گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
حرف ب؛ ج 2، ص: 33







اشاره
باب السلام- بیهوشی
ص: 35
باب السّلام؛ ج 2، ص: 35
صفحه 57 از 456
باب السّلام: از درهاي شرقی مسجد الحرام (- باب بنی شیبه).
باب بنی جمح؛ ج 2، ص: 35
- باب حنّاطین
باب بنی شیبه؛ ج 2، ص: 35
باب بنی شیبه: از درهاي مسجد الحرام.باب بنی شیبه در شرق مسجد الحرام و در امتداد مسعی قرار دارد که در توسعۀ مسجد درون
آن قرار گرفته است. بنابر آنچه میگویند باب بنی شیبه هماکنون تقریبا محاذي باب السّلام کنونی و نزدیک ستونهاي متمایز از
بنابراین با دخول از باب السّلام و پیشروي به موازات آن به سمت مسجد، دخول از باب بنی «1» . دیگر ستونهاي مسجد قرار دارد
شیبه محقّق میشود. از این عنوان به مناسبت در باب حج نام برده شده است.دخول به مسجد الحرام از باب بنی شیبه مستحب است؛
زیرا- بنابر آنچه در روایات آمده است- بت هبل پس از سقوط از بام کعبه به دست حضرت علی علیه السّلام کنار باب بنی شیبه «2»
هنگام ورود به مسجد خواندن دعاي «3» . به سمت مسجد دفن گردیده است که با ورود از این در، بت یاد شده لگد مال میشود
«4» . وارد شده در محلّ باب بنی شیبه مستحب است
باب جبرئیل؛ ج 2، ص: 35
باب جبرئیل: دري در شرق مسجد النّبی به سمت بقیع.از آن به مناسبت در باب حج نام برده شده است.ورود به مسجد النّبی از باب
جبرئیل مستحب است. 1
/ 1. المهذب 1 (5) .253 / 4). الروضۀ البهیۀ 2 ) 95 / 3). الحدائق الناضرة 16 ) 283 / 2). جواهر الکلام 19 ) 253 / 1). الروضۀ البهیۀ 2 )
.19 / 275 ؛ الدروس الشرعیۀ 2
ص: 36
باب حنّاطین؛ ج 2، ص: 36
باب حنّاطین [- باب بنی جمح]: از درهاي مسجد الحرام.خرید و فروش گندم یا حنوط (- حنوط) در این مکان در گذشته، علّت
است. از این عنوان به مناسبت در باب حج نام برده شده است.خروج از مسجد الحرام از باب حناطین « حنّاطین » نامگذاري این در به
که موازي رکن شامی میباشد مستحب است. با گسترش مسجد، این باب در داخل آن قرار گرفته و امروزه اثري از آن نیست.
«1» . ازاینرو، براي عمل به این استحباب، باید به موازات رکن شامی (- ارکان کعبه) از مسجد الحرام خارج شد
باب صفا؛ ج 2، ص: 36
باب صفا: از درهاي مسجد الحرام در طرف صفا.از آن در باب حج نام برده شده است.مستحب است حاجی براي رفتن به سعی (-
سعی) از باب صفا خارج شود. 1
باب کعبه؛ ج 2، ص: 36
- کعبه
صفحه 58 از 456
بابل؛ ج 2، ص: 36
بابل: شهري در هشتاد و پنج کیلومتري جنوب بغداد نزدیک شهر حلّه.قرآن کریم در قصۀ معروف دو فرشته به نامهاي هاروت و
نام برده است. 1 سرزمین بابل- براساس روایتی از امیر مؤمنان علیه السّلام- سرزمینی ملعون (که گرفتار عذاب الهی « بابل » ماروت از
گشته) و نخستین سرزمینی که در آن بت پرستیده شده معرفی گردیده است. 2 عنوان بابل به مناسبت در باب صلات آمده
زمینی که ساکنانش را در ) « ارض خسف » است.بابل از مکانهایی شمرده شده که نماز خواندن در آنها مکروه است. این سرزمین به
خود فرو برده) معروف است. 3
1. الحدائق (2) .329 / 512 ؛ الروضۀ البهیۀ 2 / 342 ؛ المعتمد فی شرح المناسک 5 / 66 ؛ الحدائق الناضرة 17 / 1). جواهر الکلام 20 )
/ 82 ؛ کتاب السرائر 1 / 3. رسائل الشریف المرتضی 4 (5) 181 -180 / 2. وسائل الشیعۀ 5 (4) 1. بقرة/ 102 (3) .259 / الناضرة 16
.213 / 265 ؛ الحدائق الناضرة 7
ص: 37
باد؛ ج 2، ص: 37
باد: هواي متحرك.از آن به مناسبت در بابهایی همچون طهارت، صلات، حج، سبق و رمایه، نکاح، صید و ذباحه، غصب و دیات
از شرایط حصول طهارت به آفتاب «1» . سخن رفته است.طهارت: برخی قدما باد را همچون آفتاب از طهّرات (- مطهّرات) شمردهاند
آن است که خشکانیدن، مستند به آن باشد؛ لیکن در اینکه آیا دخالت مثل باد در خشکیدن، به حصول طهارت زیان میرساند یا
صلات: از اسباب وجوب نماز آیات (- نماز آیات) به قول مشهور، «3» . ادرار کردن رو به باد کراهت دارد «2» . نه، اختلاف است
از نشانههاي قبله در صورت ندانستن آن، بادهاي چهارگانۀ جنوب، شمال، صبا و دبور است. «4» . وزیدن بادهاي ترسناك است
مراد، جهت وزیدن این بادها است که مکلّف با استقبال به آن جهت بهگونهاي خاص، قبله را به شکل تقریبی مییابد. محلّ وزیدن
باد جنوب حدّ فاصل بین مشرق اعتدالی ستارة سهیل و مشرق اعتدالی خورشید، محلّ وزیدن باد شمال فاصلۀ بین ستارة جدي تا
مغرب اعتدالی خورشید، جهت خیزش باد صبا حدّ فاصل میان مشرق خورشید و جدي و ناحیۀ وزش باد دبور حدّ فاصل مغرب
براي ساکنان شام جهت یافتن قبله نشانههایی ذکر شده است؛ از جمله قرار دادن محلّ وزیدن باد «5» . خورشید و ستارة سهیل است
صبا بر گونۀ چپ و باد شمال بر کتف راست. براي اهل یمن نیز قرار دادن محلّ وزیدن باد جنوب بر کتف راست از علائم قبله
برخی قرار دادن محلّ باد صبا بر گوش راست و باد شمال بر چشم راست و باد دبور بر گونۀ چپ و باد «6» . شمرده شده است
جنوب بین دو چشم را براي ساکنان بصره، بحرین، یمامه، خوزستان، فارس و سیستان و محلّ وزیدن باد صبا بر گونۀ راست و باد
شمال، روبهرو و دبور بر گوش چپ و جنوب بین دو کتف را براي اهالی سند، هند، ملتان، کابل و مانند آن از نشانههاي
.(5) 407 /11 .(4) 65 / 3). جواهر الکلام 2 ) 84 -83 / 130 ؛ مستمسک العروة 2 / 2). العروة الوثقی 1 ) 84 / 1). مستمسک العروة 2 )
252 -251 / 6). قواعد الاحکام 1 ) 372 /7
ص: 38
البتّه این نشانه نسبت به دیگر نشانههاي قبله ضعیف به شمار میرود؛ زیرا شناسایی بادها و تفکیک آنها از «7» . قبله دانستهاند
حج: اگر چیز خوشبویی به وسیلۀ باد با بدن محرم تماس پیدا کند کفّاره «8» . یکدیگر به گونۀ اطمینانآور، امري دشوار است
سبق و رمایه: دخالت داشتن باد در اصابت تیر به هدف، ضرري به مسابقۀ «9» . ندارد، لیکن جدا کردن آن از بدن واجب است
صید و ذباحه: تیري که به «11» . نکاح: آمیزش کردن هنگام وزیدن بادهاي سیاه، زرد و قرمز مکروه است «10» . تیراندازي نمیزند
صفحه 59 از 456
طرف شکار رها شده چنانچه باد آن را به شکار برساند و کشته شود، حلال است و دخالت باد ضرري ندارد، هرچند اگر باد نبود،
غصب: کسی که در ملک خود در حدّ نیاز آتش افروخته ولی باد وزیده و آن را به ملک «12» . تیر به شکار اصابت نمیکرد
دیگري سرایت داده و خساراتی به بار آورده است، ضامن نیست؛ لیکن اگر افروختن آتش هنگام وزش باد تند صورت گرفته باشد،
دیات: اگر فردي بر اثر وزش باد تند، بر روي دیگري بیفتد و او بمیرد، ضمانی متوجّه فرد «13» . برخی بر ضمان آن تصریح کردهاند
«14» . افتاده شده و نیز عاقلۀ او (- عاقله) نیست
بادام؛ ج 2، ص: 38
بادام: ثمرة درخت بادام.از آن به مناسبت در باب صلات و حج سخن رفته است.سجده بر مغز بادام از آن جهت که خوردنی است
جایز نیست؛ لیکن بر پوست آن پس از جدا شدن از مغز جایز است و پیش از جدا شدن، اختلافی است. 1
.(11) 371 / 10 ). جامع المقاصد 8 ) 425 / 9). الحدائق الناضرة 15 ) 164 / 8). مفتاح الکرامۀ 3 ) 368 -367 / 7). جواهر الکلام 7 )
-496 / 590 ؛ مستمسک العروة 5 / 1. العروة الوثقی 1 (15) .72 /43 .(14) 62 -60 /37 .(13) 43 /36 .(12) 57 / جواهر الکلام 29
497
ص: 39
«2» . همراه داشتن عصاي تهیّه شده از چوب درخت بادام تلخ در سفر، مستحب است
باد معده؛ ج 2، ص: 39
باد معده: باد بیرون آمده از مخرج غائط.در بابهاي طهارت، صلات و اعتکاف آمده است.احکام: خروج باد معده از مخرج طبیعی
غائط و نیز از مخرج غیر طبیعی در صورتی که در فرد عادت شده باشد، موجب بطلان طهارت است؛ لیکن در اینکه باد خارج شده
از مخرج غیر طبیعی که به حدّ عادت نرسیده موجب بطلان وضو میشود یا نه، اختلاف است. قول به عدم بطلان به مشهور نسبت
داده شده است. 1آغاز کردن به نماز با حبس باد معده 2 و نیز خارج کردن باد معده در مسجد 3 مکروه است. کسی که مبتلا به
خروج پی درپی باد معده است، براي نماز حکم مبطون (- مبطون) را دارد. 4 معتکف (- اعتکاف) براي امري ضرور- مانند خارج
کردن باد معده- میتواند از مسجد خارج شود. 5
بادیهنشین؛ ج 2، ص: 39
بادیهنشین [- اعرابی]: بیاباننشین.به کسانی که مکان ثابتی براي اقامت ندارند بلکه به صورت سیار در صحراها و مراتع زیر چادر
که اعم از شهرنشین و روستانشین است. از این عنوان در « حضري » یا بادیهنشین گفته میشود، در مقابل « بدوي » ، زندگی میکنند
بابهاي صلات، جهاد، وکالت، نکاح و شهادات سخن رفته است.تعلّق احکام شرع بر مکلّف با قطع نظر از خصوصیات سکونتی و
زندگی او است. ازاینرو، بادیهنشین در احکام با شهرنشین و روستانشین یکسان است
2. جواهر (4) 255 / 396 ؛ مستمسک العروة 2 -393 / 1. جواهر الکلام 1 (3) .44 / 163 ؛ الحدائق الناضرة 14 / 2). جواهر الکلام 18 )
.182 / 5. جواهر الکلام 17 (7) 389 / 4. الحدائق الناضرة 2 (6) 600 / 3. العروة الوثقی 1 (5) 89 / الکلام 11
ص: 40
مگر مواردي که به سبب اختلاف طبیعت زندگی بادیه نشینی با شهرنشینی و مانند آن از این قاعده استثنا شده است که در ذیل به
مواردي از آن اشاره میشود.صلات: در کراهت یا حرمت پیشنماز شدن بدوي براي حضري اختلاف است.قول نخست، مشهور
صفحه 60 از 456
بر بادیهنشینی که براي تأمین آب و علف دام خویش پیوسته در حال جابهجایی است حکم مسافر جاري «1» . میان متأخّران است
نمیشود؛ بلکه نمازش تمام و روزهاش صحیح است مگر آنکه براي منظوري دیگر همچون زیارت، تجارت و حج سفر کند که با
مسافر).جهاد: بنابر قول مشهور بادیه نشینان هرچند در جنگ شرکت -) «2» تحقّق عنوان سفر شرعی، حکم مسافر را پیدا میکند
کنند از غنیمت (- غنیمت) سهمی ندارند. تنها مقدار اندکی از غنیمت به عنوان رضخ (- رضخ) به آنان داده میشود.مراد از
بادیهنشینان، خصوص افرادي هستند که اسلام آورده، لیکن هنوز در اسلام، استوار و ثابتقدم نگشتهاند و بر ترك مهاجرت و
وکالت: مشهور فقها وکالت حضري براي بادیهنشین- «3» . باقیماندن در بادیه در قبال عدم سهمخواهی از غنیمت مصالحه کردهاند
بلکه هر فرد غریبی- را جهت فروش کالاهاي وي که به شهر یا روستا آورده است، مکروه دانستهاند.قول مقابل آن، حرمت است.
نکاح: بنابر نظر برخی نگاه کردن به آن مقدار از مو یا بدن زنان بادیهنشین که بهطور متعارف و رایج نمیپوشانند، بدون شهوت «4»
شهادات: شهادت بادیهنشین علیه حضري با وجود شرایط «6» . نگاه). ازدواج زن حضري با مرد اعرابی مکروه است -) «5» جایز است
بنابر مشهور، پذیرفته است. ابن جنید قائل به عدم پذیرش آن شده مگر آنکه مورد شهادت در بادیه رخ داده و حضري در آنجا
«7» . وجود نداشته باشد یا مورد، قتلی باشد که حضري حضور نداشته است
3). جواهر ) 69 / 270 ؛ مستمسک العروة 8 -268 / 2). جواهر الکلام 14 ) 805 -804 / 387 ؛ الروضۀ البهیۀ 1 / 1). جواهر الکلام 13 )
. 530 ؛ فتاوي ابن الجنید/ 333 / 7). مختلف الشیعۀ 8 ) 799 .(6) 802 / 5). العروة الوثقی 2 ) 461 /22 .(4) 218 -217 / الکلام 21
ص: 41
باران؛ ج 2، ص: 41
و غسل «1» باران: قطرههاي آب، در حال فرو چکیدن از ابر.در بابهاي طهارت، صلات و زکات از آن سخن گفته شده است.وضو
«3» . با باران صحیح است.براي همسایۀ مسجد مکروه است نماز را در غیر مسجد بخواند مگر در حال بارش باران شدید «2» ترتیبی
زکات غلّات (گندم، جو، کشمش و خرما) که از باران «4» . خواندن نماز استسقاء (- نماز باران) جهت آمدن باران، مشروع است
نسبت دادن بارش باران به انواء «6» . زکات).دعا کردن هنگام بارش باران مستحب است -) «5» آبیاري شده، یک دهم است
-) (ستارگانی خاص) به اعتقاد مؤثّر بودن آنها در آمدن باران، آنگونه که مردم عصر جاهلی معتقد بودند شرك و حرام است. 7
آب باران)
باربري؛ ج 2، ص: 41
- حمل و نقل
بارداري؛ ج 2، ص: 41
- آبستنی
بارع؛ ج 2، ص: 41
بارع: نام اسب چهارم مسابقه 1 (- اسب دوانی).
بارکه؛ ج 2، ص: 41
صفحه 61 از 456
بارکه: شتر به زانو خوابیده.از آن به مناسبت در باب حج یاد شده است.مستحب است در حج، اشعار شتر (- اشعار) در حال خوابیده
بودن آن به زانو انجام گیرد. 1نحر (- نحر) شتر به حالت بارکه جایز است هرچند به حالت ایستاده افضل است. در صورت نحر به
حالت بارکه، مستحب است دو دست شتر از سم تا زانو یا زیر بغل بسته و دو پایش رها باشد. 2
6 (6) 292 / 5). العروة الوثقی 2 ) 798 م 1407 -797 / 4). توضیح المسائل مراجع 1 ) 596 .(3) 299 .(2) 207 / 1). العروة الوثقی 1 )
. 340 و 343 / 2. منهاج الصالحین (خوئی) 2 (10) 1. النهایۀ/ 214 (9) .213 / 8). جواهر الکلام 28 ) .154 / و 7. جواهر الکلام 12
ص: 42
بارنامه؛ ج 2، ص: 42
بارنامه: برگۀ حاوي ویژگیهاي بار.عنوان یادشده در باب تجارت به کار رفته است.شرط صحّت معامله، معلوم بودن کالا از طریق
مشاهده یا ذکر جنس و اوصاف آن است؛ ازاینرو، دادوستد محمولۀ بستهبندي شده جز با داشتن بارنامۀ مشتمل بر اوصاف، وزن و
عدد آن، صحیح نخواهد بود. با وجود بارنامه، معامله صحیح است؛ لیکن لزوم آن منوط به مطابقت محموله با خصوصیات ذکر
«1» . شده در بارنامه پس از بازگشایی آن خواهد بود. در صورت عدم مطابقت، خریدار میتواند معامله را فسخ کند
بارورسازي؛ ج 2، ص: 42
- تلقیح مصنوعی
باز؛ ج 2، ص: 42
باز: پرندة شکاري معروف.از آن به مناسبت در بابهاي تجارت، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه نام برده شده است.باز از تیرة
چنگالداران و گوشت آن حرام است؛ 1 لیکن از آن جهت که ابزار صیادي است و منفعت حلال دارد خرید و فروش آن جایز
میباشد. 2 حیوان شکار شده توسط باز در صورت کشته شدن حرام است مگر اینکه شکار زنده باشد و تذکیه (- تذکیه) بر آن
واقع شود 3 (- آلات صید). (- پرنده)
بازار؛ ج 2، ص: 42
بازار: مکان دادوستد کالا.از آن در بابهاي طهارت، صلات و تجارت سخن رفته است.بازار به اعتبار بازرگانانی که در آن به
تجارت اشتغال دارند به دو بخش تقسیم میشود. 1. بازار مسلمانان: مراد از آن بازاري است که همه یا بیشتر کاسبان آن مسلمان
.9 /36 .3 (4) 40 -39 /22 .2 (3) 298 / 1. جواهر الکلام 36 (2) .201 / 293 ؛ الدروس الشرعیۀ 3 / 1). النهایۀ/ 391 ؛ کتاب السرائر 2 )
ص: 43
هستند. بازار مسلمانان از نشانههاي تذکیۀ حیوان است (- تذکیه)؛ بدین معنا که گوشت، پوست و دیگر اجزاي حیوان که از بازار
یاد شده خریداري میشود محکوم به طهارت و حلیّت است. 2. بازار غیر مسلمانان (کافران): مراد، بازاري است که همه یا بیشتر
کسبۀ آن غیر مسلمان باشند. پوست، گوشت و سایر اجزاي حیوان که از چنین بازاري خریداري میشود محکوم به عدم تذکیه است
قاعدة سوق).سایر احکام: مستحب است بازاري هنگام ورود به بازار دعاهاي وارد شده -) «1» مگر آنکه فروشندة آن مسلمان باشد
و نیز گشتن در بازارها مکروه «3» داخل شدن به بازار پیش از همه و خارج شدن از آن پس از همه «2» . در این زمینه را بخواند
نماز خواندن در مسجد بازار همچون دیگر مساجد مستحب است؛ لیکن فضیلت آن نسبت به مساجد دیگر، مانند مسجد «4» . است
صفحه 62 از 456
«5» . جامع و مسجد محل کمتر میباشد
بازار آزاد؛ ج 2، ص: 43
بازار آزاد: بازار غیر رسمی.عنوان بازار آزاد در برابر بازار رسمی به بازاري گفته میشود که در آن، قیمتها از طرف دولت یا
سازمانهاي وابسته هدایت و نظارت نمیشود؛ بلکه دادوستد با رضایت طرفین خواهد بود و به تبع نوسان عرضه و تقاضاي کالا در
چنین بازاري، قیمتها نیز دستخوش نوسان است. عنوان یاد شده از عناوین جدید است که در پاسخ استفتائات به برخی احکام آن
اشاره شده است.فروختن کالاي خریداري شده از بازار رسمی به بهایی بیشتر در بازار آزاد- به شرط مخالف نبودن با مقرّرات
دولت اسلامی- جایز است. 1 موادّ غذایی و غیر آنکه از بازار رسمی تهیّه میشود اگر در پایان سال خمسی چیزي از آن باقی
بماند، باید به قیمت بازار آزاد محاسبه و خمس آن پرداخت شود. 2 در پرداخت زکات فطره (- زکات فطره) قیمت جنس براساس
بازار آزاد محاسبه میگردد. 3
.1 (6) .596 / 5). العروة الوثقی 1 ) 467 .(4) 456 .(3) 452 / 2). جواهر الکلام 22 ) 157 -155 / 1). القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 4 )
.426 / 157 ؛ مجمع المسائل 1 / 3. صراط النجاة 2 (8) 2. ارشاد السائل/ 57 (7) 133 و 157 / اجوبۀ الإستفتاءات 2
ص: 44
بازجویی؛ ج 2، ص: 44
بازجویی: تحقیق از متّهم.از آن به مناسبت در باب اقرار سخن رفته است.تهدید و کتک زدن متّهم یا تنگ گرفتن بر او هنگام
اگر شخص در بازجویی مجبور به اقرار شود، اقرار او از نظر شرع اعتبار ندارد (- اقرار)؛ بنابراین اگر بر اثر «1» . بازجویی جایز نیست
«2» . تهدید، به چیزي اقرار کند که موجب حد میشود، مانند زنا یا سرقت، حد بر او جاري نمیشود
بازخرید خدمت؛ ج 2، ص: 44
بازخرید خدمت: خریدن سنوات خدمت مستخدم.بازخرید خدمت عبارت است از اینکه دولت یا مؤسسۀ استخدامکننده بدون
بازنشسته کردن مستخدم، سنوات خدمتی او را در ازاي مبلغی بخرد و بدین وسیله خدمت وي خاتمه مییابد و حقوق بازنشستگی به
او تعلّق نمیگیرد. از این عنوان به مناسبت در بخش مسائل مستحدثه سخن رفته است.به مبلغی که مستخدم از دولت یا مؤسسۀ
استخدامکننده بابت بازخرید سنوات خدمتی خود دریافت میکند، هنگام دریافت، خمس تعلّق نمیگیرد، بلکه جزء درآمد به شمار
میرود و چنانچه همه یا بخشی از آن در مئونۀ سال هزینه نشود، اخراج خمس آن واجب خواهد بود. 1
بازداشت؛ ج 2، ص: 44
- حبس
بازل؛ ج 2، ص: 44
بازل: شتر وارد شده در نه سالگی.براي شتر به اعتبار مراحل سنّی آن اسامی مختلف قرار داده شده است. بازل، آخرین نامی است
که براي آن تعیین شده و به شتري اطلاق میگردد که وارد سال نهم شده باشد. به شتران پس از نه سالگی نیز بازل گفته میشود،
« بازل عامین » و به آنکه دهمین سالش تمام شده « بازل عام » امّا با قید سال مربوط، مثلا به شتري که وارد ده سالگی شده باشد
صفحه 63 از 456
.58 - 408 ؛ منیۀ المسائل/ 57 -407 / 1. مجمع المسائل 1 (3) .180 .(2) 1). ارشاد السائل/ 178 )
ص: 45
از این عنوان در باب دیات سخن رفته است.دیۀ قتل عمد- در صورت گزینش شتر براي پرداخت- صد شتر مسن «1» . گفته میشود
است که برخی آن را بین پنج سال تمام (ثنیّه) تا نه سال تمام (بازل عام) تعریف کردهاند (- مسنّه).به نظر برخی در دیۀ قتل شبه
قتل). -) «2» عمد چهل عدد از صد شتر باید شتر بارداري باشد که سنّ آن بین پنج سال تمام تا نه سال تمام است
بازنشستگی؛ ج 2، ص: 45
بازنشستگی: دوران بهرهمندي عضو اداره یا مؤسسهاي از حقوق، بدون انجام دادن کار.عنوان بازنشستگی معمولا به دوران پیري و
اواخر عمر عضو اداره یا مؤسسهاي اطلاق میشود که پس از سالها خدمت، از کار منفصل شده ولی حقوق خود را از صندوق
بازنشستگی دریافت میکند.حقوق بازنشستگی پس از فرد بازنشسته، با ضوابطی به بازماندگانش پرداخت میگردد. عنوان یاد شده
از عناوین جدید است که در پاسخ به استفتائات به بعض احکام آن اشاره شده است.دریافت حقوق بازنشستگی براي بازنشسته و
بازماندگانش پس از فوت وي جایز است 1 و بر آن مقدار از حقوق دریافتی که از هزینۀ سالانه اضافه میآید خمس تعلّق میگیرد
2 (- خمس).
بازو؛ ج 2، ص: 45
بازو: حدّ فاصل بین شانه و آرنج.در بابهاي طهارت، صلات، قصاص و دیات از آن سخن رفته است.در وضو علاوه بر شستن آرنج،
شستن مقداري از بازو، جهت علم به شسته شدن آرنج، واجب است. 1مستحب است مرد هنگام سجده بازوان خود را به پهلوي
خویش نچسباند. 2
417 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات / 1. صراط النجاة 1 (3) .184 / 180 ؛ فقه الصادق 26 -176 / 2). الروضۀ البهیۀ 10 ) 5 / 1). جواهر الکلام 43 )
683 .2 (6) 204 / 1. العروة الوثقی 1 (5) .268 -267 / 2. الفتاوي المیسّرة (سیستانی)/ 239 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 1 (4) 196 /2
ص: 46
دیۀ دست «3» . قصاص جنایت قطع دست از بازو، بریدن آن از آرنج است. جنایتکار نسبت به باقیمانده باید ارش (- ارش) بپردازد
250 دینار) و دیۀ شکستن استخوان بازو، یک پنجم دیۀ دست (صد دینار) و ) «4» بدون کف که از بازو قطع شده نصف دیۀ دست
در صورت بهبود آن بدون عیب، بنابر مشهور، چهار پنجم دیۀ شکستن آن (هشتاد دینار) است. مقابل مشهور، قول به ثبوت یک
دست) -) «5» . پنجم دیۀ دست است
باشق؛ ج 2، ص: 46
- باشه
باشه؛ ج 2، ص: 46
باشه: پرندهاي شکاري از تیرة بازها.از آن به مناسبت در باب صید و ذباحه و اطعمه و اشربه یاد شده است.باشه از پرندگان
حرامگوشت است. 1حیوان شکار شده توسط باشه در صورتی حلال است که پس از شکار زنده باشد و بر آن تذکیه (- تذکیه)
واقع شود. 2 (- پرنده)
صفحه 64 از 456
باصره؛ ج 2، ص: 46
- بینایی
باضعه؛ ج 2، ص: 46
باضعه: جراحت موجب شکافتگی گوشت.در اینکه باضعه به جراحتی گفته میشود که موجب شکافتگی گوشت به مقدار اندك
شود یا جراحتی که موجب شکافتگی آن به مقدار زیاد گردد امّا به پردة استخوان (سمحاق) نرسد، اختلاف است.جراحت یا در حدّ
خراشیدگی پوست است یا در گوشت نیز نفوذ میکند لیکن به مقدار اندك و یا عمق نفوذش در گوشت زیاد است لیکن به پردة
استخوان (سمحاق) نمیرسد.در کلمات فقها براي سه مرتبۀ یاد شده از جراحتها چهار اسم ذکر شده است: حارصه، دامیه، باضعه، و
متلاحمه
283 ؛ مبانی -282 / 5). جواهر الکلام 43 ) 209 / 302 ؛ مهذب الاحکام 29 / 4). مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) 402 / 3). جواهر الکلام 42 )
.9 .2 (7) 298 / 1. جواهر الکلام 36 (6) . 319 و 327 / تکملۀ المنهاج 2
ص: 47
که بهطور قهري یکی از چهار اسم باید با یکی از سه اسم دیگر مترادف باشد.برخی، دامیه و حارصه را به مرتبۀ نخست جراحت
(خراشیدگی پوست) تعریف کردهاند. برخی دیگر، مرتبۀ سوم جراحت (شکافتگی عمیق گوشت) را مفهوم باضعه و متلاحمه
دانستهاند.در تفسیر نخست، باضعه بر مرتبۀ دوم جراحت (شکافتگی سطحی گوشت) صدق میکند. در نتیجه، غیر متلاحمه خواهد
از این عنوان «1» . بود؛ لیکن در تفسیر دوم، مرتبۀ دوم جراحت، دامیه نامیده میشود. در نتیجه، باضعه هممعناي متلاحمه خواهد بود
قصاص). دیۀ باضعه اگر بر سر و صورت واقع شود، -) «2» در باب قصاص و دیات سخن رفته است.قصاص در باضعه ثابت است
اگر باضعه در دیگر اعضاي بدن باشد «3» . بنابر اینکه باضعه غیر متلاحمه باشد دو شتر و بنابر ترادف آن با متلاحمه سه شتر است
دیۀ آن بنابر مشهور به نسبت دیۀ عضو آسیبدیده به دیۀ سر است. ازاینرو اگر باضعه در یک دست واقع شود، دیۀ آن نصف دیۀ
«4» . باضعۀ سر یعنی یک یا یک و نصف شتر خواهد بود؛ زیرا دیۀ سر، دیۀ کامل و دیۀ یک دست، نصف آن است
باطل؛ ج 2، ص: 47
- بطلان
باطن؛ ج 2، ص: 47
باطن: درون چیزي.باطن هر چیز عبارت است از طرف درونی آنکه از دید پنهان است، مانند اعضاي داخلی بدن، عورت، ته
کفش، جیب لباس زیرین، کفدست و پا و قسمت درونی ذراع دست. از این عنوان در بابهایی همچون طهارت، صلات، نکاح،
احیاء موات، شهادات و حدود سخن رفته است.طهارت: زمین، باطن کفش را با شرایطی پاك میکند 1 (- مطهّرات).چیزي که
باطنش نجس شده است، اگر آب به درون آن نفوذ کند، لیکن فشردن آن جهت اخراج غساله (- غساله)
1041 / 122 ؛ شرائع الإسلام 4 / 3). المبسوط 7 ) 355 / 2). جواهر الکلام 42 ) 268 / 362 ؛ الروضۀ البهیۀ 10 / 1). المهذب البارع 5 )
303 / 1. جواهر الکلام 6 (5) .596 / 350 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 4). جواهر الکلام 43 )
ص: 48
صفحه 65 از 456
ممکن نباشد، مانند صابون، پنیر و کره، تطهیر ظاهر و باطن آن- در صورت نفوذ آب پاك به باطن- با آب کثیر (- آب کثیر) بنابر
«2» . قول منسوب به مشهور امکانپذیر است؛ لیکن با آب قلیل (- آب قلیل) بنابر قول منسوب به مشهور متأخّران، تطهیرپذیر نیست
در فرض شکّ در نفوذ آب نجس به باطن در مثل صابون، بنابر عدم آن گذاشته و حکم به طهارت آن میشود؛ چنانکه در فرض
در «3» . علم به نفوذ آب نجس به باطن و شکّ در رسیدن آب پاك به آن، بنابر عدم گذاشته و حکم به بقاي نجاست میگردد
موارد زیر ملاقات، موجب نجاست نمیشود: ملاقات نجس باطنی با پاك باطنی، مانند ملاقات خون برآمده از دندان با آب دهان؛
ملاقات نجسی که از بیرون به درون سرایت کرده با چیز پاك در باطن، مانند مضمضه با آب نجس که موجب نجاست دهان
نمیگردد و ملاقات چیز پاك با نجس در باطن، مانند ملاقات آب پاك با خون در دهان؛ هرچند برخی احتیاط لزومی در اجتناب
«5» . واجب است مختضر (- احتضار) بهگونهاي به سمت قبله قرار گیرد که کف (باطن) پاهایش بدان سمت باشد «4» . آن کردهاند
در تیمّم لازم است تمامی کف (باطن) دست به چیزي که تیمّم بر آن صحیح است زده شود و نیز با همان، صورت و پشت دست
تیمّم).در وضو و غسل، شستن ظاهر اعضا کفایت میکند و شستن باطن آنها، مانند داخل دهان، بینی و گوش -) «6» مسح گردد
مستحب است در «7» . لازم نیست؛ هرچند شستن قسمتی از آنها براي حصول علم به شستن مقدار واجب از صورت، لازم است
«8» . شستن دست براي وضو در مرحلۀ نخست، مرد از ظاهر ذراع و زن از باطن آن آغاز نمایند و در شستن دوم به عکس عمل کنند
«10» . برخی، مسح با باطن را مستحب دانستهاند «9» . در وضو همچون تیمّم در صورت امکان، مسح باید با کف دست صورت گیرد
صلات: در سجده شرط است کف دستها روي زمین «11» . تجدید وضو در صورت مسّ باطن عورت بر مرد و زن مستحب است
در حال «12» . قرار گیرد
286 -284 / 4). مستمسک العروة 1 ) 115 / 3). العروة الوثقی 1 ) 42 -38 / 236 ؛ مستمسک العروة 2 -234 / 2). العروة الوثقی (ج) 1 )
.(8) 203 / 85 ؛ العروة الوثقی 1 -84 / 7). جواهر الکلام 3 ) 494 -493 / 139 ؛ العروة الوثقی 1 /5 .(6) 12 -9 / 5). جواهر الکلام 4 )
675 ؛ مستمسک / 12 ). العروة الوثقی 1 ) 24 / 11 ). جواهر الکلام 1 ) 371 / 10 ). مستمسک العروة 2 ) 185 .(9) 340 / جواهر الکلام 2
366 / العروة 6
ص: 49
نکاح: زن و شوهر میتوانند به همۀ اعضاي بدن یکدیگر- اعم از «13» . قنوت مستحب است نمازگزار به باطن دست خود نگاه کند
نگاه کردن شوهر به فرج همسر «14» . ظاهر و باطن- نگاه کنند، این حکم بجز عورت براي دیگر محارم (- محارم) نیز ثابت است
بویژه هنگام آمیزش و بخصوص نگاه کردن به باطن آن مکروه است. برخی قدما نگاه کردن به فرج- اعم از ظاهر و باطن آن- در
احیاء موات: معدن دوگونه است؛ باطنی و ظاهري. مراد از معدن باطنی معدنی است که جوهر «15» . حال آمیزش را حرام دانستهاند
آن با کار و تلاش آشکار میشود، مانند معدن طلا و نقره.برخلاف معدن ظاهري که جوهر آن آشکار است، مانند معدن نمک.
احیاء موات).شهادات: شهادت زنان به تنهایی- بدون مردان- در عیوب باطنی آنان، -) «16» معدن باطنی با احیا تملّک میشود
حدود: جیب و آستین لباس زیرین، حرز (- حرز) محسوب میشود؛ ازاینرو دزدي از آن با «17» . مانند قرن (- قرن) پذیرفته است
سرقت). -) «18» تحقّق سایر شرایط موجب ثبوت حدّ سرقت (قطع انگشتان) میگردد
باع؛ ج 2، ص: 49
باع [- بوع]: واحد اندازهگیري طول.مراد از باع، اندازة طول دو دست باز مرد معمولی بهطور افقی،- از سر انگشت میانی تا سر
انگشت میانی دیگر- برابر چهار ذراع است که هر ذراع دو وجب و هر وجب دوازده انگشت بسته میباشد.در برخی روایات
محدودة برداشتن تربت امام حسین علیه السّلام از نزد قبر شریف، هفتاد باع در هفتاد باع
صفحه 66 از 456
110 / 16 ). جواهر الکلام 38 ) 95 ؛ الوسیلۀ/ 314 / 15 ). الروضۀ البهیۀ 5 ) 73 -72 / 14 ). جواهر الکلام 29 ) 71 / 13 ). شرائع الإسلام 1 )
.505 -504 .(18) 170 /41 .(17)
ص: 50
ذکر شده است. در برخی روایات دیگر هفتاد ذراع و جز آن بیان شده که فقها آن را بر افضل بودن حمل کردهاند؛ به این معنا که
تربت). -) «1» تربت برداشته شده هر اندازه به قبر مطهّر نزدیکتر باشد فضیلتش بیشتر است
باغ؛ ج 2، ص: 50
باغ: بوستان داراي انواع درختان و نباتات.از آن به مناسبت در بابهاي خمس، تجارت، مساقات، اجاره، اطعمه و اشربه و احیاء موات
سخن رفته است.خمس: اگر کسی باغی احداث کند که پس از افزایش قیمتش آن را بفروشد باید خمس میوه و رشد درختها و نیز
زیادي قیمت باغ را بپردازد. اگر قصدش از احداث، فروختن میوه و استفاده از درآمد باغ باشد حکم سرمایه را دارد (- سرمایه)؛ امّا
اگر قصدش استفاده از محصولات آن براي رفع نیاز خود و خانواده- نه فروختن- باشد، از مئونه (- مئونه) محسوب میشود.
1تجارت: کسی که چیزي را میفروشد، هرچه که عرفا به آن چیز ملحق باشد نیز داخل در معامله است. بنابراین در فروش باغ،
زمین، درخت و بناي آن نیز داخل است. 2 در معاملۀ سلم (- بیع سلف) در صورتی که برخی درختان باغ به میوه نشسته باشند
معامله نسبت به همۀ میوهها صحیح است. 3مساقات: مساقات (- مساقات) در باغ براساس توافق دو طرف- به عنوان مثال به نصف یا
یکسوم محصول آن- جایز است. 4اجاره: اجاره دادن باغ پیش از به بار نشستن درختان آن در صورتی که منفعت نوعی آن معلوم
باشد جایز است. 5اطعمه و اشربه: به قول مشهور، خوردن میوة باغ دیگري براي رهگذر با شرایطی حلال است 6 (- خوردن).احیاء
موات: تبدیل زمین موات به باغ، احیاي آن به شمار میرود 7 (- احیاء موات).
/ 197 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 / 1. کشف الغطاء 4 (2) .268 -267 / 166 و 5 / مستند الشیعۀ 15 ؛« بوع » 1). المصباح المنیر/ واژة )
261 / 5. صراط النجاة 1 (6) 149 / 4. تحریر الاحکام 3 (5) 88 / 3. الخلاف 3 (4) 326 / 2. تحریر الاحکام 2 (3) 24 م 1771 -23
.207 / 7. تحریر الوسیلۀ 2 (8) 135 -127 / 6. جواهر الکلام 24 (7)
ص: 51
باغی؛ ج 2، ص: 51
باغی: خروجکننده بر امام معصوم علیه السّلام.باغی بر کسی اطلاق میشود که بیعت خویش را با پیشواي معصوم علیه السّلام
از این عنوان در باب جهاد بحث شده است.باغی هرچند در باطن در زمرة کفّار است، «1» . شکسته و از اطاعت وي بیرون رفته باشد
لیکن برحسب ظاهر، احکام جاري بر مسلمانان- مانند جواز خوردن ذبیحۀ ایشان، ازدواج با آنان، حرمت اموال و ناموسشان- بر او
جهاد با باغی در صورت دعوت امام معصوم علیه السّلام یا منصوب از سوي «2» . نیز جاري است، مگر آنکه ناصبی (- ناصبی) باشد
ایشان، واجب و سرپیچی از آن، گناه کبیره است. با قیام به جهاد در حدّ کفایت، وجوب از دیگران ساقط میشود، مگر آنکه امام
علیه السّلام فرد یا افراد خاصّ ی را به جهاد فراخواند که در این صورت، بر آنان اجابت، واجب عینی (- وجوب عینی) خواهد بود.
فرار از جنگ با باغی همچون فرار از جهاد با کافر و مشرك، حرام، بلکه از گناهان کبیره است.اگر باغی در حال جنگ اسیر «3»
گردد بیعت با امام علیه السّلام بر او عرضه میشود. در صورت پذیرش، آزاد میگردد و در صورت استنکاف، تا پایان جنگ در
بازداشت میماند. پس از خاتمۀ جنگ اگر باغیان، توبه کنند، یا سلاح خود را بر زمین نهند یا فرار نمایند در صورتی که هستۀ
مرکزي نداشته باشند، اسیرانشان، آزاد میشوند امّا در صورت فرار باغیان و داشتن هستۀ مرکزي، در زندان میمانند یا کشته
صفحه 67 از 456
بر کسی که در جنگ با اهل بغی کشته شود احکام «4» . میشوند. در این صورت کشتن مجروحان و تعقیب فراریان نیز جایز است
به «5» . شهید جاري است (- شهید).بنابراین بدون آنکه غسل داده یا کفن شود، پس از اقامۀ نماز بر او، با لباسش دفن میگردد
«6» . اسیري گرفتن فرزندان باغی هرچند پس از خروج وي بر امام علیه السّلام متولّد شده باشند و نیز تملّک همسر وي جایز نیست
331 ؛ المبسوط -328 .(4) 326 -324 .(3) 338 -337 / 2). جواهر الکلام 21 ) 456 / 322 ؛ ریاض المسائل 7 / 1). جواهر الکلام 21 )
334 .(6) 328 / 5). جواهر الکلام 21 ) 423 / 271 ؛ تذکرة الفقهاء 9 /7
ص: 52
تملّک داراییهاي باغی جز مقداري که در جنگ به دست سپاهیان حق میافتد جایز نیست. غنیمت بودن آن مقدار نیز اختلافی
است. بنابر قول به غنیمت بودن، اموال به غنیمت گرفته شده تنها میان مجاهدان تقسیم میگردد؛ یک سهم به پیاده، دو سهم به
«7» . کسی که یک اسب با خود آورده و سه سهم به کسی که همراه دو اسب یا بیشتر در جنگ شرکت کرده است داده میشود
امّا اگر اموال و نفوس افراد جبهۀ حق توسط باغی تلف شود، وي ضامن «8» ، کسی ضامن اموال تلف شدة باغی در جنگ نیست
اگر باغی گناهی مرتکب شود که موجب ثبوت حد است، مانند زنا، در صورت دستیابی به وي، حدّ شرعی بر او جاري «9» . است
میشود. 10 باغی از کسانی شمرده شده است که خوردن و نوشیدن محرّمات، در حال اضطرار نیز بر آنان روا نیست (- اضطرار).
بافندگی؛ ج 2، ص: 52
بافندگی: عمل بافتن پارچه و مانند آن.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، تجارت و شهادات، سخن رفته است.حرفۀ بافندگی از
مشاغل مکروه است. برخی گفتهاند: کراهت به موردي اختصاص دارد که پشم و مانند آن با ابزاري همچون دوك و چرخ تابیده
شود و شامل بافتن امثال حصیر و گلیم نمیشود. 1شهادت صاحبان مشاغل مکروه همچون بافندگی پذیرفته است و پستی شغل مانع
پذیرش شهادت نمیشود. 2امامت جماعت بافنده بر غیر همکارانش کراهت دارد. 3
باکره؛ ج 2، ص: 52
باکره [- بکر]: دوشیزه.در اینکه معیار در باکره بودن زن چیست، چهار احتمال مطرح است: 1. داشتن پردة دختري. 2. عدم زوال
2. جواهر الکلام (12) 132 -131 / 219 ؛ جواهر الکلام 22 / 1. الروضۀ البهیۀ 3 (11) .347 . 9 و 10 (9) 341 .(8) 342 -339 .(7)
.803 -802 / 3. العروة الوثقی 1 (13) 57 /41
ص: 53
پردة دختري با آمیزش؛ اعم از راه مشروع یا نامشروع. 3. عدم زوال پردة دختري از طریق آمیزش مشروع. 4. زن شوهر نکرده.در
صدق عنوان باکره بر دختر شوهر نکردة داراي پردة بکارت شکی نیست.بنابر احتمال اوّل بر دختري که شوهر کرده لیکن قبل از
زوال پردة بکارت طلاق گرفته یا شوهرش مرده عنوان باکره صادق است، برخلاف احتمال چهارم که با وجود پردة دختري چون
شوهر کرده است عنوان باکره بر او صدق نمیکند.بنابر احتمال دوم بر دختري که پردة بکارت او از غیر راه آمیزش- همچون
پریدن- زایل شده عنوان باکره صادق است؛ چنانکه طبق احتمال سوم بر زنی که پردة بکارتش از طریق آمیزش نامشروع یا به شبهه
البتّه مفهوم عرفی باکره همان معناي نخست است. از این عنوان در «1» . (- آمیزش به شبهه) زایل گشته نیز عنوان بکر منطبق است
باب نکاح سخن رفته است.پدر و جدّ پدري در امر ازدواج بر زن بیوه ولایت ندارند، لیکن در ولایت داشتن آن دو نسبت به باکره
اختلاف شدید و اقوال گوناگونی وجود دارد: 1. استقلال ولیّ در تزویج باکره بدون نیاز به اجازة وي. 2. استقلال باکره در امر
ازدواج خود بدون نیاز به اذن ولیّ. 3. تفصیل بین عقد دائم و موقّت و استقلال باکره در اوّل. 4. عکس صورت سوم. 5. شراکت
صفحه 68 از 456
ولیّ و باکره و اعتبار اذن هر دو. 6. استقلال هر دو و اینکه هم ولیّ و هم دختر میتوانند بدون اجازة دیگري اقدام به تزویج یا
لیکن بسیاري از معاصران مراعات اذن هر دو را- بنابر احتیاط- لازم «2» ؛ ازدواج نمایند. از میان اقوال یادشده مشهور قول دوم است
برخی نیز بین پدر و جدّ پدري تفصیل داده، نسبت به جدّ پدري قائل به ولایت نشده ولی نسبت به پدر و دختر هر دو «3» . دانستهاند
قائل به ولایت شدهاند؛ بدین معنا که عقد پدر بدون اذن دختر و بالعکس، نافذ است؛ هرچند در صورت اقدام دختر پدر میتواند
با توجّه به اختلافی که در مفهوم باکره است اگر پردة بکارت دختر از غیر طریق آمیزش از بین برود بسیاري «4» . آن را نقض کند
تصریح به
؛183 -174 / 122 ؛ جواهر الکلام 29 -104 / 2). مستند الشیعۀ 16 ) 451 -450 / 205 ؛ مستمسک العروة 14 / 1). جواهر الکلام 29 )
/ 4). مستمسک العروة 14 ) 387 م 2376 / 615 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 / 3). العروة الوثقی (ج) 5 ) 448 -439 / مستمسک العروة 14
448 -447
ص: 54
الحاق وي به باکره کرده و حکم باکره را بر او جاري ساختهاند؛ لیکن در فرض زوال آن از راه آمیزش نامشروع یا به شبهه در اینکه
این اختلاف و «5» . چنین صورتی به باکره ملحق میشود یا به بیوه، اختلاف است. بسیاري در مسئله راه احتیاط را در پیش گرفتهاند
تردید در الحاق دختري که شوهر کرده ولی قبل از زوال پردة بکارت، شوهرش مرده یا از او طلاق گرفته به باکره یا بیوه نیز وجود
«7» . بنابر مشهور سکوت دوشیزه در برابر پیشنهاد ازدواج با وي، نشانۀ رضایت او به این امر تلقّی شده و کفایت میکند «6» . دارد
مردي که با زنی به عنوان باکره بودن او ازدواج کرده و سپس «8» . مردي که قصد ازدواج دارد مستحب است زن باکره برگزیند
خلاف آن ثابت شده است دو صورت دارد: 1. در عقد، بکارت، شرط یا توصیف شده و یا پیش از عقد از آن صحبت شده و عقد
بر مبناي آن صورت گرفته است. 2. مرد بدون ویژگیهاي یاد شده به صرف اعتقاد باکره بودن زن اقدام به ازدواج با وي کرده
است.در فرض دوم، مرد نه حقّ فسخ عقد دارد و نه کم کردن مهر زن؛ لیکن در فرض اوّل، مسئله از هر دو جهت- حقّ فسخ عقد و
حکم مهر- مورد بحث قرار گرفته است.امّا از جهت حقّ فسخ، در فرض ثبوت باکره نبودن زن قبل از عقد به اقرار (- اقرار)، بیّنه (-
و نیز اطلاق «10» لیکن ظاهر کلام گروهی از قدما «9» ؛ بیّنه) یا دیگر قرائن مفید علم، بسیاري به ثبوت حقّ فسخ تصریح کردهاند
البتّه برخی، احتمال دادهاند که مراد قدما صورت عدم شرط یا توصیف «11» . کلام جمعی از معاصران، عدم ثبوت حقّ فسخ است
امّا از جهت مهر، با فسخ عقد توسط مرد قبل از دخول، مهر به زن تعلّق نمیگیرد ولی بعد از دخول، اگر «12» . بکارت در عقد است
البتّه برخی گفتهاند: در «13» . زن تدلیس (- تدلیس) نکرده باشد همۀ مهر به او تعلّق میگیرد و با تدلیس، مستحقّ مهر نخواهد بود
این صورت مرد باید کمترین مقداري را که ممکن است مهر قرار داده شود به زن
7). جواهر ) 865 / 6). العروة الوثقی 2 ) 865 / 616 ؛ العروة الوثقی 2 / 185 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 5 / 5). جواهر الکلام 29 )
/ 10 ). المقنعۀ/ 519 ؛ الکافی فی الفقه/ 296 ؛ النهایۀ/ 475 ؛ کتاب السرائر 2 ) 408 / 9). الحدائق الناضرة 24 ) 37 .(8) 203 / الکلام 29
279 ؛ منهاج الصالحین (سید محمد روحانی) / 294 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 / 11 ). منهاج الصالحین (سید محسن حکیم) 2 ) 591
377 / 13 ). جواهر الکلام 30 ) 302 -301 / 12 ). جامع المقاصد 13 ) 308 /2
ص: 55
اگر تدلیسکننده کسی دیگر باشد مرد میتواند پس از پرداخت مهر به زن به او رجوع و غرامت آن را دریافت نماید. «14» . بپردازد
در صورتی که مرد عقد را فسخ نکند یا به دلیل عدم ثبوت بیوه بودن زن یا عدم جواز فسخ، فسخ ممکن نباشد، آیا باکره «15»
نبودن موجب نقصان مهر میشود یا نه؟اختلاف است. قول مشهور، نقصان است.هرچند در مقدار کاهش، اقوال مختلفی ذکر شده
است: 1. مقداري (نامعیّن). 2. یک ششم. 3. مقدار تفاوت میان مهر باکره و بیوه در مقایسه با یکدیگر، به عنوان مثال اگر مهر باکره
صفحه 69 از 456
صد هزار تومان و مهر بیوه هشتاد هزار تومان باشد به اندازة یک پنجم از مهر المسمّی- که به فرض پنجاه هزار تومان است و یک
بنابر قول مشهور زوجۀ باکره پس از «16» . پنجم آن میشود ده هزار تومان- کسر میشود. 4. هر مقدار که حاکم شرع نظر دهد
عروسی هفت شب حقّ همخوابی با همسر خود پیدا میکند؛ ازاینرو اگر مرد، همسر یا همسران دیگري داشته باشد، پس از عروسی
-) «18» در وجوب یا استحباب این امر بر شوهر اختلاف است «17» . با باکره هفت شب نزد او میماند سپس نزد زنان دیگر میرود
بیوه).
بال؛ ج 2، ص: 55
بال: از اعضاي پرنده.از آن در باب صید و ذباحه سخن رفته است.
-170 / 17 ). جواهر الکلام 31 ) 305 -301 / 16 ). جامع المقاصد 13 ) 148 / 15 ). مسالک الافهام 8 ) 303 / 14 ). جامع المقاصد 13 )
.172 / 604 ؛ جواهر الکلام 31 / 18 ). الحدائق الناضرة 24 ) 172
ص: 56
از نشانههاي حلال بودن پرنده- در موارد مشکوك بودن حلّیت و حرمت آن- آن است که هنگام پرواز، بال زدنش بیشتر از صاف
-) «2» . بستن بال پرنده هنگام ذبح آن مکروه است «1» . نگهداشتن بالهایش باشد و عکس آن نشانۀ حرام گوشت بودن پرنده است
پرنده)
بالش؛ ج 2، ص: 56
بالش: زیر سري.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حج و نکاح سخن رفته است.مستحب است هنگام دفن میّت بالشی از
خاك براي او درست کنند. 1گذاشتن سروصورت بر بالش براي محرم اشکال ندارد؛ هرچند به سبب آن قسمتی از سر پوشیده شود.
2 سر نهادن بر بالش زرد 3 و سیاه 4 در حال احرام مکروه است.از موارد نفقۀ واجب زن بر شوهر تهیّۀ بالش است. 5جایز است مرد
از بالش ابریشم استفاده نماید 6 (- ابریشم).
بالغ؛ ج 2، ص: 56
- بلوغ
بالکن؛ ج 2، ص: 56
بالکن: پیشآمدگی در طبقۀ فوقانی ساختمان.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و صلح سخن گفته شده است.طهارت:
بنابر قول مشهور تابش خورشید بر زمین و ساختمان نجس و آنچه- از غیر منقولات- از توابع زمین و ساختمان شمرده میشود،
مانند بالکن، با شرایطی موجب پاك شدن آن میشود 1 (- خورشید).صلات: صحّت نماز در بالکنی که بدون رضایت بر روي
ملک دیگري احداث شده اختلافی است. 2صلح: ساختن بالکن بر روي معابر در صورت عدم مزاحمت براي رهگذران
385 / 494 ؛ جواهر الکلام 18 /15 .2 (4) 111 / 1. الحدائق الناضرة 4 (3) .230 / 2). الروضۀ البهیۀ 7 ) 304 / 1). جواهر الکلام 36 )
6. الحدائق الناضرة (8) 335 / 5. جواهر الکلام 31 (7) 4. مناسک الحج (گلپایگانی)/ 75 (6) 3. مناسک حج (امام خمینی)/ 75 (5)
/ 278 ؛ مستند العروة (الصلاة) 2 / 2. جواهر الکلام 8 (10) 78 -75 / 262 ؛ مستمسک العروة 2 -261 / 1. جواهر الکلام 6 (9) .99 /7
22
صفحه 70 از 456
ص: 57
لیکن برخی «3» ، جایز است، حتّی اگر موجب مزاحمت براي غیر رهگذران شود، مانند آنکه موجب اشراف بر خانۀ همسایه گردد
احداث بالکن بر مسیر بنبست توسط هریک از کسانی که در خانۀ آنان بدان «4» . در این صورت عدم جواز را قریب دانستهاند
گشوده میشود با اذن شرکا و نیز توسط غیر صاحبان کوچه- مانند کسی که دیوار خانهاش به طرف کوچه قرار دارد ولی درش
«5» . بدان گشوده نمیشود- در صورت اذن همۀ صاحبان کوچه جایز است
بالوعه؛ ج 2، ص: 57
بالوعه: چاه فاضلاب.بالوعه در لغت به معناي چاهی است که آبهاي زاید همچون آب باران در آن ریخته میشود. در کلمات فقها
نیز در همین معنا به کار رفته است؛ 1 لیکن مراد آنان از بالوعه در بحث فاصلۀ بین چاه آب (- چاه آب) و بالوعه خصوص چاهی
است که محلّ جمع شدن آبهاي نجس است، مانند چاه مستراح 2 (- چاه مستراح). (- چاه فاضلاب)
بام؛ ج 2، ص: 57
بام: طرف بیرونی سقف که بر آن سقف دیگري نباشد.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، اعتکاف، حج، اجاره و نکاح
سخن رفته است.بام خانه: مستحب است زیارت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله، حضرت زهرا و امامان علیهم السّلام از راه دور، بر
بام خانه یا در صحرا انجام گیرد. 1 روفتن برف بام خانۀ اجارهاي بر عهدة مالک است. 2آمیزش کردن 3 و نیز تنها یا بدون حفاظ
خوابیدن روي بام مکروه است. حدّاقلّ بلندي حفاظ از چهار طرف باید دو ذراع (- ذراع) یا یک ذراع و یک وجب باشد. 4
؛377 / 1. جامع المقاصد 1 (6) .247 / 5). جواهر الکلام 26 ) 182 / 4). تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) 244 -243 / 3). جواهر الکلام 26 )
.1 (8) .168 / 228 ؛ ریاض المسائل 1 / 280 ؛ مفتاح الکرامۀ 1 / 2. جواهر الکلام 1 (7) 228 / 147 ؛ مفتاح الکرامۀ 1 / جواهر الکلام 4
97 / 4. کشف الغطاء 3 (11) 801 / 3. العروة الوثقی 2 (10) 340 /27 .2 (9) 100 / جواهر الکلام 20
ص: 58
بام کعبه: خواندن نماز واجب بر بام کعبه بنابر قول مشهور مکروه است، و کیفیّت آن به نظر مشهور چنین است که فرد نماز را
بام مسجد: بام مسجد، حکم مسجد را دارد «5» . ایستاده بخواند بهگونهاي که بخشی از بام به عنوان قبله، جلوتر از محلّ سجده باشد
مستحب «6» . (- مسجد)؛ ازاینرو اعمالی- مانند اعتکاف (- اعتکاف)- که باید در مسجد انجام گیرد بر بام مسجد نیز جایز است
«7» . است منارة مسجد همسطح بام مسجد قرار داده شود و مرتفع ساختن آن از بام مسجد کراهت دارد
بامداد؛ ج 2، ص: 58
بامداد: صبح زود.در بابهایی مانند صلات، تجارت و صدقات به مناسبت از آن سخن رفته است.در روز جمعه، صبح زود رفتن به
مسجدي که در آن نماز جمعه اقامه میشود، مستحب است. 1مستحب است انسان براي کسب، صبح زود به بازار رود. 2بامدادان
صدقه دادن، مستحب است. 3
بانک؛ ج 2، ص: 58
بانک: نهاد عهدهدار عملیات پولی، مالی و اعتباري.کار بانک و به عبارت دیگر بانکداري عبارت است از ارائۀ خدمات و عملیات
بانکی در زمینههاي پولی، مالی و اعتباري، همچون نقل و انتقال پول، نگهداري سرمایه و سپردة اشخاص و به کارگیري آن در
صفحه 71 از 456
جهت رشد و توسعۀ اقتصادي، صدور بروات و حوالههاي تجاري، اعطاي اعتبار و وام به اشخاص، تأمین اعتبار در جهت توسعۀ
بازرگانی، کشاورزي و صنعت، نگاهداري اموال و اوراق بهادار اشخاص، خرید و فروش فلزات قیمتی و ارز و انتشار اسکناس و
اوراق بهادار. 1
80 ؛ العروة -79 / 7). جواهر الکلام 14 ) 568 / 254 ؛ مستمسک العروة 8 / 174 ؛ العروة الوثقی 2 /17 .(6) 353 / 5). جواهر الکلام 7 )
280 / 1. دائرة المعارف بزرگ اسلامی 11 (11) .123 /28 .3 (10) 463 /22 .2 (9) 325 / 1. جواهر الکلام 11 (8) .600 / الوثقی 1
ص: 59
بانک و بانکداري به معناي امروزي آن نهادي جدید است که فقهاي معاصر مسائل مربوط به آن را تحت عنوان مسائل مستحدثه
طرح کردهاند.پیشینه: همانگونه که یادآور شدیم موضوع بانک و بانکداري به مفهوم یاد شده، پیش از زمان معاصر در دورة
اسلامی سابقهاي ندارد؛ لیکن در اسلام براي انواع فعالیتهاي اقتصادي و مالی همواره قوانین و مقرّراتی وجود داشته و پول فلزي یا
کاغذي و اسناد بهادار همچون سفته در جامعۀ اسلامی رایج بوده است.اسلام برخی معاملات و فعالیتهاي اقتصادي و تجاري رایج
میان عقلا را امضا و تأیید و برخی دیگر را ممنوع اعلام کرده است.حجم گستردهاي از مسائل فقهی به بیان اصول و مقرّرات مربوط
به معاملات و فعالیتهاي اقتصادي اختصاص یافته است (- اقتصاد).این اصول و قوانین کلّی زیر بناي طرح اقتصاد اسلامی به شیوة نو
و در قالب بانکها و دیگر مؤسسات مالی گشت.اقسام: بانکها در یک تقسیمبندي کلّی به اسلامی و غیر اسلامی و هرکدام به
خصوصی (شخصی)، دولتی و مشترك تقسیم میگردند. بانک خصوصی به بانکی گفته میشود که سرمایهاش توسط بخش
خصوصی- اعم از شخص یا اشخاص- فراهم آمده، ولی سرمایۀ بانک دولتی از اموال عمومی و بانک مشترك از مجموع سرمایۀ
براي تملّک اموال، اختلاف است. بنابر « دولت » دولتی و بخش خصوصی تأمین میگردد.مالکیت بانک دولتی: در صلاحیّت عنوان
قول به عدم صلاحیّت، اموال دولتی، مجهول المالک محسوب شده و احکام آن بر این اموال مترتّب میگردد (- مجهول المالک).
وام: وام گرفتن از بانکها- هر «2» . طبق این نظر، گرفتن پول از این بانکها و هرگونه تصرّف در آن منوط به اذن حاکم شرع است
نوع بانکی- و نیز قرض دادن به آن، جایز و مشروع است؛ لیکن اگر بانک، اسلامی باشد، شرط سود حرام است (- ربا). البتّه در
اینکه در فرض شرط سود، قرض باطل
617 -616 / 707 و 741 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -706 / 2). توضیح المسائل مراجع 2 )
ص: 60
است یا تنها شرط، باطل و قرض صحیح خواهد بود، اختلاف است (- قرض).قرض دادن به شرط سود به بانک غیر اسلامی متعلّق به
فرد یا افرادي که مالشان از نظر شرع محترم نیست (- احترام)، مانند کافر حربی (- اهل حرب) بنابر مشهور جایز است. برخی قرض
ربوي و قرض با شرط سود را مطلقا حرام میدانند، لیکن گرفتن سود از مثل کافر حربی را از باب استنقاذ حق، بدون اشکال
دانستهاند؛ بدین معنا که اموال چنین کافرانی به عنوان غنیمت به مسلمانان تعلّق دارد؛ ازاینرو در صورتی که به دست مسلمانی بیفتد
لیکن قرض گرفتن از چنین بانکی به شرط پرداخت سود، حرام است. برخی «3» ؛ میتواند آن را به عنوان غنیمت تملّک کند
گفتهاند: براي رهایی از ربا میتوان مال را به عنوان غنیمت- و نه قرض- از بانک گرفت و در آن تصرّف کرد؛ هرچند انسان بداند
سپردههاي بانکی: افتتاح حساب و سپردهگذاري نزد بانکها امري جایز و «4» . آنان اصل مال و سود آن را از او خواهند گرفت
مشروع است. البتّه بنابر قول به عدم مالکیت دولت، سپردن پول به بانک دولتی یا مشترك، اتلاف مال محسوب میگردد؛ ازاینرو
برخی تصریح کردهاند سپردن درآمدها و فایدههایی که شخص در طول سال به دست میآورد، به بانکهاي دولتی بدون پرداخت
خمس آن، مشکل است. 5سپردهگذاري در بانک براي به دست آوردن سود آن- که از آن به سپردة ثابت یا مدّتدار تعبیر
میشود- اگر به عنوان قرض به بانک باشد حرام است. در غیر این صورت چنانچه مطابق موازین شرعی و در قالب قراردادها و
صفحه 72 از 456
عقود اسلامی (- عقد) از قبیل مضاربه و شرکت صورت گیرد و سپردهگذار بداند یا احتمال قوي بدهد که بانک به عنوان وکیل از
براي بانک «6» . طرف وي این قراردادها را به صورت شرعی واقعی- و نه صوري و ظاهري- اجرا میکند، گرفتن سود حلال است
اعتبار بانکی: «7» . جایز است در قبال نگهداري اشیاي قیمتی که افراد به صورت امانت نزد آن میگذارند، اجرت دریافت کند
پذیرش پیشنهاد گشایش اعتبار از سوي بانک و انجام دادن تعهّدات مربوط به آن و نیز گشایش
7). البنک اللاربوي/ 98 ) 783 ،777 ،742 ،707 .(6) 742 . 4 و 5 (4) 707 / 3). توضیح المسائل مراجع 2 )
ص: 61
اعتبار براي خریدار، امري جایز و گرفتن کارمزد در قبال گشایش اعتبار، همچنین بابت انجامدادن خدمات بانکی مشروع است (-
اعتبار بانکی).کفالت بانکی: از خدمات بانکی کفالت مالی از اشخاص حقیقی یا حقوقی است و آن بدین صورت است که شخص
یا اشخاصی بهطور مشترك در برابر شخصیت حقیقی یا حقوقی متعهّد میگردند پروژهاي مانند ساختن مدرسه یا بیمارستان اجرا
کنند. متعهّد له (صاحب پروژه) براي اطمینان از اتمام کار و جبران خسارتهاي احتمالی در صورت تخلف متعهّد از اجراي تعهّد یا
ناتمام گذاشتن آن، مبلغی مال شرط میکند و براي حصول اطمینان بیشتر، از متعهّد در خواست کفیل مینماید. متعهّد ضمن
مراجعه به بانک و تنظیم اسناد کفالت، بانک را کفیل خود قرار میدهد و بانک طی قراردادي، کفالت میکند که در صورت
تخلف و خودداري متعهّد از پرداخت مبلغ تعیین شده، آن مبلغ را پرداخت خواهد کرد. چنین کفالتی صحیح و دریافت کارمزد
کفالت مالی).اوراق مشارکت و قرضه: فروش اوراق مشارکت و قرضه از جمله عملیات بانکی است که -) «8» بابت آن جایز است
بانکها با دریافت کارمزدي معیّن به نمایندگی از شرکتهاي سهامی یا مراجع قانونی ذیربط، آنها را عرضه نموده و میفروشند (-
اوراق بهادار).حوالههاي بانکی: حوالۀ بانکی یا صرف برات بدینگونه است که بانک به درخواست مشتري- اعم از آنکه پولی در
بانک داشته باشد یا نه- وجهی را به عهدة یکی از شعب بانک در داخل یا خارج از کشور حواله میدهد. این نوع حواله از حوالۀ
مطرح در فقه عامتر است؛ زیرا حوالۀ فقهی عبارت است از انتقال بدهی از ذمّۀ حواله دهنده (محیل) به ذمّۀ کسی که حواله به او
منتقل شده است (محال علیه).حوالۀ بانکی گونههاي مختلفی دارد از جمله اینکه شخص مبلغی را در یک شهر به بانکی تحویل
میدهد و در قبال آن، حوالهاي میگیرد که همان مبلغ یا
410 / 8). منهاج الصالحین (خوئی) 1 )
ص: 62
معادل آن را در داخل یا خارج کشور از بانکی دیگر دریافت نماید. گرفتن کارمزد در قبال اینگونه تسهیلات براي بانک جایز
صرف برات).وصول سفته و چک: گرفتن کارمزد از سوي بانک بابت وصول سفته (- سفته) یا چک (- چک) به -) «9» است
نمایندگی از مشتري خویش- به شرط آنکه دخالت بانک تنها در حدّ گرفتن مبلغ چک یا سفته باشد- جایز است؛ ولی اگر براي
آن مبلغ، سود ربوي قرار داده شده باشد تصدّي بانک براي وصول آن جایز نیست و نیز اگر بانک به حوالهدهنده بدهکار باشد، حقّ
دریافت کارمزد ندارد، مانند موردي که متعهّد سفته، پولی نزد بانک دارد و در سفته قید شده که هنگام مراجعۀ طلبکار به بانک،
بانک مبلغ سفته را از حساب او برداشت کرده و به صورت نقدي به وي بپردازد، یا به حساب او واریز کند. بنابر این گرفتن کارمزد
در صورتی صحیح است که بانک به متعهّد سفته بدهکار نباشد و یا اگر بدهکار است متعهّد سفته، طلبکار خود را به آن بانک
البتّه بنابر قول به اینکه حواله بر بدهکار تنها در صورت پذیرفتن وي، نافذ و صحیح میباشد، بانک در فرض «10» . حواله نداده باشد
اوراق تجاري).خرید و فروش ارز: خرید و فروش -) «11» بدهکار بودن به متعهّد سفته نیز میتواند بابت قبول حواله، کارمزد بگیرد
ارز توسط بانک به قیمت بازار یا کمتر و یا بیشتر از آن، به صورت نقد یا مدّتدار، همچنین تبدیل ارز به منظور فراهم آوردن
اضافه برداشت: گاهی «12» . مقدار کافی از آنها در جهت تأمین نیاز مشتریان خود بویژه واردکنندگان کالاهاي خارجی، جایز است
صفحه 73 از 456
بانک به برخی دارندگان حساب که مورد اعتماد آن هستند اجازه میدهد تا بیش از موجودي خود از حسابشان برداشت کنند و
بانک بابت مبلغ اضافی سودي براي خود در نظر میگیرد. اضافه برداشت، در حقیقت، قرض گرفتن از بانک به شرط دادن سود
جوایز بانکی: جوایزي که بانکها به منظور تشویق مردم به افتتاح حساب یا «13» . است که مصداق قرض ربوي و حرام است
499 -497 / 715 ؛ کلمۀ التقوي 4 -714 / 10 ) توضیح المسائل مراجع 2 ) 618 / 747 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 9). توضیح المسائل مراجع 2 )
13 ). منهاج ) 443 / 415 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 1 / 12 ). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 443 / 11 ). منهاج الصالحین (سیستانی) 1 )
416 / الصالحین (خوئی) 1
ص: 63
سپردهگذاري بیشتر از طریق قرعهکشی به مشتریان خود میدهند در صورتی که سپردهگذاري از سوي صاحبان سپرده در ضمن عقد
اشتغال در بانک: عملیات بانکی اگر «14» . یا مانند آن مشروط به قرعهکشی نشده باشد، بیاشکال است؛ ولی با شرط، جایز نیست
حرام باشد، مانند عملیات مربوط به معاملات ربوي، اشتغال در آن بخش جایز نیست و عامل، مستحقّ اجرت نخواهد بود امّا اگر
«15» . عملیات، حلال و غیر ربوي باشد اشتغال در آن، جایز و دریافت اجرت، حلال خواهد بود
باه؛ ج 2، ص: 63
باه: آمیزش (- آمیزش)/ ازدواج (- ازدواج).
بایر؛ ج 2، ص: 63
به زمین غیر آباد اطلاق میگردد؛ خواه سابقۀ ملکیّت نداشته و در اصل موات باشد « دایر » بایر: زمین خراب و غیر آباد.بایر در مقابل
تعبیر میشود.در کلمات برخی، « موات بالعرض » یا مسبوق به ملکیّت باشد ولی در حال حاضر خراب و رها شده است که از آن به
عنوان بایر بر غیر زمین- همچون قنات، مسجد و حمام- که متروك و ویران گشته نیز اطلاق شده است. (- احیاء موات) (- زمین
موات)
بایع؛ ج 2، ص: 63
بایع: فروشنده (- بیع).
باین؛ طلاق؛ ج 2، ص: 63
- طلاق باین
بئر العین؛ ج 2، ص: 63
بئر العین: چاه اصلی قنات (- قنات).
149 ؛ منهاج الصالحین / 15 ). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 617 / 441 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 414 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 1 .(14)
.448 -447 / (سیستانی) 1
ص: 64
صفحه 74 از 456
بئر معطن؛ ج 2، ص: 64
بئر معطن: چاه ویژة آب دادن شتران.از آن به مناسبت در باب احیاء موات نام برده شده است.زمین مواتی که احیا میشود داراي
حریم (- حریم) است. بدین جهت چاهی که براي آب دادن شتران در زمین موات احداث میگردد حریم دارد و حریم آن بنابر
مشهور چهل ذراع (- ذراع) از چهار طرف است و کسی نمیتواند در این محدوده تصرّف کند، مثلا چاهی دیگر حفر نماید و یا به
احیاء موات). -) «1» گونهاي دیگر همچون زراعت آن را احیا کند
بئر ناضح؛ ج 2، ص: 64
بئر ناضح: چاه جهت آبیاري زراعت، باغ و مانند آن.از آن به مناسبت در باب احیاء موات نام برده شده است.چاهی که براي آبیاري
زراعت و مانند آن در زمین موات احداث میگردد داراي حریم (- حریم) است و حریم آن بنابر مشهور شصت ذراع (- ذراع) از
چهار طرف میباشد و کسی نمیتواند در این محدوده چاه دیگري حفر کند و یا بهگونهاي دیگر- همچون کشاورزي- آن را احیا
نماید 1 (- احیاء موات).
بت؛ ج 2، ص: 64
بت: تندیس ساخته شده از سنگ و مانند آن جهت پرستش.بت به تندیسی اطلاق میگردد که از سنگ، چوب، عاج یا فلز به شکل
انسان یا حیوان و یا ترکیبی از آن دو- همچون سر فیل یا خوك با تنۀ انسان- و یا شکلهاي دیگر ساخته شده و از سوي مشرکان
پرستش میشود 1 و از آن به مناسبت در باب تجارت و ضمان سخن رفته است.پرستش بت، حرام و از مصادیق بارز شرك و
پرستندة آن مشرك است (- کفر).بت به جهت حرمت منافع آن در شرع مقدّس حرام شده است؛ ازاینرو ساختن، نگهداري، عاریه
دادن و نیز هر نوع کسب با آن به اجاره دادن، فروختن و مانند آن، حرام و معاملۀ با آن باطل است. 2
1. دانشنامه جهان (3) .41 / 355 ؛ جواهر الکلام 38 / 1. ریاض المسائل 12 (2) .41 / 206 ؛ جواهر الکلام 38 / 1). مختلف الشیعۀ 6 )
25 / 2. جواهر الکلام 22 (4) 215 / اسلام 2
ص: 65
فروختن چوب و مانند آن به کسی که از آن بت میسازد بنابر مشهور مکروه است و اگر در معامله، ساختن بت شرط شود، حرام و
نابود کردن هیئت (شکل ظاهري) بت با قدرت بر آن، واجب است و ضمان آور نیست؛ لیکن از بین «3» . معامله باطل خواهد بود
بردن مادّة آن موجب ضمان است مگر آنکه اتلاف هیئت متوقّف بر آن باشد. برخی- حتّی در صورت عدم توقّف اتلاف هیئت بر
«5» . سوگند خوردن به بت حرام است و قسم منعقد نمیشود «4» . آن- قائل به عدم ضمان شدهاند
بتراء؛ ج 2، ص: 65
بتراء: نافلۀ دو رکعتی که به صورت ناقص و یک رکعتی خوانده شود/ فرستادن صلوات بر حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله بدون
ذکر آل محمّد علیهم السّلام/ حیوان دم بریده.بتراء در لغت به معناي دم بریده است 1 و از آنجا که نماز نافلۀ یک رکعتی 2 و نیز
صلوات بدون ذکر آل محمّد علیهم السّلام 3 ناتمام و بیاثر میباشد، بر آن اطلاق بتراء گردیده است.در روایات نبوي صلّی اللّه
بر دو معناي اوّل اطلاق گشته 4؛ لیکن در روایات خاصّه بر معناي دوم عنوان « بتراء » علیه و آله که از طریق عامّه نقل شده واژة
و مانند آن اطلاق شده است. 5از بتراء به دو مفهوم نخست به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.تمامی نافلهها بنابر « مبتور »
صفحه 75 از 456
مشهور دو رکعتی هستند (- نماز مستحب) و یک رکعتی خواندن آنها صحیح نیست مگر آنکه بر کمتر یا بیشتر بودن آن دلیلی
خاص وجود داشته باشد، مانند نماز وتر (- نماز وتر) که یک رکعت است. 6ذکر صلوات بر حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله
جایز نیست. بنابراین در تشهّد نماز، صلوات بر پیامبر صلّی اللّه علیه و ،« و آل محمّد » بدون ذکر « اللّهم صلّ علی محمّد » یعنی گفتن
آله بدون ضمیمه کردن آل آن حضرت، کفایت نمیکند 7 (- صلوات).
53 ؛ النهایۀ / 2. جواهر الکلام 7 (7) « بتر » 1. الصحاح (جوهري)/ واژة (6) .161 / 5). الدروس الشرعیۀ 2 ) 27 -26 .(4) 31 -30 .(3)
5. وسائل (10) 383 / 39 ؛ شرح الأزهار 1 / 53 ؛ نیل الاوطار 3 /7 .4 (9) 262 -261 / 3. جواهر الکلام 10 (8) « بتر » (ابن اثیر)/ واژة
414 ؛ مستند / 7. مستمسک العروة 6 (12) 16 -14 / 54 ؛ مستمسک العروة 5 -52 / 6. جواهر الکلام 7 (11) 207 -201 / الشیعۀ 7
274 -273 / العروة (الصلاة) 4
ص: 66
از بتراء به مفهوم سوم به مناسبت در باب حج سخن رفته است.در اینکه حیوان دم بریده از قربانی حج کفایت میکند یا نه، اختلاف
هدي). -) «8» است
بتریّه؛ ج 2، ص: 66
بتریّه گفته شده است. آنان بعد از رسول خدا صلّی اللّه علیه و « کثیر نوّاء » و « حسن بن صالح » بتریّه: از انشعابات فرقۀ زیدیّه.به پیروان
آله، علی علیه السّلام را براي پیشوایی افضل و اولی از دیگران میدانند؛ لیکن معتقدند آن حضرت خلافت را به ابو بکر و عمر
واگذار کرده است. ازاینرو، بیعت مردم با آن دو را خطا نمیدانند. از سوي دیگر، رهبري امیر مؤمنان علیه السّلام را تنها از زمان
بیعت مردم با آن حضرت قبول دارند.بتریّه نسبت به عثمان توقّف نموده، حکم به ایمان یا کفر وي نکردهاند. آنان منکر رجعت نیز
از این عنوان به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.در کلمات فقها بتریّه از فرقههاي شیعه شمرده نشده است؛ «1» . هستند
ازاینرو، احکام فرق شیعی (- شیعه)- همچون وقف کردن مالی بر شیعه که بدون تقیید به امامیّه یا غیر امامیّه، همۀ فرقههاي شیعی
مخالف). -) «2» را شامل میشود- بر این گروه مترتّب نمیگردد، بلکه مشمول احکام مخالفان هستند
بتع؛ ج 2، ص: 66
بتع: مایع مستکننده، گرفته شده از عسل 1 (- مسکر).
بثره؛ ج 2، ص: 66
- جوش
.(2) 454 / 1). بحوث فی الملل و النحل (سبحانی) 7 ) .99 / 264 ؛ الرسائل العشر/ 220 ؛ الحدائق الناضرة 17 / 8). تذکرة الفقهاء 8 )
.3 / جواهر الکلام 6 ؛« بتع » 1. مجمع البحرین/ واژة (3) . 655 ؛ النهایۀ/ 598 ؛ الوسیلۀ/ 371 - المقنعۀ/ 654
ص: 67
بجره؛ ج 2، ص: 67
عنوان یاد شده در باب دیات آمده است.دیۀ جنایت موجب بجره «1» .( بجره [- بجر]: بیرون آمدن ناف و ستبري بن آن (فتق ناف
«2» . صد دینار (صد مثقال طلا) است
صفحه 76 از 456
بچه؛ ج 2، ص: 67
- کودك
بچهدان؛ ج 2، ص: 67
- مشیمه
بحح؛ ج 2، ص: 67
بحح: گلو گرفتگی، خشونت و درشتی صدا.از آن به مناسبت در باب دیات سخن رفته است.اگر بر اثر ورود جنایت، مجنیّ علیه
نتواند حروف و کلمات را با صدا ادا کند بر جانی دیۀ کامل (- دیه) ثابت است؛ لیکن اگر گرفتگی حنجره و خشونت و غلظت
صدا پیدا کند، جانی باید ارش (- ارش) بپردازد. 1
؛بحر ج 2، ص: 67
بحر: دریا (- دریا)/ رود بزرگ (- نهر).
بحرین؛ ج 2، ص: 67
بحرین: مجمع الجزایر و کشوري در جنوب خلیج فارس. 1از آن به مناسبت در باب زکات و جهاد نام برده شده است.بعض فقها
براساس روایتی از امام هادي علیه السّلام، پرداخت خرما را در زکات فطره بر اهل بحرین واجب دانستهاند. 2 دیگران آن را مستحب
میدانند 3 (- زکات فطره).زمین از نظر فقهی اقسامی دارد. از آن جمله سرزمینی است که ساکنان آن با میل و رغبت- و نه جنگ-
اسلام را پذیرفتهاند، مانند بحرین. این قسم، پس از آنکه ساکنان آن اسلام را پذیرفتند بر ملک صاحبانش باقی میماند و آنان مجاز
به هرگونه تصرّف در آن هستند 4 (- زمین).
316 ؛ تحریر الوسیلۀ / 1. جواهر الکلام 43 (3) .232 / 273 ؛ مهذب الاحکام 29 / 2). جواهر الکلام 43 ) « بجر » 1). لسان العرب/ واژة )
؛241 / 3. المبسوط 1 (6) 175 -174 / 2. المهذب 1 (5) 330 / 1. دانشنامه جهان اسلام 2 (4) .278 / 594 و مهذب الاحکام 29 /2
.175 / 4. جواهر الکلام 21 (7) الجامع للشرائع/ 139
ص: 68
بحول اللّه؛ ج 2، ص: 68
- حولقه
بحیره؛ ج 2، ص: 68
بحیره: شتر یا گوسفند مادة شکافته یا بریده گوش.قرآن مجید به برخی آیینهاي عصر جاهلی نسبت به احشام (بحیره، سائبه، وصیله
و حامّ) و احکامی چون حرمت سوار شدن بر آنها، بر زبان نیاوردن نام خدا هنگام استفادههاي گوناگون از آنها، اختصاص شیر و
و فقها در باب وقف به مناسبت «1» بچۀ زندة آنها به مردان و اشتراك زنان با مردان در استفاده از بچۀ مردة آنها اشاره کرده است
صفحه 77 از 456
در قرآن، نظرات گوناگونی ارائه شده که « بحیره » در مراد از «2» . ذکر وقفهاي باطل در اسلام از این نوع وقف جاهلی یاد کردهاند
در کتابهاي تفسیري آمده است.
بخاتی؛ ج 2، ص: 68
- بختی
بخار؛ ج 2، ص: 68
بخار: گاز برخاسته از موادّ مرطوب در حال تبخیر.از آن به مناسبت در باب طهارت و صوم یاد شده است.بخار برخاسته از عین
نجس مانند ادرار، پاك 1 و در طهارت بخار مایع متنجّس اختلاف است. بسیاري از فقها آن را همچون بخار عین نجس پاك
دانستهاند. 2 در طهارت بخار عین نجسی که متراکم شده و به صورت قطرات عرق در آمده اختلاف است 3 (- آب مقطّر) (-
استحاله).در اینکه بخار غلیظ موجب بطلان روزه میشود اختلاف است 4 (- روزه).آب انگور پس از جوشیدن و بخار شدن دو
سوم آن پاك و خوردن آن حلال است 5 (- آب انگور). (- بخور)
؛91 .2 (4) 90 / 1. مستمسک العروة 2 (3) .276 / 287 ؛ تحریر الاحکام 3 -286 / 2). المبسوط 3 ) 139 - 1). مائدة/ 103 ؛ انعام/ 136 )
؛183 / 4. العروة الوثقی 2 (6) 125 / 134 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 1 / 3. العروة الوثقی 1 (5) 173 -169 / التنقیح (الطهارة) 3
.376 / 19 و 36 -13 / 5. جواهر الکلام 6 (7) 261 / مستمسک العروة 8
ص: 69
بخت آزمایی؛ ج 2، ص: 69
بختآزمایی: نوعی دادوستد.عنوان یاد شده از عناوین جدید است که در بخش مسائل مستحدثه از آن بحث شده است.انواع: معاملۀ
بخت آزمایی به صورتهاي ذیل، امکانپذیر است: 1. گروهی از مردم به انگیزة دستیابی به مالی معیّن، مبلغی مشخّص را در قبال
برگهاي (بلیط بخت آزمایی) که شرکت یا مؤسسهاي عرضه میکند، میپردازند.شرکت متعهّد میشود که میان خریداران اوراق،
قرعهکشی کند. قرعه به نام هر فردي که اصابت کرد مبلغ تعیین شده به عنوان جایزه به وي پرداخت میگردد.متداول دادوستد
2. دادن پول به انگیزة برنده شدن در قرعهکشی بدون خرید و فروش برگه.برگه تنها به عنوان سند و «1» . بختآزمایی این نوع است
وثیقه براي اثبات مشارکت به شخص داده میشود. 3. عرضۀ برگهها به عنوان جمعآوري اعانه و کمک به امور خیریه مانند ساختن
بیمارستان و دادن جایزه به گیرندگان اوراق بهطور رایگان به منظور تشویق در مشارکت مردمی. 4. دادن پول به عنوان قرض؛ بدین
معنا که شخص، مبلغ پرداختی در قبال اوراق را به شرکت قرض میدهد و شرکت متعهّد میگردد علاوه بر بازپرداخت مبلغ
دریافتی، با انجام دادن قرعهکشی در صورت اصابت قرعه به نام او مبلغی را به عنوان جایزه به وي بپردازد. 5. پول پرداختی از سوي
شرکت کنندگان، عنوان رهن و گروگذاري را در میان آنان دارد با این انگیزه که فرد برنده با قرعهکشی مالک پول گردد. در این
فرض پیش از قرعهکشی، کسی مالک همه یا بعض اموال گرو گذاشته شده- غیر از مال خود که به گرو گذارده- نیست و برگهها
تنها وثیقه و سند براي اثبات مشارکت در مسابقه است.احکام: خرید و فروش اوراق بخت آزمایی از آن جهت که ارزش مالی
خریدن «2» . ندارند بدون انگیزه، کاري سفیهانه به شمار میرود و باطل است
-479 / 2). کلمۀ التقوي 4 ) 654 م 2867 / 817 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 / 1). لغتنامه دهخدا؛ مبسوط در ترمینولوژي حقوق 2 )
481
صفحه 78 از 456
ص: 70
آنها به انگیزة دستیابی به مال تعیین شده از طریق قرعهکشی، بلکه دادن پول بدان انگیزه بدون آنکه دادوستدي در کار باشد و نیز به
برخی «3» . عنوان رهن و گروگذاري (صورت پنجم) حرام است؛ زیرا این شکل قرعهکشی نوعی قمار (- قمار) محسوب میشود
گفتهاند: اگر خریداران برگهها، پول را تملیک شرکت عرضهکننده نمایند به شرط آنکه شرکت، میان خریداران قرعهکشی کند و
به برنده، مبلغ معیّنی بپردازد، بهگونهاي که شرط قرعهکشی، زائد بر تملیک باشد- نه اینکه حصول تملیک مشروط به آن باشد-
جایز است؛ خواه پول پرداختی به شرکت به عنوان هبه باشد، لیکن مشروط به قرعهکشی توسط شرکت و برگه به عنوان سند و
در فرض حرمت و بطلان بختآزمایی، «4» . وثیقه، و یا پول در قبال برگه پرداخت گردد و معامله مشروط به قرعهکشی باشد
شرکت، مالک پول دریافتی از مردم نمیشود و هرگونه تصرّف وي در آن، حرام و ضمانآور است؛ لیکن نسبت به حلّیت یا حرمت
برخی «5» . گرفتن جایزه براي کسی که قرعه به نام وي اصابت کرده اختلاف است. برخی در هر صورت حکم به حرمت کردهاند
گفتهاند: اگر شرکت، دولتی باشد مال دریافتی به عنوان جایزه حکم مجهول المالک (- مجهول المالک) دارد و هرگونه تصرّف در
آن منوط به اذن حاکم شرع است و اگر خصوصی باشد جواز تصرّف منوط به رضایت صاحبان مال است (حتّی با فرض علم آنان
نوع سوم از انواع یاد شدة بختآزمایی، «6» . به عدم مالکیت شرعی برنده). در غیر اینصورت، تصرّف، حرام و ضمانآور است
مشروع و جایز و دریافت جایزه براي برنده- در صورتی که شرکت از اموال خود یا اموال مردم با رضایت آنان پرداخت کند- جایز
است. برخی نسبت به دریافت جایزه در این صورت نیز اشکال کردهاند.صورت چهارم، مصداق روشن قرض ربوي (- قرض ربوي)
ربا). -) «7» و حرام است
432 ؛ المسائل المستحدثۀ/ 81 ؛ منهاج الصالحین (سید محمد سعید / 620 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 1 -619 / 3). تحریر الوسیلۀ 2 )
/ 6). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 620 / 5). تحریر الوسیلۀ 2 ) 15 / 4). منهاج الصالحین (سید محمد سعید حکیم) 2 ) 15 / حکیم) 2
433 ؛ المسائل المستحدثۀ/ / 620 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 1 / 7). تحریر الوسیلۀ 2 ) 468 -467 / 432 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 1
.84 -83
ص: 71
بختج؛ ج 2، ص: 71
آب انگور). -) «1» بختج: آب انگور پختهشده
بختی؛ ج 2، ص: 71
بختی: شتر خراسانی.از آن به مناسبت در بابهاي زکات، حج، تجارت و اطعمه و اشربه سخن رفته است.زکات: شتر اصیل عربی و
بختی در زکات یک جنس محسوب میشوند؛ بنابراین اگر در مجموع به حدّ نصاب (- نصاب) برسند زکات واجب میشود؛ لیکن
در اینکه مالک میتواند هریک از آن دو را- هرچند از نظر قیمت متفاوت باشند- به عنوان زکات بدهد یا در صورت تفاوت
قیمت، رعایت حدّ متوسط لازم است، اختلاف میباشد. بنابر قول دوم، ارزش شتر پرداختی به عنوان زکات باید نصف مجموع
قیمت عربی و بختی باشد. به عنوان مثال اگر قیمت عربی دو هزار تومان و قیمت بختی هزار تومان باشد، شتري با قیمت 1500 تومان
پرداخت میشود. 1حج: برخی در قربانی حج کشتن بختی را مجزي نمیدانند. 2تجارت: گوشت شتر عربی و بختی یک جنس به
شمار میرود؛ ازاینرو زیادي گرفتن در معاملۀ آن دو با هم- مانند فروختن یک کیلو گوشت شتر عربی در برابر دو کیلو گوشت
شتر بختی- ربا (- ربا) و حرام است. 3اطعمه و اشربه: برخی قدما خوردن گوشت بختی را مکروه دانستهاند. 4 (- شتر)
صفحه 79 از 456
بخر؛ ج 2، ص: 71
بر بوي بد فرج زن نیز اطلاق گردیده و به آن در باب تجارت اشاره شده است. « بخر » بخر: بوي بد دهان.در بعضی کلمات
3. جواهر (4) 95 / 2. المقنعۀ/ 583 ؛ وسائل الشیعۀ 14 (3) 152 -151 / 1. جواهر الکلام 15 (2) .« بختج » 1). مجمع البحرین/ واژة )
. 4. الکافی فی الفقه/ 279 (5) 355 / الکلام 23
ص: 72
منشأ بوي بد دهان گاه وجود باقیماندة غذا لاي دندان و زردي آن است و گاه بیماري ناشی از معده. موضوع سخن در این مقاله
جهت دوم است.بوي بد دهان در غلام و کنیز از عیوب شمرده شده و براي خریدار- در صورت جهل به آن هنگام معامله- موجب
برخی دیگر آن را تنها در کنیز «2» . برخی عیب بودن آن را منوط به عدم قابلیت درمان دانستهاند «1» . ثبوت خیار (- خیار) میگردد
بعضی فقها «3» . عیب شمردهاند؛ لیکن وجود بخر را در غلام به سبب خروج وي از حالت طبیعی انسان موجب ثبوت خیار دانستهاند
و بالاخره بعضی دیگر، عرف را معیار قرار داده و گفتهاند: اگر به نظر عرف، عیب شمرده شود «4» مطلقا آن را عیب نشمردهاند
«6» . برخی گفتهاند: با وجود بوي بد در فرج کنیز، خریدار میتواند معامله را برهم زند «5» . موجب ثبوت خیار است
بخس؛ ج 2، ص: 72
بخس: کم گذاشتن در معامله از روي خیانت و ظلم 1 (- کمفروشی).
بخقاء؛ ج 2، ص: 72
بخقاء: حیوان کور.از آن به مناسبت در باب حج سخن رفته است.قربانی در حج از نظر خلقت باید تام باشد؛ ازاینرو قربانی کردن
حیوان کور مجزي نیست. 1
بخل؛ ج 2، ص: 72
بخل: رذیلهاي اخلاقی.بخل در مقابل جود و سخاوت، عبارت است از خودداري صاحب نعمت از انفاق آنچه خداوند به وي ارزانی
داشته در جایی که انفاق محبوب و مطلوب است.در آیات متعدّد 1 و روایات بسیار از این رذیلۀ اخلاقی نکوهش شده و پیامدهایی
فردي و اجتماعی- همچون از دست دادن
.(4) 191 / 3). مختلف الشیعۀ 5 ) 72 / 2). قواعد الاحکام 2 ) 539 / 398 ؛ الجامع للشرائع/ 267 ؛ تذکرة الفقهاء (ق) 1 / 1). المهذب 1 )
/ 1. تذکرة الفقهاء 8 (8) .242 / 1. مصباح الفقاهۀ 1 (7) .193 / 6). تذکرة الفقهاء 11 ) 260 / 5). جواهر الکلام 23 ) 130 / المبسوط 2
38 ؛ حدید/ 24 ؛ لیل/ 8 - 1. آل عمران/ 180 ؛ نساء/ 37 ؛ توبۀ/ 76 ؛ محمّد/ 37 (9) .140 -139 / 314 ؛ جواهر الکلام 19
ص: 73
آسایش، ابتلا به فقر و زوال ایمان در شخص بخیل و از هم گسستگی پیوندهاي اجتماعی و خویشاوندي و تجاوز به حقوق مردم-
از این عنوان «2» . براي آن بیان شده است.در برخی روایات، منشأ پیدایی این خصلت مذموم بدگمانی به خداوند دانسته شده است
به مناسبت در بابهایی همچون صلات، زکات و شهادات سخن رفته است.حکم: بخل به لحاظ آثار آن داراي احکامی است بخل از
بخل از انفاق در غیر موارد «4» . چنانکه بخل از بذل علم به اهلش جایز نیست «3» . پرداخت زکات و سایر واجبات مالی حرام است
کسی که انسان با او مشورت میکند سزاوار است از ویژگیهایی از جمله «6» . و نیز همنشینی با بخیل کراهت دارد «5» ، واجب
صفحه 80 از 456
نسبت دادن بخل به مؤمن موجب «7» . پیراسته بودن از صفت بخل، برخوردار باشد؛ از اینرو، مشورت کردن با بخیل مکروه است
«8» . ثبوت تعزیر (- تعزیر) است
بخور؛ ج 2، ص: 73
بخور: بخار حاصل از تبخیر، یا دود ناشی از سوزاندن موادّ خوشبو.در باب طهارت و حج از آن سخن رفته است.بخور دادن لباس
1 و نیز مساجد، یک بار در هفته 2، به موادّ خوشبو مستحب است.سوزاندن موادّ خوشبو هنگام غسل میّت (- غسل میّت) و نیز در
پی جنازه، همچنین بخور دادن کفن، کراهت دارد. 3برخی قدما قائل به عدم کراهت مورد آخر شدهاند. 4استفاده از بخور خوشبو
بر محرم حرام است. 5
بخیه؛ ج 2، ص: 73
بخیه: گرهی که بر موضع جراحت زنند.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، غصب، قصاص و دیات سخن رفته است.
5). حواریات فقهیۀ/ ) 4). زبدة البیان/ 276 ) 549 / 35 و 21 / 3). زبدة البیان/ 253 ؛ وسائل الشیعۀ 9 ) 308 -300 / 2). بحار الأنوار 70 )
/ 2. الحدائق الناضرة 7 (10) 154 / 1. وسائل الشیعۀ 2 (9) .529 / 8). کتاب السرائر 3 ) 47 -46 .(7) 32 / 6). وسائل الشیعۀ 12 ) 34
.333 / 5. جواهر الکلام 18 (13) 57 / 4. الحدائق الناضرة 4 (12) 191 -189 / 3. جواهر الکلام 4 (11) 270
ص: 74
طهارت: زن حاملهاي که مرده و جنین در شکم او زنده است، چنانچه براي بیرون آوردن بچه راهی جز شکافتن پهلوي او نباشد باید
غصب: اگر موضع جراحت انسان محترم (- «1» . پهلوي زن را بشکافند و پس از بیرون آوردن بچه، موضع شکاف را بخیه زنند
احترام) یا حیوان محترمی با نخ غصبی دوخته شود، شکافتن بخیه و بیرون آوردن نخ- در صورت ایمن بودن از تلف فرد یا حیوان یا
قصاص و دیات: اگر مجروح، جراحتی را که از ناحیۀ دیگري برداشته خود بخیه زند و پس از آن «2» . بروز بیماري- واجب است
بمیرد در صورتی که هر دو عامل (وارد کردن جراحت و دوختن آن) در مرگ وي نقش یکسان داشته باشند، بر واردکنندة
جراحت، نصف دیه ثابت است و اگر اولیاي مقتول بخواهند قصاص کنند باید نصف دیۀ جارح را بپردازند. ولی اگر سبب مرگ،
دوختن موضع جراحت توسط خود فرد باشد، بر جارح چیزي نیست؛ نه دیه و نه قصاص. تنها جراحت وارده- اگر بهگونهاي باشد
جراحت).اگر کسی با -) «3» که موجب قصاص بشود- قصاص دارد. در غیر این صورت، جارح ضامن ارش جراحت خواهد بود
وارد کردن ضربه و مانند آن، بخیۀ بدن دیگري را بشکافد چنانچه منجرّ به باز شدن مجدّد دهانۀ زخم شود باید ارش (- ارش)
بپردازد. در صورت نرسیدن به این حد، در ثبوت ارش اختلاف است. البتّه به جهت آزاري که رسانده، تعزیر (- تعزیر) میشود،
«4» . ضمن آنکه هزینۀ بخیه را نیز باید بپردازد
بدرقه؛ ج 2، ص: 74
بدرقه: نگهبانان قافله (بذرقه)/ مشایعت مهمان، مسافر یا همراه جهت تکریم (- مشایعت).عنوان بدرقه به معناي نخست به گروهی
مسلّح اطلاق میشده که براي محافظت کاروانیان، پیشاپیش یا همراه آنان حرکت میکردند. 1 از آن به مناسبت در باب حج و
تجارت سخن رفته است.
« بدرق » 1. مجمع البحرین/ واژة (5) .343 -342 /43 .(4) 41 /42 .(3) 82 -80 /37 .(2) 377 -376 / 1). جواهر الکلام 4 )
ص: 75
صفحه 81 از 456
گرفتن اجرت براي «2» . براي رفتن به حج- در صورت ناامن بودن راه- با تمکّن مالی محلّ بحث است « بدرقه » وجوب اجیر گرفتن
«3» . بدرقه، حلال است
بدعت؛ ج 2، ص: 75
بدعت [- تشریع]: بنیان نهادن عقیده یا عملی از پیش خود به نام دین.بدعت عبارت است از نوآوري عقیده یا عملی در حوزة دین
بدون استناد به منابع پذیرفته شده در استنباط احکام، همچون قرآن و سنّت معصومان علیهم السّلام که از آن به تشریع در دین نیز
قرار دارد که عبارت است از مجموعۀ عقاید، اخلاقیات و احکام عملی که رسول خدا صلّی اللّه « سنّت » ، تعبیر میشود. مقابل بدعت
علیه و آله و امامان علیهم السّلام، پایهگذاري کردهاند. 1 از این عنوان در بابهایی مانند طهارت، صلات، صوم، حج، امر به معروف
و نهی از منکر، تجارت و طلاق سخن رفته است.حکم: حرمت بدعت از مسلّمات شریعت مقدّس اسلام و ضروري دین (- ضروري)
است؛ بلکه بدعت در حوزة عقاید گاه موجب کفر و شرك میگردد، مانند قول به تجسّم ذات خداوند متعال یا حلول او در کسی.
هر بدعتی گمراهی، و فرجام هر » : 2 روایات بسیاري در نکوهش بدعت وارد شده است. مضمون برخی از آنها این است که
4کتاب دربر دارندة بدعت از «. هیچ بدعتی نهاده نشده مگر آنکه در کنار آن سنّتی ترك شده است » 3 ؛« گمراهیاي آتش است
کتابهاي ضالّه (- کتب ضالّه) است، که هرگونه کسب با آن به فروختن، اجاره یا عاریه دادن و جز آنها، حرام و از بین بردن آن
واجب است. 5مصادیق: بعضی مصادیق روشن بدعت عبارت است از: اذان دوم یا سوم در روز جمعه 6 (- اذان سوم)؛ گفتن جملۀ
در اذان صبح؛ 7 خواندن نوافل شبهاي ماه رمضان به جماعت 8 (- نماز تراویح)؛ تقدّم خطبهها بر نماز در « الصلاة خیر من النّوم »
نماز عید فطر و
؛ 1. عوائد الایّام/ 325 (4) .47 / 3). جامع المقاصد 4 ) 486 / 135 ؛ کشف الغطاء 4 / 271 ؛ جامع المقاصد 3 / 2). ایضاح الفوائد 1 )
/ 5. جواهر الکلام 22 (8) 175 /16 .4 (7) 335 / 3. وسائل الشیعۀ 8 (6) 2. عوائد الایّام/ 319 (5) 517 -513 / دانشنامه جهان اسلام 2
8. سؤال و جواب (یزدي)/ 77 (11) 114 - 79 و 112 .7 (10) 30 /9 .6 (9) 59 -56
ص: 76
و نیز بنیان نهادن قیاس (- قیاس)، استحسان (- استحسان) و مصالح مرسله (- استصلاح) به عنوان ادلّۀ استنباط احکام «9» قربان
شرعی.وجوب مبارزه با بدعت: مقابله با بدعت به اظهار علم، بر عالمان دینی، واجب و کتمان علم، جز در موارد تقیّه (- تقیّه) و
اگر عالم، به رویارویی با بدعتها بر نخیزد و دانش خود را- به منظور روشن کردن افکار » : خوف حرام است. در روایات آمده است
بیزاري جستن از بدعت گذاران و ترك تعظیم آنان و نیز بر حذر داشتن «10» «. عمومی- عرضه نکند، دچار نفرین خداوند میشود
چنانچه پس از من با » : مردم از نزدیک شدن و ارتباط با ایشان، واجب است. از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است که
بدعت گذاران برخورد کردید، از آنان بیزاري بجویید و آنان را بسیار دشنام دهید و به بدي یاد کنید تا در اسلام طمع فسادانگیز
هرکس نزد » : در حدیثی دیگر آمده است .« نورزند و نیز مردم را از ایشان بر حذر دارید که تحت تأثیر بدعتهاي آنان قرار نگیرند
«11» «. بدعتگذاري برود و او را تعظیم نماید، سعی در نابودي اسلام کرده است
بدل؛ ج 2، ص: 76
بدل: جایگزین تکلیف اوّلی یا مال تلف شده.در بابهاي طهارت، صلات، صوم، حج، تجارت و کفّارات از آن یاد شده است.بدل یا
در تکالیف است یا در اموال. 1. بدل در تکالیف: بدل در تکالیف عبارت است از تکلیفی که هنگام ناتوانی از انجام دادن تکلیف
نخست از سوي شارع جایگزین آن میشود که از آن به بدل شرعی، بدل اضطراري و بدل طولی- که در طول مبدل قرار دارد-
صفحه 82 از 456
تعبیر میشود. این نوع بدل اختصاص به تکالیف عبادي دارد که در ذیل به نمونههایی از آن اشاره میکنیم.
