گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
جلد سوم







اشاره
فرهنگ فقه
حرف ج؛ ج 3، ص: 1
اشاره
جائر- جیوه
صفحه 53 از 457
ص: 33
جائر؛ ج 3، ص: 33
() سلطان جائر
جائفه؛ ج 3، ص: 33
جائفه: جراحت ناشی از نفوذ آلت جرح به درون بدن.جائفه جراحتی است که آلت جرح به بخشهاي میان تهی بدن، مانند شکم،
تعبیر میگردد و « دامغه » پهلو، سینه و گودي گلو نفوذ کند. جائفه در سر با سرایت جراحت به درون مغز تحقق مییابد که از آن به
دامغه). در تحقق جائفه- بنابه تصریح برخی- صرف نفوذ به درون، هرچند ()) «1» زنده بودن شخص در این صورت بعید مینماید
از این عنوان در باب قصاص و دیات سخن گفتهاند.قصاص: در جائفه- از آن جهت «2» . با آلتی همچون سوزنِ بلند کفایت میکند
دیات: دیۀ جائفه یک سوم دیۀ کامل «3» . که ممکن است در مقام قصاص جنایت بیشتري بر جانی وارد گردد- قصاص ثابت نیست
اگر آلت جرح از یک طرف بدن داخل و از طرف دیگر خارج شود، مثلًا از سمت سینه داخل و از پشت بیرون رود آیا دو «4» . است
برخی در این فرض قائل به 433 دینار و یک سوم «5» . جائفه به شمار میرود و دو دیه دارد یا یکی و یک دیه؟ مسئله اختلافی است
اگر کسی ابتدا بر عضوي از اعضاي دیگري آسیبی وارد کند و سپس بر محلّ آسیب دیده، جراحت جائفه «6» . دینار دیه شدهاند
اگر کسی بر محلّ جائفهاي که دیگري وارد ساخته، «7» . وارد سازد، دو دیه بر عهدهاش ثابت میگردد: دیۀ جراحت و دیۀ جائفه
آلت جرحی وارد کند، در صورت عدم گسترش جراحت، دیهاي بر او نیست و تنها تعزیر میشود و در صورت گسترش از عمق و
سطح، به گونهاي که جائفۀ جدید بر آن صدق
؛381 / 2) مفتاحالکرامۀ 21 ) 268 -267 / 388 ؛ جامع المدارك 6 -387 / 381 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 1) مفتاح الکرامۀ 21 )
4) جواهر الکلام ) .355 -354 / 382 ؛ جواهر الکلام 42 / 3) مفتاح الکرامۀ 21 ) .293 / 338 ؛ مهذّب الاحکام 29 / جواهرالکلام 43
389 / 341 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 7) جواهر الکلام 43 ) .390 / 6) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .344 -343 (5) .339 -338 /43
ص: 34
کند، بنابر تصریح برخی، جائفۀ دیگري محسوب میگردد و دیۀ مستقل دارد و اگر گسترش تنها در سطح یا عمق باشد، جانی دوم
جراحت) ()) «8» . باید ارش (() ارش) بپردازد
جاثیه؛ سوره؛ ج 3، ص: 34
جاثیه؛ سوره: چهل و پنجمین سورة قرآن کریم.سورة جاثیه از حوامیم (() حوامیم) است و از آن در باب صلات سخن رفته است.بر
هر کس سورة جاثیه را تلاوت کند، پاداشش این » : قرائت سورة جاثیه تأکید شده و در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است
1 .« اللّ علیه و آله محشور میگردد
􀀀
است که آتش را نمیبیند و صدا و نعرة دوزخ را نمیشنود و با پیامبر اسلام صلّی ه
جاحد؛ ج 3، ص: 34
جاحِد: منکر (() دعوا).
جاحظه؛ ج 3، ص: 34
صفحه 54 از 457
جاحِظه: چشمی که حدقههایش بیرون زده است.عنوان فوق به مناسبت در باب دیات به کار رفته است.در از بین بردن یک چشم
نصف دیه و در هر دو، دیۀ کامل ثابت است. در حکم یاد شده تفاوتی بین چشم سالم و جاحظه نیست. 1
جادو؛ ج 3، ص: 34
() سحر
جاده؛ ج 3، ص: 34
() راه
/ 1 کشف الغطاء 3 (9) .297 / 389 ؛ مهذّب الاحکام 29 / 595 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 341 ؛ تحریرالوسیلۀ 2 / 8) جواهر الکلام 43 )
272 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم / 181 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 1 جواهر الکلام 43 (10) .255 / 473 ؛ وسائل الشیعۀ 6
السلام، ج 3، ص: 35
جارح؛ ج 3، ص: 35
جارِح: مجروح کننده (() جراحت)/ گواهی دهنده بر فسق شاهد یا خبر دهنده از صفتی در راوي که موجب سلب وثوق از روایات
وي میشود (() جرح)/ حیوان شکاري (() جوارح) (() آلات صید).
جارودیّه؛ ج 3، ص: 35
جارودیّه: از فرقههاي زیدي.جارودیه منسوب به زیاد بن منذر عبدي با کنیۀ ابی الجارود، از انشعابهاي فرقۀ زیدي (() زیدیه) به
اللّ
􀀀
اللّ علیه و آله میدانند و معتقدند رسول خدا صلّی ه
􀀀
شمار میروند. آنان امیر مؤمنان علیه السّلام را خلیفۀ بلافصل پیامبر صلّی ه
علیه و آله حضرت علی علیه السّلام را با اوصاف به مردم معرفی کرد؛ لیکن مردم با رویگردانی از امامت آن حضرت گمراه و کافر
شدند. و نیز به امامت امام حسن و امام حسین علیهما السّلام پس از امامت حضرت علی علیه السّلام اعتقاد دارند؛ لیکن میگویند:
پس از امام حسین علیه السّلام، امامت به صورت شورایی در میان فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السّلام و هرکس از آنان
عنوان یاد شده به مناسبت در باب وقف به کار رفته است.جارودیه از فرقههاي «1» . که عالم و فاضل باشد و قیام کند جریان دارد
شیعه- به معناي عام آن- به شمار میروند، از این رو، اگر مالی بر شیعه- بدون تقیید به امامی بودن یا فرقهاي دیگر- وقف گردد و
قرینه و شاهدي نیز موجب انصراف آن به فرقهاي خاص نگردد، شامل جارودیه نیز میشود؛ لیکن شامل برخی فرقههاي دیگر زیدي
جارودیه و دیگر فرقههاي شیعۀ «2» . همچون بتریّه (() بتریّه) که قائل به خلافت بلافصل حضرت علی علیه السّلام نیستند، نمیشود
غیر دوازده امامی در صورتی که ناصبی (() ناصبی) نباشند، بنابر قول مشهور محکوم به اسلام میباشند و احکام مخالف بر آنان
مخالف). ()) «3» جاري است
3) التنقیح ) .41 -40 / 2) المقنعۀ/ 654 ؛ جواهر الکلام 28 ) .141 -140 / 453 ؛ کتاب الملل والنحل 1 / 1) بحوث فی الملل والنحل 7 )
.87 -83 / (الطهارة) 2
ص: 36
جارو کردن؛ ج 3، ص: 36
صفحه 55 از 457
جارو کردن: تمیز کردن سطح جایی به وسیلۀ جارو.عنوان فوق در باب صلات آمده است.جارو کردن مسجد، بویژه در روز پنج
چنان که جارو کردن منزل و جلو در خانه مستحب است و سبب فزونی «1» . شنبه و شب جمعه مستحب است و ثواب زیادي دارد
«2» . روزي و زوال فقر از ساکنان خانه میگردد
جاریه؛ ج 3، ص: 36
جاریه: کنیز (() کنیز)/ دختر بچه (() دختر). (() کودك)
جاسوسی؛ ج 3، ص: 36
جاسوسی: خبر چینی براي دشمن.جاسوسی عبارت است از گردآوري و گزارش مخفیانۀ اخبار و اطلاعات سرّي کسی یا مؤسسهاي
و یا کشوري به طرف مقابل یا افراد و یا کشور ذي نفع. از احکام آن در باب جهاد سخن گفتهاند.جاسوسی مسلمانی علیه مسلمانان،
حرام و موجب ثبوت تعزیر (() تعزیر) است؛ هر چند امام علیه السّلام میتواند او را عفو کند. 1جایز نیست فرمانده لشکر، کسی را
که علیه مسلمانان جاسوسی میکند یا جاسوسی را پناه میدهد، همراه خود به جنگ ببرد و اگر چنین فردي در جنگ شرکت کند،
از غنایم سهمی نمیبرد. 2جاسوسی کردن علیه کفّار، به نفع مسلمانان جایز است و بنابر تصریح برخی، جاسوس از غنایم نیز سهم
میبرد. 3امان دادن (() امان) به جاسوس دشمن باطل است. 4پناه دادن کافر ذمّی (() اهل ذمّه) جاسوس مشرکان را، در صورتی که
خودداري از آن در عقد ذمّه شرط شده باشد، موجب بطلان عقد میشود و در صورت عدم اشتراط، قرارداد باطل نمیشود، لیکن
ذمّی تعزیر میگردد. 5برخی، پناه دادن جاسوس را مطلقا
15 ؛ جواهر / 1 المبسوط 2 (3) .486 / 317 ؛ مهذّب الاحکام 5 / 95 ؛ وسائل الشیعۀ 5 / 2) کشف الغطاء 3 ) .87 / 1) جواهر الکلام 14 )
(6) .201 / 3 جواهر الکلام 21 (5) .139 / 389 ؛ تحریر الاحکام 2 -388 / 2 جامع المقاصد 3 (4) .505 / الفقه/ 51 ؛ قواعد الاحکام 1
.268 / 482 ؛ جواهر الکلام 21 -481 / 5 قواعد الاحکام 1 (7) .100 4
ص: 37
«6» . موجب بطلان عقد دانستهاند؛ هرچند ترك آن در عقد شرط نشده باشد
جاعِل؛ ج 3، ص: 37
() جُعاله
جامد؛ ج 3، ص: 37
جامد: مقابل مایع.در بابهاي طهارت، صوم و اطعمه و اشربه از احکام آن سخن رفته است.هر مست کنندهاي حرام است؛ خواه جامد
باشد یا مایع (() مایع)؛ لیکن نجاست آن مشروط به این است که در اصل مایع باشد. بنابر این حشیشِ مست کننده نجس نیست 1
(() مسکر).اگر جسم جامد با نجسِ مرطوب ملاقات کند، تنها موضع ملاقات نجس میشود. 2اگر چیزي نجس، همچون خون در
مثل آبگوشت بریزد و بجوشد، مصرف موادّ جامد آن، مانند گوشت و حبوبات، پس از تطهیر، جایز است. 3آیا اماله (() اماله) با
اشیاي جامد، مانند شیاف در حال روزه جایز است؟ و در صورت جواز آیا موجب بطلان روزه میشود؟ و در فرض بطلان آیا
. موجب کفّاره خواهد شد؟ مسئله محلّ اختلاف است. 4 بسیاري آن را مکروه دانستهاند. 5
صفحه 56 از 457
جامع؛ ج 3، ص: 37
نیز گفته میشود- بر کتاب حدیثیاي « جوامع » و « جمع » جامع: کتاب روایی، مشتمل بر ابواب یا موضوعات مختلف.جامع- که
اطلاق میگردد که در آن، روایاتی در موضوعات گوناگون فقهی و غیر فقهی به ترتیبی خاص گردآوري شده باشد.
118 ؛ منهاج الصالحین / 10 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / 1 جواهر الکلام 6 (7) .389 -388 / 34 ؛ الروضۀ البهیۀ 2 / 6) الدروس الشرعیۀ 2 )
144 ؛ التنقیح الرائع -143 / 4 الحدائق الناضرة 13 (10) .383 / 3 جواهرالکلام 36 (9) .162 / ی 1 􀀀 2 العروة الوثق (8) .347 / (خویی) 2
160 ؛ جامع المقاصد / 5 جامع الخلاف و الوفاق/ 165 ؛ جامع المدارك 2 (11) 344 - 361 ؛ تکمیل مشارق الشموس/ 343 -360 /1
.588 / ی 3 􀀀 69 ؛ العروة الوثق /3
ص: 38
ندارند، لیکن محتواي آنها همان محتواي « جامع » دارند و برخی دیگر هرچند عنوان « جامع » برخی کتابهاي جوامع حدیث عنوان
الجامع فی » . است.برخی کتابهاي جوامع حدیث، نوشته شده در قرنهاي دوم و سوم هجري قمري عبارتند از: 1 « جامع » کتابهاي
الجامع فی ابواب » . تألیف ابوطاهر وراق حضرمی. 3 « الجامع فی الحدیث » . نوشتۀ احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی. 2 « الاحادیث
تألیف ظریف بن ناصح « جامع الشرائع » و یا « الجامع فی الحلال و الحرام » . نوشتۀ ابوالحسن، علی بن ابی حمزة بطائنی. 4 « الفقه
تألیف محمد بن علی بن محبوب. 7 « الجامع فی الفقه » . اثر یونس بن عبدالرحمان. 6 « جامع الآثار » یا « الجامع الکبیر فی الفقه » . کوفی. 5
نوشتۀ ابراهیم بن محمد ثقفی.محدودة قرن چهارم تا ششم هجري قمري « الجامع الصغیر فی الفقه » و « الجامع الکبیر فی الفقه » . و 8
شامل اصول و فروع، « الکافی » . بستر پیدایی و عرضۀ مهمترین جوامع حدیثی شیعه است. شاخصترین این جوامع عبارتند از: 1
تألیف محمد بن علی بن بابویه قمی، معروف به « من لایحضره الفقیه » . تألیف ابو جعفر، محمد بن یعقوب کلینی (م 329 ه. ق). 2
تألیف ابوجعفر محمد بن حسن، معروف « تهذیب الاحکام » و « الاستبصار فیما اختلف من الاخبار » . شیخ صدوق (م 381 ه. ق). 3 و 4
به شیخ طوسی (م 460 ه. ق).از قرن هفتم تا سیزدهم، بویژه در قرنهاي یازدهم و دوازدهم هجري قمري با استفاده از جوامع حدیثی
تألیف مولا محسن فیض کاشانی « الوافی » . پیش گفته، جوامع مفصل و گستردهتري با ویژگیهاي خاص خود پدید آمد، از جمله: 1
(م 1091 ه. ق) که جامع کتب اربعه است با حذف مکررات و توضیح و تبیین مشکلات موجود در آنها.
ص: 39
تألیف محمد بن حسن حرّ عاملی (م 1104 ه. ق) که « وسائل الشیعۀ » معروف به « ی تحصیل مسائل الشریعۀ 􀀀 تفصیل وسائل الشیعۀ ال » .2
دربردارندة احادیث فقهی موجود در کتب اربعه و افزون بر هفتاد کتاب حدیثی دیگر است و از جهت اشتمال بر عمدة احادیث
تألیف محمدباقر مجلسی « بحار الانوار الجامعۀ لدرر اخبار الائمّۀ الاطهار » . فقهی شیعه، از جوامع بی نظیر این دوره به شمار میرود. 3
مستدرك » . (م 1110 ه. ق) که مفصلترین جامع حدیثی شیعه در موضوعات مختلف تاریخی، فقهی، اخلاقی و اعتقادي است. 4
نگاشتۀ میرزا حسین نوري (م 1320 ه. ق)- چنان که از نامش پیدا است- احادیث بر جاي مانده از « الوسائل و مستنبط المسائل
نوراللّ
􀀀
عبداللّ بن ه
􀀀
تألیف ه « عوالم العلوم والمعارف والاحوال فی الآیات و الاخبار و الاقوال » . وسائل الشیعۀ را گردآوري کرده است. 5
اللّ سید حسین
􀀀
که زیر نظر آیت ه « جامع احادیث الشیعۀ فی احکام الشریعۀ » . بحرانی (م 1130 ه. ق) از شاگردان محمد باقر مجلسی. 6
طباطبایی بروجردي (م 1380 ه. ق) و همکاري جمعی از شاگردان ایشان بویژه شیخ اسماعیل معزي ملایري فراهم آمده است. این
کتاب، آخرین و مفصلترین جامع حدیثی فقه شیعه است که متضمن احادیث وسائل الشیعۀ و مستدرك الوسائل میباشد. علاوه بر
آن، آیات مربوط به احکام و آن تعداد از روایات فقهی که از دو کتاب یاد شده جا افتاده، در این جامع ارزشمند تدارك شده
است.استخراج احادیث از منابع مرجع و کهن و نیز ساماندهی و باب بندي جدید احادیث از ویژگیهاي این مجموعۀ ارزشمند است.
«1»
صفحه 57 از 457
جامع کوفه؛ ج 3، ص: 39
() مسجد کوفه
جامع؛ مسجد؛ ج 3، ص: 39
() مسجد جامع
جامه؛ ج 3، ص: 39
() لباس
.345 / 368 ؛ تاریخ الفقه الاسلامی و ادواره/ 413 ؛ دانشنامۀ جهان اسلام 9 - 1) مصادر الفقه الاسلامی و منابعه/ 358 و 360 )
ص: 40
جان؛ ج 3، ص: 40
جان: نَفْس (روح) هر موجود جاندار.به روحی که در کالبد جاندار دمیده شده و موجب زنده ماندن او است، جان گویند و از آن
در بابهایی نظیر حج، جهاد، اطعمه و اشربه، حدود و قصاص سخن گفتهاند.حیات جسم آدمی بسته به جان او است. حفظ جان
واجب و در معرض نابودي قرار دادن آن حرام میباشد؛ بلکه به جهت اهمیت ویژة آن، ترك واجب یا فعل حرام در راستاي حفظ
اضطرار)؛ چنان ()) «1» جان، جایز، بلکه واجب است؛ بدین جهت، خوردن مردار در صورت توقّف حفظ جان بر آن واجب است
تقیّه).از شرایط وجوب حج، تحقق استطاعت سَرْبی، یعنی برخوردار بودن راه و ()) «2» که تقیّه هنگام ترس بر جان واجب میشود
استطاعت).دفاع در برابر مهاجمی که قصد جان آدمی کرده، جایز، ()) «3» مقصد از امنیّت لازم و عدم احساس خطر بر جان است
همچنین دفاع از جان «4» . بلکه با توقّف حفظ جان بر آن، واجب است و در صورت عدم توانایی بر دفاع، فرار واجب خواهد بود
برخی در وجوب آن اشکال «5» . مسلمان در برابر تجاوزگر، در صورت توانایی بر آن و ایمن بودن بر جان خویش واجب است
دفاع).جان مسلمان و آن که در حکم مسلمان است، مانند کودکان مسلمانان و نیز جان کافر در صورت گردن ()) «6» کردهاند
نهادن به شرایط ذمّه (() اهل ذمّه) یا امان دادن به وي از سوي مسلمانی (() امان) و یا قرارداد آتش بس (() آتش بس)، محترم و
تعرّض به آن حرام است (() احترام).چنانچه قصاص کردن عضوي سبب شود قصاص شونده در معرض هلاکت قرار گیرد، قصاص،
ساقط و دیه یا ارش (() ارش) جایگزین آن میشود. سقوط قصاص در مثل مأمومه (() آمّه) و جایگزین شدن دیه یا ارش به جاي
«7» . آن در همین راستا است
-652 / 4) جواهر الکلام 41 ) 416 / ی 4 􀀀 3) العروةالوثق ) .414 -411 / 2) القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 ) .426 / 1) جواهر الکلام 36 )
.355 -354 /42 (7) .651 -650 /41 (6) 16 /21 (5) .655
ص: 41
جان دادن؛ ج 3، ص: 41
() احتضار
صفحه 58 از 457
جاندار؛ ج 3، ص: 41
جاندار: داراي روح.از آن در بابهاي صلات، تجارت و دیات سخن گفتهاند.صلات: نمازگزاردن در مقابل تصویر جاندار بنابر
تجارت: ساختن مجسّمۀ جاندار- اعم از انسان و حیوان- حرام و دریافت مزد براي ساختن آن باطل است «1» . مشهور مکروه است
تصویر).دیات: بنابر تصریح برخی، اگر کشتی در شُرُف غرق شدن ()) «2» (() مجسمه). در حرمت نقاشی جانداران اختلاف است
باشد و با سبک شدن آن امید نجات برود، واجب است براي حفظ جانداران ابتدا غیر جانداران به دریا افکنده شوند. در مرحلۀ بعد
روح) ()) «3» . در صورت توقّف حفظ جان انسانها بر انداختن حیوانات، حیوانات به دریا افکنده میشوند
جانور؛ ج 3، ص: 41
() حیوان
جانی؛ ج 3، ص: 41
() جنایت
جاه؛ ج 3، ص: 41
جاه: مقام و منزلت اجتماعی.عنوان یاد شده به مناسبت در باب نکاح و صدقات به کار رفته است.در خصوص زوجۀ صاحب جاه که
متعارف براي وي داشتن خدمتکار است، خادم جزو نفقۀ او به شمار میرود که زوج باید آن را فراهم کند 1 (() نفقه).بذل جاه
براي کسی که میتواند به سبب آن گرهی از کار مؤمنی بگشاید و حاجت او را برآورد مستحب است. 2 (() اشراف)
جاهل؛ ج 3، ص: 41
() جهل
جاهل قاصر؛ ج 3، ص: 41
جاهل قاصر: جاهل معذور (() جهل).
.383 / 3) مسالک الافهام 15 ) .218 / 188 ؛ فقه الصادق 14 -183 / 42 ؛ کتاب المکاسب 1 -41 /22 (2) .383 / 1) جواهر الکلام 8 )
.255 / 133 ؛ الدروس الشرعیۀ 1 /28 1 (5) .332 / 1 جواهر الکلام 31 (4)
ص: 42
جاهل مقصّر؛ ج 3، ص: 42
جاهل مُقَصِّر: جاهل غیر معذور (() جهل).
جاهلیت؛ ج 3، ص: 42
جاهلیّت: روزگار عرب پیش از اسلام.عنوان جاهلیّت به مقطعی از تاریخ عرب (حدود دو قرن) پیش از ظهور اسلام و بعثت پیامبر
صفحه 59 از 457
اللّ علیه و آله- که بت پرستی و نیز جهل و خرافه گرایی از شاخصههاي بارز آن به شمار میرود- اطلاق میگردد و از آن به
􀀀
صلّی ه
مناسبت در برخی ابواب فقه سخن رفته است.قرآن کریم چهار بار واژة جاهلیّت را با نگرش منفی به کار برده و از آن با گمان
تعبیر کرده است. علاوه بر آن، به برخی سنن و «4» و حمیّت و عصبیّت جاهلی «3» خود نمایی جاهلی «2» ، حکم جاهلی «1» ، جاهلی
نَسیء)، ربا خواري، ()) «5» رسوم جاهلی اشاره و امّت اسلامی را از آنها بر حذر داشته است، از جمله: جابه جا کردن ماههاي حرام
ازلام)، مقدّس دانستن بعضی حیوانات یا وقف آنها از قبیل بَحیره (() بحیره)، ()) «7» قمار بازي، شراب خواري، استقسام به ازلام «6»
«10» ، محروم کردن زنان از ارث «9» ، حام)، ظِهار به گونهاي که حرمت ابدي درپی داشته باشد ()) «8» وَصیله (() وصیله) و حام
در روایات نیز «13» . و فرزند خوانده را بسان فرزند واقعی دانستن «12» زنده به گور کردن دختران «11» ، کشتن فرزندان از بیم فقر
بیع حصاة (() بیع «14» ، به برخی اعمال جاهلی اشاره و از آنها نهی شده است، از جمله: غذا خوردن نزد صاحبان مصیبت و عزا
شغار). ()) «16» بیع منابذه) و نکاح شغار ()) «15» حصاة)، بیع ملامسه (() بیع ملامسه) بیع منابذه
جایز؛ ج 3، ص: 42
() جواز
6) بقره/ 275 ؛ جواهر ) .12 / 5) توبه/ 37 ؛ منتهی المطلب 9 ) . 4) فتح/ 26 ) . 3) احزاب/ 33 ) . 2) مائده/ 50 ) . 1) آل عمران/ 154 )
. 12 ) تکویر/ 8 ) . 11 ) انعام/ 151 ؛ اسراء/ 31 ) .102 / 10 ) جواهر الکلام 39 ) . 9) مجادله/ 2 ) .103 (8) . 7) مائده/ 90 ) 403 / الکلام 23
.182 / 15 ) کتاب المکاسب 4 ) .161 / 125 ؛ الحدائق الناضرة 4 -124 / ی 2 􀀀 14 ) العروةالوثق ) .99 / 13 ) احزاب/ 4؛ جواهر الکلام 16 )
.99 / 16 ) الحدائق الناضرة 24 )
ص: 43
جایزه؛ ج 3، ص: 43
جایزه: پاداش.از احکام آن در باب خمس و تجارت و نیز مسائل مستحدثه سخن گفتهاند.آیا به درآمدهایی همچون جایزه که بدون
دریافت و تصرف در جوایز و هدایاي سلطان جائر «1» . کسب و کار عاید انسان میشود خمس تعلّق میگیرد؟ مسئله اختلافی است
در صورت علم به تحصیل آنها از راه حرام، همچون غصب جایز نیست، مگر آنکه قصد بازگرداندن به صاحبش را داشته باشد. در
«2» . صورت عدم علم به آن، گرفتن و تصرف در آنها جایز است؛ هرچند به اجمال بداند در اموال سلطان، حرام نیز وجود دارد
جوایزي که بانکها، مؤسسات و فروشگاهها براي جذب و تشویق صاحبان حساب یا مشتریان خود، با قرعه کشی و یا همراه کالا به
بانک). (() مسابقه) (() بخت آزمایی) ()) «3» افراد میدهند بی اشکال است
جؤجؤ؛ ج 3، ص: 43
جُؤجُؤ: سینه/ استخوان سینه. 1عنوان یاد شده در باب صلات به کار رفته است.چسبانیدن سینه به زمین در سجدة شکر (() سجدة
شکر) مستحب است. در برخی روایات و نیز کلمات فقها چسبانیدن جؤجؤ و سینه، هر دو آمده است. 2 برخی معاصران احتمال
دادهاند جؤجؤ و سینه به یک معنا باشند که در این صورت عطف سینه بر آن، عطف تفسیري و تأکیدي است و احتمال میرود
جؤجؤ به معناي قسمت جلوِ سینه باشد که در این صورت عطف سینه (صدر) بر جؤجؤ، عطف عام بر خاص خواهد بود 3 (() سینه).
جبّ؛ ج 3، ص: 43
صفحه 60 از 457
جَبّ: قطع شدن آلت تناسلی مرد.به قطع شدن تمامی یا مقداري از آلت
176 ؛ کتاب -170 / 2) جواهر الکلام 22 ) .356 / 523 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 -521 / 57 ؛ مستمسک العروة 9 -56 / 1) جواهر الکلام 16 )
3 مهذّب (6) .585 / ی 2 􀀀 2 العروة الوثق (5) .« جأجأ » 1 لسان العرب/ واژة (4) .617 / 3) تحریر الوسیلۀ 2 ) .182 -165 / المکاسب 2
.41 / الاحکام 7
ص: 44
گاه نیز به فردي که «1» . گویند « مَجبوب » و به فرد آلت بریده « جَبّ » تناسلی مرد، به گونهاي که کمتر از مقدار ختنه گاه باقی بماند
اطلاق میکنند، لیکن بر چنین فردي احکام فرد سالم جاري است. « مجبوب » قسمتی از آلتش قطع شده، امّا به مقدار ختنه گاه مانده
عنوان یاد شده در بابهاي تجارت، نکاح، ظهار، ایلاء و حدود به کار رفته است.تجارت: جَبّ در برده عیب به شمار رفته و «2»
نکاح: جَبّ از عیبهاي موجب فسخ عقد نکاح است. بنابر این، اگر مرد قبل از ازدواج «3» . موجب ثبوت حقّ خیار براي خریدار است
مجبوب بوده و زن از آن آگاهی نداشته، زن میتواند عقد را فسخ کند. در صورت عروض جَبّ پس از ازدواج آیا حقّ فسخ براي
مجبوبی که بیضهاش سالم است، چنانچه از راه مساحقه با همسرش آمیزش کند و او «4» . زن ثابت است یا نه؟مسئله اختلافی است
حامله گردد، فرزند به مرد ملحق میشود و در صورت وقوع طلاق، بر زن لازم است تا زمان وضع حمل عدّه (() عدّه) نگه دارد؛
ظهار و ایلاء: بنابر قول به حرمت هر گونه استمتاع از «5» . لیکن بنابر قول مشهور در صورت حامله نبودن، عدّه بر وي واجب نیست
زوجه پس از ظهار (() ظهار)، وقوع ظهار از مجبوب صحیح است؛ لیکن بنابر قول اختصاص حرمت به آمیزش، ظهار مجبوب
در صحّت ایلاء مجبوب (() ایلاء) در صورتی که مقدار باقی مانده از آلتش کمتر از حدّ حشفه باشد اختلاف «6» . صحیح نمیباشد
حدود: هرگاه مجبوب بودن شخصی که شهود به زناي وي شهادت دادهاند، به گونهاي «7» . است.مشهور قائل به صحّت آن هستند
«8» . باشد که امکان حدوث جَبّ پس از شهادت شهود نباشد، حدّ از وي دفع و بر شهود حدّ قذف (() قذف) جاري میگردد
/30 (4) . 259 و 236 / 3) جواهر الکلام 23 ) .152 / 2) تحریر الاحکام 4 ) .380 / الروضۀ البهیۀ 5 ؛« جبب » 1) مجمع البحرین/ واژة )
/ 6) جواهر الکلام 33 ) *215 / 397 ؛ جواهرالکلام 32 -396 / 5) الحدائق الناضرة 25 ) .350 -348 / 329 ؛ الحدائق الناضرة 24 -328
.363 /41 (8) .306 -305 (7) .121 -120
ص: 45
جبّانه؛ ج 3، ص: 45
«1» .( جَبّانه: صحرا (() صحرا)/ مقبره (() قبرستان
جبایه؛ ج 3، ص: 45
،« جابی » جِبایه: جمع آوري مالیات.به گرد آورندة مالیات، اعم از زکات (() زکات)، خراج (() خراج)، جزیه (() جزیه) و مانند آنها
گویند. از این عنوان در باب زکات و تجارت سخن گفتهاند.از وظایف امام یا نایب او در زمان بسط ید، نصب « ساعی » و « عامل »
فردي براي جمع آوري مالیات است.بر کسی که مالیات بر عهده دارد، پرداخت آن به جابی در صورت مطالبۀ وي واجب است.
1قبول منصب جبایت، از جانب حاکم عادل یا نایب او جایز است و از جانب حاکم جائر در صورتی که پذیرش آن مستلزم ارتکاب
حرامی گردد، جایز نیست. در غیر این صورت، جواز آن محلّ بحث است. 2 (() عامل) (() مالیات)
جبر؛ ج 3، ص: 45
صفحه 61 از 457
جَبْر: اجبار (() اکراه)/ جبران (() تدارك)/ اعتقاد به مجبور بودن انسان در اعمال خود (() جبریّه).
جبران؛ ج 3، ص: 45
() تدارك
جبر خبر؛ ج 3، ص: 45
() انجبار خبر
جبر دلالت؛ ج 3، ص: 45
() انجبار خبر
جبر سند؛ ج 3، ص: 45
() انجبار خبر
جبریّه؛ ج 3، ص: 45
جَبریّه [/ مُجْبَره]: معتقدان به مجبور بودن انسان در اعمال خود.عنوان جبریّه به گروهی از مسلمانان اطلاق میشود که اعتقاد دارند
بندگان خدا در افعال ارادي خود مجبورند و
؛157 -155 / 2 جواهر الکلام 22 (3) . ی/ 114 􀀀 424 ؛ المعالم الزلف -417 / 1 جواهر الکلام 15 (2) .« جبن » 1) مجمع البحرین/ واژة )
.162 -161 / المکاسب المحرمۀ (امام خمینی) 2
ص: 46
همچون جماد از خود اختیاري ندارند. از این عنوان در باب طهارت سخن رفته است.در این که جبریّه کافرند و احکام کفر بر آنان
بار میشود یا تنها در صورت پایبند بودن به لوازم کیش خود- مانند نسبت ظلم به خداوند دادن در صورت عقاب بندگان و نفی
کفر) ()) «1» . ثواب و عقاب- کافر و نجس هستند، اختلاف است. بیشتر فقها قائل به قول دوم میباشند
جَبّ؛ قاعده؛ ج 3، ص: 46
() قاعدة جبّ
جبل الرّحمه؛ ج 3، ص: 46
در کلمات « جبل الرّحمه » تعبیر شده 1 و عنوان « جبل الال » جَبلُ الرَّحمَه: کوهی در شمال شرقی عرفات.در روایات از این کوه به
فقهاي معاصر به کار رفته 2 و احکام آن در باب حج آمده است.مستحب است وقوف به عرفات در دامنۀ جبل الرّحمه باشد. 3 چنان
که مستحب است وقوف در سمت چپ کوه باشد. سمت چپ بنابر تصریح جمعی از فقها نسبت به کسی است که از سمت مکّه
میآید. 4 برخی، سمت چپ را نسبت به کسی دانستهاند که در عرفات روبه قبله است. 5وقوف در بالاي جبل الرّحمه، جز هنگام
ضرورت، مانند فزونی جمعیّت، مکروه است. از برخی حرمت آن نقل شده است. 6
صفحه 62 از 457
ضرورت، مانند فزونی جمعیّت، مکروه است. از برخی حرمت آن نقل شده است. 6
جبهه؛ ج 3، ص: 46
جَبهَه: پیشانی (() پیشانی)/ میدان جنگ (() جهاد).
جبیره؛ ج 3، ص: 46
جَبیره: آنچه بدان استخوانِ شکسته، زخم و جراحت را میبندند و نیز دوایی که بر موضع جراحت و زخم مینهند.جبیره در لغت به
چوبی اطلاق میشود که استخوان شکسته را با آن
2 (3) .467 / 533 ؛ من لایحضره الفقیه 2 / 1 وسائل الشیعۀ 13 (2) .391 -387 / 55 ؛ مستمسک العروة 1 -54 / 1) جواهر الکلام 6 )
6 (7) .400 / ي 3 􀀀 5 کلمۀ التقو (6) .50 -49 4 (5) .50 / 3 جواهرالکلام 19 (4) .400 / ي 3 􀀀 167 ؛ کلمۀ التقو / مهذّبالاحکام 14
.59 / 221 ؛ جواهر الکلام 19 / مستند الشیعۀ 12
ص: 47
از آن در باب طهارت و صلات «1» . میبندند، لیکن در کلمات فقها به معناي گستردهتري- که در شناسه آمده- به کار رفته است
سخن گفتهاند.وضوي جبیره: جبیره یا در محلّ غَسل (صورت و دستها) قرار دارد و یا در محلّ مسح (سر و پاها). اگر جبیره در محلّ
غَسل (شستن) باشد در صورتی که شستن محل- به برداشتن جبیره یا فروبردن عضو در آب و یا به تکرار ریختن آب بر آن تا
برخی گفتهاند: با امکان برداشتن جبیره و شستن محل، «2» . رسیدن به پوست- بدون مشقّت ممکن باشد، غَسل واجب خواهد بود
این عمل واجب است و چنانچه شستن ممکن نباشد، مسح، جایگزین آن میشود و با عدم امکان برداشتن جبیره، اگر رساندن آب
برخی دیگر گفتهاند: اگر با «3» . از روي جبیره هرچند با فروبردن عضو در آب یا تکرار ریختن آب بر آن ممکن باشد، واجب است
چند بار آب ریختن یا فرو بردن عضو در آب، جریانی که در تحقق عرفی غَسل معتبر است حاصل نگردد، تخییر بین سه امر یادشده
(شستن محل به برداشتن جبیره، فروبردن عضو در آب و یا تکرار ریختن آب بر آن) محلّ اشکال است؛ در نتیجه شستن محل با
البته این در صورتی است که در تحقق غَسل، جریان معتبر باشد وگرنه تخییر فوق بدون اشکال «4» . برداشتن جبیره واجب میشود
بعضی تصریح کردهاند که در صورت شستن از روي جبیره، رعایت ترتیب بین اجزاي عضو از بالا به پایین واجب «5» . خواهد بود
است و در فرض عدم امکان ترتیب، برداشتن جبیره متعیّن خواهد بود. 6اگر هیچ یک از سه امر یادشده ممکن نباشد، هرچند منشأ
در این که انتقال به مسح جبیره به صرف عدم «7» . آن نجاست محل و عدم امکان تطهیر آن باشد، مسح بر جبیره کفایت میکند
امکان شستن محل، صورت میگیرد، هرچند مسح پوست ممکن باشد، یا در صورت امکان، مسح پوست بر مسح جبیره مقدم
همچنین اختلاف است که در صورت کفایت مسحِ جبیره، مسح متعیّن است و غَسل جبیره در «8» . خواهد بود، اختلاف است
صورت امکان
(3) .531 -530 / 293 ؛ مستمسک العروة 2 -291 / 2) جواهر الکلام 2 ) .529 -528 / 291 ؛ مستمسک العروة 2 / 1) جواهر الکلام 2 )
293 ؛ العروة / 7) جواهر الکلام 2 ) .531 -530 / 5 و 6 مستمسک العروة 2 (5) 292 / 4) جواهر الکلام 2 ) .207 / تذکرة الفقهاء 1
.440 / ی 1 􀀀 294 ؛ العروة الوثق / 8) جواهر الکلام 2 ) .438 -436 / ی 1 􀀀 الوثق
ص: 48
در مسح «9» . صحیح نیست یا مکلّف، بین مسحِ جبیره و غَسل آن مخیّر است. برخی احتیاط واجب را در جمع بین هردو دانستهاند
جبیره در محل غَسل، بنابر مشهور، مسح باید بر تمام جبیره صورت گیرد و نیز رطوبت آب به همۀ جبیره برسد و صرف کشیدن
اگر جبیره در محلّ مسح باشد در صورت امکان «11» . هرچند برخی آن را کافی دانستهاند «10» . دستِ تر بر آن کفایت نمیکند
صفحه 63 از 457
باید برداشته و مسح بر پوست صورت گیرد. در صورت عدم امکان، آیا مسح بر جبیره متعیّن است یا اینکه باید مسح تکرار شود تا
آب به پوست برسد، مسئله اختلافی است.بسیاري مسح بر جبیره را متعیّن، و برخی احتیاط واجب را در جمع بین آن دو دانستهاند.
اگر مسح بر جبیره به جهت نجاست آن یا مانعی دیگر ممکن نباشد آیا واجب است پارچهاي پاك به گونهاي بر آن نهاده شود «12»
که جزء جبیره محسوب گردد و سپس با رطوبت دست بر آن مسح شود یا شستن طراف جبیره در صورتی که جبیره در موضع غَسل
باشد کفایت میکند و یا تیمم واجب است، اختلاف میباشد.گروهی گفتهاند: اگر پارچۀ پاك به گونهاي قرار داده شود که جزء
جبیره محسوب گردد، مسح آن کافی است، در غیر این صورت، احتیاط در جمع بین آن و تیمّم است. برخی نیز مطلقا احتیاط را در
«14» ، هرگاه اندازة جبیره از جراحت بیشتر باشد، مقدار اضافی نیز چنانچه در حدّ متعارف باشد مسح میشود «13» . جمع دانستهاند
اما اگر بیش از حدّ متعارف باشد، در صورت امکانِ برداشتن آن، باید برداشته و مقدار زاید شسته شود و در صورت عدم امکان،
آیا بر جبیرهاي که «15» . در اینکه تیمّم متعیّن است یا خیر، اختلاف است. گروهی احتیاط واجب را در مسح و سپس تیمّم دانستهاند
تمامی عضو را دربرگرفته احکام جبیره جاري میشود یا نه؟ برخی بر جریان تصریح کردهاند.گروهی نیز احتیاط واجب را در جمع
«16» . بین وضو و تیمّم دانستهاند. اگر جبیره بر همۀ اعضا باشد در جریان احکام جبیره بر آن یا انتقال به تیمّم، اختلاف است
(11) .538 -537 / 440 ؛ مستمسک العروة 2 -439 / ی 1 􀀀 10 ) العروة الوثق ) *440 -439 / ی 1 􀀀 296 ؛ العروة الوثق / 9) جواهر الکلام 2 )
14 ) جواهر ) 441 -440 / ی 1 􀀀 300 ؛ العروة الوثق / 13 ) جواهر الکلام 2 ) .540 -539 / 12 ) مستمسک العروة 2 ) .453 / ی 1 􀀀 العروة الوثق
.540 / 443 ؛ مستمسک العروة 2 -442 (16) .444 / ی 1 􀀀 15 ) العروة الوثق ) .300 / الکلام 2
ص: 49
غُسل جبیره: حکم جبیره در غسل همانند حکم آن در وضو است و بر آن ادّعاي اجماع شده است. برخی بین جراحت و زخم و بین
شکستگی تفصیل داده، در زخم قائل به تخییر بین تیمم و غسل و در شکستگی قائل به تعیّن غسل و مسح بر جبیره شدهاند و در
در اینکه در غسل جبیره، غسل ترتیبی واجب است یا غسل ارتماسی نیز «17» . فرض عدم امکان مسح، تیمّم را واجب دانستهاند
صحیح میباشد، اختلاف است و نیز بنابر کفایت غسل ارتماسی در وجوب مسح بر جبیره در زیر آب و عدم وجوب آن، اختلاف
تیمّم جبیره: هرگاه بر مواضع تیمّم، جراحت و زخمی وجود داشته باشد، حکم آن همانند حکم وضوي جبیره است.بدین «18» . است
نماز صاحب «19» . معنا که در صورت امکانِ برداشتن جبیره، آن را بر میدارد و در صورت عدم امکان، بر جبیره مسح میکند
جبیره در اوّل وقت: آیا براي صاحب جبیرهاي که علم به بقاي عذر تا آخر وقت ندارد، مبادرت به نماز در اوّل وقت مطلقا جایز
است یا تنها در صورت یأس از زوال عذر تا آخر وقت و یا تنها در صورت امید به استمرار عذر تا پایان وقت؟ مسئله محلّ اختلاف
حکم طهارت و نماز پس از زوال عذر: برطرف شدن عذر صاحب جبیره اگر پس از وقت نماز باشد، نمازي که خوانده «20» . است
در لزوم تجدید طهارت براي «21» . صحیح است و نیازي به اعاده نیست، و اگر در وقت باشد در وجوب اعاده اختلاف است
امامت صاحب جبیره: امامت صاحب «22» . نمازهاي بعدي پس از رفع عذر، یا کفایت طهارت جبیرهاي سابق نیز اختلاف است
«23» . جبیره براي غیر صاحبان جبیره مکروه است
.558 / 455 ؛ مستمسک العروة 2 (19) .455 / ی 1 􀀀 18 ) العروة الوثق ) .556 / 455 ؛ مستمسک العروة 2 -454 / ی 1 􀀀 17 ) العروة الوثق )
458 ؛ مستمسک -457 / ی 1 􀀀 310 ؛ العروة. الوثق / 21 ) جواهر الکلام 2 ) .562 -561 / 458 ؛ مستمسک العروة 2 / ی 1 􀀀 20 ) العروة الوثق )
.393 -392 /13 (23) .310 / 22 ) جواهرالکلام 2 ) .560 / العروة 2
ص: 50
جبین؛ ج 3، ص: 50
صفحه 64 از 457
پیشانی). برخی لغویان نیز ()) «1» جَبین: دو طرف پیشانی، بالاي شقیقه.در روایات، جبین به معناي پیشانی هم به کار رفته است
عنوان یاد شده به مناسبت در باب «2» . تصریح کردهاند که به طور مَجاز و به علاقۀ مجاورت، جبین بر پیشانی هم اطلاق میشود
در صورت «3» . طهارت و صلات به کار رفته است.بنابر قول منسوب به مشهور، در تیمّم علاوه بر پیشانی مسح دو جبین واجب است
عدم امکان سجده با پیشانی، بنابر مشهور با یکی از دو جبین و در صورت عدم امکان آن، با چانه سجده میکند. بر این قول ادعاي
برخی، تقدیم جبین راست را بر «5» . در سجده با جبین، بنابر مشهور، تفاوتی بین جبین راست و چپ نیست «4» . اجماع شده است
«7» بنابر قول برخی فقها، بر خاك نهادن دو طرف پیشانی در سجدة شکر (() سجدة شکر) مستحب است «6» . چپ واجب دانستهاند
(() تعفیر).
جَحد؛ سوره؛ ج 3، ص: 50
() کافرون؛ سوره
جحفه؛ ج 3، ص: 50
جُحْفَه: از میقاتهاي عمره.جحفه نام محلی است بین مکّه و مدینه، نزدیک رابغ و در دو میلی غدیر خمّ.فاصلۀ آن تا مکّه سه و تا
مدینه هفت منزل است. این محل بر اثر سیل ویران گشته، 1 لیکن هم اکنون مسجد بزرگی با همۀ امکانات جانبی جهت احرام عمره
گزارانی که از این مسیر به مکّه مشرف میشوند، در این محل بنا شده است. نام این محل
199 ؛ مستمسک -195 / 3) جواهر الکلام 5 ) .« جبن » 2) تاج العروس/ واژة ) *344 / 344 ؛ الحدائقالناضرة 4 / 1) وسائلالشیعۀ 6 )
565 ؛ مستمسک / ی 2 􀀀 6) العروة الوثق ) .206 (5) .203 -199 / 4) جواهر الکلام 10 ) .345 -342 / 406 ؛ الحدائق الناضرة 4 / العروة 4
؛435 / 111 ؛ الحدائق الناضرة 14 / 1 معجم البلدان 2 (8) .223 / 7) الألفیۀ و النفلیۀ/ 131 ؛ مسالک الافهام 1 ) 380 -379 / العروة 6
.111 -110 / 180 ؛ جواهر الکلام 18 / مستند الشیعۀ 11
ص: 51
این عنوان در باب حج به کار رفته است.از میقاتهاي پنج گانۀ عمرة تمتّع (() حج تمتّع) و نیز «2» . بوده است « مَهْیَعَه » قبل از جحفه
«3» . عمرة مفرده (() عمرة مفرده) جحفه است که میقات اهل شام، مصر، مغرب و کسانی است که عبورشان از این مسیر است
میقات اهل مدینه در حال اختیار، مسجد شجره است؛ لیکن هنگام ضرورت چون بیماري و ضعف میتوانند از جحفه محرم شوند.
کسی که وظیفهاش احرام از مسجد شجره است، چنانچه بدون احرام از آن بگذرد، میتواند در جحفه محرم شود. بر مسئله «4»
لیکن برخی معاصران، احتیاط واجب را در برگشتن به مسجد شجره و احرام از این میقات دانستهاند. «5» ؛ ادعاي اجماع شده است
میقات) ()) «6»
جحود؛ ج 3، ص: 51
جُحود: نفی چیزي (() انکار).
جدّ؛ ج 3، ص: 51
جَ دّ: پدربزرگ پدري و مادري و پدران ایشان.از آن در بابهاي زکات، حج، تجارت، وکالت، هبه، وصیت، نکاح، طلاق، ارث،
حدود و قصاص سخن رفته و احکامی مشترك بین جدّ پدري و مادري و خصوص جدّ پدري بر آن مترتب گشته است که به آنها
صفحه 65 از 457
()) اشاره میشود. 1. احکام مشترك: نفقۀ جدّ فقیر در فرض نداشتن فرزند یا فقر وي، بر نوه، اعم از پسري و دختري واجب است 1
نفقه)؛ از این رو، نوه نمیتواند زکات خود را به جدّ فقیرش بدهد. 2 جدّ هرچه هم بالا رود قابل تملّک نیست 3 و از نظر طبقات
ارث در طبقۀ دوم قرار دارد و تا زمانی که جدّ پایینتر و نزدیکتر زنده باشد نوبت به جدّ بالاتر نمیرسد. 4با وجود پدر و مادر،
جدّ ارث نمیبرد؛ لیکن مستحب است در فرضی که سهم والدین افزون بر یک ششم باشد، یک ششم
111 ؛ مناسک -110 / 4) جواهر الکلام 18 ) .17 -16 / 113 ؛ مهذّبالاحکام 13 / 3) جواهر الکلام 18 ) .111 / 2) معجم البلدان 2 )
367 ؛ تحریرالوسیلۀ / 1 جواهرالکلام 31 (7) . 6) مناسک حج (مراجع)/ 117 ) *181 -180 / 5) مستند الشیعۀ 11 ) . حج (مراجع)/ 109
.9 -8 /39 4 (10) .141 / 3 جواهر الکلام 24 (9) *367 / 2 النهایۀ/ 186 ؛ جواهر الکلام 31 (8) *322 /2
ص: 52
از اصل مال را به عنوان طعمه (() طعمه) بین پدر و مادر خود به طور مساوي قسمت کنند. بنابر این، اگر وارث میّت فقط پدر و مادر
او باشند یک سوم مال به مادر و دو سوم دیگر به پدر میرسد. در این فرض سهم هریک از یک ششم اصل مال بیشتر است. در این
صورت اگر میّت جدّ و جدّة پدري و مادري داشته باشد، عمل به استحباب اقتضا میکند مادر میّت نصف سهم خود را که یک
ششم اصل ترکه است و پدر میّت یک چهارم سهم خود را- که آن نیز یک ششم اصل ترکه است- به پدر و مادر خویش بدهند.
و چنانچه جدّ پدري با برادر یا خواهر پدري و «6» اگر وارث میّت تنها جدّ پدري یا مادري او باشد، همۀ ارث به او میرسد «5»
مادري و یا پدري میّت باشد، همچون برادر میّت منظور میشود و بر اساس حکم دو برابر بودن سهم مرد نسبت به زن، مال را میان
خود قسمت میکنند. به عنوان مثال اگر وارث میّت جدّ پدري با یک برادر باشد، به هریک نصف میرسد و اگر جدّ پدري با یک
اگر وارث، جدّ مادري و «7» . برادر و یک خواهر باشد به هریک از جدّ و برادر میّت دو پنجم و به خواهر او یک پنجم داده میشود
و اگر وارث، «8» برادر و خواهر مادري میّت باشند، جدّ همچون برادر مادري منظور و مال به طور مساوي بین ایشان تقسیم میشود
جدّ و جدّة پدري و جدّ و جدّة مادري میّت باشند، یک سوم مال به جدّ و جدّة مادري میرسد که به طور مساوي بین آن دو تقسیم
همچنین است فرضی که «9» . میشود و دو سوم دیگر به جدّ و جدّة پدري داده میشود که سهم جدّ دو برابر سهم جدّه خواهد بود
همراه جدّ و جدّة پدري و جدّ و جدّة مادري، خواهر و برادر میّت نیز وجود داشته باشند. در این فرض یک سوم مال بین جدّ و جدّة
مادري و خواهر و برادر مادري میّت به طور مساوي تقسیم میشود و دو سوم دیگر، به جدّ و جدّة پدري و خواهر و برادر پدري
اگر با اجداد، زوجه یا زوج میّت باشد، پس از پرداخت سهم همسر، یک سوم «10» . میّت داده میشود؛ سهم مرد دو برابر سهم زن
به
152 و (9) .155 / 8) جواهر الکلام 39 ) 385 / 364 ؛ تحریرالوسیلۀ 2 / 157 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 (7) .152 (6) .143 -139 (5)
.385 -384 / 10 ) تحریر الوسیلۀ 2 ) .144 / 157 ؛ مسالک الأفهام 13 -155
ص: 53
اگر وارثان میّت اجداد هشتگانه باشند یعنی جد و «11» . جدّ و جدّة مادري میّت و باقی مانده به جدّ و جدّة پدري پرداخت میشود
جدّة پدري پدر میّت و جدّ و جدّة مادري پدر میّت به همراه جدّ و جدّة پدري مادر میّت و جّد و جدّة مادري مادر میّت، بنابر قول
مشهور یک سوّم به اجداد مادر داده میشود که به طوري مساوي میانشان تقسیم میگردد و دو سوّم به اجداد پدري که دو سوّم از
جدّ از اهل بیت به شمار میرود؛ از «12» . آن به جدّ و جدّة پدري پدر میّت و یک سوّم به جدّ و جدّة مادري پدر میّت داده میشود
ازدواج جدّ با نوه (دختران دختر و «13» . این رو، اگر کسی مالی براي اهل بیت خویش وصیّت کند، جدّش را نیز دربر میگیرد
2. احکام اختصاصی جدّ پدري: جدّ پدري همچون پدر بر نوة نابالغ، بالغ غیر «14» . دختران پسر و هرچه پایینتر) حرام و باطل است
رشید (() رشد) و دیوانه ولایت دارد و آنچه از تصرفات براي پدر به جهت ولایت او ثابت است براي جدّ پدري نیز ثابت خواهد
صفحه 66 از 457
بود (() پدر).جدّ پدري- علاوه بر موضوع ولایت- در موارد زیر با پدر مشترك است: استحباب مُحرِم کردن (() احرام) نوة غیر
عدم «16» ؛ عدم جریان حدّ سرقت (() سرقت) بر جدّ در جایی که از مال نوة خود دزدي کرده باشد «15» ؛ ممیّز و یا مجنون خود
بین پدر و فرزند ربا (() ربا) «17» . جواز قصاص در مقابل قتل نوه و لزوم عقد هبه (() هبه) به محض بخشیدن چیزي به نوة خود
نفقۀ نوة فقیر در صورت فقر فرزند و پدر یا نبودن آن دو بر «18» . نیست. در اینکه بین جدّ و نوة خود ربا هست یا نه، اختلاف است
عهدة جدّ پدري- و هرچه بالاتر- است و بنابر مشهور در نبود یا فقر جدّ بر عهدة مادر و با نبود یا فقر مادر بر عهدة جدّ و جدّة
«20» . با نبودن پدر و مادر، جدّ پدري براي حضانت (() حضانت) نسبت به دیگران اولویّت دارد «19» . مادري و هرچه بالاتر است
12 ) کشف ) .298 / ي 7 􀀀 397 ؛ کلمۀ التقو / 365 ؛ منهاج الصالحین (سید محسن حکیم) 2 -364 / 11 ) منهاج الصالحین (خوئی) 2 )
(16) .238 -235 /17 (15) .238 / 14 ) جواهر. الکلام 29 ) .550 / 386 ؛ الحدائق الناضرة 22 / 13 ) جواهر الکلام 28 ) .431 / اللثام 9
(20) .322 / 381 ؛ تحریرالوسیلۀ 2 /31 (19) 380 /23 (18) .173 / 17 ) جواهر الکلام 28 ) .487 / 488 ؛ مسالک الافهام 14 -487 /41
.295 / جواهر الکلام 31
ص: 54
جدا کردن؛ ج 3، ص: 54
جدا کردن: پیوند و ارتباط چیزي یا کسی را با چیزي یا کسی دیگر از میان بردن.عنوان یاد شده در بابهاي صلات، زکات، خمس،
نکاح، صید و ذباحه و شهادات به کار رفته است.جدا کردن کودکان از مادرانشان هنگام رفتن براي نماز استسقا (() نماز باران)
زکات فطره) از مال با وجود شرایط هر یک، واجب ()) «3» زکات) و زکات فطره ()) «2» اخراج زکات مال «1» . مستحب است
است.تحقق آن با جدا کردن زکات از مال و کنار گذاشتن آن است.در حرمت و یا کراهت جدا کردن سر حیوان ذبح شده پیش از
جان دادن اختلاف است. چنان که- بنابر قول به حرمت- در اینکه ذبیحه نیز حرام میشود یا نه اختلاف است. بسیاري قائل به عدم
بنابر قول مشهور، جدا کردن پوست و اعضاي ذبیحه قبل از سرد شدن بدن حیوان مکروه است. برخی، آن را «4» . حرمت آن شدهاند
مستحب است قاضی در دادگاه، در صورت تردید نسبت به صدق گواهان، آنان را از «5» . حرام و موجب حرمت ذبیحه دانستهاند
«6» . یکدیگر جدا کرده و از هرکدام جداگانه گواهی بگیرد
جدال؛ ج 3، ص: 54
براي اثبات یا نفی مطلبی.از جدال به معناي نخست در « وَاللّ
􀀀
لا ه » یا « واللّ
􀀀
ی ه 􀀀 بَل » جدال: درگیري در مقام گفت وگو [/ مِراء]/ گفتن
باب صوم و اعتکاف سخن رفته است.
6) مسالک ) .125 -123 (5) .123 -120 /36 (4) .534 / 3) جواهرالکلام 15 ) *146 / ی 4 􀀀 2) العروةالوثق ) .15 / 1) مجمع الفائدة 3 )
.358 / الافهام 14
ص: 55
جدال یا به قصد احقاق حق و ردّ باطل انجام میگیرد، یا به قصد اظهار فضل و چیرگی بر طرف مقابل. قسم اوّل، پسندیده، بلکه از
برخی، جدال را به لحاظ حکم تکلیفی به پنج قسم تقسیم کردهاند: 1. جدال «2» . ولی نوع دوم حرام است «1» ؛ برترین طاعات است
واجب، و آن جدالی است که به قصد احقاق حق و از بین بردن باطل صورت میگیرد و دفع منکر و اقامۀ واجب متوقف بر آن
است. 2. جدال مستحب، که به قصد یاد شده در جدال واجب انجام میشود و برپایی عمل مستحب و جلوگیري مکروه منوط به آن
است. 3. جدال مباح، که با غرض اظهار حق- بدون آنکه براي جدال کننده یا دیگري نفعی دینی متصور باشد و توأم با رفتار قبیح
صفحه 67 از 457
نیز نباشد- انجام میگیرد، مانند نقد سخن کسی به جهت غلط ادا کردن آن از نظر ادبی. 4. جدال مکروه، که همچون جدال مباح،
فاقد نفعی دینی است؛ لیکن احتمال میرود بحث به ارتکاب رفتاري قبیح کشیده شود. 5. جدال حرام، که با غرض به زانو درآوردن
طرف و رسوا کردن او و اظهار چیرگی و مانند آن انجام میگیرد، یا آنکه مستلزم ترك واجبی میگردد؛ بلکه هر بگو مگویی که
برخی گفتهاند: با اینکه «4» . جدال از محرمات اعتکاف (() اعتکاف) شمرده شده است «3» . فاقد غرض صحیح و اظهار حق میباشد
چنان که «5» ؛ جدال مطلقا حرام است، لیکن شمردن آن از محرمات اعتکاف، از جهت تشدید حرمت آن در حال اعتکاف است
و از آن در «7» واژة جدال به مفهوم دوم در قرآن کریم به کار رفته است «6» . حرمت و کراهت جدال در حال روزه شدت مییابد
به شکل یاد شده « اللّ
􀀀
ه » باب حج سخن گفتهاند.جدال از محرمات احرام است (() احرام). در تحقق جدال، قسم خوردن به نام جلاله
در شناسه کفایت میکند؛ لیکن در چند امر اختلاف است که عبارتند از:
3) مجمع الفائدة ) .569 / 494 ؛ مستند الشیعۀ 10 / 110 ؛ الحدائق الناضرة 13 -109 / 2) مسالک الافهام 2 ) .203 / 1) جواهر الکلام 17 )
/ ی 3 􀀀 6) العروة الوثق ) .110 -109 / 5) مسالک الافهام 2 ) .203 / 4) جواهر الکلام 17 ) .254 -253 / 399 ؛ غنائم الایّام 6 -394 /5
. 7) بقره/ 197 ) .589
ص: 56
باشد یا با مرادف آن در هر زبانی مانند « اللّ
􀀀
ه » در تحقق جدال معتبر است یا نه؟ 2. قسم خوردن، باید تنها با لفظ « ی􀀀 بل » و « لا» 1. کلمۀ
کفایت میکند؟ 3. قسم باید تنها با نام جلاله باشد یا سایر اسماء الهی، مانند رحمان، رحیم و خالق آسمانها و زمین نیز « خدا » لفظ
هر دو باشد یا گفتن یکی از آن دو نیز کفایت میکند؟ 5. قسم باید در حال « واللّ
􀀀
ی ه 􀀀 بل » و « واللّ
􀀀
لا ه » کافی است؟ 4. قسم باید با گفتن
خصومت و دعوا باشد یا بدون خصومت نیز حرام است؟جدال در حال ضرورت جهت اثبات حقّی یا ابطال باطلی جایز است، لیکن
کفّارة یک بار جدال به دروغ در حال احرام بنابر مشهور، یک «8» . سقوط یا عدم سقوط کفّاره در این صورت اختلافی است
گوسفند؛ دو بار، یک گاو؛ و سه بار، یک شتر؛ و سه بار جدال راست، یک گوسفند است و کمتر از آن کفّاره ندارد؛ لیکن بنابر
«9» . قول برخی استغفار و توبه از آن واجب است
جدایی؛ ج 3، ص: 56
() فراق
جَدْب؛ ج 3، ص: 56
() خشکسالی
جد السّیر؛ ج 3، ص: 56
جِدّالسیر: با سرعت پیمودن مسیر سفر.از عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات سخن گفتهاند.در روایاتی از معصومان علیهم
السّلام آمده است که مُکاري (کسی که با چارپایانی چون اسب و الاغ و قاطر، مسافر و بار جا به جا میکند) و جَمّال (شتربان)
چنانچه راه را با شتاب بپیمایند باید نمازشان را شکسته بخوانند و روزهشان را افطار کنند. 1
9) جواهر ) .565 -562 / ي 12 􀀀 376 ؛ مصباح الهد - 174 م 373 - 364 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 173 -359 / 8) جواهر الکلام 18 )
.491 -490 / 1 وسائل الشیعۀ 8 (10) .424 -420 / الکلام 20
ص: 57
صفحه 68 از 457
در معناي جِ دّ السیر مطرح در این روایات، اختلاف است، از جمله: 1. دو منزل را یکی کردن. 2. معناي عرفی جمله، یعنی حرکت
شتابندهتر از مقدار متعارف، به گونهاي که موجب مشقت و زحمت گردد، هرچند دو منزل یکی نشود. 3. عزیمت به سفري غیر از
سفر کاري، مانند رفتن به سفر حج جهت به جا آوردن مناسک. 4. قصد مسافت قبل از تحقق عنوان کثیر السفر. تحقق آن به این
است که مکاري و جمّال در ابتداي کارشان بدون قصد مسافت (هشت یا چهار فرسخ) به مقدار مسافت بروند که در این صورت
نمازشان تمام و روزه شان صحیح است؛ لیکن چنانچه از آن جا قصد مسافت کنند باید نماز را شکسته بخوانند. 5. اقامت ده روز در
مکاري و جمّال در صورت جدّ در سیر «2» . وطن، که پس از آن، چنانچه بخواهند به سفر روند، در سفر اوّل نمازشان شکسته است
هرچند بنابر قول مشهور، کسی که «3» ؛ به معناي اوّل یا دوم، به قول برخی، نمازشان را شکسته میخوانند و روزه را افطار میکنند
لیکن «4» ؛ سفر را شغل خود قرار داده باشد، نمازش تمام است؛ خواه حرکتش در سفر به طور متعارف باشد یا تندتر از حدّ متعارف
بنابر سایر تعاریف، حکم (قصر نماز) بی اشکال و اتفاقی است.به قول مشهور، خواندن نماز شب قبل از نیمه شب براي مسافري که
«5» . جِدّ در سیر (سرعت در پیمودن مسیر سفر)، مانع خواندن آن پس از نیمه شب میشود، جایز است
جدعاء؛ ج 3، ص: 57
جَدْعاء: گوش بریده. 1جدعاء به حیوان گوش بریده و گوش یا بینی بریده 2 معنا شده است؛ لیکن بسیاري جدعاء را در معناي اوّل
به کار بردهاند؛
-1039 / 317 ؛ روض الجنان 2 / 107 ؛ ذکري الشیعۀ 4 / 215 ؛ مختلف الشیعۀ 3 / 437 ؛ تهذیب الاحکام 3 / 2) الکافی (کلینی) 3 )
4) مستمسک ) .393 / 456 ؛ الحدائقالناضرة 11 / 215 ؛ مدارك الاحکام 4 / 437 ؛ تهذیب الاحکام 3 / 3) الکافی (کلینی) 3 ) .1040
2 (7) . 282 و 298 / 10 ؛ بحار الانوار 99 / 1 معانی الاخبار/ 221 ؛ روضۀ المتقین 11 (6) .229 / 5) الحدائق الناضرة 6 ) .71 / العروة 8
.92 / 1124 ؛ الحدائق الناضرة 17 / الوافی 13
ص: 58
با ذال « جذعاء » در بعضی نسخهها «4» . عنوان جدعاء در برخی نصوص آمده است «3» . چنان که در لغت نیز به همین معنا آمده است
به کار رفته که به معناي « جذّاء » نیز «6» و نیز کلمات فقها «5» با دال است. در برخی روایات « جدعاء » نقل شده که ظاهراً تصحیف
گوش بریده است. این عنوان در باب حج به کار رفته است.قربانی حج باید سالم باشد و جدعاء به هر دو معناي آن مجزي نیست.
قربانی) ()) «7»
جَدَل؛ ج 3، ص: 58
() جدال
جدول؛ ج 3، ص: 58
جدول: تقویم.جدول، تقویمی است که حرکات ماه و دیگر سیارات در آن ثبت، و در پرتو آن اوّل هرماه تعیین میشود. 1 برخی
آن را به محاسبۀ ویژه بر پایۀ حرکت ماه تعریف کردهاند که بازگشت آن به قرار دادن یک ماه، تمام و یک ماه، ناقص در طول
سال است که از مُحرّم آغاز میشود. در نتیجه محرّم و رمضان پیوسته تمام و شوال و ذیحجّه همواره ناقص خواهد بود. 2 برخی نیز
عبداللّ بن جعفر براي تعیین اوّل ماه دانستهاند که او نیز آن را به امام صادق علیه
􀀀
عبداللّ بن معاویۀ بن ه
􀀀
آن را جدولی منسوب به ه
السّلام منتسب میکرد. 3لیکن از آنجا که محاسبات نجومی در تعیین اوّل ماه حجّت شرعی نیست، اختلافات یاد شده در معناي
صفحه 69 از 457
جدول تأثیري در حکم شرعی مسئله ندارد. از این عنوان در باب صوم نام بردهاند.اوّل ماه با رؤیت هلال ثابت میشود؛ از این رو،
بنابر مشهور براي تعیین آن، جدول به دلیل ظنّی بودن، اعتبار ندارد. 4
؛372 / 6) المبسوط 1 ) *213 / 5) تهذیب الاحکام 5 ) .126 / 4) وسائل الشیعۀ 14 ) .« جدع » 3) لسان العرب و مجمع البحرین/ واژة )
/ 1 المعتبر 2 (8) .141 -139 / 92 ؛ جواهر الکلام 19 -91 / 7) الحدائق الناضرة 17 ) .92 / 624 ؛ الحدائق الناضرة 17 / تحریر الاحکام 1
132 ؛ مستند الشیعۀ - 3 غنیۀ النزوع/ 131 (10) .110 / 2 الروضۀ البهیۀ 2 (9) .405 / 137 ؛ مستند. الشیعۀ 10 / 688 ؛ تذکرة الفقهاء 6
.267 -266 / 363 ؛ مهذّب الاحکام 10 / 4 جواهر الکلام 16 (11) .405 /10
ص: 59
جدّه؛ ج 3، ص: 59
جدّه: مادر بزرگ پدري و مادري و مادران آنان/ شهري در عربستان.از جدّه به معناي نخست در بابهاي زکات، تجارت، نکاح،
ارث و قصاص سخن گفتهاند.زکات: نفقۀ جدّة فقیر- اعم از پدري و مادري- در صورت نداشتن فرزند یا فقر وي برنوه- اعم از
تجارت: جدّه در «2» . نفقه)؛ بدین جهت نوه نمیتواند زکات خود را به جدّة فقیرش بدهد ()) «1» پسري و دختري- واجب است
بردگی).نکاح: ازدواج با جدّه حرام و باطل ()) «3» صورت برده بودن به ملک نوه درنمیآید و به محض تملک آزاد میگردد
بنابر قول گروهی، حضانت (() حضانت) کودك در مواردي بر عهدة جدّه است. در دَوَران امر بین حضانت خواهر و جدّة «4» . است
طفل، برخی اولویّت را به جدّه دادهاند و برخی قائل به تساوي شده و در نتیجه تعیین یکی از آن دو را به قرعه (() قرعه) موکول
ارث: «6» . نفقۀ نوة فقیر با نبود پدر و جدّ پدري و مادر، بنابر مشهور بر عهدة جدّ و جدّة مادري و هرچه بالاتر است «5» . کردهاند
چنان «8» ؛ لیکن با وجود جدّة نزدیکتر به میّت، نوبت به جدّة دورتر نمیرسد «7» ؛ جدّه همچون جدّ در طبقۀ دوم ارث قرار دارد
که با وجود پدر و مادر میّت جدّه ارث نمیبرد؛ لیکن بر پدر و مادر مستحب است- در صورت افزون بودن سهم هریک از یک
«9» . ششم- یک ششم از اصل مال را به عنوان طعمه (() طعمه) به طور مساوي بین پدر و مادر خود (جدّ و جدّة میّت) تقسیم کنند
امّا اگر جدّة مادري با برادر یا خواهر مادري میّت و «10» ؛ اگر در طبقۀ دوم، وارث تنها جدّة میّت باشد، همۀ ترکه را به ارث میبرد
یا با هر دو جمع شود، جده به منزلۀ خواهر مادري میّت منظور میشود. بنابر این، اگر وارث، جدّة مادري و خواهر و برادر مادري
«11» . میّت- چه یکی یا بیشتر- باشند، یک سوم مال که فرض ایشان است، به طور مساوي بین آنان قسمت میشود
3) جواهر الکلام ) .367 / 258 ؛ جواهر الکلام 31 / 2) النهایۀ/ 186 ؛ المبسوط 1 ) *322 / 367 ؛ تحریرالوسیلۀ 2 / 1) جواهرالکلام 31 )
.152 (10) .147 -139 (9) .9 (8) .8 / 7) جواهر الکلام 39 ) .322 / 381 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 (6) .299 /31 (5) .238 /29 (4) .141 /24
.155 (11)
ص: 60
اگر جدّة پدري در کنار برادر یا خواهر- پدري و مادري و یا پدري- میّت قرار گیرد، جدّه به منزلۀ خواهر پدري میّت منظور و ترکه
و در صورت اجتماع جدّة پدري با جدّة مادري و انحصار «12» بر اساس حکم سهم مرد دو برابر سهم زن بین آنان تقسیم میشود
جدّ).قصاص: جدّه در مقابل کشتن نوة ()) «13» وارث به آنان، یک سوم مال به جدّة مادري و دو سوم آن به جدّة پدري میرسد
خود قصاص میشود. از برخی قدما در جدّه و مادر عدم ثبوت قصاص نقل شده است؛ همان گونه که پدر و جدّ پدري قصاص
جدهّ به معناي دوم به مناسبت در باب حج به کار رفته است.جدّه از میقاتهاي حج (() میقات) به شمار نمیرود؛ «14» . نمیشوند
لیکن سایر فقها گفتهاند: «15» ؛ هرچند برخی قدما آن را میقات اهالی مصر و کسانی که از راه دریا به حج میروند، برشمردهاند
«16» . احرام از جدّه در صورتی درست است که محاذي میقات باشد. در غیر این صورت، صحیح نیست
صفحه 70 از 457
جدي؛ ج 3، ص: 60
گفته میشود، بین لغویان اختلاف است. از هنگام تولّد تا یک سالگی؛ « جَ دْي » جَ دْي: بزغالۀ نر.در اینکه به بزغالۀ نر در چه سنّی
بزغالۀ شش یا هفت ماهه؛ از چهار ماهگی تا هنگام چریدن و از زمان تولّد تا زمان چریدن و قوي شدن، اقوال مطرح در تعریف
جدي است. 1 از این عنوان در باب حج سخن گفتهاند.بنابر مشهور، کفّارة کشتن خارپشت، سوسمار و موش صحرایی در حال
احرام، یک جدي است. برخی، دیگر حیواناتی
15 ) کتاب ) .171 -169 / 14 ) جواهر الکلام 42 ) .384 / 364 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 152 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 (13) .157 (12)
1 (17) .118 / 454 ؛ جواهر الکلام 18 / 225 ؛ الحدائق الناضرة 14 / 43 ؛ مدارك الاحکام 7 / 16 ) مختلف الشیعۀ 4 ) .529 / السرائر 1
223 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، / 244 ؛ الحدائق الناضرة 15 / جواهر الکلام 20 ؛« جدي » مجمع البحرین/ واژة
ج 3، ص: 61
کفّارة کشتن جوجۀ کبوتر در حال احرام یک «2» . را که در جثّه همانند حیوانات یاد شدهاند در حکم فوق ملحق به آنها کردهاند
«3» . حَمَل (() حمل) است. برخی، قائل به تخییر بین پرداخت حمل و جدي شدهاند
جدّي؛ ج 3، ص: 61
جِدّي: مقابل شوخی.از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.از شرایط صحّت عقود (() عقد) و ایقاعات (() ایقاع) بلکه هر کلامی که
داراي حکم شرعی؛ اعم از وضعی و تکلیفی است، قصد و ارادة جدّي نسبت به مفاد آن است؛ از این رو، بر عقد، ایقاع و هر کلامی
که به شوخی از انسان صادر میشود، هیچ اثر شرعی مترتّب نمیشود، مگر در مواردي استثنایی، مانند دشنام دادن به خدا و استهزاي
آیات الهی یا پیامبران و یا کتابهاي آسمانی، که موجب کفر دشنام دهنده و مسخره کننده میشود، هرچند از روي شوخی باشد. 1
چنان که دروغ گفتن نیز هرچند به شوخی، حرام است. مراد از دروغ شوخی، خبر دادن بر خلاف واقع از روي شوخی است. بنابر
این، چنانچه به صورت اخبار، از روي شوخی حرفی بزند، بدون آنکه قصد حکایت و اخبار داشته باشد، حرام نیست. 2اگر جدّي یا
شوخی بودن کلام صادر از انسان عاقل هوشیار مشکوك باشد، مقتضاي اصل عقلایی جدّي بودن آن است؛ از این رو، گوینده به
گفتۀ خود ملزم میشود؛ مگر آنکه اصلی دیگر حاکم بر آن باشد، مانند اینکه کسی دشنامی به دیگري بدهد و شوخی یا جدّي
بودن آن معلوم نباشد. در این صورت، بر اساس اصل صحّتِ جاري در گفتار و رفتار مسلمان (() قاعدة صحّت) چنین سخنی حمل
بر شوخی میشود. 3 (() شوخی)
1 (4) .175 / 324 ؛ مستند الشیعۀ 13 / 223 ؛ مفاتیح الشرائع 1 -222 / 3) الحدائق الناضرة 15 ) .244 -243 / 2) جواهر الکلام 20 )
/ 2 منهاج الصالحین (سیدمحسن حکیم) 2 (5) .98 / 151 ؛ مهذّب الاحکام 16 / 396 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 6 / تحریر الاحکام 5
.98 / 42 ؛ مهذّب الاحکام 16 / 3 تحریر المجلّۀ 1 قسم 1 (6) *15
ص: 62
جدي؛ ج 3، ص: 62
جُدَي: ستارة قطبی.از آن به مناسبت در باب صلات نام بردهاند.از امارات ظنّی تشخیص جهت قبله، در صورت عدم دستیابی به علم،
براي اهالی مرکزي عراق، همچون کوفه، نجف و بغداد، قرار دادن جدي پشت شانۀ راست؛ براي اهالی بصره و مناطق شرقی عراق و
نیز مردم صنعا، محاذي گوش راست؛ براي ساکنان موصل و مناطق غربی عراق، بین دو کتف؛ براي مردم شام، پشت شانۀ چپ؛
صفحه 71 از 457
قبله). ()) «1» براي اهالی عدن، بین دو چشم؛ و براي ساکنان حبشه و نوبه محاذي گونۀ چپ است
جَذّاء؛ ج 3، ص: 62
() جدعاء
جذام؛ ج 3، ص: 62
جُ ذام: نوعی بیماريِ عفونی مزمن.جذام- که به آن خوره و آکِله نیز گفته میشود- بیماري عفونی مزمنی است که ضایعاتی در
گویند. از آن در بابهاي صلات، تجارت، نکاح، ظهار، « جذامی » پوست، مخاط و اعصاب ایجاد میکند. به فرد مبتلا به این بیماري
عتق و قصاص سخن رفته است.امامت جماعت جذامی براي دیگران بنابر قول مشهور متأخران کراهت دارد. 1برخی، امامت جذامی
را تنها براي غیر جذامی مکروه دانستهاند؛ بنابر این، امامت او براي دیگر جذامیان مکروه نخواهد بود. 2مبتلا بودن برده به بیماري
جذام عیب به شمار میرود و موجب ثبوت حقّ خیار براي خریدار آن میگردد؛ 3 چنان که ابتلاي برده به آن پس از خرید تا یک
سال، موجب ثبوت حقّ خیار براي خریدار است 4 (() احداث سنه). همچنین بیماري جذام از اسباب قهري آزادي برده است؛ 5 از
این رو، بردة مبتلا به آن را نمیتوان جهت کفّاره آزاد کرد. 6وجود بیماري جذام در زن قبل از ازدواج از عیوبی است که در
صورت جهل به آن موجب ثبوت حقّ فسخ عقد نکاح براي مرد است. برخی قدما، مرد
3 (4) . 2 اللمعۀ الدمشقیۀ/ 40 (3) .381 / 1 جواهر الکلام 13 (2) .193 -187 / 299 ؛ مستمسک العروة 5 -298 / ی 2 􀀀 1) العروة الوثق )
.204 /33 6 (7) .189 /34 5 (6) .297 4 (5) .259 / جواهر الکلام 23
ص: 63
ازدواج).به قول برخی، سلامت از بیماري مسري خطرناك، مانند ()) «7» جذامی را نیز در این حکم ملحق به زن جذامی کردهاند
حضانت).در اینکه عضو سالم در برابر ()) «8» جذام از شرایط حضانت کننده است؛ بنابر این، جذامی شایستگی حضانت را ندارد
برخی، در صورت نیفتادن چیزي از عضو مبتلا به جذام، قائل به قصاص «9» . عضو مبتلا به جذام قصاص میشود یا نه، اختلاف است
بیماري مسري) ()) «10» . شدهاند
جذع؛ ج 3، ص: 63
جَ ذَع [/ جَ ذَعه]: از مراحل سنّی در چارپایان.اطلاق جذع یا جذعه بر حیوان نسبت به نوع حیوانات، متفاوت است. به شتر در سن
چهار سالگی و به بز در سن یک سالگی جذع یا جذعه گویند. لیکن کلمات اهل لغت در میش مختلف است.برخی جذع را بر
میش هفت ماهه، اگر پدر و مادرش جوان باشند و هشت ماهه، اگر پیر باشند، اطلاق کردهاند. برخی دیگر جذع را میش هشت ماهه
و بعضی یک ساله دانستهاند. لیکن اکثر فقها آن را به میش هفت ماهه تفسیر کردهاند. این قول به مشهور فقها نیز نسبت داده شده
است. 1 در مقابل، برخی آن را به میش یک ساله و برخی به شش ماهه تعریف کردهاند. 2 از این عنوان در باب زکات و حج سخن
رفته است.بنابر قول مشهور کمترین سن میش پرداختی به عنوان زکات شتر و گوسفند، جذع است و کم سنتر از آن کفایت
نمیکند. 3زکات شتر با نصاب 61 نفر یک جذعه از آن است. 4 بالاترین سن در شتري که به عنوان زکات از مال خارج میگردد،
جذعه است. 5 جذعۀ میش از قربانی واجب در حج کفایت میکند. 6
/ 1 الحدائق الناضرة 12 (11) .207 / 1010 ؛ ارشاد الأذهان 2 / 10 ) شرائع الاسلام 4 ) .382 /42 (9) .288 -287 /31 (8) .331 /30 (7)
.124 5 (15) .111 4 (14) .130 /15 3 (13) .139 -138 / 2 جواهر الکلام 19 (12) .132 - 124 و 131 / 68 ؛ جواهر الکلام 15 -66
صفحه 72 از 457
.139 -136 /19 6 (16)
ص: 64
جذع؛ ج 3، ص: 64
جِذْع: تیر سقف.به مناسبت در باب صلح به کار رفته است.کار گذاشتن تیر سقف بر دیوار همسایه جایز نیست؛ چنان که اجابت این
درخواست بر همسایه واجب نیست، هرچند مستحب مؤکد است. در صورت اذن و کار گذاشتن تیر، آیا اذن دهنده میتواند از اذن
خود رجوع کند؟ در صورتی که کارگذاشتن تیر به سبب شرط ضمن عقد لازم یا مصالحه و مانند آن مجاز باشد، رجوع جایز
نیست و در صورتی که صرف اذن به گذاشتن تیر باشد، در جواز رجوع اختلاف است. برخی، در صورت به عهده گرفتن خسارت
چنانچه مجاز یا غیر مجاز بودن تیر نهاده شده بر دیوار همسایه نامعلوم باشد، اصل بر مجاز بودن آن «1» . قائل به جواز رجوع شدهاند
است، مگر خلاف آن ثابت شود. بنابر این، همسایه حقّ درخواست برداشتن آن یا جلوگیري از گذاشتن دوبارة آن را در صورت
تجدید بنا ندارد، مگر اینکه عدوانی یا عاریه بودن آن معلوم شود؛ البته در فرض دوم (عاریه)، حق درخواست برداشتن، بنابر قول به
به شمار میرود و نشان « یَد » ( بودن تیر سقف بر دیوار مورد نزاع بین دو نفر در فرض عدم وجود بیّنه (() بیّنه «2» . جواز رجوع است
ملکیت است که با قَسَم خوردن حکم به ملکیت میشود (() قاعدة ید)؛ هرچند برخی قدما- به جهت متعارف بودن مسامحه در
«3» . گذاشتن تیر سقف بر دیوار همسایه- آن را امارة ملکیّت ندانستهاند
جَذَعه؛ ج 3، ص: 64
() جَذَع
جراحت؛ ج 3، ص: 64
جراحت: زخم پدید آمده در بدن با آلات جرح و مانند آن.عمدة احکام جراحتها در باب قصاص و دیات مطرح شده، لیکن در
بابهاي طهارت، جهاد و شهادت نیز از آن سخن رفته است.
.263 / 3) جواهر الکلام 26 ) .568 / 2) تحریر الوسیلۀ 1 ) .567 / 257 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 -256 / 1) جواهر الکلام 26 )
ص: 65
قصاص: جنایت بر غیر جان آدمی بر سه قسم است: ایراد جراحت، جنایت بر اعضا، و جنایت بر منافع بدن، مانند دیدن و شنیدن (()
شجاج از منظر «1» . تعبیر میگردد « جرح » و در غیر سر و صورت « شِجاج » جنایت).در فقه از جراحتهاي پدید آمده در سر و صورت
1. حارصه (خارصه)؛ خراشیدگی پوست، بدون جریان خون. 2. دامیه؛ زخمی که کمی در گوشت «2» . مشهور بر هشت قسم است
نفوذ کرده و خون جاري شده است. 3. متلاحمه (باضعه)؛ جراحتی که نفوذش در گوشت عمیق است؛ لیکن به پوشش نازك روي
استخوان (سِمحاق) نرسیده است. 4. سِمْحاق؛ زخمی که در گوشت نفوذ کرده و به پوشش استخوان رسیده است. 5. موضحه؛
جراحتی که سمحاق را پاره کرده و سفیدي استخوان (وضح) را آشکار ساخته است. 6. هاشمه؛ آنچه موجب شکستگی استخوان
گردد، هرچند با جراهت همراه نباشد. 7. منقّله؛ آنچه سبب جابه جایی استخوان گردد. 8. مأمومه؛ جراحتی که به پردة مغز (امّ الدّماغ)
رسیده است (() آمّه).دامغه به جراحتی گفته میشود که پردة مغز را شکافته و به مغز رسیده است و از آنجا که با گرفتار شدن
برخی، دامیه و حارصه را یکی «3» . نشمردهاند « شجاج » شخص به جنایت دامغه زنده ماندن وي بعید مینماید، فقها آن را از اقسام
دانسته و میان متلاحمه و باضعه تفاوت قائل شده و گفتهاند: اگر نفوذ جراحت در گوشت کم باشد به آن باضعه و اگر زیاد باشد
صفحه 73 از 457
برخی نیز لازمۀ یکی بودن دامیه با حارصه را تغایر باضعه و متلاحمه، و لازمۀ تغایر آن دو را یکی بودن «4» . متلاحمه گفته میشود
باضعه).جراحتهاي غیر سر و صورت دو نوع ()) «6» هرچند برخی به این تلازم اشکال کردهاند «5» . باضعه و متلاحمه ذکر کردهاند
است: جائفه (جراحتی که آلت جرح به اعضاي میان تهی بدن همچون شکم، پهلو و قفسه سینۀ نفوذ کند) و غیر جائفه.
191 ؛ اصباح الشیعۀ/ / 4) الخلاف 5 ) .615 -614 / 3) تحریر الاحکام 5 ) .317 / 2) جواهر الکلام 43 ) .263 / 1) جامع المدارك 6 )
.325 / 6) جواهر الکلام 43 ) .1041 / 5) شرائع الاسلام 4 ) .509 -508
ص: 66
بنابر مشهور در قصاص «7» . در جراحتها- همچون جنایت نفس (قتل)- نیز در صورت عمدي بودن جنایت، قصاص ثابت است
رعایت تساوي در گسترة دو جراحت تنها از جهت طول و عرض لازم است و از جهت عمق لازم نیست؛ بلکه صدق عنوان جراحت
قول مقابل مشهور، عبارت است از «8» . وارد شده (مثلا موضحه) در تحقق قصاص کافی است. بر این قول ادعاي اجماع شده است
شرط ثبوت قصاص در جراحت این است که اجراي آن، خطر از بین «9» . اعتبار تساوي جراحتها از جهت عمق نیز در حدّ امکان
رفتن قصاص شونده یا از کار افتادن عضو او را درپی نداشته باشد و نیز مستلزم وارد ساختن جراحتی بیشتر از جراحتی که جنایتکار
«10» . وارد کرده نگردد. از این رو، بنابر مشهور در زخمهاي هاشمه، منقّله، مأمومه و جائفه قصاص ثابت نیست و تنها دیه ثابت است
در اینکه آسیب دیده (مجنیّ علیه) میتواند به قصاصِ جراحت کمتر از مورد جنایت رضایت دهد و نسبت به باقی مانده دیه دریافت
هرگاه زنی، مردي را مجروح کند، مرد میتواند او را قصاص نماید. در صورت عکس نیز زن «11» . کند یا نه، اختلاف است
میتواند مرد را قصاص کند؛ لیکن در صورتی که دیۀ جراحت زن به اندازة یک سوم دیه کامل مرد یا بیشتر از آن باشد، به جهت
برخی قدما در این صورت قصاص مرد را براي زن جایز «12» . کم شدن دیۀ زن از دیۀ مرد باید ما به التفاوت را به مرد بپردازد
دیات: در جراحت غیر عمدي یا از روي خطا «14» . قصاص در جراحت پیش از بهبود زخم بنابر مشهور جایز است «13» . ندانستهاند
که منجرّ به فوت گردد دیۀ نفس ثابت است که در شبه عمد بر عهدة جانی و در خطاي محض بر عهدة عاقلۀ جانی است (() عاقله).
و در صورتی که «15» . امّا اگر مجنیّ علیه زنده بماند، دیۀ جراحت در صورتی که جنایت شبه عمد باشد، بر عهدة جانی است
خطاي محض باشد دیۀ جنایت موضحه به بالا بر عهدة عاقله خواهد بود. در اینکه دیۀ جنایت خطاییِ
(10) .10 / 9) مهذّب الاحکام 29 ) .354 / 116 ؛ جواهر الکلام 42 / 272 ؛ مجمع الفائدة 14 / 8) مسالک الافهام 15 ) .355 /42 (7)
337 ؛ مبانی / 355 و 43 / 11 ) جواهر الکلام 42 ) 157 / 157 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 355 ؛ ریاض المسائل 14 / جواهر الکلام 42
15 ) جواهر الکلام ) .159 / 14 ) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) . 13 ) المقنعۀ/ 764 ) .344 / 12 ) جواهر الکلام 42 ) .158 / تکملۀ المنهاج 2
.27 /42
ص: 67
دیۀ انواع شجاج عبارت است از: «16» . پایینتر از موضحه نیز بر عهدة عاقله است یا نه، اختلاف است. مشهور قول دوم است
حارصه، یک شتر بنا بر قول مشهور؛ دامیه، دوشتر؛ متلاحمه، سه شتر؛ سِمحاق، چهار شتر؛ موضحه، پنج شتر؛ هاشمه، ده شتر؛ منقّله،
ذکر شتر براي بیان نسبت خاصی از دیۀ نفس است و گرنه خصوصیتی ندارد؛ بنابر «17» . پانزده شتر و مأمومه، یک سوم دیۀ کامل
این، مراد از یک شتر یک صدم دیۀ کامل است.در دیۀ دامغه- در فرض زنده ماندن مجروح- اختلاف است که آیا همانند دیۀ
در جرح «19» ؟ یا جانی علاوه بر آن مابه التفاوت خسارت وارد شده (ارش) را باید بپردازد «18» مأمومه (یک سوم دیۀ نفس) است
(جراحتهاي غیر سر و صورت) اگر جراحت، مشابه زخمهاي سر و صورت باشد و عضو مجروح دیۀ معیّنی نداشته باشد، بنابر مشهور
ارش ثابت است؛ امّا اگر دیه داشته باشد، نسبت آن با دیۀ عضو محاسبه و دیۀ جراحت به میزان همان نسبت از جراحت مشابه شجاج
مقرّر میگردد؛ به عنوان مثال، دیۀ جراحت حارصه در دست- با توجّه به اینکه دیۀ از کار افتادن یک دست نصف دیۀ کامل
صفحه 74 از 457
دیۀ جائفه، یک سوم دیۀ کامل «20» . (پانصد دینار) است- نصف دیۀ حارصه سر و صورت (نصف شتر یا پنج دینار) تعیین میگردد
اگر آلت نوك تیزِ فرورفته در بدن از طرف دیگر خارج شود آیا این جراحت، دو جائفه به شمار میرود و در نتیجه دو «21» . است
در جراحتها همچون دیگر جنایتهاي پایینتر از قتل، دیۀ مرد و زن یکسان «22» . دیه دارد یا یک جائفه و یک دیه؟ اختلاف است
«23» . است، مگر آنکه معادل یک سوم دیۀ کامل مرد یا بیشتر از آن باشد که در این صورت دیۀ زن نصف دیۀ مرد خواهد بود
برخی قدما گفتهاند: نصف بودن دیۀ زن نسبت به مرد تنها در فرض افزون بودن دیۀ او بر یک سوم است (نه در فرض معادل یک
لیکن مشهور، قول اوّل است. «24» ؛( سوم بودن آن
615 ؛ الروضۀ / 19 ) تحریر الاحکام 5 ) . 407 ؛ الجامع للشرائع/ 600 / 18 ) کتاب السرائر 3 ) .336 -320 (17) .426 -425 /43 (16)
(21) .596 / 350 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 281 ؛ جواهر الکلام 43 -280 / 20 ) الروضۀ البهیۀ 10 ) .336 / 274 ؛ جواهر الکلام 43 / البهیۀ 10
.353 -352 / 60 ؛ جواهر الکلام 43 / 41 ؛ ریاض المسائل 14 / 23 ) الروضۀ البهیۀ 10 ) .344 -343 (22) .339 -338 / جواهر الکلام 43
. 24 ) احکام النساء/ 52 ؛ النهایۀ/ 748 )
ص: 68
سایر احکام: کسی که در اعضاي وضو و غسل او جراحت وجود دارد و رساندن آب به آن امکان ندارد، وظیفهاش طهارت جبیرهاي
است (() جبیره). خون زخم در بدن یا لباس نمازگزار تا قبل از بهبود زخم، معفوّ است و براي نماز زیان ندارد هرچند زیاد باشد؛
لیکن در اینکه مطلقا معفوّ است یا تنها در فرض جریان داشتن خون به گونهاي که در تمام وقت نماز جاري باشد و متوقّف نگردد و
اگر جلوگیري از «26» . زردابۀ زخم پاك است، مگر آنکه آلوده به خون باشد «25» . ازالۀ آن نیز مشقّت داشته باشد، اختلاف است
از شرایط «27» . منکر متوقّف بر کشتن یا مجروح کردن فاعل آن باشد، بنابر مشهور تنها با اذن امام علیه السّلام یا نایب او جایز است
شاهد، بلوغ است؛ از این رو، شهادت کودك پذیرفته نیست؛ لیکن شهادت پسر بچۀ ده ساله یا بیشتر در جراحت پذیرفته است.بر این
«28» . مطلب ادعاي اجماع شده است
جراحی؛ ج 3، ص: 68
جراحی: شاخهاي از پزشکی.جراحی عبارت است از هر گونه عملی در جهت تشخیص یا درمان بیماریها، آسیبها و ناهنجاریها که
مستلزم شکافتن پوست یا مخاط باشد. از آن در بخش مسائل مستحدثه سخن گفتهاند.
؛286 -285 / 28 ) التنقیح الرائع 4 ) .383 / 27 ) جواهر الکلام 21 ) .135 / ی 1 􀀀 26 ) العروة الوثق ) .107 -100 / 25 ) جواهر الکلام 6 )
.15 -11 / جواهر الکلام 41
ص: 69
عمل جراحی روي بیمار به منظور مداوا کردن وي یا پیشگیري از بیماري به وسیلۀ پزشک حاذق، در فرض لازم بودن چنین کاري
درمان) (() تشریح) (() بخیه) (() سزارین) ()) «2» . بلکه در صورت توقف زندگی و سلامت بیمار بر آن واجب است «1» ، جایز
جراحی پلاستیک؛ ج 3، ص: 69
جراحی پلاستیک [جراحی ترمیمی]: شاخهاي از جراحی.جراحی پلاستیک عبارت است از عمل بازسازي، اصلاح و بهبود شکل
ظاهري عضوي، مانند بینی و فک. 1عنوان یاد شده از عناوین جدید است که در بعضی کتب فقهی معاصران و در پاسخ استفتائات
از احکام آن سخن گفتهاند.انجام دادن جراحی پلاستیک، جایز است؛ هرچند برخی در جواز آن در صورتی که صرفاً براي زیبایی
و تغییر چهرة اصلی- و نه برطرف کردن نقص و زشتی عارضی همچون سوختگی- انجام گیرد، اشکال کردهاند. جراحی پلاستیک
صفحه 75 از 457
مداواي مرض محسوب نمیشود؛ بنابر این، چنانچه همراه لمس یا نظر به نامحرم باشد، جایز نیست. مگر در مورد سوختگی و مانند
آن، که اضطرار به لمس و نظر باشد. 2
جراحی ترمیمی؛ ج 3، ص: 69
() جراحی پلاستیک
جرئت؛ ج 3، ص: 69
جرئت: جسارت.جرئت عبارت است از جسارت در امري و اقدام به کاري که احتمال خطر یا انحراف در آن هست. از آن به
مناسبت در باب اجتهاد و تقلید و قضاء سخن گفتهاند.برخی، بسیار جرئت نداشتن مجتهد در فتوا را از شرایط جواز تقلید از او
برشمردهاند؛ بنابر این، تقلید از مجتهدي که در فتوا دادن نهایت جرئت را دارد جایز نیست؛ 1 لیکن برخی گفتهاند: چنانچه زیادي
جرئت ناشی از تبحّر و
2 ( 1 فرهنگ بزرگ سخن. ( 4 (3) . 223 ؛ الفقه و المسائل الطبیۀ/ 9 / 2) هدایۀ الامّۀ 1 ) .232 / 1) هدایۀ العباد (گلپایگانی) 2 )
. 1 الفوائد الحائریۀ/ 341 ؛ مفاتیح الاصول/ 578 (5) . 78 و 81 / 363 و 544 ؛ ارشاد السائل/ 172 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 2 / صراطالنجاة 1
ص: 70
تتبع بسیار و تسلّط مجتهد بر ادلّه و قواعد و فروع مختلف باشد نه تنها نقص به شمار نمیرود، بلکه مزیتی است که موجب تعیّن
تقلید از او میشود؛ مگر آنکه زیادي جرئت ناشی از کج سلیقگی مجتهد و انحراف وي از شیوة اجتهاد مقبول یا کم تقوایی او
«3» . براي قاضی مکروه است در دادگاه به قدري نرمی و ملاطفت از خود نشان دهد که دو طرف دعوا جرئت پیدا کنند «2» . باشد
(() تجرّي)
جرب؛ ج 3، ص: 70
جَرَب: گري، گال.جرب نوعی بیماري پوستی مسريِ ناشی از رشد انگلی خاص در نقاط مرطوب پوست مانند کشالۀ ران است که
باعث خارش شدید میشود. از آن به مناسبت در باب حج نام بردهاند.بنابر قول به حرمت خارج کردن خون از بدن براي محرم (()
احرام) موارد ضروري همچون خاراندن بدن براي مبتلا به جرب، استثنا شده است، هرچند منجر به بیرون آمدن خون گردد. 1حیوان
مبتلا به جرب (جَرباء) از قربانی حج کفایت نمیکند 2 (() قربانی).
جَرْباء؛ ج 3، ص: 70
() جَرَب
جرجیر؛ ج 3، ص: 70
جِرجیر: تره تیزك (شاهی).جرجیر گیاهی خوراکی است که طعمی تند و طبعی گرم دارد و از آن به مناسبت در باب اطعمه و اشربه
نام بردهاند.در روایاتی چند از خوردن جرجیر، بویژه در شب نهی، و از آن به سبزي بنی امیّه یاد شده است. 1 از این رو، خوردن آن
مکروه شمرده شده است. 2
-408 / 388 ؛ جواهر الکلام 18 / 1 الدروس الشرعیۀ 1 (4) .84 / 3) جواهر الکلام 40 ) .475 / 452 ؛ الدر النضید 1 / 2) القول الرشید 1 )
صفحه 76 از 457
-196 / 1 وسائل الشیعۀ 25 (6) .140 / 437 ؛ جواهر الکلام 19 / 2 الدروس الشرعیۀ 1 (5) . 409 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 193 م 452
. 2 الکافی فی الفقه/ 279 ؛ الجامع للشرائع/ 391 (7) .198
ص: 71
جرح؛ ج 3، ص: 71
جرح: گواهی بر فسق شاهد، مقابل تزکیه/ اخبار از صفتی سلب کنندة وثوق از راوي حدیث، مقابل تعدیل/ جراحت وارد کردن (()
جراحت).از جرح به معناي نخست در باب قضاء و به مناسبت در باب تجارت سخن رفته است.جایگاه جرح: از راههاي اثبات مدّعا
نزد قاضی، شهادت دو مرد عادل (بیّنه) است. با جهل قاضی به عدالت شاهد، فحص از آن قبل از صدور حکم بر وي واجب است.
این فحص یا از طریق مدّعی انجام میگیرد؛ بدین معنا که قاضی از وي- که اقامۀ بیّنه کرده است- میخواهد عدالت گواهان خود
با اقامۀ بیّنه (() بینّه) بر عدالت شهود از سوي مدّعی، عدالت آنان نزد «1» . را ثابت کند و یا خود قاضی عهدهدار این امر میگردد
قاضی ثابت میشود؛ لیکن در اینکه قاضی میتواند به صرف ثبوت عدالت شهود نزد وي، حکم صادر کند یا بر او واجب است قبل
قول دوم به مشهور نسبت داده شده است. «2» . از صدور حکم از منکر بپرسد که وي بیّنهاي بر فسق شهود دارد یا نه، اختلاف است
بنابر وجوب نیز در اینکه این امر مطلقا بر قاضی واجب است یا تنها در صورت جهل منکر به داشتن چنین حقّی (اقامۀ بیّنه بر «3»
فسق)، اختلاف است. 4با مثبت بودن پاسخ منکِر و تقاضاي مهلت از قاضی براي اقامۀ بیّنه، قاضی به او مهلت میدهد. مدّت مهلت-
برخی بر اطلاق، اشکال «5» . بنابر آنچه به مشهور نسبت داده شده- سه روز است؛ بدون تفصیل بین دوري مسافت بیّنه و نزدیکی آن
شرایط جرح کننده: آنچه در پذیرش بیّنه معتبر است- مانند عدالت، کمتر از دو نفر نبودن و متّهم نبودن- در قبول «6» . کردهاند
جرح نیز معتبر است. علاوه بر آن، علم جرح کننده به شرایط جرح و تعدیل و آنچه سبب خروج از عدالت میشود نیز در پذیرش
چگونگی جرح: بنابر قول مشهور، جرح باید همراه با بیان سبب آن به تفصیل صورت گیرد و گرنه «7» . جرح وي، شرط است
«8» . پذیرفته نخواهد بود
(2) . 71 ؛ اسس القضاء و الشهادة/ 95 / ی [تکملۀ] 3 􀀀 76 و 83 ؛ العروة الوثق / 115 ؛ مفتاح الکرامۀ 20 -110 / 1) جواهر الکلام 40 )
/ 159 ؛ المهذّب 2 / 5) المبسوط 8 ) .86 / 3 و 4 فقهالصادق 25 (3) 193 -192 / 586 ؛ جواهر الکلام 40 / 159 ؛ المهذّب 2 / المبسوط 8
154 ؛ جواهر -153 / 6) مجمع الفائدة 12 ) .164 - 693 ؛ اسس القضاء و الشهادة/ 163 / 145 ؛ کفایۀ الاحکام 2 / 586 ؛ ارشاد الأذهان 2
8) جواهر الکلام ) .77 / 212 ؛ مفتاح الکرامۀ 20 / 7) مستند الشیعۀ 18 ) .336 -335 / 193 ؛ کتاب القضاء (گلپایگانی) 1 / الکلام 40
.116 /40
ص: 72
تعارض جرح با تزکیه: با امکان جمع بین بیّنۀ جرح و بیّنۀ تعدیل (() بیّنه تعدیل)، بیّنۀ جرح مقدّم میشود، مگر آنکه بیّنۀ تعدیل به
چیزي شهادت دهد که بر بیّنۀ جرح پوشیده مانده باشد که در این صورت بیّنۀ تعدیل مقدّم میگردد. اگر جمع بین دو بیّنه ممکن
نباشد، در اینکه کدام یک مقدّم میشود، اختلاف است (() تزکیه).از موارد استثنا شده از حرمت غیبت (() غیبت)، جرح شهود نزد
از جرح به معناي دوم در علم رجال بحث شده است.براي شناخت راویان حدیث و میزان مقبولیّت و وثاقت آنان، «9» . قاضی است
به کتب رجالی رجوع میشود. نظر ارائه شده در بارة یک راوي یا مدح او است، یا ذمّ او، یا هر دو و یا هیچ کدام. اصطلاح جرح
راوي در جایی به کار میرود که در کتاب رجالی از او مذمّت شده باشد (مثلًا آمده باشد: فلان راوي انحراف عقیدتی دارد یا اهل
غلُوّ است). چنان که اصطلاح تعدیل دربارة راوياي به کار میرود که از او ستایش شده باشد.در اینکه حقیقت جرح و تعدیل
شهادت است یا صرف اخبار، اختلاف است. مشهور قول دوم است. بنابر قول اوّل، آنچه در جرح کنندة شاهد (بیّنه) معتبر است در
صفحه 77 از 457
آیا جرح یا تعدیل راوي «10» . جرح کنندة راوي نیز معتبر خواهد بود، بر خلاف قول دوم که جرح یک عادل نیز کفایت میکند
اگر یک رجالی، راوياي را تعدیل و رجالیاي دیگر او را جرح «11» . بدون بیان سبب آن پذیرفته است؟ مسئله محلّ اختلاف است
کرده باشد، در تقدیم جرح بر تعدیل یا عکس آن و یا رجوع به مرجّحات و اخذ به قول راجح یا ارجح، اختلاف است. برخی
گفتهاند: در فرض مطلق بودن مفاد یکی و مقیّد بودن مفاد دیگري، میان آن دو جمع، و در نتیجه به مقیّد عمل میشود. برخی دیگر
«12» . در فرض اطلاق مفاد هر دو (جرح و تعدیل) قول جارح را مقدّم دانستهاند
.57 -55 (12) .52 (11) . 31 و 39 ، 10 ) رجال الخاقانی/ 27 ) .354 / 9) کتاب المکاسب 1 )
ص: 73
جرذ؛ ج 3، ص: 73
جُرَذ: موش بزرگ.کلمات لغویان در معناي جرذ مختلف است؛ موش نر، موش نر بزرگ، موش بزرگ خاکستري رنگ وموش
از آن در باب طهارت نام «1» . بزرگ صحرایی؛ لیکن جمع بین آنها و ارجاع بعضی معانی به بعضی دیگر امکانپذیر است
بردهاند.آیا ظرفی که جرذ در آن مرده باید هفت بار شسته شود یا سه بار کفایت میکند؟ مسئله اختلافی است. اقوال دیگر در مسئله
برخی، حکم «2» . عبارت است از: دوبار شستن، یک بار شستن که با آن ازالۀ نجاست شود و یک بار شستن پس از ازالۀ نجاست
«4» . برخی نیز در تعمیم آن به سایر موشها تردید کردهاند «3» . جرذ را به دیگر انواع موش تعمیم دادهاند
جرعه؛ ج 3، ص: 73
جرعه: مقداري نوشیدنی که در یک بار نوشیدن به گلو وارد میشود.عنوان یاد شده در باب طهارت آمده است.نوشیدن جرعهاي از
آب گرم حمام هنگام دخول به حمام مستحب است و موجب پاکیزگی مثانه میگردد. 1
جرم؛ ج 3، ص: 73
جِرم: مادّة داراي جسمیّت محسوس و ملموس.از احکام آن در باب طهارت سخن گفتهاند.در تطهیر نجاست، ازالۀ جرم آن لازم
است و بدون ازالۀ جرم، شیء نجس شده پاك نمیگردد. 1 چنان که پاك کنندگی
(3) .302 / 372 ؛ مستند الشیعۀ 1 -368 / 2) جواهر الکلام 6 ) .368 / جواهر الکلام 6 ؛« جرذ » 1) لسان العرب و مجمع البحرین/ واژة )
/ 1 رسائل الشهید الثانی 1 (6) .536 / 1 الحدائق الناضرة 5 (5) .461 / 4) المعتبر 1 ) .370 / 191 ؛ جواهر الکلام 6 / جامع المقاصد 1
.358 / 572 ؛ کتاب الطهارة (شیخ انصاري) 5
ص: 74
خورشید منوط به برطرف شدن جرم نجاست از شیء متنجس است. بنابر این، نجاساتی همچون خون که جرم آنها با تابش آفتاب
نجاسات).چربی، چرك و مواد آرایشیاي که جرم دارند حائل و مانع به ()) «2» زوال نمییابد به وسیلۀ خورشید پاك نمیشوند
تخلّی رو به جرم (قرص) ماه و خورشید «3» . شمار میروند و بر طرف کردن آنها براي وضو، غسل و تطهیر نجاست، واجب است
«4» . مکروه است
جرم؛ ج 3، ص: 74
جُرم: گناه، بزه.جُرم در لغت به معناي گناه و خطا و در اصطلاح عبارت است از هر نوع عملی که در شرع ممنوع، و داراي کیفر
صفحه 78 از 457
دنیوي، همچون حدّ، تعزیر، قصاص، دیه و کفّاره و یا اخروي باشد؛ خواه در ارتباط با خود مجرم باشد، مانند ترك نماز و روزه و
نوشیدن شراب و یا در ارتباط با دیگري، همچون ضرب و جرح و کشتن کسی.بنابر این، جرم در اصطلاح فقهی مرادف معصیت
است (() گناه)؛ هرچند در اصطلاح حقوقی جرم به فعل یا ترك عملی که بر اساس قانون، قابل کیفر و یا مستلزم اقدامات تأمینی و
تربیتی باشد، تعریف شده است. بنابر این، بین تعریف فقهی و حقوقی عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا برخی افعال، از قبیل
ترك نماز از منظر فقهی، جرم به شمار میروند؛ در حالی که از منظر حقوقی جرم محسوب نمیشوند.چنان که عکس آن نیز
متصور است. (() جنایت)
جرموق؛ ج 3، ص: 74
جُرموق: نوعی کفش.جرموق در لغت به کفشی گفته میشود که بر روي موزه میپوشند؛ اعم از آنکه ساق داشته باشد یا نه. 1
برخی فقها گفتهاند: ظاهر این است که جرموق بدون ساق است؛ 2 لیکن در کلمات بسیاري از فقها جرموق به کفش ساق دار معنا
شده است. 3
؛ 14 ؛ مجمع الرسائل (عبادات)/ 111 / 356 و 361 ؛ جامع الشتات 1 ،240 -239 / ی 1 􀀀 3) العروة الوثق ) *260 / 2) جواهر الکلام 6 )
1 مجمع البحرین/ (5) .339 / 74 ؛ الروضۀ البهیۀ 1 -73 / 4) الحدائق الناضرة 2 ) .222 / 65 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / مجمع المسائل 1
.199 / 49 ؛ ریاض المسائل 3 / 197 ؛ ذکري الشیعۀ 3 / 3 تحریر الاحکام 1 (7) .102 -101 / 2 مجمع الفائدة 2 (6) .« جرمق » واژة
ص: 75
عنوان یاد شده در باب طهارت و صلات به کار رفته است.در وضو مسح کردن بر حائل از قبیل جرموق جز در حال اضطرار (()
در صحّت نماز گزاردن با کفشی که تنها روي پا- و نه ساق- را میپوشاند اختلاف «4» . اضطرار) و تقیّه (() تقیّه) صحیح نیست
کفش) ()) «5» . است. نماز خواندن با کفشی که ساق پا را میپوشاند، مانند خفّ (() خفّ) و جرموق صحیح است
جرّ ولاء؛ ج 3، ص: 75
جَرّ وَلاء: انتقال ولاي عتق فرزندان برده از مولاي آزاد کنندة مادرشان به مولاي آزاد کنندة پدر یا جدّ پدري.از آن به مناسبت در
باب ارث سخن گفتهاند.ولاي عتق از اسباب ارث بردن مولا از بردهاي است که او را آزاد کرده است.ولاي عتق فرزندان کنیز آزاد
شده که پس از آزادي وي از بردهاي به دنیا آمدهاند از آنِ مولاي کنیز است و به موجب این ولاء مولاي کنیز از فرزندان او در
صورت نداشتن وارثی دیگر، با شرایطی ارث میبرد؛ لیکن اگر پس از آن، پدر آنان آزاد شود این ولاء از مولاي کنیز به مولاي
پدر فرزندان منتقل میشود و به اصطلاح جرّ ولاء رخ میدهد. همچنین با آزاد شدن جدّ پدري فرزندان، بنابر تصریح برخی، ولاي
عتق به مولاي وي منتقل میگردد؛ لیکن اگر پس از جدّ پدري، پدر نیز آزاد گردد، ولایت دوباره به مولاي پدر منتقل میشود و
این بار جرّ جرّ ولاء پدید میآید. 1شرایط: 1. پدر هنگام ولادت فرزند، برده باشد. بنابر این، اگر در اصل آزاد باشد ولاء تحقق
نمییابد و اگر بردة آزاد شدة مولاي دیگري باشد، ولاء ابتدایی از آنِ آزاد کنندة پدر خواهد بود نه مادر و جرّ ولاء تحقق
نمییابد. 2. مادر، کنیز آزاد شدهاي باشد که آزاد کننده بر او ولایت دارد، نه آزاد
1 جواهر الکلام (6) .106 -105 / 498 ؛ جامع المقاصد 2 / 5) تذکرة الفقهاء 2 ) .232 / 214 ؛ جواهرالکلام 2 -213 / 4) الخلاف 1 )
.247 -245 /39
ص: 76
بالاصاله و یا کنیز آزاد شدهاي که کسی بر او ولایت ندارد. 3. پدر آزاد شود. بنابر این، اگر پدر بر بردگی بمیرد جرّ ولاء تحقق
صفحه 79 از 457
نمییابد. 4. فرزندان مستقیم آزاد نشوند، بلکه آزادي آنان به تبع آزادي مادر باشد. بنابر این، اگر فرزند پس از ولادت یا همراه کنیز
ولاء). ()) «2» . پس از حامله شدن آزاد شود جرّ ولاء تحقق نمییابد و ولاي عتق از آنِ آزاد کنندة آنان خواهد بود
جرّي؛ ج 3، ص: 76
جِرّي [جِرّیث]: نوعی ماهی بدون پولک.برخی لغویان آن را به مارماهی معنا کردهاند؛ 1 لیکن توأمان ذکر شدن آن دو در روایات
2 و کلمات فقها، 3 ظهور در مغایرت آنها با یکدیگر دارد. عنوان یاد شده در باب اطعمه و اشربه آمده است.جرّي از ماهیهاي حرام
گوشت است که خوردن آنها حرام است و خورنده تعزیر (() تعزیر) میشود. 4 خرید و فروش آن نیز حرام و باطل است. 5 در
برخی روایات، جرّي از مسوخ شمرده شده که خداوند گروهی از بنی اسرائیل را به صورت آن مسخ کرده است 6 (() مسوخ).
جریان؛ ج 3، ص: 76
جریان: روان شدن.از احکام آن در باب طهارت و صلات سخن رفته است.طهارت: در اینکه در مفهوم غَسْل (شستن) جاري شدن
آب نهفته و بدون جریان، غَسل تحقق نمییابد یا چنین نیست، اختلاف است. معروف میان فقها قول اوّل است؛ بنابر این قول، وضو
و غُسل با مرطوب کردن دست و کشیدن بر بدن، بدون جریان آب بر اعضا صحیح نخواهد بود. 1 در حکم یاد شده تفاوتی بین
حال اختیار و اضطرار نیست؛ هرچند برخی، تنها در حال اختیار آن را معتبر دانستهاند. 2
/ 2 الکافی (کلینی) 1 (4) .« جرر » و « جرث » 1 لسان العرب/ واژة (3) .219 -218 / 423 ؛ قواعد الاحکام 3 -422 / 2) کشف اللثام 8 )
؛ 4 النهایۀ/ 576 و 713 (6) .276 / 3 المقنع/ 423 ؛ الإنتصار/ 400 ؛ المراسم العلویۀ/ 207 ؛ المبسوط 6 (5) .219 / 350 و 6 ،346
1 جواهر (9) .107 / 6 وسائل الشیعۀ 24 (8) .222 / 5 کتاب السرائر 2 (7) .244 -243 / 537 ؛ جواهر الکلام 36 -536 / المهذّب 2
.195 / 2 مستند الشیعۀ 2 (10) .287 -283 / الکلام 2
ص: 77
و یا- بنابر تصریح برخی- از محلّ «3» بنابر قول به اعتبار جریان در غَسل، تحقق آن به انتقال آب از جزئی به دو جزء دیگر عضو
()) «5» بنابر مشهور، در تحقق عنوان آب جاري، جوشیدن از زمین و جریان شرط است «4» . خود به محلّی دیگر از عضو خواهد بود
آب جاري).براي تطهیر مثل لباسی که با بول پسربچۀ شیرخوار قبل از غذا خور شدن، نجس شده، ریختن آب به محلّ نجس کفایت
صلات: نماز گزاردن در مجراي «6» . میکند و نیازي به فشردن آن نیست؛ لیکن در لزوم جریان آب بر محلّ نجس اختلاف است
«7» . آب مکروه است. برخی، حکم را به محلّی که جریان آب در آن فعلیّت دارد یا احتمال میرود جریان یابد، اختصاص دادهاند
جریب؛ ج 3، ص: 77
جَریب: واحد وزن/ واحد مساحت.جریب به هر دو معنا در کلمات فقها به کار رفته است.جریب به معناي نخست، در گذشته
پیمانهاي بوده که وزن اشیا با آن سنجیده میشد؛ لیکن در مقدار آن همچون مقدار قفیز (() قفیز) اختلاف است. برخی، چهار و
برخی، ده قفیز گفتهاند. برخی گفتهاند: ممکن است مقدار جریب در بلاد مختلف متفاوت باشد و در بعضی شهرها به مقدار یک
قفیز باشد. 1مقدار جریب به معناي دوم بر حسب مناطق مختلف، متفاوت است. 2 البته جریب به این معنا داراي اثر شرعی نیست، بر
خلاف جریب به معناي نخست.عنوان یاد شده در باب دیات آمده است.دیۀ کشتن سگ نگهبان مزرعه بنابر مشهور یک قفیز گندم
است که باید به صاحبش بپردازد؛ 3 لیکن در روایتی از امام صادق علیه السّلام، دیۀ آن یک جریب گندم تعیین شده است. 4
برخی، آن را مطابق احتیاط دانستهاند. 5
صفحه 80 از 457
. 164 و 167 -160 / 6) جواهر الکلام 6 ) .112 / 5) التنقیح (الطهارة) 1 ) .194 -193 / 4) مستند الشیعۀ 2 ) .283 / 3) جواهر الکلام 2 )
(11) .345 -344 / 3 ریاض المسائل 14 (10) .277 / 2 بحار الانوار 75 (9) .289 -288 / 1 جامع المدارك 6 (8) .345 -344 /8 .(7)
.604 / 5 تحریر الوسیلۀ 2 (12) .226 / 4 وسائل الشیعۀ 29
ص: 78
جِرّیث؛ ج 3، ص: 78
() جِرّي
جریدتین؛ ج 3، ص: 78
جَریدَتَین: دو شاخۀ بدون برگ.جریده به معناي شاخۀ درخت خرما است که برگ آن جدا شده باشد؛ لیکن در کلمات فقها معناي
از آن در باب طهارت سخن گفتهاند.گذاشتن جریدتین در «1» . آن توسعه یافته و بر غیر شاخۀ درخت خرما نیز اطلاق شده است
کیفیت «3» . و در صورت ترك آن قبل از دفن، مستحب است بعد از دفن روي قبر گذاشته شود «2» . کفن میّت مستحب مؤکّد است
و نوع: جریده باید تر و تازه باشد و جریدة خشک کفایت نمیکند؛ لیکن مستحب است از چوب درخت خرما باشد. نسبت به
جایگزین جریدتین از چوب درخت خرما در صورت عدم دسترسی به آن، اختلاف است. بنابر قول مشهور، چوب درخت سدر و با
نبود آن، شاخۀ درخت بید و با عدم دسترسی به آن، چوب هر درختِ تر و تازه کفایت میکند. قول مقابل مشهور، تقدیم چوب
درخت بید بر درخت سدر است. برخی، پس از چوب درخت بید، درخت انار را ذکر کردهاند. برخی دیگر، چوب مطلق درختِ تر
اندازه: در مقدار درازاي «4» . و تازه را جایگزین درخت خرما کردهاند، بدون آنکه درختی را بر درختی دیگر ترجیح دهند
جریدتین اختلاف است. مشهور، اندازة آن را اندازة استخوان ذراع دانستهاند. برخی، اندازة آن را یک وجب و برخی دیگر چهار
انگشت ذکر کردهاند. بعضی نیز اختلاف دیدگاهها در طول، یعنی اندازة استخوان ذراع، یک وجب و چهار انگشت را به ترتیب به
کیفیت گذاردن: بنابر مشهور یکی از دو چوب به صورت عمودي در طرف راست «5» . مراتب استحباب و فضیلت حمل کردهاند
میّت، از ترقوه (() ترقوه) به سمت
/ 2) جواهر الکلام 4 ) .350 / 225 ؛ کتاب الطهارة (شیخ انصاري) 4 / 381 ؛ مستند الشیعۀ 3 / الوافی 24 ؛« جرد » 1) لسان العرب/ واژة )
5) الروضۀ البهیۀ ) .84 -83 / ی 2 􀀀 42 ؛ العروة الوثق -41 / 4) الحدائق الناضرة 4 ) .84 / ی 2 􀀀 3) العروة الوثق ) .83 / ی 2 􀀀 233 ؛ العروة الوثق
.238 -236 / 421 ؛ جواهر الکلام 4 /1
ص: 79
آداب: نوشتن نام میّت و «6» . پایین، چسبیده به بدن، و دیگري در طرف چپ به همین نحو، بین پیراهن و سرتاسري گذاشته میشود
اللّ علیه و آله و امامت یکایک ائمّه علیهم السّلام، بر جریدتین،
􀀀
نام پدر او و شهادت میّت به یکتایی خدا و رسالت پیامبر صلّی ه
«7» . مستحب است
جریره؛ ج 3، ص: 79
جَریره: جنایت خطایی.جریره در لغت به معناي جنایت و گناه است 1 و مراد از آن در کلمات فقها جنایت خطایی است که موجب
ثبوت دیه بر عاقله (() عاقله) میشود. از آن در باب ارث سخن گفتهاند.سبب ارث بردن یا نسب است یا سبب.سبب دو نوع است:
زوجیّت و ولاء. ولاء سه قسم است. یکی از آنها ولاء ضمان جریره است؛ یعنی کسی در ازاي ارث بردن از مضمون، دیۀ جنایت
صفحه 81 از 457
خطایی او را بر عهده میگیرد 2 (() ولاء).هرگاه پدر از جریرة فرزند و نیز میراث او نزد حاکم شرع تبرّي جوید، به قول برخی قدما،
چنانچه فرزند بمیرد و مالی از او باقی بماند، نزدیکان پدر از او ارث میبرند، نه پدر؛ 3 لیکن بر ثبوت ارث براي پدر- نه نزدیکان
او- حتی با تبرّي وي، ادعاي اجماع شده است. 4
جریمه؛ ج 3، ص: 79
() جُرم
جریمۀ نقدي؛ ج 3، ص: 79
جریمۀ نقدي: محکوم شدن بزهکار به پرداخت مال.از آن در باب حدود و تعزیرات سخن گفتهاند.از کیفرهایی که در شرع مقدس
براي ارتکاب برخی جرایم قرار داده شده، تعزیر است. در شرع براي تعزیر اندازهاي معین
2 الرسائل العشر (شیخ طوسی)/ (9) .« جرر » 1 مجمع البحرین/ واژة (8) .85 / ی 2 􀀀 7) العروة الوثق ) .243 -241 / 6) جواهرالکلام 4 )
.286 / 4 کتاب السرائر 3 (11) . 167 ؛ اصباح الشیعۀ/ 374 / 3 المهذّب 2 (10) .269
ص: 80
نشده و مقدار آن بستگی به نظر حاکم شرع دارد. لیکن این مسئله مورد بحث است که آیا تعزیر تنها اختصاص به کیفر بدنی
(تازیانه) دارد یا جریمههاي نقدي (تعزیر مالی) را نیز دربر میگیرد؟ البته این بحث در میان قدما و متأخران مطرح نیست. آنچه که
به عنوان مصداق تعزیر در کلمات فقها آمده، تازیانه زدن و یا علاوه بر آن، زندان و توبیخ است؛ لیکن درمیان معاصران، تعدادي از
()) «1» . تعزیر مالی سخن گفته و در مصداق بودن جریمۀ نقدي براي تعزیر، و در نتیجه، مشروعیت تعزیر مالی، اختلاف کردهاند
تعزیر).
جز؛ ج 3، ص: 80
چیدن
جزاء؛ ج 3، ص: 80
جزاء: مقابل شرط/ کفّاره (() کفّاره)/ مکافات عمل (() ثواب) (() عقوبت).جزا به معناي نخست، در باب نذر به کار رفته
است.جزاي نذر (متعلّق نذر) باید عبادتی از عبادات، مانند حج، روزه، نماز، قربانی، و صدقه باشد 1 (() نذر).
جزاف؛ ج 3، ص: 80
() بیع مجازفه
جزاي نقدي؛ ج 3، ص: 80
() جریمۀ نقدي
جزء؛ ج 3، ص: 80
صفحه 82 از 457
جزء: بخشی معیّن از مرکب.جزء به بخشی معیّن از شیء مرکب اطلاق میشود؛ چنان که به قسمتهاي مختلف یک جزء بعض
میگویند.جزء گاهی در مقابل شرط به کار میرود، مانند اجزاي نماز، از قبیل رکوع و سجود در مقابل شرایط آن، همچون طهارت
و روبه قبله بودن. تفاوت جزء با شرط در این کاربرد آن است که جزء ماهیّت شیء مرکب را تشکیل میدهد؛ لیکن شرط خارج از
ماهیت شیء مرکب میباشد؛ هرچند در صحّت آن دخیل است. در این مقاله به برخی احکام جزء که در بابهاي طهارت، صلات و
وصیت
341 ؛ النفی و -329 / 156 ؛ دراسات فی ولایۀ الفقیه 2 -155 / 411 ؛ الدر المنضود (گلپایگانی) 2 -410 / 1) تحریر الاحکام 5 )
.377 / 1 جواهر الکلام 35 (2) .131 / التغریب/ 28 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 2
ص: 81
آمده، اشاره میکنیم و تفصیل آن در مدخلهاي مربوط خواهد آمد.طهارت: واجب است اجزاي جدا شده از میّت با خود او دفن
و «2» بر اجزاي داراي حیات که از موجود زنده جدا میشود حکم میّت جاري میگردد و در نتیجه نجس خواهد بود «1» . گردد
صلات: «3» . مسّ آن در صورتی که استخوان داشته باشد بنابر مشهور موجب وجوب غسل مسّ میّت (() غسل مسّ میّت) است
اخلال عمدي به اجزاي واجب نماز، مانند قرائت و اخلال، مطلقا حتی از روي سهو در اجزاي رکنی، از قبیل رکوع و دو سجده
در «5» . خلل در نماز).قضاي اجزاي فراموش شده جز در فراموشی یک سجده و تشهد واجب نیست ()) «4» موجب بطلان نماز است
من الرحیم در ابتداي هر سوره- جز سورة توبه که 􀀀 اللّ الرح
􀀀
بسم ه «6» . اینکه نیّت از اجزاي عبادت است یا از شرایط آن، اختلاف است
()) «7» اللّ ندارد- آیهاي مستقل و جزء سوره است؛ هرچند از برخی قدما نقل شده که در غیر سورة حمد جزء سوره نیست
􀀀
بسم ه
بسمله).وصیّت: کسی که به جزئی از مالش براي دیگري وصیّت کرده، بدون آنکه مقدار آن را معیّن کند، در اینکه باید یک دهمِ
«8» . ثلث مالش را به او بدهند یا یک هفتمِ آن را، در مسئله دو قول است
جزئیت؛ ج 3، ص: 81
جزئیت: جزء بودن چیزي براي عملی مرکب، مانند سوره براي نماز.جزئیت از احکام وضعی است (() حکم وضعی).
جزع؛ ج 3، ص: 81
جَزَع: بی تابی و ناشکیبی در مصیبت.از آن در باب طهارت و ظهار سخن رفته است.جزع کردن در مرگ عزیز خود، مکروه و
موجب از بین رفتن پاداش شکیبایی بر مصیبت است. چنان که لطمه زدن و
33 ؛ مستمسک / ی 3 􀀀 4) العروة الوثق ) .340 / 3) جواهر الکلام 5 ) .314 -312 / 2) مستمسک العروة 1 ) .117 / ی 2 􀀀 1) العروة الوثق )
/ 7) جواهر الکلام 9 ) *153 -150 / 243 ؛ جواهر الکلام 9 / 6) ذکري الشیعۀ 3 ) .414 -409 / 5). مستمسک العروة 7 ) .594 / العروة 6
.317 /28 (8) .296
ص: 82
خراش وارد کردن بر سر و صورت، کندن و چیدن مو از روي بی تابی در مرگ کسی جایز نیست. بر عدم جواز ادعاي اجماع شده
«2» . هرچند برخی، لطمه و خراش وارد کردن بر خود را، در صورتی که ضرر قابل توجهی نداشته باشد، جایز دانستهاند «1» ؛ است
در جواز داد زدنِ خارج از «3» . گریبان چاك کردن مرد جز در مرگ پدر و برادر جایز نیست. در حرمت آن بر زن اختلاف است
در برخی مصادیق جزع، مانند کندن مو و خراشیدن «4» . حدّ معمول در مرگ کسی، اختلاف است. بسیاري آن را حرام دانستهاند
صورت توسط زن و گریبان چاك کردن مرد در مرگ فرزند و همسر، علاوه بر حرمت، کفّاره ثابت است و کفّارة آن کفّارة
صفحه 83 از 457
برخی بر زن در چیدن موي خود کفّارة افطار روزة «5» . شکستن قسم (اطعام یا پوشاندن ده مسکین و یا آزاد کردن ده بنده) است
از حرمت جزع، جزع کردن «6» . ماه رمضان (آزاد کردن بنده، دو ماه روزه گرفتن یا شصت مسکین اطعام دادن) را واجب دانستهاند
«8» . و- به تصریح برخی- سایر ائمه و انبیاي الهی استثنا شده است «7» اللّ الحسین علیه السّلام
􀀀
بر سالار شهیدان، اباعبد ه
جزع یمانی؛ ج 3، ص: 82
جَزْع یمانی: از سنگهاي معدنی.جزع یمانی سنگی است منسوب به یمن که از معادن عقیق در یمن استخراج میشود و شبیه عقیق
است. رنگ آن سیاه و سفید است، بسان چشم، به گونهاي که چشم را در سیاهی و سفیدي بدان تشبیه میکنند. جزع یمانی انواعی
است که خطوطی مستقیم و ممتد دارد. 1از عنوان یاد شده در باب صلات نام « جزع بقرانی » دارد.کمیابترین نوع آن معروف به
بردهاند.
؛153 / 4) الحدائق الناضرة 4 ) .367 / 3) جواهر الکلام 4 ) .131 / ی 2 􀀀 2) العروة الوثق ) .173 / 189 ؛ کتاب السرائر 1 / 1) المبسوط 1 )
235 ؛ صراط / 7) التنقیح (الطهارة) 9 ) .132 / ی 2 􀀀 185 ؛ العروة الوثق -183 (6) .186 / 5) جواهر الکلام 33 ) .131 / ی 2 􀀀 العروة الوثق
.« جزع » 1 لغت نامۀ دهخدا و مجمع البحرین/ واژة (9) .371 / 8) جواهر الکلام 4 ) .300 / النجاة 5
ص: 83
مستحب است. «3» و نیز نماز گزاردن با آن «2» به دست کردن انگشتري با نگین جزع یمانی
جزم؛ ج 3، ص: 83
جَزم: ساکن کردن حرف آخر کلمه (() وقف)/ یقین (() قطع).
جَزور؛ ج 3، ص: 83
() شتر
جزیره؛ ج 3، ص: 83
به آن (اهل جزیره) در باب صلات و زکات به کار رفته « اهل » جزیره: سرزمینی بین دجله و فرات. 1عنوان یاد شده با اضافۀ
است.بنابر قول مشهور، براي اهل جزیره مستحب است هنگام استقبال جهت نماز، اندکی به چپ متمایل گردند 2 (() تیاسر).بنابر
قول مشهور، افضل در پرداخت زکات فطره (() زکات فطره) پرداخت قوت غالب هر منطقه است؛ از این رو گفتهاند: بر اهل جزیره
مستحب است گندم یا جو پرداخت کنند. 3 برخی قدما پرداخت گندم یا جو را بر آنان واجب دانستهاند. 4
جزیرة العرب؛ ج 3، ص: 83
جزیرة العرب [ارضُالعرب]: پهناورترین شبه جزیرة جهان، واقع در جنوب غربی آسیا.جزیرة العرب، شبه جزیرة بزرگی است، واقع
ی الیه جنوب غربی آسیا که از سه طرف در حصار آب قرار دارد؛ از غرب به دریاي سرخ، که حدّ فاصل جزیرة العرب و 􀀀 در منته
قارّة آفریقا است؛ از جنوب به اقیانوس هند و از شرق به دریاي عمّان و خلیج فارس. تنها از شمال با کویت، عراق و شامات ارتباط
زمینی دارد. به سبب جریان رودها، از جمله فرات در قسمت شمالی آن- که شبه جزیره را تقریباً به صورت جزیره در آورده است-
اکثر جغرافی نویسان و مورخان آن جا را جزیرة العرب نامیدهاند.
صفحه 84 از 457
373 ؛ وسائل / 3) مستند الشیعۀ 4 ) .375 / 74 ؛ مهذّب الاحکام 5 / 472 ؛ ذکري الشیعۀ 3 / 2) جامع عباسی/ 347 ؛ الکافی (کلینی) 6 )
282 ؛ مستمسک -279 / 3 الحدائق الناضرة 12 (6) .64 / 2 مختلف الشیعۀ 2 (5) .« جزر » 1 مجمع البحرین/ واژة (4) .96 / الشیعۀ 5
.174 / 4 المهذّب 1 (7) .415 -413 / العروة 9
ص: 84
جزیرة العرب از نظر جغرافیایی به پنج بخش تقسیم میشود: حجاز (بخشی از ساحل شرقی دریاي سرخ با شهرهایی چون مکّه،
مدینه، جدّه و طائف)، تهامه (واقع در جنوب حجاز)، نجد (واقع در شرق حجاز)، عروض (واقع در ناحیۀ شرقی شبه جزیره) و یمن
(واقع در قسمت جنوبی شبه جزیره).امروزه بخش بزرگی از شبه جزیرة العرب را کشور عربستان سعودي تشکیل میدهد.کشورهاي
از این عنوان در باب جهاد سخن «1» . یمن، کویت، امارات متحدة عربی، قطر و عمّان از دیگر سرزمینهاي تشکیل دهندة آن هستند
در اینکه مراد از جزیرة العرب چیست، اختلاف «2» . گفتهاند.بنابر قول مشهور، سکونت کفّار در جزیرة العرب جایز نیست
حجاز)؛ لیکن برخی دیگر، اعم از آن دانسته و سکونت کفّار را در تمامی () «3» است.برخی، آن را خصوص حجاز دانستهاند
«4» . جزیرة العرب جایز ندانستهاند
جزیه؛ ج 3، ص: 84
جزیه: مالیات دریافتی از اهل ذمّه.جزیه به مالیاتی اطلاق میشود که دولت اسلامی از اهل کتاب (() اهل کتاب) در قبال اقامت آنان
در بلاد اسلامی و مصونیّت از تعرّض دیگران به آنان، بر اساس قرارداد ذمّه، دریافت میکند. 1 از این عنوان در باب جهاد سخن
اللّ علیه و
􀀀
رفته است.حکم: گرفتن جزیه- به تصریح قرآن 2 و سنّت- نه تنها مشروع، بلکه واجب است و در زمان رسول خدا صلّی ه
آله و پس از آن حضرت از اهل کتاب دریافت میشد. آنان در قلمرو حکومت اسلامی بین سه امر مخیّر بودند: پذیرش اسلام،
جنگ و التزام به شرایط ذمّه (() اهل ذمّه). با پذیرش امر سوم، موظّف به پرداخت جزیه بودند.جزیه دهنده: جزیه تنها از سه طایفه
پذیرفته میشود: یهودیان، مسیحیان و مجوسیان. در قبول جزیه از صابئان (() صابئه) و سامریّه (() سامریّه) به جهت اختلاف در
صدق اهل کتاب بر آنان، اختلاف است. 3
-334 / 212 ؛ تذکرة الفقهاء 9 / 47 ؛ تحریر الاحکام 2 / 3) المبسوط 2 ) .291 -289 / 2) جواهر الکلام 21 ) .137 / 1) معجم البلدان 2 )
(7) . 2 توبه/ 29 (6) .227 / 1 جواهر الکلام 21 (5) .498 / 465 ؛ غایۀ المراد 1 / 39 ؛ جامع المقاصد 3 / 4) الدروس الشرعیۀ 2 ) *335
.232 -227 / 3 جواهر الکلام 21
ص: 85
اگر کافر حربی (() اهل حرب) مدّعی انتساب به یکی از گروههاي سه گانۀ یاد شده باشد و جزیه بدهد از او پذیرفته میشود و
اللّ علیه و آله به یکی
􀀀
کفّاري که پس از بعثت پیامبر صلّی ه «4» . نیازي به اقامۀ بیّنه (() بیّنه) نیست، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود
جزیه گیرنده: متولّی «5» . از سه طایفه یاد شده گرویدهاند راهی جز پذیرش اسلام ندارند؛ از این رو، جزیه از آنان پذیرفته نمیشود
اللّ علیه و آله و پس از آن حضرت، امام معصوم یا نایب او- اعم از نایب خاص در زمان حضور و نایب
􀀀
امر جزیه رسول خدا صلّی ه
عام در عصر غیبت در صورت مبسوط الید بودن و قدرت اجرایی داشتن- است.قرارداد عقد ذمّه با اهل کتاب و گرفتن جزیه از
ایشان تنها در حیطۀ وظایف آنان است. در فرض مبسوط الید نبودن، اگر حاکم جائرِ مسلمانی با اهل کتاب قرارداد ذمّه امضا و جزیه
شرایط جزیه دهنده: بلوغ، عقل و مرد بودن از شرایط جزیه دهنده است. از این رو، از بچه، «6» . دریافت کند محکوم به صحّت است
دیوانه، و زن کتابی جزیه گرفته نمیشود. در وجوب جزیه بر دیوانه ادواري (() دیوانگی) اختلاف است؛ لیکن اگر سلامتش یک
سال به طول بینجامد جزیه بر او واجب است؛ هرچند پس از آن دیوانه شود.کودك کتابیِ بالغ شده و نیز دیوانۀ عاقل گشته، از
صفحه 85 از 457
بنابر مشهور، «7» . سوي دولت اسلامی بین پذیرش اسلام و پرداخت جزیه مخیّر میشوند و در صورت امتناع، حربی به شمار میروند
آزاد بودن نیز شرط دیگر جزیه دهنده است؛ از این رو، از برده جزیه گرفته نمیشود. در اصل وجوب جزیه بنابر مشهور، تفاوتی بین
فقیر و غنی نیست؛ لیکن در نحوة پرداخت، به فقیر تا زمان تمکّن مالی وي مهلت داده میشود. همچنین صومعه نشینان و راهبان اهل
کتاب در این جهت با دیگران یکسانند. پیرمردان، نابینایان و زمین گیران اهل کتاب نیز بنابر مشهور محکوم به پرداخت جزیهاند.
مقدار و زمان پرداخت جزیه: جزیه بنابر مشهور، بلکه بر آن ادعاي اجماع شده، «8»
(7) .391 / 501 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 1 / 180 و 182 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 263 ؛ مهذّب الاحکام 15 -262 (6) .316 (5) .235 (4)
.393 / 240 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 1 -238 / 8) جواهر الکلام 21 ) .177 / 244 ؛ مهذّب الاحکام 15 / جواهر الکلام 21
ص: 86
سقف مشخصی ندارد؛ بلکه زمام آن به دست حاکم اسلامی است و او هرگونه که مصلحت باشد، از نظر کمیّ و کیفی، مقدار و
نسبت به زمان پرداخت، ظاهر فتاواي فقها، بلکه صریح کلمات بعضی، تکرار جزیه در هر سال است؛ «9» . نوع آن را تعیین میکند
لیکن برخی گفتهاند: زمام آن به دست امام علیه السّلام است و او هرگونه صلاح ببیند براي آن، زمان تعیین میکند؛ هرسال، دو
بنابر تصریح برخی، پرداخت جزیه در آخر سال واجب میشود؛ لیکن به گفتۀ برخی دیگر، شرط اداي «10» . سال یک بار و یا بیشتر
اگر «11» . آن در هر زمان (اوّل، وسط یا آخر سال) در عقد جزیه صحیح است و چنانچه شرط نشود، در آخر سال واجب میگردد
امّا «12» ؛ ذمّی قبل از پایان سال و یا بنابر مشهور بعد از پایان سال و پیش از پرداخت جزیه مسلمان شود، جزیه از او ساقط میگردد
اگر پس از پایان سال بمیرد بنابر مشهور جزیه از وي ساقط نمیگردد و از ترکۀ او گرفته میشود و اگر در اثناي سال بمیرد در اینکه
جزیه یا بر سرانه (و «13» . جزیه از او ساقط میگردد یا به مقدار زمانی که از سال گذشته از ترکۀ او برداشت میشود، اختلاف است
فرد فرد) اهل کتاب قرار داده میشود و یا بر زمینهاي آنان. در جواز قراردادن جزیه بر هر دو (سرانه و زمین) اختلاف است. برخی
قدما و اکثر متأخران قائل به جواز جمع بین آن دو در ابتدا هستند، امّا اگر در ابتدا جزیه بر یکی از آن دو قرار داده شد، تغییر و
تبدیل آن به دیگري جایز نیست. برخی گفتهاند: نزاع و اختلاف یادشده بر حسب ظاهر، لفظی است؛ بدین معنا که مراد قائلان به
عدم جواز جمع، صورتی است که یکی از آن دو در ابتدا تعیین شده باشد نه مطلقا، که در این فرض، عدم جواز تغییر بعد از تعیین
اللّ علیه و آله جزیه تنها به مهاجران داده میشد. پس از آن،
􀀀
مصرف جزیه: در زمان رسول خدا صلّی ه «14» . ابتدایی اجماعی است
مجاهدان- که در دفاع از اسلام و حمایت از مسلمانان در جایگاه مهاجران قرار دارند- مستحقان
/ 258 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 11 ) جواهر الکلام 21 ) .396 -395 / 258 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 1 (10) .245 / 9) جواهرالکلام 21 )
(14) .396 / 260 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 1 / 207 ؛ جواهر الکلام 21 / 13 ) تحریر الاحکام 2 ) .258 / 12 ) جواهر الکلام 21 ) .500
.499 / 252 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -249 / جواهر الکلام 21
ص: 87
اللّ علیه و آله به مجاهدان، ادعاي اجماع کردهاند.
􀀀
برخی بر اختصاص مصرف جزیه پس از دوران رسول خدا صلّی ه «15» . جزیهاند
گروه سوم، فقراي مسلمان «17» . بعضی دیگر، مصالح مسلمانان را طبق صلاحدید امام علیه السّلام بر مصرف یادشده افزودهاند «16»
اختلاف یادشده در فرض وجود مجاهدان است. در فرض نبود «18» . را نیز در کنار مجاهدان در ردیف مستحقان جزیه آوردهاند
برخی گفتهاند: گرفتن جزیه از حاکم جائر براي «19» . آنان، جزیه در مصالح مسلمانان، از جمله تأمین نیاز فقرا، هزینه میشود
«20» . مسلمانان غیر نیازمند نیز جایز است
جستن؛ ج 3، ص: 87
صفحه 86 از 457
جَستن: جهیدن، پریدن.عنوان یاد شده در بابهاي طهارت، صلات، و نکاح آمده است.از اسباب جنابت (() جنابت) بیرون آمدن منیّ
است. در فرض مشتبه شدن رطوبت بیرون آمده بین منیّ و سایر رطوبتها، خروج آن با جستن (دَفْق) از نشانههاي منیّ دانسته شده
است؛ هرچند در اینکه جستن به تنهایی نشانه است یا همراه با شهوت و سستی بدن و یا توأم با یکی از آن دو (شهوت یا سستی
بدن) اختلاف است. 1در بیمار، خروج با شهوت یا با سستی بدن- بنابر اختلاف اقوال- کافی است؛
185 ؛ غنیۀ النزوع/ 203 ؛ المختصر النافع/ 111 ؛ الجامع للشرائع/ 235 ؛ الدروس الشرعیۀ / 15 ) النهایۀ/ 193 ؛ الوسیلۀ/ 204 ؛ المهذّب 1 )
/ 18 ) کتاب السرائر 1 ) . 17 ) المقنعۀ/ 274 ؛ المراسم العلویۀ/ 143 ) .95 / 16 ) المؤتلف من المختلف 2 ) .498 / 41 ؛ غایۀ المراد 1 /2
1 (21) .262 / 20 ) جواهر الکلام 21 ) .878 / 229 ؛ کفایۀ الاحکام 2 / 19 ) اجوبۀ المسائل المهنّائیّۀ/ 118 ؛ مسالک الافهام 13 ) .474
.13 - 3 و 8 / جواهر الکلام 3
ص: 88
در صدق عنوان باکره (() باکره) بر دوشیزهاي که «2» . چنان که بنابر تصریح برخی در زن نیز خروج با شهوت کفایت میکند
پریدن). (() خون جهنده). ()) «3» بکارتش بر اثر پریدن و مانند آن- و نه آمیزش- زایل شده اختلاف است
جست وجو؛ ج 3، ص: 88
جست وجو: تفحّص، تلاش براي یافتن چیزي.عنوان یاد شده در بابهاي اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، زکات، خمس، حج،
نکاح، طلاق، اطعمه و اشربه، لقطه، و شهادات به کار رفته است.اجتهاد و تقلید: بنابر قول مشهور، مبنی بر وجوب تقلید از مجتهد
اعلم، در صورت تعدد مجتهدان و علم به اختلاف فتاواي آنان، هرچند به اجمال و نیز علم اجمالی به اعلم بودن یکی از ایشان،
جست وجو براي یافتن مجتهد اعلم واجب است. با جهل به وجود اعلم در میان آنان، در وجوب فحص اختلاف است و با جهل به
اختلاف فتاوا، جست وجو واجب نیست، مگر بنابر قول به وجوب تقلید اعلم، حتّی در فرض عدم اختلاف فتوا 1 (() اعلم).اگر مقلّد
در جامع الشّرایط بودن مجتهد خود شک کند، در صورتی که شکش به قبل (آغاز تقلید از او) برگردد، فحص از جامع شرایط
بودن وي واجب است؛ لیکن اگر در آغاز به واجد شرایط بودن مجتهد علم داشته و سپس نسبت به بقاي شرایط شک عارض شده
باشد، فحص واجب نیست. 2طهارت: اگر کسی در طهارت و نجاست چیزي شک کند، بنابر طهارت آن میگذارد و لازم نیست
تفحّص کند؛ هرچند تحصیل علم ممکن باشد، مگر آنکه شیء مشکوك پیشینۀ نجاست داشته باشد که در این صورت بنا را بر
نجاست آن میگذارد. 3بنابر قول برخی، با شک در وجود حائل و مانع در اعضاي وضو یا غسل،
1 التنقیح (4) .165 -164 / 120 ؛ مسالک الافهام 7 / 3) جامع المقاصد 12 ) .15 / 256 ؛ مستمسک العروة 3 / 13 ؛ مستند الشیعۀ 2 (2)
/ 36 ؛ مستمسک العروة 1 / ی 1 􀀀 2 العروة الوثق (5) .29 / 29 ؛ مهذّب الاحکام 1 / 165 ؛ مستمسک العروة 1 - (الإجتهاد و التقلید)/ 163
.447 / 150 ؛ مستمسک العروة 1 / ی 1 􀀀 3 العروة الوثق (6) .69
ص: 89
جست وجو «4» . تفحّص لازم نیست. بر مسئله ادعاي اجماع نیز شده است. برخی، تفحص را تا حدّ حصول اطمینان واجب دانستهاند
جهت یافتن آب براي وضو یا غسل در فرض احتمال وجود آن و وسعت وقت، واجب است. حدّ تفحّص- که پس از آن تیمّم
واجب میشود- در آبادي، یأس از دستیابی به آب و در بیابان، یأس از وجود آن در توشۀ خود و همراهان و اطراف است. در مقدار
جست وجو نسبت به اطراف اختلاف است؛ بنابر قول مشهور، مقدار آن در زمین ناهموار به اندازة برد یک تیر (حدود دویست گام)
صلات: در صورت عدم امکان تحصیل علم به جهت قبله، جست «5» . و در زمین هموار به اندازة برد دو تیر از چهار طرف است
و چنانچه بدون تفحّص به یک طرف نماز بخواند، واجب است اعاده کند، مگر آنکه «6» . وجو براي تحصیل ظنّ به آن واجب است
صفحه 87 از 457
زکات، خمس «7» . نماز را با قصد قربت به طور اتفاقی روبه قبله و یا- به تصریح برخی- با انحراف کمتر از نود درجه خوانده باشد
و حج: مشهور میان فقها عدم لزوم فحص در شبهات موضوعی (() شبهۀ موضوعی) است؛ لیکن عدهاي در برخی موارد، مانند شک
در رسیدن مال به حدّ نصاب در زکات و شک در تحقق ربح در خمس و نیز شک در حصول استطاعت، فحص را واجب دانستهاند.
نکاح: ازدواج با زنی که مدّعی است شوهر ندارد و در عدّه نیست، جایز است و تفحّص از صحّت ادعاي وي لازم نیست. «8»
بنابر تصریح برخی، تفحّص از شوهردار بودن زن پس از «9» . برخی، در صورت متهم بودن زن، به احتیاط تفحّص را لازم دانستهاند
طلاق: زنی که سه طلاقه شده، اگر ادعا کند با محلّل (() محلّل) ازدواج کرده، ادعایش «10» . ازدواج موقت با وي مکروه است
پذیرفته میشود و شوهر اوّل بدون جست وجو میتواند با او ازدواج کند، مگر آنکه متهم به دروغگویی باشد که در این صورت،
«11» . برخی تفحّص را لازم دانستهاند
(6) .164 -162 / ی 2 􀀀 80 ؛ العروة الوثق -79 / 5) جواهر الکلام 5 ) .343 / 54 ؛ مستمسک العروة 2 / 380 و 2 ،356 / ی 1 􀀀 4) العروة الوثق )
/ 213 ؛ موسوعۀ الإمام الخوئی 11 / 309 ؛ مستمسکالعروة 5 / ی 2 􀀀 7) العروة الوثق ) *196 / 301 ؛ مستمسک العروة 5 / ی 2 􀀀 العروة الوثق
-130 / 9) الحدائق الناضرة 24 ) .128 -126 / 104 ؛ معتمد العروة 1 -103 / 314 ؛ مستمسک العروة 10 / 8) مصباح الفقیه 13 ) .485
11 ) مهذّب الاحکام ) .292 / 10 ) تحریر الوسیلۀ 2 ) .253 / 433 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 621 ؛ مستمسک العروة 14 / ی 5 􀀀 131 ؛ العروة الوثق
.160 / 65 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 3 /26
ص: 90
زنی که شوهرش مفقود شده در صورتی که به حاکم شرع مراجعه کند، حاکم ضمن تعیین مهلت چهار ساله براي او، از حال
شوهرش تفحّص میکند و در صورت نیافتن او، زن را طلاق و پس از انقضاي عدّة وفات، به او اجازة ازدواج با مردي دیگر
«13» ی بودن آن لازم نیست 􀀀 اطعمه و اشربه: در خرید گوشت و پوست و مانند آن از بازار مسلمانان، تفحّص از مذکّ «12» . میدهد
() تذکیه).لقطه: بر کسی که مالی را پیدا کرده، واجب است براي یافتن مالک آن تا یک سال به گونۀ تعریف (() تعریف) جست
شهادات: در صورت محرز نبودن عدالت شاهد براي حاکم، باید نسبت به عدالت او تفحّص کند. البته- بنابر قول «14» . وجو کند
برخی قدما- با علم حاکم به اسلام یا ایمانِ شاهد، نیازي به تفحّص از عدالت او نیست. همچنین برخی، در صورت تزکیۀ شاهد
تزکیه). ()) «15» توسط منکِر، تفحّص را لازم ندانستهاند
جسد؛ ج 3، ص: 90
() بدن
جعاله؛ ج 3، ص: 90
جُعاله: التزام به پرداخت عوضی معلوم در ازاي انجام دادن کاري.جُعاله- که جِعاله و جَعاله هم خوانده شده- در لغت عبارت است
از مالی که در ازاي انجام دادن کاري براي عامل قرار داده میشود و شرعاً عبارت است از تعهّد
112 ؛ مفتاح -110 / 15 ) جواهر الکلام 40 ) .315 -314 / 14 ) مهذّب الاحکام 23 ) .138 /36 (13) .293 / 12 ). جواهر الکلام 32 )
.76 / الکرامۀ 20
ص: 91
به پرداخت مالی معین در برابر انجام دادن کاري حلال و درخور اعتناي عقلا، مانند آنکه کسی بگوید: هرکس گمشدة مرا بیابد
به آن که درخواستِ «2» . برخی آن را به انشاي چنین تعهّدي با عبارت بیانگر آن، تعریف کردهاند «1» . فلان مبلغ را به او میدهم
صفحه 88 از 457
جعاله، عنوان بابی مستقل «3» . گویند « جَعیله » یا « جُعل » و به مال تعهد شده « عامل » به کنندة کار ،« جاعل » انجام دادن کار را میکند
در فقه است که از احکام آن در این باب به تفصیل سخن گفتهاند.ماهیّت جعاله: در اینکه جعاله عقد است (() عقد) یا ایقاع (()
ایقاع) یا نوعی تسبیب عرفی و عقلایی و یا به اختلاف موارد و خصوصیات، متفاوت میباشد، اختلاف است. برخی از آن جهت که
در تحقق جعاله ایجاب کافی است و نیازي به قبول نیست، آن را ایقاع دانستهاند، و برخی از آن جهت که انجام دادن کار توسط
تفاوت جعاله با اجاره: تفاوت جعاله با اجارة اعمال، آن است «4» . عامل، قبول به شمار میرود، آن را در ردیف عقود بر شمردهاند
که در اجاره (() اجاره) به نفس عقد، مستأجر مالک عمل، و اجیر مالک اجرت میشود؛ بر خلاف جعاله که عامل پس از انجام
دادن کار مستحق اجرت میگردد. برخی نیز تفاوت آن دو را در معیّن بودن منفعت و عوض در اجاره و عدم لزوم تعیین کار و-
مشروعیّت: جعاله از «5» . بنابه قولی- عوض در جعاله، دانستهاند.ضمن آنکه در عقد بودن اجاره اختلافی نیست، بر خلاف جعاله
تعهّدهاي مشروع است که هر عمل حلالِ مورد اعتناي عقلا که انجام دادن آن بر عامل واجب نباشد، میتواند موضوع آن قرار
ارکان: صیغه، جاعل، عامل، عمل و جُعل ارکان جعاله به شمار میروند. 1. صیغه: جعاله با هر لفظ بیانگر اذن در انجام «6» . گیرد
«7» . دادن کاري در ازاي عوض، محقق میشود. همچنین است نوشته، مانند نوشتن اطلاعیّه در مطبوعات و رسانهها و مانند آن
در جعاله بنابر قول به ایقاع یا تسبیب بودن آن، قبول لازم «8» . جعاله میتواند مطلق یا مقیّد به زمان، مکان و یا حالتی خاص باشد
نیست و بنابر قول به
3) تحریر الوسیلۀ ) .586 / 187 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / 2) جواهر الکلام 35 ) .195 -194 / 149 ؛ الانوار اللوامع 12 / 1) مسالک الافهام 11 )
/ 5) الروضۀ البهیۀ 4 ) .203 -202 / 190 ؛ مهذّبالاحکام 18 -189 / 150 ؛ جواهر الکلام 35 -149 / 4) مسالک الافهام 11 ) 586 /1
189 ؛ مهذّب الاحکام / 7) جواهر الکلام 35 ) .192 -191 / 439 ؛ جواهر الکلام 35 / 6) الروضۀ البهیۀ 4 ) .586 / 439 ؛ تحریر الوسیلۀ 1
.189 / 8) جواهر الکلام 35 ) .201 /18
ص: 92
2. جاعل: در جاعل اهلیّت داشتن براي جعاله شرط است؛ از «9» . عقد بودن، قبول فعلی کفایت میکند و نیازي به قبول لفظی نیست
این رو، جاعل باید عاقل، رشید (() رشد) و غیر محجور (() حجر) باشد و نیز اذنی که به انجام دادن کاري میدهد ناشی از قصد
توأم با اختیار او باشد. بنابر این، جعاله از دیوانه، سفیه (() سفاهت)، محجور (کسی که نمیتواند به حکم حاکم شرع در مالش
تصرف کند) و از روي شوخی یا اکراه (() اکراه) صحیح نیست. 3. عامل: ویژگیهاي معتبر در جاعل در عامل شرط نیست. آنچه در
عامل لازم است امکان تحصیل کار مورد نظر جاعل است؛ در حدي که براي انجام دادن آن مانعی شرعی یا عقلی وجود نداشته
باشد.بنابر این، کودك ممیّز حتی بدون اذن ولیّ میتواند عامل باشد؛ لیکن غیر ممیّز و دیوانه، بنابر قول به عقد بودن جعاله، فاقد
اهلیّتاند و بنابر قول به ایقاع یا تسبیب بودن آن، برخی به جهت امکان تحقق عمل و وجود قصد- به معناي مطلق اراده- در آنان
جعاله را صحیح دانستهاند.در مقابل، برخی دیگر، به جهت فقدان قصد انجام کار در برابر عوض در افراد یاد شده، آن را صحیح
4 عمل: جعاله بر هر عملِ داراي منفعت عقلایی صحیح است؛ هرچند خصوصیاتِ آن «10» . ندانستهاند. عامل لازم نیست معیّن باشد
معلوم نباشد؛ چون غرض از مشروعیّتِ جعاله انجام دادن کاري است که غالباً خصوصیات آن مجهول است، مانند پیدا کردن
5. جُعل (عوض): عوض در جعاله بنابر مشهور باید با «11» . گمشده که مقدار مسافت و زمان لازم براي پیدا کردن، نامعلوم است
پیمانه یا وزن یا شمارش و یا غیر آن، در حدي که رفع غرر گردد، معلوم باشد؛ بنابر این، جعاله در صورت مجهول بودن عوض
باطل است. برخی گفتهاند: مراد قائلان به اشتراط معلوم بودن عوض در جعاله، بطلان عوض است نه اصل عقد و در نتیجه عامل
مستحق اجرت المثل خواهد بود. البته در صورت بطلان عقد نیز عامل مستحق اجرت المثل است، با این تفاوت که در صورت
صحّت جعاله و بطلان عوض، اجرت المثل، در جعاله عوض
صفحه 89 از 457
.208 -206 / 189 و 196 ؛ مهذّب الاحکام 18 / 10 ) جواهر الکلام 35 ) .191 -189 / 189 ؛ جواهر الکلام 35 / 9) جامع المقاصد 6 )
.193 -191 / 11 ) جواهر الکلام 35 )
ص: 93
واقع میشود؛ لیکن بنابر قول جمعی، در صورتی که جهالت مانع تسلیم عوض نباشد، اشکالی ندارد، مانند آنکه جاعل بگوید:
هرکس فلان گمشده را بیابد، نصف آن از آنِ او باشد و یا صاحب کالا به دلال بگوید: از فلان مبلغ هر چه بیشتر فروختی از آنِ
در خصوص بردة گمشده در صورت مجهول بودن جُعل بنابر قول مشهور، اگر در همان شهر بیابد، مستحق یک «12» . خودت باشد
«13» . دینار و اگر در شهري دیگر بیابد مستحق چهار دینار است. این حکم، بنابر تصریح عدّهاي در شتر گمشده نیز جاري است
احکام: جعاله، قبل از اقدام عامل، از سوي هریک از جاعل و عامل قابل فسخ است. و پس از اقدام و قبل از اتمام کار، از سوي
عامل قابل فسخ است و در این صورت، بنابر قول منسوب به مشهور، عامل مستحق اجرت نخواهد بود. برخی، به مقدار کار انجام
شده، وي را مستحق اجرت دانستهاند، بویژه در جایی که اجرت قابل تقسیم و سبب فسخ، سببی غیر اختیاري باشد، مانند جایی که
اگر جاعل بعد از شروع عامل به کار، جعاله را فسخ کند باید اجرة المثل «14» . عامل نصف دیوار جعالهاي را بسازد و سپس بمیرد
عامل پس از اتمام کار و تحویل مورد جعاله، استحقاق اجرت پیدا میکند. بنابر این، «15» . کار انجام شده را به عامل بپردازد
در صورتی که جُعل براي فردي «16» . گمشدهاي را که یافته، چنانچه قبل از تحویل فرار کند، یابنده مستحق اجرت نخواهد بود
با تعدّد عوامل، جُعل به «17» . خاص قرار داده شود و دیگري کار درخواستی را انجام دهد، انجام دهنده مستحق اجرت نخواهد بود
نسبت نقش هر یک در انجام دادن کار بین آنان تقسیم میشود و در صورت تساوي در نقش، به طور مساوي بین آنان تقسیم
جاعل میتواند فرد اجنبی باشد؛ مثل اینکه کسی اعلام کند: هرکس گمشدة فلانی را پیدا کند، من فلان مبلغ به او «18» . میگردد
«19» . میدهم، که در این صورت، پرداخت جُعل بر عهدة او خواهد بود نه صاحب گمشده
-215 / 200 ؛ مهذّبالاحکام 18 -198 / 195 ؛ جواهر الکلام 35 -194 / 14 ) جامع المقاصد 6 ) .207 -205 (13) .195 -193 (12)
؛209 (18) .197 (17) .198 -197 / 16 ) جواهر الکلام 35 ) .216 / 199 ؛ مهذّب الاحکام 18 -198 / 15 ) جواهر الکلام 35 ) .217
.197 / 19 ) جواهر الکلام 35 ) .214 / مهذّب الاحکام 18
ص: 94
جعرانه؛ ج 3، ص: 94
روایت «1» . جعْرانه: از میقاتها.جعرانه محلی است بیرون از حرم در مسیر طائف به مکّه که فاصلهاش تا مکّه یک بَرید (() برید) است
اللّ علیه و آله پس از بازگشت از غزوة حنین از جعرانه براي به جا آوردن عمرة مفرده (() عمرة
􀀀
شده است که رسول خدا صلّی ه
هم ضبط شده است.از این عنوان در باب حج سخن گفتهاند.براي کسانی « جَعِرّانه » و « جِعِرّانه » در منابع لغوي «2» . مفرده) احرام بست
که میقاتشان جهت گزاردن عمرة مفرده ادنی الحلّ (() ادنی الحلّ) است افضل آن است که از جعرانه، تنعیم (() تنعیم) و یا حدیبیّه
«4» . برخی گفتهاند: افضل جعرانه، سپس تنعیم و پس از آن حدیبیّه است «3» . (() حدیبیّه) محرم شوند
جعفر علیه السّلام؛ امام؛ ج 3، ص: 94
اباعبداللّ ، فرزند امام باقر
􀀀
جعفر علیه السّلام؛ امام: ششمین پیشوا از امامان معصوم علیهم السّلام.امام جعفر صادق علیه السّلام، با کنیۀ ه
اللّ علیه و آله است و از آنجا که تلاشهاي گسترده و همهجانبۀ
􀀀
علیه السّلام و ششمین جانشین از دوازده جانشین رسول خدا صلّی ه
آن حضرت موجب استحکام پایههاي مذهب امامی و گسترش فقه شیعی گشت، مذهب شیعه را مذهب جعفري و فقه شیعه را فقه
صفحه 90 از 457
جعفري نامیدهاند (() شیعه).
(4) .393 -388 / 640 ؛ معتمد العروة 2 / ی 4 􀀀 3) العروة الوثق ) .299 / 341 و 14 / 2) وسائل الشیعۀ 11 ) .142 / 1) معجم البلدان 2 )
.119 / 194 ؛ جواهر الکلام 18 / تذکرة الفقهاء 7
ص: 95
ائمّه). ()) «1» . زیارت امام صادق علیه السّلام در قبرستان بقیع مستحب است
جعفر بن ابی طالب؛ ج 3، ص: 95
جعفر بن ابی طالب: فرزند جناب ابوطالب بن عبدالمطلب و برادر امیرالمؤمنان علی علیه السّلام.جناب جعفر از اصحاب گرانقدر
اللّ علیه و آله و فرماندة سپاه اسلام در جنگ موته است و در همین جنگ، دستهایش قطع گردید و به شهادت
􀀀
رسول خدا صلّی ه
رسید. در روایتی آمده است: خداوند در عوض دو دست، دو بال به وي عنایت کرده که با آنها در بهشت پرواز میکند. بدین
اللّ علیه و آله، از جمله جعفر طیّار در موته مستحب
􀀀
جهت به جعفر طیّار ملقّب گشت. 1زیارت یاران صالح و نیک رسول خدا صلّی ه
اللّ علیه و آله به
􀀀
است. 2از نمازهاي مستحب، که فضیلت بسیار و ثواب بی شمار دارد نماز جعفر طیّار است که رسول خدا صلّی ه
ایشان تعلیم دادند 3 (() نماز جعفر طیّار).
جعفري؛ ج 3، ص: 95
جعفري: شیعۀ دوازده امامی.جعفري منسوب به امام جعفر صادق علیه السّلام است. منشأ این نسبت، استحکام پایهها و گسترش
مکتب و نیز فقه شیعه به وسیلۀ آن حضرت است؛ هرچند مکتب تشیّع در پرتو هدایت و رهبري چهارده معصوم، یعنی رسول خدا
اللّ علیه و آله و اهل بیت آن حضرت شکل گرفته و استوار گشته است (() شیعه).جُعْل () جعاله
􀀀
صلّی ه
جَعلی؛ ج 3، ص: 95
() حیله
جعه؛ ج 3، ص: 95
جِعَه: مایع مست کننده، بر گرفته شده از جو 1 (() فقاع). (() خمر).
.16 / 222 ؛ الدروس الشرعیۀ 2 /100 2 (3) .83 / 1 بحار الانوار 82 (2) .436 / 88 ؛ الحدائق الناضرة 17 -87 / 1) جواهر الکلام 20 )
.3 / 1 جواهر الکلام 6 (5) .49 / 3 وسائل الشیعۀ 8 (4)
ص: 96
جَعیله؛ ج 3، ص: 96
() جعاله
جغد؛ ج 3، ص: 96
و معمولًا «1» جغد: پرندة معروف.از آن به مناسبت در باب تجارت و اطعمه و اشربه نام بردهاند.جغد از پرندگان حرام گوشت است
صفحه 91 از 457
از آن به عنوان طعمه براي شکار دیگر پرندگان- که با دیدن آن گِردش جمع میشوند- استفاده میشود. در جواز خرید و فروش
«2» . جغد به دلیل منفعت یاد شده اختلاف است
جفا؛ ج 3، ص: 96
جَفا: رفتار خلاف ادب و احترام. 1در روایات از برخی رفتارها به عنوان مصادیق جفا نام برده و از آنها نهی شده است که در بابهایی
()) همچون طهارت، صلات، حج و نکاح از آن سخن گفتهاند.برخی از این رفتارها عبارت است از: استنجا با دست راست 2
استنجاء)، ایستاده بول کردن، 3 بول کردن در آب راکد، 4 ترك جِلسۀ استراحت 5 (() جلسۀ استراحت)، دمیدن و پف کردن در
محلّ سجده، 6 سلام نکردن به مؤمن، 7 ترك زیارت امام حسین علیه السّلام، 8 به کار گرفتن مهمان 9 و آمیزش کردن بدون
اللّ علیه و آله،- از
􀀀
ملاعبه. 10 فقها حکم به کراهت این امور کردهاند. برخی، در بعضی موارد، همچون ترك زیارت پیامبر صلّی ه
این جهت که ترك زیارت مستلزم جفا به آن حضرت و حرام است- قائل به حرمت آن و وجوب وادار کردن مسلمانان به زیارت
قبر شریف وي ازسوي حاکم اسلامی شدهاند. 11
جفت؛ ج 3، ص: 96
جُفت: اندامی در پستانداران.جفت که از آن به مشیمه نیز تعبیر میشود، اندامی است در پستانداران که
2 (4) *110 / 276 ؛ الوافی 6 / 1 مرآة العقول 10 (3) .1017 / 263 ؛ المنتهی (ق) 2 / 2) تحریر الاحکام 2 ) .339 / ي 6 􀀀 1) کلمۀ التقو )
/ 5 ذکري الشیعۀ 3 (7) .160 / 4 کشف الغطاء 2 (6) .84 / 3 الحدائق الناضرة 2 (5) *70 / 342 ؛ جواهر الکلام 2 / الروضۀ البهیۀ 1
(12) *397 / ي 6 􀀀 9 کلمۀ التقو (11) .68 / 8 مهذّب الاحکام 15 (10) .76 / 7 وسائل الشیعۀ 12 (9) .901 / 6 روض الجنان 2 (8) .399
.52 -51 / 444 ؛ جواهر الکلام 20 / 368 ؛ تذکرة الفقهاء 8 / 11 مختلف الشیعۀ 4 (13) . 10 الجامع للشرائع/ 454
ص: 97
در جریان آبستنی در رحم شکل میگیرد و علاوه بر رساندن غذا و اکسیژن از مادر به جنین و دفع مواد زاید جنین از طریق بند
از احکام آن در باب «1» . ناف، هورمونهایی را براي تداوم آبستنی ترشح میکند و هنگام زایمان با جنین از رحم خارج میشود
بلکه برخی بر «2» ؛ طهارت و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.طهارت: نجاست جفت محلّ بحث است. بسیاري آن را نجس دانستهاند
اطعمه و اشربه: خوردن مشیمۀ حیوان حلال «4» . دفن کردن جفتِ انسان مستحب است «3» . نجاست آن ادعاي اجماع کردهاند
برخی گفتهاند: مشیمه، بچهدان یا جفت بچه است که با او خارج میشود و «5» . گوشتی که تذکیه شده بنابر قول مشهور حرام است
برخی دیگر در عین حال که مشیمه را به بچهدان تفسیر کرده، اجتناب از جفت را نیز «6» . احتیاط واجب در اجتناب از هر دو است
مشیمه). ()) «7» . بنابر احتیاط واجب دانستهاند
جفر؛ ج 3، ص: 97
جَفر: علم حروف.علم جفر که از آن به علم تکسیر نیز تعبیر میکنند، علمی است که در آن از اقسام و خواص حروف و چگونگی
تأثیر آنها، بحث میشود. از احکام آن به مناسبت در باب تجارت و شهادات سخن گفتهاند.بنابر تصریح برخی، فراگیري علم جفر
جایز است؛ 1 لیکن برخی پیشگویی جزمی و حتمی از طریق جفر و مانند آن را حرام دانستهاند. 2علم هر کس براي خود او حجّت
است، هرچند از راه غیر متعارف همچون جفر به دست آید؛ لیکن بنابر تصریح برخی، شهادت و نیز قضاوت بر اساس آن جایز
نیست. 3 چنان که تقلید از کسی که به احکام شرع از راهی جز ادلّۀ اجتهاد
صفحه 92 از 457
؛185 / 2) منتهی المطلب 3 ) .« مشیمیات » فرهنگ جامع کاربردي فروزان/ واژة ؛« جفت » 1) فرهنگ بزرگ سخن/ واژة )
5) جواهر ) .419 / 4) کشف الغطاء 2 ) . 3) معتمد الشیعۀ/ 74 ) .351 / ي 1 􀀀 128 ؛ مصباح الهد / ی 1 􀀀 کشفالإلتباس/ 400 ؛ العروة الوثق
/ 81 و 92 ؛ کتاب المکاسب 2 / 1 جواهر الکلام 22 (8) .161 / 7) تحریر الوسیلۀ 2 ) . 6) وسیلۀ النجاة/ 619 ) .346 -345 / الکلام 36
.445 / 69 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -68 / 3 فقه الشیعۀ 2 (10) .23 / 2 مفاتیح الشرائع 2 (9) . 39 ؛ ارشاد السائل/ 97
ص: 98
«4» . (کتاب، سنّت، اجماع و عقل)، مانند جفر دست یافته، جایز نیست
جَلاء؛ ج 3، ص: 98
() کوچ
جلّال؛ ج 3، ص: 98
جَلّال: نجاستخوار (() نجاستخواري).
جلاهق؛ ج 3، ص: 98
جُلاهِق: گلولۀ گِلی.برخی، جلاهق را بر کمانی که گلولۀ گلی را با آن پرتاب میکنند اطلاق کردهاند. 1 این عنوان به مناسبت در
باب صید و ذباحه به کار رفته است.از شرایط حلّیت شکار با اسلحه نوك تیز بودن گلولۀ آن است؛ به گونهاي که بدن حیوان را
بدرد و آن را بکشد. بنابر این، شکار کردن و کشتن حیوان با گلولۀاي همچون جلاهق که بدن حیوان را نمیدرد، موجب حلّیت آن
نمیشود. 2 (() آلات صید).
جلب؛ ج 3، ص: 98
جَلَب: استقرار عامل زکات در مکانی و فرستادن کسی به محلّ مال متعلّق زکات براي انتقال آن به آن جا/ بانگ برآوردن بر اسب
اللّ علیه و آله- بنابر
􀀀
از پشت سر، هنگام مسابقه.از آن به مناسبت در باب زکات و سبق و رمایه سخن گفتهاند.رسول خدا صلّی ه
روایتی که از آن حضرت نقل شده- از جَلَب و جَنَب نهی کرده است. جَلَب همچون جَنَب (() جَنَب) دو کاربرد دارد: یکی در
مسئلۀ زکات؛ بدین معنا که عامل زکات در نقطهاي استقرار مییابد و کسی را میفرستد تا اموال متعلّق زکات را جهت دریافت
زکات آن بدان مکان منتقل کند، و دیگري در مسابقه؛ بدین گونه که کسی از پشت سر اسب مسابقه، بر او بانگ میزند تا سرعت
بیشتر گیرد و تندتر بدود. 1از آداب جمع آوري زکات آن است که عامل، همراه مالک در محلّ اموالی که زکات به آنها تعلّق
گرفته حضور یابد و زکات را دریافت کند. 2
(7) .40 / 91 ؛ جواهر الکلام 36 / 2 کتاب السرائر 3 (6) * المقنعۀ/ 578 ؛« جلهق » 1 لسان العرب/ واژة (5) .437 / 4) مصباح الاصول 3 )
.154 / 319 ؛ جواهرالکلام 15 / 2 تذکرة الفقهاء 5 (8) .229 / 100 ؛ جواهر الکلام 28 / 1 الحدائق الناضرة 24
ص: 99
جلباب؛ ج 3، ص: 99
و در کلمات فقها به تبع به کار رفته «1» جِلباب: نوعی پوشش.قرآن کریم در آیات مربوط به پوشش و ستر بانوان از جلباب نام برده
صفحه 93 از 457
است.کلمات لغویان در معناي جلباب مختلف است. بعضی آن را به چادر و مانند آن، که از سر تا پا را میپوشاند تعریف
کردهاند.بعضی دیگر آن را به پوشش بزرگتر و بلندتر از روسري و کوتاهتر از چادر که سر و گردن و سینه و مقداري پایینتر از
پوشش). ()) «2» . آن را میپوشاند و بعضی نیز به همان روسري (خِمار) تعریف کردهاند
جلحاء؛ ج 3، ص: 99
جَلحاء [جَمّاء]: حیوان بی شاخ.عنوان یاد شده در باب حج به کار رفته است.در قربانی حج، گاو یا گوسفندي که مادر زاد بدون
()) شاخ است، کفایت میکند؛ هرچند- بنابر تصریح برخی- مکروه است. 1 بعضی احتیاط واجب را در ترك آن دانستهاند. 2
قربانی).
جَلْد؛ ج 3، ص: 99
() تازیانه
جلد؛ ج 3، ص: 99
جلد: لایه یا روکش پوشانندة مجموعۀ صفحات کتاب و مانند آن/ پوست (() پوست).از جلد به معناي نخست به مناسبت در بابهاي
طهارت، زکات و تجارت سخن رفته است.نجس کردن جلد قرآن و نیز تطهیر نکردن آن پس از نجس شدن در صورتی که مستلزم
هتک آن گردد حرام 1 و تطهیر آن واجب است. 2 حکم یاد شده در فرض عدم استلزام هتک حرمت اختلافی است. 3
-144 / 388 ؛ جواهر الکلام 19 / 1 المبسوط 1 (3) .29 -27 / دلیل تحریر الوسیلۀ 6 ؛« جلب » 2) لسان العرب/ واژة ) . 1) احزاب/ 59 )
3 (7) .182 / ی 1 􀀀 2 العروة الوثق (6) *119 / 98 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / 1 جواهر الکلام 6 (5) . 2 مناسک حج (مراجع)/ 399 (4) .145
.314 / التنقیح (الطهارة) 2
ص: 100
بنابر قول برخی، تزیین جلد قرآن با طلا و نقره «4» . مسّ جلد قرآن بر محدث به حدث اکبر (جُنُب، حائض و نفساء) مکروه است
دریافت «6» . بنابر قول به حرمت فروختن قرآن، فروختن جلد و کاغذ آن و دریافت وجه در ازاي آن اشکال ندارد «5» . حرام است
«7» . اجرت براي جلد و صحافی کردن کتب ضلال (() کتب ضالّه) حرام است
جلسۀ استراحت؛ ج 3، ص: 100
جِلْسۀ استراحت: نشستن توأم با آرامش بدن بعد از سجدة دوم نماز. 1از آن در باب صلات سخن گفتهاند.بنابر مشهور، جلسۀ
استراحت بعد از سجدة دوم رکعت اوّل نمازهاي چهار رکعتی و رکعت سوم نماز، مستحب است.از برخی قدما وجوب آن نقل شده
است. 2در جلسۀ استراحت اقعاء (() اقعاء) مکروه 3 و تورّك (() تورك) براي مرد 4 و تربّع (() تربّع) براي زن 5 مستحب
است.برخی، تربّع را در جلسۀ استراحت براي مرد نیز مستحب دانستهاند. 6
جَلق؛ ج 3، ص: 100
() استمناء
صفحه 94 از 457
جَلَل؛ ج 3، ص: 100
() نجاستخواري
جَمّاء؛ ج 3، ص: 100
() جَلحاء
ی؛ ج 3، ص: 100 􀀀 جمادي الاول
ی مستحب است. 1 􀀀 ی: پنجمین ماه قمري.از آن در باب صوم نام بردهاند.روزه گرفتن در نیمۀ جمادي الاول 􀀀 جُمادي الاول
جِماع؛ ج 3، ص: 100
() آمیزش
7) المقنعۀ/ 588 ؛ الجامع ) .218 / 6) الجامع للشرائع/ 252 ؛ الحدائق الناضرة 18 ) .345 / 5) نهایۀ الإحکام 2 ) .342 / ی 1 􀀀 4) العروة الوثق )
/ 185 ؛ مستند العروة (الصلاة) 4 -182 / 2 جواهر الکلام 10 (9) .576 / ی 2 􀀀 182 ؛ العروة الوثق / 1 جواهر الکلام 10 (8) . للشرائع/ 295
.182 -178 / 4 جواهر الکلام 10 (11) .575 / ی 2 􀀀 192 ؛ العروة الوثق -189 / 3 جواهر الکلام 10 (10) .302 / 195 ؛ الحدائق الناضرة 8
.114 / 281 ؛ جواهر الکلام 17 / 1 الدروس الشرعیۀ 1 (14) .283 / 6 مستند العروة (الصلاة) 3 (13) .182 5 (12)
ص: 101
جماعت؛ ج 3، ص: 101
جماعت: گروهی از مردم.عنوان یاد شده به مناسبت در بابهاي صلات، خمس، حج، احیاء موات، حدود و قصاص به کار رفته
نماز جماعت).از شرایط نماز جمعه گزاردن آن با جماعت ()) «1» است.صلات: خواندن نمازهاي واجب با جماعت مستحب است
نماز جمعه).مستحب است در برخورد دو گروه با یکدیگر، گروهی که تعدادشان کمتر است بر گروه دیگر سلام ()) «2» است
خمس: چنانچه گروهی به صورت مشترك، معدن یا گنجی را استخراج کنند، در صورتی که سهم هر یک به حدّ نصاب «3» . کنند
برسد، پرداخت خمس بر او واجب است؛ لیکن اگر مجموع سهام به حد نصاب برسد، آیا اخراج خمس آن بر سهامداران واجب
یا گروهی که محرم «5» حج: اگر جمعی که مُحرمند به صورت مشترك حیوانی را صید کنند «4» . است یا نه؟ مسئله اختلافی است
برخی، در فرض دوم، در ثبوت کفّارة «6» . نیستند، حیوانی را در حرم (() حرم) صید کنند، بر عهدة هر کدام یک کفّاره ثابت است
احیاء موات: گروهی که به طور مشترك و به قصد مالکیت، کانالی میکنند تا آب در آن «7» . مستقل براي هر نفر، تردید کردهاند
جریان یابد، نسبت به آن حق اولویت پیدا میکنند و اگر آن را به دهانۀ آب متصل کنند، به گونهاي که آب بتواند در آن جاري
حدود: چنانچه فردي، گروهی را یک به یک قذف (() قذف) کند، در ازاي قذف هر «8» . شود، به طور مشاع مالک آن میشوند
فردي، حدّ قذف بر او ثابت میشود، و اگر همه را- به صورت گروهی- با یک لفظ قذف نماید، در صورتی که همه با هم از او
شکایت کنند، یک حدّ بر او جاري میشود؛ اما اگر یکایک مطالبۀ حدّ کنند، در ازاي مطالبۀ هر فرد، یک حدّ بر قذف کننده
گروهی که وارث حدّ قذف هستند، با عفو بعض آنان، حدّ از قذف کننده ساقط نمیشود و افراد باقی مانده- «9» . جاري میشود
«10» . حتی اگر یک نفر باشد- حقّ مطالبۀ آن را دارند
صفحه 95 از 457
؛331 / 209 و 211 ؛ الحدائق الناضرة 12 / 20 ؛ کفایۀ الاحکام 1 /16 (4) .118 (3) .242 /11 (2) .135 -134 / 1) جواهرالکلام 13 )
.295 / 6) جواهر الکلام 20 ) .268 / 200 ؛ جواهر الکلام 20 / 5) مستند الشیعۀ 13 ) .252 -251 / ی 4 􀀀 61 ؛ العروة الوثق / مستند الشیعۀ 10
.425 (10) .421 -420 /41 (9) .130 -129 / 8) جواهر الکلام 38 ) .222 / 7) شرائع الاسلام 1 )
ص: 102
قصاص: گروهی که به اشتراك فردي را کشتهاند، اولیاي مقتول میتوانند همۀ آنان را قصاص کنند؛ لیکن باید مازاد بر دیۀ مقتول
را به آنان بازگردانند. بنابر این، اگر قاتلان سه نفر باشند، ولیّ دم میتواند هر سه نفر را قصاص کند و بکشد؛ لیکن بر عهدة او
جمعیّت) (() ()) «12» . حکم یاد شده در قصاص اعضا نیز جاري است «11» . است که به هر یک از آنان دو سوم دیه را بپردازد
اجتماع).
جَمال؛ ج 3، ص: 102
() زیبایی
جمجمه؛ ج 3، ص: 102
جمجمه: محفظۀ استخوانی سر که مغز را احاطه کرده است.ازآن درباب قصاص ودیات نام بردهاند.آسیب زدن به جمجمۀ مسلمانی
که منجر به شکستن آن گردد، موجب ثبوت دیه بر جانی است و دیۀ آن ده شتر است که بنابر قول گروهی در فرض خطا، دو شتر
مادة یک ساله (() بنت مخاض) و دو شتر نر دو ساله (() ابن لبون) و سه شتر ماده دو ساله (() بنت لبون) و سه ماده شتر سه ساله (()
حِقّه) و در فرض شبه خطا، سه حِقّه، سه بنت لبون و چهار شتر آبستن (() خَلِفَه) خواهد بود. از شکستن جمجمه به هاشمه تعبیر
میشود 1 (() هاشمه).دیۀ شکستن جمجمه که جراحت آن (() جراحت) به پردة مغز رسیده- و از آن به مأمومه یا آمّه (() آمّه) تعبیر
میکنند- یک سوم دیۀ کامل است. 2بنابر قول مشهور، در هاشمه و مأمومه، در صورت عمدي بودن جنایت، قصاص ثابت نیست،
بلکه تنها دیه ثابت است. 3
جَمرات ثلاث؛ ج 3، ص: 102
() جمره
2 (14) .259 / 313 ؛ مجمع المسائل 3 / 375 ؛ ریاض المسائل 14 -374 / 1 مفتاح الکرامۀ 21 (13) .71 -70 .(12) .66 /42 (11)
.155 / 3 ریاض المسائل 14 (15) .334 / جواهر الکلام 43
ص: 103
جمره؛ ج 3، ص: 103
است- در لغت به معناي سنگ ریزه نیز آمده « جَمَرات » و « جِمار » جَمْرَه: محلّ رمی شیطان با سنگ ریزه در حج.جَمْرَه- که جمع آن
ی) گفته میشود. در اینکه منظور از جَمْرَه (مکان رمی) 􀀀 ی (() من 􀀀 است؛ لیکن در اصطلاح به مکان رمی (() رمی جمره)، واقع در من
چیست، اختلاف است. برخی گفتهاند: محل رمی، ستون یا در صورت نبود ستون محلّ آن به ضمیمۀ اطراف آن است که سنگ
برخی دیگر، جمره را حوضچۀ اطراف ستون که محلّ جمع شدن سنگریزهها است دانستهاند. «1» . ریزهها در آن جا جمع میشوند
گروه سوم برآنند که جمره عبارت است از ستون یا موضع آن در صورت نبود ستون.معروف از لفظ جمره در دوران متأخر «2»
صفحه 96 از 457
ی) و جمرة 􀀀 ی (() جمرة وسط 􀀀 ی)، جمرة وسط 􀀀 ی (() جمرة اول 􀀀 جمرات موجود در منی سه تا است که به جمرة اول «3» . همین معنا است
عقبه (() جمرة عقبه) معروفاند. (() رمی جمره).
ی؛ ج 3، ص: 103 􀀀 جمرة اول
ی، نزدیکترین جمرات سه گانه به مسجد خیف (() مسجد خیف) و 􀀀 ی: نزدیکترین جمرات به مسجد خَیْف.جمرة اول 􀀀 جَمْرَة اول
نیز تعبیر شده است. 1این جمره قبلا به صورت یک ستون بود، لیکن در تغییر « ی􀀀 جمرة عظم » دورترین آنها به مکّه است. از آن به
انجام گرفته در سال 1425 هجري قمري به صورت دیواري به طول 25 متر و عرض یک متر درآمده است. از آن در باب حج سخن
ی (() 􀀀 ی، سپس جمرة وسط 􀀀 گفتهاند.بر حاجی واجب است در روزهاي یازدهم و دوازدهم ذیحجّه (ایّام تشریق) نخست جمرة اول
ی) و در آخر جمرة عقبه (() جمرة عقبه) را رمی کند.در صورت عدم رعایت ترتیب یاد شده، 􀀀 جمرة وسط
(3) .33 - 17 و 32 ، 428 ؛ رمی الجمرات (مکارم)/ 7 / 2) الدروس الشرعیۀ 1 ) .282 / 428 ؛ الروضۀالبهیۀ 2 / 1) الدروسالشرعیۀ 1 )
.391 / 4) النهایۀ/ 267 ؛ منتهی المطلب 11 ) .9 / 114 ؛ مدارك الاحکام 8 / کشف اللثام 6
ص: 104
رمی جمره). ()) «2» . خواه به عمد یا سهو، واجب است رمی را به ترتیب ذکر شده اعاده نماید
جَمْرَة ثالثه؛ ج 3، ص: 104
() جمرة عقبه
جَمْرَة ثانیه؛ ج 3، ص: 104
ی􀀀 () جمرة وسط
ی؛ ج 3، ص: 104 􀀀 جمرة عظم
ی.عنوان یاد شده- که در برخی روایات و کلمات بعضی فقها آمده- به جمرة عقبه (() جمرة 􀀀 ی: جمرة عقبه/ جمرة اول 􀀀 جَمْرَة عُظم
ی) نیز اطلاق شده است. 2 (() رمی جمره). 􀀀 ی (() جمرة اول 􀀀 عقبه) تفسیر شده، 1 لیکن در کلام برخی بر جمرة اول
جمرة عقبه؛ ج 3، ص: 104
ی) به سمت مکّه 􀀀 ی (() من 􀀀 جَمْرَة عَقَبه: نزدیکترین جمره به مکّه.جمرة عقبه از جمرات سه گانه است که در منتهی الیه سرزمین من
قرار دارد.جمرة عقبه در سینۀ کوه قرار داشت و رمی آن در همان طرفِ پیدا انجام میگرفت. در سال 1376 هجري قمري کوه
تخریب و اطراف جمره فضاي باز شد 1 و در آخرین تغییرات در سال 1425 هجري قمري به صورت دیواري به طول 25 متر و
« جمرة عُلیا » 5 ،« جمرة اخیره » 4 ،« ی􀀀 جمرة عظم » 3 ،« ي􀀀 جمرة کبر » 2 ،« ي􀀀 جمرة قُصو » عرض یک متر ساخته شده است.از جمرة عقبه به
7 نیز تعبیر شده و از آن در باب حج سخن رفته است.رمی جمرة عقبه نخستین عمل واجب براي حاجی در روز عید « ثالثه » 6 و جمرة
ی بماند، 􀀀 قربان است. 8همچنین رمی آن در روزهاي یازدهم و دوازدهم ذیحجّه و نیز سیزدهم در صورتی که شب سیزدهم در من
ی واجب است. 9 (() رمی جمره). 􀀀 ی و وسط 􀀀 پس از رمی دو جمرة اول
369 ؛ الوسیلۀ/ 180 ؛ کلمۀ / 80 ؛ المبسوط 1 / 53 و 66 ؛ مستدرك الوسائل 8 / 1 وسائل الشیعۀ 14 (3) .17 -16 / 2) جواهر الکلام 20 )
صفحه 97 از 457
1 آثار اسلامی مکه و (5) .391 / 379 ؛ الجامع للشرائع/ 218 ؛ منتهی المطلب 11 / 2 النهایۀ/ 267 ؛ المبسوط 1 (4) .469 / التقوي 3
/ 5 جامع المدارك 2 (9) .235 / 4 مهذّب الاحکام 14 (8) .368 / 3 المبسوط 1 (7) .283 / 2 مستندالشیعۀ 12 (6) .137 - مدینه/ 136
.15 /20 9 (13) .101 / 8 جواهر الکلام 19 (12) . 7 المقنعۀ/ 422 (11) . 6 الإقتصاد/ 306 (10) .538
ص: 105
ي؛ ج 3، ص: 105 􀀀 جَمْرَة قُصو
() جمرة عقبه
ي؛ ج 3، ص: 105 􀀀 جَمْرَة کُبر
() جمرة عقبه
ی؛ ج 3، ص: 105 􀀀 جمرة وسط
ی) و جمرة عقبه (() جمرة عقبه) 􀀀 ی (() جمرة اول 􀀀 ی با فاصلۀ حدود دویست متر بین جمرة اول 􀀀 ی: جمرة میانی.جمرة وسط 􀀀 جَمْرَة وُسط
قرار دارد. قبلا به صورت یک ستون بود، لیکن در تغییرات انجام گرفته در سال 1425 هجري قمري به صورت دیواري به طول 25
متر و عرض یک متر درآمده است. از آن در باب حج سخن گفتهاند.بر حاجی واجب است روزهاي یازدهم و دوازدهم ذیحجّه
رمی جمره). ()) «1» . ی و پس از آن جمرة عقبه را رمی کند 􀀀 ی، جمرة وسط 􀀀 (ایّام تشریق) بعد از رمی جمرة اول
جمع؛ ج 3، ص: 105
جمع: دو یا چند چیز را کنار هم یا در یک مجموعه قرار دادن/ کلمهاي که بر بیشتر از دو دلالت دارد/ رفع تعارض از دو روایت/
گروهی از مردم (() جماعت)/ مزدلفه (() مشعر).جمع به معناي نخست در باب صلات و نکاح آمده است.صلات: در حرمت یا
ی و انشراح و نیز فیل و قریش که در نماز هر دوتایی 􀀀 کراهت جمع بین دو سوره پس از حمد در نماز واجب- جز سورههاي ضُ ح
حکم یک سوره را دارند 1 اختلاف است. 2جمع بین دو نماز حتی بدون عذر جایز است (() جمع بین الصلاتین).نکاح: جمع بین
دو خواهر در ازدواج؛ بدین معنا که همزمان هر دو زوجۀ فرد باشند حرام است. 3 در فرض یاد شده، چنانچه عقد یکی پس از
دیگري واقع شده باشد، عقد دومی باطل خواهد بود، و در صورت همزمان بودن دو عقد، در اینکه هر دو باطل است یا آنکه مرد
در انتخاب یکی از آن دو مخیّر میباشد؛ اختلاف است 4 (() خواهرزن).
.206 / 384 ؛ المبسوط 4 -380 4 (5) .356 /29 3 (4) 354 /9 2 (3) .22 / 1 جواهر الکلام 10 (2) .16 -15 / 1) جواهر الکلام 20 )
ص: 106
جمع بین مادر و دختر او در ازدواج حرام «5» . ازدواج با دختر خواهر یا دختر برادرِ زوجه، بدون اذن وي بنابر مشهور حرام است
ربیبه).جمع به معناي دوم، اصطلاحی در علم صَرف میباشد که به مناسبت در بابهاي وقف، وصیّت و اقرار به کار رفته ()) «6» است
اختلاف یاد شده در فقه نیز راه «7» . است.به قول مشهور صرفیان، کمترین مصداق جمع سه است. برخی، اقلّ جمع را دو دانستهاند
یافته است. به عنوان نمونه این مسئله مطرح است که هرگاه فردي، مالی را براي فقراي محلهاش وصیّت کند، بین کسانی که توزیع
آن را بین همۀ فقرا لازم نمیدانند، اختلاف است که حداقل افرادي که باید مال بین آنان توزیع شود، چند نفرند؟ کسانی که اقل
جمع را سه دانستهاند، گفتهاند: واجب است از ثلث مال میّت، حداقل به سه نفر داده شود؛ اما کسانی که اقل جمع را دو دانستهاند،
صفحه 98 از 457
همچنین کسی که اقرار کند بر عهدهاش دراهمی است، در صورت تفسیر آن به دو «8» . توزیع بین دو نفر را نیز کافی دانستهاند
درهم، بنابر قول دوم- که اقل جمع را دو میداند- از او پذیرفته میشود و در صورت عدم تفسیر، کلام وي بر اقل جمع حمل
،« افْعُل » در علم صرف براي جمع اقسامی، از جمله جمع قلّه و کثره ذکر شده است.جمع قلّه- که وزنهاي مشهور آن «9» . میشود
به تصریح برخی فقها در حمل جمع بر اقلّ «10» . است- جمعی است که بر معدود سه تا ده دلالت میکند « فِعْلَه » و « افعال » ،« افْعِلَه »
از «11» . آن (سه یا دو) به گواهی عرف، فرقی بین جمع قلّه و کثره نیست؛ هرچند عالمان صرفی بین آن دو تفاوت قائل شدهاند
جمع به معناي سوم، در اصول فقه، بحث تعادل و تراجیح سخن گفتهاند.بین دو روایتِ به ظاهر متعارض، در صورت امکان جمع از
نظر عرف، جمع و تعارض برطرف میشود (() جمع عرفی) و در صورت عدم قرینۀ عرفی یا لفظی بر جمع، جمع پذیرفته نیست و به
قواعد باب تعارض رجوع میشود (() تعادل و تراجیح). جمع غیر مقبول، جمع تبرّعی نامیده شده است (() جمع تبرّعی).
117 و -116 / 8) جواهر الکلام 28 ) . 809 ؛ الإنتصار/ 451 / 7). کفایۀ الاحکام 2 ) .206 / 6) المبسوط 4 ) .357 / 5) جواهرالکلام 29 )
/ 241 و 35 / 40 ؛ جواهر الکلام 1 / 11 ) مسالک الافهام 11 ) .398 -396 / 10 ) شرح الرضی علیالکافیۀ 3 ) .47 /35 (9) .453 -452
.47
ص: 107
جمع بین الصلاتین؛ ج 3، ص: 107
جمع بین الصلاتین [جمع بین الفریضتین]: فاصله نینداختن بین نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا.عنوان یاد شده در کلمات فقها دو
اطلاق دارد: یکی خواندن نماز ظهر و عصر، یا مغرب و عشا در وقت مشترك؛ با تأخیر نماز اوّل تا پایان وقت فضیلتش و خواندن
آن با نماز بعدي در اوّل وقت فضیلتش، یا با تعجیل نماز دوم و خواندن آن با نماز اوّل در آغاز وقت فضیلت آن. و دیگري،
خواندن نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا در پی هم بدون فاصله انداختن بین آن دو به نافله.بنابر اطلاق نخست، جمع بین دو نماز با
تأخیر یا تقدیم یکی از دو نماز و خواندن آن دو، در وقت فضیلت دیگري، محقق میشود، هرچند در وسط، نافله بخواند؛ برخلاف
اطلاق دوم، که با خواندن نافله در وسط دو نماز، جمع تحقق نمییابد. از این عنوان در بابهاي طهارت، صلات و حج سخن
گفتهاند.جمع کردن بین دو نماز در سفر و حضر، با عذر و بدون عذر جایز، لیکن تفریق مستحب است. البته در اینکه تفریق با
خواندن نماز اوّل در وقت فضیلتش و تأخیر نماز دوم تا پایان وقت فضیلت نماز اوّل، مستحب است، هرچند نافله نخواند، یا تنها
تفریق، در صورت خواندن نافله بین دو نماز استحباب دارد و تفریق بدون خواندن نافله استحباب ندارد، اختلاف است. قول نخست
فاصله انداختن بین دو نماز در حدّ ذکر تسبیح حضرت فاطمه علیها السّلام و دیگر تعقیبات، منافی با «1» . منسوب به مشهور است
موارد رجحان جمع: مستحاضه به استحاضۀ کثیره (() استحاضه) میتواند «2» . جمع نیست؛ چون به این مقدار، تفریق صدق نمیکند
بین نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا جمع کند و دو نماز را با یک غسل بخواند؛ لیکن در اینکه این عمل بر وي
2) مهذّب ) .98 -96 / 312 ؛ مستمسک العروة 5 -307 / 151 ؛ جواهر الکلام 7 / 154 ؛ غنائم الایّام 2 -150 / 1) الحدائق الناضرة 6 )
.44 -43 / الاحکام 6
ص: 108
واجب است یا نه، اختلاف است. بنابر قول به عدم وجوب، در صورت عدم جمع، براي هر نماز یک غسل واجب است. افضل براي
«3» . مستحاضه خواندن نماز ظهر و مغرب در آخر وقت فضیلت آن دو است تا هر یک از دو نماز در وقت فضیلت خود خوانده شود
«5» ، و نیز در روز جمعه «4» جمع بین نماز ظهر و عصر در اوّل وقت براي کسی که در روز عرفه در عرفات (() عرفات) حضور دارد
مستحب است؛ چنان که جمع بین نماز مغرب و عشا در مشعر الحرام (() مشعر) استحباب دارد؛ بدین گونه که کوچ کننده از عرفات
صفحه 99 از 457
«6» . نماز مغرب را به تأخیر میاندازد و پس از رسیدن به مشعر آن را با عشا جمع میکند و نافلۀ مغرب را پس از نماز عشا میگزارد
سقوط اذان: بر سقوط اذان نماز «7» . بنابر تصریح برخی، جمع بین نماز ظهر و عصر و نیز مغرب و عشا، براي مسافر مستحب است
عصر در روز جمعه، در صورت جمع بین آن و نماز جمعه ادعاي اجماع شده است. بنابر قول منسوب به مشهور، در صورت جمع
همچنین است حکم اذان نماز عصر در عرفات، و عشا در مشعر براي حاجی در «8» . آن با نماز ظهر نیز اذان نماز عصر ساقط است
صورت اختیار جمع. در اینکه سقوط اذان در موارد یاد شده به نحو رخصت است یا عزیمت (تا گفتن آن حرام و غیر مشروع باشد)
چنان که در سقوط اذان نماز دوم، در غیر موارد یاد شده، در صورت جمع بین دو نماز، اختلاف است. قول به «9» . اختلاف است
«10» . سقوط به مشهور نسبت داده شده است
/9 (5) .23 -20 / 4). جواهر الکلام 19 ) .394 -393 / 342 ؛ مستمسک العروة 3 -341 / 287 ؛ جواهر الکلام 3 / 3) الحدائق الناضرة 3 )
124 ؛ ذکري الشیعۀ / 7) رسائل المحقق الکرکی 1 ) .206 -205 / 427 ؛ مهذّب الاحکام 14 -422 / 6). الحدائقالناضرة 16 ) .33 -32
؛415 -414 / ی 2 􀀀 384 ؛ العروة الوثق -380 / 9) الحدائق الناضرة 7 ) .301 -300 / 31 ؛ فقه الصادق 4 -30 / 8) جواهر الکلام 9 ) .336 /4
.522 -521 / 33 ؛ مستند الشیعۀ 4 / 10 ) جواهر الکلام 9 ) .561 -559 / مستمسک العروة 5
ص: 109
جمع تبرّعی؛ ج 3، ص: 109
جمع تبرّعی: جمع بین دو دلیل متعارض بدون شاهد و قرینهاي بر آن.جمع تبرّعی مقابل جمع عرفی (() جمع عرفی) عبارت است از
رفع تعارض و جمع میان دو دلیل متعارض، بدون وجود قرینهاي عرفی یا لفظی بر آن. از این عنوان در اصول فقه، بحث تعادل و
تراجیح سخن رفته است.معروف میان اصولیان آن است که در تعارض بین دو دلیل قبل از رجوع به مرجّحات و دیگر قواعد باب
اولویّت با جمع بین دو دلیل است؛ زیرا در پرتو آن، تعارض رفع « ی من الطّرح 􀀀 الجمع مهما امکن اول » تعارض به مقتضاي قاعدة
میگردد.البتّه مراد از جمع، در قاعدة یاد شده جمع عرفی است نه جمع تبرّعی، چرا که جمع تبرّعی بین هر دو دلیلِ متعارضی امکان
پذیر است و لازمۀ آن سدّ باب تعارض است و نیز جایی براي مرجّحات ذکر شده در روایات باقی نمیماند.بنابراین، در صورت
عدم امکان جمع عرفی، بین دو روایت متعارض، به قواعد باب تعارض رجوع میشود و قاعدة یاد شده شامل جمع تبرّعی نمیشود
تعادل و تراجیح). ()) «1»
جمعتین؛ ج 3، ص: 109
جُمْعَتَین: سورة جمعه و منافقون/ نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه.بر سورة جمعه (() جمعه؛ سوره) و منافقون (() منافقون؛ سوره) و
« ظُهرین » ، اطلاق شده است. چنان که بر مورد دوم « جمعتین » نیز بر نماز جمعه (() نماز جمعه) و نماز ظهر روز جمعه از باب تغلیب
نیز اطلاق کردهاند. 1
جمع دلالی؛ ج 3، ص: 109
() جمع عرفی
جمع عرفی؛ ج 3، ص: 109
جمع عرفی [جمع دلالی؛ جمع مقبول]: جمع بین دو دلیل به ظاهر متعارض بر اساس قواعد عرفی.جمع عرفی، مقابل جمع تبرّعی (()
صفحه 100 از 457
جمع تبرّعی) عبارت است از جمع
.133 / 240 و 394 ؛ مفاتیح الشرائع 1 / 1 مجمع الفائدة 2 (2) .291 -290 / 204 ؛ اجود التقریرات 4 -201 / 1) اصول الفقه 2 )
ص: 110
بین دو دلیل به ظاهر متعارض با تصرف در دلالت آنها بر اساس قواعد پذیرفته نزد عرف که در کشف مراد از دو کلام متعارض به
آنها مراجعه میشود.در جمع عرفی معمولًا یکی از دو دلیل، قرینه و یا در حکم قرینه بر مقصود متکلّم از دلیل دیگر خواهد بود،
مانند عام و خاص که تعارض ظاهري آن دو با تقدیم خاص بر عام و قرینه گرفتن آن بر مراد از عام، رفع میشود. از این عنوان در
اصول فقه، بحث تعادل و تراجیح سخن رفته است.بنابر آنچه معروف میان اصولیان است، در تعارض بین دو دلیل به مقتضاي قاعدة
مرجع قواعد جمع عرفی است و در صورت عدم امکان جمع عرفی بین آن دو، به قواعد باب « ی من الطرح 􀀀 الجمع مهما امکن اول »
تعارض رجوع میگردد (() تعادل و تراجیح).از موارد جمع عرفی تقدیم نصّ بر ظاهر یا اظهر بر ظاهر است. همچنین تقدیم خاص
«1» . بر عام و مطلق بر مقیّد
الجمع مهما امکن؛ قاعده؛ ج 3، ص: 110
() قاعدة الجمع مهما امکن.
جمع مقبول؛ ج 3، ص: 110
() جمع عرفی
جمعه؛ ج 3، ص: 110
جمعه: هفتمین و آخرین روز از ایّام هفته.از احکام و اعمال آن در بابهایی نظیر طهارت، صلات، نکاح، اطعمه و اشربه و قضاء سخن
گفتهاند.فضیلت جمعه: جمعه از اعیاد چهارگانۀ اسلامی (فطر، قربان، غدیر و جمعه) بلکه برتر از عید فطر و قربان است. 1 در روایتی
2. در « خداوند از هرچیزي، چیزي را برگزیده است … و از روزها جمعه را اختیار کرده است » : از امام صادق علیه السّلام آمده است
اللّ علیه و آله، روز جمعه به عنوان سرور و آقاي روزها معرفی شده است. 3 در روایات متعددي آمده
􀀀
روایتی از رسول خدا صلّی ه
است: جمعه روز عبادت و تقرّب به خداي متعال با عمل صالح و ترك گناه است و ثواب عبادت در این روز بیش از روزهاي دیگر
میباشد. 4 از این رو، بر
(3) .382 -381 / 1 وسائل الشیعۀ 7 (2) .292 -290 / 728 ؛ اجود التقریرات 4 -726 / 207 ؛ فوائد الاصول 4 -205 / 1) اصول الفقه 2 )
.382 -375 4 (5) .376 3 (4) .375 2
ص: 111
در روز جمعه و بسیار صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد صلّی «6» و درخواست رحمت و آمرزش نمودن «5» بسیار دعا کردن
در روز جمعه ساعت » : و نیز از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت شده که فرمود «7» . اللّ علیه و آله در این روز سفارش شده است
􀀀
ه
علاوه بر آن، روز جمعه متعلّق به «8» .« مبارکی است که بنده در آن ساعت چیزي از خدا نمیخواهد مگر آنکه به او عطا میکند
جمعه به جهت برخورداري از «9» . اللّ علیه است که در آن به زیارت و توجه به آن حضرت سفارش شده است
􀀀
امام عصر صلوات ه
اعمال شب و روز جمعه: نماز جمعه با «10» . قداست و حرمت، از اسباب تغلیظ (() تغلیظ) در قسم (سوگند دادن) شمرده شده است
ی در نماز 􀀀 وجود شرایط آن در روز جمعه، واجب است و از نماز ظهر کفایت میکند (() نماز جمعه).خواندن سورههاي جمعه و اعل
صفحه 101 از 457
و سورههاي جمعه و توحید به قول برخی یا سورههاي جمعه و منافقون بنابر قول «11» مغرب و عشاي شب جمعه به قول مشهور
و بنابر مشهور سورههاي جمعه و منافقون در نماز جمعه یا نماز ظهر و نیز نماز عصر روز «12» ، برخی دیگر در نماز صبح روز جمعه
در روز جمعه، گزاردن چهار رکعت، علاوه بر شانزده رکعت نافلۀ ظهر و عصر- که در مجموع بیست «13» . جمعه مستحب است
رکعت میشود- مستحب است و بنابر نظر بسیاري مستحب است بیست رکعت یاد شده قبل از زوال خوانده شود و نیز بنابر قول
اکثر، مستحب است شش رکعت آن هنگام گسترده شدن نور خورشید در آسمان (تقریباً یک ساعت پس از طلوع)، شش رکعت
دوم زمان بالا آمدن خورشید (حدود سه ساعت پس از طلوع) و شش رکعت دیگر قبل از زوال (تقریباً نیم ساعت پیش از ظهر) و
نوافل زیادي در روز جمعه وارد شده که خواندن آنها در این روز مستحب است؛ «14» . دو رکعت آخر، نزدیک زوال خوانده شود
نماز اعرابی). ()) «15» اللّ علیه و آله (() نماز پیامبر)، نماز جعفر طیّار (() نماز جعفر طیار) و نماز اعرابی
􀀀
از قبیل نماز پیامبر صلّی ه
-406 (12) .405 /9 (11) .231 / 10 ) جواهر الکلام 40 ) . 9) الرسائل العشر (حلّی)/ 433 ) .379 (8) .386 (7) .379 (6) .383 (5)
.404 / ی 3 􀀀 296 ؛ العروة الوثق -295 / 15 ) تحریر الاحکام 1 ) .320 -318 /11 (14) .407 (13) .407
ص: 112
از دیگر مستحبات شب یا روز جمعه اعمال زیر «16» . بنابر نظر گروهی، بلند خواندن قرائت در نماز ظهر روز جمعه مستحب است
آراستن خویش و پوشیدن «19» ؛ استعمال بوي خوش «18» ؛ غسل جمعه)؛ حمام کردن ()) «17» است: غسل جمعه به قول مشهور
اللّ علیه و آله و امامان
􀀀
زیارت پیامبر صلّی ه «22» ؛ شارب)؛ خوردن انار ()) «21» گرفتن ناخن و چیدن شارب «20» ؛ پاکیزهترین لباسها
«26» ؛ صدقه دادن «25» ؛ زیارت اهل قبور قبل از طلوع خورشید «24» ؛ بویژه زیارت امام حسین علیه السّلام «23» ؛ علیهم السّلام
البته در شب و روز جمعه اعمال فراوان دیگري «28» . و توسعه بر خانواده در خوراك «27» آمیزش با همسر در شب و عصر جمعه
مستحب است که در منابع روایی همچون وسائل الشیعۀ، بحار الانوار و نیز کتابهاي ادعیه، از قبیل اقبال و مفاتیح الجنان بدانها اشاره
مکروه است. «31» در روز جمعه و نیز ذبح حیوان تا ظهر آن «30» و شعر خواندن «29» شده است.مکروهات: حجامت کردن
جمعه؛ سوره؛ ج 3، ص: 112
جمعه؛ سوره: شصت و دومین سورة قرآن.احکام آن در باب صلات آمده است.قرائت سورة جمعه در رکعت اوّل و سورة منافقون
در رکعت دوم نماز جمعه و ظهر روز جمعه بنابر قول مشهور، مستحب است. قول مقابل مشهور، وجوب قرائت آن است. 1 همچنین
قرائت سورة جمعه در رکعت اوّل نماز مغرب و عشاي شب جمعه و نماز صبح و عصر روز جمعه استحباب دارد. 2بنابر قول مشهور،
با شروع قرائت سورة توحید و جحد، عدول از آن دو به
/ 20 ) مجمع الفائدة 2 ) .364 / 19 ) وسائل الشیعۀ 7 ) .128 / 18 ) الدروس الشرعیۀ 1 ) .2 /5 (17) .371 -370 / 16 ) جواهر الکلام 9 )
.412 (26) .415 /7 (25) .479 / 24 ) وسائل الشیعۀ 14 ) .16 / 23 ) الدروس الشرعیۀ 2 ) .415 (22) .355 / 21 ) وسائل الشیعۀ 7 ) .393
1 جواهرالکلام (32) .135 / 31 ) جواهر الکلام 36 ) .402 (30) .363 (29) .401 / 28 ) وسائل الشیعۀ 7 ) 490 / ی 5 􀀀 27 ) العروة الوثق )
.532 / ی 2 􀀀 2 العروة الوثق (33) .183 / 407 ؛ الحدائقالناضرة 8 /9
ص: 113
سورهاي دیگر در نماز جایز نیست و اتمام آنها واجب است؛ لیکن به قول مشهور عدول از آن دو به سورة جمعه و منافقون در نماز
در صورتی که نماز ظهر روز جمعه بدون سورة جمعه و منافقون خوانده شود اعادة آن با قرائت دو سورة یاد «3» . جمعه جایز است
«4» . شده مستحب است. برخی، اعادة نماز جمعه را نیز در این فرض مستحب دانستهاند
جمعیّت؛ ج 3، ص: 113
صفحه 102 از 457
جمعیّت؛ ج 3، ص: 113
جمعیّت: گروهی از افراد گرد آمده در جایی.از احکام آن در باب صلات، حج و دیات سخن گفتهاند.مسجد جامع، مسجدي است
که جمعیّت نماز گزارِ آن در اغلب اوقات بیشتر از دیگر مساجد باشد 1 (() مسجد جامع).اگر ازدحام نماز گزاران جمعه مانع خروج
فرد براي وضو گرفتن باشد و بیم از دست رفتن نماز برود، در صورتی که نماز جمعه بر او واجب عینی باشد، میتواند با تیمّم نماز
بخواند و قول مشهور، عدم نیاز به خواندن نماز ظهر با وضو بعد از آن است. برخی آن را واجب دانستهاند. 2بنابر لزوم احرام از
داخل مسجد شجره (() مسجد شجره)، در صورتی که جنب بر اثر فزونی جمعیّت نتواند در حال عبور از مسجد احرام ببندد و آب
براي غسل نباشد و تا پیدا شدن آب نتواند صبر کند، باید با تیمم وارد مسجد شود و احرام ببندد. 3چنانچه در طواف بر اثر زیادي
جمعیّت، انسان را بدون اختیار دور دهند، کفایت نمیکند و باید آن دور را از سر بگیرد. برخی، با وجود سایر شرایط، صرف دور
دادن جمعیّت را مبطل ندانستهاند 4 (() طواف).نماز طواف واجب باید نزد مقام ابراهیم علیه السّلام و بنابر قول بسیاري پشت آن
خوانده شود. در صورتی که بر اثر زیادي جمعیّت نتواند پشت مقام نماز بخواند، باید نزدیکترین مکان به مقام از دو طرف راست
و چپ و پشت آن را انتخاب نماید. 5
2 (6) .154 / 1 مجمع المسائل 1 (5) .286 / 533 ؛ مستمسک العروة 6 / ی 2 􀀀 4) العروة الوثق ) .217 -215 / 3) الحدائق الناضرة 8 )
5 جواهر (9) . 233 م 585 4 (8) . 3 مناسک حج (مراجع)/ 110 م 204 (7) .453 / 441 ؛ مستمسک العروة 4 / مهذّب الاحکام 4
.780 - 305 م 778 - 320 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 304 -317 / الکلام 19
ص: 114
اگر کسی به سبب ازدحام جمعیت در محلّی کشته شود، در صورتی که قاتل او مشخص نباشد، دیهاش از بیت المال (() بیت المال)
لوث). ()) «6» پرداخت میگردد
جمل؛ ج 3، ص: 114
ی مکروه است. 􀀀 ی و غیر من 􀀀 جَمَل: شتر نر.از عنوان یاد شده در باب حج و دیات نام بردهاند.به تصریح برخی، قربانی کردن جمل در من
ی است. 2بنابر دیدگاه معروف میان فقها، شتر پرداختی به جهت دیه در قتل عمد میتواند نر 􀀀 1 ظاهر کلام برخی عدم جواز در من
باشد یا ماده. 3 برخی خصوص نر را به عنوان دیه ذکر کردهاند. 4 بعضی آن را مطابق احتیاط دانستهاند. 5 (() شتر).
جملۀ انشایی؛ ج 3، ص: 114
نماز بگزار) ) « صَلّ » جملۀ انشایی: مقابل جملۀ خبري.به جملهاي که بر ابراز یا ایجاد معنایی دلالت کند، جملۀ انشایی گویند، مانند
که بر ایجاد یا ابراز طلب و بر انگیختن مکلف به نماز دلالت دارد، بر خلاف جملۀ خبري (() جملۀ خبري) که مفاد آن اخبار از
وقوع یا عدم وقوع فعلی است. از این رو، جملۀ انشایی به صدق و کذب متصف نمیشود، بر خلاف جملۀ خبري. 1از عنوان یاد
« واللّ
􀀀
ی ه 􀀀 بل » و « واللّ
􀀀
لا ه » شده در بابهایی نظیر حج و تجارت سخن گفتهاند.از جمله محرّمات احرام (() احرام) جدال، یعنی گفتن
است. بنابه تصریح برخی، حرمت آن تنها در صورتی است که متعلّق قسم جملۀ خبري باشد که متصف به صدق و کذب میگردد،
نه جملۀ انشایی بنابر این، اگر
/ 2 المبسوط 1 (8) .164 / 108 ؛ جواهر الکلام 19 / 244 ؛ الحدائق الناضرة 17 / 1 جامع المقاصد 3 (7) .236 / 6) جواهر الکلام 42 )
.175 -174 / 5 ریاض المسائل 14 (11) . 4 الجامع للشرائع/ 572 (10) .6 -5 / 3 جواهر الکلام 43 (9) .637 / 388 ؛ تحریر الاحکام 1
.285 -284 / 52 ؛ دروس فی علم الاصول 1 / 1 مصباح الفقاهۀ 2 (12)
صفحه 103 از 457
ص: 115
گفتن چنین جملهاي- که متصف به صدق و کذب نمیشود- در حال « واللّ این کار را باید انجام دهم
􀀀
ه » : مُحرم در مقام وعده بگوید
ستایش کردن از کسی که استحقاق آن را ندارد، چنانچه با جملۀ خبري باشد حرام است؛ زیرا مصداق دروغ «2» . احرام، حرام نیست
است. اما اگر با جملۀ انشایی باشد به تصریح برخی، حرام نیست، مگر آنکه عنوان حرام دیگري بر آن صادق باشد، مانند ستایش
انشاء)، ()) «3» . کردن از کسی که بیزاري جستن از او واجب است
جملۀ خبري؛ ج 3، ص: 115
جملۀ خبري: مقابل جملۀ انشایی.در معنا و مفاد (موضوعٌ له) جملۀ خبري اختلاف است. مشهور، جملۀ خبري را جملهاي دانستهاند
که براي دلالت بر ثبوت یا عدم ثبوت نسبت بین دو چیز در واقع وضع شده باشد، که در صورت مطابقت نسبت کلامی با واقع،
جمله متصف به صدق و در صورت عدم مطابقت، متصف به کذب میشود.برخی، تعریف مشهور را نپذیرفته و گفتهاند: جملۀ
خبري براي دلالت بر قصد حکایت و اخبار از ثبوت نسبت یا عدم ثبوت آن در واقع وضع شده است، نه براي دلالت بر ثبوت یا عدم
ثبوت نسبت بین دو چیز در واقع.بنابر این تعریف، جملۀ خبري- به لحاظ دلالت وضعی خود- متصف به صدق یا کذب نمیشود؛
چرا که در این صورت، مفاد جملۀ خبري همچون جملۀ انشایی (() جملۀ انشایی) ابراز امري نفسانی (قصد حکایت) است؛ هرچند
در متعلّق ابراز با یکدیگر تفاوت دارند. در جملۀ خبري اگر متعلّق حکایت (محکیٌ عنه) مطابق با واقع باشد، متعلّق و به تبع آن جمله
متصف به صدق، و اگر مطابق نباشد، متصف به کذب میشود. 1 عنوان یاد شده در اصول فقه به کار رفته است.کاربرد جملۀ خبري
بدون شک به معناي اخبار از وقوع « تَغتَسِل، تُعیدُ الصَّلاةَ، یَتَوَضَّأ، إذا حالَ الحَولُ اخرَجَ زکاتَه » … در مقام بیان حکم شرعی مانند
فعل توسط
.98 -95 / 1 محاضرات فی اصول الفقه 1 (4) .426 -425 / 3) مصباح الفقاهۀ 1 ) .166 / 2) المعتمد فی شرح المناسک 2 )
ص: 116
مکلّف نیست؛ بلکه مراد طلب فعل و بر انگیختن مکلّف بر انجام دادن عمل است؛ لیکن بحث و اختلاف در این است که آیا کاربرد
جملۀ خبري در معناي طلب مجازي است یا حقیقی؟ و نیز بنابر قول دوم آیا استعمال آن در معناي حقیقی (خبر دادن) با غرض بعث
و طلب است یا با غرض و داعی اعلام و اخبار به تحقق فعل از مکلّف، به لحاظ تحقق مقتضی و علت آن (اراده و طلب از جانب
مولا)؛ بدین معنا که مولا چون از مکلّف وقوع فعل را میخواهد و خواست و ارادة او علّت صدور فعل از مکلّف میباشد- هرچند
به لحاظ حکم عقل به وجوب اطاعت و امتثال مولا- معلول (عمل) را در خارج- به سبب تحقق علّت آن- محقق میبیند و خبر به
وقوع آن از سوي مکلّف میدهد.در اینکه جملۀ خبري به کار رفته در مقام انشاء طلب و بعث (() انشاء)، همانند جملۀ انشایی (صیغۀ
امر و نهی)- بنابر قول به ظهور آن در وجوب و حرمت- ظهور در وجوب و حرمت دارد یا نه، اختلاف است. برخی گفتهاند: ظهور
جملۀ خبري در وجوب یا حرمت، بیشتر و شدیدتر از جملۀ انشایی است؛ زیرا حقیقت جملۀ خبري اخبار از تحقق فعل به ادعاي
«3» . در مقابل، برخی جملۀ خبري را ظاهر در وجوب یا حرمت ندانستهاند «2» . حتمیّت وقوع امتثال آن از مکلّف است
جنّ؛ ج 3، ص: 116
هی به تصریح قرآن 􀀀 جِنّ: از موجودات نامرئی، مقابل انسان.جنّیان موجوداتی پوشیده از دید آدمیاناند. این نوع از آفریدههاي ال
کریم 1 از لهیب خالص آتش (زبانه و شعلۀ غیر آمیخته به دود) آفریده شدهاند. در میان جنّیان نیز همچون آدمیان جنس نر و ماده و
نیز توالد و تناسل و حیات و مرگ وجود دارد؛ چنان که به تصریح قرآن کریم، 2 جنّیان همچون آدمیان مکلّف به شریعت
صفحه 104 از 457
؛114 / 181 ؛ اصول الفقه 1 -180 / 191 ؛ نهایۀ الافکار 1 / 37 ؛ غنائم الایّام 1 / 480 ؛ ریاض المسائل 4 -479 / 2) الحدائق الناضرة 1 )
1 (4) .286 / 167 ؛ الرسائل الاحمدیۀ 1 / 217 و 3 / 92 ؛ المناهل/ 681 ؛ مستند الشیعۀ 2 / 3) جامع المقاصد 1 ) .257 / زبدة الاصول 1
. 2 ذاریات/ 56 (5) . من/ 15 􀀀 الرح
ص: 117
میباشند. از احکام آن به مناسبت در باب صلات و تجارت سخن گفتهاند.تسخیر جن از راه نامشروع، مانند ریاضتها و خواندن
()) «3» عزائم (عوذات) مشتمل بر کفر حرام است. در حرمت آن از راه مشروع، همچون خواندن عزائمِ صحیح، اختلاف است
«4» . تسخیر).به گفتۀ برخی، گفتن اذان هنگام ترس از جن مستحب است
جنابت؛ ج 3، ص: 117
جنابت: حالت ناپاکیِ عارض بر انسان به سببی از اسباب خاص.جنابت در لغت به معناي دور شدن، ضدّ قرابت است و در شرع
گفته « جُنُب » عبارت است از عروض حالتی بر انسان که موجب دوري وي از احکام پاکان میشود. 1 به شخص متّصف به جنابت
میشود و از آن در بابهاي طهارت، صلات و صوم بحث شده است.اسباب جنابت: جنابت به یکی از دو چیز محقق میشود: انزال و
دخول. 1. انزال: خروج منیّ موجب جنابت است؛ چه با شهوت، فشار و سستی بدن همراه باشد یا نباشد؛ مرد باشد یا زن، در خواب
باشد یا بیداري. 2 ظاهر کلام برخی قدما عدم وجوب غسل جنابت بر زن با انزال است. 3 البته صرف حرکت منیّ در باطن بدون
خروج و انزال، موجب جنابت نمیشود؛ لیکن در اینکه ملاك، خروج از مجراي متعارف است یا مطلق خروج- هرچند از مجراي
غیر متعارف- اختلاف است. 4هرگاه رطوبتی از انسان خارج شود که منیّ بودن آن مشکوك باشد، در صورتی که با شهوت، فشار
و سستی بدن همراه باشد، محکوم به حکم منیّ است.در اینکه در حکم به منیّ بودنِ رطوبت مشتبه، وجود هر سه نشانۀ یاد شده
شرط است یا وجود بعضی از آنها نیز کفایت میکند، اقوال مختلف است. 5 در بیمار، وجود دو نشانۀ شهوت و سستی کفایت
میکند. 6
411 ؛ مستند العروة / ی 2 􀀀 4) العروة الوثق ) .267 -262 / 405 ؛ کتاب المکاسب 1 / 85 ؛ ایضاح الفوائد 1 -79 / 3) جواهر الکلام 22 )
.12 -8 5 و 6 (8) 7 / 4 جواهر الکلام 3 (7) * 3 المقنع/ 42 (6) .3 / 1 و 2 جواهر الکلام 3 (5) .276 / (الصلاة) 2
ص: 118
آیا زن همچون مرد در رطوبت مشتبه باید به نشانههاي فوق رجوع کند یا نه؟مسئله اختلافی است. بنابر قول دوم آیا وجود شهوت
در حکم به منیّ بودن رطوبت مشتبه در زن کفایت میکند یا تنها در صورت یقین به منیّ بودن آن، حکم منیّ را دارد؟ برخی قول
2. دخول: با دخول آلت تناسلی مرد در فرج زن به مقدار ختنهگاه، جنابت تحقق مییابد؛ هم نسبت به «7» . اوّل را اختیار کردهاند
در «8» . مرد و هم نسبت به زن؛ چه بالغ باشند یا نابالغ؛ عاقل باشند یا دیوانه؛ دخول در بیداري صورت گرفته باشد یا در خواب
با «9» . اینکه دخول در دُبُر- اعم از زن و مرد- به مقدار ختنهگاه موجب جنابت میشود یا نه، اختلاف است.مشهور قول اوّل است
ی آمیزش 􀀀 ی با زنی نزدیکی کند و مردي نیز با خنث 􀀀 ی در دُبر یا فرج خنثاي دیگر جنابت محقق نمیشود؛ امّا اگر خنث 􀀀 دخول آلت خنث
بنابر قول مشهور وطی حیوان موجب غسل نیست 11 (() آمیزش با حیوان).احکام «10» . ی جنابت تحقق مییابد 􀀀 نماید، براي خنث
جنابت: 1. غسل جنابت: غسل جنابت به خودي خود مستحب است. برخی متأخران آن را واجب دانستهاند؛ لیکن براي به جا آوردن
واجبات مشروط به طهارت، مانند نماز، طواف و بنابر مشهور روزة ماه رمضان، واجب است که از آن به وجوب غیري (() وجوب
غیري) تعبیر میشود. چنان که غسل جنابت براي غایات مستحب، همچون نمازهاي نافله، دعاها و ذکرهاي مستحب، مستحب غیري
غسل جنابت). 2. محرّمات بر جنب: خواندن سوره هاي عزائم (داراي سجدة واجب) بر جنب حرام است؛ لیکن در ()) «12» است
صفحه 105 از 457
اینکه این حرمت اختصاص به آیۀ سجده دارد یا شامل همۀ سورة سجده دار میشود- حتی بعض یک آیه، بلکه بسملۀ آن-
اللّ علیه و آله و اهل بیت آن حضرت بنابر
􀀀
لمس خطوط قرآن کریم، نام خداوند متعال، پیامبر اکرم صلّی ه «13» . اختلاف است
اسماء متبرّك). ()) «14» مشهور بر جنب حرام است
؛45 -42 / 13 ) جواهر الکلام 3 ) .492 / ی 1 􀀀 55 ؛ العروة الوثق -46 /1 (12) 3 . 10 و 11 (10) *35 -31 (9) .26 -2 .(8) .13 (7)
46 ؛ مستمسک / 316 و 3 / 122 ؛ جواهر الکلام 2 / 14 ) الحدائق الناضرة 2 ) .147 -146 / ي 4 􀀀 482 ؛ مصباح الهد / ی 1 􀀀 العروة الوثق
.45 / العروة 3
ص: 119
توقّف در مسجد، بلکه دخول در آن- جز در دو مورد- بنابر مشهور بر جنب حرام و دخول در مسجد به قصد عبور (از دري داخل و
از دري دیگر خارج شود) یا برداشتن چیزي جایز است؛ اما به قصد گذاشتن چیزي در آن حرام میباشد.گروهی، مشاهد مشرّفۀ
مشاهد مشرّفه). البتّه دخول در مسجد الحرام و ()) «15» معصومان علیهم السّلام را نیز در احکام یاد شده به مساجد ملحق کردهاند
1. خوردن - 3. مکروهات بر جنب: 3 «16» . اللّ علیه و آله مطلقا- حتی جهت عبور یا برداشتن چیزي- حرام است
􀀀
مسجد النبّی صلّی ه
و آشامیدن، مگر آنکه وضو بگیرد یا مضمضه و استنشاق کند.برخی گفتهاند: با مضمضه و استنشاق، کراهت کم میشود ولی
3. لمس غیر خطوط قرآن، -3 «18» . 2. تلاوت بیش از هفت آیه از غیر سورههاي عزائم، بنابر مشهور -3 «17» . برطرف نمیگردد
«20» 6. حضور نزد محتضر - خضاب). 3 ()) «19» 5. خضاب کردن - 4. خوابیدن قبل از غسل یا وضو. 3 - مانند جلد و حواشی آن. 3
برخی قائلان به طهارت، آن را «21» . (() احتضار). 4. سایر احکام: در نجاست عرق جنب از حرام، مانند زنا و لواط، اختلاف است
باقی ماندن بر جنابت تا طلوع فجر در ماه رمضان براي کسی که روزه بر او واجب است، بنابر «22» . مانع صحّت نماز دانستهاند
بقا بر جنابت).اگر غسل براي جنب ضرر داشته باشد ()) «23» مشهور حرام و موجب بطلان روزه و ثبوت قضا و کفّاره خواهد بود
«25» . تیمم). نماز خواندن در اتاقی که جنب در آن است کراهت دارد ()) «24» باید براي نماز تیمم بدل از غسل نماید
312 م / 20 ) توضیح المسائل مراجع 1 ) .78 -72 (19) .72 -67 (18) .67 -64 (17) .54 -55 (16) .56 -49 / 15 ) جواهر الکلام 3 )
.247 -236 / 23 ) جواهر الکلام 16 ) . 22 ). ارشاد السائل/ 16 ؛ الاحکام الواضحۀ (فاضل)/ 95 ) .77 -71 / 21 ) جواهر الکلام 6 ) .540
.401 / ی 2 􀀀 25 ) العروة الوثق ) .111 /5 (24)
ص: 120
جنازه؛ ج 3، ص: 120
جنازه: میّت در تابوت/ میّت.در معناي جنازه بین لغویان اختلاف است. برخی گفتهاند: جنازه- به کسر و فتح جیم- عبارت است از
میّت در تابوت. برخی دیگرجنازه به کسر جیم را به معناي تابوت و به فتح آن را به معناي میّت در تابوت گرفتهاند. برخی نیز
تابوت) (() تشییع جنازه) (() میّت). ()) «1» . جنازه- به کسر و فتح جیم- را به میّت تعریف کردهاند. تعاریف دیگري نیز گفتهاند
جنایت؛ ج 3، ص: 120
جنایت: وارد کردن صدمۀ بدنی به انسان یا حیوان.جنایت عبارت است از ایراد هر گونه صدمۀ داراي کیفر شرعی (مانند قصاص،
و « ذنب » در لغت 1 و نیز متون دینی معادل واژة « جنایت » دیه، ارش یا کفّاره) به تمامیت جسمی انسانی یا حیوانی. البته واژة
یعنی ارتکاب گناه آمده است.در کلمات فقها نیز به معناي ارتکاب حرام در حال احرام حج یا کارهاي ممنوع در « معصیت »
محدودة حرم به کار رفته است؛ 2 لیکن معناي خاص فقهی آن، وارد کردن صدمۀ بدنی به دیگري است؛ اعم از کشتن، ایراد
صفحه 106 از 457
جراحت و یا شکستگی و مانند اینها.گسترة جنایت، جنایت بر حیوان و حتی جنایت توسط حیوان را در بر میگیرد؛ 3 بلکه برخی
قدما آن را در مفهومی فراتر از صدمه زدن به تمامیت جسمی انسان و حیوان به کار برده و بر خساراتی که حیوانات به اموال
دیگران میزنند نیز جنایت اطلاق کردهاند. 4برخی قدما ارتکاب گناهان موجب حد را نیز از جنایات شمردهاند 5 (() حدود). و
برخی دیگر از آنان، گسترة جنایت را به نوشیدنیهاي حرام و ارتکاب کارهاي خلاف عفت، مانند زنا و جنایت بر دیگري تعمیم
داده؛ و جنایت بر دیگري را اعم از جنایت بر نفس و مال و عِرض دانسته؛ و جنایت بر نفس را به جنایت بر
2 تحریر (3) .« جنی » 1 لسان العرب و مجمع البحرین/ واژة (2) .273 / جواهر الکلام 4 ؛« جنز » 1) لسان العرب و مجمع البحرین/ واژه )
5 المراسم (6) . 4 المقنعۀ/ 770 (5) . 3 الکافی فی الفقه/ 401 (4) .299 / 460 ؛ الحدائق الناضرة 15 / 47 ؛ مسالک الافهام 2 / الاحکام 2
. العلویۀ/ 235
ص: 121
انسان و حیوان؛ به کشتن و وارد کردن آسیب بدنی؛ و جنایت بر مال را به دزدي وآنچه در حکم دزدي است، مانند نبش قبر و
لیکن معروف و مشهور در «6» ؛ برداشتن کفن؛ و جنایت بر عرض را به قذف (() قذف) و گفتن سخنان آزار دهنده تقسیم کردهاند
معناي جنایت همان ایراد صدمه به تمامیت جسمی انسان یا حیوان است و براي اتلاف مال و وارد کردن زیانهاي مالی، بیشتر از
استفاده شده است. موضوع سخن در این مقاله همین معنا از جنایت است که در بابهاي « اتلاف » و « سرقت » ،« غصب » واژگانی چون
شده « کتاب دیات و قصاص » جایگزین عنوان « کتاب جنایات » قصاص و دیات مطرح شده است. البته در برخی منابع فقهی عنوان
و در بعضی دیگر، «7» است؛ لیکن در برخی از این منابع، در کتاب جنایات، قصاص و دیات در دو بخش جداگانه مطرح شده است
انواع جنایات: «8» . منعقد شده است « کتاب دیات » قصاص تحت عنوان باب جنایات، مطرح و براي دیات بابی مستقل تحت عنوان
جنایت به لحاظ ماهیّت به قتل و ضرب و جرح؛ به لحاظ متعلق به جنایت بر انسان و حیوان و به لحاظ داشتن و نداشتن قصد آسیب
رسانی به عمد، شبه عمد و خطایی تقسیم میگردد. جنایت عمدي عبارت است از جنایت شخص عاقل بالغی که قصد انجام دادن
فعل و نیز آسیبی را که به سبب آن ایجاد شده داشته باشد. جنایت شبه عمد عبارت است از جنایت شخص عاقل بالغی که قصد
ارتکاب فعل منجر به آسیب را داشته، لیکن قصد آسیب زدن را نداشته باشد. جنایت خطایی نیز عبارت است از جنایت شخص عاقل
بالغی که قصد ارتکاب فعل و نیز آسیب ایجاد شده توسط آن را نداشته باشد، یا جنایت توسط نابالغ یا دیوانه صورت گرفته باشد.
جنایت بر انسان: جنایت عمدي بر انسان موجب ثبوت قصاص (() قصاص) است و دیه بنابر قول مشهور جز در صورت مصالحه «9»
و توافق جانی با آسیب دیده یا با اولیاي مقتول، ثابت نمیشود.جنایت شبه عمد بر انسان موجب ثبوت دیه در مال جانی، و جنایت
خطایی محض بر انسان موجب ثبوت دیه بر عاقله (() عاقله) است (() دیات).
/ 347 ؛ جواهرالکلام 43 -345 / 9) القواعد والفوائد 1 ) . 145 و 217 / 8) الخلاف 5 ) . 7) غنیۀ النزوع/ 402 و 412 ) . 6) الوسیلۀ/ 408 )
.4 -3
ص: 122
کشتن انسانی دیگر؛ خواه به عمد یا غیر عمد در صورت مباشرت در قتل، موجب ثبوت کفّاره (() کفّاره) بر قاتل است. با این
تفاوت که در قتل عمد، کفّارة جمع (آزاد کردن برده، دو ماه روزه گرفتن و شصت فقیر را سیر کردن) و بنابر قول مشهور، در قتل
غیر عمد، کفّارة مرتّبه (آزاد کردن برده و در صورت ناتوانی از آن، دو ماه روزه گرفتن و با عجز از آن، شصت فقیر را سیر کردن)
در صورت تسبیب (() تسبیب) کفّاره واجب نیست (() قتل).مباشرت و تسبیب: تحقق جنایت گاه به گونۀ مباشرت «10» . واجب است
است؛ بدین معنا که جانی مستقیم و بدون واسطه، مرتکب جنایت میشود، مانند اینکه با سلاح سرد یا گرم کسی را بکشد، و گاه به
نحو تسبیب؛ یعنی فراهم کنندة مقدمات و شرایط تحقق جنایت است، مانند اینکه کسی در محل آمد و شد مردم چاهی بکند و
صفحه 107 از 457
دیگري در آن بیفتد و بمیرد. گاهی نیز ایجاد جنایت به نحو مباشرت و تسبیب است، مانند اینکه کسی در محل عبور و مرور چاهی
بکند و فردي، دیگري را در آن بیندازد. در فرض نخست، مباشر و در فرض دوم، مسبّب ضامن است. در فرض سوم، مباشر ضامن
است، مگر آنکه مسبّب قويتر باشد؛ به گونهاي که بروز جنایت به او نسبت داده شود نه به مباشر، مانند موردي که مباشر همچون
راههاي ثبوت جنایت: جنایت با اقرار (() اقرار)، «11» . حیوان، فاقد اراده و شعور باشد که در این صورت مسبّب ضامن خواهد بود
بیّنه (() بیّنه) و یا قسامه (() قسامه) ثابت میشود.تداخل جنایات: به قول مشهور، جنایت بر اطراف با جنایت بر منافع تداخل
نمیکند، مانند ایراد ضربه بر سر کسی و شکافتن آن و زایل شدن عقل او.نتیجۀ آن ثبوت دو دیه- دیۀ جراحت سر و دیۀ زوال
عقل- بر عهدة جانی است. در اینکه قصاص عضو با قصاص نفس تداخل میکند یا نه، اختلاف است، مانند اینکه کسی ابتدا دست
کسی را قطع کند و سپس او را بکشد. بنابر قول دوم، دو قصاص ثابت میشود؛ یکی قصاص طرف (قطع دست جانی) و دیگري
البته اگر جانی، شخص را مجروح کند و وي بر اثر عارضۀ جراحت بمیرد، قصاص طرف با قصاص نفس «12» . قصاص نفس
112 ؛ جواهر / 519 ؛ مفاتیح الشرائع 2 / 444 ؛ تحریرالاحکام 4 / 11 ) ارشادالأذهان 1 ) . 171 و 178 -169 / 10 ). جواهر الکلام 33 )
.136 / 99 ؛ مفاتیحالشرائع 2 -96 / 12 ). النهایۀ/ 771 ؛ مسالک الافهام 15 ) .145 / الکلام 43
ص: 123
وارث قصاص، دیه و عفو: به گفتۀ برخی، هر فردي که «13» . تداخل میکند و در نتیجه تنها قصاص نفس بر جانی ثابت میگردد
وارث مال میّت است، وارث دیه، قصاص و عفو او نیز هست، جز زن و شوهر که قصاص را به ارث نمیبرند. برخی دیگر گفتهاند:
نزدیکان مادري میّت همچون برادر و خواهر مادر میّت، هیچ یک از آن سه را به ارث نمیبرند. تنها نزدیکان پدري میّت، آنها را به
ارث میبرند. برخی نیز گفتهاند: زنها مطلقا- اعم از خویشان پدري و مادري- قصاص و عفو را به ارث نمیبرند.چنانچه مجنیّ علیه
جنایت بر حیوان: حیوانی که جنایت بر «14» . ولیّاي نداشته باشد، امام علیه السّلام در گرفتن دیه و قصاص، ولیّ دم او خواهد بود
آن واقع شده یا حلال گوشت است، مانند گوسفند و گاو و یا حرامگوشت. حرامگوشت نیز یا تذکیهپذیر است (() تذکیه)، مانند
درندگان بنابر نظر مشهور، یا تذکیهپذیر نیست. نوع دوم یا داراي ارزش است و مسلمان میتواند آن را مالک شود، مانند سگ گله
یا چنین نیست، مانند خوك.جنایت بر حیوان حلال گوشت یا به اتلاف آن با تذکیه است، یا با غیر تذکیه و یا به قطع عضوي و یا
شکستن استخوانی.در فرض نخست، مابه التفاوت قیمت زنده و تذکیه شدة حیوان بر عهدة جانی است.آیا مالک میتواند حیوان
تذکیه شده را به جانی بدهد و قیمت آن را مطالبه کند یا نه؟نظر برخی قدما قول اوّل و نظر متأخران، قول دوم است. در فرض دوم
(اتلاف با غیر تذکیه) تلف کننده باید قیمت روز اتلاف حیوان را بپردازد. قطع عضو یا شکستن استخوانی از حیوان، بنابر مشهور،
حکم جنایت بر حیوان حرام گوشت تذکیهپذیر نیز «15» . موجب ثبوت ارش (مابه التفاوت قیمت سالم و معیوب) بر جانی است
اما نسبت به حیوان حرام گوشت غیر تذکیهپذیر که ارزشی ندارد، چیزي بر عهدة «16» ؛ همان حکم حیوان حلال گوشت است
جانی نیست. البته اگر خوك متعلق به کافري باشد که مالش محترم است، مانند کافر ذمّیِ متعهد به شرایط ذمّه، تلف کننده ضامن
قیمت آن است.بنابر مشهور، در اتلاف سگ شکاري چهل درهم، سگ گله و نگهبان باغ بیست
.392 (16) .391 -390 / 15 ) جواهر الکلام 43 ) .139 -138 / 14 ) مفاتیح الشرائع 2 ) 44 / 13 ) ریاضالمسائل 14 )
ص: 124
برخی در هر چهار مورد تلف کننده را «17» . درهم، و سگ نگهبان مزرعه یک قفیز (() قفیز) گندم بر عهدة تلف کننده است
ضامن قیمت سگ دانستهاند.البته در سگ شکاري گفتهاند: اگر قیمت آن کمتر از چهل درهم باشد، تلف کننده باید همان چهل
جنایت توسط حیوان: حفظ حیوانی که حالت حمله به مردم را دارد، مانند سگ گزنده و شتر مست، بر «18» . درهم را بپردازد
صاحبش واجب است و در صورت کوتاهی در حفظ و حملۀ حیوان و صدمه زدن به کسی، مالک ضامن است. چنان که اگر
صفحه 108 از 457
اگر حیوانی به حیوانی دیگر صدمه بزند، در صورتی که «19» . شخصی در مقام دفاع از خود چنین حیوانی را بکشد، ضامن نیست
صدمه زننده در قلمرو حیوان دیگر داخل شده و مالکش در حفظ آن کوتاهی کرده باشد، مالک حیوان ضامن است؛ امّا اگر صدمه
کسی که با اجازه وارد خانهاي شده، اگر سگ صاحبخانه به او «20» . زننده حیوان مقابل باشد، ضمانتی متوجه مالک آن نیست
کسی که سوار بر حیوانی است، چنانچه حیوان با دستهاي خود به کسی آسیب بزند، «21» . آسیبی برساند، صاحبخانه ضامن است
سوار ضامن است. در ضمانت صدماتی که حیوان با سر خود میزند اشکال است.بسیاري از فقها در این فرض نیز قائل به ضمان
سوار شدهاند. برخی، حکم جنایت با پاها را همچون جنایت با دستها دانستهاند. کسی که پیاده پیشاپیش حیوان، آن را میبرد حکم
سواره را دارد.اگر صاحب حیوان در کنار آن ایستاده باشد یا پیاده پشت سر حیوان آن را میبرد، ضامن آسیبهایی است که حیوان با
جنایت در حرم: کسی که در خارج حرم جنایتی مرتکب شده و سپس به حرم پناه «22» . دست یا پاي خود به کسی وارد میکند
برده است تا هنگام بیرون آمدن از آن جا در امان است. البته میتوان در خوردن و نوشیدن بر او سخت گرفت تا بیرون بیاید. و اگر
حیوانات وحشی غیر دریایی حرم داراي حرمتند و شکار کردن «23» . در حرم مرتکب جنایت شده، میتوان او را در حرم کیفر کرد
حرم). (() آلات جنایت) ()) «24» آنها حرام و موجب ثبوت کفّاره است
(22) .134 (21) .134 -132 (20) .130 -129 / 19 ). جواهر الکلام 43 ) . 18 ) تکملۀ منهاج الصالحین/ 135 ) . 398 و 400 -393 (17)
.299 / 24 ) الحدائق الناضرة 15 ) .48 -46 / 31 و 20 (23) .140 -135
ص: 125
جنب؛ ج 3، ص: 125
جَنَب: فرود آمدن عامل زکات در دورترین مکان نسبت به محلی که اموال متعلّق زکات در آن قرار دارد و دستور آوردن آن اموال
نزد وي/ بردن اموال متعلَّق زکات به جایی دور از مکان آن، به گونهاي که عامل براي گرفتن آن نیاز به پیمودن راه بیشتري داشته
اللّ علیه و
􀀀
باشد/ همراه داشتن اسب یدك در مسابقه.از آن به مناسبت در باب زکات و سبق و رمایه سخن گفتهاند.رسول اکرم صلّی ه
آله- بنابر روایتی که از آن حضرت نقل شده- از جَلَب و جنب نهی کرده است. جنب همچون جلب دو کاربرد دارد: یکی در
جَلَب). ()) «1» زکات و دیگري در مسابقه
جُنُب؛ ج 3، ص: 125
() جنابت
جند؛ ج 3، ص: 125
جُنْد: بیضۀ سگ آبی/ لشکر (() لشکر).عنوان یاد شده به معناي نخست در کلمات معاصران در باب طهارت به کار رفته است.جند
به بیضۀ سگ آبی تعریف شده است؛ لیکن در اینکه در واقع نیز چنین است، یا حقیقت آن چیزي دیگر است که اصلا از اجزاي
حیوان نیست و تنها به مناسبت به این نام نامیده شده، دو احتمال است. بنابر احتمال اوّل، جند در صورتی که سگ آبی خون جهنده
نداشته باشد یا خون جهنده داشتن آن مشکوك باشد، پاك، لیکن خوردنش حرام است، و بنابر احتمال دوم، پاك و خوردن آن
حلال است. 1
129 ؛ مستمسک العروة / ی 1 􀀀 1 العروةالوثق (2) .100 / 229 ؛ الحدائق الناضرة 24 / 304 ؛ جواهر الکلام 28 -303 / 1) وسائل الشیعۀ 20 )
.335 / 352 ؛ مهذّب الاحکام 1 / ي 1 􀀀 337 ؛ مصباح الهد /1
صفحه 109 از 457
ص: 126
جنس؛ ج 3، ص: 126
جنس: نوع یا صنفی از انواع و اصناف کالا.مراد از جنس در عقود، نوع یا صنف است.از احکام آن به مناسبت در باب زکات و
تجارت سخن گفتهاند.شرط تعلّق زکات به اجناس مختلفِ فراهم آمده نزد فرد، از آنچه زکات بدان تعلّق میگیرد، مانند گندم، جو
در معاملۀ جنس با «1» . و خرما، رسیدن هریک به حدّ نصاب است و ناقص از یک جنس مانند جو، با جنس دیگر جبران نمیشود
جنس اگر هر دو وزنی یا پیمانهاي و از یک جنس باشند، زیادي در هر کدام از کالا و بهاي آن، ربا (() ربا) و حرام است.از شرایط
«2» . صحّت معامله، معلوم بودن جنس، مقدار و اوصاف کالا و بهاي آن است
جن؛ سوره؛ ج 3، ص: 126
جن؛ سوره: هفتاد و دومین سورة قرآن کریم.از آن در باب صلات سخن رفته است.به تلاوت سورة جن و نیز بسیار تلاوت کردن
آن سفارش شده است. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام بدین مضمون آمده است: هر کس سورة جن را بسیار تلاوت کند،
اللّ علیه و آله خواهد بود. 1
􀀀
ضرري از جنیان به او نمیرسد و با رسول خدا صلّی ه
جنگ؛ ج 3، ص: 126
() جهاد
جنگل؛ ج 3، ص: 126
() آجام
جَنوب؛ باد؛ ج 3، ص: 126
() باد
جنون؛ ج 3، ص: 126
() دیوانگی
جنیب؛ ج 3، ص: 126
جَنیب: اسب یدك.جنیب به چارپایی همچون اسب اطلاق میشود که سواره نظام در میدان جنگ آن را یدك میکشد تا در مواقع
.257 / 474 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 1 کشف الغطاء 3 (3) .406 -405 / 2) جواهر الکلام 22 ) .62 / ی 4 􀀀 1) العروة الوثق )
ص: 127
لزوم از آن استفاده کند. از آن در باب جهاد نام بردهاند.در اینکه جنیب جزو سَلَب (وسائل شخصی مقتول در جنگ که از آنِ قاتل
برخی گفتهاند: در صورتی که افسار آن در دست رزمنده باشد جزو سلب محسوب «1» . است) به شمار میرود یا نه، اختلاف است
سلب). ()) «2» میگردد
صفحه 110 از 457
سلب). ()) «2» میگردد
جنین؛ ج 3، ص: 127
جَنین: فرزند تکوّن یافته در رحم مادر.از آن در بابهاي مختلفی نظیر طهارت، جهاد، تجارت، رهن، وصیّت، نکاح، ظهار، لعان، عتق،
تدبیر، اقرار، صید و ذباحه، ارث و دیات سخن گفتهاند.طهارت: جنینی که در رحم مادر مرده و امکان سالم بیرون آوردن آن
نیست، با قطعه قطعه کردن بیرون آورده میشود. 1چنانچه زنِ کافرِ باردار شده از مرد مسلمان، همراه جنینش بمیرد، بر جنین احکام
مسلمانی بار میشود؛ از این رو، زن را در قبرستان مسلمانان بر پهلوي چپ، پشت به قبله میخوابانند تا روي بچه به سمت قبله باشد.
2 در اینکه این حکم شامل جنینی هم که هنوز روح در آن دمیده نشده، میشود یا نه، اختلاف است. 3جنین سقط شدة مسلمانی که
کمتر از چهار ماه دارد بدون غسل و کفن و نماز، تنها در پارچهاي پیچیده و دفن میگردد و اگر چهار ماه یا بیشتر داشته باشد،
غسل داده و کفن میشود؛ لیکن بر آن نماز خوانده نمیشود. برخی دراین فرض به جاي کفن کردن، تعبیر به پیچیدن در پارچهاي
کردهاند که ظاهر آن عدم وجوب کفن است. 4 تماس با جنین سقط شدهاي که چهار ماه یا بیشتر دارد موجب غسل مسّ میّت (()
غسل مسّ میّت) است. وجوب غسل در تماس با جنین کمتر از چهار ماه اختلافی است.برخی تصریح به عدم وجوب آن کردهاند.
5صدق مردار (() مردار) بر جنین مرده قبل از دمیده شدن روح، همچنین نجس بودن آن، محل بحث است. برخی بر نجاست آن
ادعاي اجماع کردهاند. 6
2) منتهی المطلب ) .191 -190 / 60 ؛ جواهر الکلام 21 / 945 ؛ مسالک الافهام 3 / 185 ؛ منتهی المطلب (ق) 2 / 1) تحریر الاحکام 2 )
.298 / 3 جواهر الکلام 4 (5) . 340 م 619 / 299 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 -297 2 (4) .374 / 1 جواهر الکلام 4 (3) .946 -945 /2
333 ؛ التنقیح (الطهارة) / 6 مستمسک العروة 1 (8) * 276 ؛ المعالم الزلفی/ 296 / 345 ؛ التنقیح (الطهارة) 7 /5 5 (7) .115 -110 4 (6)
.546 -544 /1
ص: 128
جهاد: جنین در اسلام و کفر، تابع پدر و مادر خویش است؛ بنابر این، اگر مرد کافري مسلمان شود، لیکن همسر حاملهاش که بر
کفر باقی مانده اسیر گردد، مادر به بردگی گرفته میشود، لیکن جنین به تبع پدر خود، در حکم مسلمان است و به بردگی گرفته
تجارت: اگر کنیز یا حیوان بارداري فروخته شود، در صورتی که به نظر عرف، جنین تابع مادر به حساب نیاید، بنابر «7» . نمیشود
بیع ملاقیح).رهن: هرگاه کنیز ()) «9» خرید و فروش جنین در رحم حیوان صحیح نیست «8» . مشهور در ملک فروشنده باقی میماند
یا حیوانی که گرو گذاشته شده حامله گردد، آیا جنین او نیز جزء مال گرو گذاشته شده محسوب میشود یا نه؟ مسئله اختلافی
رهن).وقف: وقف کردن براي جنین به تنهایی صحیح نیست، لیکن اگر مالی براي ()) «10» است. قول اوّل منسوب به مشهور است
وصیّت، اقرار و ارث: وصیّت کردن براي جنین، «11» . افراد موجود و کسانی که بعد متولّد میشوند وقف گردد، صحیح است
هرچند روح در آن دمیده نشده باشد، صحیح است؛ لیکن استقرار آن منوط به زنده متولد شدن او است، وگرنه، وصیّت باطل است.
جنین به شرط زنده به دنیا آمدن ارث میبرد؛ هرچند پس از آن بمیرد. در صورتی که پسر یا دختر بودن جنین و نیز تعدّد یا «12»
همچنین اقرار به نفع جنین در صورتی که «13» . یکی بودن آن نامعلوم باشد سهم دو پسر- به جهت احتیاط- کنار گذاشته میشود
نکاح: نام گذاري براي «14» . اشاره به سبب محتمل بکند، مانند وصیّت و ارث، بلکه در فرض عدم اشاره به سبب نیز صحیح است
جنین مستحب است. با معلوم بودن جنسیت او، نامی از همان جنس برایش انتخاب میگردد؛ و در صورت معلوم نبودن، از نامهاي
ظهار و لعان: آزاد کردن جنین «15» . مشترك میان دختران و پسران استفاده میشود. نام گذاري جنین به محمّد مستحب است
محکوم به بردگی بابت کفّاره، کفایت از
/35 (14) .73 -70 /39 (13) .386 (12) .27 /28 (11) *230 -229 /25 (10) .440 /22 (9) .154 /24 (8) .144 -143 /21 (7)
صفحه 111 از 457
.258 / 255 ؛ مهذّب الاحکام 25 / 15 ) جواهر الکلام 31 ) .214 / 123 ؛ فقه الصادق 20 -122
ص: 129
عتق و تدبیر: چنانچه کنیزِ باردار آزاد گردد، جنین او «17» . همچنین انکار جنین سبب لعان (() لعان) نمیگردد «16» . کفّاره نمیکند
آیا حکم تابعیّت، در تدبیر (() «18» . نیز- به شرط عدم استثنا- آزاد میشود. در اینکه با استثنا نیز آزاد میشود یا نه، اختلاف است
تدبیر) نیز جریان دارد؛ بدین معنا که در تدبیر کنیز حامله، جنین نیز در حکم تدبیر تابع مادر است یا نه؟ مسئله اختلافی است. مشهور
فقها، تدبیر کنیز باردار را تدبیر جنین او نمیدانند. برخی بین صورت علم به حاملگی کنیز هنگام تدبیر و جهل به آن تفصیل داده و
عتق و تدبیر جنین، خواه به طور مستقل و یا به انضمام مادر «19» . تنها در فرض نخست جنین را نیز مدَبَّر و تابع حکم مادر دانستهاند
صید و ذباحه: تذکیۀ جنین به تذکیۀ حیوان است، «20» . صحیح است.در فرض استقلال، تدبیر و عتق او به مادرش سرایت نمیکند
به شرط آنکه روح در آن دمیده نشده و خلقتش تمام باشد. آیا در صورت دمیده شدن روح در آن نیز همین حکم را دارد؟ مسئله
()) «22» دیات: سقط جنین، حرام و موجب ثبوت دیه است. دیۀ آن با توجه به مراحل تکوّن جنین متفاوت است «21» . اختلافی است
سقط جنین).
جو؛ ج 3، ص: 129
جو: از غلّات/ واحد وزن و طول.جو، گاه به لحاظ جنس آن مطرح و موضوع احکامی قرار گرفته و گاه به عنوان واحد طول و وزن
یاد میشود و نگاه دوم، نگاه طریقی است که از « شعیر » از آن یاد شده است. نگاه نخست به جو، نگاه استقلالی است که از آن به
تعبیر میشود. از جو به معناي « شعیره » آن به
.253 / 22 ) مهذّب الاحکام 25 ) .184 -180 /36 (21) .251 (20) .210 (19) .178 (18) 13 /34 (17) .201 / 16 ) جواهر الکلام 33 )
ص: 130
اوّل در بابهاي طهارت، صلات، زکات، تجارت و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.آب جو: از جو، با روشی خاص نوشابهاي گرفته
که نوشیدن آن حرام و نزد همۀ قائلان به نجاست خمر، نجس است، هرچند مست کننده نباشد (() فقّاع). چنان « فُقّاع » میشود به نام
نان جو: خوردن نان جو و «1» . یاد میشود « جِعَه » یا « مِرز » که از انواع مست کنندهها، شراب تهیّه شده از جو است که از آن به
سجده بر پوست جو: سجده بر خوراکیهاي روییده از زمین، مانند جو و «2» . ترجیح آن بر نان گندم و دیگر نانها مستحب است
زکات جو: جو از غلّات چهارگانهاي است که «3» . گندم صحیح نیست؛ لیکن در صحّت سجده بر پوست جو و گندم اختلاف است
«5» . زکات). زکات فطره (() زکات فطره) را میتوان از جو، آرد و یا قیمتِ آن پرداخت کرد ()) «4» زکات به آنها تعلّق میگیرد
احتکار). در مسئلۀ زکات و ()) «6» تجارت جو: بنابر قول مشهور چند چیز، از جمله جو مشمول حکم حرمت یا کراهت احتکارند
ضمان، جو و گندم دو جنس به شمار میروند. از این رو، نصاب یکی با دیگري تکمیل نمیشود؛ چنان که ذمّۀ مشغول به یکی با
اداي دیگري بري نمیگردد. امّا در مسئلۀ ربا بنابر مشهور جو و گندم یک جنس محسوب میشوند و داد و ستد آن دو به زیادي
بیع محاقله (() بیع محاقله)- که به گفتۀ گروهی حرام و باطل است- به بیع خوشۀ گندم در «7» . یکی بر دیگري ربا و حرام است
از جو به «8» . برابر گندم اختصاص ندارد، بلکه بیع خوشۀ جو در برابر جو یا گندم و خوشۀ گندم در برابر جو را نیز دربر میگیرد
معناي دوم به مناسبت در ابواب مختلفی نظیر طهارت، صلات، زکات و دیات سخن رفته است.در کتب فقهی به تبعِ روایات از جو
به عنوان واحد وزن و طول نام برده شده که مقصود، جوِ معمولی از حیث حجم و وزن است.از جوِ واحد طول در مسئلۀ نماز مسافر
و اینکه یکی از شرایط قصر نماز، پیمودن مسافت دو برید است، یاد شده است. در تحدید برید آمده است: دو برید، 24 میل، هر
میل چهار هزار ذراع، هر
صفحه 112 از 457
419 ؛ مستمسک / 3) جواهرالکلام 8 ) .12 / 2) وسائل الشیعۀ 25 ) .279 / 451 ؛ وسائل الشیعۀ 25 / 38 و 41 ،3 / 1) جواهر الکلام 6 )
(8) .347 -344 /23 (7) .481 /22 (6) .518 -514 (5) .207 -205 / 4) جواهر الکلام 15 ) .391 / ی 2 􀀀 497 ؛ العروة الوثق / العروة 5
.100 /24
ص: 131
ذراع 24 انگشت (عرض انگشت) و هر انگشت، هفت جوِ متوسط به هم پیوسته است؛ به گونهاي که قسمت زیرین هر جو بر پشت
غسل کردن با یک صاع و وضو گرفتن با یک مُدّ «9» . است « یابو » جوِ دیگر قرار گیرد و اندازة عرض هر جو، هفت موي متوسط
آب مستحب است. هر صاع، چهار مُدّ، هر مُدّ، دو رطل و یک چهارم رطل؛ هر رطل عراقی 91 مثقال شرعی؛ هر مثقال شرعی یک
«10» . دینار؛ وزن هر دینار، یک درهم و سه هفتم درهم؛ هر درهم، شش دانق و هر دانق هشت دانه جوِ متوسط است
جواب؛ ج 3، ص: 131
جواب: پاسخ.از احکام آن در بابهاي اجتهاد و تقلید، صلات، حج، نکاح، اقرار و قضاء سخن گفتهاند.انواع: پاسخ یا گفتاري است
یا نوشتاري، یا با اشاره از شخص ناتوان از تکلّم یا با فعل و یا با سکوت.حکم: حکم جواب بر حسب جواب دهنده و آنچه از آن
جواب داده میشود، از قبیل سؤال، در خواست، ادّعا، نامه و اعتراض، متفاوت است که به نمونههایی از احکام آن اشاره
میشود.پاسخ به استفتاء: بر مجتهد واجب است به سئوالاتی که آگاهی از آنها بر سؤال کننده واجب است پاسخ دهد. 1جواب
تحیّت: جواب تحیّت سلام، واجب و بنابر مشهور فوري است و تأخیر در پاسخ جایز نیست. 2 در وجوب پاسخ به سلام کتبی یا با
تسمیت (() تسمیت) و مانند آن بنابر قول مشهور ،« اللّ بالخَیر
􀀀
صَ بَّحَکُمُ هُ » واسطه اختلاف است. 3پاسخ دیگر انواع تحیّت مانند
مستحب است 4 (() تحیّت).پاسخ نامه: در وجوب پاسخ دادن به نامه اختلاف است. بنابر قول به وجوب، آیا مطلقاً واجب است یا
تنها در فرضی که نامه متضمن دعا و سلام باشد؟ مسئله نزد برخی محلّ تأمّل است. 5
؛81 / 2 الحدائق الناضرة 9 (12) . 1 عوائد الایّام/ 550 (11) .175 -174 / 342 و 15 /2 ،121 -119 /3 (10) .202 -193 /14 (9)
564 و 575 ؛ مستند العروة / 4 مستمسک العروة 6 (14) .73 / 82 ؛ مستند الشیعۀ 7 / 3 الحدائق الناضرة 9 (13) .73 -72 / مستند الشیعۀ 7
.73 / 82 ؛ مستند الشیعۀ 7 / 5 الحدائق الناضرة 9 (15) .521 -519 / (الصلاة) 4
ص: 132
پاسخ سکوتی: بنابر قول «6» . لبیک گویی به ندا کننده: بر محرم مکروه است در پاسخ کسی که او را صدا میزند لبیک گوید
پاسخ اقراري: اگر کسی مدّعیِ طلبی از «7» . مشهور، سکوت باکره (() باکره) در برابر پیشنهاد ازدواج، پاسخ مثبت تلقی میشود
دیگري باشد و او بپذیرد، پاسخ وي اقرار به شمار میرود (() اقرار).پاسخ به ادّعا: کسی که نزد قاضی علیه دیگري طرح دعوا کرده،
دعوا). ()) «8» ی علیه) در برابر ادعاي وي یا اقرار خواهد بود یا انکار که بر هر کدام آثاري مترتّب است 􀀀 پاسخ متهّم (مدّع
جوارح؛ ج 3، ص: 132
جوارح: حیوان شکاري/ اعضاء (() عضو).جوارح به معناي نخست، جمع جارحه به معناي حیوان شکاري، اعم از پرنده- همچون
باز، شاهین و عقاب- و غیر پرنده، مانند پلنگ و سگ به کار رفته است (() حیوان).عنوان جوارح در قرآن کریم نیز به کار رفته
است 1 و فقها در مسئلۀ حلّیت شکار سگ شکاري (() سگ شکاري) به آن استناد کردهاند. 2 (() آلات صید).
جواز؛ ج 3، ص: 132
صفحه 113 از 457
جواز: اباحه/ صحّت/ عدم لزوم عقد/ نافذ بودن.این عنوان در کلمات فقها به معانی گوناگون به کار رفته است. گاه از جواز، اباحه
به معناي خاص (مخیّر بودن مکلف بین فعل و ترك بدون رجحان یکی بر دیگري) اراده میشود که یکی از احکام پنج گانۀ
تکلیفی است (() حکم تکلیفی).و گاه اباحه به معناي عام، که مطلق افعال غیر لازم، اعم از مباح، مستحب و مکروه یا افعال غیر
ممنوع، اعم از آن سه و واجب را دربر میگیرد (() اباحه). گاهی نیز مراد از جواز، حکمی وضعی است.
.8 / 2 الإنتصار/ 395 ؛ الخلاف 6 (10) . 1 مائده/ 4 (9) .159 /40 (8) .203 / 7) جواهر الکلام 29 ) .50 -49 / 6) مستند الشیعۀ 12 )
ص: 133
این حکم یا صحّت است که در معاملات و عبادات کاربرد دارد، مانند عدم جواز نماز با لباس تهیّه شده از پشم حیوان حرام گوشت
یا عدم جواز بیع مجهول.مراد از عدم جواز در این موارد، عدم صحّت است (() بطلان). یا عدم لزوم عقد (() عقد)، به معناي حقّ
که « ی انفسهم جایز 􀀀 اقرار العقلاء عل » فسخ داشتن در عقود جایز در مقابل عقود لازم (() قاعدة لزوم) و یا نافذ و داراي اثر بودن، مانند
مراد نافذ بودن اقرار عقلا علیه خود و در نتیجه ترتّب آثار آن میباشد (() قاعدة اقرار).جواز ثابت به دلیل شرع، جواز شرعی و جواز
ثابت به دلیل عقل، جواز عقلی نام دارد.
جواز بالمعنی الاخص؛ ج 3، ص: 133
() اباحۀ تکلیفی
جواز بالمعنی الاعم؛ ج 3، ص: 133
() اباحۀ بالمعنی الأعم
جواز حقّی؛ ج 3، ص: 133
جواز حقّی: جواز فسخ معامله، ناشی از ثبوت حق خیاربراي یک یا دوطرف معامله.عنوان یاد شده در کلمات فقهاي معاصر در باب
. تجارت به کار رفته و رایج شده است.جواز بر دو قسم است: حکمی (() جواز حکمی) و حقّی. جواز حقّی نیز دو گونه است: 1
جواز حقّیاي که ناشی از قرارداد دو طرف معامله است، مانند خیار شرط (() خیار شرط). 2. جواز حقّیاي که ناشی از قرار شارع
مراد از جواز حقّی: در هر معاملهاي در حقیقت دو «1» .( است، مانند خیار مجلس (() خیار مجلس) و خیار حیوان (() خیار حیوان
انشاء صورت میگیرد: یکی مدلول مطابقی معامله که با آن تملیک مال به دیگري انشاء میشود و دیگري مدلول التزامی معامله که
با آن، تملیک التزام به معامله، به طرف مقابل انشاء میشود؛ چنان که مال به او تملیک میگردد.علت آن، این است که هر یک از
فروشنده و خریدار قبل از انجام دادن معامله اختیاردار دو چیز است: یکی عوض (کالا یا بهاي آن) و دیگري التزام به معامله (و برهم
نزدن آن)؛ لیکن پس از
. 123 و 199 / 264 ؛ منیۀ الطالب 1 / 1) المکاسب و البیع (نائینی) 1 )
ص: 134
معامله هر یک از آنان، مالکیت خود نسبت به آن دو را به دیگري منتقل میکند و در نتیجه هریک مالک التزام دیگري میشود؛
چنان که مالک مال او میگردد.از این رو، هیچ یک به تنهایی نمیتواند معامله را برهم بزند. البته با تراضی و توافق میتوانند آن را
برهم زنند (() اقاله).فقها از این نوع لزوم به لزوم حقّی تعبیر کردهاند.از توضیح بالا میتوان این نتیجه را گرفت که جواز حقّی این
است که مدلول التزامی معامله از مدلول مطابقی آن جدا گردد. در نتیجه هریک از دو طرف، همچنان اختیاردار التزام خویش است
صفحه 114 از 457
البته گاه شارع مقدس تنها مدلول مطابقی معاملهاي را امضا «2» . که رهاورد آن، قدرت هر یک بر فسخ و برهم زدن معامله میباشد
میکند، که در این صورت، تنها ملکیت مال- بدون ملکیت التزام- به طرف انتقال مییابد؛ چنان که در خیار مجلس و حیوان چنین
است.جواز حقّی گاه براي دو طرف معامله ثابت است، مانند خیار مجلس، و گاهی تنها براي یک طرف، مانند خیار حیوان.تفاوت
جواز حقّی با جواز حکمی- همچون جواز رجوع هبه کننده از هبۀ خود- در این است که اوّلی قابل اسقاط است، بر خلاف دومی.
از این رو، اگر- در مثال یاد شده- هبه کننده، حق بازگشت خود به آنچه هبه کرده را اسقاط کند، حق او ساقط نمیشود و وي
حق). ()) «3» . میتواند پس از اسقاط نیز به هبۀ خود رجوع کرده آن را باز پس ستاند
جواز حکمی؛ ج 3، ص: 134
جواز حکمی: جواز ثابت به عنوان حکم شرعی.جواز حکمی، حکمی شرعی است، مقابل جواز حقّی (() جواز حقّی) که حقّی
مالکی است. عنوان یاد شده در کنار عنوان جواز حقّی در کلمات فقهاي معاصر در باب تجارت به کار رفته و رواج یافته
است.تفاوت آن دو در این است که جواز حکمی قابل اسقاط نیست، مانند جواز
19 .فرهنگ فقه مطابق / 3) مصباح الفقاهۀ 6 ) .196 / 256 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 5 - 2) قاعدة لاضرر و لاضرار (صدر)/ 255 )
مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج 3، ص: 135
رجوع هبه کننده از هبۀ خود که حکمی شرعی است و با اسقاط هبه کننده ساقط نمیشود و او میتواند پس از هبه به آنچه هبه
حکم) (() حق). ()) «1» . کرده بازگردد و آن را پس بگیرد
جواز شرعی؛ ج 3، ص: 135
() جواز
جواز عقلی؛ ج 3، ص: 135
() جواز
جوان؛ ج 3، ص: 135
جوان: مقابل پیر، آن که زمان زیادي از عمرش نگذشته است.از احکام آن در بابهاي صلات، زکات، صوم، عتق و حدود سخن رفته
است.سلام کردن مرد به زن نامحرم مکروه است. در صورت جوان بودن زن، کراهت شدیدتر است. 1 جوان و مانند او که خوابشان
سنگین است میتوانند قبل از نیمه شب، نماز شب را به جا آورند؛ لیکن قضاي آن در روز افضل از خواندن آن قبل از نیمه شب
است 2 (() نماز شب).شرط پرداخت زکات چارپایان، رسیدن آنها به حدّ نصاب است. اگر مقدار نصاب جوان باشند، پرداخت
حیوان پیر جهت زکات کفایت نمیکند. 3 در دَوَران امر بین آزاد کردن بردة پیر ناتوان و بردة جوانی که هنوز مو بر صورتش
نروییده، آزاد کردن پیر ناتوان، افضل است. 4بوسیدن زوجه بر زوج جوان روزه دار مکروه است. 5برخی گفتهاند: اگر زنا کارِ
مُحصن (() احصان) پیر باشد دو حد بر او جاري میشود؛ یکی صد ضربه تازیانه و دیگري سنگسار شدن و اگر جوان باشد تنها حدّ
دوم جاري میگردد؛ لیکن مشهور تفاوتی بین پیر و جوان قائل نشده و هر دو را مستحق دو حدّ دانستهاند. 6
جواهر؛ ج 3، ص: 135
صفحه 115 از 457
جواهر: سنگهاي گران بها، مانند یاقوت، زمرد و الماس.از احکام آن در بابهاي طهارت، صلات، خمس و حج سخن گفتهاند.
4 (5) .135 -134 /15 3 (4) .207 -205 / 2 جواهر الکلام 7 (3) .498 -497 / ی 5 􀀀 1 العروة الوثق (2) .19 / 1) مصباح الفقاهۀ 6 )
.320 -318 / 317 ؛ جواهر الکلام 41 / 6 تحریر الاحکام 5 (7) .314 / 5 جواهر الکلام 16 (6) .237 / الانوار اللوامع 11
ص: 136
بنابر دیدگاه بسیاري از فقها، عقیق، فیروزه و دیگر سنگهاي معدنی جزء زمین به شمار نمیروند؛ از این رو، تیمّم و سجده بر آنها
معدن).به جواهر استخراج شده از معدن و یا استحصال شده از دریا با غواصی (() غواصی) خمس تعلّق ()) «1» صحیح نیست
«3» . در کفایت رمی جمره (() رمی جمره) با جواهر اختلاف است «2» . میگیرد
جوجه؛ ج 3، ص: 136
جوجه: نوزاد پرنده.از احکام آن به مناسبت در بابهاي طهارت، حج و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.جوجۀ درون تخم اگر بعد از
دمیده شدن روح در آن بمیرد، میته و نجس است؛ لیکن نجاست آن قبل از دمیده شدن روح اختلافی است. بر نجاست ادعاي
اجماع شده است. 1جوجۀ پرندة حرم (() حرم) در حرمت شکار و ثبوت کفّاره حکم مادر خود را دارد. 2بنابر تصریح برخی،
مُحرمی که تخم پرندهاي را شکسته است در صورت مرده بودن جوجۀ درون آن یا فاسد بودن تخم و یا سالم بیرون آمدن جوجه،
کفّاره بر عهدهاش نمیآید. 3شرط حلّیت پرندة شکار شده، قدرت داشتن آن بر پرواز است؛ از اینرو، جوجهاي که هنوز توان پرواز
پیدا نکرده با شکار حلال نمیشود، مگر آنکه قبل از مردن ذبح گردد. 4 شکار حیوان دریایی براي محرم جایز است. میزانِ بَرّي یا
بحري بودن حیوان، تخم یا جوجهگذاري در دریا یا خشکی است. بنابر این، حیوانی که در خشکی تخم یا جوجه میگذارد، بَرّي و
آن که در دریا تخم یا جوجه میگذارد، بحري به شمار میرود. 5 (() تخم).
.156 -152 / 489 ؛ مستند العروة (الصلاة) 2 / 54 ؛ مستمسک العروة 5 -53 / 412 ؛ التنقیح (الطهارة) 10 -411 / 1) جواهر الکلام 8 )
/ 128 ؛ مستمسک العروة 1 / ی 1 􀀀 1 العروةالوثق (4) .94 -93 / 342 ؛ جواهر الکلام 19 / 3) الخلاف 2 ) . 16 و 39 / 2) جواهر الکلام 16 )
/36 4 (7) .217 / 3 جواهر الکلام 20 (6) .332 / 293 ؛ مجمعالفائدة 6 / 2 جواهر الکلام 18 (5) .331 -330 / 333 ؛ مهذّب الاحکام 1
.173 / 295 و 20 / 351 ؛ جواهر الکلام 18 -350 / 5 مستند الشیعۀ 11 (8) .55
ص: 137
جوجه تیغی؛ ج 3، ص: 137
() خارپشت
جود؛ ج 3، ص: 137
جود: بخشش، مقابل بخل.برخی، جود را غیر از سخاوت دانسته و در تفاوت آن دو با یکدیگر گفتهاند: جود بخشیدن قبل از سؤال
است؛ لیکن سخاوت، عطا کردن بعد از سؤال میباشد. برخی دیگر گفتهاند: جود، صفتی ذاتی و سخاوت صفتی اکتسابی است. از
این رو، به خداوند جواد گفته میشود، لیکن سخی اطلاق نمیگردد؛ زیرا خداوند نعمتهایش را پیش از آنکه بندگان سؤال کنند به
این عنوان به مناسبت در باب زکات و صوم به کار رفته است.صفت جود از صفات بسیار با فضیلت است؛ زیرا «1» . آنان عطا میکند
خداوند جواد و بخشنده » : اللّ علیه و آله آمده است
􀀀
در پرتو آن نیاز مؤمنی رفع میشود. در روایتی از رسول گرامی اسلام صلّی ه
در روایتی از امام کاظم علیه السّلام آمده است: «2» . بسیار جود کردن در ماه رمضان مستحب است .« است و جود را دوست میدارد
صفحه 116 از 457
بخل). ()) «3» .« جواد کسی است که آنچه خداوند از اموال، همچون زکات و خمس بر او واجب کرده، میپردازد »
جور؛ ج 3، ص: 137
() ظلم
جوراب؛ ج 3، ص: 137
جوراب: نوعی پوشش پا.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و حج نام بردهاند.ته کفش نجس با شرایطی با راه رفتن روي
زمین پاك میگردد. در الحاق جوراب به کفش در این حکم بحث است.برخی صورتی را که پوشیدن جوراب به جاي کفش
متعارف باشد ملحق دانستهاند. 1مسح کردن پا از روي جوراب و مانند آن در حال اختیار صحیح نیست. 2پوشیدن لباس نجسی که
به تنهایی ساتر عورت نیست، مانند جوراب و کلاه در نماز جایز است. 3 در اینکه از اجزاي حیوان حرام گوشت بودن آن نیز بدون
ی􀀀 337 ؛ العروة الوثق / 1 مستند الشیعۀ 1 (4) .16 / 3) وسائل الشیعۀ 9 ) .448 -447 / 2) منتهی المطلب 9 ) .65 - 1) التحفۀ السنیۀ/ 64 )
.129 -128 /6 3 (6) .232 / 2 جواهر الکلام 2 (5) .248 -247 /1
ص: 138
پوشیدن جوراب تنگ در نماز مکروه است. «4» . اشکال است یا نه، اختلاف است. مشهور قائل به عدم صحّت نماز با آن شدهاند
«6» . پوشاندن روي پا با مثل کفش و جوراب در حال احرام (() احرام) براي مرد در غیر حال ضرورت حرام است «5»
جوش؛ ج 3، ص: 138
جوش: ضایعۀ پوستی ناشی از التهاب غدّههاي چربی پوست.از آن به مناسبت در باب طهارت نام بردهاند.اجزاي جدا شده از بدن
انسان نجس است. اجزاي کوچک، مانند جوشهاي بدن و پوست لب که از بدن کنده میشوند، از این حکم مستثنایند. 1
جوشیدن؛ ج 3، ص: 138
جوشیدن: غلیان یافتن مایع بر اثر حرارت یا تخمیر و انقلاب/ فوران کردن و بیرون آمدن آب از زمین، مانند چشمه.از جوشیدن به
معناي اوّل در باب طهارت و اطعمه و اشربه سخن رفته است.آب انگور: آب انگورِ جوشیده قبل از بخار شدن دو سوم آن، حرام و
بنابر قول مشهور نجس است 1 (() آب انگور).آب سایر میوهها: آب دیگر میوهها و سبزیها- جز میوة درخت انگور و خرما- با
جوشیدن حرام و نجس نمیشود. 2 میوة دو درخت یاد شده (خرما، کشمش، غوره و مانند آن، جز انگور) اختلافی است.قول
مشهور، حلّیت و طهارت آنها است. 3فقّاع: فقّاع نوعی آب جو است که نوشیدن آن حرام و بنابر قول مشهور نجس است. بنابر
تصریح گروهی، در تحقق فقّاع، جوشیدن معتبر است؛ از این رو، آب جوِ نجوشیده حرام و نجس نیست 4 (() فقّاع).از جوشیدن به
معناي دوم در باب طهارت و صلات سخن گفتهاند.آبی که از زمین میجوشد و جریان
6) جواهر الکلام ) . 631 م 1158 / 38 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / ی 3 􀀀 5) العروة الوثق ) .84 / 314 ؛ جواهر الکلام 8 / 4) مستند الشیعۀ 4 )
315 ؛ العروة / 76 ؛ جواهر الکلام 5 -75 / 210 ؛ الرسائل العشر (حلّی)/ 58 ؛ الحدائق الناضرة 5 / 1 منتهی المطلب 3 (7) .352 -349 /18
/ 120 ؛ جواهر الکلام 6 / 4 الحدائق الناضرة 5 (11) (21) -20 3 (10) .37 2 (9) .20 -13 / 1 جواهر الکلام 6 (8) .123 / ی 1 􀀀 الوثق
.138 / 40 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 -38
ص: 139
صفحه 117 از 457
آب جاري).آبی که از زمین شخصی جوشیده، از آنِ مالک ()) «5» مییابد، آب جاري نامیده میشود و احکام خاص آن را دارد
از موارد مشروعیّت نماز استسقا (() نماز باران) کم شدن و فروکش کردن جوشش آب چاهها و چشمهها است. «6» . آن خواهد بود
«7»
جوع؛ ج 3، ص: 139
() گرسنگی
جویدن؛ ج 3، ص: 139
جویدن: خُرد کردن غذا و مانند آن در دهان.از آن در بابهاي صوم، حج، اطعمه و اشربه و دیات سخن رفته است.جویدن چیزهایی
مانند صمغ که طعم دارند ولی اجزاي آنها با جویدن از هم جدا نمیشود، در حال روزه مکروه است ولی بنابر مشهور موجب بطلان
روزه نمیشود 1 (() آدامس). جویدن غذا (بدون فروبردن آن) براي روزه دار جهت خوراندن به کودك موجب بطلان روزه
نمیگردد. 2از مستحبات ورود به حرم (() حرم)، مکّه و مسجد الحرام و نیز پیش از طواف، جویدن اذخر (() اذخر) است. 3از آداب
غذا خوردن، خوب و بسیار جویدن غذا است. 4اگر بر اثر جنایت بر فکِ کسی، قدرت جویدن وي از بین برود، در اینکه بر جانی
دیۀ کامل ثابت میگردد یا ارش (() ارش) اختلاف است. 5
جهاد؛ ج 3، ص: 139
به معناي مشقت و زحمت یا از « جَهد » جهاد: بذل جان و مال در راه خدا در جنگ با دشمن اسلام و مسلمانان.جهاد در لغت از
به معناي وسع و طاقت است. و در اصطلاح عبارت است از بذل جان و مال در راه خدا در نبرد با کافران و باغیان، یا بذل « جُهد »
جان، مال و
/ 1 جواهر الکلام 16 (8) .145 / 7) المهذّب 1 ) .282 / 6) المبسوط 3 ) .74 / ی 1 􀀀 85 ؛ العروة الوثق - 75 و 84 / 5) جواهر الکلام 1 )
5 تحریر (12) . 605 م 2636 ؛ جامع عباسی/ 338 / 4 توضیح المسائل مراجع 2 (11) .281 /19 3 (10) .260 2 (9) .301 -300
.592 / 312 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -311 / 710 ؛ جواهر الکلام 43 / 612 ؛ ایضاح الفوائد 4 / الاحکام 5
ص: 140
عنوان جهاد، بابی مستقل در فقه است که در آن به تفصیل از احکام «1» . توان خود در راه اعتلاي اسلام و برپا داشتن شعائر آن
جهاد سخن رفته است.فضیلت: جهاد از برترین اعمال و دري از درهاي بهشت و از ارکان مهم اسلام است و در قرآن و احادیث
البته «3» . اقسام: جهاد را به دو قسم ابتدایی و دفاعی تقسیم کردهاند «2» . براي جهاد و مجاهدان فضایل بسیاري ذکر شده است
برخی، نام جهاد بر قسم دوم نهادن را مَجاز دانسته و گفتهاند: جهاد ثابت در شرع که داراي احکامی ویژه است، همان جهاد ابتدایی
جهاد ابتدایی: موضوع اکثر کتابهاي فقهی در باب جهاد، جهاد ابتدایی است و از جهاد «4» . است و قسم دوم از اقسام دفاع است
دفاعی به مناسبت بحث کردهاند.جهاد ابتدایی در برابر سه گروه واجب است: کافران غیر ذمّی (() اهل ذمّه) اعم از اهل کتاب (()
باغی).جهاد با کفّار ()) «5» اهل کتاب) و غیر اهل کتاب (() اهل حرب)؛ کفار ذمّیاي که شرایط ذمّه را نادیده گرفتهاند و باغیان
غیر کتابی با هدف دعوت به اسلام انجام میگیرد. آنان تنها دو راه در پیش دارند: پذیرش آیین اسلام یا تن دادن به جنگ.جهاد با
کفّار کتابی غیر ذمّی یا ذمّیاي که پیمان ذمّه را نقض کرده باشند براي پذیرش اسلام و یا تن دادن به پیمان ذمّه و پرداخت جزیه
است. در نتیجه آنان یکی از سه راه را باید برگزینند: گرویدن به اسلام، باقی ماندن بر آیین خود و پرداخت جزیه و یا تن دادن به
صفحه 118 از 457
«6» . جنگ.جهاد با باغیان به جهت نقض پیمان و خروج آنان از بیعت با امام علیه السّلام و وادار کردن ایشان به بیعت مجدد است
جهاد ابتدایی با فراهم آمدن شرایط آن واجب کفایی است (() وجوب کفایی)؛ بدین معنا که تا زمان نیاز جبهۀ نبرد به نیرو، بر همۀ
مگر «7» ، واجدان شرایط واجب است در آن حضور یابند و با حضور نیرو به مقدار کفایت، جهاد بر دیگران واجب نخواهد بود
«8» . آنکه امام علیه السّلام افراد معینی را فرابخواند، که در این صورت حضور آنان واجب عینی (() وجوب عینی) خواهد بود
؛20 -19 / 3) الوسیلۀ/ 199 ؛ الجامع للشرائع/ 233 ؛ تذکرة الفقهاء 9 ) .78 -77 / 2) مهذّب الاحکام 15 ) .3 / 1) جواهر الکلام 21 )
.46 / 5) جواهر الکلام 21 ) . 4) سداد العباد/ 409 ) .415 / 8؛ الحدائق الناضرة 3 -7 / 382 ؛ مسالک الافهام 3 -381 / الروضۀ البهیۀ 2
.14 (8) .10 - 5 و 9 / 7) جواهر الکلام 21 ) .456 / 310 ؛ ریاض المسائل 7 -300 / 422 ؛ المهذّب البارع 2 -418 / 6) کشف الرموز 1 )
ص: 141
شرایط: وجوب جهاد ابتدایی منوط به تحقق این شرایط است: بلوغ، عقل، آزاد بودن (حرّیت)، مرد بودن و معذور نبودن.بنابر این،
جهاد ابتدایی بر نابالغ، دیوانه، برده، زن، پیر مرد و معذور از شرکت در امر جهاد، مانند کور، زمین گیر و بیمار ناتوان از سوار شدن
علاوه «9» . بر مرکب و دویدن و همچنین فقیر ناتوان از تأمین مخارج خانوادة خویش و نیز هزینههاي راه و تهیه سلاح، واجب نیست
بر شرایط یاد شده، شرط وجوب، بلکه مشروعیت جهاد ابتدایی، حضور امام علیه السّلام و حاکمیّت وي، یا نایب خاص ایشان است.
لیکن برخی معاصران قائل به جواز آن با وجود فقیه جامع شرایط «10» . بنابر این، جهاد ابتدایی در عصر غیبت مشروعیت ندارد
احکام و آداب: جهاد ابتدایی در ماههاي حرام (رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرّم) حرام است، مگر «11» . وحاکمیت وي شدهاند
بنابه قولی، جهاد ابتدایی در سال، بیش از یک بار «12» . آنکه دشمن آغازگر جنگ باشد و حرمتی براي ماههاي حرام قائل نباشد
گناه کبیره) است، مگر آنکه شمار مسلمانان کمتر از نصف ()) «14» فرار از جنگ حرام، بلکه از گناهان کبیره «13» . واجب نیست
هنگامی که شمار نیروهاي اسلام اندك و سپاه «15» . نیروهاي دشمن باشد، که در این صورت مقاومت در برابر آنها واجب نیست
بر امام علیه السّلام یا منصوب از جانب ایشان «16» . دشمن زیاد باشد، بر امام واجب است تا رسیدن نیرو به حدّ نصاب صبر کند
اللّ علیه و آله و لوازم آن از اصول و
􀀀
واجب است قبل از آغاز به جنگ، کفار را به اسلام (شهادت به توحید و رسالت پیامبر صلّی ه
«17» . فروع دین) فراخواند، مگر آنکه پیش از آن، دعوت به آنان رسیده باشد، که در این صورت تکرار دعوت مستحب است
مستحب است آغاز جنگ پس از اقامۀ نماز ظهر و عصر باشد و شروع آن قبل از زوال و نیز یورش شبانه جز در حال ضرورت
«18» . مکروه است
(14) .49 (13) .34 -32 / 12 ) جواهر الکلام 21 ) .331 / 359 ؛ اجوبۀ الإستفتاءات 1 / 11 ) صراط النجاة 3 ) .14 -13 (10) .9 -5 (9)
.82 -81 (18) .54 -51 (17) .51 -50 (16) .61 (15) .56
ص: 142
مبارز طلبیدن بدون اذن امام علیه السّلام بنابر قولی مکروه است. برخی آن را حرام دانستهاند؛ لیکن با منع امام علیه السّلام شکی در
جنگیدن با دشمن با هر نوع «19» . حرمت آن نیست. مبارزه کردن با دعوت امام علیه السّلام، مستحب، و با الزام به آن، واجب است
سلاح و با هر کیفیتی که منجر به پیروزي گردد جایز است؛ لیکن قطع کردن درختان، پرتاب آتش و گسیل کردن آب به سوي
«20» . دشمن جز در حال ضرورت مکروه است. در حرمت ریختن سمّ بر دشمن یا کراهت آن در غیر حال ضروت اختلاف است
کشتن «21» . برخی، بریدن درختان، خراب کردن دژها و به کارگیري منجنیق را تنها در صورت توقف پیروزي بر آن جایز دانستهاند
زنان، کودکان، دیوانگان و نیز ناتوانان از جنگیدن، مانند افراد پیر، نابینا و زمین گیر در صورتی که از فکر و نظر آنان در جنگ
استفاده نشود، حرام است، مگر در حال ضرورت، مانند آنکه کفّار از وجود آنان به عنوان سپر استفاده کنند یا چیره شدن بر دشمن
خدعه در جنگ، جز در «23» . مثله کردن دشمن به بریدن گوشها، بینی و سایر اعضا حرام است «22» . منوط به کشتن ایشان باشد
صفحه 119 از 457
پی کردن مرکب مسلمان مکروه است؛ لیکن پی کردن مرکب کافر «24» . صورتی که دشمن امان (() امان) داشته باشد، جایز است
پی کردن).یاري گرفتن از کفّار در جنگ در صورتی که مصلحت اقتضا کند و خیانت ()) «25» بنابه تصریح برخی کراهت ندارد
تحرّف (() تحرّف) و تحیّز (() تحیّز) در جنگ فرار به شمار نمیرود و جایز است.قرار دادن حق جعاله «26» . پیشه نباشند جایز است
از سوي فرماندة لشکر براي کسی که سپاه اسلام را در پیشبرد جنگ و کسب پیروزي یاري رساند، جایز است، مانند آنکه بگوید:
جعاله). ()) «27» هرکس ما را در گشودن در دژ دشمن راهنمایی کند، فلان مبلغ به او میدهم
68 و / 22 ) جواهر الکلام 21 ) .392 / 21 ) الروضۀ البهیۀ 2 ) . 68 ؛ اشارة السبق/ 143 ؛ إصباح الشیعۀ/ 189 -66 (20) .88 -85 (19)
.118 -117 (27) .194 -193 (26) .85 -82 (25) .79 -78 (24) .78 -77 (23) .77 -73
ص: 143
پوشیدن لباس ابریشمی براي مردان در جنگ جایز است؛ لیکن در صحّت نماز با «28» . اطاعت از فرمانده بر رزمندگان واجب است
تحکیم در جنگ جایز است؛ بدین صورت که دو طرف درگیر پس از «29» . آن در فرض امکان در آوردن آن، اختلاف است
تحکیم).غنیمت: اموالی که در ()) «30» متعهد شوند به آنچه وي حکم کند تن دهند « حَکَم » تراضی و توافق روي فردي به عنوان
()) «31» جنگ از دشمن به دست مسلمانان میرسد، غنیمت به شمار میرود و با شرایطی بین رزمندگان تقسیم میشود
غنیمت).اسارت: کافري که در حال جنگ به اسارت درآمده، کشته میشود؛ امّا اگر پس از پایان درگیري اسیر گردد بنابر مشهور
کشتن باغیاي که در حال جنگ اسیر گشته، با داشتن مرکزیت و وجود رهبري که آنان را دوباره سازماندهی «32» . کشته نمیشود
احکام کشته شدگان: رزمندهاي که در میدان نبرد با دشمن کشته شده، شهید «33» . و به جنگ با مسلمانان بسیج کند، جایز است
(() شهید) محسوب میشود و حکم آن را دارد؛ بدین معنا که پس از اقامۀ نماز بر پیکرش با لباسهایش دفن میگردد. و در صورت
مشتبه شدن با کافر، به قول گروهی آن که آلتش کوچک است، دفن میشود. در اینکه این نشانه، تنها براي دفن است یا شامل نماز
بسیاري گفتهاند: نماز بر همه «34» . نیز میشود، اختلاف است. بنابر قول دوم بر آن که آلتش کوچک است نماز نیز خوانده میشود
برخی نیز براي شناخت مسلمان از کافر، براي دفن، رجوع به قرعه را لازم دانسته و «35» . به نیّت نماز بر مسلمان، گزارده میشود
«37» . برخی نیز دفن همه را به احتیاط، واجب دانستهاند «36» . گفتهاند: بر همۀ آنان یک نماز به نیّت نماز بر مسلمان خوانده میشود
جهاد دفاعی: جهاد دفاعی عبارت است از پیکار با هدف دفاع از اسلام و سرزمینهاي اسلامی در برابر دشمن مهاجمی که اساس
اسلام را تهدید میکند
(31) .111 -110 / 30 ) جواهر الکلام 21 ) .344 -343 / ی 2 􀀀 343 ؛ العروة الوثق / 29 ) مستند الشیعۀ 4 ) .373 / 28 ) کشف الغطاء 4 )
.199 / ي 1 􀀀 134 ؛ کلمۀ التقو -133 / 455 ؛ جواهر الکلام 21 -454 / 34 ) مختلف الشیعۀ 4 ) .328 (33) .126 -122 (32) .151 -147
36 ) کتاب ) .30 / ي 6 􀀀 814 ؛ مصباح الهد / 401 ؛ روض الجنان 2 / 24 ؛ ذکري الشیعۀ 1 -23 / 315 ؛ تذکرة الفقهاء 2 / 35 ) المعتبر 1 )
.24 / 37 ) تذکرة الفقهاء 2 ) .20 / السرائر 2
ص: 144
آیا جهاد دفاعی همان «38» . یا قصد استیلا بر سرزمینهاي اسلامی و ناموس و اموال مسلمانان و یا کشتن گروهی از مسلمانان را دارد
جهاد مصطلح در شریعت است تا محکوم به احکام آن، از قبیل حرمت فرار، تقسیم غنایم به کیفیت خاص و غیر آن باشد یا چنین
«39» . نیست، بلکه از اقسام دفاع است؟ کلمات فقها در این باره مختلف است. قول دوم به ظاهر کلمات آنان نسبت داده شده است
ظاهر کلمات گروهی این است که دفاع از موجودیت اسلام در برابر تهاجم دشمن، جهاد محسوب میشود.تقسیم جهاد به ابتدایی و
دفاعی در کلمات فقها گویاي این مطلب است؛ بلکه گروهی، رزمندگان کشته شده در جهاد دفاعی در عصر غیبت را نیز شهید
البته برخی گفتهاند: احکام جهاد ابتدایی بر جهاد دفاعی، در صورت حضور «40» . دانسته و احکام آن را بر ایشان جاري کردهاند
صفحه 120 از 457
ویژگیها: جهاد دفاعی داراي ویژگیهایی است که آن را از جهاد ابتدایی «41» . امام علیه السّلام یا نایب خاص ایشان مترتب میشود
متمایز میکند. این ویژگیها عبارتند از: 1. عدم اشتراط حضور امام علیه السّلام یا نایب خاص او؛ برخلاف جهاد ابتدایی. 2. وجوب
بر هر فرد توانمند؛ اعم از مرد و زن، پیر و جوان و غیر آنان؛ برخلاف جهاد ابتدایی که بر گروهی واجب نیست. 3. اختصاص وجوب
به صورت بیشتر از دو برابر نبودن شمار کفّار نسبت به مسلمانان در جهاد ابتدایی، برخلاف جهاد دفاعی که ملاك وجوب، توانایی
بر جنگیدن است؛ هرچند شمار دشمن بیش از دو برابر خودي باشد. 4. جواز جهاد دفاعی در ماههاي حرام و عدم جواز جهاد
ابتدایی در آنها مگر در دو مورد که گذشت. 5. عدم وجوب دعوت به اسلام در جهاد دفاعی؛ بر خلاف جهاد ابتدایی. 6. اختصاص
وجوب جهاد ابتدایی به یک بار در سال بنابر قول گروهی؛ بدین معنا که در یک سال دو بار جهاد ابتدایی واجب نیست؛ برخلاف
«42» . جهاد دفاعی
/ 39 ) الدروس الشرعیۀ 2 ) .115 / 8؛ دلیل تحریر الوسیلۀ 3 -7 / 382 ؛ مسالک الافهام 3 -381 / 297 ؛ الروضۀ البهیۀ 2 / 38 ) المهذّب 1 )
-15 / 380 ؛ جواهرالکلام 21 - 290 و 379 -287 / 415 ؛ کشف الغطاء 4 / 40 ) الحدائق الناضرة 3 ) .357 -356 / 30 ؛ جامع الشتات 1
.49 / 292 ؛ جواهر الکلام 21 -290 / 42 ) کشف الغطاء 4 ) .15 / 41 ) جواهر الکلام 21 ) .16
ص: 145
دیگر اقسام دفاع: دفاع کردن از خود و نیز ناموس خویش، همچنین جان و ناموس مؤمن در برابر تهاجم دشمن، و نیز دفاع از مال
خود یا مال مؤمن در برابر غارتگر واجب است؛ لیکن جهاد نامیده نمیشود و بر فردي که در این راه کشته میشود شهید اطلاق
دفاع). ()) «44» از این رو، احکام این نوع از دفاع در باب حدود آمده است «43» ؛ نمیگردد و احکام آن را ندارد
جهاد اکبر؛ ج 3، ص: 145
جهاد اکبر: مبارزه با نفس امّاره.جهاد اکبر، مقابل جهاد اصغر (جهاد با دشمن بیرونی) عبارت است از ستیز و مخالفت با نفس و
خواهشهاي آن- که انسان را وادار به مخالفت با خداوند متعال و سرپیچی از دستورهاي او میکند- به ترك شهوتهاي شیطانی و
گردن نهادن به دستورهاي خداوند متعال و پیراستن نفس از صفات ناشایست و آراستن آن به صفات نیکو.
.5 -4 / 44 ) جواهرالکلام 21 ) .293 -292 / 43 ) کشف الغطاء 4 )
ص: 146
اللّ علیه و آله است که به گروهی از اصحاب که از نبرد با دشمن باز
􀀀
عنوان یاد شده برگرفته از روایتی از رسول خدا صلّی ه
میگشتند، فرمود: مرحبا به قومی که جهاد اصغر را به انجام رساندهاند، و جهاد اکبر بر ایشان باقی است. گفتند: اي پیامبر خدا،
از این عنوان به مناسبت در باب جهاد سخن گفتهاند.پیروي از نفس امّاره به ترك «1» . جهاد اکبر چیست؟ فرمود جهاد با نفس
تزکیه). ()) «2» . واجبات و ارتکاب محرّمات، حرام و مخالفت با آن به انجام دادن واجبات و اجتناب از محرّمات، واجب است
جهاد نفس؛ ج 3، ص: 146
() جهاد اکبر
جهیزیه؛ ج 3، ص: 146
(() جهیزیه).
صفحه 121 از 457
جهاز؛ ج 3، ص: 146
جَهاز: آنچه جهت سوار شدن بر شتر نهند از آن به معناي نخست به مناسبت در باب حج و اجاره یاد شده است.برداشتن پوست،
جهاز و افسار قربانیِ مستحب براي خود یا فروختن و یا دادن آن به قصاب به عنوان اجرت، مکروه و صدقه دادن آنها مستحب است.
ظاهر عبارت برخی قدما حرمت فروختن و وجوب صدقه دادن آن است. 1فروختن پوست و جهاز و افسار قربانیاي که به عنوان
کفاره، نذر و مانند آن بر انسان واجب شده یا برداشتن آن براي خود و یا دادن به قصاب و سلاخ به عنوان اجرت، جایز نیست و باید
صدقه داده شود. بنابر مشهور، حکم قربانی حج تمتّع و قِران که به اشعار (() اشعار) یا تقلید (() تقلید) واجب شده نیز همین است.
2لازم است کرایه دهندة چارپا همۀ آنچه را که عرفاً براي سوار شدن بر حیوان مورد نیاز است از قبیل جهاز، زین، پالان و افسار در
. اختیار کرایه کننده قرار دهد. 3
جهانگردي؛ ج 3، ص: 146
() سیاحت
.284 /27 3 (5) .215 -211 2 (4) .232 -230 / 1 جواهرالکلام 19 (3) .331 -330 / ي 2 􀀀 2) کلمۀ التقو ) .161 / 1) وسائل الشیعۀ 15 )
ص: 147
جهت؛ ج 3، ص: 147
جهت: سَمت.آنچه را که متحرك با حرکت خود آن را قصد میکند، جهت گویند؛ خواه حسّی باشد یا معنوي.از احکام آن در
بابهاي طهارت، صلات، حج، وقف و وصیّت سخن گفتهاند.جهت کعبه: قبلۀ کسانی که کعبه را میبینند خود کعبه است؛ امّا قبلۀ
کسانی که دور از مسجد الحرام زندگی میکنند بنابر قول بسیاري از فقها جهت کعبه میباشد (() قبله). کلمات فقها در مراد از
وقف بر جهت: «1» . جهت مختلف است. سمتی که کعبه در آن است و سمتیکه گمان میرود کعبه در آن باشد از جملۀ آنها است
وقف به اعتبار موقوفٌ علیه به وقف خاص و وقف عام تقسیم میشود. از مصادیق وقف عام، وقف بر جهت عام- مانند مساجد و
وقف).وقف بر جهت حرام، مانند وقف مالی براي تدوین یا ترویج کتب ضالّه (() کتب ضالّه)، همچنین وقف ()) «2» مدارس- است
وصیّت براي جهت: «3» . مالی براي کلیسا جهت تعمیر یا فرش کردن و مانند آن صحیح نیست. البته مورد آخر از کافر صحیح است
وصیّت کردن براي جهت عام، مانند فقرا، سادات، ساختن مساجد، مدارس و بازسازي مشاهد مشرّفه (() مشاهد مشرّفه) صحیح است
جهات چهارگانه (شمال، جنوب، شرق و غرب): چنانچه آب براي وضو یا «4» . و نیازي به قبول طرف و حتی اذن حاکم شرع نیست
غسل یافت نشود، جست و جو از آن در آبادي تا حدّ یأس از وجود آن، و در بیابان به قول مشهور، در زمین ناهموار به اندازة بُرد
تیمّم).به قول مشهور، با ()) «5» یک تیر (حدود دویست گام) و در زمین هموار به اندازة برد دو تیر از چهار جهت واجب است
نماز گزاردن بین قبرها «6» . فقدان علم و نیز ظن به قبله و وسعت وقت به سمت هر یک از چهار جهت یک نماز گزارده میشود
بنابر مشهور مکروه است؛ مگر آنکه بین نماز گزار و قبر
.80 -79 / 5) جواهرالکلام 5 ) (20) -19 / 4) الروضۀالبهیۀ 5 ) .71 (3) .70 / 2) تحریر الوسیلۀ 2 ) .179 -176 / 1) مستمسک العروة 5 )
.409 /7 (6)
ص: 148
بنابر قول منسوب به مشهور، حج تمتّع وظیفۀ کسی است که فاصلۀ محلّ «7» . از چهار جهت به اندازة ده ذراع (() ذراع) فاصله باشد
صفحه 122 از 457
جهت صدور () «8» . زندگیاش تا مکّه یا مسجد الحرام- بنابر اختلاف اقوال- از هر جهت شانزده فرسخ (حدود 86 کیلومتر) باشد
ترجیح جهتی
جهد مقلّ؛ ج 3، ص: 148
جُهد مُقِلّ: تلاش نادار.عنوان یاد شده در روایتی از امام صادق علیه السّلام 1 و به تبع در باب زکات آمده است. مفاد روایت این
است که بافضیلتترین صدقهها صدقۀ کسی است که خود به مالی که صدقه میدهد نیازمند است؛ زیرا چنین صدقهاي، مصداق
ایثار و مقدم داشتن دیگري بر خود میباشد و خداوند در قرآن کریم از چنین فردي ستایش کرده است. 2 البته در روایتی دیگر،
بهترین نوع صدقه، صدقه از سر بی نیازي دانسته شده است. 3برخی در مقام جمع بین دو روایت گفتهاند: مراد از بی نیازي در
روایت دوم، سخاوت نفس و قوّت اراده به جهت اطمینان داشتن به خدا است- نه بی نیازي ظاهري و مادّي- بدین معنا که از روي
سخاوت و با میل درونی و خاطري آسوده صدقه دهد. 4 بنابر این، بین مفاد دو روایت تنافی اي وجود ندارد.برخی دیگر گفتهاند:
مورد روایتِ نخست جایی است که صدقه دهنده تنها باشد و عیال واجب النفقه نداشته باشد، امّا روایت دوم ناظر به صدقه دهندة
عیال وار است که مازاد بر مخارج آنان را صدقه میدهد. 5برخی نیز گفتهاند: حدیث اوّل ناظر به کسی است که توان و تحمل صبر
را دارد؛ اما حدیث دوم ناظر به فردي است که چنین تحمل و توانی را ندارد. 6
3 (11) . 2 حشر/ 9 (10) .432 / 1 وسائلالشیعۀ 9 (9) .600 -599 / ی 4 􀀀 204 ؛ العروة الوثق / 8) الروضۀ البهیۀ 2 ) . 352 و 360 /8 (7)
255 ؛ وسائل / 5 الدروس الشرعیۀ 1 (13) .« جهد » 4 مجمع البحرین/ واژة (12) 426 و 430 / 26 ؛ وسائل الشیعۀ 9 / الکافی (کلینی) 4
.213 / 6 روضۀ المتقین 3 (14) .« جهد » 431 ؛ مجع البحرین/ واژة -429 / الشیعۀ 9
ص: 149
جهر؛ ج 3، ص: 149
جَهر: آشکار کردن جوهر صدا، مقابل اخفات/ آشکار کردن (() آشکار)/ عدم جریان نفَس هنگام تلفظ حرف، از اصطلاحات علم
تجوید (() تجوید).از جهر به معناي اوّل در بابهاي صلات، حج و دیات سخن رفته است.جهر واجب: جهر در قرائت حمد و سورة
نماز صبح و دو رکعت اوّل نماز مغرب و عشا بنابر مشهور، بلکه بر آن ادّعاي اجماع شده، بر مرد واجب است. از برخی قدما
حدّ جهر: کلمات فقها در پایینترین حدّ جهر قرائت مختلف است. بسیاري گفتهاند: کمترین حدّ «1» . استحباب آن نقل شده است
و فقهاي پس از وي، قیدي را به آن افزوده و «2» جهر آن است که شخصِ نزدیک نمازگزار، قرائت او را بشنود؛ لیکن محقق ثانی
«3» . گفتهاند: جوهر صدا نیز باید آشکار گردد و بدون آن جهر تحقق نمییابد هرچند فرد نزدیک نمازگزار قرائت او را بشنود
کسی که «4» . بالاترین حدّ جهر بنابر تصریح بسیاري آن است که به حدّ افراط (خارج از حدّ متعارف)، مانند فریاد زدن نرسد
لیکن در فرض جهل یا فراموشی نمازش صحیح است «5» ؛ وظیفهاش جهر قرائت است اگر به عمد آهسته بخواند نمازش باطل است
در «7» . بسیاري، جهر خارج از حدّ متعارف- مانند فریاد زدن- را موجب بطلان نماز دانستهاند «6» . و نیازي به اعادة قرائت نیست
نماز آیات)؛ نماز ()) «9» جهر مستحب: جهر قرائت در موارد زیر مستحب است: نماز آیات «8» . مقابل، برخی آن را مبطل نمیدانند
نماز ()) «12» نماز استسقا «11» ؛( نماز عیدین (فطر و قربان «10» ؛ جمعه (() نماز جمعه)؛ بنابر قول گروهی نماز ظهر روز جمعه
جهر قنوت براي امام جماعت و کسی که فرادا نماز میخواند، بنابر قول مشهور مستحب است. قول مقابل، «13» . باران) و نوافل شبانه
استحباب جهر
(4) .648 -646 / 140 ؛ مفتاح الکرامۀ 4 -137 / 3) الحدائق الناضرة 8 ) .260 / 2) جامع المقاصد 2 ) .370 -364 / 1) جواهرالکلام 9 )
صفحه 123 از 457
/ 7) جواهر الکلام 9 ) .538 / 230 ؛ غنائم الایّام 2 (6) .228 / 5) جواهر الکلام 12 ) .215 / 382 ؛ مستمسک العروة 6 / جواهر الکلام 9
9) جواهر الکلام ) .511 / ی 2 􀀀 8) العروةالوثق ) .435 / 304 ؛ مستند العروة (الصلاة) 3 / 511 ؛ مهذّب الاحکام 6 / ی 2 􀀀 382 ؛ العروة الوثق
13 ) مستند ) .151 / 12 ) جواهر الکلام 12 ) .397 / ی 3 􀀀 11 ) العروة الوثق ) .204 -202 / 134 ؛ مستمسک العروة 6 -133 (10) .457 /11
.185 / الشیعۀ 5
ص: 150
همچنین جهر بسمله (() بسمله) در موارد وجوب «14» . به آن تنها در نمازهایی است که قرائت در آن به جهر خوانده میشود
اخفات قرائت، حتّی در رکعت سوم و چهارم در فرض اختیار حمد به جاي تسبیح، بنابر قول مشهور مستحب است.در مقابل مشهور،
چهار قول نقل شده است: وجوب جهر به بسمله مطلقا؛ وجوب جهر تنها در دو رکعت اوّل نماز ظهر و عصر؛ استحباب جهر تنها در
نماز ()) «16» جهر تکبیرهاي نماز میّت «15» . دو رکعت اوّل نماز ظهر و عصر و قول چهارم استحباب جهر تنها براي امام جماعت
اسماع). جهر تلبیه (() تلبیه) ()) «18» تکبیرة الإحرام) و دیگر اذکار نماز بر امام مستحب است ()) «17» میّت) و نیز تکبیرة الإحرام
جهر قرائت «20» . جهر حرام: جهر عمدي در موارد وجوب اخفات، حرام و موجب بطلان نماز میشود «19» . براي مرد مستحب است
براي زن درصورتی که نامحرم صداي او را بشنود با علم به آن، بنابر قول گروهی- بلکه بنابر آنچه به مشهور متأخران نسبت داده
جهر مکروه: «21» . شده- حرام است و موجب بطلان نماز میگردد؛ هرچند برخی- بنابر قول به حرمت- بر بطلان اشکال کردهاند
تخییر در جهر: نمازگزار در ذکرها و دعاهاي نماز جز حمد و سوره و تسبیح، و «22» . جهر ذکرهاي نماز براي مأموم کراهت دارد
زن در قرائت نمازهاي جهري (صبح، مغرب و عشا) در صورتی که نامحرم صداي او را نشنود، همچنین در قرائت نمازهاي اخفاتی
اخفات).اگر شخصی بر اثر جنایت ()) «23» (ظهر و عصر) بنابر قول به عدم وجوب اخفات بر زن، مخیّر بین جهر و اخفات است
«24» . دیگري نتواند جوهر صداي خود را آشکار کند، بر جانی دیۀ کامل ثابت میگردد
-385 / 360 ؛ جواهر الکلام 9 -359 / 268 ؛ مدارك الاحکام 3 / 15 ). جامع المقاصد 2 ) .373 -372 / 388 ؛ جواهرالکلام 10 (14)
ی􀀀 19 ) العروة الوثق ) . 285 ؛ الأقطاب الفقهیۀ/ 87 / 18 ) کشف الغطاء 2 ) . 17 ) مناهج الاحکام/ 496 ) .99 / 16 ) جواهر الکلام 12 ) .390
(22) .212 -211 / 383 ؛ مستمسک العروة 6 / 83 ؛ جواهر الکلام 9 / 21 ) بحار الانوار 85 ) .228 / 20 ) جواهر الکلام 12 ) .668 /4
.593 / 316 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 /43 (24) .385 -383 / 23 ) جواهر الکلام 9 ) .257 / 538 ؛ المسائل الواضحۀ (اراکی) 1 / غنائم الایّام 2
ص: 151
جَهراء؛ ج 3، ص: 151
() اجهر
جهل؛ ج 3، ص: 151
جهل: مقابل علم.جهل عبارت است از عدم علم (() علم) (ندانستن) خواه جاهل بداند که نمیداند (جهل بسیط) یا نداند که
نمیداند (جهل مرکب). بنابر این، جزمِ غیر مطابق با واقع، ظنّ، شک و وهم، همه از مصادیق جهل خواهند بود. از احکام و آثار
جهل در ابواب مختلف فقه؛ اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام سخن گفتهاند.جهل و تکلیف: تکالیف واقعی میان عالم و
جاهل مشترك است و جاهل همچون عالم، مکلّف به احکام واقعی است؛ لیکن جهل موجب عدم تنجّز حکم واقعی نسبت به جاهل
میشود؛ از این رو، جاهل بر مخالفت حکم واقعی کیفر نمیشود، مگر جاهل مقصر که در جهل خود معذور نیست و در نتیجه،
البته مواردي، از قبیل قصر (() قصر) و اتمام (() اتمام) و جهر (() جهر) و «1» . احکام واقعی نسبت به او نیز همچون عالم منجّز است
صفحه 124 از 457
وجوب تحصیل علم بر جاهل: فرا گرفتن احکام شرعی بر «2» . اخفات (() اخفات) به دلیل خاص از حکم اشتراك خارج شده است
ارشاد جاهل: ارشاد جاهل و آموختن احکام شرعی به وي واجب است؛ لیکن چنانچه شخصی، به «3» . جاهل به آنها واجب است
حکم شرعی عالم، اما به موضوع آن جاهل باشد- مانند کسی که میداند وضو گرفتن با آب نجس باطل است، لیکن نمیداند این
آب نجس است- بیشتر فقها ارشاد به موضوع را واجب ندانستهاند، مگر در امور مهمی همچون جان، آبرو و مال درخور اعتناي
مؤمن که
.67 -66 / 2) تهذیب الاصول (امام خمینی) 3 ) .18 / 66 ؛ مستند العروة (الصلاة) 6 / ي 2 􀀀 231 ؛ مصباحالهد / 1) نهایۀالافکار 4 قسم 2 )
.30 -28 / ی 1 􀀀 3) العروةالوثق )
ص: 152
در این گونه موارد ارشاد جاهل واجب است (() ارشاد).انکار اصول اعتقادي یا ضروري دین از روي جهل: انکار خدا یا توحید و یا
اللّ علیه و آله، هرچند از روي جهل، موجب کفر است؛ لیکن در اینکه انکار ضروري دین- جز اصول
􀀀
رسالت رسول خدا صلّی ه
اللّ علیه و آله
􀀀
اعتقادي یاد شده- سببی مستقل براي کفر است یا در صورتی که به انکار خدا یا توحید و یا رسالت پیامبر صلّی ه
برگردد، اختلاف است. بنابر قول دوم، انکار ضروري دین از روي جهل- به جهت عدم برگشت آن به انکار یکی از سه امر یاد
ضروري).اقسام جهل: جهل یا نسبت به حکم شرعی است، مانند جهل ()) «4» شده- موجب کفر نخواهد شد؛ بر خلاف قول نخست
به وجوب قرائت سوره در نماز و یا نسبت به موضوع آن، مانند جهل به نجس بودن لباس در نماز.جهل به حکم نیز یا از روي قصور
است و یا ناشی از تقصیر.جاهل قاصر، جاهلی را گویند که در جهل خود معذور است، مانند جاهلی که به جهل خود التفات دارد،
لیکن امکان بر طرف کردن جهل و پرسیدن برایش فراهم نیست، و یا اصولا التفاتی به جهل خود ندارد و در نتیجه، عمل خود را
صحیح میپندارد و یا مجتهدي که در استنباط کوتاهی نکرده و با استناد به دلیل معتبر اجتهادي فتوا داده است، لیکن در واقع در
استنباط و در نتیجه در فتواي خود اشتباه کرده است؛ همچنین مقلدان آن مجتهد که براساس فتواي او عمل کردهاند.جاهل مق ّ ص ر
جاهلی را گویند که در جهل خود معذور نیست، مانند جاهلی که به جهل خود التفات دارد و با فراهم بودن اسباب تعلّم و رفع
معذور بودن جاهل: جاهل به موضوع و نیز جاهل به حکم از روي قصور معذورند و بر جهل خود «5» . جهل، در رفع آن نمیکوشد
کیفر نمیشوند؛ بر خلاف جاهل به حکم از روي تقصیر، که حکم عامد (کسی که با علم و به عمد کاري را انجام میدهد) را دارد
«6» . و بر ترك واجب یا فعل حرام کیفر میشود
202 ؛ صراط - 342 ؛ التنقیح (الإجتهاد والتقلید)/ 195 -341 / 5) التنقیح (الطهارة) 2 ) .309 - 4). کتابالطهارة (گلپایگانی)/ 307 )
371 ؛ بحوث فی الفقه (صلاةالمسافر)/ 162 ؛ مهذّب الاحکام / 63 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 5 / 6) مجمع الفائدة 3 ) .308 / النجاة 3
.311 /5
ص: 153
احکام: از آنجا که جاهل در تکالیف با عالم اشتراك دارد- با این تفاوت که تکلیف در زمان جهل متوجه جاهل نمیشود- پس از
آگاهی از تکلیف، باید آن را به جا آورد، مگر آنکه دلیلی بر عدم آن وجود داشته باشد. براي روشن شدن ابعاد مسئله، به احکام
جهل در دو حوزة عبادات و غیر عبادات اشاره میکنیم. 1. عبادات: جاهل یا اصل عبادتی را ترك میکند، مانند ترك نماز و روزة
ماه رمضان، به جهت جهل به وجوب آن دو، و یا جزء یا شرطی از عمل عبادي را؛ و در نتیجه، عبادت را ناقص و فاقد شرط یا جزء
انجام میدهد، مانند ترك سوره در نماز به جهت جهل به جزئیت آن، یا نماز گزاردن در لباس نجس به جهت جهل به شرط بودن
طهارت لباس در صحّت نماز.در فرض نخست، چنانچه عبادت واجب موسع باشد، مانند حج، باید آن را به جا آورد؛ اما اگر وقت
و اگر وقت گذشته است، چنانچه «7» آن محدود باشد، مانند نمازهاي یومیه، در صورتی که وقت باقی است، آن را به جا میآورد
صفحه 125 از 457
قضاي آن را به جا میآورد، مگر «9» ، و روزة ماه رمضان «8» از واجباتی باشد که قضاي آن واجب است، مانند نمازهاي یومیّه
موردي که دلیلی خاص بر عدم وجوب قضاي آن وجود داشته باشد، مانند مورد خورشید یا ماه گرفتگیاي که شخص از آن مطلع
نباشد، که در این صورت، اگر بعض قرص ماه یا خورشید گرفته شود، بنابر مشهور، قضاي نماز آیات بر جاهل واجب نیست، و اگر
در فرض دوم، اگر جزء یا شرط از ارکان باشد- که ترك آن مطلقا «10» . گرفتگی در تمامی قرص باشد، قضا بر او واجب است
و اگر از «11» ، موجب بطلان عبادت است، مانند طهارت (وضو، غسل و تیمّم)، رکوع و دو سجده در نماز- عبادت باطل میشود
ارکان نباشد، نسبت به جاهل مق ّ ص ر ادعاي اجماع شده که حکم عامد را دارد و در نتیجه عبادتی را که ناقص به جا آورده، محکوم
به بطلان و اعاده یا قضاي آن واجب است، مگر در دو مورد: یکی، بلند خواندن قرائت نماز در جایی که باید آهسته بخواند و
عکس آن، و دیگري،
511 .فرهنگ فقه مطابق -510 / ی 3 􀀀 11 ) العروة الوثق ) .425 /11 (10) .15 /17 (9) .11 / 8) جواهر الکلام 13 ) . 7) عوائدالایّام/ 249 )
مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج 3، ص: 154
تمام خواندن نماز در جایی که باید شکسته بخواند. روزه نیز در این حکم ملحق به نماز است؛ بدین معنا که اگر با جهل به بطلان
برخی گفتهاند: کسی که ده روز در محلّی قصد اقامت کرده و نمازش را «12» . روزه در سفر، روزه بگیرد، روزهاش صحیح است
برخی در اصل الحاق جاهل مق ّ ص ر به عامد اشکال کرده و «13» . قصر خوانده، در صورت جهل به حکم، نمازش صحیح است
آنچه در ترك اصل عبادت یا جزء و شرط آن گفته شد «14» . گفتهاند: دلیلی بر الحاق جز در خصوص استحقاق عقاب وجود ندارد
نسبت به جاهل مقصر بود؛ اما جاهل قاصر اگر عبادتی را بدون جزء یا شرط آن به جا آورد، در اینکه عبادت او صحیح است یا
اینکه در موارد عدم وجود دلیلی خاص بر صحّت عمل فاقد جزء یا شرط، حکم او حکم جاهل مق ّ ص ر میباشد، مسئله اختلافی
است، مگر در جایی که حکم وضعی تابع حکم تکلیفی باشد، که در این صورت، عبادت جاهل قاصر صحیح است، مانند نماز
گزاردن با لباس یا در زمین غصبی با جهل به بطلان و حرمت آن بنابر قول مشهور.وجه صحّت نماز در این فرض، تابع بودن بطلان
نسبت به حرمت آن است و چون حرمت متوجه جاهل قاصر نیست، نمازش صحیح است. طهارت با آب غصبی از روي جهل
اگر مکلف، جاهل به موضوع باشد، مانند جهل به غصبی بودن مکان نماز یا آب وضو، در «15» . قصوري نیز همین حکم را دارد
صورتی که علم در موضوعِ حکم اخذ شده باشد، بنابر مشهور عملش صحیح است. بنابراین، نمازگزاردن با لباس غصبی یا در مکان
غصبی و وضو گرفتن با آب غصبی از روي جهل به موضوع (غصبی بودن) صحیح است. اما اگر علم و جهل دخالتی در تحقق
موضوع حکم نداشته باشد، جهل به موضوع موجب بطلان عمل میگردد، مانند نماز گزاردن با لباس تهیه شده از پوست حیوان
2. غیر عبادات: آثار مترتب بر فعل غیر عبادي متفاوت است. ترتب بعضی «16» . حرام گوشت یا ابریشم خالص از روي جهل به آن
150 ؛ التنقیح (الإجتهاد و / 479 ؛ مستندالشیعۀ 12 -478 / 410 ؛ کشف الغطاء 4 -408 / 63 ؛ الحدائق الناضرة 5 / 12 ) مجمع الفائدة 3 )
15 ) جواهر ) .468 -465 / 14 ) التنقیح (الطهارة) 6 ) .512 / ی 3 􀀀 13 ) العروة الوثق ) .176 / 323 ؛ مهذّب الاحکام 14 - التقلید)/ 322
. 234 و 236 ،231 / 89 ؛ جواهر الکلام 12 / 222 و 7 -221 / 16 ) مستند الشیعۀ 4 ) .237 -236 / الکلام 12
ص: 155
آثار بر فعل منوط به علم است و در صورت جهل مترتب نمیشود؛ لیکن برخی دیگر از آثار چنین نیست و جهل و علم مکلف در
ترتب آن بر فعل نقشی ندارد؛ در نتیجه در صورت جهل نیز آن آثار بر فعل مترتب میگردد.حدود (() حدود)، تعزیرات (() تعزیر)،
کفّارات (() کفّاره)، حرمت ابدي و زوالِ حق از نوع نخست آثارند. بنابر این، اگر کسی از روي جهل مرتکب خلافی شود که
داراي حدّ یا تعزیر و یا کفّاره است، این آثار بر عمل او مترتب نمیگردد، به عنوان مثال، اگر کسی از روي جهل به حرمتِ شراب
همچنین شوهري که از روي جهل به «17» . یا جهل به شراب بودن مایعی آن را بنوشد، حدّ شراب خواري بر او جاري نمیشود
صفحه 126 از 457
حرمت آمیزش با همسر در حال حیض با او آمیزش کرده، تعزیر نمیشود؛ چنان که کفّاره نیز- بنابر قول به وجوب آن- واجب
البته چنانچه در موردي دلیلی بر وجوب کفّاره وجود داشته باشد، مانند صید کردن در حال احرام، کفّاره بر جاهل «18» . نمیگردد
در اینکه جاهل مق ّ ص ر- که در مقدمات عمل تقصیر کرده لیکن هنگام عمل غافل است- حکم عامد را دارد یا «19» . واجب است
حکم جاهل قاصر را، اختلاف است. بر الحاق به عامد- جز در صورت وجود دلیلی بر خلاف آن- ادعاي اجماع شده است، چنان
که گذشت. البته اگر جاهل مق ّ ص ر هنگام عمل، به جهل خود التفات داشته و امکان تعلّم نیز برایش فراهم بوده و از روي بی اعتنایی
جاهلی که با زنی در حال عدّه (() عدّه) ازدواج کرده، عقدش باطل «20» . رفع جهل نکرده است، بدون شک، حکم عامد را دارد
است؛ لیکن حرمت ابدي پیدا نمیکند. البته در صورت نزدیکی با زن، حرمت ابدي حاصل میشود، هرچند از روي جهل باشد.
هریک از زن و شوهر میتوانند با وجود عیوبی خاص در طرف مقابل، عقد ازدواج را برهم زنند. حق خیار فسخ فوري است؛ «21»
بدین معنا که به محض آگاهی از عیب باید مبادرت به فسخ عقد
/ 21 ) جواهر الکلام 29 ) .169 / 20 ) مبانی تکملۀ المنهاج 1 ) .438 /20 (19) .188 /33 .(18) . 261 و 454 / 17 ) جواهرالکلام 41 )
.430
ص: 156
کنند وگرنه حق خیار از بین میرود؛ لیکن در فرض جهل به ثبوت چنین حقّی و نیز جهل به فوري بودن آن، عدم اقدام فوري براي
همچنین است حکم شفیعی که داراي حق شفعه (() شفعه) است و بر اثر جهل به «22» . فسخ، موجب سقوط حق خیار نمیشود
جاهل به حرمت ربا اگر معاملۀ ربایی انجام دهد «23» . تحقق معامله یا برخورداري از حق شفعه، بر استفاده از حق خود مبادرت نکند
یا به کسی قرض ربایی بدهد، بنابر قول برخی، چنانچه پس از آگاهی از حرمت ربا توبه کند، واجب نیست مبلغ اضافیاي را که
از شرایط حلّیت حیوان، ذبح آن به طرف قبله است؛ لیکن اگر ذبح کننده به جهت ندانستن مسئله، «24» . دریافت کرده برگرداند
ضمان از نوع دوم آثار است. بنابر این، کسی که به مال «25» . حیوان را رو به قبله ذبح نکند، اشکالی ندارد و ذبیحه حلال است
محترمی، مانند مال مسلمان، خسارت زده، ضامن است؛ هرچند جاهل به حکم (حرمت خسارت به مال دیگري) یا موضوع (از آنِ
دیگري بودن مال) باشد (() اتلاف).جهل گاهی سبب ثبوت حقّی به نفع جاهل میشود، مانند جهل به وجود عیب در کالا یا بهاي
آن پیش از معامله و نیز جهل به غبن قبل از معامله که موجب ثبوت حق خیار عیب (() خیار عیب) و خیار غبن (() خیار غبن) براي
جاهل میگردد. چنان که جهل زن یا شوهر به وجود عیوبی خاص- که مجوز برهم زدن عقد نکاح است- در طرف مقابل قبل از
عقد و مطلع شدن از آن پس از عقد، موجب ثبوت حق خیار فسخ عقد نکاح براي وي میشود (() ازدواج).
(25) .12 / ی [تکملۀ] 2 􀀀 396 ؛ العروة الوثق / 24 ) جواهر الکلام 23 ) .76 / 23 ) منهاج الصالحین (خویی) 2 ) .293 / 22 ) تحریر الوسیلۀ 2 )
.110 / جواهر الکلام 36
ص: 157
جهنده؛ ج 3، ص: 157
() خون جهنده
جهنم؛ ج 3، ص: 157
جهنم: جایگاه کافران و منافقان در عالم آخرت.از آن به مناسبت در بابهایی نظیر طهارت و صلات سخن گفتهاند.آیا عبادت کردن
«1» . به انگیزة ترس از جهنم و دفع عقاب آخرتی، بدون قصد امتثال امر خداوند، موجب بطلان عمل میشود؟ مسئله اختلافی است
صفحه 127 از 457
«3» پناه بردن به خداوند از جهنم در تعقیب نماز «2» . از اموري که مستحب است به میّت تلقین (() تلقین) گردد، اقرار به جهنم است
و غیر آن، مستحب مؤکد «5» و نیز هنگام دخول در حمام «4» (() تعقیب)، هنگام تلاوت آیهاي که در آن، ذکر جهنم و عذاب شده
به نظر مشهور فقها، گناه کبیره «6» . است.گریه کردن در نماز به جهت ترس از جهنم، نماز را باطل نمیکند؛ بلکه افضل اعمال است
«7» . گناهی است که خداوند در قرآن کریم مرتکب آن را به آتش جهنم تهدید کرده است
جهیدن؛ ج 3، ص: 157
() جستن
جهیزیه؛ ج 3، ص: 157
جهیزیه: وسایل و اثاث اوّلیۀ زندگی.جهیزیه به آن بخش از اثاث و لوازم زندگی که عروس با خود به خانۀ داماد میبرد اطلاق
میگردد. عنوان یاد شده به
(5) . 392 و 419 / 4) جواهر الکلام 9 ) .185 -184 / 3) الدروس الشرعیۀ 1 ) .92 / 2) تحریرالوسیلۀ 1 ) .87 / 1) جواهرالکلام 2 )
.309 /13 (7) .70 -69 / 6) جواهر الکلام 11 ) .129 -128 / الدروس الشرعیۀ 1
ص: 158
مناسبت در بابهاي خمس، نکاح و قضاء به کار رفته است.ملکیّت جهیزیه: جهیزیۀ فراهم آمده از مال زن، ملک او است و دیگري
حق تصرف در آن را ندارد مگر با اذن او، و تصرف بدون اذن موجب ضمان است.چنانچه زوج مدّعی اذن در تصرف جهیزیه و
زوجه منکر آن باشد، با عدم اقامۀ بیّنه (() بیّنه) از سوي زوج، قول زوجه با قسم پذیرفته میشود.جهیزیهاي که دختر از خانۀ پدر
همراه خود میبرد، در صورتی که شواهد و قراین، بیانگر تملیک و هبۀ آن به دختر باشد، ملک او است. در غیر این صورت بر
بر زوج واجب است اثاث مورد نیاز زندگی را براي زوجه فراهم کند و تأمین آن بر زن واجب «1» . ملک پدر باقی خواهد ماند
هرگاه زن و شوهر در ملکیت اثاث منزل با یکدیگر اختلاف کنند، قول اقامه کنندة بیّنه مقدم میشود و با عدم وجود «2» . نیست
خمس جهیزیه: «3» . بیّنه، بنابر مشهور اثاث زنانه از آنِ زن و وسایل مردانه از آن مرد و لوازم مشترك، میان آن دو تقسیم میشود
جهیزیه جزء مئونه (() مئونه) به شمار میرود. بنابر این، درآمد حاصل از کسب که صرف خرید جهیزیه میشود، در وقتی که به
طور معمول به تهیّۀ آن نیاز است، چنانچه مطابق شأن فرد باشد، خمس ندارد.همچنین به قول بسیاري از معاصران، کسی که توان
ندارد جهیزیه را یکجا تهیه کند، در صورتی که هر سال از منافع همان سال، مقداري از آن را بخرد و کنار بگذارد، خمس به آن
«4» . تعلق نمیگیرد.برخی، در فرض یاد شده پرداخت خمس را واجب دانستهاند
جیب؛ ج 3، ص: 158
جیببر؛ ج 3، ص: 159
[جیببُر طَرّار]: رباینده از جیب دیگري با تردستی.به دزدي که پول یا مالی را با تردستی از جیب دیگري میرباید، جیببر گویند.از
احکام آن در باب حدود سخن رفته است.هرگاه جیببري، از جیب رویین لباس باشد که آشکار است، حدّ سرقت (قطع انگشتان)
بر دزد جاري نمیشود، بلکه مال دزدیده شده از او گرفته و تعزیر (() تعزیر) میشود؛ لیکن اگر از جیب لباس زیرین باشد، حدّ
سرقت بر جیببر جاري میگردد. 1
صفحه 128 از 457
جَیْش؛ ج 3، ص: 159
() لشکر
جیفه؛ ج 3، ص: 159
() مردار
جیوه؛ ج 3، ص: 159
جیوه: فلزي نقرهاي رنگ و مایع.از آن در باب طهارت و خمس نام بردهاند.جیوه از معادن و محکوم به احکام آن همچون وجوب
اخراج خمس آن است 1 (() معدن).در نجس شدن ملاقات کنندة نجاست صرف مایع بودن آن کافی نیست؛ بلکه باید ملاقات
. کننده قابلیت تأثر و انفعال را نیز داشته باشد. از این رو، مایعی همچون جیوه با ریختن در ظرف نجس خشک نجس نمیشود. 2
1 (3) .287 -286 / 506 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 -504 / 1 جواهر الکلام 41 (2) .486 / 504 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 1) جواهر الکلام 41 )
.469 / ي 1 􀀀 166 ؛ مصباح الهد -165 / ی 1 􀀀 1 العروة الوثق (4) .352 / تحریر الوسیلۀ 1
ص: 161
فرهنگ فقه
حرف چ؛ ج 3، ص: