گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
حرف خ؛ ج 3، ص: 411







اشاره
خائن- خیمه
ص: 413
خائن؛ ج 3، ص: 413
() خیانت
خائنۀ الأعین؛ ج 3، ص: 413
اشاره کردن با چشمها به امري است که « خائنۀ الأعین » خائنۀ الاعیُن: اشاره کردن با چشمها به امري بر خلاف ظاهر حال.مراد از
از اختصاصات پیامبر اکرم « خائنۀ الأعین » ظاهر حال نشان دهندة خلاف آن است. این عنوان در باب نکاح به کار رفته است.حرمت
اللّ علیه و آله است (() اختصاصات النّبی). مراد از آن اشاره کردن با چشمها به امري مباح- مانند کشتن یا زدن کسی که
􀀀
صلّی ه
مستحق آن است- میباشد؛ در حالی که ظاهر حال بیانگر خلاف آن است. این امر بر دیگران حرام نیست، مگر آنکه امرِ مورد
اللّ علیه و آله اختصاص
􀀀
اشاره حرام باشد، مانند زدن یا کشتن به ناحق یا اهانت به مؤمنی. برخی، حرمت آن را بر رسول خدا صلّی ه
«1» . به غیر حال جنگ دادهاند
خاتمیّت؛ ج 3، ص: 413
اللّ علیه و آله.خاتمیّت، مقام ختم کننده بودن پیامبري انبیا و یکی از مقامات رسول گرامی
􀀀
خاتمیّت: از مقامات رسول خدا صلّی ه
اللّ علیه و آله است که با بعثت آن وجود مبارك سلسلۀ نبوّت به پایان رسید و پس از آن حضرت،
􀀀
اسلام، حضرت محمّد صلّی ه
اللّ علیه و آله
􀀀
پیامبري نخواهد آمد. این عنوان به مناسبت در باب طهارت و نکاح به کار رفته است.از خصایص پیامبر اسلام صلّی ه
که در قرآن بدان تصریح شده است 1 و از ضروریات دین به شمار میرود، مقام خاتمیت ایشان است که اعتقاد به آن، واجب و
منکر آن کافر است. 2 (() پیامبر اسلام)
2 المقنعۀ/ 30 ؛ الکافی فی الفقه/ 79 ؛ الرسائل العشر (شیخ طوسی)/ 97 ؛ کتاب (3) . 1 احزاب/ 40 (2) .127 / 1) جواهر الکلام 29 )
.529 / الطهارة (اراکی) 1
ص: 414
صفحه 278 از 457
خادم؛ ج 3، ص: 414
() استخدام
خار؛ ج 3، ص: 414
خار: تیغ روي ساقۀ برخی گیاهان.عنوان یاد شده به مناسبت در باب حج به کار رفته است.در حرمت کندن گیاهان حرم (() حرم)
«1» . فرقی بین گیاه خار دار و غیر آن نیست
خارپشت؛ ج 3، ص: 414
خارپشت: جوجه تیغی.از احکام آن در بابهاي طهارت، حج و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.خار پشت جزء مسخشدگان (() مسوخ)
و حرام گوشتان است؛ لیکن بنابر قول مشهور پاك میباشد. 1 کفّارة کشتن جوجه تیغی در حال احرام (() احرام) بنابر قول مشهور
یک بزغاله است. 2 برخی قدما کفّارة آن را برّة نري که از شیر گرفته شده و چرنده است دانستهاند. 3
خارجی؛ ج 3، ص: 414
() خوارج
خاریدن؛ ج 3، ص: 414
خاریدن: ناخن یا چیزي مانند آن را بر جایی از بدن کشیدن.از احکام آن در باب حج سخن گفتهاند.خاریدن سر یا بدن، بدون
آنکه موجب خون آمدن گردد براي محرم جایز است. 1در حرمت یا کراهت آن در صورتی که موجب خون آمدن گردد، در غیر
حال ضرورت اختلاف است. بنابر قول به حرمت، ثبوت کفّاره نیز اختلافی است. 2ازالۀ مو از بدن بر محرم حرام است؛ 3 لیکن
خاریدن بدن، هرچند به طور اتفاق موجب کنده شدن مویی گردد، بنابر تصریح برخی حرام نیست. 4 خاراندن سر با ناخن بر محرم
مکروه است، لیکن با سر انگشتان کراهت ندارد. 5
؛ 3 اشارة السبق/ 128 ؛ غنیۀ النزوع/ 163 (4) .243 /20 2 (3) .296 / 83 و 36 -81 / 1 جواهر الکلام 6 (2) .404 / 1) مستند الشیعۀ 11 )
5 سداد (9) .382 -381 4 (8) .377 3 (7) .411 -408 / 2 جواهر الکلام 18 (6) . 1 تبصرة المتعلمین/ 91 (5) . الکافی فی الفقه/ 206
. العباد/ 304
ص: 415
خاص؛ ج 3، ص: 415
() عام و خاص
خاصره؛ ج 3، ص: 415
خاصره: تهیگاه، میان سرِ سرین و کوتاهترین استخوان پهلو.عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات و حدود به کار رفته
تخ ّ ص ر). در اجراي حدّ رجم (() رجم)، مرد رجم شونده تا تهیگاه درون ()) «1» است.نهادن دست بر خاصره در نماز مکروه است
صفحه 279 از 457
«2» . گودالی قرار داده میشود
خاصّه؛ ج 3، ص: 415
() شیعه
خاك؛ ج 3، ص: 415
خاك: موادّ ناپیوستۀ پوشانندة قسمتهاي زیادي از زمین.از احکام آن در بابهاي طهارت، صلات، و اطعمه و اشربه سخن
گفتهاند.طهارت: بنابر قول مشهور، براي تطهیر ظرفی که با ولوغ سگ (() ولوغ) نجس شده، نخست باید آن را خاك مال کنند،
سپس آب بکشند. 1 برخی، خوك را نیز در حکم یاد شده به سگ ملحق کردهاند 2 (() خاك مالی).خاك به عنوان بارزترین
مصداق زمین (() زمین) از مطهِّرات (() مطهِّرات) است که ته کفش و کف پاي نجس با راه رفتن و مسح کردن بر روي آن- پس
از زوال عین نجاست- پاك میگردد. 3از چیزهایی که تیمّم بر آنها صحیح است خاك پاك است. 4 مستحب است پس از
گذاشتن میّت در قبر و باز کردن گرههاي کفن، گونۀ راست او را روي خاك بگذارند و بالشی از خاك زیر سرش بسازند؛ 5 چنان
که مستحب است حاضران- جز خویشاوندان میّت- با پشت دست سه بار بر قبر خاك بریزند. 6این کار براي نزدیکان میّت کراهت
دارد. 7صلات: بنابر قول برخی، بیرون آوردن خاك مسجد- جز خاك حاصل از نظافت و جارو کردن- حرام است. برخی، آن را
مکروه دانستهاند. 8
/ 3 جواهرالکلام 6 (5) . 2 إصباح الشیعۀ/ 26 (4) .361 / 1 جواهر الکلام 6 (3) .347 / 2) جواهر الکلام 41 ) .38 / ی 3 􀀀 1) العروة الوثق )
.107 -105 /14 8 (10) .334 7 (9) .310 / 6 جواهر الکلام 4 (8) . 344 م 628 / 5 توضیح المسائل مراجع 1 (7) .118 /5 4 (6) .303
ص: 416
()) «9» از چیزهایی که سجده بر آنها صحیح، بلکه افضل از همه است، خاك پاك، بویژه تربت امام حسین علیه السّلام است
تربت).اطعمه و اشربه: خوردن گِل (خاك آمیخته با آب) حرام است، لیکن در اینکه خوردن خاك نیز حرام است یا نه، اختلاف
«10» . است. البته خوردن مقداري از تربت امام حسین علیه السّلام به قصد شفا اشکال ندارد
خاکروبه؛ ج 3، ص: 416
() زباله
خاکستر؛ ج 3، ص: 416
خاکستر: موادّ حاصل از سوختن هیزم و مانند آن.از آن در باب طهارت و صلات سخن گفتهاند.اگر نجس العین یا شیء متنجس،
مانند چوب به وسیلۀ آتش به خاکستر تبدیل شود، استحاله (() استحاله) تحقق مییابد و در نتیجه پاك میگردد. برخی، در شیء
متنجس استحاله را موجب طهارت ندانستهاند. 1تیمّم بر خاکستر صحیح نیست؛ خواه خاکستر درختان و گیاهان باشد یا خاکستر
خاك. 2 برخی تیمّم بر خاکستر خاك را صحیح دانستهاند. 3 همچنین بنابر قول مشهور، 4 سجده بر خاکستر صحیح نیست، اگر چه
خاکستر سنگ یا خاك باشد. 5بنابر تصریح برخی، دفن جسدي که سوخته و تبدیل به خاکستر شده، بنابر احتیاط، لازم است. 6
(11) .164 / 358 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -355 / 10 ) جواهرالکلام 36 ) . 587 م 1083 / 397 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / ی 2 􀀀 9) العروة الوثق )
3 نهایۀ (13) .132 -131 / 898 ؛ جواهر الکلام 5 / 317 ؛ مفتاح الکرامۀ 2 -316 / 2 الحدائق الناضرة 4 (12) .326 / 1 مستند الشیعۀ 1
صفحه 280 از 457
؛252 / 557 ؛ مستندالشیعۀ 5 / 5 الروضۀ البهیۀ 1 (15) .154 / 4 بحار الانوار 85 (14) .364 - 199 ؛ کشف الإلتباس/ 363 / الإحکام 1
.97 / 6 مجمع المسائل 1 (16) .74 / 490 ؛ التنقیح (الطهارة) 10 / 416 ؛ مستمسک العروة 5 / جواهر الکلام 8
ص: 417
خاك مالی؛ ج 3، ص: 417
خاك مالی [تَعفیر]: مالیدن خاك به چیزي همچون ظرف.از آن در باب طهارت سخن گفتهاند.حکم: براي تطهیر ظرفی که سگ
در «1» . آن را لیسیده یا از آن، آب یا مایعی دیگر خورده (ولوغ)، بنابر مشهور باید ابتدا آن را خاك مال کرد سپس دو بار شست
اینکه خاك مالی اختصاص به صورت شستن ظرف با آب قلیل (() آب قلیل) دارد یا مطلقا لازم است، هرچند با آب کثیر (() آب
چنان که در اختصاص دو بار شستن با آب قلیل یا تعمیم آن در صورت «2» . کثیر) شسته شود، اختلاف است. مشهور قول دوم است
لزوم خاك مالی بنابر مشهور اختصاص به ولوغ دارد؛ بنابر این، اگر ظرفی با آب «3» . شستن ظرف با آب کثیر نیز اختلاف است
برخی قدما «4» . دهان سگ- بدون ولوغ- یا رطوبتی از بدن آن و یا افتادن سگ درون ظرف، نجس شود، خاك مالی لازم نیست
در لزوم خاك مالی ظرفی که آب نجس شده به سبب ولوغ سگ از ظرفی «5» . خوك را در حکم یاد شده ملحق به سگ دانستهاند
در اینکه لزوم تعفیر اختصاص به ظروف دارد یا در غیر ظروف نیز لازم است، «6» . دیگر در آن ریخته و نجس شده، اختلاف است
و بنابر قول نخست در اینکه تعفیر اختصاص به ظروفی دارد که در خوردن و نوشیدن به کار میروند، یا در مطلق ظروف، مانند
بنابر مشهور، تعفیر باید با خاك باشد و با مثل خاکستر و اشنان (() اشنان) «7» . سطل و مَشک نیز جاري است، اختلاف میباشد
کیفیّت خاك مالی: در لزوم آمیختن خاك با «9» . در لزوم پاك بودن خاك قبل از خاك مالی اختلاف است «8» . کفایت نمیکند
آب در خاك مالی یا تخییر بین آمیختن و عدم آن و یا لزوم هر دو (یک بار خاك مالی بدون آمیختن آب و بار دیگر با آمیختن
«10» . آن) به جهت احتیاط، اختلاف است
/ 368 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 -367 (3) .367 -366 / 2) جواهر الکلام 6 ) .361 / 50 ؛ جواهر الکلام 6 / 1) التنقیح (الطهارة) 3 )
ی􀀀 359 ؛ العروة الوثق (7) 359 / 6) جواهرالکلام 6 ) 187 -186 / 5) الخلاف 1 ) .357 -356 / 4) جواهر الکلام 6 ) . 101 م 150 -100
؛480 / 9) الحدائق الناضرة 5 ) .204 / ي 2 􀀀 364 ؛ مصباح الهد -363 / 8) جواهر الکلام 6 ) .124 - 123 / 224 ؛ فقه الشیعۀ 5 / 1
.363 -361 / 10 ) جواهر الکلام 6 ) .366 -365 / جواهرالکلام 6
ص: 418
خالص؛ ج 3، ص: 418
خالص: ناب و غیر آمیخته با چیزي دیگر.عنوان یاد شده در بابهایی نظیر طهارت، صلات، زکات، کفّارات و دیات به کار رفته
در اینکه پوشیدن مثل «1» . است.پوشیدن لباس ابریشم خالص براي مرد حرام است و پوشیدن آن در نماز موجب بطلان آن میشود
عرقچین، کمربند و جوراب ابریشمی خالص- که به تنهایی ساتر عورت نیست- موجب بطلان نماز میگردد یا نه، اختلاف است.
بنابر تصریح «3» . به طلا و نقرهاي که آمیخته با فلزي دیگر است زکات تعلّق نمیگیرد، مگر آنکه خالص آن به حدّ نصاب برسد «2»
آب خالص) ()) «4» . برخی، مراد از هر دینار (() دینار) در کفّاره و دیه یک مثقال طلاي خالص مسکوك است
خالع؛ ج 3، ص: 418
() خلع
صفحه 281 از 457
خال کوبی؛ ج 3، ص: 418
خال کوبی: ایجاد نقش بر روي پوست با مادّة رنگی به وسیلۀ سوزن.از آن در باب تجارت و مسائل مستحدثه سخن گفتهاند.بنابر
قول برخی، خال کوبی فی نفسه زینت محسوب میشود و جایز است. 1لیکن برخی قدما گفتهاند: خال کوبی صورت براي مرد و
زن- جز زن براي شوهر- جایز نیست. 2 به تصریح برخی احتیاط در ترك خال کوبی بدن با اسمهاي متبرك (() اسماء متبرك) و
کلمات قرآن- به جهت اجتناب از بودن آن بر بدن در حال جنابت و دیگر حدثها- است و در صورت امکان باید محو گردد.لمس
آن نیز هنگام نداشتن طهارت (وضو، غسل یا تیمم) در صورتی که روي پوست باشد، حرام است. 3
/ 195 ؛ مستمسکالعروة 9 / 3) جواهر الکلام 15 ) . 464 م 834 -463 / 122 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 (2) .114 / 1) جواهر الکلام 8 )
3 ارشاد (7) . 166 ؛ منیۀ السائل/ 221 / 2 کتابالمکاسب 1 (6) . 1 احکام النساء/ 57 (5) .235 / 4) جواهر الکلام 3 ) .129 -127
.53 -51 / 227 ؛ استفتائات جدید (مکارم) 2 -226 / 238 ؛ توضیح المسائل مراجع 1 / ی 2 􀀀 السائل/ 183 ؛ العروة الوثق
ص: 419
برخی، خال کوبی زن را براي زیبا جلوه دادن «5» . بلکه بنابر تصریح برخی، مستحب است «4» ، خال کوبی زن براي شوهرش جایز
در مقابل، «6» . خود دربرابر خواستگاران یا خریداران در کنیز، از مصادیق تدلیس (() تدلیس) برشمرده و آن را حرام دانستهاند
خال کوبی کودك با داشتن مصلحت براي او جایز «7» . برخی، صرف زینت کردن جهت ترغیب را مصداق تدلیس ندانستهاند
خال کوبی اي که اثر آن از زیر پوست نمایان است، مانع رسیدن آب به پوست نمیگردد. از این رو، وضو و غسل کسی «8» . است
«9» . که خال کوبی کرده، صحیح است. همچنین است اگر جرم نداشته باشد و تنها به صورت رنگ روي پوست باشد
خاله؛ ج 3، ص: 419
خاله: خواهر مادر.از احکام آن در بابهاي تجارت، نکاح، عتق، اطعمه و اشربه و ارث سخن رفته است.مرد نمیتواند مالک خالۀ
خود که برده است گردد و در صورت تملّک وي از طریق خریدن و مانند آن، وي به طور قهري آزاد میشود. در تسرّي حکم یاد
شده به خالۀ رضاعی (() رضاع) اختلاف است. 1خاله، هر چند با واسطه، مانند خالۀ پدر یا مادر، جزء محارم است و ازدواج با او
باطل و حرام میباشد. در این حکم فرقی بین خالۀ نسبی و رضاعی نیست. 2بنابر مشهور، ازدواج با خواهرزادة همسر جایز نیست،
مگر با اجازة خالۀ او- یعنی همسر زوج- اما ازدواج با خالۀ همسر بدون اجازة خواهرزادة وي جایز است. 3 در صورت اوّل آیا عقد
خواهرزاده باطل است یا آنکه عقد صحیح است، لیکن خاله بین تنفیذ (اجازة عقد) و بر هم زدن آن مخیّر است؟ مسئله اختلافی
است. 4
166 ؛ حاشیۀ / 7) کتاب المکاسب 1 ) . 6) احکام النساء/ 57 ؛ الکافی فی الفقه/ 281 ) .421 / 5) کشف الغطاء 2 ) . 4) احکام النساء/ 57 )
؛28 / 9) صراط النجاة 1 ) .114 / 205 ؛ ارشاد الطالب 1 / 8) مصباح الفقاهۀ 1 ) .205 / 19 ؛ مصباح الفقاهۀ 1 / المکاسب (ایروانی) 1
240 و 309 ؛ تحریر -238 /29 2 (11) .186 -185 / 142 و 34 -141 / 1 جواهر الکلام 24 (10) .205 / توضیح المسائل مراجع 1
-361 / 4 جواهرالکلام 29 (13) .198 -196 / 358 ؛ مستمسک العروة 14 -357 / 3 جواهر الکلام 29 (12) . 264 و 268 / الوسیلۀ 2
.363
ص: 420
()) «5» خاله از جمله کسانی است که خوردن از خانۀ وي بدون اجازة او در حدّ متعارف و با علم نداشتن به نارضایتی او جایز است
خوردن).خاله در طبقۀ سوم ارث قرار دارد (() ارث). اگر وارث میّت منحصر به یک خاله باشد همۀ مال به او میرسد و اگر چند
صفحه 282 از 457
خاله باشد، تمامی مال به طور مساوي بین ایشان تقسیم میشود.اگر وارث میّت خاله و دایی او باشند، در صورت برابريِ جهت
خویشی آنان با میّت، مال به طور مساوي میانشان تقسیم میشود؛ خواه خویشاوندیشان با میّت، پدري و مادري باشد یا پدري یا
مادري تنها؛ لیکن در صورت تفاوت در خویشاوندي، مانند آنکه انتساب برخی، پدري و مادري و برخی دیگر تنها مادري باشد،
ارث بدین گونه تقسیم میشود: خویشاوند مادري یک ششم در صورتی که تنها باشد و یک سوم در صورت تعدد، و خویشاوند
«6» . پدري و مادري بر اساس دو برابر بودن سهم مرد نسبت به سهم زن
خاله زاده؛ ج 3، ص: 420
خاله زاده: فرزند خاله.از آن در بابهاي نکاح، عتق و ارث سخن گفتهاند.کسی که قبل از ازدواج با دختر خاله، با خالۀ خود زنا کند،
بنابر مشهور نمیتواند با دختر خالۀ خود ازدواج نماید. بر عدم جواز ادعاي اجماع شده است. 1کسی که خاله زادة خود را تملّک
کند، مستحب است او را آزاد نماید 2 (() بردگی).خاله زاده از طبقۀ سوم ارث بران به شمار میرود؛ از این رو، چنانچه براي میّت
جز خاله زاده وارثی نزدیکتر به او نباشد، تمامی مال به او میرسد؛ لیکن با وجود خاله یا عمّه یا دایی یا عمو، خاله زاده ارث
نمیبرد. 3
خالی از قوّت؛ ج 3، ص: 420
() الفاظ فتوا
.165 / 3 الروضۀ البهیۀ 8 (9) . 2 إصباح الشیعۀ/ 472 (8) .367 -366 / 1 جواهر الکلام 29 (7) .181 /39 (6) .406 /36 (5)
ص: 421
خالی از وجه؛ ج 3، ص: 421
() الفاظ فتوا
خام؛ ج 3، ص: 421
خام: ناپخته.این عنوان در باب طهارت و اطعمه و اشربه به کار رفته است.کافوري که در غسل میّت به کار میرود، مستحب است
خوردن «2» . برخی قدما قائل به وجوب خام بودن کافور در غسل و حنوط میّت (() حنوط) شدهاند «1» . خام (آتش ندیده) باشد
گوشت خام مکروه است، مگر آنکه بر اثر تابیدن خورشید یا حرارت آتش تغییر کند یا به صورت نمک زده در سایه خشک
«3» . گردد
خامسه؛ ج 3، ص: 421
گویند و از آن در باب طهارت سخن « خامسه » خامسه: از قطعات کفن.به قطعۀ پنجم کفن که رانهاي میّت را با آن میپیچند
گفتهاند.در تکفین میّت مستحب است رانهاي او را به هم چسبانده و با پارچهاي حدّ فاصل بین کمر و زانوهاي میّت را بپیچند.بهتر
است طول پارچه سه ذراع ونیم و عرض آن یک وجب یا یک وجب ونیم باشد. 1 (() تکفین)
خانقاه؛ ج 3، ص: 421
صفحه 283 از 457
خانقاه: محل تجمع و نیایش صوفیان.از برخی احکام آن در پاسخ به استفتائات سخن رفته است.رفتن به خانقاه و شرکت در
برنامههاي ویژة صوفیان در صورتی که ترویج و تقویت باطل به شمار رود، همچنین ساخت و ساز و نیز کمک به ساختن آن حرام
است. 1
خانواده؛ ج 3، ص: 421
خانواده: اهل خانه، شامل پدر، مادر و فرزندان.کوچکترین واحد اجتماعی، شامل پدر، مادر و فرزندان را خانواده گویند که
/ 3) تحریر الوسیلۀ 2 ) . 2) المقنعۀ/ 75 ؛ المراسم العلویۀ/ 47 ) .131 -130 / 160 ؛ جواهر الکلام 4 / 1) الوسیلۀ/ 66 ؛ کتاب السرائر 1 )
.155 -154 / 1 مجمع المسائل 1 (5) .203 -201 / 1 جواهر الکلام 4 (4) .162
ص: 422
از آن در بابهاي مختلف نظیر حج، تجارت، نکاح و حدود سخن رفته است.هریک از اعضاي خانواده نسبت به یکدیگر حقوق و
تکالیفی دارند که در عناوین مربوط میآید (() پدر)، (() زوجیّت)، (() فرزند)، (() مادر). در این مقاله به برخی احکام مناسب
عنوان خانواده اشاره میشود.سرپرستی خانواده بر عهدة پدر است؛ از این رو، تأمین نفقۀ همسر و فرزندان با شرایطی بر عهدة او
است (() نفقه)؛ چنان که تنظیم امور و ساماندهی روابط اعضاي خانواده با پدر است. بر این اساس وي میتواند فرزندان و نیز
همسرش را در صورت نشوز (() نشوز) تأدیب (() تأدیب) کند.توسعه دادن بر خانواده در مسکن و نیز هزینههاي جاري زندگی،
از شرایط تحقق استطاعت (() «1» . بویژه در روز جمعه و دیگر عیدها، همچنین تلاش براي گشایش دادن به خانواده مستحب است
بلکه بنابر قول بیشتر فقها، دارا بودن مخارج زندگی پس از بازگشت به «2» ، استطاعت) داشتن مخارج خانواده تا بازگشت از حج
بردن یا فرستادن اعضاي خانواده به حج، هرچند با صرفه جویی در هزینۀ جاري زندگی یا قرض کردن، «3» . مقدار کفایت است
احجاج)؛ چنان که مستحب است پدر خانواده هنگام سفر دو رکعت نماز بخواند و براي خانوادة خود دعا کند ()) «4» مستحب است
اعضاي خانواده نمیتوانند «6» . خوردن گوشت عقیقه (() عقیقه) بر اعضاي خانواده مکروه است «5» . و آنان را به خدا بسپارد
بردگی). ()) «7» یکدیگر را به بردگی بگیرند
خانه؛ ج 3، ص: 422
خانه: محلّ سکونت.از احکام آن در بابهاي طهارت، صلات، زکات، خمس، حج، جهاد،
/ ی 4 􀀀 3) العروة الوثق ) .123 / 2) الحدائق الناضرة 14 ) .449 / 7؛ جواهر الکلام 22 / 1) الکافی فیالفقه 153 و 155 ؛ جامع المقاصد 4 )
/24 (7) .270 / 6) جواهر الکلام 31 ) .42 / 5) الحدائق الناضرة 14 ) .216 / 4) جواهر الکلام 17 ) .161 / 413 ؛ مستمسک العروة 10
.147 - 141 و 145
ص: 423
تخلّی «1» . تجارت، دین، صلح، اجاره، نکاح، اطعمه و اشربه و دیات سخن گفتهاند.طهارت: دفن کردن میّت در خانه مکروه است
و براي زن، نمازگزاردن در «4» گفتن اذان در خانه «3» ، صلات: قراردادن جایی در خانه براي نماز «2» . جلو در خانهها کراهت دارد
بنابر قول «6» . مستحب است. بنابر قول مشهور، نمازهاي نافله را در خانه گزاردن افضل از مسجد است «5» خانه، بلکه پستوي آن
مکروه «8» و نیز خانهاي که در آن سگ- جز سگ شکاري و گله- نگهداري میشود «7» مشهور، خواندن نماز در خانۀ مجوسی
«9» . است.صاحب خانه با داشتن شرایط امامت، براي امامت جماعت در خانهاش از دیگران- جز معصوم علیه السّلام- سزاوارتر است
زکات: صِ رف داشتن خانه و مانند آن، مانع صدق عنوان فقیر شرعی نیست؛ از این رو، دادن زکات به دارندة خانه- در صورتی که
صفحه 284 از 457
خمس: خانهاي که انسان بدان نیاز دارد، چنانچه از «10» . مخارج سالانۀ خود و عائلهاش را بر حسب شأنش نداشته باشد- جایز است
حج: داشتن آنچه در «11» . درآمد بین سال تهیّه شده و متناسب با شأن فرد باشد از مئونه به شمار میرود (() مئونه) و خمس ندارد
زندگی ضروري است، از قبیل خانۀ مناسب با شأن، تحقق بخش استطاعت (() استطاعت) نیست. بنابر این، اگر کسی خانهاش را
بفروشد و با پول آن حج بگزارد، از حَجّ ۀ الاسلام کفایت نمیکند. برخی گفتهاند: داشتن ضروریات زندگی یا قیمت آن نیز،
هرچند به صورت اجارهاي شرط تحقق استطاعت است. در نتیجه کسی که نه خانه دارد و نه پول اجاره کردن آن را، مستطیع نیست.
میقات کسانی که محلّ «12» . برخی، عدم وجوب حج را به صورت حرجی بودنِ نداشتن ضروریات زندگی محدود کردهاند
«13» . سکونتشان از میقاتهاي معروف (() میقات) به مکّه نزدیکتر است خانههاي آنان است
/ ی 2 􀀀 5) العروة الوثق ) .149 / 4) جواهرالکلام 9 ) .401 / ی 2 􀀀 3) العروة الوثق ) .62 -61 / 2) جواهر الکلام 2 ) .128 / ی 2 􀀀 1) العروة الوثق )
(9) .400 / ی 2 􀀀 392 ؛ العروة الوثق (8) .375 / 7) جواهر الکلام 8 ) .409 / ی 2 􀀀 145 ؛ العروة الوثق / 6) جواهر الکلام 14 ) . 402 و 409
253 ؛ مناسک / 12 ) جواهر الکلام 17 ) . 22 م 1775 -21 / 11 ) توضیح المسائل مراجع 2 ) .318 /15 (10) .348 / جواهرالکلام 13
.113 / 13 ) جواهر الکلام 18 ) . (مراجع)/ 23
ص: 424
جهاد: بنابر قول «14» . کسی که براي عمرة تمتّع (() عمرة تمتّع) محرم شده، با مشاهدة خانههاي مکّه تلبیه (() تلبیه) را قطع میکند
مشهور، براي اهل ذمّۀ ساکن در کشور اسلامی (() اهل ذمّه) جایز نیست خانههاي خود را مساوي یا بلندتر از خانههاي همسایگان
«17» . قول به جواز منسوب به مشهور است «16» . تجارت: در جواز فروختن خانههاي مکّه اختلاف است «15» . مسلمانشان بنا کنند
«18» . دین: خانۀ متناسب با شأن مالک از مستثنیات دین است. بنابر این، بر بدهکار واجب نیست جهت اداي دین خود آن را بفروشد
صلح: احداث بالکن (() بالکن) براي خانه در خیابان یا کوچۀ غیر بن بست، در صورت عدم مزاحمت براي رهگذران اشکال ندارد
و در کوچۀ بن بست تنها با رضایت ساکنان آن روا است؛ همچنین گشودن در به جهت رفت و آمد به کوچۀ بن بست از سوي
کسی که فقط دیوار خانهاش به سمت کوچه است بدون اذن صاحبانش جایز نیست؛ لیکن گذاشتن پنجره جایز است. گشودن پنجره
اجاره: بنابر قول مشهور، جلوگیري حاجیان و عمره گزاران از سکونت «19» . به کوچه یا خیابان وحتّی ملک دیگري اشکال ندارد
تهیّۀ منزل- با خریدن یا «21» . نکاح: خروج زن از منزل بدون اذن شوهر جایز نیست «20» . در خانههاي مکّه بر مکّیان مکروه است
اطعمه و اشربه: خوردن از خانۀ کسانی «22» . اجاره کردن یا غیر آن- جزء نفقۀ زن به شمار میرود (() نفقه) و بر زوج واجب است
که در آیۀ 61 سورة مبارکۀ نور بدانها اشاره رفته، از قبیل پدر، مادر، برادر و؛… همچنین از خانۀ فرزند و شوهر بدون اذن آنان در
خوردن).دیات: ورود به خانۀ دیگري بدون اذن، به نصّ قرآن کریم حرام ()) «23» صورت عدم علم به نارضایتی ایشان جایز است
و در صورت ورود و آسیب دیدن از سوي سگ خانه، صاحب خانه ضامن نیست.برخلاف ورود با اذن که در صورت «24» . است
«25» . آسیب دیدن موجب ضمان است
(17) .352 / 16 ) جواهر الکلام 22 ) .400 / 284 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 1 / 15 ) جواهر الکلام 21 ) .670 / ی 4 􀀀 14 ) العروة الوثق )
.50 -48 / 20 ) جواهر الکلام 20 ) .249 -243 / 211 ؛ جواهر الکلام 26 /2 (19) .650 / 18 ) تحریر الوسیلۀ 1 ) .168 / مسالک الافهام 3
/ 24 ) نور/ 28 ؛ جواهر الکلام 26 ) .406 /36 (23) .336 / 22 ) جواهر الکلام 31 ) .289 / 147 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 /31 (21)
.134 / 25 ) جواهر الکلام 43 ) .22
ص: 425
«28» ، دادن ولیمه (() ولیمه) جهت خریدن آن «27» ، گذاشتن قرآن در آن و خواندن آن «26» ، دیگر احکام: اختیار خانۀ وسیع
«30» ، سلام کردن بر اهل خانه هنگام دخول و بر خود در صورتی که کسی در خانه نباشد «29» ، خواندن دعا هنگام خروج از خانه
صفحه 285 از 457
مستحب است. در مقابل، نگهداري سگ- جز «32» و روشن کردن چراغ در آن پیش از غروب آفتاب «31» نظافت کردن خانه
و دخول در خانۀ تاریک بدون «35» اختیار خانۀ کوچک «34» ، تزیین خانه با تصاویر جانداران «33» ، سگ شکاري و گله- در خانه
مکروه است. (() اتاق) «36» چراغ
خانۀ خدا؛ ج 3، ص: 425
() کعبه
خاویار؛ ج 3، ص: 425
خاویار: تخم انواع سگ ماهی.به تخم انواع مختلف سگ ماهی که به صورت مادّة غذایی گران قیمتی آماده میشود، خاویار گویند
1 و از آن در باب اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.تخم ماهی حلال گوشت، حلال و تخم ماهی حرام گوشت، حرام است (()
ماهی).نشانۀ حلال گوشت بودن ماهی داشتن پولک است. 2 چنانچه دو عادل به مشاهدة پولک در سگ ماهی شهادت دهند، در
صورت عدم تعارض شهادت
.317 /5 (31) .80 / 30 ) وسائل الشیعۀ 12 ) .141 /18 (29) .51 / 28 ) جواهر الکلام 29 ) .205 /6 (27) 299 / 26 ) وسائل الشیعۀ 5 )
(35) .44 -43 / 34 ) جواهر الکلام 22 ) .138 / 197 ؛ جواهر الکلام 22 / 85 ؛ کتاب المکاسب 1 / 33 ) مفتاح الکرامۀ 8 ) .319 (32)
.243 -241 / 2 جواهر الکلام 36 ( 1 فرهنگ بزرگ سخن. ( 38 (37) .319 (36) .302 / وسائل الشیعۀ 5
ص: 426
«3» . آنان با شهادت دو عادل دیگر بر خلاف آن، شهادت ایشان پذیرفته و حکم ماهیِ حلال گوشت بر آن جاري میشود
خباثت؛ ج 3، ص: 426
() خبیث
خبب؛ ج 3، ص: 426
خَبَب: نوعی دویدن.خبب عبارت است از سریع و تیز راه رفتن و از آن در باب طهارت نام بردهاند.سریع بردن جنازه به محلّ دفن
مکروه است. 1 از برخی قدما استحباب خبب در حمل جنازه نقل شده است. 2
خبث؛ ج 3، ص: 426
خَبَث: چیز نجس.خبث بر چیز نجس، همچون بول، خون و منیّ اطلاق میشود، مقابل حدث (() حدث) که قذارتی معنوي و باطنی
است. فرق دیگر آن دو از نظر حکم است که در رفع حدث، نیّت (قصد قربت) شرط است و بدون آن، حدث رفع نمیگردد؛ لیکن
در رفع خبث، نیّت لازم نیست (() نجاست).
خَبَثَین؛ ج 3، ص: 426
() اخبَثَین
صفحه 286 از 457
خبر؛ ج 3، ص: 426
خبر: مقابل انشاء/ حدیث (() حدیث).خبر به معناي نخست در برابر انشاء (() انشاء) به کار میرود و عبارت است از کلامی که
بیانگر ثبوت چیزي براي چیزي یا سلب چیزي از چیزي دیگر باشد. از این رو، در خبر- برخلاف انشاء- احتمال صدق و کذب
میرود؛ بدین معنا که در صورت مطابق بودن خبر با واقع، متصف به صدق و در صورت عدم مطابقت، متصف به کذب میشود.
1برخی، بین خبر و انشاء چهار تفاوت ذکر کردهاند: 1. انشاء نسبت به مدلول (معنا) خود سببیت دارد؛ اما خبر سبب مدلول خود
نیست؛ بلکه حکایت کنندة آن است.
1 تمهید القواعد/ 244 ؛ مصباح الفقاهۀ (6) . 2 فتاوي ابن الجنید/ 71 (5) .50 -49 / 1 تذکرة الفقهاء 2 (4) .406 / 3) صراط النجاة 5 )
.499 / 52 ؛ ماوراءالفقه 8 -51 /2
ص: 427
2. در انشاء، مدلول تابع انشاء است، لیکن در خبر، قضیه به عکس، و خبر تابع مدلولش میباشد؛ بدین معنا که خبر تابع ثبوت
مدلول خود هنگام وقوع یا عدم وقوع آن در گذشته، حال و یا آینده است. 3. در انشاء صدق و کذب راه ندارد، اما در خبر راه
دارد. 4. در خبر، وضع اوّلی لفظ کفایت میکند، بر خلاف انشاء که گاه لفظ از وضع اوّلی به وضع ثانوي نقل پیدا میکند، مانند
« اشتَرَیتُ » ،( فروختم ) « بِعْتُ » صیغههاي عقود (() عقد) و ایقاعات (() ایقاع) که بر حسب وضع اوّلی براي خبر وضع شدهاند، همچون
تزویج کردم)؛ لیکن در مقام انشاء از وضع اوّلی به وضع ثانوي (انشاء) نقل یافتهاند. البته انشاء گاه به وضع ) « زَوَّجتُ » (خریدم) و
از عنوان یاد شده در فقه، در بابهایی نظیر اجتهاد و تقلید، طهارت و صلات و در اصول «2» . اوّلی تحقق مییابد، مانند امر و نهی
فقه، بحث تعادل و تراجیح، سخن گفتهاند.حکم: حجیّت خبر و ترتیب آثار بر آن بستگی به میزان وثوق و اعتبار خبر دهنده دارد که
در ذیل به انواع آن میپردازیم. 1. خبر دو عادل: خبر دو عادل که از آن به بینّه تعبیر میشود، در همۀ موضوعات و موارد، اعم از
دعاوي و مخاصماتِ مطرح در دادگاه نزد قاضی و غیر دعاوي، همچون طهارت، نجاست و اجتهاد، حجّت است؛ مگر موضوعاتی
که به دلیلی خاص استثنا شدهاند، مانند زنا که با شهادت چهار مرد عادل ثابت میشود. بر گستردگی حجّیت خبر دو عادل- جز
موارد خاص- ادعاي اجماع شده است (() بیّنه). 2. خبر یک عادل یا ثقه: بنابر قول مشهور، احکام کلی شرعی با اخبار یک فرد
عادل، بلکه به قول برخی، یک فرد ثقه و مورد اطمینان، هرچند غیر عادل، ثابت میشود؛ لیکن دعاوي و مخاصمات، اعم از مالی و
غیر مالی و نیز حدود، با آن ثابت نمیشود. در اثبات سایر موضوعات، همچون طهارت، نجاست و اجتهاد با خبر یک فرد، اختلاف
است. مشهور قائل به عدم حجیّت آن در این گونه موضوعاتاند؛
.253 / 2) القواعد والفوائد 1 )
ص: 428
مگر موضوعاتی که به دلیلی خاص استثنا شده باشند. لیکن گروهی قائل به حجیت آن در همۀ موضوعات- جز موارد استثنا شده
3. خبر صاحب ید (ذوالید): مراد از ید، استیلا و تحت تصرف داشتن است؛ خواه متعلّق استیلا عین «3» . همچون دعاوي- هستند
در اینکه حجیّت خبر «4» . باشد، مانند زمین، خانه و لباس، یا منفعت، از قبیل خانۀ اجارهاي، و یا حق، همچون مدارس و مساجد
صاحب ید فراگیر است و همۀ آنچه را که استیلا بر آن امکان پذیر است در بر میگیرد، یا عام نیست و حجیت آن تنها در مواردي
است که سیرة فعلی مستمر تا زمان معصوم علیه السّلام بر قبول گفتۀ ذي الید در آن موارد، وجود دارد، مانند طهارت و نجاست،
اختلاف است. بنابر قول دوم، اخبار ذي الید از کُرّ بودن آب پذیرفته نیست؛ زیرا به دلیل عدم ابتلاي همگان به آن، سیرة مستمري بر
تعارض دو خبر: تعارض بین دو خبر در هر سه مورد یاد شده (بین دو بیّنه، بین «5» . پذیرفتن قول ذي الید در این مورد وجود ندارد
دو خبر عادل یا ثقه و بین دو خبر صاحب ید) ممکن است. تعارض بین دو بیّنه، صورتهاي گوناگون دارد که بر هر کدام احکامی
صفحه 287 از 457
خاص مترتب است و در عنوان بیّنه بدان اشاره رفته است.تعارض دو خبر از دو عادل یا ثقه یا در نقل احکام کلی شرعی (روایات)
است و یا در موضوعات. صورت نخست، داراي شقوق و احکام متفاوتی است که در اصول فقه، بحث تعادل و تراجیح به آن
پرداختهاند (() تعادل و تراجیح). صورت دوم، بنابر قول به حجّیت خبر عادل یا ثقه در موضوعات، مانند طهارت، نجاست و اجتهاد،
موجب سقوط هر دو خبر و رجوع به اصول عملی (() اصل عملی) و قواعد فقهی متناسب میشود، مانند اینکه عادلی به تطهیر
متنجس و عادلی دیگر به عدم تطهیر آن خبر دهد. در این صورت، هر دو خبر ساقط و به استصحاب نجاست رجوع و حکم به بقاي
البته برخی گفتهاند: سقوط هر دو خبر در صورتی است که هر دو مستند به علم باشند؛ اما اگر یکی مستند به «6» . نجاست میشود
علم و
/ ی 1 􀀀 133 ؛ العمل الأبق / 217 ؛ کتاب الصلاة (نائینی) 1 / 169 ؛ بحر الفوائد 3 / 97 و 251 ؛ مصباح الفقیه 8 -96 / 3) الحدائق الناضرة 13 )
238 ؛ بحوث فی شرح -237 / 167 ؛ مهذّب الاحکام 1 -166 / 36 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 -29 / 555 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 3
98 / ی 1 􀀀 182 ؛ العروة الوثق -176 / 5) جواهر الکلام 6 ) . ی/ 409 􀀀 4) المعالم الزلف ) .99 -81 / 102 ؛ القواعد الفقهیۀ (مکارم) 2 / العروة 2
195 ؛ مدارك العروة / 215 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 / 181 ؛ مستمسک العروة 1 -180 / ي 1 􀀀 ی/ 411 ؛ مصباح الهد 􀀀 و 150 ؛ المعالم الزلف
.284 / 285 ؛ التنقیح (الطهارة) 3 / ی 1 􀀀 6) العروة الوثق ) .225 -224 / (اشتهاردي) 2
ص: 429
دیگري مستند به اصل عدم باشد- مانند اینکه یکی از روي علم خبر از تطهیر متنجس بدهد و دیگري با استناد به استصحاب بقاي
حکم تعارض خبر دو صاحب ید- «7» . نجاست خبر از عدم تطهیر بدهد- خبري که از روي علم داده شده مقدم بر خبر دیگر است
در صورت تعارض بیّنه با خبرِ صاحب ید، بیّنه مقدم است. برخی، «8» . مانند لباس مشترك میان دو نفر- حکم صورت پیشین است
«9» . تقدیم بینه بر خبر صاحب ید را به موردي اختصاص دادهاند که بیّنه مستند به علم باشد نه اصل
خبر ثِقه؛ ج 3، ص: 429
() خبر واحد
خبرچینی؛ ج 3، ص: 429
() سخنچینی
خبر واحد؛ ج 3، ص: 429
خبر واحد: مقابل خبر متواتر.خبر واحد خبري را گویند که از معصوم علیه السّلام نقل شده، لیکن به حدّ تواتر (() تواتر) نرسیده و در
ذاتش- قطع نظر از قراین علمی- مفید ظن به واقع است نه علم؛ خواه راوي آن یک نفر باشد یا بیشتر. از آن در اصول فقه و نیز علم
درایه بحث کردهاند.اقسام: خبر واحد نزد قدما تا عصر رجال شناس معروف؛ سید احمد بن طاووس، استاد علامۀ حلّی و ابن داوود
حلّی به دو قسم معتبر و غیر معتبر (() حدیث معتبر) تقسیم میشد. سید بن طاووس نخستین کسی است که احادیث نقل شده از
معصوم علیه السّلام را به چهار قسم صحیح (() حدیث صحیح)،
.286 / ی 1 􀀀 9) العروة الوثق ) .284 / 8) التنقیح (الطهارة) 4 ) .285 / ی 1 􀀀 7) العروة الوثق )
ص: 430
موثق (() حدیث موثق)، حسن (() حدیث حسن) و ضعیف (() حدیث ضعیف) تقسیم کرد.برخی گفتهاند: علت تقسیم احادیث به
صفحه 288 از 457
چهار قسم یاد شده نزد متأخران، شاید این باشد که قراین اطمینان بخش به صحّت احادیث بر اثر گذشت زمان، کمیاب شده و با از
بین رفتن بسیاري از اصول حدیثی پیشین که توسط مؤلفان مورد اطمینان نگاشته شده بود، متأخران براي تشخیص احادیث معتبر از
چهار قسم «1» . غیر معتبر چارهاي جز تقسیم آنها به چهار قسم یاد شده- که مبتنی بر ملاحظۀ سند و احوال راوي میباشد- نداشتند
یاد شده، اصول اقسام حدیث به شمار میروند وگرنه دانشمندانِ علم درایه به لحاظ متن و سند حدیث، اقسام فرعی بسیاري براي
حدیث برشمردهاند، از قبیل مسند (() حدیث مسند)، مرفوع (() حدیث مرفوع)، مشهور (() حدیث مشهور)، شاذّ (() حدیث شاذّ)،
مقطوع (() حدیث مقطوع)، منقطع (() حدیث منقطع)، غریب (() حدیث غریب) و موقوف (() حدیث موقوف).برخی عالمان درایه
براي خبر واحد سی قسم ذکر کردهاند که چهار قسم آن اصلی و 26 قسم دیگر فرعی است. از 26 قسم، هشت قسم آن در قلمرو
حدیث ضعیف و هیجده قسم دیگر به اشتراك، در قلمرو هر چهار قسم اصلی حدیث مندرج هستند. برخی نیز اقسام خبر واحد را تا
حجیّت: هرگاه از خبر واحد- به جهت همراه بودن آن با قراین علم آور، مانند مطابقت با محکمات «2» . 45 قسم ذکر کردهاند
کتاب یا سنّت و اجماع قطعی و یا دلیل عقلی یقین آور- علم به صدور آن از معصوم علیه السّلام پیدا شود، بدون شک حجّت
خواهد بود.اما چنانچه قراین موجود علم آور نباشند- هرچند از آنها ظنّ قوي نزدیک به علم پیدا شود- حجیت آن محل اختلاف
است. این اختلاف در حقیقت به اختلاف در قیام دلیل قطعی بر حجیت خبر واحد و عدم آن برمیگردد؛ زیرا شک و اختلافی در
عدم حجیت ظن به خودي خود نیست، مگر آنکه دلیلی قطعی بر حجیت و جواز عمل بر طبق آن دلالت کند.
.106 - 2) نهایۀ الدرایۀ (سید حسن صدر)/ 102 ) . 89 ؛ کلیات فی علم الرجال/ 359 - 1) نهایۀ الدرایۀ (سید حسن صدر)/ 86 )
ص: 431
برخی قدما به جهت عدم وجود دلیل قطعی بر اعتبار خبر واحد، منکر حجیت آن بودهاند، لیکن پس از ابن ادریس تا کنون قائلی
براي آن یافت نشده است.بنابر این، همۀ متأخران و معاصران و نیز بسیاري از قدما- به جهت قیام دلیل قطعی بر اعتبار خبر واحد-
ملاك حجیت: معیار حجیت خبر واحد وثاقت راوي و مورد اطمینان بودن وي در نقل حدیث است. «3» . قائل به حجیّت آن هستند
از این رو، فقها احادیث نقل شده از معصومان علیهم السّلام توسط مخالفانی همچون زیدي (() زیدیه)، واقفی (() واقفیه) و فطحی
بلکه برخی علاوه بر آن، «5» ، هرچند گروهی، عدالت راوي «4» . مذهب (() فطحیه) را که راوي آنها فردي ثقه باشد پذیرفتهاند
غلبه داشتن نیروي حفظ و به خاطر سپاري بر فراموشی) را شرط پذیرش روایت او دانستهاند.برخی گفتهاند: شرط ) «6» ضابط بودن
تصحیح «7» . عمل به روایت ثقۀ غیر عادل، عدم تعارض آن با روایت عادل است و در صورت تعارض، روایت عادل مقدم میشود
اخبار: مبناي عمل قدما به خبر، اطمینان به صدور آن از معصوم علیه السّلام بوده است، که حصول آن یا به جهت نقل حدیث توسط
امامی اي عادل بوده، یا به جهت رجوع به اصلی از اصول حدیثی مورد اعتماد، همچون اصل زراره، یا به واسطۀ شهرت عمل به
حدیث نزد شیعه و یا دیگر قراین اطمینان آور. لیکن متأخران به سبب عدم دسترسی به اصول معتبر حدیثی نخستین و نیز قراین
موجود نزد قدما، با تقسیم حدیث به چهار قسم اصلی و ملاحظۀ سند و احوال راوي و مراجعه به علم رجال، به تصحیح روایات
تعارض اخبار: هرگاه دو خبر جامع شرایط، به حسب ظاهر با یکدیگر تنافی داشته باشند، با امکان جمع عرفی، بین «8» . پرداختهاند
آن دو، جمع و به مقتضاي آن عمل میشود، مانند عام و خاص و مطلق و مقیّد، و در صورت عدم امکان جمع، به مرجّحات رجوع
میگردد و در صورت تساوي از
/ 5). مجمع الفائدة 8 ) . 219 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سیدحسن صدر)/ 282 - 4) الاصول العامۀ/ 218 ) .65 -63 / 278 ؛ اصول الفقه 2 -276 (3)
8) مشرق ) .284 - 153 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سید حسن صدر)/ 282 -148 / 7) العدة فی اصول الفقه 1 ) .36 - 6) مشرق الشمسین/ 35 ) .48
. 32 ؛ نهایۀ الدرایۀ (سید حسن صدر)/ 279 - الشمسین/ 30
ص: 432
صفحه 289 از 457
این جهت، در اینکه هردو از حجیت ساقط میشوند یا مکلف در عمل به هر یک از آن دو مخیّر میباشد، اختلاف است (() تعادل
و ترجیح).
خُبره؛ ج 3، ص: 432
() اهل خبره
خبیث؛ ج 3، ص: 432
در اینکه مراد از آن چیست، دیدگاهها مختلف است.بعضی «1» . به کار رفته است « طیّب » خَبیث: پلید.در قرآن کریم خبیث در مقابل
گفتهاند: در شرع براي خبیث تعریفی ارائه نشده و آنچه در لغت دربارة معناي آن آمده است، مراد شارع مقدس نیست. نگاه عرف
نیز به این مفهوم منضبط نیست. با این حال ممکن است گفته شود: خبیث عبارت است از آنچه که طبع بیشتر شهروندان- و نه بادیه
نشینان- از آن نفرت دارد. برخی آن را این گونه تعریف کردهاند: آنچه انسان در ذات و طبع سالم خود از آن متنفر است؛ خواه
شهرنشین باشد یا بادیه نشین؛ عرب باشد یا عجم؛ در دوران فراوانی و فراخی باشد یا قحطی. بنابر این، اختلاف زمانها، مکانها و
انسانها در آن تأثیر گذار نیست، مانند مدفوع انسان و حیوانات حرام گوشت و نیز چرك بدن و آنچه با استفراغ از مجراي دهان
چنانچه خبیث «3» . از عنوان یاد شده در باب اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.خوردن و نوشیدن خبائث حرام است «2» . بیرون میریزد
بودن چیزي مشکوك باشد اصل حلّیت و اباحه (() قاعدة حلّیت) در آن جاري و حکم به حلال بودن خوردن یا آشامیدنش
«4» . میشود
(4) .9 / 217 ؛ مستند الشیعۀ 15 / 3) مفاتیح الشرائع 2 ) .239 -238 / 2) جواهر الکلام 36 ) . 1) آل عمران/ 179 ؛ نساء/ 2؛ مائده/ 100 )
.115 / 12 ؛ مهذّب الاحکام 23 -11 / مستند الشیعۀ 15
ص: 433
خبیص؛ ج 3، ص: 433
از آن به مناسبت در باب حج و اطعمه و اشربه نام بردهاند.استفاده از بوي «1» . خَبیص: غذایی تهیّه شده از خرما، کشمش و روغن
خوش براي محرم به هر نحوي حرام است. برخی قدما گفتهاند: اگر محرم خبیص زعفرانی بخورد و سیر شود، باید پس از اتمام
لیکن مشهور برآنند که اگر از روي فراموشی چنین «2» ؛ مناسک حج و هنگام قصد خروج از مکّه یک درهم خرما صدقه بدهد
«3» . غذایی خورده، صدقه دادن یک درهم مستحب است، اما اگر اقدام او از روي عمد بوده است باید یک گوسفند کفّاره بدهد
«4» . خوردن خبیص مستحب است
خِتانان؛ ج 3، ص: 433
() التقاء ختانین
ختمی؛ ج 3، ص: 433
ختمی [خطمی]: گیاهی علفی و زینتی.ختمی یا گل ختمی، گیاهی است از خانواده پنیرك، داراي گلهاي رنگارنگ و درشت که
مصرف دارویی دارد 1 و در باب طهارت و حج به کار رفته است.شستن سر با گل ختمی، بویژه در روز جمعه 2 و نیز شستن سر
صفحه 290 از 457
میّت با سدر و یا ختمی پیش از غسل مستحب است. 3بنابر تصریح برخی، شستن سر با ختمی براي مُحرم (() احرام) مکروه است. 4
ختنه؛ ج 3، ص: 433
ختنه: بریدن قسمتی از پوست آلت تناسلی.ختنۀ پسر با بریدن پوست غلاف گونۀ پوشانندة سر آلت، در حدّي که حشفه آشکار
گردد و ختنۀ دختر (خفض) با بریدن مقداري از پوست تاج گونۀ قسمت بالاي مخرج بول محقق میشود. 1 از این عنوان در بابهاي
صلات، حج، اجاره و نکاح سخن گفتهاند.الف. ختنۀ پسر: بر پسري که قبل از بلوغ ختنه نشده، پس از بلوغ ختنه واجب است؛ چنان
که بر کافر تازه
1 فرهنگ بزرگ (5) .72 / 4) وسائل الشیعۀ 25 ) .177 / 3) مختلف الشیعۀ 4 ) . 2) المقنع/ 232 ) .« خبص » 1) مجمع البحرین/ واژة )
4 (8) .106 / 72 ؛ الدروس الشرعیۀ 1 / 3 تحریر الوسیلۀ 1 (7) .354 / 60 و 7 / 544 ؛ وسائل الشیعۀ 2 / 2 الحدائق الناضرة 5 ( سخن. ( 6
.67 / 1 المبسوط 8 (9) .314 / 436 ؛ الخلاف 2 / جواهر الکلام 18
ص: 434
امّا ختنه کردن نوزاد در «3» ؛ لیکن بنابر قول مشهور، ختنه کردن کودك بر ولیّ او واجب نیست «2» ؛ مسلمان ختنه واجب میباشد
ختنه از نوزادي که ختنه شده به دنیا آمده ساقط است؛ لیکن مستحب است جهت اجراي «4» . هفتمین روز ولادت مستحب است
حاکم اسلامی میتواند مسلمان بالغی را که از ختنه خودداري میورزد، بر آن اجبار کند و «5» . سنّت، تیغ را بر ختنه گاه او بکشند
چگونگی ختنه: به «6» . در فرض عدم وجود حاکم، از باب حسبه (() امور حسبی) بر دیگران واجب است او را وادار به ختنه کنند
سایر احکام: «7» . تصریح برخی، در ختنه واجب است پوست پوشانندة سر آلت به گونهاي بریده شود که همۀ حشفه نمایان گردد
کسی که به جهت عذري ختنه نکرده، مکروه است امام جماعت شود، و چنانچه ترك ختنه بدون عذر باشد، امامت جماعت وي و
از شرایط صحّت طواف، اعم از واجب و مستحب، ختنه است. بنابر این، طواف بالغ ختنه نشده صحیح «8» . نیز اقتدا به او جایز نیست
همچنین در اینکه ختنه مطلقا شرط «10» . در اینکه صحّت طواف غیر بالغ نیز مشروط به ختنه است یا نه، اختلاف است «9» . نیست
صحّت طواف است، حتی اگر به سبب تنگی وقت امکان ختنه نباشد، یا شرطیّت آن محدود به صورت امکان ختنه میباشد،
اگر ختنه کننده به عمد یا اشتباه، بیش از اندازه ببُرد ضامن است، هرچند حاذق باشد؛ مگر آنکه ذمّۀ خود را «11» . اختلاف است
آداب ختنه: ولیمه دادن و خواندن دعاهاي وارد «12» . قبل از ختنه در فرض اشتباه از ضمان بري کند و ختنه شونده یا ولیّ او بپذیرد
«15» و نیز زن کافر تازه مسلمان «14» ب. ختنۀ دختر: ختنه کردن دختر در هفت سالگی «13» . شده، هنگام ختنه مستحب است
«16» . مستحب است.اجابت ولیمۀ ختنۀ دختر کراهت دارد
7) المبسوط ) 672 / 6) جواهر الکلام 41 ) .311 / 5) تحریر الوسیلۀ 2 ) .257 (4) .261 -260 (3) .263 -260 / 2) جواهر الکلام 31 )
/19 (9) .385 -384 / 8) جواهر الکلام 13 ) .311 -310 / 672 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 61 ؛ جواهر الکلام 41 / 67 ؛ الدروس الشرعیۀ 2 /8
12 ) جواهر الکلام ) .118 / 11 ) مدارك الاحکام 8 ) .609 / 118 ؛ ذخیرة المعاد/ 627 ؛ جامع الشتات 4 / 10 ) مدارك الاحکام 8 ) .274
14 ) جواهر الکلام ) .444 / 264 ؛ وسائل الشیعۀ 21 / 310 ؛ جواهر الکلام 31 / 13 ) تحریر الوسیلۀ 2 ) .561 / 322 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 /27
.271 / 16 ) وسائل الشیعۀ 24 ) .263 (15) .262 /31
ص: 435
ختنه گاه؛ ج 3، ص: 435
ختنه گاه: محلّ وقوع ختنه.به موضعی که ختنه صورت میگیرد، یعنی حشفه در مرد و دو لبۀ آلت تناسلی در زن ختنه گاه گفته
صفحه 291 از 457
میشود و از آن در بسیاري از بابها همچون طهارت، صوم، حج، طلاق، قصاص و دیات سخن گفتهاند.آمیزش (() آمیزش) به مقدار
ختنه گاه یا بیشتر، در شرع موضوع احکامی چند واقع شده است، مانند جنابت، عدّه، ثبوت تمامی مهر، نسب، مجازات- اعم از حدّ
و تعزیر- و حرمت ابدي. چنان که در بعضی موارد، مانند لواط (() لواط)، آمیزش به مقدار بعض ختنه گاه نیز موجب ثبوت احکام
از این رو؛ همۀ احکام تکلیفی و وضعیِ عنوان «1» ؛ آن است.نزدیکی کردن (جماع) عرفاً با دخول به مقدار حشفه تحقق مییابد
آمیزش (جماع و وطی) در صورت دخول به مقدار حشفه بر آن مترتب میگردد؛ حکم تکلیفی، مانند حرمت آمیزش با همسر در
حال روزه، اعتکاف و احرام و حکم وضعی، مانند اشتراط آمیزش با همسر در الحاق نوزاد به شوهر، حصول تحلیل (() تحلیل) در
زنی که سه بار طلاق داده شده، سبب بودن آن براي بطلان روزه، اعتکاف و حج و ثبوت حدّ در زنا.کودکی که ختنه شده به دنیا
در صورت عدم امکان «3» . قطع عمدي حشفه موجب ثبوت قصاص است «2» . آمده، مستحب است بر ختنه گاه وي تیغ بکشند
«4» . قصاص یا قطع غیر عمدي آن، دیۀ کامل ثابت است. دیۀ بعض ختنه گاه، به نسبت کل ختنهگاه محاسبه میشود
خَدّ () گونه؛ ج 3، ص: 435
267 -266 /43 (4) .376 / 3) جواهر الکلام 42 ) .311 / 2) تحریر الوسیلۀ 2 ) .212 / 222 و 32 / 1) جواهر الکلام 16 )
ص: 436
خدا؛ ج 3، ص: 436
در عربی میباشد، ذاتی است جامع تمامی کمالات و منزّه و پیراسته از همۀ « اللّ
􀀀
ه » خدا: آفرینندة جهان هستی.خدا که بر گردان
فقها در بابهایی نظیر طهارت، صلات، حج، لعان، یمین، نذر، عهد و صید و ذباحه از احکام مرتبط با این عنوان سخن «1» . کاستیها
گفتهاند.بندگی خدا: به تصریح قرآن کریم، سرلوحۀ دعوت همۀ انبیا و پیامبران الهی بندگی خدا و دوري گزیدن از طاغوت است؛
خداوند متعال پیامبران را فرستاد و شریعت و کتاب آسمانی را بر آنان نازل «3» . چرا که انسانها براي بندگی خدا آفریده شدهاند «2»
کرد تا راه و رسم عبودیت را به بندگانش بیاموزند؛ از این رو، محتواي تمامی شرایع و کتب آسمانی تعلیم شیوة بندگی و بیان
حدود آن است (() عبودیت).ذکر خدا: ذکر خداي متعال داراي خواص و آثار بسیاري است؛ از این رو، در همۀ حالات بدان
سفارش شده است (() ذکر).اخلاص: اخلاص عمل براي خدا و پیراستن آن از ریا (() ریا) در تمامی اعمال عبادي شرط صحّت
عمل دانسته شده و عبادت بدون قصد تقرّب به خدا باطل شمرده شده است (() اخلاص).اسماء خدا: اسمهاي خدا توقیفی است، از
احترام به اسماي الهی واجب «4» . این رو، خواندن خدا به نامهایی که در شرع رخصتی براي خواندن خدا بدانها نرسیده، جایز نیست
است؛ از این رو مسّ نامهاي خداوند بدون طهارت (وضو، غسل یا تیمّم) حرام است و استنجا (() استنجاء) با دستی که انگشتر
()) «5» منقوش به اسمی از اسمهاي خدا در آن است، در صورت علم به نجس شدن آن، حرام و در غیر این صورت، مکروه است
عهد) تنها با نامهاي مختص به خدا منعقد ()) «8» نذر) و عهد ()) «7» قسم) نذر ()) «6» اسماء متبرّك).قسَم، نذر، عهد و جدال: قسم
تغلیظ).جدال ()) «9» میشوند؛ چنان که تغلیظ در لعان (() لعان) و قسم با نامهاي بیانگر انتقام و سطوت ذات حقّ حاصل میشود
نه دیگر اسماي الهی- تحقق - « اللّ
􀀀
ه » (() جدال) نیز که از محرّمات احرام (() احرام) به شمار میرود، بنابر مشهور تنها با نام جلاله
«10» . مییابد
. 3) ذاریات/ 56 ) . 2) نحل/ 36 ) . 85 ؛ نجاة العباد (امام خمینی)/ 315 / 699 ؛ مدارك العروة (اشتهاردي) 4 / 1) رسائل الشهید الثانی 2 )
72 ؛ مصباح -71 / 76 ؛ جواهر الکلام 2 / 5) الحدائق الناضرة 2 ) .77 / 4) الرسالۀ السعدیۀ/ 46 ؛ الحبل المتین/ 396 ؛ مرآة العقول 2 )
؛478 / 61 ؛ مستند الشیعۀ 17 /34 (9) .445 (8) .373 (7) .227 / 6) جواهر الکلام 35 ) .241 / 155 ؛ کشف اللثام 1 -152 / ي 3 􀀀 الهد
صفحه 292 از 457
.359 / 10 ) جواهر الکلام 18 ) .203 / المبسوط 8
ص: 437
صید) ()) «13» ذبح) و شکار ()) «12» چنان که از شرایط حلّیت ذبیحه «11» ؛ تسمیه: بردن نام خدا در آغاز هر کار مستحب است
بردن نام خدا است (() تسمیه).
خَدش؛ ج 3، ص: 437
() خراش
خُدعه؛ ج 3، ص: 437
() حیله
خدمت؛ ج 3، ص: 437
() استخدام
خدمۀ کاروان؛ ج 3، ص: 437
خدمۀ کاروان: خدمتگزاران و کارگزاران کاروانهاي حج.از آن در باب صلات و حج سخن گفتهاند.صلات: نماز خدمۀ کاروان از
جهت قصر و اتمام حکم نماز حمله دار (() حمله دار) را دارد.حج: خدمۀ کاروان که به مکّه برده میشوند در صورتی که سایر
شرایط استطاعت (() استطاعت) را داشته باشند و قبلًا نیز حج واجب انجام نداده باشند، مستطیعاند و باید حَجۀ الاسلام به جا آورند.
در غیر این صورت بین به جا آوردن حج تمتّعِ استحبابی یا عمرة مفرده (() عمره) و یا حج افراد (() حج افراد) مخیّرند. 1کسانی که
از اوّل میدانند بعضی اعمال حج را از روي عذر نمیتوانند به جا آورند، مانند بعضی خدمۀ کاروان که ناگزیر از همراهی
معذورانند و درنتیجه امکان درك وقوف اختیاري مشعر براي آنان وجود ندارد، نمیتوانند در به جا آوردن حج اجیر گردند و اگر
قبل از استخدام اجیر شده باشند، درك وقوف اختیاري بر آنان واجب است. 2آیا خدمتگزاري که میداند بعد از ورود به مکّه و قبل
از به جا آوردن اعمال
2 (15) . 45 و 356 - 1 مناسک حج (مراجع)/ 44 (14) .30 (13) .114 -113 / 12 ) جواهر الکلام 36 ) .423 / 11 ) وسائل الشیعۀ 1 )
.77 - 69 و 76 -68
ص: 438
حج، براي انجام دادن بعضی کارها از مکّه خارج میشود، میتواند براي عمرة تمتّع مُحرم شود؟ بعضی قائل به عدم جواز شده و
گفتهاند: چنین فردي باید با احرام عمرة مفرده وارد مکه شود و آخرین بار که دیگر تصمیم بر خروج از مکّه را ندارد به عمرة تمتّع
مُحرم شود. برخی دیگر، تنها در فرضی که خروج و ورودش به مکّه در همان ماهی باشد که براي عمرة تمتّع محرم شده است، قائل
«3» . به جواز شدهاند
اللّ علیها؛ ج 3، ص: 438
􀀀
خدیجه سلام ه
اللّ علیه و آله.از این عنوان به مناسبت در باب حج نام بردهاند.زیارت حضرت
􀀀
خدیجه سلام اللَّه علیها: همسر رسول خدا صلّی ه
صفحه 293 از 457
خدیجه علیها السّلام در قبرستان مَعْلات (حجون یا قبرستان ابوطالب) و نیز حضور در خانۀ وي که محلّ سکونت رسول خدا صلّی
اللّ علیه و آله و تولّد حضرت فاطمه علیها السّلام بوده و دعا کردن در آن جا مستحب است. 1 البته در گذشته در محلّ خانۀ
􀀀
ه
اللّ علیها مسجدي بنا شده بود که در بازسازیهاي اخیر از میان رفته و امروزه نشانهاي از آن نیست. 2
􀀀
حضرت خدیجه سلام ه
خذف؛ ج 3، ص: 438
خَذْف [حَذف]: پرتاب کردن سنگ ریزه و مانند آن با کیفیّتی خاص.از آن به مناسبت در باب صلات و حج نام بردهاند.بنابر مشهور
مستحب است رمی جمره (() رمی جمره) به گونۀ خذف صورت گیرد. برخی قدما آن را واجب دانستهاند.کیفیّت آن- بنابر تصریح
بسیاري- بدین گونه است که سنگ ریزه بر باطن انگشت شصت قرار داده و با ناخن انگشت سبّابه پرتاب میشود. بعضی گفتهاند:
بر ناخن شصت قرار داده و با سبّابه پرتاب میگردد.گروه سوم گفتهاند: بر باطن انگشت شصت نهاده و با انگشت میانی پرتاب
میشود. 1خذف سنگ ریزه در مسجد مکروه است. 2 برخی با الغاي خصوصیت از
1 جواهر الکلام (6) . 2 آثار اسلامی مکه و مدینه/ 155 (5) .69 / 468 ؛ جواهر الکلام 20 / 1 الدروس الشرعیۀ 1 (4) .123 -122 (3)
.631 / 2 روض الجنان 2 (7) .24 -23 / 110 ؛ الحدائق الناضرة 17 -109 /19
ص: 439
خذف، پرتاب سنگ ریزه در مسجد را به هرگونه، مکروه دانستهاند. برخی نیز مطلق خذف را- اعم از اینکه در مسجد باشد یا غیر
«3» . مسجد- مکروه دانسته اند
خرابی؛ ج 3، ص: 439
خرابی: ویرانی و انهدام.از آن در بابهاي طهارت، صلات، جهاد، تجارت، اجاره، شرکت و وقف سخن گفتهاند.خراب کردن قبر
مسلمان به خاك سپرده شده در قبرستان وقفی، با علم به پوسیدن بدن وي جایز است. قبر کسانی که تعظیم آنان واجب است، مانند
انبیا، ائمّه، امام زادگان، علما و شهدا، از این حکم مستثنا و تخریب قبر آنها حرام است. 1بازسازي قبر پس از خرابی آن، جز قبور
کسانی که واجب التعظیماند، کراهت دارد. 2خراب کردن مسجد حرام است؛ لیکن تخریب مسجد مشرف به ویرانی جایز و تجدید
بناي آن مستحب است.در جواز تخریب مسجد براي توسعه اختلاف است. بسیاري قائل به جواز آنند 3 (() مسجد).از وظایف دولت
اسلامی تخریب معبد جدید بنا شده از سوي اهل ذمّه (() اهل ذمّه) در محلّ غیر مجاز است؛ لیکن نسبت به معبد موجود که مجاز به
نگهداري آن هستند، در صورت ویرانی آیا براي آنان تجدید بناي آن جایز است یا نه؟ مسئله اختلافی است. 4تخریب حصارهاي
شهر و منازل کفّار هنگام جنگ با آنان جایز است. 5اگر خانه یا مغازة اجارهاي خراب شود، در صورتی که مستأجر نتواند از آن
هیچ استفادهاي ببرد و امکان درست کردن آن نیز نباشد، اجاره باطل میگردد. امّا اگر اصل استفاده و درست کردن آن امکان پذیر
باشد، مستأجر به جهت فوت بعض منفعت، حقّ فسخ دارد و میتواند اجاره را بر هم زند. 6هرگاه بناي مشترك میان چند نفر، مانند
دیوار، خراب شود و یکی از شرکا تصمیم به تعمیر آن بگیرد، نمیتواند دیگر
ي􀀀 139 ؛ مصباح الهد - 133 و 138 -132 / ی 2 􀀀 1 العروة الوثق (4) .132 -131 / 300 ؛ جواهر الکلام 14 -299 / 3) الحدائق الناضرة 7 )
؛404 / ی 2 􀀀 87 ؛ العروة الوثق -82 / 155 ؛ جواهر الکلام 14 / 3 جامع المقاصد 2 (6) .341 -336 / 2 جواهر الکلام 4 (5) .43 -42 /7
.311 -310 /27 6 (9) .65 5 (8) .284 -280 / 4 جواهر الکلام 21 (7) .238 -237 / مستند العروة (الصلاة) 2
ص: 440
چنانچه شریکی دیوار «7» . شرکا را مجبور به مشارکت نماید؛ لیکن در اینکه اقدام وي باید با اجازة آنان باشد یا نه، اختلاف است
صفحه 294 از 457
مشترك را بدون اذن شرکاي خود تخریب نماید، آیا واجب است آن را درست کند یا آنکه ضامن ارش (() ارش) آن است؟ مسئله
هرگاه مال وقفی به سبب اختلاف صاحبان آن، در شرف خرابی قرار گیرد و در نتیجه فروختن آن براي آنان «8» . اختلافی است
با ویران شدن بناي مسجد، زمین آن از وقف خارج نمیشود. همچنین «9» . سودمندتر باشد، بنابر مشهور، فروختن آن صحیح است
«10» . اگر خانۀ وقفی خراب شود؛ از این رو فروختن آن جایز نیست
خراج؛ ج 3، ص: 440
خَراج: مالیات اراضی.خراج مالیاتی است که از سوي دولت اسلامی بر زمینهاي خراجی مقرر میگردد. منظور از زمینهاي خراجی
زمینهایی است که به عموم مسلمانان تعلّق دارد و آن دو قسم است: 1. زمینهاي آبادي که با قهر و غلبه بر کفّار از آنان گرفته شده
است. 2. زمینهاي آباد گرفته شده از کفّار از طریق مصالحه بر آنها، بدین گونه که زمینهاي مورد مصالحه از آنِ مسلمانان باشد و
کفّار تنها حقّ سکونت در آنها را داشته باشند. 1خراج هرچند به معناي مطلقِ مالیاتِ اراضی خراجی است؛ خواه مالیات، سهمی از
به کار رفته، « مقاسمه » محصول زمین- مثلا نصف یا ثلث آن- باشد یا مقداري مال معین از غیر آن؛ لیکن گاه در کلمات فقها همراه
سهمی از محصول زمین میباشد (() مقاسمه). « مقاسمه » که مراد از آن، مقداري مال از غیر محصول زمین خراجی است و مراد از
1 جواهر (11) .109 -108 / 10 ) جواهر الکلام 28 ) .357 / 9) اللمعۀ الدمشقیۀ/ 95 ؛ جواهر الکلام 22 ) .271 (8) .267 -266 /26 (7)
.239 / 174 ؛ کتاب المکاسب 2 / الکلام 21
ص: 441
از این عنوان در بابهاي زکات، تجارت، مزارعه، مساقات و اجاره سخن «2» . مفهوم خراج در این کاربرد، مفهومی خاص است
گفتهاند. برخی نیز دربارة آن رسالهاي مستقل نوشتهاند.حکم: خراج در زمان حضور و مبسوط الید بودن معصوم علیه السّلام یا نایب
خاصّ وي، باید به او پرداخت گردد و در شرایط تقیّه (() تقیّه) و حاکمیت طاغوت؛ اعمّ از عصر حضور و غیبت، پرداخت آن به
حاکم جائر، جایز و موجب برائت ذمّۀ پرداخت کننده است؛ هرچند بر جائر حرام است در آن تصرف کند.در فرض عدم تقیّه، آن
را به فقیه جامع الشّرایط در عصر غیبت میپردازد. از بعضی، در عصر غیبت اختصاص جواز دفع آن به حاکم جائر نقل شده است. از
خریدن اموال خراجی از حاکم جائر و «3» . برخی نیز در فرض عدم تسلّط حاکم جائر، حلال بودن خراج بر شیعیان نقل شده است
مقدار خراج: خراج مقدار «4» . نیز دیگر معاملات و معاوضات با آن، همچنین قبول آن به عنوان هبه و جایزه براي شیعیان جایز است
مصرف خراج: خراج از «5» . معیّنی ندارد و اندازة آن بستگی به نظر ولیّ امر مسلمانان دارد که به اقتضاي مصلحت تعیین میکند
منابع بیت المال (() بیت المال) به شمار میرود؛ از این رو، مصرف آن نیازهاي عمومی مسلمانان، اعم از فرهنگی، اقتصادي و
دیگر احکام: «6» . اجتماعی است، مانند حراست از مرزها، حقوق کارگزاران دولت، ساختن مدرسه، بیمارستان، پل و مانند آنها
اداي خراج از زکات کفایت نمیکند؛ از این رو، با پرداخت خراج زمین، پرداخت زکات محصول آن نیز پس از خارج کردن سهم
حاکم از محصول زمین و رسیدن باقی مانده به حدّ نصاب واجب خواهد بود.در اینکه حکم یاد شده (وجوب زکات پس از خارج
کردن سهم حاکم از محصول و رسیدن باقی مانده به حدّ نصاب) در خراج به معناي خاص نیز جاري است یا تنها به مقاسمه- که
مالیات بر محصول زمین است نه
(4) .199 -196 / 3) جواهرالکلام 22 ) .11 -10 / 180 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 / 142 ؛ جواهر الکلام 22 / 2) مسالک الافهام 3 )
.201 -200 / 6) جواهر الکلام 22 ) .199 / 267 ؛ جواهر الکلام 22 / 5) رسائل المحقق الکرکی 1 ) .504 / 184 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 -180
ص: 442
البته بنابر قول مشهور که هزینۀ انجام گرفته در زراعت زمین را استثنا کرده و «7» . چیزي دیگر- اختصاص دارد، اختلاف است
صفحه 295 از 457
زکات را در باقی مانده در صورت رسیدن به حدّ نصاب، واجب میدانند، خراج نیز از مئونه (() مئونه) محسوب میشود. بنابر این،
«10» مزارعه)، مساقات ()) «9» پرداخت خراج زمین در مزارعه «8» . اختلاف یاد شده بر اساس قول مقابل مشهور ثمره پیدا میکند
اجاره) بر عهدة مالک است، مگر آنکه در قرار داد به گونهاي دیگر شرط شده باشد. ()) «11» (() مساقات) و اجاره
خَراجی؛ زمین؛ ج 3، ص: 442
() زمین خراجی
خراسان؛ ج 3، ص: 442
خراسان: ناحیهاي در شرق ایران.واژة خراسان در فارسی قدیم به معناي مشرق و خاور زمین به کار میرفت. این عنوان در اوائل
ی بر تمامی ایالات اسلامی، واقع در سمت خاور کویر لوت تا کوههاي هند، اطلاق میشد و بدین ترتیب همۀ بلاد ماوراء 􀀀 قرون وسط
النهر را در شمال شرقی- به استثناي سیستان و قُهَستان (ولایتی در جنوب خراسان، شامل قائن، گناباد، طبس و ترشیز) در جنوب- در
ی) به 􀀀 برمیگرفت؛ لیکن در طول زمان قلمرو آن دستخوش تغییراتی شد.ایالت خراسان در دورة اعراب (سدههاي نخست قرون وسط
چهار بخش، نیشابور؛ مرو، هرات و بلخ تقسیم میشد. 1 عنوان یاد شده در باب صلات به کار رفته است.براي اهالی خراسان
همچون ساکنان عراق تیاسر در قبله مستحب است 2 (() تیاسر). چنان که نشانههاي ذکر شده براي تعیین قبلۀ اهل خراسان همان
11 ) مستمسک ) .90 (10) .44 -43 / 9) جواهر الکلام 27 ) .31 -30 / ي 10 􀀀 8) مصباح الهد ) .71 -70 / ی 4 􀀀 233 ؛ العروة الوثق /15 (7)
.64 / 2 مختلف الشیعۀ 2 ( 1 لغت نامۀ دهخدا. ( 13 (12) 190 / العروة 12
ص: 443
نشانههاي قبلۀ اهل عراق است. این نشانهها عبارت است از قرار دادن خورشید هنگام ظهر محاذي ابروي راست و شفق موجود در
مغرب بر دست راست و فجر (روشنایی صبح، پهن شده در افق) بر دست چپ و در شب، قرار دادن ستارة جُ دَي بر روي شانۀ
چنان که همسانی قبلۀ «4» . البته علائم یاد شده تقریبی است و در فصلهاي سال و نیز بلاد مختلف اندکی تفاوت میکند «3» . راست
اراضی خراسان- بنابر آنچه به اصحاب نسبت داده شده- از اراضی مفتوح عنوه (() مفتوح «5» . خراسان و عراق نیز تقریبی است
در بعضی «7» . جنس پرداختی به جهت زکات فطره (() زکات فطره) بنابر قول مشهور باید غذاي غالب مردم باشد «6» . عنوه) است
روایات براي ساکنان شهرهاي مختلف، جهت اخراج زکات، به اعتبار غذاي غالب آنان در آن عصر جنس خاصی تعیین شده است.
از جمله براي اهالی خراسان- جز مرو- گندم یا جو و براي مردم مرو، کشمش تعیین شده است.اخراج این اجناس بر اهالی خراسان
«9» . برخی قدما آن را واجب دانستهاند «8» . مستحب است
خراش؛ ج 3، ص: 443
خراش: اثر برجاي مانده در بدن بر اثر کشیدن ناخن یا وسیلهاي نوك تیز.عنوان یاد شده در باب کفّارات و دیات آمده
است.خراشیدن صورت و نیز کندن مو در مصیبت بر زن حرام و موجب ثبوت کفّارة یمین است 1 که عبارت است از آزاد کردن
یک بنده یا سیر کردن و یا پوشاندن ده فقیر و در صورت ناتوانی از هر سه، سه روز روزه گرفتن. 2 در ثبوت کفّاره، خراش برداشتن
همۀ صورت لازم نیست؛ بلکه خراش بعض صورت نیز موجب ثبوت کفّاره است. 3
366 ؛ کتاب الصلاة / 375 ؛ جواهر الکلام 7 / 5) الحدائق الناضرة 6 ) .79 / 4) کفایۀ الاحکام 1 ) .208 / 3) النهایۀ/ 63 ؛ کتاب السرائر 1 )
(9) .241 / 8) المبسوط 1 ) .279 / 7) الحدائق الناضرة 12 ) .488 / 403 ؛ غایۀ المراد 1 / 6) جامع المقاصد 3 ) .189 / (شیخ انصاري) 1
صفحه 296 از 457
.186 / 3 جواهر الکلام 33 (12) .588 - 2 وسیلۀ النجاة/ 587 (11) .186 / 1 جواهر الکلام 33 (10) .175 -174 / المهذّب 1
ص: 444
وارد کردن خراش به بدن دیگري موجب ثبوت دیه است و دیۀ آن، در سر و صورت، در صورت خون نیامدن (حارصه)، بنابر قول
جراحت) ()) «4» . مشهور یک شتر و در صورت خون آمدن (دامیه) دو شتر است
خربزه؛ ج 3، ص: 444
خربزه: میوهاي معروف.عنوان یاد شده به مناسبت در بابهاي زکات، تجارت، یمین و اطعمه و اشربه آمده است.از میوههایی که در
روایات به خوردن آن سفارش و براي آن خواص زیادي شمرده شده، خربزه است؛ لیکن خوردن ناشتا و نیز نوع تلخ آن مکروه
است. 1معاملۀ کالایی که با آزمودن فاسد میگردد، مانند خربزه، با جهالت درون آن صحیح است و در صورت فاسد بودن، براي
خریدار ارش (() ارش) ثابت است.البته اگر خربزة پاره شده قیمتی نداشته باشد، خریدار تمامی بهاي پرداختی را باز پس میگیرد.
2بیع سلف (() بیع سلف) در خربزه به صورت شمارشی صحیح نیست؛ بلکه باید وزنی معامله شود. 3اگر کسی قسم یاد کند که
فاکهه (میوه) نخورد، در اینکه شامل خربزه میشود و در نتیجه با خوردن آن حَنث (شکستن قسم) تحقق پیدا میکند یا نه، اختلاف
است. 4 (() خُضَر)
خرچنگ؛ ج 3، ص: 444
خرچنگ: جانوري معروف.عنوان یاد شده به مناسبت در بابهاي تجارت، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه به کار رفته است.خرچنگ
حرام گوشت است؛ از این رو، خوردن آن جایز نیست. 1برخی، آن را از مسخ شدگان بر شمردهاند 2 (() مسوخ).
.298 /24 3 (7) .437 /22 2 (6) .493 -492 / 178 ؛ جواهر الکلام 36 - 34 و 175 ،27 / 1 وسائل الشیعۀ 25 (5) .322 -320 /43 (4)
.198 2 (10) .253 / 1 جواهر الکلام 36 (9) .296 /35 4 (8)
ص: 445
«3» . خرید و فروش خرچنگ در صورتی که داراي منفعت حلال در خور توجه نزد عقلا نباشد صحیح نیست
خرزة الدماغ؛ ج 3، ص: 445
خَرَزَةُ الدَّماغ: غدّه مانندي در وسط مغز به اندازة نخود (نخود مغز).عنوان یاد شده در باب اطعمه و اشربه به کار رفته است.خوردن
چند چیز از اجزاي حیوان حلال گوشت تذکیه شده، از جمله- بنابر آنچه به مشهور نسبت داده شده- نخود مغز، حرام است. برخی،
قائل به کراهت آن شدهاند 1 (() خوردنی).
خَرَز یمانی؛ ج 3، ص: 445
() جزع یمانی
خرس؛ ج 3، ص: 445
خرس: حیوان وحشی معروف.عنوان یاد شده در باب طهارت و صید و ذباحه به کار رفته است.خرس از حرام گوشتان 1 و مسخ
شدگان است؛ 2 از این رو، احکام مسخ شدهها از قبیل عدم قابلیّت آنها براي تذکیه (() تذکیه) بنابر قولی در بارة خرس نیز جاري
صفحه 297 از 457
است 3 (() مسوخ).
خرس؛ ج 3، ص: 445
خُرْس: نفاس زن بر اثر زاییدن.خُرس، نفاس زن به سبب زاییدن است (() نفاس)؛ لیکن برخی گفتهاند: به ولیمهاي که براي نوزاد
میدهند نیز خُرس اطلاق میشود. 1 از آن به مناسبت در باب نکاح سخن گفتهاند.بر اساس آنچه در روایات آمده از جمله موارد
استحباب ولیمه، خُرس است مراد از خُرس، ولادت فرزند است؛ چنان که اجابت دعوت ولیمۀ آن نیز استحباب دارد. 2 (() ولیمه)
2 (6) .156 / 1 تحریر الوسیلۀ 2 (5) .136 / 348 ؛ مستند الشیعۀ 15 / 1 جواهر الکلام 36 (4) .448 -447 / 35 ؛ صراط النجاة 6 /22 (3)
2 تذکرة الفقهاء (9) .30 -29 / 578 ؛ الحدائق الناضرة 23 / 1 تذکرة الفقهاء (ق) 2 (8) .197 -196 /36 3 (7) .82 / جواهر الکلام 6
.311 / 584 ؛ وسائل الشیعۀ 24 -583 / 578 ؛ تحریر الاحکام 3 / (ق) 2
ص: 446
خَرْص؛ ج 3، ص: 446
() تخمین
خرط؛ ج 3، ص: 446
خَرط: دست فروکشیدن از بالاي شاخه تا پایین، جهت چیدن برگهاي آن.عنوان یاد شده در باب تجارت به کار رفته است.درختانی
«1» . که ثمرة آنها برگشان است، مانند درخت حنا، فروختن ثمرة آنها به گونۀ یک خرط یا بیشتر صحیح است
خرقاء؛ ج 3، ص: 446
خَرْقاء: حیوانی که در گوش آن سوراخی گرد باشد.خرقاء به گاو یا گوسفندي گفته میشود که جهت شناسایی و علامت گذاري
آن، با داغ کردن، در گوش آن شکافی گرد ایجاد میکردند. 1 برخی، حیوان گوش پاره را نیز مصداق آن دانستهاند. 2 عنوان یاد
شده در باب حج به کار رفته است.حیوانی که گوش آن سوراخ یا شکافته شده باشد، در صورتی که چیزي از آن قطع نشده باشد،
از قربانی حج کفایت میکند؛ هرچند بنابر تصریح برخی مکروه است. 3 (() قربانی)
خرق اجماع؛ ج 3، ص: 446
خَرق اجماع [احداث قول ثالث]: فتوا دادن بر خلاف اجماع مرکب (() اجماع مرکب).
خرگوش؛ ج 3، ص: 446
خرگوش: جانوري معروف.از آن در بابهاي طهارت، صلات، حج، تجارت، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.خرگوش
از مسخ شدگان 1 (() مسوخ) و حرام گوشتان 2 است. در نجاست و طهارت خرگوش اختلاف است. متأخران قائل به طهارت آنند؛
3 لیکن ادرار و مدفوع آن نجس است. 4اگر خرگوش در چاه آب بیفتد و بمیرد، براي تطهیر آن بنابر مشهور چهل
؛92 / 1123 ؛ الحدائق الناضرة 17 / 2 الوافی 13 (3) .314 / 1 تذکرة الفقهاء 8 (2) .79 / 358 ؛ جواهر الکلام 24 / 1) الروضۀ البهیۀ 3 )
1 (5) .267 -266 / 144 ؛ مهذّب الاحکام 14 / 389 ؛ الوسیلۀ/ 185 ؛ جواهر الکلام 19 / 3 المبسوط 1 (4) .312 / مستند الشیعۀ 12
صفحه 298 از 457
4 جواهر الکلام (8) .287 -286 / 3 مدارك الاحکام 2 (7) .296 / 2 جواهر الکلام 36 (6) .336 / المقنع/ 419 ؛ من لایحضره الفقیه 3
.273 /5
ص: 447
در اینکه کشیدن آب واجب است یا مستحب، اختلاف است (() آب چاه).نماز گزاردن با پوست و «5» . دلو آب کشیده میشود
کرك حیوانات حرام گوشت، از قبیل خرگوش صحیح نیست، همچنین بنابر قول مشهور با لباس آمیخته به کرك آن؛ بلکه بر عدم
پوست)؛ لیکن استفاده از پوست یا کرك خرگوش در غیر نماز بنابر قول به طهارت و قابلیت ()) «6» صحّت ادعاي اجماع شده است
دباغی).کفّارة ()) «8» البته در اینکه جواز آن مشروط به دباغی است یا نه اختلاف است «7» . آن براي تذکیه (() تذکیه) جایز است
«10» ؛ در جواز خرید و فروش مسخ شدگان همچون خرگوش اختلاف است «9» . شکار خرگوش در حال احرام یک گوسفند است
چنان که تذکیه پذیري خرگوش بنابر قول به طهارت آن، اختلافی است. عدم قابلیّت مسخ شدگان براي تذکیه به مشهور نسبت داده
«11» . شده است
خرما؛ ج 3، ص: 447
خرما: میوة نخل.خرما میوهاي شیرین و تقریباً استوانهاي شکل، به رنگ زرد یا قهوهاي که رسیدة بعضی انواع آن سیاه رنگ است و
پوستی نازك و هستهاي سخت دارد. از آن در بابهاي طهارت، صلات، زکات، صوم، حج، تجارت، مزارعه، نکاح و اطعمه و اشربه
سخن گفتهاند.طهارت: خرما، حتّی پختۀ آن پاك و خوردنش حلال است. 1 البته بنابر قول به نجاست یا حرمت آب خرماي
جوشیده، خرما در صورت جوشیدن آب درون آن محکوم به نجاست یا حرمت است. 2همچنین شیرة خرما پس از جوش آمدن،
پاك و خوردن آن بنابر مشهور حلال است. از برخی، قول به نجاست آن پس از جوشیدن و پیش از کم شدن دو سوم آن نقل شده
است. 3 برخی نیز بین صورتی که
(10) .210 -209 /20 (9) .73 /8 (8) .35 / 7) جواهر الکلام 22 ) .32 / 103 ؛ مستمسک العروة 5 -102 /8 (6) .234 -233 /1 (5)
.433 -432 / ي 1 􀀀 2 مصباح الهد (13) .145 / ی 1 􀀀 1 العروة الوثق (12) .197 -196 / 11 ) جواهر الکلام 36 ) .10 -9 / مختلف الشیعۀ 5
.123 -122 / 21 ؛ التنقیح (الطهارة) 3 -20 / 3 جواهر الکلام 6 (14)
ص: 448
البته «4» . خود به خود بجوشد و بین صورتی که با آتش بجوشد تفصیل داده و در فرض اوّل قائل به نجاست و حرمت آن شدهاند
مستحب است جریدتین، در صورت «5» . اگر مست کننده باشد اختلافی در حرمت آن نیست و بنابر قول مشهور نجس نیز میباشد
جریدتین).صلات: آیا سجده بر هستۀ جدا شدة خرما صحیح است؟ مسئله اختلافی است. ()) «6» امکان از چوب درخت خرما باشد
زکات: پرداخت خرما به جهت زکات فطره نزد بیشتر فقها افضل از پرداخت دیگر مواد غذایی «7» . بسیاري آن را صحیح دانستهاند
زمان تعلّق زکات به خرما «9» . خرما از جملۀ نُه چیزي است که زکات به آنها تعلّق میگیرد «8» . همچون گندم، جو و برنج است
و نصاب آن به اعتبار «11» و زمان پرداخت زکات آن بعد از چیدن آن است «10» بنابر قول مشهور، هنگام زرد یا سرخ شدن آن
،847 / معادل 288 من تبریز با کسر 45 مثقال است. در مقدار آن به کیلو اختلاف است. 207 «12» ، خرماي خشک، سیصد صاع
مقدار زکات، یک دهم محصول در صورت مشروب شدن نخلها با آب «13» . 849 و 885 کیلو گرم از جملۀ اقوال است /193
باران، قنات، سد، نهر و یا رطوبت زمین، و یک بیستم در صورت آبیاري دستی همچون با دلو یا حیوان و یا آب چاه که با موتور
حج: «16» . و نیز خوردن آن پیش از رفتن به نماز در روز عید فطر مستحب است «15» صوم: افطار کردن با خرما «14» . کشیده شود
مستحب است حاجی پس از اتمام اعمال حج، هنگام خروج از مکّه معادل یک درهم خرما بخرد و آنها را مشت مشت به فقرا صدقه
صفحه 299 از 457
تجارت: فروختن خرماي «18» . قطع درختان خرما در حرم (() حرم) جایز است؛ قطع کننده مُحرم باشد یا غیر مُحرم «17» . بدهد
بیع مزابنه)؛ ()) «19» موجود بر درخت در برابر خرما از همان درخت و نیز بنابر مشهور در برابر خرما از غیر آن درخت، باطل است
239 ؛ منهاج الصالحین (سید / 6) جواهر الکلام 4 ) . 3؛ افاضۀ القدیر/ 88 -2 / 5) جواهر الکلام 6 ) .132 - 4) افاضۀ القدیر/ 131 )
/ 497 ؛ مهذّب الاحکام 5 / 392 ؛ مستمسک العروة 5 / ی 2 􀀀 7) العروة الوثق ) .214 / 91 ؛ مستدرك الوسائل 2 / محمدسعید حکیم) 1
11 ) جواهر الکلام ) .64 / ی 4 􀀀 214 ؛ العروة الوثق (10) .65 (9) .520 / 8) جواهر الکلام 15 ) . 443 ؛ الاحکام الواضحۀ (فاضل)/ 127
14 ) جواهر ) . 114 م 1864 -113 / 13 ) توضیحالمسائل مراجع 2 ) .208 -207 / 12 ) جواهر الکلام 15 ) .67 / ی 4 􀀀 220 ؛ العروةالوثق /15
(17) .398 / ی 3 􀀀 16 ) العروة الوثق ) .156 / 15 ) وسائل الشیعۀ 10 ) . 121 م 1875 -118 / 236 ؛ توضیح المسائل مراجع 2 / الکلام 15
.92 /24 (19) .419 /18 (18) .68 / جواهر الکلام 20
ص: 449
لیکن اگر کسی در ملک دیگري درخت خرمایی داشته باشد، میتواند با شرایطی خرماي آن را در برابر خرماي درختی دیگر به
بیع عریّه).انواع خرما در مسئلۀ ربا (() ربا) یک جنس به شمار میرود و معاملۀ نوعی از آن در ()) «20» صاحب آن ملک بفروشد
در صحّت بیع خرمايتر (رطب) در برابر همان مقدار از خرماي خشک (تمر) بدون «21» . برابر نوعی دیگر به زیاده جایز نیست
خرما از موادّ غذاییاي است که احتکار آنها- «22» . زیاده، اختلاف است. مشهور، چنین معاملهاي را معاملۀ ربایی و حرام میدانند
و قطع کردن آن مکروه «24» احتکار).مزارعه: کاشتن درخت خرما مستحب ()) «23» بنابر اختلاف اقوال- حرام یا مکروه میباشد
اطعمه و اشربه: خلال کردن با برگ درخت خرما مکروه است. «26» . نکاح: برداشتن کام نوزاد با خرما مستحب است «25» . است
تأبیر) ()) «27»
خرماء؛ ج 3، ص: 449
خَرْماء: بینی یا گوش، سوراخ یا شکافته شده.خَرْم در لغت به معناي سوراخ شدن و پاره گشتن آمده است؛ از این رو، به حیوانی که
بینی یا گوش آن را سوراخ کرده و یا شکافتهاند، خرماء
26 ) جواهر ) .40 (25) .31 / 24 ) وسائل الشیعۀ 19 ) .62 / 481 ؛ الحدائق الناضرة 18 /22 (23) .368 (22) .347 /23 (21) .101 (20)
605 م 2636 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم / 423 ؛ توضیحالمسائل مراجع 2 / 27 ) وسائل الشیعۀ 24 ) .253 / الکلام 31
السلام، ج 3، ص: 450
این عنوان در باب حج به کار رفته است.بنابر قول برخی، حیوانی که بینیاش سوراخ یا پاره شده از قربانی واجب (هدي) «1» . گویند
حیوانی که گوشش سوراخ شده، «3» . برخی، آن را تنها در قربانی واجب کافی ندانستهاند «2» . و مستحب (اضحیه) کفایت نمیکند
قربانی) ()) «4» . بدون آنکه چیزي از آن قطع شده باشد؛ کفایت میکند
خرمن؛ ج 3، ص: 450
خرمن: تودة غلّۀ درو شده.از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.فروختن کالاي پیمانهاي، وزنی یا شمارشی در صورت جهل به
مقدار آن صحیح نیست، حتی اگر پیش از معامله دیده شود. از این رو، فروختن خرمن گندم یا جو و مانند آن جز در صورت معلوم
بودن مقدار آن صحیح نیست و در صورت معلوم بودن، فروختن بخشی مشاع از آن، مانند یک سوم یا فروختن همۀ آن به صورت
هر پیمانه به مبلغی معیّن و نیز فروختن پیمانهاي از آن به مبلغی معیّن صحیح است؛ لیکن در صورت مجهول بودن، فروختن بخشی
مشاع از آن یا فروختن هر پیمانه از آن به مبلغی معیّن، صحیح نیست. از برخی قدما صحّت آن نقل شده است. 1فروختن خرمنی از
صفحه 300 از 457
گندم در برابر خرمنی از همان جنس یا از غیر آن جنس به صورت مساوي صحیح نیست؛ هر چند در واقع، مقدار آن، دو برابر
باشد، مگر آنکه هنگام معامله به مقدار آن دو عالم باشند. 2 برخی قدما گفتهاند: معامله مطلقا صحیح است؛ خواه در برابر همجنس
فروخته شود یا غیر همجنس؛ لیکن در صورت اوّل، اگر پس از وزن کردن، افزون بودن یکی بر دیگري معلوم شود، معامله به جهت
ربایی بودن باطل است و در صورت دوم، اگر شرط تساوي نشده باشد، معامله مطلقا صحیح است و در صورت شرط تساوي، اگر
پس از وزن کردن معلوم شود که هر دو برابرند؛ معامله صحیح است
4) جواهر ) .624 / 3) الوسیلۀ/ 183 ؛ تحریر الاحکام 1 ) . 372 ؛ الجامع للشرائع/ 212 / 2) المبسوط 1 ) .« خرم » 1) لسانالعرب/ واژة )
.115 /24 2 (6) .221 / 1 جواهر الکلام 23 (5) .143 / الکلام 19
ص: 451
همچنین است اگر یکی بیشتر باشد و صاحب خرمنِ بیشتر مقدار اضافی را به صاحب خرمن کمتر بر میگرداند و یا آنکه صاحب
«3» . خرمن کمتر به نقصان راضی شود و در غیر این صورت معامله به هم میخورد
خروج؛ ج 3، ص: 451
خروج: بیرون رفتن/ طغیان بر امام معصوم علیه السّلام (() باغی).از خروج به معناي نخست در بابهاي مختلف همچون طهارت،
صلات، حج، نکاح و قضاء سخن گفتهاند که به نمونههایی از احکام آن اشاره میشود.هنگام خروج از حمام ریختن آب سرد روي
پاها و نیز گذاردن عمامه بر سر در تابستان و زمستان، مستحب است. 1 خروج ازمستراح با پیش نهادن پاي راست مستحب است. 2
از اسباب جنابت 3 (() جنابت) و نیز نشانههاي بلوغ 4 (() بلوغ) بیرون آمدن منیّ از انسان است. خونِ باقی مانده در بدن حیوان ذبح
اللّ علیه و آله محتلم شده،
􀀀
شده پس از خارج شدن مقدار متعارف آن پاك است. 5کسی که در مسجد الحرام یا مسجد النّبی صلّی ه
براي خروج از مسجد واجب است تیمّم کند. از بعضی قدما استحباب تیمّم نقل شده است. البته اگر زمان خروج کوتاهتر از زمان
تیمم باشد، برخی خروجِ بدون تیمّم را واجب دانستهاند. 6خارج شدن از مسجد با پیش نهادن پاي چپ و نیز بعد از همه، مستحب
است. 7خروج از مسجد براي معتکف (() اعتکاف) تنها با پیدایی ضرورت شرعی یا عرفی جایز است. 8مستحب است کسی که
میّت را در قبر نهاده از سمت پاي وي از قبر خارج شود. 9بنابر قول مشهور، حاجی بعد از عمرة تمتّع و قبل از به جا آوردن حج
نمیتواند از مکّه خارج شود، و در صورت تصمیم بر خروج باید براي حج محرم شود و با احرام بیرون رود و چنانچه بدون احرام
بیرون رود و پس از یک ماه بازگردد باید عمره را تجدید کند. 10 خارج شدن زن از منزل شوهر بدون اجازة وي حرام است. 11
زن طلاق داده شده
/ 3 مستند الشیعۀ 2 (6) .326 / ی 1 􀀀 2 العروة الوثق (5) .412 / 536 ؛ کشف الغطاء 2 / 1 الحدائق الناضرة 5 (4) .119 / 3) المبسوط 2 )
.483 -482 / ی 1 􀀀 61 ؛ العروة الوثق -56 / 6 جواهر الکلام 3 (9) .342 / 5 مهذّب الاحکام 1 (8) .181 / 4 الحدائق الناضرة 13 (7) .251
24 ؛ مستمسک العروة /18 10 (13) .309 /4 9 (12) . 177 و 180 -176 / 8 جواهر الکلام 17 (11) .408 / ی 2 􀀀 7 العروة الوثق (10)
.303 / 8؛ تحریر الوسیلۀ 2 / 11 الانوار اللوامع 10 ، قسم 1 (14) .208 /11
ص: 452
در زوجیّت موقت خروج زن از منزل مانع ندارد، مگر آنکه با حقّ «12» . به طلاق رجعی در مدت عدّه (() عدّه) حکم زوجه را دارد
زن مخدّره جهت حضور در دادگاه مکلّف به خروج از منزل نمیشود، بر خلاف زن برزه «13» . شوهر (استمتاع) منافات داشته باشد
برزه). (() اخراج) ()) «14»
خروس؛ ج 3، ص: 452
صفحه 301 از 457
خروس؛ ج 3، ص: 452
خروس: جنس نر از مرغان خانگی.عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات و سبق و رمایه به کار رفته است.در موارد عدم امکان
تحصیل علم به دخول وقت، به جهت ابري بودن هوا و مانند آن، بنابر قول مشهور، به امارات و نشانههایی که موجب ظن به دخول
وقت میشود، از قبیل بانگ برآوردن خروس، میتوان اعتماد کرد.در برخی روایات آمده است: هرگاه خروسها بانگ برآورند و با
هم بخوانند، زمان زوال خورشید و دخول وقت نماز خواهد بود. روایتی دیگر، سه بار خواندن پیاپی را نشان زوال و دخول وقت
نماز دانسته است. 1برخی، اعتماد به بانگ خروس را تنها در فرض حصول علم عادي از آن به دخول وقت، جایز دانستهاند. 2 در
مقابل، برخی اعتماد به امارة یاد شده را حتی در فرض عدم حصول ظن نیز جایز دانستهاند، 3 مگر آنکه علم بر خلاف آن وجود
سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ » : داشته باشد. 4از آداب بیدار شدن در شب براي تهجّد و عبادت، گفتن این کلمات هنگام شنیدن بانگ خروس است
هَ الا أنْتَ وَحْدَكَ لاشَرِیکَ لَکَ، عَمِلْتُ 􀀀 رَبُّ المَلائِکَۀِ وَ الرُّوحِ، سَبَقَتْ رَحْمَتُکَ غَضَبَکَ، لاإل
1 ذکري (15) .138 -137 / 14 ) جواهر الکلام 40 ) .106 / 13 ) مهذّب الاحکام 25 ) .303 -302 / 12 ) منهاج الصالحین (خویی) 2 )
-269 / 4 جواهرالکلام 7 (18) . 3 تفصیل الشریعۀ (الصلاة)/ 257 (17) .29 / 2 هدایۀ الامّۀ 2 (16) . 391 ؛ ذخیرة المعاد/ 209 / الشیعۀ 2
.270
ص: 453
خواندن دعاي یاد شده هنگام شنیدن صداي خروس در هر .« سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِر لِی وَ ارْحَمْنِی، إنَّهُ لایَغْفِرُ الذُّنُوبَ الّا أنْتَ
()) «6» مسابقه دادن با خروس، با گرو گذاري حرام و بدون آن به قول برخی جایز است «5» . زمان دیگر نیز وارد شده است
دشنام دادن به «7» . مسابقه).نگهداري خروس، بویژه خروس سفیدي که تاجش داراي دو قسمت است در خانه مستحب است
پرنده) ()) «8» . خروس- به جهت خصلت هشدار دادن آن نسبت به وقت نماز- مکروه است
خریدار؛ ج 3، ص: 453
() بیع
خرید و فروش؛ ج 3، ص: 453
() بیع
خزّ؛ ج 3، ص: 453
خَزّ: حیوانی دریایی.خزّي که موضوع احکام شرعی واقع شده، خزّ دریایی است؛ لیکن در ماهیّت آن اختلاف است. 1 بر اساس
روایتی از امام صادق علیه السّلام، خز حیوانی چهارپا است که از آب بیرون میآید، یا از آب گرفته میشود و حیاتش بستگی به
آب دارد و اگر آب نیابد میمیرد. 2بسیاري از فقها همین معنا را برگزیدهاند. 3در روایتی دیگر از امام باقر علیه السّلام آمده است:
خز حیوانی درنده است که در خشکی تغذیه میکند و به آب باز میگردد.در روایتی دیگر از امام صادق علیهالسّلام خز به سگ
آبی تعریف شده است و در روایت چهارم، خز دو نوع دانسته شده است: نوعی داراي دندان نیش و نوعی دیگر بدون آن. 4برخی
فقها گفتهاند: از مجموع روایات به دست میآید که خز، چهارپا و از نظر زیستی، خشکی- دریایی است؛ بدین معنا که از آب
بیرون میآید و در خشکی تغذیه میکند و دوباره به آب بازمیگردد
/ 7) وسائل الشیعۀ 11 ) .220 -219 / 171 ؛ جواهر الکلام 28 / 6) مجمع الفائدة 10 ) . 35 ؛ المقنعۀ/ 121 -34 / 5) وسائل الشیعۀ 6 )
صفحه 302 از 457
.360 / 2 وسائل الشیعۀ 4 (10) .167 / 219 ؛ مداركالاحکام 3 / 1 بحارالانوار 83 (9) .25 / 8) مفاتیح الشرائع 2 ) . 524 و 526 -523
.191 / 4 وسائل الشیعۀ 24 (12) .230 / 527 ؛ مفتاح الکرامۀ 3 / 78 ؛ الروضۀالبهیۀ 1 / 469 ؛ جامع المقاصد 2 / 3 تذکرة الفقهاء 2 (11)
ص: 454
« قُنْدس » برخی، خز را همان «5» . و در صورت جلوگیري از بازگشت به آب میمیرد و به آن سگ آبی نیز گویند و دو نوع است
سپس در تعریف قندس اختلاف کردهاند. بعضی قندس را به حیوانی دریایی تعریف کردهاند با دمی کلفت و رنگی «6» . دانستهاند
از شهید اوّل نقل شده که ایشان از برخی کسانی که زیاد سفر میکردهاند شنیده که قندس دو گونه است: یکی داراي الْیَه «7» . سرخ
برخی گفتهاند: ممکن است خز مفهومی عام باشد، داراي «8» . (دنبه و سرین) و دیگري داراي دم. اوّلی خز و دومی سگ آبی است
دربارة خز، اختلاف دیگري نیز وجود دارد و آن اینکه آیا خز امروزي همان خز «9» . مصادیق متعدد، همچون قندس و سگ آبی
عصر صدور روایات است تا مشمول احکام آن قرار گیرد یا با آن تفاوت دارد؟بعضی گفتهاند: خز معروف امروزي در خشکی
زندگی میکند و حیاتش وابسته به آب نیست؛ همچنین کرك آن در حدّي نیست که از آن لباس تهیّه شود؛ از این رو، جریان
«11» . در مقابل، برخی حکم خز عصر صدور روایات را بر خز زمان خود جاري دانستهاند «10» . حکم خز بر آن محلّ اشکال است
هرچند برخی آن نوع از خز را که «12» ؛ از احکام آن در باب صلات و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.خز از حرام گوشتان است
لیکن بنابر قول به حرام گوشت بودن آن نماز خواندن در لباسی که از کرك آن «13» ؛ دندان نیش ندارد، حلال گوشت شمردهاند
در اینکه نماز «14» . تهیّه شده، صحیح است، به شرط آنکه با کرك خرگوش، روباه و غیر آن از حرام گوشتان آمیخته نباشد
بنابر قول به «15» . گزاردن در لباس تهیّه شده از پوست خز صحیح است یا نه، اختلاف است. قول اوّل مشهور بین متأخران است
جواز، در اینکه جواز آن مشروط به این است که تذکیه (() تذکیه) شده باشد یا نه اختلاف است. هرچند جواز نمازگزاردن در
البته اختلاف یاد شده در فرضی است که خز مانند ماهی داراي خون جهنده «16» . کرك آن مشروط به تذکیه نیست
9) جواهر ) .191 / 8) کشف اللثام 3 ) .109 / 7) مفاتیح الشرائع 1 ) .103 -102 / 6) کتاب السرائر 3 ) .68 -66 / 5) الحدائق الناضرة 7 )
(12) .91 / 325 ؛ جواهر الکلام 8 / 11 ) مستند الشیعۀ 4 ) .68 -67 / 220 ؛ الحدائق الناضرة 7 / 10 ) بحار الانوار 83 ) .94 / الکلام 8
16 ) مفتاح ) .60 / 15 ) الحدائق الناضرة 7 ) .86 / 14 ) جواهر الکلام 8 ) .67 -66 / 13 ) الحدائق الناضرة 7 ) .297 / جواهر الکلام 36
.64 -63 / 57 ؛ جواهر الکلام 8 -55 / 229 ؛ الحدائق الناضرة 7 -228 / الکرامۀ 3
ص: 455
نباشد، وگرنه تذکیۀ آن لازم است.در نحوة تذکیۀ آن نیز اختلاف است.در فرض نداشتن خون جهنده، آیا تذکیۀ آن به صرف
مردن آن است؛ بدین معنا که شارع مقدس، نفس مرگ او را تذکیۀ او قرار داده است؛ در نتیجه هیچ گاه مصداق میته نخواهد بود،
یا اینکه تذکیۀ آن به این است که از آب زنده گرفته شود، مانند ماهی؟در فرضی که خز داراي خون جهنده باشد آیا تذکیۀ آن با
ذبح تحقق مییابد، چنان که در سایر حیوانات داراي خون جهنده چنین است، یا اینکه خز در این جهت حکمی مستقل دارد و از
«17» . آن قاعدة کلّی مستثنا است و تذکیۀ آن همچون تذکیۀ ماهی است؟ مسئله محلّ بحث و اختلاف است
ی؛ ج 3، ص: 455 􀀀 خزام
خیري » ی داراي ساقهاي بلند و برگهایی کوچک و گلی سرخ رنگ است که در فارسی 􀀀 ی: گیاهی خوش بو.گیاه خزام 􀀀 خُزام
نامیده میشود 1 و از آن به مناسبت در باب حج نام بردهاند.از محرّمات احرام (() احرام) بوییدن گیاهان خوش بو، « صحرایی
ی از حرمت استثنا شدهاند. 2 􀀀 همچون گل محمدي است. بعضی اقسام گیاهان صحرایی، از جمله خزام
خَزَف؛ ج 3، ص: 455
صفحه 303 از 457
خَزَف؛ ج 3، ص: 455
() سفال
.« خزاما و خزامی » لغت نامۀ دهخدا/ واژة ؛« خزم » 1 لسان العرب/ واژة (18) .94 -93 / 67 ؛ جواهر الکلام 8 / 17 ) الحدائق الناضرة 7 )
.421 / 399 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 / 2 جواهر الکلام 20 (19)
ص: 456
خسارت؛ ج 3، ص: 456
خسارت: زیان.از آن به مناسبت در بابهاي زکات، خمس، تجارت، شرکت و مضاربه سخن گفتهاند.خسارت زدن به اموال محترم
موجب ضمان و جبران آن بر عهدة خسارت زننده است (() اتلاف) (() قاعدة اتلاف).چنانچه کسی با مالی که زکات به آن تعلّق
گرفته، قبل از پرداخت زکات تجارت کند و سودي به دست آورد، فقرا به نسبت سهم خود در سود نیز شریکند؛ لیکن اگر خسارت
کسی که سرمایۀ خود را در چند پیشه به کار گرفته، «1» . ببیند، از سهم فقرا کاسته نمیشود و خسارت تنها متوجه مالک میگردد
مانند تجارت فرش، زمین و مسکن و در یکی از آنها زیان دیده، آیا در پایان سال میتواند با سود حاصل از تجارتی دیگر، خسارت
وارد شده را جبران کند و پس از آن خمس سود را بپردازد؟ مسئله اختلافی است. برخی در مسئله تفصیل داده و گفتهاند: اگر دو
پیشۀ زیان دیده و سودآور، از سنخ تجارت باشند، جبران خسارت با سود به دست آمده جایز است؛ اما اگر یکی تجارت و دیگري
غیر تجارت، مثلا زراعت باشد، جبران جایز نیست. البته جبران خسارت در تجارت با سود به دست آمده در همان تجارت جایز
در شرکت، سود و زیان حاصل از مال مشترك، به نسبت سهام شرکا بین آنان تقسیم میشود؛ لیکن در اینکه در صورت «2» . است
تساوي سهام، شرط تحمل خسارت بیشتر نسبت به یکی از شرکا یا شرط تساوي در خسارت در صورت تفاوت سهام صحیح است یا
در عقد مضاربه، «3» . نه، اختلاف است.بنابر قول به عدم صحّت شرط، در اینکه عقد شرکت نیز باطل میشود یا نه، اختلاف است
عامل به شرط عدم افراط یا تفریط، ضامن خسارتهاي وارد شده نیست؛ لیکن در اینکه میتوانند شرط کنند خسارت همچون سود
که بین عامل و مالک است بین آن دو باشد یا اینکه تنها عامل ضامن خسارت باشد،
296 ؛ مستمسک العروة -294 / ی 4 􀀀 61 ؛ العروة الوثق / 2) جواهر الکلام 16 ) .192 / 89 ؛ مستمسک العروة 9 -88 / ی 4 􀀀 1) العروة الوثق )
.280 / ی 5 􀀀 168 ؛ العروة الوثق -166 / 201 ؛ جواهر الکلام 24 -200 / 3). الروضۀ البهیۀ 4 ) .554 -553 /9
ص: 457
مضاربه). ()) «4» اختلاف است. بسیاري چنین شرطی را باطل دانستهاند
خستگی؛ ج 3، ص: 457
خستگی: حالت فرد خسته.حالت و ویژگی شخصی را که بر اثر کار و تلاش زیاد یا عاملی دیگر، تواناییهایش کاهش پیدا کرده
خستگی گویند و از آن در باب حج و قضاء سخن رفته است.حج: استراحت کردن و رفع خستگی در بین طواف به نشستن و دراز
کشیدن در حدي که به نظر عرف، موالات (() موالات) برهم نخورد؛ 1 همچنین هنگام سعی، در صفا یا مروه و یا به قول مشهور بین
صفا و مروه، جایز است 2 (() استراحت).قضاء: قضاوت کردن در برخی حالات، از جمله حالت خستگی- که ذهن آمادگی لازم را
ندارد- مکروه است. 3
خسف؛ ج 3، ص: 457
صفحه 304 از 457
خَسْف: فرورفتن.عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات و دیات به کار رفته است.نمازگزاردن در سرزمین خسف (سرزمینی که
خداوند دشمنان خود را با فروبردن در آن کیفر کرده است یا خواهد کرد) مانند سرزمین بابِل (() بابل) و بیداء (() بیداء) مکروه
()) است. 1اگر بر اثر جنایت، حدقۀ چشم نابینایی فرو رود، بنابر قول مشهور یک سوم دیۀ چشم بر عهدة جانی ثابت میگردد 2
چشم).
خسوف؛ ج 3، ص: 457
خُسُوف: ماه گرفتگی.اطلاق شایع خسوف در ماه گرفتگی است، لیکن از باب تغلیب، گاه در هر دو
2 جواهرالکلام (6) . 357 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 248 م 636 / 1 المعتمد فی شرح المناسک 4 (5) .164 -162 / ی 5 􀀀 4) العروة الوثق )
؛382 -381 /3 2 (9) .265 / 1 کتاب السرائر 1 (8) .380 / 3 مسالک الافهام 13 (7) . 428 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 323 م 838 /19
.186 -185 / جواهر الکلام 43
ص: 458
از «1» . (ماه و خورشید گرفتگی) به کار میرود؛ چنان که بنابر تصریح برخی لغویان، در خورشید گرفتگی نیز استعمال شده است
نماز آیات).آمیزش در شبی که در ()) «2» آن در باب صلات و نکاح سخن گفتهاند.خواندن نماز آیات هنگام خسوف واجب است
«3» . آن خسوف و نیز در روزي که در آن کسوف (خورشید گرفتگی) رخ داده مکروه است
خسوفین؛ ج 3، ص: 458
گویند؛ لیکن گاه از باب تغلیب یکی بر « کسوف » و به خورشید گرفتگی « خسوف » خُسُوفَیْن: ماه و خورشید گرفتگی.به ماه گرفتگی
به صیغۀ تثنیه- به کار میرود که بر هر دو اطلاق میشود (() خسوف) (() کسوف). - « کسوفین » یا « خسوفین » دیگري
خسیس؛ ج 3، ص: 458
() بخل
خُشّاف؛ ج 3، ص: 458
() خفاش
خشت؛ ج 3، ص: 458
خشت: از مصالح ساختمانی به شکل مکعب، ساخته شده از گل.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت و صلات سخن گفتهاند.نهادن
خشت و مانند آن در پشت میّت در قبر براي جلوگیري از برگشتن آن به عقب 1 و نیز محکم کردن لحد با خشت و مانند آن براي
جلوگیري از ریختن خاك روي میّت، 2 مستحب است.بنابر مشهور، واجب است در سجده، جاي پیشانی نمازگزار نسبت به جاي
پاي او، پستتر یا بلندتر از یک خشت (تقریباً به اندازة چهار انگشت بسته) نباشد. 3
خشکسالی؛ ج 3، ص: 458
خشکسالی: حالت بی بارانی یا کم بارندگی سال، سال قحطی و گرانی.خشکسالی عبارت است از وضع و حالت خشکسال بودن که
صفحه 305 از 457
بر اثر نباریدن
؛120 / ی 2 􀀀 1 العروة الوثق (4) .54 /29 (3) .400 / 2) جواهرالکلام 11 ) .« کسف » و « خسف » 1) لسان العرب و النهایۀ (ابن اثیر)/ واژة )
/ 150 ؛ مستمسک العروة 6 / 3 جواهر الکلام 10 (6) .308 / 122 ؛ جواهر الکلام 4 / ی 2 􀀀 2 العروة الوثق (5) .185 / مهذّب الاحکام 4
.355 -351
ص: 459
باران یا کاهش بارش از زمین چیزي نروید، در نتیجه کم یابی و یا نایابی غلّات و در نهایت قحطی و یا گرانی پیش آید. از این
عنوان به مناسبت در بابهاي صلات، تجارت و حدود سخن گفته شده است.منشأ خشکسالی: در روایات، شیوع و گسترش معصیت
هی، ظلم و بیدادگري، کم فروشی، خودداري از اداي زکات، قضاوت و فتواي به ناحق و 􀀀 در میان مردم، ناسپاسی در برابر نعمتهاي ال
ترك امر به معروف و نهی از منکر، از اسباب بروز خشکسالی ذکر شده است.وظایف مردم هنگام خشکسالی: التجا و پناه بردن به
در قرآن کریم، توبه و استغفار از عوامل مؤثر در رفع خشکسالی و «1» . خدا و دعا براي رفع خشکسالی و آمدن باران مستحب است
همچنین طلب باران از سوي افراد غیر مبتلا به خشکسالی با دعا و مانند آن براي کسانی که گرفتار «2» . نزول باران ذکر شده است
سرقت هنگام «4» . و نیز خواندن نماز استسقا (() نماز باران) هنگام خشکسالی مستحب است «3» قحطی و خشکسالی شدهاند
خشکسالی: دزدیدن مواد غذایی در زمان قحطی و خشکسالی در صورت اضطرار و نیاز شدید، موجب ثبوت حدّ سرقت نمیگردد
«5» . (() سرقت).برخی تعمیم حکم یاد شده به سرقت غیر مواد غذایی را خالی از اشکال ندانستهاند
خشکی؛ ج 3، ص: 459
خشکی: حالت خشک، مقابل تري/ مقابل دریا.از آن به معناي اوّل در بابهاي طهارت، صلات، زکات، حج، و اطعمه و اشربه سخن
گفتهاند.در اینکه خشک بودن زمین از شرایط پاك کنندگی آن است یا نه، اختلاف است. 1در پاك شدن کف پا و ته کفشِ
نجس به وسیلۀ زمین، تر بودن آنها شرط نیست؛ بلکه اگر خشک هم باشند، در صورت زوال عین نجاست، با راه رفتن روي زمین
پاك میشوند. 2
؛509 -507 /41 (5) .153 - 127 ( 4) .153 / 3) جواهر الکلام 12 ) . 130 ؛ هود/ 52 ( 2) .130 - 127 / 1) جواهر الکلام 12 )
. 116 م 186 / 2 توضیح المسائل مراجع 1 (7) .309 / 1 جواهر الکلام 6 (6) .486 / تحریرالوسیلۀ 2
ص: 460
()) «3» خورشید در صورتی در، پنجره، زمین و مانند آنها را پاك میکند که مستقیم بر آنها بتابد و آنها را خشک کند
خورشید).بنابر قول مشهور، در صورت تماس بدن سگ، خوك یا کافر با لباس یا بدن انسان، به شرط خشک بودن هر دو، آب
در اینکه محلّ مسح در وضو (() وضو) لازم «4» . پاشیدن به محلّ تماس مستحب است. از برخی قدما قول به وجوب نقل شده است
از شرایط صحّت وضو موالات است.مراد از موالات بنابر قول مشهور خشک نشدن «5» . است خشک باشد یا نه، اختلاف است
اعضاي قبلی پیش از آغاز به شستن یا مسح کردن عضو بعدي در هواي معتدل است؛ بنابر این، چنانچه تمامی اعضاي قبلی خشک
شده باشند، وضو باطل میشود؛ امّا اگر تنها عضو پیشین خشک شده باشد، در بطلان و عدم بطلان وضو اختلاف است. البته اگر
بنابر قول مشهور، «6» . خشک شدن اعضا بر اثر شدّت گرما باشد، با رعایت موالات عرفی خللی به صحّت وضو وارد نمیشود
از مستحبات پس از غسل «7» . خشک کردن آب وضو با حوله و مانند آن کراهت دارد. از برخی عدم کراهت آن نقل شده است
تیمّم بر گِل در صورتی صحیح است که امکان خشک کردن و «8» . میّت (() غسل میّت) خشک کردن جنازه با پارچۀ تمیز است
تیمّم).نماز گزاردن در مکان نجس به شرط خشک بودن ()) «9» تبدیل آن به خاك نباشد و گرنه، خشک کردنِ گِل واجب است
صفحه 306 از 457
ملاك در نصاب غلّاتی که زکات به آنها تعلّق میگیرد، از قبیل گندم و خرما، «10» . آن و پاك بودن محلّ سجده صحیح است
خشک شدة آنها است؛ بنابر این، اگر ترِ آنها به حدّ نصاب برسد، امّا خشک شدة آنها به حدّ نصاب نرسد، زکات واجب نمیشود
خشک نکردن دست شسته، با حوله «12» . زکات).در جواز کندن درختان و گیاهان خشکیدة حرم (() حرم) اختلاف است ()) «11»
«13» . و مانند آن قبل از غذا و خشک کردن آن بعد از غذا مستحب است
؛405 -404 / ی 1 􀀀 6) العروة الوثق ) .187 /2 (5) .202 / 4) جواهر الکلام 6 ) .83 -82 / 253 ؛ مستمسک العروة 2 / 3) جواهر الکلام 6 )
(11) .330 /8 (10) .147 / 9) جواهر الکلام 5 ) .60 / ی 2 􀀀 8) العروة الوثق ) .345 / 7) جواهر الکلام 2 ) .457 -453 / مستمسک العروة 2
.241 / 13 ) مستند الشیعۀ 15 ) .416 -415 / 12 ) جواهر الکلام 18 ) .65 / ی 4 􀀀 العروة الوثق
ص: 461
از خشکی به معناي دوم در باب طهارت، حج و صید و ذباحه سخن گفتهاند.سگ و خوکی که در خشکی زیست دارند نجس
نجاسات).حرمت صید در حرم مطلقا و در غیر حرم براي خصوص محرم، اختصاص به حیوانات وحشیِ خشکی ()) «14» العیناند
شرط تحقق تذکیه (() تذکیه) در صید حیوانات خشکی با آلات صید (() آلات صید) بردن نام خدا است. «15» .( دارد (() صید
ملاك خشکی یا دریایی بودن حیوان، محلّ تخم یا جوجه گذاري آن است. بنابر این، اگر در خشکی تخم یا جوجه بگذارد «16»
ماهی فلس داري که زنده از آب گرفته شده و در خشکی مرده است، پاك و خوردن آن «17» . حیوان خشکی محسوب میشود
«18» . حلال است
خشم؛ ج 3، ص: 461
() غضب
خشن؛ ج 3، ص: 461
خشن: زبر، درشت، مقابل نرم.عنوان یاد شده در بابهاي صوم، جهاد، نکاح، اطعمه و اشربه، حدود و دیات به کار رفته است.از
نشانههاي بلوغ، روییدن موهاي زبر بر زهار (شرمگاه) است 1 (() بلوغ). از کیفرهاي زن مرتد (() ارتداد) پس از خودداري وي از
توبه، پوشاندن لباس خشن بر تن او است. 2حلّیت و حرمت تخم ماهی تابع حلّیت و حرمت خود ماهی است. اگر تخم ماهیاي بین
حلال و حرام بودن مشتبه شود، بنابر مشهور بدین گونه آزمایش میگردد: اگر زبر و سفت باشد حکم به حلّیت و اگر نرم و سست
باشد حکم به حرمت آن میشود. 3از مراتب امر به معروف و نهی از منکر
1 (19) .163 / 18 ) جواهر الکلام 36 ) .351 -350 / 17 ) مستندالشیعۀ 11 ) .30 /36 (16) .286 /18 (15) .366 / 14 ) جواهر الکلام 5 )
.264 -262 / 21 ؛ جواهر الکلام 36 / 3 مسالک الافهام 12 (21) .344 / 2 الروضۀ البهیۀ 9 (20) .121 / 348 و 21 / جواهر الکلام 16
ص: 462
از نشانههاي نشوز زن، درشت سخن گفتن با «4» . در فرض عدم تأثیر زبان خوش و سخن ملایم، غلظت کلام و درشتی سخن است
نشوز).اگر صداي شخصی بر اثر جنایتی خشن شود، ()) «5» شوهر است، در حالی که پیش از آن با نرمی و ملایمت سخن میگفت
تغلیظ) ()) «6» . بر جانی ارش (() ارش) ثابت میگردد
خشوع؛ ج 3، ص: 462
() خضوع
صفحه 307 از 457
خشونت؛ ج 3، ص: 462
() خشن
خشیت؛ ج 3، ص: 462
() ترس
خصّ؛ ج 3، ص: 462
خُصّ: پرچین.خصّ در لغت به اتاقی میگویند که از نی یا درخت ساخته شده است؛ 1 لیکن مراد از آن در کلمات فقها پرچین
است 2 (() پرچین).
خصائص النبی؛ ج 3، ص: 462
() اختصاصات النبی
خصال ثَلاث؛ ج 3، ص: 462
() خصال کفّاره
خصال کفّاره؛ ج 3، ص: 462
خِصال کفّاره [خصال ثَلاث]: آزاد کردن بنده، روزه گرفتن، اطعام و پوشاندن فقیر. 1به اعمالی که به عنوان کفّاره بر انسان واجب
میگردد، خصال کفّاره گفته میشود.شمار خصال کفّاره بیش از مواردي است که در شناسه آمده است، مانند قربانی کردن
گوسفند یا شتر در ارتکاب بعضی محرّمات احرام 2 (() کفّاره).
خصب؛ ج 3، ص: 462
خِصْب: فراخی سال و انبوهی گیاهان.خصب مقابل جَدْب به معناي فراوانی گیاهان بر اثر خرمی و سرسبزي زمین و
/ 2 النهایۀ/ 351 ؛ المهذّب 2 (8) .« خصص » 1 لسان العرب/ واژة (7) .593 (6) .305 / 5) تحریر الوسیلۀ 2 ) .523 / 4) مجمع المسائل 1 )
.199 / 2 نهایۀ المرام 2 (10) .180 / 632 ؛ الدروس الشرعیۀ 2 / 1 شرائع الاسلام 3 (9) .576
ص: 463
از آن به مناسبت در بابهاي صلات، تجارت، اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.مستحب است «1» . فراخی حال مردم و رفاه زندگی است
کسانی که در سرزمین آباد و سرشار از نعمت زندگی میکنند براي مردمی که در سختی و خشکسالی به سر میبرند دعا کنند که
کسی که با چارپا سفر میکند، سزاوار است هنگامی که به «2» . خداوند بر آنان باران فرستد و نعمتهایش را بر ایشان افزون کند
«3» . سرزمین علف زار و سرسبز میرسد، بر حیوان آسان گیرد و در حرکت شتاب نکند، لیکن از سرزمین خشک با سرعت بگذرد
بنابر دیدگاه بعضی، احتکار در زمان فراوانی، به انبار کردن مواد غذایی به مدّت چهل روز و در زمان کمبود، به مدت سه روز
احتکار). (() خشکسالی) ()) «4» تحقق مییابد
صفحه 308 از 457
خصوص؛ ج 3، ص: 463
() عام و خاص
خصومت؛ ج 3، ص: 463
() دشمنی
خَصیّ؛ ج 3، ص: 463
() اخته
خُصیَه؛ ج 3، ص: 463
() بیضه
خضاب؛ ج 3، ص: 463
خضاب: مادّهاي رنگی، مانند حنا که با آن مو یا بدن را رنگ میکنند.از آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات، حج و طلاق
سخن رفته است.خضاب کردن به حنا، کَتَمْ، وَسْمَه (گیاهانی که از آنها خضاب تهیه میشود) و آمیختهاي از حنا و کتم براي مرد و
زن مستحب، و در روایات بر آن تأکید و براي آن آثار و فواید بسیاري ذکر شده است، از جمله: بر طرف شدن امراض و بوي بد
دهان، تقویت نور چشم، استحکام لثهها، کاهش وسوسۀ شیطان و هیبت پیدا کردن در چشم دشمنان، بویژه در جنگ.بر خضاب
موي سر و صورت براي مردان- جز صاحبان مصیبت- و خضاب دست براي زنان بیشتر تأکید شده است.چنان که خضاب کردن
بدن و نیز ناخنها پس از استعمال نوره مورد تأکید قرار گرفته است. بهترین نوع خضاب از نظر رنگ، مشکی و پس از آن قرمز و
زرد است. 1
63 ؛ جواهر الکلام -62 / 4) الحدائق الناضرة 18 ) . 3) الجامع للشرائع/ 398 ) .135 / 2) المبسوط 1 ) .« خصب » 1) لسان العرب/ واژة )
.414 -413 / 98 ؛ کشف الغطاء 2 - 77 و 82 -73 / 1 وسائل الشیعۀ 2 (5) .483 /22
ص: 464
همچنین خضاب کردن با حنا براي محرم (() احرام) به قصد زینت بنابر قول «2» . خضاب کردن براي جنب و حائض مکروه است
همچنین آمیزش در حالت یاد شده «4» ، نماز خواندن با حالت خضاب، قبل از شستن آن «3» . مشهور. برخی آن را حرام دانستهاند
حداد). ()) «6» از مصادیق زینت محرّم براي زن در عدّة وفات (() عدّه) خضاب است «5» . مکروه است
خضخضه؛ ج 3، ص: 464
خَضخَضَه: استمنا با دست 1 (() استمناء).
خضر؛ ج 3، ص: 464
خَضِ ر: سبزیجات.خضر به انواع سبزي که در زمین ریشه ندارند اطلاق میشود، مانند سبزیها، خیار، خربزه و بادمجان. از احکام آن
صفحه 309 از 457
در بابهاي زکات، حج، تجارت، مساقات و لقطه سخن گفتهاند.زکات: پرداخت زکات آنچه از زمین میروید و با کیل یا وزن داد و
ستد میگردد در غیر گندم، جو، خرما و کشمش، مستحب است. خضر همچون سبزیها، خیار و بادمجان که زود فاسد میشوند از
این حکم استثنا شدهاند؛ بدین معنا که پرداخت زکات آنها استحباب ندارد. 1حج: در لزوم اجتناب محرم از سبزیهاي خوش بو،
همچون ریحان و نعنا اختلاف است. برخی معاصران، احتیاط را در اجتناب از آن، و برخی، خوردن آن بدون بوییدن را بی اشکال
دانستهاند. 2تجارت: اگر کسی کالایی را که زود فاسد میشود، مانند سبزیها، بفروشد، در صورتی که خریدار آن را تحویل نگرفته
و بهاي آن را نپرداخته است، تا شب صبر میکند و با داخل شدن شب میتواند معامله را فسخ نماید 3 (() خیار مایفسد من
یومه).خرید و فروش خضر همچون خیار، خربزه و بادمجان قبل از به ثمر نشستن
6) الجامع ) .134 / 5) الحدائق الناضرة 23 ) .360 / ی 2 􀀀 4) العروة الوثق ) .560 / 3) الحدائق الناضرة 15 ) . 76 و 256 / 2) جواهر الکلام 3 )
1 (8) .307 / 353 ؛ جواهر الکلام 18 / الوافی 15 ؛« خضخض » 1 القاموس المحیط/ واژة (7) .277 / للشرائع/ 472 ؛ مسالک الافهام 9
(10) . 328 ؛ مناسک حج (مراجع)/ 523 -327 / 2 جواهر الکلام 18 (9) . 63 و 96 -62 / ی 4 􀀀 70 ؛ العروة الوثق -69 / جواهر الکلام 15
.241 / 3 کتاب المکاسب 5
ص: 465
جایز نیست؛ لیکن پس از ریزش گل آن و نمایان شدن میوهاش به صورت یک برداشت یا بیشتر صحیح است. مرجع تشخیص مقدار
یک برداشت عرف است؛ لیکن معاملۀ سبزیهایی همچون هویج و شلغم که میوهشان در دل زمین است به جهت مجهول بودن بنابر
خرید و فروش خضر همچون تره و نعنا که پس از چیدن دوباره «5» . برخی آن را صحیح دانستهاند «4» . قول گروهی صحیح نیست
بنابر مشهور، کسی که درخت میوه یا خضر در مسیر عبورش «6» . میرویند پس از رویش به صورت یک چین یا بیشتر صحیح است
حق ()) «7» قرار دارد با شرایطی- از جمله عدم علم یا ظن به نارضایتی صاحبش- میتواند به قدر متعارف از آن بخورد
«8» . مارّه).مساقات: مساقات (() مساقات) بر درختان صحیح است؛ لیکن بر مثل خضر که در زمین ریشۀ ثابت ندارند صحیح نیست
لقطه: چیزي را که انسان پیدا کرده، چنانچه از فاسد شدنیها همچون خضر باشد، میتواند پس از تعیین قیمت و به ذمّه گرفتن آن در
لقطه). (() سبزي) ()) «9» آن تصرّف کند
خضوع؛ ج 3، ص: 465
خضوع: فروتنی و فرمانبرداري.هرچند سه واژة خضوع، خشوع و تواضع، در مقابل تکبّر به معناي فروتنی به کار میروند؛ لیکن بین
آنها تفاوتهاي ظریفی وجود دارد. برخی، در مقام فرق بین خضوع و خشوع، اوّلی را به اعضاي بدن و دومی را به قلب اختصاص
دادهاند. 1برخی، خشوع را اعم از خضوع دانسته و گفتهاند: قلمرو خضوع بدن است؛ لیکن خشوع، علاوه بر بدن، صدا (پایین
آوردن صدا) و نگاه (به پایین نگریستن) را در بر میگیرد. 2 برخی دیگر گفتهاند: خشوع بیشتر در پایین آوردن صدا و خضوع در
به زیر افکندن سر به کار میرود. 3
9) مهذّب ) .53 /27 (8) .132 -127 (7) .79 / 6) جواهر الکلام 24 ) .238 / 5) الدروس الشرعیۀ 3 ) .79 -77 / 4) جواهر الکلام 24 )
3 شرح اصول (12) .136 / دعائم الاسلام 1 ؛« خشع » 2 مجمع البحرین/ واژة (11) .152 / 1 المیزان 1 (10) .330 -329 / الاحکام 23
.237 / الکافی (مازندرانی) 8
ص: 466
در تفاوت آن دو با تواضع گفتهاند: کاربرد تواضع به اعتبار خُلقیات و افعال ظاهر و باطن است و یا تواضع، تن دادن به منزلتی فروتر
از احکام آن در بابهاي صلات، حج و تجارت سخن گفتهاند.خضوع و خشوع در موارد زیر مستحب «4» . از منزلت استحقاقی است
صفحه 310 از 457
مشاهد مشرفۀ معصومان علیهم السّلام و «7» ، کعبه «6» ، حرم مکّ ه (() حرم)، مکّه، مسجدالحرام «5» ، است: هنگام ورود به مسجد
وقت ورود نمازگزار به مصلاي خود؛ در نماز، بویژه در حال قیام که با حالت خضوع به محل سجدهاش «8» ؛ هنگام زیارت ایشان
نماز ()) «11» هنگام بیرون رفتن به صحرا براي نماز استسقا «10» ؛ هنگام تلاوت قرآن و گفتن ذکر و خواندن دعا «9» ، نگاه کند
«13» . انجام دادن هر عمل منافی با خضوع و خشوع در نماز مکروه است «12» . باران) و در طواف
خط؛ ج 3، ص: 466
خط: نشانهاي ممتد و باریک بر روي یک سطح/ نوشته.خط به معناي نخست به مناسبت در باب صلات به کار رفته است.کسی که
در مسیر آمد و شد مردم نماز میگزارد، مستحب است پیش روي خود حائلی قرار دهد، هرچند با کشیدن خطی بر روي زمین. 1از
خط به معناي دوم در بابهایی نظیر طهارت، صلات، وصیّت، قضاء و شهادات سخن گفتهاند.مسّ نوشتۀ قرآن بدون طهارت حرام، و
در صورت نجس شدن، ازالۀ نجاست از آن واجب است 2 (() قرآن).نماز گزاردن در برابر نوشتهاي که خطوط آن نمایان است
کراهت دارد. 3
.340 / 121 ؛ بحار الانوار 83 / 5) جواهر الکلام 14 ) .207 -206 / 217 ؛ شرح اصول الکافی (مازندرانی) 11 - 4) فروق اللغویۀ/ 215 )
؛421 / 101 ؛ الحدائق الناضرة 17 / 8) جواهر الکلام 20 ) . 7) جامع عباسی/ 131 ) .392 / 61 ؛ الدروسالشرعیۀ 1 / 6) مستند الشیعۀ 12 )
(10) .88 / 261 ؛ الحدائق الناضرة 8 / 242 ؛ الألفیۀ و النفلیۀ/ 110 ؛ تحریر الاحکام 1 / 9) کشف الغطاء 3 ) .449 / تذکرة الفقهاء 8
1 (14) . 631 م 1157 / 13 ) توضیح المسائل مراجع 1 ) .402 / 12 ) الدروس الشرعیۀ 1 ) . 11 ) جامع عباسی/ 75 ) .519 / کشفالغطاء 3
. 3 جامع عباسی/ 35 (16) .153 -152 / 44 و 3 -43 / ي 2 􀀀 2 مصباح الهد (15) . البیان/ 133
ص: 467
در مسائل حقوقی و کیفري دست نوشته، اعتباري ندارد، مگر آنکه از قراینی براي قاضی علم به صحّت مضمون آن حاصل شود. از
این رو، بر نوشتهاي که به عنوان وصیّت از میّتی پیدا شود، اثري مترتّب نمیگردد، مگر آنکه از طریقی براي قاضی علم به درستی
همچنین حکمی که به صورت دست نوشته، توسط قاضیاي براي اجرا به قاضیاي دیگر اعلام میشود فاقد اعتبار «4» . آن پیدا شود
انحاء حکم). کسی نمیتواند بر رخدادي ()) «5» است، مگر آنکه قاضی دوم با قراینی علم به صدور آن از قاضی نخست پیدا کند
که آن را به یاد ندارد، صرفاً با تکیه بر نوشته و مهر و امضاي خود شهادت دهد مگر آنکه شخص عادل دیگري او را تأیید کند و
مدّعی نیز فردي مطمئن باشد، که در این صورت، گروهی، شهادت دادن بر پایۀ نوشته و امضا را نافذ دانستهاند، هرچند شهادت
نوشتن) ()) «6» . دهنده، اصل رخداد را به یاد نداشته باشد
خطا؛ ج 3، ص: 467
خطا: ارتکاب عملی بدون قصد/ گناه (() گناه).تفاوت خطا به معناي نخست با سهو، فراموشی و غفلت در این است که متعلّق خطا
فعل خارجی است؛ در حالی که سهو و مانند آن به نفس آدمی تعلّق میگیرد.البته سهو، نسیان و غفلت از اسباب خطا به شمار
میروند. از احکام خطا در بابهاي بسیاري نظیر اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، صوم، حج، صید و ذباحه، قضاء، شهادات و دیات
سخن گفتهاند.حکم تکلیفی: کاري که از روي خطا انجام میگیرد بخشوده است و خطا کار بر آن مؤاخذه نمیشود؛ خواه در
ارتباط با خود فرد باشد، مانند آنکه شراب را به گمان آب بودن بنوشد، یا در ارتباط با دیگري، مثل اینکه به اشتباه در مال کسی
تصرّف کند (() حدیث رفع).
6) مستند الشیعۀ ) .27 / ی [تکملۀ] 3 􀀀 303 ؛ العروة الوثق / 5) جواهر الکلام 40 ) .578 / 670 ؛ مستمسک العروة 14 / ی 5 􀀀 4) العروة الوثق )
صفحه 311 از 457
.347 /18
ص: 468
در فرض کشف « اجزاء » خطا در اجتهاد: امامیّه خطاي مجتهد در استنباط حکم شرعی از ادلّۀ آن را امکان پذیر میدانند. طرح بحث
خطا در همین راستا است؛ بدین معنا که با کشف خطا در مفاد حکم ظاهري به دست آمده از اماره (() اماره) یا اصل (() اصل) آیا
اعمال انجام گرفته طبق آن حکم، کفایت میکند و نیاز به اعاده و قضا نیست یا کفایت نمیکند؟مسئله اختلافی است (()
اجزاء).خطا در بیان یا نقل فتوا: چنانچه مجتهد در بیان فتواي خود، یا غیر مجتهد در نقل فتواي مجتهدي خطا کند، اعلام آن به
خطا در نماز: حکم خطا در نماز بر حسب منشأ خطا که جهل است یا سهو و فراموشی و «1» . کسی که از او فرا گرفته واجب است
نیز متعلّق آن که ارکان نماز بوده یا غیر آن؛ در اضافه آوردن رکعت بوده یا نقصان آن، متفاوت است (() خلل در نماز).خطا در
نیّت: تحقق خطا در نیّت در اعمال عبادي بدین گونه است که آنچه در نیّت تعیین کرده اشتباه باشد؛ مانند آنکه روز جمعه به گمان
پنج شنبه بودن، به نیّت تقدیم، غسل جمعه کند، یا مأموم در نیّت، امامی معیّن را قصد کند، سپس معلوم شود که امام کسی دیگر
بوده است، یا نمازگزاردن بر میّتی معین را قصد کند، سپس معلوم شود بر میّتی دیگر نماز خوانده است و یا نمازي را به نیّت ادا به
جا آورد و سپس متوجه شود که قضا بوده است.برخی در همۀ موارد یاد شده گفتهاند: در صورتی که نیّت مقیّد به آنچه تعیین شده
نباشد، بلکه قصد امتثال امر واقعی باشد و آنچه تعیین شده صرفا در حدّ داعی، و خطا تنها در تطبیق پیش آمده باشد، عمل عبادي
خطا در افطار: هرگاه روزه دار بر اثر تاریکی، قطع پیدا کند مغرب شده و روزة خود را افطار نماید و «2» . انجام گرفته صحیح است
بعد معلوم شود اشتباه کرده است، در صورت ابري نبودن هوا، در روزة واجب، واجب است آن روز را قضا کند، لیکن کفّاره ندارد.
«3» . برخی قضاي آن را نیز واجب ندانستهاند و در صورت ابري بودن هوا، بنابر قول مشهور، قضا نیز بر او واجب نیست
؛607 -606 / ی 3 􀀀 3) العروة الوثق ) .124 / 438 و 3 ،147 / ی 2 􀀀 52 ؛ العروة الوثق -51 / 2) جواهر الکلام 12 ) .39 / ی 1 􀀀 1) العروة الوثق )
.266 -261 / ي 8 􀀀 391 ؛ مصباح الهد -390 / مستمسک العروة 8
ص: 469
خطا در ارتکاب محرّمات احرام: ارتکاب محرّمات احرام (() احرام) از روي خطا موجب ثبوت کفّاره نیست، مگر صید که بنابر قول
خطا در اتلاف: اتلاف مال دیگري موجب «4» . مشهور، کفّاره در آن مطلقا ثابت است، هرچند از روي خطا صورت گرفته باشد
ثبوت ضمان است (() اتلاف)؛ خواه از روي عمد باشد یا خطا (() قاعدة اتلاف).خطا در شکار: اگر کسی سگ شکاري خود را
براي شکار حیوانی معیّن بفرستد، امّا سگ حیوانی دیگر را شکار کند یا شکارچی به قصد شکار حیوانی معیّن تیر پرتاب کند، لیکن
تیر به حیوانی دیگر اصابت نماید، در هر دو صورت شکار حلال است؛ امّا اگر بدون قصد شکار تیري پرتاب کند و به طور اتفاق به
خطا در استقبال: حیوانی که از روي خطا یا فراموشی روبه قبله ذبح نشده، حلال «5» . حیوانی بخورد و آن را بکشد، صید حرام است
است (() ذبح).خطا در قضاوت: مستحب است قاضی هنگام صدور حکم بعض عالمان را به دادگاه فراخواند تا در صورت صدور
حاکمی که میخواهد حکم صادر شده از سوي حاکمی دیگر را اجرا کند، در «6» . حکم خطایی او را بر اشتباه خویش آگاه سازند
صورت علم به خطاي حاکم نخست در صدور حکم، بر او واجب است آن را ابطال کند، همچنین است اگر حاکم پس از صدور
حکم خود متوجه خطا بودن آن گردد. آیا بر حاکم دوم- در صورت عدم علم به صحّت یا فساد حکم حاکم اوّل- بررسی حکم
تجدید نظر).از ()) «7» صادر شده از سوي حاکم نخست براي دستیابی به صحّت و فساد آن، واجب است یا نه؟ مسئله اختلافی است
دیگر موارد خطا در حکم این است که بعد از صدور حکم، محرز شود گواهان شهادت دروغ دادهاند یا خود گواهان از شهادت
در مواردي که منشأ خطاي حاکم در صدور حکم، کوتاهی وي نباشد، زیان و خسارت وارد شده از این ناحیه از «8» . خود بر گردند
بیت المال). ()) «9» بیت المال جبران میشود
صفحه 312 از 457
.79 /40 (9) .230 /41 (8) .94 -93 (7) .77 /40 .(6) .45 /36 (5) .439 -438 / 4) جواهر الکلام 20 )
ص: 470
خطا در شهادت: اگر گواهان پس از گواهیاي که منجرّ به قصاص شده، از گواهی خود برگردند و بگویند اشتباه کردهایم، باید
خطا در قتل و جرح: کشتن و نیز آسیب رساندن به دیگري از روي خطاي محض، موجب «10» . دیۀ فرد قصاص شده را بپردازند
ثبوت دیه است نه قصاص، و دیۀ آن بر عاقله (() عاقله) میباشد؛ لیکن در جراحت اگر کمتر از موضحه (() موضحه) باشد، در
«12» . در قتل خطایی علاوه بر دیه، کفّاره نیز ثابت است «11» . ثبوت دیۀ آن برعاقله یا جانی اختلاف است
خطاب؛ ج 3، ص: 470
خطاب: مخاطب قرار دادن دیگري.از آن در باب قضاء سخن گفتهاند.در صورت سکوت دو طرف دعوا در محکمه، بر قاضی
مستحب است آنان را با خطاب جمعی یا با این عنوان که مدّعیِ از شما سخن بگوید، به سخن گفتن فراخواند و مکروه است
خصوص یکی از آن دو را مخاطب قرار دهد؛ چون سبب نگرانی دیگري میشود. ظاهر کلام برخی حرمت آن است. 1
خطّابیّه؛ ج 3، ص: 470
خطّابیّه: از فرقههاي منحرف، منسوب به شیعه.به پیروان محمد بن ابی زینب، مِقلاص اسدي، با کنیۀ ابوالخطّاب، خطّابیّه
گویند.ابوالخطّاب از اصحاب امام صادق علیه السّلام بود و احادیثی چند به نقل از وي از آن حضرت روایت شده است.ابوالخطّاب
در زمان حیات امام صادق علیه السّلام از مسیر حق منحرف شد و عقاید سخیف و باطلی، از جمله اباحی گري در احکام شریعت و
غلوّ دربارة امامان با ادّعاي خدایی براي امام صادق علیهالسّلام، ابراز کرد؛ از این رو، پیشواي ششم وي را لعن و از جمع پیروان
.145 -144 / 1 جواهر الکلام 40 (13) .407 /43 (12) .426 - 415 و 425 -413 /43 (11) .225 /41 (10)
ص: 471
از این عنوان به مناسبت در باب طهارت نام بردهاند.فقها فرقۀ خطّابیّه را از غالیان برشمرده و احکام اهل غلوّ را بر «1» . خود طرد کرد
غلات). ()) «2» ایشان جاري کردهاند
خطاي شبه عمد؛ ج 3، ص: 471
() قتل شبه عمد
خطّ بریل؛ ج 3، ص: 471
خطّ بریل: خطّ ویژة نابینایان.خطّ بریل از حروفی به صورت نقطههاي برجسته تشکیل شده و نابینایان با لمس کردن، آن را
میخوانند. از این عنوان به مناسبت در مسائل مستحدثه نام برده شده است.آیا قرآنی که با خطّ بریل نوشته شده حکم خطّ قرآن را
دارد ومسّ آن بدون طهارت جایز نیست؟ مسئله میان معاصران اختلافی است. برخی تصریح کردهاند: آیهاي که با خطّ بریل نوشته
شده حکم خطّ قرآن را دارد و مسّ آن بدون طهارت جایز نیست. 1 برخی دیگر حکم خطّ قرآن را بر آن جاري ندانسته و مسّ آن
را بدون طهارت جایز دانستهاند. 2
خِطبه؛ ج 3، ص: 471
صفحه 313 از 457
() خواستگاري
خطبه؛ ج 3، ص: 471
خُطبه: کلام مخصوص، مشتمل بر ستایش خداوند و صلوات بر محمّد و آل محمّد.از آن به مناسبت در بابهاي صلات، حج و نکاح
اللّ علیه و آله و دیگر معصومان علیهم السّلام به
􀀀
سخن رفته است.بنابر آنچه در منابع حدیثی و تاریخی آمده است پیامبر اکرم صلّی ه
مناسبتهاي مختلف در اجتماع مردم خطبه میخواندند.مهمترین مواردي که خواندن خطبه به نحو واجب یا مستحب در فقه مطرح
است، عبارت است از: نماز جمعه، نماز عیدین (فطر و قربان)، نماز باران، موسم حج، هنگام خواستگاري و عقد نکاح.نماز جمعه:
خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه که به جاي دو رکعت از نماز
(2) .435 -432 / 256 ؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی 5 / 490 و 575 ؛ معجم رجال الحدیث 15 -489 / 1) اختیار معرفۀ الرجال 2 )
.47 -46 / 2 اجوبۀ الإستفتاءات 1 (4) .64 / 73 ؛ جامع المسائل (فاضل) 2 / 1 استفتاآت (امام خمینی) 1 (3) .283 / منتهیالمطلب 7
ص: 472
خطبههاي نماز جمعه باید مشتمل بر حمد و ثناي خداي متعال و «1» . ظهر جمعه محسوب میشود، شرط صحّت نماز جمعه است
صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السّلام و موعظه باشد. هرچند برخی، صلوات را در خطبۀ اوّل و موعظه را در خطبۀ دوم واجب
برخی، تلاوت یک آیه که به حسب معنا تمام «3» . بنابر مشهور، قرائت سورهاي کوتاه در هر دو خطبه واجب است «2» . ندانستهاند
نماز جمعه).نماز عیدین: نماز عید فطر و قربان در ()) «4» باشد و به آیۀ قبل و بعدش بستگی نداشته باشد را نیز مجزي دانستهاند
صورتی که به جماعت خوانده شود، داراي خطبه است که امام پس از نماز آن را میخواند و بهتر است از خطبههاي مأثور باشد. در
نماز عیدین).نماز باران: خطبۀ نماز باران پس از نماز ()) «5» وجوب یا استحباب خطبه- در فرض وجوب نماز- اختلاف است
برخی، خواندن آن را «6» . خوانده میشود؛ لیکن در اینکه قبل از ذکرهاي وارد شده خوانده میشود یا بعد از آن، اختلاف است
در نماز باران «8» . در اینکه در نماز باران یک خطبه مستحب است یا دو خطبه، اختلاف است «7» . قبل و بعد از نماز جایز دانستهاند
خواندن خطبههاي مأثور افضل است. در غیر این صورت، خطبهاي خوانده شود که مشتمل بر حمد و ستایش خداوند و دعا و تضرّع
برخی، خطبۀ نماز باران را صرف دعا و تضرّع دانسته و ایراد خطبه بدین گونه یا به نحو «9» . هی جهت آمدن باران باشد 􀀀 به درگاه ال
نماز باران).موسم حج: مستحب است امام (امیر الحاج) در موسم حج، بویژه هفتم ذیحجه، نهم ()) «10» مشهور را مجزي دانستهاند
ی، همچنین روز نَفْر اوّل (دومین روز از ایّام تشریق) در اجتماع حاجیان خطبه بخواند و آنان 􀀀 ذیحجه (روز عرفه) و روز قربانی در من
هنگام خواستگاري و عقد: خواندن خطبه قبل از عقد نکاح مستحب است. در «11» . را با وظایف خود و مناسک حج آشنا کند
خطبۀ عقد کیفیّت خاصی شرط نیست؛ لیکن بهتر است پس از حمد و ستایش
5) الحدائق الناضرة ) .214 (4) .211 / 3) جواهر الکلام 11 ) .67 -65 / 214 ؛ مستند الشیعۀ 6 -208 (2) .207 / 1) جواهر الکلام 11 )
؛215 (8) .214 / 7) تذکرة الفقهاء 4 ) .220 - 292 ؛ البیان/ 219 / 6) تحریر الاحکام 1 ) .339 -336 / 211 ؛ جواهر الکلام 11 -210 /10
/ 11 ) قواعد الاحکام 1 ) .150 / 491 ؛ جواهر الکلام 12 / 10 ) الحدائق الناضرة 10 ) .148 / 9) جواهر الکلام 12 ) .246 / تحریر الوسیلۀ 1
.365 / 436 ؛ المبسوط 1
ص: 473
خداوند متعال، شهادتین و درود بر پیامبر و خاندان پاك آن حضرت، به تقوا توصیه و براي زوجین دعا شود. افضل در خطبۀ عقد،
خواندن خطبههاي مأثور از ائمّه علیهم السّلام است.همچنین بنابر تصریح برخی، خواندن خطبه قبل از خواستگاري و براي ولیّ دختر
هنگام پاسخ مثبت دادن به خواستگار مستحب است. در این خطبه صِ رف حمد خداوند متعال و صلوات بر محمّد و آل محمّد
صفحه 314 از 457
«12» . کفایت میکند
خطر؛ ج 3، ص: 473
خطر: نزدیکی به هلاکت و بیم تلف شدن (() ترس)/ جایزة مسابقه (() مسابقه).
خطمی؛ ج 3، ص: 473
() ختمی
خفّ؛ ج 3، ص: 473
خُفّ: نوعی کفش، مقابل نعلین/ سم شتر و فیل.خفّ به معناي نخست در کتب لغت به موزه، پاپوشی نرم از پوست که مانند چکمه
داراي ساق است معنا شده؛ 1 لیکن از موارد کاربرد آن و نیز تصریح برخی لغویان بر میآید که خفّ به هر کفشی که روي پا را
تعبیر میشود و- همۀ « حذاء » یا « نعل » بپوشاند؛ چه ساق داشته باشد یا نداشته باشد، اطلاق میگردد؛ در مقابل نعلین که- از آن به
روي پا را نمیپوشاند. 2از احکام آن به مناسبت در بابهاي طهارت، صلات و حج سخن گفتهاند.پوشیدن خفّ مستحب است.
3پوشیدن لباس سیاه کراهت دارد؛ لیکن خفّ سیاه استثنا شده است. 4 در وضو، مسح بر حائل همچون خفّ جز در حال تقیّه (()
تقیّه) مجزي نیست. 5 هنگام اقامۀ نماز بر میّت، کندن نعلین مستحب است، بر خلاف خفّ که کندن آن استحباب ندارد. 6در
صحّت نمازگزاردن با کفشی که تنها روي پا- و نه ساق- را میپوشاند
83 ؛ الکافی / 2 المبسوط 1 (14) .« موزج » 1 النهایۀ (ابن اثیر)/ واژة (13) .485 / ی 5 􀀀 41 ؛ العروة الوثق -40 / 12 ) جواهر الکلام 29 )
.236 /2 5 (17) .232 / 4 جواهر الکلام 8 (16) .151 / 3 الدروس الشرعیۀ 1 (15) .« خَفَفَ » 467 ؛ مجمع البحرین/ واژة / (کلینی) 6
.85 -84 /12 6 (18)
ص: 474
اختلاف است؛ لیکن نماز گزاردن با خفِّ پوشانندة ساق و نیز نعلینی که بیشتر روي پا را نمیپوشاند صحیح است. البته در پوشاندن
پوشیدن خفّ تنگ در نماز مکروه و بیرون «7» . ساق لازم نیست تمام ساق پوشیده شود، بلکه پوشاندن بعض آن نیز کفایت میکند
کفش).خفّ به معناي دوم در باب سبق و رمایه آمده است.بر اساس روایتی نبوي ()) «8» آوردن آن از پا هنگام نماز مستحب است
مراد از خفّ- با حذف مضاف «9» .( تعیین جایزه در مسابقه جایز نیست، مگر در مسابقۀ خفّ، حافر (() حافر) و نصل (() نصل
مسابقه) ()) «10» . (ذوالخفّ یعنی حیوان داراي سم)- شتر و به تصریح برخی فیل است
خفاء؛ ج 3، ص: 474
() پنهان
خفاش؛ ج 3، ص: 474
خفاش: شبپره.خفاش پرندهاي است با جثۀ کوچک و قوّة بینایی ضعیف که قدرت پرواز دارد و بال آن پردهاي است که در میان
استخوانهاي انگشتانش کشیده شده است. 1 از آن در بابهاي طهارت، و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.خفاش از جانوران مسخ شده
2 (() مسوخ) و حرام گوشت 3 است.بنابر قول مشهور، فضلۀ پرندگان حرام گوشت، از جمله خفاش نجس است؛ 4 حتی برخی
صفحه 315 از 457
قائلان به طهارت فضلۀ پرندگان حرام گوشت، فضلۀ خفاش را نجس دانستهاند. 5
خَفشاء؛ ج 3، ص: 474
() اخفش
خَفض؛ ج 3، ص: 474
() ختنه
/ کتاب السرائر 3 ؛« خفف » 10 ) لسان العرب/ واژة ) .253 / 9) وسائلالشیعۀ 19 ) .38 / ی 3 􀀀 92 ؛ العروة الوثق /11 (8) .157 -153 /8 (7)
33 ؛ جواهر الکلام / 2 ذکري الشیعۀ 3 ( 1 فرهنگ بزرگ سخن. ( 12 (11) .219 / 86 ؛ جواهر الکلام 28 -85 / 147 ؛ مسالک الافهام 6
.39 / 5 المبسوط 1 (15) .14 / 4 الحدائق الناضرة 5 (14) .309 / 11 ؛ جواهر الکلام 36 / 3 الدروس الشرعیۀ 3 (13) .197 /36
ص: 475
خفه کردن؛ ج 3، ص: 475
خفه کردن: کشتن با بند آوردن راه تنفّس.از آن در باب صید و ذباحه و قصاص سخن گفتهاند.اگر کسی تنفّس دیگري را به
مقداري بند آورد که براي امثال او غالباً مرگ آور نیست، ولی او بمیرد، با داشتن قصد کشتن وي قصاص ثابت میگردد و بدون
قصد کشتن یا مشتبه بودن قصد، دیه ثابت است. اگر با دست یا طناب و مانند آن گلوي کسی را بفشرد تا جان دهد یا قبل از جان
حیوانی که توسط سگ «1» . دادن رها کند، لیکن بر اثر آن زمین گیر شود و بمیرد، قتل عمد به شمار میرود و قصاص ثابت است
«2» . شکاري خفه شده حلال نیست
خلا؛ ج 3، ص: 475
خَلا: گیاه تازه.برخی لغویان خلا را به گیاه خشک تعریف کردهاند. 1 این عنوان به مناسبت در باب حج به کار رفته است.کندن
درختان و گیاهان حرم (() حرم) حرام است؛ لیکن بعضی فقها به استناد برخی روایات با مضمون نهی از کندن خلا در حرم، حرمت
را به کندن درختان و گیاهان تازه اختصاص داده و کندن درختان و گیاهان خشکیده را جایز دانستهاند. 2 از این دلیل جوابهایی
داده شده است که یکی از آنها تعریف خلا به گیاه خشک توسط بعضی لغویان میباشد. 3
خلابه؛ ج 3، ص: 475
اللّ علیه و آله از طریق عامه آمده و مضمون آن، این است که
􀀀
خِلابه: نیرنگ.عنوان یاد شده در حدیثی منسوب به رسول خدا صلّی ه
« لا خِلابَه » : آن حضرت به مردي که بر اثر آسیب وارد شده بر سرش، در معامله فریب میخورد، توصیه کرد هنگام معامله بگوید
(براي تو فریب دادن من روا نیست یا نیرنگ تو دامن گیر من نمیشود) و با گفتن جملۀ یاد شده براي او سه روز
(5) .371 / 245 ؛ مدارك الاحکام 7 / 2 الروضۀ البهیۀ 2 (4) .124 / 1 غریب الحدیث 4 (3) .224 /36 (2) .21 / 1) جواهر الکلام 42 )
.415 / 403 ؛ جواهر الکلام 18 / 3 مستند الشیعۀ 11
ص: 476
این عنوان به مناسبت «2» . برخی گفتهاند: مفاد جملۀ یاد شده در شرع، شرط خیار به مدت سه روز است «1» . خیار (() خیار) قرار داد
صفحه 316 از 457
در باب تجارت به کار رفته است.بنابر قول مشهور، شرط صحّت خیار در معامله، ذکر مدت خیار و تعیین آن است، و چنانچه مدت،
ذکر یا تعیین نشود، مانند اینکه فروشنده بگوید: این خانه را به تو فروختم به شرط آنکه تا مدتی خیار داشته باشم، شرط فاسد است.
برخی متأخران گفتهاند: چنانچه یکی «4» . لیکن برخی قدما گفتهاند: هر گاه مدت را مطلق ذکر کند، سه روز خیار ثابت میشود «3»
و نیز «5» ، در صورتی که مغبون واقع شود، سه روز خیار غبن (() خیار غبن) خواهد داشت ،« لاخِلابه » : از دو طرف معامله بگوید
گفتهاند: هر گاه این جمله با علم به مفاد آن به کار رود، براي گویندهاش سه روز خیار ثابت میشود، برخلاف صورت جهل به
«7» . البته حدیث یاد شده به جهت عدم نقل آن از طریق معتبر، پذیرفته نشده است «6» . معناي آن
خلال؛ ج 3، ص: 476
خِلال: باریکهاي از چوب براي تمیز کردن لاي دندانها.از آن در بابهاي طهارت، صوم و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.خلال کردن
دندانها بعد از غذا و نیز آماده کردن آن براي میهمان مستحب است و از حقوق وي بر میزبان به شمار میرود. 1خلال کردن با
چوب انار، ریحان، آس، برگ خرما و نی مکروه است. 2 دور انداختن آنچه با خلال از لاي دندانها بیرون میآید، مستحب و
خوردن آن مکروه است. 3خونی که براثر خلال از بن دندانها بیرون میآید موجب بطلان وضو نیست، لیکن بعضی وضو گرفتن
پس از آن را مستحب دانستهاند. برخی، استحباب را به صورت ناخوشایندي طبع از آن مقیّد کردهاند. 4بنابر مشهور، پاك کردن زیر
ناخن میّت با خلال مکروه است. برخی آن را حرام دانستهاند. 5
؛ 4) المقنعۀ/ 592 ؛ الإنتصار/ 438 ) .116 / 3) کتاب المکاسب 5 ) .39 / 2) تذکرة الفقهاء 11 ) 1) المستدرك علی الصحیحین/ 439 )
1 (8) .119 / 7) کتاب المکاسب 5 ) .47 / 6) تذکرة الفقهاء 11 ) .298 / 5) تحریر الاحکام 2 ) . 20 ؛ غنیۀ النزوع/ 219 / الخلاف 3
4 جواهر (11) .250 / 29 ؛ مستند الشیعۀ 15 / 3 الدروس الشرعیۀ 3 (10) . 475 ؛ وسیلۀ النجاة/ 631 2 (9) .475 / جواهر الکلام 36
.695 / 377 ؛ الخلاف 1 / 5 جامع المقاصد 1 (12) .24 / الکلام 1
ص: 477
کسی که قصد گرفتن روزه دارد واجب نیست بعد از غذا خلال کند، هرچند احتمال دهد بر اثر خلال نکردن، غذاي باقی مانده لاي
دندانها به حلق فرو رود.فرو رفتن سهوي آن نیز در اثناي روز موجب بطلان روزه نمیشود؛ لیکن اگر بداند با خلال نکردن، غذاي
باقی مانده لاي دندانها به حلق فرو میرود، خلال کردن واجب و در صورت فرو رفتن به حلق، روزه باطل میگردد. برخی در این
صورت، ترك خلال را موجب بطلان روزه دانستهاند، هرچند غذا به حلق فرو نرود و در صورت فرو رفتن علاوه بر حکم به بطلان
«6» . روزه، کفّاره را نیز ثابت دانستهاند
خلخال؛ ج 3، ص: 477
خَلخال: حلقهاي فلزي، زینت بخش پاي زنان.از آن به مناسبت در باب صلات و تجارت نام بردهاند.صلات: بنابر مشهور،
نمازگزاردن زن با خلخال صدا دار مکروه است. 1تجارت: خلخال از مصادیق زینت زنانه است؛ از این رو، استعمال آن بر مرد حرام
میباشد 2 (() آراستن).
خَلط؛ ج 3، ص: 477
() اختلاط
صفحه 317 از 457
خِلط؛ ج 3، ص: 477
خِلط: ترشّحات مخاطی خارج شده از راه دهان.عنوان یاد شده در بابهاي طهارت، صلات و صوم به کار رفته است.بیرون آمدن
خلط موجب بطلان وضو نیست. 1انداختن اخلاط سر و سینه در مسجد 2 و نیز در حال نماز 3 مکروه است.آیا فروبردن اخلاط سر و
سینه قبل از خروج از فضاي دهان براي روزه دار جایز است؟ در مسئله سه قول وجود دارد: برخی، فروبردن آن را تا زمانی که از
فضاي دهان خارج نشده، بدون اشکال
.216 / 334 ؛ الروضۀ البهیۀ 3 /35 2 (8) .269 / 1 جواهر الکلام 8 (7) .102 -101 / 542 ؛ مستند العروة (الصوم) 1 / ی 3 􀀀 6) العروةالوثق )
.85 / 3 جواهر الکلام 11 (11) .408 / ی 2 􀀀 127 ؛ العروة الوثق /14 2 (10) .417 / 1 جواهر الکلام 1 (9)
ص: 478
دانستهاند. برخی، فروبردن اخلاط سینه را قبل از وارد شدن به فضاي دهان جایز، امّا فروبردن عمدي اخلاط سر را هرچند وارد
فضاي دهان نشود، موجب بطلان دانستهاند، بر خلاف صورتی که خلط بدون قصد به حلق برسد. گروه سوم، فروبردن هر دو را تنها
اگر فروبردن اخلاط به جهت خباثت حرام باشد (() خبیث)، بنابر قول به «4» . در صورت ورود در فضاي دهان مبطل دانستهاند
بطلان روزه به آن، کفّارة جمع (() کفّاره) واجب میشود؛ لیکن بنابر تصریح برخی، حرمت آن از جهت خباثت ثابت نیست. از این
«5» . رو، بنابر بطلان، کفّارة جمع واجب نمیشود
خلع؛ ج 3، ص: 478
خُلْع: طلاق در ازاي دریافت مالی معیّن.خلع عبارت است از طلاق دادن زوجه توسط زوج در ازاي گرفتن مالی معیّن (فدیه) از
زوجه با کراهت وي از زوج. 1 از آن در باب خلع سخن گفتهاند.حکم: خلع از راههاي تحقق جدایی بین زوج و زوجه است که با
اگر طلاقم ندهی نافرمانیات میکنم و از » : فراهم آمدن شرایط، مشروع است. 2 برخی قدما گفتهاند: چنانچه زن به شوهرش بگوید
یا حال و رفتار او بیانگر امور یاد « جنابت حاصل از آمیزش با تو غسل نمیکنم و در خانهات کسی را که دوست نداري میآورم
شده باشد، نگهداشتن او بر مرد جایز نیست و خلع او واجب است. برخی در این صورت تصریح به استحباب خلع کردهاند. 3حقیقت
خلع: خلعی که با لفظ طلاق انجام گیرد، قسمی از اقسام طلاق به شمار میرود، لیکن بنابر قول به کفایت لفظ خلع در تحقق
جدایی، بدون نیاز به لفظ طلاق، آیا جدایی حاصل از خلع، فسخ به شمار میرود یا طلاق؟ مشهور قائل به قول دوماند، 4 بلکه براي
قول نخست قائلی یافت نشده است. 5ارکان: ارکان خلع عبارت است از: خالع (زوج)، مُختَلَعَه (زوجه)، فدیه (عوض) و صیغه.
595 ؛ مستمسک / ی 3 􀀀 300 ؛ العروة الوثق / 5) جواهر الکلام 16 ) .238 -237 / 85 ؛ مستمسک العروة 8 -84 / 4) الحدائق الناضرة 13 )
-2 / 2 جواهر الکلام 33 (7) .2 / 181 ؛ جواهر الکلام 33 / 1 کشف اللثام 8 (6) .317 / 356 ؛ مستند العروة (الصوم) 1 -355 / العروة 8
4 جواهر (9) . 375 ؛ إصباح الشیعۀ/ 458 - 618 ؛ الکافی فی الفقه/ 307 ؛ النهایۀ/ 529 ؛ غنیۀ النزوع/ 374 / 3 شرائع الإسلام 3 (8) .3
.10 / 727 ؛ جواهر الکلام 33 / 5 کتاب السرائر 2 (10) .10 -9 / الکلام 33
ص: 479
1. خالع: بلوغ، عقل، اختیار و قصد، شرایط خلع کنندهاند؛ بنابر این، خلع از نابالغ، دیوانه، از روي اکراه یا سهو و غفلت و شوخی
لیکن از کسی که به جهت افلاس (() تفلیس) یا تبذیر (() تبذیر) از تصرف در اموالش ممنوع شده، صحیح «6» ؛ صحیح نیست
خلع از کافر ذمّی (() اهل ذمّه) و حربی (() اهل حرب) صحیح است، هرچند عوض آن شراب یا خوك قرار داده شود. «7» . است
در مقابل، بعضی آن دو را معتبر ندانسته و گفتهاند: «9» . 2. مختلعه: بنابر قول برخی، شرط بلوغ و عقل در زوجه نیز معتبر است «8»
شرایط معتبر در زوجۀ مطلّقه در «10» . خلع زوجۀ نابالغ یا دیوانه با بذل عوض از طرف ولیّ او و وجود سایر شرایط، صحیح است
صفحه 318 از 457
شرایط معتبر در زوجۀ مطلّقه در «10» . خلع زوجۀ نابالغ یا دیوانه با بذل عوض از طرف ولیّ او و وجود سایر شرایط، صحیح است
مختلعه نیز معتبر است؛ از این رو، در صورت تحقق آمیزش، شرط صحّت خلع- در فرضی که زوجه نابالغ، یائسه و یا حامله نباشد و
طلاق).از شرایط مختلعه ناخشنود بودن وي از ()) «11» زوج نیز حاضر باشد- پاکی اي است که در آن دخول صورت نگرفته است
همسر خویش است، بدون آنکه زوج کراهتی داشته باشد. بنابر این، در صورت عدم کراهت زوجه از زوج، خلع صحیح نیست.
چنان که در فرض ناخشنود بودن هر دو از یکدیگر نیز خلع باطل است؛ بلکه نوعی دیگر از طلاق؛ یعنی مبارات (() مبارات) صحیح
است. البته این مسئله اختلافی است که آیا مطلق ناخشنودي زوجه در صحّت خلع کفایت میکند، هرچند به حدّ نفرت از زوج نرسد
سوگند به خدا به هیچ عهدي » : یا باید به حدّي برسد که بیم وقوع زوجه در حرام باشد- خواه آن را با کلمات نفرت آمیزي همچون
اظهار کند یا « که با تو بستم پایبند نیستم و از دستورهایت فرمان نمیبرم و در خانهات کسی را که ناخوشایند تو است میآورم
از دیگر شرایط مختلعه، سفیه نبودن او است (() سفاهت)؛ از این رو، بذل «12» . عملکرد و رفتارش بیانگر چنین نفرتی از زوج باشد
«13» . عوض به زوج توسط زوجۀ سفیه بدون اذن ولیّ باطل است
40 ؛ منهاج / 10 ) جواهر الکلام 33 ) .198 / 9) الجامع للشرائع/ 475 ؛ کشفاللثام 8 ) .49 (8) .47 (7) .39 / 6) جواهر الکلام 33 )
/ 13 ) جواهر الکلام 33 ) .600 -597 / 45 ؛ الحدائق الناضرة 25 -41 /33 (12) .47 - 41 و 46 -40 (11) .305 / الصالحین (خویی) 2
.49
ص: 480
در شرع براي فدیه حدّي معیّن نشده است؛ از «14» . 3. فدیه: فدیه عوضی است که زن در ازاي طلاق دادن شوهر به وي میپردازد
آنچه که صحیح است مهر قرار گیرد، در «15» . این رو، هر مالی به هرمقدار- حتی اگر بیشتر از مهر باشد- میتواند فدیه قرار گیرد
خلع میتواند فدیه باشد؛ از این رو، در مال غایب، بیان جنس، وصف و مقدار آن لازم است؛ اما در مال حاضر، مشاهده کفایت
میکند. البته برخی، قاعدة یاد شده را نپذیرفته و گفتهاند: در فدیه- برخلاف مهر- جهالت زیانی ندارد، مگر آنکه در نهایت منجرّ
آنچه «16» . و نظیر آن که نزاع و اختلاف را درپی دارد « بخشی از آنچه مالیت دارد » یا « چیزي از چیزها » به علم نشود، مانند
صلاحیت ملکیت براي مسلمان را ندارد، مانند شراب نمیتواند فدیه قرار گیرد؛ از این رو، چنانچه با علم به شراب بودن مایعی، آن
را فدیه قرار دهند، بذل و خلع هر دو فاسد خواهند بود؛ لیکن برخی گفتهاند: در این صورت طلاق، به رجعی (() طلاق رجعی)
تبدیل میشود.برخی دیگر گفتهاند: تبدیل طلاق به رجعی در صورتی است که پس از خلع صیغۀ طلاق نیز آمده باشد و گرنه
طلاق باطل است. اما در فرض جهل به شراب بودن مایع، مانند اینکه به گمان سرکه بودن آن، عوض خلع قرار گیرد و سپس معلوم
اگر فدیه قبل از تحویل به زوج تلف «17» . شود که شراب بوده، خلع صحیح است و زن باید به همان مقدار، سرکه به شوهر بدهد
بذل فدیه از طرف زوجه یا وکیل او «18» . شود، خلع باطل نمیشود و بر زوجه واجب است مثل یا قیمت آن را به زوج پرداخت کند
صحیح است؛ لیکن در صحّت بذل از کسی که با اجازة زوجه مال را بر ذمّۀ خود عهده دار شده و پس از پرداخت به زوج، براي
پرداخت «19» . دریافت آن به زوجه رجوع میکند، اختلاف است. بذل فدیه به صورت تبرّعی و رایگان توسط کسی صحیح نیست
فدیه باید با اختیار و رضایت زوجه باشد، نه با اکراه و تهدید؛
800 ؛ منهاج الصالحین (سید محسن - 27 ؛ وسیلۀ النجاة/ 799 -25 (19) .31 (18) .24 -22 (17) .21 -19 (16) .20 (15) .19 (14)
.327 / حکیم) 2
ص: 481
بنابر این، چنانچه مرد، همسر خود را با تهدید یا ضرب و شتم وادار به بذل کند، گرفتن آن بر مرد حرام است. در این صورت اگر
جدایی با صیغۀ خلع واقع شده باشد، خلع باطل است؛ اما اگر با صیغۀ طلاق واقع شده، یا در پی خلع، صیغۀ طلاق آورده شده باشد،
طلاق- به جهت بطلان بذل- رجعی خواهد بود، به شرط آنکه براي مرد رجوع جایز باشد و اگر رجوع جایز نباشد- مانند آنکه زن
صفحه 319 از 457
مگر آنکه زن مرتکب عمل شنیع [فاحشه] شود، که «20» ، یائسه باشد یا با او آمیزش نشده باشد- طلاق بائن (() طلاق بائن) میباشد
زوج میتواند با سختگیري بر زوجه- از طریق بیاعتنایی به او، و ترك بعض یا همۀ «21» در این صورت، به تصریح قرآن کریم
حقوق زوجیت نسبت به او- زن را جهت طلاق وادار به پرداخت فدیه کند.در اینکه مراد از عمل شنیع، زنا است یا هر گناه موجب
حدّ و یا مطلق گناه، اقوال مختلف است. برخی گفتهاند: مراد از آن، نشوز و نافرمانی ناشی از ناخشنودي زن از شوهر است، که در
این صورت، رها کردن او و خودداري از پرداخت نفقه و غیر آن از حقوق، جهت وادار کردن زن به پرداخت فدیه در قبال طلاق،
فلانۀ » یا « ی کَ ذا 􀀀 خَلَعتُکِ عَل » : 4. صیغه: لفظ صریح در خلع این است که زوج خطاب به زوجه بگوید «22» . براي مرد جایز است
در اینکه جدایی با لفظ خلع به تنهایی- بدون آوردن لفظ طلاق به دنبال آن- .« ی کَذا 􀀀 مُختَلَعَۀٌ- به فتح لام و به قولی به کسر آن- عَل
لیکن نظر بیشتر قدما و «23» ؛ محقق میشود یا همراه خلع، ذکر لفظ طلاق لازم میباشد، اختلاف است.گروهی قائل به قول دوماند
است.خلع با لفظ طلاق همراه ذکر فدیه (طلاق در ازاي عوض از جانب زوجه) نیز «25» بلکه مشهور قول نخست «24» ، متأخران
شهید ثانی، طلاق به عوض را از اقسام طلاق بائن- و نه خلع و «26» .« ی کَذا 􀀀 أنتِ طالِق عَل » : محقق میشود، مانند اینکه زوج بگوید
«27» . مبارات- دانسته است. در نتیجه ناخشنودي زوجه از زوج را در طلاق به عوض، شرط نمیداند
343 ؛ فقه القرآن / 22 ) المبسوط 4 ) . 21 ) نساء/ 19 ) .55 -54 / 419 ؛ جواهر الکلام 33 / 100 ؛ مسالک الافهام 9 / 20 ) الروضۀ البهیۀ 6 )
268 ؛ غنیۀ النزوع/ 375 ؛ إصباح / 422 ؛ المهذّب 2 / 23 ) الخلاف 4 ) .62 -59 / 103 ؛ جواهرالکلام 33 -101 / 184 ؛ الروضۀ البهیۀ 6 /2
27 ) الروضۀ البهیۀ ) .568 / 12 ؛ الحدائق الناضرة 25 -10 (26) .6 / 25 ) جواهر الکلام 33 ) .367 / 24 ) مسالک الافهام 9 ) . الشیعۀ/ 458
.375 -374 / 90 ؛ مسالک الافهام 9 /6
ص: 482
خلع هرچند از اقسام طلاق، و طلاق از ایقاعات (() ایقاع) است، لیکن از آنجا که نیاز به دو انشاء (انشاء زوج و زوجه) دارد، شبیه به
ی􀀀 بَذَلتُ لَکَ کَذا عَل » : عقد است؛ از این رو، صیغۀ خلع به گونۀ معاوضۀ بین طرفین اجرا میشود؛ بدین گونه که ابتدا زن میگوید
« ی ذ لک 􀀀 خَلَعتُکِ عَل » : یا اینکه زوج ابتدا میگوید .« أنتِ طالِق بذ لک » یا « ی کَذا 􀀀 خَلَعتُکِ عَل » : و مرد در پاسخ میگوید « أن تَخْلَعَنی
«29» . برخی گفتهاند: احتیاط در اجراي صیغه به شکل نخست است «28» . و زوجه بی درنگ آن را میپذیرد « أنتِ طالِق بذ لک » یا
احکام: خلع از اقسام طلاق بائن است؛ از این رو، پس از تحقق آن مرد نمیتواند در زمان عدّه به همسر خود رجوع کند؛ لیکن زن
میتواند به فدیۀ پرداختی به شوهرش در زمان عدّه رجوع کند و آن را پس بگیرد، هرچند مرد ناخشنود باشد. در این صورت، زوج
برخی قدما گفتهاند: در صورت مطلق بودن خلع از جهت رجوع و عدم رجوع، هیچ یک از «30» . میتواند به همسرش رجوع کند
زوجین نمیتواند بدون رضایت دیگري رجوع کند؛ اما در صورت تقید به جواز رجوع براي آنان- در فرضی که عدّه بر زن واجب
در اینکه جواز رجوع زن «31» . باشد، مانند زن بالغ غیر یائسهاي که با او آمیزش صورت گرفته- رجوع در زمان عدّه جایز است
مشروط به امکان صحّت رجوع مرد است یا نه، اختلاف است. بنابر قول نخست، در صورت عدم امکان رجوع مرد- مانند آنکه زن
عدّه نداشته یا سه طلاقه باشد- رجوع زن نیز صحیح نمیباشد. همچنین در اینکه صحّت رجوع زن مشروط به آگاهی شوهر از آن
«32» . است یا نه، اختلاف است. بنابر قول اوّل، در صورت عدم علم شوهر به رجوع زن به فدیه تا پایان عدّه، رجوع زن باطل است
در فرض رجوع زن به بذل خود و ثبوت حق رجوع براي شوهر، آیا طلاق خلع- که از اقسام طلاق بائن است- به طلاق رجعی
تبدیل میشود و احکام آن، از قبیل نفقه و ارث بردن از یکدیگر بر آن بار میگردد، یا تنها حق رجوع به زوجه
(30) .416 -415 / 29 ) هدایۀ العباد (گلپایگانی) 2 ) .349 / 14 ؛ وسیلۀ النجاة/ 797 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -13 / 28 ) جواهر الکلام 33 )
.65 -63 / 32 ) جواهر الکلام 33 ) .401 / 31 ) الوسیلۀ/ 332 ؛ مختلف الشیعۀ 7 ) .63 -62 / جواهر الکلام 33
ص: 483
صفحه 320 از 457
برخی نیز در ثبوت احکام «33» . براي زوج ثابت میشود، نه دیگر احکام طلاق رجعی؟ گروهی تصریح به قول نخست کردهاند
«34» . طلاق رجعی، جز جواز رجوع براي زوج، تأمل و توقف کردهاند
خلفاي راشدین؛ ج 3، ص: 483
خُلَفاي راشدین: امامان معصوم علیهم السّلام 1 (() ائمّه).
خُلْف وَعده؛ ج 3، ص: 483
() وعده
خلفه؛ ج 3، ص: 483
خَلِفَه: شتر آبستن.معناي مشهور خلفه شتر آبستن است.برخی، آن را به شتر تازه زاییده که بچهاش به دنبالش حرکت میکند معنا
کردهاند. 1 عنوان یاد شده به مناسبت در باب دیات به کار رفته است.طبق نظر برخی، در صورت اختیار شتر جهت پرداخت دیه در
قتل شبه عمد
114 ؛ منهاج الصالحین / ی [تکملۀ] 2 􀀀 607 ؛ العروة الوثق / 104 ؛ الحدائق الناضرة 25 / 33 ) الجامع للشرائع/ 476 ؛ الروضۀ البهیۀ 6 )
1 (35) .182 / 325 ؛ ریاض المسائل 11 / 386 ؛ مفاتیح الشرائع 2 / 34 ) کفایۀ الاحکام 2 ) .199 / 306 ؛ مهذّب الاحکام 26 / (خویی) 2
.19 / 1 جواهر الکلام 43 (36) .288 / 364 و 411 ؛ کتاب الصلاة (اراکی) 2 / کشف الغطاء 4
ص: 484
(() قتل شبه عمد) باید سی نفر آنها حِقّه (() حقّه)، سی نفر بنت لبون (() بنت لبون) و چهل نفر دیگر خلفه با میانگین سنّی بین پنج
«2» . تا هشت سال باشد
خُلق؛ ج 3، ص: 484
() اخلاق
خلل در نماز؛ ج 3، ص: 484
خَلَل در نماز: اخلال به اجزاء یا شرایط نماز.خلل در نماز عبارت است از اخلال به چیزي که وجود یا عدم آن در نماز معتبر است. 1
برخی، آن را این گونه تعریف کردهاند: آنچه که موجب خروج نماز از هیئت اصلیاش میشود؛ خواه منشأ خروج باطل شدن آن
باشد یا قرار گرفتن در معرض جریان قواعد ثانوي که شارع مقدس جهت سهولت و امتنان بر بندگان، آن را وضع کرده است، مانند
قاعدة تجاوز (() قاعدة تجاوز)، قاعدة فراغ (() قاعدة فراغ) و قاعدة لاتعاد 2 (() قاعدة لاتعاد).از این عنوان به تفصیل در باب صلات
سخن گفتهاند.اقسام: منشأ خلل یا عمدي است یا جهل یا سهو و یا شک. از سوي دیگر، خلل یا به ترك است و یا به اضافه
کردن.خلل عمدي: اخلال به واجبات نماز از روي علم و عمد موجب بطلان نماز میگردد؛ خواه اخلال به شرط باشد، مانند
طهارت و پوشاندن عورت و یا به ترك کردن یا اضافه آوردن جزء واجب، از قبیل قرائت، رکوع و سجود، یا به کیفیّت آن، مانند
بلند یا آهسته خواندن قرائت و یا به ارتکاب مانع، همچون قهقهه و حرف زدن در حال نماز. 3خلل از روي جهل: خلل ناشی از
جهل یا به سبب جهل به حکم است یا جهل به موضوع.الف. جهل به حکم: اخلال ناشی از جهل به حکم در ارکان، موجب بطلان
صفحه 321 از 457
نماز است؛ خواه در شرط رکنی، مانند طهارت و وقت و یا جزء رکنی، مانند رکوع و دو سجده. در غیر ارکان در اینکه مطلقا
موجب بطلان میگردد؛ خواه جاهل قاصر باشد یا مقصّر یا اینکه اگر جاهل قاصر باشد نماز صحیح است و
3 (5) .178 / 2 مهذّب الاحکام 8 (4) .207 / ی 3 􀀀 1 العروة الوثق (3) .195 -194 / 563 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 / 2) تحریر الاحکام 5 )
.207 / ی 3 􀀀 228 ؛ العروة الوثق / جواهر الکلام 12
ص: 485
احکام سهو بر آن بار میشود و اگر مقصر باشد نماز باطل میشود، اختلاف است.بر قول اوّل ادّعاي اجماع شده است.البته جاهل به
حکم هرچند مق ّ ص ر باشد در دو مورد معذور است: اوّل در جهر (() جهر) و اخفات (() اخفات) که در صورت بلند خواندن در
()) «4» جایی که باید آهسته بخواند و یا به عکس، نمازش صحیح است و دوم در تمام خواندن نماز در جایی که باید قصر بخواند
اتمام).ب. جهل به موضوع: در جایی که علم در موضوع حکم لحاظ نشده، بلکه قطع نظر از علم یا جهل به آن، موضوع حکم قرار
گرفته باشد، اخلال از روي جهل موجب بطلان نماز میگردد، مانند نماز گزاردن در لباسی از جنس حیوان حرام گوشت یا ابریشم
اما در جایی که علم جزء موضوع حکم است، اخلال از روي جهل موجب بطلان نخواهد شد، مانند نماز گزاردن در «5» . خالص
لباس یا مکان غصبی با جهل به غصبی بودن آن. بنابر قولی، نجس بودن لباس یا بدن یا محلّ سجده و نیز نمایان بودن عورت، حکم
البته نماز گزاردن با لباس تهیّه شده از پوست مرداري که از مسلمانی گرفته یا از بازار «6» . غصبی بودن لباس یا مکان را دارد
برخی گفتهاند: همچنین است حکم سایر مواردي که شارع مقدس گرفتن آن را از طریقی خاص «7» . مسلمانان خریده، صحیح است
خلل از روي سهو: این نوع خلل، شامل ترك جزء یا شرطی بر اثر غفلت از آن، یا ترك به گمان انجام دادن «8» . مجاز دانسته است
آن است.خلل سهوي نیز دو قسم است: 1. اخلال به جهت غفلت از حکم و فراموش کردن آن با علم به موضوع، مانند نمازگزاردن
در لباس غصبی با علم به غصبی بودن آن، لیکن با غفلت و فراموشیِ شرط بودن اباحه در لباس نمازگزار؛ یا نماز خواندن در لباس
نجس با علم به نجس بودن آن، لیکن با فراموشی اشتراط طهارت در لباس نماز گزار و یا ترك سوره در نماز به جهت فراموشی
«9» . وجوب آن.فراموش کنندة حکم، همچون جاهل به حکم است و احکام جاهل به حکم دربارة ناسی حکم نیز جاري میشود
234 و / 5) جواهر الکلام 12 ) .31 -30 / 208 ؛ مستندالعروة (الصلاة) 6 / ی 3 􀀀 230 و 236 ؛ العروة الوثق -229 / 4) جواهر الکلام 12 )
(7) .231 / 89 ؛ جواهر الکلام 12 / 222 و 7 -221 / 364 ؛ مستندالشیعۀ 4 - 30 و 363 / 86 ؛ کشف الغطاء 3 / 6) شرائع الاسلام 1 ) .236
197 ؛ مصباح / 87 ؛ المقاصد العلیّۀ/ 292 و 587 ؛ ریاض المسائل 3 / 9) جامع المقاصد 2 ) .236 (8) .234 -233 / جواهر الکلام 12
.377 / 192 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 / ی 1 􀀀 178 ؛ العروة الوثق / الفقیه 10
ص: 486
البته در خصوص جهل به حکم در مسئلۀ اتمام نماز در موضع قصر و به عکس، بنابر مشهور، ناسی ملحق به جاهل نیست؛ از این رو،
در صورتی که داخل وقت متذکر حکم گردد، اعادة نماز بر او واجب است. 2. اخلال به جهت غفلت از موضوع و فراموش کردن
آن. این نوع اخلال یا اخلال به شرط نماز است یا به جزء و یا به رکعت، اعم از ترك کردن یا اضافه آوردن آن.الف. اخلال به
شرط: شرط نماز یا وجودي است؛ بدین معنا که وجود آن، شرط صحّت نماز است، مانند طهارت، استقبال و اباحه، یا عدمی که
عدم آن شرط صحّت نماز است، مانند قهقهه و حرف زدن. از شرایط عدمی به موانع یا قواطع نماز تعبیر میشود.اخلال به شرط
وجودي نماز در صورتی که شرطِ فراموش شده، رکن باشد، مانند وقت یا طهارت از حدث، موجب بطلان نماز میگردد. بنابر این،
نمازي که بدون طهارت یا خارج وقت گزارده شود صحیح نیست و اعادة آن واجب است.لیکن در شرط استقبال قبله، در انحراف
کمتر از نود درجه (بین مشرق و مغرب) بنابر مشهور، نماز صحیح است و اگر انحراف بیشتر باشد، اعادة آن در وقت واجب است. به
گفتۀ برخی، بلکه بنابر آنچه به مشهور نسبت داده شده، چنانچه انحراف به حد استدبار (پشت به قبله قرار گرفتن) برسد، اعادة نماز
صفحه 322 از 457
استقبال).حکم شرایط فراموش شدة غیر رکنی متفاوت است. اگر شرط، طهارت ()) «10» حتی پس از خروج وقت واجب است
(پاکی) بدن یا لباس و یا از جنس حیوان حلال گوشت بودن لباس نماز گزار باشد، بنابر قول مشهور، اخلال به آن موجب بطلان
اما اگر ستر عورت یا اباحۀ لباس و مکان نمازگزار باشد، در اینکه اخلال به آن از روي فراموشی، نماز را باطل «11» ؛ نماز است
ب. اخلال به جزء: در «13» . اخلال به شرایط عدمی نماز از روي سهو، موجب بطلان نماز نیست «12» . میکند یا نه، اختلاف است
صورت اخلال به جزء نماز از روي سهو و فراموشی، به شرط آنکه محل تدارك آن نگذشته باشد، یعنی داخل رکن بعدي نشده
باشد،
329 ؛ مستمسک - 324 و 328 / ی 2 􀀀 12 ) العروة الوثق ) .349 -348 / 215 ؛ مستمسک العروة 5 /6 (11) .28 -24 / 10 ) جواهر الکلام 8 )
.80 -14 / 13 ) جواهرالکلام 11 ) .285 - 270 و 284 / العروة 5
ص: 487
باید آن را تدارك کند، مانند اینکه حمد را فراموش کند و قبل از رکوع یادش بیاید، که باید حمد و سوره را بخواند و سپس
رکوع کند. و اگر محل تدارك آن گذشته باشد، چنانچه جزء ترك شده رکن باشد، مانند رکوع و دو سجده، نماز باطل میشود،
و اگر غیر رکن باشد، نماز صحیح است و نیازي به تدارك آن نیست، مگر در تشهد و یک سجده که بنابر قول مشهور، بلکه «14»
اجماعِ ادعا شده، باید پس از سلام آن را تدارك کند و سپس براي هر یک از تشهد و سجدة فراموش شده، دو سجدة سهو (()
اگر اخلال به جزء با اضافه کردن آن باشد، در صورت رکن بودن، بنابر مشهور نماز باطل میشود. «15» . سجدة سهو) به جا آورد
ج. اخلال به رکعت: کسی که در نماز یک رکعت یا بیشتر را از روي سهو ترك کند، در صورتی که قبل از سلام متذکّر «16»
گردد، آن را تدارك میکند و نمازش صحیح است. همچنین اگر پس از سلام و قبل از انجام دادن عملی که ارتکاب عمدي، یا
عمدي و سهوي آن موجب بطلان نماز میشود، متذکر گردد. البته براي سلام دادن سهوي دو سجدة سهو به جا میآورد. و اگر
پس از سلام و انجام دادن عملی که تنها عمد آن نماز را باطل میکند، مانند حرف زدن، متذکر گردد، در اینکه نماز باطل و اعادة
آن واجب است یا حکم صورت پیشین را دارد، اختلاف است. اگر پس از سلام و انجام دادن فعلی که ارتکاب عمدي و سهوي آن
اضافه کردن یک رکعت یا بیشتر در نماز هرچند از «17» . باطل کنندة نماز است، متذکر شود، نماز باطل و اعادة آن واجب است
خلل ناشی از شک: شک یا در اصل نماز است که نمیداند نماز را خوانده یا نه، یا در «18» . روي سهو، موجب بطلان آن میشود
شرایط، یا در اجزاء و یا در رکعات آن. در صورت اوّل، در داخل وقت باید نماز بگزارد؛ اما در خارج وقت به شک خود اعتنا
در صورت دوم، اگر شک قبل از خواندن نماز یا در اثناي آن پدید آید، باید شرط را احراز کند، هرچند با اصلی چون «19» . نکند
استصحاب (() استصحاب)
/ 17 ) جواهر الکلام 12 ) .49 / 393 ؛ مستند العروة (الصلاة) 6 / 16 ) مستمسک العروة 7 ) .303 - 292 و 297 (15) .238 /12 (14)
/ ی 3 􀀀 202 ؛ العروة الوثق / 19 ) البیان/ 154 ؛ مستند الشیعۀ 7 ) .250 / 18 ) جواهرالکلام 12 ) .408 -404 / 265 ؛ مستمسک العروة 7 -263
.227
ص: 488
و چنانچه بدون احراز شرط نماز بخواند، نمازش باطل و اعادة آن با احراز شرط، واجب است؛ اما گر شک پس از پایان نماز
عارض گردد، به آن اعتنا نمیشود. برخی، در شک در اثنا، به این دلیل که محل تحصیل شرط قبل از نماز است، قاعدة تجاوز (()
در صورت سوم (شک در اجزاء) چنانچه «20» . قاعدة تجاوز) را جاري کرده و شک در این مورد را نیز غیر قابل اعتنا دانستهاند
در صورت چهارم «21» . شک قبل از تجاوز از محل باشد، آن جزء را انجام میدهد و اگر پس از آن باشد بدان اعتنا نمیکند
(شک در رکعات) بعضی شکها باطل کنندة نمازاند، مانند شک در عدد رکعاتِ نمازهاي دو رکعتی و سه رکعتی و دو رکعت اوّل
صفحه 323 از 457
نمازهاي چهار رکعتی؛ اما بعضی دیگر، باطل کننده نیستند و اگر نماز گزار به وظیفۀ شاك عمل کند نمازش صحیح است، مانند
شکیّات). ()) «22» شک بین سه و چهار در نمازهاي چهار رکعتی
خلوت؛ ج 3، ص: 488
خلوت: تنها ماندن با کسی/ تخلّی (() تخلّی)/ آمیزش (() آمیزش).خلوت، در کلمات فقها گاه با اضافه به اجنبی به کار رفته، که
عبارت است از تنها ماندن با نامحرم بدون حضور فردي سوم که از او شرم و حیا میشود و گاه کنایه از تخلّی یا آمیزش است.
برخی فقها احکام
.247 -242 (22) .234 / ی 3 􀀀 21 ) العروة الوثق ) .125 / 243 ؛ مستند العروة (الصلاة) 6 -233 / ی 3 􀀀 20 ) العروة الوثق )
ص: 489
مطرح کردهاند. از احکام خلوت به معناي نخست در «2» و برخی، تحت عنوان آداب خلوت «1» تخلّی را تحت عنوان احکام خلوت
باب نکاح و طلاق سخن گفتهاند.خلوت کردن مرد و زن نامحرم در مکانی با خوف وقوع در گناه حرام است.در اینکه در فرض
بنابر قول مشهور، زوجه تنها در صورت آمیزش- اعم از قُبل یا دُبر- «3» . عدم خوف نیز حرام است یا نه، مسئله اختلافی است
مستحق تمامی مهر میگردد. چنان که در صورت وقوع طلاق، پس از تحقق آمیزش، عدّه (() عدّه) نیز بر او واجب میشود؛ لیکن
«4» . از برخی قدما ثبوت همۀ مهر و عدّه با تحقق خلوت نیز- که امکان نزدیکی وجود داشته باشد- نقل شده است
خلوص؛ ج 3، ص: 489
() اخلاص
خلوق؛ ج 3، ص: 489
خَلوق: نوعی عطر.خلوق عطري است ترکیب یافته از زعفران و دیگر مواد خوش بو، به رنگ زرد یا قرمز 1 و از آن در باب حج نام
بردهاند.از حرمت استعمال بوي خوش براي محرم، بنابر مشهور، خلوق کعبه- که کعبه را با آن خوش بو میکنند- استثنا شده است.
تماس لباس احرام نیز با آن اشکال ندارد و نیازي به شستن آن نیست. 2 در شمول حکم یاد شده نسبت به دیگر مواد خوش بو
کنندة کعبه، اختلاف است. 3خلوق قبر نیز در حکم یاد شده همچون خلوق کعبه است؛ 4 مراد از قبر به تصریح بسیاري، قبر نبیّ
اللّ علیه و آله است. 5
􀀀
اکرم صلّی ه
324 ؛ المسائل المنتخبۀ / 200 ؛ مسالک الافهام 9 / 3) جامع المقاصد 12 ) . 2) تبصرة المتعلمین/ 19 ) .14 / 1) شرائع الاسلام 1 )
2 (6) .« خلق » 1 مجمع البحرین/ واژة (5) .218 / 79 و 32 -76 / 216 ؛ جواهر الکلام 31 / 4) مسالک الافهام 9 ) . (سیستانی)/ 400
/ 4 جواهر الکلام 18 (8) .322 / 422 ؛ جواهر الکلام 18 / 254 ؛ الحدائق الناضرة 15 / 3 مسالک الافهام 2 (7) .321 / جواهر الکلام 18
.403 / 420 ؛ ریاض المسائل 7 / 574 ؛ الحدائق الناضرة 15 / 399 ؛ الوافی 12 / 5 روضۀ المتقین 4 (9) .99 / 321 ؛ براهین الحج 3
ص: 490
خلیّه؛ ج 3، ص: 490
واقع میشود؛ از « أنْتِ طالِق » خَلیّه: زن بی شوهر.عنوان یادشده به مناسبت در باب طلاق به کار رفته است.طلاق تنها با لفظ صریح
کفایت نمیکند و طلاق با « أنْتِ خَلیَّۀ » این رو، نزد شیعۀ امامی، به کار بردن لفظی که کنایه از طلاق باشد- نه صریح در آن- مانند
صفحه 324 از 457
طلاق). ()) «1» آن محقق نمیشود
خمار؛ ج 3، ص: 490
خِمار: روسري، مقنعه.عنوان یاد شده به صورت جمع (خُمُر) در قرآن کریم 1 و به تبع در کلمات فقها در باب طهارت و صلات
آمده است.به تصریح قرآن کریم، بر زنان مؤمن واجب است زینت خود را- جز آنچه از آن آشکار است- از نامحرم بپوشانند و
روسریشان را به گونهاي بر گریبانشان بیندازند که گردن و سینۀ آنان را بپوشاند. 2طبق آنچه در تفاسیر آمده، زنان مسلمان قبل از
نزول آیه، قسمت اضافی روسري را به پشت سر میانداختند، در نتیجه گردن و قسمت بالاي سینۀ آنان پیدا بود. با نزول آیۀ شریفۀ
بنابر تصریح «4» . فقها به این آیه بر وجوب حجاب براي زن استدلال کردهاند «3» . یاد شده، موظف شدند این قسمت را نیز بپوشانند
برخی، حداقل پوشش در نماز براي زن، درع (لباسی که از گردن تا پا را میپوشاند) و خمار است. هرچند خصوصیتی براي
از جمله قطعات «6» . مستحب است زن هنگام نماز سه جامه بر تن داشته باشد: خمار، درع، و چادر «5» . لباسهاي یاد شده نیست
پوشش) (() روسري) ()) «7» . مستحب کفن زن، خمار است
خُماهَن؛ ج 3، ص: 490
() حدید چینی
؛ 5) المقنعۀ/ 153 ) . 4) احکام النساء/ 56 ) . 3) زبدة البیان/ 687 ) . 1 و 2 نور/ 31 (2) .276 / 26 ؛ المهذّب 2 -25 / 1) المبسوط 5 )
/ 7) جواهر الکلام 4 ) .371 -370 / 22 ؛ مستند الشیعۀ 4 / 6) الحدائق الناضرة 7 ) .163 -162 / الکافی فی الفقه/ 139 ؛ جواهر الکلام 8
.216
ص: 491
خمر؛ ج 3، ص: 491
خَمر: شراب تهیّه شده از آب انگور/ هر مایع مست کننده.در اینکه خمر بر هر مایع مست کننده اطلاق میشود یا خصوص شرابی
که از آب انگور گرفته میشود، میان لغویان اختلاف است. برخی با استناد به اینکه هنگام نزول آیۀ تحریم خمر، در مدینه شراب
فقها نیز به تبع لغویان در معناي خمر اختلاف کردهاند. برخی، «1» . انگور نبوده بلکه شراب خرما بوده، قول نخست را برگزیدهاند
در بعضی روایات و نیز کلمات فقها دلیل مغایرت آن دو با « خمر » را بر « مُسکر » آن را به شراب انگور تعریف کرده و عطف
در مقابل، برخی با استناد به کلام اهل لغت و بعضی روایات- که «2» . یکدیگر دانستهاند. قول یاد شده منسوب به مشهور فقها است
برخی از اینان افزودهاند: «3» . هر مسکري را خمر دانسته- خمر را به معناي عام تعریف کردهاند که همۀ مسکرات را در بر میگیرد
البته اختلاف یاد «4» . حتّی اگر معناي لغوي خمر عام نباشد، کاربرد خمر در معناي عام حقیقت شرعی (() حقیقت شرعی) است
شده در گسترة مفهوم خمر، تأثیري در احکام مترتّب بر آن- به لحاظ مست کننده بودن- ندارد، زیرا فقها احکام خمر به معناي
خاص را به دیگر مسکرات نیز تعمیم دادهاند، گرچه اطلاق رایج این واژه در کلمات آنان همان مفهوم خاص است؛ بدین جهت
معمولا پس از ذکر خمر، مسکر را به آن عطف میکنند و یا پس از بیان حکم خمر، دیگر مسکرات را در حکم، ملحق به خمر
میدانند. از این عنوان در بسیاري از بابها از قبیل طهارت، صلات، جهاد، تجارت، رهن، نکاح، اطعمه و اشربه، غصب، شهادات و
حدود سخن گفتهاند که به مهمترین احکام آن اشاره میشود.طهارت: بنابر قول مشهور، هر مایع مست کنندهاي که مایع بودن آن
اگر مایع مست کنندهاي در چاه آبی بریزد، تطهیر آن منوط به کشیدن «5» . عارضی نباشد بلکه در اصل مایع باشد نجس است
صفحه 325 از 457
تمامی آب چاه است و در صورت عدم امکان یا دشوار بودن آن، چهار نفر مرد به
94 ؛ معالم الدین (قسم -93 ، 2) الرسائل الفقهیۀ (بهبهانی)/ 79 ) .« خمر » 1) لسان العرب؛ القاموس المحیط؛ مجمع البحرین/ واژة )
4) الحدائق ) .6 -5 / 117 ؛ جواهر الکلام 6 -112 / 3) الحدائق الناضرة 5 ) .264 -263 / 508 ؛ کتاب الطهارة (امام خمینی) 3 / الفقه) 2
، 117 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج 3 / 11 ؛ الحدائق الناضرة 5 / 5) جواهر الکلام 6 ) .115 -112 / الناضرة 5
ص: 492
نوبت (دو به دو) از طلوع فجر تا غروب آفتاب، آب چاه را میکشند. در وجوب یا استحباب این عمل، اختلاف است. مشهور قدما
«7» آب چاه).چنانچه شراب به سرکه تبدیل گردد، پاك و حلال میشود ()) «6» آن را واجب و مشهور متأخران، مستحب میدانند
(() انقلاب).آیا براي تطهیر ظرف نجس شده به شراب، هفت بار شستن لازم است یا سه بار و یا چون دیگر نجاسات، یک بار کافی
استفاده از ظرف شراب براي نوشیدن و خوردن پس از تطهیر آن بدون اشکال است؛ لیکن به «8» . میباشد؟ مسئله اختلافی است
کارگیري ظرف شرابی که شراب در باطن آن نفوذ میکند، مثل ظروف چوبی و سفالیِ غیر روغن مالی شده، بنابر مشهور مکروه
صلات: نماز گزاردن در اتاقی که در آن شراب است، بنابر قول مشهور «9» . است. در مقابل، برخی قائل به عدم جواز آن شدهاند
جهاد: از شرایط عقد ذمّه عدم تظاهر ذمّی به محرّمات، همچون شرابخواري است. در اینکه در صورت عدم «10» . مکروه است
اهل ذمّه).تجارت: داد و ستد، ()) «11» رعایت- در فرض عدم اشتراط آن در عقد ذمّه- عقد باطل میگردد یا نه، اختلاف است
این حکم شامل نگهداري شراب جهت منفعت حلال، «12» . نگهداري و هر گونه کسب با هر نوع شرابی، حرام و معامله باطل است
«14» رهن: تبدیل سرکه به شراب در دست مرتهن (گروگیر) موجب بطلان رهن میگردد «13» . مانند تبدیل آن به سرکه نمیشود
مرد و زن کافري که شراب را مَهر قرار داده و سپس هر دو یا یکی از «15» . (() رهن).نکاح: دختر دادن به شرابخوار مکروه است
آنان مسلمان شدهاند، در صورت عدم قبض مهر، زوج قیمت آن را- بر اساس ارزشگذاري کسانی که آن را حلال میدانند- به
زوجه میپردازد. اگر هر دو یا زوج، مسلمان، ومهر تعیین شده شراب باشد، بنابر قول مشهور عقد صحیح است و در صورت
«16» . آمیزش، مهر المثل (() مهر المثل) ثابت میگردد.برخی قدما حکم به بطلان عقد کردهاند
-493 / 8) الحدائق الناضرة 5 ) .258 / ی 1 􀀀 417 ؛ العروة الوثق / 288 و 36 -284 / 7) جواهر الکلام 6 ) .212 -209 / 6) جواهر الکلام 1 )
(11) . 370 ؛ ذخیرة المعاد/ 245 - 369 / 8 ( 10) .418 / 353 و 36 - 352 / 9) جواهر الکلام 6 ) .369 / 494 ؛ جواهر الکلام 6
.115 /30 (15) .249 /25 (14) .40 / 13 ) جواهر الکلام 22 ) .85 -82 / 12 ؛ مصباح الفقاهۀ 1 -8 /22 (12) .269 / جواهرالکلام 21
.13 -8 /31 (16)
ص: 493
اطعمه و اشربه: تناول کردن انواع مسکرات- به مقدار کم یا زیاد- حرام و موجب ثبوت حدّ است؛ هرچند مقداري بنوشد که مست
لیکن نوشیدن آن هنگام اضطرار (() اضطرار) جایز است. مداوا کردن با مسکرات حتّی در صورت انحصار مداوا به آن «17» ؛ نشود
غذا «20» . و به حیوانات، مکروه است «19» نوشاندن مسکرات به کودکان، حرام «18» . بنابر قول منسوب به مشهور جایز نیست
گوشت حیوان حلال گوشتی که خمر نوشیده است حرام «21» . خوردن از سفرهاي که بر آن شراب نوشیده میشود حرام است
نیست؛ لیکن بنابر مشهور قبل از مصرف شسته میشود. امّا خوردن آنچه در شکم او است از قبیل معده، دل و جگر، بنابر مشهور
برخی نیز احکام یاد شده را به صورت «23» . برخی، حکم به کراهت خوردن آن کردهاند «22» . جایز نیست، هرچند شسته شود
غصب: غصب و تلف کردن خمر از مسلمان بنابر مشهور موجب ضمان نیست. برخی، غصب «24» . مست شدن حیوان مقیّد کردهاند
غصب یا تلف کردن خمر متعلق به «25» . آن را در فرضی که نگهداري آن براي تبدیل به سرکه باشد، موجب ضمان دانستهاند
شهادات: نوشیدن انواع مسکرات موجب «26» . ذمّیاي که آن را در خفا نگهداري و مصرف میکند، موجب ضمان خواهد بود
صفحه 326 از 457
شهادت).حدود: حدّ نوشیدن انواع مسکرات، هرچند به مقدار اندك، ()) «27» فسق نوشنده و عدم پذیرش شهادت او میگردد
فردي که دو بار شراب نوشیده و هر بار حد خورده، بار سوم بنابر قول مشهور، و بار چهارم بنابر قول «28» . هشتاد تازیانه است
چنانچه دو شاهد؛ یکی بر نوشیدن شراب «30» . زمان اجراي حدّ پس از رفع حالت مستی شرابخوار است «29» . برخی، کشته میشود
و دیگري بر قی کردن آن شهادت دهند، حدّ جاري میشود. در ثبوت حدّ در فرض شهادت هر دو شاهد بر قی کردن، اختلاف
برخی گفتهاند: کسی که خمر را حلال میشمارد و آن را مینوشد، حاکم شرع از «31» . است
(21) .420 / 20 ) جواهر الکلام 36 ) .336 / 187 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 / ی 1 􀀀 19 ) العروة الوثق ) .445 -444 (18) .374 -373 /36 (17)
(24) .173 / 606 ؛ ریاض المسائل 12 / 33 ؛ کفایۀ الاحکام 2 / 97 ؛ مسالک الافهام 12 / 23 ) کتاب السرائر 3 ) .290 -289 (22) .466
(29) .456 -449 (28) .46 /41 (27) .401 / 45 و 43 -44 /37 (26) .44 / 25 ) جواهر الکلام 37 ) .345 / منهاج الصالحین (خویی) 2
.463 -462 (31) .461 (30) .462 -461
ص: 494
او میخواهد توبه کند. در صورت توبه حدّ بر او جاري میگردد و در صورت امتناع کشته میشود. برخی، حکم چنین کسی را
حکم مرتد دانستهاند که بین فطري و ملّی و مرد و زن تفاوت وجود دارد (() ارتداد). فروشندة خمري که شغل خود را حلال
میداند، بنابر اجماعِ ادعا شده، توبه داده میشود و در صورت خودداري کشته میشود. هرچند برخی در این فرض نیز حکم ارتداد
حلال شمردن نوشیدن و فروش غیر «32» . را جاري دانستهاند. اگر فروشنده شغل خود را حلال نداند تنها تعزیر (() تعزیر) میشود
«33» . خمر از دیگر مسکرات- به جهت ضروري نبودن حرمت آنها بین مسلمانان- موجب ارتداد و ثبوت حدّ قتل نخواهد بود
خمره؛ ج 3، ص: 494
خُمرَه: سجّادهاي کوچک، بافته شده از برگ خرما.از آن به مناسبت در باب صلات نام بردهاند.سجده کردن بر خمره به جهت غیر
خوردنی بودن آن صحیح است، به شرط آنکه تار و پود آن نیز از گیاه غیر خوردنی باشد. اما اگر از جنس چیزي باشد که سجده بر
آن صحیح نیست، در صورت
.469 -465 / 33 ) جواهر الکلام 41 ) .477 / 713 ؛ کتاب السرائر 3 - 467 ؛ النهایۀ/ 712 -464 (32)
ص: 495
«1» . غلبۀ آن و قرار نگرفتن پیشانی به مقدار لازم روي برگ، سجده باطل است
خمس؛ ج 3، ص: 495
خُمس: یک پنجم حقّ ثابت در اموال انسان.خمس عبارت است از ثبوت حقّی به مقدار یک پنجم در اموال انسان که خداوند براي
اللّ علیه و آله، امامان معصوم علیهم السّلام و- به جاي صدقه و زکات- براي مستحقان از بنی هاشم، بر
􀀀
خود، رسول خدا صلّی ه
بندگان واجب کرده است.عنوان خمس در قرآن کریم به کار رفته و در فقه بابی مستقل بدان اختصاص یافته که احکام آن به
تفصیل در این باب آمده است.متعلّق خمس: اموالی که خمس به آنها تعلّق میگیرد هفت چیز است.انحصار متعلّق خمس در این
که در قرآن کریم متعلّق خمس قرار داده شده به « غنیمت » هفت چیز بر حسب استقراء و تفحّص در ادّلۀ شرعی است. 1 البته عنوان
لحاظ مفهومی شامل تمامی هفت چیز میشود؛ از این رو، گفتهاند: همۀ هفت مورد مندرج در غنیمت است. 2 این هفت عنوان
عبارتند از: 1. غنایم جنگی: غنایم جنگیِ به دست آمده از کافر حربی (() اهل حرب) در صورتی که جنگ با اذن امام یا نایب
خاص ایشان رخ داده باشد، متعلّق خمس است و پس از اخراج خمس آن، باقی مانده بین رزمندگان تقسیم میشود. و اگر جنگ
صفحه 327 از 457
بدون اذن امام باشد، همۀ غنایم از آنِ امام علیه السّلام است.در وجوب خمس غنایم تفاوتی بین اموال منقول و غیر منقول نیست. 3
برخی در وجوب خمس در اموال غیر منقول از غنایم اشکال کرده و آن را محدود به اموال منقول دانستهاند. 4 برخی، خمس غنایم
را پس از کسر هزینههاي نگهداري، حمل و نقل، چرانیدن و مانند آن واجب دانستهاند. 5 چنان که برخی آن را پس از اخراج سَلَب
(() سلب) رَضخ (() رضخ) و آنچه امام علیه السّلام به عنوان مال الجعاله براي انجام دادن کاري در راستاي مصالح مسلمانان تعیین
میکند، واجب دانستهاند. 6
4 الحدائق (5) .11 -5 / 3 جواهر الکلام 16 (4) . 2 البیان/ 341 (3) .5 / 1 جواهر الکلام 16 (2) .423 -422 / 1) جواهر الکلام 8 )
.327 / 6 الحدائق الناضرة 12 (7) .10 -9 / 5 جواهر الکلام 16 (6) .327 -324 / الناضرة 12
ص: 496
بنابر تصریح بعضی، باغیان (خروج کنندگان بر امام علیه السّلام) در حکم یاد شده ملحق به کافرانند. بنابر این، پرداخت خمس
اموال به دست آمده از ایشان در حال جنگ، واجب است. این قول به اکثر فقها نسبت داده شده است. در مقابل، برخی آن را
غنیمت). 2. معدن: خمس آنچه از معدن استخراج میشود پس از کسر هزینههاي استخراج، واجب است. در اینکه ()) «7» نپذیرفتهاند
رسیدن به حدّ نصاب لازم است یا نه و نیز بنابر قول نخست، آیا نصاب آن بیست دینار است یا یک دینار؟ اختلاف است. مشهور
لیکن برخی در وجوب خمس «9» ؛ در وجوب خمس معدن، تفاوتی بین انواع آن نیست «8» . متأخران نصاب را یک دینار دانستهاند
معدن). 3. گنج: گنج ()) «10» در مثل معدن آهک، نوره و سنگ آسیا به جهت شک در صدق عنوان معدن بر آنها تردید کردهاند
عبارت است از مال منقولی که در دل زمین یا کوه یا دیوار و یا درخت پنهان میکنند و در عرف به آن گنج میگویند. در اینکه
گنج اختصاص به طلاي مسکوك (درهم و دینار) دارد یا غیر آن از آنچه مال محسوب میشود را نیز در بر میگیرد، اختلاف
وجوب خمس در گنج منوط به رسیدن آن به حدّ نصاب است. نصاب آن در طلا بیست دینار و در نقره دویست درهم «11» . است
گنج پیدا شده در سرزمین کفّار متعلّق خمس است؛ خواه اثر «12» . و در غیر آن دو، معادل ارزشی یکی از دو نصاب یاد شده است
اسلام (() اثر اسلام) بر آن باشد یا نباشد، همچنین گنج پیدا شده در سرزمین اسلام درصورتی که اثر اسلام بر آن نباشد. امّا با
وجود اثر اسلام آیا حکم گنج را دارد یا لقطه (() لقطه) به شمار میرود؟ اختلاف است. بنابر قول اوّل، گنج یافت شده پس از
اخراج خمس، از آنِ یابنده خواهد بود؛ امّا بنابر قول دوم، احکام لقطه- همچون تعریف به مدت یک سال- بر آن جاري
است.گنجی که در ملک یابنده پیدا شده، پس از اخراج خمس، مال او است، به شرط آنکه ملک را با احیا (() احیاء موات) مالک
شده باشد. البته اگر اثر
(10) .16 / 9) جواهر الکلام 16 ) .19 -18 / 331 ؛ جواهر الکلام 16 -328 / 8) الحدائق الناضرة 12 ) .13 / 324 ؛ جواهر الکلام 16 (7)
12 ) الحدائق ) .469 -468 / 245 ؛ مستمسک العروة 9 / ی 4 􀀀 26 ؛ العروة الوثق -24 / 11 ). جواهر الکلام 16 ) .364 / مدارك الاحکام 5
.27 -26 / 332 ؛ جواهر الکلام 16 / الناضرة 12
ص: 497
اسلام بر آن باشد، اختلاف یاد شده (حکم گنج یا لقطه را داشتن) در اینجا نیز جاري است. امّا چنانچه ملک را از کسی خریده
باشد، مراتب را به اطلاع فروشنده میرساند و اگر گنج مال او نبود، به فروشنده قبلی اطلاع میدهد و همین طور تا جایی که ممکن
است استعلام میکند و در صورتی که مال هیچ کس نباشد، آن را تملّک میکند. برخی، اعلام را در صورتی واجب دانستهاند که
4. غوص: جواهري که به طور معمول با غواصی از دریا استحصال میشود، مانند لؤلؤ، مرجان و «13» . اثر اسلام بر گنج باشد
مروارید، چنانچه به حدّ نصاب برسد، واجب است خمس آن پرداخت گردد. نصاب آن بنابر مشهور یک دینار است. قول مقابل
بنابر مشهور، خمس تنها در آنچه از راه غواصی به دست میآید، واجب است.در نتیجه آنچه با «14» . مشهور بیست دینار است
صفحه 328 از 457
آیا جواهري که در دریا افتاده و «15» . آلات و ابزار- و نه غواصی- به دست میآید و یا دریا آن را بیرون میاندازد، خمس ندارد
«16» . صاحبش از آن اعراض کرده، چنانچه کسی با غواصی آن را بیرون آورد، حکم غوص را دارد یا نه؟ مسئله اختلافی است
رودخانههاي بزرگ، مانند فرات، دجله و نیل در این جهت حکم دریا را دارند؛ در نتیجه جواهري که با غواصی از آنها به دست
5. سود کسب: درآمد حاصل از کسب و تجارت، پس از «17» . میآید، خمس دارد؛ لیکن برخی در این الحاق اشکال کردهاند
کسر مئونه، یعنی هزینههاي مصرفی و جاري خود و خانواده در طول سال، متعلّق خمس است (() مئونه). از برخی قدما عدم وجوب
در تعلّق خمس به سود کسب، تفاوتی «18» . خمس در آن- به جهت عفو و تحلیل شارع مقدس (() اخبار تحلیل)- نقل شده است
بین انواع کسب همچون تجارت، زراعت و صنعت و نیز اجارة اعیان و اموال نیست؛ لیکن در تعلّق خمس به برخی فوایدي که بدون
کسب به دست میآیند، مانند هبه، هدیه و جایزه، اختلاف است.
-39 / 344 ؛ جواهر الکلام 16 -343 / 14 ) الحدائق الناضرة 12 ) .33 -27 / 338 ؛ جواهر الکلام 16 -333 / 13 ) الحدائق الناضرة 12 )
17 ) جواهر ) .255 -254 / ی 4 􀀀 42 ؛ العروةالوثق / 16 ) جواهر الکلام 16 ) .41 / 345 ؛ جواهر الکلام 16 / 15 ) الحدائق الناضرة 12 ) .41
.45 / 347 ؛ جواهر الکلام 16 / 18 ) الحدائق الناضرة 12 ) .254 / ی 4 􀀀 43 ؛ العروة الوثق / الکلام 16
ص: 498
قول به عدم وجوب خمس در آنها به مشهور نسبت داده شده است؛ لیکن به آنچه که با ارث به انسان منتقل میشود و نیز مَهر،
همچنین به عوض در طلاق خلع (() خلع) که زن به شوهرش بذل میکند، خمس تعلق نمیگیرد؛ هرچند برخی احتیاط را در
پرداخت خمس در موارد یادشده دانستهاند. از برخی قدما در خصوص میراث، ثبوت خمس نقل شده است. برخی نیز ارثی را که
بدون گمان و غیر مترقبه به انسان میرسد، متعلّق خمس دانستهاند، مانند آنکه خویشاوند دوري از انسان فوت کند و او از
خویشاوندي وي اطلاعی نداشته باشد و چون میّت غیر از این فرد وارثی نداشته، همۀ اموالش به او میرسد؛ لیکن نظر مشهور عدم
مئونه- که خمس درآمد پس از کسر آن واجب میشود- عبارت است از مجموع «19» . ثبوت خمس در چنین مالی است
نیازمندیهاي طبیعی و عرفی انسان در زندگی بر حسب شأن خود و خانوادهاش؛ در خوردن، پوشیدن، مسکن، خدمتکار، اثاث منزل،
وسیلۀ نقلیه، مهمانی دادن، هدیه یا صدقه دادن، به زیارت مشاهد مشرفه رفتن، زن گرفتن براي پسران، شوهر دادن دختران و نیز
حقوق واجب بر انسان به سبب نذر، کفّاره، دین، ارش جنایت، ضمانت یا غرامت آنچه که تلف کرده است و جز اینها از مخارج و
هزینهها، که همه آنها را از سود به دست آمده از کسب، کسر میکند و سپس خمس باقی مانده را میپردازد. خرج کردن زیاده بر
میزان «20» . شأن، در حدّي که مصداق سفاهت و اسراف قلمداد گردد از مئونه به شمار نمیرود و پرداخت خمس آن واجب است
در مئونه مصرف فعلی است نه کمّیت و مقدار. بنابر این، اگر کسی بر خود و خانوادهاش سخت بگیرد و کمتر مصرف کند، خمس
هرگاه همه یا بخشی از سرمایه (رأس المال) از سود آن فراهم آمده باشد، مانند «21» . همۀ آنچه را که باقی میماند باید بپردازد
اینکه از ابتدا مالی براي تجارت نداشته، لیکن پس از شروع به کسب، سود حاصل
.106 -100 / ي 11 􀀀 277 ؛ مصباح الهد -275 / ی 4 􀀀 58 ؛ العروة الوثق -45 / 353 ؛ جواهر الکلام 16 -347 / 19 ) الحدائق الناضرة 12 )
؛288 / ی 4 􀀀 21 ) العروة الوثق ) .286 -285 / ی 4 􀀀 63 ؛ العروة الوثق -58 / 354 ؛ جواهر الکلام 16 -353 / 20 ) الحدائق الناضرة 12 )
.542 -541 / مستمسک العروة 9
ص: 499
از آن را سرمایۀ خود قرار داده باشد، در صورتی که براي تأمین هزینههاي زندگی بر حسب شأن و مقامش به آن نیاز داشته باشد،
بنابر قول برخی، خمس به آن تعلّق نمیگیرد؛ لیکن برخی، آن را از مئونه ندانسته و در نتیجه پرداخت خمس آن را واجب
زمان پرداخت خمس سود کسب، سپري شدن یک سال از شروع به کسب و اخراج مئونۀ سال از آن است؛ هرچند «22» . دانستهاند
صفحه 329 از 457
مبدأ «23» . انسان میتواند قبل از گذشت یک سال نیز با احتساب مئونۀ سال از پیش و کسر کردن آن، خمس باقی مانده را بپردازد
سال خمس، زمان شروع به کسب است؛ لیکن برخی مبدأ آن را زمان به دست آوردن سود دانستهاند. برخی، بین کسبهایی که سود
آنها تدریجی است، مانند تجارت، و کسبهایی که سودشان دفعی و یکباره است مانند زراعت تفصیل داده، در نوع اوّل، آغاز سال
6. زمینی که ذمّی از مسلمان میخرد: بر وجوب پرداخت «24» . را شروع به کسب و در نوع دوم، زمان دستیابی به سود دانستهاند
خمس زمینی که کافر ذمّی (() اهل ذمّه) از مسلمان میخرد ادعاي اجماع شده است؛ لیکن نقل شده که گروهی از قدما این قسم را
در اینکه خمس در زمین یاد شده اختصاص به صورت خریدن آن «25» . در شمار آنچه خمس به آنها تعلّق میگیرد ذکر نکردهاند
7. مال حلال آمیخته به حرام: بنابر مشهور، «26» . دارد یا موارد دیگر، همچون هدیه، هبه و صلح را نیز در بر میگیرد، اختلاف است
اخراج خمس مال حلالی که با حرام آمیخته شده، در صورتی که صاحبش ناشناخته و مقدار حرام نامعلوم باشد، به جهت حلال
در صورت معلوم بودن صاحب «27» . شدن تصرّف در آن واجب است و در صورت عدم اخراج خمس، تصرّف در آن حرام است
امّا اگر مالک، معلوم، لیکن مقدار مال حرام «28» . مال حرام و نیز مقدار مال، خمس، ساقط و دفع مال به صاحبش واجب است
و در فرض عکس، برخی در صورت نا امیدي از شناسایی «29» ، نامعلوم باشد، بنابر تصریح گروهی واجب است مصالحه کند
مالک، قائل به وجوب صدقه دادن آن به نیّت
.285 / ی 4 􀀀 354 ؛ العروة الوثق (24) .353 / 23 ) الحدائق الناضرة 12 ) .535 -533 / 284 ؛ مستمسک العروة 9 / ی 4 􀀀 22 ) العروة الوثق )
27 ) الحدائق ) .66 -65 / 362 ؛ جواهر الکلام 16 / 26 ) الحدائق الناضرة 12 ) .65 / 359 ؛ جواهر الکلام 16 / 25 ) الحدائق الناضرة 12 )
.75 -74 (29) .73 -72 / 28 ) جواهر الکلام 16 ) .72 -69 / 364 ؛ جواهر الکلام 16 -363 / الناضرة 12
ص: 500
مالکش شدهاند. برخی دیگر، اخراج خمس مال و سپس صدقه دادن باقی ماندة مالِ حرام را- در صورتی که مقدار حرام بیشتر از
اگر مال حلالی که با حرام مخلوط شده- قطع نظر از مال حرام- نیز متعلّق خمس باشد، «30» . یک پنجم باشد- واجب دانستهاند
مانند اینکه از سود کسب باشد، باید دو خمس اخراج گردد؛ یکی به جهت حلال شدن مال آمیخته به حرام (خمس تحلیل) و
دیگري خمس خود مال حلال. در اینکه کدام یک از دو خمس ابتدا اخراج میگردد، اختلاف است. بنابر قول به وجوب تقدّم
اخراج خمس مال حلال، آن مقدار که حلال بودنش قطعی است، نخست اخراج میگردد، سپس خمس باقی مانده داده میشود.
خمس تحلیل).در ()) «32» برخی در این فرض جهت حلال شدن مال مخلوط به حرام، تنها یک خمس را واجب دانستهاند «31»
وجوب خمسِ هیچ یک از موارد یاد شده، جز سود کسب، سپري شدن سال شرط نیست. از این رو، پرداخت خمس هر کدام پس
از دستیابی یا تحقق آن واجب است.وجوب خمس گنج، معدن و آنچه با غواصی و مانند آن به دست میآید، پس از کسر
تقسیم خمس: بنابر قول مشهور، خمس به شش سهم تقسیم میشود. سه سهم «33» . هزینههاي استخراج و استحصال آنها خواهد بود
اللّ علیه و آله و پس از ایشان
􀀀
ی) از آنِ رسول گرامی اسلام صلّی ه 􀀀 اللّ علیه و آله و سهم ذي القرب
􀀀
(سهم خدا، سهم رسول خدا صلّی ه
«34» . از آنِ امام علیه السّلام است و سه سهم دیگر، از آنِ سادات یتیم، فقیر و درمانده در سفر.بر این قول ادعاي اجماع شده است
معروف میان فقها عدم وجوب توزیع خمس بین همۀ افراد سه گروه یاد شده است؛ بلکه جایز است از هر گروه تنها به یک نفر داده
بنابر قول مشهور، «35» . شود. چنان که توزیع یکسان بین هر سه گروه واجب نیست؛ بلکه جایز است با تفاوت به آنان داده شود
«36» . جایز است نصف خمس (سه سهم) به یک گروه از گروههاي سه گانۀ یاد شده داده شود
(32) .170 - 266 ؛ مستند العروة (الخمس)/ 168 / ی 4 􀀀 76 ؛ العروة الوثق / 31 ) جواهر الکلام 16 ) .365 -364 / 30 ) الحدائق الناضرة 12 )
35 ) جواهر ) .89 -84 / 374 ؛ جواهرالکلام 16 -369 / 34 ) الحدائق الناضرة 12 ) .82 / 33 ) جواهر الکلام 16 ) .266 / ی 4 􀀀 العروة الوثق
.108 (36) .101 / الکلام 16
صفحه 330 از 457
ص: 501
در زمان حضور امام علیه السّلام، واجب است تمامی خمس (سهام ششگانه) به ایشان داده شود. امام علیه السّلام نیمی از آن را
براي خود برداشته و طبق صلاحدید مصرف میکند و نیم دیگر را به مقدار کفایت به سه گروه پیش گفته میدهد و بنابر مشهور در
شرایط استحقاق «37» . صورتی که چیزي از آن اضافه بیاید، مال خود امام است و چنانچه کم بیاید، از سهم خود جبران میکند
خمس: سه گروه یاد شده با شرایطی مستحق خمس خواهند بود. بعضی از این شرایط در هر سه گروه معتبر است؛ امّا بعضی دیگر،
اللّ علیه و
􀀀
مخصوص برخی گروهها است.شرایط عام عبارتند از: 1. انتساب به هاشم: انتساب به هاشم جدّ رسول گرامی اسلام صلّی ه
آله با نسب صحیح (آمیزش مشروع) یا در حکم صحیح (آمیزش به شبهه)، نه از راه زنا و مانند آن شرط استحقاق خمس است.نسل
هاشم، منحصر در فرزندان عبدالمطّلب است. از این رو، خمس تنها به کسانی میرسد که از نسل عبدالمطّلباند که عبارتند از
فرزندان ابوطالب، عباس، حارث و ابولهب. البته امروزه تنها فرزندان ابوطالب و عباس شناخته شدهاند و از نسل حارث و ابولهب
بنابر «38» . سلسلۀ شناخته شدهاي وجود ندارد؛ بلکه تنها نسل فراوان، نسل ابوطالب است که مشمول برکت الهی قرار گرفته است
چنان که به قول مشهور از میان فرزندان هاشم کسانی مستحق «39» . مشهور، فرزندان مطّلب، برادر هاشم مستحق خمس نیستند
2. ایمان (شیعۀ دوازده امامی بودن): بنابر تصریح گروهی، مؤمن «40» . خمساند که انتسابشان به هاشم از طریق پدر باشد، نه مادر
بودن شرط استحقاق خمس است؛ بلکه بر آن ادعاي اجماع شده است؛ هرچند برخی در شرط بودن آن توقف و تردید کردهاند
ایمان). 3. عدم ارتکاب علنی گناه کبیره: در شرط بودن آن اختلاف است. بسیاري از معاصران احتیاط را در ندادن خمس ()) «41»
«42» . به مرتکب علنی گناهان کبیره دانستهاند
390 ؛ جواهر الکلام / 40 ) الحدائق الناضرة 12 ) .107 -106 / 382 ؛ جواهر الکلام 16 / 39 ) الحدائق الناضرة 12 ) .104 (38) .109 (37)
.306 / ی 4 􀀀 42 ) العروة الوثق ) .115 / 389 ؛ جواهر الکلام 16 / 41 ) الحدائق الناضرة 12 ) .90 /16
ص: 502
شرایط خاص: 1. فقر در یتیم: بنابر مشهور، فقیر بودن شرط استحقاق خمس در یتیم (کودك پدر از دست داده) است. از برخی
2. نیاز در ابن سبیل (مسافر در راه مانده): در ابن سبیل، فقیر بودن شرط نیست؛ لیکن «43» . قدما عدم شرط بودن آن نقل شده است
نیازمندي مالی در مکانی که گرفتار شده، شرط استحقاق خمس است. از این رو، ابن سبیل نیازمند هرچند در شهر خود بی نیاز
ابن سبیل).حکم خمس در عصر غیبت: بنابر قول مشهور، مناکح، مساکن و متاجر در عصر غیبت ()) «44» باشد، مستحق خمس است
امام علیه السّلام براي شیعیان حلال شده است. مراد از مناکح کنیزانیاند که از بلاد کفر به اسیري گرفته میشدهاند. خریدن چنین
کنیزانی براي شیعیان حلال دانسته شده است؛ هرچند همۀ آنها در صورتی که بدون اذن امام علیه السّلام به غنیمت گرفته شده باشند
یا خمس آنها در صورت اذن امام، مال امام است.برخی، مناکح را به مهر زوجه و بهایی که از سود کسب براي خریدن کنیز
پرداخت میشود، تفسیر کردهاند. بنابر این تفسیر، اخراج خمس آنچه به عنوان مهر یا بهاي کنیز پرداخت میشود واجب نیست.براي
مساکن سه تفسیر بیان شده است: نخست، مسکنی که از کفّار به غنیمت گرفته میشود، که تملّک آن جایز و اخراج خمس آن غیر
واجب است. دوم، مسکن واقع در زمینی که متعلّق به امام علیه السّلام است، مانند زمینهاي موات (() انفال)؛ و سوم، مطلق مسکن،
بنابر این، کسی که از تجارت یا زراعت سودي نصیبش میشود، پس از اخراج مئونه، از جمله مسکن در صورت نیاز به آن، خمس
باقی مانده را میپردازد.براي متاجر نیز سه تفسیر کردهاند: اوّل، غنایم خریداري شده که همه یا بعض آن مال امام علیه السّلام است.
دوم، درآمدهاي به دست آمده از راه کسب در زمین یا درختان متعلّق به امام علیه السّلام، و سوم، آنچه که از راه خریدن یا غیر آن
«45» . از فرد غیر معتقد به وجوب خمس به انسان انتقال مییابد
.313 / ی 4 􀀀 155 ؛ العروة الوثق -145 (45) .112 (44) .113 / 43 ) جواهر الکلام 16 )
صفحه 331 از 457
ص: 503
در حکم خمس نسبت به غیر مناکح، مساکن و متاجر در دوران غیبت، دیدگاههاي متفاوت و اقوال گوناگونی مطرح، و تا چهارده
قول شمرده شده است، از جمله: 1. مباح بودن تمامی خمس براي شیعیان و عدم وجوب اخراج آن. 2. نیمی از خمس (سهم امام علیه
السّلام) براي شیعیان حلال است؛ لیکن نیم دیگر (سهم سادات) باید به سادات مستحق پرداخت شود. 3. تخصیص تحلیل به خمس
سود کسب. بنابر این، اخراج خمس درآمد حاصل از کسب، واجب نیست؛ لیکن اخراج خمس سایر عناوین هفت گانه واجب
است. 4. عدم اباحۀ خمس و وجوب پرداخت سهم امام علیه السّلام، علاوه بر سهم سادات به سه گروه یاد شده. 5. عدم اباحه و
متولّی خمس در عصر غیبت: بنابر قول به عدم اباحۀ خمس در دوران «46» . وجوب پرداخت سهم امام علیه السّلام به شیعیان نیازمند
غیبت، متولّی امر آن در مصرف، بنابه تصریح گروهی، فقیه جامع الشرایط است.بنابر این، کسی که خمس بر عهده دارد، واجب
است سهم امام علیه السّلام را به فقیهی جامع الشرایط تحویل دهد. در مقابل، برخی این حکم را نپذیرفته و دادن آن را به مستحقان
براي مالک جایز دانستهاند؛ لیکن گفتهاند: پرداخت سهم سادات به مجتهد جامع الشرایط واجب نیست و مالک میتواند آن را
«47» . مستقیم به دست مستحقان برساند؛ هرچند برخی احتیاط را در تحویل آن به مجتهد دانستهاند
-177 / 470 ؛ جواهر الکلام 16 / 47 ) الحدائق الناضرة 12 ) .170 -156 / 444 ؛ جواهر الکلام 16 -437 / 46 ) الحدائق الناضرة 12 )
.308 / ی 4 􀀀 180 ؛ العروة الوثق
ص: 504
خمس تحلیل؛ ج 3، ص: 504
خُمس تَحلیل: خمسی که جهت حلال شدن مال آمیخته با حرام پرداخت میگردد.از آن در باب خمس سخن گفتهاند.اخراج
خمس مال حلالی که با حرام مخلوط شده- جهت حلّیت تصرّف در آن- واجب است؛ و چنانچه خود مال حلال نیز متعلق خمس
باشد، مانند اینکه از سود کسب به دست آمده باشد، پرداخت خمس آن نیز واجب است. بنابر این، در چنین مالی دو خمس واجب
میشود.هرچند برخی، تنها خمس تحلیل را در آن واجب دانستهاند. بعضی در چگونگی اخراج دو خمس، اخراج خمس مال حلال
خمس). ()) «1» را مقدم بر اخراج خمس مال مخلوط به حرام دانستهاند
خم شدن؛ ج 3، ص: 504
() انحناء
خمیازه؛ ج 3، ص: 504
خمیازه: دهن درّه.از آن به مناسبت در باب صلات سخن گفتهاند.
.170 - 266 ؛ مستند العروة (الخمس)/ 168 / ی 4 􀀀 1) العروة الوثق )
ص: 505
خمیازه کشیدن در نماز مکروه است، هرچند به صورت غیر ارادي باشد؛ چون مقدمات آن، مانند پرخوري در اختیار انسان است.
«2» . خمیازه در حال طواف نیز کراهت دارد «1»
خمیر؛ ج 3، ص: 505
صفحه 332 از 457
خمیر: آمیختهاي از آرد گندم یا جو و مانند آن با آب یا مایعی دیگر.از آن به مناسبت در باب طهارت و حدود نام بردهاند.بنابر
مشهور خمیر نجس با پختن و تبدیل شدن به نان پاك نمیشود؛ 1 امّا اگر پس از تبدیل به نان در آب کثیر قرار داده شود و آب به
همۀ اجزاي آن نفوذ کند، پاك میگردد. 2 برخی در حصول طهارت با آن اشکال کردهاند. 3اگر با خمیر تهیّه شده از آرد و
شراب، نان پخته شود، در اینکه خوردن چنین نانی موجب ثبوت حّد (هشتاد تازیانه) خواهد شد یا تعزیر، اختلاف است. 4
ی؛ ج 3، ص: