گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
فصل پنجم: راهنماشناسی






اشاره
ص: 99
با توجه به این که در قرآن تنها نام 26 پیامبر آمده است، چگونه میتوان وجود صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را ثابت کرد؟
پرسش:
با توجه به این که در قرآن تنها نام 26 پیامبر آمده است، چگونه میتوان وجود صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را ثابت کرد؟
پاسخ:
این افراد عبارتاند از: «1» . نام یازده نفر از پیامبران الهی در سوره نساء آمده است
ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، عیسی، ایوب، یونس، هارون، سلیمان و داود. نام پانزده نفر دیگر در آیات دیگر قرآن آمده و
عبارت است از: حضرت آدم، ادریس، هود، صالح، لوط، شعیب، ذي الکفل، موسی، یسع، الیاس، زکریا، یحیی، عزیز و محمد
(ص).
وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ » : هر چند تنها نام این 26 نفر در قرآن آمده است، ما در خود قرآن میخوانیم
عَلَیْکَ؛ و فرستادگانی که بیقین (سرگذشت) آنان را پیش از این، بر تو حکایت نمودیم، و فرستادگانی که (سرگذشت) شان را بر
«. تو حکایت نکردیم
ص: 100
مضمون همین مطلب در آیه 78 سوره غافر هم آمده است.
در مورد تعداد کل پیامبران- اعم از آنها نامشان در قرآن آمده و یا نیامده است- روایاتی داریم. از جمله از ابوذر (ع) حکایت شده
است که تعداد پیامبران را از پیامبر (ص) پرسیدند، فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر بودند. ابوذر پرسید: چند نفر رسول بودند؟
فرمود: سیصد و سیزده نفر و بقیه تنها پیامبر بودند. ابوذر پرسید: چند کتاب الهی بر آنها نازل شده؟ پیامبر فرمود: صد و چهار
«1» ... کتاب؛ ده کتاب
نکته: 1. عدد صد و بیست و چهار هزار میتواند عدد کثرت است. توضیح این که عددهایی که ما به کار میبریم، گاه واقعیاند،
مثلًا میگوییم: 6 نفر به منزل ما آمدند و گاهی عدد را براي نشان دادن کثرت به کار میبریم، مثلًا میگوییم 70 نفر آمدند. در
حالی که وقتی میشماریم میبینیم 65 نفر آمدند. در این جا هم برخی از مفسران احتمال دادهاند این عدد براي کثرت باشد، چون
«2» « وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ » خداوند براي همه اقوام پیامبر و راهنما میفرستاد
و نمیشود ملتی بدون پیامبر و راهنما بوده باشد. ملتها هم ممکن است تعدادشان زیادتر یا کمتر از این عدد باشد. بنابراین احتمال
دارد این عدد براي کثرت باشد.
2. روش قرآن این است که در جزئیات امور وارد نمیشود، مخصوصاً جزئیاتی که گاهی مفید هم نیست، به ویژه در داستانهاي
انبیاء منتها
ص: 101
روایات مختلفی در مورد تعداد پیامبران داریم و اگر بخواهیم ظاهر این روایات را بگیریم، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر میشود
و اگر بخواهیم این عدد را کثرت بگیریم ممکن است بگوییم: تعداد واقعی و کمتر یا زیادتري بودهاند.
صفحه 34 از 92
3. اگر سوال شود چرا نام بقیه پیامبران در قرآن کریم نیامده، جوابش این است که قرآن به دنبال بر شرمدن نام همه پیامبران نبود،
بلکه در راستاي اهداف ترتیبی نام یا داستان برخی از پیامبران را بیان کرده است، مخصوصاً پیامبرانی که مخاطبان اولیه قرآن آنها
را میشناختند، مثل موسی و عیسی و ...
داستان برخی «2» ؛ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ » : به این مطلب اشاره میکند، مثلًا سوره غافر میفرماید «1» خداوند در دو آیه
بنابراین چون نکته تربیتی یا حکمت دیگري نبود، خداوند نام و داستان برخی را ذکر نکرده است. «. پیامبران را اصلًا براي تو نگفتیم
4. با توجه به این که بیشتر پیامبرانی که نامشان در قرآن هست، براي اقوام موجود در خاور میانه- مثل قوم هود و عاد و ثمود و
شعیب- فرستاده شدند، ممکن است پرسیده شود آیا این مسئله علت خاصی دارد؟
در پاسخ باید گفت: مسلماً خداوند براي تمام ملتها هادیان و پیامبرانی فرستاد و ما نمیتوانیم بگوییم که مثلًا سرخ پوستان آمریکا،
ص: 102
مردم موجود در جنگلهاي آمازن، هند قدیم، آفریقا و ... پیامبر و هادي نداشتند. در برخی روایات هم وارد شده است مثلًا پیامبرانی
هم همین است خداوند « لکل قوم هاد » حکایت شده است. اقتضاي قاعده «1» ( سیاه پوست در آفریقا بودند. روایتی از امیرمومنان (ع
براي همه ملتها پیامبرانی فرستاده باشد تا مسائل را براي آنها بیان و اتمام حجت بکنند اما نام آنها در قرآن نیامد، چون: 1. قرآن
در پی ذکر نام تمام پیامبران نبود.
2. این مطلب براي اهداف تربیتی قرآن لازم نبود و قرار نبود قرآن دائره المعارفی شامل اسامی و شرح زندگی صد و بیست و چهار
هزار پیامبر بشود، چون قرآن کتاب تاریخ نیست، اما نام بردن از پیامبرانی که براي عرب صدر اسلام شناخته شده بودند- پیامبران
خاورمیانه- در راستاي اهداف تربیتی قرآن کریم است نام پیامبران براي عربهاي صدر اسلام شناخته شده بود و گاهی آنها را به
بزرگی یاد میکردند، لذا بیان زندگی آنها براي مردم الهام بخش بود؛ البته زندگی حضرت ابراهیم و ... براي همه ملتهاي دنیا
الهام بخش و سرشار از آموزهها تربیتی است.
به نام علوم قرآن، که بسیاري از مطالبش هم از شهید صدر است ایشان «2» برخی هم مثل شهید محمد باقر حکیم (ره) کتابی
میفرماید: ذکر نام ص: 103
اگر قرآن میآمد و مثلًا «. پیامبرانی که از خاورمیانه انتخاب شدند، به خاطر این بوده که عرب صدر اسلام اینها را بهتر میشناختند
پیامبري سرخ پوست از آمریکا را معرفی میکرد، باید بحث میشد که آمریکا کجاست، پیامبرش کیست و ...، ولی آنها ابراهیم را
میشناختند مطالبی در مورد زندگی اش شنیده بودند.
آنها وقتی متوجه شوند پیامبري مثل ابراهیم بر ضد شرك به پا خواست پرچم توحید را بر افراشت، به توحید تشویق میشوند،
بنابراین قرآن کریم سرگذشت پیامبرانی را بیان کرده است که براي مخاطبان اولیه کاملًا شناخته شده باشند و نیز آموزههاي تربیتی
در راستاي اهداف قرآن داشته باشند.
ص: 105
آیا پیامبران از باطن موجودات آگاهی داشتند؟
پرسش:
آیا پیامبران از باطن موجودات آگاهی داشتند؟ توضیح پرسش:
از طرفی میگویند که «. پیامبران میگویند: خدایا ما نمیدانیم، تو به باطن همه ما آگاهی » : خداوند در آیه 109 مائده میفرماید
پیامبران هم اعمال ما را میبینند. آیا این آیه دلالت بر این مطلب دارد که پیامبران به باطن موجودات آگاهی دارند؟
صفحه 35 از 92
پاسخ:
در آیه 109 سوره مبارکه مائده چنین است:
روزي که خدا پیغمبران را جمع میکند. پس ؛«1» یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ »
میپرسد مردم چگونه به شما پاسخ دادند؟ پیامبران میگویند: ما هیچ خبري از این مطلب نداریم. تو در حقیقت دانش دادي و بر
«. غیب و پنهان جهان آگاهی
ص: 106
هر چند این آیه هر نوع علمی را از پیامبران الهی نفی میکند، ما شواهدي در قرآن داریم که پیامبران الهی از سه طریق به حالات
امتهایشان علم داشتند و میدانستند که آیا آنها به دعوتشان جواب مثبت یا منفی دادهاند. این سه طریق قرینه و دلیل میشود که
مقصود این آیه شریفه، ادب پیامبران در مقابل خداست. وقتی خداوند از پیامبران میپرسد: مردم چه کردند؟ آنان میگویند هر چه
علم است براي شماست، یعنی شما خودتان بهتر میدانید و علم ما در برابر دانش تو ناچیز و بلکه هیچ است. به عبارت دیگر، این
مسئله حصر اضافی است.
طرق علم پیامبران به احوال امت خویش
1. علم عادي: مثلًا حضرت موسی (ع) میدانست که چه کسانی به دعوتش جواب مثبت دادهاند. حداقل اکثریت مطالب را
میتوانست با علم ظاهري به دست بیاورد. درست است که برخی حالت نفاق داشتند و تشخیص آن مشکل بود، ولی اکثراً روشن
بود که چه کسانی بر شرك باقی ماندند یا به حق روي آوردند.
تِلْکَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیها » : از جمله ،«1» 2. وحی: پیامبران از طریق وحی برخی از علوم، حتی علوم غیبی را، به دست میآوردند
«« إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُکَ مِن قَبْلِ
خداوند میفرماید این مطالبی که براي
ص: 107
شما گفتیم، در مورد داستان حضرت نوح، خبرهاي غیبی که به سوي تو وحی کردیم و نه تو و نه قوم تو (خطاب به پیامبر اسلام
است) از این مطالب اطلاع نداشتید.
روشن است خداوند حتی برخی مطالب تاریخی و دنیوي را از طریق وحی به پیامبرانش میرساند.
«1» ؛ فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ » 3. گواه بودن بر امتها: خداوند پیامبران را شهید و گواه بر امتها قرار داد
شهید در اینجا به معناي گواه است؛ یعنی یکی از وظایف «. و [حال آنان چگونه است آنگاه که از هر امّتی، گواهی میآوریم
به همگان گواهی میدهد. این گواهی دادن متوقف «2» رهبران الهی گواهی دادن نسبت به حال ملتها است. پیامبر اسلام هم نسبت
در برخی از «3» ، بر علم است، یعنی باید پیامبر آگاه باشد تا گواه بر دیگران قرار بگیرد. لذا خداوند میفرماید: تو شهید بر اینهایی
عصرشان و امام عصر (عج) عرضه میشود. «4» روایات هم هست که اعمال امتها بر رهبر الهی
قُل لَاأَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلَا ضَرّاً إِلَّا » یادآوري: در برخی از آیات قرآن گفته شده است که: اي پیامبر بگو: من عالم غیب نیستم، مثلًا
«5» «. مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ
باید به یاد داشته باشیم که علم غیب دو گونه است:
ص: 108
1. استقلالی: افراد خود چنین علمی داشته باشند.
2. غیر مستقل: خدا به آنها علم غیب بدهد.
صفحه 36 از 92
هم به این مطلب اشاره «1» مقصود آیاتی که میگوید پیامبران علم غیب ندارند، علم غیب استقلالی است. شاید آیه 109 مائده
داشته باشد.
علاوه بر آن موضوع ادب پیامبران که گفته شد پیامبران میخواهند بگویند ما از خودمان علم نداریم و هرچه هست، از توست. پس
تمام علوم استقلالًا و بالذات براي خداست؛ همان طور که وجود و قدرت ما براي خداست اما از آن طرف علم به واسطه دارند.
ص: 109
آیا پیامبر از آینده و غیب خبر ندارد؟
پرسش:
آیا پیامبر از آینده و غیب خبر ندارد؟ توضیح پرسش:
اي رسول ما به مردم بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم؛ مگر آن چه خدا بر من خواسته است اگر از » : خداوند میفرماید
با توجه به این آیه پیامبر داراي علم غیب نبود؟ «1» «. غیب آگاه بودم، همیشه به خیر خود میافزودم، هیچگاه رنج و زیان نمیدیدم
پاسخ:
قُل لَاأَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَلَا ضَرّاً إِلَّا مَا شَاءَ اللّهُ وَلَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ؛ بگو: » : در آیه 188 سوره اعراف میخوانیم
براي خودم هیچ سود و زیانی را مالک نیستم جز آنچه خدا بخواهد؛ و اگر (بر فرض) همواره از (آنچه از حسّ) پوشیده آگاهی »
داشتم، حتماً خیر (خویش) را میافزودم، و بدي به من نمیرسید؛ من جز هشدارگر و بشارتگري براي گروهی که ایمان میآورند،
«. نیستم
ص: 110
مردم مکه از پیامبر میپرسیدند اگر با خدا ارتباط دارد، چرا تو را از گرانی و ارزانی اجناس در آینده آگاه نمیسازند تا سود
بیشتري ببري و زیان نکنی یا از خشک سالی و پرآبی مناطق مختلف آگاه نمیسازد تا به موقع کوچ کنی؟ آنان انتظار داشتند پیامبر
علم غیبی داشته باشد که آن از براي سود بیشتر مادي در زندگی روزمره استفاده بکند.
در پاسخ این افراد آیات فوق نازل شد.
پرسش اصلی اینجاست: آیا پیامبر اسلام (ص) علم غیب داشت؟ همان طور که مشرکان چنین برداشتی داشتند؟ در پاسخ این مطلب
باید دو نکته را یادآوري بکنم.
1. نکته اول: توانایی براي کسب منابع و دفع زیان به دو صورت قابل تصور است:
الف. توانایی مطلق و بالذات مخصوص خداست، یعنی خدا مالک مستقل در جهان هستی است و همه قدرتها در دست اوست و
هر چه بخواهد انجام میدهد.
ب. توانایی بالغیر و غیر مستقل: مثلًا ما میتوانیم سودي به دست بیاوریم یا ضرري را دفع بکنیم، ولی این توانایی را از دیگري
(خالق) گرفته ایم.
در حقیقت نفی استقلال میکند؛ نه نفی بالغیر. یعنی میگوید: من « من نفع و ضرري را مالک نیستم » : در این آیه وقتی میفرماید
نمیتوانم کار خدایی بکنم و تنها خداست که به صورت مطلق و مستقل مالک همه سود و زیانهاست. من اگر هم بتوانم سود و
زیانی، را جذب یا دفع بکنم، توانم غیر مستقل و وابسته به اراده الهی است.
ص: 111
علم غیب هم به دو ،« اگر من علم غیب میدانستم، حتماً اموال خودم را زیاد میکردم » : 2. نکته دوم: در بخش دوم آیه فرمود
صفحه 37 از 92
صورت قابل تصور است؛
1. آگاهی از اسرار جهان به صورت مستقل و بالذات: مخصوص خداست و اوست که بدون مانع همه جا را میبیند و در همه جا
حضور دارد. این علم به خاطر احاطه وجودي و حضوري او، علم مستقلی است.
2. افراد به صورت غیر مستقل میتوانند داشته باشند. مثلًا میشود خداوند علومی یا اسراري را به انسانی یاد بدهد و او بتواند بعضی
از مطالب را پیش بینی بکند.
بر اساس این آیه پیامبر (ص) علم غیب استقلالی ندارد، اما میتواند علم غیب غیر استقلالی داشته باشد. در برخی از آیات هم به
عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی » : این مطلب اشاره شده است که خداوند به هر کس از فرستادگانش بخواهد، علم غیب میبخشد، مانند
یعنی خداوند [داناي نهان است داناي غیب است و علم غیبش را آشکار نمیکند، مگر براي «1» ؛ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ
«. برخی از فرستادگانی که بخواهد از آنها رضایت داشته باشد
اصولًا رهبري جامعه بشري بدون اطلاع از اسرار جهان، قوانین الهی و حوادث گذشته و آینده ممکن نیست، چون بدون این نوع
آگاهی، آن شخص مثل انسانهاي عادي به صورت زودگذر و عصري رهبري و برنامهریزي خواهد کرد و برنامههایش مقید به زمان
و مکان و اطلاعات
ص: 112
محدود خواهد شد، در حالی که پیامبران الهی باید علم غیب داشته باشند تا براي بشریت برنامه ریزي صحیح انجام بدهند.
شواهد بر علم غیب غیر استقلالی
1. آیه 26 و 27 سوره جن.
2. وحی به پیامبر اسلام.
3. احادیثی که میگویند پیامبر گاهی مطالبی را گوشزد میکرد و بعد اتفاق میافتاد.
الم غُلِبَتِ الرُّومُ » 4. این مسئله در آیات قرآن هم هست، مثلًا درسوره مبارکه روم از شکست ایرانیان و پیروزي رومیان خبر میدهد
ي ا در سوره حضرت مریم میفرماید مطالبی را که به تو گفتیم، کسی قبل از تو نمیدانست. «1» « فِی أَدْنَی الْأَرْضِ
« من ارتضی من رسول » به طور کل، وحی یعنی اشارههاي پنهان و ظریفی که مخفیانه به پیامبران میشود، البته خدا شرط کرد که
یعنی علم غیب غیر استقلالی به هر کسی داده نمیشود. شواهد این مطلب در آیات و روایات هست، ولی از موضوع بحث خارج
است و بحث مستقلی را میطلبد.
ص: 113
چرا در قرآن از حضرت موسی (ع) بیشتر از انبیاي دیگر سخن گفته شده است؟
پرسش:
چرا در قرآن از حضرت موسی (ع) بیشتر از انبیاي دیگر سخن گفته شده است؟ پاسخ:
در قرآن کریم از بیست و شش پیامبر نام برده شده و نام حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل بیش از همه است. این موضع چند دلیل
میتواند داشته باشد.
1. داستان حضرت موسی و حوادثی که برایش اتفاق افتاد، خیلی متنوع بود؛ داستانش در داخل مصر، مهاجرت، برخورد با شعیب
پیامبر، ازدواج، نبوت، برخورد با فرعونیان، بازگشت به فلسطین و ....
هر کدام از این ماجراها هم از جنبههاي مختلف پیام داشته است.
صفحه 38 از 92
2. بنی اسرائیل قوم منحصر به فردي در دنیا هستند، چون پیامبران زیادي میان آنها مبعوث شدند، قرآن کریم در بین جریانهاي بنی
اسرائیل موسی، اشارات زیادي به این مطالب دارد.
3. سه دین مهم الهی و ابراهیمی و (اسلام، مسیحیت و یهود) در دنیاي امروز هست. از آن جا که هر سه دین بسیار مهم و ابراهیمی
ص: 114
شمرده میشوند و براي منطقه جزیره العرب هم شناخته شده بودند، لازم بود اسلام توضیح مفصلی درباره آنها بدهد و براي مردم
روشنگري کند.
4. برخوردهایی که مسلمانها با یهودیها در مدینه داشتند و امروزه در فلسطین و جاهاي دیگر دارند، در طول تاریخ ادامه داشته
است. میتوان گفت: قرآن نگاهی هم به آینده داشت و میخواست نوع اتمام حجتی براي یهود داشته باشد، لذا آیات زیادي را به
آنها اختصاص داد تا سرگذشت آنها را یادآوري و با توجه به تحریفاتی که در تورات انجام شده بود، حقایق را بازگو و با آنها
اتمام حجت نماید و مسلمانها را در مورد وضعیت آنها آگاه سازد.
ص: 115
مقصود از گناه پیامبر در سوره فتح چیست؟
پرسش:
اي پیامبر! تو بر گناه خود آمرزش بخواه تا » : مقصود از گناه پیامبر در سوره فتح چیست؟ خداوند در قرآن خطاب به پیامبر میفرماید
مراد از این گناه چیست؟ «. گناه گذشته و آینده تو را ببخشیم
پاسخ:
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ » : از پیامبر اکرم (ص) خواسته شده است استغفار کند، مثلًا درسوره مبارکه نصر میخوانیم «1» در آیات متعددي
«2» « وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً
از این آیه پیامبر میخواهد استغفار بکند چون خدا توبه پذیر است.
در آیات آغازین سوره مبارکه فتح نیز میخوانیم:
«3» ؛ إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ »
ما با پیروزي آشکاري تو را پیروز کردیم تا خدا آن چه را که از پیامد کار تو مقدم شده و آن چه را براي تو موخر شده است [ا
«. گناهان قبل و بعد تو را] بیامرزد
ص: 116
این آیه گفته شده است: پیامبر اسلام در سال ششم هجري به قصد عمره از مدینه به سوي مکه خارج شده «1» در مورد شان نزول
در این مسافرت حدود هزار و چهار صد نفر از مسلمانها هم احرام پوشیدند و با پیامبر همراه شدند؛ اما مشرکان که مکه تحت
تسلط آنها بود، از ورود مسلمانان به شهر جلوگیري کردند.
در پی این واقعه مسلمانان در منطقه حدیبیه مستقر شدند و سرانجام بین پیامبر اسلام (ص) و مشرکان صلح حدیبیه برقرار شد.
مشهور مفسران این آیات را ناظر به همین مطلب میدانند. به صلح حدیبیه فتح المبین هم گفته میشود، چون راه پیروزي اسلام در
جزیره العرب را هموار کرد پیامبر و مسلمانها از سالهاي بعد حق یافتند که به زیارت مکه بیایند.
هم میگویند این آیات اشاره به فتح مکه، فتح خیبر، پیروزي بر تمام دشمنان با دلائل و معجزات است. به نظر «2» برخی مفسران
میرسد آیه میتواند به همه موارد اشاره داشته باشد، ولی آنچه مشهور و قدر متیقن است و آیه و قرائن آن را نشان میدهد، همان
صفحه 39 از 92
صلح حدیبیه است و فتح المبین اسلام است.
قرآن بعد از این که گوشزد میکند به تو فتح المبین دادیم، و تو را با صلح پیروز کردیم، در آیه دوم، چهار نتیجه مهم را بر
میشمارد.
ص: 117
«. لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ؛ خداوند گناهان قبل و بعد تو (پیامبر) را میآمرزد » .1
«. وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ؛ خداوند میخواهد نعمت خود را بر تو تمام بکند » .2
«. وَیَهْدِیَکَ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً؛ خدا میخواهد تو را به راه راست هدایت بکند » .3
«. وَیَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً؛ خدا میخواهد پیروزي شکست ناپذیري را به تو عنایت بکند » .4
سوالی که در اینجا به ذهن انسان خطور میکند این است که اگر پیامبر معصوم بود، چگونه ممکن است گناهی مرتکب شده باشد
که خدا بخواهد ببخشد؟
مفسران چند پاسخ را بیان کردهاند.
1. مقصود از گناه، ترك اولی است که احیاناً پیامبر انجام میداد. یعنی گاهی پیامبر کاري را به خوبی انجام میداد، با این که
میشد بهتر از آن انجام دهد، این خود نیاز به آمرزش و بخشش خواهی دارد، با این که اگر همان کار را ما میکردیم، هیچ
اشکالی نداشت، پس ترك اولی یعنی کاري که گناه نیست، اما بهتر بود انجام نمیشد یا کار بهتر از آن انجام میشد. گناه شمرده
است. « حسنات الابرار سیئات المقربین » شدن ترك اولی براي پیامبر از باب همان
2. مقصود، گناهانی است که مشرکان به پیامبر نسبت میدادند.
می دانیم که مخالفان رهبران الهی، قبل از هر پیروزي، تهمتها و نسبتهاي ناروایی به آنها میزدند و بعد از شکست نهضت
میگفتند: ما راست میگفتیم و دلایلی براي صدق تهمتها و نسبتهاي نارواي خود
ص: 118
میآوردند، اما در مورد پیامبر (ص)، با این صلح و پیروزي آن تهمتها و نسبتهاي ناروا برطرف شد و گناهانی که به رسول خدا
این تفسیر «1» . نسبت میدادند، افشا و دامن حضرت از آنها پاك شد. برخی از احادیث اهل البیت (ع) هم ذیل آیه نقل شده است
را تایید میکنند.
است. « پیامد » و « دنباله » در لغت به معناي « ذنب » . 3. مقصود، پیامد کارهاي پیامبر است
هر کار صحیحی ممکن است پیامد و لوازمی داشته باشد که به دیگران آسیب برساند، مثلًا جهاد در راه خدا در کنار نتایج مثبت،
میخواهد « لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ » پیامدهاي نامطلوبی هم دارد که باید به گونهاي ترمیم کرد. گویا خدا با جمله
بفرماید: خدا پیامدهاي قبل و بعد کارهاي تو را ترمیم میکند و مشکلات مختلف آن را برطرف میکند.
معناي لغوي خواهد داشت، البته مانعی ندارد که آن به هر سه تفسیر اشاره « غفران » ، را به معناي لغوي بگیریم « ذنب » در واقع وقتی
داشته باشد و استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا به مورد قرآن جایز است.
نکته:
این که خیلی از خطابهاي قرآن به پیامبر (ص) دیگران میباشند، مثلًا درست است که خدا «2» ، 1. برخی از مفسران یاد آور شدهاند
به پیامبر
ص: 119
و خطاب به پیامبر است، اما مقصود همه امت اسلام است. « لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِکَ » : فرمود
صفحه 40 از 92
بنابراین چون پیروزي مسلمانها و اسلام در حقیقت پیروزي رهبر اسلام است مسئله به ایشان نسبت داده شد.
معناي دوّم (گناهانی که مشرکان به پیامبر نسبت میدادند) روایاتی هم دارد، ولی موجب انحصار نمیشود و هر کدام از چهار
تفسیر پذیرفته شود، مسئله حل میشود و از ظاهر آیه روشن میشود که پیامبر اسلام گناهی نکرده بود.
2. بحث دعا و استغفار پیامبران و ائمه غیر از این بحثی است که در این آیه داشتیم.
استغفارهایی که در دعاها آمده است؛ مثل دعاهاي صحیفه سجادیه یا طلب آمرزش پیامبران الهی در پیشگاه خدا چند تا احتمال
میتواند داشته باشد:
1. براي آموزش مردم بود. مثلًا امام سجاد (ع) دعاهایی را مطرح میکند تا ما با مضامین این دعاها تربیت و آموزش بیابیم. امام
معصوم هیچ گناهی نمیکند و نیز شاید ترك اولی هم نکرده باشد، ولی در عین حال دعا را میخواند تا دیگران آموزش ببینند.
2. برخی مواقع کارهایی که براي دیگران خیلی عادي است، براي ائمه یا پیامبر نوعی ترك اولی و سقوط به مقام پایین به شمار
میرود، براي مثال استفاده از لذت دنیوي براي انسانیهاي عادي کاري عادي است و گناه شمرده نمیشود، بلکه گاهی ثواب هم
دارد یا طلب معیشت و کار
ص: 120
براي اداره زندگی خیلی خوب است و پیامبر و ائمه اطهار هم این کارها را میکردند، اما وقتی یک انسان بزرگی یا پیامبري
میتواند کارهاي بزرگ تري انجام بدهد و خود و جامعه را به کمال برساند، حیف است که وقتش را مثلًا صرف کار در مزرعه
بکند، ولی از کارهاي بزرگتر و عظیم تر باز بماند. این نوعی ترك اولی یا حسنات الابرار سیئات المقربین است و همین که چنان
شخصی توجه خود را از خدا در این مدت کم کرده، و لو قطع نکرده و به کارهاي روزمره پرداخته است، در همین حدّش استغفار
میخواهد و شاید استغفارهاي روزانه پیامبر از این گونه یا از نوع آموزش باشد.
ص: 121
چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن ذکر نشده است؟
پرسش:
چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن ذکر نشده است؟ پاسخ:
از ائمه (ع) هم گاهی پرسیدند که چرا نام امیرمومنان علی (ع) در قرآن نیامده است؛ با این که مسئله ولایت و تعیین جانشین پیامبر
(ص) بسیار مهم بود.
در روایات این گونه پاسخ داده شده است: در قرآن اصل مسئله نماز آمده، ولی تعداد رکعاتش نیامده است. به عبارت دیگر لازم
نماز بخوانید آمده، ولی نفرموده است نماز صبح دو رکعت یا ؛« اقم الصلوه » نیست هر مطلبی در قرآن بیاید، همان طور که در قرآن
نماز ظهر 4 رکعت است.
این سنت پیامبر (ص) بود که مصادیق و تعداد رکعاتش نماز را روشن میکرد. در مورد ولایت امیرمومنان علی و ائمه اطهار (ع) هم
اصل مسئله امامت در قرآن کریم آمده است. مانند:
1. انی جاعلک الناس اماما ... لاینال عهدي الظالمین
2. یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک
3. الیوم اکملت حکم دینکم
ص: 122
صفحه 41 از 92
شان نزول، بطن یا تفسیر این گونه آیات در مورد ولایت و امامت است. آیات متعددي در مورد امیرمومنان و ائمه اطهار هست، مثل
آیه تطهیر و آیه مباهله که عصمت الهه از آیه تطهیر و جایگاه اهل بیت از آیه مباهله استفاده شده است ولی مصداق این امامت و
ولیات را سنت بیان کرد، مثلًا در غدیر خم امیرمومنان علی (ع) از طرف پیامبر اکرم (ص) به امامت معرفی شد.
برخی حکمتی را هم ذکر کردند؛ این که اگر نام حضرت در قرآن میآمد، باعث میشد برخی از دشمنیهاي مشرکان و منافقان
نسبت به امیرمومنان علی (ع) به قرآن هم سرایت بکند و قرآن در معرض تحریف قرار بگیرد و برخی بخواهند نامهاي دیگري به
قرآن اضافه بکنند یا آیاتی مربوط به حضرت را از قرآن حذف بکنند و قرآن تحریف شود. چون مسئله سلامت در قرآن از تحریف
بسیار مهم بود، نام ائمه در قرآن نیامد. این مسئله، شأن آنان را کم نمیکند چون آیات متعددي هست که شیعه و سنی گفتهاند
مربوط به امیر مؤمنان (ع) است. علاوه بر اینکه واقعه بزرگ غدیر این مسئله را جبران کرده است.
اهدنا الصراط » 1. برخی گمان میکنند بعضی از آیات قرآن که مربوط به امیرمؤمنان است، نام حضرت است، مثلًا در مورد
ي ا برخی واژهها که به حضرت و أوصاف او، تعبیر و یا تفسیر شده است، فکر میکنند صراط مستقیم نام امام علی (ع) یا « المستقیم
یکی از صفات حضرت است؛ در حالی که در این روایات مصداق آیات روشن شده است؛ یعنی مصداق
ص: 123
کامل راه مستقیم بعد از پیامبر راه علی (ع) است. پس باید صفات و عناوین کلی آیات را با ذکر مصداق اشتباه نکنیم.
2. حکمت دیگر ذکر نشدن نام امام در قرآن این است که اگر نام امیرمؤمنان و اهل بیت در قرآن میآمد، سنت امتحان اجرا
نمیشد. این سنت الهی است که نیاوردن این اسامی در قرآن بعضی افراد را امتحان و کفر منافقان راآشکار میسازد. براي همین
کسانی که میخواستند نفاق را پنهان کنند، نتوانستند براي همیشه چنین کنند و به تحریف و تأویل آیات مربوط به اهل بیت در
تفاسیر و کتابهایشان پرداختند.
علماي بزرگ شیعه و اهل سنت تا 300 آیه را در مورد امیرمؤمنان دانسته اند. در برخی موارد شأن نزول این آیات در مورد حضرت
«1» « مَن یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ » است، مثل
در مواردي «2» . که در مورد لیله المبت است؛ شبی که علی (ع) در جاي پیامبر خوابید و حضرت رسول خدا به مدینه هجرت کرد
که حضرت مصداق کامل صراط مستقیم است. تعدادي از آیات « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ » هم مصادیق آیات امیرمؤمنان است، مثل
که در مورد روزه گرفتن «3» « یُوفُونَ بِالنَّذْرِ » هم به برخی از کارهاي امیرمؤمنان اشاره دارند، مثل آیات نذر در سوره مبارکه انسان
فاطمه زهرا (س) امیرمؤمنان و امام حسن و حسین (س) است. گاهی تأویل
ص: 124
آیت الله مکارم « آیات ولایت » آیه مربوط به امام است کتابهاي مستقلی هم مثل «1» آیات در مورد حضرت است و گاهی هم بطن
شیرازي در این زمینه نوشته شده است.
ص: 125
بر اساس آیه 52 سوره احزاب چرا نمیتوان بعد از وفات پیغمبر با همسران او ازدواج کرد؟
پرسش:
بر اساس آیه 52 سوره احزاب چرا نمیتوان بعد از وفات پیغمبر با همسران او ازدواج کرد؟ پاسخ:
خداوند در بخش آخر آیه مذکور که درباره ازدواج با زنان پیامبر اکرم (ص) است، میفرماید:
«1» ؛ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً »
صفحه 42 از 92
براي شما جایز نیست که فرستاده خدا را آزار دهید و (جایز نیست) هرگز همسرانش را بعد از او به همسري در آورید که این کار
«. گناه بزرگی است
از مخالفان و منافقان تصمیم گرفته بودند بعد از وفات پیامبر با همسران او ازدواج بکنند و حرمت «2» شان نزول آیه: چون برخی
پیامبر را
ص: 126
بشکنند، آیه فرود آمد و ازدواج با زنان پیامبر را به کلی ممنوع کرد. این شان نزول تا حدودي مطلب را آشکار میکند.
سه نکته:
1. برخی از مخالفان و منافقان میخواستند با ازدواج با همسر پیامبر، به حیثیت ایشان ضربه بزنند. ممنوعیت جلوي این انتقام جویی
را گرفت.
2. ممکن بود برخی از ازدواج با همسران پیامبر، ضمن ادعاهاي بیمورد، سوء استفادههایی بکنند، هر چند جزء منافقان یا مخالفان
نباشند.
شاید از همین رو بود که فرمود این کار نزد خدا بزرگ و گناه کبیره است.
3. نکته سوم که از همه مهم تر است، این است که حفظ احترام هر کس در حفظ احترام خانواده او متجلّی میشود. از این رو قرآن
همسران پیامبر را ام المومنین نامید و ازدواج با آنها را حرام کرد تا حریم و شخصیت این خانواده محفوظ بماند.
ص: 127
چرا حضرت داود درباره حکمی که صادر کرد مورد بازخواست قرار گرفت؟
پرسش:
به داوري حضرت داود اشاره « ص» چرا حضرت داود درباره حکمی که صادر کرد مورد بازخواست قرار گرفت؟ خداوند در سوره
میکند و ایشان حکمی صادر کرد؛ اما مورد بازخواست قرار گرفت. در مورد این حکم و آیات مربوط توضیح بدهید.
پاسخ:
است. در این آیات داستان قضاوت حضرت داود (ع) که نوعی « ص» این پرسش مربوط به آیات بیست و یک تا بیست و پنج سوره
آزمایش بود، مطرح میشود.
خلاصه ماجرا به این صورت است:
«1» ؛... وَهَلْ أَتَاكَ نَبَؤُا الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ » : خداوند فرمود
آیا خبر آن شاکیان به تو رسید، وقتی از محراب [داود] بالا رفتند؟ همان هنگامی که بر داود وارد شدند و او وقتی دید آنها به
در ادامه ماجرا خداوند میفرماید: «. صورت غیر طبیعی وارد شدند، وحشت کرد و آن دو نفر گفتند: نترس ما دو نفر شاکی هستیم
این دو نفر خودشان گفتند که
ص: 128
یکی از ما بر برخی دیگر ستم کرده است، آن دو قضاوت نکردند؛ بلکه قضاوتشان را خدمت داود بردند و از حضرت خواستند میان
سپس اصل ماجرا بیان میکند؛ این که «. وَاهْدِنَا إِلَی سَوَاءِ الصِّرَاطِ؛ و ما را به راه درست راهنمائی کن » . آن دو به حق داوري کند
یکی از این دو نفر میگوید: برادر من نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند بیشتر ندارم، ولی او از من میخواهد سرپرستی
همین گوسفند را هم به او بسپارم. برادرم در سخن گفتن نیز بر من غلبه کرده است.
صفحه 43 از 92
داود به صورتی شتابزده سخنی گفت: این شخص با درخواست یک گوسفند تو به یقیین بر تو ستم کرده است. بسیاري از افرادي
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَ اتِ؛ کسانی که ایمان آوردند و [کارهاي » که شریک هستند، به طرف مقابل ستم میکنند، مگر
یعنی انسانهاي مومن و شایسته کردار کم هستند، داود در پی این سخنان متوجه شد که این مسئله آزمایش «. شایسته انجام دادند
پس از پروردگار آمرزش خواست و رکوع کنان- یا بر «. وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ؛ داود دانست که اورا آزمایش کردهایم » . الهی بود
او سخن طرف مقابل را نشنید و ما این ترك « فَغَفَرْنَا لَهُ » : سجده کنان- بر زمین افتاد و توبه کرد. خداوند در آخرین آیه میفرماید
«. عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مَآبٍ؛ قطعاً براي او نزد ما (مقامی) نزدیک و بازگشتی نیکوست » اولی را آمرزیدیم و
خداوند حضرت داود را به مقام خلیفه الهی و داوري نسب کرد.
ص: 129
«1» ؛ یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَي »
.« اي داود ما تو را به جانشین در زمین قرار دادیم. بین مردم به حق داوري کن و از هواي نفس پیروي نکن
این آیات یک صحنه از داوریهاي غیر عادي آن حضرت را که نوعی آزمایش بود، به تصویر میکشد.
ممکن است پرسیده شود فرشته بودند یا انسان؟
«2» آمده و این واژه به معناي نزاع است. مقصود از آن در آیه دو طرف شکایت است. طبق برخی احادیث « خصمان » در قرآن واژه
آن دو فرشتگانی بودند که براي آزمایش داوري حضرت به صورت دو مرد در آمدند.
هم این در ظرف تمثل بود، یعنی دو فرشته به صورت انسان در آمده بودند. به اعتقاد برخی دیگر از «3» به نظر علامه طباطبائی
مفسران طبق ظاهر آیات دو انسان عادي بودند که با هم اختلاف داشتند.
به نظر میرسد بهتر است در تفسیر، ظاهر آیه را حفظ بکنیم.
این جریان در تورات، کتاب اشموئیل، فصل 11 ، جملات 2 تا 27 به صورت توهین آمیزي نقل شده است؛ اما احادیث اسلامی
مضامین آن را رد میکنند. نکته قابل توجه ورود غیر طبیعی آن دو نفر است، چون داود به خاطر مقامش، نگهبانانی داشته، ولی آن
دو از دیوار بالا آمدند، از لا به
ص: 130
لاي محافظان گذشتند و وارد محل استقرار و عبادت داود شدند و همین ورود غیر طبیعی بود که حضرت را به وحشت انداخت.
مشکل داوري چه بود که حضرت توبه کرد باید چگونه داوري میکرد؟
داوري حضرت از لحاظ اصل مطلب مشکلی نداشت، چون دعوا سر این بود که یک نفر میگفت نود و نه گوسفند دارم و دیگري
میگفت: یک گوسفند دارم. مرد ثروتمند- همان گونه که طبیعت ثروتمندان است- میخواست همان یک گوسفند را هم به
ظلمک بسوال نعجتک الی نعاجه؛ او به تو ظلم کرده است که میخواهد آن یک » : ثروت خود اضافه بکند، لذا حضرت داود فرمود
.« گوسفند را هم تصاحب کند
برخی از مفسران میگویند: سکوت برادر ثروتمند دلیل درستی قضاوت بود؛ منتها حضرت باید آداب قضاوت را بیشتر رعایت
میکرد و سخنان دو طرف دعوا را میشنید و رعایت نکردن همین آداب نوعی ترك اولی بود، لذا حضرت استغفار کرد و متوجه
«1» . شد که او را آزمایش میکنند
معلوم میشود کل صحنه آزمایشی براي داوري حضرت بود. شاید هم میخواستند به نوعی بگویند که در مقام داوري باید چگونه
رفتار بکند.
«2» ؟ روشن است که توبه حضرت به خاطر اشتباه در اصل داوري نبود
صفحه 44 از 92
ص: 131
لذا آن برادر هم ساکت شد و سخنی بر زبان نیاورد. مهمتر این که آیا ممکن است پیامبران گناهی مرتکب بشوند که ناچار به توبه
بشوند و این چگونه با مقام عصمتشان سازگار است؟
پاسخش این است که اشتباه مذکور نوعی ترك اولی بود، یعنی بهتر بود حضرت صبر میکرد تا طرف مقابل هم سخنش را بگوید؛
هر چند حق با او نبود.
همین ترك اولی موجب شد حضرت استغفار بکند و به رکوع یا سجود برود. لفظ رکوع را به معناي سجود گرفته اند، به هر حال
رکوع به معنا و مقدمه سجود هم میآید. به هر حال ایشان طلب مغفرت کرد. خداوند هم میفرماید: ما او را میآمرزیدیم. او
وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ » : جایگاه بلندي نزد ما دارد تعریف حضرت قبل و بعد از این آیات هم هست در آیه 17 میفرماید
«1» « أَوَّابٌ
خود این آیات هم نشان میدهند که حضرت بسیار توبه کار بود و هرگاه مشکلی پیدا میکرد، سریع توبه میکرد و به سوي خدا بر
میگشت.
توضیح دو واژه:
1. ترك اولی: کاري که انسان عادي میتواند انجام بدهد، گاه از انسان بزرگ و کسی که جایگاه بلندي دارد، انتظار نمیرود و
اگر چنین کاري (ترك اولی) بکند باید از پروردگارش پوزش بخواهد.
ص: 132
یا غرفههاي فوقانی است که محل عبادت را در آن جا قرار میدادند این واژه کم کم «1» 2. محراب: در اصل به معناي صدر مجلس
به مکان عبادت اطلاق شد و امروزه به جایی که امام جماعت میایستد و معمولًا پایین تر از بقیه است، میگویند واژه محراب در
آغاز به معناي بلندي بود، چون نماز و عبادت را در مکانهاي بلند به جا میآوردند ولی کم کم به هر مکان عبادتی که جایگاه
و مفسران هم میگویند: چون «2» ویژهاي داشت، گفته شد و امروزه هم به مکان امام جماعت محراب میگویند. برخی از لغویها
محراب محل حرب و جنگ شیطان و هواي نفس است، به آن محراب گفته میشود و کسی که جلوي جماعت قرار میگیرد، در
حقیقت طلایه دار جنگ با شیطان و هواي نفس است.
ص: 133
چرا حضرت خضر زنده است؟
پرسش:
چرا حضرت خضر زنده است؟ توضیح پرسش:
و ما به هیچ کس پیش از تو عمر ا بدي نداریم تا به تو دهیم آیا با آن که تو «1» ؛... وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ » با توجه به آیه
چرا حضرت خضر زنده است؟ «2» .« محبوب ترین، مقرب ترین بندگان ما هستی، خواهی مرد، آیا دیگران زنده خواهد ماند
پاسخ:
خداوند در آیه مذکور مسئله جاودانگی بشر را نهی میکند و میفرماید به هیچ بشري عمر جاودانه ندادیم. در ادامه حتی به وفات
پیامبر اکرم (ص) اشاره میکند و میفرماید اگر قرار است کسی جاودانی شود، آن شخص پیامبر اسلام یعنی اشرف مخلوقات است.
پس وقتی پیامبر اسلام زنده نمیماند، کس دیگري هم نباید زنده بماند. «3»
ص: 134
صفحه 45 از 92
این مطلب را به صورت قاعده کلی تري بیان « همه اشخاص مرگ را خواهند چشید «1» ؛ کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ » در آیه بعدي
میکند.
براي پاسخ به این پرسش باید به دو نکته توجه کنیم؛
نکته اول: در این دو آیه سنت و قضاي حتمی الهی بیان شده است؛ اینکه همه موجودات غیر از پروردگار خواهند مرد و هیچ کس
زندگی جاودان در دنیا نخواهد داشت، حتی وقتی در آستانه قیامت در صور دمیده میشود و همه موجودات از دنیا میروند،
هم که بر اساس روایات مثل حضرت عیسی (ع) «2» عزرائیل که جان همه را میگرفت، جان خود را هم میگیرد. حضرت خضر
زنده است، به طور همیشگی زنده نخواهد ماند و عمر طولانی او به خاطر برخی مصالح است و قبل از قیامت همه از جمله آن «3»
حضرت خواهند مرد.
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ؛ همه افراد مرگ را خواهند چشید یک » در آیه 34 بحث زندگی موقت و مرگ بشر مطرح شده و در آیه 35
قاعده کلی و عام بیان شده است؛ این که کل موجودات زنده خواهند مرد.
ص: 135
قصه حضرت خضر و موسی در سوره کهف ضمیرها گاهی جمع است و گاهی مفرد. علتش چیست؟
پرسش:
قصه حضرت خضر و موسی در سوره کهف ضمیرها گاهی جمع است و گاهی مفرد. علتش چیست؟ پاسخ:
در داستان حضرت خضر و موسی (ع) سه فراز مختلف هست: 1. کشتی را سوراخ کردند، 2. بچه کشته شد. 3. دیوار خراب را
خضر- به تعبیر روایت- خودش دلیل این کارها را توضیح میدهد «1» بازسازي کردند. در پایان آیات
1. گاه ضمیر را مفرد آورده است مانند جایی که میگوید: کشتی را سوراخ کردم، چون پادشاه میخواست کشتی سالم را بگیرد،
فَأَرَدتُّ أَنْ » در حالی که این کشتی براي افراد فقیر بود و میخواستم به دست شاه نیفتد، لذا سوراخش کردم. در اینجا میفرماید
شاید چون کار معیوب را به اراده خود انجام میداد، به خودش نسبت داد. شاید این خود «. أَعِیبَهَا؛ و خواستم آن را معیوب کنم
نوعی احترامی بود.
ص: 136
2. در برخی موارد جمع آورده است، مثل جایی که میگوید: خداوند میخواست به جاي این فرزند، فرزند بهتري به آنها عنایت
فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ؛ اراده کردیم که پروردگارشان به جاي آن، به آن دو (پدر و مادر) آنها، (بچه » : بکند. میفرماید
اي) بهتر از آن بدهد. اینجا کار را به خدا نسبت میدهد و شاید مقصود خودش و خدا باشد، یعنی خداوند و من اراده کردیم؛ البته
اراده خضر در راستاي اراده خدا بود. اینجا چون کار خوبی است (جایگزین نیکو دادن) به خود و خدا نسبت میدهد.
.« فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا » : 3. در مورد بعدي که اراده را فقط به خدا نسبت میدهد
به نظر میرسد که حضرت خضر بسیار به این نکته توجه کرده وادب گفتاري را در رابطه با خداوند رعایت کرده است. جایی که
کار به ظاهر، نیکو نبود، به خودش نسبت داده و آنجا که کار خوب بود، به خدا یا به خود و خدا نسبت داده است؛ هرچند که همه
کارهاي او به دستور خدا و با قدرتی بود که خدا داده بود.
ص: 137
با توجه به سوره کهف چرا حضرت خضر با استفاده از علم لدنی شخصی را که هنوز گناهش اثبات نشده، کشت؟
صفحه 46 از 92
پرسش:
با توجه به سوره کهف چرا حضرت خضر با استفاده از علم لدنی شخصی را که هنوز گناهش اثبات نشده، کشت؟ پاسخ:
در سوره کهف از آیه 62 به بعد برخورد موسی با خضر را بیان میکند. نام خضر در قرآن نیامده، ولی در روایات از وي به عنوان
معلم و به اسم یاد شده است. شرح ماجرا به این صورت است که:
آن دو سوار کشتی شدند و خضر کشتی را سوراخ کرد. موسی بعدها متوجه شد که کشتی مال افراد فقیر بود ه و کسانی در دریا
بودند که کشتیها را مصادره میکردند و خضر با این کار کشتی را از خطر مصادره شدن رهانید. همچنین وقتی کنار دیوار خرابی
رسیدند، آن را بازسازي کردند. موسی هر بار سوال میکرد که چرا این کار را کردي! و بنا میشد صبر بکند و دیگر چیزي نپرسد.
در آیه 74 آمده است:
خضر بچهاي را کشت و این بار هم موسی «1» ؛ فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا لَقِیَا غُلَاماً فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُّکْراً »
اعتراض کرد که چرا بچه بیگناهی را کشتی؟ پاسخ اعتراضش در آیه 80 چنین آمده است:
بچهاي که کشته شد، پدر و مادر مؤمنی داشت. من ترسیدم دُچار طغیان و کفر بشود و اراده کردیم که پروردگار به او فرزندي بهتر
از او بدهد که به پاکی و رشد نزدیکتر باشد.
ص: 138
نکتهها:
1. شخصی که این کار را کرده و ماموریت او عادي نبود؛ او مأمور ویژه الهی بود و کارهایش نوعی آموزش صبر در مقابل استاد
بود تا او بداند که چیزهایی در جهان هست که او نمیداند.
در حقیقت خضر به روش طبیعی عمل نمیکرد و تابع نظام قانونگذاري ما نبود، مثل عزرائیل که وقتی جان کسی را میگیرد،
نمیتوان گفت باید او را به خاطر قتل نفس اعدام کرد، چون او طبق نظام ما عمل نمیکند؛ بلکه مأمور الهی است و براساس
50 یا 90 سالگی میگیرد و در هیچ مورد هم مؤاخذه نمیشود، چون مأمور الهی است. خضر ، مصلحتهاي الهی جان افراد را در 20
هم مأمور بود که او را بکشد تا خدا بچهاي بهتر به خانوادهاش بدهد.
اگر گفته شود پیامبران وقتی میخواستند مجرمی را مجازات کنند، ابتدا گناهش را ثابت، بعد مجازات میکردند چرا خضر چنین
نکرد؟
در پاسخ میگوئیم، اگر عزرائیل (مامور خدا) جان این بچه بیگناه را میگرفت، کسی اعتراض نمیکرد. وقتی کسی (مثل خضر)
مأمور شد در نظام تکوین کاري بکند، دیگر بحث نظام تشریع مطرح نیست.
مثلًا حضرت لوط که در زمان حضرت ابراهیم زندگی میکرد، مرتبه پائینتري از ابراهیم داشت. «1» ، 2. پیامبران الهی مراتبی دارند
هارون هم نسبت به موسی چنین بود، با اینکه آن دو برادر بودند، بر این اساس موسی هم نزد کسانی که بالاتر از او بودند، چیزهایی
یاد میگرفت، مثل شعیب که موسی مدتی نزدش چوپانی کرد و آموزشهایی دید و مانند خضر که حضرت موسی مطالبی از او
آموخت.
ص: 139
در طوفان نوح آمده که آب از تنور فوران میکند یعنی چه؟
پرسش:
در طوفان نوح آمده که آب از تنور فوران میکند یعنی چه؟ توضیح پرسش:
صفحه 47 از 92
خداوند در آیه 27 سوره مومنون فرمود: ما به نوح وحی کردیم که در حضور ما و به دستور ما کشتی بسازند تا زمانی که فرمان
فوران کرد. منظور از فوران آب از تنور چیست؟ « تنور » طوفان آمد و آب از
پاسخ:
معناي ظاهر آیه این است که ما به نوح وحی کردیم کشتی را در حضور ما و مطابق وحی ما بساز و هنگامی که فرمان ما براي غرق
افراد سرکش قوم نوح فرا رسد و آب از تنور بجوشد، از هر یک از انواع حیوانات یک جفت در کشتی سوار کن.
این آیه نکات بسیار زیبایی دارد که یکی از آنها همین مطلب تنور است.
حضرت نوح بعد از صبر زیاد از خدا تقاضاي عذاب کرد. عذابی که خدا براي قوم نوح در نظر گرفت سیلاب عظیمی بود که
انسانها و حیوانات را نابود میساخت، از این رو به حضرت نوح دستور داد کشتی بزرگی بسازد تا خود و خاندان و مؤمنان بر آن
سوار بشوند و از هر نو حیوان یک جفت در آن جاي دهند تا نسل حیوانات باقی بماند.
ص: 140
چند نکته
1. فرمود: کشتی را در حضور ما بساز. در حقیقت کار حضرت طبق وحی الهی و برنامه از پیش تعیین شده بود، حتی برخی از آیه
بعد «. ما به او وحی کردیم که کشتی بساز « فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ » : استفاده میکنند که صنعت ساخت کشتیهاي عظیم سرچشمه الهی دارد، لذا
این برنامه طبق برنامه وحی و نظارت الهی سامان یافت تا کار با خیال آسوده پیش رود و نیز « بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا » : فرمود: با نظر ما باشد
برنامه ریخته شده کاملًا اجرا بشود.
واژه تنور به همان معناي تنور «! إِذَا جَ اءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ؛ تا آنگاه که فرمان (عذاب) ما فرا رسید، و تنور فوران کرد » : 2. فرمود
فارسی است. مفسران گفتهاند تنور محلی است که در آن آتش میافروزند تا نان پخته شود و مقصود از آن در این آیه این است که
سطح آب زیرزمینی آنقدر بالا آمده که از داخل تنورهاي منازل، که معمولًا در نقطه پایینین ساخته میشود، بیرون زد و این یکی از
فسلک فیها من کل زوجین اثنین؛ از هر حیواناتی یک جفت را » ، نشانههاي آن عذاب الهی بود. لذا فرمود وقتی این نشانه ظاهر شد
«1» . در احادیث هم اشاره شده است که آب از درون تنورها جوشید و بیرون آمد « داخل کشتی ببرید
ص: 141
به احتمال دیگر
معناي مجازي مواد باشد، یعنی تنور خشم پروردگار فوران کرد. در حقیقت جوشیدن تنور اشاره به خشم پروردگار است همانطور
که در فارسی گفته میشود خشم او تنوره کشید. البته مانعی ندارد که آیه شریفه به هر دو معنا اشاره داشته باشد، هر چند با احتمال
اول سازگارتر است.
«. قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ؛ پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهاي آنان یاري کن » 3. در آیه 26 همین سوره میخوانیم
پروردگارا! بر زمین از کافران هیچ ساکن «1» ؛ وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّاراً » در سوره نوح هم میخوانیم
«! خانهاي وا مگذار
حضرت نوح بعد از آن ملاحظه لجاجتهاي فراوان نفرین کرد همچنین میفهمیم که خداوند به مخالفان مهلت میدهد شاید سرعقل
بیایند و دست از لجاجت بردارند و این یک سفت الهی است.
ص: 143
آیا شیطان میتواند بر پیامبر نفوذ کند؟
صفحه 48 از 92
پرسش:
آیا شیطان میتواند بر پیامبر نفوذ کند؟ توضیح پرسش:
آیا شیطان « فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ؛ و [لی شیطان یادآوري به اربابش را، از یاد او برد » : در آیه 42 سوره یوسف خداوند میفرماید
در حضرت یوسف نفوذ کرده است؟
پاسخ:
وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَ اهُ الشَّیْطَ انُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی » : خداوند در سوره یوسف آیه 42 میفرماید
و [لی «. مرا نزد اربابت یاد کن » : السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ؛ و (یوسف) به آن کسی از آن دو نفر، که میدانست که او نجات مییابد، گفت
«1» «. شیطان یادآوري به اربابش را، از یاد او برد، پس چند سالی در زندان درنگ کرد
داستان به دو نفري مربوط میشود که همراه یوسف (ع) در زندان بودند. بعد از آنکه حضرت یوسف در ماجراي زلیخا، پاکی خود
را نشان داد و به
ص: 144
یکی از آنها گفت: در خواب دیدم که انگور میفشارم و از آن شراب «1» . زندان افتاد، دو نفر زندانی را با او همراه کردند
میگیرم. دیگري هم گفت: من هم در خواب دیدم که نان بر سرم گذاشتهام و میگردم و پرندگانی از آن نان میخورند. آن دو از
حضرت یوسف خواستند خوابشان را تاویل کند. حضرت ابتدا مطالبی از اعتقادات به آنها یاد داد، آنگاه فرمود: یکی از شما ساقی
پادشاه و دیگري کشته (اعدام) میشود و پرندگان از سر او خواهند خورد. آنگاه یوسف رو به یکی از آن دو نفر که میدانست
نجات مییابد، گفت: نزد اربابت از من یاد کن.
تعبیر قرآن بضع « فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ » . ولی شیطان یادآوري به ارباب را از یاد او برد و یوسف چند سالی در زندان ماند
(کمتر از ده سال) است.
برخی از مفسران گفتهاند: یوسف قبل از این ماجرا، حدود 5 سال در زندان بود، بعد از آن هم 7 سال و در مجموع نزدیک به 12
سال در زندان ماند.
دو نکته مهم
1. آیا شیطان یادآوري یوسف را از ذهن زندانی برد یا یادآوري رب را از یاد یوسف برد؟
2. آیا اینکه یوسف از او خواست نزد اربابش وساطت کند آیا این با توکل بر خدا منافات ندارد؟
ص: 145
به زندانی بر میگردد، « انساه » در « او » اگر بگوییم ضمیر «. فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ؛ شیطان یادآوري به اربابش را، از یاد او برد » 1. در جمله
مشکلی نخواهیم داشت چون آن شخص وقتی پیش ملک مصر رفت، شیطان در ذهن او تصرف کرد و پیامبر چند سال بیشتر در
را « او » زندان ماند و دست او براي فریب انسانها بیشتر باز باشد و از روشنگري و هدایتهاي حضرت یوسف جلوگیري کرد؛ اما اگر
به حضرت یوسف برگردانیم، با مخالفت شدید برخی از مفسران روبهرو میشویم، چون اگر بگوییم شیطان یاد خدا را از ذهن
حضرت ترك اولی » یوسف برد، با آیات دیگر قرآن ناسازگار خواهد بود. چون اگر چه ممکن است بتوانیم توجیه بکنیم و بگوییم
ولی اصل تصرف شیطان در او- با چشم پوشی از مقام نبوت- با آیات «، انجام داد و به عنوان تنبیه مدت بیشتري در زندان ماند
دیگر قرآن که حضرت یوسف را مخلص و خالص شده معرفی میکند، ناسازگار است، زیرا شیطان بر انسانهاي مخلص تسلط
ندارد.
یوسف میدانست که زندانی نجات «1» . بیاید، به معناي یقیین و اطمینان است « أنّ » با « ظن » گفتهاند وقتی « ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ » 2. در مورد
صفحه 49 از 92
پیدا میکند و بعد از آن خوابش هم متوجه شده بود که او ساقی پادشاه و از مقربان درگاه ملک مصر میشود، لذا گفت: به یاد من
باش و نزد أربابت از من یاد بکن.
ص: 146
این با مقام توکل ناسازگار نیست، چون اینکه انسان در موقعیت سخت، براي نجات خود تلاش و از وسائل عادي مثل وکیل و ...
استفاده بکند، امري طبیعی و معقول است و بدین معنا نیست که انسان اسباب طبیعی را مستقل از خدا و اصیل میداند و خدا را کنار
گذاشته است؛ بلکه توجه دارد که این وسائل را خدا فراهم کرده است تا در طول اراده الهی، براي انجام کارها استفاده کند و این به
معناي نفی اراده الهی، مستقل دانستن اسباب و فراموش کردن قدرت الهی نیست.
ص: 147
فصل ششم: رستاخیزشناسی