گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
انگور؛ ج 1، ص: 713







انگور: میوه معروف.از آن در بابهاي طهارت، زکات، تجارت و اطعمه و اشربه سخن رفته است.انگور، پاك و خوردنش حلال
است، ولی خوردن آب آن (- آب انگور) پس از جوشیدن و پیش از کم شدن دو سوم آن، حرام میباشد؛ هر چند در نجاستش
اختلاف است. 1اگر آب موجود در دانۀ انگور بجوشد، در الحاق آن به آب انگور از حیث حرمت و نجاست، اختلاف است؛
بسیاري از فقها، انگور را در حکم آب انگور میدانند. 2فروش انگور به شرط تهیّۀ شراب یا به قصد آن، حرام و معامله باطل است،
صفحه 453 از 483
لیکن به قول مشهور، فروش آن به کسی که فروشنده میداند از آن شراب تهیّه میکند، بدون شرط و قصد، جایز است. 3در جواز
فروش انگور در برابر کشمش از آن جهت که مستلزم ربا (- ربا) میگردد یا نه، اختلاف است. 4خوردن با دست چپ کراهت دارد
ولی خوردن انگور و انار با هر دو دست مباح است. 5 خوردن دانههاي انگور به صورت یکی یکی یا دو تا دو تا مستحب است. 6
70 و توضیح المسائل / 2 العروة الوثقی 1 (28) .69 / 13 و العروة الوثقی 1 / 1 جواهر الکلام 6 (27) .127 /39 (26) .334 /35 (25)
466 و وسائل / 5 جواهر الکلام 36 (31) .322 -320 / 4 مهذّب الاحکام 17 (30) .30 / 3 جواهر الکلام 22 (29) . مراجع/ م 113
.209 / 6 وسائل الشیعۀ 24 (32) .258 / الشیعۀ 24
ص: 714
انهاء حکم؛ ج 1، ص: 714
کتاب قاض الی » انهاء حکم: اعلام حکم قاضی به قاضی دیگر.از انهاء حکم در باب قضاء سخن رفته است و بسیاري آن را با عنوان
مطرح کردهاند.اقسام انهاء: اعلام حکم قاضی به قاضی دیگر پس از صدور و انشاي لفظی آن ممکن است به یکی از چهار « قاض
روش ذیل باشد: 1. نوشتن: این که حاکم حکم خود را براي حاکم دیگر یا همۀ حاکمان بنویسد تا آن را اجرا کنند. این قسم از
و قاضی دوم نمیتواند بر اساس آن حکم را اجرا نماید، مگر «1» انهاء به قول مشهور، حتی در حق الناس (- حق) نیز معتبر نیست
در این مورد اگر انتساب نوشته، به قاضی اول قطعی باشد، اما از «2» . این که با قرائن قطعی، از نوشتۀ وي به حکم او علم پیدا کند
که در ذیل «3» آن، علم به حکم حاصل نشود، حکم روش دوم (خبر دادن شفاهی حاکم اول از حکم خود به حاکم دوم) را دارد
میآید. 2. خبر دادن شفاهی: در اعتبار این روش اختلاف است. منشأ اختلاف این است که آیا دلیل لزوم پذیرفتن حکم صادر شده
از قاضی و اجراي آن، شامل خبر دادن شفاهی وي به حکم نیز میشود تا در این صورت نیز اجراي آن بر قاضی دوم واجب باشد یا
براي مثال، اگر «4» . این که خبر دادن قاضی از حکم خود، شهادت به حساب میآید و در قبول شهادت، قول دو عادل لازم است
قاضی اول به قاضی دوم خبر دهد که دعوا نزد او به نفع مدّعی ثابت شده است، اعتباري بدان نیست؛ زیرا ثبوت، غیر از حکم است.
3. شهادت: «6» . اگر قاضی دوم با قرائن موجود، از خبر دادن قاضی اول به حکم وي علم پیدا کند، باید حکم او را اجرا نماید «5»
گواهی دادن دو عادل بر صدور حکم از قاضی اول، در صورتی که آن دو، شاهد آنچه در دادگاه اتّفاق
.305 -304 / 3) جواهر الکلام 40 ) .141 -140 / 27 و مهذّب الاحکام 27 / 2) العروة الوثقی [تکملۀ] 2 ) .303 / 1) جواهر الکلام 40 )
/ 141 و فقه الصادق 25 / 6) مهذّب الاحکام 27 ) .316 / 5) جواهر الکلام 40 ) .27 / 306 و 314 و العروة الوثقی [تکملۀ] 2 -305 (4)
.62
ص: 715
در قبول شهادت دو «7» . افتاده، باشند، و قاضی آن دو را شاهد بر حکم گرفته باشد، پذیرفته، و اجراي آن بر حاکم دوم واجب است
عادل که در دادگاه حضور نداشتهاند، امّا حاکم، آنچه را که در دادگاه واقع شده و نیز حکم و خصوصیّات دو طرف نزاع را براي
آن دو بازگو کرده و آن دو را بر حکم خود شاهد گرفته است، اختلاف میباشد، مگر این که حاکم دوم در این صورت با قرائنی
.4 «9» . این قسم از انهاء، تنها در حق النّاس پذیرفته است، نه در حق اللّه «8» . از شهادت دو عادل به حکم حاکم اول علم پیدا کند
اقرار: اگر دو طرف نزاع نزد قاضی دوم به صدور حکم از قاضی اول اقرار کنند، قاضی دوم بر اساس آن میتواند حکم را اجرا
مرگ یا برکناري قاضی اول از قضاوت پس از صدور حکم، مانع اجراي حکم به وسیلۀ قاضی دوم نیست، امّا در این «10» . نماید
«11» . که فاسق شدن او، مانع آن است که قاضی دوم، حکم صادر شده پیش از فسق او را اجرا نماید یا خیر، اختلاف است
اوداج اربعه؛ ج 1، ص: 715
صفحه 454 از 483
اوداج اربعه؛ ج 1، ص: 715
اوداج اربعه: دو رگ گردن، با مري و حلقوم.اوداج جمع ودج، عبارت است از مري (مجراي طعام)، حلقوم (مجراي نفس که روي
مري قرار دارد) و شاهرگهاي دو طرف حلقوم، و از آن در باب صید و ذباحه سخن رفته است.بریدن کامل- نه شکافتن صرف-
اوداج اربعه در ذبح شرعی واجب است و بریدن بعضی از آنها در غیر حال ضرورت، کافی نیست 1 (- ذبح).
.27 / 308 و العروة الوثقی 3 -307 (10) .312 / 9) جواهر الکلام 40 ) .62 / 314 و فقه الصادق 25 (8) .306 / 7) جواهر الکلام 40 )
*105 / 1 جواهر الکلام 36 (12) .144 / 27 و مهذّب الاحکام 27 / 321 ؛ العروة الوثقی [تکملۀ] 2 -319 / 11 ) جواهر الکلام 40 )
.106
ص: 716
اوراق بهادار؛ ج 1، ص: 716
اوراق بهادار [- اوراق مالی]: اسناد مالی قابل نقل و انتقال در معاملات بانکی و بورس.به اسناد مالی داراي نرخ با نام یا بی نام،
اوراق بهادار گفته میشود که در معاملات بانکی و بازار بورس جریان دارد.این اوراق یا نمودار مشارکت در مؤسّسه یا شرکتی
است (اوراق مشارکت) و یا در قرضههاي دراز مدّت (اوراق قرضه).این عنوان در مسائل مستحدثه فقه مورد بحث قرار گرفته
است.اوراق مشارکت: اوراق مشارکت با توجّه به نوع فعالیّت و مدّت آن، در قالب عقود مضاربه (- مضاربه)، مزارعه (- مزارعه)،
مساقات (- مساقات) و شرکت (- شرکت) منتشر میشود. از عقد مضاربه در فعالیّتهاي بازرگانی، از قرارداد مزارعه در امور
کشاورزي و از مساقات در باغداري و از شرکت در همۀ فعالیّتها به ویژه کارهاي تولیدي استفاده میشود.اوراق مشارکت به چند
صورت منتشر میشود: 1. بانکها به طور مستقل با استفاده از داراییهاي ذخیره شدة خود اقدام به سرمایهگذاري در طرحهاي
مشخص کرده و در مرحلۀ اجرا یا پس از بهرهدهی، سهام آن را میان سپردهگذاران توزیع میکنند؛ بدین معنا که سپردهگذاران به
جاي اقدام به سپردهگذاري در بانکها، اوراق سهام شرکت بانکها را میخرند. 2. بانکها به وکالت از سپردهگذاران با سپردههاي
ایشان اقدام به سرمایهگذاري نموده، اسناد مالکیّت آن را به صورت سهام میان سپردهگذاران توزیع میکنند.سهام توزیع شده در هر
دو روش یاد شده، توسط بانک و نیز بازار بورس قابل خرید و فروش است. 3. بخش خصوصی همانند بانکها به دو روش یاد شده
اقدام به سرمایهگذاري در پروژههاي صنعتی، کشاورزي و عمرانی میکند، سپس اوراق سهام آن را در بازار بورس یا از طریق
بانکها عرضه مینماید.
ص: 717
حکم: خرید و فروش اوراق مشارکت، در صورتی که مؤسّسه یا شرکت عرضه کنندة آن معاملات ربوي (- ربا) انجام نمیدهد،
جایز است و همۀ حقوق و تصرفات مقرّر در شرع همچون، قرض (- قرض)، رهن (- رهن)، هبه (- هبه)، ارث (- ارث) و مانند
آنها بر این اوراق مترتّب میگردد.بانکها میتوانند با دریافت مبلغی بر حسب قرارداد، نسبت به فروش و عرضۀ اوراق مشارکت
اقدام کنند. این قرارداد میتواند در قالب اجاره باشد؛ بدین معنا که مؤسّسه یا شرکت سهامی، بانک را در عرضۀ اوراق سهام در
مقابل پرداخت کارمزد آن اجیر خود قرار دهد، و میتواند در قالب جعاله (- جعاله) باشد؛ بدین صورت که شرکت سهامی، متعهّد
اوراق قرضه: اوراق قرضه عبارت است از اسناد «1» . میگردد اگر بانک این کار را براي او انجام دهد، فلان مبلغ را به آن بپردازد
متحد الشکل و مدّتدار وام که مبلغ آن در همه یکسان است و به آن بهره تعلّق میگیرد. این اوراق توسط شرکتهاي سهامی یا
مؤسّسههاي دولتی به منظور گسترش فعالیّتهاي بازرگانی، عمرانی یا دفاعی عرضه میگردد.شرکتها یا مؤسسات یاد شده با
انتشار این اسناد بهادار، مبالغی (معادل مبالغ اسمی اوراق قرضه یا کمتر) از خریداران وام گرفته و در قبال آن، متعهّد میگردند مبلغ
صفحه 455 از 483
اسمی (اصل) آن را در سررسید بلندمدّت و سود تضمین شدهاش را در تاریخهاي معیّن بپردازند.بدین ترتیب، دارندگان اوراق
قرضه جزء بستانکاران شرکت یا مؤسّسه مربوط به شمار میروند و هر زمان بخواهند، میتوانند اوراق خویش را به فروش برسانند.
گاهی نیز بانکها و مؤسّسههاي اعتباري اقدام به خرید و فروش اوراق قرضۀ صادر شده از سوي دولت یا مؤسسات معتبر غیر دولتی
مینمایند.حکم: معاملۀ اوّلیۀ اوراق قرضه از مصادیق قرض است که گرفتن بهره بر آن، ربا و حرام است، مگر آن که صادر کنندة
آنها، شرکتها یا مؤسسات وابسته به کفّار باشد که به قول مشهور،
.200 -195 / 712 و 746 و بحوث فی الفقه المعاصر 2 -711 / 1) توضیح المسائل مراجع 2 )
ص: 718
در صورت حرمت خرید و فروش اوراق قرضه، واسطه «2» . خریدن آنها براي مسلمانان بنا بر جواز ربا گرفتن از کافر جایز است
اوراق تجاري) -) «3» . شدن بانکها براي عرضۀ این اوراق و گرفتن کارمزد بر این کار، جایز نیست
اوراق تجاري؛ ج 1، ص: 718
اوراق تجاري: اسناد ردّ و بدل شونده میان بازرگانان در معاملات.اوراق تجاري به اسنادي همچون چک، سفته، برات، اسناد در
وجه حامل و هرگونه اوراق بهادار (- اوراق بهادار) اطلاق میگردد که میان مردم به ویژه بازرگانان، ردّ و بدل میشود و مبلغ
مندرج در آنها به صورت نقد یا پس از مدّت معیّن محدود و کوتاه قابل پرداخت است.موضوع این مقاله آن بخش از اسنادي
است که بیانگر بستانکاري صاحب سند یا بدهکاري صادر کنندة آن میباشد.این عنوان در مسائل مستحدثه فقه مورد بحث قرار
گرفته است.مالیّت اسناد تجاري: اوراق تجاري مانند چک و سفته، ارزش مالی مستقلی ندارند و تنها، در حدّ سند معتبر طلب یا
بدهی هستند و معاملاتی که با آنها انجام میگیرد، به اعتبار همان طلب یا بدهی است. بنابراین، دادن آن به طلبکار، پرداخت
بدهی به شمار نمیرود و با از بین رفتن سند، ذمّۀ مدیون، برئ نمیشود. 1داد و ستد اسناد تجاري: خرید و فروش خود اسناد به
علت مالیّت نداشتن، جایز نیست 2، لیکن داد و ستد طلبی که این اسناد بیانگر آن است، از مصادیق معامله دین است.خرید و فروش
دین: داد و ستد طلب، در صورتی که دو طرف معامله، بستانکار و بدهکار باشند و نیز به قول مشهور فروختن طلب به غیر بدهکار
پس از رسیدن موعد آن (دین حالّ)، جایز است، لیکن در جواز آن پیش از
613 و بحوث فی الفقه / 1 تحریر الوسیلۀ 2 (4) .747 / 3) توضیح المسائل مراجع 2 ) .197 -196 / 2) بحوث فی الفقه المعاصر 2 )
.619 / 48 و تحریر الوسیلۀ 2 / 2 العروة الوثقی [تکملۀ] 1 (5) .193 - المعاصر/ 192
ص: 719
رسیدن موعد آن (دین مؤجّ ل) اختلاف است. بیشتر فقها این صورت را نیز جایز میدانند. در موارد جواز بیع دین، فروش آن در
بستانکار میتواند طلب خود را پیش از سررسید آن به صورت «3» . مقابل دین صحیح نیست و بهاي دین (ثمن) باید نقدي باشد
نقدي به مبلغی کمتر به بدهکار بفروشد. در صورت فروش آن به غیر بدهکار، در این که هنگام سررسید طلب، بر بدهکار واجب
است مبلغی را که شخص سوم به طلبکار پرداخته، به وي بپردازد و نسبت به افزون بر آن، ذمّه برئ میشود یا لازم است همۀ بدهی
صحّت فروش دین به مبلغ کمتر نزد قائلان به جواز آن، «4» . را به شخص سوم بپردازد، اختلاف است. قول دوم، مشهور است
مشروط به دو شرط است: نخست، معامله، نقدي صورت گیرد، و دوم، از فروش آن، ربا لازم نیاید. براي مثال، دین مورد معامله
همچون اسکناس از جنس طلا یا نقره، مکیل (پیمانهاي) و موزون (وزنی) نباشد و یا اگر از جنس آنها است، به غیر جنس خود
پس از روشن شدن حکم داد و ستد دین، حکم خرید و فروش اسناد تجاري نیز به اعتبار دین مندرج در آن، معلوم «5» . فروخته شود
میگردد، به شرط آن که سند واقعی باشد.در صورتی که سند، صوري (مجاملهاي، دوستانه) باشد و در حقیقت، دینی در کار
صفحه 456 از 483
نباشد، داد و ستد آن باطل است؛ هر چند براي تصحیح معامله در این صورت، راههایی ذکر شده که در بخش مسائل مستحدثه
چنان که گذشت، مالیّت اسناد تجاري، به اعتبار پولی است که این اسناد بیانگر آن هستند و چون پول «6» . کتب فقهی آمده است
رایج، شمارشی (معدود) است، به قول مشهور،- بنا بر عدم جریان رباي معاوضی (- ربا) در کالاي شمارشی- در فروش اسناد
مدّتدار به مبلغ کمتر به صورت نقدي، ربا محقّق نمیشود، لیکن اگر داد و ستد اسناد تجاري به صورت قرضی (- قرض) باشد، ربا
و حرام است. (- پول)
5) منهاج ) .161 - 60 ؛ البنک اللاربوي/ 160 / 4) جواهر الکلام 25 ) .46 -45 / 346 و فقه الصادق 20 -344 / 3) جواهر الکلام 24 )
. 752 و 784 ؛733 ؛716 ؛649 / 6) توضیح المسائل مراجع 2 ) .45 / 173 و فقه الصادق 20 / الصالحین (خویی) 2
ص: 720
اوراق نقدي؛ ج 1، ص: 720
- پول
اورع؛ ج 1، ص: 720
نیز به کار « اعدل » و « اتقی » اورع: پرهیزکارتر.واژة فوق در فقه و اصول فقه به کار رفته است و در پارهاي موارد به جاي آن، واژة
رفته است. از آن در فقه، در بابهاي اجتهاد و تقلید، صلات و قضاء و در اصول فقه، در موضوع تعادل و تراجیح سخن گفته شده
است.بعد فقهی: اگر دو مرجع تقلید از نظر علمی و فقهی همسان باشند، لیکن یکی اتقی و اورع باشد، در وجوب تقلید از مرجع
در صورت تعدّد امام جماعت و اختلاف نمازگزاران «1» . تقلید پرهیزکارتر اختلاف است؛ هر چند در بهتر بودن آن اختلافی نیست
امام جماعت).بعد -) «2» در تقدیم یکی از آنان، از مرجّحات تقدیم- که بعضی بدان تصریح کردهاند- پرهیزکارتر بودن امام است
اصولی: در صورت تعارض (- تعارض) بین دو روایت، در این که ترجیح با روایتی است که راوي آن پرهیزکارتر است یا نه، میان
صاحبنظران اصولی اختلاف است. بسیاري از آنان، مورد ترجیح را اختلاف دو قاضی در حکم به خاطر اختلاف روایت دانستهاند
«3» . که حکم قاضی پرهیزکارتر پذیرفته است، نه اختلاف دو مجتهد
اوصاف ثلاثه؛ ج 1، ص: 720
اوصاف ثلاثه: رنگ، بو و مزه.در باب طهارت، در بحث نجاست آب، تغیّر یکی از اوصاف سهگانۀ آب به واسطۀ نجاست، موجب
نجس شدن آن دانسته شده است (- تغیّر). (- آب)
اوقات نماز؛ ج 1، ص: 720
- وقت
. 3) کفایۀ الاصول/ 443 ) .366 / 2) جواهر الکلام 13 ) .6 / 1) العروة الوثقی 1 )
ص: 721
اوقیه؛ ج 1، ص: 721
از آن به مناسبت در باب نکاح سخن رفته «1» . اوقیّه: مقیاس وزن.اوقیه برابر یک دوازدهم رطل (- رطل) یا چهل درهم است
صفحه 457 از 483
«2» . است.مهر السنّه (- مهر السنّه) دوازده و نیم اوقیه، برابر پانصد درهم است
اول وقت؛ ج 1، ص: 721
اول وقت: لحظات آغازین انجام تکالیف با وقت معیّن.بیشتر احکام آن در بابهاي طهارت و صلات آمده است که به مهمترین
آنها اشاره میشود: اداي نماز در اول وقت، مستحب مؤکّ د و تأخیر آن از اول وقت جز در مواردي که تأخیر افضل است، مکروه
میباشد.موارد فضیلت تأخیر عبارتند از: 1. تأخیر نماز مغرب و عشا براي کوچ کنندة از عرفات به مشعر الحرام و انجام آن در مشعر
الحرام. 2. تأخیر نماز عشا تا از بین رفتن سرخی مغرب (شفق احمر). 3. تأخیر نماز ظهر و عصر براي کسی که قصد خواندن نافلۀ ظهر
و عصر را دارد. 4. تأخیر نماز ظهر و مغرب تا آخر وقت فضیلت و انجام آنها با نماز عصر و عشا با یک غسل براي زنی که داراي
استحاضۀ کثیره است (- استحاضه). 5. تأخیر نماز مغرب براي روزهداري که مشتاق افطار است یا کسانی منتظر افطار اویند. 6. تأخیر
براي کسی که به تخلّی (- تخلّی) در اول وقت نیاز دارد و بدین جهت، نماز را به تأخیر میاندازد. 7. تأخیر نافلۀ شب تا یک سوم
آخر شب، و هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد، داراي فضیلت بیشتري است 1 (- نماز شب).در وجوب تأخیر نماز تا آخر وقت
براي کسی که وظیفۀ فعلی او تیمّم است 2 و نیز براي صاحبان عذر مانند نداشتن ساتر عورت یا نداشتن قدرت در اول
-525 / 315 و العروة الوثقی 1 -305 / 1 جواهر الکلام 7 (3) .433 -432 / 2) الحدائق الناضرة 24 ) .599 / 1) دائرة المعارف تشیع 2 )
.160 -157 / 2 جواهر الکلام 5 (4) .527
ص: 722
اختلاف است.اگر شخص زمانی از اول وقت را که ،«3» وقت براي ایستادن در نماز در صورت امید یا احتمال زوال آن تا آخر وقت
براي نماز و تحصیل طهارت و سایر شرایط آن کافی است، درك کند و آن را به جا نیاورد تا به عذري مانند حیض یا نفاس یا
بیهوشی دچار گردد، باید قضاي آن نماز را به جا آورد، امّا اگر عذر پیش از درك زمان مذکور عارض شود، قضا واجب نیست.
خواندن نماز ظهر در اول وقت «5» . به قول منسوب به مشهور، به جا آوردن نماز خوف (- نماز خوف) در اول وقت جایز است «4»
اذان اعلامی (- «6» . براي کسی مانند مسافر که نماز جمعه در فرض وجوب عینی آن از او ساقط است، جایز، بلکه مستحب است
«7» . اذان اعلام) باید در اول وقت نماز باشد
اولوا الارحام؛ ج 1، ص: 722
اولوا الارحام: خویشاوندان نسبی (- خویشاوندي).
اولویّت؛ ج 1، ص: 722
اولویّت: حق تقدّم/ افضلیت/ استحباب (- استحباب).اولویّت به معناي اول، اولویّت تعیینیه است؛ یعنی تنها، صاحب اولویّت حق
انجام عمل را دارد و دیگران جز با اذن او حق ندارند بر او مقدّم شوند، ولی به معناي دوم، اذن صاحب اولویّت لازم نیست و پیشی
گرفتن دیگران جایز است؛ گرچه صاحب اولویّت براي انجام آن عمل سزاوارتر است.اولویّت به معناي اول در بابهایی همچون
طهارت، صلات، رهن، نکاح و احیاء موات آمده است.ازدواج دختر: اگر پدر و جدّ پدري- که در شوهر دادن دختر ولایت دارند-
در انتخاب شوهر اختلاف نظر داشته باشند، نظر جدّ مقدّم است و اگر هر دو عقد ازدواج را جاري کرده باشند، در صورتی که
.602 / 7) العروة الوثقی 1 ) .282 /11 (6) .191 /14 (5) .210 -208 / 4) جواهر الکلام 3 ) .527 / 3) العروة الوثقی 1 )
ص: 723
صفحه 458 از 483
هر دو عقد در یک زمان انجام شده باشد، باز هم عقد جدّ مقدّم و صحیح است و گرنه، عقد کسی که زودتر جاري شده است،
شیردهی و حضانت: مادر نوزاد در شیر دادن به او- در صورتی که مجّانی شیر دهد و یا قیمتی مساوي قیمت دیگران «1» . مقدّم است
طلب نماید- بر دیگران اولویّت دارد و گرنه، پدر حق دارد کودك را به دیگري واگذار کند. در این صورت، حق حضانت نیز از
اگر مادر پس از طلاق، شیر کودك را بر عهده بگیرد- چه این که خود شیر دهد یا دیگري را براي این کار «2» . مادر ساقط میشود
اجیر کند- در صورتی که مسلمان، آزاد و عاقل باشد و با مرد دیگر ازدواج نکرده باشد، براي حضانت کودك در دوران شیردهی
(دو سال)،- چه پسر و چه دختر- اولویّت دارد، و اگر فرزند دختر باشد، تا سنّ هفت سالگی و به نظر برخی تا نه سالگی و به نظر
برخی دیگر تا زمان ازدواج دختر، مادر براي حضانت او اولویّت دارد و پس از آن، پدر اولویّت خواهد داشت، مگر این که پدر
رهن: در صورتی «3» . مرده باشد که باز هم مادر، در حضانت بر وصیّ پدر و دیگر نزدیکان او حتی پدر و مادر میّت اولویّت دارد
که رهن گذارنده (راهن) مفلس شود یا بمیرد، رهن گیرنده (مرتهن) در استیفاي دین خود از مال رهنی، بر دیگر طلبکاران
رهن).مسجد: کسی که زودتر از دیگران در مکانی از مسجد مینشیند، نسبت به آن مکان بر دیگران حق تقدّم -) «4» اولویّت دارد
تحجیر: تحجیر (- تحجیر) مفید حق «5» . دارد. همچنین است اگر با نیّت بازگشت آن جا را ترك کند و چیزي به جاي خود بگذارد
صلات: امام معصوم در امامت جماعت بر همه حتی امام راتب (- امام راتب) و صاحب منزل .«6» . اولویّت (- حق اختصاص) است
معناي دوم در باب صلات آمده است.امام راتب و صاحب منزل در امامت جماعت (- امام جماعت) بر دیگران .«7» . اولویّت دارد
اولویّت دارند- حتی اگر دیگري در
.348 /13 (7) .56 (6) .91 -88 /38 (5) .173 /25 (4) .293 -283 (3) .281 -280 /31 (2) .210 -208 / 1) جواهر الکلام 29 )
ص: 724
قرائت و فقاهت افضل از آن دو باشد، مگر نایب امام معصوم علیه السّلام که بر آن دو نیز اولویّت دارد- و تقدّم دیگران مکروه
در «9» . بنابر قولی هاشمی (سید قرشی) بر دیگران که در سایر شرایط با او مساوياند اولویّت دارد «8» . است، مگر با اذن آنها
تجهیز (- تجهیز) میّت، مشهور آن است که شوهر نسبت به همسر، و نیز هر کس که به ارث میّت (- ارث) سزاوارتر است، بر تجهیز
لیکن در این که این اولویّت لزومی است به این معنا که دیگران بدون اذن ولیّ میّت حق تجهیز میّت را ،«10» میّت اولویّت دارد
ندارند یا غیر لزومی به معناي افضلیّت که نیازي به اذن ندارد- بلکه با منع ولیّ نیز صحیح است، لیکن ولیّ سزاوارتر میباشد-
«11» . اختلاف است
اولیاء تصرف؛ ج 1، ص: 724
اولیاء تصرف: افراد داراي ولایت تصرف.اولیاي تصرف عبارتند از افرادي که صاحب ولایت بر تصرف در اموال، حقوق و حتی
نفوس در برخی از اولیا مانند پیامبر و أئمّه علیهم السّلام میباشند.اولیاي تصرف به معناي خاص، پدر (- پدر) و جدّ پدري (- جدّ)
است و به معناي عام، کسانی هستند که از جانب شرع مقدّس در مواردي ولایت تصرف به آنان داده شده است مانند پیامبر و امامان
علیهم السّلام (- أئمّه)، ولیّ فقیه (- ولایت فقیه)، قاضی (- قضاوت)، وصیّ (- وصیّت)، وکیل (- وکالت)، قیّم (- قیمومت) و
عدول مؤمنین (- عدول مؤمنین). (- ولایت)
اولی الاربه؛ ج 1، ص: 724
به کار رفته است 1 و فقیهان به مناسبت از آن « غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَۀِ » اولی الاربه: نیازمند به ازدواج.این عنوان در قرآن کریم به صورت
در باب نکاح سخن گفتهاند.
صفحه 459 از 483
87 و / 11 ) مستند الشیعۀ 3 ) .31 / 61 و جواهر الکلام 4 / 10 ) التنقیح (الطهارة) 8 ) .344 / 9) مستمسک العروة 7 ) .351 -348 (8)
. 1 نور/ 31 (12) .377 / الحدائق الناضرة 3
ص: 725
قرآن کریم هنگامی که به زنان امر میکند خود را بپوشانند و زینت خود را براي نامحرمان آشکار نکنند، تعدادي از مردان از جمله
غیر اولی الاربه را استثنا کرده است؛ یعنی واجب نیست زن زینت خود را از آنان بپوشاند، امّا در مراد از غیر اولی الاربه اختلاف
است؛ برخی مراد از آن را پیرمردي دانستهاند که به دلیل پیري زیاد، مشتاق ازدواج نیست، برخی آن را به مرد ابله و احمق که از
امور زنان چیزي نمیداند و برخی به امور دیگر تفسیر کردهاند. به هر حال، براي زن واجب نیست بیش از صورت و دستانش- مانند
موي سر یا مقداري از ساق پا یا دست- را از غیر اولی الاربه بپوشاند؛ یعنی مقداري که زن به طور متعارف از محارم خود جز شوهر
«2» . نمیپوشاند
اهاب؛ ج 1، ص: 725
اهاب: پوست دباغی نشده 1/ پوست 2 (- پوست).
اهاله؛ ج 1، ص: 725
اهاله: ریختن خاك و ریگ.از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.مستحب است هنگامی که میّت را درون قبر
گذاشتند، حاضران- به غیر از خویشاوندان میّت- با پشت دست سه بار خاك بر روي وي بریزند. 1 خاك ریختن روي مرده توسط
خویشاوندان او مکروه است، چرا که موجب قساوت قلب میگردد. 2گفتن کلمۀ استرجاع (- استرجاع) و خواندن دعاهاي وارد
شده هنگام اهاله مستحب است. 3
اهانت؛ ج 1، ص: 725
اهانت (توهین): خوار کردن.اهانت عبارت است از خوار و تحقیر کردن کسی یا چیزي با گفتار یا کردار.
189 ؛ جواهر / 1 وسائل الشیعۀ 3 (5) . 2 مسائل الناصریات/ 102 (4) .95 / 1 الموسوعۀ الفقهیۀ 7 (3) .96 -94 / 2) جواهر الکلام 29 )
311 و -310 / 3 جواهر الکلام 4 (7) .446 / 334 و العروة الوثقی 1 / 2 جواهر الکلام 4 (6) .442 / 310 و العروة الوثقی 1 / الکلام 4
.440 / العروة الوثقی 1
ص: 726
این عنوان در کتب قواعد فقهی تحت عنوان قاعدة حرمت اهانت محترمات و به مناسبت در بابهاي مختلف فقهی آمده
است.ملاك اهانت: اهانت در افعال مشترك که قابلیّت اهانت بودن و غیر اهانت بودن را دارد، با قصد محقّق میشود مانند پشت
کردن به ضریح امام علیه السّلام یا دراز کردن پا به سمت قرآن. چنین افعالی اگر به قصد اهانت سر زند، توهین به شمار میرود،
ولی در کردارهایی که بر حسب عرف و عادت در مقام اهانت به کار میروند- مانند نجس کردن یا زیر پا نهادن قرآن- بدون قصد
حکم: حکم اهانت بر حسب موارد آن، مختلف است. اهانت نسبت به آنچه در شریعت محترم (- احترام) «1» . نیز محقّق میشود
قاعدة حرمت اهانت -) «2» . شمرده شده است، حرام است، بلکه برخی مراتب آن، موجب کفر و ارتداد (- ارتداد) میشود
محترمات) اهانت به غیر محترم همچون کافر حربی (- اهل حرب)، اهل بدعت، و متجاهر به فسق، جایز، بلکه نسبت به بدعت گذار،
بدعت). -) «3» مطلوب و پسندیده است
صفحه 460 از 483
اهتمام؛ ج 1، ص: 726
اهتمام: اهمیّت دادن، مورد عنایت و توجّه قرار دادن.از آن در باب امر به معروف سخن رفته است.شارع مقدّس به اموري از قبیل
شعائر اسلامی مانند کعبه، نفوس مؤمنان، ناموس و آبروي آنها اهتمام ویژهاي دارد، به طوري که اگر امر به معروف و نهی از منکر
به این امور ضرر برساند، حرام میشود و اگر معروف از امور مهم باشد، امر به معروف نیز براي حفظ آن واجب میشود؛ گرچه
موجب ضرر گردد، لیکن باید اهمّ و مهم ملاحظه شود. براي مثال، اگر حفظ
.413 -412 (3) .600 / 2) جواهر الکلام 41 ) .297 -296 / 561 و القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 5 -556 / 1) العناوین الفقهیۀ 1 )
ص: 727
امر به معروف و نهی از منکر). -) «1» امام معصوم علیه السّلام و شعائر اسلام متوقّف بر فدا کردن جان باشد، فداي آن واجب است
اهل؛ ج 1، ص: 727
اهل: همسر (- همسر)/ خانواده. (-خانواده)/ خویشاوندان (- خویشاوندي).
اهلال؛ ج 1، ص: 727
اهلال: تلبیه/ احرام/ رؤیت هلال.اهلال در لغت به معناي بلند کردن صدا است؛ چنانچه در قرآن، در بلند کردن صدا به غیر نام خدا
بر حیوانی که ذبح میشود، به کار رفته است 1، لیکن در فقه، در باب حج و عمره- به تبع روایات- 2 در معناي تلبیه (- تلبیه) و
احرام (- احرام) استعمال شده است 3؛ زیرا حاجی و عمرهگزار به هنگام احرام که مشتمل بر تلبیه است، صداي خود را به لبّیک
گفتن بلند میکنند. در برخی از بابها مانند صوم و زکات نیز به معناي رؤیت هلال (- هلال) آمده است. 4
اهل بغی؛ ج 1، ص: 727
- باغی
اهل بیت؛ ج 1، ص: 727
اهل بیت: خاندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله.مراد از اهل بیت، حضرت امیر مؤمنان، حضرت فاطمه (- فاطمه) و یازده فرزند
معصوم ایشان، از امام حسن مجتبی تا حجّ ۀ بن الحسن العسکري علیهم السّلام، است که خداوند وجود آنان را از گناه و لغزش،
معصوم و از هرگونه پلیدي آشکار و نهان، پاك قرار داده است. 1اهل بیت علیهم السّلام در پرتو منزلت و مقام بلندي که نزد
خداوند متعال دارند، از احکام ویژهاي
3 مستمسک (4) .215 / 2 وسائل الشیعۀ 11 (3) . 1 بقره/ 137 ؛ مائده/ 3؛ انعام/ 145 و نحل/ 115 (2) .472 / 1) تحریر الوسیلۀ 1 )
. 1 احزاب/ 33 (6) .243 / 4 زبدة البیان/ 635 و مجمع الفائدة 4 (5) .216 / العروة 11
ص: 728
برخوردارند که در مقالۀ أئمّه به اجمال ذکر شده است (- أئمّه).
اهل تجمّل؛ ج 1، ص: 728
صفحه 461 از 483
اهل تجمّل: تهیدستان نجیب و عفیف/ صاحبان تجمّل و زینت.مفهوم نخست، ریشهاي روایی دارد و در باب زکات، بر فقیران نجیب
مستحب «1» . و عفیفی اطلاق شده که در پرتو نجابت، ناداري خود را پنهان میدارند؛ چندان که دیگران آنان را توانگر میپندارند
مفهوم دوم، در باب نکاح آمده «2» . است زکات چارپایان (گاو، گوسفند و شتر) به عنوان هدیه به فقراي نجیب و عفیف داده شود
است.اگر زن از خانوادة تجمّل و زینت باشد، بر شوهر واجب است علاوه بر لباس معمولی فصل، لباس تجمّل و زینت مناسب شأن
«3» . وي را نیز تهیّه نماید.مرجع تشخیص در آن، عرف و عادت همسالان خانوادة یاد شده است
اهل تنزیل؛ ج 1، ص: 828
اهل تنزیل: قائلان به عموم منزلت در رضاع (- عموم منزلت).
اهل حدیث؛ ج 1، ص: 728
- اخباري
اهل حرب؛ ج 1، ص: 728
اهل حرب: کفّار غیر اهل ذمّه.کفّار دو گروهاند: اهل کتاب (- اهل کتاب) و غیر اهل کتاب. اهل کتاب نیز به ذمّی (- اهل ذمّه) و
غیر ذمّی تقسیم میشوند. اهل ذمّه نیز یا پایبند به پیمان ذمّه هستند یا آن را نقض کردهاند. بر همۀ کفّار جز اهل ذمّه که پایبند به
پیمان خویش هستند، عنوان اهل حرب یا حربی اطلاق میگردد؛ خواه در حال جنگ با مسلمانان باشند یا نباشند. از این عنوان در
بابهایی مانند خمس، جهاد، تجارت، ودیعه، عتق، احیاء موات و ارث سخن رفته است.حربیان از آن جهت که عنوان کافر بر آنان
صادق است، مشمول همۀ احکامیاند که بر کفّار مترتّب است (- کفر)، لیکن از
.124 /25 (3) .228 / 2) الحدائق الناضرة 12 ) .263 / 1) وسائل الشیعۀ 9 )
ص: 729
آن جهت که حربیاند، احکام ویژهاي دارند که بدان اشاره میشود.وجوب جهاد با اهل حرب: از حربی غیر اهل کتاب، جز اسلام
جهاد).اسیران حربی: اسیران زن و -) «1» پذیرفته نیست و در صورت خودداري از آن، جهاد با او با وجود شرایط آن واجب است
کودك اهل حرب به بردگی گرفته، و مردان بالغ آنان پیش از خاموش شدن شعلۀ جنگ، کشته میشوند و پس از آن به قول
اسیر).غنائم اهل حرب: اموال منقول یا غیر -) «2» مشهور، امام علیه السّلام در آزاد کردن یا به بردگی گرفتن آنان مخیّر است
منقولی که مسلمانان در نبرد با اهل حرب به دست میآورند، در صورتی که جنگ به اذن امام علیه السّلام بوده، غنیمت آنان است
غنیمت).اگر مال مسلمانی که به غنیمت حربی درآمده است، به دست -) «3» و اگر بدون اذن بوده، از آن امام علیه السّلام است
زمینهاي اهل حرب: زمین از جمله غنائمی «4» . مسلمانان بیفتد، غنیمت به شمار نمیرود و باید به مالک مسلمانش بازگردانده شود
است که چند صورت دارد: 1. زمینی که در حال فتح، آباد بوده و با اذن امام و قهر و غلبه فتح شده باشد.این زمین همیشه ملک
همۀ مسلمانان است (- زمین مفتوح عنوه). 2. زمینی که با اذن امام و قهر و غلبه فتح شده، لیکن در حال فتح، موات بوده است. این
3. اگر مسلمانان با کفّار «6» . همچنین است اگر مسلمانان بدون جنگ بر آن دست یافته باشند «5» ، زمین ملک امام علیه السّلام است
بر سرزمین فتح شده صلح کنند- بدین صورت که زمین از آن کفّار باشد و آنان در مقابل، بخشی از محصول آن را بر حسب تعیین
امام یا نایب وي، به دولت اسلامی بپردازند- زمین بر ملک صاحبانش باقی میماند، لیکن اگر صلح بدین گونه باشد که زمین از
اختصاص رقیّت به کافر «7» . آن مسلمانان باشد و کفّار، حق بهرهبرداري از آن را داشته باشند، زمین حکم صورت اول را دارد
صفحه 462 از 483
حربی: از میان انسانها، تنها، کافر حربی را
.174 -171 /21 (7) .116 /16 (6) .170 -157 (5) .222 /21 (4) .229 /24 (3) .126 -122 (2) . 46 و 231 / 1) جواهر الکلام 21 )
ص: 730
بردگی).اموال اهل حرب: مال -) «8» میتوان ابتداء به بردگی گرفت و به بردگی گرفتن غیر کافر حربی به طور ابتدایی جایز نیست
کافر حربی مانند جان او بیحرمت است. بنابراین، آنچه از اموال وي به دست مسلمانی افتد با قصد تملّک، ملک گیرندة آن
البته اگر به صورت امانت در اختیار مسلمانی قرار گرفته، ردّ آن بر وي واجب است. «9» . میشود، لیکن باید خمس آن را بپردازد
«11» . گرفتن ربا از حربی: بر مسلمان جایز است از کافر حربی ربا (- ربا) بگیرد، ولی ربا دادن مسلمان به حربی جایز نیست «10»
فروش سلاح به اهل حرب: فروختن سلاح به کفّار حربی در حال جنگ با مسلمانان یا در غیر حال جنگ به انگیزة کمک و تقویت
پس از امان، جان و مال او محترم «13» . امان دادن به اهل حرب: مسلمان میتواند به کافر حربی امان دهد «12» . آنان، حرام است
امان).صلح با حربی: قرارداد صلح و آتش بس با اهل حرب، به هر نحو که امام علیه -) «14» است و تعرّض به آنها، جایز نیست
آتش بس).ادّعاي کتابی بودن: اگر -) «16» در این صورت، جان و مال آنان محترم خواهد بود «15» . السّلام صلاح بداند جایز است
«17» . حربی ادّعا کند که از اهل کتاب است تا از او جزیه (- جزیه) گرفته شود سخنش پذیرفته است و نیاز به بیّنه (- بیّنه) ندارد
اسلام حربی: کافر حربی که در سرزمین کفر، مسلمان شده، در صورت چیره شدن مسلمانان بر آن سرزمین، جان و اموال منقول وي
مانند اثاثیه، مرکب، طلا و نقره، محفوظ و محترم است و تعرّض به آنها جایز نیست، لیکن اموال غیر منقولش مانند زمین و خانه،
غنیمت مسلمانان است. فرزندان نابالغ وي حتی جنین در رحم نیز همچون خود او محترم هستند، لیکن فرزندان بالغ وي اگر پیش از
اسارت، مسلمان نشده باشند، غنیمت مسلمان هستند.بردة کافر حربی که پیش از مولاي خود در سرزمین کفر، اسلام آورده و از
-295 (15) .103 (14) .97 -96 /21 (13) .28 /22 (12) .382 /23 (11) .125 -124 /27 (10) .265 / 8 و 39 /38 (9) .89 /34 (8)
.235 (17) .313 (16) .296
ص: 731
آن جا هجرت کرده است، از بردگی آزاد میشود، لیکن به قول مشهور، اگر پس از مولایش از بلد کفر بیرون رود، بر بردگی باقی
«18» . میماند
اهل حق؛ ج 1، ص: 731
- شیعه
اهل خبره؛ ج 1، ص: 731
اهل خبره: کارشناس.از اهل خبره به عنوان یکی از راههاي اثبات موضوع احکام شرعی در باب هاي مختلف فقهی مانند اجتهاد و
تقلید، طهارت، صلات، صوم، حج، تجارت، نکاح، قصاص و دیات سخن رفته است.موضوعات متعلّق احکام شرعی دو قسم است:
نخست موضوعاتی که تبیین آنها وظیفۀ شارع مقدّس است مانند نماز، روزه، زکات، حج، و سایر عناوین عبادات، و دوم،
موضوعاتی که شارع در بارة آنها نظري نداشته و تنها، حکم آنها را بیان کرده است. روش شناخت و تشخیص این گونه
موضوعات، روش معمول عقلایی است که رجوع به اهل خبره یکی از راههاي آن است.رجوع به اهل خبره یا در مواردي است که
علم معتبر است یا در مواردي که ظنّ کفایت میکند. در موارد اعتبار علم، شرایطی که در شهادت معتبر است- مانند ایمان، عدالت
و تعدّد- در اهل خبره نیز معتبر است (- شهادت). در موارد کفایت ظنّ، شرایط معتبر در شهادت، در اهل خبره معتبر نیست. گفتۀ
صفحه 463 از 483
کارشناس فاسق و حتی کافر نیز اگر موجب ظنّ به موضوع گردد، حجّت است.در زیر به نمونههایی از موارد رجوع به اهل خبره در
هر دو مورد اشاره میکنیم.قسم اول: اجتهاد فرد و اعلمیّت مجتهد، به شهادت دو عادل از اهل خبره ثابت میشود. 1شیر دادن زن به
نوزاد به حدّي که بر اثر آن، گوشت بروید و استخوان محکم شود،
.8 / 1 العروة الوثقی 1 (19) .145 -143 (18)
ص: 732
موجب ترتّب احکام رضاع (- رضاع) میشود، و در صورت شک در اثر گذاري تا آن حدّ، به دو کارشناس عادل رجوع میشود.
و نیز در مواردي که مجنی علیه یا ولیّ او مدّعی از ،«3» در قصاص اعضا (- قصاص)، در صورت شک در امکان استیفا به مثل «2»
«4» . بین رفتن یا نقص حسّ بینایی یا چشایی یا بویایی و یا عقل وي باشند، براي اثبات آن به دو کارشناس عادل رجوع میشود
اعتبار شرایط شهادت در «5» . همچنین اثبات روییدن مو- در صورت وقوع جنایت بر عضو داراي مو- منوط به نظر اهل خبره است
محاذات میقات (- میقات) در ،«6» اهل خبره در مورد تعیین ارش، مورد اختلاف است (- ارش).قسم دوم: براي تشخیص قبله
را بر مکلّف روا میدارد، به اهل خبره هر چند «9» و تیمّم «8» و نیز بیمارياي که روزه نگرفتن «7» صورت عدم امکان تحصیل علم
فاسق یا کافر، مراجعه میشود.
اهل ذمّه؛ ج 1، ص: 732
اهل ذمّه: اهل کتاب متعهّد به شرایط ذمّه.کافران دو گروهاند: اهل کتاب (- اهل کتاب) و غیر اهل کتاب.غیر اهل کتاب، راهی جز
پذیرش اسلام ندارند، لیکن اهل کتاب سه راه در پیش دارند: پذیرش اسلام، جنگ، و التزام به شرایط ذمّه. به کسانی که راه سوم را
انتخاب کنند، اهل ذمّه یا ذمّی گفته میشود، و دولت اسلامی در قبال تعهّد ایشان به شرایط ذمّه، متعهّد است از آنان به عنوان
شهروند حمایت کند و هیچ مسلمانی حق تعرّض به آنان را ندارد. 1از این موضوع در باب جهاد بحث شده است و در بابهاي
خمس، تجارت، ایلاء، وکالت، شهادت، حدود، قصاص و دیات به مناسبت از آن سخن رفته است.قرارداد ذمّه: عقد ذمّه از ایجاب و
قبول تشکیل شده و با هر لفظی که بیانگر مقصود باشد، میتوان آنها را ادا کرد. 2
200 و تحریر / 5) الروضۀ البهیۀ 10 ) .591 -588 / 302 و 311 و تحریر الوسیلۀ 2 /43 (4) .402 /42 (3) .276 / 2) جواهر الکلام 29 )
1 فقه (10) .110 /5 (9) .346 / 8) جواهر الکلام 16 ) .555 / 7) العروة الوثقی 2 ) .348 -345 / 6) جواهر الکلام 7 ) .571 / الوسیلۀ 2
.180 / 2 مهذّب الاحکام 15 (11) .52 -50 / الصادق 13
ص: 733
امام علیه السّلام یا نایب خاص او در زمان حضور، و فقیه جامع الشرائط به عنوان نایب عام امام در زمان غیبت در صورت داشتن
دو طرف قرارداد ذمّه ،«3» بسط ید و قدرت اجرایی، بلکه حاکم جائر مسلمان از یک سو و اهل کتاب از سوي دیگر
میباشند.شرایط ذمّه: تعهّد پرداخت جزیه (- جزیه) به دولت اسلامی، پرهیز از هر آنچه با امان و صلح منافات دارد- مانند تصمیم بر
جنگ- پرهیز از آزار رساندن به مسلمانان، تظاهر نکردن به محرّمات اسلامی، خودداري از احداث معبد- مانند کلیسا- زدن ناقوس
سکونت آنان در حجاز ،«5» از شرایط ذمّه است.احکام: ورود اهل ذمّه به مسجد ،«4» و پایبندي به قوانین و مقرّرات دولت اسلامی
اگر اهل ذمّه، در قلمرو اسلامی معبدي احداث کنند، بر حاکم «7» . و بلند کردن خانههایشان بر خانههاي مسلمانان، جایز نیست «6»
چنانچه ذمّی به «8» . اسلامی است که آن را ویران سازد، لیکن تعمیر و مرمّت پرستشگاهی که از قبل وجود داشته، جایز است
و در صورت نقض عهد و فرار «9» مقدّسات دینی مسلمانان اهانت کند، حاکم شرع هر گونه صلاح بداند، میتواند او را کیفر نماید
غصب (- «11» . ذمّی باید خمس (- خمس) زمینی را که از مسلمان میخرد، بپردازد «10» . به قلمرو کفر، مالش در امان است
صفحه 464 از 483
غصب) شراب یا خوك متعلّق به ذمّی، در صورتی که تظاهر به نوشیدن و بهرهبرداري از آنها نکند، موجب ضمان (- ضمان)
چنانچه دو نفر ذمّی نزد حاکم اسلامی «13» . به قول مشهور، حرمت ربا (- ربا) میان مسلمان و ذمّی نیز ثابت است «12» . است
وکالت ذمّی از ذمّی و «14» . شکایت برند، حاکم، بین حکم به مقتضاي شریعت اسلام و ارجاع آنان به محاکم خودشان مخیّر است
به فتواي مشهور، شهادت ذمّی به سود یا زیان ذمّی دیگر، پذیرفته «15» . نیز از مسلمان براي گرفتن حقّی از مسلمان دیگر جایز نیست
«16» . نیست
(10) .190 / 9) مهذّب الاحکام 15 ) .283 (8) .284 (7) .289 (6) .287 -286 (5) .272 -267 (4) .276 / 3) جواهر الکلام 21 )
.22 /41 (16) .396 /27 (15) .329 /33 (14) .382 /23 (13) .45 -44 /37 (12) .65 /16 (11) .632 / جواهر الکلام 41
ص: 734
«17» . مسلمان در برابر ذمّی قصاص (- قصاص) نمیشود؛ لیکن اگر به کشتن ذمّی عادت کند، بنابر قول مشهور قصاص میشود
چنانچه ذمّی، مسلمانی را عمدا بکشد، همراه اموالش در اختیار اولیاي مقتول قرار میگیرد و آنان بین کشتن و به بردگی گرفتن او
دیۀ (- دیه) مرد ذمّی آزاد، هشت صد، و دیۀ زن ذمّی آزاد، چهارصد درهم و دیۀ جنین آنان یک دهم دیۀ پدرش «18» . مخیّرند
دیهاي که ذمّی به جهت جنایت باید بپردازد؛ هر چند خطاي محض باشد، از مال وي پرداخت میشود نه عاقلۀ (- عاقله) «19» . است
«20» . او
اهل ردّه؛ ج 1، ص: 734
- مرتدّ
اهل ریبه؛ ج 1، ص: 734
اهل ریبه: اهل شر و فساد (مفسد).عنوان یاد شده ریشه روایی دارد 1 و از آن به مناسبت در بابهاي تجارت و حدود سخن رفته
است.غیبت اهل ریبه و بازگویی کارهاي ناشایست آنان، جایز، بلکه به انگیزة بر حذر داشتن مردم از وقوع در فتنه و فساد، واجب
است 2 (- غیبت).به قول مشهور، اهل ریبه بودن از شرایط عنوان محارب نیست 3 (- محاربه).
اهل سنّت [- سنّی]؛ ج 1، ص: 734
- مخالف
اهل سواد؛ ج 1، ص: 734
- روستایی
اهل شرف؛ ج 1، ص: 734
- اشراف
اهل ضلال؛ ج 1، ص: 734
اهل ضلال: گمراهان.در فقه، عنوان اهل ضلال بر سه گروه اطلاق شده است: غیر شیعۀ دوازده امامی
صفحه 465 از 483
.375 / 197 و اصول الکافی 2 / 1 بحار الانوار 71 (21) .430 (20) .363 - 39 و 361 -38 /43 (19) .156 (18) .155 -150 /42 (17)
.567 / 3 جواهر الکلام 41 (23) .148 / 412 و الدر المنضود (گلپایگانی) 2 / 259 ؛ جواهر الکلام 41 / 2 وسائل الشیعۀ 16 (22)
ص: 735
(- مخالف)، کفّار (- کفر) و مستضعفان (- مستضعف).
اهل عدل؛ ج 1، ص: 735
- شیعه
اهل فضل؛ ج 1، ص: 735
اهل فضل: صاحبان فضیلت و شرف در پرتو برخورداري از خرد، دانش و عمل صالح.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت،
اختصاص سهم ،«1» صلات، زکات و وکالت سخن گفته شده است.استحباب قرار گرفتن اهل فضل در صف اول نماز جماعت
و کراهت نداشتن تکرار نماز میّت در «3» و گرفتن وکیل در منازعات براي اهل فضل «2» بیشتر به آنان از میان مستحقان زکات
از احکام آن است.در استحباب یا عدم جواز بیش از پنج تکبیر در نماز میّت، در صورتی ،«4» صورتی که مرده، از اهل فضل باشد
تزیین قبر، ساختن بنا بر آن و تجدید بناي آن مکروه است، مگر آن که میّت اهل فضل و «5» . که از اهل فضل باشد، اختلاف است
«6» . شرف باشد
اهل قبور؛ ج 1، ص: 735
اهل قبور: مردگان خفته در خاك.مراد مؤمنان از اهل قبور است. در باب طهارت مطرح شده است.زیارت (- زیارت) اهل قبور 1
بویژه معصومان علیهم السّلام 2 و اولیاي الهی 3 مستحب مؤکّد است.با وضو 4 و رو به قبله بودن هنگام زیارت، سلام کردن بر
مردگان به نحو مأثور، قرائت قرآن به ویژه خواندن هفت بار سورة قدر رو به قبله، درخواست مغفرت و رحمت الهی براي آنان،
خواستن حاجت خویش از خداوند نزد قبر پدر و مادر، و رفتن به زیارت در روزهاي جمعه قبل از طلوع خورشید، دوشنبه، عصر
پنجشنبه و صبح شنبه، از آداب آن است. 5
6) منهاج الصالحین ) .71 -70 / 5) التنقیح (الطهارة) 9 ) .103 /12 (4) .392 /27 (3) .427 /15 (2) .264 / 1) جواهر الکلام 13 )
5 الحدائق الناضرة (11) .194 / 4 العروة الوثقی 1 (10) .103 3 (9) .80 -79 /20 2 (8) .321 / 1 جواهر الکلام 4 (7) .89 / (خویی) 1
.223 / 415 و 3 / 170 ؛ وسائل الشیعۀ 7 /4
ص: 736
اهداي ثواب اعمال نیک مانند نماز، روزه، زیارت، حج و صدقه، به مردگان یا انجام اعمال یاد شده به نیّت و نیابت آنان، مستحب
«6» . است
اهل کتاب؛ ج 1، ص: 736
اهل کتاب [- کتابی]: یهودیان، مسیحیان و مجوسیان.منشأ اطلاق عنوان اهل کتاب به سه گروه یاد شده، کتاب 1 و سنّت است 2 و
از آن در بسیاري از بابهاي فقهی مانند طهارت، صلات، جهاد، نکاح و صید و ذباحه، از جهات مختلف بحث شده که به چند
محور کلّی اشاره میشود.گستره: مشهور فقها عنوان اهل کتاب را بر یهودیان و مسیحیان منطبق کرده و مجوسیان را از مصادیق آن
صفحه 466 از 483
ندانستهاند.از این رو، کافران کتابی را به اهل کتاب یعنی یهود و نصارا و به کسانی که شبهۀ داشتن کتاب نسبت به آنان میرود
یعنی مجوسیان، تقسیم کردهاند؛ هر چند گروه دوم در حکم، یعنی پذیرش جزیه (- جزیه)، ملحق به اهل کتاب هستند. 3در این که
سامریّه (- سامریّه) و صابئین (- صابئین) از اهل کتابند یا نه، اختلاف است. 4اقسام: اهل کتاب به حربی (- اهل حرب) و ذمّی (-
اهل ذمّه) تقسیم میشوند.احکام: مشهور میان فقها، نجاست اهل کتاب است. 5 به قول مشهور، غسل میّت مسلمان توسط کتابی- در
صورتی که جز وي حضور نداشته باشد- جایز است. 6اهل کتاب از سوي حاکم اسلامی بین پذیرش اسلام و التزام به شرایط ذمّه،
آزاد گذاشته میشوند. در صورت استنکاف از هر دو امر، جهاد (- جهاد) با آنان در صورت فراهم شدن شرایط، واجب است. 7در
جواز ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی اختلاف است. قول مشهور میان متأخّران، جواز ازدواج موقّت با زنان
469 -468 / 228 ؛ ریاض المسائل 7 / 3 جواهر الکلام 21 (9) .126 / 2 وسائل الشیعۀ 15 (8) . 1 بیّنه/ 6 (7) .300 / 6) کشف الغطاء 1 )
7 فقه (13) .61 -59 /4 6 (12) .42 -41 / 5 جواهر الکلام 6 (11) .24 -22 / 4 الحدائق الناضرة 24 (10) .18 / و الحدائق الناضرة 24
.52 -50 / الصادق 13
ص: 737
زن کتابی همچون زن مسلمان از تمامی حقوق زوجیّت با مرد مسلمان جز «8» . یهود و نصارا و حرمت ازدواج دائم با آنان است
قسم).ذبیحۀ اهل کتاب نزد مشهور -) «9» ارث برخوردار است. حق زن کتابی در تقسیم شبها، نصف حق زن مسلمان آزاد است
ذبح). -) «10» فقها، حرام است؛ هر چند به هنگام ذبح، نام خدا را بر آن ببرند
اهل مکّه؛ ج 1، ص: 737
- مکّه
اهل میّت؛ ج 1، ص: 737
اهل میّت: خویشان مرده.از این عنوان به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.استحباب تسلیت گفتن به آنان به ویژه پس از دفن
میّت 1، فرستادن طعام براي ایشان تا سه روز و کراهت غذا خوردن نزد آنان، از احکام آن است. 2
اهل ولایت؛ ج 1، ص: 737
- شیعه
اهلّه؛ ج 1، ص: 737
- هلال
اهلی؛ ج 1، ص: 737
اهلی [- انسی]: رام، مقابل وحشی.اهلی، هر حیوانی است که به حسب نوع با آدمیان الفت گیرد- مانند کبوتر، گوسفند و اسب- و
از آن در بابهاي مختلف چون حج، تجارت، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه بحث شده است.حج: کشتن گاو، گوسفند و شتر اهلی
در حال احرام (- احرام) جایز است؛ هر چند توحّش بر آن عارض شده باشد. 1ملاك در وحشی یا اهلی بودن حیوانی که متولد
شده، اسم و عنوانی است که بر آن اطلاق میگردد. 2 کفّارة شکار حیوان
صفحه 467 از 483
.123 / 1 تذکرة الفقهاء 2 (11) .80 / 10 ) جواهر الکلام 36 ) .392 / 9) جامع المقاصد 12 ) .5 / 430 و الحدائق الناضرة 24 /21 (8)
.179 2 (14) .174 / 1 جواهر الکلام 20 (13) .443 / 2 العروة الوثقی 1 (12)
ص: 738
«3» . وحشی در حال احرام، اهلی آن میباشد مانند کفّارة شترمرغ، گاو وحشی و آهو که به ترتیب شتر، گاو، و گوسفند اهلی است
تجارت: هر نوع حیوان وحشی با اهلی آن، دو گونه و دو نوع به شمار میرود. بدین جهت، در داد و ستد آن دو با یکدیگر، ربا (-
اطعمه و اشربه: خوردن گوشت انواع شتر، گاو و گوسفند اهلی، حلال، و خوردن گوشت اسب، قاطر و «4» . ربا) تحقّق پیدا نمیکند
صید و ذباحه: حیوان اهلی چنانچه با اسلحه یا سگ شکاري شکار شود، حرام است، جز صورتی که «5» . الاغ اهلی، مکروه است
توحّش بر آن عارض شده باشد و ذبح یا نحر آن ممکن نباشد. یا این که در محل تنگی مانند چاه قرار گرفته باشد و نتوان آن را
«6» . بیرون آورد.و ذبح در آن محل هم ممکن نباشد، در این صورت با ضربه وارد کردن و نیزه زدن میتوان آن را کشت
اهلیّت؛ ج 1، ص: 738
اهلیّت: شایستگی و استحقاق.فقیهان بیآن که فصل جداگانهاي در فقه براي بحث دربارة اهلیّت بگشایند، از آن به مناسبت در
سراسر فقه اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام سخن گفتهاند.اهلیّت به لحاظ مراحل تکامل انسان (مرحلۀ جنینی در رحم،
مرحلۀ تولد تا رسیدن به توانایی تشخیص، مرحلۀ تمیز و تشخیص سود و زیان و مرحلۀ بلوغ و عقل) متفاوت است. نیز اهلیّت در
مرحلۀ بلوغ و عقل به لحاظ حالات گوناگون یعنی رشد و سفاهت، سلامتی و بیماري، علم و عدالت، قرابت و غیر آن مختلف
است.مرحله جنینی: جنین در رحم جهت وصیّت شدن مالی براي او اهلیّت دارد. 1نیز از اهلیّت ارث بردن برخوردار است (- ارث) و
باید براي او بیشترین سهم ارث (سهم دو فرزند ذکور) کنار گذاشته شود تا به دنیا آید و وضعیّت مشخص شود. البته نفوذ وصیّت و
مالک شدن
.387 / 1 جواهر الکلام 28 (7) .324 / 6) مستند الشیعۀ 15 ) .265 -264 /36 (5) .357 /23 (4) .189 (3)
ص: 739
مرحلۀ تولد: طفل پس از به دنیا آمدن و پیش از رسیدن به مرحلۀ تمیز، براي «2» . ارث در صورتی است که طفل زنده به دنیا آید
تحمّل و قبول بدهی در ذمّۀ خود اهلیّت دارد. از این رو، اگر مال دیگري را از بین ببرد یا معیوب کند، ضامن است و در صورت
داشتن مال، ولیّ شرعی او از مالش بدهیاش را میپردازد و گرنه صاحب حق تا زمان توانایی کودك براي پرداخت، صبر میکند.
شریک شدن با وي ،«5» همچنین وقف کردن براي او «4» . آنچه را که براي کودك میخرند یا به او میبخشند، مالک میگردد «3»
و مصالحه از طرف او و نیز فروختن و خریدن و تزویج و دیگر عقودي که ولیّ براي او انجام میدهد، در صورت وجود مصلحت یا
ولایت).سخن و عمل کودك غیر ممیّز، -) «6» نبود مفسده بنا بر اختلاف نظر در حدود و اختیارات ولیّ براي کودك، صحیح است
او نیز پذیرفته نمیشود، و در صورت ارتکاب «9» و شهادت «8» اقرار «7» . اثر شرعی ندارد. از این رو، عقد (- عقد) او صحیح نیست
مرحلۀ «10» . جرمی- مانند قذف (- قذف) علاوه بر عدم ثبوت حدّ (- حدود) و قصاص (- قصاص) تعزیر (- تعزیر) نیز نمیشود
و بنا بر قولی عتق «13» و صدقۀ وي «12» ممیّز) و نیز وصیّت او در کارهاي خیر -) «11» تمیز: به قول مشهور، عبادات کودك ممیّز
مباحات اصلی)، اولویّت -) «16» تدبیر) او صحیح است. همچنین براي حیازت (- حیازت) مباحات -) «15» عتق) و تدبیر -) «14»
و ادب شدن (تعزیر) در صورت ارتکاب جرمی «17» استقرار در مکانهاي عمومی در صورت حضور زودتر از دیگران در آنها
اهلیّت دارد (- کودك).مرحلۀ بلوغ و عقل: انسان بالغ عاقل در صورت رشید بودن (داشتن توانایی مصرف «18» مانند دزدي و لواط
کردن مال به شیوة عقلایی) (- رشد)، براي تمامی تصرفات مالی و غیر مالی مستقلا اهلیّت دارد و در صورت سفیه بودن (-
صفحه 468 از 483
سفاهت)، تنها از
600 و -558 / 6) العناوین الفقهیۀ 2 ) .64 (5) .175 -174 / 4) جواهر الکلام 28 ) .660 / 3) العناوین الفقهیۀ 2 ) .74 -70 /39 (2)
/ 414 و 42 -413 (10) .10 /41 (9) .104 -103 / 8) جواهر الکلام 35 ) .674 / 7) العناوین الفقهیۀ 2 ) .324 -322 / جواهر الکلام 22
/26 (16) .212 (15) .106 /34 (14) .387 /27 (13) .271 / 12 ) جواهر الکلام 28 ) .53 / 11 ) الحدائق الناضرة 13 ) . 50 و 178 -48
. 479 و 378 -476 ؛414 -413 / 18 ) جواهر الکلام 41 ) .55 / 17 ) فقه الامام جعفر الصادق 3 ) .322
ص: 740
اگر بالغ عاقل به هنگام نزدیک شدن مرگش، سالم و تندرست باشد، براي «19» . تصرفات مالی- جز به اذن ولیّ- ممنوع است
تصرف در تمام اموال خود اهلیّت دارد و بنا بر قولی اگر بیماري متّصل به مرگ داشته باشد، براي تصرف در بیش از یک سوم
و «22» شهادت)، امامت جماعت -) «21» بیماري).بالغ عاقل در صورت عادل بودن، براي گواهی دادن -) «20» مالش اهلیّت ندارد
امور حسبی)، و در صورت مجتهد بودن (- اجتهاد) براي قضاوت، مرجعیت تقلید و ولایت بر ایتام، -) «23» ولایت در امور حسبیّه
اهلیّت دارد (- ولایت فقیه). همچنین پدر یا جدّ پدري براي ولایت «24» دیوانگان، غایبان و دیگر اموري که مربوط به مجتهد است
ولایت). 2 -) «25» بر فرزندان نابالغ خود اهلیّت دارد
اهمال؛ ج 1، ص: 740
اهمال: کوتاهی در انجام کاري (- تقصیر).
ایادي متعاقبه؛ ج 1، ص: 740
- تعاقب ایدي
ایاس؛ ج 1، ص: 740
- یائسگی
ایّام البیض؛ ج 1، ص: 740
ایّام البیض: سیزده، چهارده و پانزدهم هر ماه.علت نامگذاري این سه روز به ایّام البیض، مهتابی بودن شبهاي آنها است که ماه با
غروب خورشید، طلوع، و تا
23 ) العناوین ) .275 /13 (22) .25 /41 (21) .64 -63 / 20 ) جواهر الکلام 26 ) .692 - 674 و 684 و 686 / 19 ) العناوین الفقهیۀ 2 )
.557 / 25 ) العناوین الفقهیۀ 2 ) . 562 و عوائد الایام/ 529 (24) .580 / الفقهیۀ 2
ص: 741
و قول مقابل، تعریف آن به «1» طلوع آن، نورافشانی میکند. تعریف ایّام البیض به این سه روز، در میان فقیهان مشهور است
از آن به مناسبت در باب صوم سخن رفته است.از ایّامی که «2» . پنجشنبه دهۀ اول و دهۀ آخر و چهارشنبه دهۀ وسط هر ماه است
روزه در آنها به طور ویژه داراي فضیلت بسیار است، ایّام البیض است.
ایّام تشریق؛ ج 1، ص: 741
صفحه 469 از 483
ایّام تشریق [- ایّام منی؛ ایّام معدودات]: روزهاي یازده، دوازده و سیزدهم ذي حجّه.وجه نامیدن روزهاي یاد شده به ایّام تشریق، یا
بدین علت است که گوشتهاي قربانی (- قربانی) در این ایّام، تکّه تکّه شده، در آفتاب خشک میشدند و یا بدین جهت که تا
ایّام » خورشید برنیاید، قربانی انجام نمیگیرد.منشأ تعبیر به ایّام تشریق در فقه، ورود آن در سنّت است. قرآن از این روزها به
یاد کرده است. 1 از این موضوع در باب حج سخن رفته و احکامی بر آن مترتّب گشته است.روزه در منی: روزه گرفتن « معدودات
در ایّام تشریق براي کسی که در منی (- منی) است، حرام میباشد 2، لیکن در این که این حکم مخصوص کسی است که در حال
انجام مناسک حج است و یا همۀ حاضران در منی را در بر میگیرد، اختلاف است. 3بیتوته در منی: بیتوته در منی در ایّام تشریق-
علاوه بر مقدار زمان لازم براي رمی جمرات (- رمی جمره) براي حاجی مستحب است 4 و نیز مستحب است کسی که حج از او
فوت شده است، تا پایان ایّام تشریق در منی بماند. 5رمی جمرات: پرتاب سنگ ریزهها به جمرات سهگانه در روزهاي یازدهم و
دوازدهم بر حاجی واجب است. این حکم همچنین در روز سیزدهم ذي حجّه
. 1 بقره/ 203 (3) .512 / 2) فقه ابن ابی عقیل/ 277 و مختلف الشیعۀ 3 ) .97 -94 / 361 و جواهر الکلام 17 / 1) الحدائق الناضرة 13 )
.91 /19 5 (7) .32 / 4 جواهر الکلام 20 (6) .390 / 243 و الحدائق الناضرة 13 / 3 العروة الوثقی 2 (5) .122 / 2 جواهر الکلام 17 (4)
ص: 742
نفر: کوچ کردن از منی بعد از ظهر روز دوازدهم، براي کسی که به قول «6» . براي کسی که شب سیزدهم در منی مانده، ثابت است
مشهور، از زن و صید اجتناب کرده باشد که به آن نفر اول گفته میشود و نیز روز سیزدهم بعد از رمی جمرات سهگانه هر چند قبل
کوچ).قربانی: زمان -) «7» از ظهر، براي کسی که شب سیزدهم در منی مانده- که از آن به نفر دوم تعبیر میشود- جایز است
قربانی براي کسی که در منی است، چهار روز: از دهم ذي حجّه تا پایان ایّام تشریق، و براي کسی که در منی نیست، سه روز: از
قربانی).تکبیر: گفتن تکبیرهاي وارد شده بعد از نمازهاي واجب روز عید قربان و -) «8» دهم تا پایان روز دوازدهم ذي حجّه است
ایّام تشریق (نماز ظهر روز دهم تا نماز صبح روز سیزدهم) براي کسی که در منی است به قول مشهور، و نیز از نماز ظهر مذکور تا
«9» . نماز صبح روز دوازدهم براي کسی که در سایر شهرها میباشد، مستحب است
ایّام هفته؛ ج 1، ص: 742
ایّام هفته: شنبه تا جمعه.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، صوم، حج و نکاح سخن رفته و براي هر یک از ایّام هفته
اعمال و احکام خاصی ذکر شده است که به مواردي از آنها اشاره میشود.طهارت: غسل کردن در روز جمعه به قول مشهور، و در
صورت بیم دست نیافتن به آب در روز جمعه، در روز پنج شنبه مستحب است 1، همچنین گرفتن ناخن و شارب (- شارب)، در
غاشیه) در نماز صبح روز ) « هل أتاك » دهر) و ) « هل أتی » روزهاي پنجشنبه، جمعه و شنبه مستحب است. 2صلات: قرائت سورة
و « جمعه » به ترتیب در نماز ظهر و نماز جمعۀ روز جمعه و سورة « منافقین » و « جمعه » دوشنبه و پنجشنبه و سورة
/ 1 الحدائق الناضرة 4 (10) .385 -382 /11 (9) .223 / 8) جواهر الکلام 19 ) .541 / 42 و العروة الوثقی 2 -36 (7) .16 -15 /20 (6)
.571 -570 /5 2 (11) . 217 و 231
ص: 743
صوم: روزه گرفتن در روز شنبه و نیز به قول مشهور، در سه «3» . به ترتیب در نماز مغرب و عشاي شب جمعه مستحب است « أعلی »
زیارت مردگان: زیارت اهل قبور (- «4» . روز در ماه یعنی روز پنجشنبه دهۀ اول و سوم و چهارشنبه دهۀ دوم هر ماه مستحب است
مسافرت: «5» . اهل قبور) روزهاي دوشنبه، عصر روز پنجشنبه، جمعه قبل از طلوع خورشید و صبح روز شنبه مستحب مؤکّد است
آمیزش: «6» . مسافرت در روزهاي شنبه، سهشنبه و پنجشنبه، مستحب و روزهاي چهارشنبه و جمعه، پیش از نماز جمعه مکروه است
صفحه 470 از 483
حجامت: حجامت «7» . آمیزش با همسر در شبهاي دوشنبه، سهشنبه و شب و ظهر پنجشنبه و نیز شب، و عصر جمعه مستحب است
2 «8» . کردن در روزهاي سهشنبه، چهارشنبه و ظهر جمعه کراهت دارد
ایتمان؛ قاعده؛ ج 1، ص: 743
- قاعدة عدم ضمان امین
ایثار؛ ج 1، ص: 743
ایثار: مقدّم داشتن دیگري بر خود.ایثار عبارت است از مقدّم داشتن دیگري بر خود در رساندن منفعت و دفع زیان، نسبت به چیزي
که خود بدان نیازمند است. از این عنوان در بابهایی مانند حج، صدقات و اطعمه و اشربه سخن رفته است.حکم: ایثار در اصل،
امري مستحب است 1؛ خواه در امور معنوي مانند مقدّم داشتن مؤمنان بر خود در دعا 2، و خواه در امور مادّي مانند دادن لباس یا
غذاي مورد نیاز خود به دیگري 3، لیکن در پارهاي موارد، واجب و در برخی موارد، حرام میگردد.ایثار واجب: بر مالک غذا و
آب واجب است کسی را که از شدّت گرسنگی
6) الحدائق الناضرة ) .223 / 415 و 3 / 170 ؛ وسائل الشیعۀ 7 /4 (5) .347 / 4) الحدائق الناضرة 13 ) .606 -605 / 3) الروضۀ البهیۀ 1 )
3 (11) .210 / 2 مجمع الفائدة 7 (10) .255 / 1 الدروس 1 (9) .109 / 8) وسائل الشیعۀ 17 ) .801 / 7) العروة الوثقی 2 ) .31 -26 /14
.201 /9
ص: 744
یا تشنگی مشرف به مرگ است، بر خود مقدّم بدارد؛ هر چند خود در مرتبۀ کمتر از حدّ اضطرار (- اضطرار) بدان نیاز داشته باشد.
مگر وي افضل از مالک باشد مانند پیامبر صلّی ،«4» در صورت مضطر بودن مالک، در جواز تقدّم دیگري بر خود، اختلاف است
اللّه علیه و آله یا امام علیه السّلام.ایثار حرام: اگر در مثال یاد شده کافر، مضطر و مؤمن مالک غذا باشد و خود نیز در حدّ اضطرار به
«5» . آن غذا نیازمند باشد، جایز نیست کافر را بر خود مقدّم بدارد
ایجاب و قبول؛ ج 1، ص: 744
ایجاب و قبول: دو انشاء مرتبط با یکدیگر در عقود.ایجاب و قبول که از ارکان هر عقدي به شمار میروند عبارتند از دو انشاء
مرتبط با یکدیگر که نخست، ایجاب از سوي یکی از دو طرف عقد (موجب) انشاء میشود، سپس، قبول ایجاب از سوي طرف
دیگر عقد (قابل) صورت میگیرد (- عقد).
ایجار؛ ج 1، ص: 744
« أجر » با ریشۀ « آجر » ایجار: ریختن چیزي مانند شیر، آب و غذا در حلق دیگري/ اجاره دادن (- اجاره).ایجار به معناي دوم مصدر
میباشد و از آن به مناسبت در بابهاي صوم، نکاح، اطعمه و « وجر » با ریشۀ « أوجر » است، بر خلاف ایجار به معناي اول که مصدر
لیکن بر روزهدار جایز ،«1» اشربه و حدود، سخن رفته است.ریختن آب در حلق روزهدار به اکراه، موجب بطلان روزه نمیشود
ریختن شیر به حلق کودك، موجب نشر حرمت در «2» . نیست به جایی برود که میداند در آن جا چنین رفتاري با وي میکنند
«3» . مسألۀ رضاع (- رضاع) نمیشود. تحقّق آن به قول مشهور، منوط به خوردن شیر از پستان شیر دهنده است
2) العروة ) .258 / 1) جواهر الکلام 16 ) .434 -433 / 5) جواهر الکلام 36 ) .433 / 118 ؛ جواهر الکلام 36 / 4) مسالک الافهام 12 )
صفحه 471 از 483
.294 / 3) جواهر الکلام 29 ) .199 / الوثقی 2
ص: 745
اگر چارهاي جز ریختن غذا در حلق شخص بیهوش نباشد و مالک غذا، به قصد دریافت عوض آن را در حلق او بریزد، در استحقاق
اکراه). -) «5» ریختن شراب به حلق کسی با اکراه، موجب ثبوت حدّ بر مکره نمیشود «4» . مالک براي عوض، اختلاف است
ایجاف؛ ج 1، ص: 745
ایجاف: به تاخت درآوردن اسب و شتر.ایجاف به مناسبت در باب خمس و انفال به کار رفته و منشأ کاربرد آن در فقه، ورودش در
قرآن کریم است 1 که کنایه از جنگ میباشد.زمینهاي به دست آمده از کفّار بدون جنگ و تاختن اسب و شتر، جزء انفال (-
انفال) و ملک پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام است 2، و خمس غنائم به دست آمده از کفّار بر اثر جنگ و
ایجاف اسبان و شتران نیز از آن امام علیه السّلام است (- خمس). 3
ایستادن؛ ج 1، ص: 745
ایستادن: مقابل نشستن/ توقّف کردن (- توقّف).از آن به مفهوم نخست در بابهاي طهارت، صلات، حج، نکاح و اطعمه و اشربه
سخن رفته و احکام آن در دو محور بحث شده است.قیام در نماز: (- قیام).قیام در غیر نماز: ایستادن خطیب جمعه هنگام ایراد
خطبه، واجب است. 1به قول مشهور، ایستادن هنگام اذان و به ویژه اقامه، مستحب است. 2 مستحب است مأموم هنگام شنیدن جملۀ
بایستد. 3ایستاده آب نوشیدن در شب، 4 و نیز در حال ایستاده ادرار 5 و آمیزش کردن 6، مکروه و ایستاده آب « قد قامت الصلوة »
آشامیدن در روز 7
.139 / 64 و مستند الشیعۀ 10 / 2 المبسوط 2 (7) . 1 حشر/ 6 (6) .454 / 461 ؛ جواهر الکلام 41 /14 (5) .120 / 4) مسالک الافهام 12 )
3 العروة الوثقی (11) .62 -59 /9 2 (10) .229 / 1 جواهر الکلام 11 (9) .14 / 401 و مستند الشیعۀ 10 -400 / 3 جامع المقاصد 3 (8)
7 توضیح المسائل (امام (15) .61 / 6 جواهر الکلام 29 (14) . 5 م/ 80 (13) . 4 توضیح المسائل مراجع/ م 2639 (12) .804 /1
. خمینی)/ م 2638
ص: 746
و نیز ایستادن در طول وقوف (- وقوف) در عرفات (- عرفات)، مستحب است، مگر آن که مانع توجّه حاجی گردد که در این
«8» . صورت، نشستن، افضل است
ایقاب؛ ج 1، ص: 746
ایقاب: نزدیکی کردن (- آمیزش).استعمال رایج واژة مذکور، در لواط میباشد (- لواط).
ایقاع؛ ج 1، ص: 746
ایقاع: انشاء بینیاز از انشاء قبول.ایقاع، مقابل عقد (- عقد) و عبارت است از انشاء مستقل در طرف ایجاب که صحّت و نفوذ آن، بر
انشاء قبول از طرف دیگري متوقّف نیست (- انشاء) و در بابهاي ایقاعات مانند طلاق، ایلاء، لعان، عتق، یمین و عهد، از آن سخن
رفته است.انواع: انواع ایقاع در شرع و عرف، بسیار است که بیشتر آنها در فقه ذکر شده است مانند طلاق (- طلاق)، عتق (- عتق)،
ابراء (- ابراء)، فسخ (- فسخ)، نذر (- نذر)، عهد (- عهد)، یمین (- قسم)، ایلاء (- ایلاء)، ظهار (- ظهار)، لعان (- لعان) و شفعه (-
صفحه 472 از 483
وقف)، اختلاف است.ارکان: ارکان ایقاع -) «3» وصیّت) و وقف -) «2» جعاله)، وصیّت -) «1» شفعه).در ایقاع یا عقد بودن جعاله
سه چیز است: 1. صیغۀ انشاء: در این که در صیغۀ ایقاع، لفظ صریح که کاربرد آن در معناي مورد نظر به نحو حقیقت باشد معتبر
است یا الفاظ کنایی و مجازي نیز کفایت میکند، اختلاف است. قول نخست به مشهور نسبت داده شده است. البته در برخی
در «5» . اشارة شخص لال در ایقاعات، جایگزین لفظ میشود «4» . ایقاعات مانند طلاق، به اتّفاق فقها، لفظ مخصوص معتبر است
اعتبار عربی و ماضی بودن صیغۀ ایقاع اختلاف است. مشهور، ماضی بودن
(4) .12 / 7 و مهذّب الاحکام 22 -6 (3) . 244 و 391 /28 (2) .189 / 1) جواهر الکلام 35 ) . 8) مناسک الحج (گلپایگانی)/ 134 )
.132 / 5) العناوین الفقهیۀ 2 ) .158 -152 / 20 و العناوین الفقهیۀ 2 -15 / مصباح الفقاهۀ 3
ص: 747
عربی بودن شرط است.انشاء در ایقاعات همانند عقود، باید ،«7» ظهار و لعان ،«6» را شرط میدانند. در بعضی ایقاعات مانند طلاق
منجّز باشد و تعلیق آن بر امري موجب بطلان آن میشود، مگر جنبۀ صوري داشته باشد؛ بدین معنا که ایقاع در واقع، معلّق بر آن
باشد- مانند آن که بگوید: اگر این زن همسر من است، او را طلاق دادم- یا تحقّق امري که ایقاع بر آن تعلیق شده، روشن باشد
2. منشیء «8» . مانند آن که در روز بگوید: اگر روز است، زنم طالق است. البته برخی این گونه تعلیق انشاء را نیز صحیح نمیدانند
(انشاء کننده): بلوغ، عقل، محجور نبودن- در موارد تصرف در مال- اختیار مقابل اکراه (- اکراه) و قصد داشتن، از شرایط انشاء
منشأ (مورد انشاء): در این که مورد انشاء در ایقاعات «9» . کنندة ایقاع است که در صورت فقدان یکی از آنها، ایقاع صحیح نیست
همانند عقود، قابلیّت مشروط شدن به شرایط را دارد یا نه، اختلاف است. البته در پارهاي ایقاعات مانند نذر، عهد و یمین تعلیق به
معاطات در ایقاعات: در ایقاعاتی مانند طلاق، ظهار، لعان، ایلاء، عتق، نذر، عهد و یمین که لفظ یا صیغۀ «10» . شرط، صحیح است
خاص، شرط است، معاطات (- معاطات) جریان ندارد.بنابراین، بیرون کردن زن از منزل یا رها کردن برده از خدمت، طلاق و عتق
فضولیّت در ایقاعات: بر «11» . شمرده نمیشود. در جریان معاطات نسبت به سایر ایقاعات مانند شفعه، ابراء و فسخ، اختلاف است
عدم جریان فضولیّت (- عقد فضولی) در ایقاعات، ادّعاي اجماع شده است، لیکن جمعی از معاصران و دیگران، آن را پذیرفته و
«12» . گفتهاند: در ایقاعات نیز همچون عقود، فضولیّت جریان دارد، مگر در موردي که مانند طلاق به دلیل خاص استثنا شده باشد
لزوم و صحّت در ایقاعات: در صورت شک در لزوم یا جواز ایقاعی، اصل، لزوم به معناي عدم جواز بر هم زدن
9) العناوین ) .62 / 49 و مصباح الفقاهۀ 3 / 8) جواهر الکلام 33 ) . 230 و 258 / 7) مهذّب الاحکام 26 ) .60 / 6) جواهر الکلام 32 )
(11) .65 -62 / 206 و مصباح الفقاهۀ 3 -192 / 100 ؛ العناوین الفقهیۀ 2 /34 ؛51 -49 / 10 ) جواهر الکلام 33 ) .697 -674 / الفقهیۀ 2
280 ؛ مستمسک / 12 ) جواهر الکلام 22 ) .191 / 242 و مصباح الفقاهۀ 2 -239 / 100 ؛ جواهر الکلام 22 -96 / العناوین الفقهیۀ 2
.187 / 4 و مهذّب الاحکام 12 / 301 ؛ مصباح الفقاهۀ 4 / العروة 10
ص: 748
قاعدة لزوم)، لیکن در این که در موارد شک در صحّت ایقاع از ناحیۀ شک در مشروعیّت ایقاع یا شک از جهت -) «13» آن است
قاعدة صحّت).خیار شرط در ایقاعات: در این که -) «14» شرط یا مانع بودن چیزي، اصل، صحّت آن است یا فساد، اختلاف است
در ایقاعات همچون عقود، شرط خیار (- خیار) صحیح است یا نه، اختلاف است. بر صحیح نبودن آن، ادّعاي اجماع شده است.
2 «15»
ایقاف دعوا؛ ج 1، ص: 748
- دعوا
صفحه 473 از 483
ایلاء؛ ج 1، ص: