گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
تعزیت؛ ج 2، ص: 532







- تسلیت
تعزیر؛ ج 2، ص: 532
تعزیر: کیفر نامشخّص در شرع از حیث مقدار، مقابل حد.تعزیر در فقه بر کیفري اطلاق میشود که برخلاف حد (- حدود) شارع
جایگاه اصلی بحث آن، باب حدود است؛ گرچه در بابهایی مانند صوم، حج، «1» . مقدّس، اندازهاي براي آن تعیین نکرده است
تجارت و نکاح نیز به مناسبت از آن سخن رفته است.معروف و مشهور میان فقها ثبوت تعزیر در مطلق ارتکاب حرام و ترك واجب
مرتکب گناه کبیره (- گناه «2» . است. برخی نیز آن را به مواردي اختصاص دادهاند که شارع امر به تأدیب و تعزیر کرده است
کبیره) از روي عمد و علم، تعزیر میشود، مانند کسی که به حرمت شراب علم دارد و آن را حلال نمیداند، اگر آن را بفروشد،
مقدار تعزیر بستگی به نظر حاکم شرع دارد که به «3» . تعزیر میشود و در صورت آگاهی نداشتن از حرمت آن، تعزیر نمیشود
صفحه 346 از 456
اقتضاي زمان و مکان، نوع گناه و مرتکب شوندة آن، تفاوت میکند، ولی همواره از بالاترین حدّ شرعی (صد تازیانه) کمتر است.
برخی گفتهاند تعزیر از پایینترین مرتبۀ حدّ شرعی ( 75 تازیانه) نیز باید کمتر باشد. برخی «4»
؛155 / 448 ؛ درّ المنضود (گلپایگانی) 2 .(2) 254 / 1). جواهر الکلام 41 ) .320 -319 / 165 ؛ کتاب السرائر 1 / 11 ). تذکرة الفقهاء 4 )
448 / 256 ؛ جواهر الکلام 41 / 4). فقه الإمام جعفر الصادق 6 ) 342 / 3). مبانی تکملۀ المنهاج 1 ) 337 / مبانی تکملۀ المنهاج 1
ص: 533
دیگر قائلند تعزیر در جرایمی که با جرایم داراي حدّ شرعی مانند زنا و قذف (- قذف)، تناسب دارد، باید کمتر از حدّ آن باشد،
براي ادب کردن «5» . مانند بوسیدن یا عملی بجز آمیزش با زن اجنبی که با زنا تناسب دارد یا ناسزاگویی که با قذف تناسب دارد
جرم موجب تعزیر از دو راه ثابت میشود: اقرار مجرم، یا گواهی دو نفر «6» . کودك و برده، تعزیر به بیش از ده تازیانه مکروه است
اگر تعزیر شونده هنگام تحمّل تعزیر بمیرد، بنابر مشهور دیه «7» . عادل. در کفایت یک مرتبه اقرار یا لزوم دو مرتبه، اختلاف است
«8» . ندارد
تعزیه؛ ج 2، ص: 533
تعزیه: تسلیت (- تسلیت)/ شبیهخوانی (- شبیهخوانی).
تعشیش؛ ج 2، ص: 533
- لانه
تعصّب؛ ج 2، ص: 533
تعصّب: عصبیّت (- عصبیّت)/ عصابه بستن (- عصابه).
تعصیب؛ ج 2، ص: 533
تعصیب: ارث دادن به عصبۀ میّت.در باب ارث از آن سخن گفته شده است.عصبه نزد عالمان سنّی بر دو قسم است: عصبۀ ذاتی
(عصبۀ بنفسه) و عصبۀ غیري (عصبۀ بالغیر). اوّلی عبارت است از خویشاوندان نرینهاي مانند پسر و برادر که بدون واسطه، یا با
واسطۀ ذکور، مانند عمو، فرزندان پسر و برادر و عمو، با میّت، نسبت دارند. دومی عبارت است از خویشاوندان خارج از عصبۀ ذاتی
که عصوبت را از عصبۀ ذاتی کسب میکنند.اینان عبارتند از: دختر، دختر پسر و خواهر پدري و مادري یا پدري.تعصیب (ردّ) در
فقه شیعه باطل است؛ لیکن اهل سنّت در دو مورد، آن را صحیح میدانند.الف. میّت، وارث فرض بر نداشته باشد. در این صورت،
ارث به عصبه
.470 / 8). جواهر الکلام 41 ) 548 -547 / 477 ؛ فقه الصادق 25 .(7) 444 .(6) 448 / 5). جواهر الکلام 41 )
ص: 534
میرسد، با ملاك الاقرب فالاقرب، و بقیّۀ خویشاوندان، سهمی ندارند. در فقه شیعه، ارث از آن همۀ خویشان است با ملاك یاد
شده.ب. میّت، وارث فرض بردارد، لیکن مقدار ترکه (- ترکه) بیش از سهام آنان است. در این صورت، مقدار اضافی را عصبه به
ارث میبرند و چیزي از آن به فرض بران نمیرسد. لیکن در فقه شیعه، مقدار اضافی نیز از جهت قرابت به فرض بران میرسد؛ جز
شوهر و زن با وجود وارث دیگر و مادر با وجود برادر پدري یا پدري و مادري میّت، و پدر میّت و برادر مادري با وجود یکی از
صفحه 347 از 456
لیکن در صورت عدم وجود وارثی بجز شوهر، مقدار «1» ؛ اجداد پدري که این افراد با وجود وارثی دیگر، مشمول این حکم نیستند
اضافی به شوهر میرسد و در صورت عدم وجود وارثی بجز زوجه در اینکه مقدار اضافی به او ردّ میشود یا آنکه از آن امام علیه
در «2» . السّلام خواهد بود، اختلاف است. قول مشهور عدم ردّ به زوجه است. در نتیجه مقدار اضافی به امام علیه السّلام میرسد
فرض سوم (مادر با وجود برادر و پدر میّت) مقدار اضافی به پدر داده میشود و در فرض آخر (برادران مادري با وجود یکی از
اگر میّت، سنّی و عصبۀ ارث بر او، شیعه باشد، وي میتواند به قاعدة الزام (- قاعدة «3» . اجداد پدري) مقدار اضافی به جدّ میرسد
ارث) -) «4» . الزام) خواستار ارث خود از ترکۀ میّت یاد شده باشد
تعطیل حج؛ ج 2، ص: 534
تعطیل حج: ترك کردن حج.تعطیل حج به خالی شدن مکّه از حاجیان در موسم حج تحقّق مییابد و از آن در باب حج سخن رفته
است.تعطیل حج، جایز نیست. چنانچه مردم از رفتن به مکّه و برگزاري مناسک حج خودداري ورزند، بر حاکم اسلامی واجب است
آنان را بر رفتن و حج گزاردن، وادار کند و در صورت عدم تمکّن مالی
4). جواهر الکلام ) 101 / 3). مهذب الاحکام 30 ) 82 -79 / 396 ؛ جواهر الکلام 39 -393 .(2) 143 -140 / 1). مستند الشیعۀ 19 )
.105 /39
ص: 535
و نداشتن هزینۀ سفر، هزینۀ آن را از بیت المال تأمین نماید. زیارت قبر مطهّر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز مشمول حکم یاد شده
«1» . است
تعطیل حدود؛ ج 2، ص: 535
تعطیل حدود: ترك اقامۀ حدود با داشتن قدرت بر آن و فراهم بودن شرایط.از آن در باب حدود سخن رفته است.تعطیل حدود
شرعی (- حدود) جایز نیست و اجراي آن با داشتن قدرت و وجود شرایط، واجب است 1 (- اقامۀ حدود).
تعظیم؛ ج 2، ص: 535
تعظیم: بزرگ داشتن کسی یا چیزي.تعظیم عبارت است از رعایت مرتبه و شأن هرکس یا هرچیز مستحق تعظیم.مقابل آن اهانت (-
اهانت) است که اخصّ از ترك تعظیم میباشد؛ ازاینرو هر ترك تعظیمی اهانت شمرده نمیشود، هرچند اهانت بدون ترك تعظیم
تحقّق نمییابد.تعظیم داراي مراتبی است. کمترین آن مرتبهاي است که ترك آن اهانت شمرده میشود. به عنوان مثال تعظیم قرآن
کریم به لحاظ مکان مراتبی دارد. پایینترین مرتبۀ آن نگهداري قرآن در جایی است که از قرار گرفتن زیر پا یا بازیچۀ کودکان
محفوظ باشد و ترك این مرتبه، یعنی قرار دادن آن در محل رفتوآمد و در دسترس کودکان اهانت به قرآن شمرده میشود. 1در
قرآن کریم به تعظیم شعائر 2 (- شعائر) و حرمات الهی (مقدّسات) 3 سفارش شده و در کتب مربوط به قواعد فقهی تحت عنوان
قاعدة حرمت اهانت به محترمات و مقدّسات (- قاعدة حرمت اهانت)، به مناسبت از تعظیم سخن رفته است. در پارهاي ابواب فقهی
مانند طهارت، صلات، زکات، تجارت، صید و ذباحه و حدود به عنوان دلیل وجوب، حرمت، استحباب یا کراهت برخی اعمال به
کار گرفته شده است.حکم: تعظیم شخص یا چیزي که شرع یا عقل آن را سزاوار تعظیم میداند، امري راجح و مطلوب است و
ترك آن در مراتبی
558 ؛ القواعد الفقهیۀ / 1. العناوین 1 (3) .395 / 1. جواهر الکلام 41 (2) .7 / 420 ؛ مستمسک العروة 10 / 1). العروة الوثقی 2 )
صفحه 348 از 456
30 .3 (5) 2. حج/ 32 (4) 47 / 300 ؛ جواهر الکلام 3 / (بجنوردي) 5
ص: 536
مستحقّ تعظیم: خداوند متعال اوّلا و بالذّات سزاوار «4» . که منجرّ به اهانت شود، حرام و رعایت دیگر مراتب آن، مستحب است
تعظیم است؛ سپس اسماء و صفات او (- اسماء متبرّکه)؛ لفظی باشد، مانند لفظ اللّه، رحمان، رحیم؛ یا تکوینی، مانند انبیا و اوصیاي
ایشان و مؤمنان کامل و نیز هر چیزي که منتسب به خداي متعال یا اولیاي او است، مانند قرآن، دین، مکانهاي شریف- همچون مکّه،
مدینه، کعبه، کربلا و دیگر مشاهد مشرّفه (- مشاهد مشرّفه)-، زمانهاي شریف- همچون روزهاي عید قربان، فطر، غدیر و جمعه و
ماههاي حرام (- ماههاي حرام)- و نیز اشیاي محترم مانند تربت کربلا و ضریح معصومان علیهم السّلام و اولیاي الهی.کیفیّت تعظیم:
کیفیّت تعظیم، متناسب با شأن و رتبۀ تعظیمشونده متفاوت است.تعظیم خداوند متعال به عبادت و ترك مخالفت او و توصیف و
میباشد.تعظیم انبیا و جانشینان ایشان - « اللّه أکبر » و « سبحان اللّه » تعریف او- به اسمایی که بر تنزیه و کبریایی او دلالت دارد، مانند
به پذیرش دعوت آنان، اطاعت از دستورهاي ایشان و یاد کردن آنان با اوصاف و القاب متناسب با شأن ایشان و ذکر و نشر
فضائلشان است.تعظیم مؤمنان کامل به خضوع در مقابل ایشان، جهت فراگیري معارف و آموزههاي دینی از آنان و ستودن ایشان با
اوصاف متناسب با شأن آنان تحقّق مییابد. تعظیم دین خدا، قرآن، اماکن و ایّام شریف و اشیاي محترم، هرکدام، متناسب با حالات
و شئون آن است.نمونههایی از احکام تعظیم: طهارت: استنجاء (- استنجاء) با دستی که داراي انگشتر مزیّن به اسماء خداوند متعال
«5» . یا معصومان علیهم السّلام است، در صورت عدم علم به نجس شدن آن، به دلیل منافات داشتن آن با تعظیم، مکروه است
و سایر اسامی خاصّ الهی را بدون طهارت، به دلیل منافات داشتن « اللّه » گروهی از فقها مسّ لفظ جلاله
82 -79 / 5). المقنعۀ/ 41 ؛ الحدائق الناضرة 2 ) 47 / 558 ؛ جواهر الکلام 3 / 4). العناوین 1 )
ص: 537
«6» . آن با تعظیم، حرام دانستهاند. برخی حکم یاد شده را به همان دلیل در مورد اسامی انبیا علیهم السّلام نیز جاري کردهاند
ساختن بنا، روي قبر پیشوایان دینی، شهدا و «7» . همچنین برخی به دلیل مذکور، دخول جنب در مشاهد مشرّفه را حرام دانستهاند
صلات: رو به قبله «8» . صالحان و عالمان ربّانی به دلیل تعظیم شعائر الهی، نه تنها مکروه نیست بلکه ممدوح و پسندیده است
گذاردن پیشانی بر خاك به قصد «9» . آمیزش کردن و شلوار پوشیدن و هر حالتی که با تعظیم قبله منافات داشته باشد مکروه است
«11» . صرف آن در تعظیم شعائر الهی است « سبیل اللّه » زکات: از مصارف زکات در سهم «10» . تعظیم در تحقّق سجده، معتبر است
تجارت: گروهی از فقها فروختن قرآن به کافر را به دلیل منافات داشتن آن با تعظیم کتاب آسمانی، حرام دانستهاند.برخی نیز به
همان دلیل، فروختن کتب حدیثی، تفسیري، ادعیه و مانند آنها را که نزد مسلمانان داراي احترام و سزاوار تعظیم است به کفّار حرام
کافی ،« اللّه أکبر » صید و ذباحه: هنگام تذکیۀ حیوان (- تذکیه)، ذکر نام خداوند که بیانگر عظمت او باشد مانند «12» . دانستهاند
حدود: دشنام دهنده به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله یا دیگر معصومان علیهم السّلام، مستحق قتل است. برخی فقها «13» . است
این حکم را بر دشنامدهندة انبیا علیهم السّلام نیز- از آن جهت که تعظیم ایشان از ضروریات و سبّ آنان موجب ارتداد است-
احترام) -) «14» . تعمیم دادهاند
تعظیم شعائر؛ ج 2، ص: 537
- شعائر
تعفّن؛ ج 2، ص: 537
صفحه 349 از 456
- گندیدن
.(10) 548 / 9). العروة الوثقی 1 ) 132 /4 .(8) 53 / 7). الحدائق الناضرة 3 ) 316 / 49 ؛ جواهر الکلام 2 -47 / 6). الحدائق الناضرة 3 )
13 ). منهاج الصالحین (خوئی) ) 340 -338 / 12 ). جواهر الکلام 22 ) 338 / 11 ). تحریر الوسیلۀ 1 ) مختصر الاحکام (گلپایگانی)/ 63
.194 / 14 ). الروضۀ البهیۀ 9 ) 339 -338 /2
ص: 538
تعفیر؛ ج 2، ص: 538
تعفیر: بر خاك نهادن گونه یا طرف پیشانی/ خاك مال کردن (- خاكمالی).تعفیر به معناي اوّل به مناسبت در باب صلات به کار
رفته است.در سجدة شکر (- سجدة شکر) تعفیر مستحب است. کلمات فقها نسبت به موضعی که بر خاك نهاده میشود مختلف
است. بسیاري آن را گونهها دانستهاند که ابتدا گونۀ راست، سپس گونۀ چپ بر خاك نهاده میشود. برخی دو طرف پیشانی
برخی، گذاشتن مطلق «1» . (جبینین) را نیز بر آن افزودهاند که همچون گونهها ابتدا جبین راست، سپس جبین چپ تعفیر میگردد
لیکن برخی در صدق «2» ؛ گونهها بر زمین هرچند بر غیر خاك را در عمل به استحباب کافی، و نهادن بر خاك را افضل دانستهاند
«3» . تعفیر بر گذاشتن گونه بر غیر خاك تأمّل کردهاند
تعقیب؛ ج 2، ص: 538
تعقیب: اشتغال به ذکر، دعا و قرآن پس از نماز/ دنبال کردن فراري (- فرار).تعقیب به معناي نخست در باب صلات مورد بحث قرار
گرفته و از آن به مناسبت در باب تجارت نیز سخن رفته است.حکم: تعقیب بویژه پس از نماز صبح تا طلوع خورشید و پس از نماز
عصر و مغرب مستحب است. 1 در روایتی آمده است: در به دست آوردن روزي، تعقیب از مسافرت براي تجارت مؤثّرتر است. 2آیا
در تحقّق تعقیب، نشستن شرط است یا نه؟ از ظاهر سخنان برخی که تعقیب را به نشستن پس از نماز تفسیر کردهاند، شرط بودن آن
استفاده میشود؛ امّا برخی به صراحت گفتهاند: تعقیب در هر حالتی، نشسته یا ایستاده، سواره یا پیاده، تحقّق مییابد و نشستن،
طهارت، و مانند آن موجب کمال تعقیب است نه شرط آن.برخی نیز گفتهاند: ملاك در تحقّق تعقیب، هیئت عرفی آن است که
برحسب حالتهاي مختلف نمازگزاران مانند اختیار و اضطرار، سفر و حضر متفاوت است. 3
/ 3). جواهر الکلام 10 ) 462 / 2). ذکري الشیعۀ 3 ) 242 -241 / 297 ؛ جواهر الکلام 10 / 462 ؛ ذخیرة المعاد 2 / 1). ذکري الشیعۀ 3 )
3. جواهر (6) 429 / 2. وسائل الشیعۀ 6 (5) 705 / 465 ؛ العروة الوثقی 1 / 1. الألفیۀ و النفلیۀ/ 129 ؛ جواهر الکلام 22 (4) .242 -241
391 -390 / الکلام 10
ص: 539
برخی با توجّه به روایات معتقدند آنچه به ذهن متبادر میشود این است که مراد از تعقیب، مشغول شدن به دعا و ذکر بلافاصله پس
از نماز است. ازاینرو، فاصله انداختن بین نماز و تعقیب به اندازهاي که نزد عرف متشرعین قابل توجّه باشد- حتّی با خواندن نماز
مشروعیت تعقیب- به تصریح بعضی- به نمازهاي واجب روزانه اختصاص ندارد؛ بلکه «4» . مستحب- هیئت تعقیب را از بین میبرد
کیفیّت: براي تعقیب کیفیّت «5» . تعقیب پس از نمازهاي مستحب نیز مشروع و مستحب است؛ هرچند برخی در آن تأمّل کردهاند
خاصّ ی تشریع نشده است. آنچه از ذکر، دعا و درخواست از خداوند و راز و نیاز به درگاه او بر زبان جاري شود در دستیابی به
فضیلت تعقیب کفایت میکند؛ گرچه افضل آن است که به اذکار و دعاهایی پرداخته شود که به عنوان تعقیب از معصومان علیهم
لا إله إلّا اللّه وحده وحده، أنجز وعده و نصر » بعد از سلام نماز؛ خواندن « اللّه اکبر » السّلام وارد شده است، از جمله: گفتن سه بار
صفحه 350 از 456
دوازده مرتبه قرائت سورة توحید، سپس دعاي مکنون (اللّهمّ إنّی أسئلک باسمک المکنون المخزون )؛… سی یا چهل و … ؛« عبده
سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه أکبر) و افضل از همه تسبیح حضرت فاطمه سلام اللّه ) «6» یا صد مرتبه تسبیحات اربع
تسبیح حضرت فاطمه). -) «7» علیها است
تعلیق؛ ج 2، ص: 539
تعلیق: وابسته کردن مفاد عقد یا ایقاع به امري.تعلیق در مقابل تنجیز (- تنجیز) عبارت است از اینکه مفاد عقد (- عقد) یا ایقاع (-
و جملۀ دوم « معلّق » ایقاع)- مثلا فروش کتاب- به تحقّق امري دیگر- مثلا آمدن زید از سفر- انشاء گردد. به مضمون جملۀ اوّل
گفته میشود و از آن در باب تجارت سخن رفته است. « معلّق علیه »
.441 -439 / 396 ؛ وسائل الشیعۀ 6 .(7) 412 -408 .(6) 395 -394 .(5) 393 -392 .(4)
ص: 540
حکم: از شرایط صحّت عقد و ایقاع منجّز بودن آن است؛ ازاینرو، تعلیق در آن دو بهطور اجمال موجب بطلان میگردد.براي
روشن شدن موارد تعلیق صحیح و باطل به قلمرو بحث و اقسام و احکام هریک اشاره میکنیم.قلمرو بحث: محل بحث و اختلاف در
صحّت یا عدم صحّت تعلیق کجا است، انشاء (- انشاء) یا منشأ؟تعلیق در نفس انشاء، محال و غیر معقول است؛ زیرا انشاء به محض
آنچه مورد بحث و اختلاف است، تعلیق منشأ (چیزي که انشاء به آن تعلّق گرفته، «1» . صدور آن از متکلّم واقعیت خارجی مییابد
مثلا منفعت این خانه) است، مانند اینکه کسی به دیگري بگوید: اگر زید از سفر بازگردد تو در فروش خانۀ من وکیل هستی. در
اینجا وکالت، به بازگشت زید مشروط شده است. امّا موردي که انشاء و منشأ هر دو مطلق (منجّز) هستند و تنها متعلّق عقد مشروط
به امري است، از قلمرو بحث خارج است و اشکالی در آن نیست، مانند اینکه کسی به وکیل خود بگوید: تو در فروش خانۀ من در
اقسام: ظرف زمانی معلّق علیه (امري که «2» . روز جمعه وکیل هستی و مراد مقیّد کردن فروش خانه به روز جمعه باشد نه وکالت
منشأ مشروط به آن میشود) یا حال است و یا آینده. هریک از آن دو، وجودش یا معلوم است و یا مشکوك. هریک از چهار
بنابر «3» . صورت یا در تحقّق مفهوم عقد یا ایقاع دخالت دارد و یا در صحّت آن و یا در هیچکدام. مجموع میشود دوازده قسم
مشهور- بلکه بر آن ادّعاي اجماع شده- تعلیق منشأ بر امري که وجودش مشکوك است موجب بطلان عقد یا ایقاع میگردد؛ خواه
برخی فقها با استدلال به اینکه قطع به ترتّب اثر «4» . زمانش حال باشد یا آینده، در مفهوم یا صحّت عقد یا ایقاع دخیل باشد یا نباشد
تعلیق بر امر استقبالی دوگونه تصوّر میشود: «5» . بر عقد یا ایقاع شرط صحّت آن نیست، تعلیق یاد شده را صحیح دانستهاند
/ 5). حاشیۀ المکاسب (یزدي) 1 ) 65 / 4). مصباح الفقاهۀ 3 ) 352 / 3). فقه الصادق 15 ) 59 و 66 -58 .(2) 66 / 1). مصباح الفقاهۀ 3 )
107 - 255 ؛ نهج الفقاهۀ/ 106 -254 / 91 ؛ منیۀ الطالب 1
ص: 541
1. قید بهگونۀ شرط متأخّر در منشأ اخذ شود؛ بدین معنا که مفاد عقد یا ایقاع فعلی است و هماکنون انشاء میشود، لیکن مقیّد به
تحقّق معلّق علیه در آینده است، مانند اینکه فروشنده بگوید: این خانه را فروختم اگر ماه رمضان داخل شود و مراد انشاي بیع در
زمان حال، لیکن مقیّد به دخول ماه رمضان باشد. 2. قید بهگونۀ شرط مقارن در منشأ اخذ شود؛ بدین معنا که مفاد عقد یا ایقاع پس
اگر قید «6» . از تحقّق آن امر انشاء گردد. مثلا در مثال یاد شده مراد، تحقّق بیع از زمان حلول ماه رمضان باشد نه از هماکنون
بهگونۀ شرط مقارن در منشأ اخذ شود و امر استقبالی معلوم الحصول باشد، مانند ماه رمضان، برخی بر بطلان این نوع تعلیق ادّعاي
صحّت گونههاي دیگر تعلیق محل اختلاف است. بسیاري، تعلیق «8» . هرچند برخی معاصران آن را نپذیرفتهاند «7» . اجماع کردهاند
إن کانت هذه » : عقد یا ایقاع را بر امري که در تحقّق مفهوم عقد یا ایقاع دخالت دارد، صحیح دانستهاند، مانند اینکه مردي بگوید
صفحه 351 از 456
اگر این همسر من است او را طلاق دادم. همچنین تعلیق بر امري که در صحّت عقد یا ایقاع دخالت دارد، مانند ؛« زوجتی فهی طالق
اینکه شخص بگوید: اگر فلان چیز تملّکپذیر است آن را به تو فروختم.تعلیق منشأ بر امري که دخالتی در مفهوم و نیز صحّت عقد
یا ایقاع ندارد- و از آن به تعلیق بر صفت تعبیر میشود- در صورتی که حصول آن صفت در زمان حال یقینی باشد، بسیاري آن را-
همچون صورت پیشین- صحیح دانستهاند، مانند اینکه فروشنده با علم به اینکه امروز، جمعه است بگوید: اگر امروز، جمعه باشد
«9» . خانهام را به تو فروختم
تعلیم؛ ج 2، ص: 541
- آموزش
203 ؛ مصباح الفقاهۀ -191 / 9). العناوین 2 ) 355 / 8). فقه الصادق 15 ) 65 / 7). مصباح الفقاهۀ 3 ) 353 -352 / 6). فقه الصادق 15 )
.356 -351 / 64 ؛ فقه الصادق 15 -62 /3
ص: 542
تعمّد اعراب؛ ج 2، ص: 542
تعمّد اعراب: آشکار کردن اعراب/ زیادهروي نکردن در وقف.تعمّد اعراب به آشکار کردن اعراب کلمات- در حدّي که متمایز از
یکدیگر گردند- حاصل میشود. برخی گفتهاند: احتمال میرود مراد از آن، زیادهروي نکردن در وقف بویژه در موارد مرجوح
بعضی نیز بین هر دو احتمال جمع کرده و گفتهاند: تعمّد اعراب یا به آشکار کردن حرکات کلمه است و یا به «1» . بودن آن باشد
«3» . از آن به مناسبت در باب صلات نام برده شده است.تعمّد اعراب در قرائت نماز مستحب است «2» . زیادهروي نکردن در وقف
(- اعراب)
تعمّق؛ ج 2، ص: 542
تعمّق: بسیار دقّت کردن.از آن به مناسبت در باب طهارت سخن رفته است.تعمّق در وضو یعنی دقّت بیش از حدّ متعارف در آن، در
روایتی مورد نهی قرار گرفته و مکروه است. 1
تعمیر؛ ج 2، ص: 542
تعمیر: اصلاح و مرمّت زمین، ساختمان و غیر آن.از آن به مناسبت در بابهاي مختلفی نظیر صلات، زکات، جهاد، وقف و صلح
از زکات در مصالح « سبیل اللّه » سخن رفته است.تعمیر مساجد 1 و مشاهد مشرّفه 2 (- مشاهد مشرّفه) مستحب است. صرف سهم
عمومی همچون تعمیر مدارس و پلها بنابر مشهور جایز است. 3تعمیر معابد اهل کتاب (- اهل کتاب) براي مسلمانان و دریافت
اجرت در برابر آن مکروه است. 4ملک وقفیاي که نیاز به تعمیر دارد اگر واقف، مالی را جهت اصلاح و تعمیر آن معیّن کرده
باشد، همان مال صرف تعمیر میگردد، در غیر این صورت
/ 1. العروة الوثقی 1 (5) .98 / 1. کشف الغطاء 2 (4) . 3). اللمعۀ الدمشقیۀ/ 29 ) 603 / 2). الروضۀ البهیۀ 1 ) 334 / 1). ذکري الشیعۀ 3 )
322 /21 .4 (8) 370 /15 .3 (7) 341 -340 / 2. جواهر الکلام 4 (6) 597
ص: 543
از آنچه براي مساجد و مشاهد مشرّفه وقف میگردد، جایز است براي تعمیر «5» . براي تعمیر از محلّ درآمد وقف استفاده میشود
صفحه 352 از 456
هرگاه ملک مشترك بین دو نفر همچون چاه، نهر، قنات و دیوار، خراب شود و یکی از آنان بخواهد آن «6» . آنها نیز مصرف شود
را تعمیر کند نمیتواند شریکش را در تعمیر آن مجبور سازد. در اینکه اقدام بر تعمیر منوط به اجازة شریک میباشد یا نه، اختلاف
احیاء موات) (- زمین) (- ساختمان) -) «7» . است
تعمیم؛ ج 2، ص: 543
تعمیم: توسعه دادن و همه را شامل گردانیدن.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، نکاح، مزارعه و وکالت سخن رفته است.تعمیم در
دعا مستحب است؛ بدین گونه که دعاکننده، دیگر مؤمنان را نیز در دعاي خود شریک و سهیم کند؛ چه اینکه اینگونه دعا به
اجابت نزدیکتر است. 1بر تعمیم در دعا براي امام جماعت تأکید بیشتري شده است. 2از شرایط استجابت دعوت مؤمن آن است
که دعوتکننده دعوت خود را به فقرا نیز تعمیم دهد و در صورت اختصاص دعوت به توانگران، اجابت آن رجحان ندارد. 3مردي
که از سوي زنی وکیل شده تا او را به عقد کسی درآورد، نمیتواند زن را براي خود عقد کند مگر آنکه زن تصریح به تعمیم مورد
وکالت کرده باشد. 4در عقد مزارعه (- مزارعه) مزروع (آنچه زراعت میشود از گندم، جو و غیر آن) باید تعیین گردد و اگر
تصریح به تعمیم آن شود عقد صحیح است و زراعتکار بین انواع زراعت مخیّر خواهد بود. 5
.1 (8) .270 -266 / 134 ؛ جواهر الکلام 26 -132 / 7). الحدائق الناضرة 21 ) 74 / 6). تحریر الوسیلۀ 2 ) 79 / 5). مهذب الاحکام 22 )
28 -27 / 3. مسالک الافهام 7 (10) 106 / 504 ؛ وسائل الشیعۀ 7 / 2. کشف الغطاء 3 (9) 504 / 455 ؛ کشف الغطاء 3 / ذکري الشیعۀ 3
.636 /1 .5 (12) 251 / 4. تحریر الوسیلۀ 2 (11)
ص: 544
تعنیت؛ ج 2، ص: 544
تعنیت: سختگیري کردن.از آن در باب قضاء یاد شده است.بر قاضی در مقام شهادت گرفتن، سختگیري نسبت به شهودي که
جزء صالحان و اهل معرفت و دقّت هستند کراهت دارد، مانند آنکه آنان را از یکدیگر جدا کند یا از ایشان بخواهد همۀ ویژگیها و
مشخّصات مشهودبه را باز گویند و یا آنان را از عواقب شهادت کذب برحذر دارد؛ لیکن سختگیري نسبت به شهودي که از نظر
«1» . صلاح و معرفت و دقّت، مورد شک و اتّهام هستند مستحب است
تعنیس؛ ج 2، ص: 544
تعنیس: بیشوهر ماندن دختر پس از بلوغ به مدّت طولانی.از آن در باب نکاح یاد شده است.در اینکه عنوان بکر بر دختري که
بدون تماس با مردي بر اثر پریدن یا طولانی شدن مدّت تجرّد و غیر آن، بکارتش زائل شده صدق میکند تا احکام آن را داشته
باشد (- باکره) یا چنین دختري حکم بیوه را دارد، اختلاف است (- بیوه). 1
تعوّذ؛ ج 2، ص: 544
- استعاذه
تعویذ؛ ج 2، ص: 544
تعویذ: اذکاري خاص براي دفع چشم زخم، سحر، آفات و بلایا و برطرف کردن دردها و بیماریها 1/ استعاذه (- استعاذه).تعویذ به
صفحه 353 از 456
نیز گفته میشود- به منظور فوق براي خود یا دیگري خوانده و یا نوشته شده و همراه « تعویذه » یا « عوذه » مفهوم نخست- که به آن
میگردد.بر تعویذ، احکامی مترتّب است که به مناسبت در باب طهارت و صلات و نیز استفتائات بدان اشاره شده است.حکم
تکلیفی: تعویذ با قرآن، اسامی خداوند، اذکار و ادعیۀ وارد شده از معصومان علیهم السّلام و مضامین صحیح، جایز و با اذکار
مجهول و مضامین نادرست حرام است. 2 از پیامبر اکرم
؛« عوذ » 1. لسان العرب/ واژة (3) .165 -164 / 120 ؛ مسالک الافهام 7 / 1. جامع المقاصد 12 (2) .128 / 1). جواهر الکلام 40 )
236 / 460 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 2. کشف الغطاء 3 (4) 13 / مشارق الشموس 1
ص: 545
صلّی اللّه علیه و آله و دیگر معصومان علیهم السّلام تعویذهاي بسیاري در موضوعات مختلف نقل شده که در کتب روایی به
و گرفتن «5» ساختن محفظۀ طلا یا نقرهاي براي آن «4» ، احکام: همراه داشتن تعویذ حتّی براي زن حائض «3» . تفصیل آمده است
«7» . و دمیدن در آن مکروه است «6» اجرت بر تعویذ مشروع، مباح
تعویض؛ ج 2، ص: 545
- تبدیل
تعییر؛ ج 2، ص: 545
- سرزنش
تعیین؛ ج 2، ص: 545
تعیین: متمایز کردن چیزي از غیر آن.تعیین عبارت است از متمایز کردن چیزي از غیرش به خصوصیّتی که چیزي دیگر در آن
خصوصیت با آن مشارکت نداشته باشد. از این عنوان در ابواب عبادات و نیز عقود و ایقاعات سخن رفته است.عبادات: نیّت به
معناي قصد قربت، شرط صحّت عبادات است. هرگاه ذمّۀ مکلّف به چند عبادت مختلف- همچون نماز ظهر، عصر، مغرب و عشا-
مشغول باشد، تعیین آنها در نیّت- هرچند به اجمال، مثلا آنچه ابتدا بر عهدة او آمده- بنابر قول مشهور لازم است. 1 بلکه بنابر نظر
گروهی در فرض اتحاد عمل نیز تعیین آن هرچند بهگونۀ اجمال یعنی به قصد آنچه در ذمّه آمده، لازم است. 2 در لزوم تعیین از
جهت ادا و قضا و نیز وجوب و استحباب اختلاف است. 3تعیین نوع روزه در غیر ماه رمضان به اینکه روزة کفّاره است یا قضا و یا
نذر، لازم است. همچنین در روزة مستحبّ خاص، مانند روزة ایّام البیض (- ایّام البیض) تعیین نوع روزه براي احراز خصوصیت آن،
معتبر است. 4در نماز جماعت، تعیین امام هرچند به اشاره، شرط صحّت اقتدا (- اقتداء) است. 5
/ 5). العروة الوثقی 1 ) 460 / 342 ؛ کشف الغطاء 3 / 4). وسائل الشیعۀ 2 ) 406 -193 / 341 و 91 -127 /87 ،251 / 3). بحار الانوار 73 )
/ 1. مستمسک العروة 6 (8) .350 / 7). وسائل الشیعۀ 6 ) 29 / 6). استفتاآت (امام خمینی) 2 ) 128 / 158 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 1
167 / 200 ؛ العروة الوثقی 2 -195 /8 .4 (11) 14 -12 / 3. مستمسک العروة 6 (10) 615 -614 / 2. العروة الوثقی 1 (9) 12 -10
233 / 5. جواهر الکلام 13 (12)
ص: 546
عوض و معوّض در عقدهاي «6» ، عقود و ایقاعات: آنچه از ارکان عقد به شمار میرود باید تعیین گردد، مانند دو طرف عقد
بیع نسیه) و ازدواج موقّت -) «9» اجاره)؛ مدّت در مثل سلف (- بیع سلف)، نسیه -) «8» بیع) و اجاره -) «7» معاوضی همچون بیع
صفحه 354 از 456
تعیین زنی «13» . مضاربه) و مهر در ازدواج موقّت -) «12» مزارعه) و مضاربه -) «11» ازدواج موقّت)؛ مقدار سهم در مزارعه -) «10»
دعوا). (- -) «15» طلاق).در مرافعات، اختیار تعیین قاضی با مدّعی است -) «14» که طلاق داده میشود شرط صحّت طلاق است
ابهام)
تغابن؛ سوره؛ ج 2، ص: 546
تغابن؛ سوره: شصت و چهارمین سورة قرآن کریم.در باب صلات آمده است.قرائت سورة تغابن در نمازهاي واجب مستحب است.
1
تغریب؛ ج 2، ص: 546
- تبعید
تغریر؛ ج 2، ص: 546
تغریر: در معرض خطر قرار دادن.از آن به مناسبت در بابهایی نظیر جهاد و قصاص سخن رفته است.تغریر نفس، جز در موارد مهمتر
از حفظ جان، همچون جهاد واجب (- جهاد) حرام است. 1 چنانکه در قصاص اعضا، اگر قصاص عضوي سبب شود قصاص شونده
در معرض هلاکت قرار گیرد یا به عضوي دیگر صدمه وارد گردد و در نتیجه قصاص از حدّ خود تجاوز کند، قصاص، ساقط و دیه
یا ارش (- ارش) جایگزین آن میشود؛ ازاینرو، قصاص
/30 .(10) 102 -100 / 9). جواهر الکلام 23 ) 575 / 8). العروة الوثقی 2 ) 418 -417 / 7). جواهر الکلام 22 ) 187 / 6). العناوین 2 )
/ 15 ). مبانی تکملۀ المنهاج 1 ) 46 -45 /32 .(14) 162 / 13 ). جواهر الکلام 30 ) 640 .(12) 708 / 11 ). العروة الوثقی 2 ) 176 -172
47 / 1. جواهر الکلام 21 (17) .147 / 478 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 1. کشف الغطاء 3 (16) .10 -9
ص: 547
«2» . در موارد شکستگی استخوان و در مثل جائفه (- جائفه) و مأمومه (- آمّه) جاري نمیگردد
تغسیل؛ ج 2، ص: 547
- غسل
تغلیب؛ ج 2، ص: 547
تغلیب: غلبه دادن حکمی بر حکمی دیگر در یک موضوع.از آن در بابهایی نظیر طهارت، نکاح، تدبیر، صید و ذباحه و لقطه سخن
رفته است.مهمترین موارد تغلیب در فقه عبارت است از: 1. تغلیب حرام بر حلال: از جمله قواعد مورد استناد فقها قاعدة تغلیب حرام
بر حلال است (- قاعدة تغلیب).البتّه کلّیت این قاعده محل اختلاف و اشکال میباشد؛ 1 لیکن در مواردي به آن عمل شده است،
مانند مورد شبهۀ محصوره (- شبهۀ محصوره) همچون اشتباه آبی بین آب غصبی و آب مباح که بنابر مشهور از هر دو باید اجتناب
کرد. یا اشتباه گوشتی، بین گوشت تذکیه شده و غیر آن که اجتناب از آن بنابر قول مشهور واجب است. هنگام شک در تذکیه به
جهت شک در تحقّق شرایط آن در شبهۀ موضوعی (- شبهۀ موضوعی) اجتناب از گوشت مشکوك التذکیه واجب است (-
تذکیه). 2. تغلیب حرّیت بر بردگی: در دوران امر بین حرّیت و بردگی، غلبه با حرّیت است؛ 2 ازاینرو، بنابر مشهور اگر مولا بعض
صفحه 355 از 456
برده را آزاد کند آزادي به تمام برده سرایت مینماید؛ هرچند مولا به مقدار همان بعض مالک برده باشد 3 (- عتق).همچنین بنابر
4. تغلیب مشهور فرزندي که یکی از والدین او حرّ و دیگري برده است، به حرّ ملحق میشود و محکوم به حرّیت خواهد بود. 3
اسلام بر کفر: جانب اسلام بر جانب کفر غلبه دارد؛ ازاینرو، با مسلمان بودن یکی از پدر و مادر، فرزند نابالغ آنان محکوم به اسلام
خواهد بود 5 و نیز کودك پیدا شده در سرزمین اسلام یا در سرزمین کفر که مسلمانان نیز در
264 ؛ ایضاح / 2. مختلف الشیعۀ 7 (4) 99 / 1. مستمسک العروة 14 (3) .355 -354 / 1007 ؛ جواهر الکلام 42 / 2). شرائع الإسلام 4 )
25 / 183 و 39 /38 .5 (7) 213 /30 .4 (6) 154 -152 / 3. جواهر الکلام 34 (5) 231 / الفوائد 1
ص: 548
اگر کافري و مسلمانی در فرزندي کودکی اختلاف کنند، برخی با استناد به «6» . آنجا زندگی میکنند، محکوم به اسلام است
«7» . قاعدة تغلیب جانب اسلام، حکم به ترجیح ادّعاي مسلمان بر ادّعاي کافر کردهاند
تغلیب؛ قاعده؛ ج 2، ص: 548
- قاعدة تغلیب
تغلیس؛ ج 2، ص: 548
تغلیس: نماز صبح را بعد از طلوع فجر صادق و بدون تأخیر گزاردن.تغلیس از غلس به معناي تاریکی پایانی شب، عبارت است از
سیر و حرکت در غلس و مراد از آن در این مقام این است که نماز صبح در نخستین لحظات طلوع فجر صادق و پیش از پخش آن
در سطح افق اقامه گردد. از این عنوان در باب صلات یاد شده است.در نماز صبح، تغلیس افضل است. 1
تغلیظ؛ ج 2، ص: 548
تغلیظ: سختگیري و در تنگنا قرار دادن کسی.از آن به مناسبت در بابهاي امر به معروف و نهی از منکر، قضاء، حدود و دیات
سخن رفته است.انواع تغلیظ: تغلیظ یا گفتاري است یا رفتاري. اوّلی نیز گاه با تغلیظ زمانی و مکانی هر دو همراه است و گاه با یکی
از آن دو. 1. تغلیظ گفتاري (قولی): تغلیظ قولی (خشونت در گفتار و برخورد تند) از مراتب امر به معروف و نهی از منکر و با توقّف
دفع منکر بر آن، واجب است و در غیر این صورت جایز نیست 1 (- امر به معروف و نهی از منکر).بر حاکم، تغلیظ در قسم دادن
مستحب است. تغلیظ در قسم، به قول و زمان و مکان صورت میگیرد. قول، مانند سوگند دادن به اسمی از اسماء خداوند که بر
انتقامگري، عظمت و هیبت ذات حق دلالت دارد. زمان، مثل قسم دادن در روز جمعه و مکان، همچون سوگند دادن در مسجد یا
بین رکن و مقام در مسجد الحرام
478 / 1. تحریر الوسیلۀ 1 (9) .53 / 328 ؛ مستند الشیعۀ 4 / 1. نهایۀ الإحکام 1 (8) .213 .(7) 181 /38 .(6)
ص: 549
و یا در مشاهد مشرّفه و غیر آن از مکانهاي مقدّس.تغلیظ قسم به یکی از امور یاد شده نسبت به کافر، به قول، زمان یا مکانی انجام
میگیرد که نزد او محترم و مقدّس است، مانند قسم دادن مسیحی در کلیسا در روز یکشنبه و یهودي در معبدش، روز شنبه به الفاظ
بر حاکم، تغلیظ در قسم دادن نسبت به تمامی حقوق هرچند اندك- بجز حقوق مالی کمتر از یک «2» . و اسامی مقدّس نزد ایشان
اگر طرف دعوا از پذیرفتن تغلیظ در قسم خودداري ورزد بر آن اجبار نمیشود.با خودداري وي، «3» . چهارم دینار- مستحب است
2. تغلیظ فعلی (تشدید مجازات): از موارد تشدید مجازات، ارتکاب زنا (- زنا) با مرده «4» . نکول (- نکول) نیز تحقّق نمییابد
صفحه 356 از 456
است؛ بدین معنا که حاکم، زناکار را بیش از حدّ مقرّر به مقدار صلاحدید، کیفر میکند. همچنین اگر کسی این عمل را در مکانی
برخی در ارتکاب لواط (- لواط) با «5» . شریف مانند مسجد و مشاهد مشرّفه یا زمانی شریف همچون ماه رمضان مرتکب گردد
کسی که در ماه حرام (- ماههاي حرام) دیگري را کشته مشمول تغلیظ مجازات «6» . مرده نیز تشدید مجازات را ثابت دانستهاند
است و در صورت درخواست ولیّ مقتول، علاوه بر دیۀ کامل ملزم به پرداخت یک سوم دیه میشود. در اینکه حکم یاد شده در
حرم مکّه و حرم امامان معصوم علیهم السّلام نیز جاري است یا نه، اختلاف است. در ثبوت تغلیظ بین کشتن مسلمان و غیر مسلمان
فرقی نیست. چنانکه تغلیظ تنها در مورد قتل است و در غیر قتل جاري نمیشود.در فرض اجتماع دو سبب از اسباب تغلیظ- مانند
«7» . کشتن در مکّه در ماه حرام- آیا مقدار اضافی دیه (یک سوم) تعدّد مییابد یا نه، اختلاف است
.30 -26 /43 .(7) 647 .(6) 645 -644 /41 .(5) 234 .(4) 233 /40 .(3) 233 -230 / 62 و 40 -61 / 2). جواهر الکلام 34 )
ص: 550
تغیّر؛ ج 2، ص: 550
تغیّر: دگرگونی در اوصاف و غیر آن.بحث عمدة تغیّر دربارة تغیّر آب به نجاست است که در باب طهارت آمده و در بابهاي اجتهاد
و تقلید و تجارت نیز از تغیّر به مناسبت سخن رفته است.تغیّر در آب: تغیّر در آب با تغیّر رنگ، مزه یا بوي آن به سبب ملاقات با
نجاست حاصل میشود. آب یا به صرف ملاقات با نجاست- هرچند تغیّر نیابد- منفعل و متنجّس میشود؛ چنانکه بنابر مشهور در
آب قلیل (- آب قلیل) چنین است و یا به سبب تغیّر در یکی از اوصاف یاد شده؛ چنانکه در آب کثیر یعنی آب کر (- آب کر) و
. آب جاري (- آب جاري) اینگونه است. در تغیّري که موجب نجاست میگردد مباحثی مطرح است که بدانها اشاره میشود. 1
تغیّر حسّی و تقدیري: آیا تنها تغیّر حسّی که با حواسّ درك میشود موجب نجاست میگردد یا تغیّر تقدیري نیز همین حکم را
دارد؟ تقدیر به سه گونه متصور است: الف. به لحاظ قصور در مقتضی تغیّر، مانند آنکه مقداري خون کم رنگ در آب کر بریزد؛
بهگونهاي که اگر رنگ آن، سرخ و طبیعی بود، آب، رنگ خون به خود میگرفت و متغیّر میگشت.ب. به لحاظ قصور در شرط
تغیّر، مانند آنکه مرداري در هواي سرد در آب کر بیفتد که اگر این اتّفاق در هواي گرم رخ میداد آب را متعفّن و متغیّر
میکرد.ج. به لحاظ وجود مانع از ادراك حسّی تغیّر، مانند آنکه مقداري خون در آب کرّي که سرخ رنگ است ریخته شود؛
بهگونهاي که اگر آب، سرخ رنگ نبود تغیّر آن به خون قابل ادراك بود.نظر مشهور در فرض اوّل و دوم عدم انفعال آب است.
2. تغیّر به ملاقات با نجاست: از شرایط «1» . گروهی در فرض سوم، تغیّر تقدیري را کافی دانسته و حکم به انفعال آب کردهاند
نجاست آب با تغیّر، ملاقات نجاست با آن است نه صرف مجاورت؛ ازاینرو آبی که به سبب مجاورت نجاست همچون مردار-
بدون آنکه اتّصالی به
93 -89 / 122 ؛ التنقیح (الطهارة) 1 -121 / 81 ؛ مستمسک العروة 1 -77 / 1). جواهر الکلام 1 )
ص: 551
3. تغیّر به اوصاف سهگانه: از شرایط نجس شدن آب، تغیّر به یکی از «2» . مردار پیدا کند- متغیّر شده محکوم به نجاست نیست
اوصاف سهگانۀ نجاست؛ رنگ، مزه و بو میباشد.تغیّر به دیگر اوصاف نجاست همچون گرمی، سردي و غلظت بنابر تصریح
4. تغیّر به صفت یا «3» . بسیاري موجب نجاست نمیشود بلکه عدّهاي بر عدم نجاست به غیر اوصاف سهگانه، ادّعاي اجماع کردهاند
سنخ صفت نجاست: آیا در تغیّر شرط است که به مثل صفت عین نجس، مثلا سرخی در تغیّر به خون یا سنخ و جنس آن صفت-
همچون زردي که سنخ صفت سرخی خون به شمار میرود- باشد یا تغیّر به یکی از اوصاف سهگانه به سبب ملاقات با عین نجس
موجب نجاست آب میگردد هرچند مثل یا سنخ صفت عین نجس نباشد، بدین معنا که وصف، پس از ملاقات عین نجس با آب به
صفحه 357 از 456
5. تغیّر به اوصاف سهگانۀ «4» . سبب نجاست، پدید آید و قبل از آن نه در آب بوده و نه در عین نجس؟نظر اکثر فقها قول دوم است
متنجّس: تغیّر یاد شده سه صورت دارد.الف. متنجّس، حامل اجزاي نجس باشد؛ بهگونهاي که سبب پراکنده شدن آن اجزاء در آب
و تغیّر آن گردد.ب. متنجّس، حامل صفت نجاست باشد و بدون پخش اجزاي نجس در آب، آن را به وصف نجاست تغییر دهد.ج.
متنجّس، آب را به وصف خود تغییر دهد، مانند آنکه شیرة نجس در آب کر ریخته و آب، رنگ آن را بگیرد و زرد شود.در
صورت اوّل، آب نجس میشود.در صورت دوم، نظر گروهی بر نجاست آب است؛ لیکن برخی، حکم مجاورت را بر آن جاري
دانستهاند. برخی دیگر حکم به نجاست را مشکل دانسته و احتیاط کردهاند. و بالاخره گروه چهارم، معیار را صدق تغیّر به نجاست
دانسته و گفتهاند: اگر به نظر عرف، تغیّر مستند به نجاستی باشد که سبب نجس شدن متنجّس شده، موجب نجاست آب میگردد.
در صورت سوم آب نجس نمیشود؛ هرچند
.(4) 147 / 123 ؛ مهذب الاحکام 1 / 83 ؛ مستمسک العروة 1 / 3). جواهر الکلام 1 ) 30 / 82 ؛ العروة الوثقی 1 / 2). جواهر الکلام 1 )
148 / 123 ؛ مهذب الاحکام 1 / 71 ؛ مستمسک العروة 1 / 77 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 1 / جواهر الکلام 1
ص: 552
تغیّر در اجتهاد: اگر براي مجتهد در مسئلهاي تبدّل رأي پیدا شود براي «5» . قول به نجاست به شیخ طوسی نسبت داده شده است
لیکن در وجوب اعلام آن به مقلّد، نظراتی وجود دارد، از جمله: برخی بین «6» ؛ مقلّد وي جایز نیست بر فتواي قبلی او باقی بماند
صورت موافقت فتواي پیشین با احتیاط و صورت عدم موافقت آن تفصیل داده، در صورت اوّل، اعلام را بر مجتهد واجب ندانسته و
برخی دیگر بین معلوم شدن خطاي فتواي قبلی به دلیل قطعی یا به سبب فساد اجتهاد نخستین و «7» . در صورت دوم واجب دانستهاند
تغیّر اوصاف کالا: در «8» . بین صورت روشن شدن خطا به دلیل ظنّی، تفصیل داده و تنها در صورت اوّل اعلام را واجب دانستهاند
مواردي که مشاهدة کالا در رفع غرر (- قاعدة غرر) و جهالت از آن کفایت میکند؛ چنانچه کالاي مشاهده شده پیش از معامله، در
زمان خریدن، حاضر نباشد، در صورت سپري نشدن مدّت زمانی که بهطور معمول، کالا در آن زمان متغیّر میشود، همان مشاهدة
قبلی- حتّی در صورت احتمال یا ظن تغیّر- کفایت میکند و معامله صحیح است؛ لیکن اگر پس از این، تغیّر ثابت شود، براي
خریدار حقّ خیار فسخ معامله محفوظ خواهد بود و در صورت سپري شدن مدّت یاد شده، مشاهدة قبلی کفایت نمیکند و معامله
«9» . براساس آن باطل است
تغییر؛ ج 2، ص: 552
- تبدیل
تغییر جنسیت؛ ج 2، ص: 552
تغییر جنسیّت: تبدیل ماهوي هریک از مرد و زن به دیگري/ اصلاح جنسیت انسانهاي دو جنسی با عمل جراحی و مانند آن.هر
انسانی در واقع از نظر جنسیّت یا مرد است و یا زن- هرچند برخی احتمال
؛26 -25 .(7) 12 / 6). العروة الوثقی 1 ) 120 / 69 ؛ مستمسک العروة 1 / 84 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 1 / 5). جواهر الکلام 1 )
.430 /22 .(9) 101 / 8). جواهر الکلام 40 ) 29 و 42 / 79 و 107 ؛ تحریر العروة 2 -75 / مستمسک العروة 1
ص: 553
وجود جنس سومی را که نه مرد باشد و نه زن بلکه محل اجتماع هر دو عنوان باشد، مطرح کردهاند- لیکن بعضی افراد برحسب
ظاهر، هویّت دو جنسی دارند.اینان دوگونهاند: 1. اشخاصی که یک جنسیت در آنان پنهان و جنسیت دیگر آشکار است، مانند
صفحه 358 از 456
کسی که در آغاز تولّد به ظاهر پسر بوده، لیکن با گذشت زمان، نشانههاي زن بودن در او نمایان گشته است؛ بهگونهاي که
متخصّصان فن بر زن بودن وي گواهی داده و وجود آلت تناسلی را در او همچون قطعه گوشتی زاید شبیه آلت دانستهاند.عکس آن
نیز ممکن است. 2. اشخاصی که آلت تناسلی مرد و زن، هر دو را دارند. در فقه از چنین کسی به خنثی (- خنثی) تعبیر شده است و
از دیرباز در کلمات فقها به تبعیّت روایات، مطرح است.خنثی بر دو گونه است: مشکل و غیر مشکل. جنسیت خنثاي مشکل- به
دلیل عدم وجود علائم شرعی در وي که بتوان به یکی از دو جنس زن و مرد ملحق کرد- معلوم نیست. به همین دلیل احکام ذکر
شده در فقه دربارة او مبتنی بر احتیاط است؛ برخلاف خنثاي غیر مشکل که جنسیت وي به دلیل وجود علائم شرعی، شناخته شده
است و در نتیجه به یکی از دو جنس مرد یا زن ملحق میشود.تغییر (یا اصلاح) جنسیت افراد دو جنسی از هر دو قسم یاد شده
(خنثی و غیر خنثی) ممکن، بلکه در خارج واقع شده است؛ لیکن آیا تغییر حقیقی نسبت به کسی که در یک جنس کامل است
عنوان تغییر جنسیت از مباحث جدید «1» . امکان دارد یا نه؟ علم پزشکی نه تنها وقوع آن را نفی میکند بلکه آن را ممکن نمیداند
در دانش پزشکی است که فقها در بخش مسائل مستحدثه به برخی احکام آن اشاره کردهاند.حکم: تغییر جنسیت افراد دو جنسیّتی
بنابر تصریح گروهی فی نفسه جایز است. البتّه از مقدّمات حرام آن همچون لمس و نظر به عورت- جز به اندازهاي که ضرورت
اقتضا میکند- باید اجتناب کرد.
38 / 1). حقوق خانواده 1 )
ص: 554
تغییر جنسیت نوع اوّل از افراد دو جنسیّتی، در حقیقت آشکار کردن واقعیت پوشیده است نه تغییر ماهوي؛ بنابراین با آشکار شدن
جنس واقعی فرد، احکام آن بر او مترتّب میگردد، بلکه اگر پیش از حصول تغییر ظاهري، علم به جنسیت واقعی پیدا شود احکام
آن جاري میگردد.تغییر جنسیت در خنثاي غیر مشکل نیز- که جنسیت او به سبب علائم شرعی محرز است- با عمل جراحی به
منظور الحاق وي به جنسی که علائم شرعی اقتضا میکند، در واقع تغییر جنسیت نیست. در خنثاي مشکل اگر عمل جراحی سبب
بروز تنها آثار و خواص یکی از دو جنس گردد، خنثی به همان جنس ملحق و مشمول احکام آن میگردد.البتّه در هیچ یک از
اقسام یاد شده، تغییري در جنسیت فرد به معناي نخست حاصل نشده، بلکه با عمل جراحی اموري که پنهان بوده آشکار گشته است
که همان معناي دوم از تغییر جنسیت است.تغییر جنسیت در اشخاص تک جنسیّتی بر فرض امکان آن آیا از نظر شرع جایز است یا
نه؟ مسئله محل اختلاف است. بر فرض امکان و تحقّق این نوع تغییر که حقیقتا عنوان تغییر جنسیت بر آن صادق است، مسائل و
فروع بسیاري در ارتباط با ارث، نسب، زوجیت و جز آن مطرح است که بخشی از آنها از سوي برخی مورد توجّه و بررسی قرار
«1» . گرفته است
تف؛ ج 2، ص: 554
- آب دهان
تفاضل؛ ج 2، ص: 554
تفاضل: افزون شدن چیزي بر چیزي دیگر.از آن به مناسبت در باب تجارت، مبحث ربا سخن رفته است.تفاضل یکی از دو کالاي
پیمانهاي یا وزنی همجنس بر دیگري در معامله،
؛113 -91 / 330 و 356 ؛ فصلنامۀ فقه اهل بیت، شماره 7 / 628 ؛ ارشاد السائل/ 170 ؛ صراط النجاة 1 -626 / 1). تحریر الوسیلۀ 2 )
.55 -23 / مجلۀ فقه اهل البیت، شماره 13
صفحه 359 از 456
ص: 555
ربا (- ربا) به شمار رفته و حرام است.در صورتی که جنس دو کالا متفاوت باشد یا- بنابر مشهور- شمارشی معامله شود- و نه وزنی
«1» . و پیمانهاي- تفاضل جایز است
تفأّل؛ ج 2، ص: 555
تفأّل: فال نیک زدن/ پیشبینی آینده با استناد به قرآن، دیوان شعرا و غیر آن.تفأّل به معناي اوّل در مقابل تطیّر (فال بد زدن) (-
طیره)، عبارت است از فال نیک زدن به مکان یا زمان برحسب آنچه در این دو بدان برخورد میکند یا میشنود، مانند آنکه مریضی
را از کسی- که « اي واجد » را صدا میزند- بشنود یا گمکنندة چیزي جملۀ « سالم » را از کسی- که شخصی به نام « اي سالم » کلام
به پیدا شدن گمشدة خویش تفأّل « واجد » به سلامت خود و دومی از نام « سالم » را میخواند- بشنود. اوّلی از نام « واجد » فردي به نام
نسبت به بیماري و گمشدة خود احساس خوبی پیدا کند. 1از این عنوان به هر « واجد » و « سالم » بزند؛ به این معنا که از شنیدن واژة
دو معنا به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.حکم: تفأّل به خیر، امري ممدوح و مستحب و- بنابر مضمون روایتی- محبوب
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است. چنانکه تطیّر، مبغوض آن گرامی بود. 2 براساس مفاد روایتی دیگر، تفأّل به نیکی موجب دستیابی
به مقصود میشود. 3 برخی گفتهاند: براي بنده سزاوار است که به مکان و زمان برحسب آنچه در این دو به وي میرسد تفأّل زند.
4مفهوم دوم تفأّل: تفأّل به قرآن: در روایتی از تفأّل به قرآن نهی شده است. 5 در مراد از تفأّل و نیز حکم آن اختلاف است. بعضی
گفتهاند: مراد، معناي متبادر از این کلمه است؛ فال نیک زدن هنگام شنیدن یا قرائت آیهاي؛ چنانکه شیوة رایج عرب در تفأّل
اینگونه است. 6بعض دیگر، مراد را کشف و استخراج رخدادهاي آینده دانستهاند، مانند آنکه به انگیزة آگاهی از وضع بیمار یا
گمشده در
3. عیون الحکم و المواعظ/ (4) 165 / 2. الدروس الشرعیۀ 3 (3) 271 / 1. کتاب المکاسب 2 (2) . 341 و 361 / 1). جواهر الکلام 23 )
244 / 6. بحار الانوار 88 (7) 233 / 5. وسائل الشیعۀ 6 (6) 423 / 4. ذکري الشیعۀ 2 (5) 2348 / 199 ؛ میزان الحکمۀ 3
ص: 556
آینده به قرآن کریم تفأّلزده شود و از آیهاي بهبود یا وخیمتر شدن حال بیمار و یا پیدا شدن گمشده یا عدم آن استنباط
گردد.بعض دیگر، مراد از تفأّل نهی شده را یکی از دو امر دانستهاند: پیشبینی و استخراج رخدادهاي آینده بهطور جزم و حتم از
استخاره (- استخاره) با قرآن، تفأّل به شمار «7» . قرآن یا اختصاص نهی به آن دسته از مردم که با مفاهیم قرآنی آشنایی ندارند
نمیرود؛ زیرا استخاره آن است که انسان در کاري که قصد انجام دادن یا ترك آن را دارد از خداوند بخواهد وي را در آنچه خیر
و صلاح او است- اعم از فعل یا ترك- راهنمایی کند و حقیقت آن، نوعی مشورت با خداوند است.البتّه برخی تفأّل را به معناي
استخاره نیز گرفته و گفتهاند: ممکن است مراد از نهی در روایت، نهی از استخاره با قرآن براي کسانی باشد که با مفاهیم قرآن
امّا از نظر حکم، برخی تفأّل به قرآن به معناي کشف آینده و دستیابی به عواقب امور را حرام، ولی اکثر، مکروه «8» . آشنایی ندارند
دانستهاند. چنانکه برخی تفأّل به معناي فال نیک زدن هنگام شنیدن یا خواندن آیهاي را مکروه دانستهاند؛ لیکن تفأّل به قرآن به
معناي استخاره با آن نه تنها کراهت ندارد بلکه- بنابر تصریح بعضی- استحباب دارد و روایات متعدّدي در چگونگی استخاره با
تفأّل به غیر قرآن: تفأّل- به معناي دستیابی به آینده و کشف عواقب امور- به غیر قرآن از قبیل دیوان شعرا «9» . قرآن وارد شده است
«10» . همچون دیوان حافظ و نیز احوال ستارگان، اگر منجرّ به صدور حکم قطعی و جزمی نگردد جایز است
تفتیش؛ ج 2، ص: 556
صفحه 360 از 456
- تجسّس
.(9) 74 / 233 ؛ شرح اصول الکافی (مازندرانی) 11 / 244 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 8). بحار الانوار 88 ) 172 -170 / 7). جواهر الکلام 12 )
.171 .(10) 172 -170 / جواهر الکلام 12
ص: 557
تفحج؛ ج 2، ص: 557
تفحّج: غیرمتعارف قرار گرفتن پاها.منظور از تفحّج گشاده داشتن پاها یا دور نگاه داشتن پاشنهها از هم با نزدیک کردن سینۀ پاها به
گفته میشود.این عنوان به مناسبت در « افحج » و به فرد داراي آن « فحج » یکدیگر هنگام ایستادن یا راه رفتن است. به این حالت
بابهاي صلات، تجارت و دیات به کار رفته است.صلات: اگر بر تفحّج در حال قیام نماز، عنوان ایستادن صدق نکند موجب بطلان
تجارت: «1» . نماز است مگر آنکه نمازگزار مضطرّ به این کار باشد که در این صورت جایز، بلکه بر نشسته خواندن نماز مقدّم است
دیات: دیۀ «2» . فحج در برده از عیوبی است که در صورت عدم آگاهی خریدار، موجب ثبوت حقّ فسخ عقد براي وي میگردد
«3» . فردي که بر اثر جنایتی تفحّج پیدا کرده و توان راه رفتن مفید ندارد، بنابر قول اکثر هشتصد دینار است
تفحّص؛ ج 2، ص: 557
- جستوجو
تفخیذ؛ ج 2، ص: 557
تفخیذ: استمتاع جنسی از ران دیگري.استمتاع جنسی از ران دیگري، به مانند مالیدن آلت به آن را تفخیذ گویند.از آن در باب
حدود سخن رفته است.تفخیذ مرد با مرد: تفخیذ مرد با مردي دیگر حرام و موجب ثبوت حد بر هر دو میباشد. حدّ آن به قول
مشهور صد تازیانه است. 1 برخی قدما حدّ آن را در صورت محصن بودن (- احصان)، رجم (- رجم) و در غیر این صورت تازیانه
دانستهاند. 2تکرار تفخیذ در بار سوم یا چهارم- بنابر اختلاف در مسئله- در صورتی که پس از انجام دادن هربار تفخیذ، حد جاري
شده باشد، موجب ثبوت حدّ قتل است. 3تفخیذ مرد با مرد، همانند زنا و لواط (- لواط) با چهار بار اقرار و یا شهادت چهار مرد
ثابت میشود. 4تفخیذ مرد با زن اجنبی: تفخیذ مرد با زن اجنبی زنا محسوب نمیشود؛ لیکن حرام و موجب تعزیر (- تعزیر) است. 5
382 ؛ مبانی / 1. جواهر الکلام 41 (4) .273 -272 / 3). جواهر الکلام 43 ) 399 / 2). المهذب 1 ) 251 -250 / 1). جواهر الکلام 9 )
-376 .4 (7) 383 / 3. جواهر الکلام 41 (6) 414 - 530 ؛ الوسیلۀ/ 413 / 2. النهایۀ/ 704 ؛ المهذب 2 (5) 237 و 239 / تکملۀ المنهاج 1
16 / 5. الروضۀ البهیۀ 9 (8) 377
ص: 558
«6» . تفخیذ با همسر: تفخیذ با همسر و کنیز حتّی با انزال نیز جایز است
تفخیم؛ ج 2، ص: 558
تفخیم: درشت و محکم ادا کردن حرف/ تعظیم (- تعظیم).تفخیم به مفهوم نخست از اصطلاحات علم تجوید و عبارت است از
تلفّظ درشت و محکم حرف؛ بهگونهاي که هنگام ادا دهان از صداي آن پر شود. این صفت براي حروف استعلاء (خ، ص، ض، ط،
ذکر شده و از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.رعایت تفخیم در نماز همانند « ر» و « ل» ظ، ع، ق) و نیز براي دو حرف
صفحه 361 از 456
دیگر صفات حروف- که موجب نیکو شدن قرائت و تجوید میگردد- واجب نیست؛ لیکن مستحب است. برخی در استحباب آن
را احتیاط « اکبر » در « ر» و « اللّه » لفظ جلالۀ « ل» نیز اشکال کردهاند. در خصوص تکبیرة الإحرام، برخی فقها رعایت تفخیم در
مستحب 1 و برخی سزاوار دانستهاند. 2
تفرّج؛ ج 2، ص: 558
- تفریح
تفرّد؛ ج 2، ص: 558
- انفراد
تفرقه؛ ج 2، ص: 558
- افتراق
تفریج؛ ج 2، ص: 558
تفریج: گشودن و باز کردن.از آن در باب طهارت و صلات یاد شده است.طهارت: پس از دفن میّت و پاشیدن آب بر قبر، مستحب
است حاضران دستان خود را با انگشتان باز و گشوده بر قبر نهند. 1 در تیمّم مستحب است هنگام زدن دستها بر خاك، انگشتان از
هم گشوده باشند. 2صلات: مستحب است نمازگزار در رکوع، کف دو دست خویش را با انگشتان
1. جواهر الکلام (9) .158 / 2. منهاج الصالحین (خوئی) 1 (8) 627 / 1. العروة الوثقی 1 (7) .107 / 649 و 29 / 6). جواهر الکلام 41 )
389 / 2. المعتبر 1 (10) 318 /4
ص: 559
باز کردن پاها در نماز در حال قیام «4» . گشودن انگشتان در نماز در غیر حال رکوع کراهت دارد «3» . باز و گشوده بر زانو بگذارد
در قیام شرط است که پاها افزون بر حدّ متعارف- بهگونهاي که از حالت «5» . به اندازة سه انگشت باز تا یک وجب، مستحب است
«6» . ایستاده خارج شود- باز نباشند
تفریح؛ ج 2، ص: 559
تفریح: خوشگذرانی.از آن به مناسبت در باب صلات نام برده شده است.تفریح کردن بنفسه امري مباح است مگر آنکه با کارهاي
حرام در شرع مقدّس، مانند تفریح با آلات لهو (- آلات لهو) قمار بازي و غیر آن توأم گردد.از آنجا که حکم اوّلی تفریح جواز و
اباحه است، سفر حتّی به قصد خوشگذرانی و شادمانی موجب قصر نماز میشود، 1 مگر سفر به قصد شکار- در فرضی که غرض
از شکار صرف تفریح باشد و نه تأمین نیاز زندگی- که نماز در آن تمام است. برخی چنین سفري را از مصادیق سفر معصیت
دانستهاند. 2 (- بازي) (- لهو)
تفریط؛ ج 2، ص: 559
تفریط: کوتاهی در انجام دادن تکلیف مقابل افراط (- تقصیر).
صفحه 362 از 456
تفریع؛ ج 2، ص: 559
تفریع: استنباط فروع از اصول و قواعد (- اجتهاد).
تفریق؛ ج 2، ص: 559
- افتراق
تفریق صفقه؛ ج 2، ص: 559
- خیار تبعّض صفقه
تفسّخ؛ ج 2، ص: 559
تفسّخ: متلاشی شدن.به مناسبت در باب طهارت به کار رفته است.
