گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
امامت
امامت و وحدت اسلامی







اشاره
به نظر برخی، در عصر ما بحث از مذهب و امامت که زمان بسیاري از صدر اسلام گذشته است بی فایده بلکه زیان آفرین است،
زیرا این بحث ها مربوط به قضیه اي است تاریخی که قرن ها از وقوعش گذشته است. بحث از این که خلیفه و جانشین بعد از
پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه کسی بوده و هست؟ علی بن ابی طالب(علیه السلام) یا ابوبکر؟ در این زمان خالی از فایده است و
حتی چه بسا این مباحث در این زمان، جز ایجاد فتنه و نزاع و برانگیختن کینه ها، اثر دیگر ندارد؛ به عبارت دیگر در این عصر که
احتیاج مبرم به وحدت و تقریب بین مذاهب است، چرا این گونه مباحث که اختلاف زا است مطرح می گردد؟....
صفحه 231 از 494
ما به لطف خداوند متعال در صددیم آثار و فواید بحثِ امامت را در این عصر طیّ مطالبی بیان کنیم.
حقیقت وحدت
از آن جا که اشکال کننده، به واژه وحدت اهمیت فراوانی می دهد، جا دارد ابتدا به مفهوم حقیقی آن بپردازیم:
دو اصطلاح و عنوان مهمّ است که باید در کنار هم مورد توجه خاص قرار گیرد و هیچ کدام را نباید فداي دیگري کرد: یکی حفظ
وحدت و یک پارچگی امّت اسلامی و دیگري حفظ اصل اسلام.
[ [ صفحه 366
شک نیست که همه مسلمانان وظیفه دارند این دین حنیف را حفظ کرده و در گسترش آن بکوشند و از این رو همگان در این راه
مسئولیت سنگینی دارند، هم چنین از آن جا که مسلمانان دشمنان مشترکی دارند که در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود
کنند، باید متحد شده و در حفظ کیان اسلام و مسلمانان بکوشند. ولی این بدان معنا نیست که از وظیفه دیگر شانه خالی کرده و از
بیان حقایق مسلّم اسلامی سرباز زنند. هرگز نباید مسئله وحدت یا اتحاد را اصل و هدف قرار داده و حقایق شریعت را فرع و فداي
آن نماییم. بلکه بر عکس، اگر اسلام بر وحدت یا اتحاد بین مسلمانان تاکید دارد، براي صیانت و نگه داري از دین است، حال
چگونه ممکن است مسئله وحدت براي کسی بسیار مهم جلوه کند؛ به طوري که دست از برخی مسلّمات دین و مذهب بردارد و یا
آن که در صدد توجیهات بی مورد آنها برآید.
تاریخ و سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) بهترین شاهد و مؤیّد این مطلب است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با
آن که می داند بنی امیّه با علی(علیه السلام) و بنی هاشم مخالف است و هرگز عده اي زیر سلطه و ولایت امام علی(علیه السلام)
نمی روند و امامت او را هرگز نمی پذیرند، اما این مسئله
باعث نشد که از بیان حقّ و حقیقت صرف نظر کرده و ولایت و امامت علی(علیه السلام) را بیان نکند، بلکه در طول 23 سال بعثت
خود در هر جا و هر نحو که ممکن بود و موقعیت داشت، ولایت و امامت علی(علیه السلام) را به مردم گوشزد کرد، با این که به
طور قطع می دانست
از هنگام وفاتش در این موضوع اختلاف خواهند کرد، بلکه این اختلاف باقی مانده تا روز ظهور امام زمان(علیه السلام) ادامه پیدا
خواهد کرد، با این همه حقّ را بیان کرد. چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) با این که می داند تا روز قیامت به سر مسئله امامت
علی(علیه السلام) اختلاف می شود، این گونه بر ولایت علی(علیه السلام) تأکید میورزد، که حتّی در روز غدیر براي جلوگیري از
شک و شبهه دست آن حضرت را بالا می برد، تا همه ببینند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه تأکیدي بر ولایت او
داشته است.
از این جا به خوبی روشن می شود که بیان حقّ و حقیقت اصل است و در هیچ موقعیّتی نباید از آن صرف نظر کرد؛ حتّی در
صورتی که می دانیم با بیان آن میان مسلمین دو صف ایجاد شده و دو دستگی ایجاد خواهد شد. ولی این بدان معنا نیست که
مسلمانان
[ [ صفحه 367
صفحه 232 از 494
به جان یکدیگر افتاده و هم دیگر را نابود کنند، بلکه با بیان مدّعاي خود، یکدیگر را تحمل کرده و به پیروي از گفتار نیکو دعوت
نمایند، ولی در عین حال از دشمن مشترك نیز غافل نباشند. قیام امام حسین(علیه السلام) نیز دلیل و شاهد خوبی بر مدعاي ماست،
زیرا حضرت(علیه السلام) با آن که می دانست با قیامش بین دو دسته از مسلمانان نزاع خواهد شد، در عین حال هرگز به جهت
اتحاد بین مسلمانان از اصل مهم امر به معروف و نهی از منکر غافل نشد.
سیره و روش امام علی(علیه السلام) نیز گویاي این مطلب است، زیرا به نظر برخی حضرت می توانست با دادن امتیاز بی جا به طلحه
و زبیر و معاویه، جلوي جنگ جمل و صفین را بگیرد و با این کار از ایجاد اختلاف بین مسلمانان جلوگیري کند تا هزاران نفر در
این قضیه کشته نشوند، ولی آن حضرت به جهت حفظ اصول اسلام و حقّ و حقیقت و شریعت اسلامی هرگز حاضر نشد از آن
حقایق چشم پوشی کند.
پس حقیقت مفهوم وحدت و به عبارت صحیح تر اتحاد آن است که با حفظ عقاید قطعی و مسلم خود در مقابل دشمن مشترك
موضع واحدي داشته و از او غافل نباشیم و این بدان معنا نیست که از بحث و گفتگوي علمی محض و خالی از تعصبات پرهیز کنیم،
زیرا همه امور در حقیقت براي حفظ شریعت اسلامی است.
از این رو است که امام علی(علیه السلام) در بحبوبه جنگِ صفین، از وقت فضیلت نماز سؤال می کند و بعد از آن که از او سؤال
می شود که اکنون در اوج نبرد چه وقت نماز است؟ در جواب می فرماید: مگر ما براي غیر از برپایی نماز می جنگیم؟ لذا نباید هیچ
گاه هدف، فداي وسیله گردد.
شیخ محمّد عاشور، معاون رئیس دانشگاه الازهر مصر و رئیس کمیته گفت و گوي بین مذاهب اسلامی در بیان نظریه اي کاملًا
منطقی و متین می گوید: مقصود از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی، یکی کردن همه مذاهب و روي گردانی از مذهبی و روي
آوردن به مذهبی دیگر نیست، که این به بیراهه کشاندن اندیشه تقریب است. تقریب باید بر پایه بحث و پذیرش علمی باشد تا بتوان
با این اسلحه علمی به نبرد با خرافات رفت و
[ [ صفحه 368
باید دانشمندان هر مذهبی در گفت و گوي علمی خود، دانش خود را مبادله کنند، تا در یک محیط آرام بدانند، بشناسند، بگویند
. [ و نتیجه بگیرند. [ 1114
نگاه اهل هر مذهب به نقاط مشترك، باعث همکاري درون گروهی براي زیستن در جامعه جهانی می شود و نگاه به نقاط اختلاف،
در یک بستر علمی و تحقیقاتی، باعث جدّیت و تلاش در بحث و پژوهش علمی براي رسیدن به حقیقت و تبیین آرا و نظرات
دیگران می گردد. نمی توان در پوشش شعار تمسک به ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، آثار و لوازم فقهی اقرار به شهادتین را نفی
کرد، همان طور که نمی توان تحت عنوان وحدت اسلامی و با شعار براندازي تعصبات، از جهات اختلاف در اصول ایمانی و آثار و
لوازم آن چشم پوشی نمود.
نفی تعصّب به معناي عدول از حقایق نیست، بلکه به معناي پایه ریزي مبانی اعتقادي بر موازین علمی و کارشناسانه است چه در
زمینه پژوهش و تحقیق، و چه در زمینه گفت و گو و بحث تا در نتیجه این نظام فکري، سلوك اهل مذاهب با یکدیگر بر پایه
مدارا و عدم خشونت، شکل گیرد.
وحدت بر محور امام بر حق
صفحه 233 از 494
اسلام بر وحدت میان مسلمانان تأکید فراوانی دارد؛ قرآن کریم می فرماید:
"اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْ بَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا؛ [" 1115 ] و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن
گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل هاي شما الفت و مهربانی انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.
"وَ لا تَکُونُوا کَ الَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ؛ [" 1116 ] و چون کسانی مباشید که
پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و براي آنان عذابی سنگین است.
[ [ صفحه 369
"إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛ [" 1117 ] در حقیقت مومنان با هم برادرند.
"إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْء؛ [" 1118 ] کسانی که دین را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هیچ
گونه مسئول ایشان نیستی.
"وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا؛ [" 1119 ] و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
"وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ؛ [" 1120 ] و با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود.
"إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّۀً واحِ دَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ؛ [" 1121 ] و این امت شما که امتی یگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا
بپرستید.
با این همه تأکید فراوان که قرآن بر مسئله وحدت اسلامی و اتّحاد دارد، لکن از این نکته نباید غافل بود که وحدت، محور می
خواهد و به تعبیر دیگر کانالی براي رسیدن به وحدت و اتحاد لازم است. تأکید بر اصل وحدت، بدون آن که محور و کانال آن
مشخّص شود، کاري لغو و بیهوده اي است.
هرگز قرآن صامت به تنهایی نمی تواند محور وحدت باشد، زیرا به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام): قرآن داراي وجوهی است که
می توان لفظ آن را بر هر یک از آن وجوه حمل کرد؛ از این رو می بینیم که قرآن کریم، با آن که از کتاب آسمانی به امام تعبیر
می کند آن جا که می فرماید ": وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِمامًا وَ رَحْمَۀً؛ [" 1122 ] و پیش از وي [نیز] کتاب موسی راهبر و مایه
رحمت بوده است. همچنین از صحف ابراهیم و موسی یاد کرده و می فرماید ": صُ حُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی؛ [" 1123 ] صحیفه هاي
ابراهیم و موسی.
[ [ صفحه 370
ولی در عین حال به آن اکتفا نکرده، ابراهیم(علیه السلام) را به عنوان امام ناطق معرفی می کند و می فرماید ": وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ
رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِي الظّالِمینَ؛ [" 1124 ] و چون ابراهیم را
پروردگارش با کلماتی بیازمود و وي آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: من تو را پیشواي مردم قرار دادم. [ابراهیم ]
پرسید: از دودمانم [چطور] ؟ فرمود: پیمان من به بیداد گران نمی رسد.
از این جا به خوبی استفاده می شود که امام صامت که همان کتاب هاي آسمانی است، کافی نیست، بلکه نیاز به امام ناطقی است
که در موارد اختلاف، بیانگر حقّ و حقیقت باشد. و به تعبیر دیگر او محور حقّ و وحدت اسلامی گردد.
از آیه اعتصام نیز این نکته به خوبی روشن می شود؛ زیرا مسلمانان را امر می کند که به ریسمان الهی چنگ زنند؛ یعنی آن که شما
صفحه 234 از 494
را به طور قطع به خداوند می رساند، کسی جز امام بر حقّ و معصوم نیست، زیرا همان گونه که اشاره شد قرآن داراي ظاهر و باطن
متعدّدي. ضابطه بسیار مهم در وحدت اسلامی این است که نتیجه آن باید اتحاد و وحدت بر حقیقتی باشد که پس از بحث و
بررسی کارشناسانه خبرگان امر، کشف می شود. مراد و نتیجه وحدت، دست برداشتن از حقایق نیست، بلکه وحدت در مسیر
حقیقت است. آیه اعتصام با تعیین معیار و میزان وحدت در امت اسلامی از این راز بسیار مهمّ پرده بر می دارد که این وحدت در
امّت محقّق نمی شود مگر با اعتصام و تمسک به حبل الله؛ چنگ زدن به ریسمان الهی امّت را از تفرقه و فرو افتادن در وادي
بدبختی ها و فتنه هاي تیره و تار نجات می دهد.
نکته قابل توجه این است که از محور وحدت، به حبل تعبیر شده است. روشن است که این ریسمان دو طرف دارد: یک سوي آن
امت و سوي دیگرش خداوند متعال است؛ واسطه اي است بین زمین و آسمان؛ بشر و غیب. پس باید این قطب دایره وحدت و
اتحاد، متّصل به عالم غیب و ملکوت باشد تا بتواند حلقه ارتباط عالم شهود با عالم غیب
[ [ صفحه 371
گردد. از همین جا می توان نتیجه گرفت که کشتی وحدت باید در بندر حقّ و حقیقت پهلو گیرد و لنگر بیندازد، نه در اسکله هوا و
هوس؛ اتحاد بر حقّ و حقیقت مدّ نظر است، نه اتفاق بر هوا و هوس.
بنا بر این، حقیقت واقعیتی است که هیچ گونه ربطی به وفاق یا عدم وفاق امّت ندارد. و این، وظیفه امّت است که حقیقت را بیابد و
به آن به صورت جمعی چنگ بزند؛ یعنی پس از درك آن حقیقت، با تطبیق خود بر آن، متّحد گردد. پس حقیقت، مولود اتفاقِ
امت نیست که هر گاه بر چیزي متفق شد، همان حقّ باشد و هر گاه از چیزي روي گرداند، باطل گردد. همان گونه که حضرت
سیدالشهداء(علیه السلام)، شجاعانه اتحاد مسلمانان را بر هم زد و علیه یزید قیام کرده و فرمود: إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّۀ
جدّي أرید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر. [ 1125 ] من به جهت اصلاح در امّت جدّم قیام کردم و هدف من امر به معروف و
نهی از منکر است. اگر نفس اتفاق امّت، ملاك و معیار حق و حقیقت است، دیگر احتیاج به اصلاح ندارد. اصلاح و امر به معروف
ونهی از منکر قوي ترین برهان است که حقّ، حقانیّت خود را از اجماع مردم کسب نمی کند، بلکه این مردم اند که باید خود را بر
حق عرضه کنند، و خویش را با آن هماهنگ سازند. با مراجعه به روایاتی که ذیل آیه اعتصام وارد شده نیز به این نتیجه می رسیم
که ریسمان خدا همان امامان معصوم اند که انسان را به طور قطع و یقین به خداوند متعال می رسانند.
ابن حجر هیتمی این آیه را در ردیف آیاتی آورده که در شأن اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. [ 1126 ] هم چنین می توان
حدیث ثقلین را مفسّر آیه اعتصام دانست، زیرا در آن حدیث، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مؤمنان را امر می کند که به دو گوهر
گران بها چنگ زنند، که همان قرآن و عترت است، تا به حقّ و حقیقت رهنمون شده و از گمراهی رها شوند.
ابو جعفر طبري در تفسیر آیه اعتصام می گوید: مقصود از اعتصام، تمسک و چنگ زدن است، زیرا ریسمان، چیزي است که انسان
را به مقصد خواهد رساند. [ 1127 ] از
[ [ صفحه 372
طرف دیگر در برخی از متن هاي حدیث ثقلین، تعبیر اعتصام به کار رفته است. از باب نمونه ابن ابی شیبه، حدیث ثقلین را چنین
نقل می کند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: انّی ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدي ان اعتصمتم به: کتاب الله و عترتی. [ 1128 ] از
صفحه 235 از 494
این جاست که مفسران و محدثان، حدیث ثقلین را در ذیل آیه شریفه اعتصام ذکر کرده اند.
حاکم حسکانی به سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند: کسی که دوست دارد سوار بر کشتی نجات شده به
ریسمان محکم چنگ زند و اعتصام به ریسمان الهی داشته باشد، باید ولایت علیّ را پذیرفته و به فرزندان هدایتگر او اقتدا کند.
. [1129]
نتیجه این که از آیه شریفه و روایاتی که در تفسیر آن آمده است به خوبی استفاده می شود که اهل بیت(علیهم السلام)محور
وحدت میان امّت اسلامی اند، و بحث از امامت و ولایت آنان در حقیقت، بحث از محور وحدتی است که قرآن و روایات بر آن
تأکید فراوانی داشته اند. همان گونه که روایات دیگر نیز بر این امر تأکید دارند؛
حاکم نیشابوري به سند خود از ابن عباس نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: ستارگان، امان اهل زمین اند از
غرق شدن و اهل بیت من امان اند براي امّتم از اختلاف و هر گاه قبیله اي از عرب با آنان مخالفت کنند، در میان خودشان اختلاف
افتاده و جزء حزب ابلیس می گردند. [ 1130 ] و نیز به سند خود از ابوذر نقل می کند که او در کنار کعبه ایستاد، دست ها را به درِ
کعبه گرفت، خطاب به مردم فرمود: اي مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد و هر کس نمی شناسد، من ابوذرم، از رسول
خدا(صلی الله علیه وآله)شنیدم که فرمود: مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات یافته است و هر
کس از آن سرپیچی کند غرق شود. [ 1131 ] آن گاه هر دو حدیث را صحیح می شمرد.
بحث علمی زمینه ساز وحدت
اشاره
بزرگ ترین اختلاف بین امّت اسلامی، مسئله امامت و رهبري است. شهرستانی
[ [ صفحه 373
می گوید: بزرگ ترین خلاف بین امّت، اختلاف در مسئله امامت است، زیرا در هیچ مسئله اي در اسلام مانند امامت این قدر
شمشیر کشیده نشده است. [ 1132 ] لذا هر مسلمانی وظیفه دارد که در راه وحدت مسلمانان بکوشد ولی این بدان معنا نیست که
دست از بحث علمیِ خالی از هر گونه تعصّب و عناد بر دارد، زیرا این بحث ها به طور قطع در وحدت صفوف مسلمان اثر دارد.
هنگامی که هر کدام از فرقه هاي مسلمانان، پی به عقاید واقعی فرقه دیگر برده و بداند که او نیز عقائدش مستند به عقل و قرآن و
سنت است. کینه و دشمنی نسبت به یکدیگر کمتر می شود. بخش مهّم کینه ها و دشمنی ها به این خاطر است که مسلمانان از
عقاید یکدیگر بی خبرند و یا بدون دلیل می دانند. اگر شیعه را به جهت اعتقاد به بدا متهم به کفر می کنند، تقیه را به نفاق نسبت
می دهند، به خاطر آن است که از حقیقت این اعتقاد و عمل ناآگاه اند، که بخشی از آن به کوتاهی ما در عرضه نمودن عقاید
خودمان باز می گردد. مسئله امامت نیز از این موضوع مستثنا نیست اگر اهل سنت اعتقاد شیعه امامیه را در مسئله امامت و شرایط آن
غلوّ می دانند، به جهت آن است که ما به طور علمی و صحیح آن را معرفی نکرده ایم، و هر جا که خوب عمل کردیم تا حدود
زیادي موفق بوده ایم و زمینه ساز وحدت مسلمانان شده ایم. اینک به نمونه هایی از این قبیل اشاره می کنیم:
تمایل به حق
صفحه 236 از 494
1 شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الأزهر مصر در عصر خود، بعد از مطالعه فراوان در فقه شیعه و مرجعیت اهل بیت(علیهم
السلام) پی به اعتبار شیعه جعفري برده و فتواي معروف خود را در جواز تعبّد به مذهب جعفري صادر می کند و می فرماید: مذهب
جعفري، معروف به مذهب شیعه امامی اثنا عشري، مذهبی است که تعبّد به آن شرعاً جایز است، همانند سایر مذاهب اهل سنت، لذا
. [ سزاوار است بر مسلمانان که آن را شناخته و از تعصّبِ به ناحقّ نسبت به مذاهبی معیّن خلاصی یابند. [ 1133
[ [ صفحه 374
2 شیخ أزهر، دکتر محمّد محمّد فحّام نیز در تقریظی که بر فتواي شلتوت نوشت نظر او را تأیید کرده، فرمود: من از شیخ محمود
شلتوت و اخلاق، علم، گستردگی اطلاع، بهره مندي از لغت عرب، تفسیر قرآن و اصول فقه او در عجبم. او فتوا به جواز تعبد به
. [ مذهب شیعه امامیه را صادر کرده است. شک ندارم که فتواي او اساس محکمی دارد، که اعتقاد من نیز همان است. [ 1134
و نیز می فرماید: خدا رحمت کند شیخ شلتوت را که به این معناي کریم التفات نمود و با آن فتواي صریح و شجاعانه اي که صادر
کرد خودش را جاودانه ساخت، او فتوا به جواز عمل به مذهب شیعه امامیه داد، از آن جهت که مذهبی است فقهی و اسلامی، و
. [ اعتماد آن بر کتاب و سنت و دلیل محکم است... [ 1135
3 شیخ محمّد غزالی نیز می گوید: من معتقدم که فتواي استاد اکبر؛ شیخ محمود شلتوت، راه طولانی را در تقریب بین مسلمان
پیموده است... عمل او در حقیقت تکذیب خیالاتی است که مستشرقین در سر می پروراندند، آنان در این خیال بودند که کینه ها و
اختلافاتی که بین مسلمانان است بالاخره روزي امت اسلامی را از هم پاشیده قبل از آن که به وحدت برسند و تحت لواي واحد در
. [ آیند، آنان را نابود خواهد کرد. ولی این فتوا در نظر من شروع راه و اولین کار است. [ 1136
4 عبدالرحمن نجار، مدیر مساجد قاهره می گوید: ما نیز فتواي شیخ شلتوت را محترم شمرده و به آن فتوا می دهیم و مردم را از
انحصار در مذاهب چهار گانه بر حذر می داریم. شیخ شلتوت، امامی است مجتهد، رأي او صحیح و عین حقّ است، چرا باید در
. [ اندیشه و فتاوایمان، اکتفا بر مذاهب معیّنی نماییم، در حالی که همه آنان مجتهد بودند؟. [ 1137
5 استاد احمد بک، استاد شیخ شلتوت و ابوزهره می گوید: شیعه امامیه همگی مسلمان اند و به خدا و رسول و قرآن و هر چه
پیامبر(صلی الله علیه وآله) آورده، ایمان دارند. در میان آنان
[ [ صفحه 375
از قدیم و جدید فقیهانی بزرگ و علمایی در هر علم و فنّ دیده می شود. آنان تفکّري عمیق داشته و اطلاعاتی وسیع دارند. تألیفات
. [ آنان به صدها هزار می رسد و من بر مقدار زیادي از آنها اطلاع پیدا نمودم. [ 1138
6 شیخ محمّد ابوزهره نیز می نویسد: شکی نیست که شیعه، فرقه اي است اسلامی،... هر چه می گویند به خصوص قرآن یا
احادیث منسوب به پیامبر(صلی الله علیه وآله)تمسک می کنند. آنان با همسایگان خود از سنّی ها دوست بوده و از یکدیگر نفرت
. [ ندارند. [ 1139
7 استاد محمود سرطاوي، یکی از مفتیان اردن می گوید: من همان مطلبی را که سلف صالحمان گفته اند می گویم و آن این که
. [ شیعه امامیه برادران دینی ما هستند، بر ما حق اخوّت و برادري دارند و ما نیز بر آنان حقّ برادري داریم. [ 1140
8 استاد عبدالفتاح عبدالمقصود نیز می گوید: به عقیده من شیعه تنها مذهبی است که آینه تمام نما و روشن اسلام است و هر کسی
صفحه 237 از 494
که بخواهد بر اسلام نظر کند باید از خلال عقائد و اعمال شیعه نظر نماید. تاریخ بهترین شاهد است بر خدمات فراوانی که شیعه در
. [ میدان هاي دفاع از عقیده اسلامی داشته است. [ 1141
9 دکتر حامد حنفی داود، استاد ادبیات عرب در دانشکده زبان قاهره می گوید: از این جا می توانم براي خواننده متدبّر آشکار
سازم که تشیع آن گونه که منحرفان و سفیانی ها گمان می کنند که مذهبی است نقلی محض، یا قائم بر آثاري مملو از خرافات و
اوهام و اسرائیلیات، یا منسوب به عبد الله بن سبأ و دیگر شخصیت هاي خیالی در تاریخ، نیست، بلکه تشیع در روش علمی جدید ما
به عکس آن چیزي است که آنان گمان می کنند. تشیع اولین مذهب اسلامی است که عنایت خاصی به منقول و معقول داشته است
و در میان مذاهب اسلامی توانسته است راهی را انتخاب کند که داراي افق گسترده اي است. و اگر نبود امتیازي که شیعه در جمع
بین معقول و منقول پیدا کرده هرگز
[ [ صفحه 376
نمی توانست به روح تجدّد در اجتهاد رسیده و خود را با شرایط زمان و مکان وفق دهد به حدّي که با روح شریعت اسلامی منافات
. [ نداشته باشد. [ 1142
او همچنین در تقریظی که بر کتاب عبد الله بن سبأ زده می گوید: سیزده قرن است که بر تاریخ اسلامی می گذرد و ما شاهد صدور
فتواهایی از جانب علما بر ضدّ شیعه هستیم، فتاوایی ممزوج با عواطف و هواهاي نفسانی. این روش بد سبب شکاف عظیم بین فرقه
هاي اسلامی شده است. و از این رهگذر نیز علم و علماي اسلامی از معارف بزرگان این فرقه محروم گشته اند، همان گونه که از
آراي نمونه و ثمرات ذوق هاي آنان محروم بوده اند. و در حقیقت خساراتی که از این رهگذر بر عالم علم و دانش رسیده، بیشتر
است از خساراتی که توسط این خرافات به شیعه و تشیع وارد شده است، خرافاتی که در حقیقت، ساحت شیعه از آن مبرّا است. و تو
را بس، این که امام جعفر صادق (ت 148 ه.) پرچم دار فقه شیعی استاد دو امام سنّی است: ابوحنیفه نعمان بن ثابت (ت 150 ه.) و
ابی عبدالله مالک بن انس (ت 179 ه.) و در همین جهت است که ابو حنیفه می گوید: اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاك می شد.
مقصود او همان دو سالی است که از علم فراوان جعفر بن محمّد بهره ها برده بود. و مالک بن انس می گوید: من کسی را فقیه تر
. [ از جعفر بن محمّد ندیدم. [ 1143
10 دکتر عبد الرحمن کیالی یکی از شخصیتهاي حلب در نامه خود به علامه امینی(رحمه الله) می نویسد: عالم اسلامی همیشه نیاز
شدید به مثل این تحقیقات دارد... چرا بعد از وفات رسول اعظم، بین مسلمین اختلاف شد و در نتیجه بنی هاشم از حقّ خود محروم
شدند؟ و نیز سزاوار است که از عوامل انحطاط و انحلال مسلمانان سخن به میان آید، چه شد که مسلمانان به این وضع امروز مبتلا
. [ شده اند؟ آیا ممکن است آنچه از دست مسلمانان رفته با رجوع به تاریخ اصیل و اعتماد بر آن، باز گرداند؟. [ 1144
11 استاد ابوالوفاء غنیمی تفتازانی، مدرّس فلسفه اسلامی در دانشگاه الأزهر
[ [ صفحه 377
می گوید: بسیاري از بحث کنندگان در شرق و غرب عالم، از قدیم و جدید، دچار احکام نادرست زیادي بر ضدّ شیعه شده اند که
با هیچ دلیل یا شواهد نقلی سازگار نیست. مردم نیز این احکام را دست به دست کرده و بدون آن که از صحت و فساد آن سؤال
کنند، شیعه را به آنها متهم می نمایند. از جمله عواملی که منجرّ به بی انصافی آنان نسبت به شیعه شد، جهلی است که ناشی از بی
صفحه 238 از 494
. [ اطلاعی آنان نسبت به مصادر شیعه است و در آن اتهامات تنها به کتاب هاي دشمنان شیعه مراجعه نموده اند. [ 1145
اعتراف به حق
طرح مباحث علمی محض و عاري از تعصّب و جدال غیر احسن و تالیف در آنها، نه تنها منجرّ به تمایل برخی از شخصیت هاي
طراز اوّل اهل سنت در اعتراف به جواز تعبّد به مذهب جعفري و قبول شیعه امامیه به عنوان مذهبی که داراي اصول و فروع مستند به
عقل و قرآن و حدیث است، شد، بلکه باعث شد که عده اي دیگر از بزرگان اهل سنت مذهب خود را رها کرده، مذهب تشیع را
در آغوش بگیرند. و اعتراف کنند که حقّ یکی است و آن در هیچ مذهبی جز تشیع که همان مذهب اهل بیت(علیهم السلام) است،
نیست. اینک تعدادي از این اشخاص را معرفی می کنیم:
1 علامه شیخ محمّد مرعی، امین انطاکی:
او در قریه عنصو از توابع انطاکیه در سال 1314 ه متولد شد. مذهب شافعی داشت. به همراه برادرش احمد براي فراگیري علوم به
مصر عزیمت نمود و بعد از طیّ مراحل مقدماتی از شخصیت هاي طراز اوّل ازهر؛ از قبیل: شیخ مصطفی مراغی، محمود ابوطه مهنی،
شیخ رحیم و دیگران استفاده کرده و به درجات عالی از علم رسید. هنگام بازگشت به وطن، بزرگان ازهر از آن دو دعوت کردند
که در مصر باقی مانده و هر کدام تدریس در ازهر را به عهده گرفته و شاگردان را از علوم خود سیراب کنند، ولی نپذیرفته و به
شهر خود باز گشتند. با گذشت زمانی نه چندان دور با مطالعه کتاب ها به حقانیّت شیعه
[ [ صفحه 378
پی برده و هر دو برادر داخل در مذهب تشیع می شوند.
شیخ محمّد در کتاب خود لماذا اخترت مذهب الشیعۀ می گوید: به طور قطع خداوند مرا هدایت کرد. و برایم تمسک به مذهب حقّ
مقدّر فرمود؛ یعنی مذهب اهل بیت(علیهم السلام)، مذهب نوه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) امام جعفر بن محمّد صادق...
او در عوامل و اسبابی که منجرّ به تمسک به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) شد می گوید:
اولا: مشاهده کردم که عمل به مذهب شیعه مجزي است و ذمه مکلف را به طور قطع بري می کند. بسیاري از علماي اهل سنت از
گذشته و حال نیز به صحّت آن فتوا داده اند...
ثانیاً: با دلایل قوي، برهان هاي قطع آور و حجت هاي واضح، که مثل خورشید درخشان در وسط روز است، ثابت شد حقانیت
مذهب اهل بیت(علیهم السلام) و این که آن مذهب همان مذهبی است که شیعه آن را از اهل بیت(علیهم السلام) اخذ کرده و اهل
بیت نیز از رسول خدا و او از جبرائیل و او از خداوند جلیل اخذ کرده است...
ثالثاً: وحی در خانه آنان نازل شد و اهل خانه از دیگران بهتر می دانند که در خانه چیست. لذا بر عاقل مدبّر است که دلیل هایی که
از اهل بیت(علیهم السلام)رسیده رها نکرده، و نظر بیگانگان را دنبال نکنند.
رابعاً: آیات فراوانی در قرآن کریم وارد شده که دعوت به ولایت و مرجعیت دینی آنان نموده است.
خامساً: روایات فراوانی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که ما را به تعبد به مذهب اهل بیت(علیهم السلام)دعوت می
کند، که بسیاري از آنها را در کتاب الشیعۀ و حججهم فی التشیع آورده ام.
2 علامه شیخ احمد امین انطاکی:
او برادر شیخ محمّد امین است که بعد از مطالعه کتاب المراجعات سید شرف الدین عاملی و تدبّر و تفکر در مطالب آن، از مذهب
صفحه 239 از 494
خود عدول کرده، مذهب تشیع را انتخاب نموده است. او نیز در مقدمه کتابش فی طریقی إلی التشیع می گوید: سبب تشیع من
گفتاري است از پیامبر اکرم که تمام مذاهب اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. پیامبر(صلی الله علیه وآله)
[ [ صفحه 379
فرمود: مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است، هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هر کسی از آن سرپیچی کرد غرق شد.
ملاحظه کردم که اگر از اهل بیت(علیهم السلام) پیروي کرده و احکام دینم را از آنان اخذ کنم بدون شک نجات یافته ام. اگر آنان
را رها کرده و احکام دین خود را از غیر آنان اخذ نمایم، از گمراهان خواهم بود....
و نیز می فرماید: با تمسک به مذهب جعفري، ضمیر و درونم آرامش یافت. مذهبی که در حقیقت مذهب آل بیت نبوت(علیهم
السلام)است، که درود و سلام خدا تا روز قیامت بر آنان باد. به عقیده ام از عذاب خداوند متعال با پذیرفتن ولایت آل رسول(علیهم
السلام)، نجات یافته ام، زیرا نجات جز با ولایت آنان نیست....
3 دکتر محمّد تیجانی سماوي:
او در تونس متولد شد. و بعد از گذر از ایام طفولیّت، به کشورهاي عربی مسافرت نمود، تا بتواند از شخصیت هاي مختلف علمی
بهره مند شود. در مصر، علماي الازهر از او درخواست کردند که در آنجا بماند و طلاب الأزهر را از علم فراوان خود بهره مند
سازد، ولی قبول نکرد و در عوض سفري که به عراق داشت، با مباحثات فراوان با علماي شیعه امامیه، مذهب تشیع را انتخاب نمود و
الآن در دنیا از مروّجین تشیع شناخته می شود. و کتاب هایی را نیز در دفاع از این مذهب تألیف نموده است.
او در بخشی از کتابش می گوید: شیعه ثابت قدم بوده و صبر کرده و به حقّ تمسک کرده است... و من از هر عالمی تقاضا دارم که
با علماي شیعه مجالست کرده و با آنان بحث نماید، که به طور قطع از نزد آنان بیرون نمی آید جز آن که به مذهب آنان که همان
تشیع است، بصیرت خواهد یافت... آري من جایگزینی براي مذهب سابق خود یافتم و سپاس خداوندي را که مرا بر این امر هدایت
نمود و اگر هدایت و عنایت او نبود، هرگز بر این امر هدایت نمی یافتم.
ستایش و سپاس خدایی را سزاست که مرا بر فرقه ناجیه راهنمایی کرد؛ فرقه اي که مدتّ ها با زحمت فراوان در پی آن بودم. هیچ
شک ندارم هر کس به ولاي علی و اهل بیتش تمسک کند به ریسمان محکمی چنگ زده که گسستنی نیست. روایات پیامبر(صلی
الله علیه وآله)در این مورد بسیار است، روایاتی که مورد اجماع مسلمین است. عقل نیز به تنهایی بهترین
[ [ صفحه 380
راهنما براي طالب حق است... آري، به حمد خدا، جایگزین را یافتم، و در اعتقاد به امیرالمؤمنین و سید الوصیین امام علی بن ابی
طالب(علیه السلام)، به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اقتدا کردم، و نیز در اعتقاد به دو سیّد جوانان اهل بهشت و دو دسته گل از
این امّت، امام ابو محمّد حسن زکّی و امام ابو عبدالله حسین، و پاره تن مصطفی خلاصه نبوت، مادر امامان و معدن رسالت و کسی
که خداوند عزیز به غضب او غضبناك می شود، بهترین زنان، فاطمه زهراء.
به جاي امام مالک، با استاد تمام امامان، امام جعفر صادق(علیه السلام) و نه نفر از امامان معصوم از ذریه حسین و امامان معصوم را
برگزیدم....
او بعد از ذکر حدیث باب مدینۀ العلم می گوید: چرا در امور دین و دنیاي خود از علی(علیه السلام)تقلید نمی کنید، اگر معتقدید
صفحه 240 از 494
که او باب مدینه علم پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؟ چرا باب علم پیامبر(صلی الله علیه وآله)را عمداً ترك کرده و به تقلید از ابو
حنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل و ابن تیمیه پرداخته اید، کسانی که هرگز در علم، عمل، فضل و شرف به او نمی رسند؟
آن گاه خطاب به اهل سنت نموده می گوید: اي اهل و عشیره من! شما را به بحث و کوشش از حقّ و رها کردن تعصّب دعوت می
کنم، ما قربانیان بنی امیه و بنی عباسیم، ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانی هاي جمود و تحجر فکري هستیم که گذشتگان براي ما به
ارث گذاشته اند.
او کتاب هایی در دفاع از تشیع نوشته که برخی از آنها عبارتند از: ثم اهتدیت، لأکون مع الصادقین، فاسألوا أهل الذکر، الشیعۀ هم
أهل السنۀ، اتقوا الله ویاقومنا أجیبوا داعی الله، که زیر چاپ است.
4 نویسنده معاصر، صائب عبدالحمید:
او شخصیتی عراقی است که با سفر به ایران و تحقیقات فراوان، با عنایات خداوند مذهب اهل سنت را رها و تشیع را انتخاب نموده
است. او در بخشی از کتاب خود می نویسد: من اعتراف می کنم بر نفس خود که اگر رحمت پروردگار و توفیقات او مرا شامل
نمی شد، به طور حتم نفس معاندم مرا به زمین می زد. این امر نزدیک بود و حتّی یک بار نیز اتفاق افتاد. ولی خداوند مرا کمک
نمود. با اطمینان خاطر به هوش آمدم در
[ [ صفحه 381
حالی که خود را در وسط کشتی نجات می یافتم، مشغول به آشامیدن آب گوارا شدم و الآن با تو از سایه هاي بهاري آن گلها
سخن می گویم.
بعد از اطلاع دوستانم از این وضع همگی مرا رها نموده به من جفا کردند. یکی از آنان که از همه داناتر بود به من گفت: آیا می
دانی که چه کردي؟ گفتم: آري، تمسک کردم به مذهب امام جعفر صادق، فرزند محمّد باقر، فرزند زین العابدین، فرزند سیّد
جوانان بهشت، فرزند سید وصیین و سیده زنان عالمیان و فرزند سید مرسلین. او گفت: چرا این گونه ما را رها کردي، و می دانی
که مردم در حقّ ما حرف ها می زنند؟ گفتم: من آنچه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرموده می گویم. گفت چه می گویی:
گفتم: سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را می گویم که فرمود: من در میان شما چیزهایی قرار می دهم که با تمسک به آنها
بعد
از من گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم. و گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حق اهل بیتش که فرمود: اهل بیتم
کشتی هاي نجات اند، که هر کس بر آنها سوار شود، نجات یابد.
صائب عبدالحمید کتاب هایی را نیز در دفاع از اهل بیت(علیهم السلام) و تشیع نوشته که برخی از آنها عبارتند از: منهج فی الانتماء
المذهبی وابن تیمیه، حیاته، عقائده و تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی.
5 استاد عبدالمنعم حسن:
او نیز از جمله کسانی است که با مطالعات فراوان پی به حقانیت تشیع برده، او مذهب اهل سنت را رها کرده تشیع را انتخاب می
کند. او از جمله کسانی است که بدون خوف و ترس از کسی، به طور علنی اعتراف به تشیع نموده و مردم را نیز در مصر به آن
مذهب دعوت می نماید.
در بخشی از کتاب خود الخدعۀ، رحلتی من السنۀ الی الشیعۀ می نویسد: در مدتی که سنّی بودم، مردم را به عقل گرایی دعوت
کرده و شعار عقل را سر دادم، ولی در میان قوم خود جایگاهی نیافتم و از هر طرفی تهمت ها و شایعات علیه خود شنیدم... و من به
صفحه 241 از 494
خوبی می دانستم که کوتاه آمدن از عقل یعنی ذوب شدن در پیشینیان و در نتیجه انسان بدون هیچ شخصیتی خواهد بود که واقع را
بر او روشن کند... من هرگز چیزي را بدون
[ [ صفحه 382
تحقیق و دقت نظر نمی گویم... عقل گرایی من عامل اساسی در تمایلم به سوي تشیع و خطّ اهل بیت(علیهم السلام) و اختیار مذهب
. [ آنان بود.... [ 1146
6 استاد معتصم سید احمد سودانی:
او با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث، به حقانیت مذهب اهل بیت(علیهم السلام) پی برده و با رها کردن مذهب خود، تشیع را
انتخاب می کند. او در توصیف و وجه نام گذاري کتابش، بنور فاطمۀ اهتدیت می گوید: هر انسانی در اندرون خود نوري را
احساس می کند که راهنماي به حق است، ولی هواهاي نفسانی و پیروي از گمان بر آن نور پرده می اندازد، لذا انسان نیازمند تذکّر
. [ و بیداري است و فاطمه(علیها السلام) اصل آن نور است. من آن نور را دائماً در وجود خود احساس می کنم... [ 1147
او نیز درباره نظریه عدالت صحابه می گوید: عدالت صحابه نظریه اي است که اهل سنت در مقابل عصمت اهل بیت(علیهم
السلام)جعل نمودند، و چقدر بین این دو فرق است. عصمت اهل بیت(علیهم السلام)حقیقتی است قرآنی و پیامبر(صلی الله علیه
وآله) نیز بر آن تأکید دارد و در واقع نیز تحقّق پیدا کرده است. امّا نظریه عدالت صحابه، مخالف قرآن کریم است. همان گونه که
پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز تصریح بر خلاف آن نموده است، بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه
. [ وآله) و نیز بعد از آن ایجاد کردند، اقرار نمودند. [ 1148
و نیز می فرماید: من در وجود خود چیزي می یابم و احساس می کنم، که نمی توانم توصیفش کنم. ولی نهایت تعبیري که می
توانم از آن داشته باشم این که: هر روز احساس می کنم که به جهت تمسّک به ولاي اهل بیت(علیهم السلام) در خود قرب بیشتري
به خداوند متعال پیدا کرده ام، و هر چه در کلمات آنان بیشتر تدبر می کنم معرفت و یقینم به دین بیشتر می شود. معتقدم اگر تشیع
نبود، از اسلام خبري نبود. و هر گاه در صدد تطبیق و پیاده کردن تعلیمات اهل بیت(علیهم السلام) در خود بر می آیم، لذت ایمان و
لطافت یقین را در خود احساس می کنم. و هنگامی که دعاهاي مبارکی را که از طریق اهل بیت(علیهم السلام) رسیده و در هیچ
مذهبی
[ [ صفحه 383
. [ یافت نمی شود، قرائت می کنم، شیرینی مناجات پروردگار را می چشم... [ 1149
7 وکیل مشهور مصري، دمرداش عقالی:
او از شخصیت هاي مشهور و بارز مصري است که در شغل وکالت مدت هاست فعالیّت می کند. هنگام تحقیق در یک مسئله فقهی
و مقایسه آرا در آن مسئله، فقه و استنباط هاي شیعه امامیه را از دیگر مذاهب فقهی قوي تر می یابد و همین مسئله با رقه هاي تشیع
را در دلش روشن می گرداند، تا این که حادثه اي عجیب سر نوشت او را به کلّی عوض کرده و او را مفتخر به ورود در مذهب
تشیع می نماید و آن، این بود که: وقتی گروهی از حجّاج ایرانی همراه با حدود بیش از بیست کارتن کتاب اعتقادي وارد عربستان
می شوند. تمام کتاب ها از طرف حکومت مصادره می شود. سفیر ایران در زمان شاه، موضوع را با ملک فیصل در میان می گذارد.
صفحه 242 از 494
او نیز به وزارت کشور عربستان می نویسد تا به موضوع رسیدگی کنند. وزیر کشور دستور می دهد که تمام کتاب ها را بررسی
کرده، اگر مشکلی ندارد آن را به صاحبش برگردانند. در آن زمان دمرداش عقالی در حجاز به سر می برد، از او خواستند که این
کتاب ها را بررسی کند و در نهایت رأي و نظر قانونی خود را بدهد. او با مطالعه این کتاب ها به حقانیّت تشیع پی می برد و از
. [ همان موقع قدم در راه اهل بیت(علیهم السلام)می گذارد... [ 1150
8 علّامه دکتر محمّد حسن شحّاته
او نیز که استاد سابق دانشگاه ازهر است پس از مطالعات فراوان در رابطه با شیعه امامیّه پی به حقّانیّت این فرقه برده و در سفري که
به ایران داشت در سخنرانی خود براي مردم اهواز می گوید:
عشق به امام حسین(علیه السلام) سبب شد که از تمامی موقعیّت هایی که داشتم دست بردارم.
و در قسمتی دیگر از سخنانش می گوید: اگر از من سؤال کنند: امام حسین(علیه السلام) را در شرق یا غرب می توان یافت؟ من
جواب می دهم که امام را می توان در درون قلب من دید
[ [ صفحه 384
.
و خداوند توفیق تشرّف به ساحت امام حسین(علیه السلام) را به من داده است.
وي در ادامه می گوید: 50 سال است که شیفته امام علی(علیه السلام) شده ام و سالهاست که هاله اي از طواف پیرامون ولایت امام
. [ علی(علیه السلام) در خود می بینم. [ 1151
9 عالم فلسطینی شیخ محمّد عبدالعال:
او کسی است که بعد از مدّت ها تحقیق در مذهب تشیع، پی به حقانیّت آن برده، و به اهل بیت(علیهم السلام) اقتدا نموده است. در
مصاحبه اي می گوید:... از مهم ترین کتاب هایی که قرائت کردم کتاب المراجعات بود، که چیزي بر ایمان من نیفزود و تنها بر
معلوماتم اضافه شد. تنها حادثه اي که مطلب را نهایی کرده و مرا به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) رهنمون ساخت. این بود که:
روزي در پیاده رو، رو به روي مغازه یکی از اقوامم نشسته بودم، مغازه اي کوچک بود. شنیدم که آن شخص به یک نفر از نوه هاي
خود امر می کند که به جاي او در مغازه بنشیند، تا نماز عصر را به جاي آورد. من به فکر فرو رفتم، که چگونه یک نفر مغازه خود
را رها نمی کند تا به نماز بایستد، مگر آن که کسی را به جاي خود قرار دهد که بتواند حافظ اموالش باشد، حال چگونه ممکن
است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یک امّتی را بدون امام و جانشین رها کند!! به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد بود...
هنگامی که از او سؤال شد که آیا الآن که در شهر غربت لبنان به سر می بري احساس وحشت و تنهایی نمی کنی؟. او در جواب می
گوید: به رغم این که عوارض و لوازم تنهایی زیاد و شکننده است، ولی در من هیچ اثري نگذاشته و هرگز آنها را احساس نمی
کنم؛ زیرا در قلبم کلام امیرالمؤمنین را حفظ کرده ام که فرمود: اي مردم هیچ گاه از راه حق به جهت کمی اهلش وحشت نکنید.
. [1152]
او نیز می گوید: مردم به خودي خود به دین اهل بیت(علیهم السلام)روي خواهند آورد، زیرا دین فطرت است، ولی چه کنیم که
این دین در زیر چکمه هاي حکومت ها قرار گرفته است.
[ [ صفحه 385
صفحه 243 از 494
و نیز در پاسخ این سؤال که آیا ولایت احتیاج به بیّنه و دلیل دارد می گوید: ما معتقدیم که هر چیزي احتیاج به دلیل دارد مگر
. [ ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، که دلیل محتاج به آن است... [ 1153
و نیز می گوید: هر کسی که دور کعبه طواف می کند دانسته یا ندانسته، جبري باشد یا اختیاري یا امر بین الامري در حقیقت به
دور ولایت طواف می کند، زیرا کعبه مظهراست و مولود آن، جوهر، و هر کسی که برگرد مظهر طواف می کند در حقیقت به دور
. [ جوهر طواف می کند. [ 1154
10 مجاهد و رهبر فلسطینی محمّد شحّاده
او کسی است که هنگام گذراندن محکومیّت خود در زندان هاي اسرائیل با بحث هاي فراوانی که با شیعیان لبنانی در بند زندان
هاي اسرائیل داشت پی به حقانیت شیعه برد و با انتخاب تشیع و مذهب اهل بیت(علیهم السلام) از دعوت کنندگان صریح و علنی
مردم فلسطین به اهل بیت(علیهم السلام) است. اینک قسمت هایی از مصاحبه اي را که با او انجام گرفته نقل می نماییم: بازگشت
فلسطین به محمّد و علیّ است. من آزاد مردان عالم را به اقتدا و پیروي از امام و پیشواي آزاد مردان؛ حسین(علیه السلام) دعوت می
کنم.
و نیز می فرماید: من هم دردي فراوانی با مظلومیّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) دارم و احساسم این است که علی بن ابی
طالب(علیه السلام) حقاً مظلوم بود. و این احساس به مظلومیّت آن حضرت(علیه السلام) در من عمیق تر و ریشه دارتر شده، هر گاه
که ظلم اشغالگري در فلسطین بیشتر می شود.
جهل من به تشیع عامل این بود که در گذشته در تسنّن باقی بمانم. و امیدوارم که من آخرین کسی نباشم که می گویم: ثم اهتدیت؛
آنگاه هدایت شدم. رجوع من به تشیع هیچ ربطی به مسئله سیاسی ندارد که ما را احاطه کرده است. من همانند بقیه مسلمانان
افتخارها و پیروزي هایی را که مقاومت در جنوب لبنان پدید آورد در خود احساس
[ [ صفحه 386
می کنم، که در درجه اوّل آن ر حزب الله پدید آورد. ولی این بدان معنا نیست که عامل اساسی در ورود من در تشیع مسائل
سیاسی بوده است، بلکه در بر گرفتن عقیده اهل بیت(علیهم السلام) از جانب من، در نتیجه پذیرش باطنی من بوده و تحت تأثیر هیچ
چیز دیگري نبوده است. راه اهل بیت(علیهم السلام) راه حقّ است که من به آن تمسک کرده ام. تشیع من عقیدتی است نه سیاسی.
زود است که در نشر مذهب امامی در فلسطین بکوشم و از خداوند می خواهم که مرا در این امر کمک نماید.
امام قائم آل بیت نبّوت(علیه السلام) براي ما برکت ها و فیض هایی دارد که موجب تحرك مردم فلسطین است. و در ما جنب و
جوشی دائمی ایجاد کرده، که نصرت و پیروزي را در مقابل خود مشاهده می کنیم و فرج او را نزدیک می بینیم ان شاءالله. و من با
او از راه باطن ارتباط دارم و با او نجوا می کنم و از او می خواهم که ما را در این موقعیت حساس مورد توجه خود قرار دهد.
آزاد مردان عالم خصوصاً مسلمانان با اختلاف مذاهب را نصیحت می کنم که قیام حسین(علیه السلام) و نهضت او بر ضد ظلم را
سرمشق خود قرار داده و هرگز سکوت بر ظلمی را که آمریکا، شیطان بزرگ و اسرائیل آن غده سرطانی که در کشورهاي اسلامی
رشد کرده، رو اندازد.
من در کنفرانس ها و جلساتی که در فلسطین تشکیل می شود و مرا براي سخنرانی دعوت می کنند، در حضور هزاران نفر، تمام
کلمات و سخنان خود را بر محور مواقف و سیره اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار می دهم که این سخنان سهم به سزایی در
تغییر وضع موجود در جامعه فلسطین رابطه با اهل بیت(علیهم السلام) داشته، و این روش را ادامه می دهم تا این که مردم قدر آنان
صفحه 244 از 494
را بدانند و با اقتدا به آنان به اذن و مشیّت خداوند به پیروزي برسند....
زود است که با مشیّت خداوند با گروهی از برادران مؤمنم مذهب اهل بیت(علیهم السلام) را در فلسطین منتشر خواهیم کرد تا این
که زمینه ساز ظهور مهدي آل محّمد عجل الله تعالی فرجه الشریف گردد.
هنگامی که رئیس علماي ازهر مصر به طور صریح به جهت نشر تشیع و دفاع از آن، او را مورد هجوم قرار داد، در جواب فرمود: من
تنها [این را] می گویم: بار خدایا قوم مرا
[ [ صفحه 387
هدایت کن، که آنان نمی دانند... سپس می گوید: من مردود کلامی را که به زبان جاري کرد: که جهل و نادانی من نسبت به
مذهب شیعه باعث شد که وارد تشیع شو و تنها بر این نکته تأکید می کنم که در حقیقت این جهل به تشیع بود که مرا در مذهب
. [ تسنن تا به حال باقی گذارد، تا الآن که به حقانیّت آن اعتراف می کنم. [ 1155
11 طبیب فلسطینی اسعد وحید قاسم:
او نیز بعد از مطالعات بسیار در رابطه با شیعه، تشیع را انتخاب نمود و از راه هاي مختلف در صدد اثبات حقانیّت و نشر تشیع بر آمد
و در این راه سعی و کوشش فراوان نمود. در مصاحبه اي که با او انجام گرفته می گوید: به عقیده من تشیع همان اسلام است و
اسلام نیز همان تشیع. [ 1156 ] او نیز تألیفاتی در دفاع از مذهب تشیع دارد که از آن جمله می توان به ازمۀ الخلافۀ و الامامۀ و آثارها
المعاصرة اشاره کرد.
لازم به ذکر است که حقّانیّت تشیّع باعث گرایش تعداد فراوان از پیروان اهل سنّت و سایر ادیان به این مذهب گردیده و انسانهاي
پاك نهاد و حقیقت گرا؛ پس از درك حقّانیت شیعه، پیرو این مکتب پویا و مقدّس می شوند.
آنچه در این مختصر آورده شد، نتها به عنوان نمونه مطرح گردید.
تعیین مرجع دینی
مسئله امامت دو جنبه دارد: یکی جنبه تاریخی و دیگري دینی. بر فرض که از جنبه تاریخی عصر آن گذشته باشد، از جنبه دینی، اثر
آن تاکنون باقی است و تا روز قیامت نیز باقی خواهد ماند. اگر از امامت و ولایت بحث می کنیم، یک جهت مهمّش این است که
مرجع دینی ما کیست و دین را از چه کسانی باید اخذ کرد؟ سنت واقعی پیامبر(صلی الله علیه وآله)نزد چه کسانی است؟ آیا دین و
معارف اسلام را از امثال ابوالحسن اشعري و ابن تیمیه و فقه و فروع دین را از ائمه مذاهب چهار گانه بگیریم، همان گونه که اهل
سنت و وهابیون
[ [ صفحه 388
می گویند، یا از راه افرادي معصوم که جز اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسان دیگر نیستند،
پیروي کنیم؟
همان گونه که آیات و روایات بر این امر تأکید فراوان نموده است و شیعه امامی بر آن اصرار دارد؛ بر هر مسلمان واجب است که
بعد از گذشت زمان و فاصله زیاد از صاحب رسالت، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و اختلاف مذاهب و آرا، راهی را براي رسیدن
صفحه 245 از 494
به سنت نبوي و معارف دینی بپیماید که مورد اطمینان اوست. و لذا نصب امام علی(علیه السلام) به مقام ولایت و خلافت غیر از آن
که خلأ زعامت و حاکمیّت اسلامی را در امور سیاسی، بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله)جبران می کند، او را مرجعی براي رفع
مشکلات دینی و مسائل شرعی مردم نیز قرار می دهد. مشکلاتی که طبیعتاً بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله)پدید آمده بلکه شدیدتر
می شود. و به همین جهت است که امام علی(علیه السلام) بر این امر مهّم تأکید کرده در توصیف عترت پیامبر(صلی الله علیه
وآله)خطاب به مردم می فرماید:
فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أَنَّی تُؤْفَکُونَ وَ الَأعْلَامُ قَائِمَۀٌ وَ الآیَاتُ وَاضِ حَۀٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَۀٌ فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ؟ وَ
. [ هُمْ أَزِمَّۀُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّینِ وَ أَلْسِنَۀُ الصِّدْقِ؛ [ 1157
مردم کجا می روید؟ چرا از حق منحرف می شوید؟ پرچمهاي حقّ بر پاست، و نشانه هاي آن آشکار است، با این که چراغهاي
هدایت روشنگر راه اند، چون گمراهان به کجا می روید؟ چرا سرگردان هستید؟ در حالی که عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله)شما
در میان شماست. آنان زمام داران حقّ ند، پیشوایان دین، و زبان هاي راستی و راست گویانند، پس در بهترین منازل قرآن جایشان
دهید همچون تشنگانی که به سوي آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید.
2 اُنْظُرُوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًي وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًي فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ
نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ
[ [ صفحه 389
لا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا.؛ [ 1158 ] مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید از آن سو که گام
برمی دارند و گام را به جاي گام آنان بگذارید، آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند.
اگر سکوت کردند سکوت کنید و اگر قیام کردند، بپا خیزید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه می شوید و از آنان عقب نمایید که
نابود گردید.
3 نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الَأصْحَابُ وَالْخَزَنَۀُ وَ الَأبْوَابُ وَ لا تُؤْتَی الْبُیُوتُ إِلاّ مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً. [ 1159 ] مردم! ما
اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) چونان پیراهن تن او و یاران راستین او خزانه داران علوم و معارف وحی و درهاي ورود به آن
معارف، می باشیم، که جز از در، هیچ کس به خانه ها وارد نخواهد شد.
4 أَیْنَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغْیاً عَلَیْنَا أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَوَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا
یُسْتَعْطَی الْهُدَي وَ یُسْتَجْلَی الْعَمَی.؛ [ 1160 ] کجایند کسانی که پنداشتند دانایان علم قرآن آنان می باشند نه ما؟ که این ادعا را بر
اساس دروغ وستمکاري بر ضد ما روا داشتند. خدا ما اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بالا آورد و آنان را پست و خوار کرد،
به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حریم نعمت هاي خویش داخل و آنان را خارج کرد، که راه هدایت را با
راهنمایی ما می پویند و روشنی دل هاي کور از ما می جویند.
5 إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَۀِ یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا.؛ [ 1161 ] همانامن
در بین شما چونان چراغ درخشنده در تاریکی هستم که هر کس به آن روي می آورد از نورش بهرمند می گردد.
6 هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ یُخْبِرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَ صَ مْتُهُمْ عَنْ حِکَمِ مَنْطِقِهِمْ لا یُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ
لا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ... [ 1162 ] آنها
صفحه 246 از 494
[ [ صفحه 390
اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) رمز حیات دانش و راز مرگ نادانی هستند، حکمشان شما را از دانش آنان، ظاهرشان از
باطنشان و سکوتشان از منطق آنان اطلاع می دهد، نه با دین خدا مخالفتی دارند و نه در آن اختلاف می کنند.
نقش امامت در ساختار زندگی انسان
یکی از امتیازات ادیان این است که اگر هدفی عالی را براي انسان مشخص کرده و راه رسیدن به آن را ترسیم می کنند، الگو و
نمونه اي را نیز براي آن مشخص می نمایند تا با در نظر گرفتن سیره عملی او، و اقتدا و پیروي از او، انسان ها بهتر بتوانند به سر منزل
مقصود برسند، زیرا طبق نظر روانشناسان و روان کاوان، با الگوي کامل، بهتر می توان انسان ها را به حقّ و حقیقت و هدف
راهنمایی کرد.
خداوند متعال پیامبر اسلام را الگوي خوبی براي مسلمین معرفی کرده می فرماید ": لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَ نَۀٌ؛"
1163 ] قطعاً براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست. ]
باید دانست که موقعیت ها و مواقفی بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پدید آمد که هرگز در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله)
پدید نیامده بود، تا آنحضرت(صلی الله علیه وآله) را در آن مواقف الگو قرار دهیم، از آن جمله اتفاقی بود که در عصر امام
حسین(علیه السلام) پدید آمد، که حاکمی به اسم اسلام ولی بر ضدّ اسلام به اسم یزید حاکم بر کشورهاي اسلام شود، در آن وقت
تنها کسی که بهترین الگو را تا روز قیامت به جامعه انسانی عرضه کرد امام حسین(علیه السلام) بود. این الگو براي جامعه شیعه و
پیروان اهل بیت(علیهم السلام) از آن جمله امام حسین(علیه السلام) است، که اهل سنّت چنین الگویی ندارند.
بحث از امامت و خلافت بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اگر چه از جهتی تاریخی است، ولی همین تاریخ صدر اسلام است
که انسان ساز است. بحث از امامت بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله)در حقیقت بحث از این موضوع است که امام باید قابلیت
امامت داشته باشد و از جانب
[ [ صفحه 391
خداوند منصوب گردد. بحث از این که امام بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه کسی بوده، در حقیقت بحث از این است که چه
کسی باید تا روز قیامت براي جامعه اسلامی، بلکه جامعه بشریت الگو باشد؛ آیا مثل علی(علیه السلام) الگو باشد که جامع همه
صفات کمال است، در شجاعت، عدالت، سخاوت، عبادت، زهد، تقوا، فروتنی، و دیگر صفات که نظیر نداشت، یا آن که ابوبکر
الگو باشد که به قول عبدالکریم خطیب، نویسنده مصري؛ هیچ موقفی در هیچ جنگی نداشته است؟ یا مثل عمر بن خطاب که فرّار
غیر کرار در جنگ ها بوده است. امّت اسلامی احتیاج به الگو هایی جامع در بین بزرگان صدر اسلام دارد، که بتوانند محرّك آنان
تا روز قیامت باشند. و مردم با خواندن مواقف و فضائل و کمالاتشان در راه آنان قرار گرفته، به حق و حقیقت نزدیک شوند.
مگر نه این است که ماهاتما گاندي به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه این است که دهقان
فداکار به عنوان الگوي فداکاري و از خود گذشتگی در کتاب هاي کودکان مطرح می شود، تا از ابتدا کودکان با ترسیم موقعیت
او در روح و روان و ذهنشان فداکار بار آیند. چرا امّت اسلامی در خواب است در حالی که دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان
غلبه و سیطره پیدا کرده و دین و منابع مادي آنان را به غارت می برد؟ مگر خداوند متعال در قرآن کریم نمی فرماید ": وَلَنْ یَجْعَلَ
صفحه 247 از 494
اللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلی المُ ؤْمِنِ ینَ سَبِ یلًا؛ [" 1164 ] و خداوند هرگز بر مؤمنان، براي کافران
راه [تسلطی] قرار نداده است.
مگر اسلام نفرموده است: الإسلام یَعْلو و لا یُعلی علیه؛ [ 1165 ] اسلام بر هر دینی برتري دارد و هیچ دینی بر او علوّ و برتري ندارد.
چرا مسلمانان باید در خدمت به استعمار، حتّی بر ضدّ بلاد دیگر اسلامی سبقت گرفته و مسابقه دهند؟ چرا باید یک کشور اسلامی
به خاطر خوش خدمتی به استعمار؛ به خاطر اشغال یکی از بلاد اسلامی به اشغالگر مدال افتخار عطا کند؟ چرا در خوابیم؟ چرا
غافلیم؟ چرا ملت افغانستان با ده ها سال انقلاب و شهادت صدها هزار بلکه میلیون ها
[ [ صفحه 392
شهید، به پیروزي نرسید؟ چرا ملت تاجیکستان با تقدیم دویست هزار شهید و دو ملیون آواره به پیروزي نرسید؟ ولی ملّت ایران با
تقدیم کمترین شهید در حدود شصت هزار ظرف یک سال، حکومت طاغوتی 2500 ساله را بر انداخت، این به جهت داشتن
الگوهایی همانند علی(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) بود. کدام کشوري می توانست هشت سال جنگ را که از سوي استکبار و
استعمار تحمیل شده بود، از همان اوایل پیروزي انقلابش تحمل کند و در نهایت، سرفراز از جنگ بیرون آید؟ آیا غیر از داشتن
الگوهایی همچون حسین(علیه السلام)و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود؟ آیا به غیر از داشتن الگویی همچون اباالفضل
العباس(علیه السلام) بود؟ این ادعا از من نیست که یک نفر شیعی هستم، بلکه این ادعاي افراد و شخصیت هاي بزرگ سیاسی و
انقلابی برخی از کشورهاي اسلامی است، که از بی تحرّکی امّتشان رنج می برند. در قضیه فلسطین متأسفانه شاهد بوده و هستیم که
برخی از کشورهاي اسلامی از خود هیچ گونه تحرکی نشان ندادند، حتّی در سطح یک راهپیمایی، که در حقیقت به نفع خودشان
بود، زیرا اسرائیل چشم طمع به تمام کشورهاي اسلامی دوخته است، ولی گویا که هیچ اتفاقی براي ملّت فلسطین که هم نوع و هم
دین آنان است
نیفتاده است و آنان همانند پرنده اي که سر بزیر برف کرده و شکارچی را نمی بیند و می گوید دشمن وجود ندارد، مشغول عیش و
نوش خود هستند، اما زهی غفلت که یک مرتبه دشمن بر بالاي سر آنان آمده و همه را شکار کرده و نابود کنند ولی ملّت مسلمان
شیعه دوازده امامی با پیروزي بر استکبار، به فکر تمام ملت هاي اسلامی است، و از فلسطین و افغانستان و چچن و عراق گرفته تا
بوسنی و سایر ملت هاي مسلمان در صدد یاري رساندن به آنان از هر طریق ممکن بر آمده است اگر چه در این راه بهاي سنگینی را
پرداخته است. اینها نیست مگر آن که شیعه امامی الگوهایی دارد که براي او درس هایی تا پایان تاریخ به یادگار گذاشته است.
شیعه الگویی مثل علی(علیه السلام) دارد که معتقد است اگر به خاطر ربودن خلخال از پاي زن یهودي، انسان بمیرد جا دارد. شیعه
الگویی دارد مثل حسین بن علی(علیه السلام)که می گوید: نه ظلم کن به کسی نی به زیر ظلم برو کسی که می گوید: هیهات منّا
الذله. کسی که می گوید: مرگ سرخ به از زندگی ننگین است. کسی که معتقد است به خاطر امر به معروف ونهی از منکر گاهی
جان باید داد.
[ [ صفحه 393
بحث از امامت در این زمان در حقیقت بحث از این الگوهاست. بحث از امامت در حقیقت بحث از الگو در تمام زمینه هاست: در
زمینه عبادت، نظام خانواده، وظائف فردي و اجتماعی، و... این الگوها هستند که آینده انسان را ترسیم کرده ورق می زنند. فرزند
صفحه 248 از 494
خردسالی که از کودکی پرچم هیهات منّا الذله را بر پیشانی می بندد و در مجالس امام حسین(علیه السلام) شرکت کرده و او را
الگوي خود می بیند، هرگز در سنین بالاتر زیر بار ذلت نمی رود، همان گونه مولایش حسین(علیه السلام) چنین بود. انسان الگو را
نصب العین خود قرار می دهد، تا به او اقتدا کرده و به او نزدیک شود، نزدیکی به او همان، و نزدیک شدن به خدا همان، پس چه
بهتر که در الگو، بهترین ها انتخاب شوند، آنانی که در طول عمر خود هرگز گناهی انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهی از آنان
سرنزده است. امام حقیقی است که براي انسان حقّ را از باطل، نیک از بد، مضر از مفید را تمییز می دهد. و با ارتباط به خطّ امامت
است که راه انسان از هر یک از دو طرف جدا می شود. اگر من پیرو حسین بن علی باشم هرگز دست بیعت به حاکم فاسق و فاجر
نمی دهم، ولی اگر پیرو فردي مانند عبدالله بن عمر باشم، حاضرم حتّی با پاي حجاج بن یوسف ثقفی آن خون خوار معروف تاریخ
هم بیعت کنم، همان گونه که احمد بن حنبل با الگو قرار دادن عبدالله بن عمر، با متوکّل بیعت کرد. امامت است که معیارها و
شعارها را مشخّص می کند. پس بحث از امامت و غدیر بحثی تاریخی و بی ثمر عقیم نیست، بحث روز است، بحثی است زنده که
حیات
جامعه اسلامی بلکه بشري به آن وابسته است. امامت امري است که با حقیقت و شالوده و روح انسانی ارتباط دارد. امامت مسیر و
آینده انسان را روشن می کند، امامت مربوط به دنیا و آخرت انسان است، امامت حقیقتی است که در جاي جاي زندگی انسان
تأثیر گذار است.
انتخاب مذهب با دلیل و برهان
اشاره
آیا هر یک از ما مذهب خود را با دلیل و برهان و تحقیق انتخاب کرده ایم، یا این که موروثی به دست ما رسیده است؟ چون پدر و
مادرمان بر این مذهب و عقیده اند ما نیز چنین هستیم؟ آیا امامت از اصول اعتقادي نیست که هر یک باید بر آن دلیل اقامه کنیم؟
[ [ صفحه 394
چه عاملی باعث شده که من این اعتقاد و مذهب را پذیرفته ام؟ آیا عامل قرآنی است یا حدیثی یا عقل سلیم قطعی یا تعصّبات قومی
و قبیله اي و خانواده اي که به هیچ اصلی تکیه ندارد؟ به چه دلیل مذاهب دیگر از مذهب من برتر نباشند؟ آیا در آینده بر این
اعتقاداتی که دارم مسئول نیستم؟ اینها سؤال هایی است که ممکن است در ذهن هر کسی خطور کند و طبیعتاً باید پاسخگوي آن
بود پاسخ آن جز با بحث از امامت نخواهد بود، زیرا محور همه مذاهب بر مسئله امامت است.
تقلید مذموم
تقلید هر چند در برخی از موارد صحیح و ممدوح است؛ مثل تقلید جاهل از عالم در مسائل فقهی، لکن در برخی از موارد دیگر
صحیح نیست و مورد سرزنش عقل و شرع است، مثل تقلید جاهل از جاهل، یا تقلید عالم از عالم بر خلاف آنچه که خود به آن
نتیجه رسیده است. لذا قرآن کریم می فرماید ": وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلی ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا
أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُونَ؛ [" 1166 ] و چون به آنان گفته شود: به سوي آنچه خدا نازل کرده و به سوي پیامبر
[ش] بیایید، می گویند: آنچه پدران خود را بر آن یافته ایم ما را بس است. آیا هر چند پدرانشان چیزي نمی دانستند و هدایت نیافته
صفحه 249 از 494
بودند؟
و نیز می فرماید ": وَکَذ لِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَۀ مِنْ نَذِیر إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّۀ وَ إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ
1167 ] و بدین گونه در هیچ شهري پیش از تو هشدار دهنده اي نفرستادیم مگر آن که خوش گذرانان آن گفتند: ما پدران "] ؛
خود را بر آیینی [و راهی] یافته ایم و ما از پی ایشان راهسپاریم.
و نیز می فرماید ": یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنا اللّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاْ - وَقالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبَراءَنا فَأَضَ لُّونَا
السَّبِیلاْ - رَبَّنا آتِهِمْ
[ [ صفحه 395
ضِعْفَیْنِ مِنَ العَذابِ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً؛ [" 1168 ] روزي که چهره هایشان را در آتش زیرو رو
می کنند، می گویند: اي کاش ما فرمان خدا را فرمان می بردیم و پیامبر را اطاعت می کردیم.؛ و می گویند: پروردگارا، ما رؤسا و
بزرگان خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند.؛ پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان کن لعنتی بزرگ.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرمود: امتی نباشید که بگویید اگر مردم کار خوب کردند مانیز خواهیم کرد و اگر مردم ظلم کردند
ما نیز ظلم می کنیم. ولی خود را آماده کنید که اگر مردم کار خوب کردند شما نیز چنین کنید و اگر بد کردند شما بد نکنید.
. [1169]
تعیین فرقه ناجیه
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: امت موسی بر هفتاد و یک فرقه متفرّق شدند و امّت عیسی بر هفتاد و دو فرقه و زود است که
امّت من بر هفتاد و سه فرقه متفرّق گردند، یک فرقه آنان اهل نجات و سایر فرقه ها در آتش دوزخ اند. [ 1170 ] می دانیم که عمده
اختلافات در مسئله امامت است و همین مسئله بود که سرمنشأ بسیاري از فرقه ها در جامعه اسلامی شده است. لذا براي آن که به
فرقه ناجیه برسیم باید از امامت و رهبري در جامعه اسلامی بحث کنیم.
شناخت امام زمان
شیعه و سنی روایات فراوانی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این مضمون نقل کرده اند که هر کس وظیفه دارد تا امام زمان
خود را بشناسد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است.
1171 ] و نیز فرمود: هر کس بدون امام ]
[ [ صفحه 396
. [ بمیرد به مردن جاهلیّت از دنیا رفته است. [ 1172
از طرف دیگر می دانیم که قیامت روزي است که هر کس و گروهی با امام خود خوانده می شود و با او به جایگاه ابدي خود
رهسپار می شود، خداوند متعال می فرماید ": یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناس بِإِمامِهِمْ؛ [" 1173 ] [یاد کن] روزي را که هر گروهی را با
پیشوایان فرا می خوانیم. پس باید با بحث از امامت، امام خود را بشناسیم، تا مردنمان مانند مردن جاهلیت نباشد و نیز امام خود را در
صفحه 250 از 494
روز قیامت مشخص کنیم.
[ [ صفحه 397
امامت و اختیار
اشاره
آیا امامت و خلافت و حکومت به نص و نصب الهی است یا به انتخاب مردم؟ آیا همان گونه که غربی ها می گویند: انسان به طور
مستقل در تعیین سرنوشت خود، مختار و آزاد است و می تواند امام و حاکم اسلامی را انتخاب کند یا این که امام و حاکم اسلامی
باید از ابتدا اراده و مشیّت الهی انتخاب گردد؟
شیعه معتقد به قول دوّم است، ولی برخی معتقد به آزادي و اختیار مطلق انسان در تعیین سرنوشت خود می باشند و حاکمیت و
حکومت را بالاصالۀ از خداوند نمی دانند؛ در حقیقت قائل به همان نظریه دموکراسی غربی اند.
برخی نیز معتقدند خداوند امر حکومت را به شورا واگذاشته تا با انتخاب خود که همان انتخاب خداست به حاکمیتِ حاکم
مشروعیت بخشند. اینک به بررسی این موضوع می پردازیم.
رهبري در اسلام
اشاره
رهبري در اسلام تفاوت اساسی و جوهري با دیدگاه مادّیون و ملحدان دارد. رهبري نزد مادّیون در محدوده اداره شئون زندگی
مادي بشر خلاصه می شود،
ولی در اسلام، رهبري در عرصه هاي مختلف مؤثر است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
[ [ صفحه 398
عمل براي دنیا
با قطع نظر از بهشت و دوزخ و عوالم دیگر، بشر در این دنیا نیاز به رهبري دارد تا امورش را نظام مند کند. این همان موردي است
که مادّیون رهبري را در آن محصور کرده اند و اسلام نیز اگر به آن نظر و توجه دارد، با نگاهی استقلالی نیست، بلکه از آن جهت
که دنیا پل و معبر و مزرعه اي است براي آخرت، دنیا را نگریسته و براي آن برنامه ریزي می کند.
اهمیت اسلام به اداره شئون دنیوي بشر را می توان از دو زاویه نگریست:
الف) گسترش عدل و رفع ظلم: خداوند متعال می فرماید ": وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ؛ [" 1174 ] و چون میان
مردم حکم کنید به عدالت داوري کنید.
صفحه 251 از 494
ب) بهره مندي دنیوي: خداوند متعال می فرماید ": قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَۀَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ [" 1175 ] . بگو چه
کسی زینت هاي خدا را که براي بندگانش آفرید حرام کرده و از صرف روزي حلال و پاکیزه منع کرده است.
عمل براي آخرت
مادّیون از آن جا که عالم دنیا را از مبدأ و معاد جدا کرده اند، تنها توجه و کوشش خود را به عالم طبیعت معطوف داشته اند، ولی
اسلام از آن جا که معتقد به مبدأ و معاد است، مردم را به عمل براي عالمی دیگر که عظیم تر از عالم دنیاست نیز دعوت می کند
و دنیا را در حقیقت مقدّمه اي براي عالم آخرت می داند. قرآن به این حقیقت مهمّ اشاره کرده است؛ آن جا که می فرماید ": وَ
لَلاْخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ اْلأُولی؛ [" 1176 ] و هر آینه آخرت براي تو از دنیا بهتر است. و نیز می فرماید ": وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَهْوٌ وَ
لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ اْلآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ؛ [" 1177 ] این زندگانی چند روزه دنیا لهو و بازیچه اي بیش نیست و
[ [ صفحه 399
زندگانی به حقیقت دار آخرت است. اسلام توجهی که به رهبري دارد، این جنبه را نیز در نظر گرفته و رهبر را راه گشاي سعادت
اخروي می داند.
کمال و ارتقاي عملی
مادّیون غیر از مسائل مادي، هرگز چیزي را به عنوان ارزش هاي اخلاقی و روحی قبول ندارند، ولی اسلام به دلیل اصل قرار دادن
اعتقاد به مبدأ و معاد و نیز باور به حقیقتی به نام روح، به ارزش هاي اخلاقی و معنوي، توجه خاصی کرده است. از همین رو
رهبرانی الهی تربیت کرده تا بتواند مجتمع اسلامی را در این زمینه نیز رهبري نماید.
اجراي احکام
اسلام دینی است شمول گرا که در تمام زمینه ها حکم و دستورهایی دارد. یکی ازدیدگاه هاي اسلام در خصوص رهبري این است
که وظیفه رهبر را پیاده کردن احکام و دستورهاي الهی در سطح کلّ جامعه بشري می داند و این مورد، تمام زمینه هاي پیشین را
پوشش می دهد، زیرا تطبیق و پیاده کردن احکام موجب رفاه دنیوي، سعادت اخروي و کمال نفسانی انسان می گردد.
از این جا به خوبی روشن می گردد که چرا روایات و دعاهاي وارده از معصومین(علیهم السلام) تعبیرهاي بلندي از امام و امامت
نموده و براي رهبري در جامعه اسلامی وظایف سنگینی را در نظر گرفته اند. حال با در نظر گرفتن چنین وظایفی می توان امر امامت
و رهبري جامعه را به مردم واگذاشت؟
رأي اهل سنت
از مجموع کلمات اهل سنّت استفاده می شود امر رهبري جامعه اسلامی به طور مستقیم و مستقل در دست مردم است، آنان هستند
که خود بر می گزینند و به هیچ اذن و اراده و مشیّت الهی نیازي ندارند و اگر احتیاجی باشد، خداوند آن را به مردم واگذاشته
است.
صفحه 252 از 494
[ [ صفحه 400
1 قاضی ابوبکر باقلانی (ت 403 ه.) می گوید: اگر کسی گوید: به رأي چند نفر، امامت و رهبريِ شخص مشروعیت می یابد؟ در
جواب گوییم: به نظر و رأي یک نفر از اهل حلّ و عقد، امامت و رهبري شخص ثابت می گردد، در صورتی که آن شخص شرایط
. [ و خصوصیات لازم در امام را داشته باشد. [ 1178
2 عبدالقاهر بغدادي (ت 429 ه.) می گوید: امامت و رهبري با رأي یک نفر از اهل کوشش و تقوا ثابت می شود براي شخصی
. [ که لایق آن باشد، و در صورت بیعت یک نفر بر سایرین لازم است که از او اطاعت کنند. [ 1179
3 قاضی ایجی می گوید: چون ثابت شد که امامت و رهبري با اختیار و بیعت مشروعیت می یابد، دیگر نیازي به اجماع امّت
. [ نیست، زیرا دلیل عقلی یا سمعی بر آن وجود ندارد، بلکه بیعت یک نفر یا دو نفر از اهل حلّ و عقد کفایت می کند. [ 1180
انواع حکومت ها
اشاره
تاریخ همواره شاهد حکومت هایی بوده که نگرش هاي مختلفی داشته اند مهم ترین آنها را بر می شمریم:
حکومت دیکتاتوري
نظامی است که تمام سلطه ها و قدرت ها به دست یک نفر است و او بدون توجه به قانونی خاص به مشیّت و اراده خود عمل می
کند. اصل این کلمه در حکومت روم به کار رفت، زیرا مردم حاکم را انتخاب می کردند و به مدت شش ماه تمام قدرت ها و سلطه
ها به او واگذار می شد، ولی این کلمه بعدها بر هر حاکمی که متولّی تمام مراکز قدرت شود، اطلاق شد؛ هر چند با قهر و غلبه و
کودتا و به شکل دائم، بدون این که خود را تابع هیچ قانون بداند به قدرت رسیده باشد.
[ [ صفحه 401
حکومت طبقاتی
مبتکر این نوع حکومت افلاطون است، زیرا از آن جا که او با حکومت دمکراسی مخالف بود، طرح نوعی حکومت به نام طبقاتی یا
حکومت طبقه طلایی را مطرح نمود و مقصود او از طبقه طلایی، اشراف و صاحبان فرهنگ بود که ارسطو نیز آن را سلطه و قدرت
حکماء نامیده است.
حکومت دموکراسی
این کلمه در اصل یونانی و به معناي حکومت مردم است و در اصطلاح، نوعی نظام سیاسی اجتماعی است که بر اساس نوع علاقه
صفحه 253 از 494
و ارتباط بین مجتمع و دولت با مشارکت مردمی به طور مساوات ایجاد می گردد.
این حکومت بر این اصل استوار است که مردم منشأ قدرت و سلطه اند و اساسِ نظام، قرار دادي اجتماعی است بین مردم و حاکم.
حکومت دینی
این نوع حکومت، نظامی است قائم بر اساس اعتقاد دینی؛ یعنی منشأ قدرت و سلطه خداوند متعال می باشد و حاکم با واسطه یا
بیواسطه، همانند حکومت انبیا و اوصیاء [ 1181 ] سلطه خود را از خداوند متعال اخذ کرده است.
بررسی اجمالی
با بررسیِ اجمالی دیدگاه هاي مختلف در مورد حکومت پی می بریم به اینکه نوع اوّل (حکومت دیکتاتوري) هرگز مورد نظر
اسلام نبوده و حتّی شخص رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)بعد از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه منوّره، مطلق العنان و رها از
قانون الهی نبوده است، بلکه مأمور بوده که طبق قوانین و حدود الهی حکم کند. خداوند متعال خطاب به
[ [ صفحه 402
پیامبرش(صلی الله علیه وآله) می فرماید ": وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ؛ [" 1182 ] و این که حکم کن [بین آنان] به چیزي که
خداوند نازل کرده است.
نوع دوّم (حکومت طبقاتی) نیز از این قبیل است، زیرا طبق نصوص قرآن و حدیث طبقات مردم بر یکدیگر هیچ نوع برتري جز در
تقوا ندارند.
امّا بی شک حکومت دموکراسی نیز منطبق بر نظام و حکومت اسلامی نخواهد بود، زیرا همان گونه که خواهیم گفت مطابق ادله
عقلی و شرعی، مردم هیچ حقّی در تعیین پیامبر و یا امامشان ندارند و تنها ارزشی که می توان براي بیعت و انتخاب آنان دانست
همان التزام عملی به اطاعت از دستورهاي شخصی است که از جانب خداوند متعال به عنوان حاکم و امام و پیامبر معرفی شده و
سود این انتخاب نیز به خودشان باز می گردد.
آري این اهل سنتند که یک نوع دموکراسی را در حکومتِ بعد از رسول در دو زمینه قائلند:
الف) در تعیین حاکم؛
ب) در تشریع و جعل قانون در مسائل حکومتی.
مقایسه اي بین دو نوع حکومت
برخی حکومت دینی اسلامی را با حکومت دینی کلیسا در قرون وسطاي مسیحی مقایسه و تشبیه می کنند.
دکتر احمد محمود صبحی می گوید: اگر بخواهیم رأي شیعه و اهل سنّت را مطابق اصطلاحات علم سیاست ارزیابی کنیم باید
بگوییم که رأي شیعه در سلطه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سیاست شبیه ثیوقراطی و حکومت دینی است که در عصر کلیسا پدید
آمد و نظر اهل سنّت مطابق با دموکراسی غربی است. مفهوم ثیوقراطی آن است که حکومت برگرفته از وحی یا الهام الهی باشد....
. [1183]
صفحه 254 از 494
[ [ صفحه 403
در جواب می گوییم: حکومت دینی اسلامی با حکومت دینی مسیحی در
قرون وسطا تفاوت هاي اساسی دارد. حکومت دینی در قرون وسطا در حقیقت از طرف کلیساي مسیحی به رهبر کلیسا (پاپ) داده
شد، تا بدون هیچ قید و حدّ و مرزي در نظام حکومتی مردم دخالت کند؛ و همه مردم در مقابل او خضوع کرده و تسلیم
محض باشند.
این نظریه سه مرحله را طی کرد که عبارتند از:
1 طبیعت الهی براي حاکمان کلیسا
این نظریه بر این اصل استوار بود که امپراتور، خدا یا مظهر او و یا فرزند تربیت شده اوست، لذا سلطه و قدرتی بی نهایت بر مردم
دارد. این نظریه، به تمدن هاي قدیم، چون روم، ایران، مصر و ژاپن باز می گردد. با مراجعه به تاریخ مصر قدیم پی می بریم مردم
آن عصر براي پادشاهان و فراعنه خود چنین عقیده و امتیازي را قائل بودند....
2 انتخاب مستقیم
بعد از گذشت زمان در مسیحیّت دیدگاه جدیدي درباره حاکمان پدید آمد. این نگرش برخلاف نظریه گذشته حاکم را انسانی می
دانست که خداوند متعال او را به طور مستقیم اختیار کرده و به جهت قابلیت هایی که دارد به او قدرت و سلطه داده است. او از
خود به طور استقلال سلطه اي ندارد و تمام قدرتش برگرفته از قدرت و سلطه حقیقی الهی است.
3 انتخاب غیر مستقیم
این نظریه می گوید: خداوند حاکم را به واسطه مردم انتخاب می کند، نه به صورت مستقل و مستقیم. این نظریه هنگامی پدید آمد
که بین کلیساي مسیحیّت و پادشاهان اروپا بر سر حکومت نزاع در گرفت و از این طریق توانستند نفوذ کلیسا را از حکومت ها
بردارند.
[ [ صفحه 404
فرق اوّل:
با تأمل و دقت در حکومت دینی مسیحی (ثیوقراطی) و حکومت دینی اسلامی پی می بریم بین این دو نوع حکومت فرق هاي
اساسی است، زیرا نظام دینی اسلامی معتقد است حاکم، اگرچه پیامبر یا امام باشد، در حدود و مرزهاي خاصی سلطه داشته و می
تواند نظر دهد و قدرتش بی حدّ و مرز نیست؛ از همین رو خداوند متعال خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید ": وَ أَنِ
احْکُ مْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ؛ [" 1184 ] . هم چنین خطاب به عموم حاکمان می فرماید ": وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ
الْکافِرُونَ؛ [" 1185 ] و هر کس طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکند، پس آنها همان کافرانند.
حاکم اسلامی خود را در برابر قانون الهی و اسلامی مسئول می بیند و هرگز حقّ ندارد از آن تخطّی کند و این برخلاف نظام
ثیوقراطی و حکومت مسیحی در قرون وسطا است، زیرا آنان براي رهبران کلیسا قدرت مطلقه و بی حدّ و مرز را قائلند.
فرق دوّم:
فرق دیگري که در مبناي نظريِ این دو نوع حکومت دینی می بینیم، این است که رجال و شخصیت هاي مسیحی هیچ دستور نظام
مندي در مورد مسائل سیاسی و حکومتی نداشتند و تنها به مواعظ اخلاقی اکتفا می کردند، در حالی که اسلام دین جامعی است که
صفحه 255 از 494
در تمام زمینه ها از خود دستوري به جاي گذاشته است.
ابوالأعلی مودودي می گوید: ثیوقراطی و حکومت الهی دینی که در بین مسیحیّت و اروپا مطرح شد تفاوت کلّی و اساسی با
یکدیگر دارند، زیرا حکومت دینی مسیحیت در اروپا بر این اصل پایه گذاري شد که طبقه اي از مردم قدرت قانون گذاري براي
خود داشته باشند تا طبق هوا و هوس و اغراض شخصی و طایفه اي خود، قوانینی را جعل کنند، برخلاف حکومت دینی اسلامی که
. [ حاکم را محصور در قوانین ثابت الهی می داند. [ 1186
[ [ صفحه 405
بررسی اصول نظام ها
اشاره
در این بخش به بررسی اصول و ارکان سه نظام رایج در جهان می پردازیم:
نظام مارکسیستی
اشاره
این نظام بر چند اصل اساسی استوار است که از مبناي فکري آن سرچشمه می گیرد؛
الف) خرافی بودن دین
دین در فرهنگ مارکسیسم خرافه اي است که باید از آن عبور نموده و حتی با آن مقابله کرد.
. [ مارکس می گوید: آزادي سیاسی در بی توجهی و عدم اعتقاد به دین است. [ 1187
. [ انگلس می نویسد: ما هرگونه طمعی که بخواهد بر ما عقاید ي اخلاقی فرض کند، از خود دور می کنیم. [ 1188
ب) محوریّت اقتصاد
مارکسیست ها اساسِ هر چیز را اقتصاد دانسته اند نه ارزش هاي اخلاقی و هدف از سیر انسان را نیز رسیدن به منافع اقتصادي می
دانند.
انگلس می گوید: نیرو و توان، تنها وسیله است و غایت، همان منفعت اقتصادي است.
ج) نظام طبقاتی
مارکسیست ها در نوع حکومت خود نظامی طبقاتی ایجاد کرده اند که در رأس آن، حزب حاکم بر کلّ مردم و طبقات جامعه
حکومت می کند.
بولیتزر می گوید: حزب حاکم سیاسی داراي سلطه بر طبقه کارگر است.
هر کدام از این اصول طبق نظر اسلام مردود است.
[ [ صفحه 406
صفحه 256 از 494
نقد مبانی مارکسیسم
یکی از اصول و مبانی مارکسیسم خرافی بودن دین است. در جوابِ این اصل می گوییم:
اوّلًا: اسلام دین جامعی است که براي آرامش درونی انسان در عین دستور به اتقان و استحکام در امور معیشتی، به تسلیم شدن در
برابر ناکامی ها و ارتباط باطنی با ماوراي طبیعت امر می کند.
ثانیاً: دین آثار و فواید بی شماري دارد؛ از آن جمله:
الف) پیشرفت علم در سایه دین است، زیرا دین خلقت را بر اساس نظم می داند نه اتفاق؛
ب) دین پشتوانه مسائل اخلاقی است؛
ج) دین با وجود شدائد و مصائب عامل تحرّك و استمرار است؛
د) دین دار مقیّد به قانون است، زیرا خودش را در محضر خدا می بیند.
امّا اصل دوم مارکسیست ها که همان محوریّت اقتصاد است، ناشی از عدم اعتقاد آنان به مبدأ و معاد است. کسی که اعتقاد به
ماوراي طبیعت ندارد طبیعی است که همه وجود و هستی و خلقت را بر محوریّت اقتصاد و رفاه دنیوي می بیند، در حالی که علم
کلام و فلسفه خلاف این مطلب را به اثبات رسانده است.
هم چنین اصل سوم که همان اختلاف طبقاتی و برتري نظام و حزب حاکم بر طبقه کارگر است با کرامت انسانی سازگاري ندارد.
عقل، قرآن و سنت نیز بر این نکته تأکید دارد که کسی بر دیگري جز در تقوا که عامل پیشرفت و رسیدن به هدف و غایت خلقت
است، برتري ندارد.
نظام دموکراسی
اوستن رنی در کتاب سیاسۀ الحکم اصول دموکراسی را چهار چیز برشمرده است:
الف) سلطه سیاسی ناشی از اراده مردمی است و این مردمند که قدرت و حکومت
[ [ صفحه 407
بر خود را به حاکم تفویض می کنند. این اصل می گوید: حقِّ سلطه براي خود مردم است و کسی نمی تواند آن را از آنِ خود یا
حزبش بداند.
ب) همه مردم در رابطه با قانون و سیاست حقوق مساوي دارند و کسی بر دیگري برتري ندارد.
ج) مردم از طریق شورا می توانند حقّ سلطه و نفوذ بر خود را به شخصی واگذارند تا او هر نوع محدودیت سیاسی که صلاح می
داند براي آنان قرار دهد.
د) میزان رأي اکثریّت است و اگر حدّ اقلّ 51 درصد از مردم به شخصی رأي مثبت دادند، او منصوب به حکومت است و بر دیگران
. [ است که این رأي را محترم شمرده و از حاکمی که آنان انتخاب کرده اند، پیروي کنند.... [ 1189
صفحه 257 از 494
نظام اسلامی
نظام حکومتی اسلام نیز بر اصول و مبادیی استوار است که عبارتند از:
الف) مبدأ حکومت الله
این مبدأ از اساسی ترین ارکان و اصول فکر دینی، خصوصاً اسلامی است که قرآن و روایات به آن اشاره کرده است؛ یعنی همان
گونه که حکومت تکوینی از آنِ خداوند است، حکومت تشریعی نیز به عهده اوست و همان طور که وجود و عدم، خلق و فنا، منع
و عطا، حاکمیت و حقّ اطاعت از آنِ اوست، امر و نهی و قبول و ردّ نیز به عهده اوست. این مبدأ چند معنا دارد که عبارت است از:
1 خضوع و تابعیت سیاست اسلامی با دستور الهی که در شریعت اسلام تبیین شده است؛
2 حکومت دین و آزادي تکامل؛ به این معنا که انسان در پرتو حکومت الله به صورت مطلق آزاد نیست و دین حرکت او را در
مسیر صحیح و عقلایی قرار داده است.
3 حکومت الله مردم را بر اساس دینی و تقوایی دسته بندي می کند، نه بر اساس
[ [ صفحه 408
طبقاتی، اشرافی و... زیرا اسلام همه مؤمنان را برادر یکدیگر خوانده و براي نژاد، زبان و قومیّت ارزش خاصی قائل نشده است.
4 دعوت به سوي خداوند متعال؛ از مسئولیت هاي خطیر هر فرد جامعه دعوتِ مردم به سوي خداوند است، خصوصاً کسانی که
رأس حکومت اند تکلیف بیشتري در این زمینه دارند.
خداوند متعال می فرماید ": وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّۀٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ؛ [" 1190 ] و باید از شما
مسلمانان برخی خلق را به خیر و صلاح دعوت کنند و مردم را به نیکوکاري فرا خوانند و از بدکاري نهی کنند.
ب) مبدأ حکومت امّت
مبدأ حکومت الله به این معنا نیست که انسان هیچ گونه آزادي و اراده اي از خود ندارد و مانند مرغی است که در قفس زندانی
شده است، بلکه انسان از آن جهت که خلیفه خدا روي زمین است حقّ دارد براي آبادانی آن بکوشد و زندگی سعادت مندي داشته
باشد و امّت را به خیر و معروف دعوت کند و از بدي ها باز دارد.
امّا التزام به مبدأ حکومت امت به معناي تجاوز از حدود الهی نیست و آن گونه که دموکراسی می گوید صلاحیت هایش مطلق
نبوده و حکومت امت در عرض حکومت الله نخواهد بود، بلکه در واقع مسئولیتی است که خداوند بر عهده مردم واگذارده است و
مردم نیز ملزم به انجام دادن آن مسئولیت هایند.
ج) مبدأ حکومت ارزش هاي اخلاقی
نظام اسلامی براي ارزش هاي اخلاقی اهمیّت ویژه اي قائل است. اسلام در عین دعوت به صدق، احسان و احترام به یکدیگر،
صفات پسندیده دیگري را گوشزد می کند که این اعمال داراي حسن و کمال ذاتی اند و در مقابل، از کارهاي زشتی، از قبیل:
دروغ، غش، نفاق و دیگر صفات قبیح نهی می کند و آنها را سقوط معنوي می داند.
از همین رو، اسلام در زمینه هاي مختلف مردم را به برپایی ارزش هاي اخلاقی
[ [ صفحه 409
صفحه 258 از 494
دعوت کرده و می فرماید ": وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْم عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوي؛ [" 1191 ] و البته نباید دشمنیِ گروهی
شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است. و این درست نقطه مقابل فرهنگ مارکسیستی
است که براي اخلاق هیچ نوع ارزشی قائل نیست؛ هم چنین دموکراسی غربی که ارزش هاي اخلاقی را محدود به مصلحت، منافع
شخصی یا حزبی و قومی و مملکتی می داند.
اسلام ارزش هاي اخلاقی را در تمام زمینه ها از جمله مسائل سیاسی توسعه می دهد؛ از همین رو:
اوّلًا: هدف و وسیله را بر اساس این ارزش ها توجیه می کند که نمونه بارز آن در حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام)مشاهده می
شود، زیرا آن حضرت کسی بود که هدف اعلی را در قبول خلافت، پیاده کردن ارزش هاي اخلاقی دانسته و هرگز از طریق ضدّ
ارزش به آن اهداف مقدس نرسید. حضرت حتّی براي لحظه اي حاضر نشد حاکمی جائر و فاسق از طرف او، والی یکی از ایالاتش
باشد، هرچند وي مانع از تحقق اهداف عالی او نگردد و می فرمود: کسی که بخواهد از راه شر بر دیگران غلبه کند، مغلوب است.
ثانیاً: حکومت اسلامی دعوت خود را بر اساس ایمان به ضرورت پیاده شدن ارزش ها در جامعه پایه گذاري کرده است و این در
حقیقت التزامی مبدئی و عقیدتی است نه مصلحتی، بر خلاف دولت هایی که از دموکراسی سخن می گویند و هدف اصلی شان از
ارزش هاي اخلاقی ادعایی براي رسیدن به مصالح و منافع کشورهاي خود است.
مایلزکو بلاند می گوید: حقیقت این است که در پشت تمام این کمک ها و مساعدت ها به کشورهاي مستضعف مصالح و منافع
. [ خود ما در مدّ نظر است. [ 1192
ثالثاً: نکته مهمّ دیگري که در این اصل نهفته است، تربیت اخلاقی جامعه اسلامی و ایجاد انگیزه درونی براي افراد و جامعه در مقابل
وظیفه سنگینی است که بر دوش آنان وا گذاشته اند.
[ [ صفحه 410
از همین رو، می بینیم رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هنگام فرستادن علی(علیه السلام) به یمن براي مقابله با آنان می فرماید: اي
علی! هرگز با کسی جنگ مکن مگر آن که او را در ابتدا به اسلام دعوت کنی، زیرا قسم به خدا! اگر کسی را هدایت کنی، براي
. [ تو از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب می کند بهتر است. [ 1193
د) مبدأ ولایت امام
اسلام و سایر ادیان بر این نکته تأکید دارند که امّت در تمام مراحلش به هر نقطه اي از ادراك و پیشرفت فرهنگی و اجتماعی برسد،
هرگز از حرکت توجیهی و هدایت و ولایت انبیا و اولیاي الهی بی نیاز نخواهد شد؛ خداوند متعال می فرماید ": وَ إِنْ مِنْ أُمَّۀ إِلاّ
خَلا فیها نَذیرٌ؛ [" 1194 ] و هیچ امّتی نبوده جز آن که در میان شان ترساننده و راهنمایی بوده است.
[ و نیز می فرماید ": یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النّاسِ؛ [" 1195
اي پیامبر! آنچه از خدا بر تو نازل شد، به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداي وظیفه نکرده اي و خدا تو را از آزار مردم
نگاه خواهد داشت.
از همین جهت است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید: من دو چیز گران بها را در میان شما قرار می دهم: کتاب خدا و
. [ عترتم، که اگر به هر دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. [ 1196
منشأ سلطه و قدرت
صفحه 259 از 494
یکی از مهم ترین مبانی و اصول نظام هاي سیاسی موضوع مبدأ سلطه و قدرت است. هر یک از نظام ها براي خود مبدأ خاصی
قائلند:
[ [ صفحه 411
1 اسلام
دیدگاه اسلام در این زمینه به مسئله خلقت عالم و انسان و رابطه آن با خالق باز می گردد. اسلام همانند سایر ادیان انسان را معبود
خالقی به نام الله می داند که باید در برابرش خضوع و تواضع و کرنش کند و در پرتو این عقیده، انسان سلطه و قدرت مطلق را از
براي خداوند متعال می داند و هرگز در مقابل او، حتی برخود سلطه و قدرتی نمی داند و نمی تواند با خود هرکاري که بخواهد
انجام دهد، زیرا او بنده خداست. خداوند متعال این سیادت و سلطه را به عموم مردم واگذار نکرده، تا بدون هیچ معیاري به هر
کسی که خواستند رأي دهند. از همین رو خود متکفّل این امر شده و حاکم اسلامی را به طور خصوص یا عموم معرفی کرده است.
2 دموکراسی غربی
طبق این نظریه امّت صاحب قدرت و سیادت و سلطه مطلق اند، چه در مجال قانون گذاري و تشریع و چه در مجال سیاسی و حکم
رانی، زیرا مردم آزاد آفریده شده اند، لذا خودشان حقّ تعیین سرنوشت بر خود را دارند.
در ماده پنجم از اعلامیه حقوق بشر آمده است: قانون نمی تواند آزادي بشر را محدود کند، مگر در کارهایی که به ضرر اجتماع
. [ باشد.... [ 1197
حق سلطه الهی
اشاره
نظریه اسلام در مورد حقّ سیادت و سلطه این است که آن به طور استقلال و بالذات براي خداوند متعال است، لذا هر کس که به
حکومت می رسد باید به طور مستقیم یا غیر مستقیم از جانب خداوند متعال اذن و اجازه داشته باشد. این رأي و نظر، مطابق ادله
عقلی و نقلی، قرآنی و حدیثی است که اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم:
توحید حق الطاعه
اشاره
متکلمان براي توحید افعالی اقسامی را ذکر کرده اند که یکی از آنها توحید در
[ [ صفحه 412
حقّ الطاعه است؛ یعنی تنها کسی که اطاعت او بالذات و به طور استقلال واجب است خداوند متعال می باشد و اطاعت دیگران نیز
صفحه 260 از 494
در طول اطاعت خداوند واجب است، در صورتی که دستوري بر اطاعت او از جانب خدا رسیده باشد و دلیل آن، این است که
اطاعت، از شئون مالکیّت است و از آن جا که مالک حقیقی انسان، خداست، پس اطاعت او نیز ذاتاً واجب است، لذا خداوند متعال
وجوب اطاعت پیامبرش را به اذن خود می داند و می فرماید ": وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ؛ ["... 1198 ] . هیچ رسولی
نفرستادیم مگر آن که به توفیق الهی از آن اطاعت کنند....
از این آیه به طور وضوح استفاده می شود اطاعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرع اطاعت خدا و در طول اطاعت اوست. در جایی
دیگر می فرماید ": مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ؛ [" 1199 ] هر کس از رسول اطاعت کند، قطعاً خدا را اطاعت کرده است.
کسانی که اطاعتشان به امر خدا واجب است
طبق نصّ قرآن کریم و به امر خداوند متعال، اطاعت از برخی افراد واجب است:
الف) رسول اکرم
خداوند متعال می فرماید ": قُلْ أَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ؛ [" 1200 ] بگو اي پیامبر! فرمانبرداري کنید
از خدا و رسول، اگر از آنان روي گردانید، همانا خداوند کافران را دوست نخواهد داشت.
ب) اولی الأمر
خداوند متعال می فرماید ": یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ؛ [" 1201 ] اي اهل ایمان! خدا و
رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت کنید.
[ [ صفحه 413
ج) پدر و مادر
خداوند می فرماید ": وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانًا؛ ["... 1202 ] پروردگارت حکم کرده که جز او را مپرستید
و به پدر و مادر [خود] احسان کنید....
آري، اطاعت آنان از مصادیق احسان بوده و محدود به مواردي است که به شرك و معصیت امر نکرده باشند.
د) فقیه حاکم
امام صادق(علیه السلام) فرمود:... نظر کنید به کسانی که از شما حدیث ما را نقل کرده و در حلال و حرام ما می نگرند و احکام ما
را می شناسند، آنان را حَکَم قرار دهید، زیرا من آنها را بر شما حاکم قرار داده ام. و هرگاه که او به حکم ما حکم کند و کسی آن
را نپذیرد، در حقیقت حکم ما را سبک شمرده و رد کرده است و هر کس بر ما رد کند، حکم خدا را رد کرده و آن در حکم
. [ شرك به اوست. [ 1203
توحید حاکمیت
هم چنین از اقسام توحید افعالی، توحید در حاکمیّت است؛ یعنی حکومت حکمرانی و حاکمیّت، بالأصاله و ذاتاً از براي خداوند
متعال است، زیرا حاکمیّت هرگز منفکّ از تصرّف در نفوس و اموال و ایجاد محدودیّت نیست، در حالی که تصرف و محدودیّت
حقّ کسی است که بر دیگران ولایت و سلطنت دارد و در غیر این صورت تصرّف عدوانی است. حقّ ولایت و سلطنت بالأصاله و
صفحه 261 از 494
ذاتاً براي خداوند است، پس حاکمیت نیز از آنِ خداوند است. هر کس که قرار است بر مردم حکومت کند باید از جانب او اذن
داشته باشد. خداوند متعال به این موضوع اشاره کرده و دو نوع حاکمیت را در قرآن از براي خود ذکر کرده است: یکی، حاکمیت
تشریع و قانون گذاري؛ آن جا که می فرماید ": إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ؛ ["... 1204 ] و تنها حکمفرماي عالم
[ [ صفحه 414
خداوند است و امر فرموده که جز آن ذات یکتا کسی را نپرستید.
دیگري، حاکمیّت در تکوین؛ آن جا که می فرماید ": ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ؛ [" 1205 ] عذابی که شما به آن
تعجیل دارید به دست من نیست، فرمان جز براي خدا نخواهد بود.
علامه طباطبائی(رحمه الله) می فرماید: از آن جا که تأثیر از آنِ خداوند متعال است، حکمی که نوعی از تأثیر و جعل است نیز از آنِ
اوست، خواه آن حکم در حقایق تکوینی باشد یا در شرایع وضعی و اعتباري و این معنا به آیات قرآن تأیید می شود؛ آن جا که می
فرماید ": إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ "، " أَلا لَهُ الْحُکْمُ "، " لَهُ الْحَمْدُ فِی اْلأُولی وَ اْلآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ "، " وَ اللّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ " از
این آیات استفاده می شود که اگر براي غیر خدا حکمی هست باید بعد از حکم خداوند و به اذن او باشد و هرگز با اراده و مشیّت
. [ او منافاتی نداشته باشد.... [ 1206
ابوالأعلی مودودي نیز می گوید: حاکمیت تنها براي خداوند است و تنها حاکم حقیقی اوست. با همین فرض است که نظام اسلامی
. [ داخل در نظام دموکراسی نیست، بلکه حکومتی الهی می باشد.... [ 1207
قرآن و نصب امام
با مراجعه و تدبّر در آیات قرآن پی می بریم که امامت و حکومت به امر خداوند است و به هر کس که صلاح بداند واگذار می
کند.
خداوند متعال می فرماید ": وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا؛ [" 1208 ] به یاد آر آن هنگامی که
خداوند ابراهیم را به اموري چند امتحان فرمود و همه را به جاي آورد. خدا بدو گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم....
[ [ صفحه 415
از آن جا که امر امامت به دست خداوند است، می فرماید: من تو را بر مردم امام قرار دادم.
و به همین دلیل است که حضرت موسی(علیه السلام) از خداوند می خواهد تا برادرش هارون وزیر و جانشین خود قرار دهد؛ آن جا
که از قول حضرت موسی(علیه السلام) می فرماید ": قالَ رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْري وَ یَسِّرْ لی أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی
وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی؛ ["... 1209 ] موسی عرض کرد: پروردگارا! شرح صدر به من عطا فرما و کار مرا آسان
گردان. عقده زبانم را بگشا تا مردم سخنم را به خوبی بفهمند و نیز از اهل بیتم یکی را وزیر و معاون من قرار ده....
خداوند متعال در جواب حضرت موسی(علیه السلام) نفرمود: به رأي مردم رجوع کن، بلکه فرمود ": قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی؛"
1210 ] آنچه از ما خواستی به تو عطا کردیم. ]
و نیز در جاي دیگر می فرماید ": وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّۀً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا؛ [" 1211 ] و آنان را پیشواي مردم قرار دادیم تا خلق را به امر ما
صفحه 262 از 494
هدایت کنند.
هم چنین می فرماید ": یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلیفَۀً فِی اْلَأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ؛ [" 1212 ] اي داود! تو را در روي زمین مقام
خلافت دادیم، تا در میان خلق خدا به حق حکم کنی.
روایات و نصب امام
با مراجعه به تاریخ و تدبّر در اقوال و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز به این نتیجه می رسیم که امامت و خلافت و حاکمیت
نزد آن حضرت امري الهی بوده و نصبش هم باید به امر خداوند باشد. هرگز موردي دیده یا شنیده نشده که رسول خدا(صلی الله
علیه وآله) امر خلافت و امامت و جانشینی بعد از خود را به مردم واگذارد، بلکه به عکس از مردم سلب کرده و مخصوص خداوند
دانسته است.
[ [ صفحه 416
اینک به ذکر شواهدي از این قبیل می پردازیم:
1 ابن هشام نقل می کند: بنی عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رسیدند. حضرت آنان را به خداوند متعال
دعوت نمود و خود را بر آنان عرضه کرد. شخصی از آنان به نام بحیرة بن فراس به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرض کرد: به
من بگو: اگر ما با تو بر اسلام بیعت کنیم، آن گاه تو بر دشمنانت غلبه کردي، آیا ما بعد از تو حقّی در امر خلافت داریم؟ حضرت
فرمود: امر امامت و خلافت و جانشینی من به دست خداست و هر جا که صلاح بداند قرار می دهد. او در جواب پیامبر(صلی الله
علیه وآله) عرض کرد: آیا ما گلوهاي خود را هدف تیر و نیزه ها قرار دهیم تا شما به پیروزي برسی، ولی در خلافت و جانشینی تو
. [ سهمی نداشته باشیم؟ ما این چنین دینی را نمی پذیریم.... [ 1213
2 ابن کثیر نیز به سند خود نقل می کند که قبیله کنده به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)شرف یاب شده، عرض کردند:
اگر تو بر دشمنانت ظفر یافتی ما را در خلافت و جانشینی بعد از خود سهیم می گردانی؟ حضرت فرمود: ملک و سلطنت و
حکومت براي خداوند است، هر کجا که صلاح بداند آن را قرار می دهد. آنان نیز به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)عرض کردند:
. [ ما را به دینی که آورده اي حاجتی نیست. [ 1214
همو نقل می کند که عامر بن طفیل و اربد بن قیس در مدینه خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رسیدند، عامر بن طفیل عرض
کرد: اي محمّد! اگر من اسلام آورم چه امتیازي برایم قرار خواهی داد؟ حضرت فرمود: هر امتیازي که مسلمانان دارند، به تو نیز
خواهم داد. عامر گفت: آیا امر خلافت و جانشینی بعد از خود را به من وا می گذاري؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: امر امامت
. [ براي تو و قومت نخواهد بود. [ 1215
نقد ادله سلطه امت
اشاره
برخی از طرفداران نظریه دموکراسی به آیاتی چند از قرآن کریم استدلال کرده اند:
صفحه 263 از 494
[ [ صفحه 417
خطاب هاي عمومی قرآن
محمّد یوسف موسی می گوید: گاهی استدلال می شود بر سلطه امّت و این که امّت منشأ سلطه و سیادت است. به اینکه قرآن در
بسیاري از آیات، خطاب هاي خود را متوجّه عموم مؤمنان می کند، بدان دلیل که امّت را صاحب حقّ در تنفیذ امور می داند و این،
. [ همان معناي حقّ سلطه امّت است. [ 1216
این استدلال از جهاتی باطل است:
1 خطاب هاي قرآن کریم در تکالیف اعم از واجب عینی یا کفایی متوجه مؤمنان است و این گونه تکالیف، طبیعت ولایی
ندارد که تنفیذ آن منوط به حاکم باشد تا این که نتیجه گیري شود: قرآن حقّ سلطه را براي امّت قرار داده است.
[ آري، در برخی از موارد این گونه توهّم می شود؛ همانند آیه شریفه ": الزّانِیَۀُ وَالزّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَۀَ جَلْدَة؛ [" 1217
زن زناکار و مرد زناکار را هر کدام صد تازیانه بزنید.
و نیز آیه ": وَ السّارِقُ وَ السّارِقَۀُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما؛ ["... 1218 ] دستان مرد و زن دزد را قطع کنید.
هم چنین آیه ": وَ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَۀِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَةً؛ ["... 1219 ] و آنان که به زنان پاك
مؤمن نسبت زنا دهند؛ آن گاه چهار شاهد بر ادعاي خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید. ولی با دقّت و تأمّل در آیات
پی می بریم که خطاب آیات فوق به مجموع امّت نیست، تا از آنها حقّ سیادت براي امّت استفاده شود، بلکه خطاب به اولی الأمر و
کسانی است که حقّ قضاوتِ بین مردم را دارند.
2 اگر حقّ سلطه از براي امّت است، باید امام در حکمرانی اش از همه امّت رضایت بگیرد، در حالی که اهل سنت معتقدند ولایت
امام به بیعت برخی از اهل حلّ و
[ [ صفحه 418
عقد و حتّی یک نفر از علماي اهل حلّ و عقد نیز منعقد می شود.
3 حاصل این نظریه این است که هر کس متولّی امر امّت از جانب مردم شد، ولایتش شرعی و اطاعتش واجب است، هر چند فاسق
و جائر باشد، در حالی که این دیدگاه منافات دارد با آیات و روایاتی که از دوستی و همکاري با ظالمین نمی کرده، و از حرمت
اطاعت کسی که به غیر از احکام الهی حکم می کند سخن می گوید.
4 با جمع بین آیات فوق و برخی از آیات دیگر؛ مانند... ": وَ لِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ؛ ["... 1220 ] استفاده می شود حقّ
سلطه و سیادت از براي خداوند متعال است، ولی وظیفه مردم است که خدا و پیامبرش را یاري و اطاعت کنند.
آیات استخلاف
در برخی از آیات، اشاره شده به این که خلافت از براي مجتمع است نه شخص معین؛ مثل قول خداوند متعال ": وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ
لِلْمَلائِکَ ۀِ إِنّی جاعِلٌ فِی اْلَأرْضِ خَلیفَۀً؛ ["... 1221 ] و یادآور زمانی را که پروردگارت به ملائکه فرمود: همانا من در روي زمین
صفحه 264 از 494
خلیفه قرار می دهم. از این تعبیر استفاده کرده اند چون انسان خلیفه و جانشین خدا در روي زمین است، پس حقّ سلطه نیز براي
خود اوست. در جواب می گوییم:
اوّلًا: از این آیات چنین استفاده می شود که بشر جانشین خداوند در آبادانی روي زمین است و این معنا ربطی به سلطه انسان بر خود
ندارد. از همین رو می بینیم هنگامی که خلافت به معناي حکومت است، خداوند آن را به مردم نسبت نمی دهد، بلکه می فرماید":
یا داوُودُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلیفَۀً فِی اْلَأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ؛ [" 1222 ] اي داود! ما تو را جانشین خود در روي زمین قرار دادیم،
پس بین مردم به حق حکم کن.
ثانیاً: آیات خلافت عامّه تکویناً نه تشریعاً دلالت بر تفویض آبادانی زمین به بشر دارد، زیرا تشریع بر شرایطی خاص متوقف است.
[ [ صفحه 419
آیه امانت
خداوند متعال می فرماید ": إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلَأماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ؛ [" 1223 ] خدا
به شما امر می کند که البته امانت ها را به صاحبانشان برگردانید و چون میان مردم حکم می کنید به عدالت داوري کنید.
از آیه فوق چنین استفاده کرده اند که مقصود از امانت، حکومت بین مردم است، به قرینه تفریعی که در آیه آمده است ": وَ إِذا
حَکَمْتُمْ " به این معنا که حکم و حکومت بین مردم امانت است و آنها صاحب و مالک تدبیر آن هستند، زیرا مخاطب این حکم
آنانند و هر کس از طریق مردم انتخاب شد باید به عدل رفتار کند.
در جواب می گوییم: آیه شریفه بر فرض که خطابش به عموم مردم است، دلالت دارد بر این که مردم وظیفه دارند حکومت را به
اهلش که از جانب خدا منصوب است واگذارند، نه آن که بگویند ما در آن حق داریم و بخواهند خود حاکم برگزینند.
اشکال تضاد بین سلطه و آزادي
یکی از بارزترین اشکال ها در علم سیاست، تضاد بین سلطه و آزادي است، زیرا سلطه منشأ تضییق و سلب آزادي در انسان است،
در حالی که این عمل با آزادي انسان سازگاري ندارد. حقّ هر انسانی است که آزاد زندگی کند و روي همین تضاد است که می
بینیم بشر در طول تاریخ در حال ستیز و نبرد با سلطه دیگران است و می کوشد که از آن بگریزد. به عبارت دیگر سلطه از دو جنبه
اشکال دارد:
1 جنبه علمی؛
2 جنبه عملی.
از جنبه علمی این سؤال مطرح است: چگونه می توان بین آزادي انسان که حدّ و حدودي ندارد، با فرض تضییق ها و قیدها جمع
کرد؟ آیا این تضییق و تقیید آزادي طبیعی انسان نیست؟ به چه معیار و میزانی براي انسان ها از جانب شخصی حدود و تضییقاتی،
[ [ صفحه 420
فراهم می شود؟
صفحه 265 از 494
این اشکال علمی در جنبه عملی نیز پدید می آید، با این بیان: مادامی که انسان آزادي خود را مطلق و بدون حدّ و قید می بیند،
چگونه می توان ضمانت اجرایی داد که همه مردم مطیع و فرمانبردار حاکم سلطه گرا باشند؟
حل اشکال
اشاره
براي حلّ این اشکال طرح ها و برنامه هایی پیشنهاد شده که از آن جمله است:
نظریه قرارداد اجتماعی
ژان ژاك روسو معتقد است قرارداد اجتماعی می تواند برطرف کننده این تضاد باشد، به نحوي که حکومت و حاکم سلطه خود را
از قراردادي می گیرد که مردم با او می بندند و با این قرارداد، حاکم و حکومت حقّ می یابد که با جعل قانون تضییقاتی را براي
مردم ایجاد کند.
روسو نظریه خود را بر سه اصل استوار می کند:
الف) ولایت و سلطه انسانی بر انسان دیگر را نفی می کند؛
ب) انسان بر خودش ولایت دارد و به تعبیر دیگر، انسان حق تعیین سرنوشت خود را خود به دست می گیرد؛
ج) انسان می تواند با یک قرارداد اجتماعی حق خود را به دیگري واگذار کند، تا او با هیئت حاکمه اي که تشکیل می دهد بر
مردم حکومت کند.
این نظریه نتوانسته است جوابگوي پرسش هاي فراوانی باشد که روشن فکران جامعه مطرح می کنند؛ به طور قطع تمام افراد جامعه
بر یک فرد اتفاق نمی کنند، در این هنگام است که صاحبان این نظریه مسئله رأي اکثریت را هر چند 51 درصد باشد مطرح می
کنند و این ظلمی به 49 درصد، بقیه جامعه است که سلطه آن شخص را قبول ندارند.
اگر گفته شود که بقیه مردم، از جنبه اخلاقی بر رأي اکثریت احترام قائل شده و فرد انتخاب شده را می پذیرند. در جواب می
گوییم: این اضطرار در صورتی مورد قبول است که جاي گزینی نداشته باشد، در حالی که می توان مسئله را با نصّ عام یا خاص بر
امام و
[ [ صفحه 421
حاکم اسلامی از جانب خداوند متعال و ابلاغ پیامبر(صلی الله علیه وآله) حلّ کرد که در نتیجه اختلافی پیش نمی آید و حقّ ذاتی و
اولی خداوند بیشتر مراعات می شود.
هم چنین حقّ اشخاصی ضایع خواهد شد که بعدها به حدّ بلوغ و رشد و شعور سیاسی می رسند، در حالی که به او رأي مثبت نداده
و با او قرارداد اجتماعی نبسته اند، خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که چه بسیار اشخاص و احزابی که براي منافع شخصی و
حزبی خود چه خیانتهایی که نکرده و نمی کنند.
نظریه وابستگی
صفحه 266 از 494
لاسکی یکی دیگر از نظریه پردازانی است که در صدد حلّ تناقض بین آزادي و سلطه اجتماعی بر آمده است. او می گوید:
شخصیت یک فرد جامعه، در حقیقت جزئی از مجموعه جامعه اي منظّم است که به او وابستگی دارد. کسی که می گوید: من می
کوشم تا اهدافم را پیاده کنم، در واقع می گوید: من سعی دارم که با نظامی سیر کنم و خود را وفق دهم که جزئی از آن نظام
. [ هستم... پس حریّت و آزادي از این دیدگاه، پاره کردن حدود و قیدها نیست.... [ 1224
این دیدگاه، هرچند بر فرض ممکن است اشکال نظري و علمی نداشته باشد، ولی هرگز نمی تواند بیانگر شرح واقعی حال انسان
باشد، زیرا انسان همیشه در صدد پیاده کردن خواسته ها و خواهش هاي نفسانی خود است. او دائماً در حال نزاع با افراد جامعه براي
جلب منافع شخصی است. آیا چنین نیست که هرگاه دستگاه حاکمه، حکمی را به نفع ما صادر کند خوشحال و با عکس آن
ناراحت می شویم؟
آیا این نظریه و دیدگاه توانسته است که از جنبه علمی مشکل تضاد بین سلطه و آزادي را حلّ کند و از جنبه عملی نیز انسان را
تسلیم محضِ دستگاه حاکمه نماید؟ با رجوع به عمق وجود انسان ها پی می بریم هرگز حکومتی چنین نبوده است، خصوصاً با در
نظر گرفتن این که غالب نظام ها در صدد مصالح شخصی و حزبی و قومی خود هستند و به طبقات دیگر چندان توجهی ندارند. از
این جاست که مشکل گریز از قانون پدید می آید.
[ [ صفحه 422
نظریه دینی
اشاره
دین نیز در این مسئله دخالت کرده و به نحو کامل در هر دو جنبه، نظري و عملی این اشکال را حل کرده است:
جنبه نظري
دین آزادي مطلق را حقّ طبیعی انسان نمی داند، بلکه انسان را به عبودیت الهی سفارش می کند؛ عبودیّتی که با وجود او ملازم و
همراه است. دین با این نظر مخالف است که طبیعت به انسان آزادي مطلق بخشیده است. از دیدگاه دینی، انسان مملوك و عبد
خالقش است، در مقابل این مالک حقیقی، هیچ گونه آزادي ندارد، اگر چه این عبودیت و سلب آزادي عین آزادي است. آزادي
بدین معنا نیست که انسان خود را اسیر بند شهوات و غرایز و صفات رذیله نفسانی کند، بلکه رهایی انسان از این قیدهاي باطنی به او
آزادي را نوید می دهد؛ خداوند متعال می فرماید ": إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنینَ إِذا دُعُوا إِلَی اللّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا
وَأَطَعْنا؛ [" 1225 ] آن مؤمنانند که چون به سوي حکمِ خدا و رسولشان بخوانند تا خدا میان آنان داوري کند خواهند گفت که
حکم خدا را شنیدیم و اطاعت کردیم.
اگر اصل در انسان عبودیت است، خروج از حدود آن و دوري از طاعت الهی، موجب تضاد است؛ همان گونه که خداوند متعال
می فرماید ": وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ [" 1226 ] و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خود ظلم کرده است.
صفحه 267 از 494
در آیه دیگري نیز به این حقیقت اشاره شده است ": وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذي فَطَرَنی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ءَ أَتَّخِ ذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَۀً إِنْ یُرِدْنِ
الرَّحْمنُ بِضُرِّ لا تُغْنِ عَنّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئًا وَ لا یُنْقِذُونِ؛ [" 1227 ] آخر چرا کسی را نپرستم که مرا آفریده است و [همه] شما به سوي او
بازگشت می یابید؟ آیا من به جاي او خدایانی را بپرستم که اگر [خداي] رحمان بخواهد به
[ [ صفحه 423
من گزندي برساند، نه شفاعتشان به حالم سود می دهد و نه می توانند مرا برهانند؟
عبادت خداوند و عبودیت انسان در برابر خداوند و دستورهایش، چیزي است که هرگز از فطرت انسان جدا نمی شود؛ همان گونه
که قرآن می فرماید ": لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدًا لِلّهِ؛ [" 1228 ] هرگز مسیح از بنده خدا بودن ابا و استنکاف ندارد.
طبق این اصل دینی اسلام می گوید: سلطه شرعی که سبب حقّ سیادت و قدرت بر انسان هاست، منشأش از خداوند متعال گرفته
شده، زیرا مالکِ حقیقی انسان اوست و تمام سلطه ها باید به او باز گردد.
جنبه عملی
چرا انسان در صدد فرار از سلطه و سلطه پذیري است؟ چرا او در صدد نزاع با نظام سلطه بر می آید و هرگز مایل نیست تا با آن
وفاق داشته و تسلیم مطلق در برابر تمام قوانین آن باشد؟
در جواب می گوییم: ممکن است این موضع گیري سه عامل داشته باشد:
عامل اوّل: انسان چنین می پندارد که آزادي حقّ طبیعی اوست و هر حدّ و قیدي که برایش گذارده شده با آزادي اش منافات دارد
و در نتیجه مردود است.
عامل دوم: حبّ ذات و نفس و جلب منافع شخصی براي خود است. این حبّ نفس در غریزه انسان است.
عامل سوّم: تصوّر خیانت و ظلم از ناحیه حاکم سلطه گر و پایمال کردن حقوق مسلّم انسان، وي را به موضع گیري در مقابل حاکم
وامی دارد.
حال ببینیم دین این سه عامل را چگونه علاج کرده است، تا در نتیجه مشکل تعارض بین سلطه و آزادي حلّ شود.
در مورد عامل اوّل: می بینیم که ادیان هرگونه آزادي خیالی را مردود می شمارند و در صدد آنند که انسان را از حیث فکري و
اخلاقی این گونه تربیت کنند که بنده مطلق
[ [ صفحه 424
پروردگار باشد تا از این طریق به مقام خلیفۀ اللّهی برسد. دین تنها به جنبه نظري انسان که معتقد به عبودیّت خداوند است توجه
ندارد، بلکه در صدد آن است که او را بر این عقیده تربیت کند. امام علی(علیه السلام) می فرماید: الهی کفی بی عزّاً ان اکون لک
عبداً، و کفی بی فخراً أن تکون لی ربّاً؛ خدایا بس است مرا از حیث عزّت که بنده تو باشم و کافی است مرا در فخر که تو
پرودرگار من باشی.
در مورد عامل دوّم: دین در صدد آن نیست تا حبّ نفس و میل تحصیل منافع را از انسان جدا کند، بلکه می خواهد به انسان
صفحه 268 از 494
بفهماند مصالح این دنیا زودگذر و موقّتی است و تنها مصالح عالم آخرت پابرجاست و لذا باید انسان تمام وجود خود را براي
هدفی عالی به کار گیرد.
در مورد عامل سوّم: در صورتی که انسان بداند حاکم اصلی خداست و او تنها خیر و صلاحش را می خواهد، هیچ گاه از فرمان او
و حاکمی که به توسط او منصوب شده سرباز نمی زند.
در نتیجه، اطاعت و خضوع انسان به سلطه حاکم هیچ ضرري براي او نخواهد داشت، بلکه در آن سودي است که دنیا و آخرت او را
تأمین می کند.
علامه طباطبایی(رحمه الله) در این باره می فرماید: آن اصل طبیعی تکوینی که آزادي از آن نشأت گرفته است نیرویی است به نام
اراده که در وجود انسان نهاده شده است و او را به فعالیّت و عمل بر می انگیزاند.
اراده، حالتی روحی است که اگر سرکوب شود منجر به سرکوبی و نابودي حسّ و شعور انسان می گردد و پیامد آن از بین رفتن
انسانیت انسان است. امّا از سویی دیگر، از آن جا که بشر موجودي اجتماعی است، آفرینش و طبیعتش او را به زندگی در اجتماع و
همراهی با دیگران سوق می دهد. بدین صورت که اراده اش را با اراده هاي دیگر و فعالیتش را با فعالیّت دیگران همراه و سازگار
می نماید. نتیجه این می شود که انسان در برابر قانون که اراده ها و فعالیت ها را با وضع محدودیت هایی تعدیل می کند خاضع
و تسلیم باشد.
بنابراین همان طبیعت و آفرینشی که به انسان آزادي اراده و عمل بخشیده است،
[ [ صفحه 425
خودش محدود کننده اراده و عمل انسان نیز هست و آن رها بودن ابتدایی و آزادي اولیه را مقیّد و محدود می سازد. و از آن جایی
که قوانین تمدن کنونی پایه احکامش بر اساس منافع مادي بنا نهاده شده است، این امر موجب می شود که این جوامع از نظر التزام
به معارف زیر بنایی دینی و لوازم آن آزاد باشند؛ هم چنان که موجب آزاد بودن آنان در مسائل اخلاقی و هر آنچه که در وراي
قوانین مذکور است می شود؛ یعنی انسان در وراي آن قوانین هر چه را که بخواهد و هر چه را که انجام بدهد آزاد است. این است
معناي آزادي نزد پیروان تمدن کنونی. اما در اسلام قانون بر اساس اصل توحید وضع شده است و پس از آن بر اساس اخلاق فاضله.
بدین جهت این قانون همه چیزهایی را که به اعمال فردي و اجتماعی انسان مربوط است، از امور جزئی گرفته تا امور بسیار مهمّ و
آن هم در همه ابعاد، بیان کرده است.
بنابراین هر چیزي که ارتباطی با انسان دارد و یا انسان ارتباطی با آن دارد، در شریعت اسلامی نشان و اثري از آن به چشم می
خورد.از این رو دیگر جایی براي بروز و ظهور آزادي به آن معنایی که در تمدن مادي مطرح است، در اسلام وجود ندارد.
آري، در اسلام براي انسان آزادي از قید بندگی غیر خداوند متعال وجود دارد، این آزادي اگر چه بیشتر از یک کلمه نیست، ولی
داراي معنایی بسیار وسیع و گسترده است. به طوري که اگر کسی با تعمّق و تحقیق کافی در قوانین اسلامی و در شیوه هاي
کاربردي که انسان ها را به سوي آن فرا می خواند و آن قوانین و شیوه ها را بین افراد و طبقات جامعه برقرار می کند، کاوش و
بررسی کند و سپس آن را با روش ها و قوانین زور مدارانه و ارباب منشانه حاکم بر جوامع متمدن امروزي و زورگویی هایی که
بین طبقات و افراد آن جوامع و یا بین آن جوامع قوي و جوامع ضعیف وجود دارد مقایسه کند، در این صورت است که به این
. [ معناي گسترده و فراگیر پی خواهد برد. [ 1229
مقایسه اي در مفهوم آزادي
صفحه 269 از 494
آزادي به مفهوم و معناي صحیح آن، در روایات اهل بیت(علیهم السلام) زیاد به چشم
[ [ صفحه 426
می خورد، ولی مفهوم آن اختلاف اساسی دارد با آنچه دموکراسی غربی از آن اراده می کند. از امام علی(علیه السلام) نقل است
. [ که فرمود: اي مردم! انسان عبد یا کنیز آفریده نشده است و همانا تمام مردم آزادند.... [ 1230
. [ همو فرمود: بنده غیر مباش، در حالی که خداوند تو را آزاد قرار داده است. [ 1231
اسلام تأکید می کند انسان بدان دلیل که آزاد است نباید بنده دیگري گردد و زیر یوق اسارت سلطه گران رود. هم چنین نباید بنده
و اسیر شهوت و غضب و سایر قوا و صفات رذیله خود باشد. اما آزادي در اسلام به این معنا نیست که انسان به دلیل آزاد بودنش،
خود را از سلطه و حکومت خداوند و فرستادگانش خارج کرده و بی نیاز ببیند و قانون گریزي و قانون شکنی کند.
اسلام در مورد آزادي انسان به حقایقی فکر می کند که فرهنگ غربی هرگز بدان توجهی نداشته یا در تضاد با آن عمل کرده
است. اسلام حقیقت انسان را در روح او می داند و در صدد حفظ کرامت و حریّت و آزادي روح اوست. اگر می گوید: به خاطر
اموالِ کسی، او را تعظیم نکن؛ این براي حفظ کرامت و شخصیّت انسانی است. به طور کلی بین آزادي در غرب و مفهوم آزادي در
اسلام فرق اساسی وجود دارد. آزادي در غرب بر مسئولیت نداشتن پایه گذاري شده است، ولی در اسلام بر اساس احساس
مسئولیت و عبودیّتِ خداوند متعال بنا نهاده شده است. این فرق اساسی بین اسلام و دموکراسی غربی است.
[ [ صفحه 427
رأي اکثریت
اشاره
یکی از اعتراض هایی که اهل سنت بر شیعه امامیه دارند این است که شیعه امامیه در اقلیت است و اکثر مسلمانان اهل سنتند، اگر
تشیع بر حقّ بود هیچ گاه در اقلیت قرار نمی گرفت. نمی توانیم ادعا کنیم همه مسلمین بر خلاف رفته اند، مگر گروهی به نام شیعه.
شیخ سلیم البشري رئیس الأزهر مصر در عصر خود در مباحثاتش با سیدشرف الدین عاملی بعد از آن که تمام ادله او را متین و
محکم می بیند می گوید: من نمی دانم چه بگویم، متحیّرم، از طرفی دلایل تو را مشاهده می کنم همه را از حیث سند و دلالت،
محکم، قوي و متین می بینم، ولی از طرف دیگر می بینم که بیشتر مسلمانان از امامت و ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام)
. [ اعراض کرده و به آن اعتقاد ندارند، و شما شیعه را در اقلیت می بینم، لذا متحیرم که چه بگویم... [ 1232
پیش از هر بحثی باید روشن کنیم که آیا اکثریت محور حقانیت است؟ آیا اگر اکثر مردم در مقابل اقلیتی ادعایی دارد مجرد
اکثریت دلیل بر حقّانیت آنان است، و مجرد اقلیت دلیل بر بطلان طرف مقابل است، یا این که وظیفه داریم ادله هر کدام را به
خوبی نظر کنیم تا پی به حقّ و حقیقت ببریم؟
[ [ صفحه 428
صفحه 270 از 494
پاسخ به اشکال
مخالفت با قرآن
با مراجعه به قرآن کریم پی می بریم که خداوند متعال هیچ گاه اکثریّت را محور و میزان حقّ و حقیقت قرار نداده است؛ بلکه
برعکس بیشتر مردم را به این دلیل که همیشه و در طول تاریخ بر خلاف حقّ بوده اند مذمت و نکوهش کرده است. اینک به برخی
از آیات در این زمینه اشاره می کنیم:
1 " وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اْلَأرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ؛ [" 1233 ] و اگر پیروي کنی از اکثر مردم زمین تو را
از راه خدا گمراه خواهند کرد، که اینان جز از پی گمان نمی روند.
2 " وَ إِنَّ کَثیرًا لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْم؛ [" 1234 ] و بسیاري به هواي نفس خود از روي نادانی به گمراهی روند.
3 " وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّ ظَنا؛ [" 1235 ] اکثر این مردم به غیر از گمان باطل خود از چیزي پیروي نمی کنند.
4 " وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ؛ [" 1236 ] ولی اکثر آنان جاهلند.
5 " بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ، وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ اْلَأرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ
فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ؛ [" 1237 ] بلکه در کمال عقل دین حقّ را بر آنها آورده، و لکن اکثر آنها از حقّ متنفّرند. و اگر حقّ تابع
هواي نفس آنان شود همانا آسمان و زمین و هرچه در آنهاست فاسد خواهد شد، بلکه ما اندرز قرآن بزرگ را بر آنها فرستادیم و
آنان به ناحق از آن اعراض کردند.
[ [ صفحه 429
6 " وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ؛ [" 1238 ] و اکثر اینان به خدا ایمان نمی آورند.
7 " وَ ما وَجَدْنا لَأکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْد؛ [" 1239 ] اکثر مردمان را در عهد استوار ندیدیم.
8 " وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ؛ [" 1240 ] و بیشتر آنان خرد را به کار نمی بندند.
9 " کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لِقَوْم یَعْلَمُونَ. بَشیرًا وَ نَذیرًا فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ؛ [" 1241 ] کتابی که آیات جامعش
را به زبان عربی فصیح براي دانشمندان مبیّن ساخته است. قرآنی است که نیکان را بشارت می دهد و بدان را می ترساند امّا اکثر
مردم اعراض کرده اند و به نصایحش گوش نمی دهند.
10 " أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّ کَاْلَأنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلًا؛ [" 1242 ] یا می پنداري که اکثر این کافران
حرفی می شنوند یا فکر و تعقّلی دارند؟ اینان در بی عقلی بسی مانند چهار پایانند بلکه گمراه و نادان تر.
11 " بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ؛ [" 1243 ] امّا اکثر این مشرکان جاهل به حقّ دانا نیستند که از آن اعراض می
کنند.
12 " وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّکُورُ؛ [" 1244 ] و کمی از بندگان من شکرگزارند.
13 " وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ؛ [" 1245 ] و تو هرچند جهد و ترغیب در ایمان مردم کنی باز اکثر آنان ایمان نخواهند
آورد.
صفحه 271 از 494
14 " وَ إِنَّ کَ ثیرًا مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغی بَعْضُ هُمْ عَلی بَعْض إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلیلٌ ما هُمْ؛ [" 1246 ] و چه بسیار
معاشران و شریکان در حقّ یک دیگر تعدي
[ [ صفحه 430
می کنند مگر آنان که اهل ایمان و داراي عمل صالح اند که آنها هم بسیار کم هستند.
و آیات دیگري، که دلالت دارند بر این که هیچ گاه اکثریت محور و میزان حقانیّت نبوده و نخواهد بود، بلکه برعکس همیشه بیشتر
مردم بر باطل بوده و کمی از آنان داراي ایمان و عمل صالح بوده و شکر گذار پروردگارند.
سؤال:
تمام جوامع اسلامی و انسانی بر اکثریت آراء و خواست مردم استناد نموده و آن را قانونی و معتبر و درخور عمل می دانند.
چرا قرآن مجید اکثریت را تحقیر نموده و نظریه و خواست اکثریت را با لفظ ": اکثرهم لا یعقلون "، " اکثرهم لا یعلمون " و...
نکوهش می کند و رأي اکثریت را رد می نماید؟
آیا سرزنش اکثریت، یک سنت ثابت و یک قانون تکوینی است. یا مخصوص زمان ومکان خودش بوده است؟
جواب:
قبل از پاسخ، مناسب است نگاه اجمالی به آیاتی که در مذمّت اکثریت وارد شده است داشته باشیم. بیش از شصت مورد است که
قرآن به گونه اي اکثریت را با تعبیرهاي مختلف سرزنش کرده، که به برخی از این موارد اشاره می شود:
1 برخی از موارد در صدد سرزنش از اکثر مردمی است که آیات الهی راانکار می کنند و به خدا ایمان نمی آورند که این مورد
بیشتر درباره اهل کتاب و انکار آنان نسبت به آیات الهی است، مانند:
الف " وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ؛ [" 1247 ] اگر اهل کتاب ایمان آورند، براي آنها
بهتر است ولی تنها عده کمی از آنها با ایمانند و بیشتر آنها فاسقند. [خارج از اطاعت پروردگار و منکر آیات الهی هستند]
ب... " ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ؛ [" 1248 ] هرگز ایمان
[ [ صفحه 431
نمی آورند مگر آن که خدا بخواهد ولی بیشتر آنها نادانند.
ج " وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ؛ [" 1249 ] بیشتر مردم به خدا ایمان نیاورند مگر این که مشرك باشند.
2 برخی از موارد در صدد سرزنش از اکثر مردمی است که رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن را انکار می کنند، مانند:
الف " إِنَّهُ الْحَ قُّ مِنْ رَبِّکَ وَ لکِ نَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ؛ [" 1250 ] پس تردیدي در آن نداشته باش که آن حق است از
پروردگارت ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند.
ب " وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ کَافَّۀً لِلنّاسِ بَشیرًا وَ نَذیرًا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ [" 1251 ] و ما تو را جز براي همه مردم نفرستادیم تا
[آنها را به پاداش هاي الهی ] بشارت دهی و [از عذاب] بترسانی ولی بیشتر مردم نمی دانند.
ج " أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّۀٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ؛ [" 1252 ] یا می گویند او دیوانه است، ولی او حق را براي آنان
آورده امّا بیشترشان از حق کراهت دارند [و گریزانند] .
صفحه 272 از 494
3 برخی از این موارد در صدد نکوهش اکثر مردمی است که قیامت را انکار می کنند، مانند:
الف " وَ أَقْسَ مُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْدًا عَلَیْهِ حَ  قا وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ [" 1253 ] آنها
سوگندهاي شدید به خدا یاد کرده اند که هرگز خداوند کسی را که می میرد بر نمی انگیزد، آري این بعث وعده قطعی خداست
ولی بیشتر مردم نمی دانند.
ب " إِنَّ السّاعَۀَ لآتِیَۀٌ لا رَیْبَ فیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ؛ [" 1254 ] روز قیامت
[ [ صفحه 432
به یقین آمدنی است و شکی در آن نیست ولی اکثر مردم ایمان نمی آورند.
ج " قُلِ اللّهُ یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ لا رَیْبَ فیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ [" 1255 ] بگو خداوند شما
را زنده می کند و سپس می میراند بار دیگر در روز قیامت که در آن تردیدي نیست گرد آوري می کند ولی بیشتر مردم نمی
دانند.
این آیات و بسیاري از آیات دیگر، برخی صفات مذموم با تعبیر فسق، کفر، کذب، شرك، جدل، اضلال، جهل و... را براي اکثریت
اثبات می کند و با تعبیر " أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ "، " أَکْثَرُهُمْ کافِرون "، " أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ "، " أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ "، " أَکْثَرُهُمْ لا
یُؤْمِنُونَ "، " أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ " و... نام می برد.
در تمام این موارد، مناسبتی بین مذمّتی که قرآن از این گروه کرده با کاري که این گروه انجام داده اند وجود دارد؛ به عنوان نمونه،
آن جا که نسبت به نعمت هاي الهی ناسپاسی کرده اند، خداوند می فرماید ": أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ؛ " اکثر آنان شکر نعمت را به جا
نمی آورند، طبیعی است بین شکر و نعمت تناسب وجود دارد.
با توجّه به مطالب گذشته در پاسخ به سؤال فوق می گوییم:
اکثریتی که در قرآن مجید، تحقیر شده اند، اکثریت کمّی و عددي است، نه اکثریت کیفی، زیرا بر خلاف آنچه در نظر بعضی مسلّم
است که اکثریت هاي عددي همواره راه صحیح را می پیمایند، قرآن کریم در آیات متعددي این موضوع را نفی کرده و براي آن
اهمیتی قائل نیست و در واقع، مقیاس حق و حقانیّت را اکثریّت کیفی می داند نه کمّی و عددي، گرچه در جوامع کنونی براي اداره
اجتماع، بر آراي اکثریت تکیه می کنند، ولی نباید فراموش کرد که این نوعی اجبار و به بن بست رسیدن است، زیرا در یک جامعه
مادي هیچ ضابطه اي که خالی از اشکال و ایراد باشد براي اتّخاذ تصمیم ها و تصویب قوانین نیست.
از این رو، بسیاري از دانشمندان با اعتراف به این حقیقت که در بسیاري از موارد نظر اکثریت اشتباه آمیز است، مجبور به پذیرش
آن شده اند چون راه دیگري ندارند، پس
[ [ صفحه 433
به طور خلاصه باید گفت: اکثریت راه حل است نه راه حق. اگرچه این راه حلّ را در مورد تعیین امام قبول نداریم و آنرا به نصّ از
جانب خداوند می دانیم.
امّا در یک جامعه معتقد به رسالت انبیا، انسان هیچ گونه اجباري براي پیروي نظر اکثریت در تصویب قوانین نمی بیند، زیرا برنامه ها
و قوانین انبیا از جانب خداي حکیم و آگاه به مصالح بندگان نازل شده و خالی از هرگونه عیب و نقص و اشتباه است و با آنچه
صفحه 273 از 494
اکثریت جایز الخطاء تصویب می کنند، قابل مقایسه نیست، چنان که خداوندمتعال می فرماید ": وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اْلَأرْضِ
یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ؛ [" 1256 ] و اگر از اکثر کسانی که روي زمین هستند پیروي کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند.
در حقیقت، قرآن کریم با این نکوهش و سرزنش، با یک طرز تفکّر خطرناك مبارزه می کند و همه بشریت را به سوي دست
آوردهاي انبیاي الهی راهنمایی می نماید تا با پیوستن به این قافله راستین، خود و جامعه کنونی را از ورطه هلاکت، نجات بخشند.
ممکن است در این جا این پرسش پیش آید که چرا نسبت به گروه هایی، مانند: کافران و مشرکان، با آن که به طور کلی بد
هستند، تعبیر اکثریت کرده است؟
در پاسخ باید گفت: چون قرآن کریم کتاب هدایت و تربیت است، حقوق اقلیت و گروه کم را هم از آنها ضایع نمی سازد؛ از این
رو، اگر اندکی که انسانیت خود را از دست نداده اند در بین آنها باشند آنان را از دایره نکوهش خارج می سازد تا حقشان ادا شود
و از طرفی نمی خواهد راه را بر همگان مسدود سازد.
و امّا در پاسخ به پرسش دوم(آیا مذمّت اکثریت یک سنت ثابت و...) باید گفت:
این تحقیر و نکوهش، سنتی ثابت و تکوینی نیست، زیرا اگر مغزهاي متفکّر و مصلحان دلسوز جوامع بشري و اندیشهوران تلاش و
کوشش همه جانبه اي براي هدایت و روشن ساختن توده هاي مردم انجام دهند و جوامع انسانی، به اندازه کافی رشد فکري و
اخلاقی و اجتماعی بیابند به طور مسلم چنان اکثریتی به حقیقت نزدیک خواهند بود و آن زمان نکوهش قرآن مجید شامل این گونه
اکثریت ها نخواهد شد.
[ [ صفحه 434
در هر حال، اکثریت غیر رشید، ناآگاه یا فاسد و منحرف چه مشکلی را می تواند از سر راه خود و دیگران بردارد!؟
پس تنها اکثریت، کافی نیست، بلکه اگر اکثریت از رهبري صحیح و تعلیمات درستی بهره مند گردد و به اصطلاح، یک اکثریت به
تمام معنا رشید شود آن گاه ممکن است تمایلات او مقیاسی براي سنجش خوب و بد و تصویب قوانین باشد و این امر ممکن نیست
مگر در سایه تعالیم انبیا و اولیاي الهی.
پس اگر قرآن مجید این گونه با شدت اکثریت را تحقیر و نکوهش می کند منظورش آن اکثریت غیر رشید و رهبري نشده است.
لزوم متابعت از حق
از مجموعه ادلّه قرآنی و روایی استفاده می شود که وظیفه انسان، متابعت از حقّ است، و لو پیروان آن در اقلیّت باشند، زیرا بناي
سنت اسلامی بر متابعت از حقّ استوار است، نه موافقت با طبع، و این مطلب از واضح ترین بیانات قرآنی است؛
خداوند متعال می فرماید ": هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دینِ الْحَقِّ، [" 1257 "] وَ اللّهُ یَقْضی بِالْحَقِّ، [" 1258 "] وَ تَواصَ وْا
. [ بِالْحَقِّ [" 1259 ] و " لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ. [" 1260
خداوند متعال در این آیات اشاره نموده که محور و میزان متابعت حقّ است، و از طرفی این را می دانیم که حقّ هیچ گاه موافق با
طبع ها و هواهاي اکثر مردم نیست. آن گاه خداوند لزوم موافقت هواهاي اکثریت را ردّ می کند، به جهت آن که به فساد می
انجامد؛ آنجا که می فرماید ": أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّۀٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَ قِّ کارِهُونَ. وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَ دَتِ
السَّماواتُ وَ اْلَأرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ
صفحه 274 از 494
[ [ صفحه 435
. [ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ. [" 1261
ابوعبیده معتزلی به هشام بن حکم عرض کرد: دلیلِ صحت عقیده ما و بطلانِ عقیده شما این است که شما در اقلیت قرار دارید و ما
در اکثریت. هشام بن حکم در جواب فرمود: تو با این کلامت به ما ایراد نمی کنی بلکه در حقیقت ایرادت بر نوح(علیه السلام)
است، زیرا او در میان قومش 950 سال درنگ کرد و مردم را شب و روز به نجات دعوت نمود، ولی غیر از عده کمی به او ایمان
. [ نیاوردند. [ 1262
مخالفت با روایات
روایات نیز همانند آیات قرآن اکثریّت را میزان حقّانیت نمی شمارد، بلکه قلیلی از مردم را بر حقّ می داند. اینک به برخی از این
روایات اشاره می کنیم:
1 بخاري و دیگران به سند صحیح از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کنند که فرمود: در آن زمان که در کنار حوض
کوثر ایستاده ام ناگهان گروهی را می آورند، بعد از آن که آنان را شناختم که اصحاب منند شخصی بین من و آنان ظاهر می
گردد و امر به حرکت آنان می کند. من می گویم: به کجا می روند؟ در جواب می گوید: به خدا سوگند! به طرف جهنّم. می
گویم: چه کرده اند؟ می گوید: آنان بعد از تو مرتد شده و به افکار جاهلیّت بازگشتند... آن گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
. [ من نمی بینم که نجات یابند مگر عده کمی از آنان. [ 1263
2 ابوایوب انصاري می گوید: شنیدم از پیامبر(صلی الله علیه وآله) که به عمّار یاسر فرمود: گروه ظالم تو را خواهند کشت، در
حالی که تو بر حقّی و حقّ با توست. اي عمّار اگر علی را دیدي که به سویی می رود و بقیه مردم به جانب دیگر، تو با علی(علیه
السلام) باش و مردم را رها کن، زیرا او کسی است که تو را هرگز به گمراهی هدایت نمی کند و از هدایت خارج نمی گرداند.
. [1264]
[ [ صفحه 436
3 پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: هیچ امّتی بعد از نبیّ اش اختلاف نمی کند، مگر آن که اهل باطلش بر اهل حقّ غلبه
. [ خواهد کرد. [ 1265
4 امام حسین(علیه السلام) فرمود: مردم بنده دنیا هستند و دین از زبان آنان تجاوز نمی کند، به دور دین می گردند مادامی که
. [ معیشتشان تأمین گردد، ولی هنگامی که به بلا امتحان گردند دین داران کم می شوند. [ 1266
مخالفت با حکم عقل
حقّ بودن رأي اکثریت، مخالف عقل سلیم است، زیرا می دانیم که همه انسان ها معصوم نیستند و واضح است که از اجتماع اکثریّت
غیر معصوم، معصوم از خطا پدید نمی آید. طبیعت اولیه انسان این است که دنبال هواي نفس برود و حقّ را نپذیرد، لذا انسان نمی
تواند خود را تابع آرا و هواهاي اکثریت کند. از همین رو، قرآن کریم از آراي اکثریت تعبیر به هواهاي نفسانی کرده و می فرماید:
صفحه 275 از 494
"وَلَوْاتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتْ السَّمَاوَاتُ وَالَاْرْضُ؛ ["... 1267 ] و اگر حقّ از هواهاي آنان پیروي می کرد همانا آسمان ها و زمین
فاسد می شد.
طبیعی است که عموم مردم اسیر هواهاي نفسانی اند و به تکامل عقلانی نرسیده اند تا انتخاب شان نیز بر این اساس باشد، مگر آن
که تحت هدایت رهبري الهی در آیند تا آنان را از هواهاي نفسانی به دور سازد.
گفتنی است همانگونه که قبلا اشاره شد ما در صدد اثبات این نیستیم که همیشه اکثریت بر باطل بوده و ملاك بطلان همیشه و همه
جا اکثریت و نیز ملاك حقانیّت اقلیت است، بلکه در صددیم حربه اکثریت که به دست عده اي از مخالفین شیعه امامیه قرار گرفته
تا او را به دلیل در اقلیّت قرار گرفتن بکوبند و خود را نیز به جهت در اکثریّت قرار گرفتن برتر، بلکه میزان حقّ بدانند، باطل کرده و
از دست آنها بگیریم.
[ [ صفحه 437
مخالفت با حقایق تاریخی
میزان قرار دادن اکثریت براي حقانیت، مخالف با حقایق تاریخی است، زیرا همین اکثریت بود که اجتماع نموده و عثمان بن عفان را
به قتل رساندند. هم چنین اکثریت بود که اجتماع کرده و سبط رسول خدا(صلی الله علیه وآله)و سید جوانان بهشت امام حسین(علیه
السلام) را به شهادت رساندند.
شیخ اسماعیل بن محمّد انصاري در رساله القول الفصل فی حکم الاحتفال بمولد خیر الرسل می گوید: وحشت و ترسیدن از تنهایی
این که مردم کجا رفتند؟ هر جا که می روند من هم آن جا بروم منطقی است که وضع اکثر مردم را فاسد نموده و آنان را هلاك
کرده است. انسان آگاه هیچ وقت از کمی رفیق و حتّی نبود رفیق به وحشت نمی افتد، در صورتی که با خود رفیقانی از انبیا،
صدیقین، شهدا و صالحین می بیند. اگر بنده اي در طریق طلب حقّ، خودش را تنها دید، این خود دلیل بر صدق طلب اوست...
. [1268]
ابن قیّم جوزیه نیز در کتاب أعلام الموقعین می گوید: کسی که صاحب حقّ است او حجت، اجماع و سواد اعظم است، ولو تنهاست
. [ و تمام اهل زمین با او مخالفت می کنند. [ 1269
همو در کتاب مفتاح دار السعادة می گوید: بپرهیز از این که فریب چیزي را بخوري که جاهلین فریب آن را خورده اند، زیرا افراد
جاهل می گویند: اگر اینها بر حقّ بودند در اقلیّت قرار نمی گرفتند و بیشتر مردم با آنان به مخالفت بر نمی خواستند. بدان که اینها
که بر حقّند همان مردان واقعی اند و کسانی که با آنان به مخالفت برخاسته اند شبیه مردانند و در حقیقت انسان نیستند. مرد واقعی
کسی است که تابع حقّ باشد، ولو در اقلیت به سر برد.
ابن مسعود می فرماید": هیچ گاه نباید یکی از شما إمَّعه باشد؛ یعنی این که بگوید: من با مردم هستم. انسان باید خودش را آماده
پذیرش حقّ و حقیقت و ایمان کند، ولو
[ [ صفحه 438
همه مردم کافر شوند زیرا خداوند متعال در موارد متعددي از کتابش اکثریت را مذمّت کرده است؛ آن جا که می فرماید ": وَ إِنْ
صفحه 276 از 494
تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اْلَأرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ [" 1270 ] و " وَ ما أَکْثَرُ النّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ، [" 1271 "] وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِيَ
، [ الشَّکُورُ [" 1272 ] و " وَ إِنَّ کَثیرًا مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغی بَعْضُ هُمْ عَلی بَعْض إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ قَلیلٌ ما هُمْ [" 1273
. [1274]
اشکال:
اگر کسی بگوید: این مطالبی را که بر ضدّ رأي أکثریت بیان داشتید با روایاتی که در تأیید جماعت آمده سازگاري ندارد، زیرا در
روایات می خوانیم: (ید الله مع الجماعۀ)، دست خدا با جماعت است.
جواب:
1 به قرینه ادلّه دیگر که جماعت را به حق دعوت می کند، مقصود آن است که دست خداوند و نصرت او همراه جماعتی است که
به دنبال حق و حقیقت است.
2 روایت در ظاهر دلالت بر ترغیب مردم به عبادات همگانی همانند دعا و نماز دارد، و اینکه اگر همه مردم یا جماعتی بر امر
خیري اتفاق کنند خداوند با آنان بوده و به فریادشان خواهد رسید.
ابن قیم جوزیه می گوید: کسی که صاحب حق است، حجّت، اجماع و سواد اعظم است اگر چه تنهاست و تمام اهل زمین با او
. [ مخالفت می کنند. [ 1275
[ [ صفحه 439
امامت و بیعت
اشاره
از جمله مباحثی که فقها و متکلّمان مطرح کرده اند این است که آیا بیعت مردم با شخصی به عنوان حاکم اسلامی، بیعت اهل حلّ و
عقد و یا حتّی دو یا یک نفر، به حکومت آن شخص مشروعیت می بخشد یا این که مشروعیت حکومت هر شخص، از آن جا که
حاکمیت و حکومت بالاصاله از براي خداست، باید از جانب خداوند باواسطه یا بدون واسطه ثابت شود و بیعت مردم در حقیقت
التزامی عملی از جانب آنان و تعهدي است بر گوش دادن به سخنان حاکم و اطاعت کردن از دستورهایش و این بیعت، عهدي
است که ثمره و فایده اش تنها براي بیعت کننده است؟
اهل سنت قول اوّل، و شیعه امامیه قول دوم را برگزیده اند. اکنون به بررسی این موضوع می پردازیم.
رأي اهل سنت
فقها و متکلمان اهل سنت یکی از مصادیق تفویض شرعی، به تعبیري دیگر اسبابِ مشروعیت بخشیدن به حکومت را بیعت عموم
مردم یا بیعت اهل حلّ و عقد می دانند و معتقدند که خلافت و زعامت به توسط آن مشروع می گردد. برخلاف شیعه امامیه که تنها
نظریه نصّ را قبول دارند و بیعت را سببِ مشروعیت حکومت و حکم نمی دانند، بلکه تنها التزامی عملی از جانب مردم به رهبر می
دانند که با آن حکومتش فعلیّت پیدا می کند.
صفحه 277 از 494
[ [ صفحه 440
اینک آراي اهل سنت را نقل می کنیم:
1 ابوالحسن علی بن محمّد ماوردي (متوفاي 450 ه) می گوید:
اگر اهل حلّ براي تعیین امام تفحّص کنند تا کسی را بیابند که شروط امامت در او به طور اکمل جمع است؛ آن گاه با وي بیعت
. [ کنند، امامت براي او ثابت می شود. ازهمین رو بر تمام مردم است که با وي بیعت کرده و التزام به اطاعت او دهند. [ 1276
2 قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفاي 415 ) می گوید:
اگر برخی از اهل حلّ و عقد کسی را به عنوان امام معرفی کردند، او امام مردم می گردد و بر بقیه واجب است که امامت او را
بپذیرند. ازهمین رو بیعت نکردن سایر افراد امّت در انعقاد امامت او تأثیري ندارد، زیرا عقد امامت به مجرّد بیعت اهل حلّ و عقد
. [ تمام می شود.... [ 1277
3 ابن تیمیه (متوفاي 728 ه) می گوید:
مقصود از امامت تنها به قدرت و سلطنت حاصل می گردد و اگر با کسی بیعتی صورت گرفت، این قدرت و سلطنت براي او حاصل
. [ شده او امام مردم است.... [ 1278
4 دکتر محمّد خالدي اردنی می گوید:
بیعت بر تمام مسلمانان واجب است و آن حقِّ هر مسلمانی مرد یا زن است، زیرا بیعت تنها راه شرعی در تولیت و عزل است. از
آن جا که تعیین خلیفه واجب است، و این عمل بدون بیعت تمام نمی شود، پس مقدمه واجب که بیعت است نیز واجب است.
. [1279]
5 دکتر طه حسین می گوید:
. [ امر خلافت به طور کلّی قائم بر بیعت (رضایت مردم) است. پس در حقیقت خلافت عقدي است بین حاکمان و مردم.... [ 1280
[ [ صفحه 441
تسامح در عدد بیعت کنندگان
علماي اهل سنت بیعت را یکی از اسباب مشروعیت حکومت امام می دانند و ظاهر کلامشان این است که مشروعیّت از جانب بیعت
تمام افراد جامعه یا تمام اهل حلوعقد حاصل می گردد. اما با پی گیري آراي آنان به این نتیجه خواهیم رسید که مشروعیت
حکومت امام بیعت کلّ لازم نیست، بلکه حتّی دو یا یک نفر هم اگر بیعت کنند، این مشروعیّت حاصل خواهد شد.
1 قاضی عبدالرحمن ایجی شافعی (متوفاي 757 ه) می گوید:
امامت ثابت می شود به بیعت اهل حلّوعقد، بر خلاف نظر شیعه. بنابراین، دیگر احتیاجی به اجماع نیست، زیرا دلیل عقلی یا سمعی
. [ بر آن اقامه نشده است، بلکه بیعت یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد کافی است. [ 1281
. [ 2 می رسید شریف جرجانی نیز همین نظریه را در شرح عبارت فوق قبول کرده است. [ 1282
3 عبدالقاهر بغدادي از ابوالحسن اشعري (متوفاي 330 ه) نقل می کند:
امامت ثابت می شود براي هرکس که صلاحیت آن را داشته باشد، حتی با بیعت یک نفر از اهل اجتهاد و ورع؛ در این صورت بر
صفحه 278 از 494
. [ دیگران واجب است که از وي اطاعت کنند.... [ 1283
4 ابوالحسن ماوردي می گوید:
عالمان در عدد کسانی که با بیعت آنان امامت ثابت می گردد اختلاف کرده اند: گروهی معتقدند که امامت تنها با بیعت همه اهل
حلّ و عقد از هر شهري منعقد می شود، تا رضایت عمومی براي حاکم حاصل گردد. دسته اي دیگر معتقدند که امامت به بیعت
پنج
نفر منعقد و ثابت می گردد؛ یک نفر بیعت کند و چهار نفر دیگر به بیعت با او راضی باشند. این گروه به دو دلیل استدلال کرده
اند: یکی این که: امامت و خلافت ابوبکر با بیعت پنج
[ [ صفحه 442
نفر منعقد شد و بقیه مردم از آنان متابعت کردند. دیگر این که: عمر، شورا را در شش نفر قرار داد تا این که یکی از آنان با رضایت
پنج نفر دیگر، به امامت برسد و این رأي اکثر فقیهان و متکلمان است. عالمان کوفه معتقدند که اگر سه نفر با یکدیگر مشورت
کرده و دو نفر از آنان با یکی بیعت کنند، خلافت و امامت او مشروع خواهد شد. گروهی دیگر معتقدند که حتّی با بیعت یک نفر
. [ هم امامت او مشروع می گردد، زیرا عباس به علی(علیه السلام)عرض کرد: دستت را بده تا با تو بیعت کنم. [ 1284
5 جبائی از معتزله می گوید:
. [ امامت منعقد و ثابت می شود با بیعت پنج نفر که بر یک نفر اجتماع کنند. [ 1285
6 امام الحرمین، جوینی می گوید:
در انعقاد امامت، اجماع شرط نیست، بلکه بدون اجماع نیز امامت منعقد می گردد... و اگر اجماع شرط نباشد، عدد معینی نیز شرط
. [ نیست، لذا می توان گفت که امامت به بیعت یک نفر از اهل حلّ و عقد نیز ثابت می گردد. [ 1286
7 قرطبی (متوفاي 671 ) می گوید:
اگر با کسی از جانب یک نفر از اهل حلّ و عقد بیعت شود، امامت او ثابت می گردد و بر مردم است که از او اطاعت کنند،
برخلاف نظر برخی از مردم که می گویند: امامت تنها با بیعت جماعتی از اهل حلّوعقد منعقد می شود.
. [ ابوالمعالی نیز معتقد است: امامت با بیعت یک نفر ثابت می گردد، و این مسئله، اجماعی است.... [ 1287
بیعت در لغت
1 خلیل بن احمد فراهیدي می گوید: بیعت دست به دست هم دادن بر ایجاب بیع
[ [ صفحه 443
. [ و معامله است، هم چنین به معناي دست به دست هم دادن براي اطاعت نیز به کار می رود. [ 1288
. [ 2 فیومی نیز دقیقاً همان معناي خلیل را در مورد بیعت بیان می کند. [ 1289
3 راغب اصفهانی می گوید": بایع السلطان؛ با سلطان بیعت کرد "یعنی این که فرد به ازاي خدماتی که سلطان انجام می دهد،
. [ پیروي و اطاعت از وي را می پذیرد.... [ 1290
صفحه 279 از 494
. [ 4 ابن اثیر می گوید: بیعت عبارت است از معاقده و معاهده. [ 1291
روشن شد که بیعت و بیع، افزون بر آن که از یک ریشه و ماده اند، داراي معناي نزدیک به هم هستند.
ارباب لغت در سرّ ارتباط معنوي آن می گویند: اصل این واژه (ب،ي،ع) دلالت بر معاقده و مبادله مال به مال دارد و بیعت نیز چون
در حقیقت نوعی مبادله و معامله است، از همین ریشه گرفته شده است.
ابن اثیر در ادامه معناي بیعت می افزاید: گویا هریک از آن دو (مبایعان) آن چه در اختیار دارند، به طرف مقابل می فروشند...
بیعت در اصطلاح
ابن خلدون می گوید:
بیعت، پیمان بستن براي فرمان بري و اطاعت است. بیعت کننده با امیر خویش پیمان می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان،
تسلیم نظر وي باشد و در هیچ چیز از امور مزبور با او به ستیز برنخیزد و تکالیفی که برعهده وي می گذارد و وي را به انجام دادن
. [ آن مکلّف می سازد اطاعت کند، خواه آن تکالیف موافق میل او باشد یا مخالف آن. [ 1292
[ [ صفحه 444
اقسام بیعت
بیعت را می توان به سه نوع تقسیم کرد:
1 بیعت دعوت یا متابعت: اولین بیعت در تاریخ اسلام بیعت عقبه اولی است. در این بیعت، پیامبر(صلی الله علیه وآله) با دوازده نفر
که یکی از آنان زن بود بیعت کرد، تا قومشان را به اسلام دعوت کنند و از بیعت کنندگان، بر جهاد بیعت نگرفت، بلکه بیعت
تنها براي دعوت بود.
2 بیعت بر جهاد: همانند بیعت عقبه دوّم که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با 72 مرد و دو زن بیعت کرد؛ تا با دشمنان پیامبر(صلی الله
علیه وآله) و اسلام مقابله کنند. هم چنین بیعت رضوان (بیعت شجره) نیز جزو این دسته است.
3 بیعت ولایت و امامت: مسلمانان در غدیرخم با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیعت کردند که او بعد از رسول خدا(صلی الله علیه
وآله) خلیفه مسلمین است. این بیعت در حقیقت مردم است به اطاعت، به رغم این که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جانب
خداوند منصوص است و مشروعیتش را از اذن خداوند کسب کرده، نه این که بیعت به آن مشروعیت بخشد.
موارد بیعت هاي پیامبر
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با اصحابش در موارد متعددي بیعت نمودند که به طور خلاصه به آنها اشاره می کنیم:
1 بیعت عقبه اولی
این بیعت در سال دوازدهم از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله) صورت گرفت که در آن دوازده نفر از اهل مدینه با پیامبر(صلی الله
علیه وآله) بیعت کردند: دو نفر از قبیله اوس و ده نفر از قبیله خزرج.مضمون آن التزام به عمل کردن به تعالیم دین بوده است.
. [1293]
صفحه 280 از 494
[ [ صفحه 445
2 بیعت عقبه دوم
این بیعت در سال سیزدهم بعثت صورت گرفت که زمینه ساز هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه شد. این بیعت در موسم
حجّ با 72 مرد و دو زن صورت گرفت. عبادة بن صامت، از جمله کسانی که در آن بیعت حضور داشته درباره مفاد بیعت می گوید:
ما با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت کردیم در امر جنگ که به سخنان او گوش داده و از وي در سختی و آسایش حمایت
. [ کنیم.... [ 1294
3 بیعت هنگام حرکت به سوي بدر
امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) از پدرش نقل می کند: هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مدینه هجرت نمود، و وقت آن
شد که به سوي بدر حرکت کند، مردم را به بیعت با خود دعوت نمود. مردم نیز دعوت او را پذیرفتند و بر سمع و طاعت با او بیعت
. [ کردند. [ 1295
4 بیعت رضوان یا بیعت شجره
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سال هشتم هجرت با 1500 نفر از مهاجران و انصار، به قصد اداي حجّ یا عمره به طرف مکه حرکت
کردند. هنگامی که به حدیبیه رسیدند لشکر دشمن از حرکت آنان به سوي مکه جلوگیري کرد. با مشاجرات فراوان که بین دو
طایفه واقع شد، قرار بر این شد که در آن مکان با مشرکان مصالحه اي صورت گیرد و در نتیجه پیامبر(صلی الله علیه وآله) با
اصحابش سال آینده براي اعمال حجّ به مکه وارد شوند.
در این موقع بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با اصحابش در زیر درختی بیعت کردند. قرآن نیز به آن اشاره کرده می فرماید":
. [ لَقَدْ رَضِیَ الُله عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ. ["... 1296
[ [ صفحه 446
5 بیعت فتح
بعد از فتح مکه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر کوه صفا نشست و مردم دور او جمع شده و با او بیعت کردند که بر اسلام پابرجا
. [ بوده و به دستورهایش گوش فرا دهند و از وي تا سر حد توان اطاعت کنند. [ 1297
6 بیعت زنان
در جریان فتح مکه بعد از آن که مروان با حضرت بیعت کردند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستور داد که ظرفی از آب آماده
. [ کردند. حضرت دست خود را در آب فرو برد و خارج کرد؛ آن گاه فرمود: شما زنان دستانتان را داخل این آب کنید. [ 1298
آیه شریفه به مضمون آن چنین اشاره می کند ": یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِالِله شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ
وَ لا یَزْنِینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتِینَ بِبُهْتان یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصِ ینَکَ فِی مَعْرُوف فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ الَله إِنَّ
الَله غَفُورٌ رَحِیمٌ؛ [" 1299 ] اي پیامبر! چون زنان مؤمن آیند که با تو بر ایمان بیعت کنند، که دیگر هرگز به خدا شرك نورزند و
سرقت و زناکاري نکنند، اولاد خود را به قتل نرسانند، و بر کسی افترا و بهتان میان دستوپاي خود نبندند و با تو در هیچ امر معروفی
مخالفت نکنند، بدین شرایط با آنها بیعت کن و بر آنان از خدا آمرزش و غفران طلب، که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
7 بیعت غدیر
صفحه 281 از 494
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روز غدیرخم خطبه اي ایراد کرد و در آن، مقام و منصب علی بن ابی طالب(علیه السلام)را براي
خلافت و امامت ابلاغ نمود؛ آن گاه فرمود: آگاه باشید! بعد از پایان
[ [ صفحه 447
. [ خطبه ام شما را دعوت می کنم که با علی دست داده و بر امامت او بیعت نمایید.... [ 1300
اولین کسانی که با علی(علیه السلام) دست داده و بیعت کردند، عبارتند از: ابوبکر، عثمان، طلحه، زبیر و به ترتیب بقیه مهاجران و
. [ انصار و سایر مردم. [ 1301
مضمون بیعت هاي پیامبر
با تأمل در بیعت هاي پیشین می توان به این نتیجه رسید که مضمون بیعت هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) بدین شرح است:
1 به خدا شرك نورزند؛
2 زنا و سرقت انجام نداده و تهمت نزنند؛
3 فرزندان خود را نکشند؛
4 او را نصرت کرده و از عایله او حمایت کنند؛
5 همراه با او جهاد کرده و در مقابل مشرکان بایستند.
6 از جنگ فرار نکنند؛
7 در همه حال به دستورهایش گوش فراداده و از او اطاعت کنند؛
8 همیشه حق را بگویند و از هیچ ملامتی نهراسند؛
9 امربه معروف و نهی ازمنکر را ترك نکنند؛
10 نصیحت خواه هر مسلمانی باشند.
روشن است که هیچ یک از مواد بیعت، بیعت بر نبوت، رسالت یا امامت و ولایت و حکومت نبوده است. و با دقت نیز پی می بریم
که آن موارد همگی از لوازم ایمان و تصدیق به نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) است.
ارکان بیعت
فقها و متکلمین براي بیعت سه رکن ذکر کرده اند.
[ [ صفحه 448
1 بیعت کننده؛
2 بیعت شونده؛
3 عهد و میثاق بر اطاعت.
مصداق و مورد عهد و میثاق بر اطاعت نیز یکی از این سه امر است:
صفحه 282 از 494
الف) اطاعت در دعوت؛
ب) اطاعت در امر امامت و ولایت؛
ج) اطاعت در امر قتال و جنگ.
شروط بیعت
فقیهان و متکلمان، شرایط مهم بیعت را سه چیز دانسته اند:
1 استطاعت
عبدالله بن عمر می گوید: ما با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت کردیم که به سخنانش گوش فراداده و از دستورهایش در حد
. [ توان اطاعت کنیم. [ 1302
2 بلوغ
هرماس بن زیاد می گوید: در حالی که کودکی بیش نبودم دستم را دراز نمودم تا با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعت کنم، رسول
. [ خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت مرا نپذیرفت و با من بیعت نکرد. [ 1303
3 اطاعت در غیر معصیت خداوند متعال
عبدالله بن عمر از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: بر مرد مسلمان است که گوش به فرمان حاکم خود داده و از
او در آنچه دوست یا کراهت دارد، اطاعت کند، مگر آن که
[ [ صفحه 449
. [ حاکم او را امر به معصیت کند، در این صورت گوش دادن به فرمان او، و اطاعتش واجب نیست. [ 1304
[ انس بن مالک از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: کسی که از خدا اطاعت نکند، حق اطاعت ندارد. [ 1305
.
اختیار، عنصر اساسی بیعت
محدوده دلالت و تأثیر بیعت، همانا به فعلیت رساندن حکومت و به دست گرفتن زمام حکم و التزام عملی دادن از جانب بیعت
کننده در عمل به دستورهاي حاکم است، این محدوده تأثیر تنها در صورتی است که بیعت از روي میل و رغبت باشد نه اکراه و
اجبار، زیرا بیعت به معناي میثاق و عهد در اطاعت است و این میثاق در صورتی تمام است که با اراده و اختیار باشد، نه از روي
اکراه؛ خداوند متعال می فرماید ": لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ؛ [" 1306 ] در دین اکراهی نیست. اسلام اجازه نمی دهد کسی به زور و اکراه
تحت سلطه دیگري درآید، لذا بیعت در محدوده خود در حقیقت نوعی تکریم از جانب خداوند به انسان است که می تواند در
تعیین سرنوشت خود صاحب نظر باشد. اسلام، اگرچه خلیفه و جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حاکم اسلامی را خود معین می
کند، ولی می خواهد انسان نیز با اراده و اختیار و فهم و شعور به این حقیقت برسد که انتخاب خداوند بهترین انتخاب است، لذا
انسان است که منتخب خدا را برگزیند.
وجوب وفا به بیعت
صفحه 283 از 494
بیعت عهدي است که وفاي به آن واجب است، در صورتی که با امام به حقّ انجام گرفته باشد. بر این حکم می توان به دلایلی
اشاره کرد:
1 بیعت از ماده بیع است و از عقود لازم می باشد و وفاي به عقد لازم،
[ [ صفحه 450
واجب است.
2 بیعت عهدي است که راهی براي نقض آن وجود ندارد؛ از همین رو خداوند متعال می فرماید ": إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما
یُبایِعُونَ الَله یَدُ الِله فَوْقَ أَیْدِیهِمْ؛ ["... 1307 ] همانا کسانی که با تو بیعت می کنند در حقیقت با خدا بیعت می کنند، دست خداوند
بالاي همه دست هاي آنان است.
3 وفاي به عهد بیعت، از مقدّمات ایمان است. قرآن درباره مؤمنان می فرماید ": الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا؛ [" 1308 ] و هنگامی
که عهد می بندند به عهدشان وفا می کنند.
احتمالات در تأثیر بیعت
اشاره
در مورد بیعت و تأثیر آن نسبت به حاکم اسلامی سه احتمال وجود دارد:
شرط فعلی
بیعت شرط فعلیت ولایت و وجوب اطاعت است؛ به این معنا که اطاعت پیامبر و امام قبل از آن که با او بیعت شود واجب نیست.
یکی از معاصرین می گوید:...تا مردم با حاکم بیعت نکرده اند، اطاعت از فرمان او لازم نیست، امّا همین که با او بیعت به حکمرانی
کردند، حکومت او بر ایشان مشروعیت پیدا می کند و اطاعت از او شرعاً واجب می گردد... آن گاه براي نمونه به بیعت صحابه با
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حدیبیه اشاره می کند... [ 1309 ] ولی به نظر می رسد که این احتمال باطل باشد، زیرا از برخی آیات
قرآن استفاده می شود که ولایت حضرت(صلی الله علیه وآله) فعلی است و حتی در صورت عدم بیعت با او اطاعت دستوراتش
واجب است و گرنه لازم می آید کسانی که با حضرت(صلی الله علیه وآله) بیعت نکردند، در نافرمانی هایشان نسبت به تکالیف
شرعی و اجتماعی پاسخ گو نباشند.
خداوند متعال به نحو قضیه مطلقه و غیرمشروطه می فرماید ": النَّبِیُّ أَوْلی
[ [ صفحه 451
بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ [" 1310 ] پیامبر(صلی الله علیه وآله)سزاوارتر است به مؤمنین از خودشان. از این آیه
به خوبی استفاده می شود که ولایت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از جانب خداوند از ابتدا ثابت بوده و مشروط به بیعت با مردم نبوده
است. در حقیقت بیعت مردم فرع بر ولایت حضرت است. چون که او ولایت دارد، با او بیعت می کنند. هم چنین پیامبر(صلی الله
صفحه 284 از 494
علیه وآله) در مورد ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز غدیر فرمود: الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا بلی یا رسول الله،
قال: من کنت مولاه فعلیّ مولاه.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جانب خداوند از آنان دعوت می کند که با علی(علیه
السلام) بیعت کنند. در حقیقت، بیعت از لوازم ولایتِ شخصی است که از جانب خداوند به آن مقام نائل شده، نه این که این مقام،
از بیعت مردمی حاصل شده است؛ خداوند متعال در آیه فوق به نحو قضیه مطلقه و بدون هیچ قید و شرطی، پیامبر اکرم(صلی الله
علیه وآله) را ولی و سرپرست مؤمنین می داند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز همین مقام را بدون هیچ قید و شرطی براي علی بن ابی
طالب(علیه السلام) قرار می دهد و در حقیقت از جانب خداوند به مردم ابلاغ می کند.
مگر نه این است که طبق عقیده توحید در حقّ الطاعه و توحید در حاکمیت، امامت منصبی الهی است و هر حاکمی باید از جانب
خداوند مأذون بر حکم و حکومت باشد؟ مگر نه این است که حقّ سیادت و سلطه بالاصاله از براي خداوند متعال است نه مردم و بر
آن دلایلی اقامه نمودیم؟ حال چگونه ممکن است که مشروعیت سلطه پیامبر یا امام از جانب مردم به آنان داده شود؟
سبب مستقل
احتمال دوّم آن است که بگوییم: بیعت سببی مستقل در مقابل نصّ براي مشروعیت بخشیدن به خلافت و امامت است که گاهی
ممکن است هر دو در فردي جمع شود، همان گونه که در پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی بن ابی طالب(علیه السلام) هر دو جمع
شد.
[ [ صفحه 452
این احتمال نیز باطل است، زیرا همان گونه که اشاره شد بیعت سببی مستقل در مشروعیت دادن به حکم و حکومت نیست و
مشروعیت، تنها از جانب نصّ الهی با واسطه یا بدون واسطه حاصل می گردد.
بیعت، التزام مردمی
احتمال دیگر آن است که بیعت هیچ ربطی در مشروعیّت بخشیدن به حکومت و خلافت ندارد و تنها تأثیر آن در ایجاد عقد و التزام
عملی به دستورهاي حاکم است. در حقیقت با کسی بیعت می شود که ولایتش از جانب خداوند متعال ثابت شده است.
به تعبیر دیگر، بیعت به جهت به عهده گرفتن حکومت و اداره شئون مردم است، نه آنکه اصل امامت و ولایت به آن ثابت شود. این
بیعت مردمی است که براي حاکم زمینه لازم را در جهت اعمال ولایت و حکومت خود فراهم می سازد. این تفسیر و توجیه براي
بیعت، توجیه معقولی است.
دلایل اهل سنت
اهل سنت بر مدعاي خود در مشروعیّت بخشیدن بیعت به حکومت به دلایلی اشاره کرده اند که به یکایک آنها پرداخته و سپس
پاسخ می گوییم.
1 آیات بیعت
صفحه 285 از 494
خداوند متعال می فرماید ": یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِالِله شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنِینَ."...
. [1311]
. [ هم چنین می فرماید ": إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ الَله. ["... 1312
و در جاي دیگر می فرماید ": لَقَدْ رَضِیَ الُله عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ
[ [ صفحه 453
. [ تَحْتَ الشَّجَرَةِ ["... 1313
این آیات به بیعت هایی اشاره دارد که مؤمنین با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) داشته اند. اهل سنت نتیجه می گیرند که این بیعت
ها براي اصل حکومت و ولایت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بوده و به آن مشروعیت داده است، پس بیعت به حکومت مشروعیت
می دهد.
2 سیره مسلمین در بیعت با خلفا
گاهی می گویند: در طول تاریخ اسلامی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) گرفته تا علی بن ابی طالب(علیه السلام)، امام
حسن(علیه السلام)، مسلم(علیه السلام)، امام رضا(علیه السلام)، بیعت مردم با امام مهدي(علیه السلام) در عصر ظهور و بیعت مردم با
خلفاء همه اینها دلیل بر این است که بیعت یکی از اسباب مشروعیّت بخشیدن به حکم و حکومت است و گرنه بیعت بی فایده
خواهد بود.
3 کلامی از امیر المؤمنین(علیه السلام):
برخی نیز به کلامی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه استدلال می کنند که خطاب به معاویه فرمود: انّه بایعنی القوم الذین
بایعوا ابابکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه...؛ [ 1314 ] همانا با من بیعت نمودند مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت
کردند، بر آنچه با آنها بیعت کردند....
4 ادله وجوب بیعت
برخی نیز به روایاتی تمسک کرده اند که اهل سنت به مضمون هاي مختلف از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند، که
حضرت فرمود: من مات ولیس فی عنقه بیعۀ مات میتۀ جاهلیۀ؛ [ 1315 ] هرکس بمیرد و بر گردنش بیعت امام و خلیفه اي نباشد، به
مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
[ [ صفحه 454
جواب:
1 با ملاحظه دقیق در معناي بیع پی می بریم که این لفظ از اسباب اولیه براي حصول ملکیّت، همانند حیازت و ابتکار و ارث
نیست، بلکه فرع ملکیّتی در رتبه سابق است. در مورد بیعت نیز این چنین است.
2 از روایاتی که از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) رسیده، استفاده می شود که امامت و ملک و حکومت امري الهی است که زمام
آن بالاصاله به مردم واگذار نشده است؛ همان گونه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به بحیرة بن فراس از قبیله بنی عامر بن صعصعه
. [ فرمود: امر خلافت و ملک به دست خداست، نزد هر کسی که بخواهد قرار می دهد. [ 1316
صفحه 286 از 494
3 از آیات بیعت که ذکر شد، استفاده می شود که مؤمنان با پیامبر(صلی الله علیه وآله) در اموري بیعت کردند که امر آن به دست
خودشان بود، نه این که بر حاکمیت و ولایت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با او بیعت کرده باشند. در حقیقت از آن جهت با
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعت بر نصرت و یاري او کردند که بر آنان از جانب خداوند ولایت داشت.
4 در جاي خود به اثبات رساندیم که منشأ حقّ سلطه، خداوند متعال است و این حقّ را تنها از راه نصّ به کسی همانند پیامبر و
امامان معصومینش واگذار کرده است و هیچ دلیلی وجود ندارد که این حقّ را از راه دیگري، همچون بیعت، شورا و عهد و راه هاي
دیگر به مردم تفویض کرده باشد.
5 با مراجعه تاریخی به بیعت هاي پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پی خواهیم برد که همه آنها در راستاي التزام عملی به گوش
فرادادن به دستورهاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) و عمل کردن به آنها و اطاعت از او بوده است. چه در بیعت عقبه اول یا دوم یا بدر
و دیگر بیعت ها. عبادة بن صامت می گوید: ما با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت کردیم که درهرحال به حرف هاي او گوش
فراداده، در امر خلافت با او نزاع نکنیم، همیشه حقّ به زبان جاري نماییم و هرگز از سرزنشِ ملامت کننده خوف به خود راه ندهیم.
. [1317]
[ [ صفحه 455
امّ عطیه می گوید: با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت کردیم، آن حضرت براي ما این آیه را قرائت فرمود ": أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِالِله
. [ شَیْئاً. ["... 1318
جریر بن عبدالله می گوید: با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیعت کردم که به حرف هایش گوش فراداده و از دستورهایش اطاعت
. [ کنم. [ 1319
6 یکی از شروط مهم در امامت، عصمت است؛ همان گونه که از آیات قرآن همانند آیه " ابتلاء [" 1320 ] استفاده می شود.
عصمت حقیقتی است در وجود برخی از افراد که غیر از خداوند کسی دیگر از آن اطلاع ندارد؛ از همین رو تنها راه تعیین امام نصّ
است نه چیز دیگر.
7 بحث از سبب قرارگرفتن بیعت در حکومت و مشروعیت دادن به آن، بی فایده است، زیرا بر فرض که بیعت سبب مشروعیت
حکومت باشد، این در صورتی است که نصّ بر وجود شخصی معین بر امامت و خلافت نباشد، در غیر این صورت راه دیگر را
پیمودن از مصادیق بارز اجتهاد در مقابل نصّ است که بطلانش از اوضح واضحات است.
8 در مورد کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه می گوییم: مخاطب امیرالمؤمنین در این کلام، معاویۀ بن ابی سفیان
است، کسی که به نظریه نصّ اعتقادي ندارد، ولی سیره خلفاي قبل از امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در ظاهر قبول دارد، لذا
حضرت(علیه السلام) از باب این که با دشمن در مقام بحث و مناظره، گاهی به اعتقادهاي خودش استدلال می شود، با معاویه از
همین راه استفاده می کند و در حقیقت می فرماید: اگر تو معتقد به بیعت هستی و می گویی که بیعت به حکومت مشروعیت می
دهد، مگر من کسی نیستم که مردم با من بیعت کردند...؟.
9 نسبت به حدیث: من مات ولم یکن فی عنقه بیعۀ... نیز همان جواب سابق را می دهیم که به قرینه آیات و روایات، بیعتِ با امام
عادل و معصوم بر سمع و طاعت است، نه این که این بیعت به حکومت حاکم مشروعیت می بخشد.
[ [ صفحه 456
صفحه 287 از 494
امامت و شورا
اشاره
آیا نفس شورا به حکومتِ شخصی که از آن طریق انتخاب می شود، مشروعیت و اعتبار می بخشد یا باید امام و حاکم اسلامی از
جانب خداوند منصوب گردیده و پیامبرش به مردم ابلاغ نماید؟
اهل سنت براي شورا اعتبار خاصّ ی قائل بوده و می گویند: حکومت کسی که از راه شورا و مشورتِ تعدادي از اهل حلّوعقد به
دست آمده مشروعیّت پیدا کرده، خلیفه و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و حاکم اسلامی خواهد بود. در مقابل، شیعه
امامیه این نظریه را قبول ندارد و معتقد است امام باید از جانب خداوند منصوب گردد. و در عصر غیبت وظیفه علما، تنها تطبیق
معیارهاي رهبري بر شخص لایق است، که این معیارها توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله)و امام منصوب از جانب خداوند متعال بیان
شده است.
دیدگاه اهل سنت
نظام شورایی نزد اهل سنت شکل خاصی ندارد، بلکه به تبع امر انجام شده بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آن را به
دو بخش تقسیم کرده اند:
1 نظام شوراي ابتدایی؛ همان گونه که در بیعت ابوبکر اتفاق افتاد.
2 نظام شورایی بین چند نفر که خلیفه پیشین آن را تعیین می نماید؛ همانند کاري که عمر بن خطاب انجام داد.
[ [ صفحه 457
تفتازانی می گوید: امامت چند روش دارد: یکی بیعت اهل حلّوعقد از علما و سرشناسان. و دیگري: استخلاف و عهد امام و امر را
شورایی کردن. البته خلیفه در نظام شورایی معین نیست، اصحاب شورا دور هم جمع می شوند و با مشاوره بر یک نفر توافق می
. [ کنند. [ 1321
. [ قرطبی پس از مستحب دانستن شورا می گوید: عمر بن خطاب خلافتی را که از اعظم امور است، شورایی کرد. [ 1322
و جهت آن این است که به عمر خبر رسیده بود که زبیر می گوید: اگر عمر از دنیا رفت با علی(علیه السلام) بیعت خواهیم کرد،
1323 ] و چون او با امامت و خلافت علی(علیه السلام) موافق نبود، از این رو با اصل بیعت مخالفت کرد و امر را تنها از راه شورا و ]
مشورت مشروع دانست و تهدید کرد که هرکس بعد از این دستور، موضوع بیعت را مطرح کند و بخواهد از این راه امامت و
. [ خلافت را ثابت کند، خطر مرگ در کمین اوست؟ [ 1324
مفهوم شورا
راغب اصفهانی می گوید: شورا از تشاور و مشاوره و مشورت است به معناي به دست آوردن رأي با مراجعه بعضی به بعض دیگر.
. [1325]
صفحه 288 از 494
ابن فارس می گوید: ماده شور بر دو اصل جدا از هم وضع شده است: یکی ابداء و اظهار شیئی و دیگري اخذ و گرفتن شیء.
. [1326]
در معجم الوسیط نیز آمده است: شار الشیء یعنی عرضه کرد آن را تا آن که محاسن اش را آشکار نماید.
از مجموع تعریف هاي لغوي کلمه شورا استفاده می شود که هیچ نوع ولایت و
[ [ صفحه 458
سلطه اي در معناي وضعی و لغوي ماده شور اخذ نشده است. این مطلب را اموري نیز تأیید می نماید:
1 انسان در اداره هر کاري بر اصل مشورت اعتماد می نماید، بدون آن که براي نظر مشاور، سلطه یا ولایت در نظر بگیرد؛ به این
معنا که نظرش لازم الاجرا باشد.
2 فقها یکی از انواع استخاره را استشاره می دانند و یا می گویند: قبل از استخاره، استشاره شود، حال آن که براي استشاره، سلطه و
ولایت قائل نیستند.
3 قرآن به مسئله ولایت و سلطه به طور مکرر اشاره کرده است، بدون آن که در قالب لفظ شورا بیان کرده باشد و اگر در معناي
شورا، سلطه نهفته بود، باید بتوان به جاي آن، لفظ ولایت و سلطه را به کار برد.
4 در قصه بلقیس، قرآن بعد از مشورت او با قومش نقل می کند که قوم او به بلقیس گفتند ": وَ اْلَأمْرُ إِلَیْکِ؛ [" آخر الامر] امر به
دست توست و این می رساند که در معناي شورا و مشورت، الزام، سلطه و ولایت نهفته نشده است؛ یعنی مجرّد مشورت کردن و
رأي دادن بر شخصی الزام آور نبوده و بر دیگران لازم نیست از فردي که با مشاوره برگزیده شده، اطاعت نمایند و او هیچ ولایتی بر
احدي ندارد، مگر آن که از جانب خدا و رسول معرفی شود.
5 خداوند متعال می فرماید ": وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ الِله لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیر مِنَ اْلَأمْرِ لَعَنِتُّمْ؛ ["... 1327 ] و بدانید که پیامبر خدا
در میان شماست. اگر در بسیاري از کارها از [رأي و میل] شما پیروي کند، قطعاً دچار زحمت می شوید....
از این آیه برمی آید که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) مأمور به اطاعت از دیگران نبود، هرچند با آنان مشورت می کرد.
دلایل اهل سنت در اعتبار شورا
یکی از راه هاي اثبات خلافت و امامت حاکم اسلامی نزد اهل سنت شورا است؛
[ [ صفحه 459
یعنی شورا و حاکمی که از آن طریق برگزیده می شود، مشروع است. اینک دلایل اهل سنت را ذکر کرده و آنها را نقد می کنیم:
الف آیه " وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلَأمْرِ:"
خداوند می فرماید ": فَبِما رَحْمَۀ مِنَ الِله لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَ  ظا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ
شاوِرْهُمْ فِی اْلَأمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی الِله؛ [" 1328 ] پس به [برکت ] رحمت الهی، با آنان نرم خو و پرمهر شدي و اگر تندخو و
سخت دل بودي قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار [ها] با آنان مشورت
کن و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن.
صفحه 289 از 494
با این آیه بر حجیت شورا در تمام امور استدلال شده؛ زیرا خداوند پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به این امر دعوت کرده و ما نیز باید
در این امر به او اقتدا نماییم.
جواب:
1 مخاطب در آیه کسی است که حکومتش ثابت شده، آن گاه مأمور است تا با مردم به مشورت بپردازد، و امّا این که امر خلافت
نیز به شورا ثابت می گردد، نمی توان از این آیه اثبات نمود.
2 مقصود از کلمه امر در آیه شریفه، شؤون اجتماعی است که مربوط به مردم است و امّا این که امر خلافت از شؤون مردم است،
هنوز مورد بحث است.
3 ظاهر آیه کریمه و مستفاد از کلمه شور مجرّد استشاره و مشورت با مردم در حوادث مختلف است، قبل از صدور حکم، نه این
که انتخاب حکم نیز باید تابع رأي مشورت کنندگان باشد.
4 ذیل آیه دلالت دارد بر این که نفس مشاوره و مشورت، موجب الزام براي حاکم اسلامی نمی شود، بلکه این نظر اوست که در
صدور حکمش تأثیر دارد؛ زیرا در ذیل آیه می فرماید ": فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی الِله؛ " و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکّل کن.
اگر چه عزم او برخلاف رأي مردم باشد. ولذا امیرالمؤمنین(علیه السلام) خطاب به عبدالله بن عباس
[ [ صفحه 460
می فرماید: بر توست که نظر خود را بگویی و بر من است که در آن نظر کنم، اگر رأیم با تو مخالف بود، باید از من اطاعت کنی.
. [1329]
5 آیه فوق در ذیل آیات مربوط به جنگ است و این می رساند که مشورت، تنها به جهت تألیف و قلوب جنگجویان بوده، تا خود
را در امر جنگ سهیم و مسؤول بدانند.
توضیح این که آیه فوق در ضمن آیات 139 تا 166 آل عمران است، که همه آنها درباره جنگ هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله)
است، که چگونه مسلمانان، آن حضرت را یاري دادند. از این رو فخر رازي می گوید: آیه فوق مخصوص جنگ است؛ یعنی
خداوند متعال، پیامبر گرامی اش را امر به مشورت با اصحابش در قضایاي جنگ نموده است. آنگاه می گوید: الف و لام در الامر
. [ براي عهد است و معهود در این آیه، جنگ و ملاقات با دشمن است. [ 1330
ابن عباس می گوید: بعد از نزول آیه " وَ شاوِرْهُمْ فِی اْلَأمْرِ، " رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود: آگاه باشید، خدا و پیامبرش از
. [ مشورت کردن بی نیازند، لکن خداوند مشورت را رحمتی براي امّتم قرارداد.... [ 1331
ب: آیه " وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَیْنَهُمْ"
خداوند متعال می فرماید ": وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَیْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ؛ [" 1332 ] و کسانی
که [نداي] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا کرده اند و کارشان در میانشان مشورت است و از آنچه روزیشان داده ایم
انفاق می کنند.
استدلال به آیه شریفه به این صورت است که: کلمه امر مصدر است و هرگاه اضافه شود، افاده عموم می کند، در نتیجه مستفاد از
آیه شریفه آن است که مردم در تمام شئون خود از جمله امر خلافت، باید به مشورت بپردازند.
[ [ صفحه 461
صفحه 290 از 494
جواب:
1 آیه در اموري ترغیب به مشورت می کند که مربوط به خود مردم است، امّا این که امر تعیین خلیفه و حاکم اسلامی به دست
مردم است و به آنها واگذار شده، جاي بحث و بررسی دارد.
2 مشورت در امري صحیح است که حکمی از خدا و رسول(صلی الله علیه وآله) درباره آن نرسیده باشد، وگرنه هیچ کس حقّ
ندارد در مقابلِ حکم خدا و رسول، از خود نظري اعمال کرده و به اجرا گذارد. خداوند متعال می فرماید ": وَ ما کانَ لِمُؤْمِن وَ لا
مُؤْمِنَۀ إِذا قَ َ ض ی الُله وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ الَله وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَ لالًا مُبِیناً؛ [" 1333 ] و هیچ مرد
و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاري فرمان دهند، براي آنان در کارشان اختیاري باشد و هرکس خدا و
فرستاده اش را نافرمانی کند قطعاً دچار گمراهیِ آشکار گردیده است.
و نیز می فرماید ": وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ؛ [" 1334 ] پروردگار تو هرچه را بخواهد می آفریند و برمی
گزیند و آنان اختیاري ندارند.
3 امّت اسلامی در مسئله تعیین خلیفه و حاکم با نظام شورایی انسی نداشته است و تنها با دو آیه، بدون بیان کیفیت و خصوصیات
آن، نمی توان نظام شورایی را ثابت نمود.
ج: استدلال به حدیث أنتم أعلم بامور دنیاکم
برخی از اهل سنت براي اثبات مدعاي خود در نظام شورایی، به حدیثی تمسک کرده اند که مضمونش این است که پیامبر(صلی الله
علیه وآله) فرمود: شما به امور دنیاي خود آگاه ترید. می گویند: حدیث عام است و شامل همه امور دنیوي، از جمله تعیین خلافت
به شورا نیز می شود.
جواب:
1 حدیث سند معتبري ندارد.
2 مورد حدیث امور جزیی دنیوي است، که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) سؤال شده، و حضرت،
[ [ صفحه 462
مردم را به متخ ّ ص صان از خودشان ارجاع داده اند، لذا ربطی به امر امامت و خلافت امّت که سعادت و شقاوت جامعه به آن وابسته
است، ندارد.
د: استدلال به روایت سیوطی
سیوطی در درالمنثور به سند خود از علی بن ابی طالب(علیه السلام) نقل می کند: به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرض کردم:
اگر امري بعد از شما حادث شد که قرآن بر آن نازل نشده و مطلبی از جانب شما درباره آن نرسیده، چه باید کرد؟ پیامبر(صلی الله
. [ علیه وآله) فرمود: متدیّنین امّت را جمع کنید، سپس آن موضوع را به شورا بگذارید، و به رأي یک نفر اکتفا نکنید. [ 1335
جواب:
1 حدیث سند معتبري ندارد از این رو ابن عبدالبر می گوید: این حدیث، اصلی براي او نیست. دارقطنی می گوید: حدیث صحیح
. [ نیست. خطیب می گوید: این حدیث از مالک ثابت نشده است. [ 1336
2 حدیث به این نکته اشاره دارد که: حکم هر امري که در قرآن و سنت نیست به شورا بگذارید، حال چه کسی می گوید که:
صفحه 291 از 494
حکم امامت در قرآن و سنت نیامده است؟ مگر نه این است که آیات و روایات زیادي وجود دارد که امر خلافت و حکومت را
امري الهی می داند و به همین جهت خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، جانشینان را تا روز قیامت که دوازده نفرند، مشخص
کرده است.
ه استدلال به مشورت هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله):
برخی نیز براي اعتبار و حجیت شورا به مشورت هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) با اصحابش در امور مختلف استدلال کرده اند، که
این نیز از جهاتی قابل مناقشه است:
1 عمده مشورت هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جنگ ها بوده است، ابوهریره می گوید: کسی را مانند پیامبر(صلی الله علیه
. [ وآله) ندیدم که این قدر با اصحابش مشورت کند و مشورت هاي او تنها در امور جنگ بود. [ 1337
[ [ صفحه 463
2 در مواردي نیز مشاهده می شود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با اصحابش مشورت نموده، ولی در عین حال با آنان مخالفت
کرده است، همانند مشورت در صلح حدیبیه، در امارت و فرماندهی زید بن اسامه در جنگ موته و فرماندهی اسامۀ بن زید در
اواخر حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله).
3 یکی از اهداف مشورت هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مردم و اصحاب خود، استخراج و بیرون ریختن نیت ها و باطن افراد
بوده است تا روشن شود چه کسی در مقابل دستورهاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) تسلیم محض است و چه کسی زبون، ترسو و
مردّد در هدف و دین خود است.
فواید و آثار مشورت هاي پیامبر
مشورت هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت نبود که اصل مشورت ایجاد سلطه نموده و الزام آور باشد، بلکه به خاطر آثار و
برکات آن بوده است. اینک به برخی از آن آثار اشاره می کنیم:
1 تألیف قلوب؛
2 شرکت دادن مردم در تعیین سرنوشت خود؛
3 تربیت امت اسلامی براي چگونگی معاشرت با مردم و پیروي از رأي درست "؛ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی الِله."
4 افزایش سطح بینش مردم؛
5 آشکارشدن حقیقت و باطن انسان هاي ناصالح.
و: حدیث اقتد:
برخی به حدیث اقتد براي اعتبار و مشروعیت بخشیدن به حکم و حکومت از طریق شورا استدلال می کنند زیرا طبق نقل اهل سنت،
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: اقتدوا بالذین من بعدي ابی بکر و عمر؛ بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا نمایید. و از آن جا
که عمر خلافت بعد از خود را به شورا محوّل کرد، پس نظام شورایی مشروعیت دارد.
جواب:
1 تمام سندهاي این حدیث به عبدالملک بن عمیر بازمی گردد که ضعیف،
صفحه 292 از 494
[ [ صفحه 464
کثیرالغلط، و مضطرب الحدیث است او کسی بود که سر عبدالله بن یقطر یا قیس بن مسهر صیداوي فرستاده امام حسین(علیه
السلام) به کوفه را از تن جداکرد.
2 ترمذي بعد از نقل حدیث، تصریح به غرابت آن می کند و می گوید: تنها از طریق یحیی بن سلمۀ بن کهیل به حدیث دست
یافتم، که ضعیف است.
3 سندهاي دیگر نیز از جهات مختلف اشکال دارند.
4 گروه زیادي از علماي اهل سنت این حدیث را با تعبیرات گوناگون همچون: موضوع، باطل، غیرصحیح و منکر، تضعیف نموده
اند. از قبیل: ابوحاتم رازي، ابوعیسی ترمذي، ابوبکر بزار، ابوجعفر عقیلی، ابوبکر نقاش، دارقطنی، ابن حزم اندلسی، برهان الدین
فرقانی، شمس الدین ذهبی، نورالدین هیثمی، ابن حجر عسقلانی، شیخ الاسلام هروي، عبدالرؤف مناوي و ابن درویش حوت که
هرکدام در کتاب هاي خود، آن را تضعیف کرده اند.
5 ابوبکر و عمر در بسیاري از مسائل با یکدیگر اختلاف داشتند، پس نمی توان گفت که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به اقتدا و
پیروي از آن دو امر کرده باشد.
6 با مراجعه به تاریخِ خلیفه اول و دوم درمی یابیم که آن دو نسبت به بسیاري از مسائل جاهل و ناآگاه بوده اند، و بعید است که
پیامبر(صلی الله علیه وآله) امر به اطاعت و پیروي از آن دو نموده باشد.
7 ظاهر این حدیث دلالت بر عصمت عمر و ابوبکر دارد، درحالی که هیچ کس چنین ادعایی نکرده است.
ز: حدیث سنت خلف
اهل سنت از عرباض بن ساریه نقل کرده اند، که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بر شما باد سنت من و سنت خلفاي راشدین
هدایت شده بعد از من.؛ ممکن است برخی به این حدیث بر نظام شورایی تمسّک کنند، به این بیان که از جمله سنت برخی از خلفا
برپاکردن نظام شورایی است، همانند کاري که عمر بن خطاب انجام داد.
جواب:
1 این حدیث با واقعیت ها سازگاري ندارد؛ زیرا ابوبکر، عمر، عثمان و امام
[ [ صفحه 465
علی(علیه السلام)در بسیاري از مسائل با یکدیگر اختلاف فاحش داشتند، و امکان ندارد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) سنت همه
آنان را، بدون استثنا براي ما حجت کرده باشد.
2 این حدیث با تمام سندهایش به عرباض بن ساریه بازمی گردد، درحالی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) این حدیث را طبق متن
آن در مسجد مدینه و در ملأ عام ایراد کرده است. چرا تنها یک نفر آن را روایت کرده است، این، دلیل ضعف روایت است.
3 حدیث مزبور تنها در شام رواج یافته است و اکثر راویان آن نیز از اهالی حمص اند، که بنابرنقل معجم البلدان از یاران معاویه و
دشمنان اهل بیت اند.
4 بر فرض صحت حدیث از حیث سند، می توان آن را بر دوازده امام از ذریه پیامبر(صلی الله علیه وآله) منطبق نمود، همان گونه
که قندوزي در ینابیع المودّه آنان را از بنی هاشم برشمرده است.
صفحه 293 از 494
ح: استدلال به روایات مشورت
عده اي نیز به روایاتی استدلال کرده اند که مشورت با مردم را تشویق کرده است و آن را تعمیم داده، در امر خلافت نیز جاري
کرده اند، اینک به برخی از روایات اشاره می کنیم:
1 ترمذي از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: هرگاه بهترین هاي شما امیر شما و بی نیازهاي شما اهل جود و
. [ امورتان با مشورت بود، روي زمین بر شما از زیرزمین بهتر است. [ 1338
. [ 2 رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: با عاقل مشورت کنید و او را نافرمانی نکنید که پشیمان می شوید. [ 1339
3 ابن ابی الحدید از امام علی(علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت خطاب به طلحه و زبیر فرمود: اگر مسئله اي پدید آید که
بیان آن در قرآن نبود و برهان و استدلالش نیز در سنت نیست با شما مشورت خواهم کرد.
[ [ صفحه 466
جواب:
1 روایات شورا دلالت بر استحباب و ترغیب مشورت در اموري دارد که مربوط به خود مردم است، درحالی که امامت و خلافت،
امري الهی است.
2 بر فرض که روایات استشاره به شورا اعتبار و مشروعیّت بخشد، ولی این، در جایی است که ن ّ ص ی موجود نباشد، درحالی که
نصوص قرآنی و روایی بر امامت و خلافت اهل بیت معصومین(علیهم السلام) تأکید دارند.
3 نسبت به حدیث اوّل، پیامبر(صلی الله علیه وآله) دو عنوان ذکر کرده است یکی: امراءکم و دیگري: امورکم، پس مورد هرکدام
با یکدیگر فرق می کند، در نتیجه تعیین امیران از مورد مشورت خارج است.
4 نسبت به کلام امام علی(علیه السلام) و خطاب او به طلحه و زبیر می گوییم: این کلام، مخالف نظر اهل سنت است، زیرا
حضرت(علیه السلام) می فرماید: اگر مسئله اي حادث شد که حکم آن در کتاب و سنت نیست، با شما مشورت می کنم، امّا از کجا
که حکم مسئله خلافت و امامت در کتاب و سنت نیامده باشد، مگر نه این است که هم کبراي برهان از کتاب و سنت استفاده می
شود که امامت و خلافت امر الهی است و دلیلی بر تفویض آن به شورا نیست. و هم صغراي آن. تا زمانی که تصریح بر خلیفه
پیامبر(صلی الله علیه وآله) از جانب خدا و رسول وجود دارد، کسی حقّ ندارد در مقابل آن اجتهاد کرده و امر خلافت را به شورا
واگذار کند.
ط: استدلال به کلماتی از ائمه(علیهم السلام)
برخی نیز براي مشروعیّت بخشیدن به حکومت شورایی، به کلماتی از اهل بیت(علیهم السلام)استدلال کرده اند:
1 امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:... وانّما الشوري للمهاجرین والأنصار فإن اجتمعوا علی رجل وسمّوه اماماً کان ذلک لله
رضی. [ 1340 ] همانا شورا براي مهاجرین و انصار است، اگر بر کسی توافق کردند و او را به امامت انتخاب نمودند رضایت خداوند
در
[ [ صفحه 467
آن است.
صفحه 294 از 494
2 مجلسی(رحمه الله) در کیفیت مصالحه امام حسن(علیه السلام) می نویسد: حضرت با او [معاویه ] مصالحه کرد به این شرط که
امر مسلمین را به او واگذارد و در میان مردم به کتاب خدا، سنت رسول و سیره خلفاي صالح عمل کند و حق ندارد که بر احدي
. [ بعد از خود عهد خلافت نماید، بلکه باید آن را به شوراي مسلمین واگذارد. [ 1341
3 امام رضا(علیه السلام) فرمود: هرکس به رأي خود عمل کرده، و باعث ایجاد تفرقه در میان مسلمانان گردد، امر خلافت امّت را
. [ غصب نماید و بدون مشورت، متولّی امور مسلمانان گردد، او را بکشید. [ 1342
جواب:
1 قاعده الزام طرف مقابل به چیزي که ملتزم به آن است، شرط نمی کند که استدلال کننده خود نیز آن را قبول داشته باشد، بلکه
صحّت دلیل نزد مقابل و خصم کافی است. و استدلال امام علی(علیه السلام) از این قبیل است، گواه مطلب این که: بنابر نقل صحیح
بخاري، امام علی(علیه السلام) تا هنگامی که فاطمه زهرا(علیها السلام) زنده بود با وجود شورا با ابوبکر بیعت نکرد.
2 اگر حضرت امیر(علیه السلام) براي شورا مشروعیت قائل بود، چرا در مدت خانه نشینی اش این همه در جلسات و موقعیت هاي
. [ مختلف براي حقانیت خود، به حدیث غدیر و ثقلین استدلال نمود. [ 1343
3 اگر شورا اعتبار داشت چرا امام علی(علیه السلام) در موقعیت هاي مناسب اظهار مظلومیت نموده و دیگران را غاصب حقّ خود
معرّفی می کرد. توجّه کنید!:
الف امام علی(علیه السلام) بعد از واقعه سقیفه رو به قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: کجاست جعفر؛ امروز براي من
. [ جعفري نیست، کجاست حمزه؛ امروز براي من حمزه اي نیست. [ 1344
[ [ صفحه 468
ب امام علی(علیه السلام) بعد از واقعه سقیفه به مسجد آمد و خطاب به ابوبکر فرمود: امور را بر ما فاسد کردي، با ما مشورت
. [ نکردي و رعایت حقّ ما را ننمودي. [ 1345
ج و نیز این گونه به خداوند شکوه می کند: بارخدایا! من از قریش و کسانی که به آنها کمک کردند، به تو شکایت می کنم،
. [ زیرا آنان رَحِم مرا قطع کردند، ظرف مرا واژگون نمودند و بر منازعه بر حقّی که من اولی بر آن بودم، اتفاق نمودند. [ 1346
د حضرت(علیه السلام) در خطبه معروف شقشقیه می فرماید: آگاه باشید به خدا سوگند ابابکر جامه خلافت بر تن کرد، درحالی
که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت چون جایگاه محور آسیاب بر سنگ آسیاب است، که دور آن حرکت می کند.
. [1347]
ه امام علی(علیه السلام) هنگام حرکت به سوي بصره فرمودند: خداوند متعال بعد از آن که رسولش را به سوي خود فراخواند،
قریش بر ما پیشی گرفت و ما را از حقّی که سزاوار آن بودیم، محروم ساخت، لکن من صبر را بهتر از اختلاف مسلمانان و ریخته
. [ شدن خون آنان دیدم، زیرا مردم تازه به اسلام گرویده بودند. [ 1348
و حضرت امیر(علیه السلام) در جواب برخی از اصحاب که گفته بودند: چرا طلحه و زبیر را تعقیب نمی کنی؟ فرمود: به خدا
. [ سوگند! من از زمان وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) تابه حال از حقّ خود محروم بودم. [ 1349
ز برخی از اصحاب به امام علی(علیه السلام) گفتند: تو به امر خلافت حریص هستی. حضرت در جواب فرمود: به خدا سوگند!
شما با این که از پیامبر دورترید، حریص تر می باشید اما من شایسته تر و نزدیک تر به پیامبرم. همانا من تنها حق خود را مطالبه می
. [ کنم که شما بین من و آن حایل شدید و دست رد بر سینه ام زدید. [ 1350
صفحه 295 از 494
[ [ صفحه 469
ح و نیز فرمود: بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مشاهده بیوفایی یاران، به اطراف خود نگاه کردم یاوري جز اهل بیت
خود ندیدم، پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فروبستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن
. [ گیرکرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خود را فروخوردم و بر نوشیدن جام تلخ از گیاه حنظل شکیبایی نمودم. [ 1351
ط در جایی دیگر می فرماید: مردم! کجا می روید؟ چرا از حق منحرف می شوید؟ پرچم هاي حق برافراشته و نشانه هاي آن
آشکار است، با این که چراغ هاي هدایت روشنگر راه اند. چون گمراهان به کجا می روید؟ چرا سرگردانید؟ درحالی که عترت
پیامبر شما در میان شماست، آنها زمام داران حق و یقین اند؛ پیشوایان دین و زبان هاي راستی و راستگویانند، پس باید در بهترین
. [ منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانی که به سوي آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید. [ 1352
4 اما روایت امام رضا(علیه السلام): ظاهر آن مربوط به کسی است که قیام به زور و عنف کرده تا حکومت امام عادل را غصب
کند و خود بر تخت خلافت بنشیند، این شخص باید کشته شود، زیرا مصداق خروج بر امام عادل است، همان عملی که معاویه با
امام علی(علیه السلام)در ایام حکومتش انجام داد.
5 نسبت به روایت اوّل: در برخی از نسخه هاي نهج البلاغه کان ذلک رضیً دارد، بدون اسم جلاله. که در این صورت دلالت بر
رضایت الهی بر شورا ندارد.
[ [ صفحه 470
امامت و اجماع
اشاره
شیعه امامیه معتقد است تنها راه اثبات امامت و خلافت برمردم از راه نصّ از جانب خداوند متعال و ابلاغ رسول(صلی الله علیه وآله)
یا امام منصوص و منصوب قبل است و با اجماع مسلمین بر خلافت و زعامت کسی، خلافت او مشروعیت نمی یابد. در مقابل، اهل
سنت از آن جا که درمقابل عمل انجام شده اي قرار گرفته اند، که همان خلافت ابوبکر است، و با تعصب هایی بی مبنا نمی توانند
از آن دست بردارند، از این رو در صدد توجیه عمل انجام شده بر آمده و می کوشند مشروعیت آن را به هر نحوي که ممکن است،
درست نشان دهند به همین جهت گاهی به اجماع امت تمسک می کنند و آن را دلیل مستقلی بر مشروعیت حکومت می دانند.
اینک تفصیل بحث را می آوریم.
دیدگاه هاي اهل سنت درباره اجماع
تفتازانی در شرح مقاصد در بحث امامت می گوید: امام به حق بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نزد ما و معتزله و اکثر فرقه ها
ابوبکر است، ولی نزد شیعه علیّ است. دلیل ما وجوهی است: وجه اوّل که عمده همین است اجماع اهل حلّ و عقد بر خلافت
. [ اوست. [ 1353
صفحه 296 از 494
[ [ صفحه 471
ابن تیمیه می گوید: اگر عمر بن خطاب و گروهی که با او بودند با ابوبکر بر سر خلافت بیعت کرده بودند ولی بقیه صحابه از بیعت
با ابوبکر سرباز می زدند، هرگز او امام مسلمین نمی شد، او آن وقت امام مسلمانان شد که جمهور صحابه با او بیعت کردند.
. [1354]
ادله اهل سنت
اشاره
عالمان اهل سنت براي حجیت و اعتبار اجماع، در تعیین خلیفه و موارد دیگر، چند دلیل آورده اند که به برخی از آن ها اشاره می
نماییم:
آیات
1 خداوند متعال می فرماید ": وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدي وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلّی وَ نُصْ لِهِ جَهَنَّمَ وَ
ساءَتْ مَصِیراً، [" 1355 ] و هرکس پس از روشن شدن راه حقّ بر او با رسول خدا به مخالفت بر خیزد و راهی غیر از راه اهل ایمان
پیش گیرد وي را به همان طریق باطل و راه ضلالت که برگزیده وا می گذاریم و او را به جهنم در افکنیم که آن مکان بر او
منزلگاه بسیار بدي است.
اهل سنت از این آیه استفاده کرده اند که: مخالفت با آنچه مؤمنین بر آن اجماع کرده اند حرام است و کسی که این چنین کند به
. [ جهنم وارد خواهد شد. [ 1356
در جواب استدلال به آیه فوق می گوییم:
اوّلاً: تبعیت از غیر مؤمنان، بیان دیگري از مخالفت با رسول(صلی الله علیه وآله) است، و مراد از سبیل و راه مؤمنان همان اطاعت
رسول(صلی الله علیه وآله) است. ومقصود آیه این است که هرکس که با رسول خدا مخالفت کند و از او پیروي نکند آن گونه که
. [ مؤمنین متابعت کردند، جایگاهش در جهنم است. [ 1357
[ [ صفحه 472
ثانیاً: شرط در این آیه شریفه از دو امرِ با هم تشکیل شده: یکی مخالفت رسول و
دیگري مخالفت مؤمنین، حال اگر در مخالفت از مؤمنین مخالفت با رسول نباشد جزا که ورود در جهنم است بر آن مترتب نمی
شود. همانگونه که شیعه امامیه با مخالفت اکثریت در خلافت ابی بکر، کار حرامی را انجام نداده است، زیرا به دستور پیامبر(صلی
الله علیه وآله)نسبت به خلافت علی(علیه السلام)، عمل کرده است.
ثالثاً: مراد از غیر سبیل مؤمنین ممکن است سبیل کافران یعنی کفر باشد که در این صورت ربطی به اجماع مؤمنین ندارد همانگونه
که عضدي در شرح المختصر و تفتازانی در شرح الشرح می گویند.
صفحه 297 از 494
رابعاً: آیه دلالت می کند بر وجوب متابعت مؤمنینی که ایمانشان ثابت است، نه مطلق مسلمین، واین چنین افراد در اقلیّت قرار دارند.
خامساً: شیخ طوسی(رحمه الله) می فرماید: الف و لام در المؤمنین روشن نیست که براي استغراق و شمول باشد، بلکه احتمال دارد
. [ مراد برخی از مؤمنین باشند، که با این احتمال استدلال ناتمام است. [ 1358
2 " وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ، [" 1359 ] و دنبال کن راه کسی را که به سوي من بازگشته است.
کیفیت استدلال این است که: خداوند متعال واجب کرده متابعت از راه هر کسی که به سوي خداوند بازگشته است که همان
مسلمانان اند.
ولی جواب از استدلال همانند جواب از استدلال به آیه قبل است. و توضیح اضافه اي که می توان داد این است: انابه در لغت به
معناي رجوع است، ودر عرف و اصطلاح، در توبه استعمال می شود، و در حقیقت آیه اشاره بر این دارد که باید از راه توبه
کنندگان متابعت کرد، و به سوي خدا بازگشت.
[ [ صفحه 473
3 استدلال به آیه ": وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّۀً وَسَطاً؛ [" 1360 ] و این چنین شما را امّت وسط قرار دادیم.
به این بیان که وسط به معناي عدل است، واگر امّت بر خطا اتفاق کنند، بر عدل نخواهد بود در حالی که مخالف این آیه است. در
جواب از استدلال به این آیه می گوییم:
اوّلاً نمی توان آیه فوق را حمل بر تمام افراد امّت یا تمام صحابه نمود؛ زیرا می دانیم که عده زیادي از امت و برخی از صحابه از
خطّ عدالت خارج شدند همانگونه که قرآن در حقّ برخی از آنان به فاسق تعبیر می کند. ودر نتیجه باید آیه را بر افراد مخصوصی
حمل نمود که به طور قطع عدالتشان بلکه عصمتشان ثابت است که همان اهل بیت(علیهم السلام) اند، خصوصاً با در نظر گرفتن
ذیل آیه که می فرماید ": لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ " که این مجموعه از امّت شاهدان بر مردم در روز قیامت اند. و می دانیم که
شاهدان بر کل امت باید از علم غیب برخوردار باشند و اینان غیر از اهل بیت معصومین، که امامان بر این امتند، کسان دیگر نیستند.
ثانیاً: اتصاف این امت به عدالت، اقتضاي عصمت آنان را ندارد تا اتفاق آنان به باطل محال باشد، چه بسا افرادي که عادل بودند
ولی به باطل رفته اند، زیرا غالباً عادل کسی است که عملًا گناه نمی کند.
4 استدلال به قول خداوند متعال ": کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّۀ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، ["... 1361 ] . شما
(مسلمانان حقیقی) نیکوترین امّتی هستید که بر آن قیام کردند که مردم را به نیکو کاري وادار کنند واز کار بد بازدارند.
کیفیت استدلال آن است که: اتصاف امّت به خیر بودن اقتضا دارد که بر خطا و باطل اتفاق نکنند.
ولی در جواب از این استدلال می گوییم:
اوّلًا: آیه دلالت بر خیر بودن نسبی بر پیروان ادیان دیگر دارد؛ به این معنا که افراد
[ [ صفحه 474
این امّت از افراد امت هاي دیگر من حیث المجموع بهترند و این بدان معنا نیست که همه افراد این امّت خوبند.
ثانیاً: خیر بودن این امت به لحاظ امر به معروف و نهی از منکر است؛ ولی کسانی که نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند
بلکه امر به منکر و نهی از معروف می نمایند، خیر بودن در آیه شامل حال آنها نمی شود.
صفحه 298 از 494
روایات
اشاره
متکلمان در بحث امامت، فقیهان و اصولی ها نیز در بحث حجیّت اجماع به حدیث لا تجتمع امّتی علی ضلالۀ؛ امّت من بر گمراهی
اجتماع نمی کنند، بر حجیت و اعتبار اجماع تمسک کرده اند و این که اجماع امّت بر اشتباه نمی رود و اگر در یک امري امّت
اتفاق کرد، آن امر بر حقّ است، پس خلافت ابوبکر نیز به جهت اجماع امت بر حقّ است.
لکن این حدیث و احادیث دیگر به این مضمون از جنبه هاي مختلف اشکالاتی دارد که به یکایک آنها اشاره می کنیم:
ضعف سند روایات
این حدیث با تمام طرق و سندهایش ضعیف است.، زیرا:
الف ابن ماجه در سنن خود نقل کرده با سندي که در آن ابوخلف اعمی است، که به تصریح هیثمی در مجمع الزوائد ضعیف
است. و ذهبی در میزان الاعتدال می گوید: یحیی بن معین او را تکذیب کرده است. ابوحاتم می گوید: او منکر الحدیث است و در
. [ حدیث قوي نیست. [ 1362
ب ترمذي نیز با سند خود آن را نقل کرده، ولی در آن سند سلیمان بن سفیان مدنی است، که نزد همه رجالی ها ضعیف است.
[ ج ابوداود نیز این حدیث را نقل کرده، ولی در سندش محمّد بن عوف طائی است که ذهبی او را مجهول الحال می داند. [ 1363
و نیز خمخم بن زرعه وجود دارد که ابوحاتم او را
[ [ صفحه 475
. [ تضعیف کرده است. [ 1364
هم چنین محمّد بن عوف به طریق وجاده نقل می کند که اکثر اهل سنت نقل حدیث به نحو وجاده را قبول ندارند و تنها با قرائت از
استاد را می پذیرند.
و دیگر این که در سند آن شریح از ابومالک اشعري نقل می کند که او را درك نکرده است و از این رو حدیث از حیث سند
مرسل و در نتیجه ضعیف است.
د احمد بن حنبل نیز آن را در مسند خود با سندي آورده که در آن ابن عیاس حمیري است و ذهبی نقل می کند: او مجهول است.
. [1365]
و نیز در سند آن بختري بن عبید است که ابوحاتم او را تضعیف نموده است. وابو نعیم حافظ می گوید: او از پدرش احادیث جعلی
. [ نقل می کند. ابن عدي می گوید: او از پدرش بیست حدیث نقل کرده که عموم آنها منکرند. [ 1366
ه هم چنین حاکم نیشابوري در المستدرك علی الصحیحین آن را با هفت سند نقل کرده است که همه آنها به معتمد بن سلیمان
باز می گردند.
[ ولی در آخر، حاکم عبارتی را نقل می کند که از آن استفاده می شود که او در صحت أسناد این روایت تردید داشته است. [ 1367
صفحه 299 از 494
.
و اشکال دیگر این که در سند حدیث سلیمان بن سفیان مدنی وجود دارد که ابن معین می گوید: او ثقه نیست. ابن المدینی می
گوید: احادیث منکره روایت کرده است. و ابوحاتم می گوید: او ضعیف الحدیث است و از افراد مورد اطمینان احادیثِ منکر
. [ روایت می کند. دولابی و نسائی می گویند: ثقه نیست. و دار قطنی او را ضعیف شمرده است... [ 1368
و این حدیث را شیخ صدوق(رحمه الله)نیز در کتاب خصال [ 1369 ] نقل کرده است، ولی اوّلًا: در
[ [ صفحه 476
سند آن مجهول هایی وجود دارد که قابل اعتماد نیستند.
ثانیاً: ممکن است که استدلال امام(علیه السلام) به حدیث لا یجتمع امّتی علی ضلال، از باب جدل، و ردّ بر خلیفه طبق اعتقادات
خود او باشد، زیرا آنان براي اجتماع امّت اعتبار خاصی قائلند.
و نیز این حدیث را ابن شعبه در کتاب تحف العقول [ 1370 ] از رساله امام هادي(علیه السلام) نقل کرده است ولی: رساله امام
هادي(علیه السلام) مرسل بوده و براي آن سندي نیست. و نیز این حدیث را طبرسی در احتجاج [ 1371 ] و مجلسی در بحار الانوار
1372 ] بدون سند نقل کرده اند. ]
مستلزم محال عادي است
از جمله اشکالاتی که به اهل سنّت در مسئله مدرك بودن اجماع بر خلافت و امامت است این که: این فرض منجّر به استحاله عادي
خواهد شد؛ زیرا مسئله خلافت و امامت از جمله مسائلی است که مورد اختلاف شدید بین مردم حتّی مسلمانان بوده و هست و هر
قوم و قبیله اي امام و خلیفه را از قوم خود پیشنهاد می کند که در نتیجه تزاحم و اختلاف خواهد شد و هیچ گاه با میل و رغبت امّت
بر یک خلیفه اتفاق نخواهند کرد. همان گونه که بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) در امر خلافت چنین شد. آنان با نپذیرفتن خلیفه
به حقّ رسول خدا(صلی الله علیه وآله)یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و طرد او از خلافت، در میان خود اختلاف نمودند، به حدّي
که به فتنه اي منجّر شد که به تعبیر عمر بن خطاب اگر لطف خدا نبود، امّت اسلامی نابود می گشت. وتا آخر نیز این اتفاق حاصل
نشد، گرچه توانستند با زور، تهدید و تطمیع، گروهی را با خود موافق کنند.
اجماع دلیل مستقلی نیست
اصولی ها به این نکته اشاره کرده اند که اجماع فی حد نفسه و بما هو اجماع، اعتبار و
[ [ صفحه 477
حجّیتی ندارد و اگر اعتباري براي آن فرض شود در صورتی است که کاشف از قول معصوم باشد و در حقیقت اعتبار به مکشوف
(رأي معصوم) است نه کاشف (اتفاق کل). و از همین رو برخی از اصولی ها اجماع را، با این فرض، به سنت باز گردانده و براي
صفحه 300 از 494
آن جایگاه ویژه اي، غیر از سنت، در ادله استنباط قائل نیستند.
به تعبیر دیگر از آن جا که زمین خالی از حجت و معصوم(علیه السلام) نیست، لذا اگر همه امّت بر یک امري اتفاق کردند، امام
معصوم و حجت خدا در روي زمین نیز در جمع اجماع کنندگان است و در حقیقت به جهت قول یا فعل و یا تقریر امام، این مطلب
صحیح است.
مخالف با آیات
این که اجماع فی نفسه حجت است با برخی از آیات مخالفت دارد، زیرا قرآن کریم اکثریت مردم را بر باطل می داند و خطاب به
پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید ": وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اْلَأرْضِ یُضِ لُّوكَ عَنْ سَبِیلِ الِله، [" 1373 ] و اگر تو از بیشتر مردم
روي زمین اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد. از طرف دیگر اقلیّت را مورد مدح و ستایش قرار داده، نه از آن جهت
که در اقلیت است، بلکه به جهت آن که غالباً خوب ها در اقلیتند؛ ولذا خداوند متعال می فرماید ": وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّکُورُ،"
1374 ] و اندکی از بندگان من شکرگزارند. ]
از این دو آیه و آیات فراوان دیگر به خوبی استفاده می شود که کثرت هیچ وقت به تنهایی میزان حقانیت نیست چه بسیار مواقعی
که اقلیت بر حق بوده اند. پس میزان حقانیت، متابعت از حقّ و حقیقت است، هر چند پیروان آن در اقلیت باشند.
[ [ صفحه 478
امامت و اهل حل و عقد
اشاره
شیعه امامیه تنها راه مشروع و عقلایی براي نصب امام و خلیفه را از طریق نص و نصب الهی، با ابلاغ رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
یا امام منصوب قبل می داند. ولی اهل سنت یکی از راه هاي مشروعیت بخشیدن به خلافت و امامت شخص را اجماع مسلمین می
دانند. ولی از آن جا که با اشکال هاي متعددي مواجه شدند، از جمله حاصل نشدن اجماع و نبود میل و رغبت بر خلافت ابوبکر،
لذا در صدد بر آمدند تا دایره آن را ضیق کنند، لذا به اتفاق اهل حلّ و عقد یعنی علمایی که براي مردم عقد یا ایقاع می خوانند، یا
پایین تر از آن به اتفاق چهل یا شش یا پنج یا چهار یا سه، یا دو و حتی یک نفر بسنده کردند، تا کاري را که به ناحق انجام گرفته
توجیه نمایند. از این رو به جاست که این راه فرار نیز بررسی شود.
فتاوا و کلمات اهل سنت
1 تفتازانی می گوید: امامت نزد اکثر اهل سنت به اختیار علماي اهل حلّ و عقد ثابت می شود هر چند تعداد آنان اندك باشد؛
. [ زیرا امامت ابوبکر بدون نص و اجماع بود. [ 1375
2 امام الحرمین، جوینی، می گوید:.. در ثبوت امامت شرط نیست که امت بر آن
صفحه 301 از 494
[ [ صفحه 479
اتفاق نمایند، بلکه امامت ثابت می شود اگر چه امّت بر آن اتفاق نکنند. دلیل این مطلب آن است که در خلافت ابوبکر گروهی با
او بیعت کردند و به انتظار ننشستند تا خبر به تمام مناطق اسلامی برسد و آنان نیز بیعت کنند، تا امامت و خلافت او ثابت شود... پس
. [ حقّ آن است که بگوییم امامت با موافقت یک نفر از اهل حلّ و عقد ثابت می شود.... [ 1376
3 ابن عربی مالکی در شرح صحیح ترمذي می گوید: در بیعت با امام، لازم نیست که همه مردم با او بیعت کنند، بلکه بیعت و نظر
. [ دو نفر یا حتی یک نفر از مردم کافی است. [ 1377
4 قرطبی می گوید: اگر یکی از اهل حلّ و عقد با کسی بیعت کند، بر دیگران نیز لازم است که از او متابعت کرده با او بیعت
کنند؛ بر خلاف برخی از مردم که معتقدند: امامت جز با بیعت جماعتی از اهل حلّ و عقد ثابت نمی شود.
دلیل ما این است که عمر با ابوبکر بیعت کرد و کسی از صحابه نیز با او مخالفت ننمود. و دیگر اینکه: بیعت یک نفر و نظر او عقد
بر امامت است و دیگر احتیاجی به تعدد عقد نیست، زیرا با همان عقد اوّل امامت منعقد شد، همانند سایر عقود. و لذا امام ابو
المعالی می گوید: عقد امامت هر کس که بسته شد، ثابت می شود و کسی حق ندارد او را از امامت خلع نماید و این امر اجماعی
. [ است. [ 1378
5 باو یعلی می گوید: خلافت تنها به اجماع اهل حلّ و عقد منعقد می گردد و همین، نظر ابن حزم ظاهري و امام احمد در یکی از
. [ دو نقل از اوست. [ 1379
6 شریف جرجانی می گوید: اجماع مطلقا در تعیین و انعقاد امام شرط نیست، بلکه به هر عددي خلافت ثابت می شود، وهمین
. [ است رأي آمُدي و امام الحرمین و.... [ 1380
7 ابن تیمیه می گوید: امامت جز با موافقت جماعتی که اهل شوکت و جلال باشند،
[ [ صفحه 480
. [ منعقد نمی گردد. [ 1381
8 قلقشندي می نویسد: خلافت با بیعت اهل حلّ و عقد به مقداري که ممکن باشد اجتماع و اتفاقشان منعقد می شود، و این قول
. [ صحیح تر نزد اصحاب ما شافعیه است. [ 1382
و نیز می گوید: برخی از علما، عدد معینی از اهل حلّ و عقد را در بیعت با امام و خلیفه شرط می دانند اما در تعداد آن اختلاف
نموده اند که به هفت قول می رسد:
1 این که کمترین نفراتی که به آنها خلافت منعقد می شود چهل نفر است نه کمتر؛
2 اقل مقدار، شش نفر است. (رأي قاضی عبدالجبار)؛
3 اقل مقدار، پنج نفر است؛
4 چهار نفر است، به اندازه عدد شهود زنا؛
5 سه نفر است که یکی از آنها می تواند با رضایت دو نفر دیگر به خلافت برسد؛
6 دو نفر است. (رأي عبدالقاهر بغدادي)؛
7 امامت و خلافت به یک نفر از اهل حلّ و عقد ثابت می شود؛ و این رأي هر کس است که اجماع را شرط نمی داند همانند
صفحه 302 از 494
. [ آمدي، جوینی و جرجانی. [ 1383
اشکالات
نظریه اهل حلّ و عقد در تعیین خلیفه و امام و این که رأي آنها می تواند به حکومت شخصی مشروعیت بخشد، از جهاتی مورد
اشکال است:
1 در عبارت هاي اهل سنت در تعداد علماي اهل حلّ و عقد، اختلافات زیادي است؛ بعضی اجماع امت را و برخی اجماع علماي
اهل حلّ و عقد و پاره اي اجماع و اتفاق علماي سرشناس و داراي شوکت و برخی دیگر هم تا چهل نفر را کافی می دانند. همین
طور اختلافات و اقوال دیگري نیز وجود دارد و اینها خود دلیل بر آن است که این نظریه مورد توجه و امضاي شرع نبوده و از آن
سخن نگفته است و تنها نزد علماي اهل
[ [ صفحه 481
سنت، آن هم با اختلاف فراوان، مطرح شده است.
ابن حزم می گوید: هر گفتاري که خالی از دلیل قرآنی یا سنت رسول خدا و یا اجماع یقینی باشد، به طور یقین باطل است....
می گوید: هنگامی که این آراء باطل شد، باید رجوع کنیم به آنچه که قرآن و سنت و اجماع مسلمین بر ما واجب کرده است....
. [1384]
2 آنچه که بر فرض بتوان بر آن دلیل اقامه کرد، اجماع مسلمین است و این، ظهور در اتّفاق تمام مسلمین دارد، در حالی که نظریه
اهل حلّ و عقد ناظر به اتفاق مسلمین نیست، بلکه اشاره به اتفاق علماي اهل حلّ و عقد و یا حدود چهل نفر یا شش یا پنج یا چهار
و یا دو و یا حتّی یک نفر از آنان دارد، که این، با هیچ دلیلی تناسب ندارد.
3 عمده دلیل در کلمات اهل سنت آن است که: چند نفر از اهل حلّ و عقد با ابوبکر بیعت کردند و امامت و خلافت او از این
طرق ثابت شد و این اول بحث است. سخن در این است که با وجود نصّ بر امامت و خلافت امام علی(علیه السلام) چه حقّی داشتند
که با کسی دیگر بیعت کنند؟ مگر مسلمانان با علی(علیه السلام) در روز غدیر خم بیعت نکرده بودند؟ مگر در آن جا اهل حلّ و
عقد نبود؟ چرا بیعت خود را شکسته و با دیگري بیعت نمودند؟ مگر قرآن از نقض بیعت و عهد نهی نکرده و مذمّت ننموده است؟.
آیا به مجرّد این که چند نفر بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بدون هیچ دلیل و مدرکی کاري را انجام دادند، مشروعیّت پیدا
می کند؟ مگر آنان معصوم بودند که سنت آنان حجّت گردد؟
4 چرا اگر یک نفر با کسی بیعت نمود، بر دیگران واجب باشد که با او مخالفت نکرده بیعت کنند؟. شاید آن فرد به جهات و
اغراض معینی این کار را انجام داده باشد، نه از روي شرایط و ضوابط معین و قابلیت هاي خاص. آیا براي ما نیز واجب می شود که
به همان شخص رأي دهیم هر چند عملکرد او را صحیح ندانیم، آیا این، عین استبداد در رأي نیست؟.
5 قبلا گفتیم که امامت منصبی الهی است و هر امام و حاکمی باید از جانب خداوند
[ [ صفحه 482
مأذون و منصوب باشد و هیچ دلیلی وجود ندارد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) امر خلافت و امامت را به دست یکی از علماي
صفحه 303 از 494
اهل حلّ و عقد واگذار کرده باشد.
6 قرطبی در استدلال بر کفایت عقد و بیعت از یک نفر می گوید: زیرا با همان عقد اول امامت ثابت می شود و نیازي به عقدهاي
دیگر نیست، همانند سایر عقود.... این نوع استدلال، قیاس مع الفارق است؛ زیرا در باب سایر عقود، حقّ همین است که ایشان می
گوید و تکرار عقد تحصیل حاصل است، ولی در مورد خلافت و امامت و زعامت مسلمین نمی توان این حرف را مطرح کرد، زیرا
از آن جا که زعامت بر جمیع مسلمین است، نیازمند عقد و بیعت همه آنان است و از آن جا که این بیعت و عقد باید با اختیار و میل
و رغبت باشد و این، در هیچ موردي تحقق پیدا نمی کند، زیرا نمی شود که مخالف نداشته باشد، لذا باید از راه نصّ و نصب الهی
وارد شد؛ خداوندي که خالق کلّ و مالک همه خلائق است، از آن جا که بر همه سلطه دارد، می تواند کسی را که به صلاح خلق
است، به عنوان امام و خلیفه معیّن نماید. و این کار را خداي تعالی انجام داده است.
آن گاه قرطبی در آخر کلماتش به نقل از ابوالمعالی می گوید: هر کس که عقد امامت بر او بسته شد، امامت او ثابت می شود و
. [ کسی حقّ ندارد او را از امامت خلع نماید و این امر اجماعی است. [ 1385
ادعاي اجماع، خلاف واقع است؛ زیرا شیعه امامیه که از بزرگ ترین فرقه هاي اسلامی است، با این نظریه مخالف است.
هم چنین در کلام قرطبی می خوانیم: دلیل ما این است که عمر عقد بیعت بر ابوبکر نمود و هیچ یک از صحابه با آن مخالفت
نکردند. [ 1386 ] سؤال این است که آیام تمام بنی هاشم، انصار، زبیر، عمار، سلمان، مقداد، اباذر، کثیري از مهاجرین و کسانی که
از بیعت ابوبکر تخلف نمودند، آیا از صحابه نبودند؟ آیا اینان با بیعت ابوبکر مخالفت نکردند؟ آیا سعد بن عباده با بیعت ابوبکر
مخالفت نکرد؟ آیا او را به خاطر مخالفت با بیعت ابوبکر لگدمال نکردند؟.
[ [ صفحه 483
هم چنین اگر مخالفت با بیعت جایز نیست، چرا امثال عبدالله بن عمر، اسامۀ بن زید، سعد بن ابیوقّاص، ابوموسی اشعري، ابومسعود
انصاري، حسّان بن ثابت، مغیرة بن شعبۀ، محمّد بن مسلمه و عده اي دیگر از والیان عثمان از بیعت با امام علی(علیه السلام) سر باز
زدند، بعد از آن که مشاهده نمودند که قریب به اتفاق مردم با امام علی(علیه السلام) بیعت کردند؟.
بالاتر از این: اگر مخالفت با عقد بیعت با خلیفه جائز نیست، چگونه عائشه و معاویه و طلحه و زبیر بر ضدّ امام علی(علیه السلام)،
چنین خلیفه اي که اکثر قریب به اتفاق با او بیعت کردند، قیام کردند؟.
7 در کلام ابی عربی آمده بود: بلکه کفایت می کند بیعت و نظر دو نفر یا حتی یک نفر از مردم. [ 1387 ] این عبارت شامل حتّی
یک نفر عامی و بی سواد نیز می شود؛ چگونه ممکن است رأي یک نفر عامی بر آراي دیگران غالب گردد و دیگران حقّ اظهار
نظر نداشته باشند؟
8 اگر بیعت یک نفر مثل عمر بر شخصی همانند ابوبکر در انعقاد امامت و خلافت کافی بود و به آن مشروعیّت می بخشید، پس
. [ چرا عمر بن خطاب می گوید: بیعت ابوبکر امري بدون تأمّل و دقت بود و خدا امّت را از شرّ آن نجات داد. [ 1388
9 هم چنین اگر بیعت اهل حلّ و عقد و حتّی اجماع مسلمین به خلافت کسی مشروعیت می بخشد، چرا ابوبکر در آخر عمر خود
از سه موضوع تأسف می خورد که اي کاش آنها را ترك کرده بود؛ یکی آن که: دوست داشتم که از رسول خدا(صلی الله علیه
. [ وآله) سؤال می کردم که خلافت بعد از او از آنِ کیست؟ تا احدي در آن نزاع نکند.... [ 1389
سؤال
نظریه اهل حلّ و عقد در جامعه شیعی نیز کاربرد داشته و به آن عمل می شود؛ زیرا آنان معتقدند که مجلس خبرگان رهبري که
صفحه 304 از 494
اهل حلّ و عقد و مجتهدان امّت اند، دور هم
[ [ صفحه 484
جمع شده و با انتخاب رهبر، به زعامت او مشروعیت می بخشند، و این همان نظریه اهل حلّ و عقد است.
جواب:
این مطلب درست نیست؛ زیرا اهل سنت از راه اهل حلّ و عقد به زعامت رهبر مشروعیت می بخشند و همین امر را علت تامّه براي
مشروعیت خلافت می دانند، ولی شیعه امامیه مشروعیت حاکم و زعیم اسلامی را از جانب خدا می داند، به دلیل توحید در
حاکمیت و حقّ الطاعۀ، لذا امامت و زعامت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از جانب خداوند می داند ": النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ
أَنْفُسِهِمْ " و زعامت امام علی(علیه السلام) را به تبلیغ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که فرمود: من کنت مولاه فعلیّ مولاه وزعامت
بقیه امامان از اهل بیت(علیهم السلام) را به نصّ امام علی(علیه السلام) و بیان خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) می دانند، آن جا که
فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند.... هم چنین در عصر غیبت امامان منصوص و منصوب از جانب خداوند که معصوم اند،
زعامت را با شرایطی خاص بر دوش افرادي خاص قرار داده اند و کار خبرگان مجتهد و اهل حلّ و عقد آن است که با ملاحظه
شرایطی که در روایات براي حاکم اسلامی بیان شده و از طرفی با ملاحظه خصوصیات افراد لایق این خصوصیات و شرایط را بر
شخصی قابل، انطباق داده است، و به او رأي می دهند.
از طرف دیگر: از آن جا که زعیم مسلمین احتیاج به بیعت مردمی دارد که در حقیقت التزام عملی براي اطاعت از اوست، همان
گونه که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و با امیرالمؤمنین(علیه السلام)و امام حسن(علیه السلام) نیز بیعت شد ونیز اصحاب امام
زمان(علیه السلام)، بعد از ظهور با حضرتش بیعت خواهند کرد. در حقیقت انتخاب خبرگان مجتهد بیعت با آنان و از این رهگذر
بیعت با رهبري است که توسط آنان انتخاب می گردد. رهبري که داراي صفات مذکور در روایات بوده و مورد نصب عامِ امام
معصوم قرار گرفته است.
به تعبیر دیگر بیعت مردمی مشروعیت به اصل حکومتِ حاکم نمی دهد، بلکه از آن جا که حکم و حکومت از جانب خداست، این
خداوند است که به حاکمِ بر حقّ اسلامی اذن حکومت داده است، ولی تنها اثري که این بیعت دارد، جنبه التزام عملی اوست، که
در حقیقت فائده اش به مردم باز می گردد.
[ [ صفحه 485
امامت و عهد
اشاره
یکی از مسائل اختلافی بین اهل سنت و شیعه این است که اهل سنّت معتقدند: امامت و خلافت به اموري ازجمله عهد و استخلاف
منعقد می شود؛ به این معنا که اگر خلیفه پیشین کسی را براي بعد از خود به عنوان امام و جانشین معین کند و بر او عهد نماید،
امامت او مشروع می گردد، خواه از جانب خداوند مأذون باشد یا خیر. اما شیعه معتقد است که امامت و خلافت منصبی الهی است
صفحه 305 از 494
امام باید از جانب خداوند منصوب باشد، اگرچه امام سابق بر او عهد و استخلاف کرده باشد و لذا عهد و استخلاف امام معصومِ
قبل، نشانه اذن، اراده و مشیت خداوند است. در این قسمت به بررسی این موضوع می پردازیم.
دیدگاه اهل سنت
علماي اهل سنت یکی از راه هاي اثبات امامت و خلافت را عهد خلیفه سابق بر امام و خلیفه بعدي می دانند، هرچند از جانب
خداوند نصّ نباشد. اکنون به کلمات و فتاواي برخی از آنان اشاره می کنیم:
1 دکتر محمّد فاروق نهبان می گوید: مقصود از ولایت عهد این است که خلیفه سابق به شخصی که شروط خلافت در او جمع
است، عهد کند تا متولّی امر خلافت، بعد
[ [ صفحه 486
. [ از او گردد.... [ 1390
2 بغوي می گوید: استخلاف آن است که خلیفه اي شخصی را در زمان حیاتش جانشین خود قرار دهد، تا بعد از وفاتش به جاي
. [ او بنشیند. [ 1391
3 ماوردي می گوید: امامت از دو راه ثابت می شود: یکی به انتخاب اهل حلّ و عقد، دیگري به عهد از امام سابق... که این قسم
اجماعی است. هم چنین امّت اتفاق بر صحّت آن دارند، زیرا برخی این چنین کردند و دیگران با آن مخالفت ننمودند. از باب نمونه
این که:
الف ابوبکر عهد بر خلافت عمر کرد و مسلمین نیز آن را پذیرفتند.
. [ ب عمر عهد به خلافت بر اهل شورا کرد و آن جماعت شش نفره نیز ورود در شورا را پذیرفتند.... [ 1392
4 ابویعلی نیز می گوید: امام مسلمین می تواند بر امام بعد از خود عهد کند تا بعد از وفاتش خلیفه مردم گردد. و این احتیاج به
. [ شهادت اهل حلّ و عقد ندارد؛ زیرا ابوبکر بر خلاف عمر عهد نمود و عمر نیز بر شش نفر از صحابه چنین کرد. [ 1393
5 دکتر محمود خالدي می گوید: استخلاف آن است که خلیفه مسلمین بر خلافت شخصی نصّ و تصریح کند، که جانشین او در
. [ امر خلافت گردد.... [ 1394
آن گاه می گوید: گروه بسیاري از علما معتقدند که استخلاف و عهد طریقه اي شرعی براي نصب خلیفه است، از قبیل ماوردي،
نووي، ابن حزم، قلقشندي، ابن قتیبه دینوري، رافعی و دیگران. ماوردي می گوید: ظاهر مذهب امام شافعی و جمهور فقها نیز همین
. [ است. بلکه ابن حزم یقین پیدا کرد که بین علما خلافی نیست که امامت به عهد و قرارداد امام قبلی منعقد می شود.... [ 1395
[ [ صفحه 487
6 ابوالحسن اشعري (ت 330 ه) در استدلال بر صحّت خلافت ابوبکر می گوید:...اگر امامت عمر ثابت شد، امامت ابوبکر نیز
. [ ثابت می گردد، همان گونه که امامت عمر ثابت است؛ زیرا ابوبکر بر عمر عهد و عقد امامت نمود. [ 1396
و نیز می گوید: هرگاه امامت صدّیق (=ابوبکر) ثابت شد امامت فاروق (=عمر) نیز ثابت می گردد، زیرا صدّیق بر او نصّ و عهد
. [ کرده و او را براي امامت انتخاب نموده است. [ 1397
صفحه 306 از 494
. [ 7 ابوبکر باقلانی (ت 403 ه) نیز می گوید:...ابوبکر عقد خلافت بر عمر کرد، لذا امامت عمر از این طریق ثابت شد... [ 1398
8 تفتازانی در بحث راه هاي اثبات امامت می گوید: راه دوّم: استخلاف امام بر شخصی براي جانشینی بعد از اوست. و امر خلافت
[ را به شورا واگذار کردن نیز به منزله استخلاف است، ولی خلیفه مشخص نیست، آنان می نشینند و بر یکی اتفاق می کنند. [ 1399
.
بین اهل سنت در یک مسئله اختلاف است و آن این که آیا عهد و استخلاف از جانب امام قبل بر امام و خلیفه بعد کافی است، یا
این که باید، غیر از عهد، نظر اهل حلّ و عقد نیز موافق با خلافت کسی باشد که از ناحیه امام قبل عهد شده است.
برخی این موافقت را ضروري می دانند، ولی بعضی ضروري نمی دانند؛ زیرا عمر که بر اهل شورا عهد کرد به انتظار رأي اهل حلّ
و عقد نبود، تا آنان نیز نظر دهند.
اشکالات
این نظریه اشکالاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 گفتیم که امامت منصبی الهی است و هر خلیفه و امامی باید از جانب خداوند به خلافت منصوب باشد و این، با نظریه عهد و
استخلاف سازگاري ندارد.
[ [ صفحه 488
2 قبل از هر چیز باید در مشروعیت خلیفه اي که می خواهد عهد و استخلاف کند، تأمل کنیم که آیا فرمان روایی و خلافت او از
راه مشروع به دست آمده است و یا با غصب تصاحب کرده است؟ شکّی نیست که خلافت ابوبکر مشروع نبود، زیرا پیامبر
اکرم(صلی الله علیه وآله) بر خلافتِ امام علی(علیه السلام)، از جانب خداوند، تصریح نموده است.
3 چگونه می توان باور نمود که خلفاي بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) هرکدام به فکر امّت بوده و بر جانشین خود عهد و
استخلاف کرده اند، ولی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از این قانون استثنا شده و به فکر امّت نبوده و بر کسی عهد و استخلاف
نکرده است؟
4 امر دیگري که جاي تعجب دارد این که چگونه اهل سنت عهد ابوبکر و عمر را در حال احتضار و مرض موت بر خلیفه بعد از
خود می پذیرند، ولی عمر بن خطاب و طرف داران او، عهد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را در بستر بیماري، براي خلافت امام
علی(علیه السلام)نپذیرفتند، و پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به هذیان نسبت دادند؟!!!
اختلاف مبنایی
نظریه عهد و استخلاف در تعیین امام، از نظریه هاي مورد اتفاق بین شیعه و اهل سنت است، ولی اختلاف در ملاك و مستند شرعی
آن است. شیعه امامیه معتقد است که: عهد یا استخلاف که از امام سابق یا رسول خدا می شود، باید مستند به خداوند و اذن او
باشد، زیرا امامت و خلافت منصب الهی است و آن که به عنوان امام تعیین می شود، باید از جانب خداوند مأذون باشد. لذا تمام
عهدهاي امامان سابق، بر امامان بعد و نیز عهد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر امام علی(علیه السلام) به اذن خداوند متعال و امر او بوده
است و آنان، از پیشِ خود اقدامی در این زمینه نکرده اند.
ولی اهل سنت این ملاك را قبول ندارند و در حقیقت، در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفته اند، زیرا از طرفی مشاهده می
صفحه 307 از 494
کنند که خلافت عمر و عثمان به عهد و استخلاف بوده است. و از طرفی دیگر، خلافت هرکدام را مستند به امر و اذن و اراده خاص
خداوند نمی دانند، زیرا هرگز رسول خدا(صلی الله علیه وآله) امر به خلافت ابوبکر، بعد از خود نکرده است، لذا براي توجیه این
عمل انجام شده براي نفس عهد و استخلافِ خلیفه
[ [ صفحه 489
پیشین ارزش و موضوعیّت قائلند، و امر الهی و اذن و مشیت او را هرگز دخیل نمی دانند، وگرنه مشروعیت خلافت و امامت اولی و
دومی و سوّمی زیر سؤال می رود. و این، یادآور ضرب المثلی که می گوید: دوستیِ چیزي، انسان را کور و کر می کند.
نقد و بررسی ادله اهل سنت
دکتر محمود خالدي می گوید: قائلین این رأي انعقاد امامت به عهد و استخلاف به چهار دلیل تمسک کرده اند:
. [ 1 اجماع صحابه بر جواز نصب خلیفه از راه استخلاف یا عهد. [ 1400
. [ 2 نص یا اجماعی که مانع این روش باشد، وجود ندارد، بلکه ثابت شدن خلافت به عهد امام سابق بهترین وجه است. [ 1401
. [ 3 ابوبکر از این طریق خلیفه بعد از خود را معین کرد، بدون آن که به انتظار رضایت مسلمانان باشد. [ 1402
4 می توان مشروعیت این طریق را بر عمل پیامبر(صلی الله علیه وآله) قیاس کرد؛ زیرا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در لشکر
. [ موته، عهد و استخلاف کرد.... [ 1403
جواب دلیل اول:
اولا: اجماعی بر جواز نصب خلیفه از طریق عهد یا استخلاف نبوده است، زیرا بنی هاشم و در رأس آنها امام علی(علیه السلام) و
برخی دیگر از بزرگان صحابه به نظریه عهد و استخلاف به طور مطلق و بدون اذن الهی اعتقاد نداشتند، بلکه معتقد بودند که باید با
اذن و اجازه و امر خداوند باشد.
ثانیاً: این اجماع و اتفاق بر فرض صحّت، اعتباري ندارد، زیرا مدرك، همان عمل
[ [ صفحه 490
شیخین، ابوبکر و عمر است و صحت عمل این دو در عهد و استخلاف، خود ابتداي بحث است.
ثالثاً: عمل هرکس باید با موازین شرعی سنجیده شود، نه آن که براي او، به طور مستقل، عصمت و مشروعیت قائل شد؛ مگر آن که
معصوم باشد. و کسی ادعاي عصمت در حقّ عمر و ابوبکر نکرده است.
استدلال به دو حدیث
اشاره
اگر کسی اشکال کند که حدیث: علیکم بسنتی وسنۀ الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدي؛ بر شما باد به سنت من و سنت خلفاي
راشدین هدایت شده از بعد من و حدیث اقتدوا بالذین من بعدي، ابی بکر وعمر؛ اقتدا کنید به کسانی که از بعد من اند؛ یعنی
صفحه 308 از 494
ابوبکر و عمر، دلالت بر حجّیت سنّت شیخین در تمام اعمال آنها دارد، که از آن جمله نصّ و عهد بر خلافت است. در جواب
گوییم: این دو حدیث از اشکالات متعدد سندي و دلالی برخوردار است:
بررسی حدیث سنۀ الخلفاء
حدیث اوّل از چند جهت مورد مناقشه است:
1 این حدیث با واقعیات تاریخی سازگاري ندارد، زیرا ابوبکر و عمر و عثمان، در بسیاري از مسائل با یکدیگر اختلاف فاحش
داشتند؛ چگونه ممکن است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سنت همه آنان را بدون استثنا براي ما حجت کرده باشد.
2 این حدیث با تمام طرق و سندهایش به عرباض بن ساریه سلمی برمی گردد و تنها راوي حدیث، اوست. درحالی که از متن
حدیث استفاده می شود که جمله مورد نظر را، پیامبر(صلی الله علیه وآله) در ملأ عام، در مسجد مدینه ایراد کرده است، حال چگونه
شده که تنها یک نفر آن را روایت کرده است، این نکته خود سبب ضعف و شک در روایت است.
3 حدیث مزبور تنها در شام رواج یافته و آنان بر یکدیگر نقل کرده اند، تا این که در کتب حدیث راه یافته است. و اکثر راویان
آن نیز از اهل حمص اند که بنابر نقل صاحب
[ [ صفحه 491
معجم البلدان، [ 1404 ] تمام آنان از یاران معاویه و دشمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام)می باشند. و
می دانیم که کلام خَصم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حقّ دشمنان امیرالمؤمنین مورد پذیرش نیست، زیرا شهود نباید مورد اتهام
باشند.
4 حدیث مزبور را بخاري، مسلم، نسائی و برخی دیگر از محدّثین اهل سنت نقل نکرده اند و اگر حدیث از حیث سند و دلالت
مشکلی نداشت از آن جهت که درصدد دفاع از مدرسه خلفاست حتماً آن را نقل می کردند.
5 بر فرض صحت حدیث از حیث سند، می توان آن را بر دوازده امام از ذریه پیامبر(صلی الله علیه وآله) منطبق نمود که اوّل آنها
علی بن ابی طالب و آخر آنها حضرت مهدي عج است، زیرا همان گونه که برخی از آیات قرآن برخی دیگر را تفسیر می کند،
روایات نیز چنین است؛ لذا می توان احادیث دوازده خلیفه را که جابر بن سمره و دیگران از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نقل
کرده اند درباره خلفا و امامان بعد از پیامبر، به عنوان مفسر روایت مزبور معرفی نمود، زیرا روایت: علیکم بسنتی وسنۀ الخلفاء...
مجمل است و روایت جابر بن سمره آن را تفسیر می کند که آن خلفائی که سنتشان حجت است دوازده نفرند و همگی از قریش،
بلکه بنابر نقل ینابیع المودة از بنی هاشم اند.
بخاري و مسلم از جابر بن سمره نقل می کنند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بعد از من دوازده امیر و خلیفه خواهد بود و همه
. [ آنان از قریش اند. [ 1405
بررسی حدیث اقتداء
حدیث اقتداء نیز از جهاتی قابل مناقشه است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 تمام سندها به عبدالملک بن عمیر بازمی گردد، که ضعیف، کثیرالغلط و مضطرب الحدیث است. وي کسی است که سر عبدالله
صفحه 309 از 494
بن یقطر یا قیس بن مصهّر صیداوي فرستاده امام حسین(علیه السلام) به کوفه را از تن جدا کرد.
2 ترمذي بعد از نقل حدیث تصریح به غرابت آن می کند و می گوید: از حدیث
[ [ صفحه 492
اطلاعی نداریم مگر از طریق یحیی بن سلمۀ بن کهیل، که او ضعیف است.
3 سندهاي دیگر نیز اشکال هاي مختلفی دارد، که در جاي خود مورد بررسی قرار گرفته است.
4 گروه زیادي از علماي اهل سنت این حدیث را با تعبیرات مختلف مانند: موضوعٌ، باطل، لم یصحّ، ومنکَر، تضعیف نموده اند: از
قبیل ابوحاتم رازي، [ 1406 ] ابوعیسی ترمذي، [ 1407 ] ابوبکر بزار، [ 1408 ] ابوجعفر عقیلی، [ 1409 ] ابوبکر نقاش، [ 1410 ] دارقطنی،
1411 ] ابن حزم اندلسی، [ 1412 ] برهان الدین فرغانی، [ 1413 ] شمس الدین ذهبی، [ 1414 ] نورالدین هیثمی، [ 1415 ] ابن حجر ]
. [ عسقلانی، [ 1416 ] شیخ الاسلام هروي، [ 1417 ] عبدالرؤف مناوي [ 1418 ] و ابن درویش حوت. [ 1419
5 ابوبکر و عمر در بسیاري از مسائل با یکدیگر اختلاف داشتند، حال چگونه می توان تصدیق کرد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه
وآله) امر به اقتدا و پیروي از هر دو نموده باشد.
6 با مراجعه به تاریخ خلیفه اول و دوم پی می بریم که آن دو به کثیري از مسائل جاهل و ناآگاه بوده اند؛ حال چگونه ممکن است
که پیامبر(صلی الله علیه وآله) امر به اطاعت و متابعت از
[ [ صفحه 493
آن دو نموده باشد.
7 این حدیث دلالت بر عصمت عمر و ابوبکر دارد، درحالی که هیچ کس، حتّی اهل سنت، قائل به عصمت این دو نیستند.
8 اگر این حدیث صحیح بود چرا ابوبکر هنگام سقیفه به آن استدلال نکرد و اگر استدلال کرده بود، تاریخ آن را ذکر می کرد.
جواب دلیل دوّم
قبلا گفتیم که امامت منصبی الهی است و هر امامی باید از جانب خداوند مأذون باشد. و بر این امر ادله اي عقلی و نقلی قرآنی و
روائی اقامه نمودیم، لذا، به طور قطع، می توان گفت که نصّ شرعی بر عدم انعقاد امامت به عهد و استخلاف است.
جواب دلیل سوم
خلافت کسی که می خواهد بر امام بعد از خود عهد کند، ابتدا باید ثابت و مشروع گردد، و الاّ کسی که خود از مشروعیت در
خلافت برخوردار نیست چگونه می تواند به خلافت دیگري مشروعیت بخشد؟ (فاقد شیء نمی تواند معطی شیء باشد.) و می دانیم
که عمر و ابوبکر غاصب خلافتِ برحقّ امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب(علیه السلام)بودند، لذا خلافتشان مشروعیت ندارد.
بنابراین انتخاب امامِ بعد، از راه عهد و استخلاف در صورتی صحیح است که امام سابق، خود برحقّ باشد و اجازه عهد و استخلاف
را داشته باشد، و گرنه کاري بیهوده است.
جواب دلیل چهارم
اوّلا: قیاس به عمل پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، مع الفارق است؛ زیرا اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر کسی عهد می کند،
از جانب خداوند مأذون بوده و ولایت مطلقه دارد، همان گونه که خداوند
صفحه 310 از 494
[ [ صفحه 494
می فرماید ": إِنَّما وَلِیُّکُمُ الُله وَ رَسُولُهُ. ["... 1420 ] و نمی توان عمل دیگران را بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)قیاس نمود.
ثانیاً: بین امارت لشکر با خلافت مسلمین فرق است، زیرا در امارت و خلافت بر مسلمین شرایطی لازم است که در امارت لشکر لازم
نیست، لذا نمی توان این دو را بر یکدیگر قیاس نمود.
[ [ صفحه 495
امامت و وراثت
اشاره
بی تردید امامت و خلافت موروثی نیست تا از خلیفه قبل به فرزندش به ارث برسد، ولی متأسفانه به جهت اشتباه در فهم عقاید شیعه
امامیه گروهی از اهل سنت از روي جهل یا کینه توزي شیعه را متهم نموده اند که امامت را موروثی می داند، از این رو امامت و
جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در ذریه پیامبر خلاصه می کند. لذا مناسب است درباره این موضوع بحث کنیم و به اثبات
برسانیم که چرا شیعه در عین این که خلافت و امامت را موروثی نمی داند، آن را در ذریه پیامبر(صلی الله علیه وآله) خلاصه می
کند؟
نقل عبارت ها
. [ 1 ابن حزم می گوید: مسلمانان متّفق اند که خلافت به توارث نیست. [ 1421
. [ 2 عبدالقاهر بغدادي می گوید: برخی از فرقه هاي راوندیّه قائل به ثبوت امامت موروثی اند. [ 1422
. [ 3 علامه حلّی در شرح تجرید می گوید: عباسیه معتقدند براي تعیین امام دو راه وجود دارد: یکی نصّ و دیگري میراث. [ 1423
[ [ صفحه 496
. [ 4 عبدالقاهر بغدادي نیز می گوید: اکثر امامیه بر این باورند که امامت موروثی است. [ 1424
5 ابوالحسن ندوي می گوید: بدیهی است که دیدگاه داعی اوّل و فرستاده او که حامل رسالت اوست در مورد حکومت، با
دیدگاه سایر حکومت ها و فاتحان و جنگ جویان و رهبران سیاسی، وحکمرانان مادي گرا در طبیعت، ذوق، روش، عمل، مقصد،
نتیجه، فرق فاحش داشته باشند.... محور تلاش هاي حاکمان و فاتحان شهرها و رهبران عالم، که طمع سیطره بر جهان را دارند و نیز
عالی ترین هدف آنان بر پایی کشوري خاص است، تأسیس حکومتی موروثی است. این حقیقتی آشکار درطول تاریخ است....
در آخر از کلام خود نتیجه می گیرد که: عقیده شیعه امامیه در مسئله امامت و خلافت با اهداف خدا و رسول او سازگاري ندارد؛
. [ که همان حکومت موروثی است. [ 1425
صفحه 311 از 494
نقد اتهام
پاسخ ما به ایرادهایی که در این خصوص گرفته اند این است که:
1 شیعه امامیه بر این مطلب اجماع دارد که تنها راه تعیین امام، نصّ از جانب خداوند متعال و معرّفی از جانب رسول خدا(صلی الله
علیه وآله) و امامان معصوم است، ولذا به آیه شریفه ": یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ " تمسّک می کنند که پیامبر
اکرم(صلی الله علیه وآله)مأمور ابلاغ ولایت امام علی(علیه السلام) از جانب خداوند به مردم بوده است. پس در حقیقت اراده و
مشیّت الهی بر نصب شخصی لایق براي امامت است که با وحی به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، او مأمور ابلاغ است، از همین رو، آن
بزرگوار بر امامت یکایک اهل بیت تصریح کرده است. هریک از امامان نیز امام بعد از خود را، که از جانب خداوند معین شده،
معرّفی کرده اند. این سخن هیچ ربطی به وراثت ندارد.
2 با مروري بر ادله امامت و ولایت علی بن ابی طالب و سایر ائمه(علیهم السلام) از قبیل
[ [ صفحه 497
حدیث غدیر، ثقلین و دیگر ادلّه پی می بریم که خداوند متعال ورسولش اصرار اکید بر نصب امام علی(علیه السلام) و سایر اهل
بیت(علیهم السلام) بر امامت و ولایت داشته اند. آیا می توان گفت که این همه تأکید جنبه خویشاوندي داشته و پیامبر(صلی الله
علیه وآله) می خواسته داماد و نوه هایش را به حکومت برساند تا به نوایی برسند، و با این روایات در صدد بر پایی حکومت
موروثی بوده است؟
مشکل اساسی این است که مابین واقع و حقّ فرق نمی گذاریم و آنچه را که واقع شده می خواهیم حقّ بدانیم در حالی که این
چنین نیست. اهل سنت چون واقع خارجی را با انتخاب ابوبکر می بینند، حقّ را هم از این دید می بینند و می گویند او بر حقّ بوده
است. یا اگر شیعه به دنبال اهل بیت و دررأس آنان علی بن ابی طالب(علیه السلام)است، در صدد موروثی کردن حکومت و
خلافت رسول الله(صلی الله علیه وآله) است ولی مشکل اساسی چیز دیگري است ما باید تابع حقّ باشیم؛ حقّ همان چیزي است که
در کتاب و سنت آمده و عقل نیز مؤیّد آن است و کتاب، سنت و عقل بر غیر اهل بیت معصوم(علیهم السلام)تطبیق نمی کند.
3 اگر امامت نزد شیعه موروثی است چرا با وجود محمّد بن حنفیه که برادر امام حسین(علیه السلام) است، امامت به امام علی بن
الحسین(علیه السلام)، فرزند آن حضرت(علیه السلام)، منتقل شد؟ این نیست مگر این که شیعه امامیه براي مقام امامت، لیاقت ذاتی
قائل است و آن را در محمد ابن حنفیه نمی بیند ولی در امام زین العابدین(علیه السلام) می یابد.
4 از ابوالحسن نووي و امثال او سؤال می کنیم که مراد از وراثت در امامت چیست؟ اگر مقصود آن است که امامت باید در یک
قبیله خاص باشد که این را خود رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، بنابر نصوص متواتر، در مصادر فریقین به آن اشاره کرده است.
جابر بن سمره می گوید: با پدرم محضر رسول خدا رسیدیم، شنیدیم که فرمود: این امر دنیا تمام نمی شود تا آن که دوازده
خلیفه بر آنان حکومت کنند. آن گاه سخنی فرمود که بر من مخفی شد، به پدرم عرض کردم: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چه
. [ فرمود؟ پدرم در جواب گفت: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: همه آنان از قریشند. [ 1426
[ [ صفحه 498
ابو الحسن نووي و امثال او، چگونه می توانند به این سؤال پاسخ دهند که:
صفحه 312 از 494
امامت و خلافت تنها در قریش چه معنایی دارد؟ هر توجیهی که ایشان در این روایت و امثال آن دارند، ما قبول می کنیم. طبعاً هیچ
توجیهی ندارند جز این که بگویند امامت و خلافت به قابلیت هاست و این قابلیت ها را خداوند در قریش قرار داده است. همین
توجیه را ما درباره اهل بیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیان می کنیم. اگر مراد از وراثت آن است که بگوییم به صرف این که
این ها اولاد پیامبرند و امام علی(علیه السلام) داماد او است، باید امام باشد ولو قابلیت این مقام را نداشته باشد، قطعاً شیعه امامیه به
این معنا معتقد نیست.
5 با مراجعه به کتاب هاي کلامی شیعه امامیه، در مبحث امامت، پی می بریم که آنان براي امام چندین شرط از جمله: عصمت،
افضل بودن، علم لدنّی و... قائلند. حال اگر امامت نزد آنان موروثی است دیگر بیان این شرط ها چه معنایی دارد؟ این شرط ها
چیزي جز بیان لیاقت ها نیست، که به استناد روایات و تاریخ، در غیر اهل بیت(علیهم السلام)وجود ندارد.
6 اگر آن گونه که ابوالحسن نووي می گوید؛ حکومتِ موروثی شعار حکومت هاي مادّي است و انبیا باید از آن منزه باشند، چه
فرق است بین پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)و دیگر پیامبران و بین حکومت دائمی و موقت؟ با آنکه حکومت وراثتی را، با در نظر
گرفتن قابلیّت ها در انبیاء گذشته مشاهده می کنیم:
خداوند متعال می فرماید ": أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ الُله مِنْ فَضْ لِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً
عَظِیماً، [" 1427 ] یا حسد میورزند با مردم چون آنها را خدا به فضل خود بهره مند نمود که البته ما بر آل ابراهیم کتاب و حکمت
فرستادیم و به آنها فرمانروایی بزرگ عطا کردیم.
از سوي دیگر می بینیم که برخی از انبیاء، امامت یا نبوت را براي ذریه خود می خواستند که این، در حقیقت با دادن شایستگی به
آنان از جانب خداوند متعال است.
درباره حضرت ابراهیم(علیه السلام) می خواهیم ": وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ
. [ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِي الظّالِمِینَ، [" 1428
[ [ صفحه 499
[بیاد آر] هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموري چند امتحان فرمود و همه را به جاي آورد خدا بدو گفت من تو را به پیشوایی خلق
برگزیدم عرض کرد این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود: [آري اگر شایسته آن باشند] عهد من هرگز به
ستمکاران نمی رسد.
در این آیه خداوند حکومت موروثی و نسبی را به طور مطلق نفی نکرده بلکه از خصوص ستمگران از ذریه حضرت ابراهیم(علیه
السلام) نفی نموده است. از اینرو معلوم می شود که ذریه و نسل حضرت ابراهیم(علیه السلام) و هر پیامبر دیگري در صورتی که
ظالم نباشند، چه ظلم به خدا، چه ظلم به خلق و چه ظلم به نفس، نداشته باشند می توانند مقام امامت و رهبري جامعه را به عهده
گیرند.
و نیز حضرت موسی از خداوند می خواهد که از اهلش کسی را به عنوان وزیر خود قرار دهد. خداوند متعال از قول حضرت موسی
. [ می فرماید ": وَاجْعَلْ لِی وَزیراً مِنْ أهْلِی هارُونَ أَخی. [" 1429
7 شاید علت این که امامت، خلافت و یا نبوّت در نسل پیامبر سابق قرار می گیرد با ضمیمه لیاقت هاي لازم این باشد که
پیامبر(علیه السلام) با ثبوت نبوت و کمالاتش، در قلب ها جا گرفته و در میان مردم محبوبیّت خاصی پیدا می کند. مردم نیز در
صورتی که کسی را دوست بدارند وابستگان صالحِ او را نیز دوست می دارند و هرکسی که مورد محبت قرار گرفت در صدد
صفحه 313 از 494
اطاعت از فرامین او بر می آیند، از همین رو بهترین افراد براي امامت و جانشینی و یا نبوت، ذریّه و نسل آن پیامبراند، هر چند آن را
مطلق نمی دانیم، بلکه قیدها و شرط هایی را که از جمله عصمت و افضل بودن و... است نیز در امام معتبر می دانیم.
[ [ صفحه 503
صفات امام