گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
حرف ذ؛ ج 3، ص: 697







اشاره
ذائقه- ذي المعارج
ص: 699
ذائقه؛ ج 3، ص: 699
() چشایی
ذابح؛ ج 3، ص: 699
() ذبح
ذات الأشاجع؛ ج 3، ص: 699
در لغت عبارت است از بن انگشتان متصل به - «1» ذات الاشاجِع: از اجزاي حیوان.ذات الأشاجع- که اشاجع نیز بر آن اطلاق شده
لیکن در مراد از آن در حیوان، که موضوع حکم فقهی قرار گرفته اختلاف است.برخی مراد از آن را عصب «2» ؛ عصب پشت دست
برخی گفتهاند: ذات الأشاجع به معناي «4» . برخی از آن به چیزي که میان سم است، تعبیر کردهاند «3» . موجود در سُم دانستهاند
نخست، در چارپایان حلال گوشت وجود ندارد مگر آنکه گفته شود: مراد از ذات الأشاجع اعم از بن انگشتان، سُم و غیر آن است
که در گوسفند شتر و گاو یافت میشود و ممکن است به معناي نخست در پرندگان یافت شود، هرچند تمیز دادن آن مشکل است.
صفحه 442 از 457
از آن در باب اطعمه و اشربه سخن گفتهاند.در حرمت یا کراهت خوردن ذات «6» . برخی مراد از آن را نامعلوم دانستهاند «5»
«7» . الأشاجعِ حیوان حلال گوشت، مانند گاو، گوسفند و شتر اختلاف است. بسیاري آن را حرام دانستهاند
ذات الأقراء؛ ج 3، ص: 699
ذات الاقْراء: زن داراي عادت متعارف.ذات الأقراء به زنی اطلاق میگردد که عادت ماهیانهاش در حدّ معمول و متعارف است و
همچون زنان متعادل هر ماه یک بار خون میبیند 1 (() حیض).
.188 / 277 ؛ ریاض المسائل 12 / 271 ؛ کشف اللثام 9 / 3) ملاذ الاخیار 14 ) .« شجع » 2) لسان العرب/ واژة ) .310 / 1) الروضۀ البهیۀ 7 )
349 ؛ مختلف الشیعۀ -348 (7) .349 -348 / 6) جواهر الکلام 36 ) .244 / 5) مجمع الفائدة 11 ) .596 / 4) توضیح المسائل مراجع 2 )
.219 / 1 جواهر الکلام 32 (8) .315 -313 /8
ص: 700
ذات البَعْل؛ ج 3، ص: 700
() زن شوهر دار
ذات تمییز؛ ج 3، ص: 700
ذات تمییز: زنی که خون حیض و استحاضۀ وي از راه اوصاف هریک قابل تشخیص است (() تمییز).
ذات الجَیْش؛ ج 3، ص: 700
() بَیْداء
ذات الرِقاع؛ نماز؛ ج 3، ص: 700
() نماز ذات الرِقاع
ذات الشُهُور؛ ج 3، ص: 700
() مُستَرابه
ذات الصلاصل؛ ج 3، ص: 700
صلاصل جمع صلصال به معناي گِل داغ آمیخته با ریگ است که پس از خشک «1» . ذات ال َ ص لاصِل: مکانی بین مکه و مدینه
از عنوان یاد شده به مناسبت در باب صلات نام بردهاند.نماز گزاردن در ذات «2» . شدن، با راه رفتن بر آن، از آن صدا بر میخیزد
البته امروزه مکانی به این نام «4» . بسیاري ذات الصلاصل را به مکانی معیّن در راه مکّه تعریف کردهاند «3» . الصلاصل مکروه است
برخی آن را به یکی از مکانهایی که دشمنان خدا در آن جا به عذاب خسف (() خسف) «5» . بین مکّه و مدینه شناخته شده نیست
«6» . گرفتار شدهاند، تعریف کرده و گفتهاند: نماز گزاردن در هر زمینی که عذاب خسف در آن جا نازل شده باشد کراهت دارد
«7» . ظاهر کلام برخی، تعمیم عنوان ذات الصلاصل به هر زمین داراي صدا و کراهت نماز گزاردن در آن جا است
صفحه 443 از 457
«7» . ظاهر کلام برخی، تعمیم عنوان ذات الصلاصل به هر زمین داراي صدا و کراهت نماز گزاردن در آن جا است
ذات العادة؛ ج 3، ص: 700
ذات العادة: زنی که دو بار یکسان خون ببیند (() حیض).
ذات عرق؛ ج 3، ص: 700
ذات عِرْق: آخرین نقطۀ میقات عقیق.عنوان یاد شده در باب حج به کار رفته است.
3) مفتاح الکرامۀ ) .350 / منتهی المطلب 4 ؛« صلصل » 2) مجمع البحرین/ واژة ) .434 / 285 ؛ مستند الشیعۀ 4 / 1) لوامع صاحبقرانی 3 )
231 ؛ منتهی - 265 و 646 ؛ إصباح الشیعۀ/ 66 ؛ الجامع للشرائع/ 230 / 384 ؛ کتاب السرائر 1 / 4) المقنعۀ/ 447 ؛ المبسوط 1 ) .372 /3
7) الألفیۀ و النفلیۀ/ 104 ؛ مفتاح ) *92 / 409 ؛ کشف الغطاء 3 / 6) تذکرة الفقهاء 2 ) .292 / 5) مرآة العقول 15 ) .348 / المطلب 4
.372 / الکرامۀ 3
ص: 701
وادي عقیق از میقاتهاي عمرة تمتّع است که اهالی نجد و عراق و کسانی که عبورشان از آن مسیر است از آن جا مُحرم میشوند. به
گویند. احرام بستن از همۀ مواضع عقیق بنابر مشهور صحیح است. « ذات عِرْق » و به اواخر آن « غَمْرَه » به میانۀ آن « مسلخ » اوائل عقیق
میقات) ()) «1»
ذاریات؛ سوره؛ ج 3، ص: 701
ذاریات؛ سوره: پنجاه و یکمین سورة قرآن کریم.از آن به مناسبت در باب صلات سخن گفتهاند.به قرائت سورة ذاریات سفارش
هرکس در روز یا شب سورة ذاریات را بخواند، خداوند زندگیاش را » : شده و در روایتی از امام صادق علیه السّلام آمده است
1 .« سامان داده و به او روزي وسیع عنایت میفرماید و (چون بمیرد) قبر او را با چراغی فروزنده تا قیامت، روشن میگرداند
ذبح؛ ج 3، ص: 701
گفته میشود. از آن در باب صید و ذباحه « ذابح » و به ذبح کننده « ذبیحه » ذَبْح: بریدن رگهاي چهارگانۀ گردن.به حیوان ذبح شده
سخن گفتهاند.ذبح، یکی از راههاي تذکیۀ حیوانات خشکی تذکیه پذیر جز شتر و ملخ است.حیوانات دریایی نیز که خون جهنده
دارند جز ماهی با ذبح تذکیه میشوند (() تذکیه).شرایط ذابح: ذابح باید مسلمان یا در حکم مسلمان باشد؛ بنابر این، ذبیحۀ کافر
غیر کتابی (() اهل کتاب) حلال نیست. 1در اینکه ذبیحۀ اهل کتاب مطلقا حرام است یا در صورت بردن نام خداوند هنگام ذبح،
حلال میباشد، اختلاف است. مشهور قائل به قول اوّل اند. 2ایمان (دوازده امامی بودن) بنابر مشهور در ذابح شرط نیست؛ از این
رو، ذبیحۀ تمامی فرقههاي مسلمان، جز آنان که محکوم به کفرند، مانند ناصبی (() ناصبی) حلال است. 3ذبیحۀ کودك ممیّز آشنا
به چگونگی ذبح حلال است. 4
1 جواهر الکلام (3) .256 / 474 ؛ وسائل الشیعۀ 6 / 1 کشف الغطاء 3 (2) .633 / ی 4 􀀀 105 ؛ العروة الوثق -104 / 1) جواهر الکلام 18 )
.90 4 (6) .95 -93 / 3 جواهر الکلام 36 (5) .10 / 87 ؛ فقه الصادق 24 -80 2 (4) .80 -79 /36
ص: 702
آلت ذبح: آلت ذبح «5» . از دیگر شرایط ذابح قصد تذکیه است.بنابر این، ذبیحۀ فرد مست، دیوانه یا کودك غیر ممیّز حلال نیست
باید از جنس آهن برنده، مانند کارد باشد؛ بنابر این، ذبح با آلتی دیگر صحیح نیست، مگر در صورت دسترسی نداشتن به آن و بیم
صفحه 444 از 457
آلات تذکیه).کیفیّت: بنابر مشهور، ()) «6» تلف شدن حیوان که در این صورت، ذبح با شیء تیز دیگري مانند سنگ، صحیح است
ذبح با بریدن تمامی رگهاي چهارگانه (معروف به اوداج اربعه) یعنی مري، حلقوم و دو شاه رگ گردن که بنابر مشهور به حلقوم و
«7» . بنابر قول برخی به مري احاطه دارد، محقق میشود و بریدن بعض رگها در صورت امکان بریدن همۀ آنها، کفایت نمیکند
در اینکه همۀ قسمت جلوي بدن، یعنی صورت، سینه، گلو و «8» . شرایط ذبح: 1. روبه قبله بودن ذبیحه هنگام ذبح در صورت امکان
چنانچه از روي فراموشی یا «9» . شکم حیوان باید روبه قبله باشد یا روبه قبله بودن محلّ ذبح (گلو) کفایت میکند، اختلاف است
11 . بردن نام خدا روبه قبله بودن ذابح شرط نیست. 2 «10» . جهل و یا ندانستن قبله، حیوان به طرف قبله ذبح نشود، اشکال ندارد
.3 «12» . به تنهایی اختلاف است « اللّ
􀀀
ه » در کفایت گفتن .« اللّ
􀀀
سبحان ه » یا « للّ
􀀀
الحمد ه » ،« اللّ
􀀀
بسم ه » توسط ذابح، هنگام ذبح، مانند گفتن
زنده بودن ذبیحه هنگام ذبح.در صورت مشتبه بودن حال حیوان بین مرگ و حیات، چنانچه پس از ذبح حرکتی که گویاي حیات
باشد- مانند برهم زدن چشمها، دست و پا زدن یا تکان دادن دم- از آن سربزند یا از بدنش خون متعارف بیرون آید و یا بنابر قولی،
البته بسیاري از فقها استقرار حیات، به معناي قابلیت زنده «13» . هر دو نشانه تحقق یابد، حکم به زنده بودن و حلّیت حیوان میشود
ماندن حیوان به مدّت یک روز یا بیشتر قبل از ذبح را شرط دانستهاند و برخی در حکم به حلّیت ذبیحه، تکان خوردن آن پس از
ذبح یا بیرون آمدن خون متعارف یا تحقق هر دو نشانه را کافی دانستهاند.
.105 (7) .100 -99 / 6) جواهر الکلام 36 ) .335 / 97 ؛ منهاج الصالحین (خویی) 2 / 466 ؛ جواهر الکلام 36 / 5) مسالک الافهام 11 )
10 و 11 (10) .411 / 228 ؛ مستند الشیعۀ 15 / 114 ؛ کشف اللثام 9 / 476 ؛ مجمع الفائدة 11 / 9) مسالک الافهام 11 ) .111 -110 (8)
؛153 -141 / 13 ) جواهر الکلام 36 ) .113 / 478 ؛ جواهر الکلام 36 -477 / 12 ) مسالک الافهام 11 ) .112 -111 / جواهر الکلام 36
.77 -73 / 150 ؛ مهذّب الاحکام 23 -149 / تحریر الوسیلۀ 2
ص: 703
قائلان به استقرار حیات نیز در فرض مشتبه بودن حال حیوان، حرکت گویاي حیات، یا خروج خون متعارف و یا هر دو را نشانۀ
استقرار حیات دانستهاند. بنابر این، در فرض اشتباه، بدون هیچ اختلافی، حرکت یا خروج خون و یا هر دو- بنابر اختلاف اقوال- در
حکم به حلّیت ذبیحه کفایت میکند. از این رو، برخی گفتهاند: بین علامت یاد شده و استقرار حیات ملازمه وجود دارد و در
نتیجه، اکتفا به آن مطلقا جایز است؛ زیرا شرط استقرار حیات در صورتی فایده خواهد داشت که با وجود علامت یاد شده علم به
عدم استقرار حیات حاصل شود؛ در حالی که با وجود ملازمه بین آن دو، چنین چیزي امکان پذیر نیست. در نتیجه، ثمرهاي بر این
در مقابل، گروهی «15» . 4. ذبح کردن حیوان از طرف گلو و نه پشت سر، بنابر قول گروهی از فقها «14» . شرط مترتّب نخواهد بود
دیگر، ذبح از قفا را نیز در صورتی که حیوان قبل از بریدن اوداج اربعهاش و بعد از آن زنده باشد، صحیح دانستهاند؛ البته با اختلاف
5. بنابر مشهور پی در پی بریدن اوداج «16» . در لزوم حیات مستقر یا کفایت صرف حیات، هرچند غیر مستقر، چنان که گذشت
در اینکه جدا کردن سر حیوان قبل از جان «17» . اربعه، به گونهاي که همۀ رگهاي چهارگانه قبل از جان دادن حیوان بریده شوند
دادن حرام است یا مکروه، اختلاف است؛ چنان که بنابر قول به حرمت، در اینکه گوشت ذبیحه نیز حرام میشود یا نه، اختلاف
بنابر قول مشهور، کندن پوست ذبیحه یا جدا کردن عضوي از آن قبل از سرد «18» . است. بسیاري قائل به عدم حرمت آن هستند
مستحبات: بستن دو دست و یک پا و باز «19» . شدن مکروه است. برخی، آن را حرام و موجب حرمت گوشت ذبیحه دانستهاند
گذاشتن پاي دیگر در ذبح گوسفند و بستن هر چهار دست و پا و رها کردن دم در ذبح گاو؛ رها کردن مرغ پس از سر بریدن؛ تیز
کردن آلت ذبح و سریع بریدن رگها؛ عرضۀ آب بر حیوان قبل از ذبح؛ رو به قبله بودن ذابح هنگام ذبح و بردن و خواباندن حیوان
«20» . براي ذبح به ملایمت و نرمی
361 ؛ منهاج الصالحین / 15 ) وسیلۀ النجاة/ 606 ؛ منهاج الصالحین (سیدمحسن حکیم) 2 ) .148 -141 / 14 ) جواهر الکلام 36 )
صفحه 445 از 457
/ 100 ؛ جواهر الکلام 36 / 323 ؛ مجمع الفائدة 11 / 390 ؛ قواعد الاحکام 3 / 16 ) المبسوط 1 ) .147 / 339 ؛ تحریر الوسیلۀ 2 / (خویی) 2
.125 -123 (19) .123 -120 / 18 ) جواهر الکلام 36 ) .68 / 17 ) مهذّب الاحکام 23 ) .280 / 141 ؛ منهاج الصالحین (سیستانی) 3
.134 -131 (20)
ص: 704
ذبح کردن حیوان در «21» ؛ مکروهات: فروبردن آلت ذبح در زیر حلقوم و کشاندن آن به سمت جلو، برخی آن را حرام دانستهاند
و بریدن نخاع «25» کشتن حیوان دست پرورده «24» ؛ و پیش از زوال روز جمعه «23» ، ذبح کردن در شب «22» ؛ منظر دیگر حیوانات
حیوان) (() خوردنی) ()) «26» . پیش از جان دادن حیوان، برخی آن را حرام دانستهاند
ذبیحه؛ ج 3، ص: 704
ذبیحه: حیوان ذبح شده (() ذبح).
ذخیره؛ ج 3، ص: 704
ذخیره: اندوخته.به آنچه براي نیاز آینده کنار گذاشته و اندوخته میشود، ذخیره گویند. از احکام آن در بابهاي خمس، حج و
تجارت سخن رفته است.از چیزهایی که خمس به آن تعلّق میگیرد گنج است. گنج به مال پنهان شده در زمین به قصد ذخیره
کردن- نه به قصد حفظ و مانند آن- گفته میشود 1 (() خمس).به مالی که پس انداز شده، هر چند بر اثر سخت گیري بر خود و
خانواده، در صورت گذشت سال بر آن، خمس تعلّق میگیرد 2 (() اقتار).به قول برخی، به پولی که براي تهیۀ نیازهاي زندگی،
همچون خانه و مانند آن پس انداز میشود، در صورتی که بدون پس انداز توان تهیۀ آن را نداشته باشد،
297 ؛ کتاب الخمس (محقق / 1 غنائم الایّام 4 (27) .136 -135 (26) .138 (25) .135 (24) .134 (23) .137 (22) .137 -136 (21)
203 .فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم / 2 رسائل و مسائل 1 (28) . داماد)/ 95 ؛ محاضرات فی فقه الامامیۀ (الخمس)/ 44
السلام، ج 3، ص: 705
ذخیره سازي برخی مواد غذایی، از قبیل «4» . قول مقابل، تعلّق خمس به آن پس از سپري شدن سال است «3» . خمس تعلق نمیگیرد
احتکار).ذخیره کردن گوشت قربانی حج، حتی افزون بر سه روز، ()) «5» گندم و جو به قصد گران شدن، احتکار به شمار میرود
«6» . ی، در قربانی خود فرد، کراهت دارد 􀀀 جایز است؛ لیکن خارج کردن آن از سرزمین من
ذراع؛ ج 3، ص: 705
ذراع: حدّ فاصل آرنج تا سر انگشت میانی/ واحد اندازه گیري طول.مراد از ذراع به معناي دوم، ذراع انسان معتدل در خلقت و
46 سانتی متر ذکر / قامت است. طول ذراع را برابر 24 انگشت، برابر شش قبضه- هرقبضه چهار انگشت به هم چسبیده- برابر 5
کردهاند. 1از ذراع به معناي نخست در بابهاي طهارت، صلات، نکاح، قصاص و دیات سخن گفتهاند.شستن ذراع دست راست و
سپس ذراع دست چپ در وضو واجب است. 2مستحب است مرد از ظاهر ذراع و زن از باطن آن آغاز به شستن کنند. 3 همچنین
امور ذیل مستحب است: سه بار شستن تمام یا تا نصف دو ذراع قبل از غسل جنابت؛ 4 سه بار شستن نصف ذراع از دو دست میّت
پیش از هر غسل از غسلهاي سه گانۀ او؛ 5 گذاردن دست بر ذراع بیماربراي عیادت کننده 6 و نهادن هر دو ذراع بر روي زمین
هنگام سجدة شکر 7 (() سجدة شکر).پوشاندن مواضعی از بدن، همچون ذراع از نامحرم بر پیرزنانی که بر اثر پیري امید و رغبتی به
ازدواج ندارند، واجب نیست 8 (() پوشش).اگر کسی به جنایت، ذراع دیگري را از آرنج قطع کند، قصاص میشود 9 (() آرنج).
صفحه 446 از 457
دیۀ قطع دو ذراع دیۀ کامل و دیۀ قطع یکی، نصف آن است 10 (() دست).
58 و / 5) الحدائق الناضرة 18 ) . 297 و 333 / 4) مجمع الرسائل (عبادات)/ 526 ؛ مجمع المسائل 1 ) .22 / 3) توضیح المسائل مراجع 2 )
126 و ، 198 ؛ الاوزان و المقادیر/ 56 / 1 جواهر الکلام 14 (7) .227 -225 / 319 ؛ جواهر الکلام 19 -318 / 6) مسالک الافهام 2 ) .62
7 (13) .5 6 (12) .152 / 5 جواهر الکلام 4 (11) .111 / 4 مستمسک العروة 3 (10) .340 3 (9) *159 / 2 جواهر الکلام 2 (8) .136
.251 / 278 ؛ جواهر الکلام 43 / 10 مفتاح الکرامۀ 21 (16) .401 /42 9 (15) .85 / 8 جواهر الکلام 29 (14) .585 / ی 2 􀀀 العروة الوثق
ص: 706
از ذراع به معناي دوم در بابهاي طهارت، صلات، حج و احیاء موات سخن رفته است.بنابر مشهور مستحب است بین چاه مستراح و
چاه آب در زمین سخت و نیز در غیر زمین سخت در صورتی که سطح چاه آب بالاتر از چاه مستراح باشد، پنج ذراع و در زمین نرم
مستحب «11» . و نیز در غیر زمین نرم در صورتی که سطح چاه مستراح بالاتر از چاه آب یا مساوي آن باشد، هفت ذراع فاصله باشد
تکفین).نمازگزاردن زن محاذي با مرد یا جلوتر از او ()) «12» 3 ذراع باشد / است طول پارچهاي که رانهاي میّت را با آن میبندند 5
بنابر مشهور «13» . بنابر قولی حرام و بنابر قولی دیگر مکروه است؛ لیکن با وجود حائل یا ده ذراع فاصله بین آن دو اشکال ندارد
مستحب است در رمی جمره «14» . نماز گزاردن بین قبور مکروه است، مگر آنکه بین نمازگزار و قبر، حائل یا ده ذراع فاصله باشد
حریم «16» ؛ حریم راه در زمین موات پنج یا هفت ذراع «15» . (() رمی جمره) بین رمی کننده و جمره ده تا پانزده ذراع فاصله باشد
حریم چاهی که براي شرب حیوانات کنده شده چهل ذراع و چاه «17» ؛ چشمه در زمین سخت پانصد ذراع و در زمین نرم هزار ذراع
اگر ارتفاع دیوار اتاق بیشتر از هشت ذراع باشد، نوشتن آیۀ الکرسی در ارتفاع «18» . تأمین کنندة آب کشاورزي شصت ذراع است
خوابیدن روي بام بدون حفاظ مکروه است. حدّاقلّ بلندي حفاظ «19» . هشت ذراعی و بالاتر از آن در گرداگرد اتاق مستحب است
دست) ()) «20» . از چهار طرف دو ذراع یا یک ذراع و یک وجب است
(17) .39 -36 /38 (16) .109 /19 (15) .360 -352 (14) .322 -319 /8 (13) .203 -202 /4 (12) .280 / 11 ) جواهر الکلام 1 )
.97 / 313 ؛ کشف الغطاء 3 (20) .313 -312 / 19 ) وسائل الشیعۀ 5 ) .41 (18) .46 -44
ص: 707
ذراع شرعی؛ ج 3، ص: 707
ذراع شرعی: واحد طول به اندازة فاصلۀ آرنج تا سر انگشتان (() ذراع).
ذَرع؛ ج 3، ص: 707
() ذراع
ذریره؛ ج 3، ص: 707
ذَریره: مادهاي خوش بو.در اینکه ذریره معناي وصفی دارد یا اسمی، و در فرض دوم، اسم چه مادهاي است، اقوال مختلف است.
برخی گفتهاند: ذریره هر مادة معطر ساییده شدهاي است که به صورت پودر در آمده باشد. ظاهر کلام بعضی، معروف بودن این
بنابر این تعریف، ذریره همان معناي وصفی و لغوي خود را دارد.در مقابل، بسیاري ذریره را عَلَم و اسم براي «1» . معنا نزد فقها است
مادهاي خوش بو دانستهاند؛ لیکن اقوال آنان در مسمّاي آن مختلف است.مادهاي خوش بو، آمیخته از چند چیز که در یمن تهیّه
میشود؛ مادهاي خوش بو که در بغداد و اطراف آن به این نام معروف است؛ قُمَّحَه یا قُمَّحان، که مراد از آن بنابر قول برخی،
صفحه 447 از 457
دانههایی شبیه دانههاي گندم است که آسیاب میشود، مانند آرد، و داراي بوي خوش است؛ و پودر نِی خوش بویی که از هند
میآورند، از جملۀ این اقوال است.برخی، در مقام جمع بین اقوال گفتهاند: قول به اینکه ذریره نام نوع و صنفی از مواد خوش بو
است که شامل همۀ آنچه گفتهاند میشود، خالی از قوت نیست. بنابر این تعریف، ذریره نه معناي وصفی دارد و نه اسم مادهاي
برخی نیز احتمال ارجاع اقوال مختلف به یک قول را «2» . خاص است؛ بلکه عنوانی کلّی براي مجموعهاي از مواد خوش بو است
عنوان یاد شده در باب طهارت به «3» . داده و گفتهاند: ذریره عبارت است از آنچه در بغداد و غیر آن به قمّحه معروف بوده است
«5» ؛ و نیز پاشیدن آن بر روي پنبهاي که در شرمگاه میّت (قُبُل و دُبُر) نهاده میشود «4» کار رفته است.خوش بو کردن کفن با ذریره
مستحب است. «6» همچنین ضمیمه کردن مقداري ذریره با کافور در غسل دوم میّت
-207 / ي 6 􀀀 3). مصباح الهد ) .222 -221 / 2) جواهر الکلام 4 ) .220 / 19 ؛ جواهر الکلام 4 / 284 ؛ تذکرة الفقهاء 2 / 1) المعتبر 1 )
.460 / 6) الحدائق الناضرة 3 ) .78 - 5) المقنعۀ/ 77 ) .768 -766 / 52 ؛ مفتاح الکرامۀ 2 / 4) الحدائق الناضرة 4 ) .208
ص: 708
خوش بو کردن میّت با ذریره و نیز مخلوط کردن آن با کافور در حنوط (() حنوط) جایز است؛ اما خوش بو کردن به سایر مواد
«7» . معطر، به قولی حرام و به قولی دیگر، مکروه است
ذغال؛ ج 3، ص: 708
() زغال
ذَقَن؛ ج 3، ص: 708
() چانه
ذَکات؛ ج 3، ص: 708
() تذکیه
ذَکَر؛ ج 3، ص: 708
ذَکَر: آلت رجولیت (() آلت تناسلی)/ مرد (() مرد).
ذِکْر؛ ج 3، ص: 708
ذِکْر: خدا را یاد کردن.ذکر خداوند به ذکر اسماء و صفات او، با لفظ صریح یا اشاره و یا ضمیري که به او برمیگردد و نیز به
ی تحقق مییابد. 1 در روایتی از امام صادق علیه السّلام آمده است: از دشوارترین فرایض خداوند بر 􀀀 مناجات با حضرت حق تعال
نیست؛ « اللّ اکبر
􀀀
اللّ و هُ
􀀀
هَ الّا هُ 􀀀 للّ و لا ال
􀀀
اللّ و الحَمْدُ هِ
􀀀
سُبحانَ هِ » بندگانش ذکر او در همه جا است. سپس فرمود: مقصود از ذکر خدا تنها
بلکه ذکر خدا نزد حلال و حرام او است، که آنچه را بدان امر کرده، به جا آورد و آنچه را از آن نهی کرده، ترك کند. 2ذکر خدا
با هر زبانی، اعم از عربی و غیر آن محقق میشود، مگر در نماز که باید به عربی باشد. 3 از عنوان یاد شده در بابهاي طهارت،
صلات، صوم، حج، نکاح و صید و ذباحه سخن گفتهاند. برخی نیز بابی مستقل به آن اختصاص داده و به تفصیل به بیان احکام آن
پرداختهاند. 4ذکر خداوند با فضیلتترین و بهترین اعمال بندگان، شمرده شده و در آیات و روایات، بر آن در هر حال تأکید فراوان
صفحه 448 از 457
من همنشین کسی هستم » : شده است. 5 در روایتی از امام باقر علیه السّلام آمده است: خداوند به حضرت موسی فرمود
2 (9) .493 / 1 کشف الغطاء 3 (8) .196 -195 / 189 ؛ مستمسک العروة 4 -188 / 387 ؛ جواهر الکلام 4 / 7) جامع المقاصد 1 )
498 ؛ وسائل / 5 احزاب/ 41 ؛ الکافی (کلینی) 2 (12) .383 4 (11) .485 / 3 کشف الغطاء 3 (10) .146 -144 / الکافی (کلینی) 2
.149 / الشیعۀ 7
ص: 709
«…7» مؤمن مادامی که مشغول به ذکر میباشد در نماز است » و در روایت دیگري از آن حضرت آمده است «6» « که مرا یاد کند
در نهان و آشکار و در هر «9» ، ایستاده، نشسته، خوابیده و ) … و بسیار یاد کردن در شبانه روز ) «8» ذکر خداوند در همۀ حالات .«
روز عرفه «12» ، مشعر)، در طواف ()) «11» در مشعر الحرام «10» ، مجلس، بویژه پس از غفلت قلب، وسوسۀ شیطان و حدیث نفس
و «19» بیابان «18» ، مسجد، خانه «17» ، در بازار «16» ، هنگام ترس از صاعقه «15» ، هنگام سفر «14» ، عرفه)، در ماه رمضان ()) «13»
فراموش کردن خدا و اعراض از ذکر حق «21» . مستحب، و ترك ذکر، مکروه و موجب قساوت قلب است «20» ، در میان غافلان
«22» . ی (بی اعتنایی به شریعت او و ترك واجبات و ارتکاب محرمات) از گناهانی است که بر آن وعدة عذاب داده شده است 􀀀 تعال
انواع ذکر: ذکرهاي وارد شده در شرع بسیار است، از جمله: تکبیر (() تکبیر)، تهلیل (() تهلیل)، تسبیح (() تسبیح)، تحمید (()
تحمید)، تعویذ (() تعویذ)، بَسملَه (() بسمله)، استغفار (() استغفار) و حولقه (() حولقه). گفتن این اذکار به گونههاي مختلف و
عدد خاص، در حالات و اوقاتِ توصیه شده در روایات، مستحب است.ذکر خداوند به تسبیح او پیش از بر آمدن خورشید و غروب
اللّ
􀀀
هَ الّا هُ 􀀀 لا ال » : کیفیت آن بنابر آنچه در روایات آمده چنین است «23» . آن، مستحب مؤکّد است که قرآن بدان توصیه کرده است
« ی کُلّ شَیءٍ قَدیرٌ 􀀀 وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الحَمْدُ، یُحْیی و یُمیتُ، و یُمیتُ وَ یُحْیی وَ هُوَ حَیٌّ لایَموتُ، بِیَدِهِ الخَیرِ وَ هُوَ عَل
ده بار.کسی که « اللّ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ
􀀀
بِاللّ السَّمیعِ العَلیمِ مِن هَمَزاتِ الشَّیاطین، و أعُوذُ بِکَ رَبّ أنْ یَحْضُ رونِ، إنَّ هَ
􀀀
أعوذُ هِ » ده بار. و
احکام: گفتن ذکر در رکوع و سجود واجب است؛ «24» . آنها را فراموش کرده، مستحب است هر زمان که یادش آمد قضا کند
همچنین بنابر مشهور، ذکر در سجدة «25» . لیکن در اینکه هر ذکري کفایت میکند یا خصوص تسبیح واجب است، اختلاف است
سهو (() سجدة سهو) واجب است؛ لیکن آیا مطلق ذکر
/ 11 ) جواهر الکلام 19 ) .484 -483 / 167 ؛ کشف الغطاء 3 -160 (10) .154 (9) .149 (8) .150 (7) *149 / 6) وسائل الشیعۀ 7 )
17 ) مستند ) .160 / 16 ) وسائل الشیعۀ 7 ) .164 / 15 ) جواهر الکلام 18 ) .388 / 14 ) قواعد الاحکام 1 ) .53 (13) .347 (12) .80 -79
22 ) جواهر ) .151 / 21 ) وسائل الشیعۀ 7 ) .484 / 165 ؛ کشف الغطاء 3 (20) .167 (19) .160 / 18 ) وسائل الشیعۀ 7 ) .20 / الشیعۀ 14
90 و -89 / 25 ) جواهر الکلام 10 ) . 488 و 490 / 120 ؛ کشف الغطاء 3 -119 / 24 ) وسائل الشیعۀ 7 ) . 23 ) طه/ 130 ) .313 / الکلام 13
.166
ص: 710
تکلّم عمدي در نماز موجب بطلان نماز است، «26» . کفایت میکند یا واجب است ذکر خاصی گفته شود؟ مسئله اختلافی است
آمیزش) مکروه است، ()) «29» تخلّی) و آمیزش ()) «28» چنان که سخن گفتن هنگام تخلّی «27» . مگر تکلّم به ذکر و دعا و قرآن
و حتّی بر حائض (() حیض) مستحب است در «30» مگر به ذکر خداوند.ذکر خداوند براي جنب (() جنابت) نیز کراهت ندارد
بردن نام خدا هنگام ذبح، واجب و از شرایط حلّیت ذبیحه «31» . اوقات نماز در مصلاي خویش بنشیند و به مقدار نماز ذکر بگوید
«33» . ذبح).مستحب است میّت تنها گذاشته نشود و کسی نزد او باشد و ذکر بگوید ()) «32» است
ذکورت؛ ج 3، ص: 710
صفحه 449 از 457
() مرد
ذلّت؛ ج 3، ص: 710
ذلّت: خواري.از آن در بابهاي طهارت و امر به معروف و نهی از منکر سخن گفتهاند.پرداختن به اموري که موجب خواري انسان
خداوند همۀ امور مؤمن را به وي واگذار کرده است، جز » : میشود مکروه است. در روایتی از امام صادق علیه السّلام آمده است
1خوار کردن مؤمن حرام و چنین عملی در روایات، جنگ با خدا شمرده شده است. 2از موارد مشروعیّت .« ذلیل کردن خود را
تیمّم، موردي است که تحصیل آب موجب ذلّت انسان گردد. 3
.223 / 30 ) منتهی المطلب 2 ) .60 / 29 ) جواهر الکلام 29 ) .77 / 28 ) الحدائق الناضرة 2 ) . 44 و 50 /11 (27) .454 -453 /12 (26)
/12 2 (35) .157 -156 / 1 وسائل الشیعۀ 16 (34) .174 / 33 ) المبسوط 1 ) .113 / 32 ) جواهر الکلام 36 ) .233 -232 / 31 ) المعتبر 1 )
.98 / 3 منهاج الصالحین (خویی) 1 (36) .270 -269
ص: 711
ذَمّ؛ ج 3، ص: 711
() مذمّت
ذِمام؛ ج 3، ص: 711
() امان
ذمّه؛ ج 3، ص: 711
ذمّه: پیمانی خاص بین حاکم اسلامی و اهل کتابِ ساکن سرزمینهاي اسلامی معروف به پیمان ذمّه (() اهل ذمّه)/ مقرّ معنوي دیون و
تعهدات (() دین)/ امان (() امان).
ذِمّی؛ ج 3، ص: 711
() اهل ذمّه
ذوب؛ ج 3، ص: 711
ذوب: تغییر حالت جسمی از جامد به مایع.از عنوان یاد شده در باب طهارت و زکات سخن گفتهاند.طهارت: چنانچه مدفوع انسان
()) «1» در چاه آبی بیفتد و اجزاي آن در آب پراکنده شود، بنابر قول مشهور، براي تطهیر چاه پنجاه دلو آب از چاه کشیده میشود
آب چاه).با ملاقات همۀ اجزاي فلز مذاب با نجاست داراي رطوبت، ظاهر و باطن آن نجس میشود، و پس از انجماد، ظاهر آن
تطهیر پذیر است، لیکن باطنش- به دلیل عدم نفوذ آب در آن- بر نجاست باقی است.در صورت ملاقات بعض اجزاي فلز مذاب با
نجاست داراي رطوبت، تنها همان اجزا نجس میشود؛ بر خلاف آب قلیل (() آب قلیل) که به محض ملاقات با نجاست تمامی
چنانچه براي طهارت (وضو یا غسل) آب در دسترس نباشد، با وجود یخ یا برف و امکان تبدیل آن «2» . اجزاي آن نجس میگردد
زکات: زکات به طلا و نقرة مسکوك واجد شرایط تعلق میگیرد؛ لیکن چنانچه کسی- «3» . به آب، ذوب کردن آن واجب است
صفحه 450 از 457
قبل از سپري شدن سال خمسی- به جهت فرار از زکات، طلا و نقرة مسکوك را ذوب کند، آیا زکات ساقط میشود؟ مسئله
«5» . مشهور میان متأخران، سقوط زکات است «4» . اختلافی است
/ ی 2 􀀀 3) العروة الوثق ) .260 -259 / ي 2 􀀀 54 ؛ مصباح الهد / 166 ؛ مستمسک 2 -165 / ی 1 􀀀 2) العروة الوثق ) .186 / 1) مفتاح الکرامۀ 1 )
.96 / 5) الحدائق الناضرة 12 ) .185 -184 / 120 ؛ جواهر الکلام 15 -119 / 4) مدارك الاحکام 5 ) .195
ص: 712
ذو الحَقْوَین؛ ج 3، ص: 712
() ذوالرأسین
ذو الحلیفه؛ ج 3، ص: 712
اللّ علیه و آله قرار دارد و امروزه با توجه
􀀀
ذوالحُلَیفَه: از میقاتهاي عمرة تمتّع.ذوالحلیفه در هشت کیلومتري جنوب مسجد النّبی صلّی ه
به توسعۀ مدینه در حاشیۀ شهر قرار گرفته است. عنوان یاد شده در باب حج به کار رفته است.ذوالحلیفه در حال اختیار (بدون
ضرورت) میقات عمرة تمتّع و عمرة مفرده براي مردم مدینه و کسانی است که از مدینه به مکّه میروند. در اینکه میقات، خصوص
بنابر قول «1» . است یا اعم از مسجد و اطراف آن، اختلاف است « مسجد شجره » مسجدِ واقع در این محل است که معروف به
نخست، جنب و حائض، بنابر تصریح گروهی از فقها باید در حال عبور از مسجد محرم شوند و در صورت عدم امکان، از بیرون
برخی گفتهاند: در این صورت، احرام را تا جُحفه (() جحفه) به تأخیر انداخته و در جحفه محرم «2» . مسجد محرم میگردند
بعضی هم «4» . برخی نیز احتیاط را در جمع بین آن دو (احرام از بیرون مسجد و تجدید آن در جحفه) دانستهاند «3» . میشوند
گفتهاند: حائضی که از حیض پاك شده و نیز جنب در صورتی که نتوانند در حال عبور از مسجد محرم شوند و براي غسل
دسترسی به آب نداشته باشند و امکان صبر تا پیدا شدن آب نیز نباشد، جهت دخول به مسجد، تیمّم کرده و در داخل مسجد محرم
میقات) ()) «6» . میقات مردم مدینه در حال ضرورت، مانند بیماري و ناتوانی، جحفه است «5» . میشوند
ذو الرأسین؛ ج 3، ص: 712
ذُوالرَأسَین [ذوالحَقْوَین]: داراي دو سر.مراد از ذوالرأسین که در کلمات فقها آمده، فردي است داراي دو سر و یا دو سر و دو بدن بر
یک کمر و دو پا.
/ 3) مستند الشیعۀ 11 ) .109 / 2) جواهر الکلام 18 ) .328 / 630 ؛ معتمد العروة 2 / ی 4 􀀀 109 ؛ العروة الوثق -107 / 1) جواهر الکلام 18 )
.110 / 6) جواهر الکلام 18 ) . 5) مناسک حج (مراجع) 110 / م 204 ) .632 / ی 4 􀀀 4) العروة الوثق ) .183
ص: 713
از احکام آن در باب ارث سخن گفتهاند.برخی نیز به مناسبت در بعضی ابواب دیگر به احکام آن اشاره کردهاند، برخی هم ذیل
ملاك وحدت و تعدد: فقها بر پایۀ روایتی که از امیر مؤمنان علیه «1» . عنوان ذي الحقوین به تفصیل، به بیان مسائل آن پرداختهاند
السّلام دربارة ارث ذوالرأسین رسیده، گفتهاند: اگر در حال خواب با بیدار کردن یکی، دیگري هم بیدار شود، یک نفر به شمار
میروند، امّا اگر بیداري یکی تأثیري در بیداري دیگري نداشته باشد، دو نفر خواهند بود. البته در اینکه این ملاك تنها در مسئلۀ
ارث مبناي حکم به یکی یا دو تا بودن قرار میگیرد یا غیر ارث را نیز در بر میگیرد، اختلاف است.برخی، شهادت را در ملاك یاد
شده ملحق به ارث دانسته و در تکالیف، مانند وضو گرفتن، غسل کردن و نماز خواندن قائل به تعدد، و در نکاح قائل به اتحاد
صفحه 451 از 457
برخی نیز ملاك یاد شده را در همۀ «2» . شدهاند و نیز گفتهاند: درصورت ارتکاب جنایت توسط یکی، هیچ یک قصاص نمیشود
در اینکه ملاك ذکر شده تعبّدي است یا یکی از نشانهها، و ممکن است با نشانههاي دیگري- همچون «3» . موارد معتبر دانستهاند
برخورداري از ارادة واحد یا متضاد، اتحاد در میزان هوش و حافظه و اختلاف در آن- حکم به وحدت یا تعدد کرد، اختلاف است.
بنابر قول به «4» . ظاهر کلمات فقها تعبدي بودن آن است؛ هرچند برخی به تعدّي از نشانۀ یاد شده به دیگر امارات، تصریح کردهاند
«5» . تسرّي، در صورت تعارض نشانهها با یکدیگر، به تصریح برخی، براي حکم به اتحاد یا تعدّد به قرعه (() قرعه) رجوع میشود
احکام: بسیاري از فقها، بویژه قدما در احکام ذوالرأسین تنها به مورد نصّ، یعنی میراث بسنده کرده و به احکام آن در غیر میراث از
عبادات و معاملات و احکام (قصاص، حدود و دیات)- به دلیل عدم وجود نصّ و نادر بودن چنین فرضی در خارج- نپرداختهاند.
آنان که متعرض شدهاند، احکامی را- گاه با بیان احتمالات- ذکر کردهاند که به نمونههایی از آن اشاره میشود.
(5) .298 / 56 ؛ جواهر الکلام 39 / 4) العناوین 1 ) .298 / 3) جواهر الکلام 39 ) .392 / 2) قواعد الاحکام 3 ) .55 / 1) العناوین 1 )
.299 -298 / جواهر الکلام 39
ص: 714
وضو: بنابر اتحاد، شستن همۀ اعضاي وضو از باب مقدّمۀ واجب، در حدّ امکان واجب است و وضو با عروض حدث باطل میشود؛
امّا بنابر تعدّد، هریک، حکم خود را دارد و با عروض حدث از عضو مشترك، مانند بول، وضوي هر دو باطل میشود، لیکن از
عضو مختص، همچون خوابیدن، تنها وضوي همان فرد باطل میشود.برخی، در عبادات، ذوالرأسین را دو شخص به حساب
آوردهاند، در نتیجه در وضو، شستن اعضا و مسح سر و پا را بر هردو واجب دانسته و در صورت وضو نگرفتن یکی، در صحّت نماز
ي این است که هریک حکم مستقل دارد و به دیگري تسرّي نمیکند، همچنین است 􀀀 دیگري اشکال کردهاند. هرچند گفتهاند: اقو
نماز: بنابر تعدّد، بر هر کدام نیّت، قرائت و ذکر مستقل لازم است، به شرط آنکه با هم بخوانند؛ امّا اگر جدا «6» . سایر عبادات
بخوانند، هرکدام نماز خود را میخواند، هرچند دیگري نخواند. و بنابر اتحاد، یک نماز کافی است؛ البته از باب مقدمۀ واجب در
افعال وضو، شستن همۀ اعضا- به جهت شک در اصلی و زاید بودن بعضی- لازم است؛ لیکن در قرائت و ذکر در اینکه دو قرائت
روزه: بنابر اتّحاد، در روزة واجب مضیّق، مانند ماه رمضان، آن که روزه «7» . لازم است یا یکی کافی است، دو احتمال مطرح است
میگیرد، دیگري را نیز به روزه گرفتن وادار میکند و در صورت عدم امکان، با دو تا بودن معده، هریک حکم خاص خود را دارد
و در فرض یکی بودن معده، آن که روزه میگیرد حکم مُکرَه بر افطار را دارد و از روزة واجب کفایت میکند. و بنابر تعدد،
عبادات مالی: در عبادات مالی، همچون زکات، در فرض اتحاد، مشکلی وجود ندارد و در فرض «8» . هرکدام تکلیفی مستقل دارد
شهادت: بنابر تعدد، در اینکه شهادت آنان، دو شهادت به شمار میرود یا یکی، دو «9» . تعدد، هر یک حکم خاص خود را دارد
«10» . احتمال مطرح است
/ 392 ؛ مسالک الافهام 13 / 68 ؛ قواعد الاحکام 3 (10) .68 (9) .67 -66 (8) .65 / 7) العناوین 1 ) .208 -207 / 6) الروضۀ البهیۀ 8 )
.259
ص: 715
نکاح: به گفتۀ برخی در اصل ازدواج، رضایت هر دو شرط است؛ خواه یکی به شمار روند یا دو تا. امّا در مسائل دیگر، بنابر یکی و
مؤنث بودن ذوالرأسین، ازدواج با او در عدد زوجات و تقسیم شبها و دیگر احکام، ازدواج با یک زن محسوب میشود. و بنابر دو تا
برخی، ذوالرأسین را در نکاح یکی دانسته و حکم زن یا مرد واحد «11» . بودن، صحّت عقد ازدواج نسبت به او محلّ اختلاف است
«13» . ارث: ذوالرأسین در مسئلۀ ارث بنابر تعدد، دو نفر و بنابر اتحاد، یک نفر به شمار میرود «12» . را بر آن جاري کردهاند
ذو الفَرض؛ ج 3، ص: 715
صفحه 452 از 457
() ارباب فروض
ذوق عسیله؛ ج 3، ص: 715
ذوق عُسَ یلَه: چشیدن لذّت آمیزش.عنوان یاد شده از روایات مربوط به حلال شدن زن سه طلاقه بر شوهر اوّل گرفته شده است.
به معناي تکهاي از عسل است. بسیاري از لغویان و فقها تعبیر یاد شده را کنایه از چشیدن لذّت آمیزش « عَسَلَه » تصغیر « عُسَ یله »
دانستهاند. برخی نیز عسیله را به نطفه معنا کرده و تعبیر را کنایه از چشیدن لذت انزال دانستهاند. 1 عنوان یاد شده در باب طلاق به
کار رفته است.نزدیکی کردن مُحَلّل با زن سه طلاقه (() سه طلاقه) در قُبُل به اندازة ختنهگاه شرط حلال شدن زن بر شوهر اوّل است
به صرف دخول به اندازة « ذوق عسیله » و آمیزش در دُبُر یا کمتر از ختنهگاه در قُبُل کفایت نمیکند (() تحلیل). برخی در تحقق
ختنهگاه- بویژه اگر عنوان یاد شده کنایه از چشیدن لذّت انزال باشد- خدشه کردهاند. 2
1 لسان (14) .298 -297 / 13 ) جواهر الکلام 39 ) .259 / 392 ؛ مسالک الافهام 13 / 12 ) قواعد الاحکام 3 ) .72 -70 / 11 ) العناوین 1 )
؛161 -160 / 102 ؛ جواهر الکلام 32 -101 / 505 ؛ ریاض المسائل 11 / ی 5 􀀀 2 العروة الوثق (15) .« عسل » العرب و مجمع البحرین/ واژة
.535 / جامع المدارك 4
ص: 716
ذو الید؛ ج 3، ص: 716
استیلا بر چیزي نشانۀ مالکیت آن «1» . ذوالید: متصرّف در چیزي.به کسی که نسبت به چیزي استیلا و سلطنت دارد ذوالید گویند
قاعدة ید). چنان که قول صاحب ید نسبت به طهارت و نجاست چیزي که بر آن استیلا دارد؛ خواه به نحو مالکانه یا ()) «2» است
قاعدة حجیت قول ذي الید). ()) «3» غیر مالکانه، بنابر قول مشهور پذیرفته است
ذهاب ثلثین؛ ج 3، ص: 716
ذهاب ثُلثَین: از بین رفتن دو سوم چیزي.استعمال رایج این واژه در فقه، در بارة بخار شدن دو سوم آب انگور با آتش و مانند آن
است که موجب پاك شدن آب انگور جوشیده میشود (() آب انگور).
ذیحجّه؛ ج 3، ص: 716
ذیحجّه: دوازدهمین و آخرین ماه قمري.از احکام آن در بابهاي صلات، طهارت، حج و دیات سخن گفتهاند.خواندن دو رکعت
نماز به کیفیّت نماز غدیر (() نماز غدیر) و نیز خواندن نماز حضرت فاطمه علیها السّلام (() نماز فاطمه علیها السّلام) در اوّل ذیحجّه
مستحب است. 1 خواندن دو رکعت نماز بین نماز مغرب و عشا در دهۀ نخست ماه ذیحجه، مستحب است. کیفیت آن بدین گونه
ا بِعَشْرٍ فَتَمَّ 􀀀 اه 􀀀 اثِینَ لَیْلَۀً وَ أَتْمَمْن 􀀀 ی ثَل 􀀀 ا مُوس 􀀀 اعَدْن 􀀀 است: در رکعت اوّل و دوم بعد از سورة حمد و توحید، آیۀ 142 سورة اعراف (وَ و
ا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ) خوانده میشود. 2ذیحجه از 􀀀 ارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ ل 􀀀 ی لِأَخِیهِ ه 􀀀 الَ مُوس 􀀀 اتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً وَ ق 􀀀 مِیق
ماههاي حج است که احرام بستن براي حج و نیز عمرة تمتّع (() حج تمتّع) تنها در این ماهها صحیح است. 3همچنین ذیحجّه از
ماههاي حرام (() ماههاي حرام) به شمار میرود که دیۀ قتل در آنها نسبت به غیر ماههاي حرام
3) التعلیقۀ الإستدلالیۀ علی ) .10 / 348 ؛ غایۀ الآمال 1 / 2) الخلاف 6 ) . 161 ؛ شرح تبصرة المتعلمین (القضاء)/ 178 / 1) فقه الشیعۀ 6 )
صفحه 453 از 457
1 (4) .160 / 163 ؛ القواعد الفقهیۀ (بجنوردي) 1 / ی 1 􀀀 ی/ 489 ؛ اوثق الوسائل/ 542 ؛ العمل الأبق 􀀀 66 ؛ المعالم الزلف / تحریر الوسیلۀ 1
.258 / 3 المراسم العلویۀ/ 104 ؛ الخلاف 2 (6) .317 / 183 ؛ هدایۀ الامّۀ 3 / 2 وسائل الشیعۀ 8 (5) .538 / الحدائق الناضرة 10
ص: 717
غسل کردن در روزهاي هشتم (() روز ترویه)، نهم (() روز عرفه)، دهم (() عید «4» . به مقدار یک سوم دیۀ کامل افزایش مییابد
«5» . قربان)، هیجدم (() عید غدیر) و بنابر مشهور، بیست و چهارم (() روز مباهله) ذیحجّه مستحب است
ذي حق؛ ج 3، ص: 717
() حق
ذي روح؛ ج 3، ص: 717
() جاندار
ي؛ ج 3، ص: 717 􀀀 ذي طُو
ي􀀀 () عقبۀ ذي طو
ذیقعده؛ ج 3، ص: 717
ذیقعده: یازدهمین ماه قمري.از آن به مناسبت در بابهاي صوم، حج و دیات نام بردهاند.ذیقعده از ماههاي حج است 1 و کسی که
میخواهد حج تمتّع (() حج تمتّع) بگزارد، مستحب است از اوّل ذیقعده موي سرش را کوتاه نکند. 2روز بیست و پنجم ذیقعده روز
دحوالأرض (() روز دحوالأرض) است و روزه گرفتن در آن 3 و نیز در بیست و نهم این ماه 4 مستحب میباشد.ذیقعده از ماههاي
حرام (() ماههاي حرام) است که دیۀ قتل در آنها به مقدار یک سوم دیۀ کامل افزایش مییابد. 5
ذي المجاز؛ ج 3، ص: 717
ذي المَجاز: از حدود عرفات.ذي المجاز، در دوران جاهلی بازاري بود در یک فرسخی عرفات، در ناحیۀ کبکب. 1 از آن در باب
حج نام بردهاند.ذي المجاز از حدود عرفات (() عرفات) و خارج از آن است. از این رو، وقوف در آن، وقوف در عرفات به شمار
نمیرود و صحیح نیست. 2
/17 3 (8) .170 2 (7) .12 / 1 جواهر الکلام 18 (6) .98 / 39 ؛ تحریر الوسیلۀ 1 - 35 و 37 ،33 /5 (5) .26 / 4) جواهر الکلام 43 )
.367 / 18 ؛ فقه الصادق 11 2 (12) .18 / 1 جواهر الکلام 19 (11) .26 / 5 جواهر الکلام 43 (10) .49 / 4 کشف الغطاء 4 (9) .100
ص: 718
ذي المعارج؛ ج 3، ص: 718
ذي المَعارِج: از تلبیههاي مستحب.عنوان یاد شده در باب حج آمده است.پس از تلبیۀ واجب (() تلبیه) تکرار آن و نیز مداومت بر
«1» . مستحب است « لَبَّیْکَ ذَا المَعارِجِ لَبَّیْک » تلبیۀ ذي المعارج
.370 / 571 ؛ رسائل الشهید الثانی 1 / 317 ؛ تحریرالاحکام 1 / 385 ؛ المبسوط 1 -384 / 1) وسائل الشیعۀ 12 )
صفحه 454 از 457
درباره مرکز