.267 .(11) 269 / 10 ). وسائل الشیعۀ 16 ) 397 / 9). جواهر الکلام 11 )
ص: 77
تیمّم).هرگاه -) «1» در صورت عدم امکان تحصیل طهارت (وضو و غسل) با آب، تیمّم با خاك، جایگزین آن قرار داده شده است
در نماز خوف (- نماز «2» . نماز گزار نتواند رکوع و سجود نماز را به جا آورد، اشاره به رکوع و سجود جایگزین آنها میشود
خوف) نیز هرگاه شخص از اشارة به رکوع و سجود متمکّن نباشد، رکوع، سجود و ذکرهاي آن دو، همچنین قرائت از او ساقط
اگر روزه گرفتن بر پیرمرد و پیرزن مشقّت داشته «3» . میشود و بدل هر رکعت، تسبیحات اربع (- تسبیحات اربع) گفته میشود
باشد، روزه برایشان واجب نیست لیکن واجب است براي هر روز یک یا دو مدّ طعام (- مدّ)- بنابر اختلاف در مسئله- به عنوان فدیه
اگر حاجی به خاطر نداشتن پول یا عدم دسترسی به حیوان، از قربانی کردن عاجز باشد، باید ده روز به «4» . (کفّاره) به فقیر بدهند
در کفّارات داراي افراد طولی همچون کفّارة ظهار (- ظهار) و قتل اشتباهی (- قتل خطا) تکلیف «5» . عنوان بدل قربانی روزه بگیرد
اوّلی عمل به مقتضاي فرد نخستین است. دیگر افراد به ترتیب، بدل فرد پیشین میباشند که در صورت عجز از آن، نوبت به فرد
بعدي میرسد. 2. بدل در اموال: اگر کسی مال دیگري را تلف کند یا در حکم تلف قرار دهد- مانند آنکه آن را بفروشد،
بهگونهاي که مالک، دسترسی به آن نداشته باشد- در صورتی که اتلاف، ضمان آور باشد، ضامن بدل آن است. بدل در مثلی (-
مثلی) مثل و در قیمی (- قیمی) قیمت آن است. (- بدل تالف) (- بدل حیلوله)
بدل تالف؛ ج 2، ص: 77
بدل تالف: عوض مال یا منفعت تلف شده.از آن در باب تجارت و غصب سخن رفته است.
-166 / 5). جواهر الکلام 19 ) 222 -221 / 4). العروة الوثقی 2 ) 183 -182 /14 .(3) 266 /9 .(2) 76 -75 / 1). جواهر الکلام 5 )
.169
ص: 78
اگر کسی مال دیگري را تلف کند- چه به تلف حقیقی یعنی آن را از بین ببرد و چه حکمی بدین صورت که آن را با چیزي دیگر
-) «1» ممزوج نماید بهگونهاي که قابل تفکیک نباشد- در صورتی که اتلاف ضمانآور باشد، تلفکننده ضامن بدل آن است
اگر مالی نزد چند نفر دستبهدست «2» . اتلاف). بدل در اشیاي مثلی (- مثلی) مثل آن و در اشیاي قیمی (- قیمی) قیمت آن است
شده باشد (- تعاقب ایدي) بدل تالف بر عهدة کسی است که مال نزد او تلف شده است؛ هرچند صاحب مال میتواند براي گرفتن
در مالی که تلف شده از جهت ثبوت بدل تالف و احکام آن تفاوتی میان عین و «3» . بدل تالف به هریک از آنان رجوع کند
منفعت آن نیست. به عنوان مثال اگر کسی خانهاي را غصب کند، بدین معنا که به ناحق وارد خانۀ دیگري شود و در آن سکونت
گزیند، عوض آن را باید بپردازد و چنانچه استفادهکنندگان چند نفر باشند هرکدام به نسبت سهم خود ضامن عوض آن میباشند.
«4»
بدل جعلی؛ ج 2، ص: 78
که در کلمات برخی به کار رفته- عبارت است از: عین (عوض) - « بدل حقیقی » بدل جعلی: مقابل بدل حقیقی.بدل جعلی در برابر
موجود از دو عینی که یکی تلف شده است.در معاطات (- معاطات) اختلاف است که آیا موجب ملکیّت است یا اباحۀ تصرّف؟
بنابر افادة ملکیّت نیز اختلاف است که ملکیّت حاصل از معاطات، آیا ملکیّت متزلزل (جایز و غیر لازم) است یا ملکیّت مستقر
صفحه 83 از 456
(لازم)؟بنابر قول به ملکیّت متزلزل یا اباحه، اگر هر دو عین (عوض و معوّض) پس از تحویل تلف شوند، معاطات لازم میشود و
اگر یکی از آن دو تلف شود، بنابر قول به ملکیّت متزلزل نیز معامله لازم خواهد شد؛ لیکن بنابر قول به اباحه، مسئله اختلافی است.
/ 367 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 4). مصباح الفقاهۀ 4 ) 386 -367 / 352 ؛ مصباح الفقاهۀ 4 -350 .(3) 64 .(2) 381 -377 / 1). بلغۀ الفقیه 2 )
.79
ص: 79
بر قول به عدم لزوم، چنین استدلال شده است که اصل، بقاي سلطنت مالک بر عین موجود است و این اصل، حاکم بر اصل عدم
ضمان به مثل یا قیمت (بدل حقیقی) است.علاوه بر آن، شکی در ضمان مال تلف شده و لزوم تدارك آن به بدلش نیست؛ لیکن
بحث در این است که در تدارك به بدل، آیا بدل حقیقی (مثل یا قیمت مال تلف شده) باید پرداخت شود یا بدل جعلی (عین
موجود)؟ که بنابر تدارك بدل جعلی، مالک عین تلف شده (مثلا فروشنده) میتواند عین موجود یعنی عوض آن را که در اختیار
«1» . دارد به عنوان بدل مال تلف شده بردارد
بدل حقیقی؛ ج 2، ص: 79
بدل حقیقی: مثل یا قیمت مال تلف شده، مقابل بدل جعلی (- بدل جعلی).
بدل حیلوله؛ ج 2، ص: 79
بدل حیلوله: عوض مال در فرض عدم امکان دسترسی به عین آن.بدل حیلوله عبارت است از عوض مالی که در پی حصول یکی از
اسباب ضمان مانند غصب و سرقت و عدم امکان دسترسی مالک به عین مال- با وجود آن- بر عهدة شخص آمده است. در صورت
تلف شدن مال یاد شده به عوض آن، بدل تالف (- بدل تالف) گفته میشود. 1 از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.در
ثبوت شرعی بدل حیلوله اختلاف است. 2 بدل حیلوله نزد قائلان به مشروعیت آن در موردي است که دسترسی به اصل مال تا
زمانی طولانی ممکن نباشد. 3 مراد از عدم امکان دسترسی، امکان عرفی است نه عقلی؛ بنابراین به محض تعذّر عرفی از دسترسی به
اصل مال، بدل حیلوله بر عهدة ضامن ثابت میشود؛ هرچند وي در حال تلاش براي فراهم کردن مقدّمات کار به منظور دسترسی به
اصل مال باشد.البتّه برخی، ظهور کلمات بعض فقها را در تعذّر عقلی دانستهاند. 4 برخی مراد از تعذّر را اعم از تعذّر عقلی و عرفی
دانستهاند. 5مالک- پس از ثبوت بدل حیلوله بر عهدة ضامن- میتواند بدل را مطالبه نماید و یا تا زمان بر طرف شدن عذر و امکان
گرفتن اصل مال صبر کند؛ لیکن اگر
/ 376 ؛ مصباح الفقاهۀ 3 -372 / 1. المکاسب و البیع (نائینی) 1 (2) .206 -196 / 98 ؛ مصباح الفقاهۀ 2 -96 / 1). کتاب المکاسب 3 )
329 ؛ هدي -328 / 5. منیۀ الطالب 1 (6) 212 -211 .4 (5) 211 -210 .3 (4) 209 -203 / 2. مصباح الفقاهۀ 3 (3) 210 -203
615 / الطالب 3
ص: 80
با پذیرش بدل توسّط «6» . ضامن بخواهد بدل را بپردازد، آیا مالک میتواند از گرفتن آن امتناع کند یا نه؟مسئله اختلافی است
مالک، وي مالک آن میگردد نه آنکه صرفا تصرّف در آن براي وي مباح باشد؛ هرچند برخی فقها در حصول ملکیّت مناقشه
در اینکه بدل حیلوله مختص به «8» . مالکیت ضامن نسبت به عین مال پس از پرداخت بدل آن، مورد بحث است «7» . کردهاند
نسبت به بدل حیلوله مباحث دیگري «9» . مواردي است که مال از اعیان باشد یا شامل آنچه در ذمّه است نیز میشود اختلاف است
نیز- از قبیل اینکه بدل پرداختی از باب غرامت است یا معاوضه؟ آیا ضامن اصل مال، ضامن منافع آن نیز هست یا خیر؟آیا مالک به
صفحه 84 از 456
نحو مطلق مالک بدل میشود یا به نحو مقیّد و موقّت تا زمان دسترسی نداشتن به عین مال؟- مطرح است.
بدن؛ ج 2، ص: 80
بدن: اندام و تن انسان یا حیوان.در بابهاي طهارت، صلات، حج، تجارت، نکاح، صید و ذباحه و حدود از آن سخن رفته
است.طهارت: مستحب است هنگام تخلّی (- تخلّی)، تمام بدن از دید ناظر محترم (- ناظر محترم) مخفی باشد. 1 رو و پشت به قبله
قرار دادن مقادیم بدن (سینه، شکم و رانها) هنگام تخلّی حرام است. 2هنگام غسل- اعم از ترتیبی و ارتماسی- باید آب به تمام بدن
برسد و کشیدن دست بر بدن در غسل مستحب است 3 (- غسل). به قول مشهور مسّ خطّ قرآن، 4 اسماء خداوند، پیامبران و ائمّۀ
معصومین علیهم السّلام؛ 5 یعنی رساندن جایی از بدن به آنها براي کسی که طهارت (وضو یا غسل) ندارد، حرام است (- مسّ).
216 ؛ المکاسب و البیع -213 / 7). مصباح الفقاهۀ 3 ) 438 -437 / 213 ؛ کتاب البیع (امام خمینی) 1 -212 / 6). مصباح الفقاهۀ 3 )
.172 -171 / 9). مصباح الفقاهۀ 3 ) 217 -216 / 380 و 385 ؛ مصباح الفقاهۀ 3 / 8). المکاسب و البیع (نائینی) 1 ) 376 / (نائینی) 1
-43 / 5. مستمسک العروة 3 (13) 314 /2 .4 (12) 107 /3 .3 (11) 7 -6 / 1 و 2. جواهر الکلام 2 (10)
45 ص: 81
بدن میّت پس از مرگ و سرد شدن، نجس میباشد و نجاست آن قبل از سرد شدن محلّ خلاف است. اکثر فقها قائل به طهارت آن
غسل میّت).مسّ بدن مردة آدمی (- مسّ میّت) پس از سرد شدن موجب -) «7» البتّه پس از اتمام غسل پاك میگردد «6» . هستند
غسل مسّ میّت). در اینکه پاك بودن تمامی بدن میّت از نجاستی که عارض آن شده پیش از غسل -) «8» غسل مسّ میّت میگردد
میّت، واجب است، یا پاك بودن هر عضو قبل از غسل همان عضو واجب است و یا پاك شدن آن همراه غسل میّت (- غسل میّت)
کفن).تمام بدن کفّار غیر اهل -) «10» سرتاسري (ازار) در کفن باید تمام بدن میّت را بپوشاند «9» . کافی است، محلّ بحث میباشد
کفر).صلات: واجب است در -) «11» کتاب و نیز بنابر قول مشهور کفّار اهل کتاب (- اهل کتاب) حتّی مو و ناخن آنها نجس است
استقبال).بر زن واجب است در نماز تمام بدن خود را- جز وجه و کفّین و قدمین، با -) «12» نماز جلوي بدن به سمت قبله باشد
در غیر نماز نیز- جز براي همسر و دیگر محارم- حکم چنین «13» . اختلافی که در مورد باطن قدمین (کف پا) وجود دارد- بپوشاند
«14» .( است (- پوشش).آرامش بدن در اذکار و افعال واجب نماز واجب است و در اذکار مستحب آن اختلاف میباشد (- آرامش
حج: استطاعت بدنی به معناي توانایی داشتن و سلامت جسمانی «15» . مستحب است در حال قیام سنگینی بدن روي هر دو پا باشد
مستحب است «17» . استطاعت). نظافت بدن به استعمال نوره و مانند آن پیش از احرام مستحب است -) «16» از انواع استطاعت است
تجارت: بدن انسان مال محسوب نمیشود؛ «18» . حاجی پیش از سعی (- سعی)، از آب زمزم بنوشد و مقداري نیز بر بدنش بریزد
ازاینرو خرید و فروش آن جایز نیست.نکاح: زن و شوهر میتوانند به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند. انسان میتواند بدون قصد لذّت
بجز عورت به بدن محارم
.(11) 403 / 10 ). العروة الوثقی 1 ) 231 / 9). التنقیح (الطهارة) 8 ) 365 / 8). العروة الوثقی 1 ) 311 / 7). جواهر الکلام 5 ) 336 /1 .(6)
14 ). العروة الوثقی ) 171 -162 / 13 ). جواهر الکلام 8 ) 547 / 12 ). العروة الوثقی 1 ) 42 -41 / 197 ؛ جواهر الکلام 6 / مستند الشیعۀ 1
/19 .(18) 175 / 17 ). جواهر الکلام 18 ) 452 / 16 ). العروة الوثقی 2 ) 565 م 977 / 15 ). توضیح المسائل مراجع 1 ) 642 -641 /1
411
ص: 82
صید و ذباحه: رو به قبله بودن «19» . خود نگاه کند چنانکه این حکم دربارة نگاه هریک از مرد و زن به همجنس خود جاري است
حیوان حلال گوشتی که بهطور صحیح ذبح یا نحر «20» . قسمت جلوي بدن حیوان، هنگام ذبح (- ذبح) یا نحر (- نحر) واجب است
صفحه 85 از 456
ولی اگر حیوان حرام گوشتی- بجز سگ و خوك- ذبح شرعی شود، گوشتش «21» ؛ شده گوشتش حلال و بدنش پاك است
تذکیه).حدود: حدّ تازیانه- بجز سر، صورت و عورت- بر تمام بدن مرد -) «22» حرام، لیکن به قول مشهور بدنش پاك است
در کلمات فقها از واجباتی که متعلّق آنها بدن انسان است، مانند نماز، «23» . زناکار توزیع میشود و بر یک عضو متمرکز نمیشود
«24» . به واجبات بدنی (- واجب بدنی)- در مقابل واجبات مالی (- واجب مالی)- تعبیر شده است
بدنه؛ ج 2، ص: 82
بدنه: شتر.بدنه در اصل به معناي حیوان چاق و فربه آمده لیکن به لحاظ استعمال، خاص است. در مفهوم خاصّ آن بین لغویان از دو
جهت اختلاف شده است: نخست از این جهت که آیا بدنه تنها بر شتر ماده اطلاق میشود یا شتر نر را نیز دربر میگیرد؟ و دیگر از
این جهت که آیا بدنه بر گاو نیز اطلاق میگردد یا نه؟گروهی تصریح بر تعمیم از هر دو جهت کردهاند. البتّه اختلاف در جهت
دوم به لحاظ فقهی ثمرهاي ندارد؛ زیرا متبادر نزد عرف از بدنه، شتر است نه گاو و همان مفهوم عرفی موضوع حکم فقهی است؛
لیکن از جهت نخست، در باب حج در
-199 / 22 ). جواهر الکلام 36 ) 499 م 2583 / 21 ). توضیح المسائل مراجع 2 ) 226 -225 / 20 ). مستمسک العروة 5 ) 71 /29 .(19)
.435 / 24 ). الحدائق الناضرة 22 ) 361 /41 .(23) 201
ص: 83
بحث کفّارة صید شتر مرغ، در میان فقها به تبع لغویان، اختلاف شده که مراد از بدنه- که در روایت به عنوان کفّارة صید شتر مرغ
ذکر شده- چیست؟ آیا تنها شتر ماده است یا شتر نر را نیز دربر میگیرد و دادن آن همچون شتر ماده از کفّاره (- کفّاره) کفایت
از اقسام روزه که در سفر هم میتوان گرفت روزة بدل از بدنه است که حاجی هرگاه قبل از غروب آفتاب به عمد از «1» ؟ میکند
«2» . عرفات کوچ کند بنابر مشهور باید یک بدنه کفّاره دهد و در صورت عدم توانایی باید به جاي آن هیجده روز روزه بگیرد
کسی که نذر کرده در قربانی حج، بدنهاي بکشد اگر منظورش از بدنه شتر بوده واجب است شتر ماده قربانی کند.همچنین اگر قصد
شتر نکرده بلکه منظورش معناي واقعی بدنه بوده است؛ چه آنکه معناي واقعی بدنه شتر ماده میباشد. البتّه بنابر قول به تعمیم، قربانی
شتر) -) «3» . شتر نر نیز کافی است مگر آنکه شتر ماده را قصد کرده باشد
بدو صلاح؛ ج 2، ص: 83
بدو صلاح: صلاحیّت میوه براي خرید و فروش و مانند آن.بدوّ صلاح در میوهها متفاوت است.در انگور به رسیدن به مرحلۀ غوره و
در خرما به زرد یا قرمز شدن آن تحقّق مییابد. برخی، رسیدن محصول خرما به مرحلۀ مصونیت آن از آفت را نیز بدوّ صلاح آن
دانستهاند. در میوة درختانی که گل میکنند اختلاف است که آیا بدوّ صلاح آنها به میوه نشستن آنها است یا علاوه بر آن ریختن
گل درخت نیز شرط است و یا برحسب نوع درخت متفاوت میباشد؟ برخی دو قول اوّل را یکی دانستهاند. در نتیجه در مسئله دو
قول وجود خواهد داشت. قول اوّل، مشهور است. بدوّ صلاح در غیر موارد یاد شده با به محصول نشستن گیاه (انعقاد دانه) و قابل
مشاهده بودن آن تحقّق مییابد. 1 از این عنوان در بابهاي زکات، تجارت،
.431 /35 .(3) 28 -27 / 2). جواهر الکلام 19 ) 88 -86 / 193 ؛ فقه الصادق 11 -190 / 159 ؛ جواهر الکلام 20 / 1). مستند الشیعۀ 13 )
76 - 70 و 74 -69 / 1. جواهر الکلام 24 (4)
ص: 84
مزارعه و مساقات به مناسبت سخن رفته است.زمان تعلّق زکات به غلّات چهارگانه (گندم، جو، خرما و کشمش) بنابر مشهور، بدوّ
صفحه 86 از 456
صلاح است؛ امّا وجوب اخراج پس از برداشت محصول و حسابرسی خواهد بود. بنابراین در صورت انتقال ملکیّت ثمره قبل از بدوّ
فروش میوة درخت پس از شکوفه دادن درخت و نمودار شدن میوه، قبل از بدوّ «2» . صلاح، زکات بر عهدة فروشنده نخواهد بود
قرار دادن بخشی از «3» . صلاح به قول مشهور جایز نیست؛ لیکن فروش یک ساله یا چند سالۀ میوة آن پس از بدوّ صلاح جایز است
در «4» . میوة درخت به عنوان مزد کارگر پیش از نمودار شدن میوه در درخت جایز نیست؛ لیکن پس از بدوّ صلاح جایز است
صورت فروختن هریک از درخت و میوه بدون دیگري، ابقاي میوه بر درخت تا هنگام بدوّ صلاح آن براي چیدن، حقّ مالک میوه
«5» . بهطور رایگان است هرچند براي درخت زیان داشته باشد
بدوي؛ ج 2، ص: 84
- بادیهنشین
بدهی؛ ج 2، ص: 84
- دین
بذر؛ ج 2، ص: 84
بذر: تخم گیاه فراهم آمده براي کشت.از آن در بابهاي زکات، مزارعه و غصب به مناسبت سخن رفته است.زکات: در اینکه نصاب
(- نصاب) در غلّات پیش از اخراج هزینههاي انجام گرفته براي کشت و برداشت در نظر گرفته میشود یا قبل از آن، اختلاف
است.قول اوّل مشهور است. بنابر قول اوّل اگر بذر خریداري نشده باشد و زکات آن- چنانچه متعلّق زکات بوده- داده شده باشد از
مئونه (- مئونه) به شمار میرود و مقدار عین یا قیمت زمان تلف (زمان کاشت) آن- بنابر اختلاف در مسئله- از محصول کسر
میشود، چنانچه باقیمانده
.(4) 64 و 73 -59 / 333 ؛ جواهر الکلام 24 -332 / 3). الحدائق الناضرة 19 ) 116 / 223 و 252 ؛ الحدائق الناضرة 12 -214 /15 .(2)
.141 /23 .(5) 77 / جواهر الکلام 27
ص: 85
به حدّ نصاب برسد زکات آن پرداخت میگردد؛ ولی اگر بذر، خریداري شده باشد در اینکه عین بذر و مقدار آن به عنوان مئونه
کسر میشود یا کشاورز بین کسر عین و قیمت زمان خرید آن مخیّر است و یا بالاترین قیمت بهاي پرداختی و قیمت فعلی عین،
زکات).مزارعه: با کشف بطلان عقد مزارعه، زراعت از آن صاحب بذر خواهد بود و -) «1» محاسبه و کسر میشود، اختلاف است
-) «2» به دیگري- خواه مالک زمین باشد یا زارع- اجرة المثل اجارة زمین، ادوات کشاورزي و یا کار انجام شده تعلّق میگیرد
اجرت). در صورت بروز اختلاف بین زارع و مالک در مقدار سهم هریک از محصول، قول صاحب بذر پس از قسم- به شرط بیّنه
غصب: گیاه حاصل از بذر غصبی از آن مالک بذر است. برخی قدما تبدیل بذر به گیاه را «3» . نداشتن طرف دیگر- مقدّم است
«4» . موجب تلف بذر و غاصب را ضامن مثل آن دانستهاند
بذرقه؛ ج 2، ص: 85
- بدرقه
صفحه 87 از 456
بذلی؛ حج؛ ج 2، ص: 85
- حج بذلی
برائت؛ ج 2، ص: 85
در لغت به معناي تخلّص، تنزّه و « برء » برائت: پاکی جستن/ رهایی پیدا کردن و آزاد بودن/ تبرّي و بیزاري جستن.برائت از مادّة
تباعد و دوري از چیزي آمده است. مراد از آن در کلمات فقها نیز همان مفهوم لغوي است. از عنوان برائت در اصول فقه، مبحث
اصول عملی و در ابواب مختلف فقهی نظیر حج، تجارت، ضمان، کفّارات، یمین و ارث سخن رفته است که به مهمترین موارد آن
اشاره میشود. 1. برائت ذمّه از تکلیف؛ به معناي مشغول نبودن ذمّۀ مکلّف به تکلیف محتمل (- اصل برائت). 2. برائت ذمّه از دین
(- دین)؛ به معناي رهایی پیدا کردن ذمّه از دین به سبب اداي آن یا سقوط دین از ذمّه به ابراء (- ابراء). 3. برائت رحم؛ به معناي
خالی (پاك) بودن آن از حمل و باردار نبودن (- برائت رحم).
.198 /37 .(4) 36 .(3) 47 / 2). جواهر الکلام 27 ) 162 -161 / 236 ؛ مستمسک العروة 9 -234 / 1). جواهر الکلام 15 )
ص: 86
4. برائت از عیب؛ به معناي سلب تعهّد از خود در برابر عیوب کالاي مورد معامله.مستحب است فروشنده هنگام فروش کالاي
معیوب از عیبهاي آن- اعم از آشکار و پنهان- با ذکر تفصیلی آنها تبرّي جوید، نتیجۀ آن سقوط حقّ خیار فسخ معامله یا حقّ گرفتن
ارش (- ارش) براي خریدار است. ذکر اجمالی عیبها نیز (به اینکه فروشنده بگوید: از تمامی عیوب این کالا تبرّي میجویم) در
سقوط حقّ یاد شده کافی است. برخی، در عیب پنهان، ذکر تفصیلی آن را- در فرض علم فروشنده به آن- واجب دانسته و ذکر
اگر فروشنده ادّعا کند هنگام معامله از عیوب مبیع «1» . اجمالی را براي حصول برائت و سقوط حقّ خیار مشتري کافی ندانستهاند
5. برائت از «2» . برائت جسته است و خریدار انکار نماید، در صورت نداشتن بیّنه (- بیّنه) سخن مشتري با قسم پذیرفته میشود
ضمان؛ به معناي سلب ضمان از خود در برابر آسیبهاي احتمالی که از ناحیۀ شخص بر دیگري وارد میگردد.برائت پزشک از
و نیز- بنابر تصریح برخی- برائت از ضمان در ورزشهایی مانند بوکس، موجب سقوط ضمان «3» ضمان هنگام اقدام به درمان بیمار
6. قسم خوردن به برائت از خداوند یا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و یا امامان علیهم السّلام؛ به معناي خروج از حول و «4» . است
قوّة الهی یا از ولایت و اطاعت حجّتهاي او. سوگند یادکردن به برائت از خدا، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله یا یکی از امامان علیهم
7. برائت از دشمنان خدا و اولیاي او؛ به «5» . السّلام جایز نیست و قسم منعقد نمیشود و بنابر مشهور موجب ثبوت کفّاره نیست
معناي بیزاري قلبی از آنان و عمل به مقتضاي آن در رفتار و گفتار، همچون دوري گزیدن از آنان و لعن و نفرین بر ایشان، که در
اصطلاح از آن به تبرّي (مقابل تولّی) تعبیر میشود (- تبّري). 8. برائت از ارث؛ به معناي اسقاط سهم خود از ارث و برائت از جریره؛
به معناي سلب تعهّد و مسئولیت در برابر جنایت.برائت پدر از جریرة فرزند (- ولاء) و از سهم خود نسبت به ارثیۀ (ترکه) او موجب
«6» . محرومیت پدر از ارث فرزند نمیشود
4). توضیح المسائل (اراکی)/ 572 ) 47 -46 / 3). جواهر الکلام 43 ) 354 / 2). جامع المقاصد 4 ) 247 -245 / 1). جواهر الکلام 23 )
451 / 6). مستند الشیعۀ 19 ) 265 -260 / 5). التنقیح (الطهارة) 4 )
ص: 87
«7» . برخی قدما آن را سبب محرومیت پدر از ارث فرزند دانستهاند
برائت؛ اصل؛ ج 2، ص: 87
صفحه 88 از 456
- اصل برائت
برائت رحم؛ ج 2، ص: 87
برائت رحم: پاك بودن رحم از حمل، باردار نبودن.در شریعت مقدّس اسلام براي زنی که طلاق داده شده، عدّه (- عدّه) و براي
کنیزي که مالک، قصد فروش او را دارد استبراء (- استبراء) مقرّر شده است. سبب لزوم عدّه و استبراء، آگاهی یافتن از برائت رحم
از حمل عنوان شده است؛ ازاینرو، مطلّقه اگر یائسه باشد یا قبل از آمیزش طلاق داده شود عدّه ندارد (- یائسگی).البتّه فقها برائت
رحم را در عدّه، حکمت و در استبراء، علّت حکم دانستهاند؛ بدین جهت در فرض آمیزش، با علم به باردار نبودن کنیز، استبراء لازم
نیست؛ 1 برخلاف عدّه که در هر صورت بر زن لازم است. 2
برائت؛ سوره؛ ج 2، ص: 87
- توبه؛ سوره
برائت شرعی؛ ج 2، ص: 87
- اصل برائت
برائت عقلی؛ ج 2، ص: 87
- اصل برائت
برابري؛ ج 2، ص: 87
- تساوي
برات؛ ج 2، ص: 87
- صرف برات
برادر؛ ج 2، ص: 87
برادر: فرد ذکور مشترك با شخص در پدر و مادر یا یکی از آن دو.در بابهاي طهارت، صلات، نکاح، اطعمه و اشربه، ارث و
شهادات آمده است.پاره کردن لباس در عزاي پدر و برادر اشکال ندارد؛ هرچند از برخی عدم جواز آن نقل شده است. 1 خوردن
از خانۀ برادر 2 و نماز گزاردن در ملک او بدون اذن جایز است مگر آنکه انسان علم به ناخشنودي وي داشته باشد. 3 برادر بر
272 ؛ جواهر / 2. مسالک الافهام 9 (9) 202 / 1. جواهر الکلام 24 (8) . 167 ؛ إصباح الشیعۀ/ 374 / 7). النهایۀ/ 682 ؛ المهذب 2 )
/ 3. العروة الوثقی 1 (12) 406 / 2. جواهر الکلام 36 (11) 234 / 367 ؛ التنقیح (الطهارة) 9 / 1. جواهر الکلام 4 (10) .212 / الکلام 32
582
ص: 88
صفحه 89 از 456
خواهر ولایت (- ولایت) ندارد؛ لیکن مستحب است دختر در صورت نبودن پدر و جدّ، برادر خود را در امر ازدواج خویش وکیل
برادر، خواه نسبی یا رضاعی (- رضاع) از محارم به شمار «4» . کند و در صورت تعدّد آنان برادر بزرگتر را به وکالت برگزیند
میرود و ازدواج او با خواهر خود- اعم از نسبی و رضاعی- و نیز دختر برادر، حرام و با خواهر برادر که- آن خواهر- از پدر و مادر
زنی که برادر یا برادر شوهر خود را شیر داده «6» . نفقۀ برادر (خرجی دادن به وي) مستحب است «5» . دیگري باشد مکروه است
برادر و اجداد میّت در ارث، از طبقۀ دوم به شمار میروند «8» . البتّه برخی قائل به حرمت شدهاند «7» ؛ شوهرش بر او حرام نمیشود
که در صورت عدم وجود وارث طبقۀ اوّل، از میّت ارث میبرند (- ارث). شهادت فرد به نفع یا زیان برادر خویش پذیرفته و نافذ
«9» . است و برادري مانع پذیرش آن نیست
برادرزاده؛ ج 2، ص: 88
برادرزاده: فرزند برادر.از آن در باب نکاح و ارث سخن رفته است.نکاح: برادرزاده و فرزندان وي- اعمّ از نسبی و رضاعی (-
رضاع)- محرم انسان هستند و ازدواج با آنان حرام است. 1 ازدواج با عمّۀ زوجه مشروط به اذن برادرزادة وي (زوجه) نیست. 2
ازدواج با برادرزادة زوجه بدون اجازة وي حرام است و در صورت اجازه نگرفتن در اینکه عقد باطل است یا صحیح، لیکن زوجه
بین امضاي عقد و فسخ آن و یا فسخ عقد خود بدون طلاق، مخیّر میباشد و یا وي تنها بین امضاي عقد جدید و فسخ آن مخیّر
است، اختلاف میباشد. 3هرگاه زنی از شیر متعلّق به شوهرش برادرزادة خود را شیر دهد، بر شوهر حرام نمیگردد. برخی آن را
سبب حرمت دانسته و گفتهاند زن به سبب شیر دادن به برادرزادة
7). توضیح المسائل ) 371 -368 / 6). جواهر الکلام 31 ) 799 / 239 ؛ العروة الوثقی 2 -238 .(5) 171 -170 / 4). جواهر الکلام 29 )
358 -357 .2 (11) 239 / 1. جواهر الکلام 29 (10) .74 / 9). جواهر الکلام 41 ) 292 / 8). مستند الشیعۀ 16 ) 441 م 2484 / مراجع 2
363 -361 .3 (12)
ص: 89
ارث: برادرزاده و فرزندان او از وارثان طبقۀ دوم میّت به «4» . خود، عمّۀ فرزند شوهرش میشود و ازدواج با عمّه حرام و باطل است
شمار میروند که در صورت نبود برادر میّت، برادرزاده از او ارث میبرد. با وجود برادر و برادرزاده، عمو، دایی و فرزندانشان ارث
برادرزاده به اندازة برادر میّت از او ارث میبرد و اگر وارث میّت تنها برادرزادة- پدري یا مادري یا پدري و مادري- «5» . نمیبرند
او باشد، همۀ مال را میبرد و اگر چند نفر و از یک جنس باشند، بهطور مساوي و اگر از یک جنس نباشند برادر دو برابر خواهر
ارث). -) «6» سهم میبرد مگر آنکه همۀ آنها مادري باشند که بهطور مساوي ارث میبرند
برادرزن؛ ج 2، ص: 89
برادرزن: برادر زوجه.از آن به مناسبت در باب نکاح نام برده شده است.زنی که به برادر خود شیر داده (- رضاع) بر همسرش حرام
نمیگردد؛ هرچند قولی بر حرمت حکایت شده 1 و برخی معاصران احتیاط مستحب را در ترك شیر دادن دانستهاند. 2
برادرشوهر؛ ج 2، ص: 89
برادر شوهر: برادر زوج.از آن به مناسبت در باب نکاح نام برده شده است.اگر زنی برادر شوهر خود را شیر دهد بر شوهر حرام
بر او منطبق میشود؛ زیرا عنوان یاد شده در یکی از دو فرض بر شوهر حرام میگردد: « مادر برادر شوهر » نمیگردد، هرچند عنوان
یکی مادر شوهر بودن و دیگري مدخول پدر شوهر بودن که در اینجا هیچکدام وجود ندارد؛ 1 لیکن برخی قائل به حرمت شده 2
صفحه 90 از 456
و برخی معاصران احتیاط مستحب را در ترك شیر دادن دانستهاند. 3
214 ؛ جواهر الکلام / 1. رسائل المحقق الکرکی 1 (7) .168 -167 .(6) 77 / 5). جواهر الکلام 39 ) 292 / 322 ؛ مستند الشیعۀ 16 .(4)
.2 (10) 322 / 221 ؛ جواهر الکلام 29 -214 / 1. رسائل المحقق الکرکی 1 (9) . 2. مختصر الاحکام (گلپایگانی)/ 142 (8) 322 /29
. 3. مختصر الاحکام (گلپایگانی)/ 142 (11) 292 / مستند الشیعۀ 16
ص: 90
برام؛ ج 2، ص: 90
برام بر سنگ یا معدن برام با حذف «1» از سنگی معروف در حجاز و یمن ساخته میشد - « برمه » برام: دیگهاي سنگی.برام- جمع
مضاف اطلاق شده است و مراد از برام در کلمات فقها حجر البرام یا معدن البرام است. از این عنوان به مناسبت در بابهاي طهارت،
حج و احیاء موات یاد شده است.در اینکه تیمّم (- تیمّم) بر سنگ سخت بدون غبار مانند سنگ برام در حال اختیار جایز میباشد یا
از اعمال حج، رمی جمره (- رمی جمره) است. در رمی شرط است که با سنگریزه (حصا) انجام شود. در «2» . نه، اختلاف است
معادن بر دو قسم است. معدن آشکار که «3» . اینکه رمی با سنگهاي معدنی نظیر سنگ برام صحیح است یا نه، اختلاف میباشد
دستیابی به جوهر آن نیاز به تلاش ندارد و معدن پنهان. معدن آشکار با حیازت (- حیازت مباحات) تملّک میشود نه با احیاء (-
معدن). -) «4» احیاء موات). فقها معدن برام را از معادن آشکار برشمردهاند
برج؛ ج 2، ص: 90
برج: آشیانۀ پرندگان/ هریک از خانههاي دوازدهگانۀ منطقۀ البروج.برج به معناي اوّل به آشیانۀ برج مانند و مدوّري گفته میشود
که کبوترهاي اهلی را در آن جاي دهند؛ چنانکه به ساختمانی که به منظور گردآوري کود و فضلۀ پرندگان، بویژه کبوتران در
مزارع ساخته میشود نیز اطلاق میگردد. از آن به مناسبت در باب صید و ذباحه سخن رفته است.صرف ورود کبوتري که مالک
ندارد به برجی، موجب مالکیت صاحب برج نسبت به آن نمیشود مگر آنکه انگیزة وي از ساختن برج تملّک چنین کبوتري باشد.
در اینصورت حصول تملّک به
94 -93 / 342 ؛ جواهر الکلام 19 / 3). الخلاف 2 ) 199 / 376 و مدارك الاحکام 2 / 2). المعتبر 1 ) « برم » 1). النهایۀ (ابن اثیر)/ واژة )
.101 / 271 ؛ جواهر الکلام 38 / 4). قواعد الاحکام 2 )
ص: 91
صرف آمدن کبوتري که مالک دارد از برج صاحبش به «1» . صرف فرود آمدن کبوتر در برج، بدون گرفتن آن، محلّ بحث است
برج به «2» . برج شخصی دیگر موجب انتقال مالکیت به فرد دوم نمیشود؛ از اینرو، وي نمیتواند آن را به ملک خود درآورد
معناي دوم به هریک از دوازده بخش فرضی مسیر ظاهري خورشید بین ستارگان (دایرة البروج) اطلاق شده که هر برج به نام
صورت فلکی محاذي آن خوانده میشود.توالی برجها از نقطۀ اعتدال بهاري در جهت مشرق در منطقۀ البروج به ترتیب زیر است:
حمل، ثور و جوزا، بروج ربیعیّه (برجهاي بهاري)؛ سرطان، اسد و سنبله، بروج صیفیّه (برجهاي تابستانی)؛ میزان، عقرب و قوس،
بروج خریفیّه (برجهاي پاییزي) و جدي، دلو و حوت، بروج شتویّه (برجهاي زمستانی). از آن به مناسبت در باب تجارت و نکاح یاد
در شب و روزي که ماه در برج عقرب قرار دارد مکروه است (- قمر در عقرب). «4» و نیز عقد زناشویی «3» شده است.مسافرت
برد عدنی؛ ج 2، ص: 91
صفحه 91 از 456
برد عدنی: نوعی پارچه، تهیّه شده در عدن.عدن از شهرهاي عربستان است که بر ساحل دریاي هند از جانب یمن واقع است.عنوان
یاد شده در باب صلات آمده است.مستحب است خطیب جمعه ردایی از برد یمانی (- برد یمانی) یا عدنی بپوشد. 1
بردگی؛ ج 2، ص: 91
،« غلام » به مرد برده ،« مولا » بردگی: غلامی و کنیزي.بردگی، صفت برده و برده عبارت است از انسان مملوك. به مالک برده
گفته میشود. برخی واژهها همچون « کنیز » و در زبان فارسی « جاریه » و « وصیفه » ،« خادمه » ،« امه » و به زن برده « خادم » و « وصیف »
،« مملوك »
3). مستند ) 747 / 275 ؛ شرائع الإسلام 4 / 2). المبسوط 6 ) 342 / 522 ؛ مجمع المسائل 2 / 275 ؛ مسالک الافهام 11 / 1). المبسوط 6 )
.111 / 236 ؛ الحدائق الناضرة 10 / 1. تحریر الوسیلۀ 1 (5) .15 / 4). جامع المقاصد 12 ) 344 / الشیعۀ 13
ص: 92
هم نسبت به مرد برده به کار میروند و هم نسبت به زن برده.بخش قابل توجّهی از ابواب فقه متکفّل ،« برده » و در فارسی « رقیق »
احکام بردگی است که عمدتا تحت چهار عنوان فقهی: عتق، تدبیر، مکاتبه، و استیلاد- که جهتگیري همگی آزادسازي برده
میباشد- مطرح شده است. بخشی نیز به تناسب در دیگر بابها- اعم از عبادات، همچون صلات، زکات، حج و جهاد؛ عقود، چون
تجارت، قرض، وکالت و نکاح؛ و ایقاعات، مانند نذر؛ و احکام از قبیل لقطه، ارث، قصاص، حدود و دیات- بحث شده است.اصل
آزادي). بنابراین -) «1» آزادي: از منظر اسلام، اصل، آزادي انسان در برابر همنوعان خود میباشد و بردگی وضعی استثنایی است
اصل، کودکی که در سرزمین اسلام پیدا میشود و والدینش ناشناختهاند، آزاد به شمار میرود و نمیتوان او را به بردگی گرفت
لقیط).چنانکه تملّک انسان آزاد جز در موارد استثنایی، ممنوع است (- اصل حرّیت).بردهگیري: بردهگیري که پیش از -) «2»
اسلام رواج داشته و از راههاي مختلف صورت میگرفته از دیدگاه اسلام محدود به کفّار حربی (- اهل حرب) و اسیران جنگی
کودك در آزادي و بردگی تابع والدین خویش است. اگر پدر و مادر، هر دو برده باشند، کودك نیز برده خواهد «3» . آنان است
کودکی که در «4» . بود و اگر یکی از آن دو- هرچند مادر به تنهایی بنابر قول مشهور- آزاد باشد، کودك آزاد محسوب میگردد
سرزمین کفر پیدا شده و پدر و مادرش نامعلوم هستند و مسلمانی که احتمال انتساب کودك به او برود وجود نداشته باشد، به ملک
موانع بردهگیري: در محدودة جواز بردهگیري، برخی اشخاص در هیچ شرایطی به بردگی گرفته نمیشوند. «5» . یابندهاش درمیآید
براي مرد، برده گرفتن پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، فرزندان، نوهها، خواهر، عمّه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر، جایز و
صحیح نیست.به نظر مشهور، زن مالک پدر، مادر، جدّ، جدّه، اولاد و نوهها نمیشود. برخی
92 /34 .(5) 211 و 213 /30 .(4) 89 / 137 و 34 -136 /24 .(3) 181 /38 .(2) 136 / 1). جواهر الکلام 24 )
ص: 93
برادر، عمو و دایی را نیز بدانها افزودهاند.هرگاه یکی از این اشخاص- از راه خرید یا راهی دیگر- به ملک انسان درآید به طور
مکروهات بردهگیري: تملّک خویشاوندان- جز کسانی که در موانع بردگی از آنان نام برده شد- جایز «6» . قهري آزاد میشود
است؛ لیکن کراهت دارد و بنا به گفتۀ بعضی تملّک افراد محترم در جامعه، مانند عالمان، کهنسالان، سادات و کسانی- مانند
راههاي اثبات بردگی: بردگی فرد در موارد معلوم نبودن آن، از «7» . دوست و معلّم- که حقّی برگردن انسان دارند، مکروه است
. 2. بیّنه (- بیّنه). 3 «8» . راههاي زیر قابل اثبات است: 1. اقرار: مکلّفی که حرّیتش مجهول است با اقرار به بردگی محکوم به آن است
امارات همچون ید مسلمان: زندگی فرد، تحت سلطۀ مسلمان بهگونهاي که تصرّفات او نسبت به این فرد از نوع تصرّفات مالکانه
اقسام برده: برده به لحاظ نوع و مقدار مملوکیت، داراي اقسامی است: 1. بردة قنّ (خالص) که «9» . باشد، دلیل بر بردگی او است
صفحه 92 از 456
هیچ یک از اسباب آزادي در او فعلیت ندارد. 2. بردة مبعّض که جزئی از وي برده است. 3. بردة مکاتب (- مکاتبه). 4. مدبّر (-
تدبیر). 5. امّ ولد (- استیلاد).در هریک از اقسام یاد شده- بجز اوّلی- یکی از اسباب آزادي وجود دارد.احکام: برده از نظر حقوقی
هویّتی دوگانه دارد؛ زیرا از یک سو به عنوان کالا، مملوك دیگري به نام مولا و تابع قانون مالکیت است. در نتیجه، موضوع ضوابط
حقوقی ناشی از مالکیت مانند خرید و فروش، هبه، اجاره، رهن و توارث میباشد. از سوي دیگر به عنوان انسان- همچون دیگر
انسانها- مشمول احکام، حقوق و تکالیفی است؛ لیکن به لحاظ وضعیت و ویژگی خاصّ برده، داراي احکام و مقرّرات ویژهاي است
که در سه حوزة عبادات، معاملات و احکام تبیین میشود.
153 /24 .(9) 90 /34 .(8) 145 / 7). جواهر الکلام 24 ) 67 / 147 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 - 141 و 145 /24 .(6)
ص: 94
الف. عبادات: واجبات عبادي غیر مالی، مانند نماز و روزه بر برده همچون آزاد، واجب است مگر آنچه جنبۀ جمعی و اجتماعی
حدّ لازم پوشش براي کنیز در نماز کمتر از زن «12» . و جهاد که از وي ساقط است «11» حج «10» ، داشته باشد، مانند نماز جمعه
-) «13» آزاد است. کنیز میتواند بدون روسري نماز بخواند. نسبت به سایر مواضع بدن، حکم وي با زن آزاد تفاوت ندارد
ب. معاملات: «14» . پوشش).واجبات عبادي مالی (- واجب مالی) همچون زکات به برده تعلّق نمیگیرد و بر عهدة مالک او است
در اینکه برده صلاحیّت تملّک دارد یا نه، اختلاف است. قول به عدم صلاحیّت به مشهور نسبت داده شده، بلکه بر آن، ادّعاي
اجماع شده است.بنابر قول به صلاحیّت تملّک، همۀ فقها برآنند که برده نمیتواند بدون اذن مولا در مال خود تصرّف کند و حتّی
و در صورت تصرّف در مال- به مثل دادوستد یا هبه- و یا اجاره دادن «15» خود را موضوع یکی از عقود همچون اجاره قرار دهد
فضولی).البتّه برده میتواند با اذن مولا سرپرستی کاري اقتصادي را -) «16» خود، عقد، فضولی و تنها با اجازة مولا نافذ خواهد بود
نامیده میشود. این « مأذون له » یا « مأذون » برعهده گیرد و با سرمایهاي که مولا در اختیارش میگذارد تجارت کند. چنین بردهاي
نکاح: برده «17» . اذن، به وي استقلالی نسبی میبخشد؛ بهگونهاي که در محدودة مجاز میتواند آزادانه با همۀ افراد معامله کند
براي ازدواج نیاز به اذن مولا دارد و اگر بدون اذن او ازدواج کند در اینکه عقد، فضولی خواهد بود و صحّتش منوط به تنفیذ
«18» . (اجازة) مولا میباشد یا باطل است و یا در غلام، عقد، فضولی و در کنیز باطل است، اختلاف میباشد. مشهور قول اوّل است
زوجۀ کنیز، «19» . برده حقّ داشتن بیش از دو زن آزاد به عقد دائم را ندارد؛ لیکن میتواند با چهار کنیز به عقد دائم ازدواج کند
در اینکه نفقه و مهر زوجۀ عبد بر عهدة مالک او است یا خود «20» . نصف زوجۀ آزاد، حقّ قسم (- قسم) دارد
.(18) 76 /25 .(17) 179 -171 /24 .(16) 69 /25 .(15) 30 /15 .(14) 221 /8 .(13) 5 /21 .(12) 241 /17 .(11) 259 /11 .(10)
165 /31 .(20) 6 -5 .(19) 205 -204 /30
ص: 95
مولا میتواند بردة خود- اعم از کنیز، غلام، بالغ و غیر بالغ- را به دیگري تزویج نماید و «21» . عبد، اقوال مختلفی ذکر شده است
طلاق: بردهاي که با اجازة مولا ازدواج کرده بنابر قول مشهور، مولا نمیتواند او را بر طلاق «22» . برده در این زمینه اختیار ندارد
ولی اگر مولا بین عبد و کنیز خود وصلت ایجاد کند، هر زمان که بخواهد میتواند با «23» ؛ زنش وادار و یا از طلاق دادن منع کند
تعبیر میشود- از « ملک یمین » استمتاع از کنیز: مالک شدن کنیز- که از آن به «24» . لفظ طلاق یا غیر آن، بین آن دو جدایی افکند
اسباب جواز استمتاع (لذّت جنسی بردن) از او است؛ به شرط آنکه اوّلا کنیز مجرّد باشد و ثانیا پس از خرید، استبراء (خودداري از
به شمار میرود و « امّ ولد » کنیزي که از مولاي خود داراي فرزند شده «25» . برقراري رابطۀ جنسی به مدّت یک حیض) شده باشد
احکام ویژهاي دارد (- استیلاد).ج. احکام: حدود: برده و آزاد از نظر کیفر در بیشتر بزههاي مستلزم حد، یکسان هستند؛ لیکن در
برخی جرایم با یکدیگر تفاوت دارند، از جمله در زنا حکم سنگسار بر برده جاري نمیشود. حدّ وي نیز نصف حدّ انسان آزاد
صفحه 93 از 456
برخی حدّ قذف (- قذف) را براي برده چهل تازیانه دانستهاند؛ لیکن مشهور در این مسئله تفاوتی «26» . (پنجاه ضربۀ تازیانه) است
قصاص: از شرایط قصاص در قتل عمد، برابري قاتل و مقتول از حیث برده یا آزاد بودن است. «27» . بین برده و آزاد قائل نشدهاند
ازاینرو، نمیتوان در مقابل قتل عمدي برده، فرد آزاد را قصاص کرد ولی عکس آن ثابت است؛ هرچند ولیّ مقتول بین کشتن و به
دیات: دیۀ برده، قیمت او است و مقدار آن نباید بیش از دیۀ فرد آزاد باشد. جرح و آسیبی که «28» . بردگی گرفتن برده مخیّر است
بر برده وارد میگردد اگر از جراحاتی باشد که دیۀ آن در شرع براي انسان آزاد تعیین شده است، در برده به همان نسبت برحسب
قیمت او محاسبه میشود. به عنوان مثال اگر دیۀ عضو آسیب دیده در انسان آزاد، کامل باشد، در برده نیز قیمت کامل آن به عنوان
دیه
.(25) 280 -278 .(24) 275 / 23 ). جواهر الکلام 30 ) 118 -117 / 22 ). الروضۀ البهیۀ 5 ) 363 -361 / 210 و 31 -209 /30 .(21)
91 -90 /42 .(28) 415 .(27) 332 -329 /41 .(26) 195 -193 /24
ص: 96
ارث: از موانع ارث، برده بودن مورّث یا وارث «29» . باید پرداخت گردد و اگر نصف باشد، نصف قیمت برده پرداخت میشود
است، مگر آنکه وارث منحصر به برده باشد. در اینصورت، برده از ترکه، خریداري و آزاد میگردد و باقیماندة ترکه به او داده
در فرض انحصار وارث به برده آیا وي از هر طبقهاي از طبقات سهگانۀ ارث که باشد، آزاد میشود یا آنکه این حکم «30» . میشود
برده و مناصب مهم: بنابر قولی برده «31» . اختصاص به پدر و مادر یا آنان به اضافۀ فرزندان میّت دارد؟ مسئله اختلافی است
آزادي برده: بخش عمدهاي از احکام «32» . صلاحیّت تصدّي مناصب مهم اجتماعی همچون قضاوت و مرجعیّت تقلید را ندارد
مربوط به برده، به عتق و آزادي او بر میگردد. آزادي برده از یک سو به آزادي اختیاري و قهري (انعتاق) و از سویی دیگر به
آزادي کامل و ناقص تقسیم میشود.اسباب آزادي اختیاري: 1. عتق: آزاد کردن برده بویژه مؤمن، مستحب مؤکّد و داراي فضیلت
و به جهت کفّاره (- کفّاره) و نیز نذر، عهد و قسم، واجب میگردد (- عتق). 2. تدبیر: اگر مولا به بردهاش بگوید: «33» بسیار است
تدبیر). 3. مکاتبه: و آن عبارت است از قرارداد آزادي -) «34» تو پس از وفات من آزاد هستی، با مرگ مولا، برده آزاد میشود
«35» . برده که به اختیار برده بین وي و مالکش بسته میشود. به این نوع قرارداد، عقد مکاتبه گفته میشود و امري مستحب است
عقد مکاتبه به دو صورت مطلق و مشروط انجام میگیرد. در مکاتبۀ مطلق برخلاف مشروط، آزادي برده منوط به پرداخت تمامی
مال الکتابه نیست؛ بلکه هر مبلغی که برده میپردازد بههمان نسبت آزاد میشود (- مکاتبه).اسباب آزادي قهري: 1. ملکیّت: در
موانع بردهگیري به ممنوعیت استرقاق برخی افراد و آزادي قهري آنان به محض ملکیّت ایشان اشاره شد.
.(35) 194 .(34) 87 / 33 ). جواهر الکلام 34 ) 9 / 21 ؛ العروة الوثقی 1 /40 .(32) 61 -58 .(31) 50 /39 .(30) 42 / 126 و 43 .(29)
252
ص: 97
2. سرایت: آزادي جزئی از برده- هرچند اندك- توسط مولا موجب سرایت آن به دیگر اجزاء و در نتیجه آزادي کامل وي
3. تنکیل: بریدن عضوي از اعضاي برده همچون گوش و بینی توسط مولا بنابر مشهور، سبب آزادي قهري وي «36» . میگردد
4. اسلام: بردهاي که در اسلام آوردن بر مولاي خود پیشی گرفته و از قلمرو کفر به قلمرو اسلام درآمده است، آزاد «37» . میگردد
علاوه بر احکام یاد «39» . 5. بیماري: ابتلاي برده به کوري، خوره و زمینگیر شدن، سبب آزادي قهري وي میگردد «38» . میشود
شده مسائل بسیار دیگري در فقه دربارة برده مطرح است که در مدخلهاي مناسب به آنها اشاره خواهد شد. (- کنیز)
بردة فراري؛ ج 2، ص: 97
صفحه 94 از 456
بردة فراري: بردة فرار کرده از مالک.در بابهاي صلات، صوم، تجارت، اجاره، جعاله، کفّارات و لقطه از آن بحث شده است.صلات
سفر بردة فراري از جمله سفرهاي حرام «1» . و صوم: در روایات، فرار کردن برده [- اباق] از موانع پذیرش نماز او شمرده شده است
تجارت: فروختن بردة فراري که هیچکدام از فروشنده و «2» . است که موجب اتمام (- اتمام) نماز و گرفتن روزه در سفر میشود
خریدار، توان گرفتن او را ندارند صحیح نیست؛ مگر آنکه او را با چیزي دیگر که خرید و فروش آن به تنهایی صحیح باشد ضمیمه
«3» . کنند
/ 3). جواهر الکلام 22 ) 382 / 2). الحدائق الناضرة 11 ) 252 / 1). وسائل الشیعۀ 7 ) .189 .(39) 190 .(38) 191 .(37) 152 .(36)
397 -393
ص: 98
جعاله: اگر مالک بردة فراري «4» . اجاره: اجاره دادن بردة فراري در صورتی که مستأجر به آن دسترسی داشته باشد، صحیح است
براي یافتن و بازگرداندن او، پاداشی نامشخّص قرار دهد، بنابر فتواي مشهور، یابنده اگر او را در شهر خود بیابد و باز گرداند، یک
جعاله).کفّارات: آزاد کردن بردة فراري به عنوان کفّاره (- کفّاره) در -) «5» دینار و اگر بیرون شهر بیاید چهار دینار استحقاق دارد
لقطه: اگر کسی بردهاي بیابد و پس از یافتن فرار کند، چنانچه در «6» . صورت یقین نداشتن به مردن او بنابر مشهور کافی است
«7» . نگهداري وي کوتاهی نکرده باشد، ضامن نیست
بردهفروشی؛ ج 2، ص: 98
بردهفروشی: دادوستد برده.از آن در باب تجارت سخن رفته است.بردهفروشی از شغلهاي مکروه است. 1
برد یمانی؛ ج 2، ص: 98
برد یمانی: نوعی جامه.به نوعی پارچۀ گرانبها که در یمن تولید میگردد برد یمانی و به نوعی دیگر از آنکه از پنبه یا کتان است
حبره) گفته میشود. 1 از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و دیات سخن رفته است.مستحب است علاوه بر پارچۀ -) « حبره »
سرتاسري واجب، پارچۀ سرتاسري دیگري براي میّت قرار داده شود و مستحب است یکی از آن دو، برد یمانی باشد 2 و بهتر است
برد یمانی پارچۀ رویین باشد. 3 مستحب است رنگ برد قرمز باشد 4 و بر آن اسم میّت، شهادتین (- شهادتین)، اسامی ائمّه علیهم
السّلام و اقرار به امامت و ولایت ایشان نوشته شود. 5مستحب است خطیب جمعه ردایی از برد یمانی یا عدنی (- برد عدنی) بپوشد.
6دیۀ قتل عمدي به چند صورت از جمله دویست حلّه قابل پرداخت
1. جواهر (9) .129 / 1. جواهر الکلام 22 (8) .156 /38 .(7) 210 /33 .(6) 205 / 5). جواهر الکلام 35 ) 58 / 4). مجمع الفائدة 10 )
/11 .6 (14) 225 -222 / 5. جواهر الکلام 4 (13) 30 / 4. وسائل الشیعۀ 3 (12) 222 .3 (11) 201 -195 .2 (10) 196 / الکلام 4
236 / 330 ؛ تحریر الوسیلۀ 1
ص: 99
«7» . است (- دیه). هر حلّه دو پارچه از برد یمانی میباشد
برذون؛ ج 2، ص: 99
برذون: اسب تاتاري (مقابل اسب تازي).برذون در کاربرد خاصّ آن به اسبی اطلاق میشود که از طرف پدر و مادر غیر عربی است؛
لیکن در کاربرد عام، مقابل عتیق (- عتیق) قرار دارد و اسبانی را هم که از یک طرف (پدر یا مادر) غیر عربی باشند دربر میگیرد.
صفحه 95 از 456
این عنوان به مناسبت در باب زکات و سبق و «2» . گفته میشود « هجین » و از طرف مادر « مقرف » به اسب غیر عربی از طرف پدر «1»
رمایه به کار رفته است.دادن زکات مادیانی که یک سال از زمان مالکیت آن گذشته و در طول سال در چراگاه طبیعی چریده،
از شرایط مسابقه با «3» . مستحب است.مقدار آن یک دینار (- دینار) براي هر رأس اسب غیر عربی و دو دینار براي اسب تازي است
حیوانات، تساوي آنها در جنس است. صحّت مسابقه در فرض تساوي دو حیوان در جنس و تفاوت در وصف، مانند اسب تازي و
مسابقه). (- اسب) -) «4» اسب تاتاري، اختلافی است
برزه؛ ج 2، ص: 99
به زنی اطلاق میگردد که براي تأمین نیازهاي زندگی خود از منزل بیرون میرود و چه بسا « برزه » . برزه: زن بیرون رونده از خانه
است که جز براي امري ضرور بیرون نمیرود. « مخدّره » در این رابطه با مردان نیز مجالست و برخورد داشته باشد.اصطلاح مقابل آن
1از آن در باب لعان و قضاء سخن رفته است.حکم زن برزه از جهت حضور در دادگاه براي قسم خوردن در لعان (- لعان) و جز
آن، حکم مرد است و اگر در شهري دیگر ساکن باشد در صورت درخواست
227 ؛ مسالک /28 .(4) 292 / 3). جواهر الکلام 15 ) 15 / 2). الروضۀ البهیۀ 2 ) 408 / 1). مسالک الافهام 1 ) .4 / 7). جواهر الکلام 43 )
156 / 1. المبسوط 8 (5) .94 / الافهام 6
ص: 100
خواهان (مدّعی)- به شرط امنیت راه و وجود محرم یا فرد مورد اعتماد براي همراهی او در طول مسیر- مکلّف به حضور میشود؛
که مکلّف به خروج از منزل و حضور در دادگاه نمیشود، بلکه حاکم کسی را به منزل وي میفرستد تا در « مخدّره » برخلاف زن
«2» . آنجا از او شهادت بگیرد یا بین او و طرف دعوا حکم کند
برسام؛ ج 2، ص: 100
برسام: التهاب سینه.برسام التهابی است که در پردة میان کبد و قلب عارض میشود و در صورت رسیدن حرارت آن به مغز، بیمار
گفته میشود. از این عنوان در بابهاي جهاد، ضمان، وصیّت و اقرار به مناسبت « مبرسم » هذیان میگوید. به فرد مبتلا به این بیماري
یاد شده است.برسام از جمله بیماریهاي سنگینی است که پیدایی آن موجب رفع تکلیف جهاد از مبتلاي به آن میشود. از شرایط
اهلیّت (- اهلیّت) عقل و شعور است.بیماري برسام از آن جهت که موجب زوال شعور و آگاهی فرد میگردد، او را در مرحلۀ اداي
تکلیف از اهلیّت ساقط میسازد؛ ازاینرو مبرسم در محجور علیه بودن 1 و بیاعتباري اقرارهایش و نیز آنچه به عنوان عقد (- عقد)
یا ایقاع (- ایقاع) انشاء میکند، همچون دیوانه است 2 (- دیوانگی).
برش؛ ج 2، ص: 100
- ابرش
برص؛ ج 2، ص: 100
- پیسی
برطلّه؛ ج 2، ص: 100
صفحه 96 از 456
برطلّه: نوعی کلاه.برطلّه نوعی کلاه بلند بوده که در قدیم استفاده میشده و برپایۀ روایتی شیوه و منش یهود بوده است. 1 عنوان یاد
شده در باب صلات و حج آمده است.صلات: گذاشتن برطلّه بر سر در حال نماز بلکه در همۀ احوال بنابر تصریح برخی فقها مکروه
است. 2
/ 203 ؛ جواهر الکلام 35 / 2. جامع المقاصد 9 (4) 17 -16 / 1. تتمۀ الحدائق 2 (3) .62 / 138 و 34 -137 / 2). جواهر الکلام 40 )
400 / 243 ؛ جواهر الکلام 19 /16 ،162 -161 / 2. الحدائق الناضرة 7 (6) 205 / 1. جامع المقاصد 3 (5) .105
ص: 101
حج: بر سر نهادن برطلّه در حال طواف (- طواف) مکروه است. برخی آن را جایز نمیدانند و برخی حرمت آن را به طواف عمره-
از جهت حرمت پوشاندن سر در حال احرام- اختصاص دادهاند، برخلاف طواف حج که بعد از حلق یا تقصیر (- تقصیر) انجام
میشود و با حلق یا تقصیر همه چیز جز عطر، زن و صید بر محرم حلال میگردد. البتّه در صورت مقدّم داشتن طواف حج بر حلق یا
«3» . تقصیر، حکم همانند طواف عمره است
برف؛ ج 2، ص: 101
برف: آب منجمد سفید رنگ فرو ریخته از آسمان.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، صوم و احیاء موات سخن رفته
است.کسی که براي وضو یا غسل جز برف یا یخ در اختیار ندارد، در صورت امکان باید آن را آب کند و وضو بگیرد یا غسل کند،
و در صورت عدم امکان وظیفهاش تیمّم است. 1 اگر نجاست به قسمتی از برف برسد، قسمتهاي دیگر نجس نمیشود. 2نماز
گزاردن بر روي برف و یخ مکروه است 3 و سجده کردن بر آن دو صحیح نیست. 4 نمازگزار هنگام بارش برف شدید که ایستادن
روي زمین دشوار است، در صورت امکان باید ایستاده بر مرکب نماز بگزارد وگرنه بر مرکب بنشیند و نماز بخواند. 5فرو بردن سر
در برف، روزه را باطل نمیکند. 6روفتن برف بام خانۀ اجارهاي بر عهدة مالک است؛ لیکن برف حیاط خانه اگر کم باشد و مانع
بهرهبرداري مستأجر نباشد، بر عهدة مالک نیست. 7 جایز نیست مستأجر برفها را در پاي دیوار خانه بریزد. 8برف و یخ با حیازت (-
حیازت مباحات) تملّک میشوند. 9
248 / 2. الحدائق الناضرة 1 (5) 487 / 1. العروة الوثقی 1 (4) .400 -399 / 243 ؛ جواهر الکلام 19 -242 / 3). الحدائق الناضرة 16 )
(10) 187 / 6. العروة الوثقی 2 (9) 436 / 5. جواهر الکلام 7 (8) 188 / 4. مستند العروة (الصلاة) 2 (7) 594 / 3. العروة الوثقی 1 (6)
.282 / 9. المبسوط 3 (12) 253 .8 (11) 252 / 7. جامع المقاصد 7
ص: 102
برق؛ ج 2، ص: 102
برق: جریان الکتریسیته.عنوان فوق از عناوین مستحدثه است و از آن به مناسبت در فقه سخن رفته است.زیاده روي در مصرف برق
برخی معاصران، جواز «1» . به نحو غیر متعارف، حرام و در صورتی که باعث اتلاف و ضرر دیگران شود موجب ضمان نیز میگردد
آلات -) «2» قصاص با چیزي جز شمشیر، مانند صندلی الکتریکی را- در صورتی که بزهکار راحتتر جان دهد- بعید ندانستهاند
قصاص).
برقع؛ ج 2، ص: 102
- روبند
صفحه 97 از 456
برکت؛ ج 2، ص: 102
برکت: زیاد شدن، رشد کردن.از آن به مناسبت در باب تجارت و نکاح یاد شده است.تجارت: مستحب است خریدار هنگام خرید
کالا از خداوند درخواست برکت نماید. 1 دادوستد با کسانی که در کسب و کارشان برکت نیست مکروه میباشد. 2نکاح:
مستحب است مرد جهت اختیار همسر دو رکعت نماز بخواند و پاکدامنترین، پر روزيترین و بابرکتترین زن را از خداوند طلب
کند. 3نیز مستحب است داماد پس از آنکه عروس را به خانه برد دست بر قسمت پیشین سرش نهاده و براي زندگی مشترکشان از
خداوند طلب برکت نماید. 4
برگ؛ ج 2، ص: 102
برگ: جزئی از گیاه.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، تجارت، مساقات و اطعمه و اشربه سخن رفته است.صلات: پوشیدن عورت
براي مرد و همۀ بدن- جز مواضع استثنا شده- براي زن در نماز واجب است؛ لیکن در نوع پوشش که آیا لازم است از نوع لباس
باشد یا جز آن نیز مانند برگ- حتّی با وجود
.3 (5) 293 / 2. الروضۀ البهیۀ 3 (4) 464 / 1. جواهر الکلام 22 (3) .535 / 2). تحریر الوسیلۀ 2 ) 622 / 1). استفتاآت (امام خمینی) 2 )
.267 / 4. المبسوط 4 (6) 202 / المهذب البارع 3
ص: 103
پوشش).سجده بر غیر خوردنی و پوشیدنی از گیاهان مانند برگ صحیح است. در -) «1» لباس- کفایت میکند؟ اختلاف است
برخی بین برگ قهوه و برگ چاي و گیاهان دارویی «2» . صحّت سجده بر برگ چاي، قهوه و گیاهان دارویی اختلاف است
تفکیک کرده و سجده بر برگ قهوه را- از آن جهت که خوردنی است- صحیح ندانسته ولی سجده بر برگ چاي و گیاهان
دارویی را- از آن جهت که خود برگ خورده نمیشود بلکه دم کردة آن به صورت مایع مورد استفاده قرار میگیرد- صحیح
تجارت: برگ درخت در دادوستد تابع درخت است؛ بنابراین درختی که فروخته میشود برگهاي آن نیز ملک «3» . دانستهاند
مگر در مثل درختی همچون حنا که برگش به منزلۀ میوه است.در چنین مواردي برگ، داخل در معاملۀ اصل «4» ، خریدار میگردد
مساقات: عقد مساقات (- مساقات) بر «6» . یا عرف، برگ را تابع درخت بداند «5» درخت نخواهد بود مگر آنکه شرط شده باشد
درخت میوهدار صحیح است؛ لیکن در اینکه بر درختهایی که برگ آنها به منزلۀ میوه است- مانند درخت حنا- صحیح میباشد یا
اطعمه و اشربه: خلال کردن دندان با برگ «7» . نه، محلّ تردید و اشکال واقع شده است. جمعی به صحّت آن تصریح کردهاند
«8» . درخت خرما مکروه است
برنج؛ ج 2، ص: 103
برنج: از حبوبات معروف.از آن به مناسبت در باب زکات نام برده شده است.از میان حبوبات، زکات تنها به گندم و جو تعلّق
میگیرد؛ لیکن پرداخت زکات سایر حبوبات، مانند برنج نیز مستحب
3). مستند العروة ) 497 -493 / 590 ؛ مستمسک العروة 5 -589 / 2). العروة الوثقی (و حواشی) 1 ) 189 -186 / 1). جواهر الکلام 8 )
7). الحدائق الناضرة ) 80 / 6). جواهر الکلام 24 ) 359 / 5). مسالک الافهام 3 ) 375 / 4). جامع المقاصد 4 ) 170 -167 / (الصلاة) 2
537 / 423 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 / 8). وسائل الشیعۀ 24 ) 153 -152 / 61 ؛ مهذب الاحکام 20 / 358 ؛ جواهر الکلام 27 -356 /21
. م 2636
صفحه 98 از 456
ص: 104
زکات).در زکات فطره (- زکات فطره) طعامی که قوت غالب مردم به -) «1» است و احکام و شرایط آن همانند زکات واجب است
حبوبات) -) «2» . شمار میرود، مانند گندم و برنج به عنوان فطره پرداخت میگردد
بروج؛ سوره؛ ج 2، ص: 104
بروج؛ سوره: هشتاد و پنجمین سورة قرآن کریم.در باب صلات آمده است.خواندن سورة بروج در نمازهاي واجب، مستحب است.
1
برهنگی؛ ج 2، ص: 104
برهنگی: لخت و بدون پوشش بودن بدن.احکام آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، نکاح و حدود آمده است.طهارت: در
تحقّق جنابت (- جنابت) به دخول و آمیزش، تفاوتی بین برهنه بودن آلت تناسلی و پوشیده بودن آن نیست. البتّه برخی بر تحقّق
جنابت در فرض دوم اشکال کردهاند. 1 در استحباب برهنه غسل دادن میّت (- غسل میّت)- بجز عورت که باید پوشیده باشد- یا با
لباس غسل دادن او و یا تخییر غسلدهنده میان یکی از آن دو، اختلاف میباشد.قول نخست به مشهور نسبت داده شده است.
2صلات: نماز گزار برهنه در صورت مصون بودن از ناظر محترم (- ناظر محترم) باید ایستاده نماز بخواند. در غیر این صورت باید
نشسته بخواند و رکوع و سجود را با اشاره به جا آورد. 3نکاح: برهنه بودن تمام بدن هنگام آمیزش، مکروه است. 4حدود: در اینکه
بدن مرد زناکار- بجز عورت- هنگام اجراي حد باید برهنه باشد و یا اگر در حال زنا عریان بوده است برهنه حد زده میشود،
اختلاف است. هر دو قول به مشهور نسبت داده شده است. بر قول
478 ؛ وسائل / 1. کشف الغطاء 3 (3) .514 / 2). جواهر الکلام 15 ) 69 -68 / 289 ؛ جواهر الکلام 15 -288 / 1). العروة الوثقی 2 )
-147 / 2. جواهر الکلام 4 (5) 36 -35 / 96 ؛ مستمسک العروة 3 / 211 ؛ نهایۀ الإحکام 1 / 1. قواعد الاحکام 1 (4) .147 / الشیعۀ 6
259 / 4. منهاج الصالحین (خوئی) 2 (7) 200 -198 /8 .3 (6) 149
ص: 105
اگر دو مرد یا دو زن، «6» . بدن مرد شرابخوار جز عورتش هنگام اجراي حد باید برهنه باشد «5» . دوم ادّعاي اجماع نیز شده است
بدون ضرورت، زیر یک لحاف عریان قرار گیرند تعزیر (- تعزیر) میشوند. در مقدار تعزیر اختلاف است. برخی قدما و اکثر
-) «7» . متأخّران، مقدار آن را به اختیار حاکم بین سی تا 99 تازیانه و برخی دیگر از قدما بین ده تا 99 شلاق در نوسان دانستهاند
پوشش)
بریان؛ ج 2، ص: 105
- کباب
برید؛ ج 2، ص: 105
برید: واحد مسافت/ نامهرسان (- نامه رسان).برید به معناي نخست به عنوان واحد مسافت- معادل چهار فرسخ شرعی یا دوازده میل،
حدود 22 کیلومتر- براي تعیین حدّ برخی موضوعات احکام شرعی همچون سفر (- سفر) و حرم (- حرم) در روایات و کلمات فقها
در باب صلات و حج به کار رفته است.سفر شرعی که احکام قصر (- قصر) و افطار (- افطار) بر آن مترتّب است، با طیّ مسافتی به
صفحه 99 از 456
مقدار دو برید تحقّق مییابد. 1 حدّ حرم را برید در برید گفتهاند. 2
برید بعث؛ ج 2، ص: 105
برید بعث: ابتداي وادي عقیق.عنوان یادشده در باب حج به کار رفته است.عقیق (- وادي عقیق) میقات اهل عراق و نجد است. با
فضیلتترین مکان در عقیق براي احرام بستن (- احرام) ابتداي آن است. در اینکه مراد از اوّل عقیق چیست، ظاهر روایات مختلف
که در دو فرسخی مسلخ از طرف عراق واقع « برید بعث » ذکر کردهاند و برخی دیگر « مسلح » یا « مسلخ » است. برخی ابتداي آن را
است. ظاهرا در اینکه مسلخ ابتداي عقیق است بین فقها اختلافی وجود ندارد.
.301 /20 .2 (9) 194 -193 / 1. جواهر الکلام 14 (8) .385 -384 .(7) 460 .(6) 361 -358 / 5). جواهر الکلام 41 )
ص: 106
دانسته شده اشارهاي به میقات بودن آن « برید بعث » برخی در جمع بین روایات احتمالی داده و گفتهاند: در روایاتی که ابتداي عقیق
اوّل عقیق است، لیکن میقات و اوّلین مکانی که احرام در آن صحیح بلکه افضل میباشد « برید بعث » نشده است؛ بنابراین هرچند
«1» . مسلخ است
بریدن؛ ج 2، ص: 106
بریدن: جدا کردن با آلتی برنده همچون کارد.از آن به مناسبت در بابهایی نظیر طهارت، حج، جهاد، صلح، صید و ذباحه، حدود،
قصاص و دیات سخن رفته است.طهارت: بریدن کفن با آلت آهنی مانند قیچی مکروه است. 1حج: بریدن و از ریشه کندن درخت
و گیاه حرم مکّه (- حرم) جایز نیست و موجب کفّاره میشود، مگر درخت میوه مانند خرما و درختی که در مالک شخص روییده
باشد. 2 در حرمت یا کراهت قطع درختان حرم مدینه اختلاف است. 3جهاد: در جنگ، بریدن درختان 4 و نیز پاي حیوانات (پی
کردن آنها) 5 جز در حال ضرورت مکروه است.صلح: درختی که شاخههایش وارد ملک دیگري شده، صاحب ملک میتواند آنها
را به سمت ملک صاحب درخت برگرداند و در صورت عدم امکان، آنها را ببرد. در اینکه بریدن شاخهها نیاز به اذن مالک و در
صورت امتناع وي، اذن حاکم دارد یا نه و نیز در اینکه بریدن آنها بر مالک درخت واجب میباشد یا نه، اختلاف است. 6صید و
ذباحه: ذبح چارپایان و پرندگان، با بریدن رگهاي چهارگانۀ گردن آنها 7 با ابزار آهنی برنده 8 تحقّق مییابد (- آلات
تذکیه).حدود: حدّ سرقت، بریدن انگشتان دست راست سارق، بجز ابهام است 9 (- سرقت).از حدهاي جاري بر محارب، بریدن
دست راست و پاي چپ او است 10 (- محاربه).قصاص: ایراد جنایت عمدي همچون بریدن عضو بدن دیگري با شرایطی
2. جواهر (3) 413 / 1. العروة الوثقی 1 (2) .350 / 170 ؛ معتمد العروة 2 / 440 ؛ مستند الشیعۀ 11 -438 / 1). الحدائق الناضرة 14 )
528 /41 .9 (10) 99 .8 (9) 186 /36 .7 (8) 278 -277 /26 .6 (7) 82 .5 (6) 66 /21 .4 (5) 77 /20 .3 (4) 419 -412 / الکلام 18
573 .10 (11)
ص: 107
قصاص).دیات: ایراد جنایت غیر عمدي مانند بریدن عضو بدن دیگري همچون دست، پا، -) «11» موجب قصاص از جانی میشود
دیه). -) «12» زبان و گوش موجب ثبوت دیه خواهد شد
بریل؛ ج 2، ص: 107
- خط بریل
صفحه 100 از 456
بر یمین؛ ج 2، ص: 107
برّ یمین: عمل به قسم.برّ یمین عبارت است از عمل به مقتضاي قسم. مقابل آن، نقض و حنث قسم (- حنث) قرار دارد و از آن در
قسم). -) «1» باب یمین نام برده شده است.برّ یمین در فرض انعقاد قسم، واجب و تخلّف از آن حرام و موجب ثبوت کفّاره است
بز؛ ج 2، ص: 107
بز: از اقسام گوسفند.از آن به مناسبت در بابهاي زکات، حج، تجارت و اطعمه و اشربه سخن رفته است.بز و میش در زکات، یک
جنس به شمار میروند. بنابراین اگر آن دو در مجموع به حدّ نصاب (- نصاب) برسند به آنها زکات تعلّق میگیرد؛ لیکن در اینکه
مالک میتواند هریک از آن دو را- هرچند در قیمت یکسان نباشد- به عنوان زکات بدهد یا در صورت تفاوت در قیمت، لازم
است متوسط قیمت مجموع در میش یا بزي که به عنوان زکات پرداخت میگردد، رعایت شود، اختلاف است. بنابر قول دوم اگر
قیمت میش دو هزار تومان و بز هزار تومان باشد میش یا بزي که به عنوان زکات پرداخت میشود باید 1500 تومان قیمت داشته
باشد. 1بزي که جهت زکات و نیز قربانی حج انتخاب میشود باید ثنیّ (- ثنیّ) باشد؛
151 / 1. جواهر الکلام 15 (2) .413 / 1). کلمۀ التقوي 6 ) .3 /43 .(12) 343 /42 .(11)
ص: 108
گوشت بز و میش، یک جنس محسوب میشود. بنابراین زیادي گرفتن در معاملۀ آن «2» . یعنی بنابر مشهور وارد سال دوم شده باشد
بز اهلی و کوهی از «3» . دو با یکدیگر- مانند فروختن ده کیلو گوشت میش به دوازده کیلو گوشت بز- ربا (- ربا) و حرام است
«4» . حیوانات حلال گوشت هستند
بزاق؛ ج 2، ص: 108
- آب دهان
بزر؛ ج 2، ص: 108
بزر: بذر (- بذر)/ روغن کتان (- کتان).کاربرد بزر در معناي دوم با حذف مضاف است؛ چه آنکه در اصل، دهن البزر (روغن
گرفته شده از تخم کتان) بوده و با حذف مضاف، مضاف الیه جاي آن را گرفته است. 1بزرگداشت- تعظیم
بساوایی؛ ج 2، ص: 108
بساوایی: قوّة لامسه.از آن در باب دیات سخن رفته است.همانگونه که از بین بردن عضوي از بدن مسلمان موجب ثبوت دیه است (-
دیه) از بین بردن منافع اعضاي او، همچون حسّ بویایی یا بینایی نیز موجب ثبوت دیه است؛ لیکن براي بعضی منافع مثل قوّة لامسه،
هرچه در انسان یکی باشد، اگر شخصی آن را از بین » در شرع دیهاي ذکر نشده است؛ ازاینرو اختلاف شده که آیا قاعدة کلّی
شامل منافع نیز میشود یا تنها اعضا را دربر میگیرد؟از بین بردن قوّة لامسه بنابر قول اوّل، موجب « ببرد، دیۀ کامل ثابت میشود
ثبوت دیۀ کامل و بنابر قول دوم، موجب ثبوت ارش (- ارش) بر عهدة جنایتکار خواهد بود. بسیاري از فقها قائل به قول دوم هستند.
1 (- لمس)
صفحه 101 از 456
بستانکار؛ ج 2، ص: 108
- دین
بستگان؛ ج 2، ص: 108
- خویشاوندي
/ 316 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 1. جواهر الکلام 43 (6) .297 / 1. مسالک الافهام 3 (5) .293 /36 .(4) 355 /23 .(3) 136 / 131 و 19 .(2)
.287 / 327 ؛ مهذب الاحکام 29 / 593 ؛ فقه الصادق 26
ص: 109
بستن؛ ج 2، ص: 109
بستن: مقابل گشودن.این عنوان به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حج، صید و ذباحه و حدود آمده است.طهارت: بستن فک
صلات: نماز خواندن در قبایی که وسط آن به کمر بسته شده در «1» . میّت با دستمال و نیز چشمهاي او پس از مردن مستحب است
حج: بستن در بر روي کبوتر حرم (- حرم) یا جوجه و یا تخم آن اگر باعث از بین رفتن آنها «2» . غیر حال جنگ مکروه است
صید و ذباحه: مستحب است هنگام ذبح گوسفند (- ذبح) دو دست و یک پا و در ذبح گاو، چهار پا «3» . گردد، موجب کفّاره است
در اینکه به صرف بستن در بر روي صید (- صید) و حبس کردن آن «4» . و در نحر شتر (- نحر) دو دست آن را تا کرده، ببندند
«6» . حدود: سرقت (- سرقت) از در بسته، سرقت از حرز (- حرز) محسوب میشود «5» . تملّک حاصل میشود یا نه اختلاف است
بسر؛ ج 2، ص: 109
بسر: خرماي نارس.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، زکات و تجارت نام برده شده است.فضیخ که از بسر گرفته میشود از
مسکراتی است که نوشیدن آن حرام است 1 (- مسکر). زمان تعلّق زکات به خرما بنابر مشهور وقتی است که بسر، زرد یا قرمز شده
باشد که از آن به بدوّ صلاح (- بدوّ صلاح) تعبیر میشود. 2بسر و تمر (خرماي زرد یا قرمز شده) در معامله یک جنس به شمار
میروند و گرفتن زیادي در هر طرف، ربا محسوب شده و جایز نیست 3 (- ربا). (- خرما)
5). مسالک الافهام ) 132 -131 /36 .(4) 279 / 3). جواهر الکلام 20 ) 532 / 255 ؛ الروضۀ البهیۀ 1 /8 .(2) 23 / 1). جواهر الکلام 4 )
3 / 1. جواهر الکلام 6 (7) .24 / 507 ؛ المبسوط 8 / 514 ؛ مسالک الافهام 14 / 6). جواهر الکلام 41 ) 54 / 523 ؛ مجمع الفائدة 11 /11
. 261 ؛ النهایۀ/ 379 / 3. کتاب السرائر 2 (9) 215 -214 /15 .2 (8)
ص: 110
بسط؛ ج 2، ص: 110
بسط: پخش و توزیع کردن/ حاکمیت (- بسط ید).از بسط به معناي اوّل در برخی بابها نظیر زکات به مناسبت سخن رفته است.بسط
زکات در میان همۀ اصناف مستحقّ زکات و نیز در میان همۀ افراد یک صنف، واجب نیست و میتوان آن را به یک نفر از یک
تقسیط) -) «3» . بعضی استحباب آن را نپذیرفتهاند «2» . هرچند برخی بسط آن را بر اصناف مستحب دانستهاند «1» . صنف داد
بسط ید؛ ج 2، ص: 110
صفحه 102 از 456
بسط ید: زمامداري جامعه.عنوان بسط ید در کلمات فقها در ارتباط با برخی شئون امامت که جنبۀ اجرایی دارد به کار رفته و مراد از
آن، حاکمیت بالفعل امام علیه السّلام یا نائب او است. از این عنوان در بابهاي متعدّدي از قبیل صلات، زکات، جهاد و حدود سخن
رفته است.اجراي آن بخش از احکامی که منوط به حکومت اسلامی است- و از آنها به احکام حکومتی تعبیر میشود- مانند اقامۀ
نماز جمعه بنابر قولی، نصب کارگزاران براي جمعآوري زکات، جهاد ابتدایی، اجراي حدود بنابر قولی، انعقاد پیمان ذمّه و صلح با
کفّار و امان عمومی دادن به آنان- مشروط به بسط ید امام علیه السّلام یا نائب او است (- ائمّه).
بسمله؛ ج 2، ص: 110
احکام مربوط به آن در باب طهارت و صلات آمده است.بسمله در ابتداي هر .« بسم اللّه الرحمن الرحیم » یا « بسم اللّه » بسمله: گفتن
سوره- جز سورة توبه که بسمله ندارد- آیۀ مستقلی به شمار میرود. برخی قدما در غیر سورة حمد بسمله را تنها افتتاح سوره
دانستهاند نه جزء سوره. 1طهارت: بر حرمت قرائت سورههاي عزائم (- عزائم) حتّی بسملۀ آن به قصد
1. جواهر (4) .226 / 3). الحدائق الناضرة 12 ) 427 / 338 ؛ مسالک الافهام 1 / 2). تذکرة الفقهاء 5 ) 224 / 1). الحدائق الناضرة 12 )
175 / 107 ؛ مستمسک العروة 6 -105 / 296 ؛ الحدائق الناضرة 8 / الکلام 9
ص: 111
صلات: اگر نماز گزار بسمله را به قصد سورة معیّنی «2» . آن سوره بر جنب (- جنابت) و حائض (- حیض) ادّعاي اجماع شده است
بگوید، سپس از قرائت آن سوره منصرف شود، بنابر مشهور میان متأخّران باید بسمله را اعاده کند. در وجوب تعیین سوره قبل از
سورههاي ضحی و انشراح و نیز «3» . گفتن بسمله اختلاف است. برخی قول به وجوب را به اکثر و برخی به مشهور نسبت دادهاند
فیل و قریش در نماز، یک سوره به شمار میروند و خواندن یکی از آن دو کفایت نمیکند؛ لیکن در وجوب قرائت بسملۀ میانی
بلند خواندن بسمله در نمازهاي جهریّه (- جهر) واجب و در نمازهاي اخفاتیّه (- اخفات) بنابر مشهور مستحب «4» . اختلاف است
گفتن بسمله هنگام شروع به هر کاري «6» . خواندن هر ذکر و دعایی در قنوت نماز حتّی یک بار بسمله کفایت میکند «5» . است
مستحب است (- تسمیه).
بصبصه؛ ج 2، ص: 111
بصبصه: بلند کردن انگشت سبّابه به طرف آسمان و حرکت دادن آن هنگام دعا.عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات به کار
رفته است.در روایات براي دعاکننده حالات مختلفی همچون حالت شوق، خوف، تضرّع و ابتهال ذکر شده که متناسب با هر حالت
از جملۀ آنها است. بصبصه در اصل به معناي حرکت دم « بصبصه » براي دست و انگشتان، شکل و حالت خاصّی بیان شده که حالت
سگ در حالت طمع یا خوف به کار رفته است. دعا کنندهاي که بین خوف و رجا است متناسب با حال خود انگشتان سبّابه (انگشت
شهادت) را به طرف آسمان بلند کرده و حرکت میدهد.بصبصه هنگام دعا مستحب است. 1
5). جواهر ) 177 / 24 ؛ مستمسک العروة 6 / 4). جواهر الکلام 10 ) 222 / 55 ؛ الحدائق الناضرة 8 /10 .(3) 43 / 2). جواهر الکلام 3 )
.370 / 48 و 50 ؛ جواهر الکلام 10 / 1. وسائل الشیعۀ 7 (7) .183 / 6). تحریر الوسیلۀ 1 ) 385 / الکلام 9
ص: 112
بضاعت- ابضاع
بضع؛ ج 2، ص: 112
صفحه 103 از 456
بضع: شرمگاه زن.بضع بر شرمگاه زن به لحاظ آنکه از آن استمتاع (- استمتاع) برده میشود و نیز بر عقد نکاح به لحاظ سبب بودن
از این عنوان در بابهاي حج، «1» . آن براي حلّیت استمتاع اطلاق شده است.البتّه بیشتر موارد کاربرد آن همان معناي نخست است
جهاد، صلح، عاریه، نکاح، طلاق، غصب و حدود سخن رفته است.اسباب انتفاع از بضع: عقد نکاح (- ازدواج)، ملک یمین (-
ضمان بضع: بضع زن، مال شمرده نمیشود. ازاینرو، «2» . ملک یمین) و تحلیل (- تحلیل) اسباب حلّیت انتفاع از بضع (فرج) هستند
بنابراین اگر کسی کنیزي را غصب کند و مولا را از «4» . و نه قابل اجاره و عاریه دادن و فروختن است «3» نه به ورثه منتقل میشود
ولی انتفاع از بضع ضمانآور است. ازاینرو، اگر غاصب، کنیز را وطی «5» ، استمتاع او محروم سازد، ضامن منافع استیفا نشده نیست
-) «7» و نیز اگر مردي زنی را به شبهه وطی نماید مهر المثل او را باید بپردازد «6» کند ضامن مهر المثل (- مهر المثل) او است
آمیزش به شبهه).مرد با عقد ازدواج، مالک حقّ انتفاع از بضع همسر خویش میشود. بنابراین اگر کسی کاري کند که این حق از
شوهر سلب شود- مانند آنکه زنی همسر خردسال مردي را شیر دهد بهگونهاي که موجب بطلان عقد نکاح گردد- ضامن مهر
مهري را که شوهر به زن میپردازد در حقیقت عوض حقّ انتفاع از بضع وي «8» . المثل آن زن است که باید به شوهر بپردازد
تفویض «10» . ازاینرو، شرط عدم مهر براي زن در عقد باطل است و بنابر نظر مشهور موجب بطلان عقد نیز میشود «9» . میباشد
-) «11» بضع: ذکر نکردن مهر در عقد نکاح- که از آن به تفویض بضع تعبیر میشود- جایز است و موجب بطلان عقد نمیشود
تفویض).مهر قرار دادن بضع: مهر قرار دادن بضع که در جاهلیت مرسوم بوده باطل است
/ 5). تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) 184 / 4). جامع المقاصد 13 ) 192 .(3) 210 / 2). تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) « بضع » 1). لسان العرب/ واژة )
-49 .(10) 107 / 9). جواهر الکلام 31 ) 189 / 8). جامع المقاصد 13 ) 379 / 7). جواهر الکلام 32 ) 248 / 6). جامع المقاصد 6 ) 382
49 .(11) 51
ص: 113
و آن بدینگونه بوده که مردي دختر یا خواهر خود را به ازدواج دیگري در میآورد به شرط آنکه او نیز دختر یا خواهرش را به
شغار).دفاع از بضع: دفاع از بضع همسر و کنیز همچون دفاع از -) «12» عقد وي در آورد. نفس این مبادله مهر قرار داده میشد
دفاع).بیم بر بضع: از شرایط استطاعت، عدم خوف بر بضع است و در صورت خوف، حج -) «13» جان، جایز بلکه واجب است
استطاعت). (- آمیزش) -) «14» ساقط میشود
بطانه؛ ج 2، ص: 113
بطانه: همراز و محرم اسرار/ آستر (- آستر).بطانه به مفهوم نخست به مناسبت در باب جهاد و قضاء به کار رفته است.اتخاذ کافر به
عنوان بطانه در قرآن کریم مورد نهی قرار گرفته است. 1 ازاینرو، فقها به کارگیري کافر را به عنوان منشی دادگاه- که از سوي
قاضی عهدهدار امور نوشتاري است- جایز ندانستهاند؛ زیرا منشی محرم اسرار قاضی است. 2سزاوار است در جنگ، فرمانده، کسی
را که متدین و مورد اعتماد است به عنوان بطانه و محرم اسرار خود برگزیند. 3
بطحاء؛ ج 2، ص: 113
- ابطح
بطلان؛ ج 2، ص: 113
بطلان [- فساد]: مقابل صحّت.کلمات فقها و اصولیان در تعریف صحّت و بطلان مختلف است. برخی گفتهاند: صحّت در عبادات
صفحه 104 از 456
عبارت است از موافقت عمل انجام گرفته با عباداتی که بدان امر شده است و فساد، مخالفت عمل انجام گرفته با مأموربه است. و در
معاملات، صحّت عبارت است از ترتّب
/ 2. المبسوط 8 (16) 1. آل عمران/ 118 (15) .133 / 14 ). جامع المقاصد 3 ) 60 / 13 ). الدروس الشرعیۀ 2 ) 130 -128 /30 .(12)
334 .ص: 114 اثر بر / 3. کشف الغطاء 4 (17) 175 / 113 ؛ کتاب السرائر 2
برخی دیگر گفتهاند: صحّت و فساد دو وصف نسبی و اضافیاند که «1» . معامله و فساد عبارت است از عدم ترتّب اثر بر معامله
مفهوم آنها بر حسب آثار و زاویهاي که بدان نگریسته میشود متفاوت است و قدر جامع میان همۀ آنها صدق عنوان تام بودن به
لحاظ آن اثر و عدم صدق آن است؛ بدین معنا که اگر عنوان تمامیّت بر عملی صدق کند، صحیح و در صورت عدم صدق، فاسد
بعضی دیگر گفتهاند: صحّت عبارت است از تمام بودن عمل از آن جهتی که مورد رغبت قرار میگیرد و مقابل «2» . خواهد بود
آن، فساد قرار دارد، به تقابل عدم و ملکه. در نتیجه فساد عبارت خواهد بود از نقصان و عدم تمامیّت عمل از آن جهتی که مورد
گروه چهارم صحّت و فساد در عبادات و معاملات را امري انتزاعی دانستهاند که از انطباق مجعول شارع- مانند «3» . رغبت است
از این عنوان در اصول فقه بحث شده است.در ماهیّت «4» . طبیعی نماز- بر فرد خارجی و عدم انطباق آن بر آن فرد انتزاع میگردد
احکام وضعی (- حکم وضعی) و نیز تعداد آن، همچنین در قابلیت و عدم قابلیت حکم وضعی براي جعل از سوي شارع اختلاف
است. این اختلاف در صحّت و فساد نیز جاري است. گروهی آن دو را از احکام وضعی برشمردهاند.در قابلیت صحّت و فساد براي
جعل، اقوال مختلف است. بنابر تعریف چهارم (انتزاعی بودن صحّت و فساد) جعل صحّت و فساد معنا ندارد؛ زیرا انطباق و عدم
بنابر تعریف صحّت و فساد به موافقت و عدم موافقت عمل انجام گرفته با مأموربه نیز برخی آن دو را «5» . انطباق، امري قهري است
غیر قابل جعل دانسته و گفتهاند: موافقت و مخالفت در عبادات امري واقعی است که جعل در آن راه ندارد.در معاملات نیز ترتّب و
برخی بین عبادات و «6» . عدم ترتّب اثر به سببیّت معامله نسبت به آثارش و عدم سببیّت آن بر میگردد و سببیّت غیر قابل جعل است
معاملات و در عبادات بین عبادات مأموربه به امر
؛400 / 5). فوائد الاصول 4 ) 86 / 4). مصباح الاصول 3 ) 97 / 3). نهایۀ الافکار 3 ) 2). کفایۀ الاصول/ 182 ) 129 / 1). فرائد الاصول 3 )
129 ص: 115 واقعی و / 6). فرائد الاصول 3 ) 47 -46 / اجود التقریرات 4
عبادات مأموربه به امر ظاهري یا اضطراري تفصیل داده، در معاملات و در نوع دوم از عبادات صحّت و فساد را مجعول دانستهاند.
البته اگر صحّت و فساد از احکام وضعی شمرده شود، لازمهاش مجعول بودن آن است. ازاینرو، اگر صحّت و فساد قابل جعل «7»
نباشد از احکام وضعی شمرده نمیشود.
بطن؛ ج 2، ص: 115
بطن: شکم (- شکم)/ نسل (- نسب)/ باطن (- باطن).
بطن مر؛ ج 2، ص: 115
است که به آن نام نیز خوانده میشود.امروزه به آن « مرّ الظّهران » بطن مرّ: مکانی نزدیک مکّه از طریق شام. 1بطن مرّ، موضعی در
گویند 2 و در باب حج به کار رفته است.ولیّ کودك میتواند او را به حج ببرد و محرم کند. با احرام (- احرام) « وادي فاطمه »
اموري بر حج گزار حرام میشود که از آن جمله پوشیدن لباس دوخته بر مرد است؛ لیکن در خصوص پسر بچه مضمون برخی
روایات جواز تأخیر کندن لباس دوخته تا بطن مرّ است.در مراد از جواز تأخیر دو قول ذکر شده است: جواز تأخیر خصوص کندن
لباس دوخته تا بطن مرّ پس از بستن احرام در میقات و جواز تأخیر احرام بستن تا بطن مرّ. بنابر قول دوم، بطن مرّ براي خصوص
صفحه 105 از 456
کودك یکی از میقاتها خواهد بود، هرچند افضل براي کودکان نیز احرام از یکی از میقاتهاي معروف است (- میقات).برخلاف
قول اوّل که میقات کودك با بالغ تفاوت نمیکند و تفاوت تنها در کندن لباس دوخته براي افراد بالغ و جواز تأخیر آن براي پسر
بچه تا بطن مرّ است. 3 (- فخّ)
.3 (10) 237 / 2. کلمۀ التقوي 3 (9) « مرّ » 1. مجمع البحرین/ واژة (8) .72 - 184 ؛ الاصول العامۀ/ 71 - 7). کفایۀ الاصول/ 183 )
.121 -120 / 227 ؛ جواهر الکلام 18 / 218 ؛ مدارك الاحکام 7 / 342 ؛ مسالک الافهام 2 / الدروس الشرعیۀ 1
ص: 116
بعث؛ ج 2، ص: 116
بعث: فرستادن کسی یا چیزي.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، حج و نکاح سخن گفته شده است.طهارت: تهیّۀ غذا و فرستادن
حج: حاجیاي که در منی (- منی) موفّق به حلق (- تراشیدن) «1» . آن براي صاحبان عزا و بازماندگان میّت تا سه روز مستحب است
یا تقصیر (- تقصیر) نشده است اگر امکان بازگشت به منی برایش فراهم نباشد، در هر جاي ممکن باید حلق یا تقصیر کند و موها یا
ناخنهایش را به منی بفرستد. در اینکه فرستادن آن در هرحال واجب است یا تنها در صورت تعمّد خروج از منی قبل از حلق یا
بر محرمی که به جهت بیماري نتوانسته حجش را تمام کند بنابر مشهور «2» . تقصیر، یا در هر حال مستحب است، اختلاف میباشد
احصار).نکاح: اگر بین زن و شوهر شقاق (- شقاق) -) «3» واجب است قربانی یا بهاي آن را به منی بفرستد تا از طرف او ذبح کنند
حاکم شرع دو حکم- یکی از طرف مرد و دیگري از طرف زن- تعیین میکند و نزد ایشان «4» ، پدید آید به تصریح قرآن کریم
میفرستد تا با در نظر گرفتن مصالح دو طرف، به طلاق یا آشتی داوري نمایند. در وجوب یا استحباب بعث حکم از سوي حاکم
تحکیم). (- ارسال) -) «5» شرع اختلاف است.بیشتر فقها آن را واجب دانستهاند
بعثت؛ ج 2، ص: 116
بعثت: بر انگیختگی به پیامبري و رسالت الهی.از آن به مناسبت در باب نکاح سخن رفته است.مشرکانی که قبل از بعثت پیامبر اکرم
صلّی اللّه علیه و آله به اهل کتاب (- اهل کتاب) پیوستهاند، مشمول احکام آنان هستند. برخلاف مشرکانی که بعد از بعثت به آیین
آنان گرویدهاند. 1
.(5) 4). نساء/ 35 ) 143 -142 / 3). جواهر الکلام 20 ) 244 -243 / 382 ؛ جواهر الکلام 19 -379 /12 .(2) 314 / 1). مستند الشیعۀ 3 )
46 / 509 ؛ جواهر الکلام 30 -508 / 1. قواعد الاحکام 1 (6) .213 -209 / جواهر الکلام 31
ص: 117
اگر فردي از اهل کتاب بعد از بعثت به آیین آسمانی دیگري بجز اسلام بگرود- مانند آنکه مسیحی یهودي شود- آیا از او پذیرفته
آیا «2» . میشود یا آنکه جز پذیرش اسلام راهی دیگر- حتّی بازگشت به آیین پیشین خود- ندارد؟ مسئله محلّ اختلاف است
احکام اهل کتاب بر گرویدگان به آیین یهود پس از بعثت حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السّلام جاري میشود یا نه؟ برخی،
مبعث) -) «3» . جریان آن را مورد اشکال قرار دادهاند
بعصوص؛ ج 2، ص: 117
بعصوص: از استخوانهاي بدن.برخی اهل لغت آن را به استخوان بالاي ران، و برخی دیگر، مرادف عصعص به معناي استخوان میان
دو کپل (دنبالچه) و گروه سوم به استخوان نازك دور دبر تعریف کردهاند. 1 عنوان یاد شده در باب دیات آمده است.کسی که
صفحه 106 از 456
بعصوص دیگري را (به هریک از معانی سهگانه) بشکند؛ بهگونهاي که وي نتواند از بیرون آمدن مدفوع جلوگیري کند، باید دیۀ
کامل بپردازد 2 (- دیه).
بعض؛ ج 2، ص: 117
که بر بخشی معیّن و مستقل از دیگر اجزاي یک مرکّب، اطلاق - « جزء » برخلاف « بعض » بعض: بخشی نامعیّن از چیزي.مفهوم
در ابواب « بعض » میگردد (- جزء)- بر بخشی نامعیّن از چیزي- که چه بسا در برگیرندة چند جزء باشد- دلالت دارد.بر عنوان
مختلف فقهی احکام فراوانی مترتّب است که به نمونههایی از آنها در بابهاي اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، زکات، خمس و
تجارت اشاره میکنیم.اجتهاد و تقلید: اگر مجتهدي در بخشی از احکام مانند عبادات و مجتهدي
281 ؛ الروضۀ / 2. جواهر الکلام 43 (5) 508 / 1. التنقیح الرائع 4 (4) .38 / 3). قواعد الاحکام 3 ) 47 -46 / 2). جواهر الکلام 30 )
.252 / البهیۀ 10
ص: 118
دیگر در بخشی دیگر همچون معاملات اعلم باشد بنابر قول به وجوب تقلید اعلم (- اعلم) مورد از موارد وجوب تبعیض در تقلید
خواهد بود و مقلّد باید در هر بخشی از احکام از مجتهد اعلم در آن بخش تقلید کند. البتّه برخی فقها از باب احتیاط لزومی (-
اگر دو مجتهد در علم و سایر خصوصیات همچون تقوا با یکدیگر مساوي باشند، «1» . احتیاط واجب) تبعیض را لازم دانستهاند
تبعیض در تقلید جایز است. مگر در صورتی که تبعیض به بطلان عمل در نظر هر دو منجرّ شود، مانند آنکه مجتهدي قائل به
استحباب سه بار گفتن تسبیحات اربع (- تسبیحات اربع) و وجوب جلسۀ استراحت (- جلسۀ استراحت) و مجتهدي دیگر به عکس
آن قائل باشد و مقلّد به استناد فتواي مجتهد اوّل، تسبیحات را یک بار بگوید و به استناد فتواي مجتهد دوم، جلسۀ استراحت را ترك
کند، در این صورت به فتواي هر دو مجتهد، نماز- به جهت ترك عمدي جزء واجب آن- باطل است.برخی در این صورت نیز
طهارت: اگر بخشی از آب کثیر (- آب «2» . تبعیض را جایز دانستهاند. ضمن آنکه برخی در اصل تبعیض در تقلید اشکال کردهاند
کثیر) به واسطۀ نجاست تغییر کند و بخش دیگر به اندازة کر (- آب کر) باشد، با زوال اثر نجاست بدون سبب خارجی، همۀ آب
-) «3» پاك میشود. البتّه گروهی از فقها طهارت آن را مشروط به امتزاج و آمیخته شدن دو بخش آب با یکدیگر دانستهاند
اختلاط).صلات: مکلّفی که در بخشی از وقت، قصر نماز (- قصر) بر او واجب بوده و در بخشی دیگر، اتمام (- اتمام)، در صورت
فوت چنین نمازي، در اینکه در قضا مخیّر میان قصر و اتمام است و یا ملاك، وضعیت نمازگزار در آخر وقت میباشد، اختلاف
زکات: بنابر نظر کسانی که شرط وجوب زکات در چارپایان را «4» . است. برخی، احتیاط را در جمع میان قصر و اتمام دانستهاند
چریدن (سوم) در طول سال میدانند، معلوفه بودن (- معلوفه) در بخشی از سال، حیوان را
12 ؛ مستمسک العروة / 2). العروة الوثقی (و حواشی) 1 ) 75 / 87 ؛ مستمسک العروة 1 / 16 ؛ مهذب الاحکام 1 / 1). العروة الوثقی 1 )
289 ؛ التنقیح (الطهارة) / 125 ؛ بحوث فی شرح العروة 1 / 31 ؛ مستمسک العروة 1 / 3). العروة الوثقی 1 ) 59 / 61 ؛ مهذب الاحکام 1 /1
395 / 178 ؛ مستند العروة (الصلاة) 8 / 164 ؛ مستمسک العروة 8 / 4). العروة الوثقی 2 ) 97 /1
ص: 119
از سائمه بودن (- سائمه) خارج میکند مگر آنکه آن زمان به قدري کوتاه باشد که از نظر عرف، خللی در صدق عنوان سائمه در
خمس: جواز تصرّف در بخشی از سود که خمس به آن تعلّق گرفته- در صورت تصمیم بر «5» . طول سال بر حیوان وارد نشود
تجارت: از اسباب ثبوت خیار، «6» . پرداخت خمس آن و کفایت مقدار باقیمانده از سود جهت پرداخت- مورد اختلاف است
تبعّض صفقه است (- خیار تبعّض صفقه)؛ بدین معنا که اگر بخشی از کالاي فروخته شده به علّتی- همچون معیوب بودن یا ملک
صفحه 107 از 456
خیار عیب). -) «7» دیگري بودن- از مدار معامله خارج شود، خریدار میتواند معامله را بر هم بزند
بعیر؛ ج 2، ص: 119
بعیر: شتر.عنوان بعیر در فقه موضوع برخی احکام واقع شده است. معروف میان لغویان این است که بعیر مانند واژة انسان اسم جنس
است و شامل همۀ انواع شتر از کوچک و بزرگ و نر و ماده میشود؛ لیکن نزد عرف- به تصریح بعضی لغویان- تنها بر شتر نر
اطلاق میگردد. چنانکه مفاد کلام برخی لغویان عدم شمول آن نسبت به بچه شتر است. این عنوان به مناسبت در باب طهارت و
وصیّت به کار رفته است.مشهور میان قدما این است که اگر بعیر در چاه بمیرد براي تطهیر آن باید تمام آب چاه را کشید. در مراد از
بعیر- به تبع اهل لغت- بین فقها اختلاف است این اختلاف در حکم نیز سرایت میکند؛ بنابراین اگر بعیر تنها بر شتر بزرگ نر
آنچه ) « ما لا نصّ فیه » صادق باشد حکم یاد شده محدود به آن خواهد بود و شتر ماده و نیز بچه شتر اگر در چاه بمیرد مشمول حکم
که نصّی دربارهاش نرسیده) میشود؛
558 ؛ مستند العروة (الخمس)/ 286 / 298 ؛ مستمسک العروة 9 / 6). العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 4 ) 94 / 5). جواهر الکلام 15 )
.248 -247 / 7). جواهر الکلام 23 )
ص: 120
اختلاف یاد شده در فرض وصیّت به اینکه این «1» . یعنی تمام آب چاه یا چهل و یا سی دلو- بنابر اختلاف اقوال- کشیده میشود
شتر) -) «2» . بعیر را پس از مرگم به فلانی بدهید نیز وجود دارد
بغات؛ ج 2، ص: 120
- باغی
بغاث؛ ج 2، ص: 120
بغاث: پرندهاي تیره رنگ، کند پرواز و مردار خوار.عنوان بغاث به مناسبت در باب اطعمه و اشربه به کار رفته است.در بیان مراد از
بغاث سه قول ذکر شده است: 1. برخی آن را عنوانی خاص براي پرندهاي دانستهاند که از خبائث مانند مردار تغذیه میکند. بر
1. برخی دیگر بغاث را عنوانی کلّی منطبق بر هر پرندهاي دانستهاند که همین اساس حکم به حرام گوشت بودن آن کردهاند. 2
2. گروه سوم آن را بر هر پرندة بزرگی منطبق شکار نمیکند که به دو قسم حلال گوشت و حرام گوشت تقسیم میشود. 3
دانستهاند که هرچند از چنگال قوي درندة شکار برخوردار نیست ولی چنگال ضعیف دارد و به جهت برخورداري از چنگال در
ردیف پرندگان حرام گوشت به شمار میرود. 3 (- پرنده)
بغداد؛ ج 2، ص: 120
بغداد: پایتخت فعلی کشور عراق.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، جهاد و لقطه سخن رفته است.فقها در مقام تقسیم دار الاسلام،
یکی از اقسام بلاد اسلامی را بلادي دانستهاند که در اسلام بنا شده و مشرکان در بناي آن نقشی نداشتهاند و بغداد را از جملۀ این
بلاد شمردهاند 1 (- دار الاسلام).
.152 / 18 ؛ جامع المقاصد 10 / 2). المبسوط 4 ) 215 -213 / 268 ؛ کتاب الطهارة (شیخ انصاري) 1 -264 ،213 / 1). جواهر الکلام 1 )
1. جواهر الکلام (6) .11 / 3. الدروس الشرعیۀ 3 (5) 222 / 2. کتاب السرائر 2 (4) 299 / 281 ؛ جواهر الکلام 36 / 1. المبسوط 6 (3)
صفحه 108 از 456
/ 281 و 38 /21
185 ص: 121
«2» . براساس پارهاي روایات، از اقامت و بیتوته در بغداد، نهی شده است
بغض؛ ج 2، ص: 121
- دشمنی
بغلی؛ ج 2، ص: 121
- درهم
بغی؛ ج 2، ص: 121
- باغی
بقا بر تقلید؛ ج 2، ص: 121
بقا بر تقلید: استمرار تقلید از مجتهد جامع الشرایط پس از مرگ او.از آن در باب اجتهاد و تقلید بحث شده است.تقلید ابتدایی از
میّت بنابر مشهور میان اصولیان صحیح نیست؛ لیکن در صورت تقلید از مجتهدي در زمان حیات وي آیا پس از فوت او میتواند بر
تقلید وي باقی بماند یا نه؟ نظرات گوناگونی مطرح است.بعضی بهطور مطلق جایز ندانستهاند. بعض دیگر بهطور مطلق جایز
دانستهاند. گروه سوم جواز را به مسائلی که در حال حیات مجتهد بدان عمل کرده محدود کردهاند.بنابر قول به جواز، در صورتی
که مجتهد مرده اعلم از مجتهد زنده باشد- بنابر قول به وجوب تقلید از اعلم بهطور مطلق یا در صورت علم به مخالفت فتواي غیر
اعلم با فتواي اعلم (- اعلم)- بقا بر تقلید واجب خواهد بود. 1در مسئلۀ جواز و عدم جواز بقا بر تقلید، رجوع به مجتهد مرده جایز
نیست؛ بلکه باید به مجتهد زندة جامع الشرایط و اعلم- بنابر قول به وجوب تقلید اعلم- رجوع و به مقتضاي فتواي او در جواز یا
وجوب و یا حرمت بقا عمل شود. 2 (- تقلید)
بقا بر جنابت؛ ج 2، ص: 121
بقا بر جنابت: شب را با حالت جنابت به روز آوردن.عنوان بقا بر جنابت در کلمات فقها در مورد باقی ماندن مکلّف بر جنابت (-
جنابت) در شب ماه رمضان تا بعد از طلوع فجر یا هر شبی دیگر که تصمیم دارد
5؛ العروة الوثقی (و / 1. العروة الوثقی (و حواشی) 1 (3) .422 / 211 ؛ مستند العروة (الصلاة) 8 /14 ،279 / 2). بحار الأنوار 5 )
.180 - 7؛ التنقیح (الإجتهاد و التقلید)/ 179 -6 / 2. العروة الوثقی 1 (4) 16 / حواشی) (ج) 1
ص: 122
فرداي آن را روزه بگیرد، به کار رفته و از آن در باب صوم سخن گفته شده است.بقا بر جنابت یا عمدي است و یا غیر عمدي.بقاي
عمدي: بقاي عمدي بر جنابت بدون عذر، در ماه رمضان براي کسی که روزه بر او واجب است، بنابر مشهور حرام میباشد و
موجب بطلان روزه و وجوب قضا و کفّاره میگردد. قضاي روزة ماه رمضان نیز در بطلان روزه با بقاي عمدي بر جنابت، حکم
روزة ماه رمضان را دارد.در روزة مستحب مشهور بین کسانی که متعرّض مسئله شدهاند عدم بطلان است.در بطلان دیگر روزههاي
صفحه 109 از 456
در بقاي عمدي بر جنابت بین فرد بیدار و خوابیدهاي که «1» . واجب اختلاف است، قول به بطلان به مشهور نسبت داده شده است
و نیز کسی که نزدیک طلوع «2» مصمّم بوده پس از بیداري غسل نکند یا میدانسته اگر بخوابد تا صبح بیدار نمیشود، فرقی نیست
فجر- بهگونهاي که زمان براي غسل و تیمّم نمانده باشد- به عمد خود را جنب کرده حکم بقاي عمدي بر جنابت را دارد ولی اگر
بقاي غیر عمدي: بقاي غیر عمدي «3» . وقت براي تیمّم باشد و فرد جنب با تیمّم وارد صبح شود صحّت روزهاش محلّ اختلاف است
بر جنابت- مانند کسی که محتلم (- احتلام) شده و تا طلوع فجر از خواب بیدار نشده است- موجب بطلان روزه نمیشود مگر در
قضاي ماه رمضان. بنابر قول به بطلان در بقاي عمدي نسبت به سایر روزههاي واجب آیا این حکم در بقاي غیر عمدي در روزههاي
در بطلان روزة کسی که از روي فراموشی در ماه رمضان یک یا چند روز بر «4» . یاد شده نیز سرایت میکند یا نه؟ اختلاف است
اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و احتمال بیدار شدن قبل «5» . جنابت باقی مانده اختلاف میباشد، نظر بیشتر فقها بطلان است
از طلوع فجر را بدهد، لیکن در غسل کردن پیش از اذان تردید داشته باشد و اتفاقا تا صبح بیدار نشود روزهاش باطل است، و واجب
و اگر با غفلت از غسل «6» است قضاي آن را بگیرد، هرچند برخی در بطلان روزه و وجوب قضاي آن تأمّل و اشکال کردهاند
بخوابد و بیدار نشود در اینکه غفلت از غسل در
295 ؛ مستند العروة -293 / 2). مستمسک العروة 8 ) 339 - 276 و 338 -274 / 247 ؛ مستمسک العروة 8 -236 / 1). جواهر الکلام 16 )
/ 280 ؛ مهذب الاحکام 10 / 4). مستمسک العروة 8 ) 244 / 282 ؛ جواهر الکلام 16 -281 / 3). مستمسک العروة 8 ) 184 / (الصوم) 1
295 -294 / 6). مستمسک العروة 8 ) 290 -288 / 199 ؛ مستمسک العروة 8 -198 / 5). مستند العروة (الصوم) 1 ) 88
ص: 123
ولی اگر با نیّت غسل بخوابد و اتفاقا تا صبح بیدار نشود، روزهاش «7» حکم نیّت غسل است یا تردید در غسل، اختلاف است
صحیح است؛ لیکن اگر یک بار بیدار شود و دوباره بخوابد، روزهاش باطل و قضاي آن واجب است. برخی کفّاره را نیز واجب
و اگر دوباره بیدار شود و بار سوم بخوابد و تا صبح بیدار نشود قضاي آن روز را باید بگیرد و بنابر مشهور کفّاره نیز «8» . دانستهاند
«9» . واجب میشود
بقعه؛ ج 2، ص: 123
- مکان
بقیره؛ ج 2، ص: 123
بقیره: پیراهن بییقه و آستین.از آن به مناسبت در باب طهارت نام برده شده است.بنابر مشهور پیراهن، یکی از سه قطعۀ کفن واجب
است 1 و مراد از آن، پیراهن بییقه و آستین است 2 (- تکفین).
بقیري؛ ج 2، ص: 123
بقّیري: نوعی ابزار قمار.بقّیري نوعی وسیلۀ قمار، عبارت است از تودههایی از خاك که درون یکی از آنها چیزي را پنهان میکردند.
هرکس آن را مییافت، برنده اعلام میشد و جایزة تعیین شده ازآن او بود. یا انبوهی از خاك که درون آن مویی را پنهان
میکردند، سپس روي آن آب میریختند تا گل شود.پس از این مرحله هرکس مو را مییافت جایزه را میبرد.بعضی بقّیري را
دانستهاند (- اربعۀ عشر). فقها در باب تجارت در مقام بیان مصادیق آلات قمار از این عنوان نیز یاد کرده و آن را « اربعۀ عشر » همان
حرام دانستهاند 1 (- آلات قمار).
صفحه 110 از 456
151 / 1. مستمسک العروة 4 (10) .299 -297 / 257 ؛ مستمسک العروة 8 -251 .(9) 251 -249 / 8). جواهر الکلام 16 ) 296 .(7)
.211 -210 / 1. الروضۀ البهیۀ 3 (12) .7 / 2. تذکرة الفقهاء 2 (11)
ص: 124
بقیع؛ ج 2، ص: 124
بقیع: قبرستان معروف مدینه.از آن به مناسبت در باب حج سخن رفته است.زیارت امامان مدفون در بقیع (امام حسن مجتبی، امام
زین العابدین، امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهم السّلام) به طور خاص و نیز دیگر مدفونان در آن، مانند مادر امیر المؤمنین
«1» . علیه السّلام، فرزندان، زنان و صحابۀ گرامی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله مستحب است
بکارت؛ ج 2، ص: 124
بکارت [- دوشیزگی]: پردة دختري داشتن.از آن در بابهاي طهارت، نکاح، شهادات، حدود و دیات سخن رفته است.براي تشخیص
خون بکارت از خون حیض (- حیض) در موارد اشتباه، پس از قرار دادن پنبه داخل فرج اگر خون به صورت دایره در پنبه شکل
بگیرد، خون بکارت و اگر در آن فرو رود خون حیض است. 1شهادت بانوان به تنهایی، بدون ضمیمۀ شهادت مرد در اموري-
همچون ولادت، بکارت و ثیبوبت (- بیوه)- که اطّلاع بر آنها توسط مردان غالبا دشوار است، پذیرفته میشود 2 (- شهادت).در
اینکه شرط عدم ازالۀ بکارت در عقد دائم از سوي زن صحیح است یا فاسد و در صورت فساد موجب بطلان عقد میشود یا نه،
اختلاف است. 3اگر اجنبی (غیر شوهر) بکارت زنی را زایل کند، ضامن است و تعزیر (- تعزیر) میشود 4 (- افتضاض).
بکر؛ ج 2، ص: 124
بکر: شتر جوان.عنوان فوق در باب حج به کار رفته است.محرم اگر تخم شتر مرغ را بشکند در صورتی که جوجۀ زنده درون آن
باشد و بر اثر شکسته شدن تخم بمیرد
.2 (3) 317 / 140 ؛ العروة الوثقی 1 / 1. جواهر الکلام 3 (2) .61 -58 / 88 و 110 ؛ مهذب الاحکام 15 -87 / 1). جواهر الکلام 20 )
/41 .4 (5) 100 -98 / 3. جواهر الکلام 31 (4) 101 / 435 ؛ تکملۀ العروة 2 / 171 ؛ الحدائق الناضرة 23 -170 / جواهر الکلام 41
.216 -213 / 371 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 -370
ص: 125
شتر) -) «1» . بنابر مشهور باید به عدد هر تخم شکسته یک شتر جوان به عنوان کفّاره بپردازد
بکر؛ ج 2، ص: 125
بکر: استعمال نشده، نو و تازه/ غیر محصن/ دوشیزه (- باکره).از بکر به معناي نخست در باب حج سخن رفته است.سنگریزهاي که
در رمی جمره (- رمی جمره) به کار میرود باید بکر باشد؛ بدین معنا که در رمی استفاده نشده باشد. 1از بکر به معناي دوم در
باب حدود یاد شده است.کیفر مرد زناکار غیر محصن (- احصان)، صد تازیانه، تراشیدن سر و تبعید است. برخی کیفر تبعید را به
« بکر » مرد همسرداري اختصاص دادهاند که هنوز با او آمیزش نکرده است. برخی گفتهاند: منشأ آن، اختلاف پدید آمده در مفهوم
در روایات است که آیا مراد از آن، غیر محصن است؛ خواه هیچ زنی نداشته باشد، یا آنکه همسر دائمی یا کنیز داشته، لیکن با او
آمیزش نکرده باشد یا مراد خصوص مرد همسرداري است که با او آمیزش نکرده است؟ مشهور، قول اوّل است. 2
صفحه 111 از 456
بکور؛ ج 2، ص: 125
بکور: خارج شدن در بامداد (- بامداد).
بلا؛ ج 2، ص: 125
بلا: گرفتاري.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حج و نذر سخن رفته است.صبر بر بلا و احتساب آن 1 (- احتساب) و نیز
صدقه دادن، 2 دعا کردن 3 و نماز خواندن 4 براي دفع و رفع بلا مستحب است.از موارد استحباب سجدة شکر (- سجدة شکر)
جایی است که انسان فرد مبتلا به بلایی همچون پیسی را ببیند و براي عافیت خویش از ابتلا به آن سجدة شکر به جا آورد. 5نذر
براي رفع بلا مستحب است، مانند اینکه بگوید: اگر بیمارم بهبود یابد یا این
2. جواهر (5) 255 و 261 / 1. وسائل الشیعۀ 3 (4) .325 -323 /41 .2 (3) 95 / 1. جواهر الکلام 19 (2) .211 / 1). جواهر الکلام 20 )
499 / 5. نهایۀ الاحکام 1 (8) 135 / 4. وسائل الشیعۀ 8 (7) 497 -496 / 3. کشف الغطاء 3 (6) 138 / الکلام 18
ص: 126
نذر).آرزو -) «6» نیز نامیده میشود « نذر مجازات » ، خطر از سرم بگذرد، براي خدا بر من انجام دادن فلان عمل است. این نوع نذر
کسی که بلایی بر او نازل شده مستحب است براي رفع «7» . و تمناي مرگ کردن حتّی در حال بلا و پیشامدهاي ناگوار مکروه است
«8» . آن سه روز- روزهاي سیزده، چهارده و پانزدهم ماه- روزه بگیرد و هنگام ظهر روز آخر غسل کند
بلاد اسلام؛ ج 2، ص: 126
- دار الاسلام
بلاد حرب؛ ج 2، ص: 126
- دار الحرب
بلاد خلاف؛ ج 2، ص: 126
بلاد خلاف: سرزمینهاي مخالفان شیعۀ دوازده امامی از سایر فرقههاي اسلامی.از آن در باب جهاد سخن رفته است.برخی فقها
هجرت از بلاد خلاف را براي مؤمنی که نتواند نشانهها و شعائر ایمان (- ایمان) را در آنجا اقامه کند- در صورت امکان انتقال به
بلدي دیگر که چنین محدودیتی ندارد- واجب دانستهاند. برخی آن را به زمان حضور امام علیه السّلام و بر طرف شدن تقیّه محدود
کرده و در عصر غیبت و در شرایط تقیّه (- تقیّه) واجب ندانستهاند. 1 بیشتر فقها متعرّض این مسئله نشدهاند. (- مخالف)
بلاد شرك؛ ج 2، ص: 126
- دار الکفر
بلاد کبیره؛ ج 2، ص: 126
بلاد کبیره: شهرهاي بزرگ خارج از حدّ متعارف.از آن در باب صلات سخن رفته است.از شرایط شکسته شدن نماز (- قصر)،
صفحه 112 از 456
پیمودن مسافت هشت فرسخ است؛ لیکن در اینکه مبدأ مسافت در بلاد کبیره همچون غیر آن، از آخر شهر است یا آخر محله
اختلاف است. 1حدّ ترخّص (- حدّ ترخّص) مکانی است که مسافر از آنجا دیوار خانههاي شهر یا محلّه (بنابر اختلاف در مبدأ
مسافت)
/ 1. جواهر الکلام 14 (10) .37 -36 / 1. جواهر الکلام 21 (9) .464 .(8) 376 / 7). العروة الوثقی 1 ) 364 / 6). جواهر الکلام 35 )
305 / 204 ؛ الحدائق الناضرة 11 -203
ص: 127
را نبیند و اذان آن را نشنود. در اینکه ملاك، اذان آخر شهر است یا- بنابر قول به اینکه بلاد کبیره در احتساب مبدأ مسافت حکم
اقامت در مکانی «2» . سایر بلاد را دارد- در بلاد کوچک و متوسط اذان شهر و در بلاد کبیره اذان آخر شهر میباشد، اختلاف است
به قصد ده روز، موجب قطع سفر و ثبوت احکام وطن میشود (- وطن)، امّا در شهرهاي بزرگ اختلاف است که آیا باید قصد
اقامت (- اقامت) در محلهاي از محلههاي آن باشد یا ملاك، وحدت شهر است و اگر یک شهر محسوب شود، قصد اقامت در شهر
نیز کفایت میکند؟ بنابر قول نخست، اگر مسافري قصد اقامت ده روز در محلهاي را نداشته باشد، سفر او قطع نمیشود و احکام
مسافر). -) «3» مسافر (قصر نماز و صحیح نبودن روزه) را دارد
بلاد کفر؛ ج 2، ص: 127
- دار الکفر
بلاد متباعد؛ ج 2، ص: 127
بلاد متباعد: شهرهاي دور از هم به لحاظ افق.بلاد متباعد به شهرهایی اطلاق میگردد که خورشید در آنها با فاصلۀ زمانی زیادي از
یکدیگر طلوع و غروب میکند، مانند تهران و مکّه و از آن به مناسبت در باب صوم نام برده شده است.اگر در شهري هلال اوّل ماه
رؤیت شود، بلاد متباعد نسبت به آن شهر اگر در ناحیۀ شرقی آن قرار داشته باشند محکوم به حکم آن هستند. در اینکه نسبت به
بلاد غربی آن شهر نیز حکم به ثبوت اوّل ماه میگردد یا نه، اختلاف میباشد. مشهور قول دوم است. 1
بلاد متقارب؛ ج 2، ص: 127
بلاد متقارب: شهرهاي نزدیک به هم به لحاظ افق.بلاد متقارب به شهرهایی گفته میشود که طلوع و غروب خورشید در آنها با
فاصلۀ اندکی از یکدیگر انجام میگیرد؛
1. جواهر الکلام (4) .144 / 307 ؛ العروة الوثقی 2 / 3). جواهر الکلام 14 ) 137 -136 / 296 ؛ العروة الوثقی 2 / 2). مستند الشیعۀ 8 )
.116 / 362 ؛ مستند العروة (الصوم) 2 -360 /16
ص: 128
به گونهاي که از نظر عرف هم افق محسوب میگردند، مانند تهران و اصفهان. حکم این عنوان در باب صوم آمده است.اگر در
«1» . شهري هلال اوّل ماه دیده شود در دیگر بلاد هم افق نیز حکم به ثبوت اوّل ماه میگردد
بلاطۀ حمراء؛ ج 2، ص: 128
- رخامه حمراء
صفحه 113 از 456
بلاغت؛ ج 2، ص: 128
بلاغت: رسا بیان کردن مقصود.بلاغت در سخن آن است که گوینده، مراد خود را براي مخاطب، گویا و رسا بیان کند. براي این
مقصود لازم است از واژههاي مأنوس نزد مخاطب و مطابق با معنا و مراد و متناسب با اقتضاي مقام، استفاده کند. 1 به کسی که با
گفته میشود. این عنوان به مناسبت در باب صلات به کار رفته است.خطیب جمعه « بلیغ » بهرهگیري از این ویژگیها سخن میگوید
مستحب است بلیغ باشد. 2
بلبل؛ ج 2، ص: 128
بلبل: پرندة معروف.از آن به مناسبت در باب حج و اطعمه و اشربه سخن رفته است.بلبل از پرندگان حلال گوشت است.کفّارة صید
بلبل و مانند آن همچون بلدرچین و قمري، در حرم (- حرم) بنابر مشهور یک مدّ (- مدّ) طعام است که به فقیر داده میشود. برخی
قدما کفّارة آن را یک گوسفند دانستهاند. برخی دیگر از آنان پرداخت قیمت آن را براي غیر محرم و دو برابر آن را براي محرم به
عنوان کفّاره لازم دانستهاند. 1 (- پرنده)
بلح؛ ج 2، ص: 128
بلح: غورة خرما.بلح به ثمرة درخت خرما که هنوز غوره و سبز رنگ است اطلاق میگردد و از آن به مناسبت در باب زکات یاد
شده است.
244 ؛ الحدائق / 1. جواهر الکلام 20 (4) .186 / 2. فقه الصادق 5 (3) « بلغ » 1. مجمع البحرین/ واژة (2) .360 / 1). جواهر الکلام 16 )
.245 -243 / الناضرة 15
ص: 129
« تمر » بنابر مشهور زمان تعلّق زکات به خرما وقتی است که خرما از مرحلۀ غوره و سبز رنگی بگذرد و قرمز یا زرد شود که از آن به
بلح و تمر دو جنس به شمار میروند؛ ازاینرو فروش یکی در ازاي دیگري به زیاده جایز «1» . تعبیر میشود « بدوّ صلاح » یا مرحلۀ
«2» . است و ربا (- ربا) محسوب نمیشود
بلد؛ ج 2، ص: 129
بلد: آبادي.بلد که جمع آن بلدان میباشد به معناي شهر آمده است؛ لیکن مراد از آن در کلمات فقها محلّ سکنی و زندگی
انسانها- اعم از شهر و روستا- است. از این عنوان در بیشتر ابواب فقهی همچون طهارت، صلات، زکات، خمس، صوم، حج، جهاد،
تجارت، ضمان، وکالت، نکاح، اطعمه و اشربه، غصب و قضاء به مناسبت سخن رفته است.طهارت: جابهجا کردن میّت از بلدي به
بلد دیگر جز به مشاهد مشرّفه (- مشاهد مشرّفه) مکروه، و به مشاهد مشرّفه مستحب است. 1صلات: اعتماد به قبلۀ بلاد مسلمانان در
صورت عدم علم به انحراف آن جایز است 2 (- دار الإسلام). نماز آیات (- نماز آیات) بر اهالی بلدي واجب میشود که سبب آن
در همان بلد رخ داده است. 3مبدأ مسافت شرعی در بلاد داراي دیوار، دیوار آنها و در بلاد فاقد دیوار آخرین خانههاي بلد است.
در بلاد کبیره (- بلاد کبیره) اختلاف است که ملاك آخرین خانههاي بلد است یا آخرین خانههاي محلهاي که شخص در آن
زندگی میکند. 4زکات و خمس: انتقال زکات یا خمس به بلدي دیگر در صورت عدم وجود مستحق در بلد مبدأ جایز است و با
وجود مستحق، اختلافی است. 5در صورت تلف شدن عین مال متعلّق زکات، قیمت آن به عنوان زکات باید پرداخت گردد؛ لیکن
صفحه 114 از 456
در اینکه مبنا قیمت
731 / 3. العروة الوثقی 1 (5) 394 /7 .2 (4) 343 / 1. جواهر الکلام 4 (3) .89 / 2). المبسوط 2 ) 214 -213 / 1). جواهر الکلام 15 )
114 / 430 و 16 / 5. جواهر الکلام 15 (7) 203 / 116 ؛ جواهر الکلام 14 /2 .4 (6)
ص: 130
بلدي است که زکات در آن بلد پرداخت میگردد یا بلدي که عین در آن تلف شده و یا بالاترین قیمت از دو قیمت یاد شده،
اختلاف است. این اختلاف در فرض وجود عین مال، چنانچه شخص بخواهد قیمت آن را جهت زکات پرداخت کند نیز وجود دارد
میزان در جواز «6» . که ملاك، قیمت بلد اخراج است یا بلدي که مال در آنجا است و یا بالاترین قیمت از دو قیمت یاد شده
پرداخت زکات و خمس به ابن سبیل (- ابن سبیل) فقر او در بلد استحقاق زکات یا خمس است گرچه در بلد خودش نیازمند
صوم: در بلادي که افق آنها نزدیک به یکدیگر است با رؤیت هلال (- هلال) در بلدي حکم به ثبوت آن در دیگر بلاد «7» . نباشد
حج: اجیر گرفتن براي میّت جهت «8» . میشود. در نتیجه اوّل رمضان و نیز اوّل شوّال براي همۀ آن بلاد، همزمان ثابت میگردد
حج نیابتی، بنابر مشهور واجب نیست از بلد میّت باشد. آنچه واجب است اجیر گرفتن از نزدیکترین میقاتها (- میقات) به مکّه
اهل ذمّه).تجارت: -) «10» جهاد: براي اهل کتاب (- اهل کتاب) جایز نیست در بلاد اسلامی معابد خود را بازسازي کنند «9» . است
از شرایط بیع سلم (- بیع سلف) وجود کالا (مسلم فیه) بهطور غالب در زمان تحویل آن است و میزان در تحقّق این شرط یافت شدن
ضمان: اطلاق عقد کفالت (- «11» . آن در بلدي است که- براساس شرط یا اطلاق- تحویل کالا در آن بلد باید صورت گیرد
وکالت: مقتضاي «12» . کفالت) نسبت به تحویل مکفول عنه، منصرف به بلد عقد میباشد مگر آنکه قرائن برخلاف آن دلالت کند
نکاح: اگر زن ضمن عقد شرط کند که شوهرش او «13» . اطلاق وکالت (- وکالت) در بیع، بیع به ثمن مثل به قیمت نقدي بلد است
اطعمه و اشربه: حیوانی که در بلدي موطوء «14» . را از بلدش خارج نکند در لزوم وفاي به این شرط بر شوهر بین فقها اختلاف است
انسان واقع شده در صورتی که مقصود از نگهداري حیوان گوشت آن
9). العروة ) 360 / 225 ؛ جواهر الکلام 16 / 8). العروة الوثقی 2 ) 112 / 7). جواهر الکلام 16 ) 278 و 362 -277 / 6). العروة الوثقی 2 )
101 /31 .(14) 366 /27 .(13) 202 /26 .(12) 311 /24 .(11) 281 -280 / 10 ). جواهر الکلام 21 ) 472 / الوثقی 2
ص: 131
آمیزش با حیوان).غصب: مال غصبیاي که از بلد غصب -) «15» . نباشد- همچون الاغ و اسب- واجب است از آن بلد اخراج گردد
به بلدي دیگر منتقل شده در صورتی که مالک آن در بلد غصب باشد باید بدانجا بازگردانده شود و اگر مالک در غیر بلد غصب
باشد و غاصب، آن را به مالک بازگرداند، مالک بین قبول آن و بین وادار کردن غاصب به عودت دادن مال به بلد غصب، مخیّر
قضاء: در تبعید مجرم (- تبعید) تعیین محلّ تبعید به «16» . است؛ هرچند برخی این نظر (تخییر مالک) را مورد اشکال قرار دادهاند
بر حاکم شرع واجب است هنگام تبعید محارب (- محاربه) به بلدي، به اهالی آن بلد بنویسد که با وي «17» . اختیار حاکم است
«18» . همنشین و هم غذا نشوند و از دادوستد با وي خودداري کنند
بلد الحرام؛ ج 2، ص: 131
- مکّه
بلدان اربع؛ ج 2، ص: 131
- اماکن اربع
صفحه 115 از 456
بلدرچین؛ ج 2، ص: 131
بلدرچین: پرندة معروف.از آن به مناسبت در باب حج و اطعمه و اشربه نام برده شده است.بلدرچین از تیرة پرندگان حلال گوشت
است (- پرنده) و کفّارة صید آن- همچون بلبل- در حرم (- حرم) بنابر قول مشهور یک مدّ طعام میباشد (- بلبل).
بلد؛ سوره؛ ج 2، ص: 131
«1» . بلد؛ سوره: نودمین سورة قرآن کریم.در باب صلات آمده است.خواندن سورة بلد در نمازهاي واجب، مستحب است
؛478 / 1). کشف الغطاء 3 ) .493 .(18) 464 / 17 ). تحریر الوسیلۀ 2 ) 316 / 221 ؛ مهذب الاحکام 21 /37 .(16) 640 /41 . (15)
.147 / وسائل الشیعۀ 6
ص: 132
بلعیدن؛ ج 2، ص: 132
بلعیدن: فرو بردن چیزي از حلق بدون جویدن.از آن به مناسبت در باب حدود و دیات سخن گفته شده است.حدود: از شرایط
جریان حدّ سرقت (- سرقت) برداشتن مال از حرز (- حرز) میباشد. حال اگر کسی مالی را که در حدّ نصاب (- نصاب) است
داخل حرز ببلعد، سپس خارج شود، چنانچه مال به سرقت رفته با بلعیدن از بین برود دست دزد قطع نمیشود؛ امّا اگر از بین نرود،
مانند لؤلؤ در صورتی که برحسب عادت، امکان بیرون آمدن آن باشد، از مصادیق سرقت از حرز به شمار رفته، حدّ دزدي بر او
جاري میشود ولی اگر برحسب معمول امکان بیرون آمدن آن نباشد در حکم از بین رفتن محسوب میگردد و دست دزد قطع
دیات: اگر بر اثر جنایت، قدرت بلعیدن فرد از بین برود ولی نمیرد و بتواند به زندگی ادامه دهد در اینکه دیۀ کامل بر «1» . نمیشود
-) «2» . عهدة جانی ثابت میشود یا ارش (- ارش) اختلاف است. در صورت بازگشت قدرت بلعیدن، تنها ارش ثابت میگردد
خوردن)
بلل؛ ج 2، ص: 132
- رطوبت
بلندگو؛ ج 2، ص: 132
بلندگو: وسیلۀ انتقال صوت به مسافت دور.از آن به مناسبت در باب صلات و نیز تحت عنوان مسائل مستحدثه سخن رفته است.بر
امام جمعه واجب است هنگام ایراد خطبه صداي خود را به اندازهاي که حدّاقلّ عدد لازم در نماز جمعه (- نماز جمعه) آن را
بشنوند، بلند کند. در وجوب افزون بر آن به مقداري که نمازگزاران صدایش را بشنوند، اختلاف است. 1بنابر قول به وجوب،
برخی، وجوب استفاده از بلندگو براي رساندن صدا به حاضران را بعید ندانستهاند. 2 بنابر قول به عدم وجوب، برخی گفتهاند:
احتیاط مستحب آن است که در صورت زیاد بودن
/ 1. جواهر الکلام 11 (3) .273 / 244 ؛ فقه الصادق 26 / 2). جواهر الکلام 43 ) 281 / 536 ؛ الروضۀ البهیۀ 9 / 1). مسالک الافهام 14 )
906 / 2. توضیح المسائل مراجع 1 (4) 242 -240
ص: 133
صفحه 116 از 456
شنیدن آیۀ سجدهدار- خواه «3» . نمازگزاران، امام جمعه با استفاده از بلندگو به ایراد خطبه بپردازد تا همگان خطبهها را بشنوند
آیات سجده).بنابر تصریح برخی، صحّت -) «4» واجب یا مستحب- از بلندگو بهطور زنده حکم شنیدن آن بهطور مستقیم را دارد
صیغۀ طلاقی که از بلندگو بهطور مستقیم پخش شده و دو شاهد عادل آن را شنیدهاند بعید نیست.همچنین ترتیب آثار براقرار فرد یا
حکم قاضی و سایر مواردي که حکم بر انشاء (- انشاء) یا اخبار مترتّب است- مانند قذف (- قذف) و لعان (- لعان)- در صورت
«5» . پخش مستقیم از بلندگو واجب است
بلندي؛ ج 2، ص: 133
بلندي: جاي بلند مانند تلّ و تپه/ ارتفاع.از مفهوم نخست به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حج و مزار سخن رفته است.انجام
دادن امور زیر مستحب است: ایستادن مؤذّن در اذان اعلام (- اذان اعلام) بر بلندي، 1 قرار گرفتن خطیب جمعه بر جاي بلند مانند
منبر یا غیر آن، 2 تیمّم کردن بر خاك یا سنگی که در بلندي قرار دارد، 3 تکرار تلبیه 4 (- تلبیه) در حال احرام هنگام برآمدن بر
اللّه أکبر، اللّه أکبر، لا إله ألّا اللّه و اللّه أکبر، و الحمد للّه ربّ العالمین، اللّهم لک » بلندي و فرود آمدن از آن و نیز گفتن ذکر
هنگام برآمدن بر بلندي و عبور از پلها در سفر 5 و نشستن بر موضع مرتفع هنگام ادرار کردن بهگونهاي که « الشّرف علی کلّ شرف
از پاشیدن آن بر بدن و لباس جلوگیري شود؛ 6 لیکن ادرار کردن در هوا از مکان مرتفع- مانند پشت بام- مکروه است. 7از مفهوم
دوم به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حج و جهاد سخن گفته شده است.طهارت: مرتفع ساختن قبر از سطح زمین به مقدار
چهار انگشت، مستحب و افزون بر آن مکروه است. 8صلات: محلّ قرار گرفتن پیشانی در حال سجده جایز نیست به بیش از یک
/ 3. جواهر الکلام 5 (8) 294 / 2. کتاب السرائر 1 (7) 62 / 1. جواهر الکلام 9 (6) .630 / 5). تحریر الوسیلۀ 2 ) 616 .(4) 881 .(3)
6. الحدائق (11) 5. المزار (شیخ مفید)/ 66 (10) 570 / 272 ؛ العروة الوثقی 2 / 4. جواهر الکلام 18 (9) 493 / 142 ؛ العروة الوثقی 1
275 -274 / 312 ؛ مستند الشیعۀ 3 / 8. جواهر الکلام 6 (13) 394 / 7. مستند الشیعۀ 1 (12) 50 و 84 / الناضرة 2
ص: 134
در نماز جماعت نباید مکان امام به مقدار قابل «9» .( خشت (چهار انگشت بسته) از محلّ ایستادن نمازگزار بلندتر باشد (- سجود
افضل اوقات به جا آوردن نماز جعفر «11» .( لیکن عکس آن جایز است (- نماز جماعت «10» ؛ اعتنا بلندتر از مکان مأمومین باشد
براي کسی «13» . وقت نماز اعرابی (- نماز اعرابی) هنگام بلندي روز است «12» . (- نماز جعفر)، روز جمعه هنگام بلندي روز است
که تا بلندي روز در مسجد الحرام یا مسجد النّبی صلّی اللّه علیه و آله به سر میبرد مستحب است پیش از اقامۀ نماز ظهر و عصر
حج: به قول مشهور بلندتر ساختن بنا بر کعبه براي اهالی «15» . بلند کردن دستها هنگام دعا مستحب است «14» . مسجد را ترك نکند
جهاد: براي کافر ذمّی (- اهل ذمّه) جایز نیست خانۀ خود را از خانۀ مسلمانانی که در همسایگی وي زندگی «16» . مکّه مکروه است
«17» . میکنند، بلندتر بنا کند
بلور؛ ج 2، ص: 134
بلور: نوعی سنگ معدنی سفید و شفاف.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، خمس و تجارت سخن رفته است.صلات: سجده بر
بلور صحیح نیست. 1به دست کردن انگشتري که نگین آن بلور باشد، مستحب است. 2خمس: بلور از معادن (- معدن) و خمس آن
واجب است. 3تجارت: هنگام دادوستد بلور- براي رفع جهالت- باید ویژگیهاي آن ذکر شود و فروختن آن به بیع سلم (- بیع
سلف) نیز جایز است. 4
14 ). العروة ) 299 / 13 ). قواعد الاحکام 1 ) 106 / 12 ). العروة الوثقی 2 ) 170 .(11) 165 /13 .(10) 150 / 9). جواهر الکلام 10 )
صفحه 117 از 456
/ 1. العروة الوثقی 1 (18) .284 / 17 ). جواهر الکلام 21 ) 311 / 16 ). مستند الشیعۀ 13 ) 497 / 15 ). کشف الغطاء 3 ) 418 / الوثقی 2
.311 /11 .4 (21) 409 / 3. تذکرة الفقهاء 5 (20) 97 / 44 ؛ وسائل الشیعۀ 5 / 2. کشف الغطاء 3 (19) 589
ص: 135
بلوغ؛ ج 2، ص: 135
بلوغ: رسیدن کودك به سنّ تکلیف.بلوغ عبارت است از پایان دوران کودکی فرد و رسیدن وي به سنّی که اهلیّت توجّه تکلیف
از این عنوان در باب حجر از جهات مختلف و در بسیاري از ابواب دیگر به «1» . پیدا کرده، ملزم به رعایت قوانین شرعی میگردد
عنوان شرط تکلیف، منصب یا برخی احکام وضعی، به نحو خاص سخن رفته است.نشانههاي بلوغ: بلوغ به عنوان یکی از شرایط
تکلیف (- تکلیف) در فقه جایگاه ویژهاي دارد؛ بدین جهت، سنّ بلوغ، سنّ تکلیف نامیده شده است. در شرع مقدّس براي بلوغ
نشانههایی تعیین شده که وجود هریک از آنها دلیل بر بالغ شدن فرد است. برخی از این نشانهها مشترك میان دختر و پسر و برخی
خاصّ دختر است.نشانههاي مشترك: 1. روییدن مو بر شرمگاه: روییدن موي درشت بر شرمگاه (موي زهار) نشانۀ بلوغ به شمار
میرود. در اینکه روییدن موي صورت (ریش) و برآمدن شارب (سبیل) نشانۀ بلوغ است یا نه اختلاف میباشد.نیز در اینکه روییدن
مو سبب بلوغ است یا دلیل و کاشف از تحقّق بلوغ پیش از آن، کلمات فقها مختلف است. نظر دوم به مشهور نسبت داده شده است.
2. احتلام: یعنی بیرون آمدن منیّ. مراد توانایی جسمانی فرد براي خروج منیّ است؛ بدین معنا که اگر بخواهد میتواند از راه «2»
البتّه احتلام تنها در زمانی نشانۀ بلوغ به «3» . آمیزش یا استمناء از خود، منّی خارج نماید هرچند بالفعل منیّ از او خارج نشده باشد
شمار میرود که بلوغ در شخص محتمل باشد. در غیر این صورت- بنابر تصریح برخی- اعتباري به خروج مایعی با ویژگیهاي منیّ
3. سن: سنّ بلوغ بنابر مشهور «4» . نیست. زمان محتمل بنا به گفتۀ بعضی در دختر از نه سالگی و در پسر از ده سالگی آغاز میشود
در پسر پانزده و در دختر نه سال تمام قمري است.چنانچه تا آن زمان هیچ یک از دو نشانۀ پیشین تحقّق نیافته باشد با رسیدن به سنّ
«6» برخی سنّ بلوغ پسر را آغاز پانزده سالگی و برخی دیگر ابتداي چهارده سالگی «5» . یاد شده حکم به بلوغ فرد میشود
/ 191 ؛ الحدائق الناضرة 20 -190 / 6). مجمع الفائدة 9 ) 16 و 28 .(5) 13 .(4) 11 -10 .(3) 10 -5 .(2) 4 / 1). جواهر الکلام 26 )
35 -28 / 350 ؛ جواهر الکلام 26 -348
ص: 136
نشانههاي ویژة بلوغ دختران (که در حقیقت کاشف از بلوغ است نه علّت «7» . و بعضی سنّ بلوغ دختر را اتمام ده سال دانستهاند
آن): 1. حیض: نخستین عادت ماهانۀ دختر نشانۀ تحقّق بلوغ پیش از آن است (- حیض). 2. بارداري: بارداري از آن جهت نشانۀ
راههاي اثبات بلوغ: «9» . در موارد شک در تحقّق بلوغ، اصل عدم آن است «8» . بلوغ به شمار رفته که کاشف از خروج منیّ است
براي اثبات بلوغ سه راه ذکر شده است. 1. ادّعاي بلوغ: نوجوانی که ادّعاي بلوغ میکند اگر منشأ آن احتلام باشد چنانچه خروج منیّ
«11» . برخی بر ثبوت بلوغ در این صورت به صرف ادّعاي فرد، اشکال کردهاند «10» . در حقّ او محتمل باشد، از او پذیرفته میشود
بعضی ادّعاي بلوغ به سبب حیض از جانب دختر را- همچون ادّعاي بلوغ به سبب احتلام- در صورتی که حیض در حقّ وي محتمل
باشد، قابل پذیرش دانستهاند. 2. مشاهده: ادّعاي بلوغ به سبب روییدن موي درشت بر شرمگاه پذیرفته نمیشود بلکه صحّت ادّعا با
مشاهدة زهار مدّعی بررسی میگردد، چنانچه مشاهده ادّعا را تصدیق کند، پذیرفته میشود. 3. بیّنه: از مدّعی بلوغ به سبب سنّ، بیّنه
آثار بلوغ: با تحقّق بلوغ، انسان، مشمول تکالیف الهی و مخاطب «12» . (- بیّنه) مطالبه میشود. با اقامۀ آن، بلوغ اثبات میگردد
احکام و دستورهاي دینی اعم از حقوقی، کیفري، اقتصادي، اجتماعی و سیاسی قرار میگیرد.همچنین براي انجام دادن معاملات،
از دیگر آثار بلوغ در شرع مقدّس، شرطیت آن در موارد زیر «13» . قراردادها و پذیرش مسئولیتهاي گوناگون، اهلیّت پیدا میکند
صفحه 118 از 456
است: ثبوت قصاص و حدود، امامت جمعه، قضاوت، مرجعیت تقلید، شهادت و اقرار.بلوغ و عبادات: بلوغ شرط وجوب عباداتی
همچون نماز و روزه است؛ لیکن در اینکه مشروعیت عبادات نیز مشروط به
117 / 10 ). جواهر الکلام 35 ) 732 / 9). العناوین 2 ) 46 -42 / 8). جواهر الکلام 26 ) 38 / 65 ؛ جواهر الکلام 26 / 7). غنائم الایّام 1 )
260 / 676 ؛ جواهر الکلام 22 ،660 / 13 ). العناوین 2 ) 119 -117 / 12 ). جواهر الکلام 35 ) 52 / 11 ). تحریر الوسیلۀ 2 )
ص: 137
آن است، اختلاف میباشد. بنابر شرطیت، بر عبادات غیر بالغ ممیّز، اجر و پاداشی مترتّب نمیگردد ولی بنابر عدم شرطیت، عبادت
ممیّز).بلوغ و رفع -) «14» وي مستحب و بر آن اجر و پاداش اخروي مترتّب میگردد. قول دوم به مشهور نسبت داده شده است
محجوریت: غیر بالغ از تصرّف در اموالش ممنوع است (- حجر).براي تصرّف در اموال و انجام دادن معاملات و رفع محجوریت
رشد).بلوغ و احکام -) «15» فرد، علاوه بر بلوغ باید توانایی (رشد و عدم سفاهت) وي نسبت به انجام دادن معاملات محرز شود
. وضعی: احکام وضعی دوگونه است. منشأ آن، دوگونه بودن افعال صادر از انسان است که موضوع احکام وضعی قرار میگیرد. 1
افعالی که قصد و ارادة فاعل در موضوع قرار گرفتن آنها براي احکام شرعی دخیل است، مانند عقود (- عقد) و ایقاعات (-
ایقاع). 2. افعالی که بدون قصد و ارادة فاعل موضوع احکام شرعیاند، مانند آمیزش، مباشرت نجاست و تلف کردن مال دیگري که
به ترتیب، موضوع جنابت، نجاست و ضمان هستند.بلوغ در افعال نوع دوم شرط نیست، لیکن در نوع نخست، مشهور قائل به شرطیت
کودك) -) «16» . بلوغ در صحّت عقود و ایقاعات- جز در موارد استثنایی- شدهاند
بناء؛ ج 2، ص: 137
بناء: ساختن (- ساختمان)/ ساختمان (- ساختمان)/ ادامه دادن و اتمام عمل عبادي و عدم قطع آن به سبب بروز خلل غیر مبطل/
تغییر نیافتن آخر کلمه به اختلاف عوامل، مقابل اعراب.از بناء به معناي سوم در بابهایی نظیر صلات، صوم و حج سخن رفته است.
/ 278 ؛ مصباح الفقاهۀ 3 / 16 ). فرائد الاصول 3 ) 4 / 15 ). جواهر الکلام 26 ) 53 / 666 ؛ الحدائق الناضرة 13 -664 / 14 ). العناوین 2 )
. 261 و 271 / 264 ؛ مهذب الاحکام 16 -260 ،234
ص: 138
بهطور کلّی بروز خلل غیر مبطل در اثناي عمل عبادي پیوسته، مانع صحّت و اتمام آن نخواهد شد. در ذیل به نمونههایی از مصادیق
و مسائل آن اشاره میشود. 1. عارض شدن خواب بر مؤذّن در اثناي اذان، به آن مقدار از اذان گفته شده خلل نمیرساند و در
2. در شک بین سه و چهار یا دو و سه پس از اکمال دو «1» . صورت از بین نرفتن موالات (- موالات) میتواند بر آن بنا بگذارد
-) «2» سجده در رکعت دوم، بنابر قول مشهور بنابر اکثر گذاشته و نماز به پایان برده میشود و سپس به احکام شک عمل میگردد
3. از شرایط دو ماه روزة کفّاره، پی درپی «3» . شکّیات). شک کننده در عدد رکعات نماز مستحب بین بنابر اقلّ و اکثر مخیّر است
بودن 31 روز آن است؛ لیکن اگر در اثناي آن ایّام- به سبب عذري همچون حیض یا بیماري- ناگزیر از افطار گردد، پس از زوال
کفّاره). 4. کسی که طواف حج یا عمره را در اثنا رها -) «4» عذر بنا را بر آن مقدار از روزة گرفته شده میگذارد و ادامه میدهد
-) «5» کرده است در صورت تجاوز از نصف، بنا را بر آن میگذارد و هفت شوط را به پایان میبرد و نیازي به اعادة طواف نیست
طواف).از بناء به معناي چهارم به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.در قرائت و اذکار نماز رعایت بناء کلمه واجب است؛
بدین معنا که کلمۀ مبنی، حرکت داده نمیشود و اگر مبنی بر حرکت ضمّه، فتحه یا کسره است حرکت دیگري داده نمیشود
اعراب) -) «6» . هرچند آن حرکت مقتضاي عاملی باشد که بر سر آن درآمده است
بناء عقلا؛ ج 2، ص: 138
صفحه 119 از 456
بناء عقلا؛ ج 2، ص: 138
بناء عقلا: روش و طریقۀ خردمندان.روش رایج میان عموم عقلا در گفتوگو، معاملات و روابط اجتماعیشان، مانند رجوع جاهل
به عالم و اهل خبره
. 287 و 293 /9 .(6) 326 /19 .(5) 71 /17 .(4) 423 .(3) 342 - 332 و 341 /12 .(2) 117 / 1). جواهر الکلام 9 )
ص: 139
(- اهل خبره) و عمل به ظاهر کلام اشخاص را بناي عقلا گویند. از این عنوان در اصول فقه سخن رفته است.بناي عقلا به تنهایی
از ادلّۀ حجّیت خبر «1» . حجّت نیست، بلکه حجّیت آن منوط به امضاي شارع است، هرچند با سکوت و عدم منع از عمل به آن
واحد (- خبر واحد)، جواز تقلید (- تقلید) و نیز رجوع به اعلم (- اعلم) در تقلید، بناي عقلا به ضمیمۀ عدم ردع و منع شارع از آن
«2» . است
بنات نعش؛ ج 2، ص: 139
بنات نعش: نام دو صورت فلکی.اصطلاح بنات نعش در علم نجوم به دو مجموعه از ستارگان به نامهاي بنات نعش کبري و بنات
نعش صغري اطلاق میشود که در نیمکرة شمال آسمان، حول قطب قرار دارد. دو صورت فلکی یاد شده جزء دو صورت فلکی
بزرگتر به نامهاي دبّ اصغر (خرس کوچک) و دبّ اکبر (خرس بزرگ) هستند. صورتهاي فلکی دبّ اصغر و دبّ اکبر را نیز بر
همین اساس بنات نعش نامیدهاند. عنوان بنات نعش بدون پسوند صغري و کبري بر بنات نعش کبري اطلاق میشود 1 که مراد از
آن در کلمات فقها نیز همین است. 2 از این عنوان به مناسبت در باب صلات یاد شده است.از نشانههاي قبله براي ساکنان شام و
مناطق همسوي آن، قرار دادن بنات نعش کبري هنگام غایب شدن آن، پشت گوش راست است. مراد از غایب شدن، نهایت فرود
آمدن آن به سمت مغرب است. 3 برخی مراد از آن را میل از دایرة نصف النّهار دانستهاند. 4قرار دادن بنات نعش پشت گوش
راست یا به قرار دادن آن قسمت که به غروب نزدیک شده تحقّق مییابد و یا به قرار دادن میانۀ تقریبی آن. برخی گفتهاند: هریک
از ستارگان بنات نعش کبري که پشت گوش قرار گیرد کفایت میکند. 5
.2 (4) 228 / 1. دانشنامه جهان اسلام 4 (3) . 2). کفایۀ الاصول/ 302 ؛ التنقیح (الإجتهاد و التقلید)/ 204 ) 154 / 1). اصول الفقه 2 )
.378 / 5. جواهر الکلام 7 (7) 162 / 4. مفتاح الکرامۀ 3 (6) 57 / 3. جامع المقاصد 2 (5) 535 / روض الجنان 2
ص: 140
بنبست؛ ج 2، ص: 140
بنبست: کوچهاي که به جایی راه ندارد.بنبست به کوچهاي اطلاق میگردد که آخر آن بسته و از سه طرف، دیوار و یا درهاي
منازل، آن را احاطه کرده باشد. در بابهاي طهارت و احیاء موات به مناسبت از آن سخن گفته شده است.ملکیّت بنبست: همۀ
کسانی که در منزلشان به کوچۀ بنبست باز میشود به طور مشترك مالک آن هستند، نه کسانی که تنها دیوار منزلشان به سمت
کوچه است بدون آنکه دري به آن باز باشد.بنابراین، صاحبان کوچه میتوانند آن را میان خود تقسیم کنند و یا دروازهاي براي آن
بگذارند؛ لیکن دیگران و نیز برخی شرکا بدون اذن باقی، حقّ تصرّف در بنبست یا فضاي آن- از قبیل کندن چاه و زدن بالکن-
ندارند؛ هرچند استفاده از آن مانند نشستن، آمدوشد، گذاردن اثاث و بار در آن جهت بردن به منزل و یا خارج کردن از آن، براي
صاحبان کوچه و نیز اعضاي خانواده، میهمانان و واردشوندگان بر آنان، بدون اذن شرکا جایز است.اگر ملکیّت مشترك کوچۀ
بنبست از ابتدا تا انتهاي آن، میان افرادي که در منزلشان به آن باز میشود، مشکوك باشد، صاحب نخستین در، تا محاذي در منزل
صفحه 120 از 456
خود، با دیگران شریک است و همینگونه دیگران تا صاحب آخرین در، که او در سهم همۀ شرکا شریک است. علاوه بر آن،
قسمت پایانی کوچه که بعد از اتمام خانۀ دیگران قرار دارد اختصاص به او پیدا میکند و وي مجاز است در آن قسمت هرگونه
تصرّفی بکند.کسی که تنها دیوار منزلش به طرف کوچۀ بنبست است، بدون اجازة صاحبان آن نمیتواند جهت رفتوآمد، دري به
برخی معاصران، بنبست را حقّ خاصّ صاحبان منازل در پارهاي شئون- مانند «1» . کوچه باز کند؛ لیکن گذاردن پنجره جایز است
آمدوشد، نشستن و حمل بار و اثاث- دانستهاند نه ملک مشترك میان آنان. در نتیجه براي دیگران نیز استفاده از کوچه بدون اذن
صاحبان آن در حدّي که مزاحمت براي آنان ایجاد نکند جایز است. همچنین کسی که با اجازة صاحبان کوچه دري به آن باز کرده
است در این حق، شریک آنان
277 / 211 ؛ هدایۀ العباد (گلپایگانی) 2 -210 / 161 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -160 / 1). منهاج الصالحین (خوئی) 2 )
ص: 141
میگردد. در مقابل، کسی که در منزلش به کوچه باز میشود اگر آن را ببندد و از جاي دیگر رفتوآمد کند، حقّ او نسبت به
«3» . تخلّی (- تخلّی) در کوچۀ بنبست بدون اذن صاحبانش حرام است «2» . کوچه ساقط میشود
بنت لبون؛ ج 2، ص: 141
بنت لبون: ماده شتر دو ساله.در باب زکات و دیات آمده است.از جمله نصابهاي شتر (- نصاب)، این است که اگر به 36 نفر برسد
یک بنت لبون و بنابر مشهور در 76 دو بنت لبون و در 121 و بیشتر در ازاي هر چهل شتر یک بنت لبون به عنوان زکات پرداخت
میشود 1 (- زکات).دیۀ قتل خطاي محض صد شتر است که بنابر مشهور سی نفر آن بنت لبون میباشد 2 ولی در دیۀ قتل شبه عمد
اختلاف است 3 (- قتل).
بنت مخاض؛ ج 2، ص: 141
بنت مخاض: ماده شتر یک ساله.در باب زکات و دیات از آن سخن رفته است.اگر نصاب شتر (- نصاب) به 26 نفر برسد، زکات
آن- بنابر مشهور- یک بنت مخاض است. 1 و در صورت نداشتن بنت مخاض، ابن لبون (- ابن لبون) کفایت میکند ولی در
کفایت آن در صورت داشتن بنت مخاض، اختلاف است 2 (- زکات).دیۀ قتل خطاي محض صد شتر است که- بنابر مشهور- باید
بیست نفر آنها بنت مخاض باشد 3 (- قتل).
بندگی؛ ج 2، ص: 141
- عبودیت
بنفشه؛ ج 2، ص: 141
بنفشه: نوعی گیاه خوشبو و دارویی.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و حج سخن رفته است.
111 ؛ مستمسک / 1. جواهر الکلام 15 (4) . 66 م 64 / 3). توضیح المسائل مراجع 1 ) 207 -205 / 216 و 5 -215 / 2). کلمۀ التقوي 4 )
.1 (7) .184 / 20 ؛ فقه الصادق 26 / 3. جواهر الکلام 43 (6) 180 / 23 ؛ الروضۀ البهیۀ 10 / 2. جواهر الکلام 43 (5) 65 -61 / العروة 9
.23 / 3. جواهر الکلام 43 (9) 121 -120 / 2. مستند الشیعۀ 9 (8) 76 و 111 / جواهر الکلام 15
ص: 142
صفحه 121 از 456
در جواز «1» . در روایات به روغن مالی سر و صورت و دیگر اعضاي بدن با روغن بنفشه سفارش شده و این عمل مستحب است
استعمال روغن بنفشه- به جهت بوي خوش آن- بر محرم حرام «2» . سجده بر گیاهان دارویی همچون گل بنفشه اختلاف است
«3» . است
بنگ؛ ج 2، ص: 142
- مواد مخدّر
بنو اعیان؛ ج 2، ص: 142
بنو اعیان [- اعیان بنی الامّ]: برادران و خواهران پدري و مادري. 1از آن در باب ارث یاد شده است.برادران و خواهران از طبقۀ دوم
ارث بران محسوب میشوند. با وجود برادران و خواهران پدري و مادري میّت (بنو اعیان)، نوبت به برادران و خواهران پدري تنها
(بنو علّات) نمیرسد. 2 (- ارث)
بنو علّات؛ ج 2، ص: 142
بنو علّات: فرزندان یک مرد از چند زن (- بنو اعیان).
بنی اسرائیل؛ سوره؛ ج 2، ص: 142
- اسراء؛ سوره
بنی تغلب؛ ج 2، ص: 142
به آیین « بهراء » و « تنوخ » بنی تغلب: از قبایل عرب جاهلی.قبیلۀ بنی تغلب پیش از ظهور اسلام همراه دو قبیلۀ عرب دیگر به نام
مسیحیت گرویدند.بدین جهت به سه قبیلۀ یاد شده، مسیحیان عرب گفته میشود و از آن به مناسبت در باب جهاد یاد شده
است.حکومت اسلامی، بنی تغلب را همچون دیگر مسیحیان به انتخاب یکی از سه امر آزاد گذاشت: اسلام آوردن، ماندن بر آیین
خود و پرداخت جزیه (- جزیه) و جنگیدن. بر این اساس بنی تغلب هرچند عرب بودند لیکن در صورت بقا بر مسیحیت ملزم به
پرداخت جزیه شدند. 1برخی قدما گفتهاند: اگر مسلمانان قدرت را به دست گیرند و بر قیام به حق گردهم آیند بنی تغلب را بر
آیین خود تأیید
.327 -326 / 304 و جواهر الکلام 18 / 3). تذکرة الفقهاء 7 ) 608 م 1079 / 2). توضیح المسائل مراجع 1 ) 160 / 1). وسائل الشیعۀ 2 )
233 -232 / 50 ؛ جواهر الکلام 21 / 1. المبسوط 2 (6) .269 / 2. مستند الشیعۀ 19 (5) 149 / 1. جواهر الکلام 39 (4)
ص: 143
نمیکنند و از آنان جزیه نمیگیرند؛ زیرا آنان شرطی را که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله- مبنی بر وادار نکردن فرزندان خود بر
اهل کتاب) -) «2» . آیین مسیحیت- با ایشان کرده بود زیر پا نهادند
بنی عبد شمس؛ ج 2، ص: 143
بنی عبد شمس: فرزندان عبد شمس بن عبد مناف، برادر هاشم، جدّ اعلاي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله.از آن به مناسبت در
صفحه 122 از 456
بابهاي زکات، خمس و وصیّت نام برده شده است.اولاد عبد شمس مستحقّ خمس نیستند و زکات بر ایشان حلال است. 1در
وصیّت مال به اقرباي رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، اولاد عبد شمس داخل نیستند و تنها شامل اولاد عبد المطّلب (- بنی مطّلب) و
هاشم (- بنی هاشم) میشود. 2
بنی مطّلب؛ ج 2، ص: 143
بنی مطّلب: فرزندان مطّلب بن عبد مناف، برادر هاشم، جدّ اعلاي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله.از آن به مناسبت در بابهاي
زکات، خمس و وصیّت یاد شده است.از نسل عبد مناف تنها فرزندان هاشم (- بنی هاشم) مستحقّ خمس هستند و فرزندان مطّلب
بنابر مشهور مستحقّ خمس (- خمس) نیستند و زکات (- زکات) بر آنان حلال است. 1در وصیّت مال به خویشان و نزدیکان رسول
اکرم صلّی اللّه علیه و آله اولاد هاشم و نوادگان وي داخل هستند. برخی بر شمول آن نسبت به اولاد مطّلب نیز تصریح کردهاند. 2
بنی نوفل؛ ج 2، ص: 143
بنی نوفل: فرزندان نوفل بن عبد مناف، برادر هاشم، جدّ اعلاي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله.از آن به مناسبت در باب زکات،
خمس و وصیّت نام برده شده است.
450 ؛ جامع المقاصد / 2. قواعد الاحکام 2 (4) 272 / 213 ؛ تذکرة الفقهاء 5 / 1. مختلف الشیعۀ 3 (3) .445 / 2). مختلف الشیعۀ 4 )
.450 / 151 ؛ قواعد الاحکام 2 / 2. الخلاف 4 (6) 107 -104 / 1. جواهر الکلام 16 (5) .59 /10
ص: 144
در وصیّت مال براي خویشاوندان «1» . اولاد نوفل همچون فرزندان عبد شمس مستحقّ خمس نیستند و زکات بر ایشان حلال است
رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، اولاد نوفل داخل نیستند و تنها شامل اولاد عبد المطّلب (- بنی مطّلب) و هاشم (- بنی هاشم)
«2» . میشود
بنی هاشم؛ ج 2، ص: 144
بنی هاشم: سادات از نسل هاشم، جدّ اعلاي رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله.هاشمی یا بنی هاشم بنابر مشهور به افرادي گفته
میشود که از طریق پدر به هاشم بن عبد مناف منتسب هستند. 1 از این عنوان در بابهاي صلات، زکات، خمس و نکاح سخن رفته
است.هاشمی بودن شخص- در صورت محرز نبودن آن- به شهادت دو مرد عادل، حکم حاکم یا اشتهار به آن؛ بهگونهاي که
اطمینانآور باشد، ثابت میگردد. 2برخی صرف ادّعاي هاشمی بودن را از کسی که در موضع تهمت قرار ندارد کافی دانستهاند.
3زکات واجب- اعم از زکات مال (- زکات) و فطره (- زکات فطره)- بر بنی هاشم حلال نیست مگر آنکه زکات دهنده هاشمی
باشد یا آنکه خمس، کفایت آنان را ننماید. البتّه برخی در صورت دوم تنها در فرض نیاز شدید، گرفتن زکات از غیر بنی هاشم را
جایز دانستهاند. 4در حلال بودن دیگر صدقات واجب مانند کفّارات (- کفّاره) بر بنی هاشم اختلاف میباشد، لیکن صدقۀ مستحب
بر آنان حلال است. 5عاملان زکات که از سوي حکومت عهدهدار جمعآوري، نگهداري و ثبت و محاسبۀ آن هستند به شرطی
استحقاق دریافت زکات را دارند که هاشمی نباشند. 6 نیمی از خمس به فقرا، ایتام، و در راه ماندههاي (- ابن سبیل) از بنی هاشم
تعلّق میگیرد 7 (- خمس).هاشمی- در صورت برخورداري از شرایط امامت- در اقامۀ نماز بر میّت از دیگران سزاوارتر است و بر
ولیّ میّت مستحب است او را مقدّم بدارد. 8 برخی
؛107 -106 ،93 -88 / 1. جواهر الکلام 16 (3) .450 / 2). قواعد الاحکام 2 ) 124 / 213 ؛ الخلاف 4 / 1). مختلف الشیعۀ 3 )
صفحه 123 از 456
3. کشف (5) 123 / 404 ؛ فقه الإمام جعفر الصادق 2 / 407 ؛ العروة الوثقی 2 / 2. جواهر الکلام 15 (4) 573 / مستمسک العروة 9
.8 (10) 85 و 104 -84 /16 .7 (9) 335 .6 (8) 413 -411 .5 (7) 505 و 539 ،411 -406 / 4. جواهر الکلام 15 (6) 186 / الغطاء 4
24 -23 /12
ص: 145
و نیز- بنابر تصریح گروهی بلکه به مشهور «9» در صورتی که هاشمی اهل فضل و کمال باشد، تقدیم را بر ولیّ واجب دانستهاند
متأخّران نسبت داده شده است- هاشمی در امامت جماعت در صورت دارا بودن شرایط امامت بر غیر هاشمی اولی است به شرط
ازدواج هاشمی با غیر هاشمی جایز است. «10» . آنکه غیر هاشمی در جهات دیگر همچون فقهات بر هاشمی برتري نداشته باشد
«11»
بو؛ ج 2، ص: 145
بو: رایحۀ قابل استشمام.از آن در بابهاي طهارت، صلات، صوم، اعتکاف، حج، تجارت، نکاح و حدود سخن رفته است.طهارت:
آب کر (- آب کر) با تغییر بوي آن بر اثر ملاقات با نجاست نجس میشود. 1 در پاك شدن چیز نجس، برطرف شدن بوي نجاست
شرط نیست. 2کافوري که جهت حنوط (- حنوط) استفاده میشود، نباید بوي آن بر اثر کهنگی از بین رفته باشد. 3 واجب است
میّت بهگونهاي دفن شود که بوي جنازه بیرون نیاید؛ 4 گرچه برخی- در فرضی که بوي جنازه کسی را نیازارد و بیم بیرون آوردن
آن توسط حیوانات وجود نداشته باشد- صرف دفن در زمین را کافی دانستهاند. 5صلات: استعمال بوي خوش براي نماز گزار و نیز
براي رفتن به مسجد مستحب است. 6 کسی که دهانش بوي سیر، پیاز و یا هر چیز بدبوي دیگر میدهد و موجب اذیّت دیگران
میشود مکروه است به مسجد رود. 7صوم: بوییدن گل و دیگر گیاهان خوشبو براي روزهدار مکروه است. 8اعتکاف: بوییدن عطر،
گل و گیاهان خوشبو بنابر مشهور بر معتکف (- اعتکاف) حرام است. 9حج: بنابر مشهور استعمال هرگونه عطر به بوییدن، خوردن
یا مالیدن بر بدن یا لباس، 10 همچنین روغن معطّر 11
47 / 30 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / 1. العروة الوثقی 1 (12) .106 /30 .(11) 354 -353 / 10 ). جواهر الکلام 13 ) 9). المقنعۀ/ 232 )
4. جواهر (15) 414 / 3. العروة الوثقی 1 (14) 118 م 170 / 127 و 173 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / 2. العروة الوثقی 1 (13) م 17
7. جواهر الکلام (18) 500 م 864 و 529 م 912 / 6. توضیح المسائل مراجع 1 (17) 162 / 5. التنقیح (الطهارة) 9 (16) 290 / الکلام 4
11 . جواهر الکلام (22) 376 / 395 ؛ مستند الشیعۀ 11 /20 ،318 -317 /18 .10 (21) 202 /17 .9 (20) 321 /16 .8 (19) 125 /14
374 /18
ص: 146
در حرمت یا کراهت بوییدن «12» . و نیز بنابر مشهور، سرمهاي که بوي خوش داشته باشد بر محرم، حرام و موجب ثبوت کفّاره است
گرفتن بینی از بوي بد بنابر مشهور «14» . بوییدن خلوق کعبه (- خلوق) بر محرم جایز است «13» . گیاهان خوشبو اختلاف میباشد
براي محرم حرام است؛ لیکن در وجوب گرفتن بینی هنگام عبور از بازار عطر فروشان یا هنگام دادوستد چیزهایی که بوي خوش
تجارت: کالایی که اختلاف اوصاف از جمله بوي آن سبب اختلاف قیمت میشود، براي رفع غرر (- «15» . دارند، اختلاف است
نکاح: شوهر میتواند همسر خود را از خوردن چیزهاي بدبو مانند سیر باز «16» . قاعدة غرر) در معامله با بوییدن آزمایش میگردد
بویایی) (- عطر) -) «18» . حدود: براي ثبوت حدّ مسکر (- مسکر) صرف بوي شراب دادن دهان کسی کفایت نمیکند «17» . دارد
بواسیر؛ ج 2، ص: 146
صفحه 124 از 456
بواسیر: نوعی بیماري مقعد.بواسیر، تورّم سیاه رگهاي نزدیک مقعد میباشد که اغلب توأم با درد است و گاهی بر اثر فشار، شکاف
برداشته و خون از آن دفع میشود. از این عنوان به مناسبت در باب طهارت یاد شده است.خون جراحت و زخم پدید آمده در بدن
تا زمانی که بهبود نیافته براي نماز و نیز طواف (- طواف) نیاز به شستن ندارد، هرچند زیاد باشد. لیکن در اینکه بواسیر از مصادیق
جراحت و زخم به شمار میرود تا خون بیرون آمده از آن در نماز و طواف بخشوده باشد یا نه، اختلاف است. 1
/41 .(18) 335 / 17 ). جواهر الکلام 31 ) 287 / 16 ). کتاب المکاسب 4 ) 331 .(15) 321 .(14) 437 -433 .(13) 347 -346 .(12)
.101 / 107 ؛ العروة الوثقی 1 / 1. جواهر الکلام 6 (19) .456
ص: 147
بودایی؛ ج 2، ص: 147
کفر). -) «1» بودایی: پیرو مکتب بودا.بودائیان از اصناف کفّار میباشند
بورس؛ ج 2، ص: 147
بورس: بازار دادوستد اوراق بهادار (- اوراق بهادار)، سهام کارخانهها، بانکها و مانند آنها (- سهم).
بوریا؛ ج 2، ص: 147
- حصیر
بوسیدن؛ ج 2، ص: 147
بوسیدن: ماچ کردن.در بابهاي طهارت، زکات، صوم، اعتکاف، حج، نکاح، طلاق و حدود آمده است.طهارت: بوسیدن دیگري با
شهوت موجب بطلان وضو نیست ولی تجدید وضو پس از آن مستحب است. 1 گرچه برخی در استحباب آن اشکال کردهاند.
2زکات: مستحب است صدقه دهنده پس از دادن صدقه دست خود را ببوسد؛ چون صدقه پیش از آنکه به دست مستحق برسد به
دست خداوند میرسد. 3صوم: بوسیدن زوجه بر روزهدار- بویژه اگر جوان باشد یا با بوسیدن، شهوتش تحریک گردد- مکروه
است.برخی، کراهت را به مورد تحریک شهوت یا جوان بودن مرد، محدود کردهاند. 4اعتکاف: بوسیدن با شهوت- بنابر مشهور- بر
معتکف (- اعتکاف) حرام میباشد، لیکن بطلان اعتکاف به سبب آن اختلافی است. 5حج: بوسیدن همسر از روي شهوت بر محرم
حرام و موجب ثبوت کفّاره است و اگر از روي شهوت نباشد حرمتش مورد بحث است 6 ولی بوسیدن مادر، خواهر و دختر و جز
آنها از محارم بدون شهوت اشکال ندارد. 7 بنابر قول برخی، بوسیدن پسر بچه از روي شهوت در حال احرام موجب ثبوت حد (صد
تازیانه) میشود. 8مستحب است مؤمنان هنگام ملاقات، صورت یا پیشانی یکدیگر را ببوسند. 9بوسیدن حجر الاسود (- حجر
الاسود) در طواف مستحب است و در صورت عدم امکان بوسیدن به جهت ازدحام، مستحب
275 / 3. تکملۀ العروة 1 (4) 115 -114 / 2. الحدائق الناضرة 2 (3) 25 / 1. جواهر الکلام 1 (2) .100 -99 / 1). اجوبۀ الإستفتاءات 1 )
/ 6. فقه الصادق 10 (7) 258 / 568 ؛ العروة الوثقی 2 / 5. مستند الشیعۀ 10 (6) 201 / 331 ؛ العروة الوثقی 2 / 4. مستمسک العروة 8 (5)
246 / 387 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 / 8. جواهر الکلام 41 (9) 366 / 7. فقه الصادق 10 (8) 344 / 365 ؛ الحدائق الناضرة 15 -363
233 / 9. وسائل الشیعۀ 12 (10)
ص: 148
صفحه 125 از 456
استلام).نکاح: بوسیدن دختر بچۀ نامحرم قبل از شش سالگی بدون شهوت -) «10» است بر آن دست بکشد و دست خود را ببوسد
براي زن و شوهر «11» . اشکال ندارد ولی بوسیدن بزرگتر از آن تا قبل از رسیدن به سنّ بلوغ- بنابر تصریح بعضی- مکروه است
طلاق: بوسیدن زن در طلاق «13» . بوسیدن فرزند از روي محبّت مستحب است «12» . جایز است هر عضو از بدن یکدیگر را ببوسند
حدود: بوسیدن دیگري با «14» . رجعی (- طلاق رجعی)، به قصد رجوع، رجوع محسوب میشود و بدون قصد، محلّ اختلاف است
«15» . شهوت جز همسر یا کنیز موجب ثبوت تعزیر (- تعزیر) میگردد
بوع؛ ج 2، ص: 148
- باع
بول؛ ج 2، ص: 148
- ادرار
بو مادران؛ ج 2، ص: 148
بومادران: نوعی گیاه خوشبو با خاصیت دارویی.از آن به مناسبت در باب حج یاد شده است.گیاهان خوشبویی همچون بومادران
که بوي آنها موردنظر نیست و از آنها عطر گرفته نمیشود، مشمول حکم حرمت بوییدن گیاه خوشبو براي محرم نیستند. 1
بویایی؛ ج 2، ص: 148
بویایی: از حواس پنجگانۀ ظاهري.در باب قصاص و دیات از آن سخن رفته است.قصاص: بینی داراي حسّ بویایی در مقابل بینی
فاقد آن، قصاص میشود 1 (- قصاص).
13 ). وسائل ) 801 / 12 ). العروة الوثقی 2 ) 42 -41 / 804 ؛ مستمسک العروة 14 / 11 ). العروة الوثقی 2 ) 255 / 10 ). الروضۀ البهیۀ 2 )
/ 1. جواهر الکلام 42 (17) .328 / 1. جواهر الکلام 18 (16) .387 -386 /41 .(15) 180 / 14 ). جواهر الکلام 32 ) 484 / الشیعۀ 21
382
ص: 149
دیات: از بین بردن حسّ بویایی کسی از هر دو مجراي بینی موجب ثبوت دیۀ کامل (- دیه) و از یک مجرا موجب ثبوت نصف دیه
است. در صورت پیدایی اختلاف میان جنایتکار و آنکه جنایت بر او وارد شده در از بین رفتن حسّ بویایی، به چیزهایی که بوي
تند یا خوش دارند،- بدون آنکه مجنیّ علیه متوجّه گردد- آزمایش میشود و چنانچه به آزمایش نیز مشخّص نشد، چون از موارد
اگر حسّ بویایی مجنیّ علیه پس از گرفتن «2» . لوث (- لوث) به شمار میرود با قسامه (- قسامه) به نفع آسیب دیده حکم میشود
دیه بازگردد در صورتی که بازگشت آن نشانۀ از بین نرفتن حسّ بویایی بر اثر جنایت باشد جانی میتواند دیه را پس بگیرد و مورد
از دیگر موارد ارش، موردي است که اهل خبره (- اهل خبره) به بازگشت بویایی «3» . از موارد پرداخت ارش (- ارش) خواهد بود
در زمان معیّن حکم کند و در آن مدّت بویایی بازگردد. البتّه اگر مجنیّ علیه پیش از مدّت تعیین شده بمیرد دیه بر جانی مستقر
قطع بینی که منجرّ به از بین رفتن حسّ بویایی گردد دو دیه دارد: دیۀ بینی (- بینی) و دیۀ حسّ بویایی. 5 (- بو) «4» . خواهد شد
بوییدن؛ ج 2، ص: 149
صفحه 126 از 456
- بو
به؛ ج 2، ص: 149
به: میوة معروف.از آن به مناسبت در بابهاي حج، نکاح و اطعمه و اشربه سخن رفته است.استشمام و خوردن میوههاي خوشبو
همچون به در حال احرام جایز است؛ هرچند بهتر است از استشمام آن پرهیز شود. 1موارد زیر مستحب است: خوردن به براي زن
حامله 2 و نیز براي شوهر قبل از آمیزش، چه آنکه موجب زیبا رویی و خوش طبعی مولود میشود؛ 3 برگزیدن
؛328 -327 / 1. جواهر الکلام 18 (5) .311 / 4 و 5. جواهر الکلام 43 (4) 361 / 3). مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) 310 -309 /43 .(2)
402 / 3. وسائل الشیعۀ 21 (7) 2. جامع عباسی/ 304 (6) 324 / کلمۀ التقوي 3
ص: 150
«5» . ناشتا خوردن آن «4» ؛ چند نوع میوه از جمله به براي خوردن از میان سایر میوهها
بها؛ ج 2، ص: 150
- قیمت
بهائیت؛ ج 2، ص: 150
بهائیّت: فرقهاي منشعب از آیین بابی.آیین بهائیت از شعبههاي بابیه است که تأسیس آن به میرزا حسینعلی نوري معروف به بهاء اللّه
نسبت داده شده است. 1اعتقاد به بهائیّت، کفر و معتقد به آن کافر و همۀ احکام کفر بر او جاري است 2 (- کفر).
بهبود؛ ج 2، ص: 150
بهبود: بازیافت سلامت پس از بیماري.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صوم، ارث، حدود، قصاص و دیات سخن گفته شده
است.طهارت: خون زخم و دمل تا زمانی که بهبود نیافته- هرچند زیاد باشد- در نماز و طواف (- طواف) بخشوده شده است و
شستن آن لازم نیست و پس از بهبود باید شسته شود. البتّه بعضی معفوّ بودن را مشروط به مشقّت داشتن شستن موضع و استمرار
جریان خون دانستهاند 1 (- جراحت).زردابۀ زخم در حال بهبود- جز در صورتی که یقین به خون بودن آن یا آمیخته بودن آن با
خون باشد- پاك است. 2حکم جبیره (- جبیره) مادامی که بیم از ضرر آب بر موضع زخم وجود داشته باشد، باقی است هرچند
احتمال بهبود نیز بدهد؛ لیکن اگر معلوم شود پیش از وضو بهبود یافته در اینکه وضوي جبیرهاي براي نماز بعدي کفایت میکند یا
لازم است تجدید وضو نماید، اختلاف است. 3صوم: روزه گرفتن در صورتی که موجب کند شدن روند بهبود بیمار گردد واجب
نیست. و اگر شخص روزه بگیرد از روزة واجب کفایت نمیکند و قضاي آن واجب است. 4 اگر بیمار در ماه رمضان
1. جواهر الکلام (8) .734 / 160 و 2 / 2. توضیح المسائل مراجع 1 (7) 733 / 1. دانشنامه جهان اسلام 4 (6) .169 .(5) 145 /25 .(4)
4. جواهر (11) 550 -549 / 311 ؛ مستمسک العروة 2 -310 / 3. جواهر الکلام 2 (10) 65 / 2. العروة الوثقی 1 (9) 103 -100 /6
133 / 345 و 17 / الکلام 16
ص: 151
بعد از زوال (اذان ظهر) بهبود یابد هرچند افطار هم نکرده باشد نیّت روزه و روزه گرفتن آن روز بر او واجب نیست؛ ولی اگر قبل از
وجوب قضاي روزة ماه رمضان بر «5» . زوال بهبود یابد در صورتی که افطار نکرده باشد بنابر مشهور واجب است نیّت روزه بکند
صفحه 127 از 456
بیماري که به علّت بیماري روزه نگرفته منوط به بهبود وي پیش از ماه رمضان سال آینده است و در صورت عدم بهبود بنابر مشهور
روزه).ارث: هرگاه زنی با مردي -) «6» قضا بر وي واجب نیست بلکه باید براي هر روز به مقدار یک مدّ (- مدّ) طعام کفّاره بدهد
بیمار ازدواج کند ارث بردن وي از آن مرد مشروط به آمیزش یا بهبود وي از آن مرض پیش از وفات است و اگر هیچ یک از آن
اگر مرد در حال بیماري، همسر خویش را طلاق «7» . دو قبل از مرگ شوهر حاصل نشود عقد نکاح باطل است و زن ارث نمیبرد
دهد- خواه به طلاق بائن یا رجعی- و پیش از سپري شدن یک سال از زمان طلاق بمیرد زن از او ارث میبرد مگر آنکه در این
مدّت شوهر کرده باشد و یا مرد از بیماري خود بهبود یافته، سپس بمیرد که در این صورت ارث نمیبرد مگر آنکه در عدّة طلاق
در موردي «9» . طلاق رجعی).حدود: حد- بجز قتل و رجم- بر مستحاضه و بیمار قبل از بهبود جاري نمیشود -) «8» رجعی باشد
که حدود مختلف- مانند حدّ تازیانه و رجم- باید بر شخص جاري شود ابتدا حدّ تازیانه اجرا میشود؛ لیکن در وجوب صبر تا بهبود
پس از اجراي حدّ سرقت مستحب است حاکم نسبت به درمان «10» . از اثر تازیانه یا استحباب آن و یا عدم جواز صبر، اختلاف است
قصاص: استیفاي قصاص از جانی پیش از بهبود جراحت «11» . دست سارق و تأمین نیازهاي ضروري وي تا زمان بهبودي اقدام کند
هرچند شیخ طوسی احتیاط را در تأخیر آن تا زمان بهبودي دانسته «12» ؛ شخصی که علیه وي جنایت صورت گرفته، جایز است
دیات: دیۀ عضو آسیب دیده در صورت بهبود یافتن با صورت عدم بهبودي آن «13» . است
346 -345 .(10) 340 -339 /41 .(9) 152 /32 .(8) 220 /39 .(7) 25 -24 / 6). جواهر الکلام 17 ) 432 / 5). مستمسک العروة 8 )
.75 / 13 ). المبسوط 7 ) 360 -357 / 12 ). جواهر الکلام 42 ) 300 / 310 ؛ وسائل الشیعۀ 28 / 11 ). مبانی تکملۀ المنهاج 1 )
ص: 152
فرق میکند؛ گاهی نیز با بهبودي فقط ارش ثابت میشود (- ارش) که در مدخلهاي مناسب آمده است. (- بیماري)
بهتان؛ ج 2، ص: 152
بهتان: نسبت دروغین و ناروا به کسی دادن.در نسبت بین بهتان و غیبت (- غیبت) اختلاف است. برخی برآنند که نسبت میان آن دو
تباین است؛ بدین معنا که غیبت عبارت است از بدگویی پشت سر کسی به صفتی که در او وجود دارد امّا بهتان بدگویی از شخص
به صفتی است که در او وجود ندارد؛ خواه در حضور وي باشد یا در غیاب او. ولی برخی دیگر، نسبت را عموم و خصوص من وجه
میدانند؛ بدین بیان که غیبت، بدگویی پشت سر شخص است، خواه آن بدي در او باشد یا نباشد. در این تفسیر، غیبت شامل بهتان
از این عنوان در بابهاي «1» . به شخص در غیاب وي نیز میشود و احکام غیبت همچون وجوب حلالیت طلبیدن بر آن بار میگردد
اجتهاد و تقلید، صلات، صوم، تجارت، قضاء، شهادات، حدود و تعزیرات به مناسبت سخن رفته است.حکم: بهتان، حرام بلکه
-) «4» فتوا «3» . بهتان به خداوند از گناهان کبیره (- گناه کبیره) میباشد «2» . حرمت آن از غیبت به معناي نخست شدیدتر است
بدعت) از مصادیق بهتان و افترا به خداوند شمرده شده است. -) «6» و بدعت در دین «5» فتوا) و قضاوت (- قضاوت) بدون علم
آثار بهتان: 1. ثبوت حد: و آن در صورتی است که «7» . برخی، بهتان زدن به مخالف (- مخالف) و اهل بدعت را جایز دانستهاند
و نیز اگر «8» موضوع مورد افترا از موارد ثبوت حد باشد، مانند بهتان به زنا یا لواط که از آن به قذف (- قذف) تعبیر میشود
کسانی بر زنا یا لواط شهادت دهند و
2). الأقطاب الفقهیۀ/ 100 ؛ جواهر الکلام ) 389 / 364 ؛ المکاسب المحرمۀ (امام خمینی) 1 ،339 ،327 -326 / 1). مصباح الفقاهۀ 1 )
6). الروضۀ ) 161 / 5). کتاب القضاء (گلپایگانی) 1 ) 170 -169 / 4). رسائل المحقق الکرکی 1 ) 311 / 3). جواهر الکلام 13 ) 59 /41
8). الکافی فی الفقه/ 244 ) 148 / 119 ؛ درّ المنضود (گلپایگانی) 2 -118 / 7). کتاب المکاسب 2 ) 581 / البهیۀ 1
ص: 153
صفحه 128 از 456
2. ثبوت تعزیر: افترا بر مؤمن- در «9» . تعدادشان از نصاب لازم در شهادت کمتر باشد بر آنان حدّ افترا و قذف جاري میشود
تعزیر). 3. بطلان روزه: -) «10» موردي که موضوع افترا حدآور نباشد- و نیز افترا بر اهل ذمّه (- اهل ذمّه) موجب ثبوت تعزیر است
افترا بر خداوند متعال، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و ائمّه علیهم السّلام در حال روزه بنابر نظر گروهی از فقیهان موجب بطلان
روزه). -) «11» آن میگردد
بهراء؛ ج 2، ص: 153
- بنی تغلب
بهره؛ ج 2، ص: 153
- سود
بهشت؛ ج 2، ص: 153
بهشت: جایگاه نیکان و مؤمنان در آخرت.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و حج سخن رفته است.در اینکه انجام دادن
عمل عبادي به قصد دخول در بهشت- بهگونهاي که مقصود از عبادت بهشت باشد نه امتثال امر خداوند از این جهت که امر او
است- در تحقّق و صحّت عبادت کفایت میکند یا نه، اختلاف است. قول به عدم صحّت به مشهور نسبت داده شده است.البتّه اگر
داعی بر عبادت، امر خداوند باشد، لیکن بنده آن را وسیلهاي براي تحصیل ثواب و دخول در بهشت قرار دهد، عبادتش صحیح
خواهد بود 1 (- نیّت).اقرار به حقانیت بهشت، واجب و انکار آن موجب کفر (- کفر) است. این اقرار از اموري است که به میّت
تلقین (- تلقین) میشود. 2درخواست بهشت بویژه در حالات زیر مستحب است: در حال تعقیب نماز 3 (- تعقیب)، هنگام تلاوت
آیهاي از قرآن که متضمّن وصف بهشت و نعمتهاي
/ 11 ). جواهر الکلام 16 ) 142 -140 / 416 ؛ درّ المنضود (گلپایگانی) 2 / 10 ). جواهر الکلام 41 ) 36 / 415 ؛ مجمع الفائدة 13 .(9)
184 / 3. الدروس الشرعیۀ 1 (14) 92 / 2. تحریر الوسیلۀ 1 (13) 237 / 87 ؛ العروة الوثقی 1 / 1. جواهر الکلام 2 (12) .225 -223
ص: 154
وقوف).گریه کردن در حال نماز از شوق -) «6» و هفتاد بار هنگام وقوف در عرفات «5» ، هنگام ورود به حمام «4» ، بهشتی است
«7» . بهشت موجب بطلان نماز نمیشود؛ بلکه از این جهت که بهشت جایگاه رضوان الهی و محبوب او است، فضیلت دارد
بهق؛ ج 2، ص: 154
بهق: نقطهها و خالهاي سفید پدید آمده در بدن، شبیه پیسی.در تفاوت بهق با پیسی گفته شده است: خالهاي پیسی در درون گوشت
ریشه دارد برخلاف بهق که نمود آن تنها روي پوست است و عمق ندارد. در باب نکاح به مناسبت بحث پیسی به عدم ترتّب احکام
آن بر بهق اشاره شده است 1 (- پیسی).
بهیمۀ الانعام؛ ج 2، ص: 154
بهیمۀ الانعام: شتر، گاو و گوسفند.عنوان یاد شده در سه آیۀ قرآن کریم آمده است؛ یک آیه دربارة حلّیت بهیمۀ الانعام است 1 و
دو آیۀ دیگر دربارة حیوانی که در حج قربانی میشود. 2مراد از بهیمۀ الانعام در دو آیۀ قربانی، شتر، گاو و گوسفند است؛ زیرا
صفحه 129 از 456
.4 قربانی باید یکی از آن سه باشد. 3 امّا در مراد از آن در آیۀ مربوط به حلّیت، سه قول وجود دارد: 1. شتر، گاو و گوسفند. 2
جنین آنها در شکم مادرشان که پس از تذکیۀ مادر اگر جنین آن مرده بیرون آید حلال است (- تذکیه). 3. چارپایان حلال گوشت
وحشی، مانند آهو، گاو کوهی و گورخر. معروف قول اوّل است. 5بیابان- صحرا
(8) .565 / 7). الروضۀ البهیۀ 2 ) 6). مناسک حج (امام خمینی)/ 194 ) 129 -128 / 5). الدروس الشرعیۀ 1 ) 425 / 4). کلمۀ التقوي 1 )
؛136 -135 / 3. جواهر الکلام 19 (11) 2. حج/ 28 و 34 (10) 1. مائدة/ 1 (9) .113 / 541 ؛ مسالک الافهام 8 / 1. شرائع الإسلام 2
/ 5. مجمع البیان 3 (13) 161 / 80 ؛ زبدة البیان/ 585 ؛ المیزان 5 -79 / 4. تذکرة الفقهاء 5 (12) 219 / المعتمد فی شرح المناسک 5
.181 / 415 ؛ جواهر الکلام 36 / 260 ؛ التبیان 3
ص: 155
بیات؛ ج 2، ص: 155
بیات: شب ماندن در جایی (- بیتوته)/ شبیخون زدن به دشمن (- شبیخون).
بیت؛ ج 2، ص: 155
بیت: اتاق (- اتاق)/ خانه (- خانه).
بیت اللّه الحرام؛ ج 2، ص: 155
- کعبه
بیت المال؛ ج 2، ص: 155
بیت المال: محلّ نگهداري اموال عمومی.بیت المال به مکانی گفته میشود که اموال عمومی متعلّق به همۀ مسلمانان در آنجا فراهم
بر خود اموال نیز اطلاق میگردد. در کلمات فقها عنوان یاد « بیت المال » و نگهداري میشود تا در مصالح آنان صرف گردد. عنوان
شده بر محلّ نگهداري اموال متعلّق به قشر خاصّ ی از مسلمانان همچون خمس و زکات و نیز بر محلّ نگهداري اموال ویژة امام علیه
السّلام همچون انفال، اطلاق شده است. از این عنوان در بابهاي زیادي نظیر طهارت، صلات، زکات، خمس، حج، جهاد، تفلیس،
سبق و رمایه، طلاق، لقطه، ارث، قضاء، شهادات، حدود، قصاص و دیات، سخن رفته است. مهمترین محورها و موضوعات مربوط
به این عنوان عبارت است از: منابع بیت المال: منابع بیت المال دو نوع است: 1. منابعی که در شرع مصارف خاصّی براي آن تعیین
نشده است. 2. منابعی که مصارف خاصّ ی براي آن تعیین شده است.منابع نوع اوّل: این نوع منابع نیز دو گونه است: 1. منابعی که
متعلّق به عموم مسلمانان است و در مصالح عمومی آنان صرف میشود. این منابع عبارتند از: اخراج (- خراج) و مقاسمه (-
مقاسمه) (درآمد حاصل از زمینهاي فتح شده با قهر و غلبه)، جزیه (- جزیه)، سهم سبیل اللّه از زکات (- زکات)، اموالی که وصیّت
2. منابعی که به لحاظ منصب رسالت «1» . شده در امور خیریه صرف گردد و غیر آنها از چیزهایی که به عموم مسلمانان تعلّق دارد
یا امامت، ملک رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
177 / 402 و 2 / 157 ؛ جامع المقاصد 1 / 1). کتاب القضاء (آشتیانی)/ 25 ؛ جواهر الکلام 21 )
ص: 156
یا امامان علیهم السّلام است و درآمد حاصل از آنها در اختیار آنان قرار میگیرد تا هرگونه صلاح بدانند هزینه کنند. این نوع منابع
صفحه 130 از 456
منابع نوع دوم: این نوع منابع عبارتند از زکات- جز «2» .( عبارتند از: انفال (- انفال) و سهم امام علیه السّلام از خمس (- خمس
سهم سبیل اللّه- و سهم سادات از خمس.مصارف بیت المال: از آنچه در منابع بیت المال گفته شد روشن میشود که مصارف آن
نیز- برحسب نوع منابع از حیث عمومیت و خصوصیت- متفاوت است.منابعی که به عموم تعلّق دارد، در مصالح مسلمانان اعمّ از
فرهنگی، سیاسی و غیر آن صرف میشود و منابعی که به امام علیه السّلام تعلّق دارد طبق نظر و صلاحدید ایشان به مصرف
میرسد.مصارف منابع نوع دوم، خاص است و تنها به کسانی که تحت یکی از عناوین مشخّص قرار دارند، تعلّق میگیرد که در
ذیل عنوان خمس و زکات از آن یاد خواهد شد. در این مقاله به نمونههایی از مصارف نوع نخست اشاره میکنیم. 1. متصدّیان
که تماموقت - «5» نیروهاي نظامی و انتظامی «4» ، قضات و منشیان آنان «3» ، برقراري نظم و امنیت در جامعه مانند حاکمان و والیان
«8» . و اجراکنندة حدود «7» حسابدار بیت المال «6» ، در خدمت جهاد و آماده بر این امر هستند-، کارشناسان تقسیم اموال مشترك
در اینکه استحقاق و ارتزاق از بیت المال براي قشرهاي یاد شده منوط به نیاز آنان است یا براي هر فردي که انجام دادن کار بر او
واجب عینی (- وجوب عینی) نیست و از سوي حکومت عهدهدار آن شده، جایز میباشد، اختلاف است (- ارتزاق). 2. اقامه و
اعزام افراد به حج و زیارت «10» ، امام جماعت، معلّم قرآن «9» ، احیاي شعائر و آموزههاي دینی همچون پرداخت مستمري به مؤذّن
.3 «11» . قبر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در صورتی که ترك آن- به جهت عدم تمکّن مالی- موجب تعطیلی حج و زیارت گردد
نیازمندیهاي مرتبط با مصالح عمومی مانند خرید ساز و برگ جنگی به
214 /21 .(5) 54 -51 / 4). جواهر الکلام 40 ) 75 / 3). المبسوط 2 ) 495 / 260 ؛ کتاب البیع (امام خمینی) 2 / 2). جواهر الکلام 39 )
11 ). العروة ) 350 / 10 ). مسالک الافهام 13 ) 54 / 9). جواهر الکلام 40 ) 353 / 8). مبانی تکملۀ المنهاج 1 ) 52 .(7) 54 /40 .(6)
420 / الوثقی 2
ص: 157
یا مصالح شخصیاي که بهگونهاي مرتبط با مصالح عمومی است به شرط آنکه «12» ، منظور تقویت و تجهیز بنیۀ دفاعی مسلمانان
هزینۀ ازدواج افرادي «13» ، تدارك آن از راه دیگر ممکن نشود و اهمال آن نیز جایز نباشد، مانند نفقۀ خانوادة بیسرپرست شهدا
نفقۀ زنی که شوهرش غایب است و کسی که نفقۀ او را تأمین کند ندارد، «14» ، که نیازمند ازدواج هستند ولی تمکّن مالی ندارند
نفقۀ سادات نیازمند در صورت «16» ، هزینۀ کفن و دفن مردة مسلمانی که مالی نداشته و کسی نیز عهدهدار آن نشده است «15»
و نفقۀ لقیط (کودك پیدا شده) در صورتی که مالی نداشته باشد و کسی نیز تبرّعا (- تبرع) «17» عدم کفاف سهم آنان از خمس
4. جبران زیان و خسارت وارد بر مسلمان از ناحیۀ اشتباه حاکم در حکم در صورت مقصّر نبودن وي، مانند «18» . عهدهدار آن نشود
آنکه به سبب حکم حاکم، مالی از مسلمانی تلف شود یا عضوي از وي به جهت قصاص قطع گردد. در این موارد، غرامت از بیت
و نیز براي جلوگیري از پایمال شدن خون مسلمانی که به اشتباه کشته شده و امکان پرداخت دیۀ او از «19» المال پرداخت میشود
بنابر قول مشهور «20» . سوي عاقله (- عاقله) به سبب عجز یا عدم وجود آنان منتفی است، دیۀ وي از بیت المال پرداخت میگردد
در قتل عمد یا شبه عمد، در صورتی که قصاص قاتل به سبب مرگ یا فرار وي ممکن نباشد و امکان پرداخت دیۀ او از مال قاتل و
متولی بیت المال: امام علیه السّلام و نایب او «21» . نیز نزدیکان و خویشان وي وجود نداشته باشد، دیه از بیت المال پرداخت میشود
حاکم جائر حقّ تصرّف در بیت المال «22» . متولی بیت المال است و هرگونه صلاح ببیند آن را در مصالح مسلمانان هزینه میکند
ندارد؛ لیکن در صورت تصرّف و هزینه کردن آن در مصالح مسلمانان در اینکه ذمّهاش بري میشود یا ضامن خواهد بود، اختلاف
البتّه اگر سلطان جائر از بیت المال چیزي به کسی ببخشد، به قول مشهور گرفتن آن بر وي جایز میباشد بلکه بر جواز «23» . است
«24» . ادّعاي اجماع شده است
/ 14 ). مجمع الفائدة 13 ) 73 ؛ مستند العروة (الإجارة)/ 144 / 13 ). المبسوط 2 ) 75 ؛ مستند العروة (الإجارة)/ 144 / 12 ). المبسوط 2 )
صفحه 131 از 456
18 ). جواهر ) 490 / 17 ). کتاب البیع (امام خمینی) 2 ) 228 / 261 ؛ قواعد الاحکام 1 /4 .(16) 293 / 15 ). جواهر الکلام 32 ) 361
/ 22 ). جامع المقاصد 3 ) 447 / 126 ؛ جواهر الکلام 43 / 21 ). مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) 443 /43 .(20) 79 /40 .(19) 165 / الکلام 38
66 .(24) 65 / 23 ). فقه الصادق 15 ) 476
ص: 158
سرقت از بیت المال: کسی که از بیت المال دزدیده است اگر مقدار سرقت شده به اندازة سهم سارق از بیت المال یا کمتر از آن
باشد، حدّ سرقت بر او جاري نمیشود (- سرقت)؛ لیکن اگر بیشتر باشد یا حقّی از بیت المال نداشته باشد، در فرض رسیدن ارزش
مال سرقتی، یا مقدار مازاد بر حقّش به حدّ یک چهارم دینار (مثقال شرعی طلا) و بیشتر، در جریان عدم جریان حدّ سرقت اختلاف
«26» . برخی قدما بر جریان حدّ سرقت (قطع انگشتان) ادّعاي اجماع کردهاند «25» . است
بیت المعمور؛ ج 2، ص: 158
بیت المعمور [- ضراح]: خانهاي در آسمان- سوم یا چهارم- محاذي کعبه در زمین.از آن به مناسبت در باب صلات یاد شده
است.اگر کسی بخواهد بر بام کعبه (- کعبه) نماز بگزارد بنابر قول بعضی باید بر پشت بخوابد و رویش به سمت بیت المعمور
باشد؛ لیکن به نظر مشهور، حکم نماز بر بام کعبه با حکم آن در جاهاي دیگر یکسان است با این تفاوت که در نماز بر بام کعبه،
نمازگزار باید مقداري از فضاي کعبه را پیش روي خود قرار دهد. 1
بیت المقدس؛ ج 2، ص: 158
بیت المقدس: مسجد الاقصی، شهر قدس.بیت المقدس که بیت المقدّس نیز خوانده میشود به معناي خانۀ قدس و پاکی است که
در اصل بر مسجد الاقصی
/ 26 ). الخلاف 5 ) 284 / 486 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 -483 / 558 ؛ جواهر الکلام 41 / 45 ؛ قواعد الاحکام 3 -44 / 25 ). المبسوط 8 )
.353 / 1. جواهر الکلام 7 (27) .451 -450
ص: 159
اطلاق میشده، لیکن بعدها بر شهري که محیط بر مسجد بوده نیز اطلاق گشته است، بهگونهاي که امروزه عنوان بیت المقدس بر
مسجد الاقصی). -) «1» خود مسجد اطلاق نمیشود. در روایات و کلمات فقها در هر دو معنا به کار رفته است
بیت النار؛ ج 2، ص: 159
- آتشکده
بیت عتیق؛ ج 2، ص: 159
- کعبه
بیتوته؛ ج 2، ص: 159
بیتوته: شب ماندن در جایی.در بابهاي حج، نکاح و طلاق از آن سخن رفته است.حج: بیتوته به منی، در شب عرفه (نهم ذیحجّه) تا
-) طلوع فجر براي حاجی مستحب 1 و شبهاي یازدهم و دوازدهم- و براي برخی- سیزدهم ذیحجّه (ایّام تشریق) واجب است 2
صفحه 132 از 456
منی).نکاح: از حقوق واجب زن بر شوهر بنابر مشهور، بیتوتۀ مرد نزد او، در یک شب از چهار شب است. در صورت تعدّد زنها
چهار شب میان آنان تقسیم میشود.به عنوان مثال اگر مردي دو زن داشته باشد باید دو شب از چهار شب را نزد آن دو- هر شب
نزد یکی- بیتوته نماید 3 (- قسم).طلاق: زنی که در عدّة وفات (- عدّه) است کراهت دارد و در غیر محلّ سکونتش بیتوته نماید. 4
برخی آن را جز در موارد ضرور، جایز ندانستهاند. 5
بیحسّی؛ ج 2، ص: 159
بیحسّی: عدم احساس درد و مانند آن.بیحس کردن عضوي از بدن با آمپول و مانند آن از مسائل مستحدثه است و در بابهاي
صوم، صید و ذباحه، حدود و قصاص به مناسبت از آن سخن رفته است.صوم: تزریق آمپول بیحسّی براي روزهدار اشکال ندارد و
روزه را باطل نمیکند 1 (- روزه).
/32 .4 (5) 156 -150 /31 .3 (4) 3 /20 .2 (3) 2 / 1. جواهر الکلام 19 (2) .« قدس » 166 ؛ لسان العرب/ واژة / 1). معجم البلدان 5 )
927 م 1576 / 1. توضیح المسائل مراجع 1 (7) .471 / 5. الحدائق الناضرة 25 (6) 279 -278
ص: 160
صید و ذباحه: بیحس کردن حیوان قبل از ذبح، اگر به صورت شوك وارد کردن و سست شدن باشد و حیوان زنده بماند اشکال
حدود و قصاص: موضوع بیحس کردن اعضاي محکوم به اعدام یا قطع عضو یا شلاق را برخی معاصران طرح کردهاند «2» . ندارد
«3» . که جواز آن در میان آنان محلّ اختلاف است
بید؛ ج 2، ص: 160
بید: درختی معروف و بیبار.از آن به مناسبت در باب طهارت نام برده شده است.مستحب است همراه میّت دو چوب تازه
(جریدتین) با کیفیّتی خاص در قبر بگذارند. بهتر است آن دو- در فرض عدم دسترسی به درخت خرما یا سدر- از چوب درخت
بید باشد 1 (- جریدتین).
بیداء؛ ج 2، ص: 160
بیداء [- ذات الجیش]: سرزمینی بین مدینه و مکّه در یک میلی ذوالحلیفه به طرف مکّه.علّت نامگذاري آن به بیداء و ذات الجیش،
نابود شدن لشکر سفیانی در این مکان میباشد؛ بدین جهت در شمار مکانهایی قرار گرفته که بر آنها غضب شده است. از این
عنوان در بابهاي صلات و حج سخن رفته است.صلات: نماز خواندن در بیداء مکروه است. 1حج: در اینکه افضل براي حاجیاي که
از راه مدینه به مکّه میرود تأخیر تلبیه (- تلبیه) تا بیداء است یا افضل آن است که پیش از رسیدن به بیداء صدا را به تلبیه بلند نکند
و چون به بیداء رسید بلند تلبیه گوید و نیز در اینکه افضلیت تنها به کسی که سواره به حج میرود اختصاص دارد یا شامل پیاده نیز
میشود، اختلاف است. برخی، افضلیت گفتن تلبیه از بیداء را مربوط به تلبیۀ مستحب دانستهاند نه واجب؛ بدین معنا که گفتن
- 541 ؛ استفتائات قوة قضائیه/ 21 / 198 ؛ استفتائات جدید (مکارم) 2 / 3). مجمع المسائل 3 ) 278 / 2). استفائات جدید (مکارم) 1 )
349 / 1. جواهر الکلام 8 (5) .417 / 239 ؛ العروة الوثقی 1 / 1. جواهر الکلام 4 (4) .22
ص: 161
«2» . تلبیۀ مستحب پیش از رسیدن به بیداء کراهت دارد
صفحه 133 از 456
بیداري؛ ج 2، ص: 161
بیداري: مقابل خواب.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، صوم، حج و ارث سخن رفته است.صلات: اگر کسی از بیم بیدار نشدن
بعد از نیمهشب، نماز شب را مقدّم بدارد، در صورت بیداري پس از نیمهشب، اعاده لازم نیست 1 (- نماز شب).صوم: خوابیدن
جنب در شب ماه رمضان- در فرض وجوب روزه بر او مانند آنکه مسافر یا بیمار نباشد- در صورتی که بداند اگر بخوابد تا صبح
بیدار نمیشود بنابر قول مشهور- که جنب نبودن را از شرایط صحّت روزه میدانند- حرام و موجب بطلان روزه است 2 (- بقا بر
جنابت).کسی که در شب ماه رمضان بدون نیّت روزه خوابیده اگر قبل از ظهر بیدار شود و نیّت کند روزهاش صحیح است. و اگر
بعد از ظهر بیدار شود باید قضاي آن روز را بگیرد. 3حج: بر حاجی واجب است شبهاي یازدهم و دوازدهم ذیحجّه در منی بیتوته (-
بیتوته) کند مگر آنکه این دو شب را در مکّه تا صبح بیدار بماند و به عبادت مشغول شود که بنابر قول مشهور ترك بیتوته در منی
در این صورت جایز است و کفّاره ندارد. 4ارث: دو قلوهاي به هم چسبیده اگر بهگونهاي باشند که یکی زودتر از دیگري از خواب
بیدار شود، دو نفر محسوب میشوند. 5 (- خواب)
بیره؛ ج 2، ص: 161
- آب جو
بیضه؛ ج 2، ص: 161
بیضه: تخم.قسمت زیرین دستگاه تناسلی نر، که از دو جزء همسان تشکیل شده است،
111 / 525 ؛ مهذب الاحکام 5 / 1. العروة الوثقی 1 (3) .547 -543 / 416 ؛ معتمد العروة 2 -411 / 278 ؛ مستمسک العروة 11 /18 .(2)
8؛ مناسک حج / 4. جواهر الکلام 20 (6) 458 / 3. مختلف الشیعۀ 3 (5) 293 / 248 ؛ مستمسک العروة 8 / 2. جواهر الکلام 16 (4)
.298 -297 / 5. جواهر الکلام 39 (7) 458 م 1222 - (مراجع) 457
ص: 162
نیز استعمال شده است. از این عنوان به مناسبت « انثیین » و « خصیتین » ،« بیضتین » بیضه نامیده میشود؛ ازاینرو، به صورت تثنیه یعنی
در بابهاي طهارت، صلات، نکاح، اطعمه و اشربه، قصاص و دیات، سخن رفته است.بیضۀ انسان جزو عورت (- عورت) و پوشاندن
اگر کسی به «2» . از محرّمات حیوان ذبح شده، بیضۀ آن است «1» . آن از بینندة محترم (- ناظر محترم)- جز همسر- واجب است
بیضۀ دیگري آسیب برساند، قصاص میشود (- قصاص). ولی در فرض آسیب رسیدن به یک بیضه، چنانچه با قصاص، احتمال
قطع دو بیضه موجب دیۀ «3» . آسیب دیدن بیضۀ دیگر یا آلت تناسلی جانی برود، و نیز در فرض زن بودن جانی، دیه ثابت میشود
کامل و به قول مشهور، قطع هریک، موجب نصف دیه است. مقابل قول مشهور، قول ثبوت دو سوم دیۀ کامل در قطع بیضۀ چپ و
به انسان یا «5» . اگر بیضه بر اثر جنایت، ورم کند دیۀ آن چهار صد مثقال شرعی طلا است «4» . یک سوم در قطع بیضۀ راست است
گفته میشود (- اخته). « اخته » حیوانی که بیضۀ او کشیده شده است
بیضۀ اسلام؛ ج 2، ص: 162
بیضۀ اسلام: اساس و موجودیت اسلام. 1در باب جهاد و فقه سیاسی از آن سخن رفته است.حفظ بیضۀ اسلام از اهمّ واجبات الهی و
در مقام تزاحم با دیگر احکام شرعی بر همۀ آنها مقدّم است، مانند موردي که موجودیت اسلام با یورش دشمنان کافر به خطر افتد.
صفحه 134 از 456
در چنین شرایطی دفاع از کیان اسلام بر همۀ مکلّفان اعم از زن و مرد واجب است 2 اگرچه مستلزم همراهی با حاکمی جائر باشد.
3در اینکه دفاع از بیضۀ اسلام در زمان غیبت، احکام جهاد- از قبیل شهید بودن افراد کشته شده در این راه (- شهید)،
.2 (7) 371 -370 / 1. جامع الشتات 1 (6) .272 .(5) 270 /43 .(4) 378 -377 /42 .(3) 342 /36 .(2) 183 / 1). جواهر الکلام 8 )
30 / 3. الدروس الشرعیۀ 2 (8) 335 / 19 ؛ فوائد الاصول 1 -18 / جواهر الکلام 21
ص: 163
جهاد). -) «4» ممنوعیت فرار و - … را دارد یا نه، اختلاف است
بیع؛ ج 2، ص: 163
بیع: مبادلۀ مال در برابر مال.معناي یاد شده، معناي لغوي بیع است؛ لیکن در اصطلاح فقها براي بیع تعاریف گوناگونی ذکر شده
است، از جمله: 1. نقل عین در برابر عوض معلوم. 2. عقد دالّ بر نقل عین در برابر عوض معلوم. 3. انتقال عین در برابر عوض معلوم.
چنانکه در هر تعریف، شرط یا شرایطی به زیاده یا نقصان ذکر شده که تأثیري در ماهیّت بیع ندارد و منظور از همۀ آنها اشارة مفید
و مختصر به حقیقت بیع است- که در اصطلاح از آن به تعریف لفظی و شرح الاسمی تعبیر میشود- نه تعریف حقیقی منطقی.نکتۀ
درخور توجّه آنکه عنوان بیع همانگونه که بر فعل بایع- یعنی انشاء تملیک در برابر عوض معلوم- اطلاق میشود، بر فعل مشتري-
یعنی انشاء تملّک آنچه فروشنده تملیک کرده- نیز اطلاق میگردد. همچنانکه به معاملۀ ترکیب یافته از دو فعل فروشنده و
خریدار- یعنی انشاء تملیک و تملّک (دادوستد)- نیز بیع گفته میشود.مفهوم اخیر، موضوع بسیاري از احکام شرعی همچون
حلّیت، حرمت، صحّت و فساد واقع شده 1 و در باب تجارت یا بیع- بنابر اختلاف تعبیر در کلمات فقها- به تفصیل از احکام، اقسام
و شرایط آن سخن رفته است که در این مقاله به اختصار به مهمترین مباحث آن اشاره میشود.حکم: بیع، شایعترین و عامترین
مصداق تجارت (- تجارت) بلکه متبادر از آن بوده و در روایات، برترین کسبها و ترك آن موجب نقصان خرد آدمی شمرده شده
2 و قرآن کریم با صراحت از حلال کردن بیع از جانب خداوند متعال یاد کرده است. 3 بیع از عقود لازم و وفاي به آن واجب است
و فسخ آن- جز با وجود اسباب فسخ- جایز نیست (- عقد لازم).
/ 4؛ وسائل الشیعۀ 17 .2 (6) 210 -203 / 1. جواهر الکلام 22 (5) .80 -79 / 16 ؛ مهذب الاحکام 15 -14 / 4). جواهر الکلام 21 )
3. بقرة/ 275 (7) 17 -11
ص: 164
ارکان: بیع به اعتبار عقد بودن (- عقد) داراي سه رکن است: صیغه (ایجاب و قبول)، دو طرف عقد (متعاقدان) و عوض، اعم از مال
مورد معامله (مبیع) و بهاي آن (ثمن). 1. صیغه: عقد بیع همچون دیگر عقود از دو انشاء؛ انشاء تملیک کالا در برابر عوض معلوم و
انشاء تملّک آن به عوض، تشکیل شده که اوّلی، ایجاب و دومی قبول نام دارد (- ایجاب و قبول).ایجاب و قبول یا هر دو لفظی
است، مانند آنکه فروشنده بگوید: این کالا را به صد تومان به تو فروختم و خریدار بگوید: پذیرفتم یا آن را به این قیمت خریدم؛ و
یا فعلی، که جایگزین لفظ میشود، مانند آنکه دو طرف عقد- به سبب عذري همچون لالی- توان سخن گفتن نداشته باشند و با
اشارة جایگزین لفظ (- اشاره) انشاء تملیک و تملّک نمایند.در تحقّق عقد بیع به صرف تسلیم مبیع به قصد تملیک آن در برابر
معاطات).بنابر قول به -) «4» عوض معلوم و گرفتن آن به قصد تملّک به عوض- که از آن به معاطات تعبیر میشود- اختلاف است
اعتبار صیغه (ایجاب و قبول لفظی یا اشارة جایگزین) در عقد بیع، به لحاظ اینکه عقدي لازم است، اموري همچون صراحت داشتن
لفظ ایجاب و قبول در معناي مقصود، ماضی بودن، عربی بودن، رعایت موالات بین ایجاب و قبول (- موالات) و منجّز بودن (-
تنجیز)، از شرایط آن برشمرده شده است. البتّه جز دو شرط آخري در اعتبار و عدم اعتبار بقیّۀ شرایط اختلاف است؛ لیکن در اینکه
صفحه 135 از 456
عقد بیع با لفظ عربی صحیح و صریح و ماضی و منجّز مشتمل بر ایجاب از سوي بایع و قبول آن بدون فاصله از سوي مشتري محقّق
2. متعاقدان (بایع و مشتري): در هر یک از دو طرف عقد، بلوغ، عقل، قصد، اختیار، «5» . میشود، تردید و اختلافی وجود ندارد
مالکیت و محجور نبودن (- حجر) شرط است. البتّه دو شرط آخر از شرایط نفوذ و اثر گذاري عقد به شمار میروند نه از شرایط
فضولی).در صورت فقدان شرط اختیار، اگر پس از اکراه بر عقد (- اکراه)، به آن راضی شود، نظر مشهور، -) «6» صحّت آن
«7» . صحّت بیع است
267 -265 .(7) 260 و 272 .(6) 256 -244 .(5) 210 / 4). جواهر الکلام 22 )
ص: 165
امور یاد شده از شرایط عام در عقود معاوضی است. نسبت به برخی از انواع مبیع، برخی شرایط خاص نیز در کلمات فقها ذکر شده
است. به عنوان نمونه: در مبیعی همچون قرآن و بردة مسلمان، بنابر مشهور خریدار باید مسلمان باشد و با فقدان شرط اسلام، معامله
یا در تملّک کنیز مؤمن (دوازده امامی) برخی اشتراط ایمان به معناي خاصّ (دوازده امامی بودن) را بعید ندانستهاند. «8» . باطل است
3. عوض: در هریک از مبیع و ثمن موارد زیر شرط است: الف. مالیّت داشتن: یعنی داراي منافع حلال مورد اعتناي عقلا بودن؛ «9»
ازاینرو، هر چیز که از نظر شرع یا عرف مالیّت نداشته باشد صلاحیّت عوض واقع شدن ندارد؛ عرفی مانند مگس و پشه و شرعی
مانند شراب و خوك.ب. مملوك بودن: مراد از آن یا قابلیت داشتن عوض براي مملوك واقع شدن است که با شرط نخست یعنی
مالیّت داشتن مترادف میباشد و یا مملوکیت فعلی. در نتیجه مباحاتی همچون دریاها و نهرهاي بزرگ که استفاده از آنها براي
عموم مردم جایز است (- مشترکات) صلاحیّت عوض واقع شدن ندارند؛ بدین جهت فروختن آب دریا و نیز ماهی موجود در آن
ج. عین بودن: مراد از عین، هر مالی است که تعیّن و مابازاي خارجی دارد؛ جزئی باشد یا «10» . قبل از تملّک، صحیح نخواهد بود
کلّی و کلّی، کلّی در ذمّه باشد یا کلّی در معیّن (- بیع کلّی). مقابل عین (- عین)، منفعت (- منفعت) و حق (- حق) قرار دارد. نقل
منفعت در مقابل عوض، اجاره (- اجاره) است نه بیع.البتّه این شرط تنها در جانب مبیع معتبر است. در طرف ثمن، عین بودن شرط
نیست، بلکه منافع و نیز- بنابر قول گروهی- حقوق قابل نقل و انتقال و حتّی- بنابر قول برخی دیگر- حقوق غیر قابل نقل و انتقال،
د. طلق و تام بودن ملک، بنابر نظر برخی: مراد از آن، این است که عوض، متعلّق «11» . لیکن قابل اسقاط نیز میتواند ثمن واقع شود
حقّ دیگري نباشد، مانند مال وقفی (- وقف)، امّ ولد (- استیلاد) و مال مورد نذر (- نذر).
23 ؛ مهذب / 9؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 -8 / 11 ). کتاب المکاسب 3 ) 345 -343 . (10) 338 -337 . (9) 334 و 338 . (8)
209 -199 / 8؛ فقه الصادق 15 -7 / الاحکام 17
ص: 166
البتّه عمومیت شرط- به معناي عدم صحّت بیع در آنچه متعلّق حقّ غیر است- مورد اشکال قرار گرفته مگر در مواردي همچون مال
ه. مقدور بودن تحویل کالا: بدین معنا که مبیع هنگام تحویل، موجود و «12» . وقفی که تعلّق حقّ غیر به آن با بیع منافات داشته باشد
فروشنده قدرت بر تحویل آن داشته باشد؛ ازاینرو، فروختن بردة فراري که فروشنده قدرت تحویل آن را ندارد صحیح نخواهد بود
بردة فراري).و. معلوم بودن: عوض- اعم از مبیع و ثمن- باید از نظر مقدار، جنس و اوصاف تأثیرگذار در قیمت معلوم باشد -) «13»
ز. طهارت: برخی در عوضین (مبیع و ثمن) «14» . و مجهول بودن عوض در هریک از ابعاد یاد شده موجب عدم انعقاد بیع میشود
طهارت را شرط صحّت بیع دانستهاند.ازاینرو بیع عین نجس مانند خوك، شراب و خون و نیز متنجس غیر قابل تطهیر مانند روغن
نجس را صحیح نمیدانند مگر در موارد استثنا شده همچون سگ نگهبان و بردة کافر. در مقابل، گروهی صرف نجاست را مانع
اقسام: براي بیع به «15» . صحّت ندانسته و گفتهاند: ملاك صحّت بیع، وجود منفعت حلال قابل اعتنا در عوضین نزد عقلا است
اعتبارات گوناگون تقسیماتی ذکر شده است. 1. به اعتبار مؤجّل (مدّتدار) و معجّل (حالّ و نقد) بودن مبیع و ثمن آن به چهار قسم
صفحه 136 از 456
تقسیم شده است؛ زیرا عوضین یا هر دو مؤجّلاند، که از آن به بیع کالی به کالی یا دین به دین (- بیع دین به دین) تعبیر میشود. و
یا هر دو معجّ ل که از آن به بیع نقد (- بیع نقد) تعبیر میگردد.صورت سوم آن است که ثمن، معجّل و مثمن مؤجّل باشد که بیع
. سلف یا سلم نامیده میشود (- بیع سلف). صورت چهارم عکس صورت سوم است که به آن بیع نسیه (- بیع نسیه) گفته میشود. 2
به اعتبار اخبار یا عدم اخبار قیمت خرید توسط فروشنده نیز به چهار قسم تقسیم شده است؛ بدین صورت که فروشنده یا قیمت خرید
را به مشتري اعلام نمیکند که از آن به بیع مساومه (- بیع مساومه) تعبیر میشود. و یا اعلام میکند. در صورت
؛8 .(15) 406 -405 .(14) 384 و 393 / 13 ). جواهر الکلام 22 ) 31 -29 / 357 ؛ کتاب المکاسب 4 -356 / 12 ). جواهر الکلام 22 )
33 / کتاب المکاسب 1
ص: 167
دوم یا به کمتر میفروشد یا به بیشتر و یا به قیمت خرید. اوّلی بیع مواضعه (- بیع مواضعه)، دومی بیع مرابحه (- بیع مرابحه) و سومی
بیع تولیه (- بیع تولیه) نامیده میشود.دیگر اقسام: بیع به اعتبارات دیگر نیز اقسامی دارد از قبیل: بیع صرف (- صرف)، بیع کسر
مشاع (- بیع کلّی)، بیع فضولی (- فضولی)، بیع کلّی، بیع شخصی (- بیع شخصی) و غیر آن.احکام بیع: بیع به لحاظ اینکه مهمترین
و رایجترین نوع تجارت در میان مردم است از زوایاي مختلف داراي احکام بسیاري است که به اهمّ آنها اشاره میشود. 1. معاملۀ
سفیهانه: فروختن کالا به بیشتر یا کمتر از بهاي خرید آن، به صورت نقدي یا مدّتدار جایز است و با آگاهی فروشنده و خریدار از
این امر، معامله لازم میشود مگر آنکه زیادي یا کاهش به اندازهاي باشد که معامله نزد عقلا سفیهانه تلقّی گردد که در این صورت
2. اجل در بیع: اطلاق عقد «16» . عقد باطل است (- سفاهت) و در فرض جهل به این امر، خیار غبن (- خیار غبن) ثابت خواهد بود
به معناي عدم ذکر اجل و مدّت در آن، اقتضاي حالّ و نقد بودن مبیع و بهاي آن را دارد.ذکر اجل در عقد براي مبیع یا بهاي آن
صحیح است؛ لیکن باید معیّن باشد بهگونهاي که راهی براي افزایش یا کاهش در آن وجود نداشته باشد. در غیر این صورت،
اجل قرار دادن براي هر دو (ثمن و مثمن) بیع دین به دین (کالی به کالی) محسوب میشود و معامله باطل «17» . معامله باطل است
3. مبیع: هرگاه مبیع در عقد، مشروط به شرط یا مقیّد به قیدي نباشد، آنچه برحسب لغت، عرف یا شرع، لفظ- «18» . خواهد بود
مانند لفظ خانه، مغازه و مرکب- شامل آن میشود داخل در مبیع است. ازاینرو، در فروش باغ؛ زمین، درختان، راه عبور، نهر آب،
در فروش خانه نیز زمین و بناهاي فوقانی و تحتانی جزو آن خواهند بود مگر «19» . همچنین دیوار و حصار باغ داخل در مبیع است
البتّه گنجهاي زیرزمینی و اشیایی که متّصل به ساختمان نیستند، مانند فرش و پرده جزو «20» . آنکه از نظر عرف مستقل شمرده شوند
«21» . مبیع به شمار نمیروند
131 .(21) 130 .(20) 130 -129 /23 .(19) 346 /24 .(18) 100 -98 .(17) 120 / 16 ). جواهر الکلام 23 )
ص: 168
میوة درخت خرمایی که پس از تأبیر (- تأبیر) فروخته شده از آن فروشنده است و اگر پیش از آن فروخته شود به خریدار تعلّق
4. تسلیم: در صورتی «22» . میگیرد و در غیر درخت خرما درهرحال از آن بایع خواهد بود مگر آنکه عرف محل، خلاف آن باشد
که مقتضاي عقد، عدم تأخیر ثمن یا مبیع باشد، تسلیم عوضین بر متعاقدین واجب و امتناع هریک از تحویل گرفتن حرام است و در
صورت خودداري، بنابر قول مشهور حاکم، آن دو را بر این امر اجبار میکند. برخی قدما گفتهاند: در صورت امتناع هر دو از
اقباض).تحویل مبیع یا ثمن مدّتدار پیش از رسیدن مدّت آن -) «23» تحویل گرفتن عوض، ابتدا بایع به گرفتن وادار میشود
واجب نیست و اگر فروشنده یا خریدار بخواهد زودتر تحویل دهد، قبول آن بر طرف دیگر واجب نیست؛ لیکن بعد از رسیدن اجل،
قبول واجب میشود و در صورت خودداري از قبول چنانچه آن مال تلف شود از مال کسی تلف شده که تحویل نگرفته است به
در مبیعی همچون «24» . شرط آنکه امکان دسترسی به حاکم و تحویل مال به وي نباشد. در فرض دسترسی، مسئله اختلافی است
صفحه 137 از 456
«25» . خانه و مغازه قبل از تحویل آن، بر فروشنده واجب است اثاث و لوازم داخل آن را که جزء مبیع به شمار نمیرود تخلیه کند
تلف مبیع پیش از تسلیم: تلف مبیع پیش از تحویل آن به خریدار چند صورت دارد.اگر به سبب آفت آسمانی همچون صاعقه باشد
از مال فروشنده تلف شده و عقد باطل است و ثمن به مشتري برگردانده میشود. و اگر خریدار از روي جهل به مبیع بودن، آن را
تلف کند- مانند آنکه مبیع، طعام بوده و بایع آن را نزد خریدار گذارده است و او بدون علم به مبیع بودن، آن را خورده باشد- در
اینکه چنین اتلافی به منزلۀ قبض است تا از مال خریدار رفته باشد یا چنین نیست تا از مال فروشنده رفته باشد، اختلاف است.صورت
سوم، آن است که مبیع به دست بایع تلف شود. در این فرض نیز در اینکه خریدار بین فسخ معامله و گرفتن ثمن آن و بین التزام به
بیع و مطالبۀ مثل یا قیمت مبیع، مخیّر است؛- چنانکه
162 .(25) 119 -114 .(24) 147 -144 .(23) 139 -136 .(22)
ص: 169
اگر مبیع «26» . در فرض تلف به دست اجنبی، حکم چنین است- یا تلف بایع حکم تلف به آفت آسمانی را دارد، اختلاف است
نماء مبیع پیش از «27» . پیش از تحویل به خریدار به سبب رخدادي از قیمتش کاسته شود، خریدار میتواند معامله را فسخ کند
تسلیم: بنابر قول مشهور که ملکیّت را به صرف عقد محقّق میداند، محصول و نماء مبیع مانند میوة درخت و بچۀ گوسفند قبل از
تسلیم نیز از آن مشتري است. بر این اساس اگر مبیع قبل از قبض تلف شود، پرداخت بهاي کالا از عهدة مشتري ساقط است لیکن
نماء).فروختن مبیع پیش از تحویل آن: فروختن مبیع غیر پیمانهاي (مکیل) و وزنی (موزون)، -) «28» نماي آن، از آن وي میباشد
قبل از آنکه تحویل گرفته شود جایز است. جواز یا حرمت بیع در مبیع مکیل یا موزون اختلافی است. مشهور میان متأخّران جواز آن
است. برخی عدم جواز را به طعام و برخی دیگر به بیع مرابحه اختصاص دادهاند. بنابر قول به عدم حرمت، چنین معاملهاي مکروه
5. اختلاف بایع و مشتري: در مبیع مکیل یا «30» . بنابر قول به حرمت در اینکه بیع نیز باطل است یا نه اختلاف است «29» . است
موزون اگر خریدار پس از تحویل گرفتن، مدّعی کم بودن آن باشد، در صورتی که هنگام کیل یا وزن کردن حاضر نبوده و
فروشنده نیز بیّنه (- بیّنه) نداشته باشد، بنابر مشهور با قسم، قول مشتري پذیرفته میشود؛ ولی در صورت حضور مشتري هنگام کیل
در فرض اختلاف فروشنده و خریدار در مقدار «31» . یا وزن کردن و عدم وجود بیّنه به نفع وي، قول بایع با قسم پذیرفته میشود
ثمن به ادّعاي زیادي از سوي بایع و عدم آن از سوي مشتري، در صورت بقاي مبیع، بنابر مشهور، قول بایع با قسم و در صورت تلف
اگر اختلاف دو طرف معامله در مقدار مبیع باشد- به عنوان مثال، بایع مدّعی «32» . شدن مبیع، قول مشتري با قسم پذیرفته میشود
فروختن یک پیراهن به یک درهم و مشتري مدّعی خریدن دو پیراهن به یک درهم باشد- قول بایع با قسم مقدّم میشود؛
184 .(32) 177 -175 .(31) 170 -164 .(30) 167 -164 .(29) 160 .(28) 159 -158 .(27) 158 -157 .(26)
ص: 170
ولی اگر اختلاف در تعیین مبیع باشد- مثلا بایع مدّعی فلان پیراهن و مشتري مدّعی پیراهنی دیگر باشد- هریک بر نفی ادّعاي
اگر موضوع اختلاف، شرایط «33» . دیگري قسم میخورد و در نتیجه عقد باطل و ثمن به مشتري و مبیع به بایع برگردانده میشود
صحّت عقد یا عوضین باشد- مانند آنکه بایع بگوید ثمن، سرکه؛ و خریدار بگوید شراب بوده است- قول مدّعی صحّت با قسم
6. شرط در عقد بیع: چیزي میتواند در عقد بیع شرط قرار گیرد که قدرت بر وفاي آن وجود داشته و از «34» . پذیرفته میشود
غرض صحیح عقلایی برخوردار باشد و نیز مخالف با کتاب و سنّت و منافی با مقتضاي ماهیّت عقد نباشد؛ خواه به صراحت در
در عقد بیع اگر شرط صحیح ذکر شود وفاي به «35» . ضمن عقد ذکر شود یا بهطور ضمنی مانند آنکه قرینۀ عرفی دالّ بر آن باشد
7. فسخ «37» . ولی اگر شرط فاسد ذکر شود در اینکه موجب بطلان عقد نیز خواهد شد یا نه، اختلاف است «36» . آن واجب است
بیع: همانگونه که در آغاز مقاله یادآور شدیم، بیع، عقد لازم است و فسخ آن جایز نیست؛ لیکن فسخ آن به اقاله (- اقاله) یا اعمال
صفحه 138 از 456
خیار در موارد ثبوت خیار جایز خواهد بود (- خیار). 8. خیار در بیع: خیار حقّی است که براي بایع، مشتري، هر دو و یا شخص ثالث
جعل شده و اعمال آن موجب فسخ معامله میشود. خیار انواع مختلفی دارد همچون خیار مجلس (- خیار مجلس)، خیار حیوان (-
خیار حیوان)، خیار شرط (- خیار شرط) و خیار اشتراط (- خیار اشتراط). (- تجارت) (- کسب)
36 ). منهاج الصالحین ) 226 -219 / 42 ؛ مهذب الاحکام 17 / 203 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 -198 .(35) 194 .(34) 189 .(33)
.216 -210 / 37 ). جواهر الکلام 23 ) 41 / (خوئی) 2
ص: 171
بیع اختباري؛ ج 2، ص: 171
بیع اختباري: معاملۀ آزمایشی.بیع اختباري به دادوستدي اطلاق میشود که ولیّ براي آزمودن و به دست آوردن میزان رشد عقلانی
و عدم سفاهت نوجوان در آستانۀ بلوغ به او واگذار میکند. این آزمون گاه پس از بلوغ کودك انجام میگیرد. از این عنوان در
باب تجارت و حجر سخن رفته است.کودك از جمله کسانی است که نمیتوانند در اموال خود تصرّف کنند که در اصطلاح به
آنان محجور (- حجر) گفته میشود. حجر (و ممنوعیّت) کودك از تصرّف با رسیدن وي به سنّ بلوغ همراه با رشد عقلانی- به
معناي عدم سفاهت (- سفاهت)- برطرف و اموالش در اختیار او گذارده میشود.براي آگاهی از رشد و عدم سفاهت کودك در
آستانۀ بلوغ، و یا فرد تازه بالغ راههاي گوناگونی بیان شده که واگذار کردن زمام معاملهاي به او از آن جمله است.در صحّت بیع
اختباري- از سوي کودك در آستانۀ بلوغ و نیز فرد تازه بالغ در صورتی که معلوم شود هنوز به رشد نرسیده یا رشدش مبهم و
رشد) -) «1» . مشکوك باشد- اختلاف است
بیع اقاله؛ ج 2، ص: 171
بیع اقاله: بیع کالا به شرط اقاله.عنوان یادشده در کلام ابن حمزه از قدما آمده و مراد از آن، این است که فروشنده در ضمن معامله
شرط کند چنانچه ظرف مدّتی معیّن- مثلا سه ماه- مثل بهایی را که از خریدار گرفته است به وي برگرداند، معامله را اقاله (- اقاله)
کند. ابن حمزه براي صحّت چنین معاملهاي چهار شرط ذکر کرده است: کالا مثلی (- مثلی) باشد؛
.112 -108 / 453 ؛ جواهر الکلام 26 / 1). نهایۀ الإحکام 2 )
ص: 172
مدّت معلوم باشد؛ بازگرداندن مثل بهاي دریافتی از مشتري بدون کم و زیاد، شرط شود و کالا از چیزهایی نباشد که در مدّت تعیین
شده در معامله، فاسد گردد.پس از تحقّق بیع با شرایط یاد شده اگر فروشنده مثل ثمن را در مدّت تعیین شده به خریدار بازگرداند،
برخی قدما چنین «1» . بیع اقاله میشود و اگر استرداد پس از مدّت تعیین شده باشد خریدار بین اقاله و عدم آن مخیّر خواهد بود
در مقابل، برخی از «2» . شرطی را در معامله مطلقا فاسد دانسته و گفتهاند: در هر صورت خریدار مخیّر بین اقاله و عدم آن است
«3» . متأخّران شرط اقاله را مطلقا صحیح دانستهاند، هرچند کالا مثلی نباشد یا شرط ردّ مثل ثمن نشده باشد
بیّعان؛ ج 2، ص: 172
بیّعان: خریدار و فروشنده (- بیع).
بیعانه؛ ج 2، ص: 172
صفحه 139 از 456
بیعانه [- عربون؛ عربون]: پیش پرداخت.از آن در باب تجارت سخن رفته است و برخی معاصران در این خصوص رسالهاي مستقل
نگاشتهاند. 1 در معاملات متعارف است که دو نفر بر بیع یا اجارهاي به نحو وعدة ابتدایی با یکدیگر به توافق میرسند تا در آینده
آن را قطعی کنند. گاه کسی که در صدد خرید یا اجاره است براي استحکام کار، مبلغی در اختیار طرف مقابل میگذارد که به آن
بیعانه گفته میشود. حکم توافق و نیز بیعانه نیاز به تبیین دارد.توافق: توافق گاه از همان ابتدا همراه تحقّق عقد بیع یا اجاره است،
لیکن با جعل حقّ فسخ تا مدّتی معیّن براي یکی از دو طرف یا هر دو. و گاه در حدّ صرف وعده و سخن ابتدایی (مجرّد اظهار قصد
و ابراز تمایل بدون تعهّد) به انجام دادن بیع یا اجاره در آینده. گاهی نیز به صورت التزام دو طرف بر بیع یا اجاره در آینده است؛
بدین معنا که هر دو نسبت به یکدیگر یا یکی نسبت به دیگري ملتزم میشود که در زمانی معیّن چیزي را به او بفروشد
91 / 1. مجلۀ فقه اهل البیت، شماره 8 (4) .319 / 3). مختلف الشیعۀ 5 ) 2). المقنعۀ/ 624 ) 1). الوسیلۀ/ 249 )
ص: 173
یا اجاره دهد. در قسم سوم همراه توافق، نوعی انشاء و تحمّل مسئولیت وجود دارد.توافق اگر بهگونۀ نخست باشد، بیع یا اجاره
تحقّق یافته است و همۀ احکام آن از نقل و انتقال و سایر حقوق جاري میگردد؛ ولی اگر بهگونۀ دوم باشد، عقدي صورت نگرفته
و الزامآور نیست؛ ازاینرو براي هیچ یک از دو طرف حقّی بر ذمّۀ دیگري ثابت نمیشود. گونۀ سوم مورد بحث است که آیا این
نوع التزامات و تعهّدات توافقی، الزامآور هست تا وفاي به آن واجب باشد و در صورت خودداري، حاکم او را بر امر مورد تعهّد
اجبار نماید و در صورت عدم تمکین، حاکم، آن را از طرف مالک بفروشد یا اجاره دهد، یا اینکه این قبیل تعهّدات همچون صرف
وعدة ابتدایی است؟بیعانه: بیعانه اگر بخشی از بهاي کالا در بیع یا اجرت در اجاره به شمار رود که براي الزام مالک به عقد، به وي
داده میشود و در فرض فسخ معامله، خسارتی متوجّه پرداختکننده نشود اشکال ندارد و در صورت فسخ باید به صاحبش
بازگردانده شود؛ لیکن اگر پرداخت بیعانه به عنوان بخشی از بهاي کالا یا اجرت بر فرض قطعی شدن بیع یا اجاره در آینده و عوض
از فسخ یا تخلّف در صورت تحقّق یکی از آن دو باشد در اینکه گرفتن بیعانه، عوض فسخ یا تخلف جایز است یا نه محلّ بحث
برخی چنین «2» . است. اگر بیعانه به عنوان عوض خیار فسخ در عقد لازم (بیع یا اجاره) شرط شده باشد وفاي به آن واجب است
اگر بیعانه در عقد لازم شرط نشده «3» . شرطی را جایز ندانسته و معامله را باطل و پس دادن بیعانه را به صاحبش واجب دانستهاند
باشد، لیکن پرداختکننده به جهت الزام مالک به انجام دادن معامله با وي در آینده، بیعانه را پرداخت کرده باشد، گیرندة بیعانه،
مگر آنکه گفته شود خودداري مالک از فروختن یا اجاره دادن مال خود به دیگري عملی محترم است که «4» ، باید آن را پس دهد
نزد عقلا ارزش مالی دارد و این اقدام به خواست پرداختکنندة بیعانه بوده است، ازاینرو، وي ضامن است. البتّه ثبوت ضمان
متوقّف بر امکان تطبیق
355 ؛ الدروس / 175 ؛ تحریر الاحکام (ق) 2 -174 / 3). تذکرة الفقهاء 12 ) 252 / 99 ؛ صراط النجاة 1 / 2). الحدائق الناضرة 20 )
99 / 4). الحدائق الناضرة 20 ) 217 / الشرعیۀ 3
ص: 174
«5» . قاعدة اتلاف و ضمان (- قاعدة اتلاف) بر این نوع حقوق و التزامات است
بیع بثمنین؛ ج 2، ص: 174
بیع بثمنین: فروش یک کالا به دو بها.بیع بثمنین عبارت است از فروختن کالایی به دو قیمت در یک معامله؛ یکی کمتر به صورت
نقد و دیگري بیشتر به صورت نسیه و یا یکی به قیمت کمتر و مدّت کوتاهتر و دیگري به بهاي بیشتر و مدّت طولانیتر، مانند آنکه
فروشنده بگوید: این کالا را نقد به هزار تومان و دو ماهه به 1500 تومان و یا یک ماهه به هزار تومان و سه ماهه به 1500 تومان به
صفحه 140 از 456
تو فروختم. از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.حکم: در بطلان این نوع معامله به جهت وجود جهالت در آن (مشخّص
نبودن بهاي کالاي مورد معامله) و حصول غرر (- قاعدة غرر) یا صحّت آن- که به دلیل خاص، پایینترین قیمت در درازترین مدّت
برعهدة خریدار میآید- اختلاف میباشد. 1 مشهور بطلان آن است. 2برخی قائلان به بطلان گفتهاند: در صورت رضایت دو طرف
به این نوع معامله، کمترین قیمت در طولانیترین مدّت بر ذمّۀ خریدار ثابت میگردد. 3 برخی در فرض دوم (مدّتدار بودن هر دو
ثمن) حکم به بطلان و در بطلان فرض اوّل (یک ثمن نقد و دیگري نسیه) تردید کردهاند. 4
بیعت؛ ج 2، ص: 174
بیعت: پیمان بستن بر فرمانبرداري و سپردن امور. 1بیعت عبارت است از تعهّد و پیمانی که بیعتکننده با بیعتشونده (امام، حاکم یا
امیر) بر اطاعت و فرمانبرداري از او و سپردن امور خود به وي میبندد. در متون فقهی بحثی درخور توجّه از بیعت
/ 43 ؛ جواهر الکلام 23 / 1. المقنعۀ/ 595 ؛ النهایۀ/ 388 ؛ الوسیلۀ/ 241 ؛ قواعد الاحکام 2 (6) .103 -91 / 5). مجلۀ فقه اهل البیت، 8 )
(10) . 103 و 107 / 4. جواهر الکلام 23 (9) 3. النهایۀ/ 388 ؛ غنیۀ النزوع/ 230 (8) 48 / 2. منهاج الصالحین (خوئی) 2 (7) 108 -102
1. لغتنامه دهخدا
ص: 175
نشده است، برخی به مناسبت در باب جهاد از آن یاد کردهاند.بیعت برحسب مورد آن، گاهی عام است و گاهی خاص. بیعت عام
عبارت است از تعهّد بر اطاعت مطلق در تمامی زمینهها و همۀ او امر و نواهی. این نوع بیعت تنها با پیشواي معصوم مشروعیت دارد.
بیعت خاص، همچون بیعت با فرمانده برجنگیدن، مقاومت کردن در برابر دشمن و فرار نکردن از جبهه.پس از تحقّق بیعت، وفاي به
مستحب است امام پیش از آنکه سپاهیان را براي جهاد «3» . واجب و نقض آن حرام است «2» ، آن از نظر شرع به صریح آیات قرآن
همچنین مستحب است حاکم یا امیر براي لشکر «4» . اعزام کند از آنان بر پایبندي به جهاد و ثبات قدم در برابر دشمن بیعت بگیرد
اعزامی به سوي دشمن چند فرمانده تعیین کند که به ترتیب، فرماندهی را بر عهده گیرند تا مشکلی براي سپاهیان پدید نیاید و از
اگر باغی (- باغی) در حال جنگ با نیروهاي اسلام اسیر گردد، بیعت با امام علیه السّلام «5» . هریک از آنان بر این امر بیعت بگیرد
بر او عرضه میشود.در صورت پذیرش، آزاد میگردد وگرنه در بازداشت میماند تا سرنوشت جنگ معلوم شود. پس از خاتمۀ
جنگ اگر باغیان توبه کنند یا سلاح خود بر زمین نهند یا فرار نمایند در صورتی که هستۀ مرکزي- که بدان بپیوندند- نداشته
باشند، باغی به اسارت گرفته شده آزاد میشود ولی در صورت فرار باغیان و داشتن هستۀ مرکزي، در زندان میماند بلکه کشتن او
«6» . جایز است
بیع تخییري؛ ج 2، ص: 175
بیع تخییري: دادوستد کالایی غیر معیّن از چند کالا.بیع تخییري به بیعی گفته میشود که کالاي مورد معامله، یک کالاي غیر معیّن
از میان چند کالا است و خریدار پس از تحقّق بیع، یکی از آنها را اختیار میکند، مانند بیع یک گوسفند نامعیّن از میان یک
/ 6). المبسوط 7 ) 384 -383 / 5). کشف الغطاء 4 ) 49 / 4). تذکرة الفقهاء 9 ) 15 / 3). کتاب البیع (امام خمینی) 4 ) 2). اسراء/ 34 )
.423 / 271 ؛ تذکرة الفقهاء 9
ص: 176
گلّۀ گوسفند. از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.از شرایط صحّت بیع، معلوم بودن کالاي مورد معامله است و چون بیع
«1» . تخییري فاقد این شرط میباشد محکوم به بطلان است
صفحه 141 از 456
بیع تشریک؛ ج 2، ص: 176
- تشریک
بیع تلجئه؛ ج 2، ص: 176
بیع تلجئه: معاملۀ صوري براي دفع ستم ستمگر و مانند آن.بیع تلجئه به معاملهاي اطلاق میگردد که فردي به جهت بیم از تصاحب
مالش توسط ستمگري، آن را به شکل صوري به دیگري میفروشد، درحالیکه هیچکدام از فروشنده و خریدار قصد جدّي بر
معامله ندارند. 1 از آن به مناسبت در باب تجارت سخن رفته است.بیع تلجئه به جهت نبودن قصد جدّي- که از شرایط صحّت عقد
میباشد- باطل است. 2
بیع تولیه؛ ج 2، ص: 176
بیع تولیه: دادوستد کالایی براساس قیمت تمام شدة آن براي فروشنده.بیع به لحاظ خبر دادن فروشنده از قیمت تمام شده براي او،
اقسامی دارد که بیع تولیه یکی از آنها است و آن معاملهاي است که فروشنده، خریدار را در جریان اصل پولی که بابت کالاي مورد
معامله پرداخته است قرار میدهد و آن را براساس قیمت تمام شده، همراه تمامی هزینههایی که براي کالا کرده، مانند نقاشی و
جابهجایی، میفروشد. 1 از آن در باب تجارت سخن گفته شده است.شرایط بیع تولیه همان شرایط مطلق بیع است 2 (- بیع). ایجاب
یا جز آن از الفاظی که بیانگر نقل و انتقال باشد، صحیح است. 3چنانچه پس از عقد معلوم شود « بعتک » یا « ولّیتک بالبیع » آن با لفظ
که فروشنده در مورد قیمت تمام شده دروغ گفته است، خریدار حقّ خیار (- خیار) دارد؛ بدین معنا که میتواند عقد را فسخ کند یا
به قیمت تعیین شدة هنگام عقد
.1 (4) .54 / 2. جامع المقاصد 4 (3) 266 / 1. جواهر الکلام 22 (2) .420 -417 / 107 ؛ جواهر الکلام 22 - 1). عوائد الایّام/ 106 )
202 -201 / 3. الحدائق الناضرة 19 (6) 318 / 2. فقه الصادق 18 (5) 122 / 201 ؛ جواهر الکلام 23 / الحدائق الناضرة 19
ص: 177
رضایت دهد؛ لیکن نمیتواند کالا را نزد خود نگه دارد و مقدار افزون بر قیمت تمام شده را که فروشنده خبر داده بود از قیمت کالا
برخی از قائلان به حرمت فروختن کالاي کیلی یا وزنی خریداري شده، قبل از قبض آن، بیع «4» . کم کرده و به فروشنده نپردازد
«5» . تولیه را از این حکم استثنا کرده و آن را نسبت به کالاي مزبور پیش از قبض جایز دانستهاند
بیع جزاف؛ ج 2، ص: 177
- بیع مجازفه
بیع حبل الحبله؛ ج 2، ص: 177
بیع حبل الحبله: از دادوستدهاي جاهلی.بیع یاد شده عبارت است از خرید و فروش نتاج نتاج، یعنی فرزند جنین موجود در رحم شتر
و یا فروختن کالا به مبلغی که زمان باز پرداخت آن، باردار شدن جنین فعلی باشد. از این عنوان در باب تجارت نام برده شده
است.بیع یاد شده که در زمان جاهلیت رواج داشته از سوي پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نهی شده و به دلیل وجود جهالت و غرر (-
قاعدة غرر) در آن، باطل است. 1
صفحه 142 از 456
بیع حصاة؛ ج 2، ص: 177
به معناي سنگریزه است.از بیع حصاة تفسیرهاي گوناگونی شده است، از جمله: « حصاة » . بیع حصاة: از دادوستدهاي دوران جاهلی
1. فروشنده و خریدار پس از تعیین بهاي کالا توافق میکردند از چند کالایی که نزد فروشنده است، خریدار سنگریزهاي به سوي
آنها پرتاب کند، به هریک اصابت میکرد همان، کالاي مورد معامله در برابر بهاي تعیین شده، بود. 2. در خرید و فروش زمین، پس
از آنکه بهاي آن تعیین میشد، ریگی از محلّ مورد توافق پرتاب میگشت و مبیع (کالاي مورد معامله) عبارت بود از حدّ فاصل
میان محلّ پرتاب و محلّ اصابت سنگ. 3. پس از توافق مقدّماتی نسبت به تعیین کالا و بهاي آن، در مرحلۀ اجرا و
.52 / 509 ؛ جامع المقاصد 4 / 1. نهایۀ الإحکام 2 (6) .168 / 5). جواهر الکلام 23 ) 49 / 4). مهذب الاحکام 18 )
ص: 178
انشاي بیع، پرتاب سنگریزه، جایگزین صیغۀ بیع میشد، بدین معنا که فروشنده به خریدار میگفت: هرگاه این ریگ را پرتاب
کنی کالاي مورد توافق از آن تو خواهد بود. 4. پرتاب سنگریزه نشانۀ لزوم بیع بود و فروشنده به خریدار میگفت: این کالا را به
به این عنوان در باب تجارت اشاره «1» . فلان قیمت به تو فروختم به شرط آنکه هر زمان سنگریزه را پرتاب کردم بیع لازم گردد
که شارع مقدّس از آن نهی کرده است، ازاینرو از معاملات باطل «2» شده است.بیع حصاة از دادوستدهاي عصر جاهلیت بوده
«3» . شمرده شده است
بیع خیار؛ ج 2، ص: 178
بیع خیار: بیع داراي خیار یا مشروط به عدم خیار/ بیع به شرط وجود حقّ خیار براي فروشنده (- بیع شرط).از آن در باب تجارت
سخن رفته است.بیع خیار به معناي نخست، بر سه قسم است. 1. بیعی که دو طرف معامله پس از تحقّق آن، تا زمانی که از هم جدا
نشدهاند حقّ خیار دارند و از آن به خیار مجلس تعبیر میشود (- خیار مجلس). 2. بیعی که در آن شرط عدم خیار مجلس شده
است. 3. بیعی که در آن براي مدّتی معیّن شرط خیار شده است 1 (- خیار شرط).در قسم نخست دو طرف معامله تا قبل از جدا
شدن از یکدیگر حقّ فسخ معامله دارند، برخلاف قسم دوم که هیچ کدام چنین حقّی ندارند. در قسم سوم نیز براي کسی که شرط
خیار شده حقّ فسخ معامله در مدّت معیّن ثابت است. (- خیار)
بیع خیار رؤیت؛ ج 2، ص: 178
بیع خیار رؤیت: خرید و فروش چیزي با بیان وصف و جنس آن بدون مشاهده (- خیار رؤیت).
-352 / 78 ؛ المهذب 1 / 1. المبسوط 2 (4) .29 /3 .(3) 182 / 2). کتاب المکاسب 4 ) 932 / 1). مبسوط در ترمینولوژي حقوق 2 )
.353
ص: 179
بیع دین به دین؛ ج 2، ص: 179
بیع دین به دین: فروختن کلّی در ذمّه در برابر کلّی در ذمّه.در تفسیر عنوان یاد شده بین فقها از دو جهت اختلاف است. نخست از
این جهت که آیا حقیقت بیع دین به دین، بیع کلّی در ذمّه در برابر کلّی در ذمّهاي است که هر دو پیش از عقد به سببی دیگر بر ذمّه
آمده باشند، یا شامل بیع کلّیاي که به سبب عقد فعلی بر ذمّه آمده نیز میشود؟بنابر قول اوّل بیع دین به دین تنها در دو دین ثابت
صفحه 143 از 456
قبل از عقد تحقّقپذیر است نه دو دین حاصل از عقد بیع. برخلاف قول دوم که در دو دین ثابت به سبب عقد نیز معنا پیدا میکند.
جهت دوم اختلاف این است که آیا در صدق دین بر کلّی در ذمّه، مدّتدار بودن، آن دخیل است یا نه؟ «1» . مشهور قول دوم است
بنابر دخیل بودن، حقیقت دین، کلّی در ذمّهاي است که مدّتدار (مؤجل) باشد. در نتیجه، کلّی در ذمّهاي که در اصل مدّتدار
نبوده (نقد بوده است) یا مدّتدار بوده لیکن هنگام معامله مدّتش پایان پذیرفته است (حالّ و معجّل شده است) دین به شمار
نمیرود.بیع این نوع کلّی در ذمّه در برابر کلّی در ذمّه، مصداق بیع دین به دین نخواهد بود.بنابر عدم دخیل بودن، بیع دین به دین
شامل همۀ انواع بیع کلّی در ذمّه در برابر کلّی در ذمّه میشود؛ خواه هر دو حالّ باشند یا مدّتدار و یا مختلف.البتّه برخی گفتهاند:
بر فرض پذیرفتن اعتبار اجل در مفهوم دین- چنانکه برخی لغویان گفتهاند- مراد از آن، اعتبار اجل در اصل تحقّق عنوان دین است
در روایت نبوي «2» . و پس از آن، دین بر کلّی در ذمّه صادق است؛ هرچند مدّت آن به پایان رسیده و حالّ و نقد گردیده باشد
نام برده شده است که فقها در ضمن بحث از بیع دین به دین و « بیع کالی به کالی » صلّی اللّه علیه و آله از عنوان دیگري تحت عنوان
نیز هنگام تقسیم بیع به لحاظ مدّتدار بودن عوضین و نقد بودن آن دو، بدان پرداختهاند.در تفسیر بیع کالی به کالی نیز اختلاف
شده است. برخی، آن را مرادف بیع دین به دین گرفتهاند؛ خواه مدّتدار باشد یا حالّ. بسیاري آن را به فروختن کلّی در ذمّه که
مدّتدار است در برابر همانندش
؛84 -82 / 442 ؛ فوائد القواعد/ 583 ؛ کفایۀ الاحکام/ 95 و 104 ؛ جامع الشتات 2 / 18 ؛ ریاض المسائل 8 / 1). الحدائق الناضرة 20 )
347 ؛ حاشیۀ -346 / 454 ؛ جواهر الکلام 24 / 203 ؛ ریاض المسائل 8 ، 48 / 2). الحدائق الناضرة 20 ) 31 / مهذب الاحکام 18
/ 67 ؛ منهاج الصالحین (سید محمد سعید حکیم) 2 / 198 ؛ هدایۀ العباد (گلپایگانی) 2 - 174 ؛ نهایۀ المقال/ 197 / المکاسب (یزدي) 2
46 و 207
ص: 180
تعریف کردهاند. گروهی نیز آن را به بیع نسیه در برابر نسیه تعریف نمودهاند. البتّه این تعریف را میتوان مندرج در تعریف دوم
دانست؛ بدینگونه که مراد از مدّتدار بودن در تعریف دوم اعم از این است که به سببی غیر از عقد بیع باشد یا به عقد بیع که از
از عنوان بیع دین در برابر دین در باب تجارت و دین سخن رفته است.حکم: بیع «3» . دومی به بیع نسیه در برابر نسیه تعبیر میشود
دین ثابت قبل از عقد در برابر همانندش در صورتی که هر دو مدّتدار (مؤجّل) باشند قبل از فرارسیدن مدّت و نیز بنابر مشهور بیع
دین ثابت به عقد در برابر همانندش در فرضی که هر دو مدّتدار باشند (بیع نسیه به نسیه) باطل است. در صحّت و بطلان سایر
موارد- بنابر اختلاف دیدگاهها در مفهوم بیع دین به دین- اختلاف است. از آنچه نسبت به حکم بیع دین به دین گفته شد، حکم
«4» . بیع کالی به کالی نیز روشن میشود
بیع ربوي؛ ج 2، ص: 180
- ربا
بیع زمانی؛ ج 2، ص: 180
تعبیر میشود- gnirahs emiT بیع زمانی: فروختن عین در بخشی از زمان بهگونۀ دائمی.عنوان یاد شده- که در لاتین از آن به
از عناوین مستحدثه است و معمولا در خرید و فروش اماکن گردشگري به کار میرود؛ بدینگونه که مبیع تنها در بخشی از زمان-
مثلا فروردینماه- به ملکیّت مشتري در میآید و او در طول سال تنها در ماه فروردین مالک کالاي خریداري شده خواهد
بود.بسیاري از معاصران، تحقّق چنین معاملهاي را در قالب عقد بیع صحیح نمیدانند. 1 البتّه برخی آن را به عنوان عقد
صفحه 144 از 456
.(4) 295 -293 / 119 ؛ جواهر الکلام 24 / 210 ؛ کفایۀ الاحکام/ 94 ؛ الحدائق الناضرة 19 / 389 ؛ الدروس الشرعیۀ 3 / 3). المهذب 1 )
262 / 9 و استفتائات جدید (مکارم) 2 / 1. مجموعه آراي فقهی- قضایی در امور حقوقی 1 ( مصادر یاد شده. ( 5
ص: 181
«2» . مستقل یا عقد صلح (- صلح)، صحیح دانستهاند
بیع سببی؛ ج 2، ص: 181
بیع سببی: عقد بیع.به عقد بیع از آن جهت که سبب انتقال کالا به خریدار و بهاي آن به فروشنده میگردد، بیع سببی اطلاق میشود،
مقابل بیع مسبّبی (- بیع مسبّبی).
بیع سلف؛ ج 2، ص: 181
بیع سلف [- بیع سلم]: معاملۀ کالاي مدّتدار به بهاي نقد.در بیع سلف برخلاف بیع نسیه، کالا، مدّتدار است (کلّی در ذمّه) لیکن
بهاي آن نقد پرداخت میگردد، مانند آنکه کشاورزي یک تن گندم را- که یک ماه بعد تحویل دهد- به صد هزار تومان نقد
گفته میشود. از « مسلم له » و به فروشنده « مسلم فیه » به کالا ،« مسلم » به بهاي پرداختی « مسلم » بفروشد. در معاملۀ سلف به خریدار
این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.حکم: بیع سلف به اتفاق همۀ فقها جایز و مشروع است. 1مورد عقد: آنچه به سلف
فروخته میشود و نیز بهاي آن یا کالا است و یا پول. فروختن کالاي سلفی در ازاي پول و نیز عکس آن، یعنی فروختن پول سلفی
در ازاي کالا به اتفاق همه، همچنین بنابر مشهور فروختن کالاي سلفی در برابر کالاي نقدي- اعم از آنکه هر دو کالا از یک جنس
باشند یا از دو جنس- جایز است؛ لیکن فروختن پول سلفی در ازاي پول در صورتی که هر دو از جنس طلا (دینار) و نقره (درهم)
باشند جایز نیست؛ هرچند جنس پول با هم متفاوت باشد، مانند آنکه یکی از جنس طلا و دیگري از جنس نقره باشد. لیکن بیع
سلف در پول از جنس اسکناسهاي رایج امروزي جایز است 2 (- پول).ارکان: معاملۀ سلف همچون دیگر معاملات داراي سه رکن
است. 1. صیغۀ عقد (ایجاب و قبول): در بیع سلف هریک از فروشنده یا خریدار میتواند
28 / 274 ؛ مهذب الاحکام 18 -273 .2 (4) 268 / 1. جواهر الکلام 24 ( 2). استفتائات فقهی مرکز تحقیقات فقهی قوّة قضاییه. ( 3 )
ص: 182
عهدهدار ایجاب یا قبول باشد؛ ازاینرو، عقد به دو صورت قابل انشاء است: نخست آنکه خریدار بگوید: این پول را میدهم که مثلا
بعد از شش ماه فلان کالا را به من تحویل دهی و فروشنده بگوید: پذیرفتم.صورت دوم آنکه فروشنده بگوید: این کالا را با این
خصوصیت و ویژگی در ازاي هزار تومان نقد به تو میفروشم که بعد از شش ماه آن را تحویل دهم و خریدار بگوید: قبول کردم.
البتّه بنابر قول به صحّت معاطات (- معاطات)، بیع سلف بدون ایجاب و قبول نیز محقّق میشود؛ بدینگونه که خریدار به این «3»
2. دو طرف عقد: دو طرف معامله در بیع سلف همچون سایر عقود، باید داراي شرایطی از «4» . قصد پول را بدهد و فروشنده بگیرد
قبیل بلوغ (- بلوغ)، عقل (- عقل)، اختیار (- اختیار) و محجور نبودن (- حجر) باشند (- عقد). 3. عوضین (کالا و بهاي آن).شرایط
بیع سلف: در معاملۀ سلف علاوه بر شرایط مطلق بیع (- بیع)، امور زیر شرط است: الف. تعیّن کالا به تمامی اوصافی که از نظر
ازاینرو کالایی که با وصف- به حدّي که جهالتش مرتفع گردد و به نایابی «5» ؛ عرف در افزایش یا کاهش بهاي آن دخیل است
ولی سلف در کالاهایی «7» ؛ مانند برخی انواع جواهر و لؤلؤ «6» ، آن منجرّ نشود- تعیّنپذیر نباشد، سلف در آن صحیح نخواهد بود
شرط مرغوبیت یا «8» . مانند حبوبات، سبزیها و حیوانات که با توجّه به دو ویژگی یاد شده قابل تعیّن به وصف هستند صحیح است
نامرغوبیت کالا، جایز، بلکه نسبت به برخی اجناس واجب است؛ لیکن شرط مرغوبتر یا نامرغوبتر به جهت تعیّنپذیر نبودن و
صفحه 145 از 456
وجود جهالت صحیح نیست؛ برخی گفتهاند: اگر مراد، نامرغوبتر یا مرغوبتر عرفی باشد، معامله صحیح است. برخی دیگر قول به
ب. پرداخت بهاي کالا پیش از جدا شدن فروشنده و «9» . صحّت معاملۀ سلف را در صورت شرط نامرغوبترین، نیکو دانستهاند
خریدار از یکدیگر؛ و اگر قبل از پرداخت، از یکدیگر جدا شوند بر بطلان معامله ادّعاي اجماع شده است.
281 -280 .(6) 275 -274 / 5). جواهر الکلام 24 ) 235 م 2110 / 4). توضیح المسائل مراجع 2 ) 270 -268 / 3). جواهر الکلام 24 )
279 -277 .(9) 286 -284 .(8) 283 .(7)
ص: 183
و اگر بخشی از بها قبل از جدا شدن پرداخت گردد به همان نسبت، معامله «10» . هرچند برخی در بطلان آن تأمّل و توقّف کردهاند
صحیح است. البتّه گروهی تصریح کردهاند در صورت عدم کوتاهی هریک از فروشنده و خریدار در این امر (گرفتن یا دادن بعض
شرط مدّتدار بودن بهاي کالا در بیع سلف، موجب بطلان معامله میشود «11» . بها)، هریک از آنان میتواند معامله را فسخ کند
بیع دین به دین).ج. معلوم بودن مقدار کالا به لحاظ وزن یا پیمانه در صورت پیمانهاي یا وزنی بودن آن. همچنین بهاي -) «12»
در اینکه بیع سلف در کالاي شمارشی به صورت شمارشی جایز است یا نه، «13» . کالا در صورتی که وزنی یا پیمانهاي باشد
د. زمان تحویل کالا باید معلوم «15» . در کالاهایی که تعیّن آنها با مشاهده است، مشاهده کفایت میکند «14» . اختلاف میباشد
باشد و چنانچه مدّت معلوم نباشد یا بهگونهاي باشد که از حیث زیاده و نقصان نوسان داشته باشد معامله باطل است. 16 ه. داشتن
قدرت بر تحویل کالا در زمان مقرّر؛ بدین معنا که فروشنده براي تحویل، زمانی را معیّن کند که جنس در آن زمان- برحسب
لیکن «18» ، و. معیّن بودن مکان تحویل کالا.مشهور این شرط را معتبر نمیدانند «17» . عادت- یافت شود و قابل تحویل باشد
اگر هنگام عقد براي تحویل کالا مکانی را شرط «19» . بسیاري از معاصران یا احتیاط را در تعیین دانسته و یا به آن فتوا دادهاند
احکام سلف: آیا فروختن کالاي خریداري شده به سلف قبل از رسیدن «20» . کنند، سپس بر مکانی دیگر توافق نمایند جایز است
اجل آن صحیح است؟ بر عدم صحّت ادّعاي اجماع شده است؛ برخی قائل به صحّت شدهاند. فروش کالاي یاد شده پس از رسیدن
البتّه فروختن کالا قبل «21» . اجل و پیش از تحویل گرفتن کالا به فروشندة قبلی جایز است؛ لیکن به دیگري، محلّ اختلاف میباشد
از تحویل آن- بنابر قول به جواز- مکروه است. برخی، کراهت را به کالایی که طعام باشد و برخی
.(19) 319 -317 .(18) 304 .(17) 299 . 15 و 16 (15) 298 .(14) 296 و 299 .(13) 295 .(12) 292 -291 .(11) 289 .(10)
321 -319 .(21) 330 / 20 ). جواهر الکلام 24 ) 238 م 2112 -236 / توضیح المسائل مراجع 2
ص: 184
اگر کالاي تحویلی از سوي فروشنده، فاقد صفت ذکر شده هنگام معامله و «22» . دیگر به کالاي وزنی و پیمانهاي اختصاص دادهاند
یا کمتر از آن مقدار باشد، قبول آن بر خریدار لازم نیست و اگر مطابق با صفت یا از نظر کیفیّت مرغوبتر از آنچه مورد توافق قرار
گرفته، باشد، قبول آن واجب است؛ لیکن اگر به لحاظ کمّیت بیشتر باشد، قبول مقدار اضافی واجب نیست. برخی در هر دو صورت
کالاي تحویلی اگر معیوب باشد خریدار میتواند آن را به فروشنده برگرداند و کالاي سالم «23» . قائل به عدم وجوب قبول شدهاند
کالایی که زمان تحویل آن فرا رسیده لیکن به جهت پیدایی عارضی- همچون نایاب شدن- امکان تحویل آن «24» . مطالبه کند
فروختن شیرة انگور به سلف «25» . نباشد، خریدار بین فسخ معامله و صبر تا زمان فراوانی و فراهم آمدن زمینۀ تحویل، مخیّر است
«26» . مکروه است
بیع سلم؛ ج 2، ص: 184
- بیع سلف
صفحه 146 از 456
بیع سنین:؛ ج 2، ص: 184
فروش کالا به مدّت یک سال/ بیع سلف یا نسیهاي که کالا یا بهاي آن ظرف سه سال یا بیشتر تحویل شود.از آن به مناسبت در باب
در بیان مراد از بیع سنین دو «1» . تجارت سخن رفته است.در حدیث نبوي- منقول از طریق عامه- از بیع سنین نهی شده است
احتمال- که در شناسه بدانها اشاره رفت- داده شده است: نخست آنکه فروشنده به خریدار بگوید: این کالا را به مدّت یک سال به
تو فروختم. حقیقت بیع در این نوع معامله، موقّت و محدود به زمانی معیّن است که
/36 .(26) 336 .(25) 330 .(24) 329 -326 / 23 ). جواهر الکلام 24 ) 239 م 2113 -238 / 325 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 .(22)
20 / 1). المسند/ 144 ؛ صحیح المسلم 5 ) .421
ص: 185
پس از آن زمان کالا به فروشنده و بهاي آن به خریدار باز میگردد. چنین بیعی صحیح نیست؛ امّا اگر بایع ضمن فروش کالا، براي
دوم آنکه در بیع سلف زمان تحویل کالا و در «2» . خود تا یک سال به شرط بازگرداندن ثمن، حقّ خیار فسخ قرار دهد جایز است
معاملۀ نسیه زمان تحویل بهاي آن باید مشخّص باشد. این تشخّص بنابر مشهور- چه در جانب کمی و چه در جانب زیادي- حدّي
ندارد؛ لیکن ابن جنید- بنابر آنچه از او نقل شده- به استناد نهی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و از بیع سنین گفته است: مدّت در جانب
«3» . زیادي نباید از سه سال تجاوز کند. مشهور نهی یاد شده را حمل بر کراهت کرده و چنین معاملهاي را مکروه دانستهاند
بیع شخصی؛ ج 2، ص: 185
بیع شخصی: دادوستد کالاي جزئی.بیع شخصی عبارت است از خرید و فروش کالاي موجود و مشخّص در خارج، خواه بهاي آن
نیز شخصی باشد یا کلّی مقابل آن، بیع کلّی در ذمّه است که ظرف وجودي آن ذمّۀ شخص میباشد. 1 کلّی در معیّن و نیز کلّی
گاه صفت کالا (مبیع و « شخصی » مشاع در حکم کالاي مشخّص و موجود در خارج است و احکام آن را دارد 2 (- بیع کلّی).عنوان
عین) قرار میگیرد و گاه صفت بیع که نتیجۀ هر دو یکی است. از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.قوام بیع شخصی در
تشخّص و وجود خارجی کالا است؛ بنابراین اگر کالا در خارج موجود نباشد، بیع شخصی باطل است و اگر کالا در خارج موجود
باشد لکین جرئی نباشد، بلکه کلّی در معیّن یا کلّی در مشاع باشد، بیع کلّی به شمار میرود. 3 اگر در بیع شخصی، کالا پیش از
تحویل به مشتري به آفت آسمانی تلف شود از مال فروشنده تلف شده است. 4جریان خیارات: همۀ خیارات (- خیار) همچون خیار
مجلس (- خیار مجلس)، خیار حیوان (- خیار حیوان)،
2. کتاب (5) 89 / 1. جامع المقاصد 7 (4) .300 / 136 ؛ جواهر الکلام 24 / 3). مختلف الشیعۀ 5 ) 524 -523 / 2). نهایۀ الإحکام 2 )
4. جواهر (7) 280 -279 / 3. مصباح الفقاهۀ 4 (6) 175 / 166 ؛ مصباح الفقاهۀ 6 / 244 ؛ حاشیۀ المکاسب (یزدي) 1 / المکاسب 5
.83 / الکلام 23
ص: 186
خیار تأخیر (- خیار تأخیر)، خیار رؤیت (- خیار رؤیت) و خیار عیب (- خیار عیب) در بیع شخصی جاري است. (- بیع)
بیع شرط؛ ج 2، ص: 186
بیع شرط [- بیع خیار؛ بیع وفاء]: فروش کالا با شرط حقّ فسخ براي فروشنده.بیع شرط عبارت است از معاملهاي که در آن براي
فروشنده در مدّتی معیّن در صورت باز پس دادن بهاي کالا به خریدار، حقّ خیار (- خیار) شرط میگردد، مانند آنکه فروشنده خانۀ
صفحه 147 از 456
هزار تومانی را به دویست تومان بفروشد و با خریدار توافق کند چنانچه ظرف یک سال پس از معامله بهاي خانه را به وي برگرداند
این عنوان در باب تجارت آمده است.شرط صحّت بیع شرط آن است که دو طرف در معامله «1» . حقّ فسخ معامله را داشته باشد
اگر فروشنده سر مدّت، بهاي کالا را بر نگرداند بیع لازم و حقّ فسخ وي ساقط میشود.اگر جنس «2» . قصد جدّي داشته باشند
«3» . فروخته شده منفعت و حاصلی داشته باشد تا زمان فسخ از آن خریدار است. در صورت تلف نیز از مال خریدار تلف شده است
در اینکه معامله به محض بازگرداندن بهاي کالا باطل میشود یا پس از آن نیاز به فسخ دارد- مانند آنکه بعد از باز پس دادن پول
خریدار باید عین- نه مثل یا قیمت- کالاي مورد معامله را به فروشنده بازگرداند. «4» . بگوید معامله را فسخ کردم- اختلاف است
«5» . مگر آنکه در معامله جز آن شرط شده باشد
بیع شرعی؛ ج 2، ص: 186
بیع شرعی: دادوستد داراي اثر از نظر شرع.معاملهاي که از نظر شرع موجب نقل و انتقال از دو طرف میگردد بیع شرعی
246 م / 36 ؛ توضیح المسائل 2 / 2). جواهر الکلام 23 ) 246 م 2126 / 38 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 -36 / 1). جواهر الکلام 23 )
.40 / 5). جواهر الکلام 23 ) 233 -232 / 39 ؛ کتاب البیع (امام خمینی) 4 -37 /23 .(4) 39 -36 / 3). جواهر الکلام 23 ) 2126
ص: 187
بیع « احلّ اللّه البیع » از آن در باب تجارت سخن رفته است.موضوع دلیل امضاي بیع در مثل «1» . نامیده میشود؛ مقابل بیع عرفی
در حقیقت شارع مقدّس معاملهاي را که از نظر عرف بیع نامیده میشود، «2» . عرفی است؛ چه آنکه تنها بیع عرفی قابلیت امضا دارد
تأیید و امضا کرده است.بنابراین بیع شرعی همان بیع عرفی است مگر آنکه دلیل در موردي، گویاي خلاف آن باشد، مانند معاطات
(- معاطات) که بنابر قول به افادة اباحه، بیع عرفی است لیکن بیع شرعی ملکیّتآور نیست.برخی، موضوع دلیل اعتبار چیزي مانند
لیکن «3» ؛ صیغه را در بیع، بیع شرعی دانسته و در نتیجه بیع عرفی همچون معاطات را در اثرگذاري مشروط به صیغه ندانستهاند
برخی گفتهاند: معاطات بنابر قول به اباحهآور بودن آن، بیع «4» . برخی آن را نپذیرفته و بیع عرفی را نیز مشروط به صیغه دانستهاند
بیع) -) «5» . عرفی است؛ لیکن پس از تحقّق یکی از اسباب ملکیّت لازم، بیع شرعی خواهد بود
بیع صرف؛ ج 2، ص: 187
- صرف
بیع صوري؛ ج 2، ص: 187
بیع صوري: صورت بیع بدون قصد آن.بیع صوري به معاملهاي گفته میشود که برحسب ظاهر بیع است، لیکن قصد جدّي نسبت به
آن از دو طرف معامله یا یکی از آنها وجود ندارد. از آن در باب تجارت سخن رفته است.در صورتی که فروشنده و خریدار یا یکی
از آن دو قصد انشاي تملیک را نداشته باشند اثري بر دادوستد مترتّب نمیشود.اگر یکی از دو طرف معامله پس از وقوع آن، مدّعی
صوري بودن آن باشد، از او پذیرفته نمیشود مگر آنکه با بیّنه (- بیّنه) آن را اثبات نماید. 1
85 ؛ بلغۀ الطالب/ 54 ؛ فقه الصادق / 2). مصباح الفقاهۀ 2 ) 154 / 249 ؛ حاشیۀ کتاب المکاسب (اصفهانی) 1 / 1). مستند الشیعۀ 14 )
1. سؤال و (6) .129 .(5) 4). بلغۀ الطالب/ 134 ) 154 / 3). حاشیۀ کتاب المکاسب (اصفهانی) 1 ) 44 / 217 ؛ منهاج الفقاهۀ 3 /15
.197 / جواب (یزدي)/ 149 ؛ حاشیۀ کتاب المکاسب (اصفهانی) 3
ص: 188
صفحه 148 از 456
بیع ضمنی؛ ج 2، ص: 188
بیع ضمنی: بیع حاصل از انشاي امري دیگر؛ مقابل بیع مستقل.بیع یا به انشاي مستقل تحقّق مییابد- مانند اینکه فروشنده بگوید: این
کالا را به تو فروختم و خریدار قبول کند- و یا به انشاي ضمنی که در ضمن انشاي امري دیگر به ملازمه حاصل میشود، مانند
اینکه شخصی به دیگري بگوید: بردهات را از طرف من در برابر هزار تومان آزاد کن و او قبول کند و برده را از طرف وي آزاد
نماید. در اینجا لازمۀ آزاد کردن برده از طرف مقابل، مالکیت آن طرف نسبت به برده است؛ زیرا عتق، تنها در ملک صحیح است.
ازاینرو، درخواست آزاد کردن برده از جانب او به دو درخواست تجزیه میشود: نخست، درخواست تملیک برده و فروختن آن به
وي و دیگري آزاد کردن برده از جانب او. در نتیجه، بیع در ضمن درخواست شخص از مولاي برده به آزاد کردن او از طرف وي و
پذیرش این درخواست از سوي مولا تحقّق مییابد.از این عنوان در باب تجارت سخن رفته است.برخی تصریح کردهاند: اموري
بیع). -) «1» همچون صیغه که در بیع مستقل معتبر است در بیع ضمنی معتبر نیست
بیع عربون؛ ج 2، ص: 188
- بیعانه
بیع عرفی؛ ج 2، ص: 188
بیع عرفی: بیع مؤثّر از نظر عرف.بیع عرفی در مقابل بیع شرعی عبارت است از معاملهاي که از نظر عرف، بیع نامیده میشود؛ خواه از
نظر شرع، بیع شمرده شود و در نقل و انتقال مؤثّر باشد یا نباشد بلکه موجب اباحه گردد، یا آنکه باطل باشد، مانند بیع ربوي (-
ربا). 1 (- بیع شرعی)
بیع عریّه؛ ج 2، ص: 188
بیع عریّه: فروختن میوة درخت خرما در برابر خرما.عریّه به یک نخل خرما که مال کسی است و در خانه یا باغ شخص دیگر قرار
.154 / 249 ؛ حاشیۀ کتاب المکاسب (اصفهانی) 1 / 1. مستند الشیعۀ 14 (2) .84 -83 / 451 ؛ کتاب المکاسب 3 / 1). نهایۀ الإحکام 2 )
ص: 189
است. بیع عریّه عبارت است از آنکه میوة موجود بر درخت- با تخمین مقدار آن توسط « عرایا » دارد، اطلاق میشود. جمع آن
از آن «1» . کارشناس که در صورت خشک شدن و تبدیل رطب به خرما وزن آن فلان مقدار خواهد شد- در برابر خرما معامله شود
. در باب تجارت سخن رفته است.حکم: بیع عریّه با شرایط زیر صحیح است: 1. خریدار آن، مالک خانه یا باغ باشد نه کسی دیگر. 2
مالک عریّه تنها یک نخل در ملک دیگري داشته باشد. 3. مقدار میوة نخل، تخمینی محاسبه شود. 4. هنگام عقد، وزن تخمینی میوة
عریّه با خرمایی که به عنوان بهاي آن پرداخت میشود، مساوي باشد؛ هرچند پس از خشک شدن، یکی بر دیگري تفاضل پیدا
کند. 5. بهاي کالا نقد باشد؛ لیکن قبض آن در مجلس عقد، لازم نیست؛ هرچند برخی قدما آن را شرط دانستهاند. 6. خرمایی که بها
«2» . قرار میگیرد بنابر قول مشهور از غیر آن درخت باشد
بیع عین به عین؛ ج 2، ص: 189
- پایاپاي
صفحه 149 از 456
بیع عینه؛ ج 2، ص: 189
بیع عینه: خرید کالا به صورت نسیه و فروش نقدي آن به بهاي کمتر. 1عینه از عین به معناي مال موجود است. این نوع معامله از دیر
زمان- براي فرار از ربا در قرض ربوي یا وصول طلب از بدهکار- به دو صورت انجام میگرفته است. 1. شخص نیازمند به نقدینگی
براي فرار از ربا (- ربا) با صاحب مال معاملهاي به این صورت انجام میدهد: از او به صورت نسیه کالایی گرانتر از قیمت نقد
(مثلا ده هزار تومان) میخرد؛ سپس در همان جلسه آن را به قیمت کمتر (مثلا هفت هزار تومان) به صورت نقد به فروشنده
میفروشد. نتیجۀ این معامله،
1. مصباح (3) .114 -101 / 360 ؛ جواهر الکلام 24 -357 / 2). الحدائق الناضرة 19 ) 934 / 1). مبسوط در ترمینولوژي حقوق 2 )
531 / الفقاهۀ 5
ص: 190
دستیابی خریدار اوّل- که از او به طالب یا صاحب عینه تعبیر میشود- به هفت هزار تومان نقد و دستیابی فروشندة اوّل به سه هزار
2. طلبکار براي وصول «2» . تومان سود کالاي فروخته شده به نسیه است که در سررسید، تحویل بهاي کالا قابل وصول میباشد
طلب خود از فردي که توان پرداخت بدهی خویش را ندارد کالایی معیّن را نسیه به او میفروشد؛ سپس همان کالا را به بهایی کمتر
از این عنوان در باب تجارت سخن رفته «3» . نقد از او میخرد تا بدهکار بتواند با پول دریافتی از طلبکار طلب پیشین او را بپردازد
است.بیع عینه در صورتی که معاملۀ نخست مشروط به انجام دادن معاملۀ دوم نشود، جایز و مشروع است و نسبت به معاملۀ دوم،
الزامی بر دو طرف نیست و اگر مشروط گردد، بهگونهاي که خریدار ملزم به فروختن و فروشنده ملزم به خریدن باشد معامله صحیح
«4» . نیست
بیع فضولی؛ ج 2، ص: 190
- فضولی
بیع کالی به کالی؛ ج 2، ص: 190
- بیع دین به دین
بیع کلّی؛ ج 2، ص: 190
بیع کلّی: دادوستد کالاي کلّی.بیع کلّی، مقابل بیع شخصی (- بیع شخصی) عبارت است از خرید و فروش کالایی که در وصف،
معیّن و مشخّص است لیکن در خارج، کلّی و قابل صدق بر افراد متعدّد میباشد، مانند بیع صد کیلو از آرد موجود در انبار. کلّی یا
جزئی بودن ثمن (بهاي کالا) تأثیري در صدق عنوان بیع کلّی ندارد. عنوان کلّیت در بیع کلّی گاه صفت بیع واقع میشود و گاه
صفت مبیع (کالا) و هر دو، به یک معنا است. از این عنوان در باب تجارت بحث شده است.اقسام کلّی: کلّی در بیع یا کلّی در ذمّه
است، مانند آنکه کسی صد کیلو گندمی را که از دیگري طلب دارد میفروشد یا کالایی را با اوصاف مشخّص به صورت نقد یا
پیش فروش، معامله میکند (- بیع سلف) و یا کلّی در خارج. این نیز یا کلّی
/ 94 ؛ مصباح الفقاهۀ 5 / 231 ؛ مستند العروة (الزکاة) 1 / 4). منیۀ الطالب 3 ) 531 / 3). نهایۀ الإحکام 2 ) 93 / 2). الحدائق الناضرة 20 )
.382
صفحه 150 از 456
ص: 191
در معیّن است، مانند فروختن صد کیلو از برنجهاي موجود و مشخّص در انبار و یا کلّی مشاع، مانند فروختن یک سوم از برنج
احکام کلّی در ذمّه: بیع کلّی در ذمّه بدون شک و اختلاف جایز است، مانند بیع سلف که مشروعیت و جواز «1» . موجود در خارج
بیع -) «2» آن مسلّم است؛ لیکن اگر کالا و بهاي آن، هر دو، کلّی در ذمّه و مدّتدار باشند از مصادیق بیع دین به دین و باطل است
دین).کلّی در معیّن: بیع -) «3» دین به دین). همچنین جواز فروختن آن- در صورت مدّتدار بودن- به غیر بدهکار اختلافی است
در مواردي که شرط است مال، عین باشد نه دین، مانند مال قرضی، تفاوتی بین جزئی «4» . کلّی در معیّن بنابر مشهور صحیح است
کلّی مشاع: بیع کلّی به نحو «5» . بودن عین یا کلّی در معیّن بودن آن- همچون قرض دادن یک درهم از دو درهم موجود- نیست
عنوان عین بر کلّی مشاع نیز صادق است. تفاوت این نوع بیع با بیع کلّی در معیّن این است که در بیع کلّی «6» . اشاعه صحیح است
در معیّن فروشنده با خریدار در همۀ کالاي موجود شریک نمیشود؛ بلکه حقّ او در مثال یاد شده صد کیلو برنج است که قابل
انطباق بر هر صد کیلو از برنج موجود میباشد و تعیین آن به دست خریدار است.بنابراین خریدار میتواند تمامی آن برنجها بجز
صد کیلو را بفروشد و چنانچه همۀ برنجها بجز صد کیلو تلف شود، صد کیلوي باقیمانده از آن خریدار میباشد و از سهم او چیزي
تلف نشده است؛ لیکن در کلّی مشاع فروشنده با خریدار در همۀ کالاي موجود به نسبت سهمش شریک میشود و خریدار بدون
دوران «7» . اذن وي نمیتواند چیزي از آن را بفروشد و چنانچه تلف شود، از سهم فروشنده نیز به نسبت سهمش تلف شده است
میان کلّی در معیّن و کلّی مشاع: اگر بیع، کلّی واقع شود لیکن مقصود دو طرف- از جهت کلّی در معیّن یا به نحو اشاعه- معلوم
«8» . نباشد در اینکه بر کدام یک حمل میشود، اختلاف است. معروف بین فقها حمل بر کلّی در معیّن است
-344 / 3). جواهر الکلام 24 ) 55 / 147 ؛ کتاب السرائر 2 / 2). جواهر الکلام 23 ) 280 / 208 ؛ مصباح الفقاهۀ 4 / 1). جواهر الکلام 22 )
7). مصباح ) 247 / 6). کتاب المکاسب 4 ) 169 / 5). منهاج الصالحین (خوئی) 2 ) 256 -253 / 222 ؛ کتاب المکاسب 4 /23 .(4) 345
227 ؛ مصباح الفقاهۀ / 259 ؛ جواهر الکلام 23 -257 / 8). کتاب المکاسب 4 ) 260 -259 / 358 ؛ کتاب المکاسب 4 -352 / الفقاهۀ 5
374 /5
ص: 192
خیار حیوان) و خیار تأخیر (- خیار تأخیر) در بیع کلّی در ذمّه اختلاف -) «9» جریان خیارات در بیع کلّی: در جریان خیار حیوان
خیار رؤیت (- خیار رؤیت) در بیع کلّی در ذمّه جاري نمیشود. «10» . است؛ امّا در بیع کلّی در معیّن و کلّی مشاع جاري میشوند
در ثبوت خیار عیب (- خیار عیب) براي خریدار در بیع کلّی در ذمّه در صورتی که فروشنده، فرد معیوب را به وي تحویل دهد «11»
خیار یاد شده در دو نوع دیگر (کلّی «12» . اختلاف است. بنابر قول به عدم ثبوت، فروشنده باید فرد سالم را به خریدار تحویل دهد
در معیّن و کلّی مشاع) در صورتی که همۀ کالا معیوب باشد جاري میشود و اگر بعض آن معیوب باشد، جریان آن همچون کلّی
«13» . در ذمّه اختلافی است
بیع ما لیس عنده؛ ج 2، ص: 192
بیع ما لیس عنده: دادوستد مال غیر موجود در خارج یا غیر مملوك و یا غیر مقدور از جهت تحویل.عنوان یادشده از حدیث نبوي
که از طریق خاصّه و عامه نقل گشته 1- برگرفته شده است. براساس مضمون حدیث یادشده، رسول اکرم - « لا تبع ما لیس عندك »
صلّی اللّه علیه و آله از فروختن چیزي که در اختیار انسان نیست نهی کرده است.از این موضوع در باب تجارت سخن گفته شده
است.اقسام: مبیع هنگام معامله یا در خارج وجود دارد یا ندارد. در صورت اوّل یا ملک فروشنده است یا نیست. در صورت نخست،
فروشنده یا قادر بر تحویل آن هست یا نیست.
صفحه 151 از 456
23 -19 / 227 ؛ مصباح الفقاهۀ 7 -223 / 10 ). کتاب المکاسب 5 ) 176 -174 / 84 ؛ مصباح الفقاهۀ 6 -83 / 9). کتاب المکاسب 5 )
186 -184 / 5؛ مهذب الاحکام 17 / 12 ). حاشیۀ المکاسب (یزدي) 1 ) 177 / 61 ؛ مهذب الاحکام 17 -60 / 11 ). مصباح الفقاهۀ 7 )
47 / 1. وسائل الشیعۀ 18 (14) .70 / 13 ). حاشیۀ المکاسب (یزدي) 2 )
ص: 193
احکام: دادوستد کالاي غیر موجود در خارج به نحو کلّی در ذمّه در برابر بهاي نقد- که از آن به بیع سلف (- بیع سلف) تعبیر
میشود- جایز و صحیح است؛ ولی خرید و فروش مالی که مملوك انسان نیست- مانند ماهی دریا، آب نهرها و دیگر انواع
لیکن «2» ؛ مشترکات که عموم مردم در آن شریک هستند- قبل از حیازت (- حیازت مباحات) و تملّک آن، جایز و صحیح نیست
فروختن مال دیگري بدون اذن او و بهطور فضولی بنابر مشهور صحیح است؛ هرچند تأثیر و نفوذ عقد منوط به اجازة مالک خواهد
بود (- فضولی).البتّه اگر غیر مالک، عین موجود نزد دیگري را به عنوان مالک بفروشد و سپس به قصد لزوم بیع، آن را با خریدن و
معاملۀ مالی که فروشنده قدرت بر تحویل آن ندارد هرچند مالک آن باشد باطل «3» . مانند آن به خود منتقل کند، معامله باطل است
«4» . است، مانند ماهیاي که مالکش آن را به دریا انداخته یا کبوتري که پرواز داده و امیدي به دستیابی آن دو ندارد
بیع متزلزل؛ ج 2، ص: 193
- تزلزل
بیع مجازفه؛ ج 2، ص: 193
بیع مجازفه: دادوستد بدون تعیین مقدار کالا. 1از آن در باب تجارت سخن رفته است.بنابر قول مشهور دادوستد کالایی که در عرف
به صورت پیمانهاي، وزنی یا شمارشی معامله میشود بدون تعیین مقدار آن به یکی از روشهاي یادشده باطل است و مشاهدة دو
طرف معامله کفایت نمیکند؛ 2 از ابن جنید نقل شده است در صورتی که کالا و بهاي آن از دو جنس مختلف باشند معامله با
مشاهده صحیح میباشد. 3 برخی از متأخّران مایل به این قول شدهاند. 4 از برخی قدما در کالاي وزنی، و از بعضی دیگر در معاملۀ
سلف (- بیع سلف) صحّت بیع مجازفه نقل شده است. 5
-408 / 2. جواهر الکلام 22 (6) 249 / 1. کتاب البیع (امام خمینی) 3 (5) .384 .(4) 283 .(3) 345 -343 / 2). جواهر الکلام 22 )
.463 / 5. الحدائق الناضرة 18 (9) 177 -176 / 4. مجمع الفائدة 8 (8) 247 / 3. مختلف الشیعۀ 5 (7) 400 / 413 ؛ مصباح الفقاهۀ 5
ص: 194
بیع مجر؛ ج 2، ص: 194
بیع مجر: خرید و فروش جنین حیوان.واژة مجر به جنین شتر و نیز ربا (- ربا)، قمار (- قمار)، محاقله (- بیع محاقله) و مزابنه (- بیع
مزابنه) تعریف شده و از آن در باب تجارت سخن رفته است.از شرایط صحّت بیع (- بیع) معلوم بودن عوضین است؛ ازاینرو بیع
کالاي مجهول به جهت غرري بودن آن، باطل است. بیع مجر از اقسام بیع غرري شمرده و در روایت معروف نبوي از چنین بیعی
قاعدة غرر). -) «1» نهی شده است
بیع محابات؛ ج 2، ص: 194
گرفته شده « حبوه » بیع محابات: فروش کالا به کمتر از بهاي متعارف (ثمن المثل) یا خریدن آن به بیشتر از قیمت متعارف.محابات از
صفحه 152 از 456
که به معناي هدیه و بخشش است و از آنجا که اقدام هریک از فروشنده و خریدار به فروش یا خرید کالا به قیمتی افزونتر یا کمتر
از قیمت بازار، نوعی بخشش و هدیه نسبت به طرف دیگر به شمار میرود، به این نوع دادوستد، بیع محابات اطلاق شده است که
در قوّة بیع و هبه (- هبه)، هر دو میباشد. 1 از این عنوان در بابهاي قرض، حجر، شرکت، وصیّت و شفعه به مناسبت سخن رفته
است.بیع محابات از مصادیق بیع است و احکام آن را دارد (- بیع) لیکن به لحاظ اشتمال آن به نوعی بخشش و هبه (تبرّع) مشمول
احکام ویژهاي شده است که بدان اشاره میشود.بیع محابات با مال مشترك، بدون اذن شریک جایز نیست. 2 شرط بیع محاباتی در
قرض- بدین صورت که مالی را به کسی قرض دهد به شرط آنکه وي جنسی را ارزانتر از قیمت بازار به او بفروشد- بنابر قول
بسیاري از فقها، ربا (- ربا) و حرام است؛ بلکه برخی بر آن ادّعاي اجماع کردهاند؛ هرچند تعدادي قائل به جواز چنین شرطی
شدهاند. البتّه شرط قرض در بیع محابات- بدین صورت که مالی را ارزانتر از قیمت بازار به کسی بفروشد
22 /8 .2 (3) 214 / 1. جامع المقاصد 5 (2) .212 / 1). الوسیلۀ/ 246 ؛ تذکرة الفقهاء 10 )
ص: 195
اگر کسی در حال بیماري «3» . به شرط آنکه خریدار، مالی به وي قرض دهد- جایز است، گرچه بعضی در جواز آن تردید کردهاند
منجرّ به فوت، مال خود را به بیع محابات بفروشد- مانند آنکه زمین یک میلیون تومانی را به پانصد هزار تومان بفروشد- مقدار
بخشیده شده (پانصد هزار تومان) از آن جهت که تبرّع محسوب میشود مورد اختلاف است که آیا از ثلث مال میّت برداشت
میشود یا از اصل ترکه؟ بنابر قول نخست، اگر مقدار محابات، افزون بر ثلث مال میّت باشد، در صورتی که ورثه رضایت ندهند،
معامله نسبت به مقدار مازاد باطل است و خریدار اگر نسبت به حال فروشنده و حکم مسئله آگاهی نداشته است میتواند معامله را
فسخ کند.با عدم فسخ معامله یا اقدام آگاهانه بر آن از سوي خریدار، بیع نسبت به غیر مازاد لازم میشود؛ لیکن در نحوة محاسبۀ
مقدار صحیح و باطل از بیع دو نظر است: 1. معامله در آن مقدار از کالا که در ازاي بهاي پرداختی و مقدار ثلث از مال میّت قرار
گرفته صحیح و در مازاد بر ثلث، باطل است؛ بنابراین در مثال یاد شده- در صورتی که میّت مال دیگري جز همان زمین نداشته
باشد- نسبت مجموع بهاي پرداختی (پانصد هزار تومان) و ثلث مال (حدود 333333 تومان)- که حدود 833333 میشود- به قیمت
واقعی کالا (یک میلیون تومان) را به دست آورده و حکم به صحّت آن مقدار میشود که در مثال، معامله در حدود پنج ششم- در
ازاي مجموع بهاي پرداختی و ثلث ترکه- صحیح و در یک ششم باطل خواهد بود. 2. معامله در بعض کالا و آن مقدار از بهایی که
مقابل آن قرار گرفته صحیح است. مراد از بها، مجموع بهاي پرداختی از سوي خریدار و مقدار بخشیده شده تا ثلث است. در نتیجه
بیع در بعض دیگر کالا و نیز بهاي مقابل آن باطل خواهد بود.براي دستیابی به مقدار صحیح و باطل از معامله، نسبت ثلث به مقدار
بخشیده شده به دست میآید و حکم به صحّت معامله در آن مقدار میشود. در مثال مزبور، نسبت
64 -61 / 3). جواهر الکلام 25 )
ص: 196
ثلث مال (حدود 333333 تومان) به مقدار محابات شده (پانصد هزار تومان) تقریبا دو سوم است؛ ازاینرو، معامله در دو سوم کالاي
4» . فروخته شده و بهاي مقابل آن صحیح است. اکثر فقها قائل به قول نخست هستند
بیع محاقله؛ ج 2، ص: 196
بیع محاقله: معامله سنبل در برابر دانه.در مراد از محاقله، اختلاف است.بعضی آن را به فروش سنبل در برابر مقدار معیّنی دانه از خود
آن، و بعض دیگر به فروش سنبل در برابر مقدار معیّنی دانه از جنس آن، خواه از سنبل مورد معامله باشد و یا غیر آن تعریف
کردهاند. قول دوم، مشهور است. چنانکه در مراد از سنبل- که خصوص گندم است یا گندم و جو یا اعم از آن دو و دیگر کشتها
صفحه 153 از 456
همچون برنج- احتمالاتی مطرح شده است. عبارات فقها در تعریف محاقله، برخی افادة عمومیت و برخی افادة خصوصیت مینماید.
برخی نیز براساس بعضی روایات، تعریف یاد شده در شناسه را براي بیع مزابنه (- بیع مزابنه) ذکر کرده و در مقابل، تعریف مشهور
در کلمات برخی فقها به جاي واژة سنبل، در تعریف «1» . براي بیع مزابنه را که در خصوص خرما است براي بیع محاقله آوردهاند
محاقله، واژة زرع به کار رفته است که مراد از آن- بنابر تصریح بعضی- همان سنبل است.از عنوان یاد شده در باب تجارت سخن
رفته است.حکم: بیع محاقله، حرام و باطل است، و قدر متیقّن از حرمت، فروش سنبل گندم در برابر مقدار معیّنی دانۀ گندم از همان
سنبل است. حکم فروش سنبل در برابر دانۀ گندم از غیر آن سنبل نیز بنابر مشهور، چنین است. بسیاري از فقها، جو را نیز در حرمت،
«2» . به گندم ملحق کردهاند. برخی نیز الحاق دیگر حبوبات را به گندم محتمل دانستهاند
.101 -98 / 357 ؛ جواهر الکلام 24 -355 / 2). الحدائق الناضرة 19 ) 223 / 1). فقه الصادق 18 ) .145 -140 / 4). جامع المقاصد 11 )
ص: 197
بیع مرابحه؛ ج 2، ص: 197
بیع مرابحه: فروش کالا به بیشتر از قیمت خرید آن.بیع مرابحه به معاملهاي اطلاق میگردد که فروشنده با اعلام بهاي کالاي
از آن در باب تجارت سخن رفته است.شرایط: در بیع مرابحه فروشنده و «1» . خریداري شده، آن را گرانتر از قیمت خرید بفروشد
خریدار باید از قیمت خرید (رأس المال)، مقدار سود، مقدار غرامت و نیز هزینههایی که فروشنده براي حملونقل کالا و جز آن،
متحمّل شده است آگاهی داشته باشند.بنابراین اگر فروشنده بگوید این لباس را به مبلغی که خریدهام به اضافۀ فلان مقدار سود به تو
بر فروشنده واجب است قیمت خرید و هزینههاي پرداختی را «2» . فروختم، معامله باطل است؛ چون قیمت خرید معلوم نیست
صادقانه به خریدار خبر دهد و چنانچه در اخبار از قیمت خرید دروغ بگوید مشتري- بنا به قول مشهور- بین فسخ عقد و گرفتن کالا
اگر کسی مجموعهاي از کالا را به قیمتی بخرد، فروختن بعض آنها به صورت «3» . با همان قیمتی که در عقد، معیّن شده، مخیّر است
بیع مرابحه صحیح نیست، هرچند هرکدام را جداگانه قیمتگذاري کند، مگر آنکه حقیقت حال را به خریدار اطّلاع دهد.اگر
فروشنده، کالایی را که به صورت نسیه خریده است بدون آنکه به خریدار خبر دهد، به بیع مرابحه به او بفروشد، در اینکه براي
مشتري نیز مشابه مقدار زمانی که جهت پرداخت قیمت براي فروشنده است، ثابت میشود یا آنکه وي تنها بین فسخ عقد و پرداخت
در بیع مرابحه، نسبت دادن سود به رأس المال- که در روایت به بیع ده «4» . قیمت کالا به صورت نقد، مخیّر میباشد، اختلاف است
یازده یا ده دوازده تعبیر شده- مکروه است؛ بدین صورت که بگوید: این کالا را به تو در برابر صد تومان و سود هر ده تومان، یک
«5» . تومان فروختم؛ لیکن اگر بگوید این کالا را به 110 تومان یا به صد تومان با ده تومان سود فروختم، کراهت بر طرف میشود
4). الحدائق ) 317 / 207 ؛ جواهر الکلام 23 .(3) 201 -200 / 2). الحدائق الناضرة 19 ) 1002 / 1). مبسوط در ترمینولوژي حقوق 2 )
.313 / 5). جواهر الکلام 23 ) 205 -202 / الناضرة 19
ص: 198
بیع مزابنه؛ ج 2، ص: 198
بیع مزابنه: فروختن میوة موجود بر درخت خرما در برابر خرما.تعریف مزابنه به آنچه در شناسه آمده مشهور میان فقها است؛ لیکن
برخی آن را به فروختن خرماي موجود بر درخت در برابر خرماي همان درخت تعریف کردهاند.برخی نیز- براساس بعضی روایات-
تعریف یاد شده را براي محاقله (- بیع محاقله) ذکر کرده و در مقابل، تعریف مشهور براي بیع محاقله را که در خصوص گندم است
بعض قدما نیز مزابنه را در محاقله مندرج کرده و محاقله را به معناي عام- که مزابنه را نیز دربر «1» . براي بیع مزابنه آوردهاند
صفحه 154 از 456
از این عنوان در باب تجارت سخن گفته شده است.فروختن میوة موجود بر نخل در برابر خرماي «2» . میگیرد- تعریف نمودهاند
بیع عریّه (- بیع عریّه) از حکم فوق استثنا شده «3» . همان نخل، بلکه بنابر مشهور در برابر خرماي دیگر، حرام و معامله باطل است
در اینکه این نوع معامله در غیر خرما از دیگر میوهها صحیح است یا نه، اختلاف میباشد. عدم صحّت به مشهور نسبت «4» . است
«5» . داده شده است
بیع مزایده؛ ج 2، ص: 198
- مزایده