا دختر «3» . تصرف پدر یا جدّ بر دیگري یا بطلان هر دو تصرف، اختلاف است
در صورت «4» . بالغ خود را- بنابر قول به ثبوت ولایت نسبت به دختر بالغ- به عقد ازدواج دو نفر در آورند، عقد جدّ مقدّم است
تقارن اجراي عقد دو خواهر براي یک مرد- براي مثال، یکی توسط خود مرد و دیگري توسط وکیل وي- در بطلان هر دو، یا
در صورت تقارن اجراي عقد ازدواج یک زن توسط دو وکیل وي براي دو مرد، هر «5» . صحّت یکی با انتخاب مرد، اختلاف است
دو نفري که از یکدیگر «7» . ارث: کافري که همزمان با تقسیم ارث بین وارثان مسلمان شود، ارث نمیبرد «6» . دو عقد باطل است
«8» . ارث میبرند، در صورت همزمان بودن مرگ آن دو با غرق شدن یا زیر آوار ماندن، میانشان توارث (- توارث) نخواهد بود
اقتسام؛ ج 1، ص: 610
- تقسیم
اقتصاد؛ ج 1، ص: 610
اقتصاد: امور مالی.واژة اقتصاد در لغت به معناي اعتدال و میانهروي است، لیکن کاربرد امروزي آن اموري است که به سازماندهی و
تنظیم
252 و -251 / 5) مستمسک العروة 14 ) .210 / 4) جواهر الکلام 29 ) .13 / 3) تحریر الوسیلۀ 2 ) .250 -245 / 2) جواهر الکلام 11 )
.19 / 7) جواهر الکلام 39 ) .875 / 296 و العروة الوثقی 2 / 521 ؛ مهذّب الاحکام 24 / 6) مستمسک العروة 14 ) .836 / العروة الوثقی 2
.308 -307 (8)
ص: 611
اسلام در کنار توجّه به بعد «1» . اموال خصوصی و عمومی و عملیّات مرتبط با آن مانند بورس، بانکها و شرکتها، مربوط میشود
معنوي حیات انسانی، به زندگی مادّي و حیات اقتصادي بشر نیز توجّه ویژه کرده و در فقه شیعه، بابهاي بسیاري به شئون مختلف
این بعد از زندگی انسان اختصاص یافته است، مانند زکات، خمس، انفال، تجارت، قرض، دین، رهن، تفلیس، حجر، ضمان، حواله،
صلح، شرکت، مضاربه، مزارعه، مساقات، ودیعه، عاریه، اجاره، وکالت، کفالت، وقف، صدقات، عطیّه، هبه، سبق و رمایه، وصیّت،
صفحه 395 از 483
عتق، جعاله، کفّارات، صید و ذباحه، اطعمه و اشربه، غصب، شفعه، احیاء موات، لقطه، ارث و دیات. همچنین بخشهایی از دیگر
بابها به گونهاي با مسائل مالی مرتبط هستند مانند نکاح، خلع، یمین، نذر و عهد.مباحث اقتصادي با بیش از یکصد هزار مسأله،
«2» . افزون بر یک چهارم مباحث فقه را در برمیگیرد و حجم به نسبت زیادي از آیات و روایات را به خود اختصاص داده است
ارکان اقتصاد: اقتصاد اسلامی بر سه پایه کلّی ذیل استوار است: 1. مالکیّت: مراد از مالکیّت، اختصاص چیزي به انسان است؛ به
گونهاي که بر هر نوع تصرف مشروع در آن، استیلا و سلطنت داشته باشد. مالکیّت یا خصوصی است یا عمومی و یا دولتی.مالکیّت
خصوصی یا فردي عبارت است از مالکیّت شخص حقیقی یا حقوقی نسبت به چیزي و مالکیّت عمومی یا اجتماعی به معناي مالکیّت
جمعی نسبت به آن چیز است مانند مالکیّت همۀ مسلمانان نسبت به زمینهاي آباد در زمان فتح (- زمین مفتوح عنوه).مالکیّت
در مالکیّت شرط «3» . دولتی نیز به معناي مالکیّت منصب الهی در دولت اسلامی است که در مقام نبوّت و امامت متجلّی میباشد
است که راه کسب، مصرف و ذخیره کردن مال، حلال باشد.از این رو، تملّک مال از راه غیر مشروع مانند غصب (- غصب)، دزدي
(- دزدي)
.284 / 282 و الفقه 107 - 3) اقتصادنا/ 281 ) .44 (2) .9 / 1) الفقه 107 )
ص: 612
و ربا (- ربا) حرام و باطل است و اسراف (- اسراف) و تبذیر (- تبذیر) در هزینه کردن مال، ممنوع و حرام است؛ چنانچه در پارهاي
احتکار).هر چیزي حتی انسان برده قابل تملّک است، مگر به دلیلی استثنا شده باشد -) «4» موارد، ذخیره کردن مال نیز جایز نیست
آنچه مالکیّت بدان تعلّق میگیرد یا عین است مانند زمین و خانه یا منفعت مانند سکونت در «5» . مانند شراب و خوك براي مسلمان
خانه و یا انتفاع مانند استفاده از مال عاریهاي.سبب حصول ملکیّت عین یا عقد معاوضی است مانند بیع (- بیع)، صلح (- صلح)،
مزارعه (- مزارعه)، مساقات (- مساقات)، و مضاربه (- مضاربه) یا غیر معاوضی مانند هبه (- هبه)، صدقه (- صدقه) و وصیّت (-
وصیّت) به مال موجود و مشخص و یا غیر عقد است مانند حیازت (- حیازت)، احیاء موات (- احیاء موات)، غنیمت گرفتن (-
غنیمت) و پیدا کردن مال گم شده (- لقطه).سبب حصول ملکیّت منفعت نیز یا عقد معاوضی است مانند اجاره (- اجاره) یا غیر
معاوضی مانند وصیّت به منفعت مالی مانند سکونت خانه و برخی انواع وقف (- وقف) و یا غیر عقد است مانند فتح سرزمینهاي
کفّار با جنگیدن.سبب حصول ملکیّت انتفاع (- انتفاع) نیز یا عقد معاوضی است مانند مالکیّت انتفاع شوهر از همسر خویش به
واسطۀ عقد نکاح یا غیر معاوضی مانند برخی دیگر از انواع وقف و یا غیر عقد است مانند مالکیّت مهمان نسبت به انتفاع از آنچه که
تملیک) (- تملّک) 2. آزادي اقتصادي: آزادي انسان در انتخاب هر نوع کسب و تجارت -) «6» . میزبان براي او فراهم آورده است
اعم از فکري و بدنی در چارچوب قوانین شرعی و ارزشهاي معنوي و اخلاقی، رکن دیگر اقتصاد است.اسلام براي تحقّق آزادي
در قلمرو یاد شده، تدابیري اندیشیده است، از جمله: یک- از انجام پارهاي اعمال در عرصۀ اقتصاد که مانع تحقّق ارزشهاي
.176 / 36 و الموسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 2 / 6) القواعد و الفوائد 1 ) . 123 و 172 (5) .288 -287 / 4) الفقه 107 )
ص: 613
اخلاقی و معنوي است جلوگیري کرده است مانند ربا، احتکار و غشّ (- غشّ).دو- حاکم اسلامی را ناظر بر فعالیّتهاي اقتصادي
قرار داده و براي دولت اسلامی این حق را قائل شده که فعالیّتهاي اقتصادي افراد را در چارچوب شریعت در مسیر مصالح عمومی
امّت اسلامی سامان دهد.بنابراین، کسی حتی حاکم اسلامی نمیتواند ربا را حلال کند یا قانون ارث (- ارث) را تعطیل نماید و یا
مالکیّت فردي را الغا کند. البته حاکم اسلامی میتواند به جهت ضرورت و حفظ مصلحت عمومی، نسبت به اعمال و تصرفات مباح
3. عدالت اجتماعی: اصل عدالت اجتماعی در توزیع ثروت میان انسانها در جامعۀ اسلامی، رکن دیگر «7» . افراد، امر و نهی نماید
توزیع ثروت در هر دو مرحله باید «8» . اقتصاد است. ثروت عبارت است از منابع مادّي و طبیعی تولید و نیز درآمدهاي حاصل از آن
صفحه 396 از 483
به گونهاي باشد که ضمن برآوردن نیازهاي فرد، تأمین کنندة رشد معنوي و انسانی او باشد.منابع طبیعی تولید: منابع طبیعی به چهار
دسته تقسیم میشود: 1. زمین: زمین که مهمترین ثروت طبیعی است و از نظر ملکیّت یا در مالکیّت خصوصی است یا عمومی و یا
اقطاع (- اقطاع) و حمی (- حمی) از روشهاي واگذاري و توزیع زمین است که توسط پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یا امام «9» . دولتی
زمین). 2. معادن: معادن که نقش بسزایی در زندگی اقتصادي بشر دارند، به معادن -) «10» علیه السّلام با شرایطی صورت میگیرد
ظاهري مانند معدن نمک و نفت و معادن باطنی مانند معدن طلا و نقره تقسیم میشود. معدن ظاهري ملک عموم است، لیکن در
معدن). 3. آبهاي طبیعی: آبهاي طبیعی به آبهاي -) «11» معدن باطنی اختلاف است که ملک عموم است یا دولت اسلامی
آزاد مانند دریاها و چشمههاي طبیعی و آبهاي عمیق که با حفّاري به دست میآید، تقسیم میشود.بخش اول، ملک عموم است،
ولی در
.479 (11) .493 -484 (10) .451 -439 (9) .414 - 8) اقتصادنا/ 411 ) .236 -231 / 288 و الفقه 106 - 7) اقتصادنا/ 284 )
ص: 614
آبهاي عمومی). 4. سایر -) «12» بخش دوم، عامل، حق خاصی پیدا میکند که دیگران نمیتوانند در انتفاع، مزاحم او گردند
ثروتها: سایر ثروتهاي طبیعی، از مباحات اصلی (- مباحات اصلی) به شمار میروند و هر کس با کار مناسب روي آنها حق
استفاده و تملّک پیدا میکند؛ اعم از آنچه که از دریاها و رودخانهها به دست میآید مانند مروارید، مرجان و ماهی یا آنچه در هوا
و زمین زندگی میکند مانند پرندگان، حیوانات و گیاهان، و یا انرژيهاي موجود در طبیعت همچون نیروي الکتریسیته که با ابزار و
انجام عملیّاتی قابل انتقال و بهره برداري است.توزیع منابع طبیعی در هر چهار گروه، بر اساس یکی از مالکیتهاي فردي، عمومی و
دولتی صورت میگیرد.درآمدهاي حاصل از منابع طبیعی: درآمدهاي حاصل از منابع طبیعی در صورتی که آن منابع ملک دیگري
نباشد، ملک کسی است که آن را تحصیل نموده است؛ حتی اگر ابزار به کار رفته براي به دست آوردن این درآمدها از آن دیگري
در این که «13» . باشد، صاحب ابزار از درآمد سهمی نمیبرد و تنها استحقاق اجرت به کارگیري آن ابزار را از به کار گیرنده دارد
در مالکیّت این نوع ثروت، مباشرت مالک شرط است یا نه، اختلاف است. بنا بر شرط بودن، کسی مالک است که ثروت را فراهم
آورده است.براي مثال، گردآورندة هیزم از جنگل، مالک است و اگر کسی دیگري را براي این کار اجیر یا وکیل کند، هیزم جمع
آوري شده، ملک اجیر یا وکیل خواهد بود، نه مستأجر یا موکّل.البته اختلاف یاد شده در فرضی است که درآمد از منبع طبیعی
باشد و چنانچه اصل مادّه از آن دیگري باشد درآمد نیز از آن اوست مانند آن که کسی بذر فردي دیگر را در زمین بکارد که در
چگونگی پرداخت اجرت عوامل تولید: «14» . این صورت، محصول به دست آمده از آن صاحب بذر است نه کشت کنندة آن
اجرت عامل تولید در قالب عقود ذیل پرداخت میشود:
.566 -560 (14) .559 (13) .498 -495 (12)
ص: 615
1. اجاره: تولید کننده میتواند زمین و ابزار تولیدي مورد نیاز خود را در قبال اجرتی معیّن از دیگري اجاره کند؛ چنانچه براي انجام
کارهاي خدماتی همچون خیّاطی، فروشندگی یا خرید کالاهاي تجاري میتواند شخصی را استخدام نماید و اجرت تعیین شده را
2. مزارعه: در عقد مزارعه که بین صاحب زمین و کشاورز منعقد میشود کشاورز در مقابل «15» . پس از انجام کار به وي بپردازد
انجام کار بر روي زمین، با صاحب زمین در سهمی از محصول شریک است. در این جا شرکت میان دو عنصر، یکی کار از ناحیۀ
مزارعه). 3. مساقات: در عقد مساقات که میان صاحب -) «16» کشاورز و دیگري زمین و بذر از ناحیۀ دیگري صورت گرفته است
-) درختان و عامل، صورت میگیرد عامل در مقابل انجام کار، با صاحب درختان در سهمی از محصول شریک میشود 17
مساقات). 4. مضاربه: در عقد مضاربه که بین صاحب سرمایه و عامل منعقد میشود عامل در مقابل انجام کارهاي تجاري با سرمایۀ
صفحه 397 از 483
مضاربه). 5. جعاله: بر اساس عقد جعاله، عامل متعهّد میشود که عمل جایز -) «18» یاد شده، با سرمایهدار در سود شریک میشود
معیّنی را در قبال دریافت اجرت، انجام دهد (- جعاله).از آنچه بیان شد این نتیجه به دست میآید که براي پرداخت اجرت خدمات
عامل، دو روش وجود دارد: یک- روش دستمزد که تحت عناوین اجاره و جعاله پرداخت میگردد.دو- روش شرکت در منافع و
قلمرو مباحث مربوط به اقتصاد اسلامی، بسیار گسترده و «19» . محصول که در قالب عناوین مزارعه، مساقات و مضاربه مطرح است
از حوزة فرهنگ فقه خارج است. از این رو، به همین مقدار بسنده شد.
.586 -585 (19) .574 -573 (18) .573 -572 16 و 17 (16) .572 -571 (15)
ص: 616
1
اقتضاء؛ ج 1، ص: 616
اقتضاء: طلب کردن/ دلالت و استلزام.اقتضاء به معناي اول در باب تجارت و دین به مناسبت آمده است.احکام: از آداب تجارت این
باشد یعنی در پرداخت حق تأخیر نکند (سهل القضاء) و هنگام مطالبۀ حق خود « سهل الاقتضاء » و « سهل القضاء » است که مؤمن باید
خطاب الشرع المتعلق بأفعال » : برخی حکم (- حکم) را چنین تعریف کردهاند «1» .( از بدهکار سختگیر نباشد (سهل الاقتضاء
چهار حکم وجوب، حرمت، کراهت و استحباب است که در آنها طلب « اقتضاء » مراد از « المکلّفین بالاقتضاء او التخییر او الوضع
از اقتضاء به معناي دوم در «2» . اباحه (- اباحه) است ،« تخییر » حکم وضعی (- حکم وضعی) و از « وضع » وجود دارد. نیز مراد از
دلالت » اصول فقه، مباحث الفاظ، سخن رفته است که به موارد آن اشاره میکنیم: الف- دلالت اقتضاء: دلالت اقتضاء در مقابل
عبارت است از دلالت کلام بر لفظ یا معنایی که از کلام حذف شده است، لیکن به حسب فهم عرف، « تنبیه » و دلالت « اشاره
در حدیث رفع (- حدیث رفع) « عقاب » مقصود گوینده میباشد و صدق یا صحّت کلام منوط به محذوف است مانند لفظ یا معناي
زیرا حدیث رفع بیانگر برداشته شدن نه چیز از جمله خطا و فراموشی از امت است در حالی که واضح است که خود خطا و فراموشی
از امت برداشته نشده است بلکه آثار شرعی آنها مانند عقاب اخروي برداشته شده است؛ در نتیجه صحّت و صدق کلام در آن
میباشد. بنابراین در دلالت اقتضا دو چیز معتبر است: 1. لفظ یا معناي « عقاب » حدیث متوقّف بر تقدیر گرفتن لفظ یا معنایی مانند
محذوف، مقصود گوینده باشد. 2. صدق یا صحّت کلام متوقّف بر محذوف باشد (- دلالت).
.37 / 39 و روض الجنان 1 / 2) القواعد و الفوائد 1 ) .450 / 2941 و وسائل الشیعۀ 17 / 464 ؛ الروضۀ البهیۀ 3 / 1) جواهر الکلام 22 )
ص: 617
ب- ملازمۀ عقلی: از جمله مباحثی که اصولیان در بحث ملازمات عقلی مطرح کردهاند این است که آیا امر به چیزي مانند نماز
و نیز مطرح کردهاند که آیا نهی از عبادت یا «3» . عقلا مقتضی نهی از ضدّ (- ضدّ) آن همچون خوردن و آشامیدن میباشد یا خیر
اقتضا در این دو مسأله به معناي استلزام عقلی است (- ملازمات عقلی). «4» ؟ معامله عقلا مقتضی فساد و بطلان آن هست یا خیر
اقتعاط؛ ج 1، ص: 617
اقتعاط: بستن عمامه بدون تحت الحنک.از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.نماز خواندن با عمامه بدون تحت الحنک
(- تحت الحنک)، مکروه است 1 (- عمامه).
اقتناء؛ ج 1، ص: 617
صفحه 398 از 483
اقتناء: اندوختن مال نه براي تجارت.از آن در بابهاي زکات و تجارت سخن رفته است.زکات در اثاث منزل و لباسهاي فراهم
آمده براي نگهداري و مصرف، مستحب نیست. 1 همچنین است مالی که براي تجارت خریده، لیکن بعد قصد اقتناي آن را کرده
است. 2اقتناي زمین، کتابهاي علمی و ابزار عبادت (- آلات عبادت) مستحب است. 3 اقتناي عین نجس مانند خون، چنانچه منفعت
عقلایی داشته باشد، جایز است. 4اقتناي ظرف طلا و نقره به قول مشهور 5، حیوانات موذي مانند مار و درندگان به انگیزة ایذاء 6 و
نیز در صورت بیم از آزار رساندن آنها 7، آلات لهو و قمار 8، کتابهاي ضالّه- مگر به جهت ابطال مطالب آنها- و هیکلهایی
که در آیینهاي باطل جهت تقرّب به خدا ساخته شدهاند مانند بت و صلیب 9، حرام است. در کراهت یا حرمت
4 مجمع (9) .463 /22 3 (8) .260 2 (7) .292 / 1 جواهر الکلام 15 (6) .269 / 1 السرائر 1 (5) .306 (4) .263 / 3) اصول الفقه 1 )
/ 8 مفتاح الکرامۀ 8 (13) .40 / 7 مجمع الفائدة 8 (12) .55 / 6 مفتاح الکرامۀ 8 (11) .343 / 5 جواهر الکلام 6 (10) .40 / الفائدة 8
.56 / 9 جواهر الکلام 22 (14) .56 -55
ص: 618
«10» . نگهداري مجسّمۀ چیزهایی که داراي روح هستند مانند انسان و حیوان اختلاف است
اقحاط؛ ج 1، ص: 618
- اکسال
اقدام؛ قاعده؛ ج 1، ص: 618
- قاعدة اقدام
اقرأ؛ ج 1، ص: 618
اقرأ: داراي قرائت نیکوتر.از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.در صورتی که اولیاي میّت، متعدّد و همۀ آنها صلاحیّت
اقامۀ نماز بر او را داشته باشند، به قول مشهور، آن که اقرأ است بر آن که در فقاهت بالاتر یا از نظر سنّی، بزرگتر است، مقدّم
است. 1 به قول مشهور اگر نمازگزاران در انتخاب امام جماعت اختلاف کنند، امام جماعتی مقدّم است که اقرأ باشد 2 و این ترجیح
از باب افضلیّت و استحباب است، نه وجوب. 3
اقراء؛ ج 1، ص: 618
- قرء
اقرار؛ ج 1، ص: 618
اقرار [- اعتراف]: خبر دادن از حقّی ثابت بر ضرر خود یا نفی حقّی از ذمّۀ دیگري براي خود. 1عنوان اقرار، از بابهاي فقهی است
که مباحث آن به تفصیل در آن آمده است. افزون بر این، از آن به مناسبت در دیگر بابها مانند تجارت، نکاح، قضاء، حدود و
تعزیرات نیز سخن رفته است.اقرارکننده (مقرّ) یا از ابتدا، خود، نزد حاکم شرع اقرار میکند و یا در مقام پاسخ کسی که علیه وي
اقامۀ دعوا نموده است.در هر دو صورت، اقرار امري مشروع و داراي آثار بسیاري است 2 که در این جا به مباحث کلّی آن اشاره
میشود:
صفحه 399 از 483
2 و مهذّب / 1 جواهر الکلام 35 (14) .802 / 3 العروة الوثقی 1 (13) .357 /13 2 (12) .18 / 1 جواهر الکلام 12 (11) .44 (10)
.3 / 2 جواهر الکلام 35 (15) .231 / الاحکام 21
ص: 619
ارکان: ارکان اقرار، چهار چیز است: 1. صیغه: هر لفظی که خبر از حق ثابت بر ضرر خود یا نفی آن از عهدة دیگري براي خود
بر عهدة من یا نزد من یا در ذمّۀ من براي تو حقّی است یا بر عهدة فلانی براي من » : بدهد، اقرار است مانند این که شخص بگوید
صیغۀ اقرار باید در مفهوم اقرار، «4» . در شخص ناتوان از سخن گفتن مانند لال، اشاره جایگزین لفظ میشود «3» .« حقّی نیست
ظهور عرفی داشته باشد و اقرار با وجود احتمال ارادة غیر آن- در صورتی که این احتمال نزد عرف مخلّ ظهور کلام در اقرار باشد-
شرط نیست که مقرّ در ابتد اقرار کند، بلکه اگر پاسخ او نیز مفید اقرار باشد، کافی است مانند آن که شخصی از «5» . صحیح نیست
این دو پاسخ، اقرار .« آن را پرداخت کردم » یا « آري » : دیگري بپرسد: آیا بر عهدة تو براي من هزار درهم است؟ و او در پاسخ بگوید
تنجیز در «6» . به اصل ثبوت حق است؛ هر چند در دومی ادّعا میکند که حق از ذمّهاش ساقط شده است که باید آن را اثبات کند
امّا متعلّق کردن ،«7» اقرار شرط است. از این رو، معلّق کردن اقرار به چیزي مانند آمدن فلانی یا ارادة خود یا دیگري صحیح نیست
به کار بردن استثنا «8» .« در اول ماه، بر گردن من براي فلانی، هزار درهم است » : آن به مدّتی معیّن صحیح است مانند این که بگوید
بر عهدة من براي » : در اقرار صحیح است و آن بر دو قسم است: یک- استثنا از اثبات که بر نفی دلالت میکند مانند این که بگوید
نزد من » : که اقرار به نه درهم است.دو- استثنا از نفی که مفید اثبات است مانند این که بگوید « فلانی ده درهم جز یک درهم است
استثنا به شرطی صحیح است که بعد از آن چیزي هر چند اندك «9» . که اقرار به یک درهم است « براي او چیزي جز درهمی نیست
استثناء).اگر کسی به چیزي اقرار نماید، سپس مثل آن را بر آن عطف کند، باید هر دو را بپردازد مانند این که -) «10» باقی بماند
که « بر عهدة من براي او یک درهم است و یک درهم » : بگوید
.87 (10) .88 -85 (9) .25 (8) .8 (7) .80 -79 / 6) جواهر الکلام 35 ) .233 / 5) مهذّب الاحکام 21 ) .283 /41 (4) .8 -5 (3)
ص: 620
از آن برگردد، پذیرفته نیست و « لکن » بل (بلکه) یا » نیز اگر شخصی به چیزي اقرار کند، سپس با «11» . باید دو درهم پرداخت کند
« بر عهدة من براي او یک من گندم است، بلکه یک من جو است » : را بپردازد مانند این که بگوید « لکن » یا « بل » باید پیش و پس
که باید یک من گندم و یک من جو بدهد. در این فرض، اگر هر دو مطلق باشد و یکی بیش از دیگري باشد، اقرارکننده باید بیشتر
اگر شخص پس «12» . که باید دو من بپردازد « بر عهدة من براي او یک من است، بلکه دو من است » : را بپردازد مانند این که بگوید
بر عهدة من براي او ده » : از اقرار چیزي بگوید که با اقرار منافات دارد، به آن توجهی نمیشود و اقرار نافذ است مانند این که بگوید
2. مقرّ: در مقرّ (اقرارکننده) بلوغ (- بلوغ)، عقل، حریّت و «13» . که باید ده درهم بپردازد « درهم است، نه، بلکه نه درهم است
اقرار «15» . از این رو، اقرار نابالغ، دیوانه، مست، خواب، بیهوش، برده و مجبور و مانند آنها صحیح نیست «14» . اختیار شرط است
به مال به وسیلۀ کسی که به دلیل سفاهت (- سفاهت) محجور (- حجر) شده است، پذیرفته نیست، امّا اقرار وي به غیر مال مانند
اقرار مفلّس (- تفلیس) به دین (- دین) یا عین مالی صحیح است، امّا در نفوذ آن نسبت به مال موجود «16» . طلاق پذیرفته است
مفلّس که متعلّق حق سایر طلبکاران است، اختلاف میباشد. بنا بر قول به نفوذ در اقرار به دین، مقرّله با دیگر طلبکاران در مال
اقرار به مال از بیمار مشرف به مرگ پذیرفته است، «17» . مفلّس شریک میشود، امّا در اقرار به عین، همان عین به او داده میشود
3. مقرّله: در مقرّله (کسی که به «18» . امّا در این که این مال از ثلث (- ثلث) داده میشود یا از اصل ترکه (- ترکه) اختلاف است
نفع او اقرار شده است) شرط است که شایستگی و استحقاق مالک شدن را داشته باشد. از این رو، اقرار براي حیوان و مانند آن
نیز شرط است که مقرّله شایستگی مالک شدن مقرّبه را دارا باشد. بنابراین، اقرار به شراب یا خوك «19» . صحیح نیست
صفحه 400 از 483
.107 -105 (16) .107 -103 (15) .103 / 14 ) جواهر الکلام 35 ) .244 / 142 و مهذّب الاحکام 21 (13) .22 -21 (12) .14 (11)
.120 (19) .117 -116 /35 (18) .116 / 289 و 35 -287 /25 (17)
ص: 621
اقرار براي جنین در رحم صحیح است و پس از زنده به «20» . براي مسلمان صحیح نیست؛ زیرا وي از نظر شرع مالک آن نمیشود
4. مقرّبه: مقرّبه (حق مورد اقرار) یا حق اللّه است و یا حق «21» . دنیا آمدن، آنچه را که براي او اقرار شده است، مالک میشود
الناس (- حق).در قسم دوم شرط است که از چیزهایی باشد که مقرّله در صورت راستگو بودن مقرّ، بتواند او را به دادن آن وادار
نماید- خواه دین باشد یا عین خارجی و خواه حق باشد مانند حق خیار و شفعه- و گرنه، اقرار مؤثّر نیست مانند اقرار به قیمت شراب
که در این صورت، مقرّله نمیتواند مقرّ را به پرداخت مقرّبه وادار نماید.اگر مقرّبه حق الناس باشد، «22» یا خوك براي مسلمان
محاربه) و نیز تعزیرات -) «23» یک بار اقرار کافی است، امّا در مواردي که مقرّبه حق اللّه است جز در ارتداد (- ارتداد) و محاربه
-) «26» زنا)، لواط -) «25» تعزیر) که در کافی بودن یک بار یا لزوم دوبار اقرار اختلاف است، در سایر حدود مانند زنا -) «24»
بر عهدة من مالی براي » : دزدي) تعدّد اقرار در ثبوت مقرّبه شرط است.اقرار به چیز مبهم مانند این که بگوید -) «27» لواط) و سرقت
؛«28» صحیح است، امّا حاکم، مقرّ را به تفسیر آن وادار میکند و در صورت خودداري، به قول مشهور، زندانی میشود « او است
استلحاق). اقرار شخص عاقل بالغ به بردگی -) «29» همچنین نسب (- نسب) با اقرار ثابت میشود که به آن استلحاق گفته میشود
اگر مرد و زنی به همسري یکدیگر اقرار نمایند، به .«30» خود در صورتی که به حریّت مشهور و نسب او معلوم نباشد، پذیرفته است
این زن » : اقرار به رضاع (- رضاع) نیز پذیرفته است مانند این که بگوید «31» . زوجیّت آن دو حکم میشود و از هم ارث میبرند
«32» . که در صورت امکان وقوع آن، ازدواج مقرّ با او حرام است « خواهر رضاعی من است
/ 23 ) جواهر الکلام 41 ) .196 / 22 ) منهاج الصالحین (خویی) 2 ) .124 -122 / 21 ) جواهر الکلام 35 ) .235 / 20 ) مهذّب الاحکام 21 )
.279 / 25 ) جواهر الکلام 41 ) .548 -547 / 447 و فقه الصادق 25 / 24 ) جواهر الکلام 41 ) . 123 و 142 / 571 و مهذّب الاحکام 28
.336 (32) .152 /29 (31) .149 /24 (30) .153 (29) .33 -32 /35 (28) .521 (27) .376 (26)
ص: 622
اقرار به نسب؛ ج 1، ص: 622
- استلحاق
اقرار؛ قاعده؛ ج 1، ص: 622
- قاعدة اقرار
اقراض؛ ج 1، ص: 622
اقراض: قرض دادن.از آن در بابهاي قرض، دین و رهن سخن گفته شده است.اقراض در اصل، جایز است، لیکن با پیدایش
قرض دادن اگر کمک «1» . عوارضی، واجب، مستحب و یا حرام میشود. قرض دادن به مؤمن به ویژه نیازمند، مستحب مؤکّد است
به انجام گناه باشد، حرام است (- قاعدة اعانت). اقراض مال یتیم حتی براي ولیّ او نیز حرام است، مگر مصلحت یتیم در آن باشد،
قرض). -) «2» و در صورتی که حفظ مال وي متوقّف بر اقراض باشد، واجب است
صفحه 401 از 483
اقران؛ ج 1، ص: 622
اقران: همسالان.از آن در باب طهارت بحث شده است.به قول مشهور، زن مبتدئه (- مبتدئه) چنانچه بیش از ده روز خون ببیند و
براي او تشخیص حیض (- حیض) بودن آن از استحاضه (- استحاضه) به صفات و نیز عادت خویشاوندان ممکن نباشد، براي
تشخیص نوع خون، باید به همسالان خود رجوع کند و عادت آنان را عادت خود قرار دهد. 1
اقرب؛ ج 1، ص: 622
اقرب: از الفاظ فتوا به معناي نزدیکتر.واژة اقرب بیانگر فتواي فقیه است و نشان میدهد به نظر او، حکم مورد فتوا
.594 -591 / 1 مفتاح الکرامۀ 2 (3) .163 -161 (2) .1 / 1) جواهر الکلام 25 )
ص: 623
به جهت قوّت دلیل از جهت سند یا متن و قرائن و شواهد از حکم مخالف آن به واقع نزدیکتر است (- فتوا).
اقساطی؛ ج 1، ص: 623
- تقسیط
اقصی الحمل؛ ج 1، ص: 623
ده «1» . اقصی الحمل: بیشترین مدّت حاملگی از زمان آمیزش.به قول مشهور، اقصی الحمل سپري شدن نه ماه از زمان آمیزش است
و از آن در باب نکاح سخن رفته است.از شرایط الحاق فرزند به زوج در نکاح- اعم از دائم یا «2» ماه، و یک سال نیز گفته شده
موقّت- عدم تجاوز تولّد او از اقصی الحمل است. 3چنانچه به جهت عارضی- مانند معالجه و درمان- در روند طبیعی جنین خللی
«4» . پدید آید و نوزاد بعد از مدّت اقصی الحمل متولد شود، در صورت علم به بودن نطفه از زوج، فرزند به وي ملحق میگردد
اقطاع؛ ج 1، ص: 623
اقطاع: واگذاري زمین یا منافع حاصل از آن یا محل کسب براي زمانی محدود یا نامحدود به کسی از سوي حاکم.به واگذاري زمین
و به فرد « مقطع » گفته میشود. واگذار کننده را « اقطاع ارفاق یا رفاق » ، و به واگذاري محل کسب « اقطاع تملیک » ، یا منافع آن
گویند.از این عنوان در باب احیاء موات بحث شده « قطایع یا اقطاعات » ، و آنچه را که واگذار شده « مقطع له » ، بخشیده شده
است.حکم: اقطاع با تحقّق شرایط آن نسبت به هر یک از سه رکن یاد شده، جایز و امري مشروع است. 1مقطع: در جواز اقطاع از
سوي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام بحثی نیست، لیکن در این که منصب یاد شده اختصاص به آن بزرگواران
دارد یا فقیه جامع الشرایط نیز در عصر غیبت از آن برخوردار میباشد، اختلاف است. بر اختصاص منصب اقطاع به معصومان علیهم
السّلام ادّعاي اجماع شده است. 2
.54 / 1 جواهر الکلام 38 (5) .623 / 4) تحریر الوسیلۀ 2 ) .282 / 2 و 3 منهاج الصالحین (خویی) 2 (2) .224 / 1) جواهر الکلام 31 )
.296 -295 / 103 و مهذّب الاحکام 23 ؛55 -54 2 (6)
ص: 624
مقطع له: بنابر قول به اختصاص اقطاع تملیک به آنچه که با احیا تملّک میشود مانند زمین موات، شرط است که مقطع له بر احیا
صفحه 402 از 483
احیاء موات).قطایع: قلمرو قطایع عبارت است از آنچه که مالک مشخص ندارد و احیاي آن جایز و بدان وسیله -) «3» توانا باشد
قابل تملّک است مانند زمین موات (- زمین موات)، معادن ناآشکار مانند معدن طلا و نقره، و نیز زمینهاي خراجی (- زمین
بخشیده میشود. چنین زمینی با اقطاع، از خراجی بودن « مقطع له » خراجی) که با اقطاع، بخشی از منافع آن (خراج و مالیات زمین) به
به طور کلّی، اقطاع زمین یا به اقطاع خود زمین است یا تمام منافع آن بدون زمین و یا بعض منافع آن همچون «4» . خارج نمیشود
اقطاع آنچه که احیاي آن جایز نیست و به احیا قابلیّت تملّک پیدا نمیکند- مانند مساجد، «5» .( اقطاع خراج (مالیات بر محصول
در جواز اقطاع آبهاي عمومی (- آبهاي عمومی) و معادن آشکار- مانند معدن «6» . راهها، بازارها و موقوفات- جایز نمیباشد
برخی نوع «7» . نمک- اختلاف است؛ هر چند بر عدم جواز آن ادّعاي عدم وجود مخالف (قائل به جواز) در مسأله شده است
دیگري از اقطاع، به نام اقطاع رفاق ذکر کردهاند که عبارتست از اقطاع محلی براي کسب در جاهاي عمومی که مردم تجمع یا آمد
لیکن قول مشهور، عدم جواز «8» . و شد دارند- مانند خیابان و بازار- در صورت وسعت مکان و عدم ایجاد مزاحمت براي دیگران
اثر اقطاع: اثر اقطاع آنچه که به احیا قابل تملّک است- مانند زمین موات و معدن ناآشکار- ثبوت حق «9» . این نوع اقطاع است
و در صورت احیا، ملکیّت او است. از این رو، دیگري نمیتواند به احیا، « مقطع له » اولویّت و اختصاص (- حق اختصاص) براي
احیاي زمین را ترك کند، امام او را بین احیا و رها کردن آن مخیّر میسازد و در صورت « مقطع له » لیکن اگر ،«10» مالک آن شود
«11» . عذر، به او مهلت میدهد و چنانچه پس از تخییر امام، بدون عذر زمین را احیا نکند، زمین از او گرفته میشود
275 ؛ الوسیلۀ/ 134 و -274 / 6) المبسوط 3 ) .295 / 5) مهذّب الاحکام 23 ) .249 / 4) بلغۀ الفقیه 1 ) .296 / 3) مهذّب الاحکام 23 )
/ 8) تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) .101 / 275 ؛ الجامع للشرائع/ 375 و جواهر الکلام 38 / 7) المبسوط 3 ) . 102 و 111 ؛86 / جواهر الکلام 38
273 و جواهر / 10 ) المبسوط 3 ) .86 / 273 و جواهر الکلام 38 / 9) المبسوط 3 ) .37 / 276 و جامع المقاصد 7 / 411 ؛ المبسوط 3
.26 / 132 و جواهر الکلام 38 -131 / 11 ) الوسیلۀ/ 134 ؛ تحریر الاحکام 2 ) .55 -54 / الکلام 38
ص: 625
است، نه ملکیّت. فایدة آن، عدم جواز استفادة « مقطع له » اثر اقطاع رفاق بنا بر قول به جواز آن ثبوت صرف حق اولویّت براي
«12» . به طور موقّت، آن جا را ترك کرده باشد « مقطع له » دیگري از مکان اقطاعی است؛ هر چند
اقطع؛ ج 1، ص: 625
اقطع: بریده دست یا پا.از آن در بابهاي طهارت، حج، کفّارات، قصاص و دیات بحث شده است.طهارت: اگر دست کسی از زیر
آرنج قطع شده باشد، شستن باقی ماندة آن از آرنج در وضو بر او واجب است و چنانچه از آرنج یا بالاتر از آن قطع شده باشد،
اگر مقداري از موضع مسح پا قطع شده باشد، مسح باقی مانده واجب است و چنانچه از کعب (برآمدگی «1» . وجوب ساقط است
وضو). کسی که یکی از دو کف وي -) «2» روي پا به قول مشهور) بریده باشد، وجوب مسح ساقط است، امّا وضو ساقط نمیشود
یا بعض آن قطع شده باشد، باید با دست دیگر یا باقی ماندة از آن دست، تیمّم (- تیمّم) کند، و در صورت بریده بودن هر دو کف،
هرچند وجوب مسح بر دستان ساقط میشود، ولی وجوب تیمّم باقی است. چنین شخصی براي تیمّم، باید پیشانی خود را بر آنچه
حج: مستحب است کسی که دستش قطع شده با موضع قطع شده حجر الاسود را استلام (- «3» . تیمّم بر آن صحیح است، بکشد
کفّاره). -) «5» کفّارات: آزاد کردن بردهاي که هر دو پایش قطع شده است، در کفّاره کفایت نمیکند «4» . استلام) کند
.205 /33 (5) .345 /19 (4) .220 -218 /5 (3) .231 -230 (2) .165 -163 / 1) جواهر الکلام 2 ) .412 / 12 ) تذکرة الفقهاء (ق) 2 )
ص: 626
قصاص و دیات: کسی که انسان دست بریدهاي را کشته است، چنانچه مقتول دیۀ دست را گرفته باشد یا دستش در قصاص قطع
صفحه 403 از 483
شده باشد، اولیاي مقتول، پیش از قصاص قاتل، باید دیۀ دست را به اولیاي وي بدهند. همچنین اگر جانی کف دست کسی را که
«6» . انگشتانش بریده شده است، قطع کند، مجنیّ علیه باید پیش از قصاص، دیۀ انگشتان جانی را به وي بدهد
اقعاء؛ ج 1، ص: 626
اقعاء: سینۀ پا بر زمین نهادن و قرار دادن باسن بر پاشنۀ پا.تعریف یاد شده براي اقعاء، بین فقها مشهور است، لیکن معروف نزد
لغویان، تعریف اقعاء به نشستن بر روي باسن و بالا آوردن ساقهاي پا و تکیه کردن بر پشت است همچون نشستن سگ. 1 از این
موضوع در باب صلات به مناسبت سخن گفته شده است.اقعاء میان دو سجده، بلکه در همۀ حالتها در نماز مکروه است. 2
اقعاد؛ ج 1، ص: 626
اقعاد: نشاندن (- نشاندن)/ زمینگیري (- زمینگیري).
اقلّ حمل؛ ج 1، ص: 626
اقلّ حمل: کمترین مدّت حاملگی.از آن در باب نکاح و نیز بخش مسائل مستحدثه به مناسبت سخن رفته است.اقلّ حمل، شش ماه
است. 1 از شرایط پیوستن نوزاد به پدر، سپري شدن اقل حمل از زمان آمیزش است؛ البته اگر به طور مشروع انجام گرفته باشد مانند
آن که به عقد نکاح- اعم از دائم و موقّت- یا به مالک شدن و تحلیل (- تحلیل) در مثل کنیز و یا به شبهه (- آمیزش به شبهه)
صورت گرفته باشد 2 (- آمیزش).در صورت سپري نشدن اقل حمل از زمان آمیزش تا ولادت، نوزاد به شوهر
.684 / 189 و العروة الوثقی 1 / 2 جواهر الکلام 10 (8) .310 / 193 و جامع المقاصد 2 / 1 جواهر الکلام 10 (7) .338 -337 /42 (6)
. 222 و 224 / 1 و 2 جواهر الکلام 31 (9)
ص: 627
مگر آن که از طریق معالجۀ طبّی در سیر طبیعی رشد و تولد جنین تسریع شده باشد و در نتیجه، نوزاد زودتر از ،«3» ملحق نمیگردد
«4» . زمان اقل حمل، متولد شود. در این صورت، با علم به بودن نوزاد از نطفۀ شوهر، به وي ملحق میگردد
اقلّ طهر؛ ج 1، ص: 627
اقلّ طهر: کمترین مدّت پاکی از حیض.کمترین مدّت پاکی زن از حیض (- حیض)، ده روز میباشد (- طهر).
اقل و اکثر؛ ج 1، ص: 627
اقل و اکثر: دوران تکلیف بین کمتر و بیشتر.اقل و اکثر اصطلاحی اصولی و به معناي دو عمل- یکی کمتر و دیگري بیشتر- است که
در مقام تعلّق تکلیف، مورد توجّه میباشد مانند موردي که اصل وجوب یا حرمت معلوم است، امّا تعلّق آن به عمل کمتر یا بیشتر
مشکوك است؛ یعنی معلوم نیست انجام عمل کمتر واجب یا حرام است یا انجام عمل بیشتر. از حکم آن در علم اصول، مبحث
اصول عملی، سخن رفته است.اقل و اکثر به دو گونۀ استقلالی و ارتباطی تقسیم میشود. تفاوت این دو آن است که در اقل و اکثر
استقلالی، تکالیف از یک دیگر مستقل بوده و هر یک داراي دو امتثال یا عصیان جداگانهاي است؛ بدین معنا که اگر حکم به اکثر
تعلّق گرفته باشد، با انجام اقل، به همان اندازه در وجوب، امتثال و در حرام، عصیان صورت گرفته است، امّا در اقل و اکثر ارتباطی،
تنها یک تکلیف در بین بوده و قهرا یک امتثال یا عصیان نسبت به اقل و اکثر وجود دارد و در صورت تعلّق تکلیف به اکثر، با انجام
صفحه 404 از 483
اقل، هیچ امتثال یا عصیانی رخ نداده است.هر یک از اقل و اکثر استقلالی و ارتباطی یا در شبهۀ وجوبیّه است یا در شبهۀ تحریمیّه. از
این رو، چهارگونه اقل و اکثر متصوّر است:
.623 / 4) تحریر الوسیلۀ 2 ) .230 (3)
ص: 628
1. اقل و اکثر ارتباطی در شبهۀ وجوبیّه: این قسم، شک در جزئیّت یا شرطیّت چیزي براي مأمور به نیز نامیده میشود مانند این که
اصل وجوب نماز معلوم است، امّا تعلّق وجوب به نماز با سوره (اکثر) یا نماز بدون سوره (اقل) مشکوك است. این شک در حقیقت
به شک در جزئیّت یا شرطیّت براي واجب مرکّب بازمیگردد. در این قسم، سه قول است: یک- جریان برائت عقلی و شرعی نسبت
اصل برائت ذمّۀ مکلّف از تکلیف وجوبی به نماز با سوره است).دو- جریان برائت شرعی نسبت به تعلّق ) «1» به تعلّق تکلیف به اکثر
2. اقل و اکثر ارتباطی در شبهۀ تحریمیّه: در این قسم، حرمت اکثر، معلوم و «3» . سه- لزوم احتیاط با انجام اکثر «2» . تکلیف به اکثر
حرمت اقل، مشکوك است مانند این که اصل حرمت ساختن مجسمۀ جاندار معلوم است، امّا این که تنها، ساختن مجسمۀ کامل
حرام است یا ساختن بعضی از اعضا نیز همین حکم را دارد، مشکوك است. در این قسم، اصل برائت در حرمت اقل جاري میشود
3. اقل و اکثر استقلالی در شبهۀ وجوبیّه: مانند این که مکلّف میداند نمازهایی از او فوت «4» . و نتیجۀ آن، حرام نبودن اقل است
شده است، امّا در تعداد آنها شک دارد (براي مثال، شک میکند که آیا سه نماز از او فوت شده یا پنج نماز) یا میداند به شخصی
بدهکار است، امّا در مقدار آن شک دارد (براي مثال، صد تومان بدهکار است یا دویست تومان). در این قسم، اقل یقینا واجب
4. اقل و اکثر استقلالی در شبهۀ تحریمیّه: مانند این که شخص «5» . است و اصل برائت از واجب اضافی مشکوك، جاري میشود
جنب یا حائض به اجمال میداند خواندن سورههاي داراي سجدة واجب (- عزائم) بر او حرام است، امّا نمیداند خواندن تمام سوره
(اکثر) حرام است یا تنها، خواندن آیۀ سجده از این سوره. در این قسم، حرمت اقل یعنی آیۀ سجده قطعی
116 و اصطلاحات الاصول/ / 4) عنایۀ الاصول 4 ) .151 / 3) فوائد الاصول 4 ) . 2) کفایۀ الاصول/ 363 ) .318 / 1) فرائد الاصول 2 )
. 132 و اصطلاحات الاصول/ 67 / 145 و 194 ؛ دروس فی علم الاصول 3 -144 / 5) عنایۀ الاصول 4 ) .68
ص: 629
«6» . است و در بیشتر از آن یعنی اکثر، اصل برائت جاري میشود
اقلیّتهاي مذهبی؛ ج 1، ص: 629
- اهل کتاب
اقوي؛ ج 1، ص: 629
اقوي: یکی از الفاظ بیان فتوا.اقوي به معناي قويتر یا قوي است و گاه فقها از آن براي بیان نظر خود در مسألهاي استفاده میکنند
که در این صورت، از الفاظ بیان فتواي مجتهد است (- فتوا).
اکتساب؛ ج 1، ص: 629
- کسب
اکثریّت؛ ج 1، ص: 629
صفحه 405 از 483
- آراي عمومی
اکدریه؛ ج 1، ص: 629
اکدریّه: عنوان مسألهاي در ارث.مسألۀ اکدریّه در فقه اهل سنّت آمده و مراد از آن این است که اگر سهم وارثان فرض بر، همۀ
ترکۀ میّت را در برگیرد، عصبه (- تعصیب) ارث نمیبرد، مگر در مسألۀ اکدریّه. وارثان در این مسأله عبارتند از: شوهر، مادر، جدّ و
خواهر پدري یا پدري و مادري.سهم شوهر، نصف، سهم مادر یک سوم و سهم جدّ، یک ششم است که مجموع، همۀ ترکه را در بر
میگیرد، لیکن خواهر بر اساس قواعد عصبه در ارث، با سه نفر یاد شده شریک میگردد و در نتیجه، مال هشت قسمت میشود.
شوهر و خواهر، هر کدام، سه هشتم و مادر و جدّ، هر کدام، یک هشتم سهم میبرند. البته این قول عمر و ابن مسعود است و نزد
شافعیّه و حنابله، ترکه به بیست و هفت قسمت تقسیم میشود. شوهر، نه سهم، مادر، شش سهم، جدّ، هشت سهم و خواهر، چهار
سهم میبرند. خواهر نزد حنفیّه سهمی نمیبرد.در فقه شیعه، در فرض یاد شده، شوهر، نصف، سهم میبرد و نصف دیگر از باب
فرض و ردّ، به مادر میرسد. 1در علت نامگذاري این مسأله به اکدریّه وجوهی ذکر شده است؛ از جمله
97 / 1 الموسوعۀ الفقهیۀ 6 (7) . 132 و اصطلاحات الاصول/ 67 / 145 و 194 ؛ دروس فی علم الاصول 3 -144 / 6) عنایۀ الاصول 4 )
.97 -95 / 567 و الخلاف 4 / و مبسوط در ترمینولوژي حقوق 1
ص: 630
نام زنی بوده که چنین وارثانی داشته است. « اکدر » آن که
اکرام؛ ج 1، ص: 630
- احترام
اکراه؛ ج 1، ص: 630
اکراه: با زور و تهدید کسی را به کاري که ناپسند او است واداشتن.اکراه عبارت است از وادار نمودن فرد بر انجام کاري که اگر
بنابراین، تحقّق اکراه منوط به چهار «1» . بیم از زیان مادّي، معنوي و یا جسمی ناشی از تهدید اکراه کننده نبود، آن را انجام نمیداد
چیز است: یک- تهدید اکراه کننده (مکره) نسبت به مال، جان یا آبروي اکراه شونده (مکره) یا بستگان او.دو- باور مکره به توانایی
تفاوت «2» . مکره بر عملی ساختن تهدید خود.سه- عارض شدن بیم بر مکره از ناحیه مکره.چهار- عدم سلب قصد فعل از مکره
اکراه و اجبار: در اکراه، مکره هر چند از عمل مورد اکراه ناخشنود است، لیکن آن را با اراده و قصد انجام میدهد؛ بدین معنا که
براي دفع ضرر، دست به عمل اکراهی میزند؛ هر چند اختیار به مفهوم خشنودي از عمل، از وي سلب شده است، در حالی که در
اجبار، اراده و قصد نیز از فرد مجبور سلب میگردد مانند ریختن شراب در حلق کسی یا فرو بردن سر روزهدار در آب با قهر و غلبه.
افزون بر این، تحقّق اکراه منوط به تهدید و حصول خوف است، بر خلاف اجبار.البته در کلمات فقها اجبار به جاي اکراه، بسیار به
کار رفته است؛ با این تفاوت که واژة اجبار بیشتر در موارد اکراه به حق که از سوي حاکم شرع، مولا و مانند آن دو که از نظر شرع
داراي ولایت هستند (- ولایت)، صورت میگیرد، و واژة اکراه، بیشتر در موارد اکراه به ناحق به کار رفته است.
.568 / 2) مبسوط در ترمینولوژي حقوق 1 ) . 11 و 12 / 1) جواهر الکلام 32 )
ص: 631
بحث اکراه در بیشتر بابهاي فقهی اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام مطرح شده که به محورهاي مهم آن اشاره
صفحه 406 از 483
از آن بیشتر به اجبار تعبیر میشود مانند اجبار محتکر (- «3» : میکنیم.اقسام: اکراه به دو قسم تقسیم میگردد: 1. اکراه به حق
این نوع «5» . یا اجبار خودداري کننده از اداي دین یا حقّی بر اداي آن «4» احتکار) توسط حاکم شرع بر فروش کالاي احتکار شده
اکراه بدون شک، مشروع است، بلکه ماهیت آن از نظر شرع به اکراه بر نمیگردد؛ زیرا اثر اکراه که پس از این خواهد آمد بر آن
2. اکراه به ناحق: اکراه «6» . بار نمیشود. بنابراین اگر حاکم شرع فردي را به طلاق همسرش مجبور کند طلاق صحیح واقع میشود
به ناحق عبارت است از اکراه از روي ستم. بیشتر موارد کاربرد اکراه در فقه ناظر به این قسم است که حرام و غیر مشروع است.مورد
اکراه: مورد اکراه یا قول است مانند اکراه بر عقد (- عقد) یا ایقاع (- ایقاع) همچون بیع و طلاق و یا فعل مانند اکراه بر ارتکاب
جنایت یا اتلاف مال دیگري.اثر اکراه: اکراه به ناحق نسبت به هر یک از مکره و مکره داراي آثاري است: 1. نسبت به مکره:
و به قول مشهور، در «8» یا ارتکاب جنایتی جز کشتن وادار نماید، ضامن است «7» چنانچه مکره شخصی را بر اتلاف مال دیگري
2. نسبت به مکره: در شرع بر قول و فعل صادر از مکره جز «9» . صورت اکراه فرد بر قتل نفس محترم، مکره حبس میشود تا بمیرد
قتل اثري مترتّب نیست؛ زیرا اکراه از عناوین ثانوي است که در صورت عروض بر قول یا فعلی، سبب رفع حکم اوّلی (- حکم اوّلی)
مانند اکراه بر نوشیدن شراب که موجب رفع حکم «10» آن- اعم از تکلیفی و وضعی و ثبوت حکم ثانوي (- حکم ثانوي) میگردد
اوّلی یعنی حرمت و ثبوت حکم ثانوي یعنی حلیّت میگردد. در نتیجه آثار حکم اوّلی همچون اجراي حدّ بر خورندة شراب مترتّب
نمیشود. همان گونه که
. 47 و 55 /42 (8) .57 /37 (7) .13 -12 /32 (6) . 142 و 145 / 222 و 23 /17 (5) .485 /22 (4) .13 -12 / 3) جواهر الکلام 32 )
.706 -704 / 10 ) العناوین الفقهیۀ 2 ) .13 / 48 و مبانی تکملۀ المنهاج 2 (9)
ص: 632
«12» . یا ایقاعی، سبب رفع حکم وضعی آن یعنی صحّت میشود که نتیجۀ آن، بطلان عقد یا ایقاع خواهد بود «11» اکراه بر عقد
«13» . بنابر قول مشهور، تنها در اکراه بر قتل، مکره در صورت ارتکاب، قصاص میشود
اکسال؛ ج 1، ص: 632
اکسال: آمیزش بدون انزال.از آن در بابهاي طهارت، طلاق و حدود سخن رفته است.جنابت 1 (- جنابت) و احصان 2 (- احصان)
با دخول به مقدار ختنهگاه محقّق میشود؛ تحلیل (- تحلیل) زن سه طلاقه حتی در صورت اکسال نیز محقّق میشود. 3
اکل به باطل؛ ج 1، ص: 632
اکل به باطل: تصرف در مال دیگري بدون مجوّز شرعی.به تصریح قرآن کریم 1 تصرف در مال دیگري بدون مجوّز شرعی مانند
تصرف در مال به دست آمده از راه ربا، غصب و قمار، حرام است. 2
اکمال؛ ج 1، ص: 632
- اتمام
اکمال سجدتین؛ ج 1، ص: 632
اکمال سجدتین: کامل کردن دو سجده.از آن در باب صلات سخن گفته شده است.در این که اکمال دو سجده با برداشتن سر از
سجدة دوم محقق میشود یا با اتمام ذکر واجب در سجدة دوم و یا با
صفحه 407 از 483
454 و جواهر / 13 ؛ مصباح الفقاهۀ 1 / 13 ) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .11 -10 / 12 ) جواهر الکلام 32 ) .265 / 11 ) جواهر الکلام 22 )
. 1 نساء/ 29 (17) .333 / 3 ایضاح الفوائد 3 (16) .480 / 2 ایضاح الفوائد 4 (15) .292 / 1 ریاض المسائل 1 (14) .47 / الکلام 42
. 2 زبدة البیان/ 427 (18)
ص: 633
نهادن سر در سجدة دوم بر چیزي که سجده بر آن صحیح است، اختلاف میباشد. قول نخست، به مشهور نسبت داده شده است.
به قول مشهور، شک در نماز چهار رکعتی بین دو و سه یا دو و سه و چهار و یا دو و چهار پیش از اکمال دو سجده، موجب «1»
نیز شک بین رکعت چهار و پنج پس از کامل «2» . بطلان نماز میشود و پس از آن، از اقسام شکهاي صحیح به شمار میرود
شکیّات). -) «3» کردن دو سجده، از شکهاي صحیح است
الاغ؛ ج 1، ص: 633
الاغ: درازگوش.از آن در بابهاي طهارت، حج، تجارت، سبق و رمایه و اطعمه و اشربه سخن گفته شده است.بول و سرگین الاغ-
به قول مشهور- پاك 1، خوردن گوشت آن- اعم از اهلی و وحشی- حلال، 2 و برگزاري مسابقه با آن جایز است. 3 خوردن
گوشت 4 و نوشیدن شیر الاغ اهلی 5، نوشیدن پس ماندة درازگوش 6، و وضو گرفتن با آن 7، نماز خواندن با نعلین تهیّه شده از
پوست الاغ 8 و جهاندن آن بر اسب نجیب مکروه است. 9کشتن الاغ وحشی (گورخر) در حال احرام (- احرام) کفّاره (- کفّاره)
دارد. 10
التباس؛ ج 1، ص: 633
- اشتباه
التجاء؛ ج 1، ص: 633
- پناهندگی
التحاف صمّاء؛ ج 1، ص: 633
- اشتمال صمّاء
التزام؛ ج 1، ص: 633
التزام: تعهّد به انجام یا ترك کاري.التزام یا عملی است و یا قلبی و اعتقادي. التزام عملی عبارت است از این که شخص خود را به
انجام یا ترك کاري ملزم کند که پیش از آن بر او لازم
/28 3 (6) .293 / 2 جواهر الکلام 36 (5) .456 -455 / 1 التنقیح (الطهارة) 1 (4) .354 (3) .328 (2) .337 / 1) جواهر الکلام 12 )
(13) .467 / 9 جواهر الکلام 22 (12) .574 8 (11) .202 / 7 العروة الوثقی 1 (10) .381 /1 6 (9) .394 5 (8) .265 /36 4 (7) .218
.205 /20 10
ص: 634
نبوده است. التزام قلبی و اعتقادي عبارت است از عقد قلب به چیزي. در فقه از التزام عملی در بابهاي عقود و ایقاعات سخن رفته
صفحه 408 از 483
است.اسباب التزام: سبب التزام، تصرفات اختیاري انسان است که موجب ثبوت حقّی علیه او میشود؛ خواه التزام دو طرفه باشد
همچون عقودي مانند بیع، صلح، اجاره و نیز شرطهاي در ضمن عقد، و خواه یکطرفه همچون نذر، عهد و قسم از ایقاعات، و نیز
وقف و وصیّت براي غیر معیّن- مثل وقف با وصیّت براي فقرا- جعاله، ضمان و کفالت.حکم تکلیفی: انجام اسباب التزام در اصل
و قرض دادن به مؤمن «1» مباح است، امّا گاه با عارض شدن عناوینی دیگر، احکامی دیگر پیدا میکند مانند استحباب صدقه
« ملتزم له » ،( التزام دهنده ) « ملتزم » : ارکان التزام «4» . و کراهت بخشش بیشتر به برخی فرزندان ،«3» حرمت فروختن شراب ،«2» نیازمند
مورد التزام) و صیغۀ دالّ بر التزام، ارکان التزام هستند که در بحث عقود و ایقاعات ) « ملتزم به » ،( (کسی که براي او التزام داده شده
به تفصیل مورد بحث قرار گرفتهاند (- عقد) (- ایقاع).ملتزم: اهلیّت ملتزم براي تصرف، در صورتی که مورد التزام از عقود معاوضی
همچون بیع و اجاره باشد، شرط است.نیز در صورتی که مورد التزام از عقود تبرّعی باشد- همچون قرض و هبه- اهلیّت ملتزم براي
تبرّع شرط است.ملتزم له: اگر عقد، سبب التزام باشد، ملتزم له به عنوان دائن (طلبکار) یا صاحب حق، یک طرف عقد است و باید
همچون ملتزم، اهلیّت تصرف داشته باشد و اگر ایقاع، سبب التزام باشد، چنین اهلیّتی در ملتزم له شرط نیست مانند نذر مالی براي
شخص معیّن.مورد التزام: مورد التزام یا عین خارجی است مانند التزام به تحویل کالاي فروخته شده، یا دین مانند التزام به پرداخت
بدهی، یا منفعت مانند التزام به در اختیار گذاشتن مال مورد اجاره براي استفادة مستأجر از آن، یا عمل مانند التزام اجیر به انجام کار
مشخص شده در
.61 / 4) تحریر الوسیلۀ 2 ) .3 (3) .175 (2) .255 / 1) منهاج الصالحین (خویی) 2 )
ص: 635
عقد اجاره و یا حق مانند التزام به شرط حق خیار براي غیر فروشنده و خریدار در ضمن عقد بیع (- خیار). هر یک از موارد التزام یاد
. شده داراي شرایطی است که در جاي خود آمده است.آثار التزام: التزام آثار گوناگونی دارد که به اجمال بدان اشاره میشود: 1
ملکیّت: در عقودي مانند بیع، اجاره، عاریه، به ترتیب ملکیّت عین، منفعت و انتفاع براي ملتزم له ثابت میشود. 2. لزوم تحویل دادن:
در عقودي مانند بیع و اجاره، ملتزم باید کالا و مورد اجاره را به خریدار و مستأجر تحویل دهد؛ چنان که این دو نیز باید بهاي کالا و
مال الاجاره را به فروشنده و موجر تحویل دهند. همچنین ملتزم، در امانات مانند ودیعه و عاریه باید مال مورد امانت را تحویل
دهد. 3. منع از تصرف: در برخی از التزامات، نمیتوان در مورد التزام تصرف کرد مانند رهن که تصرف راهن در مال مورد رهن
جایز نیست (- رهن). 4. ضمان: فروشنده نسبت به کالاي فروخته شده، و خریدار نسبت به بهاي مشخص شدة کالا قبل از تحویل
بیع).وفا به التزام: وفا کردن به التزاماتی که از عقود لازم مانند بیع، اجاره، ضمان و کفالت و شرط ضمن -) «5» آن، ضامن هستند
آنها و نیز ایقاعاتی همچون نذر، عهد و قسم نشأت میگیرد، لازم است، امّا چنین لزومی در التزامات ناشی از عقود جایز مانند
وکالت، عاریه و مضاربه وجود ندارد.گاه وفا کردن به التزام، حرام است مانند نذر معصیت یا قسم بر فعل حرام و یا شرایط باطل و
ضمان (- ضمان) و کفالت (- ،«6» حرام که در ضمن عقد لازم صورت میگیرد.تحکیم التزامات: نوشتن، شاهد گرفتن، رهن
کفالت) راههاي استوار کردن التزامات براي جلوگیري از انکار یا تضییع حقوق ملتزم له در شریعت مقدّس هستند.انتقال التزام: انتقال
التزام به پرداخت دین از ذمّهاي به ذمّۀ دیگر، با عقد ضمان یا حواله (- حواله) صورت میگیرد.
.283 - 6) بقره/ 282 ) .158 -157 / 5) جواهر الکلام 23 )
ص: 636
اثبات التزام: در صورت انکار ملتزم، ملتزم له (صاحب حق) باید حق خود را اثبات کند. براي اثبات این حق، راههاي متعدّدي
همچون اقرار (- اقرار)، شهادت (- شهادت) و قسم (- قسم) وجود دارد (- اثبات).
التزام؛ قاعده؛ ج 1، ص: 636
صفحه 409 از 483
- قاعدة التزام
التفات؛ ج 1، ص: 636
التفات: توجّه و تمایل به چیزي.از آن در باب صلات سخن رفته است.التفات بر دو قسم است: 1. التفات عمدي: التفات عمدي به
بلکه بین راست و چپ و نیز به قول ،«1» تمام بدن- که از آن به انحراف از قبله تعبیر میشود- به سمت پشت، راست یا چپ
قول مشهور در التفات صورت به سمت راست یا چپ- «2» . مشهور، التفات صورت به طرف پشت، موجب بطلان نماز واجب است
2. التفات سهوي: اگر التفات مبطل به طور سهوي انجام گیرد، «3» . در صورتی که به حدّ فاحش نرسد- عدم بطلان نماز است
چنانچه بین سمت راست و چپ باشد، نماز باطل نمیشود، و اگر به طرف راست یا چپ یا پشت باشد، در بطلان نماز اختلاف
و نیز التفات مؤذّن به طرف چپ «5» التفات به صورت به سمت چپ یا راست به مقدار اندك و نیز به چشم در حال نماز «4» . است
کراهت دارد. «6» یا راست در حال اذان
التقاء ختانین؛ ج 1، ص: 636
التقاء ختانین: تلاقی آلت مرد و فرج زن به مقدار ختنهگاه.این عنوان در روایات به کار رفته 1 و به مناسبت در باب طهارت و حدود
آمده است.
6) جواهر ) .722 / 5) العروة الوثقی 1 ) . 541 و 542 / 4) مستمسک العروة 6 ) .173 (3) . 172 و 173 (2) .170 / 1) مهذّب الاحکام 7 )
.183 / 1 وسائل الشیعۀ 2 (7) .129 / الکلام 9
ص: 637
از موجبات غسل جنابت، التقاي ختانین به مقداري است که آلت مرد تا ختنهگاه (- ختنهگاه) در شرمگاه زن داخل شود، هر چند
از اسباب «3» . جنابت کسی که حشفۀ او قطع شده، با دخول به مقدار حشفه محقّق میشود «2» . انزال (- انزال) صورت نگرفته باشد
آمیزش) -) «4» . تحقّق زنا (- زنا) التقاي ختانین است
التقاط؛ ج 1، ص: 637
- لقطه
التماس؛ ج 1، ص: 637
- طلب
التواء؛ ج 1، ص: 637
التواء: سستی و کوتاهی در پرداخت بدهی/ کج و منحرف شدن.التواء به معناي نخست در باب قرض و دین به کار رفته است.اگر
زمان پرداخت دین رسیده باشد، بر مدیون واجب است تمام سعی خود را در پرداخت آن به کار گیرد و در صورتی که طلبکار دین
را مطالبه نماید و مدیون امکان پرداخت داشته باشد، امّا سستی ورزد و پرداخت را تأخیر اندازد، معصیت کرده است 1 (- دین).از
التواء به معناي دوم در باب صلات بحث انحراف از قبله به کار رفته است (- استقبال).
صفحه 410 از 483
الثغ؛ ج 1، ص: 637
الثغ: تلفّظ کنندة حرفی به جاي حرف دیگر/ تلفّظ کنندة راء به جاي عین یا لام و سین به جاي تاء و مانند آن.ارتّ نیز به معناي الثغ
به کار رفته است. الثغ به معناي نخست، عام و به معناي دوم، خاص است و از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.به قول
مشهور، امامت الثغ به هر دو معنا براي غیر الثغ جایز نیست. 1 (- ارتّ)
195 و -194 / 1 الحدائق الناضرة 11 (6) .113 / 1 مجمع الفائدة 9 (5) .261 -260 /41 (4) .30 -29 /3 (3) .25 / 2) جواهر الکلام 3 )
.343 -342 / جواهر الکلام 13
ص: 638
الحاح؛ ج 1، ص: 638
به ویژه در «1» الحاح: اصرار و پافشاري در خواستن چیزي.به مناسبت در بابهاي صلات و حج آمده است.الحاح به هنگام دعا
و در دور هفتم طواف نزد ،«4» ( کنار حطیم (- حطیم ،«3» نماز باران)، نزد قبر معصومان علیهم السّلام -) «2» خطبۀ نماز استسقاء
مستجار) مستحب است. -) «5» مستجار
الحاد؛ ج 1، ص: 638
الحاد: انکار باري تعالی/ ستم و گناه کردن در مسجد الحرام.الحاد به مفهوم نخست، کفر است و احکام کفر بر آن مترتّب میشود
(- کفر).الحاد به مفهوم دوم، به مناسبت در بابهاي صلات و حج آمده است.الحاد در مسجد الحرام از گناهان کبیره است 1؛ زیرا
در قرآن کریم به صراحت بر آن وعدة عذاب دردناك داده شده است. 2همچنین الحاد، همۀ مراتب و انواع ستم و گناه را شامل
میشود. 3 بنابراین، اگر کسی در مسجد الحرام گناهی که موجب حدّ است- مانند سرقت- مرتکب شود، افزون بر حدّ، تعزیر (-
تعزیر) نیز میشود و اگر گناهی را که موجب تعزیر است، مرتکب شود، عقوبتش بیشتر از دیگر مکانها است. 4
الحاقّه؛ سوره؛ ج 1، ص: 638
الحاقّه؛ سوره: شصت و نهمین سورة قرآن.از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.قرائت این سوره در نمازهاي واجب و
مستحب، استحباب دارد. 1
الرّحمن؛ سوره؛ ج 1، ص: 638
، الرّحمن؛ سوره: پنجاه و پنجمین سورة قرآن.در باب صلات آمده است.مداومت بر تلاوت سورة الرّحمن 1
1 جواهر (6) . 5) الکافی فی الفقه/ 210 ) .615 / 4) السرائر 1 ) .102 /20 (3) .150 / 2) جواهر الکلام 12 ) .519 / 1) کشف الغطاء 3 )
1 کشف (10) .335 / 4 کنز العرفان 1 (9) .296 - 71 ؛ زبدة البیان/ 295 / 3 جواهر الکلام 20 (8) . 2 حج/ 25 (7) .313 / الکلام 13
.146 / 1 وسائل الشیعۀ 6 (11) .141 / 478 و وسائل الشیعۀ 6 / الغطاء 3
ص: 639
نماز -) «4» به ویژه در رکعت اول نماز زیارت «3» و قرائت آن در نمازهاي نافله «2» خواندن آن بعد از نماز صبح روز جمعه
مستحب ،«6» نماز استخاره) و در رکعت دوم نماز براي امام هادي علیه السّلام -) «5» زیارت)، در رکعت دوم نماز استخاره
صفحه 411 از 483
«7» . در این سوره، استحباب دارد « فبأي آلاء ربّکما تکذّبان » بعد از خواندن « لا بشیء من آلائک ربّ اکذّب » است.گفتن
الزام؛ قاعده؛ ج 1، ص: 639
- قاعدة الزام
الغاء خصوصیّت؛ ج 1، ص: 639
الغاء خصوصیّت [- الغاء فارق]: حذف ویژگیهاي غیر مؤثّر در حکم.الغاي خصوصیّت، حذف اوصاف و ویژگیهایی است که در
دلیل حکم، همراه با موضوع است، امّا نزد عرف دخالتی در ثبوت آن حکم براي آن موضوع ندارد و نتیجۀ آن، شمول حکم به
مانِینَ 􀀀 داءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَ 􀀀 اتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَۀِ شُهَ 􀀀 وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن » مواردي است که فاقد آن اوصاف است. براي مثال، آیۀ
1 حدّ قذف کنندة (- قذف) زنان محصن (- احصان) را بیان میکند و نسبت به قذف کنندة مردان محصن ساکت است، امّا « جَلْدَةً
با الغاي خصوصیّت زن بودن، حدّ (- حدود) یاد شده نسبت به قذف کنندة مردان نیز جاري میشود.تفاوت الغاي خصوصیّت با
تنقیح مناط: گروهی از اصولیان این دو را یکی دانستهاند، لیکن برخی بین آن دو تفاوت قائل شده و گفتهاند: تنقیح مناط، به دست
آوردن ملاك و علت حکم با حذف علتهاي محتمل، و در نتیجه، تعمیم موضوع است (- تنقیح مناط)، امّا الغاي خصوصیّت،
حذف ویژگیهاي مورد نصّ است؛ هر چند احتمال علت بودن محذوف نرود. از این رو، در الغاي
(6) .63 / 5) وسائل الشیعۀ 8 ) .152 / 4) المهذّب 1 ) .478 / 3) کشف الغطاء 3 ) .408 / 2) مصباح المتهجد/ 284 و وسائل الشیعۀ 7 )
. 1 نور/ 4 (8) .476 / 7) کشف الغطاء 3 ) .185
ص: 640
خصوصیّت، به صرف حذف اوصاف و بدون تعیین علت، حکم عمومیّت مییابد.البته با الغاي خصوصیّت، به اجمال میتوان فهمید
که علت حکم در موضوع داراي خصوصیّت و موضوع فاقد آن یکی است؛ چنانچه در تنقیح مناط نیز با به دست آوردن علت،
دخالت نداشتن ویژگیهاي همراه موضوع در حکم معلوم میشود. براي مثال، با به دست آوردن علت حرمت خمر یعنی مست
کننده بودن آن، خصوصیّت نداشتن عنوان خمر و دیگر اوصاف آن مانند رنگ در ثبوت حکم معلوم میشود.شرط الغاي
خصوصیّت آن است که اوصاف و ویژگیهاي مذکور در دلیل حکم، بر حسب فهم عرف، دخالتی در ثبوت حکم براي موضوع
زیرا در موارد بسیاري، ؛«2» نداشته باشد.این نوع الغاي خصوصیّت، صحیح و معتبر است و نقش مهمی در مقام استنباط احکام دارد
«3» . توسعۀ دائرة دلیل حکم، بر الغاي خصوصیّت متوقّف است و بدون آن، حکم تعداد قابل توجهی از موضوعات به دست نمیآید
الفاظ فتوا؛ ج 1، ص: 640
است یا عباراتی مانند « مباح » و « مستحب » ،« مکروه » ،« حرام » ،« واجب » الفاظ فتوا: واژههاي مورد استفاده در فتوا.تعبیرهایی مانند
« احوط اقوي » ،« اولی آن است » ،« بعید نیست » ،« ظاهر چنین است » ،( اظهر -) « اظهر آن است » ،( اقوي -) « بنا بر اقوي » ،« اقوي آن است »
اقرب) و -) « اقرب » ،( اصحّ -) « اصحّ آن است » ،« لا اشکال » ،« خالی از قوّت نیست » ،« خالی از وجه نیست » ،« لا بأس » ،( (- احوط اقوي
واجب ) « علی تأمّل » یا « یجب علی اشکال » شبیهتر به قواعد و اصول کلّی)، در مقام فتوا به کار میروند و تعبیرهایی مانند ) « اشبه »
است، لیکن با اشکال یا با تأمّل در حکم
3) الحدائق الناضرة ) .500 -498 / 88 ؛ دانشنامه حقوقی 2 / 24 ؛ مصباح الفقیه (الطهارة) 2 / 519 ؛ فوائد الاصول 3 / 2) انوار الاصول 2 )
.193 /4
صفحه 412 از 483
ص: 641
فتوا). -) «1» مسأله) بیانگر فتواي مجتهد به وجوب میباشد
القاء؛ ج 1، ص: 641
- افکندن
الکل؛ ج 1، ص: 641
الکل: مایعی بیرنگ و فرّار با بویی مطبوع و طعمی سوزان.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت و اطعمه و اشربه سخن گفته شده
است.نوشیدن مشروبات الکلی مست کننده حرام و به فتواي مشهور، نجس نیز میباشد. 1الکل صنعتی و طبّی اگر مست کننده نباشد
و از مایع مست کننده هم گرفته نشده باشد، پاك است. حکم صورت جهل به آن نیز چنین است. 2
الکن؛ ج 1، ص: 641
- لال
اللّه؛ ج 1، ص: 641
- خدا
المؤمنون عند شروطهم؛ قاعده؛ ج 1، ص: 641
- قاعدة المؤمنون عند شروطهم
الیغ؛ ج 1، ص: 641
الیغ: ناتوان از نیکو سخن گفتن و درست ادا کردن حروف.الیغ به کسی که سخنش به حرف یاء بازگردد نیز تعریف شده است. 1
این واژه به مناسبت در باب صلات به کار رفته است.به قول مشهور، امامت الیغ براي غیر الیغ جایز نیست. 2
امارت؛ ج 1، ص: 641
- فرماندهی
اماره؛ ج 1، ص: 641
اماره: دلیل ظنّی معتبر.اماره دلیلی است که به لحاظ حکایت و کاشفیّت ظنّی آن از واقع، معتبر دانسته شده است؛ بدین معنا که
2 (3) .4 -2 / 1 جواهر الکلام 6 (2) .12 / 11 و منهاج الصالحین (خویی) 1 / 23 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / 1) توضیح المسائل مراجع 1 )
-342 / 195 و جواهر الکلام 13 -194 / 2 الحدائق الناضرة 11 (5) .« لیغ » 1 لسان العرب/ واژة (4) . توضیح المسائل مراجع/ م 112
.343
صفحه 413 از 483
ص: 642
ظنّ نوعی برآمده از اماره، همچون علم، حجّت شمرده شده است؛ البته با این تفاوت که حجیّت علم، ذاتی است، لیکن حجیّت ظنّ،
اماره با اصل عملی و دلیل نیز متفاوت است. اماره به لحاظ حکایت و کشف از واقع هر چند به طور «1» . جعلی و اعتباري است
ناقص، حجّت است، در حالی که در حجیّت اصل، حیث کاشفیّت آن از واقع لحاظ نشده است (- اصل عملی). دلیل نیز اعم از
قطعی و ظنّی است، در حالی که اماره، تنها، دلیل ظنّی است. از این عنوان در اصول فقه، بخش مباحث حجّت، سخن رفته است. از
اماره به دلیل اجتهادي و از اصل عملی به دلیل فقاهتی نیز تعبیر شده است.اقسام اماره: اماره به لحاظ اعتبار کنندة آن به امارة شرعی
و عقلی تقسیم میشود. اعتبار کنندة امارة شرعی- مانند خبر واحد (- خبر واحد) شارع است و اعتبار کنندة امارة عقلی- مانند ظنّ
انسدادي (- انسداد) بنا بر قول به حجیّت آن از باب حکم عقل- عقل است. به لحاظ متعلّق (حکم یا موضوع حکم) به امارة حکمیّه
و موضوعیّه تقسیم میشود. امارة حکمیّه در احکام معتبر است مانند خبر عادل یا ثقه، و امارة موضوعیّه در موضوعات اعتبار دارد
مانند خبر دو عادل یا بیشتر و نیز تحت تصرف بودن مالی که نشانۀ مالکیّت است.حجیّت اماره: اماره به لحاظ آن که دلیل ظنّی
«2» . است، در صورتی که دلیل قطعی و یقینی بر اعتبار آن وجود نداشته باشد، حجیّت ندارد؛ هر چند ظنّ حاصل از آن قوي باشد
دلیل شرعی قائم بر اعتبار اماره، یا تأسیسی است؛ یعنی جعل حجیّت براي اماره بدون پیشینۀ عمل به آن از سوي عقلا، و یا امضایی
است؛ یعنی امارهاي که عقلا طبق مفاد آن عمل کردهاند و شارع آن را تأیید نموده است.طریقیّت یا سببیّت اماره: در این که حجیّت
اماره به نحو طریقیّت و کشف از واقع است یا به نحو سببیّت یعنی سبب حدوث حکم بر طبق مؤدّاي خود،
.17 (2) .16 / 1) اصول الفقه 2 )
ص: 643
اختلاف است. عمل به اماره- در صورت اشتباه و عدم انطباق مؤدّاي آن با واقع- بنا بر طریقیّت تنها، در حدّ عذر براي مکلّف در
عمل به آن مطرح است، لیکن بنا بر سببیّت، حکم واقعی از مکلّف برداشته میشود و شارع در موضوع محل شک، حکم برگرفته از
اماره را حکم ظاهري قرار میدهد. مشهور اصولیان برآنند که حجیّت اماره به نحو طریقیّت است.شیخ انصاري در خصوص طریق یا
یاد کرده است. طبق نظر وي، در پیروي از اماره- نه در « مصلحت سلوکی » سبب بودن اماره، نظریهاي میانی انتخاب و از آن با عنوان
جایگاه حجیّت اماره: اماره حتی در «3» . خود عمل- مصلحتی الزامآور وجود دارد که مصلحت از دست رفته را جبران میکند
صورت امکان تحصیل علم نیز حجّت است مانند خبر واحد که بنا بر قول به حجیّت آن، عمل بدان جایز است، حتی اگر امکان
دسترسی به امام علیه السّلام و گرفتن حکم واقعی از ایشان وجود داشته باشد. البته در صورت حصول علم به واقع، موضوع اماره
(مشکوك به لحاظ واقع) از بین میرود.حجیّت مثبتات اماره: لوازم عقلی یا عادي مؤدّاي اماره، به اماره ثابت میگردد بر خلاف
مثبتات اصول عملیّه (- اصل مثبت).تقدّم اماره بر اصل عملی: با وجود اماره و حتی احتمال وجود آن و امکان فحص، رجوع به اصل
«4» . عملی جایز و صحیح نیست. رجوع به اصل عملی، تنها در صورت نبودن اماره یا یأس از پیدا کردن آن، جایز است
اماکن؛ ج 1، ص: 643
- مکان
اماکن اربعه؛ ج 1، ص: 643
اماکن اربعه [- اماکن تخییر؛ مواضع اربعه]: مکانهاي چهارگانۀ تخییر بین قصر و اتمام نماز براي مسافر.منظور از اماکن اربعه، چهار
شهر مکّه، مدینه، کوفه و کربلا است که مسافر در
صفحه 414 از 483
. 15 و 237 / 4) اصول الفقه 2 ) .41 -36 / 115 و اصول الفقه 2 -112 / 3) فرائد الاصول 1 )
ص: 644
آنها مخیّر است نمازهاي چهار رکعتی را قصر (- قصر) یا تمام (- اتمام) بخواند؛ هر چند نسبت به گسترة تخییر در اماکن یاد شده
اختلاف وجود دارد.قدر مسلّم از آن، مسجد الحرام، مسجد النّبی صلّی اللّه علیه و آله، مسجد کوفه و حائر (- حائر) امام حسین علیه
از این عنوان در باب صلات «2» . البته قول به جواز تخییر در شهر مکّه و مدینه، به مشهور نسبت داده شده است «1» . السّلام است
بحث شده است.قول مشهور میان فقها، تخییر نمازهاي چهار رکعتی بین قصر و اتمام در اماکن یادشده است؛ هر چند اتمام افضل
تخییر در مکانهاي مذکور، استمراري است. بنابراین، «4» . حکم تخییر اختصاص به نماز دارد و شامل روزه نمیشود «3» . میباشد
نمازي را که به نیّت قصر شروع کرده، میتواند چهار رکعتی تمام کند و بالعکس یا مثلا نماز ظهر را قصر و نماز عصر را تمام
هرگاه در یکی از مکانهاي مزبور «6» . در سقوط نافلههاي ظهر و عصر از مسافر در مکانهاي یاد شده اختلاف است «5» . بخواند
نماز، قضا (- قضا) شود، در این که شخص در قضاي آن همچون ادا (- اداء) مخیّر بین قصر و اتمام است یا قصر متعیّن میباشد و یا
«7» . در صورت بجا آوردن قضاي آن در یکی از این مکانها بین قصر و اتمام اختیار دارد، اختلاف میباشد
اماکن عمومی؛ ج 1، ص: 644
اماکن عمومی: مکانهاي متعلّق به عموم.اماکن عمومی، مکانهاییاند که ملک شخص یا اشخاص معیّنی نیست و همگان در
استفادة از آنها مساوياند 1 مانند جنگلها و جادهها. از آن در بابهاي احیاء موات، لقطه و غصب سخن رفته است.
5) مستند ) .165 / 4) العروة الوثقی 2 ) .329 / 3) جواهر الکلام 14 ) .1774 -1771 / 2) مفتاح الکرامۀ 6 ) .164 / 1) العروة الوثقی 2 )
/ 469 ؛ مهذّب الاحکام 5 -467 / 342 ؛ الحدائق الناضرة 11 / 6) جواهر الکلام 14 ) .165 / 426 و العروة الوثقی 2 / العروة (الصلاة) 8
1 (8) .67 -66 / 735 و مستمسک العروة 7 -734 / 115 ؛ العروة الوثقی 1 -114 / 7) جواهر الکلام 13 ) .22 -21 / 24 و فقه الصادق 4
.255 / مهذّب الاحکام 23
ص: 645
امّا اگر استفاده به گونهاي باشد که موجب ضرر رساندن یا مزاحمت براي ،«2» استفاده از اماکن عمومی براي همگان، مباح است
اگر شخصی زودتر از دیگران در جایی از اماکن «3» . استفادة دیگران باشد مانند نشستن در راه عبور و مرور (سد معبر) جایز نیست
عمومی استقرار پیدا کند، در استفادة از آن تا زمانی که در آن مکان است، نسبت به آنها حق اولویّت دارد و دیگران نمیتوانند
مانع استفادة وي گردند، امّا اگر این شخص به قصد اعراض و انصراف از آن جا برود، حق او از بین میرود؛ هر چند وسائل خود را
در آن جا گذاشته باشد. در صورت عدم انصراف و با قصد بازگشت، اگر وسائل خود را در آن مکان گذاشته باشد، حقّش باقی
اگر دو نفر یا بیشتر با هم براي استفاده از جایی از اماکن «4» . است، و اگر چیزي نگذاشته باشد، در بقاي حق وي اختلاف است
مشترکات). -) «5» عمومی حاضر شوند و استفادة همزمان آنان از آن جا میسّر نباشد. باید میان آنان قرعه زد
امّ الفروخ؛ ج 1، ص: 645
امّ الفروخ: از مسائل ارث نزد اهل سنّت.وارثان در این مسأله عبارتند از: شوهر، مادر، دو خواهر پدري و مادري و دو برادر مادري.
وجه نامگذاري مسأله به امّ الفروخ- که به معناي مادر جوجهها است- فزونی وارثان است.سهم هر یک از وارثان یاد شده نزد اهل
سنّت عبارت است از: شوهر، نصف؛ دو خواهر، دو سوم و هر یک از مادر و دو برادر، یک ششم. لیکن نزد شیعه، سهم شوهر،
نصف و باقی مانده از آن مادر است 1 (- ارث).
صفحه 415 از 483
امّ القري؛ ج 1، ص: 645
- مکّه
امّ الکتاب؛ ج 1، ص: 645
- حمد؛ سوره
.42 / 82 و الخلاف 4 / 1 المبسوط 4 (6) .299 (5) .276 -272 / 4) مهذّب الاحکام 23 ) .77 / 3) جواهر الکلام 38 ) .298 (2)
ص: 646
اماله؛ ج 1، ص: 646
اماله: وارد کردن دارو به رودة بزرگ از راه مقعد/ میل دادن صداي فتحه به کسره یا الف به یاء.از اماله به معناي نخست به مناسبت
در باب طهارت و صوم سخن رفته است.طهارت: تماس چیزي با عین نجس مانند خون در داخل بدن، موجب نجاست آن نمیشود.
از این رو، اگر ابزار یا داروي اماله در داخل بدن با مدفوع تماس یابد و پس از بیرون آمدن، به نجاست آلوده نباشد، پاك است، امّا
همچنین خروج داروي «1» . برخی در صورت علم به ملاقات آن با نجاست در داخل بدن، احتیاط را در اجتناب از آن دانستهاند
صوم: امالۀ غیر ضروري با مایعات، بر روزهدار حرام «2» . اماله، در صورتی که به نجاست آلوده نباشد، موجب بطلان وضو نیست
البته بنا بر قول به وجوب کفّاره، اگر «3» . است، امّا در بطلان روزه با آن و نیز بنا بر قول به بطلان، در وجوب کفّاره، اختلاف است
اماله با اشیاي جامد به نظر بیشتر فقیهان بر «4» . اماله، ضروري باشد، کفّاره واجب نیست، بلکه تنها، قضاي روزه واجب است
اماله به معناي دوم، از اصطلاحات علم تجوید است که به مناسبت در باب صلات آمده است.رعایت آنچه «5» . روزهدار حرام نیست
«6» . عالمان علم تجوید براي نیکو شدن قرائت قرآن بیان کردهاند- مانند اماله در قرائت نماز- واجب نیست
امام جماعت؛ ج 1، ص: 646
امام جماعت: پیش نماز.از آن در باب صلات سخن رفته و مهمترین مباحث آن عبارت است از: شرایط: امام جماعت باید عاقل 1
(- عقل)، بالغ 2 (- بلوغ) مؤمن (شیعه دوازده امامی) 3، عادل 4 (- عدالت)
.306 / 4) مستمسک العروة 8 ) . 193 و 202 / 275 و العروة الوثقی 2 -274 / 3) جواهر الکلام 16 ) .184 (2) .56 / 1) العروة الوثقی 1 )
.325 2 (8) .323 / 1 جواهر الکلام 13 (7) .656 / 6) العروة الوثقی 1 ) .193 / 272 و 275 و العروة الوثقی 2 / 5) جواهر الکلام 16 )
.275 4 (10) .275 -273 3 (9)
ص: 647
امامت ممیّز در آستانۀ بلوغ (- مراهق) به قول «6» . و در صورت مرد بودن همه یا بعضی از نمازگزاران مرد باشد «5» حلالزاده
و به قول «9» همچنین امّی (کسی که قرائت نماز را نمیداند) و لال براي غیر همسانشان ،«8» و نیز نشسته براي ایستاده «7» مشهور
به قول «10» . مشهور، امامت کسی که حرفی را به جاي حرفی دیگر تلفّظ میکند- مانند تلفّظ سین به جاي شین- جایز نیست
به قول مشهور، امامت این افراد «11» . مشهور، امامت زن براي زن در صورت دارا بودن سایر شرایط امام جماعت، جایز است
3. کسی که حدّ شرعی «13» .( 2. مبتلا به بیماري خوره (جذام) و پیسی (برص «12» . کراهت دارد: 1. حاضر براي مسافر و برعکس
5. اعرابی (بیاباننشین) براي غیر «15» . 4. کسی که به جهت عذري ختنه نکرده است «14» . بر او جاري شده است، پس از توبه
صفحه 416 از 483
7. کسی «17» . 6. کسی که با تیمّم نماز میگزارد براي کسی که با وضو نماز میخواند «16» . اعرابی به قول مشهور میان متأخّران
برخی، امامت اسیر، بافنده، حجامتگر، دباغ، نگهدارندة بول خود و نیز امامت ناقص براي «18» . که مأمومان از امامت او ناخشنودند
اگر بعد از نماز، بطلان نماز امام به جهت نداشتن شرط صحّت مانند طهارت «19» . کامل و کامل براي کاملتر را مکروه شمردهاند
و اخلال در ارکان یا بطلان امامت او به جهت فسق یا کفر محرز گردد، نماز مأموم به قول مشهور، صحیح است. لیکن در صحّت
در صورت «20» . نماز وي در فرض علم به بطلان امامت پیش نماز به جهت نداشتن سایر شرایط جز فسق و کفر، اختلاف میباشد
علم به بطلان در اثناي نماز، در این که نماز مأموم باطل است و باید اعاده شود یا لازم است نیّت فرادا کرده و نماز را ادامه دهد،
اولویّت در امامت: پیشنماز راتب (- امام راتب)، امیر گمارده شده از سوي امام عادل، صاحب خانه در منزل «21» . اختلاف است
«22» خود
(15) .383 (14) .381 (13) .374 (12) .337 (11) .342 (10) .335 -331 (9) .328 -327 (8) .325 (7) .337 -336 (6) .324 (5)
9 و -2 / 20 ) جواهر الکلام 14 ) .803 -802 / 391 و العروة الوثقی 1 -390 (19) .386 (18) .390 -389 (17) .387 (16) .384
.348 / 22 ) جواهر الکلام 13 ) .311 -310 / 11 و مستمسک العروة 7 / 21 ) جواهر الکلام 14 ) .312 -306 / مستمسک العروة 7
ص: 648
اختلاف در امامت: در صورت اختلاف دو یا چند نفر دربارة «23» . و نیز هاشمی، در امامت جماعت بر دیگران اولویّت دارند
امامت، منتخب از سوي مأمومان بر دیگران مقدّم است و در فرض اختلاف مأمومان در تقدیم فردي، به مرجّحات رجوع میشود. در
آن که قرائتش نیکوتر ) « أقرأ » شمار مرجّحات و نیز ترتیب بین آنها و تقدیم یکی بر دیگري اختلاف است. قول مشهور، تقدیم
نیابت از طرف امام: در صورت مردن یا «24» . بر سایر مرجّحات است « أفقه » داناترین به مسائل و احکام شرعی) و ) « أفقه » است) بر
بیهوش شدن امام جماعت در اثناي نماز، جایز است یکی از مأمومان واجد شرایط نماز را با دیگر مأمومان به آخر رساند. همچنین
امام میتواند در حال ضرورت مانند باطل شدن وضو یا ابتلا به خون دماغ در اثناي نماز، فردي را به جاي خود بگمارد تا با مأمومان
مستحبات: قرار گرفتن در وسط صف، مراعات حال ناتوانترین مأمومان در افعال نماز مگر آن که خود «25» . نماز را به اتمام رساند
آنان خواهان طولانی شدن نماز باشند، شنواندن قرائت و ذکرهاي نماز به گوش مأمومان، طول دادن رکوع به دو برابر اندازهاي که
انجام میداده است، در موردي که کسی قصد پیوستن به جماعت را دارد، و برنخاستن از جاي خود پس از اتمام نماز تا زمانی که
«26» . نماز مأمومان تمام نشده است، بر امام جماعت مستحب است
امام جمعه؛ ج 1، ص: 648
امام جمعه: منصوب شده جهت اقامۀ نماز جمعه.در باب صلات آمده است.
.804 -803 / 26 ) العروة الوثقی 1 ) .369 -368 (25) .366 -357 (24) .353 (23)
ص: 649
منصب امامت جمعه: منصب امامت جمعه در زمان حضور امام معصوم علیه السّلام براي ایشان و یا نایب منصوب از جانب ایشان
همچنین جواز اقامۀ آن در زمان غیبت ،«1» است و در جواز، وجوب یا حرمت اقامۀ آن در زمان غیبت براي دیگران اختلاف است
برخی از معاصران در زمان حکومت اسلامی تصدّي منصب امامت جمعه را «2» . براي غیر مجتهد جامع الشرایط محل خلاف است
شرایط امام جمعه: تمامی صفات معتبر در امام جماعت (- امام جماعت) مانند عقل، ایمان، «3» . منوط به اذن ولیّ فقیه دانستهاند
عدالت، حلالزادگی و مرد بودن در امام جمعه نیز شرط میباشد. البته مرد بودن در امام جمعه به طور مطلق شرط است، بنابراین
مستحب است امام جمعه از صفات بلاغت، شجاعت، مواظبت بر اوقات نماز «4» . زن، حتی براي زنان نمیتواند امام جمعه شود
صفحه 417 از 483
نماز جمعه). 2 -) «5» برخوردار و عامل به سخنان خود باشد
امام حسین (ع)؛ ج 1، ص: 649
امام حسین علیه السّلام: سومین امام معصوم شیعیان.احکام مربوط به آن حضرت به مناسبت در بابهاي صلات و اطعمه و اشربه
آمده است.زیارت (- زیارت) امام حسین علیه السّلام به ویژه از نزدیک، در روزهاي عرفه، عید فطر، عید قربان، اول و نیمۀ ماه
رجب، نیمۀ ماه شعبان، عاشورا و اربعین (بیستم ماه صفر) و شبهاي قدر مستحب مؤکّد است. 1 نیز عزاداري و اظهار حزن و اندوه
براي اهل بیت علیهم السّلام به ویژه امام حسین علیه السّلام به خصوص در روز عاشورا 2 و نیز گریه کردن 3 براي آن حضرت
استحباب دارد.حائر (- حائر) امام حسین علیه السّلام یکی از چهار مکانی است که مسافر در آن جا میتواند نمازهاي چهار رکعتی
را
.259 / 4) جواهر الکلام 11 ) .268 / 3) استفتائات (امام خمینی) 1 ) .445 / 2) الحدائق الناضرة 9 ) .193 -151 / 1) جواهر الکلام 11 )
.164 / 3 الحدائق الناضرة 4 (8) .500 / 2 وسائل الشیعۀ 14 (7) .434 / 1 الحدائق الناضرة 17 (6) .235 / 329 و تحریر الوسیلۀ 1 (5)
ص: 650
اماکن اربعه).سلام و درود فرستادن بر امام حسین علیه السّلام -) «4» تمام یا قصر بخواند و به قول مشهور، تمام خواندن، افضل است
تربت (- تربت) امام حسین داراي احکام ویژهاي از قبیل «5» . و لعنت کردن قاتلان آن حضرت به هنگام نوشیدن آب مستحب است
جواز خوردن آن جهت شفا میباشد. (- أئمّه)
امام راتب؛ ج 1، ص: 650
امام راتب: امام جماعت ثابت مسجد.از آن در باب صلات سخن رفته است.امام راتب براي امامت جماعت مسجد نسبت به دیگران
جز امام معصوم علیه السّلام اولویّت (- اولویّت) دارد؛ هر چند افضل از او باشند و پیشی گرفتن دیگري براي امامت بدون اجازة وي
مکروه است.در این که بر امام راتب مستحب است فرد افضل از خود را مقدّم بدارد یا افضل آن است که خود امامت کند و در
صورت اذن دادن به افضل از خود، در این که براي او مستحب است که نپذیرد، اختلاف است.در صورت حضور فرمانرواي عادل
(حاکم)، در این که وي مقدّم است یا امام راتب، اختلاف است. 1
امامزاده؛ ج 1، ص: 650
امامزاده: فرزند بدون واسطه یا با واسطۀ امام علیه السّلام.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، حج، وقف و نذر سخن رفته
است.زیارت قبر امامزادگانی که در مسیر ولایت و محبت اهل بیت علیهم السّلام بودهاند، از آن جهت که تعظیم شعائر دینی و
گرامی داشت امامان علیهم السّلام به شمار میرود، مستحب، و بیحرمتی، تحقیر و اهانت به آنان، حرام است.زیارت برخی
امامزادگان مانند حضرت عبد العظیم حسنی سلام اللّه علیه در ري و حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها در قم مورد تأکید ویژه
قرار گرفته است. 1
251 و / 1 القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 5 (7) .351 -348 / 1 جواهر الکلام 13 (6) . 5) جامع عباسی/ 344 ) .103 / 4) شرائع الاسلام 1 )
.103 / جواهر الکلام 20
ص: 651
ورود جنب (- جنابت)، حائض (- حیض) و نفساء (- نفاس) به حرم امامزاده، در صورتی که موجب هتک حرمت نگردد و مسجد
صفحه 418 از 483
به تصریح برخی فقها، انتقال میّت از محل فوت او، به نزد قبور امامزادگانی که پیرو امامان علیهم السّلام «2» . نباشد، جایز است
ساختن و مرمّت قبور نیکان و امامزادگان در خط «3» . بودهاند، همچون انتقال به مشاهد مشرّفه أئمّه علیهم السّلام، مستحب است
و نذرها و وقفهاي صورت گرفته براي حرم ،«4» ولایت، همچون بنا و تعمیر روضۀ منوّرة امامان علیهم السّلام، مستحب است
ایشان، باید به مصارف حرم از قبیل تعمیرات، فرش کردن، روشنایی، زائران نیازمند و خادمان ایشان برسد و در صورت وقف یا نذر
تخریب آثار بر جاي مانده از قبرهایی که بر «5» . براي خصوص امامزاده بدون تعیین مورد مصرف، در مطلق خیرات صرف میگردد
اثر گذشت زمان طولانی، بدن میّت در آنها از بین رفته، جایز است، جز قبور عالمان، صالحان و امامزادگان به ویژه در صورتی که
«6» . قبر آنان زیارتگاه مؤمنان و علاقمندان باشد
امام زمان (عج)؛ ج 1، ص: 651
امام زمان: دوازدهمین امام معصوم شیعیان.از آن بزرگوار به مناسبت در بابهاي خمس و حج یاد شده است.زیارت امام زمان عجّل
اللّه فرجه الشّریف در هر زمان و هر جا به ویژه در سامرّا و در سرداب مقدّس و دعا براي تعجیل در ظهور آن حضرت مستحب است.
1 نیز انتظار فرج حضرت 2، دعا کردن و صدقه دادن براي سلامتی آن گرامی و نیز دعا براي چیره شدن آن امام همام بر کافران،
ملحدان و منافقان 3 استحباب دارد. همچنین به جا آوردن اعمال
282 و مصباح / 4) مستند الشیعۀ 3 ) .348 / 3) جواهر الکلام 4 ) .222 / 337 و 364 و مهذّب الاحکام 3 ؛286 / 2) العروة الوثقی 1 )
1 (7) .453 / 6) العروة الوثقی 1 ) .225 / 5) توضیح المسائل مراجع/ م 2662 و 2663 و العروة الوثقی [تکملۀ] 1 ) .428 / الفقیه 5
.810 / 3 منتهی الآمال 2 (9) .122 / 2 بحار الانوار 52 (8) .100 / 16 و جواهر الکلام 20 / الدروس 2
ص: 652
و « قائم » عبادي مانند نماز و حج براي ایشان و برخاستن از جاي خود هنگام بردن یا شنیدن نامهاي آن حضرت به ویژه لقب مبارك
نیمی از خمس (- خمس)، از آن امام زمان «4» . نهادن دست راست بر سر در این هنگام و خواندن دعاي وارد، از مستحبات است
است که در تحلیل آن براي شیعیان در عصر غیبت یا وجوب پرداخت آن به فقیه جامع الشرایط یا جز آن، اختلاف است. (- أئمّه)
امام معصوم؛ ج 1، ص: 652
- أئمّه
امامیّه؛ ج 1، ص: