گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
خنث







ی: دارندة آلت تناسلی مرد و زن.از احکام آن در بابهاي طهارت، صلات، حج، جهاد، حجر، نکاح، ارث، حدود، قصاص و 􀀀 خنث
ی از نظر جنسیّت یا مرد است و یا زن؛ 1 هرچند برخی احتمال وجود جنس سومی را که نه مرد 􀀀 دیات سخن گفتهاند.جنسیّت: خنث
ی دو قسم است: مشکل و غیر مشکل. خنثایی که در 􀀀 باشد و نه زن، بلکه مصداق هر دو عنوان باشد، مطرح کردهاند. 2اقسام: خنث
پرتو علائم تعیین شده در شرع و یا- بنا بر قول برخی- قراین و مرجّحات دیگر، به یکی از دو جنسِ مرد یا زن ملحق میگردد،
خنثاي غیر مشکل و محکوم به احکام همان جنس است و خنثایی که داراي علائم و قراین چنینی نیست، خنثاي مشکل خواهد بود.
3
/ ی 1 􀀀 2 العروة الوثق (4) .273 / 1 جواهر الکلام 6 (3) . 2) دلیل الناسک/ 488 ) .57 / 85 ؛ الحدائق الناضرة 9 / 1) جواهر الکلام 11 )
450 ؛ الدرّ / 553 ؛ جواهر الکلام 41 / 4 قواعد الاحکام 3 (6) . 3 الاحکام الواضحۀ (فاضل)/ 104 (5) .50 / 233 ؛ مستمسک العروة 2
38 ؛ مصباح / 16 ؛ العناوین 1 / 2 حاشیۀ المکاسب (یزدي) 1 (8) .278 -277 / 1 جواهر الکلام 39 (7) .310 / المنضود (گلپایگانی) 2
.642 / 399 ؛ ریاض المسائل 12 / 3 تحریر الوسیلۀ 2 (9) .211 / الفقاهۀ 1
ص: 506
ی را به یکی از دو جنسیّت مرد یا زن ملحق کرد عبارتند از: 1. خروج دائمی یا غالبی بول 􀀀 علائم: نشانههایی که با آنها میتوان خنث
از یکی از دو آلت تناسلی وي و حکم به جنسیّت او بر اساس همان آلت. در فرض خروج غالبی، خروج بول از مخرج دیگر باید
بسیار نادر باشد. 2. پیشی گرفتن دائمی یا غالبی خروج بول از یکی از دو آلت در فرض خروج آن از هر دو. 3. دیرتر قطع شدن بول
از یکی از دو آلت در فرض خروج همزمان آن از هر دو. بر علامت بودن این ویژگی ادعاي اجماع شده است؛ هرچند برخی قدما
آن را نپذیرفتهاند. 4. شمردن دندههاي سمت راست و چپ قفسۀ سینه که در صورت برابر بودن آنها، زن و در صورت نابرابري، مرد
خواهد بود. در ملاك بودن این نشانه اختلاف است.در اینکه تنها نشانههاي یاد شده- که در روایات آمده- ملاك تشخیص و
ی به یکی از دو جنس مرد و زن است یا دیگر امارات و قراین اطمینان آور همچون روییدن موي صورت و عادت 􀀀 ملحق کردن خنث
احکام خنثاي مشکل: احکامی که بر عنوان مکلّف با قطع نظر از جنسیّت وي «4» . ماهانه میتواند ملاك باشد، محلّ بحث است
مترتب میشود، مانند وجوب نماز، روزه و حج بر خنثاي مشکل نیز بدون اشکال جاري است؛ لیکن در اینکه خنثاي مشکل در
احکامی که اختصاص به زن یا مرد دارد- مانند وجوب پوشاندن بدن از نامحرم بر زن یا حرمت پوشیدن لباس زرباف یا ابریشمی بر
مرد- ملحق به جنس مرد است یا زن، اختلاف میباشد.نمونههایی از این احکام در ابواب مختلف عبارتند از: طهارت: آمیزش کردن
ی محلّ تردید است. البته اگر 􀀀 ی با زن و نیز مرد با وي موجب جنابت نیست؛ زیرا در هر دو صورت، اصلی یا زاید بودن آلت خنث 􀀀 خنث
ی با زنی آمیزش کند، سپس مردي با او آمیزش نماید، جنابت وي محقق میشود؛ 􀀀 خنث
.400 -399 / 281 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 -280 / 4) جواهر الکلام 39 )
ص: 507
ی یا به طور عادت و غالب از یکی، جنابت تحقق 􀀀 با خروج منیّ از هر دو آلت خنث «5» . هرچند حکم جنابت بر مرد و زن بار نمیشود
صفحه 333 از 457
صلات: ستر هر دو عورت در نماز بر «6» . مییابد. برخی، صرف خروج منیّ از هریک از دو آلت را موجب تحقق جنابت دانستهاند
ی- بنابر قول به ملزم بودن وي به رعایت 􀀀 خنث «7» . ی واجب است؛ لیکن در وجوب ستر سایر بدن همچون زن اختلاف است 􀀀 خنث
بنابر قول به عدم «8» . احتیاط- نمازهاي اخفاتی (ظهر و عصر) را آهسته و نمازهاي جهري (صبح، مغرب و عشا) را بلند میخواند
نماز جمعه بر مردان «9» . ی بر مرد و نیز مقدّم شدن زن بر او در نماز، جایز است 􀀀 جواز تقدّم زن بر مرد در نماز، پیشی گرفتن خنث
ی براي زنان 􀀀 امامت خنث «10» . واجب است نه زنان. در اینکه در این مسئله خنثاي مشکل ملحق به مرد است یا زن، اختلاف است
ی- به 􀀀 ی براي خنث 􀀀 جایز است؛ لیکن براي مردان- به جهت احتمال زن بودن وي- جایز نیست. همچنین بنابر قول مشهور امامت خنث
ی بودن 􀀀 قضاي نماز و روزة میّت بر فرزند ارشد او در صورت خنث «11» . جهت احتمال زن بودن او و مرد بودن مأموم- جایز نیست
پوشیدن لباس زرباف و نیز زینت کردن به طلا بر زن جایز و بر مرد حرام است. در الحاق خنثاي مشکل به «12» . وي واجب نیست
ی میتواند در لباس زرباف و نیز همراه با طلا نماز 􀀀 یکی از زن و مرد در این حکم، اختلاف است.بنابر قول به الحاق وي به زن، خنث
حج: بعضی محرّمات احرام (() احرام) مشترك میان زن و مرد است؛ لیکن بعضی «13» . بخواند؛ هرچند برخی آن را جایز ندانستهاند
دیگر اختصاص به مرد یا زن محرم دارد، مانند حرمت پوشیدن لباس دوخته، پوشاندن سر و استظلال که مخصوص مرد و حرمت
«14» . پوشاندن صورت که مختص زن است. در الحاق خنثاي مشکل به مرد یا زن اختلاف است
(10) .330 /8 (9) 385 /9 (8) .221 /8 (7) .8 / 6). جواهر الکلام 3 ) .63 / 36 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 1 / 5) جواهر الکلام 3 )
.343 /18 (14) .122 /8 (13) .46 /17 (12) .341 -340 / 11 ) جواهر الکلام 13 ) .148 / الحدائق الناضرة 10
ص: 508
حج گزار مرد در اعمال منی بین حلق و تقصیر «15» . البته پوشاندن سر و صورت باهم بر او جایز نیست و موجب ثبوت کفّاره است
ی تقصیر متعیّن است. البته اگر وي از سه گروهی به شمار رود که- به قول برخی- حلق بر آنان 􀀀 (() تقصیر) مخیّر است، لیکن بر خنث
متعیّن است، بنابر احتیاط باید بین حلق و تقصیر جمع کند؛ لیکن بنابر قول به تخییر براي این سه دسته، باز تقصیر بر او متعین خواهد
کشتن زنان جبهۀ دشمن جز در حال ضرورت جایز نیست. به تصریح برخی، «17» . ی واجب نیست 􀀀 جهاد: جهاد بر خنث «16» . بود
ی حکم زن را دارد و چیزي جز آنچه به عنوان رضخ (() رضخ) 􀀀 در تقسیم غنایم نیز خنث «18» . ی در این حکم ملحق به زن است 􀀀 خنث
ی از غنیمت نصف سهم مرد و از رضخ، نصف 􀀀 هرچند از بعضی نقل شده که خنث «19» ؛ به او داده میشود، به وي تعلّق نمیگیرد
ی عبارتند از: روییدن موي درشت در اطراف هر دو آلت تناسلیاش؛ رسیدن 􀀀 حجر: نشانههاي بلوغ خنث «20» . سهم زن، سهم میبرد
به سنّ پانزده سالگی، خروج منیّ از هر دو آلت؛ و بنابر مشهور، دیدن خون حیض از آلت زنانه و خروج منیّ از آلت مردانه. در
نشانه بودن خروج منیّ از یکی از دو آلت و یا حیض شدن به تنهایی اختلاف است. برخی، در فرضی که خروج منیّ از یکی از دو
ی و نیز هر دو آلت تناسلی وي بر مرد و زن حرام 􀀀 نکاح: نگاه کردن به دُبُر خنث «21» . آلت وي عادي باشد حکم به بلوغ کردهاند
است؛ لیکن نگاه کردن به یکی از دو آلت تناسلی او که همسان آلت تناسلی نگاه کننده نیست، مانند نگاه کردن مرد به آلت زنانه،
ی از محارم باشد که بر مَحرم وي نگاه کردن به هیچ یک از آن دو جایز نیست.برخی 􀀀 بنابر قول گروهی جایز است، مگر آنکه خنث
ی، برخی گفتهاند: خنثاي مشکل 􀀀 امّا دیگر اعضاي بدن خنث «22» . ی را جایز ندانستهاند 􀀀 نیز مطلقا نگاه کردن به هر یک از دو آلت خنث
ی واجب است خود را از مرد بپوشاند و مرد 􀀀 ی، حکم زن و نسبت به زن، حکم مرد را دارد؛ در نتیجه بر خنث 􀀀 نسبت به مرد و خنث
نمیتواند به بدن او- جز مواضع استثنا شده، مانند
(20) .403 / 19 ) الروضۀ البهیۀ 2 ) .393 / 64 ؛ الروضۀ البهیۀ 2 / 76 ؛ تذکرة الفقهاء 9 (18) .8 -7 /21 (17) .238 /19 (16) 394 (15)
/ ی 1 􀀀 22 ) العروة الوثق ) .418 -416 / 47 ؛ مفتاح الکرامۀ 12 / 21 ) جواهر الکلام 26 ) .198 / 186 ؛ جواهر الکلام 21 / تحریر الاحکام 2
.14 / ي 3 􀀀 310 ؛ مصباح الهد -309
صفحه 334 از 457
ص: 509
صورت و کف دست- نگاه کند، چنان که وي نیز نمیتواند به مرد نگاه کند. و نیز واجب است خود را از زن بپوشاند؛ چنان که زن
ی نیز نمیتواند به بدن زن- جز آنچه استثنا شده- 􀀀 نیز نمیتواند به بدن او- جز مواضع استثنا شده- نگاه کند؛ همان گونه که خنث
«25» . ازدواج- اعم از موقّت و دائم- با خنثاي مشکل حرام و باطل است «24» . برخی در این حکم اشکال کردهاند «23» . نگاه کند
چنان که این «26» ؛ ی محکوم به حکم پسر است یا دختر؟ مسئله اختلافی است 􀀀 آیا در مسئلۀ حقّ حضانت مادر نسبت به کودك، خنث
ی و مشروط بودن صحّت طواف و به قول برخی، نماز وي بر آن- چنان که نسبت به 􀀀 اختلاف در مسئلۀ ختنه و وجوب آن بر خنث
رضاع).ارث: بنابر قول مشهور، ()) «28» ی موجب نشر حرمت نمیشود 􀀀 شیر خوردن از خنث «27» . مردان چنین است- نیز وجود دارد
فرزند «29» . ی در مسئلۀ ارث، از سهم هر یک از مرد و زن، نصف، ارث میبرد. قول مقابل مشهور، عمل بر اساس قرعه است 􀀀 خنث
ی در فرج و 􀀀 حدود: زنا و لواط با دخول آلت رجولیت خنث «30» . ی باشد استحقاق حبوه (() حبوه) را ندارد 􀀀 ارشد در صورتی که خنث
ی به جهت شک در اصلی بودن فرج وي- تحقق بخش زنا نیست. 􀀀 دُبُر دیگري محقق نمیشود؛ چنان که آمیزش کردن مرد با خنث
بنابر تصریح برخی، خنثاي مرتد فطري (() مرتد فطري) در حکم، ملحق به زن است؛ در نتیجه کشته نمیشود و توبهاش پذیرفته «31»
است (() ارتداد).قصاص: کشتن عمدي خنثاي مشکل موجب ثبوت قصاص است. اگر مردي خنثایی را بکشد اولیاي مقتول پس از
ی زنی را بکشد، اولیاي زن پس از ردّ 􀀀 بازگرداندن یک چهارم دیه به اولیاي قاتل، میتوانند او را قصاص کنند؛ چنان که اگر خنث
ی باشند قاتل- بدون هیچ گونه ردّي- 􀀀 ی، میتوانند او را قصاص کنند؛ لیکن اگر هر دو طرف خنث 􀀀 یک چهارم دیه به اولیاي خنث
ی، غیر مشکل و ملحق به 􀀀 اگر مردي یا خنثایی آلت تناسلی خنثایی را قطع کند قصاص نمیشود؛ لیکن اگر خنث «32» . قصاص میشود
121 / 25 ) جواهر الکلام 33 ) .70 - 24 ) کتاب النکاح (شیخ انصاري)/ 69 ) .42 / 574 ؛ جامع المقاصد 12 / 23 ) تذکرة الفقهاء (ق) 2 )
/ 30 ) رسائل الشهید الثانی 1 ) .283 -277 /39 (29) .267 /29 (28) .262 / 274 و 31 /19 (27) .293 -292 /31 (26) .294 / و 39
.55 / 32 ) کشف اللثام 11 ) .259 / 31 ) جواهر الکلام 41 ) .312 / 419 ؛ بلغۀ الفقیه 4 / 525 ؛ کشف اللثام 9
ص: 510
مرد باشد، در جنایت بر آلت مردانه و بیضۀ وي قصاص و بر آلت زنانهاش ارش (() ارش) ثابت است، و اگر جانی زن باشد در
جنایت بر آلت رجولیّت، دیه و بر آلت انوثیّت، ارش ثابت خواهد بود؛ و اگر خنثاي غیر مشکلی که جنایت بر او وارد شده ملحق به
زن باشد، بر جانی مرد قصاص نیست و در جنایت بر آلت انوثیت، دیه و بر آلت رجولیت، ارش ثابت است؛ لیکن اگر جانی زن
ی بنابر 􀀀 دیات: دیۀ قتل خنث «33» . باشد در جنایت بر آلت انوثیت، قصاص میشود و در جنایت بر آلت رجولیت، ارش ثابت است
تصریح برخی نصف دیۀ هر یک از مرد و زن است که سه چهارم دیۀ کامل میشود، و دیۀ جراحتها و اعضا تا سقف یک سوم دیۀ
در جنایتی که بر اثر آن محاسن مرد نروید، دیۀ کامل ثابت «34» . کامل، همسان دیۀ مرد و در افزون بر آن، سه چهارم دیۀ مرد است
همچنین در قطع آلت رجولیّت خنثاي مشکل و نیز خنثاي غیر مشکلِ ملحق به «35» . ی تنها ارش ثابت است 􀀀 است؛ لیکن نسبت به خنث
تغییر جنسیت) ()) «36» . زن ارش ثابت است. برخی قدما یک سوم دیۀ کامل و برخی دیگر دیۀ کامل را ثابت دانستهاند
خنجر؛ ج 3، ص: 510
() سلاح
.270 -269 (36) .180 / 35 ) جواهرالکلام 43 ) .287 - 189 و 286 / 34 ) الروضۀ البهیۀ 10 ) .379 -378 / 33 ) جواهر الکلام 42 )
ص: 511
خنده؛ ج 3، ص: 511
صفحه 335 از 457
خنده؛ ج 3، ص: 511
خنده: حالتی در چهره، ناشی از شادي، رضایت یا تمسخر.از احکام آن در بابهاي طهارت، صلات، حج و کفّارات سخن
«2» چنان که لبخند زدن بر چهرة مؤمن «1» ؛« خندة مؤمن تبسم است » : گفتهاند.تبسّم و لبخند مستحب است و در روایات آمده است
استحباب دارد.خندیدن با صداي بلند (قهقهه) کراهت دارد و مستحب است پس از آن به جهت کفّاره بگوید: «3» و هم سفران
و گورستان «6» و نیز خندیدن در تشییع جنازه «5» زیاد خندیدن و خندة بی جهت «4» .« أللّ لا تَمْقُتنی؛ خدایا بر من خشم مگیر
􀀀
هُمَّ »
مکروه است.خندة صدا دار (قهقهه) در نماز از روي عمد موجب بطلان آن است؛ هرچند از روي اضطرار باشد. خنده از روي «7»
«10» . هرچند بنابر تصریح برخی، مکروه است «9» ؛ چنان که تبسم نیز نماز را باطل نمیکند «8» ؛ سهو موجب بطلان نماز نمیگردد
برخی مطلق خنده- جز تبسم- در نماز را، هرچند بی صدا باشد، موجب بطلان آن دانستهاند. در مقابل، برخی، صرف با صدا بودن
خنده- بدون قهقهه یا بلند بودن صدا- را موجب بطلان ندانستهاند. برخی نیز در عدم بطلان نماز به قهقهۀ سهوي اشکال کردهاند.
برخی، قهقهۀ سهوي را در صورت محو صورت نماز با آن موجب بطلان نماز دانستهاند.در بطلان نماز به قهقهۀ تقدیري (مالامال
قهقهه در نماز، وضو را باطل نمیکند؛ «11» . شدن شکم از خنده و بر افروخته گشتن چهره بدون اظهار صداي آن) اختلاف است
خنده کردن در طواف، موجب «12» . امّا وضو گرفتن پس از آن مستحب است.از برخی قدما بطلان وضو به آن نقل شده است
«13» . بطلان آن نمیگردد، لیکن مکروه است
؛404 -403 / 115 و 22 -114 / 4) وسائل الشیعۀ 12 ) .168 / 3) جواهر الکلام 18 ) .120 (2) .115 -114 / 1) وسائل الشیعۀ 12 )
/ 174 ؛ ذکري الشیعۀ 2 / 7) الحدائق الناضرة 4 ) .270 / 6) جواهر الکلام 4 ) .116 -115 / 5) وسائل الشیعۀ 12 ) .193 / جواهر الکلام 33
653 ؛ ذکري / 10 ) الروضۀ البهیۀ 1 ) .54 / 9) جواهر الکلام 11 ) .39 -38 / 53 ؛ الحدائق الناضرة 9 -52 / 8) جواهر الکلام 11 ) .41
/ 13 ) تحریر الوسیلۀ 1 ) . 504 و 506 / 22 ؛ التنقیح (الطهارة) 3 / 12 ) جواهر الکلام 1 ) .29 -28 / ی 3 􀀀 11 ) العروة الوثق ) .12 / الشیعۀ 4
.436
ص: 512
خِنزیر؛ ج 3، ص: 512
() خوك
خنصر؛ ج 3، ص: 512
خِنْصِر: انگشت کوچک دست (() انگشت).
خنفساء؛ ج 3، ص: 512
از آن به مناسبت در باب «1» . خُنْفَساء: نوعی جُعَل.خنفسا حشرهاي است سیاه رنگ و بد بو، کمی کوچکتر از سرگین غلتان
مسوخ) است که خوردن آنها حرام میباشد. ()) «2» طهارت و اطعمه و اشربه نام بردهاند.خنفسا از حشرات (() حشرات) و از مسوخ
«4» . مردار خنفسا به دلیل نداشتن خون جهنده پاك است «3»
خواب؛ ج 3، ص: 512
خواب: مقابل بیداري.از آن به مناسبت در بسیاري از بابهاي عبادات و معاملات سخن رفته است.آثار: بر خواب از آن جهت که
صفحه 336 از 457
موجب از کار افتادن قواي ظاهري همچون بینایی و شنوایی و نیز در ظاهر از دست رفتن شعور و آگاهی میگردد، آثاري مترتّب
است که به مهمترین آنها اشاره میشود.بطلان: خوابیدن به گونهاي که چشم نبیند و گوش نشنود موجب بطلان وضو میشود. 1با
توجه به اعتبار قصد در همه عقود (() عقد) و ایقاعات (() ایقاع)، عقد و ایقاع صادر شده از شخص در حال خواب باطل است و
اثري بر آن مترتّب نیست. 2رفع تکلیف: از آنجا که شعور و آگاهی شرط تکلیف است، به شخصی که در خواب است تکلیف
متوجه نمیگردد؛ در نتیجه بر رفتار و حرکات وي در آن حال اثري همچون عقوبت و کیفر بار نمیشود. بنابر این، بر کسی که در
حال خواب آسیبی به دیگري رسانده است، حد یا تعزیر جاري
-102 / 3) الجامع للشرائع/ 379 ؛ مستند الشیعۀ 15 ) .83 / 360 ؛ جواهر الکلام 6 / 2) کشف الغطاء 2 ) .« خنفس » 1) لسان العرب/ واژة )
. 118 و 299 /33 ،363 /35 ،18 /32 ،267 /22 2 (6) .402 / 1 جواهر الکلام 1 (5) .125 / ی 1 􀀀 4) العروة الوثق ) .103
ص: 513
لیکن در صورت اتلاف مال یا آسیب رساندن به عضو یا جان دیگري ضمان ثابت است و فرقی بین حال بیداري و «3» ؛ نمیشود
اگر کسی در حال «4» . خواب نیست. بنابر این، اگر کسی مال دیگري را در حال خواب تلف کند یا آسیبی به او برساند ضامن است
خواب با افتادن بر روي کسی یا حرکتی دیگر، موجب مرگ وي شود در ثبوت دیه بر خود او یا عاقلۀ وي (() عاقله) اختلاف است.
اگر دایه در حال خواب موجب قتل کودك گردد، در اینکه دیه بر «6» . 5 برخی گفتهاند: دیه نه بر او ثابت است و نه بر عاقلۀ او
عهدة او خواهد بود یا عاقلۀ وي و یا اگر دایگی براي فخر بوده بر عهدة خود او و اگر جهت رفع فقر و نیاز بوده بر عهدة عاقله او
سایر احکام: کسی که در وقت نماز واجب خواب بوده، واجب است قضاي نماز فوت شده را به جا آورد «7» . است، اختلاف است
و در خصوص فوت نماز عشا علاوه بر قضا مستحب است فرداي آن شب را به عنوان کفّاره روزه بگیرد. برخی آن را واجب «8»
کسی که در شب ماه رمضان با نیّت روزة فردا خوابیده، روزهاش صحیح است، هرچند تمام روز در خواب باشد و یا «9» . دانستهاند
همچنین جنب اگر در شب ماه رمضان با نیّت غسل قبل از اذان صبح بخوابد و اتفاقاً تا صبح بیدار نشود، «10» . حتّی چند روز بگذرد
روزهاش صحیح است (() بقا بر جنابت).حج گزاري که پس از نیّت وقوف در عرفات یا مشعر (() وقوف) به خواب رفته و تمام
آداب: طهارت (وضو، غسل یا تیمم) «11» . وقت را در خواب بوده، وقوفش صحیح است؛ زیرا وقوف با یک لحظه نیز تحقّق مییابد
تسبیح حضرت فاطمه)، ()) «13» اللّ علیها
􀀀
خواندن آیات، اذکار و دعاهاي واردشده، مانند تسبیح حضرت زهرا سلام ه «12» ، داشتن
خواندن سورههایی مانند مسبّحات (() مسبّحات)، تکاثر و توحید هنگام خوابیدن «14» ، ذکرهاي تهلیل و استغفار هرکدام صد بار
«15» . مستحب است
7) جواهر ) .223 -222 / 6) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .52 -51 / 4 و 5 جواهر الکلام 43 (4) .161 / 247 ؛ مسالک الافهام 15 /29 (3)
.322 / 190 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 /33 (9) 12 / 8) جواهر الکلام 13 ) .224 -223 / 85 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 / الکلام 43
.272 / 20 و 5 / 378 ؛ جواهر الکلام 1 / 12 ) وسائل الشیعۀ 1 ) .30 - 69 و 29 -68 /19 (11) .154 / 330 و 17 / 10 ) جواهر الکلام 16 )
229 . ص: 514 (15) .450 (14) .446 / 13 ) وسائل الشیعۀ 6 )
قبل از خواب استحباب دارد.چنان که خواندن دعاهاي وارد شده، از جمله «17» تخلّی) و مسواك زدن ()) «16» همچنین تخلّی
بعد از بیدار شدن از خواب مستحب «19» و مسواك زدن «18» « لِلّ الّذي احْیانی بَعْدَ مَا اماتَنی وَ إلَیْهِ النُّشُورُ
􀀀
الْحَمْدُ هِ » دعاي
خوابیدن بین «21» ، زیاد خوابیدن «20» . است.خوابیدن بر پشت و طرف راست بدن، مستحب و بر رو وسمت چپ بدن مکروه است
الطّلوعین (طلوع فجر تا طلوع خورشید)، بین نماز شب و طلوع فجر، در اوّل روز، پس از عصر و بین نماز مغرب و عشا مکروه است.
اللّ علیه و آله، بلکه- بنابر قول
􀀀
خوابیدن در مسجد الحرام و مسجد النّبی صلّی ه «23» . خواب میان روز (() قیلوله) مستحب است «22»
تنها خوابیدن، «24» . منسوب به مشهور- در هر مسجدي، مکروه است. برخی، کراهت را به دو مسجد یاد شده اختصاص دادهاند
صفحه 337 از 457
کراهت دارد. (() رؤیا) «27» و در خانۀ بدون در و پرده «26» خوابیدن بر بامِ بدون حفاظ «25»
خواب مصنوعی؛ ج 3، ص: 514
() هیپنوتیزم
خوارج؛ ج 3، ص: 514
نامیده « خارجی » و « باغی » خوارج: از فرقههاي مسلمان.کسی که بیعت خود را با امام علیه السّلام شکسته و بر او خروج کرده است
میشود (() باغی).گروهی از مسلمانان در روزهاي پایانی جنگ صفیّن با امیرالمؤمنین علیه السّلام
(20) .27 / 20 ؛ کشف الغطاء 1 / 19 ) وسائل الشیعۀ 2 ) .539 / 18 ) الکافی (کلینی) 2 ) .97 / 17 ) کشفالغطاء 1 ) .245 /24 (16)
/ 24 ) جواهر الکلام 14 ) .503 (23) .496 -495 / 22 ) وسائل الشیعۀ 6 ) .467 / 57 ؛ جواهر الکلام 22 /17 (21) .502 / وسائل الشیعۀ 6
.325 (27) .313 (26) .329 / 25 ) وسائلالشیعۀ 5 ) .122
ص: 515
به مخالفت برخاسته و حکم به کفر وي و جواز جنگ با او کردند. اینان و کسانی که اعتقادات آنان را داشتند، خوارج نامیده شدند.
خوارج به فرقههاي مختلفی تقسیم شدند. أباضیّه، حروریّه، ازارقه، نجدیّه، و «1» . نیز تعبیر شده است « مارقین » در روایات از آنان به
از احکام آن در برخی ابواب فقه، نظیر صلات، حج، جهاد، نکاح، صید و ذباحه و ارث «2» . صُفْریّه از جمله این فرقهها میباشند
سخن گفتهاند.خوارج به لحاظ شورش علیه امام علیه السّلام و نقض بیعت، باغی به شمار آمده و محکوم به احکام بغیاند و به
لحاظ اعتقادي (انکار ضروري دین (() ضروري) همچون مباح دانستن قتل حضرت علی علیه السّلام و حکم به کفر آن حضرت)
«3» ، کافرند و به لحاظ کینه و دشمنی با آن گرامی، ناصبی (() نصب) محسوب میشوند. بنابر این، همۀ احکام کفر از قبیل نجاست
بر آنان جاري است (() کفر). «5» ، و عدم صحّت ازدواج مسلمان با ایشان «4» حرمت ذبیحه
خواري؛ ج 3، ص: 515
() ذلّت
خواستگاري؛ ج 3، ص: 515
خواستگاري: درخواست ازدواج.از آن در باب حج و نکاح سخن رفته است.خواستگاري از زنی که براي خواستگار مانعی از
ازدواج (() ازدواج) با وي وجود ندارد مستحب است. 1خواستگاري از زن شوهر دار و نیز زنی که بر خواستگار حرام ابدي است-
مانند زنی که نُه بار او را طلاق داده یا با لعان (() لعان) از هم جدا شدهاند- همچنین زنی که در ایام عدّة طلاق رجعی (() طلاق
رجعی) به سر میبرد، حرام است.از زنی که ایام عدّة طلاق باین (() طلاق باین) یا عدّة وفات را میگذراند، خواستگاري تعریض
گونه (() تعریض)
4) تحریر ) .204 / 3) مستند الشیعۀ 1 ) .990 / 2) منتهی المطلب (ق) 2 ) .440 -325 / 387 ؛ بحار الانوار 33 / 1) مستمسک العروة 1 )
/ 1 جواهر الکلام 30 (6) . 146 ؛ وسیلۀ النجاة/ 735 -144 / 5) کتاب الطهارة (شیخ انصاري) 5 ) . 146 ؛ الفقه المأثور/ 359 / الوسیلۀ 2
.120
ص: 516
صفحه 338 از 457
جایز، ولی با کلام صریح، حرام است، مگر براي شوهر در عدّة طلاق باین به شرط عدم وجود مانع، همچون سه طلاقه بودن
زن.مردي که همسرش را سه بار طلاق داده است نمیتواند در زمان عدّه (() عدّه) و نیز پس از عدّه- جز بعد از ازدواج با مُحَلِّل و
طلاق از وي (() تحلیل)- تصریح به خواستگاري او کند؛ هرچند براي دیگران پس از سپري شدن عدّه، تصریح به آن جایز است.
خواستگاري از زنی که از سوي دیگري خواستگاري شده و پاسخ مثبت داده است، به قولی حرام و به قولی دیگر مکروه است. «2»
آیا اجابت خواستگار واجب است؟برخی «4» . خواستگاري در حال احرام (() احرام) مکروه است، هرچند براي دیگري باشد «3»
گفتهاند اگر مؤمنِ متمکّن از تأمین نفقه (() نفقه) از زنی خواستگاري کند، اجابت درخواست او واجب است و اگر ولیّ دختر از آن
برخی فقها قبل از خواستگاري، براي خواستگار و نیز پیش از جواب، براي ولیّ زن قائل به «5» . امتناع ورزد مرتکب گناه شده است
«6» . اللّ علیهم کفایت میکند
􀀀
استحباب خطبه شدهاند.در خطبه، حمد خداوند متعال و صلوات بر محمد و آل محمد صلوات ه
خواسته؛ ج 3، ص: 516
() دعوا
خوانده؛ ج 3، ص: 516
() دعوا
خوانندگی؛ ج 3، ص: 516
() غناء
خواهان؛ ج 3، ص: 516
() دعوا
خواهر؛ ج 3، ص: 516
خواهر: دختر همسان با شخص در پدر و مادر یا یکی از آن دو.به دختري که از مادر شخص با شرایطی خاص شیر بخورد خواهر
رضاعی (() رضاع) گفته میشود و در محرمیّت
؛219 -218 / 3) المبسوط 4 ) .463 - 120 ؛ کتاب النکاح (شیخ انصاري)/ 462 -119 / 7؛ جواهر الکلام 30 / 2) قواعد الاحکام 3 )
-40 /29 (6) .110 -109 /30 (5) .317 -316 / 4) جواهر الکلام 18 ) . 124 ؛ کتاب النکاح (شیخ انصاري)/ 463 / جواهر الکلام 30
.41
ص: 517
حکم خواهر نسبی را دارد. از این عنوان در بابهاي صلات، تجارت، نکاح، اطعمه و اشربه و ارث سخن رفته است.صلات: نماز
تجارت: خواهر و دختر او از جمله «1» . گزاردن در ملک خواهر بدون اذن وي جایز است، جز در صورت علم به عدم رضایت او
کسانیاند که انسان مالک آنان نمیشود و به محض انتقال آنان به ملک انسان به طور قهري آزاد میشوند. شمول این حکم نسبت
نکاح: خواهر و دختران او، هر چه پایین روند بر انسان «2» . به خواهر رضاعی اختلافی است. مشهور میان متاخرأن، شمول است
ازدواج با خواهر برادر- که خواهر خود انسان نیست- مکروه «3» . مَحرمند و ازدواج با آنان حرام است، خواه نَسَبی باشند یا رضاعی
صفحه 339 از 457
لیکن مستحب است خواهر- با نبودن پدر و جدّ پدري- در امر ازدواج، «5» ؛ برادر بر خواهر ولایت (() ولایت) ندارد «4» . است
اطعمه و اشربه: خوردن از خانه خواهر بدون اذن او- بنا بر «7» . تأمین نفقۀ خواهر مستحب مؤکّد است «6» . برادر خود را وکیل کند
ارث: خواهر، برادر و اجداد میّت از طبقۀ دوم «9» . مگر با علم یا ظنّ غالب به نا خشنودي وي «8» ، تصریح قرآن کریم- جایز است
ارث به شمار میروند که با نبودن وارث براي میّت در طبقۀ اوّل، از او ارث میبرند.میّتی که تنها یک خواهر دارد، وي نصف ترکه
را به جهت فرض، ارث میبرد. نصف دیگر از جهت قرابت به او میرسد، و اگر بیش از یک خواهر داشته باشد، خواهران، دوسوم
را به جهت فرض، ارث میبرند و یک سوم باقی مانده را به جهت قرابت.اگر میّت علاوه بر خواهر، برادر داشته باشد. برادر دو برابر
خواهر ارث میبرد.اگر وارث، خواهر مادري میّت باشد، یک ششم مال به جهت ارث و باقی مانده به جهت قرابت به او داده
میشود. خواهر و برادر پدري با وجود برادر و خواهر پدري و مادري ارث نمیبرند.با اجتماع خواهر و برادر مادري و برادر و خواهر
پدري و مادري براي میّت،
5) جواهر الکلام ) .487 / ی 5 􀀀 4) العروة الوثق ) . 238 و 309 /29 (3) .142 -141 / 2) جواهر الکلام 24 ) .377 / ی 2 􀀀 1) العروة الوثق )
.406 / 9) جواهر الکلام 36 ) . 8) نور/ 61 ) .371 -368 /31 (7) .230 (6) .171 -170 /29
ص: 518
اگر خواهر مادري یکی باشد، یک ششم و اگر بیشتر باشند به صورت تساوي، یک سوم را ارث میبرند و باقی مانده از آنِ برادران
و خواهران ابوینی (پدري و مادري) خواهد بود که اگر همه مؤنّث باشند، مال به طور مساوي میانشان تقسیم میشود و اگر برادر
«10» . داشته باشند، خواهر نصف برادر میبرد. در فرضهاي یاد شده اگر چیزي اضافه بیاید به خواهر و برادر ابوینی داده خواهد شد
خواهرزاده؛ ج 3، ص: 518
خواهرزاده: فرزند خواهر.خواهرزاده بر فرزند خواهر- اعم از پسر و دختر- صادق است، خواه خواهر نسبی باشد یا رضاعی، تنی
(پدري و مادري) باشد یا ناتنی. از آن در باب نکاح و ارث سخن رفته است.خواهرزاده و فرزندان او، هرچه پایین روند از محارم به
شمار میروند و احکام محرمیّت- از قبیل حرمت ازدواج و جواز نگاه به آنان- بر آن مترتّب میگردد 1 (() محارم).فرزندان خواهر
نسبی همچون فرزندان برادر نسبی در طبقۀ دوم ارث قرار دارند و با نبود وارث طبقۀ اوّل و نیز خواهر و برادر میّت، ارث به آنان
میرسد. 2
خواهرزن؛ ج 3، ص: 518
خواهرزن: خواهر زوجه.از احکام آن در باب نکاح سخن گفتهاند.ازدواج با دو خواهر، همزمان، حرام است، خواه خواهر نسبی
باشند یا رضاعی (() رضاع) و ازدواج، دائم باشد یا منقطع یا یکی دائم و دیگري منقطع؛ 1 لیکن مالکِ دو کنیزِ خواهر بودن جایز
است؛ اما اگر با یکی از آن دو نزدیکی کند، تا زمانی که وي در ملک او است، دیگري بر او حرام است. 2مردي که با دو خواهر
ازدواج کرده، چنانچه عقد در دو زمان واقع شده، ازدواج دوم باطل است و اگر همزمان بوده،
/ 197 ؛ جواهر الکلام 29 / 1 کشف اللثام 7 (13) .8 /39 2 (12) . 309 و 72 ،238 / 1 جواهرالکلام 29 (11) .152 -147 /39 (10)
.411 / 283 ؛ مبانی العروة (النکاح) 1 / 2 جواهر الکلام 30 (14) .356
ص: 519
مردي که همسرش مرده یا «3» . در اینکه هر دو باطل است، یا اینکه مرد بین انتخاب یکی از آندو مخیّر میباشد، اختلاف است
طلاق باین گرفته (() طلاق باین) یا به علّتی عقد نکاح آنان فسخ شده است، میتواند بلافاصله با خواهر او ازدواج کند، هرچند تا
صفحه 340 از 457
زمانی که زن در عدّه است ازدواج با خواهر او کراهت دارد. امّا در طلاق رجعی (() طلاق رجعی) باید صبر کند تا عدّة همسر
کافري که با دو خواهر ازدواج کرده، پس از مسلمانی، یکی از آن دو را به دلخواه نگه میدارد و دیگري «4» . مطلّقهاش تمام شود
«5» . را رها میکند
خواهرشوهر؛ ج 3، ص: 519
خواهرشوهر: خواهر زوج.از احکام آن به مناسبت در باب نکاح سخن گفتهاند.اگر زنی با رعایت شرایط رضاع (() رضاع) پسر
بچهاي را شیر دهد، شیرخوار به خواهرشوهر آن زن مَحرم میگردد؛ هرچند خواهر رضاعی وي باشد. 1اگر زنی خواهرشوهر خود
بر او منطبق است؛ چه آنکه عنوان یاد شده تنها در دو « مادرِ خواهرشوهر » را شیر دهد بر شوهر حرام نمیگردد؛ هرچند عنوان
صورت بر شوهر حرام میگردد، یکی مادر شوهر بودن و دیگري مدخول پدر شوهر بودن که در این جا هیچ کدام منطبق نیست. از
برخی قول به حرمت نقل شده است. 2
خودداري؛ ج 3، ص: 519
خودداري: امتناع از انجام دادن کاري.از آن در بابهاي مختلفی نظیر طهارت، تجارت، شرکت، ودیعه، کفالت، نکاح، ظهار، ایلاء،
لعان و قضاء سخن گفتهاند.طهارت: تجهیز میّت واجب کفایی است؛ لیکن اگر غیر ولیّ میّت تصمیم بر
181 ؛ جامع -180 / 34 ؛ الروضۀ البهیۀ 5 / 461 ؛ قواعد الاحکام 3 -460 / 4) تحریر الاحکام 3 ) .384 -380 / 3) جواهر الکلام 29 )
2 رسائل المحقق الکرکی (7) . 503 م 2464 / 1 توضیح المسائل مراجع 2 (6) .70 / 5) جواهر الکلام 30 ) .339 -338 / المقاصد 12
.322 / 221 ؛ جواهر الکلام 29 -214 /1
ص: 520
آن داشته باشد، بنابر مشهور باید از ولیّ میّت اجازه بگیرد و در صورت خودداري وي از اجازه دادن و نیز عدم اقدام به تجهیز، اذن
تجهیز).تجارت: در صورت خودداري یکی از دو طرف معامله از تحویل مال تعهد شده- اعم از کالا و ()) «1» او ساقط میگردد
اقباض).در موارد دیون، اگر پس از تصمیم بدهکار به ()) «2» بهاي آن- به طرف دیگر، حاکم شرع او را بر تحویل وادار میکند
پرداخت بدهی خود در وقت ادا و خودداري طلبکار از قبول آن و عدم امکان مراجعۀ مدیون به حاکم، مال، بدون کوتاهی و
شرکت: در مال مشترك، «3» . تصرف مدیون، در دست وي تلف گردد، از مال طلبکار تلف شده است و بدهکار ضامن نخواهد بود
چنانچه یکی از شرکا خواستار تقسیم آن شود، دیگران نمیتوانند از قبول آن امتناع ورزند و در صورت امتناع، بر پذیرش اجبار
قسمت).ودیعه: خودداري امانتدار از بازپس دادن امانت ()) «4» میشوند، مگر آنکه تقسیم مستلزم وارد آمدن ضرر بر ایشان باشد
امانت).کفالت: اگر کفیل از تسلیم شخصی که کفالت او را کرده (مکفول عنه) ()) «5» به صاحبش حرام و موجب ضمان است
خودداري ورزد، حاکم شرع او را ملزم به آن میکند و در صورت سر باز زدن از دستور حاکم، به زندان افکنده میشود تا زمانی
که مکفول عنه را احضار کند یا آنچه را که بر عهدة او است بپردازد. البته در اینکه بر مکفول له قبول آنچه کفیل میپردازد، واجب
کفالت).نکاح: بنابر قول به لزوم اذن پدر یا جدّ پدري در ازدواج دختر بالغ رشید، در صورتی که ()) «6» است یا نه، اختلاف است
زوجه میتواند پیش از دریافت «7» . ولیّ دختر از دادن اذن به ازدواج او با مرد هم کفو خود، امتناع ورزد، اذن او ساقط میگردد
تمکین).اگر کسی از دادن نفقه به ()) «8» مهر از تمکین خود داري کند، به شرط آنکه مهرش نقد و تمکین قبلًا تحقق نیافته باشد
شخصی که نفقهاش بر او واجب است خودداري کند،
/ 4) مهذّب الاحکام 20 ) .119 -115 (3) .145 / 2) جواهر الکلام 23 ) .38 -33 / 23 ؛ مستمسک العروة 4 -22 / ی 2 􀀀 1) العروة الوثق )
صفحه 341 از 457
.41 /31 (8) .184 -183 / 7) جواهر الکلام 29 ) .430 - 6) حاشیۀ شرائع الاسلام/ 429 ) .106 / 5) مسالک الافهام 5 ) .43 -42
ص: 521
()) «10» نفقه).ظهار و ایلاء: حاکم شرع، ظهار کننده ()) «9» حاکم شرع، و با نبود او عدول مؤمنان او را بر انفاق وادار میکنند
ایلاء) را بین رجوع به همسر با دادن کفّاره، و جدا شدن از او (طلاق) مخیّر میکند و در صورت امتناع ()) «11» ظهار) و ایلاء کننده
از هر دو، زندانی میشوند و در خوردن و آشامیدن بر آنان سخت گرفته میشود تا یکی از دو امر یاد شده را بپذیرند.لعان: مردي
که همسرش را قذف (() قذف) کرده، براي عدم اجراي حدّ بر او، باید اقدام به لعان (() لعان) کند.در صورت خودداري از لعان،
قضاء: اگر امام علیه السّلام کسی را براي قضاوت شهري نصب کند، اهالی آن شهر حق ندارند از «12» . حد بر او جاري میشود
«13» . تمکین در برابر او یا اقامۀ دعوا نزد وي خودداري کنند و در صورت تمرّد، قتال با ایشان جایز خواهد بود
خودکشی؛ ج 3، ص: 521
خودکشی: کشتن خود.از آن در بابهاي طهارت، صلات، وصیّت، قصاص و دیات سخن گفتهاند.خودکشی، حرام و از گناهان کبیره
(() گناه کبیره) است. 1 مسلمانی که خودکشی کرده همچون دیگر مسلمانان، تجهیز و بر او نماز خوانده میشود. 2کسی که به
قصد خودکشی جراحتی بر خود وارد و پس از آن، وصیّت کرده است، بنابر مشهور، وصیّت وي در مالش صحیح نیست؛ بر خلاف
وصیّت قبل از اقدام به خودکشی که صحیح است. 3شخصی که از سوي دیگري در آتش یا چاهی افکنده شده و او با توان بیرون
آمدن از آن، به عمد بیرون نیامده تا مرده است، اقدامش مصداق خودکشی و خونش هدر است و قصاص و دیهاي بر عهدة
.311 / 1 جواهر الکلام 13 (14) .338 / 13 ) مسالک الافهام 13 ) .65 /34 (12) .315 -311 (11) .166 -164 /33 (10) .388 (9)
.275 -274 / 3 جواهر الکلام 28 (16) .88 / ی 2 􀀀 2 العروة الوثق (15)
ص: 522
افکننده نخواهد بود. البته جانی به مقدار جنایتی که هنگام افکندن تا اوّلین وقت ممکن براي رهایی، بر او وارد کرده ضامن است.
«4»
خوراك؛ ج 3، ص: 522
() خوردنی
خوردن؛ ج 3، ص: 522
خوردن: جویدن و فروبردن مواد غذایی از راه دهان و بلعیدن آن/ نوشیدن (() نوشیدن)/ به ناروا تصرف کردن مال کسی (() اکل
به باطل).از احکام خوردن به معناي اوّل در بابهاي طهارت، صلات، صوم، حج، تجارت، نکاح و اطعمه و اشربه سخن
گفتهاند.حکم: انسان همچون دیگر جانداران براي ادامۀ حیات خود نیاز به خوردن دارد و از آنجا که حفظ جان از واجبات است،
خوردن در حدّ حفظ جان واجب است. 1 و افزون بر آن، مباح خواهد بود؛ چنان که خوردن از روي سیري و نیز تا مرز پر شدن
معده کراهت دارد 2 و با داشتن زیانِ درخور اعتنا حرام است. 3خوردن به نیّت کسب توانایی در به جا آوردن تکالیف و وظایف
بندگی مستحب است. 4 خوردن از سفرهاي که بر آن شراب نوشیده شود، حرام میباشد. 5خوردن و طهارت: خوردن در حال تخلّی
(() تخلّی) مکروه 6 و از ظرف طلا و نقره حرام است (() ظرف). 7خوردن و عبادت: خوردن در حال نماز در صورتی که نماز گزار
را از حالت نماز گزاردن خارج کند، موجب بطلان نماز است. در غیر این صورت، بطلان نماز اختلافی است. بنابر قول به حرمت
صفحه 342 از 457
قطع عمدي نماز واجب، خوردن اگر موجب بطلان نماز شود، حرام نیز میباشد. 8از مبطلات روزه خوردن است، مگر آنکه از روي
()) سهو و غفلت انجام گیرد.خوردن عمدي در روزة واجب، مانند ماه رمضان، علاوه بر باطل کردن روزه، حرام است. 9
روزه).خوردن گوشت شکار 10 و غذاي معطّر 11 بر محرم، حرام است (() احرام).
5 جواهر (9) .119 -118 / 4 القواعد والفوائد 1 (8) .465 3 (7) . 461 و 465 2 (6) .432 / 1 جواهر الکلام 36 (5) .27 -26 /42 (4)
-31 / ی 3 􀀀 79 ؛ العروة الوثق -77 /11 8 (12) .332 -328 / 7 جواهر الکلام 6 (11) .328 / ی 1 􀀀 6 العروة الوثق (10) .466 / الکلام 36
.323 11 (15) .286 / 10 جواهر الکلام 18 (14) . 60 و 67 / 219 ؛ الحدائق الناضرة 13 -217 / 9 جواهر الکلام 16 (13) .32
ص: 523
خوردن از گوشت قربانیِ واجب در حج بنابر قول بیشتر فقها، و نیز قربانی «12» . خوردن چیزي پیش از نماز عید فطر مستحب است
«14» . مستحب، مستحب است. 13 و خوردن از گوشت عقیقه (() عقیقه) براي پدر، مادر و دیگر اعضاي خانواده، مکروه است
خوردن از خانۀ پدر، «16» لیکن به تصریح قرآن کریم «15» ؛ خوردن و مال دیگري: خوردن مال دیگري بدون اذن او حرام است
مادر، خواهر، برادر، عمو، عمه، دایی، خاله، شوهر، دوست و کسی که کلید خانهاش در دست انسان است، جایز میباشد، به شرط
چه « ما مَلَکْتُم مَفاتِحَه؛ خانههایی که کلیدشان را در اختیار دارید » در اینکه مراد از «17» . آنکه علم به عدم رضایت آنان نداشته باشد
کسی است، اقوال مختلف است. بردة انسان؛ کسی که انسان بر او ولایت دارد؛ آنچه انسان در خانۀ خود مییابد بدون آنکه از آن
بنابر قول مشهور، خوردن در حدّ «18» . آگاهی داشته باشد؛ فرزند؛ وکیل انسان در اموال او، و قیّم انسان از جملۀ این اقوال است
حق ()) «19» متعارف، بدون افساد، از میوة باغ یا مزرعۀ دیگري براي کسی که از کنار آن میگذرد با شرایطی جایز است
بنابر قول برخی، خوردن غذایی که انسان بدان دعوت «20» . مارّه).خوردن آنچه که بر سر عروس و داماد نثار میکنند، جایز است
نشده و نیز در صورت دعوت انفرادي، بردن همراه از قبیل فرزند خود و خوردن وي از آن غذا حرام است. برخی قائل به کراهت
()) «22» خوردن و اضطرار: آنچه خوردن آن بر انسان حرام است، در حال اضطرار حلال میباشد «21» . آن شدهاند
بردن نام خدا در ابتدا و نیز پیش از خوردن هر نوع غذا و حمد کردن - «23» . اضطرار).مستحبات: - شستن دستها پیش و پس از غذا
خوردن نمک یا سرکه در - «25» . آغاز کردن میزبان به خوردن و دست کشیدن از غذا پس از میهمان - «24» . خداوند در پایان
«26» . آغاز و پایان غذا
؛ 18 ) الجامع للشرائع/ 392 ) .406 / 17 ) جواهر الکلام 36 ) . 16 ) نور/ 61 ) .405 /36 (15) .270 /31 (14) .377 /11 12 و 13 (12)
.127 / 19 ) جواهر الکلام 24 ) .413 -406 / 223 ؛ جواهر الکلام 36 / 344 ؛ مفاتیح الشرائع 2 / 237 ؛ الروضۀ البهیۀ 7 / المهذّب البارع 4
.471 -470 (26) .454 (25) .453 -451 (24) .447 (23) .431 -430 (22) .469 /36 (21) .51 /29 (20)
ص: 524
نشستن بر طرف چپ هنگام غذا خوردن. - «28» . خوردن غذا با سه انگشت یا همۀ انگشتان - «27» . - خوردن غذا با دست راست
گرامیداشت نان با شروع به خوردن آن و عدم انتظار چیزي - «30» . خوردن غذاهاي بیرون افتاده از سفره، مگر در بیابان - «29»
لیسیدن انگشتان و خشک کردن دست با دستمال بعد از غذا پس از شستن آن و - «32» . دعا کردن براي میزبان - «31» . دیگر
خلال کردن - «34» . دراز کشیدن به پشت و نهادن پاي راست بر پاي چپ پس از غذا - «33» . کشیدن دستها به صورت و ابروها
خوردن در «37» ، تکیه دادن هنگام خوردن «36» ، مکروهات: خوردن با دست چپ «35» . پس از غذا و فراهم کردن آن براي مهمان
نگاه کردن به دیگري در حال غذا خوردن و پاره کردن نان با «40» ، خوردن در حال سیري «39» ، پرخوري «38» ، حال راه رفتن
مکروه است. (() خوردنی) «41» کارد و مانند آن یا گذاشتن آن زیر ظرف غذا
خوردنی؛ ج 3، ص: 524
صفحه 343 از 457
خوردنی [طعام]: شایستۀ خوردن، مقابل نوشیدنی.جایگاه اصلی بحث خوردنیها باب اطعمه و اشربه است که از انواع و احکام
(37) .465 (36) .475 (35) .456 (34) .451 -449 (33) .456 (32) .476 (31) .470 (30) .461 -460 (29) 457 (28) .454 (27)
. 607 م 2637 / 41 ) توضیح المسائل مراجع 2 ) .465 (40) .461 (39) .469 (38) .457
ص: 525
آن به تفصیل در این باب سخن گفتهاند؛ هرچند برخی از احکام آن در بابهایی نظیر طهارت، صلات، تجارت و نکاح نیز مطرح
شده است.حکم: اصل اوّلی در خوردنیها اباحه و حلّیت است؛ بدین معنا که خوردنیهایی که حرمت آنها در شرع مقدس معلوم
نیست و از ناحیۀ شارع دلیلی که بیانگر حرمت آنها باشد به ما نرسیده، حلال است. در مقابل، خوردنیهاي نجس یا خبیث و یا زیان
آور براي بدن، حرام است.اقسام: خوردنیها به لحاظ جنس به سه نوع کلی تقسیم میشوند: حیوانات، گیاهان و جمادات که به
مهمترین احکام آنها اشاره میکنیم.الف. حیوانات: حیوانات یا دریاییاند یا غیردریایی. غیر دریایی نیز به پرندگان، چارپایان و
حشرات تقسیم میشوند.هرچند اصل اوّلی در حیوانات- همچون سایر خوردنیها- اباحه و حلّیت است؛ لیکن در خصوص آنها اصل
عدم تذکیه نیز وجود دارد و همین امر، منشأ اختلاف شده که در موارد شک در حلّیت و حرمت حیوانی، به جهت شک در قابلیت
آن براي تذکیه (() تذکیه) آیا به اصل اباحه رجوع و در نتیجه به حلال گوشت بودن حیوان مشکوك حکم میشود، یا به اصل
حیوان). 1. حیوانات دریایی: به قول مشهور، انواع حیوان ()) «1» عدم تذکیه رجوع و حکم به حرام گوشت بودن آن میگردد
ماهی نیز اگر فلس (پولک) داشته باشد، «2» . دریایی جز ماهی و میگو حرام گوشت است؛ بلکه بر آن ادعاي اجماع شده است
و «4» 2. پرندگان: از پرندگان، چنگال داران، مانند عقاب - 2. حیوانات غیر دریایی: 1 «3» . حلال وگرنه بنابر مشهور حرام است
غیر خوردنیاند. در موارد شک در خوردنی یا غیر خوردنی بودن پرندهاي به «5» ، مسخ شدگان (() مسوخ)، همچون طاووس
2. چارپایان: - نشانههاي تعیین شده، یعنی مقدار بال زدن و داشتن چینه دان یا سنگ دان یا خارِ پشت پا رجوع میشود (() پرنده). 2
از این نوع، درندگان
(3) . 59 و 94 / 241 و 250 ؛ مستند الشیعۀ 15 / 2) جواهر الکلام 36 ) . 305 و 308 / 611 ؛ جواهر الکلام 36 - 1) عوائد الایّام/ 608 )
.74 / 5) مستند الشیعۀ 15 ) .298 (4) .243 / جواهر الکلام 36
ص: 526
2. حشرات: همۀ انواع حشرات (() حشرات)، مانند موش و - غیر خوردنیاند. 3 «7» ، و مسخ شدگان همچون فیل «6» ، مانند شیر
اسباب عروض تحریم: نجاستخواري (() نجاستخواري)، خوردن شیرخوك (() خوك) و موطوء انسان «8» . عقرب غیر خوردنیاند
واقع شدن (() آمیزش با حیوان)، اسباب حرام شدن حیوان حلال گوشتاند.تخم: خوردنی و غیر خوردنی بودن تخم جانوران، تابع
تخم).ب. گیاهان: گیاهان خبیث و زیانآور، مانند گیاهان سمّی حرام ()) «9» خوردنی و غیر خوردنی بودن گوشت آنها است
گِل و نیز بنابر قول برخی خاك، جز تربت امام حسین «12» ؛ اجزاي جدا شده از حیوان زنده «11» ؛ ج. جمادات: مردار «10» . است
چیز متنجس قبل از تطهیر و نیز «16» ؛ عین نجس، مانند مدفوع «15» ؛ مواد مست کننده «14» ؛ تربت)؛ مواد سمی ()) «13» علیه السّلام
حرام است.سپرز (طحال)؛ نري؛ دنبلان؛ خون؛ «19» ، یا داراي زیان قابل اعتنا باشد «18» و آنچه که خبیث «17» ، متنجس تطهیرناپذیر
فضله و سرگین و بنابر مشهور، مثانه؛ زهره دان و بچه دان حیوان حلال گوشت، غیر خوردنی و حرام است. در حرمت فرج؛ غدد
(دشول)؛ نخاع؛ چیزي در مغز به اندازة نصف نخود؛ مردمک چشم؛ پیه موجود در دو طرف گردن تا تیرة پشت و آنچه به نام ذات
ذبح).در مثل ماهی و ملخ، ()) «20» الأشاجع (() ذات الأشاجع) در میان سُم حیوان قرار دارد، اختلاف است.برخی قائل به کراهتند
«21» . همۀ اجزاي آن، جز خون و فضله، خوردنی است. خون و فضلۀ آن نیز اگر از خبائث شمرده شود حرام، وگرنه حلال است
صفحه 344 از 457
سجده بر خوردنیها باطل است. «22» . سایر احکام: استنجا (() استنجاء) با خوردنیهایی که در شرع محترمند، مانند نان حرام است
نفقه). (() خوردن). ()) «24» خوراك از مصادیق نفقۀ واجب به شمار میرود «23»
.170 / 10 ) مستند الشیعۀ 15 ) .333 (9) .296 / 8) جواهر الکلام 36 ) .99 / 7) مستند الشیعۀ 15 ) .294 -292 / 6) جواهر الکلام 36 )
.391 / 16 ) جواهر الکلام 36 ) .366 / ي 6 􀀀 15 ) کلمۀ التقو ) .370 (14) .358 -355 (13) .341 (12) .337 / 11 ) جواهر الکلام 36 )
.137 -132 / 351 ؛ مستند الشیعۀ 15 -342 / 20 ) جواهر الکلام 36 ) .434 / 19 ) صراط النجاة 1 ) .9 / 18 ) مستند الشیعۀ 15 ) .390 (17)
.376 /31 (24) .417 /8 (23) .50 / 22 ) جواهر الکلام 2 ) .137 / 350 ؛ مستند الشیعۀ 15 / 21 ) جواهر الکلام 36 )
ص: 527
خورش؛ ج 3، ص: 527
خورش: هرچه با نان یا برنج خورند.منظور از خورش چیزي است که همراه نان یا برنج خورده میشود؛ خواه جامد باشد، مانند
گوشت و خواه مایع. از آن در بابهاي نکاح، کفّارات و اطعمه و اشربه سخن رفته است.خورش جزء نفقهاي است که تأمین آن بر
نفقه).مستحب است همراه غذایی که به عنوان کفّاره (() ()) «1» شوهر لازم است. در اندازه و جنس آن به عرف رجوع میشود
و از سرکه و روغن زیتون به «3» در روایات از گوشت به عنوان سرور خورشها «2» . کفّاره) پرداخت میگردد، خورش نیز داده شود
«4» . عنوان خورش انبیا یاد شده است
خورشید؛ ج 3، ص: 527
خورشید: آفتاب.از آن در بابهاي طهارت، صلات و نکاح سخن رفته است.خورشید از مطهّرات (() مطهّرات) است که با شرایطی
اشیاي نجس شدة زیر را پاك میکند: زمین و اشیاي غیر منقول، چون ساختمان و چیزهایی که در آن به کار رفته، مانند درو پنجره
و حتی میخی که به دیوار کوبیده شده است.سنگ، خاك، گِل و مانند آن که بر روي زمین است حکم زمین را دارد و با برداشتن
از روي زمین حکم سایر منقولات را پیدا میکند. درختان وگیاهان قبل از چیدن نیز همین حکم را دارند.ثبوت حکم نسبت به میوة
بر درخت محل بحث است. از منقولات، حصیر و بوریا نیز بنابر مشهور ملحق به زمیناند.
.501 (4) .480 /36 (3) .266 /33 (2) .333 -330 / 1) جواهرالکلام 31 )
ص: 528
خورشید، اشیاي یاد شده را که به بول یا- بنابر مشهور- هر نجاست مایع یا جامد دیگري که عین آن زائل شده و رطوبتش باقی
بنابر قول مشهور پاك کنندگی خورشید در موارد یادشده همچون پاك کنندگی آب، «1» . مانده، نجس شده باشد، پاك میکند
مطلق است و اختصاص به جهتی خاص ندارد. قول مقابل مشهور، حصول طهارت از حیث جواز سجده بر آن است نه جهات دیگر
شرایط: خورشید با شرایط زیر اشیاي یاد شده را پاك میکند: 1. خشکیِ نجاست مستند به تابش «2» . از قبیل زدن دست تر بر آن
خورشید باشد و بین شیء نجس و خورشید مانعی وجود نداشته باشد؛ بنابر این، تابیدن خورشید از پس ابر بر شیء نجس، آن را
پاك نمیکند، مگر آنکه ابر، نازك باشد و عرفاً مانع محسوب نگردد. همچنین خورشید به تنهایی چیز نجس را خشک کند؛ بنابر
این اگر شیء نجس به وسیلۀ خورشید و باد خشک شود، پاك نمیگردد، مگر آنکه باد به قدري کم باشد که عرفاً نگویند در
خشک کردن چیز نجس تأثیر داشته است. در اینکه خشک شدن چیز نجس با انعکاس نور خورشید از مثل آینه موجب پاك شدن
آن است یا نه، اختلاف است. 2. زوال عین نجاست قبل از تابیدن آفتاب؛ بنابر این، نجاستهایی همچون خون که با خشک شدن،
جِرم آن باقی میماند مشمول این حکم نیست. 3. تر بودن شیء نجس. در صورت خشک بودن آن، بنابر مشهور میان متأخران اگر با
صفحه 345 از 457
احکام: خورشید همان گونه که ظاهر زمین را پاك میکند «3» . آب، تر شود و سپس خورشید آن را خشک کند پاك میگردد
باطن آن را نیز که متصل به ظاهر نجس آن است با تابیدن بر آن و خشک کردن پاك میگرداند. 4تخلّی (() تخلّی) رو به قرص
«5» . خورشید و ماه در فضاي باز در صورتی که حائلی بین عورت و خورشید یا ماه وجود نداشته باشد بنابر مشهور مکروه است
(5) .86 -82 / 266 ؛ مستمسک العروة 2 - 260 و 264 3 و 4 (3) .258 -253 / 2) جواهر الکلام 6 ) .86 -75 / 1) مستمسک العروة 2 )
.64 -62 / 74 ؛ جواهر الکلام 2 -73 / الحدائق الناضرة 2
ص: 529
وضو گرفتن با آب ظرف گرم شده با آفتاب بنابر مشهور «6» . چنان که آمیزش در برابر خورشید بدون ساتر و مانع مکروه است
خورشید گرفتگی سبب وجوب نماز آیات میشود (() نماز آیات).خواندن نماز مستحب هنگام طلوع (() طلوع) یا «7» . کراهت دارد
وقت نماز ظهر هنگام زوال خورشید است (() زوال).در اینکه غروب شرعی (() غروب) با پنهان «8» . غروب خورشید کراهت دارد
شدن قرص خورشید از افق محقق میشود یا با ناپدید شدن سرخی مشرق (() حمرة مشرقیه) اختلاف است. مشهور قول دوم است.
«9»
خورشید گرفتگی؛ ج 3، ص: 529
() کسوف
خوره؛ ج 3، ص: 529
() جذام
خوشبو؛ ج 3، ص: 529
() عطر
خوشرویی؛ ج 3، ص: 529
خوشرویی: گشاده رویی.از آن به مناسبت در بابهاي حج، تجارت، نکاح و قضاء سخن گفتهاند.خوشرویی با مردم، بویژه در
برخورد با برادران دینی 1 و نیز هنگام برآوردن حاجت مؤمن؛ 2 همچنین خوش رویی کاسب در برخورد با مشتریان، 3 مستحب
است. مستحب است شوهر در نفقه، خوش رویی و دیگر وظایف خانوادگی بین همسران خود مساوات را رعایت کند. 4در وجوب
یا استحباب رعایت تساوي در نگاه، سلام، خوش رویی و مانند آن بین دو طرف دعوا بر قاضی، اختلاف است.قول به وجوب
منسوب به مشهور است. 5
خوشگذرانی؛ ج 3، ص: 529
() تفریح
160 ؛ التحفۀ / 1 وسائل الشیعۀ 12 (10) .109 -106 (9) . 282 و 299 /7 (8) .330 / 7) جواهر الکلام 1 ) .490 / ی 5 􀀀 6) العروة الوثق )
140 ؛ اسس القضاء و -139 /40 5 (14) .182 /31 4 (13) .465 / 3 جواهر الکلام 22 (12) . 2 التحفۀ السنیۀ/ 327 (11) . السنیۀ/ 320
. الشهادة/ 118
صفحه 346 از 457
ص: 530
خوشه؛ ج 3، ص: 530
خوشه: انبوهی از دانه، میوه یا گُل متصل به یک محور.از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.خرید و فروش خوشۀ گندم، جو و مانند
فروش خوشۀ گندم در برابر مقداري «1» . آن قبل از بُدوّ صلاح (() بدوّ صلاح) صحیح نیست و پس از بدوّصلاح صحیح میباشد
معیّن دانۀ گندم از همان خوشه و نیز بنابر قول مشهور در برابر دانۀ گندم از خوشهاي دیگر، باطل و حرام است. بسیاري از فقها، جو
بیع محاقله). برخی، فروختن خوشۀ دیگر حبوبات را نیز در برابر مقداري ()) «2» را نیز در حکم یاد شده ملحق به گندم کردهاند
«3» . معیّن از دانۀ همان خوشه باطل دانستهاند
خوص؛ ج 3، ص: 530
خُوص: برگ درخت خرما.از آن به مناسبت در باب تجارت و اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.بافندگی از شغلهاي مکروه است.برخی
گفتهاند: مراد از بافندگی عمل ریسیدن و تابیدن است، مانند تابیدن پنبه و تبدیل آن به نخ. از این رو، بافتن حصیر از برگ درخت
خرما و مانند آن مصداق بافندگی نخواهد بود و در نتیجه مکروه نیست؛ بلکه طبق روایتی، بافتن حصیر از برگ درخت خرما از
شغلهاي انبیا و اولیا علیهم السّلام شمرده شده است. 1خلال کردن با برگ درخت خرما مکروه است. 2
خوف؛ ج 3، ص: 530
() ترس
خوف فتنه؛ ج 3، ص: 530
خوف فتنه: بیم فرو افتادن در فتنه، مانند گناه و کشمکش و نزاع.از آن در بابهاي وقف، نکاح و حدود سخن گفتهاند.در موارد جواز
نگاه به نامحرم و نیز گوش دادن به صداي او، جواز مشروط به نبودن خوف فتنه (افتادن در گناه) است و
.132 / 219 ؛ جواهر الکلام 22 / 1 الروضۀ البهیۀ 3 (4) .65 / 3) منهاج الصالحین (خویی) 2 ) .101 -98 (2) .77 / 1) جواهر الکلام 24 )
.250 / 30 ؛ مستند الشیعۀ 15 / 2 الدروس الشرعیۀ 3 (5)
ص: 531
با وجود آن، حرام خواهد بود؛ لیکن در اینکه جواز نظر به زنی که قصد ازدواج با او را دارد نیز مشروط به عدم خوف فتنه است یا
از موارد جواز فروختن مال وقفی در وقف خاص، مانند وقف بر اولاد، خوف فتنه (نزاع و درگیري و در «1» . نه، اختلاف است
یاد کردن مسلمان با القاب ناشایست موجب «2» . نهایت، خرابی مال وقفی) به جهت اختلاف صاحبان وقف (موقوفٌ علیهم) است
تعزیر (() تعزیر) است. اگر کفّار یکدیگر را با القاب زشت یاد کنند تعزیر نمیشوند، مگر در صورت خوف فتنه (نزاع و درگیري).
«3»
خوف و رجاء؛ ج 3، ص: 531
خوف و رجاء: حالت بیم از عدل و عذاب خداوند و امید به فضل و کرم او.خصلت والاي رجاء با مشاهدة فضل و کرم خداوند
متعال به بندگان و صفت ارزشمند خوف با مشاهدة عدل و وعیدهاي الهی به عذاب ابدي بر اثر گناه و نیز نقص و کوتاهی بندگان،
صفحه 347 از 457
در مقام بندگی، در نفس مؤمن حاصل میشود.رذیلت مقابلِ رجاء، یأس از رحمت خداوند و رذیلت مقابلِ خوف، ایمنی از مکر او
است که هر دو از گناهان کبیرهاند 1 (() گناه کبیره). از این عنوان در باب جهاد و امر به معروف و نهی از منکر سخن
گفتهاند.خوف و رجاء در آیات متعدد از ویژگیهاي پیامبران و مؤمنان شمرده شده است. 2در روایات نیز بر تحصیل این دو خصلت
ارزنده به تحصیل اسباب آن دو تأکید شده است. 3خوف از عدل و عذاب خداوند و امید داشتن به فضل و کرم او، و عمل به
مقتضاي آنها، یعنی ترك گناه و انجام دادن طاعات بر مؤمن واجب است. 4
/ 3) قواعد الاحکام 3 ) .67 / 2) المهذّب البارع 3 ) .47 / 43 ؛ الحدائق الناضرة 23 / 573 ؛ جامع المقاصد 12 / 1) تذکرة الفقهاء (ق) 2 )
؛ 2 اعراف/ 56 (5) . 320 ؛ حاشیۀ مجمع الفائدة/ 734 / 1 التحفۀ السنیۀ/ 68 ؛ جواهر الکلام 13 (4) .193 -192 / 548 ؛ الروضۀ البهیۀ 9
.216 / 3 و 4 وسائل الشیعۀ 15 (6) . اسراء/ 57 ؛ انبیاء/ 90 ؛ سجده/ 16 ؛ زمر/ 9
ص: 532
خوك؛ ج 3، ص: 532
خوك: حیوانی معروف.از احکام آن در بابهاي طهارت، صلات، تجارت، رهن، وقف، وصیّت، نکاح و اطعمه و اشربه سخن
حتّی بنابر قول مشهور، مو و ناخن آن «2» ؛ مسوخ) و نجس است ()) «1» گفتهاند.خوکی که در خشکی زیست دارد از مسخ شدگان
در اینکه استحاله «4» . چنان که نیم خوردة خوك نیز نجس و خوردن آن حرام است «3» . نیز که فاقد حیات است، نجس میباشد
استحاله). خوك دریایی بنابر قول مشهور پاك، ()) «5» (تبدیل شدن به مثل نمک) موجب طهارت آن میشود یا نه، اختلاف است
است.در صورت تماس بدن یا لباس کسی با خوك به شرط خشک بودن هر دو، مشهور متأخران قائل به «7» لیکن حرام گوشت «6»
ظرفی که خوك از آن نوشیده یا آب «8» . استحباب آب پاشیدن بر محلّ تماس شدهاند. از برخی قدما وجوب آن نقل شده است
دهانش در آن ریخته شده، بنابر مشهور یا مشهور متأخران، با هفت بار شستن پاك میشود. برخی قدما با الحاق خوك به سگ،
اگر خوك با حیوانی آمیزش کند و بچهاي متولد گردد، اسم هر یک که «9» . یک بار خاك مالی و دوبار شستن را لازم دانستهاند
بر آن صادق باشد، حکم همان را دارد؛ لیکن اگر آن حیوان نیز نجس العین باشد مانند سگ، بنابر قول برخی، بچه نیز نجس
خون کمتر از اندازة درهم در نماز بخشوده است. در اینکه بخشودگی «10» . خواهد بود، هرچند اسم هیچ یک بر آن صادق نباشد
خون).خوك براي مسلمان مالیّت ندارد؛ از این ()) «11» شامل خون حیوان نجس العین مثل خوك نیز میشود یا نه، اختلاف است
و وقف کردن آن از سوي «14» چنان که گرو گذاشتن «13» ؛ و تلف کردن آن ضمانت ندارد «12» رو، قابل تملیک و تملّک نیست
لیکن وقف آن از سوي کافر، همچنین وصیّت به آن براي هم «16» ؛ و نیز وصیّت به آن براي مسلمان صحیح نیست «15» مسلمان
«18» . نگهداري آن نیز براي مسلمان حرام است «17» . کیش خود صحیح است
331 ؛ جواهر -330 / 5) مستند الشیعۀ 1 ) .432 /1 (4) .208 / 3) الحدائق الناضرة 5 ) .366 / 2) جواهر الکلام 5 ) . 1) المقنع/ 419 )
-392 / 8) الحدائق الناضرة 5 ) .253 / 7) جواهرالکلام 36 ) .364 / 368 ؛ مستمسک العروة 1 / 6) جواهر الکلام 5 ) .280 / الکلام 6
/37 (13) .51 -50 / 23 و 25 /22 (12) .121 /6 (11) .369 -368 / 10 ) جواهر الکلام 5 ) .207 -206 / ي 2 􀀀 9) مصباح الهد ) .393
.166 -165 / 18 ) المبسوط 2 ) . 177 و 417 (17) .417 (16) .177 / 15 ) الحدائق الناضرة 22 ) .127 -125 /25 (14) .45
ص: 533
بنابر قول به صحّت ازدواج مرد مسلمان با اهل کتاب (() اهل کتاب)، در صورت ازدواج، مرد میتواند همسر کتابی خود را از
اگر مسلمانی مهر همسرش را خوك قرار دهد، در اینکه عقد نکاح باطل میشود یا نه، «19» . خوردن گوشت خوك منع کند
اختلاف است. مشهور قائل به صحّت عقداند و در صورت دخول، مهر المثل (() مهر المثل) بر عهدة زوج ثابت میگردد. برخی،
صفحه 348 از 457
«21» . لیکن اگر مرد و زن کافر باشند، مهر قرار دادن خوك اشکالی ندارد «20» ؛ قائل به پرداخت قیمت خوك بر زوج شدهاند
حیوان حرام گوشت با تذکیه (() تذکیه) پاك میشود؛ لیکن خوك به دلیل نجس العین بودن تذکیهپذیر نیست؛ بدین معنا که
«23» . تذکیه پذیر بودن حیوان دریایی حرام گوشت، همچون خوك دریایی اختلافی است «22» . بدنش با تذکیه پاك نمیگردد
حیوان حلال گوشتی که از شیر خوك تغذیه کرده، چنانچه در حدّي باشد که بر اثر آن استخوانهایش محکم شده و گوشت در
بدنش روییده باشد، گوشت و نسل آن حرام خواهد بود. اگر در این حدّ شیر نخورده باشد، خوردن گوشت آن مکروه و استبراء آن
«24» . (() استبراء) به مدت هفت روز مستحب است
خون؛ ج 3، ص: 533
خون: مایعی سرخ رنگ، جاري در قلب و رگها.از احکام آن در بابهاي طهارت، صلات، صوم، حج، تجارت، صید و ذباحه و
اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.
(24) .254 -253 (23) .196 / 22 ) جواهر الکلام 36 ) .424 / 21 ) الحدائق الناضرة 24 ) .10 /31 (20) .58 / 19 ). جواهر الکلام 30 )
.282
ص: 534
طهارت: خون انسان و هر حیوانی که داراي خون جهنده میباشد (با بریدن رگ، خون با جهش و فشار بیرون میزند) نجس، و
خونی که پس از تذکیه (() تذکیه) و خروج آن در حدّ معمول، در بدن حیوان «1» . خون حیوانی که خون جهنده ندارد پاك است
در پاك بودن خونِ باقیمانده فرقی بین انواع تذکیه از ذبح (() «2» . حلال گوشت میماند، از خون نجس استثناء شده و پاك است
ذبح)، نحر (() نحر) و شکار (() شکار) نیست؛ لیکن طهارت خون جنینی که تذکیۀ آن به تذکیۀ مادرش تحقّق مییابد، محل
همچنین «4» . در طهارت خون باقی مانده در بدن حیوان حرام گوشت پس از تذکیۀ آن، اختلاف است «3» . اشکال واقع شده است
بلکه بر آن ادعاي اجماع «5» ، طهارت نطفهاي که به علقه تبدیل شده (خون بسته شده) اختلافی است. بسیاري آن را نجس دانستهاند
البته «8» . طحال) و نیز خون موجود در تخم مرغ یا تخم سایر پرندگان، اختلافی است ()) «7» طهارت خون طحال «6» . شده است
انتقال خون نجس، مانند خون انسان یا حیوان به بدن «9» . خونی که گاه در شیر یافت میشود نجس است و شیر را نجس میکند
انتقال).مایعی که خون بودن آن مشکوك، و یا ()) «10» حیوانی که خونش پاك است، مانند پشه موجب پاك شدن آن میشود
خون بودنش معلوم، لیکن نجس بودن آن مشکوك است- مانند خون مار و تمساح که جهنده بودنش معلوم نیست یا خون موجود
در لباس که معلوم نیست خون پشه است یا خون بدن و دیگر مصادیق شک در موضوع- بنابر تصریح جمعی از فقها محکوم به
«11» . طهارت است. در اینکه موارد شک در حکم- مانند خون علقه- مجراي اصل طهارت است یا اصل نجاست، اختلاف است
اگر خون حیض (() حیض)، نفاس (() نفاس) یا استحاضه (() استحاضه) در چاه آب بریزد، کشیدن تمامی آب آن نزد مشهور قدما
واجب و نزد مشهور متأخران- که آب چاه را همچون آب جاري با ملاقات نجاست نجس نمیدانند-
365 ؛ مستمسک (3) . 356 و 363 -354 / 2) جواهر الکلام 5 ) .347 -343 / 358 ؛ مستمسک العروة 1 -354 / 1) جواهرالکلام 5 )
(5) .365 / 350 ؛ جواهر الکلام 5 -349 / 17 ؛ مستمسک العروة 1 / 4) التنقیح (الطهارة) 2 ) .22 / 355 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 / العروة 1
/ 7) جواهر الکلام 5 ) .52 -51 / 491 ؛ الحدائق الناضرة 5 / 6) الخلاف 1 ) .362 / 351 ؛ جواهر الکلام 5 -350 / مستمسک العروة 1
(9) .362 / 393 ؛ جواهر الکلام 5 / 8) غنائم الایّام 1 ) .149 / 208 ؛ مصباح الفقیه 7 / 364 ؛ کتاب الطهارة (امام خمینی) 3 -363
.26 -23 / 360 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 -358 /5 (11) .293 / 10 ) جواهر الکلام 6 ) .355 / مستمسک العروة 1
ص: 535
صفحه 349 از 457
در سایر خونها اگر زیاد باشد، مانند خون گوسفند ذبح شده، بنابر مشهور پنجاه دلو و اگر کم باشد ده دلو «12» . مستحب است
صلات: از شرایط بدن و لباس نمازگزار طهارت است؛ از این رو، نماز در بدن یا لباس خون آلود صحیح «13» . کشیده میشود
نیست؛ لیکن خون جراحت (() جراحت) و خون کمتر از یک درهم بغلی (() درهم بغلی)- جز خون حیض، نفاس و استحاضه-
در اینکه بخشودگی شامل خون «15» . برخی خون نفاس و استحاضه را نیز معفوّ دانستهاند «14» . معفوّ و نماز با آن صحیح است
برخی «16» . نجس العین، مانند سگ، خوك و کافر، بلکه هر حیوان حرام گوشتی میشود یا نه اختلاف است. مشهور قول اوّل است
نیز گفتهاند: عفو تنها شامل خون خود انسان و حیواناتی که ذبحشان متعارف است میشود و شامل خون انسانی دیگر و نیز حیواناتی
در مقدار وسعت درهم بغلی سه نظر است: نزدیک به وسعت گودي کف دست؛ بند «17» . که ذبحشان متعارف نیست نمیشود
صوم: خون گرفتن به حجامت و مانند آن براي روزه دار در صورتی که «18» . بالایی انگشت شصت و بند بالایی انگشت میانی
حج: در حرمت خون گرفتن به حجامت (() حجامت) و مانند آن در حال احرام (() «19» . موجب ضعف وي گردد مکروه است
تجارت: بنابرمشهور، بلکه به ادعاي اجماع، اکتساب با عین نجس مانند خون به «20» . احرام) در غیر حال ضرورت، اختلاف است
فروختن، اجاره دادن و غیر آن، حرام و معامله باطل است. برخی معاصران، با وجود منفعت حلال و عقلایی، مانند تزریق خون به
صید و ذباحه: از شرایط حلال شدن حیوان به تذکیه، «21» . دیگري که امروزه رایج است، خرید و فروش آن را جایز دانستهاند
حرکتِ بیانگر زنده بودن حیوان پس از ذبح یا نحر است. در اینکه علاوه بر حرکت، خارج شدن خون به قدر متعارف لازم است یا
ذبح). ()) «22» یکی از آن دو کفایت میکند، اختلاف است
-121 / 16 ) جواهر الکلام 6 ) .328 -326 / 15 ) الحدائق الناضرة 5 ) .107 /6 (14) . 231 و 239 (13) .212 / 12 ) جواهر الکلام 1 )
588 ؛ جواهر / ی 3 􀀀 19 ) العروة الوثق ) . 119 ؛ الاوزان والمقادیر/ 50 -118 / 18 ) جواهر الکلام 6 ) .328 / 17 ) الحدائق الناضرة 5 ) .124
56 ؛ الفتاوي الواضحۀ -53 / 3؛ مصباح الفقاهۀ 1 -2 / 21 ) جامع المدارك 3 ) .410 -407 / 20 ) جواهر الکلام 18 ) .318 / الکلام 16
.131 -125 / 22 ) جواهر الکلام 36 ) .332 / (صدر) 1
ص: 536
اطعمه و اشربه: خوردن خون حرام است، لیکن در خوردن مقدار خونی که در بدن حیوان حلال گوشت پس از تذکیه و خروج
«23» ؟ خون به قدر متعارف باقی میماند اختلاف است که آیا مطلقاً حلال است یا تنها آن مقدار که جزء گوشت بهشمار میرود
خوردن خون حیوانات حرام گوشتی که خون جهنده ندارند حرام است. در حیوانات حلال گوشت همچون ماهی و ملخ مسئله
انتقال خون) (() فصد) ()) «25» . برخی بر حلّیت خوردن ماهی با خون آن، ادعّاي اجماع کردهاند «24» . اختلافی است
خونابه؛ ج 3، ص: 536
خونابه: خون آمیخته با آب که از محلّ زخم بیرون میآید.عنوان یاد شده در باب طهارت به کار رفته است.خونابه نجس است 1
(() خون).
خون استحاضه؛ ج 3، ص: 536
() استحاضه
خونبها؛ ج 3، ص: 536
خونبها: دیۀ نفس (() دیات).
صفحه 350 از 457
خون جهنده؛ ج 3، ص: 536
خون جهنده: خونی که هنگام بریدن رگ با شدّت و قوّت بیرون میجهد (() خون).
/ 139 ؛ جواهر الکلام 36 / 24 ) مستند الشیعۀ 15 ) .45 / 19 ؛ الحدائق الناضرة 5 / 117 ؛ التنقیح (الطهارة) 2 / 377 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 (23)
. 1 مجمع الرسائل (عبادات)/ 49 (26) .422 / 25 ) المعتبر 1 ) .378
ص: 537
خون حیض؛ ج 3، ص: 537
() حیض
خونخواهی؛ ج 3، ص: 537
() ولیّ دم
خوندماغ؛ ج 3، ص: 537
خوندماغ: خون ریزي بینی.خون ریزي از رگهاي مخاط بینی بر اثر عواملی از قبیل فشار خون یا دست کاري محل را خون دماغ
کسی که «1» . گویند. از آن به مناسبت در باب طهارت و صلات سخن گفتهاند.وضو گرفتن پس از خون دماغ شدن مستحب است
در اثناي نماز دچار خون دماغ شده، در صورت امکان و عدم استلزام عمل باطل کنندة نماز، همچون روي گردانی از قبله و سخن
گفتن، واجب است تطهیر کند و نماز خود را ادامه دهد؛ هرچند تطهیر مستلزم فعل کثیر (کارهاي بسیار) باشد و در صورت عدم
امام جماعتی که در اثناي نماز دچار خون دماغ «2» . امکان، باید براي تطهیر، نماز را قطع کند و پس از تطهیر، آن را دوباره بخواند
«3» . شده، در صورت عدم امکان اتمام نماز با مأمومین، فردي از مأمومین را به جاي خود میگمارد تا نماز را به جماعت تمام کند
خون نفاس؛ ج 3، ص: 537
() نفاس
خویشاوندي؛ ج 3، ص: 537
خویشاوندي: خویشاوند بودن.به نسبت خانوادگیِ پدید آمده از راه نسب، سبب یا رضاع خویشاوندي اطلاق میکنند. این عنوان در
بابهایی همچون نکاح و ارث به کار رفته است.نسب: خویشاوندان نسبی کسانیاند که از راه ولادت ناشی از نکاح صحیح یا ملک
(() ملک یمین) و یا آمیزش به شبهه (() آمیزش به شبهه) با یکدیگر نسبت خانوادگی پیدا میکنند، 1 مانند پدر و مادر و هرچه بالا
روند؛ فرزندان دختري و پسري و هر چه پایین روند؛ برادران و خواهران و فرزندان آنان؛ عمّه، خاله، عمو، دایی و فرزندان ایشان. 2
افراد یاد شده
-243 / 1 جواهرالکلام 29 (4) .369 -368 / 3) جواهر الکلام 13 ) .48 / 228 ؛ مستند الشیعۀ 7 -227 /6 (2) .24 / 1) جواهر الکلام 1 )
.8 -7 /39 2 (5) .244
ص: 538
صفحه 351 از 457
رحم). بر نسب آثار و احکامی مترتّب است، مانند ارث و حرمت ()) «3» جز فرزندان عمه، خاله، دایی و عمو از محارم میباشند
ازدواج با محارم نسبی (() نسب).سبب: خویشاوندان سببی به کسانی میگویند که از راه ازدواج با یکدیگر نسبت پیدا میکنند،
زوجیّت همچون نسب داراي آثار و احکام بسیاري است، «4» . مانند زن و شوهر و مادر و پدر، هر کدام از آن دو نسبت به دیگري
نظیر ارث و محرمیّت (() زوجیّت).رضاع: به کسانی که از طریق رضاع با یکدیگر نسبت پیدا میکنند، خویشاوندان رضاعی گویند.
بنابر این، زنی که کودکی را با شرایطی خاص شیر داده، مادرِ بچه و شوهر او پدر وي به شمار میروند؛ چنان که پدر و مادر آن
دو، پدربزرگ و مادربزرگ کودك؛ فرزندان آنها، برادران و خواهران وي و برادران و خواهران آن دو، عمو، دایی، خاله، و عمّۀ
رضاع). ()) «6» خویشان رضاعی در حرمت ازدواج مانند خویشان نسبیاند «5» . رضاعی بچه محسوب میگردند
خیار؛ ج 3، ص: 538
خیار: تسلّط بر فسخ و امضاي عقد.در اصطلاح فقها، خیار دو اطلاق دارد: 1. اطلاق عام که عبارت است از تسلّط شخص بر فسخ و
امضاي عقد؛ خواه به جهت ثبوت حقّ فسخ براي فسخ کننده به یکی از اسباب آن، مانند تسلّط بر فسخ در عقود لازم همچون بیع و
اجاره به شرط خیار در ضمن عقد، یا به جهت حکم شارع به عدم لزوم عقد، از قبیل تسلّط بر فسخ در عقد جایز و نیز تسلّط مالک
بر ردّ عقد فضولی (() فضولی)، وارث بر ردّ وصیّت نسبت به افزون بر یک سوم، عمّه و خاله بر ردّ عقد شوهرشان در صورت
ازدواج او با برادرزاده و خواهرزاده شان و کنیز آزاد شده بر فسخ عقد ازدواج خود با برده.تفاوت سلطنت نوع اوّل با سلطنت حاصل
از حکم شارع به عدم لزوم عقد، آن است که اوّلی قابل اسقاط است، برخلاف دومی.
.313 -309 (6) .348 -264 (5) .348 (4) .243 -238 /29 (3)
ص: 539
2. اطلاق خاص که عبارت است از تسلّط شخص بر فسخ و امضاي عقد به جهت ثبوت حقّ فسخ براي وي بر اثر تحقق یکی از
متبادر از کاربرد خیار در کلمات متأخران، اطلاق دوم است که موضوع این مقاله میباشد. از این عنوان در باب «1» . اسباب آن
تجارت سخن رفته است.اقسام: شمار خیارها در کلمات فقها با اختلاف ذکر شده است. برخی تا چهارده قسم برشمردهاند: خیار
مجلس، خیار حیوان، خیار شرط، خیار تأخیر، خیار مایفسد من یومه، خیار رؤیت، خیار غبن، خیار عیب، خیار تدلیس، خیار اشتراط،
خیار شرکت، خیار تعذّر تسلیم، خیار تبعّض صفقه، و خیار تفلیس. بسیاري از فقها به هفت، برخی به پنج و برخی دیگر به هشت
قسم آن بسنده کردهاند.منشأ اختلاف در شمارش خیارها، اختلاف در تعداد آنها نیست، بلکه صرف جمع آوري و استقصا است؛
موضوع: موضوع «2» . زیرا بعضی اقسام در بعضی دیگر قابل اندراج است و نیازي براي قرار دادن عنوانی خاص براي هر یک نیست
خیار، هر عقدِ لازمی است که منشأ لزوم آن حقّ باشد، مانند بیع، اجاره، و صلح از عقود معاوضی. در این گونه عقود، لزوم، حقّی
است براي دو طرف که برایند تعهّد و التزام آنان به عقد میباشد. در نتیجه اگر بخواهند میتوانند با جعل خیار، این حقّ را از خود
امّا عقودي که لزوم آنها ذاتی و حکمی است، مانند عقد نکاح، موضوع خیار قرار نمیگیرند؛ بلکه بنابر قول مشهور، «3» . سلب کنند
عقود جایز نیز از آن جهت که جعل خیار در آنها لغو است، موضوع خیار «4» . شرط خیار در عقد نکاح موجب بطلان عقد میگردد
احکام: احکام خیار یا عام است که در همۀ خیارها «5» . قرار نمیگیرند.برخی در لغویّت جعل خیار در عقود جایز اشکال کردهاند
جاري است و یا مختصّ بعضی اقسام. احکام نوع دوم در عناوین خاص خود میآید. در این مقاله به احکام نوع اوّل
میپردازیم.خیار از حقوق اسقاطپذیر است.اسقاط به قول و فعلِ دلالت کنندة بر آن تحقق مییابد. با مرگ صاحب خیار، حقّ
3) مهذّب ) . 81 و 214 / 25 ؛ مهذّبالاحکام 17 / 3؛ کتاب المکاسب 5 / 2) جواهر الکلام 23 ) .12 -11 / 1) کتاب المکاسب 5 )
.80 -79 / 5) مهذّب الاحکام 17 ) .107 -105 / 4) جواهر الکلام 31 ) .80 -79 / الاحکام 17
صفحه 352 از 457
ص: 540
بنابر مشهور، ملکیّت با عقد تحقق مییابد، نه با پایان یافتن مدّت خیار. از برخی قدما، تحقق ملکیّت «6» . او به وارثش منتقل میشود
«7» . به پایان یافتن مدّت خیار نقل شده است. بنابر قول نخست، هر نوع تصرّف مالکانه در کالا در مدّت خیار صحیح و جایز است
بنابر قول به «8» . البته ملکیّت در مدت خیار، متزلزل است- زیرا با اعمال خیار، زایل میشود- و با پایان یافتن مدّت، استقرار مییابد
ملکیّت، زیادي پدید آمده در کالاي خریداري شده در حدّ فاصل بین عقد و اتمام مدت خیار، از آنِ خریدار است؛ از این رو،
چنانچه خریدار معامله را فسخ کند، میتواند بهاي پرداختی را از فروشنده دریافت نماید؛ لیکن فروشنده حقّ ندارد زیادي پدید
تلف در مدّت خیار: از قواعد فقهی آن است که تلف در زمان خیار از مال کسی است که خیار «9» . آمده را از خریدار مطالبه کند
ندارد؛ بنابر این، اگر در زمانی که فروشنده خیار دارد، کالا تلف شود، از مال خریدار تلف شده است و اگر خیار براي خریدار
باشد، تلف به حساب فروشنده گذاشته خواهد شد. در اختصاص حکم یاد شده به خیار حیوان و خیار شرط یا به آن دو و خیار
قاعدة تلف در زمان خیار).در ()) «10» مجلس و یا تعمیم آن در همۀ خیارها، اختلاف است.قول آخر منسوب به مشهور است
صورت شک در سقوط خیار پس از ثبوت آن، حکم به عدم سقوط میشود.اگر دارندة خیار، عقد را برهم بزند، واجب است آن را
«11» . به طرف مقابل- در صورت عدم آگاهی وي از آن- اعلام کند
خیار اشتراط؛ ج 3، ص: 540
خیار اشتراط [خیار تخلّف شرط]: تسلّط فروشنده یا خریدار بر فسخ عقد به سبب تخلّف مشروطٌ علیه از شرط.تفاوت خیار اشتراط با
خیار شرط (() خیار شرط) آن است که سبب ثبوت
/ 9) جواهر الکلام 23 ) .249 / 8) مهذّب الاحکام 17 ) .249 -247 / 78 ؛ مهذّب الاحکام 17 / 7) جواهر الکلام 23 ) .238 -237 (6)
.257 (11) .252 / 10 ) مهذّب الاحکام 17 ) .83 -82
ص: 541
خیار اشتراط، تخلّف مشروطٌ علیه از شرط و عدم وفا به آن است؛ در حالی که سبب خیار شرط، شرط کردن خیار در عقد است. از
آن در باب تجارت سخن گفتهاند.موضوع خیار اشتراط، هر عقد لازمی است که متضمن شرط یا شرایط صحیح و لازم الوفا بوده و
ثبوت خیار اشتراط با «1» . مشروط علیه از وفا کردن به آن سر باز زده باشد.در این صورت براي مشروط له خیار ثابت میشود
تخلّف مشروط علیه از شرط، اتفاقی است؛ لیکن در اینکه وفا به شرط بر مشروط علیه واجب، و تخلف از آن گناه است یا نه،
اختلاف است. بنابر قول به وجوب وفا، در اینکه به صرف عدم وفا، خیار ثابت میشود یا تنها در صورت عدم امکان تحصیل شرط،
حتّی با اجبار مشروط علیه بر وفا به شرط، از سوي حاکم، اختلاف است. برخی، مشروط له را در صورت عدم وفاي مشروط علیه به
صحّت شرط ضمن عقد منوط به این «2» . شرط، بین اجبار او به وفا در صورت امکان، و اعمال حقّ خیار (فسخ عقد) مخیّر دانستهاند
امور است: مقدور باشد، مشروع باشد، داراي غرض عقلایی درخور اعتنا باشد، مخالف کتاب و سنّت نباشد، منافی مقتضاي عقد
شرط). ()) «3» ( نباشد و معلوم باشد (نه مجهول و مبهم
خیار تأخیر؛ ج 3، ص: 541
خیار تأخیر: خیار ثابت براي فروشنده به سبب تأخیر خریدار در پرداخت بهاي کالا.خیار تأخیر عبارت است از تسلّط فروشنده بر
فسخ عقد پس از سه روز در صورتی که خریدار در این مدّت بهاي کالا را نپردازد. از آن در باب تجارت سخن
گفتهاند.فروشندهاي که کالایی را فروخته ولی هنوز آن را به خریدار تحویل نداده و بهاي آن را نیز نگرفته است چنانچه شرط تأخیر
صفحه 353 از 457
پرداخت بها و کالا، هرچند به مقدار یک ساعت، نشده باشد، معامله تا سه روز لازم است و در صورت پرداخت بها از سوي خریدار
در این مدّت، کالا
.58 -15 / 3) کتاب المکاسب 6 ) .410 -409 / 2) مستند الشیعۀ 14 ) . 1) مصطلحات الفقه/ 239 )
ص: 542
تحویل وي میگردد؛ اما اگر سه روز بگذرد و بها پرداخت نگردد، فروشنده حقّ خیار دارد؛ یعنی بین فسخ عقد و بین امضاي آن با
در اینکه آغاز سه روز از زمان عقد است یا از «2» . خیار تأخیر به بیع و فروشنده اختصاص دارد «1» . مطالبۀ بهاي کالا مخیّر است
مدّتِ سه روز بنابر مشهور همۀ انواع کالا- اعم از حیوان و غیر «3» . زمان جدا شدن دو طرف معامله از یکدیگر، اختلاف است
در اینکه خیار تأخیر فوریّت دارد یا تراخی، «4» . حیوان- را در بر میگیرد. برخی قدما براي کنیز، مدّت را یک ماه دانستهاند
شرایط ثبوت خیار: 1. تحویل ندادن کالا از «5» . اختلاف است. بنابر قول دوم، با تأخیر در اعمال حقّ خیار، خیار ساقط نمیشود
سوي فروشنده. 2. تحویل ندادن بهاي کالا از سوي خریدار. 3. حالّ و نقد بودن کالا و بهاي آن. 4. معیّن بودن کالا در خارج بنابر
5. نبودن خیاري دیگر جز خیار تأخیر براي هر دو یا یکی از دو طرف معامله «6» . دیدگاه گروهی. معیّن بودن بهاي کالا شرط نیست
6. متعدد بودن دو طرف معامله بنابر قول برخی. بنابر این قول، در فرض یکی بودن دو طرف معامله، خیار تأخیر «7» . بنابر قول برخی
اسباب سقوط خیار: 1. اسقاط خیار پس از سه روز. در سقوط خیار تأخیر با اسقاط آن در بین سه روز، بحث «8» . ثابت نیست
است. 2. اشتراط سقوط خیار در عقد. 3. پرداخت بهاي کالا از سوي خریدار پس از سه روز بنابر قول برخی. برخی دیگر، آن را
موجب سقوط خیار ندانستهاند. مطالبۀ بهاي کالا از سوي فروشنده پس از سه روز موجب سقوط خیار نمیشود، مگر آنکه بیانگر
«9» . رضایت او از معامله باشد
4) جواهر الکلام ) .232 / 56 ؛ کتاب المکاسب 5 (3) .55 / 2) جواهر الکلام 23 ) .217 / 51 ؛ کتابالمکاسب 5 / 1) جواهرالکلام 23 )
55 ؛ کتاب / 8) جواهر الکلام 23 ) .228 / 7) کتاب المکاسب 5 ) .228 -220 / 55 ؛ کتاب المکاسب 5 -53 (6) .57 (5) .56 /23
.235 -233 / 57 ؛ کتاب المکاسب 5 / 9) جواهر الکلام 23 ) .231 -230 / المکاسب 5
ص: 543
خیار تبعّض صفقه؛ ج 3، ص: 543
خیار تبعّض صَ فقه: خیار ثابت به سبب بطلان معامله نسبت به بعض کالا یا بهاي آن.ماهیت خیار تبعّض صفقه عبارت است از تسلّط
فروشنده یا خریدار بر فسخ عقد به سبب بطلان معامله نسبت به بخشی از کالا یا بهاي آن. تفاوت این خیار با خیار شرکت در این
است که در خیار شرکت عوض معامله یک چیز است؛ کالا یا بهاي آن که معامله نسبت به بعض آن صحیح و نسبت به بعض دیگر
باطل است؛ اما در خیار تبعّض صفقه عوض معامله گاه یک چیز است که معامله نسبت به بعض آن صحیح و نسبت به بعض دیگر
باطل است و گاه دو چیز، که معامله نسبت به یکی صحیح و نسبت به دیگري باطل خواهد بود.برخی، خیار تبعّض صفقه را تنها در
از این «1» . صورت تعدّد کالا یا بهاي آن جاري دانستهاند و صورت یکی بودن کالا یا بهاي آن را مجراي خیار شرکت میدانند
عنوان در باب تجارت سخن رفته است.هرگاه خریدار در یک معامله دو چیز را بخرد و سپس معلوم شود که یکی از آن دو قابل
تملّک نیست یا از آنِ غیر فروشنده است و او اجازه فروش آن را ندهد، معامله نسبت به آن بخش باطل است و خریدار نسبت به
بخش دیگر از کالاي مورد معامله خیار تبعّض صفقه پیدا میکند و میتواند عقد را فسخ کند یا آن را در برابر بهاي آن بخش از
کالا امضا و اضافه بهاي پرداختی را باز پس گیرد. حکم یاد شده در موردي که فروشنده دو چیز را به عنوان بهاي کالا دریافت کند
«2» . و عقد نسبت به یکی باطل باشد نیز جاري است
صفحه 354 از 457
خیار تبعیض؛ ج 3، ص: 543
() خیار تبعّض صفقه
خیار تخلّف شرط؛ ج 3، ص: 543
() خیار اشتراط
خیار تدلیس؛ ج 3، ص: 543
خیار تَدلیس: تسلّط طرف فریب خورده در معامله بر فسخ عقد به سبب نیرنگ زدن طرف دیگر (() تدلیس).
خیار تَصریه؛ ج 3، ص: 543
() تصریه
. 52 ؛ الاحکام الواضحۀ (فاضل)/ 323 / ي 4 􀀀 510 ؛ کلمۀ التقو (2) .511 -509 / 1) الروضۀ البهیۀ 3 )
ص: 544
خیار تعذّر تسلیم؛ ج 3، ص: 544
خیار تعذّر تسلیم: ثبوت حقّ خیار براي خریدار به سبب عدم امکان تحویل عوض.حقیقت خیار یاد شده تسلّط خریدار بر فسخ عقد
است در فرض عدم امکان تحویل عوض (کالا) از سوي فروشنده. از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.هرگاه فروشنده پس از عقد
نتواند کالایی را که فروخته، تحویل دهد، مانند آنکه اسبی که فروخته قبل از تحویل فرار کند، خریدار بین فسخ عقد و باز پس
درثبوت خیار، تفاوتی بین آنکه عین موجود «1» . گرفتن بهاي پرداختی و بین امضاي آن و دریافت بهاي کالا از فروشنده مخیّر است
خیار تعذّر تسلیم، علاوه بر بیع در دیگر عقود لازم مالی همچون اجاره، صلح، مزارعه و مساقات «2» . باشد یا تلف شده باشد نیست
«3» . جاري میشود؛ از این رو، در صورت ناتوانی اجیر از انجام دادن کار مورد اجاره، مستأجر میتواند اجاره را فسخ کند
خیار تفلیس؛ ج 3، ص: 544
خیار تَفلیس: خیار ثابت براي طلبکار در مال مفلَّس.خیار تفلیس عبارت است از تسلّط طلبکار بر فسخ معامله به سبب یافتن عین مال
خود در اموال مفلّس (() تفلیس).از آن در باب تجارت و تفلیس سخن رفته است.هرگاه حاکم شرع حکم به محجوریت ورشکسته
کند، اموال او- جز آنچه استثنا شده- پس از فروش، بین طلبکاران به نسبت طلبشان تقسیم میشود؛ لیکن طلبکاري که عین مال
خود را- که با عقدي همچون بیع، صلح یا قرض به مفلَّس منتقل کرده- در میان اموال مفلّس یافته، حقّ خیار دارد؛ یعنی میتواند با
فسخ عقد پیشین، مال خود را بردارد یا با امضاي آن، با دیگر طلبکاران به نسبت طلب خود در اموال مفلّس شریک گردد.بنابر قول
مشهور، در ثبوت خیار تفلیس تفاوتی بین وجود مالی دیگر براي مفلّس و عدم آن نیست. 1شرط ثبوت خیار تفلیس آن است که
دَیْن هنگام حجر، حالّ (نقد) باشد.
3) بحوث فی الفقه (الإجارة)/ ) .587 / 2) کتاب البیع (امام خمینی) 5 ) .110 / 510 ؛ تحریر المجلّۀ 1 قسم 2 -509 / 1) الروضۀ البهیۀ 3 )
.296 -295 / 511 ؛ جواهر الکلام 25 / 1 الروضۀ البهیۀ 3 (4) . 395 ؛ مصطلحات الفقه/ 240 / 66 ؛ تحریر الوسیلۀ 1
صفحه 355 از 457
ص: 545
در صورت زمان دار بودن آن، خیار ثابت نیست. در ثبوت خیار در فرض حالّ شدن بدهی پیش از تقسیم اموال مفلّس، اختلاف
در اینکه خیار تفلیس فوري است و با تأخیرِ اعمال آن، ساقط میشود یا با تراخی هم ثابت است و با تأخیر در اقدام ساقط «2» . است
خیار تفلیس تنها در عقود معاوضی محض، مانند بیع، صلح و قرض جاري میشود و در عقود شبه «3» . نمیشود، اختلاف است
«4» . معاوضی همچون نکاح و خلع جریان ندارد
خیار ثَلاث؛ ج 3، ص: 545
() خیار حیوان
خیار حیوان؛ ج 3، ص: 545
خیار حیوان: خیار ثابت براي خریدارِ حیوان.حقیقت خیار حیوان تسلّط خریدار حیوان بر فسخ عقد تا سه روز از زمان عقد است. از
آن در باب تجارت سخن گفتهاند.موضوع خیار حیوان، خرید و فروش هر موجود ذي روح، و مدّت آن بنابر مشهور- بلکه بر آن
ادعاي اجماع شده- سه روز و دو شب است. 1 برخی قدما مدت آن را در کنیز مدت استبراي او (() استبراء) دانستهاند. 2 آغاز خیار
حیوان، زمان عقد است. 3 برخی قدما مبدأ آن را زمان جدا شدن دو طرف معامله از یکدیگر دانستهاند. 4خیار حیوان بنابر مشهور-
بلکه بر آن ادعاي اجماع شده- به خریدار اختصاص دارد و فروشنده، در صورتی که بهاي پرداختی، حیوان باشد از آن برخوردار
نیست. 5اسباب سقوط: 1. شرط سقوط آن در عقد. 2. اسقاط آن پس از عقد. 3. تصرف در حیوان یا نقل آن از ملک خود به عقد
لازم همچون بیع یا غیر لازم همچون هبه و یا به غیر نقل، مانند آمیزش کردن با کنیز. 4. سپري شدن مدّت خیار. 6
؛ 2 غنیۀ النزوع/ 219 (6) . 83 و 95 / 23 ؛ کتاب المکاسب 5 / 1 جواهر الکلام 23 (5) .299 (4) .298 (3) .299 / 2) جواهر الکلام 25 )
5 جواهر (9) .92 / 85 ؛ کتاب المکاسب 5 / 4 غنیۀ النزوع/ 220 ؛ المبسوط 2 (8) .92 / 3 کتاب المکاسب 5 (7) . الکافی فی الفقه/ 353
.97 / 30 ؛ کتاب المکاسب 5 -29 6 (10) .24 / الکلام 23
ص: 546
خیار رؤیت؛ ج 3، ص: 546
خیار رؤیت: ثبوت حقّ خیار به سبب رؤیت کالا بر خلاف آنچه توصیف شده است.خیار رؤیت عبارت است از ثبوت حقّ خیار
براي فروشنده یا خریدار و تسلّط هر یک بر فسخ عقد در صورتی که کالا هنگام عقد با بیان نوع و اوصاف آن- و نه مشاهده-
معامله شود؛ لیکن هنگام تحویل و پس از رؤیت آن، خلاف آنچه وصف شده، از کار درآید. از آن در باب تجارت سخن
گفتهاند.جریان خیار رؤیت در بیع محدود به بیع شخصی (فروش کالاي مشخص) است؛ خواه هنگام عقد، کالا موجود باشد، لیکن
مشاهده نگردد یا موجود نباشد و خواه معامله بر اساس مشاهدة قبلی باشد و یا بدون آن و تنها با بیان نوع و ویژگیهاي آن، به
خیار «1» . گونهاي که برطرف کنندة جهالت باشد؛ چون معامله بدون ذکر نوع و بیان اوصافِ برطرف کنندة جهالت، باطل است
رؤیت گاه براي خریدار است، گاه براي فروشنده و زمانی براي هردو.اوّل، جایی است که کالا فاقد تمامی یا بعض اوصاف ذکر
شده باشد. دوم، موردي که کالا از ویژگیهاي بیشتر و برتري نسبت به آنچه توصیف شده برخوردار باشد و سوم، زمانی که هیچ
آیا خیار رؤیت فوري «2» . یک، کالا را ندیده باشد و کالا از جهتی پایینتر از اوصاف بیان شده و از جهتی برتر از آن اوصاف باشد
خیار رؤیت علاوه بر بیع در هر عقد «3» . است یا با تراخی هم ثابت است؟ قول اوّل، اشهر، بلکه منسوب به ظاهر کلمات فقها است
صفحه 356 از 457
بنابر قول مشهور، گسترة «4» . لازم دیگري که موضوع آن عین شخصی وصف شده باشد- مانند صلح و اجاره- جاري میگردد
اختیار در خیار رؤیت یکی از دو امر است: فسخ معامله یا امضاي آن، مجّانی و بدون گرفتن ارش (() ارش)، مگر آنکه وصف
.94 / 376 ؛ جواهر الکلام 23 / 2) ارشاد الأذهان 1 ) .93 -92 / 434 ؛ جواهر الکلام 23 / 375 ؛ الانوار اللوامع 11 / 1) ارشاد الأذهان 1 )
.266 / 4) کتاب المکاسب 5 ) .257 / 95 ؛ کتاب المکاسب 5 / 3) جواهر الکلام 23 )
ص: 547
مفقود، دخیل در صحّت کالا باشد و بدون آن، کالا معیوب به شمار رود، که در این صورت ثبوت ارش از ناحیۀ ثبوت خیار عیب
اسباب سقوط: 1. اسقاط خیار رؤیت پس از رؤیت.در صحّت اسقاط خیار پس از عقد و «5» . (() خیار عیب) است نه خیار رؤیت
قبل از رؤیت اختلاف است. 2. تصرّف در کالا پس از رؤیت آن.در سقوط خیار با تصرّف قبل از رؤیت اختلاف است. 3. مبادرت
برخی «6» . نکردن به فسخ عقد پس از رؤیت، بنابر قول به فوریت داشتن خیار رؤیت. 4. شرط سقوط خیار در عقد بنابر قول برخی
«7» . دیگر، این شرط را فاسد و موجب بطلان عقد و گروه سوم، تنها شرط را فاسد دانستهاند
خیار ردّ ثمن؛ ج 3، ص: 547
خیار رَدّ ثَمَن: حق فسخ معامله، ثابت براي فروشنده به شرط باز پس دادن بهاي کالا به خریدار (() بیع شرط).
خیار زمانی؛ ج 3، ص: 547
خیار زمانی: خیار محدود به زمانی معیّن.از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.خیار به لحاظ محدودیت و عدم محدودیت زمانی به
خیار زمانی و غیر زمانی تقسیم میشود. خیار زمانی یا از سوي شارع محدود به زمانی خاص است، مانند خیار حیوان (() خیار
حیوان) و یا از سوي دو طرف معامله، مانند خیار شرط (() خیار شرط). مقابل آن خیار غیر زمانی است که محدود به زمانی خاص
نیست، مانند خیار غبن (() خیار غبن)، خیار عیب (() خیار عیب) و خیار رؤیت 1 (() خیار رؤیت).از قواعد مشهور فقهی، قاعدة
تلف در زمان خیار است؛ بدین معنا که چنانچه کالا یا بهاي آن در زمان خیار تلف شود، از جیب کسی رفته که خیار ندارد. برخی
1 القواعد (8) .259 / 96 ؛ کتاب المکاسب 5 / 7) جواهر الکلام 23 ) .435 / 507 ؛ الانوار اللوامع 11 / 6) نهایۀ الإحکام 2 ) .253 (5)
.143 / الفقهیۀ (بجنوردي) 2
ص: 548
از برخی نقل «2» . گفتهاند: ظاهر گفتار فقها (تلف در زمان خیار) خیار زمانی است. در نتیجه، قاعده شامل خیار غیر زمانی نمیشود
شده که حصول ملکیت در خیار زمانی منوط به پایان یافتن مدت خیار یا اسقاط آن است. در نتیجه، به صرف عقد ملکیّت حاصل
خیار) ()) «3» . نمیشود
خیار شرط؛ ج 3، ص: 548
خیار شرط: حقّ خیار ثابت به سبب شرط کردن آن در عقد.حقیقت خیار شرط عبارت است از تسلّط دارندة حقّ خیار بر فسخ عقد
به سبب شرط کردن خیار براي خود در عقد. از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.شرط کردن خیار- یعنی اختیار فسخ یا امضاي
معامله- در عقد موجب ثبوت حقّ خیار براي کسی میشود که این حق براي او قرار داده شده است. 1خیار شرط به لحاظ زمان، حدّ
معینی ندارد؛ بلکه هر مدت از زمان؛ کوتاه باشد یا طولانی، جایز است در عقد شرط شود، و نیز جایز است آغاز زمان تعیین شده
متصل به عقد باشد یا منفصل از آن؛ لیکن باید معیّن باشد؛ به گونهاي که احتمال کاهش یا افزایش آن نرود وگرنه هم شرط باطل
صفحه 357 از 457
است و هم معامله.مشهور قدما شرط کردن خیار بدون ذکر مدت را صحیح و مدت خیار را در این صورت تا سه روز دانستهاند.
2شرط کردن خیار در عقد براي هریک از فروشنده و خریدار و نیز براي اجنبی به تنهایی یا همراه یکی از دو طرف عقد صحیح
است. 3خیار شرط، علاوه بر بیع در دیگر عقود لازم؛ اعم از معاوضی یا غیر معاوضی- جز نکاح و نیز بنابر مشهور، وقف- جاري
میشود. 4 برخی، آن را در ضمان، صلح، هبۀ لازم، رهن و بیع صَ رف جاري ندانستهاند. 5 خیار شرط در عقود جایز و ایقاعات
جاري نمیشود. 6
.179 / 3) کتاب المکاسب 6 ) .39 / 663 ؛ تحریرالمجلّۀ 1 قسم 2 - 179 ؛ فقه الامامیۀ (الخیارات)/ 662 -178 / 2) کتاب المکاسب 6 )
62 ؛ کتاب المکاسب -61 4 (7) .34 3 (6) .34 -32 / 2 جواهر الکلام 23 (5) .111 / 32 ؛ کتابالمکاسب 5 / 1 جواهرالکلام 23 (4)
.147 -146 / 6 کتاب المکاسب 5 (9) .155 -153 / 64 ؛ کتاب المکاسب 5 -62 / 5 جواهر الکلام 23 (8) . 148 و 151 /5
ص: 549
آیا مبدأ خیار شرط در صورت اتصال زمان آن به عقد، از زمان عقد است یا از زمان جدا شدن دو طرف معامله از یکدیگر؟ مسئله
در خیار شرط، شرط میتواند هم شرط فسخ باشد و هم شرط مشورت با فردي معیّن جهت فسخ یا امضاي «7» . اختلافی است
معامله؛ بدین گونه که اگر اجنبی (طرف مشورت) امر به فسخ کند، طرف معامله (مشورت کننده) بین فسخ و امضاي معامله مخیّر
باشد (() بیع مؤامره).از مصادیق خیار شرط، بیع خیار است که خیار در مدتی معیّن براي فروشنده قرار داده میشود (() بیع
و نیز با اسقاطِ خیار و سپري شدن مدّت آن، «8» ، شرط).سقوط خیار شرط: خیار شرط با تصرّف دارندة خیار در کالا یا بهاي آن
«9» . ساقط میشود
خیار شرکت؛ ج 3، ص: 549
خیار شرکت: ثبوت خیار به سبب شریک بودن فرد ثالث در کالا یا بهاي آن.خیار شرکت عبارت است از تسلّط فروشنده یا خریدار
بر فسخ عقد در صورت کشف شریک بودن فرد ثالث در کالاي فروخته شده یا بهاي پرداختی، مثل آنکه فرد ثالث در یک سوم
کالاي فروخته شده یا بهاي آن به نحو مشاع با فروشنده یا خریدار شریک باشد.خیار شرکت از مصادیق خیار تبعّض صفقه است؛
هرچند برخی، آن را غیر از خیار تبعّض صفقه دانستهاند (() خیار تبعّض صفقه). از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.اگر کسی
چیزي را مانند زمینی که بعض مشاع آن از آنِ دیگري است بدون اجازة او بفروشد و خریدار از آن مطلع نباشد و پس از عقد
متوجه شود، میتواند معامله را فسخ و یا آن را امضا کند و با شریک فروشنده شریک شود و اضافه بهاي پرداختی را پس بگیرد.
این خیار براي فروشنده نیز ثابت است و آن جایی
.135 / 9) کتاب المکاسب 5 ) .69 -65 / 8) جواهر الکلام 23 ) .120 (7)
ص: 550
است که بعض مشاع از بهاي کالا از آنِ دیگري باشد.در ثبوت خیار شرکت فرقی نیست بین اینکه شرکت قبل از عقد تحقق یافته
باشد یا بعد از عقد و قبل از تحویل دادن، مانند آنکه فروشنده سرکهاي را که فروخته، قبل از تحویل آن به خریدار، با سرکۀ
شخصی دیگر مخلوط کند. فقها از شرکت- از باب مجاز- به عیب و از خیار شرکت، به خیار عیب نیز تعبیر کردهاند؛ زیرا شرکت
خیار شرکت علاوه بر بیع در دیگر «1» . موجب ممنوعیّت تصرف خریدار یا فروشنده در کالا یا بهاي آن بدون اذن شریک میشود
عقود لازم، مانند اجاره، صلح، مزارعه و مساقات نیز جاري میشود؛ از این رو، اگر مالکِ خانۀ مشاع بدون اجازة شریکش، نصف
خانه را اجاره دهد و مستأجر پس از اجاره کردن بفهمد که نصف دیگر آن مالِ شریکِ موجر است و وي نیز پس از اطلاع، اجازه
ندهد، مستأجر میتواند با استفاده از حقّ خیار شرکت، اجاره را فسخ یا امضا کند و در صورت دوم با شریکِ موجر در استفاده از
صفحه 358 از 457
اگر خریدار راضی به شرکت گردد، هزینۀ تقسیم مال مشترك بنابر تصریح گروهی بر عهدة «2» . منفعت خانه شریک گردد
خیار) ()) «3» . فروشنده است. در فوري بودن یا تراخی خیار شرکت، بحث است
خیار عیب؛ ج 3، ص: 550
خیار عیب: خیار ثابت بر اثر عیب موجود در یکی از دو عوض معامله.ماهیّت خیار عیب، تسلّط دارندة خیار بر فسخ معامله یا امضاي
آن با گرفتن ارش (() ارش) است. 1 از آن در باب تجارت سخن گفتهاند.هرگاه کالاي فروخته شده معیوب باشد، خریدار خیار
دارد، یعنی میتواند معامله را فسخ یا آن را امضا کند و ارش بگیرد. 2 چنان که در صورت معیوب بودن بهاي پرداختی، فروشنده
نیز حقّ خیار پیدا میکند. 3
(4) .257 - 3) شرح خیارات اللمعۀ/ 256 ) .59 / ی 5 􀀀 2) العروة الوثق ) .509 -508 / 1) الدرّ المنضود (فقعانی)/ 119 ؛ الروضۀ البهیۀ 3 )
278 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم / 3 کتاب المکاسب 5 (6) .236 / 2 جواهر الکلام 23 (5) .275 / 1 کتاب المکاسب 5
السلام، ج 3، ص: 551
مراد از عیب «4» . آیا خیار عیب تنها در بیع شخصی جریان دارد یا در بیع کلّی (() بیع کلّی) نیز جاري میشود؟ مسئله اختلافی است
در حیوان، وجود چیزي افزون بر اصل خلقت، مانند داشتن انگشت اضافی در دست یا پا و یا نقصان از اصل خلقت از قبیل کوري و
در غیر حیوان، بیرون بودن از مجراي طبیعی و عادي است، مانند آنکه براي زمین موضوع معامله خراج سنگینی خارج از حدّ
البته در کلمات فقها دربارة مفهوم عیب و مصادیق آن، مباحث زیادي مطرح است؛ از این رو، برخی، «5» . متعارف قرار داده باشند
آیا مبدأ ثبوت خیار زمان آشکار شدن عیب است یا پیدایی عیب کاشف از «6» . براي تعیین مصادیق آن، عرف را ملاك دانستهاند
در اینکه خیار «8» . لیکن برخی، تصریح به قول دوم کردهاند «7» ؛ ثبوت خیار هنگام عقد است؟ ظاهر کلمات بسیاري قول اوّل است
عیب- پس از پیدایی عیب- فوري است یا با تراخی نیز ثابت است، اختلاف است. قول دوم مشهور است. بنابر این قول، اعمال خیار
اسباب سقوط: اسباب سقوط در خیار عیب سه گونهاند: «9» . و فسخ عقد، فوریت ندارد و با تأخیر در اقدام، حقّ خیار ساقط نمیشود
اسباب سقوط خیار به تنهایی، اسباب سقوط خیار و ارش و اسباب سقوط ارش به تنهایی.الف. اسباب سقوط خیار: 1. تصریح به
التزام عقد و اسقاط ردّ.اگر هنگام عقد به التزام به مفاد عقد و عدم فسخ آن و در صورت معیوب بودن کالا به گرفتن ارش آن
تصریح شود، با آشکار شدن عیب تنها ارش ثابت میشود و فسخ عقد صحیح نیست. با اسقاط خیار- بدون تصریح به گرفتن ارش
2. تصرف. با تصرف در مال «10» . در صورت معیوب بودن کالا- حقّ فسخ ساقط میگردد؛ لیکن در سقوط ارش اختلاف است
معیوب، به گونهاي که موجب تغییر هیئت و اوصاف آن گردد- مانند بریدن پارچه- یا موجب خروج آن از ملک شود، مانند آزاد
کردن برده، فروختن، اجاره دادن و هبۀ مال- خیار ساقط میشود و برهم زدن
323 ؛ جواهر الکلام / 60 ؛ جامع المقاصد 4 / 412 ؛ الحدائق الناضرة 19 / 5) الانوار اللوامع 11 ) .185 -184 / 4) مهذّب الاحکام 17 )
7) جواهر ) .259 / 475 ؛ جواهر الکلام 23 / 6) کفایۀ الاحکام 1 ) .36 -35 / 262 ؛ حاشیۀ کتاب المکاسب (اصفهانی) 5 -257 /23
.333 -332 / 239 ؛ فقه الصادق 17 -237 (10) .295 / 9) جواهر الکلام 23 ) .277 / 237 ؛ کتاب المکاسب 5 (8) .236 / الکلام 23
ص: 552
عقد صحیح نخواهد بود؛ لیکن ارش ثابت است. در سقوط خیار با تصرف، تفاوتی بین تصرف قبل از علم به عیب و بعد از علم به
چنان که منقول از «12» . برخی قدما، تصرف پس از علم را علاوه بر سقوط خیار، موجب سقوط ارش دانستهاند «11» . آن نیست
4. پدید آمدن عیب در «14» . 3. تلف شدن عین مال «13» . برخی دیگر از قدما عدم سقوط خیار با تصرف قبل از علم به عیب است
مال معیوب پس از تحویل آن. اگر پس از تحویل کالا به خریدار، نزد وي در کالا عیبی پدید آید، مانند فلج شدن پاي برده، در
صفحه 359 از 457
صورتی که عیب، مضمون بر خریدار باشد نه فروشنده، خیار عیب ساقط میشود و خریدار نمیتواند معامله را برهم زند؛ هرچند
ب. اسباب سقوط خیار و ارش: 1. آگاهی از عیب «16» . 5. شرط سقوط خیار عیب در ضمن عقد «15» . میتواند ارش دریافت کند
4. تبرّي از عیب. با تبرّي «19» . 3. شرط سقوط خیار و ارش در ضمن عقد «18» . 2. اسقاط خیار و ارش بعد از عقد «17» . قبل از عقد
فروشنده از عیب کالا و خریدار از عیب بهاي آن هنگام معامله و سلب مسئولیت آن از خود، خیار و ارش هر دو ساقط میگردند.
2. تصرف در مال پس «21» . برخی فقها اسباب زیر را موجب سقوط خیار و ارش دانستهاند: 1. زوال عیب قبل از آگاهی از آن «20»
3. تصرف در مال معیوبی که عیب موجود در آن موجب کاهش قیمت آن نشده است، مانند بردة اخته. «22» . از آگاهی از عیب
5. ثبوت یکی از موانع ردّ در مال معیوبی که به جهت ربا، «24» . 4. پیدایی عیب جدید در مال معیوب یاد شده نزد خریدار «23»
ج. اسباب سقوط ارش به تنهایی: 1. شرط «26» . 6. تأخیر انداختن عمل به مقتضاي خیار «25» . گرفتن ارش در آن جایز نیست
«27» . سقوط آن در ضمن عقد
/ 15 ) جواهر الکلام 23 ) .336 / 14 ) فقه الصادق 17 ) .239 / 13 ) جواهر الکلام 23 ) . 12 ) الوسیلۀ/ 257 ) .239 / 11 ) جواهرالکلام 23 )
(20) .191 / 19 ) مهذّبالاحکام 17 ) .239 -238 (18) .238 / 17 ) جواهر الکلام 23 ) .191 / 16 ) مهذّب الاحکام 17 ) .241 -240
/ 23 ) کتابالمکاسب 5 ) . 22 ) الوسیلۀ/ 257 ) .293 / 108 ؛ مسالک الافهام 3 -107 / 21 ) تذکرة الفقهاء 11 ) .237 / جواهر الکلام 23
.191 / 27 ) مهذّب الاحکام 17 ) .332 / 26 ) غنیۀ النزوع/ 222 ؛ کتاب المکاسب 5 ) .329 -328 (25) .327 (24) .326
ص: 553
3. بنابر دیدگاه برخی، جایی که پیدایی عیب در مال معیوب موجب افزایش قیمت آن از «28» . 2. اسقاط ارش به تنهایی پس از عقد
4. جایی که از گرفتن «30» . لیکن برخی این سبب را نپذیرفتهاند «29» ؛ مال سالم شود و یا در کاهش قیمت آن تأثیر گذار نباشد
ارش، ربا لازم آید، مانند موردي که مالی ربایی را به هم جنس آن بخرد و یکی معیوب از کار درآید، نظیر خریدن گندم در برابر
«32» . برخی، در این صورت نیز گرفتن ارش را جایز دانستهاند «31» . گندم
خیار غبن؛ ج 3، ص: 553
خیار غَبْن: تسلّط دو طرف معامله بر فسخ عقد به سبب غبن.غبن در لغت به معناي فریب و مکر و در اصطلاح عبارت است از
فروختن مالِ خود به کمتر از قیمت واقعی آن و یا خریدن کالایی بیشتر از بهاي واقعیاش با جهل مغبون (فروشنده یا خریدار) به
واقع. 1مراد از کمتر یا بیشتر بودن قیمت به لحاظ شرایط مقرر در معامله است؛ بنابر این، اگر فروشنده کالایی را که هزار تومان
ارزش دارد به شرط ثبوت خیار براي خود، به کمتر از آن بفروشد، غبن تحقق نمییابد؛ زیرا ارزش کالاي فروخته شده به گونۀ یاد
شده کمتر از ارزش کالایی است که به گونۀ بیع لازم (بیع بدون
30 ) جواهر الکلام ) .318 / 284 ؛ کتاب المکاسب 5 / 288 ؛ مسالک الافهام 3 / 29 ) الدروس الشرعیۀ 3 ) .243 / 28 ) جواهر الکلام 23 )
.522 / 1 تبصرة المتعلمین/ 123 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 (33) .132 / 32 ) تذکرة الفقهاء 11 ) .317 / 31 ) کتاب المکاسب 5 ) .244 -243 /23
ص: 554
از این عنوان در باب تجارت سخن گفتهاند.معروف میان فقها- بلکه بر آن ادّعاي «2» . حقّ خیار براي فروشنده) فروخته میشود
لیکن منقول از «3» ؛ اجماع شده- ثبوت خیار براي فروشنده یا خریدار به سبب غبن در معامله، در صورت جهل مغبون به واقع است
ثبوت خیار به غبن منوط به تحقق دو شرط است: یکی، جهل مغبون به قیمت واقعی «4» . برخی قدما عدم ثبوت چنین خیاري است
در زمان عقد و دیگري، کاهش یا افزایش قیمت فراتر از مقدار مسامحۀ عرفی در مثل آن. بنابر این، با علم مغبون و یا تفاوت ناچیز
در اینکه آغاز ثبوت خیار غبن پس از آشکار شدن غبن است یا از زمان عقد، «5» . در قیمت از نظر عرف، خیار غبن ثابت نمیشود
صفحه 360 از 457
اختلاف است. این اختلاف ناشی از آن است که آیا پیدایی غبن، شرط شرعیِ حدوث خیار است یا کاشف عقلی از ثبوت آن
هنگام عقد؟ بر مبناي نخست، آغاز ثبوت خیار غبن، پس از علم به غبن خواهد بود، برخلاف مبناي دوم که مبدأ آن زمان عقد
آیا خیار غبن فوري است یا با تراخی (تأخیر) هم ثابت است؟ قول اوّل به مشهور نسبت داده شده است. بنابر قول به «6» . میشود
فوري بودن، مغبون پس از آگاهی از غبن باید فوري معامله را فسخ کند و در صورت تأخیر، خیار او ساقط میگردد؛ لیکن بنابر
«7» . قول به جواز تراخی، با تأخیر زمانی، خیار ساقط نمیشود. البته نباید تأخیر به اندازهاي باشد که به طرف دیگر معامله زیان برسد
اسباب سقوط: 1. شرط سقوط خیار، در «8» . در ثبوت خیار غبن در غیر بیع از دیگر عقود مالی همچون اجاره و صلح اختلاف است
البته «9» . ضمن عقد.اگر در عقد بر فرض پیدایی غبن، سقوط خیار شرط شود، با آشکار شدن غبن، براي مغبون خیار ثابت نمیشود
در صورتی که هنگام شرط مرتبهاي از غبن مقصود باشد و عبارت عقد نیز آن را در بر گیرد، تنها با پیدایی آن مرتبه، خیار
/ 5) جواهر الکلام 23 ) .275 / 4) الدروس الشرعیۀ 3 ) .203 / 3) غنیۀ النزوع/ 224 ؛ مسالک الافهام 3 ) .157 / 2) کتاب المکاسب 5 )
؛65 / 8) جواهر الکلام 23 ) .206 / 43 ؛ کتاب المکاسب 5 / 7) جواهر الکلام 23 ) .176 / 43 ؛ کتاب المکاسب 5 (6) .44 -42
.183 / 9) کتابالمکاسب 5 ) .205 -203 / کتابالمکاسب 5
ص: 555
ساقط میشود. بنابر این، در فرضی که یک دهم غبن مقصود بوده، لیکن یک پنجم آن آشکار شده است، خیار ساقط نمیشود.
2. اسقاط خیار پس از عقد. این اسقاط یا «11» . برخی شرط سقوط خیار در عقد را باطل و آن را موجب بطلان عقد دانستهاند «10»
با آگاهی از غبن صورت میگیرد یا با جهل به آن و در هر دو صورت یا در مقابل آن عوضی دریافت میشود و یا اسقاط، مجّانی
خواهد بود. اسقاط با آگاهی از مرتبۀ غبن؛ خواه مجانی یا در مقابل دریافت عوض (به معناي مصالحه بر اسقاط در برابر عوض)
موجب سقوط خیار میشود.همچنین اسقاط با جهل به مرتبۀ غبن با تصریح بر اسقاط خیار با پیدایی غبن در هر مرتبهاي که باشد؛
لیکن سقوط خیار غبن، با اسقاط آن قبل از آشکار شدن غبن و آگاهی از آن، بویژه در فرض دریافت عوض در مقابل اسقاط،
3. تصرف مغبون در مال. این تصرف یا پس از آشکار شدن غبن است و یا پیش از آن. در فرض اوّل، «12» . محلّ بحث است
همچنین- بنابر آنچه که به مشهور نسبت داده شده- «13» . چنانچه بیانگر رضایت وي از معامله باشد موجب سقوط خیار میشود
تصرف قبل از آشکار شدن غبن اگر موجب خروج مال از ملک مغبون گردد- مانند آنکه آن را بفروشد- یا مانع بازگرداندن آن
لیکن سایر تصرّفات قبل از آشکار شدن غبن «14» . شود- مانند آنکه بردة خریداري شده را آزاد کند- موجب سقوط خیار است
دربارة تصرف تغییر دهندة عین مال، به نقصان یا به زیاده و یا به مخلوط کردن با چیزي دیگر «15» . موجب سقوط خیار نخواهد بود
و نیز دربارة تلف کالا و بهاي آن و تقسیم سبب تلف به آفت و اتلاف یکی از دو طرف معامله و یا به اتلاف اجنبی و احکام هریک
«16» . از شقوق، در کتب تفصیلی فقه مباحث زیادي مطرح گردیده که از حوزة فرهنگ خارج است
182 ؛ فقه -181 / 12 ) کتاب المکاسب 5 ) .34 -33 / 275 ؛ غایۀ المرام 2 / 11 ) الدروس الشرعیۀ 3 ) .523 / 10 ) تحریر الوسیلۀ 1 )
49 ؛ کتاب المکاسب / 14 ) جواهر الکلام 23 ) .150 -149 / 201 ؛ مهذّب الاحکام 17 / 13 ) فقه الصادق 17 ) .199 -196 / الصادق 17
.202 -193 / 16 ) کتاب المکاسب 5 ) .440 / 201 ؛ منهاج الفقاهۀ 5 / 15 ) فقه الصادق 17 ) .150 / 187 ؛ مهذّب الاحکام 17 /5
ص: 556
خیار غریم میّت؛ ج 3، ص: 556
خیار غَریم میّت: خیار ثابت براي طلبکار در ترکۀ میّت.خیار یاد شده عبارت است از تسلّط طلبکار بر فسخ عقد به سبب یافتن عین
مال خود در ترکۀ میّت. از آن در باب تجارت و تفلیس سخن گفتهاند.هرگاه بدهکار بمیرد و بدهیاش برابر با ترکهاش باشد،
صفحه 361 از 457
طلبکاري که مالش با عقد بیع یا قرض و مانند آن به میّت منتقل شده، با یافتن عین مال خود در ترکه، میتواند با فسخ عقد، مالش
بنابر قول مشهور، شرط ثبوت خیار یاد شده برابر بودن مقدار بدهی با ترکه است و در صورت کمتر بودن ترکه از «1» . را پس بگیرد
میزان بدهی میّت، خیار ثابت نیست و طلبکاري که عین مالش را در میان ترکۀ میّت یافته، به نسبت طلبش با دیگر طلبکاران در
بنابر قول مشهور، در ثبوت خیار، تفاوتی بین بدهکاري که پس از حکم حاکم به حجر او بمیرد و بین «2» . ترکۀ میّت شریک است
حجر).در اینکه خیار غریم میّت فوري است یا با ()) «3» غیر او نیست. برخی، ثبوت خیار را به صورت نخست اختصاص دادهاند
تراخی نیز ثابت است، اختلاف است. 4
خیار مایفسد من یومه؛ ج 3، ص: 556
خیار مایَفسُدُ مِن یَوْمِهِ: خیار ثابت در کالایی که زود فاسد میشود.هرگاه کسی کالایی بفروشد که بیشتر از یک شبانه روز نمیماند
و فاسد میشود، مانند سبزي و برخی میوهها، در صورتی که خریدار آن را تحویل نگرفته و بهاي آن را نپرداخته باشد، فروشنده تا
شب صبر میکند و با داخل شدن شب،
.574 / 3 و 4 کفایۀ الاحکام 1 (3) .99 / 2) مسالک الافهام 4 ) .296 / 345 ؛ جواهر الکلام 25 / 1) شرائع الاسلام 2 )
ص: 557
از آن در باب تجارت «1» . یک شبانه روز است نه روز به تنهایی « یوم » حقّ خیار پیدا میکند و میتواند معامله را برهم زند. مراد از
برخی گفتهاند: خیار ما یَفسُدُ من «2» . سخن گفتهاند.خیار یاد شده از مصادیق خیار تأخیر (() خیار تأخیر) است و احکام آن را دارد
یومه در هر کالاي زود فاسد شدنی، حتی در کمتر از نصف روز یا بیشتر از یک شبانه روز، از زمان خوف فساد، براي فروشنده
مراد از فساد، فساد حقیقی، یعنی از بین رفتن نیست، بلکه «3» . ثابت میشود و خصوصیتی براي فاسد شدنی در یک شبانه روز نیست
مشهور فقها قائل به ثبوت خیار در «4» . مراد دگرگون شدن عین و نقصان وصف، همچون تغییر رنگ و طعم میوه و سبزي است
«6» . لیکن برخی قائلاند با داخل شدن شب معامله باطل میشود نه آنکه فروشنده حقّ خیار پیدا میکند «5» ؛ فرض یاد شدهاند
خیار ما یُفسِدُهُ المَبیت؛ ج 3، ص: 557
() خیار مایَفسُدُ مِن یومه
خیار مؤامره؛ ج 3، ص: 557
خیار مؤامره: شرط خیار براي یکی از دو طرف معامله با صلاحدید فردي معین در مدتی معلوم 1 (() بیع مؤامره)، (() خیار شرط).
خیار مجلس؛ ج 3، ص: 557
خیار مجلس: حقّ فسخ معامله براي هر یک از فروشنده و خریدار تا قبل از جدا شدن از یکدیگر.مراد از مجلس، مکانی است که
معامله در آن جا صورت گرفته است. از این عنوان در باب تجارت سخن گفتهاند.خیار مجلس پس از تحقّق معامله براي هریک از
فروشنده و خریدار تا زمانی که از یکدیگر جدا نشدهاند، ثابت است؛ بنابر این، حقّ خیار با انعقاد معامله،
؛491 / 60 ؛ جامع المسائل (بهجت) 2 / 3) جواهر الکلام 23 ) .55 -54 / 2) الحدائق الناضرة 19 ) .241 / 1) کتاب المکاسب 5 )
/ 5) ارشاد الطالب 4 ) .244 / 60 ؛ کتاب المکاسب 5 / 4) جواهر الکلام 23 ) .54 -52 / 274 ؛ الحدائق الناضرة 19 / الدروسالشرعیۀ 3
.218 / 36 و 27 -35 / 1 جواهر الکلام 23 (7) .49 -48 / 450 ؛ التنقیح الرائع 2 / 6) الانوار اللوامع 11 ) .256
صفحه 362 از 457
ص: 558
بنابر قول مشهور، خیار مجلس تنها در عقد بیع ثابت است و در «1» . آغاز و با جدا شدن دو طرف معامله از یکدیگر، پایان مییابد
اسباب سقوط: خیار مجلس به یکی «3» . در ثبوت خیار مجلس براي وکیل، اقوال مختلفی مطرح است «2» . دیگر عقود جریان ندارد
از اسباب زیر ساقط میشود: 1. افتراق؛ یعنی جدا شدن خریدار و فروشنده از یکدیگر. مراد، افتراق عرفی است نه عقلی، که با به هم
خوردن عرفی هیئت اتّصالی موجود بین دو طرف معامله هنگام عقد، تحقق مییابد، به شرط آنکه جدایی به اکراه (() اکراه) نباشد.
گروهی، عدم سقوط خیار در صورت اکراه را بر عدم قدرت طرفین بر تخایر (اعمال خیار) مشروط کردهاند، مانند آنکه دهانشان را
2. شرط سقوط خیار مجلس در عقد از سوي یکی یا دو طرف عقد. شرط سقوط قبل از «4» . ببندند یا بر ترك تخایر تهدید شوند
3. تخایر؛ اختیار لزوم عقد از سوي هر دو طرف یا از سوي یک طرف همراه با پذیرش «5» . عقد موجب سقوط خیار نخواهد بود
تخایر). 4. تصرّف، که یا در کالا صورت میگیرد یا در بهاي آن و یا در هر دو.در صورت نخست اگر تصرّف ()) «6» طرف دیگر
کننده فروشنده باشد عقد، باطل و خیار ساقط میگردد و اگر خریدار باشد، تنها خیار او ساقط میشود نه خیار فروشنده. در صورت
دوم، قضیه عکس صورت نخست است. در صورت سوم که خریدار در کالا و فروشنده در بهاي آن تصرف میکند، خیار هر دو
«8» . برخی، در اسباب سقوط خیار مجلس نامی از تصرف نبردهاند «7» . ساقط میگردد و در صورت عکس، معامله باطل است
اگر کسی بردهاي را که به صِرف خریدن آزاد میشود، مانند «9» . برخی دیگر در سبب بودن تصرّف براي سقوط اشکال کردهاند
و نیز بنابر قول برخی، در خریدن بردة مسلمان از کافر- «10» پدر و مادر، بخرد، بنابر مشهور نه وي خیار مجلس دارد و نه فروشنده
بنابر عدم صحّت تملّک کافر نسبت به
(8) .10 -9 / 17 ؛ الحدائق الناضرة 19 (7) .16 -14 (6) .12 -11 (5) . 10 و 13 -9 (4) .8 -4 (3) .61 (2) .4 / 1) جواهر الکلام 23 )
(10) .18 -17 / 387 ؛ جواهر الکلام 23 / 9) مجمع الفائدة 8 ) .17 / 374 ؛ جواهرالکلام 23 / إصباح الشیعۀ/ 199 ؛ ارشاد الأذهان 1
.19 -18 / 16 ؛ جواهر الکلام 23 / الحدائق الناضرة 19
ص: 559
()) «11» . بردة مسلمان- و نیز فرضی که برده، خود را از مولایش میخرد- بنابر صحّت چنین معاملهاي- خیار مجلس ثابت نیست
خیار)
خیال؛ ج 3، ص: 559
() تخیّل
خیانت؛ ج 3، ص: 559
خیانت: مقابل امانت.خیانت در مقابل امانت، از رذائل اخلاقی است. به کسی که در امانت تصرّف ناحق میکند و رعایت امانتداري
نمیکند، خائن گویند؛ خواه موضوع امانت مال متعلّق به دیگري باشد، مانند ودیعه (() ودیعه) و مالی که به عنوان مضاربه (()
مضاربه) یا عاریه (() عاریه) یا اجاره (() اجاره) و مانند آنها در اختیار کسی قرار گیرد، و یا امري معنوي باشد، مانند پیمانی که با
دیگري بسته میشود، مثل قرارداد امان (() امان) و آتش بس (() آتش بس). بنابر این، میتوان گفت خیانت عبارت است از نقض
عهد و تضییع امانت. برخی لغویان خیانت را به ارتکاب عمل خائن به صورت مخفی معنا کردهاند. 1 بنابر این تعریف، به تصرف در
اموال دیگري به صورت آشکار خیانت اطلاق نمیشود. از عنوان یاد شده در بابهایی نظیر جهاد، تجارت، مضاربه، مساقات، ودیعه،
لقطه، شهادات، حدود و تعزیرات سخن گفتهاند.حکم: خیانت، حرام 2 و موجب ثبوت تعزیر (() تعزیر) است. 3آیا برداشتن مال
صفحه 363 از 457
گمشده (() لقطه) بر کسی که میداند اگر آن را بردارد خیانت خواهد کرد، حرام است یا کراهت شدید دارد؟ مسئله اختلافی
است. 4 برخی بین صورت علم به خیانت و خوف آن تفصیل داده و در فرض دوم قائل به کراهت شدهاند. 5 در مقابل، برخی دیگر
در هر صورت قائل به حرمت شدهاند. 6
3 (14) .147 / 2 تذکرة الفقهاء 12 (13) .« خَوَن » 1 المفردات (راغب)؛ مجمع البحرین/ واژة (12) .45 -43 / 11 ) کتاب المکاسب 5 )
6 جواهر الکلام (17) .93 / 5 الدروس الشرعیۀ 3 (16) .251 / 465 ؛ تذکرة الفقهاء (ق) 2 / 4 تحریر الاحکام 4 (15) . المقنعۀ/ 804
.306 /38
ص: 560
آثار: خیانت موجب از بین رفتن عدالت و در نتیجه زوال اهلیت خیانتگر نسبت به اموري است که در آنها عدالت شرط است، مانند
در اینکه قصد خیانت نیز ضمان «8» . خیانت در امانت موجب ضمان است «7» . شهادت. از این رو، شهادت خیانتکار پذیرفته نیست
هرگاه حاکم اسلامی، با کفّار پیمان آتش بس ببندد، وفا به آن تا «9» . آور است- هرچند به مرحلۀ عمل نرسد- یا نه، اختلاف است
زمانی که از سوي کفّار نقض نشده، واجب است؛ لیکن در صورت بیم خیانت از طرف کفّار، به استناد قراین و شواهد، حاکم
هرگاه «10» . اسلامی پیمان را نادیده میگیرد و مراتب را به کفّار اعلام میکند. البته صرف اتهام براي نقض پیمان کفایت نمیکند
در مضاربه یا مساقات (() مساقات) و مانند آن، مالک مدّعی خیانت عامل، و عامل منکر آن باشد، قول عامل در صورت قسم
«11» . خوردن بر عدم خیانت، پذیرفته میشود، مگر آنکه مالک بر ادعاي خود، بیّنه (() بیّنه) اقامه کند
خیر؛ ج 3، ص: 560
خَیْر: مقابل شرّ.خیر عبارت است از آنچه که عقل یا شرع به آن ترغیب کرده است. از آن در بابهاي طهارت، وقف، نذر و قضاء
أللّ إنا لانَعْلَمُ مِنْهُ إلاخَیْراً وَأنْتَ أعْلَمُ بِهِ مِنّا؛
􀀀
هُمَّ » : سخن گفتهاند.طهارت: حضور چهل مؤمن در کنار جنازة میّت و گفتن این کلمات
مستحب است. 1 کلمات یاد شده، در نماز میّت (() نماز میّت) پس از « خدا یا ما جز خیر از او ندیدیم و تو، به او داناتر از مایی
تکبیر چهارم نیز وارد شده است. 2وقف: هرگاه کسی مالی را در راه خدا، راه ثواب و راه خیر وقف کند- چون هر سه عنوان داراي
یک معنایند-
/ 157 ؛ الحدائق الناضرة 21 / 9) تذکرة الفقهاء 16 ) .247 / 8) الکافی فی الفقه/ 232 ؛ هدایۀ العباد (گلپایگانی) 2 ) . 7) النهایۀ/ 325 )
.284 2 (13) .276 / 1 کشف الغطاء 2 (12) .238 / ی 5 􀀀 83 ؛ العروة الوثق -82 /2 (11) .294 / 10 ) جواهر الکلام 21 ) .441 -440
ص: 561
میتواند آن را در همۀ راههاي نیک و پسندیده، مانند صدقه دادن به فقرا، دستگیري نیازمندان، ساختن مسجد، مدرسه و پل صرف
اللّ ، سبیل الثواب و سبیل الخیر، اوّلی صرف
􀀀
کند؛ لیکن برخی قدما گفتهاند: درآمد وقف به سه بخش تقسیم میشود: سبیل ه
نذر: کسی که نذر کرده مالی را «3» . مجاهدان و حج و عمره، دومی صرف فقرا و مساکین و سومی صرف مستحقان زکات میشود
در راه خیر صدقه دهد، میتواند آن را به فقراي مؤمن صدقه بدهد یا در راه حج، زیارت مشاهد مشرّفه (() مشاهد مشرّفه) و سایر
مصالح مسلمانان هزینه کند؛ لیکن برخی قدما خیر را به فقرا و مساکین و ابن سبیل (() ابن سبیل) و بدهکارانی که بدهی شان به
قضاء: بنابر قول برخی، در شهادت به عدالت «4» . جهت نیازمندیهاي زندگی است و بردگان مُکاتَب (() مکاتبه) اختصاص دادهاند
«5» . کفایت نمیکند « از او جز خیر نمیدانم » : کسی این گفته
خیر خواهی؛ ج 3، ص: 561
صفحه 364 از 457
() نصیحت
خیشوم؛ ج 3، ص: 561
خَیْشوم: پردة حائل میان دو سوراخ بینی.خیشوم در لغت به معناي انتها و بن بینی و نیز خود بینی آمده است؛ 1 لیکن در کلمات فقها
را نیز به « روثه » نامیده میشود تفسیر شده است.برخی « وتره » به تبع روایت معتبر ظریف 2 به پردة حائل میان دو سوراخ بینی که
همین معنا تفسیر کردهاند. این عنوان در باب دیات به کار رفته است.بنابر قول مشهور، از بین بردن روثۀ دیگري موجب ثبوت نصف
تفسیر کردهاند. 3اگر بر اثر جنایت، یکی از نرمههاي بینی شکافته شود و به « خیشوم » را به « روثه » دیه بر جانی است. بسیاري از فقها
خیشوم برسد، دیۀ آن بنابر قول گروهی، صد دینار و بنابر
1 مجمع (6) .82 / 70 ؛ مفتاح الکرامۀ 20 / 133 ؛ کشف اللثام 10 / 5) تحریر الاحکام 5 ) .423 /35 (4) .103 / 3) جواهر الکلام 28 )
.195 -192 / 3 جواهر الکلام 43 (8) .331 -330 / 2 الکافی (کلینی) 7 (7) .« خشم » البحرین، واژة
ص: 562
و اگر عکس آن صورت گیرد؛ یعنی خیشوم شکافته شود و به نرمۀ بینی برسد، بنابر تصریح برخی، «4» . قول برخی، پنجاه دینار است
«6» . بنابر قول مشهور، دیۀ بریدن یکی از دو نرمۀ بینی، همراه خیشوم دو سوم دیۀ کامل است «5» . دیۀ آن 66 و یک سوم دینار است
(() بینی)
خیط ابیض؛ ج 3، ص: 562
خَیْط ابْیَض: صبح صادق.خیط ابیض، یعنی ریسمان سفید، در مقابل خیط اسود. در قرآن کریم 1 اوّلی کنایه از روشنایی فجر صادق
و دومی از تاریکی شب است 2 و فجر صادق و تاریکی شب به دو ریسمان سفید و سیاهِ به هم پیوسته و ممتد تشبیه شدهاند. 3 این
عنوان در باب صوم به کار رفته است.زمان امساك از خوردن و آشامیدن جهت روزه، تبیّن و آشکار شدن خیط ابیض از خیط اسود
میباشد که همان طلوع فجر صادق و وقت نماز صبح است. 4 (() فجر)
خَیْط اسْوَد؛ ج 3، ص: 562
() خیط ابیض
خیمه؛ ج 3، ص: 562
خیمه: چادر.از آن به مناسبت در بابهاي حج، احیاء موات و حدود سخن گفتهاند.مستحب است حاجی هنگام وقوف به عرفات (()
وقوف) خیمۀ خود را در نَمِرَه (() نمره) برپا سازد. 1نصب خیمه در زمین موات، احیا به شمار نمیرود؛ اما برخی آن را تحجیر (()
تحجیر) دانسته و گفتهاند تا زمانی که خیمه در آن زمین برپا است، براي
1 بقره/ (7) .199 / 6) جواهر الکلام 43 ) .394 / 5) مبانی تکملۀ المنهاج 2 ) .394 -393 / 197 ؛ مبانی تکملۀ المنهاج 2 -194 (4)
؛342 / 3 مسالک الافهام (کاظمی) 1 (9) .266 -265 / منتهی المطلب 9 ؛« خیط » 202 ؛ مجمع البحرین/ واژة / 2 فقه القرآن 1 (8) .187
. 1 النهایۀ/ 250 (11) .21 / 4 تذکرة الفقهاء 6 (10) .48 / المیزان 2
ص: 563
صاحب خیمه حق اولویت در استفاده از آن ثابت است، مگر آنکه از آن جا کوچ کرده باشد، که در این صورت حق او از بین
صفحه 365 از 457
میرود، هرچند خیمهاش برپا باشد.در مقابل، برخی دیگر آن را تحجیر ندانستهاند؛ هرچند گفتهاند: آن که پیش از دیگران در زمین
خیمه، حرز به شمار نمیرود؛ ازاین «2» . موات خیمه زده، تا زمانی که در آن جا است، نسبت به دیگران حق اولویت پیدا میکند
رو، چنانچه کسی مالی از خیمهاي بدزدد، انگشتان دستش قطع نمیشود؛ مگر آنکه در خیمه انسانی باشد، که در این صورت،
حرز). ()) «3» برخی سرقت از درون خیمه را سرقت از حرز شمرده و حدّ سرقت را ثابت دانستهاند
.24 / 3) المبسوط 8 ) .76 -75 / 2) جواهر الکلام 38 )
ص: 565
فرهنگ فقه
حرف د؛ ج 3، ص: