گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
حرف ح؛ ج 3، ص: 189







اشاره
حائر- حیوان وحشی
ص: 191
حائر؛ ج 3، ص: 191
حائر: محدودهاي از حرم امام حسین علیه السّلام.اقوال فقها در تعیین حدود حائر مختلف است: 1. محدودهاي که دیوار روضۀ
2. محدودة زیر گنبد مقدّس. 3. محدودة زیر گنبد و بناهاي قدیمی (مانند رواق، قتلگاه «1» . شریف و مسجد بر آن احاطه دارد
وخزانه) محیط بر آن. 4. آنچه دیوارهاي صحن بر آن احاطه دارد؛ شامل صحن از چهار طرف و ساختمانهاي متّصل به قبّۀ منور و
برخی دیگر حائر را «3» . برخی گفتهاند: قدر متیقّن از حائر گرداگرد قبر شریف به مساحت 25 ذراع است «2» . مسجد پشت سر آن
محدودهاي دانستهاند که امروزه نزد عرف- در مقابل رواق و صحن- به آن حرم گفته میشود و قدر متیقّن آن، محدودهاي است
از این عنوان در باب صلات «4» . که دیوار روضۀ شریف بر آن احاطه دارد. مسجد پشت سر مقدّس نیز داخل این محدوده است
سخن گفتهاند.حکم: بنابر مشهور، حائر حسینی از جمله چهار مکانی است که مسافر مخیّر است نمازهاي چهار رکعتی را در آنها
برخی «7» . برخی، حکم تخییر را در تمام شهر کربلا ثابت دانستهاند «6» . هرچند تمام خواندن افضل است «5» ؛ تمام یا قصر بخواند
دیگر حکم یاد شده را در حرم جاري دانسته و دربارة حرم چهار احتمال ذکر کردهاند: شهر کربلا؛ محدودة صحن؛ محدودة رواق و
آنچه که حرم شریف را در بر میگیرد؛ و محدودهاي که امروزه حرم نامیده میشود، و قدر متیقّن از لفظ حرم را همین احتمال
دانستهاند. در نتیجه حکم را تنها در همین محدوده ثابت دانسته و خارج حرم- به مفهوم امروزي- حتّی رواق را مشمول آن
«8» . ندانستهاند
صفحه 145 از 457
(3) .465 / 91 ؛ الحدائق الناضرة 11 - 117 ؛ الانوار الحیریّۀ/ 89 / 90 و 101 -89 / 2) بحار الانوار 89 ) .342 / 1) کتاب السرائر 1 )
6) جواهر ) .463 -462 / 5) الحدائق الناضرة 11 ) .204 - 4) صلاة المسافر (سید ابوالحسن اصفهانی)/ 203 ) .347 / کشف الغطاء 3
.420 -418 / 8) مستند العروة (الصلاة) 8 ) .517 -516 / ی 3 􀀀 7) العروة الوثق ) .329 / الکلام 14
ص: 192
حائض؛ ج 3، ص: 192
() حیض
حائض متّهم؛ ج 3، ص: 192
عنوان یاد شده در باب طهارت به کار رفته است.استفاده از سؤر (() سؤر) حائض متهم، «1» . حائض متّهم: حائض ناپرهیز از نجاسات
بعضی نیز گفتهاند: «2» . در وضو گرفتن، نوشیدن و مانند آن مکروه است. برخی، حکم یاد شده را به متهم و غیر متهم تعمیم دادهاند
حیض). ()) «3» . مقتضاي نصوص، اختصاص کراهت به وضو است؛ بنابر این، استفاده از سؤر حائض در غیر وضو کراهت ندارد
حائک؛ ج 3، ص: 192
حائک: بافنده (() بافندگی).
حائل؛ ج 3، ص: 192
حائل: مانع بین دو چیز/ زن غیر آبستن، مقابل حامل (() آبستنی).از احکام آن به معناي نخست در باب طهارت و صلات سخن رفته
است.طهارت: در اعضاي وضو، غسل و تیمّم در حال اختیار نباید حائلی باشد؛ لیکن در حال اضطرار، مانند تقیّه (() تقیّه)، ترس از
دشمن، سرما و زخم بودن عضو، وجود حائلی از قبیل جوراب، کفش و پارچۀ روي زخم (() جبیره) مانعی ندارد. 1موهاي روي پا
چنانچه مانع مسح پوست باشد، حائل محسوب میگردد و مسح بر آن صحیح نیست. برخی موي روي پا را حائل ندانستهاند.
2صلات: نماز زنی که جلوتر از مرد یا برابر او ایستاده با وجود حائل یا فاصلۀ بین آن دو به مقدار ده ذراع، صحیح است.در صورت
عدم حائل و فاصلۀ لازم در حرمت یا کراهت این عمل، اختلاف است. 3
/ 1 مستند الشیعۀ 2 (4) . 420 و 423 / 3) الحدائق الناضرة 1 ) .380 -377 / 422 ؛ جواهر الکلام 1 (2) .423 / 1) الحدائق الناضرة 1 )
2 (5) . 222 م 377 / 245 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 - 232 و 236 ،206 -204 / 436 و 491 ؛ جواهر الکلام 2 / 131 و 3 ،118 -117
.411 / 319 و 322 ؛ مستند الشیعۀ 4 / 3 جواهر الکلام 8 (6) .234 / 313 ؛ جواهر الکلام 2 -312 / الحدائق الناضرة 2
ص: 193
قول اوّل منسوب به مشهور، بلکه بر آن ادّعاي اجماع شده است. بنابر قول به حرمت، آیا نماز هر دو باطل است؛ خواه با هم آغاز به
در اینکه حائل باید به «4» . نماز کرده باشند یا یکی بعد از دیگري، یا تنها نماز کسی که بعد شرع کرده؟ مسئله اختلافی است
گونهاي باشد که مانع دید گردد (بنابر این، مثل پنجره و پارچۀ نازك حائل محسوب نمیشود) یا هرگونه باشد کفایت میکند،
از شرایط صحّت سجده، نبودن حائل بین پیشانی و محل سجده است. با وجود مانع، حتّی مثل جِرم روي مُهر- در «5» . اختلاف است
از شرایط صحّت نماز جماعت، عدم حائل، مانند پرده و دیوار بین امام و مأموم مرد است «6» . صورت مانعیت- سجده باطل است
باشد؛ لیکن در حال - «8» اقتداء).هنگام نماز بر میّت، در حال اختیار نباید بین نمازگزار و جنازه حائلی- غیر از تابوت ()) «7»
صفحه 146 از 457
اضطرار بحث است که نماز بر میّت با حائلی مانند دیوار صحیح است یا نه و بنابر قول به صحّت، نماز گزاردن قبل از دفن واجب
بنابر قول مشهور روبه قبر نماز گزاردن مکروه است. کراهت آن با قرار دادن حائلی برطرف میشود. حائل در این «9» . است یا نه
«10» . مورد با گذاردن چیزي- حتی به اندازة یک آجر- بین نمازگزار و قبر تحقق مییابد
حابس؛ ج 3، ص: 193
() حبس
حاجب؛ ج 3، ص: 193
حاجِب: ابرو (() ابرو)/ دربان (() دربان)/ حائل (() حائل)/ وارثی که موجب منع و محرومیّت وارثی دیگر از تمامی یا بخشی از
ارث گردد (() حجب).
7) مستند الشیعۀ ) .558 / ی 2 􀀀 6) العروة الوثق ) .475 / 418 ؛ مستمسک العروة 5 / 5) مستند الشیعۀ 4 ) .319 -302 / 4) جواهرالکلام 8 )
؛360 -352 /8 (10) .59 / 9) جواهرالکلام 12 ) .100 / ی 2 􀀀 8) العروة الوثق ) .165 - 155 و 164 -154 / 55 ؛ جواهر الکلام 13 /8
.443 / مستندالشیعۀ 4
ص: 194
حاجت؛ ج 3، ص: 194
حاجت: نیاز.هرچند حاجت در معناي ضرورت نیز به کار رفته، لیکن اعم از آن است؛ زیرا ضرورت مرتبۀ شدید حاجت است. در
از این عنوان در بسیاري ابواب فقهی از «1» . این مقاله به احکام حاجت به معناي اعم اشاره میشود نه مرادف ضرورت و اضطرار
قبیل طهارت، صلات، حج، امر به معروف و نهی از منکر، تجارت، دین و نکاح سخن رفته است.درخواست حاجت از خداوند:
«2» . مستحب است انسان حاجتهاي خود را از خداوند بخواهد و آنها را یکایک نام ببرد؛ هرچند خداوند به همۀ آنها آگاه است
اللّ علیه و آله هنگام طلب حاجت از آداب دعا است (()
􀀀
ذکر صلوات قبل و بعد از طلب حاجت و توسّل به محمّد و آل محمّد صلّی ه
نماز ()) «5» جهت طلب حاجت مستحب است. از نمازهاي مستحب، نماز حاجت است «4» و نیز غسل کردن «3» دعا).وضو گرفتن
و بر اعمالی همچون حج «6» حاجت).برآوردن حاجت مؤمن: قضاي حاجت مؤمن و تلاش در برآوردن آن مستحب مؤکّ د است
قطع طواف- بنابر قول به حرمت قطع آن- براي قضاي «7» . مستحب، اعتکاف، آزاد کردن بنده و طواف مستحب رجحان دارد
«10» . و نیز دست نیاز به سمت نوکیسه بردن مکروه است «9» دیگر احکام: قرض گرفتن جز هنگام نیاز «8» . حاجت مؤمن جایز است
«11» . انداختن تحت الحنک عمامه (() تحنیک) براي کسی که پی حاجتی میرود مستحب مؤکد است
حاجی؛ ج 3، ص: 194
() حج
حاذق؛ ج 3، ص: 194
() مهارت
صفحه 147 از 457
حارس؛ ج 3، ص: 194
() نگهبانی
/5 (4) .12 / 3) جواهر الکلام 1 ) .496 / 2) کشف الغطاء 3 ) .367 / 401 ؛ مستند العروة (الصلاة) 2 / 88 و 36 / 1) جواهر الکلام 29 )
-104 / 9) الحدائق الناضرة 20 ) .83 / 8) مهذّب الاحکام 14 ) .369 (7) .357 / 6) وسائلالشیعۀ 16 ) .177 -176 /12 (5) .55 -54
.251 / 11 ) جواهر الکلام 8 ) .28 / 10 ) مستند الشیعۀ 14 ) .105
ص: 195
حارصه؛ ج 3، ص: 195
بدون نقطه) ) « حارصه » ضبط شده، لیکن بیشتر، آن را « خارصه » ، حارصه: خراشیدگی پوست بدون جریان خون.در برخی کلمات
ضبط کردهاند؛ چنان که در کتب لغت نیز همین گونه آمده است.حارصه، اوّلین مرحله از مراحل هشت گانۀ شجاج (() شجاج)
بنابر مشهور دیۀ حارصه در سر و صورت «1» . است و از آن در باب قصاص و دیات سخن گفتهاند.در حارصه، قصاص ثابت است
جراحت). ()) «2» یک شتر است
حازق؛ ج 3، ص: 195
حازِق: پوشندة پاپوش تنگ.عنوان یاد شده در روایتی از امام صادق علیه السّلام آمده که از پوشیدن آن در نماز نهی کرده 1 و به
مناسبت در باب صلات و قضاء به کار رفته است.نماز گزاردن با پاپوش تنگ که پا را میفشارد کراهت دارد و درآوردن آن هنگام
نماز مستحب است. 2 قضاوت کردن با آن نیز مکروه است. 3 (() خُفّ) (() کفش).
حاسب؛ ج 3، ص: 195
حاسِب: محاسبه کنندة زکات.عنوان یاد شده در باب زکات به کار رفته است.از عاملان زکات، حاسب است که مقدار زکات متعلق
به اموال دیگران را محاسبه میکند و دستمزدش از سهم عاملان پرداخت میگردد. 1
حاسّتین؛ ج 3، ص: 195
حاسَّتَیْن: حسّ بینایی و شنوایی.عنوان یاد شده در باب طهارت بسیار به کار رفته است.از مبطلات وضو، خواب است 1 و به تصریح
اکثر فقها، ملاك خوابی است که بر
3 (5) .92 / 2 الکافی فی الفقه/ 125 ؛ جواهر الکلام 11 (4) .252 / 1 وسائل الشیعۀ 7 (3) .320 /43 (2) .355 / 1) جواهر الکلام 42 )
.404 / 1 جواهر الکلام 1 (7) .397 / 333 ؛ تحریر الاحکام 1 / 1 جواهر الکلام 15 (6) .62 / مستند الشیعۀ 17
ص: 196
بینایی) (() شنوایی). ()) «2» . قوّة بینایی و شنوایی چیره شود، به گونهاي که انسان نبیند و نشنود
حاسر؛ ج 3، ص: 196
حاسِر: سر برهنه.عنوان یاد شده در بابهاي طهارت، حج و جهاد آمده است.کسی که میّت را درون قبر میگذارد 1 و نیز طواف
صفحه 148 از 457
کننده هنگام زوال، 2 مستحب است سر برهنه باشند.از آداب جنگ این است که رزمندگانی که زره بر تن و کلاه خود بر سر دارند
(دارع) پیشاپیش نیروها و آنان که بیکلاهخودند (حاسر) پشت سر آنان قرار گیرند. 3
حاشیه؛ ج 3، ص: 196
حاشیه: کناره و طرف چیزي یا کسی.از آن به مناسبت در بابهایی نظیر طهارت و ارث سخن گفتهاند.بنابر قول به نجاست آب چاه با
ملاقات نجاست، با کشیدن آب چاه به مقدار مقرّر، حواشی آن نیز به تبع پاك میشود. 1کف پا و نیز ته کفش با راه رفتن روي
زمین پاك میشود. همچنین کنارة آن، که به طور معمول در حال راه رفتن با زمین تماس پیدا میکند. 2وضو گرفتن براي دست
زدن به حاشیۀ قرآن مستحب است. 3 مسّ حاشیۀ قرآن براي جنب 4 و حائض 5 کراهت دارد.نوشتن نام میّت و پدر او با شهادت به
اللّ علیه و آله و امامت امامان علیهم السّلام و اقرار به حق بودن قیامت، ثواب و عقاب، در حاشیۀ
􀀀
توحید و رسالت پیامبر صلّی ه
قطعات واجب و مستحب کفن، مستحب است. 6در مسئلۀ ارث، نَسَب به دو قسم عمود و حاشیه تقسیم شده است. حاشیۀ نسب به
غیر پدر، مادر و فرزند اطلاق میشود 7 (() حاشیۀ نسب).
3 الکافی فی الفقه/ (5) . 2 سداد العباد/ 316 (4) .298 / 1 الجامع للشرائع/ 55 ؛ مستند الشیعۀ 3 (3) .65 -64 / 2) مفتاح الکرامۀ 1 )
(11) .587 5 (10) .492 4 (9) .345 3 (8) .247 / ی 1 􀀀 2 العروة الوثق (7) . 199 و 277 / 1 جواهر الکلام 1 (6) . 253 ؛ غنیۀ النزوع/ 200
.180 -179 / 7 بلغۀ الفقیه 4 (12) .76 /2 6
ص: 197
حاشیۀ نسب؛ ج 3، ص: 197
حاشیۀ نَسَب: مقابل عمود نسب.فقها در مسئلۀ ارث، خویشاوندان نسبی انسان را به دو قسم تقسیم کردهاند: 1. خویشاوندانی که به
طور مستقیم و بدون لحاظ شخصی دیگر به انسان انتساب پیدا میکنند. اینان عبارتند از: پدر و مادر و هرچه بالاتر روند و فرزندان و
هرچه پایینتر آیند. این قسم، عمود نسب نامیده شدهاند (() عمود نسب). 2. خویشاوندانی که با واسطه و لحاظ شخصی دیگر به فرد
سومی انتساب پیدا میکنند و شامل سایر خویشاوندان نسبی میگردد؛ یا بدون واسطه، همچون برادران و خواهران، یا با یک
واسطه، همچون عمه، عمو، دایی و خاله، یا با دو واسطه مانند عموي پدر و خواهر عموي او (عمّه پدر)، دایی مادر و خواهر دایی او
نسب). ()) «1» . (خالۀ مادر) و یا با بیشتر از دو واسطه در سایر خویشاوندان.این قسم، حاشیۀ نسب نامیده شدهاند
حاضر؛ ج 3، ص: 197
() حضر
حاضري المسجد الحرام؛ ج 3، ص: 197
حاضرِي المسجد الحرام: ساکنان مکّه و اطراف آن تا محدودهاي معیّن.تعبیر یاد شده از قرآن کریم 1 به فقه راه یافته و در باب حج
از آن سخن گفته شده است. بنابر قول منسوب به مشهور، کسی که در محدودة مکّه تا 48 میلی آن (شانزده فرسخ یا حدود 86
کیلومتر) سکونت دارد مصداق عنوان یاد شده میباشد و وظیفۀ او به جا آوردن حج افراد (() حج افراد) یا قران (() حج قران) است.
به کسی که در فاصلۀ بیشتر از این مسافت سکونت دارد آفاقی میگویند (() آفاقی) و وظیفۀ او حج تمتّع (() حج تمتّع) است. قول
مقابلِ مشهور در تحدید عنوان یاد شده، اهالی مکه و اطراف آن تا فاصلۀ دوازده میل است. 2
صفحه 149 از 457
حافر؛ ج 3، ص: 197
حافِر: سُم اسب، الاغ و قاطر/ حفر کننده (() حفر).عنوان یاد شده به معناي نخست در باب سبق و رمایه آمده است.
؛306 / 160 ؛ المبسوط 1 / 10 ؛ مدارك الاحکام 7 -5 / 2 جواهر الکلام 18 (3) . 1 بقره/ 196 (2) .180 -179 / 1) بلغۀ الفقیه 4 )
. الوسیلۀ/ 157
ص: 198
تعیین جایزه در مسابقه جایز نیست، مگر در مسابقۀ خفّ (() خفّ)، نصل «1» ، اللّ علیه و آله
􀀀
بر اساس روایتی از پیامبر اکرم صلّی ه
مسابقه). ()) «2» . (() نصل) و حافر. مراد از حافر- با حذف مضاف (ذو)- حیوان داراي سُم، یعنی اسب و الاغ و قاطر است
حافظه؛ ج 3، ص: 198
() حفظ
حافی؛ ج 3، ص: 198
() پابرهنگی
حاقب؛ ج 3، ص: 198
حاقِب: حبس کنندة غائط.در بابهاي صلات، حج و قضاء از آن سخن رفته است.قضاوت کردن، 1 طواف کردن 2 و نماز خواندن
در حال حبس بول و غائط 3 مکروه و تأخیر نماز جهت خلاصی از این حالت و تخلّی (() تخلّی) افضل است. 4
حاقن؛ ج 3، ص: 198
حاقِن: حبس کنندة ادرار (() حاقب).
حاقّه؛ سوره؛ ج 3، ص: 198
حاقّه؛ سوره: شصت و نهمین سورة قرآن کریم.از آن به مناسبت در باب صلات سخن رفته است.بسیار تلاوت کردن این سوره در
نمازهاي واجب و مستحب، استحباب دارد. 1
حاکم جائر؛ ج 3، ص: 198
() سلطان جائر
حاکم شرع؛ ج 3، ص: 198
حاکم شرع: حاکم منصوب از جانب خدا به طور مستقیم یا با واسطه.حاکم شرع یا حاکم شرعی به کسی گویند که از جانب خدا
براي نظم بخشی و ساماندهی امور بندگان و سرپرستی جامعه در قلمرو اختیارات و ولایت تفویضی از سوي خداوند، گمارده شده
2 ( 4) .62 / 1 مستندالشیعۀ 17 ( 3) .219 / 422 ؛ جواهر الکلام 28 - 421 / 2) الروضۀ البهیۀ 4 ) .253 / 1) وسائل الشیعۀ 19 )
صفحه 150 از 457
/ 4 الحدائق الناضرة 6 (6) .61 / 3 الکافی فی الفقه/ 125 ؛ الحدائق الناضرة 9 (5) .402 / 160 ؛ الدروس الشرعیۀ 1 / کشفالغطاء 2
. 141 و 142 / 478 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 1 کشف الغطاء 3 (7) .328 -327
ص: 199
اللّ علیه و آله یا با واسطه، همچون امامان معصوم علیهم
􀀀
باشد؛ خواه به طور مستقیم، همچون پیامبر اسلام حضرت محمّد صلّی ه
اللّ علیه و آله به امامت نصب شدهاند (() ائمه) و یا با واسطۀ واسطه مانند نایب خاص یا عام
􀀀
السّلام که توسط پیامبر اکرم صلّی ه
(فقیه جامع شرایط) که توسط امام معصوم- به نصب خاص یا عام- منصوب شده است.بیشترین کاربرد عنوان حاکم شرع در کلمات
از حدود ولایت حاکم شرع در باب تجارت سخن گفتهاند.قلمرو ولایت: بدون شک، ولایت بر «1» . فقها، فقیه جامع شرایط است
اللّ علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام ثابت است؛ لیکن نسبت به
􀀀
مال و جان انسانها براي خدا و نیز براي رسول اعظم صلّی ه
غیر ایشان، اصل اوّلی عدم ولایت و سلطنت فردي بر فردي دیگر است، مگر آنکه دلیلی خاص بر ثبوت آن دلالت کند.فقیه جامع
شرایط، بر امر قضاوت (() قضاوت) و فیصله دادن به نزاعها و اختلافهاي مردم و نیز آنچه که از توابع و شئون قضاوت به شمار
میرود، مانند به زندان افکندنِ خودداري کننده از اداي بدهی و حکم به حجر مفلّس (() تفلیس) ولایت دارد. در ثبوت ولایت فقیه
نسبت به آنچه از شئون و وظایف والیان و کارگزاران نظام و حکومت اسلامی به شمار میرود، مانند رهبري سیاسی جامعه، جمع
آوري زکات (() زکات) و خراج (() خراج) و تجهیز سپاه و بسیج نیرو، اختلاف است (() ولایت فقیه).
حالّ؛ ج 3، ص: 199
حالّ: مقابل مؤجّل.حالّ دو اطلاق دارد: یکی نقد و دیگري بدهی مدّت داري که مدتش سرآمده باشد. عنوان یاد شده در بابهاي
مختلفی از قبیل حج، تجارت، دین، وکالت و نکاح به کار رفته است.حج: کسی که به اندازة به جا آوردن حج مال دارد، لیکن به
همان اندازه نیز
261 ؛ کشف / 58 و 13 / 393 ؛ الحدائق الناضرة 10 / 107 ؛ حاشیۀ المختصر النافع/ 59 ؛ کفایۀ الاحکام 1 -106 / 1) مرآة العقول 23 )
.25 / الغطاء 1
ص: 200
کسی که به مقدار «1» . بدهی حالّ دارد، حج بر او واجب نمیشود. وجوب حج در صورت مؤجّ ل بودن دین، اختلافی است
استطاعت شرعی (() استطاعت) از دیگري طلبکار است، در صورت حالّ بودن طلب و توانایی بر وصول آن، مستطیع، و گزاردن
«3» . تجارت: چنانچه در معامله براي تحویل کالا و بهاي آن، مدت ذکر نگردد، معامله نقدي خواهد بود «2» . حج بر او واجب است
دین: با مرگ بدهکار بدهی مدت دار او حالّ میشود؛ لیکن به قول مشهور با مرگ طلبکار، طلب مدت دار وي حالّ نمیگردد.
پرداخت بدهی در صورت حالّ بودن آن و تمکّن بدهکار از ادا و مطالبۀ طلبکار بر بدهکار واجب و تأخیر در پرداخت آن حرام «4»
وکالت: کسی که از طرف دیگري در معاملهاي وکیل شده، در صورت مطلق بودن وکالت، تنها میتواند به ثمن المثل (() «5» . است
نکاح: در صورت حالّ بودن مهر، زوجه میتواند «6» . ثمن المثل)- نه کمتر- آن هم به صورت حالّ- نه مؤجّل- داد و ستد کند
تمکین). (() اجل). ()) «7» پیش از دریافت آن، از تمکین خود داري کند، به شرط آنکه قبلًا آمیزش تحقق نیافته باشد
حام؛ ج 3، ص: 200
حام: شتر نري که از صلب آن ده فرزند به وجود آید. 1برخی آیینهاي جاهلی نسبت به چارپایان و احکامی چون حرمت خوردن
گوشت یا سوار شدن بر آنها تحت عناوین بَحیره (() بحیره)، سائبه (() سائبه)، وصیله (() وصیله) و حام در قرآن اشاره رفته و باطل
صفحه 151 از 457
شمرده شده است. 2 فقها در باب وقف به مناسبت ذکر وقفهاي باطل، از این نوع سنّت جاهلی یاد کردهاند.
3) مسالک ) .62 -61 / 89 ؛ مهذّب الاحکام 12 / 2) مستمسک العروة 10 ) .259 -258 / 80 ؛ جواهر الکلام 17 / 1) منتهی المطلب 10 )
؛12 / 5) تذکرة الفقهاء 13 ) .164 / 421 ؛ الحدائق الناضرة 20 -418 / 4) تذکرة الفقهاء 14 ) .480 / 223 ؛ کفایۀ الاحکام 1 / الافهام 3
.« حمأ » 1 مجمع البحرین/ واژة (8) .459 / 41 ؛ الحدائق الناضرة 24 /31 (7) .366 / 6) جواهر الکلام 27 ) .194 / الحدائق الناضرة 20
. 2 مائده/ 103 ؛ انعام/ 138 (9)
ص: 201
از سنن جاهلی که در اسلام باطل شمرده شده، این بود که بر شتر نري که از صلب او ده فرزند به وجود میآمد، سوار نمیشدند و
«3» . او را در چریدن و آشامیدن آزاد و رها میگذاشتند
حامله؛ ج 3، ص: 201
() آبستنی
حِباء؛ ج 3، ص: 201
() حَبْوَه
ي؛ ج 3، ص: 201 􀀀 حبار
ي پرندهاي شبیه بوقلمون است با پاهاي نسبتاً بلند که زیستگاه آن مناطق صحرایی و کویري است. 1 از آن در 􀀀 ي: هوبره.حبار 􀀀 حُبار
ي از پرندگان حلال گوشت است؛ لیکن خوردن گوشت آن مکروه میباشد. 2 (() پرنده). 􀀀 باب اطعمه و اشربه نام بردهاند.حبار
حبره؛ ج 3، ص: 201
حِبَرَه: نوعی برد یمانی.حبره پارچهاي گرانبها و تزیینی به رنگ سیاه و سفید از پنبه یا کتان است که در یمن تولید میگردید. 1 از
آن در باب طهارت سخن گفتهاند.از قطعات واجب کفن، سرتاسري است. بنابر قول مشهور، مستحب است میّت علاوه بر پارچۀ
سرتاسريِ واجب، در پارچۀ سرتاسري دیگري از نوع حبره کفن شود. برخی، استحباب را نپذیرفته و گفتهاند: مستحب است یکی از
سه قطعۀ واجب یا خصوص پارچۀ سرتاسريِ واجب، حبره باشد. 2 بر قول نخست، ادعاي اجماع شده است. 3برخی تصریح کردهاند
شهري در یمن) باشد. 4برخی گفتهاند: استحباب حبره اختصاص به حبرة یمنی ندارد، بلکه حبره غیر ) « عَبْرَه » مستحب است حبره از
یمنی نیز کفایت میکند. 5بنابر تصریح جماعتی، حبره نباید زرباف باشد. 6 برخی، حریر را نیز به زرباف ملحق کردهاند. 7
؛120 / 2 کتاب السرائر 3 (5) * « هوبره » و « ي􀀀 حبار » 1 فرهنگ بزرگ سخن/ واژة (4) . 287 ؛ زبدة البیان/ 437 -286 / 3) المبسوط 3 )
3 (8) *197 -195 / 183 ؛ جواهر الکلام 4 -182 / 2 ریاض المسائل 2 (7) .« حبر » 1 لسان العرب/ واژة (6) .313 / جواهر الکلام 36
؛ 6 المقنعۀ/ 75 (11) .200 / 5 جواهر الکلام 4 (10) .360 / 179 ؛ ذکري الشیعۀ 1 / 4 المهذّب البارع 1 (9) .383 / جامع المقاصد 1
. 176 ؛ الوسیلۀ/ 65 / 7 المبسوط 1 (12) .361 / 282 ؛ ذکري الشیعۀ 1 / المراسم العلویۀ/ 47 ؛ المعتبر 1
ص: 202
مستحب است بر حبره، همچون دیگر قطعات کفن، نام میّت، شهادتین، اسامی ائمّه علیهم السّلام و اقرار به امامت و ولایت ایشان
برد یمانی). ()) «8» . نوشته شود
صفحه 152 از 457
حبرة عبري؛ ج 3، ص: 202
() حبره
حبس؛ ج 3، ص: 202
حبس: اباحۀ مجانی منافع براي جهتی یا شخصی معیّن و یا عنوانی از عناوین 1 زندانی کردن.حبس به معناي نخست در اصطلاح فقه
عبارت است از اینکه فردي، عینی معیّن از ملک خود را براي جهتی معیّن از جهات خیر، مانند حبس مَرْکب براي انتقال حاجیان به
مکّه، یا عنوانی از عناوین، مانند حبس ملکی براي فقرا یا علما و یا براي شخصی معیّن، حبس کند؛ بدین گونه که منافع آن- براي
همیشه یا مدّتی معیّن- در آن جهت یا براي آن عنوان یا شخص صرف گردد. 2تفاوت حبس با وقف: 1. در وقف بنابر مشهور، عین
از ملک خارج میشود و یا بنابر قول مقابل مشهور، موجب ممنوعیّت مالک از همۀ تصرّفات میگردد؛ هرچند از ملک خارج
نمیشود؛ اما در حبس، عین در ملک مالک میماند و وي از تصرفات غیر مزاحم با استیفاي منفعت ممنوع نمیگردد؛ از این رو،
فروختن عین حبس شده جایز است. 3البته بنابر قول به خروج عین از ملک در حبسِ دائمِ آن بر جهات خیر، این تفاوت در این نوع
4. در وقف، دائم بودن شرط صحّت آن است؛ امّا حبس به صورت موقّت نیز صحیح است. 5حبس در کنار حبس منتفی است. 2
ی)، عنوانی مستقل در فقه است؛ هرچند تعداد زیادي از فقها بسیاري از احکام 􀀀 ی (() رقب 􀀀 ي) و رُقب 􀀀 ي (() عمر 􀀀 ی)، عُمر 􀀀 ی (() سکن 􀀀 سُکن
*255 / 163 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 / ي 6 􀀀 2 کلمۀ التقو (10) .86 / 1 فقه الامام جعفرالصادق 5 (9) .222 / 8) جواهر الکلام 4 )
؛282 / 4 الدروس الشرعیۀ 2 (12) .70 / 26 ؛ تحریر المجلّۀ 2 قسم 3 / 142 ؛ مهذّب الاحکام 22 / 3 هدایۀ العباد (گلپایگانی) 2 (11)
. 353 و 366 / 275 ؛ مسالک الافهام 5 / 71 ؛ الانوار اللوامع 13 / 5 تحریر المجلّۀ 2 قسم 3 (13) .127 / جامع المقاصد 9
ص: 203
اقسام: حبس بر دو گونه است: حبس بر جهتی از جهات خیر، مانند کعبۀ معظّم، «6» . آن را متعرّض نشده و به اجمال بسنده کردهاند
مساجد و مشاهد مشرّفه (() مشاهد مشرّفه) و حبس بر شخصی معیّن یا عنوانی عام، مانند فقرا. بر هریک احکامی مترتّب است که
یا حبس بر شخص عقد است، امّا حبس بر جهت خیر عقد «7» بدانها اشاره خواهد شد.ماهیّت: آیا حبس مطلقا عقد (() عقد) است
مسئله اختلافی است. برخی در عقد بودن حبس «8» ؟ نیست، بلکه ایقاع (() ایقاع) است؛ در نتیجه نیازي به قبول ناظر یا حاکم نیست
مورد حبس: بنابر تصریح بسیاري، آنچه وقف آن صحیح است، حبس آن نیز صحیح «9» . بر شخص نیز اشکال و تأمّل کردهاند
است. بنابر این، حبس تنها در عینی صحیح است که با بقاي آن انتفاع از آن امکانپذیر باشد. از این جهت حبس آب براي نوشیدن
شرایط: براي هریک از حبس، حبس کننده، مال حبسی و محبوس علیه شرایطی ذکر شده است. برخی، قصد «10» . صحیح نیست
در اعتبار قبض (تحویل گرفتن عین) نیز اختلاف است که «12» . و برخی، شرط لزوم آن دانستهاند «11» قربت را شرط صحّت حبس
در حبس کننده، شرایط واقف- مالک عین و «14» . یا شرط لزوم و یا تنها در حبس بر شخص شرط است «13» شرط صحّت است
منفعت بودن و تام بودن ملک، به معناي متعلّق حقّ دیگري نبودن آن همچون مال رهنی- معتبر است.شرایط مال حبس شده عبارتند
از اینکه هنگام حبس موجود و معلوم باشد، عین باشد- نه منفعت و دین- قابل انتقال به محبوس علیه باشد و نیز به مقدار زمان
حبس صلاحیت بقا داشته باشد.در محبوس علیه همچون موقوف علیه، موجود و معیّن بودن و اهلیّت داشتن براي استفاده از منفعت
وقف)احکام 1. حبس بر جهت: این نوع حبس یا محدود به مدّتی معیّن است یا تصریح بر دائم بودن آن شده و ()) «15» معتبر است
یا مطلق است. حبس
8) جواهر ) .328 -325 / 128 ؛ الانوار اللوامع 13 -127 / 322 ؛ جامع المقاصد 9 / 7) تحریر الاحکام 3 ) .255 / 6) الشرح الصغیر 2 )
صفحه 153 از 457
؛290 / 9) منهاج الصالحین (سید محمد سعید حکیم) 2 ) . 255 ؛ المناهل/ 520 / 154 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 -153 / الکلام 28
/ 255 ؛ حاشیۀ شرائع الاسلام/ 535 ؛ الحدائق الناضرة 22 / 326 ؛ الشرح الصغیر 2 -325 / 10 ) الانوار اللوامع 13 ) .165 / ي 6 􀀀 کلمۀ التقو
(12) .127 / 448 ؛ جامع المقاصد 9 / 11 ) تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) . 244 ؛ المناهل/ 520 / 26 ؛ مفتاح الکرامۀ 18 / 296 ؛ کفایۀ الاحکام 2
/ 13 ) تحریر الاحکام 3 ) .290 / 163 ؛ منهاج الصالحین (سید محمدسعید حکیم) 2 / ي 6 􀀀 253 ؛ کلمۀ التقو / منهاج الصالحین (خویی) 2
/ ي 6 􀀀 290 ؛ کلمۀ التقو / 253 ؛ منهاج الصالحین (سید محمدسعید حکیم) 2 / 127 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 / 323 ؛ جامع المقاصد 9
.279 -278 / 15 ) کشف الغطاء 4 ) .422 / 14 ) منهاج الصالحین (سیستانی) 2 ) .164 -163
ص: 204
در فرض «16» . در فرض نخست، لازم است و مالک نمیتواند قبل از پایان یافتن مدّت، آن را برهم زند و به ملک خود رجوع کند
لیکن در اینکه عین محبوس از ملک خارج میشود یا «17» ؛ دوم نیز لازم است و تا زمانی که عین باقی است، تغییر آن جایز نیست
برخی، همسانی صورت سوم با صورت دوم در حکم را در «19» . فرض سوم نیز حکم فرض دوم را دارد «18» . نه، اختلاف است
2. حبس بر «20» . فرضی دانستهاند که منظور حبس کننده از اطلاق، دوام باشد؛ بدین معنا که شاهدي بر آن وجود داشته باشد
شخص: این نوع حبس یا مطلق است و یا محدود به مدّتی معیّن؛ هرچند مدّت حیات یکی از حبس کننده یا کسی که براي او حبس
شده، باشد. در فرض اوّل، با مرگ حبس کننده، مال حبس شده به عنوان میراث به ورثۀ او منتقل میشود؛ لیکن در اینکه در این
صورت حبس تا مرگ حبس کننده لازم است و او حقّ برهم زدن و رجوع به مال را ندارد و یا جایز است و هروقت بخواهد
در فرض دوم، حبس تا پایان مدّت لازم است و پس از آن، به حبس کننده یا وارث او باز «21» . میتواند رجوع کند، اختلاف است
از حبس به معناي دوم «23» . 3. حبس بر عنوان: بنابر تصریح برخی، این نوع حبس، حکم حبس بر شخص را دارد «22» . میگردد
. در بابهاي صلات، حج، ایلاء، کفالت، قضاء، حدود و قصاص سخن گفتهاند.حبس به عنوان کیفر برخی جرائم دو گونه است: 1
ب. کسی که «24» . حبس ابد: کیفر بزهکاران ذیل حبس ابد است: الف. کسی که فردي را نگه داشته و دیگري او را کشته است
فرمان به قتل دیگري داده و مأمور، او را کشته است. مباشر در قتل نیز قصاص میشود؛ حتی بنابر مشهور اگر بر قتل اکراه (() اکراه)
«26» . ج. کسی که دوبار حدّ سرقت (() سرقت) بر او جاري شده و براي بار سوم دزدي کرده است «25» . شده باشد
/ 282 ؛ جامع المقاصد 9 / 18 ) الدروس الشرعیۀ 2 ) .153 / 17 ) جواهر الکلام 28 ) .164 / ي 6 􀀀 152 ؛ کلمۀ التقو / 16 ) جواهر الکلام 28 )
77 ؛ منهاج / 448 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 19 ) تذکرة الفقهاء (ق) 2 ) .253 / 153 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 / 27 ؛ جواهر الکلام 28
21 ) قواعد ) .266 /2 (« حاشیۀ صدر » 20 ) منهاج الصالحین (سید محسن حکیم ) .164 / ي 6 􀀀 253 ؛ کلمۀ التقو / الصالحین (خویی) 2
/ 23 ) تحریر الوسیلۀ 2 ) .154 / 22 ) جواهر الکلام 28 ) .253 / 154 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 / 404 ؛ جواهر الکلام 28 / الاحکام 2
533 ؛ مبانی / 26 ) جواهر الکلام 41 ) .13 / 25 ) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .45 / 24 ) جواهر الکلام 42 ) .165 -164 / ي 6 􀀀 87 ؛ کلمۀ التقو
.304 / تکملۀ المنهاج 1
ص: 205
ارتداد). 2. حبس موقّت: مهمترین موارد حبس موقّت عبارت است از: ()) «27» د. زن مرتد در صورتی که از ارتداد خود توبه نکند
الف. خودداري زوج از رجوع و همبستر شدن و یا طلاق دادن همسر، در صورتی که سوگند خورده باشد با او همبستر نشود. حاکم
ایلاء).ب. ()) «28» شرع زوج را به زندان میافکند و در خوردن و آشامیدن بر او سخت میگیرد تا به یکی از دو کار گردن نهد
بدهکاري که به رغم توانایی بر اداي دین از پرداخت آن خودداري میورزد، حاکم میتواند او را به زندان افکند و بر او سخت
بگیرد تا بدهیاش را بپردازد یا اموالش را بفروشد و بین طلبکاران تقسیم کند و در فرض ادّعاي اعسار اگر نتواند ادّعاي خود را
اعسار).ج. در کفالت کسی از دیگري، مکفول له میتواند از کفیل بخواهد ()) «29» ثابت کند، زندانی میشود تا آن را ثابت نماید
صفحه 154 از 457
جهت اداي حق، مکفول را احضار کند و در صورت خودداري وي از این کار، میتواند از حاکم بخواهد او را به زندان افکند تا
د. در اقرار اگر مُقِرّ به چیزي مبهم اقرار نماید، حاکم وي را به تفسیر آن ملزم «30» . مکفول را تحویل دهد یا خود، حق را بپردازد
ه. به گفتۀ برخی، اگر ولیّ مقتول «31» . میکند و بنابر قول مشهور در صورت امتناع از تفسیر، او را تا تبیین آن به زندان میافکند
نابالغ یا دیوانه باشد، قاتل تا زمان بلوغ کودك یا برطرف شدن دیوانگی مجنون، زندانی میشود و ولیّ آنان حقّ استیفاي قصاص
و. بنابر قول عدّهاي، در جایی که منکر سکوت کند و حاضر به جواب نباشد، قاضی او را به زندان میافکند تا پاسخ «32» . ندارد
ز. طبق نظر جمعی، متهم به قتل، در صورت درخواست ولیّ دم، از سوي قاضی زندانی میشود تا اقامۀ بیّنه (() بیّنه) کند. «33» . دهد
ذکر کردهاند. «36» و برخی قدما سه روز «35» برخی، مدّت حبس را شش روز «34»
29 ) جواهر ) .357 / 315 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 28 ) جواهر الکلام 33 ) .331 / 611 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 / 27 ) جواهر الکلام 41 )
(31) .36 / 189 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 236 ؛ جواهر الکلام 26 / 30 ) مسالک الافهام 4 ) .185 / 361 ؛ مستند الشیعۀ 17 -353 / الکلام 25
.208 / 466 ؛ جواهر الکلام 40 / 33 ) مسالک الافهام 13 ) .191 / 179 ؛ جواهر الکلام 38 / 32 ) الخلاف 5 ) .33 -32 / جواهر الکلام 35
36 ) الوسیلۀ/ 461 ) .123 / 35 ) الأقطاب الفقهیۀ/ 167 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .276 / 34 ) جواهر الکلام 42 )
ص: 206
برخی دیگر گفتهاند: در صورتی که قاضی نیز به سبب شواهدي او را متهم به قتل بداند، شش روز به زندان افکنده میشود و در
احکام: بیشتر فقها برآنند که نماز زندانی در مکان غصبی در صورتی که مستلزم تصرفات «37» . غیر این صورت، حبس جایز نیست
زاید همچون تخریب یا کندن جایی نشود، همانند نماز شخص مختار است، یعنی باید ایستاده و همراه رکوع و سجود به جا آورد.
بر مُحرمی که به جهت ناتوانی از اداي دین زندانی شده یا ستمگري او را حبس کرده، عنوان مصدود صادق است و با قربانی «38»
صدّ).زندانیِ ناتوان از تحصیل علم به ماه رمضان، بنابر مشهور به ظنّ خود عمل میکند و هر ()) «39» کردن از احرام بیرون میآید
ماه را که گمان میبرد ماه رمضان است روزه میگیرد و در صورت فقدان ظنّ، به اختیار خود، ماهی را ماه رمضان قرار میدهد و
روزه میگیرد؛ لیکن اگر پس از آن معلوم شود آن ماه، رمضان نبوده، در صورتی که ماه رمضان قبل از آن ماهی بوده که روزه
گرفته، کفایت میکند و اگر بعد از آن بوده و سپري شده باشد، باید قضاي آن را بگیرد و اگر سپري نشده باشد همان ماه را روزه
بنابر قول برخی، مردي که به زندان ابد محکوم شده و رهاییاش ممکن نیست، در صورتی که تحمّل چنین «40» . میگیرد
«41» . زندگیاي براي همسرش دشوار باشد، حاکم میتواند زن او را طلاق دهد
؛387 / 369 ؛ مهذّب الاحکام 5 / ی 2 􀀀 299 ؛ العروة الوثق / 38 ) جواهر الکلام 8 ) .620 / 306 ؛ ایضاح الفوائد 4 / 37 ) مختلف الشیعۀ 9 )
؛127 -126 / 476 ؛ مستند العروة (الصلاة) 2 / 40 ) مستمسک العروة 8 ) .130 / 39 ) جواهر الکلام 20 ) .27 / مستند العروة (الصلاة) 2
.75 / ی [تکملۀ] 2 􀀀 41 ) العروة الوثق ) 279 / مهذّب الاحکام 10
ص: 207
حَبط؛ ج 3، ص: 207
() احباط
حبوبات؛ ج 3، ص: 207
حبوبات: دانههاي خوردنی نباتات.حبوبات به دانههاي گیاهانی مانند لوبیا، عدس، نخود و ماش که در پختن غذا از آنها استفاده
میشود، اطلاق میگردد و از آن در بابهاي طهارت، صلات، زکات، تجارت، دین، غصب و حدود سخن رفته است.طهارت: به
صفحه 155 از 457
گفتۀ برخی، براي تطهیر حبوبات نجس شده، مانند برنج و ماش، آنها را در پارچهاي قرار داده و در آب کرّ (() آب کرّ) فرو
میبرند و در صورت نفوذ نجاست در باطن آنها، آن قدر در آب میماند که آب پاك در باطن آن نفوذ کند.برخی، تطهیر باطن
«1» . مثل حبوبات را غیر ممکن دانستهاند
.230 / ی 1 􀀀 1) العروة الوثق )
ص: 208
زکات: از میان حبوبات، زکات گندم و جو «2» . صلات: سجده بر حبوباتِ خوردنی (() خوردنی)، مانند گندم و برنج صحیح نیست
واجب است؛ و بنابر قول مشهور زکات دیگر حبوبات وزنی یا پیمانهاي، مانند ذرّت، عدس، برنج و ماش در صورتی که به حدّ
تجارت: حبوبات، مانند گندم و برنج یک جنس تلقی نمیشوند؛ از این رو، معاملۀ هر «3» . نصاب (() نصاب) برسند، مستحب است
نوع در برابر نوعی دیگر به زیاده جایز و صحیح است و ربا (() ربا) به شمار نمیرود، جز گندم و جو که بنابر قول مشهور در مسئلۀ
بیع سَلَم (() بیع سلف) در حبوبات جایز «4» . ربا، یک جنس محسوب میگردند و معاملۀ یکی در برابر دیگري به زیاده جایز نیست
است، به شرط آنکه اوصاف کالا، مانند تازه یا کهنه بودن، رنگ، بزرگی و کوچکی، نوع و محصول کدام شهر بودن، تعیین گردد.
حدود: از «6» . دین و غصب: حبوبات، مثلیاند (() مثلی)؛ از این رو، در موارد ضمان، مثل آن بر ذمّه ثابت میشود نه قیمت آن «5»
آنجا که حبوبات بالقوّه خوردنی به شمار میروند، در صورتی که در زمان قحطی، کسی از روي اضطرار (() اضطرار) آنها را
«7» . بدزدد، حدّ سرقت بر او جاري نمیگردد
حبوه؛ ج 3، ص: 208
گفته میشود و از آن در باب ارث سخن رفته است.ثبوت « مَحْبُوّ » حُبْوه: اموالی از ترکۀ پدر، ویژة پسر بزرگتر.به مستحق حبوه
حبوه براي پسر بزرگتر از اختصاصات مذهب شیعه است. 1حکم: در وجوب یا استحباب حبوه براي پسر بزرگتر اختلاف است.
نظر مشهور، وجوب است؛ بنابر این، بقیّۀ
/ 4) جواهر الکلام 23 ) .205 / 106 ؛ جواهر الکلام 15 / 434 ؛ الحدائق الناضرة 12 / 3) کتاب السرائر 1 ) .149 / 2) تحریر الوسیلۀ 1 )
1 (8) .486 / 7) تحریر الوسیلۀ 2 ) . 85 و 89 / 15 ؛ جواهر الکلام 37 / 6) الروضۀ البهیۀ 4 ) .9 -8 / 5) الحدائق الناضرة 20 ) . 338 و 344
.201 / مستند الشیعۀ 19
ص: 209
قلمرو: قلمرو حبوه بنابر مشهور، «2» . ورثه، حق خودداري ندارند. ولی بنابر استحباب میتوانند از پرداخت آن، خودداري ورزند
چهار چیز است: قرآن، انگشتر، شمشیر و لباس میّت. البته لباسی که پوشیده یا براي پوشیدن آماده کرده است، نه لباسی که براي
مستحق: حبوه از آنِ پسر است نه دختر و در صورت تعدد، از آنِ «3» . تجارت یا پوشاندن به دیگري و مانند آن، فراهم کرده باشد
پسر بزرگتر است. حبوه بنابر قول مشهور، رایگان به مَحْبُوّ داده میشود و وي در بقیّۀ ترکه (() ترکه) به اندازة سهم خود با دیگر
در شرط بودن ایمان (() «6» . لیکن اشتراط بلوغ (() بلوغ)، اختلافی است «5» ؛ در محبُوّ، اسلام شرط است «4» . ورثه، شریک است
شرایط استحقاق: پسر بزرگتر «7» . ایمان) و عدم سفاهت (() سفاهت) نیز اختلاف است.اشتراط آن به مشهور نسبت داده شده است
با شرایطی مستحق حبوه خواهد بود. 1. منحصر نبودن ترکه به حبوه. اگر ترکۀ میّت منحصر به حبوه باشد، بنابر قول مشهور، چیزي از
2. خالی بودن ذمّۀ میّت از بدهیاي که تمام یا بعض ترکه را دربرگیرد. در اشتراط آن «8» . آن به پسر بزرگتر، اختصاص نمییابد
به معناي بطلان حبوه و منتقل نشدن آن به پسر بزرگتر- در فرض اوّل- یا بطلان آن مقداري که در برابر دین قرار میگیرد- در
فرض دوم- اختلاف است. بنابر قول به عدم اشتراط، حبوه به محبُوّ منتقل میشود، لیکن وي حقّ تصرف ندارد، مگر پس از جلب
صفحه 156 از 457
3. انجام دادن نماز و روزة فوت شده از میّت توسط پسر «9» . رضایت طلبکاران یا اداي آن مقدار از دینی که در برابر حبوه قرار دارد
«10» . بزرگتر. در اشتراط آن، اختلاف است. نظر بیشتر فقها عدم اشتراط آن در ثبوت حبوه است
/ 5) مستند الشیعۀ 19 ) .206 / 4) مستندالشیعۀ 19 ) .122 / 3) مهذّب الاحکام 30 ) .201 / 128 ؛ مستند الشیعۀ 19 / 2) جواهر الکلام 39 )
؛134 (9) .134 / 8) جواهر الکلام 39 ) .120 / 230 ؛ الروضۀ البهیۀ 8 -229 / 7) مستند الشیعۀ 19 ) .113 / 6) الروضۀ البهیۀ 8 ) .230
.236 / 10 ) مستند الشیعۀ 19 ) .119 -114 / 136 ؛ الروضۀ البهیۀ 8 / مهذّب الاحکام 30
ص: 210
حبه؛ ج 3، ص: 210
براي تعیین وزن درهم و دینار «1» . حَبّه: یک دانه جوِ متوسط، نه بزرگ و نه کوچک.حبّه واحد وزن، برابر یک سوم قیراط است
گفتهاند: هر درهم شش دانق و هر دانق هشت حبّۀ جو متوسط است. در نتیجه وزن یک درهم برابر 48 دانۀ جو خواهد بود. وزن
یک دینار، یک درهم و سه هفتم درهم است. در نتیجه، وزن یک دینار برابر 68 حبّه و چهار هفتم حبّه خواهد بود.مبناي توزین
«2» . درهم (() درهم) و دینار (() دینار) در باب زکات و نیز دیات این وزن است
حبیس؛ ج 3، ص: 210
حَبیس: عین مملوکی که منافعش براي جهتی یاعنوانی حبس شدهاست (() حبس).
حتف انف؛ ج 3، ص: 210
حتف » حَتْف انف: مردن به مرگ طبیعی.حتف به معناي مرگ و انف به معناي بینی است. کاربرد ترکیبی این دو واژه به صورت
اصطلاحی است براي کسی که به مرگ طبیعی- بدون کشته یا غرق شدن و مانند آن- بمیرد (() مرگ). « انفه
حج؛ ج 3، ص: 210
حج: آهنگ خانۀ خدا کردن براي به جا آوردن مناسک ویژه در موسم خاص. 1عنوان حج، بابی مستقل در فقه است که از احکام
آن در این باب به تفصیل سخن گفتهاند.حکم: حج از ارکان اسلام است و بر هر مکلّفی در طول عمر با دارا بودن شرایط آن، یک
()) « حَجّ ۀ الاسلام » بار واجب میشود. به حج واجب به اصل شرع- و نه با نذر و مانند آن- از این جهت که از ارکان دین است
حجۀ الاسلام) گویند. 2وجوب حج فوري است؛ بدین معنا که در نخستین سال استطاعت (() استطاعت) باید انجام گیرد و در
صورت عدم امکان، در سال بعد به جا آورده میشود و تأخیر آن از سال استطاعت بدون عذر، گناه کبیره (() گناه کبیره) است.
3حج گاه با نذر، عهد، قسم، بطلان حج پیشین و اجیر شدن جهت نیابت، واجب
.225 -223 3 (5) .223 -220 2 (4) .220 / 1 جواهر الکلام 17 (3) .175 -174 /15 (2) .135 / 1) جواهر الکلام 31 )
ص: 211
میشود. بدون فراهم آمدن یکی از اسباب وجوب، گزاردن حج مستحب است؛ چنان که تکرار آن در هر سال و نیز به حج بردن
چنانچه به جا آوردن حج پس از وجوب آن، نیازمند مقدماتی از قبیل سفر و فراهم کردن اسباب آن «4» . خانواده استحباب دارد
فضیلت حج: حج از بزرگترین شعائر آیین مقدس اسلام و ارزشمندترین عمل موجب «5» . باشد، مبادرت به آنها واجب است
در مناسک حج «6» . تقرّب به خداي متعال است و در روایات، برتر از روزه و جهاد، بلکه هر عبادتی جز نماز شمرده شده است
صفحه 157 از 457
حج گزار مهمان خدا است؛ اگر بخواهد به » : اسرار و فواید بی شماري نهفته است. در روایتی از امام صادق علیه السّلام آمده است
او عطا میکند و اگر بخواهد اجابتش مینماید و اگر حاجی شفاعت کسی را نزد او نماید میپذیرد و اگر از خواستن ساکت شود،
ی استقرار مییابند، منادي از 􀀀 آن گاه که حاجیان در من » : در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است «7» .« خود آغاز به عطا میکند
و «10» حرّیت «9» ، شرایط وجوب: عقل، بلوغ «8» .« جانب خدا ندا میدهد: اگر خواستار خوشنودي من هستید، من راضی شدم
شرایط وجوب حجاند. بنابر این، حج بر دیوانه، نابالغ، برده (() بردگی) و غیر مستطیع واجب نیست؛ بلکه این افراد «11» ، استطاعت
البته اگر کودك ممیّز یا دیوانه در اثناي حج مستحبی بالغ و عاقل «12» . اگر هم حج بگزارند، کفایت از حجۀ الاسلام نمیکند
گردد و وقوف به مشعر را پس از بلوغ یا عقل درك کند، بنابر مشهور از حجۀ الإسلام کفایت میکند. در این صورت در وجوب
بر کسی که به اندازة گزاردن حج مال دارد، لیکن به همان اندازه هم «13» . تجدید نیّت احرام براي حجۀ الاسلام، اختلاف است
برخی گفتهاند: تفاوتی بین حالّ و مدّت دار بودن بدهی نیست و در هر دو صورت «14» . بدهی حالّ دارد، حج واجب نمیشود
اگر هزینۀ حج را به کسی بذل کنند، با فراهم آمدن دیگر «16» . قرض کردن براي حج واجب نیست «15» . وجوب حج ساقط است
شرایط، حج بر او
.229 / 9) جواهر الکلام 17 ) .262 (8) .255 (7) .254 -253 / 6) الکافی (کلینی) 4 ) .18 / 5) مهذّب الاحکام 12 ) . 216 و 228 (4)
16 ) جواهر ) .80 / 15 ) منتهی المطلب 10 ) .259 -258 (14) .234 -229 (13) . 248 و 275 ،241 ،229 (12) .248 (11) .241 (10)
.260 / الکلام 17
ص: 212
در وجوب حج بر زن، «18» . حج بذلی)؛ لیکن بنابر قول برخی، اگر هبه نمایند، قبول آن واجب نیست ()) «17» واجب میگردد
کسی که پس از احرام و دخول در «19» . همراه داشتن مَحرَم شرط نیست، مگر آنکه حج وي به جهت خوف متوقّف بر آن باشد
بر کسی که پس از وجوب حج بر او، آن را نگزارده، حج مستقر میگردد و «20» . حرم (() حرم) بمیرد، ذمّهاش از حج بري میشود
بر او واجب است آن را به جا آورد، هرچند شرایط وجوب از بین برود، و چنانچه در حیاتش حج نگزارد، واجب است پس از
مرگش از طرف او حج به جا آورند.استقرار حج، بنابر مشهور با در اختیار داشتن زمان لازم براي انجام دادن اختیاري مناسک حج
«22» . هزینۀ حج مستقر از اصل ترکه- و نه ثلث آن- برداشته میشود «21» . و فراهم بودن شرایط وجوب در آن مدت، تحقق مییابد
در اینکه باید از طرف او حج بلدي به جا آورند یا حج میقاتی، اختلاف است (() حج بلدي).شرایط صحّت: مسلمان بودن، مؤمن
وقوع احرام در ماههاي حج، «24» ، مباشرت در اعمال و در خصوص زن، اذن شوهر در حج استحبابی «23» ، (دوازده امامی) بودن
شرایط صحّت حجاند. در مراد از ماههاي حج اقوال مختلف است. شوال، ذیقعده و ذیحجه؛ شوال، ذیقعده و دهۀ نخست ذیحجه؛
شوال، ذیقعده و نُه روز نخست ذیحجه؛ و شوال، ذیقعده و ذیحجه تا طلوع فجر روز عید قربان از جملۀ این اقوال است. کسی که
میخواهد حج تمتّع به جا آورد، باید عمرة آن را در ماههاي حج انجام دهد و به جا آوردن عمرة تمتع در غیر ماههاي حج صحیح
نیست؛ چنان که احرام عمرة تمتع و نیز احرام حج پس از دهم ذیحجه صحیح نیست؛ حتی به قول کسانی که تمامی ذیحجه را از
بر بطلان عبادات غیر «26» . حج هرچند بر کافر واجب است، لیکن از او در حال کفر صحیح نیست «25» . ماههاي حج میدانند
لیکن در صورتی که مستبصر شود، بنابر مشهور «27» ؛ مؤمن (() ایمان) ادعاي اجماع شده است
13 ؛ الحدائق -12 /18 (25) .332 (24) .306 (23) .314 (22) .301 -298 (21) .295 (20) .331 -330 (19) .268 (18) .261 (17)
63 /15 (27) .301 / 26 ) جواهر الکلام 17 ) .354 -352 / الناضرة 14
ص: 213
هرچند اعادة آن «28» ؛ لازم نیست حجی را که مطابق مذهب خود انجام داده، در صورت عدم اخلال به رکن آن، اعاده کند
صفحه 158 از 457
استبصار).کسی که حج بر او واجب شده، خود باید انجام دهد و به جا آوردن دیگري از طرف او کفایت ()) «29» مستحب است
حج واجب با نذر: حج با نذر و مانند آن (عهد و قسم) واجب میشود. عقل، بلوغ و حریّت و در زوجه، اذن زوج از «30» . نمیکند
نیابت «31» . شرایط صحّت نذر، عهد و قسم است. برده نیز با اجازة مولا میتواند نذر کند. در این صورت، حج بر او واجب میشود
در حج: نایب گرفتن در حج استحبابی، خواه براي مرده یا براي زنده مستحب است. نایب گرفتن در حج واجب براي مردهاي که
حج بر او استقرار یافته، بر ورثه واجب است و نیز بنابر مشهور، براي زندهاي که حج بر او استقرار یافته، لیکن به دلیل بیماري یا پیري
و مانند آن، توانایی جسمی خود را براي همیشه از دست داده، واجب است؛ بلکه بنابر قول برخی، در صورت استطاعت و عدم
استقرار نیز، به شرط متمکّن بودن براي نایب گرفتن، حکم چنین است. در اینکه وجوب نیابت اختصاص به حجۀ الاسلام دارد یا
حج نیابتی).اقسام: حج بر سه قسم ()) «32» شامل حج واجب با نذر یا به سبب باطل شدن حج پیشین هم میشود، اختلاف است
است: حج تمتّع (() حج تمتّع)، حج قِران (() حج قران) و حج افراد (() حج افراد). حج تمتّع وظیفۀ آفاقی (() آفاقی) است که در
حج قران و افراد وظیفۀ اهالی مکّه «33» . فاصلۀ شانزده یا دوازده فرسخی مکّه- بنابر اختلاف اقوال در مسئله- یا دورتر سکونت دارد
مناسک حج: اعمال و مناسک حج «34» . و نیز کسانی است که فاصلۀ محلّ سکونت آنان تا مکّه کمتر از مسافت یاد شده است
ی و به جا آوردن اعمال آن در روز عید قربان (رمی، 􀀀 عبارتند از: احرام بستن، وقوف به عرفات، وقوف به مشعر الحرام، رفتن به من
قربانی و حلق یا تقصیر)، طواف زیارت و نماز طواف آن، سعی بین صفا و مروه، طواف نساء و نماز طواف آن،
-5 / 33 ) جواهر الکلام 18 ) .435 -434 / ی 4 􀀀 286 ؛ العروة الوثق -281 (32) .338 -336 (31) 275 (30) .396 (29) .304 /17 (28)
.47 -44 (34) .10
ص: 214
ی􀀀 قربانی در من «35» . ی در شبهاي یازدهم و دوازدهم و براي برخی سیزدهم و رمی جمرات سه گانه در روزهاي یاد شده 􀀀 بیتوته در من
تفصیل مناسک هریک از اقسام حج در همان قسم آمده «36» . در حج تمتع، واجب و در حج قِران و افراد مستحب است
خواندن شش رکعت نماز در مسجد خیف «37» ؛ ی براي طواف وداع 􀀀 است.مستحبات پس از اتمام مناسک: بازگشت به مکّه از من
ی􀀀 فرود آمدن در وادي مُحَصَّب (ابطح) و به پشت دراز کشیدن، هنگام کوچ از من «38» ؛ ی􀀀 (() مسجد خیف) در مدت اقامت در من
تحصیب)؛ داخل شدن در کعبه بدون کفش، بویژه براي کسی که نخستین بار حج میگزارد و ()) «39» در روز سیزدهم ذیحجه
غسل و دعا کردن هنگام دخول و نیز خواندن دو رکعت نماز بین دو ستون بر سنگ سرخ، همچنین چهار گوشۀ بیت، در هر گوشه
«41» طواف کردن براي خویشان و همشهریان «40» ؛ دو رکعت و سپس خواندن دعاي مأثور و استلام ارکان کعبه، بویژه رکن یمانی
و سپس طواف وداع و استلام ارکان و مستجار (() مستجار) و دعا کردن به آنچه میخواهد و آمدن نزد چاه زمزم و نوشیدن از آب
آب زمزم)؛ به سجده افتادن و رو به قبله قرار گرفتن و دعا کردن قبل از ترك ()) «42» آن و خواندن دعاي مأثور هنگام خارج شدن
باب حنّاطین)؛ عزم بازگشت به مکّه براي حج در سالهاي بعد؛ بنابر تصریح ()) «43» مسجد الحرام؛ خروج از مسجد از باب حنّاطین
اللّ علیه و آله و نیز منزل حضرت خدیجه (مولد حضرت زهرا) علیهما السّلام و
􀀀
برخی، حضور در محلّ ولادت رسول خدا صلّی ه
اللّ علیه و آله در آغاز دعوت
􀀀
زیارت قبر ایشان در قبرستان حجون؛ رفتن به مسجد ارْقَم [خانۀ ارقم بن ابی ارقم که رسول خدا صلّی ه
مدتی در آن جا مخفی بود. بعدها در محلّ این خانه مسجدي ساختند که به مسجد خیزران معروف بود. با توسعۀ مسجد الحرام، این
فوت شدن حج: کسی که حجش فوت شده با انجام «44» . محل هم اکنون ضمیمۀ مسجد شده است] و صعود به غار حِرا و غار ثور
دادن عمرة مفرده (() عمرة
.69 (44) .67 -66 (43) .65 (42) .68 (41) .65 -60 (40) 57 (39) .54 (38) .53 /20 (37) .115 -114 /19 (36) .136 (35)
ص: 215
صفحه 159 از 457
مفرده) از احرام خارج میشود. در اینکه در این صورت لازم است براي عمره نیّت کند یا نیازي نیست، بلکه عمل او به صورت
قهري تبدیل به عمره میشود، اختلاف است. در صورت واجب بودن حج بر چنین شخصی، سال دیگر باید آن را به جا آورد. در
کسی که حجش فوت شده، مستحب است تا پایان ایّام «45» . صورت مستحب بودن، به جا آوردن آن در آینده استحباب دارد
محصور و مصدود: کسی که بر اثر «46» . ی بماند و اعمال عمرة مفرده را پس از این ایّام انجام دهد 􀀀 تشریق (() ایّام تشریق) در من
بیماري (() احصار) یا ممانعت دشمن (() صدّ) از اتمام مناسک حج باز مانده، با انجام دادن اعمالی ویژه از احرام خارج میشود.
حجاب؛ ج 3، ص: 215
حجاب: پوشش (() پوشش)/ حائل (() حائل).
حجاز؛ ج 3، ص: 215
قرار دارد، « تهامه » و « نجد » حجاز: ناحیهاي در بخش مرکزي جزیرة العرب.بخشی از سواحل شرقی دریاي سرخ را که میان دو ناحیۀ
حجاز گویند. مهمترین شهرهاي آن مکّه، مدینه، طائف و جدّه است. از احکام آن در باب جهاد سخن گفتهاند.بنابر قول مشهور-
بلکه ادعاي اجماع شده که- سکونت کفّار در سرزمین حجاز ممنوع است. 1 از برخی نقل شده که مراد از حجاز، خصوص مکّه و
مدینه است. 2
.290 / 2 جواهر الکلام 21 (48) .289 / 1 جواهر الکلام 21 (47) .91 (46) .89 -86 /19 (45)
ص: 216
برخی، داخل شدن کفّار به حرم مکّه (() «3» . در جواز ورود کفّار به حجاز به صورت عبوري یا براي فروختن آذوقه اختلاف است
حرم) را مطلقا جایز ندانستهاند؛ لیکن ورود آنان به غیر حرم از این سرزمین را با اذن امام جایز دانسته و گفتهاند: اگر کافري بدون
«4» . اذن امام وارد حجاز شود، تعزیر (() تعزیر) میگردد
حج استیجاري؛ ج 3، ص: 216
حج استیجاري: حجی که در ازاي اجرتی معیّن به نیابت از دیگري انجام گیرد (() حج نیابتی).
حج اصغر؛ ج 3، ص: 216
حج اصغر: عمرة مفرده، در برابر حج اکبر (() حج اکبر).
حج افراد؛ ج 3، ص: 216
حج افراد: از اقسام حج.حج بر سه قسم است: تمتّع (() حج تمتّع)، قِران (() حج قران) و افراد. علّت نامگذاري آن به افراد، انفصال
آن از عمره و عدم ارتباط بین آن دو است. 1 از این عنوان در باب حج سخن گفتهاند.حکم: حج افراد، همچون قران، وظیفۀ اهالی
()) مکّ ه و کسانی است که فاصلۀ محلّ سکونتشان تا مکّه کمتر از دوازده یا 48 میل- بنابر اختلاف اقوال در مسئله- است 2
آفاقی).صورت حج افراد: احرام از میقات در صورتی که از منزلش به مکه نزدیکتر باشد و در صورت نزدیکتر بودن منزل، از
ی در روز عید قربان (رمی جمرة عقبه و حلق یا تقصیر)؛ 􀀀 منزلش محرم میشود؛ وقوف در عرفات و مشعر؛ به جا آوردن اعمال من
انجام دادن اعمال مکّه (طواف زیارت و نماز آن، سعی بین صفا و مروه و طواف نساء و دو رکعت نماز آن) و انجام دادن اعمال
صفحه 160 از 457
ی در ایّام تشریق 3 (بیتوته در شبهاي یازدهم و دوازدهم و براي برخی، سیزدهم و رمی جمرات سه گانه در روزهاي آن). اگر 􀀀 من
علاوه بر حج، عمرة مفرده بر او واجب باشد، بنابر مشهور بلکه ادعاي اجماع شده، بعد از اتمام مناسک حج، براي عمره از ادنی
الحل
2 (6) . 206 و 208 / 1 مستند الشیعۀ 11 (5) .213 -212 / 48 ؛ تحریر الاحکام 2 -47 / 4) المبسوط 2 ) .290 / 3) جواهر الکلام 21 )
. 43 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 97 3 (7) .47 -44 / جواهر الکلام 18
ص: 217
عمرة مفرده).بنابر مشهور، در حج افراد، تقدیم طواف- اعمّ از ()) «4» (() ادنی الحل) محرم شده و اعمال عمره را به جا میآورد
واجب و مستحب- بر وقوف به عرفات جایز است؛ لیکن در لزوم تجدید تلبیه (() تلبیه) پس از هر طواف و عدم لزوم آن اختلاف
است. بنابر قول نخست حاجی در صورت تلبیه نگفتن از احرام خارج میشود؛ لیکن بنابر قول دوم تنها با نیّتِ خروج از احرام،
در حج افراد قربانی واجب نیست؛ هرچند مستحب «5» . خروج تحقق مییابد، هرچند بهتر است پس از هر طوافی تلبیه را تجدید کند
شرایط: نیّت، وقوع مناسک در ماههاي حج (شوّال، ذیقعده و ذیحجه) و احرام از میقات یا منزل خود، از شرایط حج افراد «6» . است
احکام: کسی که وظیفهاش حج افراد است، بنابر مشهور در حال اختیار نمیتواند آن را تمتّع قرار دهد و یا به آن عدول «7» . است
کسی که به نیّت حج افراد محرم شده، در صورتی که حج تمتّع نیز بر او «9» . در حال اضطرار عدول به تمتّع جایز است «8» . کند
زن حائض یا کسی که بر اثر ضیق وقت فرصت به «10» . جایز باشد، پس از داخل شدن در مکّه بهتر است به عمرة تمتّع عدول کند
حج). ()) «11» . جا آوردن عمرة تمتّع را ندارد باید به حج افراد عدول کند و اعمال آن را انجام دهد
حج اکبر؛ ج 3، ص: 217
حج اکبر: در برابر حج اصغر.عنوان حج اکبر بر تمامی اقسام حج، اعم از تمتّع (() حج تمتّع)، قران (() حج قران) و افراد (() حج
افراد) اطلاق میگردد؛ در برابر حج اصغر که بر عمرة مفرده (() عمرة مفرده) اطلاق میشود. 1
9) مستند الشیعۀ ) . 44 و 47 (8) .50 -49 (7) .96 (6) . 65 و 78 -59 / 5) جواهر الکلام 18 ) .273 / 4) المعتمد فی شرح المناسک 3 )
.486 / 322 ؛ ملاذ الاخیار 8 / 1 فقه القرآن 1 (12) . 11 ) مناسک حج (مراجع)/ 97 ) .71 / 10 ) جواهر الکلام 18 ) .104 -103 /13
ص: 218
حجامت؛ ج 3، ص: 218
حجامت: گرفتن خون از بدن به شیوهاي خاص.در روایات براي حجامت آثار و فواید زیادي بیان و بر آن تأکید شده و سنّت پیامبر
تندرستی، تقویت بینایی، رشد فکر و اندیشه و بر طرف شدن درد از جمله آثار و فواید «1» . اللّ علیه و آله به شمار رفته است
􀀀
صلّی ه
از عنوان یاد شده به مناسبت در بابهاي صلات، صوم، حج، تجارت و نکاح سخن گفتهاند.کسی که «2» . آن بر شمرده شده است
خون دادن از طریق حجامت یا غیر آن، «3» . پیشهاش حجامتگري است مکروه است در نماز براي غیر همکاران خود امامت کند
در حرمت یا کراهت خارج کردن خون از بدن «4» . بدون ضرورت، در صورتی که موجب ضعف گردد براي روزه دار مکروه است
احرام).شغل حجامتگري از مشاغل مکروه است. بسیاري، ()) «5» با حجامت یا غیر آن، بدون ضرورت براي محرم اختلاف است
هزینۀ حجامت زوجه جزو نفقۀ واجب زوج به شمار «6» . کراهت را به صورتی مقیّد کردهاند که حجامت کننده شرط اجرت کند
«8» . برخی در فرض نیاز زن، آن را جزو نفقۀ واجب دانستهاند «7» . نمیرود و تأمین آن بر شوهر واجب نیست
صفحه 161 از 457
حجب؛ ج 3، ص: 218
حَجْب: از موانع ارث.حجب عبارت است از منع و محرومیّت مستحق ارث از تمام یا بعض آن و از آن در باب ارث، سخن
گفتهاند.حجب از موانع ارث شمرده شده و بر دوگونه است.حجب حِرمان: وجود وارثی در میان ورثه که حاجب و مانع ارث بَري
دیگر وارثان میشود. در این نوع حجب، آن که
390 ؛ العروة / 3) جواهر الکلام 13 ) . 2) تحف العقول/ 100 ؛ معانی الاخبار/ 247 ) . 6؛ معانی الاخبار/ 247 / 1) وسائل الشیعۀ 2 )
132 / 6) جواهر الکلام 22 ) .408 -407 / 5) جواهر الکلام 18 ) .588 / ی 3 􀀀 318 ؛ العروة الوثق / 4) جواهر الکلام 16 ) .193 / ی 3 􀀀 الوثق
.287 / 8) منهاج الصالحین (خویی) 2 ) .336 / 7) المناهل/ 568 ؛ جواهر الکلام 31 ) .226 -225 / مفتاح الکرامۀ 15
ص: 219
- در هر مرتبه- به میّت نزدیکتر است، مانع ارث بري فرد یا طبقۀ دورتر میشود.به عنوان مثال، پدر، مادر و فرزندان میّت (طبقۀ
اوّل)، برادران و اجداد میّت (طبقۀ دوم) را از ارث بردن، باز میدارند، و نیز وارثان طبقۀ دوم، مانع ارث بردن وارثان طبقۀ سوم
(عمو، دایی، عمه و خاله) هستند. همچنین وارثان طبقۀ سوم، فرزندان خود را از ارث بردن باز میدارند یا خویشاوندان نسبی میّت،
در صورت یکسان بودن وارثان در رتبه، وارثی که از «1» . مانع ارث بَري مُعتِق، ضامن جریره (() ولاء) و امام علیه السّلام هستند
طرف پدر و مادر با میّت نسبت دارد، مانع وارثی است که نسبت او با میّت تنها از ناحیه پدر است. بنابر این، برادر پدري و مادري
میّت، حاجب برادر پدري او است؛ جز موردي که وارث، پسر عموي پدري و مادري و عموي پدري باشد. در این فرض، پسر عمو،
حجب نقصان: وجود وارثی در میان ورثه که سبب میشود سهم وارث دیگر از مرتبۀ اعلی به مرتبۀ «2» . حاجب عمو خواهد بود
ادنی کاهش پیدا کند و وي از بعض سهم الارث خود محروم گردد.در حجب نقصان دو گروه، حاجب هستند: الف: فرزند یا فرزندِ
فرزند و هر چه پایینتر، که مانع ارث بَري پدر و مادر میّت نسبت به مازاد یک ششم میشود، جز در صورتی که وارث میّت تنها
یک دختر با پدر و مادر یا یکی از آن دو باشد، و یا چند دختر و یکی از والدین باشند. در این صورت دختر نصف ترکه و هر یک
از پدر و مادر یک ششم آن را به ارث میبرند و باقی مانده، بنابر مشهور، به نسبت سهمشان میان آنان تقسیم میشود.علاوه بر آن،
فرزند میّت مانع ارث بري هریک از زن و شوهر نسبت به سهم اعلاي آنان است و باعث میشود سهم شوهر از نصف به یک چهارم
ب: برادران و خواهران میّت که با شرایط زیر، حاجب مادر هستند و وجود «3» . و سهم زن از یک چهارم به یک هشتم کاهش یابد
آنان سبب میشود سهم مادر از یک سوم به یک ششم کاهش یابد:
.58 / 78 ؛ الروضۀ البهیۀ 8 / 3) جواهر الکلام 39 ) .54 -53 / 2) الروضۀ البهیۀ 8 ) .78 -77 / 51 ؛ جواهر الکلام 39 / 1) الروضۀ البهیۀ 8 )
ص: 220
1. تعداد آنان دو برادر یا بیشتر، یا یک برادر و دو خواهر، یا چهار خواهر با مادر باشد. 2. بنابر مشهور، قاتل یا کافر و یا برده
نباشند. 3. برادران یا خواهران پدري و مادري یا پدري باشند، نه مادري. 4. بنابر مشهور، پدر نیز زنده باشد. 5. برادران یا خواهران،
«4» . متولد شده باشند
حج بذلی؛ ج 3، ص: 220
گفته « مبذول له » و به کسی که به او بذل میگردد « باذل » حج بذلی: حجی که هزینۀ آن را دیگري پرداخت کند.به بذل کننده
میشود و از آن در باب حج سخن رفته است.حصول استطاعت: آیا با بذل هزینۀ حج از سوي دیگري- به اینکه بگوید: با خرج من
حج بگزار یا پول حج را در اختیار او قرار دهد- استطاعت (() استطاعت) حاصل میشود؟ قول مشهور- بلکه بر آن ادعاي اجماع
شده- حصول استطاعت است. در این صورت، اگر مبذول له بذل را نپذیرد حج بر ذمّۀ او مستقر میشود. البتّه اگر قبول بذل مستلزم
صفحه 162 از 457
شده- حصول استطاعت است. در این صورت، اگر مبذول له بذل را نپذیرد حج بر ذمّۀ او مستقر میشود. البتّه اگر قبول بذل مستلزم
منت گذاري بذل کننده و هتک بذل شونده گردد، به تصریح برخی، قبول آن واجب نیست. 1 همچنین اگر قبول بذل و حج
گزاردن موجب اخلال در روند زندگی وي شود. 2در حصول استطاعت و وجوب حج با بذل، تفاوتی بین بذل عین آنچه در حج
بدان نیاز است و بین بذل قیمت آن نیست؛ چنان که تفاوتی بین بذل به گونۀ اباحۀ محض، بدون تملیک و بین بذل تملیکی نیست.
3 برخی قدما، حج بذلی را تنها در بذل تملیکی واجب دانستهاند 4 و برخی متأخران، وجوب حج بذلی را به صورت بذل عین
مایحتاج، از قبیل توشه و مرکب اختصاص دادهاند. 5حج بذلی از حَجۀ الاسلام کفایت میکند؛ بنابر این، اگر مبذول له پس از
گزاردن حج مستطیع شود حج بر او واجب نخواهد بود. 6
4 کتاب (8) .266 -263 / 3 جواهر الکلام 17 (7) .33 2 (6) .33 - 1 مناسک حج (مراجع)/ 32 (5) .89 -83 / 4) جواهر الکلام 39 )
.175 / 267 ؛ معتمد العروة 1 / 6 جواهر الکلام 17 (10) . 5 حاشیۀ شرائع الاسلام/ 220 (9) .517 / السرائر 1
ص: 221
آیا در «7» . اگر مبذول له بخشی از مخارج حج را داشته باشد و باذل آن را تکمیل کند، در این صورت نیز حج واجب خواهد بود
حصول استطاعت، هبۀ مخارج حج حکم بذل را دارد؟ مسئله محل اختلاف است. تفاوت میان آن دو به مشهور متأخران نسبت داده
شده که گفتهاند: بذل، اباحۀ تصرف در مال بذل شده براي حج است؛ از این رو، به مجرّد بذل، استطاعت حاصل و حج واجب
میشود؛ بر خلاف هبه که چون عقد است، در آن قبول شرط میباشد و بدون قبول نه استطاعت حاصل میشود و نه حج واجب
اگر هبۀ مال، مطلق باشد- و نه مقیّد به گزاردن حج- قبول «8» . میگردد. قبول آن نیز به جهت تحصیل استطاعت واجب نمیباشد
نفقۀ خانواده در حج بذلی: درصورت وجوب نفقۀ خانواده بر مبذول له، بذل نفقۀ آنان نیز در «9» . آن بنابر مشهور واجب نیست
وجوب حج بذلی شرط است، مگر آنکه خود، نفقۀ خانوادهاش را تا زمان بازگشت داشته باشد و یا بنابر قول برخی در صورت
رجوع به کفایت در حج بذلی: بنابر قول به اشتراط رجوع به کفایت در «10» . نرفتن به حج نیز توان تأمین نفقۀ ایشان را نداشته باشد
حصول استطاعت، در حج بذلی رجوع به کفایت شرط نیست، مگر در صورتی که بذل تکمیل کنندة استطاعت او باشد یا آنکه به
قربانی و کفّاره در «11» . جا آوردن حج موجب حرج و مشقت پس از آن گردد، مانند آنکه کسب و کار او تنها در ایّام حج باشد
حج بذلی: هزینۀ قربانی در حج بذلی بر عهدة باذل است؛ امّا کفّارات، در صورت ارتکاب عمديِ سبب کفّاره، بر عهدة مبذول له
رجوع از بذل: باذل میتواند قبل «12» . است؛ لیکن حکم مسئله در صورت ارتکاب از روي جهل، نسیان و یا اضطرار، اختلافی است
از مُحرم شدن مبذول له از بذل خویش برگردد، هرچند برخی در آن تأمل و اشکال کردهاند. بسیاري نیز رجوع پس از احرام را
«13» . جایز ندانستهاند. در فرض جواز رجوع، در اینکه باذل نسبت به هزینۀ برگشت ضامن است یا نه، اختلاف است
(9) .105 -104 / 268 ؛ الحدائق الناضرة 14 / 8) جواهر الکلام 17 ) .400 -399 / ي 11 􀀀 131 ؛ مصباح الهد / 7) مستمسک العروة 10 )
؛166 / 400 ؛ معتمد العروة 1 / ی 4 􀀀 11 ) العروة الوثق ) . 266 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 32 / 10 ) جواهر الکلام 17 ) .401 / ی 4 􀀀 العروة الوثق
-403 / ی 4 􀀀 13 ) العروة الوثق ) .35 - 183 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 34 -182 / 12 ) معتمد العروة 1 ) .33 - مناسک حج (مراجع)/ 32
. 177 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 34 / 404 ؛ معتمد العروة 1
ص: 222
دیگر احکام: در حج بذلی بدهکاري مانع استطاعت و وجوب حج بر مبذولله نیست، مگر آنکه دین، حالّ باشد و طلبکار آن را
بنابر قول مشهور، بذل «14» . مطالبه کند و با نرفتن به حج بتواند آن را بپردازد که بسیاري در این صورت حج را واجب ندانستهاند
«15» . هزینۀ حج پدرِ غیر مستطیع بر فرزند واجب نیست
حج بلدي؛ ج 3، ص: 222
صفحه 163 از 457
حج بَلَدي: مقابل حج میقاتی.حج بلدي حجی را گویند که به نیابت از منوب عنه از شهر وي انجام گیرد؛ مقابل حج میقاتی که از
میقات انجام میشود. از آن در باب حج سخن گفتهاند.میّتی که حج بر عهدهاش استقرار یافته، بر ولیّ او واجب است از اصل ترکۀ
میّت (() ترکه) هزینۀ حج او را جدا سازد تا از طرف او حج بگزارند؛ 1 لیکن آیا واجب است از طرف میّت حج بلدي به جا آورند
یا حج میقاتی کفایت میکند؟مسئله اختلافی است. قول دوم، مشهور، بلکه بر آن ادعاي اجماع شده است. در مقابل مشهور، برخی
در صورت وسعت مال، قائل به وجوب حج بلدي و درصورت عدم کفاف مال میّت، قائل به وجوب آن از نزدیکترین مکان به
شهر منوب عنه شدهاند.بنابر قول مشهور، حج از نزدیکترین میقاتهابه مکّه انجام میگیرد و در صورت عدم امکان، از غیر آن، با
رعایت نزدیکترین مکان به میقات. 2 البته چنانچه حج جز از بلد میّت امکانپذیر نباشد، حج بلدي، واجب و تمامی هزینۀ آن از
اصل ترکه برداشته میشود. 3در اینکه مراد از بلد میّت، وطن او است یا شهري که در آن از دنیا رفته، اختلاف
.314 -313 / 1 جواهرالکلام 17 (16) .277 -275 / 15 ) جواهر الکلام 17 ) .400 / ی 4 􀀀 266 ؛ العروة الوثق / 14 ) جواهر الکلام 17 )
.264 / 464 ؛ مستمسک العروة 10 / ی 4 􀀀 3 العروة الوثق (18) .318 / 463 ؛ معتمد العروة 1 / ی 4 􀀀 322 ؛ العروة الوثق -320 2 (17)
ص: 223
بنابر قول اوّل، در صورتی که میّت دو وطن داشته باشد، حج از نزدیکترین آن دو به مکّه واجب میشود، مگر آنکه «4» . است
حج بلدي با وصیّت به آن، واجب میگردد؛ لیکن هزینۀ مازاد بر حج میقاتی از ثلث مال «5» . ورثه به وطن دورتر راضی گردند
میّت برداشته میشود. اگر کسی به طور مطلق به حج وصیّت کند، در اینکه حج میقاتی کفایت میکند یا نه، اختلاف است. البته با
بنابر قول به وجوب حج بلدي مطلقا یا در صورت «6» . انصراف به حج بلدي یا وجود قرینهاي بر آن، حج بلدي به جا آورده میشود
وصیّت به آن، اگر ورثه مخالفت کنند و از طرف میّت، حج میقاتی انجام دهند، یا کسی تبرّعاً از طرف میّت، حج میقاتی به جا
برخی در سقوط وجوب و حصول برائت ذمّۀ میّت اشکال کردهاند. «7» . آورد، ذمّۀ میّت بري و وجوب حج بلدي ساقط میگردد
بنابر قول به کفایت حج میقاتی، واجب نیست «9» . البته اگر مال میّت تنها براي حج میقاتی کفاف دهد، همان کفایت میکند «8»
حج از میقات یا نزدیکترین مکان به آن انجام گیرد؛ بلکه به جا آوردن آن از هر شهري که ورثه بخواهند، جایز است؛ لیکن
اجرت مازاد بر حج میقاتی در صورت امکانِ اجیر گرفتن از میقات، از اصل مال و نیز از ثلث آن در فرض وصیّت نکردن، برداشته
برخی گفتهاند: بنابر کفایت حج میقاتی، حکم نسبت به مرده و زنده «10» . نمیشود؛ بلکه ورثه باید آن را از مال خود بپردازند
یکسان است.بنابر این، با استقرار حج بر مکلّف، چنانچه به علّت بیمارياي که امید به بهبود آن نیست، از رفتن به حج باز بماند،
حج بلدي از او ساقط میشود و میتواند از میقات نایب بگیرد؛ لیکن برخی نسبت به زنده، احتیاط واجب را در حج بلدي دانستهاند.
«11»
6) العروة ) .271 / 5) مستمسک العروة 10 ) .325 -324 / 465 ؛ معتمد العروة 1 / ی 4 􀀀 327 ؛ العروة الوثق -326 / 4) جواهر الکلام 17 )
/ 8) مدارك الاحکام 7 ) .265 / 7) مستمسک العروة 10 ) .322 -320 / 264 ؛ معتمد العروة 1 / 464 ؛ مستمسک العروة 10 / ی 4 􀀀 الوثق
. 441 و 467 / ی 4 􀀀 11 ) العروة الوثق ) .326 -325 / 467 ؛ معتمد العروة 1 -466 (10) .465 / ی 4 􀀀 9) العروة الوثق ) .87
ص: 224
حجّت؛ ج 3، ص: 224
حُجَّت: هر دلیل اثبات کنندة متعلَّق خود (حکم شرعی).از آن در اصول فقه، مبحث حجّت سخن گفتهاند.حجت نزد لغویان هر
چیزي را گویند که بتوان با آن بر دیگري احتجاج کرد و نزد منطقیان عبارت است از مجموع چند قضیۀ مرتبط با یکدیگر که
چینش آنها کنار هم و ربط دادن آنها به یکدیگر ما را به حکمی که مجهول بوده میرساند.منطقیان، حجّت را به خصوصِ حدّ
صفحه 164 از 457
وسط در قیاس منطقی نیز اطلاق کردهاند.حجّت نزد اصولیان- که از آن به اماره، دلیل و طریق نیز تعبیر کردهاند- عبارت است از
هرچیزي که متعلَّق خود، یعنی حکم شرعی را ثابت کند، لیکن به مرتبۀ قطع به آن نرسد.مراد از اثبات متعلَّق خود، اثبات بر حسب
جعل شارع است که مدلول آن دلیل را به منزلۀ واقع قرار داده است. و این در فرضی است که بر اعتبار آن و حجّت بودنش از
جانب شارع، دلیلی وجود داشته باشد. از این رو، حجّت بدین معنا شامل قطع نمیشود؛ زیرا حجّیت قطع ذاتی است و قطع از آن
جهت که حقیقت آن انکشاف واقع است، به خودي خود انسان را به واقع میرساند. بدین جهت گفتهاند: جعل حجّیت براي قطع
معنا ندارد، بلکه محال است.تعریف یاد شده، شامل اصول عملی (() اصل عملی) نیز نمیشود؛ زیرا اصول عملی، مانند اصل برائت
(() اصل برائت) و اصل احتیاط (() اصل احتیاط) متعلَّق خود را اثبات نمیکنند؛ بلکه براي مکلّف در مقام عمل تنها عذر به شمار
میآیند.برخی اصولیان، حجّت را به آنچه که حدّ وسط براي اثبات احکام شرعی واقع میشود، تعریف کردهاند.مناط حجّیت
امارات: میزان در حجّیت امارات، مانند خبر واحد (() خبر واحد) وجود دلیلی قطعی بر حجّیت و اعتبار آنها است. بنابر این با عدم
حصول علم به حجّیت امارهاي و عدم یقین به اجازة شارع به اعتماد بر آن، اعتماد به چنین امارهاي و عمل بر طبق آن جایز نیست.
دلیل) (() اماره). ()) «1»
.24 -12 / 30 ؛ اصول الفقه 2 -29 / 1) فرائدالاصول 1 )
ص: 225
حج تَسَکُّع؛ ج 3، ص: 225
() تسکّع
حج تَطَوُّع؛ ج 3، ص: 225
() حج مستحب
حج تمتّع؛ ج 3، ص: 225
حج تَمَتُّع: از اقسام حج.حج بر سه قسم است: حج افراد (() حج افراد)، حج قِران (() حج قران) و حج تمتّع. علّت نامگذاري این قسم
به حج تمتّع، حلال شدن محرّمات احرام و انتفاع از آنها در فاصلۀ زمانی بین عمرة تمتّع و حج است و این در حالی است که عمرة
تمتّع مرتبط با حج تمتّع و جزء آن است؛ به گونهاي که آن دو از نظر شرع یک عمل محسوب میشوند و در نتیجه، انتفاع از
از این عنوان در باب حج سخن گفتهاند.حکم: «1» . محرّمات احرام در فاصلۀ زمانی بین آن دو، به منزلۀ انتفاع از آنها در حج است
حج تمتّع وظیفۀ آفاقی است، یعنی کسی که محلّ سکونت او تا مکّه بیش از دوازده یا 48 میل- بنابر اختلاف اقوال در مسئله- فاصله
آفاقی).کیفیّت: حج تمتّع از دو بخش تشکیل شده است: عمرة تمتّع و حج تمتّع.عمرة تمتّع داراي پنج عمل است: احرام ()) «2» دارد
بستن از میقات (() میقات) در ماههاي حج (شوّال، ذیقعده و ذیحجّه)، هفت دور طواف کعبه، دو رکعت نماز طواف پشت مقام
ابراهیم علیه السّلام، هفت بار سعی بین صفا و مروه (() سعی) و تقصیر (() تقصیر). با تقصیر، محرم از احرام خارج و همۀ محرّمات
احرام بر او حلال میگردد.حج تمتع داراي سیزده عمل است: 1. احرام بستن از مکّه در زمانی که میداند پس از آن، وقوف به
عرفات را درك خواهد کرد؛ هرچند افضل احرام بستن در روز ترویه (هشتم ذیحجّه) است. 2. وقوف به عرفات از زوال تا غروب
آفتاب روز عرفه (نهم ذیحجّه). 3. بیتوته در مشعر الحرام در شب عید قربان و وقوف به آن از طلوع فجر تا طلوع آفتاب. 4. زدن هفت
ی در روز دهم و- بنابر قول برخی- خوردن از گوشت آن. 􀀀 سنگ ریزه به جمرة عقبه در روز عید قربان. 5. قربانی در من
صفحه 165 از 457
.10 -5 / 2) جواهر الکلام 18 ) .2 / 207 ؛ جواهر الکلام 18 -206 / 1) مستند الشیعۀ 11 )
ص: 226
ی در روز عید. 7. طواف زیارت. 8. دو رکعت نماز طواف زیارت پشت مقام حضرت ابراهیم 􀀀 6. تراشیدن سر (حلق) یا تقصیر در من
. علیه السّلام. 9. سعی بین صفا و مروه. 10 . طواف نساء. 11 . دو رکعت نماز طواف نساء پشت مقام حضرت ابراهیم علیه السّلام. 12
ی در ایام تشریق (شبهاي یازدهم و دوازدهم و براي بعضی شب سیزدهم ذیحجّه). 13 . رمی جمرات سهگانه در 􀀀 بیتوته (ماندن) در من
ی ماندهاند.حاجی میتواند اعمال حج را به ترتیب یاد 􀀀 روزهاي یازدهم و دوازدهم و نیز روز سیزدهم براي کسانی که شب را در من
ی بماند و بعد از انجام دادن اعمال آن (بیتوته و رمی جمرات سه گانه) پس از 􀀀 شده انجام دهد یا آنکه پس از حلق یا تقصیر در من
زوال روز دوازدهم به مکّه بازگردد و اعمال مکّه (طواف، نماز طواف، سعی، طواف نساء و نماز آن) را به جا آورد؛ چنان که براي
ی بماند و روز سیزدهم پس از رمی جمرات سه گانه به مکّه باز گردد؛ هرچند قبل از زوال 􀀀 او جایز است شب سیزدهم نیز در من
احکام: کسی که وظیفهاش حج تمتّع است نمیتواند به حج قِران یا افراد عدول کند و در صورت عدول، ذمّهاش از حجّ «3» . باشد
مستحب است حج «4» . تمتّع بري نمیشود، مگر در حالت اضطرار، همچون تنگی وقت یا پیدایی عذر، مانند عروض حیض براي زن
با حلق یا تقصیر، محرّمات احرام، جز زن و بوي خوش «5» . استحبابی به صورت تمتّع انجام گیرد، هرچند حج گزار غیر آفاقی باشد
و «7» و پس از طواف زیارت و نماز آن و سعی، بنابر مشهور بوي خوش نیز حلال میشود «6» بنابر مشهور بر حاجی حلال میشود
تحلّل).شرایط: نیّت حج تمتّع هنگام احرام بستن براي عمرة تمتّع؛ وقوع ()) «8» پس از طواف نساء و نماز آن، زن نیز حلال میگردد
عمل در ماههاي حج، یعنی شوّال، ذیقعده و ذیحجّه [البته در اینکه تمامی ذیحجه ماه حج است یا تنها ده، یا نه روز اوّل آن، یا تا
.259 -258 (8) .258 -257 (7) .251 /19 (6) .11 -10 (5) .10 / 4) جواهر الکلام 18 ) .610 -609 / ی 4 􀀀 4؛ العروة الوثق -3 (3)
ص: 227
طلوع فجر روز دهم، اختلاف است]؛ به جا آوردن عمرة تمتّع و حج در یک سال و احرام بستن براي حج تمتّع از مکّه، که افضل
ویژگیها: حج تمتّع در «9» . اماکن آن، مسجد الحرام و افضل مواضع مسجد الحرام، مقام ابراهیم یا حجر اسماعیل علیهما السّلام است
مقایسه با حج قران و افراد داراي ویژگیهاي زیر است: 1. در تمتّع، عمره و حج به یکدیگر وابسته و از هم انفکاك ناپذیرند؛ بر
خلاف قران و افراد که عمره در آن دو واجب نیست، مگر با نذر و مانند آن. 2. در تمتّع، عمره پیش از حج گزارده میشود؛ امّا در
دو قسم دیگر بعد از حج انجام میگیرد. 3. در تمتّع، عمره همچون حج باید در ماههاي حج گزارده شود؛ بر خلاف عمرة دو قسم
دیگر در صورت وجوب آن؛ هرچند به جا آوردن آن پس از اتمام مناسک حج، واجب است. 4. در تمتّع، عمره و حج باید در یک
سال انجام شوند، برخلاف قران و افراد. 5. بنابر مشهور، در تمتّع، خروج از مکّه بعد از اتمام عمره، تنها با احرام حج، جز در صورت
بازگشت به مکّه قبل از سپري شدن یک ماه، جایز است. قول مقابل مشهور کراهت آن است. امّا غیر متمتّع هر زمان بخواهد
میتواند بدون احرام از مکّه خارج شود. 6. در تمتّع، میقات حج، خود مکّه است؛ امّا در قران و افراد، یکی از میقاتهاي پنج گانه یا
منزل حاجی در صورت نزدیکتر بودن آن به مکّه از میقات. 7. در تمتّع، میقات عمره یکی از میقاتهاي معروف یا مکانی است که
در حکم میقات میباشد؛ برخلاف عمرة قران و افراد که میقات آن براي کسی که در حرم است ادنی الحلّ (() ادنی الحلّ) و براي
کسی که بیرون حرم سکونت دارد، یکی از میقاتهاي پنج گانه یا منزلش میباشد. 8. محرم به عمرة تمتّع با مشاهدة خانههاي مکّه
تلبیه را قطع میکند، امّا محرم به عمرة مفرده اگر براي احرام از مکّه بیرون رفته باشد، هنگام مشاهده کعبه؛ در غیر این صورت
هنگام دخول حرم، تلبیه را قطع مینماید. نسبت به قطع تلبیه در عمرة مفرده اقوال دیگري نیز در مسئله وجود دارد (() تلبیه).
.360 -347 / 18 ؛ مهذّبالاحکام 12 -11 /18 (9)
ص: 228
صفحه 166 از 457
9. عمرة تمتّع طواف نساء ندارد؛ امّا عمرة قران و افراد بنابر مشهور طواف نساء دارد. 10 . در تمتّع، تقدیم طواف زیارت و سعی بر
وقوف به عرفات و مشعر در حال اختیار جایز نیست؛ برخلاف قران و افراد که بنابر مشهور جایز است. 11 . براي مفرِد و قارن تأخیر
طواف زیارت، سعی و طواف نساء از ایّام تشریق و انجام دادن آنها در طول ذیحجّه جایز است؛ برخلاف متمتّع که تأخیر، حرام یا
مکروه- بنابر اختلاف اقوال در مسئله- است. 12 . بنابر قولی در تمتّع پس از احرام به حج، به جا آوردن طواف مستحب حرام است؛
لیکن در دو قسم دیگر به اتفاق فقها جایز است. 13 . در تمتّع، بستن احرام تنها با تلبیه و در حج قران، بنابر قول مشهور، علاوه بر تلبیه
با اشعار و تقلید نیز صحیح است. 14 . در تمتّع، قربانی واجب است و در دو قسم دیگر مستحب. 15 . براي مُفْرِد عدول به حج تمتّع در
فرض جواز آن بر وي، جایز است؛ لیکن بر متمتّع عدول از حج تمتّع به افراد درحال اختیار جایز نیست. در حج قران، نه عدول از
«10» . آن جایز است و نه عدول به آن
حجر؛ ج 3، ص: 228
حَجْر: بازداشتن شخص از تصرف در همه یا بعض اموالش. 1برخی، احکام حجر را در یک باب به همین نام آورده و ضمن آن
احکام مفلّس را یادآور شدهاند؛ امّا برخی دیگر دوباب مستقل به نام حجر و مفلّس قرار دادهاند.اسباب: اسباب حجر- اعم از جزئی
و کلّی- بسیار است؛ لیکن مهمترین آنها عبارتند از: نابالغ بودن (() کودك)، دیوانگی (() دیوانگی)، بردگی (() بردگی)، سفاهت
(() سفاهت)، ورشکستگی (() تفلیس) و بنابر قول گروهی بیماري منجرّ به مرگ 2 (() بیماري).
.4 / 2 جواهر الکلام 26 (12) .342 / 1 الحدائق الناضرة 20 (11) .347 -346 / 79 ؛ مهذّب الاحکام 12 -74 / 10 ) جواهرالکلام 18 )
ص: 229
صرف وجود هریک از اسباب یاد شده بدون نیاز به حکم قاضی،- جز ورشکستگی و سفاهت- در شخص سبب محجوریّت وي
میگردد. در ورشکستگی و بنابر قولی در سفاهت تنها با حکم حاکم به حجر، محجوریت ورشکسته و سفیه تحقق مییابد.آثار:
کودك قبل از رسیدن به بلوغ (() بلوغ) و رشد عقلانی (مقابل سفاهت) از تصرف در اموالش- جز آنچه استثنا شده، مانند وصیّت-
لیکن از تصرفات افزایش دهندة داراییِ وي همچون تحجیر (() تحجیر)، حیازت مباحات (() حیازت «3» ؛ محجور و ممنوع است
«5» . دیوانه نیز از تصرف در اموال خود ممنوع و تصرفاتش باطل است «4» . مباحات) و احیاي موات (() احیاء موات) ممنوع نیست
برده و سفیه بدون اذن ولیّ از تصرف در اموالشان منع میشوند و در صورت تصرف تنها با اجازة ولیّ، تصرفاتشان صحیح خواهد
ورشکسته پس از حکم حاکم به حجر «7» . در اینکه زوال حجر سفیه منوط به حکم حاکم شرع است یا نه، اختلاف است «6» . بود
بنابر قول «8» . وي از تصرف در اموال خود منع میشود.در اینکه زوال حجر نیز منوط به حکم حاکم است یا نه، اختلاف است
جمعی از فقها، انسان در بیماري منجرّ به فوت نمیتواند در افزون بر یک سوم از دارایی خود تصرف کند و آن را رایگان به
«9» . دیگري بدهد
حجرات؛ سوره؛ ج 3، ص: 229
حُجُرات؛ سوره: چهل و نهمین سورة قرآن کریم.عنوان یاد شده در باب صلات آمده است.بر قرائت سورة حجرات در هر شب یا
روز تأکید شده و در روایتی آمده است: هر کس سورة حجرات را در روز یا شب تلاوت کند از زیارت کنندگان رسول خدا صلّی
اللّ علیه وآله خواهد بود. 1
􀀀
ه
58 و / 6) جواهر الکلام 26 ) .14 / 5) تحریر الوسیلۀ 2 ) .13 / 264 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 4) مصباح الفقاهۀ 3 ) .4 / 3) جواهر الکلام 26 )
/ 1 کشفالغطاء 3 (10) .64 -63 / 9) جواهر الکلام 26 ) .361 / 414 ؛ جواهر الکلام 25 / 8) الحدائق الناضرة 20 ) .97 -94 (7) .97
صفحه 167 از 457
.256 -255 / 474 ؛ وسائلالشیعۀ 6
ص: 230
حجر اسماعیل؛ ج 3، ص: 230
حِجْر اسماعیل: فضایی وصل به کعبه، بین رکن عراقی و شامی که دیواري قوسی شکل بر آن احاطه دارد.حجر اسماعیل طبق بعضی
روایات، محلّ سکونت حضرت اسماعیل بوده و مادرش هاجر نیز با وي در همین مکان میزیسته است و پس از درگذشت، در
همین مکان دفن شدهاند. اسماعیل علیه السّلام پس از دفن مادرش در حجر، براي آنکه طواف کنندگان بر روي قبر وي گام ننهند،
1 متر محیط بر این فضا است. از این عنوان در باب صلات و حج سخن / که هم اکنون با ارتفاع 30 «1» گرد آن دیواري کشید
گفتهاند.در اینکه حجر اسماعیل جزو کعبه است تا نماز گزاردن به سمت آن صحیح باشد، یا نه، اختلاف است. اکثر قائل به قول
قبله).محلّ احرام حج، شهر مکّه است؛ لیکن مستحب است در مسجد الحرام، بویژه مقام ابراهیم یا حجر اسماعیل ()) «2» دوماند
واجب است طواف کننده از بیرون حجر اسماعیل طواف کند و داخل کردن چیزي از حجر در طواف جایز «3» . احرام بسته شود
نیست. آیا داخل کردن حجر در طواف موجب بطلان طواف نیز میشود، یا تنها همان دوري که این عمل در آن اتفاق افتاده باطل
()) «4» میگردد؟مسئله محلّ اختلاف است. بنابر قول دوم، اعادة همان دور کفایت میکند و نیازي به اعادة طواف از اوّل نیست
طواف).
حجر الأسود؛ ج 3، ص: 230
حَجَرُ الاسْوَد: سنگی سیاه و بیضی شکل در رکن شرقی کعبه.حجر الاسود یا سنگ سیاه، در رکن شرقی کعبه به ارتفاع یک و نیم
متر از سطح زمین نصب شده است. حجر الاسود از اجزاي بسیار مقدّس مسجد الحرام و از سنگهاي بهشتی است که همراه حضرت
آدم علیه السّلام بوده و پس از نزول آدم به زمین و قبول توبهاش نزد وي فرود آمده است. 1در روایات آمده است که این سنگ در
آغاز بسیار سفید بود، امّا گناهانی که
؛256 -254 / 3) معتمد العروة 2 ) .175 / 328 ؛ مستمسک العروة 5 -326 / 2) جواهر الکلام 7 ) .355 -353 / 1) وسائل الشیعۀ 13 )
1 الکافی (5) .347 -345 / 294 ؛ المعتمد فی شرح المناسک 4 -292 / 4) جواهر الکلام 19 ) .130 / المعتمد فی شرح المناسک 5
. 185 و 188 / (کلینی) 4
ص: 231
اللّ علیه و آله آمده است: حجر الاسود
􀀀
در روایتی از رسول خدا صلّی ه «2» . فرزندان آدم انجام دادند، سبب سیاه شدن آن گردید
از احکام آن در باب حج «3» . دست راست خداوند در روي زمین است، کسی که آن را مسح کند دست خدا را مسح کرده است
استلام).حجر الاسود نقطۀ آغاز و پایان طواف ()) «4» سخن رفته است.استلام (لمس کردن) حجر الاسود بر مردان مستحب است
مستحب است «5» . است؛ بنابر این، هر دوري از طواف از محاذي حجر الاسود آغاز میشود و با رسیدن به محاذي آن پایان مییابد
چنان که توقف طواف کننده محاذي حجر الاسود و گفتن حمد و «6» ؛ طواف کننده قبل از شروع به طواف، رو به حجر الاسود کند
«7» . ثناي خداي متعال و صلوات بر پیامبر و خاندان مطهّرش و بالا بردن دستان به دعا مستحب است
حجر؛ سوره؛ ج 3، ص: 231
حِجْر؛ سوره: پانزدهمین سورة قرآن کریم.از آن به مناسبت در باب صلات سخن گفتهاند.سورة حجر از سور طوال (() سور طوال)
صفحه 168 از 457
به شمار میرود که خواندن آنها در نماز آیات (() نماز آیات) مستحب است. 1قرائت سورة حجر با سورة ابراهیم در نافلۀ روز
جمعه مستحب است. 2
حج؛ سوره؛ ج 3، ص: 231
حج؛ سوره: بیست و دومین سورة قرآن کریم.از آن در باب صلات نام بردهاند.تلاوت سورة حج هر سه روز یک بار مستحب است
1 و در روایتی آمده است: کسی که سورة حج را بدین کیفیت تلاوت کند، سال نمیگذرد مگر آنکه توفیق تشرف به خانۀ خدا
نصیبش میگردد و چنانچه در اثناي سفر بمیرد داخل بهشت میشود. 2
.340 (7) .291 (6) .287 / 5) جواهر الکلام 19 ) .119 -116 / 4) الحدائق الناضرة 19 ) .324 / 406 ؛ وسائل الشیعۀ 13 (3) .191 (2)
.252 / 2 وسائل الشیعۀ 6 (11) .472 / 1 کشف الغطاء 3 (10) .410 / 2 وسائلالشیعۀ 7 (9) .656 / ي 1 􀀀 1 کلمۀ التقو (8)
ص: 232
آیات سجده). ()) «3» سجده کردن پس از تلاوت یا شنیدن آیات هیجده و 77 سورة حج مستحب است
حج صَروره؛ ج 3، ص: 232
() صروره
حج عقوبتی؛ ج 3، ص: 232
حج عقوبتی: حج واجب به جهت عقوبت بر آمیزش با همسر در حال احرام.از آن در باب حج سخن گفتهاند.کسی که در حال
احرام حج- اعم از واجب و مستحب- پیش از وقوف به عرفات (() وقوف) با همسرش آمیزش کند، در صورت علم به حرمت این
عمل، علاوه بر کفّاره (قربانی شتر) باید حجش را تمام کند و به عنوان عقوبت ارتکاب چنین عملی، سال آینده نیز حج دیگري
بگزارد.در اینکه حکم یاد شده، شامل کسی که بعد از وقوف به عرفات و قبل از وقوف به مشعر آمیزش کرده نیز میشود یا نه،
اختلاف است. 1بنابر تصریح برخی، زنا و لواط نیز در این جهت، حکم آمیزش با همسر را دارند. از برخی قدما ثبوت کفّارة تنها در
لواط نقل شده است. 2چنانچه زوجه نیز در حال احرام باشد و با میل خود تن به آمیزش دهد، حکم یاد شده بر او نیز جاري
میگردد؛ 3 لیکن در صورت اکراه او بر آمیزش، حج او صحیح است؛ اما بر شوهرش دو کفّاره واجب میشود. 4در حج دوم، به
محض رسیدن زوج و زوجه به محل وقوع آمیزش، واجب است تا پایان اعمال حج از یکدیگر جدا شوند؛ بدین معنا که با هم
خلوت نکنند، مگر آنکه فرد سومی وجود داشته باشد. 5
حج قران؛ ج 3، ص: 232
حج قِران: از اقسام حج.حج بر سه قسم است: حج تمتّع (() حج تمتّع)، حج افراد (() حج افراد) و حج قِران. علّت نامگذاري این قسم
به قران، همراه آوردن قربانی هنگام احرام بستن
5 (8) .362 4 (7) .356 3 (6) .355 2 (5) .354 -349 / 1 جواهر الکلام 20 (4) .211 / 251 ؛ جواهر الکلام 10 / 3) منتهی المطلب 5 )
. 357 و 361
ص: 233
از این عنوان در باب حج سخن گفتهاند.حکم: حج قران، همچون حج افراد وظیفۀ اهالی مکّه و کسانی است که در «1» . است
صفحه 169 از 457
آفاقی).صورت حج قران: بنابر مشهور، ()) «2» محدودة دوازده یا 48 میلی مکّه- بنابر اختلاف اقوال در مسئله- سکونت دارند
مناسک و شرایط حج قران همانند حج افراد است، جز در قربانی که در حج افراد قربانی وجود ندارد، لیکن شرط حج قران همراه
لیکن اگر قربانیِ همراه آورده را «4» ؛ ی بر قارن مستحب است 􀀀 البته قربانی کردن در من «3» . داشتن قربانی هنگام مُحرم شدن است
احکام: حج گزار در حج قران «5» . ی واجب میگردد و تبدیل آن جایز نیست 􀀀 اشعار (() اشعار) یا تقلید (() تقلید) کند قربانی در من
حج گزارِ قارن مخیّر «8» بلکه مشهور «7» ، بنابر قول اکثر «6» . بدون ضرورت نمیتواند به عمرة تمتّع (() عمرة تمتّع) عدول کند
است احرام را با یکی از این سه: تلبیه (() تلبیه)، اشعار و تقلید ببندد؛ لیکن در صورت اختیار تلبیه، اشعار یا تقلید مستحب است؛
بنابر مشهور، قارن میتواند طواف- اعم از واجب و «9» . چنان که در صورت بستن احرام با اشعار یا تقلید، تلبیه استحباب دارد
مستحب- را قبل از وقوف به عرفات انجام دهد؛ لیکن در اینکه- در این صورت- تجدید تلبیه پس از هر طواف لازم است و در
صورت عدم تجدید از احرام خارج میشود، یا اینکه تجدید تنها در حج افراد لازم است، و یا در هیچ کدام لازم نیست و خروج از
چنانچه قارن، محصور (() احصار) و به جهت آن از احرام خارج «10» . احرام تنها با نیّت آن امکان پذیر است، اختلاف میباشد
«11» . گردد، بنابر قول مشهور باید در سال بعد حج قران انجام دهد و به جا آوردن حجی دیگر از آن کفایت نمیکند
246 / 196 ؛ مهذّب الاحکام 14 -192 /19 (5) .96 (4) .50 (3) .47 -44 / 2) جواهر الکلام 18 ) .316 -315 / 1) مهذّب الاحکام 12 )
.65 - 78 و 59 (10) .57 -56 / 9) جواهر الکلام 18 ) .309 / 8) مستند الشیعۀ 11 ) .57 -55 (7) .74 / 6) جواهر الکلام 18 ) . و 310
.157 /20 (11)
ص: 234
حجم؛ ج 3، ص: 234
حجم: برآمدگی، ضخامت و ستبري چیزي/ مقدار فضایی که جسم اشغال میکند.به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و حج به
ستر عورت «1» . کار رفته است.واجب در پوشیدن عورت (() عورت) از ناظر محترم، پوشیدن خود عورت (بشره) است نه حجم آن
از شرایط صحّت نماز است؛ لیکن در اینکه ستر بشره کفایت میکند یا علاوه بر آن ستر حجم آن نیز شرط است، اختلاف است.
بنابر «3» . مستحب است ضخامت سنگ ریزهاي که براي رمی جمره (() رمی جمره) استفاده میشود به اندازة بند انگشت باشد «2»
«4» . مشهور، مقدار آب کرّ (() آب کرّ) بر حسب حجم 42 وجب و هفت هشتم وجب است
حج مبتول؛ ج 3، ص: 234
حج مَبتول: حج افراد.علّت نامیدن حج افراد (() حج افراد) به مبتول (به معناي مقطوع) جدا بودن عمرة آن از حج است؛ بر خلاف
حج تمتّع (() حج تمتّع) که چنین نیست. عنوان یاد شده در روایات 1 و به تبع آن در کلمات فقها در باب حج به کار رفته
است.حاجیاي که به قصد انجام دادن حجِ تمتّع براي عمرة تمتّع احرام بسته و داخل مکّه شده، چنانچه عمداً قبل از تقصیر (()
تقصیر) براي حج احرام ببندد، بنابر قول منسوب به مشهور، عمرة او باطل و حج وي بدل به حج مبتول میگردد. 2
حج مستحب؛ ج 3، ص: 234
حج مستحب: مقابل حج واجب.از آن در باب حج سخن گفتهاند.در روایات بر گزاردن حج و تکرار آن در هر سال تأکید، و ترك
آن به مدّت پنج سال براي متمکّن از آن مکروه شمرده شده است. 1 بنابر این، غیر مستطیع و نیز
3) المعتمد فی شرح ) .160 / 187 ؛ جواهر الکلام 8 / 2) مدارك الاحکام 3 ) .357 / 2؛ التنقیح (الطهارة) 3 / 1) جواهر الکلام 2 )
صفحه 170 از 457
1 (7) .252 / 2 جواهر الکلام 18 (6) .412 / 1 وسائل الشیعۀ 12 (5) . 4) مختصر الاحکام (گلپایگانی)/ 4 ) .194 / المناسک 5
.157 / 126 ؛ مستند الشیعۀ 11 / مستمسک العروة 11
ص: 235
کسی که هزینۀ حج را ندارد مستحب است قرض کند و حج «2» . کسی که حج واجب به جا آورده، مستحب است حج بگزارد
«3» . بگزارد؛ به شرط آنکه اطمینان به اداي بدهی پس از گزاردن حج داشته باشد، یا براي به جا آوردن آن اجیر دیگري گردد
شرایط: شرط صحّت حج مستحب، عدم اشتغال ذمّۀ حج گزار به حَجۀ الاسلام (() حجۀ الاسلام) است؛ از این رو، کسی که حج
شیخ طوسی در یکی از «5» . و در صورت انجام دادن، حج او باطل است «4» واجب بر عهده دارد نمیتواند حج مستحب انجام دهد
کتابهایش قائل به صحّت چنین حجی و وقوع قهري آن از حجۀ الاسلام شده است و در نتیجه با به جا آوردن آن حجۀ الاسلام از
لیکن وي در کتابی دیگر ضمن حکم به صحّت حج ندبی، قائل به بقاي حجۀ الاسلام بر ذمّۀ او شده «6» ؛ ذمّهاش ساقط میگردد
در حج مستحب بلوغ و حرّیت شرط نیست؛ بنابر این، حج از برده و کودك ممیّز صحیح است؛ لیکن اذن ولیّ شرط «7» . است
در اینکه در صحّت حج «9» . هرچند نسبت به کودك ممیّز، برخی اذن ولیّ را شرط صحّت ندانستهاند «8» ؛ صحّت حج آنان است
مستحبیِ فرزند بالغ، اذن پدر یا پدر و مادر شرط است یا نه، اختلاف است. البته اگر رفتن به سفر حج موجب آزار آنان شود، جایز
دیگر «11» . صحّت حج ندبی زوجه، حتّی در عدّة طلاق رجعی مشروط به اذن زوج است «10» . نیست و سفر حرام خواهد بود
آنچه «12» . احکام: حج مستحب پس از محرم شدن واجب میشود؛ بنابر این، اتمام آن همانند حَجّ ۀ الاسلام واجب خواهد بود
موجب فساد و بطلان حج واجب است، حج مستحب را نیز فاسد و باطل میکند. 13 حج گزار در حج استحبابی، بین انواع حج؛ تمتع
(() حج تمتع)، قِران (() حج قران) و افراد (() حج افراد) مخیّر است؛ لیکن افضل، حتّی براي اهالی مکّه به جا آوردن حج تمتّع
بنابر مشهور، حج گزار میتواند حج مستحب را به نیابت از چند نفر به جا آورد؛ چنان که صحیح است چند نفر به «14» . است
(5) .246 / 4) الحدائق الناضرة 14 ) . 129 و 131 / 3) مستمسکالعروة 11 ) .228 / 126 ؛ جواهرالکلام 17 / 2) مستمسکالعروة 11 )
8) جواهر ) .256 / 7) الخلاف 2 ) .302 / 6) المبسوط 1 ) .363 / 246 ؛ جواهر الکلام 17 / 165 ؛ الحدائق الناضرة 14 / مسالک الافهام 2
11 ) جواهر. الکلام ) .31 -28 / 235 ؛ معتمد العروة 1 / 10 ) جواهر الکلام. 17 ) .28 -27 / 9) معتمد العروة 1 ) . 228 و 234 / الکلام 17
49 ؛ مستمسک -48 / 14 ) جواهر الکلام 18 ) .406 / 408 ؛ الحدائق الناضرة 15 / 12 و 13 مداركالاحکام 8 (12) .335 -332 /17
.161 / العروة 11
ص: 236
«15» . نیابت از یک نفر حج مستحب به جا آورند؛ خواه منوب عنه یا منوب عنهم زنده باشند یا مرده
حج مستقر؛ ج 3، ص: 236
حج مستقر: حج واجب بر مکلّف به سبب ترك آن در سال استطاعت 1 (() حج).
حج میقاتی؛ ج 3، ص: 236
حج میقاتی: مقابل حج بلدي (() حجبلدي).
حج نذري؛ ج 3، ص: 236
حج نذري: حج واجب به سبب نذر.از آن در باب حج سخن گفتهاند.از اسباب وجوب حج، نذر آن است؛ بنابر این، کسی که نذر
صفحه 171 از 457
کرده حج بگزارد، وفاي به نذر و به جا آوردن حج بر او واجب است.اگر مستطیع- که حَجَّۀ الاسلام (() حَجۀ الاسلام) بر او واجب
است- نذر کند حج بگزارد، در صورتی که نیّت او نذر براي به جا آوردن حَجّۀ الاسلام باشد، بنابر قول به صحّت چنین نذري، یک
حج به عنوان حجّ ۀ الاسلام کفایت میکند، و در فرض عدم استطاعت (() استطاعت) صبر میکند تا استطاعت حاصل شود. و
چنانچه نذر محدود به زمانی خاص باشد، در صورتی که آن زمان بگذرد و استطاعت پیدا نشود، نذر منحل میگردد.امّا اگر نیّت
نذر کننده غیر حجۀ الاسلام باشد، دو حج بر او واجب خواهد بود. البته اگر چنین نذري در سال استطاعت باشد باطل است، مگر
آنکه نیّت وي حج گزاردن در صورت زوال استطاعت در آن سال باشد و استطاعت نیز زایل شود، که در این صورت نذرش
صحیح است و باید حج را به جا آورد؛ لیکن اگر نذرش مطلق، یا مقیّد به سالی
.453 / ی 4 􀀀 1 العروة الوثق (16) .9 / 393 ؛ معتمد العروة 2 / 15 ) جواهر الکلام 17 )
ص: 237
غیر سال استطاعت باشد، نذر صحیح است و ابتدا حجۀ الاسلام و سپس حج نذري را به جا میآورد.اگر غیر مستطیع نذر کند حج
بگزارد، در صورت توانایی، به جا آوردن حج نذري واجب است، هرچند استطاعت شرعی نداشته باشد؛ لیکن برخی، استطاعت
شرعی را نیز شرط دانسته و گفتهاند: حج نذري به شرط حصول استطاعت پس از نذر بر او واجب میشود و در صورت نگزاردن
حج و استمرار استطاعت تا سال آینده، حجۀ الاسلام نیز بر او واجب میشود. امّا ظاهر کلمات فقها وجوب حجۀ الاسلام با حصول
استطاعت است؛ مگر آنکه حج نذري مقیّد به همان سالی باشد که استطاعت در آن پیدا شده، که در این صورت حج نذري را به
اگر نذر مطلق باشد؛ یعنی نه به نیّت حجۀ الاسلام باشد و نه به نیّت غیر آن، برخی قدما گفتهاند: به جا آوردن یک «1» . جا میآورد
حج به نیّت حج نذري از حجۀ الاسلام کفایت میکند؛ امّا به نیّت حجۀ الاسلام از حج نذري کفایت نمیکند و حج نذري بر
لیکن بنابر قول مشهور، در این صورت دو حج بر نذر کننده واجب میشود و به جا آوردن یکی از دیگري «2» . ذمّهاش باقی میماند
چنانچه نذر کننده در وقت نذر ناتوان از گزاردن حج باشد، آیا بر او واجب است نایب بگیرد؟ مسئله اختلافی «3» . کفایت نمیکند
است. بنابر قول به عدم وجوب، چنانچه نذر مقیّد به زمانی خاص، و مانع نیز تا آن زمان استمرار داشته باشد، نذر باطل میشود، و
اگر نذر مطلق باشد، تا حصول توانایی صبر میکند و با یأس از آن، نذر باطل میشود. لیکن اگر نذر کننده در وقت نذر، در نظر
کسی که نذر کرده حج «4» . داشته در صورت ناتوانی، نایب بگیرد، بدون هیچ اختلافی نایب گرفتن بر او واجب خواهد بود
بگزارد، چنانچه نذرش به لحاظ انجام دادن حج مقیّد به زمانی خاص نباشد، تأخیر وفاي به نذر تا زمان گمان به نزدیک بودن
مرگش جایز است؛ امّا اگر با توانایی بر گزاردن حج، آن را به جا نیاوَرَد تا بمیرد، قضاي حج از طرف او واجب است؛ لیکن در
اینکه
.345 (4) .348 / 3) جواهر الکلام 17 ) . 2) النهایۀ/ 205 ) . 229 و 347 / 1) جواهر الکلام 17 )
ص: 238
هزینۀ آن از اصل ترکۀ میّت برداشت میشود یا از ثلث آن، اختلاف است. و اگر نگزاردن حج در فرض یاد شده بر اثر ناتوانی
باشد، قضاي آن ساقط میشود.اگر نذر مقیّد به زمانی خاص باشد، در صورتی که با تمکن از به جا آوردن حج، آن را ترك کند تا
بمیرد، قضا و کفّاره؛ هر دو بر او واجب است که از طرف او ادا میشود و اگر ترك حج به سبب مانعی، مانند بیماري منجر به مرگ
کسی که نذر کرده پیاده حج بگزارد، حج با پاي پیاده بر او واجب میشود. آغاز وجوب پیاده روي، «5» . بوده، قضا واجب نیست
هنگام شروع مناسک حج، و پایان آن، به جا آوردن آخرین عمل از اعمال حج، یعنی رمی جمره است.برخی، پایان آن را طواف
نساء دانستهاند؛ چنان که برخی، آغاز پیاده روي را شهري که در آن نذر کرده؛ برخی دیگر، شهر نذر کننده، و گروه سوم،
نزدیکترین دو محلّ یاد شده به میقات دانستهاند.کسی که نذر کرده پیاده حج بگزارد، چنانچه مضطرّ به سوار شدن به کشتی و
صفحه 172 از 457
مانند آن گردد، بنابر قول برخی، باید بایستد و نشستن براي او جایز نیست.لیکن برخی، ایستادن را مستحب دانستهاند.اگر نذر کننده
از راه رفتن ناتوان گردد، وجوب آن ساقط میشود و باید سواره حج بگزارد؛ لیکن در اینکه در این صورت، همراه بردن شتري
«6» . جهت قربانی بر او واجب است یا مستحب، اختلاف است. البته در مسئله اقوال دیگري نیز وجود دارد
حج نیابتی؛ ج 3، ص: 238
حج نیابتی: حج گزاردن به نیابت از دیگري.از آن در باب حج سخن گفتهاند.حکم: نایب گرفتن در حجّ استحبابی، خواه براي مرده
یا زنده، مستحب و در حج واجب از طرف میّتی که حج بر او استقرار یافته، بر ورثه واجب است و هزینۀ آن از اصل ترکه برداشت
میشود و نیز بنابر قول مشهور، نایب گرفتن زندهاي
.356 -349 (6) .345 -340 (5)
ص: 239
که حج بر او استقرار یافته، امّا به دلیل پیري یا بیماري توانایی جسمی خود را براي همیشه از دست داده، واجب است؛ بلکه بنابر قول
برخی در صورت عدم استقرار حج نیز با داشتن تمکّن مالی براي نایب گرفتن، حکم چنین است. در اینکه وجوب نیابت به حَجّۀ
الاسلام (() حجۀ الاسلام) اختصاص دارد یا شامل حج واجب با نذر یا به سبب باطل شدن حج پیشین هم میشود، اختلاف است.
شرایط نایب: عقل، ایمان (دوازده امامی بودن)، مشغول «1» . بنابر تصریح برخی، وجوب نیابت، فوري است و تأخیر آن جایز نیست
نبودن ذمّۀ نایب به حجّ واجب و بنابر قول مشهور، بلوغ در نایب شرط است. بنابر این، نیابت دیوانه، کودك یا کافر یا مخالف و یا
کسی که حج واجب بر ذمّه دارد، صحیح نیست. البته کسی که حج واجب بر ذمّۀ او است، چنانچه به سبب نداشتن مال، توان انجام
دادن آن را نداشته باشد، میتواند حج نیابتی به جا آورد، لیکن در صورت وجوب حج بر او، اگر حج نیابتی بگزارد، بنابر مشهور
باطل است. برخی، در این صورت حج را صحیح و تنها اجاره را باطل دانستهاند. در نتیجه با انجام دادن حجّ، ذمّۀ منوب عنه بري
بنابر قول مشهور، همسان بودن نایب و منوب عنه از نظر جنسیت شرط صحّت «2» . میشود، لیکن نایب مستحق اجرت نخواهد بود
نیابت نیست. از برخی قدما عدم جواز نیابت زن صروره (زنی که نخستین بار حج میگزارد) مطلقا یا تنها براي مردان، نقل شده
شرایط منوب عنه: در منوب عنه اسلام شرط است. از این رو، نیابت «3» . است. البته نیابت صروره، بویژه زن بنابر مشهور مکروه است
از کافر صحیح نیست. و نیز در حج واجب شرط است که منوب عنه، مرده یا زندة ناتوان از به جا آوردن حج باشد. بنابر این، نیابت
از انسان زندة توانا بر انجام دادن حج، صحیح نیست. برخی، ایمان (دوازده امامی بودن) را نیز در منوب عنه شرط صحّت نیابت
دانستهاند، مگر اینکه منوب عنه پدر نایب باشد که از نظر برخی، پدر از شرط ایمان مستثنا است.
-356 / 2) جواهر الکلام 17 ) .232 / 435 ؛ مهذّب الاحکام 12 -434 / ی 4 􀀀 286 و 313 ؛ العروة الوثق -281 / 1) جواهر الکلام 17 )
.238 -237 / 366 ؛ مهذّب الاحکام 12 -364 / 3) جواهر الکلام 17 ) .234 / 363 ؛ مهذّب الاحکام 12
ص: 240
احکام نیابت: قصد نیابت و تعیین منوب عنه در نیّت، هرچند به اجمال، «4» . در نیتجه حج نیابتی فرزند از پدر غیر مؤمن صحیح است
نایبی که پس از احرام و دخول در حرم «5» . شرط صحّت نیابت است؛ لیکن ذکر نام منوب عنه شرط نیست، هرچند مستحب است
فوت کرده، ذمّهاش بري میشود و عملش از حج منوب عنه کفایت میکند. از برخی، حتّی کفایت صِ رف احرام نقل شده است،
اگر در حج نیابتی شرط شده باشد که نایب از راهی معیّن به مکّه رود، در صورت تعلّق «6» . هرچند در بیرون حرم درگذشته باشد
نایبی که براي گزاردن حج در «7» . غرضی به آن، بنابر مشهور، تخلّف جایز نیست، هرچند در صورت تخلّف، حج صحیح است
سالی معیّن اجیر شده، نمیتواند در همان سال براي دیگري اجیر شود و در صورت اجیر شدن، اجارة دوم باطل است و اگر هم
صفحه 173 از 457
«9» . اگر نایب مرتکب موجبات کفّاره شود، کفّاره بر عهدة خود او است، نه منوب عنه «8» . زمان باشند، هر دو باطل خواهند بود
اگر نایب حج نیابتی را باطل کند، باید سال بعد آن را تدارك نماید؛ لیکن در بطلان و عدم بطلان اجاره اختلاف است.بنابر قول
نخست نایب مستحق اجرت نمیباشد و مستأجر میتواند اجرت را از او پس بگیرد و بر نایب واجب است در سال بعد بدون دریافت
اجرت حج بگزارد. البته این اختلاف مبتنی بر این است که آیا واجب، حج اوّل است و حج دوم عقوبت میباشد یا اینکه واجب،
حج دوم است و اتمام حج اوّل عقوبت به شمار میرود؟ قول نخست بنابر مبناي دوم است.برخی بین اجارة معیّن و مطلق تفصیل
داده و در صورت دوم قائل به عدم بطلان اجاره و در نتیجه استحقاق نایب نسبت به اجرت شده و گفتهاند: بر نایب واجب است سال
مقتضاي اطلاق اجاره در صورت عدم ذکر اجل، تعجیل «10» . آینده حج نیابتی را به جا آورد.در مسئله اقوال دیگري نیز وجود دارد
چنانچه نایب به سبب بیماري از اتمام مناسک باز بماند با قربانی از احرام «11» . و عدم جواز تأخیر حج است
-377 (8) .374 (7) .371 -366 / 6) جواهر الکلام 17 ) .538 / ی 4 􀀀 363 ؛ العروة الوثق -362 (5) .359 -357 / 4) جواهر الکلام 17 )
.392 / 11 ) جواهرالکلام 17 ) .259 / 392 ؛ مهذّبالاحکام 12 -389 (10) .389 (9) .378
ص: 241
خارج میشود و اجاره در صورت مقیّد بودن آن به همان سال باطل میگردد و نتیجۀ آن عدم وجوب تدارك حج فوت شده بر
نایب در سال بعد است؛ لیکن در صورت مطلق بودن اجاره در اینکه قضاي آن در سال بعد بر نایب واجب است یا نه، اختلاف
حج نیابتی با تداوم عذر منوب عنه تا پایان عمر، کفایت میکند؛ لیکن چنانچه بر حسب اتفاق، عذرش بر طرف گردد، «12» . است
بنابر مشهور باید حج بگزارد و حجّ نایب کفایت نمیکند و در صورت ترك آن، حج بر وي استقرار مییابد و اگر بدون آنکه حج
بگزارد بمیرد، بر ورثه واجب است از طرف او حج بگزارند. برخی در فرض بر طرف شدن عذر نیز قائل به کفایت حج نیابتی
«13» . شدهاند
حج واجب؛ ج 3، ص: 241
حج واجب: حجّی که به جا آوردن آن بر مکلّف واجب است، مقابل حج مستحب.از آن در باب حج سخن گفتهاند.حج، گاهی به
اصل شرع بر مکلّف واجب میشود که به آن حَجّۀ الاسلام (() حَجّۀ الاسلام) گویند، و گاهی به سببی از اسباب، مانند نذر (() حج
نذري)، عهد، قسم و اجاره در حج نیابتی (() حج نیابتی). (() حج)
حجون؛ قبرستان؛ ج 3، ص: 241
حَجون؛ قبرستان: گورستان معروف مکّه.گورستان حجون که قبرستان مَعلاة نیز نامیده شده، امروزه به نام قبرستان ابوطالب و بنی
هاشم معروف است. این قبرستان در دامنۀ کوه حجون در مکّ ۀ مکرّمه قرار دارد. 1 از عنوان یاد شده به مناسبت در باب حج نام
بردهاند.
1 لسان العرب/ واژة (14) .436 -435 / ی 4 􀀀 286 ؛ العروة الوثق / 13 ) جواهر الکلام 17 ) .258 -256 / 394 ؛ مهذّب الاحکام 12 (12)
.163 - آثار اسلامی مکه و مدینه/ 161 ؛« حجن »
ص: 242
اللّ
􀀀
زیارت قبر حضرت عبد مناف، عبد المطّلب، ابوطالب و خدیجه علیهم السّلام در قبرستان حجون، همچنین آمنه، مادر پیامبر صلّی ه
«2» . علیه و آله که بنابه نقلی در این مکان دفن شده، مستحب است
صفحه 174 از 457
حجّۀ الإسلام؛ ج 3، ص: 242
حَجَّۀُ الاسلام: حج واجب به اصل شرع.به حجّی که به اصل شرع (فرمان مستقیم و ابتدایی شارع مقدس) تنها یک بار در طول عمر
بر مستطیع (() استطاعت) واجب میشود حجّۀ الاسلام گویند. 1 در مقابل حجّی که با نذر و مانند آن بر مکلّف واجب میگردد که
سبب وجوب آن مکلّف است که با ایجاد سبب (نذر) مسبّب (حج) را بر خود واجب میکند؛ هرچند سبب وجوب، شرعی است.
بنابر آنچه در کلام برخی، آمده، « حجّۀ الإسلام » 2منشأ کاربرد عنوان یاد شده در کلمات فقها روایات است 3 و علّت نامیدن آن به
روایاتی است که میگوید: اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. 4 (() حج).
حدّ؛ ج 3، ص: 242
() حدود
حداء؛ ج 3، ص: 242
حُداء: سرودي ویژه براي برانگیختن شتر بر شتاب در حرکت.از آن به مناسبت در باب تجارت نام بردهاند.غنا (() غناء) حرام است؛
لیکن بنابر قول مشهور، حُدا از حرمت آن استثنا شده است. 1 برخی، حدا را از موضوع غنا خارج دانسته و گفتهاند: حدا از مصادیق
غنا به شمار نمیرود تا از آن استثنا شود و چون دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد، جایز است. 2
/ 1 جواهر الکلام 17 (3) . 69 ؛ مناسک حج (صافی)/ 201 / 97 ؛ جواهر الکلام 20 -96 / 222 ؛ مستند الشیعۀ 13 / 2) بحار الانوار 100 )
223 ؛ العروة / 4 جواهر الکلام 17 (6) .28 -27 / 3 وسائل الشیعۀ 11 (5) .121 / 2 مسالک الافهام 2 (4) .13 / 223 ؛ معتمد العروة 1
2 بحوث فقهیۀ هامّۀ/ 75 (8) .313 / 50 ؛ کتاب المکاسب 1 / 1 جواهرالکلام 22 (7) .317 / ی 4 􀀀 الوثق
ص: 243
حدّاد؛ ج 3، ص: 243
حَ دّاد: اجرا کنندة حدّ.از احکام آن در باب حدود سخن رفته است.اگر مجري حد به دستور حاکم افزون بر مقدار حدّ شرعی بر
مجرم تازیانه زند و منجرّ به مرگ او شود، در صورتی که دستور به زدن تازیانۀ اضافی به قصد قتل مجرم نبوده و مقدار اضافی نیز به
طور معمول موجب مرگ نشود، قتل شبه عمد به شمار میرود و نصف دیه بر عهدة حاکم است، مگر آنکه حدّاد عالم به آن باشد
که در این صورت ضامن خواهد بود. اگر حاکم به اشتباه دستور به زیادي داده باشد و حدّاد نیز عالم به اشتباه وي نباشد، نصف دیه
اگر مجري حد به عمد، افزون بر مقدار تعیین شده از سوي حاکم تازیانه بزند و موجب مرگ «1» . از بیت المال پرداخت میگردد
شود در صورتی که قصد کشتن داشته یا غالباً زدن مقدار اضافی موجب قتل میشود، حقّ قصاص براي اولیاي مقتول ثابت است؛
لیکن در صورت قصاص باید نصف دیه را به اولیاي حدّاد بدهند و درصورت توافق بر دیه یا شبه عمد بودن مقدار اضافی، نصف
برخی، در موارد ثبوت دیه، قائل «2» . دیه بر عهدة حدّاد خواهد بود، و در فرض سهوي بودن، بر عهدة عاقلۀ وي (() عاقله) میباشد
اگر حدّاد به «4» . برخی نیز قائل به توزیع دیه بر تعداد تازیانه و گرفتن آن به نسبت مقدار اضافی شدهاند «3» . به دیۀ کامل شدهاند
جاي دست راست به اشتباه دست چپ دزد را قطع کند، دیۀ قطع دست بر او ثابت میگردد؛ لیکن در سقوط حدّ سرقت نسبت به
و اگر این کار را به عمد انجام دهد قصاص میشود و بنابر مشهور- بلکه بر آن ادّعاي اجماع «5» ، دست راست دزد اختلاف است
شده- به سبب آن، حدّ سرقت بر دست راست ساقط نمیشود. برخی، در این صورت نیز همچون صورت اشتباه، اجراي حد بر دست
صفحه 175 از 457
اقامۀ حدود). ()) «6» . راست را ساقط دانستهاند
.307 - 3) اسس الحدود و التعزیرات/ 306 ) .475 -473 / 2) جواهرالکلام 41 ) *473 / 191 ؛ جواهرالکلام 41 / 1) ارشادالأذهان 2 )
6) تکملۀ منهاج الصالحین/ ) .541 / 541 ؛ جواهر الکلام 41 / 184 ؛ ایضاح الفوائد 4 / 5) ارشاد الأذهان 2 ) . 4) الجامع للشرائع/ 559 )
.366 - 49 ؛ اسس الحدود و التعزیرات/ 365
ص: 244
حداد؛ ج 3، ص: 244
حِ داد: ترك زینت در عدّة وفات.حداد عبارت است از ترك آنچه زینت به شمار میرود و زنان به طور معمول در مجالس جشن و
عروسی، خود را بدان میآرایند؛ خواه در بدن باشد، مانند سرمه کشیدن، کرم مالیدن و سرخ کردن گونهها، و یا در لباس، مانند
البته زینت از عناوین اعتباري و نسبی است و بر حسب اشخاص، زمانها و مناطق متفاوت «1» . پوشیدن لباسهاي شاد و زیور آلات
لیکن «3» ؛ از این عنوان در باب طلاق سخن گفتهاند.حداد بر زن شوهر مرده در ایّام عدّة وفات (() عدّه) واجب است «2» . است
در «4» . نظافت کردن بدن با مسواك زدن، حمام کردن، شانه زدن، ناخن گرفتن و سکونت در خانۀ مجلّل و مانند آن جایز است
حکم یاد شده فرقی بین زوجۀ مسلمان و ذمّی- که با مرد مسلمان ازدواج کرده-، بالغ و نابالغ، و زوجه به عقد دائم و موقّت نیست.
بنابر قول مشهور، حداد واجب «5» . برخی، حداد را بر نابالغ واجب ندانستهاند. در وجوب حداد بر کنیزِ شوهر مرده اختلاف است
«6» . تعبّدي است، نه شرطی؛ بنابر این، اخلال به آن موجب بطلان عدّه نخواهد بود
حدّ اصغر؛ ج 3، ص: 244
حدّ اصغر: تازیانه (() تازیانه).
حدّ اکبر؛ ج 3، ص: 244
حدّ اکبر: رَجم (() رجم).
حدأة؛ ج 3، ص: 244
حِدَأة: پرندهاي شکاري.از آن به مناسبت در باب حج، تجارت و اطعمه و اشربه نام بردهاند.حدأة از پرندگان وحشی حرام گوشت
است. 1پرتاب کردن سنگ و مانند آن به سوي حدأة براي محرم جایز است؛ هرچند
؛104 / 1 کتاب السرائر 3 (7) .283 (6) .283 -281 (5) .281 (4) .276 (3) *281 -280 (2) .277 -276 / 1) جواهرالکلام 32 )
.11 / الدروس الشرعیۀ 3
ص: 245
در «3» . امّا در هر صورت کفّاره ندارد «2» ؛ منجرّ به کشته شدن آن گردد؛ لیکن در اینکه کشتن آن جایز است یا نه، اختلاف است
پرندة شکاري). ()) «4» . جواز خرید و فروش حدأة اختلاف است
حدّ ترخّص؛ ج 3، ص: 245
حدّ تَرَخُّص: مکان مشروعیّت یافتن تقصیر در نماز براي مسافر.حدّ ترخّص در اصطلاح فقه به مکانی اطلاق میشود که مسافر با
صفحه 176 از 457
رسیدن به آن جا دیوار خانههاي شهر را نبیند و اذان را نشنود. از این عنوان در باب صلات سخن گفتهاند.از شرایط مشروعیّت یافتن
تقصیر نماز و افطار روزه براي مسافر، رسیدن او به حدّ ترخّص است؛ چنان که هنگام بازگشت از سفر، حدّ ترخّص، نقطۀ پایان
مشروعیّت قصر نماز خواهد بود. 1در اینکه معتبر در حدّ ترخّص، تحقق یکی از دو ملاك یاد شده (ندیدن دیوار خانههاي شهر و
نشنیدن اذان) است، یا هر دو باهم، و یا نشنیدن صداي مؤذّن به تنهایی و یا ندیدن دیوار خانههاي شهر به تنهایی، اختلاف است.
قول اوّل به مشهور متقدمان و قول دوم به مشهور متأخران منسوب است. 2اختلاف موجود در حدّ ترخّص هم، زمان رفتن شخص به
سفر را شامل میشود و هم زمان بازگشت او از سفر را؛ لیکن برخی از کسانی که تحقق هر دو امر را معتبر دانستهاند، بین رفتن به
سفر و بازگشت از آن به وطن تفصیل داده و در صورت نخست حدّ ترخّص را عبارت از تحقق هر دو امر فوق دانسته و در فرض
دوم قائل به وجوب قصر نماز براي مسافر تا رسیدن به خانۀ خود شدهاند؛ چنان که برخی از کسانی که قائل به کفایت یکی از دو
امر یاد شده، در تحقق حدّ ترخّص در رفتن به سفر شدهاند، هنگام بازگشت، تقصیر نماز را تا حدّ شنیدن صداي مؤذّن واجب
میدانند. 3
(4) .182 / 3). جواهر الکلام 20 ) .396 / 181 ؛ المعتمد فی شرح المناسک 3 -180 / 317 ؛ جواهر الکلام 20 / 2) مدارك الاحکام 8 )
.294 -285 / 408 ؛ جواهر الکلام 14 -405 / 2 الحدائق الناضرة 11 (6) .461 -460 / ی 3 􀀀 1 العروة الوثق (5) .73 -72 / مفتاح الکرامۀ 8
.303 -299 / 415 ؛ جواهر الکلام 14 -411 / 3 الحدائق الناضرة 11 (7)
ص: 246
در اینکه حدّ ترخّص در شهرهاي بسیار بزرگ (() بلاد کبیره) همانند حدّ ترخّص در شهرهاي متوسط و کوچک است یا اینکه حدّ
ترخّص در آنها عبارت است از ندیدن دیوار آخرین خانههاي محلّهاي که در آن سکونت دارد و نشنیدن اذان آن، اختلاف است.
«4» . بنابر قول دوم، مبدأ مسافت در بلاد کبیره آخر محلّه است نه آخر شهر
حدث؛ ج 3، ص: 246
حَدَث: سبب نقض طهارت/ قذارت معنوي مانع از دخول در نماز.حدث در اصطلاح فقها بر دو معنا اطلاق شده است: یکی سبب،
یعنی امري که طهارت را نقض میکند، مانند بول، غائط و جنابت، و دیگري مسبب، یعنی حالتی که به سبب پیدایی یکی از امور
یاد شده در نفس انسان پدید میآید که از آن به قذارت و نجاست معنوي تعبیر میگردد و مانع دخول انسان در نماز و دیگر اعمال
مشروط به طهارت میشود. 1حدث دو مرتبۀ خفیف و شدید دارد.مرتبۀ خفیف، حدث اصغر و مرتبۀ شدید آن حدث اکبر نامیده
میشود. 2 آنچه که با وضو و غسل برطرف میشود حدث به معناي دوم (مسبب) است. برخی، اطلاق حدث به معناي اوّل را مَجاز
گویند.حکم: حدث ناقض طهارت است و محدث پیش از تحصیل « مُحدِث » دانستهاند. 3به کسی که حدث از او صادر گردیده
طهارت (وضو، غسل یا تیمّم) نمیتواند اعمالی را که مشروط به طهارت است. به جا آورد.اسباب: اسباب حدث اصغر که تنها
موجب وضو میگردند، عبارتند از: خروج ادرار؛ مدفوع؛ باد معده؛ خوابی که بر قوّة شنوایی و بینایی چیره گردد، به گونهاي که
چشم نبیند و گوش نشنود؛ زایل شدن عقل بر اثر پیدایی جنون، بیهوشی، مستی و غیر آن و استحاضۀ قلیله 4 (() استحاضه).اسباب
حدث اکبر که با غسل برطرف میگردند، عبارتند از: جنابت (() جنابت)، نفاس (() نفاس)، حیض (() حیض)،
190 ؛ جواهر الکلام / 126 ؛ مدارك الاحکام 1 -125 / 1 رسائل الشهید الثانی 1 (5) .463 / ی 3 􀀀 296 ؛ العروة الوثق / 4) مستندالشیعۀ 8 )
.411 -393 / 4 جواهر الکلام 1 (8) .126 / 3 رسائل الشهید الثانی 1 (7) . 2 مصطلحات الفقه/ 205 (6) .62 /1
ص: 247
مسّ میّت).رافع حدث: حدث اصغر با وضو و حدث اکبر با غسل بر طرف ()) «6» و مسّ بدن میّت «5» استحاضۀ متوسطه و کثیره
صفحه 177 از 457
در صورت عدم دسترسی یا عدم امکان استفاده از آب، تیمّم بدل از وضو در حدث اصغر و بدل از غسل در حدث «7» . میگردند
تیمّم).احکام: 1. مطلق حدث: بنابر مشهور، رساندن جایی از بدن به نوشتههاي قرآن بر محدثِ ()) «8» اکبر مشروعیّت مییابد
اللّ علیه و آله و اهل بیت آن حضرت علیهم السّلام (() ائمّه) نیز بنابر
􀀀
نامهاي خداوند، پیامبر اکرم صلّی ه «9» . مکلّف حرام است
اسماء متبرك).در صورت عارض شدن حدث پس از غسل در غسلهاي زمانی، همچون غسل ()) «10» مشهور همین حکم را دارند
جمعه، نیازي به اعادة آن نیست و اعاده استحباب ندارد؛ همچنین غسلهایی که به جهت ارتکاب عملی در گذشته صورت گرفته،
لیکن در غسلهایی که جهت انجام دادن کاري به جا آورده میشود، مانند «11» ؛ مانند غسل توبه از گناهی که از او سر زده است
غسل زیارت یا احرام (() احرام) و نیز در غسلهاي مکانی، از قبیل غسل براي دخول مسجد الحرام، در صورت محدث شدن پس از
«12» . آن، بنابر قول مشهور، اعاده مستحب است؛ لیکن در اینکه اعاده به جهت بطلان غسل اوّل است یا امري تعبّدي، اختلاف است
حدث- چنان که گذشت- با وضو، غسل و یا تیمّم رفع میشود؛ لیکن آیا براي رفع آن، نیّت رفع حدث نیز واجب عینی (() وجوب
عینی) است یا واجب تخییري (() وجوب تخییري)، به معناي مخیّر بودن بین نیّت رفع حدث و بین نیّت اباحۀ دخول در نماز و یا
کسی که مبتلا به عروض پی در پی حدث است، مانند مسلول (() مسلول)، مبطون (() «13» . واجب نیست، اقوال مختلف است
مبطون) و مستحاضه، اگر در مدتی معیّن، حدث بر او عارض نمیشود، باید در همان زمان- اوّل وقت باشد یا وسط و یا آخر آن-
تحصیل طهارت کند و
.314 / 9) جواهر الکلام 2 ) .190 / 8) الفوائد العلیّۀ 1 ) .126 / 7) الرسائل الفشارکیۀ/ 348 ؛ مصابیح الظلام 3 ) .332 /5 (6) .2 /3 (5)
.95 / 147 ؛ هدایۀ العباد (گلپایگانی) 1 / ی 2 􀀀 30 ؛ العروة الوثق / 11 ) جواهر الکلام 5 ) .45 / 46 ؛ مستمسک العروة 3 / 316 و 3 (10)
367 ؛ جواهر -366 / 13 ) مفتاح الکرامۀ 1 ) .376 / 363 ؛ جامع المدارك 2 -362 / 32 ؛ براهین الحج 2 -30 / 12 ) جواهر الکلام 5 )
.89 / الکلام 2
ص: 248
بنابر قول مشهور، تیمّم بدل از غسل جنابت با «14» . نماز بگزارد و در صورت تأخیر عمدي از آن مدت، مرتکب گناه شده است
2. حدث اصغر: آبِ به کار رفته در رفع «15» . عارض شدن حدث- اعم از اصغر و اکبر- باطل میگردد و براي نماز باید اعاده شود
عارض شدن حدث اصغر در «16» . حدث اصغر پاك و پاك کننده و وضو گرفتن و غسل کردن با آن بنابر مشهور صحیح است
آیا در غسل جنابت هم چنین است و در صورت عدم بطلان آیا پس از اتمام غسل، وضو براي «17» . اثناي وضو، آن را باطل میکند
این اختلاف در دیگر غسلها نیز، بنابر قول به کفایت آنها از وضو وجود دارد. بنابر قول «18» . نماز واجب است؟ اقوال مختلف است
3. حدث اکبر: آب به کار رفته در رفع حدث اکبر پاك است «19» . به عدم کفایت، اتمام غسل و گرفتن وضو براي نماز متعیّن است
و میتوان با آن، چیز نجس را شست؛ لیکن در صورت قلیل بودن (() آب قلیل) آیا رافع حدث- اعم از اصغر و اکبر- هست یا
آب مستعمل).اگر در اثناي غسل، حدث اکبر عارض شود، در صورت مماثلت دو حدث، مانند جنب ()) «20» نه؟اختلاف است
شدن در اثناي غسل جنابت یا مسّ بدن میّت در اثناي غسل مسّ میّت، غسل باطل میشود، و در صورت عدم مماثلت، مانند حیض
شدن زن در اثناي غسل جنابت، بطلان آن اختلافی است. بنابر قول به عدم بطلان، بعد از اتمام غسل، براي حدث جدید غسل
دیگري انجام میدهد. اگر حدث دوم غیر جنابت باشد- بنابر قول به عدم کفایت غیر غسل جنابت از وضو- براي نماز- پس از
آیا عارض شدن حدث اکبر، جز جنابت در اثناي وضو موجب بطلان آن میشود؟ مسئله «21» . غسل دوم- وضو نیز واجب است
«22» . اختلافی است
؛99 / ی 1 􀀀 16 ) العروة الوثق ) .260 / 15 ) جواهر الکلام 5 ) .78 - 132 ؛ المسائل المنتخبۀ (سیستانی)/ 77 -131 / ي 1 􀀀 14 ) کلمۀ التقو )
؛68 -67 / 23 ؛ غایۀ المرام 1 / 18 ) شرائع الاسلام 1 ) .327 / ي 4 􀀀 129 ؛ مصباح الهد / 17 ) جواهر الکلام 3 ) .220 / مستمسک العروة 1
صفحه 178 از 457
(21) .220 / 20 ) مستمسک العروة 1 ) .128 / 309 ؛ مستمسک العروة 3 / 19 ) مدارك الاحکام 1 ) .308 -307 / مدارك الاحکام 1
330 ؛ مهذّب الاحکام -327 / ي 4 􀀀 130 ؛ مصباح الهد -129 / 519 ؛ مستمسک العروة 3 -518 / ی 1 􀀀 129 ؛ العروة الوثق / جواهر الکلام 3
.41 / 129 ؛ التنقیح (الطهارة) 6 / 22 ) جواهر الکلام 3 ) .107 /3
ص: 249
حدث اصغر؛ ج 3، ص: 249
حَدَث اصغر: سبب وضو (() وضو)/ قذارت معنوي، مانع از دخول در نماز (() حدث).
حدث اکبر؛ ج 3، ص: 249
حَدَث اکبر: سبب غُسل (() غسل)/ قذارت معنوي، مانع از دخول در نماز (() حدث).
حدثین؛ ج 3، ص: 249
حَدَثَین: حدث اصغر (() حدث اصغر) و حدث اکبر (() حدث اکبر)/ بول (() ادرار) و غائط (() مدفوع).
حدر؛ ج 3، ص: 249
حَدْر: با شتاب خواندن.عنوان یاد شده در باب صلات آمده است.در اذان، حدر استحباب ندارد، لیکن در اقامه مستحب است. البته
شتاب در خواندن اقامه باید با رعایت وقف در آخر هر فصل از فصول آن باشد و نباید به گونهاي خوانده شود که وقف رعایت
«1» . نگردد
حدس؛ ج 3، ص: 249
حدس: گمان.عنوان یاد شده در باب شهادات به کار رفته است.شهادت باید مستند به حسّ باشد و شهادت مستند به حدس، حتی
بنابر قول مشهور اگر از روي علم باشد پذیرفته نیست. 1 (() ظن) (() تخمین)
1 الفوائد الحائریۀ/ 460 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم (2) .208 / 213 ؛ ذکري الشیعۀ 3 / 1) الوسیلۀ/ 92 ؛ کتاب السرائر 1 )
السلام، ج 3، ص: 250
حدقه؛ ج 3، ص: 250
حدقه: کاسۀ چشم/ مردمک چشم.حدقه هم بر کاسه و هم بر مردمک (سیاهی چشم) اطلاق میشود و از آن در بابهاي اطعمه و
اشربه، قصاص و دیات سخن گفتهاند.در حرمت یا کراهت خوردن مردمک چشم حیوان حلال گوشتِ تذکیه شده (() تذکیه)
اگر به سبب جنایت عمدي، بینایی چشم کسی از بین برود، لیکن «1» . اختلاف است. قول به حرمت، منسوب به مشهور است
حدقهاش سالم بماند، در مقام قصاص، بینایی چشم جانی از بین میرود بدونه آنکه به حدقه آسیبی برسد؛ اما اگر خطر آسیب دیدن
دیۀ از بین بردن هر دو حدقۀ چشم، دیۀ کامل و دیۀ از بین بردن یکی «2» . حدقه باشد، قصاص ساقط و دیه جایگزین آن میگردد
بینایی) (() چشم) ()) «3» . نصف آن است
صفحه 179 از 457
حدّ مشترك؛ ج 3، ص: 250
اللّ و حق النّاس (() حدود النّاس).از
􀀀
حدّ مشترك: مرز مشترك میان دو طرف/ کیفر منوط به درخواست صاحب حقّ، مشتمل بر حق ه
آن به معناي نخست در باب طهارت سخن گفتهاند.به قول اکثر فقها، بلکه بنابر اجماع ادّعا شده، چنانچه گوشت، پیه و پوست
حیوانی که معلوم نیست تذکیه شده یا نه در سرزمین کفر یا مرز مشترك میان مسلمانان و کفّار یافت شود، حکم مردار بر آن بار
میشود 1 (() مرز).بنابر قول برخی، در غسل، شستن حدّ مشترك میان سر و گردن، هنگام شستن سر و گردن و نیز بدن، همچنین
شستن حدّ مشترك میان سمت راست و چپ بدن، هنگام شستن هریک از دو طرف، واجب است. 2در وضو و تیمّم، شستن و مسح
کردن بخشیاز حدّ مشترك میان دوطرف اعضایی که باید شسته یا مسح شوند، واجب است. 3
.256 / 301 ؛ الروضۀ البهیۀ 10 /43 (3) .373 -371 / 2) جواهر الکلام 42 ) .348 / 315 ؛ جواهر الکلام 36 -313 / 1) مختلف الشیعۀ 8 )
؛95 / 203 ؛ الحدائق الناضرة 3 / 261 ؛ رسائل المحقق الکرکی 3 / 2 جامع المقاصد 1 (5) .370 / 1 کتاب الطهارة (گلپایگانی) 1 (4)
. 3 المقاصد العلیّۀ/ 442 و 456 (6) .371 / مصباح الفقیه 2
ص: 251
حدود؛ ج 3، ص: 251
حدود: کیفرهاي تعیین شده در شرع براي جرایمی خاص.حدود جمع حد، در اصطلاح به مجازاتهایی اطلاق میشود که شارع
مقدّس براي برخی جرایم با تعیین کمّ و کیف آن در همۀ مصادیق آن جرم تشریع کرده است. گاهی نیز در معناي اعمّ، یعنی مطلق
کیفر- که تعزیر (() تعزیر) را نیز در بر میگیرد- به کار رفته است. در اینکه کاربرد واژة حدّ در روایات معناي خاص آن است یا
تفاوت حد به معناي خاص با تعزیر آن است که در تعزیر بر خلاف حد کمّ و کیف آن «1» . معناي عام، دو احتمال مطرح است
البته برخی، با توجه به تعیین مقدار تعزیر در برخی موارد، قید «2» . بستگی به نظر حاکم دارد و از سوي شارع مشخص نشده است
لیکن برخی بر آن اشکال کرده و گفتهاند: مانعی نیست که موارد تعیین شده از مصادیق «3» ؛ را در تعریف آن گنجاندهاند « غالب »
حدود عنوان بابی از بابهاي فقه است که مباحث آن به تفصیل در آن باب آمده است؛ لیکن از احکام آن در «4» . حد باشد نه تعزیر
بابهاي صلات، صوم، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، وکالت، قضاء و شهادات نیز به مناسبت سخن رفته است.اسباب:
دشنام دادن به پیامبر اسلام صلّی «10» ؛ قذف «9» ؛ قیادت «8» ؛ مساحقه «7» ؛ تفخیذ «6» ؛ لواط «5» ؛ گناهان موجب حد عبارتند از: زنا
سِحرکردن به شرط «12» ؛ ادعاي پیامبري «11» ؛ اللّ علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام و نیز حضرت فاطمه علیها السّلام
􀀀
ه
سبب بودن موارد «17» . محاربه) و ارتداد ()) «16» محاربه «15» ؛ دزدي «14» ؛ نوشیدن مایعات مست کننده «13» ؛ مسلمان بودن ساحر
و ازدواج مرد «19» آزادي)؛ بوسیدن مُحرم پسربچهاي را با شهوت ()) «18» ذیل براي حدّ اختلافی است: فروختن انسان آزاد
«20» . مسلمان با کنیز و زن ذمّی (() اهل ذمّه) و نزدیکی کردن با آنها پیش از اجازة ازدواج با آنان از همسر آزاد مسلمان خود
(4) .325 / 3) مسالک الافهام 14 ) .932 / 2) شرائع الاسلام 4 ) .226 -223 / 258 ؛ مهذّب الاحکام 27 -254 / 1) جواهر الکلام 41 )
(14) .442 (13) .440 (12) .437 -432 (11) .402 (10) .399 (9) .387 (8) .382 (7) .374 (6) .258 (5) .255 / جواهر الکلام 41
507 ؛ جامع -506 / 19 ) ریاض المسائل 13 ) .317 / 510 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 (18) .600 (17) .564 (16) .475 (15) .449
-372 / 20 ) جواهر الکلام 41 ) 246 / 118 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 -117 / 461 ؛ مجمع الفائدة 13 / 13 ؛ کتاب السرائر 3 / المدارك 7
.24 / 174 ؛ مجمع الفائدة 13 - 246 ؛ اسس الحدود والتعزیرات/ 172 -245 / 373 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1
ص: 252
انواع: 1. تازیانه زدن: دوازده و نیم تازیانه بنابر قولی حدّ ازدواج مرد مسلمان با کنیز یا زن ذمّی در صورت آمیزش قبل از اجازه از
صفحه 180 از 457
انواع: 1. تازیانه زدن: دوازده و نیم تازیانه بنابر قولی حدّ ازدواج مرد مسلمان با کنیز یا زن ذمّی در صورت آمیزش قبل از اجازه از
پنجاه تازیانه حدّ زنا در صورت برده بودن زناکار و صد تازیانه در صورت آزاد و غیر محصن بودن وي «21» ؛ همسر آزاد مسلمانش
مساحقه) و بوسیدن مُحرم پسربچهاي را با شهوت؛ ()) «24» تفخیذ)، مساحقه ()) «23» احصان) و نیز صد تازیانه حدّ تفخیذ ()) «22»
2. قتل: حدّ «28» . قذف) و نوشیدن شراب مست کننده ()) «27» قیادت)؛ هشتاد تازیانه حدّ قذف ()) «26» 75 تازیانه حدّ قیادت 25
دشنام دادن به پیامبر اسلام «31» ؛ زنا کردن با محارم نسبی «30» ؛ سحر کردن دیگري در صورت مسلمان بودن ساحر «29» ؛ لواط
و نیز یکی از حدود محارب «34» و ارتداد مرد مسلمان «33» ادّعاي پیامبري «32» ؛ اللّ علیه و آله و اهل بیت او علیهم السّلام
􀀀
صلّی ه
محاربه) است. 3. رجم و تازیانه: حدّ زناکار محصن، صد تازیانه و سپس سنگسار کردن است.برخی تازیانه و رجم را به ()) «35»
و بنابر قول «37» 4. بریدن: قطع انگشتان دست، حدّ دزدي «36» . زناکار پیر اختصاص داده و در جوان تنها قائل به حدّ رجم شدهاند
5. تبعید: تبعید کیفر ارتکاب زنا در «39» . است. چنان که یکی از حدود محارب، قطع دست و پاي او است «38» برخی، آدم فروشی
برخی موارد و قوّادي و محاربه در برخی صورتها است (() تبعید).شرایط ثبوت حد: براي ثبوت کیفر حد- در صورت ارتکاب یکی
از اسباب آن- دو نوع شرط وجود دارد: شرایط عام و شرایط خاص. شرایط عام عبارتند از: بلوغ (() بلوغ)، عقل (() عقل) و اختیار
اختیار). از شرایط خاص در عناوین مربوط یاد خواهد شد.اثبات اسباب حدود: گناهِ موجب حد با اقرار شخص و نیز بیّنه ()) «40»
قاضی نیز میتواند بر اساس علم خود حد را جاري کند. بنابر این، اگر مردي را در حال ارتکاب زنا یا «41» . (() بیّنه) ثابت میگردد
«42» . نوشیدن شراب ببیند میتواند بر او حدّ بزند
/ 174 ؛ مجمع الفائدة 13 - 246 ؛ اسس الحدود والتعزیرات/ 172 -245 / 373 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 -372 / 21 ) جواهر الکلام 41 )
. 26 ) الکافی فیالفقه/ 410 ) 40 24 و 25 (24) .40 - 23 ) تکملۀ المنهاج/ 39 ) .527 / 22 ) غنیۀ النزوع/ 423 ؛ قواعد الاحکام 3 ) .24
31 ) الدرّ المنضود (گلپایگانی) ) . 30 ) تکملۀ المنهاج/ 44 ) . 29 ) المراسم العلویۀ/ 253 ) . 28 ) تکملۀ المنهاج/ 44 ) . 27 ). المقنعۀ/ 793 )
34 ). تفصیل الشریعۀ ) . 24 و 538 / 33 ) ریاضالمسائل 13 ) .330 -325 / ی ضوء القرآن و السنۀ 1 􀀀 32 ) القصاص عل ) .257 / 1
(38) .528 / 37 ) جواهر الکلام 41 ) .283 -280 / 36 ) الدرّ المنضود (گلپایگانی) 1 ) .959 / 35 ) شرائع الاسلام 4 ) . (الحدود)/ 687
.88 / 42 ) جواهر الکلام 40 ) .118 / 41 ) مهذّب الاحکام 27 ) . 40 ) اسس الحدود و التعزیرات/ 15 ) .573 (39) .511 -509
ص: 253
اسباب حدّ مربوط به حقوق «43» . اللّ جایز ندانستهاند
􀀀
برخی قدما نسبت به غیر امام علیه السّلام قضاوت بر اساس علم را در حقوق ه
اللّ و حقّ النّاس، مانند قذف و
􀀀
اللّ با شهادت فرع (() شهادت فرع) ثابت نمیشود. همچنین- بنابر مشهور- اسباب مشترك بین حقّ ه
􀀀
ه
اللّ ،
􀀀
وکالت در اثبات حدود مربوط به حقّ النّاس، مانند قذف صحیح است. صحّت آن در اثبات حدود مربوط به حقّ ه «44» . دزدي
مانند زنا و لواط اختلافی است. مراد از وکالت در اثبات این است که حاکم شرع دیگري را از جانب خود وکیل کند که هرگاه
«45» . شخصی نزد او به سبب حدّي اعتراف کند، حد را بر او جاري سازد، بدون آنکه نیازي به صدور حکم از سوي قاضی باشد
اقامه کنندة حد: منصب اجراي حدود از مناصب امام معصوم علیه السّلام است و کسی بدون اذن او حقّ اجراي حدود ندارد. در
اینکه این منصب در زمان غیبت به فقیه جامع شرایط واگذار شده یا نه، اختلاف است. مشهور قائل به ثبوت آنند.در جواز اقامۀ حد
اقامۀ حدود).وکالت در اقامۀ حد، یعنی وکیل کردن حاکم ()) «46» براي پدر نسبت به فرزند و شوهر نسبت به همسر اختلاف است
آیا مؤمن منصوب از جانب حاکم ستمگر در منطقهاي به عنوان حاکم و والی، «47» . شرع، دیگري را براي اقامۀ حد، صحیح است
در صورت توانایی مجاز به اقامۀ حد است؟ مشهور قائل به عدم جوازند، مگر در فرض اجبار که به جهت تقیّه جایز خواهد بود، به
کیفیت اجراي حد: حدّ تازیانه به همۀ مواضع بدن جز مواضع خطرناك، مانند سر، «48» . شرط آنکه منجر به قتل ناحق نگردد
در حدّ «49» . صورت، عورت و قلب تقسیم میشود و نباید بر یک موضع- که سبب آسیب پذیري بیشتر میشود- تکرار گردد
در حدّ قتل، در زنا با «50» . رجم، مرد تا پهلو و زن تا سینه در گودي قرار داده میشوند، سپس با سنگهاي ریز سنگسار میگردند
صفحه 181 از 457
و در لواط، امام بین «51» محارم، گردن زناکار با شمشیر زده میشود
354 ؛ جامع / 45 ) قواعد الاحکام 2 ) .190 / 44 ) جواهر الکلام 41 ) .526 / 43 ) النهایۀ/ 691 ؛ الکافی فی الفقه/ 432 ؛ المهذّب 2 )
/21 (48) .383 /27 (47) .399 -386 / 46 ) جواهر الکلام 21 ) 880 ؛ المناهل/ 436 -879 / 214 ؛ مفتاح الکرامۀ 16 -213 / المقاصد 8
.188 (51) 218 -217 / 50 ) مبانی تکملۀ المنهاج 1 ) .361 /41 (49) .393 -390
ص: 254
اگر بر شخصی چند حدّ ثابت شود، «52» . آن و سوزاندن با آتش یا غلتاندن از بلندي، مانند کوه با دست و پاي بسته مخیّر است
ابتدا حدّي اجرا میگردد که اجراي آن سبب فوت دیگر حدود نگردد؛ بنابر این، کسی که مستحق تازیانه و رجم است، نخست حدّ
تازیانه و سپس حدّ رجم بر او جاري میشود. در صورت عدم فوت، حاکم در تقدیم هر یک بر دیگري مخیّر است، مانند حدّ
«54» . در وجوب یا استحباب درنگ پس از اجراي حد اوّل به منظور بر طرف شدن آثار آن، اختلاف است «53» . دزدي و قذف
تعجیل در اجراي حد: پس از اثبات حد، تعجیل در اجراي آن، در صورت امکان واجب و تأخیر آن بدون عذر جز در موارد ذیل
نفاس).ب. زن شیرده تا زمان شیرخوارگی ()) «56» الف. زن آبستن تا زمان وضع حمل و طهارت از نفاس «55» . حرام است
کودك، مگر آنکه براي کودك دایهاي پیدا شود. 57 برخی گفتهاند: با وجود دایه نیز قبل از آنکه مادر آغوز (() آغوز) را به نوزاد
ج. بیمار و مستحاضه (() استحاضه) در خصوص تازیانه تا زمان بهبود. در صورتی که تعجیل «58» . بدهد حد بر او جاري نمیشود
مقتضاي مصلحت باشد، مانند آنکه احتمال بهبود بیمار نرود، به تعداد لازم از شمار تازیانه از شاخۀ نازك درخت جمعآوري و
د. حدّ تازیانه در هواي بسیار گرم تا آخر روز و یا بسیار «60» . بر زن حائض حد جاري میشود «59» . یکباره بر بیمار زده میشود
«62» . ه. پناهنده به حرم (() حرم) تا زمان خروج از آن، مگر آنکه در خود حرم مرتکب سبب حد شده باشد «61» . سرد تا وسط روز
در جواز یا حرمت اقامۀ حدّ تازیانه بر مسلمان در سرزمین کفر (() دار الحرب) اختلاف است. بعضی در صورت بیم پیوستن وي به
برخی نیز قائل به «64» . برخی مطلقا جایز ندانستهاند «63» . کفّار قائل به عدم جواز و لزوم تأخیر تا خروج وي از سرزمین کفر شدهاند
حضور در محلّ اقامۀ حد: اعلام اجراي حد به مردم، بلکه امر به حضور «65» . کراهت شدهاند
345 ؛ الدرّ المنضود / 54 ) جواهر الکلام 41 ) .399 -398 / 345 ؛ الدرّ المنضود (گلپایگانی) 1 / 53 ) جواهر الکلام 41 ) .234 (52)
(58) .337 / 56 و 57 جواهر الکلام 41 (56) .184 / 343 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 / 55 ) جواهرالکلام 41 ) .402 / ( گلپایگانی) 1
63 ) مبانی تکملۀ ) .344 (62) 343 (61) .342 (60) .340 / 59 ) جواهر الکلام 41 ) .169 / 137 ؛ کشف اللثام 11 / الروضۀ البهیۀ 9
213 / 65 ) جواهر الکلام 21 ) 465 / 522 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 64 ) الخلاف 5 ) .216 / المنهاج 1
ص: 255
آنان در محلّ اجرا بر امام علیه السّلام یا نایب او مستحب است؛ لیکن در اینکه حضور طایفهاي از مردم واجب است یا مستحب، و
اقامۀ حد بر کفّار: بر «66» . نیز در اینکه مراد از طایفه حدّاقل یک نفر است یا ده و یا سه نفر و یا میزان عرف میباشد، اختلاف است
کافر ذمّی به جهت ارتکاب عملی که در آیین او روا، اما در اسلام حرام است، در صورت علنی نبودن ارتکاب، حد اقامه نمیشود و
در صورت علنی بودن ارتکاب، حدّ اسلامی بر او جاري میشود. اگر ذمّی مرتکب عملی گردد که در آیین خود او نیز حرام و
داراي عقوبت است- هرچند عقوبت آن با عقوبت اسلامی تفاوت داشته باشد- امام بین اجراي حدّ اسلامی و بازگرداندن وي میان
کشته «68» . در تسرّي حکم یاد شده به کافر حربی اختلاف است «67» . همکیشان او براي اجراي حد بر اساس آیین خود، مخیّر است
شدن بر اثر اجراي حد یا بیم از اجراي آن: اگر اجراي حدّ منجرّ به کشته شدن مجرم گردد، در صورت عدم بروز خطا در اجرا و
در «70» . برخی در حقّ النّاس قائل به پرداخت دیه از بیت المال شدهاند «69» . عدم تجاوز از مقدار تعیین شده، بنابر مشهور دیه ندارد
صورت تجاوز از مقدار تعیین شده، اگر حاکم به عمد، دستور به زیاده از حدّ شرعی داده یا آنکه حد زننده به عمد بیشتر از حدّ
صفحه 182 از 457
تعیین شده زده- در صورتی که قصد قتل نداشته و نیز مقدار اضافی به طور معمول موجب قتل نمیشده- ضامن نصف دیۀ مقتول
است.در فرض قصد قتل یا موجب قتل شدن مقدار اضافی به طور معمول، قصاص ثابت است (() حدّاد). اگر حاکم سهواً به زیادي
حکم کند، نصف دیه از بیت المال پرداخت میشود و اگر حد زننده سهواً اضافه بزند، نصف دیه بر عهدة عاقلۀ وي (() عاقله)
اگر بعد از اجراي حدّ قتل، فسق بیّنه- که به موجب آن شهادت داده- معلوم شود و یا حاکم زن حاملهاي را- بدون «71» . خواهد بود
اطلاع از حامله بودن وي- جهت اقامۀ حد احضار کند و او از ترس سقط جنین نماید، حاکم ضامن نیست و در هر
/ 336 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 -335 / 318 و 41 / 88 ؛ جواهر الکلام 21 / 67 ) مسالک الافهام 3 ) .355 -353 / 66 ) جواهر الکلام 41 )
.470 / 69 ) جواهر الکلام 41 ) 366 -365 / 554 ؛؛ الدرّ المنضود (گلپایگانی) 2 / 180 ؛ کشف اللثام 10 / 68 ) ارشاد الأذهان 2 ) .187
475 -470 / 71 ) جواهر الکلام 41 ) .279 / 70 ) المقنعۀ/ 743 ؛ الإستبصار 4 )
ص: 256
توبه «74» ، بلکه اجماع ادعا شده «73» ، سقوط حد: بنابر مشهور «72» . دو صورت دیۀ مقتول و جنین از بیتالمال پرداخت میگردد
کردن بزهکار پیش از اقامۀ بیّنه موجب سقوط حد از او میگردد، بر خلاف توبه بعد از اقامۀ بیّنه و یا بعد از اقرار. البته در فرض دوم
برخی در فرض اقرار، مطلقا براي امام قائل به تخییر شدهاند؛ «75» . (توبه بعد از اقرار) بنابر مشهور امام بین عفو و اقامۀ حد مخیّر است
همچنین انکار بعد از اقرارِ به سبب حدّ رجم، موجب سقوط حد میگردد و انکار در غیر آن از «76» . هرچند مجرم توبه نکرده باشد
از «78» . عارض شدن دیوانگی و ارتداد موجب سقوط حد نمیگردد «77» . سایر حدود بنابر مشهور موجب سقوط حد نمیشود
قواعد معروف فقهی قاعدة دَرء است.مفاد آن، این است که حدود با پیدایی شبهه، مانند جهل به حکم یا موضوع، ساقط میشود
قاعدة درء).دیگر احکام: کسی که حد بر او جاري شده و توبه نکرده، صلاحیت امامت جماعت را ندارد. در اینکه بعد از ()) «79»
بنابر مشهور، اقامۀ حدّ رجم براي کسی که «80» . توبه میتواند امامت کند یا نه، اختلاف است.مشهور متأخران قائل به کراهتاند
ارتکاب اعمال موجب حد در زمان یا مکان مقدّس، مانند ماه «81» . هی مشغول است کراهت دارد 􀀀 ذمّهاش به حدّي از حدود ال
تغلیظ).پس از ثبوت سبب حد نزد قاضی، کفالت (() کفالت) و نیز ()) «82» رمضان و مسجد، علاوه بر حد، موجب تعزیر میگردد
«84» . اقامۀ حد، مانند تازیانه زدن در مسجد کراهت دارد «83» . شفاعت (() شفاعت) براي اسقاط آن پذیرفته نیست
76 ) مبانی تکملۀ المنهاج ) .468 / 75 ) جواهر الکلام 41 ) .435 / 74 ) کشف اللثام 10 ) .185 / 73 ) مبانی تکملۀ المنهاج 1 ) .472 (72)
455 ؛ تفصیل / 149 ؛ جواهر الکلام 41 / 79 ) مبانی تکملۀ المنهاج 1 ) .342 (78) .292 -291 / 77 ) جواهر الکلام 41 ) .178 -176 /1
(81) .793 / 266 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / 383 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 1 / 80 ) جواهر الکلام 13 ) . الشریعۀ (الحدود)/ 641
/ 373 ؛ الدرّ المنضود (گلپایگانی) 1 / 82 ) جواهر الکلام 41 ) .223 -222 / 356 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 1 -355 / جواهر الکلام 41
.111 /14 (84) .395 -394 / 217 ؛ جواهر الکلام 41 - 83 ) اسس الحدود و التعزیرات/ 216 ) .497
ص: 257
اللّ ؛ ج 3، ص: 257
􀀀
حدود ه
اللّ : کیفرهایی که اجراي آنها منوط به درخواست کسی نیست، مانند حدّ زنا، لواط و محاربه (() حدود)/ وظایف و تکالیف
􀀀
حدود ه
تعیین شده از سوي شارع مقدّس براي مکلّفان (() تکلیف). (() حق)
ص: 258
حدود النّاس؛ ج 3، ص: 258
صفحه 183 از 457
حدود النّاس: کیفرهاي منوط به درخواست صاحب حقّ.حدود النّاس، کیفرهایی است که اجراي آنها منوط به درخواست صاحب
حقّ تضییع شده است، مانند حدّ قذف (() قذف) و به قول مشهور حدّ سرقت (() سرقت). از این حدود به حدود الآدمیین و حدّ
در کلام برخی، حدّ قذف به عنوان حدود النّاس و حدّ سرقت به عنوان حدّ «1» . مشترك بین خدا و مردم نیز تعبیر شده است
حدود) ()) «2» . مشترك آمده است
حدیبیّه؛ ج 3، ص: 258
حُ دَیبیّه: محلّی در نزدیکی مکّه، در راه جدّه به مکّه.از آن در باب حج نام بردهاند.میقات عمرة مفرده (() عمرة مفرده) براي کسی
که در مکّه است و نیز کسی که بدون قصد دخول حرم (() حرم) براي انجام دادن کاري از میقات گذشته و سپس تصمیم بر انجام
دادن عمرة مفرده گرفته، ادنی الحلّ (() ادنی الحلّ) است، که افضل مواضع آن براي احرام بستن حدیبیّه، تنعیم (() تنعیم) و جِعرانه
(() جعرانه) میباشد. 1
حدیث؛ ج 3، ص: 258
تعبیر میشود.از آن در فقه در « خبر » حدیث: کلام بیانگر گفتار، کردار و یا تقریر و امضاي معصوم علیه السّلام.از حدیث گاه به
بابهاي طهارت، تجارت و رهن و در اصول فقه به مناسبت در مباحث حجّت سخن گفتهاند.فقه: بنابر تصریح برخی، مسّ احادیث
معصومان علیهم السّلام بدون طهارت (وضو، غسل یا تیمم) جایز است؛ 1 لیکن کاري که موجب هتک حرمت و اهانت به آن شود،
()) مانند نجس کردن حدیث یا عدم تطهیر حدیثی که نجس شده، در صورتی که هتک و اهانت به شمار رود، حرام است 2
احترام).
/ 1 معتمد العروة 2 (3) .222 / 2) جواهر الکلام 41 ) .388 / 257 ؛ مستند الشیعۀ 18 / 213 ؛ مسالک الافهام 5 / 1) مهذّب الاحکام 27 )
2 (5) .136 / 176 ؛ تذکرة الفقهاء 1 / 1 المعتبر 1 (4) . 176 و 119 م 222 - 98 م 175 - 393 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 97 -388
.483 -482 / مهذّبالاحکام 1
ص: 259
بنابر تصریح برخی، گرو گذاشتن احادیث نزد کافر «3» . در جواز و صحّت فروش کتاب مشتمل بر احادیث به کافر اختلاف است
سنّت). (() خبر واحد) (() جامع) (() اصول ()) «5» سخن گفتهاند « سنّت » اصول فقه: اصولیان از حدیث با عنوان «4» . مکروه است
اربعمأة) (() درایه؛ علم)
حدیث اربعمأة؛ ج 3، ص: 259
حدیث اربعمأة: حدیثی معروف.حدیث یاد شده از امیر مؤمنان علی علیه السّلام است 1 که آن حضرت در مجلسی چهارصد مطلب
از مطالب مورد نیاز مسلمانان را که براي اصلاح امور دین و دنیاي خود بدانها نیازمندند، به اصحابش آموخت و فقها به مناسبت در
بابهاي مختلف به مضامین آن استناد کردهاند، مانند استدلال به فرازهایی از آن بر کراهت استنجا (() استنجاء) با دست چپ، 2
بطلان نماز در صورت روي گردانیدن زیاد از قبله 3 و نگزاردن نافله در وقت فریضه. 4
حدیث جبّ؛ ج 3، ص: 259
حدیث جبّ گفته میشود و « الإسلام یَجُبُّ ماقَبلَه » اللّ علیه و آله.به حدیث نبوي
􀀀
حدیث جَبّ: حدیثی معروف از رسول اکرم صلّی ه
صفحه 184 از 457
مضمون آن این است که اسلام آوردن کافر گناهان پیشین وي را از بین میبرد. بنابر قول مشهور، کافر همانند مسلمان مکلّف به
انجام دادن تکالیف شرعی همچون نماز و روزه است، هرچند صحّت آن اعمال از وي مشروط به اسلام آوردن است؛ البته پس از
اسلام آوردن به استناد حدیث جبّ و غیر آن، نیازي به قضاي آن اعمال نیست.حدیث جبّ هرچند از طریق عامّه نقل شده و بدین
جهت نزد فقهاي امامی از نظر سند بیاعتبار است؛ لیکن مضمون آن را تأیید و بدان عمل کردهاند. از ادلّۀ قاعدة جبّ همین حدیث
است 1 (() قاعدة جبّ).
1 الخصال/ (6) .19 / 214 ؛ افاضۀ العوائد 1 / 5) مصباح الاصول 2 ) .473 / 4) تحریر الاحکام 2 ) .340 -338 / 3) جواهرالکلام 22 )
1 (10) .176 / 4 کتاب الصلاة (محقق داماد) 1 (9) .403 / 3 مصباح الفقیه (ق) 2 (8) .117 / 2 مصباح الفقیه 2 (7) .637 -610
.221 / 62 ؛ براهین الحج 1 / جواهر الکلام 15
ص: 260
حدیث حجب؛ ج 3، ص: 260
حدیث حَجْب: حدیث بیانگر رفع تکلیف در صورت نرسیدن آن به مکلّف.حدیث حجب از امام صادق علیه السّلام روایت شده که
مفاد حدیث «2» . نیامده است « علمه » در نسخۀ کافی شیخ کلینی کلمۀ «1» .« اللّ عِلمَهُ عَن العِباد فَهُوَ موضوعٌ عَنهُم
􀀀
ماحَجَبَ هُ » : فرمود
حجب این است که آنچه خداوند علمش را از بندگان پوشیده، (تکلیف به آن) از آنان برداشته شده است.از این عنوان در اصول
فقه سخن گفتهاند.بدون شک براي هر رخدادي از جانب خدا حکمی است که نزد صاحبان علم (معصومان علیهم السّلام) محفوظ
است؛ لیکن به استناد حدیث حجب و دیگر احادیثِ هم مضمون آن، آنچه که حکمش به مکلّف نرسیده، وي در عمل نکردن به
آن معذور است.اصولیان به حدیث حجب بر اصل برائت (() اصل برائت) و عدم وجوب احتیاط در موارد جهل به حکم استناد
برخی، حدیث حجب را دلالت کننده بر برائت ندانسته و گفتهاند: ظاهر روایت- که حجب را به خدا نسبت میدهد- «3» . کردهاند
این است که حکمی که خداوند، پیامبران را مأمور به ابلاغ آن به مکلفان نکرده، از آنان برداشته شده است، نه حکمی که به سبب
«4» . عوامل و عوارض خارجی از آنان پوشیده مانده است
حدیث حسن؛ ج 3، ص: 260
حدیث حَسَن: از اقسام خبر واحد.حدیث حسن- که از اصطلاحات علم درایه است- حدیثی را گویند که همۀ راویان آن امامی و
ممدوح باشند؛ لیکن تصریح بر عدالت آنان نشده باشد. به حدیثی هم که بعض راویانش ممدوح و بعض دیگر امامی و عادل
باشند، حدیث حسن اطلاق کردهاند. 1در اینکه حدیث حسن مطلقا حجّت است یا مطلقا حجّت نیست و یا در صورت عمل مشهور
به مضمون آن،
19 ؛ دروس فی -17 / 226 ؛ تحریرات فی الاصول 7 / 3) نهایۀ الافکار 3 ) .164 / 2) الکافی (کلینی) 1 ) .163 / 1) وسائل الشیعۀ 27 )
. 1 الدرایۀ (شهید ثانی)/ 21 (5) .41 / 4) فرائد الاصول 2 ) .563 / علم الاصول 1
ص: 261
خبر واحد) ()) «2» . حجّت است و در غیر آن صورت حجّت نیست، بین متأخران اختلاف است
حدیث رفع؛ ج 3، ص: 261
اللّ علیه و آله، و مفاد آن برداشته شدن نُه چیز از امّت اسلامی به جهت
􀀀
حدیث رفع: حدیثی نبوي.حدیث رفع از پیامبر اعظم صلّی ه
صفحه 185 از 457
رحمت و امتنان بر آنان است. این نُه چیز عبارتند از: خطا، فراموشی، آنچه با اکراه (() اکراه) انجام دادهاند، آنچه نمیدانند،
چیزهایی که تحمّل آن را ندارند، آنچه بدان مضطّر گردند (() اضطرار)، حسد (تا زمانی که آن را اظهار نکنند و به آن ترتیب اثر
ندهند)، تفأل به بد زدن، و وسوسه در تفکر در خلق. 1مراد از وسوسه در تفکر در خلق، افکار نادرست در ارتباط با نظام آفرینش
است، مانند این که چرا خداوند شرور را آفریده، چرا بَدان را بر خوبان مسلّط کرده و چرا جهنّم و کفّار را خلق کرده است؛ تا
شخص را نسبت به عدالت خداوند و حکمت خلقت دچار تردید کند. دربارة فراز آخر حدیث شریف، احتمالات دیگري نیز ذکر
شده است. 2 از حدیث رفع در اصول فقه بحث شده است و فقها در فقه، در بسیاري از ابواب به آن استناد کردهاند.متعلّق رفع: بدون
شکّ، منظور از رفع در امور نه گانۀ یاد شده، وجود خارجی آنها نیست؛ چون همۀ آنها در خارج وجود دارند؛ پس مرفوع باید
چیزي دیگر باشد. سه احتمال مطرح شده است: 1. مؤاخذه؛ بدین معنا که مکلّف بر اعمالی که از روي خطا، فراموشی و غیر آن از
امور نه گانه انجام میدهد مؤاخذه و عقاب نمیشود. 2. آثار تکلیفی و وضعی عمل انجام گرفته. 3. اثر مناسب با هریک از امور نه
گانه؛ به عنوان مثال، اثر شرب خمر، مؤاخذه بر آن با اجراي حدّ بر شرابخوار است که در صورت ارتکاب آن از روي خطا، در پرتو
حدیث رفع، این اثر برداشته میشود.بنابر احتمال دوم، آثار وضع شده از سوي شارع به جهت خطا، مستثنا است و
.394 -393 / 2 مرآة العقول 11 (4) .370 -369 / 1 وسائل الشیعۀ 15 (3) . 26 ؛ وصول الاخیار/ 97 (2)
ص: 262
رفع نمیشود، مانند وجوب کفّاره در قتل خطا و وجوب دو سجدة سهو به جهت فراموشی بعضی اجزاي نماز؛ همچنین آثار مترتب
بر عملی به وصف عدم خطا (تعمد) در فرض خطا خود به خود برداشته میشود و براي رفع آن نیازي به حدیث رفع نیست. بنابر
شرایط رفع: رفع اثر یا آثار فعل با حدیث رفع منوط «3» . این، مراد از آثار، آثار شرعی مترتب بر فعل، قطع نظر از خطا و عمد است
به تحقق دو شرط است. 1. حکم بار شده بر فعل مکلّف به عنوان خود فعل باشد، نه عنوانی دیگر. بنابر این، اگر از روي اضطرار یا
اشتباه، بدن یا لباس کسی نجس شود، حکم به نجاست آن میشود و نمیتوان با استناد به حدیث رفع، حکم به عدم نجاست آن
کرد؛ زیرا نجس شدن، بر عنوان ملاقات با نجاست به عنوان فعل مکلّف بار نشده است؛ بلکه بر خود ملاقات بار شده، هرچند
مکلّف هیچ نقشی در آن نداشته باشد. 2. رفع اثر در راستاي امتنان امّت باشد. از این رو، اگر کسی از روي اضطرار یا اشتباه مال
دیگري را تلف کند، ضامن آن است و نمیتوان به استناد حدیث رفع، ضمان را از او برداشت؛ زیرا رفع ضمان نسبت به صاحب مال
تلف شده بر خلاف امتنان است؛ چنان که اگر کسی از روي اضطرار مال خود را بفروشد، حکم به صحّت معامله میشود و
در ارتباط با «4» . نمیتوان به استناد حدیث رفع معامله را باطل دانست؛ زیرا رفع صحّت معامله نسبت به مضطر خلاف امتنان است
حدیث رفع، در کتب اصولی مباحث دیگري نیز مطرح است- مانند بحث اختصاص حدیث رفع به شبهات موضوعی یا شمول آن
نسبت به شبهات حکمی و نیز بحث شمول آن نسبت به همۀ احکام وضعی و تکلیفی و عدم آن- که در این مختصر نمیگنجد.
حدیث رفع قلم؛ ج 3، ص: 262
اللّ
􀀀
حدیث رفع قلم: از احادیث مشهور فقهی.حدیث یاد شده، حدیثی مشهور است که شیعه و سنی آن را از رسول خدا صلّی ه
.270 -269 / 4) مصباح الاصول 2 ) .33 -28 / 3) فرائد الاصول 2 )
ص: 263
ی یَحْتَلِمَ؛ 􀀀 ی یُفیقَ وَ عَنِ الطِفلِ حَتّ 􀀀 ی یَسْتَیْقِظَ وَ عَنِ الَمجْنونِ حَتّ 􀀀 رُفِعَ القَلَمُ عَنْ ثَلاثَۀٍ: عَنِ النائِمِ حَتّ » : علیه و آله نقل کردهاند که فرمود
قلم تکلیف از دوش سه گروه برداشته شده است: از خوابیده تا زمانی که بیدار شود، از دیوانه تا هشیار گردد و از کودك تا «1»
مراد این است که این سه دسته چنانچه قبل از رسیدن به حدّ تعیین شده، حرامی را مرتکب شوند یا .« آنگاه که به سنّ بلوغ برسد
صفحه 186 از 457
در بسیاري از ابواب فقه به مضمون حدیث یاد شده به عنوان «2» . واجبی را ترك کنند، گناهکار تلقی نگشته و کیفر نمیشوند
قانون و قاعدة کلّی استناد شده است.
حدیث سلطنت؛ ج 3، ص: 263
که از رسول خدا « ی اموالِهِم 􀀀 النّاسُ مُسَلَّطونَ عَل » حدیث سلطنت: روایتی معروف با مدلول سلطنت مالک بر اموال خود.به حدیث
اللّ علیه و آله نقل شده 1 حدیث سلطنت میگویند و مفاد آن، این است که انسان بر اموال خود سلطنت دارد و میتواند در
􀀀
صلّی ه
آن هرگونه تصرف مشروعی بکند.حدیث یاد شده هرچند به لحاظ سند مرسل (() خبر مرسل) است، لیکن فقها مفاد آن را پذیرفته
و به آن بر قاعدة سلطنت استدلال کردهاند 2 (() قاعدة سلطنت).
حدیث سنن؛ ج 3، ص: 263
اللّ علیه و آله نقل کرده است. مفاد این
􀀀
حدیث سُنَن: حدیثی نبوي.حدیث سنن را امام صادق علیه السّلام از رسول خدا صلّی ه
حدیث شریف، بیان تکلیف زنانی است که به طور مستمر خون میبینند. در حدیث یاد شده زنان از لحاظ چگونگی خون دیدن و
داراي عادت بودن یا نبودن به سه دسته تقسیم شدهاند که تکلیف هر یک بیان شده است. 1
،222 / 1 عوالی اللئالی 1 (3) .10 / 2) جواهر الکلام 26 ) .140 / 209 ؛ مسند احمد 1 / 194 ؛ عوالی اللئالی 1 / 1) دعائم الاسلام 1 )
.83 / 1 الکافی (کلینی) 3 (5) .137 - 2 مأة قاعدة فقهیۀ/ 136 (4) .272 / 208 ؛ بحار الانوار 2 / 138 و 3 /2 ،457
ص: 264
حیض). ()) «2» فقها در باب طهارت به حدیث سنن بر مسائلی از حیض استدلال کردهاند
حدیث شاذّ؛ ج 3، ص: 264
حدیث شاذّ [حدیث نادر]: از اقسام خبر واحد.حدیث شاذّ- از اصطلاحات علم درایه و- عبارت است از حدیث مخالف مشهور (()
حدیث مشهور) هرچند راوي آن ثقه باشد. بسیاري آن را به حدیثی که فرد ثقهاي آن را روایت کرده و مفادش مخالف حدیثی
است که منقول از راویان بسیاري است، تعریف کردهاند. برخی نیز گفتهاند: حدیث شاذّ حدیثی است که جز نزد تعدادي اندك
ناشناخته است. 1عنوان شاذّ نزد فقها در بسیاري موارد بر حدیثی اطلاق میشود که فقها به مفاد آن عمل نکردهاند؛ هرچند صحیح
(() حدیث صحیح) و بدون معارض باشد. 2در صورت تعارض بین مفاد حدیث مشهور و حدیث شاذّ، حدیث مشهور مقدم میشود
3 (() تعادل و تراجیح). (() خبر واحد)
حدیث شرایع دین؛ ج 3، ص: 264
ذِهِ شَرائِعُ 􀀀ه» حدیث شَرایع دین: حدیثی از امام صادق علیه السّلام.حدیث یاد شده در بردارندة بسیاري از احکام است و چون با جملۀ
شروع میشود 1 به حدیث شرایع دین معروف شده است.حدیث شرایع دین به بیان بسیاري از « الدّینِ لِمَن ارادَ أنْ یَتَمَسَّکَ بِها
واجبات، محرّمات و مسائل اعتقادي پرداخته است. از این رو، فقها در بابهایی نظیر طهارت، صلات، زکات، صوم، حج، نکاح و
طلاق به مضامین آن استدلال کردهاند. 2
1 نهایۀ الدرایۀ (3) .326 / 458 ؛ التنقیح (الطهارة) 6 / 242 ؛ مستمسک العروة 3 / 193 ؛ الحدائق الناضرة 3 / 2) روض الجنان 1 )
4 مهذّب الاحکام (7) . 3 الخصال/ 603 (6) .406 / 221 ؛ مصباح الاصول 3 / 2 اصول الفقه 2 (5) .222 (4) (سیدحسن صدر)/ 220
صفحه 187 از 457
.335 / 169 ؛ مستمسک العروة 7 / 17 ؛ الحدائق الناضرة 8 /12
ص: 265
حدیث شفعه؛ ج 3، ص: 265
حدیث شُفعه: حدیث بیانگر حکم شفعه.مراد از حدیث شفعه در کلمات فقها این روایت منقول از امام صادق علیه السّلام است:
اللّ علیه و آله در زمین و
􀀀
رسول خدا صلّی ه «1» ؛ اللّ علیه و آله بالشُّفْعَۀِ بَیْنَ الشُّرَکاءِ فِی الأرَضینَ و المَساکِن
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
ی رَسولُ هِ 􀀀 قَض »
فقها در مقام اثبات حقّ شفعه براي شریک به حدیث یاد شده استناد کردهاند. «. مسکن میان چند شریک به ثبوت شفعه حکم کردند
شفعه) ()) «2»
حدیث صحیح؛ ج 3، ص: 265
حدیث صحیح: از اقسام خبر واحد.این عنوان از اصطلاحات علم درایه است.به حدیثی صحیح گویند که تمامی راویان آن تا
معصوم علیه السّلام، شیعۀ دوازده امامی و عادل باشند.برخی، حدیث صحیح را حدیثی دانستهاند که راویان آن شیعه و عادل باشند و
متن آن غیر شاذّ (مخالف مشهور) و بدون علّت (کژي و انحراف پنهانی و ظریف) باشد.حدیث صحیح- بنابر قول به حجیّت خبر
واحد- حجّت است. 1 (() خبر واحد)
حدیث ضَرَر؛ ج 3، ص: 265
() حدیث لاضرر
حدیث ضعیف؛ ج 3، ص: 265
حدیث ضعیف: از اقسام خبر واحد.حدیث ضعیف، اصطلاحی در علم درایه است.حدیثی را ضعیف خوانند که همه یا بعض
راویانش فاقد شرایط معتبر در حدیث صحیح (() حدیث صحیح)، حسن (() حدیث حسن) و موثّق (() حدیث موثّق) باشند، مانند
اینکه در سند حدیث راوي مجهول یا فاسد العقیده که توثیق نشده، وجود داشته باشد، گر چه باقی امامی و عادل باشند. 1
243 و 275 ؛ قواعد الفقهیۀ / 458 ؛ جواهر الکلام 37 / 286 ؛ الانوار اللوامع 11 / 2) الحدائق الناضرة 20 ) .400 / 1) وسائل الشیعۀ 25 )
. 1 الدرایۀ (شهید ثانی)/ 24 (4) .94 - 1 وصول الاخیار/ 93 (3) .179 / (بجنوردي) 6
ص: 266
حدیث ضعیف- قطع نظر از قراین و شواهد بیرونی- حجّت نیست؛ لیکن در اینکه عمل مشهور به مفاد آن، ضعف آن را جبران
انجبار خبر). چنان که قول مشهور عمل به اخبار ضعیف در ()) «3» قول به جبران، نظر مشهور است «2» . میکند یا نه، اختلاف است
قاعدة تسامح). (() خبر ()) «4» سُنَن (مستحبات و مکروهات) است که در اصطلاح از آن به قاعدة تسامح در ادلۀ سنن تعبیر میکنند
واحد)
حدیث علی الید؛ ج 3، ص: 266
1 به «[ ی تُؤَدّي [تُؤَدّیهِ 􀀀 عَلَی الیَدِ ما اخَ ذَتْ حَتّ » اللّ علیه و آله.حدیث نبوي
􀀀
حدیث عَلَی الیَد: حدیثی معروف از رسول اکرم صلّی ه
حدیث علی الید معروف، و مضمون آن این است که هرکس از راه نامشروع در مال دیگري ت ّ ص رف کند، ضامن آن است تا آنکه
صفحه 188 از 457
آن را به صاحبش بازگرداند.حدیث علی الید گرچه به لحاظ سند، مرسل (() خبر مرسل) و ضعیف شمرده شده، لیکن فقها مضمون
آن را پذیرفته و بدان عمل کردهاند. 2 مضمون حدیث یاد شده از قواعد معروف فقهی است که در کتب مربوط به تفصیل از آن
سخن گفتهاند (() قاعدة علی الید).
حدیث غرر؛ ج 3، ص: 266
حدیث غَرَر: روایتی معروف با مدلول نهی از معاملۀ غرري.حدیث غرر از امام رضا از پدرانش از امیرالمؤمنین از رسول خدا صلّی
اللّ علیه وآله نقل شده با این مضمون که آن حضرت از معاملۀ با مضطرّ و معاملۀ غرري، مانند معاملهاي که درآن کالا یا بهاي آن
􀀀
ه
نامشخص باشد، نهی کرده است. 1 این روایت هر چند به لحاظ سند ضعیف است، لیکن فقها مضمون آن را پذیرفته و آن را یکی
از ادلّۀ قاعدة غرر برشمردهاند 2 (() قاعدة غرر).
؛333 / 4) القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3 ) .380 / 3) التنقیح (الطهارة) 9 ) .7 / 477 ؛ مصباح الفقاهۀ 1 / 28 ؛ التنقیح (الطهارة) 1 -27 (2)
1 عیون (7) .185 / 2 حاشیۀ مجمع الفائدة/ 616 ؛ هدي الطالب 6 (6) .88 / 8 و 17 / 1 مستدرك الوسائل 14 (5) . مأة قاعدة فقهیۀ/ 95
312 .ص: 267 / 2 العناوین 2 (8) .448 / 50 ؛ وسائل الشیعۀ 17 / اخبار الرضا 1
حدیث غریب؛ ج 3، ص: 267
حدیث غریب: از اقسام خبر واحد.این عنوان از اصطلاحات علم درایه است.حدیثی را غریب خوانند که تنها یک راوي- هر چند در
یکی از مراتب و طبقات سلسله سند- داشته باشد. از جمله مصادیق آن، حدیثی است که فراز اضافی در متن یا سند آن را تنها یک
راوي نقل کند.غرابت حدیث یا در متن و سند آن است، مانند حدیثی که متن آن را تنها یک نفر نقل کرده باشد، و یا تنها در سند
آن، مانند حدیثی که متن آن را گروهی از ابن ابی عمیر نقل کرده باشند و تنها یک نفر آن را از دیگري همچون حسین بن سعید
نقل کرده باشد.حدیثی که غرابت آن در متن باشد- نه در سند- وجود ندارد، مگر آنکه حدیثی یافت شود که یک نفر آن را
روایت کرده باشد و جمع زیادي آن را از وي نقل کرده باشند. چنین حدیثی هم به لحاظ اسناد غریب است و هم مشهور؛ زیرا اسناد
آن در طرف نخست آن غرابت دارد و در طرف دیگر شهرت.از اقسام حدیث غریب، وجود غرابت به لحاظ لفظ یا فقه الحدیث
است، هرچند به لحاظ متن و اسناد غریب نباشد، مانند حدیثی که متن آن داراي الفاظ مشکل، نامأنوس و دور از ذهن باشد.حدیث
خبر واحد) ()) «1» . غریب به اقسام چهار گانۀ حدیث (صحیح، حسن، موثّق و ضعیف) تقسیم میشود
حدیث قدسی؛ ج 3، ص: 267
حدیث قُدسی: کلام خدا جز قرآن.محتواي حدیث قدسی کلام خداوند است که با فرستادگان خود سخن گفته است. در تفاوت
حدیث قدسی با قرآن گفتهاند: نسبت به حدیث قدسی تحدّي صورت نگرفته، برخلاف قرآن که مردم را به تحدّي فرا خوانده است.
و نیز قرآن، وحی از طریق جبرئیل است؛ اما حدیث قدسی الهام گونه و مانند آن است. 1
.371 / 1 مشرق الشمسین/ 24 ؛ الرواشح السماویۀ/ 291 ؛ مجمع البحرین 6 (2) .162 - 1) نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 160 )
ص: 268
فقها در مقام استنباط احکام در بابهاي مختلف از احادیث قدسی- که مجموعهاي از مواعظ و رهنمودهاي اخلاقی است و نه صرف
بیان احکام- بهره گرفتهاند.
صفحه 189 از 457
حدیث قوي؛ ج 3، ص: 268
حدیث قوي: از اقسام خبر واحد.حدیث قوي- اصطلاحی در علم درایه و- به سه معنا آمده است. 1. حدیثی که راوي آن شیعۀ
دوازده امامی باشد، لیکن مدح و ذمّی از او نشده باشد. حدیث قوي در این کاربرد از اقسام حدیث ضعیف (() حدیث ضعیف)
حدیث صحیح). (() خبر واحد) ()) «2» حدیث موثق). 3. مرادف حدیث صحیح ()) «1» شمرده شده است. 2. مرادف حدیث موثّق
حدیث لا تعاد؛ ج 3، ص: 268
لاتُعادُ الصَّلاةُ الّا مِن خَمسَ ۀٍ الطَّهُورِ و الوَقتِ و القِبلَۀِ وَ الرُّکُوعِ و » حدیث لاتُعاد: حدیثی معروف از امام باقر علیه السّلام.حدیث
1 به حدیث لاتعاد معروف، و مضمون آن، این است که نماز تنها در صورت اخلال به یکی از پنج چیز اعاده میشود: « السُّجُودِ
طهارت، وقت، قبله، رکوع و سجود. مضمون حدیث یاد شده از قواعد معروف فقهی است که در کتب مربوط به تفصیل از آن
سخن گفتهاند (() قاعدة لا تعاد).
حدیث لا ضرر؛ ج 3، ص: 268
لاضَرَرَ وَ لاضِرارَ » 1 یا « لاضَرَرَ وَ لاضِرارَ فی الاسلام » حدیث لاضرر: روایتی معروف با مدلول عدم تشریع ضرر در اسلام.به حدیث
« فی الاسلام » اللّ علیه و آله نقل شده، حدیث لاضرر اطلاق میگردد. این حدیث بدون قید
􀀀
2 که از رسول اکرم صلّی ه « عَلیَ المُؤمِن
نیز نقل شده است. 3 در مفاد آن که « عَلَی المُؤمِن » یا
1 وسائل (4) .372 / 1 وسائل الشیعۀ 1 (3) .138 / 2) عوالی اللئالی 4 ) .480 -479 / 66 ؛ مدارك الاحکام 8 / 1) المهذّب البارع 1 )
.400 / 32 و 25 3 (6) .32 /18 2 (5) .14 / الشیعۀ 26
ص: 269
دیدگاههاي مختلفی مطرح است (() قاعدة لاضرر). «4» در کلمات فقها تحت عنوان قاعدة لاضرر بحث شده
حدیث لحمه؛ ج 3، ص: 269
حدیثی نبوي به نقل امام باقر « الوَلاءُ لُحْمَۀٌ کَلُحْمَۀِ النَّسَبِ لا تُباعُ وَ لا تُوهَبُ » حدیث لُحمَه: از احادیث نبوي.حدیث لحمه با مضمون
است.فقها در « نسَب » همچون پیوند و خویشی ناشی از « وَلاء » علیه السّلام است. 1مفاد آن این است که پیوند و خویشی ناشی از
اسباب استحقاق ارث، با استناد به روایت یاد شده، یکی از سه سبب ارث بردن را ولاء برشمردهاند 2 (() ولاء).
حدیث متروك؛ ج 3، ص: 269
() حدیث مهجور
حدیث مُتواتِر؛ ج 3، ص: 269
() تواتر
حدیث مجهول؛ ج 3، ص: 269
صفحه 190 از 457
حدیث مجهول: از اقسام خبر واحد.عنوان فوق از اصطلاحات علم درایه است.به حدیثی مجهول گویند که راوي آن در کتابهاي
رجالی نه توثیق شده باشد و نه ستایش و مذمّت، یا به ناشناخته بودن راوي تصریح شده باشد و یا به طور کلی ناشناخته باشد، مانند
از کسی که به او خبر داد).در حدیث مجهول تفاوت نمیکند راوي مجهول ) « عَمَّن حَدَّثَه » از مردي) یا ) « عن رجل » : آنکه گفته شود
در ابتداي سند باشد یا وسط و یا آخر یا در هر دو و یا هر سه طرف سند. 1حدیث مجهول از اقسام حدیث ضعیف به شمار میرود
(() حدیث ضعیف). (() خبر واحد)
حدیث مرسل؛ ج 3، ص: 269
حدیث مُرسَل: از اقسام خبر واحد.حدیث مرسل- اصطلاحی در علم درایه و- حدیثی است که راوي، آن را از معصوم.
2 الخلاف (6) .75 / 1 وسائلالشیعۀ 23 (5) .213 -211 / 111 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 1 - 4) رسائل فقهیۀ (شیخ انصاري)/ 109 )
. 1 وصول الاخیار/ 102 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 192 ؛ مشرق الشمسین/ 25 (7) .24 / 80 ؛ کتاب السرائر 3 -79 /4
ص: 270
نشنیده، لیکن بدون واسطه از وي نقل کرده باشد و یا با واسطه نقل کرده، امّا واسطه را فراموش کرده و به فراموشی تصریح نموده و
؛« عَن بعض اصحابنا » یا « عن رجلٍ » یا از روي عمد یا سهو آن را نیاورده باشد و یا واسطه را با ابهام ذکر کرده باشد، مانند تعبیر
بنابر تصریح برخی، ارسال و حذف واسطه از سلسلۀ سند حدیث در حال اختیار و بدون «1» . واسطۀ حذف شده یکی باشد یا بیشتر
آیا حدیث مرسل مطلقاً، معتبر و قابل استناد است، یا تنها در صورتی که مؤید به «2» . عذر، مانند فراموشی، مکروه یا حرام است
کتاب یا سنّت متواتر، یا مطابق عموم آن دو و یا دلیل عقلی باشد، یا نزد فقها پذیرفته شده باشد، یا ارسال کننده فردي باشد که جز
خبر واحد) ()) «3» . از ثقه یا عادل روایت نمیکند، مانند ابن ابی عمیر، صفوان بن یحیی و احمدبن ابی نصر؟ مسئله اختلافی است
حدیث مرفوع؛ ج 3، ص: 270
حدیث مَرفوع: از اقسام خبر واحد.حدیث مرفوع- از اصطلاحات علم درایه و- در دو معنا به کار رفته است: 1. حدیثی که یک- یا
روي الکلینی عن علی بن » : بیشتر از یک- راوي آن از میانه یا آخر سند آن افتاده باشد، با تصریح به لفظ رفع، مانند آنکه گفته شود
این نوع رفع، مصداق حدیث مرسل (() حدیث مرسل) است. 2. حدیثی که آخر « عبداللّ علیه السّلام
􀀀
ابراهیم، عن ابیه، رَفَعَهُ عن ابی ه
سند آن به قول یا فعل و یا تقریر معصوم علیه السّلام اضافه شود؛ خواه در سند آن ارسال باشد یا نباشد، مانند اینکه صحابی امام
بگوید: امام صادق علیه السّلام چنین فرمود یا دیدم امام چنین کاري کرد یا من در محضر امام فلان کار را کردم و آن حضرت
انکار نکرد. حدیث مرفوع به معناي دوم از اقسام مشترك بین چهار قسم اصلی حدیث است. 1 (() خبر واحد)
- 1 وصول الاخیار/ 103 (4) .107 (3) . 2) وصول الاخیار/ 108 ) . 1) وصول الاخیار/ 106 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 189 )
.183 - 104 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 182
ص: 271
حدیث مستفیض؛ ج 3، ص: 271
حدیث مُستَفیض: از اقسام خبر واحد (() استفاضه). (() خبر واحد)
حدیث مسند؛ ج 3، ص: 271
صفحه 191 از 457
حدیث مُسنَد: از اقسام خبر واحد.این عنوان از اصطلاحات علم درایه است.به حدیثی مسند اطلاق میکنند که سلسلۀ سند آن- بدون
افتادگی راوي- تا معصوم علیه السّلام ذکر شده باشد؛ بدین گونه که راوي بدون واسطه، حدیث را از راوي پیشین گرفته و نقل
کرده تا به معصوم علیه السّلام رسیده است.از حدیث مسند به حدیث متّصل، موصول و مُعَنعَن نیز تعبیر کردهاند؛ در برابر حدیث
خبر واحد) ()) «1» . منقطع (() حدیث منقطع).حدیث مسند از اقسام مشترك بین چهار قسم اصلی حدیث است
حدیث مشهور؛ ج 3، ص: 271
حدیث مشهور: از اقسام خبر واحد.عنوان حدیث مشهور- که از اصطلاحات علم درایه است- بر حدیثی اطلاق میشود که راویان
آن در هر طبقه بیش از سه نفر باشند، بنابر این تعریف، حدیث مشهور مرادف حدیث مستفیض خواهد بود (() استفاضه). لیکن
گاهی حدیث مشهور بر حدیثی اطلاق میشود که راویان آن بسیار است. 1همچنین حدیث مشهور بر حدیثی که عمل به آن بین
فقها اشتهار یافته نیز اطلاق میشود. 2برخی، حدیث مشهور را حدیثی دانستهاند که راویان آن در همۀ طبقات یا بعض طبقات بیش
از سه نفر باشند. بنابر این تعریف، حدیث مشهور اعم از حدیث مستفیض خواهد بود. 3در صورت تعارض بین مفاد دو روایت،
روایتی که راویان آن بیشتر است بر روایتی که راویان کمتري آن را روایت کردهاند (() حدیث شاذّ) مقدم میشود؛ بنابر این،
شهرت روایی (() شهرت)
/ 48 ؛ مهذّبالبارع 1 / 2 ذکري الشیعۀ 1 (3) . 1 وصول الاخیار/ 99 ؛ شرح البدایۀ فی علم الدرایۀ/ 70 (2) . 1) وصول الاخیار/ 100 )
. 3 نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 158 (4) .479 / 66 ؛ مدارك الاحکام 8
ص: 272
تعادل و تراجیح). (() خبر واحد) ()) «4» یکی از اسباب ترجیح روایتی بر روایتی دیگر در فرض تعارض میباشد
حدیث مضطرب؛ ج 3، ص: 272
حدیث مُضطَرب: از اقسام خبر واحد.این عنوان از اصطلاحات علم درایه است.به حدیثی مضطرب اطلاق میکنند که متن یا سند آن
و یا هر دو، مختلف و متفاوت نقل شده باشد؛ خواه از یک راوي یا بیشتر. اضطراب در سند، مانند اینکه راوي گاه سند را مثلًا از
پدر، از جدش نقل کند و گاه از جدش بدون واسطه و گاهی از غیر آن دو، و اضطراب در متن، مانند اینکه حدیث را یک بار به
گونهاي (مثلًا با زیادي) و یک بار به گونهاي دیگر (با نقصان) نقل کند.اضطراب از اسباب ضعف حدیث به شمار میرود، به شرط
آنکه هر دو حدیث از لحاظ صحّت و غیر آن، برابر باشند و یکی بر دیگري ترجیح نداشته باشد؛ و در صورت ترجیح، مانند اینکه
راوي یکی اضبط (() اضبط) از راوي دیگري باشد، روایت اضبط مقدم میشود. 1 البته در جایی که اضطراب موجب اختلاف در
حکم یا خدشه در سند روایت نگردد و حدیث، دیگر شرایط صحّت را داشته باشد، حجّت خواهد بود و به مفاد آن عمل میشود. 2
(() خبر واحد)
حدیث مضمر؛ ج 3، ص: 272
حدیث مُضمَر: از اقسام خبر واحد.حدیث مضمر- که از اصطلاحات علم درایه است- به حدیثی اطلاق میشود که نام معصوم علیه
.« قُلْتُ لَهُ » یا « سَئَلْتُهُ » السّلام از آن حذف و ضمیر غایب جایگزین آن شده باشد، مانند تعبیرهاي
؛ 2 الدرایۀ (شهید ثانی)/ 53 (6) . 113 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سید حسن صدر)/ 224 - 1 وصول الاخیار/ 112 (5) .221 / 4) اصول الفقه 2 )
.387 / مقباس الهدایۀ 1
صفحه 192 از 457
ص: 273
عالمان علم رجال اضمار در سند حدیث را از اسباب ضعف آن شمردهاند، مگر در صورتی که قراینی بر رجوع ضمیر به معصوم
خبر واحد) ()) «1» . علیه السّلام دلالت کند، که در این صورت، روایت با دارا بودن شرایط پذیرفته و به مضمون آن عمل میشود
حدیث معتبر؛ ج 3، ص: 273
حدیث معتبر: از اقسام خبر واحد.عنوان یاد شده از اصطلاحات علم درایه و عبارت است از حدیثی که همه یا اکثر فقها به آن عمل
نموده یا بر اعتبارش اقامۀ دلیل کردهاند. حدیث معتبر به این معنا اعمّ از حدیث مقبول (() حدیث مقبول) است. 1 برخی آن را این
گونه تعریف کردهاند: حدیثی که اعتبار آن یا به جهت صحیح، حسن یا موثّق بودن سند آن است، یا به جهت وجود آن در اصول
حدیثیِ مورد اعتماد تمامی فقها، همچون اصول حدیثی زراره، محمد بن مسلم، فضیل بن یسار، صفوان بن یحیی، یونس بن عبد
اللّ بن حلبی، فضل بن شاذان و حفص بن غیاث، و یا به جهت نقل آن توسط کسی که
􀀀
الرحمان، احمد بن محمد بن ابی نصر، عبید ه
همۀ فقها به روایات او عمل میکنند، مانند عمار ساباطی (() اصحاب اجماع) و یا به جهاتی دیگر. 2 (() خبر واحد)
حدیث معضل؛ ج 3، ص: 273
حدیث مُعْضَل: از اقسام خبر واحد.حدیث معضل- از اصطلاحات علم درایه و- حدیثی را گویند که از اسناد آن دو راوي یا بیشتر
سقط شده باشد. برخی جایگاه سقوط راوي را به میانۀ اسناد اختصاص داده و گفتهاند: حدیث معضل حدیثی است که از وسط
اسناد آن، دو راوي یا بیشتر افتاده باشد. برخی تعمیم داده و گفتهاند: حدیث معضل حدیثی است که از ابتدا یا میانه یا آخر اسناد
آن، دو راوي یا بیشتر سقط شده باشد. حدیث
282 ؛ اصول / 1 مقباس الهدایۀ 1 (2) .251 -250 / 284 ؛ الرواشح السماویۀ/ 243 ؛ طرائف المقال 2 -283 / 1) وسائل الشیعۀ 30 )
.174 - 2 نهایۀالدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 171 (3) . الحدیث و احکامه/ 91
ص: 274
معضل به این معنا از اقسام حدیث مرسل است (() حدیث مرسل).گاهی حدیث معضل بر حدیثی اطلاق میشود که مشکل در مفاد
خبر واحد) ()) «1» . آن است نه در سند
حدیث معلّق؛ ج 3، ص: 274
حدیث مُعَلَّق: از اقسام خبر واحد.عنوان فوق اصطلاحی در علم درایه است.به حدیثی معلّق گویند که از ابتداي سند آن یک راوي یا
امام صادق » : بیشتر افتاده باشد.برخی، آن را بر حدیثی که تمامی سند آن سقط شده باشد نیز اطلاق کردهاند، مانند اینکه گفته شود
بدون آنکه سلسلۀ سند آن ذکر گردد. 1حدیث معلّق از اقسام حدیث مرسل است (() حدیث مرسل). … « علیه السّلام چنین فرمود
(() خبر واحد)
حدیث معلّل؛ ج 3، ص: 274
حدیث مُعَللَّ: از اقسام خبر واحد.حدیث معلّل در اصطلاح علم درایه به حدیثی اطلاق میشود که به حسب ظاهر، متن و سند آن
بدون اشکال، لیکن در واقع در متن یا سند دچار ضعف دقیق و ظریفی باشد که تنها افراد خبره و صاحب نظر در فن حدیث متوجه
اشکال آن میشوند. 1 حدیث معلّل بدین معنا اعتبار ندارد؛ از این رو، آن را از اقسام حدیث ضعیف (() حدیث ضعیف)
صفحه 193 از 457
برشمردهاند؛ هرچند در اصطلاح متأخران، حدیث صحیح شمرده شود. 2حدیث معلّل در کلمات متأخران به حدیثی اطلاق میشود
که علّت حکم در آن ذکر شده باشد. اصولیان در مقام تعارض دو حدیث، معلّل را بر غیر معلّل مقدم، و ذکر علّت را از اسباب
ترجیح دانستهاند. 3 لیکن برخی، معلّل بودن را از مرجّحات ندانستهاند. 4 (() خبر واحد)
- 1 وصول الاخیار/ 111 (3) .188 - 1 نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 187 (2) .201 - 1) نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 200 )
/ 261 ؛ ریاض المسائل 13 / 222 ؛ الرسائل الفقهیۀ (خواجویی) 1 -221 / 3 مسالک الافهام 7 (5) .370 / 2 مقباس الهدایۀ 1 (4) .112
.48 / 4 مهذّب الاحکام 23 (6) .214 -213
ص: 275
حدیث معنعن؛ ج 3، ص: 275
حدیث معنعن- که اصطلاحی در علم درایه است- حدیثی را گویند که بدون .« عن » حدیث مُعَنعَن: حدیث نقل شده با تکرار لفظ
احمدبن ادریس، عن محمد بن » : مانند «1» ، تکرار شده باشد « عَن » در سلسلۀ سند آن واژة ،« سَمعتُ » یا « حَدَّثَنی » « أخبَرَنی » ذکر الفاظِ
حدیث مسند) ()) «2 …» .« عبداللّ علیه السّلام
􀀀
حسّان، عن أبی محمد الرازي، عن سیف بن عمیره، عن اسحاق بن عمار، قال: قال ابو ه
حدیث مقبول؛ ج 3، ص: 275
حدیث مقبول: از اقسام خبر واحد.حدیث مقبول- از اصطلاحات علم درایه و- حدیثی است که فقها آن را پذیرفته و به مفادش عمل
کردهاند؛ خواه صحیح (() حدیث صحیح) باشد یا حسَن (() حدیث حسن) یا موثّق (() حدیث موثّق) و یا ضعیف (() حدیث
ضعیف).برخی، حدیث مقبول را از اقسام حدیث ضعیف برشمرده و گفتهاند: حدیث مقبول حدیث ضعیفی است که مشهور فقها به
آن عمل کردهاند. بنابر تعریف نخست، حدیث مقبول از اقسام مشترك بین چهار قسم اصلی حدیث به شمار میرود.برخی، حدیث
مقبول را حدیثی دانستهاند که عمل به آن یا نزد همه واجب است- مانند حدیثی که قراینی قطعی بر صحّت آن وجود دارد- یا نزد
مشهور- مانند حدیث صحیح- و یا نزد برخی، مانند حدیث حسن. 1 (() خبر واحد)
حدیث مقطوع؛ ج 3، ص: 275
حدیث مقطوع: از اقسام خبر واحد.عنوان یاد شده از اصطلاحات علم درایه است.حدیثی را مقطوع گویند که بعض راویان آن
ناشناخته باشند، یا اتصال اسناد آن به معصوم علیه السّلام معلوم نباشد.در اصطلاح عامه حدیث مقطوع، به هر حدیثی که بیانگر
گفتار یا کردار تابعین (() تابعی) باشد، اطلاق میشود. 1
1 (4) .166 - 1 وصول الاخیار/ 99 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 165 (3) .11 / 2) الکافی (کلینی) 1 ) . 1) وصول الاخیار/ 100 )
. نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 198
ص: 276
حدیث مقطوع به «2» . در کلمات فقها، حدیث مقطوع گاه مرادف حدیث منقطع به معناي اخص (() حدیث منقطع) آمده است
معناي نامعلوم بودن اتصال اسناد آن به معصوم علیه السّلام و نیز به معناي مصطلح نزد عامّه اعتبار ندارد. حدیث مقطوع به معناي
ناشناخته بودن بعض راویان آن در صورت اتصال به معصوم علیه السّلام مصداق حدیث ضعیف میباشد (() حدیث ضعیف). (()
خبر واحد)
صفحه 194 از 457
حدیث مناهی؛ ج 3، ص: 276
اللّ علیه و آله.حدیث مناهی را امام صادق علیه السّلام از پدرانش از رسول خدا
􀀀
حدیث مَناهی: حدیثی معروف از رسول خدا صلّی ه
اللّ علیه و آله نقل کرده و مشتمل بر نهی از بسیاري اعمال و رفتارهاي ناشایست و نیز برخی معاملات است. برخی از آنچه در
􀀀
صلّی ه
حدیث یاد شده نهی شده، مکروهاند، مانند خوردن و آشامیدن در حال جنابت، ادرار کردن زیر درخت میوه و مسواك کردن در
حمام؛ و برخی حرام، مانند غیبت کردن و گوش فرادادن به آن، نواختن آلات لهو، از قبیل تار و طنبور.بخشی دیگر از حدیث
شریف متضمن احکام وضعی، همچون بطلان است، مانند بیع مالیس عنده (() بیع مالیس عنده)، بیع حَبَل الحبله (() بیع حبل الحبله)
و بیع مُحاقله 1 (() بیع محاقله).
حدیث منقطع؛ ج 3، ص: 276
حدیث منقطع: از اقسام خبر واحد.حدیث منقطع- اصطلاحی در علم درایه و- در دو معنا به کار رفته است؛ یکی اعم و دیگر
اخص.حدیث منقطع به معناي اعم عبارت است از حدیثی که اسناد آن تا معصوم علیه السّلام به گونۀ متصل و پیوسته نباشد؛ خواه
انقطاع از ابتداي سند باشد یا از وسط و یا از آخر آن، و خواه راويِ افتاده یکی باشد یا بیشتر.
18 .فرهنگ فقه مطابق -3 / 1 من لایحضره الفقیه 4 (3) .480 / 66 ؛ مدارك الاحکام 8 / 48 ؛ المهذّب البارع 1 / 2) ذکري الشیعۀ 1 )
مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج 3، ص: 277
حدیث منقطع به معناي اخص حدیثی است که از وسط سلسلۀ سند آن یک راوي و یا- به قول برخی- بیشتر از یک راوي افتاده
حدیث مرسل). (() خبر واحد) ()) «1» باشد. حدیث منقطع از اقسام حدیث مرسل است
حدیث موثّق؛ ج 3، ص: 277
حدیث مُوَثَّق: از اقسام خبر واحد.حدیث موثّق از اصطلاحات علم درایه است.حدیثی را موثّق گویند که راویان آن به رغم فساد و
انحراف اعتقادي، همچون واقفی (() واقفیه) یا از عامه بودن (() مخالف)، از سوي امامیه توثیق شده باشند، یا حدیثی که بعض
راویان آن چنین و بعض دیگر، امامی و عادل یا ممدوح باشند. حدیث موثّق، حدیث قوي (() حدیث قوي) نیز نامیده شده است.
1در اینکه خبر موثّق مطلقا حجّت است یا مطلقا حجّت نیست و یا در صورت عمل مشهور به مفاد آن حجّت است و در غیر آن
صورت حجّت نیست، بین متأخران اختلاف است. 2 (() خبر واحد)
حدیث موضوع؛ ج 3، ص: 277
حدیث موضوع: حدیث جعلی.حدیث موضوع- که اصطلاحی در علم درایه است و- حدیثی را گویند که به دروغ به معصوم علیه
السّلام نسبت داده شده باشد. ساختگی بودن حدیثی گاه با اقرار جعل کنندة آن و گاهی از قراین و شواهد معلوم میشود. 1
حدیث موقوف؛ ج 3، ص: 277
حدیث موقوف: حدیث نقلشده از اصحاب بدون اتصال به معصوم علیه السّلام.حدیث موقوف- از اصطلاحات علم درایه- حدیثی
را گویند که سلسلۀ اسناد آن به راوي ختم میشود و به معصوم علیه السّلام منتهی نمیگردد؛ چنان که در برخی روایات، دیده
میشود که راویان در اسناد
صفحه 195 از 457
.400 -398 / 1 مقباس الهدایۀ 1 (4) .26 2 (3) .24 - 1 الدرایۀ (شهید ثانی)/ 23 (2) .197 - 1) نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 196 )
ص: 278
خود، بر زراره یا یکی دیگر از اصحاب امامان معصوم علیهم السّلام توقف کرده و به امام علیه السّلام اسناد ندادهاند.در حقیقت
چنین روایتی حدیث نیست، بلکه گفتۀ راوي است، مگر آنکه قراینی وجود داشته باشد که به طور عادت موجب اطمینان به صدور
و فقها بدان تمسک «1» . آن از معصوم علیه السّلام گردد، مانند موقوفۀ اذَینَه که در موضوع ارث زوجۀ داراي فرزند وارد شده است
جستهاند.برخی گفتهاند: در اصطلاح، حدیث موقوف به دو قسم مطلق و مقیّد تقسیم میشود. موقوف مطلق، روایتی است که از
اللّ علیه و آله یا یکی از اصحاب ائمه علیهم السّلام نقل شده باشد، و موقوف مقیّد روایتی است که از غیر
􀀀
صحابی پیامبر صلّی ه
صحابی نقل شده باشد که به صورت مقیّد به کار میرود و گفته میشود: فلانی بر فلانی توقف کرده است.حدیث موقوف حجّت
«2» . نیست، مگر آنکه قراینی بر صدور آن از معصوم علیه السّلام دلالت کند
حدیث مهجور؛ ج 3، ص: 278
حدیث مهجور [حدیث متروك]: حدیثی که به مفادش عمل نکردهاند.حدیث مهجور- از اصطلاحات علم درایه و- از اقسام خبر
واحد (() خبر واحد) به شمار میرود و حدیثی را گویند که فقها به مضمون آن عمل نکردهاند. 1
حدیث میسور؛ ج 3، ص: 278
المَیْسُورُ لایَسْقُطُ » : حدیث مَیسور: حدیثی معروف.منظور از آن، حدیثی است به نقل از امیرمؤمنان علی علیه السّلام که فرمود
مراد این است که در موارد سقوط بعض اجزا یا شرایطِ مرکب شرعی، مانند .« بِالمَعْسُورِ؛ مقدور به سبب غیر مقدور ساقط نمیشود
نماز و حج بر اثر عدم قدرت بر انجام دادن آن، باقی اجزا و شرایط ساقط نمیشود، مثل آنکه در نماز به جهت تنگی وقت نتواند
سوره را بخواند یا به جهتی نتواند رو به قبله نماز بگزارد یا ناگزیر از ارتکاب بعضی موانع- همچون نماز خواندن در لباس نجس-
گردد. در همۀ موارد یاد شده
.508 / 1 التنقیح الرائع 3 (3) .185 - 105 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 184 - 2) وصول الاخیار/ 104 ) .96 / 1) الکافی (کلینی) 7 )
ص: 279
البته مدرکی براي اینکه «1» . وجوب باقی اجزا و شرایط نماز ساقط نمیشود؛ بلکه باید آن مقدار را که توان آن را دارد به جا آورد
لیکن آنچه در آن کتاب «2» ؛ حدیث میسور از امیر مؤمنان علیه السّلام است، یافت نشد. برخی آن را از عوالی اللئالی نقل کردهاند
لایُترَكُ المَیْسُورُ بِالمَعْسُورِ؛ مقدور به سبب غیر » : اللّ علیه و آله و بدین مضمون است
􀀀
موجود میباشد، به نقل از رسول خدا صلّی ه
قاعدة میسور) ()) «3» .« مقدور ترك نمیشود
حدیث نادر؛ ج 3، ص: 279
() حدیث شاذّ
حدیث نفس؛ ج 3، ص: 279
حدیث نَفْس: در خاطر گذرانیدن، تصور کردن.عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات به کار رفته است.کسی که از روي تقیّه
(() تقیّه) در نماز جماعت مخالف (() مخالف) شرکت کرده، واجب است قرائت را، هر چند به نحو حدیث نفس بخواند. 1 برخی
صفحه 196 از 457
گفتهاند: مراد از حدیث نفسِ ذکر شده در روایات مبالغه در اخفات و آهسته خواندن قرائت است نه در خاطر گذرانیدن آن؛ لیکن
بسیاري آن را به معناي لغوياش (در خاطر گذرانیدن) گرفته و هنگام شدّت تقیّه آن را جایز دانستهاند. 2یاد کردن خداوند و گفتن
هنگام وسوسه و حدیث نفس به افکار پلید و شیطانی، مستحب، 3 و حدیث نفس به امور دنیایی در نماز مکروه است. « اللّ
􀀀
ه الّا ه 􀀀 لا ال »
4
حدیث نفی غَرَر؛ ج 3، ص: 279
() حدیث غرر
حدیث یَد؛ ج 3، ص: 279
() حدیث علی الید
حدید چینی؛ ج 3، ص: 279
حدید چینی: نوعی سنگ.حدید چینی به گفتۀ بعضی، سنگی است سیاه و سفید که از آن نگین
321 ؛ ذکري / 1 الإستبصار 1 (4) .58 / 3) عوالی اللئالی 4 ) .390 -389 / 2) فرائد الاصول 2 ) .539 / 1) القواعد الفقهیۀ (مکارم) 1 )
4 جواهر (7) .167 / 3 وسائل الشیعۀ 7 (6) .472 / 2 کتاب الصلاة (شیخ انصاري) 2 (5) .235 / 322 ؛ الرسائل الأحمدیۀ 1 / الشیعۀ 3
.38 / ی 3 􀀀 92 ؛ العروة الوثق / الکلام 11
ص: 280
میسازند. گفتۀ دیگر آن است که حدید چینی همان خُماهَن یا خماهان است، که سنگی است بسیار سخت و تیره رنگ، مایل به
از آن به مناسبت در باب صلات نام بردهاند.به انگشت کردن انگشتري حدید چینی مستحب «1» . سرخی و گویند نوعی آهن است
بنابر یکی بودن آن دو، به دست کردن انگشتري حدید «3» . لیکن در نماز از به دست کردن خماهان نهی شده است «2» ، است
چینی در حال نماز مکروه خواهد بود.
حدید؛ سوره؛ ج 3، ص: 280
حدید؛ سوره: پنجاه و هفتمین سورة قرآن کریم.از آن در باب صلات نام بردهاند.تلاوت سورة حدید و نیز مداومت بر آن در
نمازهاي واجب 1 همچنین قرائت آن تا پایان آیۀ ششم (عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُور) در رکعت سوم نافلۀ مغرب مستحب است. 2سورة
حدید از مسبّحات (() مسبّحات) است که خواندن آنها قبل از خواب استحباب دارد. 3
حذار؛ ج 3، ص: 280
حذارِ: کلمهاي در مقام هشدار از خطر (مواظب باش).عنوان یاد شده به مناسبت در باب دیات به کار رفته است.چنانچه کسی بر اثر
عبور از منطقۀ تیر اندازي مورد اصابت تیر قرار گیرد و مجروح یا کشته شود، در صورتی که وي حق عبور از آن جا را داشته و تیر
انداز نیز هشدار لازم را به او داده، و شخص ضمن توجه به هشدار، فرصت کافی براي دور شدن از محل خطر را داشته باشد، لیکن
بر اثر بی اعتنایی دور نشود و مورد اصابت تیر قرار گیرد، ضمانتی متوجۀ عاقلۀ تیر انداز نخواهد بود. 1
صفحه 197 از 457
حذاقت؛ ج 3، ص: 280
() مهارت
1 کشف الغطاء (4) .265 / 3) جواهر الکلام 8 ) .45 / 92 ؛ کشف الغطاء 3 / 2) وسائل الشیعۀ 5 ) .« خماهان » 1) لغت نامۀ دهخدا/ واژة )
1 (7) .290 -289 / 226 ؛ مستدرك الوسائل 4 / 3 وسائلالشیعۀ 6 (6) .479 / 2 کشفالغطاء 3 (5) .147 / 478 ؛ وسائل الشیعۀ 6 /3
.69 -68 / جواهر الکلام 43
ص: 281
حذف؛ ج 3، ص: 281
حَ ذف: انداختن حرفی از یک کلمه یا کلمهاي از یک جمله/ خَ ذف (() خذف).از آن به معناي نخست، در باب صلات سخن
گفتهاند.در اینکه وصل تکبیرة الاحرام به ماقبل آن از دعا و الفاظی که براي نیّت گفته میشود جایز است یا نه، اختلاف است. قول
حذف کردن همزة وصل هنگام «1» . هنگام وصل حذف میشود « اللّ
􀀀
ه » دوم به مشهور نسبت داده شده است. بنابر قول اوّل همزة
وصل آن به ماقبل، واجب و حذف همزة قطع از روي عمد موجب بطلان نماز است. در صورت عمدي نبودن، تنها آن کلمه باطل
است و چنانچه پس از گذشت از محل متذکر گردد، نمازش صحیح است و اگر پیش از آن یادش بیاید کلمه را به گونۀ صحیح
جایز دانستهاند؛ لیکن « اللّ الصمد
􀀀
ه » در سورة توحید را هنگام وصل کردن آن به « احَ د » برخی فقها حذف تنوین «2» . اعاده میکند
«3» . بسیاري در آن اشکال کردهاند
حرّ؛ ج 3، ص: 281
حُرّ: مرد آزاد، مقابل برده (() آزادي). (() بردگی)
حِراء؛ ج 3، ص: 281
() غار حراء
حرارت؛ ج 3، ص: 281
() گرمی
حراست؛ ج 3، ص: 281
() نگهبانی
حرام؛ ج 3، ص: 281
() حرمت
حرامزاده؛ ج 3، ص: 281
صفحه 198 از 457
حرامزاده: زنازاده.عنوان یاد شده به مناسبت در باب حدود به کار رفته است.نسبت حرامزادگی- و مانند آن- دادن به کسی، به
جهت عدم صراحت در زنازاده بودن [زیرا ممکن است مراد، فرزند آمیزش حرام، همچون آمیزش با همسر در حال حیض یا روزه و
یا احرام باشد]
(3) .318 / 2) مهذّب الاحکام 6 ) .178 -177 / 118 ؛ مهذّب الاحکام 6 / 464 ؛ مستند العروة (الصلاة) 3 -463 / ی 2 􀀀 1) العروة الوثق )
.522 / ی 2 􀀀 العروة الوثق
ص: 282
قذف (() قذف) به شمار نمیرود و نسبت دهنده تنها تعزیر (() تعزیر) میشود.از برخی قدما یکسان بودن نسبت حرامزادگی با
نسبت زنازادگی نقل شده است. البته اگر قرینهاي دلالت کند که مراد گوینده از حرامزادگی زنازادگی است یا عرف آن را نسبت
زنازاده) ()) «1» . زنازادگی بداند، قذف به شمار میرود و حدّ آن بر نسبت دهنده جاري میشود
حرامگوشت؛ ج 3، ص: 282
() حیوان
حَربی؛ ج 3، ص: 282
() اهل حرب
حَرَّتَین؛ ج 3، ص: 282
() بین الحرّتین
حَرَج؛ ج 3، ص: 282
() قاعدة عسر و حرج
حرز؛ ج 3، ص: 282
حِرز: جاي مطمئن/ نوشتهاي در بردارندة اذکاري خاص براي دفع آفات و بلاها (() تعویذ).حرز به مفهوم نخست، به معناي محلّ
امن و مطمئن جهت حفظ مال از دستبرد دیگران است؛ از این رو، هنگامی که چیزي را در جاي مطمئنی میگذارند و بدین وسیله
آن را از دستبرد دیگران محفوظ میدارند، میگویند آن را احراز کردهاند. 1حرزِ هر مالی در عرف متناسب با آن مال است، به
عنوان مثال، حرز طلا و جواهر، پول و اشیاي قیمتی، صندوق محکم قفل دار؛ حرز لوازم خانه و اجناس درون مغازه، اتاق، کمد و
مغازه و حرز چهار پایان محلّ نگهداري آنها، مانند طویله و اسطبل است. 2 بنابر این، جاهایی که آمد و شد در آنها همگانی است،
مانند حمامها، کاروانسراها، قهوه خانهها، مهمانسراها و مساجد، حرز محسوب نمیگردند. 3 از این عنوان در باب حدود سخن
گفتهاند.سرقت از حرز: از شرایط ثبوت حدّ سرقت (() سرقت) دزدیدن مال از حرز است. بنابر این، دزدیدن از غیر حرز، همچون
معابر عمومی موجب ثبوت حدّ نمیگردد. 4 برخی، مراقب بودن صاحب مال نسبت به مال خود را در اماکن عمومی، حرز آن مال
دانستهاند. 5 در
503 ؛ الروضۀ -499 / 2 جواهر الکلام 41 (3) .« حرز » 1 لسان العرب/ واژة (2) .473 / 411 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 1) جواهر الکلام 41 )
صفحه 199 از 457
.23 / 5 المبسوط 8 (6) .500 -499 / 4 جواهر الکلام 41 (5) . 3 النهایۀ/ 714 (4) .245 -243 / البهیۀ 9
ص: 283
مقابل، برخی گفتهاند: مراقبت، حراست از مال است نه حرز آن؛ زیرا حرز چیزي است که فی نفسه براي نگهداري اموال درست
برخی گفتهاند: دزدیدن درِ حرز، مانند درِ خانه یا چیزي از خود ساختمان، همچون قفل و نیز «6» . شده باشد، مانند صندوق و کمد
از منزلی که درهاي آن باز است، لیکن انسانی بیدار در آن است، سرقت از حرز به شمار میرود؛ لیکن در مورد اخیر، در صورتی
دیگر احکام: در اینکه دزدیدن پردة کعبه، سرقت از حرز به «7» . که انسان موجود در خانه خوابیده باشد، سرقت از حرز نخواهد بود
بنابر قول مشهور، دزدیدن چیزي از جیب و آستین لباس رویین، سرقت از حرز محسوب «8» . شمار میرود یا نه، اختلاف است
بعضی، جیب بیرونی زیپ «9» . نمیشود؛ برخلاف جیب و آستین لباس زیرین و نیز بنابر تصریح برخی، جیب درونی لباس رویین
دفن کردن مال در زیر زمین حرز آن محسوب میشود؛ لیکن برخی، آن را به دفن کردن «10» . دار و مانند آن را نیز حرز دانستهاند
سرقت میوه از درخت بنابر مشهور، سرقت از حرز به شمار نمیرود، «11» . در آبادي مقیّد کرده و دفن در بیابان را حرز ندانستهاند
مگر آنکه درخت در داخل حرز همچون باغ دربسته باشد، که در این صورت، برخی آن را سرقت از حرز شمردهاند. بعضی نیز
«13» . قبر براي کفن حرز محسوب میشود «12» . سرقت میوه از درخت را مطلقا موجب ثبوت حدّ سرقت ندانستهاند
حرص؛ ج 3، ص: 283
حِرص: میل شدید به چیزي یا براي به دست آوردن چیزي.از آن به مناسبت در بابهاي اجتهاد و تقلید، حج، تجارت و شهادات
سخن گفتهاند.
.246 / 515 ؛ مجمع الفائدة 13 -514 / 7). جواهرالکلام 41 ) .514 - 503 و 513 -501 / 483 ؛ جواهرالکلام 41 / 6) کتاب السرائر 3 )
؛507 -506 (12) . 449 و 504 / 11 ) جواهر الکلام 41 ) .486 / 10 ) تحریر الوسیلۀ 2 ) .506 -504 (9) .504 / 8) جواهر الکلام 41 )
.87 / 13 ) مهذّب الاحکام 28 ) .485 / تحریر الوسیلۀ 2
ص: 284
از نشانههاي شقاوت «1» ، حرص ورزیدن نسبت به دنیا صفتی ناپسند است که در احادیث متعدد نکوهش شده و از ریشههاي کفر
شمرده شده است.بنابر قول برخی از شرایط «4» و دعوت کنندة به ارتکاب گناهان «3» سبب معصیت حضرت آدم و حوّا «2» ، انسان
حریص، از جمله «5» . مرجع تقلید، علاوه بر عدالت، حریص نبودن بر دنیا است. بنابر این، تقلید از مجتهد حریص به دنیا جایز نیست
از آداب تجارت، میانه روي در کسب است؛ به گونهاي که نه سر از آزمندي در «6» . افرادي است که مشورت با آنان مکروه است
از اسباب تهمت که موجب عدم پذیرش گواهی شاهد میشود، حریص «7» . آورد و نه خود و خانوادهاش در مضیقه قرار گیرند
بودن وي بر اداي شهادت است؛ بدین معنا که پیش از درخواست قاضی مبادرت به اداي شهادت کند. در اینکه حرص بر اداي
برخی بر ردّ شهادت در «8» . اللّ ، اختلاف است
􀀀
شهادت مطلقا موجب ردّ شهادت میشود یا تنها در حقوق متعلّق به مردم، نه حقّ ه
«9» . حقّ النّاس اشکال کردهاند
حَرْصَه؛ ج 3، ص: 284
() حارصه
حُرْض؛ ج 3، ص: 284
صفحه 200 از 457
() اشنان
حرف؛ ج 3، ص: 284
حرف: هریک از نشانههاي نوشتاري/ سخن (() تکلّم).حرف به معناي نخست عبارت است از هر یک از نشانههاي نوشتاري که
از آن در بابهاي طهارت، صلات و دیات سخن گفتهاند.طهارت: مسّ .« ا، ب و ت » مجموع آنها الفبا را تشکیل میدهند، مانند
حروف قرآن بدون طهارت بنابر مشهور جایز نیست. 1صلات: اداي صحیح حروف در قرائت و اذکار واجب، شرط صحّت نماز
است و چنانچه کسی عمداً غلط تلفظ کند،
/ 6) وسائل الشیعۀ 12 ) .5 / 27 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / ی 1 􀀀 5) العروة الوثق ) .19 /8 (4) .317 (3) .290 (2) .289 / 1) الکافی (کلینی) 2 )
9) مجمع ) .281 -280 / 214 ؛ مفاتیح الشرائع 3 / 129 ؛ مسالک الافهام 14 / 8) الدروس الشرعیۀ 2 ) .501 / 7) تحریر الوسیلۀ 1 ) .46
.319 -314 / 1 جواهر الکلام 2 (10) .400 / الفائدة 12
ص: 285
نمازش باطل میشود. لیکن اگر از روي سهو غلط بخواند، چنانچه پس از گذشت از محلّ آن متذکر گردد نمازش صحیح است و
تجوید).تکلّم عمدي به دو حرف معنا دار موجب بطلان ()) «2» . اگر پیش از آن یادش بیاید کلمه را به گونۀ صحیح اعاده میکند
نماز است. همچنین است تکلّم به دو حرف بی معنا (مهمل)؛ هرچند برخی در بطلان نماز به آن اشکال کردهاند. تکلّم عمدي به
است- نیز موجب بطلان نماز است؛ هر چند برخی در این صورت نیز در « ی􀀀 وَق » که فعل امر از - « قِ» یک حرف معنا دار، مانند
دیات: اگر کسی به «3» . بطلان نماز به آن تردید کردهاند. بعضی تکلّم به یک حرف مهمل را نیز موجب بطلان نماز دانستهاند
جنایت بعض زبان دیگري را قطع کند؛ به گونهاي که وي نتواند برخی حروف را ادا نماید، دیۀ او بر حسب حروف بیست و هشت
گانه تعیین و محاسبه میگردد (() حروف معجم)؛ بدین گونه که دیه به حروف یاد شده توزیع میشود و آسیب دیده به نسبت
لیکن اگر حرفی را ناقص ادا کند، به میزان نقصان «4» ؛ حروفی که قدرت بر تکلّم آنها را از دست داده، دیه دریافت میکند
حروف حلقی) (() حروف شمسی) (() حروف قسم) (() حروف قمري) (() حروف مبانی) ()) «5» . میتواند ارش (() ارش) بگیرد
(() حروف متجانس) (() حروف یرملون)
حرکت؛ ج 3، ص: