گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
ترجمه







خدایا از تو درخواست میکنم بآن رحمت بیانتهایت که همه موجودات را فراگرفته است و بتوانایی بیحدت که بر هر چیز مسلط و
قاهر است و همه اشیاء خاضع و مطیع اوست و تمام عزتها در مقابلش ذلیل و زبون است و به مقام جبروت و بزرگیت که همه قدرتها
برابر او مغلوب است و به عزت و اقتدارت که هر مقتدري از مقاومتش عاجز است و به عظمت و بزرگیت که سراسر عالم را مشحون
کرده است و به سلطنت و پادشاهیت که بر تمام قواي عالم برتري دارد و بذات پاکت که پس از فناي همه موجودات باقی ابدي
است و بنامهاي مبارکت که در همه ارکان عالم هستی تجلی کرده است و به علم ازلیت که بر تمام موجودات محیط است و به نور
تجلی ذاتت که همه عالم را روشن ساخته است اي نور حقیقی و اي منزه از توصیف اي پیش از همه سلسله و بعد از همه موجودات
پسین خدایا ببخش آن گناهانی را که پرده عصمتم را میدرد خدایا ببخش آن گناهانی را که بر من کیفر عذاب نازل میکند خدایا
ببخش آن گناهانی را که در نعمتت را به روي من میبندد خدایا ببخش آن گناهانی را که مانع قبول دعاهایم میشود خدایا ببخش
آن گناهانی را که بر من بلا میفرستد خدایا هر گناهی که مرتکب شدهام و هر خطایی از من سر زده همه را ببخش اي خدا من به
یاد تو بسوي تو تقرب میجویم و تو را سوي تو شفیع میآورم و از درگاه جود و کرمت مسئلت میکنم که مرا به مقام قرب خود
نزدیک سازي و شکر و سپاست را به من بیاموزي و ذکر و توجه حضرتت را بر من الهام کنی خدایا از تو مسئلت میکنم با سؤالی
از روي خضوع و ذلت و خشوع و مسکنت که کار بر من آسان گیري و به حالم ترحم کنی و مرا به قسمت مقدر خود خوشنودو
قانع سازي و در هر حال مرا متواضع گردانی خدایا من از تو مانند سائلی در خواست میکنم که در شدت فقر و بیچارگی باشد و
تنها به درگاه تو در سختیهاي عالم عرض حاجت کند و شوق و رغبتش به نعم ابدي که حضور توست باشد اي خدا پادشاهی تو
بسیار با عظمت است و مقامت بسی بلند است و مکر و تدبیرت در امور پنهان است و فرمانت در جهان هویداست و قهرت بر همه
غالب است و قدرتت در همه عالم نافذ است و کسی از قلمرو حکمت فرار نتواند کرد خدایا من کسی که گناهانم ببخشد و بر
اعمال زشتم پرده پوشد و کارهاي بدم (از لطف و کرم) به کار نیک بدل کند جز تو کسی نمییابم (که خدا این تواند) خدایی جز
تو نیست اي ذات پاك و منزه و به حمد تو مشغولم ستم نمودم به خودم و دلیري کردم به نادانی خود و خاطرم آسوده به این بود که
همیشه مرا یاد کردي و بر من لطف و احسان فرمودي اي خدا اي مولاي من چه بسیار کارهاي زشتم مستور کردي و چه بسیار
بلاهاي سخت از من بگردانیدي و چه بسیار از لغزشها که مرا نگاه داشتی و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردي و چه بسیار ثناي
نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختی اي خدا غمی بزرگ در دل دارم و حالی بسیار ناخوش و اعمالی نارسا
صفحه 8 از 28
و زنجیرهاي علایق مرا در بند کشیده و آرزوهاي دور و دراز دنیوي از هر سودي مرا باز داشته و دنیا به خدعه و غرور و نفس به
جنایت مرا فریب داده است اي خداي بزرگ و سید من به عزت و جلالت قسم که عمل بد و افعال زشت من دعاي مرا از اجابتت
منع نکند و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهی مرا مفتضح و رسوا نگردانی و بر آنچه از اعمال بد و ناشایستهدر خلوت بجا
آوردهام و تقصیر و نادانی و کثرت اعمال غفلت و شهوت که کردهام (کرم کن و) زودم به عقوبت مگیر اي خدا به عزت و جلالت
سوگند که با من در همه حال رأفت و رحمت فرما و در جمیع امور مهربانی کن اي خدا اي پروردگار جز تو من که را دارم تا از او
درخواست کنم که غم و رنجم را برطرف سازد و به مآلم از لطف توجه کند اي خدا اي مولاي من تو بر من حکم و دستوري مقرر
فرمودي و من در آن به نافرمانی پیرو هواي نفس گردیدم و خود را از وسوسه دشمن (نفس و شیطان) که معصیتها را در نظرم
جلوهگر ساخته و فریبم داد خود را حفظ نکردم و قضاي آسمانی نیز مساعدت کرد تا آنکه من در این رفتار از بعض حدود و
احکامت قدم بیرون نهادم و در بعضی اوامرت راه مخالفت پیمودم حال در تمام این امور تو را ستایش میکنم و مرا در آنچه رفته
است بر تو هیچ حجتی نخواهد بود با آنکه در او قضاي تو بوده و حکم (تکوینی) و امتحان و آزمایش تو مرا بر آن ملزم ساخته و با
این حال بار خدایا به درگاهت پس از تقصیر و ستم بر نفس خود باز آمدهام با عذر خواهی و پشیمانی و شکسته دلی و تقاضاي
عفو و آمرزش و توبه و زاري و تصدیق و اعتراف بر گناه خود نه از آنچه کردم مفري دارم و نه جایی که براي اصلاح کارم بدانجا
روي کنم و پناه برم مگر آنکه تو باز عذرم بپذیري و مرا در پناه رحمت بیمنتهایت داخل کنی اي خدا عذرم بپذیر و بر این حال
پریشانم ترحم فرما و از بند سخت گناهانم رهایی بخش اي پروردگار من بر تن ضعیف و پوست رقیق و استخوان بیطاقتم ترحم
کن اي خدایی که در اول به خلعت وجودم سرافراز کردي و به لطف یاد فرمودي و به تربیتو نیکی پرورش دادي و بغذا عنایت
داشتی اینک بهمان سابقه کرم و احسانی که از این پیش با من بودت بر من ببخش اي خداي من اي سید و مولاي من آیا باور کنم
که مرا در آتش میسوزانی با وجود آنکه به توحید و یکتائیت گرویدم و با آنکه دلم به نور معرفتت روشن گردید و زبانم به
ذکرت گویا شد و در باطنم عقد محبت استوار گردید و بعد از آنکه از روي صدق و خضوع و مسکنت به مقام ربوبیتت اعتراف
کردم بسیار دور است که تو کریمتري از اینکه از نظر بیاندازي کسی را که پرورش دادهاي آن را یا آنکه دور کنی کسی را که نزد
خود کشیده یا برانی آنکه را که به او جا دادهاي یا بسپاري بسوي بلاء آنکه را که به او کفایت کردهاي و رحم نمودهاي و اي کاش
اي خداي من و سید و مولاي من بدانستمی که تو آتش قهرت را مسلط میکنی بر آن رخسارها که در پیشگاه عظمتت سر به سجده
عبودیت نهادهاند یا بر آن زبانها که از روي حقیقت و راستی ناطق به توحید تو و گویا به حمد و سپاس تواند یا بر آن دلها که از
روي صدق و یقین به خدایی تو معترفند یا بر آن جانها که از علم و معرفت در پیشگاه جلالت خاضع و خاشعند یا بر آن اعضایی که
مشتاقانه به مکانهاي عبادت و جایگاه طاعتت میشتابند و به اعتقاد کامل از درگاه کرمت آمرزش میطلبند و هیچکس به تو این
گمان نمیبرد و چنین خبري از تو اي خداي با فضل و کرم به ما بندگان نرسیده در صورتی که تو خود بیطاقتیم را بر اندك رنج و
عذاب دنیا و آلامش میدانی و آنچه جاري شود در آن از بد آمدنیهاي آن بر اهل آن با آنکه رنج و الم دنیا اندك است و
زمانش کم است و دوامش ناچیز است و مدتش کوتاه است پس من چگونه طاقت آرم و عذابعالم آخرت و آلام سخت آن عالم
را تحمل کنم و حال آنکه مدت آن عذاب طولانی است و زیست در آن همیشگی است و هیچ بر اهل عذاب در آنجا تخفیفی
نیست چندان که آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست که هیچکس از اهل آسمان و زمین تاب و طاقت آن ندارد اي سید
من پس من بنده ناتوان ذلیل و حقیر و فقیر و دور مانده تو چگونه تاب آن عذاب دارم اي خداي من اي پروردگار من و سید و
مولاي من از کدامین سختیهاي امورم بسویت شکایت کنم و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم از دردناکی عذاب آخرت
بنالم یا از طول مدت آن بلاي سخت زاري کنم پس تو مرا با دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذب گردانی و با اهل عذابت همراه
کنی و از جمع دوستان و خاصانت جدا سازي در آن حال گیرم که بر آتش عذاب تو اي خداي من و سید و مولاي من و پروردگار
صفحه 9 از 28
من صبوري کنم چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد و گیرم آنکه بر حرارت آتشت شکیبا باشم چگونه چشم از لطف و کرمت توانم
پوشید یا چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدواري که به عفو و رحمت بیمنتهایت دارم باري به عزتت اي سید و مولاي
من به راستی سوگند میخورم که اگر مرا با زبان گویا (به دوزخ) گذاري من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همی کنم و
بسی فریاد میزنم بسویت مانند شیون گریه کنندگان و بنالم به آستانت مانند عزیز گم کردگان و به صداي بلند تو را میخوانم که
اي یاور اهل ایمان و اي منتهاي آرزوي عارفان و اي فریادرسفریاد خواهان و اي دوست دلهاي راستگویان و اي یکتا خداي
عالمیان آیا درباره تو اي خداي پاك و منزه و ستوده صفات گمان میتوان کرد که بشنوي در آتش فریاد بنده مسلمی را که به
نافرمانی در دوزخ زندانی شده و سختی عذابت را به کیفر گناه میچشد و میان طبقات جهنم به جرم و عصیان محبوس گردیده و
ضجه و نالهاش با چشم انتظار و امیدواري به رحمت بیمنتهایت بسوي تو بلند است و به زبان اهل توحید تو را میخواند و به
ربوبیتت متوسل میشود باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتی که به سابقه حلم نامنتهایت چشم دارد یا چگونه آتش
به او الم رساند و حال آنکه به فضل و کرمت امیدوار است یا چگونه شرارههاي آتش او را بسوزاند با آنکه تو خداي کریم نالهاش
را میشنوي و میبینی مکانش را یا چگونه شعلههاي دوزخ بر او احاطه کند با آنکه ضعف و بیطاقتیش را میدانی یا چگونه به
خود بپیچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آنکه تو به صدق (دعاي) او آگاهی یا چگونه مأموران دوزخ او را زجر کنند با
آنکه به صداي یا رب یا رب تو را میخواند یا چگونه به فضل تو امید آزادي از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ
واگذاري هیهات که هرگز چنین معروف نباشد و این گمان نرود و به رفتار با بندگان موحدت که همه احسان و عطا بوده این
معامله شباهت ندارد پس من به یقین قاطع میدانم که اگر تو بر منکران خداییت حکم به آتش قهر خود نکرده و فرمان همیشگی
عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودي محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم میکردي و هیچکس را در آتش جاي و منزل
نمیدادي و لیکن تو اي خدانامهاي مبارکت مقدس است و قسم یاد کردهاي که دوزخ را از جمیع کافران جن و انس پر گردانی و
مخلد سازي معاندان را در آن عذاب و تو را ستایش بیحد سزاست که با وجود آنکه خویش را ثنا گفتی و بهمه انعام نمودي در
کتاب خود فرمودي آیا (در آخرت) اهل ایمان با فاسقان یکسانند هرگز یکسان نیستند اي خداي من و سید من از تو درخواست
میکنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلی) که مقدرات عالم بدان کردي و به مقام قضاي مبرم که بر هر که فرستادي غالب و قاهر
شدي که مرا ببخشی و در گذري در همین شب و همین ساعت هر جرمی و هر گناهی که کردهام و هر کار زشتی پنهان داشتهام و
هر عملی (مستور و عیان) آشکار یا پنهان به جهالت مرتکب شدهام و هر بد کاري که فرشتگان عالم پاك را مأمور نگارش آن
نمودهاي که آن فرشتگان را به حفظ هر چه کردهام موکل ساختی و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاي من گردانیدي و فوق آن
فرشتگان تو خود مراقب من و شاهد و ناظر بر آن اعمال من که از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشتهاي همه را ببخشی و
نیز درخواست میکنم که مرا حظ وافر بخشی از هر خیري که میفرستی و هر احسانی که میافزایی و هر نیکویی که منتشر
میسازي و هر رزق و روزي که وسیع میگردانی و هر گنه که میبخشی و هر خطا که بر آن پرده میکشی اي رب من اي رب من
اي رب من اي خداي من اي سید و مولاي من اي کسی که زمام اختیارم به دست اوست اي واقف از حال زار و ناتوانم اي آگه از
بینوایی و وضع پریشانم اي آگاه به احتیاجم و بیچیزیم اي رب من اي رب من اي رب من از تو درخواست میکنم به حق حقیقتت
و به ذات مقدست و بزرگترین صفات و اسماء مبارکت که اوقات مرا در شب و روز به یاد خود معمور گردانی و پیوسته به خدمت
بندگیت بگذرانی و اعمالم را مقبول حضرتت فرمایی تا کردار و گفتارم همه یک جهت و خالص براي تو باشد و احوالم تا ابد به
خدمت و طاعتت مصروف گردد اي سید من اي کسی که تمام اعتماد و توکلم بر اوست و شکایت از احوال پریشانم به حضرت
اوست اي رب من. . . (لطفی کن) و به اعضا و جوارحم در مقام بندگیت قوت بخش و دلم را عزم ثابت ده و ارکان وجودم را به
خوف و خشیت سخت بنیان ساز و پیوسته به خدمت در حضرتت بدار تا آنکه من در میدان طاعتت بر همه پیشینیان سبقت گیرم و
صفحه 10 از 28
از همه شتابندگان به درگاهت زودتر آیم و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک
گردم و بترسم از تو مانند ترسیدن یقین کنندگان و با اهل ایمان در جوار رحمتت همنشین باشم خدایا و هر که با من بد اندیشد تو
مجازاتش کن و هر که مکر ورزد به کیفرش برسان و مرا بلطف و رحمتت نصیب بهترین بندگانت عطا کن و مقام مقربترین و
مخصوصترین خاصان حضرتت کرامت فرما که هیچکس جز به فضل و رحمتت این مقام نخواهد یافت و باز جود و بخشش
بیعوضت از من دریغ مدار بزرگی و مهربانی کن و مرا به رحمت واسعهات از شر دو عالم محفوظ بدار و زبانم را به ذکر خود
گویا ساز و دلم را از عشق و محبت بیتاب گردان و بر من منت گذار و دعایم مستجاب فرما و از لغزشم بگذر و خطایم ببخش که
تو خود به بندگاناز لطف دستور عبادت دادي و امر به دعا فرمودي و اجابت را ضمانت کردي اینک من به دعا رو بسوي تو آوردم
و دست حاجت به درگاه تو دراز کردم پس به عزت و جلالت قسم که دعایم مستجاب گردان و مرا به آرزویم (که وصال توست)
برسان و امیدم را به فضل و کرمت ناامید مگردان و از شر دشمنانم از جن و انس کفایت فرما اي که از بندگانت بسیار زود راضی
میشوي ببخش بر بندهاي که بجز دعا و تضرع بدرگاهت مالک چیزي نیست که تو هر چه بخواهی میکنی اي که نامت دواي
دردمندان و یادت شفاي بیماران است و طاعتت بینیازي از هر چه در جهان ترحم کن به کسی که سرمایهاش امید به توست و
اسلحهاش گریه است اي بخشنده کاملترین نعمت اي دفع کننده هر بلاء و مصیبت اي نور دلهاي وحشت زده در ظلمات (فراق) اي
داناي علم ازل تا ابد بیآموختن درود فرست بر محمد (ص) و آل محمد (ع) و با من آن کن که لایق حضرت توست و درود و
رحمت خدا بر رسول گرامیش و امامان با برکات از اهل بیتش و سلام و تحیت بسیار بر آن بزرگواران باد.
کمیل و دعایش
مشخصات کتاب
1307 عنوان و نام پدیدآور : کمیل و دعایش/ عباس مخبر دزفولی مشخصات نشر : قم: - سرشناسه : مخبر دزفولی، عباس، 1365
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1368 . مشخصات ظاهري : ص 75 فروست : (جامعه مدرسین حوزه علمیه
900 ؛ قم. دفتر انتشارات اسلامی 549 ) شابک : 300 ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : چاپ چهارم: 1373
1700 ریال یادداشت : کتابنامه بهصورت زیرنویس موضوع : کمیلبن زیاد، - 82 ؟ق موضوع : ؛ ریالچاپ ششم: تابستان 1375
م 3 /BP269/ دعاي کمیل موضوع : دعاها شناسه افزوده : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. دفتر انتشارات اسلامی رده بندي کنگره : 5
3687- 297 شماره کتابشناسی ملی : م 68 / رده بندي دیویی : 774
مقدّمه دفتر
بسمه تعالی کمیل شخصیتی جلیل القدر و از یاران خاص امیرالمؤ منین - علیه السلام - است . و در اوقات مخصوصی که نصیب
همه نمی شده است ، مورد عنایت خاص آن حضرت قرار می گرفته است . مؤ لف محترم در این کتاب بخشی از حالات و روایت
هاي او از آنحضرت را مورد استضائه قرار داده است . این دفتر بعد از بررسی کامل و ویراستاري و استخراج و غیره آن را طبع و در
اختیار علاقه مندان به آن حضرت قرار داده است . امید است مورد قبول صاحب ولایت کبري امیرمؤ منان - علیه السلام - قرار
بگیرد . دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
مقدمه
صفحه 11 از 28
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین . قال النبی (صلی الله علیه و آله ) (الدعاء سلاح
المؤ من )( 1) یکی از سنگرهاي مهم انقلاب اسلامی مراسم پرشکوه مذهبی - مانند حج ، نماز جمعه ، دعاي کمیل و سایر شعائر
اسلامی - است که قبل از انقلاب در بیداري و آگاهی مردم و بعد از انقلاب در تثبیت و تداوم انقلاب نقش سازنده و مؤ ثري
داشته و دارند و همیشه دشمن از این دژهاي محکم خائف و درصدد بر هم زدن و تضعیف آنها بوده است ، و امروز هم بیش از
پیش درصدد از هم پاشیدن این اجتماعات است ؛ گاهی به وسیله ترور ائمه جمعه و یا در مراسم حج بوسیله بی محتوا کردن آن از
خاصیتش که همان بیداري مسلمین و مستضعفین است . یکی از آن مراسم دعاي کمیل است که برنامه اي معنوي و سازنده است
که بعد از انقلاب برنامه اي بسیار با شکوه و ملجاء اکثریت مردم و جایگاهی روحانی براي راز و نیاز با خدا گردیده است . دشمن
زخم خورده براي درهم ریختن و تضعیف این مراسم نیز توطئه کرده و می کند ، به خصوص از راه تشکیک و وسوسه اندازي ، از
آن جمله این که این دعا مدرك و سندي ندارد . لذا بعضی از برادران و جوانان عزیز از این حقیر خواستند که درباره کمیل و
دعایش جزوه اي تهیه و در اختیار ایشان قرار دهم تا این شبهه رفع بشود و این دژالهی ، یعنی مراسم دعایی کمیل از وسوسه هاي
شیطانی محفوظ بماند - و الله الموفق للصواب . 1 - کمیل کیست 2 - مدرك دعاي کمیل 3 - سخنان علی (علیه السلام ) به کمیل
4 - فضیلت و اهمیت دعا و آداب آن .
کمیل کیست ؟
دانشمندان علم رجال و درایه درباره کمیل چنین گفته اند : شیخ طوسی در کتاب رجال خود کمیل را از اصحاب امیرالمؤ منین و
امام حسن مجتبی (علیهماالسلام ) ذکر کرده است . ابن ابی الحدید که از علماء بزرگ اهل سنت است درباره کمیل می گوید :
(کان من شیعۀ علی و خاصته ( 1) کمیل از شیعیان خاص امیرالمؤ منین بود) . و حجاج بن یوسف او را با کسانی که با او در پیروي
از امیرالمؤ منین شریک بودند - به جرم شیعه بودن به قتل رسانید . او می گوید : کمیل عامل و فرماندار امیرالمؤ منین بود در شهري
به اسم (هیت ) که گویا در کنار فرات بود ، ولی کمیل در اداره کردن حوزه ماءموریتش تسلط کافی نداشته بطوري که لشکر
معاویه بعضی از آبادیها و روستاهاي او را مورد حمله قرار داد و کمیل نتوانست از آنها دفاع بکند و این براي او نقطه ضعفی بود و
براي جبران کردن آن به بعضی از قرائی که تحت تصرف معاویه بود حمله نمود . امیرالمؤ منین به او اعتراض کرد و این جمله
ارزنده را فرمود : (ان من العجر الحاضر اءن یهمل الوالی ما ولیه و یتکلف مالیس من تکلیفه ( 2) یکی از دلائل ضعف یک مسؤ ول
این است که موارد وظیفه خود را انجام ندهد و چیزي که وظیفه او نیست آن را انجام دهد) . ذهبی که یکی از علماي بزرگ اهل
سنت است درباره کمیل چنین می گوید : (کان شریفا مطاعا ثقۀ عابدا علی الشیعۀ قلیل الحدیث قتله الحجاج کمیل مردي شریف و
در میان قومش مورد احترام بود و دستورات او را اطاعت می کردند . مردي مورد اطمینان و در پیروي امیرالمؤ منین و اطاعت خدا
می کوشید و کم سخن ، می گفت قاتل او حجاج بن یوسف بود) . علامه معاصر صاحب قاموس الرجال در توثیق کمیل می گوید :
سید بن طاووس که از علماي بزرگ است در کتاب (کشف المحجۀ ) که آن را براي فرزندش نوشته و وصایاي خود را باو می
نماید می گوید : بعد از جنگ نهروان مردم از امیرالمؤ منین راجع به خلفاء سؤ ال نمودند ، حضرت به عبدالله بن عباس فرمود که ده
نفر از اشخاص مورد اطمینان را براي گواهی احضار کن ، یکی از آنها کمیل بود که حضرت او را مورد اطمینان قرار داد . مرحوم
حاج میرزا هاشم خراسانی در کتاب منتخب التواریخ ، معاصرین امیرالمؤ منین را به سه دسته : حواریین ، یاران ، و خواص اصحاب
آن حضرت تقسیم می نماید . حواریین امیرالمؤ منین را چهار نفر : عمر و بن حمق خزاعی ، میثم تمار ، محمد بن ابی بکر و اویس
قرنی ذکر کرده . و خواص اصحاب حضرت بسیارند ، از جمله آنها کمیل بن زیاد را ذکر نموده . سپس می گوید : کمیل از
بزرگان تابعین بود که حجاج بن یوسف در سال هشتاد و سه هجري در سن نود سالگی او را به قتل رسانید . شیخ مفید که از
صفحه 12 از 28
بزرگان شیعی متوفی 413 و مورد توجه ولی عصر بوده است ، در کتاب ارزنده اش الارشاد می گوید : هنگامی که حجاج فرماندار
کوفه شد کمیل بن زیاد را طلبید ، جناب کمیل چون خون آشامی حجاج را می دانست مدتی متواري شد . حجاج حقوق و مزایاي
طائفه و قوم کمیل را قطع کرد . وقتی کمیل فهمید با خود اندیشید که من در سنین پیري هستم و شایسته نیست که خوشاوندانم به
واسطه من در مضیقه و ناراحتی قرار گیرند ، لذا خود را به ماءموران حجاج معرفی نمود . وقتی چشم حجاج به کمیل افتاد گفت من
خیلی دوست داشتم که به تو دست یابم . کمیل گفت : از عمر من چیزي باقی نمانده لیکن موعد خداي تعالی است و بعد از قتل نیز
حسابی است و مولایم امیرالمؤ منین (سلام الله علیه ) به من خبر داده که تو قاتل منی . حجاج گفت : آري ، تو در کشتن عثمان
شرکت داشته اي . سپس حجاج ملعون امر کرد گردن این پیر مرد صحابی را با شمشیر زدند . صدوق (علیه الرحمه ) که از بزرگان
علماي شیعی و در حدود دویست کتاب و تاءلیف از او به جاي مانده در کتاب امالی خود گوید : امیرالمؤ منین دست کمیل را
گرفت و به صحرا برد و آهی کشید و فرمود : (الناس ثلثۀ عالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع
کل ریح لم یستضیئوا بنور العلم یلجاؤ ا الی رکن ، یا کمیل العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه
النفقۀ و العلم یزکو بالانفاق . یا کمیل العلم دین یدان به یکسب الانسان الطاعۀ فی حیاتۀ و جمیل الا حدوثۀ بعد وفاته و العلم حاکم
( و المال محکوم علیه با کمیل هلک خزان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم موجودة ) . ( 2
(مردم سه دسته اند : گروهی عالم ربانیند (در معارف حقه و علم مبداء و معاد دانا هستند) و گروهی متعلم اند ، و دسته سوم مردم
فرومایه اند که مانند مگسان بهر طرف باد وزیدن گیرد به آن طرف حرکت می کنند از روشنایی علم بهره نیافته اند و متکی به یک
تکیه گاه محکم نیستند . کمیل ! علم بهتر از مال است ، زیرا تو مال را نگهداري می کنی در صورتی که علم تو را نگهداري می
نماید ، مال به واسطه بخشش کم می شود ، اما علم بوسیله انفاق زیاد می گردد . اي کمیل ! علم برنامه اي است که انسان به آن
عمل می کند ، به وسیله علم به دین است که انسان در حال حیات می تواند خدا را اطاعت کند و بعد از مرگ اثر خیر او باقی بماند
- اي کمیل ! علم حاکم است و مال محکوم علیه است . اي کمیل ! خزانه داران مال و ثروت هلاك شدند و خزانه داران علم و
دانشها زنده اند ، و علماء و دانشمندان تا روزگار باقی است جاودانند . بدنهاي آنها از نظر پنهاست اما نشانه هاي آنها در دنیا
موجود است ) . طریحی صاحب کتاب معروف (مجمع البحرین ) می گوید : کمیل از بزرگان اصحاب امیرالمؤ منین و صاحب سر
آن حضرت . بعد از آن در ماده (نفس ) می گوید : کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد از شما تقاضا دارم که نفس مرا به من معرفی
فرمایید . حضرت فرمود مقصود شما کدام نفس است . عرض کرد مگر انسان بیش از یک نفس دارد . حضرت مفصلا بیان کرد که
انسان داراي چهار نفس است : 1 - نامیه نباتی 2 - حسیه حیوانی 3 - ناطقه قدسی 4 - کلیه الهی . و هر یک از اینها داراي پنج قوه
و نیرو و دو خاصیت هستند . (نامیه نباتی ) داراي پنج نیرو است : 1 - ماسکه 2 - جاذبه 3 - هاضمه 4 - دافعه 5 - مربیه ؛ یعنی
نیروي نظم دهنده در اعضاء . اما دو خاصیت ، کم و زیاد شدن آنها است . و منشاء این نیروها کبد می باشد و این دو خاصیت
نزدیک به حیوانیت است . (حسیه حیوانی ) نیز داراي پنج نیرو است : 1 - بینایی 2 - شنوایی 3 - بویایی 4 - چشایی 5 - لامسه . که
همان حواس پنجگانه می باشند . و دو خاصیت آن ، رضا و غضب است و منشاء آنها قلب است و این دو صفت شبیه به
درندگانست . ناطقه قدسی ) نیز داراي پنج نیرو است : 1 - فکر 2 - ذکر 3 - علم 4 - حلم 5 - آگاهی ، و اینها منشاء جسمی
ندارند بلکه انسان از این بعد شبیه ترین مخلوقات به ملائکه است . و دو خاصیت این نفس ، پاکیزه بودن و حکمت است . (کلیه
الهی ) داراي پنج نیرو است : 1 - بقاء درفنا 2 - نعمت در سختی و شقاء 3 - عزت در ذلت 4 - فقر در غنا 5 - صبر در بلاء . و این
نفس داراي دو خاصیت است : 1 - حلم و بردباري 2 - کرم و بزرگواري . و این نفس کلیه الهیه است که مبداء آن خداي تعالی
است که می فرماید : (و نفخت فیه من روحی )( 3) و بازگشت آن به سوي خداي تعالی است چنانچه می فرماید : (ارجعی الی ربک
راضیۀ مرضیه )( 4) سپس امیرالمؤ منین به کمیل فرمود . عقل و خرد در وسط اینهاست تا هر کس هر چه بگوید یا قضاوت کند از
صفحه 13 از 28
روي قیاس و میزان معقول باشد . بعد از بیان این مطالب صاحب روضات الجنان گوید : این جریان کمیل با امیرالمؤ منین از
حکمتهایی است که کمتر در کتابهاي حدیث نظیر آن دیده می شود و خود دلالت دارد که کمیل داراي معرفتی کامل و منزلتی
بزرگ و در معنویات داراي مقامی رفیع و قدري منیع بوده است . نیشابوري در رجال خود گوید که : کمیل از خواص اصحاب
امیرالمؤ منین است که حضرت او را ردیف خود بر شتر سوار کرد سپس کمیل از امیرالمؤ منین سؤ ال کرد : یا امیرالمؤ منین (ما
الحقیقۀ فقال مالک و الحقیقۀ فقال اولست صاحب سرك قال بلی ولکن یرشح علیک ما یطفح منی فقال او مثلک تخیب سائلا فقال
الحقیقۀ کشف سبحات الجلال من غیر اشارة فقال زدنی بیانا قال (علیه السلام ) محو الموهوم و صحو المعلوم فقال زدنی بیانا قال
هتک السر لغلبۀ السر فقال زدنی بیانا قال نور یشرق من صبح الازل فیلوح علی هیا کل التوحید آثاره فقال زدنی بیانا فقال اطف
السراج فقد طلع الصبح ) . از امیرالمؤ منین سؤ ال می کند که حقیقت چیست ؟ - ظاهرا مقصود کمیل سؤ ال از حقیقت ذات مقدس
است - لذا امیرالمؤ منین به او می فرماید (تو کجا ، حقیقت ذات کجا ؟ ) به قول شاعر برد خرد پی به کنه ذاتش اگر رسد خس به
قعر دریا ( کمیل اصرار می کند که آیا من صاحب سر تو نیستم ؟ حضرت فرمود بلی تو صاحب سر من هستی ولی رشحه هایی که
از اسرار درونی من سرریز می کند به تو می رسد . عرض می کند آیا شخصی مثل شما سائل را ماءیوس می کند ؟ با این اصرار
حضرت شروع می کند به بیان این مطالب که حقیقت کشف سبحات جلال است بدون اشاره ، یعنی حقیقت ذات را جز از طریق
کشف نمی شود درك کرد . یا این که حقیقت ذات را جز از طریق تنزیه نمی شود شناخت - یعنی ذات مقدس را منزه دانستن از
تمام چیزهایی که ما آن را تصور می کنیم . عرض کرد بیش از این بیان فرمایید . فرمود : انسان باید بداند که خدا در وهم او نیاید .
همان طوري که در جایی دیگر امیرالمؤ منین فرمود (کلمامیز تموهم باوها مکم فی ادق نظر فهو مخلوق مثلکم مردود الیکم ) یعنی
آنچه در وهم شما باید خدا نیست و مخلوق شما است . (وصحو المعلوم ) یعنی علم با آگاهی یا مقصود آنست که معلومات انسان
به کشف و روشنائی کامل برسد ، که تقریبا جمله دوم بیانی است براي جمله اول که (محوالموهوم ) باشد . یعنی هنگامی که انسان
از عالم موهومات رها شد و علم خالصی پیدا کرد که در او هیچ گونه وهمی نباشد آنجاست که علم کشف حقیقت می کند . چون
(صحو) در لغت به معنی بر طرف شدن ابر ، و صاف شدن هوا است که تقریبا موهومات به منزله ابر است که جلو معلومات را می
گیرد ، وقتی آن ابر موهومات برطرف شد آفتات حقیقت ظاهر می شود که (صحوالمعلوم ) است . عرض کرد بیشتر بیان فرمایید .
حضرت فرمود پاره نمودن حجاب به واسطه غلبه سر . بعد کمیل عرض کرد بیشتر بیان فرمایید . حضرت فرمود : نوري است که از
صبح ازل تابیدن می گیرد و آثار آن بر هیکلهاي توحید پرتو می افکند . عرض کرد بیشتر بیان فرمایید . فرمود چراغ را خاموش کن
که صبح طالع گردید . این جملات از فرمایشات امیرالمؤ منین (علیه السلام ) جزء جمله هاي عمیق و پرمعنی و شاید جزء اخبار
متشابهات باشد . عرفاء درباره آنها خیلی بحث و تحقیق کرده اند ، از آن جمله فیلسوف ارجمند ملا عبدالرزاق لا هیجی صاحب
شوارق در تحقیق این فرمایشات گوید : چون کمیل از اصحاب دل بوده و در خواست مقام ولایت که مقام فناء در ذات است می
نمود و حال او اقتضاي سؤ ال از حقیقت نمود ، لذا حضرت جواب او را طوري فرمود که دلالت داشت که آن مقام مقامی عیالست ؛
یعنی امیرالمؤ منین به دیگري این طور مطالب را نفرمود ، اولا او را ترغیب می کند به سیر و سلوك لایق به اهل حال ، کمیل عرض
می کند آیا من صاحب سر تو نیستم حضرت فرمود بلی تو صاحب سر من هستی ولی چون دیگ سینه من بجوش آید آنچه از او
سرریز می کند به تو می رسد . کمیل اصرار می کند و عرض می کند شخص کریمی مثل شما سائل را ماءیوس می کند ؟ حضرت
فرمود (الحقیقۀ کشف سبحات الجلال من غیر اشارة ) یعنی حقیقت آنست که کثرتها که وجود موهوم دارند در هنگام روشن شدن
چراغ علم محو و متلاشی شوند و غیر حق چیزي باقی نماند و تجلی نکند . قاضی نورالله شوشتري در کتاب مجالس المؤ منین می
گوید : شیخ کامل مکمل : کمیل بن زیاد نخعی (قدس سره ) ت کمیل کننده موحدین یار و همدم امیرالمؤ منین علی (علیه السلام )
است . آن حضرت را رسم بودي که چون علوم و اسرار در باطنش موج زدي و خواستی که گوهر عرفانی بیرون اندازند کمیل را
صفحه 14 از 28
پیش خواندي و بر او جواهر اسرار افشاندي ، سپس جریان خطبه (مالحقیقۀ ) را که گذشت ذکر می کند . اعثم کوفی در تاریخ
خود گوید : عثمان در زمان خلاقش دستور داد که مالک اشتر و دوستان وي را از کوفه به شام نزد معاویه ببرند وقتی به نزد معاویه
رسیدند سلام کردند و نشستند . معاویه جواب سلام داد و ایشان را احترام کرد و گفت : اي قوم از خدا بترسید (ولا تکونوا کالذین
تفرقوا واختلوا من بعد ما جائهم البینات نباشید از کسانی که ایجاد تفرقه و اختلاف نمودند بعد از آن که دلائل حق برایشان روشن
شده بود) یعنی معاویه سوء استفاده از آیه کرد . کمیل که از همراهان مالک اشتر بود فوري به معاویه جواب داد : اي معاویه !
(فهدي الله الذین امنوا بما اختلفوا فیه من الحق باذنه خداي تعالی راه راست را نشان آن قومی داد که درباره پیدا کردن حق اختلاف
کردند) والله اي معاویه ما آنها هستیم . معاویه گفت : اي کمیل چنین نیست که تو می گویی . این آیه درشاءن جماعتی است که
ایشان اطاعت خدا و رسول و اولی الامر را نمودند و کارهاي نیکویی که اولی الامر نموده مخفی نکردند و معائب او را آشکار
ننمودند . و مقصودش از این حرفها خودش بود . کمیل گفت اگر عثمان بر تو اعتماد نداشت تو را نگاهبان نمی کرد و ما را نزد تو
نمی فرستاد . مالک گفت اي کمیل بگذار تا بزرگتر از تو سخن بگوید ، چون اشتر از او بزرگتر بود . کمیل خاموش شد و اشتر
شروع به سخن گفتن نمود و گفت : اي معاویه ! تو نیکو می دانی که خداي تعالی این امت را به واسطه رسالت پیغمبر اسلام گرامی
داشت و همچنین به سبب او این امت را بر دیگران برگزید . پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) به اندازه اي که مقدر بود در میان
مردم زندگی کرد و چون اجل حتمی او فرار رسید به جوار رحمت الهی انتقال یافت ، بعد از وفات او جماعتی مردمان صالح مدتی
بر کتاب خدا و سنت رسول الله عمل کردند - خدا به ایشان جزاي خیر بدهد - بعد از ایشان چیزهایی حادث شد که نه بر قانون خدا
بودند و نه مؤ منین آن را پسندیدند ، بلکه آنها را انکار نمودند و امروز اگر چنانچه حکومتهاي ما به راه حق بروند از ایشان
خشنودیم اگر بر خلاف حق بروند خداي تعالی از اعمال ایشان خبر داده که می فرماید : (واذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب
لتبیننه للناس ولا تکتمونه فنبذوه و راء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبس مایشترون )( 5) یعنی (خداي تعالی از مؤ منین پیمان گرفته
) یعنی کسانی که احکام خدا را پشت سر انداخته و به پول کمی آنرا خریداري کردند ، هان اي معاویه ما آنها نیستیم . گفتگوي
مالک و معاویه طولانی است ما به قدر حاجت که مربوط به کمیل بود از آن نقل کردیم . صوفیه کمیل را یکی از چهار ولی می
دانند که از چهار امام خرقه گرفته اند . صاحب طرائق الحقائق چنین می گوید : مرحوم میرزا محمد تقی ملقب به مظفر علی شاه
کرمانی در کتاب (بحر الاسرار) می گوید : طریقه حقه از چهار امام به وساطت چهار ولی از شیعیان خاص اهل بیت جاري و در
- میان مردم منتشر گردیده 1 - از مولانا امیرالمؤ منین ، اسدالله الغالب ، علی بن ابی طالب (علیه السلام ) به واسطه کمیل بن زیاد . 2
از سید الساجدین به واسطه ابراهیم ادهم . 3 - ار مولینا جعفر بن محمد صادق به واسطه با یزید بسطامی . 4 - از حضرت رضا (علیه
السلام ) به واسطه معروف کوفی .
مدرك دعاي کمیل