گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
امام علی






پیامبر و تعیین جانشین
اشاره
گروهی از اهل سنت معتقدند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) براي بعد از خود کسی را به عنوان خلیفه معین نکرده و امر خلافت را به
مردم واگذار نموده است. گروهی دیگر می گویند: پیامبر، ابوبکر را به عنوان جانشین خود معین کرده است، ولی شیعه امامیه معتقد
است که باید پیامبر(صلی الله علیه وآله) خلیفه و جانشین بعد از خود را معرفی می کرده که قطعاً نیز معرّفی کرده است. ما در این
صفحه 371 از 494
بحث این موضوع را بررسی کرده و ضرورت تعیین جانشین بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به اثبات خواهیم رساند:
پیامبر و آگاهی از آینده امت
اولین سؤالی که می توان آن را مطرح کرد این است که آیا پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از اختلاف و حوادثی که بعد از وفاتش
در مورد خلافت پدید آمد اطلاع داشته است یا خیر؟
قرآن و آگاهی از آینده
اشاره
در مورد علم غیب؛ حتّی در موضوعات خارجی باید بگوییم: اگر چه خداوند در آیات فراوانی علم غیب را مخصوص به خود می
داند ": وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ؛ [" 1663 ] و کلید خزائن غیب نزد خداست، کسی جز خدا بر آنها آگاه نیست. و نیز
[ [ صفحه 602
می فرماید ": وَ لِلّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ اْلَأرْضِ؛ [" 1664 ] و علم غیب آسمان ها و زمین مختص خدا است. و می فرماید ": قُلْ لا یَعْلَمُ
مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلَأرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللّهُ؛ [" 1665 ] بگو [اي پیامبر] هیچ کس از آنان که در آسمان ها و زمین هستند به جز او از
غیب آگاهی ندارند.
ولی یک آیه هست که مخ ّ صص تمام آیاتِ حصر غیب است، آن جا که می فرماید ": عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلاّ مَنِ
ارْتَضی مِنْ رَسُول؛ [" 1666 ] او آگاه از غیب است، پس احدي را بر غیبش مطّلع نمی سازد، مگر رسولان برگزیده خود را.
با جمع بین این آیه و آیات پیشین به این نتیجه می رسیم که علم غیب به تمام انواعش تنها مخصوص خداوند است، ولی به هر
کسی که خداوند اراده کرده باشد، عنایت می کند.
بنابراین از قرآن به خوبی استفاده می شود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از غیب و آینده مطلع است، لذا از فتنه اي که بعد از وفاتش
در مورد خلافت و جانشینی پدید خواهد آمد مطلع بوده است.
روایات و آگاهی از آینده
با مراجعه به روایات نیز به طور صریح پی می بریم که پیامبر(صلی الله علیه وآله) کاملًا نسبت به فتنه و نزاعی که در مسئله خلافت و
جانشینی او پدید آمد، آگاهی داشته است. اینک به برخی از روایات اشاره می کنیم:
1 پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: آگاه باشید که اهل کتاب قبل از شما به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و این ملّت زود
. [ است که به هفتاد و سه فرقه تقسیم شود که هفتاد و دو فرقه از آنها در جهنّم و یک فرقه در بهشت است. [ 1667
[ [ صفحه 603
این حدیث را عده زیادي از صحابه همانند: علی بن ابی طالب(علیه السلام)، انس بن مالک، سعد بن ابی وقاص، صُدي بن عجلان،
صفحه 372 از 494
عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عمرو ابن عاص، عمرو بن عوف مزنی، عوف بن مالک اشجعی، عویمر بن مالک و
معاویۀ بن ابی سفیان نقل کرده اند.
عده اي از علماي اهل سنت نیز آن را تصحیح نموده یا به تواتر آن تصریح کرده اند؛ همانند: مناوي در فیض القدیر، [ 1668 ] حاکم
نیشابوري در المستدرك علی الصحیحین، [ 1669 ] ذهبی در تلخیص المستدرك، شاطبی در الاعتصام، [ 1670 ] سفارینی در لوامع
. [ الانوار البهیۀ [ 1671 ] و ناصر الدین البانی در سلسلۀ الاحادیث الصحیحۀ. [ 1672
البته عدد هفتاد و سه فرقه را می توان یا حقیقی گرفت و یا مجازي تا بر مبالغه دلالت بکند.
می دانیم که عمده اختلافات و دسته بندي ها در مورد مسئله امامت و رهبري در جامعه اسلامی است.
2 عقبۀ بن عامر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: همانا من پیشتاز شما در روز قیامتم و بر شما شاهدم، به خدا
سوگند که من الآن نظر می کنم بحوضم، به من کلید خزینه هاي زمین داده شده است. نمی ترسم از این که بعد از من مشرك
. [ شوید، ولی از نزاع و اختلاف در مسأله خلافت بیمناکم. [ 1673
3 ابن عباس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: روز قیامت گروهی از اصحابم را به جهنّم می برند، عرض
می کنم خدایا اینان اصحاب من هستند؟ خداوند می فرماید: اینان کسانی هستند که از زمانی که از میانشان رحلت نمودي به
[ [ صفحه 604
. [ جاهلیّت برگشتند. [ 1674
به این مضمون روایات زیادي در اصحّ کتب اهل سنت از برخی از صحابه از قبیل: انس بن مالک، ابی هریره، ابی بکره، ابی سعید
خدري، اسماء بنت ابی بکر، عایشه و امّ سلمه نقل شده است.
شیخ محمود ابوریه از مقبلی در کتاب العلم الشامخ نقل می کند که این احادیث متواتر معنوي است.
البته این احادیث را نمی توان بر اصحاب ردّه (از مسلمین) که بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) به شرك و بت پرستی بازگشتند
حمل کرد، زیرا پیامبر در روایتی که عقبۀ بن عامر از آن حضرت نقل می کند می فرماید: به خدا سوگند که من بر شما از این که
. [ بعد از من مشرك شوید نمی ترسم، بلکه از آن می ترسم که بعد از من مشاجره و نزاع نمایید. [ 1675
لذا پیامبر(صلی الله علیه وآله) در ذیل برخی از احادیث می فرماید: سحقاً سحقاً لمن غیّر بعدي. [ 1676 ] و می دانیم که تبدیل و
تحریف در دین غیر از شرك است.
هم چنین نمی توانیم این دسته را همان کسانی بدانیم که بر عثمان هجوم آورده و او را به قتل رساندند. چنانکه عده اي می گویند،
زیرا اوّلًا: در برخی از روایات آمده: بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنان به جاهلیت برگشتند که ظهور در اتصال دارد. و
ثانیاً: اهل سنت قائل به عدالت کل صحابه اند و شکی نیست که در میان آنان جماعتی از صحابه نیز وجود داشته است.
4 ابی علقمه می گوید: به سعد بن عباده هنگام تمایل مردم به بیعت با ابی بکر گفتم: آیا همانند بقیه با ابی بکر بیعت نمی کنی؟
گفت: نزدیک بیا، به خدا سوگند! از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود: وقتی که از دنیا می روم، هواي نفس [بر
مردم] غلبه کرده و آنها را به جاهلیت بر می گرداند، حقّ در آن روز با علیّ است و کتاب خدا به دست
[ [ صفحه 605
صفحه 373 از 494
. [ اوست، با کسی غیر از او بیعت مکن. [ 1677
5 خوارزمی حنفی در مناقب، از ابی لیلی نقلی می کند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: زود است که بعد از من فتنه اي
. [ ایجاد شود، در آن هنگام به علی بن ابی طالب پناه برید، زیرا او فرق گذارنده بین حقّ و باطل است. [ 1678
6 ابن عساکر به سند صحیح از ابن عباس نقل می کند: من با پیامبر و علی(علیهما السلام) در کوچه هاي مدینه عبور می کردیم،
گذرمان به باغی افتاد، علی(علیه السلام) عرض کرد: اي رسول خدا! این باغ چقدر زیباست؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: باغ تو
در بهشت از این باغ زیباتر است. آن گاه به دست خود به سر و محاسن علی(علیه السلام) اشاره کرده و سپس با صداي بلند
گریست. علی(علیه السلام) عرض کرد: چه چیز شما را به گریه درآورد؟ فرمود: این قوم در سینه هایشان کینه هایی دارند که آن را
. [ اظهار نمی کنند، مگر بعد از وفاتم. [ 1679
7 ابو مویهبه، خادم رسول خدا می گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله) شبی مرا از خواب بیدار کرد و فرمود: من امر شده ام تا بر اهل
بقیع استغفار نمایم، همراه من بیا. با حضرت حرکت کردم تا به بقیع رسیدیم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر اهل بقیع سلام نمود و
سپس فرمود: جایگاه خوشی داشته باشید، هر آینه فتنه ها مانند شب تاریک بر شما روي آورده است. آن گاه بر اهل بقیع استغفار
. [ نمود و برگشت و در بستر بیماري افتاد و با همان مرض از دنیا رحلت نمود. [ 1680
شهید صدر(رحمه الله) در توضیح آن فتنه می گوید: این فتنه همان فتنه اي است که فاطمه زهرا(علیها السلام) از آن خبر داده، آن
جا که فرمود: از فتنه ترسیدند، ولی خود در فتنه گرفتار شدند. [ 1681 ] آري این همان فتنه است، بلکه بدون شک اصل و اساس
همه فتنه هاست. اي پاره تن پیامبر! چه چیز قلب تو را به درد آورده است که پرده از حقیقتی تلخ بر می داري و براي امّت پدرت از
آینده اي بس تاریک خبر می دهی؟
[ [ صفحه 606
آري بازي هاي سیاسی در آن روز فتنه اي بود که در حقیقت اصل و ریشه همه فتنه ها شد، همان گونه که از کلام عمر بن خطاب
. [ ظاهر می شودکه گفت: بیعت ابی بکر امري بدون فکر و تأمل بود که خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داد. [ 1682
سه راه پیش روي پیامبر
گفته شد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از آینده امّت خود و آن فتنه اي که درباره خلافت اتفاق افتاد، آگاهی داشت، حال
سؤال این است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) براي مقابله با آن فتنه چه تدابیري اندیشیده بود؟ آیا احساس مسئولیّت کرده و راه
حلّی براي پیش گیري از آن ارائه داده است یا خیر؟
در جواب می گوییم: سه احتمال در این جا متصوّر است:
الف راه سلبی: یعنی پیامبر(صلی الله علیه وآله) وظیفه اي را احساس نمی کرده است.
ب راه ایجابی به واگذاري به شورا: به این صورت که براي رفع اختلاف و نزاع، مردم را به شورا دعوت نموده تا طبق نظر شورا
عمل کنند.
ج راه ایجابی به تعیین: یعنی پیامبر(صلی الله علیه وآله) براي رفع فتنه و اختلاف مردم، کسی را به جانشینی خود معرفی کرده است.
ترویج کنندگان راه اول
صفحه 374 از 494
نخستین کسی که این شایعه را پراکنده کرد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر کسی وصیت نکرده، عایشه بود. او می گوید:
. [ پیامبر(صلی الله علیه وآله)در حالی که سرش بر دامان من بود از دنیا رفت و بر کسی وصیّت ننمود. [ 1683
ابوبکر نیز هنگام وفاتش می گفت: دوست داشتم که از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سؤال می کردم که امر خلافت در شأن
. [ کیست تا کسی در آن نزاع نکند. [ 1684
[ [ صفحه 607
در جایی دیگر نیز می گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله) مردم را به حال خود گذاشت تا براي خود آن چه مصلحت شان در آن
. [ است انتخاب کنند. [ 1685
عمر بن خطاب نیز در جواب فرزندش که از او خواسته بود که مردم را مانند گله اي بدون چوپان رها نکند، گفت: اگر جانشین
. [ براي خود معین نکنم، به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)اقتدا کرده ام و اگر خلیفه معیّن کنم به ابوبکر اقتدا نموده ام. [ 1686
اشکالات راه اول
این احتمال که پیامبر(صلی الله علیه وآله) هیچ گونه احساس وظیفه اي نسبت به جانشینی بعد از خود نمی کرده اشکالاتی دارد که
در ذیل به آن اشاره می کنیم:
1 نتیجه این احتمال، اهمال یکی از ضروریات اسلام و مسلمین است. ما معتقدیم که اسلام دین جامعی است که در تمام ابعاد
زندگی انسان دستورات کاملی دارد که می تواند سعادت آفرین باشد، حال چگونه ممکن است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه
وآله) نسبت به این وظیفه مهمّ (جانشینی) بی توجه بوده باشد!
2 این احتمال، خلاف سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است. کسانی که توجهی به تاریخ پیامبر دارند می دانند که چه مقدار
آن حضرت در طول بیست و سه سال براي گسترش اسلام و عزت مسلمین کوشش نموده است. او کسی بود که حتّی در مرض
موتش لشکري را براي حفظ حدود و مرزهاي اسلامی تجهیز کرده و خود تا بیرون شهر آنان را در حالی که بیمار بود، بدرقه کرد.
او کسی بود که براي حفظ مسلمین از اختلاف و ضلالت، دستور داد: کاغذ و قلمی آماده کنند تا وصیتی کند که مردم با عمل
کردن به آن گمراه نشوند.
او کسی بود که هرگاه به خاطر جنگ از مدینه بیرون می رفت کسی را به جاي خود نصب می کرد تا امور مردم را ساماندهی کند؛
مثلًا:
در سال دوّم هجرت در غزوه بواط، سعد بن معاذ را، در غزوه ذي العشیره،
[ [ صفحه 608
ابوسلمه مخزومی، در غزوه بدر کبر، ابن ام مکتوم و در غزوه بنی قینقاع و غزوه سویق، ابولبابه انصاري را جانشین خود کرد.
در سال سوّم هجري نیز در غزوه قرقرة الکُدْر و فران و احد و حمراء الاسد، ابن ام مکتوم و در غزوه ذي امر در نجد، عثمان بن عفان
را به جاي خود قرار داد.
در سال چهارم، در غزوه بنی النضیر، ابن ام مکتوم و در غزوه بدر سوّم، عبدالله بن رواحه را جانشین خود قرار داد.
صفحه 375 از 494
در سال پنجم هجري در غزوه ذات الرقاع، عثمان بن عفان، در غزوه دومۀ الجندل و خندق، ابن امّ مکتوم و در غزوه بنی المصطلق،
زید بن حارثه را به جاي خود قرار داد.
در سال ششم، ابن ام مکتوم را در غزوه بنی لحیان و ذي قَرَد و حدیبیه جانشین خود کرد.
در سال هفتم، سباع بن عُرْفُطه را در غزوه خیبر و عمرة القضاء و در سال هشتم، علی بن ابی طالب(علیه السلام) را در غزوه تبوك
جانشین خود در مدینه قرار داد.
حال با این چنین وضعی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) حاضر نبود تا براي چند روزي که از مدینه خارج می شود، آن جا را از
جانشین خالی گذارد، آیا ممکن است کسی تصور کند که در سفري که در آن بازگشت نیست کسی را جانشین خود نکند، تا به
امور مردم بپردازد؟
3 این احتمال، خلاف دستورات پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، زیرا خود به مسلمانان فرمود: هر کسی صبح کند در حالی که به
. [ فکر امور مسلمین نباشد، مسلمان نیست. [ 1687
آیا با این وضع می توان گفت که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به فکر آینده درخشان مسلمین نبوده است؟
4 این احتمال، خلاف سیره خلفاست، زیرا هر یک از خلفا به فکر آینده مسلمین بوده و براي خود جانشین معین نموده اند.
طبري می گوید: ابوبکر هنگام احتضار، عثمان را در اتاقی خلوت به حضور
[ [ صفحه 609
پذیرفت. به او گفت: بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم، این عهدي است از ابوبکر بن ابی قحافه به مسلمین، این را گفت و از هوش
رفت. عثمان براي آن که مبادا ابوبکر بدون تعیین جانشین از دار دنیا برود، نامه را با تعیین عمر بن خطاب به عنوان جانشین ابوبکر
ادامه داد. ابوبکر بعد از به هوش آمدن نوشته او را تصدیق کرده و آن را مهر نمود و به غلام خود داد تا به عمر بن خطاب برساند.
عمر نیز نامه را گرفت و در مسجد به مردم گفت: اي مردم! این نامه ابی بکر خلیفه رسول خداست که در آن از هیچ نصیحتی براي
. [ شما فروگذار نکرده است. [ 1688
در این قصه به دو نکته پی می بریم: یکی این که ابوبکر و عثمان هر دو به فکر امّت اسلامی بوده و براي خود جانشین معیّن نموده
اند که عمر نیز آن را تأیید کرده است.
دوم این که چگونه حبّ جاه و مقام؛ عمر را بر آن واداشت که با وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)مقابله کرده و به پیامبر(صلی الله
علیه وآله) نسبت هذیان دهد، ولی وصیت ابوبکر در حال احتضار را قبول کرده و هرگز آن را به هذیان نسبت نداد؟!
عمر نیز همین که احساس کرد مرگش حتمی است، فرزند خود عبدالله را نزد عایشه فرستاد تا از او براي دفن در حجره پیامبر(صلی
الله علیه وآله) اجازه بگیرد، عایشه با قبول درخواست، براي عمر چنین پیغام فرستاد: مبادا امت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مانند گله
. [ اي بدون چوپان رها کرده و براي آنان جانشین معین نکنی. [ 1689
از این داستان نیز استفاده می شود که عایشه و عمر نیز به فکر آینده امت اسلامی بوده و براي خود جانشین معین کرده اند.
معاویه نیز براي گرفتن بیعت براي فرزندش یزید، به مدینه آمد و با ملاقاتی که با جمعی از صحابه؛ از جمله عبدالله بن عمر داشت،
گفت: من از این که امّت محمّد را مانند گله اي بدون چوپان رها کنم ناخوشنودم، لذا در فکر جانشینی فرزند خود یزید هستم.
. [1690]
حال چگونه ممکن است که همه به فکر امّت باشند، ولی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بی خیال باشد؟
صفحه 376 از 494
[ [ صفحه 610
5 این احتمال، خلاف سیره انبیاست، زیرا با بررسی هاي اولیه پی می بریم که تمام انبیاي الهی براي بعد از خود جانشین معین کرده
اند و به طور قطع پیامبر اسلام نیز از این خصوصیّت مستثنا نیست.
به همین دلیل حضرت موسی(علیه السلام) از خداوند متعال می خواهد که وزیري را براي او معین کند، آن جا که می فرماید ": وَ
اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی؛ [" 1691 ] از اهلم هارون برادرم را به عنوان وزیر من قرار ده.
ابن عباس نقل می کند: یهودي اي به نام نعثل خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: اي محمّد! از تو درباره
اموري سؤال می کنم که در خاطرم وارد شده، اگر جواب دهی به تو ایمان می آورم. اي محمّد! به من بگو که جانشین تو کیست؟
زیرا هیچ پیامبري نیست، مگر آن که جانشینی داشته است. و جانشین نبی ما (موسی بن عمران)، یوشع بن نون است. پیامبر(صلی الله
علیه وآله) فرمود: همانا وصیّ من علی بن ابی طالب و بعد از او دو سبط من حسن و حسین، بعد از آن دو، نُه امام از صُ لب حسین
. [ است. [ 1692
یعقوبی می گوید: آدم(علیه السلام) هنگام وفات بر شیث وصیّت نمود و او را به تقوي و حُسن عبادت امر کرده و از معاشرت با
. [ قابیلِ لعین برحذر داشت. [ 1693
شیث نیز به فرزندش انوش وصیت کرد. انوش نیز به فرزندش قینان و او به فرزندش مهلائیل و او به فرزندش یَرد و او به فرزندش
ادریس وصیت نمود. [ 1694 ] ادریس نیز به فرزندش متوشلخ، و او به فرزندش لمک و او به فرزندش نوح، و نوح نیز به فرزندش
. [ سام وصیت نمود. [ 1695
هنگامی که ابراهیم(علیه السلام) خواست از مکه حرکت کند به فرزندش اسماعیل وصیت نمود که در کنار خانه خدا اقامت کند و
حج و مناسک مردم را برپا دارد. [ 1696 ] اسماعیل نیز
[ [ صفحه 611
هنگام وفات به برادرش اسحاق وصیت نمود، و او نیز به فرزندش یعقوب، وهمین طور وصیت از پدر به پسر یا برادر ادامه یافت.
داود بر فرزندش سلیمان وصیت نمود و فرمود: به وصایاي خدایت عمل کن و مواثیق و عهدها و وصایاي او را که در تورات است،
حفظ نما.
عیسی(علیه السلام) نیز به شمعون وصیت کرده و شمعون نیز هنگام وفات، خداوند به او وحی نمود که حکمت (نور خدا) و تمام
مواریث انبیا را نزد یحیی به امانت بگذارد.
و یحیی را امر نمود تا امامت را در اولاد شمعون و حواریین از اصحاب حضرت عیسی قرار دهد. این چنین وصیت ادامه یافت تا به
. [ پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) رسید. [ 1697
این وصایا تنها به تقسیم مال یا مراعات اهل بیت محدود نبوده است خصوصاً با در نظر گرفتن اینکه اهل سنت معتقدند که انبیا از
خود مالی به ارث نمی گذاشته اند، بلکه وصایت در امر هدایت و رهبري جامعه و حفظ شرع و شریعت نیز بوده است.
حال آیا ممکن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از این قانون عقلایی مستثنا بوده باشد؟
سلمان فارسی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سؤال کرد: اي رسول خدا! براي هر پیامبري وصیّی است، وصیّ تو کیست؟ پیامبر
صفحه 377 از 494
بعد از لحظاتی فرمود: آیا می دانی وصیّ موسی کیست؟ سلمان گفت: یوشع بن نون. فرمود: براي چه او وصیّ شد؟ عرض کرد:
زیرا او اعلم مردم در آن زمان بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: همانا وصی و موضع سرّ من و بهترین کسی که براي بعد از
. [ خود می گذارم، کسی که به وعده من عمل کرده و حکم به دینم خواهد کرد، علی بن ابی طالب است. [ 1698
بریده نیز از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: براي هر پیامبري وصی و وارث است، و همانا علیّ وصی و
. [ وارث من است. [ 1699
6 پیامبر(صلی الله علیه وآله) وظیفه اش تنها گرفتن وحی و ابلاغ آن به مردم نبوده است، بلکه وظائف دیگري نیز داشته است از
قبیل:
[ [ صفحه 612
الف تفسیر قرآن کریم و شرح مقاصد و بیان اهداف و کشف رموزات و اسرار آن.
ب تبیین احکام و موضوعاتی که در زمان حضرت اتفاق می افتاد.
ج پاسخ به سؤالات و شبهاتِ دشوار که دشمنان اسلام به خاطر غرض ورزي هایی که داشتند، به جامعه تزریق می کردند.
د حفظ دین از تحریف.
بعد از پیامبر نیز این احتیاجات، شدیداً احساس می شد، و ضرورت وجود جانشین براي پیامبر که قابلیت پاسخ گویی به آن را داشته
باشد احساس می شد.
از طرفی دیگر نیز می دانیم که کسی از عهده آنها غیر از علی بن ابی طالب(علیه السلام) بر نمی آمد.
7 هم چنان مشاهده می کنیم که هنگام وفات پیامبر، امّت اسلامی از راه هاي مختلف، مورد تهاجم و خطر بوده است؛ مثلًا از طرف
شمال و شرق با دو امپراطور بزرگ روم و ایران در حال کشمکش بوده، و در داخل نیز با منافقین درگیر بود. یهود بنی قریظه و بنی
النضیر هم با مسلمین چندان انسی نداشتند و خیال شکست و نابودي آن را در سر می پروراندند.
حال در این وضعیت وظیفه پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره جانشینی خود چیست؟ آیا آنان را به حال خود بگذارد، یا این که
وظیفه دارد یک نفر به عنوان جانشین براي رفع اختلاف مسلمین معین کرده تا با هدایت و رهبري مردم از تضعیف اسلام جلوگیري
نماید؟
قطعاً باید قبول کنیم که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این زمینه به وظیفه خود عمل کرده و جانشینی را تعیین کرده است، ولی
متأسفانه عده اي از اصحاب، این سفارش و وصیت را نادیده گرفته و مردم را به گمراهی کشاندند. لذا آشوبی در جامعه به وجود
آوردند که به قول عمر بن خطاب خداوند مسلمین را از شرّ آن نجات داد.
اشکالات راه دوم
راه دومی که در پیش روي پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار داشت این بود که آن حضرت مسئله خلافت را به شورا واگذار نموده تا
با توافق هم خلیفه اي را انتخاب نمایند. اشکالات این
[ [ صفحه 613
صفحه 378 از 494
راه نیز عبارت اند از:
1 اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) این راه را براي خلافت برگزیده بود، می بایست، مردم را در این باره توجیه نموده و براي فرد
انتخاب شده و افراد انتخاب کننده شرایطی بیان می کرد، در حالی که می بینیم چنین اتفاقی نیفتاده است. بنابراین اگر بنا بود که امر
خلافت، شورایی باشد باید آن را مکرر و با بیانی صریح و بلیغ بیان می داشت.
2 نه تنها پیامبر(صلی الله علیه وآله) نظام شورایی را بیان نکرد، بلکه هرگز مردم صلاحیّت و آمادگی چنین نظامی را نداشتند، زیرا
اینان همان کسانی بودند که در قضیه بناي حجرالاسود با یک دیگر در نصب آن نزاع کرده و هر قبیله اي می خواست آن را خود
نصب کند تا این افتخار نصیب او گردد که نزدیک بود، این نزاع به جنگی تبدیل شود. تنها پیامبر(صلی الله علیه وآله) با تدبیر
حکیمانه خود این نزاع را خاموش کرد و با قرار دادن حجر الاسود در میان پارچه اي از تمام اقوام دعوت کرد تا نماینده آنان در
نصب حجر الاسود سهیم باشد.
در غزوه بنی المصطلق یکی از انصار و دیگري از مهاجرین در مسئله اي نزاع کردند و هر کدام قوم خود را به یاري خواست، در
همان جنگ نزدیک بود که جنگ داخلی اي در گرفته و دشمن بر مسلمین مسلط گردد که باز هم پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنان
را مورد سرزنش قرار داده و از ادعاهاي جاهلی برحذر داشت.
همان مردم هستند که در مسئله خلافت بعد از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) این چنین اختلاف کرده و تعدادي از انصار و
مهاجرین در سقیفه با ادعاهاي واهی و بی اساس خود، حقّ خلافت را از آنِ خویش دانستند. در آخر هم با زیر پا گذاشتن
صحابی(سعد بن عباده) مهاجرین حکومت و خلافت را براي خود تمام نمودند.
3 گفته شد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) وظایف دیگري غیر از تلقی و تبلیغ وحی داشته است. مسلمین بعد از رسول خدا(صلی الله
علیه وآله)به کسی احتیاج داشتند که خلأاي را که با رحلت پیامبر حاصل شده بود جبران کند و آن هم کسی غیر از علی(علیه
السلام) و اهل بیتش نبوده است.
لذا از علی(علیه السلام) سؤال شد: چرا تو از همه بیشتر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت نقل می کنی؟ فرمود: زیرا من هرگاه از
پیامبر(صلی الله علیه وآله) سؤال می کردم مرا خبر می داد و هرگاه سکوت
[ [ صفحه 614
. [ می کردم او شروع به حدیث گفتن می کرد. [ 1700
. [ پیامبر بارها فرمود: من شهر حکمت و علی درب آن است. [ 1701
. [ هم چنین فرمود: من شهر علم و علی درب آن شهر است، هر کس اراده علم مرا دارد باید از درب آن وارد شود. [ 1702
نتیجه این که: با ردّ احتمال و راه اول و دوّم، راه سوّم که همان تعیین و نصب خلیفه از جانب رسول خدا است، متعیّن می گردد.
فتنه سقیفه
ممکن است کسی سؤال کند: آیا در سقیفه فتنه اي اتفاق افتاد؟. براي روشن شدن قضیه اشاره مختصري به این واقعه خواهیم کرد.
برخی از صحابه پیش از آنکه جسد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را دفن کنند، در سقیفه گردآمدند تا جانشینی براي وي تعیین
نمایند، و هر کسی در این مورد سخنی می گفت و کسی را به خلافت نامزد و معرفی می نمود و از وي طرفداري می کرد. سخن به
درازا و جریان به نزاع و کشمکش کشیده بود. گروهی در این میان از ابوبکر طرفداري می کردند که در رأس آنان عمر قرار
صفحه 379 از 494
داشت. او مردم را به بیعت با ابو بکر تشویق و مخالفین را تهدید می کرد.
حباب بن منذر از جاي برخاست و گفت: اي جماعت انصار! زمام کار را محکم به دست گیرید تا دیگران ریزه خوار شما باشند و
زیر سایه شما قرار گیرند و هرگز کسی را جرأت مخالفت با شما نباشد...
عمر گفت: هرگز دو پادشاه در اقلیمی نگنجد. به خدا سوگند! عرب هرگز راضی نخواهد شد که شما بر آنان حکومت کنید در
حالی که پیغمبرشان از غیر شماست...
حباب به منذر مجدداً از جاي برخاست و چنین گفت: اي گروه انصار! دست نگه
[ [ صفحه 615
دارید و به گفتار این مرد و یارانش گوش فرا ندهید که حق شما را غصب خواهند کرد. و اگر چنانچه با پیشنهاد شما مخالفت
کردند آنان را از این شهر تبعید کنید و زمام حکومت را به دست گیرید... اینان کسانی اند که از ترس شمشیرهاي شما تسلیم
شدند...
عمر گفت: خدا تو را بکشد.
. [ او گفت: بلکه تو را بکشد! عمر او را گرفت ولگدي بر شکمش زد و دهان وي را پر از خاك کرد... [ 1703
[ عمر می گوید: آنچنان صداها بلند شد که ترسیدم اختلاف پدید آید، به ابوبکر گفتم: دستت را پیش آر تا با تو بیعت کنم! [ 1704
.
یعقوبی می گوید: مردم براي بیعت با ابوبکر از روي سعد و فرشی که براي او گسترده بودند، ردّ می شدند به طوري که نزدیک بود
که وي را لگدمال کنند. جمعی که اطراف سعد را گرفته بودند فریاد برآوردند: مواظب باشید که سعد را لگدمال نکنید.
عمر پاسخ داد: او را بکشید که خدا وي را بکشد. آنگاه بر بالین سعد ایستاد و گفت: می خواهم تو را پایمال کنم که اعضایت
درهم شکند. در این هنگام قیس بن سعد آمد و ریش عمر را گرفت و گفت: به خدا سوگند! اگر یک مو از سر پدرم سعد کم شود
چنان به دهانت می کوبم که یک دندان سالم برایت باقی نماند.
. [ ابوبکر بانگ زد: اي عم! آرام باش که در این موقع حساس به آرامش نیاز است... [ 1705
[ [ صفحه 616
تدابیر پیامبر براي تعیین امام علی
اشاره
گفته شد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) باید جانشین خود را مشخص می نمود، لذا راه سلبی و ایجابیِ به واگذاري انتخاب
خلیفه به شورا را ابطال کردیم و گفتیم تنها شخص لایق براي جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) علی بن ابی طالب(علیه السلام)
است، چون همه کمالات را در خود داشت و از همه صحابه فاضل تر و کامل تر بود.
حال ببینیم پیامبر(صلی الله علیه وآله) براي تبیین و تثبیت خلافت و جانشینی امام علی(علیه السلام) چه تدابیري اندیشید.
صفحه 380 از 494
بیان اجمالی
می توان تدابیر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در تبیین و تثبیت خلافت و جانشینی امام علی(علیه السلام) را در سه نوع خلاصه
کرد:
1 آمادگی تربیتی امام علی(علیه السلام) از کودکی و امتیاز او در کمالات و فضایل و علوم؛
2 بیان نصوص ولایت و امامت؛
3 اجراي عملی با تدابیر مخصوص در اواخر عمر پیامبر.
اینک هریک از این سه مورد را توضیح می دهیم:
[ [ صفحه 617
آمادگی تربیتی
از آن جا که قرار بود خلیفه و جانشین رسول خدا(صلی الله علیه وآله) امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)باشد، لذا اراده و مشیّت
الهی بر آن تعلّق گرفت که از همان ابتداي طفولیت در دامان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و در مرکز وحی تربیت شود.
1 حاکم نیشابوري می گوید: از نعمت هاي خدا بر علی بن ابی طالب(علیه السلام) این بود که بر قریش قحطی شدیدي وارد شده،
ابوطالب(علیه السلام) عیالوار بود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)به عموي خود عباس، که از ثروتمندان بنی هاشم بود، فرمود: اي
ابافضل! برادرت عیالوار است و قحطی بر مردم هجوم آورده، بیا به نزد او رویم و از عیالات او کم کنیم. من یکی از فرزندانش را
انتخاب می کنم، تو نیز یک نفر را انتخاب کن، تا با کفالت آن دو از خرجش بکاهیم. عباس این پیشنهاد را پذیرفت و با
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نزد ابوطالب(علیه السلام) رفتند و پیشنهاد خود را بازگو کردند. ابوطالب(علیه السلام) عرض کرد: شما
عقیل را نزد من بگذارید و هرکدام از فرزندانم را که می خواهید به منزل خود ببرید. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) علی(علیه
السلام) را انتخاب کرد و عباس، جعفر را برگرفت. علی(علیه السلام) تا زمان بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، با آن حضرت بود و
. [ از او پیروي کرده و او را تصدیق می نمود. [ 1706
2 در آن ایّام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به مسجدالحرام می رفت تا نماز بخواند، علی(علیه السلام) و خدیجه نیز به دنبالش
می رفتند و با او در مقابل دیدگان مردم نماز می خواندند، و این در زمانی بود که کسی غیر از این سه، روي زمین نماز نمی گزارد.
. [1707]
عباد بن عبدالله می گوید: از علی(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدا و صدّیق اکبرم؛ این ادعا را
کسی بعد از من، غیر از دروغگو و افترا زننده، نمی کند، هفت سال، قبل از مردم با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نماز گزاردم.
. [1708]
ابن صباغ مالکی و ابن طلحه شافعی و دیگران نقل می کنند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قبل از دعوت به رسالت خود هرگاه
می خواست نماز بگزارد، به بیرون مکّه، در میان درّه ها،
[ [ صفحه 618
صفحه 381 از 494
می رفت، تا مخفیانه نماز بخواند و علی(علیه السلام) را نیز با خود می برد، و هر دو با هم هر مقدار می خواستند نماز می گزاردند و
. [ باز می گشتند. [ 1709
3 امام علی(علیه السلام) آن ایّام را، در نهج البلاغه چنین توصیف می کند: شما می دانید که من نزد رسول خدا چه جایگاهی
دارم، و خویشاوندیم با او در چه درجه است. آن گاه که کودك بودم مرا در کنارش می نهاد و در سینه خود جا می داد و در بستر
خود می خوابانید، چنان که تنم را به تن خویش می سود، و بوي خوشِ خود را به من می افشاند! و گاه بود که چیزي را می جَوید
و به من می خورانید. از من دروغی نشنید و خطایی ندید.
هنگامی که از شیر گرفته شد خدا بزرگ ترین فرشته خود را شب و روز هم نشین او فرمود، تا راه هاي بزرگواري را پیمود و خوي
هاي نیکوي جهان را فراهم نمود.
من در پی او بودم در سفر و حضر چنان که بچه شتري در پی مادر. هر روز براي من از اخلاقِ خود نشانه اي بر پا می داشت و
مرا به پیروي از آن می گماشت. هر سال در حراء خلوت می گزید، من او را می دیدم و جز من کسی وي را نمی دید. آن هنگام،
اسلام در هیچ خانه اي جز در خانه اي که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و خدیجه در آن بود، راه نیافته بود، من سوّمین آنان بودم.
روشنایی وحی و پیامبري را می دیدم و بوي نبوت را می شنیدم.
من هنگامی که وحی بر او(صلی الله علیه وآله) فرود آمد، آواي شیطان را شنیدم، گفتم: اي فرستاده خدا این آوا چیست؟ فرمود:
این شیطان است و از این که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوي آنچه را من می شنوم و می بینی آنچه را من می
. [ بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیري و به راه خیر می روي. [ 1710
4 پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) هنگام هجرت به سوي مدینه، علی(علیه السلام) را انتخاب کرد تا در جاي او بخوابد، آن گاه
. [ امانت ها را به صاحبانش برگرداند و سپس با بقیه زنان بنی هاشم به سوي مدینه هجرت کند. [ 1711
[ [ صفحه 619
5 در سنین جوانی او را به دامادي خود برگزید، و بهترین زنان عالم یعنی فاطمه زهرا(علیها السلام) را به ازدواج او درآورد. و این
. [ هنگامی بود که خواستگاري ابوبکر و عمر را رد نموده بود. [ 1712
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بعد از ازدواج فرمود: من تو را به ازدواج کسی درآوردم که در اسلام از همه پیش تر و در علم از همه
. [ بیشتر و در حلم از همه عظیم تر است. [ 1713
. [ 6 در غالب جنگ ها پرچم مسلمانان یا تنها مهاجرین به دست علی بن ابی طالب(علیه السلام)بود. [ 1714
. [ 7 در حجّۀ الوداع در هدي و قربانیِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) شریک شد. [ 1715
8 پیامبر(صلی الله علیه وآله) در طول مدّت حیاتش او را امتیاز خاصّ ی داده بود، که احدي در آن شریک نگشت یعنی اجازه داده
. [ بود که علی(علیه السلام) ساعتی از سحر نزد او بیاید و با او مذاکره کند. [ 1716
امام علی(علیه السلام) می فرمود: من با پیامبر(صلی الله علیه وآله) شبانه روز دو بار ملاقات می کردم: یکی در شب و دیگري در
. [ روز. [ 1717
9 هنگام نزول آیه شریفه " وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ " پیامبر(صلی الله علیه وآله) هر روز صبح کنار خانه علی(علیه السلام) می آمد و
. [ می فرمود: الصلاة رحمکم الله " إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. [" 1718
10 در جنگ خیبر بعد از آن که ابوبکر و عمر کاري از پیش نبردند، پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: پرچم را به کسی خواهم داد
صفحه 382 از 494
که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند، خداوند او را هرگز خوار نخواهد کرد، باز نمی گردد تا آن
که خداوند به
[ [ صفحه 620
دست او فتح و پیروزي برساند. آن گاه علی(علیه السلام) را خواست، و پرچم را به دست او داد و برایش دعا کرد. و پیروزي به
. [ دست علی(علیه السلام) حاصل شد. [ 1719
11 پیامبر(صلی الله علیه وآله) ابوبکر را با سوره برائت، امیر بر حجّاج نمود، آن گاه به امر خداوند علی(علیه السلام) را به دنبال او
فرستاد تا سوره را از دست او گرفته و خود، آن را بر مردم ابلاغ کند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در پاسخ اعتراض ابوبکر فرمود: من
. [ امر شدم که خودم این سوره را ابلاغ کنم یا به کسی که از من است بدهم تا او ابلاغ نماید. [ 1720
12 برخی از اصحاب دري را به سوي مسجد باز کرده بودند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستور داد تا همه درها بسته شود به جز
. [ در خانه علی(علیه السلام). [ 1721
13 عائشه می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هنگام وفات خود فرمود: حبیبم را صدا بزنید که بیاید. ابوبکر را صدا زدند. تا
نگاه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به او افتاد سر خود را به زیر افکند. باز صدا زد: حبیبم را بگویید تا بیاید. عمر را خواستند.
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)نگاهش به او افتاد سر را به زیر افکند. سوّمین بار فرمود: حبیبم را بگویید تا بیاید. علی(علیه
السلام)را صدا زدند. هنگامی که آمد، کنار خود نشانید و او را در پارچه اي که بر رویش بود، گرفت در این حال بود تا آن که
. [ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دست در دستان علی(علیه السلام) از دنیا رحلت نمود. [ 1722
امّ سلمه نیز می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هنگام وفاتش با علی(علیه السلام) نجوا می نمود و اسراري را به او بازگو می
کرد و در این حال بود که از دنیا رفت. لذا علی(علیه السلام) نزدیک ترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از حیث عهد و
. [ پیمان است. [ 1723
14 ترمذي از عبدالله بن عمر نقل می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بین اصحاب خود عقد اخوت بست. علی(علیه
السلام) در حالی که گریان بود خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: اي رسول خدا، بین اصحاب خود عقد
اخوّت بستید ولی میان من و کسی عقد اخوت نبستید؟
[ [ صفحه 621
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرتی!
توجه خاص پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) جهتی جز آماده کردن علی(علیه السلام) براي خلافت نداشت، و اینکه
نشان دهد تنها کسی که براي این پست و مقام قابلیّت دارد امام علی(علیه السلام)است.
تصریح بر ولایت و امامت
اشاره
صفحه 383 از 494
تدبیر دیگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) این بود که در طول 23 سال بعثت هر جا که موقعیت را مناسب می دید یادي از ولایت
امام علی(علیه السلام) و جانشین خود کرده، و مردم را به این مسئله مهمّ تذکّر می داد. به برخی از آن ها فهرستوار اشاره می کنیم،
زیرا در بحث عوامل ظهور شیعه به صورت مفصل اشاره نموده ایم:
آیات
. [ 1 آیه ولایت ": انّما ولیّکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمنون الصلوة ویؤتون الزکاة وهم راکعون. [" 1724
. [ 2 آیه إنذار ": انّما انت منذر ولکل قوم هاد. [" 1725
. [ 3 آیه تبلیغ ": یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک وان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس. [" 1726
. [ 4 آیه اکمال ": الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا. [" 1727
. [ 5 آیه تطهیر ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. [" 1728
[ [ صفحه 622
. [ 6 آیه اولی الامر ": أَطِیعُوا الَله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلَأمْرِ مِنْکُمْ. [" 1729
روایات
. [ 1 حدیث غدیر: من کنت مولاه فعلیّ مولاه. [ 1730
. [ 2 حدیث دوازده خلیفه: یکون بعدي إثناعشر أمیراً کلّهم من قریش. [ 1731
. [ 3 حدیث ولایت: وهو ولیّ کلّ مؤمن بعدي. [ 1732
. [ 4 حدیث وصایت: انّ لکلّ نبیّ وصیّاً ووارثاً وإنّ علیّاً وصیّی ووارثی. [ 1733
5 حدیث منزلت؛ پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: أنت منّی بمنزلۀ هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدي.
. [1734]
6 حدیث خلافت: پیامبر(صلی الله علیه وآله) خطاب به علی(علیه السلام) فرمود: أنت أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له
. [ واطیعو. [ 1735
. [ 7 حدیث ثقلین: انّی تارك فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی، ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدي أبد. [ 1736
. [ 8 حدیث مدینه علم: انا مدینۀ العلم وعلیّ بابها فمن اراد العلم فلیأتها من بابه. [ 1737
. [ 9 حدیث سفینه: مثل اهل بیتی کسفینۀ نوح من رکبها نجی ومن تخلف عنها زخّ فی النار. [ 1738
[ [ صفحه 623
10 حدیث امان: النجوم أمان لأهل السماء وأهل بیتی أمان لأمّتی من الاختلاف فإذا خالفتها قبیلۀ من العرب اختلفوا فصاروا حزب
. [ إبلیس. [ 1739
صفحه 384 از 494
. [ 11 حدیث حق: علیّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ یدور حیثما دار. [ 1740
. [ 12 حدیث قرآن: علیّ مع القرآن والقرآن مع علیّ. [ 1741
تدابیر عملی
اشاره
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در آخر عمر خود نیز براي تثبیت خلافت امام علی(علیه السلام) راه هایی را عملی کردند تا شاید
جلوي مکر و حیله دیگران را در غصب خلافت بگیرند، ولی متأسفانه این تدابیر اثري نداشت، زیرا گروه مخالف، چنان قوي بود که
نگذاشت این تدبیرهاي پیامبر(صلی الله علیه وآله)عملی شود. در این جا به چند نمونه از تدابیر عملی اشاره خواهیم کرد:
بلند کردن دست امام علی در روز غدیر خم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) براي به جاآوردن آخرین حج که به حجۀ الوداع معروف شد با جماعت زیادي از اصحاب به سوي
مکه حرکت کرد. در سرزمین عرفات براي مردم خطبه اي ایراد فرمود. در آن خطبه خواست امامان بعد از خود را معرفی کند تا
امّت بعد از خود به گمراهی و فتنه و آشوب نیفتد. ولی گروه مخالف بنی هاشم که با خلافت اهل بیت(علیهم السلام) دشمنی
میورزیدند در کمین بودند تا مبادا در آن جمع عظیم، پیامبر(صلی الله علیه وآله)مطلبی بگوید و توطئه هاي آنان نقش بر آب شود.
جابر بن سمره سوائی می گوید: من نزدیک پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودم تا سخنان او را بشنوم. حضرت در خطبه اش اشاره به
خلفا و امیرانی بعد از خود نمود و فرمود: امامان و خلفا و جانشینان بعد از من دوازده نفرند. جابر می گوید: پیامبر(صلی الله علیه
وآله) به این جا که رسید عده اي شلوغ کردند به حدّي که من نفهمیدم پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه
[ [ صفحه 624
گفت. از پدرم که نزدیک تر بود پرسیدم، گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله) در ادامه فرمودند: تمام آنان از قریشند.
شگفتا هنگامی که به مُسند جابر بن سمره در مسند احمد مراجعه می کنیم، می بینیم تعبیراتی از جابر آمده که سابقه نداشته است.
در برخی از روایات جابر بن سمره آمده: هنگامی که سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله) به این نقطه رسید فرمود: جانشینان بعد از من
دوازده نفرند: مردم فریاد زدند. در بعضی دیگر آمده تکبیر گفتند و در برخی دیگر: شلوغ کردند و در برخی دیگر: بلند شده و
نشستند.
جمع این روایات که همگی از یک راوي است به این است که در آن مجلس طیف مخالف دسته هایی را براي بر هم زدن مجلس
قرار داده بود تا نگذارند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مقصود خود در امر خلافت و جانشینی برسد. و این دسته ها درصدد
برآمدند تا هرکدام به نحوي جلسه را برهم زنند که در این امر نیز موفّق شدند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) براي آن که بتواند با گفتار خود امر خلافت را در این مرکز بزرگ تبیین و تثبیت کند مأیوس شد. و
به فکر مکانی دیگر برآمد، تا با اجراي عملی، امر خلافت را براي امام علی(علیه السلام) تثبیت نماید. از آن رو بعد از پایان اعمال
حجّ و قبل از آن که حاجیان متفرّق شوند، مردم را در سرزمین غدیر خم جمع کرد و قبل از بیان ولایت امام، اموري را به عنوان
مقدمه بیان داشته و از مردم نیز اقرار گرفت. پیامبر(صلی الله علیه وآله)می دانست که این بار نیز منافقین در کمین اند تا نگذارند امر
صفحه 385 از 494
خلافت حضرت علی(علیه السلام)تثبیت شود، ولی آن حضرت(صلی الله علیه وآله) تدبیري عملی اندیشید که همه نقشه ها را بر باد
داد، و آن این که دستور داد تا سایه بانهاي هودج شتران را روي هم بگذارند، آن گاه خود و علی(علیه السلام) بر بالاي آن قرار
گرفتند؛ به طوري که همگی آن دو را می دیدند. پس از قرائت خطبه و تذکر به نکاتی چند و اقرارهاي اکید از مردم، آن گاه
دست علی(علیه السلام) را بلند کرد و از جانب خداوند، ولایت و امامت او را به مردم ابلاغ نمود.
منافقان با این تدبیر پیامبر(صلی الله علیه وآله) که قبلا فکر آن را نکرده بودند، در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفتند، و لذا
نتوانستند از خود عکس العملی انجام دهند.
[ [ صفحه 625
فرستادن لشکر اسامه
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در بستر بیماري است، در حالی که بر امت خود سخت نگران می باشد؛ نگران اختلاف و گمراهی؛
نگران این که تمام تدابیر او بر هم ریزد؛ نگران این که مسیر نبوت و رسالت و شریعت به انحراف کشیده شود. پیامبر(صلی الله علیه
وآله) مضطرب است، دشمنی بزرگ چون روم در پشت مرزهاي اسلامی کمین نموده تا صحنه را خالی ببیند و با ضربه اي سهمگین
مسلمین را از پاي درآورد.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) وظایف مختلفی دارد؛ از سویی باید با دشمن بیرونی مقابله کند، لذا تأکید فراوان داشت تا لشکري را
براي مقابله با آنان گسیل دارد، از طرفی دیگر خلیفه و جانشین به حقّ باید مشخص شده و موقعیّت او تثبیت گردد، ولی چه کند؟ نه
تنها با دشمن بیرونی دست به گریبان است بلکه با طیفی از دشمنان داخلی نیز که درصددند تا نگذارند نقشه ها و تدابیر پیامبر(صلی
الله علیه وآله)در مسئله خلافت و جانشینی عملی شود، نیز روبه روست. پیامبر(صلی الله علیه وآله)براي عملی کردن تدبیر خود
دستور می دهد همه کسانی که آمادگی جهاد و شرکت در لشکر اسامه را دارند از مدینه خارج شده و به لشکر او بپیوندند. ولی
مشاهده می کند که عده اي با بهانه هاي واهی عذر آورده و از لشکر اسامه خارج می شوند و به او نمی پیوندند. گاهی بر
پیامبر(صلی الله علیه وآله) اعتراض می کنند که چرا اسامه را، که فردي جوان و تازه کار است، به امیري لشکر برگزیده است، در
حالی که در میان لشکر افرادي کارآزموده وجود دارد؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) با اعتراض بر آن ها و این که اگر بر فرماندهی اسامه خرده می گیرید، قبلا بر امارت پدرش ایراد می
کردید، سعی بر آن داشت که جمعیّت را از مدینه خارج کرده و به لشکر اسامه ملحق نماید. حتّی کار به جایی رسید که وقتی
پیامبر(صلی الله علیه وآله) نافرمانی عده اي از جمله عمر و ابوبکر و ابوعبیده و سعد بن ابیوقاص و برخی دیگر را دید که امر او را
در ملحق شدن به لشکر اسامه امتثال نمی کنند، آنان را لعنت کرد و فرمود: خدا لعنت کند هر که را که از لشکر اسامه تخلّف نماید.
1742 ] ولی در عین حال به دستورهاي اکید پیامبر(صلی الله علیه وآله) ]
[ [ صفحه 626
توجهی نمی کردند. و گاهی به بهانه این که ما نمی توانیم دوري پیامبر(صلی الله علیه وآله) را هنگام مرگ تحمل کنیم، از عمل به
دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله)سرپیچی می کردند.
صفحه 386 از 494
ولی حقیقت امر چیز دیگري بود؛ آنان می دانستند که پیامبر(صلی الله علیه وآله)علی(علیه السلام) و برخی از اصحاب خود را که
موافق با بنی هاشم و امامت و خلافت امام علی(علیه السلام)هستند، نزد خود نگاه داشته تا هنگام وفات به او وصیت کرده و بعد از
وفات نیز آن گروه از صحابه با علی(علیه السلام) بیعت نمایند و خلافت از دست آنان خارج شود، ولی عزم آنان بر این بود که هر
طور و به هر نحوي که شده از انجام این عمل جلوگیري کنند، و نگذارند که عملی شود.
این نکته نیز قابل توجه است که چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) اسامه را که جوان تازه کار و کم سنّ و سال است، به فرماندهی
لشکر برگزید و به پیشنهاد کنار گذاشتن او از فرماندهی لشکر به حرف هیچ کس توجهی نکرده بلکه بر امیري او تأکید نمود؟ نکته
اش چیست؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) می دانست که بعد از رحلتش به مسئله خلافت و امامت علی بن ابی طالب(علیه السلام)به بهانه هاي
مختلف از جمله جوانی علی بن ابی طالب(علیه السلام) خرده می گیرند؛ خواست با این عمل به مردم بفهماند که امارت و خلافت
به لیاقت است، نه به سنّ، بعد از من نباید در امامت علی(علیه السلام) به عذر این که علی(علیه السلام) کم سن و سال است،
اعتراض کرده و حقّ او را غصب نمایند. اگر کسی لایق امارت و خلافت است، باید همه پیر و جوان، زن و مرد مطیع او باشند،
ولی متأسفانه این تدبیر پیامبر(صلی الله علیه وآله)عملی نشد و با برهم زدن لشکر و خارج شدن از آن به بهانه هاي مختلف نقشه
. [ هاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) را برهم زدند. [ 1743
مگر خداوند متعال در قرآن امر اکید به اطاعت از دستورهاي پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نکرده است آن جا که می فرماید ": وَ
ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُ ذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ [" 1744 ] آنچه را که رسول دستور دهد بگیرید و آنچه را که از آن نهی کند
واگذارید. و نیز می فرماید ": فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی
[ [ صفحه 627
أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً؛ [" 1745 ] نه چنین است قسم به خداي تو که اینان به حقیقت اهل ایمان نمی شوند مگر
آن که در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آن گاه هر حکمی که کنی هیچ گونه اعتراض در دل نداشته، کاملا از دل و
جان تسلیم فرمان تو باشند.
دعوت به نوشتن وصیت
اشاره
بعد از آن که پیامبر(صلی الله علیه وآله) مشاهده نمود که تدبیر فرستادن مردم با لشکر به بیرون مدینه عملی نشد، در صدد برآمد
که تمام سفارش هاي لفظی را در باب امامت علی(علیه السلام) که در طول 23 سال به مردم گوشزد کرده است، در وصیت نامه اي
مکتوب کند. از همین رو در روز پنج شنبه چند روز قبل از وفاتش در حالی که در بستر آرمیده بود و از طرفی نیز حجره
پیامبر(صلی الله علیه وآله) مملوّ از جمعیّت و گروه هاي مختلف بود، خطاب به جمعیت کرده و فرمود: کتابی بیاورید تا در آن
چیزي بنویسم که با عمل به آن بعد از من گمراه نشوید. بنی هاشم و همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) در پشت پرده اصرار اکید
بر آوردن صحیفه و قلم براي نوشتن وصیت نامه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) داشتند. ولی همان طیفی که در سرزمین عرفات
صفحه 387 از 494
مانع شدند تا پیامبر(صلی الله علیه وآله) کلام خود را در امر امامت خلفاي بعدش بفرماید، در حجره پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز
جمع بودند و از عملی شدن دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) جلوگیري کردند. عمر یک لحظه متوجه شد که اگر این وصیت
مکتوب شود تمام نقشه ها و تدبیرهایش در غصب خلافت بر باد خواهد رفت و از طرفی مخالفت دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله)
را صلاح نمی دید. لذا درصدد چاره اي برآمد و به این نتیجه رسید که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبتی دهد که عملا و خودبه
خود نوشتن نامه و وصیت بی اثر گردد. از این رو به مردم خطاب کرده گفت: نمی خواهد صحیفه بیاورید، زیرا پیامبر(صلی الله علیه
وآله)هذیان می گوید، کتاب خدا ما را بس است! این جمله را که طرفداران عمر و بنی امیه و قریش از او شنیدند، نیز تکرار کردند.
ولی بنی هاشم سخت ناراحت شده با آنان به مخالفت برخاستند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با این نسبت ناروا، که همه شخصیت
پیامبر(صلی الله علیه وآله) را زیر
[ [ صفحه 628
سؤال می برد، چه کند؟ چاره اي ندید جز این که آنان را از خانه خارج کرد و فرمود: از نزد من خارج شوید، سزاوار نیست که نزد
. [ پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزاع شود! [ 1746
تعجب این جاست که طرفداران عمر بن خطاب و به طورکلّی مدرسه خلفا براي سرپوش گذاشتن بر این نسبت ناروا از طرف عمر به
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، هنگامی که اصل کلمه را که همان هجر هذیان باشد می خواهند نقل کنند، آن را به جمعیت
نسبت داده می گویند: قالوا: هجر رسول الله. و هنگامی که به عمر بن خطاب نسبت می دهند می گویند: قال عمر: انّ النبیّ قد غلب
علیه الوجع. ولی کلام ابوبکر جوهري در کتاب السقیفه مطلب را روشن می سازد که: شروع نسبت هذیان از جانب عمر بوده و
طرفداران او به متابعت از او این جمله را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت دادند. جوهري این گونه نسبت را از ناحیه عمر نقل می
کند: قال عمر کلمۀ معناها انّ النبیّ قد غلب علیه الوجع؛ عمر جمله اي گفت که مضمون و معناي آن این است که پیامبر(صلی الله
علیه وآله) درد مرض بر او غلبه کرده است. پس معلوم می شود که تعبیر عمر چیز دیگري بوده که به جهت قباحت آن نقل به معنا
کرده اند. متأسفانه بخاري و مسلم و دیگران اصل کلمه را نقل نکرده اند و نقل به معنا و مضمون را آورده اند. گر چه از کلام ابن
اثیر در النهایۀ و ابن ابی الحدید استفاده می شود که نسبت هذیان را مستقیماً خود عمر داده است. لکن به هر تقدیر پیامبر
اکرم(صلی الله علیه وآله)بعد از بیرون کردن گروه مخالف و خالص شدن اصحاب وصیت خود را آن طور که باید بیان نمود، و
طبق نصّ سلیم بن قیس با وجود برخی از اصحاب بر یکایک اهل بیت(علیهم السلام)وصیت کرده و آنان را به عنوان خلفاي بعد از
. [ خود معرفی کرد. [ 1747
اهل سنت نیز در کتاب هاي حدیثی خود به این وصیت اشاره کرده اند، ولی اصل موضوع را مبهم گذارده اند.
ابن عباس در پایان آن حدیث می گوید: پیامبر در آخر امر، به سه مورد وصیت نمود: یکی آن که مشرکین را از جزیرة العرب
بیرون برانید. دیگر آن که به کاروان ها
[ [ صفحه 629
همان گونه که من اجازه ورود دادم، اجازه دهید. ولی در خصوصِ وصیت سوّم سکوت کرد. و در برخی از احادیث دیگر آمده
. [ است: آن را فراموش کردم. [ 1748
صفحه 388 از 494
سابقه نداشته است که در حدیثی ابن عباس بگوید: این قسمت از آن را فراموش کرده ام یا آن را نقل نکند. این نیست مگر خوف و
ترس ابن عباس از عمر بن خطاب، زیرا به طور حتم وصیت سوّم به ولایت و خلافت و امامت امام علی(علیه السلام) و اهل بیت
پیامبر(علیهم السلام)بوده است، ولی از آن جا که ابن عباس از عمر می ترسید، از نشر آن جلوگیري کرد. همان گونه که در زمان
حیات عمر بن خطاب نتوانست با نظر عمر بن خطاب در مسئله عول و تعصیب مخالفت کند، تا این که بعد از فوت او حقّ را بیان
کرد و هنگامی که از او در تأخیر بیان حکم سؤال کردند، گفت: از مخالفت با نظر عمر بیمناك بودم.
چرا عمر از نوشتن نامه جلوگیري کرد؟
این سؤال در ذهن هرکس خطور می کند که چرا عمر بن خطاب و طرفدارانش نگذاشتند قصد و تدبیر پیامبر(صلی الله علیه وآله)
عملی شود؟ مگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نوید نگهداري امّت از ضلالت را تا روز قیامت نداده بود؟ چه بشارتی بالاتر از این؟
پس چرا با این کار مخالفت نمودند؟ چرا امّت را از این سعادت محروم کردند؟ چه بگوییم که حبّ جاه و مقام و کینه و حسد
گاهی بر عقل چیره می شود و نتیجه گیري را از عقل سلب می کند. می دانیم که عمر چه نیّاتی در سر می پروراند. او می دانست
که پیامبر(صلی الله علیه وآله) براي چه از مردم کاغذ و دوات می خواهد، او به طور حتم می دانست که پیامبر(صلی الله علیه وآله)
قصد مکتوب کردن سفارش هاي لفظی خود در امر خلافت علی بن ابی طالب(علیه السلام) و بقیه اهل بیت(علیهم السلام) را دارد،
از همین رو مانع نوشتن این وصیّت شد. این صرف ادعا نیست بلکه می توان براي آن شواهدي قطعی ادعا نمود که به دو نمونه از
آن اشاره می کنیم:
1 عمر بن خطاب در اواخر زندگانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) مکرر حدیث ثقلین به گوشش رسیده بود؛ در آن حدیث،
پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید: من دو چیز گران بها در میان شما به
[ [ صفحه 630
ارمغان می گذارم که با تمسک به آن دو هرگز گمراه نخواهید شد. این تعبیرِ گمراه نشدن را چندین بار عمر درباره کتاب و عترت
شنیده بود. در حجره هنگام درخواست کاغذ و دوات نیز همین تعبیر را از زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله) شنید که می فرماید: نامه
اي بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. فوراً عمر به این نکته توجه پیدا کرد که: پیامبر(صلی الله علیه وآله)قصد دارد تا وصیت به
کتاب و عترت را مکتوب دارد، لذا شدیداً با آن به مخالفت برخاست.
2 ابن عباس می گوید: در اول خلافت عمر بر او وارد شدم... رو به من کرده گفت: بر تو باد خون هاي شتران اگر آن چه از تو
سؤال می کنم کتمان نمایی! آیا هنوز علی در امر خلافت، خود را بر حق می داند؟ آیا گمان می کند که رسول خدا(صلی الله علیه
وآله) بر او نصّ نموده است؟ گفتم: آري. این را از پدرم سؤال کردم؛ او نیز تصدیق کرد... عمر گفت: به تو بگویم: پیامبر(صلی الله
. [ علیه وآله) در بیماریش خواست تصریح به اسم علیّ به عنوان امام و خلیفه کند، من مانع شدم.... [ 1749
[ [ صفحه 631
حدیث غدیر
صفحه 389 از 494
حدیث غدیر
اشاره
دهمین سال هجرت، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قصد زیارت خانه خدا را نمودند فرمان حضرت مبنی بر اجتماع مسلمانان، در
میان قبایل مختلف و طوائف اطراف، اعلان شد، گروه عظیمی براي انجام تکالیف الهی (اداي مناسک حج) و پیروي از تعلیمات آن
حضرت، به مدینه آمدند. این تنها حجّی بود که پیامبر بعد از مهاجرت به مدینه، انجام می داد، که با نام هاي متعدد، در تاریخ ثبت
شده است، از قبیل: حجۀ الوداع، حجۀ الاسلام، حجۀ البلاغ، حجۀ الکمال و حجۀ التمام.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، غسل کردند. دو جامه ساده احرام، با خود برداشتند: یکی را به کمر بسته و دیگري را به دوش
مبارك انداختند، و روز شنبه، 24 یا 25 ذي قعده، به قصد
حج، پیاده از مدینه خارج شدند. تمامی زنان و اهل حرم خود را نیز، در هودج ها قرار
دادند. با همه اهل بیت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبایل عرب و گروه بزرگی از مردم، حرکت کردند. [ 1750 ] بسیاري
از مردم به علت شیوع بیماري آبله از عزیمت و شرکت در این سفر باز ماندند با این وجود، گروه بی شماري با آن حضرت، همراه
شدند. تعداد شرکت کننده ها را، 114 هزار، 120 تا 124 هزار و بیشتر، ثبت کرده اند؛ البته تعداد کسانی که در مکه بوده، و
گروهی که با علی(علیه السلام) و ابوموسی اشعري از یمن آمدند به این تعداد
[ [ صفحه 632
افزوده می شود.
بعد از انجام مراسم حج،پیامبر با جمعیت، آهنگ بازگشت به مدینه کردند.هنگامی که به غدیر خم، رسیدند، جبرئیل امین، فرود
آمد و از جانب خداي متعال، این آیه را آورد ": یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ["... 1751 ] اي رسول ما! آنچه از جانب
پروردگارت به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن. جحفه، منزلگاهی است که راه هاي متعدد، از آن جا منشعب می شود. ورود پیامبر و
یارانش به آن جا، در روز پنج شنبه، هجده ذي الحجّۀ صورت گرفت.
امین وحی، از طرف خداوند به پیامبر امر کرد تا علی(علیه السلام) را ولی و امام، معرفی کرده و وجوب پیروي و اطاعت از او را به
خلق ابلاغ کند.
آنان که در دنبال قافله بودند، رسیدند، و کسانی که از آن مکان عبور کرده بودند، باز گشتند. پیامبر فرمود: خار و خاشاك و خار
آن جا را برطرف کنند. هوا به شدت گرم بود، مردم، قسمتی از رداي خود را بر سر و قسمتی را زیر پا افکندند و براي آسایش
پیامبر، چادري تهیه کردند.
اذان ظهر گفته شد و پیامبر، نماز ظهر را با همراهان، ادا کردند. بعد از پایان نماز، از جهاز شتر، محل مرتفعی ترتیب دادند.
پیامبر با صداي بلند، همگان را متوجه ساخت و خطبه را این گونه آغاز فرمود: حمد، مخصوص خداست، یاري از او می خواهیم، به
او ایمان داریم، و توکل ما بر اوست. از بدي هاي خود و اعمال نادرست به او پناه می بریم. گمراهان را جز او، پناهی نیست. آن
کس را که او راهنمایی فرموده گمراه کننده اي نخواهد بود. گواهی می دهم معبودي جز او نیست ومحمّد بنده و فرستاده اوست.
پس از ستایش خداوند و گواهی به یگانگی او فرمود اي گروه مردم! خداوند مهربان و دانا مرا آگاهی داده که دوران عمرم به سر
آمده است. هر چه زودتر دعوت خدا را اجابت و به سراي باقی خواهم شتافت. من و شما هرکدام برحسب آنچه برعهده داریم،
مسئولیم. اینک اندیشه و گفتار شما چیست؟
صفحه 390 از 494
[ [ صفحه 633
مردم گفتند: ما گواهی می دهیم که تو پیام خدا را ابلاغ کردي و از پند دادن ما و کوشش در راه وظیفه، دریغ ننمودي، خداي به
تو پاداش نیک عطا فرماید! سپس فرمود: آیا این که شما به یگانگی خداوند و این که محمّد بنده و فرستاده اوست، گواهی می
دهید؟ و این که بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت تردیدناپذیر است و این که مردگان را خدا بر می انگیزد، و اینها همه راست و
مورد اعتقاد شما است؟ همگان گفتند: آري! به این حقایق، گواهی می دهیم.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: خداوندا! گواه باش. پس، با تأکید فرمود: همانا من در انتقال به سراي دیگر و رسیدن به کنار
حوض، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در کنار حوض بر من وارد می شوید؛ پهناي حوض من به مانند مسافت بین صنع و
بصري است، در آن به شماره ستارگان، قدح ها و جام هاي سیمین، وجود دارد. بیندیشید و مواظب باشید، که من پس از خودم دو
چیز گران بها و ارجمند در میان شما می گذارم، چگونه رفتار می کنید؟ در این موقع، مردم بانگ برآوردند: یا رسول الله، آن دو
چیز گران بها چیست؟ فرمود: آنچه بزرگ تر است کتاب خداست، که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگر آن، در دست
شماست. بنابراین آن را محکم بگیرید و از دست ندهید تا گمراه نشوید. آنچه کوچک تر است، عترت من می باشد. همانا، خداي
دانا و مهربان، مرا آگاه ساخت، که این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض بر من وارد شوند؛ من این امر را از
خداي خود، درخواست نموده ام، بنابراین بر آن دو پیشی نگیرید و از پیروي آن دو باز نایستید و کوتاهی نکنید، که هلاك خواهید
شد.
سپس دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را بلند نمود، تا به حدّي که سفیدي زیر بغل هر دو نمایان شد. مردم او را دیدند و
شناختند. رسول الله، این گونه ادامه داد: اي مردم! کیست که بر اهل ایمان از خود آنها سزاوارتر باشد؟ مردم گفتند: خداي و
رسولش داناترند. فرمود: همانا خدا مولاي من است و من مولاي مؤمنین هستم و بر آنها از خودشان اولی و سزاوارترم. پس هر کس
که من مولاي اویم، علی مولاي او خواهد بود. و بنا به گفته احمد بن حنبل (پیشواي حنبلی ها)، پیامبر این جمله را چهار بار تکرار
نمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: بارخدایا! دوست بدار، آن که او را دوست دارد و
[ [ صفحه 634
دشمن بدار آن که او را دشمن دارد. یاري فرما یاران او را و خوارکنندگان او را خوارگردان. او را معیار، میزان و محور حق و
راستی قرار ده.
آن گاه، پیامبر فرمود: باید آنان که حاضرند، این امر را به غایبان برسانند و ابلاغ کنند.
قبل از پراکنده شدن جمعیت، امین وحی، این آیه را بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل نمود ": أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ
عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دیناً؛ [" 1752 ] امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دین اسلام را
براي شما پسندیدم. در این موقع پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: الله اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت
من و ولایت علی(علیه السلام) بعد از من.
جمعیت حاضر، از جمله شیخین (ابوبکر و عمر) به امیرالمؤمنین، این گونه تهنیت گفتند: مبارك باد! مبارك باد! بر تو اي پسر ابی
طالب که مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمن گشتی ابن عباس گفت: به خدا سوگند، ولایت علی(علیه السلام) بر همه واجب
صفحه 391 از 494
گشت.
حسان بن ثابت گفت: یا رسول الله! اجازه فرما تا درباره علی(علیه السلام) اشعاري بسرایم پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: بگو با
میمنت و برکت الهی. در این هنگام، حسّان برخاست و چنین گفت: اي گروه بزرگان قریش! در محضر پیامبر اسلام، اشعار و گفتار
خود را درباره ولایت، که مسلّم گشت بیان می نمایم. و این گونه اشعار خود را سرود:
ینادیهم یوم الغدیر نبیّهم
. [ بخم فاسمع بالرسول منادي [ 1753
تا آخر اشعار
اجمالی از واقعه غدیر را، که همه امت اسلامی، بر وقوع آن اتفاق دارند بیان نمودیم. شایان ذکر است که در هیچ جاي جهان، واقعه
و داستانی به این نام و نشان و خصوصیات، ذکر نشده است.
[ [ صفحه 635
اهمیت واقعه غدیر
داستان نصب علی(علیه السلام) به مقام ولایت، در غدیر خم، از داستان هاي مهم تاریخ اسلام است؛ شاید داستانی با اهمیت و مهم
تر از این واقعه نداشته باشیم. این واقعه بیانگر بقاي رسالت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و دوام دوره الهی آن حضرت در تجلّی
گاه وجود مبارك علی(علیه السلام)بوده است.
غدیر، نشانِ اتحاد و پیوند رسالت و امامت است؛ این دو از یک ریشه و بن روییده اند؛ غدیر، محل ظهور حقایق مخفی و بواطن
پنهان شده و ارشاد و هدایت مردمان به این راه است.
غدیر، روز بیعت با حق و روز سرسپردگی است، روز دادوستد جنود شیطان با جنود رحمان است.
غدیر، روز درخشش خورشید عالمتاب از پس ابرهاي تاریک است.
راویان حدیث غدیر از صحابه
حدیث غدیر را به مضمون ذکرشده، تعداد کثیري از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل نموده اند. در این مقال به اسامی
تعدادي از آنان، بسنده می کنیم:
1 ابوهریره دوسی؛
2 ابورافع قبطی؛
3 ابوالهیثم بن تیهان؛
4 ابوبکر بن ابی قحافه؛
5 اسامۀ بن زید؛
6 اسماء بنت عمیس؛
صفحه 392 از 494
7 ام سلمه همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله)؛
8 براء بن عازب؛
9 جابربن سمره؛
[ [ صفحه 636
10 جابربن عبداللّه انصاري؛
11 ابوذر غفاري؛
12 حذیفۀ بن اسید؛
13 حذیفۀ بن یمان؛
14 حسّان بن ثابت؛
15 امام مجتبی(علیه السلام)؛
16 امام حسین(علیه السلام)؛
17 ابی ایوب انصاري؛
18 خالدبن ولید؛
19 خزیمۀ بن ثابت؛
20 زبیر بن عوام؛
21 زید بن ارقم؛
22 سعد بن ابیوقّاص؛
23 سعد بن عباده؛
24 سلمان فارسی؛
25 سهل بن حنیف؛
26 سهل بن سعد انصاري؛
27 عامربن واثله؛
28 عایشه دختر ابی بکر؛
29 عباس بن عبد المطلب؛
30 عبدالرحمن بن عوف؛
31 عبداللّه بن جعفر؛
32 عبداللّه بن عباس؛
33 عبداللّه بن عمر؛
34 علی بن ابی طالب(علیه السلام)؛
[ [ صفحه 637
صفحه 393 از 494
35 عمر بن الخطاب؛
36 عمرو بن عاص؛
37 عمرو بن حمق خزائی؛
38 صدیقه فاطمه زهرإ(علیهما السلام)؛
39 مقداد بن اسود.
راویان حدیث غدیر از تابعین
حدیث غدیر را 84 نفر از تابعین نقل نموده اند؛ از جمله:
اصبغ بن نباته؛
ابی لیلی کندي؛
زیاد بن ابی زیاد؛
سالم بن عبدالله بن عمر؛
سعید بن جبیر؛
سلیم بن قیس هلالی؛
معروف بن خربوذ؛
راویان حدیث غدیر خم در قرن 02
در قرن دوم هجري، حدیث غدیر را 56 نفر از علماي عامه نقل کرده اند؛ امثال:
؛ حافظ محمد بن اسحاق مدنی، متوفاي 151
؛ حافظ سفیان بن سعید ثوري، متوفاي 161
. حافظ وکیع بن جراح، متوفاي 196
راویان حدیث غدیر خم در قرن 03
در قرن سوم 92 نفر از علماي عامه، این حدیث را نقل کرده اند، از جمله:
؛ محمد بن ادریس شافعی، متوفاي 204
[ [ صفحه 638
؛ احمد بن حنبل متوفاي 241
؛( حافظ محمد بن اسماعیل بخاري متوفاي 256 (تاریخ البخاري ج 1، ص 375
؛ حافظ محمد بن عیسی ترمذي متوفاي 279
.( حافظ احمد بن یحیی بلاذري متوفاي 279 (انساب الأشراف، ج 2 ص 108
صفحه 394 از 494
راویان حدیث غدیر خم در قرن 04
در قرن چهارم 43 نفر از علماي عامه حدیث غدیر را نقل نموده اند؛ امثال:
؛( احمد بن شعیب نسائی متوفاي 303 (خصائص النسائی، ص 16
؛( حافظ احمد بن علی موصلی، ابویعلی متوفاي 307 (مسند ابی یعلی، ج 11 ، ص 307
؛( حافظ محمد بن جریر طبري متوفاي 310 (جامع البیان، ج 3، ص 428
.( حافظ ابوالقاسم طبرانی متوفاي 360 (المعجم الأوسط، ج 3، ص 133
راویان حدیث غدیر خم در قرن 05
در قرن پنجم 24 نفر از علماي عامه حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ از جمله:
؛( قاضی ابی بکر باقلانی متوفاي 403 (التمهید، ص 169
؛( ابی اسحاق ثعلبی متوفاي 427 (الکشف و البیان، ص 181
؛ ابی منصور ثعالبی متوفاي 429 (ثمار القلوب) 636
؛( حافظ ابی عمر قرطبی متوفاي 463 (الاستیعاب، ج 3، ص 1099
؛( ابی بکر خطیب بغدادي متوفاي 463 (تاریخ بغداد، ج 8، ص 290
؛( ابن مغازلی شافعی، متوفاي 483 (المناقب، ص 25
.( حافظ حسکانی، متوفاي 490 (شواهد التنزیل، ج 1، ص 201
راویان حدیث غدیر خم در قرن 06
در قرن ششم، 20 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ از قبیل:
[ [ صفحه 639
؛ حجۀ الاسلام غزّالی، متوفاي 505
؛( جارالله زمخشري، متوفاي 538 (ربیع الابرار، ج 1، ص 84
؛( موفق بن احمد خوارزمی،متوفاي 568 (المناقب، ص 154
.( ابن عساکر دمشقی، متوفاي 571 ص (ترجمه الامام علی(علیه السلام)، حدیث 572
راویان حدیث غدیر خم در قرن 07
در قرن هفتم 21 نفر از علماي عامه حدیث غدیر را نقل نموده اند؛امثال:
؛( فخر رازي، متوفاي 606 (تفسیر رازي ج 3، ص 636
؛( ابن اثیر جزري، متوفاي 630 (اسدالغابۀ ج 1، ص 364
؛( ابن ابی الحدید، متوفاي 655 (شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 13
صفحه 395 از 494
.( حافظ گنجی شافعی متوفاي 658 (کفایۀ الطالب ص 16
راویان حدیث غدیر خم در قرن 08
در قرن هشتم، 18 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ از قبیل:
؛( شیخ الاسلام جوینی، متوفاي 722 (فرائد السمطین، ج 2، ص 274
؛( جمال الدین زرندي، متوفاي 750 (نظم درر المسطین، ص 109
؛( قاضی ایجی شافعی، متوفاي 756 (المواقف، ص 405
؛( حافظ ابن کثیر شافعی، متوفاي 774 (البدایۀ و النهایه، ج 5، ص 209
سید علی همدانی، متوفاي 786 (المودّة القربی، مودّت پنجم)؛
.( سعدالدین تفتازانی شافعی، متوفاي 791 (شرح المقاصد ج 5 ص 273
راویان حدیث غدیر خم در قرن 09
در قرن نهم، 17 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر را نقل کرده اند؛امثال:
؛( حافظ ابی الحسن هیثمی شافعی، متوفاي 807 (مجمع الزوائد، ج 9، ص 165
؛( حافظ ابن خلدون مالکی، متوفاي 808 (مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 246
[ [ صفحه 640
؛( سید شریف جرجانی حنفی، متوفاي 816 (شرح المواقف، ج 8، ص 360
؛( ابن حجر عسقلانی شافعی، متوفاي 852 (الاصابه، ج 7، ص 780
؛( ابن صباغ مالکی، متوفاي 855 (الفصول المهمّه، ص 24
.( علاءالدین قوشجی، متوفاي 789 (شرح التجرید، ص 477
راویان حدیث غدیر خم در قرن 10
در قرن دهم، 14 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ از قبیل:
؛( حافظ جلال الدین سیوطی، متوفاي 911 (تاریخ الخلفا، ص 114
نور الدین سمهودي شافعی، متوفاي 911 (جواهرالعقدین)؛
؛ حافظ ابی العباس قسطلانی شافعی، متوفاي 923
؛( ابن حجر شافعی، متوفاي 974 (الصواعق المحرقه، ص 25
.( متقی هندي، (کنزالعمّال، ج 2، ص 154
راویان حدیث غدیر خم در قرن 11
در قرن یازدهم، 13 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر را نقل نموده اند؛ امثال:
صفحه 396 از 494
؛( زیدالدین مناوي شافعی، متوفاي 1031 (کنوزالحقایق، ج 2، ص 118
.( نورالدین حلبی شافعی، متوفاي 1044 (السیرة الحلبیّه، ج 3، ص 274
راویان حدیث غدیر خم در قرن 12
در این قرن، 13 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر را نقل نموده اند؛ امثال:
؛ ضیاءالدین مقبلی، متوفاي 1108
؛( ابن حمزه حرّانی، متوفاي 1120 (البیان والتعریف، ج 3، ص 74
.( ابی عبدالله زرقانی مصري مالکی، 1122 (شرح المواهب، ج 7، ص 13
راویان حدیث غدیر خم در قرن 13
در قرن سیزدهم، 12 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر رانقل کرده اند؛ از قبیل:
[ [ صفحه 641
؛( محمد بن صبّان شافعی، متوفاي 1206 (اسعاف الراغبین، در حاشیه نورالأبصار، ص 152
؛ قاضی شوکانی، متوفاي 1250
.( سید شهاب الدین آلوسی، متوفاي 1270 (روح المعانی، ج 6، ص 194
راویان حدیث غدیر خم در قرن 14
در قرن چهاردهم، 19 نفر از علماي عامه، حدیث غدیر را نقل کرده اند؛ مانند:
؛ احمد بن زینی دحلان شافعی، متوفاي 1304
سید مؤمن شبلنجی؛
؛( شیخ محمد عبده مصري متوفاي 1323 (تفسیر المنار ج 6 ص 464
؛( شیخ عبدالحمید آلوسی (نثر اللئالی، ص 166
عبدالفتاح عبدالمقصود.
اعتراف کنندگان به تواتر حدیث غدیر
چهارده نفر از علماي اهل سنت ادعاي تواتر حدیث غدیر را نموده اند؛ از قبیل:
؛( علامه مناوي (شرح جامع الصغیر، ج 2، ص 442
؛( علامه عزیزي (شرح جامع الصغیر، ج 3، ص 360
جلال الدین سیوطی (اخبار متواتره)؛
؛( ملاعلی قاري حنفی (شرح مشکاة، ج 5، ص 568
ابن کثیر دمشقی، (تاریخ ابن کثیر).
صفحه 397 از 494
اعتراف کنندگان به صحت حدیث غدیر
سی نفر از علماي اهل سنت، به صحت حدیث غدیر اعتراف کرده اند؛ مانند:
؛( ابن حجر هیتمی (الصواعق المحرقه، ص 42 43
؛( حاکم نیشابوري (مستدرك حاکم، ج 3، ص 109
[ [ صفحه 642
؛( حلبی (السیرة الحلبیه، ج 3، ص 274
؛( ابن کثیر (البدایۀ و النهایۀ، ج 5، ص 288
؛( ترمذي (صحیح الترمذي، ج 2، ص 298
؛( ابوجعفر طحاوي (مشکل الاثار، ج 2، ص 308
؛( ابن عبدالبرّ قرطبی (الاستیعاب، ج 2، ص 373
؛( سبط بن جوزي (تذکرة الخواص، ص 18
؛( ابوحامد غزالی (سرّ العالمین، ص 21
؛( ابن ابی الحدید (شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 166
؛( حافظ گنجی شافعی، (کفایۀ الطالب، ص 64
؛( حافظ نور الدین هیثمی (مجمع الزوائد، ج 9، ص 104 109
شمس الدین ذهبی؛
؛( ابی العباس شهاب الدین عسقلانی (مواهب اللدنیّه، ج 3، ص 365
؛( زین الدین مناوي شافعی (فیض القدیر، ج 6، ص 218
؛( میرزا احمد بدخشی (نزل الابرار، ص 54
؛( ألبانی، (محدث وهابیان) (السّنۀ لابن ابی عاصم، تحقیق البانی، ج 2، ص 566
؛( ابن حجر عسقلانی (فتح الباري، ج 7، ص 61
.( ابن مغازلی شافعی (المناقب، ص 26
مؤلفین حدیث غدیر از عامه
عده اي از علماي اهل سنت، کتابهایی در باب غدیر، تألیف نموده اند، از قبیل:
. [ محمد بن جریر طبري، در دو جلد که در آن طرق حدیث غدیر را ذکر کرده است؛ [ 1754
. [ حافظ ابن عقده، 105 حدیث را در کتابی به نام الولایه نقل کرده است؛ [ 1755
[ [ صفحه 643
صفحه 398 از 494
. [ ابوبکر جعابی، به 125 طریق، حدیث غدیر را در کتابی مستقل نقل کرده است؛ [ 1756
. [ علی بن عمر دارقطنی؛ [ 1757
. [ ذهبی، بنا به نقل خودش، طرق حدیث را در کتابی ذکر کرده است؛ [ 1758
. [ جزري شافعی، دراثبات تواترحدیث غدیرکتابی به رشته تحریر در آورده است؛ [ 1759
ابوسعید سجستانی.
دلالت حدیث غدیر
دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را از دو طریق می توان اثبات کرد:
الف) دلالت به وضع لغوي؛
ب) دلالت به قرائن.
دلالت به وضع لغوي
ابن بطریق می گوید: کسی که کتاب هاي لغت را بررسی کند، در می یابد که براي لفظ مولی معانی زیادي ذکر نموده اند؛ از قبیل:
مالک، عبد، آزادکننده، آزاد شده، صاحب، قریب،همسایه، هم قسم، دوست، تابع و معانی دیگر. لکن حق آن است که ولی یک
معنا بیشتر ندارد و آن اولی و سزاوارتر به کاري است، که این معنا به حسب استعمال، در هر موردي فرق می کند. پس مشترك
. [ معنوي است. و در اصول گفته اند که اشتراك معنوي اولی از اشتراك لفظی است... [ 1760
علامه امینی فهم صحابه از حدیث غدیر را بهترین دلیل بر دلالت بر ولایت گرفته اند، زیرا با مراجعه به اشعار و کلماتشان پی می
بریم که آنان از حدیث غدیر معناي
[ [ صفحه 644
ولایت را فهمیده اند.
و نیز می توان ادعاي تبادر خصوص معناي ولایت و اولی به تصرف و امامت را از لفظ مولی نمود.
دلالت به قرائن
اشاره
قرائن متصل و منفصلی در حدیث غدیر وجود دارد، که دلالت می کند بر اینکه مولی به معناي اولی به تصرف است. اینک به
تعدادي از آن قراین، اشاره می کنیم:
صدر حدیث
جمله " الست اولی بکم من انفسکم؛ " آیا من اولی به شما از خود شما بر نفستان نیستم. در این که اولی به معناي امامت است؛
تعداد 64 نفر از علماي عامه نقل کرده اند. و این خود قرینه اي بر جمله من کنت مولاه فعلیّ مولاه می باشد، که مراد امامت است.
صفحه 399 از 494
معناي اولویت
قسطلانی می گوید: نبی اولی به مؤمنین است؛ در تمام امور از خود آنها در نفوذ حکمش و وجوب طاعتش.
ابن عباس و ابن عطا در شرح آیه " النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ " می گویند: یعنی، هر گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) آنان را
براي امري دعوت کند، ولی نفسشان آنان را بر امري دیگر دعوت نماید، اطاعت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اولی از اطاعت نفس
. [ شان است. [ 1761
گفتاري به همین مضمون، از قاضی بیضاوي، [ 1762 ] زمخشري، [ 1763 ] نسفی [ 1764 ] و سیوطی [ 1765 ] رسیده است.
[ [ صفحه 645
گرفتن شهادت از مردم
در حدیث حذیفۀ بن اسید، به سند صحیح نقل شده است، که پیامبر فرمود: آیا شهادت نمی دهید که جز خدا الهی نیست و
محمد(صلی الله علیه وآله) رسول اوست؟...
گفتند: بلی، شهادت می دهیم. در این هنگام پیامبر عرض کرد: خدایا! شاهد باش. سپس فرمود: اي مردم! خدا، مولاي من، و من
. [ مولاي مؤمنانم. و من اولی به مومنین از خود آنهایم. پس هر که من مولاي اویم، علی مولاي اوست. [ 1766
قرار گرفتن ولایت در سیاق شهادت به توحید و رسالت و در ردیف مولویت خدا و رسول، دلیل بر آن است که در حدیث، ولایت
به معناي امامت و اولی به تصرف است.
تاج گذاري امام علی
دلیل دیگر بر این ادعا، گذاشتن عمامه به دست پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر سر علی(علیه السلام) در روز غدیر است که در تاریخ
آمده است.
ابن قیّم جوزیّه، نقل می کند: براي رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عمامه اي بود، به نام سحاب، که بر سر علی(علیه السلام) قرار
. [ داد. [ 1767
عبدالاعلی بن عدي بهرانی، نقل می کند: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در روز غدیر، علی(علیه السلام) را خواست و عمامه اي بر
. [ سر او نهاد. [ 1768
کسانی از عامه، که به دلالت حدیث غدیر بر امامت اعتراف نموده اند
جماعت زیادي از علماي اهل سنت، تصریح کرده اند که حدیث، دلالت بر امامت امیرالمؤمنین دارد. اسامی بعضی از آنها را ذکر
می کنیم:
[ [ صفحه 646
صفحه 400 از 494
1 محمد بن محمّد غزالی (سر العالمین)؛
2 حکیم سنایی (حدیقۀ الحقیقۀ)؛
3 فریدالدین عطار (مثنوي مظهر حق)؛
؛( 4 محمد بن طلحه شافعی (مطالب السؤول، ص 44 45
؛( 5 سبط بن جوزي حنفی (تذکرة الخواص، ص 166 167
؛( 6 محمد بن یوسف گنجی شافعی (کفایت الطالب، ص 166 167
7 سعیدالدین فرغانی (شرح تائیه ابن فارض)؛
؛( 8 تقی الدین مقریزي (المواعظ و الاعتبار، ج 2، ص 220
.( 9 تفتازانی (شرح المقاصد، ج 2، ص 290
آیات غدیر
آیه تبلیغ
اشاره
آیه تبلیغ، از جمله آیاتی است که در مورد غدیر نازل شده است و قرینه اي بر امامت امام علی(علیه السلام) می باشد. خداوند متعال
می فرماید ": یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ... واِنْ لَمْ تَفْعَل فَما بَلَغت رسالَتَهُ وَلُله یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاس؛ [" 1769 ] اي
رسول! ابلاغ نما، آنچه را که پروردگارت بر تو نازل نموده است و چنانچه ابلاغ نکنی رسالتت را ابلاغ ننموده اي و خداوند تو را از
مردم، محافظت می نماید.
مفسّرین فریقین می گویند: این آیه شریفه، در هیجده ذي حجه، سال دهم هجري در حجۀ الوداع، در غدیر خم بر پیامبر(صلی الله
علیه وآله) نازل شده است. و لذا پیامبر دستور داد تا جمعیت (که حدود صدهزار یا بیشتر بودند)، در غدیرخم گرد هم آیند، سپس،
علی(علیه السلام) را به مقام خلافت منصوب نمود.
الفاظ حدیث
1 حبري، به سند صحیح از ابن عباس نقل می کند: این آیه در شأن علی(علیه السلام) نازل
[ [ صفحه 647
شده است. رسول خدا به تبلیغ ولایت امر شد، سپس دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود: هر که من مولاي اویم، این علی
. [ مولاي اوست. [ 1770
2 ابونعیم اصفهانی، به سند صحیح از ابی سعید خدري نقل می کند: این آیه بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در شأن علی(علیه
. [ السلام) نازل شده است. [ 1771
صفحه 401 از 494
3 ابن عساکر به سند صحیح از ابی سعید خدري نقل می کند: آیه شریفه، در روز غدیر خم، بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در
. [ شأن علی(علیه السلام) نازل شده است. [ 1772
راویان حدیث نزول آیه، در شأن علی از صحابه
تعدادي از صحابه، نقل کرده اند که آیه تبلیغ در شأن علی(علیه السلام) نازل شده است. از قبیل:
1 عبدالله بن عباس؛
2 ابوسعید خدري؛
3 زیدبن ارقم؛
4 جابربن عبداللّه بن انصاري؛
5 براء بن عازب؛
6 ابوهریره؛
7 عبداللّه بن مسعود؛
8 عبداللّه بن أبی أوفی.
راویان حدیث از علماي عامه
تعداد زیادي از علماي اهل سنت، آیه تبلیغ را در شأن علی(علیه السلام) دانسته اند، مانند:
1 حافظ أبوجعفر طبري، (الولایه)؛
[ [ صفحه 648
؛( 2 حافظ أبواسحاق ثعلبی (الکشف والبیان، ص 234
؛( 3 حافظ أبونعیم اصفهانی (مانزل من القرآن فی علی(علیه السلام)، ص 86
؛( 4 واحدي نیشابوري (اسباب النزول، ص 135
؛( 5 حاکم حسکانی (شواهد التنزیل، ج 1، ص 255
؛( 6 حافظ ابن عساکر شافعی(تاریخ مدینه دمشق، ج 12 ، ص 237
؛( 7 فخرالدین رازي شافعی (تفسیر کبیر، ج 12 ، ص 49
؛( 8 شیخ السلام حموئی (فرائد السمطین، ج 1، ص 158
؛( 9 نورالدین ابن صباغ مالکی (الفصول المهمه، ص 42
؛( 10 جلال الدین سیوطی (الدر المنثور، ج 3، ص 116
؛( 11 بدرالدین عینی (عمدة القاري فی شرح صحیح البخاري، ج 18 ، ص 206
؛( 12 قاضی شوکانی (فتح القدیر، ج 2، ص 60
صفحه 402 از 494
؛( 13 شهاب الدین آلوسی (روح المعانی، ج 6، ص 196
؛( 18 شیخ محمد عبده (المنار، ج 6، ص 463
قراینی که دلالت بر ولایت دارد
در آیه تبلیغ دو قرینه وجود دارد که بر مسئله ولایت علی(علیه السلام) دلالت می کند.
الف) اهتمام خداوند متعال به مسئله، زیرا خداوند فرمود: و اگر این دستور را امتثال نکنی، رسالتت را ابلاغ ننموده اي.
ب) از آیه شریفه استفاده می شود: آنچه بر او نازل شده، مهمّ و سنگین بوده است.
سنگینی مسئله به جهت خوف از خود نبوده، بلکه خوف آن حضرت از جهت مردم بوده است، لذا خداوند براي تسکین خاطر آن
حضرت فرمود ": وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ."
آیه اکمال
اشاره
آیه اکمال، از جمله آیاتی است که دلالت ضمنی بر ولایت و امامت علی(علیه السلام) دارد.
[ [ صفحه 649
خداوند می فرماید ": أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمْ الاِسْلامَ دیناً؛ [" 1773 ] امروز دینتان را بر شما
کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کرده و راضی شدم بر شما که اسلام دین شما باشد.
در روایات فراوانی اشاره شده که بعد از واقعه غدیر، این آیه در شأن امام علی(علیه السلام)نازل شده است.
الفاظ حدیث
الف) ابونعیم اصفهانی، به سند صحیح از ابی سعید خدري، نقل می کند: پیامبر(صلی الله علیه وآله)در غدیر خم مردم را به
علی(علیه السلام) دعوت کرد و دستور داد تا زیر درختی را جاروب کنند، سپس علی(علیه السلام) را دعوت کرده و دو دست او را
بلند نمود، به حدي که مردم زیر بغل هاي رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را مشاهده نمودند قبل از این که مردم متفرق شوند،
این آیه بر پیامبر نازل شد ": الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ "... پس رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود: خدا اکبر است بر اکمال دین
. [ و اتمام نعمت... سپس فرمود: هر که من مولاي اویم، این علی(علیه السلام)مولاي اوست... [ 1774
ب) خطیب بغدادي، به سند صحیح از ابی هریره نقل می کند: هرکس روز هیجده ذي الحجۀ را روزه بدارد، خداوند براي او ثواب
شصت ماه روزه را می نویسد و آن، روز غدیر است؛ آن زمانی که پیامبر، دست علی را گرفت و فرمود: آیا من ولی مؤمنان نیستم،
گفتند: آري! فرمود: هر که من مولاي اویم، علی مولاي اوست. در این هنگام عمربن خطاب گفت: مبارك باد، مبارك باد، اي پسر
صفحه 403 از 494
. [ علی بن ابی طالب! مولاي من و مولاي هر مسلمانی گردیدي. آنگاه این آیه نازل شد ": الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. ["... 1775
. [ ج) ابن عساکر نیز، همین مضمون را به طریق صحیح، در تاریخ خود نقل نموده است. [ 1776
[ [ صفحه 650
آیه اکمال و روایان عامه
علماي امامیه بر نزول آیه اکمال بر پیامبر در غدیر، اتفاق دارند، علاوه بر آن عده اي زیادي از علماي اهل سنت نیز با امامیه
موافقند، از قبیل:
1 ابوجعفر محمدبن جریر طبري؛
2 ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی؛
3 ابوعبدالله حاکم نیشابوري؛
4 ابوبکر ابن مردویه اصفهانی؛
5 ابونعیم اصفهانی؛
6 ابوبکر احمدبن حسین بیهقی؛
7 ابوبکر خطیب بغدادي؛
8 ابوالحسن ابن المغازلی؛
9 ابوالقاسم حاکم حسکانی؛
10 خطیب خوارزمی؛
11 ابوالقاسم ابن عساکر دمشقی؛
12 سبط بن جوزي؛
13 شیخ الاسلام حموینی؛
14 ابن کثیر دمشقی؛
15 جلال الدین سیوطی.
دلالت آیه بر امامت و ولایت
نازل شدن آیه اکمال، بعد از خطبه غدیر، شاهد صدقی بر قول رسول خداست که فرمود: من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه زیرا، معنایی
. [ غیر از امامت و خلافت، سزاوار نیست که از آن به اکمال دین تعبیر شود. [ 1777
[ [ صفحه 651
صفحه 404 از 494
آیه سأل سائل
اشاره
ازجمله آیاتی که بعد از واقعه غدیر، بر پیامبر نازل شد، آیات اول سوره معارج است؛ آن جا که می فرماید ": بِسْمِ الِله الرَّحْمنِ
الرَّحیمِ، سَأَلَ سائِل بِعَذاب واقِع، لِلْکافِرین لَیْسَ لَهُ دافِع، مِنَ الله ذِي المَعارِج "... سؤال کننده اي از خداوندي که صاحب معارج
است، از عذابی که واقع است سؤال کرد، براي کافران دفع کننده اي نیست.
الفاظ حدیث
الف) ابواسحاق ثعلبی، می گوید: از سفیان بن عیینه سؤال شد: آیه " سَأَلَ سائِلٌ "... در حق چه کسی نازل شده است. او در جواب
گفت: از من سؤالی کردي که هیچ کس قبل از تو نپرسیده بود. پدرم حدیثی از جعفربن محمد از پدرانش براي من نقل کرد:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به غدیرخم رسید، مردم را ندا داد و پس از اجتماع مردم دست علی(علیه السلام)را
گرفت و بلند نمود، و فرمود: هرکس من مولاي اویم پس علی مولاي اوست.
این خبر در تمام بلاد، پخش شد وقتی این خبر به حارث بن نعمان رسید، نزد رسول خدا آمد از شتر خود پیاده شد، و به رسول خدا
گفت: اي محمد! ما را به شهادت دادن به توحید و رسالت امر نمودي، قبول کردیم. ما را به نماز پنج گانه، زکات، روزه و حج امر
نمودي، همه را پذیرفتیم و قبول کردیم، به این امور اکتفا نکردي و دست پسرعموي خود را بلند کردي و او را بر ما تفضیل دادي و
گفتی: هر که من مولاي اویم این علی مولاي اوست. آیا این عمل از جانب توست یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: قسم به کسی که
به جز او خدایی نیست، این عمل از جانب خداوند بوده است! در این هنگام حارث بن نعمان برگشت درحالی که این گونه زمزمه
می کرد: خدایا! اگر آنچه محمد می گوید حق است، از آسمان بر ما سنگی ببار و یا ما را به عذابی دردناك مبتلا گردان. هنوز به
شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر زمین فرود آمد و بر فرق او رسید و از پایین او بیرون آمد، و او را به جهنّم واصل کرد.
در این هنگام این آیه نازل شد ": سَأَلَ سائِل بِعَذاب واقِع، لِلْکافِرین لَیْسَ
[ [ صفحه 652
. [ لَهُ دافِع. ["... 1778
. [ ب)ابوعبید هروي این حدیث را به همین مضمون، در تفسیرش به نام غرایب القرآن نقل نموده است. [ 1779
. [ ج) شیخ الاسلام حمّوئی، این مضمون را در کتاب (فرائد السمطین) درباب 15 نقل کرده است. [ 1780
راویان حدیث از عامه
مضمون این حدیث را، تعدادي از علماي اهل سنت، در کتابهاي خویش نقل نموده اند؛ از قبیل:
1 حافظ ابوعبید هروي (غریب القرآن)؛
صفحه 405 از 494
؛( 2 ابواسحاق ثعلبی (الکشف والبیان، ص 234
؛( 3 حاکم حسکانی (شواهد التنزیل، ج 2، ص 383
؛( 4 ابوبکر یحیی قرطبی (الجامع لأحکام القرآن، ج 18 ، ص 278
؛( 5 سبط بن الجوزي (تذکرة الخواص ص 30
؛( 6 شیخ الاسلام حمّویی (فرائدالسمطین ج 1 ص 92
؛( 7 نورالدین ابن صباغ مالکی (الفصول المهمّه، ص 41
؛( 8 نورالدین سمهودي شافعی (جواهر العقدین، ص 179
؛( 9 زین الدین مناوي شافعی (شرح جامع الصغیر، ج 6، ص 218
؛( 10 برهان الدین حلبی شافعی (السیرة الحلبیّه، ج 3، ص 274
؛( 11 سید مؤمن شبلنجی (نورالابصار، ص 159
؛( 12 شیخ عبدالرحمن صفوري (نزهۀ المجالس، ج 2، ص 387
؛( 13 شیخ محمد عبده (المنار، ج 6، ص 464
[ [ صفحه 653
؛( 14 قندوزي حنفی (ینابیع المودّه، ص 274
15 حافظ گنجی شافعی (کفایۀ الطالب)؛
دلالت حدیث
حارث بن نعمان از حدیث غدیر ولایت و سرپرستی را فهمیده، ولذا به جهت عنادي که داشته تقاضاي مرگ کرده است.
[ [ صفحه 654
برتري امیرالمؤمنین بر سایر صحابه
اشاره
از جمله شرایط متکلمان براي امامت امام، این است که باید افضل اهل زمانش باشد. خداوند متعال می فرماید ": أَ فَمَنْ یَهْدِي إِلَی
الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي إِلاّ أَنْ یُهْدي فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ [" 1781 ] آیا آن که خلق را به راه حقّ رهبري می کند
سزاوارتر به پیروي است یا آن که نمی کند مگر آن که خود هدایت شود.
پس شما مشرکان را چه شده [که این قدر بی خرد و نادانید] و چگونه چنین قضاوت باطل می کنید؟.
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هر کس شخصی را برده نفر بگمارد و بداند که در میان آنها فاضل تر از آن کس وجود دارد، به
صفحه 406 از 494
. [ طور قطع غشّ به خدا و رسول و جماعتی از مؤمنان کرده است. [ 1782
احمد بن حنبل به سندش از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: هر کس شخصی را به جماعتی بگمارد، در حالی که
. [ می داند در میان آنها افضل از او وجود دارد، قطعاً به خدا و رسول و مؤمنان خیانت کرده است. [ 1783
[ [ صفحه 655
امام علی افضل صحابه
به خلیل بن احمد گفتند: چرا علی(علیه السلام) را مدح نمی کنی؟ فرمود: چه بگویم در حقّ کسی که دوستانش فضایل او را به
جهت خوف کتمان کرده و دشمنانش نیز به دلیل حسد از انتشار آن جلوگیري کردند، در حالی که فضایل آن حضرت همه جا را
. [ پر کرده است. [ 1784
برخی از آیاتی که دلالت بر افضلیت امام علی دارد
امام علی و ولایت
امام علی(علیه السلام) کسی است که در شأن او آیه ولایت نازل شده است ": إِنَّما وَلِیُّکُمُ الُله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ
الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ؛ [" 1785 ] ولّی امر شما تنها خدا و رسول خدا و مؤمنانی هستند که نماز به پا داشته و فقیران را
در حال رکوع زکات می دهند.
به اتفاق مفسّران عامه و خاصه، شأن نزول آیه علی(علیه السلام) است، و بیش از پنجاه نفر از علماي اهل سنت به آن اشاره کرده
. [ اند. [ 1786
امام علی و مودت
امام علی(علیه السلام) از جمله کسانی است که مودّتش بر همه مسلمانان فرض و واجب شده است. خداوند متعال می فرماید ": قُلْ
لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی؛ [" 1787 ] [اي رسول ما به امّت] بگو من از شما اجر رسالت جز این نمی خواهم که
مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشان من منظور دارید.
سیوطی از ابن عباس نقل کرده است: هنگامی که این آیه بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شد،
[ [ صفحه 656
. [ عرض کردند: اي رسول خدا! قرابت تو که مودّتشان بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنها. [ 1788
امام علی و آیه تطهیر
صفحه 407 از 494
امام علی(علیه السلام) کسی است که مشمول آیه تطهیر است. خداوند می فرماید ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ
وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [" 1789 ] مسلم بن حجاج به سند خود از عایشه نقل کرده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) صبح هنگامی از
اتاق خارج شد، در حالی که بر دوش او عبائی بود، در آن هنگام حسن بن علی وارد شد، او را داخل آن عبا کسا نمود. سپس
حسین وارد شد و در آن داخل شد. آن گاه فاطمه وارد شد و پیامبر او را داخل آن عبا نمود. آن گاه علی وارد شد و او را نیز در آن
. [ داخل نمود. سپس این آیه را قرائت کرد ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. [" 1790
امام علی و لیلۀ المبیت
امام علی(علیه السلام) کسی است که در شب هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جاي حضرت خوابید و در شأن او این آیه نازل
شد ": وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ الِله وَ الُله رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ [" 1791 ] بعضی از مردان به جهت درخواست رضایت الهی
از جان خود درگذرند؛ و خداوند دوستدار چنین بندگانی است.
ابن عباس می گوید: آیه هنگامی نازل شد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با ابوبکر از دست مشرکان مکه به غار پناه برد و علی(علیه
. [ السلام) در رختخواب پیامبر(صلی الله علیه وآله)خوابید. [ 1792
[ [ صفحه 657
ابن ابی الحدید می گوید: تمام مفسران روایت کرده اند که این آیه در شأن علی(علیه السلام)هنگامی نازل شد که در بستر رسول
. [ خدا(صلی الله علیه وآله) آرمید. [ 1793
این حدیث را احمد بن حنبل در المسند، [ 1794 ] طبري در تاریخ الأمم و الملوك [ 1795 ] و دیگران نقل کرده اند.
امام علی و آیه مباهله
خداوند متعال می فرماید ": فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَ نا
وَ أَنْفُسَ کُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الِله عَلَی الْکاذِبِینَ؛ [" 1796 ] پس هر کس با تو [درباره عیسی] در مقام محاجّه بر آید، پس از آن
که به وحی خدا براحوال او آگاه شدي، بگو که بیایید ما و شما با فرزندان و زنان خود با هم به مباهله برخیزیم تا دروغگو و کافران
را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.
مفسران بر این اجماع دارند که مراد از انفسن در این آیه علی بن ابی طالب(علیه السلام)است، پس علی(علیه السلام) در مقامات و
فضایل با پیامبر(صلی الله علیه وآله) مساوي است.
احمد بن حنبل در المسند نقل کرده است. هنگامی که این آیه بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شد، حضرت علی و فاطمه و حسن
. [ و حسین(علیهم السلام)را دعوت کرد و فرمود: بار خدایا اینان أهل بیت منند. [ 1797
به همین مضمون مسلم، [ 1798 ] ترمذي، [ 1799 ] حاکم [ 1800 ] و دیگران نقل کرده اند.
[ [ صفحه 658
صفحه 408 از 494
برخی از روایاتی که دلالت بر افضلیت امام علی دارد
امام علی برادر پیامبر
حاکم نیشابوري از عبدالله بن عمر روایت کرده است: پیامبر(صلی الله علیه وآله) بین اصحاب خود عقد اخوّت بست: ابوبکر را برادر
عمر، طلحه را برادر زبیر و عثمان را برادر عبدالله بن عوف قرار داد. علی(علیه السلام) عرض کرد: اي رسول خدا! بین اصحابت عقد
. [ اخوت بستی، پس برادر من کیست؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: تو برادر منی در دنیا و آخرت. [ 1801
استاد توفیق ابو علم وکیل اول وزارت دادگستري مصر می نویسد: این عمل پیامبر دلالت بر برتري امام علی(علیه السلام) بر جمیع
صحابه دارد، و نیز دلالت دارد بر این که غیر از علی(علیه السلام)کسی دیگر کفو و همتاي رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیست.
. [1802]
استاد خالد محمّد خالد مصري می نویسد: چه می گویید در حق شخصی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) او را از بین اصحابش
انتخاب نمود تا آن که در روز عقد اخوّت او را برادر خود برگزید. چه بسیار ابعاد و اعماق ایمان آن حضرت گسترده بود، که
. [ پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را بر سایر صحابه مقدم داشته و به عنوان برادر برگزیده است. [ 1803
استاد عبدالکریم خطیب مصري می نویسد: این اخوت و برادري را که پیامبر(صلی الله علیه وآله)تنها به علی(علیه السلام) مرحمت
. [ نمود بی جهت نبود، بلکه به امر خداوند و به جهت فضل او بوده است. [ 1804
امام علی مولود کعبه
حاکم نیشابوري می نویسد: اخبار متواتره دلالت دارد بر این که فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرّم الله وجهه را
. [ داخل کعبه به دنیا آورد. [ 1805
[ [ صفحه 659
خانم دکتر سعاد ماهر محمّد از نویسندگان اهل سنت می گوید: امام علی(علیه السلام) بی نیاز از ترجمه و تعریف است. و بس است
ما را از تعریف این که آن حضرت در کعبه متولد شد، و در منزل وحی تربیت یافت و تحت تربیت قرآن کریم قرار گرفت....
. [1806]
امام علی و تربیت الهی
حاکم نیشابوري می نویسد: از نعمت هاي خداوند بر علی بن ابی طالب(علیه السلام) تقدیري بود که براي آن حضرت مقدر داشت.
قریش در مشکلات بی شماري قرار گرفته بودند. ابوطالب(علیه السلام)اولاد زیادي داشت، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به
عمویش عباس که از تمام بنی هاشم ثروتمندتر بود، فرمود: اي اباالفضل! برادر تو ابوطالب عیالمند است و زندگی سختی دارد، نزد
او رویم تا از بار او بکاهیم: من یکی از فرزندان او را بر می گزینم و تو نیز فرزند دیگري را انتخاب کن تا تحت کفالت خود قرار
دهیم. عباس قبول کرد و هر دو به نزد ابوطالب آمدند و بعد از طرح تقاضاي خود، ابوطالب عرض کرد: عقیل را نزد من بگذارید و
هر کدام از فرزندها را که خواستید می توانید انتخاب کنید. پیامبر(صلی الله علیه وآله)علی(علیه السلام) را انتخاب کرد و عباس،
صفحه 409 از 494
جعفر را. علی(علیه السلام) تا هنگام بعثت با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و از او پیروي کرده و او را تصدیق می نمود...
پیامبر(صلی الله علیه وآله) براي نماز به مسجد می آمد، و به دنبالش علی(علیه السلام) و خدیجه(علیه السلام)می آمدند و با آن
. [ حضرت در ملأ عام نماز می گزاردند، در حالی که غیر از این سه نفر کسی دیگر نماز گزار نبود. [ 1807
عبّاد بن عبدالله می گوید:از علی(علیه السلام) شنیدم که فرمود: من بنده خدا و برادر رسول اویم. من صدیق اکبرم، این ادعا را کسی
بعد از من نمی کند مگر آن که دروغگو و تهمت زننده است. من هفت سال قبل از مردم باپیامبر(صلی الله علیه وآله) نماز گزاردم.
. [1808]
استاد عباس محمود عقّاد نویسنده معروف مصري می گوید: علی(علیه السلام) در خانه اي
[ [ صفحه 660
. [ تربیت یافت که از آن جا دعوت اسلامی به سر تا سر عالم گسترش یافت.... [ 1809
دکتر محمّد عبده یمانی در مورد امام علی(علیه السلام) می نویسد: او جوانمردي بود که از زمان کودکیش که در دامان رسول
. [ خدا(صلی الله علیه وآله) پرورش یافت، تا آخر عمر آن حضرت را رها نساخت. [ 1810
امام علی بر هیچ بتی سجده نکرد
استاد احمد حسن باقوري وزیر اوقات مصر می نویسد: اختصاص امام علی(علیه السلام) از بین صحابه به کلمه کرم الله وجهه به
. [ جهت آن است که او هرگز بر هیچ بتی سجده نکرده است... [ 1811
استاد عباس محمود عقّاد می نویسد: به طور مسلّم علی(علیه السلام) مسلمان متولد شد، زیرا او تنها کسی بود که دو چشمش را بر
. [ اسلام باز نمود، و هرگز شناختی از عبادت بت ها نداشت. [ 1812
دکتر محمّد یمانی می نویسد: علی بن ابی طالب همسر فاطمه، صاحب مجد و یقین دختر بهترین فرستادگان کرّم الله وجهه کسی
. [ که براي هیچ بتی تواضع و فروتنی نکرد. [ 1813
همین فضیلت را دکتر محمّد بیوّمی مهران استاد دانشکده شریعت در دانشگاه امّ القري در مکه مکرمه، و خانم دکتر سعاد ماهر نیز
. [ بیان کرده است. [ 1814
امام علی اولین مؤمن
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مورد علی(علیه السلام) به حضرت زهرا(علیها السلام) فرمود: همانا او اولین شخصی است از اصحابم
. [ که به من ایمان آورد. [ 1815
[ [ صفحه 661
ابن ابی الحدید می نویسد: چه بگویم در حق کسی که پیشی گرفت از دیگران به هدایت، به خدا ایمان آورد و او را عبادت نمود،
. [ در حالی که تمام مردم سنگ را می پرستیدند.... [ 1816
صفحه 410 از 494
امام علی محبوب ترین خلق به سوي خداوند
ترمذي به سندش از انس بن مالک نقل کرده که فرمود: نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پرنده اي بریان شده قرار داشت،
پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض کرد: بار خدایا محبوب ترین خلقت را به سوي من بفرست تا با من از این پرنده میل نماید، در این
. [ هنگام علی آمد و با پیامبر(صلی الله علیه وآله)تناول نمود. [ 1817
استاد احمد حسن باقوري می نویسد: اگر کسی از تو سؤال کند که به چه دلیل مردم علی را دوست می دارند؟ بر توست که در
. [ جواب او بگویی: بدان جهت است که خدا علی(علیه السلام) را دوست می دارد. [ 1818
علی و پیامبر از یک نور
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: من و علی بن ابی طالب چهار هزار سال قبل از آنکه حضرت آدم خلق شود نزد خداوند نور
واحدي بودیم، هنگامی که خداوند آدم را خلق کرد، آن نور دو قسمت شد: جزئی از آن، من هستم و جزء دیگرش علی است.
. [1819]
امام علی زاهدترین مردم
. [ استاد عباس محمود عقّاد می نویسد: در میان خلفا، در لذّت بردن از دنیا، زاهدتر از علی(علیه السلام) نبوده است.... [ 1820
[ [ صفحه 662
امام علی شجاع ترین صحابه
استادان علی جندي، و محمّد ابوالفضل ابراهیم، و محمّد یوسف محجوب در کتاب خود سجع الحمام فی حکم الامام می نویسد: او
سیّد مجاهدین بود و در این امر منازعی نداشت. و در مقام او همین بس که در جنگ بدر بزرگ ترین جنگی که در آن رسول
خدا(صلی الله علیه وآله) حضور داشت هفتاد نفر از مشرکان کشته شدند، که نصف آنها را علی(علیه السلام) و بقیه را مسلمانان و
ملائکه کشتند. او کسی بود که در جنگ ها زحمات زیادي را متحمل شد. وي پیش تاز مبارزان در روز بدر بود. و از جمله کسانی
بود که در جنگ احد و حنین ثابت قدم ماند. او فاتح و شجاع خیبر و قاتل عَمر بن عبدوَدّ سواره خندق و مرحب یهودي بود.
. [1821]
عباس محمود عقّاد می نویسد، مشهور است که علی با کسی تن به تن نشد مگر آن که او را به زمین زد. و با کسی مبارزه نکرد
. [ مگر آن که او را به قتل رسانید. [ 1822
دکتر محمّد عبده یمانی در توصیف امام علی(علیه السلام) می نویسد: او شجاع و پیش تازي بود که براي سلامتی و حفظ رسول
خدا(صلی الله علیه وآله) در روز هجرت، جانش را در طبق اخلاص گذاشت؛ آن هنگامی که به جاي پیامبر(صلی الله علیه وآله) در
. [ بستر او خوابید.... [ 1823
امام علی داناترین صحابه
صفحه 411 از 494
اشاره
امام علی(علیه السلام) داناترین اهل زمان خود بود و این مطلب را از جهاتی می توان به اثبات رساند:
تصریح پیامبر
. [ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: أعلم امّت بعد از من علی بن ابی طالب است. [ 1824
[ [ صفحه 663
. [ ترمذي از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: من خانه حکمتم و علی درب آن است. [ 1825
پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: من شهر علمم و علی درب آن است، پس هر کس طالب علم من است باید از درب آن وارد شود.
. [1826]
احمد بن حنبل از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که به فاطمه(علیه السلام) فرمود: آیا راضی نمی شوي که من تو را به کسی
. [ تزویج کنم که اولین مسلمان است و علمش از همه بیشتر و حکمش از همه عظیم تر است. [ 1827
اعتراف صحابه به اعلمیت امام علی
. [ عایشه می گوید: علی اعلم مردم به سنت است. [ 1828
. [ ابن عباس می گوید: عمر در خطبه اي که ایراد کرد، گفت: علی در قضاوت بی مانند است. [ 1829
امام حسن(علیه السلام) بعد از شهادت پدرش امام علی(علیه السلام) فرمود: همانا روز گذشته از میان شما شخصی رفت که سابقین
. [ و لاحقین به علم او نرسیدند. [ 1830
عباس محمود عقاد می نویسد: امّا در قضاوت و فقه: مشهور آن است که حضرت علی(علیه السلام) در قضاوت و فقه و شریعت
پیش تاز بود و بر دیگران سابق... هر گاه بر عمر بن خطاب مسئله دشواري پیش می آمد، می گفت: این قضیه اي است که خدا کند
. [ براي حلّ آن اباالحسن به فریاد ما برسد. [ 1831
[ [ صفحه 664
رجوع جمیع علوم به امام علی
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: مبادي جمیع علوم به او باز می گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتب و
صفحه 412 از 494
احکام شریعت راتبیین کرده است. او کسی است که مباحث علوم عقلی و نقلی را تقریر نموده است. [ 1832 ] آن گاه کیفیت رجوع
هر یک از علوم را به امام علی(علیه السلام) توضیح می دهد.
امام علی بت شکن زمان
امام علی(علیه السلام) می فرماید: با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حرکت کردیم تا به کعبه رسیدیم. ابتدا رسول خدا(صلی الله
علیه وآله) بر روي شانه من سوار شد و فرمود: حرکت کن. من حرکت نمودم و هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ضعف
مرا مشاهده کرد، فرمود: بنشین و من نیز نشستم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) از روي دوش من پایین آمده بر زمین نشست و فرمود. تو
بر دوش من سوار شو. بر دوش او سوار شدم. و به سطح کعبه رسیدم. حضرت می فرماید: در آن هنگام گمان می کردم که اگر
بخواهم می توانم به افق آسمان ها برسم. بالاي کعبه رفتم بر روي بام تمثالی طلا یا مس دیدم، به فکر افتادم چگونه آن را نابود
سازم، آن را چپ و راست و جلو و عقب کردم تا بر آن دسترسی یابم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: او را بر زمین بینداز. من نیز
آن را از بالاي بام کعبه پایین انداخته و به مانند کوزه که بر زمین می خورد و خُرد می شود، آن را شکستم. آن گاه از بام کعبه
. [ پایین آمده با سرعت فرار نمودیم، تا آن که در اتاق هایی مخفی شدیم تا کسی ما را نبیند. [ 1833
[ [ صفحه 665
ایمان ابوطالب
اشاره
اگر یک دهم گواه هایی که بر ایمان و اسلام ابوطالب داریم، درباره فرد دیگري دور از مسائل سیاسی داشتیم، به اتفاق شیعه و
سنی اسلام و ایمان او را تصدیق می کردیم، ولی چگونه است که با وجود این همه گواهِ محکم بر ایمان ابوطالب، باز گروهی
ظالمانه وي را تکفیر کرده اند. حتّی بعضی گفته اند: برخی از آیاتی که دلالت بر عذاب دارد در حقّ او نازل شده است. گروهی
هم در این باره توقف نموده اند. عده انگشت شماري از دانشمندان سنّی نیز حکم به اسلام و ایمان او کرده اند؛ از جمله زینی
دحلان، مفتی مکه (متوفاي سال 1304 ه) او می گوید: باید انصاف داد که هدف از طرح این مسئله جز طعن در فرزندان ابوطالب و
بالاخص امیرالمؤمنین چیز دیگري نیست. در این بحث قصد داریم با اثبات مظلومیّت و ایمان ابوطالب(علیه السلام)، حقیقت امر را
روشن نماییم.
تعریف ایمان
ایمان در لغت به معناي تصدیق است. مؤمن را از آن جهت مؤمن گویند که خدا و رسول را تصدیق می کند.
و در عرف متکلمان، ایمان اعتقاد به قلب و تصدیق به زبان است؛ مگر در صورت تقیه که تصدیق به زبان لازم نیست، بلکه خلاف
آن جایز بوده و حتّی در برخی موارد
[ [ صفحه 666
صفحه 413 از 494
تصدیق زبانی به آنچه که در قلب است، حرام می باشد؛ آن جا که خوف بر نفس باشد.
شناخت ایمان هرکس دو راه دارد:
یکی آن که: انسان از نزدیک مشاهده کند که او خدا و رسول را تصدیق و به تمام معارف اقرار و به احکام اسلام عمل می کند،
که در این صورت احکام ایمان بر او جاري شده و از گروه کافران خارج می گردد و دیگر این که: معصومان خبر از ایمان شخصی
دهند؛ همان گونه که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) خبر از ایمان سلمان، عمار، ابوذر و امثال آنان داد. از این رو هرگاه یکی از
معصومین، خبر از ایمان کسی داده است، او را جزو مؤمنان می دانیم، که از آن جمله حضرت ابوطالب(علیه السلام)، پدر
امیرالمؤمنین، علی(علیه السلام)است. در جاي خود به عبارت ها و سخنان صریح آنان اشاره خواهیم کرد.
دلایل ایمان ابوطالب
اشاره
با یکی از سه روش زیر می توان طرز تفکر و عقیده هرکسی را شناخت:
1 بررسی آثار علمی و ادبی به یادگار مانده از او؛
2 طرز رفتار و کردار او در جامعه؛
3 عقیده دوستان، نزدیکان و بزرگان منصف و بی غرض نسبت به او.
اشعار و سروده ها و هم چنین، خدمات ارزشمند ابوطالب در ده سال آخر عمر، گواه محکمی بر ایمان فوق العاده اوست. عقیده
نزدیکان بی غرض وي نیز این است که او فردي مسلمان و با ایمان بوده است و هرگز کسی از دوستان و اقوام او در حقّ وي جز
تصدیق اخلاص و ایمان او چیز دیگري نگفته است. اینک موضوع را از سه طریق یادشده دنبال می کنیم.
ذخایر علمی و ادبی ابوطالب
از میان قصائد طولانی وي، قطعاتی چند انتخاب نموده و براي روشن شدن مطلب، ترجمه آنها را نیز می آوریم:
1 لِیَعْلَم خِیارُ الناسِ أنَّ مُحَمَّداً
نبیٌّ کَموُسی والمسیحِ بن مریَم
[ [ صفحه 667
أتانا بهُدي مثلَ ما أتیا بِهِ
. [ فکلٌّ بأمرِ الِله یَهدِي ویعصم [ 1834
صفحه 414 از 494
اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمّد بسان موسی و مسیح، پیامبر است. همان نور آسمانی را که آن دو نفر در اختیار داشتند،
او نیز دارد. و تمام پیامبران به فرمان خداوند، مردم را راهنمایی و از گناه باز می دارند.
2 تمنّیتم إن تقتلوه وإنّما
أمانیّکم هذي کأحلام نائم
نبیّ أتاه الوحی من عند ربّه
. [ ومن قال لا یقرع بها سن نادم [ 1835
[اي سران قریش!] تصور کرده اید که می توانید بر او دست یابید، در صورتی که آرزویی را در سر می پرورانید که کمتر از خواب
هاي آشفته نیست. او پیامبر است، وحی از ناحیه خدا بر او نازل می گردد و کسی که بگوید نه، انگشت پشیمانی به دندان خواهد
گرفت.
3 ألم تَعلموا انّا وجدنا محمّداً
رسولا کموسی خطّ فی أوّل الکتب
وإنّ علیه فی العباد محبّۀ
. [ ولا حیف فیمن خصّه الله بالحبّ [ 1836
[اي قریش!] آیا نمی دانید که ما محمّد را مانند موسی، پیامبر یافته ایم و نام و نشان او در کتاب هاي آسمانی آمده است و بندگان
خدا محبّت خاصی به وي دارند و نباید درباره کسی که خدا محبّت او را در دل ها به ودیعه نهاده، ستم کرد.
4 والله لن یصلوا إلیک بجمعهم
حتّی أؤسّد فی التراب دفیناً
فاصدع بأمرك ما علیک غضافۀ
وابشر بذاك وقرّ منک عیوناً
ودعوتنی وعلمت انّک ناصحی
ولقد دعوت وکنت ثمّ أمیناً
ولقد علمت بأنّ دینَ محمّد
. [ من خیر أدیان البریّۀ دیناً [ 1837
صفحه 415 از 494
[ [ صفحه 668
[برادرزاده ام! تا من هستم] هرگز قریش به تو دست نخواهند یافت، من تا روزي که لحد را بستر کنم و در میان خاك بخوابم دست
از یاري تو برنخواهم داشت. به آنچه مأموري آشکار کن. از هیچ چیز مترس و بشارت ده و چشمانی را روشن ساز. مرا به آیین خود
خواندي و می دانم تو پنددهنده منی و در دعوت خود امین و درست کاري. به درستی که کیش محمّد از بهترین آیین هاست.
5 أو تؤمنوا بکتاب منزل عجب
. [ علی نبیّ کموسی أو کذي النون [ 1838
یا این که ایمان به قرآنِ سراپا شگفتی بیاورید که بر پیامبري مانند موسی و یونس نازل گردیده است.
6 یا شاهد الله علیّ فاشهد
. [ إنّی علی دین النبیّ أحمد [ 1839
اي گواه خدا! بر من شهادت ده که هرآینه من بر دین پیامبر، احمدم.
7 أنت الرسول رسول الله نعلمه
. [ علیک نُزِّل من ذي العزة الکتب [ 1840
تو فرستاده شده اي، فرستاده خدایی، ما این مطلب را بطور یقین می دانیم، بر تو از صاحب عزّت [خداوند] کتاب ها نازل شده است.
8 لقد اکرم الله النبیّ محمّداً
فأکرم خلق الله فی الناس أحمد
وخیر بنی هاشم احمد
. [ رسول الإله علی فتره [ 1841
همانا خداوند پیامبرش محمّد را گرامی داشت، پس گرامی ترین خلق خدا در میان مردم و بهترینِ بنی هاشم، احمد است. او کسی
است که بعد از نبودِ پیامبر، از جانب خدا فرستاده شد.
9 نصرت الرسولَ رسول المَلیک
صفحه 416 از 494
ببیض تلألأ کَلَمع البُروق
[ [ صفحه 669
أذبّ وأحمی رسول الإله
حمایۀ حام علیه شفیق
وما إن أدبّ لأعدائه
دبیب البِکار حذار الفتیق
ولکن أزیر لهم سامیاً
. [ کما زار لیث بِغیل مضیق [ 1842
فرستاده پروردگار را یاري کردم با شمشیري درخشان چون صاعقه. از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پشتیبانی می کنم همانند
پشتیبانی که دل می سوزاند. اگرچه بر دشمنانش به نرمش رفتار کنم، همچون نرمش شتري نوجوان و پاپس کشیدن شتر نري
گرانمایه. ولکن از روي بزرگی بر آنان نعره می زنم، چونان نعره هایی که شیر در بیشه هاي تنگ برمی آورد.
علامه امینی(رحمه الله) می گوید: من نمی دانم اگر این عبارت هاي گوناگون که در این اشعار آمده، شهادت و اعتراف به نبوّت
. [ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به شمار نیاید، پس اعتراف و شهادت به نبوت چگونه است. [ 1843
ابن ابی الحدید می گوید: این اشعار در لفظ متواتر نیستند، ولی در معنا متواترند،و همه آنها در یک امر مشترك اند، و آن تصدیق
. [ ابوطالب(علیه السلام) به نبوت پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله). [ 1844
رفتار ابوطالب
راه دوم براي اثبات ایمان ابوطالب(علیه السلام)، طرز رفتار و فداکاري و دفاع او از ساحت اقدس پیامبر(صلی الله علیه وآله) است،
که هرکدام از آن خدمات می تواند آیینه فکر و روشنگر روحیات او باشد:
1 ابوطالب(علیه السلام) کسی بود که پادشاه حبشه را به اسلام دعوت نموده و در شعري خطاب به او فرمود:
أتعلم ملک الحبش أنّ محمّداً
نبیاً کموسی والمسیح بن مریم
[ [ صفحه 670
صفحه 417 از 494
أتی بالهدي مثل الذي أتیا به
فکلّ بأمر الله یهدي ویعصم
وإنّکم تتلونه فی کتابکم
بصدق حدیث لاحدیث الترجم
اي پادشاه حبشه آیا می دانی که محمّد پیامبري است، همانند موسی و عیسی بن مریم. او براي مردم هدایت آورده مانند آنچه که
موسی و عیسی آوردند. همه آنان به امر خداوند هدایت کرده و مردم را از گمراهی باز می دارند. شما در کتاب خود او را به
درستی گفتار یاد می کنید نه به گفتار ظنّی.
. [ 2 او کسی بود که همسرش فاطمه بنت اسد را به اسلام دعوت کرد. [ 1845
3 ابن اثیر نقل کرده که ابوطالب، پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علیّ(علیه السلام) را دید که هر دو نماز می گزارند، درحالی که
فرمود: کنار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و t علیّ(علیه السلام) در طرف راست پیامبر(صلی الله علیه وآله) ایستاده است. به جعفر
. [ در طرف چپ او نماز بگزار. [ 1846
4 وي هنگام مرگ به فرزندان خود چنین گفت: من، حمایت و پیروي از محمّد را به شما توصیه می کنم، زیرا او امین قریش و
راست گوي عرب و داراي تمام کمالات است. آیینی آورده که دل ها بدان ایمان آورده، امّا زبان ها از ترس شماتت به انکار آن
برخاسته است. من اکنون می بینم که افتادگان و ضعیفان عرب به حمایت او برخاسته و به او ایمان آورده اند و محمّد به کمک آنها
براي شکستن صف هاي قریش قیام نموده است. سران قریش را خوار، خانه هاي آنان را ویران و بی پناهان آنها را قوي و نیرومند و
در مصدر امور قرار داده است.
آن گاه گفته هاي خود را با جمله هاي زیر به پایان رساند:
اي خویشاوندان من! از دوستان و حامیان حزب او، اسلام، باشید، هرکس از او پیروي کند، سعادتمند می گردد. اگر اجل مرا مهلت
. [ می داد، حوادث و سختی هاي روزگار را از او دفع می نمودم. [ 1847
[ [ صفحه 671
اعتراف بزرگان
خوب است ایمان و اخلاص ابوطالب(علیه السلام) را از نزدیکان وي و نیز از دانشمندان بی غرض بپرسیم؛ زیرا آنان هرگز دروغ
نمی گویند.
1 وقتی علی(علیه السلام) خبر مرگ ابوطالب(علیه السلام) را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) داد، وي سخت گریست و به علی(علیه
. [ السلام) دستور داد، تا غسل و کفن و دفن او را برعهده گیرد و از خداوند متعال براي او طلب مغفرت نمود. [ 1848
می دانیم که ترحّم تنها بر مسلمان صحیح است. لذا پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سفانه دختر حاتم طائی فرمود: اگر پدر تو مسلمان
صفحه 418 از 494
. [ بود برایش طلب مغفرت می کردیم. [ 1849
2 امام باقر(علیه السلام) می فرماید: ایمان ابوطالب، بر ایمان بسیاري از مردم ترجیح دارد و امیرمؤمنان دستور می داد تا از طرف
. [ وي حجّ به جا آورند. [ 1850
3 امام صادق(علیه السلام) فرمود: حضرت ابوطالب(علیه السلام) به سان اصحاب کهف است؛ در دل ایمان داشتند، و تظاهر به
. [ شرك می نمودند، از این جهت دو بار مأجور خواهند بود. [ 1851
[ 4 س ا ب ع ض ر ع د ر ک : ي ا ل و س ر ا د خ ! ي ا رب بل ا ط وب ا ه چ ي د ی م ا ي ر ا د ؟ د و م ر ف : م ا م ت ر ی خ ا ر ز ا م ر ا گ د ر و ر پ يا رب و ا ی م م ه ا و خ [ . 1852 .
5 ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: با سندهاي فراوان؛ برخی از عباس بن عبدالمطلب و بعضی دیگر از ابوبکر بن ابی قحافه،
. [ روایت شده که ابوطالب از دنیا نرفت تا این که: لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله گفت. [ 1853
6 هنگامی که ابوطالب رحلت نمود پیامبر(صلی الله علیه وآله) در تشییع جنازه او شرکت نمود، با
[ [ صفحه 672
. [ آن که اهل سنت تشییع جنازه مشرك را جایز نمی دانند. [ 1854
اگر کسی اشکال کند که چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر او نماز میّت به جاي نیاورد، این، دلیل بر عدم ایمان اوست، [ 1855 ] در
جواب گوییم: در آن زمان نماز جنازه واجب نشده بود، از همین رو پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر خدیجه نیز بعد از وفاتش، نماز
جنازه نخواند، با آن که قطعاً از زنان مسلمان صدر اسلام است.
7 امام علی(علیه السلام) در رثاء او اشعاري را این گونه سرود:
اباطالب عصمۀ المستجیر
وغیث المحوّل ونور الظلم
لقد هدّ فقدك اهل الحفاظ
. [ فصلّی علیک ولیّ النعم. [ 1856
اي ابوطالب! تو نگهدار پناه آورنده بودي. تو افراد متحیر را پناه داده و نوري در تاریکی بودي. فقدان تو اهل دین را به لرزه
درآورد و صاحب نعمت ها [خداوند ] بر تو درود فرستاد.
[ 8 د مّ ح م ن ب ه ف ی ن ح ر د گن ج ل م ج م ا گ ن ه ه ل م ح رب ی ک ی ز ا ی ل ا ه ا ه ر صب ، ر د ي ز ج ر ه ک ی م د ن ا و خ د و م ر ف : ن م رب ن ی د م ب ل ا ط وب ا [ . 1857 .
9 پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: روز قیامت که می شود براي پسر و مادر و عمویم، ابوطالب، شفاعت خواهم کرد. [ 1858 ] و
می دانیم که شفاعت براي کافر صحیح نیست.
10 از امام سجاد(علیه السلام) درباره ایمان ابوطالب(علیه السلام) سؤال شد؟ فرمود: چه قدر جاي تعجب است، خداوند رسولش را
نهی کرده که زن مسلمانی در نکاح کافري باشد، فاطمه بنت اسد از زنانی است که در اسلام بر دیگران سبقت گرفته است،
صفحه 419 از 494
. [ درحالی که تا آخر عمر ابوطالب(علیه السلام) همسر او بود. [ 1859
[ [ صفحه 673
11 شخصی از امام رضا(علیه السلام) درباره ایمان ابوطالب(علیه السلام) سؤال کرد، حضرت بر او این آیه را نوشت ": وَ مَنْ یُشاقِقِ
الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدي وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ ["... 1860 ] آنگاه فرمود: تو اگر اقرار به ایمان ابو طالب نداشته باشی
. [ عاقبتت جهنم است. [ 1861
12 امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند، پدر و جدّم عبدالمطلب و نیز هاشم و عبدمناف، هرگز بتی را نپرستیدند. سؤال
شد که اینان چه چیز را می پرستیدند؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: به سوي کعبه و به آیین ابراهیم(علیه السلام) نماز می گزاردند.
. [1862]
13 درست بن ابی منصور از حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) پرسید: آیا ابوطالب بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حجّت
بود؟ فرمود: خیر، بلکه وصایایی نزد او به امانت بود که به حضرت تسلیم کرد.
راوي می گوید: من گفتم: وصایا را به او داد چون حجّت بر او بود؟ فرمود: اگر بر او حجّت بود، وصیّت را به او نمی داد.
عرض کردم: پس حال ابوطالب چگونه بوده است؟ فرمود: او به پیامبر و آنچه آورده است، شهادت داد و در روز وفات، وصایا را به
. [ او تحویل داد، آن گاه از دار دنیا رفت. [ 1863
14 شیخ صدوق(رحمه الله) به سندش از امام عسکري(علیه السلام) و او از پدرانش در ضمن حدیثی طولانی چنین روایت می کند
که: خداي متعال به پیامبرش وحی کرد که من تو را با دو گروه از پیروانت یاري نمودم: گروهی که تو را در نهان یاري داده و
گروهی که آشکارا تأییدت کردند. از میان گروه اوّل سالار و برترشان عمویت، ابوطالب است. و از میان گروه دوّم فرزند او،
. [ علی(علیه السلام) است. آن گاه فرمود: ابوطالب همچون مؤمن آل فرعون بود که ایمانش را کتمان می کرد. [ 1864
[ [ صفحه 674
اجماع شیعه بر ایمان ابوطالب
شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) در ایمان ابوطالب(علیه السلام) اتفاق دارند بدون آنکه تردیدي داشته باشند. از همین رو عده اي از
علماي امامیه، در ایمان او ادعاي اجماع امامیه نموده اند:
1 شیخ طوسی، بعد از نقل روایتی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در ایمان و اسلام ابوطالب می فرماید: بر این مطلب
. [ اجماع امامیه است و در آن اختلاف ندارند. آنها دلایل یقین آور دارند که موجب علم به ایمان ابوطالب است. [ 1865
2 شیخ طبرسی می گوید: اجماع اهل بیت(علیهم السلام) بر ایمان ابوطالب است و اجماع آنها حجّت است، زیرا آنان یکی از دو
چیز گران بهایی هستند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) امر به تمسک به آنان نموده، آن جا که فرمود: اگر به آن دو تمسک
. [ کنید گمراه نخواهید شد. [ 1866
3 ابن معد فخار می نویسد: در ایمان ابوطالب، اجماع اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و علماي شیعیان اهل بیت براي ما
. [ بس است؛ زیرا اجماع آنان حجّت است و می توان بر آن اعتماد نمود. [ 1867
صفحه 420 از 494
4 فتال نیشابوري می گوید: طایفه بر حقّ شیعه اجماع کرده اند بر این که ابوطالب، عبدالله بن عبدالمطلب و آمنه دختر وهب،
. [ همگی مؤمن اند و اجماع آنان حجّت است. [ 1868
5 سید بن طاووس می گوید: علماي عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) همگی بر ایمان ابوطالب اتفاق نموده اند. هم چنین می
گوید: شکی نیست در این که عترت، به باطن ابوطالب، آگاه تر از بیگانگان اند. و نیز شیعه اهل بیت(علیهم السلام) بر این امر
. [ اجماع دارند و کتاب هایی هم در این زمینه تصنیف کرده اند. [ 1869
6 علامه مجلسی می فرماید: شیعه اجماع دارد بر ایمان ابوطالب و این که او در ابتداي امر رسالتِ پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به او
ایمان آورد و هرگز بر بتی سجده نکرد، بلکه از
[ [ صفحه 675
اوصیاي ابراهیم(علیه السلام) بود، و این امر به حدّي نزد شیعه مشهور است که حتّی مخالفان آنان، این موضوع را به شیعه نسبت می
دهند. و اخبار متواتر از طرق خاصه و عامه، بر ایمان او رسیده است. و بسیاري از علما و محدثان ما درباره این موضوع کتاب مستقل
. [ تألیف کرده اند. [ 1870
7 ابن ابی الحدید می گوید: مردم در ایمان ابوطالب اختلاف نموده اند؛ امامیه و اکثر زیدیه می گویند: او مسلمان از دنیا رفت.
. [ برخی از شیوخ ما معتزله نیز به این امر اعتراف کرده اند، از جمله: شیخ ابوالقاسم بلخی، ابوجعفر اسکافی و دیگران. [ 1871
دلایل منکران ایمان ابوطالب
اشاره
کسانی که به کفر ابوطالب العیاذ بالله قائلند، به روایات و ادله اي سست تمسک کرده اند که در این جا به عمده آنها اشاره می
کنیم:
آیه نأي
خداوند متعال می فرماید ": وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاّ أَنْفُسَ هُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ؛ [" 1872 ] و آنان [مردم را] از آن
باز می دارند و [خود نیز] از آن دوري می کنند، و [لی ] جز خویشتن را به هلاکت نمی افکنند و نمی دانند.
طبري و دیگران از طریق سفیان ثوري، از حبیب بن ابی ثابت، از کسی که از ابن عباس شنیده نقل می کند که ابن عباس گفت: این
آیه در حقّ ابوطالب نازل شد، که مردم را نهی از اذیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می کرد، ولی خود داخل در اسلام نمی شد.
. [1873]
جواب:
الف حدیث، مرسل است، زیرا مشخص نیست کسی که از ابن عباس شنیده، کیست؟
[ [ صفحه 676
صفحه 421 از 494
ب حبیب بن ابی ثابت بر فرض که ثقه باشد که نیست، زیرا ابن حبان او را مدلّس خوانده است [ 1874 ] در نقل این حدیث
منفرد است و کس دیگري آن را نقل نکرده است.
ج از ابن عباس به چند طریق، خلاف مضمون این روایت رسیده است، به این نحو که این آیه در شأن مشرکانی است که مردم را
. [ از ایمان به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بازداشته، و خود نیز به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ایمان نمی آوردند. [ 1875
د سیاق آیه با مشرکان سازگاري دارد، زیرا خداوند متعال قبل از آن آیه می فرماید ": وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتّی إِذا
جاؤُكَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاّ أَساطِیرُ اْلَأوَّلِینَ - وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ؛ ["... 1876 ] و اگر هر معجزه اي را ببینند به آن
ایمان نمی آورند. تا آن جا که وقتی نزد تو می آیند و با تو جدال می کنند، کسانی که کفر ورزیدند، می گویند: این [کتاب]
چیزي جز افسانه هاي پیشینیان نیست....
همه ضمائر جمع در این آیه به کسانی که در آیه قبل ذکر شده اند باز می گردد، که همان مشرکان هستند. و به طور قطع صفات
آیه قبل بر ابوطالب صدق نمی کند.
آیه نهی از استغفار مشرك
بخاري و مسلم از ابن مسیب از پدرش روایتی را نقل می کند که خلاصه اش این است: پیامبر(صلی الله علیه وآله) از ابوطالب هنگام
وفاتش خواست که کلمه لا اله الاّ الله را بگوید تا نزد خداوند براي او احتجاج کند. ابوجهل و عبدالله بن امیه به ابوطالب گفتند: آیا
می خواهی از ملت عبدالمطلب بازگردي؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) جمله خود را تکرار کرد و آن دو نیز حرفشان را تکرار کردند
تا این که آخرین کلمه اي که ابوطالب گفت این بود: بر ملت و آیین عبدالمطلب. بدین ترتیب از گفتن لا اله الاّ الله امتناع نمود.
پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: به خدا سوگند، بر تو استغفار می کنم تا زمانی که نهی شوم. در این هنگام بود که آیه نازل شد":
ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما
[ [ صفحه 677
تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ؛ " و در حق ابوطالب نازل شد که ": إِنَّکَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ الَله یَهْدِي مَنْ یَشاءُ."...
. [1877]
جواب:
الف سعید بن مسیّب، تنها ناقل این روایت، از جمله کسانی است که معروف به دشمنی با علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.
1878 ] ولذا قول او در حقّ پدر حجّت نیست. ]
ب آیه نهی از استغفار مشرکان در سوره توبه آمده، که آخرین سوره اي است که بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه نازل
گردیده است. حال چگونه ممکن است که بیش از ده سال پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر ابوطالب(علیه السلام) استغفار و ترحّم کند،
با این که استغفار و ترحّم از آشکارترین مصادیق مودّتِ کافر است، که خداوند از آن نهی کرده و می فرماید ": لا تَجِ دُ قَوْماً
یُؤْمِنُونَ بِالِله وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ الَله وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ؛ [" 1879 ] قومی را نیابی
که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانی را که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند هرچند پدرانشان یا پسرانشان یا
برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند.
ج خداوند متعال می فرماید ": سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ الُله لَهُمْ [" 1880 ] براي آنان یکسان است: چه
صفحه 422 از 494
برایشان آمرزش بخواهی یا برایشان آمرزش نخواهی، خدا هرگز برایشان را نخواهد بخشود.
به طور قطع، این آیه که در غزوه بنی المصطلق نازل شده، قبل از سوره توبه است که آیه مورد نظر در آن قرار دارد. حال اگر
پیامبر(صلی الله علیه وآله) می داند که استغفار بی فایده است، چرا خود را به زحمت می انداخته و بر ابوطالب استغفار می کرده
است؟
د پیامبر(صلی الله علیه وآله)، طبق نقل اهل سنت، به خداوند عرض می کند: اللّهم لا تجعل لفاجر
[ [ صفحه 678
ولا لفاسق عندي نعمۀ؛ [ 1881 ] بارخدایا براي فاجر و فاسق نزد من نعمتی قرار مده. چه فسقی بالاتر از شرك است و چه نعمتی بالاتر
از استغفار پیامبر(صلی الله علیه وآله). حال اگر ابوطالب(علیه السلام) مشرك بود العیاذ بالله ، چگونه ممکن است مشمول نعمت
استغفار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گردد؟
ه به سند صحیح از امام علی(علیه السلام)روایت شده که فرمود: شنیدم مردي براي پدر و مادر مشرکش استغفار می کرد، آن را
به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) عرض کردم، این آیه نازل شد ": ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا. "... این روایت از
طیالسی، ابن ابی شیبه، احمد، ترمذي، نسائی، ابی یعلی، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابی الشیخ، ابن مردویه، حاکم، بیهقی،
. [ ضیاء، سیوطی، واحدي، ابن کثیر، زمخشري، دحلان و دیگران نقل شده است. [ 1882
. [ در روایت دیگر آمده است: مسلمانان عرض کردند: آیا ما بر پدرانمان استغفار کنیم؟ در این هنگام آیه فوق نازل شد. [ 1883
در روایتی دیگر وارد شده که: آیه فوق هنگامی نازل شد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از خداوند متعال خواست اذن دهد تا بر
. [ مادرش استغفار کند که در این آیه از آن نهی شد. ولی اجازه خواست که به زیارت قبر مادرش رود، خداوند اجازه داد. [ 1884
گرچه ما معتقدیم مادر حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله) مؤمنه بوده، ولی به هر تقدیر این روایت که از طرق اهل سنت وارد شده
نقیض روایتی است که می گوید: آیه در شأن ابوطالب(علیه السلام)نازل شده است.
و آیه " إِنَّکَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ، "... بنابر نقلی در روز احد بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شد، هنگامی که دندان رباعی
پیامبر(صلی الله علیه وآله) شکسته شد و صورتش با شمشیر شکافت. آن گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض کرد: بارخدایا قومم را
هدایت کن زیرا آنان ناآگاهند. در این موقع
[ [ صفحه 679
. [ نازل شد ": إِنَّکَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ. ["... 1885
ز آیه " إِنَّکَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ، " دلالت بر عدم ایمان ابوطالب ندارد، بلکه دنبال آیه دلالت دارد بر این که خداوند متعال
هدایت ابوطالب(علیه السلام) را اراده کرده است و هرگز هدایت کسی به اراده و خواست مستقل پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیست.
ح این که ابوطالب(علیه السلام) هنگام مرگ می گوید: علی ملّۀ عبدالمطلب، دلالت بر کفر و عدم توحید ندارد، زیرا ما معتقدیم
همان گونه که در جاي خود به اثبات رساندیم پدر و اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) همگی مؤمن بوده اند و اگر این چنین می
گوید، مقصودش همان لا إله إلاّ الله و توحید است که آباء پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر آن بوده اند، ولی در برابر ابوجهل توریه و
تقیه کرده است. ولذا تصریح به کلمه توحید لا إله إلاّ الله نکرده است.
صفحه 423 از 494
حدیث ضحضاح
ابی سعید خدري می گوید: شخصی نزد پیامبر از ابوطالب یاد کرد، حضرت(صلی الله علیه وآله)فرمود: امید است که شفاعت من در
روز قیامت براي او سودمند باشد، در میان آبی جوشیده از آتش قرار می گیرد که تا دو کعب او می رسد و از آن جا تا مغز او را
. [ می جوشاند... [ 1886
جواب:
الف حدیث، ضعیف السند است؛ به خاطر سفیان ثوري که تدلیس کننده از ضعفاست و از دروغ گویان، روایت نقل می کند؛ و به
خاطر عبدالملک بن عمیر لخمی کوفی، که احمد او را تضعیف نموده است. [ 1887 ] و به خاطر عبدالعزیز دراوردي که احمد و
. [ ابوزرعه او را بدحافظه می دانند. و ابوحاتم می گوید: به حدیث او احتجاج نمی شود. [ 1888
ب اگر ابو طالب مشرك بوده العیاذ بالله امید شفاعت او را داشتن معنا ندارد، زیرا
[ [ صفحه 680
شفاعت، شامل حال مشرك نمی شود.
ج حدیث ضحضاح را از شخصی به نام مغیرة بن شعبه نقل می کنند؛ همو که بغض و دشمنی او نسبت به بنی هاشم، خصوصاً
. [ علی(علیه السلام) معروف و مشهور است. [ 1889
د از امام باقر(علیه السلام) از حدیث ضحضاح سؤال شد؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفه اي از ترازو و
ایمان این مردم در کفه اي دیگر قرارگیرد، هرآینه ایمان او ترجیح خواهد یافت. آن گاه فرمود: آیا نمی دانید که امیرالمؤمنین
علی(علیه السلام) دائماً امر می کرد که از طرف عبدالله و فرزندش و ابوطالب، در زمان حیاتش حج به جاي آورده شود. و نیز
. [ وصیّت کرد که بعد از وفات نیز براي آنان حجّ به جاي آورند. [ 1890
ه از امام علی(علیه السلام) درباره پدرش سؤال شد که آیا او معذّب در آتش است یا خیر؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: ساکت
شو، خداوند دهانت را بشکند، قسم به کسی که محمّد(صلی الله علیه وآله) را به حقّ مبعوث کرد، اگر پدرم تمام گناه کاران روي
زمین را شفاعت کند، خداوند شفاعت او را می پذیرد. آیا پدر من در آتش جهنّم است درحالی که فرزندش تقسیم کننده بهشت و
. [ دوزخ است؟ [ 1891
سري بودن ایمان ابی طالب
از روایات و کتاب هاي تاریخی استفاده می شود که ابوطالب مؤمن بوده ولی ایمانش را از قریش کتمان می کرده است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: همانا مَثَل ابوطالب مانند اصحاب کهف است که ایمان خود را پنهان کرده و شرك را آشکار
. [ ساختند ولذا خداوند دوبار به آنان اجر داده است. [ 1892
و نیز امام علی(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند که ابوطالب بن عبدالمطلب بن عبدمناف،
[ [ صفحه 681
صفحه 424 از 494
. [ مؤمنِ مسلمانی بود که ایمانش را کتمان می نمود... [ 1893
ما می توانیم دریابیم که سرّي بودن ایمان ابوطالب(علیه السلام) ضرورتی غیرقابل انکار بوده است، زیرا دعوت پیامبر(صلی الله علیه
وآله) نیازمند شخصیتی اجتماعی و نیرومند بود تا آن را پشتیبانی کند، و رهبر آن را از دشمنان حفظ نماید و خود نیز در ظاهر در
هیچ یک از دو طرف نزاع نباشد. اگر ابوطالب، که شخصیتی بزرگ و سرشناس در میان قریش بود، ایمانش را کتمان نمی کرد
نمی توانست امر خود را پیش ببرد و از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دفاع کند؛ دفاعی که در حقیقت به خاطر اعتقاد و ایمان به نبوت
حضرت بود، اگرچه مشرکین می پنداشتند که به خاطر آن که پسربرادر او است، از او پشتیبانی می کند.
کتابشناسی توصیفی
بعضی از دانشمندان درباره ایمان ابوطالب(علیه السلام) در کتاب هاي خود و در ضمن مطالب، بحث کرده و بر آن دلیل اقامه کرده
اند، عده اي نیز کتاب هاي مستقل در این مورد تألیف نموده اند که برخی از آنها را نام می بریم:
. [ 1 سعد بن عبدالله اشعري قمی متوفّی ( 299،301 ه)، فضل أبی طالب و عبدالمطلب و أب النبی عبدالله ابن النبی. [ 1894
. [ 2 ابوعلی کوفی احمد بن محمّد بن عماره متوفی ( 346 ه)، ایمان أبی طالب. [ 1895
. [ 3 ابومحمّد سهل بن احمد بن عبدالله دیباچی، ایمان أبی طالب. [ 1896
. [ 4 ابونعیم علی بن حمزه بصري تمیمی لغوي، متوفی ( 375 ه)، ایمان أبی طالب. [ 1897
. [ 5 ابوسعید محمّد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوري، منی الطالب فی ایمان أبی طالب. [ 1898
[ [ صفحه 682
. [ 6 ابوالحسن علی بن بلال بن ابی معاویه مهلّبی ازدي، البیان عن خیرة الرحمن فی إیمان أبی طالب وآباء النبیّ. [ 1899
. [ 7 احمد بن قاسم، إیمان أبی طالب. [ 1900
. [ 8 ابوالحسین احمد بن محمّد بن احمد بن طرفان کندي جرجانی، متوفی ( 450 ه)، إیمان أبی طالب. [ 1901
. [ 9 شیخ مفید، متوفی ( 413 ه)، إیمان أبی طالب. [ 1902
10 ابوعلی شمس الدین سیّد فخار بن معد موسوي، متوفی ( 630 ه)، الحجۀ علی الذاهب إلی تکفیر أبی طالب، که اخیراً چاپ شده
است.
11 ابوالفضائل احمد بن طاووس حسنی، متوفی ( 673 ه)، إیمان أبی طالب، که آن را در بناء المقالۀ العلویۀ ذکر کرده است.
12 سید حسین طباطبایی یزدي حائري، متوفی ( 1306 ه) منیۀ الطالب فی إیمان أبی طالب که به طبع رسیده است.
13 مفتی شریف سیدمحمّدعباس تستري هندي، متوفی ( 1306 ه) بغیۀ الطالب فی إیمان أبی طالب.
14 شمس العلماء میرزا محمّدحسین گرگانی، مقصد الطالب فی إیمان آباء النبیّ وعمّه أبی طالب که طبع شده است.
. [ 15 شیخ محمّدعلی بن میرزا جعفر علی فصیح هندي، القول الواجب فی ایمان أبی طالب. [ 1903
. [ 16 میرزا محسن فرزند علامه میرزا محمّد تبریزي، إیمان أبی طالب وأحواله وأشعاره. [ 1904
[ [ صفحه 683
صفحه 425 از 494
17 سیدمحمّد علی آل شرف الدین عاملی، شیخ الأبطح او أبوطالب که در بغداد طبع شده است.
. [ 18 شیخ میرزا نجم الدین فرزند میرزا محمّدطهرانی، الشهاب الثاقب لرجم مکفّر أبی طالب. [ 1905
19 شیخ جعفر بن محمّد نقدي، مواهب الواهب فی فضائل أبی طالب، که در نجف اشرف به طبع رسیده است.
20 عبدالله خنیزي حجازي، أبوطالب مؤمن قریش که اخیراً به طبع رسیده است، و وهابیان او را به جهت این کتاب زندانی نموده و
حکم اعدام او را صادر کردند.
[ [ صفحه 684
خواستگاري علی از دختر ابی جهل
اشاره
از تهمت هاي ناروایی که به اهل بیت(علیهم السلام) به ویژه علی بن ابی طالب(علیه السلام)زده اند قصه ساختگی خواستگاري امام
علی(علیه السلام) از دختر ابی جهل در زمان حیات فاطمه زهرا(علیها السلام)است. اهل سنت می گویند که علی(علیه السلام) دست
به این اقدام زد، ولی با مخالفت شدید رسول خدا(صلی الله علیه وآله)روبه رو شد و از قصد خود صرف نظر کرد. اما این داستان
هرگز با مقام عصمت علی(علیه السلام) و ارادت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) به علی(علیه السلام)
سازگاري ندارد، از همین رو جا دارد که اصل داستان را بررسی کنیم.
روایات عامه
با مراجعه به کتاب هاي حدیثی پی می بریم تنها علماي عامه این حدیث را در متون حدیثی خود ذکر کرده اند و از آن در مصادر
حدیثی شیعه اثري نیست. اینک به برخی از روایات اشاره می کنیم:
1 بخاري از قتیبه از لیث از ابن ابی ملیکه از مسور بن مخرمه نقل می کند که گفت: از رسول خد(صلی الله علیه وآله) شنیدم که بر
بالاي منبر می فرمود: همانا بنی هاشم بن مغیره اذن گرفتند تا این که دخترشان را به نکاح علی بن ابی طالب در آورند، من اذن نمی
دهم، این جمله را سه بار تکرار کرد مگر این که فرزند ابی طالب بخواهد دخترم را طلاق دهد؛ آن گاه با دختر آنان ازدواج کند.
همانا فاطمه پاره تن من است، بی تاب می کند مرا هر آنچه او را
[ [ صفحه 685
. [ بی تاب کند و آزار می دهد مرا هر آنچه او را اذیت کند. [ 1906
2 هم چنین از ابی الیمان از شعیب از زهري از علی بن حسین از مسور بن مخرمه نقل می کند که علی(علیه السلام) از دختر ابی
جهل خواستگاري کرد. فاطمه از این موضوع با خبر شد، خدمت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد و عرض کرد: قوم تو گمان
می کنند که به خاطر دخترانت غضبناك نمی شوي، در حالی که این علی است که دختر ابی جهل را به نکاح خود در آورده است؛
آن گاه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بعد از اداي شهادتین فرمود:... همانا فاطمه پاره تن من است و من از ناراحتی او کراهت
صفحه 426 از 494
. [ دارم. به خدا سوگند که دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا نزد یک مرد، جمع نمی شود. [ 1907
3 همو از ابی الولید از لیث از ابن ابی ملیکه از مسور بن مخرمه زهري نقل می کند که گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
. [ شنیدم که فرمود: همانا بنی مغیره اذن گرفتند تا این که دخترشان را به نکاح علی در آوردند، ولی من اجازه نمی دهم. [ 1908
این حدیث با سندها و مضامین مختلف در کتاب هاي حدیثی عامه نقل شده است.
مناقشات
اشاره
این حدیث از جهت هاي مختلف سند و دلالت اشکال دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
اشکال هاي سندي
این حدیث در همه کتاب هاي حدیثی عامه به ده نفر منتهی می گردد که عبارتند از: مسور بن مخرمه، عبد الله بن عباس، علی بن
حسین، عبد الله بن زبیر، عروة ابن زبیر، محمّد بن علی، سوید بن غفله، عامر شعبی، ابن ابی ملیکه و مردي از اهل مکّه.
[ [ صفحه 686
الف) ابن عباس
در حدیث ابن عباس عبید الله بن تمام واقع شده که طبق نصّ هیثمی در مجمع الزوائد ضعیف است. ابن حجر این حدیث را در
ترجمه عبید الله بن تمام از منکرات او برشمرده؛ آن گاه می گوید: دار قطنی و ابوحاتم و ابوزرعه و دیگران او را تضعیف کرده اند.
. [ ابوحاتم می گوید: او احادیث منکره نقل می کند. ساجی می گوید: او بسیار دروغ گو است و حدیث منکر نقل می کند. [ 1909
ب) علی بن الحسین(علیه السلام)
ابن حجر عسقلانی آن را نقل کرده و بویصري در حاشیه آن می گوید: این حدیث را حارث با سند منقطع و ضعیف نقل کرده
است، زیرا در سند آن علی بن زید بن جدعان آمده که ضعیف است.
ج) عبد الله بن زبیر
ابن حجر احتمال می دهد که عبد الله بن زبیر این حدیث را از مسور شنیده و آن را مرسلًا نقل کرده باشد. [ 1910 ] . به هر حال اگر
به واسطه مسور نقل می کند به شرح حال او خواهیم پرداخت که مشکل دارد و چنانچه بیواسطه از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
نقل می کند احتمالی بعید است، زیرا وي هنگام وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) ده ساله بوده، و وضع او نیز معلوم است، زیرا او
معروف به بغض و عداوت و دشمنی با علی(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) وحتّی شخص پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)
می باشد.
د) عروة بن زبیر
حدیث عروه را تنها ابوداود به سندش از زهري از عروه نقل می کند و سندش مرسل است، زیرا عروة بن زبیر در عهد و خلافت عمر
به سال 19 هجري متولد شد. هم چنین او مشهور به بغض و دشمنی با امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. حتی یکی از بهترین
شاگردانش، زهري تصریح کرده که وي در دشمنی با علی(علیه السلام) حدیث جعل می کرد.
صفحه 427 از 494
[ [ صفحه 687
معمر می گوید: زهري دو حدیث از عروه از عایشه در مورد علی(علیه السلام) داشت. روزي از آن دو سؤال کردم، گفت: با این دو
. [ حدیث چکار داري؟ خدا به آن دو آگاه تر است، ما آن دو را به بنی هاشم اتهام بستیم. [ 1911
[ حتّی فرزند او یحیی به این خصلت پدرش اعتراف کرد و گفت: هرگاه پدرم یادي از علی می کرد، او را ناسزا می گفت. [ 1912
در حالی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) خطاب به علی(علیه السلام)فرمود: دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن تو نیست، مگر
منافق.
ه) محمد بن علی
حدیث وي تنها در کتاب الفضائل احمد بن حنبل از عمرو بن دینار آمده است که محقق آن در حاشیه کتاب می گوید: حدیث
مرسل است، زیرا او سندي براي آن ذکر نکرده است. دیگر این که، عمرو بن دینار مطابق نصّ رجالیین از محمّد بن علی روایت
نشنیده است. [ 1913 ] هم چنین به طور حتم محمّد بن علی از صحابه نبوده، لذا روایت او از جهاتی مرسل است.
و) سوید بن غفله
حدیث او را تنها حاکم نیشابوري از احمد نقل کرده است، ولی ذهبی در تلخیص آن می گوید: حدیث مرسل است، زیرا سوید
پیامبر(صلی الله علیه وآله) را درك نکرده است. او بعد از دفن پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد مدینه شد.
ز) عامر شعبی
حدیث او را عبدالرزاق بن همام نقل کرده است، در حالی که وي در سال ششم از خلافت عمر بن خطاب متولّد شده و بعد از سده
اول از دار دنیا رفته است. [ 1914 ] از همین رو حدیث از این جهت ارسال دارد. ممکن است از سوید بن غفله نقل کرده باشد که آن
نیز ارسال دارد. با قطع نظر از ارسال حدیث، شعبی از جمله کسانی است که بسیار حدیث
[ [ صفحه 688
. [ جعلی به اهل بیت(علیهم السلام) نسبت می داد؛ تا جایی که ابن حجر بدین جهت او را تضعیف کرده است. [ 1915
[ هم چنین در این حدیث راوي از شعبی، زکریا بن ابی زائده است که علماي رجال او را ضعیف و اهل تدلیس شمرده اند. [ 1916
گذشته از اینها، شعبی از قاضیان و ندیمان سلاطین جور همانند عبد الملک بن مروان و دیگر دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)بوده
. [ است. [ 1917
ح) ابن ابی ملیکه
حدیث به سه طریق نقل شده مذکور است: در یک طریق مسور بن مخرمه واقع است که شرح حال او خواهد آمد. در طریق دیگر،
عبد الله بن زبیر و در طریقی نیز مرسلًا آن را نقل می کند.
ط) مردي از اهل مکه
این سند را، احمد در الفضائل و حاکم نیشابوري بهواسطه ابی حنظله نقل کرده اند:
اوّلاً: در سند آن اضطراب است، زیرا یک بار ابوحنظله از رجل مکّی نقل می کند و بار دیگر ابوحنظله همان مرد مکی از
علی(علیه السلام) مباشرتاً نقل می کند.
صفحه 428 از 494
ثانیاً: ابوحنظله و مردي از اهل مکّه هر دو مجهولند. ذهبی بعد از نقل حدیث آن را مرسل شمرده است.
. [ ثالثاً: در تنها سند آن یزید بن هارون در اول سند است که رجالیین اهل سنت او را تضعیف کرده اند. [ 1918
ي) مِسور بن مخرمه
تنها طریقی که همه صاحبان صحاح بر آن اتفاق کرده اند، طریق مسور است. روایات اهل سنت از مسور به علی بن الحسین(علیه
السلام) و عبدالله بن عبیدالله بن ابی ملیکه باز می گردد و راوي از امام سجاد(علیه السلام) تنها محمّد بن شهاب زهري و راوي از ابن
ابی ملیکه
[ [ صفحه 689
نیز، لیث بن سعد و ایّوب بن ابی تمیمه سختیانی است.
ابن ابی ملیکه کسی است که او را قاضیِ عبدالله بن زبیر و مؤذن او برشمرده اند؛ [ 1919 ] در آن ایامی که ابن زبیر در مکه و برخی
از شهرهاي حجاز و عراق دولت تشکیل داد. عبدالله بن زبیري که معروف به دشمنی اهل بیت بود.
امّا زهري که بیشتر روایات از او نقل شده، کسی است که از منحرفین امیرالمؤمنین و اهل بیت طاهرین(علیهم السلام) شمرده شده
است.
ابن ابی الحدید از محمّد بن شیبه نقل می کند: در مسجد مدینه حاضر بودم و دیدم زهري و عروة بن الزبیر نشسته بودند و یاد علی
. [ می کردند؛ آن گاه هردو به علی(علیه السلام) ناسزا گفتند. [ 1920
وي از جمله کسانی است که سابق به اسلام بودن علی(علیه السلام) را نیز انکار می نمود و زید بن حارثه را اولین مسلمان می
. [ دانست. [ 1921
هم چنین وي از جمله کارکنان بنی امیّه و پایه هاي سلطنت بنی امیه محسوب می شد، تا جایی که علما و زهّاد و حتی ابن معین او را
. [ بر این کار سرزنش نمودند. [ 1922
با این موقعیّت آیا می توان حدیث زهري را در تنقیص امام علی(علیه السلام) پذیرفت؟ امّا در مورد مسور بن مخرمه می توان گفت:
اولًا: او کسی بود که دائماً با ابن الزبیر همراه بود.
ثانیاً: هیچ گاه یادي از معاویه نمی کرد، مگر آن که بر او درود می فرستاد.
. [ ثالثاً: از خوارج بود. [ 1923
رابعاً: ولادت او دوسال بعد از هجرت است، حال چگونه حدیث را از پیامبر(صلی الله علیه وآله)شنیده است؟.
[ [ صفحه 690
اشکال هاي دلالی و متنی
با قطع نظر از اشکال هاي سندي که در این حدیث وجود دارد، از جهت دلالی و متنی نیز حدیث قابل مناقشات فراوانی است که به
برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 مسور بن مخرمه می گوید: من در حالی که محتلم بودم، این حدیث را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) که بالاي منبر بود، شنیدم.
صفحه 429 از 494
این خود سبب وهن روایت است، زیرا چگونه ممکن است شخصی در حال احتلام وارد مسجد شده و گوش به سخنان پیامبر(صلی
الله علیه وآله)دهد. این نیست مگر سهل انگاري او به دستورهاي شرع.
2 مسور، قصه خواستگاري را هنگامی که از علی بن الحسین(علیه السلام) شمشیر طلب می کند نقل کرده که این قرینه نامفهومی
بوده، بلکه ممکن است حمل بر غرض ورزي شود.
3 حدیث به الفاظ و معانی مختلف نقل شده است، به حدّي که شارحان حدیث نتوانسته اند براي آن وجه معقولی در جمع این
الفاظ مختلف بیان کنند که این خود سبب وهن و ضعف روایت است.
4 طبق روایات فراوان، خداوند متعال نکاحِ علی و فاطمه(علیهما السلام) را انتخاب کرده است. [ 1924 ] واضح است که خداوند
براي فاطمه همسري نمی گزیند که او را اذیت کند.
5 چگونه ممکن است که بین علی و فاطمه(علیهما السلام) خصومت و اختلاف باشد، در حالی که علی(علیه السلام) به حدّي از
علم رسیده بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حقّ او فرمود: من شهر علم هستم و علی درب آن.
ابن حجر عسقلانی می گوید: من از مسور بن مخرمه، راوي این حدیث از پیامبر(صلی الله علیه وآله)تعجب می کنم که چگونه در
تعصّب مبالغه نموده و ملاحظه مقام و منزلت علی بن الحسین(علیه السلام) را نکرده است و این افترا را به او نسبت داده است.
6 مرحوم قزوینی درکتاب الامامۀ الکبري در جواب این احادیث می گوید: بر فرضِ صحت این احادیث، نقصی بر علی(علیه
السلام) وارد نیست، زیرا قرآن و روایات، تعدد
[ [ صفحه 691
همسران را اجازه داده است و تنها جمع بین فاطمه(علیها السلام) ودیگري حکم خاصی بوده که
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آن را ابلاغ کرده،در حالی که(علیه السلام) علی آن را تا آنوقت نمی دانسته و بعد از اطلاع، دستور
پیامبر(صلی الله علیه وآله) را امتثال کرده است. از همین رو هیچ عتاب و سرزنش متوجه امام علی(علیه السلام) نیست. آري،
سرزنش و عتاب بر کسی است که بعد از آن که از پیامبر(صلی الله علیه وآله)شنید: فاطمه پاره تن من است، بی تاب می کند مرا آن
چه فاطمه را بی تاب می کند و آزار می دهد مرا آنچه فاطمه را اذیت می کند، بر فاطمه ظلم کرده و او را اذیّت نمود؛ تا آن که در
[ حالی که بر او غضبناك بود از دنیا رحلت نمود. [ 1925
7 در مناظره اي که بین عمر بن خطاب و ابن عباس اتفاق افتاد، چنین آمده است: ابن عباس به عمر گفت: صاحب ما کسی است
که تو او را خوب می شناسی. به خدا سوگند! او چیزي را تغییر و تبدیل نکرده و هرگز رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را درایام
مصاحبتش به غضب در نیاورده است. عمر گفت: حتّی در خواستگاري از دختر ابی جهل که می خواست با داشتن فاطمه، او را به
همسري خود در آورد؟
ابن عباس گفت: خداوند درباره معصیت حضرت آدم(علیه السلام) می فرماید ": وَ لَمْ نَجِ دْ لَهُ عَزْماً؛ [" 1926 ] ما عزمی در او
نیافتیم. صاحب ما علی(علیه السلام) نیز قصدي بر ناراحت کردن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نداشت، ولی نوعی از مسائلی
است که در ذهن آدمی خطور می کند و انسان بر دفع آنها از ذهن خود قدرت ندارد. چه بسا از فقیه در دین خدا و عالم به امر خدا
. [ حادث شود، ولی به مجرّد آن که متنبّه و آگاه شد رجوع نموده و توبه می کند. [ 1927
ابن ابی الحدید از استاد منصف خود ابو جعفر نقیب محمّد بن ابی زید نقل می کند: او معتقد است عمر این تهمت را در میان مردم
پخش کرد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در این قضیه از علی(علیه السلام) غضبناك شده است. او می گوید: عمر، به جهت
صفحه 430 از 494
خواستگاري علی(علیه السلام) از دختر
[ [ صفحه 692
ابی جهل ناراحت شد و بر علی عیب گرفت و این گونه وانمود کرد که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از این عمل ناخرسند
. [ است.... [ 1928
8 در برخی از روایات آمده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) امر کرد تا دخترش فاطمه(علیها السلام)را طلاق
دهد، اگر ابن می خواهدبا دختر ابی جهل ازدواج کند، با آن که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)در خطبه خود می گوید: من هرگز
حلالی را حرام و حرامی را حلال نمی کنم.
بدیهی است خداوند متعال طلاق را به دست مرد قرار داده و هرگز زن و پدرش حقّ طلاق گرفتن ندارند.
از طرفی دیگر، در این روایت پیامبر(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) را منع می کند از ازدواج دوّم با آن که خلاف نصّ قرآن
است که می توان تا چهار زن دائمی داشت. بر فرض که در زمان حیات فاطمه زهرا(علیها السلام) به طور خصوص ازدواج دوّم بر
حضرت علی(علیه السلام) حرام باشد؛ این، از دو حال خارج نیست: یا در آن وقت حکم به علی(علیه السلام) نرسیده بود که این
گونه آشکارا بر ضدّ علی(علیه السلام) سخن گفتن و تهدید کردن معنا نداشت و اگر حکم به او رسیده بود، چگونه می شود که
علیّ(علیه السلام) اقدام بر کار حرامی کرده باشد، در حالی که طبق نصّ آیه تطهیر او از هر رجس و پلیدي معصوم است.
آیا علی(علیه السلام) به اندازه بنی مغیره ادب و احترام براي پیامبر(صلی الله علیه وآله) قائل نبوده، تا از آن حضرت در خواستگاري
دختر ابی جهل از پیامبر(صلی الله علیه وآله) اذن و اجازه بگیرد؛ همان گونه که بنی مغیره اجازه گرفتند؟
چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) با علی(علیه السلام) مخفیانه راجع به این موضوع صحبت نکرد و از او نخواست که از این امر صرف
نظر کند؟ یا از او خود است، ولی از آن جا که علی(علیه السلام)نپذیرفت مجبور به افشاي آن شد تا مردم بر ضدّ علی(علیه السلام)
اقدام کنند [ 1929 ] ؟ اینها همه ابهام ها و سؤال هایی است که شاید در این زمینه به ذهن خطور کند که قطعاً با عصمت علی(علیه
السلام)سازگاري ندارد.
9 سید مرتضی(رحمه الله)می گوید: اگر این قضیه صحت داشت، به طور حتم دشمنان
[ [ صفحه 693
علی(علیه السلام) از بنی امیه و پیروانشان، از این فرصت استفاده کرده بر ضدّ علی(علیه السلام)آن را ترویج می کردند، در حالی که
. [ ندید کسی از بنی امیه و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)این قصه را بر ضدّ علی(علیه السلام) به کار برند. [ 1930
10 چگونه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دختر ابی جهل به بنت عدوّ الله تعبیر می کند، در حالی که می دانیم در اسلام جایز نیست
اگر کسی پدر یا مادرش بدکاره باشد، او را به پدر و مادرش با القاب بد نسبت داد، چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین تعبیري به
کار برده است؟
سیّد مرتضی این حدیث را ساخته و پرداخته کرابیسی بغدادي مصاحب شافعی می داند. شخصی که به نصب و عداوت اهل
. [ بیت(علیهم السلام) و انحرافش از امیر المؤمنین(علیه السلام)معروف بوده است. [ 1931
پاورقی