گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل دوم: بینشها
اشاره







1. خداشناسی
2. راهنماشناسی
3. امامشناسی
4. معادشناسی
ص: 147
الف: خداشناسی
نور چیزي دیدنی و محسوس است پس چگونه خدا نور است؟
پرسش:
نور چیزي دیدنی و محسوس است پس چگونه خدا نور است؟
و از این آیه بر میآید که خداوند قابل دیدن نیست و از طرفی در آیات « لیس کمثله شی » : خداوند متعال در قرآن میفرماید
میفرماید خداوند نور است و یا در دعاي کمیل آمده: «1» «... اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالَأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ » دیگري مانند
در حالی که نور قابل دیدن است این آیات چگونه قابل جمع است؟ « یا نور و یا قدوّس »
پاسخ:
گفته شده از جمله: « نور » در قرآن کریم در بعضی از آیات سخن از
خداوند نور آسمانها و زمین است. «2» .« اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالَأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ » : در آیهي 35 سورهي نور میفرماید
«3» . در برخی از آیات دیگر قرآن نیز اشاره شده که ایمان نور است و انسان را از ظلمات به سوي نور خارج میکند
«4» . و در سورهي مائده قرآن کریم را نور نامیده است
ص: 148
«1» . و در سورهي انبیاء هدایت الهی را نور معرفی میکند
«2» . و همچنین در برخی آیات آئین اسلام را به عنوان نور مطرح میکند
و در برخی از «3» « سِرَاجاً مُّنِیراً » و نیز شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نام چراغ، و نور روشنی بخش معرفی میشود
«5» . یا امامان معصوم علیهم السلام نور هستند «4» « علم نور است » احادیث هم آمده است که
صفحه 58 از 81
چیست؟ نور یک پدیدهاي است که در ذات خودش آشکار است و چیزهاي دیگر « نور » با توجه به مطالب فوق لازم است بدانیم که
را هم آشکار و روشن میکند. نور داراي ویژگیهایی میباشد که برخی از آنها را بر میشماریم:
«. نور زیباست »
«. و سرچشمهي زیباییهاست »
«. بالاترین سرعتها از نور است »
«. نور وسیلهي مشاهدهي موجودات است »
«. نور پرورش دهندهي گیاهان و گلها است »
« نور موجب پیدایش رنگها میشود »
ص: 149
«. نور باعث نابودي میکروبها میشود »
«. انرژيهاي زمین از نور تأمین میشود »
«. و افراد گمشده بوسیلهي نور راه خودشان را پیدا میکنند و هدایت میشوند »
در «. خدا نور است » : با توجه به مطالب فوق روشن شد که نور ویژگی حیات بخشی و هدایتگري دارد پس اگر قرآن میفرماید
حقیقت این یک نوع تشبیه است یعنی خدا همچون نور هدایتگر و حیات بخش است و هر موجودي به هر اندازهاي که با او ارتباط
برقرار کند از نورانیّت او برخوردار میشود. که گاهی یک موجودي مثل پیامبر صلی الله علیه و آله اکرم نور میشود، یا قرآن کریم
که کلمات خداوند تبارك و تعالی است نور است و یا امام و علم نور میباشند؛ در حقیقت اینها همه به خاطر ارتباطشان با خدا و به
تعبیري آیینه بودن براي خدا و واقع نماییشان نور هستند چرا که انسان را به سوي نور، و سرچشمهي نور واقعی که خداست
رهنمون میشوند. آري در حقیقت این نور الهی است که به همه جان تازه میبخشد حرکت و پرورش میدهد و افراد را هدایت
میکند.
یادآوري:
داریم: « نور » نکتهاي که لازم است یادآور شویم این است که ما دو نوع
نور مادي و نور معنوي.
نور ماديِ حسی ظاهري: همین نوري است که به وسیلهي الکتریسته
ص: 150
«1» « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ » ایجاد میشود و ما آن را میبینیم. آیا به خدا که نور میگویند یعنی همین نور؟! که با آیهي
روبهرو میشویم که هیچ چیز مثل خدانیست پس خدا نمیتواند جسم باشد ولو به صورت یک جسم لطیفی مثل نور باشد.
پس در حقیقت این یک نوع تشبیه، براي نور معنوي است که قسم دوم نور میباشد، لذا میگوییم: خدا نور است اما نوري معنوي،
همانطور که پیامبر و امام و قرآن نور هستند اما نور معنوي؛ بنابراین در اینجا هدف این بوده که نقش هدایتی خداوند تعالی را
به ما معرفی کنند نه اینکه میخواهند بگویند که خداوند تبارك و تعالی نور ظاهري و حسی و مادي است. « مثال نور » بوسیلهي
نتیجهگیري:
و اینکه خدا مثل چیزي باشد مثلًا جسم باشد « مثلیث » میخواهد « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ » با توجه به مطالب فوق به دست میآید که آیهي
را نفی کند، نه تشبیه کردن خدا به چیزي را، بلکه ما گاهی براي فهم معارف عالی نیاز به تشبیه معقولات به محسوسات داریم تا
مطلب را خوب درك کنیم.
صفحه 59 از 81
به عنوان مثال ما براي اینکه خدا را به کودکان معرفی کنیم تا او را
ص: 151
بیشتر بشناسد برایش مثال میزنیم و این اشکال ندارد؛ اما این بدین معنا نیست که خدا مثل دارد. مثل داشتن خدا، یک مطلب است،
و اینکه خدا را تشبیه بکنیم به چیزي که درك آن ممکن و راحتتر شود مطلب دیگر میباشد. که این آیات درصدد بیان این دو
مطلب میباشد.
ص: 152
چرا صفات خدا در قرآن و روایات مذکر آمده است؟
پرسش:
چرا صفات خدا در قرآن و روایات مذکر آمده است؟
چرا بیشتر صفاتی که در قرآن کریم، یا در احادیث و دعاها، از خداوند یاد میشود مذکر است؟
پاسخ:
پاسخ این پرسش را ضمن چند نکته میآوریم:
1. خداوند تبارك و تعالی از جنس ماده و مادیات نیست، و مثل ما جسم نیست، که مذکر و مونث داشته باشد، خداوند مجرد است
و در آن مرحله، مسئلهي مذکر و مونث مطرح نیست. بنابراین اگر الفاظ مذکر یا مونث، به کار برده میشود فقط جنبهي ادبیاتی
دارد نه جنبهي واقع نمایی، یعنی مثل آن نیست که ما براي خانمها الفاظ مونث به کار میبریم و براي آقایان الفاظ مذکر- بویژه در
ادبیات عرب، که این قاعده خیلی رایج است- بلکه فقط اینجا جنبهي ادبیاتی دارد.
2. نکته دوم اینکه بالاخره ما میخواهیم خدا را یاد کنیم و یا خداوند خودش را معرفی کند و براي این کار یا باید صیغه مذکر به
کار رود یا مونث؛ لذا اگر صیغهي مونث هم به کار میرفت همین سوال مطرح بود که چرا مونث بکار رفته است؛ در حقیقت این
عرفِ ادبیات عرب است که اینطور شکل گرفته است. و دلیل خاص عقلی یا نقلی ندارد.
ص: 153
3. نکته سوم اینکه با توجه به مطالب بالا صحیح نیست که اگر صفات خدا مذکر به کار رفته، بگوییم: پس خدا از جنس مردان
است و مردان احساس برتري کنند، یا بالعکس.
زیرا این روش به کار بردن الفاظ باصطلاح یک عادت و عُرف است یعنی یک قاعدهي ادبی است نه یک قاعدهي واقعنما که
نشانگر واقعیتهاي خارجی باشد. و به عبارت دیگر کاربرد این الفاظ به معناي ارزشی نیست بلکه کاربرد این الفاظ صرف کاربرد
ادبی و عرفی است.
ص: 154
جاودانگی خدا و انسان چه تفاوتی دارد
پرسش:
جاودانگی خدا و انسان چه تفاوتی دارد
و از طرفی آیاتی داریم که میفرماید: انسانها در بهشت و یا جهنم به « هوالباقی » اعتقاد ما بر این است که خداوند باقی است
صورت جاودانه هستند؟ اگر هر دو جاودانه هستند چه تفاوتی بین این دو است؟
صفحه 60 از 81
پاسخ:
«1» « کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالإِکْرَامِ » : قرآن کریم میفرماید
یعنی همهي موجودات فانی هستند از بین میروند و هلاك میشوند مگر پروردگاري که صاحب جلال و اکرام است.
بنابراین همهي انسانها خواهند مُرد و هلاك میشوند و بقاء دائمی، به معناي بقاء ذاتی نخواهند داشت.
تفاوت قائل شویم، یعنی خداوند تبارك و تعالی، اگر باقی میماند بقائش بقاء « بقاء بالغیر » و « بقاء بالذات » از این رو باید بین
بالذات است، ذاتش همیشگی است، ازلی و ابدي است؛ اما اگر انسانها در بهشت جاودان و همیشگی میشوند، این بقاء انسانها،
بقاء بالغیر است یعنی بقائشان، بوجود خداوند تبارك و تعالی است که علت اصلی است. به عبارت دیگر اگر انسان در بهشت
جاودانه میماند، یا در جهنم جاودانه میشود این بقاءش به ارادهي خداوند تبارك و تعالی است و از خودش نمیباشد.
ص: 155
اگر فقط خدا ازداخل رحم ها آگاه است پس سونوگرافی و نقش پدر و مادر در تعیین جنسیت فرزند چه میشود؟
پرسش:
اگر فقط خدا ازداخل رحم ها آگاه است پس سونوگرافی و نقش پدر و مادر در تعیین جنسیت فرزند چه میشود؟
در حالی که امروزه با سونوگرافی و امثال آن میتوان از داخل « فقط خداوند از داخل رحمها خبر دارد » : در سوره لقمان میفرماید
چگونه با این آیه سازگار است؟ « نقش پدر و مادر در تعیین جنسیت » رحمها با خبر شد و همچنین
پاسخ:
خداوند متعال در پایان سورهي لقمان میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَۀِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الَأرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَداً وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ »
آگاهی از زمان قیامت مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل میکند، و آنچه را که در رحمها (ي مادران) » «1» ؛« عَلِیمٌ خَبِیرٌ
است میداند، و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست میآورد، و هیچ کس نمیداند در چه سرزمینی میمیرد؟ خدا عالم و آگاه
«! است
مفسرین گفتهاند: علم موارد پنجگانهاي که در این آیه مطرح شده منحصر به خداوند تبارك و تعالی است.
حال پرسش این است که علم به رستاخیز و آیندهي افراد و مرگ انسانها و ساعت دقیقش مخصوص خداوند است ولی امروزه
جنس جنین
ص: 156
دختر و پسر بودن را میتوان با خبر شد و یا در مورد بارش باران در علم هواشناسی پیشبینیهاي نسبتاً خوبی داریم. بنابراین بین
یافتههاي علوم تجربی و این آیهي شریفه در حقیقت توهم تعارض است که براي رفع توهم نظر شما را به مطالب زیر جلب میکنیم:
براي آیهي شریفهي مورد بحث مفسرین دو تفسیر ذکر کردهاند:
تفسیر اول: مقصود این باشد که این علوم مخصوص خداست، اما جزئیات آن مراد است؛ به عبارت دیگر جزئیات بارش باران مانند
مکان و زمان دقیق آن، و همچنین در مورد فرزندي که در رحم است خصوصیات جسمی و خصوصیات روحیاش و استعدادهاي
نهفته در وجود کودك و مانند آن را کسی نمیتواند به طور دقیق پیشگویی کند.
آري ممکن است ما با سونوگرافی به صورت کلی اطلاع پیدا کنیم دختر است یا پسر و حتی برخی از متخصصان بتوانند تشخیص
دهند که حدوداً چند روز دیگر به دنیا میآید، ولی جزئیات دقیق در مورد خصوصیات جسمی و روحی و امثال آن از دسترس بشر
صفحه 61 از 81
خارج است ولی خداوند تمام این جزئیات را میداند.
دو جملهي معترضه است. « وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ » و جمله قبل از آن « وَیَعْلَمُ مَا فِی الَأرْحَامِ » تفسیر دوم: این که عبارت
بنابراین تفسیر، علم به نزول باران و خصوصیات آن مخصوص پروردگار نیست و انحصار آن از آیه استفاده نمیشود. و معناي جمله
هم این است که خدا آنچه را که در رحم مادران است میداند ولی از آنجا که این دو جمله معترضه است « وَیَعْلَمُ مَا فِی الَأرْحَامِ »
سیاق انحصار علم امور مذکور به
ص: 157
و دیگران هم میتوانند از داخل رحمها و نزول باران اطلاع یابند. «1» . خدا، شامل این قسمت آیه نمیشود
اگر ما تفسیر دوم را در آیه بپذیریم دیگر این آیه درصدد بیان این نکته نمیباشد، که فقط خداوند میداند که فرزند در رحم مذکر
خداوند به این مسئله علم دارد و این، علم دیگران را نفی نمیکند. بلکه انسانها نیز میتوانند با » : است یا مونث؛ بلکه آیه میفرماید
کاوش در زمینههاي مختلف در روابط با پدیدهها و واکنشهاي شیمائی کرموزومها و سلولهاي جنین، تاثیر غذاها و داروها، به
جنس جنین پی ببرند و مقدماتی را براي این کار فراهم کنند که بچه پسر یا دختر شود و حتی میتواند این مساله قبل از انعقاد نطفه
یا بعد از انعقاد نطفه اتفاق بیفتد و آیات تعارضی با یافتههاي علوم پزشکی نخواهد داشت.
بنابر فرضی که تفسیر اول را در آیه بپذیریم چند تفاوت بین علم خدا و علم بشر بر میشمارد « طب در قرآن » در کتاب « دَیّاب » دکتر
و میگوید:
1. علم خداوند معمولًا نیاز به واسطه ندارد اما بشر نیاز به دستگاه و واسطه دارد.
«2» . 2. علم خداوند در معرض سهو و خطا نمیباشد ولی انسانها گاهی مرتکب سهو و خطا و اشتباه میشوند
3. خداوند تمام خصوصیات جنین را میداند ولی ما برخی از آن را میدانیم.
ص: 158
جمعبندي و نتیجهگیري:
براي آیهي شریفه مورد بحث دو تفسیر ارائه شده:
1. مقصود از علم خداوند به جنین علم به جزئیات جنین میباشد (ویژگیهاي جسمی، روحی و استعدادها و ...) و همچنین منظور از
علم خداوند به نزول باران، علم به جزئیات آن میباشد (زمان و مکان دقیق باران و مقدار دقیق آن و ...)
و علم به « آنچه در رحمها میباشد » دو جمله معترضه میباشند بنابراین تفسیر علم به « ینزل الغیث » و « وَیَعْلَمُ مَا فِی الَأرْحَامِ » 2. عبارت
مخصوص خداوند نیست بلکه دیگران نیز میتوانند از آن مطلع شوند. « نزول باران »
نتیجه: هر کدام از این دو تفسیر را که بپذیریم در مییابیم که آیه با یافتههاي علمی تعارض ندارد و در حقیقت توهم تعارض شده
بود که با اندکی دقت رفع توهم میشود.
این آیات و آیات رعد/ 8 و فاطر/ 11 را مطرح کردیم و نظرات پزشکان مختلف از « پژوهشی در اعجاز علمی قرآن » ما در کتاب
« نمونه » « المیزان » جمله دکتر (پاكنژاد) و دکتر (دَیّاب) و دیگران را آوردیم دیدگاههاي تفسیري و صاحب نظران مثل تفسیر شریف
و ... را آوردیم و مورد نقد و بررسی قرار دادیم که ذکر همهي آنها در این مجال ممکن نیست، علاقهمندان « اطیب البیان » و
«1» . میتوانند به کتاب مذکور رجوع فرمایند و مطلب را به طور مفصل پیگیري کنند
ص: 159
ب: راهنماشناسی
صفحه 62 از 81
پیامبر یا شخص دیگر است؟ « عبس » مخاطب سوره
پرسش:
پیامبر یا شخص دیگر است؟ « عبس » مخاطب سوره
سخن خداوند با حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و یا شخص دیگر که وارد شده بود؟ ،« عبس » آیات اول سورهي
پاسخ:
آن شخص چهره درهم کشید و » «1» «... عَبَسَ وَتَوَلَّی أَن جَاءَهُ الَأعْمَی وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی » : میخوانیم « عبس » در ابتداي سورهي
چه چیز تو را » : بعد در ادامهي آیات روي سخن را به پیامبر میکند و میفرماید « روي برتافت به خاطر اینکه نابینائی به سراغ او آمد
آگاه کرد شاید او رُشد یابد و شاید او متذکر شود پس یادآوري به او سود بخشد، کسی که توانگري میکند به او روي میکنی در
حالی که این ممکن است پاك نشود و اگر پاك نشود ایرادي بر تو نیست اما کسی که با کوشش به سراغ تو میآید، در حالی که
«. میهراسد؛ پس تو از او غافل میشوي و به دیگري مشغول میشوي
داستان این آیات را چنین حکایت کردهاند: شخصی از بنی امیه نزد
ص: 160
وارد شد، و چون شخص فقیر و « عبداللَّه بن مکتوم » پیامبر صلی الله علیه و آله آمده بود و در همان حال یکی از اصحاب به نام
نابینائی بود آن شخص اموي چهره درهم کشید و صورت خود را برگرداند در این هنگام این آیات نازل شد و فرمود:
به خاطر اینکه یک نابینائی به سراغ او آمد. « ان جاء الأعمی » عبس و تولی او چهره درهم کشید و روي برتافت »
این شأن نزول از امام صادق علیه السلام نقل شده و مرحوم سید مرتضی و بسیاري از مفسرین هم این را پذیرفتهاند.
فقیر « عبداللَّه بن مکتوم » افرادي که خدمت پیامبر میآمدند دو گروه بودند برخی ثروتمند و صاحب مقام بودند، برخی هم مثل
بودند. مشی و روش پیامبر، چنین بود که به فقرا و به افراد مومن خیلی احترام میگذاشت ولی گاهی افرادي دور انسان جمع
میشوند و با انسان صحبت میکنند، با این که نسبت به دیگران لطف و مرحمت دارد ولی صحبت با این افراد ممکن است باعث
کم توجهی به دیگران شود از این رو این آیات به پیامبر یادآور میشود که سزاوار نیست تو از افراد تلاشگر مومن، و خدا ترس
غافل شوي! مواظب باش که پرداختن به افراد دیگر شما را از اینها باز ندارد! این آیات تذکري نسبت به پیامبر « عبداللَّه مکتوم » مانند
بود؛ و صدر آیات در مورد آن شخص اموي بود.
برخی شأن نزول دیگري براي این آیات نقل کردهاند که:
عدهاي از سران قریش نزد پیامبر آمدند و با پیامبر صحبت میکردند و
وارد شد و چون نابینا بود و متوجه مجلس « عبداللَّه بن مکتوم » ص: 161 در همین حال
نبود، مکرر سخنان پیامبر را قطع میکرد و تقاضاي تعلیم قرآن میکرد- طبق این شأن نزول- پیامبر ناراحت شد و آثار ناراحتی در
چهرهاش نمایان شد که این آیات فرود آمد و ارزش افراد مومن را یادآوري کرد.
«1» « إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ » البته این شأن نزول با اخلاق کریمانهي پیامبر که
منافات دارد؛ با خود تعابیر آیات نیز، هماهنگ نمیباشد زیرا « إِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ » سازگار نیست و علاوه بر آنکه با آیاتی مانند
وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ » از شخصی دیگر صحبت میکند، بعد دنبال آیه خطاب به پیامبر میکند « عبس و تولی » : در اوائل آیات میفرماید
«2» یَزَّکَّی
یعنی شان نزول دوم با سیاق آیات سازگاري چندانی ندارد، بنابراین ما شأن نزول اول را ترجیح میدهیم.
ص: 162
صفحه 63 از 81
چیست آیا کشتن پیامبران حق و ناحق دارد؟ « و قتلهم الانبیاء بغیر الحق » مقصود از آیه
پرسش:
چیست آیا کشتن پیامبران حق و ناحق دارد؟ « و قتلهم الانبیاء بغیر الحق » مقصود از آیه
از این آیات فهمیده میشود که انبیا را به حق میتوان کشت و این با « وَقَتَلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ » : در قرآن کریم خداوند میفرماید
عصمت انبیا منافات دارد؟
پاسخ:
این آیه در رابطه با یهود است که .«1» مضمون این آیهي شریفه حداقل 5 بار در قرآن کریم به صورتهاي مختلف آمده است
قرآن آنها را سرزنش میکند زیرا پیامبران الهی را بیگناه و به ناحق میکشتند.
برخی پنداشتهاند: «. پیامبران را به ناحق نکشید » : اما از این که میفرماید
مثلًا اگر پیامبري گناه یا خطایی بکند، و در دادگاهی محکوم شود، او را میشود کشت؛ در «. به حق میشود آنها را کشت » پس
آیا قید و صفت توصیفی و توضیحی است، یا قید و صفت احترازي؟ به « به غیرحق » پاسخ به این نکته باید توجه داشت که عبارت
نظر میرسد: قید توصیفی است، یعنی این که پیامبران را نمیشود کشت، که این کشتن پیامبران، به ناحق است.
آیه متعرض این مطلب نمیباشد. ،« اگر پیامبران گنه کار شوند و اینها را بکشند » اما
به عبارت دیگر قید و صفتی که در این آیه آمده است به صورت احترازي نیست، وقتی که میفرماید: آنها را به ناحق نکشید
معنایش این نیست که به حق بکشید، چون این قید احترازي نمیباشد، بلکه این قید توضیحی است، یعنی آنها را نکشید، که این
«2» . کشتن پیامبران در هر صورت به ناحق است
ص: 163
ج: امامشناسی
ارتباط آیه سوم مائده با غدیر خم چیست؟
پرسش:
ارتباط آیه سوم مائده با غدیر خم چیست؟
آیهي سوم سورهي مائده با روز غدیرخم که حضرت علی علیه السلام به امامت منصوب شدند چه ارتباطی دارد؟
پاسخ:
بخشی از آیهي مذکور در رابطه با گوشتها و غذاهایی است که براي انسانها حرام و ممنوع شده مثل مردار، خون، گوشت خوك
الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ » : و امثال آن و در ادامهي آیه آمده است
«1» « عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلَامَ دِیناً
مضمون آیهي شریفه این است که، امروز کافران از دین شما مأیوس شدند، پس از آنها نترسید و از من خشیت داشته باشید و
بترسید، امروز دین شما را براي شما کامل کردم، و نعمت خودم را براي شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین براي شما،
پسندیدم.
مفسرین قرآن و بسیاري از محدثین و در روایات متعددي، از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ائمه اطهار علیهم السلام و صحابه
صفحه 64 از 81
برمیگشتند، بعد از خروج «2» پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که پیغمبر اسلام در روز 18 ذيالحجه هنگامی که از حجۀ الوداع
از
ص: 164
مینامند. پیامبر اسلام در آنجا توقف «1» است که بخشی از آنجا را غدیرخم « جحفه » مکه به منطقهاي رسیدند که امروزه معروف به
کردند و به حاجیانی که، پیشاپیش حرکت کرده بودند و از آن منطقه عبور کرده بودند، دستور بازگشت دادند، و مقداري صبر
کردند تا حاجیانی که در راه هستند به آن مکان برسند، زیرا آنجا منطقهاي بود که راه مردم از هم جدا میشد و هر گروهی از یک
مسیر به طرف شهر و دیار خود میرفت و به اصطلاح چهار راهی بود که افراد از آنجا به بخشهاي مختلف جزیرة العرب میرفتند.
وقتی همه حاضر شدند جهازهاي شترها را بر روي هم گذاشتند و حضرت بالا رفتند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، براساس
دستوري که از طرف خدا، به او داده شده بود، خطبهي مفصلی خواندند که این خطبه در منابع حدیثی، مثل بحارالانوار، و همچنین
الغدیر و کتابهاي دیگر نقل شده، پیامبر اسلام، در آن خطبه به صورت مفصل از مردم اقرار گرفتند و فرمودند:
آیا من نسبت به شما، اولی به خودتان نیستم، مردم گفتند: بلی، و در نهایت دست امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بالا بردند، و
هر کس که من مولاي اویم، این علی مولاي اوست، بعد از اینکه، خطبهي پیامبر تمام « من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه » : فرمودند
که یکی از شعراي صدر اسلام و از یاران پیامبر بود شعري در این زمینه سرود و بسیاري از « حصان بن ثابت » ، شد
ص: 165
به امیرالمؤمنین علیه السلام این مقام خلافت، و ولایت امت را، تبریک گفت که پیغمبر اسلام، او را به « عمر » اصحاب پیامبر از جمله
جانشینی خودش، و به سرپرستی و ولایت مردم، انتخاب کرد، و به اصطلاح او را امام مردم و جانشین خودش قرار داد و بسیاري از
«1» « الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ » افراد با حضرت در آن روز بیعت کردند بعد از این جریان، آیهي شریفهي
نازل شد.
امروز که جانشین پیامبر مشخص شد! و امروز که مسئلهي نبوت و دین اسلام بوسیلهي خلافت و امامت، امیرالمؤمنین علیه السلام
ادامه پیدا خواهد کرد، و منقطع نخواهد شد و دین، الی یوم القیامۀ مستمر خواهد بود. امروز کسانی که کافر شدند از دین شما
مأیوس شدند، پس دیگر از آنها نترسید! آنها نمیتوانند به این دین ضربهاي بزنند و نمیتوانند این دین را به صورت دین موقت
«2» « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ » ،( مطرح کنند؛ پس، فقط از خدا بترسید، (انسان مومن نباید غیراز خدا از کسی بترسد
امروز با مسألهي امامت و ولایت دین شما را کامل کردم، و نعمت خودم را بر شما تمام کردم، و اسلام را به عنوان دین کامل براي
شما پسندیدم.
بنابراین، آیهي شریفهي مذکور، در رابطه با روز 18 ذي الحجه، روز غدیرخم، در جریان حجۀ الوداع است.
ص: 166
این جریان در کتابهاي متعددي از شیعه و سنی، نقل شده حتی برخی نوشتهاند تا صد نفر از صحابه وقوع این جریان را نقل
«1» . کردهاند
که یکی از نویسندگان شش گانه اهل سنت است در کتاب « نسائی » همچنین از اهل سنت افراد متعددي نقل کردهاند از جمله آقاي
«2» . خصائص علی بن ابیطالب علیه السلام، همین جریان را متعدد نقل کرده است
ص: 167
آیه بلاغ (یا ایها الرسول بلغ ما انزل) و آیه اکمال (الیوم اکملت) در کجا و چه زمانی نازل شد؟
صفحه 65 از 81
پرسش:
آیه بلاغ (یا ایها الرسول بلغ ما انزل) و آیه اکمال (الیوم اکملت) در کجا و چه زمانی نازل شد؟
وقتی پیامبر در حج مطالب را بیان کردند و از مردم اقرار گرفتند که آیا من همهي مطالب را گفتم و مردم گفتند: بله شما گفتید و
مردم شهادت دادند و پیغمبر سه بار از مردم اقرار گرفت! حال سوال اول این است چرا ده روز بعد پیغمبر در رابطه با مولی علی
آن وقت نازل شد یا همان اولی که پیامبر « یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ » آیا آیه « من کنت مولاه فهذا علی مولاه » میفرماید که
در حجۀ الوداع، بود.
پاسخ:
بخش اول: چرا ده روز فاصله؟
این پرسش به دو آیه از آیات قرآن کریم مربوط میشود، زیرا در حجۀالوداع دو آیه در مورد ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نازل
«1» « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی » شده یکی آیهي سوم سورهي مائده
.« یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ من ربک » : و دیگري آیهي 67 سورهي مائده که میفرماید
ذیل همین آیه احادیث و شأن نزولهایی وارد شده که در روز عرفه
ص: 168
بر پیامبر نازل شده که مسئله ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را براي مردم بیان میکند و میگوید « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ » آیهي
دین اسلام به ولایت حضرت علی علیه السلام کامل شده است و در همان روایت آمده نزول این آیه روز عرفه بوده و روزي که
حضرت اعلام کرد، روز غدیر بود؛ روز عرفه روز 9 ذي الحجه است و روز غدیر روز 18 ذي الحجه، بنابراین، فاصله 9 روز بوده
است.
بخش دوم: علت فاصله؟
در همان روایات حکایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خوف داشتند از اینکه امیرالمؤمنین را معرفی کنند و آنها بگویند
پسرعمویش علی را حمایت میکند؛ و با توجه به تعصبات قومی و قبیلگی بعضی اصحاب مطلب را برنتابند و مشکلاتی را بوجود
بیاورند.
از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ابلاغ و اعلام این مسئله تأملی داشت و جالب اینکه در آیهي 67 سورهي مائده نیز به
این مطالب اشاره شده است که:
اي پیامبر آن چیزي را که از طرف پروردگار به تو نازل شد تو براي مردم بیان » «1» ؛« یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ من ربک »
«. اگر این مطلب را به مردم نرسانی رسالتت را انجام ندادي » ؛« وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ » ؛« کن
این یک نوع تهدید است براي پیامبر اکرم این مسئله آنقدر مهم است
ص: 169
که مساوي رسالت توست، چون ادامهي نبوت و در حقیقت ادامه بقاء اسلام به ولایت و امامت و جانشینی تو بستگی دارد.
این اشاره دارد که یک خطري «. خداوند تو را از مردم حفظ میکند » «1» ؛« وَاللّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاسِ » : بعد در ادامهي آیه میفرماید
نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله بوده یا خوف خطر وجود داشته یا احتمال چنین خطري را پیامبر اکرم میداده، که خداوند وعده
میدهد که ما شما را حفظ میکنیم این مطلب را اعلام کن و نگران نباش!
بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز 18 ذي الحجۀ طبق احادیث مردم را در غدیر خم جمع کردند و دستور دادند افرادي که
جلو رفتهاند برگردند و صبر نمودند قافلههاي بعدي بیایند و بر فراز جهازهایی از شتران رفتند و آن خطبه طولانی را خواندند و اعلام
صفحه 66 از 81
هر که را من مولاي اویم این علی مولاي اوست ... « من کنت مولاه فهذا علی مولاه » کردند
بنابراین به نظر میرسد علت فاصله طبق احادیث و طبق نکتهاي که در خود آیهي 67 سورهي مائده هست به خاطر آن خوف خطر
بود که احیاناً برخی این موضوع را برنتابند.
«2» « وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ » : این که خداوند در آیه میفرماید
مگر پیامبر از مردم یا از جانش میترسید که بیان این مطلب را ده روز به تاخیر انداخت؟
ص: 170
در روایات نیز آمده است که پیامبر نسبت به این مسئله و واکنشهایی که ممکن است برخی افراد در مورد ولایت امیرالمؤمنین علی
«1» . علیه السلام نشان دهند خوف داشت
بود. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله میترسید که زحمات 23 سالهي او در اثر « دین و اسلام » در حقیقت اینجا ترس به خاطر
مخالفتهاي با ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با خطر روبرو شود، و به خاطر خطري که به اسلام میرسید، و خطري که متوجه
بود مثل اینکه « ترس بر مکتب » نبوت و ولایت میشد خوف داشت؛ نه اینکه پیامبر اسلام ترس شخصی داشته باشد. در حقیقت اینجا
این ترس مقدس و نیکویی است و این ترس باعث میشود که «. من از فلان دشمن میترسم که به اسلام ضربه بزند » : شما میگویید
انسان تاملی کند و راهکاري بیندیشد تا این خطر را بر طرف کند.
ص: 171
اینکه در بعضی از روایات گفته شده که اهل بیت قرآن ناطق هستند و قرآن، قرآن صامت است چگونه قابل توجیه است؟
پرسش:
اینکه در بعضی از روایات گفته شده که اهل بیت قرآن ناطق هستند و قرآن، قرآن صامت است چگونه قابل توجیه است؟
پاسخ:
«1» « لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ » : در حقیقت طبق آیهي 44 سورهي نحل که میفرماید
قرآن را پیامبر براي مردم بیان میکند یعنی این آیه جایگاه مفسر بودن را براي پیغمبر اثبات میکند.
علامه طباطبایی رحمه الله ذیل این آیه مینویسند: طبق این آیه سنت و اقوال پیامبر در تفسیر حجت است و او مفسر قرآن است؛ اما
بنابراین «2» « ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً » : اهل بیت علیهم السلام قولشان در تفسیر حجت است به دلیل حدیث ثقلین که فرمود
اهل بیت علیهم السلام نیز مفسر قرآن هستند و از این باب قرآن ناطق میباشند؛ اگر جایی از قرآن براي ما مبهم بود یا نیاز به توضیح
و تفسیر داشت اهل بیت علیهم السلام براي ما بیان میکنند و چنانچه در روایت آمده: اگر به اهل بیت تمسک نکنیم از قرآن هم
محروم میشویم، و بالعکس اگر به قرآن تمسک نکنیم از اهل بیت محروم میشویم، زیرا این دو در حرکت به سوي کمال لازم و
ملزوم یکدیگرند.
ص: 172
پرسش:
چرا آیات قرآن شفاعت را منحصر به خدا میکنند آیا اصلا شفاعتی داریم؟
123 و 254 از سورهي بقره، و در سورهي زمر آیهي 44 شفاعت را در ، بعضی از آیات قرآن شفاعت را رد میکند مثل آیات 48
اختیار خدا میداند آیا اصلًا شفاعتی داریم یا اینکه شفاعت فقط در این دنیا هست و همچنین با توجه به آیهي 18 سورهي یونس و
آیهي 3 سورهي زُمر که ظاهراً شفیع گرفتن و کفیل گرفتن را رد میکند شفاعت ائمه معصومین علیهم السلام چگونه است؟
صفحه 67 از 81
پاسخ:
موضوع شفاعت از جمله موضوعاتی بوده که در طول تاریخ اسلام بین متکلمان و مفسران قرآن موضوع سخن بوده و در مورد آن
مطالب فراوانی بیان شده است.
قبل از پرداختن به موضوع لازم است یک نکتهي روششناسی ذکر کنیم و بعد وارد بحث شویم:
نکته: در برخی موضوعات، آیات قرآن دیدگاههاي متفاوتی بیان میکند مثلًا در مورد جبر و اختیار برخی از آیات دلالت بر جبر
دارد، برخی از آیات دلالت بر اختیار انسان دارد؛ یا در مورد شفاعت برخی آیات موافق شفاعت است و برخی از آیات در ظاهر
مخالف شفاعت است.
در این موارد از لحاظ روششناسی تفسیر قرآن چگونه باید عمل کنیم؟
ص: 173
به نظر میرسد در این موارد باید از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده کنیم؛ به عبارت دیگر تفسیر موضوعی قرآن در اینجا راه
گشاست؛ به این صورت که آیات موافق، مخالف، مقید و مشروط را کنار هم بگذاریم و مجموعهي آنها را ملاحظه کنیم بعد با
توجه به روایات یک برداشت کلی و استنباط نهایی داشته باشیم. زیرا با یک آیه یا دو آیه نمیشود نظر قطعی قرآن را در این موارد
بیان کرد.
در مورد شفاعت نیز آیات متعددي داریم که ظاهر برخی از آیات، چنانچه در پرسش آمده شفاعت را نفی میکند.
آیهي 48 سورهي بقره که میفرماید:
خودتان را حفظ کنید از » «1» ؛« وَاتَّقُوا یَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَ فَاعَۀٌ وَلَا یُؤْخَ ذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ یُنْ َ ص رُونَ »
عذاب روزي که هیچ کس به جاي دیگري عذاب و مجازات نمیشود و هیچ شفاعتی پذیرفته نمیشود و هیچ عوضی هم از کسی
«. گرفته نمیشود
مثل دنیا نیست که انسان بتواند پارتی بازي بکند یا مثلًا گناه کسی را به عهده بگیرد و جریمهاش را بپردازد، چنین چیزي در رستاخیز
وجود ندارد.
در حقیقت در این آیات همهي راههایی که در دنیا انسانها براي فرار از مجازات استفاده میکنند نفی شده، جریمه به عهده گرفتن،
وساطت و شفاعتگري، پارتیبازي کردن، غرامت پرداختن براي خطاکار و همچنین به یاري آمدن دوستان همه و همه نفی شده
است.
ص: 174
در آیاتی مثل آیهي 254 بقره و 48 مدثر هم چنین روشی پیش گرفته شده است.
اما در مقابل دستهي دیگري از آیات قرآن کریم شفاعت را میپذیرد ولی شرایطی را براي شفاعت کننده یا شفاعت شونده بیان
این آیه شفاعت را نفی نمیکند و میگوید شفاعت « قُل لِلَّهِ الشَّفَاعَۀُ جَمِیعاً » : میکند از جمله در سورهي زمر آیهي 44 میفرماید
هست ولی شفاعت از آنِ خداست.
یعنی «. شفاعت نمیکنند مگر براي کسی که مورد رضایت باشد » ؛ لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَ َ ض ی » : و در آیهي 28 انبیاء میفرماید
شفاعت را میپذیرد ولی مشروط به رضایت خداوند تبارك و تعالی.
«1» « مَن ذَا الَّذِي یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ » : و در آیهي 255 بقره میفرماید
یعنی شفاعت هست ولی با رخصت الهی. «2» «. چه کسی نزد خدا شفاعت میکند مگر با رخصت الهی » ؛
پس این آیه در حقیقت دو نوع شفاعت را مطرح میکند یکی شفاعتی که بدون اجازهي خدا باشد که جایز نیست، و انجام نخواهد
صفحه 68 از 81
پذیرفت و دیگر شفاعتی که با اجازهي خدا و رخصت الهی باشد که این شفاعت انجام میگیرد.
« لَّا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَۀَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً » در آیهي 87 مریم باز شفاعت را میپذیرد ولی یک شرطی برایش قرار میدهد
کسی که بخواهد شفاعت کند، باید نزد خداوند عهد و پیمان قبلی داشته باشد.
ص: 175
نتیجهگیري:
از آنچه گذشت به دست میآید که آیات شفاعت دو دسته است: یک دسته به ظاهر شفاعت را نفی میکند، یک دسته شفاعت را
با شرایطی اثبات میکند. جمع بین این آیات چنین میشود که شفاعت دو قسم است قسمی که بدون اذن خدا باشد و شبیه به پارتی
بازيهاي دنیا باشد این قسم ممنوع است و در قیامت انجام نمیشود. قسم دوم شفاعتی که با اجازهي خدا و با شرایطی که در آیات
و روایات بیان شده و این قسم انجام میشود.
ص: 176
پرسش:
آیا در روایات نیز این دو قسم شفاعت بیان شده است؟
پاسخ:
بله روایات متعددي در مورد شفاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده که شفاعت را توضیح دادهاند
و حتی فرمودهاند که شفاعت براي چه کسانی ممکن است و براي چه کسانی ممکن نیست و چه شرایطی دارد.
«1» « لاینال شفاعتنا من استحف بالصلوة » : به عنوان مثال از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حکایت شده
شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، نمیرسد.
توضیح: این روایت اولًا شفاعت را اثبات میکند که شفاعت در قیامت وجود دارد بعد میفرماید: این شفاعت شرایطی دارد یکی از
شرایطش این است که انسان نماز را سبک نشمرده باشد، و برعکس کسی که نماز را بزرگ بشمارد و اهمیت بدهد به شفاعت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میرسد.
«2» . بنابراین در روایات نیز بصورت متعدد هم به شفاعت و هم به شرایط شفاعت اشاره شده است
ص: 177
پرسش:
شرایط شفاعت را توضیح دهید؟
پاسخ:
در مورد شفاعت باید دو مطلب از هم جدا شود نخست اینکه شفاعت از چه کسانی است؟ یعنی روز قیامت چه کسانی میتوانند
شفاعت کنند؟ دوم اینکه براي چه کسانی میتوانند شفاعت کنند؟
در مورد شفیع یا کسی که میخواهد شفاعت کند در آیاتی که گذشت و برخی از روایات، اشاره شده که اولًا باید با اذن خدا
باشد، یعنی شفاعت بدون رخصت الهی صورت نمیگیرد مثلًا اگر پیامبر صلی الله علیه و آله میخواهد شخصی را شفاعت کند باید
«1» . خداوند اجازه بدهد شفاعت استقلالی نیست، بلکه با اجازهي پروردگار است
«2» : و همچنین در روایات بیان شده است که چه کسانی میتوانند روز قیامت شفاعت کنند
ص: 178 نخست: پیامبران به ویژه پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام، دوم: علما و
دانشمندان، سوم: شهدا، چهارم: مؤمنین خالص، پنجم: ملائکۀ اللَّه.
صفحه 69 از 81
هم میتواند روز قیامت شفیع قرار بگیرد و خویشاوندان نیز براي خویشاوندان ممکن است شفاعت « قرآن » همچنین بیان شده که
شفاعت میکند. و همچنین روز قیامت امانت شفاعت میکند به عبارت ،« روزه » بکنند و حتی در برخی روایات آمده که روز قیامت
دیگر کسی که خوب امانتداري کرده باشد یا روزهي خوبی گرفته باشد و شرایط روزه را رعایت کرده باشد و حق روزه را ادا کرده
باشد، روز قیامت مورد شفاعت آن قرار میگیرد. و یا کسی که قرآن را تلاوت کرده و به آن عمل کرده و همچنین باعث نشر آن
شده باشد، قرآن چنین اشخاصی را شفاعت میکند.
این بود برخی از شفیعان روز قیامت.
یادآوري:
است. ولی خداوند کارهایش را با واسطه انجام میدهد به خاطر اینکه هم احترامی باشد به کسانی «1» خداوند خودش اولین شفیع
که شفاعت میکنند مثل پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن کریم؛ و همچنین نوعی قدردانی از علما و شهدا میباشد. این نوع
شفاعت جایگاه این افراد را به مردم نشان میدهد که در دنیا اگر کسی میخواهد پیامبر صلی الله علیه و آله شفیعش باشد یا
ص: 179
علما و شهدا شفیعشان باشند باید راه این افراد را برود و به اینها نزدیک شود.
چه کسانی مورد شفاعت واقع میشوند؟
«1» لِمَنِ ارْتَضَی » در آیات قرآن گاهی تعبیر شده است به
«2» لِمَن یَشَاءُ وَیَرْضَی » یا
یعنی خداوند شفاعت را اجازه میدهد براي کسانی که مورد رضایت خداوند تبارك و تعالی باشد، یعنی زندگی و مشی آنها در
مسیر الهی و در راه مستقیم قرار داشته ولی لغزشهایی پیدا کرده که این لغزشها با شفاعت مورد بخشش واقع میشود.
و نیز در احادیث بیان شده که اهل شرك و کفر مورد شفاعت واقع نمیشوند. در دنیا شخص میتواند از شرك و کفر توبه کند اما
رستاخیز دیگر جاي برگشت از شرك و کفر نمیباشد؛ از این رو شرك و کفر مورد شفاعت قرار نمیگیرد.
لاینال شفاعتنا من استخف » همچنین در روایات هم از پیامبر صلی الله علیه و آله هم از امام صادق علیه السلام حکایت شده که
«. شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمیرسد » «3» ؛« بالصلوة
پس کسی که میخواهد مورد شفاعت واقع شود باید با آن شخص
ص: 180
شفیع ارتباطی برقرار بکند و به نوعی شبیه آن بشود و در مسیر او قرار بگیرد. مثلًا کسی که میخواهد مورد شفاعت امام حسین علیه
السلام قرار بگیرد باید حسینی باشد، نمیشود انسان یزیدي باشد و شفاعت امام حسین علیه السلام را طلب کند.
ص: 181
پرسش:
بیان شد که شفاعت دو نوع است شفاعتی که با اذن خداوند است، شفاعتی که بدون اذن خداوند است، آن شفاعت که مورد تایید
آیات قرآن است شفاعتی میباشد که با اذن خداوند است: آیا شفاعتی که مورد تایید قرآن است و شامل گنهکاران میشود نوعی
پارتی بازي نیست و باعث نمیشود که افرادي که گناه نکردهاند با آنهایی که مرتکب گناه شدند، در یک سطح قرار بگیرند؟
پاسخ:
این سوال دو بخش دارد:
اول اینکه آیا شفاعت پارتی بازي هست یا نه؟
صفحه 70 از 81
دوم اینکه آیا کسانی که مورد شفاعت واقع شدند با کسانی که اصلًا گناه نکردند اینها در رستاخیز در یک درجه هستند؟!
جواب پرسش دوم روشن است، مسلماً کسی که گناه نکرده با کسی که گناه کرده و بخشیده شده یا مورد شفاعت قرار گرفته در
یک درجه نخواهند بود.
در مورد پرسش اول که شفاعت پارتی بازي هست یا نه باید گفت:
شفاعت دو نوع داریم: یکی شفاعت صحیح و یکی غیرصحیح.
شفاعت غیرصحیح یعنی شفاعتی که شفاعتگر با استفاده از نفوذ خودش مجازات خلافکار را تغییر بدهد مثل اینکه برخی در دنیا مثلًا
از
ص: 182
نفوذ اقتصادي یا سیاسی خودشان استفاده میکنند و شخص را از مجازات و دادگاه نجات میدهند، بدون اینکه تغییري در شفاعت
شونده حاصل شود. به عبارت دیگر این نوع شفاعت، موجب جرأت و جسارت بیشتر مجرم نیز میشود چرا که اطمینان مییابد که
هر بار لغزش و خطائی داشته و به حقوق دیگران تجاوز کرده کسی هست که از من حمایت بکند. از این رو، علاوه بر اینکه نوعی
پارتی بازي غیرعادلانه است، اثر منفی تربیتی هم در شخصی که مورد شفاعت واقع شده دارد. که چنین شفاعتی را شفاعت باطل و
غیرصحیح میگوییم. و این نوع شفاعت در قرآن جایی ندارد.
نوع دوم شفاعتی است که شفاعت شونده، در اثر ارتباط با شفاعتگر، تغییري در خودش ایجاد میکند و در مسیر رضایت الهی و
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قرآن قرار میگیرد. و اگر در این مسیر، لغزشهایی از او سر زد، همان در مسیر قرار گرفتن و
ارتباط با آن شفاعتگر مانند پیامبر یا شهدا، باعث میشود که وضع نامطلوب خودش را تغییر دهد و شایستهي بخشش شود، آن وقت
این تغییري که در او ایجاد میشود زمینه را ایجاد میکند که خداوند به شفاعتگر اجازه دهد که این شخص را شفاعت بکند. به
میباشد یعنی شفاعت کننده جفت شفیع میشود و کمبودهاي او را « جفت شدن » به معناي « شفع » عبارت دیگر شفاعت از واژه
جبران میکند به تعبیر دیگر دست او را میگیرد بالا میآورد، و در مسیر کمال، او را رشد میدهد، نقصانهاي او را جبران میکند
نه اینکه آن شخص را به همان صورتی که ناقص است و مشکلات دارد مورد عفو و بخشش قرار بدهد.
ص: 183
و تفاوت شفاعت نوع اول و دوم همینجا روشن میشود که شفاعت نوع اول، موجب جسارت بیشتر مجرم میشود، و اثرات سوء
تربیتی دارد اما شفاعت نوع دوم، موجب میشود که مجرم و خطاکار، در مسیر کمال قرار بگیرد، رشد کند و ناامید نشود، بلکه
نقطهي امیدي در دل او زنده شود.
باعث ایجاد امید در افراد است. فردي که گناه کرده اگر راهی مثل توبه و شفاعت براي او نباشد ناامید میشود و « شفاعت » آري
همان مسیر غلط خودش را تا آخر عمر ادامه میدهد. ولی خداوند تبارك و تعالی با روش حکیمانه، راههایی را براي تربیت
گنهکاران قرار داده که وقتی گناه میکنند ناامید و مأیوس نشوند، و حتی مأیوس شدن از رحمت الهی را از گناهان بزرگ شمرده
است. و به شخص خطاکار فرصت میدهد مسیرش را به طرف قرآن، شهدا، علما و در مسیر پیامبران و اولیاي الهی تغییر دهد و در
نتیجه مورد شفاعت آنها قرار بگیرید و آن لغزشها جبران شود. پس در حقیقت شفاعت نوعی ایجاد امید در گنهکار است که اثرات
مثبت تربیتی دارد! نه نوعی پارتی بازي که اثرات منفی تربیتی دارد!
ص: 184
پرسش:
آیا شفاعت در روز قیامت شامل حال توبهکنندگان میشود یا نه اگر کسی گناه کرده باشد و به معصومین هم اعتقاد داشته باشد و
صفحه 71 از 81
فرصت توبه نیافته باشد باز هم ممکن است مورد شفاعت قرار بگیرد؟
پاسخ:
توبه یکی از راههاي بخشش است، شفاعت هم یکی از راههاي بخشش گناهان است. البته ممکن است کسی هر دو را جمع بکند
هم توبه بکند و هم مورد شفاعت واقع شود.
و این نکته را توجه داشته باشیم که هیچکس نمیداند که آیا توبهي او مورد قبول واقع شده یا نشده! بنابراین ما ناچاریم به سوي
شفاعت برویم و علاوه بر توبه از اولیاي الهی بخواهیم، که نزد پروردگار شفیع بشوند و ما را نجات بدهند.
بنابراین، این دو منافی یکدیگر نیست.
ص: 185
پرسش:
آیا اعتقاد ما به شفاعت، باعث رکود، سستی، تنبلی و واگذار کردن کارها به شفیع نیست؟!
پاسخ:
اگر ما تصوّر درستی از شفاعت داشته باشیم اینگونه نمیشود، البته ممکن است کسی شفاعت را نوعی پارتی بازي تصوّر کند از
این رو امید کاذب پیدا کند و بدون اینکه در خودش تغییري ایجاد نماید و در مسیر رضایت الهی قرار بگیرد خیال کند که شفاعت
شامل او میشود که این تصوّر صحیح نمیباشد.
اما تصوّر صحیح از شفاعت ما را به فرایندي دیگر رهنمون میشود زیرا کسی که میخواهد مشمول موهبتِ شفاعت بشود
همانطوري که آیات و روایات اشاره داشت، باید در مسیر رضایت الهی قرار بگیرد و در مسیر رشد و کمال واقع شود، کسی که
شفاعت شهید را میخواهد لازم است در مسیر شهید حرکت کند و این شفاعت است که موجب امید او میشود که اگر لغزش
داشته، خدا میبخشد. ولی این بدین معنا نیست که انسان مسیرش به طرف کفر باشد بعد انتظار داشته باشد مثلًا شهیدي او را
شفاعت کند.
بنابراین اگر تصور صحیحی از شفاعت داشته باشیم موجب امیدهاي
ص: 186
کاذب، تنبلی و سستی نخواهد شد بلکه از طرفی نور امید در او زنده میشود و به حرکت میافتد و به عنوان مثال به نماز اهمیت
میدهد چون میداند اگر اهمیت ندهد از شفاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام محروم میشود لذا نه
تنها شفاعت باعث تنبلی و سستی نمیشود بلکه انگیزه ایجاد میکند براي اینکه به عبادتها بیشتر بپردازد و در مسیر الهی بیشتر قرار
بگیرد.
ص: 187
پرسش:
با توجه به آیاتی که ظاهراً شفیع گرفتن را رد میکند آیا توسل به ائمه معصومین جایز است و فایدهاي دارد یا خیر؟
پاسخ:
و آیهي سوم سورهي زمر که میفرماید: «1» بله زیرا آیهي 18 سورهي یونس
کسانی که غیر از خدا را ولی و سرپرست خودشان قرار » «2» ؛ وَالَّذِینَ اتَّخَ ذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی »
«. میدهند، و (میگویند:) ما آنان را نمیپرستیم جز براي اینکه ما را به خدا نزدیک کنند
در حقیقت این دو آیه و آیات مشابه براي نفی بتپرستی و شفاعت بتهاست در مورد کسانی است که غیرخدا را عبادت میکنند،
صفحه 72 از 81
بت میپرستند و فکر میکنند این بت آنها را شفاعت میکند که البته این تصور غلطی است و چنین چیزي تحقق پیدا نخواهد کرد.
گذشت، کسی که خداوند از او راضی باشد، و اجازهي شفاعت به او بدهد «3» همانطور که در توضیح آیهي 255 سورهي بقره
دیگر مشمول
ص: 188
اینگونه آیات نیست. آري بتها و کسانی را که خداوند اجازهي شفاعت به آنها نمیدهد ما نباید انتظار شفاعت از آنها داشته
باشیم.
پس این آیات به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام ارتباطی ندارد زیرا خداوند به آنها اجازهي شفاعت
میدهد. و چنانچه در روایات تصریح شده پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام جزء شفیعان روز قیامت هستند و در خود قرآن نیز
نمونههایی از توسل به پیامبران الهی وجود دارد.
مثال: در سورهي یوسف آیهي 98 و 99 داستان طلب استغفار برادران یوسف را میبینیم که از پدرشان میخواهند که براي آنها،
استغفار کند.
و در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سورهي نساء آیهي 64 میخوانیم:
اگر این گنهکاران وقتی به خودشان « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَ هُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً »
ستم کردند و گناه کردند نزد تو [: پیامبر] میآمدند و استغفار میکردند و تو هم براي آنها استغفار میکردي حتماً خدا را توبهپذیر
«. و مهربان مییافتند
در حقیقت خداوند تبارك و تعالی در این آیه به ما خط میدهد که وقتی گناهی کردید و مشکلی پدید آمد خدمت پیامبر صلی الله
علیه و آله بروید و از او بخواهید که براي شما استغفار و طلب بخشش کند که این نوعی توسل و شفاعتطلبی از پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله است و حضرت هم این شفاعت را انجام میدهد، و خدا هم وعده میدهد که من توبهپذیر و مهربان هستم.
ص: 189
د: معادشناسی
آیا با توجه به آیات سوره واقعه، تعداد اندکی از انسان هاي آخر الزمان به بهشت میروند؟
پرسش:
آیا با توجه به آیات سوره واقعه، تعداد اندکی از انسان هاي آخر الزمان به بهشت میروند؟
که برخی گفتهاند: « بسیاري از امم پیشینیان به بهشت میروند و عدهي قلیلی از متأخران » : در سورهي واقعه آیات 12 و 13 میفرماید
منظورشان امت محمد صلی الله علیه و آله و مردم آخر الزمان است آیا واقعاً منظورش این است که تعداد کمی از انسانهاي آخر
الزمان به بهشت میروند و تعداد بسیاري از انسانهاي قبل از پیامبر ما به بهشت میروند.
پاسخ:
در این باره لازم است مجموعهي آیات قبل و بعد این آیات را ملاحظه کنیم تا به پاسخ برسیم:
شما در روز قیامت سه گروه خواهید بود، گروهی افراد با برکت هستند که مشهورند به اصحاب دست » : از آیهي 7 به بعد میفرماید
راست، و اصحاب با برکت که اعمال نیکشان بیشتر است و اهل بهشت هستند و گروه دیگر افراد شوم و افراد بدبختی هستند که اهل
«1» « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ » دوزخ میباشند و گروه سوم
صفحه 73 از 81
هستند پیشگامانِ امت، و سابقین در ایمان و عمل، که اینها همان مقربان درگاه الهی هستند و در بهشت پر نعمت جاي دارند.
ص: 190
بعد میفرماید: که اینها گروه زیادي از پیشینیان و گروه اندکی از امتهاي بعدي خواهند بود.
بنابراین آیات شریفه در مقام این است که ما را به سه گروه تقسیم کند یک گروه بهشتی و یک گروه جهنمی و گروه سوم
پیشگامان در ایمان و عمل هستند که اندکی از آنها، از امتهاي بعدي مثل امت اسلام میباشد و بسیاري از آنها از امتهاي
پیشین هستند.
این مروري بود بر آیات، حال در تفسیر این آیات باید ملاحظه شود که مقصود از این پیشگامان، که گروه اندکی از آنها، از امت
پیغمبر اسلام هستند چه کسانی هستند؟
تفسیر اول:
هابیل- مومن آلفرعون- حبیب نجار- و امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستند که از پیشگامان « سابقین » در برخی از روایات آمده که
امتها در ایمان آوردن به پیامبران الهی بودند.
در این روایت میبینیم سه نفر از سابقین از امتهاي قبلی هستند و یکی از آنها از امت اسلام، که حضرت امیر علیه السلام است،
اگر اینگونه روایات و اینگونه تفسیر ملاك باشد افرادي که سابقه در نیکی و ایمان دارند یعنی آن اصحاب خاص مثل امیرالمؤمنین
علی علیه السلام در امت اسلام اندك بودند، و در امتهاي پیشین زیادتر بودند.
چرا پیشگامان ایمان در امتهاي پیشین زیادتر بودند؟ چون تعداد
ص: 191 پیامبران قبلی زیادتر بوده پیغمبر اسلام یک نفر است و یک صحابی خاص
مثل امیرالمؤمنین علی علیه السلام دارد یا تعداد اندکی صحابهي پیشگام مثل امیرالمؤمنین علی علیه السلام دارد، اما امتهاي پیشین،
تعدادشان فراوان است، پیامبرانشان زیاد است و اصحاب سابقین آنها، به صورت طبیعی نسبت به امت اسلام، زیادتر خواهد بود.
تفسیر دوم:
حضرت «؟ مقصود از این سابقین چه کسانی هستند » : در روایت دیگري حکایت شده که از پیغمبر صلی الله علیه و آله سوال شد
«! علی علیه السلام و پیروان او سابقون هستند » : پاسخ فرمودند
بنابراین مطلب که امیرالمومنین علی علیه السلام و پیروان او سابقین باشند معنا چنین میشود گروه زیادي پیشینیان شیعه و گروه
اندکی از پیشینیان شیعه که از مقرّبین هستند.
این دو تفسیري بود که در مورد این آیات مطرح است ولی آن چه که در پرسش آمده بود آیا واقعاً عدهي کمی از مردم آخرالزمان
به بهشت میروند این با هر دو تفسیر آیه ناسازگار است! زیرا معناي آیه این است که یک عدهاي از سابقین در امتهاي پیشین
نسبت به امت اسلام زیادتر بودند، یا در صدر اسلام نسبت به آخرالزمان زیادتر بودند؛ اما این بدین معنا نیست که افراد کمی از امت
آخر الزمان به بهشت میروند بلکه بدین معنا است که
ص: 192
در آخر الزمان، افرادي که جزء سابقین باشند، یا در امت اسلام، افرادي که جزء سابقین باشند و به بهشت بروند کم خواهند بود،
السابقون » یکی ،« اصحاب المیمنۀ » ولی میتوانند از اصحاب یمین باشند و به بهشت بروند زیرا دو گروه به بهشت میروند: یکی
«. السابقون
ص: 193
چرا در قرآن بیشتر از حوریان مونث یاد شده آیا این بدین معنا است که زنها کمتر به بهشت میروند؟
صفحه 74 از 81
پرسش:
چرا در قرآن بیشتر از حوریان مونث یاد شده آیا این بدین معنا است که زنها کمتر به بهشت میروند؟
پاسخ:
در قرآن کریم گاهی از حوریان بهشتی یاد شده مثل سورهي الرحمن و گاهی هم از پسران جوان یاد شده مانند آیهي 24 سورهي
طور که میفرماید: در بهشت پسرانی اطراف آنها میگردند، که مثل دانههاي مروارید هستند؛ و در سورهي انسان آیهي 19 مانند
«1» . آن نیز آمده است
پس اینطور نیست که فقط در قرآن کریم از حوریان بهشتی یاد شده باشد بلکه از پسران جوانی هم که خادم هستند در قرآن یاد
شده است.
و این مطلب بدین معنا نیست که خانمها کمتر از آقایان به بهشت میروند.
نکات:
1. در عالم مجردات بحث مذکر و مونث به صورتی که در عالم مادیات مطرح است مطرح نمیباشد؛ آیا روح انسان مذکر و مونث
دارد؟ آیا
ص: 194
فرشته مذکر و مونث دارد؟ اگر در عالم مادیات فردي مذکر و فردي مونث است، این مسائل در آنجا مطرح نیست چون در حقیقت
آنجا این عوارض جسمانی که ما داریم، مطرح نیست. آري وقتی سخن از بهشت به میان میآید و بهشت جسمانی مطرح میشود
در مورد انسانها این مطالب مطرح میشود، ولی عالم مجردات، از عوارض مادیات، مبرّا هستند.
2. نکته دیگر اینکه بهشت رفتن و به تکامل و سعادت رسیدن، به جنس مذکر و مونث، و مرد و زن بستگی ندارد و در آیات قرآن
به این مطلب اشاره شده از جمله در آیهي 97 سورهي نحل میفرماید:
هر کسی عمل صالحی انجام بدهد چه مرد باشد چه زن (چه مذکر باشد چه مونث) و مومن باشد ما حیات پاك و طیب به او »
«1» «. میدهیم و براساس بهترین چیزي که عمل کرده اعمالش را پاداش میدهیم
انجام بدهد چه مرد باشد چه زن پاداش خودش را دریافت میکند و پلههاي تکامل « عمل صالح » باشد، و « مومن » بنابراین اگر انسان
را میگذراند، و به درجات عالی میرسد، و این به مرد بودن، یا زن بودن ارتباطی ندارد. چه خانمهایی مثل حضرت زهرا علیهما
السلام به عالیترین درجات انسانیت رسیدند مثل حضرت مریم، حضرت خدیجه، آسیه همسر فرعون و
ص: 195
مانند آنها و چه بسیار از مردانی که بهترین شرایط برایشان فراهم بوده ولی از آن شرایط استفاده نکردند و مراتب کمال را طی
نکردند و به بهشت نرفتند و بالعکس هم بوده است.
« عمل صالح » و « ایمان » بنابراین تکامل انسان و سعادت و بهشت و دوزخ رفتن، به نژاد و جنس زن و مرد بستگی ندارد بلکه به
بستگی دارد.
ص: 196
و در همان سوره، شیطان تهدید به آتش جهنم شده، چطور ممکن « شیطان از آتش آفریده شده » : میفرماید « ص» قرآن کریم در سورهي
است شیطانی که از آتش آفریده شده به وسیلهي آتش عذاب شود؟
پرسش:
صفحه 75 از 81
و در همان سوره، شیطان تهدید به آتش جهنم شده، چطور « شیطان از آتش آفریده شده » : میفرماید « ص» قرآن کریم در سورهي
ممکن است شیطانی که از آتش آفریده شده به وسیلهي آتش عذاب شود؟
پاسخ:
از چند زاویه میتوان به این پرسش پاسخ گفت:
اول: اینکه عذاب الهی و عذابهاي دوزخ و جهنم منحصر به آتش نیست، و عذابهاي روحی و روانی نیز مطرح است. به عنوان
مثال:
خداوند در قیامت با جهنمیان سخن نمیگوید این خودش عذاب است.
به آنها میگوید که اینها نوعی عذابهاي روحی و روانی است. «1» گاهی خداوند کلمات تندي
محرویت از بهشت عذابی بالاتر است.
بنابراین عذاب جهنم منحصر در آتش نیست. و یکی از عذابهاي الهی آتش است!
ص: 197
دوم: ممکن است بگوییم آتش جهنم و آتشهاي دیگر مراتب تشکیکی دارند، به عبارت دیگر، ممکن است یک آتش ضعیف
باشد و آتش دیگر قويتر باشد و آتش قويتر بر آتش ضعیفتر غلبه کند و آن را به نابودي بکشد.
بیان داستان:
شیطان با آتش » : شخصی به سخنان امام صادق علیه السلام اعتراض میکرد و میگفت: چگونه امام صادق علیه السلام میگوید
که در آن زمان میزیسته- یک -« بهلول » نقل شده «؟ عذاب میشود در حالی که هیچ موجودي با جنس خودش عذاب نمیشود
جواب نقضی جالبی به او داد به این ترتیب که وقتی با این شخص روبرو شد کلوخی را برداشت و بر سر او کوبید، سر او به شدت
درد گرفت، و او نزد قاضی یا خلیفه شکایت کرد. وقتی بهلول را خواستند بهلول گفت: این کار براساس مبناي خود این شخص
انجام شده و این که میگوید درد دارم درست نیست، چرا که خود ایشان میگفت: چگونه هم جنس هم جنسش را میتواند آزار
بدهد یا بوسیله همجنسش عذاب شود و من با کلوخی به سر او زدم که خاك سفت شده بود و خود این آقا هم از جنس خاك
است.
در حقیقت با این عملش خواست به این شخص پاسخ نقضی بدهد که
ص: 198
چنانچه کلوخ- که انسان هم از آن جنس است- میتواند به سر انسان صدمه وارد کند و اذیت کند همان طور هم میتواند آتشی
موجب عذاب آتش دیگر بشود؛ یعنی جنس آتش میتواند مایهي عذاب شیطان و جنیان بشود.
ص: 199
منابع