گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و چهارم
سورة قمر




اشاره
(مکّی است)
و آن باتفاق مفسّرین پنجاه و پنج آیه است.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله روایت نموده که آن حضرت فرمودند:کسی که سورة(اقتربت الساعه)را در هر روز
􀀀
ابی بن کعب از پیامبر صلّی ه
قرائت کند روز قیامت برانگیخته شود در حالی که صورتش مانند ماه شب چهارده است و کسی که آن را در هر شب بخواند
افضل است و روز قیامت خواهد آمد در حالی که چهره و صورتش بر چهره هاي مردم درخشندگی و برافروخته گی دارد.
اللّ صادق علیه السلام حدیث نموده که فرمود:هر کس سورة مبارکۀ(اقتربت الساعه)را
􀀀
یزید بن خلیفه از حضرت ابی عبد ه
قرائت نماید خداوند وي را از قبرش بر ناقه و شتري از شتران بهشت بیرون آورد.
ص : 3
تفسیر این سوره:
چون خداوند سبحان سورة و النجم را بذکر قیامت پایان داد.این سوره را نیز بمثل آن شروع نموده و فرمود:
[ [سوره القمر ( 54 ): آیات 1 تا 10
اشاره
اَلسّ وَ اِنْشَقَّ اَلْقَمَرُ ( 1) وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُ وا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ( 2) وَ کَ ذَّبُوا وَ اِتَّبَعُوا
اعَهُ 􀀀 اِقْتَر منِ اَلرَّحِیمِ . بََتِ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
اَلدّ
اع 􀀀 ما تُغْنِ اَلنُّذُرُ ( 5) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ 􀀀 الِغَهٌ فَ 􀀀 ا فِیهِ مُزْدَجَرٌ ( 4) حِکْمَهٌ ب 􀀀 اءِ م 􀀀 جاءَهُمْ مِنَ اَلْأَنْب 􀀀 واءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ ( 3) وَ لَقَدْ 􀀀 أَهْ
ذا یَوْمٌ عَسِرٌ 􀀀􀀀 کافِرُونَ ه 􀀀 اَلدّ یَقُولُ اَلْ
اع 􀀀 رادٌ مُنْتَشِرٌ ( 7) مُهْطِعِینَ إِلَی 􀀀 داثِ کَأَنَّهُمْ جَ 􀀀 صارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ اَلْأَجْ 􀀀 ی شَیْءٍ نُکُرٍ ( 6) خُشَّعاً أَبْ 􀀀 إِل
( ا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ ( 10 􀀀 الُوا مَجْنُونٌ وَ اُزْدُجِرَ ( 9) فَدَع 􀀀 ا وَ ق 􀀀 8) کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَن )
ترجمۀ آیات:
-1 رستاخیز نزدیک شد و ماه شکافته شد. « بنام خداوند بخشایند مهربان »
-2 و اگر کافران نشانه اي(از توانایی ما)به بینند از روي عناد و حسد
ص : 4
اعراض میکنند و همی گویند که این معجزه سحریست قوي.
-3 و(معجزه را)تکذیب کردن و خواهشهاي خود را پیروي کردند و هر کاري بجاي خود قرار گیرنده است.
-4 و حقّا که از اخبار پیشینیان آنچه در آن بازداشتن است بسوي اهل مکّه آمد.
-5 آن اخبار حکمتی است تمام و بیم دادن سود نمیدهد.
-6 پس از ایشان روي بگردان روزي که خواننده بسوي امري فضیح بخواند.
-7 از گورها بیرون میآیند در حالی که دیدگانشان بزیر افکنده است گوئیا ایشان ملخهاي پراکنده اند.
-8 بسوي آن طرف که آواز میآید روي آوردند اما گرویدگان گویند امروز روزي دشوار است.
-9 پیش از کفّار مکّه قوم نوح دروغگو پنداشتند(پیغمبرشان را)- بنده ما نوح را تکذیب کردند و گفتند که نوح دیوانه است،و
او آزرده شد (بدشنام و تهدید آنان).
-10 آن گاه نوح علیه السلام پروردگار خویش را بخواند به اینکه من شکست خورده ام،پس مرا یاري فرما.
قرائت:
ابو جعفر(کلّ امر مستقر)بجرّ قرائت کرده و باقی از قراء برفع خواندند ابن کثیر و نافع(یوم یدع الداع)بدون یاء(و مهطعین الی
الداعی) با یاء در وصل خوانده اند.
ص : 5
و از روش روایت شده(یوم یدع الداعی)با یاء در وصل،و ابو جعفر و ابو عمرو هر دو را با اثبات یاء در وصل قرائت کرده اند،و
دیگران بدون یاء در وصل خوانده در وقف و بتحقیق قول در مثل این گذشت.
و ابن کثیر(الی شیء نکر)را بتخفیف خوانده و ما بقی(نکر)با دو ضمّه قرائت کرده اند.
اهل عراق غیر عاصم(خاشعا ابصارهم)خوانده و دیگران(خشعا) قرائت کرده،و در شواذ قرائت حذیفه(و قد انشق القمر)آمده و
در قرائت مجاهد و مجدري و ابن قلابه(الی شیء نکر)ضبط شده است.
دلیل این قراءتها:
کسی که مستقر بجر خوانده آن را صفت براي امر قرار داده و آنکه به رفع خوانده آن را خبر براي کلّ امر قرار داده است.
و امّا قرائت نکر،پس آن بر وزن فعل و آن یکی از حروف و قرائتهایی است بر صفت این وزن آمده و مانند آنست:ناقه اجد و
مشیه سجح گوید:
دعوا التخاجؤ و امشوا مشیّه سجحا
انّ الرجال ذوو عصب و تذکیر
یعنی:مجادله و ممانعت را کنار گذارید و به سهولت و مدارا بروید،که مردان صاحبان تعصّب و حمیّتند.
و کسی که(نکر)مخفف خوانده مثل:رسل و کتب،و ضمّه در تقدیر ثبات است،و کسی که(خاشعا ابصارهم)خوانده،پس او هم
چنان که علامت تأنیث را ملحق نکرده،جمع هم نیاورده و چه خوبست که مؤنث نیاورد،چون که تأنیث حقیقی نیست،و هر
کس که(خشعا)خوانده،پس اثبات کرده چیزي را که دلالت بر جمع میکند و حال آنکه آن بر لفظ مفرد است و دلالت کند
ص : 6
لفظ جمع بر لفظی که دلالت بر تأنیث میکند در مثل قول او در آیۀ دیگري:
(خاشعه ابصارهم)و(خشعت الاصوات للرحمن).
زجاج گوید:و براي تو است در اسم فاعل ها هر گاه مقدم بر جماعت داشتی واحد آوري آن را مثل(خاشعه ابصارهم)اختیار با
تو است که مفرد و مؤنث آوري،مانند(خاشعه ابصارهم)و اختیار داري که جمع آوري نظیر (خشعا ابصارهم)می گویی(مررت
بشباب حسن اوجههم و حسان وجوههم و حسنه اوجههم)گذشتم بجوانانی که صورتشان زیبا و قشنگ بود.گوید:
و شباب حسن اوجههم
من ایاد بن نزار بن معد
اللّ علیه و
􀀀
و جوانانی که صورتشان زیبا و قشنگ بود از فرزندان ایاد پسر نزار فرزند معد(جدّ پانزدهمین پیغمبر اسلام صلّی ه
آله).
ابن جنی گوید:قرائت حذیفه(و قد انشق القمر)جاري مجراي مواقعه و معاهده است بر ساقط کردن عذر و رفع تشکیک،یعنی
شکافتن ماه دلالت دارد بر نزدیک بودن روز قیامت،پس هر گاه بخواهد قیامت واقع شود ماه میشکافد و شکافتنی،آن از علائم
و شرایط رستاخیز است،و بتحقیق تأکید نمود امر را در نزدیک بودن وقوع قیامت و آن مسلّما جواب وقوع امریست که انتظار
آن میرود.
لغات آیات:
در اقتربت مبالغه زیادي است در نزدیک بودن چنانچه در اقتدر مبالغه بسیار است بر قدرت و توانایی براي آنکه اصل افتعل
مهیّا کردن معناست بمبالغه مثل(اشتق)هر گاه کبابی بگیرد یا بسازد بسبب مبالغه در آماده کردن آن.
ص : 7
و اهواء:جمع هوي و آن رقّت قلب است بمیل و خواهش طبیعتها،مثل لطافت هواي فضا،میگویند:هوي یهوي هوي هو،هر گاه
طبیعتش مایل بچیزي باشد.
المزدجر:یعنی،متّعظ بر وزن مفتعل،از زجر مگر آنکه تاء تبدیل به دال شده تا آنکه موافق زاء شود با آشکارا نمودن،و گفته
میشود انکرت الشیء فهو منکر،و نکرته فهو منکور،و اعشی جمع بین دو لغت کرده و گوید:
و انکرتنی و ما کان الذي نکرت
من الحوادث الا الشیب و الصلعا
و انکار کرد آن زن مرا و دوري نمود از من و نبود موجب نفرت او از رویدادها مگر سفیدي محاسن و ریختن موي جلوي
سرم.
و النکر و المنکر چیزي است که نفس امتناع از آن میکند و آن را نمی پذیرد از جهت نفرت طبع از آن،و اصل آن از
انکاریست که آن نقیض و ضدّ اقرار است.
الاجداث:گورها جمع جدث و جدف بفاء نیز لغتی است در این- معنی.
الاهطاع:سرعت و شتاب در رفتن است،یعنی تند روي.
اعراب آیات:
ما تُغْنِ النُّذُرُ) 􀀀 (فَ
جایز است که ما براي انکار،پس حرف میباشد و جایز است که استفهام باشد،پس اسم میباشد و تقدیر در اوّل اینست فلا تغنی
النذر،پس رسولان و پیامبران بی نیاز نیستند،و در دوّمی(استفهام)تقدیر آن اینست:(فاي شیء تغنی النذر)پس چیست آنچه
پیامبران و نذیران را بی نیاز میکند.
ی شَیْءٍ نُکُرٍ) 􀀀 الدّ إِل
اع 􀀀 زجاج گوید:قول خدا (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ ص : 8
(فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ)
داثِ) و امّا حذف و او از یدعو در قرآن براي اینست که چون آن حذف میشود در لفظ 􀀀 منصوب بقول خدا (یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْ
بجهت التقاء ساکنین،پس در کتاب هم جاري شده بر آنچه که تلفظ بآن میشود و امّا الداعی پس اثبات یاء در آن بهتر است و
صارُهُمْ) منصوب بر حالیّت از واو در 􀀀 حذف آن هم جایز است چون کسره دلالت بر آن میکند.و قول او سبحانه (خُشَّعاً أَبْ
(یخرجون)است و در آن تقدیم و تأخیر است و تقدیر آن(یخرجون خشعا ابصارهم من الاجداث)است،و اگر هم خواستی آن
را حال از ضمیر مجرور در قول او (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ) قرار بده(و مهطعین)نیز منصوب بر حالیّت است،و (أَنِّی مَغْلُوبٌ) تقدیرش
اینست(دعا ربه بانی مغلوب)و عیسی بن عمرانی بکسر قرائت کرده بنا بر ارادة قول کردن یعنی:(فدعا ربه قال انی مغلوب)و
ا) تقدیرش اینست(قالوا ما نعبدهم الا لیقربونا). 􀀀 إِلاّ لِیُقَرِّبُون
􀀀
ا نَعْبُدُهُمْ 􀀀 اءَ م 􀀀 مانند آنست (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِی
تفسیر آیات:
اشاره
السّ
اعَهُ 􀀀 اِقْتَر بََتِ
یعنی:نزدیک شد ساعتی که تمام مخلوق در آن می میرند و قیامت بر پا میشود و مقصود اینست که پس مستعد و آماده براي
آن شوید قبل از هجوم آن.
وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ
اللّ علیه و آله،پس گفتند اگر راست می
􀀀
و ماه شکافته شد،ابن عباس گوید:مشرکان مکّه جمع شدند خدمت رسول خدا صلّی ه
گویی که پیامبر خدایی پس ماه را براي ما بشکاف و دو نصف کن آن را،پس پیامبر(ص) بآنها فرمود:اگر من این کار را بکنم
شما ایمان می آورید؟گفتند آري،و آن شب،شب بدر بود یعنی شب چهاردهم ماه بود،پس رسول خدا(ص)از
ص : 9
پروردگارش درخواست کرد که آنچه آنها میخواهند عطا فرماید،پس ماه شکافته شد و دو نیمه گردید،و رسول خدا(ص)فریاد
میکرد اي فلانی اي فلانی شهادت دهید.
ابن مسعود گوید:ماه در عهد و زمان پیامبر خدا(ص)شکافته شد بدو پاره پس رسول خدا(ص)بما فرمود:گواهی دهید،و نیز از
ابن مسعود روایت شده که گفت:قسم بآن خدایی که جانم در دست اوست کوه حرا را میان دو نیمه ماه دیدم و از جبیر بن
اللّ علیه و آله شکافته شد تا آنکه دو نیمه شد،یک نیمه بر این کوه
􀀀
مطعم روایت شده که گفت ماه در زمان رسول خدا صلّی ه
و نیمه دیگر بر آن کوه دیده شد،پس عدّه اي از مردم(که در رأس آنها ابو جهل بود)گفتند محمّد ما را سحر کرد،پس مردي
گفت:اگر شما را سحر کرد پس همۀ مردم را که سحر نکرد.
روات و مخبرین از شقّ القمر
حدیث شقّ القمر را جماعت بسیاري از صحابه رسول خدا(ص)نقل کرده اند که از آنها نامبردگان ذیل اند:
اللّ بن عمر
􀀀
اللّ بن مسعود 2-انس بن مالک 3-حذیفه بن الیمان 4-عبد ه
􀀀
-1 عبد ه
ص : 10
اللّ بن عباس 6-جبیر بن مطعم 7-ابن عمرو جماعت دیگري.
􀀀
-5 عبد ه
مفسّرین هم بر همین نظر و عقیده اند مگر آنکه از عثمان بن عطاء از- پدرش روایت شده که او گوید:معنایش اینست که
بزودي ماه شکافته میشود و این معنی از حسن هم نقل شده و بلخی هم نیز انکار آن را نموده است،و این درست نیست،براي
آنکه تمام مسلمین بر این معجزه اجماع کرده اند،پس اعتنایی بمخالفت مخالف نیست،چون که اشتهار شقّ القمر در میان
صحابۀ پیغمبر بقدریست که منع میکند قول بخلاف را،و کسی که طعنه میزند و اشکال میکند که اگر شقّ القمر در عصر
رسول خدا(ص)واقع شده بود هر آینه بر هیچکس از اهل علم مخفی نمی ماند،و گفتۀ این مخالف باطل است،زیرا ممکن
است که خداوند تعالی ماه را از بیشتر مردم بسبب ابرو مانند آن محجوب داشته باشد،و براي اینکه این معجزه چون در شب
واقع شده،پس ممکن است مردم اقطار عالم در آن موقع خواب بوده باشند،و این موضوع را ندانند مضافا اینکه مردم بتمامی
چنین نیستند که در حوادث جوّي و آسمانی تأمل و دقّت داشته باشند ( 1)و در فضاء آسمان آیه و علامتهائیست مثل سقوط
ستارگان و غیر آن از چیزهایی که اکثر مردم از آن غافل هستند.
ص : 11
اللّ العظمی نجفی مرعشی مد ظلّه فرمودند:که در چند سال قبل در
􀀀
1) -علّامه بزرگوار و فقیه اهل البیت علیهم السلام آیه ه -1
پکن پایتخت کشور چین کمونیست،ساختمانی خراب شد و آنجا را حفّاري کردند در زیر زمین و سرداب ستونهایی نمایان
شد که بر بالاي ستونی بخط چینی نوشته بود این بناء در سال دو نیمه شدن ماه انجام گرفت،و حساب کردند با سال هشتم از
بعثت
و خداوند سبحان نزدیکی روز رستاخیز را با شکافتن ماه یاد نمود،چون شکافته شدن ماه از علامت نبوّت پیامبر(ص)و نبوّت و
.( عصر آن حضرت(که خاتم پیامبران است)از اشراط ساعت نزدیکی قیامت است ( 1
(1
(مطابق آمد،پس در جرائد نوشتند،و از مصر هم جماعتی رفتند و آن را دیده و در مجلّات مصري منعکس نمودند. پس
خلاصه موضوع شقّ القمر که از آیات ظاهرات و معجزات باهرات- پیامبر(ص)بوده و جاي تردید نیست.
ص : 12
1) -مترجم گوید:موضوع شقّ القمر و صدور این معجزه و آیۀ باهره در سال هشتم بعثت پنجسال قبل از هجرت از - 1
مسلّمیات کلیه مسلمین و اهل قبله است،و مفسّرین عامّه و خاصه آن را نقل کرده اند،و چون این ناچیز مشغول به ترجمۀ این
آیات بودم روز یکشنبه هجدهم محرّم الحرام سال 1402 برابر 24 آبان ماه 1360 که ناعی خبر محنت اثر ضایعۀ اسفناك و
اللّ
􀀀
حادثه جبران ناپذیر رحلت و فقدان فیلسوف شرق عالم ربّانی و حکیم متالّه سبحانی مفسّر بزرگوار و نابغۀ جهان تشیّع آیت ه
اللّ سره را داد که گفتم: لا صوت الناعی لفقدك انّه یوم علی آل الرسول عظیم
􀀀
حاج سید محمد حسین علّامۀ طباطبائی قدس ه
خبر ندهد خبر دهنده مرگ و فقدان تو را زیرا که آن روز بر خاندان رسالت بسی بزرگ است. پس براي بزرگداشت و اداء
کلام فیه » بعضی از حقوق این استاد بزرگ نظر و گفتار آن مرحوم را در این مورد از تفسیر ارزندة المیزان ج 19 ص 58
نقل مینمایم: شقّ القمر بدست پیامبر(ص)در مکّۀ معظّمه بتقاضاي بعضی از مشرکین از چیزهاییست « اجمال القول فی شقّ القمر
که همۀ مسلمین بدون شک قبول دارند و بر آن دلالت میکند از قرآن کریم دلالت واضح و آشکارایی چون سخن حق تعالی:
پس آیۀ دوّم امتناع میکند مگر آنکه بوده مدلول « السّ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ* وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ
اعَهُ 􀀀 اِقْتَر بََتِ »
قول خداي تعالی (وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) معجزه اي بود که که نزدیک زمان نزول آیۀ مذکور واقع شده که از
(1
دنبالۀ پاورقی از صفحۀ قبل: آن مشرکین مکّه اعراض نمودند مانند سایر آیاتی که از آن اعراض میکردند و میگفتند سحر
مستمر،و دلالت میکند بر آن از احادیث وارده روایات مستفیضه فراوانی که آن را دو گروه اهل تسنّن و تشیّع نقل کرده و
خواستند که معجزه « ص» محدّثین آن را قبول نموده اند. و در بحث روایی فرماید:و قوله (وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) قریش از رسول خدا
اي بآنها نشان دهد پس آن حضرت از خدا خواست،پس ماه دو پاره شد تا مردم مکّه آن را دیدند،سپس بهم متّصل شد،پس
اللّ فرزند علی از حضرت رضا علیه السلام
􀀀
گفتند هذا سحر مستمر،این سحر صحیح است. و در امالی شیخ به اسنادش از عبید ه
از پدرانش از علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: ماه در مکّه شکافته و دو پاره گردید،پس رسول خدا(ص)فرمود
فرماید: من میگویم:شکافتن ماه براي رسول خدا(ص)در « ره » اشهدوا،اشهدوا ،شهادت دهید شهادت دهید. علّامۀ طباطبائی
روایات شیعه از ائمّه اهل البیت علیهم السلام بسیار است،و محدثین و دانشمندان تسنّن بدون توقّف قبول نموده اند و از
مفسرین و محدثین عامه سیوطی است که در درّ المنثور از عبد الرزّاق و احمد و عبد بن حمید و مسلم و ابن جریر و ابن المنذر
و ترمذي و ابن مردویه و بیهقی در دلائل از انس روایت کرده گوید:اهل مکّه از پیامبر(ص)معجزه و علامتی خواستند،پس آن
و در آن ابن جریر و ابن المنذر و ابن «.... السّ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ
اعَهُ 􀀀 اِقْتَر بََتِ » : حضرت باشاره اي ماه را دو پاره نمود،پس نازل شد
مردویه و ابو نعیم و بیهقی و هر دو در دلائل از طریق مسروق از ابن مسعود روایت نموده اند گوید: ماه در عصر
پیامبر(ص)شکافته شد،پس قریش گفتند:این سحر پسر ابی کبشه(یعنی عبد المطّلب)است،پس گفتند منتظر باشید تا مسافرین
براي شما خبر آورند زیرا که محمد(ص)نمیتواند که همۀ مردم را سحر کند پس
ص : 13
(1
دنبالۀ پاورقی از صفحۀ قبل: کاروان سفر رسید پرسیدند،آنها گفتند:آري ما در راه دیدیم که ماه شکافته شد،پس خداوند نازل
السّ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) و در آن مسلم و ترمذي و ابن جریر و ابن المنذر و ابن مردویه و حاکم و بیهقی و ابو نعیم
اعَهُ 􀀀 اقْتَر فرمود: ( بََتِ
گفت:ابن معجزه در عصر « السّ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ
اعَهُ 􀀀 اِقْتَر بََتِ » در دلائل از طریق مجاهد از ابن عمر روایت نموده در قول خداي تعالی
رسول خدا(ص) اتفاق افتاد که ماه دو پاره شد،پاره از پیش روي کوه و پاره اي دیگر از پشت کوه نمایان گشت،پس
پیامبر(ص)فرمود بار خدایا شاهد باش. و نیز در آن احمد و عبد بن حمید ترمذي و ابن جریر و حاکم و ابو نعیم و بیهقی از
جبیر بن مطعم روایت نموده در قول خدا: وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ ،گوید: ماه شکافت و ما در عصر رسول خدا(ص)در مکّه بودیم تا
آنکه دو نیمه شد پاره اي بر این کوه و پاره اي بر آن کوه تجلّی کرد،پس مردم مکّه گفتند محمد ما را سحر کرد،پس مردي
گفت:اگر محمّد شما را سحر کرد قدرت و توان آن را ندارد که همۀ مردم را سحر کند. و نیز در همان کتاب از ابن جریر و
السّ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) گوید: این معجزه پیش از
اعَهُ 􀀀 اقْتَر ابن مردویه و ابو نعیم در دلائل،از ابن عباس در قول خداي تعالی ( بََتِ
هجرت واقع شده و ماه شکافت تا آنکه مردم هر دو نیمه آن را در فضاء دیدند. و باز در آن از ابن ابی شیبه و عبد بن حمید و
اللّ بن احمد در زوائد الزهد و ابن جریر و ابن مردویه و ابو نعیم از ابی عبد الرحمن سلمی روایت نموده که حذیفه بن
􀀀
عبد ه
الیمان در مدائن خطبه خواند خدا را سپاس و ثناء گفت سپس گفت:ساعت نزدیک شد و ماه شکافت بدانید و آگاه باشید که
ساعت نزدیک شد،آگاه باشید که ماه مسلّما شکافت در عصر رسول خدا(ص)آگاه باشید که دنیا اعلان بجدایی و فراق
نموده،و بدانید که امروز مسابقه در کارهاي خیر و فردا(روز قیامت)روز جایزه و کار مزد است. فرمود:میگویم:که شکافتن ماه
و شقّ القمر بدعاء پیغمبر(ص)به طرق مختلف بسیاري روایت شده،از این گروه اصحاب پیامبر(ص)و ایشان انس
ص : 14
(وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا)
و اگر معجزه اي میدیدند اعراض میکردند،این اخباریست از خداي تعالی از عناد و لجاج کفّار قریش و اینکه ایشان هر گاه
آیه و معجزه اي میدیدند اعراض و دوري میکردند از تأمّل در آن،و انقیاد بصحّت، و درستی آن از روي عداوت و حسادت.
(وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ)
ضحاك و ابو العالیه و قتاده گویند:یعنی میگفتند که این سحر و جادوي سختی است که بر هر سحري برتري دارد،و مستمرّ از
مرور دادن ریسمان و سخت تاب دادن آن است و مستمر شدن چیز آن گاه است که قوي و مستحکم شود.
مجاهد گوید:یعنی سحري که میرود و نابود میشود و باقی نمیماند و آن از مرور و گذشتن است.
مفسّرین گفته اند:چون ماه شکافته و منشق شد مشرکین گفتند محمّد(ص) ما را سحر کرد،پس خداوند سبحان فرمود،و اگر
آیه و معجزه اي میدیدند اعراض میکردند از تصدیق کردن آن و ایمان آوردن بآن.
زجاج گوید:و در این آیات دلالت است بر اینکه شقّ القمر واقع شده ابو علی مؤلف گوید:و من میگویم،براي اینکه خداي
تعالی بحقیقت بیان فرمود که آن آیه بر وجه اعجاز و خارق عاده خواهد بود،و البتّه پیامبر نیاز به
(1
اللّ بن مسعود و ابن عمر و جبیر بن مطعم و ابن عباس و حذیفه بن الیمان،و در روح المعانی نیز از علی علیه السلام نقل
􀀀
(و عبد ه
اللّ سرّه دربارة شق القمر بسط کلام داده و جواب اعتراضات واهیه را
􀀀
نموده. مترجم گوید:خلاصه علاّمه طباطبائی قدس ه
مبسوطا بیان نموده که اینجا مجال ذکر آن نیست،طالبین به المیزان و ترجمۀ آن مراجعه نمایند. تفسیر المیزان ج 19 ص 60
ص : 15
آیه و معجزه دارد در دنیا تا اینکه استدلال کند براي مردم به سبب آن بر صحّت نبوت خودش و شناخته شود صدق و راستی
راستگو در حال انقطاع- تکلیف و زمانی که مردم در آن مضطرّ بمعرفت میباشند نیازي بمعجزه نیست و براي این خداوند
سبحان فرمود،و میگویند آن سحر مستمر است و در وقت نمی گویند که معجزه نیست سحر است(پس این آیات صریح در
معجزه و شقّ القمر است نه اینکه از اشراط ساعت باشد که براي اضطرار و ناچاري گفته اند) (وَ کَذَّبُوا) یعنی تکذیب کردند
آیه و معجزه اي را که مشاهده کردند.
واءَهُمْ) 􀀀 (وَ اتَّبَعُوا أَهْ
و در تکذیبشان پیروي کردند هواهایشان و آنچه را که شیطان،زینت داده بود برایشان از باطلی که ایشان بر آن بودند.
(وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ)
قتاده گوید:پس خیر مستقر باهل خیر بر می گردد و شر مستقرّهم باهل شرّ بر میگردد،و مقصود اینست که هر امري از خیر و
شرّ مستقر و ثابت خواهد بود تا به صاحبش پاداش داده شود یا در بهشت یا در آتش.
کلبی گوید:معنایش اینست که براي هر امري حقیقتی است آنچه را که از آن مربوط بدنیا باشد،پس در دنیا ظاهر شود و آنچه
را که مربوط به آخرت باشد،پس بزودي شناخته میشود.
جاءَهُمْ) 􀀀 (وَ لَقَدْ
اءِ) یعنی از اخبار بزرگی که در قرآنست بکفر کسانی که در پیشین بودند 􀀀 یعنی:و هر آینه البتّه آمد این گروه کفّار را (مِنَ الْأَنْب
ا فِیهِ مُزْدَجَرٌ) یعنی متعظ و آن به معناي مصدر یعنی و ازدجار و امتناع از کفر و تکذیب 􀀀 از امّتها و هلاك کردن ما ایشان را (م
الِغَهٌ) یعنی قرآن حکمت کامل و تامّه ایست که بغایت و نهایت کمال و تمام رسیده است. 􀀀 پیامبران (حِکْمَهٌ ب
ما تُغْنِ النُّذُرُ) 􀀀 (فَ
یعنی:چه چیز است که پیامبران و رسولان را نفع
ص : 16
دهد با تکذیب این گروه و اعراضشان و نذر جمع نذیر است.
جبائی گوید:یعنی پس نذیران را بی نیاز نکند از چیزي،یعنی پیامبرانی که مبعوث بسوي ایشان شدند بی نیاز از ایشان نشدند
چیزي از عذاب خدا آن چنان عذابی که به سبب کفرشان مستحق آن شدند براي آنکه مخالفت کردند ایشان را و نپذیرفتند از
ایشان.
و بعضی گویند:نذر همان زواجر ترسناك و آیات وعید و بیم دهنده است سپس خداوند سبحان امر را باعراض از ایشان فرمود
و گفت:
(فَتَوَلَّ عَنْهُمْ)
یعنی اعراض کن از ایشان و بر سفاهت و نادانی آنها عکس العمل نشان نده و با آنها مقابله نکن.
ی شَیْءٍ نُکُرٍ) 􀀀 الدّ إِل
اع 􀀀 (یَوْمَ یَدْعُ یعنی منکري که نه مورد اعتنا و نه کار خوبیست بلکه کار بسیار زشت و قبیحی است که مثل آن را ندیده اند،پس آن را از
روي بزرگداشتن انکار میکند.
داعی کیست؟
مفسّرین دربارة داعی اختلاف کرده اند:
مقاتل(از مفسّرین عامّه)گوید:داعی اسرافیل است که مردم را به سوي محشر میخواند در حالی که بر صخره و قلّه بیت المقدّس
ایستاده است.
و بعضی گفته اند:بلکه داعی ایشان را بسوي آتش میخواند(و یوم)ظرف (زمانست)براي یخرجون،یعنی در این روز از
گودهایشان بیرون میآیند و ممکنست که تقدیرش این باشد(فی هذا الیوم یقول الکافرون)و قول او سبحانه
ص : 17
صارُهُمْ) 􀀀 (خُشَّعاً أَبْ
یعنی خاشعه ابصارهم یعنی خوار و ذلیل است در موقع دیدن عذاب،و البتّه ابصار و دیدگان را توصیف بخشوع و ذلّت نمود
براي اینکه خواري خوار و ذلیل یا عزّت عزیز و محترم در نظرش معلوم و روشن و ظاهر در چشمش میشود.
داثِ) 􀀀 (یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْ
رادٌ مُنْتَشِرٌ) که گویا ایشان ملخهاي پراکنده هستند،و مقصود اینست که ایشان از گورهاي خودشان 􀀀 یعنی از قبرهایشان (کَأَنَّهُمْ جَ
بیرون میآیند در حالی که از شدّت ناراحتی برخی از ایشان داخل در برخی دیگر میشوند،و بعضی مخلوط به بعضی دیگر
میگردند در حالی که هدف و مقصودي براي هیچ یک از آنها نیست که آن را قصد نمایند چنانچه ملخ هم هدفی ندارد،پس
همواره پراکنده در هر سمت و طرفی هستند.
حسن گوید:ملخ در شب می چسبد بزمین یا دیوار یا هر چیز دیگر تا آنکه آفتاب بر آن بتابد و پراکنده شود،پس معنا اینست
که ایشان در گورشان ساکنند،پس هر گاه خوانده شدند بیرون میآیند و متفرق میشوند.
و بعضی گفته اند:که آنها را تشبیه بملخ نمود براي کثرت و زیادي ایشان است،و در این آیه دلالت است بر اینکه بعث و
انگیزش روز قیامت بر همین بدن و جسم خواهد بود،زیرا که در گورستان و گورها همین ابدان و اجسادند بر خلاف عقیده
.( آنان که خیال کرده اند که بعث و معاد روحی براي ارواح، خواهد بود ( 1
ص : 18
1) -مترجم گوید:دربارة معاد و روز رستاخیز معتقدین به آن دو- دسته اند: 1-آنهایی که میگویند:معاد روحی و آنها عده -1
اي از فلاسفه و متصوّفه و برخی دیگرند.
الدّ )
اع 􀀀 (مُهْطِعِینَ إِلَی قتاده گوید:یعنی اقبال کننده اند بصوت،و صداي خواننده اي.
ابن عبیده گوید:یعنی شتابانند به اجابت داعی.
فراء و ابو علی جبائی گویند:نگاه کننده اند پیش از داعی در حالی که می گویند این روز بسیار سختی است،و این گفته
ذا یَوْمٌ عَسِرٌ) کفّار میگویند این روز بسیار سخت و دشواریست. 􀀀􀀀 کافِرُونَ ه 􀀀 خداست (یَقُولُ الْ
الدّ
􀀀
گفتار مفسّرین دربارة یَوْمَ یَدْعُ اعِ
ی شَیْءٍ نُکُرٍ چند قول است: 􀀀 الدّ إِل
اع 􀀀 بعضی از دانشمندان مفسّر نیز گفته اند که در معناي آیه فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُ -1 اینکه مقصود اینست که از ایشان اعراض کن در روزي که میخواند داعی ایشان را هر گاه متعرّض شدند تو را که ایشان را
شفاعت کنی و آن روز قیامت است،پس شفاعت نکن ایشان را در آن روز چنانچه امروز از تو نپذیرفتند و تو را قبول نکردند.
(1
-2 آنان که معتقد به معاد جسمانی هستند و میگویند جسم با همان روحی که در دنیا در آن فعّالیت میکرد و اعضا را بکار )
میانداخت عود میکند تا هم جسم و هم روح پاداش و کیفر بینند،زیرا هر دو در دنیا عبادت یا معصیت کرده اند،و آیاتی که
تصریح بر معاد جسمانی کرده بسیار است. (مترجم)
ص : 19
-2 یعنی اینکه پس روگردان از ایشان زیرا که ایشان می بینند آنچه را که از عذاب بر آنها نازل میشود روزي که میخواند آنها
را داعی،و آن،روز قیامت است،پس فاء از جواب امر حذف شده است.
-3 مقصود اینکه:اعراض کن از ایشان پس البتّه ایشان در روز قیامت صفتشان چنین است که از گورهایشان بیرون آمده مانند
ملخ پراکنده میشوند در حالی که شتاب دارند بسوي داعی و کفّار میگویند این روز بسیار دشواري است.
-4 حسن گوید:یعنی پس روگردان از ایشان و یاد آور.روزي را که میخواند داعی.......تا آخر.
(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ)
ا) قوم نوح تکذیب کردند بندة ما نوح را چنانچه تو را تکذیب کردند،اي محمّد 􀀀 یعنی پیش از کفّار مکّه (قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَن
الُوا مَجْنُونٌ) یعنی گفتند:که او دیوانه است و بر عقلش پرده کشیده شده است. 􀀀 این گروه کفّار انکار کردند نبوّت تو را (وَ ق
(وَ ازْدُجِرَ)
ابن زید گوید:یعنی او را ناراحت کردند به سبب گفتن و شتم کردن و نسبت هاي قبیح دادن.
و بعضی گفته اند:یعنی ناراحتش کردند به بیم دادن و تهدید بقتل کردن،پس آن مانند قول اوست که از قوم نوح یاد نموده
که میگفتند هر آینه اي نوح اگر دست از تبلیغ و ارشادت برنداري البتّه از مرجومین و سنگ باران شده ها خواهی بود.
ا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ) 􀀀 (فَدَع
یعنی:پس گفت بار الها این کفّار بر من بزور غالب و پیروز شدند،نه بدلیل و برهان (فَانْتَصِرْ) یعنی:پس انتقام مرا از
ص : 20
ایشان بگیر بهلاك کردن ایشان و یاري کردن دینت و پیغمبرت،و در این دلالت است بر اینکه بر شخص مسلمان واجبست در
موقع شنیدن سخن زشت از اهل باطل منقطع بخداي تعالی شود .
ص : 21
قول او سبحانه:
[ [سوره القمر ( 54 ): آیات 11 تا 21
اشاره
واحٍ وَ دُسُرٍ 􀀀 ذاتِ أَلْ 􀀀 ی 􀀀 اهُ عَل 􀀀 ی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ ( 12 ) وَ حَمَلْن 􀀀 ماءُ عَل 􀀀 ماءٍ مُنْهَمِرٍ ( 11 ) وَ فَجَّرْنَا اَلْأَرْضَ عُیُوناً فَالْتَقَی اَلْ 􀀀 ماءِ بِ 􀀀 وابَ اَلسَّ 􀀀 ا أَبْ 􀀀 فَفَتَحْن
ذابِی وَ نُذُرِ ( 16 ) وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا 􀀀 کانَ عَ 􀀀 ا آیَهً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ( 15 ) فَکَیْفَ 􀀀 اه 􀀀 کانَ کُفِرَ ( 14 ) وَ لَقَدْ تَرَکْن 􀀀 زاءً لِمَنْ 􀀀 ا جَ 􀀀 13 ) تَجْرِي بِأَعْیُنِن )
ا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَ راً فِی یَوْمِ نَحْسٍ 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
ذابِی وَ نُذُرِ ( 18 ) ا 􀀀 کانَ عَ 􀀀 ادٌ فَکَیْفَ 􀀀 اَلْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ( 17 ) کَ ذَّبَتْ ع
( ذابِی وَ نُذُرِ ( 21 􀀀 کانَ عَ 􀀀 جازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ ( 20 ) فَکَیْفَ 􀀀 اَلنّ کَأَنَّهُمْ أَعْ
اس􀀀 مُسْتَمِرٍّ ( 19 ) تَنْزِعُ ترجمه:
-11 و دعاي نوح را اجابت کردیم که درهاي آسمان را بآبی ریزان گشودیم.
-12 و چشمه هاي زمین را شکافتیم و آب براي کاري که مقدّر شده بود بهم رسیدند.
-13 و نوح را بر کشتی که داراي تخته ها و میخها بود برداشتیم.
-14 کشتی پیش چشم ما روان میشد براي پاداش دادن به کسی که
ص : 22
حقّش را انکار کرده بودند.
-15 و ما این داستان را نشانه اي بگذاشتیم آیا هیچ پند پذیرنده اي هست.
-16 پس شکنجه دادن و بیم کردنهاي من چگونه بود.
-17 و حقّا که این قرآن را براي یاد کردن آسان گردانیدیم آیا هیچ پند پذیرنده اي هست.
-18 قوم عاد(هود علیه السلام)را دروغگو شمردند،پس شکنجه دادن و نتیجه بیم کردنهاي من چگونه بود.
-19 حقّا که ما بادي در روز شوم که زیان آن پیوسته بود بر ایشان فرستادیم.
-20 آن باد مردم را از جاي بر میکند،گوئیا ایشان تنه هاي درخت خرماي از بیخ بر کنده بودند.
-21 پس شکنجه کردن و بیم دادنهاي من چگونه بود؟.
قرائت آیات:
ابو جعفر و ابن عامر و یعقوب ففتحنا به تشدید خوانده و باقی از قرّاء به تخفیف قرائت کرده اند،و دلیل تخفیف این است که
اگر ما به تخفیف بخوانیم ففتحنا بگوئیم دلالت بر قلیل و کثیر کم و زیاد میکند،و اگر به تشدید خواندیم ففتحنا گفتیم
اختصاص کثیر پیدا میکند و تقویت میکند آن را قول خداي سبحان مفتّحه لهم الأبواب،درها براي ایشان بسیار باز است.
لغات آیات:
الهمر:ریزش اشک و آبست بشدّت و انهمار:بمعناي ریزش است.
ص : 23
امرء القیس گوید:
راح تمر به الصبا ثمّ انتحی
فیه شؤیوب جنوب منهمر
ابر حرکت کرد و باد صبا آن را فشار داد تا بارانش را بارید،سپس برگشت بسمت چپ و یک دفعه بشدّت بارید.
التفجیر:بمعناي شکافتن زمین است از آب.
و العیون:جمع عین و چشمۀ آبست و آن جایی است که آب از زمین فوران میکند بطور مستدیر و گرد مانند استداره و گردي
چشم حیوانات پس عین مشترك میان چشم حیوانات و چشمۀ آب و معدن طلا و چشم ترازو و چهره ابر و سر زانو است.
الدسر:میخ هایی است که بر تختهاي کشتی و بلم میکوبند،مفرد آن دسار و دسیر و دسرت السفینه ادسرها دسرا،و هر گاه آن را
محکم بکوبند.
و بعضی گفته اند:که اصل باب دفع است گفته میشود دسره بالرمح هر گاه آن را به شدّت و سختی به سبب رمح و سر نیزه
دفع کند:
آن « هو شیء دسره البحر »: و الدسر،سینۀ کشتی است که آب دریا بشدّت بآن میخورد و از آنست حدیثی دربارة عنبر که فرمود
چیزیست که دریا آن را بشدّت دفع نموده.
مدکر:اصل آن مذتکر است،پس تاء قلب بدال شده براي برادر بودن آن با ذال در جهر به تلفظ آن گاه ادغام شده دال در
آن،پس مدّکر گردید.
و النذر:اسم از انذار است که قائم مقام مصدر میشود گفته میشود انذره نذرا بمعنا انذارا،و مانند آنست انزله نزلا بمعنا انزالا و
ممکنست که جمع نذیر ترساننده باشد.
ص : 24
الصرصر:باد تند و سخت است تا جایی که صداي وزش آن شنیده می شود،و آن مضاعف صر است میگویند:صر و
صرصر،کب و کبکب،و نه و نهنه.
المستمر:جاري بر یک راه گویند،و اعجاز النخل ساقه و قسمت زیرین آنست،و نخل مذکر و مؤنث میشود(نخل مذکّر و نخله
مؤنّث).
و المنقعر:آنکه از ریشه و بیخ افتاده است،براي اینکه قعر هر چیزي قرار و اساس و ریشۀ آنست،و تقعر فی کلامه یعنی:هر گاه
در سخنش تعمّق و تأمّل کند.
اعراب آیات:
عیونا منصوبست بنا بر اینکه تمیز و یا حال باشد و اصل آن،و فجّرنا العیون الارض است و معنا(و فجرنا جمیع الارض عیونا)و
ممکنست که تقدیرش این باشد(بعیون)پس حرف جار حذف شده،و ممکنست که تقدیرش(و فجرنا من الارض عیونا)باشد و
قول خدا:علی امر در موضع نصب است بنا بر حالیّت، و قول او سبحانه(باعیننا)در موضع نصب است به اینکه ظرف مکان
باشد(جزاء) منصوبست به اینکه مفعول له باشد،و ممکنست که مصدر باشد که بجاي حال نهاده شده باشد،و معنا اینست که ما
این کار را کردیم در حالی که پاداش، دهنده ایم پاداشی(و آیه)منصوبست بنا بر حال بودن از هاء در ترکناها.
تفسیر آیات:
آن گاه خداوند سبحان بیان نمود اجابت دعاء و نفرین نوح علیه السلام را،پس فرمود:
ماءِ) 􀀀 وابَ السَّ 􀀀 ا أَبْ 􀀀 (فَفَتَحْن
در اینجا حذف شده است،معنایش این است:
ص : 25
پس اجابت کردیم براي نوح علیه السلام دعایش پس باز کردیم و گشودیم درهاي آسمان را،یعنی جاري کردیم آب را از
آسمان مثل جریان آن هر گاه دري از آن باز شود که مانع بود از جریان آب و این از صنع خدایی است که غیر او توان و
قدرت آن را ندارد و این جایز است بر روش بلاغت.
ماءٍ مُنْهَمِرٍ) 􀀀 (بِ
یعنی به آبی که میریزد ریختن تندي که منقطع نمیشود.
(وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً)
یعنی شکافتیم زمین را بسبب آب چشمه هایی تا آب بر روي زمین جاري شود.
ماءُ) 􀀀 (فَالْتَقَی الْ
یعنی پس التقاء پیدا کردند و آب آسمان و آب زمین، البتّه تثنیه نیاورده بجهت آنکه آن اسم جنس است بر کم و زیاد و کثیر
و قلیل اطلاق میشود.
ی أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ) 􀀀 (عَل
که در آن هلاك قوم بود،یعنی بر امري که خداوند متعال تقدیر نموده بود و آن هلاك ایشان بود.
و بعضی گفته اند:بر امري که خداوند تعالی آن را مقدّر فرموده و مقدار آن را دانسته پس نه در آن زیاده است و نه نقصان.
مقاتل گوید:یعنی اینکه خداوند تعالی تقدیر نمود آب آسمان را مانند تقدیرش آب زمین را.
و بعضی گفته اند:یعنی بر امري که خداوند تقدیر نموده بود بر ایشان در لوح محفوظ.
واحٍ) 􀀀 ذاتِ أَلْ 􀀀 ی 􀀀 اهُ عَل 􀀀 (وَ حَمَلْن
یعنی:و ما حمل کردیم و سوار نمودیم نوح علیه السلام را بر کشتی که داراي تخته هایی بود مرکّبه که بعضی را بر بعض دیگر
جمع کرده و کوبیده بود،و الواح آن چوبها و تخته هایی بود که جمع و
ص : 26
آماده نموده بود نوح علیه السلام.
(وَ دُسُرٍ)
ابن عباس و قتاده و ابن زید میگویند:یعنی میخ هایی که کشتی را به سبب آن محکم میکنند.
حسن و جماعتی گویند:آن سینۀ کشتی است که آب بشدّت بآن میخورد مجاهد گوید:آن ظلع و گوشه هاي کشتی
است.ضحاك گوید:دسر دو طرف و اصل کشتی است و الواح کناره هاي آنست.
(تَجْرِي)
اللّ
􀀀
ا) یعنی به حفظ و نگهداري او بمنظر و دیدگاه ما و از آنست قول علماء عین ه 􀀀 جاري میشود کشتی بر روي آب (بِأَعْیُنِن
علیک.
و بعضی گفته اند:یعنی به چشمها و دیدگان اولیاء ما و کسانی که از فرشته گان بر ایشان موکّل کردیم؟و بعضی گویند:یعنی
جاري کردیم.
کانَ کُفِرَ) یعنی ما کردیم بنوح علیه 􀀀 زاءً لِمَنْ 􀀀 و بعضی گویند:یعنی جاري میگردد بچشمه هاي آبی که ما آن را جوشاندیم (جَ
السلام و بایشان آنچه که کردیم از نجات نوح از غرق شدن،و غرق شدن ایشان در حالی که پاداش باشد براي کسانی که کافر
باو شده و رسالت او را انکار کردند،و او نوح علیه السلام است و تقدیرش اینست براي کسانی که نبوّت او را انکار نموده و
حق او را ضایع کرده و کافر بخدا شدند در انکار او.
ا) 􀀀 اه 􀀀 (وَ لَقَدْ تَرَکْن
یعنی:ما واگذاردیم این کاري را که کردیم (آیَهً) علامتی که به سبب آن عبرت گرفته میشود.
قتاده گوید:یعنی واگذاردیم ما کشتی را و نجات سرنشینان آن و هلاك کردن دیگران که سوار کشتی نشدند دلیل روشنی
است بر یکتایی خداي تعالی و عبرتست براي کسی که بسبب آن پند گیرد،و کشتی نوح علیه السلام
ص : 27
.( باقی بود تا اوائل این امّت ( 1
و بعضی دربارة آیه بودن آن گفته اند:که آن کشتی جاري بود بین آب آسمان و آب زمین و آن را پوشیده و مستور کرده
بود بر آنچه را که خداي تعالی امر نموده بود.
(فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ)
یعنی پس آیا متذکر هست که بداند این طوفان حق است،پس بآن عبرت بگیرد و بترسد از خداي متعال،قتاده گوید:
یعنی پس آیا طالب علمی هست پس اعانت بر آن شود.
ذابِی وَ نُذُرِ) 􀀀 کانَ عَ 􀀀 (فَکَیْفَ
این استفهام از این حالت است و معنایش بزرگداشت بر این عذاب،یعنی چگونه دیدید انتقام مرا از ایشان،و چطور نگریستید
هلاك من ایشان را.
حسن گوید:نذر جمع نذیر است،و خداوند سبحان تکرار نمود این جمله را در این سوره براي اینکه چون خداوند سبحان یاد
نمود اقسام انذار بیمها و عذابها را بنا گذارد به تذکّر دادن بجزء جزء آن بر تفصیل.
(وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ)
سعید بن جبیر گوید:یعنی آسان کردیم آن را براي حفظ کردن و قرائت نمودن تا آنکه تمامش ظاهرا خوانده شود و در میان
کتابهایی که از آسمان نازل شده کتابی جز قرآن نیست که تمامش ظاهرا
ص : 28
1) -در چند سال قبل در کشور شوروي چند تخته اي از الواح کشتی نوح علیه السلام است پیدا شد که از نوشته هاي آن -1
معلوم شد متعلّق بکشتی حضرت نوح علیه السلام است،و باستان شناسان تأیید نموده و اکنون در موزة شوروي نگهداري
« مترجم » . میشود و همان ایام هم در روزنامه هاي کیهان و اطلاعات منتشر نمودند
قرائت شود و تیسیر چیز،تسهیل و آسان بودن آنست بچیزي که در آن زحمت زیادي بر نفس نیست،پس کسی که براي او راه
فراگرفتن علم سهل و آسان باشد پس او شایسته است که حفظ و نصیب بسیار از علم بر گیرد براي اینکه سهولت بزرگترین
داعی براي علم است و سهولت قرآن براي یاد بودن و سبکی آنست بر خاطر به خوش بیانی و ظهور و دلیل و برهان در
حکمتهاي عالی و معانی صحیحه چنانی که مورد وثوق و اعتماد مر آوردن آنست از طرف خداي تعالی و البتّه ذکر گردیده از
جهت چیزي که بسوي آن دعوت شده و تأکید بر آن گردیده براي آنکه آن راه فراگرفتن علم است زیرا غفلت از چیز یا از
دلیل آن ممکن نیست که آن را در حال سهو و غفلت بدادند،پس هر گاه دلائل را بر او تذکّر داد و راهی را که مؤدي بآن
میشود نشان داد متعرّض بر علم او میشود،از جهتی که براي او سزاوار است.
(فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ)
یعنی:پند گیرنده و عبرت گیرنده هست که نظر در آن نماید،آن گاه خداوند سبحان فرماید:
ادٌ) 􀀀 (کَذَّبَتْ ع
یعنی به پیامبري که آن را خدا بسوي ایشان مبعوث نمود و آن حضرت هود علیه السلام بود،پس مستحق هلاك شدند و خدا
آنها را هلاك نمود.
ذابِی) 􀀀 کانَ عَ 􀀀 (فَکَیْفَ
پس چطور بود عذاب من مر ایشان را(و نذر)یعنی و انذار من ایشان را سپس بیان نمود چگونگی هلاك ایشان را،پس گفت:
ا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً) 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
( ا
ابن زید گوید:یعنی بادي که بسیار وزش آن تند بود؟ ابن عباس گوید:یعنی سرد بود الصر بمعناي سرد است.
ص : 29
(فِی یَوْمِ نَحْسٍ)
یعنی در روز میشوم و نامبارك (مُسْتَمِرٍّ) یعنی روزي که نحوست و میشومی آن مداوم بود مستمر بود بر ایشان بنحوستش در
طول هفت شب و هشت روز تا آنکه بر سرایشان آمد آنچه که آمد،و مستمر از صفت روز است یعنی روزي که ضرر آن
مداوم و هلاك آن عمومی است.
زجاج گوید:آن صفت نحس است،یعنی عذاب ایشان مستمر و مداوم است در دنیا متّصل بعقبی و رستاخیز شود.
عیاشی باسنادش از حضرت ابی جعفر علیه السلام روایت نمود:که آن عذاب در روز چهار شنبه آخر ماه بود.
النّ )
اس􀀀 (تَنْزِعُ جازُ 􀀀 یعنی این باد مردم را از زمین میکند،سپس سرهایشان را بر هم میزد و گردنهایشان کوبیده میشد و میگردیدند (کَأَنَّهُمْ أَعْ
نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ) مجاهد گوید:مثل اینکه ریشه هاي نخل کنده شده اند براي آنکه سرهاي ایشان از بدنشان جدا و بزمین افتاده.
و بعضی گفته اند:یعنی مردم کنده میشوند از حفره و گودالهایی که براي خود کنده بودند تا آنها را از ضرر باد منع کند.
حسن گوید:یعنی ارواح مردم را از ابدانشان میکند و جدا میکند.
ذابِی وَ نُذُرِ) 􀀀 کانَ عَ 􀀀 (فَکَیْفَ
پس چگونه بود عذاب من و انذار من،و آن بزرگ داشتن عذاب نازل بر ایشان و ترسانیدن کفّار مکّه است .
ص : 30
[ [سوره القمر ( 54 ): آیات 22 تا 31
اشاره
لالٍ وَ سُعُرٍ 􀀀 إِنّ إِذاً لَفِی ضَ
􀀀
احِداً نَتَّبِعُهُ ا 􀀀 مِنّ و
ا􀀀 ب فَق أَ شََراً الُوا 􀀀 ثَم بِالنُّذُرِ ( 23 ) وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا اَلْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ( 22 ) کَذَّبَتْ وُدُ
اَلنّ فِتْنَهً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ
اقَهِ 􀀀 م إِنّ رُْسِلُوا
􀀀
اَلْکَذّ اَلْأَشِرُ ( 26 ) ا
􀀀
کَذّ أَشِرٌ ( 25 ) سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ ابُ
􀀀
ا بَلْ هُوَ ابٌ 􀀀 24 ) أَ أُلْقِیَ اَلذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِن )
ذابِی وَ نُذُرِ 􀀀 کانَ عَ 􀀀 ی فَعَقَرَ ( 29 ) فَکَیْفَ 􀀀 اط 􀀀 صاحِبَهُمْ فَتَع 􀀀 ادَوْا 􀀀 ماءَ قِسْمَهٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ ( 28 ) فَن 􀀀 وَ اِصْطَبِرْ ( 27 ) وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ اَلْ
( کانُوا کَهَشِیمِ اَلْمُحْتَظِرِ ( 31 􀀀 احِدَهً فَ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ صَیْحَهً و 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
30 ) ا )
ترجمه:
-22 و حقّا که قرآن را براي پند گرفتن آسان گردانیدیم،آیا هیچ پند گیرنده اي هست.
-23 قوم ثمود(صالح نبی را)دروغگو شمردند.
-24 و گفتند آیا شخصی که از جنس ما و در آن حال تنها و بیکس است پیروي کنیم،جدّا ما در آن هنگام در گمراهی و
شکنجه سخت باشیم.
ص : 31
-25 آیا از میان ما بر او وحی کرده اند بلکه او دروغگویی خود پسند است.
-26 فردا خواهند دانست که دروغگوي برتري جوي کیست.
-27 البتّه ما بودیم که ناقه(ماده شتري)را براي آزمایش ایشان بیرون آوردیم،پس(اي صالح)نگهبان و پاسدار ایشان باش و
شکیبایی بورز.
-28 و ایشان را آگاه کن به اینکه آب چشمه میان ایشان(و ناقه)تقسیم شده هر نصیبی از آب را صاحب او حاضر بشود.
-29 و قوم ثمود یار خویش را بخواندند و او شمشیر خود را بر گرفت و شتر را بکشت.
-30 پس شکنجه دادن و نتیجه بیم کردنهاي من چگونه بود.
-31 ما بودیم که یک فریاد بر ایشان فرستادیم در نتیجه ایشان مانند گیاه خشک در هم شکسته شدند.
قرائت:
ابن عباس و حمزه ستعلمون بالتاء و باقی بیاء(سیعلمون)خوانده اند و در شواذ قرائت ابی السماك ابشر منّا برفع(واحدا
نتّبعه)بنصب آمده و در آن قرائت ابی القلابه(الکذاب الاشر)به تشدید و قرائت مجاهد(الا شرا)بضم شین خفیفه بی تشدید،و
قرائت حسن کهشیم المحتظر بفتح ظاء ضبط شده.
دلیل این قراءتها:
ابو علی گوید:دلیل آنکه با یاء(سیعلمون خوانده اینست که چون پیش از آن
ص : 32
مِنّ ) پس(سیعلمون)بفعل غایب خوانده اند،و دلیل تاء اینست که بآنها
ا􀀀 ب فَق أَ شََراً الُوا 􀀀 فعل غایب است و آن قول خداي تعالی (
گفته میشود ستعلمون بزودي شما می دانید.
و ابن جنّی گوید:قول خدا(ابشر)نزد من مرفوع است بفعل محذوف،و بر آن دلالت میکند قول او سبحانه (أُلْقِیَ الذِّکْرُ) پس
مثل آنست که گوید:(أ یبعث بشر منا)پس امّا منصوب بودن واحدا اگر خواستی آن را حال از ضمیر در قول او(منّا) قرار بده
یعنی:ینبا بشر کائن منّا و نصب دهندة این حال ظرف است،مثل قول تو که می گویی زید فی الدار جالسا زید در خانه نشسته
است،و اگر هم خواستی آن را حال از ضمیر در قول خدا(نتّبعه واحدا)قرار بده یعنی تنها و بیکسی که، یاوري براي او نیست.
و قول خدا(الاشر)بتشدید راء آن اصل فرض شده است،براي آنکه اصل قول ایشان،هذا خیر منه و هذا شرّ منه،هذا خیر منه و
هذا شرّ منه،پس در اثر کثرت استعمال این دو کلمه همزه از آنها حذف شده،و امّا الاشر پس آن از چیزهایی است که بر وزن
فعل و فعل از صفات آمده مثل حذر و حذر و یقط و یقظ و و طف و و طف و عجز و عجز و امّا المحتضر،پس آن مصدر
است،یعنی:
کهشیم الاحتضار مثل قول تو که می گویی:آجر بنّاء و تختۀ نجّاري(کآجر البنّاء و خشب النجار)و ممکن است که محتضر شجر
و درخت باشد،یعنی(کهشیم الشجر)که از آن حظیره گرفته میشود یعنی:کما تتهافت من الشجر المجعول حظیره،چنانچه از
درختهاي ریخته شده دیوار باغ قرار میدهند تا از ورود و خروج افراد مانع باشد،و الهشیم درختهاي خشک است که میافتد و
پراکنده می شود.
ص : 33
لغات آیات:
هر گاه با آن دیوانگی و سرکشی « ناقه مسعوره »: السعر:جمع سعیر و آن آتش شعله ور است و السعرا دیوانگی است،می گویند
باشد،و استعر فلان جنونا،دیوانگی فلانی گل کرده و طغیان نموده و اصل سعر التهاب و طغیان چیز است.
التعاطی:بمعناي تناول و رسیدن و دست یافتن بر مقصد است.
المحتظر:آنست که بر بستانش و یا بر گوسفندهایش حظیره و دیوارة چوبی و تخته اي قرار میدهد تا از خطر دست برد و
گرگ مصون بماند و آن دور داشتن از خطر و ممنوع نمودن از ورود است.
اعراب آیات:
(ا بشرا)منصوب بفعل مضمر است که تفسیر آن ظاهر است و تقدیرش این است(ا نتبع بشرا منا)آیا پیروي کنیم بشري از جنس
صفت است یعنی(ا بشرا کائنا منا)(و واحدا)صفت است و البشر به یک نفر و جماعت هم گفته میشود « منّا » خودمان را،قول خدا
و قول خدا(من بیننا)در محلّ نصب است بنا بر ظرف بودن،و فتنه منصوب است به اینکه مفعول له باشد،و ممکن است که
مصدر باشد و در موضع حال نهاده شده باشد،یعنی در حالی که آزمایشی براي ایشان باشد.
تفسیر آیات:
اشاره
سپس خداوند سبحان قسم یاد کرد و فرمود:
(وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ)
در پیش ما آن را تفسیر کردیم
ص : 34
علی بن عیسی گوید:بدرستی که خداوند سبحان البتّه تکرار نمود ذکر آسانی و سهولت را براي اینکه آگاه نماید که قرآن
مجید را بنا بر هر حال،و هر صورتی از صورتها سهل و آسان نموده،پس از وجوهی که خداوند تعالی قرآن را بآن آسان نمود
اینست که ظاهر و روش فرمود از حکمتهایی که بر آن عمل میشود و اندرزهایی که به سبب آن متنبّه و مرتدع میگردند و
معنیهایی که نیاز به آگاهی بر آنست و دلیلهایی که بوسیله آن تشخیص بین حق و باطل داده میشود.
(کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ)
یعنی قوم ثمود دروغ شمردند انذاري را که حضرت صالح علیه السلام بر ایشان آورد،و کسی که گوید،نذر جمع نذیر
است،گوید:
معنایش اینست،البتّه ایشان دروغگو شمردند پیامبران را بتکذیب کردنشان حضرت صالح علیه السلام را زیرا که تکذیب یکی
از پیامبران مثل تکذیب تمام ایشانست براي اینکه آنها در دعوت بتوحید متّفق و متّحد بودند،و اگر چه در شرایع و احکام
اختلاف داشتند.
احِداً نَتَّبِعُهُ) 􀀀 مِنّ و
ا􀀀 ب فَق أَ شََراً الُوا 􀀀 (
پس گفتند آیا انسانی را از جنس خود که تنها و بیکس است پیروي کنیم،یعنی متابعت کنیم آدمی مثل خودمان را که او یکی
و تنهاست.
لالٍ) 􀀀 إِنّ إِذاً لَفِی ضَ
􀀀
( ا
یعنی ما اگر این کار را کردیم در خطا و گمراهی و دور شدن از حقّیم.
(وَ سُعُرٍ)
قتاده گوید:یعنی و در زحمت و سختی عذاب هستیم در آنچه را که لازم میشود ما را از اطاعت او،و در روایت عطاء ابن عبّاس
گوید:در دیوانگی.
ص : 35
فایده:
در این آیه بیان و توضیح شبهه زشت آنهاست که خود را بر آن داشته اند که بخاطر آن شبهه تکذیب کنند پیامبران را و آن
اینست که پیغمبران- شایسته است که جماعت باشند،نه یکی و بذهن و خاطر آنها رفته که چگونه یک نفر از مردم صلاحیت
دارد براي او که تحمّل کند با رسالت را و براي غیر او این صلاحیّت نباشد از جهت معرفت او به پروردگار و سلامتی ظاهر و
باطن او و قیام او بآنچه که تکلیف باو شده از رسالت.
ا) 􀀀 (أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِن
این استفهام انکاریست،یعنی چگونه وحی بر او القاء میشود و چطور از میان ما او اختصاص به پیغمبري پیدا نموده و حال آنکه
او یکی از ماست.
کَذّ )
􀀀
(بَلْ هُوَ ابٌ
بلکه او در آنچه میگوید دروغگوست(اشر)یعنی او خود خواه متکبر است که میخواهد بسبب پیغمبري بر ما بزرگی کند،آن
گاه خداي سبحان فرمود:
الْکَذّ الْأَشِرُ)
􀀀
(سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ ابُ
و این بیم و وعید است بر ایشان یعنی بزودي در روز قیامت میفهمند وقتی که عذاب بر ایشان فرود آمد که آیا او دروغگوي
است یا ایشان که تکذیب کردند،و او متکبر خود خواه است،یا ایشان که ایمان نیاوردند.؟ پس مانند گفتۀ ایشان یاد نمود که
مبالغه در توبیخ و سرزنش ایشان و تهدیدشان باشد،و البتّه(غدا)یعنی فردا فرمود بر وجه تقریب بنا بر عادت عرف مردم که
میگویند فردا معلوم میشود،و مقصود بآن عاقبت است گویند که با
ص : 36
امروز فردایی است.
النّ فِتْنَهً لَهُمْ)
اقَهِ 􀀀 م إِنّ رُْسِلُوا
􀀀
( ا
یعنی ما فرستنده ماده شتر(ناقه)هستیم بایجاد کردن و آفریدن آن بنا بر آنچه را که مطالبه کردند از حضرت صالح(ع) که
معجزه او باشد و نیز براي قطع کردن عذر آنها و امتحان و آزمایش نمودن ایشان،و در اینجا محذوفی است و آن اینست که
ایشان سخت گرفتند بر صالح علیه السلام و خواستند که بر ایشان از کوهی ماده شتر و ناقۀ سرخ موي ده ماهه بیرون آورد که
پس از خروج فورا بزاید،سپس وارد چشمه آب آنها شود و آب آن چشمه را بنوشد آن گاه برگردد نزد ایشان و مثل آن
چشمه که خورده شیر بدهد،پس خداوند سبحان فرمود که ما برانگیزنده آن ناقه هستیم چنانچه خواستند براي آزمایش و
امتحان ایشان.(ابن عباس) (فَارْتَقِبْهُمْ) یعنی منتظر امر خدا دربارة ایشان باش،و برخی گفتند:که مراقب باش که چه میکنند (وَ
اصْطَبِرْ) و شکیبا باش بر آنچه که بتو میرسد از آزار آنها تا امر خدا یعنی عذاب الهی بر ایشان نازل شود (وَ نَبِّئْهُمْ) یعنی:
ایشان را خبر بده.
ماءَ قِسْمَهٌ بَیْنَهُمْ) 􀀀 (أَنَّ الْ
که آب پخش در میان ایشان و آن ناقه است یک روز از آن ناقه و یک روز مخصوص ایشان (کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَ َ ض رٌ) یعنی هر
روز که آب قسمت و نصیب هر کدام است اهل آن حاضر شود و از آب استفاده کند،و دیگري نیاید پس در روزي که ناقه
براي آبشخوار و چشمه میآید فقط ناقه باید بیاید و در روزي که نوبت مردم است آنها بیایند،و حضر و احتضر بیک معنا است.
و البتّه فرمود که آن تقسیم و پخش میان آنهاست براي غلبه دادن عاقل
ص : 37
بر غیر آن،و مقصود اینست روزي براي مردم و روزي براي ناقه.
مجاهد گوید:که ایشان هر گاه ناقه غایب میشد بر چشمۀ آب حاضر می شدند و از آب چشمه مینوشیدند و هر گاه ناقه میآمد
آب را ول کرده و از شیر ناقه استفاده میکردند.
صاحِبَهُمْ) 􀀀 ادَوْا 􀀀 (فَن
ی فَعَقَرَ) 􀀀 اط 􀀀 یعنی نقشه کشتن ناقه را کشیده و یکی از اشرار و بدبختها خود را بنام قدار بن سالف پی کننده ناقه را طلبیده (فَتَع
یعنی بر ناقه دست پیدا کرد و آن را پی نمود:
و بعضی گفته اند:که قدار ملعون در زیر آن صخره و کوه کمین کرد پس تیري بر آن حیوان زد که بر ساق پاي آن خورد و
بزمین افتاد سپس با شمشیر سخت بر آن حیوان زد و پی و عصب پاي آن را قطع کرد،و بآن ناقه احمر و احمیر ثمود گفته
میشد.
زجاج گوید:عرب اشتباه میکرد و آن را احمر عاد میگفت،پس ضرب المثل شد در میشومی و نامبارکی.
زهیر گوید:
و تنیح لکم غلمان اسام کلّهم
کاحمر عاد ثمّ ترضع فتفطم
و آن زن براي شما پسرانی میآورد که تمامشان میشومند مثل احمر عاد آن گاه شیر میدهد پس از شیر میگیرد.
ذابِی وَ نُذُرِ) 􀀀 کانَ عَ 􀀀 (فَکَیْفَ
یعنی نگاه کن چگونه ایشان را هلاك کردیم و چطور بود عذاب من بر ایشان و تهدید من آنها را.
احِدَهً) 􀀀 ا عَلَیْهِمْ صَیْحَهً و 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
( ا
ما البتّه فرستادیم بر ایشان یک صیحه عطا میگوید مقصود صیحۀ جبرئیل است،و برخی گفته اند:صیحه عذابست
ص : 38
کانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ) 􀀀 (فَ
یعنی:پس گردیدند مثل چوبهاي خشک درخت که شکسته شده و از آن جدا میشود و صاحب بستان آن را جمع میکند،و
براي گوسفندانش عاقول میسازد که آنها را از سرماي باد و غیره مصون دارد.
ابن عباس گوید:مقصود اینست که ایشان هلاك شدند و مردند و مانند چوبهاي خشک گردیدند.
سعید بن جبیر گوید:یعنی مانند خاکی شدند که از دیوار فرو میریزد پس باد بر آن وزیده پس آن را بطور گرداب حرکت
میدهد .
ص : 39
[ [سوره القمر ( 54 ): آیات 32 تا 42
اشاره
اهُمْ بِسَحَرٍ 􀀀 إِلاّ آلَ لُوطٍ نَجَّیْن
􀀀
حاصِباً 􀀀 ا عَلَیْهِمْ 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا اَلْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ( 32 ) کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ( 33 ) ا
ا􀀀 اوَدُوهُ عَنْ ضَ یْفِهِ فَطَمَسْن 􀀀 مارَوْا بِالنُّذُرِ ( 36 ) وَ لَقَدْ ر 􀀀 ا فَتَ 􀀀 ذلِکَ نَجْزِي مَنْ شَ کَرَ ( 35 ) وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَ تَن 􀀀 ا کَ 􀀀 34 ) نِعْمَهً مِنْ عِنْدِن )
ذابِی وَ نُذُرِ ( 39 ) وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا اَلْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ 􀀀 ذابٌ مُسْتَقِرٌّ ( 38 ) فَذُوقُوا عَ 􀀀 ذابِی وَ نُذُرِ ( 37 ) وَ لَقَدْ صَ بَّحَهُمْ بُکْرَهً عَ 􀀀 أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَ
( اهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ ( 42 􀀀 ا فَأَخَذْن 􀀀 ا کُلِّه 􀀀 اتِن 􀀀 جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ اَلنُّذُرُ ( 41 ) کَذَّبُوا بِآی 􀀀 فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ( 40 ) وَ لَقَدْ
ترجمه:
-32 و حقّا که ما قرآن را آسان کردیم براي پند دادن،پس آیا پند گیرنده اي هست.
-33 قوم لوط تکذیب کردند پیامبران را.
-34 البتّه ما فرستادیم بادي که سنگ ریزه بر ایشان میبارید مگر لوط و دختران وي را که به هنگام سحر نجاتشان دادیم.
ص : 40
-35 این نجات نعمتی از جانب ما بود هم چنان که بر لوط و دختران وي انعام کردیم که هر که را که سپاسگزاري کرد پاداش
میدهیم.
-36 و حقا که لوط قوم خویش را از سختگیري ما بیم داد و با بیم دهنده ستیزه کردند.
-37 و جدا از لوط مهمانان وي را طلبیدند در نتیجه دیدگانشان را کور گردانیدیم که تلخی عذاب و نتیجه بیم دادن مرا
بچشید.
-38 و بی شک بهنگام بامداد عذابی دائم بدیشان فرود آمد.
-39 پس تلخی عذاب و نتیجه بیم دادن مرا بچشید.
-40 و حقّا که این قرآن را براي پند دادن آسان کردیم پس آ آیا پند گیرنده اي هست.؟ 41 -و بی تردید بیم دهنده گان
بسوي فرعون و قوم وي آمدند.
-42 همه نشانه ها و آیات ما را دروغ پنداشتند،در نتیجه ایشان را مانند گرفتن عزّتمندي توانگر بگرفتیم.
اعراب آیات:
سحر هر گاه نکرده باشد اراده میشود بآن سحري از سحرها میگویند:
اتیته بسحر » زید را سحري از سحرها دیدم،پس هر گاه سحر روزت را قصد کرده اي می گویی « رأیت زیدا سحرا من الاسحار »
سحر آمدم او را و قول خدا(نعمه)مفعول له است(بکره)ظرف زمان است،پس هر گاه معرفه باشد به اینکه قصد « و آتیته سحر
کنی صبح همان روز را می گویی،اتیته بکره و غدوه،پس بکره اینجا نکره است.
ص : 41
تفسیر آیات:
آن گاه خداوند سبحان قسم یاد کرد و فرمود:
وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ
)قتاده گوید:یعنی پس آیا طالب علم و دانشجویی هست که یاد گیرد.
(کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ)
قوم لوط نبی علیه السلام دروغگو شمردند پیامبران را،یعنی انذار و بیم دادن پیغمبر خود را،و برخی گفتند:یعنی تکذیب
کردند پیامبران را بنا بر آنچه که ما قبلا تفسیر کردیم.
حاصِباً) 􀀀 ا عَلَیْهِمْ 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
( ا
یعنی ما فرستادیم بر ایشان باد سختی که آنها را سنگ باران کرد با سنگ ریزه.
ابن عبّاس گوید:مقصود آن سنگهاي ریزه است که از آسمان بر آنها با باد بارید.
فرزدق گوید:
مستقبلین شمال الشام تضربنا
بحاصب کند یف القطن منشور
سرما و برف روبروي ما میزد بسبب باد تندي مثل قوزه پنبه که پراکنده باشد.
اهُمْ) مگر لوط و دخترانش را که نجاتشان دادیم یعنی 􀀀 إِلاّ آلَ لُوطٍ نَجَّیْن
􀀀
سپس آل لوط علیه السلام را استثناء نمود و گفت: (
خلاصشان کردیم.
(بِسَحَرٍ)
در سحر از این عذابی که بقومش رسید.
ا)􀀀 (نِعْمَهً مِنْ عِنْدِن
انعام نمودیم « انعمنا علیهم بذلک نعمه »: یعنی(انعاما)پس(نعمه)مفعول له میباشد و ممکن است که مصدر باشد و تقدیرش چنین
ذلِکَ) یعنی چنانچه انعام نمودیم 􀀀 بر ایشان باین خلاصی نعمتی را (کَ
ص : 42
بر ایشان.
(نَجْزِي مَنْ شَکَرَ)
پاداش میدهیم هر کس را که سپاس گذارد.
مقاتل گوید:یعنی هر کس که موحّد باشد و خدا را بوحدانیّت و یکتایی بپرستد با مشرکین عذاب نشود.
(وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ)
و حقّا که لوط علیه السلام ایشان را انذار نمود.
ا) 􀀀 (بَطْشَتَن
یعنی سختگیري ما ایشان را بعذاب.
مارَوْا بِالنُّذُرِ) 􀀀 (فَتَ
پس با بیم دهنده ستیزگی کردند از طریق جدال به باطل.و بعضی گویند:یعنی پس شک کردند و تصدیق نکردند او را و
گفتند چگونه ما را هلاك میکند و حال آنکه او یکی از ماست(و تماروا)تفاعلوا از مریه است.
اوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ) 􀀀 (وَ لَقَدْ ر
یعنی و جدّا از لوط علیه السلام مطالبه میهمانان او را کردند که تسلیم آنان نماید.
ا أَعْیُنَهُمْ) 􀀀 (فَطَمَسْن
یعنی نابود کردیم آنها را.
حسن و قتاده گویند:یعنی دیدگان آنها را کور کردیم.
و بعضی گویند:یعنی زایل و نابود کردیم محلّ خطوط صورت ایشان را تا اینکه صاف شد که دیده نمیشد بر آن جاي چشم و
این چنان بود که جبرئیل علیه السلام با بالش زد بر چشمان آنها،پس دیدگانشان بکلّی محو و نابود شد و داستان آنها را در
سابق یاد کردیم و تمام قصّه در آنجاست.
ذابِی وَ نُذُرِ) یعنی پس بقوم لوط گفتیم وقتی که بر ایشان عذاب فرستادیم که بچشید عذاب و بیم 􀀀 آن گاه فرمود: (فَذُوقُوا عَ
مرا.
ذابٌ مُسْتَقِرٌّ) 􀀀 (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَهً عَ
یعنی در وقت صبح عذاب بر ایشان
ص : 43
نازل شد تا آنکه تمامی هلاك شدند.
ذابِی وَ نُذُرِ) 􀀀 (فَذُوقُوا عَ
پس بچشید عذاب و بیم مرا و وجه تکرار این جمله براي اینست که اوّلی را موقع کور شدن آنها فرمود و دوّمی را در موقع
هلاکت و نابودي ایشان،پس هر وقت که عذاب تجدید شود سرکوبی و توبیخ هم تکرار شود.
(وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ)
معناي آن گذشت.
جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ) 􀀀 (وَ لَقَدْ
و بدون شک که بیم دهندگان بسوي فرعون و قوم او یعنی پیروان او بقرابت و دین آمدند.
(النُّذُرُ)
یعنی انذار،و بعضی گفته اند:آن جمع نذیر است،یعنی آیات و معجزاتی که موسی علیه السلام به سبب آنها ایشان را بیم میداد.
ا) 􀀀 ا کُلِّه 􀀀 اتِن 􀀀 (کَذَّبُوا بِآی
تکذیب کردند ایشان تمام آیات ما را و آنها نه ( 9)معجزاتی بود که موسی علیه السلام بر ایشان آورد(از ید بیضا و افعی شدن
عصا و هفت معجزة دیگر.
و بعضی گفته اند:بتمام آیات،زیرا که تکذیب به بعض تکذیب به تمام است.
اهُمْ) 􀀀 (فَأَخَذْن
پس ایشان را گرفتیم به عذاب.
(أَخْذَ عَزِیزٍ)
یعنی گرفتن توانایی که چیزي مانع او نمیشود در آنچه اراده کند.
(مُقْتَدِرٍ)
نیرومند است بر هر چه که بخواهد .
ص : 44
[ [سوره القمر ( 54 ): آیات 43 تا 55
اشاره
راءَهٌ فِی اَلزُّبُرِ ( 43 ) أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ ( 44 ) سَیُهْزَمُ اَلْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ اَلدُّبُرَ ( 45 ) بَلِ 􀀀 ئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَ 􀀀 کُفّ خَیْرٌ مِنْ أُول
􀀀
أَ ارُکُمْ
ی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ 􀀀 اَلنّ عَل
ارِ 􀀀 ی فِی ضَلا وَ سُعُرٍ ( 47 ) یَوْمَ سُْحَبُونَ لٍ􀀀 اَلْم فِی ی وَ أَمَرُّ ( 46 ) إِنَّ جُْرِمِینَ 􀀀 اَلسّ أَدْه
اعَهُ 􀀀 مَو وَ اَلسّ عِْدُهُمْ
اعَهُ 􀀀
اعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ( 51 ) وَ 􀀀 ا أَشْی 􀀀 احِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ( 50 ) وَ لَقَدْ أَهْلَکْن 􀀀 إِلاّ و
􀀀
ا 􀀀 ا أَمْرُن 􀀀 اهُ بِقَدَرٍ ( 49 ) وَ م 􀀀 إِنّ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْن
􀀀
سَقَرَ ( 48 ) ا
جَنّ وَ نَهَرٍ ( 54 ) فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ
اتٍ 􀀀 اَلْم فِی کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی اَلزُّبُرِ ( 52 ) وَ کُلُّ صَ غِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ ( 53 ) إِنَّ تَُّقِینَ
( مُقْتَدِرٍ ( 55
ترجمه آیات:
-43 آیا ناگرویدگان شما از این گروه کفّار بهترند،آیا براي شما بیزاري از عذاب در کتابهاي سماوي نوشته شده.
-44 آیا مشرکان قریش میگویند ما جماعتی هستیم که یاري دهنده یکدیگریم 45 -بزودي همه کفار مکّه پراکنده خواهند شد
و پشتهاي ایشان بر
ص : 45
گردانیده گردد.
-46 بلکه روز رستاخیز و قیامت وعده گاه(اصلی)ایشانست و قیامت سخت تر و تلخ تر است.
-47 حقّا که تبهکاران در گمراهی و در آتش سوزانند.
-48 روزي که تبهکاران برویهاي خویش در آتش دوزخ کشیده شوند تلخی حرارت آتش را بچشید.
-49 البتّه ما هر چیزي را بمقدار آفریدیم.
-50 و ایجاد ما جز یک کلمه نیست مانند بهم زدن چشم.
-51 بطور مسلّم امثال شما را هلاك کردیم،پس آیا هیچ پند گیرنده اي هست؟.
-52 و هر کاري که کفّار کرده اند در نامه ها مکتوب است.
-53 و هر خردي و بزرگی نوشته شده.
-54 همانا پرهیزکاران در بوستانها و جویهاي آب متنعمند.
-55 در مجلسی که در آن دروغ و بیهوده نباشد نزد پادشاهی توانا باشید.
قرائت آیات:
یعقوب غیر رویس،ستهزم و دیگران سیهزم الجمع خوانده و در شواذ قرائت ابی السماك(انا کل شیء)برفع و قرائت زهیر و
قرطبی و اعمش و(نهر) بدو ضمّه آمده است.
دلیل این قرءات:
اهُ) قوي تر از نصب 􀀀 إِنّ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْن
􀀀
ابن جنّی گوید:رفع در قول خدا ( ا
ص : 46
است هر چند که جماعت قرّاء بنصب خوانده اند و این براي اینست که آن از موارد ابتداء پس آن مثل قول تو(زید
سیبویه)است براي آنکه آن جمله است که در اصل خبر از مبتداء واقع شده، ) « الکتاب » ضربته)میباشد،پس آن مذهب صاحب
پس آن مثل قول تو زید هند ضربهاست،سپس(انّ)داخل شده پس نصب « نحن کل شیء خلقناه بقدر » در قول تو که می گویی
داده اسم را و خبر بر ترکیبی که بر آن بوده باقی مانده و محمد بن یزید هم نصب را اختیار کرده براي آنکه تقدیرش
اینست(انا فعلنا کذا)و فعل منتظر بعد(انّا)است،پس چون ما قبلش دلالت بر آن میکند اضمارش نیکوست.
ابن جنّی گوید و این چیزي نیست براي اینکه اصل در خبر مبتداء این است که اسم باشد نه اینکه فعل،خبر منفرد باشد،پس
معناي انتظار فعل در اینجا چیست؟و خبر(انّ)و اخوات آن مثل خبرهاي مبتداء است و قول- خدا(نهر)جمع نهر پس مثل اسد و
اسد و وثن و وثن میباشد و ممکن است که جمع نهر مثل سقف و سقف و رهن و رهن باشد.
تفسیر آیات:
سپس خداوند سبحان کفّار مکّه را تخویف داده و گفت:
کُفّ خَیْرٌ)
􀀀
(أَ ارُکُمْ
آیا کفار و ناگرویدگان شما سخت تر و قوي ترند.
ئِکُمْ) 􀀀 (مِنْ أُول
از این گروهی که یادشان نمودیم و هلاکشان کردیم و این استفهام انکاریست یعنی شما برتر از قوم نوح و عاد و ثمود
نیستید،نه در نیرو و نه در ثروت و توانگري و نه در کثرت عدد و وسایل،و مقصود از چیزهایی است که متعلّق باسباب دنیا
باشد نه اسباب دین و معنا اینست که هر گاه
ص : 47
هلاك شوند این گروه کفّار،پس چه چیز بشما تأمین داده که بر شما نازل شود مثل آنچه بر آنها نازل شد از عذاب.
راءَهٌ فِی الزُّبُرِ) 􀀀 (أَمْ لَکُمْ بَ
یعنی آیا براي شما برائت و تأمینی از عذاب الهی در کتب پیشینیان آمده که آنچه بامّتهاي گذشته رسید بشما نخواهد رسید
(أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِ رٌ) کلبی گوید:یعنی آیا این گروه کفار می گویند ما جماعتی هستیم که همدیگر را از دشمنانان
یاري میکنیم،و مقصود این است که ایشان میگویند ما همگی یکی هستیم بر ضدّ هر کس که مخالفت با ما کند یکدیگر را
یاري میکنیم از هر کس که با ما دشمنی کند پس دلالت به نیرو و اجتماع ایشان میکند.
و منتصر را مفرد آورده براي لفظ جمع پس آن در لفظ مفرد است و اگر چه اسم براي جماعت است،مثل رهط و جیش یعنی
چنانچه ایشان بهتر از آنها نیستند و براي ایشان تأمینی از عذاب نیست،پس همین طور جمعیتی نیست بر ایشان که عذاب خدا را
از آنها باز دارد و آنها را یاري کند هر چند که گفتند ما جماعتی هستیم که همدیگر را کمک میکنیم،پس کسی نمیتواند
قصد ما نماید و هیچکس نمی تواند بر ما غلبه کند،سپس خداوند سبحان فرمود:
(سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ)
بزودي فرار میکنند یعنی تمام کفّار مکّه میگریزند.
(وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ)
اللّ علیه و آله
􀀀
یعنی فراري میشوند و بر میگردانند بر شما پشتهاي خود را در فرار کردن،آن گاه خداوند سبحان پیغمبرش صلّی ه
را خبر داد که بزودي آن حضرت را بر ایشان پیروز خواهد نمود و آنها را فرار می دهد،پس این فرار روز جنگ بدر اتّفاق
افتاد،پس موافق خبر آن حضرت واقع شد که پیشگویی کرده بود و از معجزات آن جناب بود.
ص : 48
السّ مَوْعِدُهُمْ) یعنی اینکه وعدگاه همه آنها براي عذاب روز قیامت است.
اعَهُ 􀀀 خداوند سبحان فرمود: (بَلِ
ی وَ أَمَرُّ) 􀀀 السّ أَدْه
اعَهُ 􀀀 (وَ
پس روز قیامت بزرگتر در بلیّه و گرفتاریست،و دهاء بمعناي بزرگی اسباب ضرر است با شدّت ناراحتی خاطر و آن داهیه یعنی
بلیّه و گرفتاري چنانیست که چاره اي در بر طرف کردن آن نیست،و مقصود اینست که آنچه که بر کفار مکّه در روز جنگ
بدر رسید از کشته شدن(عتبه و شیبه و حنظله و ابو جهل و...)و اسیري بزرگان آنها و غارت رفتن اموالشان در دنیا خلاصشان
از عقاب آخرت نمیکند بلکه عذاب آخرت بزرگتر از زیانهاي دنیوي و ناراحت کننده تر است(و امر)یعنی تلخ تر از کشته
شدن و اسارت در دنیاست.
و بعضی گویند:امر بمعناي اشدّ،یعنی سخت تر است در استمرار بلاء براي آنکه اصل مر نفوذ است،سپس بیان فرمود حال
قیامت را و گفت:
لالٍ وَ سُعُرٍ) 􀀀 (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَ
جبائی گوید:البتّه گنهکاران،در رفتن از راه نجات و طریق بهشت در گمراهی و آتش بر افروخته اند.
و بعضی گویند:در ضلال یعنی در هلاك و رفتن از راه حقّ.
(وَ سُعُرٍ)
یعنی در زحمت و شکنجه اند.
(یَوْمَ یُسْحَبُونَ)
روزي که کشیده میشوند.
ی وُجُوهِهِمْ) 􀀀 النّ عَل
ارِ 􀀀 (فِی
یعنی این عذاب براي ایشان است،در روزي که فرشتگان میکشند ایشان را بر صورتشان در آتش و میگویند بایشان:
(ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ)
یعنی بچشید حرارت آتش دوزخ را برسیدن آتش ایشان بعذاب و حرارت آتش و آن مثل قول ایشانست که میگویند:وجدت
مس
ص : 49
الحمی)یافتم و احساس کردم گرمی و حرارت تب را و سقر دوزخ است.
و بعضی گفته اند:که آن دري از درهاي آتش است،و اصل سقر تلویح و تغییر و دگرگونی است،میگویند:(سقرته
- الشمس)آفتاب آن را تغییر داد و (سقرته)هر گاه آن را دگرگون کند و منصرف نشده است،براي دو عامل انصراف 1
تعریف،معرفه بودن 2-تأنیث.
اهُ بِقَدَرٍ) 􀀀 إِنّ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْن
􀀀
( ا
جبائی گوید:ما ایجاد کردیم هر چیزي را که آفریدیم بمقدار و اندازه اي که حکمت ما ایجاب میکرد،ما آن را گزاف و
بیهوده خلق نکردیم،پس ما عذاب را هم به اندازة استحقاق افراد مجرم و گنهکار آفریدیم،و همچنین هر چیزي که در دنیا و
آخرتست آن را بمقدار معیّن و معلوم خلق کردیم.
حسن گوید:یعنی ما هر چیزي را براي کار معیّن آفریدیم،پس زبان را براي سخن گفتن و دست را براي داد و ستد و پا را براي
رفتن و چشم را براي دیدن و گوش را براي شنیدن و معده را براي هضم غذا خلق کردیم،و اگر از این برنامه زیاد یا کم شود
هر آینه غرض و مقصود ما تمام نباشد.
ابن عباس گوید:یعنی قرار دادیم ما براي هر چیز یک شکل و صورتی که موافق آن شایسته براي آن باشد مثل زن را براي مرد
و ماده الاغ را براي الاغ و لباس مردان را براي مردها و جامۀ زنان را براي بانوان.
و بعضی گویند:یعنی ما خلق کردیم هر چیز را باندازه معیّن و قضا حتمی در لوح محفوظ.
احِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ) 􀀀 إِلاّ و
􀀀
ا 􀀀 ا أَمْرُن 􀀀 (وَ م
ابن عبّاس و کلبی گویند:یعنی و نیست امر و فرمان ما بآمدن روز قیامت در سرعت مگر مثل چشم بر هم زدن
ص : 50
و معناي لمح دیدن بعجله و شتاب است و آن بهم خوردن چشم است،و مقصود اینست،هر گاه ما اراده کردیم که قیامت برپا
شود آماده کنیم انسان و تمام آفریده و مخلوق خود را بقدر یک چشم بر هم زدن در سرعت.
جبائی گوید:یعنی و نیست امر ما هر گاه اراده کنیم که چیزي باشد مگر یک مرتبه دیگر در آن نیازي بامر و فرمان دوّم نیست
ما باو می گوییم باش،پس میباشد مثل یک چشم بر هم زدن در سرعت بدون هیچ کندي و تأخیر. « نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ » البتّه
اعَکُمْ) 􀀀 ا أَشْی 􀀀 (وَ لَقَدْ أَهْلَکْن
حسن گوید:یعنی و جدّا هلاك کردیم ما، همانند شما و امثال شما را در کفر از امتهاي گذشته و آنها را اشیاع و پیروان-
ایشان نامید چون که موافقت کردند با ایشان در کفر و دروغ پنداشتن پیامبران (فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ) پس آیا یک مذکّر و متنبّهی
هست که موجب شود او را این موعظه و اندرز که منزجر و منتهی شود از مثل آنچه گذشتگان مرتکب شدند از اعمال کفّار تا
بسر آنها نیاید آنچه بر سر آنان آمد از هلاکت و نابودي.
(وَ کُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ)
جبائی گوید:یعنی هر کاري را که کردند در کتب و پرونده اي که فرشتگان نگهبانان نوشته اند خواهد بود،و این اشاره است
به اینکه هیچ کاري مغفول و مستور از آنها نیست.
و بعضی گویند:یعنی تمام اعمال آنها در کتاب محفوظ بر ایشان نوشته میشود براي آنکه آن از بزرگترین عبرتها و اعتبار نامه
هاست در علم بمخلوقات پیش از آنکه بوده باشد،بر تفصیل اعمالشان.
(وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ)
ابن عبّاس و مجاهد و قتاده و ضحاك گویند:
یعنی و آنچه که مقدم داشتند از اعمالشان از کوچک و بزرگ نوشته میشود بر ایشان
ص : 51
و بعضی گویند:یعنی هر کوچک و بزرگی از روزیها و اجلها و مرگ و زندگی و مانند آن در لوح محفوظ مکتوب و ثبت
است.
جَنّ وَ نَهَرٍ)
اتٍ􀀀 الْم فِی (إِنَّ تَُّقِینَ
البتّه پرهیزگاران در بستانها و نهرهاي بهشت از آب و شراب و عسل متنعّمند،و نهر را در جاي انهار گذارده براي آنکه آن اسم
جنس است بر زیاد و کم اطلاق میشود،و انهار بهتر می باشد ولی البتّه مفرد آمده براي موافقت با قافیه و فواصل آیات،و النهر
آن مجراي گشاد و وسیع از مجاري آبست.
(فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ)
یعنی در مجلس حقّی که بیهوده گی و اتّهام گناه نیست و بعضی گویند:توصیف بصدق فرمود براي آنکه آنجا مقام بلند و
پسندیده است.
و بعضی گویند:براي دوام نعمت است در آن.
و بعضی گفته اند:براي آنکه خدا وعده راست داد اولیاء خودش را در آن.
(عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ)
یعنی نزد خداي سبحان پس اوست مالک توانایی که چیزي او را عاجز نکند،و مقصود قرب مکانی نیست،خداوند،اجل و
اعلاي از مکان است،بلکه مراد اینست که ایشان در کنف او و پناه او و کفایت اویند،چون که بایشان انواع رحمت و فضل
خداوند سبحان میرسد .
ص : 52
سورة الرحمن
اشاره
اتِ وَ الْأَرْضِ ،که بقول عطاء و قتاده و عکرمه و یکی از دو 􀀀 ماو 􀀀 بعضی گفته اند در مکّه نازل شده جز یک آیۀ: یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّ
روایت از ابن عبّاس که در مدینه آمده.
و حسن و قتاده و ابی حاتم نقل کرده اند که تمام آن مدنی است.
عدد آیات آن:
هفتاد و هشت آیۀ کوفی و شامی و 77 آیۀ حجازي و 76 آیۀ بصري است
اختلاف آنها:
امِ) غیر المکّی(المجرمون)غیر 􀀀 ا لِلْأَن 􀀀 سانَ) اوّل- غیر مدنی و (وَضَ عَه 􀀀 منُ) یک آیه کوفی شامی (خَلَقَ الْإِنْ 􀀀 در پنج آیه است (الرَّحْ
ارٍ) حجازي است. 􀀀 واظٌ مِنْ ن 􀀀 البصر (شُ
ص : 53
فضیلت این سوره:
اللّ علیه و آله فرمود:هر کس سوره (الرحمن)را قرائت کند خدا بر ضعف و ناتوانی او
􀀀
ابی بن کعب گوید:حضرت رسول صلّی ه
ترحّم نماید و او سپاس و شکر آنچه را که خدا بر او انعام نموده بجا آورده است،و از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام
براي هر چیزي عروسی است و عروس قرآن سورة »: اللّ علیه و آله روایت شده که فرمود
􀀀
از پدران گرامیش از پیغمبر صلّی ه
.« الرحمن است،لکلّ شیء عروس و عروس القرآن سوره الرحمن جلّ ذکره
اللّ صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود:ترك نکنید قرائت الرحمن را و قیام به آنرا زیرا
􀀀
و ابو بصیر از حضرت ابی عبد ه
که آن در دلهاي منافقین قرار نمیگیرد و روز قیامت در صورت آدمی در زیباترین صورت و خشبوترین بوي میآید نزد
پروردگارش تا آنکه میایستد در جایی که هیچکس نزدیکتر از او به خدا نیست،پس خداي سبحان باو میفرماید چه کسی در
زندگانی دنیا قیام بحق تو نموده و مداومت کرد بقرائت تو،پس سورة الرحمن میگوید:
اي پروردگارم فلانی و فلانی و فلانی پس صورت ایشان سفید میشود پس بآنها میفرماید،شفاعت کنید در هر کس که »
دوست دارید،پس شفاعت میکنند تا آنکه باقی نماند براي ایشان غایتی و کسی نباشد که براي او شفاعت کنند پس بایشان
.« میگویند داخل بهشت شوید و هر کجا که خواستید مسکن نمائید
حماد بن عثمان گوید:حضرت صادق علیه السلام فرمود:لازم است که هر مردي سورة الرحمن را در روز جمعه قرائت کند
.« لا بشیء من آلائک رب اکذب » انِ) بگوید 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 پس هر وقت که خواند (فَبِأَيِّ آ
و از آن حضرت است که فرمود:کسی که در شب سورة الرحمن را بخواند،و
ص : 54
خداوند فرشته و ملکی بر او موکّل کند اگر در اوّل « لا بشیء من آلائک رب اکذب » انِ بگوید 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 بعد از هر فَبِأَيِّ آ
شب خواند که او را تا صبح حفظ نماید و اگر در هنگام صبح آن را خواند موکّل فرماید بر او فرشته اي که او را تا شب حفظ
کند.
ارتباط این سوره با سورة قبل:
خداوند سبحان سورة قمر را که قبل از این است پایان داد باسم مقدّس خودش و فرمود (عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ) و این سوره را نیز
باسم خودش شروع نمود و گفت:
سوره الرحمن جل ذکره مکیه او مدنیه و هی ثمان و سبعون ایهً
[ [سوره الرحمن ( 55 ): آیات 1 تا 13
اشاره
انٍ ( 5) وَ اَلنَّجْمُ وَ 􀀀 انَ ( 4) اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ بِحُسْب 􀀀 سانَ ( 3) عَلَّمَهُ اَلْبَی 􀀀 منُ ( 1) عَلَّمَ اَلْقُرْآنَ ( 2) خَلَقَ اَلْإِنْ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . اَلرَّحْ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( زانَ ( 9 􀀀 لا تُخْسِرُوا اَلْمِی 􀀀 زانِ ( 8) وَ أَقِیمُوا اَلْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ 􀀀 أَلاّ تَطْغَوْا فِی اَلْمِی
􀀀
( زانَ ( 7 􀀀 ا وَ وَضَعَ اَلْمِی 􀀀 ماءَ رَفَعَه 􀀀 دانِ ( 6) وَ اَلسَّ 􀀀 اَلشَّجَرُ یَسْجُ
ما􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 حانُ ( 12 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 مامِ ( 11 ) وَ اَلْحَبُّ ذُو اَلْعَصْفِ وَ اَلرَّیْ 􀀀 ذاتُ اَلْأَکْ 􀀀 اکِهَهٌ وَ اَلنَّخْلُ 􀀀 ا ف 􀀀 امِ ( 10 ) فِیه 􀀀 ا لِلْأَن 􀀀 وَ اَلْأَرْضَ وَضَ عَه
( انِ ( 13 􀀀 تُکَذِّب
ص : 55
ترجمۀ آیات:
بنام خداوند بخشایندة مهربان 1-خداي مهر پیشه.
-2 قرآن را بیاموخت.
-3 انسان را بیافرید.
-4 او را بیان آموخت.
-5 خورشید و ماه بحسابی منظّم سیر میکنند.
-6 و نباتات بی ساق و ساقه دار سجده میکنند.
-7 و آسمان را بالا برد و میزان را بنهاد.
-8 تا در سنجش سرکشی نکنند.
-9 و سنجش را بانصاف به پاي دارید و میزان را نکاهید.
-10 و زمین را براي آدمیان بنهاد.
-11 در زمین میوه و درخت خرما غلاف دار هست.
-12 و در زمین دانه است که داراي برگ خشک و گل است.
-13 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
قرائت آیات:
ابن عامر(و الحب ذو العصف و الریحان)بنصب در هر دو خوانده و حمزه و کسایی و خلف و الحب ذو العصف برفع و الریحان
بجرّ قرائت کرده اند،و باقی از قراء در تمام برفع خوانده اند.
برفع آمده و بلال بن ابی « و السماء رفعها » در شواذ قرائت ابی السماك
ص : 56
بفتح تاء و سین و نیز بکسر سین قرائت کرده. « و لا تخسروا » برده
دلیل این قرءات:
ابو عبیده گوید:العصف آنست که میخشکد و سخت میشود و خورده میشود از زراعت مثل گندم و جو و آن عصیفه مغز
گندم و زراعت است.
علقمه بن عبده گوید:
تسقی مذانب قد مالت عصیفتها
حدورها من اتیّ الماء مطموم
چنان از فراق محبوبش میگرید که گویا سیل اشک متوجّه برگ گل روي او شده و گودي گونه او از اشک پر گشته است.
یعنی روزي تو نمر بن تولب گوید: « سبحانک و ریحانک »: و ریحان دانه ایست که میخورند میگویند
سلام الاله و ریحانه
و رحمته و سماء درر
درود خدا و روزي او و رحمت او و آسمان که بارنده او براي تو باد.
و بعضی گفته اند:که عصف و عصیفه برگ زراعت است.
از قتاده نقل شده که:عصف کاه است و کسی که(و الحب ذا العصف)قرائت کرده حمل کرده آن را بر(و خلق الحب و خلق
شَتّ ) و کسی که ریحان را
ی􀀀 اتٍ 􀀀 مِن نَب اجاً 􀀀 ا بِهِ أَزْو 􀀀 الریحان)و آن رزق است-و تقویت میکند این را قول او که میفرماید (فَأَخْرَجْن
رفع داده پس تقدیر آن را چنین دانسته(فیها فاکهه و الریحان و الحب ذو العصف)و کسی که جرّ داده پس تقدیر آن را(فالحب
ذو العصف و ذو الریحان)یعنی از دانۀ رزق و روزیست،پس اگر گفتی که عصف و عصیفه هم نیز روزیست پس مثل آنست
که گفته است:ذو الرزق و ذو الرزق.
گفته میشود این ممتنع نیست،براي آنکه عصیفه رزقی است غیر رزقی که
ص : 57
ریحان بر آن واقع شده و مثل آنست که اراده شده بریحان دانه هر گاه از پوست هایش جدا شود،پس بر او رزق اطلاق میشود
براي عموم منفعت بآن و اینکه آن روزي براي مردم و غیر مردم است،و بعید است که ریحان بوئیدنی در این مواضع باشد،و
البتّه آن قوّت مردم و حیوانات است،چنانچه میفرماید:
امَکُمْ) پس بیرون آوریم بسبب آب جفتهایی از گیاهان بسیار بخورید و 􀀀 شَتّ کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْع
ی􀀀 اتٍ 􀀀 مِن نَب اجاً 􀀀 ا بِهِ أَزْو 􀀀 (فَأَخْرَجْن
حیوانات خود را بچرانید.
ا) ابن جنّی گوید:رفع در اینجا ظاهرتر از قرائت جماعت قرّاء است که بنصب خوانده اند و این رفع 􀀀 ماءَ رَفَعَه 􀀀 و قول او (وَ السَّ
جهتش اینست که آن را صرف بابتداء نموده براي آنکه عطف کرده آن را بر جمله مبتداء و خبر و آن قول او:
دانِ) 􀀀 (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُ
است و امّا قرائت عموم قرّاء بنصب پس آن عطف بر یسجدان تنهاست و آن جمله اي از فعل و فاعل است و عطف اقتضا
مثلیّت، در ترکیب جمله ها میکند پس تقدیرش میشود(یسجدان و رفع السماء)پس چون اضمار و پنهان نمود رفع را تفسیر کرد
آن را بقولش(رفعها)مثل قول تو که می گویی (قام زید و عمرا ضربته)یعنی و ضربت عمرا براي آنکه عطف شود جمله اي از
فعل و فاعل بر جمله دیگري مثل آن.
و امّا قول او(تخسروا)بفتح تاء پس آن بنا بر حذف حرف جرّ است یعنی (لا تخسروا فی المیزان)در سنجش نقصان نکنید و کم
ندهید،پس چون حرف جرّ حذف شده ناچار شده که فعل را منصوب بخواند مثل قول او که می فرماید:(و اقعدوا لهم کلّ
مرصد)یعنی در هر مرصد و کمینگاه یا(علی کلّ مرصد)یا بر هر کمینگاهی.
و امّا تخسروا)بفتح تاء و کسر سین پس بنا بر(خسرت المیزان)است
ص : 58
و البتّه مشهور(اخسرته)است می گویی(خسر المیزان و اخسرته)مثل اینست که(خسرته)لغتی در اخسرته باشد مثل(اجبرت
الرجل و جبرته)و اهلکته و هلکته.
لغات آیات:
الرّحمن:آن خدائیست که رحمتش شامل هر چیزي شده پس براي، همین هیچکس توصیف بآن نمیشود مگر خداي تعالی،و
امّا راحم و رحیم پس جایز است که بندگان خدا بآنها موصوف باشند.
البیان:آن دلیلهایی است که بعلم میرساند و بعضی گویند:بیان اظهار معنی است براي نفس بآنچه که تمیز داده میشود بسبب آن
از غیر آن مثل تمیز معناي رجل از معناي فرس و معناي قادر از معناي عاجز و معناي عام از معناي خاص.
الحسبان:مصدر حسبته احسبه حسابا و حسبانا مثل سکران و کفران است.و بعضی گویند:آن جمع حساب مثل شهاب و شهبان
است.
و النجم:آن گیاهانی بدون ساقه است مثل تره و یونجه.
و الشجر:آن گیاهی است که ساقه دار باشد مثل کاهو و اشجار و اصل نجم طلوع است،میگویند:نجم القرآن و النبات هر گاه
ظاهر شوند و به سبب همین نامیده شده(نجم السماء)براي طلوع آن.
الاکمام:جمع کم و آن ظرف میوه خرماست که در ظرفش محفوظ است هر گاه پیچیده بر آن باشد.
الآلاء:أبو عبیده گوید:نعمتهاست و مفرد آن الی بر وزن معی و الی بر وزن قفاست.
ص : 59
اعراب آیات:
منُ􀀀 اَلرَّحْ
اللّ الرحمن است تا فاصله با آیۀ بعد صحیح باشد،پس الرحمن
􀀀
یک آیه است با اینکه آن جمله نیست براي آنکه تقدیر آن ه
ا) یعنی هذه سوره. 􀀀 اه 􀀀 خبر مبتداء محذوف است،مثل قول خدا (سُورَهٌ أَنْزَلْن
أَلاّ تَطْغَوْا)
􀀀
)
تقدیر آن(لان لا تطغوا)است،پس آن در محل نصب است بسبب آنکه مفعول له است و لفظ آن نفی و معنایش نهی است و
اکِهَهٌ) مبتداء و خبر در محلّ نصب است بنا بر حالیّت. 􀀀 ا ف 􀀀 براي همین عطف بر آن نموده بقولش (وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ) و قول او (فِیه
تفسیر آیات:
منُ) 􀀀 (الرَّحْ
خداوند سبحان این سوره را افتتاح به این اسم نمود براي اینکه بندگان بدانند که تمام آنچه که بعدا توصیف نموده از افعال
نیکوي او البتّه از رحمتی صادر شده که شامل همۀ مخلوقات او میشود و مثل آنست که پاسخ قول ایشان را داده که گفتند:و ما
منُ) و هر گاه بایشان گفته میشود سجده کنید براي رحمن 􀀀 الُوا وَ مَا الرَّحْ 􀀀 منِ ق 􀀀 ذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْ 􀀀 الرحمن در قول خدا (وَ إِ
منَ گفتند ما رحمانی نمیشناسیم جز 􀀀 اللّ أَوِ ادْعُوا الرَّحْ
􀀀
میگویند:رحمان کیست؟ و روایت شده که چون نازل شد آیۀ قُلِ ادْعُوا هَ
صاحب یمامه پس بایشان گفته شد(الرحمن).
(عَلَّمَ الْقُرْآنَ)
اللّ علیه و آله را قرآن آموخت و آن حضرت هم بامّتش یاد داد.
􀀀
کلبی گوید:یعنی محمد صلّی ه
و بعضی گفته اند:که آن جواب اهل مکّه است وقتی که گفتند که البتّه بشري
ص : 60
قرآن را باو آموخت،پس خداوند سبحان بیان کرد که آن کسی که قرآن را به او آموخت او خداي رحمانست،و تعلیم بیان
کردن چیزیست که بسبب آن کسی که نمیداند عالم و دانشمند میشود و اعلام:ایجاد چیزیست که بوسیلۀ آن عالم و دانا
میگردد.
خداوند سبحان یاد نمود نعمت را در آنچه را که از حکمت بسبب قرآن دانسته شده آن چنان حکمتی که مردم محتاج بآن
هستند در دینشان تا اینکه ادا نمایند آنچه را که بر ایشان واجب است و مستوجب ثواب میشوند بطاعت و پیروي
پروردگارشان.
زجاج گوید:معناي (عَلَّمَ الْقُرْآنَ) اینست که آن را آسان نمود براي یاد نمودن و یاد گرفتن.
سانَ) 􀀀 (خَلَقَ الْإِنْ
ابن عبّاس و قتاده گویند:یعنی انسان را از عدم به وجود آورد،و مقصود از انسان در اینجا آدم علیه السلام است.
انَ) 􀀀 عَلَّمَهُ الْبَی
یعنی اسماء و نامهاي تمام موجودات و همۀ لغات را بحضرت آدم آموخت.
بزرگترین اسمیست که به سبب آن هر چیزي را دانا شد. « البیان »: حضرت صادق علیه السلام فرمود
حسن و ابو العالیه و ابن زید و سدي گویند:انسان اسم جنس است،و برخی گفته اند:معنایش تمام مردم است،علّمه البیان یعنی
سخن گفتن و نوشتن و خط و فهم و افهام تا اینکه معلوم شود چه میگوید و براي او چه گفته می شود،و این آن معناي اظهر و
اعم است.
و جبائی گوید:البیان آن کلامیست روشن میشود بآن مقصود او و بسبب
ص : 61
آن انسان تمیز داده میشود از حیوانات.
اللّ علیه و آله است،تعلیم داد باو علم آنچه بوده و علم آنچه
􀀀
سانَ) حضرت محمّد صلّی ه 􀀀 ابن کیسان گوید:مقصود از (خَلَقَ الْإِنْ
خواهد شد.
انٍ) 􀀀 (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْب
ابن عبّاس و قتاده گویند:یعنی جاري و- متحرّك و سیر میکنند از روي نظم و منازلی را طی مینمایند که از آنها تجاوز نمیکنند
و آن دو(مهر و ماه)دلالت بر عددها و سالها و اوقات مینماید پس(یجریان) را پنهان و از ظاهر کلام حذف نموده براي دلالت
کلام بر آن و تحقیق معنایش اینست که آنها بیک نسق و نظم معیّن و حساب متفق دائما در جریان و حرکتند که تفاوتی و
اختلافی در آن واقع نمیشود،پس خورشید قطع میکند برجهاي فلک را در سیصد و شصت و پنج روز( 365 )و اندي،و ماه در
بیست و هشت روز پس براي همیشه بر این صورت سیر میکنند و خداوند سبحان مهر و ماه را اختصاص بذکر داد براي آنچه
که در آنست از منافع فراوان-براي مردم از نور و روشنایی و شناختن شب و روز و رسیدن میوه جات و منافع دیگر پس ذکر
آنها براي بیان نعمت وجود آنهاست بر خلق خدا و تمام آفریده ها.
دانِ) 􀀀 (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُ
ابن عبّاس و سعید بن جبیر و سفیان ثوري گویند:مقصود از نجم گیاه هاي زمین است که ساقه ندارد.و از شجر آن چیزهایی
است که برایش ساقه و در زمستان میماند(چون درختان).
مجاهد و قتاده گویند:اراده نموده بنجم نجم آسمان و آن مفرد است،و مقصود تمام نجوم و ستارگانست،و شجر سجده میکند
براي خدا صبح و شام بر حدوث و طلوعشان،چنانچه در جاي دیگر فرمود:(و الشجر و الدوابّ)و- اهل تحقیق گفته اند:که
مقصود از سجود آنها چیزهایی است در آنها،از
ص : 62
نشانه اي که دلالت بر حدوث آنها میکند و بر اینکه براي آنها صانعی است که آنها را ایجاد کرده و آنچه که در آنهاست از
صنعت و قدرتی که ایجاب میکند سجود آنها را.
لالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ 􀀀 ضحاك و سعید بن جبیر گویند:سجود آنها سجود سایه هاي آنهاست، مثل قول او که میفرماید: (یَتَفَیَّؤُا ظِ
داخِرُونَ) ( 1)و مقصود اینست که براي هر جسد سایه اي هست پس در آن اقتضا و ایجاب خضوع 􀀀 لِلّ وَ هُمْ-
􀀀
مائِلِ سُجَّداً هِ 􀀀 الشَّ
میکند بآنچه که در آنست از دلیل حدوث آنها و اثبات محدث و صانع مدبّر آنها.
جبائی گوید:معناي سجود نجم و شجر اینست که:خداي سبحان آنها را بهر چه که میخواهد میگرداند بدون امتناعی،پس این
را خضوع آنها قرار داد و معناي سجود خضوع است،چنانچه در قول شاعر آمده(تري الاکم فیها سجّدا للحوافر)بینی که سمها را
در آن خضوع است براي چهار پایان.
ا) 􀀀 ماءَ رَفَعَه 􀀀 (وَ السَّ
یعنی و بلند کرد آسمان را و بلند کرد آن را بالاي زمین دلالت بر کمال قدرت حق سبحان میکند.
زانَ) 􀀀 (وَ وَضَعَ الْمِی
حسن و قتاده گویند:یعنی نهاد،آلت سنجش و ترازو را براي رسیدن بعدل و انصاف.
قتاده گوید:آن ترازوي معهود است که داراي دو کفّه میباشد.
زجاج گوید:مقصود از میزان عدل است،یعنی اینکه خداوند امر بعدل و داد نموده است و دلالت بر این میکند قول او:
زانِ) 􀀀 أَلاّ تَطْغَوْا فِی الْمِی
􀀀
)
یعنی در میزان و سنجش تجاوز از عدل و حق
ص : 63
. 1) -سورة نحل آیۀ: 47 -1
به نقصان و کم فروشی و باطل نکنید،و تقدیرش اینست(فعلت ذلک لئلا تطغوا)من این کار را کردم ترازو را نهادم،تا اینکه
أَلاّ تَطْغَوْا) نهی منفرد و تنها باشد(و ان)مفسّره بمعناي اي باشد.
􀀀
شما تجاوز از حق ننمائید و محتمل است نیز که (
و بعضی گفته اند:مراد از میزان قرآنست که آن اصل دین است پس مثل آن است که خداي تعالی بیان نموده ادلّه عقلیه و ادلّه
سمعیّه را و البتّه خداوند سبحان تکرار نمود ذکر میزان را بدون اضمار و مخفی نمودن براي آنکه دوّمی در نهی و منع کردن
زانِ) در سنجش تجاوز از حق نکنید. 􀀀 أَلاّ تَطْغَوْا فِی الْمِی
􀀀
از آن قائم بخود باشد هر گاه گفته شود بایشان (
(وَ أَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ)
یعنی وقتی خواستید بگیرید و یا بدهید زبان و شاهنگ ترازو را بعدل و یکسان بدهید.
زانَ) 􀀀 لا تُخْسِرُوا الْمِی 􀀀 (وَ
یعنی ناقص نکنید آن را بکم دادن و ستم کردن، بلکه آن را مساوي و برابر بدهید،بانصاف.
سفیان بن عیینه گوید:عدل اقامه کردن بدست است و قسط اقامه کردن بقلب.
امِ) 􀀀 ا لِلْأَن 􀀀 (وَ الْأَرْضَ وَضَعَه
چون آسمان را یاد نمود،متقابلا زمین را هم یاد کرد و گفت:و زمین را گسترش داد و نرم و مطیع نمود براي مردم.
ابن عبّاس گوید:انام هر چیزیست که در آن روح باشد.
است. « موجود مرئی » حسن گوید:انام جنّ(موجود نامرئی)و انس
مجاهد گوید:انام،تمام آفریده هاي جاندار است.
و از زمین تعبیر کرد بوضع چون از آسمان تعبیر برفع نمود،و در این بیان
ص : 64
نعمت است بر خلق خدا و بیان وحدانیّت و قدرت خداي تعالی است،چنانچه در رفع سماء گفته شد.
اکِهَهٌ) 􀀀 ا ف 􀀀 (فِیه
یعنی در روي زمین چیزهایی است که بآن متنعّم و بهره مند میشوند از اقسام میوه هایی که از درختان بدست میآورند.
مامِ) 􀀀 ذاتُ الْأَکْ 􀀀 (وَ النَّخْلُ
یعنی نخلهایی که داراي فلوفها و غلافها است،و میوه نخل مادامی که شکوفا نشده در غلف و جلد است.
حسن گوید:اکمام لیف نخل است که خرما در آن نهفته است.
ابن زید گوید:یعنی داراي شکوفه است براي آنکه آن پوشیده بلیف و غلاف است.
(وَ الْحَبُّ)
اراده نموده تمام حبوباتی که در زمین زراعت میشود از گندم و جو(و باقلا و لوبیا و نخود و عدس و غیر اینها).
(ذُو الْعَصْفِ)
جبائی و مجاهد گویند:یعنی صاحبان برگ که وقتی که خشک شد و خورد شد کاه میشود.
ابن عبّاس و قتاده و ضحاك گویند:عصف کاه است که باد آن را می پراند و میبرد.
سداء و فراء گویند:آن سبزة زراعت است و آن اقلّ چیزیست که از آن می روید.
حانُ) 􀀀 (وَ الرَّیْ
در قول بیشتر مفسّرین یعنی روزي است.و حسن و ابن زید گویند:آن شاخه ریحان و گلیست که میبوئید.
و ضحاك گوید:ریحان دانۀ خوردنی(مثل گندم و جو و باقلا و....)و عصف برگیست خورده نمیشود،و آن روزي و رزق و
خوراك حیواناتست،و ریحان
ص : 65
رزق و خوراك انسانهاست،پس خداوند سبحان یاد نمود قوت مردم و حیوانات را سپس انس و جن را مخاطب ساخت و
فرمود:
انِ) 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
یعنی بکدام یک از نعمتهاي پروردگارتان از این چیزهایی که یاد شد تکذیب میکنید،براي اینکه همه آنها نعمتی است بر شما
که از آن استفاده میکنید،و مقصود اینست که ممکن نیست بر شما که انکار چیزي از این نعمتها را بنمائید.
و امّا جهت تکرار این آیه در این سوره اقرار گرفتن بآن نعمتهاي معدود و تاکید در تذکّر بتمام آنها است،پس هر کجا که
خداي سبحان نعمتی را که انعام بآن نموده یاد میکند اقرار میگیرد بر آن و توبیخ میکند بر تکذیب به آن چنانچه مردي
بدیگري میگوید:
(اما احسنت الیک حین اطلقت لک مالا اما احسنت الیک حین ملکتک عقارا اما احسنت الیک حین بنیت لک دارا) آیا من
احسان بتو نکردم وقتی که مالی را در اختیار تو گذاردم،آیا من بتو نیکی نکردم وقتی که بتو زمین و ملکی بخشیدم،آیا من بتو
خدمت نکردم وقتی که خانه اي براي تو ساختم،پس تکرار در آن خوبست براي اختلاف آنچه را که اقرار بآن کرده،و مثل آن
در کلام عرب و اشعار ایشان زیاد است.
( مهلهل بن ربیعه در مرثیه برادرش کلیب گوید: ( 1
علی ان لیس عدلا من کلیب
اذا طرد الیتیم عن الجزور
ص : 66
1) -مهلهل،بصیغۀ اسم فاعل نامش عدي بن ربیعه تغلبی دایی امرء القیس است که حدود صد سال قبل از هجرت مرده و او -1
اوّل کسی است که قصیده سرایی کرده،و کلیب برادر او از بزرگان و اشراف عرب بود و کشته شد و بکشته شدن او آتش
جنگ بطول چهل سال شعله ور بود و آن در کتب و تواریخ
ترجمه:بنا بر این آنچه را من کشتم و اسراف در قتل مردم کردم برابر و مساوي با خون کلیب نیست،زیرا که بقتل او یتیمان از
طعام و مأکولات رانده و مطرود و در بدر شدند.
علی ان لیس عدلا من کلیب
اذا ما ضیم ( 1)جیران المجیر
بنا بر این آنچه را که من کشتم برابري با خون کلیب نمیکند زیرا با کشتن او پناهندگان بی پناه شدند.
علی ان لیس عدلا من کلیب
اذا رجف العصاه ( 2)من الدبور
بنا بر این آنچه را من کشتم برابري با خون کلیب نمیکند زیرا بقتل او عصاه بلرزه در آمد.
علی ان لیس عدلا من کلیب
اذا خرجت مخباه ( 3)الخدور
بنا بر این آنچه را که من از مردم کشتم برابري با خون کلیب نمیکند،زیرا بقتل او پرده گیان از پشت پرده ها بیرون آمدند.
علی ان لیس عدلا من کلیب
اذا ما اعلنت نجوي الصدور
(1
(عرب معروف است،و مهلهل در مرگ برادرش این قصیده را سروده است و در بیست جاي قصیده آن نیم خط دوّم را تکرار
کرد،و مقصودش از آن بیت این است که من گرچه اسراف در قتل مردم کردم براي انتقام برادرم و لیکن این کشتار برابري با
خون برادرم نمیکند زیرا بقتل او یتیم ها در بدر و همسایه ها بیچاره شدند.
ص : 67
1) -ضیم مجهول ضمّ است مثل قیل بمعناي ضم کردن بخود و پناه دادنست. -1
2) -عضاه اسم درخت خاردار است که در مقابل باد مقاومت دارد و حرکت نمیکند چون برگ ندارد و شاخه اش محکم -2
و سخت است،و در این بیت میگوید که این درخت با مقاومتش در برابر بادهاي سخت از حادثه قتل تو لرزید.
3) -مخباه یعنی بانوان پوشیه دار و رو گرفته و پنهان در پشت حجابها. -3
بنا بر این آنچه را که من از مردم کشتم برابري با خون کلیب نمیکند،زیرا بقتل او صداهاي خفته در سینه ها آشکارا و بلند
گردید.
و لیلی اخیلیه در مرثیه توبه پسر حمیر گوید:
لنعم الفتی یا توب کنت و لم تکن
( لتسبق یوما کنت فیه تحاول ( 1
هر آینه خوب جوانمردي بودي اي توب و حال آنکه نبودي در روز مسابقه تا در آن روز برنده شوي.
و نعم الفتی یا توب کنت اذا التفتت
صدور العوالی و استشال ( 2) الاسافل
و چه خوب جوانمردي بودي اي توب زمانی که مستکبرین و بزرگان ساقط و- مستضعفین و زیر دستان بسبب تو بلند میشدند.
و نعم الفتی یا توب کنت لخائف
( اتاك لکی تحمی و نعم المجامل ( 3
و چه خوب جوانمردي بودي اي توب براي بیچاره ترسانی که نزد تو میآمد تا او را حمایت کنی و چه خوب حامی و مدافعی
بودي.
و نعم الفتی یا توب جا را و صاحبا
( و نعم الفتی یا توب حین تناضل ( 4
و چه خوب جوانمردي بودي اي توب از جهت همسایگی و رفاقت و چه خوب جوانمردي بوده هنگامی که دفاع از دشمنان
میکنی.
لعمري لانت المرء ابکی لفقده
و لو لام فیه ناقص الرّاي جاهل
ص : 68
1) -تحاول،یعنی اراده کنی و مسابقه را به بري. -1
2) استشال،بمعناي بلند کردن یعنی زیر دستان را بلند کنی. -2
3) مجامل،یعنی خوش رفتاري با مردم و اینجا بمعناي مدافع و حامی است. -3
4) تناضل بمعناي مدافع است و در حدیث از قول حضرت صادق(ع)بهشام بن حکم آمده که فرمود: ا فهمت یا هشام فهما -4
« مترجم ». تناضل به اعدائنا آیا اي هشام فهمیدي فهمیدنی که دفاع کنی با آن دشمنان ما را
سوگند بجان خودم که تو کسی هستی که براي مرگش گریه میکنم هر چند که مرا نادان کم عقلی ملامت و سرزنش کند.
لعمري لانت المرء ابکی لفقده
( اذا کثرت بالمحجبین التلاتل ( 1
قسم بجان خودم که تو انسانی هستی که براي فقد انت گریه میکنم زمانی که منع کنندگان شدیدا بسیار شوند.
ابی لک ذمّ الناس یا توب کلّما
ذکرت امور محکمات کوامل
محال بود براي تو مذمّت و بدگویی مردم اي توب هر وقتی که نزد تو کارهاي محکم و خوبی را که بزرگان انجام میدادند
ذکر میشد.
ابی لک ذمّ الناس یا توب کلّما
ذکرت سماح حین تاوي الارامل
محال بود براي تو مذمّت و بد گویی بمردم اي توب هر وقتی که نزد تو بزرگوار کریمی یاد میشد هنگامی که بیوه زنان را
نگهداري میکردي.
اللّ یا توب انّما
􀀀
فلا یبعدنک ه
کذاك المنایا عاجلات و آجل
پس خداوند تو را از رحمت واسعه خود دور نکند اي توب که البتّه این چنین مرگها زود و یا دیر امروز و یا فردا فرا میرسد.
اللّ یا توب انّما
􀀀
و لا یبعدنک ه
لقیت حمام الموت و الموت عاجل
و دور نسازد خدا تو را از رحمتش اي توب که قاصد مرگ را ملاقات کردي و حال آنکه مرگ براي تو زود بود،و شاهد در
این اشعار تکرار است،پس در این ابیات از تکرار به تکرار دیگري پرداخته براي اختلاف معنیهایی که آنها را شمردم.
ص : 69
1) -تلاتل،بمعناي شدائد و سختیهاست،یعنی منع کننده از گریه بسیار سخت منع از گریه کنند من براي تو گریه - 1
« مترجم ». میکنم
قربا مربط النّعامه منّی
لقحت حرب وائل عن جیالی
نزدیک من بیار افسار اسب نعامه را که جنگ وائل شروع شد بعد از آنکه چندي تعطیل شده بود.
شاهد این بیت کلمۀ قربا مربط النعامه است که در ادبیات بسیاري (بیست تا پنجاه بار)تکرار شده و در امثال این بسیار است،و
.( عینا این جواب از تکرار در قول خداي تعالی در سورة مرسلات (وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ است ( 1
ص : 70
1) -مترجم گوید:در اشعار قصائد و مراثی فارسی هم تکرار بسیار آمده،و هیچ قبحی ندارد بلکه زیبا و مستحسن هم -1
میباشد و ما براي نمونه قصیده اي از دیوان دسته گل محمّدي میآوریم تا سخن خدا با بیان بندة خدا در مدح،و ثناي اولیاء خدا
مؤکّ د گردد: پاینده تا خداي علی و محمد است بهتر ثنا ثناي علی و محمد است هستی وجود یافت ز هستی فاطمه هستی بپا
براي علی و محمد است سرچشمۀ سخاوت و حلم و حیا حسن این مه لقا لقاي علی و محمد است مردانگی و رادي بیاموز از
حسین او مظهر وفاي علی و محمد است سجاد میدهد بتو تعلیم بندگی این بندگی صفاي علی و محمد است دانشسر است
محضر باقر ز علم دین مبناي آن بناي علی و محمد است رخشندگی مذهب جعفر ز لطف حق در سایۀ لواي علی و محمد
است باب الحوائج همه موسی بن جعفرست سلطان دین رضاي علی و محمد است جود از جواد و راهنمایی ز هادي است این
« مترجم » فیض فیضهاي علی و محمد است از عسکري بجا خلفی مانده(پیروي) کو آیت بقاي علی و محمد است
[ [سوره الرحمن ( 55 ): آیات 14 تا 30
اشاره
انِ ( 16 ) رَبُّ اَلْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 ارٍ ( 15 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 ارِجٍ مِنْ ن 􀀀 کَالْفَخّ ( 14 ) وَ خَلَقَ اَلْجَانَّ مِنْ م
􀀀
صالٍ ارِ 􀀀 سانَ مِنْ صَلْ 􀀀 خَلَقَ اَلْإِنْ
انِ􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 انِ ( 20 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 لا یَبْغِی 􀀀 ما بَرْزَخٌ 􀀀 انِ ( 19 ) بَیْنَهُ 􀀀 انِ ( 18 ) مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 اَلْمَغْرِبَیْنِ ( 17 ) فَبِأَيِّ آ
لاءِ􀀀 لامِ ( 24 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 وارِ اَلْمُنْشَآتُ فِی اَلْبَحْرِ کَالْأَعْ 􀀀 انِ ( 23 ) وَ لَهُ اَلْجَ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 جانُ ( 22 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 21 ) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اَللُّؤْلُؤُ وَ اَلْمَرْ )
انِ ( 28 ) یَسْئَلُهُ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 رامِ ( 27 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 لِ وَ اَلْإِکْ 􀀀 ی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو اَلْجَلا 􀀀 انٍ ( 26 ) وَ یَبْق 􀀀 ا ف 􀀀 انِ ( 25 ) کُلُّ مَنْ عَلَیْه 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 رَبِّکُ
( انِ ( 30 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ( 29 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 ماو 􀀀 مَنْ فِی اَلسَّ
ترجمه:
-14 انسان را از گل خشک مانند گل پخته چون سفال بیافرید 15 -و جان را از زبانه خالص بی دود از آتش بیافرید.
-16 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
ص : 71
-17 پروردگار دو خاور و باختر است.
-18 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-19 دو دریا را بهم راه داد که بهم رسند.
-20 میان آن دو واسطه ایست که افزونی نمی جوید.
-21 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-22 از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان بیرون آید.
-23 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-24 و کشتیهاي بر افراشته در دریا از آن اوست.
-25 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-26 هر کس بر روي زمین است نابود میشود.
-27 و ذات پروردگار تو بجاي ماند که او خداوند عظمت و کرمست.
-28 پس بکدامین نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-29 هر که در آسمانها و زمین است از وي میخواهد هر روزي او در کاري است.
-30 پس بکدامین نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
قرائت آیات:
اهل مدینه و بصره(یخرج منها)بضمّه یاء و فتح راء خوانده و دیگران یخرج بفتح یاء و ضمّه راء قرائت کرده اند.
حمزه و یحیی از ابی بکر(المنشئات)بکسره شین خوانده و باقی از قرّاء بفتح شین قرائت کرده اند.
ص : 72
دلیل این قراءتها:
ابو علی گوید:کسی که(یخرج)خوانده قول او واضح است،براي آنکه لؤلؤ و مرجان را بیرون میآورند و بخودي خود بیرون
نمیآیند.
و کسی که یخرج خوانده قرار داده فعل را براي لؤلؤ و مرجان و آن شایع است،زیرا وقتی بیرون آورده شدند،پس بیرون آمده
علی رجل من »: اند،و گفت خارج میشود از آن دو دریا لؤلؤ و نگفت از یکی از آن دو بنا بر حذف مضاف چنان که فرمود
.« القریتین عظیم علی ذلک
و ابو الحسن گوید:عدّه اي پندارند که آن از آب شیرین هم بیرون می آید و مرجان لؤلؤ و مروارید کوچک است و مفرد آن
مرجانه است.
ذو الرمّه گوید:
کانّ عري المرجان منها تعلّقت
علی ام خشف من طباع المشاقر
مثل آنکه رشته مروارید از آن بانو آویخته بر گردن بچّه آهوي مشاقر است(و مشاقر نام مکانیست).
و المنشئات کشتی هاي بلند سیّار است،پس کسی که شین را فتح داده براي آنست که آنها ایجاد شده و بجریان افتاده اند نه
اینکه خودشان بخودي خود بجریان افتاده باشند،و آنکه(المنشئات)خوانده نسبت فعل را بنا بر شروع بخود آنها داده،چنانچه
گفته میشود مات زید،و مرض عمرو و مثل این از آنچه را که فعل اضافه باو میشود هر گاه در آن یافت شود،و حال آنکه در
سیر است،پس مفعول حذف شده براي علم بآن و اضافه سیر باو نیز شایع « منشئات » حقیقت آن براي غیر اوست،و معناي
است،براي آنکه سیر آن در-
ص : 73
حقیقت به وزش باد یا پارو زدن است.
لغات آیات:
الصلصال:گل خشکی است که از آن صدایی شنیده میشود شبیه صداي سفال.
الفخّار:گل چنانیست که بآتش پخته میشود تا آجر و سفال میشود.
المارج:مضطرب متحرّك است،و بعضی گفته اند مارج مختلط را گویند،میگویند:مرج الامر:یعنی اختلط الامر(و مرجت عهود
القوم و اماناتهم)یعنی پیمانهاي قوم و اماناتشان مختلط و درهم شد.
شاعر گوید:
مرج الدین فاعددت له
مشرف الحارك محبوك الکتد
دین آمیخته بغیر آن شده،پس،آماده کردم براي آن اسب بلند بالاي چابک و تند رویی را که در راهش مبارزه و با دشمنان
آن پیکار کنم.
و مرج الدابه فی المرعی،یعنی:چارپا را در چراگاه سر داد تا چرا کند.
برزخ:مانع و واسطه بین دو چیز را گویند.
و الجواري:کشتی ها را گویند،براي آنکه در آب جریان دارند مفرد آن جاریه است،و از آنست جاریه کنیز و زن جوان،براي
اینکه در آن آب نشاط جوانی جریان دارد.
الاعلام:کوه ها را گویند و مفرد آن علم است،خنساء گوید:
و انّ صحرا لتاتم الهداه به
کانّه علم فی رأسه نار
ص : 74
و البتّه هدایت کنندگان اقتدا بصحره میکنند مثل آنکه او کوهی است که در سر آن آتش افروخته اند.
هر گاه کوهی را قطع کنند کوه دیگري ظاهر شود. « اذا قطعن علم بدا علم »: و جریر گوید
الفناء:نابود شدن اجسام است و صحیح آنست که فنا از جهت معنی ضدّ جواهر است،بجهت آنکه جوهر باقی است و نابود
نمیشود مگر بضدّ،یا چیزي که جاري مجراي ضدّ باشد و ضدّ جوهر فناء است.
تفسیر آیات:
اشاره
سپس خداوند سبحان بطور عطف بما سبق از ادلّه بر وحدانیّتش،و اظهار کردن نعمتهایش بر خلقش فرمود:
سانَ) 􀀀 (خَلَقَ الْإِنْ
آفرید انسان را،یعنی:آدم علیه السلام را.
و بعضی گفته اند:یعنی تمام بشر را براي آنکه اصل ایشان از آدم علیه السلام بوده است.
صالٍ) 􀀀 (مِنْ صَلْ
یعنی گل خشک،و بعضی گویند:لجن بد بو و عفونی و محتمل است هر دو صورت با هم باشد،براي آنکه اوّل لجن تر بود آن
گاه خشک شد.
کَالْفَخّ )
􀀀
( ارِ
یعنی:مثل آجر و سفال.
(وَ خَلَقَ الْجَانَّ)
یعنی پدر جان را،حسن گوید:آن ابلیس پدر جن بود و آن از شعلۀ آتش آفریده شد،چنانچه آدم علیه السلام آفریده از گل
است.
ارٍ) 􀀀 ارِجٍ مِنْ ن 􀀀 (مِنْ م
مجاهد گوید:یعنی از آتش هاي مختلف سرخ و
ص : 75
سیاه و سفید.
و بعضی گویند:مارج،خالص و صاف از گل و شعله آتشی که دودي در آن نیست.
انِ) 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
پس بکدام یک از نعمتها تکذیب میکنید،اي گروه انس و جن،یعنی آیا به اینکه شما را از یک نفس و شخص آفرید و نقل
کرد شما را از خاك و آتش بصورتی که شما بر آن هستید تکذیب میکنید.
(رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ)
یعنی پروردگار مشرق تابستان و مشرق زمستان و مغرب تابستان و مغرب زمستان.
و بعضی گویند:مراد بدو مشرق مشرق آفتاب و ماه،و مغربین هم مغرب آفتاب و ماه است،و بیان نمود خداي سبحان قدرت
خود را بر گردانیدن ماه و خورشید و اینکه هر کس قدرت بر سیر مهر و ماه دارد،هر چیزي قادر و توانا است.
انِ) 􀀀 لا یَبْغِی 􀀀 ما بَرْزَخٌ 􀀀 انِ، بَیْنَهُ 􀀀 انِ، مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
یاد نمود خداوند سبحان بزرگی و عظمت قدرتش را چون که آفرید،دو دریاي شیرین و شور را که بهم بر میخورند ولی
ما بَرْزَخٌ) . 􀀀 مخلوط نمیشود،یکی از آن دو با دیگري و آن قول اوست: (بَیْنَهُ
ابن عبّاس گوید:یعنی مانع و پرده اي از قدرت خداست،پس دریاي شور بر دریاي شیرین قاطی و پیروز نمیشود تا آن را فاسد
کند،و آب شیرین بر آب شور نیز ممزوج نمیشود تا آن را ضایع کند و با آن مختلط شود و معناي مرج ارسال است.
ابن عباس و ضحاك و مجاهد گویند:مقصود از بحرین دریاي آسمان و
ص : 76
دریاي زمین است،زیرا که در آسمان دریایی است که خداوند بقدرتش آن را نگهداشته و از آن باران نازل میشود،پس در
سنه با هم تلاقی میکنند و میان آنها پرده ایست که منع کند دریاي آسمان را از فرود آمدن و باز میدارد دریاي زمین را از بالا
رفتن.
حسن و قتاده گویند:آنها دریاي فارس و دریاي روم است،به جهت اینکه طرف آخر دریاي روم متصل میشود بآخر طرف
دریاي فارس و برزخ میان آنها جزایر است.
و بعضی گویند: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ ،خلط دو طرف آن دو دریاست موقع جزر و مد و تلاقی آنها بدون آنکه مخلوط شوند آن دو
انِ) یعنی نمیخواهند که با هم مختلط شوند. 􀀀 لا یَبْغِی 􀀀 دریا (
جانُ) 􀀀 انِ یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
بیرون می آید از آن دو دریا لؤلؤ و مرجان.
ابن عباس و حسن و قتاده و ضحاك گویند:لؤلؤ مروارید بزرگ و درشت است و مرجان مروارید ریز و کوچک است.
عطاء خراسانی و ابن مالک گویند:مرجان سنگ سرخی است مثل شاخه هاي چوب که از دریا بیرون میآید،و ابن مسعود هم
همین را گوید، براي اینکه گوید آن سنگ است و البتّه گفت:(منهما)و حال آنکه آنها فقط از دریاي شور استخراج میشوند نه
دریاي شیرین.
زجاج گوید:چون که خداوند سبحان هر دو دریا را با هم یاد نمود و آنها یک دریا هستند که قسمتی از آن شور و قسمتی
شیرین است،پس هر گاه از یکی از آن دو استخراج شد،پس از هر دو بیرون آمده است.
ص : 77
کلبی گوید:و آن مثل قول خداي سبحان (وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً) است ( 1)و حال آنکه در یکی از آنها نور است،و مثل قول
ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ) ( 2)است و حال آنکه رسولان و پیامبران از بنی آدمند و از نسل انسانند نه از 􀀀 او (ی
جن و موجودات نامرئی.
ابن عبّاس گوید:بیرون میآید از آن دو یعنی از آب آسمان و آب زمین بجهت اینکه وقتی باران از آسمان بارید صدف دهان
خود را باز میکند و آن قطره را میگیرد،پس لؤلؤ از همان قطره در دل صدف بوجود میآید،و براي همین معنی حمل شده بر
دریاي آسمان و دریاي زمین.
و بعضی گفته اند:که شیرین و شور بهم برخورد میکند پس آب شیرین مثل لقاح و تزریقی است براي آب شور و مروارید
استخراج نمیشود مگر از مکانی که آب شور و شیرین با هم تلاقی کرده اند و این در پیش غوّاصها معروف است.
اللّ علیه و سعید بن جبیر و سفیان ثوري روایت نموده اند که مراد از دو دریا و بحر حضرت علی
􀀀
جناب سلمان فارسی سلام ه
اللّ علیها بحر عصمت و نبوّت است و میان آنها فاصله و واسطه اي چون محمد
􀀀
علیه السلام بحر ولایت و حضرت فاطمه سلام ه
اللّ علیه و آله است.
􀀀
صلّی ه
جانُ) 􀀀 (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْ
بیرون میآید از آن دو دریا حسن و حسین علیهم السلام و عجیب نیست که آن دو بزرگوار دو دریا بوده باشند براي وسعت
فضل و مقامشان و زیادي خیر ایشان،و دریا را بحر گویند براي
ص : 78
. 1) -سورة نوح آیۀ: 16 -1
. 2) -سورة انعام آیۀ: 130 -2
اللّ علیه و آله به اسبی که سوار شده و آن را بحرکت و رفتن در آورده بود فرمود سپاس میکنم خداي
􀀀
وسعتش و پیامبر صلّی ه
.( را که آن را دریایی یافتم یعنی آن را صاحب معانی بسیار و صفات پسندیده دیدم ( 1
ص : 79
1) -روایات در تفسیر لؤلؤ و مرجان بحضرت حسن و حسین علیهم السلام از طریق خاصّه و مفسرین شیعه بسیار است و ما -1
براي نمونه چند حدیث آن را از تفسیر برهان محدّث بحرینی ترجمه میکنیم: 1-علی بن ابراهیم باسنادش از یحیی بن سعید
انِ) یعنی 􀀀 عطار روایت نموده که گفت:شنیدم حضرت صادق علیه السلام در قول خداي عزّ و جل میفرمود: (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی
جانُ) الحسن و الحسین. 2-ابن بابویه باسنادش از یحیی مذکور 􀀀 امیر المؤمنین و فاطمه علیهم السلام (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْ
انِ ،علی و 􀀀 لا یَبْغِی 􀀀 ما- بَرْزَخٌ 􀀀 انِ بَیْنَهُ 􀀀 روایت نموده که گفت:شنیدم از حضرت صادق علیه السلام که میفرمود: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی
جانُ) حسن و- 􀀀 فاطمه(ع)دو دریاي عمیق از علم هستند که هیچ کدام بر صاحبش طغیان نمیکند (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْ
اللّ (ع) در قول خداي عزّ و جل روایت نموده
􀀀
حسین(ع)است. 3-محمد بن عباس باسنادش از جابر جعفی از حضرت ابی عبد ه
انِ) گوید:علی(ع)بر فاطمه ظلم نمیکند و فاطمه هم بر 􀀀 یَبْغِی 􀀀 ما بَرْزَخٌ لا 􀀀 انِ علی(ع)و فاطمه(ع)است (بَیْنَهُ 􀀀 که مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی
جانُ) حسن و حسین علیهم السلام است. 4-و نیز از او باسنادش از 􀀀 علی علیه السلام ستم نمیکند (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ- الْمَرْ
انِ) گوید:علی و فاطمه(ع)است این بر آن ستم 􀀀 هارون عبدي از ابی سعید خدري در قول خداي عز و جل (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی
جانُ) فرمود:حسن و حسین(ع)است. 5-و نیز از او از علی بن مخلد 􀀀 نمیکند و آنهم بر این ظلم نمیکند (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْ
انِ) روایت شده که فرمود: علی و 􀀀 اللّ عنه در قول خداي عزّ و جل (مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی
􀀀
دهان باسنادش از ابی ذر رضی ه
جانُ) حسن و حسین(ع) 􀀀 فاطمه(ع)است (یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْ
وارِ) 􀀀 انِ وَ لَهُ الْجَ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
یعنی کشتی هاي رونده در آب که بامر خدا سیر و حرکت میکنند.
(الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ)
یعنی:کشتی هاي بلند و آن کشتی چنانیست که
(1
(است،پس چه کسی مانند این چهار نفر را علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را دیده است و ایشان را دوست ندارد
مگر مؤمن و دشمن ندارد مگر کافر،پس مؤمن باشید و بحب ولایت اهل بیت رسالت(ع). 6-محمد بن بن شهرآشوب
اللّ علیه و
􀀀
باسنادش از ابن عباس روایت کرده که حضرت فاطمه علیها سلام از گرسنگی و برهنگی گریست،پس پیامبر صلّی ه
آله فرمود:اي فاطمه قناعت کن بهمسر و شوهرت علی قسم بخدا که او در- دنیا آقا و سید و در آخرت هم سید و آقاست و
انِ ،میفرماید که ما فرستادیم دو دریا علی بن ابی طالب 􀀀 بین آنها را اصلاح نمود.پس خداوند نازل فرمود: مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِی
علیه السلام دریاي علم و فاطمه علیها سلام دریاي نبوت را تلاقی میکنند و پیوست بهم پیدا مینمایند،من که خدا هستم وصلت
میان آنها مانعی چون رسول خداست که منع میکند علی ابن ابی طالب را « ما بَرْزَخٌ 􀀀 بَیْنَهُ » : را میان آنها بر قرار کردم سپس فرمود
ما) اي گروه جن و 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 که محزون شود بخاطر دنیا و منع میکند فاطمه را که با شوهرش براي دنیا خصومت کند (فَبِأَيِّ آ
انس تکذیب میکنید بولایت امیر المؤمنین و حب فاطمه زهراء پس لؤلؤ حسن و مرجان حسین است براي آنکه لؤلؤ مروارید
« الحدیث » . بزرگ و مرجان مروارید کوچک است و عجیب نیست که آنها دریا باشند براي فراوانی فضائل و بسیاري خیرشان
ص : 80
بعضی از تخته هاي آن بر بعضی دیگر ترکیب شده تا بلند و دراز گشته است ( 1)و بعضی گفته اند:آن اوّلین کشتی بود براي
سیر و حرکت که شراع بلندي و دکل داشت.
مجاهد گوید:آن که شراعش بلند باشد او(منشأ)است و آنکه بلند نباشد پس او منشأ نیست،و قلاع جمع قلع و آن شراع و دکل
کشتی است.
لامِ) 􀀀 (کَالْأَعْ
یعنی مثل کوه ها،مقاتل گوید:تشبیه کرد کشتی هاي روان در دریا را بکوه هاي در خشکی.
و بعضی گویند:المنشئات،بکسر شین و آن آنست که با سینه خودش ایجاد موج میکند در موقع حرکت و جریان،پس امواج
مانند اعلام از خداوند سبحان است بر بندگانش،به اینکه ایشان را تعلیم نمود که کشتی بسازند و بگیرند براي آنکه سوار آن
شوند و آب را طوري قرار داد که کشتی بتواند بر آن حرکت و بسمت مقصد خود برود.
انٍ) 􀀀 ا ف 􀀀 (کُلُّ مَنْ عَلَیْه
یعنی هر کس که بروي زمین است از حیوانات و جان داران،پس آن هالک و فانی است که از وجود بعدم میرود،و از زمین
بطور کنایه یاد نمود هر چند که یادي از آن نشده بود ( 2)مثل قول اهل مدینه-
ص : 81
1) -مترجم گوید:شاید منظور از تخته هاي سوار شده بر هم کشتی هاي دو طبقه و سه طبقه باشد که طبقه بالا بر طبقه -1
زیري سوار است،چنانچه دوزخ و جهنّم-چنین است لترکبن طبقا عن،طبق آینه سوار میشوند طبقی را بعد از طبقه دیگر و
اتوبوس هاي دو طبقه و سه طبقه نیز چنین است طبقه بالا سوار بر طبقۀ پائین است.
امِ) پس ضمیرها من علیها اشاره بهمان ارض آیۀ دهم است. 􀀀 ا لِلْأَن 􀀀 2) -مترجم گوید:چرا در آیۀ دهم فرمود: (وَ الْأَرْضَ وَضَعَه -2
که میگویند(ما بین لابثیها)یعنی لابثی مدینه و این کنایه جایز است براي اینکه معلوم است مقصود از ها ارض است.
ی وَجْهُ رَبِّکَ) 􀀀 (وَ یَبْق
لِ) یعنی صاحب بزرگی و- 􀀀 یعنی و باقی میماند پروردگار تو که با ادلّه ظاهر است ظهور انسان بوجه پروردگار (ذُو الْجَلا
کبریایی و استحقاق سپاس و ثناء است بواسطۀ احسانی که آن در اعلا درجه و مراتب احسان و انعام اوست آن چنان خدایی
رامِ) صاحب اکرام است پیامبران و اولیاء خود را اکرام میکند به الطاف و فضیلت 􀀀 که اصل و اساس هر نعمت است (وَ الْإِکْ
دادنش با عظمت و جلال خودش.
و بعضی گویند:معنایش اینست که او اهل آنست که تعظیم شود و تنزیه گردد از آنچه را که لایق بصفات او نیست،چنانچه
انسان بغیر خودش میگوید:
من تو را از براي فلانی و یا فلان کار احترام میکنم و از براي خاطر آن تجلیل مینمایم مثل « انا اکرمک عن کذا و اجلک عنه »
قول او(اهل التقوي)یعنی اهل است که از او پرهیز شود و یا پرهیز کند،و عرب میگوید:این وجه رأي است و این وجه تدبیر و
اندیشه است بمعناي اینکه آن راي و تدبیر است.
اعشی گوید:
و اوّل الحکم علی وجهه
لیس قضایی بالهوي الجائري
و اوّل حکم و داوري بر رأي اوست،و حکم و قضاوت من هم از روي هواي ظالمانه و ستمگري نیست.
یعنی تقریر نمود حکم و قضاوت را چنانچه بود.
و بعضی گویند:که مقصود از وجه چیزیست که موجب قرب بسوي خداي تعالی شود و انشاد نمود:
ص : 82
اللّ ذنبا لست محصیه
􀀀
استغفر ه
ربّ العباد الیه الوجه و العمل
استغفار و طلب آمرزش میکنم از گناهانی که نتوانم آن را بشمارم از خدایی که پروردگار بندگان است و بسوي اوست و
براي اوست روي دل و اعمال صالحه بندگان.
و اگر گفته شود:که چه نعمتی است در فناء و نابودي،پاسخ اینست که نعمت در فناء یکسان بودن همۀ مخلوقاتند در فناء و نیز
در فنا و مردن رسیدن بثواب و نعیم ابدیست و آگهی بر اینست که دنیا ابدي و دائمی نیست،و نیز فناء و مردن لطف و نعمتی
است براي مکلّف براي اینکه آن اگر شتاب به ثواب شود که در دنیا داده شود هر آینه هر مکلّفی ملجاء و مضطر بعمل شود و
دیگر مستحق ثواب نشود،پس خداوند مرگ را فاصله بین ثواب و عمل قرار داد،تا اینکه بنده طاعت را بجا آورد براي خوبی
آن پس مستحق ثواب شود.
اتِ وَ الْأَرْضِ) 􀀀 ماو 􀀀 (یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّ
قتاده گوید:یعنی اهل آسمان و زمین مستغنی و بی نیاز از او نیستند،پس حوائجشان را از او مسئلت مینمایند.
مقاتل گوید:یعنی اهل زمین از او روزي و آمرزش مسئلت میکنند و فرشتگان هم نیز براي اهل زمین روزي و مغفرت میطلبند.
(کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ)
هر روزي پروردگار جهان در کاري است.
اختلاف دانشمندان در معناي این آیه
مفسرین و علماء در معناي این آیه اختلاف کرده اند:
-1 بعضی گفته اند:یعنی شأن و کار خداوند سبحان در هر روز اینست
ص : 83
که قومی را زنده کند و قومی را بمیراند و عدّه اي را عافیت و جماعتی را بیمار نماید و غیر اینها از هلاك کردن و نجات
بخشیدن و محروم نمودن و عطاء کردن و امور و کارهایی که احصاء نمیشود.
و از ابی درداء از پیغمبر(ص)در معناي (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) روایت شده که از کارهاي خدا اینست گناهی ببخشد و همّی را
.( بر طرف کند و مردمی را بلند کند وعده اي دیگر را بزمین زند ( 1
ص : 84
1) -مترجم گوید:گویند در زمان سابق پادشاه مسلمانی بود که با قرآن و سنّت سر و کار داشت روزي در ضمن قرائت -1
سورة مبارکۀ الرّحمن به آیۀ (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) رسید دربارة این آیه تأمل کرد و فکر نمود و بعد از وزراء و مخصوصا وزیر
علوم و معارف خواست که معناي این آیه را برایش روشن کند،وزیر آنچه خود در نظر داشت از تفاسیر و غیره بیان کرد شاه
نپسندید،پس چند روزي مهلت خواست تا بلکه بتواند معنایی که مورد قبول و پسند شاه باشد بیاورد،پس هر چه اندیشه کرد و
با دانایان صحبت نمود معنایی که شاه پسند باشد بدست نیاورد و چون شاه او را تهدید نموده بود که اگر روز آخر مهلت
معنایی که او را قانع کند نیاورد از وزارت معزول و اموال او را مصادره نماید،بسیار ناراحت بود،غلام سیاهی داشت که هیچ
مورد اعتناء نبود،باو گفت ارباب چرا اینقدر ناراحتی؟ ارباب گفت:بتو چه ربطی دارد،گفت:شاید گره کارت از این غلام سیاه
مطبخی گشوده شود،بقدري اصرار کرد تا وزیر موضوع را گفت و اضافه کرد که روز روز آخر است،و اگر من جواب منطقی
نبرم از وزارت و کارم برکنار و اموالم مصادره و آبرویم میرود. غلام گفت:ارباب من میدانم. وزیر گفت:بگو غلام گفت
نمیگویم گفت:چرا؟ گفت:نمیخواهم بگویم،تو مالک اعضاء و جوارح منی ولی مالک اندیشه
(1
دنبالۀ پاورقی از صفحۀ قبل: و اطّلاعات من نیستی. گفت:اگر نگویی تو را میزنم و میکشم. غلام گفت:هر چه خواهی بکن
خودت هم نابود میشوي. ارباب گفت:اگر بگویی هر چه میخواهی بتو میدهم. غلام گفت:نخواهم گفت مگر بخود پادشاه.
بالآخره وزیر دید غلام بهیچ تهدید و تطمیع تسلیم نمیشود ناچار او را با خود بحضور پادشاه برد،پس پادشاه گفت: وزیر
آوردي معناي (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) را،وزیر گفت:بلی قربان گفت:بگو،گفت:این غلام چاکر میداند او را آورده ام تا بعرض
یعنی چه؟غلام بخاك افتاده و پس از تعظیم گفت: « کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ » ملوکانه برساند. شاه با تعجّب گفت:غلام میدانی
اعلیحضرتا خود خداوند متعال این آیه را در سورة آل عمران آیۀ: 26 تفسیر و معنا کرده: شاه گفت:در کدام آیه؟ غلام
شاءُ بِیَدِكَ 􀀀 شاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَ 􀀀 شاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَ 􀀀 شاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَ 􀀀 الِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَ 􀀀 اللّ م
􀀀
قُلِ هُمَّ » گفت:آیۀ ملک
ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ،بگو مالک ملک و حکومت جهان هستی باللّه است بار خدایا تویی بهر کس بخواهی 􀀀 الْخَیْرُ إِنَّکَ عَل
حکومت و شاهی دهی و تویی که ملک را از هر کس بخواهی باز ستانی و هر کس را بخواهی عزیز نمایی و هر کس را
بخواهی خوار و ذلیل کنی همۀ خوبی ها بدست توست و مسلّما تو بهر چیز توانایی. شاه از شنیدن این تفسیر و معنا بقدري
خوشش آمد که زیاد احسنت احسنتش بلند و فورا فرمان داد رئیس تشریفاتش خلعت وزارت را از دوش وزیر برداشته و بر
شانۀ غلام گذارد. پس غلام باز بخاك افتاد و گفت:پادشاها عرض نکردم دست خدا هر روز
ص : 85
و از ابن عباس روایت شده که گفت:از چیزهایی که خداوند تعالی خلق کرده است لوح و صفحه اي سفید از درّ است که دو
صفحۀ جلو آن از یاقوت سرخ میباشد،قلم آن از نور و نوشته آن نور است و خداوند هر روز 360 مرتبه بر آن نظر میکند نظري
که ایجاد میکند و روزي میدهد و زنده میکند و میمیراند و عزت میبخشد و ذلّت میدهد و هر چه بخواهد میکند پس این است
قول خداي تعالی (کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ) .
مقاتل گوید:این آیه دربارة یهود مدینه نازل شد وقتی که گفتند خدا در روز شنبه هیچ کاري نمیکند.
(1
(دنبالۀ پاورقی از صفحۀ قبل: در کار است،تا لحظۀ قبل من غلام مطبخی و در زیر شکنجه هاي روحی و جسمی وزیر
بودم،اکنون بعنایت حق نجات یافته و به منصب وزارت رسیدم و او براي ستمهاي بزیر دستانی چون این خادم و نادانی معزول
پادشاه باز او را تکریم کرد و مدال « کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ » و بیکار- گردید،پس عزّت دست اوست و ذلّت هم دست اوست
دیگري بخشید،و وي را از مقربان درگاه خود قرار داده،و وزیر جاهل را از کار برکنار،ولی بشفاعت غلام دانا از مصادرة
اموالش صرف نظر کرد. میگویم همین معنا و تفسیر غلام همان تفسیر قرآن به قرآن است،که مرحوم علّامۀ طباطبائی اساس
« مترجم » . تفسیرش در المیزان همین تفسیر قرآن به قرآن و آیات به آیات و روایات است
ص : 86
سفیان بن عیینه گوید:تمام عمر جهان هستی نزد خدا دو روز است:
-1 تمام ایام دنیا. 2-روز قیامت،و شأن خداوند سبحان در مدّت عمر دنیا در آنست آزمایش و امتحان بامر و نهی،زنده کردن و
میرانیدن و- بخشیدن و منع کردن است،و شأن روز قیامت خداوند،کیفر اعمال و کشیدن حساب و دادن ثواب و عقاب است.
و بعضی از مفسرین گفته اند:شأن خداي بزرگ اینست که در هر روز و شب سه گروه لشگر بیرون میاورد:
-1 عسکري را از اصلاب پدران منتقل بارحام مادران میکند 2-عسکري را از ارحام مادران بدنیا میآورد 3-عسکري را از دنیا
به قبر روانه مینماید سپس تمامی بسوي خدا حرکت میکنند.
برك از ابی سلیمان دارانی نقل کرده که او گوید:شأن و کار خدا رسانیدن منافع بتو و بر طرف کردن ضررها و مفاسد است از
تو،پس غفلت مکن از طاعت کسی که از حال تو غافل نیست قول خداي تعالی:
ص : 87
[ [سوره الرحمن ( 55 ): آیات 31 تا 45
اشاره
اتِ وَ 􀀀 ماو 􀀀 طارِ اَلسَّ 􀀀 ا مَعْشَرَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ إِنِ اِسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْ 􀀀 انِ ( 32 ) ی 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 لانِ ( 31 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ اَلثَّقَ
رانِ 􀀀 لا تَنْتَصِ 􀀀 حاسٌ فَ 􀀀 ارٍ وَ نُ 􀀀 واظٌ مِنْ ن 􀀀 ما شُ 􀀀 انِ ( 34 ) یُرْسَلُ عَلَیْکُ 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 طانٍ ( 33 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 إِلاّ بِسُلْ
􀀀
لا تَنْفُذُونَ 􀀀 اَلْأَرْضِ فَانْفُذُوا
لا􀀀 انِ ( 38 ) فَیَوْمَئِذٍ 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 انِ ( 37 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 کانَتْ وَرْدَهً کَالدِّه 􀀀 ماءُ فَ 􀀀 انِ ( 36 ) فَإِذَا اِنْشَ قَّتِ اَلسَّ 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 35 ) فَبِأَيِّ آ )
( دامِ ( 41 􀀀 واصِ ی وَ اَلْأَقْ 􀀀 ماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّ 􀀀 انِ ( 40 ) یُعْرَفُ اَلْمُجْرِمُونَ بِسِی 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 لا جَانٌّ ( 39 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ
ما􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 ا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ( 44 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 ذِهِ جَهَنَّمُ اَلَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا اَلْمُجْرِمُونَ ( 43 ) یَطُوفُونَ بَیْنَه 􀀀 انِ ( 42 ) ه 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 فَبِأَيِّ آ
( انِ ( 45 􀀀 تُکَذِّب
ص : 88
ترجمه آیات:
-31 اي دو گروه گرانقدر(پریان و آدمیان)بزودي بپاداش شما به پردازیم.
-32 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-33 اي گروه پریان و آدمیان اگر میتوانید که از دیواره هاي آسمانها و زمین بیرون روید،پس بیرون بروید ولی بیرون نتوانید
رفت مگر به تسلّط و نیرو.
-34 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-35 زبانه اي از آتش(خالص از دود)و دودي سیاه خالص از آتش بر شما فرستاده شود در نتیجه بیکدیگر یاري نتوانید کرد.
-36 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-37 پس آن دم آسمان شکافته شود و رنگ آن مانند روغن(زیت)سرخ گردد.
-38 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-39 پس در آن روز از گناه آدمی و پري سؤال نشود.
-40 پس کدامیک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-41 گناهکاران به چهره هایشان شناخته میشوند پس به پیشانیها و قدمها گرفته میشوند.
-42 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-43 این دوزخی است که آن را گناهکاران تکذیب میکردند.
-44 دوزخیان میان دوزخ و میان آب بغایت گرم گردش میکنند.
ص : 89
-45 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
قرائت آیات:
اهل کوفه غیر عاصم(سیفرغ)با یاء خوانده و دیگران با نون قرائت کرده اند.
ابن کثیر(شواظ)بکسر شین خوانده و بقیّه از قراء بضمّه آن خوانده اند،و ابن کثیر و اهل بصره به جز یعقوب(و نحاس)به جرّ
قرائت کرده،و دیگران برفع خوانده اند.
و در شواذ قتاده و اعمش(سنفرغ)بفتح نون وراء خوانده،و اعرج سیفرغ بفتح یاء وراء قرائت کرده.
و در روایت ابی حاتم از اعمش سیفرغ و در قرائت عیسی ثقفی(سنفرغ) به کسره نون و فتحۀ راء آمده.
اللّ صادق علیه السلام
􀀀
و از حضرت ابی عبد ه
روایت شده است یعنی اینست دوزخی که شما دو « هذه جهنّم التی کنتما بها تکذبان اصلیاها فلا تموتان فیها و لا تحییان »
نفر(اوّلی و دوّمی)تکذیب میکردید وارد آن شوید و در آن نه می میرید و نه زنده خواهید بود.
دلیل آیات:
وارِ) و سخن خدا (هُوَ فِی 􀀀 ابو علی گوید:دلیل یاء در سیفرغ اینست که چون در مقدّم آن فعل غایب بوده در قول خدا (وَ لَهُ الْجَ
شَأْنٍ) و گفته میشود فرغ یفرغ و فرغ بفرغ و فراغ در اینجا فراغت از شغل و کار نیست و لیکن تأویل آن قصد است،چنانچه
جریر گوید:
ص : 90
الآن فقد فرغت الی نمیر
فهذا حین صرت لهم عذابا
هم اکنون البتّه قصد نمودم که بسوي نمیر بروم،پس این هنگامی بود که براي ایشان ناراحتی ایجاد کرده بودم.
شاهد این بیت(فرغت)که بمعنی قصدت آمده.
و ابن عامر آیه الثقلان بضم هاء خوانده و دلیل آن در پیش گذشت و در شواظ دو لغت شواظ بضمۀ شین و شواظ بکسره
شین آمده.
ابو عبیده گوید:آن شعلۀ آتشی است که دود نداشته باشد.
رو به شاعر گوید:
انّ لهم من حربنا اقیاظا
و نار حرب تسعر الشواظا
قطعا که براي ایشان از جنگ ما گرمی بسیار سخت است و آتش جنگ شعله هایی میافروزد،و نحاس دود است.
جعدي گوید:
تضیء کضوء سراج السلیط
اللّ فیه نحاسا
􀀀
لم یجعل ه
روشن میکند مثل روشنایی چراغ زیتونی که خدا در آن دود قرار نداده است.
ابو علی گوید:هر گاه شواظ شعله اي باشد که دود در آن نباشد ضعیف شود.
قرائت آنکه(و نحاس)را بجر خوانده است و بر تفسیر ابی عبیده نمیباشد مگر برفع در نحاس،بنا بر تقدیر(و یرسل علیکما شواظ
و یرسل علیکما نحاس)- یعنی:یک مرتبه این را براي شما میفرستد و یک دفعه دیگري نحاس را و گاهی هم جایز است از
وجه دیگري بنا بر اینکه تقدیرش این باشد(و یرسل علیکما شواظ
ص : 91
من نار و شیء من نحاس)میفرستد بر شما جن و انس شعله اي از آتش و چیزي از دود را پس موصوف را حذف کرده و
صفت قائم مقام آن شده مثل قول او که می فرماید:
اتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ 􀀀 وَ مِنْ آی
(1)
.( اقِ ( 4 􀀀 إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ ( 3)) وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَرَدُوا عَلَی النِّف
􀀀
ابِ 􀀀 ادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ ( 2)وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِت 􀀀 و مِنَ الَّذِینَ ه
از آیات خدا آنست که بشما برق را نشان میدهد-و از کسانی که یهودي شدند کسانی هستند که سخن خدا را تحریف
میکنند-و بدرستی که نیستند اهل کتاب مگر آنکه البتّه ایمان میآورند به پیامبر-و از اهل مدینه کسانی بودند که بر نفاق
سرکشی و تمرّد نمودند.
پس در این چهار آیه موصوفی که الّتی یا الذي یا الذین بود حذف شده است پس همین طور در آیۀ مذکور،پس اگر گفتی
این فاعل است و فاعل حذف نمیشود،پس می گوییم که بتحقیق آمده است:
فما راعنا الا یسیر بشرطه
و عهدي به قینا کفشو...
پس ملاحظه ما را نکرد وقتی امیر شد و با شرطه و پاسدار حرکت میکرد و حال آنکه خاطرم هست که در دکان آهنگري کار
میکرد و در کوره حدّاد میدمید ( 5)بنا بر این حذف در مبتداء آمده در آیه هایی که تلاوت کردي یا در بعضی
ص : 92
. 1) سوره رعد آیۀ: 12 -1
. 2) سورة نساء آیۀ: 46 -2
. 3) سورة نساء آیۀ: 159 -3
. 4) سورة توبه آیۀ: 101 -4
5) مترجم گوید:این خادم با اینکه مقیّد بودم براي حفظ امانت و عدم تحریف کلیۀ اشعاري را که مؤلّف براي شاهد -5
مطلبش آورده عینا ثبت و ترجمه آن را بنگارم ولی چون این بیت جملۀ آخرش کلمۀ قبیح و مستهجنی در فارسی بود اکتفاء به
ترجمه آن کردم.
از آنها و بتحقیق گفتند(تسمع بالمعیدي لا ان تراه)بشنوي معیدي را نه آنکه آن را به بینی،پس هر گاه موصوف حذف شود
باقی ماند بعد از آن نحاسی که آن صفت است براي شیء محذوف و(من)حذف شده از نحاس براي آنکه در جلو تر در
قولش(من نار)ذکر نموده بود،پس حذف آن براي این نیکوست چنانچه حذف جار از قول ایشان علی من تتنزّل انزل
خوبست،و چنان که ابو زید از قول شاعر آن را انشاد کرده است:
و اصبح من اسماء قیس کقابض
علی الماء لا یدري بما هو قابض
و صبح نمود بر آب از نامهاي قیس مثل قابض که نمیداند بچه چیزي او قابض است و جلوي آب را گرفته است،یعنی بچیزي
که او قابض است بر او پس(علیه) حذف شده براي دلالت کلام پیشین بر آن و چنانچه نزد خلیل جار حذف شده در قول(ان
قصد نموده نزد خودش کسی را که بر او اعتماد و « اگر نیابد روزي کسی را که بر او اعتماد کند »( لم یجد یوما علی من یتکل
اتکال کند،پس جار حذف شده براي آنکه ذکر آن قبلا جاري شد،پس مجرور شدن(نحاس) بنا بر این(بمن)مضمره و
محذوف است نه باشراك در(من)چنانی که در قول او(من نار)جاري شد،پس هر گاه مجرور بودن نحاس(بمن)باشد شواظی
که شعلۀ آتش است قسطی از دود نمیباشد.
شرح لغات:
الثقلان:اصل آن از ثقل است و هر چیزي که براي آن وزن و ارزش باشد پس آن ثقل است،و از این جهت به تخم شتر مرغ
ثقل گفته شده است گوید فتذکرا ثقلا رثیدا بعد ما القت ذکاء یمینها فی کافر پس مذاکره کردند تخم شتر مرغی را که روي
هم گذارده بودند بعد از
ص : 93
آنکه انداخت خورشید برکت خویش را در تاریکی و سیاهی شب.
و آدمیان و پریان را ثقلین نامیده اند،براي بزرگی خطر ایشان و جلالت مقامشان نسبت به آنچه در روي زمین است از حیوانات
اللّ علیه و آله:
􀀀
و براي سنگینی وزن آنان بسبب تعقّل و تمییز دادن بین حق و باطل،و از آنست حدیث شریف نبوي صلّی ه
اللّ و عترتی..
􀀀
انّی تارك فیکم الثقلین کتاب ه
(1)
من میگذارم میان شما دو چیزي سنگین و گرانقدر کتاب خدا و عترت خودم را.
نامید براي بزرگی شأن و جلالت مقامشان. « ثقلین » آن دو را پیامبر
و بعضی گفته اند:جن و انس،آدم و پري را ثقلین گفتند براي سنگینی آنان در روي زمین،زندگان باشند یا مردگان،و از
آنست قول خداي عزّ و جل:
ا) یعنی بیرون افکند زمین آنچه از مردگان در آن است. 􀀀 الَه 􀀀 (وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْق
و عرب سید شجاع را ثقل و وزنه بر روي زمین قرار داد.
خنساء گوید:
ابعد ابن عمرو من آل الشرید
حلّت به الارض اثقالها
آیا بعد از مردن ابن عمرو از خاندان شرید حلال است بزمین وزنه هاي آن،مقصود اینست که چون ابن عمرو مرد وزنه زمین
بمرگ او رفت براي سیادت و بزرگواریش.
ص : 94
1) -مترجم گوید:حدیث شریف ثقلین از احادیث متواتره میان سنّی و شیعه است و علّامه سید حامد حسین هندي یک -1
جلد از کتاب شریف عبقات- الانوار خود را اختصاص بآن و اسناد عدیدة آن داده،و علّامه بزرگوار مرعشی نجفی معاصر هم
در تعلیقات احقاق الحق طرق عدیده آن را یاد نموده و یکی
و بعضی گفته اند:مقصود اینست که مرده هاي زمین زینت بزمین داده از زیور.
الاقطار:جمع قطر و آن کناره دیوار است،میگویند(طعنه فقطره)او را با نیزه زد،پس بیکی از دو قطرش که دو پهلو باشد
انداخت.
السیماء:مشتق از سوم است و آن بالا بردن قیمت است از مقدارش.
العلامه:بلند میشود باظهار آن تا آنکه معرفت بسبب آن واقع و حاصل شود.
الناصیه:موي جلوي سر است،و اصلش بمعناي اتّصال است از قول شاعر (قی تناصیها بلاد قی)یعنی متّصل بآنست پس ناصیه
متصل بسر است.
الاقدام:جمع قدم و آن عضویست که اقدام میکند صاحب آن براي رفتن به سبب آن بر روي زمین.
الآنی:آنست که حرارت و گرمیش بینهایت و آخرین درجه برسد ماضی آن انی مضارع یأنی و مصدرش انیاست.
تفسیر آیات:
چون خداوند سبحان فنا و اعاده را یاد نمود در تعقیب آن ذکري از بیم دادن و تهدید آورد و فرمود:
لانِ) 􀀀 (سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَ الثَّقَ
زجاج گوید:یعنی بزودي قصد میکنیم حساب شما را اي پریان و آدمیان،گوید،و فراغ در لغت برد و قسم است:
-1 قصد چیزي کردن،میگویند(سافرغ لفلان)یعنی بزودي او را قصد
(1
(از حواري و شاگردان ایشان هم بنام حجّه الاسلام حاج شیخ محمّد قوام الدین بشنوه اي هم رساله اي از طریق اهل سنّت
دربارة آن تألیف کرد که در مصر به طبع رسیده است.
ص : 95
میکنم.
-2 فراغت از شغلی و کاري و خداوند عزّ و جل را شغلی و کاري مشغول از شغل دیگر نمیکند.
و بعضی گویند:یعنی بزودي عمل میکنیم عمل کسی که فارغ است براي کار و عمل،پس آن را خوب انجام میدهد بدون
اینکه کار و عمل دیگري مزاحم آن باشد.
و بعضی گویند:(سنفرغ لکم من الوعید)یعنی بزودي فارغ میشویم از بیم دادن شما بگذشتن روزهایی که در آن بیم داده
میشدید،پس تشبیه فرمود این را بکسی که فارغ و خلاص از چیزي شده و شروع بکار دیگري کرده است و شغل و فراغت از
صفات اجسامیست که اعراض در آن حلول میکند و آن را در این حال مشغول از اضداد میکند و براي همین واجبست که آن
در صفت خداي تعالی مجاز باشد،و دلالت میکند بر اینکه مراد از ثقلین پري و آدمی است قول خداي تعالی:
ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا) 􀀀(ی
اي گروه پریان و آدمیان اگر استطاعت و نیرو دارید که بگذرید و عبور کنید،یعنی بیرون روید براي گریختن و فرار کردن از
مرگ.
میگویند:(نفذ الشیء من الشیء)گذشت چیزي از چیزي هر گاه خلاص از او شود مثل تیر که میگذرد بعد از انداختن و پرتاب
کردن آن.
اتِ وَ الْأَرْضِ) 􀀀 ماو 􀀀 طارِ السَّ 􀀀 (مِنْ أَقْ
یعنی اطراف و جوانب آن و مقصود این است که آن وقتی که مرگ شما را ادراك کرد.
(فَانْفُذُوا)
یعنی پس بیرون روید و هرگز توانایی و نیروي آن را ندارید که
ص : 96
از چنگال مرگ فرار کنید.
طانٍ) 􀀀 إِلاّ بِسُلْ
􀀀
لا تَنْفُذُونَ 􀀀 (
عطاء گوید:بیرون نتوانید رفت مگر بسلطنت یعنی هر کجا بروید پس آنجا ملک منست و نمیتوانید از تحت حکومت من بیرون
روید ( 1)و معناي سلطان قوّه و نیرویی است که به سبب آن مسلّط بر امر شود آن گاه ملک و قدرت و دلیل تماما سلطنت
است.
و بعضی گویند:لا تنفذون،یعنی بیرون نمیروید مگر بقدرتی از خدا و نیرویی که بشما عطاء میکند،به اینکه براي شما مکان
دیگري غیر از آسمانها و زمین ایجاد میکند و براي شما قدرتی قرار میدهد که بسوي آن بشتابید،پس خداوند سبحان توضیح
داد که ایشان در زندان و حبس خدایند و اینکه او بر ایشان مقتدر و نیرومند است که از او فوت نمیشود و این را دلیل بر
توحید و قدرت خود قرار داد،و زجري براي ایشان از معصیت و مخالفت او.
ص : 97
1) -اهل هیئت و بعضی از فلاسفۀ قدیم میگفتند که آسمانها قابل خرق و التیام نیست و ابدا چیزي در آن نفوذ نمیکند و از -1
آن چیزي بیرون نمی آید و این ستارگان چون فانوس بآن کوبیده شده ولی اسلام و قرآن اعتقاد و مقالات آنان را رد کرد،و
این آیه یکی از آنهاست که میگوید: اگر قدرت و نیرو دارید این کار را انجام دهید یعنی مسافرتی بکیهان کنید،ولی البتّه این
سفر وسائل لازم دارد،قدرت ما فوق الطبیعه میخواهد آن سلطنت و نیرو را تهیّه آن گاه چون حضرت محمد پیامبر اسلام صلّی
اللّ علیه و آله در مدّت کوتاهی از ما وراء عالم در آورده و قدم بر جهان بالا و پا بر سر منظومۀ شمسی گذارده و از سدره
􀀀
ه
« مترجم » . عبور و به مقام قاب قوسین او ادنی رسید
ابن عبّاس(حبر و مفسر است)گوید:مقصود در آیه (إِنِ اسْتَطَعْتُمْ) این است که اگر قدرت دارید که بدانید در آسمانها و زمین
طانٍ) یعنی نمیدانید آن را مگر بوسیلۀ حجّت خدا و 􀀀 إِلاّ بِسُلْ
􀀀
لا تَنْفُذُونَ 􀀀 چیست پس بدانید،و اینکه این براي شما امکان ندارد (
بیان او.
طانٍ ،یعنی وقتی که مشاهده کردید حجّت خدا و سلطنت او را که دلالت بر توحید و یکتایی او 􀀀 إِلاّ بِسُلْ
􀀀
لا تَنْفُذُونَ 􀀀 زجاج گوید:
میکند.
انِ) 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
یعنی:بکدام یک از نعمتهاي او تکذیب می کنید آیا باخبار او از حیرانی و سرگردانی خودتان که چاره اي براي آن کنید بعمل
کردن بطاعات او و دوري از معصیت او یا بخبر دادن او از عجز شما که شما نمیتوانید بیرون روید مگر به حجّتی و دلیلی تا
آماده کنید آن را براي آن روز.
ارٍ) 􀀀 واظٌ مِنْ ن 􀀀 ما شُ 􀀀 (یُرْسَلُ عَلَیْکُ
میفرستد براي شما شعله اي از آتش و آن شعله سبزیست که از آتش جدا میشود.
حاسٌ) 􀀀 (وَ نُ
مجاهد و ابن عباس و سفیان و قتاده گویند:و آن مس گداخته و آب شده براي عذابست.
سعید بن جبیر و ابن عباس در روایت دیگري گویند:آن دود است.
ابن مسعود و ضحاك گویند:آن چرك و خونست که از دوزخیان بیرون می آید،و معنا اینست که شما بیرون نمیروید و اگر
ممکن بود که نفوذ نمائید و قدرت بر آن داشتید هر آینه بر شما عذابی از آتش سوزنده ارسال نمیشد.
و برخی گفته اند: معنایش اینست که روز قیامت این مطلب گفته میشود:
ما) 􀀀 (یُرْسَلُ عَلَیْکُ
یعنی میفرستد بر کسی که از شما مشرك شود و در خبر آمده- احاطه بر مخلوقات بسبب فرشتگان و بزبانه اي از آتش سپس
فریاد میکنند اي
ص : 98
ارٍ) میفرستد بر شما شعله اي 􀀀 واظٌ مِنْ ن 􀀀 ما شُ 􀀀 گروه جن و انس اگر قدرت و توانایی دارید که بیرون روید تا قول او (یُرْسَلُ عَلَیْکُ
از آتش.
اللّ صادق علیه السلام بودیم پس شروع نمود بحدیث
􀀀
و مسعده بن صدقه از کلیب روایت کرده که ما خدمت حضرت ابی عبد ه
گفتن براي ما و فرمود هر گاه روز قیامت شود خداوند تمام بندگان را در یک زمین جمع کند و این چنانست که بآسمان دنیا
وحی فرماید که هر کس در تو است پائین فرست پس اهل آسمان دنیا دو برابر آنچه در زمین است از پریان و آدمیان و
فرشتگان فرود آیند،سپس اهل آسمان دوّم دو برابر همۀ آنها فرود آیند پس پیوسته اهل آسمانها یکی بعد از دیگري بزیر آیند
تا اینکه اهل هفت آسمان همگی هبوط نمایند،پس پریان و آدمیان در میان هفت فوج و حجاب از فرشتگان قرار
میگیرند،سپس منادي ندا میکند اي گروه جنّ و انس اگر قدرت و نیرو دارید فرار کنید،پس نگاه میکنند که ناگاه هفت فوج
رانِ) یعنی پس قدرت و توانایی ندارند بر دفع این بلا از شما و از غیر 􀀀 لا تَنْتَصِ 􀀀 از فرشتگان ایشان را محاصره میکنند و قول او (فَ
شما و بنا بر این پس فایده آیۀ اینست که عجز جنّ و انس از فرار کردن از کیفر اعمالشان مثل عجز ایشانست از نفوذ و بیرون
رفتن از دیوارهاي آسمان و زمین و در این یأس و ناامیدي از رفع مجازات است که بهیچ وجهی از وجوه ممکن نیست.
انِ) 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
یعنی بخبر دادن او شما را از این حالت تا اینکه نگهداري کنید از آن یا بغیر آن از نعمتها،پس دلیل نعمت بودن،در ارسال
شعله اي از آتش و دود بر پریان و آدمیان اینست که در آن براي ایشان زجر و منع است در دار دنیا از انجام دادن فعل قبیح و
زشت و این خود
ص : 99
نعمت بزرگ و فراوانی است.
ماءُ) 􀀀 (فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّ
پس وقتی که آسمان شکافت یعنی روز قیامت هر گاه آسمان پاره پاره شد و بعضی از آن از بعضی جدا شد.
کانَتْ وَرْدَهً) 􀀀 (فَ
یعنی پس سرخ میگردد مثل رنگ اسب سفیدي که به سرخی و یا زردي متمایل باشد،پس در زمستان سرخ و در بهار زرد و
در سرماي سخت کبود میشود.منزّه است خالق آن و گرداننده آن که بهر طوري که میخواهد میگرداند(و ورده)مفرد ورد
است،پس تشبیه فرمود آسمان را در روز قیامت در اختلاف رنگهایش بگل.
و بعضی گویند:اراده کرده بآن گل گیاهان را که آن سرخ است و- مختلف میشود رنگهاي آن و لکن بیشتر در رنگهاي آن
سرخی است،پس آسمان در سرخی مثل گل میشود سپس جاري میگردد.
انِ) 􀀀 (کَالدِّه
است در موقع پایان کار،و انتهاي مدّت. « روغن » و آن جمع دهن
حسن گوید:آن مثل روغنهایی ماند که بعضی را بر بعض دیگر میریزند برنگهاي مختلف.
فراء گوید:تشبیه فرمود رنگ برنگ شدن آسمان را به رنگ برنگ شدن اسبی از اسبها و تشبیه فرمود گل را در اختلاف
رنگهایش بروغن زیت و رنگهاي مختلفش و این قول مجاهد و ضحاك و قتاده است.
کلبی گوید:دهان جلد سرخ است و جمع آن ادهنه است.
انِ) توجّه نمود نعمت بودن 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 عطاء بن ریاح گوید:دهان لرد روغن زیتونست که رنگ برنگ میشود (فَبِأَيِّ آ
شکافتن آسمان را تا
ص : 100
اینکه تقریر و بیان شود چون که در اخبار بآن زجر و منع و تهدید و بیم دادن در دار دنیاست از ارتکاب بگناه و ترك طاعت
خدا.
(فَیَوْمَئِذٍ)
لا جَانٌّ) یعنی: 􀀀 لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ 􀀀 یعنی روز قیامت (
گناهکاري را از گناهش در این مکان نمی پرسند براي آنکه او را چنان غفلتی حاصل میشود که عقول بر آن حیران میماند هر
چند که پرسش در غیر این وقت واقع میشود بدلالت قول خدا (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ) و تقدیر آیه چنین است (فیومئذ لا یسأل
انس عن ذنبه و لا جان عن ذنبه)پس در این روز انسانی از گناهش سؤال نمیشود و نیز جنّی از گناهش پرسش نمیشود.
و بعضی گویند:پس در این روز از گناه انس و جنّی سؤال نمیشود یعنی سؤال استفهامی نمیشود تا اینکه معلوم شود و گناهکار
بوسیلۀ پرسش شناخته شود،براي آنکه خداوند تعالی تمام اعمال را احصاء نموده و بر بندگانش حفظ کرده و البتّه میپرسند
سؤال توبیخ کردن و سرزنش نمودن براي محاسبه است.
و بعضی گفته اند:که اهل بهشت زیبا صورت و اهل جهنّم روسیاهند پس سؤال نمیشود که شما از کدام حزب و گروه
هستید،زیرا از چهره و صورتشان- نمایان است،و لیکن از اعمالشان سؤال میشود،سؤال کوبیدن و ملامت کردن و از حضرت
رضا علیه السلام روایت شده که فرمودند:در آن روز از گناه شما جنّ و انس نمی پرسند و معنا اینست که کسی که معتقد بحق
و ولایت اهل بیت و امامت امامان معصوم علیهم السلام است و گناهی مرتکب شده و در دنیا توبه نکرده در برزخ عذاب
میشود و روز قیامت از قبرش بیرون میآید در حالی که بر او گناهی نیست تا از او سؤال شود.
ص : 101
ماهُمْ) 􀀀 (یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِی
حسن و قتاده گویند:یعنی شناخته می شوند گناهکاران بعلامتشان و آن سیاهی چهره ها و کبودي چشمانست.
و بعضی گفته اند:به نشانه هاي ذلّت و خواري و زیانکاري.
دامِ) 􀀀 واصِی وَ الْأَقْ 􀀀 (فَیُؤْخَذُ بِالنَّ
حسن و قتاده گویند:پس زبانیه و شعله آتش دوزخ میگیرد ایشان را پس جمع میکند پیشانیهاي و قدمهاي ایشان را به وسیلۀ
غل و زنجیر،سپس کشیده میشوند بسوي آتش و افکنده میشوند در آن.
اللّ اعلم).
􀀀
و بعضی گویند:زبانیه و شعله آتش پیشانیها و پاهاي ایشان را میگیرد و بسوي آتش میراند و خدا داناتر است(و ه
ذِهِ جَهَنَّمُ) 􀀀 (ه
یعنی و گفته میشود بایشان این است دوزخ.
(الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ)
چنانی که گناهکاران آن را تکذیب می کردند در دار دنیا،خداوند تعالی آن را اظهار کرد و نشان داد تا شکها بر طرف
شود،پس داخل آن شوید.
و ممکنست که چون خداوند سبحان خبر داد که گرفته میشوند به پیشانی و قدمهایشان به پیامبر(ص)فرموده باشد اینست دوزخ
چنانی که گنهکاران از خویشانت تکذیب آن میکردند،و بزودي وارد آن میشود،پس سرنوشت و پایان کارشان بر تو موهون و
سهل باشد.
ا وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ) 􀀀 (یَطُوفُونَ بَیْنَه
قتاده گوید:یعنی یک مرتبه بین دوزخ گردنش میکنند و یک مرتبه بین حمیم و جحیم آتش و حمیم شراب دوزخیان است.
ابن عبّاس گوید:یعنی ایشان گاهی بآتش عذاب میشوند و گاهی به شراب حمیم که بر ایشان ریخته میشود،و هرگز بر ایشان از
عذاب فرج و خلاصی نخواهد بود.
ص : 102
و الآنی:حرارت و آتشی است که درجه آن بنهایت رسیده.
و بعضی گفته اند:آن بمعناي حاضر است.
انِ) 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 (فَبِأَيِّ آ
و دلیل نعمت بودن در این آنست که تذکّر بفعل عقاب و انذار بآن از بزرگترین نعمتهاست،براي آنکه در این زجر و منع است
از آنچه که مستحق عذاب میشود بسبب آن و تشویق و ترغیب بر کارهائیست که بوسیلۀ آن مستحق ثواب میشوند .
قول خداي تعالی:
[ [سوره الرحمن ( 55 ): آیات 46 تا 61
اشاره
انِ 􀀀 ما عَیْن 􀀀 انِ ( 49 ) فِیهِ 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 انٍ ( 48 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 ا أَفْن 􀀀ات 􀀀 انِ ( 47 ) ذَو 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 انِ ( 46 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 امَ رَبِّهِ جَنَّت 􀀀 خافَ مَق 􀀀 وَ لِمَنْ
ی فُرُشٍ 􀀀 انِ ( 53 ) مُتَّکِئِینَ عَل 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 جانِ ( 52 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 اکِهَهٍ زَوْ 􀀀 ما مِنْ کُلِّ ف 􀀀 انِ ( 51 ) فِیهِ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 انِ ( 50 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 تَجْرِی
لا􀀀 راتُ اَلطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ 􀀀 اصِ 􀀀 انِ ( 55 ) فِیهِنَّ ق 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 دانٍ ( 54 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 ا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی اَلْجَنَّتَیْنِ 􀀀 طائِنُه 􀀀بَ
سانِ إِلَّا 􀀀 زاءُ اَلْإِحْ 􀀀 انِ ( 59 ) هَلْ جَ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 جانُ ( 58 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 اقُوتُ وَ اَلْمَرْ 􀀀 انِ ( 57 ) کَأَنَّهُنَّ اَلْی 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 جَانٌّ ( 56 ) فَبِأَيِّ آ
( انِ ( 61 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 سانُ ( 60 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 اَلْإِحْ
ص : 103
ترجمۀ آیات:
-46 و براي کسی که از مقام پروردگار خود بترسد دو باغست.
-47 پس کدامیک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-48 (آن دو بوستان)داراي درختها یا شاخه ها میباشند.
-49 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-50 در این دو بوستان دو چشمه جریان دارد.
-51 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-52 در این دو باغ از هر نوع میوه دو صنف باشد.
-53 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-54 بر فرشهایی که آسترهاي آن از دیباست،تکیه خواهند کرد و میوه دو بوستان بزمین نزدیکست.
-55 پس بکدامین نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-56 در آن کوتاه چشمانی باشند که قبل از شوهرانشان آدمی و پري با آنان نیامیخته است.
-57 پس کدامیک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-58 گوئیا آنان(در سرخی)چون یاقوت(و در سفیدي بشره)چون مرواریدند.
-59 پس کدامیک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-60 آیا جز نیکی پاداش نیکوکاري هست.
-61 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
ص : 104
قرائت آیات:
کسایی تنها لم یطمسهنّ بکسره میم در یکی از آن دو بضمّه میم در دیگري خوانده و دیگران از قراء در هر دو کلمه بکسره
میم خوانده اند.
دلیل:
ابو علی گوید:یطمث و یطمث دو لغت است.
ابو عبیده گوید:لم یطمثهنّ یعنی لم یمسهن،میگویند:ما طمث هذا البعیر حبل قط هرگز این شتر را ریسمانی نکرده.
رو به شاعر گوید :(کالبیض بهن طامث) مثل تخمی که لمس کننده اي آن را مس نکرده و دست نزد.
لغات آیات:
الافنان:جمع فنن و آن شاخه تازه برگ است،و از آنست قول ایشان هذا فن آخر،یعنی این نوع دیگر است و ممکنست جمع فن
باشد.
الاتکاء:تکیه کردن براي کرامت و بزرگواري و مناعت و پشتی آنست که در محافل سلاطین و بزرگان براي اشخاص گذارده
مشتق است هر گاه مشک آب را محکم ببندند و از آن است قول « و کان السقاء » میشود جهت احترام و بزرگ داشت و آن از
ایشان
(العین وکاء السته) .
الفرش:جمع فراش و آن چیزیست که گسترده و براي خوابیدن بر آن آماده میشود(و در فارسی بآن رختخواب میگویند).
البطائن:جمع بطانه و آن باطن و آستر رویه است.
الجنی:میوه ایست که بر درخت رسیده و شایسته چیدن باشد و از آن
ص : 105
است گفته عمرو بن عدي:
هذا جناي و خیاره فیه
اذ کلّ جان یده الی فیه
این جنایت خود منست و اختیار آن هم در دست خودم زیرا که هر جانی انگشتش بدهان خود اوست ( 1)و حضرت علی علیه
السلام باین شعر تمثّل جسته است و اصل طمث خون است میگویند:طمث المرأه هر گاه حیض ببیند،طمث هر گاه بسبب ازاله
بکارت خون ببیند،و بعیر لم یطمث،شتري که ریسمانی و یا باربندي آن را مس نکرده است،فرزدق گوید:
دفعن الی لم یطمثن قبلی
و هنّ اصحّ من بیض النعامی
براي من کنیزانی آوردند باکره که قبل از من هیچکس با آنها آمیزش نکرده بود و فروج آنها سالم تر بود از تخم شتر مرغ.
شاهد این بیت(لم یطمثن)است که بمعناي مس و لمس آمده است.
اعراب آیات:
(متکئین)حال است از مجرور بلام یعنی(لهم جنتان)در این حالت که تکیه زده اند و ما بین قول او(جنتان)تا قول
او(متکئین)صفاتست براي جنتین.
ا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ 􀀀 طائِنُه 􀀀بَ
،مبتداء و خبر است در موضع جر و صفت است براي
ص : 106
1) -مترجم گوید:در شعر فارسی هم آمده: زدست دیگري هرگز ننالم خودم کردم که لعنت بر خودم باد. سعدي شیرازي -1
هم گوید: همه از دست غیر می نالند سعدي از دست خویشتن فریاد.
راتُ الطَّرْفِ) صفت دیگریست براي فرش،و قول او 􀀀 اصِ 􀀀 دانٍ) اعتراض است،و قول او (فِیهِنَّ ق 􀀀 فرش،و قول او (وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ
جانُ) حال است براي قاصرات الطرف،یعنی:آن حوریّه ها شباهت بیاقوت و مرجان دارند. 􀀀 اقُوتُ وَ الْمَرْ 􀀀 (کَأَنَّهُنَّ الْی
جملۀ معترضه بین معطوف و معطوف علیه است،و تقدیر آن اینست:و لهم من دونهما « سانُ 􀀀 سانِ إِلَّا الْإِحْ 􀀀 زاءُ الْإِحْ 􀀀 هَلْ جَ » و قول او
جنتان،و براي ایشان از نزدیکترین آن دو بوستان دو باغ دیگریست.
تفسیر آیات:
آن گاه خداوند سبحان در دنبالۀ وعید و بیمی که داده بود وعده و بشارت داده و گفت:
امَ رَبِّهِ) 􀀀 خافَ مَق 􀀀 (وَ لِمَنْ
یعنی:مقام خودش را در بین دو دست خداي خویش براي حساب ببیند و بترسد،پس ترك گناه و شهوت کند.
مجاهد گوید:و او کسی است که اهتمام بگناه میکند پس خداي تعالی را متذکّر شده آن را ترك میکند.
و بعضی گویند:این خوف براي کسیست که خدا را مراقبت کند در پنهانی و آشکارا،پس حرامی براي او پیش آید آن را
ترك کند از ترس خدا،و آنچه خیر عارض او بشود آن را عمل کند و کار خود را براي خدا انجام دهد که هیچ کس مطّلع
نباشد.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:کسی که بداند که خداي تعالی او را می بیند و سخن او را میشنود از خوب و بد،پس مانع او
انِ) .مقاتل گوید:یعنی جنّت عدن و جنّت 􀀀 شود این معرفت از اعمال قبیحه پس براي اوست (جَنَّت
ص : 107
نعیم.
و بعضی گویند:دو بستان از باغهاي بهشتی است که یکی داخل قصر و دیگري خارج قصر است،آن چنان که انسان در دنیا
میخواهد.
جبائی گوید:یکی از دو بهشت منزل او و دیگري منزل همسران و خدمت اوست.
و بعضی گویند:باغی از طلا و بستانی از نقره است،سپس توصیف دو بستان را نموده و فرمود:
انٍ) 􀀀 ا أَفْن 􀀀ات 􀀀 (ذَو
ابن عبّاس گوید:یعنی صاحب انواع و رنگهایی از نعمتها است.
ضحاك گوید:صاحب الوانی از میوه جات.
اخفش و جبائی و مجاهد گویند:صاحب غصن ها یعنی صاحب درختها براي آنکه اغصان و شاخه ها نمیشود مگر از
درخت،پس بزیادي شاخه ها دلالت میکند بر بسیاري درختها و بکثرت درختان دلالت میکند بر تمام حالها و فراوانی میوه
جات براي آنکه باغ کامل میشود بدرختهاي زیاد و درختان نیکو و زیبا نمی شود مگر به بسیاري شاخه ها.
انِ) 􀀀 انِ تَجْرِی 􀀀 ما عَیْن 􀀀 (فِیهِ
یعنی در آن دو باغ دو چشمه از آب در میان درختها جریان دارد.
حسن گوید:آن دو چشمه یکی سلسبیل است و دیگري نهر تسنیم.
عطیّه عوفی ( 1)گوید:یکی از آن دو چشمه از آب صاف و گواراي بدون
ص : 108
1) -عطیه کوفی از بزرگان صحابه و تابعین است که هم درك صحبت پیامبر(ص) را کرده و هم با صحابه آن حضرت -1
« مترجم ». اللّ انصاري در زیارت اربعین سیّد الشهداء(ع)بوده است
􀀀
معاصر بوده و او همانست که رفیق و مصاحب جابر بن عبد ه
تغییر و دیگري از خمر لذّت بخشی براي آشامندگان است.
جانِ) 􀀀 اکِهَهٍ زَوْ 􀀀 ما مِنْ کُلِّ ف 􀀀 (فِیهِ
یعنی در این دو باغ از هر میوه دو نوع و دو قسم مماثل هم مثل هر نر و ماده است،پس براي همین آنها را زوجین و جفت نامید
و این مثل انگور تازه و مویز و انجیر تازه و خشک و همین طور سایر انواع میوه ها که خشکش دست کم از تازه اش در
خاصیّت و خوبی نیست.
و بعضی گویند:یعنی در آن دو باغ از هر نوع میوه دو قسم موجود است، یک قسم معروف و قسم دیگري از مثل آن ولی
غریب که در دنیا آن را ندیده و نشناخته اید.
(مُتَّکِئِینَ)
امَ رَبِّهِ) یعنی مانند پادشاهان تکیه بر اریکه و پشتی داده اند. 􀀀 خافَ مَق 􀀀 حال است براي(من)که در قول خدا (وَ لِمَنْ
ا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ) 􀀀 طائِنُه 􀀀 ی فُرُشٍ بَ 􀀀 (عَل
یعنی از دیباج کلفت و ضخیم و آستر آن را یاد کرد ولی رویۀ آن را یاد ننمود،براي آنکه آستر دلالت دارد بر اینکه براي آن
رویه است،و آستري غیر از رویه است،پس بطانه نشانگر اینست که رویه بالاي استبرق و آستریست.
و بعضی گفته اند:که رویه ها از دیباج و حریر نازك است و آستري از- استبرق.
و بعضی گویند:که استبرق حریر چینی است که نه خیلی ضخیم است و نه خیلی نازك.
و از ابن مسعود روایت شده که میگفت:این آستریست پس چه گمان میکنید برویه آنها.
و بسعید بن جبیر گفته شد:آستر آن رختخوابها از استبرق و حریر است
ص : 109
ا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ) پس هیچ 􀀀 تَعْلَمُ نَفْسٌ م 􀀀 پس رویه آنها چیست؟ گفت:این آنست که خداي تعالی فرموده است (فَلا
کسی نمیداند چه چیزهایی براي ایشان ذخیره و پنهان شده از روشنی چشمها.
دانٍ) 􀀀 (وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ
جنی میوه چیده شده است.
ابن عبّاس گوید:یعنی درخت بهشتی شاخه اش پائین و نزدیک میشود تا ولیّ خدا آن را بچیند چه ایستاده باشد و چه نشسته.
مجاهد گوید:میوه جات دو باغ بهشتی نزدیک بدهان صاحبانش میباشد پس همانطور که تکیه داده اند میل میکنند و میخورند
و هر گاه خوابیدند باز میوه ها نزدیک دهانشان میآید،پس خوابیده میخورند نه دستشان بآنها میخورد و نه چنگالی لازم دارند
که میوه را با آن بردارند.
(فِیهِنَّ)
یعنی در روي فرشهایی که یاد نمود و ممکنست که بهشتها، قصد شود براي آنکه حوریّه ها معلومند که در بهشتند هر چند که
یاد نشده باشد.
راتُ الطَّرْفِ) 􀀀 اصِ 􀀀(ق
قتاده گوید:چشمهاي خود را فقط بر همسرانشان دوخته و غیر آنها را نمینگرند.
اللّ عنه گوید:آنها بشوهرهایشان میگویند،قسم به عزّت پروردگارم چیزي را در بهشت قشنگ تر و زیباتر از تو
􀀀
ابو ذر رضی ه
للّ الذي جعلنی زوجک و جعلک زوجی،پس سپاس خدایی را که مرا همسر و جفت تو قرار داد و تو را نیز
􀀀
نمی بینم.فالحمد ه
همسر و شوهر من گردانید.
و الطرف:پلک و مژه چشم است براي آنکه طرف و درب چشم است گاهی می بندد و گاهی باز میکند.
ص : 110
(لَمْ یَطْمِثْهُنَّ)
یعنی کسی آمیزش با آنها نکرده که ازاله بکارت از آنها کند و افتضاض،آمیزش و دخول و ازاله بکارت است بجاري کردن
لا جَانٌّ) قبل از 􀀀 خون بکارت و دختري و مقصود اینست که کسی با آنها نخوابیده و دخول بایشان نکرده است (إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ
آنها نه آدمی با آنها آمیزش کرده و نه، پریانی،پس آنها بکرند براي آنکه در بهشت خلق شده اند،پس بنا بر این قول این
گروه از حوراء بهشتند.
شعبی و کلبی گویند:آنها از زنان و بانوان دنیوي هستند که از روزي که در آن عالم خلق شده اند آفریده اي با آنها آمیزش
نکرده و بآنها دست نزده یعنی:در آن عالمی که بوجود آمده اند نه آدمی با آن آمیزش کرده و نه جنّی.
زجاج گوید:و این آیه دلالت میکند بر اینکه جنّی هم آمیزش میکند چنان چه آدمی مجامعت و آمیزش میکند.
و ضمره بن حبیب گوید:و در آن دلالت است بر اینکه براي جنّ و پري هم ثواب و همسرانی است از حور،پس حورهاي انسی
براي آدمیان،و حورهاي جنّی هم براي جنّیان.
بلخی گوید:مقصود اینست که آنچه خدا بمؤمنین آدمیان میبخشد،از حوریه هایی که قبلا انسانی با آن آمیزش نکرده و دست
بر آنها نزده میبخشد به مؤمنین جنیان از حوریّه هایی که هیچ جنّی قبلا با آنها تماس نگرفته است.
جانُ) 􀀀 اقُوتُ وَ الْمَرْ 􀀀 (کَأَنَّهُنَّ الْی
حسن و قتاده گویند:آن حوریه بر صفاء یاقوت و سفیدي مرجان و مرواریدند.
و حسن گوید:مرجان مرواریدهاي ریز بسیار سفیدند.
و در حدیث ابن مسعود آمده که زنان بهشتی مچ ساق پایشان از زیر
ص : 111
هفتاد حلّه حریر دیده میشود چنانچه ریسمان از پشت یاقوت دیده میشود.
سانُ) 􀀀 سانِ إِلَّا الْإِحْ 􀀀 زاءُ الْإِحْ 􀀀 (هَلْ جَ
یعنی نیست پاداش کسی که در دنیا کار خوب و احسانی کرده مگر آنکه در آخرت باو احسان شود.
اللّ گوید و بآنچه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)آورده عمل کند جز بهشت
􀀀
ابن عباس گوید:آیا پاداش کسی که لا اله الاّ ه
است،و از طریق انس بن مالک- روایت شده که گفت:پیغمبر خدا(ص)این آیه را قرائت نمود و فرمود:آیا می دانید که
پروردگارتان چه میگوید)گفتند خدا و پیامبر او دانا هستند فرمود:
پروردگار شما میگوید آیا پاداش کسی که ما بر او نعمت داده ایم بتوحید و شناخت یکتایی خدا جز بهشت است.
و بعضی گویند:یعنی آیا پاداش کسی که بر شما نیکی می کند به این نعمتها جز اینست که شما هم خوب بجا آورید شکر و
بندگی او را.
و عیاشی باسنادش از حسن بن سعید از عثمان بن عیسی از علی بن سالم روایت کرده که گفت:شنیدم از حضرت صادق علیه
السلام که میفرمود:
سانُ) 􀀀 سانِ إِلَّا الْإِحْ 􀀀 زاءُ الْإِحْ 􀀀 آیه اي در کتاب خدا محکم و مسجّل است،گفتم آن کدام است؟ فرمود:قول خداي تعالی (هَلْ جَ
جاري شده در کافر و مؤمن و نیکوکار و تبهکار و کسی که کار و خدمت خوبی باو شود بر اوست که تلافی کند باو و تلافی
و جبران این نیست که آنچه او کرده این بکند تا آنکه فزونی و برتري یابد،پس اگر کردي چنان که او کرد برتري و فضیلت
براي اوست،که او اوّل شروع کرده است .
قول خداي تعالی:
ص : 112
[ [سوره الرحمن ( 55 ): آیات 62 تا 78
اشاره
نَضّ
􀀀
انِ 􀀀 انِ اخَت 􀀀 ما عَیْن 􀀀 انِ ( 65 ) فِیهِ 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 انِ ( 64 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 امَّت 􀀀 انِ ( 63 ) مُدْه 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 انِ ( 62 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 ما جَنَّت 􀀀 وَ مِنْ دُونِهِ
( سانٌ ( 70 􀀀 راتٌ حِ 􀀀 انِ ( 69 ) فِیهِنَّ خَیْ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 رُمّ ( 68 ) فَبِأَيِّ آ
انٌ 􀀀 و ف وَ نَخْلٌ اکِه 􀀀 ما هٌَ 􀀀 انِ ( 67 ) فِیهِ 􀀀 ما تُکَ ذِّب 􀀀 آلا رَبِّکُ ءِ􀀀 فَبِأَي (66)
لا جَانٌّ 􀀀 انِ ( 73 ) لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 امِ ( 72 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 اتٌ فِی اَلْخِی 􀀀 انِ ( 71 ) حُورٌ مَقْصُور 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 فَبِأَيِّ آ
ارَكَ اِسْمُ 􀀀 انِ ( 77 ) تَب 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 سانٍ ( 76 ) فَبِأَيِّ آ 􀀀 ی رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِ 􀀀 انِ ( 75 ) مُتَّکِئِینَ عَل 􀀀 ما تُکَذِّب 􀀀 لاءِ رَبِّکُ 􀀀 74 ) فَبِأَيِّ آ )
( رامِ ( 78 􀀀 لالِ وَ اَلْإِکْ 􀀀 رَبِّکَ ذِي اَلْجَ
ترجمه آیات:
-62 و فروتر از آن دو بوستان و دو باغ دیگر است.
-63 پس بکدام یک از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-64 دو بهشت سبز،از بسیاري سبزي سیه فام است.
-65 پس بکدامین نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
ص : 113
-66 در این دو باغ دو چشمۀ جوشنده است.
-67 پس بکدام یک از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-68 در این دو باغ میوة بسیار خرما و انار است.
-69 پس بکدام یک از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-70 در این(چهار)بوستان زنانی نیکو اخلاق خوشرویان باشند.
-71 پس بکدام یک از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-72 (در آن باغها)حوران پنهان شده در خیمه ها هستند.
-73 پس بکدام یک از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب میکنید.
-74 پیش از بهشتیان آدمی و پري با ایشان نیامیخته است.
-75 پس کدام یک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذیب میکنید.
-76 بر فرشها و بالشهاي سبز و بر بساطهاي گرانمایه و زیبا تکیه میکنند 77 -پس بکدامین نعمتهاي پروردگارتان تکذیب
میکنید.
-78 نام پروردگار تو که داراي جلالت و کرامت بزرگ است.
قرائت:
اللّ علیه و آله مجدري و مالک بن دینار
􀀀
ابن عامر ذو الجلال برفع خوانده،و باقی بجر خوانده اند و در شواذ قرائت پیامبر صلّی ه
و امین محیص،و حسن و زهیر قرطبی(علی رفارف خضر و عباقري حسان)و در قرائت اعرج (خضر)بضمه خ و ض آمده است.
دلیل این قراآت:
ابو علی گوید:کسی که ذي الجلال خوانده پس جر داده و آن را صفت براي
ص : 114
رامِ) با یاء در هر دو آیه،آیۀ مذکور و آیۀ 27 􀀀 لالِ وَ الْإِکْ 􀀀 ی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَ 􀀀 ربّک قرار داده و پنداشته اند که ابن مسعود (وَ یَبْق
قرائت کرده است.
اصمعی گوید:ذو الجلال گفته نمیشود مگر دربارة خداي تعالی،پس این تقویت میکند خبر را مگر آنکه ذو الجلال گاهی در
غیر خدا آمده است، شاعر گوید:
فلا ذا جلال هبنه لجلاله
و لا ذا ضیاع هنّ یترکن للفقر
پس نه صاحب جلال و مقام است که براي شأن او ببخشد او را و نه صاحب ملک است که آن را براي روز تنگدستی
بگذارد،و کسی که رفع داده آن را بنا بر اسم بودن اجراء کرده است.
ابن جنّی گوید:قطرب عباقري بکسره قاف غیر مصروف روایت کرده و ما آن را از ابی حاتم روایت کردیم عباقري بفتح قاف
نیز بدون صرف.
ابو حاتم گوید:اشتباه نشود مگر اینکه عباقر بفتح قاف موافق است بر لحنی که عرب بآن تکلّم میکند،گوید و اگر عباقري
بکسر قاف گویند و صرف کنند هر آینه بکلام عرب شبیه تر است مثل نسبت بمداین که مداینی گفته میشود.
سعید بن جبیر گوید:و رفارف باغهاي بهشت است،و عبقر مکانیست.
امراء القیس گوید:
کانّ صلیل المرو حین تشدّه
صلیل زنوف ینتقدن بعبقرا
گوئیا در تند دویدن اسب من و سم او که بر زمین و سنگ میخورد و صدا می کند مثل صداي پولهاي نقره است که در قریۀ
عبقر در دست صرّافها صدا میکند و زهیر گوید:
بخیل علیها جنه عبقریّه
جدیرون یوما ان ینالوا و یستعلوا
ص : 115
باسبهایی که بر آنها گروهی از جنّیان عبقر سوار میشدند شایسته و سزاوار بودند که روزي برسند و پیروز شوند.
امّا صرف نشدن عباقري در قاعده و قیاس صرفی شاذ و اندك است و کم بودن آن در قیاس با استمرار آن در استعمال مستنکر
و قبیح نیست،چنانچه از جماعتی از صرفیّین آمده که(استحوذ علیهم الشیطان)در قیاس صرفی شاذ و در استعمال شایع است،و
اللّ علیه و آله را مگر آنکه تلقّی بقبول و پذیرفتن کنیم و امّا خضر بضمه ضاد پس اندك
􀀀
براي ما نیست که قرائت پیامبر صلّی ه
است و آن از مواضع شعر است،چنانچه طرفه گوید:(و راد او شقر).
لغات آیات:
الدمعه:سیاهی و ادهام زراعت است هر گاه سیاهی بر آن غالب شود و از آنست دهماء و تصغیر آن دهیماء است براي داهیه و
مصیبت دهیماء- نامیده شده براي تاریکی و ظلمت آن.
و الدهماء:دیک سیاه است.
النضخ:بخاء معجمه بیشتر از نضح بحاء غیر معجمه است براي اینکه نضح ترشّح است،و بخاء مثل بزل سوراخی است که از آن
آب میجوشد.
النضاخه:فواره است که آب از آن بطرف بالا فوران و جستن میکند.
الرمّان:مشتق از رمّ یرمّ رمّا است براي آنکه از شأن آن اینست که دل را نرم میکند بسبب جلا دادن دل.
الخیرات:جمع خیره است و الرجل خیر مرد خوب است،و الرجال خیار و اخیار مردان خوب و نیکانند.
و لقد طعنت مجامع الرّبلان
ربلان هند خیره الملکات
ص : 116
و هر آینه حقیقه من با نیزه ام زدم محل اجتماع گوشت رانش را،ران هند بهترین محبوبه خودم راه و قصدش از طعن در این
بیت مجامعت و آمیزش او با محبوبه اش بوده است.
زجاج گوید:اصل خیرات خیّرات مشدّده بوده،پس مخفّف شده و خیام جمع خیمه است و آن خانه اي از پارچه کرباسی و
برزنتی و غیره که بر عمود و تیرك و میخها در صحراها و بیابانها استوار میسازند.
و رفرف باغهاي بهشتی است از باب قول ایشان(رفّ البنات یرف)یعنی گیاهان سبز و تازه گردیده.
و بعضی گفته اند:رفرف مجالس است.
و بعضی گفته اند:بالشها و پشتی هاست و هر جامه پهن و عریضی نزد عرب رفرف است.
ابن مقبل گوید:
و انّا لنزالون تغشی نعالنا
سواقط من اصناف ریط و رفرف
و اما البتّه منزل کننده هستیم تا آنکه استراحت کنیزان ما بر افتاده هاي از اقسام جامه هاي نازك و پهن.
و عبقري:بجامه هاي نازك و بالشهاي مخملی خال دار گویند و آن اسم جنس و مفردش عبقریّه است.
ابو عبیده گوید:هر چیزي از فرش را عبقري گویند و هر چیزي که مبالغه در خوبی آن شود منسوب به عبقر میشود و آن
شهریست که در آن بساط و غیر آن، نقّاشی و رنگ آمیزي میشود.
ص : 117
تفسیر آیات:
اشاره
سپس خداوند سبحان فرمود:
انِ) 􀀀 ما جَنَّت 􀀀 (وَ مِنْ دُونِهِ
یعنی:و پائین تر از آن دو بهشتی که یاد کردیم براي کسانی است که از مقام و بزرگی خدا بترسند دو بهشت دیگر است،غیر
از دو بهشت اوّل پس آن دو باغ بقصرش نزدیکتر است،و مجالس او در قصر اوست، تا آنکه سرور و خوشحالی او بسبب
انتقال از باغی به باغ دیگر دوبله و دو برابر گردد،بنا بر آنچه که از طبیعت بشري شناخته شده از شهوت و میل بمثل آن معانی
و معناي(دون)در اینجا مکان نزدیک از چیز است نسبت بغیر آن از چیزهایی که نیست براي آن مثل نزدیکی آن و آن ظرف
مکانست و البتّه منتقل شدن از بستانی به بستان دیگر نافع تر و سودمندتر است،براي آنکه از ملالت و خسته شدنی که سرشت
و طبیعت بشر بر آنست دورتر است.
اللّ علیه و آله
􀀀
و بعضی گفته اند:که مقصود اینست که آن دو بستان در فضیلت از دو باغ اوّل کمتر است و از پیامبر صلّی ه
روایت شده که فرمود:دو باغ ظرفها و سایر آنچه در آنست از نقره است،و دو باغ تمام ظروف و متعلّقاتش از طلا است.
و عیاشی باسنادش از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که گفت:بآن حضرت عرض کردم فداي شما شوم
بمن خبر دهید از مرد مؤمنی که براي او زن مؤمنه است و داخل بهشت میشوند،آیا با یکدیگر ازدواج میکنند؟ پس آن
حضرت فرمود:اي ابو محمد بدرستی که خداوند حاکم عادل است اگر آن مرد بالاتر از آن زن باشد او را مخیر کند،پس اگر
خواست که آن زن از
ص : 118
همسران بهشتی او باشد خواهد بود و نیز اگر آن زن افضل از آن مرد باشد او را مختار سازند،پس اگر دلش خواست آن مرد
همسر بهشتی او خواهد بود.
انِ) و 􀀀 ما جَنَّت 􀀀 گوید:و حضرت صادق علیه السلام فرمود:نگوئید البتّه که بهشت یکیست زیرا که خداوند میفرماید: (وَ مِنْ دُونِهِ
نگوئید البتّه یک درجه است،براي آنکه خداوند میفرماید:(درجات بعضها فوق بعض) ( 1)البتّه مردم باعمال خودشان برتري بر
یکدیگر دارند.
ابو بصیر گوید:عرض کردم بآن حضرت که دو نفر مؤمن با هم وارد بهشت میشوند پس یکی از آن دو نفر مقامش بالاتر از
دیگري است،پس میخواهد که دوستش را ملاقات کند آیا میتواند؟ فرمود:کسی که بالاتر است میتواند که بدرجۀ پائین آید و
رفیقش را دیدار کند،و اما کسی که در رتبه و درجۀ پائین تر است نمیتواند به بالا رود و دوستش را زیارت کند،براي آنکه او
باین مقام نمیرسد،و لکن هر گاه دوست داشتند و خواستند همدیگر را به بینند ملاقات میکنند به سهولت و آسانی.
اللّ صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:گفتم بآن حضرت که مردم(یعنی اهل
􀀀
و از علاء بن سیابه از حضرت ابی عبد ه
سنّت)تعجّب میکنند از ما وقتی می گوییم عدّه اي از جهنّم و دوزخ بیرون آمده و به بهشت میروند پس میگویند بما که آنها
در بهشت با اولیاء خدا هستند.
انِ) نه بخدا قسم با اولیاء خدا نخواهند بود. 􀀀 ما جَنَّت 􀀀 پس آن حضرت فرمود:اي علاء،بدرستی که خداوند میفرماید: (وَ مِنْ دُونِهِ
ص : 119
جاتٍ و آیه اي که در متن یاد شده،تحریف است،بلکه 􀀀 ا بَعْ َ ض هُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَ 􀀀 1) -زخرف آیۀ: 32 ،و البتّه چنین است: وَ رَفَعْن -1
. آیه اینست:ظلمات بعضها فوق بعض سوره نور آیۀ: 40
گفتم:آیا آنها کافر بودند؟ فرمود:نه،بخدا قسم اگر کافر بودند داخل بهشت نمیشدند.
گفتم:آنها مؤمن بودند؟ فرمود:نه بخدا قسم،اگر مؤمن بودند داخل آتش نمیشدند،لکن آنها بین بین بودند،نه مؤمن و نه کافر
کافر،و تأویل خبر اگر صحیح باشد ایشان از افاضل و اخیار مؤمنین نبودند.
سپس خداوند توصیف دو بهشت را فرموده و گفت:
انِ) 􀀀 امَّت 􀀀 (مُدْه
یعنی:آنها از سبزي و تازگی بسیاهی شبیه است و هر گیاه سبزي کمال سبزي آن اینست که بسیاهی زده شود و آن بنا بر تمام
ترین اقسام زیبایی و نیکویی است،و این بنا بر قول کسیست که میگوید:چهار بهشت براي آنست که از مقام عظمت و بزرگی
خدا بترسد و این قول ابن عبّاس است.
حسن گوید:دو بهشت اوّل مخصوص سابقین و پیش افتادگان و دو بهشت دیگر براي پیروان(خط آنهاست).
نَضّ )
􀀀
انِ 􀀀 انِ اخَت 􀀀 ما عَیْن 􀀀 (فِیهِ
حسن گوید:در آن دو بهشت دو فوّاره آبست که از سر چشمه آنها جوشیده و فوران میکند.
ابن عبّاس گوید:بر اولیاء خدا ترشّح بمشک و عنبر و کافور میکند.
و بعضی گویند:ترشّح بانواع خیرات میکند.
اکِهَهٌ) 􀀀 ما ف 􀀀 (فِیهِ
رُمّ ) و زجاج از- یونس نحوي که از قدماء نحویهاست حکایت کرده که(نخل و رمان)خرما و
انٌ 􀀀 و یعنی اقسام میوه ها (وَ نَخْلٌ انار از بهترین میوه هاست،و البتّه آنها را با(واو)از هم جدا کرد براي برتري و
ص : 120
فضیلت آنان.
ازهري گوید:من نمیدانم که هیچکس از مردم عرب گفته باشد که درخت خرما و انگور و میوه هاي آنها از فاکهه نباشد،و
البتّه این کلام را کسی گوید که علمش و اطّلاعش بکلام عرب و تأویل قرآن عرب مبین اندك باشد و حال آنکه معمول
عرب اینست که جمله اي از اشیاء را یاد میکند،سپس بعضی از آنها را اختصاص بنام میدهد براي آگاهی دادن بر فضیلت در
.( کالَ) ( 1 􀀀 لائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِی 􀀀 لِلّ وَ مَ
􀀀
کانَ عَدُ  وا هِ 􀀀 آن چنانچه خداي سبحان فرماید: (مَنْ
(فِیهِنَّ)
سانٌ) یعنی زنانی که خوش اخلاق و زیبا رو هستند،ام سلمه آن را از پیامبر(ص)روایت کرده 􀀀 راتٌ حِ 􀀀 یعنی در چهار بهشت (خَیْ
است.
حسن گوید:یعنی زنانی که در صلاح و جمال برتري دارند زیبایند در دیده ها و در رنگها.
و گفته شده که آنها زنان دنیا هستند که در بهشت بر مردم وارد میشوند و ایشان از حور العین زیباتر و قشنگ ترند.
اللّ گوید:آنها زنان خوب و برگزیده مختاره اند.
􀀀
جریر بن عبد ه
خلاصه صفات زنان بهشتی صفات زیر است
-1 زنانی که افشاگري از شوهرانشان نمیکنند.
-2 زنانی که در محافل و مجامع عمومی و راه پیماییها سر و دو شعار بخوانند نیستند.
-3 زنانی که دهانشان عفونی و بد بو باشد نیستند.
ص : 121
. 1) -سورة بقره آیۀ: 98 -1
-4 زنانی که سر از بام و یا پنجره و درب منزل بیرون کنند نیستند.
-5 زنانی که بشوهرشان نیرنگ بزنند و بگویند حالا میایم و نیایند تا شوهر بخواب رود نیستند.
-6 زنانی که فحاش و بد دهن و سلیطه باشند نیستند.
-7 زنانی که چشمک بمردان اجنبی و بیگانه بزنند نیستند.
-8 زنانی که راه پیمایی در خیابانها و راه ها نمایند و شعار بدهند- نیستند.
-9 زنانی که مغرور و فریبنده باشند نیستند.
-10 زنانی که شوهرانشان را اذیّت کنند نیستند.
عقبه بن عبد الغفار گوید:زنان و بانوان بهشتی دست همدیگر را گرفته و سرودي می خوانند که مثل آن را هیچ آفریده اي
نشنیده است،میگویند:
ما زنان راضی و خرسندیم که خشم نمیکنیم و نحن المقیمات فلا نطعن،ما زنان ساکن و مقیمی « نحن الراضیات فلا نسخط »
هستیم که بیرون نمیرویم،و ما زنان برگزیده زیبا محبوبه همسران بزرگوار هستیم.
عایشه گوید:وقتی حور العین این سرود را خواندند،زنان مؤمنه دنیوي پاسخ آنها را دهند و گویند:
و نحن المصلّیات و ما صلیتن،ما زنان نماز گذاریم و شما نماز نخواندید،و نحن الصائمات و ما صمتنّ،ما زنان روزه داریم و
شما روزه نگرفتید،و نحن المتوضئات و ما توضأتنّ،و ما زنان وضو گیرنده بودیم و شما وضو نساخته اید،و نحن المتصدقات و
ما تصدقن،ما زنان صدقه دهنده بودیم و شما صدقه اي
ص : 122
نداده اید،پس قسم بخدا که زنان مؤمنه بر حوراء بهشتی پیروز شوند.
(حُورٌ)
ابن عباس و مجاهد گویند:یعنی سفیدند بهترین سفیدها و از آنست که بآرد خیلی سفید دقیق الحواري گویند،و عین الحوراء
آن چشمی است که سفیدیش بسیار سفید و سیاهیش خیلی سیاه باشد و زیبایی چشم به این تمام میشود.
امِ) 􀀀 اتٌ فِی الْخِی 􀀀 (مَقْصُور
ابن عباس و ابو العالیه و حسن گویند:یعنی:
زنان محبوسه در حجله ها و مخفی در خیمه هاي بهشتی.و مقصود اینست که آنها محفوظ و رو گرفته اند،نه رو باز و مبتذل و
بی ارزش.
مجاهد و ربیع گویند:مقصورات یعنی اکتفاء به همسرانشان کرده و دیگر کسی را بجاي ایشان اختیار نمیکنند.
اللّ علیه و آله روایت
􀀀
ابن مسعود گوید:براي هر همسر و زوجه اي خیمه ئیست که طولش شصت میل است و از پیغمبر صلّی ه
کرده که فرمود:خیمه بهشتی دره است طولش در آسمان شصت میل است و در هر گوشه اي از آن اهل و همسري است براي
مؤمن که دیگران او را نمی بینند.
و از ابن عباس روایت شده که خیمه یک درّ تو خالیست و مساحتش یک فرسخ در یک فرسخ است و در آن چهار هزار
دستگیره از طلا است.
اللّ علیه و آله روایت شده که فرمود:در شب معراج عبور کردم بنهري که در دو طرفش قبّه هایی از
􀀀
و از انس از پیامبر صلّی ه
اللّ ،پس بجبرئیل گفتم اینها چه کسانی هستند؟گفت:
􀀀
مرجان بود،پس از میان آنها مرا صدا زده گفتند السلام علیک یا رسول ه
اینها کنیزانی از حور العین میباشند از پروردگارشان اجازه گرفتند تا بر
ص : 123
شما سلام کنند،پس خدا بایشان رخصت داد،پس گفتند ما زنان جاودانی هستیم که مرگ نداریم و نمی میریم و ما زنان باکره
اللّ علیه و آله قرائت فرمود:
􀀀
و دوشیزه هستیم که هرگز بکارت ما از بین نمیرود همسران مردان بزرگواریم آن گاه پیغمبر صلّی ه
امِ) . 􀀀 اتٌ فِی الْخِی 􀀀 (حُورٌ مَقْصُور
لا جَانٌّ) 􀀀 (لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ
معناي آن گذشت و جهت تکرار این امتیاز آنهاست از یکدیگر،زیرا صفت حوري که در خیمه ها سکونت دارند با صفت
راتُ الطَّرْفِ) هستند فرق دارد. 􀀀 اصِ 􀀀 حوري که (ق
ی رَفْرَفٍ خُضْرٍ) 􀀀 (مُتَّکِئِینَ عَل
جبائی گوید:تکیه بر فرشها و بالشهاي بلند دارند.
سعید بن جبیر گوید:رفرف باغهاي بهشتی است و مفرد آن رفرفه است.
ابن عباس و قتاده و ضحاك گویند:رفرف منازل بهشتی است.
حسن گوید:مخدّه و پشتی هاست.
سانٍ) 􀀀 (وَ عَبْقَرِيٍّ حِ
ابن عباس و سعید بن جبیر و قتاده و ضحاك گویند:
پشتی ها و بالشهاي بسیار خوب.
مجاهد گوید:عبقري دیباج است.
حسن گوید:آن فرش است.
قتیبی گوید:هر جامه نقاشی رنگی عبقري است و آن جمع است و براي این فرمود(حسان)سپس سوره را پایان داد بچیزي که
شایسته و سزاوار بود که بآن تعظیم و تجلیل از مقام ربوبی شود،پس فرمود:
ارَكَ اسْمُ رَبِّکَ) 􀀀 (تَب
یعنی بزرگ و عالیست اسم پروردگارت،براي آنکه اوست مستحق آنکه توصیف شود بچیزي که غیر او توصیف بآن نمیشود
از جهت آنکه
ص : 124
تنها او قدیم است و معبود است،و قادر بذات خود و عالم بذات خود و زنده بذات خود میباشد و غیر این از صفاتی که ثابت
بذات اوست.
رامِ) 􀀀 (وَ الْإِکْ
حسن گوید:یعنی اکرام میکند اهل دین و اهل ولایت را.
اللّ
􀀀
و بعضی گویند:برکت بزرگ در اسم پروردگار تو است،پس برکت را در هر چیز بذکر اسم خداي تعالی و گفتن بسم ه
الرحمن الرحیم طلب کنید.
و بعضی گفته اند:که اسم براي معناي(تبارك ربک)است.
لبید گوید:
الی الحول ثم اسم السلام علیکما
و من یبک حولا کاملا فقد اعتذر
تا یک سال شما براي من اقامه عزا کنید،سپس درود بر شما باد،و کسی که یک سال کامل گریه کند پس معذور است.
اللّ
􀀀
و بعضی گویند:که مقصود اینست که اسم او منزّه از هر بدیست زیرا براي او نامهاي خوبی است،و بتحقیق از پیامبر صلّی ه
علیه و آله در روایت- صحیح رسیده که فرمود:
مداومت کنید بگفتن ذکر،یا ذا الجلال و الاکرام .
ص : 125
سور