گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
علل چنین اوضاع







اشاره
پیش از اینکه راهی و روشی را عرضه کنیم و افراد را وادار به تعقیب آن نمائیم ضروري است به علت یا علل این اوضاع بیندیشیم از
آن بابت که: اولا: هر مشکلی باید از همان طریقی حل شود که پدید آمده است. ثانیا: مادام که رخنههاي گذشته بسته نشوند عوامل
فسادانگیز همچنان نافذ خواهند بود. ثالثا: شناخت علل و انگیزهها خود موجبی براي پیشگیري از نفوذ و حمله مجدد آنهاست. در
بررسی علتهائی که موجب نابسامانیهائی در برنامه و زندگی مربوط به جامعه و به خصوص زنان است می توان از دو دسته علل
نام برد:
علل داخلی
اشاره
منظور از آن علل و عواملی هستند که از جامعه ما منشا گرفته و انگیزههاي آن را باید از اجتماع خود سراغ گرفت. به عبارت دیگر
از ماست که برماست، خود موجد و پدید آورندهي آن بودهایم، ضربههایی است که از دوستان و آشنایان خود میخوریم، لطماتی
است که آنان بر ما وارد آوردهاند. اما آن علل و عوامل بسیارند. و از آن جملهاند:
عوامزدگیها
حدود 15 قرن است که از حکم فریضه بودن [ صفحه 18 ] علم میگذرد ولی متاسفانه هنوز بیش از 60 درصد جامعه ما بیسوادند و
آمار آن درباره زنان شاید از 90 درصد هم تجاوز کند!! تازه آنها که سواد دارند چقدرشان با منابع اصیل فکري و ایدئولوژیکی
اسلام در تماساند و میتوانند از آن، سر درآورند؟ سوادها اغلب در حد روزنامهخوانی، اعلامیهخوانی و رمانخوانی است. آنها که
در سطوح بالاترند اغلب فکر میکنند دم غنیمت است، یا باید به پولی رسید، یا به عیشی امروز را دریاب و نیکو بگذران که فردا
وضعی نامعلوم دارد. دیگر نه فکري، نه تعهدي، نه مسوولیتی و نه آیندهنگري و محتاطانهاي. بدبختانه روشنفکران و باسوادان ما یا
غرق در جمع جاهلند و یا در انزواي خودخواهی و خودبینی. و این هر دو آنان را از مقصد آگاهی یافتن، دانستن، یاد گرفتن، یاد
دادن بازمیدارد. گفتهها و عملکردها اغلب بیریشهاند و بلغور سخن دیگران. و در حد این مساله است که: فرد موثقی چنین و
چنان گفته است. عوامزدگیها رو به توسعه است اگر چه عده دانشآموزان رو به ازدیاد است. نظام آموزش به گونهاي است که
همچنان ما را از منابع اصیل دور میدارد و ریشه جهلهاي ایدئولوژیکی را در دلها قويتر میسازد، حال اینکه مسوول این اوضاع
کیست؟ چه کسی باید پاسخ این همه بیسوادیها را بدهد؟ و چه کسی باید بار تعهد این همه عقب ماندگیها را به خصوص براي
[ جامعه بانوان بر دوش کشد امري است که نیاز به بررسی جداگانهاي دارد. [ صفحه 19
عدم رهبریهاي صحیح
بیتوجهیهاي گذشته توسط آنها که میبایست توجهی به سرشت افراد جامعه و به خصوص زنان داشته باشند، اهمالکاریهاي آنان
که فرصت و اندیشه، و نیز قدرت و امکانی براي رهبري داشتهاند،خود از عوامل مهم وجود چنین اوضاع نابسامان است. متاسفانه
صفحه 13 از 52
آنان که آگاهی و اطلاعی داشتند احساس مسوولیتی نکردند و شاید هم احساس مسوولیت داشتند و امکان نداشتند از آن بابت که
زبان در دهن پاسبان سر بود. در نتیجه افراد ناآگاه، ناآشناي به مسوولیت و وظایف در صحنه خود را نشان دادند و به امر و نهی
پرداختند. سوء تعبیرها، برداشتهاي ناروا و نامناسب از یک امر، تلقیهاي غلط، عدم قدرت بر تطابق موضوع و مصداق، کج
سلیقگیها در بیان مسائل، دخالت دادن وضع خصوصی و شخصی درباره امور مربوط به جامعه، دیدن موضوع و مسالهاي تنها از
یک بعد، تنگنظریها و محدودبینیها خود بر این مصیبت افزوده است. ما تنها سعی کردیم از طریق ایجاد یک زمینه منع، فردي را
از کاري بازداریم. دیگر به جنبه سازندگی، برجا گذاري، پر کردن خلا ناشی از منع توجه نکردیم. جامعه، از یک امر ممنوع
بازداشته شد ولی چیز دیگري در اختیارش نبود که بدان متوسل شود. به ناچار به کار و برنامه دیگري سرگرم شد که شاید زیان آن
کمتر از زیان امر ممنوع اولی نبود. زن از یک امر بازداشته شد ولی دیگر فکري براي بیکاري او نکردند. او در نتیه تنها و بیکار
ماند. اوقاتش را صرف لوکس و تجمل، طرح زیبایی ریختن، راه دلآرائی آموختن، ظاهرسازيهاي زندگی [ صفحه 20 ] و گاهی
هم نقشهکشیهاي نارواي دیگر کرد. نتیجه آن شد که از چاله درآمد و به چاه افتاد.
عدم تبلیغات صحیح
ما چه گامی در طریق خیر و صلاح دختران و زنان برداشتهایم؟ با چه برنامهریزيهایی خلا موجود از عدم ارتباطشان را با اجتماع پر
کردهایم؟ از چه طریق و راهی سمپاشیهاي دیگران را دربارهشان خنثی نمودیم؟ و بالاخره چه زمینه مناسبی براي رشد و اعتلاي
فکري آنان پدید آوردیم؟ آدمی اصلا در سایه تبلیغات صحیح یا غلط راه خود را مییابد، خود را عوض میکند، ساخته و یا ویران
میشود. نقش القاء و تلقین اندك نیست و متاسفانه القائات سازنده که به آنها روح دهد، توان وقوتشان بخشد نداشتهایم. هر
جامعهاي و هر گروهی براي اینکه بتواند به ادامه حیات راستین بپردازد، از حیثیت و شرافت خود دفاع کند، اعلام موجودیت نماید،
و بر این موجودیت قائم باشد نیازمند به یک سازمان اندیشیده مجهز فکري و معنوي است. سازمانی که به او راه نشان دهد، بیراههها
را به او معرفی کند و بالاخره از افراد بخواهد که به سویی و جهتی اندیشیده و منطقی سوق پیدا کنند. این سازمان در سطح محدود
جز خانواده و در سطح شهر وسیعتر جز مسجد، مدرسه، اجتماع و نیز وسایل ارتباط جمعی چه میتوانند باشند؟ آیا سازمانهاي
مذکور در انجام وظیفه خود آنچنان که باید تلاش و کوششی کردهاند؟ آیا خود راهی داشتند که بتوانند عرضهاش کنند؟ [ صفحه
21 ] تبلیغات ما را وسایل ارتباط جمعی عهدهدار بودند آن هم با همه زیانها، خیانتها، ندانمکاریها اهمالها و حتی سوءقصدها،
همیشه نتیجه این است که اگر طعمهاي را ما رها کنیم دیگران میقاپند- اگر روانی را که داراي خلاء است ما نپرورانیم دیگران پر
میکنند.
عدم ارائه الگوها
الگوها سازندهاند و افراد را آگاهانه به سوي خود میکشانند. الگوهایی که براي مردان یا زنان جامعه ما معرفی شدهاند وضعی
ابهامآمیز داشتهاند. موضعها و جهتگیريهاي آنان در برابر جریانات موافق و مخالف، مشخص نبوده است. محمد و علی دو الگوي
راستین اسلامند و نشاندهنده راه، آنچنان که قابلیت دارند الگوي همه جهانیان باشند. فاطمه و زینب، آن مادر و این دختر میتوانند
الگوي همه زنان آزاده و حقطلب باشند. ما از این الگوها چه تصوري داریم؟ اگر از ما بخواهند چهرهشان را تصویر کنیم. خصایص
و ابعاد وجودیشان، جهتگیريهایشان را در زندگی به نگارش درآوریم دربارهشان چه خواهیم نوشت. ما سعی نکردیم الگوهاي
خود را بشناسیم، براي هر عملشان و هر گامشان ارزشی قائل شویم و از آن درسی بگیریم. در حد محبتی صادقانه و احساسی، آنان
را دوست داشتیم و حتی گاهی آنان را پرستیدیم و یا جلوه ملکوتی به آنان دادیم. ولی تکلیف ما در قبال عمل آنان چه باشد معلوم
صفحه 14 از 52
نبود. ما فکر نکردیم که اگر محمد و علی، فاطمه و زینب- علیهمالسلام- الگوي ملکوتی هستند، براي عمل و رفتار ما در همین
جهان الگو [ صفحه 22 ] میباشند نه براي دنیاي دیگر. ما در همین جهان باید از آنان سرمشق بگیریم، روش آنان را ادامه دهیم،
برنامهشان را به کار گیریم و... ما تنها به آنها جنبه تقدس دادیم و رهایشان کردیم. از آن بابت که: ما کوچکتر از آنیم حتی بتوانیم
گامی و سخنی از آنها را مکرر کنیم. این طرز فکر، و این تقدس دادنها به جاي اینکه ما را به کار و تلاش وادارد از کار بازداشت
و از عمل دور نمود و در نتیجه افراد به دنبال الگوهاي رفتند که کارشان در این دنیا قابل تکرار و عمل بود و در سایه آنچه
بدآموزیها، انحرافات، کج سلیقگیها که پدید آمد و چه لطمهها که بر ما وارد شد.
بدآموزیها
بسیاري از مفاهیم مذهبی و اخلاقی به گونهاي مطرح شد که از آن استفادههاي نامطلوب میشود و کج سلیقگیهاي متعددي را
سبب میگردد. برداشتهاي ناروا از مفاهیمی چون: شفاعت، دعا، توسل، بدا، عفو، توبه و غفران وضع عمل ما را به گونهاي
مسخرهآمیز درآورده است. مردم گمان دارند که هر خلافی را میتوانند به امید بخششهاي بیحساب خدا مرتکب شوند. هر لکه
گناهی را با اشک توسل و عزاداري میتوانند بشویند، و هر مشکلی را با ورد و دعا حل کنند و بالاخره هر خواسته و آرزویی را تنها
باامید به قدرت مطلقه خدا تحقق بخشند. شک نیست که اینگونه جراتدهیهاو اندیشههاي خلاف از سوي کسانی بوده است که
آگاهی و اطلاع کافیاز مذهب و خط مشی [ صفحه 23 ] آن نداشتهاند و دیدي کوتهبینانه را در این زمینهها مطرح کردهاند. خیال
کردند که کار خدا مانند کار یک تکنسین در حد شل و سفت کردن است. غافل که او به کوچکترین عمل خوب یا بد حسابرسی
دارد. مردم جامعه و به خصوص آنها که در صدد شرعی کردن عمل نارواي خویشاند، منتظر یافتن یک سخن یا یک روایتاند
اگر چه بیمایه و بیحساب باشد. زیرا مردم عادت دارند که معامله را ارزان تمام کنند و تجارتشان پرسودتر و بیرنجتر باشد. پس
چه بهتر که سالی در گناه و روزي در توسل و عزا باشند. این بدآموزیها چه ویرانگریهائی در جنبه فکر و عمل ایجاد کرده است،
چه بیبند و باریهائی را موجب شده، و اینک براي زدودن آن باید تلاشهائی وسیع و پردامنه شود.
فشارهاي بیحساب
بسیاري از عوارضی را که امروز متحملیم بدان مناسبت است که اعمال فشارهاي ما در برابر یک امر حتی غیر معلوم عادي و طبیعی
نبوده است. براي یک خطاي جزیی اقداماتی کردهایم که آن را براي گناهان بزرگ انجام میدهیم. ما به عنوان افرادي مسوول،
زنان و دختران خود را از کارهایی بازداشتهایم که اینک متوجه شدهایم نباید چنان میکردیم و آنها را از چیزهایی برحذر داشتهایم
که امروزه دریافتهایم آن امر، کاري ناصواب بوده است. و اي کاش که در آن منع و تخدیرها رعایت اخلاق را میکردیم و آنچنان
[ وانمود نمیکردیم که عملها خلاف و مستهجن است. بلکه منعهاي ما در موارد مواجه بود با برآمده شدن رگهاي [ صفحه 24
گردن و آن را حجت قوي دانستهایم. دیگر از کشیدن چوب و شلاق به جاي استدلال، اقناع و ارضا سخن نگوییم که آن خود
دردي بزرگ براي جامعه ما و قابل بحث در سطح جنگل است. جامعه ما چه جریمههایی را در این راه پرداخت کرده و هنوز
پرداخت میکند. وقتی در جامعهاي، مادر در حضور فرزندان کتک بخورد، دیگر فاتحه تربیت خوانده شده است و آن زن، دیگر
چون شیء و کالایی در آن خانه خواهد بود. محرومیتها، بیحسابیها، بیعدالتیها، تحصیلات به جاي گشودن راه حلها
مشکلات اساسی و نابسامانی فوقالعادهاي در جامعه پدید آورده است که تنها در سایه یک انقلاب فکري و عملی میتوان ریشه
آن را زدود و خشکاند.
صفحه 15 از 52
علل و عوامل خارجی
اشاره
در این زمینه میبایست از عوامل و عللی نام ببریم که زاییده خیانتها و سوءقصدهاي خصم است. حقیقت این است که اسلام چون
تیري در چشم خصم به خصوص خصم مسیحیت است آنان سالهاي سال قدرت اسلام را دیده و تلاش و فعالیت مسلمانان را
مشاهده کردهاند. خصم میداند که اگر اسلام پیروز باشد دیگر جاي پایی براي استعمار و استثمارشان نخواهد ماند. اگر مسلمانان
در سایه ایدئولوژي اسلامی قدرت پیدا کنند نورشان نخواهد گذاشت که شب پرهها بازیگر میدان شوند. به همین نظر از طرق
مختلف، از راه [ صفحه 25 ] استعمار، تحذیر، ترغیب، ترویج مدهاي گوناگون، تبلیغات ناجوانمردانه، تحمیلها، امپریالیزم فرهنگی،
توسعه مکتبها و ارائه الگوهاي ظاهري سعی کرده است جلوي عملشان را بگیرد. بسیاري از تصمیم گیريهایش متوجه خانواده،
زنان، مادران و دختران بود و در این امر چه خوب نقشهکشی کرد. زیرا او میداند که اگر رسالتهاي زنان از آنان حذف شود نسلی
ساخته خواهد شد شبح فام، با ظاهري زنده و دلی و باطنی مرده، نسل بیهدف و گمراه و لایق هر گونه بهرهکشی و استثمار. خط
مشیهایی که آنان در این راه به کار گرفتند بسیارند و از آن جملهاند:
آلوده کردن محیط
به هنگامی که برنامهریزي آموزش و پرورش زیر نظر دشمن باشد پیداست که او چه طرحی را اجرا و پیاده میکند. زمانی که شریان
حیات جامعه به دست خصم افتد او میداند که چگونه و از چه راهی آن را قطع نماید. آن روز که قرار شد در جامعه ما مدرسهاي و
تربیتی به صورتی رسمی باشد باید دید چه کسانی شروع به برنامهریزي کردند؟ کپیه و کلیشه آن را از کجا آوردند؟ چه کسانی به
عنوان مستشار و کارشناس آن استخدام و سرگرم به کار شدند؟ چه افرادي از آنها حمایت کردند؟ و بالاخره چه کسانی در این راه
به سکوت پرداختند؟ خصم براي آلوده کردن همه جوامع اسلامی دست به کار شد. حتی در مصر نیز دنلوپ، فارغالتحصیل
دانشکده الهیات و تحصیل [ صفحه 26 ] کرده آکسفورد آمد و برنامهریزي کرد. در سوریه و لبنان هم فرانسويها، آمریکائیها و...
این یک طرح استعمار کلی بود که اثر آن را هم لااقل پس از دو جنگ بین الملل در کشور خود و دیگران دیدهایم. و اینک نیز
شاهد پایان درامیم. دشمن براي رسیدن به هدف خود همه چیز را در مملکت ما وارد کرد: مد، رقص، افیون، هروئین، فیلم، فحشاء،
مسکرات، کتابهاي مخدر و مسکر!! مجله و... و نیز همه وسایل ارتباط جمعی را زیر نظر گرفت، رادیو، تلویزیون، روزنامه، مجله،
پوستر و... و براي همه زمینههاي آلودهکننده برنامهریزي کرد: از ساختن کاخ جوانان، استخرهاي مختلط، برنامههاي آشنایی، تریاها
و... و پیداست که ما، در برابر این سیل بنیان کن چه عکسالعملی داشتیم. لااقل آن قدر قدرت نداشتیم که درب دروازه را ببندیم و
از ورود این کالاهاي خوش زرق و برق جلوگیري به عمل آوریم. نتیجه آن شد که میبینیم و حتی شاید سالهاي سال هم باید ببنیم.
مگر زدودن گندهاي فرهنگی به آسانی امکانپذیر و کار یک روزه و دو روزه است؟
امپریالیزم فرهنگی
خصم از راه حیله و تزویر، از طریق نیرنگ و فریب، و گاهی هم به صورت تحمیلی فرهنگ آلوده خود را بر ما تحمیل کرد: از
طریق کتب درسی، مجلات، توریستها، اعمال قدرت مستقیم و غیر مستقیم و... غرض این بود که سدها را بشکند، ارزشها را
ساقط کند و از بین [ صفحه 27 ] ببرد. مقاومتها را درهم کوبد و بناهاي سنت را بدون ارزیابی فروریزد. غرض این بود نسلی
دوگونه و چندگونه بسازد، نسلی که ظاهرا مسلمان، کاملا لا مذهب، با سر و وضع مسیحی، با اندرون صوفیگري، و کلا پوچ و
صفحه 16 از 52
بیهوده، و دستگاهی متحرك براي یاوهسرایی. او در این راه باهمکاري سرسپردگان داخلی حتی در کنکور دانشگاهها دخالت کرد
و از سوالات هوش و مسایل مربوط به اطلاعات عمومی یکی هم نام هنرپیشهاي رسوا، فیلمهاي عفن و آلوده و شخصیتهاي لجن و
کثیف بود. بدیهی است آن طالب علمی که از این مسائل آگاهی نداشت کلاهش در پس معرکه بود و دنیایی وارونه داشت.
ارائه الگوهاي فاسد
ما در داخله نتوانستیم الگوهایی قابل دسترس ارائه دهیم. جلوههاي شاهد ما همه ملکوتی و غیر قابل دسترس بودند، جلوههائی بودند
که وابستگی به آنها مستلزم پذیرش اشک و آه، ناله و فغان، اسارت و مصیبت، دربدري و بیچارگی و محرومیت بود. اما دشمن
الگوهایی را عرضه کرد جالب و جاذب، داراي کشش و جذبه، که همگامی با آنان آسایش و فراغ، لذت و شوکت داشت. قومی با
چنان زمینههایی خالی، با آن همه عوامزدگی و با آن همه حیرت و شگفتی از ظواهر تمدن پیداست که چه وضع و حالی پیدا
میکند و چگونه خود را تسلیم و اسیر میسازد. الگوهاي آنان چنان در دسترس ما بود که حتی نیازي نداشتیم لحظهاي به سراغ آنها
برویم و به جستجویشان بپردازیم. در خانه ما، در کتاب ما، در رادیو [ صفحه 28 ] و تلویزیون ما به عرض وجود میپرداختند. کم
کم رنگشان در ما کارگر افتاد و خلا روانی ما را پر کرد. آنچنان که تنها جنبه احترام و تقدس ما، تشریفات ظاهر ما براي الگوهاي
راستین شد ولی تمام حیات ما و دلهاي ما متوجه این الگوها گردید. کار ما به جایی رسید که در دل خود احساس محبتی ولو
ناخودآگاه نسبت به آنان داریم و بدمان هم نمیآید که روزي همگام با آنها و در کنار آنها باشیم.
مکتبها
بر این بینظامیها و بی بندوباریها مکاتب فلسفی که تعدد آنها از خصایص و ویژگیهاي عصر ماست دامن زدند. مکتبها بذرهاي
گوناگونی را افشاندند که هر کدام به گونهاي در فکر و ذهن ما ریشه دوانده و راه و رسم ما را عوض کردند. برخی از مکاتب
زمینه را براي پوچی و پوچگرایی فراهم ساختند. برخی ما را به اصالت لذت فراخواندند، بعضی هم نفی همهي مقدسات را گفته و
هر چه را که تحت عنوان ارزش دینی و اخلاقی است به باد مسخره گرفتند و اینک ما ماندیم و ما و در برابر ما شکها، دودلیها،
حیرتها و در مراتبی هم افسردگیها. وسایل ارتباط جمعی ما بیش از آنکه ما را با طرز فکر مکتب ما آشنا کنند بلندگوي مکاتب
بودند، آنچنان که گویی این ملت فاقد همه چیزند و به تازگی و جدیداً در جستجوي یافتن ره برآمدند. آنان نقش معرف مکتبها
را برعهده گرفته و با غلاظ و شداد به مدح و منقبت آنها پرداختند، اسلوبها و حاصل وابستگی به آن را مطرح نمودند. در ضمن نقد
و بررسیها، تعریف و تمجیدها برخی از ابعاد [ صفحه 29 ] مکاتب در دل و جان ما جا گرفتند بدون آنکه مقاومتی از سوي ما براي
آن باشد. فکرهاي ناآشنا در اثر تکرار، تلقین، بررسی جاهاي خالی روان ما را پر کردند آنچنان که گویی جزوي از فکر و اندیشه ما
شدند و به گونهاي که حتی خود را نسبت به آن ابعاد فکري خود بیگانه احساس کردهایم. این توسعهها از مکتبها، این تبلیغات و
بحثها، این مدح و منقبتها از مکاتب بیحساب و از الگوهاي غلط لااقل سه دسته برجمع زمان ما افزود که اینک به صور مختلف
در بین دیگران میلولند: زنان گمراه، زنان بیراه و بیهدف و زنان عقدهاي. آنان را از نظر ظاهر با دیگر گروهها تفاوتی نیست ولی
در عمل، در رفتار و کردار، در اظهار نظرهایشان به خوبی میتوان آنان را شناخت و معرفیشان کرد. آن کس که ظاهرا مسلمان و
اهل اسلام ولی عملا در دنبال روي راه دیگران است گمراه است. آن کس که در این عرصه گیتی چون پرگاهی در اختیار امواج
است و نمیداند به کجا رود و چه کند بیراه و بیهدف است. و بالاخره آنکس که براي بازستاندن مالیاتهاي محرومیتهاي
گذشته خود را به خشک و تر میزند و سعی دارد به گونهاي بدون در نظر داشتن اصالت روش، جبران مافات کند عقدهاي است.
صفحه 17 از 52
ضرورت وجودي الگوها
از طرق سازندگی چه براي نسل خردسال، جوان و چه بري بزرگسال عرضه و ارائه الگو است. نسل جوان از بالغ تاثیر میگیرد [
صفحه 30 ] و کودك از بالغ تاثیر میپذیرد و کلًا هر انسانی از محبوب و معشوق خود اثر میگیرد. زبان الگو، زبانی رساتر از بیان
است و خلاصهتر و گویاتر از زبان نوشته و کتاب است. میخواهم بگویم آنچه را که چشم میبیند بیشتر مورد اثر است تا آنچه را
که گوش میشنود، ما از راه چشم حتی حقایق را لمس میکنیم و دل ما آنچه را که دیده است یاد میکند. ادیان بیش از آنکه به
سخن بپردازند به ارائه الگو پرداختند. مربیان نیز سعی دارند خواستهها و اهداف تربیتی را از روش شاهدها و الگوها ارائه نمایند و با
نشان دادن فرد مورد نظر به آدمی بفهمانند که چگونه باید باشند. الگوها در ویرانی یا سازندگی جامعه فوقالعاده موثرند به
خصوص از آن بابت که انسانها فطرتاً قهرمان پرستند. هرکس سعی دارد ایدهآل خود و زندگی خود را در فرد یا شیء مجسم ببیند،
به تحسین و آنگاه به همانندي با فردي بپردازد که براي او بت، قهرمان یا معشوق است. تجربه عملی هم در زندگی خصوصی و
شخصی همین امر را اثبات میکند. کودك خود را بنگرید که ادا و اطوارش براساس چه الگویی است، از که تقلید میکند، روش
رفتار چه کسی را عرضه میارائه مینماید. این امر بیش یا کم در بزرگسالان هم وجود دارد ولی با صفات و ویژگیهاي بیشتر در
جنبه الگو و قهرمان خودش، به عبارت دیگر هر کس میکوشد قهرمانی را براي خود بپذیرد که واجد صفات مثبت بیشتري و قابل
[ قبولتري باشد. [ صفحه 31
اسلام و الگوها
اسلام به عنوان یک مکتب مترقی در طریق پیشبرد اهداف و ایجاد زمینه سازندگی میکوشد به عرضه و ارائه الگو بپردازد. زیرا
وَلَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُول اللَّه اُسوة » میداند راه ارائه الگو، نسبی هموارتر و زودرستر از دیگر راههاست. توصیه قرآن این است که
مردم در امور حیات و جریانات زندگی باید به رسول خدا تأسی داشته باشند. یا در آیهاي دیگر میفرماید: شما را امت ،« حَسَ نۀ
معتدل و میانهرو قرار دادیم تا براي مردم، الگوهاي راستین باشید و پیامبر، خود الگوي شما باشد. توصیههاي روایات هم این است
که مردم را از طریق ارائه الگو و عمل، دعوت به حق کنند نه تنها از طریق زبان. زیرا مردم از آن طریق بهتر و بیشتر به حقایق آشنا
میشوند. پیشوایان ما هر کدام اسلام مجسم و بلکه قرآن مجسم بودند. به هنگامی که از عایشه پرسش شد که: اخلاق پیامبر چگونه
بود؟ پاسخ داد: خُلق و خویَش قرآن بود. معصومان ما به تعبیر خودشان ملاك و میزان بودند. به هنگامی که از معصوم پرسش شد:
در قرآن چیست؟ فرمود: منظور ماییم. ما میزان در قیامتیم و بر اساس ما شخصیتها سنجیده و بررسی « میزان » منظور از کلمه
میشوند. اسلام براي الگو ارزش و راهنمایی و هدف قائل است. معتقد است زمینه حرکت و جنبش و سیر به سوي مقصود باید بر
اساس الگو باشد. مسلمان باید بکوشد همانند الگوهاي راستین خود شود و به فرموده [ صفحه 32 ] مولا امیرالمومنین لااقل قدم در
جاي قدم الگوي خویش بگذارد. الگوها باید موجبی براي ایجاد شور و علقه، احساس و عاطفه دینی باشند، ما را جذب کنند،
بکشانند، رهبري و هدایت کنند و زمینه را براي همانندي ما با آنان فراهم سازند. اگر در مکاتب ساختهي بشر الگوي عملی وجود
ندارد و آنان ناگزیرند، ایدآلیستی بیندیشند خوشبختانه در مکتب اسلام راستین یعنی تشیع الگوهاي بسیاري وجود دارد. اگر در
مکتبی و فلسفهاي انسان مستضعفی گم گردد بر او کمتر سرزنش رواست از آن بابت که الگوي مکتبش در جهان خارج وجود
ندارد و حتی رهبر تز و مکتبش ممکن است خلاف آن عمل کند. ولی اگر مسلمانی و شیعهاي در رفتار و خط مشیش گم شود بر او
سرزنش رواست و بسیار هم رواست زیرا که الگوهایش در جهان خارج موجود و رفتار و کردارشان قابل تعقیب است. ما در مکتب
خود الگوهایی چون محمد و علی داریم. فاطمه و زینب داریم، حسن و حسین داریم، امامان دیگر داریم. کودکان آنها الگو براي
صفحه 18 از 52
کودکان ما هستند، دخترانشان الگوي دختران ما، پسران و جوانانشان الگوي فرزندان ما. حتی دست پروردگان آنان نیز این لیاقت و
شخصیت کوچکی است؟ مگر « امایمن » قابلیت را دارند که راهنماي ما باشند و به ما درس زندگی، عزت سرافرازي بیاموزند. مگر
فضه شایسته الگو بودن نیست؟ مگر سلمان، ابوذر، میثم، حجر بن عدي، و... الگو نیستند؟ حسین بن علی علیهالسلام تنها یک امام
است ولی خاندان حسین به تنهایی کافی است که براي ما الگو باشند. خانواده فاطمه علیهاالسلام یک [ صفحه 33 ] خانواده است
ولی میتواند الگوي همه خانوادههایی باشد که بخواهند انسانی زندگی کنند و صاحب عزت و شرف اصیل باشند. وجود این
الگوها بار تکلیف را سنگینتر میکند و ما را در معرفی پرسشها و بازخواستهاي بیشتري قرار میدهد. اگر فلان زن غربی گمراه
باشد تا حدودي عذر او مسموع است، اما اگر زن مسلمان و شیعه گمراه شود چه عذري در پیشگاه خدا دارد؟ حتما از او خواهند
پرسید که چرا به سراغ خانه فاطمه نرفت؟ چرا از زینب دختر علی راز سربلندي را نپرسید؟ چرا از فضه و خدیجه درس زندگی
نگرفت؟
الگوي زنان امروز کیست؟
پاسخ این سوال بسیار روشن است و آن این است که وضعشان را ببین و حالشان را بپرس. ببین آنچه را که میگویند، انجام
میدهند؟ عمل میکنند؟ به گفته و عمل چه کسانی شبیه است؟ آیا زینبی عمل میکنند و یا چون دیگران؟ آیا روششان چون
فاطمه است یا فردي دیگر؟ بیشک گروهی هستند که به دنبال الگوهاي غربی میباشند. فکرشان، روش زندگیشان،
تجملپرستیشان، نشات گرفته از زنان به ظاهر متمدن و روشنفکر ولی در واقع بنجلهاي غربی است. آن دوشیزه یا بانوي نیمه
عریان، آن وابسته و دلبسته به لوکس و تجمل، آن بی غم لذتپرست نمیتواند الگویی جز الگوي غربی، افراد بیبندو بار، حتی
رقاصهها و آوازهخوانان داشته باشد. آنکس که دائما در فکر رنگ و عوض کردن، زیور و تجملات، [ صفحه 34 ] زندگی
طاووسی، عیش و خوشگذرانی است بیشک الگوي زندگیش هنرپیشههاي سینما، زنان اشرف و مفتخور، حجلهنشینان و عروسان
چمن است و او جز آن الگوئی ندارد اگر چه در لباس و چهره به ظاهر اسلامی باشد.
الگوي زنان ما که باشد؟
بیشک براي آن کس که مسلمان است و ایدئولوژي اسلامی را پذیرفته است نمیتواند جز فاطمه و زینب کسی را به رهبري فکري
خود برگزیند. او باید از فضه و اسماء تبعیت کند، از سمیه و امسلمه پیروي نماید. شک نیست که برخی با ظاهرسازيهایی سعی
دارند خود را به همین گونه که گفتیم معرفی کنند اما واقعیت این است که ظاهرسازيها حقیقت را عوض نمیکنند. رنگ عوض
کردنها حسابی دارد و پذیرش جدي مسائل، حسابی دیگر. زن اسلامی سعی دارد با پذیرش الگوي حیات فاطمه علیهاالسلام،
فکرش را فاطمی کند، اخلاقش را زینبی کند، دیدش را فضهاي نماید و بالاخره بیانش را خداپسندانه کند. این امري است که در
سایه خواستن، تمرین و ایمان به دست میآید.
ضرورت بحث از فاطمه
اینکه بحث از فاطمه میشود براي توجه به علل چندي است که برخی از آنها با رعایت اختصار ذکر میشود: [ صفحه 35 ] نخست
آنکه ایام مربوط به فاطمه است و طبعاً در چنین موردي که سالی یک بار پیش میآید باید بحثی از او به میان آید و براي شناختن و
شناساندنش اقدام گردد. ثانیاً بحث درباره یک زنی است که نقشهاي متعددي را در زندگی ایفا کرده است. با اینکه عمري
محدود و کوتاه دارد با اینکه زندگیش بسیار اندك است تاریخ حیاتش به گونهاي که هر ورقی از آن براي ما و آیندگان درس
صفحه 19 از 52
زندگی است. درسی که هر بار خواندنش نکات تازهاي به ما میآموزد. مطالعه درباره حیاتش آموزنده و عاملی براي اصلاح وضع
جامعه است. زیرا ما عقیده داریم اگر در جامعهاي زن اصلاح شود افراد آن اصلاح شده و اجتماع سر و صورتی خواهد یافت. ثالثا
بحث از فاطمه علیهاالسلام به حقیقت بحث درباره مادر است، مادر که سر منشأ اقدام براي اصلاح است. اوست که فرزندان سالم و
متعهد میپرورد و به جامعه تحویل مینماید. اوست که رهبري و راهنمایی نسل را عهدهدار میگردد و خدمتگزارانی به جامعه
تحویل میدهد و البته گاهی هم خائنانی. مادران ما از چه کسانی باید درس مادري بگیرند تا موفق به تربیت فرزندان سالم و با
هدف گردند؟ کمبود مادران متعهد را چه درسی و چه برنامهاي جبران خواهد کرد؟. آیا بهتر نیست فاطمه مدرس کلاس درس
مادري و آموزندهي راه و رسم حیات باشد؟ فاطمه یک مادر است، مادري فداکار، قویم، رهبر، که در عین فقر از روي عشق،
فرزندان خود را نیکو تربیت کرد. او سنگر حیات براي [ صفحه 36 ] فرزندان بود، در آنها روح عشق و فداکاري دمید، راه زندگی و
جانبازي به آنان یاد داد. اگر طرز فکر فاطمه را در این جنبه به دیگران بیاموزیم راهی براي سعادت جامعه گشودیم. رابعا بحث
دربارهي فاطمه علیهاالسلام و معرفی چهره حیاتش، براي همگان راهگشاست. زیرا در عصر ما که عصر گسیختگی عقاید و
ایدئولوژيهاست براي به دست آوردن هدف روشن جهت زندگی، عدهاي گیج و مبهوتند. نمیدانند چه کنند، از کجا و چگونه
راه بیابند. بحثها در زمینه راهگشائیها جز در حد چند مجله و روزنامه که آن هم معلوم نیست محتواي فکري خود را از کجا
میگیرند و چه راه و رسم قابل تضمینی را عرضه میکنند وجود ندارد. جهان، به خصوص دنیاي زنان، آخرین سنگر حیات خود را
از دست میدهند. در چنین موردي چه بهتر راه فاطمه که مورد تایید دوست و دشمن و داراي جنبههاي شاهدي و الگویی است
عرضه گردد. ما معتقدیم که اگر زنان ما فاطمهشناس شوند و راه او را بکار بندند خواهند توانست حیاتی نو در کالبد جامعه بدمند و
ابعاد تازهاي از حیات را عرضه و ارائه کنند. راه فاطمه بزرگ ما، راهی بزرگ و صراطی مستقیم است و در این دنیی سراسر ماشینی
و پرغوغا میتواند ما را از تنگناها رهایی بخشد و به مقصد نجات رهبر شود. فاطمه علیهاالسلام عظمتی دارد عظیم، که در عصر
خود و حتی در عصر ما نیکو شناخته شده نیست. سرگرمی و اشتغالات ما اجازه نداده و نمیدهند که در صدد کشف و به کار
[ بستنش افتیم و حقایقی را در این زمینه علنی کنیم. [ صفحه 37
فاطمه به عنوان الگو
فاطمه الگوست و سببی براي اشباع آنها که قهرمانجو هستند و قهرمانی راستین، کامل و همه جانبه میطلبند. او حوروش ولی
انساننژاد است. پرهیزگار است و پاك، همراز و همپرواز فرشتگان و بلکه از آن بالاتر. زیرا او همپرواز علی و محمد است. او
سرمشق است و بهترین الگو براي یک حیات ایدئولوژیک که با سازندگی در خود توانسته است زمینه را براي ارائه یک سرمشق
خوب فراهم کند. مگر جز این است که زنان نیز چون مردان، قهرمان و الگو لازم دارند؟ مگر جز این است که باید کسی باشد به
زنان، راه نشان دهد؟ راه وظیفه را روشن کند؟ حدود عملی مسوولیت را در پیش پاي بگذارد؟ مگر جز این است که بیهدفیها تا
حدود زیادي زاییده بیالگوییهاست؟ پس چرا به سراغ الگو نرویم؟ و چرا از بین آن همه الگوها فاطمه را برنگزینیم؟
یاد و خاطره فاطمه
یاد فاطمه خاطرهانگیز است و صحنههایی را در پیش چشم ما زنده میکند با نام او دستهاي کوچکش که به مهر بر سر پدر، آن هم
در دوران غربتش در مکه کشیده میشد به یاد میآید، نام محمد در خاطرهها زنده میشود، نام علی در ذهنها مجسم میگردد، نام
حسین و حسن، کلثوم و زینب به خاطرهها میآید. [ صفحه 38 ] نام فاطمه خاطره نهاد را در ذهن زنده میکند، دلگرمیهاي او به
علی را به یاد میآورد. ماجراي فدك را احیا میکند، ضربت در، بر پهلوي او را به ذهن میآورد. در مدینه، در مسجد کوفه، در
صفحه 20 از 52
کربلا، و در همه جا فاطمه علیهاالسلام وجود دارد. و نیز به هنگامی که بحث از شهادت است، سخن از آزادي است، بحث از
احقاق حق است، مذاکره درباره عشق است ما به یک باره به یاد فاطمه میافتیم زیرا همه آنها را در راه فاطمه علیهاالسلام و در
طریق انجام رسالتش میبینیم. هرگاه که بحث از حسین و شهادت به میان میآید، سخن از ادامه رسالت عاشورا توسط زینب مطرح
میشود، گفتگو از قیام حسین و صلح حسنی با آن نرمش قهرمانانه است، بیاختیار آدمی به این فکر میافتد که منشا و منبع این
تربیتی که چنین افرادي پدید آورده کیست و چیست؟ چه کسی است که چنین، قدرت سازندگی داشته و فرزندانی این گونه
پرورده است؟ در جمع، هرچه از تاریخش میگذرذ فاطمه علیهاالسلام زندهتر و عیانتر میگردد. یادش جهاد را به خاطر میآورد و
بوي تربت کربلا را به مشام میرساند. از فاطمه باید درس زندگی و عظمت یاد گرفت و او را به الگویی پذیرفت از آن بابت که
همه چیزش آموزنده است: فرزندیش در کنار مادر، دختریش در درگاه پدر، شوهرداریش در کنار همسر، مادریش نسبت به پسر و
[ دختر، خانهداریش، زندگیش، عشقش، عبادتش، مرگش و حیاتش و... [ صفحه 39
ابعاد بحث درباره فاطمه
بررسی و ارزیابی همه جانبه ابعاد حیات فاطمه در حوزه قدرت ما نیست زیرا که آن خود نیازمند به آگاهی و احاطه درباره فاطمه
است. او زنی نمونه و مظهر است. مظهر یک همسر نمونه، یک دختر نمونه، یک مادر نمونه، یک مجاهد نمونه، یک صحابه نمونه،
یک همگام و همراز نمونه، مظهر عبادت است، مظهر عشق به خداست، مظهر رنج و تلاش است، مظهر مبارزه است، مظهر تحمل
است، مظهر احقاق حق است، مظهر خدمت به خلق است، مظهر سخن است، مظهر حلم و متانت است، مظهر ادب و انسانیت است،
مظهر عفت و تقوي است، مظهر شجاعت است و... ما را چگونه رسد که در دریاي ژرف زندگیش شنا کنیم و با این خیال امیدوار
باشیم که به ساحل رسیم. آري هر کس سعی دارد به تناسب درك و دریافتش خطوطی را از حیات او ترسیم کند و ما را نیز چنین
قصد و مقصدي است.
مکتب فاطمه
فاطمه علیهاالسلام در سایهي تعلیمات اسلامی، در سایه نوع جهانبینی، تفکر و تجربه مکتبی الهی و انسانی را که حاوي اصول،
قوانین و عقاید در یک سیستم بسته است پیریزي کرده است. مکتبی امیدبخش، حیاتآفرین که به ما نشان میدهد چگونه باید
زیست و چگونه باید مرد. مکتب فاطمه علیهاالسلام دریچهاي از دنیاي دیگر را به روي ما می [ صفحه 40 ] گشاید. نظام حیات در
دنیاي گذشته را وارونه میسازد. و بر روي آن ویرانهها دنیاي دیگري را بنا مینهد. او احساسی نو و تفکر نو در ما برمیانگیزاند، به
ما نشان میدهد که جهان را چگونه باید نگریست؟ انسان را چگونه؟ مسائل زندگی را چگونه؟. مکتب فاطمه علیهاالسلام میکوشد
انسانها را به زندگی، به عنوان یک وسیله امیدوار کند، راه پاکدامنی وستر خود را به آنها بیاموزد. طرفداري از مظلوم نماید، به
حساسترین مسائل که بقاي انسان است بپردازد، عدالت را در جامعه و زندگی مستقر بسازد و اجازه ندهد هر که هرچه خواست
انجام دهد. در این جهان که انسانها قربانی جیب غارتگران و اسیر تولیدات آنان و عاملی براي مصرف ساختههاي آنانند، در این
دنیاي پرواز رقابت که افراد به پستترین شکل حیات، براي لذتجوییهاي آنی تن درمیدهند، در این جهان که آدمیان چون مرغی
از قفس گریخته، سعی دارند خود را به هر در و پیکري بزنند و به اصل لذت برسند، مکتب فاطمه میتواند آموزنده و راهگشا باشد.
سازندگی مکتب او
ما از طریق مطالعه در دنیاي فاطمه علیهاالسلام میتوانیم خود را بسازیم و بر اثر آن روي پاي خود بایستیم. براي خود ارزش و ارجی
صفحه 21 از 52
قائل شویم. رسالت و مسوولیت خود را دریابیم. زندگی و مکتب فاطمه جهتدهنده و اعتلابخش است. زیرا همه تجهیزاتش در راه
خدا و در مسیر ابدیت است. ایده آل [ صفحه 41 ] زندگی در آن ترسیم شده و مراحل حیات یکی پس از دیگري در آن تصویر
شده است. جهانبینی فاطمه علیهاالسلام، شخصیت انسانی و الهی او، بینش و شناخت او، رسالت و مسوولیت او حیات بخش و
سراسر سازنده و آموزنده است به شرطی که چهره او، و تصویر حیات او نیکو ترسیم گردد. اشتباه و انحرافی در آن راه نیابد. قدرت
این سازندگی به حدي است که میتواند ما را از بنجل بودن و نفله شدن رهایی بخشد. و رشکستگیهاي آشکار و غیر آشکار را
جبران کند. راه پیروزي و اعتلا را به مانشان دهد. شادکامی، اعتدال، آسایش و فراغ روان را نصیب ما گرداند.
معرفی فاطمه