گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و سوم
سورة مبارکۀ ق




اشاره
-50-
ص : 231
5 ق 50 سوره مکیه و خمس و الربعون آیه - آیات 1
[ [سوره ق ( 50 ): آیات 1 تا 5
اشاره
ا􀀀 ذا مِتْن 􀀀 ذا شَیْءٌ عَجِیبٌ ( 2) أَ إِ 􀀀􀀀 کافِرُونَ ه 􀀀 الَ اَلْ 􀀀 جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَق 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ق وَ اَلْقُرْآنِ اَلْمَجِیدِ ( 1) بَلْ عَجِبُوا أَنْ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ 􀀀 لَمّ
ا􀀀 بِالْح ابٌ حَفِیظٌ ( 4) بَلْ کَذَّبُوا قَِّ 􀀀 ا کِت 􀀀 ا تَنْقُصُ اَلْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَن 􀀀 ا م 􀀀 ذ رَجْعٌ بَعِیدٌ ( 3) قَدْ عَلِمْن لِکَ􀀀 راباً 􀀀 کُنّ تُ
ا􀀀 و َ
( مَرِیجٍ ( 5
ترجمه آیات:
بنام خداي رحمان و رحیم 1-سوگند به قرآن مجید.
-2 بلکه در شگفتی شدند که انذار دهنده اي از آنان برایشان آمده است،و لذا کافران گفتند:این چیز شگفت آوري است.
-3 آیا پس از آنکه مردیم و خاك شدیم؟این بازگشت بسیار بعید است! 4-ما می دانیم که زمین از آنها چه می کاهد،و نزد ما
کتابی است نگهدارنده.
-5 بلکه آنان پس از آمدن حق آن را تکذیب نمودند، و آنان در یک سردرگمی هستند.
ص : 232
اتِ وَ الْأَرْضَ ) تا (وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ) . 􀀀 ماو 􀀀 سورة ق (مکی) حسن گوید:این سوره مکّی است غیر از آیۀ( وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّ
اتِ وَ الْأَرْضَ )تا آخر آیه. 􀀀 ماو 􀀀 و معدل از ابن عباس نقل کرده است که این سوره مکی است،بغیر از آیۀ( وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّ
و تعداد آیات سورة(ق)به اجماع مفسّرین چهل و پنج آیه می باشد.
فضیلت سوره:
ابی بن کعب از پیامبر خدا(ص)روایت می کند که فرمودند:هر کس سورة ق را بخواند خداوند سکرات موت را بر او آسان
سازد.
ابو حمزة ثمالی از حضرت باقر(ع)روایت کرده است که فرمودند:هر کس بطور مداوم در نمازهاي فریضه و نافلۀ خود سورة ق
را بخواند،خداوند روزي او را وسعت داده،کتابش را به دست راستش داده،حساب آسانی از او خواهند کشید.
توضیحی در بارة سوره:
پس از آنکه خداوند سورة قبلی را با یادآوري ایمان و شرایط آن براي بندگان ختم فرمود،این سوره را با یاد نمودن چیزهایی
که ایمان به آن واجب است مانند قرآن و ادلّۀ توحید شروع کرده می فرماید:
ص : 233
ق به عنوان یک آیه به حساب نیامده،و نیز حروفی نظیر آن مانند ن و ص، آیه حساب نشده اند،زیرا ق حرف مفرد است،و
حروف مفرد آیه به حساب نمی آیند چون از شباهت به جمله دور هستند، اما حروف مرکب که به جمله شباهت دارند و در
اوائل سوره ها قرار دارند مانند طه و حم و الم و...یک آیه محسوب می شوند.
لغات آیات:
مجید-یعنی:بزرگوار و صاحب مجد و عظمت و مورد احترام،مجد در زبان عرب به معنی شرافت فوق العاده است،گفته می
شود:(مجد الرّجل و مجد مجدا)هنگامی که شخص داراي عظمت و احترام باشد.
اصل این لغت از گفتۀ اعراب گرفته شده است که می گویند:(مجدت الإبل مجودا)هنگامی که شکم شتر در اثر بسیار خوردن
علف در بهار بزرگ شود،و (امجد فلان القوم)یعنی از آنان پذیرایی نمود،شاعر عرب گوید:
(أتیناه زوارا فامجدنا قري
من البت و الداء الدخیل المخامر)
عجبوا-و عجیب و عجب چیزي را گویند که سبب و علّت آن شناخته نشده است.
مریج-چیزي است که به هم آمیخته و از هم شناخته نمی شود،و در اصل به معنی روانه چیزي است با چیز دیگر که
از(مرج)است،شاعر عرب گوید:
(فجالت فالتمست به حشاها
فخرّ کأنّه غصن مریج)
یعنی در اثر کثرت شعب آن به هم اشتباه شده بود.
و(مرجت عهودهم و امرجوها)یعنی:پیمانهاي خود را در هم ریختند و به آنها وفا نکردند.
ص : 234
اعراب آیات:
راباً )بر آن دلالت می کند،و تقدیرش این 􀀀 کُنّ تُ
ا􀀀 و ا 􀀀 إِذ مِتْن ا􀀀 الْم )محذوف است که جملۀ( أَ جواب قسم در جملۀ( ق وَ الْقُرْآنِ جَِیدِ
است:(انّکم مبعوثون)سپس آنان در پاسخ می گویند:آیا پس از آنکه مردیم و تبدیل به خاك شدیم دوباره برانگیخته خواهیم
ا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ )و علّت حذف لام آن است که در ما قبل 􀀀 ا م 􀀀 شد،و نیز جایز است که جواب قسم این باشد:( قَدْ عَلِمْن
زَکّ )که در معنی (لقد أفلح است،و
􀀀
ا􀀀 ا )تا( قَدْ أَفْلَحَ مَنْ اه 􀀀 حاه 􀀀 عوض آن آمده است، همانگونه که آمده است( وَ الشَّمْسِ وَ ضُ
عامل در أ إذا متنا پنهان است که تقدیر(أ إذا متنا بعثنا) است.
معنی آیات:
« ق»
که تفسیر آن قبلا گذشت.
اللّ
􀀀
از ابن عباس روایت شده است که این حرف اسمی است از اسماء ه.
از ضحاك و عکرمه روایت شده است که ق اسم کوهی است که بر زمین احاطه دارد که این کوه از زمرد سبز بوده،و سبزي
.( آسمان از آن است ( 1
ص : 235
1) -تفسیر نور الثقلین جلد 5 صفحۀ 104 به نقل از معانی الأخبار نظیر این گفته را از امام صادق(ع)نقل می کند،و در این -1
حدیث اضافاتی وجود دارد که ذیلا آن را نقل می کنیم: (عن الصادق(ع)حدیث طویل یقول فیه:( و أمّا ق فهو الجبل المحیط
بالأرض،و خضره السّماء منه،و به یمسک السّماء أن تمید بأهلها ). یعنی:(امّا ق نام کوهی است که فراگیر زمین است،و سبزي
آسمان از آن
بعضی گفته اند:ق به معنی(قضی الأمر)یا(قضی ما هو کائن)است یعنی:
.( کار از کار گذشته یا آنچه باید انجام گیرد شده است،همانگونه که در(حم) گفته اند به معنی:(حمّ الأمر)است ( 1
« وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ »
یعنی:قرآنی که در پیشگاه خداوند داراي احترام بوده،خودش ذاتا داراي عظمت است،و خیر بسیار و نفع بیشمار دارد،سوگند
به این قرآن که روز قیامت برانگیخته خواهی شد.
بعضی هم گفته اند تقدیرش این است سوگند به قرآن مجید که محمد رسول خداوند است،و دلیل آن هم آیۀ بعد است که
می فرماید:
« جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ 􀀀 بَلْ عَجِبُوا أَنْ »
یعنی:قوم تو بدین جهت تکذیبت ننمودند که تو را دروغگو دانسته باشند،بلکه از این در شگفت بودند که بیم دهنده اي از
یعنی:این « ذا شَیْءٌ عَجِیبٌ 􀀀􀀀 کافِرُونَ ه 􀀀 الَ الْ 􀀀فَق » ! خودشان آمده است،و فکر می کردند که هیچگاه وحی نخواهد شد مگر بر فرشته
مطلب تعجّب آور است،و تعجّب می کردند که محمّد(ص)رسول خدا به سوي آنان باشد،و لذا رسالت او را منکر شدند،و
برانگیخته شدن پس از مرگ را نیز انکار نمودند که آیۀ بعدي بدان اشاره کرده می فرماید:
« راباً 􀀀 کُنّ تُ
ا􀀀 و ا 􀀀 إِذ مِتْن ا􀀀 أَ »
؟! یعنی:آیا پس از خاك شدن دوباره برانگیخته
(1
(است،و به وسیلۀ آن،آسمان حفظ می گردد که ساکنانش به هلاکت نرسند). قسمت آخر حدیث اشاره به عوامل جوّي مانند
نیروي جاذبه که موجب نگهداري کرات آسمان است دارد،و این نیز از معجزات علمی قرآن و حدیث می باشد.
ص : 236
1) -حم الأمر با صیغۀ مجهول یعنی:تمام شد. -1
یعنی:این بازگشت که می گویند: « ذلِکَ􀀀» !؟ شده،زنده باز می گردیم
« رَجْعٌ بَعِیدٌ »
بازگشتی است دور از توهّم و فکر انسان،و بازگشتی است باور نکردنی از جهان،یعنی:این شدنی نیست،زیرا امکان
ندارد،سپس خداوند بزرگ می فرماید:
« ا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ 􀀀 ا م 􀀀 قَدْ عَلِمْن »
یعنی:ما خوب می دانیم که زمین چگونه گوشت و خون آنان را می خورد،و چگونه استخوانهایشان را فرسوده می سازد،بنا بر
این براي ما بازگرداندن آنها سخت نمی باشد.
« ابٌ حَفِیظٌ 􀀀 ا کِت 􀀀 وَ عِنْدَن »
یعنی:ما کتابی داریم که تعداد و اسامی آنان را حفظ می کند،و این کتاب لوح محفوظ است که هیچ چیز از آن استثناء
نخواهد شد،و بعضی گفته اند:حفیظ یعنی کتابی که از فرسودگی و کهنه شدن محفوظ است،و آن کتاب حافظان است که
اعمال آنان را می نگارند،آن گاه خداوند از تکذیب آنان خبر داده می فرماید:
« جاءَهُمْ 􀀀 لَمّ
ا􀀀 بِالْح بَلْ کَذَّبُوا قَِّ »
و حق عبارت است از قرآن،و بعضی هم گفته اند حق عبارت است از رسول خدا(ص).
« فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ »
یعنی:آنان در این باره سردرگم هستند،گاهی می گویند محمّد دیوانه است،گاهی می گویند:افسونگر است،گاهی می گویند
شاعر است،و در کار خود سرگردانند،چون از حال او آگاهی ندارند،و بر یک سخن تکیه نمی کنند،و نسبت به قرآن نیز یک
بار می گویند سحر است،بار دیگر می گویند شعر است،گاهی هم می گویند به خدا افتراء بسته شده است، و در این باره
سردرگم هستند،حسن گوید:هیچ ملتی حق را رها نساختند مگر آنکه کارشان در هم پیچیده شد.
ص : 237
11 سورة ق 50 - آیات 6
[ [سوره ق ( 50 ): آیات 6 تا 11
اشاره
ا مِنْ 􀀀 ا فِیه 􀀀 اسِیَ وَ أَنْبَتْن 􀀀 ا رَو 􀀀 ا فِیه 􀀀 ا وَ أَلْقَیْن 􀀀 اه􀀀 ا مِنْ فُرُوجٍ ( 6) وَ اَلْأَرْضَ مَدَدْن 􀀀 ا لَه 􀀀 زَیَّنّ وَ م
ا􀀀 اه 􀀀 و ا 􀀀 اه 􀀀 ماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْن 􀀀 أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی اَلسَّ
جَنّ وَ حَبَّ اَلْحَصِیدِ ( 9) وَ اَلنَّخْلَ
اتٍ􀀀 فَأَن بِهِ ا􀀀 ارَکاً بَْتْن 􀀀 اءً مُب 􀀀 ماءِ م 􀀀 ا مِنَ اَلسَّ 􀀀 ي لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ ( 8) وَ نَزَّلْن 􀀀 کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ( 7) تَبْصِرَهً وَ ذِکْر
( ذلِکَ اَلْخُرُوجُ ( 11 􀀀 ا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً کَ 􀀀 ادِ وَ أَحْیَیْن 􀀀 ا طَلْعٌ نَضِیدٌ ( 10 ) رِزْقاً لِلْعِب 􀀀 اتٍ لَه 􀀀 اسِق 􀀀ب
ص : 238
ترجمه آیات:
-6 آیا به آسمان بالاي خود نمی نگرند که چگونه آن را بنا نموده زینت دادیم،و هیچ شکافی در آن نیست.
-7 و زمین را گسترش داده کوه هایی در آن قرار دادیم،و در آن از هر جفتی خوش منظر رویاندیم.
-8 و بینشی و یادآوري است براي هر بنده اي که به درگاه خداوند انابه کند.
-9 و از آسمان آبی پر برکت فرو فرستادیم و به وسیلۀ آن باغها و دانه هاي دروکردنی رویاندیم.
-10 و درخت خرما رویاندیم بلند که شاخسار آن روي هم افتاده است.
-11 روزي براي بندگان،و با آن آب سرزمین مرده را زنده ساختیم،و بیرون آمدن از قبرها این چنین است.
لغات آیات:
الفروج-سوراخها و شکافها است،و به شکاف دیوار(فرجه)به ضم فاء گفته می شود،و هر گاه گفته شود(فرجه)به فتح فاء نجات
یافتن از یک گرفتاري است،شاعر عرب گوید:
(ربّما تکره النّفوس من الأمر
له فرحه کحلّ العقال)
یعنی:چه بسا انسانها چیزي را ناپسند انگارند که در آن راه نجات از گرفتاري است مانند باز شدن گره ها.
کلمۀ ما در اینجا نکرة موصوفه است،و فرج به محل ترس نیز گفته شده است،و عهدنامۀ حجّاج آمده است که به والی خود می
گوید:(انّی ولّیتک
ص : 239
الفرجین)یعنی:من تو را بر دو محل که از آن ترس داشتم والی ساختم،و منظور خراسان و سیستان بوده است.
الحصید-حصید به انواع گیاهانی که درو می شوند گفته می شود.
باسقات-یعنی:بلند قامتها،بسق النخل بسوقا،یعنی:درخت خرما بلند شد.
طلع-شاخۀ درخت خرما است،و اینکه طلع نامیده شده است چون ظاهر می شود.
نضید-نضید به چیزهایی گفته می شود که روي هم انباشته شده باشند.
اعراب آیات:
کیف-میشود در محل نصب باشد بنا بر حالیت،و نیز ممکن است مصدر باشد.
ا مِنْ فُرُوجٍ 􀀀 ا لَه 􀀀 وَ م
-در موضع نصب است بنا بر حالیت،و تقدیر آن چنین است(غیر مفروجه).
وَ الْأَرْضَ
-منصوب است به وسیلۀ فعلی مضمر که ظاهر آن را تفسیر می کند، و تقدیرش این است:(و مددنا الأرض أمددناها).
تبصره-مفعول له است،و نیز کلمۀ ذکري هم مفعول له است.
حَبَّ الْحَصِیدِ
-تقدیرش این است(و حب النبات الحصید)و حصید صفت است براي موصوف محذوف.
ا طَلْعٌ نَضِیدٌ )حال پس از حال است. 􀀀 باسقات-و باسقات هم بنا بر حالیت منصوب است،و نیز جملۀ( لَه
ادِ -مفعول له است،یعنی:ما این اشیاء را به منظور روزي بندگان آفریدیم،و نیز جایز است که مفعول مطلق یعنی 􀀀 و رِزْقاً لِلْعِب
مصدر باشد،که تقدیر آن
ص : 240
می شود:(رزقناهم رزقا).
معناي آیات:
سپس خداوند استدلال می نماید که قدرت برانگیختن مردگان را دارد،و می فرماید:
« ماءِ فَوْقَهُمْ 􀀀 أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السَّ »
؟یعنی:آیا در بناء آسمان با عظمتش و نظم و ترتیب عالی آن،هیچ تفکّر نمی کنید که:
« ا􀀀 اه 􀀀 کَیْفَ بَنَیْن »
و این آسمانها را با ستارگان ثابت و سیّار « زَیَّنّ
ا􀀀 اه 􀀀 و »َ ؟ ؟چگونه آنها را بناء نموده ایم؟بی آنکه تکیه گاه و ستونی داشته باشند
زینت دادیم.
« ا مِنْ فُرُوجٍ 􀀀 ا لَه 􀀀 وَ م »
یعنی:آسمان داراي شکافها و جدایی نیست.
از کسایی نقل شده است یعنی:در آن تفاوت و اختلاف نیست،و اینکه گفته است(فوقهم بنیناها)بنا بر این است که آسمان را
می بینند ولی در بارة آن تفکّر نمیکنند.
« ا􀀀 اه􀀀 وَ الْأَرْضَ مَدَدْن »
یعنی:زمین را گسترش دادیم.
« اسِیَ 􀀀 ا رَو 􀀀 ا فِیه 􀀀 وَ أَلْقَیْن »
یعنی:کوه هایی پا برجا روي زمین گذاردیم تا زمین را از لرزش بازدارد.
« ا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ 􀀀 ا فِیه 􀀀 وَ أَنْبَتْن »
به قول ابن زید:یعنی از هر صنفی خوش منظر،و بهجت عبارت است از حسنی که به هنگام دیدن جلوه اي دارد مانند گل و
درختان و باغهاي سرسبز.
اخفش گوید:بهیج چیزي را گویند که هر کس آن را ببیند با دیدن آن خوشحال می شود،پس به معنی مبهوج به است.
« ي􀀀 تَبْصِرَهً وَ ذِکْر »
یعنی:این کار را انجام دادیم به خاطر آگاهی دادن
ص : 241
تا به وسیلۀ آن امر دین روشن شود،و نیز براي یادآوري:
« لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ »
بندگانی که روي به سوي خدا نهاده اند.
« ارَکاً 􀀀 اءً مُب 􀀀 ماءِ م 􀀀 ا مِنَ السَّ 􀀀 وَ نَزَّلْن »
یعنی:از آسمان،بارانهاي پر منفعت فرو فرستادیم.
« ا بِهِ 􀀀 فَأَنْبَتْن »
یعنی:به وسیلۀ این آبها رویاندیم.
« جَنّ
اتٍ􀀀 »
باغهایی را که در آن انواع و اقسام میوه هاي لذیذ وجود دارد.
« وَ حَبَّ الْحَصِیدِ »
به قول قتاده یعنی:دانۀ گندم و جو و هر دانه اي که درو می شود،زیرا پس از کامل شدن چیده خواهد شد،و دانه همان است
که چیده می شود،بنا بر این حب همان حصید است مانند اضافۀ حق به یقین در (حقّ الیقین)و مسجد به جامع در(مسجد
الجامع)و مانند آن.
« اتٍ􀀀 اسِق 􀀀 وَ النَّخْلَ ب »
یعنی:با این باران درختان خرما را که طولانی و بلند قامتند رویاندیم.
« ا طَلْعٌ نَضِیدٌ 􀀀لَه »
مجاهد و قتاده گویند:یعنی:این درخت خرماي بلند قامت داراي شاخه هاي روي هم افتاده است.
طلع أوّل چیزي است که از میوة درخت خرما ظاهر می شود،پیش از آنکه شکافته شود،و در داخل پوستۀ خود می باشد،و آن
گاه که از پوسته خارج شد دیگر نضید نامیده نمی شود.
« ادِ 􀀀 رِزْقاً لِلْعِب »
یعنی:این اشیاء را براي روزي شما رویاندیم،و هر نوع رزقی از طرف خداوند است،بدین ترتیب که یا آن روزي را خداوند
آفریده است یا سبب آن را آفریده است،زیرا خداوند اراده فرموده است،و گاهی کسی از ما به دیگري روزي می رساند
همانگونه که رئیس یک کشور به لشکریانش روزي می رساند.
ص : 242
« ا بِهِ 􀀀 وَ أَحْیَیْن »
یعنی:با این آب که از آسمان فرستاده ایم زنده می سازیم.
« بَلْدَهً مَیْتاً »
یعنی:محلی خشک و قحطی زده که هیچ گیاهی در آن نمی- روید،که در اثر بارندگی گیاهانش روئیده و زنده شده
است،سپس می فرماید:
« ذلِکَ الْخُرُوجُ 􀀀 کَ»
یعنی:خارج شدن از قبرها نیز به همین شکل است، یعنی:همانگونه که این زمین هاي مرده را با آب زنده ساختیم،همین طور
روز قیامت مردگان را هم زنده ساخته از قبرهایشان بیرون خواهیم آورد،زیرا کسی که بتواند یکی از این دو برنامه را انجام
دهد دیگري را نیز می تواند انجام دهد، ولی مردم همیشه عادت کرده اند که احیاء مردگان را فقط در احیاء زمینهاي مرده با
نزول باران دیده اند،ولی احیاء مردگان انسانی را ندیده اند،اما اگر خوب فکر می کردند،و دقّت بیشتري می نمودند می
.( دانستند که هر کس قدرت بر یکی از این دو عمل را داشته باشد بر دوّمی نیز قادر خواهد بود ( 1
ص : 243
1) -تفسیر ابن عباس صفحۀ 325 در تفسیر کذلک الخروج می گوید: یعنی:(روز قیامت نیز این چنین به وسیلۀ باریدن -1
باران زنده شده از قبرها بیرون می آیند)
20 ق 50 - آیات 12
[ [سوره ق ( 50 ): آیات 12 تا 20
اشاره
حابُ اَلْأَیْکَهِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ 􀀀 وانُ لُوطٍ ( 13 ) وَ أَصْ 􀀀 ادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْ 􀀀 حابُ اَلرَّسِّ وَ ثَمُودُ ( 12 ) وَ ع 􀀀 کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْ
ا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ 􀀀 سانَ وَ نَعْلَمُ م 􀀀 ا بِالْخَلْقِ اَلْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ ( 15 ) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْ 􀀀 اَلرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ ( 14 ) أَ فَعَیِین
إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ
􀀀
ا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ 􀀀 مالِ قَعِیدٌ ( 17 ) م 􀀀 انِ عَنِ اَلْیَمِینِ وَ عَنِ اَلشِّ 􀀀 وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ ( 16 ) إِذْ یَتَلَقَّی اَلْمُتَلَقِّی
( ذلِکَ یَوْمُ اَلْوَعِیدِ ( 20 􀀀 ا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ ( 19 ) وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ 􀀀 ذلِکَ م 􀀀 جاءَتْ سَکْرَهُ اَلْمَوْتِ بِالْحَقِّ 􀀀 عَتِیدٌ ( 18 ) وَ
ص : 244
ترجمه آیات:
-12 پیش از اینان قوم نوح و اصحاب رس و ثمود تکذیب نمودند.
-13 و عاد و فرعون و برادران لوط.
-14 و نیز یاران شعیب و قوم تبع همگی پیامبران را تکذیب نمودند،و عذاب بر آنان ثابت گردید.
-15 آیا ما در آفرینش اولیّه عاجز بودیم،بلکه آنان از آفرینش جدید در شک هستند.
-16 ما انسان را آفریدیم،و آگاهیم که چه وسوسه اي در خودش ایجاد می کند،در حالی که ما از رگ گردن به او نزدیک تر
هستیم.
-17 آن گاه که دو فرشتۀ فراگیر اعمال،اعمال انسان را از چپ و راست فرا گیرند.
-18 سخن اداء نکند مگر آنکه دو فرشتۀ رقیب و عتید نزد او حاضرند.
-19 بیهوشی مرگ به حق فرا رسید،و این همان است که تو از آن می گریختی.
-20 و در صور دمیده شود،این همان روز وعدة عذاب است.
قرائت آیات:
در قرائتهاي نادر آمده است که ابی بکر قرائت نموده است:(و جاءت سکره الحق بالموت)و این قرائت سعید بن جبیر و طلحه
اللّ روایت نموده اند.
􀀀
است،و اصحاب ما این قرائت را از ائمۀ هدي علیهم صلوات ه
ص : 245
دلیل قرائت:
ابن جنی گوید در باء می توانی دو نوع تقدیر بگیري،اگر خواستی آن را متعلق به جاءت می گیري مثل آنکه بگویی(جئت
بزید)أي أحضرته،و اگر بخواهی باء را متعلّق به فعل محذوف می گیري و آن را حال قرار می دهی،یعنی:(و جاءت سکره
الحقّ و معها الموت)مثل آنکه می گویی:(خرج بثیابه)یعنی خارج شد در حالی که لباسهایش را بر تن داشت،و مثل آن است
که آیه(و خرج علی قومه فی زینه)یعنی:(در حالی که زینتش بر تنش بود)،و مانند قول شاعر ابی ذویب که می گوید:
(یعثرن فی حدّ الظّباه کأنّما
کسیت برود بنی یزید الأذرع)
یعنی:(با تیزي لبۀ شمشیر ساقط می شوند،و دستهایشان به خون رنگین می گردد گویا لباسهاي سرخ بنی یزید را پوشیده اند)
.(1)
و مانند شعر شاعر دیگر عرب که گفته است:
(و مستنه کاستنان الخروف
( و قد قطع الحبل بالمرود) ( 2
.
یعنی:کره اسب طناب را بریده است،در حالی که میخ طویله نیز با طناب است.
جاءَتْ سَ کْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ )اگر خواستی باء را متعلق به جاءت میگیري،و اگر بخواهی آن را 􀀀 و همچنین در قرائت عامه( وَ
متعلق به محذوف می گیري که به معنی(و جاءت سکره الموت و معها الحق)است که با به معنی مع باشد.
ص : 246
جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ . 􀀀 1) -شاهد در فی حد الظباه است که جار و مجرور به معنی حالیت آمده است مانند -1
2) -شاهد در بالمرود است که به معنی حالکونه مع المرود آمده است. -2
لغات آیات:
أ فعیینا-گفته می شود:(عییت بالأمر)هنگامی که بدان راه نبري و برایت امکان آن عمل نباشد،و می گویی:(أعییت)هنگامی که
از کاري خسته شده باشی،و مادة(عیی)همه اش به معنی خستگی است،با این فرق که گاهی خستگی در حال یافتن است،و
گاهی به هنگام فراغت از کاري.
الورید-رگی است در حلقوم،در طرف راست و سمت چپ گردن دو رشته رگ وجود دارد که به آن ورید گویند،و گویا
ورید رگی است که کلیۀ موي رگهاي سر به آن اتصال دارد،و حبل الورید رشته اي است در گردن که از حلقوم جدا شده رو
به کتف می رود.
رقیب-به معنی حافظ و نگهبان است.
عنید-به معنی آماده براي اجراي امر.
معنی آیات:
آن گاه خداوند به منظور تسلیت خاطر پیامبر(ص)و تهدید کفّار از امتهایی که پیامبران را تکذیب می نموده اند یاد کرده می
فرماید:
« کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ »
از امتهاي گذشته.
« قَوْمُ نُوحٍ »
که خداوند آنان را در آب غرق فرمود.
« حابُ الرَّسِّ 􀀀 وَ أَصْ »
به نقل از عکرمه اینان صاحبان چاههایی هستند که پیامبر خود را پس از کشتن در این چاهها دفن نمودند.
و از ضحاك نقل شده است که رس چاهی است که صاحب یاسین در آن کشته شده است.
و از قتاده نقل شده است که یاران رس قومی هستند در یمامه که بر سر
ص : 247
.( چاههاي خود می باشند ( 1
بعضی هم گفته اند که اینان صاحبان اخدود ( 2)هستند.
.( و از امام باقر و امام صادق(ع)روایت شده است که عمل زشت سحق ( 3)زنان در قوم رس بوده است ( 4
ص : 248
1) -تفسیر ابن عباس صفحۀ 325 می گوید:رس چاهی است در نزدیکی یمامه و این مردم همان قوم شعیبند که او را -1
تکذیب کردند.
2) -اخدود به معنی جوي و کانال است. -2
3) -هم جنس بازي زنان با یکدیگر. -3
4) -تفسیر برهان ج 4 ص 217 ،از حضرت صادق(ع)روایت می کند که زنانی بر آن حضرت وارد شدند،یکی از آن زنان -4
در بارة عمل سحق از حضرت پرسید؟حضرت فرمودند:حد شرعی آن حد شرعی زنا کننده است،زن گفت: خداوند این حد را
در قرآن یادآور نشده است؟فرمودند:آري خداوند از آن یاد کرده است و اینان همان اصحاب رس می باشند. و در تفسیر علی
بن ابراهیم قمی ج 2 ص 322 آمده است:(اصحاب رس قومی هستند که به هلاکت رسیدند،زیرا این قوم مردانشان به مردان،و
زنانشان به زنان اکتفاء می کردند،و رس نهري است در ناحیۀ آذربایجان). تفسیر صافی ج 2 صفحۀ 193 داستان اصحاب رس
را بنقل از عیون أخبار الرضا(ع)و علل الشرائع از حضرت رضا(ع)از پدرانش از امام حسین(ع)بدین بیان نقل می کند:(سه روز
پیش از شهادت علی(ع)فردي از اشراف قبیلۀ تمیم به نام عمرو خدمت حضرت آمده پرسید:یا امیر المؤمنین به من خبر بده که
اصحاب رس چه زمانی بوده و در چه مکانی می زیسته اند؟و پادشاه آنان کی بوده؟و آیا خداوند براي آنان پیامبري فرستاده
است یا نه؟و با چه طریقی به هلاکت
« وَ ثَمُودُ »
و اینان قوم صالح پیامبر(ع)می باشند.
(4
(رسیدند؟زیرا من در کتاب خداوند بزرگ می بینم که از آنان یاد شده است، اما در جایی داستان آنان را نمی یابم؟
علی(ع)فرمودند:در بارة حدیثی از من پرسیدي که پیش از تو کسی از من نپرسیده است،و پس از من نیز احدي برایت از آن
نخواهد گفت مگر از قول من،و هیچ آیه اي در قرآن نیست مگر آنکه من آن را می دانم و از تفسیر قرآن آگاهم،و می دانم
که در چه مکانی نازل شده است،و در بیابان یا کوه،و در چه وقتی نازل شده است؟در شب یا روز،و اشاره به سینۀ خود کرده
فرمود: در اینجا دانشی فراوان نهفته است،اما جویندگان آن اندك است،و به زودي مرا که از دست دادید سخت پشیمان
خواهید شد،از داستانهاي آنان اي برادر تمیم این بود که اینان مردمی بودند درخت صنوبري را که به آن(شاه درخت)می
گفتند و آن را یافث پسر حضرت نوح(ع)بر سر چشمه اي به نام (روشاب)کاشته بود می پرستیدند،و این چشمه پس از طوفان
براي حضرت نوح (علیه السلام)براي او از زمین جوشیده بود. و علت اینکه این قوم را اصحاب رس نامیده اند،آن است که
پیامبر خودشان را زنده زنده در زمین دفن کردند،و این جریان پس از حضرت سلیمان بن داود بود،و این قوم دوازده قریه کنار
رودخانه اي در بلاد مشرق که به آن رود (ارس)می گفتند داشتند،و این نهر به نام آنان نامگذاري گردید،و آن روزها نهري
پر آب تر و گواراتر از این نهر وجود نداشت،و نیز قریه هایی پر جمعیّت تر و آبادتر از این قریه ها وجود نداشت. یکی از این
قریه ها آبان و دیگري آذر و سومی دي و چهارمی بهمن، پنجمی اسفند،ششمی فروردین،هفتمی اردیبهشت،هشتمی
خرداد،نهمی
ص : 249
« ادٌ 􀀀 وَ ع »
و اینان قوم حضرت هود(ع)میباشند.
(4
(مرداد،دهمی تیر،یازدهمی مهر،دوازدهمی شهریور،نامیده می شدند، و بزرگترین شهرهاي آنان اسفندار نام داشت،و این شهر
محل سکونت پادشاه آنان بود که نامش ترکوذ بن غابور بن یارش بن ساذن بن نمرود بن کنعان فرعون ابراهیم(ع)بود،و در
همین شهر چشمه اي و درخت صنوبري وجود داشت،و در هر یک از شهرهاي آن منطقه تخمه اي از این درخت را کاشته
بودند و تخمه ها روئیده به صورت درختهاي بزرگی در آمده بود،و آب آن چشمه و نهرهاي آن را بر خود حرام کرده،و نه
خودشان و نه حیواناتشان از آب آن، نمی نوشیدند،و هر کس از این آبها می نوشید او را می کشتند،و می گفتند این چشمه
مایۀ زندگی خدایان ما است و احدي حق ندارد زندگی خدایان ما را ناقص کند،و این مردم و حیواناتشان از رود ارس آب
می آشامیدند که قریه هاي آنان در کنار آن قرار گرفته بود،و در هر ماه از سال در هر یک از این قریه ها روزي را عید قرار
داده بودند،و اهل آن قریه آن روز اطراف آن درخت گرد می آمدند که پرده اي از حریر روي آن نصب می شد و انواع و
اقسام تصویرها بر آن نقش بسته بود،سپس یک گوسفند و یک گاو می آوردند و آنها را به عنوان قربانی براي آن درخت سر
می بریدند و هیزم روي آنها گذاشته آتش می زدند،و هنگامی که دود این قربانی ها بالا می رفت و میان آنان و دیدن آسمان
فاصله می شد براي درخت به سجده می افتادند،و در پیشگاه درخت گریه و زاري می نمودند که از آنان راضی شود،و شیطان
هم می آمد و شاخ و برگ درخت را حرکت داده و از ساق درخت مانند بچّه فریاد می زد که اي بندگان من از شما راضی
شدم،خوشحال باشید و چشمتان روشن باد،آن گاه آنان سر از سجده
ص : 250
« وانُ لُوطٍ 􀀀 وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْ »
یعنی:و نیز فرعون حضرت موسی را تکذیب کرد.
(4
(برداشته مشغول خوردن شراب و نواختن موسیقی و گرفتن دست بند میشدند، و شب و روزشان را بدین طریق می
گذرانیدند،و بر می گشتند، و ایرانیان اسامی ماههاي خود را آبان و آذر و غیره نامیدند و این اسامی را از روي شهرهاي
دوازده گانۀ خود برداشته بودند،چون به یکدیگر می گفتند: این عید شهر فلان و عید شهر فلان است تا اینکه نوبت عید قریۀ
بزرگشان می رسید که بزرگ و کوچک آنجا جمع می شدند،و کنار درخت صنوبر و چشمه سرا پرده اي از دیبا می زدند که
روي آن انواع تصویرها نقش بسته بود و این خیمه دوازده در داشت که هر در آن مربوط به مردم اهل یک قریه بود،و بیرون
این چادر براي درخت صنوبر سجده می کردند،و چندین برابر قربانی درخت قریۀ خود اینجا قربانی می کردند،اینجا نیز شیطان
می آمد و درخت را به شدّت تکان می داد،و از داخل آن با صداي بلند حرف می زد،و به آنان بیش از همۀ شیطانها وعده و
وعید می داد،و سر از سجده بر می داشتند،در شادي و سرور فرو می رفتند و به عدد عیدهاي گذشته دوازده روز به نوشیدن
شراب و عیاشی می پرداختند و سپس باز می گشتند. پس از آنکه کفر آنان نسبت به خداوند بزرگ و پرستش غیر او طولانی
گردید، خداوند پیامبري را از پیامبران بنی اسرائیل که از فرزندان یهودا ابن یعقوب بود به سوي آنان مبعوث فرمود،این پیامبر
مدت زمانی طولانی در میان آنان گذراند که آنان را به عبادت خداوند بزرگ و معرفت او فرا می خواند،ولی از او پیروي
نمی کردند. پیامبر که دید این قوم سخت در گمراهی به سر می برند،و دعوت او را به رستگاري و سعادت نمی پذیرند،روزي
که عید قریۀ بزرگشان فرا رسیده بود
ص : 251
و قوم لوط حضرت لوط را تکذیب نمودند،و اینکه قوم لوط را برادران آن حضرت
(4
(دست به دعا برداشته گفت:پروردگارا این بندگانت جز تکذیب من و کفر ورزیدن نسبت به تو عملی ندارند،و به پرستش
درختی می پردازند که نه قدرت سود رساندن و نه یاراي زیان رساندن به کسی را دارد،خداوند تمام درختان آنان را خشک
کن،و قدرت خود را به آنان نشان ده! فردا صبح که شد مردم آن قریه ها دیدند درختانشان خشکیده است،این پیشامد براي
آنان سخت مصیبت بار و دردناك بود و آنان در بن بستی عجیب قرار داد،و با این پیش آمد به دو دسته تقسیم شدند: یک
دسته گفتند:این مرد که گمان می کند فرستادة خداي آسمان و زمین است خدایان شما را سحر کرده است تا شما را از
خدایانتان و دیگران ساخته متوجّه خداي خودش نماید. دستۀ دیگر گفتند:اینطور نیست،بلکه خدایان شما چون دیده اند این
مرد به آنان بد می گوید و شما را به سوي خداي دیگري فرا می خواند خشمناك شده اند و منظرة زیبا و حسن و طراوت خود
را از شما پنهان ساخته اند،تا شما بر او خشمناك شوید و بر او پیروز گردید. بدین ترتیب همگی متّحدا تصمیم به کشتن پیامبر
خدا گرفتند،و لذا شروع به کندن چاههاي بزرگی نمودند و این چاهها را تا دهانۀ چشمه به همدیگر ربط دادند،و تمام آب
چشمه را کشیدند،آن گاه در کف آن چشمه چاهی که دهانه اي بسیار تنگ داشت حفر نمودند و پیامبرشان را داخل آن چاه
فرو کرده تخته سنگ بزرگی روي در چاه گذاردند،آن گاه آب چاهها را باز کردند،سپس گفتند:اینک امیدواریم خدایان ما
که دیده اند چگونه دشمن آنان را که به آنان بد می گفت و مانع عبادتشان می شد کشته ایم از ما راضی شوند.
ص : 252
دانسته است چون آنان در نسب با لوط شریک بودند.
« حابُ الْأَیْکَهِ 􀀀 وَ أَصْ »
و اینان قوم شعیب پیامبرند.
« وَ قَوْمُ تُبَّعٍ »
و او تبّع حمیري است که در تفسیر( أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ )از او یاد نمودیم.
(4
(و سپس جسد پیامبر را کنار درخت بزرگ دفن نمودند تا دلش آرام گیرد،و دوباره نور و سرسبزي آن مانند گذشته به ما
بازگردد،و اینان آن روز را تا به آخر آنجا بودند و صداي نالۀ پیامبرشان را می شنیدند که می گفت:خدایا می بینی که مرا در
چه تنگنایی قرار داده اند و چگونه ناراحتم ساخته اند به بیچارگی و بی پناهیم رحم کن،و هر چه زودتر جانم را بستان،و
اجابت دعایم را به تأخیر مینداز،تا اینکه مرد. خداوند به جبرئیل فرمود:اي جبرئیل آیا این بندگان من که از صبر من مغرور
گشته اند،و از مکر من در امان مانده اند،و به غیر از من چیزهایی را پرستش نموده اند،و پیامبرم را کشتند،آیا می توانند در
برابر خشم من مقاومت نمایند؟و از سلطۀ من بگریزند؟چگونه می توانند با اینکه من از عصیانگرانم که از عذاب من نمی
ترسند انتقام خواهم گرفت،و به عزتم سوگند یاد کرده ام که این قوم را مایۀ عبرت جهانیان خواهم ساخت. همانطور که آن
قوم مراسم عید خود را می گذرانیدند تندبادي سرخ و شدید بر آنان فرستاد که همگی را متحیّر و هراسناك ساخت،و آنان به
روي یکدیگر افکند،و زمین زیر پایشان تبدیل به گوگرد شده آتش گرفت،و ابري سیاه بالاي سرشان آمده مانند پاره هاي
آتش بر سرشان فرو ریخت و بدنهایشان مانند سرب که در آتش ذوب می گردد آب شد. از عذاب الهی و فرود آمدن خشم
او به درگاهش پناه می بریم،و لا حول و لا قوّه الاّ باللّه العلیّ العظیم)
ص : 253
« کُلٌّ »
همۀ این اقوام که از آنان یاد شد.
« کَذَّبَ الرُّسُلَ »
پیامبرانی را که به سوي آنان مبعوث شده بودند تکذیب نموده نبوّت آنان را انکار نمودند.
« فَحَقَّ وَعِیدِ »
یعنی:آن عذابی که آنان را بدان وعده می دادم بر ایشان واجب شد.
بنا بر این در صورتی که سرانجام کار ملّتهاي گذشته که پیامبران را تکذیب می نمودند هلاکت و نابودي است،شما هم اي
اعراب در تکذیب رسولان و انکار پیامبریشان راه آنان پیموده اید،و حالت شما نیز همانند آنان زیانکاري و هلاکت است.
آن گاه خداوند در پاسخ آنان که می گویند:(ذلک رجع بعید)یعنی این بازگشت بعید به نظر می رسد می فرماید:
« ا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ 􀀀 أَ فَعَیِین »
آیا آن گاه که آنان را آفریدیم در حالی که چیزي نبودند ما از آفرینش آنان عاجز بودیم؟پس چگونه از برانگیزاندن مجدّد و
بازگشت دادن آنان عاجز خواهیم بود؟و این یک نوع به اقرار آوردن آنان است،زیرا آنان اعتراف نمودند که خداوند
آفریدگار آنان است و سپس منکر برانگیختن مجدّد شدند.
به هر کس که از انجام کاري عاجز باشد می گویند(عیی به)،آن گاه یادآور می شود که آنان از برانگیخته شدن پس از مرگ
در شک هستند و می فرماید:
« بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ »
یعنی:بلکه آنان نسبت به بازگشت مجدّد آفرینش در گمراهی و شک و تردید هستند،و لبس مانع از درك معنی است،چون به
منزلۀ پرده است روي آن معنی،و جدید تازه پدید آمده را گویند.
« سانَ 􀀀 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْ »
منظور از انسان جنس بشر است یعنی فرزند
ص : 254
آدم.
« ا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ 􀀀 وَ نَعْلَمُ م »
یعنی:از آنچه در قلب آنان بگذرد آگاهیم، و نیز از مکنونات دل او که آن را براي احدي از مخلوقین آشکار نمی سازد آگاه
هستیم.
« وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ »
ما از نظر آگاهی نزدیک تر از رگ گردن به او هستیم.
« مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ »
و حبل الورید،رگی است که در بدن انسان پراکنده است،و در تمام اعضاء بدن انسان مخلوط است.
ابن عباس و مجاهد گفته اند:حبل الورید رگی است در حلقوم.
حسن گفته است:حبل الورید رگی است وابسته به قلب،یعنی:ما از قلب انسان به او نزدیک تر هستیم.
بعضی هم گفته اند:یعنی ما به او نزدیکتر هستیم از کسی که در نزدیکی به منزلۀ حبل الورید او است.
بعضی گفته اند یعنی:ما بیشتر از حبل الورید بر انسان تسلّط داریم،با اینکه حبل الورید به بدن انسان نزدیکتر از هر چیز و بر آن
مسلط است.
بعضی هم گفته اند یعنی:ما در ادراك از حبل الورید به او نزدیکتر هستیم اگر حبل الورید داراي ادراك باشد.
آن گاه خداوند یادآور می شود که با آگاهی نسبت به انسان دو فرشته را بر او گمارده است که اعمال او را ثبت می نمایند تا
با دلیل او را ملزم کنند و میفرماید:
« انِ 􀀀 إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّی »
اذ متعلق است به (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ) یعنی:ما داناتر و با تسلّطتریم نسبت به انسان هنگامی که آن دو برخورد کننده که دو فرشته
اند اعمال او را می گیرند و براي او می نویسند همان گونه که نویسندة املاء می نویسد.
ص : 255
« مالِ قَعِیدٌ 􀀀 عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّ »
منظور آن است که این دو فرشته در طرف راست او نشسته و در طرف چپ او نیز نشسته اند،و کلمۀ قعید را براي یکی از آن
دو آورد با اینکه منظور هر دو بوده است،و اینجا منظور از قعید کسی است که همیشه ملازم و مراقب او است نه نشسته در
مقابل ایستاده.
حسن و مجاهد گویند:فرشتۀ دست راست نویسندة حسنات انسان است، و فرشتۀ دست چپ نویسندة اعمال زشت انسان.
حسن گوید:فرشتگان کاتب اعمال چهار فرشته هستند که دو نفر آنان کاتب اعمال روز و دو نفر کاتب اعمال شب هستند.
« إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ
􀀀
ا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ 􀀀م»
یعنی:انسان هیچ کلامی را نمی گوید که آن سخن را از دهانش بیرون پراند مگر آنکه نزد او حافظی با او حضور دارد یعنی
فرشته اي که مأمور آن سخن ها است،یا فرشتۀ دست راست و یا فرشتۀ دست چپ که عمل او را حفظ می کند و هیچ عملی از
او پنهان نخواهد ماند.
و هاء در کلمۀ(لدیه)به کلمۀ(قول)بر می گردد یا به قائل باز می گردد.
از ابی امامه از پیامبر خدا(ص)روایت شده است که فرمودند:فرشتۀ دست چپ نسبت به مسلمانی که گناه کرده است مدت
شش ساعت قلم خود را بر می دارد، اگر در ظرف این مدّت پشیمان شد و توبه کرد آن گناه را نمی نویسد،و گر نه یک گناه
براي او می نویسد.
و در روایت دیگري حضرت می فرماید:فرشتۀ دست راستی نسبت به فرشتۀ دست چپ فرمانروا است،هر گاه مسلمان عمل
نیکی انجام داد فرشتۀ دست راست ده برابر در نامه اش می نویسد،و هر گاه عمل گناهی انجام داد و فرشتۀ دست چپ خواست
آن را به حسابش بنویسد،فرشتۀ دست راستی به او میگوید:
ص : 256
دست نگهدار،و فرشتۀ دست چپ هفت ساعت صبر می کند،اگر از این گناه به پیشگاه خداوند پوزش خواست و آمرزش
طلبید آن گناه را به حساب او نمی نویسد، و اگر توبه نکرد یک گناه به حسابش می نویسد.
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا(ص)فرمودند:خداوند بر بنده اش دو فرشته گمارده است که اعمال او را می
نویسند،هر گاه که بندة خدا فوت کرد آن دو فرشته گویند:پروردگارا بنده ات فلان کس را قبض روح کردي اینک ما کجا
رویم؟خداوند در پاسخ آنان می فرماید:آسمان من از فرشتگانم پر است که مرا ستایش می کنند،و زمینم نیز پر است از
بندگانم که اطاعتم می نمایند، بروید به سوي قبر بنده ام و مرا تسبیح و تکبیر و تهلیل نمائید و آنها را تا روز قیامت در زمرة
حسنات بنده ام بنویسید.
« جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ 􀀀 وَ »
یعنی:سختی و شدّت جان کندن که انسان را بیهوش نموده بر عقلش چیره می گردد،بالحق یعنی امر آخرت که صاحبش آن را
شناخته به سوي آن اضطرار یابد.
بعضی گفته اند:معنی آیه این است که جان کندن مرگ را که حق است آورد.
مقاتل گوید:یعنی مرگ حق است و حتما پیش خواهد آمد،و منظور آن است که جان کندن مرگ به شما نزدیک است براي
آن آماده شوید،چون به قدري نزدیک است که گویا تحقّق یافته است مانند آنجا که خداوند می فرماید:
اللّ ).
􀀀
ی أَمْرُ هِ 􀀀 ( أَت
روایت شده است که عایشه به هنگام مرگ ابی بکر این شعر را خواند:
(لعمرك ما یغنی الثراء عن الفتی
اذا حشرجت یوما و ضاق بها الصدر)
یعنی:(به جان تو ثروت انسان را بی نیاز نخواهد ساخت،آن گاه که نفس
ص : 257
به شماره آمد و سینه تنگ شد).
جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ). 􀀀 ابو بکر در پاسخ عایشه گفت:این گونه سخن نگو،بلکه آن گونه که قرآن گفته است بگو:( وَ
و کسی که در چنگال مرگ افتاده است به او گویند:
« ذلِکَ􀀀»
یعنی:این مرگ.
« ا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ 􀀀م»
همان است که از آن فرار کرده کناره می گرفتی.
« وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ »
تفسیر آن قبلا گذشت.
« ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ 􀀀»
یعنی:این روز،روز تحقّق وعدة عذابی است که خداوند با آن بندگانش را ترسانیده است تا آماده شده،به فرمان خدا به کردار
شایسته پردازند.
ص : 258
30 سوره ق 50 - آیات 21
[ [سوره ق ( 50 ): آیات 21 تا 30
اشاره
الَ 􀀀 طاءَكَ فَبَصَرُكَ اَلْیَوْمَ حَدِیدٌ ( 22 ) وَ ق 􀀀 ا عَنْکَ غِ 􀀀 ذا فَکَشَ فْن 􀀀􀀀 سائِقٌ وَ شَهِیدٌ ( 21 ) لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ ه 􀀀 ا 􀀀 جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَه 􀀀 وَ
اهُ 􀀀 هاً آخَرَ فَأَلْقِی 􀀀 اَللّ إِل
􀀀
مَنّ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ ( 25 ) اَلَّذِي جَعَلَ مَعَ هِ
اع􀀀 ( کَفّ عَنِیدٍ ( 24
􀀀
ا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ ارٍ 􀀀 ا لَدَيَّ عَتِیدٌ ( 23 ) أَلْقِی 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 قَرِینُهُ ه
لا تَخْتَصِ مُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ 􀀀 الَ 􀀀 لالٍ بَعِیدٍ ( 27 ) ق 􀀀 کانَ فِی ضَ 􀀀 کِنْ 􀀀 ا أَطْغَیْتُهُ وَ ل 􀀀 ا م 􀀀 الَ قَرِینُهُ رَبَّن 􀀀 ذابِ اَلشَّدِیدِ ( 26 ) ق 􀀀 فِی اَلْعَ
( بِظَلّا لِلْعَبِیدِ ( 29 ) یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ اِمْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ( 30
􀀀
ا أَنَا مٍ 􀀀 ا یُبَدَّلُ اَلْقَوْلُ لَدَيَّ وَ م 􀀀 بِالْوَعِیدِ ( 28 ) م
ص : 259
ترجمه آیات:
-21 هر فردي خواهد آمد در حالی که همراه او فرشتگانی هستند که او را جلو انداخته شهادت به اعمالش خواهند داد.
-22 تو تا به حال از این روز در غفلت بودي،ما پرده را از جلو دیدت برداشتیم،و امروز چشمت تیزبین است.
-23 قرین انسان گوید:این که نزد من است حاضر است.
-24 هر کافر منکر حقّی را به دوزخ افکنید.
-25 اینکه سخت مانع نیکی بوده ستمگر و شکّاك است.
-26 کسی که با خدا خدایی دیگر قرار داده است،او را در عذابی شدید افکنید.
-27 قرین انسان گوید:پروردگارا من او را گمراه نکردم،و لکن او خودش در گمراهی آشکاري بود.
-28 خداوند گوید:در پیشگاه من با یکدیگر به دشمنی نپردازید،من قبلا وعده هاي عذاب به شما دادم.
-29 آنچه گفته شده است در نزد من تبدیل پذیر نبوده،و من نسبت به بندگان ستمگر نیستم.
-30 روزي که به جهنّم گوئیم آیا پر شدي؟جهنّم گوید:آیا بیشتر هست؟
قرائت آیات:
نقل-نافع و ابو بکر یوم یقول با یاء قرائت کرده اند،و بقیّۀ قاریان نقول با نون قرائت کرده اند.
ص : 260
دلیل قرائت آیات:
ا أَنَا 􀀀 قرائت با یا(یقول)به معنی آن است که خداوند می فرماید:و قرائت با نون(نقول)به آیۀ قبلی( قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ )و( م
بِظَلّا لِلْعَبِیدِ ) شباهت و مناسبت خواهد داشت.
􀀀
مٍ
لغات آیات:
سائق-سوق به معنی وادار ساختن به حرکت.
حدید-به معنی حاد یعنی تیز است مانند حفیظ و حافظ.
عنید-کسی است که متمایل از میانه روي باشد،و به معنی عنود و عاند هم هست،و ناقۀ عنود به شتري گویند که در حرکت
مستقیم نیست،و عنید سرگردان در حرکت است.
اعراب آیات:
ا لَدَيَّ عَتِیدٌ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀ه
-ما در اینجا نکرة موصوفه است،و تقدیرش این است (هذا شیء ثابت لديّ عتید)بنا بر این ظرف(لدي)صفت است براي(ما)،و
همین طور(عتید)صفت ما است.
جهنّم-غیر منصرف است چون داراي تعریف و تأنیث است،و ریشۀ آن از گفتار اعراب است که گویند:(بئر جهنام)در صورتی
که چاه بسیار عمیق باشد.
بعضی هم گفته اند:جهنّم اعجمی است،بنا بر این قول باز جهنّم غیر منصرف است به خاطر دو عامل تعریف و عجمه.
ا فِی جَهَنَّمَ 􀀀 أَلْقِی
-در این جمله چند قول گفته شده است:
ص : 261
-1 اینکه عرب به مفرد و جمع مانند تثنیه امر می کند،و به یک مرد می گوید:قوما و اخرجا،و از حجاج نقل شده است که می
.( گفته است:(یا حرّسی اضربا عنقه)که منظور اضرب است ( 1
فراء گوید:از یک عرب شنیدم که می گفت:(ویلک ارحلاها).
و بعضی از اعراب براي من شعري بدین گونه انشاء کرد:
(فقلت لصاحبی لا تحبسانا
بنزع اصوله و اجتز شیحا)
و ابو ثروان براي من انشاد کرد:
(فان تزجرانی یا ابن عفان انزجر
و ان تدعانی احم عرضا ممنعا)
فراء گوید:بنظر من علت آوردن تثنیه براي مفرد و جمع آن است که کمترین یاران انسان دو چیز است که شتر و گوسفند
باشد،و همین طور همراهان حد اقل سه نفر می باشند،و لذا کلام فرد طبق دو یاورش جاري شده است،همانگونه که می بینیم
شعرا بیشتر سخن از دوست و معشوق به صورت تثنیه می آورند امرؤ القیس شاعر عرب گفته است:
(خلیلیّ مرّا بی علی أم جندب
لنقضی حاجات الفؤاد المعذّب
فانّکما ان تنظرانی لیله
من الدّهر تنقضی لدي أم جندب)
سپس می گوید:
ص : 262
1) -شاید منظور اضربوا به صیغۀ جمع باشد چون(حرّس)جمع است،و شاهد بر سر این است که(اضربا)به صیغۀ تثنیه براي -1
حرس که جمع است آمده است.
(أ لم تر أنی کلّما جئت طارقا
( وجدت بها طیبا و ان لم تطیّب ( 1
.
که به مفرد بازگشته است،چون در اوّل کلام هم واحد بوده که در لفظ تثنیه آمده است.
باز شعر دیگري سروده می گوید:
(خلیلیّ قوما فی عطاله فانظروا
( أنارا تري من نحو ما بین أم برقا ( 2
.
که گفته است تري و نگفته است تریا.
-2 علّت تثنیه آوردن القیا آنست که دلالت بر تکثیر کند،مثل اینکه گفته است الق،الق و ضمیر تثنیه آورده است تا دلالت بر
تکریر فعل کند،و این به علّت شدّت ارتباط فاعل به فعل است،بطوري که هر کدام از آن دو مکرّر شوند مثل آن است که
دوّمی مکرّر شده است،و این قول مازنی است،و در نظر او آیه (قال ربّ ارجعون) هم از این قبیل است که ارجعون جمع بسته
شده است تا دلالت بر تکریر کند،مثل اینکه گفته است:(ارجعنی ارجعنی ارجعنی)و مانند آن است که قول امرئ القیس شاعر
که گفته:
(قفا نبک من ذکري حبیب و منزل)
و مانند آن که مثل آن است که دو بار گفته است:قف قف.
ص : 263
1) -که در دو بیت اول خلیلی و انکما تثنیه آمده است اما در بیت سوم ا لم تر به صیغۀ مفرد آمده است. -1
2) -عطاله کوهی است بلند در سوده از دیار بنی سعد،و در لسان العرب بدین شکل آمده است: (أ نارا تري من ذي ابانین -2
أم برقا)و ما بین اسم محلی است.
-3 اینکه امر القیا شامل سائق و شهید می شود،مثل اینکه گفته است:
(یا ایّها السائق و الشّهید القیا).
-4 اینکه الف آخر القیا نون تأکید خفیفه بوده است،و در اصل القین بوده است،و وصل جاري مجراي وقف شده و نون تبدیل
به الف گردیده است، همان گونه اعشی شاعر گفته است:
(و ذا النّسک المنصوب لا تنسکنّه
( اللّ فاعبدا) ( 1
􀀀
و لا تعبد الشّیطان و ه
.
و مؤید این قول روایتی است که از حسن در قرائت این آیه آمده است که (القیا)با تنوین خوانده است.
هاً آخَرَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
اَلَّذِي جَعَلَ مَعَ هِ
-اگر الّذي را مبتدا بگیریم خبرش می شود (فألقیاه)و نیز جایز است آن را منصوب بدانیم به وسیلۀ فعلی مضمر که فألقیاه آن را
کَفّ ) که قبلا آمده ( 2)ولی نمی شود الّذي
􀀀
تفسیر می کند،و نیز می شود آن را منصوب بگیریم بنا بر اینکه بدل باشد از (کُلَّ ارٍ
را مجرور بدانیم که صفت براي کفّار باشد،چون نکره با موصول صفت آورده نمی شود،و موصول وصله است براي توصیف
اسمایی که با جمله ها معرفه می شوند.
معنی آیات:
آن گاه خداوند بزرگ از حالت مردم پس از برانگیخته شدن مردگان خبر داده می فرماید:
ص : 264
1) -این شعر در ج 1 عربی تفسیر صفحه 209 آمده است و شاهد بر سر فاعبدا است که فاعبدن بوده،نون تبدیل به الف -1
شده است.
2) -و مفعول القیا بوده است. -2
« سائِقٌ وَ شَهِیدٌ 􀀀 ا 􀀀 جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَه 􀀀 وَ »
یعنی:در روز موعود هر فرد مکلّفی خواهد آمد در حالی که فرشته اي همراه او است که او را به سوي حساب سوق می دهد،و
فرشتۀ دیگري که شاهد اعمال او است و تمام اعمال او را یاد- داشت نموده است،که دیگر راهی براي فرار و انکار نخواهد
داشت.
ضحاك گفته است سائق از فرشتگان خواهد بود،و شاهد از اعضاء و جوارح بدن انسان است که شهادت بر اعمال آنان می
دهد.
« لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ »
یعنی:به او گفته می شود که تو در اشتباه و فراموشی به سر می بردي.
« ذا􀀀􀀀 مِنْ ه »
و در دنیا از این روز غافل بودي،و غفلت عبارت است از رفتن معنایی از خاطره و ذهن.
« طاءَكَ 􀀀 ا عَنْکَ غِ 􀀀 فَکَشَفْن »
و ما آن پرده اي را که در دنیا قلب و گوش و چشمت را پوشانیده بود برداشتیم تا اینکه همه چیز برایت روشن شد،حقیقت
اشیاء تنها در آخرت براي انسان کشف می شود،چون خداوند علوم ضروري را در انسانها می آفریند،و با داشتن این علوم
است که پرده از چشم و گوش و دل آنان برداشته می شود،و منظور از این کشف و بینش عموم مکلّفین است،چه نیکان و چه
تبهکاران،چون تمام افراد بشر بطور ضروري این آگاهی را خواهند یافت.
« فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ »
یعنی:امروز دیگر چشمت تیزبین خواهد بود که هیچ نوع شک و شبهه اي در آن راه نخواهد یافت.
بعضی گفته اند یعنی:امروزه دانشت نسبت به حالاتی که در دنیا داشتی نافذ است،و منظور از بصر در اینجا چشم سر
نیست،همانگونه که می گویند:
فلانی بصیرت به نحو یافته است.
و از ابن عباس روایت شده است که این آیه مخصوص کافران است،یعنی:تو امروز آنچه را که در دنیا ندانستی خوب می
دانی.
ص : 265
« الَ قَرِینُهُ 􀀀 وَ ق »
حسن گفته است:قرین فرشته شاهد اعمال انسان است، و همین معنی نیز از امام باقر و امام صادق(ع)روایت شده است.
از مجاهد نقل شده است منظور از این قرین همان شیطانی است که بر او گمارده شده است.
بعضی هم گفته اند:منظور از قرین همنشین او است از انسانها.
« ا لَدَيَّ عَتِیدٌ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀ه»
اگر منظور از قرین فرشتۀ شاهد باشد معنی این است:این حساب او است که نزد من در این پرونده آماده است،یعنی به
پروردگارش می گوید:مرا بر او موکل ساخته بودي اینک اعمال او را که نوشته ام نزد من حاضر است.
و اگر منظور از قرین شیطان یا همنشین انسی باشد معنی این است این عذاب نزد من حاضر است و به سبب گناهانی که انجام
داده ام برایم فراهم آمده است.
« کَفّ عَنِیدٍ
􀀀
ا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ ارٍ 􀀀 أَلْقِی »
این خطاب به خازن جهنّم است.
زجاج گوید:خطاب به دو فرشته موکّل بر انسان است که سائق و شهید می باشند،و آنچه در این باره آمده است یادآور شدیم.
ابو القاسم حسکانی با اسناد خود از اعمش روایت کرده است که گفت:
ابو المتوکّل ناجی از ابی سعید خدري روایت کرده است که رسول خدا(ص) فرمود:
(هنگامی که روز قیامت می شود خداوند به من و به علی می فرماید:القیا فی النّار من...یعنی:دشمنان خود را به جهنّم اندازید،و
کَفّ عَنِیدٍ ...)و عنید کسی است که از حق و رشد روي
􀀀
ا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ ارٍ 􀀀 دوستان خود را وارد بهشت سازید،و این معناي أَلْقِی
گردان شده است.
« مَنّ لِلْخَیْرِ
اع􀀀 »ٍ
یعنی:مانع نیکیها است که خداوند فرمان داده است ثروت-
ص : 266
گذاشته اند آنست که در عذاب جهنم این شیطان هم قرین انسان خواهد بود.
( بعضی هم گفته اند:منظور از این قرین انسان است و آنان عبارتند از علماي فاسد و پیروانشان. ( 1
« ا أَطْغَیْتُهُ 􀀀 ا م 􀀀 رَبَّن »
شیطان گوید:خدایا من او را گمراه نساخته و او را با بی میلی وادار به طغیان نساخته ام،یعنی:من او را عصیانگر نکرده ام.
هاي خود را در راه او خرج کنیم.
« مُعْتَدٍ »
ستمگر متجاوزي که از حدود الهی تجاوز نماید.
« مُرِیبٍ »
یعنی:در وجود خدا و آنچه که از طرف او نازل شده است شک می کند.
بعضی گفته اند یعنی:متّهم است و با انجام کارهایی مورد سوء ظن قرار می- گیرد،مانند شخص مورد ملامت که کارهایی
انجام می دهد،و به خاطر آن کارها ملامت می گردد.
بعضی گفته اند:این آیه در باره ولید بن مغیره نازل شده است،چون فرزندان برادرش در باره اسلام آوردن با او مشورت کرده
بودند،که ولید آنان را از اسلام آوردن مانع شد،بنا بر این منظور از خیر اسلام خواهد بود.
« هاً آخَرَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
اَلَّذِي جَعَلَ مَعَ هِ »
که بتها را با خدا شریک دانسته است.
« ذابِ الشَّدِیدِ 􀀀 اهُ فِی الْعَ 􀀀 فَأَلْقِی »
و این قسمت تأکید قسمت قبلی است،مثل، اینکه گفته است آنچه را که بشما گفته ام عمل کنید که او مستحق عذاب است.
« الَ قَرِینُهُ 􀀀ق»
از ابن عباس و قتاده و مجاهد نقل شده است که منظور از قرین شیطانی است که او را گمراه ساخته است،و علت آنکه نام آن
شیطان را قرین
ص : 267
1) -شواهد التنزیل حسکانی ج 2 ص 189 در دنباله حدیث آمده است که (ابو حنیفه بقوم گفت:برخیزید دیگر از این -1
محکمتر چیزي نخواهد آمد)
« لالٍ􀀀 کانَ فِی ضَ 􀀀 کِنْ 􀀀 وَ ل »
و از ایمان گمراه بود.
« بَعِیدٍ »
إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ
􀀀
طانٍ 􀀀 کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْ 􀀀 ا 􀀀 یعنی با انتخاب راه بد طغیان نمود،و مثل این آیه است آنجا که آمده است( وَ م
فَاسْتَجَبْتُمْ لِی ).
« الَ 􀀀ق»
خداوند بزرگ میفرماید:
« لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ 􀀀»
یعنی:بعضی از شمار با بعض دیگر نزد من نزاع نکنید.
« وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ »
یعنی:در دنیا که جاي تکلیف بود به شما گفتم ولی اعتنا نکردید،و با دستور من مخالفت کردید.
« ا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ 􀀀م»
یعنی:آنچه را که در دنیا به شما گفتم که هر کس را منکر می شود و پیامبرانم را تکذیب کند،و با فرمان من مخالفت
نماید،عذاب خواهم نمود،این گفتار به چیز دیگري تبدیل نخواهد یافت،و بر خلاف آن نخواهد شد.
« بِظَلّا لِلْعَبِیدِ
􀀀
ا أَنَا مٍ 􀀀 وَ م »
یعنی:من در مجازات هیچکس نسبت باو ستم نمیکنم،بلکه او با ارتکاب گناهان بخویشتن ظلم میکند، و اینکه گفته
است(ظلام)از باب مبالغه است، به منظور رد کسی که ظلم را بخداوند بزرگ و مقدس نسبت داده است.
« یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ »
ا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ.. ) بعضی گفته اند:متعلّق است به مقدّر که تقدیر آن عبارت است از(اذکر یا محمّد 􀀀 یوم،متعلّق است به( م
جهنّم می گوید: ، « وَ تَقُولُ » ؟( اللّ فیه لجهنّم هل امتلأت من کثره ما ألقی فیک من العصاه
􀀀
ذلک الیوم الّذي یقول ه
« هَلْ مِنْ مَزِیدٍ »
انس گوید:یعنی جهنّم بیشتر مطالبه می کند،مجاهد گوید:اینجا هل من مزید به معنی کفایت است،یعنی دیگر براي پر شدن
.( النّ أَجْمَعِینَ ) ( 1
اسِ􀀀 و جهنّم ظرفیّت اضافی باقی نمانده است،و بر این قول دلالت دارد آیه( لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ ص : 268
. 1) -سوره سجده،آیه: 13 -1
و در باره وجه اوّل گفته شده است:این گفتار از جهنّم پیش از وارد شدن تمام اهل جهنّم در آتش است.
و نیز می تواند به آن معنی باشد که جهنّم خواستار تعداد بیشتري از گناه- کاران شده است،بر این اساس که بر ظرفیّتش افزوده
شود،همان گونه که در روایت آمده است روز فتح مکّ ه از پیامبر خدا(ص)پرسیدند:آیا به منزل خودت وارد نمی
شوي؟حضرت در پاسخ فرمودند:آیا عقیل براي ما خانه اي باقی گذاشته است؟چون هنگامی که بنی هاشم از مکّه به سوي
مدینه هجرت نمودند، عقیل خانه هاي بنی هاشم را فروخته بود،بنا بر این معنی می شود:آیا چیزي اضافه مانده است.
امّا سخنی که از زبان جهنّم آمده است،در باره آن چند وجه گفته شده است:
-1 این جمله به صورت یک مثل آمده است،یعنی:جهنّم از نظر وسعت و عظمت مانند یک موجود داراي نطق است که هر گاه
به او گفته شود:آیا پر شده اي؟گوید:پر نشده ام و هنوز گنجایش بسیاري دارم،و مانند آن است گفته عنتره:
فازور من وقع القنا بلبانه
و شکا الی بعبره و تحمحم
یعنی:(مرکب سواري من برگشت و از تیري که به سینه اش نشسته بود با اشک چشم و زمزمه اي که سر می داد به من شکایت
.( نمود) ( 1
ص : 269
1) شاهد بر سیر این است که شاعر در شعر خود زبانحال مرکب سواري را به شکایت تعبیر نموده است،همانگونه که در -1
قرآن زبانحال جهنّم بیان شده است،در شعر بعدي نیز شاهد بر سر نقل زبانحال است.
و شاعر دیگر می گوید:
(امتلأ الحوض و قال قطنی
مهلا رویدا قد ملأت بطنی)
یعنی:(حوض پر شده گفت:مرا بس است،مهلتی دیگر بس است که شکم خود را پر نموده ام).
-2 آنکه خداوند براي جهنّم وسیله نطق خواهد آفرید و روز قیامت به سخن خواهد آمد،و این قابل انکار نیست،زیرا همان
خدایی که دستها و اعضاء و پوست بدن انسان را به زبان آورد،قدرت دارد که جهنّم را نیز به سخن آورد.
-3 جمله این خطاب باشد به موکّلین بر جهنّم که خداوند می خواهد از آنان اقرار بگیرد،و از آنان می پرسد آیا جهنّم پر شده
است؟موکّلین جهنّم در پاسخ می گویند:بلی دیگر جایی براي افزودن نمانده است،تا خداوند به راستی وعده خداوند پی ببرند
1)و این سخن از حسن است و حسن میگوید: )
اللّ ) ( 2)که به معنی:(لا من خالق غیر
􀀀
خالِقٍ غَیْرُ هِ 􀀀 ( هَلْ مِنْ مَزِیدٍ )؟بمعنی:(ما من مزید است)مانند آنجا که می فرماید:( هَلْ مِنْ
اللّ )است،و این گفته نیز از واصل بن عطاء،و عمرو بن عبید می باشد.
􀀀
ه
ص : 270
النّ أَجْمَعِینَ )سوره هود،آیه: 119 یعنی:(حتما جهنّم را از
اسِ 􀀀 و 1) -آنجا که وعده فرموده است:( لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ -1
جنیّان و مردم همگی پر خواهم نمود)
2) -سوره فاطر،آیه: 3 -2
40 سوره ق 50 - آیات 31
[ [سوره ق ( 50 ): آیات 31 تا 40
اشاره
( جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ ( 33 􀀀 منَ بِالْغَیْبِ وَ 􀀀 أَوّ حَفِیظٍ ( 32 ) مَنْ خَشِیَ اَلرَّحْ
ابٍ􀀀 ا تُوعَدُونَ لِکُلِّ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀 ب ( 31 ) ه وَ أُزْلِفَتِ اَلْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ عَِیدٍ
ا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَ دُّ مِنْهُمْ بَطْشاً 􀀀 ا مَزِیدٌ ( 35 ) وَ کَمْ أَهْلَکْن 􀀀 ا وَ لَدَیْن 􀀀 شاؤُنَ فِیه 􀀀 ا یَ 􀀀 ذلِکَ یَوْمُ اَلْخُلُودِ ( 34 ) لَهُمْ م 􀀀 لامٍ 􀀀 ا بِسَ 􀀀 اُدْخُلُوه
کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ ( 37 ) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا 􀀀 ي لِمَنْ 􀀀 ذلِکَ لَذِکْر 􀀀 دِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ ( 36 ) إِنَّ فِی 􀀀 فَنَقَّبُوا فِی اَلْبِلا
ا یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ 􀀀 ی م 􀀀 ا مِنْ لُغُوبٍ ( 38 ) فَاصْبِرْ عَل 􀀀 ا مَسَّن 􀀀 أَیّ وَ م
امٍ 􀀀 ب فِی سِتَّهِ ما 􀀀 ا یَْنَهُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 اَلسَّ
( ارَ اَلسُّجُودِ ( 40 􀀀 اَلشَّمْسِ وَ قَبْلَ اَلْغُرُوبِ ( 39 ) وَ مِنَ اَللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْب
ص : 271
ترجمه آیات:
-31 و بهشت به پرهیزکاران نزدیک گشته دور نباشد.
-32 این است که به توبه کنندگان و نگهدارندگان حدود الهی وعده می دادند.
-33 آن کس که از خداوند رحمان به نادیده ترسد،و با قلبی مطیع آید.
-34 سلامت داخل بهشت شوید که این روز جاویدانی است.
-35 آنجا آنچه بخواهند دارند،و نزد ما بیشتر هست.
-36 پیش از آنان چه نسلها که به هلاکت رساندیم که آنان از اینان نیرومندتر بودند،و در شهرها راه می گشودند،مگر راه
فراري وجود دارد؟ 37 -که در این براي آنان که دل دارند یا با آمادگی گوش می دهند اندرزي است.
-38 آسمانها و زمین و آنچه میانشان موجود است به شش روز آفریدیم و خستگی بما نرسید.
-39 بر آنچه گویند صبر کن،و پیش از بر آمدن خورشید،و قبل از پنهان شدن آن خدایت را تسبیح گوي.
-40 و پاسی از شب نیز پروردگارت را تسبیح کن،و به نماز خواندن بپرداز.
قرائت آیات:
ادبار-اهل حجاز و حمزه و خلف(ادبار)به کسر همزه قرائت نموده اند، و بقیّه قرّاء(ادبار)به فتح خوانده اند.
نقّبوا-در ضمن قرائتهاي نادر آمده است که ابن عبّاس و أبی العالیه و یحیی
ص : 272
ابن یعمر(فنقبوا فی البلاد)را به کسر قاف خوانده اند.
ألقی السّمع-و در قرائت سدي آمده است(أو ألقی السمع).
لغوب-و أبی عبد الرّحمن سلمی و طلحه خوانده اند:(و ما مسنا من لغوب) به فتح لام.
دلیل قرائت:
ادبار-ابو علی گوید:(ادبار)مصدر است و مصادر ظرف قرار داده میشوند، به خاطر اراده اضافه شدن اسماء زمان به آنها،و
حذف اسماء زمان،مانند آنکه می گویی:(جئتک مقدم الحاج و خفوق النّجم و خلافه فلان)که در تمام این امثله
منظورت(وقت مقدم الحاج و...)است،همچنین در مورد بحث نیز تقدیر گرفته می شود(وقت ادبار السّجود)با این تفاوت که
مضاف محذوف در این باب ظاهر نمی شود،و استعمال نمی گردد،بنا بر این در باب ظروف این قرائت مناسب تر است از قول
کسی که(ادبار)را به فتح قرائت می کند،مثل اینکه فرمان داده است که پس از فراغت از نماز تسبیح گوید،و هر کس به فتح
خوانده است (ادبار)را جمع(دبر)یا(دبر)به ضمّ دال قرار داده است ما قفل و اقفال و طنب و اطناب،و این واژه به صورت ظرف
نیز استعمال شده است مانند این مثال که گفته می شود:(جئتک فی دبر الصّلاه)و(فی أدبار الصّلاه).
و نیز اوس بن حجر شاعر عرب گفته است:
(علی دبر الشّهر الحرام بأرضنا
و ما حولها جدب سنون تلمّع)
نقّبوا-امّا بنا بر قرائت کسی که(فنقّبوا)به کسر قاف قرائت کرده است ابن جنی گفته است از باب(فعّلوا)است از نقب یعنی:وارد
زمین شده خود را در آن پنهان کنید،زیرا شما راه فراري نخواهید داشت.
ألقی السمع-قرائت او ألقی السّمع به معنی آن است که(ألقی السّمع منه).
ص : 273
لغوب-ممکن است(لغوب)به فتح لام از جمله مصادري باشد که بر وزن (فعول)به فتح فاء آمده است،مانند(وضوء)(ولوغ)
(وزوع)(قبول)بفتح واو و قاف و اینها صفاتی هستند براي مصادر محذوفه که در مثال:(توضأت وضوءا)تقدیر خواهد شد:
(توضّأت وضوءا حسنا)،و همین طور است در مورد بحث که(ما سنا من لغوب لغوب)یعنی:(تعب متعب).
لغات آیات:
أزلفت-ازلاف به معنی نزدیکی به خیر است،و از آن باب است(زلفه) و(زلفی)و(ازدلف الیه)یعنی:به او نزدیک
گشت،و(مزدلفه)منزلتی است در نزدیکی موقف مشعر و جمع،و از این باب است قول راجز شاعر:
(ناج طواه الأین ممّا أوجفا
طیّ اللّیالی زلفا فزلفا
سماوه الهلال حتّی احقوقفا)
نقبوا-تنقیب به معنی تنقیح یعنی باز کردن راه براي رفتن است،و از باب نقب به معنی فتح و باز کردن است،امرؤ القیس شاعر
عرب گفته است:
(لقد نقّبت فی الآفاق حتّی
رضیت من الغنیمه بالإیاب)
یعنی:در راههاي جهان گردش نمودم و در نقبهاي آن سیر کردم، لغوب-به معنی خستگی است.
اعراب آیات:
غَیْرَ بَعِیدٍ
-صفت است براي مصدر محذوف،تقدیرش این است:(ازلافا غیر بعید)و نیز جایز است این جمله منصوب باشد،بنا بر حالیت
که حال براي (الجنّه)باشد،و نگفته است(غیر بعیده)چون در تقدیر نسبت است که(غیر ذات بعد)باشد.
ص : 274
أَوّ
ابٍ􀀀 لِکُلِّ
-جایز است در محلّ رفع باشد،بنا بر اینکه خبر مبتداي محذوف باشد،که تقدیرش(هو لکلّ أوّاب)است،جایز نیست خبر بعد از
خبر باشد که تقدیرش(هذا لموعود هذا لکلّ أوّاب حفیظ)باشد،و نیز جایز نیست که لام متعلّق به توعدون باشد،زیرا أوّابین
همان موعودان هستند،نه آنکه آنان موعود له باشند.
منَ􀀀 مَنْ خَشِیَ الرَّحْ
جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ )کلام تمام 􀀀 -جایز است که در محل جر باشد،بنا بر آنکه بدل باشد از أوّاب،و بنا بر این ترکیب در جمله( وَ
منَ )مبتدا باشد و خبرش محذوف است بنا بر آنکه تقدیر چنین باشد:(یقال لهم 􀀀 خواهد شد،و نیز جایز است که( مَنْ خَشِیَ الرَّحْ
أَوّ حَفِیظٍ )تمام می شود،و نیز مناسب است که(ادخلوها)خطاب به متّقین باشد،
ابٍ􀀀 ادخلوها)و بنا بر این ترکیب جمله در( لِکُلِّ
و تقدیرش می شود(و تزلف الجنّه للمتّقین و یقال لهم ادخلوها بسلام).
معناي آیات:
پس از آنکه خداوند از آن عذابهایی که براي کافران و گنه کاران آماده ساخته بود خبر داد،به دنبال آن از آن نعمتهایی که
براي پرهیزکاران آماده ساخته است خبر داده می فرماید:
« وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ »
یعنی:بهشت براي آنان که از شرك و گناهان دوري جسته اند نزدیک شده و آراسته گردیده است تا در آن از نعمتهاي
خداوندي برخوردار گردند،(و جنّه)باغی را گویند که در آن انواع و اقسام لذّتها از نهرهاي روان و درختان و میوه هاي پاکیزه
و همسران نیکو و حوریان ماه طلعت،و خدمتگزاران جوان و بناهاي فاخر و تزیین شده به یاقوت و زمرّد و طلاي ناب،از درگاه
الهی خواستاریم که ما را موفّق سازد به آنچه که موجب رضایت و تقرّب به او است.
« غَیْرَ بَعِیدٍ »
یعنی:این بهشت به آنان نزدیک است،و در رسیدن به آن
ص : 275
هیچ ضرر و مشقّتی نخواهند دید،بعضی گفته اند یعنی:آمدن بهشت دور نیست،زیرا هر آینده اي نزدیک است،و مانند این
قول است قول حسن که می گوید:مثل اینکه در دنیا اصلا نبوده اي و در آخرت مثل آنکه زوال نخواهی داشت.
« ا تُوعَدُونَ 􀀀 ذا م 􀀀􀀀ه»
یعنی:آنچه را که ما از آن یاد کردیم همان است که بر زبان پیامبران به عنوان پاداش به شما وعده داده اند.
« أَوّ
ابٍ􀀀 لِکُلِّ »
از ضحّاك و ابن زید نقل شده است که اوّاب یعنی:بسیار توبه کننده،و بازگشت کننده به فرمان الهی،و از ابن عبّاس و عطاء
نقل شده است که أوّاب بمعنی تسبیح کننده است.
« حَفِیظٍ »
آنچه را که خداوند فرمان داده است حفظ می کند،و از انجام دادن کارهایی که جایز نیست مانند گناهی که دامنش را آلوده
سازد یا خطایی که از ارزش او بکاهد خویشتن داري می کند.
« منَ بِالْغَیْبِ 􀀀 مَنْ خَشِیَ الرَّحْ »
یعنی:او کسی است که از خدا می ترسد، و فرمان او را می برد،و به ثواب و عقاب ایمان دارد با اینکه او را ندیده است.
و از ضحّاك و سدي نقل شده است که (...بِالْغَیْبِ) یعنی در پنهان،آنجا که کسی او را نبیند از خدا می ترسد.
« جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ 􀀀 وَ »
یعنی:بر این پرهیزکاري و ترس از خدا ادامه داده تا اینکه با قلبی که رو بر طاعت خداي نهاده و با نهانیهاي درونی به سوي او
توجّه دارد وارد جهان دیگر می شود.
« لامٍ􀀀 ا بِسَ 􀀀 اُدْخُلُوه »
یعنی:به آنان گفته می شود با امنیّت از هر ناملایمی و با سلامت از هر آفتی وارد بهشت شوید.
بعضی گفته اند:یعنی سلام و درود خدا و فرشتگان بر شما باد وارد بهشت شوید.
ص : 276
« ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ 􀀀»
یعنی:این زمانی که مؤمنان در بهشت متنعّم خواهند بود ابدي است و محدود به زمان خاصّی نخواهد بود.
« ا􀀀 شاؤُنَ فِیه 􀀀 ا یَ 􀀀 لَهُمْ م »
یعنی:آنان در بهشت از نعمتها آنچه دلشان بخواهد و اراده کنند خواهند داشت.
« ا مَزِیدٌ 􀀀 وَ لَدَیْن »
یعنی:علاوه بر آنچه که می خواهند نعمتهایی که به فکرشان نمی رسد،و در آرزو هم ندارند نزد ما موجود است.
بعضی گفته اند:(مزید)عبارت است از پاداشهایی که علاوه بر میزان استحقاق بندگان،از طرف خداوند در مقابل اعمالشان به
آنان عطا می شود.
آن گاه خداوند سبحان کفّار مکّه را ترسانده می فرماید:
« ا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ 􀀀 وَ کَمْ أَهْلَکْن »
یعنی:پیش از این مردم،نسلهایی که پیامبران را تکذیب نموده بودند به هلاکت رساندیم.
« هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً »
یعنی:آنها که هلاکشان ساختیم از نظر قدرت و نیرو از اینان برتر و فزونتر بودند،و با این وصف هلاك ساختن آنان براي ما
یعنی:آن قوم که « لادِ􀀀 فَنَقَّبُوا فِی الْبِ » ؟ کاري نداشت،پس این قوم که طغیان می کنند در مقابل عذاب ما چه تأمین یافته اند
هلاك شدند راهها را در شهرها با خشونت و شدّت براي خود می گشودند،اصل نقبوا از نقب است که به معنی راه می
باشد،بعضی گفته اند یعنی اینان در شهرها راه افتاده،و با قدرت خود می گشتند،و هر راهی را پیموده،و سفرهاي طولانی انجام
می داده اند.
« هَلْ مِنْ مَحِیصٍ »
آیا راه فراري از مرگ وجود دارد؟یعنی:در تمام این مراحل اینان از هلاکت و مرگ راه گریزي نیافتند.
« ذلِکَ􀀀 إِنَّ فِی »
یعنی:در آنچه خبر دادم و داستان سرایی کردم.
« ي􀀀 لَذِکْر »
مایه عبرت و منشأ تفکّر است در آن.
ص : 277
« کانَ لَهُ قَلْبٌ 􀀀 لِمَنْ »
از ابن عبّاس نقل شده است که قلب در اینجا به معنی عقل است ( 1)همان گونه که می گویند:(أین ذهب قلبک)یعنی:قلبت
کجا رفته است؟که منظور از قلب عقل است ( 2)یا می گویند:(فلان قلبه معه)یعنی:عقل
ص : 278
1) -نور الثّقلین ج 5 ص 116 از اصول کافی نقل می کند که هشام بن حکم گوید:امام موسی بن جعفر(ع)به من فرمود: -1
(اي هشام خداوند در قرآن می فرماید:(اینها موجب عبرت است براي آنان که قلب دارند)یعنی عقل دارند)
2) -شواهد التّنزیل حسکانی ج 2 ص 192 در روایتی از علی(ع)روایت می کند که فرمودند:(من آن صاحب قلبی هستم -2
که خداوند اینجا در نظر دارد). در روایت دیگر باز از حضرت علی(ع)روایت کرده است که فرمودند:(منظور از ذکري در این
آیه من هستم). در روایت دیگري از ابن عبّاس نقل می کند که(دو شتر بزرگ به پیامبر خدا(ص)اهداء شد،حضرت به یارانش
نظر افکنده فرمود:آیا کسی در میان شما هست که بتواند دو رکعت نماز بخواند که در آن به هیچ کاري از دنیا فکر نکند و در
قلبش فکر دنیا راه نیابد تا یکی از این دو شتر را به او جایزه دهم،علی به پا خاست و به نماز ایستاد،پس از آنکه سلام
داد،جبرئیل نازل شده گفت:یکی از دو شتر را به علی جایزه بده،رسول خدا(ص)فرمود:امّا علی در تشهّد که نشست به این فکر
فرو رفت که کدامیک از دو شتر را بگیرد؟!جبرئیل گفت:آري علی در این فکر بود که شتر چاق تر را بردارد و آن را نحر
کرده در راه خدا صدقه دهد،پس تفکّرش براي خدا بوده،نه براي خودش و نه براي دنیا. حضرت رسول(ص)نیز هر دو شتر را
ذلِکَ... )یعنی:در نمازي که علی خواند اندرز است براي آنان که عقل دارند...) 􀀀 به علی(ع)داد،و خداوند نازل فرمود:( إِنَّ فِی
فلانی با او است.
و علّت اینکه خداوند فرموده است اینها موجب عبرت عاقلان است،براي آن است که آنها که عبرت پذیر نیستند توجّهی به
عقل خویشتن نمی کنند.
.( از قتاده نقل شده است منظور آن است که این سرگذشت موجب عبرت آن کسانی است که داراي قلبی زنده باشند ( 1
« أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ »
از ابن عبّاس و مجاهد و ضحّاك نقل شده است یعنی:این سرگذشتها مایه عبرت است براي کسی که گوش فرا داده،و قلب
خویشتن را مشغول چیزهاي دیگري غیر از آنچه می شنود نمی سازد،و آنچه را که می شنود تحویل گرفته آن را درك می
کند،و از آن غافل نشده،و فراموش نمی کند، گفته می شود:(الق الیّ سمعک)یعنی:به سخنان من گوش فرا ده.
ابن عبّاس گوید:منافقین می آمدند و خدمت حضرت رسول خدا(ص)نشسته،سپس که بیرون می رفتند به یکدیگر می
گفتند:او چه حرفهایی می زد؟ و گویی که در محضر پیامبر دلهاي آنان همراهشان نبوده است.
از قتاده نقل شده است یعنی در حالی که او شاهد صفت پیامبر است که در کتب سلف آمده است،و منظور از آن اهل کتاب
می باشد.
« ا مِنْ لُغُوبٍ 􀀀 ا مَسَّن 􀀀 أَیّ وَ م
امٍ 􀀀 ب فِی سِتَّهِ ما􀀀 ا یَْنَهُ 􀀀 اتِ وَ الْأَرْضَ وَ م 􀀀 ماو 􀀀 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّ »
.
لغوب به معنی خستگی و ملال است،و در این آیه خداوند یهودیان را تکذیب فرموده است که اعتقاد دارند خداوند در روز
شنبه پس از آفرینش جهان استراحت کرده است،و روي همین حساب است که روز شنبه،یهودیان کارهاي
ص : 279
1) -تفسیر ابن عبّاس صفحه 326 قلب را به(عقل حیّ)یعنی:عقل بیدار و زنده معنی کرده است. -1
.( خود را تعطیل می کنند ( 1
« ا یَقُولُونَ 􀀀 ی م 􀀀 فَاصْبِرْ عَل »
یعنی:اي محمّد از این نسبت هاي ناروا که یهودیان می دهند و این دروغها که می گویند:و اینکه تو را ساحر و مجنون می
خوانند صبر کن،و همه این ناملایمات را بر خود هموار کن،تا از طرف خداوند گشایشی شود، و این دستور بردباري پیش از
آن بود که خداوند دستور جهاد بدهد.
« وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ »
یعنی:نماز بخوان و خدا را سپاسگزاري کن.
ابن عبّاس و قتاده و ابن زید گفته اند:علّت اینکه نماز را تسبیح نامیده اند آن است که نماز مشتمل تسبیح و تحمید است.
بعضی هم گفته اند:منظور از تسبیح اینجا نماز نیست،بلکه تسبیح لفظی است که انسان خدا را از نسبتهاي ناروا منزّه خواند.
« قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ »
از قتاده و ابن زید روایت شده است
ص : 280
1) -نور الثّقلین ج 5 ص 126 حدیث 47 از روضه الواعظین مرحوم مفید نقل می کند:(یهودیان خدمت پیامبر - 1
خدا(ص)آمده از حضرتش در باره آفرینش آسمانها و زمین پرسیدند؟فرمود:خداوند زمین را روز یکشنبه و دوشنبه آفرید، و
کوه ها را و آنچه در آن است روز سه شنبه آفرید،و روز چهارشنبه درختان و آب و تمدّنها و شهرها و آبادانی و ویرانی را
آفرید،و روز پنجشنبه آسمان را آفرید،و روز جمعه ستارگان و خورشید و ماه و فرشتگان را آفرید. یهودیان گفتند:آن گاه چه
شد اي محمّد؟حضرت فرمود:آن گاه خداوند بر اریکه قدرت استقرار یافت،یهود گفتند:اگر تمام می کردي خوب گفته بودي
و گفتند آن گاه خداوند به استراحت پرداخت(یعنی روز یکشنبه)حضرت از این سخن کفرآمیز به شدّت خشمگین شد،و این
(«... اتِ وَ الْأَرْضَ 􀀀 ماو 􀀀 وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّ » : آیه نازل شد
.( یعنی:نماز صبح و ظهر و عصر ( 1
« وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ »
یعنی:مغرب و عشاء،مجاهد گفته است:و من اللّیل یعنی نماز شب و نماز مغرب و عشاء نیز در آن هست.
از حضرت صادق(ع)روایت شده است که از حضرت در باره( وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ
اللّ وحده لا شریک له،له الملک و له الحمد،یحیی و یمیت
􀀀
)پرسیدند؟فرمودند:صبحگاهان و عصر ده بار می گویی:(لا اله الاّ ه
و هو علی کلّ شیء قدیر).
« ارَ السُّجُودِ 􀀀 وَ أَدْب »
در آن چند قول است:
-1 از علی بن أبی طالب(ع)و حسن بن علی(ع)و حسن و شعبی و نیز از ابن عبّاس در روایتی مرفوعه از پیامبر(ص)روایت شده
ارَ النُّجُومِ ) دو رکعت نماز 􀀀 است که منظور از آن دو رکعت نماز نافله است که پس از نماز مغرب می خوانند،و منظور از( إِدْب
نافله قبل از طلوع فجر است.
ارَ السُّجُودِ )تسبیح پس از هر نماز است. 􀀀 -2 از ابن عبّاس و مجاهد نقل شده است:منظور از( أَدْب
ارَ السُّجُودِ )نافله ها است پس از نمازهاي واجب. 􀀀 -3 از ابن زید و جبائی نقل شده است منظور از( أَدْب
ارَ السُّجُودِ ) نماز وتر است در آخر شب. 􀀀 -4 از امام جعفر صادق(ع)روایت شده است منظور از( أَدْب
ص : 281
1) -تفسیر ابن عبّاس ص 326 قبل طلوع الشّمس را نماز صبح و قبل الغروب را نماز ظهر و عصر دانسته است. -1
45 سوره ق 50 - آیات 41
[ [سوره ق ( 50 ): آیات 41 تا 45
اشاره
إِنّ نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ إِلَیْنَا
􀀀
ذلِکَ یَوْمُ اَلْخُرُوجِ ( 42 ) ا 􀀀 کانٍ قَرِیبٍ ( 41 ) یَوْمَ یَسْمَعُونَ اَلصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ 􀀀 ادِ مِنْ مَ 􀀀 ادِ اَلْمُن 􀀀 وَ اِسْتَمِعْ یَوْمَ یُن
بِجَبّ فَذَکِّرْ
ارٍ 􀀀 عَلَی ا أَنْتَ هِْمْ 􀀀 ما یَقُولُونَ وَ م 􀀀 عَلَیْن یَسِیرٌ ( 44 ) نَحْنُ أَعْلَمُ بِ ا􀀀 حَشْر ذلِکَ 􀀀 راعاً 􀀀 اَلْمَصِیرُ ( 43 ) یَوْمَ تَشَ قَّقُ اَلْأَرْضُ عَنْهُمْ سِ
( خافُ وَعِیدِ ( 45 􀀀 بِالْقُرْآنِ مَنْ یَ
ص : 282
ترجمه آیات:
-41 گوش فرا ده در آن روزي که منادي از مکان نزدیک ندا در دهد.
-42 روزي که آن صدا را به حق خواهند شنید آن روز،روز قیامت است.
-43 ما هستیم که زنده کرده،می میرانیم،و به سوي ما است سرانجام همه.
-44 روزي که براي آنان زمین به سرعت شکافته شود،و این گردآوري براي ما آسان خواهد بود.
-45 ما بهتر می دانیم چه می گویند،و تو بر آنان سلطه اي نداري،پس آنان را که از وعده هاي عذاب می ترسند،با قرآن
اندرزشان ده.
اعراب آیات:
ادِ 􀀀 ادِ الْمُن 􀀀 وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُن
-تقدیرش این است:(و استمع حدیث یوم ینادي المنادي)که مضاف(حدیث)حذف شده است،و این محذوف مفعول به است،
و ظرف نیست.
و یَوْمَ یَسْمَعُونَ -بدل است از یوم ینادي المنادي،و همین طور است.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ
-که بدل است از یوم ینادي المنادي،و نیز جایز است یوم تشقّق منصوب باشد به( وَ إِلَیْنَا الْمَصِ یرُ )یعنی:در این روز به سوي ما
خواهند آمد.
معنی آیات:
سپس خداوند بزرگ به پیامبرش می فرماید:
« کانٍ قَرِیبٍ 􀀀 ادِ مِنْ مَ 􀀀 ادِ الْمُن 􀀀 وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُن »
و منظور از این خطاب تمامی افراد مکلّف است،یعنی به این نداء و پیامی که داده می شود گوش فرا ده، یعنی:آن ندایی که در
روز قیامت و رستاخیز و نشور منادي الهی سر خواهد داد
ص : 283
که عبارت است از(نفخه دوّم).
و نیز می شود گفت منظور آن است که گوش کن گزارش حال آنان را روزي که منادي از جانب(صخره بیت المقدّس)ندا در
خواهند داد که اي استخوانهاي پوسیده،و اي مفصلهاي از هم گسسته،و اي گوشتهاي از هم پاشیده به پا خیزید، براي فیصله
دادخواهی و آنچه را که خداوند براي شما به عنوان پاداش آماده ساخته است،و این معنی را قتاده گفته است.
و از مقاتل نقل شده است منادي اسرافیل است که می گوید:اي آفریدگان الهی براي حساب رسی به پا خیزید.
و اینکه گفته است از مکانی نزدیک،به دلیل آن است که همه خلائق این ندا را بطور یکسان می شنوند،و بر احدي چه دور
چه نزدیک مخفی نمی ماند،گویی که همگی این ندا را از مکانی نزدیک شنیده اند.
« یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ »
صیحه،عبارت است صدایی یکباره و شدید، و این صیحه همان(نفخه دوّم)است،و کلمه بالحق بنا به نقل کلبی به معناي
رستاخیز قیامت است،و به گفته مقاتل یعنی این صیحه بطور تحقیق انجام خواهد گرفت.
« ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ 􀀀»
یعنی:این روز روز بیرون آمدن از قبرها به سوي صحراي محشر است.
و از ابی عبیده نقل شده است که( یَوْمُ الْخُرُوجِ )یکی از نامهاي قیامت است،و در این مورد به قول شاعر عرب استشهاد شده
است که گفته است:
(أ لیس یوم سمّی الخروجا
أعظم یوم رجّه رجوجا)
یعنی:(آیا روز قیامت همان روز نیست که به(خروج)نامیده شده است؟بزرگ روزي که جنبشی سخت خواهد داشت).
« إِنّ نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ
􀀀
ا »
خداوند بزرگ از کار خودش خبر
ص : 284
می دهد که او است آن کس که آفریدگان را پس از آنکه به صورت جماد در آمده و مرده اند دوباره زنده می کند،و پس
از آنکه زنده شدند،دوباره آنان را می- میراند،و دگر بار روز قیامت آنان را زنده خواهد ساخت،و منظور از( وَ إِلَیْنَا الْمَصِ یرُ
)نیز همین است.
« یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ »
یعنی:روزي که زمین براي آنان شکافته می شود و از دل آن بیرون می آیند.
« راعاً 􀀀 سِ»
و بدون توقّف به سوي منادي حق خواهند شتافت.
« ذلِکَ حَشْرٌ 􀀀»
و حشر به معنی جمع آوري است که از هر سو رانده شوند.
« ا یَسِیرٌ 􀀀 عَلَیْن »
یعنی:و این عمل براي ما ساده و آسان است،با اینکه مخلوقات قبور و دیارشان از یکدیگر فاصله بسیار دارد.
آن گاه خداوند پیامبرش را تسلیت داده می فرماید:
« ما یَقُولُونَ 􀀀 نَحْنُ أَعْلَمُ بِ »
یعنی:آنچه را که این کافران در مورد تکذیب تو و انکار پیامبریت و انکار رستاخیز می گویند بر ما پوشیده نیست،و از هر چیز
آنان آگاهیم.
« بِجَبّ
ارٍ 􀀀 عَلَی ا أَنْتَ هِْمْ 􀀀 وَ م »
یعنی:تو بر دلهاي آنان سلطه و قدرت نداري که بتوانی آنان را مجبور به ایمان آوردن کنی،و تو تنها برانگیخته شده اي که
آنان را بیم داده،دعوت کنی،و تشویقشان نمایی،و این معنی گفتار ابن عبّاس است.
تغلب گوید:کلماتی بر وزن فعال داریم که به معنی مفعل می آید،مانند دراك که بمعنی مدرك آمده است و مانند(سراع)که
به معنی مسرع است،و سیف سقاط به معنی مسقط است و بکاء که به معنی مبکی است.
علیّ بن عیسی گوید:از این باب شنیده نشده است مگر دراك از ادرکت، و بعضی هم جبّار را نیز از جبرته علی الأمر،بمعنی
أجبرته گفته اند،و این لغت کنانه است.
ص : 285
بِجَبّ )یعنی:تو نسبت به آنان سخت و بیرحم نیستی،که بردباري نداشته باشی،پس آزار آنان را
ارٍ 􀀀 عَلَی ا أَنْتَ هِْمْ 􀀀 بعضی گفته اند( م
تحمّل کن.
« خافُ وَعِیدِ 􀀀 فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَ »
کسانی را که از وعده هاي عذاب الهی می ترسند در اینجا ذکر کرده است،چون اینان هستند که از پندهاي قرآن بهره خواهند
برد.
ص : 286
سورة مبارکۀ الذّاریات
اشاره
-51-
ص : 287
عدد آیات سوره:
تعداد آیات این سوره به اجماع قاریان شصت آیه می باشد.
فضیلت سوره:
(أبیّ بن کعب از پیامبر خدا(ص)روایت کرده:(هر کس سورة ذاریات را بخواند به تعداد هر بادي که در جهان می وزد،ده
حسنه به او خواهند داد).
(داود بن فرقد از حضرت صادق(ع)روایت کرده است که فرمودند:هر کس سورة ذاریات را در روز یا شب بخواند،خداوند
زندگی او را رو به راه کرده، و رزق فراوان به او خواهد داد،و با چراغی نورانی قبرش را روشن می کند که تا روز قیامت
روشن باشد.)
ارتباط سوره:
پس از آنکه خداوند سورة ق را با وعده هاي عذاب ختم کرد،اینک این سوره را با تحقّق یافتن وعده هاي عذاب شروع
کرده،می فرماید:
ص : 288
14 ذاریات 51 - آیات: 1
[ [سوره الذاریات ( 51 ): آیات 1 تا 14
اشاره
ما تُوعَدُونَ 􀀀 ماتِ أَمْراً ( 4) إِنَّ 􀀀 اتِ یُسْراً ( 3) فَالْمُقَسِّ 􀀀 جارِی 􀀀 تِ وِقْراً ( 2) فَالْ 􀀀 حامِلا 􀀀 اَلذّ ذَرْواً ( 1) فَالْ
􀀀
اتِ􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . وَ ارِی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
اَلْخَرّ
اصُونَ 􀀀 إِنَّکُم لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ ( 8) یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ ( 9) قُتِلَ ( ذ اَلْحُبُکِ ( 7 اتِ􀀀 اَلس ماءِ 􀀀 واقِعٌ ( 6) وَ َّ 􀀀 صادِقٌ ( 5) وَ إِنَّ اَلدِّینَ لَ 􀀀 لَ
ذَا اَلَّذِي کُنْتُمْ 􀀀 اَلنّ یُفْتَنُونَ ( 13 ) ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ ه
ارِ 􀀀 ع أَیّ یَوْمُ اَلدِّینِ ( 12 ) یَوْمَ هُمْ لََی
انَ 􀀀 ی ساهُونَ ( 11 ) سَْئَلُونَ 􀀀 10 ) اَلَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَهٍ )
( بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ( 14
ترجمه آیات:
به نام خداي رحمان رحیم.
-1 سوگند به بادهاي سخت پراکنده ساز.
-2 سوگند به ابرها که بار گران دارند.
-3 سوگند به کشتی ها(یا ابرها)یی که به آسانی جریان می یابند.
-4 آن گاه سوگند به فرشتگانی که مأمور تقسیم هستند.
-5 آنچه به شما وعده داده می شود راست است.
-6 روز جزا و حساب فرا خواهد رسید.
-7 سوگند به آسمان که داراي خطوط ارتباطی است.
ص : 289
-8 که شما در گفت وگویی پراکنده هستید.
-9 کسانی را که از راه حق روگردان ساخته اند از ایمان به حق منصرف می سازند.
-10 مرگ بر دروغگویان و نفرین بر آنان.
-11 آنان که در بی خبري و نادانی درماندگانند.
-12 می پرسند:پس روز پاداش چه وقت است؟ 13 -بگو آن روز است که در آتش دوزخ از شما پرس و جو کنند.
-14 بچشید عذاب و مجازات خویش را،و این همان است که سراسیمه به سویش می شتافتید.
لغات آیات:
الذّاریات-ذرت الرّیح التّراب یعنی باد خاك را به هوا برد،و(أذرته و تذریه)نیز،به همان معنی است.
حبک-موجهایی را گویند که در اشیاء ایجاد شود،مانند موجهایی که در آسمان دیده می شود،و مانند موجهایی که به هنگام
وزیدن باد روي آب می افتد، و به موهاي فرفري(مجعّد)گفته می شود حبک،و مفرد آن حباك و حبیکه است، و حبک
عبارت است از اثر نیک در یک صنعت و اعتدال آن،و گفته می شود:(حبکه، یحبکه،یحبکه).
ص : 290
زهیر شاعر در بارة واژة حبک گفته است:
(مکلّل بأصول النجم تنسجه
ریح خریق لضاحی مائه حبک)
یعنی:(با ساقۀ گیاهان تزئین گشته،و بادي تند و سرد آن را می بافد که در سطح آب آن موجهایی دارد).
الخراصون-خراص بمعنی دروغگو است،و خرص بمعنی گمان و حدس میباشد،و اینکه(حرز)نیز بمعنی(خرص)آمده است
چون بهمان معنی است، گفته میشود:(کم خرص أرضک)بکسر خاء یعنی:(میزان تقریبی زینت چقدر است؟)،و خرص در
اصل بمعنی قطع است،که از کلام عرب گرفته شده است که میگویند:(خرص فلان کلاما و اخترصه)در صورتی که بخواهد
سختی را بی اساس قطع کند.
غمره-از غمره الماء یغمره،و غمره الدین گرفته شده است،و در جایی گفته میشود که بعلت فراوانی چیزي چیز دیگر را فرا
گیرد،و(غمر)به فرد پر بخشش گویند زیرا با بخشش خود فراگیر خواهد شد.
اعراب آیات:
النّ
ارِ 􀀀 ع یَوْمَ هُمْ لََی
-زجاج گوید:یوم منصوب است به دو جهت:
.( -1 آنکه بمعنی(یقع الجزاء یومهم علی النار یفتنون)باشد ( 1
-2 آنکه لفظ آن لفظ نصب است و معنایش معنی رفع،زیرا اضافه شده است به جملۀ کلام،می گویی:(یعجبنی یوم أنت قائم،و
یوم أنت تقوم)و اگر بخواهی آن را نصب میدهی و اگر بخواهی آن را رفع میدهی،همانگونه که شاعر میگوید:
ص : 291
1) -که یومهم مفعول فیه باشد براي یقع. -1
(لم یمنع الشّرب منها غیر ان نطقت
حمامه فی غصون ذات او قال)
یعنی:(چیزي مانع آب خوردن آن شتر نشد غیر از صداي کبوتر ماده اي که در شاخه هاي درخت میوه دار بود).
و نیز روایت شده است(غیر أن نطقت)برفع غیر چون اضافه شده است به (أن)و آن نمیتواند مفتوح باشد،و همچنین یوم نیز
چون اضافه به جمله شده است مفتوح میشود،همانطور که خوانده شده است(من خزي یومئذ)که یوم مفتوح است با اینکه در
موضع جر است،زیرا تو آن را به غیر متمکن اضافه نموده اي.
بعضی گفته اند هنگامی که در کلام عرب ظرفی جریان یافت بر این استعمال در موضع رفع باقی می ماند، و گاهی هم مفتوح
می آید همانگونه که در(و منا دون ذلک)و( لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ )آمده است.
معنی آیات:
« الذّ ذَرْواً
􀀀
اتِ􀀀 وَ ارِی »
روایت شده است ابن کوا از امیر المؤمنین علیه السلام که روي منبر سخن میگفت پرسید منظور از ذاریات ذروا
چیست؟حضرت فرمودند:
چیست؟فرمود:منظور « اتِ یُسْراً 􀀀 جارِی 􀀀 فَالْ » : چیست؟فرمود:منظور از آن ابر است،پرسید « لاتِ وِقْراً 􀀀 حامِ 􀀀 فَالْ » : منظور باد است،پرسید
کشتیها است،پرسید:
« ماتِ أَمْراً 􀀀 فَالْمُقَسِّ »
چیست؟فرمودند:منظور فرشتگانند.
و این معنی از ابن عباس و مجاهد نیز روایت شده است.
و ذاریات بادها هستند که خاك و خاشاك گیاهان را پراکنده میسازد، و حاملات وقر(یعنی:حمل کنندگان چیزهاي
سنگین)ابرها هستند که وزن معیّنی از آب را از منطقه اي به منطقۀ دیگر حمل میکنند،و این ابرها بخاطر حمل آن آبها سنگین
میگردند.
وقر بکسر بمعنی سنگینی باري است که بر دوش است یا در شکم است.
ص : 292
وقر بفتح سنگینی گوش است.
اتِ یُسْراً 􀀀 جارِی 􀀀 فَالْ
کشتیها هستند که به آسانی بر روي آب راه می افتند و تا آنجا که آن را برانند میرود.
بعضی گفته اند منظور از(جاریات سیرا)ابرها است که به آسانی هر جا که خداوند بخواهد آنها را سیر میدهد.
بعضی دیگر گفته اند منظور از آن سیارات هفتگانه:خورشید و ماه و زحل و مشتري و مریخ و زهره و عطارد است.
« ماتِ أَمْراً 􀀀 فَالْمُقَسِّ »
منظور از آن فرشتگان است که کارها را طبق دستور بین آفریدگان الهی تقسیم می نمایند.
علت اینکه خداوند به این اشیاء سوگند یاد کرده است منافع فراوانی است که براي بندگان دارند،و نیز این اشیاء دلالت بر
وحدانیت خداوند دارند،و از صنعتهاي بدیع خداوند میباشند.
بعضی از مفسرین گفته اند در تقدیر سوگند به خداي این اشیاء است،زیرا سوگند خوردن جز بخداوند عالم جایز نیست.
از امام باقر و امام صادق(ع)روایت شده است که براي احدي جایز نیست که سوگند یاد کند مگر بخداي بزرگ،اما خداوند
بهر چیزي از مخلوقاتش سوگند یاد میکند.
آن گاه مطلبی را که بخاطر آن سوگند یاد شده است بیان کرده میفرماید:
« ما تُوعَدُونَ 􀀀 إِنَّ »
یعنی چیزهایی مانند پاداش نیک و مکافات عمل و بهشت و دوزخ که بشما وعده میدهند.
« صادِقٌ 􀀀 لَ»
یعنی این وعده ها صدق است و حقیقت میباشد و بناچار تحقّق خواهد یافت،بنا بر این(صادق)اسم است که بجاي مصدر قرار
گرفته است،بعضی هم گفته اند(صادق)بمعنی ذو صدق است مانند(عیشه راضیه).
ص : 293
« واقِعٌ 􀀀 وَ إِنَّ الدِّینَ لَ »
یعنی:پاداش اعمال داده خواهد شد.
بعضی هم گفته اند یعنی:روز قیامت بحساب اعمال خواهند رسید،آن گاه سوگند دیگري یاد کرده میفرماید.
« ذاتِ الْحُبُکِ 􀀀 ماءِ 􀀀 وَ السَّ »
حسن و ضحاك گفته اند:یعنی:سوگند به آسمان که داراي راههاي خوبی است،ولی چون این راهها از ما دور است ما آن را
نمی بینیم.
و از ابن عباس و قتاده و عکرمه و ربیع روایت شده است یعنی:سوگند به آسمان که داراي صفت و خلق نیکو و مستقیم است.
از علی(ع)روایت شده است یعنی:سوگند به آسمان که داراي حسن و زینت است.
(و از علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش از حسین بن خالد از حضرت رضا(ع)روایت شده است که از حضرت پرسیدم:منظور
ذاتِ الْحُبُکِ چیست؟)فرمودند:یعنی:آسمان بزمین مربوط است،و انگشتان خود را در یکدیگر فرو برد. 􀀀 ماءِ 􀀀 خداوند از( وَ السَّ
.( اتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ ) ( 1 􀀀 ماو 􀀀 گفتم:چگونه آسمان مربوط به زمین خواهد بود با اینکه خداوند فرموده است:( رَفَعَ السَّ
ا )؟یعنی:(خداوند آسمان را با ستونی که 􀀀 اللّ مگر نمی بینید که خداوند فرموده است( بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَه
􀀀
حضرت فرمودند:سبحان ه
شما نمی بینید بپاداشته است).
گفتم:بله درست است.
فرمودند:پس اینجا ستونی هست،ولی نامرئی است.
ص : 294
. 1) -سورة رعد،آیۀ 2 -1
گفتم:خدا مرا فدایت کند،به چه شکلی؟ میگوید:حضرت کف دست چپ خود را باز کرده،کف دست راست خود را روي
آن قرار داد،و سپس فرمود:این زمین دنیا است،و آسمان دنیا بصورت گنبدي روي آن است،و زمین دوم بالاي آسمان دنیا
است،و آسمان دوم گنبدي است که بالاي آن قرار گرفته است،و زمین سوم بالاي آسمان دوم است،و آسمان سوم گنبدي
است بالاي آن،همین طور تا زمین هفتم که بالاي آسمان ششم است، و آسمان هفتم گنبدي است بالاي آن،و عرش پروردگار
اتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ ) ( 1)و صاحب این امر 􀀀 ماو 􀀀 بالاي آسمان هفتم است، آنجا که میفرماید:( خَلَقَ سَبْعَ سَ
پیامبر خدا(ص)و وصی او بر روي زمین پس از او میباشد،و این امر از بالاي این آسمانها و زمینها به صاحب امر میرسد.
گفتم:یک زمین که بیشتر زیر پاي ما نیست؟ فرمودند:آري زیر پاي ما بیشتر از یک زمین نیست ولی شش زمین دیگر بالاي
.( سر ما قرار گرفته است) ( 2
« إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ »
این جمله جواب قسم است،یعنی:شما اي اهل مکه در بارة حضرت محمّد(ص)سخنان مختلفی می گویید،بعضی از شماها می
گویید او شاعر است،و بعض دیگر می گویید:دیوانه است،و در بارة قرآن میگویند:آن سحر است و جادوگري،و رجزهایی
است که پیشینیان ساخته اند.
بعضی گفته اند یعنی:بعضی از شما محمد(ص)را تکذیب میکنید،و بعضی او را تصدیق میکنید،و بعضی هم در بارة او شک
دارید،و فائده اش اینست که
ص : 295
1) -سورة طلاق،آیۀ 12 یعنی:(خداوند هفت آسمان و از زمین مانند آن را آفرید که بین آنها فرمان نازل میگردد) -1
. 2) -تفسیر قمی،جلد 2،صفحۀ 328 -2
دلیل حق ظاهر است،بروید حق را با دلیلش بیابید و گر نه هلاك خواهید شد.
« یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ »
یعنی:کسانی که از نیکی روي گردان باشند از ایمان به او روي می گردانند،یعنی:کسی که از این دین روي بر تافت از تمامی
نیکیها رو بر تافته است.
بعضی گفته اند یعنی:از حق و صواب رو میگرداند آن کس که روي بگرداند، و اینکه از قول مختلف یاد شده است دلالت بر
یادآوري حق دارد،و لذا جایز است که از آن کنایه آورده شود.
از مجاهد نقل شده است یعنی:با این گفتار مختلف کسانی از ایمان رویگردان میشوند،و بنا بر این معنی(هاء)در عنه به(قول
مختلف)بازگشت میکند،بنا بر این خودشان موجب رویگردانی خویشتن هستند،همانگونه که گفته میشود:فلانی خیلی
خودپسند است،یا فلانی بسیار از خود راضی است،یا به کسی که دنبال کار خود میرود میگویند(این یذهب بک؟)یعنی
خودت را بکجا میبري؟ بعضی هم گفته اند موجب گمراهی آنان سردمداران بدعت و پیشوایان ضلالت بوده است،زیرا عامه
پیرو آنان هستند.
« الْخَرّ
اصُونَ 􀀀 قُتِلَ »
یعنی:لعنت بر دروغگویان،یعنی بر آنان که دروغ بر خدا و رسول می بندند.
ابن عباس گفته است یعنی:لعنت بر شکّاکان.
ابن انباري گفته است:اینکه قتل در اینجا به لعنت معنی شده است،چون کسی که خداوند لعنتش کند مانند آنست که مرده و
بهلاکت رسیده است.
آن گاه خداوند این کافران را توصیف کرده میفرماید:
« اَلَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَهٍ »
یعنی آنان که در بیخبري و اشتباه هستند،و نادانی آنان را فرا گرفته است.
ص : 296
« ساهُونَ 􀀀»
یعنی:از آنچه که بر آنان واجب است غفلت دارند.
از ابن عباس آمده است یعنی:اینان در گمراهی خویش فرو رفته اند.
قتاده گفته است یعنی:اینان در بی خبري سرگردانند.
بعضی گفته اند:جهل داراي مراتبی است اول لهو بعد غفلت سپس غمره،بنا بر این(غمره)عبارت است از نهایت جهل،یعنی
آنان در نهایت جهل بسر میبرند و از حق و هدف آفرینش خود در غفلتند.
« أَیّ یَوْمُ الدِّینِ
انَ 􀀀 ی سَْئَلُونَ »
؟اینان میپرسند هنگام مجازات کی خواهد رسید؟و منظورشان از این پرسش انکار قیامت و به مسخره گرفتن آنست،نه آنکه
بخواهند براستی وقت قیامت را بفهمند،و لذا در پاسخ آنان به یک حقیقت تلخ اشاره شده که بناچار گریبانگیر آنان خواهد
شد و آمده است:
« النّ یُفْتَنُونَ
ارِ 􀀀 ع یَوْمَ هُمْ لََی »
یعنی:این مجازات که آن را مسخره میکردند روزي خواهد بود که در آن عذاب شده به آتش دوزخ خواهند سوخت.
عکرمه گوید:مگر نمی بینید هنگامی که طلا را در آتش می افکنند گفته میشود آزمایش شد،یعنی اینان هم با سوختن در
آتش آزمایش میکردند،همانگونه که طلا با سوختن غل و غشی که در آنست خالص میشود،و خازنان دوزخ به آنان میگویند:
« ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ »
یعنی:اینک آتش و عذاب خود را بچشید.
« ذَا الَّذِي کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ 􀀀ه»
یعنی:این عذاب همانی است که در دنیا با مسخره و به منظور تکذیب در دیدن آن عجله داشتید،اینکه به آن رسیدید و به
صحّت آن پی بردید.
ص : 297
23 ذاریات 51 - آیات 15
[ [سوره الذاریات ( 51 ): آیات 15 تا 23
اشاره
ا یَهْجَعُونَ 􀀀 کانُوا قَلِیلًا مِنَ اَللَّیْلِ م 􀀀 ذلِکَ مُحْسِنِینَ ( 16 ) 􀀀 کانُوا قَبْلَ 􀀀 اهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ 􀀀 ا آت 􀀀 جَنّ وَ عُیُونٍ ( 15 ) آخِذِینَ م
اتٍ 􀀀 اَلْم فِی إِنَّ تَُّقِینَ
اتٌ لِلْمُوقِنِینَ ( 20 ) وَ فِی أَنْفُسِکُمْ 􀀀 لِلسّ وَ اَلْمَحْرُومِ ( 19 ) وَ فِی اَلْأَرْضِ آی
ائِلِ 􀀀 والِهِم حَقٌّ 􀀀 أَمْ حارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ( 18 ) وَ فِی 􀀀 17 ) وَ بِالْأَسْ )
( ا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ( 23 􀀀 ماءِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ م 􀀀 ا تُوعَدُونَ ( 22 ) فَوَ رَبِّ اَلسَّ 􀀀 ماءِ رِزْقُکُمْ وَ م 􀀀 لا تُبْصِرُونَ ( 21 ) وَ فِی اَلسَّ 􀀀 أَ فَ
ص : 298
ترجمه آیات:
-15 پرهیزکاران در بهشتها و کنار چشمه هاي جاري بسر میبرند.
-16 چون قبلا نیکوکار بودند آنچه خداوند به آنان عطا میکند تحویل میگیرند.
-17 آنان کسانی هستند که شبها اندکی از آن را میخوابیدند.
-18 و سحرگاهان بدرگاه الهی استغفار می نمودند.
-19 و در اموال خود براي در خواست کنندگان و محرومین حقی می شناختند.
-20 و در زمین براي اهل یقین نشانه هایی هست.
-21 و در جانهاي شما نیز آیاتی وجود دارد،چرا در آنها نظر نمی کنید؟ 22 -و روزي شما و آنچه که بشما وعده داده میشود
در آسمان قرار دارد.
-23 سوگند به خداوند آسمان و زمین این مسئله حقیقت دارد مثل اینکه شما حرف میزنید.
قرائت آیات:
اهل کوفه بجز حفص(مثل ما)را به رفع قرائت کرده اند،و بقیۀ قرّاء آن را بنصب میخوانند.
ص : 299
دلیل قرائت:
ابو علی گوید:هر کس(مثل)را رفع بدهد آن را صفت براي(حق)قرار داده است،و با اینکه مثل اضافه شده است به معرفه باز
هم جایز است آن را صفت براي نکره بگیریم،زیرا مثل با اضافه شدن تخصص پیدا نخواهد نمود،زیرا آن چیزهایی که بوسیلۀ
آنها بین دو متماثل تشابه ایجاد میشود بسیار میباشد،بنا بر این از آنجا که با اضافه شدن تخصیص پیدا نمیکند و اضافۀ آن ابهام
و شیاعی را که قبل از اضافه داشته است بر طرف نمیسازد،مثل هم چنان نکره باقی خواهد ماند،و بر همین اساس است که
.( میگویند:(مررت برجل مثلک) ( 1
و بهمین جهت(مثل)در آیه با اضافه شدن به( أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ )معرفه نشده است،گرچه(انکم تنطقون)بمنزلۀ(نطقکم)است،و ما
ا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ) زائد است. 􀀀 در( مِثْلَ م
ا أَنَّکُمْ )سه نوع احتمال وجود دارد: 􀀀 اما بنا به روایت نصب( مِثْلَ م
احتمال اول-پس از آنکه مثل اضافه شده است به مبنی که(انکم)باشد، مثل نیز مبنی شده است،همانگونه که مبنی شده است
ذابِ یَوْمِئِذٍ )و(علی حین عاتبت المشیب علی الصبی)و قول شاعر: 􀀀 یومئذ در( مِنْ عَ
(لم یمنع الشّرب منها غیر أن نطقت
حمامه فی غصون ذات أوقال)
که غیر در موضع رفع است بنا بر آنکه فاعل یمنع باشد،و علت اینکه اسماء مبهمه مانند مثل،یوم،حین،غیر هر گاه بمبنی اضافه
شوند مبنی میشوند،اینست که
ص : 300
1) -شاهد بر سر اینست که مثل با اینکه اضافه به ضمیر معرفه شده است ولی بهمان دلیل که گفتیم توانسته است صفت -1
براي رجل نکره قرار بگیرد. ولی چون رجل نکرة موصوفه است و در حکم معرفه میباشد این اشکال،وارد نیست که در جواب
نیاز به این توجیه باشد(مترجم)
این اسماء از مبنی کسب بناء میکنند،زیرا مضاف از مضاف الیه آنچه دارد از تعریف و تنکیر،و جزاء و استفهام کسب
میکند،گفته میشود(هذا غلام زید)و(صاحب القاضی)که اسم نکره با اضافه شدن به معرفه کسب تعریف میکند،و نیز گفته
میشود:
(غلام من یضرب؟)که کسب استفهام میکند،و نیز می گویی:(صاحب من یضرب اضرب)که جزاء میباشد.
بنا بر این هر کس این اسم مبهم(مثل)را بهنگام اضافه نمودن به مبنی، مبنی میخواند،بناء را یکی از مسائلی دانسته است که
مضاف از مضاف الیه کسب میکند،و لذا جایز نیست گفته شود:(جاءنی صاحب الخمسه عشر)و نیز نمیتوان گفت:(جاءنی غلام
هذا)زیرا این اسماء از اسماء غیر مبهمه هستند،ولی اسم مبهم در ابهامش و بعدش از اختصاص مانند حروف است که دلالت بر
امور مبهمه دارد،و پس از آنکه بچیز مبنی اضافه شد،بناء در آن نیز راه یابد،و در مثل قول سیبویه مبنی بر فتح خواهد شد.
احتمال دوم-آنکه ما و مثل را بمنزلۀ یک چیز قرار دهی،و آن را مبنی بر فتح نمایی،گر چه ما زائده باشد،و این قول ابی عثمان
است،و در این باره قول شاعر عرب آمده است که گفته است:
(و تداعی منخراه بدم
مثل ما اثمر حمّاض الجبل)
یعنی:(لوله هاي بینیش آغشته بخون بود،مانند ثمرة علف صحرایی توشه سرخ رنگ).
ابی عثمان گفته است که(مثل)هنگامی که با(ما)باشد بمنزلۀ یک کلمه خواهد بود،و شایسته است که(اثمر)صفت باشد
براي(مثل ما)زیرا بهر حال یا بایستی صفت باشد براي مثل،یا باید بگوئیم که مثل اضافه شده است به فعل،چون اضافه نمودن
آن بفعل جایز نیست،زیرا در جایی دیده نشده است که کلمۀ مثل بفعل اضافه شده باشد،اینجا نیز آن را بفعل اضافه
نمیکنیم،وقتی که اضافه جایز
ص : 301
نشد ( 1)قهرا(اثمر)صفت خواهد شد،و هنگامی که وصف شد میبایست در آن ضمیري باشد که به موصوف برگردد،بنا بر این
حذف میگردد،همانگونه که آن ضمیر عائد از صفت بموصوف حذف میگردد.
ممکن است مثل را با ما یک چیز تصوّر نکنیم،و آن را اضافه کنیم به ما که تقدیر خواهد شد(مثل شیء اثمر حماض الجبل)که
اینجا مثل بخاطر اضافه شدن به کلمۀ غیر متمکن مبنی بر فتح شده است.
و بر این ترکیب دیگر ابی عثمان در شعر دلیلی ندارد بر اینکه(مثل)با(ما) بمنزلۀ یک کلمه هستند.
و نیز جایز است که ما و فعل به منزلۀ مصدر باشند که تقدیر میشود:(مثل أثمار الحماض)بنا بر این مثل این آیه خواهد شد:( وَ
کانُوا یَکْذِبُونَ ). 􀀀 ما 􀀀 ا یَجْحَدُونَ ) و( بِ 􀀀 اتِن 􀀀 کانُوا بِآی 􀀀 ا 􀀀م
احتمال سوم:که مثل منصوب باشد بنا بر حالیت از نکره در نطق،و این قول ابی عمرو جرمی است،و ذو الحال حق است که قبل
از آن آمده است و عامل در حال نیز(حق)است،زیرا حق از جملۀ مصادري است که با آن توصیف شده است،و نیز جایز است
که حال باشد براي نکره اي که حق باشد در قوله(انه لحق)،ابو عمرو نیز همین را گفته است،و ندانسته است که آن را حال
براي ضمیر موجود در حق قرار داده است،و این معنی اختلافی در جوازش نیست.
ا )امرا من 􀀀 ا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ أَمْراً مِنْ عِنْدِن 􀀀 و ابو الحسن در قوله تعالی( فِیه
ص : 302
1) -مترجم گوید:چون ما مصدریه است جملۀ فعلیه را تحویل مصدر برده مثل در حقیقت به اسم اضافه میشود نه فعل که -1
اشکال اضافه شدن به فعل پیش بیاید و تقدیر اینطور خواهد شد:(مثل ثمر الحماض)همانگونه که مؤلّف نیز اشاره خواهد کرد.
عندنا را حال دانسته،و ذو الحال را کل امر حکیم دانسته که نکره است.
این بود احتمالات نصب در(مثل ما).
اعراب آیات:
قلیلا-کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون جایز است که قلیلا خبر کان باشد و فاعل آن ما یهجعون است،و تقدیر اینست:(کانوا
قلیلا هجوعهم)و جایز است که قلیلا صفت باشد براي مصدر محذوف بنا بر این تقدیر:(کانوا یهجعون هجوعا قلیلا)بنا بر این
ترکیب ما زائده خواهد بود و یهجعون خبر کان است.
اللّ )که
􀀀
ادُ هِ 􀀀 ا عِب 􀀀 و من در قوله:( مِنَ اللَّیْلِ )جایز است بمعنی باء باشد،همانگونه که باء بمعنی من می آید در قوله:( عَیْناً یَشْرَبُ بِه
ا یَهْجَعُونَ ) بمنزلۀ هجوعهم است،و آن بدل 􀀀 بمعنی(منها)است که تقدیر میشود:(کانوا یهجعون باللیل قلیلا)و بعضی گفته اند:( م
است از واو در کانوا.
و( مِنَ اللَّیْلِ )در موضع صفت است براي قلیل،و تقدیر اینست:(کان هجوعهم قلیلا من اللیل).
اتٌ لِلْمُوقِنِینَ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ ،اگر آیات مرفوع باشد بنا بر اینکه مبتداء باشد، وَ فِی الْأَرْضِ خبر 􀀀 آیات-و قوله وَ فِی الْأَرْضِ آی
باشد،ضمیر در( وَ فِی أَنْفُسِکُمْ )مانند ضمیر در خبر مبتداء است،و اگر آیات را مرتفع بوسیلۀ ظرف بگیریم ضمیر در و فی
أنفسکم مانند ضمیر در فعل است،مثل اینکه بگویند:(قام زید و قعد)و تقدیر چنین است،(و فی أنفسکم آیات).
همین طور است آنچه که بعدا می آید:(و فی موسی)یعنی:(و فی موسی آیات،و فی هود آیات،و فی ثمود آیات،و فی قوم نوح
آیات،و فی عاد آیات).
ص : 303
معناي آیات:
آن گاه خداوند بیادآوري نعمتهایی که در بهشت براي بهشتیان آماده ساخته است پرداخته میفرماید:
« جَنّ وَ عُیُونٍ
اتٍ􀀀 الْم فِی إِنَّ تَُّقِینَ »
که تفسیر آن گذشت.
« اهُمْ رَبُّهُمْ 􀀀 ا آت 􀀀 آخِذِینَ م »
یعنی آنچه که از خیر به آنان عطا فرموده است:
« ذلِکَ􀀀 کانُوا قَبْلَ 􀀀 إِنَّهُمْ »
یعنی:آنان در دار تکلیف و دنیا.
« مُحْسِنِینَ »
نیکوکار بودند و دستورات الهی را انجام میدادند،و با انواع و اقسام خوبیها نسبت به دیگران نیکی میکردند،و آن گاه به اعمال
نیک آنان اشاره کرده میفرماید:
« ا یَهْجَعُونَ 􀀀 کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ م 􀀀»
از زهري و ابراهیم نقل شده است یعنی:مقدار اندکی از شب را می خوابیدند،و بیشتر اوقات شب را نماز میخواندند.
از سعید بن جبیر از ابن عباس و حضرت صادق(ع)روایت شده است یعنی اینان کمتر شبی بر آنها میگذشت مگر آنکه در آن
نماز میخواندند،یعنی:آنچه در آن میخوابیدند رویهم اندك بود،و لیل اسم جنس است.
و مجاهد گوید:یعنی آنان تمام شب را نمی خوابیدند.
از ضحاك و مقاتل نقل شده است که وقف بر قلیلا خواهد بود،باین معنی که اندکی از مردم بودند که شب را اصلا
ا یَهْجَعُونَ )جداگانه و ماء نافیه باشد،که بطور کلی خواب از آنان نفی 􀀀 نمیخوابیدند،که بر قلیلا وقف شده سپس( مِنَ اللَّیْلِ م
شده یعنی:شبها را تا صبح با نماز خواندن و قرائت قرآن احیاء میگرفتند.
مؤلف گوید:اگر ما نفی باشد آنچه که در تحت نفی او باشد بر او مقدم
ص : 304
ما􀀀 نمیشود،مگر آنکه بگوئیم:من اللیل متعلق است بفعل محذوفی که یهجعون بر آن دلالت میکند،همانگونه که در( إِنِّی لَکُ
الزّ )گفته شده است.
اهِدِین 􀀀 ک فِیهِ مِنَ انُوا 􀀀 النّ )و در(
اصِحِین 􀀀 لَمِنَ « حارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ 􀀀 وَ بِالْأَسْ »
حسن گوید:اینان تا سحر به نماز خواندن میپرداخته و سپس در سحر به استغفار مشغول میشده اند.
حضرت صادق(ع)میفرماید:سحر در نماز وتر هفتاد بار استغفار میگفته اند.
از مجاهد و مقاتل و کلبی روایت شده است یعنی:اینان سحرها نماز میخوانده اند،زیرا نمازي که سحرها میخوانده اند نوعی
طلب آمرزش است از سوي آنان آن گاه خداوند از صدقاتی که میداده اند یاد کرده میفرماید:
« لِلسّ وَ الْمَحْرُومِ
ائِلِ 􀀀 والِهِم حَقٌّ 􀀀 أَمْ وَ فِی »
از ابن عباس و مجاهد نقل شده است سائل یعنی کسی که از مردم درخواست میکند،و محروم کسی است که درخواست کرده
و به او چیزي نداده اند.
قتاده و زهري گفته اند محروم کسی است که عفیف است و از کسی درخواست نمیکند.
ابراهیم نخعی گوید:محروم کسی است که سهمی در غنیمت جنگی نداشته است.
و در اصل محروم کسی است که روزي او با ترك سؤال یا از دست دادن مال یا ویرانی باغ و زراعت،یا سقوط سهم از غنیمت
جنگی از او سلب شده است،زیرا انسان با این راهها فقیر میگردد.
و ارادة پروردگار از کلمۀ(حق)آن دیون لازمه از زکات و غیره است،یا آنچه که مردم با ایثار و به اختیار خود بر خویشتن قرار
داده اند.
شعبی گوید:من نتوانستم معنی محروم را درك کنم.
ص : 305
و بعضی بین فقیر و محروم فرق گذاشته اند،که گاهی مردم او را محروم میسازند که چیزي به او نمیدهند،و گاهی خودش با
ترك سؤال خویشتن را محروم میسازد،پس هر گاه سؤال کرد و به او چیزي ندادند،از آن کسانی نیست که خود را با ترك
سؤال محروم کرده باشند،بلکه دیگران او را محروم ساخته اند، اما اگر سؤال نکرد خودش موجب حرمان خویش شده است،و
مردم او را محروم نکرده اند.
« اتٌ􀀀 وَ فِی الْأَرْضِ آی »
یعنی در زمین راهنماییها و برهانهاي روشنی وجود دارد.
« لِلْمُوقِنِینَ »
براي آنان که توحید الهی را بطور تحقیق میدانند،و اینکه تنها موقنین را بیان کرده است چون اینان هستند که در آیات الهی
دقّت میکنند و براي آنان بموجب دقت در این آیات علم حاصل میشود،و آیات زمین عبارتست از آنچه در آنست از انواع
مخلوقات و کوه ها و دریاها و گیاهان و درختان،که همۀ اینها دلالت بر کمال قدرت و حکمت الهی دارند،شاعر عرب گفته
است:
(و فی کل شیء له آیه
تدلّ علی انه واحد)
یعنی:(در هر چیزي براي خدا دلیلی وجود دارد که انسان را به وحدانیّت او راهنمایی می کند).
« وَ فِی أَنْفُسِکُمْ »
یعنی در وجود خودتان نیز آیات و نشانه هاي وجود دارد که دلالت بر وحدانیّت خداوند دارد.
« لا تُبْصِرُونَ 􀀀 أَ فَ »
یعنی آیا نمی بینید که خودتان از حالی بحال دیگر تغییر می یابید،و از صفتی به صفت دیگر انتقال می یابید،زیرا اول نطفه
بودید، سپس زندگی یافتید،سپس بصورت طفلی رشد کردید،آن گاه جوان شدید،آن گاه به سن پیري میرسید،آیا این تغییر و
تبدیل ها شما را راهنمایی نمیکند که این آفرینش سازنده اي دارد،که خلقت او را تدبیر نموده،و گرداننده اي دارد که
ص : 306
آن را طبق حکمت میچرخاند.
در روایت عطاء از ابن عباس نقل شده است که منظور از آن اختلاف زبانها و صورتها و رنگها و طبیعت ها است.
بعضی هم گفته اند منظور از دقت در خویشتن دقت در دستگاه مدفوع و بول و دستگاه گوارش و هضم غذا است که خوردن
و آشامیدن از یک مجرا صورت میگیرد، اما دفع آن از دو مجرا صورت میپذیرد.
لا تُبْصِ رُونَ )یعنی:(چرا 􀀀 اینجا سخن در( وَ فِی أَنْفُسِکُمْ )تمام شده،آن گاه خداوند آنان را مورد عتاب قرار داده میفرماید:( أَ فَ
چشم باز نمیکنید؟!).
از حضرت صادق(ع)روایت شده است یعنی:خداوند تو را شنوا و بینا آفریده است که هم خشم میکنی و هم رضایت پیدا
میکنی و هم گرسنه میشوي و هم سیر میشوي،و اینها همه از نشانه هاي پروردگار است.
بعضی هم گفته اند یعنی:چرا با دلهاي خود آن گونه نمی نگرید که گویا حق را با چشم خود می بینید.
« ماءِ رِزْقُکُمْ 􀀀 وَ فِی السَّ »
یعنی:خداوند روزي شما را از آسمان براي شما فرود خواهد آورد،بدین صورت که باران را بر شما فرود می آورد،تا زمین
انواع و اقسام خوراکیها و پوشاکیها،و اشیاء مفید را براي شما برویاند.
« ا تُوعَدُونَ 􀀀 وَ م »
از عطاء روایت شده است یعنی:و آنچه که از ثواب و عقاب که بشما وعده داده شده است.
و از مجاهد و ضحاك نقل شده است یعنی:آنچه که از بهشت و دوزخ بشما وعده داده میشود.
بعضی هم گفته اند:یعنی اندازه گیري روزي شما در آسمان است،یعنی آنچه خداوند براي شما قسمت کرده است در کتاب
مادر ثبت شده است،و آنچه نیز بشما وعده داده شده است در آسمان است،زیرا فرشتگان براي گرفتن ارواح
ص : 307
و نوشتن اعمال انسان،و فرود آوردن عذاب،و روز قیامت براي پاداش و حساب از آسمان فرود می آیند،همانگونه که در قرآن
مجید فرموده است:روزي که آسمان با ابرها شکافته شود و فرشتگان فرود آیند چه فرود آمدنی،آن گاه خداوند میفرماید:
« ماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ 􀀀 فَوَ رَبِّ السَّ »
زجاج گوید:خداوند بخودش سوگند یاد میکند که آنچه در بارة روزي گفته حق است و در آن هیچ شک و تردیدي نیست.
کلبی گفته است:یعنی:آنچه در کتاب گذشته است خواهد شد.
« ا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ 􀀀 مِثْلَ م »
یعنی:همانطور که سخن می گویید،و هیچ شکی ندارید که حرف میزنید، همین طور شک نکنید در انجام پذیرفتن آنچه که
بشما وعده داده شده است.
خداوند بزرگ اینجا تحقّق یافتن وعده هاي خود را به نطق انسان تشبیه فرموده است،و خواسته است بگوید همانطور که نطق
انسان حقیقت دارد،این وعده ها نیز حق است،مثل اینکه شما بدیگري می گویید:این حق است همانطور که تو اینجا هستی،و
این حق است همانطور که تو حرف میزنی،و معنی آنست که تحقق این وعده ها و راست بودن آن مثل آنچه که تو به آن علم
داري ضروري است.
ص : 308
37 ذاریات 51 - آیات 24
[ [سوره الذاریات ( 51 ): آیات 24 تا 37
اشاره
جاءَ 􀀀 ی أَهْلِهِ فَ 􀀀 راغَ إِل 􀀀 لامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ ( 25 ) فَ 􀀀 الَ سَ 􀀀 لاماً ق 􀀀 الُوا سَ 􀀀 راهِیمَ اَلْمُکْرَمِینَ ( 24 ) إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَق 􀀀 اكَ حَ دِیثُ ضَ یْفِ إِبْ 􀀀 هَلْ أَت
لامٍ عَلِیمٍ ( 28 ) فَأَقْبَلَتِ اِمْرَأَتُهُ 􀀀 لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُ 􀀀 الُوا 􀀀 لا تَأْکُلُونَ ( 27 ) فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً ق 􀀀 الَ أَ 􀀀 بِعِجْلٍ سَمِینٍ ( 26 ) فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ ق
ما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا 􀀀 الَ فَ 􀀀 الَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ اَلْحَکِیمُ اَلْعَلِیمُ ( 30 ) ق 􀀀 ذلِکَ ق 􀀀 الُوا کَ 􀀀 الَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ ( 29 ) ق 􀀀 ا وَ ق 􀀀 فِی صَ رَّهٍ فَ َ ص کَّتْ وَجْهَه
( جارَهً مِنْ طِینٍ ( 33 ) مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ ( 34 􀀀 ی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ ( 32 ) لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِ 􀀀 ا إِل 􀀀 إِنّ أُرْسِلْن
􀀀
الُوا ا 􀀀 اَلْمُرْسَلُونَ ( 31 ) ق
ذابَ 􀀀 خافُونَ اَلْعَ 􀀀 ا آیَهً لِلَّذِینَ یَ 􀀀 ا فِیه 􀀀 ا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ ( 36 ) وَ تَرَکْن 􀀀 ا فِیه 􀀀 ما وَجَ دْن 􀀀 ا مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ ( 35 ) فَ 􀀀 کانَ فِیه 􀀀 ا مَنْ 􀀀 فَأَخْرَجْن
( اَلْأَلِیمَ ( 37
ص : 309
ترجمه آیات:
-24 آیا از داستان میهمانان محترم ابراهیم آگاهید؟ 25 -هنگامی که بر او وارد شدند و گفتند:سلام،گفت:سلام اینان قومی
گنهکارند.
-26 آهسته بسوي خانوادة خویش رفت و گوسالۀ چاقی آورد.
-27 و غذاي آماده را جلوي آنان گذاشته گفت:چرا نمیخورید؟ 28 -از آنان ترس بدل بود،گفتند:نترس،و به او مژدة پسري دانا
دادند.
-29 زن ابراهیم فریاد زنان جلو آمد و سیلی بصورت خود زده گفت:پیر زنی از کار افتاده و نازا؟! 30 -گفتند:خداوندت این
چنین گفته است،که او فرزانه و دانا است.
-31 ابراهیم گفت:پس شما اي رسولان براي چه مهمی آمده اید؟ 32 -گفتند:ما بسوي مردمی مجرم فرستاده شده ایم.
-33 تا سنگهایی از گل بر سرشان بباریم.
-34 که از نظر پروردگارت براي اسراف کنندگان مقرر شده است.
-35 آن گاه مؤمنین را از میان آنان بیرون آوردیم.
-36 و در میان آنان غیر از یک خانواده از مسلمانان نیافتیم.
-37 و در قوم لوط نشانه اي بر جاي نهادیم براي عبرت آنان که از عذاب دردناك میترسند.
لغات آیات:
فراغ-روغ بمعنی مخفیانه رفتن بطرف چیزي است،گفته میشود:راغ
ص : 310
یروغ روغا و روغانا،و میگویند(هو أروغ من ثعلب)یعنی:(فلانی از روباه مخفی کارتر است).
صرّه-عبارتست از صداي بلند و فریاد،و این لغت از صریر گرفته شده است که بمعنی صداي(جیرة)در است،و به جماعت
نیز(صره)میگویند.
امرؤ القیس میگوید:
(فألحقنا بالهادیات و دونه
جواهرها فی صرّه لم تزیّل)
صکّ-بمعنی زدن با کوبیدن شدید است،و عبارتست از اینکه در حال راه رفتن پاهاي انسان بهم بخورد.
عقیم-بمعنی نازا است،و اصل عقم بمعنی بسته شدن است،و در حدیث آمده است:(
تعقم أصلاب المشرکین فلا یستطیعون السجود )یعنی کمر مشرکین خشک است که براي سجود در پیشگاه خدا خم
نمیشود،و(داء عقام):دردي را میگویند که شدت یافته باشد،تا آنجا که انسان از خوب شدن آن مأیوس شده باشد،و(معاقم
الفرس)به مفاصل اسب گویند که بعضی از آنها بعض دیگر را محکم کند،و عقیم و عقمه لباسی است که داراي نشانها است و
نشانهایی به آن بسته شده است،و به زن نازا گویند:(عقمت المرأه فهی معقومه)و به زنان عقیم، عقم و عقمت گفته میشود،و
نسبت بمردان نیز گویند:(رجل عقیم من قوم عقمی)و شاعر عرب گفته است:
(عقم النساء فما یلدن شبیهه
انّ النساء بمثله عقم)
یعنی:(زنان دیگر نخواهند زائید،و مانند او را بدنیا نمیآورند،زنان از زائیدن مانند او عقیم هستند).
و باد عقیم به بادي گویند که نمیتواند ابرها را آبستن باران کند.
و اینکه بعنوان یک مثال میگویند:(الملک عقیم)یعنی ریاست و سلطنت رابطۀ پدر و فرزندي را قطع میکند،زیرا پدر بخاطر
سلطنت فرزند خود را میکشد.
ص : 311
خطبکم-خطب عبارتست از کار مهم،و از این ریشه است خطبه،زیرا خطبه نیز سخنی است رسا بمنظور تثبیت مطلبی مهم که با
حمد و ثناي الهی شروع میشود،و خطاب نوعی یادآوري است که مهمتر از ابلاغ است.
معناي آیات:
پس از آنکه خداوند وعد و وعید خود را براي گنهکاران بیان داشت،به دنبال آن بشارت حضرت ابراهیم و داستان هلاکت
قوم لوط را بیان فرمود تا کفّار را بترساند که ممکن است آنچه بر اینان نازل شده بر آنان هم نازل گردد،و لذا فرمود:
« اكَ􀀀 هَلْ أَت »
یعنی:اي محمد آیا برایت آمده است و این لفظ در مواردي استعمال میگردد که انسان یک خبر گذشته را شنیده باشد،و گفته
میشود آیا چنین خبري برایت آمده است؟هر چند هم که بداند آن خبر به او نرسیده است.
« راهِیمَ الْمُکْرَمِینَ 􀀀 حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْ »
که این میهمانان در پیشگاه پروردگار محترم بودند،زیرا اینان فرشتگان محترمی بودند،و نظیر این آیه،آیۀ دیگري است که
ادٌ مُکْرَمُونَ ). 􀀀 میفرماید:( بَلْ عِب
از مجاهد نقل شده است که ابراهیم این فرشتگان را احترام کرده بود، آنان را در جایگاهی رفیع نشانده خویشتن بخدمت آنان
میپرداخت،زیرا میهمان افراد محترم همیشه محترم خواهد بود،و ابراهیم از همۀ مردم عصر خود بزرگوارتر و جوانمردتر بود.
و اینکه قرآن آن فرشتگان را میهمان می نامید با اینکه از خوراکیها و نوشیدنیهاي حضرت ابراهیم(ع)چیزي نخورده اند؟،براي
آنست که این فرشتگان بصورت میهمان و بجایگاه میهمان وارد شده بودند.
ص : 312
در عدد فرشتگان اختلاف شده است،از ابن عباس و مقاتل نقل شده است که اینان دوازده فرشته بودند.
محمد بن کعب گوید:آنان عبارت بودند از جبرئیل بهمراهی هفت فرشتۀ دیگر.
بعضی هم گفته اند:اینان سه فرشته بوده اند:جبرئیل و میکائیل و یک فرشتۀ دیگر.
« لاماً 􀀀 الُوا سَ 􀀀 إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَق »
یعنی:هنگامی که بر ابراهیم وارد شدند بعنوان احترام او گفتند سلام بر تو(اي اسلم سلاما)،حضرت ابراهیم(ع)هم در پاسخ
آنان فرمود:(سلام)،و بعضی هم(سلم)خوانده اند،و این قسمت در سورة هود تفسیر شده است.
« قَوْمٌ مُنْکَرُونَ »
از ابن عباس نقل شده است:یعنی ابراهیم پیش خود گفت اینان مردمی ناشناس هستند،زیرا ابراهیم آنان را از جنس بشر تصوّر
کرده بود،و انکار عبارتست از نفی صمت امر و نقیض آن اقرار و اعتراف است.
« ی أَهْلِهِ 􀀀 راغَ إِل 􀀀فَ»
یعنی:آهسته از نزد میهمانان بطرف خانوادة خود رفت،و علت اینکه آهسته و مخفیانه رفت این بود که مبادا مانع شوند از تهیّۀ
غذا،و این یک کار معمولی است که افراد میهماندوست انجام میدهند.
« جاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ 􀀀 فَ»
جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ) ( 1)یعنی گوسالۀ بریان 􀀀 براي میهمانان خود یک گوسالۀ چاق بریانی آورد، در جاي دیگري آمده است(
آورد ( 2)قتاده گوید:تمامی ثروت حضرت ابراهیم گاو بود.
ص : 313
. 1) -سورة هود،آیۀ 69 -1
2) -اما اینجا(عجل سمین)گوسالۀ چاق است پس معلوم میشود یک گوسالۀ چاق بریان شده براي میهمانان خود تهیّه دیده -2
است.
« فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ »
گوسالۀ بریان را نزد آنان گذاشت که بخورند،فرشتگان دست بطرف غذا نبردند،همین که ابراهیم دید غذا نمیخورند،به آنان
گفت:
« لا تَأْکُلُونَ 􀀀 الَ أَ 􀀀ق»
و در عبارت جملات محذوف هست.
« فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً »
یعنی همین که از خوردن غذا خودداري نمودند،از آنان ترس بدل راه داد،یعنی:از آنان ترسید و فکر کرد که این میهمانان
نسبت به او قصد سویی دارند.
« الُوا 􀀀ق»
یعنی:فرشتگان گفتند:
« لا تَخَفْ 􀀀»
اي ابراهیم نترس.
« لامٍ عَلِیمٍ 􀀀 وَ بَشَّرُوهُ بِغُ »
و بشارت پسري به او دادند که پس از آنکه بزرگ شد و به سنّ رشد رسید عالم خواهد شد.
از مجاهد نقل شده است این پسر که فرشتگان بشارت آن را به حضرت ابراهیم داده اند اسماعیل بوده است.
بعضی هم گفته اند که این پسر اسحاق بوده است،زیرا از ساره بوده است،و بیشترین مفسرین در بارة این داستان قلم فرسایی
کرده اند،و قبلا هم تفسیر شده است.
« فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ »
از ابن عباس و مجاهد و قتاده نقل شده است یعنی:همین که ساره زن ابراهیم این بشارت را شنید فریادکنان روي آورد.
از امام صادق(ع)روایت شده است که ساره با شنیدن بشارت در میان جماعتی آمد.
.( از سفیان نقل شده است پس از آنکه ساره بشارت را شنید در میان جمعی از همراهانش وارد شد ( 1
ص : 314
1) -بنا بر این نقل(أقبلت فی رفقه)بود که معنی شد،اما در دو نسخۀ دیگر آمده است:(اقبلت فی رنه)یعنی:(ساره در حالت -1
ناله و فریاد آمد.)
و باین معنا است که شروع به داد و فریاد کرد،همانگونه که از زبان او نقل کرده است گفت:اي واي بر من.
« ا􀀀 فَصَکَّتْ وَجْهَه »
از مقاتل و کلبی روایت شده است یعنی:انگشتان خویشتن را جمع کرده و از روي تعجّب بر پیشانی خود کوبید.
ابن عباس گفته است یعنی:سیلی بصورت خود زده است.
و صک در زبان عرب بمعنی زدن چیزي است بچیز دیگر با پهناي آن.
« الَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ 􀀀 وَ ق »
یعنی:همانگونه که ما برایت بشارت دادیم « الَ رَبُّکِ 􀀀 ذلِکَ ق 􀀀 الُوا کَ 􀀀ق» ؟ یعنی:من پیر زنی نازا هستم،چگونه فرزند خواهم آورد
خدایت فرموده است:تو بزودي پسري خواهی زائید،هیچ شک بخودت راه نده.
« إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ »
که خداوند از امور نهان آگاه است.
« الَ 􀀀ق»
ابراهیم(ع)به آنان فرمود:
« ما خَطْبُکُمْ 􀀀 فَ»
مثل اینکه گفته است:شما براي کاري بزرگ آمده اید، ؟ « أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ » ؟ ؟پس کار شما چیست؟و به چه منظوري آمده اید
یعنی:ما بسوي مردمی مجرم فرستاده شده ایم،و مجرمین یعنی:افرادي که « ی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ 􀀀 ا إِل 􀀀 إِنّ أُرْسِلْن
􀀀
الُوا ا 􀀀ق» ؟ کارتان چیست
نسبت بدستورات الهی نافرمانی میکنند، و نعمتهاي او را کفران می نمایند،و بدین جهت شایستۀ عذاب الهی و هلاکت هستند.
اصل واژة(جرم)بمعنی(قطع)است،بنا بر این(مجرم)بمعنی قطع کنندة واجب است بوسیلۀ باطل،و اینان مجرمند بدین معنی که
رشتۀ ایمان را با کفر قطع کرده اند.
« جارَهً مِنْ طِینٍ مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ 􀀀 لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِ »
این قسمت در سورة هود
ص : 315
تفسیر شده است.
« لِلْمُسْرِفِینَ »
یعنی سنگهایی از گل بر سر آنان که در گناه زیاده روي کرده- اند از حد گذرانده بودند فرو فرستادیم،بعضی گفته
اند:سنگها براي افرادي از قوم لوط که غائب بودند فرستاده میشد،و آنها که حاضر بودند روستاها زیر و رو شده بر سرشان
خراب میگردید.
« ا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 کانَ فِیه 􀀀 ا مَنْ 􀀀 فَأَخْرَجْن »
یعنی:در دیار قوم لوط آنچه افراد مؤمن که بودند قبلا بیرون فرستادیم،و این معنی در سورة هود(فأسر بأهلک...) ( 1)به آن
اشاره شده است.
و خداوند به حضرت لوط فرمان داده است که همراه آنان که به او ایمان آورده اند از دیار خود خارج شوند تا گرفتار عذاب
نشوند.
« ا غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ 􀀀 ا فِیه 􀀀 ما وَجَدْن 􀀀 فَ»
یعنی:غیر از خانواده اي از مسلمانان که لوط و فرزندانش باشند نیافتیم،خداوند قوم لوط را به ایمان و اسلام هر دو توصیف
فرموده است،زیرا هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه مسلمان هم هست، و ایمان عبارتست از تصدیق به تمام آنچه که خداوند
تصدیق آن را واجب فرموده است،و اسلام عبارتست از تسلیم شدن بوجوب عمل فریضه اي که خداوند آن را واجب فرموده
است،و انسان را نسبت بدان ملزم کرده است.
و جدان ضاله عبارتست از درك آن پس از جستجوي آن.
« ا آیَهً 􀀀 ا فِیه 􀀀 وَ تَرَکْن »
یعنی و ما در شهر قوم لوط نشانه اي گذاشتیم.
« ذابَ الْأَلِیمَ 􀀀 خافُونَ الْعَ 􀀀 لِلَّذِینَ یَ »
و این نشانه به آنان میفهماند که خداوند آن قوم را بهلاکت رسانده است،و لذا میترسند که مانند آنان گرفتار عذاب نشوند
ص : 316
1) -سورة بقره،آیۀ 17 یعنی:(آنان در ظلمتها رها ساخت) -1
و ترك در اصل ضد فعل است و منافات دارد با اقدام به انجام عمل در جایی که بر آن قدرت هست،و قدرت بر عمل قدرت
بر انجام آنست،بنا بر این ترك در افعال خداوند داخل نیست،پس در اینجا به این معنی است که ما در آن دیار عبرتی بر جاي
ماتٍ... ). 􀀀 نهادیم،و مانند این آیه است آنجا که میفرماید:( وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُ
بعضی گفته اند که عذاب قوم لوط بوسیلۀ زیر و رو شدن و انقلاب دیار آنان بوده است،زیرا از جا کنده شدن شهرها کاري
است که بجز خداوند از هیچکس ساخته نیست.
ص : 317
46 ذاریات 51 - آیات 38
[ [سوره الذاریات ( 51 ): آیات 38 تا 46
اشاره
اهُمْ فِی 􀀀 اهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْن 􀀀 ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ( 39 ) فَأَخَ ذْن 􀀀 الَ 􀀀 فَتَوَلّ بِرُکْنِهِ وَ ق
􀀀
طانٍ مُبِینٍ ( 38 ) ی 􀀀 ی فِرْعَوْنَ بِسُلْ 􀀀 اهُ إِل 􀀀 ی إِذْ أَرْسَلْن 􀀀 وَ فِی مُوس
إِلاّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ ( 42 ) وَ فِی ثَمُودَ
􀀀
ا تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ 􀀀 ا عَلَیْهِمُ اَلرِّیحَ اَلْعَقِیمَ ( 41 ) م 􀀀 ادٍ إِذْ أَرْسَلْن 􀀀 اَلْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ ( 40 ) وَ فِی ع
کانُوا 􀀀 ا 􀀀 امٍ وَ م 􀀀 طاعُوا مِنْ قِی 􀀀 اَلصّ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ ( 44 ) فَمَا اِسْتَ
اعِقَهُ 􀀀 فَأَخَ ذَتْه حَ تّ حِینٍ ( 43 ) فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ مُُ
ی􀀀 تَم إِذْ قِیلَ لَهُمْ تََّعُوا
( اسِقِینَ ( 46 􀀀 کانُوا قَوْماً ف 􀀀 مُنْتَصِرِینَ ( 45 ) وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ
ص : 318
ترجمه آیات:
-38 و در موسی نیز نشانه اي است آن گاه که او را با قدرتی آشکار بسوي فرعون فرستادیم.
-39 و سپس فرعون با اطرافیانش از پذیرفتن حق سر باز زده گفت:موسی جادوگر است یا دیوانه.
-40 فرعون و لشکریانش را گرفتیم،و آنان را در دریا افکندیم در حالتی که فرعون سرزنش میشد.
-41 و در قوم عاد نیز نشانه اي است آن گاه که بر آنان بادي بی خیر و برکت فرستادیم.
-42 بادي که بر هیچ چیز نمیگذشت مگر آنکه نابودش میساخت.
-43 و در قوم ثمود نیز نشانه اي است آن گاه که به آنان گفته شد:تا مدّت معیّنی بهره برداري کنید.
-44 اما از فرمان خداوندشان سرپیچی نمودند،در نتیجه نظاره کنان صاعقه بگرفتشان.
-45 که دیگر یاراي برخاستن نداشتند،و کسی بیاریشان نشتافت.
-46 و نیز قوم نوح را از پیش هلاك ساختیم که آنان مردمی عصیان پیشه بودند.
قرائت آیات:
با الف قرائت نموده اند. « صاعقه » خوانده،و بقیۀ ادباء « صعقه » صاعقه-کسانی آن را
بکسر قوم و بقیه بنصب « و قوم نوح » قوم نوح-أبو عمرو و أهل کوفه غیر از عاصم
ص : 319
قرائت کرده اند.
دلیل قرائت:
صاعقه-ابو علی گوید که:ابو زید گفته است صاعقه رعد و برقی است که از آسمان فرود آید،(و صاقعه)آن چیزي است که بر
سر فرود آید،اصمعی گوید:
(صاقعه)و(صاعقه)هر دو به یک معنی است و اصمعی شعري سروده است که در آن میگوید:
(یحکون بالمصقوله القواطع
( تشقق البرق من الصواقع) ( 1
و اما(صعقه)بعضی گویند:مانند زجره است،و آن عبارتست از صدایی که ناشی از صاعقه میباشد.
بعضی از رجز خوانان گفته اند:
(لاح سحاب فرأینا برقه
ثم تدانی فسمعنا صعقه)
قوم نوح-و هر کس(قوم نوح)را بکسر خوانده است آن را عطف بر(و فی موسی)گرفته است یعنی:(و فی قوم نوح)،و قوله( وَ
ا آیَهً )،و فی موسی یا اینکه است عطف 􀀀 ا فِیه 􀀀 اهُ )عطف است بر یکی از دو چیز یا عطف است بر( وَ تَرَکْن 􀀀 ی إِذْ أَرْسَلْن 􀀀 فِی مُوس
اتٌ لِلْمُوقِنِینَ )و فی موسی،یعنی:در فرستادن موسی آیات روشنی است،و نیز در قوم نوح نشانه اي 􀀀 است بر قوله( وَ فِی الْأَرْضِ آی
است.
و هر کس قوم نوح را نصب داده و گفته است( وَ قَوْمَ نُوحٍ )در نصب آن نیز دو وجه جایز است که هر دو حمل بر معنی است:
الصّ )بمعنی أهلکناهم است،پس مثل آنکه گفته
اعِقَهُ 􀀀 فَأَخَذَتْه -1 آنکه( مُُ
ص : 320
استعمال نموده است. « صواقع »« صواعق » 1) -که به جاي -1
.( است(و أهلکنا قوم نوح) ( 1
اهُمْ فِی الْیَمِّ )بمعنی أغرقناهم است،مانند آن می ماند که گفته است(أغرقناهم و أغرقنا قوم 􀀀 اهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْن 􀀀 -2 آنکه( فَأَخَ ذْن
.( نوح) ( 2
لغات آیات:
برکنه-رکن عبارتست از آن قسمتی که بر آن تکیه میشود،گفته میشود:رکن یرکن ( 3)و رکن یرکن بر وزن نصر ینصر.
ملیم-کسی را گویند که مرتکب عمل زشتی شده است که بخاطر آن سرزنش میگردد،و ملوم کسی است که مورد سرزنش
قرار گرفته است،و در مثل آمده است:(رب لائم ملیم)و(رب ملوم لا ذنب له)یعنی:(چه بسیار کسانی هستند که دیگران را
سرزنش میزنند در حالی که خودشان شایستۀ سرزنش میباشند)و(چه بسیار افرادي که سرزنش میشوند در حالی که گناهی
ندارند).
فعتوا-عتو و تجبّر و تکبّر به یک معنی است.
الریح-جمع ریح ارواح و ریاح است،و(راح الرجل الی منزله)از این ریشه است یعنی:(آن مرد به منزل خود بازگشت)همانگونه
که باد بر میگردد.
الرمیم-به چیزي گویند که مغز آن بعلت از هم پاشیدگی فاسد شده باشد، و اما(رمه یرمه رما)و الشیء مرموم یعنی:با تناسب
قسمتی با قسمت دیگر اصلاح گردیده است،و در اصل رمیم به استخوان پوسیده و پودر شده گفته میشود.
ص : 321
1) -که قوم بنا بر آنکه مفعول اهلکناي مقدر باشد منصوب است. -1
2) -که قوم بنا بر آنکه مفعول أغرقناي مقدر باشد منصوب است. -2
3) -بر وزن حسب یحسب. -3
معنی آیات:
آن گاه خداوند آنچه را که بر سر امّتها گذشته است بیان کرده میفرماید:
« ی􀀀 وَ فِی مُوس »
یعنی در بارة موسی نیز آیه اي است.
« طانٍ مُبِینٍ 􀀀 ی فِرْعَوْنَ بِسُلْ 􀀀 اهُ إِل 􀀀 إِذْ أَرْسَلْن »
یعنی:او را با دلیلی آشکار که عبارت بود از عصا بسوي فرعون فرستادیم.
« فَتَوَلّ بِرُکْنِهِ
􀀀
ی »
یعنی:فرعون با تکیه بر لشکریان و قومش از پذیرفتن حق رویگردان شد،و لشکریان و قوم فرعون براي او مانند ستون هستند
نسبت به ساختمان،و باء در جملۀ(برکنه)براي تعدیه است،(أي جعلهم یتولّون).
« الَ 􀀀 وَ ق »
یعنی نسبت به موسی گفت:
« ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ 􀀀»
یعنی:موسی ساحر است یا مجنون،و این دلالت بر نادانی فرعون دارد،زیرا جادوگر کسی است که داراي نیرنگهاي زیرکانه
باشد، و این صفت با جنون منافات دارد،زیرا جنون صفت کسی است که عقلش آشفته باشد،بنا بر این چگونه میتوان یک نفر
یعنی:آنان را به دریا افکندیم، همانگونه که چیزي « اهُمْ فِی الْیَمِّ 􀀀 اهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْن 􀀀 فَأَخَ ذْن » !؟ را به این دو صفت موصوف دانست
را در خشکی افکنند.
« وَ هُوَ مُلِیمٌ »
در حالی که فرعون با کفر و سرکشی و انکاري که داشت مورد سرزنش بود.
« ادٍ 􀀀 وَ فِی ع »»
عطف است بما قبل یعنی:در مورد عاد نیز نشانه اي عبرت انگیز و آموزنده وجود دارد.
« ا عَلَیْهِمُ 􀀀 إِذْ أَرْسَلْن »
بادي که خیري در پی ندارد،و نه ابري را بارور میسازد و نه درختی « اَلرِّیحَ الْعَقِیمَ » یعنی:هنگامی که فرستادیم به سوي آنان
را،و نه براي خرمنی مفید است،و نه براي حیوانی خاصیت دارد،
ص : 322
و این باد همانند زنی عقیم است که فرزند نمیزاید،زیرا این باد بمنظور هلاکت آنان وزیده بود،آن گاه خداوند این باد را
توصیف کرده میفرماید:
« ا تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ 􀀀م»
یعنی:این باد بر آنچه که گذشت چیزي از آن بر جاي نگذاشت.
« إِلاّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ
􀀀
»
یعنی:همه چیز را نابود می ساخت،مانند گیاهان خشکیدة زمین که سائیده شده باشد،بعضی هم گفته اند رمیم استخوان پوسیده
و سائیده شده است.
« وَ فِی ثَمُودَ »
یعنی:در مورد قوم ثمود نیز نشانه اي است.
« إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا »
چون هنگامی که شتر مخصوص را پس کردند حضرت صالح به آنان فرمود سه روز از آب بهره گیرید،آنجا که میگوید:
« حَتّ حِینٍ، فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ
ی􀀀 تَم تََّعُوا »
یعنی:آنان تکبّر ورزیده با گردنکشی از زیر بار فرمان الهی شانه خالی میکردند.
« الصّ
اعِقَهُ 􀀀 فَأَخَذَتْه مُُ »
ابن عباس گوید:یعنی پس از سه روز مرگ آنان را دریافت،و مقاتل گوید:آن عبارتست از عذاب،و صاعقه عبارتست از هر
عذابی کشنده.
« وَ هُمْ یَنْظُرُونَ »
در حالی که به آن عذاب می نگریستند و قدرت بر طرف ساختن آن را نداشتند.
« امٍ 􀀀 طاعُوا مِنْ قِی 􀀀 فَمَا اسْتَ »
یعنی:قدرت بپاخاستن نداشتند،یعنی:از این عذاب که دیدند دیگر نتوانستند بپاخیزند.
« کانُوا مُنْتَصِرِینَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م »
یعنی:کسی عذاب را از آنان بر طرف نمیساخت.
بعضی هم گفته اند یعنی:آنان از کسی نمیخواستند که عذاب الهی را از آنان دفع نماید.
« وَ قَوْمَ نُوحٍ »
یعنی و نیز قوم را قبلا هلاك نمودیم.
ص : 323
« مِنْ قَبْلُ »
یعنی:پیش از قوم عاد و ثمود.
« اسِقِینَ 􀀀 کانُوا قَوْماً ف 􀀀 إِنَّهُمْ »
یعنی:آنان قومی بودند که از اطاعت خداوند بیرون رفته به سوي نافرمانی او رو می آورند،و از ایمان به سوي کفر میشتافتند، و
به همین جهت استحقاق هلاکت یافتند.
ص : 324
60 ذاریات 51 - آیات 47
[ [سوره الذاریات ( 51 ): آیات 47 تا 60
اشاره
ا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 􀀀 ماهِدُونَ ( 48 ) وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْن 􀀀 ا فَنِعْمَ اَلْ 􀀀 اه 􀀀 إِنّ لَمُوسِعُونَ ( 47 ) وَ اَلْأَرْضَ فَرَشْن
􀀀
ا بِأَیْدٍ وَ ا 􀀀 اه 􀀀 ماءَ بَنَیْن 􀀀 وَ اَلسَّ
ا أَتَی اَلَّذِینَ 􀀀 ذلِکَ م 􀀀 هاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ( 51 ) کَ 􀀀 اَللّ إِل
􀀀
لا تَجْعَلُوا مَعَ هِ 􀀀 اَللّ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ ( 50 ) وَ
􀀀
49 ) فَفِرُّوا إِلَی هِ )
ما أَنْتَ بِمَلُومٍ ( 54 ) وَ ذَکِّرْ 􀀀 طاغُونَ ( 53 ) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَ 􀀀 واصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ 􀀀 ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ( 52 ) أَ تَ 􀀀 الُوا 􀀀 إِلاّ ق
􀀀
مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ
( ا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ ( 57 􀀀 ا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ م 􀀀 إِلاّ لِیَعْبُدُونِ ( 56 ) م
􀀀
ا خَلَقْتُ اَلْجِنَّ وَ اَلْإِنْسَ 􀀀 ي تَنْفَعُ اَلْمُؤْمِنِینَ ( 55 ) وَ م 􀀀 فَإِنَّ اَلذِّکْر
لا یَسْتَعْجِلُونِ ( 59 ) فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ 􀀀 حابِهِمْ فَ 􀀀 اَلرَّزّ ذُو اَلْقُوَّهِ اَلْمَتِینُ ( 58 ) فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْ
􀀀
اَللّ هُوَ اقُ
􀀀
إِنَّ هَ
( یَوْمِهِمُ اَلَّذِي یُوعَدُونَ ( 60
ص : 325
ترجمه آیات:
-47 ما آسمان را با قدرت بنا نهادیم،و هم چنان آن را گسترش خواهیم داد.
-48 و زمین را گستردیم،که خوب گسترده ایم.
-49 و از هر چیز جفت آفریدیم تا شما یادآور شوید.
-50 پس به سوي خدا بشتابید که من از جانب او براي شما هشدار دهنده اي آشکار هستم.
-51 و با خداوند خدایی دیگر مگیرید که من از سوي او بیم رسانی آشکار هستم براي شما.
-52 بدین ترتیب هیچ پیامبري براي اسلافشان نیامد مگر آنکه او را جادو یا دیوانه خواندند.
-53 آیا بهمدیگر این را سفارش کرده بودند؟نه،بلکه آنان مردمی طغیانگر بودند.
-54 حال که چنین است تو نیز از آنان روي گردان که سرزنش نخواهی شد.
-55 و پند ده که پند براي مؤمنان سودمند خواهد بود.
-56 و من جن و انس را نیافریده ام مگر براي آنکه مرا بپرستند.
-57 از آنان هیچ رزقی نمیخواهم و نمیخواهم که غذایم دهند.
-58 که خداوند روزي دهنده و قدرتمند و استوار است.
-59 آري که ستمگران همانند یارانشان از عذاب بهره خواهند داشت، شتاب ننمایند.
-60 واي بحال آنان که کافر شده اند از آن روز که وعده شان میدهند؟!
ص : 326
قرائت آیات
ذو القوّه المتین-در قرائتهاي نادر یحیی و اعمش(ذو القوّه المتین)بکسر متین قرائت نموده اند.
دلیل قرائت:
ابن جنی گوید:این قرائت ممکن است به یکی از دو دلیل باشد:
-1 بدلیل آنکه متین صفت(القوه)باشد،و متین را بمعنی ریسمان،آورده است،و منظورش آنست که خداوند رشته و ریسمانش
ی ). 􀀀 قوي است،مانند آنجا که فرموده است( فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْق
-2 آنکه متین در واقع مرفوع باشد که صفت رزّاق باشد،ولی در ظاهر مجرور آورده شده است بخاطر هم جواري با(القوّه)بنا
بر گفتار عرب که می گویند:
.( (هذا حجر ضب خرب) ( 1
ولی این اعراب ضعیف است.
لغات آیات:
الأید-أید بمعنی قدرت است،گفته میشود:(آد الرجل یأید اید)هنگامی که انسان نیرومند گشته قدرت یابد،و مؤیّد به امر عظیم
گویند.
لموسعون-ایساع بمعنی اکثار و فراوان ساختن است که چیزي در جهتهاي مختلف برده شود.
ص : 327
1) -که خرب هر چند صفت است براي حجر و در واقع هم مرفوع است ولی بخاطر هم جواري با ضب که مجرور است -1
بجر خوانده شده است(مترجم)
ماهدون-ماهد بمعنی آماده کنندة چیزي است،و آماده نمودن چیزي که صلاحیت استقرار بر آن دارد،گفته میشود(مهد یمهد
مهدا و مهد تمهیدا) بمعنی(وطیء توطئه).
أ تواصوا-تواصی بمعنی سفارش نمودن بیکدیگر است،که مردم بعضی به دیگران سفارش می نمایند،و وصیّت بمعنی دستور
دادن به کارهاي با اهمیّت است با نهی از مخالفت.
ذنوبا-ذنوب در اصل بمعنی دلو پر از آب است که هم مذکّر آورده میشود و هم مؤنّث،شاعر عرب گفته است:
(لنا ذنوب و لکم ذنوب
فان أبیتم فلنا القلیب)
و علقمه گوید:
(و فی کلّ حیّ قد خبطت بنعمه
فحقّ لشاس من نداك ذنوب)
معناي آیات:
« ا بِأَیْدٍ 􀀀 اه 􀀀 ماءَ بَنَیْن 􀀀 وَ السَّ »
از ابن عباس و مجاهد و ابن زید و قتاده نقل شده است تقدیر چنین است:(و بنینا السماء بنیناها بقوّه)یعنی:ما آسمان را آفریدیم
و آن را با نظامی خوب برپا داشته ایم.
« إِنّ لَمُوسِعُونَ
􀀀
وَ ا »
بنقل از ابن عباس یعنی:ما قدرت داریم که از آسمان با عظمت تر نیز بیافرینیم.
حسن گفته است یعنی:ما قدرت داریم که به وسیلۀ باران روزي مردم را بیشتر توسعه دهیم.
و بعضی گفته اند یعنی:ما نسبت به مخلوقات خود دستمان باز است و از آن عاجز نیستیم،بنا بر این(موسع)بمعنی
صاحب(سعه)است که آن نیز بمعنی بی نیازي و توان داشتن است.
ص : 328
« ا􀀀 اه 􀀀 وَ الْأَرْضَ فَرَشْن »
تقدیر چنین است:(فرشنا الأرض فرشناها)یعنی:ما بساط زمین را گستردیم.
« ماهِدُونَ 􀀀 فَنِعْمَ الْ »
یعنی:ما که این کار را میکنیم بمنظور منافع و مصالح بندگان خدا است،به بمنظور جلب منفعت و یا دفع زیانی است.
« ا زَوْجَیْنِ 􀀀 وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْن »
حسن و مجاهد نقل کرده اند:یعنی ما از هر چیز دو صنف را آفریدیم مانند شب و روز،آسمان و زمین،ماه و خورشید،جن و
انس،خشکی و دریا،نور و ظلمت.
از ابن زید نقل شده است که منظور از(زوجین)نر و مادّه است.
« لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ »
یعنی:براي آنکه بدانید آفریدگار این جفتها همگی یگانه و تک است که هیچ چیز به او مانند نیست.
« اللّ
􀀀
فَفِرُّوا إِلَی هِ »
یعنی:با پرستش خالصانۀ خداوند از عذاب او به سوي رحمت و ثوابش بگریزید.
بعضی هم گفته اند یعنی:بارها نمودن آنچه که شما را سرگرم میکند و از فرمانبرداري حق و اجراي دستورات الهی باز میدارد
بسوي خداوند بگریزید.
از امام جعفر صادق(ع)نیز رسیده است که منظور آنست که به حج بروید.
« إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ »
من از جانب خداوند.
« نَذِیرٌ »
براي شما بیم دهنده از عذاب الهی هستم.
« مُبِینٌ »
بیان کنندة مأموریّت و رسالت خود براي شما هستم.
« هاً آخَرَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
لا تَجْعَلُوا مَعَ هِ 􀀀 وَ »
یعنی:با خداوند معبود دیگري را از پیکره ها و بتها ستایش نکنید.
« إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ »
و علّت تکرار این جمله در آخر هر دو آیه اینست که جملۀ دوم براي مطلبی آمده است که اوّلی براي آن نیامده است،زیرا
تقدیر آیه اینست(انّی لکم منه نذیر فی الامتناع من جعل اله آخر معه)یعنی:من از سوي
ص : 329
خداوند شما را بیم میدهم که خداي دیگري با او قرار ندهید،و تقدیر جمله اینست:(انّی لکم منه نذیر فی ترك القرار الیه
بطاعته)یعنی:من از سوي خداوند شما را میترسانم که مبادا با فرمانبرداري او بسویش نشتابید.
اللّ ) و
􀀀
بنا بر این تکرار این جمله در آخر هر دو آیه مانند آنست که بگویی:(أنذرك أن تکفر باللّه،أنذرك أن تتعرّض لسخط ه.
نذیر کسی را گویند که خبري بدهد که ضمن آن تحذیر نیز باشد،و این معنی ایجاب میکند که بصیغۀ مبالغه باشد.
و منذر صفت جاري بر فعل است.
و مبین کسی است که حق را از باطل روشن کند،آن گاه میفرماید:
« ذلِکَ􀀀 کَ»
یعنی:هیچ گاه براي امتهاي پیش از « ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ 􀀀 الُوا 􀀀 إِلاّ ق
􀀀
ا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ 􀀀م» یعنی:کار بر این روال است که
آنان-کفّار مکه-پیامبري نیامده است مگر آنکه گفته اند او ساحر و حیله گر است یا مجنون است که از نعمت عقل بی بهره
میباشد،و چیزي را درك نمی کند،سپس خداوند میفرماید:
« واصَوْا بِهِ 􀀀 أَ تَ »
یعنی:آیا اولین آنان به آخرینشان توصیه می کردند که پیامبران را تکذیب نمایند؟!و این استفهام بمنظور توبیخ و ملامت آمده
است.
« طاغُونَ 􀀀 بَلْ هُمْ قَوْمٌ »
یعنی:اینان بیکدیگر توصیه نمیکردند،بلکه آنان مردمی طغیانگر بودند که در معصیت خدا طغیان می نمودند،و نعمتهاي
فراوانی که من به آنان دادم و بر آنان گشایش نمودم آنان را وادار نمود که پیامبرانم را تکذیب کنند،آن گاه به پیامبر
خدا(ص)میفرماید:
« فَتَوَلَّ عَنْهُمْ »
یعنی:از آنان رو گردان شو اي محمّد!زیرا تو رسالت خویش را انجام داده و آنان را بیم داده اي.
« ما أَنْتَ بِمَلُومٍ 􀀀 فَ»
یعنی:در مورد کفر و انکار آنان دیگر تو ملامت نخواهی
ص : 330
داشت،بلکه سرزنش و مذمّت براي آنان است که دعوتت را نپذیرفته اند.
مفسّرین گویند:پس از آنکه این آیه نازل شد رسول خدا(ص)و مؤمنان اندوهناك شدند و فکر میکردند که دیگر وحی از
پیامبر قطع شده است و دیگر عذاب الهی فرا خواهد رسید،تا اینکه آیۀ بعدي نازل شد.
با سند از مجاهد روایت شده است میگوید:علی بن ابی طالب(ع)غمگین و در حالی که دستاري بخود پیچیده بود بیرون آمد،و
ما أَنْتَ بِمَلُومٍ )هیچکدام از ما نبود مگر آنکه یقین بهلاکت پیدا کرده بودیم،چون به 􀀀 هنگامی که آیه نازل شد ( فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَ
پیامبر گفته شده بود از آنان روي بگردان،اما پس از آنکه نازل شد:
« ي تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْر »
ما نفس راحتی کشیدیم،کلبی گفته است یعنی بوسیلۀ قرآن مؤمنین قومت را موعظه کن زیرا پند و اندرز براي مؤمنین
سودبخش است.
« إِلاّ لِیَعْبُدُونِ
􀀀
ا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ 􀀀 وَ م »
یعنی:من جن و انس را نیافریده ام مگر براي آنکه مرا بپرستند و ربیع گفته است لیعبدون بمعنی(لعبادتهم ایاي)میباشد،یعنی
آنان مرا عبادت کنند و شایستۀ پاداش نیک گردند.
و از مجاهد نقل شده است یعنی:من آنان را نیافریده ام مگر براي آنکه به آنان امر و نهی کنم و از آنان بخواهم که مرا
پرستش کنند.
لام در(لیعبدون)لام غرض است باین معنی که هدف از آفرینش جن و انس آنست که آنان را در معرض پاداش نیک قرار
دهم،و این بدست نمی آید مگر بوسیلۀ انجام دادن عبادتها پس اینطور میشود که خداوند هدفش از آفرینش جن و انس
عبادت است،بنا بر این اگر گروهی او را عبادت نکردند غرض و هدف آفرینش باطل نخواهد شد،و مانند کسی می ماند که
غذایی را براي مردمی فراهم آورده و آنان را دعوت کرده است که آن غذا را بخورند،و آن مردم حاضر
ص : 331
شده اند،ولی بعضی از آنان از آن غذا نخورده است،در این صورت آن شخص دعوت کننده به سفاهت موصوف نخواهد
شد،و هدفش درست بوده است، زیرا خوردن غذا موقوف است به اختیار و انتخاب دیگري،بهمچنین در مسئلۀ مورد بحث
هنگامی که خداوند با دادن قدرت و وسیله و لطفهایی که فرموده است مانع را از سر راه مکلّفین برداشته است و به آنان دستور
داده است که او را پرستش کنند هر کس با فرمان او مخالفت کند،این نافرمانی از جانب آن شخص و بانتخاب او بوده است و
ربطی به خداوند ندارد.
از ابن عباس نقل شده است معنی آیه اینست که ما جن و انس را نیافریده ایم مگر براي آنکه خواه ناخواه اقرار به بندگی
خداوند کنند.
« ا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ 􀀀 ا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ م 􀀀م»
اینجا خداوند میخواهد این توهّم را دفع کند که خداوند آنان را براي پرستش خود آفریده است تا از پرتو عبادت آنان نفعی
برگیرد،و لذا بدنبال آن فرموده است که هدف از آفرینش آنست که سودي متوجه آنان گردد نه خداوند بزرگ،زیرا نفع
رسیدن به خدا محال است چون ذات خداوند بی نیاز است و بدیگري محتاج نخواهد شد، و بر عکس تمامی مخلوقات به او
نیاز دارند.
بعضی گفته اند:بدین معنا است من از آنان نمیخواهم که احدي از بندگانم را روزي بدهند،و نه خودشان را روزي دهند،و
نمیخواهم که هیچکدام از بندگانم را غذا دهند،و اینکه اطعام را بخودش نسبت داده است،چون تمام مخلوقات عیال خدا
هستند،و هر کس عیال دیگري را غذا بدهد خودش را غذا داده است.
« الرَّزّ
􀀀
اللّ هُوَ اقُ
􀀀
إِنَّ هَ »
خداوند روزي رسان بندگانش و مخلوقاتش همگی است،و نیازي به یاري دهنده ندارد.
« ذُو الْقُوَّهِ »
یعنی:داراي قدرت است.
ص : 332
« اَلْمَتِینُ »
یعنی:خداوند نیرومند است که ضعف و عجز براي او امکان ندارد،زیرا او ذاتا نیرومند است به کسی گفته میشود:(متن متانه
فهو متین) هر گاه آن کس نیرومند باشد.
« فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا »
یعنی:آنان که بوسیله کفر و گناه به خویشتن ظلم کرده اند.
« حابِهِمْ 􀀀 ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْ »
یعنی:ستمگران همانند دیگر یاران خود که به هلاکت رسیده اند مانند قوم نوح و عاد و ثمود از عذاب بهره اي خواهند داشت.
« لا یَسْتَعْجِلُونِ 􀀀 فَ»
بنا بر این نباید براي نازل شدن عذاب عجله داشته باشند،زیرا از نظر دور نخواهند بود.
« فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِي یُوعَدُونَ »
و این دلالت بر آن دارد که عذاب آنان به روز قیامت افتاده است.
و ویل کلمه اي است عرب آن را به کسی میگوید که در هلاکت افتاده است.
نظم آیات:
رابطۀ و السماء بنیناها بأید بما قبلش آنست که در داستان قوم نوح نشانه و آیتی وجود داشت،و در آسمان نیز آیتی است بنا بر
این در معنی بهم ربط دارند.
ص : 333
سورة