.2 (8) 127 / 1. العروة الوثقی 2 (7) .635 .(6) 642 / 5). العروة الوثقی 1 ) 4). الکافی فی الفقه/ 125 ) 104 / 3). جواهر الکلام 10 )
.262 -257 / 124 ؛ جواهر الکلام 14
ص: 560
موشی که درون آب چاه (- آب چاه) افتاده است اگر متلاشی شده یا باد کرده باشد، براي تطهیر چاه، واجب یا مستحب است- بنابر
«1» . اختلاف اقوال- هفت دلو از آب چاه کشیده شود؛ ولی اگر متلاشی نشده و باد نکرده باشد کشیدن سه دلو کافی است
تفسیر؛ ج 2، ص: 560
تفسیر: رفع ابهام و اجمال از لفظ.از آن در بابهایی نظیر طلاق، اقرار، وصیّت و نذر به مناسبت سخن گفته شده است.هرگاه از کسی
در مقام اقرار یا طلاق، کلامی مبهم صادر شود، ملزم به تفسیر و بیان مقصود میگردد، مانند آنکه اقرار کند من به فلانی مبلغی
و مقصود وي یکی از زنانش بهطور « زوجتی طالق » : بدهکارم 1 یا مردي که چند همسر دارد در مقام طلاق یکی از آنان بگوید
مشخّص باشد.در صورت عدم چنین قصدي بنابر مشهور طلاق، باطل است. 2اگر کسی به لفظی مبهم که در شرع تفسیري براي آن
نرسیده است- مانند وصیّت به حظّی، قسطی یا نصیبی از مال- براي کسی وصیّت کند در تفسیر آن به وارث وي رجوع میشود. و
که در شرع به یک ششم مال « مقداري از مال » در صورت ورود تفسیر از شارع مقدّس، براساس آن عمل میشود، مانند وصیّت به
تفسیر شده است. 3کسی که به چیزي مبهم مانند مال خطیر (با ارزش) یا مال جلیل (بزرگ) نذر کرده، تفسیر آن برعهدة خود او
است و در فرض فقدان نذرکننده- همچون مرگ وي- به ولیّ او رجوع میشود. 4تفسیر قرآن بدون استناد به دلائل و شواهد معتبر
شرعی همچون محکمات قرآن و سنّت، تفسیر به رأي و حرام است. 5 (- استفسار)
تفسیق؛ ج 2، ص: 560
- فسق
418 /35 .4 (5) 329 /28 .3 (4) 46 -45 / 2. جواهر الکلام 32 (3) 32 / 1. تتمۀ الحدائق 2 (2) . 246 و 257 / 1). جواهر الکلام 1 )
.107 / 5. زبدة البیان/ 21 ؛ بحار الانوار 89 (6)
صفحه 363 از 456
ص: 561
تفشّی؛ ج 2، ص: 561
تفشّی: سرایت و گسترش یافتن.عنوان فوق به مناسبت در باب طهارت به کار رفته است.خون کمتر از درهم در بدن یا لباس
نمازگزار معفوّ است هرچند به طرف دیگر لباس سرایت کرده باشد. البتّه اگر لباس لایۀ دیگري همچون آستر داشته و به آن سرایت
کرده باشد، هرکدام جداگانه محاسبه میشود (- آستر). برخی بین لباس ضخیم و نازك فرق گذاشته، لباس ضخیم را در حکم
«1» . لباس آستردار دانستهاند.برخی نیز نظر عرف را ملاك وحدت و تعدّد خون قرار دادهاند
تفضیل؛ ج 2، ص: 561
تفضیل: برتري دادن بعضی بر بعض دیگر.از آن به مناسبت در بابهایی نظیر زکات، جهاد، تجارت، هبه و نکاح سخن رفته و برحسب
موارد تفضیل، احکام پنجگانۀ تکلیفی- واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح- بر آن مترتّب گشته است که به نمونههایی از آن در
بابهاي مختلف اشاره میشود.زکات: در تقسیم زکات بین مستحقان، تفضیل بعضی بر بعض دیگر جایز است.بلکه با وجود
مرجّحاتی همچون فقاهت، اشتغال به تحصیل علوم دینی یا اظهار نیاز نکردن، مستحب خواهد بود؛ 1 چنانکه تفضیل نزدیکان فقیر
بر سایر فقرا مستحب است. 2جهاد: واجب است غنائم بین مجاهدان بهطور مساوي تقسیم گردد مگر سواره نظام که از نظر سهم به
مقدار مشخّصی بر پیاده نظام تفضیل داده میشود. 3تجارت: مکروه است معلّم در امر آموزش و تربیت، برخی از شاگردان را بر
برخی دیگر تفضیل دهد مگر آنکه در عقد اجاره شرط شده باشد. 4 برخی بدون شرط قائل به حرمت شدهاند 5 و نیز مکروه است
اجیر، بعضی از اجیرکنندگان (مستأجران) را بر بعضی دیگر جز به انگیزة الهی تفضیل دهد. 6هبه: تسویه بین فرزندان در دادن هدیه
و مانند آن، مستحب و تفضیل برخی
/ 2. مستند الشیعۀ 9 (3) 243 / 1. الدروس الشرعیۀ 1 (2) .103 / 125 ؛ العروة الوثقی 1 / 321 ؛ جواهر الکلام 6 / 1). الحدائق الناضرة 5 )
469 / 6. جواهر الکلام 22 (7) 224 / 5. کتاب السرائر 2 (6) 469 / 4. جواهر الکلام 22 (5) 69 و 74 / 3. المبسوط 2 (4) 351
ص: 562
بر برخی دیگر مکروه است؛ بلکه اگر سبب فتنه و فساد گردد حرام خواهد بود.البتّه تفضیل اولاد اهل علم و تقوا و غیر آن از
نکاح: تفضیل بعضی از همسران بر بعضی دیگر در «7» . مرجّحات بر سایر فرزندان در صورت ایمن بودن از بروز فتنه کراهت ندارد
اختصاص شبهاي بیشتر، جایز است. بنابراین مردي که دو زن دارد میتواند از هر چهار شب، یک شب نزد یکی و سه شب نزد
زنی که به همسري مردي متأهّل در آمده اگر باکره باشد به هفت شب اوّل و اگر غیر باکره باشد به سه شب اوّل «8» . دیگري باشد
«9» . بر دیگر همسران وي تفضیل داده میشود.در استحباب یا وجوب آن بر مرد اختلاف است
تفکّر؛ ج 2، ص: 562
و نیز روایات بسیار به تفکّر، ترغیب و سفارش شده و در فضیلت آن آمده است: تفکّر ساعتی «1» تفکّر: اندیشیدن.در آیات متعدّد
است. از این عنوان به مناسبت در بابهاي طهارت، «3» و در روایتی دیگر برتر از یک سال عبادت «2» برتر از یک شب عبادت
صلات، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر یاد شده است.حکم: تفکّر در پدیدههاي عبرتآموز که انسان را بر انجام دادن اعمال
مستحب «5» ، همچنین تدبّر در معانی آیات قرآن کریم «4» ؛ نیک برمیانگیزد و نیز در قدرت و عظمت خداوند و مشیّت او
همچنین تفکّر در حال تخلّی؛ به «6» . است.هنگام تشییع جنازه، تفکّر در فرجام زندگی دنیایی و عبرت گرفتن از آن، مستحب است
صفحه 364 از 456
اینکه به خوردنیها و آشامیدنیها بیندیشد که با چه تلاش و رنجی آنها را به دست آورده و اکنون باید آنها را با زحمت و تحمّل
اذیّت و آزاري دیگر دفع کند و نیز به قدرت خدا بیندیشد که
9). جواهر الکلام ) 304 -303 / 8). تحریر الوسیلۀ 2 ) 61 / 190 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 286 ؛ جواهر الکلام 28 / 7). الدروس الشرعیۀ 2 )
3). مستدرك ) 197 / 2). وسائل الشیعۀ 15 ) 1). آل عمران/ 191 ؛ نحل/ 44 ؛ سبأ/ 46 ) .604 / 172 ؛ الحدائق الناضرة 24 -170 /31
6). جواهر ) 170 /6 .(5) 197 -195 / 335 ؛ وسائل الشیعۀ 15 / 515 ؛ کلمۀ التقوي 2 / 4). مستمسک العروة 6 ) 183 / الوسائل 11
270 / الکلام 4
ص: 563
تفکّر در ذات حق تعالی جایز نیست و در روایات از آن نهی شده است؛ زیرا «7» . چگونه او را از این گرفتاري رهایی بخشیده است
شایسته «8» . ذات او برتر از دسترسی افکار و عقول است.البتّه تفکّر در آیات و نشانههاي پروردگار براي بنده، ممکن و سزاوار است
است انسان بالغ و عاقل، پیش از اقدام به هر کاري، به عاقبت آن بیندیشد.اگر آن را نیک و خیر یافت انجام دهد وگرنه ترك کند.
«9»
تفکّه؛ ج 2، ص: 563
- شوخی
تفلیس؛ ج 2، ص: 563
تفلیس: ممنوع کردن ورشکسته از تصرّف در اموالش.افلاس در اصطلاح عبارت است از عدم کفایت دارایی شخص براي پرداخت
گویند و بعد از حکم حاکم شرع به محجوریت (- حجر) و ممنوعیت او از تصرّف در اموالش، « مفلس » بدهیهاي وي. به چنین فردي
را عنوان بابی مستقل قرار داده و برخی دیگر در باب حجر از احکام آن سخن « مفلّس » برخی «1» . نامیده میشود « مفلّس » شرعا
. گفتهاند.محجوریت مفلس تنها با حکم حاکم شرع تحقّق مییابد و حکم حاکم به محجوریت، مشروط به چهار شرط است: 1
ثبوت بدهی فرد نزد حاکم. 2. عدم کفایت دارایی وي براي پرداخت دیون او. 3. رسیدن زمان اداي بدهیها. 4. درخواست حجر مفلس
آثار حجر: الف. ممنوعیت تصرّف: مفلّس نمیتواند در دارایی موجود هنگام حکم به حجر وي «2» . از سوي همه یا بعض طلبکاران
تصرّف کند. در ممنوعیت وي از تصرّف در اموال به دست آمده پس از حجر، اختلاف است. تصرّفهاي غیر مالی- مانند ازدواج،
طلاق و قصاص- و نیز تصرّفهایی که موجب افزایش دارایی
1). جامع ) .337 / 9). کلمۀ التقوي 2 ) 336 -335 / 203 ؛ کلمۀ التقوي 2 -193 / 8). وسائل الشیعۀ 16 ) 241 / 7). مستمسک العروة 2 )
280 -279 / 2). جواهر الکلام 25 ) 279 -277 / 223 ؛ جواهر الکلام 25 -222 / المقاصد 5
ص: 564
میگردد- مانند قرض گرفتن، جمع کردن هیزم جهت فروختن آن، شکار و قبول وصیّت و بخشش- و همچنین تصرّفهاي غیر
در مراد از منع تصرّف اختلاف است که «3» . ابتدایی- مانند اعمال خیار یا اجازه در معاملۀ صورت گرفته قبل از حجر- جایز است
آیا مراد، اهلیّت نداشتن مفلّس براي تصرّف در اموال خویش است تا تصرّفات وي باطل باشد و یا مراد عدم نفوذ تصرّفات او است
که نتیجۀ آن صحّت معاملۀ انجام گرفته است؟بنابر قول دوم، نفوذ تصرّف، منوط به تقسیم دارایی مفلّس است. اگر دارایی او به
ب. تقسیم مال: حاکم «4» . سبب افزایش قیمت یا غیر آن بیش از مقدار دیونش باشد، معاملۀ او نافذ است وگرنه باطل خواهد بود
شرع پس از حکم به حجر مفلس اقدام به فروش دارایی وي میکند و پول آن را میان طلبکاران به نسبت طلبشان تقسیم مینماید
صفحه 365 از 456
و اگر عین مال طلبکاري موجود باشد، مالک میتواند آن را براي خود بردارد و یا با دیگر طلبکاران به نسبت طلبش در آن «5»
مشارکت نماید. این در حقیقت همان خیار تفلیس (- خیار تفلیس) است که مالک عین بین امضاي معامله و مشارکت با دیگر
بستانکاران در قیمت عین و بین فسخ آن به جهت تفلیس خریدار و باز پس گرفتن عین مال خود، مخیّر است. بنابر قول مشهور، در
از داراییهاي مفلّس آنچه در «6» . ثبوت این حق براي مالک عین، فرقی بین وجود مالی دیگر براي مفلّس و عدم وجود آن نیست
زندگی، ضروري و مورد نیاز او است، مانند خانۀ مسکونی، لباس، ابزار کسب، فرش، روانداز و مانند آن از اثاث ضروري منزل،
بر حاکم واجب است تا زمان تقسیم دارایی مفلّس، نفقۀ او و افراد واجب النفقۀ وي را به صورت روزانه تأمین «7» . فروخته نمیشود
اگر بعد از تقسیم دارایی مفلّس، بستانکار جدیدي پیدا شود و مالی نزد مفلّس نمانده باشد که وي براي خود بردارد، آیا «8» . کند
قسمت باطل میشود، یا آنچه انجام گرفته صحیح است و طلبکار جدید
342 -340 .(8) 339 -334 .(7) 296 -295 .(6) 328 .(5) 285 -284 .(4) 284 و 290 -282 .(3)
ص: 565
اموال مفلّس تنها «9» . به دیگر طلبکاران مراجعه و از هریک سهمی از طلب خود به نسبت، دریافت میکند؟ مسئله اختلافی است
پس از تقسیم دارایی مفلّس بین بستانکاران، حجر از او زایل «10» . بین بستانکارانی که زمان اداي طلب آنان رسیده تقسیم میگردد
اقرار مفلّس: اگر مفلّس پس از محجوریت، بر بدهکاري خویش به فردي «11» . میشود و نیازي به حکم حاکم بر رفع حجر نیست
قبل از حجر، اقرار کند، ذمّهاش بدان مشغول خواهد شد؛ لیکن در اینکه مقرّله در تقسیم مال موجود با دیگر طلبکاران شریک
میشود یا نه، اختلاف است. اگر دین مورد اقرار پس از حجر- به سبب معامله و مانند آنکه با رضایت دو طرف صورت گرفته- بر
ذمّهاش آمده باشد، مقرّله در تقسیم مال با دیگر طلبکاران شریک نخواهد بود، مگر آنکه منشأ استقرار دین، اتلاف مال یا جنایت و
اگر مفلّس به عین مالی براي کسی اقرار کند صحیح «12» . مانند آن باشد که اختلاف مطرح در مسئلۀ پیشین اینجا نیز مطرح است
است؛ لیکن در نفوذ اقرار و در نتیجه بازگرداندن آن به مقرّله و یا عدم نفوذ اقرار و تقسیم آن میان بستانکاران و ثبوت مثل یا قیمت
برخی احکام دیگر: بر حاکم شرع مستحب است حکم حجر مفلّس را به دیگران نیز اعلام «13» . آن برعهدة مفلّس، اختلاف است
بدهیهاي زمان دار (دیون مؤجّل) مفلّس «15» . برخی، آن را واجب دانستهاند «14» . کند تا مردم بدانند و از معاملۀ با او متضرر نشوند
«16» . با تفلیس حالّ نمیگردد
تفنگ؛ ج 2، ص: 565
تفنگ: نوعی اسلحۀ گرم.از آن به مناسبت در بابهاي صید و ذباحه، ارث و قصاص سخن رفته است.
16 ). جواهر ) 15 ). الکافی فی الفقه/ 341 ) 282 .(14) 289 -288 .(13) 288 -287 .(12) 361 .(11) 350 .(10) 347 -346 .(9)
.323 / الکلام 25
ص: 566
قصاص با تفنگ: بنابر قول مشهور در قصاص نفس باید گردن قاتل با شمشیر قطع گردد؛ لیکن برخی از معاصران، جواز قصاص با
آلات قصاص).شکار با تفنگ: گلولۀ تفنگ شکاري یا -) «1» تفنگ را در صورتی که براي جانی آسانتر باشد، بعید ندانستهاند
گرد است، مانند ساچمه و یا نوك تیز.شکار با نوع دوم که تیزي آن بدن حیوان را میدرد و آن را از پاي درمیآورد- با تحقّق
سایر شرایط حلّیت، مانند ذکر نام خدا هنگام تیراندازي- حلال است (- آلات صید)؛ لیکن حلّیت شکار با نوع اوّل محل اختلاف
صید).دیگر احکام: شمشیر میّت از حبوه (- حبوه) محسوب میشود که به پسر بزرگتر میرسد. در اینکه تفنگ نیز -) «2» است
حکم شمشیر را دارد یا نه، بسیاري از معاصران در مسئله اشکال کرده و احتیاط وجوبی را در مصالحۀ پسر بزرگتر با سایر ورثه
صفحه 366 از 456
سلاح) -) «3» . دانستهاند
تفویت؛ ج 2، ص: 566
- فوت
تفویض؛ ج 2، ص: 566
تفویض: واگذار کردن امري به دیگري 1/ اعتقاد به استقلال بنده در اعمال بدون دخالت مشیّت الهی، مقابل جبر.از تفویض به
معناي نخست در فقه گاه با عناوینی دیگر همچون وکالت و وصایت تعبیر شده و از آن در بابهاي وکالت، وقف، وصیّت، نکاح،
طلاق و قضاء سخن رفته است.وکالت: حقیقت وکالت نوعی تفویض کار به دیگري است که وکیل از جانب موکّل عهدهدار آن
میشود 2 (- وکالت).وصایت: وصایت نیز نوعی دیگر از تفویض است که وصیّ براساس آن عهدهدار امور وصیّتکننده (موصی)
پس از مرگ وي میشود 3 (- وصایت).
139 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) / 16 ؛ کفایۀ الاحکام/ 245 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 .14 / 2). جواهر الکلام 36 ) 535 / 1). تحریر الوسیلۀ 2 )
؛335 / 361 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 3 -360 / 3). منهاج الصالحین (خوئی) 2 ) 513 م 2601 / 328 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 /2
562 / 3. قواعد الاحکام 2 (6) 347 /27 .2 (5) 49 / 1. جواهر الکلام 31 (4) .291 / 180 ؛ کلمۀ التقوي 7 / مجمع المسائل 3
ص: 567
-) «4» . قرعه: قرعه نیز نوعی تفویض امر به خداوند است که براي حلّ و فصل نزاعها و اختلافات به آن رجوع میشود
قرعه).تفویض امور به خداوند: بر بنده واجب است امور خود را به خداي متعال تفویض کند و بر او توکّل (- توکّل) نماید.در
تفویض بضع: تفویض بضع (- بضع) بدین معنا است که در عقد ازدواج «5» . روایات متعدّد بر این مطلب سفارش و تأکید شده است
« قبلت » خودم را به زنی تو درآوردم) و مرد بگوید ) « زوّجتک نفسی » دائم مهر ذکر نگردد، مانند آنکه زن خطاب به مرد بگوید
در این صورت اگر مرد قبل از دخول، زن را طلاق دهد باید به اقتضاي تمکّن «6» . (پذیرفتم). چنین عقدي جایز و مشروع است
مالی خویش مبلغی به عنوان متعه به زن بپردازد (- متعه) و اگر پس از دخول، طلاق دهد باید مهر المثل بپردازد و چنانچه یکی از
مهر). مراد از تفویض بضع اهمال ذکر مهر است نه واگذاري امر -) «7» آن دو پیش از دخول بمیرد، چیزي بر عهدة مرد نخواهد بود
تفویض مهر: مراد آن است که مهر به اجمال در عقد ذکر میگردد، لیکن تعیین مقدار آن به یکی از زوجین «8» . آن به دیگري
واگذار میشود. آن فرد اگر مرد باشد میتواند هر مقداري را که میخواهد مهر قرار دهد و اگر زن باشد تنها تا سقف مهر السّنّه
تفویض طلاق: مراد «9» . گفته میشود « مفوّضۀ المهر » (پانصد درهم) میتواند مقدار مهر را تعیین کند نه بیشتر از آن. به چنین زنی
آن است که مرد همسر خود را بین طلاق و بقا بر پیوند زناشویی مخیّر بگذارد که هرگاه خودش را به قصد طلاق برگزیند طلاق
تفویض طلاق گاه به معناي توکیل است؛ «10» . واقع شود. در صحّت این نوع طلاق اختلاف است. مشهور آن را صحیح نمیدانند
بدین معنا که مرد، زن را وکیل میکند که هر وقت بخواهد میتواند از طرف مرد، خود را طلاق دهد. صحّت طلاق در این صورت
«11» . نیز اختلافی است
/32 .(10) 68 -66 .(9) 49 .(8) 51 .(7) 49 / 6). جواهر الکلام 31 ) 212 / 5). وسائل الشیعۀ 15 ) 103 / 4). مستمسک العروة 14 )
24 .(11) 68 -67
ص: 568
تفویض منصب: شرط ثبوت ولایت براي قاضی، تفویض و اعطاي منصب قضاوت به او از سوي امام علیه السّلام یا نایب او است.
صفحه 367 از 456
متولّی وقف اگر غیر واقف باشد، در صورت ناتوانی از تصدّي وقف، نمیتواند منصب تولیت را به دیگري تفویض کند مگر «12»
از تفویض به معناي دوم در باب طهارت سخن گفته شده است.اعتقاد به «13» . آنکه واقف چنین حقّی براي او قرار داده باشد
تفویض، شرك و کفر است؛ لیکن در اینکه معتقد به آن در هر صورت کافر و نجس است یا تنها در صورتی که به لوازم آن-
همچون سلب قدرت از خداوند متعال نسبت به اعمال بندگان و شریک قرار دادن بنده با خداوند در اعمال قدرت و سلطنت- معتقد
«14» . باشد، اختلاف است. نظر اکثر فقها قول دوم است
تقابض؛ ج 2، ص: 568
تقابض: تحویل گرفتن کالاي مورد معامله از سوي خریدار و بهاي آن از سوي فروشنده.از آن در باب تجارت سخن گفته شده
است.در صحّت بیع غیر صرف حتّی- بنابر مشهور- در فرض همجنس بودن کالا و بهاي آن- مانند بیع گندم در برابر گندم- تقابض
پیش از جدا شدن متعاملان از هم شرط نیست؛ ولی در بیع صرف (- صرف) حتّی با اختلاف جنس، تقابض قبل از افتراق، شرط
-) «2» برخی قدما در بیع همجنس نیز تقابض قبل از افتراق را شرط صحّت آن دانستهاند «1» . صحّت بیع، و بدون آن بیع باطل است
بیع).
تقادم؛ ج 2، ص: 568
- مرور زمان
تقارن؛ ج 2، ص: 568
- اقتران
تقاصّ؛ ج 2، ص: 568
تقاصّ: تصاحب مال دیگري بدون اذن وي در ازاي مال خود.از آن در باب قضاء سخن رفته است.
.(1) .387 / 79 ؛ مهذب الاحکام 1 / 389 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 / 14 ). مستمسک العروة 1 ) 84 / 13 ). تحریر الوسیلۀ 2 ) 23 /40 .(12)
. 2). غنیۀ النزوع/ 224 ) 341 / جواهر الکلام 23
ص: 569
تقاصّ، گاه دو طرفه است و آن در مورد وجود دو طلب از دو طلبکار است که حقیقت آن ایفاي دو دین بهطور متقابل میباشد و از
آن به تهاتر تعبیر میشود (- تهاتر) و گاه یک طرفه، نوع دوم، تقاصّ مصطلح و موضوع این مقاله است.حکم: مالی که انسان از
دیگري طلب دارد یا عین است یا دین. در هر دو صورت، طرف مقابل (مطلوب منه) یا به بدهی خود معترف بوده، درصدد اداي آن
میباشد یا از اصل، منکر آن است و یا به آن اقرار دارد لیکن بدون عذر از اداي آن طفره میرود.در صورت نخست، تقاصّ جایز
نیست. در صورت دوم و سوم اگر طلب، عین باشد و طلبکار نیز- بدون آنکه فتنهاي رخ دهد- برگرفتن آن از طرف مقابل قادر
باشد، میتواند تنها عین مال خود را بردارد و تقاصّ از مال مطلوب منه جایز نیست. لیکن در صورت خوف فتنه و نیز صورتی که
اذن قاضی: آیا تقاصّ منوط به اذن حاکم شرع است؟ اگر طرف مقابل منکر طلب «1» . طلب، دین باشد، مقاصّه جایز خواهد بود
است و طلبکار نیز براي اثبات طلب خود نزد قاضی بیّنهاي (- بیّنه) نداشته باشد یا در صورت داشتن بیّنه قاضی در دسترس نباشد،
بدون اذن حاکم میتواند اقدام به تقاصّ نماید.در اینکه با وجود بیّنه و در دسترس بودن قاضی یا اقرار طرف مقابل به دین و امتناع
صفحه 368 از 456
کیفیّت تقاصّ: «2» . از اداي آن، اقدام به تقاصّ منوط به اذن حاکم شرع است یا نه، اختلاف میباشد. اکثر قائل به قول دوم هستند
مالی که از مطلوبمنه به دست طلبکار میافتد اگر از جنس طلب او باشد به مقدار طلب برداشته میشود و اگر از غیر جنس طلب
باشد، در صورتی که تقاصّ از جنس طلب از هیچ راهی ممکن نباشد، برداشتن از غیر جنس جایز است؛ هرچند برخی جواز آن را
اگر تقاصّ از غیر جنس «3» . مورد تأمّل قرار دادهاند. در جواز تقاصّ از غیر جنس با امکان تقاصّ از جنس طلب، اختلاف است
طلب باشد طلبکار بین برداشتن آن به قیمت عادلانه و بین فروختن و دریافت بهاي آن به عنوان
395 / 454 ؛ جواهر الکلام 40 / 3). مستند الشیعۀ 17 ) 390 -388 / 2). جواهر الکلام 40 ) 456 -450 / 1). مستند الشیعۀ 17 )
ص: 570
اگر مال قبل از فروختن «4» . حقّ خود مخیّر است. البتّه مقدار افزون بر حق، نزد او امانت خواهد بود که باید به صاحبش بازگرداند
بدون تقصیر طلبکار تلف شود در ضمان وي اختلاف است. بنابر قول به ضمان، آن مقدار که در مقابل حق قرار میگیرد با یکدیگر
تقاصّ (تهاتر) میشوند؛ ولی نسبت به مقدار اضافی، طلبکار ضامن است و باید به صاحبش برگرداند. برخی، نسبت به مقدار اضافی
احکام تقاصّ: در جواز تقاصّ از ودیعه (مالی که نزد انسان به امانت گذاشته شده) اختلاف است. «5» . ضمان را ثابت ندانستهاند
تقاصّ همانگونه که از عین جایز است از منافع نیز جایز میباشد؛ ازاینرو، طلبکار میتواند خانه یا «6» . اکثر قائل به کراهت هستند
در برخی روایات آمده است تقاصّ کننده هنگام تقاصّ «7» . مرکب مدیون را اجاره دهد و اجرت آن را بابت طلب خود بردارد
خداوندا! من این مال را از روي ستم و خیانت برنداشتهام، بلکه آن را عوض مالی که از من گرفته » : جملهاي را بدین مضمون بگوید
برخی براساس این روایت به وجوب گفتن این جملات هنگام تقاصّ فتوا دادهاند؛ لیکن اکثر، آن را مستحب .« است برداشتهام
اگر طلبکار نزد قاضی شکایت برد و قاضی به جهت عدم وجود مستند (بیّنه یا اقرار) بر ادّعاي وي، پس از قسم دادن «8» . دانستهاند
«9» . طرف مقابل به نفع او حکم کند، طلبکار حقّ تقاصّ ندارد
تقاضا؛ ج 2، ص: 570
- طلب
تقایل؛ ج 2، ص: 570
تقایل: اقالۀ دو طرفه (- اقاله).
تقبّل؛ ج 2، ص: 570
- قباله
462 / 7). مستند الشیعۀ 17 ) 394 -391 .(6) 397 / 5). جواهر الکلام 40 ) 395 -394 / 455 ؛ جواهر الکلام 40 / 4). مستند الشیعۀ 17 )
.171 / 453 ؛ جواهر الکلام 40 / 9). مستند الشیعۀ 17 ) 390 / 453 ؛ جواهر الکلام 40 .(8)
ص: 571
تقبیل؛ ج 2، ص: 571
تقبیل: بوسیدن (- بوسیدن)/ دادن زمین خراج براي آباد کردن آن در برابر سهمی معیّن از حاصل آن مانند یک چهارم (- قباله).
صفحه 369 از 456
تقتیر؛ ج 2، ص: 571
- اقتار
تقدّم؛ ج 2، ص: 571
- تقدیم
تقدیري؛ ج 2، ص: 571
تقدیري: مقابل حسّی و تحقیقی.تقدیري بودن چیزي عبارت است از اینکه آثار آن به دلیل قصور در مقتضی یا فقدان شرط و یا
وجود مانع به فعلیت نرسیده و یا محسوس نگشته باشد. از آن به مناسبت در باب طهارت و صلات سخن رفته است.طهارت: با تغیّر
یکی از اوصاف سهگانۀ آب (رنگ، بو و مزه) به سبب نجاست، آب نجس میشود. در اینکه ملاك تغیّر، حسّی است یا تغیّر
تغیّر).صلات: ملاك صدق قرائت در ذکرهاي نماز، شنیدن قرائت توسط خود -) «1» تقدیري نیز کفایت میکند اختلاف است
نمازگزار است؛ تحقیقا یا تقدیرا. مراد از شنیدن تقدیري این است که اگر مثلا محیط، آرام و بدون سروصدا بود (مانعی وجود
«2» . نداشت) یا نمازگزار ناشنوا نبود (واجد شرط بود) صداي خود را میشنید
تقدیم؛ ج 2، ص: 571
تقدیم: پیش انداختن.از آن به مناسبت در بابهایی نظیر طهارت، صلات و حج سخن گفته شده است که در این مقاله به حکم
تکلیفی و وضعی آن اشاره میشود.حکم تکلیفی: تقدیم یا واجب است یا حرام یا مستحب و یا مباح.واجب: در اعمالی که باید به
ترتیب انجام گیرد، تقدیم عمل پیشین واجب است، مانند تقدیم نماز ظهر بر عصر و نماز مغرب بر عشا، 1 مگر در ضیق وقت؛
بهگونهاي که تنها به مقدار خواندن نماز عصر یا عشا وقت باقی باشد. در این صورت نماز عصر بر ظهر و عشا بر مغرب مقدّم
میشود. 2
520 و 533 -519 / 1. العروة الوثقی 1 (3) .651 / 2). العروة الوثقی 1 ) 81 -77 / 184 ؛ جواهر الکلام 1 -181 / 1). الحدائق الناضرة 1 )
95 -94 / 521 ؛ مستمسک العروة 5 .2 (4)
ص: 572
«3» . رعایت ترتیب بین افعال نماز، واجب است؛ ازاینرو، تکبیرة الإحرام بر قرائت، قرائت بر رکوع و رکوع بر سجود مقدّم میشود
اگر همزمان، چند نماز بر انسان واجب شود- مانند نماز واجب یومیّه و نماز میّت و نماز آیات- نمازي که وقتش تنگ است مقدّم
حرام: در اعمالی که «4» . میشود و اگر در دوران بین نماز یومیّه و آیات، وقت هر دو تنگ باشد، تقدیم نماز یومیّه واجب است
رعایت ترتیب بین آنها واجب است، تقدیم عمل بعدي بر عمل پیشین به عمد و به قصد تشریح حرام است، مانند تقدیم نماز عصر بر
و «6» مستحب: تقدیم پاي راست بر پاي چپ هنگام ورود به مسجد و عکس آن، زمان خروج از مسجد «5» . ظهر یا عشا بر مغرب
مباح: تقدیم نماز «7» . تقدیم پاي چپ بر پاي راست هنگام ورود به مستراح و عکس آن، در وقت خروج از مستراح، مستحب است
و تقدیم غسل جمعه بر روز جمعه و انجام دادن آن در روز پنجشنبه یا «8» شب بر نیمۀ شب براي معذور، مانند مسافر، پیر و بیمار
جایز است.حکم وضعی: تقدیم عملی که باید مؤخّر شود گاه تنها «9» شب جمعه به سبب ترس از دست نیافتن به آب در روز جمعه
مشمول حکم تکلیفی یعنی حرمت است و حکم وضعی ندارد، مانند تقدیم ذبح بر رمی در روز عید قربان براي حاجی- بنابر قول به
صفحه 370 از 456
و گاه علاوه «10» وجوب ترتیب بین اعمال روز عید- که این عمل اگر به عمد انجام گیرد حرام است؛ لیکن موجب بطلان نمیشود
بر حکم تکلیفی، حکم وضعی نیز بر آن مترتّب است، مانند تقدیم نماز عصر بر ظهر و عشا بر مغرب که در صورت ارتکاب عمدي،
نماز باطل خواهد بود.در تقدیم سهوي نیز بنابر قول مشهور در صورت وقوع آن در وقت اختصاصی نماز ظهر یا مغرب، نماز باطل
است؛ امّا وقوع آن در وقت مشترك در صورتی که نمازگزار پس از پایان نماز متذکّر شود، نماز صحیح خواهد بود و چنانچه در
اثنا متذکّر گردد نیّت خود را به نمازي که
.(8) 178 .(7) 600 .(6) 520 -519 .(5) 433 و 729 / 4). العروة الوثقی 1 ) 482 / 696 ؛ مستمسک العروة 6 / 3). العروة الوثقی 1 )
250 -247 / 10 ). جواهر الکلام 19 ) 271 -270 / 9). مهذب الاحکام 4 ) 117 / مستمسک العروة 5
ص: 573
باید مقدّم میداشته برمیگرداند، مگر اینکه امکان عدول نباشد، مثل آنکه پس از رکوع رکعت چهارم نماز عشا متوجّه شود نماز
عدم رعایت ترتیب در افعال نماز اگر عمدي «11» . مغرب را نخوانده است. در صحّت و بطلان نماز عشا در این فرض اختلاف است
«12» . باشد موجب بطلان نماز خواهد شد و اگر سهوي باشد تنها در ارکان نماز مانند تقدیم سجود بر رکوع، نماز را باطل میکند
تقریر؛ ج 2، ص: 573
تقریر: امضا و تأیید معصوم علیه السّلام نسبت به گفتار یا کرداري/ تأیید و امضا.از تقریر به معناي نخست در اصول فقه سخن رفته
است. دیگر مصادیق آن عبارت است از قول و فعل معصوم علیه السّلام و مراد از تقریر این « سنّت » است.ماهیّت: تقریر از مصادیق
است که در محضر معصوم علیه السّلام. گفتار یا کرداري از شخصی صادر شود و یا در عصر وي، سیره و عادتی میان عرف (-
عرف) رایج و معمول باشد و معصوم علیه السّلام بدون داشتن عذري همچون تقیّه (- تقیّه)، فاعل (انجام دهنده) یا عرف را- هرچند
با سکوت کردن- از آن عمل (قول، فعل یا روش) باز ندارد.سکوت معصوم علیه السّلام در این صورت، تقریر آن گفتار، کردار و یا
سیره و عادت نامیده میشود.حجّیت: تقریر به معناي یاد شده براي اثبات احکام الهی، حجّت و سند شرعی است و در قلمرو دلالت
و شعاع مفاد آن، میتوان حکم الهی را در مورد تقریر به دست آورد.مفاد: مورد تقریر اگر فعل باشد مفاد آن اباحه و جواز آن
خواهد بود. چنانچه آن عمل عبادت و یا از معاملات باشد، دلالت بر مشروعیت و صحّت آن خواهد کرد و
.483 -482 /6 .(12) 90 -88 / 11 ). مستمسک العروة 5 )
ص: 574
اگر مورد تقریر گفتار باشد، مانند آنکه کسی در محضر معصوم علیه السّلام حکمی، یا کیفیّتی خاص از عبادت یا معاملهاي را بیان
لازم «1» . کند، سکوت معصوم علیه السّلام حکم امضا و تأیید آن سخن را دارد، در نتیجه عمل به مفاد آن کلام، مشروع خواهد بود
به یادآوري است، آنچه در دلالت تقریر گفته شده در صورتی است که شاهد و قرینهاي بر تعیین نوع حکم فعل یا قول تقریر شده
وجود نداشته باشد؛ ازاینرو، اگر پارهاي عادات و بناهاي عقلایی نزد عرف و عقلا، محکوم به حکم الزامی باشد، مانند اخذ به خبر
از تقریر به معناي دوم به مناسبت در باب نکاح و «2» . ثقه و ظواهر کلام، مفاد تقریر چنین بنایی الزام عمل برطبق آن بنا خواهد بود
اقرار سخن رفته است.تقریر باطل: تقریر و تأیید باطل بدون داشتن عذري همچون تقیّه جایز نیست؛ ازاینرو، نشستن در مجلس گناه،
استفهام تقریري: هرگاه کسی به صورت «3» . بدون عذر در صورتی که توان بازدارندگی و نهی از منکر را ندارد، حرام است
استفهام تقریري از دیگري سؤال کند و مثلا بگوید: فلان مبلغ پول از تو طلب ندارم؟ و او پاسخ دهد: آري. این پاسخ، اقرار او به
اقرار).اگر کسی در قالب استفهام تقریري از دیگري بپرسد: مرا وکیل خود قرار دادي؟و او در جواب بگوید -) «4» دین میباشد
آري، سپس سؤال کننده بگوید پذیرفتم، عقد وکالت تحقّق مییابد. البتّه بنابر قول به عدم اعتبار تأخّر قبول از ایجاب، بدون نیاز به
صفحه 371 از 456
«5» . قبول بعدي، با گفتن آري عقد محقّق میشود
تقسیط؛ ج 2، ص: 574
تقسیط: قسط بندي کردن بدهی/ توزیع.مراد از تقسیط به معناي نخست، آن است که بدهی در محدودة زمانی تعیین شده به اقساط
برابر یا نابرابر قسطبندي شود. از آن در بابهاي تجارت، اجاره، مکاتبه و دیات سخن رفته است.
4). جواهر ) 225 و 259 / 578 ؛ وسائل الشیعۀ 16 / 3). تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) 2). الاصول العامۀ/ 236 ) 62 -61 / 1). اصول الفقه 2 )
.347 /27 .(5) 83 / الکلام 35
ص: 575
بیع: خرید و فروش کالا به اقساط، صحیح است و از مصادیق بیع نسیه به شمار میرود و احکام آن را دارد (- بیع نسیه). ازاینرو،
هنگام معامله باید مقدار هر قسط و نیز زمان پرداخت آن مشخّص باشد؛ خواه مقدار اقساط و زمان پرداخت آن یکسان باشد یا
فروش کالاي قسطی به بیشتر از قیمت نقدي آن صحیح است؛ لیکن اگر فروشنده بدون تعیین نقدي یا قسطی بودن، «1» . متفاوت
بهگونۀ تخییري بفروشد- مثلا بگوید: این کالا را نقد به دو هزار تومان و قسطی، شش ماهه به سه هزار تومان فروختم و خریدار
بیع بثمنین).مولایی که با بردة خود عقد کتابت (- -) «2» همینگونه قبول کند- بنابر قول منسوب به مشهور معامله باطل است
دیۀ «3» . مکاتبه) بسته است میتواند مال الکتابه را به اقساط بگیرد، به شرط آنکه مبلغ هر قسط و نیز زمان پرداخت آن معلوم باشد
در عقد اجاره، شرط «4» . قتل خطایی بر عاقله (- عاقله) است که طی سه قسط سه ساله (هر سال یکسوم) آن را میپردازند
از تقسیط به معناي دوم «5» . پرداخت اجرت به صورت قسطی صحیح است، به شرط آنکه مبلغ و زمان پرداخت هر قسط معلوم باشد
در بسیاري از ابواب نظیر صوم، تجارت، رهن، اجاره، وصیّت، نکاح، غصب و دیات سخن رفته که به نمونههایی از آن اشاره
میشود.قضاي نماز و روزة میّت بر ولیّ (پسر بزرگتر) او واجب است. در صورت تعدّد ولیّ- به هم سن بودن آنان- بنابر قول
اگر کسی مال دیگري را بدون اجازة او به ضمیمۀ مال خود در یک معامله «6» . اکثر، قضاي نماز و روزه بین ایشان توزیع میشود
بفروشد بهاي کالا بین هر دو توزیع میگردد. در نتیجه با اجازة مالک، هرکدام سهم خود را دریافت میکنند و بدون اجازة وي،
«7» . فروشنده سهم خود را میگیرد و خریدار آن مقدار از ثمن را که در ازاي کالاي دیگري پرداخته است پس میگیرد
427 / 4). جواهر الکلام 43 ) 355 / 3). الروضۀ البهیۀ 6 ) 108 -102 / 2). جواهر الکلام 23 ) 42 -41 / 1). بحوث فی الفقه المعاصر 1 )
311 /22 .(7) 43 /17 .(6) 221 /27 .(5)
ص: 576
اگر در عقد رهن (- رهن) تصریح شود که رهن در برابر دین، تقسیط گردد و هر جزء از دین در برابر جزئی از مال رهنی باشد با
اگر عین مورد اجاره در اثناي مدّت تلف شود، اجرت «8» . اداي هر جزء از دین، جزء مقابل آن از مال رهنی از رهن خارج میشود
آن بر اجزاي زمان توزیع میگردد و در نتیجه ما به ازاي آن مقدار از اجزاي زمان که از عین بهره گرفته شده، از اجرت پرداخت
میّتی که همزمان افزون «9» . میشود و اگر قبل از تلف، تمام اجرت پرداخت شده باشد، مستأجر مازاد بر آن مقدار را پس میگیرد
بر یک سوم ترکه چند وصیّت (- وصیّت) داشته است در صورت عدم اجازة ورثه نسبت به مازاد، یکسوم بر همۀ وصایا توزیع
اگر مردي در یک عقد و با یک مهر چند زن را به همسري برگزیند بنابر قول به صحّت چنین مهري در اینکه مهر بین «10» . میشود
در ایادي متعاقبه (- «11» . زنان، برابر تقسیم میشود یا به نسبت مهر المثل (- مهر المثل) میان آنان توزیع میگردد، اختلاف است
تعاقب ایدي) که چند نفر بدون اجازة مالک در مال او تصرّف ضمانآور میکنند، در صورت تلف شدن مال، مالک میتواند
در چگونگی تقسیط و توزیع دیه بین عاقله سه قول «12» . غرامت آن را میان همه یا بعضی بهطور مساوي یا با اختلاف تقسیط نماید
صفحه 372 از 456
وجود دارد. 1. نصف دینار بر عاقلۀ توانگر و یک چهارم آن بر عاقلۀ فقیر. 2. منوط به نظر امام علیه السّلام یا نایب او است. 3. بهطور
«13» . مساوي بین عاقله توزیع میشود
تقسیم؛ ج 2، ص: 576
- قسمت
/ 13 ). جواهر الکلام 43 ) 25 / 12 ). الروضۀ البهیۀ 7 ) 25 -24 /31 .(11) 312 و 359 /28 .(10) 301 -300 /27 .(9) 157 /25 .(8)
.452 -451 / 437 ؛ مبانی تکلمۀ المنهاج 2 -435
ص: 577
تقصیر؛ ج 2، ص: 577
تقصیر: کوتاه کردن ناخن یا موي سر/ کوتاه کردن عمل عبادي/ کوتاهی در عمل.تقصیر به معناي نخست عبارت است از کوتاه
کردن و چیدن مقداري از ناخن یا موي سر، محاسن یا شارب و از آن در باب حج سخن رفته است.تقصیر بنابه قول معروف و
تقصیر در عمره: جایگاه «2» . و عملی عبادي است؛ ازاینرو، قصد قربت در آن شرط است «1» ، مشهور از واجبات عمرة مفرده و حج
تقصیر در عمره- اعم از مفرده و تمتّع- بعد از سعی (- سعی) است. برخی در عمرة مفرده (- عمرة مفرده) طواف نساء (- طواف
مرد محرم در عمرة مفرده بین تقصیر و حلق «3» . نساء) را مقدّم بر تقصیر دانستهاند؛ لیکن نظر مشهور، تأخّر آن از تقصیر است
بر زن محرم در عمره- «5» . لیکن در عمرة تمتّع بنابر قول مشهور، تقصیر، واجب و حلق، حرام است «4» ؛ (تراشیدن سر) مخیّر است
در مقدار و چگونگی تقصیر، تحقّق عنوان آن لازم است؛ ازاینرو چیدن موي سر یا «6» . اعم از مفرده و تمتّع- تقصیر متعیّن است
برخی چیدن ناخن به تنهایی را در تقصیر کافی «7» . صورت و یا ناخن به مقداري که عنوان تقصیر بر آن صادق باشد کافی است
محرم با انجام دادن تقصیر در عمرة تمتّع از احرام «8» . ندانسته، علاوه بر آن چیدن مقداري از مو را بنابر احتیاط، لازم دانستهاند
در عمرة مفرده نیز بعد از تقصیر جز زن، بقیّۀ محرّمات احرام «9» . خارج شده، تمامی محرّمات احرام (- احرام) بر او حلال میگردد
تقصیر در حج: تقصیر از مناسک حج و «10» . بر او حلال میشود.زن نیز با انجام دادن طواف نساء و نماز آن بر او حلال میگردد
«11» . یکی از دو واجب تخییري است که مرد حاجی بین آن و حلق مخیّر است؛ لیکن بر زن، تقصیر، متعیّن است و حلق جایز نیست
از سوي دیگر بر مردي که نخستین بار حج میگزارد و کسی که موهاي خویش را بافته یا جمع کرده و گره زده، همچنین فردي که
موهاي خود
.(4) 296 و 332 / 3). الحدائق الناضرة 16 ) 2). مناسک حج (مراجع)/ 341 م 889 ) 232 / 453 و 19 -450 / 1). جواهر الکلام 20 )
؛317 / 6). الحدائق الناضرة 16 ) 453 -450 / 299 ؛ جواهر الکلام 20 -277 / 5). الحدائق الناضرة 16 ) 122 / 317 ؛ مستند الشیعۀ 13
.(10) 30 / 9). کشف اللثام 6 ) 8). مناسک حج (مراجع)/ 341 م 888 ) 452 -450 / 7). جواهر الکلام 20 ) 408 / تحریر الوسیلۀ 1
236 / 376 ؛ جواهر الکلام 19 / 11 ). مستند الشیعۀ 12 ) 467 / جواهر الکلام 20
ص: 578
را براي مصون ماندن از نفوذ حشرات موذي با عسل، صمغ و مانند آن به هم چسبانیده است، بنابر نظر گروهی از فقها، حلق متعیّن
و زمان آن بنابر قول مشهور، «14» محل آن سرزمین منی «13» ؛ جایگاه تقصیر بعد از قربانی «12» . است و تقصیر کفایت نمیکند
به قول مشهور تمامی محرّمات احرام- به جز زن، بوي خوش و صید- بعد از تقصیر یا حلق، حلال «15» . روز عید قربان است
از تقصیر به معناي دوم در باب صلات بحث شده است.متعلّق تقصیرگاه خود نماز است- که نمازهاي چهار رکعتی «16» . میگردد
صفحه 373 از 456
در سفر (- قصر) و یا به جهت ترس از دشمن (- نماز خوف)، کوتاه و دو رکعتی میشود- و گاه برخی دیگر از اعمال عبادي مانند
از تقصیر به معناي «17» . کوتاه کردن اذان و اقامه و اکتفا به یک بار گفتن در هر فصل در سفر یا وقتی که نماز گزار عجله دارد
سوم در بیشتر ابواب فقهی سخن رفته است.کوتاهی در عمل یا نسبت به فراگیري احکام و مسائل مورد نیاز و ابتلاي مکلّف، صورت
میگیرد و یا نسبت به انجام دادن تکالیف شرعی با علم به آن.به کسی که در فراگیري احکام کوتاهی میکند جاهل مق ّ ص ر گفته
میشود، در مقابل جاهل قاصر (- جهل).جاهل مقصّر حکم عامد را دارد؛ بدین معنا که چنین شخصی اگر به جهت جهل، عملی را
چنانکه کوتاهی در فراگیري «18» . ترك کند حکم کسی را دارد که به عمد و با علم و آگاهی آن عمل را ترك کرده است
احکام و مسائل واجب و مورد نیاز، حرام است (- آموزش).آثار تقصیر: تقصیر در اعمال و وظایف شرعی علاوه بر آنکه موجب
استحقاق عقاب میگردد، در مواردي ضمان را نیز به دنبال دارد، که به برخی از آنها اشاره میشود.امانتها: کوتاهی در حفظ امانت،
حرام و موجب ضمان است (- امانت).تقصیر حاکم: اگر حاکم در حکم خود اشتباه کند و بر اثر آن چیزي تلف شود،
14 ). الحدائق ) 241 / 247 ؛ الحدائق الناضرة 17 / 13 ). جواهر الکلام 19 ) 374 -373 / 234 ؛ مستند الشیعۀ 12 / 12 ). جواهر الکلام 19 )
.(16) 233 / 383 ؛ جواهر الکلام 19 -382 / 15 ). مستند الشیعۀ 12 ) 232 / 379 ؛ جواهر الکلام 19 / 232 ؛ مستند الشیعۀ 12 / الناضرة 17
88 ؛ العروة -87 / 17 ). جواهر الکلام 9 ) 255 -251 / 102 ؛ جواهر الکلام 19 / 257 ؛ مدارك الاحکام 8 -250 / الحدائق الناضرة 17
371 ص: 579 / 18 ). القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 5 ) 603 / الوثقی 1
«19» . در صورتی که در مقدّمات حکم خود کوتاهی کرده باشد ضامن است و در صورت عدم تقصیر، از بیت المال جبران میشود
تقصیر پزشک: هرگاه پزشک با تجویز دارویی به بیمار موجب مرگ او یا آسیب رسیدن به عضوي از اعضاي او یا غیر آن شود،
پزشکی). (- افراط) -) «20» بنابر قولی تنها در صورت کوتاهی ضامن است
تقطیر؛ ج 2، ص: 579
- آب مقطّر
تقلّص؛ ج 2، ص: 579
تقلّص: جمع شدن و درهم کشیده شدن چیزي.از آن در بابهاي طهارت، نکاح، صید و ذباحه، اطعمه و اشربه، ارث و دیات به
نکاح: «1» . مناسبت سخن رفته است.طهارت: از نشانههاي مرگ، جمع شدن بیضهها به طرف بالا و آویزان شدن پوست آنها است
اگر زن، مدّعی عنّین بودن شوهر خود و مرد، منکر آن باشد، بنابر گفتۀ برخی قدما، مرد آزمایش میشود؛ بدین صورت که آلت
تناسلی وي در آب سرد قرار داده میشود، اگر جمع شد، سخن مرد پذیرفته میشود و اگر همانگونه شل ماند به نفع زن حکم
عنن).صید و ذباحه: از شرایط تحقّق تذکیه (- تذکیه) حرکت ارادي حیوان بعد از -) «2» میشود
2). المقنع/ 322 ؛ جواهر الکلام ) 24 / 402 ؛ جواهر الکلام 4 / 1). الروضۀ البهیۀ 1 ) .46 -44 /43 .(20) 79 / 19 ). جواهر الکلام 40 )
353 /30
ص: 580
«3» . ذبح (- ذبح) یا نحر (- نحر) است و این حرکت شامل تقلّص گوشت- که حرکت طبیعی و غیرارادي آن است- نمیشود
اطعمه و اشربه: تکه گوشتی که مذکّی بودن آن مشکوك است- بنابر قول منسوب به مشهور- با نهادن بر آتش آزمایش میشود،
ارث: جنینی که زنده به دنیا آمده است ارث میبرد ولی اگر به «4» . اگر منقبض شد محکوم به تذکیه و حلّیت وگرنه میته است
سبب جنایتی یا غیر آن سقط شود، چنانچه حرکتی که بیانگر حیات باشد (حرکت اختیاري و ارادي) از او صادر شود سپس بمیرد،
صفحه 374 از 456
دیات: اگر لب کسی به «5» . ارث میبرد؛ لیکن تقلّص- از آن جهت که حرکت طبیعی و غیر ارادي است- دلیل بر حیات نیست
واسطۀ جنایت دیگري جمع شود، بهگونهاي که دندانها را پوشش ندهد در اینکه جانی باید دیۀ آن را بپردازد یا ارش (- ارش)
«6» . بدهد، اختلاف است
تقلیب؛ ج 2، ص: 580
- قلب
تقلید؛ ج 2، ص: 580
تقلید: التزام یا عمل به فتواي مجتهد/ افکندن کهنه نعلی که با آن نماز خوانده شده برگردن قربانی.تقلید از ریشۀ قلاده (چیزي که بر
گردن میاندازد) است. کاربرد آن در معناي نخست بدینجهت است که مقلّد مسئولیّت اعمال خود را به گردن کسی میاندازد که
از او تقلید میکند. 1در کلمات فقها براي تقلید از مجتهد چند تعریف ذکر شده است: 1. التزام قلبی بر عمل به فتواي مجتهد هرچند
. عملی انجام نگرفته باشد. 2. التزام توأم با عمل به فتواي مجتهد. 3. نفس عمل به فتواي مجتهد. 4. عمل مستند به فتواي مجتهد. 5
آموختن فتاواي مجتهد جهت عمل به آن.
818 / 5). شرائع الإسلام 4 ) 402 / 4). الکافی فی الفقه/ 321 ؛ جواهر الکلام 36 ) 149 / 223 ؛ جواهر الکلام 36 / 3). الروضۀ البهیۀ 7 )
30 / 20 ؛ کتاب الطهارة (شیخ انصاري) 1 / 1. مجمع الفائدة 12 (7) .207 / 6). جواهر الکلام 43 )
ص: 581
بنابر تعریف اوّل، تقلید به صرف التزام محقّق میشود؛ درحالیکه براساس تعریف دوم التزام با عمل، تحقّق بخش تقلید است. و طبق
تعریف سوم، قوام تقلید، مطابقت عمل با فتواي مجتهدي است که شخص باید از او تقلید کند هرچند قصد تطبیق و استناد نداشته
باشد. در مقابل، تعریف چهارم قوام تقلید را به دو چیز دانسته است: عمل و توأم بودن آن با قصد تطبیق و استناد. و بالاخره بنابر
از تقلید به این معنا در باب اجتهاد و تقلید سخن «2» . تعریف پنجم تقلید نه التزام است و نه عمل بلکه یاد گرفتن جهت عمل است
رفته است.حکم: تقلید- که حقیقت آن رجوع جاهل به عالم و متخ ّ صص میباشد- ضرورتی عقلایی است و در مشروعیت آن
تقلید یکی از «3» . شکی نیست. ازاینرو اصل حکم تقلید، تقلیدي نمیباشد و این معنا را هر خردمندي به ضرورت عقلایی مییابد
برکسی که مجتهد «4» . سه واجب عقلی بر هر مکلّفی است. بدین معنا که برمکلّف واجب است یا مجتهد باشد یا مقلّد و یا محتاط
نیست و توان احتیاط (- احتیاط) را نیز ندارد، تقلید متعیّن خواهد بود؛ چنانکه غیر مجتهد توانمند بر احتیاط، بین تقلید و عمل به
احتیاط مخیّر است.موضوع تقلید: اصول دین (- اصول دین) که تحصیل یقین از روي دلیل در آن واجب است، موضوع تقلید
نیست؛ ولی احکام فرعی دین- جز احکامی که از ضروریات (- ضروري) به شمار میرود، مانند وجوب نمازهاي یومیّه و روزة ماه
مرجع تقلید: مجتهدي که از او تقلید میشود باید «5» . رمضان و نیز احکامی که مکلّف به آنها یقین دارد- موضوع تقلید است
داراي شرایط زیر باشد: 1. عقل. 2. بلوغ. 3. عدالت (- عدالت). 4. شیعۀ دوازده امامی بودن. 5. مرد بودن. برخی این شرط را لازم
ندانستهاند. 6. حلالزاده بودن.
5). العروة الوثقی ) 6 / 4). مستمسک العروة 1 ) 3). التنقیح (الإجتهاد و التقلید)/ 83 ) 15 -14 / 2). العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 1 )
13 م 1 / 25 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 - 4 و 24 /1
ص: 582
7. بنابر مشهور، زنده بودن (در تقلید ابتدایی نه بقاي بر میّت). 8. مجتهد مطلق بودن بنابر قول بعضی.گروهی، تقلید از مجتهد متجزّي
صفحه 375 از 456
. را در آن مقدار که اجتهاد کرده جایز دانستهاند (- اجتهاد). 9. اعلم بودن. در این شرط نیز اختلافاتی وجود دارد (- اعلم). 10
حریص نبودن بر دنیا. برخی این شرط را در فرض عدم اضرار آن به عدالت نپذیرفتهاند. در فرض اضرار نیز گفتهاند: با وجود شرط
احکام تقلید: «6» . عدالت نیازي به این شرط نیست. 11 . آزاد بودن (برده نبودن) بنابر قولی.بسیاري از فقها این شرط را نپذیرفتهاند
بنابر قول مشهور میان اصولیان (- اخباري) تقلید ابتدایی از مجتهد مرده جایز نیست؛ لیکن در جواز بقا بر تقلید مجتهد پس از مرگ
عمل جاهلی که نه مبتنی بر تقلید «7» . وي اختلاف است. بسیاري آن را جایز دانستهاند (- بقا بر تقلید).تقلید بر مجتهد حرام است
بوده و نه بر احتیاط اگر با واقع یا فتواي مجتهدي که باید از او تقلید میکرد منطبق نباشد باطل است و در صورت انطباق با یکی از
آن دو، در عمل غیر عبادي یعنی توصّ لی (- توصّ لی)، محکوم به صحّت است و در عمل عبادي- که قصد قربت در آن شرط است
(- تعبّدي)- دو صورت دارد: 1. فرد جاهل، هنگام عمل، قاصر یا مق ّ ص ر غافل باشد؛ بهگونهاي که قصد قربت بهطور جزم از او
برآید. 2. فرد جاهل هنگام عمل، مقصّر ملتفت به جهل خود باشد که نتواند به طور جزم قصد قربت کند.عمل عبادي انجام گرفته در
صورت اوّل صحیح است ولی در فرض دوم، بنابر اعتبار جزم در نیّت، صحیح نخواهد بود هرچند مطابق با واقع باشد؛ ولی از آنجا
تقلید به معناي دوم در باب حج «8» . که بسیاري، جزم در نیّت را معتبر نمیدانند در این صورت نیز حکم به صحّت عمل کردهاند
آمده است.
45 ؛ مهذب - 22 و 40 / 26 ؛ مستمسک العروة 1 - 17 و 24 -16 / 9؛ العروة الوثقی (حواشی) (ج) 1 - 5 و 8 / 6). العروة الوثقی 1 )
4 و 7؛ مستمسک / 8). العروة الوثقی 1 ) 37 ؛ التنقیح (الإجتهاد و التقلید)/ 28 / 7). جواهر الکلام 19 ) 42 - 21 و 38 -18 / الاحکام 1
33 - 13 و 32 / 36 ؛ مهذب الاحکام 1 - 10 و 35 / العروة 1
ص: 583
چگونگی تقلید: تقلید بدینگونه است که حجگزار در حج قران (- حج قران) نعل کهنهاي را که در آن نمازگزارده بر گردن
نعلین).برخی کیفیّت آن را انداختن نعل یا نخ یا بند چرمی به گردن قربانی ذکر کردهاند که نشانۀ قربانی -) «9» قربانی میافکند
برخی قدما افکندن نعل یا توشهدان را به گردن قربانی تحقّق بخش تقلید دانستهاند.تقلید در حج «10» . بودن حیوان محسوب میشود
قران به نظر اکثر فقها واجب تخییري است؛ بدین معنا که حاجی میتواند به تلبیه (- تلبیه) یا اشعار (- اشعار) و یا تقلید، محرم (-
احرام) شود. در صورت گزینش تلبیه براي احرام، تقلید بعد از آن مستحب است.از حیواناتی که قربانی میشوند گاو و گوسفند
«11» . مخصوص تقلید؛ لیکن شتر مشترك بین تقلید و اشعار است
تقلید ابتدایی؛ ج 2، ص: 583
تقلید ابتدایی: تقلید از مجتهد مرده بدون پیشینۀ تقلید از او در زمان حیاتش.از آن در باب اجتهاد و تقلید سخن گفته شده
«1» . است.تقلید ابتدایی از مجتهد مرده نزد مشهور اصولیان جایز نیست. اخباریان (- اخباري) و برخی اصولیان، آن را جایز دانستهاند
(- تقلید) (- بقا بر تقلید)
تقلید بقایی؛ ج 2، ص: 583
- بقا بر تقلید
تقنّع؛ ج 2، ص: 583
- روبند
صفحه 376 از 456
1). جامع الشتات ) .58 -55 / 11 ). غنیۀ النزوع/ 190 ؛ جواهر الکلام 18 ) 257 / 10 ). تذکرة الفقهاء 7 ) 58 -57 / 9). جواهر الکلام 18 )
.21 -18 / 477 ؛ التنقیح (الإجتهاد و التقلید)/ 95 ؛ مهذب الاحکام 1 - 469 ؛ کفایۀ الاصول/ 476 /4
ص: 584
تقوا؛ ج 2، ص: 584
تقوا: پرهیز از گناه.تقوا صفتی است که انسان را از گناه و نافرمانی خداوند متعال باز میدارد و بر طاعت و بندگی او برمیانگیزد. به
شخص متّصف به این صفت متقی گفته میشود. از آن به مناسبت در بابهاي اجتهاد و تقلید، صلات و جهاد سخن رفته است.حکم:
و در روایات به آن بسیار سفارش شده «1» صفت تقوا محبوب و ممدوح خداوند است و در قرآن کریم بهترین توشۀ آخرت دانسته
نماز جمعه). در صورت مساوي بودن دو مجتهد از -) «3» توصیه به تقوا در خطبۀ نماز جمعه بر امام جمعه واجب است «2» . است
همچنین پرهیزگارتر بودن در فرض تعدّد امام «4» . نظر علمی، با تقواتر بودن یکی از آنان از اسباب ترجیح تقلید به شمار میرود
اورع). (- عدالت) -) «5» جماعت و اختلاف نمازگزاران در تقدیم یکی از آنان، جزء اسباب تقدیم و ترجیح شمرده شده است
تقویم؛ ج 2، ص: 584
- قیمتگذاري
تقیّه؛ ج 2، ص: 584
تقیّه: ابراز عقیده یا انجام دادن کاري بر خلافنظر و اعتقاد قلبی.تقیّه در لغت عبارت است از نگاه داشتن، پرهیز کردن و پنهان
نمودن و در اصطلاح شرع، صیانت خویش از صدمۀ دیگري با ابراز همسویی با او در گفتار یا رفتار مخالف حق؛ 1 و به تعبیر
برخی، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان به منظور تحفّظ از زیان دینی و دنیایی. 2در تقیّه برخلاف نفاق-
که موضوع آن پنهان کردن شرك و باطل و تظاهر به حق است- مؤمن به دلیل بیم از رسیدن ضرر به او از اظهار حقیقت خودداري
میکند.تقیّه در حقیقت از یکسو، سپر دفاعی براي مؤمن جهت مصون ماندن از تعرّض دشمن و تحفّظ از خطرهایی همچون
حبس،
.366 / 5). جواهر الکلام 13 ) 6 / 4). العروة الوثقی 1 ) 211 / 3). جواهر الکلام 11 ) 248 -240 / 2). وسائل الشیعۀ 15 ) 1). بقرة/ 197 )
2. تصحیح اعتقادات الإمامیۀ/ 137 (7) « وقی » 1. التقیۀ (شیخ انصاري)/ 37 ؛ لسان العرب/ واژة (6)
ص: 585
لفظ تقیّه «3» . تبعید، قتل و محرومیت از حقوق قانونی است و از سوي دیگر، عامل حفظ وحدت و مانع پراکندگی مؤمنان است
در روایات نیز اصطلاح تقیّه کاربرد رایجی «4» . بدینصورت در قرآن به کار نرفته، امّا آیاتی چند متعرّض مفهوم آن شده است
در کتابهاي مربوط به قواعد فقهی از تقیّه به عنوان یک قاعده نام برده شده «5» . داشته و مفهوم و شرایط و آثار آن مطرح شده است
تألیف کردهاند. علاوه بر آن از تقیّه در بابهایی نظیر طهارت، صوم و حج به « التقیّه » و برخی فقها رسالهاي مستقل تحت عنوان
مناسبت سخن رفته است.تقسیمات: براي تقیّه از جهات گوناگون، تقسیماتی ذکر شده است، از جمله: 1. تقسیم به لحاظ حکم تقیّه.
بعضی «7» . و برخی دیگر به پنج قسم به اضافۀ مکروه و مباح تقسیم کردهاند «6» برخی، تقیّه را به سه قسم: واجب، حرام و مستحب
گفتهاند: مصلحتی که به تقیّه حفظ میشود اگر صیانت آن واجب و تضییعش حرام باشد، تقیّه واجب است و اگر مساوي با
مصلحت ترك تقیّه باشد، مباح و چنانچه مصلحت یکی از دو طرف بر طرف دیگر رجحان داشته باشد، حکم تقیّه تابع آن است و
صفحه 377 از 456
در فرضی که تقیّه موجب فساد در دین شود- مانند بدعتگذاردن، کشتن امام و تحکیم مبانی و پایههاي کفر و تضییع آنچه از نظر
2. تقسیم به لحاظ باعث و منشأ آن.برخی، تقیّه «8» . شارع، حفظ آن مهمتر از حفظ جان و مال و آبرو است- تقیّه حرام خواهد بود
مورد تقیّه: در هر موردي که مؤمن براي حفظ «9» . را به لحاظ یاد شده به تقیّۀ اکراهی، خوفی، کتمانی و مداراتی تقسیم کردهاند
جان، مال یا عرض خود یا مؤمنی دیگر ناگزیر از پنهان داشتن حقیقت و اظهار گفتار یا رفتار مخالف حق باشد، به اندازهاي که دفع
ضرر گردد تقیّه واجب است. موارد زیر از این حکم استثنا شده است: 1. مورد افساد در دین. تقیّه در این مورد حرام است چنانکه
گذشت.
6). اوائل المقالات/ ) 237 -203 / 5). وسائل الشیعۀ 16 ) 4). آل عمران/ 28 ؛ نحل/ 106 ؛ غافر/ 28 ) 892 / 3). دانشنامۀ جهان اسلام 7 )
9). المکاسب ) 406 -405 / 411 و 415 ؛ فقه الصادق 11 / 8). القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 ) 40 - 7). التقیۀ (شیخ انصاري)/ 39 ) 118
395 / 236 ؛ فقه الصادق 11 / المحرمۀ (امام خمینی) 2
ص: 586
3. در روایاتی از تقیّه در بعضی امور مانند شرب خمر و «10» . 2. کشتن مؤمن (خونریزي). در این مورد نیز تقیّه جایز نیست
براي این دسته از روایات تأویلهایی بیان شده است، «11» . آبجو، مسح بر کفش در وضو و متعۀ حج (- متعۀ حج) نهی شده است
از جمله: حمل آنها بر غالب؛ بدین معنا که در موارد یاد شده غالبا نیازي به تقیّه نیست و این امور تخ ّ ص صا از موضوع تقیّه خارج
4. غیر حال ضرورت. تقیّه در غیر حال «12» . است و چنانچه ضرورت اقتضا کند، تقیّه در این موارد نیز جایز، بلکه واجب خواهد بود
از موارد تقیّۀ «14» . خروج این مورد از حکم تقیّه، خروج موضوعی و تخصصی (- تخصص) است «13» . ضرورت حرام است
مستحب، حسن همزیستی با مخالفان به حضور یافتن در اجتماعات آنان- همچون نماز جماعت، تشییع جنازه، عیادت بیمار و مانند
در مقابل، «15» . آن- برشمرده شده است. برخی گفتهاند: در تقیّۀ مستحب، اقتصار بر مورد نصّ، واجب و تعدّي از آن حرام است
برخی دیگر گفتهاند: خصوصیتی از این جهت براي مورد نصّ نیست؛ مورد نصّ نیز مندرج در قاعدة اهمّ و مهم است و در همۀ
اظهار کلمۀ کفر و برائت: در موارد توقّف حفظ جان مؤمن بر اظهار کفر و برائت زبانی از دین «16» . موارد، اخذ به اهمّ ترجیح دارد
یا معصوم علیه السّلام با اعتقاد قلبی به آن، تقیّه مشروع است ولی واجب نیست. در رجحان تقیّه یا ترك آن در موارد یاد شده
حکم وضعی: تقیّه یا در فتوا و بیان حکم است و یا در مقام امتثال.در بیان حکم: حکمی که از روي تقیّه صادر «17» . اختلاف است
شده است با احراز تقیّهاي بودن آن، عمل بدان جایز نیست و با عدم احراز، آیا پس از انکشاف خلاف، عمل انجام شده کفایت
اجزاء).در مقام امتثال: تقیّه در مقام امتثال یا در ترك است و یا در فعل. تقیّه در فعل یا -) «18» میکند یا نه؟ مسئله محل بحث است
به جهت اختلاف در حکم شرعی است، مانند مسح بر کفش، متعۀ حج و تکتّف
-237 / 12 ). المکاسب المحرمۀ (امام خمینی) 2 ) 216 -214 / 11 ). وسائل الشیعۀ 16 ) 419 -415 / 10 ). القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 )
15 ). التقیۀ (شیخ ) 424 / 14 ). القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 ) 214 / 13 ). وسائل الشیعۀ 16 ) 424 -420 / 238 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1
158 ؛ القواعد الفقهیۀ / 225 ؛ القواعد و الفوائد 2 / 17 ). وسائل الشیعۀ 16 ) 440 -439 / 16 ). القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 ) انصاري)/ 41
425 / 18 ). فقه الصادق 11 ) 426 / (مکارم) 1
ص: 587
در نماز (- تکتّف) و یا اختلاف در موضوع حکم شرعی، مانند اختلاف در روز عید فطر.تقیّه در ترك واجب مثل نماز، موجب
تقیّه به جهت اختلاف در حکم یا در عمل عبادي صورت گرفته است، مانند نمازي که با تکتّف خوانده «19» . اعاده یا قضا نیست
شده و یا در عمل غیر عبادي. در فرض اوّل آیا پس از برطرف شدن تقیّه، اعاده یا قضاي آن واجب است؟ فقها در این فرض عمل
نسبت به سایر آثار وضعی فعل تقیّهاي- خواه در عبادات باشد، «20» . انجام شده را مجزي دانسته و اعاده یا قضا را لازم نمیدانند
صفحه 378 از 456
مانند وضوي تقیّهاي یا در معاملات، مانند معاملهاي که از روي تقیّه صورت گرفته است- آیا از همۀ آثار صحّت برخوردار است تا
اعتبار مندوحه: آیا صحّت عمل تقیّهاي «21» . پس از رفع تقیّه، حکم به بقاي آن آثار گردد یا چنین نیست؟ مسئله اختلافی است
منوط به عدم مندوحه است؛ یعنی مکلّف در هیچ شرایطی توان انجام دادن عمل بهطور صحیح- مثل بهجا آوردن آن با حفظ شرایط
در مکان یا زمانی دیگر- را نداشته باشد یا چنین قیدي شرط نیست؟ این مسئله نیز اختلافی است. بعضی عدم وجود مندوحه را
مطلقا شرط دانسته و بعضی مطلقا شرط ندانستهاند. برخی بین موارد وجود دلیل خاص بر تقیّه و بین موارد عدم وجود دلیل، تفصیل
داده، در اوّلی مندوحه را شرط ندانستهاند.بعضی دیگر بین مندوحۀ عرضی و طولی تفصیل داده و اوّلی را معتبر دانستهاند. مراد از
مندوحۀ عرضی، توانایی انجام دادن عمل بهگونۀ صحیح در مکان و زمان تقیّه است، مانند خواندن قرائت بهطور آهسته براي کسی
که در نماز جماعت مخالفان شرکت کرده است و مراد از طولی، توانایی انجام دادن عمل با شرایط در غیر مکان یا زمان تقیّه است.
اگر تقیّه به جهت اختلاف در موضوع حکم شرعی با وحدت نظر در حکم باشد، مانند اختلاف در اوّل شوّال یا اوّل «22»
55 ؛ القواعد الفقهیۀ / 20 ). التقیۀ (شیخ انصاري)/ 43 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 5 ) 469 / 426 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 .(19)
22 ). فقه الصادق ) 395 / 455 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 1 -449 / 21 ). مصباح الفقیه 2 ) 430 / 450 ؛ فقه الصادق 11 / (مکارم) 1
472 -471 / 67 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 -66 / 437 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 5 -436 /11
ص: 588
ذیحجّه- که اوّلی در افطار و عدم افطار و دومی در برگزاري مناسک حج تأثیرگذار است- آیا عمل به مقتضاي تقیّه مجزي است و
لیکن در «23» ؛ پس از برطرف شدن موضوع تقیّه، قضاي آن واجب نیست؟ برخی به کفایت عمل انجام شده تصریح کردهاند
خصوص افطار روزة روزي که به عنوان عید فطر معرفی شده از روي تقیّه، فتوا به قضاي آن داده شده است؛ زیرا ترك عمل از
تقیّه در برابر غیر مخالف: مشروعیت تقیّه اختصاص به تقیّه در برابر مخالفان «24» . سوي مکلّف موجب سقوط قضاي آن نمیشود
«25» . ندارد؛ بلکه در صورت تحقق موضوع آن، تقیّه در برابر کافران و حاکمان ستمگر از شیعه نیز مشروع و جایز است
تقیید؛ ج 2، ص: 588
تقیید: مقابل اطلاق.تقیید عبارت است از اینکه متکلّم با ذکر قید یا شرطی لفظ مطلق را از گسترة شمول و شیوع آن خارج و دلالت
« أعتق رقبۀ » در جملۀ « رقبۀ » آن را در قلمرو قید یا شرط ذکر شده محدود کند، مانند لفظ
258 ؛ القواعد / 24 ). جواهر الکلام 16 ) 466 / 428 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 -427 / 32 ؛ فقه الصادق 11 / 23 ). جواهر الکلام 19 )
.459 / 443 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 / 25 ). التقیۀ (شیخ انصاري)/ 45 ؛ فقه الصادق 11 ) 469 -466 / الفقهیۀ (مکارم) 1
ص: 589
(بردهاي را آزاد کن) که شامل بردة مؤمن و کافر میشود و از این جهت داراي اطلاق و شمول است و با آزاد کردن هریک از بردة
را از « رقبۀ » « أعتق رقبۀ مؤمنۀ » : در کلام خود و گفتن « مؤمنۀ » مؤمن یا کافر امر مولا امتثال میشود؛ لیکن مولا با اضافه کردن قید
در نتیجه، امتثال امر مولا تنها با آزاد کردن بردة مؤمن محقق میشود «1» . اطلاق خارج و آن را به بردة مؤمن مقیّد و محدود میکند
و آزاد کردن بردة کافر کفایت نمیکند.تقابل بین تقیید و اطلاق، تقابل عدم و ملکه است؛ یعنی اطلاق در جایی ممکن است که
تقلید در آنجا ممکن باشد.برخی، تقابل آن دو را تقابل تضاد دانسته و گفتهاند: حقیقت اطلاق جمع همۀ قیدها است نه عدم آنها.
اطلاق) -) «2» . بنابراین اطلاق همچون تقیید امر وجودي خواهد بود نه عدمی و تقابل بین دو امر وجودي تقابل تضاد نامیده میشود
(- مقیّد)
تکاثر؛ سوره؛ ج 2، ص: 589
صفحه 379 از 456
تکاثر؛ سوره؛ ج 2، ص: 589
تکاثر؛ سوره: یکصد و دومین سورة قرآن کریم.در باب صلات آمده است.خواندن سورة تکاثر در نمازهاي واجب 1 بویژه نماز
عصر و مغرب 2 و نیز نوافل 3 بخصوص بنابه روایتی در رکعت دوم نماز وحشت 4 (- نماز وحشت) و نماز شب سیزدة رجب، 5
مستحب است.قرائت آن هنگام خواب 6 و زمانی که شخص براي دفن میّت وارد قبر میشود نیز استحباب دارد. 7
تکاذب؛ ج 2، ص: 589
- تعارض
تکافل؛ ج 2، ص: 589
- تضامن
تکبّر؛ ج 2، ص: 589
تکبّر: خود بزرگ بینی.کبر از صفات نکوهیدة نفسانی است که شخص متّصف به آن- که متکبّر
532 ؛ اصطلاحات الاصول/ -530 /4 ( 2). محاضرات فی اصول الفقه (مسلسل 46 ) 1). معالم الدین/ 150 ؛ اصطلاحات الاصول/ 246 )
5. وسائل (7) 325 /4 .4 (6) 418 / 3. جواهر الکلام 9 (5) 662 / 2. العروة الوثقی 1 (4) 418 / 1. جواهر الکلام 9 (3) .247 -246
.109 / 7. الحدائق الناضرة 4 (9) 450 /6 .6 (8) 93 / الشیعۀ 8
ص: 590
نامیده میشود- خود را در برابر دیگران بزرگ میبیند و دیگران را خوار و حقیر میشمارد. از این عنوان به مناسبت در بابهاي
طهارت، صلات، حج و جهاد سخن رفته است.در آیات و روایات متعدّد از تکبّر به شدّت نکوهش و جایگاه متکبّر، دوزخ دانسته
شده است. ضمن آنکه روایات، متکبّران را دورترین مردم به خداوند و بیشترین ساکنان دوزخ برشمردهاند.کبرورزي و غرور در
لیکن تکبّر در برابر جبّاران «1» ؛ برابر خداوند، آیات او، انبیا، جانشینان ایشان، عالمان ربّانی و مؤمنان، حرام و از گناهان بزرگ است
اظهار کبر در میدان جنگ «2» . و زورگویان، کافران و بدعتگذاران، عملی پسندیده است و فروتنی در برابر آنان کراهت شدید دارد
اهانتکنندة به «3» . با دشمن، جایز و مطلوب است؛ ازاینرو پوشیدن لباس فخر، مانند حریر و دیباج در جنگ جایز میباشد
کفر).از پوشیدن لباس یا بروز رفتار به شیوة متکبّران که انسان را شبیه و همسان -) «4» مقدّسات از روي تکبّر، محکوم به کفر است
با آنان میسازد در روایات متعدّد نهی شده است. در ذیل به برخی نمونهها که در کتابهاي فقهی ذکر شده است اشاره
توشّح «5» . میشود.مستحب است نمازگزار از آنچه منافی با خشوع است و نیز هر عملی که رنگ و بوي کبر دارد اجتناب ورزد
توشّح). همچنین -) «6» (پوشیدن لباس به شیوهاي خاص) در نماز- از آن جهت که شیوة متکبّران است- منهیّ و مکروه است
نهادن پاها بر روي یکدیگر در حال نشستن «8» ، و دست بر کمر نهادن به روش آنان در حال قیام «7» پوشیدن لباس متکبّران در نماز
کراهت دارد. «9» (- تربّع)- از آن جهت که شیوة متکبّران است- و راه رفتن متکبّرانه
3). تذکرة ) 323 / 2). الأقطاب الفقهیۀ/ 100 ؛ کشف الغطاء 1 ) 321 / 312 ؛ الفقه 93 / 374 ؛ جواهر الکلام 13 / 1). وسائل الشیعۀ 15 )
7). العروة ) 239 / 6). جواهر الکلام 8 ) 613 / 5). العروة الوثقی 1 ) 52 / 4). جواهر الکلام 2 ) 376 / 472 ؛ نهایۀ الإحکام 1 / الفقهاء 2
.457 -456 / 9). وسائل الشیعۀ 11 ) 8). جامع عباسی/ 47 ) 573 / الوثقی 1
ص: 591
صفحه 380 از 456
تکبیر؛ ج 2، ص: 591
داراي فضیلت و ثواب « اللّه أکبر » تکبیر: گفتن اللّه اکبر.از آن در بابهاي طهارت، صلات، حج و تجارت سخن رفته است.حکم: ذکر
ضمن آنکه از اجزاي بسیاري از دعاها و اذکار واجب «1» . فراوانی است و گفتن؛ بلکه مداومت بر آن در همۀ احوال، مستحب است
همچون تسبیحات اربع (- تسبیحات اربع) و مستحب، مانند تسبیحات حضرت فاطمه علیها السّلام (- تسبیح حضرت فاطمه) و نیز از
فصول اذان (- اذان) و اقامه (- اقامه) به شمار میرود.در نماز: تکبیر در نماز یا واجب است یا مستحب.تکبیر واجب: تکبیرة الإحرام
(- تکبیرة الإحرام)- که به آن تکبیر افتتاح نیز گفته میشود- از اجزاء، بلکه ارکان نماز است و بدون آن نماز صحیح نخواهد بود.
نماز میّت).در نماز عیدین (فطر و قربان) علاوه بر تکبیرة الإحرام، -) «3» گفتن پنج تکبیر در نماز بر میّت مؤمن، واجب است «2»
«4» براي قنوت نه تکبیر دیگر (پنج تکبیر در رکعت اوّل و چهار تکبیر در رکعت دوم) گفته میشود.برخی، آنها را واجب دانستهاند
(- نماز عید).تکبیر مستحب: به جز تکبیرة الإحرام، گفتن شش تکبیر دیگر در آغاز نماز- که از آنها به تکبیرات افتتاح (- تکبیرات
افتتاح) تعبیر میشود- و نیز براي انتقال از حالتی به حالت دیگر- و نیز براي انتقال از قیام به رکوع، از رکوع به سجده، از سجدة اوّل
به سجدة دوم، هنگام برخاستن از سجده و براي قنوت- مستحب است.بنابراین در نماز دو رکعتی، یازده تکبیر، در سه رکعتی شانزده
قول به استحباب تکبیر قبل از رکوع و نیز قبل و بعد از سجده، نظر مشهور است. از «5» . و در چهار رکعتی 21 تکبیر مستحب است
آداب تکبیر در نماز: بنابر مشهور «7» . گفتن سه بار تکبیر از مستحبات تعقیب نماز است «6» . برخی قدما وجوب آن نقل شده است
مستحب است نمازگزار هنگام تکبیر
103 و -101 .(6) 352 -351 /10 .(5) 395 /11 .(4) 31 /12 .(3) 201 / 2). جواهر الکلام 9 ) 191 -183 / 1). وسائل الشیعۀ 7 )
408 / 7). جواهر الکلام 10 ) 290 / 169 ؛ الحدائق الناضرة 8
ص: 592
مشهور آن است که تکبیر، هم زمان با «8» . دستهایش را تا محاذي نرمی گوش یا صورت یا فرورفتگی گلو (موضع نحر) بالا ببرد
برخی گفتهاند: جایگاه تکبیر به «9» . بالا بردن دستها آغاز گردد و با پایان یافتن رفع، پایان یابد؛ سپس دستها به پایین انداخته شود
از دیگر مستحبات تکبیر، چسبیده بودن انگشتان- جز انگشت شصت- «10» . مقتضاي نصوص، بعد از تحقق کامل رفع دست است
«12» . در استحباب باز یا چسبیده بودن انگشت شصت (ابهام)، اختلاف است «11» . به یکدیگر و رو به قبله بودن کف دستها است
بالاتر بردن دست از گوش مکروه است؛ بلکه به برخی قدما- برحسب ظاهر کلمات آنان- قول به حرمت نسبت داده شده است.
در سجدة تلاوت، سهو و شکر: تکبیر در سجدة تلاوت آیاتی که سجدة واجب دارند (- آیات سجده) قبل از سجده استحباب «13»
ندارد؛ لیکن بعد از سر برداشتن از سجده مستحب است. وجوب آن به ظاهر کلمات برخی و احتمال کلمات برخی دیگر نسبت داده
تکبیر بعد از نیّت و قبل از رفتن به سجده، در سجدة «14» . شده است. هرچند احتمال قوي داده شده که مراد همه، استحباب باشد
برخی به استحباب تکبیر قبل از سجدة شکر (- سجدة شکر) و بعد از سر «15» . سهو (- سجدة سهو) بنابر مشهور مستحب است
در نماز باران: مستحب است نمازگزاران در نماز استسقاء (- نماز باران) بسیار تکبیر گویند؛ «16» . برداشتن از آن تصریح کردهاند
در عیدین: «18» . چنانکه مستحب است امام جماعت بعد از نماز، برفراز منبر، رو به قبله و با صداي بلند صد بار تکبیر بگوید «17»
جایگاه آن در عید فطر پس از نماز مغرب «19» . بنابر مشهور گفتن تکبیر در عید فطر و قربان با کیفیتی که وارد شده مستحب است
و نیز عشا در شب عید، و پس از نماز صبح و نماز عید در روز عید میباشد. در غیر مواقع چهارگانۀ یاد شده بنابر مشهور، تکبیر
جایگاه تکبیر در «20» . مشروعیت ندارد
85 ؛ العروة الوثقی (و / 10 ). مستمسک العروة 6 ) 235 / 9). جواهر الکلام 9 ) 85 -82 / 233 ؛ مستمسک العروة 6 -229 /9 . (8)
/ 13 ). جواهر الکلام 9 ) 631 / 237 ؛ العروة الوثقی 1 -236 / 12 ). جواهر الکلام 9 ) 86 / 11 ). مستمسک العروة 6 ) 631 / حواشی) 1
صفحه 381 از 456
.(20) 378 و 382 /11 .(19) 146 .(18) 137 /12 .(17) 245 /10 .(16) 448 - 442 و 447 /12 .(15) 225 -224 /10 .(14) 232
381
ص: 593
عید قربان براي کسی که در منی (- منی) حضور دارد پس از پانزده نماز است که با نماز ظهر روز عید، آغاز میگردد و پس از
نماز صبح روز سیزدهم ذیحجّه پایان میپذیرد. در غیر منی بعد از ده نماز؛ اوّلین آنها نماز ظهر روز عید و آخرین آن پس از نماز
اللّه أکبر، اللّه اکبر، لا إله إلّا اللّه و اللّه أکبر، و الحمد للّه علی ما هدانا و له الشّکر علی » : کیفیت تکبیر «21» . صبح روز دوازدهم است
البتّه در منابع فقهی تکبیرات با عبارات مختلف «22» . در پایان اضافه میشود « و رزقنا من بهیمۀ الأنعام » در عید قربان جملۀ .« ما أولانا
و اللّه » . پس از تهلیل. 3 « و اللّه أکبر، اللّه أکبر و للّه الحمد » .2.« الحمد للّه » قبل از « و للّه الحمد » آمده است، از جمله: 1. افزایش جملۀ
پس از تهلیل. 4. سه تکبیر در آغاز، سپس تهلیل، پس از آن تکبیر و در پایان: « أکبر، اللّه أکبر علی ما هدانا و الحمد للّه علی ما أولانا
و للّه الحمد علی ما هدانا و له الشّ کر علی ما » 5. دو تکبیر، یک تهلیل، یک تکبیر، سپس .« للّه الحمد، اللّه أکبر علی ما هدانا »
صورت «23» .« و اللّه أکبر، و اللّه أکبر علی ما هدانا و له الحمد علی ما أولانا » 6. دو تکبیر، سپس یک تهلیل، و پس از آن .« اولانا
آخر به اشهر؛ بلکه مشهور نسبت داده شده است. در عید قربان از برخی، سه بار تکبیر در آغاز نقل شده؛ لیکن مشهور دو تکبیر
و در « الحمد للّه » به جاي « و للّه الحمد » و در بعض دیگر، جایگزینی « الحمد للّه » قبل از « للّه الحمد » است. در بعضی کلمات جملۀ
و غیر آن، « اللّه أکبر علی ما هدانا و الحمد للّه علی ما اولانا » به « الحمد للّه علی ما هدانا و له الشّکر علی ما أولانا » پارهاي دیگر، ابدال
«25» . در حج: هنگام رمی جمره (- رمی جمره) مستحب است پرتابکننده با پرتاب هر سنگریزه تکبیر بگوید «24» . آمده است
بسیار اللّه اکبر گفتن در منی مستحب است. «26» . کسی که داخل کعبه شده مستحب است پس از خروج از آن سه بار تکبیر بگوید
«27»
.(27) 64 /20 .(26) 106 /19 .(25) 390 -388 .(24) 388 -386 / 23 ). جواهر الکلام 11 ) 78 / 22 ). شرائع الإسلام 1 ) 384 .(21)
270 / وسائل الشیعۀ 14
ص: 594
در سفر: از جمله آداب سفر، گفتن تکبیر و تهلیل هنگام «28» . در تجارت: مستحب است خریدار هنگام خرید کالا تکبیر بگوید
«29» . برآمدن بربلندي است
تکبیرات افتتاح؛ ج 2، ص: 594
از آن در باب صلات سخن رفته است.در آغاز نماز- علاوه بر تکبیرة الإحرام (- تکبیرة «1» . تکبیرات افتتاح: تکبیرهاي آغازین نماز
الإحرام) که جزء نماز و واجب میباشد- گفتن شش تکبیر دیگر مستحب است. اکتفا به سه یا پنج تکبیر نیز جایز است. به تکبیرات
یاد شده (هفتگانه، پنجگانه یا سهگانه) تکبیرات افتتاحیّه گفته میشود.در صورت گفتن تکبیرات افتتاح، در اینکه تکبیرة الإحرام
یکی از آن تکبیرات است، در نتیجه نماز تنها با یک تکبیر که به نیّت تکبیرة الإحرام گفته میشود، افتتاح میگردد و یا افتتاح نماز
با مجموع تکبیرات نیز صحیح است، بدین معنا که مجموع تکبیرها تکبیرة الإحرام را تشکیل میدهد، اختلاف است. مشهور قول اوّل
است، بلکه بر آن ادعاي اجماع شده است.بنابر قول مشهور- که تکبیرة الإحرام را یکی از تکبیرها میداند- در اینکه نمازگزار مخیّر
است بین اینکه هریک از تکبیرات را تکبیرة الإحرام قرار دهد یا تنها تکبیر اوّلی- بنابر نظر برخی- یا آخري را- بنابر رأي برخی
استحباب تکبیرات افتتاح در نمازهاي مستحب نیز ثابت است؛ هرچند از برخی قدما اختصاص آن به «2» . دیگر- اختلاف است
نمازهاي واجب نقل شده است. گروهی نیز استحباب آن را
صفحه 382 از 456
/ 220 ؛ مستمسک العروة 6 -213 / 2). جواهر الکلام 9 ) 629 / 1). العروة الوثقی 1 ) .145 /18 .(29) 452 / 28 ). جواهر الکلام 22 )
77 -70
ص: 595
به هفت مورد اختصاص دادهاند: نمازهاي واجب، نماز وتیره، نماز وتر، رکعت اوّل نافلۀ ظهر، نافلۀ مغرب، نماز احرام و نماز شب.
تکبیرات افتتاح را میتوان «3» . احتمال میرود مراد قائلان به این قول تأکید استحباب در موارد یاد شده باشد نه اختصاص آن
«4» . پیدرپی گفت؛ لیکن افضل آن است که بعد از گفتن هریک از تکبیرات سوم، پنجم و هفتم دعاهاي وارد شده خوانده شود
«5» . براي امام مستحب است تکبیرة الإحرام را بلند ادا کند تا مأمومین بشنوند، لیکن شش تکبیر دیگر را آهسته بگوید
تکبیرات سبع؛ ج 2، ص: 595
- تکبیرات افتتاح
تکبیرات عید؛ ج 2، ص: 595
تکبیرات عید [- تکبیرات عیدین]: تکبیرات نهگانۀ نماز عید فطر و قربان.عنوان یاد شده در باب صلات به کار رفته است.در نماز
عیدین علاوه بر تکبیرة الإحرام (- تکبیرة الإحرام) و سایر تکبیرهاي نماز، نه تکبیر دیگر- پنج تکبیر در رکعت اوّل و چهار تکبیر در
رکعت دوم- وارد شده است. در وجوب یا استحباب آنها اختلاف میباشد. اکثر فقها قائل به وجوب شدهاند. 1 محل تکبیرات عید
بنابر مشهور بعد از قرائت است 2 (- نماز عید).
تکبیرة الإحرام؛ ج 2، ص: 595
تکبیرة الإحرام [- تحریمه]: نخستین جزء واجب از افعال نماز.نماز با تکبیرة الإحرام آغاز میشود و از این جهت که با گفتن آن،
گفته میشود. البتّه اوّلین « تکبیرة الافتتاح » و به سبب آغاز شدن نماز با آن « تکبیرة الإحرام » امور منافی نماز ممنوع میشود به آن
جزء بودن آن بنابر قول به شرط بودن نیّت- و نه جزء بودن آن- و نیز تقدّم رتبی تکبیر بر قیام است. 1 از عنوان یاد شده در باب
صلات سخن رفته است.
؛368 -359 / 1. جواهر الکلام 11 (6) .81 / 5). مستمسک العروة 6 ) 630 / 4). العروة الوثقی 1 ) 78 -77 / 3). مستمسک العروة 6 )
52 / 626 ؛ مستمسک العروة 6 / 1. العروة الوثقی 1 (8) .359 / 2. جواهر الکلام 11 (7) 242 -240 / الحدائق الناضرة 10
ص: 596
و نیز بنابر مشهور، زیادي - «2» حکم: تکبیرة الإحرام، جزء واجب رکنی نماز است؛ ازاینرو، ترك آن- چه عمدي و چه سهوي
بسیاري از معاصران، «3» . عمدي و سهوي آن- به معناي گفتن تکبیري دیگر به نیّت افتتاح نماز با آن- موجب بطلان نماز است
بنابر قول به بطلان نماز به زیادي تکبیر، براي شروع نماز باید تکبیر سومی گفته شود و «4» . زیادي سهوي آن را مبطل ندانستهاند
« اللّه أکبر » کیفیت: صورت تکبیرة الإحرام عبارت است از گفتن «5» . گفتن تکبیر دوم که موجب بطلان نماز شده کافی نیست
با الف و لام « اکبر » بنابر قول اکثر، تلفظ «6» . بهطور صحیح.گفتن هممعناي آن به عربی یا ترجمۀ آن به هر زبانی کفایت نمیکند
چنانکه بسیاري از فقها افزودن هر نوع پسوندي «7» . (الاکبر) موجب بطلان نماز میشود؛ بلکه بر بطلان، حکایت اجماع شده است
را مبطل نماز دانستهاند. - « من أن یوصف » یا « اللّه أکبر من کلّ شیء » که کبریایی و عظمت خداوند را بیان میکند،- مانند « اکبر » به
احکام: تلفظ درست تکبیرة «9» . بهگونهاي که تولید حرف الف گردد (اللّه أکبار) اختلاف است « با » 8در بطلان نماز به اشباع فتحۀ
صفحه 383 از 456
الإحرام و فراگیري صحیح آن در صورت ندانستن، واجب است. در ضیق وقت یا ناتوانی از تلفظ صحیح آن، در حدّ توان، هرچند با
البتّه در فرض امکان تلقین صحیح آن از سوي دیگري، تلقین (- تلقین) مقدّم بر اداي غلط یا ترجمۀ «10» . غلط، باید آن را ادا کند
شخص لال در حدّ امکان باید تکبیرة الإحرام را بگوید و اگر هیچ توانی بر اداي آن ندارد، به قصد تکبیر اشاره کند. «11» . آن است
آنچه در نماز شرط است- مانند طهارت، پوشش، قیام، استقرار، «12» . برخی، در این فرض حرکت دادن زبان را نیز واجب دانستهاند
و موالات بین حروف و کلمات- در تکبیرة الإحرام نیز همانند سایر اجزاي نماز، شرط (« اللّه » بعد از « أکبر » استقبال، ترتیب (گفتن
در فرض گفتن تکبیرات افتتاح (- تکبیرات افتتاح) توسط نمازگزار، به قول مشهور، یکی از آنها را به نیّت «13» . است
626 ؛ العروة الوثقی / 4). العروة الوثقی (و حواشی) 1 ) 54 -52 / 201 و 220 ؛ مستمسک العروة 6 .(3) 201 / 2). جواهر الکلام 9 )
. 7 و 8 (7) 627 / 206 ؛ العروة الوثقی 1 -205 / 6). جواهر الکلام 9 ) 626 / 222 ؛ العروة الوثقی 1 / 5). جواهر الکلام 9 ) 462 / (ج) 2
-65 / 209 ؛ مستمسک العروة 6 -208 / 10 ). جواهر الکلام 9 ) 61 -60 / 228 ؛ مستمسک العروة 6 -227 .(9) 207 / جواهر الکلام 9
/ 13 ). جواهر الکلام 9 ) 557 م 953 / 213 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 -211 / 12 ). جواهر الکلام 9 ) 67 / 11 ). مستمسک العروة 6 ) 67
628 ص: 597 / 213 و 222 ؛ العروة الوثقی 1
تکبیرة الإحرام میگوید؛ لیکن در اینکه مخیّر است هریک از تکبیرها را تکبیرة الإحرام قرار دهد یا تنها تکبیر اوّلی- بنابر قول
آداب: بلند کردن دستها تا برابر نرمی گوش یا صورت یا «14» . برخی- یا آخري- بنابر قول برخی دیگر- را اختلاف است
فرورفتگی گلو (موضع نحر) هنگام گفتن تکبیر؛ بلند گفتن براي امام و خواندن دعاهاي وارد شده، پیش و پس از تکبیرة الإحرام از
تکبیر) -) «15» . آداب و مستحبات آن است
تکبیرة الإستفتاح؛ ج 2، ص: 597
- تکبیرة الإحرام
تکبیرة الإفتتاح؛ ج 2، ص: 597
- تکبیرة الإحرام
تکبیر رکوع؛ ج 2، ص: 597
تکبیر رکوع: تکبیر براي رفتن به رکوع.از آن در باب صلات یاد شده است.تکبیر جهت گزاردن رکوع (- رکوع) بنابر مشهور
مستحب است. 1 برخی قدما قائل به وجوب آن شدهاند. 2 (- تکبیر)
تکبیر سجود؛ ج 2، ص: 597
تکبیر سجود: تکبیر، پیش و پس از انجام دادن سجده.از آن در باب صلات نام برده شده است.گفتن تکبیر براي رفتن به سجده (-
سجده) و پس از سر برداشتن از آن به قول مشهور مستحب است. 1 برخی قدما قائل به وجوب آن شدهاند. 2 (- تکبیر)
2. المراسم (17) 103 -101 / 1. جواهر الکلام 10 (16) .631 -630 / 15 ). العروة الوثقی 1 ) 220 -213 / 14 ). جواهر الکلام 9 )
. 2. المراسم العلویۀ/ 69 (19) 290 / 169 ؛ الحدائق الناضرة 8 / 1. جواهر الکلام 10 (18) .314 / العلویۀ/ 69 ؛ الخلاف 1
ص: 598
صفحه 384 از 456
تکبیر قنوت؛ ج 2، ص: 598
تکبیر قنوت: گفتن اللّه اکبر براي قنوت.از آن در باب صلات نام برده شده است.از تکبیرهاي مستحب در نماز، تکبیر (- تکبیر)
«1» . براي قنوت (- قنوت) است
تکبیر قیام؛ ج 2، ص: 598
تکبیر قیام: گفتن اللّه اکبر براي قیام در رکعت دوم نماز عیدین قبل از قرائت. 1از آن در باب صلات نام برده شده است.بنابر مشهور
در نماز عید فطر و قربان، تکبیرها در هر رکعت پس از قرائت گفته میشود؛ 2 لیکن به گفتۀ گروهی از قدما در رکعت دوم از
چهار تکبیر، یک تکبیر براي قیام پیش از قرائت و سه تکبیر پس از هر قرائت گفته و سه قنوت خوانده میشود. 3 (- تکبیر)
تکتّف؛ ج 2، ص: 598
نیز تعبیر شده است- در باب صلات سخن رفته و از « تکفیر » تکتّف: دستی را بر پشت دست دیگر نهادن در نماز.از تکتّف- که به
دو جهت؛ ماهیّت و حکم مورد بحث قرار گرفته است.ماهیّت: در اینکه تکتّف عبارت است از خصوص نهادن کف دست راست بر
پشت دست چپ یا مطلق نهادن یکی از دو دست بر دیگري در حال قرائت نماز، اختلاف است. 1حکم: حکم تکتّف هم از جهت
تکلیفی مورد بحث قرار گرفته و هم از جهت وضعی. 1. از جهت تکلیفی: عمل تکتّف نزد اهل سنّت مستحب است؛ لیکن نزد شیعۀ
امامیّه اگر به قصد تشریع (محبوب و مطلوب بودن نزد شارع) انجام شود، بدعت و حرام میباشد 2 و اگر بدون قصد تشریع
/ 2. الحدائق الناضرة 10 (3) 312 / 252 ؛ کشف اللثام 4 / 1. مختلف الشیعۀ 2 (2) . 352 ؛ الجامع للشرائع/ 75 / 1). جواهر الکلام 10 )
.1 (5) . 122 ؛ غنیۀ النزوع/ 95 / 3. المقنع/ 142 ؛ المقنعۀ/ 195 ؛ مسائل الناصریات/ 265 ؛ المهذب 1 (4) 365 / 243 ؛ جواهر الکلام 11
186 / 2. فقه الإمام جعفر الصادق 1 (6) 21 / 461 ؛ جواهر الکلام 11 -459 / 51 ؛ مدارك الاحکام 3 -50 / مجمع الفائدة 3
ص: 599
لیکن «4» ؛ بلکه بر حرمت، ادّعاي اجماع شده است «3» ؛ صورت گیرد در حرمت آن اختلاف است.مشهور قائل به حرمت آن هستند
«6» . برخی نیز حرمت آن را به حال قرائت نماز مقیّد کردهاند «5» . برخی آن را مکروه و بعضی قدما ترك آن را مستحب دانستهاند
2. از جهت وضعی: عمل تکتّف اگر به قصد جزئیّت (یکی از اجزاي نماز بودن) انجام شود بدون شک موجب بطلان نماز میشود.
«7» . در غیر این صورت چه به قصد تشریع انجام گیرد و چه بدون آن در بطلان نماز اختلاف است. مشهور قائل به بطلان هستند
همچنین انجام دادن آن به جهت تقیّه (- تقیّه) جایز بلکه در صورت «8» . صدور عمل تکتّف به سهو، موجب بطلان نماز نمیگردد
«9» . توقّف دفع خطر بر آن، واجب است
تکثیر اثر؛ ج 2، ص: 599
تکثیر اثر: تهیّۀ نسخههاي متعدّد از اثري همچون کتاب و نوار.امروزه تکثیر اثر به دلیل تعدّد اشکال و سهولت انجام دادن آن، از
مسائل جدید و محل ابتلا است که در استفتائات و نیز ضمن مسائل مستحدثه از برخی احکام آن سخن گفته شده است.حکم: بنابر
اینکه حقّ معنوي مانند حقّ تألیف یا اختراع از حقوق شرعی و داراي مالیّت باشد، هرگونه تصرف در آن، از جمله تکثیر اثر بدون
حقّ معنوي).همچنین اثري که داراي انحراف دینی است- اعم از اعتقادي، اخلاقی و غیر -) «1» رضایت صاحب حق حرام است
«2» . آن- تکثیرش حرام و گرفتن مزد بر آن باطل است
صفحه 385 از 456
تکدّي؛ ج 2، ص: 599
- گدایی
/ 6). المهذب البارع 1 ) 15 / 5). جواهر الکلام 11 ) 506 / 322 ؛ نهایۀ الإحکام 1 -321 / 4). الخلاف 1 ) 15 / 3). جواهر الکلام 11 )
؛626 -625 / 1). تحریر الوسیلۀ 2 ) .25 -24 .(9) 24 -23 / 8). جواهر الکلام 11 ) 447 -446 / 7). مستند العروة (الصلاة) 4 ) 391
/ 2). کلمۀ التقوي 4 ) 93 / 224 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 2 - 253 ؛ المسائل المستحدثه (روحانی)/ 223 / ارشاد السائل/ 183 ؛ صراط النجاة 1
21 .ص: 600 / 16 ؛ منهاج الصالحین (سید محمد سعید حکیم) 2
تکرار؛ ج 2، ص: 600
تکرار: انجام دادن عمل بیش از یک بار.از آن در اصول فقه، بخش الفاظ و نیز در بسیاري از بابهاي فقهی نظیر طهارت، صلات،
حج، ظهار، حدود و قصاص به مناسبت سخن رفته است.بعد اصولی هرگاه امري از مولا صادر گردد و قرینهاي بر تعیین مراد او
امر).بعد -) «1» وجود نداشته باشد، آیا یک بار امتثال کفایت میکند یا تکرار آن در حدّ توان واجب است؟ مسئله اختلافی است
«2» . فقهی: طهارت: تکرار مسح در وضو بدون قصد مشروع بودن، مکروه و با قصد آن، حرام است؛ لیکن وضو را باطل نمیکند
تکرار نماز میّت بر یک جنازه بنابر مشهور کراهت دارد مگر آنکه میّت، اهل فضل و کمال باشد که برخی عدم کراهت تکرار را در
خواندن دو سوره در یک «4» . صلات: تکرار آیه در نماز- اعم از واجب و مستحب- جایز است «3» . این فرض قوي دانستهاند
رکعت از نماز (قران بین دو سوره) بنابر قولی حرام و بنابر قولی دیگر مکروه است؛ لیکن در اینکه تکرار سوره در یک رکعت، قران
با تکرار خواندن یا شنیدن آیۀ سجده (- آیات سجده)، تکرار سجده واجب است به شرط «5» . محسوب میشود یا نه اختلاف است
آنکه براي تلاوت یا استماع قبلی، سجده کرده باشد. وجوب تکرار سجده در فرض عدم سجده براي تلاوت یا استماع قبلی، محل
«8» حج: تکرار حج در هر سال «7» . تکرار نماز استسقاء (- نماز باران) و دعاي آن تا آمدن باران مستحب است «6» . اختلاف است
تکرار سبب کفّاره: محرم اگر سببی از اسباب (موجبات) کفّاره را بیش «9» . و نیز تکرار تلبیه (- تلبیه) در حج و عمره مستحب است
از یک بار مرتکب شود در صورتی که تکرار نزد شرع و عرف یک ارتکاب محسوب نگردد، بلکه متعدّد دیده شود، مانند آمیزش
تکرار آمیزش با همسر پس از ظهار (- ظهار) بنابر قول مشهور «10» . و شکار، بنابر مشهور براي هربار یک کفّاره ثابت میگردد
موجب تکرار کفّاره خواهد بود حتی اگر کفّارة آمیزش
4). العروة الوثقی ) 100 و 103 / 3). جواهر الکلام 12 ) 192 / 466 ؛ مستند الشیعۀ 2 / 2). مفتاح الکرامۀ 1 ) 75 -74 / 1). اصول الفقه 1 )
-150 / 7). جواهر الکلام 12 ) 579 / 219 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 2 -218 /10 .(6) 357 -354 / 5). جواهر الکلام 9 ) 662 /1
/ 10 ). جواهر الکلام 20 ) 316 / 536 ؛ ارشاد الأذهان 1 / 322 ؛ کتاب السرائر 1 / 9). مستند الشیعۀ 11 ) 532 / 8). العروة الوثقی 2 ) 151
431
ص: 601
در اینکه تکرار آمیزش با حائض- بنابر قول به وجوب کفّاره به سبب آن- موجب تکرار کفّاره میگردد یا «11» . قبلی ادا نشده باشد
نه، اختلاف است. برخی با اختلاف زمانی- مانند آمیزش در اوّل و وسط ایّام حیض- و برخی دیگر با فاصله شدن کفّاره بین دو
هرگاه روزهدار، عملی را که موجب بطلان روزه میشود تکرار کند آیا کفّاره هم تکرار «12» . آمیزش، تکرار را واجب دانستهاند
میشود؟ اختلاف است. برخی تکرار را تنها در عمل آمیزش و برخی دیگر در صورت تعدّد جنس عمل موجب بطلان، مانند
حدود: تکرار گناه کبیرهاي که موجب حدّ کمتر از قتل است، مانند قذف (- قذف) یا «13» . آمیزش و خوردن، واجب دانستهاند
سرقت (- سرقت) در بار سوم- به قولی- و بار چهارم- به قولی دیگر- سبب ثبوت حدّ قتل میگردد، به شرط آنکه پس از ارتکاب
صفحه 386 از 456
سرقت (- سرقت) در بار سوم- به قولی- و بار چهارم- به قولی دیگر- سبب ثبوت حدّ قتل میگردد، به شرط آنکه پس از ارتکاب
قصاص: در موارد ثبوت ادعا با قسامه (- قسامه) چنانچه شمار افرادي که باید قسم «14» . هربار در مراحل قبلی، حد اجرا شده باشد
«15» . بخورند کمتر از تعداد قسمها باشد، قسم توسط آنان تکرار میشود تا عدد کامل گردد
تکریم؛ ج 2، ص: 601
- احترام
تکشّف؛ ج 2، ص: 601
- برهنگی
تکفیر؛ ج 2، ص: 601
تکفیر: نسبت دادن کفر به مسلمان/ ساقط و بیاثر کردن طاعت، گناه را/ محو کردن خداوند، گناهان صغیره را به سبب اجتناب از
گناهان کبیره/ پرداختن کفّارة سوگند و مانند آن (- کفّاره)/ نهادن یک دست بر دست دیگر هنگام قرائت در نماز (- تکتّف).از
تکفیر به معناي اوّل به مناسبت در باب حدود و تعزیرات سخن گفته شده است.
153 ؛ جواهر / 14 ). الروضۀ البهیۀ 9 ) 302 / 230 ؛ جواهر الکلام 16 -229 /13 .(13) 271 / 12 ). الحدائق الناضرة 3 ) 137 /33 .(11)
.247 -244 / 15 ). جواهر الکلام 42 ) 331 / الکلام 41
ص: 602
واژة تکفیر به معناي دوم به مناسبت در باب شهادات به کار رفته «1» . اگر کسی به مسلمانی نسبت کفر دهد تعزیر (- تعزیر) میشود
است.تکفیر مقابل احباط (- احباط) اصطلاحی کلامی و مراد از آن، این است که طاعت بیشتر، گناه کمتر را باطل و بی اثر میکند؛
بدین معنا که عقابی بر آن مترتّب نمیگردد.گروهی از معتزله نظریّۀ احباط و تکفیر را مطرح نموده؛ لیکن در چگونگی آن اختلاف
کردهاند. برخی از آنان از طریق موازنه وارد شده و گفتهاند: به عنوان مثال اگر مکلّف گناهی مرتکب شود که ده جزء کیفر دارد،
سپس طاعتی با بیست جزء ثواب انجام دهد، ده جزء ثواب انجام گرفته، ده جزء از کیفر گناه را از بین میبرد، در نتیجه ده جزء
ثواب باقی میماند که به مکلّف به همان اندازه پاداش داده میشود. عکس قضیه هم همینگونه است.مشهور متکلّمان امامیّه قائل به
هستند؛ یعنی اعطاي ثواب بر ایمان و طاعت، مشروط « موافات » آنان، قائل به « موازنۀ » بطلان نظریّۀ احباط و تکفیر معتزلی و در مقابل
به علم خداوند متعال بر مردن مؤمن بر ایمان؛ و عقاب بر کفر و عصیان، منوط به علم الهی به مردن کافر بر کفر و گناهکار بر عدم
توبه است.برخی امامیّه گفتهاند: اصل سقوط ثواب ایمان به مردن بر کفر و سقوط عقاب کفر به مردن بر ایمان، غیر قابل انکار است
و روایات زیادي بر محو بسیاري از طاعتها بر اثر ارتکاب گناهانی و کفّاره قرار گرفتن برخی طاعتها براي بسیاري از گناهان، دلالت
دارد؛ لیکن عمومیت و فراگیري این مسئله نسبت به همۀ طاعات و معاصی معلوم نیست و نیز معلوم نیست مبناي این سقوط، احباط و
برخی پنداشتهاند تقسیم گناه به کبیره و صغیره مبتنی بر نظریّۀ احباط و تکفیر معتزلی است؛ یعنی هر «2» . تکفیر است و یا موافات
گناهی که به سبب طاعت از بین برود صغیره و هر گناهی که طاعت را از بین ببرد کبیره است. امّا این گمان باطل است؛ زیرا مشهور
امامیّه در
334 -332 / 283 ؛ بحار الانوار 5 / 2). عدة الداعی/ 230 ؛ الفصول المهمۀ 1 ) 529 / 1). کتاب السرائر 3 )
ص: 603
از تکفیر به معناي سوم به مناسبت در باب «3» . عین تقسیم گناه به کبیره و صغیره قائل به بطلان احباط و تکفیر معتزلی شدهاند
صفحه 387 از 456
صلات سخن رفته است.بنابر قول مشهور- که گناه را به کبیره (- گناه کبیره) و صغیره (- گناه صغیره) تقسیم کردهاند- اجتناب از
گناهان بزرگ (کبائر) سبب تکفیر گناهان کوچک (صغائر) از سوي خداوند متعال است. چنانکه ظاهر برخی آیات بر آن دلالت
در تحقق عدالت (- عدالت)- بنابر قول مشهور مبنی بر تقسیم گناه به دو قسم- اجتناب از کبائر و عدم اصرار بر صغائر «4» . دارد
کفایت میکند و صرف ارتکاب صغائر به عدالت ضرر نمیرساند. برخی گفتهاند: زیان نرساندن صغائر به عدالت شخص در فرض
«5» . یادشده مبتنی بر تکفیر صغائر به سبب اجتناب از کبائر نیست، بلکه براساس مفاد ادلّۀ موجود است
تکفین؛ ج 2، ص: 603
تکفین: کفن کردن میّت.تکفین، دومین مرحله از مراحل تجهیز میّت (- تجهیز) و عبارت است از پوشاندن میّت با کیفیتی ویژه پیش
از دفن. از آن در باب طهارت سخن رفته است.حکم: تکفین، واجب کفایی (- وجوب کفایی) است؛ ازاینرو اقدام بر آن، بر همۀ
مسلمانان واجب است و اگر کسی اقدام کرد از دیگران ساقط میشود. 1 تکفین از اعمال عبادي نیست؛ ازاینرو در صحّت آن قصد
قربت شرط نمیباشد. 2 برخی از روي احتیاط، آن را لازم دانستهاند. 3چند گروه پس از مردن کفن نمیشوند: 1. کسی که در
میدان جنگ در راه خدا کشته شود 4 (- شهید). 2. کسی که به قصاص یا رجم (- رجم) و یا- به نظر برخی- هر حدّي کشته شود.
چنین شخصی قبل از اجراي حد، امر به غسل کردن و پوشیدن کفن میشود، سپس حکم قصاص یا حد بر او جاري میگردد. 5
5). جواهر ) 631 - 4). نساء/ 31 ؛ آل عمران 193 ؛ رسائل فقهیۀ (شیخ انصاري)/ 50 ؛ مفتاح الفلاح/ 630 ) 29 / 3). جواهر الکلام 41 )
(9) 403 / 3. العروة الوثقی 1 (8) 153 / 159 ؛ مستمسک العروة 4 .2 (7) 30 و 158 / 1. جواهر الکلام 4 (6) .308 -305 / الکلام 13
397 / 41 ؛ غنائم الایّام 3 / 428 ؛ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 2 / 5. الحدائق الناضرة 3 (10) 91 / 4. جواهر الکلام 4
ص: 604
جنین). 4. عضو جدا شده از میّت که -) «6» 3. جنین سقط شدهاي که کمتر از چهار ماه دارد، که در پارچهاي پیچیده و دفن میشود
اگر تکۀ «7» . تنها گوشت یا پوست بدون استخوان است.این نیز- بنابر آنچه از مشهور نقل شده- در پارچهاي پیچیده و دفن میشود
و چنانچه همراه با «8» . جدا شده همراه استخوان و از غیر سینۀ میّت باشد در وجوب تکفین آن و یا پیچیدن در پارچه اختلاف است
سینه یا سینه به تنهایی یا بعض سینۀ مشتمل بر قلب یا استخوان سینه باشد تکفین آن واجب است. البتّه در وجوب تکفین به هر سه
برخی گفتهاند: ظاهر کلمات فقها آن است که «9» . تکه (لنگ، پیراهن و سرتاسري) یا کفایت دو تکۀ آخري اختلاف است
قطعات کفن: قطعات کفن به واجب و مستحب تقسیم «10» . استخوان تنها، در احکام یاد شده همچون عضو با استخوان است
بعضی «11» . میشود.الف. قطعات واجب: تکفین میّت- اعم از مرد و زن- به سه تکه پارچه (لنگ، پیراهن و سرتاسري) واجب است
تعاریف «13» . 1. لنگ (مئزر): لنگ بنابر مشهور یکی از سه قطعۀ واجب است «12» . قدما تنها پارچۀ سرتاسري را واجب دانستهاند
مختلف ذیل از مفهوم لنگ در کلمات فقها بیانگر اختلاف نظرات در این زمینه است.- پارچهاي که به نظر عرف لنگ نامیده
شود.- پارچهاي که از ناف تا زانوي میّت را بپوشاند.- پارچهاي که مابین ناف و زانو را بپوشاند.- پارچهاي که از ناف تا مقداري از
ساق پا را بپوشاند.البتّه مستحب است لنگ به اندازهاي باشد که سینه تا قدم یا مابین سینه و قدم و یا از سینه تا ساق پا را بپوشاند.
2. پیراهن (قمیص): پیراهن از دیدگاه مشهور از قطعات واجب کفن است. برخی بین آن و پارچۀ سرتاسري قائل به تخییر «14»
در پیراهن، صدق عرفی- بجز مصادیق نادر آن- کفایت میکند. گروهی آن را «15» . شدهاند
114 -112 / 106 ؛ مستمسک العروة 4 -104 / 8). جواهر الکلام 4 ) 112 / 7). مستمسک العروة 4 ) 115 -114 / 6). جواهر الکلام 4 )
/ 158 ؛ القواعد و الفوائد 1 .(11) 107 / 10 ). جواهر الکلام 4 ) 117 -114 / 104 ؛ مستمسک العروة 4 -100 / 9). جواهر الکلام 4 )
؛161 -160 / 14 ). جواهر الکلام 4 ) 148 / 160 ؛ مستمسک العروة 4 / 13 ). جواهر الکلام 4 ) 48 - 12 ). المراسم العلویۀ/ 47 ) 226
صفحه 388 از 456
151 / 165 ؛ مستمسک العروة 4 / 15 ). جواهر الکلام 4 ) 151 / مستمسک العروة 4
ص: 605
3. سرتاسري (ازار): مراد از ازار پارچهاي است «16» . از لحاظ طول به پارچهاي تعریف کردهاند که شانه تا نصف ساق را بپوشاند
از نظر برخی در پهنا «17» . که همۀ بدن میّت را بپوشاند. در وجوب یا استحباب درازي ازار به اندازة بستن دو طرف، اختلاف است
وجوب سه قطعۀ یاد شده در فرض «18» . نیز واجب است به اندازهاي باشد که یک طرف پارچه بر روي طرف دیگر قرار گیرد
چگونگی تکفین: کیفیت «19» . امکان دسترسی به آن است. در حال ضرورت، کمتر از آن، بلکه یک قطعه نیز کفایت میکند
تکفین بنابر مشهور چنین است: نخست، لنگ؛ سپس پیراهن، بالاي آن و در پایان، پارچۀ سرتاسري بر روي پیراهن و لنگ قرار داده
ب. قطعات مستحب: 1. خرقه؛ پارچهاي به طول سه و نیم ذراع و عرض یک یا یک و نیم وجب جهت پیچیدن رانهاي «20» . میشود
میّت با آن؛ به این ترتیب که دو طرف پارچه به کمر میّت گره زده و رانها تا زانو با آن محکم پیچیده میشود. مستحب است پیش
2. سرتاسري؛ سرتاسري مستحب بر روي سرتاسري واجب قرار داده «21» . از آن، مقداري پنبه میان کپل و بر روي آن قرار داده شود
برد یمانی). 3. عمامه براي میّت مرد؛ کیفیت آن بدینگونه است که از وسط -) «22» میشود و مستحب است از برد یمانی باشد
4 و 5. مقنعه یا روسري «23» . پارچه بر سر میّت پیچیده، سپس دو طرف آن از زیر چانه گذرانده و بر سینۀ میّت انداخته میشود
شرایط کفن: 1. ساتر بودن: کفن نباید به «25» . و نیز پارچهاي که بر پستانها پیچیده و در پشت گره زده میشود «24» براي میّت زن
اندازهاي نازك باشد که بدن میّت از زیر آن پیدا باشد؛ لیکن در اشتراط ساتر بودن هر یک از سه قطعه یا کفایت حصول ستر به
«27» . 2. مباح بودن: تکفین میّت با پارچۀ غصبی حتی در حال ضرورت، حرام و غیر مجزي است «26» . مجموع، اختلاف است
.(19) 170 / 18 ). ریاض المسائل 2 ) 167 / 17 ). جواهر الکلام 4 ) 152 -151 / 165 ؛ مستمسک العروة 4 / 16 ). جواهر الکلام 4 )
205 -201 / 21 ). جواهر الکلام 4 ) 197 / 202 ؛ جواهر الکلام 4 / 174 ؛ مستند الشیعۀ 3 / 20 ). ریاض المسائل 2 ) 168 / جواهر الکلام 4
/ 26 ). جواهر الکلام 4 ) 210 ؛ جامع عباسی/ 21 .(25) 216 .(24) 209 -207 / 23 ). جواهر الکلام 4 ) 410 / 22 ). العروة الوثقی 1 )
346 / 73 ؛ التنقیح (الطهارة) 8 / 169 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / 27 ). جواهر الکلام 4 ) 64 / 173 ؛ العروة الوثقی (ج) 2 -172
ص: 606
4. از «28» . 3. پاك بودن: کفن کردن میّت با پارچۀ نجس صحیح نیست و در صورت نجس شدن کفن، تطهیر آن واجب است
و اگر موادّ غیر ابریشم آن بیشتر از «29» حریر خالص نبودن: کفن کردن میّت- حتی زن و کودك- در حریر خالص جایز نیست
5. صحیح بودن نماز در آن براي مرد: برخی، صحّت نماز در جنس کفن را براي مرد، شرط «30» . ابریشم باشد، صحیح و جایز است
کفن دانسته و بر آن ادعاي اجماع کردهاند ولی بسیاري بر همان شرط چهارم اکتفا نموده و متعرّض شرط پنجم نشدهاند. بنابر اعتبار
6. صدق عنوان جامه و «31» . شرط پنجم، کفن کردن در پارچۀ زرباف و نیز پارچۀ تهیّه شده از حیوان حرامگوشت صحیح نیست
لباس بر آن: کفن باید مصداق جامه و لباس باشد؛ بدین جهت، کفن کردن میّت در پوست حیوان، هرچند حلال گوشت صحیح
. مستحبات کفن: 1 «33» . برخی گفتهاند: در صورت صدق جامه بر پوست حیوان حلالگوشت، تکفین با آن جایز است «32» . نیست
تهیّه کردن آن پیش از مرگ. 2. از جنس مرغوب و پنبه و سفید و نیز از پارچهاي باشد که میّت در آن احرام بسته یا نماز خوانده
است. 3. نوشتن نام میّت و پدر او و شهادت به توحید، رسالت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و امامت امامان علیهم السّلام و حق
بودن قیامت و ثواب و عقاب در حاشیۀ قطعات کفن. 4. نوشتن آیات قرآن، دعاي جوشن کبیر، جوشن صغیر و حدیث معروف
مکروهات کفن: قرار دادن آستین و دکمه براي آن؛ سیاه و کثیف بودن؛ از کتان بودن هرچند بهطور «34» . سلسلۀ الذّهب بر آن
مخلوط؛ مخلوط بودن به ابریشم؛ دوخته بودن؛ چانه زدن در قیمت کفن هنگام خریدن، نوشتن بر آن با رنگ سیاه و بریدن کفن با
هزینۀ تهیّۀ کفن: هزینۀ مقدار واجب کفن پیش از پرداخت بدهیها و وصایاي میّت از اصل ترکۀ او برداشته «35» . آهن یا فولاد
صفحه 389 از 456
میشود. در
31 ). روض الجنان/ 103 ؛ کشف ) 405 / 30 ). العروة الوثقی 1 ) 89 / 169 ؛ مسالک الافهام 1 .(29) 253 -251 / 28 ). جواهر الکلام 4 )
.(34) 348 م 581 / 33 ). توضیح المسائل مراجع 1 ) 172 -171 / 32 ). جواهر الکلام 4 ) 171 -170 / 260 ؛ جواهر الکلام 4 / اللثام 2
413 / 61 ؛ جامع عباسی/ 21 ؛ العروة الوثقی 1 / 35 ). صراط النجاة 2 ) 276 / 413 ؛ کشف الغطاء 2 -410 / العروة الوثقی 1
ص: 607
اینکه حکم مقدار افزون بر واجب (قطعات مستحب)، همچون قطعات واجب است یا نیاز به اجازة ورثه دارد، دیدگاهها متفاوت
در فرض تعلّق حقّ دیگري به عین ترکۀ میّت- مانند مال مفلّس (- تفلیس) و مال رهنی (- رهن)- در تقدّم حق، یا کفن «36» . است
در صورت عدم کفایت ترکۀ میّت براي تهیّۀ کفن، تأمین آن بر مسلمانان واجب نیست. برخی گفتهاند: با وجود «37» . اختلاف است
هزینۀ کفن زن بر عهدة شوهر است.بعضی آن را به همسر «38» . بیت المال (- بیت المال) واجب است کفن از آن منبع تهیّه شود
دائمی و بعض دیگر به همسر غیر ناشزه (- نشوز) اختصاص دادهاند. البتّه حکم یاد شده مشروط به همزمان نبودن فوت زن و شوهر
و تمکن مالی شوهر و متعلّق حقّ دیگري نبودن مال او- مانند حقّ رهن- است.برخی به جاي شرط تمکن مالی، عسر و حرج نداشتن
تهیّۀ کفن براي شوهر- هرچند با قرض کردن- را شرط دانستهاند.برخی، نیز محجور نبودن (- حجر) شوهر به سبب تفلیس و وصیّت
نکردن زن به تهیّۀ کفن از مال خود را از شرایط وجوب تأمین کفن وي بر شوهر شمردهاند. بعضی، سقوط هزینۀ کفن از ذمّۀ شوهر
«39» . در فرض دوم (وصیّت زن به تهیّۀ کفن از مال خود) را مشروط به عمل به وصیّت دانستهاند
؛409 / 260 ؛ العروة الوثقی 1 -259 / 37 ). جواهر الکلام 4 ) 152 / 71 ؛ مستمسک العروة 4 / 36 ). العروة الوثقی (و حواشی) (ج) 2 )
.406 -405 / 258 ؛ العروة الوثقی 1 -253 .(39) 262 -260 / 38 ). جواهر الکلام 4 ) 177 -176 / مستمسک العروة 4
ص: 608
تکلّم؛ ج 2، ص: 608
تکلّم: سخن گفتن.از آن در بابهاي طهارت، صلات، حج، نکاح و قضاء به مناسبت سخن رفته است.تکلّم در فقه یا به اعتبار انطباق
عنوانی از عناوین خاص، موضوع حکم قرار گرفته است- مانند تکلّم به اعتبار انطباق عنوان ارشاد جاهل (- ارشاد) یا امر به معروف
و نهی از منکر (- امر به معروف و نهی از منکر) بر آن، که با شرایطی واجب میشود. تکلّم به عنوان دعا (- دعا) و ذکر (- ذکر)
مستحب و به عنوان غیبت (- غیبت) و تهمت (- بهتان) حرام است- و یا به اعتبار خود تکلّم. احکام قسم نخست در عناوین خاصّ
خود مطرح خواهد شد. در اینجا به احکام قسم دوم اشاره میکنیم.حکم: تکلّم بنفسه امري مباح است؛ لیکن به سبب عروض
حالاتی، احکام دیگري مییابد که بدان اشاره میشود.تکلّم حرام: سخن گفتن در اثناي خطبۀ نماز جمعه بنابر مشهور، حرام است
قد قامت » نماز جمعه). برخی تکلّم بین اقامه (- اقامه) و بعد از اقامه و نیز در نماز جماعت براي نمازگزاران بعد از شنیدن -) «1»
را حرام دانستهاند. البتّه تکلّم به کلام مرتبط با نماز مانند تقدیم امام و تسویۀ صفوف را از حکم یاد شده استثنا کرده و آن « ال ّ ص لاة
نزد «4» ، تخلّی)، در تشییع جنازه -) «3» تکلّم مکروه: سخن گفتن در موارد زیر مکروه است: هنگام تخلّی «2» . را جایز دانستهاند
استخاره)، نسبت به امور دنیوي در -) «6» در اثناي استخاره «5» ، محتضر (- احتضار) افزون بر مقدار نیاز
.(5) 419 / 4). العروة الوثقی 1 ) 73 /2 .(3) 100 -98 / 2). جواهر الکلام 9 ) 292 / 96 ؛ جواهر الکلام 11 / 1). الحدائق الناضرة 10 )
162 / 6). جواهر الکلام 12 ) 376
ص: 609
در اثناي اذان و بنابر مشهور بین اقامه و بعد از اقامه و نیز براي نمازگزاران در نماز جماعت بعد «8» ، بین نافلههاي مغرب «7» ، مسجد
صفحه 390 از 456
هنگام «11» ، در حال سعی (- سعی)، در حال شنیدن قرآن «10» ، در اثناي خطبۀ جمعه بنابر قولی «9» ،« قد قامت الصّلاة » از شنیدن
سخن گفتن زن با غیر محارم جز به «15» ، تکلّم با زنان در غیر موارد ضرور «14» ، پرگویی «13» ، طواف) و آمیزش -) «12» طواف
دیۀ تکلّم: اگر کسی به سبب جنایتی قوّة تکلّم دیگري را از بین ببرد، بهگونهاي که نتواند هیچیک از حروف معجم «16» . مقدار نیاز
را- که بنابر قول مشهور 28 حرف عربی است- تلفظ نماید، دیۀ کامل بر جانی ثابت میشود و اگر تنها توانایی تلفظ بخشی از
آثار تکلّم: تکلّم داراي آثاري است از قبیل بطلان نماز در صورت تکلّم «17» . حروف را نداشته باشد، دیه به نسبت ثابت میشود
«19» . و وجوب دو سجدة سهو (- سجدة سهو) در صورت تکلّم سهوي «18» ، عمدي در اثناي آن
تکلیف؛ ج 2، ص: 609
تکلیف: خطاب شارع به انجام دادن یا ترك کاري و یا تخییر بین آن دو.تکلیف در اصطلاح شامل وجوب، حرمت، استحباب،
کراهت و اباحه میشود.برخی، تعریف یادشده را به دلیل شمول آن نسبت به اباحه، کامل ندانستهاند؛ زیرا تکلیف از کلفت، به
معناي مشقّت است و در اباحه، مکلّف، مخیّر بین فعل و ترك است و مشقّتی متوجه او نیست؛ لیکن بسیاري در مقام بیان تعداد
از تعریف تکلیف روشن میشود «1» . احکام تکلیفی، اباحه را نیز در شمار آن ذکر کردهاند
10 ). جواهر الکلام ) 99 -97 / 427 ؛ جواهر الکلام 9 / 9). الحدائق الناضرة 7 ) 24 / 8). جواهر الکلام 7 ) 600 / 7). العروة الوثقی 1 )
/20 .(15) 196 / 14 ). وسائل الشیعۀ 12 ) 60 /29 .(13) 369 / 12 ). جواهر الکلام 19 ) 44 - 11 ). الأشباه و النظائر/ 43 ) 295 -292 /11
.(1) .431 .(19) 265 / 18 ). جواهر الکلام 12 ) 362 - 289 و 361 / 17 ). مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) 99 / 16 ). جواهر الکلام 29 ) 197
58 - الاصول العامۀ/ 57
ص: 610
اطلاق میگردد.در مخاطب تکلیف علاوه « مکلّف » ، و به مخاطب تکلیف « مکلّف به » که متعلّق تکلیف افعال مکلّفان است که به آن
بر شرایط خاصّ هر تکلیف، شرایط عام نیز- که در تمامی تکالیف معتبر است و از آن به اهلیّت (- اهلیّت) تعبیر میشود- باید
قدرت). براین اساس، تکلیف، به کودك، -) «2» وجود داشته باشد. این شرایط عبارتند از: بلوغ (- بلوغ)، عقل (- عقل) و قدرت
دیوانه و ناتوان متوجه نمیشود؛ بلکه تکلیف به چیزي فوق قدرت مکلّف (تکلیف بما لا یطاق) و نیز تکلیف غافل و خوابیده- که به
در آیات متعدّدي آمده است: خداوند جز به «3» . سبب غفلت یا عدم هشیاري قدرت بر امتثال ندارد- از سوي حکیم، نامعقول است
اشتراك عالم و جاهل در تکلیف: برخی علم به تکلیف را نیز از شرایط عام تکلیف «4» . مقدار وسع هر نفسی، به او تکلیف نمیکند
شمردهاند؛ لیکن گروهی آن را شرط ندانسته و برآنند که تکالیف واقعی مشترك بین عالم و جاهل است و علم، شرط تنجّز تکلیف
اشتراك مخاطبان و غیر مخاطبان در تکلیف: هرگاه شارع، مکلّفی را به چیزي تکلیف «5» . و استحقاق عقاب بر مخالفت آن است
قاعدة -) «6» کند در صورت عدم وجود دلیل بر اختصاص آن به مخاطب، دیگر مکلّفان نیز در آن حکم با او شریک هستند
-) «7» . اشتراك).تکلیف کافر به فروع: بنابر قول مشهور، کافر مانند مسلمان، به فروع دین اسلام همچون اصول آن مکلّف است
حکم)
تکلیف استقلالی؛ ج 2، ص: 610
- حکم استقلالی
تکلیف بما لا یطاق؛ ج 2، ص: 610
صفحه 391 از 456
- تکلیف
تکلیف شرعی؛ ج 2، ص: 610
- حکم شرعی
؛ 4). انعام/ 152 ؛ بقرة/ 286 ) 264 / 284 ؛ کتاب الصلاة (نائینی) 1 / 303 ؛ العناوین 1 / 3). القواعد و الفوائد 2 ) 2). نهایۀ الاصول/ 160 )
.714 /2 .(7) 20 / 6). العناوین 1 ) 82 / 5). اصول الفقه 1 ) طلاق/ 7
ص: 611
تکلیف ضمنی؛ ج 2، ص: 611
- حکم ضمنی
تکلیف ظاهري؛ ج 2، ص: 611
- حکم ظاهري
تکلیف عقلی؛ ج 2، ص: 611
- حکم عقلی
تکلیف غیري؛ ج 2، ص: 611
- حکم غیري
تکلیف کفایی؛ ج 2، ص: 611
- وجوب کفایی
تکلیف نفسی؛ ج 2، ص: 611
- حکم نفسی
تکلیف واقعی؛ ج 2، ص: 611
- حکم واقعی
تکویر؛ سوره؛ ج 2، ص: 611
و خواندن «1» تکویر؛ سوره: هشتاد و یکمین سورة قرآن کریم.در باب صلات آمده است.بر استحباب قرائت این سوره تأکید شده
مستحب است. «2» ، آن در رکعت نهم از ده رکعت نمازي که به جهت غفلت از نماز شب خوانده میشود
صفحه 392 از 456
تکیه؛ ج 2، ص: 611
- حسینیهتکیه دادن- استناد
تگرگ؛ ج 2، ص: 611
تگرگ: قطرات یخ بستۀ باران.در باب اطعمه و اشربه از آن سخن رفته است.خوردن تگرگ مکروه است. جهت نهی از آن در
1 بیان شده است. 2 … « شاءُ 􀀀 فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَ » … روایت، نقمت و عذاب بودن نزول آن به صریح آیۀ شریفۀ
تلاحق؛ ج 2، ص: 611
تلاحق: این عنوان به مناسبت در باب حج به کار رفته است.از شرایط رمی جمره (- رمی جمره) تلاحق در رمی یعنی پرتاب
سنگریزهها یکی پس از دیگري است؛ بنابراین پرتاب چند سنگریزه با هم یک رمی به شمار میرود؛ اگرچه هنگام برخورد به
جمره، همزمان اصابت نکنند. 1
تلاد؛ ج 2، ص: 611
- تالد
.1 (5) .509 / 2. جواهر الکلام 36 (4) 1. نور/ 43 (3) . 2). مصباح المتهجد/ 138 ) 258 / 475 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 1). کشف الغطاء 3 )
.106 / 286 ؛ جواهر الکلام 19 / 284 ؛ مستند الشیعۀ 12 / الروضۀ البهیۀ 2
ص: 612
تلافی؛ ج 2، ص: 612
تلافی: جبران، تدارك.از آن در باب صلات سخن گفته شده است.عناوین تلافی، جبران و تدارك در کلمات فقها در یک معنا به
کار رفته است؛ لیکن برخی قدما در احکام سهو در نماز، یکی از چهار حکم را بر آن مترتّب کردهاند: اعاده، احتیاط، تلافی و
جبران. سپس در مقام تفاوت بین سهوي که موجب جبران میشود و سهوي که موجب تلافی میگردد گفتهاند: جبران در سهوي
است که موجب دو سجدة سهو میگردد و با بهجا آوردن آن، نقص پدید آمده در نماز برطرف میشود (- سجدةسهو)؛ امّا تلافی
-) «1» . در سهوي است که نمازگزار قبل از تجاوز از محل متذکّر آن میگردد که پس از تذکّر باید جزء ترك شده را بهجا آورد
تدارك)
تلاوت؛ ج 2، ص: 612
- قرآن
تلبیات اربع؛ ج 2، ص: 612
تلبیات اربع: تلبیههاي چهارگانه (- تلبیه).
تلبید؛ ج 2، ص: 612
صفحه 393 از 456
تلبید: آغشته کردن موي سر به عسل یا شیرة درخت یا ختمی و مانند آن براي حفاظت مو از غبار، شپش و … 1این عنوان به
مناسبت در باب حج و عمره آمده است.تلبید در احرام و غیر آن جایز است؛ گرچه برخی فقها ترك آن را هنگام احرام، در صورت
پوشیده شدن حتی قسمتی از سر به وسیلۀ تلبید، مطابق احتیاط دانستهاند. 2 لیکن در صورت تلبید در اینکه شخص- چه در حج 3 و
چه در عمره 4- مانند دیگران بین حلق و تقصیر مخیّر است؛ هرچند حلق ترجیح دارد و یا اینکه واجب است حلق نماید، اختلاف
میباشد. قول نخست به مشهور نسبت داده شده است. 5
جواهر الکلام ؛« لبد » 1. مجمع البحرین/ واژة (2) . 155 ؛ الإقتصاد/ 265 / 1). الکافی فی الفقه/ 147 ؛ المراسم العلویۀ/ 88 ؛ المهذب 1 )
.4 (5) 376 -373 / 235 ؛ مستند الشیعۀ 12 -232 / 3. جواهر الکلام 19 (4) 385 / 2. جواهر الکلام 18 (3) 385 / 234 و 18 /19
.234 / 5. جواهر الکلام 19 (6) 453 / 193 ؛ جواهر الکلام 20 -192 / مستند الشیعۀ 12
ص: 613
تلبیه؛ ج 2، ص: 613
تلبیه: لبّیک گفتن.از آن در باب حج سخن گفته شده است.تلبیه از واجبات احرام (- احرام) است و بدون آن احرام عمره (- عمره)
جز در حج قران (- حج قران) که حاجی- بنابر قول مشهور- مخیّر است بین تلبیه، اشعار (- «1» و حج (- حج) منعقد نمیشود
تقلید). در اینکه تلبیه رکن است و ترك عمدي آن موجب بطلان عمل میشود، یا آنکه رکن نیست، اختلاف -) «2» اشعار) و تقلید
لبّیک اللّهمّ » . صورت: تلبیه به لحاظ کیفیت به واجب و مستحب تقسیم میگردد. در کیفیت تلبیۀ واجب سه قول است: 1 «3» . است
لبّیک اللّهمّ » .3.« إنّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک » 2. کیفیت نخست به اضافۀ «. لبّیک، لبّیک لا شریک لک لبّیک
تلبیۀ «4» . آوردهاند « لک» را مقدّم بر « و الملک » برخی جملۀ .« لبّیک، لبّیک، إنّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک
«5 …» .« لبّیک ذا المعارج لبّیک، لبّیک داعیا إلی دار السّلام » مستحب، تلبیههایی است که پس از تلبیۀ واجب گفته میشود، مانند
قول عدم وجوب به مشهور نسبت «6» . زمان: زمان تلبیه پس از نیّت احرام است و در وجوب همزمانی تلبیه با نیّت اختلاف است
بنابر قول به عدم وجوب تقارن، در اینکه تأخیر آن از میقات مطلقا جایز نیست یا جایز بلکه افضل است تأخیر «7» . داده شده است
آن تا بیداء (- بیداء) براي کسی که از ذو الحلیفه (- ذو الحلیفه) محرم میشود، و تا رقطاء (- رقطاء) براي کسی که در مکّه محرم
احکام: مقدار واجب تلبیه یک بار است؛ لیکن تکرارش مستحب است و قطع آن در احرام عمرة تمتّع «8» . میشود، اختلاف است
هنگام مشاهدة خانههاي مکّه و در احرام حج، ظهر روز عرفه واجب است. در محل قطع تلبیه در احرام عمرة مفرده چهار قول است:
هنگام
؛ 5). الکافی فی الفقه/ 193 ) 231 -228 / 4). جواهر الکلام 18 ) 65 / 3). الحدائق الناضرة 15 ) 225 .(2) 215 / 1). جواهر الکلام 18 )
-315 / 8). مستند الشیعۀ 11 ) 105 / 7). مهذب الاحکام 13 ) 40 / 6). الحدائق الناضرة 15 ) 382 / 215 ؛ وسائل الشیعۀ 12 / المهذب 1
254 -249 / 319 ؛ فقه الصادق 10
ص: 614
دخول حرم، زمان مشاهدة کعبه، تفصیل بین کسی که خارج حرم محرم شده و کسی که براي احرام عمره از حرم بیرون رفته است،
که براي اوّلی هنگام دخول حرم و براي دومی زمان مشاهدة کعبه، و قول چهارم تخییر بین قطع، هنگام دخول حرم و زمان دیدن
بلند کردن صدا به تلبیه هنگام اشراف بر وادي ابطح (- ابطح) براي کسی که از «9» . کعبه. قول سوم به مشهور نسبت داده شده است
مکّه محرم شده و نیز براي سوارهاي که از راه مدینه براي حج آمده، هنگامی که به وادي بیداء برسد، مستحب است. این حکم
صفحه 394 از 456
براي محرم پاسخ دادن دیگري به تلبیه «11» . محرمات احرام پیش از گفتن تلبیه بر محرم حرام نمیشود «10» . اختصاص به مرد دارد
«12» . مکروه است
تلجّم؛ ج 2، ص: 614
- استثفار
تلحّی؛ ج 2، ص: 614
- تحنیک
تلّ سرخ؛ ج 2، ص: 614
از آن به مناسبت در باب حج سخن رفته است.حاجی در مسیر عرفات (- «1» . تلّ سرخ [- کثیب احمر]: تپهاي بین عرفات و مشعر
اللّهمّ ارحم » : عرفات) به مشعر الحرام (- مشعر)، هنگام رسیدن به تلّ سرخ،- که در طرف راست جاده است- مستحب است بگوید
«2» .« مؤقفی و زد فی عملی و سلّم لی دینی و تقبّل مناسکی
تلسکوپ؛ ج 2، ص: 614
تلسکوپ: دستگاه رصد اجرام آسمانی.واژة تلسکوپ از عناوین جدید است که در باب صوم به مناسبت از آن نام برده شده
است.رؤیت هلال با تلسکوپ و مانند آن موجب ثبوت اوّل ماه نمیگردد؛ ولی
1). مستند الشیعۀ ) .432 / 12 ). جواهر الکلام 18 ) 71 / 11 ). الحدائق الناضرة 15 ) 321 -319 .(10) 326 -322 / 9). مستند الشیعۀ 11 )
.62 / 2). جواهر الکلام 19 ) 231 /12
ص: 615
بعضی معاصران، «1» . اگر محدودة ماه با تلسکوپ، مشخص، سپس هلال ماه با چشم غیر مسلح دیده شود، اوّل ماه ثابت میگردد
«2» . دیدن ماه با تلسکوپ (چشم مسلح) را نیز در ثبوت اوّل ماه کافی دانستهاند
تلطیخ؛ ج 2، ص: 615
- آلوده
تلعثم؛ ج 2، ص: 615
تلعثم: با مکث و تأمّل سخن گفتن.از آن به مناسبت در باب قضاء یاد شده است.اگر شاهد هنگام شهادت با مکث و تأمّل سخن
بگوید بر قاضی واجب است به او فرصت دهد تا شهادتش را به پایان برد و براي قاضی جایز نیست در سخن گفتن به او کمک کند
و یا اجازه دهد کسی به وي تلقین نماید. 1
تلف؛ ج 2، ص: 615
تلف: از بین رفتن عین یا منافع مال، خودبهخود یا به سبب حادثهاي.تلف در لغت به معناي تباه شدن و نابود گردیدن است. کاربرد
صفحه 395 از 456
تلف: از بین رفتن عین یا منافع مال، خودبهخود یا به سبب حادثهاي.تلف در لغت به معناي تباه شدن و نابود گردیدن است. کاربرد
آن در کلمات فقها گاه با اضافه به جان یا عضو انسان است؛ لیکن استعمال رایج آن اضافه به مال است؛ بهگونهاي که در مقام
اطلاق آن بدون قرینه، تلف مال به ذهن تبادر میکند. از عنوان تلف در بسیاري از بابها نظیر زکات، حج، تجارت، رهن و نکاح
سخن رفته است.اقسام: تلف از جهات گوناگون تقسیمپذیر است. به عنوان مثال از جهت سبب تلف به تلف ناشی از حوادث
آسمانی و تلف ناشی از فعل انسانی. قسم دوم نیز به تلف حسی (از بین رفتن مال) و تلف شرعی (منع شارع از بهرهبري عین موجود)
تقسیم میگردد.تلف به لحاظ موضوع آن به تلف مال و تلف جان انسان یا عضوي از بدن او تقسیم میشود. تلف ناشی از فعل
انسان، اتلاف محسوب میگردد که موضوع جریان
1. النهایۀ/ 343 ؛ جواهر (3) .176 / 2). فصلنامۀ فقه اهل بیت، شماره 43 ) 124 / 638 ؛ مستند العروة (الصوم) 2 / 1). تحریر الوسیلۀ 2 )
.129 / الکلام 40
ص: 616
قاعدة اتلاف است (- قاعدة اتلاف) و تلف جان یا عضو، تحت عنوان قصاص و دیات مطرح است. البتّه از آنجا که در کلمات فقها
تلف در مقابل اتلاف به کار میرود، تلف تنها با از بین رفتن مال خودبهخود یا به سبب بروز حوادث تحقق مییابد.تلف و عبادات:
با تلف مال متعلّق زکات، چنانچه شخص در «1» ، بنابر نظر مشهور که قائلاند زکات به عین مال تعلّق میگیرد نه به ذمّۀ شخص
در حج قران (- حج قران) اگر حیوانی که حاجی «2» . رساندن آن به مستحق یا امام علیه السّلام کوتاهی کرده باشد، ضامن است
براي قربانی همراه میبرد (هدي) بدون تفریط در بین راه تلف شود، ضامن نیست مگر آنکه قربانی به سببی دیگر همچون کفّاره،
تلف و معاملات: از قواعد مشهور در بخش معاملات، «3» . واجب شده باشد که با تلف شدن آن، قربانی دیگري جایگزین میشود
قاعدة تلف قبل از قبض (تلف مبیع قبل از قبض) است. براساس این قاعده چنانچه مبیع پیش از تحویل به خریدار تلف شود، عقد
قاعدة تلف قبل از اقباض).از دیگر قواعد مشهور، قاعدة تلف در زمان خیار است -) «4» باطل و ثمن به خریدار بازگردانده میشود
(- قاعدة تلف در زمان خیار) که برپایۀ آن جبران تلف کالا پس از قبض مشتري و در طول مدّتی که وي اختیار فسخ دارد برعهدة
در معاطات- بنابر قول به عدم لزوم بیع معاطاتی- با تلف حقیقی یکی از دو عوض یا تلف شرعی- مانند نقل آن «5» . فروشنده است
تلف مال امانتی: تلف مال امانتی یا در حکم امانت، موجب ضمان نیست مگر آنکه امانتدار «6» . به عقد لازم- معامله لازم میشود
در حفظ آن کوتاهی کرده باشد. در این صورت ضامن است؛ حتی اگر سبب تلف، آفت آسمانی باشد یا خودبهخود از بین رفته
امانت).تلف مهر: مهري که عین معیّن در خارج- و نه کلّی در ذمّه- است چنانچه قبل از رسیدن به دست زوجه تلف -) «7» . باشد
شود،
/ 3). جواهر الکلام 19 ) 145 / 228 ؛ جواهر الکلام 15 -227 / 2). مستند الشیعۀ 9 ) 138 / 216 ؛ جواهر الکلام 15 / 1). مستند الشیعۀ 9 )
.(6) 88 / 406 ؛ جواهر الکلام 23 / 5). الحدائق الناضرة 19 ) 83 / 426 ؛ جواهر الکلام 23 -425 / 4). مستند الشیعۀ 14 ) 198 -197
174 /25 .(7) 232 -229 / جواهر الکلام 22
ص: 617
یوم التلف) -) «8» . عقد باطل نمیگردد، لیکن زوج ضامن آن است؛ در مثلی (- مثلی) مثل، و در قیمی (- قیمی) قیمت آن
تلف اعتباري؛ ج 2، ص: 617
- تلف حکمی
تلف حکمی؛ ج 2، ص: 617
صفحه 396 از 456
تلف حکمی: زوال سلطنت مالک نسبت به مال خود.تلف عین مال یا حقیقی است و یا حکمی. حقیقی یعنی از بین رفتن مال در
خارج و حکمی یعنی زوال سلطنت مالک بدون آنکه عین مال در خارج از بین برود.سبب زوال یا حکم شارع است، مانند آنکه
مال به عقد لازم به دیگري منتقل شود. زوال سلطنت در این فرض که از آن به تلف تعبّدي و تلف شرعی نیز تعبیر میشود به حکم
شارع است (- تلف شرعی). و یا سبب زوال عارض شدن امري است که مانع دسترسی مالک به مال خود میگردد، مانند غرق
از این عنوان در باب تجارت و غصب سخن رفته است.در اینکه خیار غبن (- خیار غبن) و نیز «1» شدن مال و یا به سرقت رفتن آن
غاصب، ضامن عین مال غصبی است و در «2» . خیار عیب (- خیار عیب) با تلف حکمی عین ساقط میشود یا نه، اختلاف است
تلف) -) «3» . صورت تلف؛ چه به تلف حقیقی و یا حکمی، مثل یا قیمت آن برعهدة او ثابت میگردد
تلف شرعی؛ ج 2، ص: 617
تلف شرعی: زوال سلطنت مالک از مال خود به حکم شارع.تلف شرعی در برابر تلف حقیقی (از بین رفتن عین و یا منافع عقلایی
مال)
؛328 -325 / 34 ؛ کتاب البیع (امام خمینی) 4 / 2). حاشیۀ المکاسب (ایروانی) 2 ) 628 -627 / 1). هدي الطالب 3 ) .41 -38 /31 .(8)
. 94 و 135 - 3). تحریر المجلۀ 2/ (قسم اوّل) 93 ) 50 / کتاب الخیارات (سید مصطفی خمینی) 1
ص: 618
عبارت است از زوال سلطنت مالک نسبت به مال خویش به حکم شارع که با فروختن مال، آزادسازي برده و یا آزادي قهري او و یا
آمیزش با حیوان (- آمیزش با حیوان) و مانند آنها تحقق مییابد؛ چه اینکه همۀ موارد یاد شده از آن جهت که شخص نمیتواند به
حکم شرع در مالش تصرف کند در حکم تلف است (- تلف حکمی). (- تلف)
تلفن؛ ج 2، ص: 618
تلفن: نوعی دستگاه گیرنده و فرستندة صدا از راه دور.تلفن از عناوین جدید است که در بخش مسائل مستحدثه و نیز در پاسخ به
استفتائات به پارهاي احکام آن اشاره شده است.در انشاء و اخبارهاي داراي آثار شرعی- مانند اقرار، شهادت، اجراي صیغۀ عقد،
اجازة ولیّ در عقد باکره و اجازة مالک در عقد فضولی- تفاوتی بین انشاء و اخبار حضوري یا غیر حضوري از طریق تلفن نیست.
شرط صحّت طلاق، اجراي آن نزد دو شاهد عادل است. در اینکه علاوه بر شنیدن آن دو، حضور آنان در مجلس طلاق شرط «1»
در ثبوت «2» . است یا نه، اختلاف میباشد.بنابر قول به عدم اشتراط، شنیدن آن دو از طریق تلفن بهطور همزمان، کفایت میکند
خیار مجلس (- خیار مجلس) در معاملۀ تلفنی اختلاف است.برخی آن را ثابت و سقوط خیار را به پایان یافتن مکالمۀ تلفنی
دانستهاند؛ ولی برخی دیگر به دلیل عدم اجتماع دو طرف معامله در یک مکان، قائل به عدم ثبوت آن شدهاند. منشأ اختلاف در این
در وجوب سجده هنگام شنیدن آیات سجده (- آیات سجده) «3» . است « خیار مجلس » مسئله، اختلاف در مراد از مجلس در عنوان
«4» . تفاوتی بین شنیدن آن به صورت حضوري یا از طریق تلفن نیست
25 ؛ کلمۀ / 3). فقه الصادق 17 ) 177 / 241 ؛ کلمۀ التقوي 7 / 2). مجمع المسائل 2 ) 77 / 630 ؛ کلمۀ التقوي 2 / 1). تحریر الوسیلۀ 2 )
.231 / 4). مستند العروة (الصلاة) 4 ) 70 -69 / التقوي 4
ص: 619
تلفیق؛ ج 2، ص: 619
صفحه 397 از 456
تلفیق: ضمیمه کردن.واژة تلفیق در فقه در ارتباط با زمان و مکان و دو جنس به کار رفته و در بابهایی نظیر طهارت، صلات، صوم،
نکاح و دیات به مناسبت آمده است.تلفیق زمانی: برخی موضوعات در شرع مقدّس داراي حدّ زمانی مشخّصی هستند، مانند اقلّ
حیض و اکثر آن، مدّت اقامت براي مسافر جهت اتمام نماز، زمان اعتکاف، مدّت رضاع (شیر خوردن) کودك و اقلّ حمل.در
حصول مدّت، گاه نیاز به تلفیق زمان هست و گاهی نیاز نیست. آیا در همۀ موارد حکم صورت تلفیق با حکم صورت غیر تلفیق
یکسان است؟در اقلّ و اکثر حیض (سه و ده روز) تفاوتی بین صورت تلفیق و صورت غیر تلفیق نیست؛ ازاینرو زنی که ظهر روز
نخست خون دیده و تا ظهر روز چهارم ادامه داشته است همۀ ایّام یاد شده محکوم به حیض است (- حیض) و تا ظهر روز یازدهم
مدّت حیض به اتمام میرسد. و پس از آن چنانچه خونی ببیند محکوم به استحاضه (- استحاضه) است.اقلّ حمل، شش ماه است،
خواه با تلفیق و خواه بدون آن؛ ازاینرو، اگر مردي در نیمۀ ماه با همسرش آمیزش کند، پس از گذشت پنج ماه- بجز ماه آمیزش-
و نیمی از ماه هفتم اقلّ حمل، محقق و جنین به مرد ملحق میشود (- اقلّ حمل).مدّت اعتکاف (- اعتکاف) سه روز است. در
مسافري که قصد کرده ده روز در جایی «1» . کفایت سه روز به نحو تلفیق- مانند ظهر روز اوّل تا ظهر روز چهارم- اختلاف است
بماند، حکم حاضر را پیدا میکند. در کفایت ایّام یاد شده به صورت تلفیق- همچون قصد اقامت از ظهر روز نخست تا ظهر روز
اقامت).شیر خوردن کودك از پستان زنی با شرایطی، -) «2» یازدهم- اختلاف است. قول به کفایت به مشهور نسبت داده شده است
سبب نشر حرمت است. تحقق رضاع بنابر مشهور به یکی از سه راه است
313 -312 /14 .(2) 168 / 1). جواهر الکلام 17 )
ص: 620
که یک شبانهروز شیر خوردن، از جملۀ آنها است. در اینکه مراد از یک شبانهروز، 24 ساعت است و تلفیق زمانی- مثلا از ظهر تا
-) «3» ظهر روز دوم- کفایت میکند یا مراد یک شب و روز کامل است و تلفیق زمانی کفایت نمیکند، اختلاف است
رضاع).تلفیق مکانی: مسافرت به مقدار هشت فرسخ استمراري یا تلفیقی (چهار فرسخ رفت و چهار فرسخ برگشت) موجب قصر
نماز میگردد. در فرض دوم اگر رفت کمتر از چهار فرسخ (مثلا سه فرسخ) و برگشت بیشتر از آن (مثلا پنج فرسخ) باشد در
نماز مسافر).تلفیق دو جنس: دیۀ قتل مسلمان صد شتر، یا دویست گاو، -) «4» کفایت این نوع تلفیق جهت قصر نماز اختلاف است
یا هزار گوسفند، یا دویست حلّه، یا هزار دینار، یا ده هزار درهم است. تلفیق یکی از آنها با دیگري- مانند پنجاه شتر با صد گاو-
«6» . برخی نسبت به حکم مسئله تردید کردهاند «5» ؛ بنابر تصریح جمعی از فقها کفایت نمیکند
تلقّی جلب؛ ج 2، ص: 620
- تلقّی رکبان
تلقیح؛ ج 2، ص: 620
تلقیح: بارور ساختن درخت خرما (- تأبیر).
تلقیح مصنوعی؛ ج 2، ص: 620
تلقیح مصنوعی: کاشت نطفه در رحم از غیر طریق آمیزش.بارورسازي یا تلقیح مصنوعی در انسان بر اثر پیشرفت بشر در دانش
پزشکی از مرحلۀ امکان به واقعیت پیوسته و با تزریق نطفۀ مرد به رحم زن و یا ترکیب نطفۀ مرد و زن در خارج پس از انتقال به
رحم، عینیت خارجی پیدا کرده است. از این عنوان در بخش مسائل مستحدثه بحث شده است.مقدّمه: منشأ تکوّن انسان یعنی نطفه
صفحه 398 از 456
جزئی از ") emreps" از دو عنصر؛ اسپرم
112 ؛ مستمسک / 4). العروة الوثقی (حواشی) 2 ) 24 / 288 ؛ مهذب الاحکام 25 / 244 ؛ جواهر الکلام 29 / 3). مستند الشیعۀ 16 )
.679 / 666 ؛ ایضاح الفوائد 4 / 6). قواعد الاحکام 3 ) 556 / 16 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 5). جواهر الکلام 43 ) 10 -8 / العروة 8
ص: 621
جزئی از منیّ زن) تشکیل میشود. از آنجا که عناصر زنده در منیّ یعنی همان اسپرم براي مدّتی ") eluvo" منیّ مرد) و اوول
محدود استعداد دوام دارد میتوان از راه آمیزش و عزل یا ابزار پزشکی آن را به دست آورد؛ چنانکه اوول را نیز به وسیلۀ همین
دستگاهها میتوان استحصال کرد و با ترکیب آن دو در خارج و یا تزریق نطفۀ مرد به رحم زن زمینۀ تلقیح را فراهم آورد.اقسام:
عمل تلقیح یا با ترکیب اسپرم با تخمک زن در بیرون رحم و سپس انتقال به رحم صورت میگیرد و یا با گرفتن اسپرم مرد و تزریق
آن به رحم زن و ترکیب آن دو در رحم زن. در هر دو صورت، صاحب اسپرم و تخمک یا زن و شوهر هستند و یا اجنبی از
یکدیگر. تخمک نیز در هر دو صورت یا در رحم خود صاحب تخمک پرورش مییابد یا در رحم زنی دیگر و یا در رحم
مصنوعی.حکم: پیش از پرداختن به فتاواي فقها، اشاره به پیشینۀ فقهی بحث از این موضوع خالی از فایده نیست. فقها در باب حدود
با استفاده از مضمون روایت رسیده از معصومین علیهم السّلام مسئلهاي را مطرح کردهاند و آن اینکه زنی که پس از آمیزش با
شوهرش با دختري عمل مساحقه (- مساحقه) انجام داده و آن دختر- به سبب انتقال نطفۀ مرد از طریق مساحقه- حامله شده است
حکمش چیست و فرزند به چه کسی ملحق میشود؟ به صاحب نطفه یا به دختر؟نظر بسیاري از فقها بلکه مشهور، به دلیل نصّ
ابن ادریس در این مسئله نظر دیگري دارد؛ چه اینکه ایشان نسب را تنها در صورت «1» . خاص، الحاق مولود به صاحب نطفه است
عقد ازدواج یا آمیزش به شبهه (- آمیزش به شبهه) ثابت میداند و چون در مسئلۀ یاد شده هر دو منتفی است وجهی براي الحاق
چنانکه برخی دیگر با اینکه نسب را تنها از راه آمیزش مشروع و وطی به شبهه ثابت «2» . مولود به صاحب نطفه نخواهد بود
«3» . دانستهاند لیکن در مورد بحث به جهت وجود نصّ، قائل به الحاق مولود به صاحب نطفه (مرد) شدهاند
2). کتاب ) 538 / 943 ؛ الجامع للشرائع/ 556 ؛ القواعد و الفوائد 3 / 532 ؛ شرائع الإسلام 4 / 1). المقنع/ 435 ؛ النهایۀ/ 707 ؛ المهذب 2 )
301 -300 / 398 ؛ منهاج الصالحین (سید محسن حکیم) 2 -396 / 3). جواهر الکلام 41 ) 465 / السرائر 3
ص: 622
لیکن بسیاري از معاصران، مولود را به دختر «4» . امّا موضوع الحاق مولود به دختر، نظر اکثر بلکه منسوب به مشهور عدم الحاق است
نیز ملحق کردهاند؛ چنانکه در بحث از تلقیح امروزي در ادامۀ مقاله بدان اشاره خواهد شد. اینک احکام صور مختلف بارورسازي
از دو بعد تکلیفی و وضعی.حکم تکلیفی: بارورسازي با روش استحصال نطفۀ شوهر و تزریق آن به رحم همسرش و یا ترکیب آن
دو در خارج رحم و انتقال آن به رحم همسر، جایز است؛ لیکن با روش استحصال نطفۀ اجنبی و تزریق آن به زنی- خواه متأهّل یا
البتّه نفس ترکیب اسپرم و اوول مرد و زن اجنبی در خارج اشکال «5» . مجرّد- بنابر معروف و مشهور میان معاصران، حرام است
برخی در فرض ترکیب خارجی اسپرم و اوول دو فرد «6» . ندارد؛ آنچه مورد اشکال قرار گرفته انتقال آن به رحم زن اجنبی است
از دیگر موارد جواز موردي است که مردي دو همسر «7» . اجنبی، بر جواز انتقال آن به رحم همسر صاحب اسپرم تصریح کردهاند
دارد. اسپرم وي با تخمک یکی از همسرانش در خارج ترکیب و به رحم همسر دیگرش منتقل میشود. 8 بنابر تصریح برخی گرفتن
در موارد جواز تلقیح، اجتناب از مقدّمات حرام همچون لمس و نگاه «9» . نطفۀ مرد و انتقال آن به رحم مصنوعی نیز جایز است
کردن به بدن زن اجنبی جز در موارد ضرور- همچون مورد حرجی بودن نداشتن فرزند هرچند به جهت سرزنش دیگران و انحصار
راه حامله شدن به تلقیح- واجب است.مداخله و مباشرت شخص ثالث در موارد ضرور در حدّ نیاز بنابر تصریح برخی جایز است.
حکم وضعی: مولود حاصل از عمل بارورسازي به روش تزریقی یا ترکیبی که صاحب اسپرم، شوهر و صاحب اوول همسر او «10»
صفحه 399 از 456
برخی- از آن جهت که «11» . باشد، بنابر قول معروف و مشهور بین معاصران، به هر دو ملحق و فرزند آن دو محسوب میگردد
ثبوت نسب را تنها از راه آمیزش مشروع یا وطی به شبهه دانسته
؛177 -176 / 428 ؛ مجمع المسائل 2 -427 / 621 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 1 / 5). تحریر الوسیلۀ 2 ) 513 / 4). ریاض المسائل 13 )
433 - 454 ؛ توضیح المسائل (صافی)/ 572 ؛ الفتاوي المیسّرة/ 432 -453 / 10 ؛ کلمۀ التقوي 4 - المسائل المستحدثۀ (روحانی)/ 8
427 / 9). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 72 -70 / 7 و 8. الفتاوي المیسّرة/ 433 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 2 (7) 270 / 6). صراط النجاة 3 )
11 ). منابع پیشین ) 765 / 10 ). توضیح المسائل مراجع 2 )
ص: 623
و مادر را کسی میدانند که حامله به مولود شده و او را زاییده است- فرزند را تنها به مادر ملحق دانستهاند. در نتیجه چنین مولودي
مولود حاصل از تلقیح به روش تزریقی در صورتی که نطفه از مرد اجنبی باشد بنابر نظر گروهی از «12» . بدون پدر خواهد بود
ولی «13» ؛ قائلان به حرمت این عمل از نظر نسب، محکوم به احکام صورت قبلی است، هرچند کار حرامی صورت گرفته است
گروهی دیگر گفتهاند: اگر این عمل به شبهه انجام شده باشد- بدین معنا که گمان هر دو آن باشد که نطفۀ تزریقی نطفۀ شوهر
بوده که به همسرش تزریق شده است- احکام مولود متولّد شدة به وطی شبهه بر این مولود بار و در نتیجه همۀ احکام فرزند ثابت
برخی «14» . میگردد و در صورت آگاهی هر دو از حقیقت، در مسائل ارث، محرمیت و ازدواج، حکم به رعایت احتیاط کردهاند
از اینان فتوا به عدم ثبوت نسب داده، لیکن در خصوص مسئلۀ ازدواج، مولود را در حکم فرزند دانستهاند. در نتیجه مرد صاحب
البتّه بنابر قول به جواز این عمل یا در موارد جواز آن، مولود- «15» . نطفه و نیز زن صاحب تخمک نمیتوانند با مولود ازدواج کنند
جز بنابر بعضی مبانی که خواهد آمد- به هر دو (زن و مرد) ملحق میشود؛ ازاینرو در فرض ترکیب اسپرم و تخمک زن اجنبی در
فرض «16» . خارج رحم، سپس انتقال آن به رحم مصنوعی، بعضی بر الحاق مولود به صاحب اسپرم و تخمک تصریح کردهاند
البتّه بنابر قول به اینکه «17» . ترکیب اسپرم مرد با تخمک زن اجنبی و سپس انتقال آن به رحم همسر آن مرد نیز همین حکم را دارد
مادر به کسی اطلاق میشود که آبستن شده و نوزاد را زاییده است، همسر صاحب اسپرم، مادر به شمار میرود نه صاحب تخمک؛
لیکن بنابر قولی که صاحب تخمک را مادر میداند؛ نسبت به زنی که بچه را زاییده است برخی در احکام مربوط به محرمیت «18»
این حکم در فرض ترکیب اسپرم شوهر و تخمک یکی از همسران وي «19» . و ازدواج تصریح بر رعایت جانب احتیاط کردهاند
/ 217 ؛ کلمۀ التقوي 4 / 427 ؛ فقه الصادق 21 / 13 ). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 300 / 12 ). منهاج الصالحین (سید محسن حکیم) 2 )
15 ). توضیح ) 609 - 177 ؛ توضیح المسائل (نوري همدانی)/ 608 -176 / 622 ؛ مجمع المسائل 2 -621 / 14 ). تحریر الوسیلۀ 2 ) 454
17 ). توضیح المسائل ) 460 / 427 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 1 / 16 ). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 787 / المسائل مراجع 2
19 ). توضیح المسائل (منتظري)/ 483 ) 549 / 270 و 2 / 18 ). صراط النجاة 3 ) 71 -70 / (منتظري)/ 483 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 2
ص: 624
جمعبندي نظرات و مبانی: از آنچه گذشت روشن شد که منشأ اقوال «20» . و سپس انتقال به رحم همسر دیگرش نیز جاري است
نسبت به حکم وضعی تلقیح، اختلاف مبانی در ثبوت نسب است. بنابر قول به ثبوت نسب به عقد یا آمیزش به شبهه، در موارد
فقدان این دو عامل، مولود به صاحب اسپرم ملحق نمیشود و ثبوت نسب منحصر به موردي خواهد بود که نطفه و تخمک از زن و
شوهر باشد.بنابر قول به انحصار ثبوت نسب در آمیزش مشروع یا به شبهه در هیچیک از موارد تلقیح، مولود به صاحب نطفه ملحق
نمیگردد؛ چون آمیزشی صورت نگرفته است.از سوي دیگر، بنابر قول به اینکه مادر، کسی است که آبستن شده و کودك را به
دنیا آورده است در فرض تعدّد صاحب تخمک و صاحب رحم، مولود، فرزند صاحب رحم خواهد بود؛ درحالیکه بنابر قولی که
مادر را صاحب تخمک میداند در فرض یاد شده مولود به صاحب تخمک ملحق میشود و فرزند او به شمار میرود.بنابر قول به
صفحه 400 از 456
ثبوت نسب در همۀ موارد جز در آمیزش نامشروع (زنا) در تمامی روشهاي تلقیح، نسب ثابت میگردد؛ هرچند بسیاري در فرض
تعدّد صاحب تخمک و صاحب رحم در مسائل محرمیت و ازدواج و نیز ارث نسبت به هریک از آن دو- بنابر اختلاف در مادر
بودن- حکم به رعایت جانب احتیاط کردهاند؛ چنانکه گروهی در فرض تزریق نطفۀ مرد به زن اجنبی، رعایت احتیاط را بر هر دو
لازم دانستهاند.
.72 -71 / 20 ). اجوبۀ الإستفتاءات 2 )
ص: 625
تلقّی رکبان؛ ج 2، ص: 625
تلقّی رکبان: استقبال شهروندان از کاروانهاي تجاري در بیرون شهر.منظور از عنوان یاد شده در فقه عبارت است از استقبال اهل شهر
در خارج شهر از کاروانهاي تجاري،- که براي فروش کالاهاي خود یا تهیّۀ کالاهاي مورد نیاز، قصد ورود به شهر را دارند- به
از این عنوان «1» . منظور خرید کالاهاي آنان به بهاي کمتر یا فروش جنس به ایشان به قیمت گرانتر از آنچه در شهر معامله میشود
ولی در اینکه حکم کراهت محدود به خرید جنس «2» در باب تجارت سخن رفته است.حکم: تلقّی رکبان بنابر مشهور مکروه است
قول مخالف مشهور، حرمت است.شرایط: تحقق «3» . از آنان میباشد یا آنکه شامل فروش کالا به آنان نیز میشود، اختلاف است
تلقّی رکبان منوط به شرایط ذیل است: 1. خروج از شهر به انگیزة تلقّی رکبان باشد. بنابراین اگر شخصی به انگیزة دیگري بیرون
2. حدّ خروج باید به مقداري باشد که عنوان «4» . رود و بهطور تصادفی با کاروان برخورد و با آنان معامله کند کراهت ندارد
خروج بر آن صادق باشد و کمتر از چهار فرسخ باشد، بیشتر از آن سفر تجاري محسوب میشود. 3. بازرگانان عازم شهر از قیمت
. برخی بین جاهل و عالم تفاوتی قائل نشدهاند. 4 «5» . کالاي خود یا کالایی که میخواهند بخرند در شهر آگاهی نداشته باشند
کاروان تجارتی قصد ورود به شهر خاصّ ی را داشته باشد؛ بنابراین اگر قصدشان چنین باشد که در هر جاي مناسب در مسیر،
«6» . کالاهایشان را به فروش برسانند، تلقّی رکبان اشکال ندارد
-39 .(4) 42 -41 / 3). مستند الشیعۀ 14 ) 471 -470 / 2). جواهر الکلام 22 ) 408 / ایضاح الفوائد 1 ؛« لقی » 1). مجمع البحرین/ واژة )
42 فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم / 6). مستند الشیعۀ 14 ) 473 / 29 ؛ جواهر الکلام 22 -28 / 5). مهذب الاحکام 16 ) 40
السلام، ج 2، ص: 626
خیار فسخ: بازرگانانی که از قیمت کالاهاي خود در شهر آگاهی ندارند در صورت فروش و مواجه شدن با غبن فاحش- بنابر
خیار غبن). -) «7» مشهور- حقّ خیار دارند
تلقین؛ ج 2، ص: 626
تلقین: القاي کلام به دیگري.منظور از تلقین القاي سخن به مخاطب به قصد تفهیم، یادآوري و یا تکرار آن توسط مخاطب است.
از این عنوان در بابهاي طهارت، تجارت، لعان، اقرار و قضاء سخن رفته است.تلقین محتضر: تلقین شهادتین، اقرار به امامت «1»
امامان علیهم السّلام، کلمات فرج، توبه، استغفار و دعاهاي وارد شده به کسی که در آستانۀ مرگ قرار دارد (محتضر) براي ولیّ
-) «2» میّت یا کسی که مجاز از طرف او است یا غیر آن دو، در صورت عدم حضور هیچ یک از آنان، مستحب است
مستحب است تلقینکنندة محتضر از محبوبان نزد وي و «3» . احتضار).حضور جنب و حائض نزد محتضر هنگام تلقین مکروه است
خانوادهاش باشد، صدایش ناهنجار نباشد و هنگام تلقین، صدا را از حدّ متعارف بلند نکند و نیز وقت عارض شدن غش و اغما بر
تلقین میّت: تلقین میّت- به توحید، نبوّت و امامت و ولایت ائمّه علیهم السّلام با ذکر نام «4» . محتضر، از تلقین خودداري نماید
صفحه 401 از 456
مبارکشان- پس از گذاشتن وي در قبر و پیش از چیدن لحد و نیز بعد از دفن و پراکنده شدن تشییعکنندگان، بر ولیّ یا نایب او
پس از گذاشتن میّت در قبر، ولیّ یا «6» . از برخی استحباب تلقین میّت هنگام کفن کردن وي نیز نقل شده است «5» . مستحب است
نایب او داخل قبر شده با دست راست شانۀ راست میّت و با دست چپ بازوي چپ او را گرفته و به شدّت تکان میدهد، سپس
دهان خود را به گوش میّت نزدیک
2). وسائل الشیعۀ ) 352 ؛ مناسک حج و عمره (ابطحی)/ 64 / 1). فروق اللغویۀ/ 141 ؛ جامع المقاصد 1 ) .181 / 7). منهاج الفقاهۀ 5 )
252 / 4). کشف الغطاء 2 ) 370 / 3). الحدائق الناضرة 3 ) 18 -14 / 365 ؛ جواهر الکلام 4 -360 / 461 ؛ الحدائق الناضرة 3 -454 /2
307 / 6). جواهر الکلام 4 ) 305 و 324 / 5). غنیۀ النزوع/ 103 و 106 ؛ جواهر الکلام 4 )
ص: 627
مستحب است ولیّ یا نایب او پس از بازگشت و پراکنده «7» . کرده او را تلقین میدهد. مستحب است تلقین را سه بار تکرار کند
شدن مردم از اطراف قبر، در صورت عدم وجود مانع با بلندترین صدا تلقین را انجام دهد و در صورت وجود مانع (همچون تقیّه)
تلقین با هر لفظی «8» . تلقین آهسته کفایت میکند.به تصریح بعضی فقها، در تلقین، گفتن الفاظ خاصّی که وارد شده لازم نیست
که محتواي آن اعتراف به اصول دین و مذهب است کفایت میکند.تلقین قرآن: در حرمت یا کراهت گرفتن مزد بر تلقین (تعلیم)
قرآن).تلقین اقرار: عجمی که به عربی به چیزي اقرار نموده، سپس مدّعی شده که دیگري او را تلقین -) «9» قرآن اختلاف است
-) «10» کرده است در صورتی که زبان عربی نفهمد ادعایش پذیرفته میشود. در نتیجه بر اقرار او اثري مترتّب نمیگردد
اعجمی).تلقین لعان: در لعان لازم است لعان کننده پس از آنکه حاکم، صورت لعان را به وي تلقین کرد آن را تکرار نماید و بدون
لعان).تلقین حاکم: براي حاکم جایز نیست مطلبی را که به زیان یکی از دو طرف دعوا است به -) «11» تلقین، لعان محقق نمیشود
«12» . دیگري القا کند
تلگراف؛ ج 2، ص: 627
تلگراف: دستگاهی جهت ارسال پیام.واژة تلگراف از عناوین جدید است که فقها در باب صوم به مناسبت بدان اشاره کردهاند.اوّل
ماه به تلگراف ثابت نمیشود مگر آنکه انسان بداند مستند به شهادت دو مرد عادل یا حکم حاکم- بنابر قول
؛436 / 10 ). قواعد الاحکام 2 ) 16 -15 / 9). مختلف الشیعۀ 5 ) 324 / 8). جواهر الکلام 4 ) 440 / 306 ؛ الروضۀ البهیۀ 1 -305 .(7)
.144 -143 / 12 ). جواهر الکلام 40 ) 189 / 11 ). قواعد الاحکام 3 ) 336 / جامع المقاصد 9
ص: 628
اقرار، به تلگراف با علم به انتساب آن به اقرارکننده، ثابت میشود. شهادت بیّنه (- بیّنه) «1» . به ثبوت اوّل ماه به حکم حاکم- است
«2» . و مانند آن نیز مشمول این حکم است
تلوّث؛ ج 2، ص: 628
- آلوده
تلوّم؛ ج 2، ص: 628
- مکث
صفحه 402 از 456
تلویح؛ ج 2، ص: 628
- اشاره
تلویزیون؛ ج 2، ص: 628
- آلات مشترك
تلیین؛ ج 2، ص: 628
تلیین: نرم کردن.از آن به مناسبت در باب طهارت یاد شده است.نرم کردن انگشتان و مفاصل میّت به آرامی هنگام غسل دادن وي،
مستحب است. در صورت عدم امکان یا دشواري و سختی این کار، از آن صرف نظر میشود. 1
تماس؛ ج 2، ص: 628
تماس: برخورد و ملاقات جسمی با جسمی دیگر.از آن در بابهاي طهارت، نکاح، طلاق و ظهار سخن گفته شده است.طهارت: بنابر
مشهور در صورت تماس لباس یا بدن با سگ، خوك یا کافر خشک و یا موش خیس، پاشیدن آب بر محل تماس لباس یا بدن،
مستحب است 1 (- آبپاشی). در صورت تماس بدن کسی با میّت پس از سرد شدن جنازه و پیش از غسل، غسل مسّ میّت بر او
واجب میشود 2 (- مسّ میّت).در تیمّم، هنگام زدن دستها بر خاك، تماس تمام کف دست با خاك لازم است. 3بنابر مشهور-
بلکه ادعاي اجماع شده- تماس بدون طهارت (وضو یا غسل) با نوشتۀ قرآن حرام است و بنابر قول منسوب به مشهور، اسم جلاله
(اللّه) و دیگر اسمهاي مختص به خداوند متعال و نیز اسامی انبیا و امامان علیهم السّلام و حضرت فاطمه علیها السّلام در حکم یاد
شده ملحق به نوشتۀ قرآن است. 4 براي
.1 (4) .150 / 1. جواهر الکلام 4 (3) .631 -630 / 2). تحریر الوسیلۀ 2 ) 225 / 631 ؛ العروة الوثقی 2 / 1). العروة الوثقی (ج) 3 )
45 / 314 ؛ مستمسک العروة 3 /2 .4 (7) 139 .3 (6) 332 / 2. جواهر الکلام 5 (5) 393 / 202 ؛ الحدائق الناضرة 5 / جواهر الکلام 6
ص: 629
نکاح: مسّ بدن نامحرم در «5» . جنب و حائض تماس با غیر نوشتههاي قرآن- از قبیل جلد، حاشیه و بین خطوط آن- کراهت دارد
طلاق: با مسّ زن مطلّقه به طلاق رجعی (- طلاق رجعی) توسط شوهر «6» . غیر موارد ضرور مانند معالجه و نجات جان، حرام است
ظهار: در «7» . در صورتی که به قصد رجوع و با شهوت باشد، رجوع تحقق مییابد. در تحقق آن بدون قصد رجوع، اختلاف است
ظهار). (- لمس) -) «8» اینکه ظهارکننده میتواند همسر ظهار شدة خود را با شهوت، مس و لمس کند یا نه اختلاف است
تمبر؛ ج 2، ص: 629
تمبر: برگهاي داراي اعتبار مالی.تمبر به برگهاي کوچک و چهارگوش اطلاق میشود که داراي نقشی خاص است و به بهایی که
روي آن درج شده مبادله و به نامههاي ارسالی و اسناد دولتی و غیر آن چسبانیده میشود. عنوان تمبر از عناوین جدید است و از آن
در بخش مسائل مستحدثه سخن رفته است.خرید و فروش تمبر حتی به بهاي بیش از اعتبار قید شده در آن جایز است و ربا (- ربا)
از آنجا که ارزش تمبر اعتباري است و اعتبار کننده، آن را براي یک بار استفاده از مالیت ساقط میشود و «1» . محسوب نمیشود
اگر برحسب اتفاق، مهر بطلان بر آن نخورده باشد به تصریح برخی معاصران، استفادة دوباره از آن جایز نیست و ضمانآور است.
صفحه 403 از 456
«2»
تمتام؛ ج 2، ص: 629
هنگام تلفظ آن.از آن به مناسبت در باب « تا » یا تبدیل کنندة آن به حرفی دیگر/ تکرارکننده « تا » تمتام: فرد ناتوان از اداي حرف
صلات یاد شده است.
2). استفتائات ) 194 / 1). اجوبۀ الإستفتاءات 2 ) .159 /33 .(8) 181 -180 /32 .(7) 100 /29 .(6) 72 و 217 / 5). جواهر الکلام 3 )
. قوة قضائیه/ 217
ص: 630
در قرائت نماز عاجز است یا آن را به حرفی دیگر تبدیل مینماید، قرائت به مقدار امکان « تا » بر تمتام، یعنی کسی که از اداي حرف
«2» . بنابر قول مشهور امامت تمتام براي غیر همانند خود جایز نیست «1» . واجب است و واجب نیست نماز را به جماعت بخواند
«4» ؛ هرچند به تکرار- باشد امامتش صحیح است - « تا » در صورتی که تمتام قادر بر اداي حرف «3» . برخی قائل به کراهت شدهاند
«6» . بلکه برخی قائل به عدم جواز آن شدهاند «5» ؛ هرچند بنا به گفتۀ جمعی براي غیر همانند خود کراهت دارد
تمتّع؛ ج 2، ص: 630
تمتّع: حج تمتّع (- حج تمتّع)/ بهرهبري جنسی (- استمتاع)/ ازدواج موقّت (- ازدواج موقّت).
تمثال؛ ج 2، ص: 630
تمثال: صورت و شکل چیزي.در اینکه تمثال از جهت معنا مترادف با صورت است یا صورت اختصاص به موجودات داراي روح
دارد و تمثال اعم از آن است و یا برعکس، اختلاف است 1 (- تصویر).
تمثیل؛ ج 2، ص: 630
- مثله
تمجید؛ ج 2، ص: 630
تمجید: تعظیم و تکریم خداوند.ذکر تمجید در فقه در مقام تمجید خداوند متعال است و مراد از آن ذکر پروردگار به اسماء و
صفاتی است که بیانگر عظمت، شرافت و عزّت او است.بنابراین تمجید الهی با ذکر اسماء دالّ بر وحدانیّت ذات حق و نفی شریک
لا إله إلّا اللّه، اللّه أکبر، » براي او و دیگر اسماء و صفاتی که بیانگر علوّ، قدرت و جلالت حق تعالی است تحقق مییابد، مانند
153 / 3). المبسوط 1 ) 195 -194 / 2). الحدائق الناضرة 11 ) 195 / 440 ؛ الحدائق الناضرة 11 -439 / 1). مستند العروة (الصلاة) 3 )
6). جواهر ) 810 / 296 ؛ الروضۀ البهیۀ 1 / 5). تذکرة الفقهاء 4 ) 320 ؛ البیان/ 230 -319 / 438 ؛ تحریر الاحکام 1 / 4). المعتبر 2 )
.276 -274 / 1. جواهر الکلام 8 (7) .342 / الکلام 13
ص: 631
در کلمات فقها هنگام بیان استحباب تحمید (- تحمید)، تسبیح (- تسبیح)، تکبیر (- تکبیر) و تهلیل (- .« سبحان اللّه، سبّوح و قدّوس
تهلیل) از تمجید نیز یاد شده و تمجید نیز از ذکرهاي مستحب و محبوب و از وظایف بندگی برشمرده شده است.
صفحه 404 از 456
تمر؛ ج 2، ص: 631
تمر: خرماي رسیده.براي هریک از مراحل تکامل خرما اسمی وضع شده است. به خرمایی که از مرحلۀ نارسی و نیز رطب بودن،
گذشته باشد تمر گفته میشود. برخی معناي تمر را عام گرفته و آن را شامل خرماي نارس (- بسر) و رطب نیز دانستهاند. از آن به
مناسبت در باب زکات نام برده شده است.برخی، زمان تعلّق زکات به خرما را رسیدن به مرحلهاي دانستهاند که به آن تمر گفته
خرما) -) «1» . شود
تمرین؛ ج 2، ص: 631
تمرین: تکرار عمل به منظور حصول عادت و آسان شدن آن بر انسان.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، صوم و حج یاد شده
است.بر ولیّ مستحب است کودك را پس از رسیدن به سنّ تمییز (شش یا هفت سالگی) بویژه در پسر پس از نه سالگی به نماز
خواندن و نیز قضاي آن؛ بلکه هر عبادتی- اعم از واجب و مستحب- در حدّ وسع و توانایی طفل، تمرین دهد و نیز تمرین دادن
کودکان بر عادات و اخلاق حسنه مستحب است؛ 1 بلکه تأدیب و تنبیه آنان در راستاي تمرین و عادت دادن به ترك معصیت یا
انجام دادن واجبات بویژه پس از نه یا ده سالگی در حدّي که موجب دیه نگردد جایز است. 2در اینکه عبادتهاي کودك ممیّز،
شرعی است- بدین معنا که امر شارع به ولیّ طفل جهت واداشتن وي مثلا به نماز، امر به طفل محسوب میگردد و در نتیجه عبادات
او امتثال امر شارع
66 ؛ توضیح / 217 ؛ کلمۀ التقوي 2 / 741 و 2 / 349 ؛ العروة الوثقی 1 / 1. جواهر الکلام 16 (2) .216 -213 / 1). جواهر الکلام 15 )
266 ؛ توضیح المسائل (بهجت)/ 314 / 2. مجمع المسائل 3 (3) 785 / المسائل مراجع 1
ص: 632
خواهد بود و بر آن اجر و ثواب مترتّب میگردد- و یا صرف تمرین است و از جانب شارع، امري متوجه کودك نشده تا وي آن را
چنانکه در مراد از شرعی بودن عبادات کودك، «3» . امتثال کند، در نتیجه ثواب و پاداشی بر آن مترتّب نمیگردد، اختلاف است
اختلاف است. گروهی شرعی بودن عبادات نابالغ را همچون شرعی بودن عبادات بالغ دانستهاند؛ بدین معنا که همان مصلحتی که
در امر شارع به بالغ وجود دارد در امر به نابالغ نیز وجود دارد با این تفاوت که مصلحت نسبت به بالغ، الزامی و نسبت به نابالغ غیر
الزامی است.در مقابل، برخی شرعی بودن عبادات نابالغ را به لحاظ مصلحت تمرین دانستهاند؛ بدین معنا که عبادت براي کودك به
بنابر قول به شرعی بودن عبادات «4» . لحاظ مصلحت تمرین مستحب است و جز آن مصلحتی دیگر در عبادات نابالغ وجود ندارد
کودك ممیّز، عبادات وي در صورت تحقق دیگر شرایط صحّت، صحیح است. در نتیجه اگر در اثناي نماز یا پس از آن و پیش از
وضوي او نیز صحیح است و نیازي به تجدید ندارد. چنانکه اگر غسل جنابت (- غسل «5» . خروج وقت، بالغ شود اعاده لازم نیست
امّا بنابر قول به تمرینی بودن «6» . جنابت) یا غسل مسّ میّت (- غسل مسّ میّت) کرده پس از بلوغ نیازي به تجدید آن نیست
عبادات کودك، احرام حج یا عمرة او سبب تحریم تروك احرام نمیشود (- احرام) و نیز ترك طواف نساء (- طواف نساء) موجب
«7» . حرمت زنان بر او نمیگردد
تمزیق؛ ج 2، ص: 632
- پاره کردن
-341 / 285 و 9 / 102 ؛ فقه الصادق 8 -101 / 4). مستمسک العروة 7 ) 311 -310 / 101 ؛ التنقیح (الطهارة) 7 / 3). مستمسک العروة 7 )
صفحه 405 از 456
7). تقریرات الحج ) 310 / 264 ؛ التنقیح (الطهارة) 7 / 42 و 7 / 6). جواهر الکلام 3 ) 203 / 5). منهاج الصالحین (خوئی) 1 ) 344
40 / (گلپایگانی). 2
ص: 633
تمساح؛ ج 2، ص: 633
تمساح: نوعی سوسمار آبی.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، تجارت و اطعمه و اشربه سخن رفته است.تمساح (که هم در آب
و در شمار حیوانات مسخ شده نیز (- مسوخ) شمرده شده است؛ «1» زیست میکند و هم در خشکی) از حیوانات حرام گوشت است
لیکن برخی «4» ، جمعی از فقها تمساح را داراي خون جهنده دانسته «3» . ازاینرو جواز خرید و فروش آن مورد اختلاف است «2»
دیگر در آن تشکیک کردهاند. بنابر قول نخست، خون، منیّ، فضله و مردار تمساح، نجس و در صورت مشکوك بودن جهندگی
خون) (- حیوان) -) «5» . خون آن، محکوم به طهارت است
تمسخر؛ ج 2، ص: 633
- استهزاء
تمطّی؛ ج 2، ص: 633
تمطّی: کشیدن دستها براي رفع خستگی، خواب و مانند آن.از آن به مناسبت در باب صلات و حج یاد شده است.تمطّی در حال
نماز 1 و طواف 2 (- طواف) مکروه است.
تمکّن؛ ج 2، ص: 633
- قدرت
تمکین؛ ج 2، ص: 633
تمکین: سلطه و اختیار دادن به دیگري.از عنوان تمکین در باب نکاح بحث شده و به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و تجارت
نیز مطرح شده است.تمکین زوجه: مراد این است که زن جهت استمتاع، خود را در اختیار شوهر قرار دهد و استمتاع شوهر از خود
را- جز در موارد وجود مانع عقلی یا شرعی- محدود به زمان یا مکان و یا کیفیت خاصّی نکند. 1
.(4) 35 -34 / 263 ؛ جواهر الکلام 22 / 3). تحریر الاحکام 2 ) 263 / 7؛ تحریر الاحکام 2 / 2). قواعد 2 ) 253 / 1). جواهر الکلام 36 )
60 و 64 ؛ التنقیح -55 / 5). العروة الوثقی 1 ) 379 / 434 ؛ کشف اللثام 1 / 123 ؛ روض الجنان 1 / 190 ؛ الدروس الشرعیۀ 1 / قواعد 1
1. جواهر (8) . 2. مناسک الحج (گلپایگانی)/ 116 (7) 85 / 523 ؛ جواهر الکلام 11 / 1. ریاض المسائل 3 (6) .529 / (الطهارة) 1
303 / الکلام 31
ص: 634
تمکین از حقوق واجب شوهر بر زن است و در صورت خودداري زن از آن بدون عذر، نفقۀ او به سبب تحقق نشوز (- نشوز) بر
شوهر واجب نخواهد بود.البتّه در فقه، این بحث مطرح است که آیا نفقۀ زوجه به صرف عقد دائم بر زوج واجب میشود یا منوط به
برخی قول اوّل را برگزیده و افزودهاند تنها با ظهور نشوز، نفقه از عهدة «2» . تمکین وي پس از عقد است؟ مشهور، قول دوم است
صفحه 406 از 456
شوهر ساقط میشود؛ بنابراین در فرض عدم تحقق نشوز با عدم تمکین، تأمین نفقه بر شوهر واجب خواهد بود، هرچند- به عللی
زن، پس از عقد و پیش از دریافت مهر میتواند از تمکین خودداري «3» . مانند درخواست نکردن شوهر- تمکین حاصل نشده باشد
برخی، توانایی شوهر در پرداخت مهر را نیز بر شرایط یاد شده «4» . کند، به شرط آنکه مهرش نقد و امتناع، قبل از آمیزش باشد
بر اصل حکم، ادعاي اجماع «5» . افزوده و گفتهاند: اگر شوهر قدرت پرداخت مهر را نداشته باشد، زن حقّ امتناع از تمکین ندارد
شده است؛ لیکن برخی آن را نپذیرفته و گفتهاند: هریک از زن و شوهر مکلّف به وظیفۀ خویش است؛ زن به تمکین و مرد به
در ازدواج «6» . پرداخت مهر و هیچکدام بر دیگري توقّف ندارد و هرکدام به وظیفۀ خود عمل نکند، مرتکب معصیت شده است
در موارد حرمت آمیزش (- آمیزش) یا «7» . موقّت، استقرار همۀ مهر، متوقّف بر تمکین زن در تمامی مدّت تعیین شده در عقد است
حرمت مطلق استمتاع (- استمتاع) تمکین نیز بر زن حرام است.سایر احکام تمکین کودك و دیوانه نسبت به پوشیدن حریر بنابر
آیا بر ولیّ یا غیر ولیّ کودك، تمکین او نسبت به لمس خطوط قرآن «8» . مشهور بر ولیّ آنان حرام نیست؛ هرچند کراهت دارد
تمکین کودکان، دیوانگان و بردگان نسبت به «9» . حرام است یا جایز؟ برخی به حرمت و برخی دیگر به جواز آن قائل شدهاند
تمکین کافران حتی اهل کتاب (- اهل کتاب) نسبت به «10» . ایستادن در صف اوّل نماز جماعت کراهت دارد
41 / 4). جواهر الکلام 31 ) 327 -324 / 304 ؛ فقه الصادق 22 -303 / 102 ؛ جواهر الکلام 31 -98 .(3) 99 / 2). الحدائق الناضرة 25 )
؛200 / 8). الحدائق الناضرة 7 ) 167 / 7). جواهر الکلام 30 ) 462 -460 / 6). الحدائق الناضرة 24 ) 592 -591 / 5). کتاب السرائر 2 )
266 / 329 و جواهر الکلام 13 / 10 ). کشف الغطاء 3 ) 316 / 9). جواهر الکلام 2 ) 122 / جواهر الکلام 8
ص: 635
تمکین یهود و نصارا نسبت به دسترسی به قرآن جز به منظور ارشاد و هدایت ایشان جایز نیست. «11» . دخول در مسجد، حرام است
کسی که زن کافر ذمّی (- اهل ذمّه) را از ناچاري به دایگی کودك خویش برگزیده، کراهت دارد او را نسبت به بردن «12»
«13» . کودك به منزلش تمکین دهد
تملّق؛ ج 2، ص: 635
- چاپلوسی
تملّک؛ ج 2، ص: 635
تملّک: مالک شدن.در بابهاي مربوط به عقود و ایقاعات و نیز بابهایی نظیر جهاد، احیاء موات و حدود از آن سخن رفته است.حکم
تکلیفی: تملّک به معناي فراهم کردن اسباب آن همچون قبول در عقود، حیازت، و احیاء موات، امري مباح است، لیکن گاهی- به
یا وجوب تملّک آب وضو «1» سبب عارضهاي- حکم دیگري پیدا میکند، مانند کراهت تملّک از راه قرض گرفتن بدون ضرورت
ارکان تملک: وجود سبب تملّک و تملّککننده دو رکن اساسی حصول تملّک «2» . با خریدن در صورت توقّف تحصیل آب بر آن
است.الف- سبب تملّک: سبب تملّک یا اختیاري است یا قهرياسباب اختیاري عبارتند از: 1. قبول در عقود تملیکی همچون بیع،
. هبه، صدقه، صلح، اجاره و جز آنها (- عقد). 2. حیازت (- حیازت مباحات). 3. احیاء موات (- احیاء موات). 4. غنیمت (- غنیمت). 5
التقاط (- لقطه). 6. اخذ به شفعه (- شفعه). 7. مقاصّه (- تقاصّ).
/ 1). منهاج الصالحین (خوئی) 2 ) . 13 ). المختصر النافع/ 175 ) 6 / 12 ). منهاج الصالحین (خوئی) 2 ) 279 / 11 ). الحدائق الناضرة 7 )
. 393 م 665 / 2). توضیح المسائل مراجع 1 ) 169
ص: 636
صفحه 407 از 456
اسباب قهري تملّک عبارتند از: مرگ که سبب انتقال قهري مال میّت به ورثۀ او میگردد (- ارث) و ارتداد که اموال مرتد با
شرایطی بهطور قهري به ورثۀ او منتقل میشود (- ارتداد).ب- تملّککننده: در تملّککننده اهلیّت شرط است. انسان حتی جنین در
رحم مادر، صلاحیت تملّک دارد؛ ازاینرو، جنین ارث میبرد به شرط آنکه زنده به دنیا آید (- اهلیّت).
تملیک؛ ج 2، ص: 636
تملیک: مالی را به ملک دیگري درآوردن.از آن در بابهاي عقود نظیر تجارت، قرض، رهن، صلح، مضاربه و هبه سخن رفته
است.حکم تکلیفی: تملیک به معناي فراهم کردن اسباب آن امري مباح است، لیکن گاهی به سبب عارضهاي مستحب میشود،
مانند صدقه (- صدقه) یا وام دادن به مؤمن نیازمند (- قرض) و گاهی حرام میشود، مانند خرید و فروش بعد از اذان روز جمعه در
صورت وجوب نماز جمعه (- نماز جمعه) و در پارهاي موارد واجب میگردد، مانند تملیکی که در عقد لازم شرط شود و یا به
سبب نذر و عهد یا قسم بر انسان واجب گردد.ارکان تملیک: ارکان تملیک عبارت است از تملیککننده، قبولکنندة تملیک، مورد
تملیک و سبب تملیک. در تملیک کننده و قبولکنندة تملیک، اهلیّت براي تملیک و تملّک شرط است (- اهلیّت).مورد تملیک یا
عین خارجی است، مانند زمین و خانه و یا منفعت، مانند سکونت در خانه و یا انتفاع، مانند استفاده از مال عاریهاي، از قبیل
ظرف.سبب تملیک عبارت است از عقد (- عقد). عقد یا معاوضی است؛ بدین معنا که تملیک در مقابل عوض صورت میگیرد،
مانند بیع (- بیع) و اجاره (- اجاره) و یا غیر معاوضی (مجّانی و بدون عوض)، مانند هبه (- هبه)، صدقه و عاریه (- عاریه).آثار
تملیک: اثر تملیک، جواز هر نوع تصرف مشروع در مال مملوك، از قبیل فروختن، بخشیدن و قرض دادن است.فرهنگ فقه مطابق
مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج 2، ص: 637
تمیمه؛ ج 2، ص: 637
- تعویذ
تمییز؛ ج 2، ص: 637
تمییز: جدا کردن خون حیض از استحاضه از راه اوصاف هریک/ قوّة تشخیص نیکی از بدي و زیبایی از زشتی (- ممیّز).تمییز
عبارت است از جداسازي دو یا چند چیز مشابه یکدیگر به وسیلۀ ویژگیهاي هریک. واژة تمییز در فقه در دو موضوع: یکی خون
دیدن زن و دیگري، دورانی از سنّ کودك پیش از بلوغ، زیاد به کار رفته است؛ بهگونهاي که هنگام اطلاق، همان مفهوم خاص به
ذهن میآید.البتّه اطلاق عنوان تمییز بر اوصاف خون از این جهت که سبب تمییز و تشخیص است از باب اطلاق مسبّب بر سبب، در
فقه، فراوان است. از تمییز به این معنا، در باب طهارت سخن رفته است.اوصاف خون: خون حیض (- حیض) و استحاضه (-
استحاضه) هرکدام داراي اوصافی است که در مواقع اشتباه بین آن دو، به آن اوصاف رجوع میشود. زنی که خون وي داراي
نامیده میشود.رجوع به تمییز: به تمییز و اوصاف خون زمانی رجوع میشود که خونی بین حیض و « ذات تمییز » اوصاف باشد
یائسگی).زنی که -) «1» استحاضه مشتبه شود. خونی که زن قبل از اتمام نه سالگی و پس از یائسه شدن میبیند حیض نیست
نخستین بار خون میبیند آیا به مجرّد خون دیدن حکم به حیض بودن آن میشود یا به اوصاف رجوع میگردد، در مسئله اقوال
مبتدئه).زنی که بیش از ده روز خون دیده است چند حالت دارد: یا صاحب عادت است یا مبتدئه، یا مضطربه -) «2» مختلفی است
(- مضطربه) و یا ناسیه (- ناسیه).صاحب عادت، ایّام عادت خود را- به شرط عدم اختلاف آن با ایّام تمییز (ایّام دیدن خون داراي
اوصاف حیض)- حیض قرار میدهد. در فرض اختلاف، اگر جمع بین آن دو ممکن است- مانند آنکه مجموع ایّام عادت و تمییز
صفحه 408 از 456
بیش از ده روز نشود یا بین آن دو، اقلّ طهر (ده روز) فاصله بیفتد- در ترجیح عادت بر تمییز یا عکس آن یا جمع بین آن دو و یا
برخی گفتهاند: در فرض حصول عادت از «3» . تخییر بین تقدیم یکی بر دیگري اختلاف است
276 -275 / 296 ؛ مستمسک العروة 3 -294 .(3) 181 .(2) 161 - 142 و 160 / 1). جواهر الکلام 3 )
ص: 638
اگر جمع بین ایّام عادت و تمییز ممکن نباشد، مانند آنکه هفت «4» . راه تمییز، تمییز مقدّم و در غیر این فرض، عادت مقدّم میشود
روز اوّل، ایّام عادت و هفت روز بعد، ایّام تمییز باشد، همۀ اقوال مطرح در فرض امکان جمع- بجز قول به جمع بین آن دو- در این
مبتدئه و مضطربه- به معناي زنی که عادتش استقرار نیافته- به تمییز رجوع میکند و خون داراي اوصاف «5» . فرض نیز مطرح است
حیض را حیض و داراي اوصاف استحاضه را استحاضه قرار میدهد، به شرط آنکه- بنابر مشهور- ایّام تمییز از سه روز کمتر و از ده
روز بیشتر نشود و ایّام تمییزي دیگر با آن معارضه نکند، مثلا پنج روز اوّل، با اوصاف حیض، پنج روز دوم، با اوصاف استحاضه و
ناسیه (زنی که عادت خود را فراموش کرده) نیز بنابر مشهور ابتدا به تمییز «6» . پنج روز سوم دوباره با ویژگیهاي حیض خون ببیند
«7» . رجوع میکند بلکه بر آن ادعاي اجماع شده است
تنابز؛ ج 2، ص: 638
و در باب حدود به مناسبت بدان «1» تنابز: دیگري را با لقب زشت خواندن.در قرآن کریم از تنابز به عنوان صفتی ناپسند نهی شده
اشاره رفته است.خواندن و صدا کردن مسلمانی با لقب زشت همچون فاسق، فاجر، احمق و سفیه، حرام است و در صورت ثبوت آن
نزد حاکم به بیّنه (- بیّنه) یا اقرار (- اقرار)، تعزیر میشود. مگر آنکه مخاطب، به صفتی مشهور باشد که اقتضاي آن لقب را داشته
حکم یادشده اختصاص به مسلمان دارد؛ «2» . باشد، مانند خواندن کسی که تظاهر به فسق و فجور میکند به لقب فاسق یا فاجر
ازاینرو، تنابز کفّار نسبت به یکدیگر موجب تعزیر نخواهد بود مگر آنکه در ترك تعزیر بیم وقوع در فتنه
-277 / 270 و 299 ؛ مستمسک العروة 3 -267 / 6). جواهر الکلام 3 ) 276 / 5). مستمسک العروة 3 ) 332 -331 / 4). العروة الوثقی 1 )
729 - 2). الکافی فی الفقه/ 418 ؛ النهایۀ/ 728 ) 1). حجرات/ 11 ) .292 -291 / 7). مستمسک العروة 3 ) 284
ص: 639
«3» . برود که در این صورت براي دفع فتنه تعزیر میشود
تناسخ؛ ج 2، ص: 639
- مناسخه
تناقض؛ ج 2، ص: 639
- تعارض
تناوب؛ ج 2، ص: 639
تناوب: تقسیم کار یا انتفاع از چیزي بین چند نفر به نوبت.از آن در بابهایی نظیر طهارت، عاریه، اجاره و نکاح به مناسبت سخن رفته
است.بنابر قول به نجس شدن آب چاه به سبب تماس با نجاست، در بعضی نجاسات، تمامی آب چاه کشیده میشود. در این گونه
موارد چهار مرد از طلوع تا غروب آفتاب، نوبتی دو به دو آب چاه را میکشند، آب پس از آن پاك میگردد 1 (- تراوح).گرفتن
صفحه 409 از 456
چهار طرف تابوت توسط چهار نفر مستحب است و افضل آن است که هریک به نوبت و با جابهجا کردن، هر چهار طرف را بر
دوش گیرد 2 (- تربیع جنازه).ملکی که بین دو نفر مشترك است هیچکدام بدون اجازة دیگري نمیتواند آن را اجاره دهد، بلکه
باید با هم توافق کنند و در صورت اختلاف، با نوبت آن را اجاره دهند، مثلا شش ماه اوّل سال را یکی و شش ماه دوم را دیگري
اجاره دهد. 3اگر دو نفر مرکبی را اجاره کنند که به نوبت از آن استفاده نمایند، اجاره صحیح است. 4 همچنین اگر مالی به چند نفر
عاریه داده شود و امکان استفاده از آن در یک زمان وجود نداشته باشد، به نوبت از آن استفاده میشود. 5 چنانکه در آب مشترك
میان چند نفر نیز- به شرط رضایت همۀ شرکا- حکم همین است. اینگونه تقسیم، مهایات (- مهایات) نامیده میشود. البتّه تقسیم
مهایات، اجباري نیست. 6رضاع (شیر خوردن کودك) از اسباب نشر حرمت (- نشر حرمت) است که بنابر مشهور با یکی از سه امر
زیر تحقق مییابد: اثر (روییدن گوشت و محکم شدن استخوان بر اثر شیر دادن)، زمان (یک شبانه روز کامل شیر دادن) و عدد
386 / 2. ذکري الشیعۀ 1 (5) 70 / 1. النهایۀ/ 6؛ کتاب السرائر 1 (4) .432 -431 / 193 ؛ جواهر الکلام 41 -192 / 3). الروضۀ البهیۀ 9 )
/2 .6 (9) 592 / 5. تحریر الوسیلۀ 1 (8) 599 / 288 ؛ العروة الوثقی 2 / 4. جواهر الکلام 27 (7) 3. المقنعۀ/ 461 ؛ النهایۀ/ 445 (6)
274 / 218 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 2
ص: 640
(پانزده بار شیر دادن). در تحقق رضاع به عدد، پیدرپی بودن آن شرط است.ازاینرو، شیر دادن چند زن- هرچند از یک شوهر- به
«7» . نوبت موجب نشر حرمت نمیشود
تنباکو؛ ج 2، ص: 640
- دخانیات
تنبلی؛ ج 2، ص: 640
- کسالت
تنجّز؛ ج 2، ص: 640
تنجّز: از مراتب حکم (تکلیف).عنوان تنجّز در کلمات فقها با اضافه به تکلیف (- تکلیف) و نیز مصادیق تکلیف، یعنی وجوب و
حرمت به کار رفته و در اصول فقه از مراتب حکم (- حکم) شمرده شده است که مراد از آن رسیدن حکم (تکلیف) به مرحلهاي
است که مخالفت آن موجب عقاب میگردد.از دیدگاه امامیّه، تکالیف الهی بین عالم و جاهل مشترك است؛ لیکن علم به آن
همچون قدرت و التفات، شرط تنجّز تکلیف دانسته شده است. از دیدگاه بسیاري در تنجّز تکلیف فرقی بین علم تفصیلی و علم
اجمالی (- علم اجمالی) نیست. 1
تنجیز؛ ج 2، ص: 640
تنجیز: انشاي مفاد عقد یا ایقاع بدون منوط کردن آن به چیزي.تنجیز مقابل تعلیق (- تعلیق) عبارت است از اینکه مفاد عقد (- عقد)
یا ایقاع (- ایقاع) بدون مشروط کردن آن به چیزي دیگر انشاء گردد، مثلا فروشنده بگوید: این کتاب را به تو فروختم؛ بدون آنکه
فروختن کتاب را منوط به چیزي دیگر همچون بازگشت زید از سفر بکند.از این عنوان در باب تجارت، سخن رفته است.حکم: از
شرایط صحّت عقد یا ایقاع، منجّز بودن مفاد آن است. بر این شرط
صفحه 410 از 456
124 ؛ تسدید - 292 ؛ اصطلاحات الاصول/ 123 / 39 ؛ فقه الصادق 7 -30 / 1. اصول الفقه 2 (8) . 271 و 291 / 7). جواهر الکلام 29 )
.272 / 220 ؛ المحکم فی اصول الفقه 4 / الاصول 2
ص: 641
در اینکه مراد از تنجیزي که بر لزوم آن ادعاي اجماع شده چیست؟ و اینکه چه نوع تعلیقی مضرّ به آن «1» . ادعاي اجماع شده است
است؟ نظرات مختلفی مطرح است. قدر متیقّن معلّق نکردن مفاد عقد یا ایقاع بر امري است که تحقق آن در حال یا آینده مشکوك
است. هرچند برخی حتی این نوع تنجیز را شرط ندانستهاند.نکتۀ درخور توجه در اشتراط تنجیز قلمرو آن است؛ بدین معنا که آنچه
مورد بحث و محل اختلاف است شرطیت تنجیز نسبت به منشأ (مفاد عقد یا ایقاع) است نه نسبت به نفس انشاء؛ چه اینکه منجّز بودن
انشاء امري بدیهی و مورد پذیرش همه است و تعلیق آن غیر معقول و محال میباشد.
تنجیم؛ ج 2، ص: 641
تنجیم: پیشگویی حوادث با استناد به حرکات فلکی و امور عارض بر سیارات/ تقسیط (- تقسیط).تنجیم به مفهوم نخست عبارت
است از خبر دادن از حوادث آینده همچون ارزانی یا گرانی کالا، جنگ یا صلح، بیماري مانند وبا و نحوست یا سعادت ایّام با
استناد به حرکات فلکی و اموري مانند اتّصال، افتراق، مقابله، تربیع و تسدیس که بر سیارات عارض میگردد و از آن به مناسبت در
باب تجارت سخن رفته است.تنجیم با اعتقاد به استقلال حرکات فلکی و عوارض سیارات و یا مشارکت آنها با خداوند در
تأثیرگذاري و ایجاد حوادث حرام میباشد.البتّه پیشگویی رخدادهاي آینده اگر نشأت گرفته از این اعتقاد باشد که خداوند متعال
براي پیدایی هر پدیدهاي سببی قرار داده که امور عالم را به وسیلۀ آن اسباب تدبیر نموده و به جریان میاندازد و حرکات فلکی و
عوارض سیارات را براي رخداد حوادثی از جملۀ این اسباب قرار داده، اشکال ندارد و جایز است.خبر قطعی دادن از حوادثی که از
حرکات فلکی و عوارض سیارات استخراج میگردد حرام است.
.204 / 1). العناوین 2 )
ص: 642
اخبار از رخدادهایی همچون ماه و خورشید گرفتگی، هلال، اتّصال و افتراق سیارات که مبتنی بر اصول و قواعد علمی محکم است
نجوم؛ علم). -) «1» از تنجیم حرام به شمار نمیرود
تنحنح؛ ج 2، ص: 642
تنحنح: سرفه کردن.از آن به مناسبت در باب طهارت و صلات سخن رفته است.برخی سه بار تنحنح را قبل از استبراء براي مرد
مستحب دانستهاند؛ لیکن مستندي براي آن یافت نشده است.استبراء (- استبراء) تنها براي مرد مستحب است؛ لیکن برخی گفتهاند:
زن نیز بهتر است پس از ادرار و پیش از شستن موضع، اندکی مکث نموده و تنحنح کند. 1تنحنح در نماز مکروه است؛ 2 لیکن
موجب بطلان نماز نمیشود هرچند با تنحنح کردن چیزي شبیه حرف پدید آید؛ چرا که از جنس کلام به شمار نمیرود.بعضی
گفتهاند: اگر با تنحنح، دو حرف یا بیشتر، تولید و از جنس کلام محسوب گردد، موجب بطلان نماز میشود؛ لیکن این کلام،
صرف فرض است نه تفصیل در مسئله. 3
تنزیل؛ سوره؛ ج 2، ص: 642
- سجده؛ سوره
صفحه 411 از 456
تنزیل؛ قاعده؛ ج 2، ص: 642
- قاعدة تنزیل
تنشیف؛ ج 2، ص: 642
- خشک کردن
تنظیم خانواده؛ ج 2، ص: 642
- کنترل جمعیت
تنعیم؛ ج 2، ص: 642
تنعیم: از میقاتها.تنعیم نام محلّی است در شمال مکّه، بین دو کوه ناعم و نعیم، در راه مدینه که از میقاتهاي عمره (- میقات) و
نزدیکترین نقطۀ حلّ (ادنی الحلّ) به حرم (- حرم) به شمار میرود و فاصلۀ آن تا مسجد الحرام حدود هفت کیلومتر است. از آن
در باب حج سخن رفته است.
.343 -342 / 8؛ هدایۀ العباد (گلپایگانی) 1 / 108 ؛ منهاج الصالحین (خوئی) 2 -107 / 31 ؛ جواهر الکلام 22 / 1). جامع المقاصد 4 )
.516 / 546 ؛ نهایۀ الإحکام 1 / 3. مستمسک العروة 6 (4) 2. البیان/ 185 (3) 229 و 237 / 1. مستمسک العروة 2 (2)
ص: 643
براي کسی که میقات او ادنی الحلّ (- ادنی الحلّ) است افضل آن است که از حدیبیّه (- حدیبیّه)، جعرانه (- جعرانه) و یا تنعیم
«1» . محرم (- احرام) شود
تنفّر؛ ج 2، ص: 643
- نفرت
تنفّس؛ ج 2، ص: 643
- نفس
تنفیذ؛ ج 2، ص: 643
تنفیذ: اعتبار بخشی عمل حقوقی قابل ابطال/ اجراي حکم.از تنفیذ به معناي نخست، به امضا، اجازه کردن و تأیید نیز تعبیر میشود،
مانند تنفیذ عقد فضولی (- فضولی) توسط مالک، تنفیذ وصیّت به بیشتر از یک سوم ترکه توسط ورثه (- وصیّت).تنفیذ حکم به
معناي اجراي حکم و انفاذ حکم در کلمات فقها به معناي قضاوت کردن نیز به کار رفته است. از آن در بابهاي صلات، وصیّت و
قضاء سخن گفته شده است.صلات: در کراهت انفاذ حکم- به معناي قضاوت کردن- در مسجد اختلاف است؛ لیکن استحباب آن
به ظاهر کلمات برخی فقها نسبت داده شده است. برخی نیز احتمال دادهاند که مراد از انفاذ حکم، در کلمات فقها اجراي حکم-
مانند زندانی کردن و اجراي تعزیر- است نه قضاوت. 1وصیّت: اجراي وصیّت واجد شرایط، بر وصیّ واجب است. 2 وصیّ اگر از
صفحه 412 از 456
تنفیذ وصیّت ناتوان باشد برکنار نمیگردد، بلکه نیرویی کمکی براي او گمارده میشود. 3قضاء: حکم حاکم فاقد شرایط داوري
تنفیذ (اجرا) نمیشود، هرچند حکم او مطابق با قواعد باشد. 4 تنفیذ (اجراي) حکم قاضی در صورتی که مخالف با ادلّۀ قطعی
نباشد، هرچند مخالف با اجتهاد دیگر قضاوت باشد بر آنان واجب است. 5حکمی که از یک قاضی صادر شده و به قاضی دیگر
رسیده است- در صورت گواهی دو مرد عادل بر انشاء حکم توسط قاضی نخست و شاهد گرفتن قاضی
4. مهذب الاحکام (5) 420 .3 (4) 366 /28 .2 (3) 81 / 116 و 40 -115 / 1. جواهر الکلام 14 (2) .119 / 1). جواهر الکلام 18 )
58 / 10 ؛ فقه الصادق 25 / 5. جواهر الکلام 40 (6) 35 /27
ص: 644
انهاء حکم) -) «6» . یاد شده، آن دو نفر را بر حکم خویش- تنفیذ (اجرا) میشود
تنفیر؛ ج 2، ص: 644
- رماندن
تنفیل؛ ج 2، ص: 644
- نفل
تنقیح مناط؛ ج 2، ص: 644
تنقیح مناط: شناسایی علّت حکم از کلام شارع از راه حذف ویژگیهاي غیر دخیل در حکم.تنقیح مناط، از اصطلاحات اصول فقه و
از شیوههاي استنباط حکم است که در پرتو اجتهاد و نظر، علّت حکم از اوصاف غیر دخیلی که در نصّ آمده، شناسایی و در نتیجه،
حکم به تمامی مواردي که علّت در آنها وجود دارد تعمیم داده میشود.از مثالهاي تنقیح مناط در فقه ماجراي مردي بیاباننشین
است که نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمده و از عمل آمیزش خود با همسرش در روز ماه رمضان خبر داد و آن حضرت او را به
آزاد کردن یک برده امر کرد.فقها از این حدیث استنباط کردهاند که ارتکاب چنین عملی در ماه رمضان از سوي هر فرد روزهداري
موجب کفّاره (آزاد کردن برده) میشود و خصوصیت بادیهنشینی سائل و وقوع عمل در آن موقعیت زمانی و مکانی، دخلی در
تنقیح مناط گاه قطعی و یقینی است و گاه «1» . علّیت حکم (وجوب کفّاره) ندارد و تنها علّت حکم، وقوع آن در ماه رمضان است
ظنّی. اوّلی- مانند مثال یاد شده- حجّت است ولی دومی- مانند حذف خصوصیت آمیزش و تعدّي از آن به دیگر مفطرات- حجّت
برخی گفتهاند: اگر علّت حکم به صورت قطعی استنباط گردد تنقیح مناط نامیده میشود و اگر به صورت ظنّی باشد «2» . نیست
از دیگر شیوههاي استنباط حکم، الغاي خصوصیت است. برخی آن را با تنقیح مناط «3» . قیاس مستنبط العلّه (- قیاس) خواهد بود
یکی دانستهاند؛ لیکن بعضی
238 ؛ قوانین الاصول/ 168 ؛ الاصول العامۀ/ - 1). معارج الاصول/ 185 ؛ الوافیۀ فی الاصول الفقه/ 237 ) .306 / 6). جواهر الکلام 40 )
.148 - 3). الفوائد الحائریۀ/ 147 ) 56 / 229 ؛ الحدائق الناضرة 1 - 2). معارج الاصول/ 185 ؛ الوافیۀ فی اصول الفقه/ 228 ) 315
ص: 645
بین آن دو، تفاوت قائل شده و گفتهاند: در الغاي خصوصیت (یا الغاي فارق) علّت تعیین نمیشود و به صرف الغاي فارق، فرع
(موضوع بدون ویژگیهاي موجود در موضوع منصوص) به اصل (موضوع منصوص داراي اوصاف) ملحق میگردد. درحالیکه در
تنقیح مناط، با حذف ویژگیهایی که احتمال میرود جزء علّت باشند، علّت تعیین میگردد و در نتیجه حکم تعمیم پیدا میکند (-
صفحه 413 از 456
الغاء خصوصیت).
تنقیه؛ ج 2، ص: 645
- اماله
تنکیل؛ ج 2، ص: 645
تنکیل: سخت کیفر دادن.تنکیل در لغت به معناي کیفر شدید دادن است؛ بهگونهاي که شخص کیفر دیده عبرتی براي دیگران
بشود؛ ولی در کلمات فقها در ارتباط با عقوبت برده توسط مولا- به بریدن گوش، بینی و مانند آن از عقوبتهاي شدید- به کار رفته
و از آن در بابهاي مختلف نظیر تجارت، وقف، هبه، عتق، کفّارات و غصب سخن گفته شده است.حکم: تنکیل برده، معصیت و
و چنانچه مولا نسبت به بردة خویش مرتکب چنین عملی شود، بنابر مشهور، برده بهطور قهري از ملک وي خارج و «1» حرام است
در اینکه تنکیل برده توسط غیر مولا «3» . چنانکه آزاد کردن بردة تنکیل شده به عنوان کفّاره مجزي نیست «2» . آزاد میگردد
همچون غاصب- که این عمل را نسبت به بردهاي که غصب کرده مرتکب شده- موجب آزادي وي میگردد یا حکم، اختصاص به
«4» . مولا دارد، اختلاف است.بنابر قول اوّل، غاصب مرتکب چنین عملی ضامن قیمت برده است که باید به مالک آن بپردازد
.121 -120 /37 .(4) 204 / 3). جواهر الکلام 33 ) 22 / 2). الروضۀ البهیۀ 3 ) 209 / 1). جواهر الکلام 23 )
ص: 646
تنگی وقت؛ ج 2، ص: