گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 29
آنان که خاك را به نظر کیمیا کنند







» آقاي نکوگویان « م. روجا کودکی بیش نبودم که پدرم از دیدار مکرر عارفی فروتن و عالمی ربّانی و شخصیتی روحانی به نام
با پارسایی عظیم در مازندران به نام آیت?اللَّه?العظمی کوهستانی در روستاي کوهستان بهشهر » شیخ رجبعلی خیاط « معروف به
سخن می?گفت. مردامردي سترگ که در حوزه عرفان و معرفت کم نظیر می?نمود. این گذشت تا این که به اصطلاح ما
مازندرانیها، به بار و بر نشستیم و استخوانی ترکاندیم و در گستره دانش و ادب و واژه، توفیق یار ما شد و آموختنی?ها را آموختیم.
دیگر افسانه?اي بیش نیست. و نیز دیگر روزگار عارفان به سر آمده » عرفان « من پیشترها؛ یعنی حدود سی سال اخیر می?پنداشتم که
و نمی?شود نشانه و نشانی تازه?تر یافت. اما با گذشت زمان، رفته رفته دریافتم که سخت در اشتباهم. در گستره معرفت امروز
چهره?هایی چونان: آیت?اللَّه العظمی کوهستانی، میرزا جواد ملکی، موسوي همدانی، حاج آخوند تربتی، قاضی طباطبایی، علامه
جعفري، مرد جهان شمول علامه حسن حسن?زاده آملی، آیت?اللَّه?العظمی محمد تقی بهجت فومنی و... دهها چهره افتخارآمیز
زمان، اکنون در حوزه?هاي علمیه دینی و گوشه و کنار کشور ما می?درخشند و این غفلت از ماست که این چهره?ها را
نمی?شناسیم و در خود فرو رفته?ایم. چنانکه یاد کردم از عرفاي نام?آور زمان اکنون، رجبعلی نکوگویان معروف به شیخ رجبعلی
خیاط است که براي نسل امروز و حتی بسیاري از نسل دیروز ناشناخته است. پدیده?اي شگفت?آور که جاي آن است فصلی
درباره این مرد بزرگ کتابی به نام کیمیاي » محمدي ري?شهري « مستقل و در خور به او اختصاص داده شود. و زیباتر آن?که آقاي
محبت در سال 1378 خورشیدي تألیف کرد که تا سال گذشته یازده بار و بیش از یکصد و پنجاه هزار نسخه چاپ شده و با همه
آن?که خواهانی پیدا کرده از نقطه نظر بسیاري ناشناخته است و گمنام. خود شیخ به فرزندش می?گفت: مرا هیچ?کس
نمی?شناسد و بعد از فوت من مرا می?شناسند. و یکی از شاگردان معظم?له نیز یاد می?کرد که: فلانی! کسی در دنیا مرا نشناخت،
ولی در دو وقت شناخته خواهم شد؛ یکی موقعی که امام دوازدهم(عج) تشریف بیاورند و یکی هم روز قیامت. پارسا مردي فروتن
و جهانی بنشسته اندر گوشه?اي می?نمود که از اطراف و اکناف عالم به دیدنش می?رفتند و کرامات می?دیدند و از محضر
به سال 1262 » شیخ رجبعلی خیاط « و » شیخ « مشهور به ،» رجبعلی نکوگویان « ، روحانی وي بهره?ها می?بردند. آن مردامرد تهرانی
کارگري ساده بود که در 12 سالگی فرزندش جان به جان آفرین وانهاد و شیخ » مشهدي باقر « خورشیدي در تهران زاده شد. پدرش
ما را در کودکی تنها گذاشت. خانه ساده و خشتی شیخ در کوچه سیاه?ها (شهید منتظري) خیابان مولوي که از مرده ریگ پدرش
به وي رسیده بود، تنها ماترك و ماحصل دنیوي?اش به?شمار می?آمد و تا پایان زندگی?اش در همان زیستگاه کوچک و
بی?پیرایه ماند. خانه?اي که از بامش باران چکه می?کرد و چهره?هاي دینی و علمی و کشوري آن روزگاران در کنار همان چکه
صفحه 22 از 56
چکه دانه?هاي ریز و درشت باران و همراه با لگنها و کاسه?هاي زیر سقف و نشسته بر گلیم پاره و حصیر به دیدارش می?شتافتند
و آن مرد از پذیرش بخشش داراها و توانمندان کشوري روزگارش سرباز می?زد و می?گفت: هر که مرا می?خواهد بیاید این
اتاق، روي خرده کهنه?ها بنشیند. من احتیاج ندارم. شیخ رجبعلی، مردي با پیشه خیاطی بود و بر نفس خود فائق آمد و دنیا و مافیها
را رها کرد و تا جان در تن داشت ساده زیست و سادگی کرد و به مردم خدمت نمود و در تهذیب نفس خویش و دیگران کوشید
و یاد و خاطره بزرگان دین و ادب و فرهنگ را براي ما زنده کرد. او همه چیز را براي خدا می?خواست. سخنان و تعالیم آن مرد
درس ناخوانده و به مکتب نرفته و دانشگاه نادیده و نیز قصه?هایش، همه درس است و اخلاق و انسان?گرایی. کجایند مردانی که
روزي با پدرم به « : دنبال مردند و مردهاي برگزیده سرزمین ما، ایران بزرگ، را نمی?شناسند. یکی از فرزندان شیخ یاد می?کرد که
مرتاض خم شد. »؟ نتیجه ریاضتهاي تو چیست « : بی?بی شهربانو رفته بودیم، در راه با مرتاضی برخورد کردیم. پدرم به او گفت
سنگی را از زمین برداشت. سنگ در دست او به یک گلابی تبدیل شد و به پدرم تعارف کرد که: بفرمایید میل کنید! شیخ نگاهی
مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد! یکی »!؟ این کار را براي من کردي، بگو ببینم براي خدا چه کرده?اي « : به او کرد و گفت
مدتی بیکار بودم و سخت گرفتار. به منزل ایشان رفتم تا شاید راهی پیدا شود و از گرفتاري خلاص « : از دوستان شیخ یاد می?کرد
حجابی داري که چنین حجابی کمتر دیده?ام! چرا توکلّت از « : شوم. همین که به اتاق شیخ وارد شدم و نگاه او به من افتاد، فرمود
در اثر فرمایشهاي شیخ انکساري در من پدید آمد و »! خدا سلب شده؟ شیطان سرپوشی بر تو قرار داده که نتوانی بالا را درك کنی
شخصی بیکارست و مریض و دو عیال را « : بعد فرمود .» حجابت برطرف شد ولی سعی کن دیگر نیاید « : خیلی منقلب شدم. فرمود
با این که من بیکار بودم و از نظر مالی ». باید اداره کند، اگر می?توانی برو قدري پارچه براي بچه?ها و خانواده او تهیه کن و بیاور
ناتوان، رفتم و از معازه یکی از دوستان قدیم - که بزّازي داشت - مقداري پارچه، نسیه خریدم و به محضر ایشان آوردم. همین?که
بقچه پارچه?ها را خدمت ایشان بر زمین نهادم، استاد نگاهی به من کرد و فرمود: حیف که دیده برزخی تو باز نیست، تا ببینی کعبه
دور سر تو طواف می?کند، نه تو دور خانه! آن مرد، پیوسته به شاگردانش توصیه می?کرد که: از احسان کوتاهی نکن و تا
می?توانی احسان کن. خود نیز در احسان به مردم پیشگام بود و احسان و همه چیز را نیز براي خدا می?خواست. شیخ همواره
می?فرمود: تا انسان توجهش به غیر خداست، نسبت به حقایق هستی نامحرم است و از باطن خلقت آگاه نیست. همواره زهد و
آخرت?گرایی را پیش چشم داشت و متذکر می?شد که: کسی که دنیا را از راه حرام بخواهد، باطنش سگ است، و آنکه آخرت
را بخواهد خنثی است، و آنکه خدا را بخواهد مرد است. و هشدار می?داد که: دل هر چه را بخواهد همان را نشان می?دهد؛ سعی
کنید دل شما خدا را نشان دهد! انسان هر چه را دوست داشته باشد؛ عکس همان در قلب او منعکس می?شود و اهل معرفت با نظر
به قلب او می?فهمند که چه صورتی در برزخ دارد. اگر انسان شیفته و فریفته جهان و صورت فردي گردد، یا علاقه زیاد به پول یا
شبی وارد « : ملک و غیره پیدا کند، همان اشیاء، صورت برزخی او را تشکیل می?دهند. یکی از شاگردان شیخ یاد می?کرد که
جلسه شدم، قدري دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد، یکی را دیدم که ریشش را تراشیده
است، در دلم ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که: چرا این شخص ریشش را تراشیده است. جناب شیخ که رو به قبله و
پشت به من بود، ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت: به ریشش چه کاري داري؟ ببین اعمالش چگونه است، شاید یک حسنی دارد
که تو نداري. این را گفت و مجدداً مشغول دعا شد. یکی از شاگردان شیخ می?گفت: ایشان می?فرمود: گیاهان هم زنده هستند و
حرف می?زنند و من با آنها صحبت می?کنم و آنها خواص خود را براي من می?گویند. یکی از روحانیون و علماي عارف
گذشته، به نام شیخ عبدالکریم حامد می?گفت: شیخ در شصت سالگی از حالی برخوردار بود که وقتی توجه می?کرد؛ هر چه
می?خواست می?فهمید. در بررسی احوال و زندگی شیخ رجبعلی خیاط، آدمی با حکایاتی روبرو می?شود که خویشتن را در برابر
بزرگی روح و شخصیت وي خرد و ناچیز می?بیند. یکی از شاگردانش نقل می?کرد: از ایشان [شیخ رجبعلی خیاط] شنیدم که
صفحه 23 از 56
می?فرمود: شبی در عالم رؤیا دیدم مجرم شناخته شدم و مأمورانی آمدند تا مرا به زندان ببرند. صبح آن روز ناراحت بودم که سبب
این رؤیا چیست؟ با عنایت خداوند متعال متوجه شدم که موضوع رؤیا به همسایه?ام ارتباط دارد. از اهل بیت خواستم که
جست?وجو کند و خبري بیاورد. همسایه?ام شغلش بنایی بود، معلوم شد که چند روز کار پیدا نکرده و شب گذشته او و همسرش
گرسنه خوابیده?اند، به من فرمودند: واي بر تو! تو شب سیر باشی و همسایه?ات گرسنه؟! در آن هنگام من سه عباسی پول نقد
ذخیره داشتم! فوراً از بقال سر محل، یک عباسی قرض کردم و با عذرخواهی به همسایه دادم و تقاضا کردم هر وقت بیکار بودي و
شیخ .» مشتی نمونه خروار است و حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد « اینگونه حکایات، در واقع .» پول نداشتی مرا مطلع کن
رجبعلی خیاط در معرفت نفس و سیر و سلوك عرفانی به مرحله?اي رسیده بود که کوچک?ترین چیز درباره غیر خدا را حجاب
خودش خودش را می?فهماند که این اندیشه و یا کردار حجاب میان تو و « ، می?پنداشت و بر او آگاه می?شد و به اصطلاح دیگر
حضرت شیخ خود می?فرمود: شبی دیدم حجاب [باطنی و تاریکی روح] دارم و نمی?توانم به محبوب راه .» پروردگارت می?شود
یابم. پیگیري کردم که این حجاب از کجاست؟ پس از توسل و بررسی فراوان متوجه شدم که در نتیجه احساس محبتی است که
عصر روز گذشته از دیدن قیافه زیباي یکی از فرزندانم داشته?ام! به من گفتند: باید او را براي خدا بخواهی! استغفار کردم... . و
براي همین باورها بود که می?گفت: اگر کسی براي خدا کار کند چشم و گوش قلب او باز می?شود. و سخنی می?گفت
شگفت?آور که: روزي از چهار راه مولوي و از مسیر خیابان سیروس به چهارراه گلوبندك رفتم و برگشتم فقط یک چهره آدم
دیدم!. از شیخ پنج پسر و چهار دختر برجاي ماند که یکی از دخترانش در کودکی درگذشت. خود شیخ در روز بیست و دوم
شهریور ماه سال 1340 خورشیدي، جان به جان آفرین وانهاد. حکایات شیرین و سخنان آموزنده اخلاقی و دینی و عرفانی شیخ
رجبعلی خیاط همگی در کتاب ارزشمند کیمیاي محبت به همت حجت?الاسلام والمسلمین آقاي محمدي ري?شهري آمده و
آنچه نیز یاد کرده?ایم از همان کتاب است؛ کتابی که براي همه طبقات به ویژه جوانان آموزنده است. در پایان یکی از حکایات
مربوط به شیخ رجبعلی خیاط را یادآور می?شویم که از عوامل اصلی صعود شیخ به مقامات معنوي و عرفان شده است. فقیه
عالیقدر حضرت آیت?اللَّه سیدمحمد هادي میلانی(رض) به این داستان یوسف?گونه جناب شیخ رجبعلی خیاط اشاره می?کند و
و خود ». می?فرماید: به شیخ [رجبعلی خیاط] عنایتی شده و آن به خاطر کف نفسی است که در ایام جوانی به عمل آورده است
این واقعه را چنین نقل کرده است: در ایام جوانی دختري رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه خلوت » ره « شیخ
رجبعلی! خدا می?تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام « : مرا به دام انداخت. با خود گفتم
خدایا! من این گناه را براي تو ترك می?کنم، « : آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف?نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم
تو هم مرا براي خودت تربیت کن.
فجر مقدس- 9
مجتبیالساده ترجمه: محمود مطهرينیا اشاره : در بخشهاي قبلی، حوادثی را که از ماه جماديالثانی سال پیش از ظهور تا ماه رمضان
همان سال پیش میآید بررسی کردیم. در این قسمت به بررسی رویدادهایی میپردازیم که در ماههاي شوال و ذیقعده رخ
میدهند. رویدادهاي ماه شوال اتفاقاتی که پیش از این در جهان رخ داده بود، در این ماه هم ادامه مییابد و به همراه حادثههاي
دیگري که از این پس خواهند آمد، همه ساکنان زمین را متوجه پیروزیهاي مکرر و سریع سفیانی میکند. آنطور که از روایات
برمیآید برخی از حوادثی که در این ماه اتفاق میافتد از این قرار است: 1. جمعیتی در ماه شوال ظاهر میشوند: سفیانی و
2. در این ماه خیزشها آغاز میشود (مردم از گرد یکدیگر متفرق میشوند): انقلابیها، انقلاب میکنند و شورشیان سر به پیروانش. 1
شورش برمیدارند؛ بدبختیهاي مردم زیادترشده و از شرایط بهوجود آمده خشمگینتر میشوند؛ در اجتماع اتحاد میان مردم از بین
صفحه 24 از 56
4. در این ماه ویرانی و خالی 3. در ماه شوال بلا میآید: بلایی که مردم به جهت جنگها و فتنهها بدانها مبتلا میشوند. 3و 4 میرود. 2
5. آتش جنگ برافروخته شدن شهرها از سکنهشان دیده میشود: به خاطر جنگها و فتنه در شهرها از مردها و جوانان خبري نیست. 5
از رسول اکرم(ص) نقل کرد که فرمودند: در ماه رمضان صداي (آسمانی) شنیده میشود و در ماه » سهل بن حوشب « . میگردد
شوال جنگ به پا میگردد. 6 ابن مسعود هم از آن حضرت روایت کرد که فرمودند: وقتی صیحه (آسمانی) در ماه رمضان واقع شد
پس از آن در ماه شوال آتش جنگ برافروخته گشته و مردم براي تهیه غذا مهاجرت کرده و در ماه ذیقعده با هم میجنگند. 7 بیشتر
در لغت به معناي نواخته شدن کوس جنگ و » معمعه « روایات شریف ما از پدید آمدن معمعهاي در ماه شوال خبر میدهند که
صداي ابطال در جنگ و کنایه است از وقوع جنگی ناگوار و تلخ. تأکید بر این مطلب را در این عبارت از حدیث میتوان یافت که
قبایل غذاي مایحتاج خویش را از ترس مرگ و میر جنگها خریده و انبار میکنند. این معمعه ماه شوال، علیالقاعده باید به معرکه
اشاره داشته باشد. معرکه قرقیسیا قرقیسیا شهري در منطقه شمالی سوریه است که در میان فرات و سرچشمه نهري که 8 » قرقیسیا «
خابور در آن است قرار دارد. این شهر حدود 100 کیلومتر با مرزهاي عراق و 200 کیلومتر با مرزهاي ترکیه فاصله دارد و در
است. در آینده نزدیک در آن گنجی از طلا، نقره یا مانند آنها (مثلًا نفت) کشف میشود آنگونه که » دیرالزور « نزدیکیهاي شهر
روایات بیان نمودهاند: آب فرات کوهی از طلا و نقره را نمایان میکند که بر سر آن از هر نه نفر، هفت کشته میشوند. 9 در این
جنگ اقوام مختلفی شرکت دارند: 1. ترکها: آنها که به جزیره 10 نیرو پیاده کردهاند؛ 2. رومیان: یهودیان و دولتهاي غربی که وارد
فلسطین شدهاند؛ 3. سفیانی: که در این هنگام بر دیار شام مسلط شده است؛ 4. عبداللَّه: روایات به مطلب خاصی درباره او اشاره
نمیکنند ظاهراً هم پیمان مغرب زمین است؛ 5. قیس: مرکز فرماندهیاش مصر است؛ 6. فرزند و نواده عباس: که از عراق میآید. به
100 نفر (و بنا بر / دنبال این جنگ، خونریزي و کشتار شدیدي پیش میآید که تا قبل از به پایان رسیدن آن در مدت کوتاهی 000
400 نفر) 11 کشته میشوند. این مطلب میتواند اشارهاي به استفاده از سلاحهاي کشتار جمعی (اتمی، هستهاي، بمبهاي / روایتی 000
شیمیایی و میکروبی و الکترونی کشنده) در این جنگ باشد که بر حیوانات و گیاهان خوراکی هم اثر میگذارند). این جریان یکی
از میدانهاي جنگ جهانی بیمانند آخرالزمان است که قبل و بعد از آن مانند نداشته و نخواهد داشت که در انتهاي آن همپیمانان
سفیانی پیروز میگردند. روایات شریف ما صراحتاً به این واقعه اشاره کردهاند: در روایتی، عمار یاسر اینگونه نقل میکند: غربیان
به سوي مصر حرکت میکنند و ورود ایشان بدانجا نشانه (آمدن) سفیانی است. پیش از آن شخصی که دعوت میکند، قیام کرده و
ترکها وارد حیره و رومیان وارد فلسطین میشوند. عبداللَّه هم بر آنها سبقت میگیرد تا این که دو لشکر در سر نهر در مقابل هم
میایستند جنگ بزرگی درمیگیرد و صاحبالمغرب (هم پیمان غربیان) هم حرکت میکند. مردان را کشته و زنان را اسیر میکند،
سپس به سوي قیس برمیگردد تا اینکه سفیانی وارد حیره میشود. یمانی هم شتافته و سفیانی هر چه را جمع کرده بودند درهم
میشکند و به سوي کوفه حرکت میکند. 12 جابر جعفی هم طی حدیثی طولانی از امام باقر(ع) چنین روایت کرده است: از دین
برگشتگانی از جانب ترکها حمله کرده و سپاهی از روم آنها را دنبال میکند. برادران ترکها، پیاده کردن نیروهایشان را در جزیره
ادامه میدهند. رومیان از دینبرگشته هم در رمله نیرو پیاده میکنند. جابر! در آن سال در تمام زمین به واسطه غربیان اختلاف
زیادي وجود دارد که اول مغرب زمین شام است. در این زمان سه پرچم (سپاه) در مقابل هم میایستند: سپاه اصهب، ابقع، سفیانی.
در ابتدا سفیانی با ابقع میجنگد و او و همراهانش را کشته و به دنبال آن اصهب را هلاك میکند. پس از آن تا عراق جنگ و
100 نفر از جباران و / کشتار به پا میکند و سپاهیانش را به قرقیسیا میرساند و در آنجا هم به جنگیدن میپردازد. در این جنگ 000
ستمگران کشته میشوند. پس از آن سفیانی سپاهی را به سوي کوفه گسیل میدارد. 13 عبداللَّه بن ابی یعفور میگوید که امام
باقر(ع) به ما فرمودند: براي بنیعباس و بنی مروان حتماً اتفاقی در قرقیسیا میافتد که در آن جوان قوي و تنومند، پیر میشود و
خداوند از آنها پیروزي را برمیدارد و شکست میخورند (پس از این جنگ) به پرندگان آسمان و درندگان زمین وحی میکند که
صفحه 25 از 56
شکم خود را از گوشت تن جباران سیر کنید و پس از آن است که سفیانی شورش میکند. 14 حذیفۀ بن منصور هم از امام
صادق(ع) روایت کرده که فرمودند: خداوند سفرهاي در قرقیسیا دارد که گاهی از آسمان ندا میدهد و دیگران را آگاه میکند
کهاي پرندگان آسمان و درندگان زمین براي سیر کردن خود از گوشت بدن جباران بشتابید. 15 محمدبن مسلم از امام باقر(ع)
ضمن حدیثی بلند چنین نقل کرده است: آیا نمیبینید که دشمنان شما در معاصی خداوند کشته میشوند، بدون آن که شما حضور
داشته باشید در حالی که شما با آرامش و امنیت در گوشه خانههایتان نشستهاید، برخی از آنها برخی را بر روي زمین میکشند؟
سفیانی عذاب مناسبی براي دشمنان شما و نشانهاي براي خودتان است. آن فاسق وقتی (در ماه رجب) سر به شورش برداشت شما
اگر یک یا دو ماه (ماه رمضان) پس از شورش او از خود حرکتی نشان ندهید به مشکلی بر نخواهید خورد تا این که بسیاري از خلق
منهاي شما (شیعیان) کشته شوند. 16 به هر حال پس از معرکه قرقیسیا و کشتار و تضعیف و شکست بسیاري از آن قواي سیاسی و
نظامی که ممکن بود پس از ظهور حضرت مهدي(ع) در مقابل ایشان جبههگیري کنند، تنها سفیانی است که پیروزمندانه باقی مانده
و فخرفروشی میکند. حوادث ماه ذيالقعده از جمله آثار و تبعات معرکه قرقیسیا کشتار تعداد زیادي است که حرث و نسل (کنایه
100 مرد کشته میشوند و از سوي دیگر خوراك مردم اعم از / از کار و زندگی) را بر باد میدهد؛ چرا که از سویی حداقل 000
گیاهی و حیوانی آلوده میگردند که این امر به جهت استفاده از اسلحههاي کشندهاي است که در این معرکه و جنگ به کار گرفته
شده است. 17 به دنبال آن خشکسالی و حرص ولع ناشی از آن براي یافتن خوراك رخ میدهد. از این روست که مردم در این ایام
و براي انبار کردن غذا جهت اطرافیان خویش به این سو و آنسو میروند و این حرص و ولع مردم باعث میشود که با هم بجنگند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: وقتی صیحه در ماه رمضان شنیده شد، در ماه شوال جنگی برپا میشود (معرکه قرقیسیا) قبایل به مسافرت
کردن براي تهیه خوراکیها و جنگیدن (با همدیگر براي آن) در ماه ذیقعده میپردازند. در ماه ذیحجه هم حجاج غارت میشوند و
خون به پا میشود. 18 عبارت تمیرالقبائل که در حدیث آمده است بدین معنی است که غذا را از شهري به شهر دیگر منتقل کنند و
میگویند. پس معنی این بخش از حدیث این میشود که قبایل از شهري به شهر دیگر » میره « به آن غذایی که منتقل میشود
میروند تا از آن براي خود غذا خریده و آن را براي مدت یک سال مصرف خود انبار کنند و از ترس بخل و قحطی و گرانی و
آلودگی غذاها به جهت جنگها و کشتارها و اسلحههاي کشتار جمعی، از آن محافظت میکنند. محمد بن مسلم نقل کرد که از امام
صادق(ع) شنیدم که میفرمودند: پیش از (آمدن) قائم(ع) نشانههایی از ناحیه خداوند متعال براي (امتحان کردن) آنها خواهد بود.
پرسیدم: جانم به فدایتان آنها کدام نشانهها هستند؟ فرمودند: این آیه شریفه: وَ لَنَبلفوَّنَّکفم بفشَیء مفنَ الخَوفف وَالجفوع وَ نَقصف
مفنَ الَاموالف وَالَانففسف وَالَّثمَراتف وَ بَشّ فرفالصَّابفرینَ 19 . (حتماً شما را (یعنی مؤمنان قبل از قیام حضرت مهدي(ع)) با چیزهایی
از ترس و گرسنگی و کمبود و کاستی در اموال و بدنها و محصولات امتحان میکنیم و (در این راستا) به صبرپیشگان بشارت بده
(که سربلند خواهد بود). 20 قبایل در ماه ذیقعده به انبار کردن و در نتیجه نزاع و جنگ بر سر غذا میپردازند و این جریان حتی تا
ماههاي بعد ادامه مییابد. چنانکه در حدیث تأکید میشود در ماه ذیحجه حجاج غارت میشوند و به عبارت دیگر وسایل و اموال
از رسولاللَّه(ص) نقل میکند که طی حدیثی طولانی فرمودند: صداي » فیروز دیلمی « . آنها را میدزدند و به غنیمت میگیرند
(آسمانی) در ماه رمضان و جنگ در شوال واقع میشود و قبایل در ماه ذیقعده به انبار کردن (غذاها) میپردازند و به حجاج در ماه
ذیحجه یورش میبرند و محرم، چه محرمی خواهد بود؟ ابتدایش بلا بر سر امتم میآید و پایانش فرج و گشایش براي امتم حاصل
میشود. نجات یافتن مؤمن در آن بهتر از خزینهاي است که 100 هزار ظرفیت داشته باشد. 21 معناي آن چنین میشود: رفتن و جهاد
کردن به همراه حضرت مهدي(ع) بهتر است از جمع کردن غذایی که 100 هزار نفر را کفاف دهد؛ چرا که این ذخیرهسازي نفع و
خیري براي کسی ندارد و توفیق جهاد کردن به همراه امام معصوم(ع) و آن هم حضرت حجت(ع) در حقیقت تمام خیر دنیا و
آخرت است. پیش از این دیدیم که ائمه معصومین(ع) به شیعیان و محبان و پیروان خویش میآموختند که پس از شنیدن صیحه
صفحه 26 از 56
آسمانی در ماه رمضان تاآنجا که برایشان ممکن است غذا ذخیره کنند؛ یعنی در واقع پیش از آن که معرکه قرقیسیا و جنگها و
فتنههاي پس از آن پدید بیایند؛ شیعیان باید احتیاطاً طی این دو ماهی که وقت باقی است غذا ذخیره کنند که ممکن است پس از
این جریان خوراکیها به واسطه جنگها و اسلحهها و بمبهایی که به کار برده میشود علاوه بر کمیاب و گران شدنشان، آلوده هم
بشوند. در آن زمان آن دسته از شیعیان و پیروان معصومین(ع) که به تعالیم این بزرگواران عمل کنند؛ از این مصایب، خطرات و
مشکلات در امان مانده، و شکرگزار درگاه الهی خواهند بود. کشتارگاه اول عراق: بغداد پس از معرکه قرقیسیا، عدم ثبات سیاسی
حکومت عراق، خودکامگی سفیانی را تشدید میکند و او هم نیروها و تسلیحات نظامی خویش را وارد عراق کرده و از روز 21 یا
22 ذيالقعده، دست به کشتارهاي وحشیانه در بغداد و سپس در کوفه (که روز عید قربان به آنجا میرسد) و دیگر شهرهاي عراق
میزند و این رفتار غیر انسانی او تا وقتی که نیروهاي سید خراسانی و ایرانیان در مقابلش قد علم کنند و طعم شکست را به او
بچشانند؛ ادامه خواهد داشت. امام صادق(ع) ضمن حدیثی طولانی فرمودند: تمام عراق را هراس جدي دربر میگیرد و قرار از این
دیار رخت برمیبندد. پس از آن که سپاه سفیانی وارد بغداد میشود سه روز همه چیز و همه کس را مباح اعلام میکند و به سرعت
بسیاري میمیرند. 60 هزار نفر (و بنا بر نقلی 70 هزار نفر) از اهالی آن شهر را میکشند و اطراف آن (شهر) را خراب میکند. 18
شب پس از این فعالیتها در آنجا میماند و اموال (مردم) را (در میان خویش) تقسیم میکند در آن روز سالمترین نقطه بغداد، کرخ
است. 22 ابن وهب میگوید حضرت این شعر ابن ابی عقیب را نقل کردند که: وینحر بالزوراء منهم لدي ثما نون ألفاً مثل ما تنحر
80 نفر را میکشد که 80 / البدن 80 هزار نفر از آنها همانند حیوان در بغداد سر بریده میشوند. تا آنجا که فرمودند: در بغداد 000
نفر از آنها از مردانی از تیره فلانی هستند که همگی براي فرمانروایی و خلافت شایستهاند. 23 امیرالمؤمنین علی(ع) هم طی حدیثی
طولانی فرمودند: والی شهر زوراء (بغداد) و فرمانروا به همراه 5 هزار جلاد خارج میشود و 70 هزار نفر را بر روي پل بغداد
میکشند طوري که مردم تا سه روز از خون و بوي تعفن این همه لاشه و جنازه نمیتوانند به دجله نزدیک شوند. 24 امام ششم(ع)
فرمودند: مردم بزرگواري از پیروان بنیالعباس را بر روي پلی که از کرخ به بغداد میآید میسوزانند. 25 سیدالشهداء امام حسین(ع)
هم طی حدیثی طولانی فرمودند: ... (سفیانی) سپاهیان 130 هزار نفري خود را به بغداد گسیل میدارد و در مدت سه روز روي پل
بغداد 70 هزار نفر را کشته و به 12 هزار دختر جوان تجاوز میکنند، طوري که از خون و لاشه متعفن اجساد آب دجله قرمزرنگ
دیده میشود. 26 زوراء که همان بغداد است و توسط منصور دوانیقی بناي آن نهاده شد و پلی که در روایات ما زیاد از آن یاد شده
که در آن سوي دجله واقع » مدینه الطب « است همان پلی است که از جانب کرخ در محله جعیفر به بغداد متصل میشود در مقابل
شده است و همان طور که در احادیث پیشین دیدیم سپاهیان سفیانی اعمال شنیع و وحشیانه خویش را بر روي آن انجام میدهند و
70 هزار سرباز و غیر آنها را میکشند و خون کشتگان به رود دجله جاري میشود و از شدت تعفن مردم تا سه روز نمیتوانند به
آن نزدیک شوند و رنگ این رود هم به سرخی مینماید. امام صادق(ع) فرمودند: بیچاره بغداد از دست پرچمهاي زرد و مغرب و
پرچم سفیانی. 27 مفضل بن عمر میگوید از آن حضرت پرسیدم: بغداد در آن زمان چه وضعیتی خواهد داشت؟ حضرت پاسخ
فرمودند: محل (نزول) عذاب و غضب الهی خواهد بود. (واي بر آنها) بیچاره آنها از دست پرچمهاي زرد و دیگر پرچمهایی که از
دور و نزدیک به سوي آن میآیند. واللَّه! انواع عذابهایی که بر اقوام سرکش از اول روزگار تا انتهایش نازل شده و عذابهایی که
(تا آن زمان) هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده بر آنها فرود میآید. توفانهایی ناشی از سیلهاي مختلفی آن را درمینوردد و
بیچاره است کسی که آنجا را منزل خود انتخاب کند. واللَّه گاهی بغداد چنان آباد میشود که بیننده آن میگوید دنیا فقط
اینجاست و نه جاي دیگري و دخترانش را حورالعین و فرزندانش را اولاد بهشتی تصور میکند. گمان میکند که خداوند تنها در
آنجا رزق را تقسیم میکند. دروغ بستن به خدا و صدور حکم ناحق و شهادت دروغ و نوشیدن شراب و زنا و حرامخواري و
خونریزي در آن پدیدار میشود. پس از آن خداوند متعال با فتنهها و به دست این لشکریان آنها را خارج میکند (آنجا را خالی از
صفحه 27 از 56
سکنه میکند). به گونهاي که وقتی کسی از آنجا عبور میکند جز دیوار (ویرانه) چیزي نمیبیند حتی میگوید: این زمین، بغداد
است. سپس جوانمردي خوشرو و از نسل امام حسن مجتبی(ع) از ناحیه دیلم (گیلان) و قزوین قیام میکند. فریاد میزند: اي
خاندان پیامبر(ص) این مظلوم غمگین را اجابت کنید! 28 گنجهاي طالقان به او پاسخ میدهند. گنجهایی که از جنس طلا و نقره
نیستند بلکه مردانی هستند به سختی آهن! گویا به آنها مینگرم که بر یابوهاي ابلق 29 سوارند و سلاحهاي کوتاهی در دست دارند.
همانند گرگ (که بخواهد به گوسفندي حمله کند) مشتاق و تشنه جنگیدن هستند. فرماندهشان مردي از بنیتمیم است که به او
شعیب بن صالح میگویند. رو به سیدحسنی که الان با چهره درخشان چون ماهش در میان آنهاست کرده و پس از آن به ستمگران
یورش میبرند تا این که به کوفه میرسند. 30 سپاه سفیانی پس از آن که این اعمال وحشیانه را انجام میدهد؛ به سوي کوفه
(نجف) حرکت میکند و در آنجا همچنان حادثهاي رخ میدهد که عقلها را حیران میکند و این کشتارها تا وقتی که ایرانیان به
فرماندهی سید خراسانی وارد عراق شوند همواره ادامه خواهد داشت. به خدا پناه میبریم از شر چنین فتنههایی. ماهنامه موعود
؛ 2. بحارالانوار، ج 52 ، ص 272 . شماره 38 پینوشتها : 1. منتخب الاثر، ص 451 ؛ یومالخلاص، ص 557 ؛ بیانالائمه(ع)، ج 2، ص 345
3. شاید همان طور که مؤلف محترم اشاره کردهاند، ناشی از جنگها و فتنههایی که . بشارةالاسلام، ص 142 ؛ یومالخلاص، ص 705
؛ مردم گرفتارش شدهاند باشد و شاید هم بلایی غیر از اینها باشد و عذابی تازه بر سر مردم نازل شود.م 4. منتخبالاثر، ص 451
.6 . 5. منتخبالاثر، ص 451 ؛ یومالخلاص، ص 557 ؛ بیانالائمه(ع)، ج 2، ص 345 . یومالخلاص، ص 557 ؛ بیانالائمه(ع)، ج 2، ص 345
؛ 7. بیانالائمه(ع)، ج 2، ص 431 ؛ منتخبالاثر، ص 451 . بشارةالاسلام، ص 34 ؛ منتخبالاثر، ص 451 ؛ یومالخلاص، ص 532
.12 . 10 . منطقه بینالنهرین. 11 . یومالخلاص، ص 698 . 8. درخت به لسان سیاه. 9. السفیانی فقیه، ص 31 . یومالخلاص، ص 280
13 . الغیبۀ، نعمانی، . الغیبۀ، شیخ طوسی، ص 279 ؛ بحارالانوار، ج 52 ، ص 208 ؛ بشارةالاسلام، ص 177 ؛ السفیانی فقیه، ص 128
14 . الغیبۀ، . ص 187 ؛ بشارةالاسلام، ص 102 ؛ السفیانی، فقیه، ص 108 ؛ یومالخلاص، ص 698 ؛ الممهدون للمهدي(ع)، ص 112
؛ 15 . الغیبۀ، نعمانی، ص 186 . نعمانی، ص 205 ؛ بحارالانوار، ج 52 ، ص 251 ؛ یومالخلاص، ص 690 ؛ السفیانی فقیه، ص 127
17 . احتمالًا از گازهاي . 16 . الغیبۀ، نعمانی، ص 203 . یومالخلاص، ص 699 ؛ الممهدون للمهدي(ع)، ص 113 ؛ السفیانی فقیه، ص 127
کشنده و سلاحهاي اتمی و بمبهاي هستهاي استفاده شده باشد. 18 . بشارةالاسلام، ص 34 ؛ منتخبالدثر، ص 451 ؛ بیان الائمه(ع)،
21 . بیان الائمه(ع)، . 20 . اعلام الوري، ص 427 . 19 . سوره بقره( 2)، آیه 155 . ج 1، ص 431 و ج 2، ص 354 ؛ یومالخلاص، ص 280
24 . الزام . 23 . بشارةالاسلام، ص 153 ؛ یومالخلاص، ص 657 . 22 . یومالخلاص، ص 703 ؛ اعلام الوري، ص 429 . ج 1، ص 432
؛ 26 . یومالخلاص، ص 658 . 25 . الزام الناصب، ج 2، ص 149 ؛ یومالخلاص، ص 657 . الناصب، ج 2، ص 119 ؛ بشارةالاسلام، ص 58
28 . عبارت ملهوف را که در حدیث به مظلوم . 27 . بشارةالاسلام، ص 143 ؛ یومالخلاص، ص 701 . بیان الائمه(ع)، ج 2، ص 365
غمگین ترجمه شده است، هم میتوان به خود سید حسنی مورد بحث در حدیث حمل کرد که منظور او این است که مردم دعوتش
را اجابت کرده و او را که از این هم ظلم و فساد به ستوه آمده است، یاري کنند و هم میتوان گفت که منظورش حضرت
مهدي(ع) است و سیدحسنی مردم را به عنوان نیروهاي زمینهساز و آماده براي یاري حضرت، جمع کند؛ خصوصاً که با توجه به
حوداث و وقایع ماههاي گذشته مطمئن شدهاند، ظهور امام(ع) نزدیک است و هر چه سریعتر باید به یاري ایشان شتافت و ظاهراً این
در لغت به معناي سیاه و سفید است و ظاهراً عبارت یابوهاي ابلق عبارتی » ابلق « . نظر قابل قبولتر به نظر میرسد. واللَّهعالم. م 29
کنایی باشد راجع به وسایل نقلیهاي که این سپاه مورد استفاده قرار میدهد. احتمالًا این جمعیت از رنگ و نقشهاي همسان براي
طراحی بدنه، وسایل نقلیه ایشان استفاده کرده باشند همان طور که این روزها میبینیم هر سپاهی، هم لباس مخصوص به خود را
دارد و هم ماشینها و ادوات جنگی آنها با طرح و رنگ متحدالشکلی، منقش و رنگآمیزي شدهاند. م 30 . بحارالانوار، ج 53 ، ص 14
. و 15 ؛ بشارةالاسلام، ص 143 ؛ یومالخلاص، ص 701
صفحه 28 از 56
تربیت مهدوي
اشاره: میدانیم که یکی از شئون امامان معصوم (ع) و از جمله امام مهدي (ع) تربیت انسانها و هدایت آنها تا رسیدن به مقصد
نهایی است . اما در این زمینه پرسشهاي مختلفی مطرح است . پرسشهایی از این است که: در زمان غیبت این شان امام چگونه محقق
میشود؟ امام مهدي (ع) چگونه انسانها را تربیت میکنند؟ ویژگیهاي تربیت آن حضرت چیست؟ چگونه میتوان خود را در معرض
تربیت امام عصر (ع) قرار داد و . . . براي یافتن پاسخ پرسشهاي یاد شده خدمت استاد بزرگوار اخلاق حجۀالاسلام والمسلمین جناب
آقاي محمود امجد رسیدیم و ایشان هم با صمیمیت تمام پذیراي ما شدند . آنچه در پی خواهد آمد ماحصل گفتوگوي ما با
ایشان است . با تشکر از اینکه وقتخود را در اختیار ما گذاشتید لطفا بفرمایید تربیت چیست و بهترین تربیت کدام است؟ تربیتبه
معناي پرورش است ولی پرورشها با هم فرق میکند . یک نوع پرورش به معنی نمو است که به جسم و جسمانیت مربوط میشود و
نوع دیگر به معنی رشد است که مربوط به قواي نفسانی و روحی انسان است . همانطور که بدن را میتوان تحت مراقبتهاي خاصی
تربیت کرد و حالتخاصی به آن داد ;روح و نفس هم در اثر تمرین شکل میگیرد . در طول تاریخ، بسیاري در صدد تربیت انسانها
برآمدهاند ولی سلیقههاي خود را اعمال کردهاند . بهترین تربیت، تربیت انبیاي الهی است که افراد را براي بندگی خدا تربیت
عبدالله و بنده خدا میشود » میکنند ;چون اگر شهوات در انسان رشد یابد انسان بنده شهوات میشود . انسان اگر بندگی خدا بکند
ستارالعیوب » . خداي تعالی همه صفات خوب را داراست و میخواهد بندگانش بیرنگ شوند تا رنگ الهی پیدا کنند . مثلا خداوند
است و دوست دارد که انسان هم ستار عیوب دیگران باشد . یکی دیگر از صفات الهی کتمان اسرار مردم است ;بنده خدا نیز باید
رازدار و امانتدار اسرار مردم باشد . از دیگر صفات خدا کریم بودن است، انسان هم باید کریم باشد و بدون اینکه از او درخواستی
شود به اشخاصی که نیاز دارند رسیدگی کند و در مقابل توقعی نداشته باشد . پس، تربیت انبیا، تربیتی است که انسان را وارد
فضایی نورانی میکند یا به عبارت دیگر انسان را آسمانی میکند . انسان در یک علو و مرتبهاي آفریده شده و به تعبیري که در
علوي است ;یعنی علو همت دارد و فطرتا به مسائل پست و دور از ارزشهاي انسانی توجهی ندارد . توجهش به » روایت آمده انسان
مسائل بلند و متعالی است . خداي تعالی دوست دارد که انسان علوي و حسینی باشد . با آنکه همه خوبیهاي عالم از سوي خداوند
به امام حسین (ع) داده شده بود ;یعنی او عصاره فضایل همه انبیا و اولیا بود، اما با همه این فضایل و کمالات او خود را فداي نجات
بشریت و هدایت انسانها میکند ;نجات بشر از خودخواهیها و بداندیشیها . انسانهاي والا چنیناند . تمام کمالات انسان در بندگی
خداست . خرق عادت، غیبگوئی، روي آب راه رفتن یا به هوا پریدن و در آتش رفتن براي انسان کمال نیست . کمال انسان بندگی
خداست . نتیجه بندگی هم این است که انسان رنگ خدایی میگیرد . انسان اگر صفات الهی را در خود محقق کند آسمانی
میشود . نتیجه تربیت انبیا رسیدن به کمالات واقعی است . اگر واقعا مربیان بشر بخواهند انسان را خوب تربیت کنند باید به دنبال
انبیا بروند . یکی از بهترین برنامههاي تربیتی براي انسان و مخصوصا نسل جوان، آشنایی با نامه 31 نهجالبلاغه است که حضرت
امیرالمؤمنین (ع) آن را خطاب به امام حسن (ع) نوشتهاند . اگر کسی واقعا بخواهد تربیت کند و تربیتشود این نامه کافی است . در
واقع این نامه، نامه حضرت به جامعه نادان بشري است . چه رابطهاي بین اصل تربیتی که مورد نظر شماست و معرفت امام زمان (ع)
وجود دارد؟ اگر کسی تربیتیافته مکتب انبیا و مکتب اسلام باشد تمام آرزویش این است که جامعه رشد کند، از فساد پاك شود
و به صلاح برسد . کسانی که تربیتیافته و صالحاند قطعا مصلح هم هستند ولی چون نمیتوانند خودشان جامعه را اصلاح کنند;
نیاز به مصلح جهانی را درك میکنند و منتظر ظهور آن مصلح جهانی میشوند ;که همه انبیا منتظر ایشان هستند . انبیا، این مربیان
بشر همگی منتظر ظهور مصلح جهانی بودند . آنها میخواستند که جامعه را اصلاح و افراد را تربیت کنند ولی چون موفق به تربیت
کامل جامعه انسانی نشدند، آنها هم منتظر بودند که با ظهور حضرت بقیۀالله، ارواحنا له الفداء، جامعه دلخواهشان تحقق پیدا کند .
صفحه 29 از 56
اگر عدالت در جهان به دست امام مهدي (ع) تحقق پیدا کند خود زمینهاي خواهد شد براي تربیت همگان . البته اگر در شرایط و
زمان فعلی کسی در فکر اصلاح و تربیتخودش باشد ارزش کارش بیشتر است . در روایت آمده ارزش کار چنین کسی هفتاد برابر
ارزش کار کسی است که در زمان ظهور اقدام به اصلاح خود میکند . گو اینکه خود این افراد هم آرزو دارند که روزي برسد که
زمینه بندگی و تربیتبراي همه انسانها فراهم شود . معلوم است که در این زمان زمینهاش کم است اما در آن زمان ;یعنی زمان
ظهور حضرت، زمینه تربیت و اصلاح بسیار فراوان و آسان خواهد شد . از اینرو کسانی که تربیتیافته هستند بیش از همه طالب
ظهور حضرتاند ;زیرا کسی که خواهان مصلح استباید خودش صالح باشد، صالح باشد و از فساد بیزار باشد تا خواهان مصلح
شود . معرفت امام زمان قطعا مراحلی دارد، آن مراحل کدامند و تربیت هر کس در هر مرحلهاي چگونه است؟ البته نفوس مختلف
است . وقتی هم حضرت تشریف بیاورند نفوس خیلی عوض نمیشوند، زمینهها عوض میشوند . هالهاي از بندگی و رحمت در
جامعه مشاهده میشود که پردهاي استبر روي همه عیوب وگرنه تصور نکنید که اگر حضرت تشریف آوردند نفوس عوض
میشود . مثالی میزنم ;قبل از تشکیل حکومت جمهوري اسلامی در ایران شرابفروشی و سایر مظاهر فساد و گناه در این کشور
فراوان بود ;یعنی ظاهر کردن گناه رایجبود . اما در جمهوري اسلامی تظاهر به گناه یا کم استیا نیست . در جمهوري اسلامی
نمیتوانند علنا شرابفروشی باز کنند یا لخت و عور در خیابان بگردند . اما اگر بتوانند میکنند ;مثلا در خانه خودشان بتوانند
شراب میسازند، بتواند قمار میکنند ;ولی نمیتواند قمارخانه باز کنند . در پنهانی گناه میکنند ;اما در عین و آشکار نه . در زمان
حکومتحضرت کسی حتی در منزل خودش هم نمیتواند گناه بکند . در همین دوران ;یعنی دوران غیبت، رابطه بین معرفت امام و
تربیت انسان چگونه است؟ همیشه بهترین وسیله تربیت، توجه به حضرت است . ما معتقدیم حضرت در یک نقطه از عالم حضور
فیزیکی دارند، اما از نظر احاطه وجودي، ایشان بر تمام جهان خلقت احاطه دارند . بندگان درجه چندمش هم همینطورند و خیلی
زیارت جامعه کبیره را مطالعه کند . در اصل » احاطه و اشراف دارند . اگر کسی بخواهد امام را بشناسد حداقل یک مرتبه باید
صدور این زیارت از معصوم نباید شبهه کرد ;چون غیر از امام معصوم کسی نمیتواند چنین جملاتی بسازد . در این زیارت
تعلیق » دویست و اندي صفتبراي امامان برشمرده شده است که هر کدام از آنها خودش یک دنیا معنا دارد . به قول آقایان اهل علم
بیتالنبوة ; خاندان نبوت; » : بر وصف مشعر بر علیت است در برخی از اوصافی که در این زیارت به آنها اشاره شده دقت کنید
قادةالامم ، پیشوایان امتها . معناي این ;» معدن الرحمۀ ; معدن و سرچشمه رحمت ;» موضعالرساله ; خاستگاه و جایگاه رسالت »
اوصاف این است که تمام انبیا هر چه تربیت میکردند مربوط به امامت است . ما معتقدیم که امام هر جا هستخدا هست، هر جا
ملکه علمی دارد . ملکه علمی یعنی اینکه حضرت هرگاه اراده فرماید » خدا هست امام هست و از ازل تا به ابد را میداند ;یعنی
جایی را ببیند، میبیند . او لازم نیست در حالت عادي و از نظر عنصري ببیند بلکه در ملکه علمیاش، در علم اجمالی و علم
تفصیلیاش هست . علم امام با علم خدا فرقی ندارد . قدرتش با قدرت خدا فرقی ندارد . فرقش وجوب و امکان است . خداي تعالی
واجب بالذات است . قدرت او عین قدرت است نه اینکه کسی به او قدرت داده باشد . غیر خدا قادر است ;چون قدرت را خدا به
او داده اگر نداده بود ;قدرت نداشت . خدا عین هستی است ;عین قدرت است ;عین علم است . این را میگویند وجوب ذاتی، ولی
ماسويالله همه عالم امکاناند . وقتی اراده الهی بر این قرار بگیرد که آن بزرگوار، امام عصر، حضرت بقیۀالله (عج) بیاید و اینهمه
ظلم و جنایت را از روي زمین بردارد میآیند . اراده ایشان اراده خداست . قدرت ایشان قدرت خداست . در عین اینکه فقیر است،
اذن الله است . آنچه خدا میشنود او میشنود . آنچه خدا ;» قدرتالله است ;» عینالله است ;» او و همه فقیرند، اما او آئینه خداست
میبیند او میبیند، آنجایی که خدا هست او هم هست . از تمام ذرات جهان از ازل تا به ابد اطلاع دارد . محیط است ;چون خدا،
محیط است . هر صفتی که خداي تعالی دارد او به حقیقت دارد . وقتی انسان بداند که کسی حاضر و ناظر است و حرکات و اعمال
او را میبیند ;از اعمال خود مراقبت میکند . کسی که معتقد به امامی است که نماینده خداست در روي زمین و در کل جهان
صفحه 30 از 56
خلقت، اولا از اعمال خودش مراقبت میکند و ثانیا هر چه به آن بزرگوار بیشتر توجه پیدا کند آن بزرگوار هم بیشتر متوجهش
میشود . این رابطه طرفینی است . پس بهترین وسیله تربیت، توجه به حضرت بقیۀالله است و اتفاقا انسان از حضرت بیشتر خجالت
میکشد تا خداي تعالی ;چون یک سنخیتی بین خود و او میبیند . مثل الان، ما انسانها میدانیم خدا حاضر و ناظر است ولی از او
خجالت نمیکشیم اما از انسانها خجالت میکشیم . چون با آنها سنخیت داریم . با حضرت هم سنخیت داریم از نظر انسان بودن اما
میدانیم که آن حضرت احاطه وجودي دارند و همه اسرار خلقت را میدانند . بنابراین ما فقط باید از درون خودمان را بسازیم نه
فقط از بیرون و ظاهر . مراتب مختلف معرفت چه تاثیري در میزان آمادگی انسان براي ظهور دارد؟ هر چه شخص معرفتش بیشتر
باشد دلش بیشتر براي جامعه میسوزد . درون و برونش یکی میشود، چون درون و برونش میسوزد، در دلش دعا میکند، تلاش
که در مورد امام زمان (ع) « هدایتبه امر » میکند و فعالیت میکند براي زمینهسازي حکومت جهانی امام زمان (ع) . منظور از
مطرح میشود چیست؟ هدایتبه امر ;یعنی هدایت تکوینی (درونی) در برابر هدایت تشریعی . هدایت تشریعی این است که
. میگوید: این کار را بکن، آن کار را نکن، این کار خلاف استیا نیست . امام، چهار منصب دارند: 1 . مرجعیت دینی ; 2
مرجعیت علمی ; 3 . مرجعیتحکومتی ; 4 . واسطه فیض بودن . ممکن است امام بالفعل منصب حکومت را نداشته باشد، اما منصب
واسطه فیض بودن همیشه هست . او در پس پرده غیب است و در پس پرده غیب هم کار خودش را میکند . در پس پرده غیبت
کار ایشان واسطه فیض بودن و اشراف بر کل موجودات است . یعنی واسطه در ثبوت، اثبات است و تمام مراحل کمال انسانی است
. بنابراین هدایتبه امر یعنی اینکه حضرت در درون موجودات نفوذ دارد و حرکت موجودات به سمت کمال به وسیله حضرت
صورت میگیرد . نحوه بهرهمندي از نعمت هدایتحضرت چگونه است؟ انسان به اندازهاي که در طیف مرحمتحضرت حجت
(ع) و معرفتشان واقع بشود از آن حضرت بهره میگیرد . شما ببینید، آهنربا، برادههاي آهن را جذب میکند اما، سنگ را جذب
نمیکند . باید سنخیت ایجاد کرد . آن حضرت صفات عالیه دارد انسان هم باید صفات عالیه داشته باشد تا در حوزه جذب ایشان
قرار گیرد . مروت، عاطفه، آزادگی، ایثارگري، بزرگواري، کریمانه برخورد کردن با خلقالله، اینها وسایل ارتباط و نزدیکی با
حضرتند . داد و قال و . . . که وسیله ارتباط نیست . سنخیتباید پیدا کنی تا در طیف مرحمت، محبت و معرفت واقع شوي . یک
جذبه از هزار سال عبادت بهتر است . یک دفعه انسان را میبرند به عرش اعلا . چگونه میتوان در حوزه جذب آن حضرت قرار
گرفت و توفیق هدایتشدن به دست ایشان را پیدا کرد؟ انجام کارهاي نیک، عمل به دستورات شرع، داشتن صفات عالیه، داشتن
اخلاق خوب، خدمت کردن به مردم، مهربان بودن، عاطفه داشتن . عاطفه از کمالات انسانی است . چون بزرگترین خادم بشریت
انبیا و اولیا هستند و بزرگترین خادم بشریت امام زمان (ع) است ;بنابراین با خدمت کردن میتوان با امام زمان رابطه برقرار کرد .
انسان هر چه خدمتگزار صادقتري براي مردم باشد ارتباطش با امام زمان (ع) قويتر میشود . بعضیها حاضر نیستند حتی نماز
غفیلهشان را براي انجام کار یک مسلمان ترك کنند، چنین شخصی چطور میتواند با امام زمان ارتباط داشته باشد؟ نقل است امام
صادق (ع) در اعتکاف بودند ولی رفتند کارهاي مردم را انجام دادند . برآورده کردن حاجت مؤمنان برابر با هزاران سال عبادت
است . حضرت چگونه به تربیت مردم و شیعیان خود میپردازند؟ آفتاب کارش نور دادن و حرارت دادن است و اشیا به نسبت
استعدادهاي خودشان، از این نور و حرارت استفاده میکنند و کمال مییابند . همانگونه که موجودات عالم بسته به استعداد
خودشان از نور خورشید بهرهمند میشوند . انسان نیز از نور وجود امام زمان (ع) بهرهمند میشود . وقتی آفتاب به گل و ریحان
میتابد، بوي عطرش حال آدم را جا میآورد، اما همین آفتاب وقتی به گندابی میتابد بوي گندش را زیاد میکند . بعضی وقتها
یک نقطه روشنی در وجود انسان هست که اشعه وجود امام زمان (ع) در آن نقطه اثر میکند و آن نورانیت زیاد میشود . مثل آنها
که در جبهه بودند ;ره صد ساله را یک شبه طی کردند، یک ساعته طی کردند، یک دقیقه طی کردند . آیا میتوان گفت که همه
تربیتها از مجراي امام عصر (ع) صورت میگیرد؟ غیر از این نیست . آفتاب نورافشانیاش بهوسیله اوست، ماه تاثیراتش به وسیله
صفحه 31 از 56
اوست، تمام حرکت موجودات تحت تاثیر تربیت اوست ;منتها تربیتبه سیاق خودش . در عالم خلقتیک چیزي زهر میشود و
یک چیزي عسل ;بستگی به موجودي دارد که آن را تولید میکند . زنبورعسل باشد، عسل تولید میکند، افعی باشد زهر تولید
میکند . هر چیزي خاصیتخودش را دارد . شما تخم حنظل را میکارید ;حنظل رشد و نمو میکند . اما تخم خربزه را بکارید
میبینید که خربزه شیرین به عمل میآید . این شیرینی و تلخی مربوط به استعداد خود دانه است که با عنایتحضرت این استعدادها
به کمال میرسند . استعداد شیطان ضلالت و گمراهی است، اگر قدرت به او بدهی گمراه میکند ;چون وجودش ضلالت و
گمراهی را اقتضا میکند ;چون خودش غاوي است و اغواگري در ذات اوست، همه کارش این است که بشر را اغوا کند، بشر را از
هدفش دور کند، بشر را گمراه کند و به پرتگاه ببرد تا انسان هم هدفش را گم کند و در نتیجه مثل او شقی شود . تربیت و معرفت
امام زمان (ع) با هم چه رابطهاي دارند . رابطهاي مستقیم دارند . هر چه تربیت عالیتر، معرفت عالیتر، هر چه معرفت عالیتر،
تربیت عالیتر . دور معی است ;یعنی معیت دارد ;هر چه معرفتبیشتر باشد تسلیم بیشتر میشود . هر چه تربیت و تسلیم و . . . بیشتر
شود معرفتبیشتر میشود . تربیت و معرفت و آمادگی با یکدیگر تناسب دارند . هر چه معرفتش بیشتر باشد، تربیتش بیشتر است، هر
چه تربیتش بیشتر باشد معرفتش بیشتر است . هر چه تربیت و معرفتش بیشتر باشد آمادگیش بیشتر میشود . پس رابطهاي مستقیم
دارند . به جوانهاي این دوره چه توصیهاي میکنید؟ جوانهاي این دوره اگر میخواهند سلامت و صلاح خودشان را تامین کنند و
خدمتگزار باشند باید دلداده امام زمان (ع) باشند و بدانند که فرمانرواي کل عالم اوست و او میتواند انسان را اصلاح کند . اگر
انسان خودش را در اختیار او بگذارد اصلاح میشود . دل ما از آهن که سختتر نیست، آهن به دستحضرت داوود (ع) نرم شد،
باید دل را بدهیم به امام زمان (ع)، او دلبر ماست . اگر دلمان را بدهیم به امام زمان، امام زمان دل ما را اصلاح میکند . بنابراین
اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان » : باید زیاد دعا کنیم براي فرج آقا امام زمان تا آن بزرگوار هم براي ما دعا کند . خودش فرمود
ذلک فرجکم ; زیاد دعا کنید براي فرج، فرج شما همین است . جوانهاي امروز بهترین راهشان توجه به آقاست . بدانند که یک
آقایی دارند که این آقا آنها را میبیند، ناظر است . منتها ما او را نمیبینیم . تو از جان خودت میخواهی خبردار شوي با جان
جانانتحرف بزن . بگو: آقا! تو فرمانرواي کل عالمی . تمام موجودات در قبضه شماست . من را در قبضه خود بگیر . این
امام شناسی بهترین » . درخواست هم باید صادقانه صورت بگیرد نه این که از او بخواهیم ظهور کند و به میل ما رفتار نماید
بحثبراي جوانان است - که متاسفانه رایج نیست - تا جوانها بتوانند امامشان را بشناسند . امام را بشناسند به نورانیت نه این که
بگویند: قربان چشمان امام زمان (ع) بروم، قربان ابرویش بروم، قربان کفشش بروم، اینها فایده ندارد، کافی نیست . امام زمان که
این نیست . امام زمان یک مقام الهی دارد که همه ما سر سفره او هستیم . باید بدانیم که سر سفره او هستیم . این سفره مال امام
زمان است . این مغز ما مال امام زمان (ع) است . براي فرج زیاد دعا کنید . یک فرج عمومی است که انشاءالله تشکیل حکومت
است و یک فرج خصوصی است . یکی از خدمتهاي به امام زمان (ع) دعا کردن است . خود ایشان هم دعا میکنند . وقتی شما به
آقایی مثل او خدمت کنید چندجور افاضه میکند ;براي انسان گشایشها میشود ;بینشش بالا میرود و امکانات براي او ایجاد
میشود . این است که باید نسل جوان ما براي تکامل روح خودشان دائما به یاد حضرت باشند . مرحوم آیۀالله حاج آقا اباصالح
یا صاحبالزمان به حضرت توجه پیدا کنید و باز ایشان میفرماید: من در » یا اباصالح و » فاطمی قمی توصیه میکنند که با خطاب
سجده یومیه در بینالطلوعین بین حالتخواب و بیداري یک حالتی پیدا کردم و دیدم در یک بیابانی گم شدهام، هاتفی صدا
یا اباصالح المهدي اغثنی من نمیدانستم این کنیه حضرت است، بعد از این ماجرا فهمیدم کنیه حضرت است . یکی از » : میزند
اباصالح است . او پدر هر چه آدم صالح است . بنابراین آدم باید صالح باشد » کنیههاي حضرت
در انتظار مهدي(عج)
صفحه 32 از 56
سلسله جلسات آیتاللَّه ناصري انتظار؛ فضیلت، معنا و شرایط موضوع بحث راجع به قطب عالم امکان، محور عالم وجود، واسطه بین
عالم غیب و شهود، حضرت بقیۀاللَّه(ع) بود. در جلسه اول گفتیم که خلیفه عالم وجود باید داراي دو جنبه باشد؛ یک جنبه
که از جنبه یلیالحقی استفاضه و از جنبه یلیالخلقی افاضه کند. مثل ترانس برق که واسطه » یلیالخلقی « و یک جنبه » یلیالحقی «
است بین نیروگاه و لامپهاي روشنایی. جلسه دوم راجع به اشکالاتی بود که به حضرت بقیۀاللَّه، روحیلهالفدا، و مذهب شیعه شده
بود. عرض کردم حدود دوازده اشکال شده است و در بین این دوازده اشکال، دو اشکال چشمگیر است و بقیه قابل اعتنا نیست؛
یعنی جوابش خیلی سهلالمعونه است. دو اشکال را عرض کردم اشکال اول راجع به طول عمر حضرت بود و مفصلًا بیان شد و
جوابش را حلاً و نقضاً بیان کردم. در جلسه سوم هم اشکال دوم که راجع به نفع حضرت در زمان غیبت بود بررسی شد. در این
جلسه موضوع بحث، فضیلت انتظار، معنی انتظار و شرایط انتظار است. اولًا این عقیده و ایده شیعه است که منتظر حضرت بقیۀاللَّه،
روحی له الفداء، است. روایاتی در این زمینه هست که چند نمونه را خدمت شما عرض میکنم. مجموع روایاتی که از
نبیاکرم(ص) تا امام حسن عسکري(ع) راجع به انتظار و فضیلت انتظار و اجر و ثواب منتظران رسیده 99 روایت است. در یکی از
1 کسی که منتظر ؛» المنتظر لأمرنا کالمتشحطّ بدمه فی سبیلاللَّه « : این روایات که از حضرت امام صادق(ع) نقل شده چنین آمده است
فرج امام زمان(عج) باشد مثل کسی است که در راه اسلام در خون خودش غلتیده است. کسی که در راه اسلام به شهادت برسد چه
اجر و مقام و ثوابی دارد؟ کسانی هم که منتظر امام زمان(عج) هستند همین اجر و ثواب را دارند. روایت دیگري نیز از حضرت
2 کسی که منتظر امام زمان باشد اجر و ؛». إعلموا أنّ المنتظر لهذ الأمر له مثل اجر الصائم القائم « : صادق(ع) نقل شده که میفرماید
مزدش همانند اجر و مزد کسی است که همیشه در حالت صیام مشغول نماز باشد؛ یعنی روزها روزه و شبها مشغول عبادت باشد. در
3 بهترین اعمال شیعه ما انتظار فرج امام زمان(عج) است. ؛» أفضل أعمال شیعتنا انتظار الفرج « : روایت دیگري امام جواد(ع) میفرماید
روایت دیگري است از رسول اکرم(ص). براساس این روایت آن حضرت روزي در حالی که در بین جمعی از اصحاب نشسته
یا رسولاللَّه! برادران شما چه کسانی « : خداوندا، برادران مرا به من برسان! عرض کردند ؛» أللّهم لقّنی إخوانی « : بودند، فرمودند
برادران من آن کسانی هستند که در زمان خلیفه دوازدهمی من حضرت بقیۀاللَّه قرار میگیرند و منتظر « : حضرت فرمودند »؟ هستند
یا رسولاللَّه! ما در برابر شما شمشیر میزنیم، قرآن در بین ما نازل شده است، ما برادران شما نیستیم « : عرض کردند ». آن آقا هستند
شما مرا میبینید، معجزات مرا « : حضرت فرمودند »؟ و آنهایی که صدها سال یا هزارها سال دیگر میآیند، آنها برادران شما هستند
میبینید، در جلسات من حاضرید و حرفهاي مرا میشنوید ولی آنها در حالی به من ایمان میآورند که مرا ندیدهاند. آنها برادران
4 و این بزرگترین مقام است براي شیعهاي که حالت انتظار در وجودش باشد. روایت ». من هستند لکن شما اصحاب من هستید
5 برترین عبادتی که از مؤمن صادر ؛» أفضل عبادة المؤمن إنتظار فرجاللَّه « : دیگري است از حضرت علی(ع). ایشان میفرماید
میشود، انتظار فرج است. انتظار امام زمان(عج) افضل همه عبادات است، خواه عبادت اعتقادي باشد خواه عبادت با ارکان و اعضاء
إن أهل زمان غیبته القائلون بإمامته المنتظرون لظهوره أفضل من أهل « : بدن. حضرت سجاد(ع) نیز درباره فضیلت انتظار میفرماید
کسانی که در زمان غیبت قائل به امامت حضرت بقیۀاللَّه و منتظر ظهور آن حضرت هستند، از اهل همه زمانها افضل ؛» کلّ زمان
6 این ؛» لأن اللَّه تعالی ذکره أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفۀ ما صارت به الغیبۀ عندهم بمنزلۀ المشاهدة « : هستند. بعد میفرماید
طایفه افضل از همه هستند؛ زیرا خداوند عقل و فهم آنها را کامل کرده است به گونهاي که غیبت و ظهور نزدشان مساوي است؛
یعنی جداً به وجود مقدس حضرت بقیۀاللَّه و عدم مصلحت در رؤیت و شناخت حضرت معتقدند. اگر چه آن حضرت در بین
اجتماع هستند و ما ایشان را میبینیم و ایشان ما را میبیند، لکن ما ایشان را نمیشناسیم؛ مانند برادران حضرت یوسف(ع) که آن
حضرت را میدیدند اما نمیشناختند که این برادرشان است و بعد از کشف حجب معلوم شد که برادرشان است. در روایت آمده
7 نه اینکه امام زمان در پس پردهاي باشد یا یک جاي مخفی ». مثل شما با امام زمان مثل برادران یوسف با برادرشان است « : است که
صفحه 33 از 56
باشد و کسی ایشان را ملاقات نکند. این حسابها نیست. حضرت در اجتماعات هستند و کسی آن بزرگوار را نمیشناسد. معناي
غیبت، عدم حضور نیست. معناي غیبت، عدم شناخت است. غیبت در لغت به هر دو معنا آمده است؛ هم به معناي عدم حضور و هم
به معناي عدم شناخت، اما غیبت آن حضرت به معناي عدم شناخت ایشان است و گرنه آن حضرت در بین ما هستند. در روایتی که
واللَّه إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کل سنۀ، یري الناس « : از نایب امام زمان(ع) محمد بن عثمان عمري نقل شده، آمده است
8 حضرت صاحبالامر هر سال در اجتماع حج حضور مییابد. آن حضرت مردم را میبیند و ؛». و یعرفهم و یرونه ولا یعرفونه
المنتظر للثانی عشر کالشاهر سیفه « : میشناسد اما مردم او را میبینند و نمیشناسند. روایت دیگري است از معصوم(ع) که میفرماید
9 کسی که منتظر امام دوازدهم باشد مثل کسی است که شمشیر دست بگیرد و از نبیاکرم(ص) دفع ؛» بین یدي رسولاللَّه یذبّ عنه
دشمن بکند. کسی که شمشیر داشته باشد و از نبیاکرم(ص) دفع دشمن بکند چه ثواب و اجر و مقامی دارد؟ کسانی که منتظر امام
10 یعنی هر صنفی از ؛» دولت ما آخرین دولتهاست « : زمان هستند، چنین اجر و مقامی برایشان هست. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید
اصناف بنیآدم حکومت و ریاست و زمامداري میکنند تا بفهمند که نمیتوانند اجتماع را اصلاح بکنند و لذا زمانی که حضرت
بقیۀاللَّه تشریف آوردند و اصلاح کردند نگویند که اگر حکومت به دست ما هم میرسید همین کار را میکردیم. اگر چنانچه یک
طایفه، دو طایفه به حکومت برسند، یک قشر، دو قشر از اجتماع به حکومت و ریاست و زعامت نرسند و امام زمان بیایند؛ موقعی که
حضرت عدل واقعی را پیاده کردند آن قشر میگویند اگر ما هم بودیم همین کار را میکردیم؛ امام زمان(عج) کار خاصی
نکردهاند. لذا تمام اقشار و تمام اصناف باید بیایند به حکومت برسند و بفهمند که حنایشان رنگی ندارد. نمیتوانند اجتماع را
اصلاح بکنند. موقعی که آن حضرت تشریف آوردند و اجتماع را اصلاح کردند دیگر نگویند اگر ما هم بودیم همین کار را
ما « : میکردیم. تا معلوم شود یک قدرتی ماوراء قدرت بشري، حاکم بر اجتماع است. امام محمد باقر(ع) نیز در اینباره میفرمایند
11 کسی که منتظر ظهور امام زمان(ع) و قبل از ظهور از دنیا » ضرّمن مات منتظراً لأمرنا ألاّ یموت فیوسط فسطاط المهدي و عسکره
برود ضرر نکرده که در خیمهگاه مهدي و سپاهیان او از دنیا نرفته است؛ زیرا همین انتظارشان براي فرج امام زمان(ع) داراي اجر و
إذا قام أتی المؤمن فی قبره فیقال له: یا هذا إنّه قدظهر صاحبک! فإن تشأ أن تلحق « : مقام است. امام صادق(ع) در روایتی میفرماید
12 بعد از اینکه حضرت تشریف آوردند به مؤمنانی که در قبرند گفته میشود: ؛» فالحق، و إن تشأ أن تقیم فی کرامۀ ربّک فأقم
یکی از ». صاحب شما آمد، میخواهی بلند شو؛ رجعت کن، بیا محضر حضرت، میخواهی هم استراحت کن؟ اختیار با شماست «
عقاید شیعه این است که بعد از اینکه حضرت آمدند رجعتی خواهد بود. اصل رجعت دو قسم است: یکی رجعت صغري و دیگري
رجعت کبري. رجعت صغري در زمان بقیۀاللَّهالاعظم(ع) است؛ یعنی در زمان حضرت عدهاي زیادي از انبیا و مؤمنان زنده میشوند
و در پیشگاه آن حضرت شمشیر میزنند. رجعت کبري در زمان رجعت حضرت امیرالمؤمنین(ع) است. موقعی که حضرت علی(ع)
و بعد از حضرت بقیۀاللَّه آمدند رجعت کبري شروع میشود و اینکه چند سال طول میکشد، بماند 13 . روایت دیگري است از امام
14 ؛ مؤمن کسی است که با ورع باشد، واجبات را » من دین الائمۀ الورع والعفۀ والصلاح و انتظار الفرج « : صادق(ع) ایشان میفرماید
انجام دهد و محرمات را ترك کند؛ تقوي داشته باشد؛ عفت داشته باشد؛ نجابت داشته باشد و هم منتظر امام زمان(عج) باشد. یکی
مثله فی هذه الأمّۀ « : از علائم و مشخصات مؤمن انتظار فرج امام زمان(عج) است. روایتی است از امام حسن عسکري(ع) میفرماید
مثل امام زمان(عج) در زمان غیبت مثل خضر است. حضرت خضر(ع) الآن ؛» مثل الخضر، علیهالسلام، و مثله کمثل ذيالقرنین
موجودند ولی نمیدانیم کجا هستند. امام زمان(عج) هم همینطور هستند. همانطور که معتقدیم حضرت خضر(ع) زنده و حاضر
واللَّه لیغیبنّ غیبۀ لاینجو فیها من « : است؛ امام زمان(عج) هم به همین نحو زنده هستند و در اجتماع هستند. بعد حضرت میفرمایند
15 ؛ قسم به ذات احدیت، فرزند من غیبتی خواهد داشت که در » التهلکۀ إلاّ من یثبته اللَّه علیالقول بامامته و وفّقه للدعاء بتعجیل فرجه
آن نجات پیدا نمیکند از هلاکت مگر کسی که تقوي پیشه کند و قائل به امامت آن حضرت باشد و دعا براي تعجیل فرج بکند.
صفحه 34 از 56
اگر این سه حالت و این سه بعد در وجودش بود، این شخص اهل نجات است. روایتی است از حضرت رسول اکرم(ص) که
16 ؛ برترین عبادتها انتظار فرج است. اگر حالت انتظار در کسی باشد ثواب عبادت در نامه » أفضل العبادة إنتظار الفرج « : میفرمایند
اعمال وي ثبت میشود. مثل کسی که با وضو میخوابد. این شخص خواب است اما ثواب عبادت برایش مینویسند. حالت انتظار
17 ؛ بهترین اعمال امت من » أفضل أعمال أمّتی إنتظار الفرج « : داشتن هم همینطور است. در روایت دیگري است که حضرت فرمودند
18 بهترین عبادات این ؛» افضل العبادة الصمت و انتظار الفرج « : منتظر فرج امام زمان(عج) بودن است. در روایت دیگري هم داریم
است که انسان زبانش را کنترل کند؛ مراقب زبانش باشد. فکر کند بعد سخن بگوید و منتظر فرج باشد. پدري به پسرش دستور داد
پسر قبول کرد و نوشت. دید خیلی زیاد میشود. تا .» امروز از صبح تا آخر شب آنچه گفتهاي یادداشت کن و شب به من بگو « که
نتوانستم همه را « : پسر گفت »؟ چه شد، چه کردي « : ظهر چند صفحهاي پر شد. دیگر تا شب ننوشت. شب که شد پدرش گفت
تا ظهر نوشتم. چند صفحه شد. دیدم اگر بخواهم تا شب بنویسم، دفترچه « : گفت »؟ چرا نتوانستی « : پدر گفت .» یادداشت کنم
این کار را از تو خواستم تا به تو بفهمانم که گفتار یک روزت را نمیتوانی براي پدرت بگویی. گفتار یک « : پدر گفت ». میشود
این مطالبی که از زبان ما صادر میشود، همه پرونده میشود. »؟ عمرت را چطور میخواهی براي خدا بگویی و حساب پس بدهی
19 همه آنچه میگوییم، از شوخیها و جدیها و مزاحها، ثبت میشود و » ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید « : صریح آیه قرآن است
به همه اینها باید جواب بدهیم. آخرت یک روز طولانی است، 50 هزار سال، 500 هزار سال باید بایستیم و جواب 70 سال عمر را
سیأتی قوم من « : بدهیم. زبان چیز عجیبی است. باید بسیار دقت کنیم. روایت دیگري است که حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند
قومی پس از شما میآید که اجر یک نفر از آنها با اجر 50 نفر از شما که اصحاب من ؛» بعدکم الرجل منهم له أجر خمسین منکم
یا « ، هستید برابر خواهد بود. یک عدهاي در آخر الزمان میآیند که اجر و مزد اعمال آنها مطابق 50 نفر از شما است. عرض کردند
یا رسولاللَّه! ما در جنگ بدر واحد کمک شما و قرآن بودیم و یاري میکردیم، ؛»... رسولاللَّه، نحن کنّا معک ببدرف و أحدف
بله، اگر شما در ناراحتیها و « : حضرت فرمودند »؟ آن وقت یک عدهاي در آخرالزمان میآیند که اجرشان با اجر 50 نفر ما برابر است
فشارهایی که آنها واقع میشوند واقع میشدید، تحمل نداشتید 20 . در آخرالزمان فشارها و ناراحتیها شدید است. اینان در برابر این
فشارها و ناراحتیها صبر و تحمل میکنند و دست از عقایدشان برنمیدارند. روایت دیگري است از امام سجاد(ع). آن حضرت
کسی که در زمان غیبت کبري و ؛» من ثبت علی ولایتنا فی غیبۀ قائمنا أعطاه اللَّه أجر ألف شهید مثل شهداء بدر و أحد « : میفرمایند
آخرالزمان، ثابت قدم باشد اجر و مزدش برابر اجر و مزد هزار شهید است 21 . روایت معتبر است. کسی که در زمان غیبت عمل به
وظیفه بکند واجباتش را انجام دهد و محرمات را ترك کند و ظواهر شرع را - کما هوحقّه - طبق وظائفش انجام دهد اجر هزار
شهید در نامه عملش ثبت میشود. روایات در این زمینه زیاد است. دیگر روایات هم به همین مضامین و منوال است. براي آنکه
بدانیم منتظر واقعی کیست و این روایات در شأن چه کسانی است، ابتدا انتظار را معنا میکنیم. آیا همین که بنشینیم و ادعا کنیم که
منتظر امام زمان(عج) هستیم کافی است؟ همین انتظار است؟ آیا این همه ثواب که ائمه اطهار(ع) و نبیاکرم(ص) فرمودهاند، براي
و هر کاري هم که دلشان میخواهد میکنند و هر راهی هم که دلشان خواست » ما منتظریم « : کسانی است که مینشینند و میگویند
میروند؟ انتظار؛ یعنی انزجار از وضع موجود و تقاضاي حالت مطلوبتر. مثلاً شخصی مریض است، حالش خیلی بد است و
اطرافیان او امیدوارند که حالش بهتر شود. میگویند منتظریم حالش خوب شود. پس انتظار؛ یعنی از حال فعلی ناراضیام و یک
از نیامدنش خیلی ناراحتم، « : وضع مطلوبتر را میخواهم. این معناي انتظار است. مثلًا پسرش رفته است سفر. سؤال کنی میگوید
یعنی من از این غیبت او ناراضی و ناراحتم و منتظرم که او برگردد و حالم بهتر شود. یا اینکه مثلًا تاجري است ؛» اما منتظرش هستم
وضع خوبی نداریم، اما « : میگوید »؟ وضعتان چه طور است « که از نظر تجاري وضع خوبی ندارد و بازارش کساد است. میپرسیم
یعنی کاملًا از وضع کنونی ناراضی ؛» منتظریم خوب شود. خبر دادهاند که وضع خوب میشود، ما هم منتظریم که وضع خوب شود
صفحه 35 از 56
است و منتظر وضع بهتري است. آیا کسانی که منتظر امام زمان(عج) هستند همین حالت را دارند؟ واقعاً از وضع فعلی خود و جامعه
ناراضیاند. اگر انسان با کسانی که ایجاد فساد میکنند، ولگرد هستند، معصیت میکنند، اسیر هواي نفس هستند، ارتباط داشته
باشد، از وضع فعلی که الآن جامعه دارد، راضی باشد، انتظار معنا ندارد. انتظار معناي مرکبی دارد: نفی و اثبات. عدم رضایت از
وضع فعلی و انتظار وضع بهتر. انتظار؛ یعنی آماده باش براي یاري امام زمان(عج). منتظرم، یعنی وجودم کلاً در انتظار
بقیۀاللَّهالاعظم(ع) است که بیاید و انقلاب جهانی ایجاد بکند. امام زمان(عج) که میآید انقلاب مملکتی و مقطعی نمیکند، بلکه
انقلاب ایشان، انقلابی در کل جهان است. یعنی انقلابی میکنند که از حضرت آدم(ع) تا به حال که شش یا هفت هزار سال، کمتر
یا بیشتر از آن میگذرد چنین انقلابی ایجاد نشده است. انقلابی که ایشان ایجاد میکنند یک انقلاب جهانی است. پس افراد خاصی
میتوانند با حضرت همکاري بکنند و قدرت دارند که از اعوان و انصار حضرت بقیۀاللَّه باشند. معناي انتظار عدم رضایت از وضع
فعلی و کمال اشتیاق به پیاده شدن عدل الهی در سراسر جهان است. حال چه کسانی منتظرند؟ منتظران باید کسانی باشند که مهذّب
باشند، خودشان را اصلاح کرده باشند. من که مرتکب صدها گناه میشوم، مرتکب صدها جنایت میشوم و عشق و علاقه به فساد
میورزم، چه طور میتوانم بگویم که منتظر آقا هستم؟ منتظرم که بیایند گردن مرا بزنند؟ چون حضرت که میآیند، مبارزه با فساد
میکنند. میخواهند عدل واقعی و عدل الهی را در سراسر دنیا، پیاده بکنند. ریشههاي فساد را از بین ببرند. وقتی که وجود انسان
سرطانی باشد، وقتی عضوي سرطانی باشد، قابل معالجه نیست. باید قطع شود. پس انسان باید خودش را اصلاح کند. حضرت که
بیایند دو انقلاب میکنند، انقلاب درونی و انقلاب بیرونی. انقلاب درونی را از هم اکنون باید شروع کنیم. انسانی که میخواهد
قد أفلح « بگوید منتظر امام زمان(عج) است و میخواهد از منتظران باشد و این روایات شامل حال او بشود، باید مشغول تهذیب باشد
22 رستگاري در پرتو تزکیه است؛ یعنی اول تخلیه بکند و بعد هم تحلیه. اول صفات رذیله را از خودش دور کند و بعد » من زکّها
هم صفات حمیده را در خودش به وجود بیاورد. الآن هم کسانی که محضر حضرت مشرفند پنج طایفه هستند: اوتاد، نجبا، نقبا،
رجالالغیب، و صلحا و در هر کدام از این طایفهها هم عده زیادي هستند. اینان هم از آب و خاك و از اولاد آدم هستند اما با رشد،
تقوي، تهذیب، خودسازي و حاکمیت اسلام بر وجودشان، به این تقرب رسیدهاند وتشرف اختیاري محضر حضرت پیدا کردهاند.
پس شرط منتظر بودن این است که انسان خودسازي بکند. خدا میداند که دامن همه ما آلوده است؛ بزرگ و کوچک ندارد. هیچ
کدام ما معصوم نیستیم. خدا شاهد است که اگر توبه از اعمال گذشته بکنیم و عزم و جزم بر ترك معصیت در آینده داشته باشیم و
واجبات را اول وقت انجام بدهیم و توسلات به حضرت بقیۀاللَّه داشته باشیم، انشاءاللَّه همه ما از منتظران و مورد عنایت حضرت
خواهیم بود. خدایا قسمت میدهیم به عزت محمد و آل محمد فرج امام زمان را نزدیک بگردان. موانع ظهورشان را برطرف
بگردان! خدایا قلوب ما را هم به نور ایمان و تقوي و ولایت و خلوص بیش از پیش منور بفرما! خدایا رفع ظلم و ناراحتی و
طغیانگري از مسلمانها بفرما! شر اشرار را به خودشان برگردان! خدایا قسمت میدهیم به عزت محمد و آل محمد راه نجاتی براي
مسلمانان فلسطین فراهم بفرما! خدایا قسمت میدهیم به عزت محمد و آل محمد اسامی همه ما را در طومار اصحاب و انصار امام
2 . الکلینی، محمدبن یعقوب . زمان(عج) ثبت و ضبط بگردان! پینوشتها : 1 . المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52 ، ص 123
. 6 . همان، ج 36 ، ص 386 . 5 . همان، ص 131 . 4 . همان، ح 52 ، ص 123 . 3 . بحارالانوار، ج 51 ، ص 156 ، ح 1 . الکافی، ج 2، ص 222
، 10 . همان، ج 52 . 9 . همان، ج 52 ، ص 129 ، ح 24 . 8 . همان، ص 221 . 7 . الطوسی، محمدبن الحسن، کتاب الغیبه، ص 222
.13 . 12 . المجلسی، محمدباقر، همان، ج 53 ، ص 91 . 11 . الکلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج 1، ص 372 . 339 ، ح 83 - صص 338
ائمه(ع) در زمان حضرت بقیۀاللَّه برنمیگردند. فقط از آن جهت که امام را امام باید غسل دهد و نماز بخواند و کس دیگري امکان
،» ما منا إلا مقتول او مسموم « ندارد، حضرت بقیۀاللَّه بعد از 7 سال که هر سالی 10 سال میشود که 70 سال میشود شهید میشوند
حضرت ابا عبداللَّه(ع) رجعت میکنند و غسل و کفن ایشان را برعهده میگیرند و برایشان نماز میخوانند و ایشان را تدفین
صفحه 36 از 56
.16 . 15 . همان، ص 24 . میکنند. ائمه(ع) در زمان حضرت علی(ع) رجعت میکنند. 14 . المجلسی، محمدباقر، همان، ج 52 ، ص 122
، 17 . المجلسی، محمدباقر، همان، ج 52 ، ص 128 . الصدوق، محمدبن علی بن الحسین، کمالالدین و تمامالنعمۀ، ج 2، ص 377 ، ح 1
22 . سوره شمس ( 91 ) آیه . 21 . همان، ص 125 . 20 . همان، ج 52 ، ص 130 . 19 . سوره ق ( 50 ) آیه 18 . 18 . همان، ج 68 ، ص 96 . ح 21
.9
در انتظار منجی
به جمعیتحاضر در سالن انتظار فرودگاه جستوجوگرانه مینگریستم که پسر عمهام را دیدم، اشاره میکرد که بعد از ترخیص
داخل سالن منتظرم است . حدود بیست دقیقهاي کارهاي گمرکی بهطول انجامید . وقتی از سالن گمرك خارج شدم، علی پیش
آمد و با مهربانی خاصی نگاهم کرد و گفت: یلدا! نسبتبه ده سال پیش خیلی تغییر کردهاي . اگر عکست را برایم نمیفرستادي
هرگز نمیشناختمت . بعد از احوالپرسی به سرعتبه منزل علی رفتیم . همسر ایتالیایی او فلورا هم در کشور انگلیس، خارجی
محسوب میشد . علی ما را با هم آشنا کرد . فلورا گفت: مرا درك میکند و میفهمد در یک کشور غریب چه احساسی دارم . آن
شب به احوالپرسی از آشنایان گذشت . روز بعد با علی به طرف شهر کالجحرکت کردیم و در ابتدا به دانشگاه کالج که برایم
دعوتنامه فرستاده بود، رفتیم و کارهاي مقدماتی ثبتنام را انجام دادیم . سپس به پانسیونی که دوست علی معرفی کرده بود رفتیم .
این پانسیون هم به دانشگاه نزدیک بود و هم، قیمت مناسبی داشت علاوه بر اینها پنج دانشجوي ایرانی هم در آن سکونت داشتند .
صاحب آنجا چون از ایرانیها راضی بود یکی از سوئیتها را در اختیارم قرار داد و با خنده گفت: دو اتاق در طبقه اول، همینطور دو
اتاق بالاي آن در طبقه دوم مخصوص ایرانیهاست . . . و هنوز کلامش به پایان نرسیده بود که دختر سبزهرویی که نشان میدهد
لیلا! این خانم هموطن توست و از این » : ایرانی است داخل شد . جک، مالک پانسیون، که مردي میانسال بود او را صدا زد و گفت
پس در پانسیون رز ساکن است . لیلا پیش آمد و با ابراز خوشحالی از آشنایی با من و پرسشهایی از اوضاع ایران، رشته تحصیلیم را
عالی است ما در بین » : پزشک عمومی هستم و براي گذراندن تخصص داخلی آمدهام . با هیجان گفت » : جویا شد . پاسخ دادم
ایرانیها دکتر نداشتیم جمع ما را کامل کردي . من جنوبی هستم و زبان میخوانم . پردیس دانشجوي دکتراي روانشناسی و همسرش
هومان فوق لیسانس مکانیک میخواند . شیدا کارگردانی میخواند و آخري هم مهدي که همیشه غرق در کامپیوتر و اینترنت است
. با دیدن لیلا احساس بد غربت از من دور شد به طوري که در راه بازگشتبه منزل پسرعمهام احساس ناراحتی نمیکردم . سه روز
بعد با وسایلم پا به پانسیون رز گذاشتم و در آخرین اتاق طبقه اول ساکن شدم . اتاق کناري من متعلق به لیلا بود و در کنار آن هم
اتاق شیدا قرار داشت . پردیس و هومان در طبقه بالا سکونت داشتند و اتاق مهدي درستبالاي اتاق من بود . تازه وسائلم را در اتاق
گذاشته بودم که صداي لیلا با شادي خاص خودش به گوشم خورد . همراه او دختري بود که میشد متانت و وقار زن ایرانی را
پردیس با من آشنا شد . . « ایشان دختر شیرازي ما پردیس، یا بهتر بگویم اتاق بالایی من هستند » : یکجا در او یافت . لیلا گفت
همانطور که مشغول گفتوگو بودیم ;در اتاقم به صدا درآمد . پس از گشودن در مرد جوان بلند قامتی را دیدم که اگر پردیس او
را هومان معرفی نمیکرد فکر میکردم انگلیسی است ;چون کاملا سفید و بور بود و شباهتی به شرقیها نداشت . پردیس و هومان
رفتند و لیلا در جابهجایی وسایل کمکم کرد و ضمن کار، از ساعت نهار و شام و آداب آنجا برایم گفت . ساعت هفتبراي شام به
سالن غذاخوري رفتیم . پردیس و همسرش مشغول صرف شام بودند . من و لیلا هم در کنارشان نشستیم . چند لحظه بعد دختري به
ما ملحق شد که شیوا نام داشت . دختري مغرور که در جمع ما تنها کسی بود که حجاب کامل نداشت و با معرفی من تنها به تکان
دادن سرش بسنده کرد و در حین خوردن شام نسبتبه شوخیهاي لیلا کاملا بیتفاوت بود . پس از صرف شام از لیلا تشکر کردم و
از روز بعد به دانشکده میرفتم و شبها با هموطنانم در . « همه ایرانیها را دیدم جز یکی از آنها » به اتاقم رفتم . با خود فکر کردم
صفحه 37 از 56
رستوران شام میخوردیم و بعد از شام معمولا از خاطرات گذشته و اخبار روز ایران سخن به میان میآمد . روزها گذشت ولی
یکی ازآنها را هنوز ندیده بودم . قریب سه هفته از اقامتم میگذشت که کنجکاوي باعثشد راجع به مهدي بپرسم . لیلا با خنده
او وقت کم آورده و فکر میکند صد سال عمر فرصتی کافی نیست . شب و روز مشغول مطالعه و پژوهش است، حتی » : گفت
غذایش را در اتاقش میخورد و تنها گاهی براي تحویل کتابها و دیسکتهایش از اتاقش خارج میشود . بین خودمان بماند شیوا به
او علاقهمند است و آرزوي ازدواج با مهدي را دارد ولی مهدي به او نگاه نمیکند و از پردیس خواسته به شیوا بگوید به خاطر
چهل روز از آغاز کلاسهایم میگذشت ;در کتابخانه دانشکده مشغول . « ایرانی بودن هم شده حجاب کاملتري داشته باشد
جستوجو در پایگاههاي اینترنتی بودم تا اطلاعاتی راجع به رگهاي کرونر قلبی جستوجو کنم ولی مرتب خطوط دستور خطا
صادر میکرد . نزد کتابدار مربوطه رفتم و به او گفتم: گویا براي دستگاه مشکلی پیش آمده، حدود ده دقیقه او هم با رایانه کار
مغز کامپیوتر آمد، بیا که به مشکل » : کرد ولی نتوانست کار مؤثري انجام دهد . ناگهان با ورود تازه واردي با شادي گفت
برخوردیم . جوان چهارشانه و برازندهاي بلافاصله پشت رایانه نشست و ظرف کمتر از هشت دقیقه تمام اطلاعات مورد نیازم را در
دسترسم قرار داد . در حین جستوجوي او، به چهره دلنشین و چشمهاي گیرایش نگاه کردم . ریشهاي مرتب او تناسب خاصی به
چهرهاش بخشیده بود . خدا جمیع زیباییهاي مردانه را در او خلاصه کرده بود . کارش که تمام شد براي اولین بار سر بلند کرد و
با شنیدن پاسخ مثبت و تشکرهاي اضافهام، به «؟ مسلمان هستید » : نگاهی به من انداخت . حجاب کامل مرا که دید با لبخندي پرسید
و به سمت اطلاعات دیسک فشرده رفت . نمیدانم چرا تاثیر نگاه و برخورد او از ذهنم پاك « دعایم کنید » : آرامی زمزمه کرد
نمیشد . چند روز بعد در غروبی زمستانی که از دانشکده باز میگشتم، براي سریعتر رسیدن راه میانبري را که یکی از
همکلاسیهایم به من نشان داده بود انتخاب کردم . به یکی از کوچههاي خلوت که رسیدم ناگهان دو جوان که موهاي سرشان را
تیغ انداخته و قسمت وسط آن را مثل تاج خروس درست کرده بودند و معلوم بود که از فرقهگرایان هستند با خندههاي کریهی قصد
ایجاد مزاحمت داشتند . قلبم به رعشه افتاد، ترس وجودم را فرا گرفت و به سرعت دویدم . نمیدانستم به کجا، از پرچین کوتاهی
پریدم و به کوچه بزرگتري رسیدم که شبیه خیابان فرعی بود . اتومبیلی عبور میکرد، جلوي راهش را سد کردم، با ترمز شدیدي
ایستاد و من به داخل پریدم . راننده که متوجه حالت غیر عاديام شده بود مرا تا سر خیابان اصلی رساند . با شتاب به طرف پانسیون
دویدم . لباسهاي گل آلود و روسري پارهام نشان از حال نامساعدم داشت . به محض اینکه به کوچه محل اقامتمان پیچیدم با
شخصی برخورد کردم که موجب شد همه کتابهایش روي زمین بریزد . با زبان انگلیسی به عذرخواهی پرداخته و مشغول جمع
کردن وسایل وي شدم . وقتی سر بلند کردم جوانی را دیدم که در کتابخانه اطلاعات مورد نیازم را جستوجو کرده بود . با نگاهی
نه فقط کمی ترسیدهام . با » : گفتم «؟ از چیزي فرار میکردید » : محترمانه پرسید «! ببخشید، این هم جواب خوبی » : شرمگین گفتم
مسیرتان کجاست؟ تا منزل همراهتان باشم . تشکر کردم و » : و ادامه داد « دختر تنها چرا باید در تاریکی بیرون باشد » : تحکم گفت
منزلم در همین نزدیکی است . از سر و وضعم خجالت کشیده بودم ;یا ترس اعثشد نمیدانم ولی با سرعتخداحافظی » : گفتم
کردم و به طرف منزل راه افتادم . بین راه فکر میکردم که شاید شرط ادب بود که نشانی منزلم را به او میگفتم ولی بلافاصله با
نه او باید بداند ارتباطات زن مسلمان متفاوت است . آن شب با اعصاب درهم و آشفته خوابیدم و روز بعد کسل و دیر » : خود گفتم
بیدار شدم . با سرعتبه تراس رفتم تا لباسهاي شسته را به داخل بیاورم و اتو بزنم و به دانشکده بروم که دیدم لباسهایم همه با
لکههاي قهوهاي که معلوم بود از طبقه بالا ریختهاند کثیف شده، خیلی عصبانی شدم، به اتاق لیلا تلفن کردم و شماره داخلی اتاق
طبقه بالا را پرسیدم . شخصی که میدانستم مهدي نام دارد با هشتمین زنگ گوشی را برداشت . سلامی گفتم و با خشونت ادامه
من هموطن شما هستم که در طبقه پائین ساکنم، از شما گلهمندم چون پس مانده قهوهتان را به طبقه پائین و روي لباسهاي من » : دادم
لباسهاي سفید و » : اولا علیکمالسلام، ثانیا من هرگز مرتکب این عمل ناپسند نشدهام . با عصبانیت گفتم » : در پاسخ گفت . « ریختهاید
صفحه 38 از 56
شما عصبانی هستید و شاید حرفهاي مرا درك نکنید، خانم » : آرام پاسخ داد . « تمیز من با قهوه کثیف شده و شما مقصر هستید
آقا! جاي عذرخواهی توجیه » : محترم! من اصلا قهوه استفاده نمیکنم . ضمنا چیزي را از پنجره بیرون نمیریزم . با لحن تندي گفتم
نکنید . از این که هموطنم هستید متاسفم و با عصبانیت تلفن را قطع کردم . دقایقی بعد لباس دیگري تن کردم و براي رفتن به کالج
از سالن گذشتم، در محل اتصال پلهها و درهاي خروجی همان آقایی که اطلاعات مورد نیازم را جستوجو کرده بود دیدم . با
با لبخندي که به طور ناگهانی روي لبانش نشست، به فارسی گفت: «؟ اوه خداي من! شما » : شادي مضاعفی به انگلیسی گفتم
به سرعت متوجه شدم که قضیه از چه قرار است و در واقع کسی «! لحظاتی قبل تلفنی دعوا میکردید و حالا لحنتان دوستانه است »
بله، » : آرام گفت «! ؟ شما ایرانی هستید » : که در دانشکده به من کمک کرد، همسایه طبقه بالاي منزلم است . با تعجب زمزمه کردم
و بهدلیل کسالتی که دارم پزشکم تجویز کرده قهوه استفاده نکنم و چون شما فرمودید روي لباسها لکههاي قهوهاي است که از طبقه
بالا ریخته شده، عرض میکنم با اینکه قفل درب تراس طبقه بالا خراب است و من نمیتوانم از آنجا چیزي ریخته باشم ولی اگر
بابت لباسهایتان مقصرم عذرخواهی میکنم و حاضرم همه آنها را به اتوشویی ببرم و پاکیزه تحویلتان دهم . با ابراز شرمندگی تشکر
باید متخصص قلب یا داخلی باشید چون راجع به این » : زحمات آنروز شما را فراموش نکردهام . لحظهاي بعد پرسید » : کردم و گفتم
من به علامت تایید و شرم از قضاوت عجولانهام سرم را تکان دادم . او که متوجه ناراحتی من شده «؟ موضوعات تحقیق میکردید
بود با خداحافظی مختصري رفت و قلب و ذهن مرا با خود برد . پسري جذاب با غرور خاص ایرانی که حتی در هنگام صحبت،
دیدگانش پائین را مینگریست . میخواستم راجع به او بدانم ولی اطلاعات لیلا هم، بیشتر از من نبود . به بهانه رفع کدورت، جعبه
شکلاتی خریده و به همراه پردیس و هومان به دیدنش رفتم . در اتاقش مشغول کار با رایانه بود . نگاهی به صفحه مونیتورش
راجع به منجی در ادیان مختلف » : او با لبخندي گفت «؟ ممکنه بپرسم راجع به چه موضوعی تحقیق میکنید » : انداخته و از او پرسیدم
امام زمان (عج) به تعبیر مسلمانان و منجی » : پاسخ داد «؟ مقصود شما، امام زمان (عج) است » : اطلاعات جمعآوري میکنم . پرسیدم
البته تعابیر و تفاسیر » : گفت «! ؟ یعنی آنها هم به ظهور امام زمان (ع) معتقدند » : یا مرد تمام کننده به تعبیر سایر ادیان . با شادي گفتم
من » : با تعجب پرسیدم . « در دینها متفاوت است اما تقریبا همه به یک نفر که پایان دهنده ظلم و اصلاح کننده دنیا باشد اعتقاد دارند
شنیدهام رشته شما، کامپیوتر است ولی تحقیق شما به مسائل مذهبی مربوط میشود، ممکن ستبفرمائید ارتباط این دو با هم
من فرصت زیادي ندارم، تصمیم دارم در مدتی که برایم باقی مانده از علم » : نگاهی بیتفاوت به من انداخت و گفت «! ؟ چیست
تحقیقات تو چه فایدهاي » : کامپیوتر در جهت گسترش اطلاعات مذهبی استفاده کنم . هومان که تا آن لحظه ساکتبود گفت
در دنیاي فناوري و اطلاعات و عصر دیجیتال، هر کس به خود و علائقش میپردازد و من هم میخواهم » : مهدي پاسخ داد «؟ دارد
الان ارتباطات حرف اول را میزند و من با همان » : نیت و افکار خود و همکیشانم را با علم روز به جهانیان عرضه کنم . و ادامه داد
زبان میخواهم حرفم را به گوش جهانیان برسانم . من ایرانی هستم، با سرزمینی که قدمت فرهنگی آن هزاران سال است . با آداب
و عقاید اصیل و دین سربلند اسلام، در جهان شهرت دارم . شاید از جهت فناوري و دانش روز نتوانم به آنها برسم ولی گذشته و
تاریخچهاي درخشان دارم که جزو افتخاراتم است و پیوسته به مراد و مقصود خود بالیدهام . تصور میکنم امروز بر ما نسل تحصیل
کرده و پیشرفته و به ظاهر امروزي است که با استفاده از اطلاعات کارآمد روز، مقصود و هدف ونیات و باورهاو اعتقادات مذهبی
گذشتگان خود را به همه نشان دهیم تا در کنار گذشتهاي که همیشه به آن ارج مینهیم، چراغ آینده را هم روشن کنیم . با هیجان
برایم جالب است ;چون شنیده بودم شما خیلی سرسخت هستید . حال این که روح لطیف و دلی دردمند دارید . خوشحالم » : گفتم
از اینکه در کنار نسل امروز که غالبا غرق در لذتجویی و خودخواهی است اشخاصی را میبینم که دغدغه آرمانها و اصالتها را
برعکس شما، ایرانیهاي مقیم در این پانسیون، از جمله » : دارند . من صمیمانه به شما تبریک میگویم . مهدي لبخندي زد و گفت
هومان کار مرا هدر دادن وقت میدانند و معتقدند دین را نمیشود با فناوري ادغام کرد . من اینگونه میاندیشم که پیامبر (ص) با
صفحه 39 از 56
علم زمان خودش سخن میگفته و شاید غرض از غیبت امام دوازدهم این بوده که دو هزار سال بعد از پیغمبر، دین ما به روز، ظهور
افکار مهدي آنقدر دلنشین بود که صادقانه . « و بروز یابد تا کمال و شکوهش جلوهاي ویژه داشته باشد و پیروان بیشماري پیدا کند
تا به حال از همنشینی با کسی اینهمه لذت نبرده بودم . آن روز ساعتها با هم بحث و گفتوگو کردیم و این آغاز » : به او گفتم
آشنایی ما بود، که مرا به سرزمین عشق و محبت کشانید و من ناخواسته عشق به مهدي و افکار و باورهایش را با عشق و مهر ائمه
اطهار، یکجا مزهمزه کردم . عشقی که مرا به ورطه تحقیق کشاند . ساعتها به منجی، کیستی و شخصیت او میپرداختم . حالا نه
سرزمین غربتبرایم مفهومی داشت، نه نگاههاي خصمانه شیوا، که میاندیشید مهدي را از چنگش درآوردهام . من فقط و فقط به
تاثیر دین و عرفان در معالجه امراض میاندیشیدم و در کنار آن پیشرفتهاي پروژه منجی را مطالعه میکردم . تقریبا بیستساعت از
شبانهروز به مطالعه و تحقیق میپرداختم و عمیقا احساس میکردم روحم شفاف شده است . معمولا براي تبادل اطلاعات در
کتابخانه کالج قرار میگذاشتیم . مهدي جوانی برجسته و بسیار عالم بود، در همه زمینهها مطالعه داشتخیلی خوب و گویا سخن
میگفت . برایم جاي تعجب بود که چرا همیشه مشغول است و وقتخالی ندارد و حتی تفریح نمیکند، گوئی دنیا به آخر میرسد
. روزي مشغول کاوش در سایتهاي ادیان آسمانی بودم ناگهان متوجه سایهاي بالاي سرم شدم . مهدي را دیدم، با لبخند ملایمی بر
افسوس را بر زبان آورد و این افسوس، افسانه » من و شما افکار مشابهی داریم ; ناگهان چهرهاش درهم رفت و کلمه » : لبانش گفت
آه را در وجودم بیدار کرد . او، مرا پزشک مؤمن و علاقهمندي میدید که به پژوهش عشق میورزد و با او همکاري میکند، و »
نمیدانست که در درونم غوغایی است که احساس قلبی او را نسبتبه خود بدانم . مدتی بود که میدیدم سرفههاي ممتدي مهدي
را آزار میدهد . گاهی سرفه امانش را میبرید به طوري که عملا ادامه کار در کتابخانه برایش امکانپذیر نبود . چند بار از او
خواستم براي معالجه به بیمارستان مراجعه کند یا به من اجازه معاینه بدهد، ولی او هر بار طفره میرفت . چند روزي در کتابخانه
منتظر مهدي بودم تا نتیجه عملی طرحم را به او اعلام کنم ;اما نیامد . نگرانی موجب شد به اتاقش بروم، چند بار در زدم و چون
پاسخی نشنیدم آماده بازگشتبودم که او در را گشود و عذرخواهی کرد که خوابیده بود و متوجه زنگ در نشده است . این
موضوع باعث تردیدم شد، او که حتی براي صرف غذا وقت را غنیمت میدانست چطور آن ساعت روز خوابیده بود . سرفه بیوقفه
او، و خونی که دستمال سفید بین انگشتانش را رنگین کرده بود موجب شد از او اجازه معاینه بخواهم . مهدي در بین سرفهها گفت:
خانم دکتر یلدا! بیفایده است . طول زندگی من حتی به بلنداي نام شما نیست، پس بگذارید از عرضش استفاده کنم . میخواهم »
سرم را به علامت مثبت تکان دادم . آنروز مهدي سخنانی گفت که گوشها و . « از شما خواهشی بکنم، امیدوارم پاسخم منفی نباشد
دانشجوي سال اول کامپیوتر دانشگاه شریف بودم که به عشق آرمانهایم، دانشگاه را به مقصد جبهه ترك » . درونم را یکجا سوزاند
گفتم . در همان سالها بیمهري دشمن، با شلیک گازهاي شیمیایی بر سینهام نشست . حالا یادگار آن سالها، نشان از وصل به
دوست است . در بازگشت از جنگ و ادامه تحصیل، مدرك مهندسی کامپیوتر گرفتم و تصمیم گرفتم الهیات و فقه و همزمان زبان
بخوانم . در هر دو رشته درجه کارشناسی ارشد گرفتم . دکتراي ادیان و فرق گرفتم و از زمانی که ساعت عمرم شمارش معکوس را
آغاز کرد، مصمم شدم با استفاده از تحصیلات و تجاربم، تحقیقاتم را کامل کنم . در یکسالونیم گذشته آنقدر به علائق و
ایدههایم فکر کردم که از دنیاي اطرافم غافل شده بودم . حتی از خانوادهام دور شدم تا جدایی ابدي برایشان قابل تحمل باشد . با
حضور تو در این مدت، گل خشکیده عاطفه در وجودم دوباره جوانه زد و شاید عشق به تو علاقه و انگیزه به کارم را صد چندان
کرد . باور کن ;در این سالها کسی را مثل تو به خود نزدیک ندیده بودم، پزشک معتقدي که با این ظاهر برازنده در کالجحاضر
شود و اینهمه خصائص و خصائل را یکجا داشته باشد . با اینکه دل از کف دادم، محبت عمیق به شما موجب شد خودخواهی را
کنار گذاشته و شما را براي خود نخواهم، چون میدانم مدت زیادي زمان ندارم و حالا شرایط حاد بیماري در آخرین مراحل،
اجازه ادامه کار را از من گرفته . کمکم کنید تا این پروژه را به اتمام برسانم چون شما تنها کسی هستید که به تمام راز و رمز این
صفحه 40 از 56
زبانم بند آمده بود ;حالا عامل جمیع محاسن و اینهمه «؟ کار آگاهید . آیا حاضرید کمک کنید، تا در آخرین لحظات تنها نباشم
تو به » : خویشتنداري را درك میکردم . اکنون میدانستم چرا همیشه مشغول کار است و وقت کم میآورد . با تحکم پرسیدم
به راهی که مرا در » : گفتم «! ؟ بله! آیا فداي جانم نشانه اعتقادم نیست » : پاسخ داد «؟ حرفها و کارهایی که انجام دادهاي، معتقد هستی
آن کشاندي چطور، معتقدي؟ ! تو به من باور دادي . تو مرا متقاعد کردي و من عقایدت را یکجا پذیرفتم، ساعتها روي این تحقیق
رابطه عشق و عرفان و » کار کردم و حالا اولین کسی که مهر رد بر آن میزند، خود تو هستی . تو خوب میدانی من درباره موضوع
استفاده از انرژي حاصل آن، در درمان بیماریها و حتی بیماریهاي لاعلاج چقدر تحقیق و تفحص کردهام . چرا تو، تویی که مرا و
یلدا! من تردید کردهام؟ اشتباه میکنی . خشمم تبدیل به بغضی غریب شد و با آخرین » : گفت «؟ کارم را باور داشتی، تردید کردهاي
پس چرا تن به بیماري دادي؟ چرا سعی نمیکنی به همه آنچه که معتقدي، فکر کنی و با » : صدایی که از گلویم خارج میشد گفتم
عشق گرمی که درونتحاکم است، سایههاي شوم شیمیایی را از خود دور کنی؟ نامت مهدي و مرادت، مهدي است . چرا با مهر
مهدي قیام نمیکنی! تا من و تو دست در دست هم نداي روحانی اعتقادمان را رنگ واقعیتبخشیم؟ مهدي! تو به حرفهایت معتقد
نگاه . « نیستی، تو در مبارزه با نفستباختهاي، تو به شیطان اجازه دادهاي در درونت رسوخ کنه و تردید را برایتبه ارمغان آورد
به خدا قسم، آنچه گفتی معتقدم! خدا میداند از روزي که پزشکان مطلعم کردند که » : مهربانش را به من دوخت، سپس گفت
مدت زیادي عمر نمیکنم شب و روز با یاد و نام مهدي و عشق خوشایند او به این کار پرداختهام . شاید باور نکنی دو شب قبل از
اولین تلفن تو، که با عصبانیت و دعوا، آشنایی ما آغاز شد . رو به خدا از مهدي (ع) خواستم براي اینکه سست نشوم گل امید را
در قلبم بکارد . تو نمیدانی الان وجود تو، رویش دشت امید و آرزوست و شاید تنها عاملی باشد که نمیخواهم بیماري را بپذیرم و
مهدي به پاس علاقه و محبتمان به یکدیگر و به یمن عشق وافري که هر » : تسلیم آن شوم . اشکهایم ناخواسته جاري شد و گفتم
دویمان به آقا، امام زمان (ع) داریم، از تو تقاضا میکنم قبول کنی با هم ازدواج کنیم و از آقا بخواهیم تا در معالجهات کمکمان
اما من » : کند و در این صورت روزها و شبها با هم هستیم و فرصتبیشتري براي تحقیق داریم . مهدي با نگاه متفکري گفت
خدا » : مهدي گفت «؟ مرا دوست نداري، یا در ازدواج با من تردید داري » : نمیخواهم زندگی تو را خراب کنم . با اخم پرسیدم
اجازه ندادم، ادامه دهد و گفتم: . «. . . میداند و حجتش، آقا خبر دارد، هرگز کسی را به اندازه تو به خود نزدیک ندیدهام، ولی
. « ولی ندارد، انشاءالله فردا به دفتر سفارت میرویم و صیغه عقد را جاري میکنیم . این بار اشک شوق از چشمان مهدي جاري شد »
از زمانی که من و مهدي ازدواج کردیم و من به اتاق او نقل مکان کردم، هفت ماهی میگذشت . با بررسیهایی که استادان من بر
روي مهدي انجام دادند، پاسخ آزمایشها نشان داد که با وجود مزمن بودن آثار مواد شیمیایی در بدن او با داروهایی که شروع
کرده، شرایط حاد موقتا کمتر شده اما، قطعا بروز مجدد خواهد داشت . شرایط جدید زندگی، روحیه مهدي را بالا برده بود . عشق و
ایمان به منجی واقعی، گل امید را در قلب هر دویمان رویانده بود . کار تحقیقمان هم پیشرفت مؤثري داشت . مهدین نمونه یک
جوان مهدوي بود . کار و عبادت و مهر و عاطفهاش شکلی باشکوه داشت و من تمام خصوصیات همسري دلسوز و فداکار را در او
میدیدم و از صمیم قلب از ازدواج با او خرسند بودم و غیر از مواقع دانشگاه و مرور درسهایم به تحقیق و پژوهش با او میپرداختم .
بالاخره کارمان نتیجه داد و توانستیم پژوهش ارزشمندي را تکمیل کنیم . خدا میداند با اینکه حال مهدي چندان مساعد نبود، اما
با وجود وخیم بودن شرایط جسمیاش، عاملی مثل امید یا » : تمام سعیاش را میکرد که ظاهرا خوب باشد . استادان من میگفتند
مطمئنم، فرزندي سالم به دنیا » : معجزه او را نگاه داشته است . خبر بارداريام مهدي را بسیار نگران کرده بود ولی من به او گفتم
میآورم . سه ماه از دوران بارداریم گذشته بود که حال مهدي رو به وخامت گذاشت، طوري که در بیمارستان بستري شد . آن
روزها مصادف با اخباري بود که دشمنان ایران از طریق ماهوارهها شایع میکردند . حال مهدي اصلا مساعد نبود . از من خواست تا
«؟ چگونه » : به همراه کاوشها، با همه توان علمی و مهارتهاي گفتاري که دارم، به دفاع از آرمانهاي دین اسلام بپردازم . پرسیدم
صفحه 41 از 56
سمینار بزرگی در رم برپاست، که در ظاهر بررسی ادیان آسمانی است اما غرض کمرنگ کردن اسلام است . همه » : مهدي گفت
تلاشم در این مدت این بوده که مطالبی براي حقانیت و به روز بودن اسلام گردآوري کنم . نتایج پژوهش و بررسیهاي مهدي را
برداشتم و به همراه فلورا، همسر پسر عمهام به شهر رم واقع در ایتالیا رفتم و در سمینار ادیان با حضور کاردینالها و اسقفها شرکت
کردم . در این سمینار علماي ادیان مختلف سخنرانی کردند . من هم ضمن ارائه پروژه منجی، رابطه درمان بیماریها با معنویت را
تشکلهاي ادیان آسمانی تشکیل شد و مبلغ مؤثري » تشریح کردم . پاسخ زحمات شبانهروزي مهدي این شد که مجمعی تحت عنوان
از سازمان ملل دریافت کرد و با توجه به پروژه ارائه شده، سهمی از آن را به دین اسلام اختصاص دادند، که یکجا به فلسطین
واگذار شد و من با کسب نتایج دلخواهم به انگلیس بازگشتم . حال مهدي رو به وخامت گذاشته بود . در تمام شبکههاي
ماهوارهاي و اینترنتی متن پژوهش و اخبار مربوط به آن منتشر شد . ناشران، دانشگاهها و مراکز پژوهشی حاضر به سرمایهگذاري
امروز که خاطراتم را ××× آقا از ما راضی باشد . انشاءالله » : شدند . مهدي قبل از اینکه به اغما فرو برود با لبخندي شاد گفت
مینگارم پسرم، مهدي، چهار ساله است . پسري که به معجزه آقا امام زمان (ع) کاملا سالم و تندرست است . هر چند پدرش را
ندیده ولی تمام خصوصیات ظاهري و درونی همسرم در او نهفته است . من که مزه عشق و امید به منجی را تجربه کردم . داغ
بزرگ جدایی از یاور امام زمان در دلم سنگینی میکند ولی خاطره زندگی با یک همسر مهدوي آنقدر برایم جذاب است که به
همه جوانان بگویم، با امید و تلاش به هر چه بخواهند، میرسند . اکنون که شیوه طبابتم انرژي درمانی و ایمان است و علم روز دنیا
هم به این نقطه رسیده است . احساس وظیفه میکنم تا به همه جوانان بگویم، میشود عشق دنیوي را با عشق معنوي ترکیب کرد و
زندگی سالمی داشت . با امید به این که روزي آقا (ع) ظهور فرمایند و ریشه ظلم و سلاحهاي کشتارجمعی، که در لفافه تکنولوژي
پنهان شده، از زمین بردارند و حقانیت مسلمانان را اثبات کنند .
قرنهاي انتظار