گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
ترصیف؛ ج 2، ص: 450







ترصیف: برهم نهادن و به هم چسبانیدن سنگها و خشتها.از آن به مناسبت در باب صلح سخن رفته است.هرگاه دو نفر بر سر دیواري
که بین دو ملک است نزاع کنند و هرکدام مدّعی مالکیت آن باشد در صورتی که دیوار به ساختمان یکی از آن دو بهگونۀ
ترصیف اتّصال داشته باشد- یعنی سنگها و آجرهاي دیوار درون سنگها و خشتهاي ساختمان، کار گذاشته شده باشد- قول مالک
صفحه 298 از 456
ساختمان یاد شده در صورت عدم وجود بیّنه (- بیّنه) با قسم پذیرفته میشود؛ چون ترصیف سنگها یا خشتها با ساختمانی، امارة
همزمان بودن بناي آن دو است. 1
142 ؛ العروة / 1. الحدائق الناضرة 23 (5) .84 /40 .(4) 201 /31 .(3) 379 -378 / 2). جواهر الکلام 21 ) 15 / 1). وسائل الشیعۀ 12 )
.262 / 1. جواهر الکلام 26 (6) .801 / الوثقی 2
ص: 451
ترغیب؛ ج 2، ص: 450
- تشویق
ترفّع؛ ج 2، ص: 451
ترفّع: خودداري از پذیرش یا انجام دادن کاري به جهت برتر دیدن خود از آن کار.از آن به مناسبت در باب زکات و وکالت سخن
رفته است.زکات: به فقیري که به جهت علوّ نفس از پذیرش زکات خودداري میکند جایز است بدون اعلام زکات بودن مال، آن
و اعلام زکات بودن مال پرداختی به چنین کسی «1» را به عنوان هدیه به او بدهند؛ بلکه اینگونه زکات دادن، مستحب است
وکالت: کسی که از سوي دیگري در کاري وکیل شده است، نمیتواند فرد دیگري را در آن کار وکیل کند، «2» . کراهت دارد
مگر با اجازة موکّل؛ به صراحت یا ظاهر حال و یا به قراین، مانند آنکه شأن وکیل از مباشرت در کار واگذاري به وي بالاتر باشد و
«3» . موکّل نیز آن را بداند
ترقوه؛ ج 2، ص: 451
ترقوه: هریک از دو استخوان باریک بالاي قفسۀ سینه.به هریک از دو استخوان باریک و به نسبت بلندي که در بالاي قفسۀ سینه به
مینامند « ترقوتین » طور افقی قرار دارد که از یک سر به کتف و از سر دیگر به جناغ متّصل میگردد، ترقوه گفته میشود و هر دو را
و از آن به مناسبت در باب طهارت و دیات نام برده شده است.طهارت: قرار دادن جریدتین (- جریدتین) همراه میّت مستحب است
و کیفیّت آن بنابر مشهور چنین است که دو جریده، یکی بر ترقوة سمت راست و دیگري بر ترقوة سمت چپ میّت به صورت
عمودي قرار داده میشود. 1بنابر تصریح برخی، مستحب است گودي قبر به اندازة قامت یا تا ترقوة انسان باشد. 2دیات: اگر ترقوة
کسی بر اثر جنایت دیگري بشکند، چنانچه بدون عیب بهبود یابد دیۀ آن بنابر مشهور چهل دینار 3 و اگر بهبود نیابد یا معیوب شود،
برخی در
233 و 241 / 1. جواهر الکلام 4 (4) .375 / 3). الروضۀ البهیۀ 4 ) 2). کتاب الزکاة (شیخ انصاري)/ 270 ) 324 / 1). جواهر الکلام 15 )
324 -323 / 287 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 /43 .3 (6) 299 .2 (5)
ص: 452
بعضی دیۀ ترك «5» . برخی قائل به ثبوت ارش (- ارش) شدهاند «4» . هر دو ترقوه دیۀ کامل و در یکی نصف دیه ثابت دانستهاند
برداشتن ترقوه را 32 دینار، آشکار شدن استخوان و برآمدگی پیدا کردن آن را 25 دینار و جابهجا شدن آن را بیست دینار و سوراخ
«7» . برخی در همۀ موارد یاد شده تنها ارش را ثابت دانستهاند «6» . شدن آن را ده دینار دانستهاند
ترقیق؛ ج 2، ص: 452
صفحه 299 از 456
ترقیق: نازك و کم حجم ادا کردن حرف، مقابل تفخیم.ترقیق به معناي یاد شده از اصطلاحات علم تجوید است که در باب صلات
-) به مناسبت به آن اشاره شده است.رعایت صفات حروف همچون ترقیق که از محسّنات تجویدي است، در نماز واجب نیست 1
تجوید).
ترك؛ ج 2، ص: 452
ترك: انجام ندادن، مقابل فعل.ترك، در فقه موضوع احکام پنجگانۀ تکلیفی قرار گرفته است.حرام: وجوب هر فعل، مقتضی حرمت
ترك آن- که نقیض فعل (ضدّ عام) به شمار میرود- میباشد. 1 البتّه در اینکه حرمت ترك، عقلی است یا شرعی مولوي، اختلاف
که امري عدمی است- دانسته و حکم به - « ترك » است. 2واجب: میان فقها در متعلّق نهی اختلاف است. برخی، مطلوب در نهی را
وجوب آن کردهاند 3 (- نهی).مستحب و مکروه: در اینکه ترك عمل مستحب، مکروه و ترك عمل مکروه، مستحب است یا نه،
میان فقها اختلاف است. 4
-324 / 288 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 -287 / 5). جواهر الکلام 43 ) 586 / 352 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 4). الوسیلۀ/ 449 ؛ المهذب البارع 5 )
1. جامع (9) .114 / 1. الحدائق الناضرة 8 (8) .288 / 7). جواهر الکلام 43 ) 324 / 6). الوسیلۀ/ 449 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) 325
3. اصول (11) 286 /2 ( 264 ؛ محاضرات فی اصول الفقه (مسلسل 44 / 2. اصول الفقه 1 (10) 441 / 13 ؛ روض الجنان 1 / المقاصد 5
.204 / 170 و 2 -169 / 266 ؛ ریاض المسائل 1 / 117 و 13 / 4. جواهر الکلام 10 (12) 182 / 264 ؛ مدارك الاحکام 3 / الفقه 1
ص: 453
مباح: هر عملی که انجام دادن آن مباح باشد، ترك آن نیز مباح است (- اباحۀ تکلیفی).
ترك استفصال؛ قاعده؛ ج 2، ص: 453
- قاعدة ترك استفصال
ترکه؛ ج 2، ص: 453
ترکه: اموال و حقوق بر جاي مانده از میّت.به اموال و حقوق قابل انتقال به دیگري مانند حقّ خیار (- خیار)، حقّ شفعه (- شفعه) و
گفته میشود.در بابهایی مانند طهارت، زکات، خمس، دین، « ترکه » حقّ قصاص که شخص پس از مرگ خویش بر جاي میگذارد
تفلیس، حجر، وصیّت و ارث، از آن، سخن گفته شده است.حقوق متعلّق به ترکه: به ترکۀ میّت حقوقی تعلّق میگیرد که بعضی بر
بعضی دیگر مقدّم است. این حقوق عبارتند از: 1. حقّ دیگري که به یکی از اعیان جزء ترکه تعلّق دارد و پیش از تقسیم ارث باید
از آن تخلّص یافت، مانند موردي که عین در رهن (- رهن) باشد، یا بردة باقیمانده، جنایتکار باشد. در مثال نخست، مرتهن حقّی
دارد که به عین مورد رهن تعلّق گرفته است، و در مثال دوم، براي ولیّ مجنیّ علیه حقّی است که به برده تعلّق دارد. در تقدیم حقّ
2. هزینۀ تکفین و تجهیز میّت که مقدار «1» . یاد شده بر هزینۀ تجهیز میّت در صورت کافی نبودن ترکه براي هر دو، اختلاف است
3. دین: رتبۀ دین هرچند بعد از «2» . واجب آن از اصل ترکه برداشته میشود نه از ثلث آن. این حق بر دیون و وصایا مقدّم است
تجهیز است، لیکن پیش از وصیّت و حبوه و ارث است (- دین).اگر طلبکار عین مال خود را در ترکه بیابد بنابر قول مشهور میتواند
آن را بگیرد؛
173 -172 .(2) 176 -175 / 1). مستمسک العروة 4 )
ص: 454
صفحه 300 از 456
در اینکه مقدار ترکۀ قرار گرفته در برابر دین به ورثه «3» . به شرط آنکه ترکۀ میّت براي اداي حقوق همۀ طلبکاران، کافی باشد
زکات و «4» . منتقل میشود، لیکن حقّ تصرّف ندارند، یا آنکه در حکم مال میّت است و به ورثه منتقل نمیشود، اختلاف است
4. وصایا و منجّزات مریض: وصایاي نافذ از ثلث ترکه اخراج «5» . خمس متعلّق به ترکه پیش از دینهاي دیگر اخراج میگردد
وصیّت).در اینکه منجّزات مریض (- -) «6» میشود و در صورت افزون بودن آن بر ثلث، اخراج از ترکه، منوط به اجازة ورثه است
منجّزات مریض)- یعنی آنچه که شخص در بیماري منجرّ به مرگ، رایگان از ملک خود خارج کرده است، مانند وقف کردن و
5. حبوه: در تقدیم حبوه (آن مقدار «7» . بخشیدن مال یا آزاد کردن برده- از اصل ترکه اخراج میشود یا از ثلث آن، اختلافی است
حبوه). 6. ارث: حقّ ورثه، آخرین -) «8» از ارث که به پسر بزرگتر اختصاص دارد) بر دین و وصیّت یا بالعکس، اختلاف است
حقّی است که به ترکه تعلّق میگیرد و در رتبه، متأخّر از دیگر حقوق است. ترکه با مرگ مورّث به ورثه منتقل میشود، به شرط
آنکه متعلّق حقّ غیر نباشد، مانند موردي که میّت مدیون است. در این صورت اختلاف است که دین، مانع انتقال ترکه به وارثان
میشود، یا مانع تصرّف آنان در ترکه پس از انتقال. که در حقّ سوم نیز بدان اشاره رفت (- ارث).
ترمیم؛ ج 2، ص: 454
- تعمیر
تروّي؛ ج 2، ص: 454
تروّي به مفهوم نخست در باب صلات به کار رفته است. «1» . تروّي: تأمّل و فکر کردن/ سیراب شدن
/39 .(8) 81 .(7) 61 -59 /26 .(6) 48 /15 .(5) 84 / 4). جواهر الکلام 26 ) 395 / 296 ؛ الحدائق الناضرة 20 / 3). جواهر الکلام 25 )
« روي » 1). لسان العرب/ واژة ) .137 -134
ص: 455
شکّ در عدد رکعات نماز به دو قسم باطل و صحیح تقسیم میشود. اوّلی مانند شک در نمازهاي دو یا سه رکعتی که موجب
بطلان نماز میگردد و دومی مانند شک بین سه و چهار در نمازهاي چهار رکعتی که در صورت عمل به وظیفه، نماز صحیح است
(- شکّیات). در هر دو قسم اگر به یک طرف یقین یا ظن حاصل شود، طبق همان عمل میگردد و نماز صحیح است؛ لیکن در
اینکه به صرف عروض شک، عمل به احکام آن جایز است، یا واجب است تروّي کند تا شک مستقر شود و یا به یک طرف، یقین
در مقدار تروّي- بنابر وجوب «2» . یا ظن حاصل گردد، اختلاف است. بسیاري، تروّي را واجب و شکّ ابتدایی را فاقد اثر دانستهاند
آن- در شکهاي باطل اختلاف است. برخی آن را تا از بین رفتن صورت نماز و برخی تا رسیدن به یقین یا ظن و یا استقرار شک،
تروّي «4» . در هر صورت تا قبل از روشن شدن تکلیف، انجام دادن کاري که نماز را باطل میکند جایز نیست «3» . واجب دانستهاند
«5» . به مفهوم دوم به مناسبت در باب صوم به کار رفته است.بر مسافر سزاوار نیست در ماه رمضان خود را از آب و غذا سیر کند
ترویه؛ ج 2، ص: 455
- روز ترویه
تریاق؛ ج 2، ص: 455
- پادزهر
صفحه 301 از 456
تریاك؛ ج 2، ص: 455
تریاك: شیرة خشخاش.به احکام آن در باب صلات و نیز در پاسخ استفتائات مربوط اشاره شده است.مصرف تریاك به قول برخی
از معاصران مطلقا حرام است. 1 برخی گفتهاند: براي کسی که در معرض اعتیاد به آن باشد، مصرفش حرام و در فرض اعتیاد، ترك
آن با تمکّن و توان، واجب است 2 (- مواد مخدّر).در صحّت سجده بر تریاك اختلاف است. بسیاري سجده بر تریاك را- یا به
جهت مصداق خوراکی بودن و یا به
306 ؛ العروة / 3). جواهر الکلام 12 ) 249 / 306 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 3 / 899 ؛ جواهر الکلام 12 / 2). روض الجنان 2 )
1. اجوبۀ (6) . 5). النهایۀ/ 162 ) 187 / 4). مستند الشیعۀ 7 ) 473 -470 / 249 ؛ مستمسک العروة 7 / الوثقی (و حواشی) (ج) 3
65 و 68 / 2. مجمع المسائل 3 (7) 110 / الإستفتاءات 2
ص: 456
«3» . جهت عدم صدق زمین و آنچه از زمین میروید بر آن- صحیح ندانستهاند
تزاحم؛ ج 2، ص: 456
تزاحم: تمانع دو حکم در مقام امتثال.تزاحم عبارت است از عدم امکان جمع بین دو حکم در مقام امتثال از باب اتفاق. عدم امکان
جمع یا به جهت عدم توانایی مکلّف به جمع بین آن دو در مقام عمل است، چنانکه غالب موارد تزاحم چنین است و یا به جهت
قیام دلیل خارجی بر عدم ارادة جمع بین آن دو. از این عنوان در اصول فقه بحث شده است.حکم: در مواردي که نسبت بین دو
حکم متزاحم، اهمّ و مهم است، عمل به حکم اهمّ بر مکلّف متعیّن میباشد و چنانچه از این حیث با یکدیگر مساوي باشند حکمی
که به لحاظ ظرف امتثال، زمانش جلوتر است، به حکم عقل مقدّم خواهد بود، مانند نماز ظهر و عصر که هر دو بر مکلّف واجب
است؛ لیکن در فرضی که وي تنها بر انجام دادن یکی از آن دو قدرت دارد، نماز ظهر به لحاظ تقدّم زمانی بر نماز عصر، مقدّم
میشود. در غیر این صورت، مکلّف به حکم عقل در امتثال هریک از دو حکم مخیّر است.اصولیان براي بیان ملاك اهمیت،
وجوهی ذکر کردهاند، از جمله: 1. یکی از دو حکم به لحاظ مدّت زمان انجام آن، مضیّق و دیگري موسّع باشد، مانند تزاحم امر به
نماز در اوّل وقت با امر به ازالۀ نجاست از مسجد که وقت اوّلی وسیع و دومی، ضیق و فوري است.در این صورت، در مقام عمل،
حکم مضیّق بر حکم موسّع مقدّم میشود. 2. امر یکی معیّن و امر دیگري مخیّر باشد، مانند کسی که نذر کرده بردة مؤمنی را آزاد
کند و نذرش محقّق شده است و به جهت افطار عمدي روزة ماه رمضان کفّاره نیز بر عهدهاش آمده است؛ درحالیکه موجودي وي
تنها یک بردة مؤمن است.در این صورت امر معیّن یعنی وفاي به نذر بر امر مخیّر یعنی کفّاره مقدّم است؛
.170 -169 / 391 ؛ مستند العروة (الصلاة) 2 / 589 ؛ العروة الوثقی (ج) 2 / 3). العروة الوثقی 1 )
ص: 457
. ازاینرو، برده را به جهت اداي نذر آزاد میکند و کفّاره را از سایر خصال آن- دو ماه روزه یا اطعام شصت فقیر- میپردازد. 3
یکی از دو حکم، بدل داشته و دیگري بدل نداشته باشد، مانند کسی که براي نماز باید وضو بگیرد یا غسل کند.از سوي دیگر لباس
او نیز نجس است.درحالیکه آبی که در اختیار دارد تنها کفاف یکی از آن دو- وضو یا غسل و شستن لباس- را میدهد. در این
قانون کلّی در تقدیم یکی از دو «1» . صورت شستن لباس که بدل ندارد مقدّم بر غسل یا وضو است که تیمّم بدل از آن دو است
حکم متزاحم بر دیگري، اولویّت داشتن آن- به لحاظ حفظ و تقدیم- نزد شارع است.اولویّت نیز یا از ادلّه فهمیده میشود یا از
مناسبت حکم و موضوع و یا از راه شناخت ملاکهاي احکام که شارع بیان کرده است، مانند موارد تزاحم بین حقّ النّاس و حقّ اللّه؛
صفحه 302 از 456
بین واجب رکنی و غیر رکنی در عبادت همچون رکوع و قرائت و نیز بین ایجاد آشتی میان مؤمنان با دروغ گفتن و راستگویی منجرّ
«2» . به بروز فتنه و فساد که در هر سه مورد، اوّلی بر دومی مقدّم میشود
تزریق؛ ج 2، ص: 457
تزریق: وارد کردن مایعی مانند دارو به بدن با سوزن مخصوص.تزریق از عناوین جدید است که از آن در بخش مسائل مستحدثه و
نیز به مناسبت در بابهاي طهارت، صوم، حج، تجارت و حدود سخن گفته شده است.طهارت: سوزن تزریقی و مانند آن، که در
داخل بدن با نجس مانند خون ملاقات کرده است، در صورتی که پس از بیرون آوردن، آغشته به خون نباشد، پاك است. 1البتّه
برخی در صورت علم به تماس، احتیاط را در اجتناب از آن دانستهاند هرچند خونی در آن دیده نشود. 2صوم: تزریق آمپول
بیحسکننده به روزهدار، به تصریح بسیاري از معاصران موجب بطلان روزه نمیشود؛ ولی در اینکه تزریق آمپول یا سرم غذایی یا
دارویی روزه را باطل میکند یا نه، اختلاف است.
؛ 1. المسائل المنتخبۀ (سیستانی)/ 91 (3) .193 / 2). اصول الفقه 2 ) 192 -191 / 367 ؛ اصول الفقه 2 - 1). الاصول العامۀ/ 364 )
56 / 2. العروة الوثقی 1 (4) المسائل المنتخبۀ (روحانی)/ 81
ص: 458
حج: تزریق آمپول و سرم در حال «3» . برخی آن را نیز مبطل نمیدانند ولی برخی دیگر احتیاط واجب را در ترك آن دانستهاند
حدود: اگر «4» . احرام جایز است، ولی اگر موجب خارج شدن خون از بدن گردد، حرمت آن در غیر موارد ضرور اختلافی است
کسی شراب را از غیر راه خوردن مانند تزریق وارد بدن کند، در صورتی که موجب مستی نشود، ثبوت حدّ بر او مورد اشکال واقع
شراب).تزریق خون: تزریق خون مطلقا- حتّی خون زن به مرد و عکس آن و خون کافر به مسلمان- جایز است. -) «5» شده است
انتقال خون). -) «7» خرید و فروش خون جهت تزریق، به تصریح بسیاري از معاصران، جایز است «6»
تزکیه؛ ج 2، ص: 458
تزکیه: پالودن نفس از گناهان و خویهاي ناپسند 1/ خودستایی 2/ شهادت بر عدالت گواهان 3/ پرداخت زکات 4 (- زکات).تزکیه
یا به فعل تحقّق میپذیرد یا به قول. اوّل، مانند تزکیۀ نفس از آنچه مبغوض خداي متعال است و نیز تزکیۀ مال به پرداخت زکات.
دوم یا نسبت به دیگري است- که در اصطلاح از آن به تعدیل نیز تعبیر میشود- و آن عبارت است از شهادت بر عدالت بیّنه (-
بیّنه) و یا نسبت به خود است که همان خودستایی خویش میباشد.از تزکیه به معناي اوّل و دوم در باب جهاد و امر به معروف و
نهی از منکر سخن رفته است.تزکیۀ نفس به معناي نخست که از آن به جهاد اکبر تعبیر میشود از اهمّ واجبات؛ 5 بلکه هدف غایی
از انزال کتب آسمانی، بویژه قرآن کریم و ارسال پیامبران، بخصوص خاتم انبیا، حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله است 6 و دعوت
به آن از برجستهترین مصادیق دعوت انبیا
5). جامع ) 407 / 201 م 487 ؛ جواهر الکلام 18 - 4). مناسک حج (مراجع)/ 200 ) 927 م 1576 / 3). توضیح المسائل مراجع 1 )
7). منهاج الصالحین ) 48 / 6). مجمع المسائل 1 ) 299 / 126 ؛ تقریرات الحدود و التعزیرات (گلپایگانی) 1 -125 / المدارك 7
2. لسان العرب/ واژة (9) « زکو » 1. مجمع البحرین/ واژة (8) .5 / 13 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 2 / 3؛ مجمع المسائل 2 / (خوئی) 2
/ 5. وسائل الشیعۀ 15 (12) « زکا » 4. الصحاح (جوهري)/ واژة (11) 1206 -1205 / 3. مبسوط در ترمینولوژي حقوق 2 (10) « زکو »
6. بقرة/ 129 و 151 ؛ آل عمران/ 77 ( 383 (ابواب جهاد النفس) ( 13 -161
ص: 459
صفحه 303 از 456
تزکیه به معناي دوم بدون «8» . در قرآن کریم ثمرة تزکیه، رستگاري و فلاح بیان شده است «7» . و جانشینان ایشان به شمار میرود
لیکن با غرض عقلایی همچون بیان فضائل و کمالات خویش به «9» ؛ غرض عقلایی امري مذموم و در قرآن از آن نهی شده است
منظور معرفی و شناساندن خود به مردم تا از وجود او انتفاع برند، امري لازم است؛ چنانکه سیرة انبیا و اولیا چنین بوده است.
خداوند سفیران خود را براي تزکیۀ نفوس خلق و هدایت آنان فرستاده است.بهرهمندي مردم از ایشان منوط به شناختن آنان، و
از تزکیه به معناي سوم در باب قضاء و شهادات سخن رفته «10» . شناختن آنان متوقّف بر معرفی ایشان از سوي خود آنان است
است.جایگاه تزکیه: از راههاي اثبات موضوع در دعاوي، بیّنه، یعنی شهادت دو مرد عادل است که حاکم با استناد به آن میتواند
حکم صادر کند. در شاهد، عدالت (- عدالت) شرط است؛ ازاینرو، اگر عدالت شاهد براي حاکم محرز نباشد باید از آن فحص
کند. البتّه- بنابر قول برخی قدما- در صورت علم حاکم به اسلام یا ایمان شاهد، وي میتواند بدون فحص از عدالت شاهد به استناد
بنابر آنچه گذشت در موارد علم حاکم به عدالت شاهد و نیز- بنابر قول به کفایت اسلام یا ایمان شاهد- نیازي «11» . آن حکم کند
به تزکیه نخواهد بود. برخی گفتهاند: اگر منکر، بیّنهاي را که مدّعی اقامه کرده تزکیه نماید نیازي به فحص از عدالت شهود نخواهد
چگونگی فحص از عدالت: براي دستیابی به عدالت شهود دو راه وجود دارد: 1. حاکم از مدّعی بخواهد شهودش را- با «12» . بود
اقامۀ بیّنه بر عدالت آنان- تزکیه کند. اگر مدّعی عذر بیاورد و از حاکم درخواست فحص از تزکیۀ آنان بکند، اجابت چنین
2. حاکم، خود عهدهدار این امر گردد؛ بدین صورت که با ارائۀ «13» . درخواستی بر حاکم واجب نیست، هرچند مستحب است
مشخّصات و آدرس منزل و محل کار هریک از دو شاهد
11 ). جواهر الکلام ) 10 ). التحفۀ السنیۀ/ 149 ؛ زبدة البیان/ 508 ) 9). نجم/ 32 ) 8). شمس/ 9 ) 270 -269 / 7). مهذب الاحکام 15 )
92 / 13 ). مهذب الاحکام 27 ) 76 / 12 ). مفتاح الکرامۀ 20 ) 111 -110 /40
ص: 460
به دو فرد عادل- بدون اینکه آنان را از مأموریت یکدیگر مطلع سازد- از آنان بخواهد نسبت به شاهد با پرسش از همسایگان،
سزاوار است حاکم نتیجۀ تحقیقات را مخفیانه و به «14» . همکاران و اهالی محل و مسجد، تحقیق و نتیجه را به وي گزارش کنند
شرایط تزکیهکننده: اموري که در پذیرش بیّنه معتبر است در قبول تزکیۀ مزکّی نیز «15» . دور از شهود و مردم از تزکیهکننده بخواهد
معتبر است. این امور عبارتند از: عدالت، مرد بودن- بنابر قول به عدم پذیرش شهادت زنان جز در موارد خاص- کمتر از دو نفر
نبودن و متّهم نبودن (- تهمت).علاوه بر شرایط یاد شده، علم داشتن به شرایط جرح و تعدیل و آنچه موجب خروج از عدالت
البتّه اگر «17» . و سابقۀ آشنایی و معاشرت با شهود در حدّي که موجب علم به عدالت ایشان گردد نیز شرط است «16» میگردد
برخی، «18» . مزکّی از راه شیاع علمآور (- استفاصه) به عدالت شهود علم پیدا کند با استناد به آن میتواند آنان را تزکیه نماید
چگونگی تزکیه: در شهادت به عدالت بنابر مشهور «19» . شناخت نسب شاهد و نیز دو طرف دعوا را در تزکیه کننده شرط دانستهاند
ذکر اسباب تعدیل به تفصیل شرط نیست؛ بلکه شهادت بهگونۀ مطلق کفایت میکند، مانند اینکه بگوید: این شخص عادل است.
این » : به آن ضمیمه گردد و مثلا بگوید « مقبول الشهاده » برخی گفتهاند: صرف شهادت به عدالت کافی نیست، بلکه باید عنوان «20»
برخی دیگر گفتهاند: یکی از این دو «21» . این قول به اکثر فقها نسبت داده شده است «. شخص، عادل و شهادتش پذیرفته است
این فرد، عادل و شهادتش پذیرفته » یا «. این شخص، عادل است؛ چه به نفع من شهادت دهد یا به ضرر من » : عبارت باید گفته شود
تعارض تزکیه با جرح: با اقامۀ بیّنۀ شرعی بر عدالت شهود از سوي مدّعی از یک طرف و اقامۀ بیّنۀ شرعی بر جرح (فسق «22» «. است
و نفی عدالت) آنان از سوي منکر از طرف دیگر، بهگونهاي که جمع آن دو ممکن نباشد، تعارض دو بیّنه پیش
77 / 212 ؛ مفتاح الکرامۀ 20 / 16 ). مستند الشیعۀ 18 ) 75 / 115 ؛ تکلمۀ العروة 2 / 15 ). جواهر الکلام 40 ) 83 / 14 ). مفتاح الکرامۀ 20 )
.(20) 406 / 19 ). مسالک الافهام 13 ) 95 -94 / 213 ؛ مهذب الاحکام 27 / 18 ). مستند الشیعۀ 18 ) 116 / 17 ). جواهر الکلام 40 )
صفحه 304 از 456
.133 -132 / 22 ). تحریر الاحکام 5 ) 82 -81 / 21 ). مفتاح الکرامۀ 20 ) 213 / مستند الشیعۀ 18
ص: 461
میآید و در صورت امکان جمع، بیّنۀ جرح مقدّم میشود (- بیّنۀ تعدیل).
تزلزل؛ ج 2، ص: 461
تزلزل: قرار و ثبات نداشتن.تزلزل، مقابل استقرار (- استقرار) در کلمات فقها نسبت به وجوب، عقد، ملک و غیر آن به کار رفته و
مراد از آن- با توجّه به آنچه بدان اضافه میشود- متفاوت است. از آن به مناسبت در بابهاي اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، حج،
تجارت، مضاربه و اجاره سخن رفته است.تزلزل وجوب: حج با استطاعت (- استطاعت) بر مکلّف واجب میشود؛ لیکن وجوب آن
قبل از فرا رسیدن موسم حج و تمکّن مستطیع از به جا آوردن حج در زمان آن، متزلزل است؛ ازاینرو چنانچه پیش از موسم یا در
وقت برگزاري حج، استطاعت از بین برود، وجوب زایل میگردد.در تعلّق وجوب زکات به چارپایان و نیز طلا و نقره، گذشت سال
شرط است.سال نیز به تمام شدن یازده ماه و داخل شدن ماه دوازدهم تحقّق مییابد. در اینکه وجوب، با دخول ماه دوازدهم استقرار
تزلزل عقد: به عقد برخوردار از خیار فسخ- خواه هر دو طرف حقّ «1» . مییابد یا تا تمام شدن آن متزلزل است، اختلاف میباشد
خیار داشته باشند یا یکی از آن دو یا غیر آن دو (اجنبی)- عقد متزلزل گفته میشود.مقابل آن عقد مستقر قرار دارد که یا برخوردار
از خیار نیست یا مدّت حقّ
425 -424 / 1). مصباح الهدي 9 )
ص: 462
خیار).گاهی به عقد جایز در مقابل عقد لازم به لحاظ اینکه ماهیّتش فسخپذیر است -) «2» خیار پایان یافته و یا اسقاط شده است
تزلزل ملک: تزلزل ملکیّت یا به «4» . عقد).برخی، معاطات (- معاطات) را بیع متزلزل دانستهاند -) «3» عقد متزلزل اطلاق میگردد
در این صورت ملکیت «6» . مانند اینکه کالایی را به شرط خیار براي خود یا فروشنده یا هر دو بخرد «5» ، سبب تزلزل عقد است
خریدار نسبت به کالا و ملکیت فروشنده نسبت به بها متزلزل است و یا به سبب مشروط بودن ملکیّت تام به شرطی که هنوز حاصل
یا مالکیت موجر نسبت به همۀ اجرت «7» ، نشده است، مانند ملکیّت زن نسبت به تمامی مهر قبل از دخول و تمکین از سوي وي
و یا بنابر قول مشهور مالکیت «8» پیش از سپري شدن مدّت اجاره و تمکّن مستأجر از استیفاي منفعت عین مورد اجاره در آن مدّت
ملکیّت تمامی «9» . عامل نسبت به سهم خود به صرف حصول آن و پیش از تبدیل سود به پول نقد و تقسیم آن بین خود و مالک
و تمامی بهاي اجاره در عقد اجاره، با گذشت مدّت اجاره و تمکّن مستأجر از «10» ، مهر در عقد نکاح، با تحقّق دخول و تمکین
استقرار مییابد.در اینکه استطاعت براي حج «12» ، و مقدار سهم عامل از سود در مضاربه، با تبدیل و تقسیم سود حاصل «11» استیفا
تزلزل «14» . این اختلاف در تعلّق زکات به ملک متزلزل نیز وجود دارد «13» . با ملک متزلزل حاصل میشود یا نه، اختلاف است
نیّت: مراد، تردید و عدم جزم در نیّت است. در اینکه صحّت عمل عبادي- اعم از واجب و مستحب- مشروط به جزم در نیّت است و
نیّت). -) «15» یا انجام دادن آن به احتمال مطلوبیت کفایت میکند، اختلاف است
.(5) 224 / 4). جواهر الکلام 22 ) 287 / 3). حاشیۀ کتاب المکاسب (اصفهانی) 5 ) 504 و 519 ،470 ،167 / 2). مصباح الفقاهۀ 7 )
/ 7). الروضۀ البهیۀ 5 ) 311 / 312 ؛ کتاب البیع (امام خمینی) 5 / 6). کتاب الخیارات (سید مصطفی خمینی) 2 ) 82 / منهاج الفقاهۀ 3
.(11) 353 / 10 ). الروضۀ البهیۀ 5 ) 238 -237 / 371 ؛ الحدائق الناضرة 21 / 9). مسالک الافهام 4 ) 588 / 8). العروة الوثقی 2 ) 353
/ 376 ؛ فقه الصادق 9 / 13 ). تحریر الوسیلۀ 1 ) 238 -237 / 371 ؛ الحدائق الناضرة 21 / 12 ). مسالک الافهام 4 ) 588 / العروة الوثقی 2
.228 / 177 ؛ فقه الشیعۀ 4 -176 / 15 ). جامع المقاصد 1 ) 361 / 14 ). تحریر الاحکام 3 ) 73 -72
صفحه 305 از 456
ص: 463
تزویج؛ ج 2، ص: 463
- ازدواج
تزویر؛ ج 2، ص: 463
- حیله
تزویق؛ ج 2، ص: 463
- آراستن
تزهید؛ ج 2، ص: 463
تزهید: برانگیختن کسی بر انصراف از کاري، مقابل ترغیب.عنوان یاد شده به مناسبت در باب قضاء به کار رفته است.ترغیب شاهد
به شهادت از سوي قاضی در جایی که وي نسبت به مورد شهادت تردید دارد و نیز سعی در منصرف کردن او از اداي شهادت در
«1» . جایی که به آن جزم دارد حرام است
تزیین؛ ج 2، ص: 463
- آراستن
تسامح؛ ج 2، ص: 463
تسامح: آسان گرفتن و چشمپوشی کردن/ سستی و سهلانگاري کردن.از تسامح به معناي نخست در بابهایی نظیر زکات، تجارت و
شرکت به مناسبت سخن رفته است.حکم: تسامح در دادوستد بویژه نسبت به آلات عبادت (- آلات عبادت) و نیز در واگذاري و
استیفاي حق، مستحب است. 1 در معاملات و نیز موارد اداي حقوق مالی، آن مقدار از افزایش و کاهشی که بر حسب عرف و
عادت مسامحهپذیر است، زیانبخش نیست. در ذیل به نمونههایی از مصادیق آن در ابواب مختلف فقهی اشاره میشود.زکات: جنس
پرداختی به عنوان زکات فطره (- زکات فطره) مانند برنج نباید با جنسی دیگر مانند گندم مخلوط باشد؛ لیکن اختلاط اندك و
ناچیز آن- که بر حسب عرف و عادت مسامحهپذیر است- اشکال ندارد. 2بیع: در بیع سلم، ذکر اوصاف کالا در حدّي که جهالت
را برطرف کند و آن را
361 فرهنگ فقه مطابق / 2. العروة الوثقی 2 (3) 290 / 13 ؛ الروضۀ البهیۀ 3 / 1. قواعد الاحکام 2 (2) .129 / 1). جواهر الکلام 40 )
مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج 2، ص: 464 از دیگر کالاها از نوع خودش ممتاز نماید، لازم است؛ لیکن ذکر اوصافی که دخالتی
از شرایط ثبوت خیار غبن (- خیار غبن) آن «3» . اندك در تفاوت قیمت کالا دارد- و از نظر عرف مسامحهپذیر است- لازم نیست
است که مقدار زیادي و کاستی بهاي کالاي مورد معامله برحسب عرف و عادت مسامحهپذیر نباشد وگرنه خیار، ثابت نمیگردد.
ربا: هرگاه در معامله، عوضین از یک جنس و پیمانهاي یا وزنی باشند، فزونی یکی بر دیگري، ربا و حرام است، مگر آنکه «4»
شرکت: در صورتی که تقسیم مال مشترك براي یکی از «5» . زیادي و کاستی به مقداري باشد که عرف مسامحه در آن را میپذیرد
صفحه 306 از 456
شرکا ضرر غیرقابل مسامحه داشته باشد، تقسیم منوط به رضایت همه خواهد بود و کسی بر آن اجبار نمیشود (- قسمت).از تسامح
به معناي دوم در بابهاي مختلف نظیر صلات، صوم و شهادات به مناسبت سخن رفته است.حکم: ترك تکالیف واجب همچون نماز
و سهلانگاري در «6» و حج از روي بیاعتنایی و سهلانگاري حرام و ترك سهلانگارانۀ همۀ سنن موجب سقوط شخص از عدالت
حفظ امانت، ضمانآور است (- امانت).احکام: نماز خواندن با لباس کسی که در اجتناب از نجاسات یا محرّمات همچون غصب،
کسی که به علّت بیماري در ماه رمضان روزه نگرفته، در صورت بهبود تا پیش «7» . سهلانگاري میکند بنابر مشهور کراهت دارد
از ماه رمضان آینده، واجب است قبل از حلول ماه رمضان قضاي آن را بگیرد و چنانچه سهلانگاري کند تا ماه رمضان آینده فرا
قاعدة تسامح: قاعدة تسامح در ادلّه «8» . رسد علاوه بر قضا بنابر مشهور واجب است براي هر روز یک مدّ طعام (- مدّ) کفّاره بدهد
سنن از قواعد مشهور فقهی است که بر اساس آن در حکم به استحباب یا کراهت چیزي، دلیل و مستند ضعیف، کفایت میکند (-
قاعدة تسامح در ادلۀ سنن). (- تقصیر)
/ 494 ؛ الروضۀ البهیۀ 3 / 6). قواعد الاحکام 3 ) 279 / 5). جامع المقاصد 4 ) 43 / 4). جواهر الکلام 23 ) 403 / 3). الروضۀ البهیۀ 3 )
.310 / 8). الحدائق الناضرة 13 ) 267 / 112 ؛ جواهر الکلام 8 / 7). جامع المقاصد 2 ) 130
ص: 465
تسامح در ادلّۀ سنن؛ قاعده؛ ج 2، ص: 465
- قاعدة تسامح در ادلّۀ سنن
تسامع؛ ج 2، ص: 465
- استفاضه
تساوي؛ ج 2، ص: 465
تساوي: برابر و یکسان بودن.از آن به مناسبت در بابهایی نظیر اجتهاد و تقلید، صلات، جهاد، سبق و رمایه، قصاص و دیات سخن
رفته است.اجتهاد و تقلید: دو مجتهدي که در علم و تقوا با یکدیگر برابرند غیر مجتهد میتواند از هریک از آن دو تقلید (- تقلید)
مساوي بودن محل سجده با «2» . صلات: بنابر مشهور، جایز است محل ایستادن امام و مأموم در نماز جماعت مساوي باشد «1» . کند
«4» . نمازگزاردن برابر قبر معصوم علیه السّلام کراهت دارد. برخی آن را حرام دانستهاند «3» . مکان ایستادن نمازگزار استحباب دارد
جهاد: خانهاي را که ذمّی (- اهل ذمّه) بنا یا تجدید بنا میکند نباید از خانۀ همسایگان مسلمانش بلندتر باشد.بنابر مشهور برابر بودن
سبق و رمایه: از جمله شرایط صحّت عقد مسابقه (- مسابقه) آن است که باید همۀ آنچه مسابقه با آنها «5» . آن نیز جایز نمیباشد
صورت میگیرد- همچون اسبها- در اصل احتمال سبقت، با یکدیگر مساوي باشند، بدین معنا که در هریک احتمال سبقت و پیشی
و «7» قصاص: از جمله شرایط قصاص، تساوي در دین و آزادي است؛ بنابراین مسلمان در برابر کافر «6» . گرفتن بر دیگري برود
قصاص نمیشوند. در قصاص اعضا، تساوي دو عضو- از نظر سلامت و اصلی بودن- شرط است. «8» انسان آزاد در برابر برده
بنابراین عضو سالم در برابر عضو فلج و انگشت اصلی در برابر انگشت زاید قصاص نمیشود.
5). جواهر ) 586 -585 / 4). العروة الوثقی 1 ) 173 / 3). جواهر الکلام 10 ) 233 / 2). مستمسک العروة 7 ) 6 / 1). العروة الوثقی 1 )
81 .(8) 150 /42 .(7) 226 /28 .(6) 285 -284 / الکلام 21
ص: 466
صفحه 307 از 456
تساوي در محل عضو نیز- در صورتی که آن محل در جانی وجود داشته باشد- باید رعایت گردد. به عنوان مثال، دست راست در
مقابل دست راست قطع میشود و در صورت عدم وجود آن محل در جانی، بنابر مشهور تساوي در محل شرط نیست و در مثال یاد
در قصاص جراحت سر و صورت، در مساحت زخم و جراحت از «9» . شده به جاي دست راست، دست چپ جانی بریده میشود
دیات: دیۀ اعضاي زن و مرد در صورت عدم افزایش آن بر ثلث دیۀ «10» . جهت طول و عرض (نه عمق) تساوي باید رعایت گردد
تسویه) -) «11» . کامل، مساوي خواهد بود
تساهل؛ ج 2، ص: 466
- تسامح
تساهم؛ ج 2، ص: 466
- قرعه
تسبیب؛ ج 2، ص: 466
تسبیب در مقابل «1» . تسبیب: اتلاف مال یا ایراد جنایت بر دیگري بهطور غیر مستقیم و با زمینهسازي و فراهم کردن مقدّمات
مباشرت (انجام دادن بیواسطۀ کاري) اصطلاحی در فقه و از مصادیق اتلاف (- اتلاف) است. در تسبیب برخلاف مباشرت، اتلاف
با واسطه و بهطور غیر مستقیم و با فراهم کردن مقدّمات آن صورت میگیرد- مانند کندن چاه در راه، افروختن آتش و سرایت دادن
آن به ملک همسایه، شهادت دادن دروغین علیه کسی و باز کردن قفس حیوانات- که موجب تلف شدن مال یا جان کسی یا وارد
هرچند بسیاري از فروع تسبیب از دیرباز در کتابهاي فقهی مطرح شده است، لیکن ظاهرا محقّق «2» . آمدن خسارت بر آن گردد
حلّی براي نخستین بار عنوان تسبیب را در فقه به کار برده و پس از او در کلمات دیگر فقها رایج شده است.کلمات فقها در تعریف
تسبیب مختلف و مضطرب است. در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود: ایجاد ملزوم علّت تلف؛
46 / 120 جواهر الکلام 37 .(2) 1). قواعد فقه (محقق داماد)/ 120 ) .352 /43 .(11) 354 .(10) 351 -348 .(9)
ص: 467
ایجاد چیزي که اگر نمیبود، تلف محقّق نمیشد، هرچند علّت مستقیم تلف چیزي دیگر باشد؛ ایجاد چیزي که با تحقّق آن، تلف با
علّتی دیگر حاصل میشود و با نبود آن چیز، علّت پدید آمده در تلف اثر نخواهد گذاشت و بالاخره، ایجاد چیزي که امکان قصد
برخی گفتهاند: مفهوم فقهی تسبیب با مفهوم فلسفی و «3» . حصول تلف به آن- هرچند به واسطۀ چیزي دیگر- وجود داشته باشد
اصولی آن متفاوت و به شرایط و معدّات مصطلح در فلسفه شبیهتر و نزدیکتر است؛ ازاینرو مراد از تسبیب، فراهم کردن زمینهها و
از عنوان تسبیب در باب غصب و دیات سخن رفته است.ضمان تسبیبی: فقها اتلاف تسبیبی را از اسباب «4» . شرایط تلف خواهد بود
ضمان (- ضمان) برشمردهاند؛ لیکن برخی، تقسیم اتلاف به مباشري و تسبیبی و مانند آن را بیفایده دانسته و گفتهاند: عناوین
مباشرت و تسبیب و مانند آن در روایات به کار نرفته و میزان، صدق عرفی عنوان اتلاف است و تقسیم اتلاف به مباشري و تسبیبی و
شرایط: در برخی منابع براي ضمانآور بودن اتلاف تسبیبی «5» . مانند آن در کلمات فقها در حدّ بیان مصادیق عرفی آن میباشد
شرایطی ذکر شده است، مانند آنکه فعل مسبّب در خارج از قلمرو ملک خود باشد؛ مباح شرعی و واجد مصلحت عقلایی نباشد و
برخی، تحقّق عنوان «6» . از نظر عرف، عدوانی تلقّی شود. برخی در لزوم بعضی شرایط یاد شده در پارهاي موارد مناقشه کردهاند
اضرار، تعدّي و تفریط را شرط ثبوت ضمان در تسبیب دانستهاند؛ ازاینرو گفتهاند: کسی که در مسیر عمومی در راستاي مصلحت
صفحه 308 از 456
لیکن بسیاري از فقها در شماري از احکام تسبیب، ثبوت ضمان «7» ؛ مردم چاهی کنده است اگر به تلف کسی بینجامد ضامن نیست
را منوط به تقصیر و تعدّي مسبّب ندانستهاند، مانند موارد ضمان مربّی شناي کودك، جاريکنندة آب در ملک خود که به ملک
«8» . دیگر نفوذ کند و راکب چارپا یا هدایت کنندة آن
/ 5). جواهر الکلام 37 ) 207 / 4). القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 ) 215 / 296 ؛ موسوعۀ الفقهیۀ المیسّرة 1 / 3). القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 )
/ 7). مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) 207 -206 / 6). جامع المدارك 5 ) 207 -205 / 435 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 / 51 ؛ العناوین 2 -50
106 و / 150 ؛ جواهر الکلام 43 -149 / 103 ؛ الروضۀ البهیۀ 10 -102 / 8). المبسوط 3 ) 53 / 245 ؛ جواهر الکلام 37 - 242 و 244
247 / 192 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 2 / 252 ؛ وسیلۀ النجاة/ 653 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -251 / 136 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2
ص: 468
با توجّه به موارد یاد شده، این دیدگاه در فقه مطرح شده است که صرف استناد عرفی فعل زیانبار (یعنی اتلاف) به مسبّب، موجب
ثبوت ضمان است و در برخی موارد نیازي به اثبات مق ّ ص ر بودن مسبّب نیست؛ هرچند در مواردي تقصیر، راهی براي استناد عرفی
اجتماع سبب و مباشر: با اجتماع سبب و مباشر در حصول تلف، ضمان متوجّه مباشر خواهد بود، مانند «9» . فعل به مسبّب میباشد
آنکه شخصی در مکانی غیر مجاز چاه بکند و دیگري فردي را در آن بیفکند که افکننده، ضامن خواهد بود نه حفرکننده. البتّه اگر
مانند: 1. اکراه مباشر از سوي مسبّب که ضمان متوجّه اکراهکننده «10» ، سبب اقواي از مباشر باشد، مسبّب ضامن خواهد بود
اکراه). 2. جهل مباشر به سبب، -) «11» میشود؛ مگر در اکراه به قتل که بنابر قول مشهور اکراه شونده (مباشر) قصاص میگردد
مانند اینکه کسی، دیگري را بر طعام غصبی- بدون آنکه وي از غصبی بودن آن آگاه باشد- مهمان کند. در این صورت ضمان بر
3. مکلّف نبودن مباشر به سبب خردسالی یا دیوانگی. 4. فقدان شعور و اراده در مباشر، مانند «12» . میزبان استقرار مییابد نه مهمان
اجتماع چند سبب: گاه در حصول تلف بیش از یک سبب نقش دارد، «13» . حیوان و مباشرت عوامل طبیعی همچون سیل و زلزله
مانند کندن چاه در محلّ غیر مجاز از سوي یک فرد، گذاشتن سنگ، نزدیک آن از سوي فرد دوم و برخورد کردن فرد سوم با
سنگ و افتادن در چاه و تلف شدن یا آسیب دیدن. در اینگونه موارد ضمان متوجّه چه کسی است؟ دیدگاهها متفاوت است.
اشهر، توجّه ضمان به سبب مقدّم در تأثیر است، هرچند پیدایی آن پس از سبب مؤخّر باشد. بنابراین در مثال بالا آنکه سنگ در
برخی، هر دو مسبّب (حفرکنندة چاه و گذارندة سنگ) را یکسان ضامن «14» . مجاورت چاه نهاده است ضامن خواهد بود
احتمال سومی نیز مطرح «15» . دانستهاند
/ 13 ). جامع المقاصد 6 ) 57 -56 .(12) 59 -57 /37 .(11) 145 / 10 ). جواهر الکلام 43 ) 256 -255 / 9). مبانی تکملۀ المنهاج 2 )
؛211 / 15 ). تکملۀ منهاج الصالحین/ 106 ؛ کلمۀ التقوي 6 ) 92 / 382 ؛ مفتاح الکرامۀ 21 -381 / 14 ). مسالک الافهام 15 ) 215 -214
248 / منهاج الصالحین (سیستانی) 2
ص: 469
شده و آن اینکه ضمان متوجّه سبب قويتر است. در مثال ذیل، کسی چاهی کنده و دیگري خنجر تیزي درون آن قرار داده و سومی
در آن افتاده و بر اثر فرورفتن خنجر در بدنش تلف شده است. بنابر احتمال سوم، ضمان متوجّه کسی میشود که درون چاه خنجر
البتّه در فرض عدوانی بودن اقدام بعضی مسبّبان و غیرعدوانی بودن اقدام بعضی دیگر، مسبّب متعدّي ضامن «16» . گذاشته است
خواهد بود، مانند آنکه کسی در نقطهاي از ملک خود سنگی میگذارد و دیگري بدون اجازة وي، در آن چاهی میکند. در این
«17» . صورت حفرکنندة چاه ضامن است نه مالک
تسبیب؛ قاعده؛ ج 2، ص: 469
صفحه 309 از 456
- قاعدة تسبیب
تسبیح؛ ج 2، ص: 469
و مانند آن از اذکار دلالتکننده بر تنزیه خداوند/ دانههاي به نخ کشیده شده جهت گفتن ذکر « سبحان اللّه » تسبیح: گفتن
خداوند.تسبیح به معناي نخست بر ذکرهایی اطلاق میشود که با تسبیح و تنزیه خداوند آغاز میگردد، مانند تسبیحات اربع و
گفته میشود. از این عنوان- « سبحه » ذکرهاي رکوع و سجود. تسبیح به معناي دوم میان فارسی زبانان رایج است و در عربی به آن
به هر دو مفهوم- در باب صلات سخن رفته است.
92 ؛ جواهر الکلام / 167 ؛ مفتاح الکرامۀ 21 / 17 ). الروضۀ البهیۀ 10 ) 208 / 92 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 / 16 ). مفتاح الکرامۀ 21 )
.146 /43
ص: 470
تسبیح به معناي اوّل: در رکوع و سجود: در اینکه در رکوع و سجود، تنها تسبیح لازم است یا مطلق ذکر کفایت میکند، اختلاف
بنابر قول به وجوب تسبیح، در مقدار لازم آن «1» . است. قول اوّل منسوب به مشهور است؛ بلکه بر آن ادّعاي اجماع شده است
لیکن برخی دیگر یک بار تسبیح کبري ؛« سبحان اللّه » اختلاف است. برخی مطلق تسبیح را کافی دانستهاند هرچند با گفتن یک بار
را کافی دانستهاند. گروهی، بلکه بسیاري از فقها سه بار تسبیح صغري « سبحان ربّی العظیم و بحمده، سبحان ربّی الأعلی و بحمده »
در دو رکعت آخر «2» . یا یک بار تسبیح کبري را کافی دانستهاند. از بعضی نیز وجوب سه تسبیح کبري نقل شده است « سبحان اللّه »
نماز: نمازگزار در رکعت سوم و چهارم نماز واجب بین خواندن حمد و ذکر تسبیح مخیّر است.در افضلیت هریک از حمد و تسبیح
بر دیگري یا عدم افضلیت، اختلاف است.گروهی براي امام، حمد را افضل از تسبیح دانستهاند؛ بلکه این قول به مشهور نسبت داده
شده است. برخی هیچ یک از آن دو را بر مأموم واجب ندانستهاند. بعضی، تنها حمد و بعضی دیگر تنها تسبیح را بر مأموم واجب
سبحان اللّه و الحمد للّه و لا » : مقدار واجب تسبیح: گفتن سه بار تسبیحات اربع «3» . دانستهاند. اقوال دیگري نیز در مسئله وجود دارد
به اتفاق فقها کفایت میکند. در کفایت غیر آن اختلاف میباشد و تا پانزده قول نقل شده است که مهمترین « إله إلّا اللّه و اللّه أکبر
آنها عبارت است از: 1. کفایت یک بار تسبیحات اربع.بسیاري از فقها بر این قولاند؛ بلکه منسوب به مشهور است. 2. کفایت
یا یک بار « سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه » یا سه بار « سبحان اللّه » تسبیحات یاد شده بدون تکبیر. 3. تخییر میان گفتن سه بار
ترتیب تسبیحات اربع بنابر قول مشهور همانگونه است که «4» . تسبیحات اربع. 4. تخییر میان همۀ صوري که در روایات آمده است
ذکر شد؛ یعنی
/ 322 ؛ الحدائق الناضرة 8 -319 /9 .(3) 97 و 166 ،89 / 2). جواهر الکلام 10 ) 89 / 245 ؛ جواهر الکلام 10 / 1). الحدائق الناضرة 8 )
417 -412 / 40 ؛ الحدائق الناضرة 8 -26 / 4). جواهر الکلام 10 ) 425 -422
ص: 471
جهر «5» . نخست، تسبیح، سپس تحمید، پس از آن تهلیل و در آخر، تکبیر گفته میشود. برخی ترتیب یاد شده را واجب ندانستهاند
و اخفات تسبیح: در وجوب آهسته خواندن (- اخفات) تسبیح اختلاف است. بر وجوب آن ادّعاي شهرت، بلکه اجماع شده است.
شک در عدد «7» . عدول از تسبیح: عدول از تسبیح به حمد و عکس آن جایز است؛ هرچند برخی در جواز آن تردید کردهاند «6»
سبحان » در تشهّد: گفتن هفت بار «8» . تسبیح: در صورت شک در عدد تسبیحات- به تصریح بعضی- بنابر کمتر گذاشته میشود
در نماز استسقاء: در نماز استسقاء، هنگامی که امام جهت خطبه بر روي منبر قرار «9» . پس از ذکر تشهّد، مستحب است « اللّه
نماز باران).تسبیح به معناي دوم: تهیّۀ تسبیح از جنس -) «10» میگیرد، بعد از صد بار تکبیر مستحب است صد بار تسبیح بگوید
صفحه 310 از 456
تربت امام حسین علیه السّلام و شمارش تسبیحات حضرت فاطمه سلام اللّه علیها، بلکه گفتن هر ذکري با آن و حتّی گردانیدن آن
«12» .( از انواع استخاره، استخاره با تسبیح است (- استخاره «11» . در دست هرچند بدون ذکر، مستحب است
تسبیحات اربع؛ ج 2، ص: 471
از آن در باب صلات سخن رفته است.تسبیحات اربع در .« سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا و اللّه اکبر » تسبیحات اربع: ذکر
رکعتهاي سوم و چهارم نمازهاي یومیّه خوانده میشود (- تسبیح).گفتن سی یا چهل و یا صد مرتبه تسبیحات اربع در تعقیب نماز
تعقیب)، -) «1»
9). العروة ) 440 .(8) 438 / 7). الحدائق الناضرة 8 ) 437 / 376 ؛ الحدائق الناضرة 8 -372 /9 .(6) 48 -47 / 5). جواهر الکلام 10 )
-172 / 12 ). جواهر الکلام 12 ) 404 / 536 ؛ جواهر الکلام 10 / 11 ). وسائل الشیعۀ 14 ) 146 / 10 ). جواهر الکلام 12 ) 692 / الوثقی 1
411 / 1). جواهر الکلام 10 ) .173
ص: 472
در نماز جعفر طیار (- نماز جعفر طیار) سیصد بار تسبیحات «2» . و سی بار پس از نمازي که قصر خوانده میشود، مستحب است
«3» . اربع خوانده میشود؛ ازاینرو، به آن، نماز تسبیح نیز گفته شده است
تسبیحات ثلاث؛ ج 2، ص: 472
اللّه » با حذف « سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه » در رکوع و سجود (- تسبیح)/ ذکر « سبحان اللّه » تسبیحات ثلاث: سه بار ذکر
در رکعت سوم و چهارم نماز (- تسبیح)/ تسبیح حضرت زهرا علیها السّلام (- تسبیح حضرت فاطمه). « اکبر
تسبیح حضرت فاطمه علیها السّلام؛ ج 2، ص: 472
تسبیح حضرت فاطمه علیها السّلام: ذکرهاي مخصوص منتسب به حضرت زهرا علیها السّلام.از آن به مناسبت در باب صلات سخن
رفته است.فضیلت: در روایات، تسبیح حضرت فاطمه سلام اللّه علیها مصداق ذکر کثیر- که خداي متعال در قرآن کریم بدان دستور
داده 1- شمرده شده و برترین هدیۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به دخت گرانقدرش حضرت فاطمه سلام اللّه علیها بیان شده
است. 2حکم: ملازمت و استمرار بر تسبیح حضرت فاطمه سلام اللّه علیها و نیز امر فرزندان به آن، مستحب 3 و با فضیلتترین عمل
در تعقیب نماز است 4 و نیز گفتن آن هنگام خواب، مستحب میباشد. 5کیفیّت: 34 بار اللّه اکبر، 33 بار الحمد للّه و 33 بار سبحان
اللّه که در مجموع صد بار میشود. در ترتیب تسبیح اختلاف است. مشهور تقدیم تکبیر بر تحمید و تحمید بر تسبیح است.قول
مقابل مشهور، تقدیم تسبیح بر تحمید میباشد. 6در صورت شک در عدد تسبیح- مانند آنکه نداند 33 بار اللّه اکبر گفته یا 34 بار-
مقدار مشکوك اضافه میشود (در مثال یاد شده یک بار دیگر تکبیر میگوید).
.3 (6) 441 و 443 / 396 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 2. جواهر الکلام 10 (5) 1. احزاب/ 41 (4) .106 -105 .(3) 165 / 2). العروة الوثقی 2 )
404 -399 / 6. جواهر الکلام 10 (9) 446 / 5. وسائل الشیعۀ 6 (8) 396 / 4. جواهر الکلام 10 (7) 441 / وسائل الشیعۀ 6
ص: 473
«7» . از برخی، اعادة تسبیح از ابتدا نقل شده است
تسبیح صغري؛ ج 2، ص: 473
صفحه 311 از 456
در رکوع و سجود (- تسبیح). « سبحان اللّه » تسبیح صغري: ذکر
تسبیح کبري؛ ج 2، ص: 473
در سجود (- تسبیح). « سبحان ربّی الأعلی و بحمده » در رکوع و « سبحان ربّی العظیم و بحمده » تسبیح کبري: ذکر
تسجیه؛ ج 2، ص: 473
تسجیه: انداختن روانداز بر میّت.تسجیه در اصل به معناي پوشاندن است و در کلمات فقها در باب طهارت در خصوص انداختن
روانداز بر میّت پس از مرگ او به کار رفته است.تسجیۀ میّت مستحب است. 1
تسخیر؛ ج 2، ص: 473
تسخیر: مطیع و رام کردن انسان، حیوان، جن، فرشته یا شیطان.از آن در باب تجارت به مناسبت بحث از مکاسب محرّمه سخن رفته
است.تسخیر اشیاء گاه بر اثر ریاضتهاي شرعی و بندگی خالصانۀ خداوند متعال و دستیابی به مقام ولایت و حقیقت عبودیت براي
انسان حاصل میشود؛ چنانکه در انبیا و اولیا سلام اللّه علیهم اجمعین، امر چنین است. در این صورت شکّ و بحثی در آن نیست؛
ولی گاه از طریق ریاضتهاي غیر شرعی یا پارهاي اقدامات همچون دود کردن و بخور دادن برخی گیاهان (دخنه) و خواندن بعضی
عوذات (عزائم) به دست میآید.تحصیل عمل تسخیر از راه ریاضتهاي نامشروع و شیطانی، به جهت حرام بودن مقدّمۀ آن، حرام
است؛ لیکن در حرمت تسخیر به وسیلۀ اعمالی همچون دخنه و خواندن عزائم اختلاف است. گروهی آن را از اقسام سحر
برشمردهاند؛ 1 لیکن برخی دیگر آن را از موضوع و حکم سحر خارج دانستهاند. 2 بعضی دیگر هرچند آن را از
296 / 2. مصباح الفقاهۀ 1 (10) 85 / 1. جواهر الکلام 22 (9) .10 -9 / 1. جواهر الکلام 4 (8) .407 .(7)
ص: 474
سحر). البتّه بنابر قول به عدم حرمت تسخیر، در صورتی که -) «3» اقسام سحر نشمرده، ولی حکم سحر را بر آن جاري کردهاند
«4» . تسخیر مستلزم امر حرامی مانند اضرار و ایذاي مؤمن باشد، محکوم به حرمت است
تسرّي؛ ج 2، ص: 474
. تسرّي: آمیزش با کنیز.در اینکه منظور از تسرّي چیست چند قول وجود دارد: 1. آمیزش با کنیز هرچند انزال صورت نگرفته باشد. 2
نزدیکی با کنیز، همراه با انزال. 3. آمیزش با کنیز پنهان داشته شده از چشم مردم و به خدمت گرفته نشده. 1 به کنیزي که جهت
قرار دارد و به کنیزي اطلاق « خادمه » است. مقابل آن « سراري » گفته میشود و جمع آن « سرّیّه » بهرهوري جنسی اتّخاذ میگردد
میشود که براي خدمت و کار، اتخاذ میگردد. 2 از این عنوان در بابهاي تجارت، نکاح و نذر سخن رفته است.حکم: تسرّي (اتخاذ
سرّیّه) همچون نکاح، امري مستحب است؛ بلکه در فرض بیم از ارتکاب گناه و داشتن توان تسرّي و ازدواج، واجب تخییري (-
وجوب تخییري) و در صورت توان بر تسرّي تنها، واجب عینی (- وجوب عینی) است.اسباب: تسرّي با حصول یکی از دو سبب؛
مالک کنیز شدن و تحلیل (- تحلیل) حلال میشود.احکام: خریدن کنیز در حال احرام هرچند به قصد تسرّي، جایز و صحیح است؛
گرچه در حال احرام تسرّي جایز نیست. برخی، خریدن کنیز به قصد تسرّي در حال احرام را حرام دانسته و احتمال باطل بودن
معامله را نیز دادهاند؛ هرچند عدم بطلان آن را قوي دانستهاند. 3شرط عدم تسرّي در عقد نکاح براي زوج بنابر مشهور باطل، بلکه بر
بطلان آن ادّعاي اجماع شده است، 4 هرچند برخی قائل به صحّت چنین شرطی شدهاند. 5
صفحه 312 از 456
.7 / 297 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 -296 / 4). مصباح الفقاهۀ 1 ) 342 / 115 ؛ هدایۀ العباد (گلپایگانی) 1 / 3). مستند الشیعۀ 14 )
.4 (8) 252 / 3. مسالک الافهام 2 (7) 2. الوسیلۀ/ 287 (6) 335 / 56 ؛ جواهر الکلام 35 / 251 ؛ کتاب السرائر 3 / 1. المبسوط 6 (5)
281 / 5. منهاج الصالحین (خوئی) 2 (9) 95 / جواهر الکلام 31
ص: 475
سرّیّۀ پدر بر پسر و نیز عکس آن حلال نیست. «6» . بر مرد مکروه است مالی را که همسرش به او بخشیده است صرف تسرّي کند
«8» . مستحب است مولا در لباس و خوراك، سرّیّه را بر خادمه مقدّم بدارد «7»
تسریح؛ ج 2، ص: 475
تسریح: طلاق دادن (- تسریح به احسان)/ شانه زدن (- شانه زدن).
تسریح به احسان؛ ج 2، ص: 475
« امساك به معروف » تسریح به احسان: طلاق دادن زن بدون رجوع به وي در ایّام عدّه.عنوان یاد شده در قرآن کریم در کنار عنوان
به کار رفته است. 1 در آیۀ شریفه، خداوند مرد را در ارتباط با همسرش بین امساك به معروف (به نیکی نگاه داشتن و زندگی
کردن با وي) و تسریح به احسان (طلاق دادن و رها ساختن زن از قید علقۀ زوجیت) مخیّر کرده است.البتّه در آیۀ شریفه، سخن
دربارة دو بار طلاق دادن زن است. خداوند میفرماید: پس از طلاق دوم، مرد در ایّام عدّه (- عدّه) به قصد زندگی نیک با
همسرش به وي رجوع کند یا پس از رجوع، زن را طلاق سوم دهد تا بر او حرام گردد و یا بگذارد تا عدّه سپري شود و جدایی
کامل تحقّق یابد. 2 (- امساك به معروف)
تسریه؛ ج 2، ص: 475
- سرایت
تسطیح؛ ج 2، ص: 475
- هموار
تسعیر؛ ج 2، ص: 475
- قیمتگذاري
تسکّع؛ ج 2، ص: 475
تسکّع: به جا آوردن حج بدون داشتن توشه و مرکب.در باب حجّ از آن سخن رفته است.کسی که مرکب و توشۀ لازم و کافی براي
حج ندارد مستحب است حج بگزارد؛ 1
/ 2. الحدائق الناضرة 25 (10) 1. بقرة/ 229 (9) . 8). الجامع للشرائع/ 490 ) 7). المراسم العلویۀ/ 158 ) 171 / 6). الدروس الشرعیۀ 3 )
228 / 1. جواهر الکلام 17 (11) .17 -14 / 356 ؛ جواهر الکلام 30
ص: 476
صفحه 313 از 456
ولی چنانچه پیش از آن، مستطیع (- استطاعت) بوده و بر اثر اهمال به حج نرفته است، «2» . لیکن از حج واجب کفایت نمیکند
«3» . انجام دادن حج هرچند با تسکّع در صورتی که عسر و حرج نداشته باشد واجب است و از حجّۀ الإسلام کفایت میکند
تسلّط؛ ج 2، ص: 476
- سلطه
تسلیت؛ ج 2، ص: 476
تسلیت: دلداري و سر سلامتی دادن به صاحب عزا.از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.حکم: تسلیت به مصیبت
دیدگان- اعم از بزرگ و کوچک، زن و مرد، همچنین تسلیت صاحبان عزا به یکدیگر- بویژه پس از دفن میّت مستحب است.
حدّي براي زمان تسلیت نیست، امّا اگر در زمانی صورت گیرد که موجب یادآوري اندوه فراموش شده گردد ترك آن بهتر
است.چگونگی: ابزار همدردي با مصیبت دیدگان برحسب شأنشان متفاوت است.به عنوان مثال نسبت به کودك یتیم، دست
کشیدن بر سر او مستحب است. البتّه در حصول ثواب تسلیت، نفس حضور نزد صاحب عزا و دیدار با او کفایت میکند، هرچند
ابراز همدردي با گفتن کلمات تسلّی بخش افضل است؛ لیکن برپایی مجلس سوگواري و اطعام مردم از سوي صاحب عزا استحباب
ندارد، هرچند جایز است، بخصوص زمانی که بر اثر ترك آن آبروي صاحب عزا به خطر افتد. تسلیت به اهل ذمّه (- اهل ذمّه) جایز
است. 1
تسلیط؛ قاعده؛ ج 2، ص: 476
- قاعدة سلطنت
تسلیم؛ ج 2، ص: 476
تسلیم: سلام نماز/ سلام کردن (- سلام)/ تحویل مال تعهّد شده به طرف مقابل (- اقباض).از تسلیم به معناي نخست در باب صلات
بحث شده است.
.443 / 332 ؛ العروة الوثقی 1 -325 / 1. جواهر الکلام 4 (4) .120 -119 / 310 ؛ المعتمد فی شرح المناسک 3 .(3) 271 .(2)
ص: 477
حکم: در وجوب و استحباب سلام نماز اختلاف است. بسیاري قائل به وجوب هستند. برخی احتمال دادهاند شاید منظور قائلان به
استحباب سلام، استحباب صیغۀ دوم سلام- در صورت جمع بین صیغۀ اوّل و دوم- باشد نه استحباب اصل سلام در نماز. در نتیجه،
بنابر قول به وجوب در اینکه تسلیم جزء نماز «1» . قول به استحباب با قول به وجوب منافات ندارد و اختلافی در مسئله نخواهد بود
است یا نه، اختلاف میباشد.بسیاري قول اوّل را برگزیدهاند، بلکه این قول به همۀ قائلان به وجوب نسبت داده شده است. بنابر قول
تسلیم- بنابر «2» . به استحباب، تسلیم با فقد شرایط نماز همچون طهارت؛ بلکه با وجود موانع آن مانند نجاست لباس، صحیح است
قول به جزء بودن- جزء غیر رکنی است؛ ازاینرو تنها ترك عمدي آن موجب بطلان نماز میشود در صورت ترك آن از روي
سهو، اگر قبل از انجام دادن عمل منافی با نماز- همچون پشت کردن به قبله یا حرف زدن- و نیز قبل از به هم خوردن موالات (-
موالات) یادآور شود باید سلام را تدارك نماید و نمازش صحیح است. در صورت تذکّر بعد از انجام دادن عمل منافی نماز یا به
الفاظ تسلیم: براي سلام نماز دو «3» . همخوردن موالات، در اینکه نماز باطل میشود و اعادة آن لازم است یا نه، اختلاف میباشد
صفحه 314 از 456
در اینکه خروج از نماز «. السّلام علیکم و رحمۀ اللّه و برکاته » .2 «. السّلام علینا و علی عباد اللّه الصّالحین » . عبارت ذکر شده است: 1
و حلال شدن منافیات آن با هریک از آن دو تحقّق مییابد و یا تنها با صیغۀ دوم، و یا برعکس و یا با هر دو باهم و یا آنکه با صیغۀ
اوّل، خروج از نماز تحقّق مییابد و با صیغۀ دوم، منافیات نماز بر نمازگزار حلال میگردد، اختلاف است. مشهور میان متأخّران،
بدون « السّلام علیکم » اختلاف دیگر دربارة سلام دوم این است که آیا گفتن «4» . قول اوّل است
693 ؛ مستمسک / 3). العروة الوثقی (و حواشی) 1 ) 460 / 301 و 308 ؛ مستمسک العروة 6 .(2) 281 -278 / 1). جواهر الکلام 10 )
466 -463 / 348 ؛ مستمسک العروة 6 -345 / 4). مستند العروة (الصلاة) 4 ) 461 / العروة 6
ص: 478
کفایت میکند یا نه؟ قول به کفایت منسوب به مشهور است. مقابل آن، دو قول است: 1. وجوب « و رحمۀ اللّه و برکاته » ضمیمۀ
کفایت میکند یا نه، « الف و لام » بدون « سلام علیکم » در اینکه «5» .« و رحمۀ اللّه و برکاته » 2. وجوب اضافۀ .« و رحمۀ اللّه » اضافۀ
از توابع تشهّد محسوب میشود و موجب خروج از نماز « السّلام علیک أیّها النّبیّ و رحمۀ اللّه و برکاته » عبارت «6» . اختلاف است
بنابر قول مشهور- که با هریک از دو فراز یاد شده خروج از نماز محقّق میشود- هرگاه سلام با صیغۀ اوّل ادا شود «7» . نمیگردد
هرگاه «9» . لیکن در اینکه جزء مستحب نماز است یا مستحب نفسی و خارج از نماز، اختلاف است «8» ؛ صیغۀ دوم مستحب است
السّلام علیک أیّها » گفتن «10» . سلام با صیغۀ دوم ادا شود در اینکه گفتن صیغۀ اوّل بعد از آن مستحب است یا نه، اختلاف میباشد
واجبات در تسلیم: بنابر قول به وجوب و جزء نماز بودن «11» . بنابر قول مشهور مستحب است نه واجب « النّبیّ و رحمۀ اللّه و برکاته
تسلیم، رعایت همۀ شرایط و واجبات نماز- از طهارت گرفته تا رو به قبله بودن، به زبان عربی خواندن، آرامش داشتن بدن و نیز
آداب: نشستن به حالت تورّك (- تورّك) و گذاردن دستها بر روي رانها در حال «12» . نشسته بودن- در تسلیم نیز واجب است
بنابر قول جمعی، بلکه قول منسوب به مشهور، کسی که فرادا نماز میگزارد مستحب است در سلام آخر «13» . تسلیم، مستحب است
با گوشۀ چشم به سمت راست خود اشاره کند و در نماز جماعت، امام با صورت خود به طرف راست و مأمومین با صورت خود
در مقابل، «14» . ابتدا به سمت راست و سپس با سلام دیگري به سمت چپ- در صورت وجود مأموم در آن سمت- اشاره کنند
جمعی دیگر حکم جماعت و فرادا را یکی دانسته و نحوة اشارة
351 / 7). مستند العروة (الصلاة) 4 ) 471 / 328 ؛ مستمسک العروة 6 / 6). جواهر الکلام 10 ) 355 -354 / 5). مستند العروة (الصلاة) 4 )
11 ). مستند العروة ) 468 / 10 ). مستمسک العروة 6 ) 350 -349 / 9). مستند العروة (الصلاة) 4 ) 467 / 8). مستمسک العروة 6 )
335 -332 / 14 ). جواهر الکلام 10 ) 695 / 13 ). العروة الوثقی 1 ) 328 / 12 ). جواهر الکلام 10 ) 351 / (الصلاة) 4
ص: 479
نمازگزار را به گوشۀ چشم اختصاص ندادهاند، بلکه اشاره به طرف راست را به هر نحو- خواه به گوشۀ چشم یا به صورت یا بینی و
لیکن دربارة مأموم اختلاف کردهاند که آیا نحوة «15» ؛ یا غیر آن- بهگونهاي که منافات با استقبال نداشته باشد، جایز دانستهاند
یا اشارة مأموم، التفات به سمت راست و چپ با صورت است، به مقداري که از قبله منحرف نشود؟ «16» اشارة وي همانند امام است
«18» . نشستن به نحو اقعاء (- اقعاء) در حال تسلیم کراهت دارد «17»
تسمیت؛ ج 2، ص: 479
به عطسهکننده.در باب طهارت و صلات به مناسبت آمده است.اگر مؤمنی عطسه کرد، « یرحمک اللّه » تسمیت [- تشمیت]: گفتن
به او، حتّی- بنابر تصریح بسیاري از فقها- براي نمازگزار، مستحب است. پاسخ دادن تسمیت با (« یرحمک اللّه » گفتن ») تسمیت
تسمیت کسی که تا «1» . مستحب است. برخی پاسخ دادن را واجب دانستهاند « یغفر اللّه لکم و یرحمکم اللّه » یا « یغفر اللّه لکم » گفتن
صفحه 315 از 456
سخن گفتن در حال تخلّی (- تخلّی) کراهت دارد، لیکن تسمیت مکروه نیست. «2» . سه بار پشت سرهم عطسه کند مستحب است
«3»
تسمیع؛ ج 2، ص: 479
در باب صلات آمده است. .« سمع اللّه لمن حمده » تسمیع [- سمعله]: گفتن
.695 / 18 ). العروة الوثقی 1 ) 337 / 17 ). جواهر الکلام 10 ) 696 / 16 ). العروة الوثقی 1 ) 696 -695 / 336 ؛ العروة الوثقی 1 .(15)
3). جواهر ) 91 / 2). وسائل الشیعۀ 12 ) 575 -573 / 90 ؛ مستمسک العروة 6 / 98 ؛ الحدائق الناضرة 9 -95 / 1). جواهر الکلام 11 )
.74 / الکلام 2
ص: 480
پس از رکوع، در حالت ایستاده و آرامش بدن براي امام، مأموم و نیز کسی که نماز را فرادا میخواند « سمع اللّه لمن حمده » گفتن
مستحب است در نماز آیات (- نماز آیات) پس از رکوع پنجم و دهم سمعله و در باقی رکوعها تنها تکبیر گفته «1» . مستحب است
«2» . شود
تسمیه؛ ج 2، ص: 480
تسمیه: نام خدا را بردن/ تعیین به اسم/ نامگذاري (- نامگذاري).از معناي نخست در بابهاي طهارت، صلات، حج، نکاح، صید و
ذباحه و اطعمه و اشربه سخن رفته است.بردن نام خدا هنگام شروع به هر کاري، مستحب 1 و در موارد خاصّ ی بر آن تأکید شده
است، از جمله: هنگام دخول به بیت الخلاء و خروج از آن، 2 هنگام برهنه شدن براي بول کردن، 3 هنگام وضو گرفتن 4 و غسل
کردن، 5 هنگام پوشیدن لباس، 6 در وقت ورود به مسجد، 7 همچنین سوار شدن بر مرکب و پیاده شدن از آن، 8 هنگام تراشیدن
سر براي حاجی، 9 هنگام آمیزش، 10 در وقت خوردن و آشامیدن و نیز در آغاز خوردن هر نوع از غذاهاي سفره، و چنانچه هنگام
-) شروع به غذا فراموش کند، مستحب است هر زمان که یادش بیاید نام خدا را ببرد. 11 قسم با ذکر نام خداوند محقّق میشود 12
قسم). همچنین از شرایط حلّیت ذبیحه 13 (- ذبح) و شکار (- صید) بردن نام خداوند است و ترك عمدي تسمیه موجب حرمت
آنها میشود. 14 تسمیه به معناي دوم در بابهایی نظیر نکاح، طلاق و لعان به کار رفته است.از شرایط صحّت عقد ازدواج، تمییز
زوجه یا زوج از غیر آن با اشاره یا توصیف و یا تسمیه (تعیین او به اسم) است. 15 در طلاق 16 و لعان 17 (- لعان) نیز حکم
همینگونه است. (- اسم)
2. الحدائق (4) 423 / 1. وسائل الشیعۀ 1 (3) .254 -253 / 2). مستند الشیعۀ 6 ) 672 / 113 ؛ العروة الوثقی 1 / 1). جواهر الکلام 10 )
81 / 7. جواهر الکلام 14 (9) 423 / 6. وسائل الشیعۀ 1 (8) 122 /3 .5 (7) 330 / 4. جواهر الکلام 2 (6) 54 .3 (5) 50 / الناضرة 2
-451 / 11 . جواهر الکلام 36 (13) 800 / 10 . العروة الوثقی 2 (12) 238 / 9. الحدائق الناضرة 17 (11) 413 / 8. العروة الوثقی 2 (10)
.59 /34 .17 (19) 104 /32 .16 (18) 157 /29 .15 (17) 30 .14 (16) 114 -113 /36 .13 (15) 226 /35 .12 (14) 453
ص: 481
تسنیم؛ ج 2، ص: 481
تسنیم: برآمده کردن قبر همچون کوهان شتر، خلاف تربیع.از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.تسنیم قبر کراهت
تربیع قبر). -) «1» دارد. برخی آن را حرام دانستهاند. مستحب است قبر، چهارگوش و مسطّح باشد
صفحه 316 از 456
تسویف؛ ج 2، ص: 481
- تأخیر
تسویه؛ ج 2، ص: 481
تسویه: رعایت مساوات، راست و برابر کردن چیزي نسبت به چیزي دیگر.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، زکات،
تجارت، وقف، هبه، وصیّت، نکاح و قضاء سخن گفته شده است.اقسام: تسویه برحسب موارد آن به واجب و مستحب تقسیم
میشود.تسویۀ واجب: بنابر قول مشهور در صورتی که دو طرف دعوا (متخاصمین) هر دو مسلمان یا کافر باشند بر قاضی واجب
است در نگاه و سلام کردن، سخن گفتن، نشستن، سکوت و غیر آن از انواع اکرام، میان آن دو، برابري و مساوات را رعایت نماید.
1 برخی قائل به استحباب آن بر قاضی شدهاند. 2کسی که براي گروهی- همچون فرزندان یا خویشان- مالی را وقف یا وصیّت
کرده و در عطا به برتري بعضی نسبت به بعض دیگر تصریح نکرده است، در دادن مال مورد وصیّت یا حاصل وقف، رعایت تساوي
میان آنان واجب است. 3تسویۀ مستحب: موارد ذیل مستحب است: تسویۀ خاك قبر با زمین پس از دفن میّت؛ 4 تسویۀ پشت و
موازي قرار دادن گردن با آن 5 و نیز تسویۀ دو زانو در حال رکوع؛ 6 تسویۀ صفهاي نماز جماعت به برابر کردن دوشهاي
نمازگزاران؛ 7 برابري
2. المراسم العلویۀ/ 231 ؛ مختلف (3) 73 -72 / 1. الروضۀ البهیۀ 3 (2) .316 -315 / 442 ؛ جواهر الکلام 4 / 1). العروة الوثقی 1 )
178 / 6. الدروس الشرعیۀ 1 (7) 276 / 5. قواعد الاحکام 1 (6) 308 /4 .4 (5) 50 و 384 / 3. جواهر الکلام 28 (4) 403 / الشیعۀ 8
222 .7 (8)
ص: 482
تسویۀ فروشنده «9» ؛ تسویۀ معلّم میان دانشآموزان در آموزش «8» ؛ در پرداخت زکات میان مستحقان در صورت نبود جهت برتري
تسویه بین فرزندان در بخشش مگر در صورت «10» ؛ بین خریداران به عدم فرق میان کوچک و بزرگ و اهل چانه و غیر اهل چانه
و تسویۀ شوهر بین همسران خویش در نفقه، حسن «11» وجود خصوصیتی در برخی که موجب برتري وي بر دیگران باشد
تساوي) -) «12» . معاشرت، آمیزش و دیگر موارد
تشاحّ؛ ج 2، ص: 482
تشاحّ: اختلاف چند نفر با یکدیگر بر سر پیشی گرفتن در امري.تشاحّ از شحّ به معناي بخل گرفته شده است و تشاحّ در امري
عبارت است از بخل ورزیدن بعضی بر بعض دیگر در سبقت گرفتن بر کاري؛ بهگونهاي که هریک بخواهد خود آن را انجام دهد و
از او فوت نشود. 1 مهمترین موارد کاربرد این عنوان که در بابهاي صلات، وصیّت، نکاح، لقطه و قصاص بدان اشاره رفته عبارت
است از: تشاحّ در اذان: اگر چند نفر در گفتن اذان اعلام (- اذان اعلام) با یکدیگر تشاحّ کنند در اینکه میانشان قرعه زده میشود یا
آنکه ابتدا به مرجّحات رجوع میگردد و در صورت برابر بودن- برحسب مرجّحات- یا تعارض مرجّحات به قرعه رجوع میشود،
اختلاف است. 2کلمات فقها در تعداد مرجّحات و چگونگی ترجیح یکی بر دیگري مختلف است. برخی بهطور مطلق گفتهاند: فرد
برخوردار از صفت کمال بر فاقد آن مقدّم میشود. 3 برخی دیگر گفتهاند: کسی که صدایش رساتر و به اوقات نماز آشناتر است و
بر آن محافظت میکند، پسندیدة همسایگان میباشد و در نگاه، عفیفتر است مقدّم میگردد 4 و بعضی دیگر گفتهاند:
11 ). جواهر الکلام ) 50 / 10 ). المختصر النافع/ 120 ؛ جامع المقاصد 4 ) 176 / 9). الدروس الشرعیۀ 3 ) 55 و 61 / 8). الروضۀ البهیۀ 2 )
صفحه 317 از 456
(15) 130 / 2. جواهر الکلام 9 (14) « شحّ » 1. لسان العرب/ واژة (13) .182 / 12 ). جواهر الکلام 31 ) 169 / 190 ؛ تکملۀ العروة 1 /28
73 -72 / 4. تذکرة الفقهاء 3 (16) 164 / 3. الدروس الشرعیۀ 1
ص: 483
آن که عادل است بر غیر عادل مقدّم میگردد و در فرض تساوي از این جهت در مرحلۀ بعد کسی که داناتر است، سپس آنکه بینا
است، پس از آن، کسی که محافظتش بر اذان اوّل وقت بیشتر است، سپس فردي که صدایش رساتر است و در نهایت کسی که
عبارتها و ویژگیهاي دیگري نیز ذکر «5» . همسایگان و مردم او را میپسندند، بر دیگري که آن خصوصیات را ندارد مقدّم میشود
البتّه فرض تشاحّ و رجوع به مرجّحات یا قرعه در جایی است که تعدّد اذان مطلوب نباشد و آن در صورتی است که «6» . شده است
امام یا نایب او بخواهد فردي را براي گفتن اذان نصب کند و براي او مستمرّي قرار دهد. امّا در صورت مطلوب بودن تعدّد اذان،
تشاحّ در امامت جماعت: اگر چند نفر در تقدّم براي «7» . منعی در متعدّد بودن اذانگویان نیست و مورد از موارد تشاحّ نخواهد بود
امامت جماعت- در حدّي که منافی با عدالت و اخلاص نباشد- با یکدیگر اختلاف کنند، بنابر تصریح برخی، آنکه مأمومین او را
مقدّم بدارند عهدهدار امامت میگردد؛ هرچند برخی متأخّران خصوصیت یاد شده را به عنوان مرجّ ح نپذیرفتهاند. در صورت
اختلاف مأمومین در تقدیم یک فرد، به مرجّحات رجوع میشود. در شمار مرجّحات و ترتیب بین آنها اختلاف است. بنابر مشهور
اقرأ (آنکه قرائتش بهتر است) بر افقه (داناتر به مسائل و احکام شرع) و افقه بر فرد برخوردار از دیگر مرجّحات- همچون سبقت در
«8» . ایمان، مسنتر بودن و زیباتر بودن- مقدّم میشود. در فرض تساوي در همۀ مرجّحات، یکی از آنان با قرعه مقدّم میگردد
تشاحّ در اقامۀ نماز بر میّت: چنانچه اولیاي میّت در اقامۀ نماز بر میّت تشاحّ کنند با تساوي آنان از جهت داشتن اهلیّت براي اقامۀ
نماز، به مرجّحاتی نظیر افقه، اقرء، مسنتر و زیباتر بودن یکی از اولیا رجوع میشود و در فرض عدم امکان ترجیح بین آنان، قرعه
«9» . زده میشود. البتّه برخی، زیباتر بودن را در شمار مرجّحات ذکر نکردهاند
133 -130 / 477 ؛ جواهر الکلام 9 -476 / 7). تحفۀ الابرار 1 ) 132 -130 / 6). جواهر الکلام 9 ) 180 -179 / 5). جامع المقاصد 2 )
19 -18 /12 .(9) 364 -355 / 8). جواهر الکلام 13 )
ص: 484
تشاحّ در نکاح: اگر پدر و جدّ پدري در تزویج دختر و نوة خود با یکدیگر اختلاف کنند و هرکدام بخواهد او را به عقد فردي
تشاحّ در حضانت لقیط: هرگاه یابندگان کودك در حضانت او اختلاف کنند و هریک «10» . درآورد، اختیار جدّ مقدّم میشود
بخواهد حضانت او را بر عهدهگیرد در صورت عدم وجود مرجّح در میان آنان و تساوي ایشان در شرایط معتبر در حضانت طفل،
حضانت).تشاحّ در وصیّت: اگر دو وصیّ -) «11» بین آنان قرعه زده میشود. برخی اشتراك آنان در حضانت را محتمل دانستهاند
در انجام دادن مورد وصیّت با یکدیگر تشاحّ کنند با اشتراط اجتماع نظر آن دو در وصیّت، بلکه- بنابر قول اشهر- با اطلاق وصیّت،
هیچکدام به تنهایی حقّ تصرّف ندارد. گروهی، اموري را که انجام دادن آنها ضروري است و تأخیر آنها جایز نیست استثنا کردهاند،
مانند خوراك و پوشاك کودك و حیوان و خریدن کفن. از بعضی قدما نیز نقل شده است که حاکم شرع، موضوع را به داناترین
تشاحّ در قصاص: اگر فردي چند نفر را بکشد در «12» . وصیّ و توانمندترین آنان واگذار میکند و باقی را به تبعیّت از او وامیدارد
صورت تشاحّ اولیاي مقتولان بر سر استیفاي حقّ قصاص، حقّ ولیّ نخستین کشته مقدّم میشود و چنانچه همه در یک زمان کشته
«13» . شده باشند بین اولیا قرعه زده میشود
تشأّم؛ ج 2، ص: 484
- طیره
صفحه 318 از 456
تشبّث به حرّیت؛ ج 2، ص: 484
تشبّث به حرّیت: پیدایی سببی از اسباب آزادي در برده.عنوان یاد شده دربارة بردهاي به کار میرود که یکی از اسباب آزادي وي
؛571 -570 / 12 ). الحدائق الناضرة 22 ) 207 -205 / 11 ). جواهر الکلام 38 ) 465 / 867 ؛ مستمسک العروة 14 / 10 ). العروة الوثقی 2 )
.119 / 13 ). جواهر الکلام 42 ) 267 -264 / جامع الشتات 4
ص: 485
- مانند مکاتبه (- مکاتبه)، تدبیر (- تدبیر) و یا استیلاد (- استیلاد)- فراهم آمده باشد. در برابر آن، عبد قنّ (بردهاي که هیچیک از
اسباب آزادي وي تحقّق نیافته است) قرار دارد. (- بردگی) (- آزادي)
تشبّه؛ ج 2، ص: 485
تشبّه: شبیه و همسان دیگري شدن.تشبّه عبارت است از اینکه شخصی در نحوة رفتار یا پوششی که- به لحاظ جنسیت، دین و یا غیر
آن- نشانه و مشخّصۀ طایفهاي از انسانها به شمار میرود، همانند آنان گردد مانند پوشیدن لباس زن توسط مرد و عکس آن و
آویختن صلیب به گردن توسط مسلمان. از این عنوان در بابهاي مختلف همچون صلات، حج، جهاد، تجارت و اطعمه و اشربه به
مناسبت سخن رفته است.حکم: برخی انواع تشبّه، حرام، برخی مکروه و برخی دیگر مستحب است.تشبّه حرام: تشبّه مسلمان به کفّار
تشبّه «1» . در استفاده از نشانههاي ویژة مذهبی آنان که از شعائرشان محسوب میگردد، همچون صلیب (- صلیب) حرام است
هریک از مرد و زن به دیگري در رفتار جنسی به معناي تخنّث (- تخنّث) و تذکّر (- تذکّر) حرام بلکه از گناهان کبیره است؛ لیکن
تشبّه هریک از آن دو به دیگري در پوشش و غیر آن از هیئتها، مانند برداشتن زیر ابروها و آرایش صورت و رها کردن موي سر
و برخی دیگر، تشبّه توأم «3» برخی تشبّه در لباس «2» ، بسان زنان، از حیث حرمت و کراهت مورد اختلاف است. برخی مطلق تشبّه
تشبّه مکروه: تشبّه «5» . مانند اظهار حزن و اقامۀ تعزیه- را حرام دانستهاند «4» با اتخاذ آن به عنوان زيّ خود- نه به قصد دیگر
مسلمان به کفّار در لباس مکروه است.از جمله مصادیق این نوع تشبّه که در فقه از آن یاد شده عبارت است از: بر سر گذاشتن برطلّه
نوعی کلاه ویژة یهودیان) و بستن کمر به چیزي شبیه زنّار (کمربندي که مسیحیان در گذشته به کمر میبستند و امروزه ) «6»
کشیشان، آن
395 -394 / 3). مستمسک العروة 5 ) 17 / 2). حاشیۀ المکاسب (یزدي) 1 ) 379 / 263 ؛ تذکرة الفقهاء (ق) 2 / 1). شرائع الإسلام 2 )
152 / 6). الدروس الشرعیۀ 1 ) 351 / 5). العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 2 ) 210 -209 / 4). مصباح الفقاهۀ 1 )
ص: 486
تشبّه «9» . بلکه برخی قائل به حرمت آن شدهاند «8» . برخی احتیاط را در ترك این نوع تشبّه دانستهاند «7» .( را به گردن میآویزند
به کفّار در رفتار- که در ظاهر به آنان شباهت پیدا میکند هرچند انگیزة فاعل، این تشابه نباشد- مکروه است؛ بدین جهت در
و نیز پیش روي - «10» روایات از نمازگزاردن در جایی که آتش افروخته میشود مانند آشپزخانه- به جهت تشبّه به عمل مجوسیان
تشبّه به متکبران «11» . انسان یا مقابل عکس ذي روح- به جهت شباهت پیدا کردن به عمل بت پرستان و غیر آن- نهی شده است
در رفتار، به نهادن یک پا بر ران پاي دیگر هنگام نشستن (- تربّع) و تکیه دادن در حال غذا خوردن و نیز تشبّه کهنسالان به جوانان
تشبّه «13» . همچنین تشبّه کنیز به زن آزاد در پوشاندن سر خود در نماز بنابر مشهور کراهت دارد «12» . در رفتار، مکروه است
مستحب: تشبّه به معصومان علیهم السّلام و اولیاي الهی در رفتار و افعال، امري مستحب و ممدوح است؛ ازاینرو پوشیدن لباس سفید
مستحب است حاجی در حج تمتّع بعد از تقصیر (- تقصیر) به جهت «14» . به جهت شباهت پیدا کردن به پیامبران، مستحب است
صفحه 319 از 456
تشبّه به محرم، از محرّمات احرام، مانند لباس دوخته و غیر آن اجتناب کند. براي اهل مکّه نیز در ایّام حج، تشبّه به محرمان استحباب
تشبّه اهل ذمّه به مسلمانان: سزاوار است امام علیه السّلام هنگام انعقاد پیمان ذمّه با اهل کتاب (- اهل کتاب) با آنان شرط «15» . دارد
کند که در پوشش، مرکب، موي سر و کنیه به مسلمانان تشبّه پیدا نکنند و در مظاهر یاد شده بهگونهاي باشند که از مسلمانان باز
«16» . شناخته شوند
/ 10 ). جواهر الکلام 8 ) 26 / 9). وسائل الشیعۀ 5 ) 497 / 8). دلیل الناسک (حکیم)/ 488 ؛ کلمۀ التقوي 3 ) 248 / 7). منتهی المطلب 4 )
13 ). الحدائق ) 36 / 12 ). کشف الغطاء 3 ) 341 / 140 ؛ منتهی المطلب 4 -138 / 397 ؛ جامع المقاصد 2 / 11 ). المهذب البارع 1 ) 367
.272 /21 .(16) 458 -457 / 15 ). جواهر الکلام 20 ) 37 / 14 ). کشف الغطاء 3 ) 19 -18 / الناضرة 7
ص: 487
تشبیب؛ ج 2، ص: 487
از آن در باب تجارت و شهادات سخن رفته است.حکم: «1» . تشبیب: ذکر زیباییهاي زن و پسربچه و اظهار عشق به آنان در شعر
تشبیب زن مؤمن شناخته شده اگر موجب اذیّت وي و یا وارد آمدن ننگ و عار بر او و تحریک مردان به سوي وي باشد، حرام
«3» . و در صورت عدم استلزام امور یاد شده، نسبت به همسر و کنیز جایز است. برخی تصریح به کراهت آن کردهاند «2» . است
برخی در حرمت تشبیب «5» . تشبیب پسربچه مطلقا حرام است «4» . لیکن در اینکه نسبت به زن اجنبی حرام است یا نه، اختلاف است
تشبیب زن مؤمن ناشناخته و نیز کافر غیر «6» . پسربچه- بدون ترتّب عنوان محرّم دیگر بر آن مانند تحریک مردان- اشکال کردهاند
حرمت آن در فرضی که زن نزد گوینده شناخته و نزد شنونده ناشناخته باشد مورد اشکال قرار «7» . اهل ذمّه (- اهل ذمّه) جایز است
استماع تشبیب نیز در «9» . بنابر تصریح بعضی، حرمت تشبیب اختصاص به شعر ندارد، در غیر شعر نیز حرام است «8» . گرفته است
آثار: تشبیب در فرض حرمت آن، «10» . فرض حرمت آن حرام است؛ لیکن در صورت شک در حصول تشبیب، استماع جایز است
موجب فسق شخص و زوال عدالت او میگردد. در نتیجه شهادت گوینده و نیز شنوندة آن پذیرفته نخواهد شد. برخی گفتهاند:
تشبیب همسر و کنیز حتّی در موارد جواز، از آن جهت که موجب زوال مروّت میگردد، عدالت را سلب میکند.در نتیجه شهادت
مروّت).کسب از راه تشبیب در -) «11» چنین شخصی پذیرفته نمیشود. البتّه این در صورتی است که در عدالت، مروّت شرط باشد
«12» . زمرة کسبهاي حرام و باطل شمرده شده است
/ 50 ؛ مصباح الفقاهۀ 1 -49 / 4). جواهر الکلام 41 ) 228 / 3). المبسوط 8 ) 80 / 2). مهذب الاحکام 16 ) 177 / 1). کتاب المکاسب 1 )
8). کتاب ) 28 / 7). جامع المقاصد 4 ) 220 / 6). مصباح الفقاهۀ 1 ) 163 / 28 ؛ الدروس الشرعیۀ 3 / 5). جامع المقاصد 4 ) 212 -211
-339 / 182 ؛ مجمع الفائدة 12 / 11 ). مسالک الافهام 14 ) 28 / 10 ). جامع المقاصد 4 ) 340 / 9). مجمع الفائدة 12 ) 180 / المکاسب 1
. 163 و 177 / 12 ). کتاب المکاسب 1 ) 340 ؛ التنقیح (الإجتهاد و التقلید)/ 278 ؛ کتاب الزکاة (شیخ انصاري)/ 331
ص: 488
تشبیک الأصابع؛ ج 2، ص: 488
عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات آمده است.تشبیک انگشتان «1» . تشبیک الأصابع: داخل کردن انگشتان، درون یکدیگر
«3» . از آداب مباهله (- مباهله) داخل کردن انگشتان دست راست، درون انگشتان خصم است «2» . در نماز مکروه است
تشبیه؛ ج 2، ص: 488
صفحه 320 از 456
تشبیه: چیزي را به چیزي دیگر مانند کردن.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، تجارت و ظهار سخن رفته است.تشبیه شوهر، همسر
ظهار به شمار میرود و موجب حرمت آمیزش با « أنت علیّ کظهر أمّی » خویش را به پشت برخی محارم خود همچون مادر به گفتن
همسر میشود مگر آنکه کفّارة آن پرداخت گردد (- ظهار). 1 مبالغه در چیزي با استفاده از تشبیه و استعاره در صورتی که ملاك
مبالغه (وجه شبه) را داشته باشد جایز است و حکم دروغ را ندارد. 2تشبیه خداوند به غیر او حرام و تشبیه کننده- اگر به لوازم آن
همچون جسمانیت خداوند ملتزم باشد- محکوم به کفر است 3 (- کفر).
تشخیص؛ ج 2، ص: 488
- تعیین
تشدید؛ ج 2، ص: 488
تشدید: کیفیّت عارض شده بر حرف بر اثر ادغام/ نشانۀ سجاوندي مانند دندانۀ سین (- سّ)/ درشتی کردن (- تغلیظ).از مفهوم
نخست در باب صلات سخن رفته است.رعایت تشدید، حرکت و سکون در قرائت و ذکرهاي واجب نماز، واجب است
99 / 1. جواهر الکلام 33 (4) .508 -507 / 40 ؛ کشف الغطاء 3 /5 .(3) 92 / 2). جواهر الکلام 11 ) « شبک » 1). مجمع البحرین/ واژه )
.54 -53 / 3. الهدایۀ/ 12 ؛ جواهر الکلام 6 (6) 395 / 2. مصباح الفقاهۀ 1 (5)
ص: 489
و ترك عمدي آن موجب بطلان نماز میگردد. ترك تشدید با حذف حرف ادغام شده (- ادغام) یا حرکت دادن آن و یا گشودن
امامت کسی که قرائتش- هرچند به سبب ترك «1» . ادغام یعنی ادا کردن حرف مشدّد با فاصله و مکث بین دو حرف، تحقّق مییابد
از معناي دوم به مناسبت در باب طهارت سخن گفته «2» . تشدید- صحیح نیست براي کسی که قرائتش صحیح است، جایز نمیباشد
«3» . شده است.مسّ نوشتۀ قرآن حتّی تشدید آن براي کسی که طهارت (وضو یا غسل) ندارد بنابر مشهور حرام است
تشریح؛ ج 2، ص: 489
تشریح: کالبد شکافی.به بازشناسی اعضا و جوارح انسان یا حیوان از راه شکافتن بدن، علم تشریح یا کالبد شکافی گفته میشود.
عنوان تشریح از عناوین جدید و در بخش مسائل مستحدثه از آن سخن رفته و جهت طرح آن در فقه، شکافتن کالبد انسان مرده
براي بررسی میزان تأثیر بیماریها، کشف علّت مرگ و اهداف دیگر است.تشریح بدن کافر: تشریح بدن کافر حربی (- اهل حرب)
جایز است؛ 1 لیکن تشریح بدن کافر ذمّی (- اهل ذمّه) در صورت اشتراط احترام اجساد آنان در قرارداد ذمّه جایز نیست. در غیر
این صورت در جواز آن اختلاف است. 2تشریح بدن مسلمان: تشریح مردة مسلمان، حرام و موجب ثبوت دیه (- دیه) است، مگر
آنکه ضرورت ایجاب کند، مانند آنکه نجات جان مسلمانی منوط بر تشریح وي باشد و امکان تشریح مردة غیر مسلمان یا راه
دیگري وجود نداشته باشد. در این صورت، کالبد شکافی مسلمان، جایز بلکه واجب است؛ 3 لیکن در ثبوت دیه اختلاف میباشد.
4جنین مردهاي که از نطفۀ مسلمان تکوّن یافته، در احکام یاد شده همچون مردة مسلمان است. 5
/ 426 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 1. منهاج الصالحین (خوئی) 1 (4) . 314 و 319 /2 .(3) 331 و 333 /13 .(2) 287 / 1). جواهر الکلام 9 )
3. منهاج الصالحین (6) 763 / 624 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 / 426 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 2. منهاج الصالحین (خوئی) 1 (5) 624
/ 426 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 4. منهاج الصالحین (خوئی) 1 (7) 788 / 624 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 / 426 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / (خوئی) 1
140 -138 / 102 ؛ فصلنامۀ فقه اهل بیت، شماره 1 -100 / 5. مجلۀ فقه اهل البیت، شماره 5 (8) 624
صفحه 321 از 456
ص: 490
دیۀ تشریح: دیۀ قطع اعضاي جسد مسلمان که حیات بدن بدان بستگی دارد، همچون سر، دیۀ جنین، پیش از به حرکت درآمدن آن
است؛ یعنی صد دینار (صد مثقال شرعی طلا). دیۀ دیگر اعضاي وي و نیز دیۀ جراحتهاي وارد شده بر جسد به نسبت کلّ دیه (صد
احکام: در موارد جواز تشریح، اولا لمس و نگاه کردن به بدن «6» . دینار) برحسب آنچه در انسان زنده مقرّر شده، محاسبه میگردد
و ثانیا در تشریح باید به مقدار لازم و نیاز اکتفا شود و «7» مردة نامحرم حرام است، چنانکه کشف عورت میّت مطلقا جایز نیست
-) «9» مسّ مردة کافر و نیز مسلمان پیش از غسل، موجب ثبوت غسل میشود «8» . افزون بر آن، حرام و موجب ثبوت دیه است
غسل مسّ میّت).
تشریع؛ ج 2، ص: 490
- بدعت
تشریق؛ ج 2، ص: 490
- ایّام تشریق
تشریک؛ ج 2، ص: 490
تشریک: شریک کردن دیگري در بخشی از کالا به نسبت بهاي خریداري شده.تشریک در لغت به معناي شرکت دادن دیگري در
امري است؛ لیکن در اصطلاح، آن است که شخصی، دیگري را در مقداري مشاع از کالا به نسبت بهایی که خریده است شریک
گرداند؛ مثلا نصف آن در برابر نصف بهاي پرداخت شده براي کالا یا یکسوم آن در برابر یکسوم بهاي پرداختی. عنوان تشریک
به معناي یاد شده در کلمات بسیاري از فقها به کار نرفته است. برخی در باب تجارت از آن یاد کردهاند.
8). توضیح ) 142 / 107 ؛ فصلنامۀ فقه اهل بیت، شماره 1 / 7). مجلۀ فقه اهل البیت، شماره 5 ) 387 -384 / 6). جواهر الکلام 43 )
.788 / 9). توضیح المسائل مراجع 2 ) 107 / 788 ؛ مجلۀ فقه اهل البیت، شماره 5 / المسائل مراجع 2
ص: 491
بنابراین نظر، بعضی «1» . ماهیّت تشریک: آیا تشریک از اقسام بیع است یا عنوانی مستقل؟ برخی آن را از اقسام بیع شمردهاند
برخی دیگر هر دو (قسمی از بیع «2» . گفتهاند: میتوان آن را در بیع تولیه (- بیع تولیه) گنجانید؛ در نتیجه قسمی مستقل نخواهد بود
حکم: تشریک- خواه بیع باشد یا عنوانی مستقل- «3» . یا مستقل بودن) را احتمال داده و گفتهاند: بنابر بیع بودن، بیع تولیه است
صحیح است، به شرط آنکه آن بخش از کالایی که معامله شده و نیز مقدار بهایی که فروشنده براي خرید کالا پرداخته است معلوم
باشد.ویژگی تشریک- بنابر بیع بودن- نسبت به دیگر اقسام بیع، تحقّق آن با لفظ شرکت است؛ مثلا فروشنده بگوید: تو را در نصف
«4» . این کالا در برابر نصف قیمت خریداري شدة آن شریک کردم و خریدار قبول کند
تشفّی؛ ج 2، ص: 491
تشفّی: تسکین و آرامش یافتن از خشم و غضب.از آن به مناسبت در باب نکاح و حدود سخن رفته است.تأدیب کودك توسط ولیّ
به زدن تا سقف پنج یا شش تازیانه با ملایمت و نرمی، همچنین تأدیب زن ناشزه (- نشوز) به زدن با شرایطی جایز است. زدن در
موارد یادشده نباید به قصد تشفّی، بلکه باید به انگیزة تأدیب باشد. 1
صفحه 322 از 456
تشمیت؛ ج 2، ص: 491
- تسمیت
تشمیر؛ ج 2، ص: 491
تشمیر: بالا زدن و کوتاه کردن. 1از آن در باب صلات سخن رفته است.بالا زدن پیراهن عربی و شلوار تا نیمۀ ساق پا در نماز عید
(- نماز عید) براي امام و مأموم مستحب است. 2 مستحب است بلندي لباس به اندازهاي باشد که بر
548 ؛ هدایۀ العباد / 3). تحریر الوسیلۀ 1 ) 303 / 2). جواهر الکلام 23 ) 437 / 221 ؛ الروضۀ البهیۀ 3 / 1). الدروس الشرعیۀ 3 )
1. درّ المنضود (5) .131 / 437 ؛ کلمۀ التقوي 4 -436 / 4). الروضۀ البهیۀ 3 ) 338 / 392 ؛ هدایۀ العباد (صافی) 1 / ( گلپایگانی) 1
/ 102 ؛ الحدائق الناضرة 10 / 2. العروة الوثقی 2 (7) « شمر » 1. لسان العرب/ واژة (6) .207 / 281 ؛ جواهر الکلام 31 / (گلپایگانی) 2
269 -268
ص: 492
«3» . زمین کشیده نشود، بلکه تا بالاي برآمدگی روي پا باشد
تشنّج؛ ج 2، ص: 492
- تقلّص
تشنگی؛ ج 2، ص: 492
تشنگی: حالت غریزي احساس نیاز به آب.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صوم، اطعمه و اشربه و قضاء سخن رفته است.حکم
تکلیفی: بهطور کلّی حفظ خود و هر نفس محترمی (- احترام) از هلاکت- خواه هلاکت نفس یا فساد عضو یا یکی از قواي بدن
همچون بینایی و شنوایی و نیز هر آسیب و زیان جدّي و قابل اعتنا- واجب است؛ ازاینرو، هرگاه تشنگی سبب یکی از امور یاد شده
گردد، رفع آن در حدّ نیاز واجب خواهد بود (- خوردن).آثار: 1. انتقال به بدل: هرگاه مکلّف به مقدار وضو یا غسل آب داشته
باشد، لیکن اگر با آن طهارت بگیرد، بیم آن میرود که خود یا نفس محترمی دیگر دچار تشنگی غیر قابل تحمّل (حرج) گردد،
1. رفع حکم: کسی که به علّت بیماري، زیاد تشنه میشود، بهگونهاي که روزه گرفتن برایش وظیفهاش تیمّم (- تیمّم) خواهد بود. 2
ممکن نیست و یا مشقّت دارد، روزة ماه رمضان بر او واجب نیست و باید در ازاي هر روز، یک یا دو مدّ (- مدّ)- به اختلاف اقوال
در مسئله- طعام به فقیر بدهد 2 و چنانچه بعدها بتواند روزه بگیرد، روزههاي نگرفته را واجب است قضا کند. 3البتّه برخی در
وجوب پرداخت فدیه (یک یا دو مدّ طعام) بین صورت ناتوانی از روزه و صورت تحمّل مشقّت، تفصیل داده و فدیه را تنها در
فرض دوم واجب دانستهاند. چنانکه بعضی دیگر گفتهاند: در فرض یأس از بهبود، پرداخت فدیه واجب نیست و اگر اتفاقا بهبود
یافت قضاي آن نیز واجب نخواهد بود. 4 برخی دیگر گفتهاند: در فرض امید به بهبودي، بعد از آن تنها قضا واجب است و در فرض
-147 .4 (7) 147 .3 (6) 146 -144 /17 .2 (5) 114 / 1. جواهر الکلام 5 (4) .37 / 41 ؛ کشف الغطاء 3 -38 / 3). وسائل الشیعۀ 5 )
222 / 149 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) 2
ص: 493
در اینکه سقوط روزه از چنین فردي به نحو رخصت است- بدین معنا که با داشتن «5» . یأس از آن، تنها فدیه واجب خواهد بود
صفحه 323 از 456
مشقّت اگر روزه بگیرد، صحیح است و قضاي آن بر او واجب نیست- و یا به نحو عزیمت- که نتیجۀ آن بطلان روزه میباشد-
اگر تشنگی- به غیر سبب بیماري- بر روزهدار غلبه کند؛ به حدّي که بیم هلاکت وي رود یا بترسد آسیبی جدّي «6» . اختلاف است
به او برسد و یا برایش حرجی و غیر قابل تحمّل باشد، نوشیدن آب در حدّ ضرورت و رفع عطش، بر او جایز بلکه واجب است؛
اگر شخص براي رفع تشنگی جز مایع حرام «7» . لیکن روزهاش باطل میشود و در ماه رمضان، امساك در بقیّۀ روز واجب است
اضطرار).کراهت قضاوت: -) «8» همچون شراب، در اختیار نداشته باشد، با ترس از تلف شدن، به مقدار نیاز میتواند از آن بنوشد
«9» . قضاوت کردن در حال تشنگی و مانند آن، که موجب اشتغال نفس بدان میگردد مکروه است
تشویق؛ ج 2، ص: 493
تشویق [- ترغیب؛ تحریض]: ایجاد شوق و رغبت به کاري.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، جهاد، قضاء و شهادات یاد
طهارت: ترغیب محتضر (- احتضار) به توبه و وصیّت «1» . شده است.حکم: تشویق به اعمال نیک مستحب و به گناه، حرام است
صلات: بر امام مستحب است مردمی را که از شرکت در نماز جماعت خودداري میورزند بر اقامۀ آن تشویق «2» . مستحب است
جهاد: سزاوار است امام براي مقابله با مشرکان، افرادي را در اطراف شهرها بگمارد و مسئولیت هر ناحیهاي را به فرماندهی «3» . کند
شجاع و لایق بسپارد تا امور
.(8) 325 -324 / 7). مستمسک العروة 8 ) 396 -395 / 150 ؛ فقه الصادق 8 / 6). جواهر الکلام 17 ) 425 / 5). الحدائق الناضرة 13 )
؛381 / 1). مصباح المنهاج/ 168 ؛ کلمۀ التقوي 6 ) .81 / 9). جواهر الکلام 40 ) 127 / 444 ؛ مسالک الافهام 12 / جواهر الکلام 36
112 / 3). نهایۀ الإحکام 2 ) 113 / 2). تحریر الاحکام 1 ) 428 / منهاج الصالحین (سید محمد سعید حکیم) 1
ص: 494
جنگ را تدبیر نماید و در صورت نیاز وي به نیروي کمکی و پشتیبانی، مستحب است مردم را به پیوستن به ایشان و آمد و شد نزد
قضاء: مستحب است حاکم، دو طرف دعوا را به صلح و آشتی و نیز طرفی را که میخواهد قسم بخورد به «4» . آنان ترغیب کند
شهادات: مستحب است قاضی با اشاره و کنایه، گواهان بر زنا را به عدم شهادت و نیز «5» . خودداري از آن، تشویق و ترغیب نماید
جایز نیست قاضی، شاهدي را که در اثناي شهادت «6» . کسی را که در صدد اقرار علیه خود میباشد به انصراف از آن، تشویق کند
«7» . از ارائه آن باز ایستاده، به اقامۀ شهادت یا ترك آن ترغیب نماید
تشهّد؛ ج 2، ص: 494
تشهّد: از اجزاء و واجبات نماز.از آن در باب صلات سخن رفته است.مفاد: مفاد تشهّد عبارت است از شهادت به یگانگی خداوند و
نفی شریک براي او، شهادت به مقام عبودیت و رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و درود و صلوات بر آن حضرت و خاندان پاك
جایگاه: تشهّد در نمازهاي دو رکعتی بعد از سجده دوم از رکعت دوم، در نماز سه رکعتی بعد از سجدة دوم از رکعت دوم «1» . او
و سوم و در نمازهاي چهار رکعتی بعد از سجدة دوم از رکعت دوم و چهارم و در نماز یک رکعتی وتر بعد از سجدة دوم از رکعت
اوّل انجام میشود.حکم: تشهّد در نماز دو رکعتی یک بار و در نمازهاي سه رکعتی و چهار رکعتی دو بار واجب است خوانده
لیکن در این صورت اگر پیش از رکوع رکعت «2» ؛ شود؛ لیکن رکن نیست؛ ازاینرو، ترك سهوي آن موجب بطلان نماز نمیشود
سوم متذکّر آن شود باید بنشیند و تشهّد را بخواند و چنانچه بعد از رکوع یادآور شود بعد از فراغ از نماز بنابر مشهور باید قضاي آن
را به اضافۀ دو سجدة سهو (- سجدة سهو) بهجا آورد.
.138 / 144 ؛ تحریر الاحکام 5 / 7). ارشاد الأذهان 2 ) 307 /41 .(6) 229 و 145 / 5). جواهر الکلام 40 ) 140 / 4). تحریر الاحکام 2 )
صفحه 324 از 456
248 -246 .(2) 246 -245 / 1). جواهر الکلام 10 )
ص: 495
در ترك سهوي تشهّد آخر، چنانچه پیش از اتمام سلام یا پس از آن لیکن قبل از انجام دادن منافیات نماز متذکّر شود باید آن را
تدارك کند، سپس سلام را بگوید و دو سجدة سهو بهجا آورد و اگر بعد از انجام دادن منافیات یادآور شود، در صحّت نماز و
و شهادت به توحید و رسالت «4» واجبات: نشستن به مقدار تشهّد «3» . وجوب قضاي تشهّد یا بطلان نماز و اعادة آن، اختلاف است
ترتیب بین اجزاي واجب آن (ابتدا توحید، سپس رسالت، پس از آن «6» ، و صلوات بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و آل او «5»
أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ محمّدا عبده و » : در تشهّد واجب است.گفتن تشهّد به صورت زیر («7» صلوات
« عبده » و « وحده لا شریک له » به اتّفاق همۀ فقها و نیز گفتن آن به صورت بالا با حذف « رسوله اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد
واجب است تشهّد به زبان عربی ادا شود. در صورت عدم امکان آن و تنگی وقت- بنابر «8» . بنابر قول مشهور کفایت میکند
و تربّع- نهادن باسن بر «10» آداب: نشستن به حالت تورّك (- تورّك) براي مرد «9» . تصریح جمعی- ترجمۀ آن کفایت میکند
و ثنا گفتن خداوند و سلام بر انبیا « الحمد للّه » و « بسم اللّه و باللّه » تربّع)، افزودن -) «11» زمین و بلند کردن ران و ساق پا- براي زن
دو یا سه مرتبه در پایان ،« الحمد للّه » تکرار «13» ، و غیر آن از دعاهایی که از معصومین علیهم السّلام وارد شده «12» و ملائکه
در حال تشهّد «15» گذاردن دستها بر روي رانها، چسباندن انگشتان دست به یکدیگر و نگاه کردن به دامان خود «14» ، تشهّد
«16» . مستحب است.نشستن به حالت اقعاء (- اقعاء) در حال تشهّد کراهت دارد
250 .(5) 248 / 4). جواهر الکلام 10 ) 41 -39 / 144 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) 2 -139 / 290 ؛ الحدائق الناضرة 9 -286 /12 .(3)
182 ؛ مصباح الفقیه .(11) 272 .(10) 269 -268 / 9). جواهر الکلام 10 ) 690 / 268 ؛ العروة الوثقی 1 -264 .(8) 267 .(7) 253 .(6)
15 ). توضیح ) 277 / 14 ). جواهر الکلام 10 ) 394 -393 / 13 ). وسائل الشیعۀ 6 ) 273 / 12 ). جواهر الکلام 10 ) (ق) (صلاة)/ 527
.192 -191 / 16 ). جواهر الکلام 10 ) 621 م 1103 / المسائل مراجع 1
ص: 496
تشهّد خفیف؛ ج 2، ص: 496
تشهّد خفیف: تشهّد کوتاه.در برخی روایات وارد شده در کیفیّت دو سجدة سهو (- سجدة سهو) به گفتن تشهّد خفیف بعد از انجام
در بیان مراد از آن، گروهی آن را همان تشهّد متعارف دانستهاند و خفیف بودن آن را بر «1» . دادن دو سجدة سهو، امر شده است
حذف اذکار مستحب وارد شده در کیفیّت تشهّد مفصّل حمل کردهاند؛ هرچند مقدار باقی مانده مشتمل بر بعض اجزاي مستحب
أشهد ان لا إله إلّا اللّه و أشهد انّ محمّدا رسول اللّه، اللّهمّ صلّ » و برخی دیگر آن را به کوتاه کردن تشهّد متعارف و گفتن «2» باشد
از این عنوان در باب صلات سخن رفته است.بنابر قول مشهور تشهّد خفیف بعد از دو «3» . تفسیر کردهاند « علی محمّد و آل محمّد
در اینکه امر به تشهّد خفیف از جهت رخصت (- رخصت) است و در نتیجه، تشهّد مف ّ ص ل نیز جایز «4» . سجدة سهو، واجب است
تشهّد) -) «5» . خواهد بود یا از جهت عزیمت (- عزیمت) که نتیجۀ آن عدم کفایت تشهّد غیر خفیف میباشد، اختلاف است
تشهیر؛ ج 2، ص: 496
- اشهار
تشیّع؛ ج 2، ص: 496
صفحه 325 از 456
- شیعه
تشییع؛ ج 2، ص: 496
- مشایعت
تشییع جنازه؛ ج 2، ص: 496
تشییع جنازه: از پی جنازه حرکت کردن.از آن به مناسبت در باب طهارت و اعتکاف سخن رفته است.حکم: تشییع جنازه، مستحب
مؤکّ د و داراي اجر و ثواب فراوانی است. برخی فقها گفتهاند: استحباب تشییع در موردي است که دفن جنازه نیاز به نقل دارد.
1مراتب: برخی فقها براي تشییع جنازه از جهت مقدار فضل و کمال سه مرتبه
.(3) 452 -451 / 270 ؛ جواهر الکلام 12 / 337 ؛ ریاض المسائل 4 / 2). الحدائق الناضرة 9 ) 225 و 227 ،223 / 1). وسائل الشیعۀ 8 )
5). ریاض ) 451 -450 / 4). جواهر الکلام 12 ) 49 / 408 ؛ العروة الوثقی 2 -407 / 943 ؛ کشف الغطاء 3 -942 / روض الجنان 2
264 -263 / 1. جواهر الکلام 4 (6) .452 / 408 ؛ جواهر الکلام 12 -407 / 270 ؛ کشف الغطاء 3 / المسائل 4
ص: 497
برشمردهاند: کمترین مرتبۀ آن، تشییع تا مصلّی و اقامۀ نماز بر میّت. مرتبۀ متوسط، تشییع تا کنار قبر و توقّف تا پس از دفن و
کاملترین و با فضیلتترین مرتبۀ آن توقّف بعد از دفن، استغفار و طلب ثبات قدم میّت بر اعتقاد حق، هنگام سؤال دو فرشته از او
«3» . برخی در اینکه مرتبۀ اوّل، کمترین حدّ تشییع باشد- بهگونهاي که به کمتر از آن تشییع تحقّق نیابد- اشکال کردهاند «2» . است
مستحبّات: خواندن دعاهاي وارد شده هنگام مشاهده و حمل جنازه؛ پندگیري، عبرتآموزي و تفکّر در مرگ و آخرت؛ پیاده تشییع
کردن؛ پشت سر یا دو طرف جنازه حرکت کردن؛ حمل جنازه توسط چهار نفر از چهار طرف و به دوش گرفتن هریک، هر چهار
طرف جنازه را با کیفیّت خاص (- تربیع جنازه)؛ حمل میّت بر دوش نه بر مرکب- مگر به جهت عذري مانند دوري راه- و تغییر
و خندیدن؛ لهو و لعب و اشتغال به «5» مکروهات: سواره بودن «4» . هیئت صاحب مصیبت با برداشتن ردا از دوش یا پابرهنه بودن او
کارهاي بیهوده؛ سریع بردن جنازه؛ حمل آتش پشت سر جنازه مگر در شب؛ برداشتن ردا از تن براي غیر صاحب عزا؛ سخن گفتن
شرکت زنان بویژه زن جوان «6» . به غیر ذکر خداوند و- به تصریح برخی- نشستن تشییعکننده تا وقتی که میّت را در قبر نگذاشتهاند
تشییع جنازة مؤمن از جمله موارد جواز خروج «7» . در تشییع جنازه کراهت دارد. برخی، زن مسن را از این حکم استثنا کردهاند
«8» . معتکف از مسجد است و این عمل، اعتکاف (- اعتکاف) را باطل نمیکند
تشییع فاحشه؛ ج 2، ص: 497
- اشاعۀ فحشاء
تصادف؛ ج 2، ص: 497
تصادف: برخورد وسیلۀ نقلیه با چیزي دیگر.این عنوان از مسائل مستحدثه است که احکام آن در استفتائات مطرح شده است.
53 / 5). تذکرة الفقهاء 2 ) 419 -418 / 274 ؛ العروة الوثقی 1 -265 .(4) 264 / 3). جواهر الکلام 4 ) 445 / 2). منتهی المطلب (ق) 1 )
8). جواهر الکلام ) 276 / 85 ؛ جواهر الکلام 4 -84 / 7). الحدائق الناضرة 4 ) 419 / 272 ؛ العروة الوثقی 1 -270 / 6). جواهر الکلام 4 )
.181 /17
صفحه 326 از 456
ص: 498
حکم: خسارت ناشی از تصادف یا مالی است و یا بدنی. در صورت دوم یا جانی است که منجرّ به مرگ کسی میشود و یا موجب
قطع عضو یا از بین رفتن منافع آن و یا جراحت میگردد. 1. خسارت مالی: اگر خسارت مالی از نظر عرف به راننده نسبت داده شود
وي ضامن است؛ عمدي باشد یا سهوي. البتّه در برخورد دو ماشین، اگر خسارت به هر دو راننده نسبت داده شود، هریک ضامن
نصف خسارت وارد بر دیگري خواهد بود. 2. خسارت بدنی: ایراد خسارت بدنی اگر عمدي باشد موجب ثبوت قصاص (- قصاص)
در موارد جریان آن، و یا دیه (- دیه) میشود و اگر سهوي باشد، موجب ثبوت دیه است. البتّه سهو نیز به دو قسم شبه عمد و خطاي
محض تقسیم میشود. در شبه عمد که راننده به جهت خوابآلودگی، سرعت زیاد، رعایت نکردن قوانین رانندگی و مانند آن
مق ّ ص ر شناخته میشود، پرداخت دیه برعهدة خود او است؛ امّا در خطاي محض که راننده همۀ جوانب را رعایت کرده ولی به دلیل
بریدن ترمز و مانند آن تصادف رخ داده است، دیۀ قتل خطا، جراحت موضحه (- موضحه) و شدیدتر از آن بر عهدة عاقلۀ راننده (-
عاقله) و در کمتر از موضحه، اختلاف است.البتّه در تمامی موارد خسارت- اعم از مالی و بدنی- اگر طرف مقابل مقصّر باشد، مانند
آنکه خود یا مالش و یا دیگري یا مال او را جلوي ماشین بیندازد، در صورتی که راننده فرصت و امکان کنترل وسیله را نداشته
«1» . باشد، ضامن نیست و خسارت جانی یا مالی بر عهدة کسی است که موجب بروز چنین حادثهاي شده است
تصادم؛ ج 2، ص: 498
- صدمه
تصدّق؛ ج 2، ص: 498
- صدقه
تصدیه؛ ج 2، ص: 498
- کفزدن
تصرّف؛ ج 2، ص: 498
در لغت به معناي دست به کاري زدن، دگرگون شدن « صرف » تصرّف: هر کار ارادي داراي اثر شرعی در یک مال.تصرّف از ریشۀ
.227 -225 / 1). مجمع المسائل 3 )
ص: 499
و چیزي را تحت استیلا و اقتدار خویش داشتن، آمده است. مراد از آن در فقه عبارت است از هر اقدام ارادي منتسب به شخص در
مالی- اعمّ از عین و غیر عین- که داراي اثر شرعی است؛ خواه این اثر به سود تصرّفکننده باشد یا به زیان او. از این عنوان در
بابهاي متعدّدي از عبادات، عقود و ایقاعات سخن رفته است.انواع تصرّف: تصرّف از جهات گوناگون تقسیمپذیر است، از آن
جمله: تقسیم تصرّف به لحاظ فعلی از افعال به تصرّف فعلی- مانند غصب (- غصب) و قبض عین از سوي فروشنده و خریدار- و
تصرّف قولی.تصرّف قولی نیز یا عقدي است، مانند بیع، هبه و مضاربه و یا غیر عقدي، مانند ابراء (- ابراء).تصرّف به لحاظ
تصرّفکننده، به تصرّف مستقیم (تصرّف مالک در مال خود بدون واسطه) و غیر مستقیم، همچون تصرّف فضولی (- فضولی) و
وکیل و به تصرّف عدوانی (تصرّف در مال دیگري بدون رضایت وي) و غیر عدوانی (مالکی یا امانی) و به لحاظ آثار تصرّف به
صفحه 327 از 456
تصرّف ناقل، مانند بیع، هبه و اجاره و تصرّف مسقط خیار، تقسیم میگردد.حکم تصرّف: تصرّف از دو بعد تکلیفی و وضعی داراي
احکام و آثاري است که ضمن چند محور به آنها اشاره میشود.تصرّف یا از ناحیۀ مالک در مال خویش است و یا از ناحیۀ غیر
مالک. تصرّف غیر مالک یا در ملک شخصی دیگري است، یا در ملک مشترك، یعنی مباح براي عموم، همچون آبهاي عمومی (-
آبهاي عمومی)، یا در مال متعلّق به عموم مسلمانان، مانند زمینی که با قهر و غلبه بر کفّار به دست آنان افتاده و یا در مال امام علیه
السّلام است، مانند انفال (- انفال) و خمس (- خمس).تصرّف مالک: از قواعد مشهور فقهی قاعدة سلطنت (سلطنت مالک بر ملک
خویش) است و مفاد آن جواز و صحّت هر نوع تصرّف مالک در مال خود- به فروختن، بخشیدن و جز اینها- است.
ص: 500
این اصل در پارهاي موارد به سبب وجود موانعی، یا کاربرد ندارد و یا کاربرد آن محدود است. منشأ و خواستگاه این موانع ممکن
موانع مربوط به مالک: «1» . است یکی از جهات زیر باشد: وضع خاصّ مالک، خصوصیات مال مورد تصرّف یا آثار نارواي تصرّف
کودك، مجنون، سفیه (- سفاهت)، و مفلّس بودن مالک (- تفلیس)؛ که به جهت عدم صلاحیت وي موجب محدودیت یا
تصرّف کودك غیر ممیّز و نیز- بنابر مشهور- کودك ممیّز، باطل و غیر نافذ است «2» . ممنوعیت او از تصرّف در مال خود میشود
«6» و مفلّس «5» دیوانگی). تصرّفات مالی سفیه -) «4» کودك). تصرّفات فعلی و قولی دیوانه نیز باطل و بیاثر است -) «3»
(ورشکستۀ محکوم به حجر) به قولی باطل و به قولی دیگر غیر نافذ میباشد.تصرّف اکراهی مالک در مالش فاقد حکم اوّلی و
اکراه).بنابر نظر جمعی از فقها -) «7» بیاثر است؛ ازاینرو، بر عقد یا ایقاعی که از روي اکراه انجام شده باشد اثري مترتّب نمیشود
منجّزات مریض).موانع -) «8» تصرّفات تبرّعی بیماري که با آن بیماري میمیرد در افزون بر یک سوم از داراییاش نافذ نیست
مربوط به مال مورد تصرّف: گاه وجود برخی خصوصیات در مال، مانع تصرّف آن میشود، مانند عدم جواز اکتساب با آن، همچون
آلات لهو)؛ یا فقدان شرط آزاد بودن مال براي معامله (طلقیّت) همچون مال وقفی -) «9» آلات قمار (- آلات قمار) و آلات لهو
رهن) و مال مشترك (مشاع) که پیش از تقسیم، هیچیک از شرکا بدون اجازه، حقّ تصرّف در -) «11» وقف)، مال رهنی -) «10»
شرکت).آثار نارواي تصرّف: در پارهاي موارد از تصرّف مالک در ملک خود به -) «12» آن (مانند فروختن و اجاره دادن) را ندارد
سبب آثار زیانباري که براي دیگران دارد، منع شده است. ازاینرو، آتش افروختن در ملک خود هنگام وزیدن باد تند که موجب
«13» . سرایت آن به ملک دیگري میگردد جایز نیست و ضمانآور است
/ 3). تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) 8 / 2). رسائل فقهیۀ (شیخ انصاري)/ 148 ؛ مصباح الفقاهۀ 3 ) 35 -34 / 1). القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 )
/ 58 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 5). جواهر الکلام 26 ) 141 / 256 ؛ مسالک الافهام 4 / 4). کشف الغطاء 1 ) 80 ؛ مبانی العروة (المساقاة)/ 244
/ 9). جواهر الکلام 22 ) 305 -304 / 8). مسالک الافهام 6 ) 11 -10 / 265 و 32 /22 .(7) 285 -284 / 6). جواهر الکلام 25 ) 16 -15
13 ). الروضۀ البهیۀ ) 376 / 12 ). شرائع الإسلام 2 ) 134 / 11 ). جامع المقاصد 5 ) 31 -29 / 357 ؛ کتاب المکاسب 4 -356 .(10) 25
157 /10
ص: 501
احترام) است بدون رضایت -) «15» و نیز کافري که مالش محترم «14» تصرّف در مال شخصی دیگران: تصرّف در مال مسلمان
صاحب مال، حرام میباشد.چنین تصرّفی (به فروختن، بخشیدن، وجه المصالحه قرار دادن و مانند اینها) تصرّف فضولی محسوب
فضولی).موارد استثنا: تصرّف در مال دیگران براي گروهی -) «16» میشود و نافذ نیست و صحّت آن منوط به اجازة مالک میباشد
امور -) «17» جایز است. منشأ جواز یا ولایت است، مانند تصرّف ولیّ در مال مولّی علیه، وصیّ در مال یتیم و حاکم در امور حسبی
یا توافق و قرارداد بین مالک و «18» . حسبی). البتّه تصرّف اولیا منوط به وجود مصلحت یا نداشتن مفسده براي مولّی علیه است
تصرّف کننده، مانند تصرّف وکیل در مال موکّل (- وکالت)، عامل در مال مضاربهاي (- مضاربه) و مستعیر در مال عاریهاي (-
صفحه 328 از 456
گفته میشود (- بردگی).تصرّف در مشترکات: « عبد مأذون » عاریه) و یا اذن مالک، مانند اذن مولا به بردهاش در تجارت که به او
مراد از مشترکات، منافع عمومی همچون آبهاي عمومی، راهها، خیابانها، مدارس، مساجد، مشاهد مشرّفه و موقوفات عمومی است
کسی که در استفاده از یک «19» . (- مشترکات).حیازت و تملّک آبهاي عمومی همچون نهرهاي بزرگ براي همگان جایز است
مکان عمومی بر دیگران پیشی گرفته است تا زمانی که آنجا را ترك نکرده در استفادة از آن، حقّ اولویّت دارد و دیگري
چنانکه هرگونه تصرّف منافی در مشترکات ممنوع است؛ ازاینرو، تصرّف در راهها و خیابانها «20» . نمیتواند مزاحم او گردد
بهگونهاي که براي رهگذران ایجاد مانع کند یا تصرّف در مساجد در حدّي که مانع عبادت مؤمنان گردد و یا تصرّف در موقوفات
اماکن عمومی).تصرّف در اموال مسلمانان: زمینهاي آبادي که مسلمانان با جنگ -) «21» عمومی برخلاف غرض واقف جایز نیست
از چنگ کفّار بیرون میآورند متعلّق به عموم مسلمانان است و هرگونه تصرّف مبتنی بر ملکیّت
17 ). تذکرة ) 133 / 16 ). مصباح الفقاهۀ 4 ) 281 / 15 ). جامع المقاصد 4 ) 229 / 96 ؛ منتهی المطلب 4 - 14 ). الإجارة (اصفهانی)/ 95 )
18 ). کتاب الزکاة (شیخ انصاري)/ 15 ؛ جواهر ) 515 -514 / 166 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / 153 و 21 / 80 ؛ فقه الصادق 16 / الفقهاء (ق) 2
؛796 -795 / 509 ؛ شرائع الإسلام 4 / 21 ). مجمع الفائدة 7 ) 20 ). اللمعۀ الدمشقیۀ/ 211 ) 124 / 19 ). جواهر الکلام 38 ) 64 / الکلام 31
296 / بحوث فی شرح العروة 4
ص: 502
شخصی از قبیل فروختن، بخشیدن، وقف کردن، گرو گذاشتن و به ارث دادن، در اینگونه زمینها، جایز و نافذ نیست؛ چنانکه جواز
زمین).تصرّف در مال امام علیه السّلام: تصرّف -) «22» تصرّف در این زمینها به آباد کردن و زراعت منوط به اذن حاکم شرع است
البتّه احیاي زمین موات که از «23» . در اموال متعلّق به امام علیه السّلام همچون خمس و انفال بدون اذن امام علیه السّلام جایز نیست
انفال به شمار میرود از این حکم مستثنا و تملّک آن با شرایطی صحیح است (- احیاء موات).تصرّف در مال متعلّق خمس قبل از
پرداخت خمس آن جایز نیست، مگر در بعض مال به شرط آنکه مقدار خمس آن (یک پنجم) را به قصد پرداخت نزد خود باقی
آثار تصرّف: آثار تصرّف برحسب گونۀ تصرّف متفاوت «24» . گذارد. برخی تصرّف در بعض را نیز جایز و صحیح ندانستهاند
است. تصرّف در مال خود به فروختن و بخشیدن و مانند آن، موجب زوال سلطنت بر مال و انتقال آن به دیگري؛ در مال دیگري
بدون رضایت وي موجب ضمان؛ در مشترکات- به پیشی گرفتن در مکانی از آن قبل از دیگران- سبب حقّ اولویّت، و در آبهاي
عمومی به حیازت و در زمینهاي موات به احیاي آن موجب ملکیّت خواهد شد.سقوط حق در برخی موارد از دیگر آثار تصرّف
است، مانند سقوط خیار مجلس (- خیار مجلس)، خیار حیوان (- خیار حیوان) و خیار شرط (- خیار شرط) به تصرّف در عوض
چنانکه گاه تصرّف، لزوم معامله را درپی دارد، مانند تصرّف در عوض معامله به مثل «26» . ونیز سقوط دین به ابراء «25» معامله
خوردن یا آشامیدن در معاملۀ معاطاتی که موجب تلف شدن عوض میگردد، بنابر قول به حصول ملکیّت متزلزل یا اباحه به
معاطات).اثر دیگر تصرّف شخص نسبت به یک مال، معتبر بودن گفتۀ او دربارة امور مربوط به آن مال است، مانند -) «27» معاطات
طهارت، نجاست، تذکیۀ حیوان، ثبوت نسب و اقرار. چنانکه دیگري به استناد آن میتواند به مالکیت
419 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات / 23 ). مدارك الاحکام 5 ) 164 / 547 ؛ جواهر الکلام 21 / 22 ). رسالتان فی الخراج/ 17 ؛ ریاض المسائل 7 )
.(26) 61 / 412 ؛ کتاب المکاسب 5 / 25 ). مجمع الفائدة 8 ) 298 -296 / 24 ). العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 4 ) 309 -308 /1
214 ؛ بلغۀ الطالب/ 206 / 27 ). جواهر الکلام 22 ) 292 -291 / القواعد و الفوائد 1
ص: 503
قاعدة ید: از قواعد مشهور فقهی قاعدة ید است؛ بدین معنا «28» . متصرّف نسبت به آن مال شهادت دهد یا بر آن سوگند یاد کند
که تصرّف مالکگونۀ شخص در یک مال با شرایطی نشانۀ مالکیت تصرّفکننده نسبت به آن مال است، مگر آنکه خلاف آن
صفحه 329 از 456
ثابت شود (- قاعدة ید).مباحث مربوط به شرایط صحّت تصرّف و احکام هریک از تصرّفات در ذیل عناوین خاصّ آن خواهد آمد.
تصریح؛ ج 2، ص: 503
تصریح: روشن و آشکارا سخن گفتن.تصریح به آن نوع سخن گفتنی اطلاق میشود که در آن احتمال خلاف ظاهر لفظ نمیرود.
از آن به مناسبت در باب نکاح سخن رفته است.تصریح به خواستگاري زن با نبود مانع براي ازدواج با وي، جایز بلکه مستحب و
تصریح به خواستگاري زنی که در ایّام عدّة طلاق بائن (- طلاق بائن) یا عدّة وفات (- عدّه) به سر میبرد حرام است مگر براي
شوهر در عدّة طلاق بائن به شرط عدم وجود مانع از قبیل سه طلاقه بودن زن.
/ 312 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 1 -305 / 181 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 -176 / 252 ؛ جواهر الکلام 6 / 28 ). الحدائق الناضرة 5 )
.173 -156
ص: 504
مردي که زنش را سه طلاقه کرده جز بعد از ازدواج زن با محلّل (- تحلیل) و گرفتن طلاق از وي، نمیتواند به صراحت از او
خواستگاري کند؛ هرچند براي دیگران پس از سپري شدن ایّام عدّه، تصریح جایز است.هرجا تعریض به ازدواج حرام باشد تصریح
تعریض). -) «1» به آن نیز حرام خواهد بود
تصریه؛ ج 2، ص: 504
تصریه: ندوشیدن حیوان به انگیزة پر شیر نشان دادن پستان آن.تصریه عبارت است از اینکه صاحب حیوان شیرده، آن را چند روزي
ندوشد تا پستانش پر از شیر گردد، سپس آن را براي فروش عرضه و به مشتري بیاطّلاع از واقعیت چنین وانمود کند که حیوان،
گویند. از این عنوان در باب « مصرّاة » بسیار شیرده است و در نتیجه آن را گرانتر از قیمت واقعی خود بفروشد. 1 به چنین حیوانی
تجارت سخن رفته است.حکم: عمل تصریه از بعد تکلیفی مصداق تدلیس (- تدلیس) و حرام و از بعد وضعی، موجب ثبوت خیار
(- خیار) است؛ ازاینرو خریدار در صورت جهل به آن، میتواند معامله را فسخ کند. 2 با دوشیدن شیر حیوان جهت آزمایش، حقّ
خیار ساقط نمیشود. 3اگر تصریه قبل از سه روز مشخّص شود، حقّ خیار تا سه روز باقی است؛ ولی اگر پس از گذشت سه روز
معلوم شود در فوري بودن اعمال حقّ خیار یا جواز تأخیر آن به مقداري که به فروشنده زیان نرسد اختلاف است و نیز در اینکه خیار
تصریه همان خیار حیوان است یا خیاري مستقل، اختلاف میباشد. 4اثبات تصریه: تصریه با اعتراف صاحب حیوان یا قیام بیّنه (-
بیّنه) بر آن و نیز با آزمایش ثابت میگردد. در آزمایش، شیر حیوان سه روز دوشیده میشود، چنانچه شیر دوشیده شده در هر روز،
کمتر از مقدار آن هنگام معامله باشد، تصریه ثابت میگردد. 5احکام ردّ: خریداري که تصمیم به برگرداندن حیوان و فسخ معامله
گرفته
؛« صري » 1. مجمع البحرین/ واژة (2) .123 -119 / 91 ؛ جواهر الکلام 30 -90 / 240 ؛ الحدائق الناضرة 24 -239 / 1). الروضۀ البهیۀ 5 )
267 .5 (6) 272 -270 .4 (5) 271 .3 (4) 264 -262 / 2. جواهر الکلام 23 (3) 263 -262 / جواهر الکلام 23
ص: 505
برخی قدما «6» . است، باید شیر موجود در پستان حیوان هنگام معامله را- در صورت وجود آن هنگام ردّ- همراه با حیوان برگرداند
گفتهاند: خریدار میتواند عوض شیر، یک صاع (حدود سه کیلو) خرما یا گندم و در صورت عدم امکان، قیمت آن را به صاحب
اگر شیر موجود در حال عقد تلف شود، بنابر «7» . حیوان بدهد، هرچند شیر موجود باشد و فروشنده بر قبول شیر اجبار نمیشود
در اینکه شیر فراهم آمده در پستان «8» . مشهور میان متأخّران، خریدار باید مثل، و در صورت تعذر، قیمت آن را به فروشنده بپردازد
صفحه 330 از 456
موضوع تصریه: موضوع «9» . پس از عقد، حکم شیر موجود در حال عقد را دارد یا آنکه از آن خریدار است، اختلاف میباشد
قول به ثبوت احکام تصریه براي انسان «10» . احکام تصریه گوسفند است و بنابر مشهور گاو و شتر نیز ملحق به گوسفند میباشند
البتّه تصریه اگر در کنیز داراي شیر یا حیوان شیردهی که معامله به علّت «11» . (کنیز) و انواع حیوان، از ابن جنید نقل شده است
شیرده بودن آن انجام گرفته، تحقّق یابد، براي خریدار، به سبب تدلیس، خیار ثابت میشود؛ هرچند احکام تصریه (عدم سقوط خیار
«12» . با تصرّف جهت آزمایش و نیز سه روز آزمایش کردن براي ثبوت خیار) جاري نمیگردد
تصفیه؛ ج 2، ص: 505
تصفیه: پالایش کردن.از آن به مناسبت در بابهاي زکات، خمس، تجارت و نیز در بخش مسائل مستحدثه سخن رفته است.تصفیه و
-) «1» تزکیۀ نفس به زدودن رذائل اخلاقی از آن و آراستن آن به فضائل اخلاقی، امري مطلوب و محبوب شارع مقدّس است
تزکیه).
273 .(10) 266 .(9) 265 / 8). جواهر الکلام 23 ) 392 ؛ غنیۀ النزوع/ 223 ؛ الجامع للشرائع/ 267 -391 / 7). المهذب 1 ) 264 .(6)
305 / 1). فقه الصادق 14 ) .274 -272 / 12 ). جواهر الکلام 23 ) 177 / 11 ). مختلف الشیعۀ 5 )
ص: 506
فاضلاب تصفیه شده با دستگاههاي پیشرفتۀ امروزي با علم به نجاست آن قبل از تصفیه، به صرف تصفیه پاك نمیشود مگر آنکه با
تصفیه استحاله محقّق گردد؛ بدینصورت که عمل تصفیه با تبخیر آب و تبدیل بخار به مایع، کامل شود و یا به آب کر و جاري
زمان وجوب اخراج زکات- که مأمور جمعآوري زکات میتواند در آن زمان آن را مطالبه کند؛ زکات دهنده نیز «2» . متّصل گردد
در صورت تأخیر بدون عذر و ضرورت، ضامن است- در گندم و جو پس از چیدن و تصفیه و جدا کردن آن از کاه و سنبل است.
زکات درهم و دینار مغشوش (ناخالص و مخلوط با چیزي دیگر) در صورت نرسیدن خالص آن به حدّ نصاب، واجب نخواهد «3»
بود و در صورت شک در رسیدن خالص آن به حدّ نصاب، تصفیۀ آن براي آگاهی از مقدار خالصش واجب نیست؛ گرچه برخی
خمس معدن (- معدن) پس از کسر هزینۀ «4» . در عدم وجوب تصفیه و مانند آن اشکال کرده و وجوب تصفیه را بعید ندانستهاند
«5» . استخراج و تصفیۀ آن پرداخت میگردد
تصمیم؛ ج 2، ص: 506
- قصد
تصوّر؛ ج 2، ص: 506
تصوّر: حاضر ساختن صورت چیزي در ذهن (- تخیّل). (- نیّت)
تصّوف؛ ج 2، ص: 506
- صوفیّه
تصویب؛ ج 2، ص: 506
تصویب تصویب: دیدگاه درستی همیشگی فتاواي مجتهد؛ در برابر تخطئه/ بالا آوردن پشت و پایین گرفتن سر همانند کمان (-
صفحه 331 از 456
تدبیخ).تصویب به معناي نخست عبارت است از دیدگاهی که معتقد است در رویدادهایی که از سوي شارع دستوري
؛ 18 و 21 / 5). جواهر الکلام 16 ) 387 / 196 ؛ مسالک الافهام 1 .(4) 220 / 3). جواهر الکلام 15 ) 36 -35 / 2). صراط النجاة 2 )
.370 / العروة الوثقی 2
ص: 507
نرسیده است، در واقع حکم معیّنی وجود ندارد که از آن جستوجو شود؛ بلکه حکم، تابع ظنّ مجتهد است و آنچه مورد ظنّ
« تصویب معتزلی » تعبیر میشود؛ امّا « تصویب اشعري » مجتهد قرار گیرد، همان، حکم خداوند در حقّ او است. از این نوع تصویب به
میگوید: حکم در واقع ثابت است؛ لیکن در صورت ظن مجتهد به خلاف آن، در مظنون مجتهد مصلحتی غالب بر مصلحت واقعی
مینامند. از این عنوان « مصوّبه » قائلان به این قول- اعمّ از اشعري و معتزلی- را «1» . جعل میشود که مصلحت واقعی را برمیدارد
در اصول فقه بحث شده است.عالمان شیعۀ امامیّه تصویب را باطل دانسته، قائل به تخطئه شدهاند (- تخطئه). البتّه برخی از فقهاي
شیعه قائل به مصلحت سلوکیّه شدهاند که با تصویب به معناي یاد شده تفاوت دارد.آنان همچون معتزله قائل به ثبوت حکم در واقع
نسبت به جاهل و عالم هستند؛ لیکن برخلاف معتزله معتقدند پس از قیام آماره (- اماره) برخلاف آن، ملاك و مصلحت واقعی
مصلحت -) «2» همچنان باقی است؛ امّا در تبعیّت از اماره، مصلحتی وجود دارد که مصلحت واقعی فوت شده را جبران میکند
سلوکی).
تصویر؛ ج 2، ص: 507
تصویر: صورت چیزي را کشیدن (نقاشی) و یا ساختن (مجسمّهسازي)/ نقش (مجسّمه و عکس).از تصویر به معناي نخست در باب
تجارت، بخش مکاسب محرّمه بحث شده است.ساختن مجسّمۀ صورت موجودات داراي روح مانند حیوانات و انسان، حرام و
گرفتن مزد براي ساختن آن باطل است. 1در حرمت نقاشی صورت موجودات ذي روح بلکه غیر ذي روح مانند درختان و نیز
ساختن مجسّمۀ آنها، اختلاف است؛ هرچند بسیاري از فقها نسبت به موجودات غیر ذي روح بویژه نقاشی آنها قائل به جواز هستند.
2
313 ؛ اصول الفقه -298 / 101 ؛ انوار الاصول 2 - 2). اصطلاحات الاصول/ 96 ) 231 -230 / 1). الاصول العامۀ/ 617 ؛ اصول الفقه 1 )
43 ؛ کتاب -42 / 2. جواهر الکلام 22 (4) 183 / 41 ؛ کتاب المکاسب 1 / 1. جواهر الکلام 22 (3) .41 - 231 و 38 -229 / 1
218 / 188 ؛ فقه الصادق 14 -183 / المکاسب 1
ص: 508
از تصویر به معناي دوم در باب صلات و تجارت سخن گفته شده است.در اینکه تصویر یا صورت به این معنا مرادف با تمثال است
نماز خواندن «3» . یا آنکه صورت اختصاص به موجودات داراي روح دارد و تمثال اعمّ از آن میباشد و یا برعکس، اختلاف است
با لباس یا انگشتري که نقش دارد بنابر مشهور مکروه است. در اینکه کراهت محدود به تصاویر داراي روح است و یا شامل تصاویر
نمازگزاردن در مقابل تصویر «5» . قول مقابل مشهور، قول برخی قدما به حرمت است «4» . غیر ذي روح نیز میشود، اختلاف است
در اینکه کراهت، تنها به «7» . برخی قدما کراهت را به تصویر مجسّمه اختصاص دادهاند «6» . ذي روح بنابر مشهور کراهت دارد
وجود تصویر در مقابل نمازگزار محدود میشود یا صرف بودن آن در اتاق موجب کراهت خواهد بود، هرچند مقابل نمازگزار
کراهت با تغییر صورت بهگونهاي که عنوان تصویر موجود ذي روح بر آن صادق نباشد و یا پوشاندن آن، «8» . نباشد، اختلاف است
برخی ایجاد تغییر در عضوي از اعضا مانند از بین بردن یک چشم یا یک دست را موجب زوال یا تخفیف «9» . رفع میگردد
معروف میان قدما حرمت «11» . در جواز دادوستد تصویر و نیز نگهداري و استفادة آن، اختلاف است «10» . کراهت دانستهاند
صفحه 332 از 456
«12» . اکتساب و تجارت با تصاویر است
تضامن؛ ج 2، ص: 508
تضامن: ضمانت دو طرفه.تضامن یا از ضمان به معناي جبران خسارت یکدیگر است و یا از ضمان به معناي عقد ضمان. از آن در
باب ضمان
/ 6). جواهر الکلام 8 ) 75 / 5). النهایۀ/ 99 ؛ المهذب 1 ) 276 - 270 و 274 /8 .(4) 384 - 276 و 383 -274 / 3). جواهر الکلام 8 )
.(11) 157 / 385 ؛ الحدائق الناضرة 7 .(10) 386 و 393 .(9) 393 -388 / 8). جواهر الکلام 8 ) 7). المراسم العلویۀ/ 65 ) 387 -383
. 215 ؛ المراسم العلویۀ/ 172 / 12 ). المقنعۀ/ 587 ؛ النهایۀ/ 363 ؛ کتاب السرائر 2 ) 190 / 44 ؛ کتاب المکاسب 1 / جواهر الکلام 22
ص: 509
و به مناسبت در باب ارث سخن رفته است.هرگاه دو نفر بر یکدیگر خسارتی وارد کنند و هر دو مق ّ ص ر باشند، هریک ضامن
ضمان).در ضمان جریره، مضمون از ضامن ارث نمیبرد مگر در -) «1» خسارت وارد شده بر دیگري است و باید آن را جبران کند
ولاء). -) «2» فرض تضامن؛ یعنی هریک از آن دو، ضامن جریرة دیگري شده باشد که با وجود شرایط، از همدیگر ارث میبرند
تضحیه؛ ج 2، ص: 509
- قربانی
تضرّع؛ ج 2، ص: 509
تضرّع: اظهار ذلّت و خشوع.در برخی روایات به معناي حرکت دادن انگشت سبّابۀ دست راست به سمت چپ و راست آمده 1 و به
مناسبت در باب صلات به آن اشاره شده است.تضرع و زاري به سوي خداوند درهرحال بویژه در نماز استسقاء و خطبۀ آن (- نماز
باران)، 2 نیز هنگام استخاره، 3 در سجدة شکر، 4 زمان وقوف در مشعر الحرام، 5 هنگام بیتوته در منی در شب عرفه 6 و در عرفات
در روز عرفه 7 مستحب است.
تضمّم؛ ج 2، ص: 509
تضمّم: دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن و چسبانیدن.از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.تضمّم اعضاي بدن در
سجده براي زن- با چسبانیدن بازوها به پهلو و نهادن ساعد و آرنجها بر زمین و نزدیک کردن رانها به شکم- مستحب است.
1تضمّم اعضاي بدن براي نمازگزار برهنه در حال ایستادن و نشستن مستحب است. 2
150 ؛ الحدائق الناضرة -148 /12 .2 (4) 369 / 1. جواهر الکلام 10 (3) .258 / 2). جواهر الکلام 39 ) 60 / 1). الدروس الشرعیۀ 2 )
(8) 5. مناسک الحج (گلپایگانی)/ 142 (7) 179 / 4. منهاج الصالحین (خوئی) 1 (6) 168 / 3. جواهر الکلام 12 (5) 493 -491 /10
. 2. البیان/ 126 (11) 389 / 1. جواهر الکلام 10 (10) .204 / 7. مجمع الفائدة 7 (9) 6. احکام و آداب حج (گلپایگانی)/ 438
ص: 510
تضییع؛ ج 2، ص: 510
تضییع: پایمال کردن، تباه ساختن.عنوان تضییع در بیشتر موارد با اضافه به حق و مال و در پارهاي موارد با اضافه به نماز و حدود به
صفحه 333 از 456
کار رفته و از آن به مناسبت در بابهایی نظیر صلات، حج، حجر، ودیعه، اجاره، شهادات و حدود سخن گفته شده است.تضییع مال:
تضییع مال به اسراف (- اسراف) و تبذیر (- تبذیر) حرام است.کودکی که به سنّ بلوغ رسیده است در صورت رشید بودن، میتواند
تضییع «1» . اختیاردار اموال خود باشد. از نشانههاي رشد وي، عدم تضییع مالی است که جهت آزمایش در اختیار او قرار میگیرد
از اینرو، اگر فرد امینی در نگهداري مال امانتی کوتاهی کند «2» ؛ حق: تضییع حقّ دیگري حرام و در حقوق مالی ضمانآور است
تا تلف شود ضامن خواهد بود (- امانت).کسی که فرزندان صغیري دارد با دیدن نشانههاي مرگ در خود واجب نیست براي ایشان
اگر نذر زن یا اجیر کردن خود جهت شیر «3» . قیّم تعیین کند مگر آنکه ترك آن موجب ضایع شدن حقوق و اموال آنان گردد
شهادت به باطل از مصادیق «4» . دادن کودکی موجب تضییع حقّ شوهر گردد، صحّت نذر یا اجاره منوط به اجازة شوهر است
تضییع نماز: تضییع نماز «6» . چنانکه سوگندي که با آن حقّی از مسلمان پایمال شود حرام میباشد «5» ؛ تضییع حق، و حرام است
یعنی تأخیر آن تا آخر وقت- بهگونهاي که زمان براي بهجا آوردن فریضه کفایت نکند- و یا تا خارج شدن تمامی وقت، حرام
البتّه بنابر «7» ؛ است.همچنین تضییع به تأخیر نماز واجب از اوّل وقت آن بنابر قول به عدم جواز تأخیر از اوّل وقت مگر به جهت عذر
قول به جواز تأخیر، این نوع تضییع بدون عذر مکروه است (- اوّل وقت).تضییع حدود: ضایع کردن حدود الهی به ترك اقامۀ آن با
«8» . فراهم بودن شرایط، حرام است
4). مناسک حج ) 12 .11 / 371 ؛ مستمسک العروة 4 / 3). العروة الوثقی 1 ) 353 / 2). مستند الشیعۀ 17 ) 351 / 1). الحدائق الناضرة 20 )
6). توضیح المسائل (بهجت) ) 150 / 5). مجمع المسائل 3 ) (سید محمد روحانی)/ 49 ؛ المسائل المنتخبۀ (سید محمد روحانی)/ 270
.518 / 8). المهذب 2 ) 20 و 26 / 7). الحدائق الناضرة 6 ) (عربی)/ 507
ص: 511
تطبیق؛ ج 2، ص: 511
تطبیق: نهادن یکی از دو دست بر دیگري و قرار دادن آن دو بین زانوها/ همسان کردن دو چیز با یکدیگر.از مفهوم نخست در باب
صلات به مناسبت سخن رفته است.تطبیق در حال رکوع- بنابر تصریح گروهی- کراهت دارد، هرچند ظاهر کلمات بعضی قدما
از مفهوم دوم در باب طهارت بحث «1» . حرمت این عمل است؛ لیکن برخی، احتمال دادهاند که مراد آنان از حرمت، کراهت باشد
محل تطبیق دو لب و نیز دو پلک جزء باطن به شمار «2» . شده است.تطبیق دهان میّت (روي هم قرار دادن لبها) مستحب است
باطن).اشتباه در تطبیق: صرف اشتباه در تطبیق در اعمال عبادي موجب -) «3» میرود که شستن آن در وضو و غسل لازم نیست
بطلان عمل نمیشود. بنابراین، اگر کسی به گمان آنکه روز پنجشنبه است غسل جمعه را- به جهت تقدیم و خوف دسترسی
نداشتن به آب در روز جمعه- بهجا آورد، سپس معلوم شود که روز جمعه بوده است، در صورتی که قصد امتثال امر واقعی را داشته
و اشتباه از ناحیۀ تطبیق روزها باشد- بهگونهاي که نیّت مقیّد به روز پنجشنبه نباشد- غسل صحیح است.همچنین اگر کسی بهگمان
انقضاي وقت، به نیّت قضا نماز بگزارد سپس معلوم شود که نماز را در وقت ادا گزارده است، در صورتی که اشتباه در تطبیق بوده و
«4» . نیّت، مقیّد به ادا یا قضا نباشد، نماز صحیح است
تطفّل؛ ج 2، ص: 511
- طفیلی
.(4) 132 / 146 ؛ مستمسک العروة 2 .(3) 375 / 2). العروة الوثقی 1 ) 119 -117 / 272 ؛ جواهر الکلام 10 / 1). الحدائق الناضرة 8 )
.615 / العروة الوثقی 1
صفحه 334 از 456
ص: 512
تطفیف؛ ج 2، ص: 512
ازاینرو کمفروشی از گناهان «1» . تطفیف: کمفروشی.قرآن کریم مطفّفان و کمفروشان را مستحقّ عذاب جهنم معرّفی کرده است
در اینکه مراد از تطفیف، کمفروشی در همۀ اجناس است یا کمفروشی در خصوص «2» . کبیره (- گناه کبیره) شمرده شده است
کمفروشی). -) «3» کالاهایی که با پیمانه و وزن معامله میشوند اختلاف است
تطوّع؛ ج 2، ص: 512
به معناي بهجا آوردن طاعت است. مراد از آن در کلمات « طوع » تطوّع: بهجا آوردن طاعتهاي غیر واجب به قصد تقرّب.تطوّع از مادّة
فقها انجام دادن طاعتهایی است که بر مکلّف واجب نیست، بلکه مستحب است.تطوّع بر خود طاعات مستحب نیز اطلاق شده است،
مانند روزة تطوّعی و نماز تطوّعی که مراد روزه و نماز مستحب است.تفاوت تطوّع و تبرّع (- تبرّع) این است که مورد تبرّع (متبّرع
به) اعم از مورد تطوّع است. تبرّع، واجبات، عقود و ایقاعات را نیز دربر میگیرد. ضمن آنکه در تطوّع قصد اطاعت و تقرّب معتبر
است برخلاف تبرّع که در مفهوم آن چین قصدي نهفته نیست. از این عنوان در بابهایی نظیر صلات، صوم، حج و نذر سخن رفته
است.حکم کلّی: تطوّع به معناي بهجا آوردن آنچه طاعت به شمار میرود به قصد تقرّب، فی نفسه امري مطلوب و مستحب است
مگر در صورت وجود مانع مانند سفر در روزة تطوّعی بنابر قولی که سفر را مطلقا مانع صحّت روزه میداند و یا مزاحمت با واجبی،
مانند خواندن نماز مستحب در وقت نماز واجبی که وقت آن تنگ است. تطوّع در این فرض حرام و نماز نافله باطل است. در
حرمت تطوّع در وسعت وقت نماز واجب، اختلاف است 1 (- نماز مستحب). یا گزاردن حج تطوّعی از سوي کسی که حج واجب
بر او استقرار یافته که صحیح نیست؛ 2
241 و / 1. جواهر الکلام 7 (4) .244 / 199 ؛ مصباح الفقاهۀ 1 / 3). کتاب المکاسب 1 ) 320 / 2). جواهر الکلام 13 ) 1). مطفّفین/ 1 )
363 / 2. جواهر الکلام 17 (5) 137 -131 / 338 ؛ مستمسک العروة 5 /16
ص: 513
«3» . همچنین نذر زن در انجام دادن اعمال تطوّعی بدون اذن شوهرش که بنابر مشهور باطل است
تطوّق؛ ج 2، ص: 513
تطوّق: حلقهوار قرار گرفتن چیزي بر چیزي/ مسح گردن علاوه بر مسح سر در وضو/ نمودار شدن نوري ضعیف دایرهوار بر جرم ماه
در شب نخست.تطوّق در اصل به معناي طوق داشتن و طوق عبارت است از چیزي که گرداگرد چیزي دیگر قرار گیرد و دایرهوار
مانند گردنبند نسبت به گردن آن را احاطه کند.در کلمات فقها تطوّق، در تطوّق خون بر پنبه، تطوّق در مسح و تطوّق هلال در
بابهاي طهارت و صوم به کار رفته و موضوع احکامی قرار گرفته است.تطوّق خون بر پنبه: اگر خون حیض (- حیض) با خون
بکارت مشتبه گردد، زن پنبهاي داخل فرج خود قرار میدهد، سپس بیرون میآورد. اگر خون دایرهوار در پنبه نقش بست، خون
بکارت و اگر در پنبه فرو رفت، خون حیض است. 1تطوّق در مسح: تطوّق در وضو بدعت است و جز در موارد تقیّه (- تقیّه) جایز
نیست؛ لیکن موجب بطلان وضو نمیشود. 2برخی به ثبوت تعزیر (- تعزیر) بر فاعل آن تصریح کردهاند. 3تطوّق هلال: تطوّق هلال
در شب اوّلی که ماه رؤیت میشود بنابر قول مشهور، دلیل بر دو شبه بودن ماه و اینکه شب قبل، شب اوّل ماه بوده است نمیشود.
4هرچند برخی، تطوّق را دلیل بر آن دانستهاند. 5
صفحه 335 از 456
تطویل؛ ج 2، ص: 513
- اطاله
تطهیر؛ ج 2، ص: 513
- طهارت
تطیّر؛ ج 2، ص: 513
- طیره
3. رسائل (6) 584 ؛ البیان/ 51 / 205 ؛ کشف اللثام 1 / 2. قواعد الاحکام 1 (5) 155 -154 / 1. الحدائق الناضرة 3 (4) .358 /35 .(3)
.278 / 5. المقنع/ 184 ؛ کفایۀ الاحکام/ 53 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 1 (8) 290 / 4. الحدائق الناضرة 13 (7) 65 / المحقق الکرکی 1
ص: 514
تظاهر به فسق؛ ج 2، ص: 514
تظاهر به فسق [- تجاهر به فسق]: آشکارا انجام دادن گناه.مراد از عنوان یاد شده، ارتکاب علنی گناه با علم و التفات به گناه بودن
آن در مرئی و منظر دیگران است. ازاینرو، ارتکاب گناه از روي جهل یا سهو، تجاهر محسوب نمیشود؛ چنانکه تظاهر به آن با
عذر، هرچند غیر موجّه- مانند همکاري با ظالم با ابزار معذور بودن در این کار- تجاهر به شمار نمیرود. و نیز بر تظاهر به گناه نزد
از این عنوان به مناسبت در باب جهاد و تجارت «1» . دوستان و خواصّ یاران، تجاهر صدق نمیکند مگر آنکه شمارشان زیاد باشد
و کسی که تظاهر به گناه میکند، در شرع داراي حرمت نیست. ازاینرو، غیبت «2» سخن رفته است.حکم: تظاهر به گناه حرام است
او (- غیبت) نزد کسی که بر گناهش مطلع نیست جایز است و اگر کسی او را با عناوینی همچون فاسق، حقیر، پست (وضیع) و مانند
البتّه «3» . آن از عناوین و القابی که استحقاق آن را دارد، خطاب کند، کیفر حد (- حدود) یا تعزیر (- تعزیر) بر او جاري نمیشود
از شرایط «4» . در اینکه غیبت کردن از چنین شخصی مطلقا جایز است یا تنها در قلمرو گناهی که بدان تظاهر کرده، اختلاف است
صحّت عقد ذمّه، تعهّد کافر ذمّی به عدم تظاهر به محرّمات اسلامی است. در صورت تظاهر وي به منکري مانند نوشیدن شراب،
اهل ذمّه). (- آشکار) (- اشهار) -) «5» حکم اسلامی دربارة او جاري و پیمان ذمّهاش باطل میگردد
تظلّم؛ ج 2، ص: 514
تظلّم: شکایت کردن از ظلم کسی.از آن به مناسبت در باب طهارت و تجارت سخن رفته است.از مستثنیات حرمت غیبت (- غیبت)
تظلم نزد کسی است که امید به رفع ستم
.(3) 244 / 2). مهذب الاحکام 15 ) 370 / 416 ؛ فقه الصادق 14 / 346 ؛ المکاسب المحرّمۀ (امام خمینی) 1 / 1). کتاب المکاسب 1 )
.270 -269 / 5). جواهر الکلام 21 ) 345 -343 / 69 ؛ کتاب المکاسب 1 /22 .(4) 412 / جواهر الکلام 41
ص: 515
از غسلهاي مستحب، غسل به جهت تظلّم نزد خداي متعال و سپس «2» . برخی تظلّم را مطلقا جایز دانستهاند «1» . از سوي او میرود
دادخواهی) -) «3» . خواندن دو رکعت نماز و دعاي وارد شده است
صفحه 336 از 456
تظلیل؛ ج 2، ص: 515
- سایه
تعادل و تراجیح؛ ج 2، ص: 515
تعادل و تراجیح: همسان بودن دو دلیل متعارض (تعادل) یا مرجّح داشتن یکی نسبت به دیگري (ترجیح).مراد از تعادل، تساوي دو
دلیل متعارض (- تعارض) در همۀ عوامل ترجیح است. واژة ترجیح، مصدر و جمع آن (برخلاف قواعد ادبی عرب که باید
ترجیحات باشد) تراجیح است به معناي اسم فاعل یعنی مرجّح؛ و مرجّح عبارت است از ویژگیها و خصوصیاتی که سبب تقدّم یکی
از دو دلیل متعارض بر دیگري میشود. 1 از آن در اصول فقه مبحث تعادل و تراجیح به تفصیل سخن رفته است.هرگاه دو دلیل که
برحسب ظاهر با یکدیگر متعارض هستند از نظر عرف قابل جمع باشند، تعارض برطرف و به مقتضاي جمع عرفی عمل میشود،
همچون عام و خاص و مطلق و مقیّد؛ ولی اگر از نظر عرف قابل جمع نباشند به مرجّحات رجوع میشود و در صورتی که یکی
نسبت به دیگري مرجّح داشته باشد به آن عمل میشود و اگر هیچیک بر دیگري مرجّح نداشت و هر دو از این جهت یکسان بودند
در اینکه قاعدة اوّلی سقوط هر دو دلیل از حجّیت و عدم عمل به آن دو است یا تخییر در عمل به هریک از دو دلیل، اختلاف است.
بنابر قول به تساقط، در قاعدة ثانوي اختلاف شده است که آیا مکلّف مخیّر بین عمل به مفاد هریک از دو دلیل است، یا باید توقّف
کرده و در مقام عمل احتیاط نماید هرچند احتیاط مخالف مفاد هر دو دلیل باشد؛ بسان جمع میان قصر و اتمام در مورد تعارض ادلّه
نسبت به آن دو، و یا به دلیل موافق
185 / 1. اصول الفقه 2 (4) .463 / 3). العروة الوثقی 1 ) 161 / 2). الحدائق الناضرة 18 ) 66 / 1). جواهر الکلام 22 )
ص: 516
با احتیاط عمل کند و چنانچه هیچیک موافق احتیاط نبود، مخیّر است؟ مشهور به استناد اخبار علاجیّه (- اخبار علاجیه) قائل به
تخییر در مقام عمل هستند.مرجّحات: کاربرد مرجّ ح یا تقویت اصل صدور روایت از معصوم علیه السّلام است، مانند راستگوتر یا
موثّقتر بودن یکی از دو راوي خبر نسبت به دیگري، یا تقویت جهت صدور به لحاظ صدور آن براي بیان حکم واقعی نه از روي
تقیّه (- تقیّه)، مانند مخالف بودن یکی از دو خبر با مذهب عامّه و یا تقویت مضمون خبر به لحاظ نزدیکتر بودن آن به واقع، مانند
موافق بودن یکی از دو خبر با کتاب، سنّت و یا مشهور (- شهرت).در اینکه مرجّحات یاد شده در عرض یکدیگر هستند یا در طول
و مترتّب بر یکدیگر، اختلاف است؛ چنانکه در تعدّي و تسرّي مرجّحات وارد شده در روایات به غیر آنها از دیگر مرجّحات،
اختلاف میباشد. نظر مشهور آن است که هر مزیّتی که نوعا سبب نزدیکتر شدن خبر به واقع میشود، موجب ترجیح آن
میگردد.تعادل و ترجیح در باب تزاحم: در بحث تعادل و ترجیح دو دلیل متعارض، حکم تعادل و ترجیح دو حکم متزاحم نیز به
مناسبت مطرح شده است. از دو حکم متزاحمی که از همۀ جهات ترجیح باب تزاحم با یکدیگر یکسان هستند، متزاحمین تعبیر
میشود (- تزاحم) و حکم آن تخییر است (- تخییر) و در صورتی که یکی بر دیگري ترجیح داشته باشد حکم داراي مرجّح مقدّم
مرجّح). -) «2» میشود
تعارض؛ ج 2، ص: 516
تعارض: تنافی مضمونی دو یا چند دلیل لفظی با یکدیگر.تعارض عبارت است از اینکه مدلول دو یا چند دلیل لفظی باهم تنافی
داشته باشند؛ بدین معنا که مدلول هریک بهطور مستقیم یا به ملازمه، نفی مدلول دیگري باشد، بهگونهاي که عرف، جمع بین آن
صفحه 337 از 456
دو را امکانپذیر نداند.
.227 -198 .(2)
ص: 517
مدلول دو دلیل متعارض یا حکم شرعی است و یا موضوع خارجی. موضوع خارجی نیز یا از دعاوي است (- دعوا) یا از غیر آن. از
تعارض قسم اوّل در اصول فقه، بحث تعادل و تراجیح (- تعادل و تراجیح) و از قسم دوم در بابهاي مختلف فقهی تحت عنوان
سخن رفته است (- بیّنه). (- شهادت) « تعارض بیّنهها »
تعاطی؛ ج 2، ص: 517
- معاطات
تعاقب؛ ج 2، ص: 517
تعاقب: انجام دادن چند کار، یکی پس از دیگري.از آن به مناسبت در بابهاي نکاح، غصب، حدود، قصاص و دیات سخن رفته
است.اگر همسر بالغ مردي، دو همسر کوچک دیگر او را به تعاقب شیر دهد در صورتی که صاحب شیر، غیر زوج و شیر دادن قبل
از آمیزش زوج با شیر دهنده باشد، زوجۀ بالغ بر زوج حرام ابدي میشود و عقد زوجۀ صغیري که ابتدا شیر خورده است باطل
میگردد؛ لیکن عقد زوجۀ خردسال دوم به قوّت خود باقی است.امّا اگر صاحب شیر زوج باشد، هر سه همسر بر مرد، حرام ابدي
اگر چند نفر به تعاقب در مالی غصبی تصرّف کنند همه ضامناند و مالک میتواند براي دریافت غرامت به هریک از «1» . میشوند
آنان رجوع کند (- تعاقب ایدي).جنایتکاري که دستهاي چند نفر را به تعاقب قطع کرده است، دو دست و دو پاي وي به ترتیب،
دست راست در برابر قطع نخستین دست و همینطور تا پاي راست در برابر قطع چهارمین دست، قصاص میشود و به افراد باقی
هرگاه کسی با یک عبارت، گروهی را قذف کند (- قذف) مانند اینکه بگوید اینان «2» . مانده از مال جانی دیه پرداخت میگردد
زناکارانند، بنابر قول مشهور اگر همه با یکدیگر قذفکننده را نزد قاضی ببرند بر او تنها یک حد جاري میشود؛ امّا اگر به تعاقب
«3» . به قاضی مراجعه کنند با مراجعۀ هرکدام یک حد بر قذفکننده ثابت میگردد
421 و 423 / 3). جواهر الکلام 41 ) 541 / 209 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 2). ارشاد الأذهان 2 ) 183 -182 / 1). بلغۀ الفقیه 3 )
ص: 518
کسی که چند نفر را به تعاقب کشته و اولیاي مقتولان هرکدام جداگانه خواهان قصاص شدهاند، در اینکه حقّ قصاص اختصاص به
بردهاي که «4» . اولیاي نخستین مقتول پیدا میکند یا اولیاي هرکدام حقّ قصاص دارند و یا به قرعه رجوع میشود، اختلاف است
یکجا چند فرد آزاد را کشته است در اختیار همۀ اولیاي دم قرار میگیرد؛ امّا اگر آنان را به تعاقب بکشد، بنابر قول برخی، در اختیار
اولیاي آخرین کشته قرار میگیرد. آنان بین کشتن و به بردگی گرفتن او مخیّرند؛ لیکن بنابر قول مشهور حکم قتل تعاقبی نیز همان
حکم قتل دفعی است، مگر آنکه اولیاي مقتول نخست، او را به بردگی گرفته باشند که در این صورت پس از کشتن نفر دوم به
«5» . اولیاي وي تحویل داده خواهد شد
تعاقب ایدي؛ ج 2، ص: 518
علی » تعاقب ایدي [- ترتّب ایدي]: تصرّف دو یا چند نفر پیاپی و سلسلهوار در مال دیگري.مسئلۀ تعاقب ایدي از فروع قاعدة کلّی
است (- قاعدة علی الید) و مورد آن جایی است که چند نفر به صورت پیاپی و سلسلهوار در مالی بدون « الید ما أخذت حتّی تؤدّي
صفحه 338 از 456
اذن مالک تصرّف کرده باشند؛ خواه تصرّف عدوانی (غاصبانه) یا غیر عدوانی. از این عنوان در کتب دربر دارندة قواعد فقه و نیز
ابواب مختلف فقهی نظیر رهن، عاریه و غصب سخن رفته است.حکم: دستبهدست گشتن مال دیگري در دست چند نفر دو
صورت دارد: یا همه از غصبی بودن مال آگاهی دارند یا چنین نیست. در صورت اوّل، همۀ تصرّفکنندگان، غاصب به شمار رفته
و ضامن هستند و مالک میتواند در صورت تلف شدن مال به هریک از تصرّفکنندگان، رجوع کند و همه یا تعدادي از آنان را
ملزم به پرداخت غرامت نماید؛ بدین صورت که غرامت را میان همه یا تعدادي
.123 -122 / 5). جواهر الکلام 42 ) 538 / 318 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -316 / 497 ؛ جواهر الکلام 42 / 4). تحریر الاحکام 5 )
ص: 519
از غاصبان بهطور مساوي یا به اختلاف توزیع کند.در فرض دوم در اینکه ضمان تنها متوجّه غاصب است- در نتیجه مالک تنها
میتواند به او رجوع کرده و غرامت بگیرد- یا این فرض نیز حکم صورت نخست را دارد، اختلاف میباشد. مشهور قول دوم
است.البتّه در فرض نخست، استقرار ضمان بر غاصبی است که مال را تلف کرده است.ازاینرو، در صورتی که مالک براي دریافت
غرامت به غاصبی که مال نزد او تلف نشده رجوع کند، وي میتواند غرامت پرداختی را از غاصب تلفکنندة مال بگیرد؛ ولی
عکس آن جایز نیست؛ یعنی در صورت پرداخت غرامت توسط غاصب تلفکنندة مال، وي براي استیفاي آن، حقّ رجوع به دیگر
غاصبان را ندارد.حکم یاد شده در فرض دوم برعکس است؛ بدین معنا که فرد جاهل به غصبی بودن مال که مال در دست او تلف
شده و مالک از او غرامت گرفته است میتواند به غاصب- که او را فریب داده و مال دیگري را به عنوان مال خود به تصرّف او
درآورده است- رجوع و غرامت پرداختی را از او مطالبه کند، به شرط آنکه نفس تصرّف او در مال، تصرّف ضمانآور نباشد، مانند
مواردي- همچون ودیعه (- ودیعه)، مضاربه (- مضاربه)، رهن (- رهن) و وکالت (- وکالت)- که مال، امانت به شمار میرود. در
مواردي که نفس تصرّف، ضمانآور است، مانند عاریه به شرط ضمان (- عاریه)، ضمان بر فرد جاهل استقرار مییابد.فرد جاهلی
که مال غصبی را خریده و بهاي آن را پرداخته است میتواند به غاصب، رجوع و بهاي پرداختی- اعم از عین در صورت موجود
بودن یا بدل آن در صورت تلف عین- را از او مطالبه کند.در تمامی آنچه گفته شد تفاوتی بین عین و منفعت نیست و ضمان
«1» . منفعت بر ذمّۀ کسی استقرار مییابد که آن را استیفا نموده است
تعاون؛ ج 2، ص: 519
- اعانت
تعاهد؛ ج 2، ص: 519
- وارسی
.179 - 36 و 177 -33 /37 ،169 -166 /27 ،192 / 27 ؛ جواهر الکلام 25 -25 / 1). الروضۀ البهیۀ 7 )
ص: 520
تعبّدي؛ ج 2، ص: 520
تعبّدي: مقابل توصّ لی.عنوان تعبّدي اصطلاحی در اصول فقه در مقابل توصّ لی است. اصولیان در بحث تقسیم واجبات به تعبّدي و
توصّ لی، براي آن دو، معانی گوناگونی ذکر کردهاند که عبارتند از: 1. تعبّدي به واجبی اطلاق میشود که قصد قربت در آن شرط
است، مانند نماز، روزه و حج. انجام دادن اینگونه واجبات بدون نیّت تقرّب به پروردگار، مسقط تکلیف نیست. در برابر، واجب
صفحه 339 از 456
توصّ لی واجبی است که صرف انجام دادن آن با هر نیّتی، موجب اداي تکلیف میشود، مانند نجات دادن غریق و دفن کردن
میّت. 2. تعبّدي به واجبی گفته میشود که داراي سه شرط باشد: مباشرت، اباحه و اراده و التفات؛ بدین معنا که مکلّف، خود آن را
انجام دهد و از راه مباح و با وسائل حلال انجام شود و بدون اجبار و با قصد و التفات صورت گیرد. و توصّ لی واجبی است که
مشروط به امور یاد شده نباشد، مانند نجات دادن غریق حتّی با استفاده از ابزار غصبی.نسبت بین دو تعریف یاد شده عموم و
خصوص من وجه است؛ بدین معنا که برخی واجبات به معناي اوّل توصّ لی، لیکن به معناي دوم تعبّدياند، مانند جواب دادن سلام
که قصد قربت در آن شرط نیست ولی مباشرت شرط است.در مقابل، برخی واجبات به معناي اوّل تعبّدي و به معناي دوم
توصّ لیاند، مانند وجوب قضاي نماز پدر و مادر بر پسر بزرگتر پس از فوت آنان که قصد قربت در آن شرط است ولی مباشرت
لازم نیست.بسیاري از واجبات نیز به هر دو معنا تعبّدياند، مانند نمازهاي یومیّه و روزة ماه رمضان؛ چنانکه برخی واجبات به هر دو
تعریف دوم به نظر برخی اصولیان، متضمّن سه معنا براي تعبّدي و «1» . تعریف توصّ لیاند، مانند نجات دادن غریق و اداي دین
توصّلی است؛ هر معنا بر مدار یکی از شرایط ذکر شده. به عنوان مثال، میتوان واجباتی را که مباشرت در آنها شرط نیست، توصّلی
496 -493 /1 ( 299 ؛ محاضرات فی اصول الفقه (مسلسل 43 -297 / 182 ؛ مطارح الانظار 1 -181 / 1). دراسات فی علم الاصول 1 )
ص: 521
3. برپایۀ دیدگاه منسوب به مشهور قدماي اصولیان، تعبّدي بر «2» . و واجباتی را که شرط صحّت آنها مباشرت است تعبّدي دانست
واجباتی اطلاق میشود که حکمت و مصلحت وجوب، یعنی غرض شارع از تشریع آنها براي مکلّف روشن نیست، مانند نماز. ولی
برخی معاصران، واجبات را به تقرّبی و توصّلی تقسیم کرده و تقرّبی را «3» . در توصّ لی غرض روشن است، مانند نجات دادن غریق
اعم از تعبّدي دانسته و گفتهاند: مراد از تقرّبی واجباتی هستند که قصد قربت در آنها شرط است و خود بر دو دستهاند: یکی
واجباتی که عنوان عبادت و پرستش بر آنها صدق میکند، مانند نماز و حج و دیگري واجباتی که- هرچند اطاعت به شمار میروند
موارد شک: اگر در تعبّدي یا «4» . ولی- مصداق عبادت نیستند، مانند زکات. تنها دستۀ اوّل مصداق تعبّدي محسوب میگردد
توصّ لی بودن واجبی به یکی از دو معناي اوّل، تردید حاصل شود، حکم به تعبّدي یا توصّ لی بودن مورد مشکوك مبتنی بر این
مطلب است که اصل در واجبات، تعبّدي بودن است یا توصّ لی بودن. اگر اصل، تعبّدي بودن باشد، نتیجۀ حکم به تعبّدي بودن
واجب مشکوك، براساس تعریف نخست، اشتراط قصد قربت و برپایۀ تعریف دوم، مباشرت است؛ ولی اگر اصل بر توصّ لی بودن
مستحبّات نیز «5» . باشد، نتیجه، عدم اشتراط قصد قربت بنابر تعریف نخست و عدم لزوم مباشرت بنابر تعریف دوم خواهد بود
«6» . همچون واجبات، به تعبّدي و توصّلی تقسیم میشوند
تعتعه؛ ج 2، ص: 521
تعتعه: درماندگی و تردید در سخن.تعتعه در اصل به معناي سردرگمی و درماندگی هنگام سخن گفتن است؛
.(5) 111 / 4). تهذیب الاصول (امام خمینی) 1 ) 66 / 3). اصول الفقه 1 ) 496 -493 /1 ( 2). محاضرات فی اصول الفقه (مسلسل 43 )
70 ؛ محاضرات فی اصول -66 / 102 ؛ اصول الفقه 1 -100 / 231 ؛ درر الفوائد 1 / 162 ؛ الهدایۀ فی الاصول 1 -161 / افاضۀ العوائد 1
. 6). بدائع الأفکار/ 293 ) 498 -496 /1 ( الفقه (مسلسل 43
ص: 522
لیکن در کلمات فقها با اضافه به شاهد به کار رفته و مراد از تعتعۀ شاهد آن است که بر اثر سخنی که قاضی در اثناي شهادت وي
گفته است، شاهد دچار سردرگمی، تردید و یا اشتباه شود؛ در نتیجه شهادت، آنگونه که موردنظر وي بوده ادا نگردد- خواه در
نهایت شهادت پذیرفته شود یا ردّ گردد- و یا آنکه در ادامۀ گواهی شاهد، قاضی سخنی بگوید که شاهد، آن را تتمّه و مکمّل
صفحه 340 از 456
گواهی خود قرار دهد؛ بهگونهاي که اگر آن تتمّه در ادامۀ شهادت نمیآمد، شاهد یا دچار تردید و سردرگمی میشد و یا
شهادتش را بهگونهاي دیگر به پایان میبرد. این عنوان در باب قضاء به کار رفته است.بر قاضی سخن گفتن در اثناي شهادت، به
«1» . کلامی که موجب تعتعۀ شاهد گردد، حرام است، بلکه بر او واجب است تا پایان شهادت سکوت کند
تعجیل؛ ج 2، ص: 522
- عجله
تعدّد؛ ج 2، ص: 522
تعدّد: افزون بر یک.از عنوان تعدّد در بسیاري از ابواب مانند طهارت، صلات، زکات، صوم، حج، نکاح، طلاق، حدود و قصاص به
مناسبت سخن رفته که به نمونههایی از احکام آن اشاره میشود.تعدّد و طهارت: در تطهیر لباس و بدن از برخی نجاسات، تعدّد
شستن لازم است، مانند تطهیر بدن یا لباس نجس شده به ادرار با آب قلیل (- آب قلیل) که بنابر قول مشهور دو بار و بنابر قول
گروهی، ظرف نجس شده به غیر ولوغ (- ولوغ) سه بار باید شسته شود. 1براي رفع حدثهاي متعدّد همچون خوابیدن و ادرار کردن،
یک وضو کفایت میکند به شرط آنکه مقصود، رفع طبیعت حدث باشد، امّا اگر مقصود رفع بعضی حدثها باشد بنابر قول برخی،
وضو باطل است. 2کسی که غسلهاي متعدّد- همچون غسل جنابت، حیض و مسّ میّت- بر عهده دارد اگر به نیّت غسل جنابت یا به
نیّت
366 -365 .2 (3) 229 -224 / 1. العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 1 (2) .129 / 91 ؛ جواهر الکلام 40 / 1). الروضۀ البهیۀ 3 )
ص: 523
همه، یک غسل کند (- غسل) کافی است (- تداخل اسباب و مسببات).در تیمّم اگر مبدل منه (چیزي که تیمّم، بدل از آن انجام
در تیمّم بدل از غسل تعدّد زدن «3» . میگیرد) متعدّد باشد، مانند غسل و وضو براي مستحاضه، تعیین آن هنگام تیمّم، واجب است
تعدّد ولیّ: در فرض تعدّد ولیّ «4» . دست بر خاك؛ یکی براي مسح صورت و دیگري براي مسح دست، بنابر مشهور واجب است
میّت، بنابر قول اکثر فقها، قضاي نماز و روزة میّت بین آنان توزیع میگردد. در تجهیز میّت و اقامۀ نماز بر او اذن ولیّ واجب است.
در صورت تعدّد ولیّ در اینکه باید از همه اذن گرفته شود یا اذن بعضی به شرط عدم مخالفت بعض دیگر با او کفایت میکند،
پدر و جدّ پدري بر بچۀ نابالغ و نیز- بنابر قول گروهی- بر دختر بالغ رشید (غیر بیوه) در امر ازدواج ولایت «5» . اختلاف است
اگر آن دو در امر ازدواج وي با هم اختلاف پیدا کنند و هریک براي ازدواج با دختر، مردي را برگزیند، اقدام جدّ مقدّم «6» . دارند
میشود؛ ازاینرو در فرض همزمان بودن عقد هر دو، عقد جدّ صحیح خواهد بود و در فرض همزمان نبودن، عقد سابق مقدّم
تعدّد و نماز: تکرار اقامۀ نماز- اعم از جماعت و فرادا- بر میّت (- نماز میّت) بنابر مشهور جز بر صاحبان فضل و شرف «7» . میشود
تعدّد نماز جمعه (- نماز جمعه) در محدودة یک فرسخ صحیح نیست. ازاینرو، از شرایط اقامۀ نماز جمعه در یک «8» . مکروه است
با تعدّد سبب نماز آیات، مانند بروز کسوف و «9» . منطقه، عدم اقامۀ نماز جمعۀ دیگر در کمتر از محدودة یک فرسخی آن است
نماز آیات).تعدّد و روزه: در مواردي که ابطال عمدي روزه موجب -) «10» زلزله در یک زمان، نماز آیات نیز متعدّد میشود
کفّاره میشود- مانند ابطال روزة ماه رمضان بدون عذر به خوردن و آشامیدن- با تکرار سبب کفّاره در دو روز یا بیشتر، کفّاره نیز
«11» . تکرار میشود. در اینکه تعدّد سبب در یک روز موجب تعدّد کفّاره میگردد یا نه، اختلاف است
379 و 422 ؛ العروة الوثقی (و .(5) 499 -498 / 4). العروة الوثقی 1 ) 178 -177 / 497 ؛ التنقیح (الطهارة) 10 / 3). العروة الوثقی 1 )
/ 10 ). العروة الوثقی 1 ) 247 -245 /11 .(9) 100 /12 .(8) 210 -208 .(7) 180 -173 / 6). جواهر الکلام 29 ) 27 / حواشی) (ج) 2
صفحه 341 از 456
305 -302 / 11 ). جواهر الکلام 16 ) 731
ص: 524
تعدّد و زکات: با تعدّد سبب زکات در یک فرد- مانند آنکه هم فقیر باشد، هم عامل جمعآوري زکات و هم بدهکار- جایز است
تعدّد و حج: با ارتکاب چند سبب از اسباب کفّاره در حال احرام- مانند شکار «12» . براي هر سببی، سهمی از زکات به او داده شود
کردن، پوشیدن لباس دوخته و گرفتن ناخن- کفّاره نیز متعدّد میشود. در برخی محرّمات احرام همچون صید و آمیزش، تکرار یک
تعدّد همسر: مرد میتواند به عقد دائم چهار زن و به عقد موقّت (- «13» . سبب نیز بنابر قول مشهور موجب تعدّد کفّاره خواهد بود
تعدّد زوجات).تعدّد طلاق: مرد میتواند تا سه بار همسر آزاد خود را طلاق -) «14» ازدواج موقّت) بیش از آن براي خود برگزیند
دهد. ازدواج مجدّد پس از طلاق سوم منوط به ازدواج زن با مردي دیگر و گرفتن طلاق از او است (- تحلیل). نه بار طلاق دادن
تعدّد و اثبات قضایی: از راههاي اثبات موضوع مورد نزاع نزد قاضی، «15» . زن موجب حرمت ابدي وي بر طلاق دهنده میشود
شهادت است (- شهادت). از شرایط شهادت، تعدّد شاهد میباشد (- بیّنه).همچنین از راههاي اثبات موجب حد- همچون زنا، لواط
و سرقت- اقرار (- اقرار) میباشد که در آن نیز تعدّد شرط است و با یک بار اقرار ثابت نمیشود (- حدود).تعدّد جانی: اگر چند
نفر باهم، کسی را بکشند، ولیّ مقتول میتواند همه را قصاص کند، به شرط آنکه دیۀ مازاد بر دیۀ مقتول را به آنان برگرداند؛
بنابراین اگر قاتل دو نفر باشند، ولیّ میتواند به عنوان قصاص هر دو را بکشد، لیکن باید دیۀ یکی از آن دو را بپردازد که بین
«16» . ایشان تقسیم میشود
158 /32 .(15) 8 -2 /30 .(14) 432 -431 / 13 ). جواهر الکلام 20 ) 330 -329 / 326 ؛ مستمسک العروة 9 / 12 ). العروة الوثقی 2 )
.66 /42 .(16)
ص: 525
تعدّد زوجات؛ ج 2، ص: 525
تعدّد زوجات: چند همسر گزینی.تعدّد زوجات عبارت است از اینکه مردي زنان متعدّدي را به همسري برگزیند.در قرآن کریم
از زنان پاك و مورد پسند خود، دو و (یا) سه و (یا) چهار تن را به همسري درآورید و اگر میترسید عدالت را (دربارة » : آمده است
از این عنوان در باب «1» «. همسران متعدّد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید یا از زنانی که مالک آنهایید (کنیز) استفاده کنید
نکاح سخن رفته است.حکم تکلیفی: تعدّد زوجات به نصّ قرآن کریم، مشروع و براي مرد جایز است.حدّ تعدّد: از اختصاصات
رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله، جواز ازدواج با بیش از چهار زن به عقد دائم است (- اختصاصات النّبی). مرد آزاد میتواند
همزمان به عقد دائم چهار زن آزاد، یا دو زن آزاد و دو کنیز و یا سه زن آزاد و یک کنیز اختیار کند و براي مرد غیر آزاد (برده)
در ازدواج موقّت، بنابر مشهور حدّي «2» . اختیار چهار کنیز یا دو زن آزاد و یا یک زن آزاد و دو کنیز در یک زمان، جایز است
احکام: مردي که «3» . براي گزینش همسر وجود ندارد و مرد میتواند به عقد موقّت هر تعداد از زنان را به همسري خویش درآورد
چهار همسر دائم دارد اگر یکی از آنان را طلاق رجعی (- طلاق رجعی) دهد، پیش از سپري شدن عدّة آن زن (- عدّه) نمیتواند
با زنی دیگر ازدواج کند و در فرض ازدواج، عقد باطل است و اگر طلاق، بائن (- طلاق بائن) باشد، مرد میتواند پس از طلاق با
در موارد عدم نیاز به عدّه- مانند طلاق غیر «4» . زنی دیگر ازدواج کند؛ هرچند این کار قبل از تمام شدن عدّه مکروه است
مدخولبها (طلاق قبل از آمیزش)، یائسه بودن زن و انقطاع علقۀ زوجیت بدون طلاق، مانند آنکه زن بمیرد یا عقد ازدواج به سبب
«5» . فسخ یا انفساخ باطل گردد- کراهت نیز منتفی است
90 -89 / 284 ؛ مهذب الاحکام 24 / 5). تحریر الوسیلۀ 2 ) 9 .(4) 8 .(3) 6 -2 / 2). جواهر الکلام 30 ) 1). نساء/ 3 )
صفحه 342 از 456
ص: 526
مردي که سه زن دارد اگر به عقد دائم دو زن دیگر اختیار کند، عقد پنجمی باطل خواهد بود و اگر عقد هر دو همزمان بوده است،
کافري که مسلمان شده است «6» . بنابر مشهور، هر دو عقد باطل است.قول مقابل مشهور، تخییر بین گزینش یکی از آن دو است
عدالت میان همسران: «7» . چنانچه بیش از چهار زن داشته باشد، با چهار تن از آنان میتواند زندگی کند و از بقیّه باید جدا شود
رعایت عدالت میان همسران در نفقۀ واجب و تقسیم شبها بر مرد واجب است. اگر زنان، چهار تن باشند، مرد باید هر شب نزد یکی
از آنان باشد و اگر کمتر (سه یا دو تن) باشند، از آنجا که مرد حق دارد تا چهار زن داشته باشد، باقیماندة چهار شب، حقّ او
خواهد بود که میتواند آن را به بعضی از زنان اختصاص دهد و یا بدون آنان سپري کند. بنابراین، مردي که دو زن دارد میتواند
البتّه در اینکه این حق (تقسیم شبها میان همسران) از ابتدا بر مرد واجب «8» . سه شب را نزد یکی و یک شب را نزد دیگري بماند
است- بدین معنا که شروع به تقسیم شبها بر او واجب است- یا اینکه شروع واجب نیست؛ لیکن اگر شروع کرد، تقسیم واجب
قسم).رعایت عدالت میان همسران در هزینۀ زندگی (به جز نفقۀ واجب)، بذل توجّه، گشادهرویی -) «9» خواهد بود، اختلاف است
«10» . و همبستري، مستحب است، همچنین مستحب است شبی که به هر زن تعلّق دارد بامداد آن شب را نیز نزد او بماند
تعدّد مطلوب؛ ج 2، ص: 526
تعدّد مطلوب: مطلوب بودن عمل مقیّد به قیدي حتّی بدون آن قید.تعدّد مطلوب در مقابل وحدت مطلوب (- وحدت مطلوب) در
جایی است که عملی مقیّد به قیدي است، لیکن آن قید در مطلوبیت نفس عمل دخالت ندارد؛ هرچند رعایت قید نیز مطلوب است.
بنابر این در فرض عدم امکان رعایت قید،
.183 -182 .(10) 152 -150 .(9) 156 /31 .(8) 56 .(7) 13 -11 / 6). جواهر الکلام 30 )
ص: 527
مطلوبیت عمل همچنان به قوّت خود باقی است، مانند اقامۀ هریک از نمازهاي یومیّه در وقت خود که علاوه بر مطلوبیت نفس نماز،
اقامۀ آن در وقت، مطلوب است و با فوت وقت، مطلوبیت نماز همچنان باقی است و وجوبش ساقط نمیگردد. در نتیجه قضاي آن
همچنین بیشتر سورههاي سفارش شده در نمازهاي «2» ، بسیاري از خصوصیات وارد شده در اعمال مستحب «1» . واجب خواهد بود
تعدّد مطلوب داراي آثاري است که به نمونههایی از آن در بابهاي صوم، حج، اجاره و وقف «3» . نافله از باب تعدّد مطلوب است
اشاره میشود.صوم: اگر روزة روز خاصّ ی به نذر بر مکلّف واجب گردد و او به جهت مانعی نتواند آن روز را روزه بگیرد، نذرش
باطل و قضاي آن ساقط میگردد، لیکن اگر نذر یاد شده به نحو تعدّد مطلوب باشد، نذر باطل نمیشود و باید روز دیگري روزه
حج: هزینۀ حج کسی که وصیّت کرده فردي خاص به نیابت او حج مستحب بگزارد، از ثلث مال تأمین میشود؛ لیکن «4» . بگیرد
اگر وصیّ، جز به اجرتی بیشتر از ثلث، نیابت را نپذیرد، وصیّت باطل میشود مگر آنکه وصیّت بهگونۀ تعدّد مطلوب باشد که در
اجاره: کسی که براي بردن کالایی به جایی مشخّص و در زمانی معیّن اجیر شده «5» . این صورت، به فردي دیگر واگذار میشود
است، چنانچه در اثناي راه مانعی از ادامۀ سفر پیش آید، اجاره باطل میشود.در این فرض اگر مورد اجاره، رساندن کالا به مقصد
تعیین شده باشد، فرد از راه بازمانده، مستحق دستمزد نیست، لیکن اگر مورد اجاره، مجموع سفر و رساندن کالا به گونۀ تعدّد
وقف: اگر ملکی مانند مغازه براي مثلا مسجدي وقف گردد، «6» . مطلوب باشد، اجیر به مقدار مسافت پیموده استحقاق اجرت دارد
در فرض خراب شدن مسجد و عدم امکان تعمیر آن، اگر وقف به نحو تعدّد مطلوب باشد، درآمد آن در مسجدي دیگر صرف
«7» . میشود
398 / 5). تحریر الوسیلۀ 1 ) 173 -172 / 4). کلمۀ التقوي 1 ) 646 / 3). العروة الوثقی 1 ) 141 /3 .(2) 124 -123 / 1). مصباح الفقیه 4 )
صفحه 343 از 456
.247 .(7) 101 / 6). منهاج الصالحین (خوئی) 2 )
ص: 528
تعدّي؛ ج 2، ص: 528
- ظلم
تعدیل؛ ج 2، ص: 528
تعدیل: شهادت بر عدالت گواهان (- تزکیه)/ نوعی تقسیم مال (- قسمت تعدیل)/ اخبار از عدالت راوي (- جرح).
تعدیه؛ ج 2، ص: 528
- سرایت
تعذیب؛ ج 2، ص: 528
تعذیب: آزار (- آزار)/ شکنجه (- شکنجه).
تعرّب بعد از هجرت؛ ج 2، ص: 528
تعرّب بعد از هجرت: سکنی گزیدن در سرزمینی که موجب نقص در دین فرد میگردد.عنوان یاد شده در روایات متعدّد آمده و از
مراد از تعرّب بعد از هجرت- براساس آنچه از روایات و کلمات فقها استفاده میشود- آن است که فرد پس «1» . آن نهی شده است
از معرفت و اعتقاد به آیین اسلام و فراگیري احکام و معارف آن، جایی را براي سکونت خود برگزیند که موجب وهن و نقصان
دین وي میگردد، مانند سرزمین کفر یا بادیه؛ از اینرو، در روایتی از امام رضا علیه السّلام، علّت حرمت تعرّب بعد از هجرت،
بازگشت از دین و ترك یاري پیامبران و حجّتهاي خداوند علیهم السّلام شمرده شده است و نیز در روایتی از امام صادق علیه
در کلمات برخی آمده که «2» . السّلام، تعرّب بعد از هجرت به ترك ولایت ائمّه علیهم السّلام پس از معرفت آن تفسیر شده است
تعرّب (به معناي در بادیه سکنی گزیدن) از این جهت که مستلزم ترك دین و کنارهگیري از علم و آداب و سنن شرع مبین
برخی دیگر گفتهاند: تعرّب عبارت است از انحراف از حق و پیوستن به گمراهان و «3» . میگردد مورد نهی قرار گرفته است
بنابراین سکونت در سرزمین کفر یا بادیه و مانند آن اگر «4» . منحرفان پس از ورود به حریم سعادت و همراهی با هدایت یافتگان
چنانکه در برخی روایات به «5» ، موجب نقص در دین انسان نشود تعرّب محسوب نمیگردد
.(4) 9 / 3). مرآة العقول 10 ) 586 / 268 ؛ کلمۀ التقوي 1 - 100 ؛ مصباح المنهاج/ 267 . (2) 332 -318 / 1). وسائل الشیعۀ 15 )
451 / 5). ارشاد السائل/ 194 ؛ صراط النجاة 1 ) الرواشح السماویۀ/ 142
ص: 529
از این عنوان به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.حکم: رفتن به سرزمین کفر و سکنی گزیدن در «6» . آن اشاره شده است
اگر در «7» . آن اگر موجب نقص دین مسلمان گردد، تعرّب بعد از هجرت محسوب شده و از گناهان کبیره (- گناه کبیره) است
سکونت سرزمین کفر براي خانواده و فرزندان، خوف تعرّب وجود داشته باشد، بر فرد واجب است به سرزمین اسلام هجرت کند.
«8»
صفحه 344 از 456
تعریس؛ ج 2، ص: 529
تعریس: فرود آمدن مسافر در آخر شب براي خواب و استراحت. 1از آن به مناسبت در باب حج یاد شده است.تعریس در جاده و
راهها مکروه است. 2 (- معرّس)
تعریض؛ ج 2، ص: 529
تعریض: سربسته سخن گفتن و گوشه زدن، مقابل تصریح.تعریض عبارت است از تکلّم به کلامی غیر صریح در مقصود، هرچند به
آن نزدیک میباشد و ظهور در آن دارد؛ لیکن احتمال خلاف آن نیز داده میشود، برخلاف تصریح 1 (- تصریح). از این عنوان در
باب نکاح و حدود به مناسبت سخن رفته است.تعریض زن متأهّل و نیز مطلّقه به طلاق رجعی در زمان عدّه، به ازدواج جایز نیست. و
نیز براي مرد تعریض به زنی که نه بار او را طلاق داده جایز نیست.تعریض مطلّقه به طلاق بائن، در عدّه جایز است و بهطور کلّی
تعریض براي هر مردي که ازدواج او با زن در حال عدّه، بعد از سپري شدن آن بلامانع است، جایز میباشد. البتّه مردي که زن خود
را سه بار طلاق داده تعریض او به عقد ازدواج جایز است هرچند ازدواج مجدّد او با زن
- 47 و 46 ؛ القضاء فی الفقه الإسلامی/ 118 / 304 ؛ الحدائق الناضرة 10 / 7). ذخیرة المعاد 2 ) 563 / 101 و 20 / 6). وسائل الشیعۀ 15 )
415 ؛ وسائل / 2. العروة الوثقی 2 (10) « عرس » 1. مجمع البحرین/ واژة (9) .376 / 8). صراط النجاة 2 ) 353 / 119 ؛ ریاض المسائل 4
91 / 1. الحدائق الناضرة 24 (11) .431 / الشیعۀ 11
ص: 530
تعریض به قذف (- «2» . یاد شده منوط به وساطت محلّل (- محلل) است. در موارد یاد شده تصریح به عقد ازدواج حرام است
قذف)- مانند متّهم کردن کسی به بیغیرتی یا حرامزادگی- چنانچه از نظر عرف، قذف محسوب نگردد، موجب حدّ قذف
تعزیر).در مورد اقامۀ شهادت بر زنا، بر حاکم مستحب است با تعریض و گوشه -) «3» نمیشود؛ هرچند تعریض کننده تعزیر میشود
«4» . زدن، گواهان را به ترك اقامۀ شهادت علیه مؤمن تشویق کند
تعریف؛ ج 2، ص: 530
تعریف: اعلام و معرفی گمشده/ شناساندن/ حاضر کردن قربانی در عرفه/ انجام دادن اعمال روز عرفه.از تعریف به معناي نخست در
بابهاي خمس، حج و لقطه سخن رفته است.خمس: اگر کسی در ملک خریداري شده از دیگري گنجی بیابد در صورتی که اثر
اسلام بر آن باشد (- اثر اسلام) واجب است آن را براي فروشندة ملک تعریف کند و چنانچه از آن او نبود براي مالک قبلی و
همینطور تا مالک نخست.البتّه اگر بداند ملک بعضی از مالکان پیشین نیست تعریف براي او واجب نیست؛ ولی اگر اثر اسلام بر
آن نباشد در وجوب تعریف اختلاف است. 1 همچنین اگر حیوانی بخرد و در شکم آن چیزي ارزشمند بیابد.در مورد ماهی نیز
حکم همین است به شرط آنکه از آب محصور شده توسط فروشنده مانند آب حوض، گرفته شده باشد؛ ولی به قول مشهور چنانچه
از دریا گرفته شده باشد ملک خریدار است و بر او تعریف آن براي مالک پیشین واجب نیست. 2حج: اگر کسی حیوان قربانی را
پیدا کند، وجوب یا استحباب تعریف آن محل بحث است. برخی به استحباب آن تصریح کردهاند. 3لقطه: اگر ارزش لقطه (- لقطه)
کمتر از یک درهم باشد، یابنده میتواند آن را به قصد تملّک بردارد؛ ولی اگر ارزش آن
1. جواهر الکلام (5) .307 .(4) 411 -409 / 3). جواهر الکلام 41 ) 91 -90 / 240 ؛ الحدائق الناضرة 24 -239 / 2). الروضۀ البهیۀ 5 )
49 -48 / 3. الحدائق الناضرة 17 (7) 419 -418 / 2. فقه الصادق 7 (6) 474 / 32 ؛ مستمسک العروة 9 -30 /16
صفحه 345 از 456
ص: 531
بیش از یک درهم (- درهم) باشد در صورتی که در حرم (- حرم) پیدا کند واجب است یک سال تعریف نماید. اگر صاحبش پیدا
شد به او دهد وگرنه از طرف او صدقه بدهد یا به عنوان امانت نزد خود نگه دارد و نمیتواند آن را تملّک کند.در صورتی که در
بیرون حرم پیدا کند، اگر از چیزهاي ماندنی است، مانند لباس و کالا باید یک سال آن را تعریف نماید، سپس مخیّر است بین
تملّک با ضمان، صدقه دادن از طرف صاحبش و نگهداري به عنوان امانت بدون ضمان. و اگر از چیزهاي فاسد شدنی است، مانند
به مشهور نسبت داده شده که «5» . و پس از آن تعریف نماید «4» غذا میتواند قیمت آن را بر ذمّه بگیرد و از آن استفاده کند
تعریف لقطه در هفتۀ اوّل، هر روز باید صورت گیرد، سپس تا پایان ماه اوّل هر هفته یک بار و پس از آن تا پایان سال هر ماه یک
محل تعریف نیز باید اماکنی «6» . بار؛ لیکن بنا به تصریح بسیاري از متأخّران، مقدار و کیفیّت تعریف به مدّت یک سال، عرفی است
که محل اجتماع مردم است، مانند بازار و مسجد باشد. البتّه به دلیل مکروه بودن این عمل در داخل مسجد، در مسجد هنگام ورود و
به تصریح برخی از معاصران تعریف با وسائل ارتباط جمعی، مانند روزنامه، «7» . خروج نمازگزاران میتواند محل تعریف باشد
تعریف به معناي دوم در باب شهادات آمده است.شهادت نابینا نسبت به عقود (- عقد) و «8» . رادیو و تلویزیون نیز صدق میکند
ایقاعات (- ایقاع) پذیرفته است و نیز شهادت وي بر کسی که عقد یا ایقاع از او صادر شده، به استناد تعریف دو مرد عادل پذیرفته
خواهد بود و به قول مشهور در صورت نبود دو معرّف اگر با شنیدن صدا و سایر قراین، عاقد را بشناسد، شهادتش پذیرفته میشود.
تعریف به مفهوم سوم در باب حج آمده است.به قول مشهور، بر حاجی مستحب است قربانی (- قربانی) حج را در شام روز عرفه «9»
در عرفات حاضر کند. ظاهر کلام برخی نیز وجوب آن است. البتّه خبر دادن فروشندة قربانی به تعریف آن در شام عرفه کفایت
«10» . میکند
330 ؛ تحریر / 360 ؛ مهذب الاحکام 23 / 6). جواهر الکلام 38 ) 329 / 5). مهذب الاحکام 23 ) 300 -278 / 4). جواهر الکلام 38 )
10 ). جواهر ) 152 -150 / 9). جواهر الکلام 41 ) 326 / 8). مهذب الاحکام 23 ) 365 -363 / 7). جواهر الکلام 38 ) 227 / الوسیلۀ 2
111 / 154 ؛ الحدائق الناضرة 17 -153 / الکلام 19
ص: 532
تعریف به معناي چهارم در باب صلات به مناسبت به کار رفته است.مستحب است کسانی که در روز عرفه (- روز عرفه) در عرفات
«11» . (- عرفات) حضور ندارند، اعمال آن روز را در مساجد، مشاهد مشرّفه بویژه حرم امام حسین علیه السّلام انجام دهند
تعزیت؛ ج 2، ص: