گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
اهل بیت







مرجعیت دینی اهل بیت
اشاره
مرجعیّت دینی اهل بیت (علیهم السلام) از موضوعات مورد اختلاف بین شیعه و اهل سنت است شیعه امامیه با استفاده از آیات و
روایات شیعه و سنی، معتقد است بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به انسان هاي معصومی نیاز است که بتوانند سنت واقعی
پیامبر (صلی الله علیه وآله) را تبیین نموده و در موارد اختلافی پناه مردم باشند و اینان کسانی جز اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم
مرجعیت دینی » السلام)نیستند. در مقابل، اهل سنت توجهی به اهل بیت نداشته، سنت صحابه را حجّت می دانند. در این جا موضوع
اهل بیت (علیهم السلام) را مطرح می کنیم.
منابع تشریع و استنباط
بعد از ایمان به خدا و رسول و روز قیامت، شاید مهم ترین سؤال این باشد که از چه منبعی باید دین خدا را در اصول و فروع،
فراگرفت؟
صفحه 34 از 456
خداوند متعال بندگان خود را مکلف به اطاعت از دستورات خود نموده است و احکام و قوانین را وضع کرده که سعادت دنیا و
آخرت آنان را تضمین نماید.
امّا این احکام و قوانین نیازمند منبع معتبر و مطمئنی است تا پشتوانه آنها قرار گیرد.
بنابراین سرچشمه هاي استنباط و تشریع از مسائل بسیار مهمّی است که در هر دین و مذهبی باید مورد توجه قرار گیرد. اصولًا در
غالب حالات، مشکل عمده در
[ [ صفحه 30
مذاهب و آراي فقهی و عقیدتی، اختلافات در مصادر و منابعی است که علما در شناخت دین خدا به آن مراجعه می کنند و لذا
بحث از منابع و مصادر از جایگاه ویژه اي برخوردار است.
کتاب و سنت نبوي دو منبع تشریع
قرآن و سنت نبوي، و به تعبیري کلّی تر کتاب هاي آسمانی و سنت پیامبران، دو منبع مهمّ و اساسی از منابع تشریع و استنباط دین و
احکام الهی در ادیان است.
مصدر و منبع اول براي احکام خدا نزد همه مسلمانان قرآن کریم است. و بعد از آن، دومین مصدر و منبع، سنت پیامبر (صلی الله
علیه وآله) قول، فعل و تقریر اوست، که راه گشاي مردم به سوي حقیقت قرآن کریم است. سنت، منبعی است که عهده دار شرح
و تفصیل مجملات و متشابهات قرآن است. اموري که در قرآن به صورت کلّی بیان شده، شرح و تفصیل آن برعهده سنت است.
موانع در راه سنت نبوي
اشاره
سنت نبوي از جایگاه ویژه اي در استنباط و تشریع برخوردار است، ولی راه رسیدن به آن با مشکلات و عقبه هاي فراوانی همراه
است. شاید بتوان گفت این مشکلات از مهم ترین گرفتاري هایی بوده که مسلمانان و به طور کلی فرهنگ اسلام به آنها مبتلا گشته
است، زیرا اگر راه رسیدن به حدیث پیامبر براي مسلمانان میسّر و آسان بود، این همه اختلافات در فروع و اصول دین و این گونه
انحرافات در تاریخ و فرهنگ غنی اسلام پدید نمی آمد. اینک به برخی از این مشکلات که مربوط به سنت نبوي است اشاره می
کنیم:
اهتمام نداشتن صحابه به ضبط حدیث
اشاره
با مراجعه به تاریخ صحابه روشن می گردد که اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) چندان اهمّیتی به سؤال از پیامبر (صلی الله علیه
وآله) و ضبط حدیث نداشته اند. که این خود معلول عواملی است:
صفحه 35 از 456
[ [ صفحه 31
عامل سیاسی
از آنجا که قریش براي بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله)برنامه ریزي می کردند، از ابتدا در صدد برآمدند که مانع کتابت و نشر
سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) از هر طریق ممکن شوند.
عبدالله بن عمرو می گوید: من هر چه که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می شنیدم، می نوشتم تا آن را حفظ کنم. قریش مرا از
این کار نهی کرد آنان گفتند که تو هر چه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)می شنوي، می نویسی؟ رسول خدا (صلی الله علیه
وآله)بشري است که در حال غضب و رضا سخن می گوید. من دست از نوشتن حدیث کشیدم و خدمت رسول خدا (صلی الله علیه
وآله) رسیده و موضوع را بر آن حضرت بازگو کردم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با انگشت مبارك به دهان خود اشاره کرده
. [ و فرمود: بنویس، قسم به کسی که جانم به دست اوست، از این دهان به غیر از حق چیز دیگري خارج نمی شود [ 1
اشتغال به امر معاش
در مدینه زندگی بسیار سخت بود، مردم با سختی و زحمت فراوان مخارج خود را به دست می آوردند، لذا تنها برخی از مردم که
کار کمتري داشتند، دائماً یا بیشتر اوقات با پیامبر (صلی الله علیه وآله)به سر می بردند و از محضر آن حضرت بهره مند می شدند و
بقیه، یا از سخنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) بی خبر بودند و یا توسط کسانی که خدمت حضرت (صلی الله علیه وآله)مشرف می
شدند، استفاده می بردند.
سؤال نکردن از پیامبر
صحابه عادت نداشتند که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) در امور دین سؤال کنند و گروهی تنها به انتظار می نشستند تا شخصی
اعرابی و بادیه نشین نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مشرّف شود و در امور دین سؤالی کند، تا آنان نیز از جواب پیامبر (صلی
. [ الله علیه وآله) بهره مند شوند. [ 3
[ [ صفحه 32
این گونه نبود که همه اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از آن حضرت سؤال کنند و » : امام علی (علیه السلام)می فرماید
بفهمند، بلکه برخی از آنان سؤال می کردند، ولی جواب آن را نمی فهمیدند. آنان دوست داشتند که اعرابی یا شخص تازه واردي
. [3] «. بیاید از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)سؤال کند، و رسول خدا جوابی دهد تا از آن استفاده کنند
نبود آینده نگري
صفحه 36 از 456
صحابه چندان اهتمامی به سؤال و حفظ حدیث نمی دادند، زیرا غالب آنان باور نداشتند که بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله)
بسیاري از کشورها فتح می شود و اسلام و مسلمانان به سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) احتیاج فراوان پیدا می کنند.
منع تدوین و کتابت و نشر حدیث
مشکل زمانی مضاعف و دوچندان شد که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بزرگان مدرسه خلفا و در رأس آنان، ابوبکر و
عمر از نشر و تدوین و کتابت حدیث جلوگیري کردند، همان حدیث هاي اندکی که میان صحابه بود و برخی نیز مکتوب شده بود،
نه تنها از نشر و تدوین و نقل آن جلوگیري شد، بلکه به امر خلیفه به آتش کشیده شد.
هنگام وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله)گروهی از جمله عمربن خطاب در حجره پیامبر (صلی الله علیه » : ابن عباس می گوید
وآله)بودند. پیامبر (صلی الله علیه وآله)فرمود: صحیفه و دوات بیاورید تا در آن مطالبی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمر
گفت: مرض بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) غلبه کرده، کتاب خدا نزد ما بس است. در این بین نزاع شد گروهی جانب عمر را گرفته
و مانع آوردن صحیفه و دوات شدند و عدّه اي دیگر اصرار داشتند که وصیّت پیامبر (صلی الله علیه وآله)مکتوب شود. نزاع که بالا
. [10] «. گرفت، پیامبر (صلی الله علیه وآله)آنان را از حجره بیرون کرد و فرمود: نزد من نزاع سزاوار نیست
ذهبی می گوید: ابوبکر بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مردم را جمع کرد و به آنان گفت: شما از رسول خدا (صلی
الله علیه وآله) احادیث مختلف نقل می کنید و دیگران نیز بعد از شما بیشتر
[ [ صفحه 33
اختلاف خواهند کرد، هرگز از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل حدیث نکنید و هر گاه که یکی از شما از سنت پبامبر (صلی
. [ الله علیه وآله)سؤال شد بگوید: بین ما و شما کتاب خداست حلال آن را حلال، حرام آن را حرام شمارید. [ 8
همو از عایشه نقل می کند: که پدرم پانصد حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) جمع نمود. شبی تا صبح فکر کرد که با آنها
. [ چه کند. صبح که شد به من گفت دخترم! حدیثی که نزد توست بیاور و آن گاه آتشی خواست و همه آنها را سوزانید.... [ 9
احادیث در عهد عمربن خطاب زیاد » : عمر بن خطاب نیز بعد از ابوبکر همین سیاست خطرناك را دنبال نمود. ابن سعد می گوید
شد. او مردم را قسم داد که هر چه از حدیث رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزد خود دارند نزد او حاضر کنند بعد از آن که حاضر
. [10] «. شد دستور داد تا همه را به آتش بکشند
عمر حتی کسانی را که به عنوان والی به شهر یا کشوري می فرستاد، دستور می داد تا حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه
وآله)منتشر نکنند.
عمر بن خطاب مرا به کوفه به عنوان والی فرستاد و تا جایی نزدیک مدینه مرا بدرقه نمود و در علت این » : قرظۀ بن کعب می گوید
کار به من گفت: (... تو از اصحاب پیامبري و با ورود تو به کوفه مردم انتظار دارند براي آنها حدیث از رسول خدا (صلی الله علیه
وآله)نقل کنی، ولی تو تا می توانی آنان را مشغول به قرآن کن و از حدیث رسول خدا (صلی الله علیه وآله)براي آنان نقل مکن،
. [8] «...( من تو را در این امر پشتیبانی می کنم
. [ حتی عده اي امثال ابوهریره را به خاطر نشر حدیث تهدید به تبعید کرد، و عده اي را نیز به همین جهت زندانی نمود. [ 9
صفحه 37 از 456
[ [ صفحه 34
این سنت در عصر خلافت عثمان و معاویه نیز دنبال شد. لذا دستور دادند: کسی حق ندارد غیر از آنچه در عهد ابوبکر و عمر
. [ حدیث شنیده روایت کند. [ 10
آثار و نتایج منع انتشار حدیث
به همین جهات و جهاتی دیگر، مسلمانان بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با مشکل کمبود در منابع تشریع و استنباط
مواجه شدند. و این خود سبب شد که مسلمانان هر چه زودتر به رأي و اجتهاد و قیاس و استحسان و اصول دیگر روي آورند و در
نتیجه از بسیاري مصالح حقیقی و آثار طبیعی که مترتّب بر احکام واقعی است، محروم گشتند ولی این جبري نبود، امري بود که
مدرسه خلفا آن را ایجاد کرده و پیروان خود را به این گرداب وارد کردند.
راهی به سوي سنت واقعی
سؤالی که در اینجا مطرح است اینکه: آیا ممکن است خداوند بندگان خود را بعد از رسولش به خودشان واگذاشته باشد بدون
هیچ راهنمایی که آنان را به احکام واقعی دعوت کند؟. آیا با رحمانیت و لطف الهی سازگار است که مردم را بعد از رسولش در
شک ها و تردیدها رها کرده و براي آنان راهی معین نکند تا از آن طریق به سرچشمه زلال معارف نبوي دست بیابند؟ آیا خداوند
متعال براي مردم، بعد از قرآن و سنت نبوي راهی پیش رویشان ننهاده تا توسط آن به حقیقت کتاب و سنت نبوي رهنمون گردند؟
یا این که بعد از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) قرار است مردم از سنت نبوي محروم شوند و راهی براي رسیدن به آن نیست
مگر از طریق صحابه که به صورت ظن و گمان به دست ما خواهد رسید، زیرا آنان معصوم نبودند، تا سنت رسول خدا (صلی الله
علیه وآله)را بدون اشتباه تبیین کنند.
[ [ صفحه 35
مرجعیت دینی اهل بیت
پیامبر (صلی الله علیه وآله)در عین این که رهبري سیاسی جامعه را برعهده داشت پاسخگوي نیازهاي جامعه در زمینه اعتقادات و فقه
و مسائل اخلاقی بود. و به یقین می دانست که احتیاج مسلمانان به این امور دائمی و همیشگی خواهد بود، لذا به طور قطع مسلمانان
نیازمند مرجعی مورد اطمینان هستند، تا بتواند جوابگوي آنان در ابعاد مختلف دینی باشد و آنان را به حق رهنمون شود و لذا از
ابتداي بعثت و حتی قبل از بعثت به فکر چاره اي برآمد تا این خلأ را، با پرورش فردي که براي این امر مهم قابلیت دارد، براي بعد
از خود پر کند. با مراجعه به تاریخ و حدیث پی خواهیم برد که آن کس غیر از علی بن ابی طالب (علیه السلام)نبوده است.
حقیقت بعد تشریع
شاید عده اي گمان کنند که بُعد تشریع، همان بیان حلال و حرام و امور مربوط به جنبه عملی و سیر و سلوك انسان است. ولی
حقیقت این است که بعد تشریع شامل تمام مفاهیمی می شود که مربوط به اعتقاد، اخلاق و سلوك و رفتار انسان است. قرآن
صفحه 38 از 456
آشکارا اشاره می کند که وظیفه پیامبر (صلی الله علیه وآله) شامل تمام زمینه ها می شود آنجا که می فرماید ": أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ
پس وظیفه پیامبر (صلی الله .« و قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه براي مردم نازل شده، تبیین نمایی » [ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ [" 11
علیه وآله)بیان آیات قرآن است و روشن است که معارف قرآن، اختصاص به بیان حلال و حرام در ناحیه سلوك و رفتار ندارد،
بلکه بعد عملی تنها بخش کوچکی از حقایق قرآن را در برمی گیرد. و کسی هرگز نمی تواند ادعا کند که در آن ابعاد مختلف به
قرآن اکتفا کرده از بیانات پیامبر (صلی الله علیه وآله) بی نیاز است.
ضرورت بقاي بعد تشریع
روشن است که بین غیب الغیوب، که همان ذات مقدس باري تعالی است، با عوالم
[ [ صفحه 36
پایین به ویژه عالم انسان، ارتباط برقرار است و این ارتباط از طریق رابطی باید باشد که مخلوق خداوند است، زیرا:
الف) وجوب اتصال و عدم انقطاع بین عالم ربوبی و مخلوقات، خصوصاً انسان، عین توحید است، چرا که توحید انواعی دارد که
یکی از آنها توحید افعالی است و از دیگر اقسام آن توحید در تشریع و قانون گذاري، توحید در حق الطاعۀ و نیز توحید در
حاکمیّت و ربوبیّت است.
ب) ارتباط خداوند با مخلوقات در دو بخش قابل تصور است.
1 خداوند به طور مستقیم و بدون واسطه با هر فرد فرد بشر ارتباط پیدا کند، که این خلاف نظام خلقت است.
2 ارتباط توسط افراد باشد. افراد نیز می توانند از جنس بشر باشند یا ملائکه. و از آن جا که واسطه فیض تشریع الهی، باید از جنس
خود بشر باشد تا بتواند الگو و اسوه دیگر افراد باشد در نتیجه آن واسطه نمی تواند از جنس ملائکه باشد.
چه بسا کسی بپرسد که در ارتباط و اتصال به غیب، وجود نبی کافی است و دیگر نیازي به وجود امامان و اوصیاي بعد از او نیست؟
در جواب می گوییم: از مجموع روایات استفاده می شود که هر یک از امامان، حق تشریع دارند. نه این که آورنده اصل شریعت
اند، بلکه هدایت هاي آنان در حکم متمّم نبوت و رسالت و شریعت است. و هدایت ها هر نوعی که هست باید از عصمت بر
خوردار باشد. و این مطلب را می توان با ذکر مقدماتی به اثبات رساند:
الف) از امتیازهاي اساسی که در قانون گذاري ها، خصوصاً در ادیان مشاهده می شود، بیان قوانین به صورت تدریجی است یعنی
ابتدا قانون به صورت قاعده کلّی و عام مطرح می شود، آن گاه به قانون متوسط تبدیل می گردد و در مرتبه آخر به قانون هایی که
در جامعه قابل اجرا است، منتهی می گردد. این نوع قانون گذاري که در محاکم موجود است، بعینه در ادیان و قانون گذاري
اسلامی، که توسط اولیاي الهی است، مشاهده می شود.
ب)تنزّل قوانین کلّی و قواعد عمومی و تطبیق آنها بر مصادیق، احتیاج به مراقبت
[ [ صفحه 37
ویژه اي دارد، تا با یکدیگر خلط نگردد.
ج)سنت جاري در نظام خلقت آن است که عمر انبیا و پیامبران الهی محدود و طبیعی باشد و به همین جهت آنان به بیان کلیات و
صفحه 39 از 456
قوانین عمومی اکتفا کرده و تبیین و تطبیق آن را به کسانی واگذار می کنند که همانند خودشان معصوم بوده و در خطّ آنها قرار
دارند، زیرا سلامت شریعت و حفظ آن، مقتضی استمرار مراقبت در آن ابعاد است. لذا احتیاج به افرادي است که با حفظ و مراقبت
از قواعد عمومی و قوانین کلّی که مصالح و مفاسد بشر را به خوبی در نظر گرفته است، آنها را به موارد جزئی و فردي و اجتماعی
پیاده کرده و تطبیق نمایند. به ویژه با توجه به این که احکام و دستورهاي خداوند در تمام زمینه ها جریان دارد.
د) بشر عادي نمی تواند عهده دار وظیفه تشریع به معناي ذکر شده و تبیین و تطبیق آن گردد.
نتیجه این که بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و هر پیامبر دیگري، احتیاج به افرادي معصوم است تا بتوانند عهده دار این
وظیفه در سطح گسترده باشند و اینان در اسلام جز اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیستند.
محمد بن سنان می گوید: خدمت امام جواد (صلی الله علیه وآله) بودم، سخن از اختلاف در میان شیعه به میان آمد. حضرت (علیه
السلام) فرمود: اي محمد! خداوند تبارك و تعالی دائماً به وحدانیت خود تنها بود، تا این که محمّد و علی و فاطمه را آفرید. آنان
هزار دهر مکث نمودند. سپس تمام اشیاء را آفرید و آنان را شاهد خلق خود نمود و آنها را مأمور اطاعت از این سه نفر کرده و امور
خلق را به آنها واگذار کرد. آنها هر چه را بخواهند حلال و حرام می کنند، ولی هرگز چیزي غیراز آنچه خداوند تبارك وتعالی می
. [ خواهد،اراده نمی کنند. [ 12
قلوبنا أوعیۀ لمشیئۀ الله، فاذا شاء شئنا... [ 13 ] ؛ قلب هاي ما ظرفهایی براي » : و از این جاست که امام عسکري (علیه السلام) می فرماید
خواست و اراده الهی است؛ هر گاه او بخواهد و اراده کند، ما نیز خواسته و اراده می کنیم.
[ [ صفحه 38
احتیاج اسلام به عصر تطبیق
یا عصر « عصر تطبیق » اسلام مانند هر دین آسمانی، براي آن که بتواند در عمق پیروان خود نفوذ کند، احتیاج به عصري دارد به نام
پیاده شدن دین و شریعت اسلامی، زیرا از طرفی این دین هنگامی ظهور و بروز نموده که جهالت و تقالید و آداب و رسوم جاهلیّت
همه جا را فراگرفته و اعتقادات خرافی و باطل چنان در ذهن و قلب آنان جاي داشت که به آسانی نمی توان آن را از جامعه شبه
جزیرة العرب و عموم مردم بیرون برد.
از طرفی دیگر، قرار است که دین اسلام آخرین دینی باشد که به جامعه بشري عرضه می شود و در پایان آن، زندگی دنیا برچیده
شده عالم دیگري بر پا شود، حال تا چه مدّتی عمر این بشر در عصر ظهور اسلام طول می کشد، خدا می داند.
و از سوي دیگر می بینیم که عمر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) که بیان کننده شریعت و از بین برنده آداب و رسوم خرافی
جاهلیت است محدود است. آیا می توان در مدت زمان اندکی رسوبات جاهلیت را از جامعه بشري زدود و در عوض اسلام ناب و
تعالیم دین حنیف را در تمام زمینه ها جایگزین آن کرد؟ طبیعتاً جواب سؤال منفی است.
از اولیات ضمانت تطبیق
از امور بدیهی و ضروري که ضامن تطبیق و پیاده کردن دین و شریعت در عصر بعد از ظهور دین این است که تطبیق، احتیاج به
شخصی دارد که اولًا: جامع نگر بوده و نیازهاي بشر و جامعه را به طور کامل شناخته و براي آن برنامه داشته باشد. ثانیاً: هرگز در
تطبیقات خود بیراهه نرود و به اشتباه و خطا نیفتد. و در وجودش از رسوبات و عقائد و خرافات جاهلیت، چیزي باقی نمانده باشد تا
صفحه 40 از 456
بتواند در ادامه وظائف پیامبر (صلی الله علیه وآله) بشر را به اهداف و مقاصد خود رهنمون سازد. و این کسی جز شخص معصوم
نیست که در اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) خلاصه شده است. و به همین جهت است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) از
ابتداي رسالت به فکر این عصر بوده و گامهاي اساسی نیز در این راه برداشته است. اتفاقی نبود که پیامبر (صلی الله علیه وآله)از میان
فرزندان ابوطالب (علیه السلام)، علی بن ابی طالب (علیه السلام) را انتخاب می کند و او را تحت تربیت خود قرار می دهد. این
نیست مگر آن که بگوییم پیامبر (صلی الله علیه وآله) به فکر آینده
[ [ صفحه 39
مرجعیت دینی بعد از خود است، تا مسئله تثبیت و تطبیق دین و شریعت به نحو احسن و صحیح عملی گردد.
بررسی ابعاد تاریخی
دین اسلام آخرین دین و پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) آخرین رسول براي بشر است؛ دینی که در تمام ابعاد زندگی فردي و
اجتماعی بشر نظر داشته و براي تمام ملّت ها فرستاده شده است. ولی از طرف دیگر می بینیم مدّت بعثت پیامبر (صلی الله علیه وآله)
محدود است؛ مدّتی در حدود 23 سال که 13 سال آن در مکه به سر برده است. شهري که عمده مبارزات پیامبر (صلی الله علیه
وآله) در آن جا با بت پرستان، براي از بین بردن آداب و رسوم شرك و بت پرستی بوده است و از آن جا که نتوانست تعلمیات
اسلامی را به صورت گسترده در مکه بیان کرده و به اجرا در آورد، لذا تصمیم گرفت که باقیمانده عمر رسالت خود را در شهري
دیگر سپري کند تا از آزادي بیشتري برخوردار باشد و بتواند به بیان دستورهاي اسلام بپردازد، ولی در آن مدت ده سال باقیمانده
نیز فرصت محدودي براي حضرت فراهم شد. در این مدت جنگها و غزوات بسیاري بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)تحمیل شد و وقت
حضرت را به خود مشغول کرد. چه کارهاي زیاد تشکیلاتی و حکومتی که به جهت تشکیل حکومت اسلامی در مدینه به عهده
حضرت (صلی الله علیه وآله)آمد و این ها همه مانع از آن بود که پیامبر (صلی الله علیه وآله)اوقات خود را منحصر در بیان احکام
اسلامی نماید.
از سوي دیگر از امتیازات ادیان و شرایع، تدریجی بودن بیان احکام و تکالیف است. همان گونه که تمام کلیات احکام در صدر
اسلام تبیین نشد، بلکه به مرور زمان و با پیدا شدن موقعیّت ها، احکام مطرح می گردید، این تدریجی بودن بعد از وفات پیامبر
(صلی الله علیه وآله)در بخش توسعه شریعت ادامه پیدا کرد.
از این جا به ضرورت مرجعیت دینی گروهی معصوم پی می بریم که با بیان احکام اسلامی در موقعیّت هاي مناسب، شریعت را از
تبیین کلّی که توسط رسول خدا (صلی الله علیه وآله)انجام گرفته بیرون ساخته و به نحو وسیع و جزئی تبیین و توضیح دهند ولی از
آن جا که اهل سنت این دوره و عصر را قبول نکرده و تنها به سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) در بیان احکام اکتفا
[ [ صفحه 40
می کنند، بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به سرعت به ادله اي عقلی و ظنّی نیاز پیدا کردند، تا بتوانند خلأ موجود را
جبران نمایند. ولی شیعه امامیه با اعتقاد به اهل بیت (علیهم السلام) و گرفتن احکام از آن بزرگواران، احتیاج به دلایل عقلی و ظنی
پیدا نکرد و عصر تبیین را با وجود افراد معصوم سپري نمود.
صفحه 41 از 456
ما به طور قطع و یقین می دانیم که حوادث و وقایع حصر و حدّي نداشته و قابل » : شهرستانی در دلیل بر حجیّت قیاس می گوید
شمارش نیست. و از طرف دیگر به طور قطع می دانیم که در هر حادثه اي، ن ّ ص ی از پیامبر (صلی الله علیه وآله)وارد نشده است. و
هرگز چنین تصوّري هم نخواهیم داشت. حال که نصوص، متناهی و محدود است و متناهی نمی تواند غیر متناهی را در برگیرد، به
. [14] «. این نتیجه می رسیم که قیاس حجّت است تا به واسطه آن بتوانیم در هر حادثه اي اجتهاد نماییم
حیطه وظائف انبیا و ضرورت بقاء بعد تبیین
حیطه و حدود وظائف انبیا چیست و از آن جا که هر پیامبر، وصی و یا اوصیایی داشته است، حیطه و وظایف اوصیا و حجّت هاي
الهی بعد از هر پیامبري چه بوده است؟ با کمی تأمّل پی می بریم که وظیفه انبیا مبارزه با انحرافاتی است که در بین اقوام پیشین پدید
آمده و نیز براي تکمیل شریعت گذشته، ادامه دهنده سیر تکامل آن شرایع است. و وظیفه اوصیا آن است که هر کدام در صدد
توسعه، تبیین، گسترش و تطبیق شریعتی باشند که پیامبرشان به طور کلّی اصول آن را براي مردم تبیین کرده است و لذا در تاریخ
مشاهده می کنیم که هر پیامبر اولواالعزمی براي بعد از خود اوصیا و حجت هایی الهی داشته است تا بتوانند شریعت او را توسعه داده
و در سطح گسترده آن را پیاده نمایند.
بررسی آیه اکمال
به گمان عده اي، طبق برخی از آیات، پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)عهده دار وظیفه تبیین شریعت بوده و آن را به طور وسیع بیان
کرده است. خداوند متعال می فرماید ": الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ
[ [ صفحه 41
امروز دین را براي شما کامل کرده و نعمت را برایتان تمام نمودم و » [ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دِیناً [" 15
از این آیه استفاده می شود که دین توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)کامل شده و .« راضی شدم که اسلام دین شما باشد
احتیاجی به بیان آن توسط افراد دیگر نیست.
در پاسخ می گوییم:
اولاً: از ظاهر آیه استفاده می شود که دین توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله)کامل شده است ": الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ " نه
شریعت، و بین دین و شریعت فرق است.
قرآن کریم دین را واحد و شریعت را متعدد می داند. لذا هرگز دین را به صورت جمع به کار نبرده است، زیرا دین امر واحدي
است که حقیقت آن همان تسلیم در برابر خدایی است که سلطه و شایستگی پرستش از آن اوست....
آن است » [ حضرت یوسف (علیه السلام) به هم زندانی خود، پس از انحصار حکم در خداوند می فرماید ": ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ [" 16
.« دین ارزشمند
ولی شریعت در اصطلاح، آموزه هاي عملی و اخلاقی است که با زندگی فردي و اجتماعی و مسئولیت انسان در برابر خداوند و
مردم ارتباط دارد. و از لزوم وحدت ادیان، وحدت شرایع لازم نمی آید، زیرا شرایع پاره اي احکام و دستورالعمل هاي رفتاري است
که بر حسب مصالح و مقتضیات زمان و مکان، از لحاظ کمّی و کیفی قابل تحوّل است. و لذا قرآن می فرماید ": لِکُلّ جَعَلْنا مِنْکُمْ
.« و براي هر کدام از شما شریعت و روشی مقرر ساختیم » [ شِرْعَۀً وَمِنْهاجاً [" 17
صفحه 42 از 456
ثانیاً: بر فرض که احکام و شریعت توسط پیامبر (صلی الله علیه وآله) تبیین شده باشد، ولی از آن جا که آداب و رسوم جاهلیّت از
میان مردم برچیده نشده و تعالیم اسلامی در جامعه جا نیفتاده است، لذا به افرادي معصوم نیاز است تا با تکرار و تأکید بر تعالیم
اسلامی، آنها را در جامعه اسلامی به صورت ملکه در آورند.
[ [ صفحه 42
آن، بیان تمام احکام باشد. که هر « اکمال » در آیه شریفه، احکام شرعیه و مراد از « دین » ثالثاً: اشکال مبتنی بر آن است که مقصود از
دو تفسیر باطل است، زیرا این معنا براي آیه مبتنی بر دو امر است:
اوّل این که آیه در روز 18 ذي حجّه بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل نشده باشد و دوّم این که بعد از نزول آیه، حکمی بر پیامبر
(صلی الله علیه وآله) نازل نشده است، که هر دو اشکال دارد:
امّا ادعاي اوّل قطعاً خلاف واقع است زیرا:
1 در مقابل قول به نزول آیه در هجدهم ذي حجّه، قول دیگري است که معتقد است: آیه در نهم ذي حجّه بر پیامبر اکرم (صلی
الله علیه وآله)نازل شده است، این قول را به عمر بن خطاب، معاویۀ بن ابی سفیان، عبدالله بن عباس، علی بن ابی طالب و سمرة بن
جندب نسبت داده اند، که تمام سندهاي آن ضعیف است.
2 در مقابل، تعداد بیشتري از صحابه قائل اند آیه در هجدهم ذي حجّه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شده است.
3 قول به نهم ذي حجّه مخالف قول اهل بیت (علیهم السلام) است که عِدل قرآنند.
فرائض دیگري نیز بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل « اکمال » ادعاي دوّم نیز باطل است، زیرا بنابر نقل مفسّرین، بعد از نزول آیه
شد.
بوده است. خداوند « آیه کلاله » طبري از براء بن عازب نقل می کند که: آخرین آیه اي که بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)نازل شد
اي پیامبر! از تو درباره کلاله فتوا می خواهند بگو خدا براي شما » [ متعال می فرماید ": یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ الُله یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَۀِ [" 18
«... جمهور مفسّران می گویند: کمال دین یعنی اظهار دین و بیان معظم فرائض دین » : ابوحیان اندلسی می گوید .« چنین فتوا می دهد
مفسران می گویند: بعد از این آیه، آیات بسیادي از فرائض بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)نازل شد، از قبیل آیات ربا و کلاله و آیاتی
دیگر.
در روز هجدهم ذي حجّه بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد، و مقصود از دین، احکام و فروع « اکمال » نتیجه آن است که آیه
دین نیست. و اکمال آن نیز به معناي بیان تمام مسائل فرعی
[ [ صفحه 43
نیست. بلکه مقصود از دین، اصول اسلام و مراد از اکمال آن، تثبیت ارکان و محکم ساختن قواعد دین است، که به وسیله تبلیغ
ولایت امام علی (علیه السلام) و بیان مرجعیت او و سایر ائمه معصومین تحقق یافت. و به تعبیر دیگر: مراد از اکمال دین، تحول دین
از وصف حدوث به وصف بقاست که این عمل توسط مرجعیّت دینی اهل بیت (علیهم السلام)انجام پذیرفت.
اهداف وجود اهل بیت
صفحه 43 از 456
از مجموعه آیات و روایات استفاده می شود که خدواند متعال در خلقت اهل بیت (علیهم السلام)اهداف معینی را در نظر داشته
است، که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 هدف غیبی؛ به این معنا که اهل بیت (علیهم السلام)، امان براي زمین و ساکنان آن اند، همان گونه که شأن پیامبر (صلی الله علیه
مادامی که تو در میان مردم هستی، » [ وآله) این چنین است. خداوند متعال می فرماید ": وَما کانَ الُله لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ [" 19
.« لو بقیت الأرض بغیر امام لساخت » و در حق اهل بیت (علیهم السلام) هم می خوانیم .« خداوند هرگز آنان را عذاب نخواهد کرد
. [20]
2 حاکمیت و رهبري جامعه اسلامی؛ و این یکی از شئونات مقام عظماي ولایت اهل بیت (علیهم السلام)است، که از جانب
خداوند به آنان واگذار شده است.
3 حفظ اسلام و رسالت اسلامی؛ زیرا رسالت اسلامی تنها رسالت خاتم است و لذا احتیاج به محافظت و بقا و استمرار دارد.
خداوند متعال اراده نموده که اهل بیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) حافظ و ادامه دهنده این رسالت الهی باشند.
4 محافظت بر وجود امت اسلامی به عنوان امتی یکپارچه و متمیّز بین امت هاي دیگر؛ زیرا وجود اهل بیت (علیهم السلام) و امامت
و رهبري آنان در یک پارچگی و وحدت امت اسلامی نقش بسزایی داشته است.
5 تأسیس جماعتی صالح به عنوان شیعه اهل بیت (علیهم السلام) و تربیت روحی و معنوي آنان؛ جماعتی با خصوصیات، اوصاف و
اهداف خاص و با مسئولیتی خاص.
6 مرجعیت دینی و فکري؛ که از موقعیت هاي مهم اهل بیت (علیهم السلام)است.
[ [ صفحه 44
مرجعیت دینی اهل بیت نزد اهل سنت
اشاره
بسیاري از علماي اهل سنت به فضل و کمال و دانش اهل بیت عصمت و طهارت تصریح کرده اند که به اختصار به کلمات برخی از
آنان به ترتیب امامان اشاره می کنیم:
امام علی
شخصی نزد معاویه آمد و از او درباره موضوعی سؤال کرد. معاویه گفت: این سؤال را از علی (علیه » : 1 مناوي می گوید
السلام)بپرس، زیرا او از من داناتر است. سؤال کننده گفت: من جواب تو را می خواهم. معاویه سخت ناراحت شد و به او گفت:
واي بر تو، کراهت داري از شخصی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به او علم فراوان داده و بزرگان صحابه به این امر اعتراف
دارند و حتی عمربن خطاب در مشکلات از او سؤال می کرد. آن گاه معاویه گفت: روزي شخصی از عمربن خطاب سؤالی کرد.
عمر گفت: این مسئله را از علی (علیه السلام)سؤال کن. او در جواب گفت: اي امیر من جواب تو را می خواهم. عمر ناراحت شد و
. [ او را از مجلس اخراج کرد و دستور داد تا اسم او را از دیوان محو نمایند. [ 21
روز گذشته کسی از دنیا رفت که در ...» : 2 امام حسن مجتبی (علیه السلام) بعد از شهادت پدرش، امام علی (علیه السلام)فرمود
صفحه 44 از 456
. [22] «... علم کسی بر او پیشی نگرفته و در آینده نیز کسی علم او را درك نخواهد کرد
امام حسن
حسن بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف امام، آقا، ریحانه رسول خدا (صلی الله علیه » : 1 ذهبی می نویسد
. [23] .«... وآله) و نوه او، سید جوانان اهل بهشت، ابومحمّد، قرشی، هاشمی، مدنی، شهید... و امامی بزرگوار بود
[ [ صفحه 45
. [24] «. امام حسن، مردي با ورع و فاضل بود » : 2 ابن عبد البرّ می نویسد
حسن بن علی در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می نشست و مردم به دور او حلقه می » : 3 ابن صباغ مالکی می گوید
.«... زدند و سؤالهاي خود را از او می پرسیدند و امام نیز به آنها جواب می داد به حدّي که آنان را از علم خود سیراب می نمود
. [25]
امام حسین
1 خوارزمی حنفی به سندش از سلمان نقل می کند که بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)وارد شدم، دیدم که حسین (علیه السلام)بر
زانوي حضرت نشسته و پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر چشمان و دهانش را می بوسد. آنگاه فرمود: تو آقا، پسر آقا و پدر آقایی. تو
امام، فرزند امام و پدر امامی. تو حجّت، فرزند حجّت و پدر حجّت هایی. از نسل تو نه نفر حجّت خواهند آمد که نهمین آنها قائم
. [ است. [ 26
. [27] «. حسین مردي فاضل و متدین بود. زیاد نماز و روزه به جاي می آورد » : 2 ابن عبد البر می گوید
امام سجاد
من قریشی با ورع تر و فاضل » : 1 محمّد بن مسلم قرشی زهري، فقیه معروف حجاز و شام در شأن امام سجاد (علیه السلام)می گوید
. [28] «. تر از او ندیدم
. [29] .« من با علی بن الحسین مجالست زیاد نمودم و کسی را فقیه تر از او ندیدم » : هم چنین می گوید
2 سعید بن مسیّب از فقیهان معروف مدینه، در شأن امام سجاد (علیه السلام)می فرماید:
[ [ صفحه 46
. [30] «. هرگز فاضل تر از علی بن الحسین ندیدم »
هرگز همانند علی بن الحسین در » : 3 زیدبن اسلم که از طلایه داران فقیهان مدینه به حساب می آمد، در شأن امام سجاد می فرماید
. [31] .«... فهم و حافظه ندیدم
علی بن الحسین فاضل ترین هاشمی است که تا کنون » : 4 حمّادبن زیاد که از بزرگان فقهاي بصره بود در شأن امام می گوید
صفحه 45 از 456
. [32] «. مشاهده نموده ام
من از علی بن الحسین حدیث » : 5 یحیی بن سعید از تابعان بزرگ و فقیهان و عالمان فاضل بود، در شأن امام سجاد می فرماید
. [33] «. شنیدم و او را فاضل ترین هاشمی یافتم
«. در میان اهل بیت کسی مانند علی بن حسین (علیه السلام)نبوده است » : 6 مالک ابن انس در شأن امام (علیه السلام) می فرماید
. [34]
. [35] «. علی بن الحسین (علیه السلام)فاضل ترین شخص زمان خود بود » : 7 ابو بکر برقی می گوید
. [36] «. احدي را فقیه تر از علی بن الحسین ندیدم » : 8 ابوزرعه می گوید
. [37] «. من فقیه تر از علی بن الحسین ندیدم » : 9 ابوحازم می گوید
علی بن الحسین مردي ثقه و مورد اعتماد بود و از او احادیث بیشماري نقل شده است؛ مردي عالی » : 10 ابن عساکر می گوید
. [38] «. مقام، رفیع و با ورع بود
علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، زین العابدین، مردي مورد اطمینان، عابد، فاضل و » : 11 ابن حجر عسقلانی می نویسد
. [39] «. مشهور بود
[ [ صفحه 47
. [40] «. زین العابدین کسی است که جانشین پدرش در علم و زهد و عبادت بود » : 12 ابن حجر هیتمی می گوید
. [41] «. امام زین العابدین از همه فاضل تر و در عبادت از همه کوشاتر بود » : 13 یعقوبی می نویسد
. [42] «... علی بن الحسین، از تابعان بزرگ و سرآمد آنها در علم و دین بود » : 14 ابن تیمیه می گوید
زین العابدین فقیه بود، همان گونه که محدّث بود. در احاطه به مسائل فقهی در تمام فروعات » : 15 استاد محمد ابو زهره می گوید
. [43] «. همانند جدش، علی بن ابی طالب توانا بود
امام محمد باقر
محمّد بن علی باقر، از تابعان است. مردي جلیل القدر و از بزرگان این امّت در علم، عمل، سیادت » : 1 ابن کثیر دمشقی می نویسد
. [44] «. و شرف است. او را از آن جهت که شکافنده علوم و استنباط کننده حکمت ها بود، باقر نامیدند
. [45] «. محمّد باقر، فرزند علی بن الحسین یکی از ائمه سادات اهل بیت گرام و از بزرگان علماي اسلام است » : 2 نهبانی می گوید
باقر از جمله کسانی بود که بین علم، عمل، بزرگواري، شرف و وثاقت و... جمع کرد. او براي خلافت » : 3 ذهبی می گوید
. [46] «. شایستگی داشت و یکی از ائمه دوازده گانه اي است که شیعه امامیه به آنان اعتقاد داشته و قائل به عصمت آنان است
[ [ صفحه 48
. [47] .«. امام محمد باقر شخصی داراي معارف و صاحب دقائق و لطائف بود » : 4 محمّد بن صبّان می گوید
محمّد بن علی بن الحسین... او بزرگ فقهاي حجاز بود؛ کسی که مردم، فقه را از او و فرزندش » : 5 ابن ابی الحدید می نویسد
. [48] .«... فراگرفتند
صفحه 46 از 456
. [49] «. محمّد باقر کلامش شبیه کلام انبیا بود » : 6 حسن بصري می گوید
از آن جهت محمّد بن علی بن الحسین بن علی را باقر می نامند، که شکافنده علم بود اصل علم را » : 7 ابن منظور افریقی می گوید
. [50] .«... بدست آورد و فروع علم را استنباط نمود و در عمق علم نفوذ کرد
. [51] .«. محمّد بن علی بن الحسین را به جهت گسترش علمش باقر نامیده اند » : 8 فیروزآبادي می گوید
. [52] «. باقر، عالمی بزرگوار بود و او را به جهت گستردگی علمش باقر نامیدند » : 9 ابن خلکان می گوید
باقر، از جمله کسانی بود که علم، فقه، دیانت و ثاقت و بزرگواري را در خود جمع نموده و » : 10 صلاح الدین صفدي می نویسد
. [53] .«. شایسته امامت بود
امام صادق
. [54] .«. من کسی را افقه و داناتر از جعفربن محمد ندیدم » : 1 ابوحنیفه می گوید
چشمی ندیده، گوشی نشنیده و بر هیچ قلبی خطور » : 2 انس بن مالک می گوید
[ [ صفحه 49
. [55] .«. نکرده فاضل تر از جعفر بن محمّد الصادق، از حیث علم، عبادت و ورع
. [56] «. جعفر بن محمد از فاضل ترین مردم بود. او دیدگاه هایی در علم کیمیا داشت » : 3 محمّد فرید وجدي می نویسد
جعفر بن محمّد، در دین صاحب علم فراوان، در حکمت داراي ادب کامل، در دنیا زهد بسیار و از » : 4 شهرستانی می نویسد
. [57] «. شهوات، ورع تمام داشت
جعفر بن محمد در علم داراي مقام و منزلتی بس رفیع بود؛ از برکات علمش جماعتی همانند ...» : 5 خیرالدین زرکلی می گوید
. [58] «. امام ابوحنیفه و امام مالک کسب فیض کردند. و او را از آن جهت که هیچ دروغی از او شنیده نشد صادق نامیدند
امام کاظم
. [59] «. موسی بن جعفر، مردي مورد اطمینان و راستگو و امام مسلمین بود » : 1 ابو حاتم می گوید
موسی بن جعفر مردي راستگو، هفتمین امام از امامان دوازده گانه شیعه امامیه از سادات بنی هاشم » : 2 خیر الدین زرکلی می گوید
. [60] .«... و از عابدترین مردم اهل زمان خود و از بزرگان علما و مردي باجود و کرم به حساب می آمد
. [61] .«. موسی بن جعفر، بزرگواري از سادات بنی هاشم و امام و پیشتاز در علم و دین بود » : 3 دکتر زکی مبارك می گوید
[ [ صفحه 50
. [62] «. موسی کاظم، وارث علم و معرفت و کمال و فضل پدرش بود » : 4 ابن حجر هیتمی می گوید
به طور قطع می توان گفت که اوّلین کسی که در فقه کتاب نوشت، امام موسی کاظم » : 5 دکتر محمّد یوسف موسی می نویسد
«. است و در سال 183 هجري در زندان از دنیا رفت. و در جواب مسائلی که از حرام و حلال از او سؤال نمودند، کتابی تألیف نمود
صفحه 47 از 456
. [63]
امام رضا
. [64] «. علیّ الرضا، فرزند موسی کاظم یگانه زمان و مردي جلیل القدر بود » : 1 سمهودي می نویسد
. [65] «. رضا از اهل علم، فضل و شرف در نسب بود » : 2 ابن حجر می نویسد
امام سید ابوالحسن، علیّ الرضا... اهل علم و دین بود و در بزرگواري از مکانی رفیع برخوردار بود. [ 66 ] و نیز » : 3 ذهبی می نویسد
. [67] «. علیّ الرضا داراي شأنی عظیم و براي خلافت شایستگی داشت » : می گوید
مأمون خواص خود را جمع نمود و به آنان خبر داد که در میان اولاد عباس و علی بن ابی طالب رضی » : 4 ابن خلکان می نویسد
. [68] «. الله عنه نظر کردم و کسی را افضل و سزاوارتر در امر خلافت از علیّ الرضا ندیدم، آن گاه با او بیعت نمود
[ [ صفحه 51
امام جواد
. [69] «. محمّد جواد در علم، تقوا و جود همانند پدرش بود » : 1 سبط بن جوزي می گوید
او اگر چه سنش کم بود ولی داراي منزلت و مقامی بزرگ بود. بعد از پدرش با نص و اشاره از » : 2 ابن صباغ مالکی می گوید
. [70] «. طرف او به مقام امامت رسید، همان گونه که گروهی از افراد ثقه و عادل به این مطلب خبر داده اند
او به واسطه پدر و اجدادش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)روایت نقل می کند و مردم نیز در » : 3 خطیب بغدادي می نویسد
. [71] «. فهم روایات و حقایق احکام به او مراجعه می کردند
محمّد جواد، فرزند علیّ الرضا، کنیه اش ابوجعفر... وارث پدرش در علم و فضیلت » : 4 محمّد بن وهیب بغدادي حنفی می گوید
. [72] «. بود
امام هادي
. [73] «. امام علیّ هادي مردي متعبّد، فقیه و امام بود » : 1 یافعی می گوید
. [74] «. علیّ عسکري... وارث علم و سخاوت پدر بود » : 2 ابن حجر هیتمی می گوید
ابوالحسن علی بن محمّد بن الرضا علی بن کاظم بن جعفر صادق علوي حسینی معروف به هادي » : 3 ابو عماد حنبلی می نویسد
. [75] «. فقیه، امام و متعبد بود
امام حسن عسکري
حسن عسکري عالمی بود مورد وثوق و اطمینان و از » : 1 سبط بن جوزي می گوید
[ [ صفحه 52
صفحه 48 از 456
. [76] «... پدر و اجدادش حدیث نقل می نمود
. [77] «. حسن عسکري مردي جلیل القدر و عظیم الشأن بود » : 2 حضرمی شامی می نویسد
حسن خالص فرزند علیّ هادي، داراي مناقبی معروف در میان اهل بیت (علیهم السلام) است. از ابتداي » : 3 بستانی می نویسد
. [78] .«... کودکی داراي فهم و حکمت بود
[ [ صفحه 53
اهل بیت در آیه تطهیر
اشاره
از جمله آیاتی که دلالت بر عصمت اهل بیت (علیهم السلام) دارد و درنتیجه اهل بیت را مرجع دینی مردم معرفی می کند و سنت
آنان را حجت می داند، آیه تطهیر است، خداوند متعال می فرماید ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ
خداوند چنین می خواهد که هر رجس و پلیدي را از شما خاندان نبوت دور کند و شما را از هر عیب، پاك و منزه » [ تَطْهِیراً [" 79
.« گرداند
اهل سنت درصددند استدلال به آیه شریفه را به هر شکلی که ممکن است از دست شیعه امامیه بگیرند، از همین رو براي آن، توجیه
هاي بی موردي ارائه کرده اند که در جاي خود به آن اشاره خواهیم کرد. از آن جا که دلالت آیه بر عصمت و حجیّت سنت اهل
بیت (علیهم السلام) قوي است، به بررسی آیه و پاسخِ شبهات آن می پردازیم.
اقوال در مقصود از اهل بیت
با رجوع به تفاسیر اهل سنت و شیعه پی می بریم که در تعیین مصداق اهل بیت در آیه تطهیر اختلاف است. اینک به برخی از آنها
اشاره می کنیم:
. [ 1 خصوص زنان پیامبر، این قول منسوب به عکرمه و مقاتل می باشد؛ [ 80
[ [ صفحه 54
. [ 2 خصوص اصحاب کساء، که شامل پیامبر، علیّ، فاطمه، حسن و حسین و همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) می شود؛ [ 81
. [ 3 خصوص پیامبر (صلی الله علیه وآله) است؛ [ 82
. [ 4 زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) و تمامی بنی هاشم که صدقه بر آنان حرام است؛ [ 83
. [ 5 خصوص پیامبر (صلی الله علیه وآله) و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) است. [ 84
بی شک رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) به قرآن و معانی و اشارت ها و مصادیق آن از دیگران آگاه تر است و کلام و گفتارش
مرجع و پناه در مواردي است که بر مردم مشتبه شده و احتیاج به توضیح دارد. از همین رو می بینیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)
صفحه 49 از 456
در برخی از مواردي که احتیاج به توضیح دارد تا بر مردم اشتباه نشود، خود درصدد توضیح آیه برآمده و تفسیر و مصداق آیه را از
هر راه ممکن بیان کرده است. در مورد آیه تطهیر نیز چنین بود، اما با تأسف فراوان از آن جهت که این گونه تفسیرها و بیان
مصداق ها با هواهاي نفسانی و تعصبات جاهلی برخی سازگاري نداشت، لذا درصدد برآمدند که حقّ را به هر نحو ممکن خاموش
سازند و با طرح اقوال بی اساس و شبهات مختلف، اذهان مردم را از معنا و مصداق حقیقی آیه دور سازند. ما برآنیم که پرده را از
روي حقیقت برداشته و حقّ را بنمایانیم.
راویان نزول آیه در اصحاب کسا
جماعت زیادي از اهل سنت روایات نزول آیه در شأن اصحاب کسا را نقل کرده اند که اینک به اسامی برخی از آنان اشاره می
کنیم:
1 مسلم (صحیح، ج 15 ص 194 ، کتاب فضائل الصحابه، با شرح نووي)؛
؛( 2 ترمذي (صحیح، ج 5 ص 30
[ [ صفحه 55
؛( 3 احمد (مسند، ج 1، ص 330
؛( 4 حاکم (المستدرك علی الصحیحین، ج 3، ص 133
؛( 5 طبرانی (المعجم الصغیر، ج 1، ص 65
؛( 6 حاکم حسکانی (شواهد التنزیل، ج 2، ص 11 92
؛( 7 نسائی (خصائص، ص 4
؛( 8 ابن عساکر (تاریخ دمشق، ج 1، ص 185
؛( 9 گنجی شافعی (کفایۀ الطالب، ص 54
؛( 10 ابن اثیر (أسدالغابۀ، ج 2، ص 12
؛( 11 طبري شافعی (ذخائرالعقبی، ص 21
؛( 12 واحدي (أسباب النزول، ص 203
؛( 13 خوارزمی (مناقب، ص 23
؛( 14 طبري (جامع البیان، ج 22 ، ص 6
؛( 15 سیوطی (درالمنثور، ج 5، ص 198
؛( 16 جصاص (أحکام القرآن، ج 5، ص 230
؛( 17 ابن مغازلی شافعی (مناقب، ص 301
؛( 18 زمخشري (کشاف، ج 1، ص 193
؛( 19 سبط بن جوزي (تذکرة الخواص، ص 233
؛( 20 قرطبی (الجامع لأحکام القرآن، ج 14 ، ص 182
؛( 21 ابن کثیر (تفسیر قرآن عظیم، ج 3، ص 483
صفحه 50 از 456
؛( 22 ابن صباغ مالکی (فصول المهمۀ، ص 8
؛( 23 ابن حجر (الإصابه، ج 2، ص 502
؛( 24 ابن حجر شافعی (الصواعق المحرقۀ، ص 85
؛( 25 شوکانی (فتح القدیر، ج 4، ص 279
؛( 26 ابن عبدالبر (الاستیعاب در حاشیه اصابه، ج 3، ص 37
27 قندوزي (ینابیع الموده، ص 107 ) و دیگران از اهل سنت.
[ [ صفحه 56
راویان حدیث از صحابه
تعدادي از صحابه، حدیث کسا را در تفسیر و بیان مصداق آیه شریفه نقل کرده اند، از قبیل: امام حسن (علیه السلام)، عایشه، ام
سلمه، عبدالله بن عباس، سعد بن ابیوقّاص، ابوالدرداء، انس بن مالک، ابوسعید خدري، واثلۀ بن اسقع، جابر بن عبدالله انصاري، زید
بن ارقم، عمر بن ابی سلمه، ثوبان مولی رسول الله و دیگران.
تصریح به صحت حدیث کسا
گروهی از علماي اهل سنت به صحت حدیث کسا و نزول آیه در شأن اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) تصریح نموده اند که به برخی
از آنها اشاره می کنیم:
1 احمد بن حنبل، بنابر التزام به نقل احادیث صحیح السند؛
2 مسلم بن حجّاج، به دلیل نقل حدیث در صحیح خود؛
3 حاکم نیشابوري در مستدرك؛
4 ذهبی در تلخیص المستدرك؛
. [85] «. این روایت گویا اتفاق بر صحت آن نزد مفسران و اهل حدیث است » : 5 فخر رازي در تفسیر الکبیر. او می گوید
6 ابن حبان؛ زیرا در صحیح خود نقل کرده است؛
حدیث کسا از احادیث صحیح السندي است که احمد، ترمذي از ام سلمه نقل » : 7 ابن تیمیه؛ او در منهاج السنۀ [ 86 ] می گوید
«. کرده و نیز مسلم در صحیح خود از عایشه نقل نموده است
به سند صحیح رسیده که پیامبر (صلی الله علیه وآله) کسائی را بر روي آن چهار نفر انداخت؛ آن » : 8 ابن حجر مکّی؛ او می گوید
. [87] «.... گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل بیت من و خاصه من هستند، پلیدي را از آنان دورساز و آنان را پاك گردان
[ [ صفحه 57
حدیث کسا
صفحه 51 از 456
1 مسلم به سند خود از عایشه نقل می کند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) صبحگاهی از حجره خارج شد، درحالی که بر روي دوش
او پارچه اي از پشم خیاطی نشده بود. حسن بن علی بر او وارد شد، او را داخل کسا کرد؛ آن گاه حسین وارد شد، او نیز در آن
داخل شد. سپس فاطمه وارد شد، او را نیز داخل آن کرد، بعد علی وارد شد او را نیز در آن داخل نمود؛ آن گاه این آیه را تلاوت
. [ کرد ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. [" 88
2 ترمذي به سند خود از ام سلمه نقل می کند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) روي حسن، حسین، علی و فاطمه پارچه اي کشید؛ آن
. [ گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل بیت من و از خواصّ من هستند، رجس و پلیدي را از آنان دور کن و پاکشان گردان. [ 89
3 همو از عمر بن ابی سلمه، ربیب پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند: هنگامی که آیه تطهیر در خانه ام سلمه بر پیامبر (صلی
الله علیه وآله) نازل شد، فاطمه و حسن و حسین را دعوت نمود و روي آنان کسائی کشید. علی نیز پشت سرش بود؛ آن گاه کسا را
بر روي همه کشید. سپس عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل بیت من هستند. رجس و پلیدي را از آنان دورکن و پاکشان گردان. امّ
. [ سلمه عرض کرد: اي رسول خدا! آیا من هم با آنانم؟ حضرت (علیه السلام)فرمود: تو در جایگاه خود هستی، تو برخیري. [ 90
4 هم چنین به سند خود از انس بن مالک نقل می کند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تا شش ماه هنگام رفتن به نماز صبح
مرتب بر درب خانه فاطمه گذر می کرد و می فرمود: الصلاة یا أهل البیت " إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ
وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً."
5 احمد در مسند به سندش از امّ سلمه نقل می کند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حجره او بود، فاطمه با ظرفی از آب گوشت بر
پیامبر (صلی الله علیه وآله) وارد شد. پیامبر (صلی الله علیه وآله)، درحالی که بر رختخواب
[ [ صفحه 58
خود نشسته و بر چیزي تکیه داده بود، فرمود: همسر و دو فرزندت را نیز دعوت کن.
أُمّ سلمه می گوید: من در حجره نماز می خواندم، در آن هنگام این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد ": إِنَّما یُرِیدُ الُله
لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. " أُمّ سلمه می گوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله)گوشه کسا را گرفت و بر روي
همه کشاند؛ آن گاه دستانش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل بیت من و از خواص من هستند، رجس و
پلیدي را از آنان دورساز و پاکشان گردان. امّ سلمه می گوید: به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عرض کردم: آیا من با شما
. [ هستم؟ فرمود: تو بر خیري، تو بر خیري. [ 91
مقصود از حجیت
حجیّت بر دو قسم است: موضوعی و طریقی. مقصود از حجیّت موضوعی، حجیّت چیزي است که ذاتاً و فی نفسه حجّت بوده و
موضوع براي وجوب تعبّد و متابعت باشد، نه از آن جهت که راهی به حجّت و کاشفِ از آن است. حجیت کتاب خدا و سنت
رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)، طبق نصّ قرآن، از قسم اوّل است؛ خداوند متعال به طور مطلق می فرماید ": أَطِیعُوا الَله وَأَطِیعُوا
و این تنها با حجیّت موضوعی سازگاري دارد. اما در حجیّت طریقی اعتبار از آن .« خدا و رسول را اطاعت کنید » ؛ [ الرَّسُولَ [" 92
جهت است که شیء طریق و راه به حجت واقعی و موضوعی و نفسی است، همانند خبر واحد که راهی ظنّی به سنت واقعی است، یا
خبر متواتر که راهی قطعی به سوي سنت واقعی است. ما با اثبات عصمت اهل بیت (علیهم السلام) درصدد اثبات حجیت موضوعی
براي سنت اهل بیت هستیم.
صفحه 52 از 456
کسانی که به آیه تطهیر استدلال کرده اند
اشاره
عده اي از صحابه و تابعین به آیه تطهیر در شأن اصحاب کسا، پنج تن آل عبا تمسک کرده اند که به برخی از آنان اشاره می کنیم:
[ [ صفحه 59
حسن بن علی
اي» : حاکم نیشابوري در باب فضائل حسن بن علی نقل می کند: حسن بن علی بعد از شهادت علی (علیه السلام) در خطبه اي فرمود
مردم! هرکس مرا می شناسد که می شناسد، و هرکس نمی شناسد، من حسن بن علی فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله)، فرزند
وصیّ، فرزند بشیر، فرزند نذیر، فرزند دعوت کننده به سوي خدا به اذن او، فرزند چراغ نوردهنده و هدایتم. من از اهل بیتی هستم
که جبرئیل بر ما نازل می شد و از خانه ما به آسمان ها بازمی گشت. من از اهل بیتی هستم که خداوند رجس و پلیدي را از آنان
. [93] «.... دور کرده و پاکشان گردانیده است
سعد بن ابی وقاص
نسائی در خصائص از عامر بن سعد بن ابیوقّاص نقل می کند: معاویه به پدرم سعد گفت: چرا ابوتراب را سبّ نمی کنی؟ پدرم در
جواب گفت: سه فضیلت در حقّ علی شنیده ام که به خاطر آنها هرگز علیّ را سبّ نمی کنم. اگر یکی از آنها براي من بود، نزد من
بهتر از شتران قرمزموي بود.... هنگامی که آیه " إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً " نازل شد، رسول
. [ خدا علی و فاطمه و حسن و حسین را دعوت نمود؛ آن گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل بیت من هستند. [ 94
ابن عباس
عمرو بن میمون می گوید: من در کنار ابن عباس نشسته بودم که عده اي نزد ابن عباس آمده و به او گفتند: یا با ما می آیی و یا ما
را در این جا می گذاري. ابن عباس گفت: بلکه با شما می آیم. آن گروه با ابن عباس سخن گفتند و بعد از مدّتی ابن عباس،
درحالی که آنان را نفرین می نمود، بازگشت و فرمود: اینان کسی را ناسزا می گویند که خداوند به او ده
[ [ صفحه 60
خصلت عطافرموده... پیامبر (صلی الله علیه وآله) پارچه خود را برگرفته و روي علی و فاطمه و حسن و حسین انداخت؛ آن گاه این
. [ آیه را تلاوت نمود ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. [" 95
واثلۀ بن اصقع
صفحه 53 از 456
نزد واثله نشسته بودم که عده اي شروع به دشنام دادنِ علی کردند. آن گاه که از نزد او » : شدّاد بن عبدالله قرشی دمشقی می گوید
خارج شدند، واثله گفت: بنشین تا تو را از این کسی که دشنام دادند، با خبر سازم. نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودم که
علی و فاطمه و حسن و حسین وارد شدند، پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر آنان کسائی انداخت و عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل بیت
. [96] .« من هستند. بارخدایا! رجس و پلیدي را از آنان دور فرما و پاکشان گردان
علی بن الحسین
خوارزمی حنفی نقل می کند: بعد از آن که امام سجاد (علیه السلام) را با اسیران اهل بیت (علیهم السلام)به شام حرکت دادند،
پیرمردي نزد امام سجاد (علیه السلام) آمد و عرض کرد: سپاس خداوندي را که شما را کشت و به هلاکت رساند و بندگان خدا را
از مردان شما راحت نمود و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط ساخت. علی بن الحسین به او فرمود: اي پیرمرد! آیا قرآن خوانده اي؟
عرض کرد: آري. فرمود: آیا این آیه را خوانده اي ": قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی؟ " عرض کرد: آري. باز فرمود:
آیا این آیه را خوانده اي ": وَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ؟ " این آیه را ": وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبی
"عرض کرد: آري. حضرت فرمود: به خدا سوگند! ما ذوي القربی در این آیاتیم. آیا این آیه را تلاوت نموده اي ": إِنَّما یُرِیدُ الُله
لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ
[ [ صفحه 61
. [ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً؟ " عرض کرد: آري. فرمود: ما اهل بیتی هستیم که به این آیه اختصاص داده شده ایم. [ 97
ام سلمه
شهر بن حوشب می گوید: هنگامی که خبر شهادت حسین بن علی به مدینه رسید، از ام سلمه، همسر رسول خدا (صلی الله علیه
وآله) شنیدم که فرمود: او را کشتند، خداوند آنان را بکشد... خدا آنان را لعنت کند. رسول خدا را دیدم که پارچه خیبري را رويِ
علی و فاطمه و حسن و حسین کشید؛ آن گاه عرض کرد: بارخدایا! اینان اهل بیت من هستند، رجس و پلیدي را از آنان دورساز و
. [ پاکشان گردان. [ 98
دلالت آیه بر عصمت
اشاره
دلالت آیه بر عصمت اهل بیت و درنتیجه مرجعیت دینی و حجیت سنت آنان را به دو تقریر بیان می کنیم:
عصمت از طریق اراده تکوینی
الف) انّما از قوي ترین ادوات حصر است که دلالت بر حصر حکم در موضوع دارد.
ب) اراده بر دو قسم است: تکوینی و تشریعی. در تکوینی مستقیماً اراده به تحقق مراد و ایجاد آن در خارج تعلّق می گیرد و هرگز
صفحه 54 از 456
از مراد تخلّف بردار نیست؛ خداوند متعال می فرماید ": إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، [" 99 ] برخلاف اراده
تشریعی که مستقیماً به ایجاد فعل در خارج تعلّق نمی گیرد، بلکه اراده به فعل بندگان تعلّق
[ [ صفحه 62
می گیرد تا با اختیارشان در خارج ایجاد شود و مستلزم وقوع مراد در خارج به طور جبر نیست. به تعبیر دیگر، در اراده تکوینی بین
اراده مرید و تحقق مراد در خارج چیزي واسطه نیست، برخلاف اراده تشریعی که اراده و خواست مکلّف واسطه است.
اراده در آیه، تکوینی است نه تشریعی، زیرا تشریعی به افرادي خاص، اختصاص ندارد و شامل همه مردم است؛ خداوند متعال می
و من جنّ و انس را نیافریدم مگر براي این که مرا به یکتایی پرستش » ؛ [ فرماید ": وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ [" 100
.« کنند
ج) اراده تکوینی خداوند از تحقق مراد تخلّف بردار نیست؛ خداوند می فرماید ": إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ؛"
.« فرمان نافذ خدا چون اراده خلقت چیزي را کند به محض این که گوید: موجود باش، بلافاصله موجود خواهد شد »
د) پیامبر (صلی الله علیه وآله) آیه تطهیر را تنها بر اهل بیت خود علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام)منطبق ساخت.
ه) رجس، در لغت به معناي قذارت است و آن عبارت از شکل و هیئتی در شیء است که موجب اجتناب و تنفر از آن می شود.
. [101]
قرآن رجس را در قذارت و پلیدي ظاهري و معنوي هر دو به کار برده است. براي مثال در مورد رجس مادي؛ می فرماید ": أَوْ
لَحْمَ خِنزِیر فَإِنَّهُ رِجْسٌ؛ [" 102 ] یا گوشت خوك که پلیدي است. و در موردي رجس معنوي؛ می فرماید ": وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ
و امّا آنان که دل هایشان به مرض [شک و نفاق] مبتلا است بر » [ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَماتُوا وَهُمْ کافِرُونَ؛ [" 103
.« خبث ذاتی آنها خباثتی افزود تا به حالِ کفر جان دادند
رجس » : در مقابل، طهارت نیز در امور مادي و معنوي هر دو به کار گرفته شده است؛ علامه طباطبایی (رحمه الله) می فرماید
عبارت است از درك نفسانی یا اثر شعوري که ناشی از تعلق قلب به اعتقاد باطل یا عمل پست است و از آن جا که الف و لام در
« الرجس »
[ [ صفحه 63
براي جنس است، دلالت بر ازاله هر هیئت خبث در نفس دارد که سبب خطا در اعتقاد یا عمل است و این حالت تنها منطبق بر
. [104] «. عصمت الهی، همان صورت نفسانی است که انسان را از اعتقاد باطل و عمل بد باز می دارد
به تعبیري دیگر: رجس شامل هر امر پلیدي می شود که نفس انسان از آن اجتناب می کند، این شامل گناه و اشتباه و سهو و نسیان
نیز می شود، زیرا تغییر حکم خدا، هرچند از روي اشتباه و سهو و نسیان، داراي نوعی قذارت و تنفّر است.
. [105] «. رجس به معناي قذر است و آن، بر گناه، عذاب، نجاست و نقایص اطلاق می گردد » : آلوسی از برخی نقل می کند
نتیجه: اهل بیت (علیهم السلام) معصوم اند، لذا سنت آنان حجت است.
عصمت از طریق اولویت قطعی
صفحه 55 از 456
آیه را از طریق دیگر نیز می توان بر عصمت اهل بیت (علیهم السلام) استدلال نمود، حتّی در صورتی که اراده در آیه تشریعی باشد
نه تکوینی؛ تقریر آن بدین گونه است:
الف) اراده، گاهی با لام تعلیل به کار می رود و زمانی بدون آن. هرگاه بعد از اراده لام تعلیل ذکر شود، متعلّق اراده چیزي ماقبلِ
اراده است. و هنگامی که بعد از اراده لام تعلیل نباشد، مقصود از اراده و متعلّق آن، همان چیزي است که بعد از اراده آمده است؛
براي نمونه، در مورد اراده اطفا و خاموش کردن نور خداوند در قرآن دو گونه تعبیر آمده است:
خداوند در سوره توبه می فرماید ": اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ الِله وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً
لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا یُشْرِکُونَ
علما و راهبان خود را به مقام ربوبیت » [ یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ الِله بِأَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی الُله إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛ [" 106
شناختند و خدا را نشناختند و نیز
[ [ صفحه 64
مسیح پسر مریم را به ربوبیّت گرفتند درصورتی که مأمور نبودند جز آن که خداي یکتا را بپرستند که منزه و برتر از آن است که با
او شریک قرار می دهند. کافران می خواهند که به نفس تیره و گفتار جاهلانه خود خاموش کنند و خدا نگذارد؛ تا آن که نور خود
.« را در منتهاي ظهور و اعلاي کمال برسانند هرچند کافران ناراضی باشند
اطفاء » آمده که با تأویل به مصدر متعلق اراده « ان ناصبه مصدریه » در این آیه لام تعلیل بعد از اراده به کار گرفته نشده، بلکه فعل با
می شود. « نورالله
اما در مورد دیگر در سوره صفّ می خوانیم ": وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی الِله الْکَ ذِبَ وَهُوَ یُدْعی إِلَی اْلإِسْلامِ وَالُله لا یَهْدِي الْقَوْمَ
آیا آن کس که به راه اسلام و سعادتش می خوانند و "» ؛ الظّالِمِینَ یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ الِله بِأَفْواهِهِمْ وَالُله مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ
او به خدا افترا و دروغ می بندد در جهان کسی از او ستم کارتر هست؟ و خدا هیچ قوم ستم کاري را هدایت نخواهد کرد. کافران
می خواهند تا نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش کنند، البته خدا نور خود را کامل می کند هرچند کافران خوش
ندارند.
در این مورد لام تعلیل بعد از اراده آمده است و این دلالت دارد که متعلق اراده چیزي است که قبلا ذکر شده و با لام درصدد بیان
. [ علت تعلق اراده به آن است. [ 107
آیه تطهیر از قبیل قسم دوّم است، پس متعلق اراده خداوند اوامري است که به همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) تعلق گرفته، از
و در خانه هایتان » ؛ [ قبیل ": وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّۀِ اْلأُولی وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِینَ الزَّکاةَ وَأَطِعْنَ الَله وَرَسُولَهُ [" 108
بنشینید و آرام گیرید و مانند دوره جاهلیت پیشین آرایش و خودآرایی نکنید و نماز را به پادارید و زکات مال به فقیران دهید و از
.« امر خدا و رسول خدا اطاعت کنید
ب) یکی از اقسام قیاس، قیاس به اولویّت قطعی است که به آن مفهوم موافقت نیز می گویند؛ مثل آن که خداوند متعال درباره پدر
و مادر می فرماید ": فَلا تَقُلْ
[ [ صفحه 65
صفحه 56 از 456
که به طریق اولی دلالت دارد بر این که آنان را نزنید و به قتل نرسانید. «... به آنان اف نگویید » ؛ [ لَهُما أُفّ ["... 109
ج) براي تأکید برخی از اوامر و نواهی گاهی جهت خاصی در نظر گرفته می شود که مقصود از آن، خود مکلف نیست، بلکه
منظور افراد دیگري هستند؛ براي نمونه، گاهی فرزندِ شخصیتی، مورد توجه خاص قرار می گیرد و به او امر و نهی خاصّی می شود،
زیرا از خاندان بزرگی است که داراي شأن و منزلت است و اگر فرزند و منسوب به آن خانواده، در ملأعام کار زشتی انجام دهد،
مردم به آنان بدبین می شوند.
نتیجه
خداوند در آیه تطهیر ابتدا به همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله)، که وابسته به بیت شرف و منزلت اند، خطاب خاص کرده و آنان
را به اموري چند به طور خصوص مکلف نموده است، اگرچه دیگران نیز در این امور شریکند، ولی از آن جا که آنان وابسته به
خاندان بیت و شرف نبوي و اهل بیت عصمت و طهارت اند و گناهشان نزد مردم به اسم این خاندان تمام و سبب بدبینی مردم به
آنان می شود، لذا به طور خصوص تکلیف متوجه آنان شده است. ازهمین رو می فرماید: اراده ما به این تکالیف به دلیل آن است
که پلیدي از اهل بیت (علیهم السلام)دور گردد، اگرچه این پلیدي از جانب دیگران است که همان همسران پیامبرند.
پاسخ به شبهات
اشاره
از آن جا که آیه تطهیر از بهترین آیات در شأن و مرتبه اهل بیت (علیهم السلام) است، لذا مخالفین درصدد برآمده اند که با طرح
شبهات واهی از هر طریق ممکن این فضیلت را از اهل بیت گرفته یا بر دیگران نیز تعمیم دهند. ما در این جا به برخی از آنها اشاره
کرده و جواب خواهیم داد:
[ [ صفحه 66
همسران از اهل بیتند
اشاره
گاهی گفته می شود که مقصود آیه همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) است یا آن که آنان مشمول آیه شریفه اند و براي این ادعا
به قرائنی تمسک کرده اند.
قرینه سیاق
آنان می گویند: آیه تطهیر از آن جا که در سیاق آیات مربوط به همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله)است، مقصود از آن زنان پیامبر
صفحه 57 از 456
(صلی الله علیه وآله) یا پنج تن، همراه زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) است.
جواب:
اولا: سیاق در نهایت دلالت بر ظهور آیه تطهیر در همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) دارد و این ظهور هرگز نمی تواند با روایات
صحیحه و متواتره در نزول آیه در حقّ پنج تن از اهل بیت (علیهم السلام) که نصّ است مقابله کند. در اصول به اثبات رسیده که
هرگاه بین نصّ و ظاهر مقابله شد، نصّ بر ظاهر مقدم است.
ثانیاً: اگر آیه مخصوصِ همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) است باید ضمیر در آن، همانند صدر آیه مؤنث باشد، درحالی که
مذکر آورده شده است. اگر کسی گوید: مذکرآوردن ضمیر جمع، از باب تغلیب است در جواب گوییم: تغلیب در صورتی جایز
است که خصوصیت احراز نگردد، درحالی که می دانیم روایات، آیه تطهیر را مخصوص پنج تن نموده است.
وانگهی آیات قرآن و روایات صریح است در عتاب و سرزنش و تهدید همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) و این با عصمت
سازگاري ندارد.
ثالثاً: گاهی در کلام بلیغ جمله اي معترضه واقع می شود که از جمله قبل و بعدِ آن اجنبی است. آیه تطهیر نیز از این قبیل است که
به جهاتی در بین آیات همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله)واقع شده است؛ همان گونه که خداوند متعال می فرماید ": إِنَّهُ مِنْ
همانا مکر زنان بسیار بزرگ » ؛ [ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِکِ ["... 110
[ [ صفحه 67
است... اي یوسف! از این [پیشامد] روي بگردان و تو [اي زن] براي گناه خود آمرزش
در این آیات ": یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا " بین " وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِکِ " و " إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ " فاصله شده است، درحالی .«... بخواه
که ربطی به ماقبل و مابعد ندارد.
رابعاً: به اتفاق مفسّران، قرآن برحسب ترتیب نزول جمع آوري نشده است. چه بسیار آیات مکّی که در بین آیات مدنی قرار گرفته
و چه بسیار که برعکس شده است.
بر همسران مورد نزاع است. برخی معتقدند که اهل بر همسر اطلاق نمی شود: « اهل البیت » خامساً: اطلاق لفظ
زبیدي می گوید: مجاز است کلمه اهل را بر همسر اطلاق نماییم. [ 111 ] این مطلب با تأمّل در ماده اهل صحیح است، زیرا اهل از
در لغت به معناي رَجَعَ آمده و آل شخص بر کسانی اطلاق می شود که حقیقتاً به آن شخص رجوع دارند و این « آلَ » آل است و
تنها شامل اقوام نسبی می شود نه سببی.
اولین کسی که از اهلم به من ملحق » : سیوطی در جامع الصغیر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که خطاب به فاطمه فرمود
. [112] «. می شود، تویی اي فاطمه! و اولین کسی که از همسرانم به من ملحق می گردد، زینب است
در این جا پیامبر (صلی الله علیه وآله) بین اهل و همسران فاصله و جدایی انداخته است و معلوم می شود که ازواج داخل در همسران
نیستند. از همین رو می بینیم که برخی از همسران از قبیل ام سلمه، عایشه و زینب از پیامبر (صلی الله علیه وآله) سؤال می کنند که
آیا ما جزء اهل بیت هستیم یا خیر؟ این سؤال خود دلیل بر این است که از حیث وضع لغوي، همسر داخل درلفظ اهل بیت یا اهل
نیست. آنان حکماً می خواستند خود را داخل در اهل بیت کنند.
مسلم در صحیح، باب فضایل علی (علیه السلام) نقل می کند: از زید بن ارقم درباره اهل بیت سؤال شد که آیا شامل همسران نیز
می شود؟ او پاسخ داد: قسم به خدا! هرگز. زیرا ممکن است شوهر پس از مدتی زندگی با همسرش او را طلاق دهد و او به قوم و
صفحه 58 از 456
پدرش
[ [ صفحه 68
. [ مراجعت کند! [ 113
سادساً: برخی از روایات به طور صریح اهل بیت را منحصر در پنج نفر نموده اند، همان گونه که به برخی از آنان اشاره شد.
سابعاً: در برخی از روایات، پیامبر (صلی الله علیه وآله) به صراحت همسرانش را خارج نموده است که به بعضی از آنان اشاره شد.
. [114]
مقصود از بیت، محل سکونت است
اشاره
برخی نیز براي تعمیم آیه بر زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) می گویند: مراد از بیت در آیه، مساکن همسران پیامبر (صلی الله علیه
وآله) است، پس مقصود از اهل بیت یا خصوص همسران است و یا همسران را نیز شامل می گردد.
جواب:
اولا: مقصود از بیت، ممکن است بیت نبوت باشد به قرینه قول خداوند متعال ": فِی بُیُوت أَذِنَ الُله أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ"...
.«... در خانه هایی که خداوند رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود » ؛ [115]
ابن مردویه از انس بن مالک و بریده نقل می کند: بعد از آن که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آیه فوق را خواند، شخصی عرض
. [ کرد: اي رسول خدا! این بیوت کدامین هستند؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله)فرمود: بیوت انبیا.... [ 116
هم چنین امکان دارد که مقصود از بیت، بیت الله الحرام باشد؛ همان گونه که خداوند متعال می فرماید ": إِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ
همانا نخستین » [ لَلَّذِي بِبَکَّۀَ مُبارَکاً؛ [" 117
[ [ صفحه 69
از همین رو در دعاي ندبه ملاحظه می کنیم که بعد از نقل آیه .« خانه اي که براي [عبادت] مردم بناشده، همان مکه مبارك است
أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَکَّۀَ مُبارَکاً وَهُديً لِلْعالَمِینَ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ » :" فوق، آیه تطهیر را ذکر می کند و می فرماید
118 ] و معلوم است که "] .« إِبْراهِیمَ وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً " وقلت ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
هر کس صلاحیت ندارد اهل بیت نبوت یا بیت الله الحرام باشد.
آمده است و اگر مراد بیت سکنا بود باید به صورت جمع می آمد؛ « الف و لام » ثانیاً: کلمه اهل بیت در آیه تطهیر به صورت مفرد با
همان گونه که در صدر آیه به صورت جمع آمده است ": وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ."
محدودیت از حیث مصداق
با مراجعه به قرائن موجود پی می بریم مقصود از اهل بیت در آیه تطهیر، افراد مخصوصی است که همان پنج تن آل عبا و کسائند؛
صفحه 59 از 456
قرائن عبارتند از:
که مراد از آن کسانی اند که وقت نزول آیه در حجره بودند. « البیت » الف) الف و لام عهد در
ب) اراده تکوینی، نه تشریعی و این نوع اراده، شامل همه افراد نمی شود، بلکه تنها برخی از افراد را به دلیل خاصی در بر می گیرد.
ج) اهل بیت در کلمات پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر همین پنج تن اطلاق شده است؛ همان گونه که در مورد آیه مباهله فرمود:
.« اللّهم هؤلاء أهلی »
د) پیامبر (صلی الله علیه وآله) در عمل نیز مصداق آیه را به افرادي خاص و معین محدود می کند، لذا تا مدّتی هنگام صبح که به
مسجد می رفت در گذر از خانه فاطمه (علیها السلام) آیه تطهیر را بر آنان قرائت می کرد.
ابوالحمراء می گوید: تا هشت ماه دیدم که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) صبح هنگام که براي نماز
[ [ صفحه 70
به مسجد می رفت از کنار خانه علی (علیه السلام) عبور می کرد و دستش را بر دو طرف درب خانه می گذاشت و می فرمود: نماز،
. [ نماز " إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. [" 119
ه) پیامبر (صلی الله علیه وآله) پارچه اي را که بر تن داشتند، روي اهل بیت خود، که فاطمه و علی و حسن و حسین بود، انداختند
120 ] و این خود دلالت بر محدودیت مصداق در کلمه اهل بیت دارد. ]
و) در آیه شریفه تطهیر، ضمیر به صورت مذکّر آورده شده است تا کسی خیال نکند که آیه مربوط به همسران پیامبر (صلی الله علیه
وآله) است.
ز) به طور قطع همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) معصوم نبودند در حالی که از آیه شریفه، عصمت اهل بیت استفاده می شود،
پس مقصود از اهل بیت در آیه، همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیست.
حدیث ام سلمه
برخی نیز براي داخل کردن همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) در آیه تطهیر به حدیث امّ سلمه تمسک کرده اند:
حاکم به سند خود از امّ سلمه نقل می کند که فرمود: آیه تطهیر در خانه من نازل شد؛ آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به
دنبال فاطمه و علی و حسن و حسین فرستاد و فرمود: اینان اهل بیت من هستند. ام سلمه می گوید: عرض کردم: اي رسول خدا! آیا
. [ من نیز از اهل بیتم؟ فرمود: آري! اگر خدا بخواهد. [ 121
هم چنین طبري به سندش از ام سلمه نقل می کند که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) علی و فاطمه و حسن و حسین را جمع
نمود و آنها را زیر پارچه اي قرار داد؛ آن گاه عرض کرد: پروردگارا! اینها اهل من هستند. امّ سلمه می گوید: عرض کردم: اي
. [ رسول خدا! مرا از آنان قرار ده. فرمود: تو از اهل منی. [ 122
[ [ صفحه 71
جواب:
صفحه 60 از 456
اولا: روایت از حیث سند ضعیف است، زیرا این مضمون از ام سلمه در دو سند وارد شده است: در طریق اوّل سند حاکم نیشابوري
عبدالله بن عبدالله وجود دارد که عده زیادي او را تضعیف کرده و مورد طعن قرار داده اند. ابن معین می گوید: حدیثش نزد من
ضعیف است. ابوحاتم می گوید: حدیثش نوشته می شود، ولی به آن احتجاج نمی شود. ابن عدي می گوید: برخی از روایاتی که
. [ نقل می کند منکر است، لذا از او متابعت نمی شود. [ 123
هم چنین در سندش شریک بن عبدالله وجود دارد که در حقّ او جرح و تعدیل رسیده است، درصورتی که اگر جرح به جهت حسد
. [ یا دشمنی یا مخالفت در مذهب نباشد، مقدم بر تعدیل است. و در مورد شریک بن عبدالله از این قبیل است. [ 124
طریق دوم: معروف به طریق ابن المغازلی است و غیر از شریک بن عبدالله، انس بن عیاض لیثی نیز در طریق آن قرار گرفته است که
او نیز از جرح سالم نمانده است. اگرچه برخی او را تعدیل نموده اند، ولذا وضعیت او همانند شریک بن عبدالله است.
یعنی سلمان به جهت «. سلمان از ما اهل بیت است » : ثانیاً: حدیث امّ سلمه همانند گفتار پیامبر (صلی الله علیه وآله) است که فرمود
ایمان به ما و متابعت از دستورات ما گویا از ما اهل بیت است.
ثالثاً: این دو روایت، از خود ام سلمه و دیگر همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) معارض دارد:
آیا من از اهل بیتم؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله) در جواب می فرماید: راه تو به سوي خیر است، تو از » : در روایتی ام سلمه می گوید
. [125] «. همسران پیامبري
در حدیث دیگر امّ سلمه عرض می کند: بارخدایا! مرا نیز با آنها قرارده، پیامبر (صلی الله علیه وآله)می فرماید: تو در جایگاه خودت
. [ هستی، تو بر خیري. [ 126
[ [ صفحه 72
حضرت در روایتی دیگر، همسرش زینب را از داخل شدن در کساء منع کرد و فرمود: تو در جاي خود می باشی، تو بر خیري ان
. [ شاءالله تعالی. [ 127
. [ بنابر روایتی دیگر عایشه را نیز از داخل شدن در کساء منع کرد. [ 128
در روایتی دیگر آمده است: عایشه خود را از مصداق اهل بیت خارج نموده است. مجمع می گوید: با مادرم بر عایشه وارد شدیم.
مادرم از وي سؤال کرد: چرا در روز جمل بر علی (علیه السلام) خروج کردي؟
عایشه گفت: این تقدیر الهی بود؛ آن گاه درباره علی (علیه السلام) پرسید: عایشه گفت: از من درباره محبوب ترین فرد نزد خدا و
همسر بهترین افراد نزد رسول خدا سؤال می کنی؟ رسول خدا را دیدم که روي علی و فاطمه و حسن و حسین پارچه اي انداخته و
آنان را در زیر آن جمع کرده بود؛ آن گاه فرمود: بارخدایا! اینان اهل بیت من هستند، پس پلیدي را از آنان دور کن و پاکشان
. [ گردان. سپس عرض کردم: اي رسول خدا! آیا من از اهل توام؟ فرمود: دور شو، تو بر خیري. [ 129
این دو روایت مخالف با روایات متواتر است که ام سلمه و دیگر » : به تعبیر برخی از علماي اهل سنت در توجیه حدیث ام سلمه
. [130] «. همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) را از شمول آیه تطهیر خارج می کند
دیدگاه عکرمه، مقاتل و عروة بن زبیر
برخی نیز براي اختصاص دادن آیه به همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) به قول این سه نفر استدلال کرده اند که آیه تنها در شأن
صفحه 61 از 456
. [ همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) است. [ 131
عکرمه و مقاتل در این ادعا مبالغه می کردند به حدّي که حتی عکرمه در بازارها
[ [ صفحه 73
فریاد می زد: من حاضرم در ادعاي خود مباهله کنم. او خطاب به مردم می گفت: عقیده اي که دارید صحیح نیست، این آیه تنها در
. [ شأن همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) است. [ 132
از این تعبیر استفاده می شود رأي عموم مردم در عصر عکرمه این بوده که مصداق اهل بیت فقط پنج تن است.
جواب:
در مخالفت این سه نفر با نظر عموم مردم، هیچ جاي تعجب نیست، زیرا این سه نفر از سردمداران دعوت مردم به دشمنی با
. [ امیرالمؤمنین اند. [ 133
عکرمه کسی است که در دین مردم گمراه بود و ذهبی او را از خوارج برشمرده است. وي در دروغ گویی به حدّي رسیده بود که
حتّی به استاد خود ابن عباس دروغ می بست؛ تا این که دروغ او ضرب المثل شد. ابن سیرین، یحیی بن معین و مالک او را کذّاب
توصیف کرده اند. ابن ذویب او را غیرثقه معرفی کرده و مالک، نقلِ روایت از او را حرام کرده و مسلم بن حجاج از روایات او
اعراض نموده است.
سرانجامِ وي، به جایی رسید که مردم از شدت تنفر جنازه اش را رهاکرده و در دفنش شرکت نکردند؛ تا این که چهار نفر را اجیر
کردند تا جنازه اش را دفن کنند.
مقاتل نیز همانند عکرمه است. دارقطنی، عقیلی و ذهبی او را از ضعفا به حساب آورده اند. ذهبی می گوید: رجالیین در تضعیف او
اجماع کرده اند. [ 134 ] جوزانی می گوید: مقاتل کذّابی جسور بود.
سرّ جعل این روایت از عکرمه و مقاتل روشن است، زیرا این دو از خوارج بودند؛ کسانی که به صراحت و به صورت آشکار با علی
(علیه السلام) جنگیدند. حال اگر آیه را در شأن امام علی (علیه السلام)بدانند، باید عمل بزرگان خود را در جنگ نهروان باطل
بپندارند. ازهمین رو
[ [ صفحه 74
درصدد برآمدند آیه تطهیر را که دلالت بر عصمت دارد از امام علی (علیه السلام) منصرف سازند.
وجه دیگر این که: خوارج در مذهبشان جعل حدیث را براي تأیید مذهب جایز می دانند و این مورد از همین قبیل است.
عروة بن زبیر کسی است که درصدد جعل فضایل در شأن خاله اش عایشه است. او کسی بود که بغض شدیدي نسبت به علی (علیه
السلام) داشت، به حدّي که هرگاه نام آن حضرت نزد او برده می شد، او را سبّ می کرد. [ 135 ] اسکافی او را از جمله تابعینی می
. [ داند که اخبار قبیحی در مذمّت علی (علیه السلام) وضع کرده است. [ 136
تهمت به ابن عباس
صفحه 62 از 456
. [ واحدي به سند خود از ابن عباس نقل می کند که آیه تطهیر در شأن همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شده است. [ 137
جواب:
اولا: در رجالِ این حدیث، افرادي مجهول و ضعیف وجود دارد که از آن جمله است: ابویحیی عبدالحمید بن عبدالرحمن که متّهم
. [ به خطا در روایت است. [ 138
. [ نسائی او را قوي ندانسته و ابن سعد و احمد بن حنبل او را تضعیف کرده است. [ 139
ازجمله رجالِ حدیث، خصیف است که احمد بن حنبل و یحیی بن سعید او را تضعیف کرده و روایتش را حجت نمی دانند.
ابوحاتم می گوید: او کسی است که احادیث را به گفتارها و آرا خلط کرده است. ابن معین می گوید: ما از حدیث خصیف حذر
. [ می کنیم. [ 140
[ [ صفحه 75
ثانیاً: روایاتی صحیح السند از ابن عباس نقل شده که می گوید: آیه تطهیر در شأن اصحاب کسا است.
قیاس به نظایر
در قرآن کنایه از زوجه است، لذا در خطاب ملائکه به همسر ابراهیم (علیه السلام) می خوانیم: « اهل بیت » ابن تیمیه می گوید: تعبیر
"أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ الِله رَحْمَتُ الِله وَبَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ. " هم چنین خداوند در مورد حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید":
فَقالَ لَاِهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً " اگر همسر ابراهیم و موسی از جمله اهل پیامبر (صلی الله علیه وآله)اند، چگونه همسران پیامبر از
اهل بیت او نباشند؟
جواب:
اولا: در آیه اوّل و دوّم مقصود همسر ابراهیم و موسی نیست، لذا در هر دو مورد به صیغه جمع مذکر آمده است. در آیه اوّل آمده
است ": عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ " و در آیه دوّم می فرماید ": لاَِهْلِهِ امْکُثُوا. " پس قطعاً، آنگونه که ابن تیمیه ادعا می کند، خصوص
همسران نیستند.
ثانیاً: همان گونه که از کلمات لغویین وفهم همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) و روایات دیگر استفاده شد این که اهل یا اهل بیت
حقیقتاً شامل همسران نمی شود، مگر با مجازیّت، و در مورد آیه که شامل همسران است، از همین قبیل است.
ثالثاً: مورد آیه تطهیر با این دو آیه فرق می کند، زیرا روایاتی به حدّ تواتر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وارد شده که مقصود از اهل
بیت (علیهم السلام) در آیه تطهیر تنها اصحاب کسا هستند.
دلالت آیه بر عصمت هنگام نزول
برخی می گویند: آیه دلالت بر عصمت اهل بیت هنگام نزولِ آیه دارد، زیرا خداوند خبر از اراده اش در زمان حال می دهد؛ از
همین رو به صیغه مضارع تعبیر کرده
[ [ صفحه 76
صفحه 63 از 456
است و در نتیجه، دلالت بر عصمت قبل از نزول آیه ندارد، درحالی که امامیه معتقد به عصمت اهل بیت (علیهم السلام) از هنگام
ولادت هستند.
جواب:
اوّلا: جمع و تألیف قرآن مجید سابق بر نزول آن بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) بوده است و اگر آیه تطهیر دلالت بر زمان حال داشته
باشد، مقصود حال تألیف و جمع قرآن است، نه حال تنزیل و می دانیم که جمع و تألیف، سابق بر ولادت آنان بوده است؛ همان
گونه که از برخی روایات استفاده می شود.
ثانیاً: قرآن یکپارچه در شب قدر بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد، همان گونه که خداوند متعال می فرماید ": إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی
لَیْلَۀِ الْقَدْرِ؛ [" 141 ] ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم. و بعد از آن، به طور تدریجی بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد":
. [ وَنَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا. [" 142
ثالثاً: خداوند متعال حکم اذهاب رجس را بر عنوان اهل بیت آورده است و این عنوان، در هر زمان براي این پنج تن اصحاب کسا
صادق بوده است، چه در گذشته، چه حال یا آینده.
عصمت و تبعیض
برخی می گویند: چرا خداوند متعال به اهل بیت، عصمت عنایت فرمود، ولی به ما نداد؟ آیا این ظلم در حقّ بقیّه نیست؟
جواب:
اولا: ظلم به معناي تجاوز از حدّ است و در مورد بندگان، هنگامی تجاوز از حدّ و ظلم است که تکلیفی زاید از حدّ استطاعت از
آنها خواسته شود و قطعاً چنین تکلیفی از جانب خداوند نرسیده، بلکه هرکس مطابق قابلیّت و استعدادش تکلیف دارد.
[ [ صفحه 77
ثانیاً: خداوند متعال نعمت هایش را بر اساس استحقاق نمی دهد تا کسی توهّم ظلم یا تبعیض در میان بندگان کند، بلکه نعمت هايِ
او بر اساس تفضّل و حکمت بالغه است که اقتضاي اختلاف به جهت نقص و کمال دارد.
به عبارت دیگر، نظام عالم، نظام احسن است و این نظام اقتضا دارد که هر چیزش در جاي خود و به مقدار ضرورتش باشد. می
دانیم که در هر زمان احتیاج به فرد یا افرادي معصوم است تا حجت خدا روي زمین بوده و مردم را به حقّ و حقیقت رهنمون سازند.
امتحان کرده و در اصلاب طیّب و طاهر « ذر » این گونه افراد باید از مقام عصمت برخوردار باشند، لذا خداوند متعال آنان را در عالم
قرار می دهد و پس از ولادت نیز مشغول ریاضت نفسانی می شوند تا بتوانند قابلیت هاي لازم را براي دریافت وحی و هدایت بشر
کسب نمایند، آن گاه خداوند متعال آنان را کمک کرده و به مقام عالی عصمت می رساند.
اذهاب به معناي رفع است
دهلوي می گوید: آیه دلالت بر عدم عصمت اهل بیت دارد، زیرا اذهاب رجس مستلزم ثبوت آن در رتبه سابق است، تا این که
ممکن شود که خداوند آن را از بین ببرد و این با اعتقاد امامیه به عصمت اهل بیت از ابتداي عمر سازگاري ندارد و تنها دلالت بر
صفحه 64 از 456
. [ عصمت از هنگام تعلق اراداه خداوند دارد. [ 143
جواب:
اولا: اگر این اشکال اراده خداوند وارد باشد، لازمه اش این است که در مورد " اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ " نیز وارد شود، زیرا لازم
می آید هرکسی که نماز می خواند و در آن، این آیه را تلاوت می کند یا آن را در غیر نماز تلاوت می کند گمراه باشد و از خدا
طلب هدایت کند و در غیر این صورت تحصیل حاصل است. درحالی که قطعاً این طور
[ [ صفحه 78
نیست، بلکه معناي آیه یا طلب استمرار امر موجود و یا طلب زیادتی هدایت و رسوخ پیدا کردن و تعمیق آن در دل انسان هدایت
یافته است. همین توجیه را در مورد آیه تطهیر نیز می کنیم.
ثانیاً: اذهاب بر دو نوع است: یکی از بین بردن بعد از ثبوت شیء، به این که چیزي آورده شود تا شیء را زائل کند. دیگري، از بین
و از دوّمی « رفع » بردن قبل از ثبوت شیء، به این که چیزي آورده شود تا از ابتدا جلوي شیء گرفته شود که در اصطلاح از اولی، به
تعبیر می شود. مقصود از اذهاب در آیه، دفع است نه رفع؛ یعنی خداوند متعال به آنان ملکه و قوّه اي ملکوتی می دهد که « دفع » به
با وجود آن هیچ تمایلی به گناه ندارند، که همان رساندن آنان به مقام یقین و عصمت است.
دلیل این مطلب آن است که اولا: امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) هنگام نزول آیه طفل بوده اند، لذا تصور هیچ گونه
رجسی در آنها نمی رود تا خداوند اراده رفع آن را نموده باشد.
ثانیاً: اگر مراد از اذهاب، رفع باشد باید پیامبر (صلی الله علیه وآله) را از مصداق اهل بیت خارج کرد، زیرا به طور اجماع پیامبر
(صلی الله علیه وآله) قبل از نزول آیه هیچ گونه رجس و پلیدي نداشته است. درحالی که به طور قطع پیامبر (صلی الله علیه وآله)
داخل در آیه تطهیر است.
این گونه تعبیر در قرآن و حدیث به کار برده شده است. خداوند متعال در مورد حضرت یوسف (علیه السلام)می فرماید ": کَذلِکَ
درحالی که می دانیم که حضرت .« این چنین ما میل او را از عمل زشت و بد برگرداندیم » [ لِنَصْ رِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ، [" 144
یوسف (علیه السلام) هرگز اهل فحشا و عمل بد نبوده است.
عصمت و سقوط تکلیف
برخی می گویند: مقام عصمت با تکلیف سازگاري ندارد، درحالی که می دانیم دنیا دارِ تکلیف است و هیچ کس از این قاعده
مستثنا نیست.
[ [ صفحه 79
جواب:
گفتیم، عصمت از شئون مقام علم است و هرگز اختیار را از انسان سلب نمی کند. علم از « حقیقت عصمت » همان گونه که در بحث
شرایط ثبوت تکلیف است نه عدم تکلیف. جبر و عدم قدرت است که از انسان تکلیف را سلب می کند. هم چنین گفته شد:
عصمت که نتیجه علم قطعی به حقایق امور است، هرگز از انسان معصوم سلبِ اختیار نمی کند.
صفحه 65 از 456
عصمت سایر ائمه
گاهی اشکال می شود که آیه تطهیر تنها دلالت بر عصمت پنج تن دارد و نمی تواند عصمت سایر ائمه را اثبات کند.
جواب:
اولا: حصر در آیه اضافی است نه حقیقی. حصر اضافی نسبت به عده اي خاص است و حصر مطلق نمی باشد. در مورد آیه تطهیر،
حصر به لحاظ همسران و دیگران است؛ یعنی این پنج تن نه همسران مشمول آیه تطهیرند و این منافات ندارد با این که افرادي از
قبیل همین پنج تن مشمول آیه تطهیر باشند؛ همان گونه که پیامبر (صلی الله علیه وآله) کلمه اهل بیت را در حیث ثقلین به طور
عموم به کار برده است.
ثانیاً: در زمان نزول آیه، از چهارده معصوم همین پنج تن بیشتر نبودند و پیامبر (صلی الله علیه وآله)کسا را روي خود و آنان انداخته
آیه نازل شد که طبیعتاً خطاب به آنان بود، اگرچه منافاتی ندارد. شامل افرادي مثل آنان نیز بشود؛ خصوصاً آنکه حکم در آیه بر
عنوان اهل بیت آمده است. از آن جا که در هر زمان احتیاج به امام معصومی است، لذا افراد دیگري نیز مشمول آیه تطهیرند که
همانند این پنج نفرند.
ثالثاً: روایات فراوانی از طرق شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وارد شده که امامان بعد از من، دوازده نفرند و چون از آن
جا که امام باید معصوم باشد همان گونه که در بحث عصمت امام ذکر شد پس باید سایر امامان نیز معصوم باشند.
[ [ صفحه 80
رابعاً: براي اثبات عصمت سایر امامان، اثبات عصمت یکی از آنان کافی است، زیرا به طور قطع هریک از امامان بر امام بعد خود
وصیت کرده و او را امام معصوم بعد از خود معرفی کرده است.
دعا براي تطهیر
ابن تیمیه می گوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله) دعا کرد تا خداوند رجس و پلیدي را از آنان دورساخته و پاکشان گرداند و این
. [ دلالت بر عصمت ندارد.... [ 145
جواب:
اوّلا: پیامبر (صلی الله علیه وآله) مستجاب الدعوه است و اگر دعا کرده به طور قطع اجابت شده است.
ثانیاً: فایده دعا استمرار تطهیر و اذهاب رجس در آینده است؛ همان گونه که در تفسیر ": اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ " گفتیم.
ثالثاً: ممکن است که دعا، بالارفتن مرتبه و درجات خلوص و عمق گرفتن و رسوخ کردن اذهاب رجس و در نتیجه، تطهیر اهل بیت
را در بر داشته باشد.
. [ رابعاً: مطابق برخی از روایاتی، که ذکر شد، دعاي پیامبر (صلی الله علیه وآله) بعد از نزول آیه تطهیر بوده است. [ 146
عصمت براي تمام صحابه
دهلوي می گوید: اگر آیه تطهیر دلالت بر عصمت داشته باشد باید تمام صحابه معصوم باشند، زیرا همین تعبیر در حقّ آنان نیز
صفحه 66 از 456
رسیده است؛ خداوند متعال می فرماید:
"وَلکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ [" 147 ] و نیز می فرماید ": لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ."
. [148]
[ [ صفحه 81
جواب:
قیاس در این مورد مع الفارق است و در نتیجه، استدلال مغالطه اي است، زیرا اراده در این دو آیه تشریعی است نه تکوینی. ازهمین
رو، اجماع است بر این که آیه به صیغه جمع مخاطب آمده است، ولی نه تنها مختص به مشافهین زمان خطاب و صحابه نیست، بلکه
شامل همه مسلمانان تا روز قیامت می شود؛ برخلاف اراده در آیه تطهیر که تکوینی است و دلالت بر عصمت دارد.
شاهد این مطلب؛ آیه اوّل در مورد سبب تشریع وضو و تیمّم است؛ خداوند متعال می فرماید ": یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی
الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ
عَلی سَ فَر أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ
اي اهل ایمان! چون خواهید براي » ؛ [ الُله لِیَجْعَلَ عَلَیْکُ مْ مِنْ حَرَج وَلکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ [" 149
نماز برخیزید صورت و دست ها تا مرفق بشویید و پاها را تا برآمدگی پا مسح کنید و اگر جنب هستید پاکیزه شوید [غسل کنید] و
اگر بیمار یا مسافر هستید یا یکی از شما را قضاي حاجتی دست داده باشد یا با زنان مباشرت کرده اید و آب نیابید دراین صورت به
خاك پاك و پاکیزه تیمّم کنید به آن خاك صورت و دست ها را مسح کنید. خدا هیچ گونه سختی براي شما قرار نخواهد داد
.« ولکن می خواهد تا شما را پاکیزه کند و نعمت را بر شما تمام گرداند، باشد که شکر او به جاي آرید
در مورد آیه دوّم که در خصوص جنگ بدر وارد شده، سخن از فرستادن باران هنگام احتیاج به آن است؛ خداوند متعال می
یادآرید » ؛ [ فرماید ": إِذْ یُغَشِّیکُ مُ النُّعاسَ أَمَنَۀً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَیُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ [" 150
هنگامی را که خواب راحت شما را فراگرفت براي این که از جانب خدا ایمنی یافتید و از
[ [ صفحه 82
.« آسمان رحمت خود آبی فرستاد که شما را به آن پاك گرداند و وسوسه و کید شیطان را از شما دور سازد
پس " لِیُطَهِّرَکُمْ " یعنی تطهیر از جنابت و هیچ یک از دو آیه، مربوط به تطهیر از گناهان و نقایص نیست.
رجس به معناي شرك
ابن تیمیه می گوید: اراده خداوند در آیه تطهیر، متضمّن تحقّق مراد نیست، بلکه گاهی اراده می کند چیزي را که تحقق نمی یابد؛
خداوند متعال می فرماید ": وَالُله یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ [" 151 ] درحالی که برخی توبه می کنند و برخی نمی کنند. خداوند اراده
« رجس » کرده که مردم را از شرك پاك کند، ولی بعضی می خواهند که بر شرك باقی بمانند. [ 152 ] آن گاه می گوید: مقصود از
در آیه، شرك است، همانند قول خداوند ": فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلَأوْثانِ " و ما می دانیم که خداوند از اهل بیت پیامبر (صلی الله
. [ علیه وآله)شرك و خباثت را دور کرده است، ولی این دلالت بر عصمت آنان ندارد. [ 153
صفحه 67 از 456
جواب:
اراده در آیه " وَالُله یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ " تشریعی است نه تکوینی. از همین رو به عموم مردم توجه دارد؛ برخلاف اراده در مورد
آیه تطهیر که به قرائنی که ذکر شد خصوصاً روایاتی که نص در نزول آیه در پنج تن بود، اراده تکوینی است نه تشریعی وگرنه
شامل افرادي خاص نمی شد.
[ [ صفحه 83
اهل بیت در حدیث ثقلین
اشاره
است. حدیثی که مورد اتفاق همه « ثقلین » از جمله احادیثی که بر مرجعیت دینی اهل بیت و حجّیت سنت آنان دلالت دارد حدیث
مذاهب اسلامی اعم از شیعی و سنی است و هریک از آنها به گونه اي به این حدیث تمسک می کنند. این حدیث به طریق متواتر
از عصر صحابه به بعد نقل شده و به لحاظ مضمون نیز از دلالت و معناي بالایی برخوردار است و حکایت از وصیّت پیامبر (صلی الله
علیه وآله) و سفارش او به امّتش تا روز قیامت دارد که با عمل به آن دستور و وصیّت، امّتش هرگز بی راهه نرفته و گمراه نخواهند
شد.
متن حدیث
حدیث ثقلین با مضامین مختلف در صحیح ترین کتاب هاي حدیثی اهل سنت وارد شده است. اینک به نقل برخی از آنها می
پردازیم:
روزي رسول خدا (صلی الله علیه وآله) کنار برکه آبی به نام خمّ، بین مکه و ...» : 1 مسلم به سند خود از زید بن ارقم نقل می کند
مدینه، ایستاد و براي جمعیّت خطبه اي ایراد فرمود: در آن خطبه بعد از حمد و ثناي الهی و موعظه و تذکّر فرمود: اي مردم! همانا
من بشري هستم که نزدیک است پیک الهی جان مرا گرفته و اجابت دعوت حقّ نمایم. من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم:
اوّل آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، کتاب خدا را گرفته و به آن تمسّک کنید. پیامبر (صلی الله علیه وآله) سفارش
زیادي براي کتاب خدا فرمود و مردم را بر
[ [ صفحه 84
«.... عمل به آن تشویق نمود. سپس فرمود: اهل بیتم، شما را سفارش می کنم در حقّ اهل بیتم و این جمله را سه بار تکرار نمود
. [154]
همانا من در میان شما دو » : 2 احمد بن حنبل به سند خود از زید بن ثابت نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)فرمود
جانشین قرار می دهم: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده ما بین آسمان و زمین و عترتم (اهل بیتم) این دو از یکدیگر جدا نمی شوند
. [155] «.. تا در کنار حوض بر من وارد شوند
صفحه 68 از 456
3 ترمذي به سند خود از جابر بن عبدالله نقل می کند: در حجۀ الوداع، روز عرفه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را دیدم که بر
شتري سوار بود و خطبه می خواند. شنیدم که حضرت می فرمود: اي مردم! در میان شما چیزي می گذارم که اگر به آن تمسک
. [ کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم. [ 156
4 حاکم نیشابوري به سند خود از ابی الطفیل از زید بن ارقم نقل می کند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بین مکه و مدینه کنار
پنج درخت فرود آمد. مردم زیر درختان را جاروب نمودند، پیامبر (صلی الله علیه وآله) ایستاده به ایراد خطبه پرداخت، بعد از حمد
اي مردم! همانا من در میان شما دو چیز می گذارم که اگر از آن دو پیروي » : و ثناي الهی و تذکّر و وعظ و بیان خواسته الهی، فرمود
کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم. سپس فرمود: آیا می دانید که من به مؤمنین از خود آنان سزاوارترم؟ این جمله را
«. تکرار کرد. همگی گفتند: آري. آن گاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: هر که من مولاي اویم این علی مولاي اوست
. [157]
تکرار حدیث
حدیث ثقلین طرق زیادي دارد که آن را بیش از بیست نفر از صحابه نقل کرده اند. در بعضی از آن طرق » : ابن حجر می گوید
آمده است: پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حجۀ الوداع،
[ [ صفحه 85
سرزمین عرفه به کتاب و عترت سفارش نمود. در برخی به غدیر خم اشاره شده است. در دسته اي دیگر بعد از بازگشت از طائف
آمده است. و هیچ گونه تناقی بین اینها نیست، زیرا مانعی نیست که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در مکان هاي متعددي به ثقلین
. [ سفارش کرده باشد. [ 158
. [ حتی بنابر بعضی از نقل ها پیامبر (صلی الله علیه وآله) هنگام وفاتش نیز به ثقلین: کتاب خدا و عترتش سفارش نمود.... [ 159
تصحیح حدیث
حدیث ثقلین را از طرق مختلف می توان تصحیح نمود.
1 وجود حدیث در صحاح
. [ الف) وجود حدیث در صحیح مسلم که اهل سنت به صحّت تمام احادیث آن قائلند؛ [ 160
ب) وجود حدیث در صحیح ترمذي؛
ج) وجود حدیث در صحیح ابن خزیمه؛
د) وجود حدیث در صحیح ابی عوانه.
2 وجود حدیث در کتاب هایی که درباره صحاح سته نوشته شده است
الف) حاکم، المستدرك علی الصحیحین؛
ب) حمیدي، الجمع بین الصحیحین؛
ج) رزین عبدري، تجرید الصحاح.
3 وجود حدیث در کتبی که مؤلفان آن التزام به نقل احادیث صحیح داده اند
صفحه 69 از 456
الف) علامه سراج الدین فرغانی، نصاب الأخبار.
ب) حافظ ضیاء الدین مقدسی، المختارة؛ سیوطی از حافظ عراقی نقل می کند:
مقدسی کتابی را به نام المختارة تألیف کرد و در آن التزام داد که تنها احادیث
[ [ صفحه 86
. [ صحیح السند را نقل کند. [ 161
4 تصریح به صحّت حدیث ثقلین
تعداد زیادي از علماي اهل سنت به صحّت حدیث ثقلین تصریح نموده اند. اینک به اسامی برخی از آنان اشاره می کنیم:
الف) ناصر الدین البانی، صحیح سنن الترمذي، ج 3، ص 543 ، حدیث شماره 3788 ؛ صحیح الجامع الصغیر، ج 1، ص 842 ، حدیث
؛ شماره 2457
؛ ب) ابن حجر عسقلانی، المطالب العالیه، ج 4، ص 65 ، حدیث شماره 3972
؛ ج) ابن حجر مکی الصواعق المحرقه، ج 2، ص 428 و 439
؛ د) بوصیري، اتحاف الخیرة المهرة ج 9، ص 279
؛ ه) یعقوب بن سفیان فسوي، المعرفۀ والتاریخ ج 1، ص 536
؛ و) شیخ سلیمان قندوزي، ینابیع الموده، ص 259
ز)احمد بن حنبل، سیر اعلام النبلاء، ترجمه احمد بن حنبل؛
؛ ح) محمود شکري آلوسی، مختصر التحفه، ص 52
؛ ط) ابن جریر طبري، به نقل کنز العمال، ج 1، ص 379 ، حدیث شماره 1165
؛ ي) محاملی، به نقل سیوطی در مسند علی (علیه السلام)، ص 192 ، حدیث شماره 6050
؛ ك) حسن بن علی سقاف شافعی، صحیح صفۀ صلاة النبی (صلی الله علیه وآله)، ص 29
؛ ل) حافظ حاکم نیشابوري، المستدرك علی الصحیحین ج 3، ص 118 ، حدیث شماره 4576
؛ م) ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر ج 4، ص 122 ؛ البدایۀ والنهایۀ، ج 5، ص 228
؛ ن) ابن هشام، السیرة النبویۀ ج 4، ص 416
؛ س) جمال الدین قاسمی، محاسن التأویل ج 14 ، ص 307
؛ ع) هیثمی، مجمع الزوائد، ج 1، ص 170 و ج 9، ص 256
؛ ف) أزهري، تهذیب اللغۀ ج 2، ص 246
؛ ض) سمهودي شافعی جواهر العقدین، ص 236
[ [ صفحه 87
ق) علامه مناوي، فیض القدیر
؛ ر) علامه محقق شیخ احمد بنّا، الفتح الربّانی بترتیب مسند أحمد بن حنبل الشیبانی، ج 1، ص 186
صفحه 70 از 456
. ش) استاد علامه توفیق أبو علم، أهل البیت (علیهم السلام)، ص 77 80
راویان حدیث ثقلین از صحابه
حدیث ثقلین را 34 صحابی نقل کرده است که عبارتند از:
1 أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)؛
2 امام حسن مجتبی (علیه السلام)؛
3 سلمان فارسی؛
4 أبوذر غفاري؛
5 عبدالله بن عباس؛
6 أبو سعید خدري؛
7 جابر بن عبدالله انصاري؛
8 أبو الهیثم بن تیّهان؛
9 حذیفۀ بن یمان؛
10 حذیفۀ بن أسید غفاري؛
11 حذیفۀ بن ثابت ذوالشهادتین؛
12 زید بن ثابت؛
13 زید بن أرقم؛
14 أبو هریرة دوسی؛
15 عبدالله بن حنطب؛
16 جبیر بن مطعم؛
17 براء بن عازب؛
18 أنس بن مالک؛
[ [ صفحه 88
19 طلحۀ بن عبدالله تیمی؛
20 عبدالرحمن بن عوف؛
21 سعد بن ابی وقّاص؛
22 عمرو بن عاص؛
23 سهل بن سعد انصاري؛
24 عدي بن حاتم؛
25 أبو أیّوب انصاري؛
26 أبو شریح خزایی؛
صفحه 71 از 456
27 عقبۀ بن عامر؛
28 أبو قدامه انصاري؛
29 أبولیلی انصاري؛
30 خمیره اسلمی؛
31 عامر بن لیلی بن حمزه؛
32 فاطمه زهراء (علیها السلام)؛
33 أمّ سلمه همسر پیامبر (صلی الله علیه وآله)؛
34 أمّ هانی دختر أمیر المؤمنین (علیه السلام).
راویان حدیث ثقلین از تابعین
حدیث ثقلین را نوزده نفر از تابعین نقل نموده اند که عبارتند از
1 عامر بن واثله؛
2 عطیّۀ بن سعد عوفی؛
3 حارث همدانی؛
4 أصبغ بن نباته؛
5 عبدالله بن أبی رافع؛
و دیگران.
[ [ صفحه 89
راویان حدیث در قرن 02
در قرن دوم 36 نفر از بزرگان اهل سنّت حدیث ثقلین را نقل نموده امثال:
1 سعید بن مسروق ثوري، متوفاي 126 ه؛
2 أبی اسحاق سبیعی، متوفاي 129 ه؛
3 ابی حیان تیمی، متوفاي 145 ه؛
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 03
در قرن سوّم حدیث ثقلین را 69 نفر از بزرگان عامه نقل نموده اند؛ امثال:
؛( 1 أبی جعفر محمّد بن حبیب هاشمی، متوفاي 225 ه (المنمّق، ص 9
؛( 2 محمّد بن سعد زهري، متوفاي 230 ه (الطبقات الکبري، ج 2، ص 194
؛( 10 حدیث 10130 / 3 ابی بکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبه، متوفاي 235 ه، (المصنّف 506
صفحه 72 از 456
4 احمد بن حنبل، متوفاي 241 ه، (مسند أحمد ج 1، ص 96 و...)؛
؛( 5 عبدالله بن عبد الرحمن دارمی، متوفاي 255 ه (سنن الدارمی) ج 2، ص 310 و 432
؛( 6 محمد بن اسماعیل بخاري، متوفاي 256 ه (التاریخ الصغیر، ج 3، ص 96
؛( 7 مسلم بن حجاج نیشابوري، متوفا 261 ، (صحیح مسلم، ج 2، ص 362 ، ح 2408
؛( 8 أبو عبدالله محمّد بن یزید قزوینی، متوفاي 275 ه (سنن ابن ماجه، ج 1، ص 43
9 سلیمان بن اشعث سجستانی، متوفاي 275 ه (سنن ابی داود)؛
؛( 10 محمّد بن یحیی بلاذري، متوفاي 278 ه (أنساب الأشراف ج 1، ص 35
؛( 11 محمد بن عیسی ترمذي، متوفاي 279 ه (صحیح الترمذي، ج 2، ص 307
؛( 12 أحمد بن أبی یعقوب، متوفاي 284 ه (تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 112
؛( 13 محمد بن علی أبوعبد الله حکیم ترمذي، متوفاي 285 ه (نوادر الأصول، ص 68
[ [ صفحه 90
؛( 14 أحمد بن عمرو بن أبی عاصم، ابوبکر شیبانی، متوفاي 287 ه (کتاب السنه، ص 629
؛( 15 أبوبکر بزّار بصري، متوفاي 292 ه (مسند البزّار، ص 75 و 277
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 04
در قرن چهارم 38 نفر از علماي اهل سنّت حدیث ثقلین را نقل نموده اند؛ امثال:
؛( 1 أحمد بن شعیب نسائی، متوفاي 303 ه (سنن نسائی و خصائص، ص 21
؛( 2 حافظ ابویعلی موصلی، متوفاي 307 ه (مسند أبی یعلی، ص 2 ح 102
3 محمد بن جریر طبري، متوفاي 310 ه)؛
؛( 4 أبی بکر محمّد بن اسحاق، متوفاي 311 ه (صحیح ابن خزیمه، ص 340
5 أبن عوانه یعقوب بن اسحاق، اسفرائینی، متوفاي 316 ه (مسند ابی عوانه)؛
؛( 6 أبی جعفر أحمد بن محمّد بن سلامه، متوفا 321 (مشکل الآثار، ج 2، ص 307
؛( 7 أبی عمر أحمد بن محمّد بن عبد ربّه قرطبی، متوفاي 328 ه (العقد الفرید، ج 2، ص 158
؛( 8 حافظ أبوالقاسم طبرانی، متوفاي 360 ه (المعجم الصغیر، ج 1، ص 131 و المعجم الکبیر، ج 3، ص 63
؛( 9 عبدالله بن عدي جرجانی، متوفاي 365 ه (الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 6، ص 2087
؛( 10 أبی منصور محمد بن أحمد بن أزهر أزهري، متوفاي 370 ه (تهذیب اللغۀ، ج 9، ص 78
؛( 11 حافظ علی بن عمر بن أحمد بغدادي دار قطنی، متوفاي 385 ه (المؤتلف والمختلف، ص 2، ح 1046
؛( 12 أبی سلیمان أحمد بن محمّد خطابی، متوفاي 388 ه (غریب الحدیث، ج 2، ص 192
و دیگران.
صفحه 73 از 456
[ [ صفحه 91
راویان حدیث در قرن 05
در قرن پنجم، 21 نفر از علماء اهل سنّت حدیث ثقلین را نقل نموده اند که به اسامی برخی اشاره می شود:
؛( 1 أبوعبدالله حاکم نیشابوري، متوفاي 405 ه (المستدرك علی الصحیحین)، ج 3، ص 90
؛( 2 قاضی عبدالجبّار معتزلی، متوفاي 414 ه (المغنی فی الکلام)، ج 20 ، ص 191
3 أبواسحاق ثعلبی، متوفا 427 ، (الکشف والبیان)، تفسیر آیه اعتصام)؛
؛ 4 أبونعیم اصفهانی، متوفاي 430 ه (حلیۀ الأولیاء)، ج 1، ص 355
؛( 5 احمد بن حسین بن علی بیهقی، متوفاي 458 ه (السنن الکبري)، ج 2، ص 148
6 أبوبکر خطیب بغدادي، متوفاي 463 ه)؛
؛( 7 ابن المغازلی شافعی، متوفاي 483 ه، (مناقب أمیرالمؤمنین (علیه السلام))، ص 234
8 أبوعبدالله حُمیدي، متوفاي 488 ه (الجمع بین الصحیحین)؛
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 06
در قرن ششم 24 نفر از علماي اهل سنت حدیث ثقلین را نقل نموده اند که به اسامی بعضی اشاره می کنیم:
؛( 1 أبومحمّد حسین مسعود بغوي، متوفاي 516 ه (مصابیح السنّه)، ج 2، ص 205
2 أبوالحسین رزین عبدري، متوفاي 529 ه (الجمع بین الصحاح الستۀ)؛
؛( 3 جارالله زمخشري، متوفاي 538 ه (الفائق فی غریب الحدیث)، ج 1، ص 170
؛( 4 خطیب خوارزمی، متوفاي 568 ه (المناقب، ص 200
؛( 5 حافظ أبوالقاسم ابن عساکر شافعی، متوفاي 571 ه (تاریخ دمشق)، ج 1، ص 45
و دیگران.
[ [ صفحه 92
راویان حدیث در قرن 07
در قرن هفتم 21 نفر از علماي اهل سنّت حدیث ثقلین را نقل کرده اند؛ امثال:
؛( 1 فخرالدین رازي، متوفاي 606 ه (مفاتیح الغیب، ج 3، ص 18
؛( 2 إبن أثیر جزري، متوفاي 606 ه (جامع الأصول)، ج 1، ص 187
؛( 3 أبی الحسن علی بن محمد معروف بابن أثیر شافعی، متوفاي 630 ه (اسدالغابۀ، ج 2، ص 12
؛( 4 أبی سالم محمد بن طلحه قریشی، متوفاي 652 ه (مطالب السؤول، ص 8
صفحه 74 از 456
؛( 5 سبط بن الجوزي، متوفاي 654 ه (تذکرة الخواص، ص 323
؛( 6 إبن أبی الحدید معتزلی، متوفاي 656 ه (شرح نهج البلاغۀ، ج 2، ص 130
؛( 7 حافظ محمد بن یوسف گنجی شافعی، متوفاي 658 ه (کفایۀ الطالب، ص 53
؛( 8 یحیی بن شرف نووي، متوفاي 676 ه (المنهاج فی شرح صحیح مسلم، ج 15 ، ص 180
؛( 9 أبی العباس شمس الدین أحمد بن خلکان، متوفاي 681 ه (وفیات الأعیان، ج 2، ص 169
؛( 10 محبّ الدین طبري، متوفاي 694 ه (ذخائرالعقبی، ص 16
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 08
در قرن هشتم 24 نفر از علماي عامه حدیث ثقلین را نقل کرده اند که اسامی برخی از آنان به شرح ذیل است:
1 جمال الدین ابن منظور افریقی، متوفاي 711 ه (لسان العرب، ماده عتر)؛
؛( 2 صدرالدین حموینی، متوفا 722 (فرائدالسمطین، ج 1، ص 317
؛( 3 نظام الدین حسن بن محمّد نیشابوري، متوفاي 727 ه (غرائب القرآن، ج 1، ص 349
؛( 4 ابن تیمیه حرّانی، متوفاي 728 ه (منهاج السنه، ج 4، ص 85
[ [ صفحه 93
؛( 5 علاءالدین بغدادي خازن، متوفاي 745 ه (تفسیر لباب التأویل، ج 1، ص 257
؛( 6 حافظ ابوالحجّاج مزّي، متوفا 745 (تهذیب الکمال، ج 10 ، ص 51
؛( 7 ابوحیّان اندلسی، متوفاي 745 ه (تفسیر بحرالمحیط، ج 1، ص 12
؛( 8 شمس الدین ذهبی، متوفاي 748 ه (تلخیص المستدرك، ج 3، ص 109 و سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 365
(. 9 جمال الدین محمد بن یوسف زرندي، متوفاي 750 ه (نظم درر السمطین، ج 1، ص 231
10 اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، متوفاي 774 ه (تفسیر القرآن الکریم، ذیل آیه تطهیر و آیه مودّت)؛
؛( 11 سعدالدین تفتازانی، متوفاي 791 ه (شرح المقاصد، ج 2، ص 221
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 09
در قرن نهم، هشت نفر از علماي عامه حدیث ثقلین را نقل نموده اند که به اسامی بعضی اشاره می شود:
؛( 1 نورالدین هیثمی، متوفاي 807 ه (مجمع الزوائد، ج 5، ص 195
2 مجدالدین فیروزآبادي، متوفاي 817 ه (القاموس المحیط، ماده ثقل)؛
3 حافظ ابن حجر عسقلانی، متوفاي 852 ه (فتح الباري)؛
؛( 4 نورالدین ابن صبّاغ مالکی، متوفاي 855 ه (الفصول المهمّه، ص 23 24
و دیگران.
صفحه 75 از 456
راویان حدیث در قرن 10
در قرن دهم، بیست نفر از علماي عامه حدیث ثقلین را نقل نموده اند؛ امثال:
1 حافظ جلال الدین سیوطی، متوفاي 911 ه در تعدادي از کتاب هاي خود، مانند: (الدر المنثور، ج 2، ص 60 ؛ احیاء المیّت، ص
؛ 12 ؛ الجامع الصغیر، ج 1، ص 55
[ [ صفحه 94
الخصائص الکبري، ج 2، ص 266 ؛ جامع الأحادیث ج 2، ص 341 و دیگر کتاب هایش)؛
؛( 2 نورالدین شریف سمهودي، متوفاي 911 ه (جواهرالعقدین، ج 2، ص 86
؛( 3 شهاب الدین قسطلانی، متوفاي 923 ه (المواهب اللدنیّه، ج 7، ص 7
؛( 4 ابن حجر هیتمی مکّی، متوفا 973 (الصواعق المحرقۀ، ص 75
.( 5 ملّا علی متّقی هندي متوفّاي 975 ه (کنزالعمال، ج 1، ص 48 ، حدیث 1650
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 11
در قرن یازدهم ده نفر از علماي عامّه حدیث ثقلین را نقل کرده اند که به اسامی برخی از آنان اشاره می کنیم:
.( 1 عبدالرؤوف بن تاج العارفین مناوي، متوفّاي 1031 ه (فیض القدیر، ج 2، ص 174
.( 2 نورالدین علی حلبی متوفّاي 1033 ه (السیرة الحلبیّۀ، ج 3، ص 8
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 12
در قرن دوازدهم هجده نفر از علماي عامّه حدیث ثقلین را نقل کرده اند که به اسامی برخی از آنان اشاره می کنیم:
( 1 محمّد بن عبدالباقی زرقانی متوفّاي 1122 ه (شرح المواهب اللدنّیه، ج 7، ص 4
2 میرزا محمّد بن معتمد خان بدخشانی (نزل الابرار).
.( 3 شیخ الاسلام شبراوي متوفّاي 1162 ه (الإتحاف بحبّ الأشراف، ص 6
و دیگران.
راویان حدیث در قرن 14
در قرن چهاردهم شانزده نفر از علماي عامّه حدیث ثقلین را نقل کرده اند، اینک به
[ [ صفحه 95
صفحه 76 از 456
اسامی برخی از آنان اشاره می کنیم:
.( 1 أحمد بن زینی دحلان متوفّاي 1304 ه (السیرة الحلبیۀ، ج 3، ص 300
2 سیّد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجی متوفّاي 1308 ه (نورالابصار).
.( 3 منصور بن علی ناصف بعد از سنه 1371 ه وفات یافته (التاج الجامع للاصول، ج 3، ص 308
.( 4 شیخ محمود ابوریّه متوفّاي 1390 ه (أضواء علی السنّۀ المحمّدیۀ، ص 404
و دیگران.
حدیث ثقلین وصیت پیامبر
قبلا گفتیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در حقّ کتاب و عترتش در مکان ها و زمان هاي مختلف و حتّی در آخر عمرش
سفارش نمود و این خود قرینه و شاهدي بر مفاد حدیث وصیّت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر امّتش تا روز قیامت بوده است. شاهد
مطلب این که مطابق نقل برخی از اهل سنت حدیث ثقلین با لفظ وصیّت نقل شده است.
. [162] «. در حدیث پیامبر است که فرمود: شما را به کتاب خدا و عترتم وصیّت می کنم » : ابن منظور افریقی می گوید
انّی تارك » : در تعداد زیادي از احادیث، وصیّت صریح به اهل بیت شده است که از جمله آنها، حدیث » : ابن حجر مکّی می گوید
. [163] «.... است «... فیکم الثقلین
فهم نکات حدیث
دو شیء گران بها و سنگین
تثنیه است از ماده ثَقَل، به معناي متاع و توشه سفر و هرچیز نفیسی که احتیاج به محافظت داشته باشد [ 164 ] یا از ماده « ثقلین » کلمه
ثِقل به معناي سنگینی است.
[ [ صفحه 96
ثعلب می گوید: کتاب و عترت را ثقلین نامیدند، زیرا عمل به آن دو سنگین است و آنها را به دلیل بزرگ جلوه دادن قدر و
. [ منزلتشان ثقلین نامیدند. [ 165
به هر چیز نفیسی گفته می شود و « ثقل » . ابن حجر مکّی می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قرآن و عترت را ثقلین نامید
کتاب و عترت از این قبیل است، زیرا هر کدام از آن دو معدن علوم لدّنی و اسرار و حکمت هاي الهی اند، از همین رو، پیامبر
. [ (صلی الله علیه وآله) مردم را به پیروي از آن دو تأکید و سفارش نموده است. [ 166
به بیانی دیگر: ثقل، عیاري است که براي تثبیت ترازو وضع می شود و آندو به این دلیل به عیار تشبیه شده که کتاب و عترت مایه
استقرار حیات و زندگانی مردم اند؛ یعنی با از بین رفتن آن دو استقرار و طمأنینه از حیات مردم برچیده خواهد شد. در روایات آمده
«. اگر حجت روي زمین نباشد، زمین مضطرب خواهد شد » : است
جامعیت کتاب و عترت
صفحه 77 از 456
که به صورت مطلق آمده و به مورد خاصی تقیید نخورده دلالت بر جامعیت و کمال علی الاطلاق « ما إن تمسّ کتم بهما » تعبیر به
کتاب و عترت دارد.
هدایت مطلق در کتاب و عترت
تأکید شده و دلالت بر نفی ضلالت به طور مطلق دارد؛ یعنی هیچ نوع ضلالت « ابداً » با « لن تضلوا » که اطلاق « لن تضلّوا أبداً » تعبیر به
بر شما عارض نخواهد شد. و در مقابل ضلالت، هدایت است که با اقتدا به آنها به انواع هدایت نائل خواهید شد، چه هدایت به نحو
ارائه راه و چه هدایت به نحو رساندن به مقصد با دستگیري.
مصاحبت ابدي
دلالت بر مصاحبت و معیّت ابدي بین « حتّی یردا علیّ الحوض » تعبیر به
[ [ صفحه 97
قرآن و عترت دارد و این شامل تمام نشئه ها و عالم ها، اعمّ از عالم دنیا، برزخ و قیامت می شود.
لزوم تمسک به هردو
که در برخی از روایات آمده، دلالت بر لزوم « فانظروا کیف تخلّفونی فیهما » و جمله « ما إن تمسّ کتم بهما لن تضلّوا أبداً » تعبیر به
تمسک به کتاب و عترت هردو دارد، نه این که یکی را تمسک کرده و دیگري را رها سازیم. آنچه مانع از ضلالت است هر دو
است نه یکی، قرآن به تنهایی هدایت گر نیست، احتیاج به مفسّر و مبیّن دارد که همان عترت است.
در این حدیث ثقلین اشاره بلکه تصریح به این است که کتاب خدا و عترت همانند دوقلویی اند که » : علامه مناوي می گوید
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به عنوان بعد از خود معرفی کرده است و امّت خود را وصیت نموده که با آن دو به خوبی معاشرت
. [167] «. کنند، آنان را بر خود مقدم بدارند و در دین به آن دو تمسک کنند
آیا نمی بینی که چگونه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) اهل بیت را به کتاب خدا مقرون ساخته است؟ این » : تفتازانی می گوید
نیست مگر به دلیل تمسک به کتاب و عترت هر دو انسان را از ضلالت رهایی می بخشد. و معناي تمسک به کتاب، فراگیري علم و
. [168] «. دانش و معرفت آن است و هم چنین است عترت
با تأمل در حدیث به این نتیجه رسیدیم که پیامبر (صلی الله علیه وآله)سفارش اکید به تمسک به اهل » : شیخ محمّد امین می گوید
. [169] «.... بیت نموده و این که متابعت از آنان، همانند متابعت و پیروي از قرآن است
تمسک به کتاب به معناي عمل به دستورات قرآن است؛ به این معنا که به اوامر آن عمل کرده و از چیزهایی » : ابن الملک می گوید
که نهی کرده چشم پوشی کنیم. و تمسک
[ [ صفحه 98
صفحه 78 از 456
. [170] «. به عترت؛ یعنی آنان را دوست بداریم و به هدایت هایشان توجه کنیم تا هدایت یابیم
. [171] «. همین مضمون نیز از حسن بن علی سقاف شافعی رسیده است
بقاي عترت تا روز قیامت
دلالت بر بقاي عترت طاهره تا روز قیامت دارد، زیرا در صورتی که زمان از عترت خالی « لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض » تعبیر به
باشد، لازم می آید بین کتاب و عترت افتراق و جدایی حاصل شود و این معنا با صریح حدیث در عدم افتراق و جدایی بین آن دو
منافات دارد.
در این حدیث اشاره جدانشدن کسانی از اهل بیت با قرآن است که اهلیّت براي تمسّک به او تا روز قیامت » : ابن حجر می گوید
172 ] همین ] «.... داشته باشد؛ همان گونه که کتاب عزیز این چنین است. در روایات آمده است که اهل بیت امان براي اهل زمین اند
. [ معنا از سمهودي شافعی نیز رسیده است. [ 173
اعلمیت اهل بیت
آمده است که دلالت بر اعلمیّت اهل بیت (علیهم السلام) بعد از رسول « لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم » در برخی از روایات جمله
خدا (صلی الله علیه وآله) دارد، خصوصاً این که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)آنان را به کتاب خدا مقرون ساخته و در حقیقت
آنان را عِدل کتاب خدا و مفسّر آن معرفی کرده است.
. [174] «. هر کدام از کتاب و عترت معدن علوم لدّنی و حکمت هایبزرگ و عالی و احکام شرعی اند ...» : ابن حجر می گوید
[ [ صفحه 99
آیا نمی بینی که چگونه پیامبر (صلی الله علیه وآله)اهل بیت خود را به کتاب خود » : تفتازانی بعد از نقل حدیث ثقلین می گوید
مقرون ساخته است؟ این نیست مگر به جهت تمسک به کتاب و عترت انسان را از ضلالت و گمراهی نجات خواهد داد. و معناي
. [175] «. تمسک به کتاب و عترت آن است که به علم و هدایتی که نزد آن دو است اخذ کرده و عمل نماییم
عصمت اهل بیت
از جمله اموري که به وضوح از حدیث شریف استفاده می شود عصمت و حجیت اقوال و افعال اهل بیت (علیهم السلام)، و به تعبیر
دیگر، حجیت سنّتِ اهل بیت (علیهم السلام) است، که این مطلب را از چند موضع حدیث می توان اثبات کرد:
الف) اقتران اهل بیت به کتاب خدا؛ آن کتابی که به نصّ قرآن هرگز در او باطل راه نخواهد داشت. پرواضح است که صدور هر
مخالفتی با قرآن چه از روي عمد یا سهو یا غفلت افتراق و جدایی از قرآن به حساب می آید، اگر چه عنوان معصیت بر آن
صادق نباشد، همانند مخالفت هایی که با سهو یا غفلت و نسیان همراه باشد.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته » : استاد توفیق ابو علم، نویسنده مصري می گوید
است، کتابی که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت
با احکام دین افتراق و جدایی از قرآن محسوب می گردد، در حالی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) خبر از عدم جدایی این دو داده
صفحه 79 از 456
است. از همین رو، حدیث دلالتی ظاهر و آشکار بر عصمت اهل بیت دارد. و پیامبر (صلی الله علیه وآله) که این حدیث را در
مواقف بسیاري ذکر کرده در پی این هدف است که امّت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو
. [176] «.... نموده، تا در امور مختلف اعم از اعتقادات و فروع به ضلالت و گمراهی گرفتار نشوند
إنّما أنا بشر یوشک أن یأتی » : ب) در روایت مسلم بن حجاج و دیگران آمده است که پیامبر قبل از سفارش به کتاب و عترت فرمود
این مقدمه .« رسول ربّی فأجیب
[ [ صفحه 100
دلالت دارد بر این که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در صدد است تا براي بعد از خود مرجعی دینی معیّن کند، که عهده دار
وظایف او تا روز قیامت گردد. می دانیم که جانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله) در ادايِ وظایف، همانند خود حضرت باید از
عصمت برخوردار باشد.
ج) پیامبر (صلی الله علیه وآله) طبق حدیث مسلم، قرآن را این گونه توصیف می کند: در آن هدایت و نور است و آن به مثابه
ریسمانی است که هر کس به آن چنگ زند بر هدایت واقعی است و هر کس که آن را رها سازد بر ضلالت است. همین حکم
براي عترتی است که مقرون به کتاب خدا و عِدل آن شده است.
تصریح به جدا نشدن قرآن و عترت « لن » تعبیر به « لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض » : د) طبق روایت احمد بن حنبل، حضرت فرمود
از یکدیگر تا روز قیامت است. و عدم افتراق کنایه از مخالفت نکردن ولو سهوي عترت با هیچ یک از تعلیمات قرآن است و این
معنا تنها با عصمت اهل بیت (علیهم السلام) تناسب دارد. و اگر در مواردي اهل بیت خطاکار باشند، قطعاً از قرآن جدا شده اند،
زیرا در قرآن هیچ گونه خطا و سهوي وجود ندارد.
حبل ممدود من السماء الی الارض؛ قرآن ریسمانی کشیده شده از آسمان به » : ه) در برخی از روایات ثقلین درباره قرآن می خوانیم
آسمان محلّ نزول رحمت است. از همین رو امر شده که دست ها را هنگام دعا به سوي آسمان بالا بریم. قرآن «. سوي زمین است
مانند ریسمان و حلقه وصلی بین خدا و بندگان است، هرکس به آن تمسک کند به طور حتم از سرچشمه زلال معارف الهی بهره
مند شده است. عترت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز این طور است. هر کس به آنان اقتدا کرده و از آنان اطاعت کند به منبع فیض و
کمال مطلق رسیده و به سعادت دنیا و آخرت واصل شده است و این مستلزم عصمت اهل بیت، همانند قرآن است.
فانظروا بم تخلّفو نی فیهما؛ نظر و تأمل کنید که چگونه حقّ مرا در » : و) در روایت ترمذي از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده
این تعبیر به تنهایی دلالت بر لزومِ اطاعت آن دو به طور مطلق دارد و لذا با عصمت «. مورد این دو جانشین مراعات خواهید کرد
سازگار است.
به کار « لن » که با « ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا » : ز) در غالب روایات آمده است
[ [ صفحه 101
رفته است؛ یعنی با تمسک به کتاب و عترت که هرگز از یکدیگر جدا پذیر نیستند هرگز گمراه نخواهید شد و این، تنها با
عصمت سازگاري دارد، زیرا مخالفت با واقع نیز نوعی ضلالت و گمراهی است و هر که معصوم نباشد این احتمال در حقّ او صادق
است. در نتیجه لازم می آید که تبعیّت کننده از اهل بیت (علیهم السلام) ایمن از ضلالت به طور مطلق نباشد، در حالی که این معنا
صفحه 80 از 456
مخالف با ظاهر بلکه نصّ و صریح حدیث ثقلین است.
مقصود به تمسک و اخذ به کتاب و عترت مجرّد دوست داشتن آن دو و احسان و اکرام و احترام به آنها و اداي حقوق واجب و
مستحب آن دو نیست؛ همان گونه که از کلام برخی از اشخاص که عادتشان وارونه جلوه دادن حقایق است همانند ابن حجر مکی
استفاده می شود، زیرا به طور حتم این معنا خلاف ظاهر بلکه نصّ روایات است.
فلا تقدّموهما فتهلکوا؛ بر این دو پیشی نگیرید که » : ح) در برخی از روایات ثقلین می خوانیم که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود
این تعبیر نیز به نوبه خود دلالت بر عصمت کتاب و عترت دارد. «. هلاك خواهید شد
شبهات
عدم تخریج بخاري
یکی از اشکالات دکتر سالوس به حدیث ثقلین این است که بخاري در صحیح خود این حدیث را با تعبیر کتاب الله و عترتی نقل
ودر ذیل آن، حدیث تمسک به کتاب و سنّت را ذکر « الاعتصام بالکتاب والسنۀ » : نکرده است، بلکه بابی را ذکر کرده با عنوان
. [ نموده و این دلیل بر ضعف حدیث کتاب الله وعترتی است. [ 177
جواب
1 در اعتصام و تمسک به کتاب و سنت، بین مسلمانان شکی نیست و کسی در آن مخالفت ندارد.
2 نقل نکردن بخاري دلیل بر ضعف روایت نیست، در صورتی که طریق صحیح
[ [ صفحه 102
براي حدیث وجود داشته باشد، زیرا بسیاري از علماي اهل سنت می گویند: این طور نیست هر حدیثی که در صحیحین نیامده
مردود و باطل است.
بخاري و مسلم التزام نداده اند که تمام احادیث صحیح السند را نقل کنند و خود نیز به این مطلب تصریح کرده » : نووي می گوید
اند، بلکه قصد آنان این بوده که مقداري از احادیث صحیح السند را جمع آوري کنند؛ همان گونه که مصنف در فقه تمام مسائل
. [178] «. فقه را ذکر نمی کند
انفراد مسلم در نقل، به صحت حدیث ضرري نمی » : ابن قیّم جوزیه در مورد حدیث ابی الصهباء که تنها مسلم نقل کرده، می گوید
رساند. آیا کسی می تواند ادعا کند که منفردات مسلم صحیح نیست؟ آیا هرگز بخاري ادعا کرده است هر حدیثی را که در کتاب
خود ذکر نکرده ام باطل و ضعیف بوده و حجّت نیست؟ چه بسیار احادیثی که بخاري در غیر صحیح خود به آن احتجاج کرده،
. [179] «. درحالی که در صحیح نیاورده است و چه بسیار احادیثی که بخاري آنها را تصحیح کرده ولی در صحیح نیاورده است
بخاري و مسلم تمام احادیث صحیح السند را در صحیح خود نیاورده اند و اصلا چنین التزامی هم نداده اند. » : ابن الصلاح می گوید
از بخاري روایت شده است: من تنها احادیث صحیح السند را در کتاب خود آورده ام، چه بسیار احادیث صحیح السند را که به
جهت طولانی شدن کتاب ترك نموده ام. هم چنین از مسلم روایت شده است: این چنین نیست که تمام احادیث صحیح السند نزد
خود را در این کتاب آورده باشم، تنها روایاتی را در صحیح خود ذکر کرده ام که مورد اجماع است... بخاري می گوید: صدهزار
حدیث صحیح حفظ دارم و دویست هزار حدیث غیرصحیح، درحالی که در کتاب الجامع الصحیح خود بیش از 7270 حدیث با
صفحه 81 از 456
. [180] «. احادیث مکرّر، نقل نکرده است و بنا بر نظر برخی با حذف مکرّرها چهارهزار حدیث است
[ [ صفحه 103
وجود عطیه در سند
تمام این روایات را » : دکتر سالوس در ادامه اشکالات خود بر احادیث ثقلین بعد از ذکر روایاتی از مسند احمد و ترمذي می گوید
«. عطیه از ابی سعید خدري نقل می کند و او عطیۀ بن سعد بن جناده عوفی است که امام احمد بن حنبل تضعیف اش نموده است
. [181]
جواب
بهترین قرن ها قرن من است، » : 1 عطیه از تابعین است و عامه با سند صحیح از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که فرمود
. [182] «. سپس قرنی که بعد از آن می آید
از عطیه روایت نقل نکرده، ولی در کتاب دیگرش به نام الأدب المفرد از او حدیث نقل « الجامع الصحیح » 2 بخاري اگرچه در
کرده است.
. [ 3 ترمذي، أبوداود، ابن ماجه و احمد از جمله کسانی اند که از عطیه روایت نقل کرده اند. [ 183
4 از عبارات اهل سنت استفاده می شود که سبب عمده در تضعیف عطیه، تشیّع او بوده است.
جوزجانی او را تضعیف نکرده و تنها او را مایل به تشیع معرفی کرده و او را از شیعیان کوفه شمرده » : ابن حجر عسقلانی می گوید
است... ساجی می گوید: او حجت نیست، ولی براي مدعاي خود دلیلی ذکر نکرده، جز آن که می گوید: او علی (علیه السلام) را
«. بر همه مقدم می داشت
حجاج بن یوسف در نامه اي به محمّد بن قاسم دستور داد که سبّ علی را به عطیه عرضه کند. اگر » : همو از ابن سعد نقل می کند
انجام نداد او را چهارصد تازیانه زده و محاسن اش را بتراشد. محمّد بن قاسم عطیه را خواست و دستور حجّاج را به وي ابلاغ
[ [ صفحه 104
. [184] «.... نمود، ولی او قبول نکرد محمّد بن قاسم نیز حکم حجاج را بر وي جاري نمود
ابن حجر نیز در مقدمه فتح الباري (فصل نهم) بحثی را آورده در اسباب طعن و جرح راویان حدیث و در آن جا اسامی جماعتی را
ذکر می کند که به تشیع نسبت داده شده اند و در عین حال از آنها دفاع کرده است، همانند: اسماعیل بن ابان، عبدالرزاق بن همام
. [185] «.... صنعانی، عدي بن ثابت انصاري، ابی نعیم فضل بن دکین و محمّد بن فضیل بن غزوان و
. [186] «.... او شیعه و مردي راست گو است » : ذهبی در ترجمه ابان بن تغلب می گوید
وجود علی بن منذر در سند
در روایت دوّم ترمذي علی بن منذر کوفی است که او نیز از » : دکتر سالوس در ادامه اشکالات خود بر حدیث ثقلین می گوید
صفحه 82 از 456
. [187] «.... شیعیان کوفه به حساب می آید
جواب
1 همان گونه که اشاره شد، در صورتی که راوي ثقه باشد تشیّع ضرري به احادیث وي وارد نمی کند.
2 از ترجمه علی بن منذر کوفی استفاده می شود که او از مشایخ ترمذي، ابن ماجه و نسائی و جماعت کثیري از بزرگان ائمه
حدیث از قبیل: ابوحاتم، مطیّن، ابن منده، سجزي، ابن صاعد و ابن ابی حاتم بوده است.
3 عده زیادي از رجالیین اهل سنت، از قبیل: ابوحاتم رازي، نسائی، ابن حبّان، ابن نمیر و دیگران او را توثیق کرده اند.
[ [ صفحه 105
«.... حدیث صحیح است، زیرا براي او شاهدي از حدیث زید بن ارقم است » : 4 ناصرالدین البانی بعد از نقل حدیث ثقلین می گوید
هم چنین احمد طبرانی و طحاوي از طریق علی بن ربیعه نقل کرده که سند آن نیز صحیح است... و شاهد دیگري از حدیث، عطیه
عوفی از ابی سعید خدري است که سند آن حسن است....
شاهد دیگري از حدیث، ابی هریره است که حاکم و دار قطنی نقل کرده و آن را تصحیح نموده است. آن گاه شاهد قويّ دیگري
از طریق ابی عامر عقدي نقل می کند که طحاوي در مشکل الآثار آن را آورده و توثیق کرده است.
شاهد دیگري از طریق زید بن ثابت است که آن را احمد بن حنبل و ابن ابی عاصم و طبرانی آورده و سندش را هم حسن دانسته
. [188] «. است؛ همان گونه که هیثمی نیز رجال آن را ثقه می داند
براي من دعوت نامه اي فرستاده شد که مسافرتی از دمشق به عمان و از » : ناصر الدین البانی بعد از تصحیح حدیث ثقلین می گوید
آن جا به امارات عربی داشته باشم.
در قطر با برخی از استادها و دکترها ملاقاتی داشتم؛ در آن جا رساله اي به من هدیه دادند که در آن حدیث ثقلین تضعیف شده
بود. بعد از مطالعه آن دریافتم که نویسنده آن شخصی تازه وارد در فنّ حدیث است (مقصود او دکتر سالوس است) زیرا: اوّلًا: در
تخریج حدیث به بعضی از مصادر متداول اکتفا کرده، لذا کوتاهی فاحشی در این زمینه داشته است و بسیاري از طرق و سندهایی را
که به طور مستقل صحیح یا حسن است، از او فوت شده است.
ثانیاً: او التفات و توجهی به اقوال علما در تصحیح حدیث نکرده است و نیز توجهی به قاعده علماي حدیث نداشته که می گویند:
حدیث ضعیف باکثرت طرق تقویت می شود و به همین جهت است که از او این چنین اشتباه فاحش سرزده و حدیث صحیح را
«. تضعیف نموده است
[ [ صفحه 106
مقصود از اهل بیت علماي امت است
مقصود از (عترتی اهل بیتی) » : ناصر الدین البانی بعد از تصحیح حدیث از حیث سند، در صدد توجیه دلالت آن بر آمده، می گوید
یا همسران پیامبرند که در میان آنان عایشه است؛ به دلیل آیه تطهیر که مقصود از اهل بیت همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) است
. [189] «.... یا مقصود از اهل بیت، علماي صالح از امت است؛ کسانی که به کتاب و سنت تمسک نموده اند
صفحه 83 از 456
جواب
اصل این توجیه را قاضی عبد الجبار معتزلی در المغنی آورده است؛ در جواب می گوییم:
1 در بحث از آیه تطهیر اثبات کردیم که مقصود از اهل بیت تنها پنج تن اصحاب کسا هستند و اهل بیت، هرگز همسران پیامبر
(صلی الله علیه وآله) را شامل نمی شود.
2 چه معنایی دارد که پیامبر (صلی الله علیه وآله) هنگام وفاتش تنها راه نجات امت را در تمسک به کتاب خدا و همسرانش معرفی
کند و در آن اسمی از مردانِ صحابه اش نیاورد.
3 حمل عترت و اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر علماي امت مخالف صریح لغت و اصطلاح است، چه کسی گفته که
مقصود به عترت و اهل بیت علماي امّت است. این گونه بیان ها نوعی تفسیر به رأي است که شدیداً مذمّت شده است.
4 همان گونه که برخی آیات، برخی دیگر را تفسیر می کند، روایات نیز این چنین است. در حدیث ثقلین اگرچه مصداق عترت و
اهل بیت مشخّص نشده است، ولی در احادیث کساء و روایاتی که در ذیل آیه مباهله آمده مصداق را مشخص کرده است. پیامبر
«. بار خدایا! اینان اهل بیت من اند » : (صلی الله علیه وآله) بعد از اشاره به علی، فاطمه، حسن و حسین عرض می کند
5 از آن جا که قرائن فراوانی در حدیث ثقلین بر عصمت اهل بیت است، لذا می توان به طور قطع ادعا کرد که مقصود از اهل بیت
علماي امّت نیست.
[ [ صفحه 107
عمومیت عترت
اشاره
برخی می گویند: اگر حدیث دلالت بر مرجعیت اهل بیت (علیهم السلام) و حجیت سنت آنان داشته باشد، لازمه اش آن است که
این حجیت را به تمام اقربا و خویشاوندان او نسبت دهیم، زیرا عنوان عترت و اهل بیت شامل تمام آنان می شود، درحالی که شیعه
امامیه چنین عقیده عمومی ندارد.
جواب
1 عترت در لغت به معناي مطلق خویشاوندان نیست، بلکه تنها شامل نزدیکان و خواص از خویشاوندان می شود.
. [ جوهري می گوید: عترت شخص، نسل و قوم نزدیک او است. همین تعریف از فیروز آبادي و زبیدي نیز رسیده است. [ 190
. [ ابن اثیر می گوید: عترت شخص، اخصّ خویشاوندان او را گویند. [ 191
2 حدیث ثقلین دلالت دارد بر اینکه عترتی که عدل کتاب است از هرگونه خطا وگناه معصوم می باشد. در نتیجه شامل تمام
نزدیکان پیامبر (صلی الله علیه وآله) نمی شود.
اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) همان اصحاب کسا هستند که خداوند متعال » : علامه مناوي در شرح حدیث ثقلین می گوید
. [192] « رجس و پلیدي را از آنان دفع نموده و آنان را پاك کرده است
4 احادیث دوازده خلیفه، در حقیقت مصداق عترت و اهل بیت پیامبرند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در ذیل آن می فرماید: همه
صفحه 84 از 456
« ذکر الائمه » آنان از قریش اند و بنابر نقل قندوزي: همه آنان از بنی هاشم اند از همین رو سبط بن جوزي حدیث ثقلین را با عنوان
. [ آورده است. [ 193
[ [ صفحه 108
ما حزب خداییم که رستگار شده اند، و ما عترت رسول او هستیم که از هر رجس و ...» ، امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید
پلید پاك شده است. و ما اهل بیت طیب و طاهر او و یکی از دو ثقل اوییم که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در میان شما به
. [194] «.... ودیعت گذاشته است
عمر بن خطاب با حالت غضب از جا بلند شد و گفت: اي رسول خدا! آیا به تمام » : در ذیل برخی از احادیث ثقلین می خوانیم
اهل بیت تو تمسک نماییم؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله)فرمود: خیر، بلکه به اوصیايِ اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفه
ام در میان امّت و آن کسی که ولیّ هر مؤمنی است. پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم حسین است. آن گاه نُه نفر از
. [195] «.... فرزندان حسین، یکی پس از دیگري
فهم علماي اهل سنت از حدیث
عده زیادي از اهل سنت می گویند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) قصدش از عترت، عموم نزدیکانش از بنی هاشم نبوده است و تنها
اراده جماعتی خاص از آنها را نموده است.
مقصود به عترت اقوام و عشیره نزدیک شخص است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عترت را به » : شیخ عبد الحقّ دهلوي می گوید
. [196] «.... اهل بیت تفسیر نمود، به جهت اشاره به این نکته که مقصود به عترت اخصّ عشیره و اقارب او است
تفصیل بعد از اجمال است به عنوان بدل یا عطف بیان و مقصود به آن اصحاب کسا ،« وعترتی أهل بیتی » : علامه مناوي می گوید
. [197] «. است که خداوند رجس و پلیدي را از آنان دور کرده و پاکشان نموده است
مربوط به امامان از اهل « ما إن تمسّ کتم به لن تضلّوا » : گفتار رسول خدا (صلی الله علیه وآله) که فرمود » : حکیم ترمذي می گوید
. [198] «.... بیت است، نه غیر آنان
[ [ صفحه 109
علما می گویند: کسانی که به تمسک آنان از اهل بیت نبوي و عترت طاهره سفارش شده است، » : ابوبکر علوي شافعی می گوید
عالمان به کتاب خداوند عزّوجلّ اند، زیرا تنها به تمسک عالمان امر می شود و آنان کسانی اند که هرگز بینشان و کتاب خدا افتراق
. [199] «. و جدایی حاصل نمی شود، تا در کنار حوض بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) وارد شوند
5 در میان نزدیکان و اقوام پیامبر (صلی الله علیه وآله) افرادي جاهل، معصیت کار و خطاکار بوده اند، با این حال چگونه ممکن
است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در این حدیث به طور مطلق به تمسک آنان امر کرده باشد؟.
تذکر نه تمسک
صفحه 85 از 456
اشاره
حدیث در صحیح مسلم فقط دلالت بر امر به تمسک به کتاب خدا دارد، ولی در حقّ عترت تنها به تذکر دادن » : ابن تیمیه می گوید
. [200] «. و به تمسک آنها امر نکرده است « أذکّرکم الله فی أهل بیتی » : به اهل بیت خود اکتفا کرده است، لذا سه بار می فرماید
جواب
1 مسلم، حدیث را از زید بن ارقم نقل کرده است و او از آن جا که از عبدالله بن زیاد می ترسید، حدیث را به تمامه نقل نکرده
بلکه امر به تمسک به عترت را از آن حذف کرده است. دلیل آن این است که زید بن ارقم در موارد دیگر حدیث را نقل کرده و
در ذیل آن، حدیث را به طریق مشهور آورده که در آن به تمسک به عترت امر شده است و مسلم، مع الأسف در ذیل حدیث زید
بن ارقم نیاورده است.
فهم علماي اهل سنت از حدیث ثقلین
در این حدیث، پیامبر (صلی الله علیه وآله) از قرآن و » : الف: سندي از بزرگان محدّثان اهل سنت، در شرح روایت مسلم می گوید
شیء نفیسی « ثقل » . تعبیر می کند « ثقلین » اهل بیت (علیهم السلام) به
[ [ صفحه 110
است که باید حفظ شود واضح است که اهل بیت، افراد نفیس و ارزش مندي اند که باید حفظ شوند؛ همان گونه که کتاب خدا
این چنین است، زیرا پیامبر (صلی الله علیه وآله) بین آن دو جمع کرده است و ما می دانیم که عمده این اوصاف براي قرآن به افاده
علوم الهی و احکام شرعی باز می گردد. همین اوصاف در مورد اهل بیت (علیهم السلام) نیز به دلیل مرجعیت شان در علوم الهی و
احکام شرعی موجود است. و مؤید آن، این است که پیامبر (صلی الله علیه وآله)مردم را در ابتدا از رسیدن مرگش آگاه می کند و
بعد می فرماید: من در میان شما دو چیز گران بها می گذارم. از این جا استفاده می شود که پیامبر بر کتاب و عترت به عنوان خلیفه
و جانشین خود در معارف الهی و احکام شرعی وصیت کرده است. سپس می گوید: این آن معنایی است که از ظاهر حدیث
استفاده می شود، لکن با مراجعه به روایات دیگر پی می بریم که آن روایات همین معنا را تأیید می کند، زیرا در آنها به طور صریح
امر به تمسک به کتاب و عترت شده است، خصوصاً در حدیثی که احمد بن حنبل نقل کرده عین عبارات مسلم آمده است، ولی با
. [201] «.... اضافه ذیلی در آن به تمسکِ عترت امر شده است
از این حدیث به خوبی استفاده می شود که اهل بیت بر تمام مردم چه عالم و چه » : ب: تفتازانی بعد از نقل حدیث می گوید
غیرعالم برتري دارند... آیا نمی بینی که چگونه پیامبر (صلی الله علیه وآله) آنان را به کتاب خداوند متعال مقرون ساخته در این
که تمسک به آن دو، انسان را از ضلالت نجات خواهد داد. تمسک به کتاب به این معنا است که به آنچه از علم وهدایت در آن
. [202] «... است، اخذ کرده و به آن عمل نماییم. هم چنین است عترت
از حدیث ثقلین که در صحیح » : ج: شوکانی نیز در ردّ کسانی که معتقدند آل پیامبر (صلی الله علیه وآله) همه امّت اند، می گوید
مسلم و دیگر کتاب ها آمده خلاف این مطلب استفاده می شود، زیرا اگر مقصود از آن تمام امّت باشد لازم می آید که مردم به
. [203] .« خود تمسک کنند که این معنا قطعاً باطل است
صفحه 86 از 456
باب فضل اهل البیت » با عنوان « ذخائر العقبی » د: محب الدین طبري بابی را در
[ [ صفحه 111
مطرح کرده و در ذیل آن، حدیث ثقلین را از سنن ترمذي و « والحثّ علی التمسک بهم وبکتاب الله عزّ وجلّ والخلف فیهما بخیر
. [ صحیح مسلم نقل کرده است. [ 204
2 حدیث ثقلین با سندي که ترمذي نقل کرده و در آن امر به تمسّک به اهل بیت شده، به طرق مختلفی رسیده که عده زیادي از
علماي اهل سنت آن را تصحیح نموده اند.
ناصر الدین البانی امام وهابیان در حدیث، بعد از نقل حدیث ترمذي به سندش از زید بن ارقم که در آن به تمسک کتاب وعترت
205 ] وي حدیث را در کتاب صحیح الجامع الصغیر نیز تصحیح نموده ] «. حدیث صحیح السند است » : امر کرده است می گوید
. [ است. [ 206
سند حدیث » : ابن حجر عسقلانی بعد از نقل حدیث ثقلین که در آن مردم را به تمسکِ کتاب وعترت امر و تشویق کرده می گوید
. [207] «. صحیح است
هم چنین عدّه اي دیگر حدیث را با همین مضمون که امر به تمسک به کتاب وعترت در آن باشد نقل کرده و تصحیح نموده
اند، همانند: ابن حجر هیثمی، [ 208 ] بویصري، [ 209 ] یعقوب بن سفیان فسوي، [ 210 ] قندوزي حنفی [ 211 ] و محمود شکري آلوسی
«. حدیث ثقلین نزد فریقین اهل سنت و شیعه ثابت است » : 212 ] او می گوید ]
. [ بنابر نقل متقی هندي در کنزالعمال، ابن جریر طبري نیز حدیث را تصحیح نموده است. [ 213
جلال الدین سیوطی در مسند امام علی (علیه السلام) از محاملی در کتاب الامالی نقل می کند
[ [ صفحه 112
. [ که او نیز حدیث ثقلین را تصحیح نموده است. [ 214
. [215] .« حدیث از حیث سند صحیح است » : حسن بن علی سقاف شافعی بعد از نقل حدیث ثقلین از سنن ترمذي می گوید
حدیث از حیث سند » : حاکم نیشابوري بعد از نقل حدیث با لفظ لزوم تمسک به کتاب و عترت و ختم آن به حدیث غدیر می گوید
. [216] «. مطابق شرط بخاري و مسلم صحیح است، اگرچه آن دو حدیث را نقل نکرده اند
. [217] .«... به سند صحیح ثابت شده که رسول خدا در خطبه خود در غدیر خم فرمود: انّی تارك فیکم الثقلین » : ابن کثیر می گوید
. [218] «. شیخ ما ذهبی فرموده: این حدیث از حیث سند صحیح است » : همو بعد از نقل حدیث ثقلین با سند نسائی می گوید
حدیث را طبرانی در معجم الکبیر نقل کرده و » : می فرماید « لزوم تمسک به کتاب و عترت » هیثمی بعد از نقل حدیث با مضمون
. [219] «. رجال آن همگی ثقه اند
انّی تارك فیکم » : جمال الدین قاسمی می گوید: در سند صحی ثابت شده که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در خطبه خود فرمود
. [220] «.... الثقلین؛ کتاب الله و عترتی
. [221] «. طبرانی حدیث را در معجم الکبیر با سندي نقل کرده که تمام رجال او ثقه اند » : سمهودي شافعی می گوید
. [222] «. محمّد بن اسحاق می گوید: این حدیث حسن صحیح است » : ازهري نیز بعد از نقل حدیث ثقلین می گوید
صفحه 87 از 456
[ [ صفحه 113
تفسیر زید بن ارقم
در ذیل حدیث ثقلین که مسلم آن را نقل کرده از زید بن ارقم سؤال شده که اهل بیت و عترت پیامبر (صلی الله علیه وآله)
کیست؟
او در جواب می گوید: هر کسی که صدقه بر او حرام باشد.
جواب
1 این تفسیر تنها از جانب زید بن ارقم است، نه پیامبر (صلی الله علیه وآله)؛
2 همان گونه که ذکر شد، زید بن ارقم از آن جهت که از زیاد بن ابیه خوف داشته، نه تنها حقّ را بیان نکرده، بلکه تصریح به
خلاف حقّ نموده است؛
3 از زید بن ارقم این گونه تفسیرهاي خلاف حقّ و باطل بعید به نظر نمی رسد، زیرا او از جمله کسانی است که شهادت به حدیث
غدیر را هنگامی که امیر المؤمنین علی (علیه السلام)از وي خواست کتمان کرد تا جایی که خداوند متعال اورا در دنیا به مرض
مبتلا کرد؛
تفسیر زید بن ارقم، در مورد اهل بیت به کسانی که صدقه بر » : 4 حافظ گنجی شافعی بعد از نقل حدیث زید بن ارقم می گوید
آنان حرام است پسندیده نیست، بلکه صحیح آن است که مقصود از اهل بیت در این حدیث خصوص علی و فاطمه و حسن و
حسین است؛ همان گونه که مسلم به سند خود از عایشه نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)صبح هنگامی از حجره
خارج شد و در حالی که پارچه اي از موي سیاه بر تن داشت، حسن بن علیّ، حسین بن علی، فاطمه، و علی هر کدام بر حضرت
وارد شدند و یک یک آنها را داخل در کساء نمود؛ آنگاه این آیه را بر آنان منطبق نمود ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ
الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً " و این دلیل بر آن است که مقصود از اهل بیت خصوص پنج تن آل کساءاند.
هم چنین رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بعد از نزول آیه مباهله، علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام)را دعوت کرده
. [223] .« عرض کرد: بار خدایا! اینها اهل بیت من اند
[ [ صفحه 114
تضعیف ذیل حدیث
را ترمذي ذکر کرده است. در این مورد از احمد « وعترتی فانّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض » : ابن تیمیه می گوید: عبارت
. [ سؤال شد. وي و عده اي دیگر آن را تضعیف کرده و گفته اند: صحیح نیست. [ 224
جواب
1 ظاهر عبارت ابن تیمیه آن است که ذیل حدیث را فقط ترمذي نقل کرده، در حالی که چنین نیست، عده اي از بزرگان اهل
صفحه 88 از 456
سنت، از قبیل: ابن اسحاق، احمد بن حنبل، ترمذي، بزار، نسائی، ابو یعلی، طبري، اسفرائینی، بغوي، ابن الانباري، ابن عقده، جعابی،
طبرانی، ذهبی، حاکم نیشابوري، ثعلبی، ابو نعیم، ابن عساکر، ضیاء مقدسی و برخی دیگر نیز نقل کرده اند.
2 این که می گوید: عده اي ذیل حدیث را تضعیف کرده اند، دروغ محض است، زیرا اگر این چنین بود، چرا ابن تیمیه اسامی
آنان را نقل نمی کند، به رغم این که درجاهاي مختلف رجزخوانی می کند. اگر او اسم یک نفر از آنان را نقل می کرد، مابا
مراجعه به کتاب او به صحّت و سقم آن پی می بردیم.
تعارض با حدیث کتاب الله و سنتی
روایاتی که در آن به تمسکِ کتاب و سنت امر شده موثق تر است؛ تا روایاتی که در آن به تمسکِ » : محمّد ابوزهره می گوید
. [225] «.... کتاب و عترت امر شده است
جواب
1 ضعف سند
هیچ سند صحیح و معتبري ندارد، زیرا این روایت را « کتاب الله و سنتی » روایت
[ [ صفحه 115
هشت نفر از علماي اهل سنت نقل کرده اند که سند تمامی آنها ضعیف و خالی از اشکال نیست:
دو چیز در میان شما می گذارم که با » : الف) مالک بن انس می گوید: به من خبر رسید که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود
. [226] «. تمسک به آن دو گمراه نمی شوید: کتاب خدا و سنت پیامبرش
وي این حدیث را بدون سند نقل کرده است.
ب) ابن هشام این حدیث را در ضمن خطبه پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حجّ ۀ الوداع نقل کرده، [ 227 ] ولی او نیز بدون سند
آورده است.
. [ ج) حاکم نیشابوري آن را با دوسند نقل کرده که یکی از آن دو به ابن عباس و دیگري به ابی هریره ختم می شود. [ 228
در سند اوّل: اسماعیل بن ابی اویس قرار دارد که تعداد زیادي از رجالیین او را تضعیف کرده اند. ابن معین می گوید: او و پدرش
ضعیف اند. نسائی می گوید: ضعیف است. ابن عدي می گوید: از دایی خود احادیث غریبی نقل می کند که هیچ کس آنها را
. [229] «.... قبول ندارد. ابن حزم به سند خود از سیف بن محمّد نقل می کند که اسماعیل بن ابی اویس جعل حدیث می کرد
در سند دوّم: صالح بن موسی طلحی کوفی واقع است که او را عده زیادي از رجالیین اهل سنت تضعیف نموده اند. ابن معین می
گوید: او چیزي به حساب نمی آید. بخاري می گوید: او منکر الحدیث است. نسائی می گوید: ضعیف است. ابن عدي می گوید:
. [230] «.... عموم احادیث او را قبول ندارند. عقیلی می گوید: هیچ یک از احادیث وي قابل پذیرش نیست و
[ [ صفحه 116
د)ابوبکر بیهقی آن را با دو سند نقل کرده است که یکی به ابن عباس و دیگري به ابی هریره ختم می شود. [ 231 ] این سند نیز
همانند سندهاي حاکم نیشابوري است: اوّلی مشتمل بر ابن ابی اویس و دومی مشتمل بر صالح بن موسی است که هردو تضعیف
صفحه 89 از 456
شده اند.
ه) ابن عبدالبرّ قرطبی نیز این حدیث را با دو سند نقل کرده است: [ 232 ] سند اوّل آن همان سندي است که حاکم از ابی هریره نقل
کرده و در آن صالح بن موسی قرار دارد که مورد تضعیف کثیري از رجالیین است.
و در سند دوّم آن، کثیر بن عبدالله هست که گروهی از رجالیین او را تضعیف نموده اند: احمد بن حنبل او را منکر الحدیث دانسته
و براي او ارزشی قائل نشده است. نسائی او را ثقه نمی داند. ابن عدي می گوید: عموم روایاتش متابع ندارد. علی بن مدینی نیز او
را تضعیف نموده است. ابن عبدالبرّ می گوید: اجماع رجالیین بر ضعف او است و علاوه بر آن حدیث را از پدرش و او از جدش
نقل می کند. ابن حبان می گوید: روایاتی را که از پدرش از جدّش نقل می کند، مستند به نسخه اي جعلی است که مناسب نیست
. [ آن را در جمله کتاب ها آورد. [ 233
و) قاضی عیاض، این حدیث را به سند خود از ابی سعید خدري از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)نقل کرده، [ 234 ] اما تعدادي از
راویان آن، تضعیف شده است که از آن جمله می توان شعیب بن ابراهیم و سیف بن عمر را نام برد، خصوصاً سیف بن عمر که
. [ اتفاق رجالیین بر تضعیف او است. [ 235
ز) سیوطی نیز حدیث مذکور را با همان سند حاکم نیشابوري نقل کرده [ 236 ] که سند آن
[ [ صفحه 117
نقد شد.
مطرح کرده و در ذیل آن روایات دیگران از قبیل: « الاعتصام بالکتاب والسنۀ » ح) متقی هندي نیز بابی را در کنز العمال با عنوان
. [ حاکم و بیهقی را آورده و از الابانه نقل کرده ولی می گوید: این حدیث جدّاً غریب است. [ 237
2 سنت عِدل قرآن نیست
ما ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم تا براي » ؛ [ خداوند متعال می فرماید ": وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ [" 238
.« مردم آنچه نازل شد تبیین کنی
همان گونه که قرآن احتیاج به مبیّن و مفسر دارد، سنت نبوي نیز به تبیین نیازمند است، لذا پیامبر (صلی الله علیه وآله) خطاب به علی
«. اي علیّ تو کسی هستی که بعد از من موارد اختلاف را بیان خواهی کرد » : (علیه السلام) فرمود
خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که پیامبر (صلی الله علیه وآله) از طریق علم غیب می داند که سنتش بعد از وفات وي تا یک قرن
تدوین نخواهد شد، حال چگونه به آن سفارش و به تمسک به آن امر کرده است؟
3 امکان جمع بین دو روایت
را بی اعتبار می « حدیث کتاب الله و عترتی ،« کتاب الله و سنّتی » ابو زهره گویا گمان کرده که عدد مفهوم دارد، لذا با وجود حدیث
جمع کرد؛ به این نحو که « کتاب الله و سنتی » : شمارد، در حالی که این چنین نیست و می توان بین این دو حدیث بر فرض صحت
پیامبر (صلی الله علیه وآله)بر » : پیامبر (صلی الله علیه وآله) امر به تمسک کتاب و سنت و عترت کرده است. ابن حجر می گوید
تمسک به سه چیز سفارش کرده است: کتاب، سنت و عالمان به کتاب و سنت از اهل بیت. از مجموع اینها استفاده می شود که این
. [239] «. سه چیز تا روز قیامت باقی اند
4 تقدّم حدیث متواتر بر واحد:
مقدم است، زیرا « کتاب الله و عترتی » بر فرض وقوع تعارض بین این دو، حدیث
صفحه 90 از 456
[ [ صفحه 118
کتاب الله » نه تنها سندهاي صحیح دارد و تصریح به صحت آن شده است، بلکه حدیث از حیث سند متواتر بوده و در مقابل، حدیث
بر فرض صحت سند، خبر واحد است و هنگام تعارض بین خبر متواتر و خبر واحد، خبر متواتر مقدم است، زیرا مفید قطع « و سنتی
است.
کتاب الله و » است یا « کتاب الله و عترتی » از من درباره حدیث ثقلین سؤال شده که به لفظ » : حسن بن علی سقّاف شافعی می گوید
« و سنتی » است و روایتی که در آن لفظ « کتاب الله و عترتی اهل بیتی » در جواب می گویم: حدیث ثابت صحیح به لفظ ؟« سنتی
را مسلم و ترمذي و دیگران به سند صحیح نقل کرده اند، « کتاب الله و عترتی » است از حیث سند و متن باطل است، زیرا حدیث
به دلیل ضعف سند و سستی آن موضوع و مجعول است و شکی نیست که بنی امیّه در « کتاب الله و سنتی » ولی بی شک حدیث
. [240] «. جعل آن دست داشته اند
که در السنه « ترکت فیکم ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدي أبداً، کتاب الله و سنّتی » : و امّا حدیث » : همو در جاي دیگر می گوید
مردم جاري است و خطیبان نیز در منبرها قرائت می کنند، حدیثی است جعلی و دروغ که اموي ها و متابعین شان آن را جعل کرده
. [241] «.... باز دارند « کتاب الله و عترتی » اند؛ تا مردم را از حدیث صحیح
[ [ صفحه 119
ولایت تکوینی اهل بیت
اشاره
از جمله مباحثی که بین متکلمان مطرح بوده و هست، ولایت تکوینی است. ولایت چیست و ولایت تکوینی چه معنایی دارد؟ آیا
کسان دیگري غیر از انبیا ولایت تکوینی یعنی حقّ تصرّف در نظام تکوین را دارند؟ در این جا به توضیح و شرح این موضوع می
پردازیم.
تعریف ولایت
. [242] «. به معناي نصرت است « واو » وَلْی مثل فَلْس به معناي قرب است و ولایت به کسره و فتحه و » : فیومی می گوید
وَلْی به معناي قرب و نزدیک شدن است... و هرکس امر شخصی را متکفّل شود و از عهده آن بر آید، ولیّ او » : جوهري می گوید
. [243] «. به معناي نصرت آمده است « واو » به معناي سلطان و نیز با کسره و فتحه « واو » خواهد بود... و ولایت با کسره
الولی حصول الثانی بعد الأوّل من غیر فصل؛ وَلْی عبارت است از قرار گرفتن فرد یا شیء چیز دوم به » : در اقرب الموارد آمده است
دنبال فرد یا شیء اوّل بدون فاصله.
[ [ صفحه 120
صفحه 91 از 456
وَلِیَ الشیء وعلیه وِلایۀ و وَلایۀ: یعنی مالک امر آن شده و بر آن قیام کرد. یا آن که ولایت
. [244] «.... با فتح و کسر هر دو به معناي امارت و سلطنت است
الوَلاء والتوالی أن یحصل شیئان فصاعداً حصولًا لیس بینهما ما لیس منهما؛ ولاء و توالی به معناي آن » : راغب اصفهانی می گوید
. [245] «. است که دو چیز و یا بیشتر از آن، طوري قرار گیرند و واقع شوند که بین آن دو، غیر از خود آنها، چیز دیگري نبوده باشد
ولایت، آخرین درجه کمال انسان است و آخرین منظور و » : می فرماید « ولایت » علامه طباطبایی (رحمه الله) در معناي اصطلاحی
. [246] «. مقصود از تشریع شریعت حقّ خداوندي است
اصل معناي ولایت برداشته شدن واسطه اي است که بین دو چیز حائل شده باشد، به طوري که » : همو در تفسیر المیزان می گوید
بین آن دو، غیر از آنها واسطه اي باقی نماند و سپس براي نزدیکی چیزي به چیز دیگر به چند صورت، به کار گرفته شده است:
قرب نَسَبی، مکانی، منزلتی، صداقت و غیر اینها. به همین مناسبت بر هر یک از دو طرف وَلایت، ولّی گفته می شود؛ بالأخصّ به
جهت آن که هر یک از آن دو نسبت به دیگري داراي حالتی است که غیرِ آن ندارد. بنابراین خداوند سبحان ولیّ بنده مؤمن خود
است؛ امورش را زیر نظر دارد و شئون وي را تدبیر می کند، او را در صراط مستقیم هدایت می نماید، امور وي را در عهده دار و او
را در دنیا و آخرت یاري می کند.
مؤمن حقیقی و واقعی نیز ولیّ پروردگار است، زیرا خود را در اوامر و نواهی خداوند تحت ولایت او در می آورد؛ هم چنین در
تمامی برکت هاي معنوي: هدایت، توفیق، تأیید، تسدید و آنچه در پی دارد، از مکرّم شدن به بهشت و مقام رضوان خداوند، تحت
. [247] «.... ولایت و پذیرش خداوندِ خود است
[ [ صفحه 121
معناي ولایت تکوینی
مقصود از ولایت تکوینی این است که فردي بر اثر پیمودن راه بندگی آن چنان کمال و قرب معنوي پیدا کند که به فرمان و اذن
الهی بتواند در جهان و انسان تصرف کند.
یک کمال روحی و معنوي است که در سایه عمل به نوامیس خدایی و قوانین شرع در درون انسان پدید می آید و « ولایت تکوینی »
کمال و واقعیّتی است اکتسابی « ولایت تشریعی » سرچشمه مجموعه اي از کارهاي خارق العاده می گردد. این نوع ولایت بر خلاف
بیان گردیده همگی موهبت خداوندي « ولایت تشریعی » و راه کسب برخی از مراتب آن به روي همه باز است، ولی مقاماتی که در
است که پس از تحصیل یک سلسله زمینه ها، چیزي جز خواست خداوند در آن دخالت ندارد.
توجه به باطن
انسان از دو جزءِ به نام تن و روان آفریده شده است؛ به عبارت دیگر، انسانیّتِ انسان، منحصر به جسم و تن نیست، بلکه باطن و
جانی دارد که واقعیّت او را تشکیل می دهد و اگر بر سر راه تکامل انسان، از نظر جسم و ماده محدودیت هایی وجود دارد، سر راه
تکاملش از نظر روح و معنا چنین محدودیّتی نیست، بلکه او از این نظر آمادگی بیشتري براي ترقی و تعالی دارد؛ چه بسا در پرتو
اطاعت خدا و پیمودن راه حق می تواند قلّه هاي بس بلندي را فتح و تسخیر کند. هرگاه انسان از شدّت توجه اش به امور مادّي و
صفحه 92 از 456
لذایذ جسمانی بکاهد و به درون گرایی و باطن نگري بپردازد، در این موقع می تواند نیروهاي نهفته باطنی خویش را آشکار سازد و
بر قدرت و توانایی اش بیفزاید.
اثر بندگی خدا
از نظر آیین اسلام انسان دو نوع زندگی دارد: ظاهري و معنوي.
همان زندگی حیوانی است که تمام بشر را در بر می گیرد و اسلام براي جلوگیري از هر نوع افراط و تفریط، برنامه « حیات ظاهري »
خاصی براي این نوع زندگی تنظیم کرده
[ [ صفحه 122
است. برنامه اسلام، علاوه بر این که بهزیستی انسان را در جهان ماده فراهم می سازد، راه را براي تحقّق حیات معنوي نیز هموار می
کند.
از اعمال و نیت هاي انسان سرچشمه می گیرد و چنین حیاتی، سعادت و خوش بختی یا شقاوت و بدبختی را در پی « حیات معنوي »
دارد. بنابراین، حرکات و رفتار و کردار بشر، سازنده حیات معنوي و پدید آورنده قدرت روحی است که نتیجه آن سعادت و تعالی
انسان و یا شقاوت و بدبختی او است.
است « ولایت » ، در پسِ پرده زندگی ظاهري، واقعیتی زنده و حیاتی معنوي نهفته که سرچشمه تمام خوش بختی ها می باشد و آن
و « قرب الهی » مایه « اطاعتِ خدا » . که در افراد انسان به طور متفاوت پدید می آید و مبدأ یک سلسله آثار شگرف می گردد
مخالفت با دستورهایش سبب دوري از او می شود.
قرب الهی
مقصود از قرب و تقرّب الهی، نزدیکی از نظر مکان نیست، زیرا خداوند جهان جسم و جسمانی نبوده و داراي مکان نیست؛ تا بنده
اي از نظر مکان به او نزدیک تر گردد. اما در عین حال او به ما، از خود ما نزدیک تر است؛
.« ما از رگ گردن به او نزدیک تریم » ؛ [ همان گونه که خداوند می فرماید ": نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ [" 248
ممکن است سؤال شود: اگر خدا مکان ندارد و چنین تقرّبی ممکن نیست، پس مقصود از قرب الهی و نزدیکی بنده به خدا چیست؟
در پاسخ باید گفت: خداوند جهان، کمال مطلق و نامحدود است و پویندگان راه عبودیت و بندگی در پرتو کمالاتی که از این راه
به دست می آورند، سرانجام حائز کمال می شوند و از دیگران، که فاقد این نوع کمال اند، مقرّب تر و نزدیک تر به خداي تعالی
می گردند
[ [ صفحه 123
در جهان آفرینش هرکسی به تناسب کمال وجود خویش، قربی به ذات پروردگار دارد پس هر فردي که از نظر وجود کامل تر
باشد به ذات الهی که کمال محض و نامتناهی است، مقرّب تر و نزدیک تر خواهد بود.
وقتی می گوییم: خداوند کمال مطلق و نامتناهی است، مقصود از آن، صفات جمال خدا از قبیل: علم، قدرت، حیات و اراده است.
صفحه 93 از 456
هرگاه بنده اي در پرتو پیمودن راه اطاعت، گام در درجات کمال می گذارد و از نردبان کمال بالا می رود، مقصود این است که
کمال وجودي بیشتر، علم و قدرتی زیادتر، اراده اي نافذتر و حیاتی جاودانه تر یافته است. در این صورت می تواند از فرشته بالاتر
رفته و از کمالات بشري بهره مند گردد.
پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) در ضمن حدیثی به مقامات بلند سالکان راه حقّ و پویندگان راه عبودیّت و بندگی اشاره نموده،
ما تقرّب إلیّ عبد بشیء أحبّ إلیّ ممّا افترضت علیه و إنّه لیتقرّب إلیّ بالنافلۀ حتّی أحبّه، » : سخن پروردگار را چنین نقل می فرماید
249 ] ؛ هیچ ] « فإذا أحببتُه کنت سمعه الذي یسمع به و بصره الذي ینطق به ویده التی یبطش بها، إن دعانی أجبته، و إن سألنی أعطیته
بنده اي با کاري به من تقرّب نجسته که محبوب تر از انجام فرایض بوده باشد.
بنده من یا با بجاي آوردن نمازهاي نافله آن چنان به من نزدیک می شود که او را دوست می دارم. وقتی او محبوب من، من گوش
او می شوم که با آن می شنود. و چشم او می شوم که با آن می بیند. و زبان او می گردم که با آن سخن می گوید. و دست او می
«. شوم که با آن حمله می کند. هرگاه مرا بخواند اجابت می کنم و اگر چیزي از من بخواهد می بخشم
در سایه اطاعت از خدا قدرت درونی انسان به حدّي می رسد که با قدرت الهی صداهایی را می شنود که با نیروي عادي قادر به
شنیدن آن نیست. صور و اشباحی را می بیند که دیدگان عادي را یاراي دیدن آنها نیست. مقصود از این که خداوند چشم و گوش
او می گردد، آن است که دیده اش در پرتو قدرت الهی نافذتر و گوشش شنواتر و
[ [ صفحه 124
قدرتش گسترده می گردد.
. [250] ؛« العبودیۀ جوهرة کنهها الربوبیۀ » : در مصباح الشریعه آمده است
«. بندگی و پیمودن راه قرب به خدا، گوهري است که نتیجه آن خداوندگاري و کسب قدرت و توانایی بیشتر است
خدایی کردن نیست، زیرا هیچ گاه بشر نمی تواند از حدود امکانی تجاوز کند، بلکه مقصود از، « ربوبیّت » در این جمله مقصود از
کسب کمالات بیشتر و قدرت و نیروهاي بالاتر است. « خداوندگاري »
آثار قرب الهی
قرب الهی آثار فراوانی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 تسلط بر نفس
.« نماز انسان را از بدي ها و منکرها باز می دارد » ؛ [ خداوند متعال می فرماید ": إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ [" 251
روزه را بر شما بسان پیشینیان واجب » ؛ [ و نیز می فرماید ": کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ [" 252
.« کردیم تا پرهیزگار شوید
2 بینش خاص
از مزایاي قرب الهی این است که انسان در سایه صفا و روشناییِ دل، بینش خاصّ ی پیدا می کند که با آن حقّ و باطل را به روشنی
اي» ؛ [ تشخیص می دهد و هرگز گمراه نمی شود. قرآن می فرماید ": یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا الَله یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً [" 253
کسانی که ایمان آورده اید، اگر پرهیزکار باشید خدا به شما نیرویی می بخشد که با آن، حقّ و باطل را به خوبی تشخیص می
.« دهید
صفحه 94 از 456
[ [ صفحه 125
بینش خاصّی است که سبب می گردد انسان حقّ و باطل را خوب بشناسد. « فرقان » مقصود از
کسانی که در راه ما سعی و کوشش کنند، آنان را به راه » ؛ [ در آیه دیگر می فرماید ": وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا [" 254
.« هاي خویش رهبري می کنیم
اي» ؛ [ و نیز می فرماید ": یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الَله وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ [" 255
کسانی که ایمان آورده اید! از مخالفت با خدا بپرهیزید و به پیامبر او ایمان بیاورید. [خداوند] دو سهم از رحمت خویش را به شما
.« می دهد و براي شما نوري قرار می دهد که با آن راه بروید
3 نفی خواطر
پویندگان راه عبودیّت بهواسطه تکامل و قدرتی که در سایه بندگی می یابند بر تمام اندیشه هاي پراکنده خود مسلط می شوند و در
حال عبادت آن چنان تمرکز فکري و حضور قلب دارند که از غیر خدا غافل می شوند و غرق جمال و کمال خدا می گردند.
عبادت، نوعی ورزش براي قواي فکري است که بر اثر تکرار و عادت به حضور در محضر خدا، فکر را از » : ابوعلی سینا می گوید
توجه به مسائلی مربوط به طبیعت و ماده به سوي تصورات ملکوتی می کشاند. قواي فکري تسلیم باطن و فطرت خداجوي انسان می
. [256] «. گردد و مطیع او می شوند
4 خلع نفس
در جهان طبیعت، روح و بدن به یکدیگر نیازي شدید دارند. از آن جا که روح بر بدن علاقه تدبیري دارد، بدن را از فساد و خرابی
باز می دارد. از طرف دیگر، روح در فعّالیت خود به بدن نیازمند است و در پرتو اعضا و جوارح بدنی می تواند بشنود، ببیند و...
امّا گاهی روح، بر اثر کمال و قدرتی که از جانب قرب الهی پیدا می کند، از استخدام بدن بی نیاز می شود و می تواند خود را از
کند. « خلع » بدن
[ [ صفحه 126
5 تصرف در جهان طبیعت
در پرتو عبادت و قرب الهی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان انسان قرار می گیرد، بلکه جهان طبیعت مطیع انسان می گردد و به اذنِ
پروردگارِ جهان در پرتو نیرو و قدرتی که از تقرب به خدا کسب نموده است، در طبیعت تصرف می کند و مبدأ یک سلسله معجزه
ها و کرامات می شود و در حقیقت، قدرت بر تصرف و تسلط بر تکوین می یابد.
قرآن و ولایت تکوینی اولیاي الهی
با مراجعه به قرآن می توان شواهدي ولایت تکوینی اولیا اقامه نمود:
1 خداوند متعال از قول حضرت یوسف (علیه السلام) خطاب به برادرانش نقل می کند ": اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی
.« بروید و پیراهنم را بر چهره پدرم بیفکنید تا او نعمت بینایی خود را بازیابد » ؛ [ یَأْتِ بَصِیراً [" 257
هنگامی که مژده رسان آمد و پیراهن یوسف » ؛ [ در آیه دیگر می فرماید ": فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً [" 258
صفحه 95 از 456
.« را بر صورت وي افکند، او بینایی خود را باز یافت
از این آیه استفاده می شود اراده و خواست و قدرت روحی حضرت یوسف (علیه السلام)در بازگردانیدن بینایی پدر خویش، مؤثّر
بوده است.
2 خداوند متعال می فرماید ": وَإِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناس
به یاد آر هنگامی را که موسی براي قوم خود آب طلبید ما به او دستور دادیم عصاي خود را بر سنگی زند، » ؛ [ مَشْرَبَهُمْ [" 259
.« ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون آمد همه بنی اسرائیل آبشخور خود را دانستند
3 می دانیم که حضرت سلیمان، ملکه سبا را احضار نمود، ولی پیش از آن که وي به حضور سلیمان برسد، سلیمان در مجلس خود
به حاضران فرمود ": یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ
[ [ صفحه 127
اي جمعیت! کدام یک از شما می تواند » ؛ [ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ [" 260
یک نفر از حاضران در مجلس گفت ": أَنَا «؟ تخت بلقیس را براي من بیاورد پیش از آن که [بلقیس و همراهان] مطیعانه وارد شوند
پیش از آن که تو از جاي خود برخیزي من آن را می آورم و » ؛ [ آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِيٌّ أَمِینٌ [" 261
.« من بر این کار توانا و امینم
اعلام کرد که در یک چشم به هم زدن می تواند آن را بیاورد؛ چنان که خداوند می فرماید": « آصف بن برخیا » فرد دیگري به نام
کسی » ؛ [ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِ  را عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی [" 262
که نزد او دانشی از کتاب بود چنین گفت: پیش از آن که تو چشم بر هم بزنی، من آن را در این مجلس حاضر می کنم. ناگهان
.« سلیمان تخت را در برابر خود حاضر دید و گفت: این نعمتی است از جانب خدا بر من
4 قرآن مجید بعضی از کارهاي فوق العاده را به حضرت مسیح (علیه السلام) نسبت می دهد و این می رساند که همه آن کارها از
نیروي باطنی و اراده خلاق او سرچشمه می گرفت؛ چنان که می فرماید ": أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَۀِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ
من براي شما از گل شکل مرغی می سازم و در آن می دمم » ؛ [ طَیْراً بِإِذْنِ الِله وَأُبْرِئُ اْلَأکْمَهَ وَاْلَأبْرَصَ وَأُحْیِ الْمَوْتی بِإِذْنِ الِله [" 263
.« که به اذن خدا پرنده می شود. کور مادرزاد و پیس را شفا می دهم و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم
5 قرآن کریم در مورد یکی از معجزات و تصرفات تکوینی حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله)می فرماید ": اقْتَرَبَتِ السّاعَۀُ وَانْشَقَّ
نزدیک شد قیامت و از هم شکافت ماه و هرگاه نشانه اي ببینند روي » ؛ [ الْقَمَرُ وَإِنْ یَرَوْا آیَۀً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ [" 264
بگردانند
[ [ صفحه 128
.« و گویند: سحري دائمی است
بسیاري از مفسّران در بیان شأن نزول آیات فوق آورده اند: روزي مشرکان به پیامبر (صلی الله علیه وآله) گفتند: اگر در ادعاي خود
راست گویی، ماه را براي ما دو نیم کن. رسول خدا (صلی الله علیه وآله)فرمود: آیا اگر این کار را انجام دهم، ایمان می آورید؟
. [ گفتند: آري. پیامبر (صلی الله علیه وآله) از خدا درخواست کرد تا خواسته شان را به او عطا کند. سپس ماه به دو نیم شد. [ 265
صفحه 96 از 456
حقّ این است که معجزه فعل ولیّ خدا است که به اذن و مشیّت خداوند انجام می گیرد.
بنابراین، مقصود از " انْشَقَّ الْقَمَرُ " در آیه نخست، معجزه و تصرف تکوینی پیامبر (صلی الله علیه وآله) در انشقاق (دو نیم شدن) ماه
است. شاید چنین پنداریم که انشقاق ماه در این آیات، به دو نیم شدن آن در روز رستاخیز اشاره دارد، ولی قراینی وجود دارد که
برداشت اوّل را تأیید می کند:
الف) عبارت " وَإِنْ یَرَوْا آیَۀً یُعْرِضُ وا " حاکی از آن است که در این جا مقصود از آیه، آیات قرآنی نیست، بلکه مقصود از آن
یاد می کند. مناسب بود که در شکل اول، به جاي فعل « بیّنه » و « آیه » : معجزه است، زیرا قرآن از معجزات پیامبران با الفاظی، همچون
بنابراین، مقصود از ؛« وان نزلت آیۀ » یا « وان سمعوا » : از افعالی، همچون: شنیدن یا نزول استفاده شود؛ مثلًا گفته می شد « یروا » دیدن
آیه، اعجاز پیامبر (صلی الله علیه وآله) وانشقاق ماه است.
ب) عبارت " وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ " نیز، قرینه اي بر این معناست که سخن در این آیات راجع به معجزه پیامبر (صلی الله علیه وآله)
است، نه انشقاق ماه در رستاخیز، زیرا در روز قیامت که پهنه ظهور تمام حقایق است کسی سخن باطلی بر زبان نمی راند، در حالی
که سحر خواندن آیات الهی سخن باطلی است.
حاصل آن که با توجه به قراین یاد شده از یک سو و شأن نزول آیات از سوي دیگر، آیات نخستین سوره قمر به یکی از معجزات و
تصرفات تکوینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) که دو نیم کردن ماه و ناشی از ولایت تکوینی او است، اشاره دارد.
[ [ صفحه 129
ولایت تکوینی امام
ولایت تکوینی امام را با ذکر چند مقدمه می توان به اثبات رسانید:
مقدمه اوّل
گفتیم که حضرت سلیمان به حاضران در مجلس خود گفت: کدام یک از شما می تواند تخت بلقیس را براي من بیاورد، پیش از
آن که بلقیس و همراهان او مطیعانه وارد شوند... آصف بن برخیا اعلام کرد که در یک چشم بر هم زدن می تواند آن را بیاورد؛
خداوند متعال در مورد این داستان می فرماید ": قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ
مُسْتَقِ  را عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی [" 266 ] ؛ کسی که مقداري از علم کتاب داشت، توانست در نظام تکوین تصرف کرده و تاج و
تخت بلقیس ملکه سبا را از راه بسیار دور کمتر از یک چشم به هم زدن نزد سلیمان حاضر کند.
از این آیه به خوبی استفاده می شود اگر کسی از کتاب خدا اطلاع داشته و به آن عالم باشد، قدرت تصرّف در کائنات را دارد که
همان ولایت تکوینی است.
مقدمه دوّم
بگو تنها گواه بین من و شما، خدا » ؛ [ در آیه اي دیگر می خوانیم ": قُلْ کَفی بِالِله شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ [" 267
.« و کسی که داناي حقیقی به کتاب خدا است کافی خواهد بود
از این آیه استفاده می شود خداوند متعال و گروهی دیگر که عالم به کلّ کتاب اند بین پیامبر و مردم شاهد بوده و شهادت خواهند
از موصولات است ولذا دلالت بر عموم « مَن » داد. هم چنین بر می آید جماعتی هستند که عالم به کل کتاب اند، زیرا از طرفی لفظ
مصدر است و در علم اصول فقه بیان شده که مصدر مضاف مفید عموم است. هم چنین طبق نظر برخی « علم » دارد. از طرف دیگر
صفحه 97 از 456
مفرد محلّی به الف و لام نیز دلالت بر عموم
[ [ صفحه 130
دلالت بر عموم دارد. در نتیجه اینکه از این جمله استفاده می شود که جماعتی هستند که از « علم الکتاب » دارد، پس از دو جهت
کلّ کتاب آگاهی و بدان عالمند.
مقدمه سوم
همانا آن قرآن کریمی است که » ؛ [ در قرآن کریم می خوانیم ": إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ- فِی کِتاب مَکْنُون- لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ [" 268
.« در کتاب محفوظی جاي دارد. و جز پاکان نمی توانند به آن دست زنند
نیز دو احتمال « مَطهرّون » دو احتمال است: یکی مسّ ظاهري با اجزاي بدن و دیگري، مسّ باطنی. همان گونه که در « لا یمسّه » در
است: یکی طهارت ظاهري با اجزاي بدن و دیگري، طهارت باطنی با قلب. با مراجعه به قرآن پی می بریم که خداوند متعال لفظ
مسّ را در هر دو معنا به کار برده است.
مریم عرض کرد: خدایا » ؛ [ الف) مسّ ظاهري: خداوند متعال می فرماید ": قالَتْ رَبِّ أَنّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ [" 269
.« مرا چگونه فرزندي تواند بود و حال آن که مردي به من نزدیک نشده است
چون پرهیزکاران را از » ؛ [ ب) مسّ باطنی: خداوند متعال می فرماید ": إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا [" 270
.« شیطان وسوسه و خیالی به دل رسد، همان دم خدا را به یاد آرند
هم چنین طهارت نیز در قرآن به دو معنا به کار رفته است: ظاهري و باطنی.
الف) طهارت ظاهري ": وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ؛ [" 271 ] و لباست را پاك گردان.
اي مریم همانا خداوند تو را » ؛ [ ب) طهارت باطنی ": یا مَرْیَمُ إِنَّ الَله اصْ طَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْ طَفاكِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ [" 272
برگزیده و پاکیزه گردانید و بر زنان جهانیان
[ [ صفحه 131
.« برتري بخشید
دو احتمال وجود دارد، نهی بودن و نفی بودن که هر دو به یک صیغه ادا می « لا یمسه » در مورد آیه " لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ " در
شود.
نهی به این معنا است که قرآن را نباید مسّ کند، که ظهور در مسّ ظاهري دارد و در مقابل آن، مقصود به طهارت نیز ظاهري است.
باشد، اخبار است و ظهور در مسّ باطنی دارد به این معنا که مسّ نمی کند و تماس حاصل نمی کند و به تعبیر « نفی » و اگر مقصود
دیگر، به عمق قرآن نمی رسند، مگر کسانی که مطهّرند و طبیعتاً طهارت نیز باطنی معنا می شود؛ یعنی کسانی که از هر عیب و
نقص و گناهی پاك اند. معناي این آیه این می شود ": مسّ نمی کند کتاب محفوظ را مگر کسانی که مطهّرند".
مقدمه چهارم
در این که مطهّران چه کسانی اند؟ باز به قرآن مراجعه می کنیم؛ خداوند متعال می فرماید ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ
همانا خدا چنین می خواهد که هر رجس و پلیدي را از شما خانواده نبوت دور سازد و شما » ؛ [ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [" 273
صفحه 98 از 456
.« را از هر عیب پاك و منزه گرداند
در این آیه شریفه، مصداقِ مطهران مشخص و معین شده است؛ آنان کسانی جز اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیستند.
مقدمه پنجم
در تشخیص مصداق اهل بیت باید به روایات مراجعه کرد، زیرا قرآن می فرماید ": وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ"
.« و بر تو قرآن را فرستادیم تا بر امت آنچه فرستاده شد، بیان کنی » ؛ [274]
مقدمه ششم
با مراجعه به روایات فریقین شیعه و سنی پی می بریم که مقصود به اهل بیت در آیه شریفه، پیامبر اکرم، علی، فاطمه، حسن و حسین
(علیهم السلام) می باشند. اگر چه حصر در آیه
[ [ صفحه 132
اضافی است در مقابل همسران پیامبر (صلی الله علیه وآله) و بقیه صحابه تا آنها از شمول آیه خارج گردند؛ در نتیجه آیه تطهیر
شامل بقیه اهل بیت (علیهم السلام) از دوازده امام نیز می شود.
1 مسلم به سند خود از عائشه نقل می کند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) صبحگاهی از حجره خارج شد، در حالی که بر روي دوش
او پارچه اي از پشم خیاطی نشده بود. حسن بن علی بر او وارد شد، او را داخل کسا کرد، آن گاه حسین وارد، او نیز در آن داخل
شد. سپس فاطمه وارد شد، او را نیز داخل آن کرد، بعد علیّ وارد شد، او را نیز داخل کسا نمود؛ آن گاه این آیه را تلاوت کرد":
. [ إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [" 275
2 ترمذي به سند خود از ام سلمه نقل می کند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) بر روي حسن، حسین، علی و فاطمه پارچه اي کشید؛
[ آن گاه عرض کرد: بار خدایا اینان اهل بیت من و از خواصّ من هستند، رجس و پلیدي را از آنان دور کن و پاکشان گردان. [ 276
.
3 همو از عمر بن ابی سلمه، ربیب پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند: هنگامی که آیه تطهیر در خانه ام سلمه بر پیامبر (صلی
الله علیه وآله) نازل شد، فاطمه و حسن و حسین را دعوت نمود و روي آنان کسایی کشید. علی نیز پشت سرش بود؛ آن گاه کسا را
بر روي همه کشید سپس عرض کرد: بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند، رجس و پلیدي را از آنان دور کن و پاکشان گردان. امّ
. [ سلمه عرض کرد: اي رسول خدا! آیا من هم با آنانم؟ حضرت فرمود: تو در جاي خود هستی، تو بر خیري. [ 277
4 هم چنین به سند خود از انس بن مالک نقل می کند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تا شش ماه هنگام رفتن به نماز صبح
مرتب بر درب خانه فاطمه گذر می کرد و می فرمود: الصلاة یا اهل البیت ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ
. [ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [" 278
5 احمد در مسند به سندش از امّ سلمه نقل می کند: پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حجره او بود،
[ [ صفحه 133
فاطمه با ظرفی از آب گوشت بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) وارد شد. پیامبر (صلی الله علیه وآله)، در حالی که در رختخواب خود
نشسته و بر چیزي تکیه داده بود، فرمود: همسر و دو فرزندت را نیز دعوت کن. ام سلمه می گوید: من در حجره نماز می خواندم:
صفحه 99 از 456
در آن هنگام این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد ": إِنَّما یُرِیدُ الُله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً. " ام
سلمه می گوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله) گوشه کسا را گرفت و بر روي همه کشاند؛ آن گاه دستانش را به آسمان بلند کرد و
عرض کرد: بار خدایا! اینان اهل بیت من و از خواص من هستند، رجس و پلیدي را از آنان دور ساز و پاکشان گردان. امّ سلمه می
. [ گوید: به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عرض کردم: آیا من با شما هستم؟ فرمود: تو بر خیري، تو بر خیري. [ 279
از مجموع این مقدمات استفاده می شود که اهل بیت (علیهم السلام) ولایت تکوینی دارند.
[ [ صفحه 134
برتري ائمه بر انبیا
اشاره
از جمله موضوعاتی که در کتاب هاي کلامی شیعه مطرح بوده و بر آن اقامه دلیل می کرده اند، برتري ائمه خصوصاً امام
امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر انبیاي الهی، غیر از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) است.
ما در این مقال می کوشیم تنها به ادله اي تمسک کنیم که در این موضوع از طرق اهل سنت وارد شده و مورد قبول آنهاست، و در
نتیجه مورد قبول ما نیز می باشد. وگرنه در آثار شیعی، روایات و ادله فراوانی وجود دارد که ما را از رجوع به منابع دیگر، بی نیاز
می گرداند.
ادله برتري
امیرالمؤمنین نفس پیامبر
خداوند متعال می فرماید ": فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَ نا
وَ أَنْفُسَ کُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الِله عَلَی الْکاذِبِینَ؛ [" 280 ] پس هر کس با تو درباره حضرت عیسی در مقام مجادله برآمد پس از
آن که به وحی خدا بر احوال او آگاه شدي بگو که بیایید ما و شما با فرزندان
[ [ صفحه 135
و زنان خود با هم به مباهله برخیزیم تا دروغ گویان و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. « انفسنا » اجماع مفسران بر این است که در آیه شریفه مراد از
هنگامی که این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد رسول خدا (صلی الله علیه » : احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده
. [281] «. وآله) علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را دعوت نمود و فرمود: بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند
در آیه شریفه استفاده می شود که امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) در کمالات با رسول خدا (صلی الله علیه « انفسنا » از کلمه
وآله) یکسانند، و از آن جا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به اجماع امّت و روایات، افضل از جمیع انبیاي الهی است، پس امام
علی (علیه السلام) نیز افضل از جمیع انبیاي الهی است.
صفحه 100 از 456
. [282] .« انا سیّد البشر » : صحیح بخاري به سند خود از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود
283 ] پس امام علی (علیه السلام) که نفس پیامبر (صلی الله علیه وآله) است از جنبه معنوي نیز سیّد ] .« أنا سیّد ولد آدم » : و نیز فرمود
بشر و آقاي فرزندان آدم (علیه السلام) است.
انفس، در آیه شریفه اشاره به علی (علیه السلام)است، و ممکن نیست که گفته شود: نفس » : علامه حلّی در شرح تجرید می فرماید
پیامبر و علی (علیهما السلام) یکی است، پس تنها یک احتمال باقی می ماند و آن این که: مراد از آیه مساوات پیامبر (صلی الله علیه
وآله) و علی (علیه السلام) باشد. و شکی نیست که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) افضل مردم بود، پس امام علی (علیه السلام) نیز
. [284] .« چنین است
در شهر ري شخصی است به نام محمود بن حسن حمصی که معلّم شیعه دوازده امامی » : فخر رازي در ذیل آیه مباهله می گوید
است، او گمانش بر این است که علی (علیه السلام)افضل از جمیع انبیاست به جز محمّد (صلی الله علیه وآله).
آن گاه می گوید: دلیلی که می توان بر مدعاي او اقامه نمود قول خداوند متعال است که می فرماید ": وَأَنْفُسَ نا وَأَنْفُسَ کُمْ؛ " و مراد
خود پیامبر (صلی الله علیه وآله)نیست؛ به جهت آن « انفسنا » از
[ [ صفحه 136
غیر از رسول خداست. و علما اجماع کرده اند که آن غیر، کسی « انفسنا » که انسان خودش را دعوت به امري نمی کند، بلکه مراد از
جز علی بن ابی طالب (علیه السلام)نیست. پس آیه شریفه دلالت دارد بر این که نفس علی (علیه السلام)همان نفس پیامبر (صلی الله
علیه وآله) است، نه این که نفس علی عین نفس پیامبر (صلی الله علیه وآله) است. بلکه مراد از آیه آن است که نفس علی (علیه
السلام) مثل نفس پیامبر (صلی الله علیه وآله) است. این معنا اقتضا دارد که علی (علیه السلام) با پیامبر (صلی الله علیه وآله) در جمیع
وجوه فضایل و کمالات مساوي باشند؛ از این عموم مساوات، تنها نبوت استثنا می شود به دلیلِ اجماع و روایات در این خصوص که
. [285] .«... بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) پیامبري دیگر نخواهد بود
تشبیه امیرالمؤمنین به انبیاي سابق
از برخی احادیث مورد اتفاق شیعه و سنّی استفاده می شود که حضرت علی (علیه السلام)داراي صفات بارز و نمونه اي است که هر
یک از انبیاي الهی به آنها شناخته می شدند.
هر کس بخواهد به آدم در علمش نظر کند و به نوح در طاعتش، و به ابراهیم در دوستی » : پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود
.« اش با خداوند، و به موسی در هیبتش، و به عیسی در برگزیده شدنش، بنگرد به علی بن ابی طالب
. [ این حدیث با مضمون هاي مختلف و اختلافِ تعبیر در مصادر حدیثی اهل سنت وارد شده است. [ 286
از این احادیث استفاده می شود که امام علی (علیه السلام) جامع همه صفاتی است که هر یک از انبیا در یکی از آنها بارز بودند، و
این خود دلالت بر افضلیت امام علی (علیه السلام) بر سایر انبیا دارد.
علی محبوب ترین خلق نزد خداوند
انس بن مالک می گوید: من براي رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرنده بریان شده اي آوردم،
صفحه 101 از 456
[ [ صفحه 137
بار خدایا بهترین » ، حضرت (صلی الله علیه وآله) نام خدا را برده و از آن تناول نمودند، سپس دست به دعا برداشته و عرض کردند
که ناگاه علی (علیه السلام)آمد و درب منزل را کوبید. .« اشخاص نزد تو و من را به سویم بفرست
عرض کردم: کیستی. گفت: من علی هستم. عرض کردم: پیامبر مشغول است. انس می گوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله) لقمه اي
دیگر تناول کرد، باز جمله سابق را تکرار نمود، که ناگهان درب خانه کوبیده شد. عرض کردم: کیست درب را می کوبد؟ علی
(علیه السلام) فرمود: منم. عرض کردم: پیامبر مشغول کاري است. باز پیامبر (صلی الله علیه وآله) لقمه اي دیگر تناول کرده و جمله
سابق را تکرار کردند، که باز صداي درب خانه بلند شد، علی (علیه السلام) از پشت درب خانه صدا می زد: من هستم. در این
هنگام پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: اي انس! درب را باز کن. انس می گوید: علی (علیه السلام)داخل خانه شد. هنگامی که
حمد مخصوص خداوندي است که » : چشم پیامبر (صلی الله علیه وآله) به من و علی (علیه السلام) افتاد خطاب به علی کرد و فرمود
تو را آنچه می خواستم قرار داد، زیرا در هر لقمه اي از خداوند می خواستم که بهترین خلقش نزد او و من را به سویم بفرستد، و تو
. [ همان کسی هستی که می خواستم.... [ 287
[ این حدیث شریف را احمد بن حنبل در فضائل الصحابه، [ 288 ] ترمذي در سنن الترمذي، [ 289 ] طبرانی در المعجم الکبیر، [ 290
حاکم در المستدرك علی الصحیحین [ 291 ] و دیگران نقل کرده اند.
حدیث از حیث اعتبار به حدّي است که عده اي از علماي اهل سنت تصریح به صحت آن نموده اند؛ امثال حاکم نیشابوري در
مستدرك، ذهبی در تذکرة الحفاظ و....
است که عموم این تفضیل شامل جمیع انبیا نیز می « احبّ الخلق الی الله تعالی » ( حدیث دلالت دارد بر این که امام علی (علیه السلام
شود، خصوصاً که در برخی از روایات این چنین
[ [ صفحه 138
292 ] بارخدایا! بهترین خلقت از اولین و آخرین را نزد من ] .« أللّهمَّ أئتنی بأحبّ خلقک إلیک من الأوّلین و الآخرین » : آمده است
بفرست.
اقتدا نمودن حضرت عیسی به حضرت مهدي
در روایات زیادي چنین آمده که بعد از نزول حضرت عیسی (علیه السلام) براي شرکت در حکومت عدل جهانی که به رهبري امام
مهدي (علیه السلام) برقرار می شود حضرت (علیه السلام)در نماز جماعتی که برپا می شود به امام مهدي (علیه السلام)اقتدا می
کند، و این خود دلیل افضلیت امام مهدي (علیه السلام) بر پیامبر اولوالعزم است.
موضوع اقتداي حضرت عیسی (علیه السلام)به امام مهدي (علیه السلام) از موضوعات » : سیوطی در کتاب الحاوي للفتاوي می نویسد
ثابت است که در احادیث متعدد و صحیح از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)رسیده، و او صادق مصدقی است که خبرش کذب و
. [293] .« خلافواقع نخواهد شد
احادیث نماز خواندن حضرت عیسی (علیه السلام) پشت سر امام مهدي (علیه » : ابن حجر هیتمی در الصواعق المحرقۀ می نویسد
صفحه 102 از 456
. [294] .« السلام) متواتر است
حدیث نور
کنت انا و » : سبط بن الجوزي در تذکرة الخواص به سند صحیح از سلمان نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود
علیّ بن ابی طالب نوراً بین یدي الله تعالی قبل ان یخلق آدم بأربعۀ آلاف عام، فلمّا خلق آدم قسّم ذلک النور قسمین: فجزءٌ أنا و جزءٌ
علیّ؛ [ 295 ] من و علی بن ابی طالب نوري بودیم نزد خداوند متعال به چهار هزار سال قبل از خلقت آدم، هنگامی که خداوند آدم
.« را خلق کرد آن نور را دو قسم نمود: قسمی از آن من هستم و قسمی دیگر علیّ است
[ [ صفحه 139
این حدیث از حیث سند تمام است، و طبق نظر رجالیین اهل سنت قابل تصحیح می باشد.
هم چنین گفتنی است که هشت نفر از اصحاب این حدیث را نقل کرده اند که عبارتند از: امام علی (علیه السلام)، و امام حسین
(علیه السلام) ابوذر غفاري و جابر بن عبدالله انصاري و ابوهریره و عبدالله بن عباس و انس بن مالک.
و نیز هشت نفر از تابعین آن را نقل کرده اند و بیش از چهل نفر از علماي اهل سنت آن را در کتاب هاي خود ذکر نموده اند. این
که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حدیث به این مطلب اشاره می کند که ما از یک نور خلق شده ایم، در حقیقت در صدد بیان این
نکته است که ما در فضیلت و کمال با هم یکسانیم.
حدیث شجره واحده
حاکم نیشابوري به سند صحیح از جابر بن عبدالله انصاري نقل کرده که شنیدم
یا علیّ! الناس من شجر شتّی، و انا وانت من شجرة » : از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) که خطاب به علی (علیه السلام) فرمود
واحدة، ثمّ قرأ رسول لله (صلی الله علیه وآله "): وَجَنّاتٌ مِنْ أَعْناب وَزَرْعٌ وَنَخیلٌ صِ نْوانٌ وَغَیْرُ صِ نْوان یُسْقی بِماء واحِد؛ [" 296 ] اي
علّی! مردم از درختان پراکنده اند، ولی من و تو از یک درختیم. آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) این آیه را قرائت فرمود: و
زمینی براي زراعت و زمینی براي نخلستان آن هم نخل هاي گوناگون، با آن که همه به یک آب مشروب می شوند.
در این حدیث نیز پیامبر (صلی الله علیه وآله) خود و علیّ (علیه السلام) دو را از یک درخت می داند، واضح است که این گونه
تعبیر براي اشاره به یکی بودن آن دو در فضیلت و کمال است.
حدیث اخوت
انّ رسول الله (صلی الله علیه وآله) آخی بین » : جابر بن عبدالله انصاري و سعید بن مسیّب نقل می کنند
[ [ صفحه 140
اصحابه، فبقی رسول الله (صلی الله علیه وآله) وابوبکر وعمر وعلیّ (علیه السلام) فآخی بین ابی بکر وعمر، وقال لعلّی: [انت اخی و أنا
صفحه 103 از 456
اخوك...؛ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بین اصحابش عقد اخوت بست. از میان آنان چهار نفر باقی ماندند: رسول خدا (صلی الله
علیه وآله) و ابوبکر و عمر و علیّ (علیه السلام)؛ آن گاه بین ابوبکر و عمر عقد اخوت بست. و سپس بین خود و علیّ (علیه السلام)،
.«... و خطاب به علیّ (علیه السلام)فرمود: تو برادر من و من برادر تو خواهم بود
این حدیث را چهارده نفر از صحابه نقل کرده اند که از آن جمله: عمر بن خطاب، انس بن مالک، ابوذر غفاري می باشند. هم
[ چنین از اهل سنت حدود چهل نفر از آنان در کتاب هاي خود این حدیث را آورده اند، از قبیل: ترمذي در الجامع الصحیح، [ 297
حاکم در المستدرك علی الصحیحین، [ 298 ] احمد بن حنبل در المسند [ 299 ] و...
غرض از عقد اخوت بستن پیامبر (صلی الله علیه وآله) باعلی (علیه » : مرحوم شیخ محمّد حسن مظفّر در دلائل الصدق می فرماید
السلام) تعریف و بیان فضیلت آن حضرت (علیه السلام) بر غیر اوست، زیرا پیامبر (صلی الله علیه وآله)عقد اخوت بین شخص و
نظیرش می بست، همان گونه که از روایات استفاده می شود... در نتیجه امیرالمؤمنین (علیه السلام) تنها نظیر رسول خدا (صلی الله
. [ علیه وآله) در فضایل و کمالات می باشد. [ 300
انّ النّبی (صلی الله علیه وآله) لمّا واخی بین الصحابۀ وقرن کلّ شخص إلی مماثله فی » : مرحوم علامه حلّی در شرح تجرید می فرماید
الشرف والفضیلۀ رأي علیاً (علیه السلام) متکدّراً فسأله عن سبب ذلک فقال: إنّک آخیت بین الصحابۀ وجعلتنی منفرداً. فقال رسول
فقال: بلی یا رسول الله، فواخاه من دون الصحابۀ؛ «؟ ما أخّرتک إلاّ لنفسی، ألا ترضی أن تکون أخی ووصیّی وخلیفتی من بعدي » الله
. [301]
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هنگامی که بین صحابه عقد اخوّت بست و هر کس را با هم مثلش در
[ [ صفحه 141
شرف و فضیلت مقرون ساخت، در چهره علی (علیه السلام)حالت گرفتگی مشاهده نمود، از سبب آن سؤال کرد. علی (علیه السلام)
عرض کرد: شما بین تمام صحابه عقد اخوت بستید، ولی مرا تنها گذاشتید. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: من تو را براي
خود گذاردم؛ آیا راضی نمی شوي که تو برادر و وصی و خلیفه بعد از من باشی؟ حضرت (علیه السلام)عرض کرد: آري، اي
«. رسول خدا! آن گاه پیامبر (صلی الله علیه وآله) بین خود و علی (علیه السلام) عقد اخوت بست
[ [ صفحه 142
دوستی اهل بیت
اشاره
در قرآن و روایات اسلامی اعم از شیعی و سنّی بر مودّت و محبّت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله)تأکید فراوان شده است؛ و
این تنها بدان جهت نیست که آنان ذریه پیامبر (صلی الله علیه وآله)و از نسل اویند، بلکه از آن جهت است که آنان داراي فضایل و
کمالات، و به عبارت دیگر جامع همه صفات کمال و جمالند؛ به تعبیر دقیق تر، مظهر صفات جمال و جلال الهی اند. لذا در
حقیقت، دوست داشتن آنان با آن جامعیت، محبت به خوبی هایی است که در آنان به نحو کامل تجلّی نموده، و منبع همه این
صفحه 104 از 456
خوبی ها خداوند متعال است. پس در حقیقت محبت و اظهار عشق و ارادات قلبی به اهل بیت (علیهم السلام) محبت و اظهار ارادات
به خداوند متعال است و از آن جا که محبّت، نیرویی است که انسان را به سوي محبوب سوق می دهد، پس از جنبه تربیتی، محبت
به خوبان، انسان را به خوبی ها سوق می دهد.
اهل بیت کیانند
با مراجعه به کتاب هاي لغت و اصطلاح علما، و نیز کتاب هاي حدیث پی می بریم که مراد از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله)
افراد خاصی هستند و اهل بیت، شامل تمام وابستگان نسبی و سببی انسان نمی شود:
الف) اهل بیت در لغت و عرف
اهل انسان نزدیک ترین مردم است به » : ابن منظور افریقی در لسان العرب می گوید
[ [ صفحه 143
. [302] .« انسان، و کسانی که آنان را به نسب یا دین جمع می کند
ب) اهل بیت در قرآن و سنت
در قرآن و روایات اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مورد افراد خاصی به کار رفته که همان رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
و امام علیّ و فاطمه زهرا و حسن و حسین (علیهم السلام) است. و بقیه ذریه پاك نیز به آنان ملحقند، که همان نُه امام معصوم از
فرزندان امام حسین (علیهم السلام)هستند.
ام سلمه می گوید: هنگامی که آیه " اِنَّما یُریدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجسَ اَهلَ البَیت وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً " بر پیامبر (صلی الله علیه وآله)
303 ] امام حسین (علیه ] «. اینان اهل بیت منند » : نازل شد، علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را احضار کرده و فرمود
«. انّا اهل بیت النبوة؛ [ 304 ] ما اهل بیت نبوّتیم » : السلام) فرمود
مسلم به سند خود از عایشه نقل می کند: هنگام صبح پیامبر (صلی الله علیه وآله) از منزل خارج شد، درحالی که بر دوش او پارچه
اي بافته شده از موي سیاه بود، حسن بن علی بر او وارد شد او را داخل آن کسا نمود. آن گاه حسین (علیه السلام)وارد شد او را نیز
داخل آن کرد. سپس فاطمه (علیها السلام) آمد او را نیز داخل کسا کرد، بعد علی (علیه السلام) وارد شد او را نیز داخل نمود. پس
. [ این آیه را قرائت نمود ": اِنَّما یُریدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُم الرِّجسَ اَهلَ البَیت وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً [" 305
بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد، آن حضرت؛ علی و فاطمه و حسن و « مباهله » أحمد بن حنبل می گوید: هنگامی که آیه
. [306] .« بار خدایا اینان اهل بیت من هستند » : حسین (علیهم السلام) را خواست آن گاه عرض کرد
دوستی اهل بیت در قرآن کریم
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید ": قُلْ لا أَسأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ
[ [ صفحه 144
اي رسول ما به امت] بگو من از شما اجر و رسالت جز این نمی خواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ ] » [ فِی الْقُربی؛ [" 307
صفحه 105 از 456
.« خویشاوندانم منظور دارید
این آیه معروف به آیه مودت است، که در اغلب کتاب هاي تفسیر و حدیث و تاریخ نزول آن را در حق اهل بیت (علیهم السلام)
می دانند.
سیوطی در تفسیر این آیه به اسناد خود از ابن عباس نقل می کند: هنگامی که این آیه ": قُلْ لا اَسأَلُکُمْ عَلَیهِ اَجراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی
الْقُربی " بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد، صحابه عرض کردند: اي رسول خدا! خویشاوندان تو کیانند که مودت آنان بر ما
. [308] «. علی و فاطمه و دو فرزندان او » : واجب است؟ حضرت (صلی الله علیه وآله) فرمود
...» : در خطبه اي که امام حسن (علیه السلام) بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ایراد کردند، بعد از حمد و ثناي الهی فرمود
و أنا من أهل البیت الذي افترض الله مودّتهم علی کلّ مسلم، فقال تبارك و تعالی ": قُلْ لا اَسأَلُکُمْ عَلَیهِ اَجراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی
وَمَْن یَقْتَرف حسنۀ نَزد لَهُ فیها حَسَ ناً " فاقتراف الحسنۀ مودّتنا أهل البیت؛... و من از أهل بیتی هستم که خداوند مودّت آنان را بر هر
«. مسلمانی واجب نموده است پس خداوند تبارك و تعالی فرمود ": قُلْ لا أَسأَلُکُمْ، "... انجام کار نیک مودت ما اهل بیت است
چه می گویند اهل بصره در این آیه: » : امام صادق (علیه السلام) به أبی جعفر احول فرمود
عرض کرد: فدایت گردم، آنان می گویند: این آیه درشأن خویشاوندان رسول " «؟ "قُلْ لا أَسأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی
دروغ می گویند تنها در حق ما اهل بیت علی و فاطمه و حسن و حسین اصحاب » : خدا (صلی الله علیه وآله)است. حضرت فرمود
. [309] «. کسا نازل شده است
می دانیم که حصر این روایات اضافی است نه حقیقی، و لذا شامل بقیه امامان نیز می شود.
[ [ صفحه 145
دوستی اهل بیت در روایات
در روایات فریقین همانند قرآن کریم به طور صریح بر محبّت اهل بیت (علیهم السلام) تأکید شده است که به برخی از آنها اشاره
می کنیم:
1 وادار نمودن بر دوستی اهل بیت (علیهم السلام)
[ ادبّوا أولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیّکم، وحبّ أهل بیته، و قراءة القرآن؛، [ 310 » : رسول الله (صلی الله علیه وآله) می فرمایند
«. اولاد خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوستی پیامبرتان، دوستی اهل بیتش، و قرائت قرآن
أحسن الحسنات حبّنا، و أسوأ السیئات بغضنا؛ [ 311 ] بهترین نیکی ها حبّ ما، و بدترین بدي ها » : امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود
.« بغض ما اهل بیت (علیهم السلام) است
2 دوستی اهل بیت دوستی رسول خداست
أحبّوا الله لما یغذوکم من نعمه، وأحبّونی لحبّ الله، و أحبّوا أهل بیتی لحبّی؛ [ 312 ] خدا را » : رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود
دوست بدارید به جهت آن که از نعمت هایش به شما روزي می دهد. و مرا نیز به جهت دوستی خدا دوست بدارید، و اهل بیتم را
«. به جهت دوستی من دوست بدارید
زید بن ارقم می گوید: در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودم که دیدم فاطمه زهرا (علیها السلام)داخل حجره پیامبر
(صلی الله علیه وآله) شد، در حالی که با او دو فرزندش حسن و حسین بودند، و علی (علیه السلام)نیز پشت سر آنان وارد شد، پیامبر
صفحه 106 از 456
من أحبّ هؤلاء فقد أحبّنی، و من ابغضهم فقد أبغضنی؛ [ 313 ] هر کس اینان را » : (صلی الله علیه وآله) به آنان نظر کرده و فرمود
«. دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس که اینان را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است
من عرف حقّنا و أحبّنا فقد أحبّ الله تبارك و تعالی؛ [ 314 ] هر » : امام صادق (علیه السلام) فرمود
[ [ صفحه 146
.« کس حق ما را شناخته و ما را دوست بدارد در حقیقت خداوند تبارك و تعالی را دوست داشته است
3 حبّ اهل بیت اساس ایمان است
أساس الإسلام حبّی و حبّ أهل بیتی؛ [ 315 ] اساس اسلام، دوستی من و اهل بیت من » : رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود
«. است
لکلّ شیء أساس، و أساس الإسلام حبّنا أهل البیت؛ [ 316 ] براي هر چیزي اساسی است و پایه اسلام حبّ ما اهل بیت » : و نیز فرمود
.« است
4 حبّ اهل بیت (علیهم السلام) عبادت است:
حبّ آل محمّد یوماً خیر من عبادة سنۀ، و من مات علیه دخل الجنّۀ؛ [ 317 ] یک روز دوستی » : رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود
.« آل محمّد، بهتر از یک سال عبادت است، و کسی که بر آن دوستی بمیرد داخل بهشت می شود
5 دوستی اهل بیت (علیهم السلام) نشانه ایمان است:
لا یؤمن عبد حتّی أکون أحبّ إلیه من نفسه، و أهلی أحبّ إلیه من أهله، و عترتی أحبّ إلیه » : رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود
من عترته، و ذاتی أحبّ إلیه من ذاته؛ [ 318 ] هیچ بنده اي ایمان کامل پیدا نمی کند، مگر در صورتی که من دوست داشتنی تر نزد
.« او از خودش باشم، و نیز اهل بیتم از اهلش محبوب تر، و عترتم از عترتش دوست داشتنی تر و ذاتم از ذاتش محبوب تر باشد
6 دوستی اهل بیت نشانه پاکی ولادت
أیّها الناس إمتحنوا أولادکم بحبّه، فإنّ علیّاً لایدعو إلی ضلالۀ، » : پیامبر (صلی الله علیه وآله) اشاره به علی (علیه السلام) کرد و فرمود
و لا یبعد عن هدي، فمن أحبّه فهو منکم، و من أبغضه فلیس
[ [ صفحه 147
منکم؛ [ 319 ] اي مردم! اولاد خود را به دوستی علی امتحان نمایید، زیرا او شما را گمراه نمی کند و از هدایت دور نمی سازد. پس
«. هر یک از اولاد شما که علی را دوست بدارد از شماست، و هر کدام که او را دشمن بدارد از شما نیست
یا أباذر! من أحبّنا أهل البیت » : امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: در وصیّتی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به اباذر کرده آمده است
فلیحمد الله علی أوّل النعم. قال: یا رسول الله! و ما أوّل النعم؟ قال: طیب الولادة، انّه لا یحبّنا إلاّ من طاب مولده؛ [ 320 ] اي اباذر! هر
کس ما اهل بیت را دوست دارد باید بر اوّلین نعمت، خداوند را ستایش نماید. ابوذر عرض کرد: اي رسول خدا اولین نعمت
.« چیست؟ فرمود: نیکی ولادت، زیرا دوست ندارد ما را مگر کسی که ولادتش پاك است
7 سؤال از دوستی اهل بیت در روز قیامت:
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: أوّل مایُسأل عنه العبد حبّنا أهل البیت؛ [ 321 ] اولین چیزي که در روز قیامت از بنده سؤال می
صفحه 107 از 456
«. شود، دوستی ما اهل بیت است
لا تزول قدما عبد یوم القیمۀ حتّی یُسأل عن أربع: عن عمره » : و نیز فرمود
فیما أفناه، و عن جسده فیما أبلاه، وعن ماله فیما أنفقه ومن أین کسبه، وعن
حبّنا أهل البیت؛. [ 322 ] روز قیامت بنده قدم از قدم برنمی دارد تا آن که از چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه راهی صرف
کرده، و از بدنش که در چه راهی به کار گرفت، و از مالش که در چه راهی خرج کرده و از کجا به دست آورده است، و از
.« دوستی ما اهل بیت
ادله خاص
روایاتی که تاکنون ذکر شد، اشاره به دوستی مجموعه اهل بیت (علیهم السلام) داشت؛ دسته اي
[ [ صفحه 148
دیگر از روایات، اشاره به دوستی و محبّت برخی از اهل بیت دارد که به تعدادي از آنها نیز اشاره می کنیم:
1 امام علی (علیه السلام)
«. برائۀ من النار حبّ علیّ؛ [ 323 ] تنها راه دوري از آتش جهنم، دوستی علی (علیه السلام) است » : پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود
یا علی! طوبی لمن احبّک و صدق فیک، و ویل لمن أبغضک و کذب فیک؛ [ 324 ] اي علی: خوشا به حال کسی که » : و نیز فرمود
«. تو را دوست داشته و در حق تو صادق باشد، و واي بر کسی که تو را دشمن داشته و در حقّ تو کاذب باشد
لا یحبّ علیاً منافق، و لا یبغضه مؤمن؛ [ 325 ] منافق، علی (علیه » : أم سلمه از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود
«. السلام) را دوست ندارد و مؤمن او را دشمن ندارد
والذي فلق الحبۀ و برأ النسمۀ، إنّه لعهد النّبی الأمّی إلیّ: انّه لا یحبّنی إلاّ مؤمن، و لا یبغضنی إلاّ » : امام علی (علیه السلام) فرمود
منافق؛ [ 326 ] قسم به کسی که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، هر آینه عهدي است از پیامبر امّی به من: که دوست ندارد مرا مگر
.« مؤمن، و دشمن ندارد مرا مگر منافق
2 فاطمه زهرا (علیها السلام)
فاطمۀ بضعۀ منّی، من أغضبها فقد أغضبنی؛ [ 327 ] فاطمه پاره تن من است: هر کس او » : رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند
«. را به غضب آورد، مرا خشمگین کرده است
از عایشه سؤال شد: کدامین شخص از زنان نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) محبوب تر بوده است؟ گفت: فاطمه. سؤال شد: از
. [ مردان؟ گفت: همسرش. [ 328
[ [ صفحه 149
3 امام حسن و حسین (علیهما السلام):
هذان ابناي الحسن و الحسین، ألّلهم إنّی أُحبّهما، ألّلهم فأحبّهما و أحبّ من یُحبّهما؛ [ 329 ] این دو » : پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود
فرزندان من حسن و حسین اند، بار خدایا من آنان را دوست دارم. بار خدایا! تو نیز آنان و هر کس که آنان را دوست دارد، دوست
صفحه 108 از 456
«. بدار
.« الحسن و الحسین ریحانتاي؛ [ 330 ] حسن و حسین دو دسته گل من هستند » : و نیز فرمود
[ [ صفحه 150
فدك
اشاره
شیعه اعتقاد دارد که فدك ملک خاص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده و حضرت آن را در زمان حیاتش به دخترش فاطمه
زهرا (علیها السلام) بخشیده است و خلفا بعد از وفات پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) آن را به زور از حضرت زهرا (علیها السلام)
شنیده » : گرفته و غصب کرده اند. برخی از اهل سنت، همانند ابن تیمیه و دیگران این موضوع را انکار می کنند. ابن تیمیه می گوید
. [331] «. نشده که فاطمه ادعا کند پیامبر (صلی الله علیه وآله)فدك را به او عطا کرده است و کسی نیز بر آن شهادت نداده است
از همین رو، با توجه به اهمیّت موضوع، این بحث به صورت جدي بررسی می شود.
موقعیت جغرافیایی فدك
حموي در معجم البلدان می گوید:
.« فدك دهی است در حجاز که فاصله آن تا مدینه دو یا سه روز راه است. ساکنان آن سرزمین از ابتداي تاریخ یهودیان بوده اند »
. [332]
بلاذري می نویسد:
[ [ صفحه 151
ساکنان آن [فدك] طایفه اي از یهود است که تا سال هفتم هجرت در آن جا مستقر بودند؛ تا آن که خداوند ترس و رعب در قلب »
هاي اهالی آن انداخت. از همین رو حاضر شدند تا با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بر نصف آن و طبق برخی از روایات بر کلّ
. [333] .« آن صلح کنند
ابن ابی الحدید می گوید:
گروهی از اهل خیبر در آن جا باقی مانده، تحصّن کردند و از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تقاضا کردند که جانشان محفوظ
بماند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. اهل فدك که از این توافق خبردار شدند، آنان نیز این توافق را
پذیرفتند. سرزمین فدك به دلیل آن که با صلح به دست آمد، ملک خاص پیامبر (صلی الله علیه وآله) قرار گرفت، زیرا لشکر آن را
. [334] .« با جنگ و قتال و به زور اشغال نکردند
طبري می گوید:
بعد از آن که یهود خیبر با رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به دلیل ترسی که خداوند در دلشان انداخت مصالحه کردند. یهود »
صفحه 109 از 456
منطقه فدك نیز کسی را نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله)فرستادند تا با آن حضرت بر نصف فدك مصالحه نمایند حضرت
.« مصالحه را پذیرفت و آن جا ملک خاص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شد، چون لشکر آن را با جنگ و قتال تصرف نکردند
. [335]
علامه قزوینی می نویسد:
آنچه از کتاب هاي معتبر استفاده می شود این است که فدك از جمله قریه هایی است که به زور و جنگ گرفته نشد و رسول خدا »
(صلی الله علیه وآله) آن را به تنهایی گرفت، لذا ملک خاص پیامبر (صلی الله علیه وآله) است و داخل در غنایم مسلمانان نیست این
. [336] .« مطلب مورد اجماع امّت اسلامی است و هیچ یک از علما در آن اختلاف نکرده است
سید بن طاووس می فرماید:
عواید فدك را در نصاب اول، هر سال 24 هزار دینار و در نصاب دوّم هفتاد هزار »
[ [ صفحه 152
. [337] .« دینار تخمین می زدند
از برخی روایات استفاده می شود عمر نیز معتقد بود که فدك ملک خاص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده است.
من در این موضوع با شما سخن می گویم: همانا خداوند اختصاص » : سمهودي و دیگران نقل می کنند که عمر درباره فدك گفت
داد رسولش را به این فییء و به کسی دیگر عطا نفرمود...لذا این فییء (فدك) ملک خاص رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
. [338] .«... است
از این عبارت استفاده می شود عمر معتقد بود که فدك از جمله املاك شخصی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده است. در
نتیجه باید بعد از او به وارثش زهراي اطهر (علیها السلام)، منتقل می شود.
فدك در قرآن کریم
خداوند متعال می فرماید ": وَما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْل وَلا رِکاب وَلکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلی مَنْ یَشاءُ
وَاللّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدِیرٌ. ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ القُري فَلِلّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي القُرْبیوَالیَتامی وَالمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا
آنچه خدا از اموال آنان به غنیمت داد متعلق به رسول است که شما سپاهیان اسلام بر آن » [ یَکُونَ دُولَۀً بَیْنَ الَأغْنِیاءِ مِنْکُمْ؛ [" 339
هیچ اسب و استري نتاختید ولکن خدا رسولانش را بر هر که بخواهد مسلّط می گرداند و خدا بر هر چیز تواناست. و آنچه خدا از
اموال کافران آن دیار به رسول خود غنیمت داد متعلق به خدا و رسول و خویشاوندان رسول (ائمه) و یتیمان و فقیران و در راه
.« ماندگان است. این حکم براي آن است غنایم، دولت توانگران را نیفزاید
به معناي رجوع است و مقصود از آن، غنیمتی است که پیامبر (صلی الله علیه وآله)در زمان حیاتش بدون « فاء یفیئ » فییء مشتق از
جنگ و اسب و رکاب به آن دست رسی پیدا کرده و
[ [ صفحه 153
متعلق به آن حضرت (صلی الله علیه وآله) بوده و بعد از حیاتش براي ذوي القربی است. آنان (ذوي القربی) حقّ هر گونه تصرفی را
صفحه 110 از 456
در آن دارند و آن هرگز داخل بیت المال مسلمین نشده و به مسلمین باز نمی گردد.
فخر رازي ذیل آیه شریفه فوق می گوید:
صحابه از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خواستند که فیئ را بین مردم تقسیم کند؛ همان گونه که غنیمت را تقسیم کرد. خداوند »
در این آیه فرق بین فیئو غنیمت را بیان کرد. در غنیمت از آنجا که مردم در تحصیل آن با جنگ و قتال شریکند، لذا بین همه جنگ
جویان تقسیم می شود، اما در تحصیل فیئ کسی دخالتی ندارد، لذا ملک خاص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قرار می گیرد و
. [340] .« امر آن نیز به دست خود حضرت است و به هر کس که بخواهد می بخشد
علامه طباطبائی (رحمهم الله) می فرماید:
مقصود از " فَلِلّهِ وَلِلرَّسُولِ " یعنی این که فییء مختصّ به خداوند و رسول است و در هر چیزي که رسول صلاح بداند مصرف می
کند و نیز می تواند براي خود نگه دارد. و مقصود از " ذِي القُرْبی " قرابت رسول است؛ همان گونه که در روایات ائمه اهل بیت
. [341] .«... (علیهم السلام)وارد شده است
فدك در تاریخ
شهید صدره رحمه الله می فرماید:
فدك بعد از آن که وارد تاریخ اسلام شد، در ابتدا ملک رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قرار گرفت، زیرا با تاخت و تاز اسبان و »
جنگ و قتال به دست نیامده بود. پیامبر (صلی الله علیه وآله) آن را به دخترش زهرا (علیها السلام) تقدیم نمود و تا هنگام وفات آن
حضرت نزد دخترش بود و ابوبکر به تعبیر صاحب الصواعق المحرقه آن را به زور از دست حضرت زهرا (علیها السلام)گرفت.
342 ] و از مصادر مالی عمومی مسلمین و از ثروت هاي دولت آن روز قرار گرفت. هنگامی که حکومت به ]
[ [ صفحه 154
. [343] .« دست عمر بن عبدالعزیز رسید، او فدك را به ورثه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) باز گرداند
علی (علیه السلام) در دوران خلافتش فدك را به اهل بیت (علیهم السلام) باز نگرداند. امام کاظم (علیه السلام) در علت
زیرا ما اهل بیت نمی خواهیم که کسی غیر از خدا حقوق از دست رفته ما را » : برنگرداندن آن به اهل بیت (علیهم السلام) می فرماید
باز پس گیرد و حق ما را از ظالمان بستاند. ما اولیاي مؤمنان، به نفع آنان حکم می کنیم و حقوقشان را از ظالمان باز پس می
. [344] «. گیریم، ولی براي خود این کار را نمی کنیم
زیرا ظالم و مظلوم هر دو بر خدا وارد شدند، خداوند مظلوم را ثواب داد و » : امام صادق (علیه السلام) نیز در این مورد می فرماید
ظالم را عقوبت کرد. خداوند کراهت دارد چیزي را برگرداند که خداوند بر غاصب آن عقاب کرده و بر کسی که از او غضب
. [345] .« شده، ثواب داده است
امّا هنگامی که معاویه، خود را به عنوان خلیفه بر مسلمانان تحمیل کرد، این
حقّ پایمال شده را بیش از پیش به بازي گرفت و به حکم هواي نفس خویش آن را به سه بخش تقسیم کرد: سهمی به مروان
حکم، بخشی به عمرو بن عاص و ثلث دیگر
را به فرزند خود یزید واگذار نمود. بدین شکل فدك مدّتی دست به دست می گشت، تا
این که در حکومت مروان حکم تمامی آن به اختیار وي درآمد و بعد از وي در دست
صفحه 111 از 456
عمر بن عبد العزیز قرار گرفت. او با رسیدن به خلافت فدك را به فرزندان فاطمه (علیها السلام)
. [ برگرداند... [ 346
هنگامی که یزید بن عبدالملک به حکومت رسید آن را از اولاد فاطمه (علیها السلام) باز پس گرفت و در دست بنی مروان بود تا
دولت آنان منقرض شد. [ 347 ] نوبت به عباسیان که رسید، ابوالعباس سفّاح با قیام خود و به چنگ آوردن خلافت، فدك را به
عبدالله بن حسن بن
[ [ صفحه 155
حسن بن علی بن ابی طالب سپرد. بعد از وي، ابو جعفر منصور، آن را در زمان خلافتش از بنی الحسن باز پس گرفت، اما پس از
مدتی مهدي پسر منصور براي چندمین بار به خاندان فاطمیین باز گرداند و دوباره موسی پسر مهدي از دستشان باز ستاند. [ 348 ] از
این پس، همواره فدك در دست عباسیان بود، تا این که نوبت به مأمون رسید. او در سال دویست و ده هجري، آن را به فاطمیان باز
گرداند... [ 349 ] امّا هنگامی که متوکّل عباسی به خلافت رسید، فدك را از فاطمیان گرفت و به عبدالله بن عمر بازیار بخشید. آن
روز فدك یازده نخله داشت که به دست مبارك پیامبر (صلی الله علیه وآله) کاشته شده بود. عبدالله بن عمر بازیار مردي به نام
. [ بشران بن امّیه ثقفی را به مدینه فرستاد. بشران آن نخل ها را برید و پس از بازگشت فلج شد. [ 350
دفع یک شبهه
علی و عباس در مورد » : می گویند « فدك » یاقوت حموي صاحب معجم البلدان در بحث از فدك و نیز ابن منظور افریقی در مادّه
فدك با یکدیگر نزاع داشتند. علی (علیه السلام)می فرمود: پیامبر (صلی الله علیه وآله) فدك را در زمان حیاتش به فاطمه (علیها
السلام) بخشید، ولی عباس از این امر ابا می کرد و می گفت: فدك ملک رسول خداست، لذا من وارث آن هستم. نزاع را به نزد
. [351] «. عمر آوردند. او از حکم بین آن دو امتناع کرد و گفت: خود بهتر می دانید، من آن را به هر دوي شما تسلیم می کنم
از سخنان این دو استفاده می شود عمر فدك را به علی (علیه السلام) و عباس رد کرده است، ولی با تحقیق در قضیه پی خواهیم برد
که آنچه مورد نزاع این دو نفر بود و عمر به آنها رد کرد، همان صدقه پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مدینه بوده که از آن به
تعبیر می شده است، نه فدك و بر این مطلب شواهدي می توان اقامه کرد: « حوائط سبعه »
[ [ صفحه 156
1 اختلاف بین امام علی (علیه السلام) و عباس طبق نقل اهل سنت، در اختصاصات پیامبر (صلی الله علیه وآله)، از اموال بنی نضیر
. [ بوده است. [ 352
2 برخی از روایات به طور صریح دلالت دارد بر این که ابوبکر و عمر فدك و اموال خیبر را گرفته و به هیچ کس ندادند و تنها
عمر صدقه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در مدینه را به علی (علیه السلام) و عباس باز گرداند.
فاطمه، بعد از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از ابوبکر خواست که ارث خود را که رسول خدا (صلی » : مسلم نقل می کند
الله علیه وآله) به جاي گذاشته و از فیئ است به او بدهد. ابوبکر گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) چیزي را به ارث نگذاشته
و هر چه هست، صدقه می باشد فاطمه (علیها السلام)نصیب خود را از خیبر و فدك و صدقه حضرت در مدینه خواست. ابوبکر از
صفحه 112 از 456
تعبیر می کنند به علی و عباس مسترد « حوائط سبعه » آن مانع شد...اما صدقه پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مدینه را که از آن به
کرد ولی عمر خیبر و فدك را نگاه داشت و گفت: این دو صدقه رسول خدا است که باید بعد از وي به ولّی امر مسلمین مسترد
. [353] .«... گردد
فضل بن روز بهان هم این مطلب را تأیید می کند که آنچه از ناحیه عمر به علی (علیه السلام)و عباس بازگشت همان سهم بنی نضیر
. [ بوده است. [ 354
3 برخی از مؤرخان می گویند: عثمان فدك را به مروان بن حکم داد، اما در تاریخ ذکر نشده که عثمان آن را از اهل بیت گرفته
و به مروان داده است. در نتیجه باید فدك از ابوبکر و عمر به او منتقل شده باشد.
دعاوي فاطمه
اشاره
از تاریخ استفاده می شود که حضرت زهرا (علیها السلام) در ادعاي به حق خود در امر فدك و گرفتن آن از ابوبکر از سه راه وارد
شد، تا بلکه بتواند غاصب را مجاب کرده حقّ خود را
[ [ صفحه 157
بگیرد که مع الاسف به دلیل عنادشان هیچ یک از سه راه جواب نداد و آنان حقّ مسلّم حضرت زهرا (علیها السلام) در فدك را
غصب کرده و به آن حضرت مسترد نکردند:
1 ادعاي نحله و بخشش؛
2 ادعاي ارث؛
3 ادعاي ذوي القربی.
فدك نحله فاطمه
روایات اهل سنت به طور صریح دلالت دارد که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فدك را در زمان حیاتش به فاطمه زهرا (علیها السلام)
بخشیده است.
هنگامی که آیه ": وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ " بر پیامبر (صلی الله » : سیوطی در درّ المنثور از ابی سعید خدري نقل می کند که فرمود
. [355] «. علیه وآله) نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فاطمه را خواند و فدك را به او عطا فرمود
همانا پدرم فدك را » : ابن ابی الحدید به سند خود از علی بن ابی طالب (علیه السلام) نقل می کند: فاطمه به نزد ابوبکر آمد و فرمود
به من عطا کرد و علی و أمّ ایمن نیز بر آن شهادت می دهند. ابوبکر گفت: تو در این باره غیر از حقّ نمی گویی. آن گاه دستور داد
تا صحیفه اي از پوست آوردند و در آن نوشت تا فدك را به فاطمه زهرا (علیها السلام) مسترد دارند. از نزد ابوبکر که خارج شد،
در بین راه به عمر برخورد کرد. از او سؤال نمود: از کجا می آیی؟ حضرت (علیها السلام) جریان را برایش تعریف کرد. عمر نوشته
را گرفت و نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا تو این نامه را به فاطمه داده اي؟ گفت: آري. عمر گفت: علی در شهادتش نفع خود را
. [ در نظر دارد و امّ ایمن هم که زن است، لذا آب دهان در نامه انداخت و نوشته را پاك کرد و سپس آن را پاره نمود. [ 356
صفحه 113 از 456
از این داستان استفاده می شود ابوبکر نحله بودن فدك براي حضرت زهرا (علیها السلام) را
[ [ صفحه 158
قبول داشته است، ولی ادعاي عمر مبنی بر این که علی در شهادتش منافع شخصی خود را ملاحظه می کند دروغ محض است و با
روایتی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در شأن آن حضرت (علیه السلام)رسیده سازگاري ندارد، زیرا علی (علیه السلام) به
طور حتم از جمله اصحاب کسا است که خداوند در شأن آنان آیه تطهیر و عصمت نازل کرده است. [ 357 ] علی (علیه السلام)کسی
است که با قرآن و قرآن نیز با او است، [ 358 ] لذا کسی حقّ ندارد بر او اشکال بگیرد. او به نصّ آیه مباهله، نفس رسول خدا (صلی
الله علیه وآله)است؛ [ 359 ] از همین رو در فضایل و کمالات با او مساوي است.
اگر کسی در دفاع از عمر بن خطاب بگوید که آیه شهادت ": وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ
امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ [" 360 ] دلالت دارد بر لزوم شهادت دو مرد یا یک مرد و دو زن که در مورد ادعاي حضرت زهرا
سلام الله علیها وجود نداشته؛ از همین رو عمر آن را قبول نکرده است.
در جواب گوییم: آیه اگر عموم دارد، باید آن را تخصیص زد، به غیر مواردي که با نصّ از آیه خارج شده است؛ زیرا آیات و
روایات فراوان دلالت بر عصمت علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) از هر گونه گناه و اشتباه و خطا و نسیان دارد.
تاریخ از این که پیامبر (صلی الله علیه وآله) حجره هایش را به زن هاي خود بخشیده، ساکت است و قرآن به صراحت دلالت دارد
که حجره هاي پیامبر (صلی الله علیه وآله) ملک خود حضرت بوده است؛ آن جا که می فرماید ": یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا
حال .« اي مؤمنین داخل حجره هاي پیامبر (صلی الله علیه وآله) بدون اذن آن حضرت نشوید » [ بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ؛ [" 361
چگونه ابوبکر ادعاي زنان پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مالک بودن حجره هاي پیامبر (صلی الله علیه وآله) را تصدیق می کند،
ولی ادعاي حضرت زهرا (علیها السلام) را در نحله بودن فدك با این که علی (علیه السلام)و امّ ایمن را نیز شاهد گرفت، نمی
پذیرد؟!
[ [ صفحه 159
ادعاي ارث
اشاره
فاطمه زهرا (علیها السلام) بعد از آن که دید از این راه ادعاي نحله نمی تواند حق خود را ازآنان پس بگیرد، راه دیگري را در
پیش گرفت.
هنگامی که خبر به فاطمه (علیها السلام) رسید که ابوبکر عزم کرده تا او را از » : ابن ابی الحدید از ابی بکر جوهري نقل می کند
ارثش محروم سازد، مقنعه خود را بر سر کرد و در میان جماعتی از قومش در مسجد بر ابوبکر وارد شد و در ضمن خطبه خود
. [362] .«...؟ آیا شما با این پندارتان که براي من ارثی نیست، حکم جاهلیّت را می طلبید » : فرمود
صفحه 114 از 456
فاطمه زهرا (علیها السلام) به ابوبکر فرمود: چه کسی از تو ارث می برد؟ گفت: اهل و اولادم. » : حلبی در سیره خود نقل می کند
حضرت فرمود: پس چرا من از پدرم ارث نبرم؟! ابوبکر گفت: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: ما ارث نمی گذاریم. فاطمه از
. [363] .« سخن ابوبکر غضبناك شد و او را تا هنگام وفاتش ترك نمود
اي» : همو نقل می کند: فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نزد ابوبکر آمد. او بالاي منبر بود و فاطمه خطاب به او فرمود
ابابکر از این سخن ناراحت شد و گریست. «؟ ابابکر! آیا در کتاب خدا است که دخترت از تو ارث ببرد، ولی من از پدرم ارث نبرم
آن گاه از منبر پایین آمد و نامه اي نوشت و فدك را به حضرت تحویل داد. در این هنگام عمر وارد شد و خطاب به ابوبکر گفت:
. [ از کجا این گونه بر مسلمانان انفاق می کنی؟ آن گاه نامه را گرفت و پاره کرد. [ 364
ارث انبیا در قرآن
اشاره
خداوند متعال از قول زکریا (علیه السلام) می فرماید ": وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً
- یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ
[ [ صفحه 160
و همانا من از این وارثان کنونی بیمناکم [مبادا که پس از من در مال و مقامم خلف صالح نباشند و راه باطل » [ رَبِّ رَضِیّاً؛ [" 365
پویند] زوجه من هم نازا و عقیم است تو از لطف خاص خود فرزند و جانشین صالحی به من عطا فرما که او وارث من و آل یعقوب
.« باشد و تو اي خدا او را وارثی پسندیده و صالح گردان
بار پروردگارا! مرا تنها » [ هم چنین از قول حضرت زکریا (علیه السلام) می فرماید ": رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنْتَ خَیْرُ الوارِثِینَ؛ [" 366
.« مگذار، زیرا تو بهترین وارث اهل عالمی
.« سلیمان از داود ارث برد » [ ونیز می فرماید ": وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُودَ؛ [" 367
مقصود از ارث در این آیات، ارث مال است نه علم و معرفت، به جهت:
موافقت با لغت و عرف
لفظ میراث و ارث، هر گاه در لغت و عرف استعمال شود، مراد از آن مال است نه ارث علم و معرفت. اگر در عرف گفته شود:
فلان شخص وارث فلانی است؛ یعنی وارث او در مال است، نه علم؛ مگر آن که قرینه اي بر خلاف آن آورده شود که مقصود از
آن علم باشد؛ مثل قول خداوند متعال ": وأَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الکِتابَ [" 368 ] یا آیه ": ثُمَّ أَوْرَثْنا الکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا"
.« العلماء ورثۀ الأنبیاء » 369 ] یا حدیث ]
یرثنی فی » : حال اگر سؤال و خواسته حضرت زکریا (علیه السلام) از خداوند، وارث در علم بود، باید این گونه سؤال می نمود
زیرا مجاز گویی بدون قرینه جایز نیست. خصوصاً در کلام حضرت قرینه اي است که دلالت « علمی و یرث من آل یعقوب النبوة
دارد بر این که، مراد حضرت ارث در مال بوده است، زیرا او به خداوند متعال عرض می کند ": وَ إِنِّی خِفْتُ المَوالِیَ مِنْ وَرائِی"
پسر عموهایش است و حضرت « موالی » 370 ] و مقصود از ]
صفحه 115 از 456
[ [ صفحه 161
زکریا (علیه السلام) از آنان خوف داشته که در اموالش تصرف کنند و آنها را در خلاف شرع مصرف نمایند. از همین رو، ظاهر
آیه دلالت دارد بر این که سؤال و خواسته حضرت از خداوند، ذریه و نسل بوده تا بعد از او اموالش را به دست گرفته و در راه
صواب مصرف کنند.
فخر رازي در مورد هر دو آیه می گوید: مقصود از میراث، وراثت مال است و این، قول ابن عباس، حسن و ضحاك است و قول به
. [ وراثت نبّوت را تنها از ابی صالح نقل کرده است. [ 371
موافقت با فهم ظاهر
ارث در مال را فهمیده اند، نه ارث در علم و تنها ناقل آن خود ابوبکر است. « ما ترکناه صدقۀ » : صحابه و غیر صحابه از حدیث
موافقت با عقل
علم و نبوت و معرفت، از جمله صفاتی نیست که بتواند انسان آنها را به ارث بگذارد، اصلا آنها ارث پذیر نیستند، و گر نه لازم می
به » [ آید که همه اولاد حضرت آدم (علیه السلام)عالم و پیامبر باشند، زیرا خداوند می فرماید ": وَعَلَّمَ آدَمَ الَأسْماءَ کُلَّها؛ [" 372
.« آدم همه اسم ها را تعلیم داد
هم چنین اولاد پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) همه عالم و پیامبر باشند، در حالی که این طور نیست.
موافقت با شرع
محمّد بن جریر طبري در تفسیر خود از قتاده نقل می کند: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هنگامی که این آیه را قرائت می کرد":
خدا رحمت کند زکریا را » : وَ إِنِّی خِفْتُ المَوالِیَ " می فرمود
[ [ صفحه 162
. [373] «. که هیچ ورثه اي از خود به جاي نگذاشت
خدا رحمت کند برادرم زکریّا را که ورثه مال نداشت، آن زمانی » : از حسن روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود
. [ که از خدا فرزندي خواست و می گفت ": فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ. [" 374
فخر رازي در تفسیر آیه ": وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ " می گوید: در آیه اختلاف است. حسن آن را به ارث در مال معنا کرده است، زیرا
. [375] «. نبوت عطایی است که ابتدائاً داده می شود، نه این که به ارث گذاشته شود
زمخشري در ذیل آیه شریفه ": إِذ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالعَشِیِّ الصافِناتُ الجِیادُ [" 376 ] می گوید: روایت شده که سلیمان با اهل دمشق و
نصیبین جنگ نمود و به هزار اسب دسترسی پیدا کرد. برخی گفته اند آن هزار اسب را از پدرش به ارث برده بود و پدرش آنها را
. [ از عمالقه به دست آورد. [ 377
بیضاوي نیز در انوار التنزیلذیل آیه فوق این قول را نقل کرده است. بغوي در تفسیر معالم التنزیل در ذیل آیه شریفه ": یَرِثُنِی وَیَرِثُ
صفحه 116 از 456
ارث در مال است. « یَرِثُنِی » مِنْ آلِ یَعْقُوبَ " از حسن نقل می کند که مقصود از
موافقت با قرائن موجود
باشد؛ یعنی مورد رضایت او و « رضی » الف) حضرت زکریا (علیه السلام) از خداوند می خواهد که ولییّ که به او می دهد
بندگانش باشد. این تعبیر با ارث در مال سازگاري دارد، نه ارث در علم و نبوت، زیرا اگر سؤال و خواسته حضرت، وارث در علم و
و مرضّی خدا بودن در آن نهفته است. به دلیل این که اگر کسی در خواست وارث « رضّی » نبوت بود، قطعاً
[ [ صفحه 163
نبوت و علم می کند، به طور قطع او غیر مرضّی نخواهد بود و اشتراط مرضّی بودن بر خداوند معنا نخواهد داشت. این مثل آن است
که کسی از خدا بخواهد تا برایش پیامبري بفرستد به شرط این که کامل، بالغ و عاقل باشد و این، بر خلاف آن صورتی است که
ارث را در مال فرض کنیم.
ب) خداوند متعال می فرماید ": وَوَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ " مراد از آن، ارث در مال یا اعم از مال و جاه و ملک است؛ همان گونه که
و» [ فخر رازي در تفسیر خود می گوید. زیرا خداوند متعال درباره سلیمان (علیه السلام) می فرماید ": وَأُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیء؛ [" 378
.« به ما از هر گونه نعمتی عطا شد
هرگز آیه مختص به علم و نبوت نیست، زیرا سلیمان در زمان حیات داود بر بنی اسرائیل نبی بود و احتیاج به این نداشت که علم و
و ما [قضاوت ] به » [ نبوت را از پدرش به ارث برد. خداوند متعال می فرماید ": فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ وَکُ  لا آتَیْنا حُکْماً وَعِلْماً؛ [" 379
.« سلیمان آموختیم و به هر یک [از سلیمان و داود] مقام حکمرانی و دانش عطا کردیم
از این آیه استفاده می شود که هر دو در یک زمان نبی بوده اند.
اطلاق آیات ارث
اشاره
خداوند متعال می فرماید ": لِلرِّجالِ نَصِ یبٌ مِمّا تَرَكَ الوالِدانِ وَالَأقْرَبُونَ وَلِلنِّساءِ نَصِ یبٌ مِمّا تَرَكَ الوالِدانِ وَالَأقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ
براي فرزندان پسر سهمی از ترکه ابوین و خویشان است و براي فرزندان دختر سهمی از ترکه ابوین و » [ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً؛ [" 380
.« خویشان چه مال اندك باشد یا که بسیار نصیب هر کس از آن [در کتاب حقّ ] معین گردیده است
حکم خدا در حق فرزندان شما این است که پسران » [ و نیز می فرماید ": یُوصِ یکُمُ اللّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْن؛ [" 381
.« دو برابر دختران ارث برند
[ [ صفحه 164
علماي امّت اجماع کرده اند بر این که آیات قرآن عموم دارد و از آن جمله است عموم ارث و نمی توان از عموم آن رفع ید کرد
مگر با دلیل قطعی، نه مثل حدیثی که تنها راوي آن از میان صحابه، ابوبکر است که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل کرده: انبیا
مالی به ارث نمی گذارند؛ خصوصاً با در نظر گرفتن این که انبیاي دیگر از قبیل: زکریا و داود مال به ارث گذاشته اند و ابوبکر، نزد
صفحه 117 از 456
امام علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و عباس متهم است. از همین رو، شهادت و نقل خبر او مورد قبول نیست.
حدیث از طریق امامیه
حدیث ارث نگذاشتن انبیا در برخی کتاب هاي شیعه امامیه نیز وارد شده است. صاحب معالم در مقدمه کتاب خود به سندش از
و انّ العلماء ورثۀ الانبیاء و انّ الانبیاء لم یورّ ثوا در ...» : امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)فرمود
.«... هما ولا دیناراً ولکن ورّثوا العلم...؛ [ 382 ] و همانا علما وارثان انبیایند و انبیا، درهم و دینار به ارث نگذاشتند
در جواب این حدیث می گوییم:
1 این حدیث ذیل ندارد؛ یعنی آنچه در برخی از مصادر اهل سنت از ابوبکر نقل می کنند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
در این جا نیامده است. « ما ترکناه فهو صدقۀ » : ذیل حدیث یعنی « نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه فهو صدقۀ » : فرمود
انبیا (علیهم السلام) به حسب این مقام روحانیت، مالک درهم و دینار و » : 2 امام خمینی رحمه الله در توجیه این حدیث می فرماید
متوجّه به عالم ملک و شئون ملکیه نبودند وارث آنها به حسب این مقام، غیر از علم و معارف چیز دیگر نبوده است؛ گر چه به
بگو من بشري مانند شما » [ حسب ولادت ملکی و شئون دنیوي داراي تمام حیثیّات بشریّه بودند ". قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ [" 383
و وارث آنها به حسب این مقام، علما نبودند، .« هستم
[ [ صفحه 165
بلکه اولاد جسمانی خودشان بودند؛ وارث آنها به حسب مقام جسمانیّت ممکن است درهم و دینار باشد.
و این حدیث شریفه دلالت واضحه دارد بلکه صراحت دارد در وراثت روحانیه، به طوري که ذکر شد. و مقصود رسول اکرم (صلی
بر فرض صحّت معلوم است همین بوده که به « نحن معاشر الأنبیاء لانورّث » الله علیه وآله) از حدیثی که منسوب به آن سرور است که
. [384] .« حسب شأن نبّوت و وراثت روحانی، ارث مال و منال نمی گذاریم، بلکه ارث ما علم است. چنانچه واضح است. والسلام
ادعاي سهم ذوي القربی
ذي » یکی از راه هاي دیگري که حضرت زهرا (علیها السلام) براي گرفتن حقّ به غصب رفته خود به کار گرفت، ادعاي سهم
بود. « القربی
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید:
مردم می پندارند که نزاع فاطمه با ابابکر تنها در دو امر بوده است: یکی میراث و دیگري نحله و بخشش. ولی در حدیثی یافتم که »
حضرت در امر سوّمی نیز با ابوبکر به نزاع برخاسته است که همان سهم ذي القربی است. ولی ابوبکر از این راه هم حاضر نشد که
. [385] «. فدك را به حضرت فاطمه (علیها السلام) باز گرداند
آن است که حضرت زهرا (علیها السلام) ادعاي سوّمی بر ابی بکر نمود؛ خداوند متعال می « ذي القربی » مقصود از ادعاي سهم
اي مؤ منان » [ فرماید ": وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي القُرْبی وَالیَتامی وَالمَساکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ؛ [" 386
بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد خمس آن خاص خدا و رسول و خویشان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان
.« است
در این آیه شریفه خداوند متعال براي ذوي القرباي پیامبر (صلی الله علیه وآله) خمس فرض کرده
صفحه 118 از 456
[ [ صفحه 166
است، لذا حضرت زهرا (علیها السلام) از این راه نیز بر ابوبکر احتجاج کرد تا حقّ خود را از وي بگیرد، ولی او موافقت نکرد.
ابن ابی الحدید به سند خود از انس نقل می کند که فاطمه (علیها السلام) نزد ابابکر آمد و خطاب به او فرمود: تو خود می دانی که
چگونه ما را از صدقات محروم ساختی و نیز ما را از فیئ که قرآن آن را سهم ذوي القربی قرار داده، منع کردي؟ آن گاه این آیه را
. [ قرائت نمود ": وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي القُرْبی. [" 387
اهداف حضرت زهرا در گرفتن فدك
همان گونه که گفته شد، حضرت زهرا (علیها السلام) با شدّت تمام در گرفتن فدك از ابوبکر و عمر سعی نمود و از آنجا که او
معصوم است و اشتباه نمی کند باید ملاحظه کنیم که چرا حضرت این همه در گرفتن فدك که حقّ مسلّم او بود اصرار نموده
است؟ آیا این مسئله تنها جنبه مالی داشته یا جهات دیگري نیز حضرت در این مطالبه در نظر گرفته است؟
با تأمل می توان به مجموعه اي از اهداف پی برد که اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 حضرت در صدد بازگرداندن حقّ مسلّم به غصب رفته خود بود و این براي هر انسانی که به او ظلم شده امري طبیعی است که
در مطالبه حقّ خود از راه هاي مشروع آن نهایت کوشش خود را به کار بندد.
2 حزب حاکم بر تمام حقوق سیاسی و اقتصادي بنی هاشم استیلا پیدا کرده و تمام امتیازهاي مادي و معنوي را از آنها قطع کرده
بود؛ از همین رو حضرت در صدد بود که یک منبع درآمدي براي آنان در نظر داشته باشد.
3 هدف حضرت زهرا (علیها السلام) از اصرار این بود که راه را براي مطالبه حقّ به تاراج رفته شوهرش امامت هموار کند.
حقیقت مطلب این است که فدك، هم پاي خلافت به پیش می رفت و آن رمزي براي خلافت و امامت اسلامی بود که هر کس آن
را به دست
[ [ صفحه 167
می گرفت، امامت و خلافت را صاحب بود. حضرت زهرا (علیها السلام) با تأکید فراوانی که در پس گرفتن آن از ابوبکر داشت، در
واقع در صدد تثبیت و هموار کردن خلافت براي شوهرش علی (علیه السلام) بوده است.
از این جاست که امام کاظم (علیه السلام) بعد از آن که هارون الرشید اصرار کرد که فدك را از او پس بگیرد فرمود: من آن را
پس نمی گیرم مگر با حدودش. هارون گفت: حدودش چه مقدار است؟ حضرت فرمود: حدّ اول آن عدن، حد دوّم سمرقند، حدّ
. [ سوّم آفریقا و حدّ چهارم آن کناره دریاي روم و ارمنستان است. هارون گفت: پس براي ما چیزي باقی نمی ماند؟.... [ 388
از این حدیث استفاده می شود فدك تعبیر دیگر از خلافت اسلامی بوده است، لذا حضرت زهرا (علیها السلام) آن را مقدمه وزمینه
لازم براي رسیدن علی (علیه السلام) به خلافت قرار داده است.
4 با اصراري که حضرت زهرا (علیها السلام) و پی گیري قضیه آن هم در ملأعام دارند، این نکته را نیز می خواهند به مردم
بفهمانند که اي مردم! این کسی که حکومت به حقّ علی بن ابی طالب (علیه السلام) را غصب کرده و ادعا می کند که خلیفه رسول
خدا (صلی الله علیه وآله)بر مسلمین است، کسی نیست که به حقّ بر شما حکومت می کند و اصلا شایستگی این مقام را ندارد، زیرا
صفحه 119 از 456
اوّلیات دستورات اسلامی را زیر پا گذاشته و به آن عمل نمی کند؛ حال چگونه می تواند خلیفه مسلمین باشد؟
5 از آنجا که مردم می دانستند فدك ملک خاص رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده و آن حضرت به دخترش فاطمه زهرا
(علیها السلام) بخشیده است، اگر فاطمه (علیها السلام) آن را از ابوبکر مطالبه نمی کرد، در حقیقت تأیید حکومت و کمک بر گناه
و غضب بود از جهتی تقویت بنیه مالی دستگاه حاکم محسوب می شد؛ از همین رو حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم)صلاح را بر
این دیدند که حقشان را دنبال کرده و از ابوبکر مطالبه کنند. در حقیقت نوعی مبارزه منفی با دستگاه خلافت انجام دادند.
منازعه فدك قیامی علیه اساس حکومت است، و » : شهید صدر رحمه الله می فرماید
[ [ صفحه 168
فریاد آسمان گیري که فاطمه (علیها السلام) خواست به وسیله آن، سنگ کجی را که تاریخ بعد از
ماجراي سقیفه بر آن بنا شد، درهم فروشکند.
براي اثبات این معنا، کافی است به خطبه اي که حضرت زهرا (علیها السلام) در مسجد النبی رویاروي خلیفه و در حضور جمعیّت
انبوهی از مهاجرین و انصار، ایراد فرمود نگاهی بیفکنیم. در این خطبه، بیشتر سخن در مدح علی (علیه السلام) و ستایش موضع
آنها وسیله » : گیري هاي اسلامی و جاودانه او و اثبات حقّ اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)است؛ آن جا که می گوید
«. رسیدن انسان ها به خداوند، و خاصان و پاکان اویند و گواهان غیب الهی و میراث بران خلافت و حکومت پیامبرانند
و در ضمن سرزنش و نکوهش مسلمانان، هشدار می دهد که: آنان به نگون بختی در افتاده اند و ناشایستی را به خطا و بی تدبیري
برگزیده و به آیین گذشتگان خود باز پس گشته اند، و به قصد آب به آبشخور دیگران دست یا زیده اند و امر مهّم خلافت را به نا
.«... اهل سپرده و با این کارها به فتنه عظیمی فرو افتاده اند
چگونه رهبري امّت را، از پایگاه رسالت و قواعد استوار نبوّت و مهبط روح الامین دور ساختند و آن را از دست آگاهان دنیا و دین »
.«... باز گرفتند؟ باید بدانند که این کار زیانی آشکار است
ظّن غالب بر این است که حضرت زهرا (علیها السلام) می توانست در میان پیروان پدرش و یاران برگزیده وي » : سپس می فرماید
که هیچ گونه تردیدي در صداقت او نداشتند کسی را پیدا کند و به همراه علی (علیه السلام) بیّنه لازم را در اثبات مدعاي خود
اقامه نماید، امّا می دانیم که او هرگز چنین نکرد. آیا این کار به ما نشان نمی دهد که هدف والاي فاطمه (علیها السلام) که قدرت
طلبان به خوبی آن را می شناختند اثبات میراث و مال پدري نبود، بلکه وي در محو آثار سقیفه همت گماشت و در رسیدن به این
مقصود، نه با اقامه بیّنه در باب فدك، بلکه با افشاي گمراهی و خطا کاري مردم، با ارائه شواهد زنده اي بیّنه را در پیشگاه تمامی
. [389] .« ملّت اقامه نمود. آري این بود آن امري که در طول مبارزات، هدف اصلی حضرت زهرا (علیها السلام) را تشکیل می داد
[ [ صفحه 169
مراحل قیام و مبارزه حضرت زهرا
مبارزه حضرت زهرا (علیها السلام) با دستگاه خلافت در چند مرحله بود:
1 کسی را به نزد ابوبکر فرستاد که در مسائل میراث با او بحث کند و حقوقش را مطالبه نماید. این اوّلین گامی بود که حضرت
صفحه 120 از 456
برداشت و مقدمه اي شد که خود مستقیماً به این کار اقدام کند؛
2 در اجتماع خاص رو در روي خلیفه ایستاد و با او مقابله کرد و از راه هاي مختلف به دفاع از خود پرداخت و حقّش را مطالبه
کرد؛
3 خطبه اي در مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله) در دهمین روز رحلت پیامبر ایراد فرمود؛
4 هنگامی که ابوبکر و عمر براي عذر خواهی به دیدار او آمده بودند، در آن جا نارضایتی خود را از آن دو ابراز نمود و خشم
خدا و رسول را از آنان اظهار داشت؛
5 هنگامی که زنان مهاجران و انصار به دیدارش آمدند براي آنان سخنرانی کرد؛
6 به شوهرش علی (علیه السلام) وصیت کرد که هیچ کس از آنان در مراسم تجهیز و تدفین حاضر نشوند و این دلیل بر ناخشنودي
او از آنان بود.
[ [ صفحه 170
ازدواج ام کلثوم
اشاره
امّ » ازدواج امّ کلثوم با عمر بن خطاب یا خواستگاري از او مورد اختلاف شدید علماي اسلام و مورّخان قرار گرفته است: برخی
را دختر امیر المؤمنین (علیه السلام)ندانسته بلکه ربیه آن حضرت می دانند، عدّه اي ازدواج را در حدّ خواستگاري می دانند، « کلثوم
دسته اي ازدواج را ناکام و بدون عروسی دانسته اند، برخی نیز آن را با میل و رغبت امام علی (علیه السلام) و بعضی دیگر آن را با
اکراه و تهدید می دانند.
برخی از اهل سنت در بحث امامت به این موضوع استناد کرده و گفته اند: این قضیه از جمله اموري است که دلالت دارد بر این که
امام امیر المؤمنین (علیه السلام) از رفتارها و کردارهاي خلیفه دوم خشنود بوده و حکومت او را تأیید می کرده که دخترش را به
از متکلمان عامه به آن استشهاد کرده است. اکنون به تفصیل این ماجرا می « باقلانی » نکاح او در آورده است. همان گونه که
پردازیم.
روایات قضیه
از جمله اموري که این ماجرا را پیچیده کرده این که شیعه و سنّی آن را در مصادر حدیثی خود آورده است، اگرچه اهل سنت آن
را با تفصیل و دقت فراوان نقل می کنند و شیعه امامیه آن را به صورت مجمل یا به عنوان حکایت از اهل سنت یا از باب الزام خصم
به اعتقادها و باورهاي خود نقل کرده است. اینک به برخی از روایات که در مصادر اهل سنت آمده اشاره می کنیم:
[ [ صفحه 171
عمر بن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب را به ازدواج خود در آورد، در حالی که دختري غیر ..» : 1 ابن سعد می گوید
صفحه 121 از 456
. [390] «. بالغ بود و نزد او بود تا هنگامی که عمر کشته شد و براي او دو فرزند به نام زید و رقیه به دنیا آورد
2 حاکم نیشابوري به سند خود از علی بن حسین نقل می کند: عمر بن خطاب براي خواستگاري امّ کلثوم دختر علیّ (رضی الله
عنه) نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وي در آورد. علیّ (علیه السلام) فرمود: من او را براي فرزند برادرم، عبدالله
بن جعفر گذاشته ام. عمر گفت: باید او را به نکاح من در آوري... آنگاه علیّ (علیه السلام) امّ کلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس
عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آیا به من تبریک نمی گویید؟ گفتند: به چه دلیل؟ گفت: به دلیل ازدواج با امّ کلثوم دختر علی
فاطمه. من شنیدم از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) که فرمود: هر نسب و سببی روز قیامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از
. [391] «. همین رو، دوست دارم که بین من و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نسب و سبب باشد
3 بیهقی نیز به سند خود از علی بن الحسین (علیه السلام) نقل می کند: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست که به
او تبریک گویند، زیرا از رسول خدا (صلی الله علیه وآله)شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت
. [392] «. منقطع می شود
این قضیه را عده اي دیگر، امثال: خطیب بغدادي، [ 393 ] ابن عبد البرّ، [ 394 ] ابن اثیر [ 395 ] و ابن حجر عسقلانی [ 396 ] نقل کرده
اند.
بررسی کلی سندها
1 بخاري و مسلم از ذکر این حدیث اعراض کرده و آن را در دو کتاب معروف و
[ [ صفحه 172
مهمّ خود نقل نکرده اند و چه بسیار احادیثی که به همین جهت علماي اهل سنت تضعیف نموده اند.
2 حدیث در صحاح ستّه و دیگر کتاب هاي معروف اهل سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نیامده است.
بررسی سند هر یک از روایات
حاکم نیشابوري در نقل ماجرا آن را صحیح، ولی ذهبی در تلخیص المستدرك سند آن را منقطع دانسته است؛ همان گونه که
بیهقی آن را مرسل می داند. هم چنین بیهقی با سندهاي دیگري این قضیه را نقل کرده که همه آنها ضعیف است.
عبد » ابن سعد نیز حدیث را در الطبقات الکبري به طور مرسل نقل کرده است. ابن حجر در الاصابه با سند خود نقل کرده که در آن
است که تعداد زیادي از علماي رجال اهل سنت او را تضعیف نموده اند. [ 397 ] هم چنین در سند آن « الرحمن بن زید بن اسلم
. [ وجود دارد که تضعیف شده است. [ 398 « عبدالله بن وهب »
. [ ابن حجر به سندي دیگر از عطاء خراسانی نقل کرده که ابن عدي و بخاري او را از جمله ضعیفان شمرده اند. [ 399
خطیب بغدادي نیز آن را با سندي نقل کرده که در آن احمد بن حسین صوفی، عقبۀ بن عامر جهنی و ابراهیم بن مهران مروزي
وجود دارد که اوّلی تصریح به ضعف او شده، دوّمی را از لشکریان و امیران معاویه ذکر کرده اند و سوّمی نیز مهمل دانسته شده
است. در نتیجه می توان گفت که هیچ یک از روایات، سند معتبري ندارد.
بررسی متون احادیث
صفحه 122 از 456
اشاره
با مراجعه به متن هاي مختلف احادیث، به برخی از اشکال ها اشاره می کنیم:
[ [ صفحه 173
تهدید و ارعاب
از برخی روایات استفاده می شود که خواستگاري با تهدید و ارعاب بوده است.
وي زنی از زنان ما بود که غاصبانه به » : کلینی از امام صادق (علیه السلام) در مورد ازدواج امّ کلثوم نقل می کند که حضرت فرمود
. [400] «... ازدواج دیگري در آمد
امیر المؤمنین (علیه السلام) به دلیل تهدید عمر و در امان نبودن جان خود و شیعیانش، از روي » : شیخ مفید (رحمه الله) می فرماید
ضرورت، و ناچاري تن به این امر داد و همان گونه که در جاي خود گفته ایم، ضرورت اظهار کلمه کفر را مشروع می کند؛
. [ خداوند متعال می فرماید ": إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْیمانِ [". 401
ابن سعد نقل می کند که علی (علیه السلام) در جواب خواستگاري عمر فرمود: او دختري کوچک است. عمر در جواب گفت: به
. [ خدا سوگند تو حقّ نداري که مرا از این کار منع کنی و من می دانم که چرا او را به نکاحم در نمی آوري.... [ 402
ابن المغازلی نیز از عمر بن خطاب نقل می کند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزي بر اصرار این خواستگاري وادار نکرد، مگر آن
. [ که از رسول خدا شنیدم.... [ 403
از این حدیث استفاده می شود حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد.
بوده است. « عمرو بن عاص » از برخی متون تاریخی نیز استفاده می شود خواستگاري به پیشنهاد وتأکید
ضرورت، هرگاه انسان را به نکاح و دختر دادن به گمراه بکشاند، در صورتی که او اظهار به » : شیخ مفید (رحمه الله) می فرماید
کلمه اسلام دارد، کراهت برطرف شده و نکاح جایز می شود. این ماجرا از قضیه قوم لوط تعجب انگیزتر نیست. حضرت لوط (علیه
السلام) به آنان پیشنهاد کرد: هرکدام از دخترانش را می خواهند به نکاح خود در آورند، با آن که آنان
[ [ صفحه 174
اینان دختران من هستند و براي شما پاك » ؛ [ کافر و گمراه بودند خداوند از قول او می فرماید ": هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ [" 404
. [405] .« ترند
بر فرض صحّت اصل قضیه، براي آن دو توجیه هست که هر دو با مذهب شیعه در گمراهی سابقین » : همو در جایی دیگر می نویسد
بر امام علی (علیه السلام)، منافاتی ندارد:
الف) نکاح طبق ظاهر اسلام صورت گرفته که عبارت است از: شهادتین، نماز به سمت قبله و اقرار به تمام شریعت. اگرچه افضل آن
است با کسی ازدواج شود که به ولایت اعتقاد دارد، نه آن که به ظاهرِ اسلام، گمراهی را اضافه کرده، لکن تاحدّي که او را از
اسلام خارج نکند. ولی اگر ضرورت، کسی را مجبور به نکاح با انسان گمراه وادار کند، در صورتی که اظهار به کلمه شهادتین
صفحه 123 از 456
دارد، کراهت از آن برطرف می شود و چیزي که در حال اختیار مکروه بوده، جایز می گردد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) احتیاج به
تألیف قلوب و حفظ خون ها داشت؛ از همین رو ملاحظه کرد که اگر بخواهد با این امر مخالفت کند، در دین و دنیاي مردم فساد
ایجاد خواهد شد، لذا به در خواست او جامه عمل پوشانید.
ب) نکاح و ازدواج با گمراه همانند کسی که منکر امامت بوده و آن را براي کسی می داند که استحقاقش را ندارد حرام است،
مگر در صورتی که انسان بر دین و جانش بترسد؛ همان گونه که اظهار کلمه کفر که ضد کلمه ایمان است در همین صورت
جایز است و خوردن مردار و گوشت خوك هنگام ضرورت حلال می گردد، اگرچه در صورت اختیار، حرام است. در جاي خود
به اثبات رسیده که ضرورت ها، محذورات و محرمات را مباح می کند؛ همان گونه که حضرت لوط (علیه السلام) دخترانش را بر
کافران قومش عرضه کرد. هم چنین رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در زمان جاهلیت، دو نفر از دخترانش را به دو کافر تزویج
. [406] .« نمود
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قبل از بعثت، دو نفر از دخترانش را یکی به نکاح عتبۀ بن ابی لهب و دیگري به » : و نیز می فرماید
نکاح ابی العاص بن ربیع در آورد و بعد از بعثت، آنان را از
[ [ صفحه 175
«.... شوهرانشان جدا نمود. عقبه بر کفر از دنیا رفت، ولی ابو العاص بعد از جدایی اسلام آورده و دوباره به نکاح اول بازگشت
. [407]
اضطراب در متن حدیث
احادیث مضطرب است و می دانیم که اضطراب متن از جمله اموري است که حدیث را از حجّیت و اعتبار ساقط می کنند. در برخی
از روایات آمده است: امیرالمؤمنین متولّی عقد دخترش شد. دسته اي دیگر می گوید: عباس متولّی آن شد. در بعضی آمده است:
عقد بعد از تهدید عمر انجام گرفت. عده اي دیگر می گوید: عقد با اختیار و میل و رغبت امام صورت گرفت. در دسته اي از
نهاد. برخی دیگر می گوید: عمر قبل از مباشرت با وي، کشته « زید » روایات آمده است: عمر از او صاحب بچه اي شد که نامش را
شد. در دسته اي از روایات آمده است: زید بن عمر نسل داشته است. در برخی دیگر آمده است: زید بن عمر نسلی از خود به جاي
نگذاشت. بعضی می گوید: زید و مادرش، ام کلثوم کشته شدند. در دسته اي از روایات آمده است: مادر زید پس از مرگ وي
زنده بود. در برخی منابع ذکر شده است: عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد. عده اي دیگر مهر او را چهار هزار درهم نوشته
اند و گروهی نیز آن را پانصد درهم نقل کرده اند.
تناسب نداشتن سن عمر با ام کلثوم
فقیهان در بحث نکاح، کفو و همانند بودن بین زن و مرد را شرط می دانند، و حال آن که می دانیم هیچ تناسبی بین این دو از نظر
سنّ نبوده، زیرا در برخی از احادیث آمده که علی (علیه السلام) به عمر فرمود: او صغیره است... و در بعضی دیگر آمده که حضرت
. [ (علیه السلام) فرمود: او صبیّه است. [ 408
صفحه 124 از 456
[ [ صفحه 176
ام کلثوم دختر ابی بکر
داشت که عمر از وي خواستگاري کرد. از همین رو ممکن « امّ کلثوم » از برخی تواریخ استفاده می شود که ابی بکر دختري به نام
است به جهت تشابه اسمی آن را به دختر امیرالمؤمنین نسبت داده اند.
می گوید: « المعارف » ابن قتیبه در
عمر هنگام خواستگاري از امّ کلثوم دختر ابی بکر، وي را نزد عایشه برد. عایشه آن را قبول کرد، ولی ام کلثوم از عمر کراهت »
. [409] «.... داشت
[ عمري موصلی نیز این قصه را در کتاب الروضۀ الفیحاء فی تواریخ النساء [ 410 ] و نیز عمر رضا کحاله در کتاب اعلام النساء [ 411
نقل کرده است.
ام کلثوم دختر جرول
برخی از مورخان مادر زید بن عمر بن خطاب را امّ کلثوم دختر جرول دانسته اند، لذا ممکن است تشابه اسمی باعث شده باشد که
آن را به دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت دهند.
طبري می گوید: مادرِ زید اصغر و عبیدالله که در جنگ صفین همراه معاویه کشته شدند، امّ کلثوم دختر جرول بوده است که اسلام
. [412] «. بین او و عمر جدایی انداخت
. [ اغلب مورخان موضوع ازدواج امّ کلثوم، دختر جرول را با عمر بن خطاب در جاهلیّت نقل کرده اند. [ 413
تنافی قضیه با ثوابت شریعت
با مراجعه به برخی از روایات پی می بریم یا عمر بن خطاب به مسائل شریعت
[ [ صفحه 177
بی توجه بوده یا این که اصل قصّه دروغ است.
خطیب بغدادي نقل می کند: قبل از ازدواج، علی (علیه السلام) به ام کلثوم دختر فاطمه امر کرد که خود را زینت کند؛ آن گاه نزد
عمر فرستاد. عمر هنگامی که او را دید به سویش حرکت کرده و به ساق پایش دست کشید و گفت: به پدرت بگو: راضی هستم.
وقتی او (ام کلثوم) نزد علی (علیه السلام) آمد، حضرت فرمود: عمر چه گفت: عرض کرد: مرا به سوي خود خواند و بوسید و
هنگامی که ایستادم ساق پایم را گرفت.
این ماجرا با غیرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سازگاري ندارد، زیرا چگونه حضرت دخترش را قبل از ازدواج به دست کسی می
سپارد که هیچ حدود شرعی را مراعات نمی کند. از همین رو سبط بن جوزي بعد از آنکه این قصه را از جدّش صاحب کتاب
جدّم در کتاب المنتظم ذکر کرده که علی دخترش امّ کلثوم را به سوي عمر فرستاد » : المنتظم نقل می کند، قبیح شمرده و می گوید
صفحه 125 از 456
تا او را ببیند، عمر ساقش را بالازده و با دستش مسّ کرد. آنگاه می گوید: سخن من این است که اگر به جاي او (ام کلثوم) زن
کنیزي بود، به خدا سوگند! این عمل قبیح بود، زیرا به اجماع مسلمین لمس زن جایز نیست، تا چه رسد به عمر که این عمل از وي
. [414] «. صادر شده باشد
امّ کلثوم با او برخورد شدیدي کرد و فرمود: چگونه این کارها را انجام می دهی؟ اگر امیر و ...» : در برخی از روایات آمده است
خلیفه مؤمنین نبودي، دماغت را خرد می کردم. آن گاه از منزلش بیرون آمده، نزد پدر رفت و بعد از ذکر جریان عرض کرد: اي
. [415] «.... پدر مرا نیز پیرمرد پستی فرستادي
در من از » : این احتمال نیز هست که عمر در مورد مسائل شهوانی اختیاري از خود نداشته است، لذا از او رسیده که می گفت
. [416] «.... جاهلیت چیزي جز مسئله نکاح باقی نمانده است
[ [ صفحه 178
ام کلثوم از غیر زهرا
اهل سنت اصرار زیادي دارند که عمر از امّ کلثوم دختر علی و فاطمه (علیها السلام)، خواستگاري کرده است؛ تا این که براي او
سببی به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بیابند، در حالی که از برخی تواریخ استفاده می شود که حضرت علی (علیه السلام)
علی (علیه » : از غیر حضرت زهرا (علیها السلام) داشته است: برخی از مورخان در این باره می گویند « امّ کلثوم » دختري دیگر به نام
. [417] «. السلام) دو دختر به نام زینب صغري و امّ کلثوم صغري داشته که هردوي آنها از امّ ولد بوده اند
. [ ابن قتیبه نیز ام کلثوم را دختر امام علی (علیه السلام) دانسته و می گوید: مادر او امّ ولد و کنیز بوده است. [ 418
امّ کلثوم زینب صغري دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که با برادرش حسین (علیه السلام) در کربلا » : طریحی نیز می گوید
بود. مشهور بین اصحاب آن است که عمر بن خطاب او را به زور به نکاح خود در آورد. همان گونه که سید مرتضی در رساله اي
. [419] «. بر آن اصرار دارد و قول صحیح تر را به جهت روایات مستفیضه همین می داند
روایات شیعه
علما و محدثان شیعه این قضیه را با مضامین مختلف و با سندهاي صحیح و ضعیف نقل کرده اند که به برخی از آنها اشاره می
کنیم:
وي زنی از زنان ما بود » : 1 کلینی به سند خود از امام صادق (علیه السلام)، در باره ازدواج امّ کلثوم نقل می کند که حضرت فرمود
. [420] «.... که غاصبانه به ازدواج دیگري در آمد
2 همو به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: از حضرت سؤال شد: آیا زنی که شوهرش مرده است، در خانه خود
عدهّ وفات بگیرد یا هر کجا که می خواهد؟ حضرت
[ [ صفحه 179
. [421] «. هر کجا که می خواهد، زیرا علی (علیه السلام) بعد از وفات عمر، امّ کلثوم را به خانه خود برد » : فرمود
صفحه 126 از 456
3 شیخ طوسی (رحمه الله) به سند خود از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند: امّ کلثوم دختر علی (علیه السلام) و فرزندش زید بن
. [ عمر بن خطاب در یک ساعت از دنیا رفتند.... [ 422
در توجیه این روایات و روایات دیگر می گوییم:
الف) همه روایات صحیح السند نیستند؛
ب) برخی از روایات دلالت بر وقوع عقد و نکاح ندارد، همانند روایاتی که دلالت دارد که امام علی (علیه السلام) امر نکاح را به
عباس واگذار کرده است [ 423 ] ؛ همان گونه که مجلسی به آن تصریح کرده است.
ج) اغتصاب و غصب فرج، معلّق بر صحت ادعاي تزویج است؛ یعنی بر فرض صحت و وقوع تزویج؛ همان گونه که عامه می گویند:
معناي حدیث آن » : این فرجی است که از ما غصب شده است و تعلیق دلالت بر وقوع نکاح ندارد. مجلسی (رحمه الله) می گوید
. [424] «. است که در ظاهر از ما غصب شد و به گمان مردم، اگر این قصّه صحیح باشد
است که مجهول بوده و مشترك است با جعفر بن محمّد اشعري و جعفر بن « جعفر بن محمّد قمی » در مورد روایت اوّل در سند آن
وجود دارد که طبق نصّ رجالیین مهمل بوده؛ از « قداح » محمّد بن عبیدالله، که این دو نیز مجهولند. [ 425 ] هم چنین در سند آن
همین رو سند روایت ضعیف است. از حیث دلالت نیز گفته شد احتمال دارد که زید فرزند عمر از امّ کلثوم دختر جرول و یا
دیگري است.
در مورد روایت دوّم: روش امامان این بود که در اثبات برخی از احکام، به معتقد خصم استدلال می کردند، در صورتی که
مخاطب از جمله آنان بود. در این روایت،
[ [ صفحه 180
حضرت درصدد اثبات قضیّه ازدواج امّ کلثوم نیستند، بلکه در مقام اثبات حکمی است که مخالف با نظر اهل سنت است، زیرا آنان
قائل بودند به این که عده زن شوهر مرده در غیر خانه شوهر جایز نیست. حضرت براي اثبات جواز آن به خبر ام کلثوم که اهل سنت
نقل می کنند، استدلال کرده است.
در نهایت بر فرض که این توجیهات صحیح نباشد این روایات حمل بر تقیه و تهدید می شود که در برخی روایات نیز به آن تصریح
شده است. خصوصاً اینکه در روایات تصریح نشده که امّ کلثوم دختر فاطمه زهرا (علیها السلام) باشد، ممکن است که از غیر
حضرت بوده است. در هر صورت با این همه احتمالات اصل قضیّه و استدلال و تکیه کردن بر آن به عنوان تأیید خلیفه دوّم، امري
نادرست است.
مهدویت