گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و پنجم
سورة قلم




اشاره
و سوره نون نیز نامیده میشود.حسن و عکرمه و عطاء گویند که اینسوره مکّی است،ابن عباس و قتاده گفته اند از اولش تا آیه
کانُوا یَعْلَمُونَ مدنی است،و ما بعدش تا آیه(یکتبون)مکّی و ما بعدش تا 􀀀 سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ مکّی است و ما بعدش تا آیه لَوْ
آخر سوره مدنی است و آن به اتفاق مفسّرین و قاریان پنجاه و دو آیه است.
فضیلت آن:
ابی بن کعب گوید:پیامبر(ص)فرمود:هر کس سوره نون و القلم را قرائت کند خدا ثواب مردم خوش اخلاق را باو عطا فرماید.
اللّ (ع)روایت کرده که فرمود هر که سوره نون و القلم را در نماز واجب یا نافله بخواند
􀀀
علی بن میمون از حضرت ابی عبد ه
اللّ پناهش دهد.
􀀀
خداوند او را در زندگانیش از فقر و ناداري امان دهد و هر گاه مرد از فشار قبر انشاء ه
ص : 202
توضیح و ربط این سوره بسوره قبل:
چون خداوند سبحان سوره ملک را بذکر تکذیب کافران و وعید ایشان پایان داد،این سوره را به مانند آن افتتاح فرموده و
گفت:
[ [سوره القلم ( 68 ): آیات 1 تا 16
اشاره
ا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ ( 2) وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ ( 3) وَ إِنَّکَ 􀀀 ا یَسْطُرُونَ ( 1) م 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ن وَ اَلْقَلَمِ وَ م 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( ی خُلُقٍ عَظِیمٍ ( 4) فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ ( 5) بِأَیِّکُمُ اَلْمَفْتُونُ ( 6) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ( 7 􀀀 لَعَل
مَنّ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ
اع􀀀 ( مَشّ بِنَمِیمٍ ( 11
􀀀
هَمّ اءٍ
ازٍ 􀀀 م ( 10 ) حَلّا هَِینٍ
􀀀
لا تُطِعْ کُلَّ فٍ 􀀀 لا تُطِعِ اَلْمُکَذِّبِینَ ( 8) وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ ( 9) وَ 􀀀 فَ
ساطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ ( 15 ) سَنَسِمُهُ عَلَی اَلْخُرْطُومِ 􀀀 الَ أَ 􀀀 ا ق 􀀀 اتُن 􀀀 ی عَلَیْهِ آی 􀀀 ذا تُتْل 􀀀 الٍ وَ بَنِینَ ( 14 ) إِ 􀀀 ذا م 􀀀 کانَ 􀀀 ذلِکَ زَنِیمٍ ( 13 ) أَنْ 􀀀 12 ) عُتُلٍّ بَعْدَ )
(16)
ص : 203
ترجمه:
بنام خداي بخشاینده مهربان 1-نون سوگند بقلم و آنچه(فرشتگان)مینویسند.
-2 تو(اي رسول)بنعمت پروردگارت دیوانه نیستی.
-3 و قطعا براي تو پاداشی بی پایانست.
-4 و بطور مسلّم تو بر دین بزرگ(یا اخلاق بزرگی)هستی.
-5 بزودي تو(اي پیامبر)خواهی دید و دشمنانت که تو را بجنون نسبت میدهند نیز خواهند دید.
-6 که بکدام یک از شما جنون عارض شده.
-7 البتّه پروردگار تو داناتر است بکسی که از راه او گمراه شده و او براه یافتگان داناتر است.
-8 اي رسول تکذیب کنان را اطاعت مکن.
-9 دوست میدارند که تو(درباره ایشان)نرمی کنی تا ایشان نرمی کنند.
-10 پس هر سوگند خواره بدروغ سست راي را فرمان مبر.
-11 که بسیار عیب جوي(از مردم)و بسیار راه سپار بسخن چینی است.
-12 باز دارنده نیکویی است ستم کننده گناهکار است.
-13 پس از همه این عیبها زشت خوي و حرامزاده است.
-14 براي آنکه صاحب مال و فرزندان است.
-15 هر گاه آیه هاي ما را بر او بخوانند،گوید که این افسانه هاي
ص : 204
پیشینیانست.
-16 بزودي بر بینی او نشان خواهیم گذاشت.
قرائت:
گذشت ذکر اختلاف قاریان در اظهار نون و اخفائش از نون در سوره یس،پس دیگر جهتی در تکرار آن نیست،ابو جعفر و
ابن عامر و یعقوب و سهل(ان کان)بیک همزه ممدوده بنا بر استفهام قرائت کرده،و ابو بکر از عاصم و حمزه أن کان با دو
همزه خوانده و دیگران از قاریان ان کان بفتح همزه بدون استفهام قرائت کرده اند.
دلیل:
الَ 􀀀 ا یا قال از قول خدا ق 􀀀 اتُن 􀀀 ی عَلَیْهِ آی 􀀀 ذا تُتْل 􀀀 الٍ :خالی نیست از اینکه عامل در آن تتلی از قول خدا، إِ 􀀀 ذا م 􀀀 کانَ 􀀀 ابو علی گوید: أَنْ
ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ یا چیز سوّمی باشد،و ممکن نیست که یکی از آنها در آن عمل کند،آیا نمی بینی که تتلی،اذا بآن اضافه شده و 􀀀 أَ
مضاف الیه،عمل در ما قبلش نمی کند،نمی گویی القتال زیدا حین یاتی،و جایز نیست که نیز قال عامل آن باشد،براي
اینکه،قال جواب اذا میباشد و حکم جواب اینست که بعد چیزي که آن جواب اوست و مقدم بر او نمیشود،پس چنانچه فعل
اوّل عامل او نشود همین طور فعل دوّم،پس هر گاه هیچ یک از این دو فعل عمل نکرد و در کلام غیر آن دو فعل عامل دیگر
نبود،دانسته شود که آن محمول بر چیز دیگر است،از آنچه باقی کلام بر آن دلالت دارد.
و آنچه بر آن این کلام دلالت میکند از معنی آن فعل یجهد یا یکفر
ص : 205
یا یستکبر از قبول حق و مانند آنست،و فقط جایز است که در آن معنی عمل کند اگر چه مقدم بر ان باشد براي شباهت داشتن
آن بظرف و در ظرف مسلّما معانی عمل میکند و گر چه مقدّم باشد،و دلالت میکند تو را بر مشابهه ان بظرف مقدر کردن لام
بان،و البته بعضی از علماء نحو هستند که میگویند ان در محل جر است چنان که اگر آن ظاهر بود با لام بود همچنین است آن
و کسی که با همزه کشیده قرائت کرده،پس او همزه خفیفی بعد از آن زیاد نموده است.
شرح لغات:
السطر:بمعنی کتابه است و آن گذاردن حروف است بر خط راست و استطر بمعناي اکتتب و نوشتن است،و مسطر آلت تسطیر
و نوشتن سطر است.
الممنون:بمعناي مقطوع است گفته میشود منه السیر یمنّه منّا هر گاه آن را قطع نماید.
المنین:ضعیف،الخلق با ضم خاء و لام روي در فعل بنا بر عادت است،پس خلق کریم صبر بر حق و تدبیر امور بر مقتضاي عقل
است،و در این امر حوصله و نرمش و صبر و مدارا لازم است.
المفتون:مبتلاي به تخیّلات راي مانند مجنون و دیوانه است گفته میشود فلانی مفتون بفلان زن شده است،و اصل فتنه ابتلاء و
آزمایش است المهین:ناتوان خوار و مهانه ذلّت و قلّت است.
الهماز:آنست که براي مردم عیب جویی کند بچیزي که در آنها نیست و اصل و ریشه در آن دفع بشدت اعتماد است،و از این
ماده است همزه
ص : 206
حرفی از حروف معجمه،پس آن حرفیست که از سینه بشدّت اعتماد بیرون می آید.
النمیم:مثل زدن میان مردم است بنقل سخنی که بعضی را بر بعضی خشمگین نماید،و نمیم و نمیمه بیک معناست و از آنست
نمّام مشموم براي اینکه به تندي بویش مثل اینکه خبر از خود میدهد.
العتل:جفا کننده شدید و اصل آن دفع است عتله یعتله هر گاه بسختی و خشونت حرکت دهد.
الزنیم:فرزند غیر قانونی چسبیده بقومی را گویند،که از آنها نیست ( 1)و اصل آن زنمه و آن زنگوله آویخته زیر گلوي بزغاله
است،و بزي که گوش هایش را بریده و آویخته باشند زنیم گویند.
شاعر گوید:
زنیم لیس یعرف من ابیه
بغی الامّ ذو حسب لئیم
حرام زاده اي که پدرش شناخته نشده و مادر بدنام و فاحشه و صاحب حسب پستی میباشد(چون زیاد بن ابیه)شاهد در این بیت
کلمه زنیم اوّل بیت است که بمعناي حرام زاده و بی پدر است.
و حسان(شاعر زمان پیامبر(ص)گوید:
و انت زنیم نیط فی آل هاشم
کما نیط خلف الراکب القدح القرد
و تو حرام زاده اي هستی که خود را در خاندان هاشم بسته اي چنان که یک قدح
ص : 207
1) مانند زیاد بن ابیه که معاویه علیه الهاویه او را ملحق و ملصق به پدرش ابو سفیان نمود با اینکه از آنها نبود،او را زنیم و -1
اللّ زنیم پسر زنیم گویند.(مترجم)
􀀀
فرزند حرام زاده اش را عبید ه
پشته سواري بسته شده است،شاهد در این بیت کلمه زنیم است که به معناي فرزند غیر شرعی است.
و میگویند:و سمه بسمه و سما و سمه:داغ و علامت گذاردن.
الخرطوم:بلندي سر دماغ است و آن همانست که بوئیدن به آن واقع میشود گفته شده و از آنست خرطوم فیل و خرطمه هر گاه
دماغش را ببرند.
اعراب:
بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ
،در آن چند وجه گفته شده:
-1 اینکه مفتون مصدر بمعناي فتنه است چنان که میگویند نیست براي او معقولی و نه براي او محصولی.
راعی گوید:
حتّی اذا لم یترکوا العظامه
لحما و لا لفؤاده معقولا
تا اینکه باقی نگذارند براي استخوان آن گوشتی و نه براي قلب او معقولی،شاهد این بیت کلمه معقول است.
-2 مفتون اسم مفعول و باء زایده و تقدیرش ایّکم المفتون،است و مبتداء و خبر میباشد و جمله آن متعلّق بقول خدا یبصرون
میباشد.
-3 اینکه باء بمعناي فی و معنی این باشد،فی ایکم المفتون یعنی در کدام دو فرقه اي در فرقه و گروه اسلامی یا در فرقه و گروه
کفر مفتونی،و این گفته فراء است،را جز در باء زاید گوید:
نحن بنی جعده اصحاب الفلج
نضرب بالسیف و نرجو با الفرج
ما فرزندان جعده یاران غلبه و پیروزي هستیم با شمشیر میزنیم و امید فرج و پیروزي داریم.شاهد این بیت بالفرج است که باء
آن زایده است
ص : 208
یعنی و ترجو الفرج.
مقصود و تفسیر:
(ن)
اسمی از اسماء سوره است و ما این مطلب را با «... ص و » و « حم » مفسّرین اختلاف در معناي آن کرده اند،بعضی گفته اند مانند
غیر آن از گفته ها در اوّل سوره بقره یاد کردیم.
ابن عبّاس و مجاهد و مقاتل و سدي گفته اند:آن اسم آن ماهیست که زمین ها بر او قرار دارد.
ابن عباس در روایت دیگري گوید:آن حرفی از حروف(الرحمن) است.
و حسن و قتاده و ضحاك گویند:ن دوات است،و بعضی گفته اند نون لوحی از نور است،و این مرفوعا از پیامبر(ص)روایت
شده از حضرت ابی جعفر امام محمد باقر(ع)روایت شده که:آن نهري در بهشت بود خدا باو فرمود مداد شو،پس منجمد و
سخت شد و آن سفیدتر از شیر و شیرین تر از عسل بوده است،سپس بقلم فرمود بنویس،پس قلم نوشت آنچه بود و آنچه
خواهد بود تا روز قیامت.
و بعضی گفته اند:مقصود از آن ماهی است در دریا و آن از آیات خدایی است که در آب ایجادش کرده،پس هر گاه از آب
جدا شود خواهد مرد چنانچه حیوان خشکی هر گاه در آب غرق شود خواهد مرد.
وَ الْقَلَمِ
آنست که با او نوشته میشود،خداوند باو قسم یاد کرده براي منافع خلق خدا در او زیرا آن یکی از دو زبان انسانی است که
آنچه در قلب و دل است از او ظاهر میشود و تبلیغ میکند دور از انسانی را آنچه
ص : 209
زبان از نزدیک تبلیغ میکند،و بسبب قلم احکام دین حفظ شده و بوسیله آن امور عالمیان مستقیم میشود و البتّه گفته اند که
بیان دو بیان است بیان زبان و بیان قلم،بیان زبان را چند سالی تدریس میشود،و بیان قلمها را مادامی که روزگار باقیست
جاودانست.
و بعضی گفته اند:که قوام و اساس امور دین و دنیا بدو چیز است قلم و شمشیر زیر قلم است و بعضی از شعراء آن را بنظم
آورده و نیکو گفته است:
ان یخدم القلم السیف الذي خضعت
له الرقاب و دانت حذره الامم
البتّه خدمت میکند قلم را شمشیري که براي او گردنها خاضع و سر بزیر و امّت ها از بیم او تسلیم و مطیع خواهند شد.
فا الموت و الموت شیء لا یغالبه
ما زال یتبع ما یجري به القلم
پس مرگ همواره است و مرگی که چیزي بر او غالب نمیشود پیروز میگردد آنچه از قلم جاري شود.
اللّ للاقلام مذ بریت
􀀀
کذا قضی ه
انّ السیوف لها مذ أرهفت خدم
خدا براي قلم از روزي که تراشیده شد چنین حکم فرمود که شمشیر براي آن بنده خدمتکار باشد.
ا یَسْطُرُونَ 􀀀 وَ م
یعنی:و آنچه فرشتگان مینویسند از آنچه بایشان وحی میشود و آنچه از اعمال بنی آدم مینویسند پس قسم بقلم و آنچه نوشته
میشود بسبب آن.
و بعضی گفته اند:ما مصدریه است و تقدیرش اینست و قلم و نوشتن ایشان،پس قسم بکتابت است و بنا بر قول اوّل قسم بنوشته
است.
ا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ 􀀀م
آن جواب قسم است و معنایش این
ص : 210
است:اي محمد تو دیوانه بنعمت پروردگارت نیستی چنان که می گویی تو به نعمت خدایت جاهل نیستی،و جایز است مقدم
شدن معمول آن بعد از باء براي اینکه آن زائده موکده است،و تقدیرش نفی جنونست از تو بنعمت خدایت.
اللّ دیوانه نیستی و بعضی گفته اند:یعنی بآنچه پروردگارت بر تو انعام
􀀀
و بعضی گفته اند:آن چنانست که میگویند تو بحمد ه
فرموده،از کمال عقل و مقام نبوّت و حکمت دیوانه نیستی،و مجنون نیست کسی که ما بر او این نعمتها را داده ایم.
و بعضی گفته اند:یعنی تو مجنون نیستی و نعمت مخصوص پروردگار توست چنان که میگویند سبحانک اللّهمّ و بحمدك
یعنی و حمد مخصوص تو است،و این تقریر براي نفی جنون از آن حضرت است و گفتند این جواب است براي گفته
مشرکین،یا ایّها الذي نزل علیه الذکر انک لمجنون،اي آن چنان کسی که قرآن بر او نازل شده،البتّه تو دیوانه اي.
(وَ إِنَّ لَکَ)
و البته براي تو اي محمد.
(لَأَجْراً)
یعنی:ثوابی از خدا بر قیام تو بمسئولیت نبوت و تحمّل تو مشکلات بار رسالت خواهد بود.
غَیْرَ مَمْنُونٍ
یعنی:ثواب بهشت قطع شدنی نیست مقصود اعتنا بسخن آنها نکن با اینکه براي توست نزد خدا ثواب جاودانی و پاداش
بزرگ.
ابو مسلم گوید:غیر ممنون یعنی منّتی بواسطه آن بر تو نیست و مقصود اینکه کدورت و ناراحتی بسبب منتی که لزوم شکر را
قطع میکند نیست،پس
ص : 211
حقیقه گفته اند که منّت احسان را کدر و فاسد میکند.
ابن عباس گوید:پیغمبري نیست مگر اینکه براي او مانند پاداش کسی است که ایمان باو آورده و داخل دین او شده
است،سپس خداوند سبحان پیغمبرش را توصیف کرده و فرمود:
(وَ إِنَّکَ)
بدرستی که تو اي محمد.
ی خُلُقٍ عَظِیمٍ 􀀀 لَعَل
یعنی:بر دین بزرگی هستی که دین اسلام است.(از ابن عباس و مجاهد و حسن).
و بعضی گفته اند:یعنی که تو متخلّق باخلاق اسلام و بر طبع بزرگی هستی و حقیقه اخلاق آنست که انسانی نفس و باطن خود
را بآن آراسته میکند از آداب و خلق و خوي نامیده شده براي اینکه او مانند خلقت می شود در وجود و باطن انسانی،و اما
آنچه از آداب بر او آفریده شده پس آن طبیعت است پس خلق صفت اکتسابی وخیم آن طبیعت غریزي است.
ابو علی جبائی گوید:خلق عظیم صبر بر حق و بخشش وسیع و تدبیر امور بر مقتضاي عقل است بصلاح و رفق و مدارات و
تحمّل مکاره در دعاء بخداي سبحان و تجاوز و گذشت و بخشودن کوشش در یاري مؤمنین و ترك حسد و حرص و امثال
این صفات مذمومه.
عایشه گوید:اخلاق پیغمبر(ص)متضمّن بود آنچه ده آیه اوّل سوره مؤمنین بیان کرده بود،و کسی را که خدا مدح فرموده به
اینکه او بر خلق بزرگی است دیگر بعد از این مدح مدحی نیست.
و بعضی گفته اند:خدا خلق او را عظیم فرموده براي اینکه باخلاقش معاشرت با مردم داشت و با قلبش جدا بود از آنها پس
ظاهرش با مردم
ص : 212
و باطنش با خدا بود.
و بعضی گفته اند:براي اینکه آن حضرت امتثال نمود ادبی که خداي سبحان او را فرموده بقولش،خذ العفو و امر بالعرف و
اعرض عن الجاهلین عفو و بخشش را بگیر و امر بمعروف و از نادانان اعراض کن.
و بعضی گفته اند:خلق او را عظیم نامیده براي اجتماع مکارم اخلاق در آن حضرت و تأیید میکند این معنا را آنچه از آن
حضرت روایت شده که فرمود انّما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق،البته من مبعوث شدم که مکارم اخلاق را تمام کنم و فرمود
ادبنی ربی فاحسن تأدیبی پروردگار من مرا ادب فرمود و نیکو کرد ادب مرا،و فرمود:
ان المؤمن لیدرك بحسن خلقه درجه قائم اللیل و صائم النهار ،البته مؤمن باخلاق خویش بدرجه و مقام شب زنده دار و روزه
دار میرسد.
ابو درداء از پیغمبر(ص)روایت نموده که آن حضرت فرمود هیچ چیز در میزان سنگین تر از حسن خلق نیست،از حضرت علی
بن موسی الرضا علیه السلام از پدرانش از پیغمبر(ص)روایت شده که فرمود:بر شما باد بحسن خلق و خوش اخلاقی،پس البته و
بدون تردید حسن خلق در بهشت است،و بر شما باد که از سوء خلق حذر و اجتناب کنید که بد اخلاقی بدون شک در جهنّم
و آتش است.
از ابو هریره از پیغمبر(ص)روایت شده که فرمود:محبوبترین شما نزد خدا خوش خوش اخلاق ترین شماست آنهایی که با مردم
انس گرفته،و مأنوس میشوند،و دشمن ترین نزد خدا آنهایی هستند که میان مردم به سخن چینی و دو بهم زنی رفت و آمد
نموده و بین برادران تفرقه و جدایی
ص : 213
می اندازند،آنهایی که تجسّس میکنند و میکوشند تا لغزش هایی نسبت بمردم پاك دامن بزنند.
فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ
یعنی:بزودي میبینی اي محمد و می بینند آنهایی که نسبت جنون و دیوانگی بتو دادند.
بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ
کدام یک آنان دیوانه اند که مفتون و آزمایش بجنون شده اند شما یا آنها.
و بعضی گفته اند:بایّکم الفتنه،و آن جنونست،مقصودش اینست که ایشان موقع عذاب میفهمند که آنها جنون داشتند که
تکذیب تو نموده و دینت را نپذیرفته اند،نه تو.
و بعضی گفته اند:یعنی پس بزودي میدانی و آنها هم خواهند دانست که در کدام دو دسته مجنونیست که شیطان او را فریفته
است: سپس خبر داد خداي سبحان که او عالم بدو گروه است،پس فرمود:
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ
البته پروردگار تو داناتر است بکسی که گمراه شده از راه حق و عدول از آن نموده و از رفتن در آن راه تجاوز کرده است.
وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ
و او داناتر است براه یافتگان بسوي او که عمل بموجب هدایتشان میکنند،پس مجازات میشوند هر دسته بآنچه مستحق و
شایسته آنند.
اللّ علیه گوید:حدیث
􀀀
(ابو علی طبرسی مفسّر گرامی)گوید:خبر داد ما را سید ابو الحمد مهدي بن نزار حسینی قائنی رحمه ه
اللّ
􀀀
اللّ حسکانی گوید حدیث کرد ما را ابو عبد ه
􀀀
اللّ بن عبد ه
􀀀
کرد ما را حاکم ابو القاسم عبید ه
ص : 214
شیرازي گوید حدیث کرد ما را ابو بکر جرجانی گفت حدیث کرد ما را ابو احمد بصري گفت حدیث کرد ما را عمرو بن
محمد ترکی گفت حدیث کرد ما را محمد بن فضل گفت حدیث کرد ما را محمد بن شعیب از عمرو بن شمر از ادهم بن
صالح از ضحاك بن مزاحم گفت وقتی که قریش دیدند که پیغمبر(ص)علی(ع)را مقدم داشته و تعظیم میکند او را جسارت و
اهانت بساحت قدس علی علیه السلام نمودند،و گفتند محمد مفتون بعلی شده است،پس خداوند تعالی نازل فرمود: ن وَ الْقَلَمِ
ا یَسْطُرُونَ ،سوگندیست که خدا بآن قسم یاد کرده یا محمّد ما انت بنعمه ربّک بمجنون و انّک لعلی خلق عظیم،مقصود 􀀀 وَ م
قرآن است تا قول خدا بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ و ایشان افرادي بودند که گفتند آنچه گفتند و ایشان داناتر بودند بهدایت یافته گان
علی بن ابی طالب علیه السّلام،سپس خداوند سبحان به پیغمبر(ص)فرمود:
لا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ 􀀀 فَ
پس فرمان نبر تکذیب کنندگان توحید و یکتایی خداي عزّ و جل و انکار کنندگان نبوّت تو را و آنچه بتو التماس میکنند و از
تو میخواهند نپذیر و در آنچه میبینند موافقت با ایشان نکن.
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ
ابن عباس گوید یعنی:دوست دارند این کفّار که تو در دینت با آنها نرمش و مدارا و مداهنه کنی تا آنها هم در دینشان با تو
نرمی و مداهنه نمایند،تشبیه فرمود نرمی در دین را به نرمی روغن.
ضحاك و عطاء و ابن عباس در روایت دیگر گفته اند:یعنی آنها دوست دارند که تو ستر کنی آنها را و صرف نظر نمایی از
آنان پس آنها هم از تو صرف نظر کنند و چشم بپوشند.
ص : 215
و بعضی گفته اند:یعنی دوست دارند اگر تو رکون و اعتماد به پرستش بتها نمایی در آنچه دین تو است،و الادهان:بمعناي
جریان ظاهر حال است به نزدیکی و دوستی با پنهان کردن دشمنی و عداوت و این مانند نفاق است.
حسن گوید:یعنی دوست دارند اگر تو در دینت با آنها سازش کنی پس آنها هم با تو سازش کنند،سپس فرمود:
لا تُطِعْ) 􀀀 (وَ
یعنی:اي محمد پیروي مکن.
حَلّا )
􀀀
(کُلَّ فٍ
یعنی کسی که زیاد قسم بباطل میخورد براي کم مبالاتی و التفاتی بضرر دروغ.
(مَهِینٍ)
بر وزن فعیل از مهانت و آن کمی رأي و تمیز و تشخیص است و بعضی گفته اند:مهین یعنی خوار نزد خداي تعالی و مردم.
ابن عباس گوید:مهین دروغگو است،براي اینکه هر که شناخته بدروغ گویی شد،خوار و کوچک است.
اللّ علیه و آله عرضه داشت تا اینکه آن حضرت از دین
􀀀
مقاتل گوید:مقصود ولید بن مغیره است،گوید مالی بر پیغمبر صلّی ه
اسلام برگردد.
عطاء گوید:مراد اخنس بن شریق است،مجاهد گوید:مقصود اسود بن عبد یغوث است.
هَمّ )
ازٍ 􀀀 (
مَشّ بِنَمِیمٍ یعنی:آشوبگري که کوشش و جدیت بسخن
􀀀
ابن عباس گوید:یعنی کسی که غیبت و عیب جویی از مردم میکند اءٍ
چینی بین مردم کرده و میان آنها فساد و بعضی را بجان دیگري می اندازد.
مَنّ لِلْخَیْرِ
اع􀀀 ٍ
یعنی:کسی که بخیل مال است،ابن عباس گوید:یعنی
ص : 216
اللّ علیه و آله شود هرگز سودي
􀀀
کسی که منع میکند فامیلش را از دین اسلام به اینکه میگوید هر که داخل دین محمد صلّی ه
باو نخواهم رسانید.
(مُعْتَدٍ)
قتاده گوید:متجاوز از حق ظالم و ستمکار است.
(أَثِیمٍ)
یعنی گنهکار فاسق است فاعل چیزیست که بسبب آن گناه میکنند و بعضی گفته اند:در فعلش متجاوز و در عقیده اش گنهکار
است.
و بعضی گفته اند:متجاوز است در ظلم کردن بدیگري،و گنهکار است در ظلم کردن بخود.
ذلِکَ􀀀 عُتُلٍّ بَعْدَ
یعنی او با منّاع خیر بودنش متجاوز گنهکار و زناکار بد خلق است،و این روایت شده در خبر مرفوع.
عکرمه گوید:عتل تواناي در کفر است،کلبی گوید:عتل ستمکاري است که در دشمنی به باطل سخت است.
خلیل گوید:عتل:پرخوریست که منع از دیگران میکند،و بعضی گفته اند:عتل آنست که مردم را گرفته(مانند مأمورین
ساواك)و بزندان یا شکنجه ها میکشاند و از آنست گفته شاعر:
فیا ضیعه الفتیان اذ یعتلونه
ببطن الشري مثل الغنیق المسدّم
پس اي ضایع کننده جوانان هنگامی که میکشیدند او را بصحراي پر شیر مانند اسب و شتر بزرگی که بر دهان او لجام گذارده
اند،شاهد در این بیت کلمه یعتلونه است که بمعناي گرفتن و کشیدن آمده.
(زَنِیمٍ)
یعنی:حرامزاده چسبیده بقومی که در نسب از ایشان نیست شاعري گوید:
زنیم تداعاه الرجال تداعیا
کما زید فی عرض الادیم الاکارع
ص : 217
حرامزاده اي که مردانی درباره فرزندي او ادّعاء داشتند چنان که زیاد است تداعی و ادّعاء در عرض زمین و اطراف آن،شاهد
این بیت کلمه زنیم است که فرزند حرامزاده و نسبت داده شده است.
شعیبی گوید:زنیم کسی است که براي او نشانه اي در بدي است و به بدي و شرارت شناخته شده،پس وقتی از شرّ و بدي یاد
شود قلب و ذهن سبقت بوي گیرد و او تبادر بذهن نماید چنانچه بزغاله در میان گوسفندان بواسطه بریدگی گوش و آویخته
اش معروف است.
و سعید بن جبیر گوید:زنیم شخص پست معروف بشراره است.
علی علیه السلام فرماید:زنیم آنست که ریشه و اصالت خانوادگی برایش نباشد.
عکرمه گوید:زنیم آنست که بلئامت و پستی معروف باشد چنانچه گوسفند به گوش بریده اش معروف است.
از پیغمبر(ص)روایت شده که از آن حضرت از معناي عتل زنیم پرسیدند فرمود:او تندخوي پر خور و پر نوش یافته طعام و
شراب ستمکار بمردم گشاده شکم و درون است.
و از شداد بن اوس روایت شده که گفت:پیغمبر(ص)فرمود:داخل بهشت نمیشود جواظ و نه جعظري و نه عتل زنیم گفت
عرض کردم جواظ کیست فرمود هر بسیار جماع کنی که از انعقاد نطفه منع میکند،گفتم جعظري کدام است؟فرمود آدم خشن
و سخت،گفتم پس عتل زنیم کیست فرمود گشاده شکم بد اخلاق پرخور پر نوش ستمگر ستمکار حرامزاده.
ابن قتیبه گوید:نمیدانم که خدا هیچکس را باندازه ولید بن مغیره
ص : 218
عیبجویی کرده باشد،براي اینکه او را معرّفی به پر قسمی و موهونی و عیب جویی از مردم و سخن چینی و بخلات و ستمکاري
و گنهکاري و ستمگري و حرام زادگی یاد کرده پس باو عار و ننگی ملحق کرده که دنیا و آخرت از او جدا نمی شود.
الٍ وَ بَنِینَ 􀀀 ذا م 􀀀 کانَ 􀀀 أَنْ
زجاج و فراء گویند:یعنی هر آینه اگر صاحب مال و اولاد بودند براي مال و اولادش اطاعتش نکن،و کسی که با استفهام
قرائت کرده ناچار است که صله ما بعدش باشد،براي اینکه چیزي که در جاي استفهام است مقدم بر او نمیشود،پس معنی
چنین میباشد،آیا اینکه صاحب مال و اولاد است آیات ما را انکار میکند،یعنی آیا پاداش نعمتهایی را که از مال و فرزندان باو
اعطاء شد کفر بآیات ما قرار داده است و آن قول خداي سبحانست.
ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ 􀀀 الَ أَ 􀀀 ا ق 􀀀 اتُن 􀀀 ی عَلَیْهِ آی 􀀀 ذا تُتْل 􀀀إِ
هر گاه بر او آیات ما خوانده شود گوید:این افسانه هاي گذشتگان است،یعنی احادیث پیشینیانست که نوشته شده و مسطور
گردیده اصلی ندارد،سپس خداوند سبحان وي را بیم داده و فرمود:
سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ
یعنی:بزودي در روز قیامت داغی بر دماغ و بینی او خواهیم گذارد که چهره اش زشت شده و هر کس او را ببیند خواهد
شناخت که از اهل آتش است،و البته داغ را مخصوص ذکر بینی کرد براي اینکه انسان بچهره اش شناخته میشود،و بینی در
میان صورت است،و این بنا بر عادت عرب است،چون ایشان میگویند شمخ فلان بانفه،فلانی به بینیش بزرگی و تکبّر میکند،و
اللّ انفه،خداوند بینیش را بخاك مالید.
􀀀
از غم ه
ص : 219
زجاج گوید:یعنی بزودي در آخرت قرار میدهد براي او نشانه و علامتی که شناخته شود بسبب آن اهل آتش از سیاهی چهره
هایشان،و جایز است که سمه مفرد آید براي مبالغه در دشمنی پیغمبر(ص)پس طوري زشت و قبیح شود که از غیرش شناخته
اللّ علیه و آله نحوي بود که از غیرش مشخّص بود.
􀀀
شود چنانچه عداوت او با پیغمبر صلّی ه
فراء گوید:علامت و داغ را مخصوص خرطوم و بینی قرار داد براي اینکه آن در وسط چهره است،بعلّت اینکه بعضی از صورت
حکایت از کل و تمام چهره میکند.
ابن عباس گوید:مقصود اینست که ما در جنگ با شمشیر ضربتی بر آن میزنیم تا اثرش باقی بماند،پس در جنگ ضربتی بر
بینی او خورد که اثرش باقی بود تا هلاك شده.
قتاده گوید:یعنی:بزودي علامتی از عار و ننگ بر او خواهیم گذارد که براي همیشه باقی باشد.
قتیبی گوید:عرب میگوید بتحقیق بر او نشانه بدي گذارد،و مرادشان اینست که بر او ننگی چسبانید که هرگز از او جدا
نشود،براي اینکه داغ هیچ وقت پاك و زدوده نمیشود و اثرش نابود نمیگردد،و خدا الحاق نمود بکسی که یاد شد ننگی را
بآنچه او را بسبب آن از عیبهایی که مانند داغ در چهره است که از او جدا نمیشود.
و بعضی گفته اند:مقصود از خرطوم شراب است،پس معنایش اینست بزودي او را بر شرب خمر و شراب خواري معرّفی
خواهیم نمود،شاعر گوید:
ابا حاضر من یزن یعرف زناؤه
و من یشرب الخرطوم یصبح مسکر
ص : 220
اي ابو حاضر(یکی از صحابه است)کسی که زنا کرد شناخته میشود زنا او و کسی که شراب نوشید صبح میکند در حالی که
مست است،شاهد این بیت کلمه خرطوم است که بمعناي خمر و شراب آمده است.
ص : 221
[ [سوره القلم ( 68 ): آیات 17 تا 33
اشاره
طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ 􀀀 ا 􀀀 طافَ عَلَیْه 􀀀 لا یَسْتَثْنُونَ ( 18 ) فَ 􀀀 ا مُصْبِحِینَ ( 17 ) وَ 􀀀 حابَ اَلْجَنَّهِ إِذْ أَقْسَ مُوا لَیَصْرِمُنَّه 􀀀 ا أَصْ 􀀀 ما بَلَوْن 􀀀 اهُمْ کَ 􀀀 إِنّ بَلَوْن
􀀀
ا
صارِمِینَ ( 22 ) فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ 􀀀 ی حَرْثِکُ مْ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ادَوْا مُصْ بِحِینَ ( 21 ) أَنِ اُغْدُوا عَل 􀀀 ائِمُونَ ( 19 ) فَأَصْ بَحَتْ کَالصَّرِیمِ ( 20 ) فَتَن 􀀀ن
إِنّ لَضَالُّونَ ( 26 ) بَلْ نَحْنُ
􀀀
الُوا ا 􀀀 ا ق 􀀀 فَلَمّ رَأَوْه
ا􀀀 ادِرِینَ ( 25 ) 􀀀 ح ق ی رَْدٍ 􀀀 لا یَدْخُلَنَّهَا اَلْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ ( 24 ) وَ غَدَوْا عَل 􀀀 ی ( 23 ) أَنْ تََخافَتُونَ 􀀀
ی بَعْضٍ 􀀀 ظالِمِینَ ( 29 ) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَل 􀀀 کُنّ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 حانَ رَبِّن 􀀀 الُوا سُبْ 􀀀 لا تُسَ بِّحُونَ ( 28 ) ق 􀀀 الَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ 􀀀 مَحْرُومُونَ ( 27 ) ق
ذابُ 􀀀 ذابُ وَ لَعَ 􀀀 ذلِکَ اَلْعَ 􀀀 اغِبُونَ ( 32 ) کَ 􀀀 ا ر 􀀀 ی رَبِّن 􀀀 إِنّ إِل
􀀀
ا ا 􀀀 ا خَیْراً مِنْه 􀀀 ا أَنْ یُبْدِلَن 􀀀 ی رَبُّن 􀀀 طاغِینَ ( 31 ) عَس 􀀀 کُنّ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 ا وَیْلَن 􀀀 الُوا ی 􀀀 لاوَمُونَ ( 30 ) ق 􀀀 یَتَ
( کانُوا یَعْلَمُونَ ( 33 􀀀 اَلْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ
ص : 222
ترجمه:
-17 البته ما اهل مکّه را(بگرسنگی)آزمایش کردیم چنان که صاحبان آن بوستان را آزمودیم بخاطر بیاور وقتی را که سوگند
یاد کردند بامدادکنان(که احدي از بینوایان بر آن اطّلاع پیدا نکند که از ما چیزي بخواهند)میوه آن را بچینند.
اللّ نگفتند یا بهره اي بینوایان را از آن اخراج نکردند).
􀀀
-18 و استثناء نکردند(انشاء ه
-19 پس گردش کننده اي(آتشی)از جانب پروردگارت بر آن بوستان گردش کرد در حالی که ایشان خفته بودند.
-20 پس آن بوستان مانند شب سیاه(یا مانند بوستانی که میوه آن را چیده باشند گردید).
-21 یکدیگر را بامدادکنان ندا دادند.
-22 که اگر چینندگان میوه هستید بسوي کشت خود بامداد بیرون آئید 23 -پس(بجانب باغ)روان شدند در حالی که ایشان با
هم سخن آهسته میگفتند(تا کسی نشنود).
-24 به اینکه امروز باید بینوایی بر شما(در این بوستان)در نیاید.
-25 و بامداد بقصد محروم گردانیدن مستمندان(بجانب بوستان) رفتند در حالی که(بگمان خود بر منع درویشان و چیدن میوه
ها)قادر بودند.
-26 پس آن دم که آن را(سوخته)دیدند گفتند البته ما راه گم کنندگانیم 27 -بلکه ما بی بهره گانیم.
-28 داناتر ایشان گفت آیا بشما نگفتم چرا خداي را بپاکی یاد نمیکنید
ص : 223
-29 گفتند پروردگار ما منزّه است،جدّا ما ستم کننده بودیم.
-30 پس برخی از ایشان به برخی دیگر روي آوردند در حالی که یکدیگر را ملامت میکردند.
-31 گفتند واي بر ما جدّا ما از فرمان بیرون رونده بودیم.
-32 امید است پروردگار ما بهتر از آن را بما عوض دهد البته ما بسوي پروردگار خویش رغبت کنندگانیم.
-33 (شکنجه دنیا)این چنین است و البته شکنجه آخرت بزرگتر است اگر مشرکان بدانند.
قرائت:
اهل مدینه و ابو عمرو،ان یبدّلنا بتشدید قرائت کرده و دیگران به تخفیف خوانده اند و البته ذکرش در سوره کهف گذشت.
شرح لغات:
الصرام و الجداد:در نخل بمنزله حصاد و درو کردن در زراعت و (قطاف)بریدن انگور در باغ انگور است،میگویند صرمت
النحله وجددتها و اصرم النخل واجدت یعنی:چیدن آن نزدیک شد،الصریم شب سیاه است،ابو عمرو گوید:
الا بکرت و عاذلتنی تلوم
تجهلنی و لما انکشف الصریم
آگاه باش که معشوقه ام آمد در حالی که سیاهی شب بر طرف نشده بود در وقتی که ملامت کننده من مرا سرزنش کرده و از
آمدن او مأیوسم میکرد.
شاهد این بیت کلمه الصریم است که بمعناي سیاهی شب است.
ص : 224
و دیگري گوید:
تطاول لیلک الجون البهم
فما ینجاب عن صبح صریم
طولانی شد شب سیاه تاریک تو پس برطرف نشد سیاهی از صبح،شاهد این بیت نیز صریم است.
اذا قلت اقشع او تناهی
جرت من کلّ ناحیه غیوم
هر گاه گفتم هوا صاف و ابر رفته یا دور شده،ابرها از هر طرف روان و جاري گردیده است.
نیز صریم نامیده میشود پس لغت صریم از اضداد است براي اینکه شب موقع آمدن روز سپري میشود،و روز هنگام آمدن شب
زایل میگردد و صریم نیز بمعناي مصروم است یعنی تمام میوه هایش از بین رفت.
و بعضی گفته اند:صریم محل انقطاع و تمام شدن شن زاریست که در آن روئیدنی نباشد.
امرؤ القیس گوید:
و ظلّ یصیران الصریم غماغم
تدعسها بالسمهري المغلّب
و همواره براي گلّه گاو وحشی کویر صدایی است که با نیزه سختی که براي آنها آماده شده طعن میزند،شاهد این بیت صریم
است که بمعناي زمین کویر و شن زار آمده.
الطائف:جماع کردن در شب است و هر گاه گفته شد اطاف به صلاح است در شب و روز باشد،و فرّاء در این باره انشاد کرده:
اطفت بها نهارا غیر لیل
و الهی ربّها طلب الرخال
جماع کردم با آن زن در روز نه در شب در حالی که شوهرش در گلّه گوسفندانش
ص : 225
مشغول گرفتن برّها بود،شاهد این بیت کلمه اطفت است که بمعناي آمیزش و جماع در روز آمده.
الرخال:برّه میش را گویند مفردش رخل است.
الرد:بمعناي منع است،از گفته عربها حاردت السنه هر گاه باران نبارد،و حاردت الناقه آن گاه که از دوشیدن شیرش ممانعت
کند.
کمیت شاعر گوید:
و حاردت المکد الجلاد و لم یکن
بعقبه قدر المستعیرین معقّب
و منع کردند شتران پر شیر از دوشیدن شیر و حال آنکه بسبب برگردانیدن ظرف از باقیمانده طعام چیزي نمانده،شاهد این بیت
کلمه حاردت است که بمعناي ممانعت آمده.
و نکد هم روایت شده و آن شترانی هستند که شیر فراوان داشته باشند و گفته اند که اصل حرد قصد است.گوید:
اللّ
􀀀
اقبل سیل جاء من عند ه
یحرد حرد الجنه المغله
سیلی از طرف خدا آمد که قصد میکند قصد کردن باغ گندم و غلّه را که ویران کند و از بین ببرد،شاهد این بیت کلمه یحرد
است و حرد،که به معناي قصد کردن و قصد میکند آمده.
یعنی قصد میکند،و حرد یحرد حرداً بمعناي قصد و یقصد قصدا است و بعضی گفته اند حرد بمعناي خشم و غضب و کینه
است.
اشهب بن رمیله گوید:
اسود شري لاقت اسود خفیه
تساقوا علی حرد دماء الاساود
شیران بیشه اي که شیر بسیار داشت با شیران نیستان که مخفی بودند برخورد
ص : 226
کردند،پس همدیگر را از خشم از خون شیرها سقایت کردند،شاهد در این بیت کلمه(علی حرد)است که بمعناي حنق و
غضب آمده.
مقصود و تفسیر
سپس خداوند سبحان فرمود:
اهُمْ 􀀀 إِنّ بَلَوْن
􀀀
ا
ما اهل مکّه را آزمایش نمودیم بگرسنگی و قحطی.
حابَ الْجَنَّهِ 􀀀 ا أَصْ 􀀀 ما بَلَوْن 􀀀 کَ
چنانچه امتحان نمودیم صاحبان بوستانی را که در آن درخت بود.
سعید بن جبیر گوید:و این بستان باغی در یمن در قریه و دهکده صروان که میان آنها و صنعاء دوازده میل فاصله بود و متعلّق
به بزرگواري بود که از حاصل و میوه جات آن باغ باندازه کفایت خود و عیالش نگهداشته و باقیمانده را تصدّق میداد.
پس چون از دنیا رفت فرزندانش گفتند ما بتمام میوه جات این باغ شایسته تریم براي کثرت عیالمان و ما نیروي آن نداریم که
مانند پدرمان بنمائیم،پس تصمیم بر محروم کردن مستمندان گرفتند،پس عاقبتشان بآنجا کشید که خدا حکایت آنها را در
قرآن بیان نمود و فرمود:
(إِذْ أَقْسَمُوا)
هنگامی که در میان خود سوگند یاد کردند.
ا مُصْبِحِینَ 􀀀 لَیَصْرِمُنَّه
که میوه جات باغ را در وقت صبح بچینند.
لا یَسْتَثْنُونَ 􀀀 وَ
اللّ
􀀀
اللّ ،پس البتّه گوینده باید گوید هر آینه البتّه این کار را میکنم ان شاء ه
􀀀
یعنی:در سوگندشان استثناء نکردند و نگفتند،ان شاء ه
اللّ منعی مگر اینکه خدا منع مرا خواهد یا امکان نماید مانعی براي من.
􀀀
مگر اینکه خدا خواهد و معنایش اینست الا ان یشاء ه
طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ 􀀀 ا 􀀀 طافَ عَلَیْه 􀀀 فَ
ابن عبّاس گوید:یعنی آتشی آن باغ
ص : 227
را احاطه نمود و همه را سوزانید،قتاده گوید:یعنی فرشته اي آن را از امر و دستور خدا آتش زد.
ائِمُونَ 􀀀 وَ هُمْ ن
یعنی:در حالی که آنها خواب بودند.
مقاتل گوید:خداوند آتشی برانگیخت در شب بر باغشان،پس آن را سوزانید تا تبدیل به تل خاکستري سیاه شد و این است
قول خدا که میفرماید فَأَصْ بَحَتْ کَالصَّرِیمِ ابن عباس و ابن عمرو بن علاء گویند:یعنی صبح کرد مانند شب تاریک و صریمان
شب و روزند براي سپري شدن هر یک از دیگري جبائی گوید:صریم بمعناي مصروم میوه چیده شده است و مقصود این است
که آن باغ چنان شده که تمام میوه هاي آن چیده شده است.
حسن گوید:صریم آنست که خیر از آن منقطع شده و دیگر در آن خیري نیست.
مورج گوید:کالصریم:یعنی چون تل ریگی که از کوه ریک جدا شده است و بعضی گفته اند:یعنی مانند خاکستر سیاه بلغت
خزیمه.
ادَوْا مُصْبِحِینَ 􀀀 فَتَن
یعنی صبحگاهان بعضی دیگري را صدا زدند و اصل تنادي از نداء با یاء مقصوره است،براي اینکه نداء دعاء به بلند کردن
اللّ یا رحمن،یا رحیم،یا ارحم الراحمین)براي اینکه صدا البتّه
􀀀
صدا است چنانست که امتداد میدهد بر روش خود اي فلانی(یا ه
کشیده می شود براي انسانی بصداي گلویش.
ی حَرْثِکُمْ 􀀀 أَنِ اغْدُوا عَل
یعنی:صدا میزدند به اینکه زود باشید و بعضی بدیگري میگفت تند بروید بر حرث خودتان،و حرث:زراعت و انگور است.
ص : 228
صارِمِینَ 􀀀 إِنْ کُنْتُمْ
اگر شما چیننده خرمائید.
(فَانْطَلَقُوا)
پس بسوي باغ و زراعتشان رفتند.
خافَتُونَ 􀀀 وَ هُمْ یَتَ
در حالی که ایشان میان خودشان آهسته سخن گفته و میرفتند،و اصل آن از خفت فلان یخفت وقتی که خودش مخفی کند.
لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ 􀀀 أَنْ
که امروز بر شما مستمندي وارد نشود،این بود آنچه آهسته با هم میگفتند.
ی حَرْدٍ 􀀀 وَ غَدَوْا عَل
صبح کردند به قصد منع کردن فقراء و بیچارگان.
ادِرِینَ) 􀀀(ق
پیش خودشان و اعتقادشان به اینکه توانا هستند بر منع فقراء و تصرّف کردن آنچه در باغشان هست.
مجاهد و قتاده و ابو العالیه گویند تواناي علی حرد یعنی بر جدّ و جهد و کوشش از کارشان.
و ابی عبیده گوید:توانا بر سعی و جدّیت در منع فقراء از حاصلشان.
سفیان گوید:توانا بر غیظ و غضب از فقراء و مستمندان.
ابی مسلم گوید:توانایانی که نقشه کشیده بودند همدیگر را در باغشان در وقتی که در آن موقع میخواستند بچینند،ملاقات
کنند،و آن وقت صبح بود و تقدیرش این است،اراده کردند باغ را در وقتی که نظر گرفته بودند چیدن آن را در آن وقت.
ا􀀀 فَلَمّ رَأَوْه
ا􀀀
پس چون دیدند باغشان را بر این صفت که چون خاکستر سیاه شده.
إِنّ لَضَالُّونَ
􀀀
الُوا ا 􀀀ق
قتاده گوید:گفتند ما راه گم کرده ایم این باغ ما نیست.
ص : 229
و بعضی گفته اند:یعنی ما هر آینه گمراهان از حق هستیم در کارمان پس براي همین ما کیفر شدیم برفتن میوه باغمان،سپس
استدراك کرده گفتند بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ و مقصود اینست که این باغ ماست و لیکن ما از سود و خیر آن محروم شدیم براي
اللّ نگفتن.
􀀀
منع کردنمان حقوق مستمندان و انشاء ه
الَ أَوْسَطُهُمْ 􀀀ق
ابن عباس و حسن و مجاهد گویند یعنی عادلترین آنها از جهات سخن،و بعضی گفته اند:یعنی افضل و اعقل آنها و بعضی
گفته اند:یعنی متوسّط آنها در سن.
لا تُسَبِّحُونَ 􀀀 أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ
آیا نگفتم بشما اگر پروردگارتان را یاد می کردید.مجاهد گوید گویا اینکه او ایشان را بر بدي کارشان تحذیر کرده،و
اللّ توکل بر خدا و تعظیم خدا و اقرار بر این است که هیچ کس
􀀀
اللّ نگفتید،براي اینکه در آن انشاء ه
􀀀
ترسانیده گفت چرا انشاء ه
قدرت ندارد کاري انجام دهد مگر با اراده و خواست خدا و براي همین آن را تسبیح نامید.
و بعضی گفته اند:یعنی براي چه خدا را بعبادتش تعظیم نمیکنید و امر او را پیروي نمی نمائید.
و بعضی گفته اند:چرا نعمتهاي خدا را بر خودتان یاد نمیکنید پس شکر آن را بجا آورید به اینکه حق مستمندان را از مالتان
بیرون آورید.
و بعضی گفته اند:یعنی براي چه خداي تعالی را از ظلم تنزیه نمی کنید،و اعتراف نکردید به اینکه خدا ظلم نمیکند و راضی
هم نیست که شما ظلم کنید.
و بعضی گفته اند:یعنی چرا نماز نمیخوانید،سپس حکایت کرد از ایشان و فرمود:
ص : 230
ظالِمِینَ 􀀀 کُنّ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 حانَ رَبِّن 􀀀 الُوا سُبْ 􀀀ق
گفتند منزّه است پروردگار ما البته ما ستمکار بوده ایم در تصمیم بر محروم کردن مستمندان از حقشان در موقع چیدن و درو
کردن،پس محروم شدیم از چیدن آن و انتفاع بردن آن،و مقصود اینست که خداي سبحان منزه از ظلم است،پس آنچه بما
کرده ظلم نیست البته ظلم از خود ماست که منع کردیم فقراء را از حقشان.
لاوَمُونَ 􀀀 ی بَعْضٍ یَتَ 􀀀 فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَل
پس برخی بر دیگري روي کرده و ملامت میکردند همدیگر را یعنی برخی سرزنش میکرد دیگري را بر آنچه از ایشان تفریط
شده بود.
طاغِینَ 􀀀 کُنّ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 ا وَیْلَن 􀀀 الُوا ی 􀀀ق
گفتند اي واي بر ما البته ما بودیم که طغیان کردیم و جدّا در ظلم از حد گذشتیم و تجاوز کردیم از مرز و حد،و ویل سخن
خشن و ناروایی است که بر نفس دشوار باشد،کمتر و پائین تر آن است،و ویح حد وسط این دواست،عمرو بن عبید
گوید:ممکن است که این توبه ایشان باشد و ممکن است بر حدي که کافر وقتی در سختی قرار گرفت می گوید باشد.
ا􀀀 ا خَیْراً مِنْه 􀀀 ا أَنْ یُبْدِلَن 􀀀 ی رَبُّن 􀀀 عَس
امید است که پروردگار ما عوض آن را بهتر بما مرحمت فرماید:یعنی هنگامی که توبه نموده و بازگشت بخدا کردند گفتند
امید است که خدا عوض آن را بما داده و بهتر از آن باغی که نابود شده مرحمت فرماید.
اغِبُونَ 􀀀 ا ر 􀀀 ی رَبِّن 􀀀 إِنّ إِل
􀀀
ا
یعنی:ما بسوي خدا توجه کرده و از او این مطلب را خواهانیم و از آنچه کرده ایم بسوي او بازگشت مینمائیم،و یبدّلنا را با
تشدید و تخفیف خوانده اند و هر دو بیک معناست.
ص : 231
ذابُ 􀀀 ذلِکَ الْعَ 􀀀 کَ
هم چنین است شکنجه در دنیا براي گنهکاران.
کانُوا یَعْلَمُونَ 􀀀 ذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ 􀀀 وَ لَعَ
و هر آینه شکنجۀ آخرت بزرگتر است اگر مشرکین میدانستند،و اکبر آنست که مقدار غیرش نزد او کمتر باشد نسبت باو.
اللّ بن مسعود روایت شده که گفت بمن رسیده که آن قوم خود را براي خدا خالص کرده و خداوند تعالی هم از
􀀀
و از عبد ه
ایشان راستی و صداقت شناخت،پس باغی بآنها مرحمت فرمود که آن را حیوان میگفتند،در آن انگور بود که قاطرها آنها را
حمل میکردند.
ابو خالد یمامی گوید:من این باغ را دیدم و دیدم هر خوشه اي از آن را مانند یک مرد سیاه ایستاده بود.
ص : 232
[ [سوره القلم ( 68 ): آیات 34 تا 45
اشاره
ابٌ فِیهِ 􀀀 ا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ( 36 ) أَمْ لَکُمْ کِت 􀀀 جَنّ اَلنَّعِیمِ ( 34 ) أَ فَنَجْعَلُ اَلْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ( 35 ) م
اتِ 􀀀 ر إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ بَِّهِمْ
ما تَحْکُمُونَ ( 39 ) سَلْهُمْ أَیُّهُمْ 􀀀 امَهِ إِنَّ لَکُمْ لَ 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 الِغَهٌ إِل 􀀀 ا ب 􀀀 مانٌ عَلَیْن 􀀀 ما تَخَیَّرُونَ ( 38 ) أَمْ لَکُمْ أَیْ 􀀀 تَدْرُسُونَ ( 37 ) إِنَّ لَکُ مْ فِیهِ لَ
لا􀀀 ساقٍ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی اَلسُّجُودِ فَ 􀀀 صادِقِینَ ( 41 ) یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ 􀀀 کانُوا 􀀀 کائِهِمْ إِنْ 􀀀 کاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَ 􀀀 ذلِکَ زَعِیمٌ ( 40 ) أَمْ لَهُمْ شُرَ 􀀀 بِ
ذَا 􀀀 سالِمُونَ ( 43 ) فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَ ذِّبُ بِه 􀀀 کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی اَلسُّجُودِ وَ هُمْ 􀀀 صارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ وَ قَدْ 􀀀 خاشِعَهً أَبْ 􀀀 یَسْتَطِیعُونَ ( 42 )
( لا یَعْلَمُونَ ( 44 ) وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِي مَتِینٌ ( 45 􀀀 اَلْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ
ترجمه:
-34 براي پرهیزکاران نزد پروردگارشان بهشتهایی پر نعمت است.
-35 آیا مسلمانان را(در پاداش و کیفر)مانند مشرکان میگردانیم.
-36 شما را چه شود چگونه حکم میکنید.
ص : 233
-37 آیا شما را کتابیست که در آن خوانده اید.
-38 اینکه در آن کتاب شما راست که آنچه را خواهید اختیار کنید.
-39 آیا براي شما تا روز رستاخیز بعهده ما پیمانهایی که بنهایت تأکید رسیده ثابت است که شما را باشد آنچه را که(براي
خود)حکم میکنید.
-40 از ایشان بپرس کدامین از ایشان باین(حکم تساوي)،متعهد است.
-41 آیا براي ایشان شریکانی هست،پس باید شریکان خویش را(که براي خدا قرار داده اند)بیاورند اگر راست میگویند.
-42 (باید شریکان را بیاورند)در روزي که پرده از کاري پر هول برداشته و مشرکان بسجده کردن دعوت شوند،پس توانایی
نداشته باشند(که سجده کنند).
-43 در حالی که دیدگانشان سر افکنده باشد نگونساري ایشان را فرو گیرد،و البته بسجده کردن پیوسته دعوت میشدند در
حالی که ایشان تندرست بودند.
-44 بزودي ایشان را از آنجایی که نمیدانند بتدریج خواهیم گرفت.
-45 و ایشان را مهلت میدهیم زیرا که انتقام من استوار است.
لغات:
الزعیم و الکفیل و الضمین و القبیل:تمامی بیک معنا مثالهایی هستند بمعناي متعهد و کفیل و ضامن است و الساق براي انسانی
و ساقه درخت چیزیست که بر آن انسان و درخت ایستاده است،و هر روئیدنی که براي او ساق باشد و در تابستان و زمستان
باقی میماند آن درخت است.
طرفه گوید:
ص : 234
للفتی عقل یعیش به
حیث تهدي ساقه قدمه
براي جوانمرد عقلیست که بآن زندگی میکند در جهتی که قدمش ساقش را هدایت کند،شاهد در کلمه ساق است.
عرب میگوید جنگ بر ساق ایستاده و کشف عن ساق شده آن را قصد میکنند جد ابی طرفه گوید:
کفت لکم عن ساقها
و بدا من الشرّ الصرّاخ
براي شما از ساق پایش پرده برگرفت،و از شر آن پرده برگیري صدا و فریاد بلند شد،شاهد این بیت کلمه ساقها است.
و دیگري گوید:
قد شهرت عن ساقها فشدّوا
وجدت الحرب بکم فجدّوا
و القوس فیها وتر عرند:جدّا جنگ از پایه خود بالا زد پس سخت شدند و تنور جنگ شدّت گرفت،و در کمان تیرهاي سخت
و محکمی بود شاهد نیز در ساقها است که بمعناي قائمه و پایه است.
اعراب:
کیف در محل نصب است بنا بر حالیت،تقدیرش اینست:آیا شما ستمکارانه حکم میکنید یا عادلانه،و ممکن است در محل
مصدر باشد،و تقدیرش این باشد چه حکمی شما حکم میکنید؟و تحکمون در محلّ نصب بنا بر حالیّت از معناي فعل در قول
خدا(لکم)براي اینکه معناي قول خدا ما لکم چه چیزي براي شما ثابت است،و ام در تمام این آیات منقطعه میباشد.
ما تَخَیَّرُونَ 􀀀 إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَ
« تدرسون » انّ مکسوره است و کسره داده شده براي مکان لام در لما و اگر نه بود لازم بود که مفتوح باشد براي اینکه مفعول
ص : 235
ما تَحْکُمُونَ مانند آنست،و اگر خواستی بگو البته 􀀀 اللّ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ است،و قول خدا: إِنَّ لَکُمْ لَ
􀀀
است و آن مثل قول خدا وَ هُ
انّ مکسوره است براي اینکه ما قبلش قسم است و آن در جواب قسم مکسور خواهد بود.
صارُهُمْ حال است، وَ مَنْ یُکَ ذِّبُ 􀀀 خاشِعَهً أَبْ 􀀀 ساقٍ عمل در ظرف که یوم باشد نموده،قول خدا فلیأتوا و 􀀀 و قول خدا یُکْشَفُ عَنْ
ممکن است مفعول معه باشد و ممکن است عطف بر ضمیر متکلّم من ذرنی است.
مقصود و تفسیر:
چون خداوند سبحان یاد نمود آنچه در آخرت براي کافرها مهیّا کرده در دنبال آن یاد کرده آنچه براي پرهیزگاران آماده
نموده،پس فرمود:
جَنّ النَّعِیمِ
اتِ􀀀 ر إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ عِنْدَ بَِّهِمْ
البته براي پرهیزکاران در نزد پروردگارشان بهشتهاي پر نعمت است که در آن متنعّم میشوند و آن را باغهاي دنیایی که
صاحبش محتاج بمشقّت و زحمت و رنج است اختیار میکنند،سپس خداي سبحان استفهام بر طریق انکار نموده و فرمود:
أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ
یعنی:قرار ندهید مسلمانها را مانند مشرکان در پاداش و ثواب و این براي آنست که مشرکان میگفتند اگر روز قیامت و پاداش
چنانچه محمد(ص)میگوید باشد،پس البته حال ما در آخرت بهتر است چنانچه در دنیا نیکوتر است، پس خداي سبحان خبر
داد که این هرگز نخواهد بود.
ا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ 􀀀م
این ملامت و سرزنش ایشانست،معنایش این است،کدام عقلی واداشته شما را بر ترجیح دادن کفار تا سبب اصرار شما بر
کفرتان گردیده،و در قانون حکمت نیکو نیست تساوي میان دوستان،و
ص : 236
دشمنان در عالم پاداش(روز قیامت).
ابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ 􀀀 أَمْ لَکُمْ کِت
یعنی بلکه آیا براي شما کتابیست که میخوانید در آن این برنامه را،پس شما بآن متمسّک هستید و توجهی بخلاف آن ندارید
پس وقتی شما اعتماد بآنچه بر آن هستید نابود کردید و در کتابی که قرآنست بر شما بزرگترین حجت است،براي اینکه آن
قرآن دلالت و راهنماییست که تا روز قیامت پا برجاست و معجزه اي است که شاهد راستگویی کسی است که قرآن بر دست
او ظاهر شده.
ما تَخَیَّرُونَ 􀀀 إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَ
البته براي شما در آنست چیزي که اختیار کنید در این آیه دو وجه است:
-1 تقدیرش چنین باشد،ام لکم کتاب فیه تدرسون بان لکم فیه ما تخیّرون آیا براي شما کتابیست در آن که میخوانید به اینکه
براي شما در آن چیزیست که اختیار میکنید،مگر اینکه باء بانّ حذف شده و براي دخول لام در خبر انّ را مکسور نمایند.
-2 اینکه معنایش چنین باشد،البته براي شما آنچه نزد خودتان اختیار نمودید و حال آنکه امر بخلاف اینست،و جایز نیست که
این بر طریق خیر مطلق باشد.
امَهِ 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 الِغَهٌ إِل 􀀀 ا ب 􀀀 مانٌ عَلَیْن 􀀀 أَمْ لَکُمْ أَیْ
ما تَحْکُمُونَ 􀀀 یعنی بلکه آیا براي شما عهد و پیمانیست بر ما که با شما معاهده کردیم و تا روز قیامت منقطع نمیشود إِنَّ لَکُمْ لَ
البته براي شما چیزیست که حکم میکنید براي خودتان به آن از خوبی و کرامت نزد خداي تعالی.
و بعضی گفته اند:بالغه معنایش موکده است و هر چیزي که در خوبی
ص : 237
و صحت نهایتی و غایتی دارد پس او بالغ است،سپس خداوند سبحان به پیمبرش فرمود:
(سَلْهُمْ)
بپرس اي محمد.
ذلِکَ زَعِیمٌ 􀀀 أَیُّهُمْ بِ
یعنی کدام یک شما کفیل هستید که براي ایشان در آخرت باشد آنچه براي مسلمین است.
صادِقِینَ 􀀀 کانُوا 􀀀 کائِهِمْ إِنْ 􀀀 کاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَ 􀀀 أَمْ لَهُمْ شُرَ
یعنی:آیا براي ایشان شریکانی در عبادت با خدا هست و آنها بت ها هستند پس در روز قیامت بیاورید این شریک ها را اگر
راستگویانید در اینکه بتها شریکهاي خدا هستند.
و بعضی گفته اند:یعنی آیا با ایشان گواهانی هست که شهادت دهند براي ایشان براستی،پس دلیل بآن اقامه گردد،پس آنها را
روز قیامت بیاورید که شهادت و گواهی دهند بر درستی ادّعاي ایشان اگر در ادعایشان راستگو هستند.
ساقٍ 􀀀 یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ
یعنی پس در این روزي که ظاهر میشود در آن شدت ها و سختیها بیاورید شریکان را.
ابن عباس و حسن و مجاهد و قتاده و سعید بن جبیر گفته اند:یعنی روزي که ظاهر میشود از امر سخت.
عکرمه گوید:از ابن عباس سؤال شد از قول خدا یکشف عن ساق،پس گفت هر گاه چیزي در قرآن بر شما مخفی شده پس
آن را در شعر طلب کنید،پس البته آن دیوان عرب است آیا نشنیده اید قول شاعر را و قامت الحرب بنا علی ساق آن روز
ناگوار و شدیدي بود،قتیبی گوید:اصل این اینست که هر گاه
ص : 238
آدمی واقع شد در کار بزرگی که محتاج میشود در آن جدیت و کوشش کند دامنش از ساقش بالا میزند و جمع میکند،پس
کشف از ساق عاریه آورده شده در محل شدّت و براي درید بن صمه انشاد کرده.
کمیش الازار خارج نصف ساقه
بعید من الآفات طلاع انجد
زیر جامه اش را بالا زده که نصف ساقش بیرون است دور است از آفتها مجرّب و کار آزموده و جدّي در کارهاست،شاهد
این بیت نصف ساقه میباشد که کنایه از جدّیت و کوشش است.
پس تأویل آیه این است روزي که کار سخت شد چنانچه سخت میشود که محتاج میشود که کشف ساق کند و پایش را
بیرون اندازد.
وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ
یعنی بایشان بر طریق سرزنش و ملامت میگویند سجده کنید.
لا یَسْتَطِیعُونَ 􀀀 فَ
پس توانایی ندارند،و برخی گفته اند که سختی کار و دشواري آن روز آنها را بسجود خوانده و بزانو در می آورد و اگر چه
منتفع بآن هم نمیشوند،البته ایشان را امر بسجده میکنند و این چنانست که انسانی ناچار بسجده میشود و برو میفتد وقتی که باو
مصیبتی از مصیبتهاي دنیوي برسد.
صارُهُمْ 􀀀 خاشِعَهً أَبْ 􀀀
یعنی دیدگان آنها ذلیل و خوار و سرافکنده است که از روي ذلّت و خواري نظرشان را از زمین بلند نمیکنند.
تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ
یعنی ذلت پشیمانی و حسرت آنها را فرو میگیرد.
سالِمُونَ 􀀀 کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ 􀀀 وَ قَدْ
یعنی مردمی بودند تندرست ممکن بود بر ایشان سجده کنند،پس سجده نکردند،یعنی در دنیا
ص : 239
بآنها امر شد نماز بخوانند،پس بجا نیاوردند.
سعید بن جبیر گوید:ایشان میشنیدند حیّ علی الفلاح را ولی اجابت نمیکردند،کعب الاحبار گوید:سوگند بخدا که این آیه
نازل نشده مگر براي آن کسانی که تخلّف از نماز جماعت میکنند.
( از ربیع بن خثیم وارد شده که فلجی براي او عارض شد که دو نفر مرد ( 1
ص : 240
1) ربیع بن خثیم که در ایران و بالاخص خراسان معروف بخواجه ربیع و در مشهد مزار معروفی دارد،یکی از زهّاد ثمانیه و -1
هشت زاهد معروف و از ممدوحین است،علماء درباره او اختلاف کرده اند،بعضی وي را از مذمومین و منحرفین از ولایت امیر
المؤمنین علی علیه السلام مانند حسن- بصري میدانند،و بعضی از ممدوحین دانسته که از آنها مرحوم محدث زاهد و عالم
متعبد حاج شیخ علی اکبر نهاوندي،ره،و حقیر هم قضایایی درباره او از بزرگان شنیده ام که یکی از آنها را در جلد سوّم
اللّ حاج سید یونس اردبیلی ره،یاد کرده ام که دلالت بر بزرگواري و
􀀀
گنجینۀ دانشمندان ص 63 در ذکر مرحوم آیه ه
ممدوحیت او دارد،و در جوار او مدفونست. پدر علویه متعلقه حقیر مرحوم سلاله السادات الاطیاب حاج سیّد رضا موسوي
الأبطحی والد ماجد حجه الاسلام حاج سید حسن ابطحی خراسانی معاصر که از علماء خدوم مشهد و داراي آثار علمی و
اجتماعی چندي که از آنهاست(کانون بحث و انتقاد دینی)میباشد. و نیز در آنجا مدفونست خادم خالص و مخلص خاندان
رسالت بالاخص مولاي ما صاحب الزمان روحی و ارواحنا له الفداء مرحوم مبرور ثقه المحدّثین حاج شیخ احمد کافی که در
راه زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع)در صبح جمعه نیمه شعبان 1398 قمري شهید و مرگش چنان موجی در سراسر
ایران ایجاد کرد که در مرگ و رحلت مرجع تقلید بزرگی ایجاد میشد،تمام بلاد و غالب دهات برایش مجلس عزاء با سوز و
گدازي گذاردند،و گمان
زیر بغل او را گرفته و بمسجد میبردند،پس باو گفته شد اي ابو زید اگر مینشستی چه میشد پس البته براي تو رخصت و اجازه
است نمازت را نشسته بخوانی گفت کسی که شنید حیّ علی الفلاح باید اجابت کند گر چه با دست و شکم باشد.
از حضرت باقر و حضرت صادق(ع)روایت شده که فرمودند:در این آیه حجت را تمام کرده و برایشان هیبه داخل شده و
دیدگانشان خیره گردید و جانهایشان بگلو رسیده و پشیمانی و خواري و ذلت ایشان را فرا گرفته و آنها را بسجده خوانده و
حال اینکه سالم و تندرستند و توانایی دارند که اوامر را اتیان و نواهی را ترك نمایند،و براي همین آزمایش شدند.
مجاهد و قتاده گویند روز قیامت مؤذنی اذان گوید،پس مؤمن سجده میکند و گرده پشت منافقان سخت میشود(و نمیتوانند
بسجده روند)پس البتّه سجده مسلمانها براي ایشان حسرت و ندامت میشود،و در خبر است که پشت منافقان چون سیخ هاي
آهنین کباب میشود،سپس خداوند سبحان فرمود:
ذَا الْحَدِیثِ 􀀀 فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِه
این تهدید است معنایش اینست مرا واگذارید و تکذیب کنندگان را،یعنی تمام کارهاي ایشان بدست من است چنان که
گوینده اي میگوید مرا با او واگذارید،میگوید رها کن میان من و میان آن کسی که تکذیب میکند این قرآن را و دلت را
مشغول او نکن که من کار او را کفایت میکنم.
(1
(میکنم کمتر دلی در شهادتش نسوخت و کمتر چشمی نگریست،مگر دشمنان ولایت و منکرین مولایش و مولایمان حضرت
اللّ علیه عاش سعیداً و مات
􀀀
مهدي روحی له الفداء که دلهایشان سخت و تاریک از نور هدایت و ولایت است،رحمه ه
سعیدا،خداوند او را با سعیدان و شهیدان محشور فرماید مترجم.
ص : 241
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ
یعنی بزودي آنها را میگیرم براي عقاب حالی بعد از حال و تفسیر این آیه در سوره اعراف گذشت.
اللّ صادق علیه السلام روایت شده که فرمود هر گاه بنده گناهی مرتکب میشود نعمتی را بر او خداوند از
􀀀
از حضرت ابی عبد ه
نو میرساند پس استغفار را ترك میکند این است استدراج.
وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِي مَتِینٌ
یعنی اجلشان را طولانی کنیم و مبادرت بعذاب آنها نمیکنیم مبادرت کسی میکند که میترسد فوت شدن را،پس البته شتاب
میکند کسی که میترسد فوت از بین رفتن را البته عذاب و شکنجه من هر آینه سخت است.
ص : 242
[ [سوره القلم ( 68 ): آیات 46 تا 52
اشاره
صاحِبِ اَلْحُوتِ إِذْ 􀀀 لا تَکُنْ کَ 􀀀 أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ( 46 ) أَمْ عِنْدَهُمُ اَلْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ ( 47 ) فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ
اَلصّ ( 50 ) وَ إِنْ
الِحِین 􀀀 اهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ 􀀀 راءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ ( 49 ) فَاجْتَب 􀀀 دارَکَهُ نِعْمَهٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَ 􀀀 لا أَنْ تَ 􀀀 لَو ( ن وَ هُوَ مَکْظُومٌ ( 48 ي􀀀 اد􀀀
( الَمِینَ ( 52 􀀀 إِلاّ ذِکْرٌ لِلْع
􀀀
ا هُوَ 􀀀 لَمّ سَمِعُوا اَلذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ ( 51 ) وَ م
ا􀀀 بِأَب صارِهِمْ 􀀀 یَک اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ ْ اد 􀀀 ُ
ترجمه:
-46 آیا از ایشان پاداشی میخواهی پس آنان از غرامت آن گران بارند 47 -آیا علم غیب(لوح محفوظ)نزد ایشانست پس
ایشان(از آن) مینویسند.
-48 پس براي حکم پروردگارت شکیبا باش و(در بی صبري)مانند صاحب ماهی(یونس علیه السلام)مباش آن دم که
بخواند در « در شکم ماهی » پروردگار خویش را بکلمه لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
ص : 243
حالی که او را از غم و اندوه پر بود.
-49 و اگر نه آن بودي که او را رحمتی از پروردگارش دریافت بصحراي بی گیاهی افکنده شدي در حالی که ملامت شده
بودي.
-50 پس پروردگارش یونس را برگزید و از شایستگان گردانیدش.
-51 و البته آنان که(بخدا و رسول او)نگرویدند آن هنگام که قرآن شنیدند نزدیک بود تو را با دیدگان خویش بلغزانند(ترا
بکشند و هلاك گردانند)و گویند که محمد(ص)دیوانه است.
-52 و حال آنکه این قرآن جز پندي(یا محمد جز شرفی)براي جهانیان نیست.
قرائت:
اهل مدینه لیزلقونک بفتح یاد و دیگران لیزلقونک بضم یاء قرائت کرده اند.
دلیل:
کسی که بفتح یاء خوانده از باب زلق و زلفت انا مانند حزن و حزینه و شترت عینه و شترتها گرفته،ابو علی
گوید:خلیل(نحوي)در این موضوع معتقد است به اینکه معنایش جعلت فیه شترا و جعلت فیه حزنا است چنانچه هر گاه تو
گفتی کحلت و دهنته اراده کرده اي او را سرمه کشیده،و روغن مالی کردم.
و کسی که بضم یاء خوانده آن را از باب ازلقته قرار داده و فعل را با همزه نقل کرده و معنی اینست لیزلقونک بابصارهم نگاه
میکنند بسوي تو بنظر کینه
ص : 244
و دشمنی و مانند آنست قول شاعر:
یتقارضون اذا التقوا فی مجلس
نظرا یزیل مواقع الاقدام
هر گاه در مجلسی بهم برمیخورند از یکدیگر با چشمانشان میچینند بطوري که قدمها را میلغزاند و از جا میکند،شاهد این بیت
کلمه نظرا میباشد که به معناي نظر کینه و عداوت است.
شرح لغات:
المغرم:چیزیست که لازم میشود از دینی که اصرار میشود در پرداخت آن و اصل آن از لزوم باصرار است،و از آنست قول
خدا:انّ عذابها کان غراما،البته عذاب آن لازم است جدّا.
شاعر گوید:
یوم الجفار و یوم النسار
( کانا عذابا و کان غراما ( 1
روز جفار و روز نسار دو روز سختی بودند و روز لازمی بود،شاهد این بیت کلمه غراما است که بمعناي لازم آمده است.
المثقل:حمل سنگین است و آن سنگینی بدین و سنگین بعیال،و سنگین بحقوق لازمه و امور واجبه است که بر ذمه اوست.
المکظوم:محبوس از تصرف در امور و از آنست کظمت رأس القربه اذا شددته حبس کردم سر مشک را وقتی که آن را
محکم بستم،و کظم غیظه
ص : 245
1) روز جفار روز مشهوریست میان عرب که میان بنی بکر و بنی تمیم، جنگ سختی سر آب جفار در گرفت و بسیاري از -1
طرفین تلف شدند و آن روز ضرب المثل شد و همچنین روز نسار که میان بنی اسد و ذبیان با بنی جشم ابن معاویه سر چاه
نسار که از بنی عامر بود جنگ درگرفت مانند روز جفار که چاه آبی متعلّق به بنی تمیم بود در نجد.(مترجم)
وقتی که آن را حبس کند بقطع کردن از آنچه بسوي او میخواند و کظم خصمه وقتی که او را جواب ساکت کننده دهد.
العراء:زمین خالی از درخت و روئیدنی است قیس بن جعده گوید:
و رفعت رجلا لا اخاف عثارها
و نبذت بالبلد العراء ثیابی
بلند کردم پاي را و نمیترسم لغزش آن را و درآوردم بشهري که خالی بود از هر چی لباسم را،شاهد این بیت کلمه عراء است
که بمعناي زمین و شهر خالی و عاري آمده است.
مقصود و تفسیر:
سپس خداوند سبحان پیغمبر(ص)را مخاطب ساخته و بر طریق سرزنش کافرها فرمود:
أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً
ابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ یاد کرده خداوند سبحان تمام آنچه بآن 􀀀 آیا از ایشان پاداشی خواستی و این عطف است بر آیه أَمْ لَکُمْ کِت
محتاجند،پس فرمود اي محمد آیا از این کافرها پاداشی بر اداء رسالت و دعوت بسوي خدا خواستی.
فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ
یعنی:ایشان از لزوم و پرداخت آن.
(مُثْقَلُونَ)
یعنی حمل کنندگان سنگینی ها هستند.
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ
یعنی:آیا نزد ایشان عملی بصحّت و درستی چیزیست که میخوانند و آنها اختصاص بآن داده شده و غیر ایشان نمیدانند،پس
ایشان مینویسند و از هم ارث میبرند و شایسته است آن را ظاهر کنند،سپس به پیغمبر(ص)فرمود:
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ
شکیبا باش در ابلاغ رسالت و ترك مقابله کردن با
ص : 246
ایشان بفعل زشت،و بعضی گفته اند:لام لحکم جاري مجراي الی و معنی اینست صبر کن تا اینکه خدا حکم کند بنصرت
اولیاء تو و مغلوب شدن دشمنانت و بعضی گفته اند:یعنی پس صبر کن براي حکم خدا در خلوت کردن میان ظالم و مظلوم تا
وقت کتاب برسد.
صاحِبِ الْحُوتِ 􀀀 لا تَکُنْ کَ 􀀀 وَ
یعنی:مانند یونس صاحب ماهی نباش در شتاب کردن عقاب قومش و هلاك کردن ایشان و از میان قومت بیرون رو پیش از
آنکه خدا اذنت دهد چنانچه یونس خارج شد.
ي وَ هُوَ مَکْظُومٌ 􀀀 اد􀀀 إِذْ ن
یعنی:خواند پروردگارش را در شکم ماهی در حالی که او محبوس از تصرّف در کارها بود و آن چیزي که بآن خدا را خواند
الظّ ،نیست خدایی جز تو منزّه و پاکی تو البته من از ستمکارانم.
􀀀
حانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الِمِینَ 􀀀 إِلاّ أَنْتَ سُبْ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 این بود،
و بعضی گفته اند:مکظوم:یعنی غم و غصّه گلویش را گرفته و بر غیظش شفائی نمی یابد.
دارَکَهُ نِعْمَهٌ مِنْ رَبِّهِ 􀀀 لا أَنْ تَ 􀀀 لَوْ
یعنی اگر رحمتی از پروردگارش سبب مستجاب شدن دعائش باو نرسیده بود و از زندان شکم ماهی خلاص نشده بود که
زنده مانده و زنده بیرون آید.
(لَنُبِذَ)
یعنی:افکنده شده بود.
راءِ) 􀀀 (بِالْعَ
یعنی در فضاء و بیابان عاري و خالی از درخت و گیاه وَ هُوَ مَذْمُومٌ و او ملامت شده بود بچیزي که بر آن ملامت شده بود و
لکن خداوند تعالی او را تدارك کرد بنعمتی از نزد خودش پس افکنده شد به بیابان عاري از گیاه در حالی که او مذموم و
ناپسند نبود.
ص : 247
اهُ رَبُّهُ 􀀀 فَاجْتَب
خداوند او را بنبوّت اختیار کرده.
الصّ
الِحِین 􀀀 فَجَعَلَهُ مِنَ یعنی از جمله مطیعین خدا و تارکین گناهان قرارش داد.
کادُ الَّذِینَ کَفَرُوا 􀀀 وَ إِنْ یَ
البته آن کسانی که کافر شدند نزدیک است ان در اینجا از انّ مشدّده مثقّله است،و تقدیرش اینست و البته نزدیک است
کسانی که کافر شدند.
صارِهِمْ 􀀀 لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْ
ابن عباس گوید:تو را بکشند و هلاك کنند و او اینطور میخواند.
کلبی گوید:یعنی تو را بزمین بزنند(یا مبتلا بکسالت صرع و غشوه نمایند).
سدي گوید:با چشمانشان بتو آسیب و صدمه بزنند،و تمام این گفته ها در معنی برمیگردد به چشم زدن و تمام مفسرین
میگویند مقصود آیه زخم چشم است،ولی جبائی این را منکر شده و میگوید زخم چشم درست نیست و علی بن عیسی رمّانی
میگوید:این مطلبی را که جبائی ذکر کرده صحیح نیست،بعلت اینکه محال و ممتنع نیست که خداوند تعالی عادت را جاري بر
صحت این کرده باشد،براي یک نوع از مصلحت و بر همین مبنا هم تمام مفسّرین اتفاق نموده و عقلاء هم تجویز نموده اند و
اللّ شوهر حضرت زینب و
􀀀
مانعی هم از آن نیست،و در خبر آمده که اسماء دختر عمیس(همسر جناب جعفر طیّار و مادر عبد ه
مادر محمد بن ابی بکر)عرض کرد اي رسول خدا فرزندان جعفر مبتلا بزخم چشم شده اند پس دعائی و تعویذي برایشان
مرحمت فرما،فرمود آري اگر از قضا و قدر چیزي سبقت میگرفت هر
ص : 248
آینه چشم بود.
فراء و زجاج گویند:هر گاه مردي از ایشان میخواست رفیقش را چشم بزند سه روز گرسنه میماند،سپس او را توصیف
میکرد،پس او را بهمین توصیف زمین میزد،و این مطلب اینطور بود که با آن کسی که میخواست صدمه اي با چشم بزند
میگفت:ندیدم مثل امروز شتري یا گوسفندي یا مانند تو(وه)چه آدمی یا هر چه اراده میکرد،یعنی مثل شتري که امروز دیدم
اللّ علیه و آله چنان که میخواستند بگویند و آن حضرت را با زخم چشم صدمه بزنند.
􀀀
پس آنها به پیغمبر صلّی ه
زجاج گوید:یعنی ایشان در موقع قرآن خواندن و دعوت کردنت بتوحید نگاه میکنند بتو نگاه دشمنی و کینه و انکار آنچه
میشنوند،و تعجّب میکنند از آن پس نزدیک است بتیزي چشمشان تو را بزمین بزنند و از جاي خودت حرکت دهند،و این در
کلام مردم استعمال شده که میگویند فلانی به من طوري نگاه کرد که نزدیک بود مرا بزمین اندازد،جوري نگاه کرد که
نزدیک بود مرا بخورد،و تأویل تمام اینها اینست که او بمن نگاهی کرد که اگر امکان داشت براي او مرا بخورد یا زمین زند
.( میکرد. ( 1
ص : 249
1) زخم چشم مسلّم است و براي خود حقیر اتفاق افتاده و خاطرم هست در حادثۀ هائله مورد حمله گروه تیر اندازان قرار -1
گرفتم،و همگی آنان بطرفم تیر اندازي کردند بقصد کشتنم ولی بگفته شاعر اگر تیغ عالم بجنبد زجا-نبرّد رگی تا نخواهد
خدا-خداوند حفظ فرمود و تیرها اصابت نکرد،ولی تیر خوردن و کشته شدنم شایع شد و دوستانم در گوشه و کنار ناراحت و
بعضی مجالس ترحیم گرفتند،پس مسافرتی بیکی از مناطق شمال که جمعی از دوستانم بودند نمودم پس از ورود در آن محل
مردم که مرگ مرا یقین کرده و حتی مجلس عزا گرفته بودند خوشحال و تکلیف
لَمّ سَمِعُوا الذِّکْرَ
ا􀀀
هنگامی که قرآن را شنیدند.
وَ یَقُولُونَ
و میگویند با این وصف.
إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
یعنی عقلش مغلوب است با اینکه علم دارند بعقار و سنگینی و فراوانی عقل او،این را از روي دشمنی و تکذیب کردن او می
گویند.
ا هُوَ) 􀀀 (وَ م
یعنی:و او نیست قرآن.
إِلاّ ذِکْرٌ)
􀀀
)
مگر شرفی.
الَمِینَ) 􀀀 (لِلْع
براي عالمیان تا اینکه قیامت قیام کند.
و بعضی گفته اند:یعنی و نیست محمد(ص)مگر شرفی براي خلق هنگامی که ایشان را هدایت کرد بسوي صلاح و ایشان را از
گمراهی نجات داد وقتی که نسبت جنون باو دادند و او را توصیف کردند بچیزي که در او نبود،و بعضی گفته اند:مقصود از
ذکر اینست که او آنها را متذکّر و متوجه بامر آخرتشان میکند از ثواب و عقاب و وعده و وعید.
حسن گوید:دواء زخم چشم خواندن این آیه است:
کادُ الَّذِینَ کَفَرُوا... 􀀀 وَ إِنْ یَ
تا آخر آیه.
(1
(منبر کردند،پس منبر رفتم و در حین صحبت شخصی که معروف بشور چشمی بود وارد و از دیدنم تعجّب و به رفیقش
گفت(وه)این آقاي رازي است که میگفتند کشته شده،پس همانساعت حالم بالاي منبر بهم خورد و بزمین افتادم و مرا با دوش
اللّ
􀀀
منزل بردند و معروف شد که فلانی آقا را چشم زخم زده است،پس ناچار از آن محل بطهران مراجعت و حالم بحمد ه
خوب شد،و نیز میگویم در شواهد التنزیل حاکم سکانی حنفی سنی روایاتی در تأویل بعضی از آیات این را نقل کرده که
مناسب است متذکر شوم:
ص : 250
(1
اللّ بن مسعود از
􀀀
در ص 267 -در ذیل آیه فَسَتُبْصِ رُ وَ یُبْصِ رُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ حدیث: 1002 -از تفسیر قرآن باستنادش از عبد ه
پیغمبر(ص) روایت نموده که از آن حضرت از علی علیه السلام پرسیدند پس فرمود:علی اسلامش از شما قدیمی تر و ایمانش
از شما بیشتر،و علمش از شما فراوان تر و صبرش از شما زیادتر و غضبش در راه خدا از شما شدیدتر است،علمم را باو تعلیم
کردم و سرّم را باو سپردم و او را موکّل شأن و مقام خود ساختم پس اوست خلیفه من در اهل من و امین من در امّت من. پس
بعضی از قریش گفتند هر آینه علی رسول خدا را مفتون نمود تا جایی که هیچ نقصی در او نمیبیند،پس خداوند تعالی نازل
اللّ بن مسعود روایت نموده که گفت
􀀀
فرمود فَسَتُبْصِ رُ وَ یُبْصِ رُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ . و نیز در حدیث( 1003 )باستنادش از عبد ه
صبحی بسوي رسول خدا(ص)رفتم پس داخل مسجد شدم و مردم بسیار بودند و گویا بر سر آنان پرنده نشسته است که علی
بن ابی طالب علیه السلام وارد بر پیغمبر(ص)و سلام کرد پس بعضی که در آنجا بودند بآن حضرت چشمک زدند،پس
پیغمبر(ص)نگاهی بآنها کرده و فرمود آیا سؤال نمیکنید از افضل خودتان،گفتند چرا فرمود فرمود افضل شما علی بن ابی
اللّ و استودعته سري و هو امینی
􀀀
طالب، اقدمکم اسلاما و اوفرکم ایمانا و اکثرکم علما و ارجحکم حلما و اشدکم غضبا فی ه
علی امّتی پس بعضی از حاضرین گفتند هر آینه علی رسول خدا را مفتون کرده تا باو هیچ چیزي نمیبیند،پس خدا نازل فرمود
فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ میگویم این حدیث مانند حدیث اوّل است با مختصر تفاوتی. و در حدیث 1005 باسنادش از
جابر روایت کرده که پیغمبر(ص) فرمود:دروغ میگوید اي علی کسی که خیال کرده مرا دوست دارد و تو را دشمن
میدارد،پس مردي از منافقین گفت هر آینه رسول خدا مفتون باین جوان شده،پس خدا نازل کرده، فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ...
ص : 251
(1
پیروي گوید: شیر خدا و لنگر عرش خدا علی است مرات حق و آینه حق نما علی است در روز حشر شافع امت
محمد(ص)است باب النجاه سلسله انبیاء علی است بعد از وجود اقدس خاتم حبیب حق بر کل جن و انس و ملک رهنما علی
است اوّل رجل که دین محمد(ص)قبول کرد و آن دوّمین ز خمسه آل عبا علی است نقش نبی و باب علوم محمد(ص)است
چارم نفر که رفته بزیر کسا علی است گر افتخار دیگر براي او نبود این افتخار بس که شه لا فتی علی است در جنگ بدر و
غزوه خندق صف احد مردي بود در خور صد مرحبا علی است دست خدا که فوق همه دست ها بود دست علی ولی خدا
مرتضی علی است شاهی که کرده عطا در گه رکوع انگشتري خویش بفردي گدا علی است بخشنده اي که کرده سفارش ز
قاتلش بر جانشین خود حسن مجتبی علی است
ص : 252
سوره الحاقّه
اشاره
عدد آیات این سوره
این سوره در مکّه نازل شده و پنجاه و یک آیه از نظر بصري و شامیها و پنجاه و دو آیه از نظر دیگرانست.
اختلاف آیات این سوره:
مالِهِ حجازي است. 􀀀 ابَهُ بِشِ 􀀀 در دو آیه است( 1)آیۀ (الْحَاقَّهُ) اوّل کوفی( 2) کِت
فضیلت این سوره:
اللّ علیه و آله روایت نموده که فرمودند هر
􀀀
ابی بن کعب از پیغمبر صلّی ه
ص : 253
کس سوره الحاقّه را قرائت کند خداوند حساب او را آسان خواهد کشید.
جابر جعفی از حضرت ابی جعفر باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمودند:بسیار نمائید قرائت الحاقّه را.پس البتّه قرائت آن در
نمازهاي واجب و مستحبّ از ایمان بخدا و پیامبر است و از قاري آن دینش گرفته نشود تا خدا را ملاقات کند.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون در آخر سورة قلم واقعه قیامت و وعید کافرها ذکر شد خداوند این سوره را نیز بیاد قیامت و احوال اهل آتش شروع نمود
و فرمود:
ص : 254
[ [سوره الحاقه ( 69 ): آیات 1 تا 10
اشاره
فَأَمّ ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا
ا􀀀 ارِعَهِ ( 4) 􀀀 ادٌ بِالْق 􀀀 و ع اكَ مَا اَلْحَاقَّهُ ( 3) کَذَّبَتْ ثَمُودُ 􀀀 ا أَدْر 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . اَلْحَاقَّهُ ( 1) مَا اَلْحَاقَّهُ ( 2) وَ م 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ی کَأَنَّهُمْ 􀀀 ا صَرْع 􀀀 أَیّ حُسُوماً فَتَرَي اَلْقَوْمَ فِیه
امٍ 􀀀 مانِی 􀀀ثَ الٍ وَ هََ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَی 􀀀 اتِیَهٍ ( 6) سَخَّرَه 􀀀 ادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ ع 􀀀 أَمّ ع
ا􀀀 و ( بِالطّ ( 5
􀀀
اغِیَهِ
خاطِئَهِ ( 9) فَعَ َ ص وْا رَسُولَ رَبِّهِمْ 􀀀 کاتُ بِالْ 􀀀 جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ اَلْمُؤْتَفِ 􀀀 اقِیَهٍ ( 8) وَ 􀀀 ي لَهُمْ مِنْ ب 􀀀 خاوِیَهٍ ( 7) فَهَلْ تَر 􀀀 جازُ نَخْلٍ 􀀀 أَعْ
( ابِیَهً ( 10 􀀀 فَأَخَذَهُمْ أَخْذَهً ر
ترجمه:
-1 (الحاقّه)یکی از نامهاي قیامتست.
-2 آن قیامت چیست؟ 3-و ترا چه چیز دانا کرد که قیامت چه چیز است.
-4 قوم ثمود و عاد قارعه را(قیامتی که کوبنده کافرانست)تکذیب کردند.
ص : 255
براي سرکشی کردنشان (یا به صیحه جبرئیل که بواسطه شدّت از حدّ گذشته بود)نابود (« ع» -5 و امّا قوم ثمود(قوم صالح پیغمبر
شدند.
-6 و امّا قبیلۀ عاد(قوم هود پیغمبر(ع)ببادي سرد سرکش هلاك گشتند.
-7 خداي تعالی آن باد را بر قوم عاد هفت شب و هشت روز پی در پی مسلّط کرد پس اگر(بودي)قوم عاد را در آن ایّام
مردگان میدیدي گویا ایشان مانند تنه هاي درخت خرماي پوسیده فرو افتاده اند.
-8 پس آیا از ایشان هیچکس را باقیمانده میبینی.
-9 و فرعون و آنان که پیش از او بودند و اهل قریه هاي واژه گون شده بکارهاي خطا(و شرك)آمدند.
-10 پس فرستاده پروردگار خویش را نافرمانی کردند در نتیجه ایشان را گرفتیم گرفتنی سخت(افزون از گرفتاریهاي امّتان
دیگر).
قرائت:
اهل بصره و کسایی(و من قبله)بکسر قاف و فتح باء و دیگران(و من قبله)بفتح قاف و سکون باء خوانده اند.
دلیل:
سیبویه گوید:قبل چون در پهلو و کنار چیزي واقع شد می گویی ذهبت قبل السّوق.رفتم در کنار بازار.ولی قبلک حق.یعنی مرا
در جنب تو حقّی است.و توسعه یافته این استعمال تا اینکه بمنزله لی علیک حق شده است.
و دلیل کسی که قبل قرائت کرده اینست که ایشان گمان کرده اند،در
ص : 256
قرائت ابی و جاء فرعون و من معه آمده.و این تقویت میکند و من قبله:براي اینکه قبل چون پهلوي چیزي از چیزهایی که از آن
تخلّف نکند و آنهم پیرو او شده و محفوف باو گردد.
و دلیل آنکه.و من قبله خوانده اینست که معناي آن و از جلوتر آن از امّتهاي که کافر شدند چنان که او کافر شد.
شرح لغات:
الحاقّه:ابن انباري گوید:الحاقّه یعنی واجبه حقّ.یعنی وجب یحقّ حقّا و حقوقا پس او حاق است.
فرّاء گوید:عرب میگوید چون حقّ را شناختی کجا میگریزي و الحقه،و الحاقه بیک معنی است.
و بعضی گفته اند:قیامت را الحاقه نامیده اند براي اینکه کفّار از قولشان برمیگردند.حاققته فحقّقته مانند خاصمته فخصمته است.
و قیامت را قارعه نامیده اند بجهت اینکه کوبیده میشود دلهاي بندگان بسبب ترس تا اینکه مؤمنان بمحلّ امن میرسند.
دریت الشّیء درایه و دریه بمعناي علمته دانستم آن را و ادریته یعنی اعلمته آگاهانیدم او را.
الطاغیه:طغیان مصدر مثل عافیه است.
الصرصر:باد سخت پر صداست.
الحسوم:پی در پی از حسم الدّاء قطع کردن درد بنهادن داغ بر آن گرفته شده.پس مثل اینکه متوالیا و مرتبا شرّ و بدي بر سر
ایشان باریده تا ایشان را مستأصل و بیچاره نموده است.
ص : 257
و بعضی گفته اند:آن از قطع و بریدنست.پس مثل اینکه ایشان را بریده اند بریدنی یعنی ایشان را از بین برده و نابود کرده اند
و ریشۀ آنها کنده و قطع شده.
الخاویه:یعنی خالی چنان که چیزي در جوف و درون آن نیست.
اعراب:
عامل در اَلْحَاقَّهُ یکی از دو چیز است یا ابتداء و خبرش مَا الْحَاقَّهُ است چنان که می گویی زید ما زید و یا خبر مبتداء محذوف
است یعنی هذه الحاقه سپس گویند الحاقه چه چیز است بجهت بزرگداشت شأن و موقعیّت آن.
حسوما منصوب شده بر مصدري که وضع شده در جاي صفت براي ثمانیه یعنی تحسمهم حسوما.قطع میکند ایشان را قطع
کردنی.و ممکن است جمع حاسم باشد.پس مثل راقد و رقود و ساجد و سجود باشد.و بنا بر این منصوب است بر اینکه نیز
صفت براي ثمانیه باشد.
خاوِیَهٍ .جمله در محلّ حال از صرعی است یعنی 􀀀 جازُ نَخْلٍ 􀀀 و صرعی منصوب بر حالیّت است و قول خداي تعالی. کَأَنَّهُمْ أَعْ
صرعوا امثال نخل خاویه.زمین افتادند مانند درخت خرماي پوسیده.و من در قول او من باقیه زایده است.
مقصود و تفسیر:
(الْحَاقَّهُ)
یکی از نامهاي قیامت است بنا بر گفته تمام مفسّرین و الحاقه نامیده اند براي صاحب کارهاي راست لازمه ال ّ ص دق است
بجهت اینکه تمام احکام قیامت لازمه الوقوع و صادقه الوجود است.
ص : 258
مَا الْحَاقَّهُ
استفهام و معنایش تجلیل حال قیامت و بزرگداشت شأن و مقام آنست.سپس خداوند سبحان در بیم دادن زیاد کرده و فرمود.
اكَ مَا الْحَاقَّهُ 􀀀 ا أَدْر 􀀀 وَ م
یعنی مثل اینکه تو میدانی آن چیست زیرا آن را معاینه نکرده و ندیده اي آنچه در آن است از چیزهاي ترسناك.
ثوري گوید:بمعلوم ما ادریک گفته میشود و بآنچه معلوم نیست در تمام قران ما یدریک.و البتّه بکسی که آن را میداند ما
ادریک گفته براي اینکه آن را بصفت میداند.سپس خداوند سبحان خبر داد از تکذیب کنندگان به قیامت پس فرمود:
ارِعَهِ 􀀀 ادٌ بِالْق 􀀀 کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ ع
یعنی بروز قیامت.و البتّه نیکوست که قارعه کنایه جاي الحاقّه نهاده شود براي اینکه متذکّر باین صفت هولناك شود بعد ذکر
کردن به اینکه آن روز الحاقّه است و گرنه قطعا کافی بود که بگوید ثمود و عاد تکذیب کردند بآن.سپس خبر داد خداي
بِالطّ ابن عبّاس و مجاهد
􀀀
فَأَمّ ثَمُودُ پس ایشان قوم صالح میباشند فَأُهْلِکُوا اغِیَهِ
ا􀀀 سبحان از چگونگی نابود شدن آنها.پس فرمود:
گویند.یعنی هلاك شدند بسبب طغیان و کفرشان.
قتاده و جبائی و ابو مسلم گویند:یعنی هلاك شدند بسبب صیحه و فریاد طاغیه و آن صیحۀ چنانی بود که از حدّ تجاوز کرد تا
ایشان را هلاك نمود.
زجاج گوید:هلاك شدند بسبب لرزیدن بی اندازه.
و بعضی گفته اند:بسبب خصلت متجاوز مر حال غیرش را در شدّتی که خدا اهل فساد را بآن هلاك نمود.
ادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ 􀀀 أَمّ ع
ا􀀀 و َ
یعنی قوم و امّت هود.ابن عباس و
ص : 259
قتاده گویند.بباد سردي مثل اینکه براي شدّت سردي آن دندانها بهم میخورد بآنچه شنیده میشد از صداي آن.
و بعضی گفته اند:صرصر باد بسیار تندیست که متجاوز از حدّ معروف باشد.
اتِیَهٍ) 􀀀 (ع
از شدّت وزش سرپیچی از فرمان فرشتگان مأمور و موکّل باد کند.زهري از قبیصه بن ذویب روایت کرده که او گوید:چیزي از
باد بیرون نمیآید مگر اینکه بر آن مأمورینی هستند که میدانند مقدار و عدد و وزن آن را تا آن بادي که بر عاد فرستاده شد
پس هلاك شدند و مردند از آن.پس ایشان نمیدانند مقدار غضب خدا را و براي همین عاتیه نامیده شد.
ا عَلَیْهِمْ 􀀀 سَخَّرَه
یعنی مسلّط کرد،برایشان و آن را فرستاد براي هلاك ایشان.
أَیّ
امٍ 􀀀 مانِی 􀀀ثَ الٍ وَ هََ 􀀀 سَبْعَ لَی
هفت شب و هشت روز.
وهب گوید:و آن همان ایّامیست که عرب آن را ایّام العجوز(و عجم آن را سرما پیره زن)گوید.صاحب سرماي سخت و باد
تند است و این روزها را نسبت بعجوز و پیر زن داده اند براي اینکه پیر زنی از ایشان از ترس سرما پناهنده بسردابی شد پس باد
او را تعقیب نمود تا روز هشتم از نزول عذاب او را کشت پس عذاب در روز هشتم منقطع شد.
و بعضی گفته اند:ایّام العجوز نامیده شد براي اینکه آن در آخر زمستانست و براي آن نامهاي مشهوریست بروز اوّل(صن)و
بدوّم(صنبر) و بسوّم(وبر)و بچهارم(مطفئ الجمر)و به پنجم(مکفی الظّعن)و بششم (الآمر)و به هفتم(المؤتمر)و بهشتم(المعلل)و
در این باره شاعر ایشان
ص : 260
گوید:
کسع الشّتاء بسبعه غبر
ایّام شهلتنا،مع الشّهر
فبامر و اخیه مؤتمر
و معلّل و بمطفی الجمر
فاذا انقضت ایّام شهلتنا
بالصّن و الصّنبر و الوبر
ذهب الشّتاء مولیا هربا
و اتتک واقده من الخبر
زد پس گردنش بسبب هفت شبی که از ایّام عجوز باقیمانده بود و برفتن ایّام عجوز و تمام شدن ماه(اسفند)زمستان تمام
شد.پس شروع کردن شمردن نامهاي سرما پیر زن و گفت( 1)آمر( 2)برادرش مؤتمر( 3)معلل ( 4)مطفئ الجمر پس در این هنگام
ایّام پیر زن منقضی شود بسبب رفتن( 5) صن( 6)و الصّنبر( 7)و وبر زمستان پشت کرده و فرار کند و میآید تو را نمونه اي از
گرماي تابستان.
(حُسُوماً)
ابن عبّاس و ابن مسعود و حسن و مجاهد گویند یعنی پی در پی که برایش فترت و فرجه اي نیست مثل اینکه شرّ مرتبا برایشان
بارید تا مستأصل و بیچاره شان نموده است.
کلبی و مقاتل گویند:یعنی همیشه.
خلیل گوید:یعنی قاطعه که قطع کرد ایشان را قطع کردند تا نابود کند آنها را.
عطیه گوید:بادهاي تند میشوم کم فایده که خیر را از اهلش برید.
فَتَرَي الْقَوْمَ
یعنی در این روزها و شب میبینی.
ی)􀀀 (صَرْع
یعنی مصروعین و بزمین افتادگان.
خاوِیَهٍ 􀀀 جازُ نَخْلٍ 􀀀 کَأَنَّهُمْ أَعْ
مثل ایشان مثل تنه هاي درختان خرما
ص : 261
پوسیده اند.
قتاده گوید:یعنی ریشۀ درخت خرماي پوسیده افتاده.
سدي گوید:خاویه یعنی فارغ و تو خالی.
جازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ . 􀀀 و بعضی گفته اند:خاویه یعنی ساقط مانند قولش در سوره قمر أَعْ
اقِیَهٍ 􀀀 ي لَهُمْ مِنْ ب 􀀀 فَهَلْ تَر
پس آیا می بینی براي ایشان که نفسی باقی باشد.
و بعضی گفته اند:از بقاء و باقیه بمعنی مصدر مانند عافیه و طاغیه است.و مقصود اینکه آیا می بینی براي ایشان از بقیّه
آنها.یعنی هیچکس از آنها باقی نمانده.
جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ 􀀀 وَ
و آمد فرعون و کسانی که جلوتر از او که معناي آن گذشت.
کاتُ 􀀀 وَ الْمُؤْتَفِ
یعنی قتاده گوید:یعنی و آمد اهل دهاتی که(به واسطه زلزله وارونه شدند)و آنها دهات قوم لوط بودند.اراده نموده از ایشان
امّتها و جمعیّتهایی که مرتکب شدند.
خاطِئَهِ) 􀀀 (بِالْ
یعنی بخطاهایی که شرك و کفر باشد ارتکاب نمودند پس خاطئه مصدر است مثل خطاء و خطیئه.
و بعضی گفته اند:یعنی بکارهایی که خطا بوده است مقصود خود خطاها و لغزشهاست.
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ
پس عصیان ورزیدند پیغمبر پروردگارشان را در آنچه ایشان را امر نمود.
ص : 262
و بعضی گفته اند:مقصود برسول رسالت است چنان که در گفته شاعر است.
لقد کذب الواشون ما بحت عندهم
بسرّ و لا ارسلتهم برسول
هر آینه جدّا سعایت گران دروغ گفتند من سرّي نزد ایشان اظهار نکردم و رسالتی براي ایشان نفرستادم شاهد این بیت برسول
است که به معناي رسالت و پیام است.
ابی مسلم گوید:یعنی برسالت.و قول اوّل ظاهرتر است.
(فَأَخَذَهُمْ)
پس خدا ایشان را بعقوبتی گرفت.
ابِیَهً 􀀀 أَخْذَهً ر
ابن عبّاس گوید:زیاد سخت گرفت.
و بعضی گفته اند:رابیه یعنی زیاد فزونی داشت بر شکنجه هاي امّت ها.و بعضی گفته:یعنی بلندي که از عادت بیرون باشد.
ص : 263
[ [سوره الحاقه ( 69 ): آیات 11 تا 24
اشاره
احِدَهٌ ( 13 ) وَ 􀀀 ذا نُفِخَ فِی اَلصُّورِ نَفْخَهٌ و 􀀀 اعِیَهٌ ( 12 ) فَإِ 􀀀 ا أُذُنٌ و 􀀀 ا لَکُمْ تَذْکِرَهً وَ تَعِیَه 􀀀 جارِیَهِ ( 11 ) لِنَجْعَلَه 􀀀 اکُمْ فِی اَلْ 􀀀 ماءُ حَمَلْن 􀀀 لَمّ طَغَی اَلْ
ا􀀀 إِنّ
􀀀
ا
اهِیَهٌ ( 16 ) وَ اَلْمَلَکُ 􀀀 ماءُ فَهِیَ یَوْمَئِذٍ و 􀀀 واقِعَهُ ( 15 ) وَ اِنْشَ قَّتِ اَلسَّ 􀀀 احِ دَهً ( 14 ) فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ اَلْ 􀀀 ا دَکَّهً و 􀀀 الُ فَدُکَّت 􀀀 حُمِلَتِ اَلْأَرْضُ وَ اَلْجِب
ابَهُ بِیَمِینِهِ 􀀀 فَأَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 خافِی ( 18 ) 􀀀 ی مِنْکُمْ هٌَ 􀀀 لا تَخْف 􀀀 تُع مانِیَهٌ ( 17 ) یَوْمَئِذٍ رَْضُونَ 􀀀 ا وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَ 􀀀 جائِه 􀀀 ی أَرْ 􀀀 عَل
( دانِیَهٌ ( 23 􀀀 ا 􀀀 الِیَهٍ ( 22 ) قُطُوفُه 􀀀 اضِیَهٍ ( 21 ) فِی جَنَّهٍ ع 􀀀 سابِیَهْ ( 20 ) فَهُوَ فِی عِیشَهٍ ر 􀀀 لاقٍ حِ 􀀀 ابِیَهْ ( 19 ) إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُ 􀀀 اؤُمُ اِقْرَؤُا کِت 􀀀 فَیَقُولُ ه
( خالِیَهِ ( 24 􀀀 اَلْأَیّ اَلْ
امِ 􀀀 أَس فِی ما لَْفْتُمْ 􀀀 کُلُوا وَ اِشْرَبُوا هَنِیئاً بِ
ص : 264
ترجمه:
-11 و آن هنگام که آب از حدّ درگذشت البتّه ما شما را(پدران شما را که در اصلاب ایشان بودید)در کشتی رونده سوار
کردیم.
-12 تا آن کشتی را براي شما پندي(و عبرتی)بگردانیم و تا گوشی که نگاه دارنده است(این پند را)نگاه دارد.
-13 و چون در صور یک دمیدن دمیده شود.
-14 و زمین و کوه ها(از اماکن خود)برداشته شوند پس زمین و کوه ها درهم شکسته شوند یک شکستنی.
-15 پس آن روز رستاخیز بپا شود.
-16 و آسمان بشکافد پس آسمان در آن روز سخت ضعیف باشد.
-17 و فرشتگان بر اطراف آسمان باشند و هشت فرشته که آنان بر بالاي سر این فرشتگانند عرش پروردگار ترا برمیدارند.
-18 در آن روز(براي محاسبه بر خدا)عرضه میشوید هیچ پوشیده اي از(کردار و گفتار)شما پنهان نماند.
-19 و امّا آنکه نامه عمل او را بدست راستش داده اند پس گوید بیائید نامه مرا بخوانید.
-20 من بیقین دانستم که حساب خویش را بیننده ام.
-21 پس آن کس در زندگانی پسندیده است.
-22 در بهشتی بلند مرتبه.
-23 میوه هاي آن(بخورندگان)نزدیکست.
ص : 265
-24 (به بهشتیان گویند)بپاداش اعمالی که در ایّام گذشته پیش فرستاده اید بخورید و بیاشامید بر شما گوارا باد.
قرائت:
ابن کثیر در روایت قواس(و تعیها)بسکون عین در حالی که اختلاس میان کسره و سکون است خواند.و بقیّه از قاریان بکسر
عین خوانده اند.
حمزه و کسایی(لا یخفی)بیاء و دیگران(لا تخفی)با تاء قرائت کردند
دلیل:
دلیل در سکون عین از(تعیها)اینست که حرف مضارعۀ تاء را با ما بعد آن بمنزله(فخذ)قرار داده است.پس عین را ساکن
گردانیده براي اینکه حرف مضارع از فعل جدا نمیشود پس مثل گفته تو فهو و فهی و یا و تا در قول او لا یخفی نیکوست.
شرح لغات:
الجاریه:یعنی کشتی که از شأنش اینست که در آب جاري باشد.
و الجاریه:زن جوان است بعلّت اینکه در قیافۀ آن آب جوانی،و شادابی جریان دارد.
واعیه:از وعاء بمعنی ظرف است میگویند:وعیت العلم واعیه وعیا یعنی علم را ضبط و در ظرف دل و سرم حفظ کردم.حفظ
میکنم.حفظ کردنی.
و اوعیت المتاع:آن را در ظرف قرار دادم گوید:
اذا لم تکن حافظا واعیا
فجمعک للکتب لا ینفع
ص : 266
هر گاه تو حافظه و ضابطه نداشته باشی که مطالب علمی در آن ظرف را حفظ و ضبط کنی.پس جمع کردن تو کتابها را
سودي نمیبخشد.
شاهد این بیت در کلمه(واعیا)هست که بمعنی ظرف حفظ آمده است.
الدّك:بمعنی بسط و وسعت است و از آنست دکّان.و اندك سنام البعیر هر گاه کوهان شتر بر پشت آن گسترش یابد.
الارجاء:بمعناي نواحی و اطراف است مفرد آن رجا بدون مد و تثنیه آن رجوان.
هاؤم:امر بجماعت و بمنزله هاکم بمفرد می گویی هاء یا رجل و به دو تا هاؤما یا رجلان و بجماعت می گویی هاؤم یا رجال و
بزن می گویی هاء یا امرأه به کسر همزه(که بعد از آن یائی نیست)و بدو زن می گویی هاؤما و بزنها می گویی هاؤّن و این
لغت اهل حجاز است.
و تمیم و قیس میگویند:هاء یا رجل مانند قول اهل حجاز و براي دو تا هاءا و براي جماعت هاؤا و بزن هائی و جماعت زنان
هاؤنّ و بعضی از عربها جاي همزه کاف قرار داده پس میگوید:هاك،هاکما،هاکم،هاك هاکما هاکنّ.و معنایش بگیر و بخور
است.امر میشود ولی نهی نمیشود.
و کسایی بر هاؤم وقف کرده ابتداء کرده به(اقروا کتابیه)بخوان کتاب خود را و او گوید که فعل اوّل هاؤم عمل نمیکند بلکه
عمل براي فعل اقروا دوّم است.
و الراضیه المرضیه:خشنود و پسندیده بر وزن فاعله بمعناي مفعول است براي اینکه آن در معنی صاحب رضایت و خشنودي
است مثل اینکه گفته میشود لابن بصاحب لبن و تامر بصاحب تمر.
ص : 267
نابغۀ شاعر گوید:
کلینی لهم یا أمیمه ناصب
و لیل اقاسیه بطیّ الکواکب
اي امیمه مرا واگذار بابتلاء و غصّه صاحب دشمنی و عداوت و شبی که به سیر کردن ستارگان سخت میگذرانم.شاهد این بیت
کلمۀ ناصب است که بمعنی ذو نصب آمده.
یعنی صاحب نصب پس مثل اینکه بامیمه عیش و خوشی داده شد تا خشنود شود براي او بمنزلۀ طالبه و خواهان عیش و
خوشی بود چنانچه شهوت بمنزلۀ طالبه است براي مشتهی و صاحب اشتها.
و بعضی گفته اند:آن مانند لیل نائم شب خوابیده.
و سرّ کاتم:راز مکتوم و حفظ شده و ماء دافق:آب جهنده بر صورت مبالغه در صفت که اشتباه در معنی نباشد است.
القطوف:جمع قطف و آن چیزیست که میوه جات را جمع میکند.و قطف بفتح مصدر است.
اعراب:
دانِیَهٌ در محلّ جرّ است بجهت اینکه صفت جنّت میباشد. 􀀀 ا 􀀀 کتابیه مفعول اقرأوا.است براي اینکه در کنار او قُطُوفُه
مقصود و تفسیر:
سپس خداوند سبحان قصّۀ نوح علیه السّلام را بیان کرد و فرمود:
ماءُ 􀀀 لَمّ طَغَی الْ
ا􀀀 إِنّ
􀀀
ا
ما هنگامی که آب طغیان کرد یعنی تجاوز از حدّ معروف نمود تا زمین آنکه و آنچه بر آن بود غرق و هلاك نمود مگر آنکه
را خدا نجات آنها
ص : 268
را خواست.
جارِیَهِ 􀀀 اکُمْ فِی الْ 􀀀 حَمَلْن
ابن عبّاس و ابن زید گویند:یعنی پدران شما را در کشتی سوار نمودیم.
ا لَکُمْ تَذْکِرَهً 􀀀 لِنَجْعَلَه
یعنی هر آینه این کاري را که ما کردیم از غرق کردن قوم نوح و نجات افرادي که سوار کردیم.عبرت براي شما قرار دادیم و
اندرزي که بسبب آن یاد کنید نعمتهاي خداي تعالی را و شکر او را بر آن نعمتها بجا آورید و دربارة آن اندیشه کنید پس
بشناسید کمال قدرت و حکمت او را.
اعِیَهٌ 􀀀 ا أُذُنٌ و 􀀀 تَعِیَه
ابن عبّاس و قتاده گویند:یعنی حفظ کند آن را گوشهاي نگهدار ما آنچه که از نزد خدا آمده است.
قتاده گوید:یعنی گوش شنوایی که قابل باشد آنچه شنیده است فرّاء گوید:براي اینکه هر گوشی آن را حفظ کند پس موعظه
اي براي، هر کس که بعد میآید باشد.
اللّ علیه و آله و سلّم فرمود بار خدایا آن را
􀀀
طبري باسنادش از مکحول روایت کرد،که وقتی این آیه نازل شد پیغمبر صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم چیزي را که
􀀀
گوش علی علیه السّلام قرار بده.سپس علی علیه السّلام فرمود:نشنیدم از رسول خدا صلّی ه
فراموش کنم یا فراموش کرده باشم.
اللّ علیه و آله بعلی علیه السّلام فرمود:اي علی
􀀀
و نیز باسنادش از عکرمه از بریده اسلمی روایت کرده که رسول خدا صلّی ه
بدرستی که خداي تعالی مرا امر کرده که تو را نزدیک نمایم و دور نسازم و اینکه تو را تعلیم نمایم و بیاموزم و حفظ نمایی و
اعِیَهٌ . 􀀀 ا أُذُنٌ و 􀀀 شایسته است بر خداي تعالی اینکه تو را حافظ قرار دهد پس نازل شد. وَ تَعِیَه
ص : 269
اللّ بن علی رازي بمن نوشته بود.گفت:حدیث کرد مرا
􀀀
(ابو علی)گوید:مرا خبر داد بخطی که مفید ابو الوفاء عبد الجبارین عبد ه
اللّ
􀀀
شیخ سعید ابو جعفر محمّد بن الحسن بن علی طوسی و رئیس ابو الجوائز حسن بن علی بن محمّد کاتب و شیخ ابو عبد ه
حسن بن احمد بن حبیب فارسی همگی گفتند:ما را حدیث کرد ابو بکر محمّد بن احمد بن محمّد مفید جرجانی گفت شنیدم
ابو عمرو عثمان بن خطّاب معمّر معروف بابی الدّنیا اصبح(سر شکسته)گفت شنیدم علیّ بن ابی طالب علیه السّلام
اللّ علیه و آله و سلّم فرمود:از خداي عزّ و جل خواستم که آن را گوش
􀀀
اعِیَهٌ پیغمبر صلّی ه 􀀀 ا أُذُنٌ و 􀀀 میفرمود:وقتی نازل شد وَ تَعِیَه
تو قرار دهد اي علی.
احِدَهٌ 􀀀 ذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَهٌ و 􀀀 فَإِ
پس هر گاه در صور دمیده شد یک دمیدن عطاء گوید:و آن نفخه و دمیدن اوّل است.مقاتل-و کلبی گویند:آن دمیدن و نفخۀ
آخر است.
الُ 􀀀 وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِب
یعنی زمین و کوه ها از جاههاي خودشان برداشته شدند.
احِدَهً 􀀀 ا دَکَّهً و 􀀀 فَدُکَّت
یعنی شکسته شدن یک شکستنی که دوّمی ندارد تا اینکه آنچه بر زمین است مساوي شود مانند جلد کشیده شده صاف.
و بعضی گفته اند:بعضی از کوه ها به بعضی دیگر زده میشود،تا اینکه کوه ها قطعه قطعه شده و بادها آن را پراکنده نموده و
زمین تنها میماند که در آن نه کوهی و نه تلّی است بلکه یک قطعه مسطّح و مساوي صاف خواهد بود.و البتّه گفت(دکتا)براي
اینکه زمین را یک جمله را قرار داده و کوه ها را یک جمله قرار داده است.
ص : 270
واقِعَهُ 􀀀 فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْ
یعنی قیامت قیام کرد.
ماءُ 􀀀 وَ انْشَقَّتِ السَّ
اهِیَهٌ یعنی در آن روز سخت ناتوان و سست است به شکستن 􀀀 یعنی پاره اي از آسمان از قسمت دیگر شکافته شد فَهِیَ یَوْمَئِذٍ و
اساس و پایه آن.
و بعضی گفته اند:که آسمان بعد از صلابت و سختیش منشق و شکافته،پاره پاره میشود پس در سستی مانند پشم میشود.
ا􀀀 جائِه 􀀀 ی أَرْ 􀀀 وَ الْمَلَکُ عَل
حسن و قتاده گویند.یعنی بر اطراف و نواحی آن.و ملک نامیست که به یکی و جمع گفته میشود.و آسمان مکان
فرشتگانست.پس هر گاه آسمان سست شد فرشتگان در اطراف آن قرار میگیرند.
و بعضی گفته اند:که فرشتگان در این روز در کناره هاي آسمان منتظر هستند که دربارة اهل آتش چه امر میشود از سوق
دادن و راندن ایشان به سوي آتش.و در اهل بهشت(چه دستوري میرسد از درود و اکرام کردن ایشان در بهشت).
وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ
و برمیدارد عرش پروردگارت را بالاي ایشان.یعنی بالاي خلایق.
(یَوْمَئِذٍ)
یعنی روز قیامت.
مانِیَهٌ) 􀀀 (ثَ
اللّ علیه و آله روایت شده که ایشان در امروز چهار نفرند
􀀀
ابن زید گوید:هشت نفر از فرشتگان.و این مطلب از پیغمبر صلّی ه
پس هر گاه روز قیامت شد آنها را تأیید کند بچهار نفر دیگر،پس هشت نفر میشوند ابن عبّاس گوید:هشت صف از فرشتگان
که عدد آنها را نمیداند مگر
ص : 271
خداي تعالی.
یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ
خافِیَهٌ پوشیده نماند از شما پوشیده اي یعنی خود پوشیده 􀀀 ی مِنْکُمْ 􀀀 لا تَخْف 􀀀 در این روز قیامت اي گروه مکلّفین عرض کرده شوید
یا فعلی که در خفا و پنهانی شده.
و بعضی گفته اند:خافیه مصدر است یعنی پوشیده و نهان هیچکس از ابن مسعود و قتاده در خبري روایت شده که سه مرتبه
عرض کرده میشوند.
در دو مرتبه عذر و جدال خواهد بود و در مرتبۀ سوّم پرونده ها در دستها پرواز میکند.پس بعضی بدست راست و برخی
بدست چپ خواهند گرفت و این عرضۀ خلق بخدا نیست که بداند از حال ایشان چیزي که ندانسته زیرا البته خداوند که عزیز
است نامش عالم و داناي بذات است میداند تمام، آنچه از ایشان سر زده و لیکن این براي اینست که بمردم ظاهر شود،سپس
خداوند سبحان تقسیم فرمود حال مکلّفین را در این روز و فرمود:
ابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ 􀀀 فَأَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀
ابِیَهْ بخوانید کتاب 􀀀 اؤُمُ) یعنی بیائید اِقْرَؤُا کِت 􀀀 پس امّا کسی که کتابش به دست راستش داده شود.پس میگوید:به اهل قیامت (ه
مرا و البتّه از روي خوشحالی میگوید بیائید:
پرونده عمل مرا بخوانید زیرا علم دارد که در آن نیست مگر عبادت و طاعت پروردگار و براي همین شرم نمیکند که دیگري
در پرونده او نگاه کند.و اهل لغت میگویند:معناي(هاؤم)بگیرید است.
إِنِّی ظَنَنْتُ
یعنی من در دنیا دانستم و یقین داشتم.
سابِیَهْ 􀀀 لاقٍ حِ 􀀀 أَنِّی مُ
که من حساب خود را خواهم دید.و هاء براي ترتیب و نظم رؤس آیات است و آن هاء استراحت است.و مقصود اینست که
ص : 272
در دنیا یقین داشتم به اینکه البتّه من در روز قیامت حساب خود را خواهم دید دانا بودم که پاداش داده میشوم بر طاعت بثواب
و بر معصیت بعقاب پس بودم که عمل میکردم براي اینکه باین ثواب برسم.
اضِیَهٍ 􀀀 فَهُوَ فِی عِیشَهٍ ر
پس او در زندگی خوشی خواهد بود.یعنی در حالی از عیش خوشی که خشنود است از آن به اینکه بثواب رسیده، و از عقاب
ایمن گردیده است.
الِیَهٍ 􀀀 فِی جَنَّهٍ ع
در بهشتی عالی یعنی بلند مرتبه و مکان.
دانِیَهٌ 􀀀 ا 􀀀 قُطُوفُه
یعنی میوه هاي آن نزدیک افرادیست که آن را میخورند براء بن عازب گوید:در بهشت مردم خوابیده و از میوه تناول میکنند و
در خبري از عطاء بن یسار از سلمان روایت شده که گفت:رسول خدا(ص) فرمود:هیچکس از شما داخل بهشت نمیشود مگر
با جواز که در آن نوشته است:
اللّ الرّحمن الرّحیم.این کتاب از خدا بفلانی فرزند فلانی است.داخل کنید او را به بهشت بلندي که میوه هاي آن نزدیک
􀀀
بسم ه
و دست رس است.
یعنی دستشان را خالی برنمیگرداند از میوه هاي آن نه دوري و نه خاري که دستشان را صدمه زند.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا
بایشان گفته میشود که بخورید و بیاشامید،در بهشت.
ما أَسْلَفْتُمْ 􀀀 هَنِیئاً بِ
گوارا باد بر شما به آنچه مقدّم داشتید از اعمال صالحتان.
ص : 273
خالِیَهِ 􀀀 الْأَیّ الْ
امِ 􀀀 فِی
در روزهاي گذشته.یعنی روزهاي دنیا.
و مقصود بقول خدا(هنیئا)اینست که در آن ایذاء و اذیّتی نیست و محتاج نمیشود در آن که زیادي آن را به وسیلۀ غایط و بول
بیرون نماید.
ص : 274
[ [سوره الحاقه ( 69 ): آیات 25 تا 37
اشاره
ی􀀀 ا أَغْن 􀀀 اضِ یَهَ ( 27 ) م 􀀀 کانَتِ اَلْق 􀀀 ا 􀀀 ا لَیْتَه 􀀀 سابِیَهْ ( 26 ) ی 􀀀 ا حِ 􀀀 ابِیَهْ ( 25 ) وَ لَمْ أَدْرِ م 􀀀 ا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِت 􀀀 مالِهِ فَیَقُولُ ی 􀀀 ابَهُ بِشِ 􀀀 أَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 و َ
اعاً فَاسْلُکُوهُ 􀀀 ا سَبْعُونَ ذِر 􀀀 طانِیَهْ ( 29 ) خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ( 30 ) ثُمَّ اَلْجَحِیمَ صَلُّوهُ ( 31 ) ثُمَّ فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُه 􀀀 الِیَهْ ( 28 ) هَلَکَ عَنِّی سُلْ 􀀀 عَنِّی م
إِلاّ مِنْ
􀀀
امٌ 􀀀 لا طَع 􀀀 ا حَمِیمٌ ( 35 ) وَ 􀀀 اهُن 􀀀 امِ اَلْمِسْکِینِ ( 34 ) فَلَیْسَ لَهُ اَلْیَوْمَ ه 􀀀 ی طَع 􀀀 لا یَحُضُّ عَل 􀀀 بِاللّ اَلْعَظِیمِ ( 33 ) وَ
􀀀
لا یُؤْمِنُ هِ 􀀀 کانَ 􀀀 32 ) إِنَّهُ )
( خاطِؤُنَ ( 37 􀀀 لا یَأْکُلُهُ إِلَّا اَلْ 􀀀 غِسْلِینٍ ( 36 )
ترجمه:
-25 و امّا آن کس که نامۀ اعمالش را بدست چپش داده اند پس گوید کاشکی نامۀ اعمال مرا بمن ندادندي.
-26 و کاشکی ندانستمی حساب من چیست.
-27 اي کاشکی آن مرگ اوّل حکم کننده(بفناي ابدي من)بودي
ص : 275
(که دیگر هرگز زنده نشدمی).
-28 مال من(عذاب را)از من دفع نکرد.
-29 فرمانروائیم از من برفت.
-30 (بفرشتگان گویند)او را بگیرید و در غلش کشید.
-31 سپس او را در آتش بزرگ در آورید.
-32 سپس او را بزنجیري که درازایش هفتاد ذرع است درآورید.
-33 زیرا که او(در دنیا)بخداي بزرگ ایمان نمی آورد.
-34 و(مردم را)بطعام دادن تهیدست و فقیر ترغیب نمیکرد.
-35 پس امروز در اینجا براي او دوستی نیست.
-36 و نه طعامی مگر از چرك و کثافت دوزخیان.
-37 آن را جز خطاکاران(که بسوي باطل میروند)نمیخورند.
لغت:
القاضیه:آنکه بسبب میرانیدن جدایی میاندازد هر گاه کسی مرد میگویند فلانی قضی و اصل آن جدا کردن بریدن کار است و
از آنست قضاوت حاکم و از آنست قضاء و حکم الهی و آن در اخبار چیزي میباشد که بنا بر قطع باشد.
التصلیه:لازم بودن آتش است و از آنست اصطلاء نشستن نزدیک آتش.
الجحیم:آتش بزرگ و زیاد.
السّلسله:حلقه هاي منظّم شده اي که هر حلقه ي در حلقه دیگري باشد و میگویند سخنش مسلسل است هر گاه چیزي از
کلامش بستگی بدیگري
ص : 276
از آن داشته باشد.و تسلسل چیز،آن وقتیست که مستمرّ باشد بر متوالی بودن چیزي بر چیزي.
و ذرع الثوب یذرعه ذرعا از ذراع گرفته شده.
الغسلین:چرك و کثافتی که از بدنهاي اهل آتش جاري میشود و بر وزن فعلین از مادّه غسل است.
اعراب:
قول خدا.کتابیه و حسابیه و مالیه و سلطانیه،زجاج گوید جهت اینکه بر این هاء وقف میشود و وصل نمیگردد براي اینست که
آنها داخل بر این نامها شده اند بر وقف و البتّه قومی آنها در وصل حذف نموده اند و من دوست ندارم مخالفت قرآن کریم را
و دوست ندارم که بخوانم در وصل هاءات را ثابت گذارم و این رؤس آیات است،پس بهتر اینست که باین هاءات وقف شود
و هم چنین است قول خدا.
امٌ ،یعنی و نه براي 􀀀 لا طَع 􀀀 (ماهیه)فلیس له الیوم ها هنا حمیم جار و مجرور(له)خبر(لیس) است تا اینکه صحیح باشد قول خدا. وَ
او طعامی است،و هاهنا خبر نیست براي اینکه تقدیرش اینست و لا طعام هاهنا الاّ من غسلین.و این ممکن نیست زیرا در اینجا
طعامی خبر غسلین است،و (الیوم)هم خبر نیست براي اینکه حمیم جثّه است و ظرف زمان خبر از جثّه نمیشود.
مقصود و تفسیر:
أَمّ مَنْ
ا􀀀 و سپس خداوند سبحان یاد نمود حال اهل آتش را و فرمود: ص : 277
أُوتِیَ
ابِیَهْ 􀀀 ا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِت 􀀀 مالِهِ فَیَقُولُ ی 􀀀 ابَهُ) پرونده اي که آن نامه اعمال اوست بِشِ 􀀀 و امّا آن کس که داده شد یعنی عطا شد باو (کِت
بدست چپ او،پس میگوید اي کاش کتاب من بمن داده نشده بود یعنی آرزو میکرد که کاش باو داده نشده بود براي آنچه
که میبینید در آن از اعمال قبیحه اي که صورتش سیاه میشود از خجالت.
سابِیَهْ 􀀀 ا حِ 􀀀 وَ لَمْ أَدْرِ م
یعنی و نمیدانم حساب من چیست براي اینکه نتیجه و حاصلی در این حساب براي او نیست و جز این نیست که تمام آن پرونده
بر علیه و زیان اوست.
اضِیَهَ 􀀀 کانَتِ الْق 􀀀 ا 􀀀 ا لَیْتَه 􀀀ی
هاء در لیتها کنایه از حالتیست که ایشان در آن هستند.
و بعضی گفته اند:آن هاء کنایه از مرگ اوّل است.و القاضیه قطع کننده حیاه و زندگیست،یعنی اي کاش مرگ اوّلی که ما را
فرا گرفت و مردیم بعد از آن زنده نمیشدیم.فرّاء گوید:آرزو میکند دوام مرگ و اینکه براي حساب زنده و برانگیخته نشود.
قتاده گوید:آرزوي مرگ میکند در حالی که در دنیا نزد او چیزي مکروه تر از مرگ نبود.
الِیَهْ 􀀀 ی عَنِّی م 􀀀 ا أَغْن 􀀀م
یعنی مال من دفاع نکرد چیزي از عذاب خدا را از من.
و بعضی گفته اند:یعنی من همّت و کوشش خود را در دنیا منحصر بر تحصیل مال کردم که از من مصیبتی و بلائی را برطرف
کند.پس امروز سودي براي من ندارد.
ص : 278
طانِیَهْ 􀀀 هَلَکَ عَنِّی سُلْ
ابن عبّاس و مجاهد گویند:حجّت و دلیل من یعنی گم شد از من آنچه من آن را حجّت خود معتقد بودم.
و بعضی گفته اند:یعنی هلاك و نابود شد از من تسلّط و امر و نهی من در دنیا بر آنچه من بر آنها مسلّط بودم.پس دیگر امر و
نهی براي من نیست.
سپس خداوند سبحان خبر داده که بفرشتگان میگویند.
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ
یعنی او را محکم بغل به بندید و غل اینست که،یک دست و پاي او را بگردنش بجامعه به بندند.
ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ
یعنی او را در آتش بزرگ دوزخ بیاندازید و آتش را بر او ملزم دارید.
ا􀀀 ثُمَّ فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُه
اعاً فَاسْلُکُوهُ یعنی او را در آن زنجیري که هفتاد ذرع درازیش هست قرار دهید زیرا 􀀀 آن گاه در زنجیري که طولش سَبْعُونَ ذِر
گردنش را در آن گرفته سپس میکشند.
ضحّ اك گوید:جز این نیست که داخل کنند در دهانش و از دبرش بیرون آورند.پس بنا بر این معنایش چنین میباشد.سپس
زنجیر را ببندید در او پس وارونه شده چنان که میگویند:ادخلت القلنسوه فی رأسی.قلنسوه را در سرم گذاردم.
اعشی گوید.اذا ما السّراب ارتدي بالأکم هر گاه سراب نبود(آب نما)من بلندیهاي زمین را میپوشانم و لکن این وارونه
است.یعنی من بلندیهاي زمین را با سراب میپوشانم.
نوف بکالی گوید:
هر ذراعی هفتاد باع است و باع دورتر است از میان تو و بین مکّه و او در رحبه کوفه بود.حسن گوید:خدا داناتر است به اینکه
آن کدام
ص : 279
ذراع است.
سوید بن نجیح گوید:تمام اهل آتش در این سلسله هستند و اگر حلقه اي از آن را بر کوه گذارند آن کوه از حرارت آن آب
شود. سپس خداوند سبحان فرمود:
بِاللّ الْعَظِیمِ
􀀀
لا یُؤْمِنُ هِ 􀀀 کانَ 􀀀 إِنَّهُ
زیرا او ایمان نیاورد بخدایی که بزرگ است شأن او یعنی در دار تکلیف موحّد بخدا نبود و او را تصدیق نکرد.
امِ الْمِسْکِینِ 􀀀 ی طَع 􀀀 لا یَحُضُّ عَل 􀀀 وَ
و مردم را به طعام دادن فقیر ترغیب نمیکرد.و مسکین نیازمند بینوا است.یعنی منع میکرد زکات و حقوق واجبه را از مستمندان.
ا حَمِیمٌ 􀀀 اهُن 􀀀 فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ ه
پس براي او در این روز دوستی یعنی رفیقی سودمند بحال او باشد نیست.
امٌ 􀀀 لا طَع 􀀀 وَ
یعنی و براي او در این روز طعامی نیست.
إِلاّ مِنْ غِسْلِینٍ
􀀀
و آن چرك و خون اهل آتش و چیزیست که از اهل آتش جاري میشود.پس طعام چیزیست که براي خوردن آماده شده باشد
و براي همین خاك را طعام انسان نمیگویند.پس چون چرك و خون آماده براي خوراك اهل آتش شده براي آنها طعام
میباشد.
و بعضی گفته اند:اهل آتش چندین طبقه و گروهند.بعضی از ایشان طعامش غسلین است و برخی از آنها طعامش زقّوم است و
گروهی از آنها طعامش ضریع است زیرا در جاي دیگر فرموده نیست براي ایشان طعامی مگر از ضریع.
قطر گوید:ممکن است ضریع همان غسلین باشد.پس از آن به دو
ص : 280
عبارت تعبیر شده.
و برخی گفته اند:ممکن است مقصود این باشد.نیست براي ایشان طعامی مگر از ضریع و شرابی مگر از غسلین چنان که شاعر
گوید:
علقتها تبنا
و ماء باردا
آویختم بر آن ناقه کاهی و آب سردي.شاهد این بیت تبن است براي طعام و آب سرد است براي نوشیدن.
لا یَأْکُلُهُ 􀀀
یعنی نمیخورند غسلین را.
خاطِؤُنَ 􀀀 إِلَّا الْ
مگر خطا کاران و آنها افرادي هستند که از طریق حقّ تجاوز کردند عمدا.و فرق میان خاطی و مخطی اینست که مخطی
گاهی، بدون عمد و تعمّد خطا و اشتباه میکند و خطاکار آن گنه کاریست که از روي عمد خطا نموده و از راه مستقیم هم
تجاوز نموده است.
امرؤا لقیس گوید:
یا لهف هند اذ خطئن کاهلا
القاتلین الملک الحلا حلا
اي تأثّر و تأسف براي هند که لشکرش خطا کردند بنو کاهل کشندگان ملک حلاحل را.شاهد این بیت کلمه اذ خطئن است
که خطاء عمدي است.
ص : 281
[ [سوره الحاقه ( 69 ): آیات 38 تا 52
اشاره
لا بِقَوْلِ 􀀀 ا تُؤْمِنُونَ ( 41 ) وَ 􀀀 شاعِرٍ قَلِیلًا م 􀀀 ا هُوَ بِقَوْلِ 􀀀 لا تُبْصِرُونَ ( 39 ) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ( 40 ) وَ م 􀀀 ا 􀀀 ما تُبْصِرُونَ ( 38 ) وَ م 􀀀 لا أُقْسِمُ بِ 􀀀 فَ
ا􀀀 ا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ( 45 ) ثُمَّ لَقَطَعْن 􀀀 اوِیلِ ( 44 ) لَأَخَذْن 􀀀 ا بَعْضَ اَلْأَق 􀀀 الَمِینَ ( 43 ) وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْن 􀀀 ا تَذَکَّرُونَ ( 42 ) تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْع 􀀀 کاهِنٍ قَلِیلًا م 􀀀
إِنّ لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ ( 49 ) وَ إِنَّهُ لَحَسْرَهٌ
􀀀
حاجِزِینَ ( 47 ) وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ ( 48 ) وَ ا 􀀀 ما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ 􀀀 مِنْهُ اَلْوَتِینَ ( 46 ) فَ
( کافِرِینَ ( 50 ) وَ إِنَّهُ لَحَقُّ اَلْیَقِینِ ( 51 ) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ اَلْعَظِیمِ ( 52 􀀀 عَلَی اَلْ
ترجمه:
-38 سوگند یاد میکنم بآنچه می بینید.
-39 و آنچه نمی بینید.
-40 بطور مسلّم قرآن گفتار فرستاده اي بزرگوار است.
-41 و قرآن گفتار شاعري(کسی که هر چه بخیال او آمد تعبیر آن به الفاظ کند)نیست(چنانچه ابو جهل میگوید)اندکی
تصدیق میکنید.
-42 و نه گفتار کسی که بوسیله جنّ خبر از غیب میدهد(چنانچه عقبه
ص : 282
ابن ابی معیط گمان میبرد)اندکی پند میگیرید.
-43 قرآن نازل شده از پروردگار عالمیانست.
-44 و اگر محمّد(ص)پاره اي سخنان را بما ببندد(چنانچه شما گمان می برید.
-45 البتّه از او دست راستش را بگیریم.
-46 سپس از او رگی را که از دل او تا بگردن رسیده ببریم.
-47 سپس هیچیک از شما از(بریدن آن رگ و هلاکت)او منع کننده نیست.
-48 و بطور مسلّم قرآن براي پرهیزکاران پندیست.
-49 و ما جدا میدانیم که برخی از شما تکذیب کنندگان(قرآن)هستید 50 -و قطعا قرآن براي ناگرویدگان(کافرها)مایه حسرت
است.
-51 و حقّا قرآن درست است که تردیدي در آن راه نیست.
-52 پس بنام پروردگارت که بس بزرگست تسبیح گوي.
قرائت:
ابن کثیر و ابن عامر و یعقوب و سهل(یؤمنون و یذکرون)با یاء کنایه از کفّار خوانده اند و دیگران از قاریان با تاء خطاب
بایشان و هر دو قرائت نیکو است.
لغت:
الوتین:ریشه ها و رگ قلب است و هر گاه قطع شود انسان میمیرد.
شماخ بن ضرار گوید:
اذا بلّغتنی و حملت رحلی
عرابه فاشرقی بدم الوتین
ص : 283
هر گاه اي شتر تو مرا و بارم را بعرابه(مردي از انصار)رسانیدي تو را من نحر میکنم پس بخون رگ قلبت سرخ رنگ میشوي
شاهد این بیت، (وتین)است که رگ دل باشد.
اعراب:
قلیلا در دو موضوع صفت مصدري محذوف و ما زایده است و تقدیرش- ایمانا قلیلا تؤمنون و تذکرا قلیلا تذکرون است.و
ممکن است صفت براي ظرف محذوف باشد.یعنی:وقتا قلیلا تؤمنون و وقتا قلیلا تذکرون باشد و ممکن است ما مصدریّه.و
تقدیرش قلیلا ایمانکم و قلیلا تذکرکم و(ما)در موضع دفع باشد بقلیلا.
و قول خدا (مِنْ أَحَ دٍ) در محلّ رفع است براي اینکه آن اسم ما است و من زایده است براي تأکید نفی.تقدیرش.اینست:فما
منکم احد،و اصلش فما احد منکم بوده.پس منکم در محلّ رفع است براي صفت بودن آن بر موضع یا در محلّ جرّ بر
لفظ.پس چون موصوف مقدّم شد در محلّ نصب قرار گرفت بنا بر حالیت.
حاجزین:منصوب است به اینکه آن خبر ما باشد و قول او منکم عمل(ما) را باطل نمیکند اگر فاصله بین آنها واقع شده براي
اینکه آن ظرف است،و فاصله بسبب ظرف در این باب فصل نیست.
را مستقر قرار دادي(حاجزین)صفت(احد) خواهد بود و اگر(منکم)را غیر مستقر قرار « منکم » ابو علی گوید:اگر
دادي(حاجزین)خبر ما خواهد بود.و بنا بر دو وجه پس قول او(حاجزین) حمل بر معنی خواهد بود.
میگویم:در بیان آن اینکه اگر در(منکم)ضمیري براي(احد)باشد
ص : 284
و خبرش بر آن مقدّم باشد پس(حاجزین)صفه(احد)خواهد بود،و تقدیرش چنین است(ما منکم قوم حاجزون عنه)و(ما)در اینجا
بنا بر لغت غیر تمیم نیز عامل نیست.و(حاجزین)مجرور خواهد بود براي حمل کردن آن بر لفظ و غیر مستقر بودن آن یا آن بنا
بر چیزیست که جلوتر آن را یاد کردیم.
(از اینکه صفت(احد)و یا خبر(ما)باشد).
مقصود و تفسیر:
لا تُبْصِرُونَ پس سوگند بآنچه میبینید و آنچه 􀀀 ا 􀀀 ما تُبْصِ رُونَ وَ م 􀀀 لا أُقْسِمُ،بِ 􀀀 سپس خداوند سبحان ما تقدّم را تأکید نموده و فرمود فَ
نمیبینید.
در بیان این آیه چند وجه گفته شده:
-1 اینکه قول خدا.(لا)رد باشد سخن مشرکان را پس مثل این است که گوید امر آن طور مشرکان میگویند نیست.سوگند یاد
کرده بتمام چیزهاي دیده شده و دیده نشده و در آن داخل میشود تمام مکوّنات و موجودات- محسوس و غیر محسوس(از فرّاء
و قتاده).
-2 اینکه لا زایده و براي تأکید باشد و تقدیرش این باشد پس سوگند میخورم بآنچه میبینید و آنچه نمیبینید.
-3 اینکه آن نفی قسم باشد و معنایش این باشد محتاج بقسم نیست براي روشن بودن امر در اینکه آن هر آینه سخن فرستاده
بزرگواریست پس آن ظاهرتر از اینست که محتاج باشد در اثباتش بقسم(از ابو مسلم).
اللّ البتّه این کار را خواهم کرد.
􀀀
اللّ نمیکنم این کار را و یا لا و و ه
􀀀
-4 اینکه آن مانند سخن گوینده باشد لا و ه
جبائی گوید:البتّه اراده کرده که سوگند بچیزهاي آفریده شده دیده
ص : 285
شده و دیده نشده نمیخورد،فقط قسم میخورد به پروردگار آنها براي اینکه سوگند جایز نیست مگر بخدا.
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ
مسلّما آن هر آینه سخن فرستاده بزرگواریست گوید آن حقیقه قول خدا است و البتّه فرشته و جبرائیل و پیامبر حکایت میکنند
این را از خداي تعالی و جز این نیست که اسنادش بایشان از جهت این است که شنیده میشود از ایشان کلامشان.پس چون آن
حکایت کلام خدا است گفته شده آن حقیقه کلام خداست در عرف.
جبائی گوید:رسول کریم جبرائیل است و کریم آنست که جامع صفات خوب باشد.
ا تَذَکَّرُونَ 􀀀 کاهِنٍ قَلِیلًا م 􀀀 لا بِقَوْلِ 􀀀 ا تُؤْمِنُونَ وَ 􀀀 شاعِرٍ قَلِیلًا م 􀀀 ا هُوَ بِقَوْلِ 􀀀 وَ م
آن سخن شاعر نیست اندك و کم است که ایمان بیاورید و نه سخن کاهن و جادوگر هم نیست اندکست که متذکّر شوید.
قول شاعر آنست که آن را تألیف کند بوزنی و آن را با قافیه قرار دهد و براي آن معنی باشد.و قول کاهن آنست که مسجّع
است و آن کلامیست با تکلّف و زحمت که آن را بمعنایی که شبیه آنست منضمّ شود.
خداوند سبحان قرآن را از شعر و کهانت پاك کرده و از هر دوي آنها محفوظش داشته و البتّه از شعر منعش کرده و پاکش
اللّ علیه و آله و
􀀀
نموده براي اینست که حال شعر غالبا اینست که دعوت به هوي نموده و انگیزة شهوت میکند و پیامبر صلّی ه
سلّم فقط حکمتهایی میآورد که عقل دعوت بآن میکند، براي نیازي که هست بر عمل بر آن و هدایت یافتن بسبب آن.
و نیز خداوند سبحان قرآن را منع کرد از قول شعر و شاعرانه،براي
ص : 286
دلالت کردن بر اینکه قرآن صفت کلام معتاد و معمول بین مردم نیست،و آن شعر نیست بلکه آن صنفی از کلام و خارج از
انواع سخنان معتاده و معموله است.و هر گاه دور بود از آنچه عادت بر آن جاري شده در تألیف کلام پس این دلالتش بیشتر
است بر اعجاز قرآن.
ا تُؤْمِنُونَ .معنایش اینست که شما باور نمیکنید که قرآن از نزد خداست.و اراده کرده بقلیل نفی ایمان کلّی 􀀀 و قول خدا: قَلِیلًا م
آنها،چنان که می گویی بکسی که تو را دیدن نمیکند قل ما تأتینا بگو نمی آیی نزد ما و قصد تو اینست که اصلا پیش ما نمی
آیی.پس معناي لا تؤمنون به و لا تتذکرون و لا تتفکّرون ایمان بآن نمیآورید و متذکّر نمیشوید و فکر و اندیشه نمیکنید پس
بدانید معجزه را و فرق بگذارید میان آن و شعر و کهانت.
الَمِینَ 􀀀 تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْع
بیان فرمود که آن نازل شده از نزد خدا است بر زیان جبرئیل تا اینکه خیال نشود که آن کلام جبرئیل است.
گر چه قرآن از لب پیغمبر است
هر که گوید حق نگفته کافر است
ا􀀀 وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْن
اوِیلِ یعنی دروغی بر ما نسبت دهد و چیزي که ما نگفتیم از خود 􀀀 اللّ علیه و آله ببندد بر ما بَعْضَ- الْأَق
􀀀
اگر محمّد صلّی ه
درآورده و بما نسبت دهد یعنی اگر سخنی بتکلّف و زحمت از پیش خودش بگوید.
ا مِنْهُ بِالْیَمِینِ 􀀀 لَأَخَذْن
ابن جریر گوید:یعنی از دست راستش بر طریق ذلّت و خواري میگیریم.چنانچه سلطانی میگوید:
اي غلام بگیر از دستش پس آن را بطور اهانت و سبکی و خواري خواهد گرفت.
حسن و ابی مسلم گویند:یعنی هر آینه دست راستش را قطع خواهیم
ص : 287
نمود،پس بنا بر این باء زایده خواهد بود یعنی هر آینه دست راست او را خواهیم برید.
فرّاء و مبرّد و زجاج گویند:هر آینه او را با قوّه و نیرو خواهیم گرفت یعنی و ما او را خواهیم گرفت و ما قدرت بر گرفتن او
داریم و مالک او هستیم.و البتّه یمین را جاي قوت و قدرت قرار داده براي اینست که نیروي هر چیزي در دستهاي او است(از
ابن قتیبه).
ا مِنْهُ الْوَتِینَ 􀀀 ثُمَّ لَقَطَعْن
.( یعنی و لکن ما قطع میکنیم از او رگ دل او را و او را هلاك مینمائیم ( 1
مجاهد و قتاده گفته اند:که وتین رگیست در قلب که متّصل به پشت است و بعضی گفته آن ریسمان قلب است.
حاجِزِینَ 􀀀 ما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ 􀀀 فَ
یعنی پس نیست کسی از شما که ما را از او منع کند و مقصود اینست که او تکلیف دروغ بخاطر شما نمیکند با علمش به
اینکه اگر او این تکلیف را نماید هر آینه ما عقوبتش نمائیم آن گاه شما قدرت ندارید
ص : 288
1) این عبارت است از دلیل لطفی که اهل کلام بآن استدلال نمودند بر نبوّت.و اگر گفته شود.پس چطور جماعتی از -1
مدّعیان پیغمبري دروغی، ادّعا کردند و خدا آنها را دفع نکرد و رگ دل آنها را قطع نکرد.گوئیم براي اینکه آنها دعوت خود
را مقرون باعجاز نکردند که آنها را تأیید کند تا موجب گمراهی مردم باشد.آن گاه آنها ادّعا میکردند اباطیل را که عقل
حکم ببطلان آنها میکند مثل دعوت شرك و عبادت اصنام.و امّا پیامبري که نباشد در او چیزي که موجب تنفّر مردم از او شود
و کلامی آورد که بحدّ اعجاز برسد و دعوت بتوحید و مکارم اخلاق کند و بشارت پیامبران پیشین منطبق با او شود و تصرّف
در کاینات هم بکند اگر دروغگو باشد بر خداست که او را تکذیب نموده و او را قطع نماید(مترجم)
بر دفع عقوبت ما از او.سپس یاد کرد خداوند سبحان که قرآن چیست و فرمود وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ یعنی و آن موعظه است
براي کسی که بترسد عقاب خدا را بسبب فرمان و اطاعت او.
إِنّ لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ
􀀀
وَ ا
و ما هر آینه میدانیم که از شما هستند:
تکذیب کنندگان بقرآن یعنی ما دانستیم که بعضی از شما تکذیب میکند قرآن را.اشاره فرمود:که بعضی از ایشان تصدیق
میکنند قرآن را و بعضی هم تکذیب مینمایند.
کافِرِینَ 􀀀 وَ إِنَّهُ لَحَسْرَهٌ عَلَی الْ
یعنی این قرآن در روز قیامت حسرت است بر ایشان براي اینکه در دنیا عمل بقرآن نکردند.
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ
یعنی و البتّه قرآن براي متّقین و پرهیزکاران، هر آینه حقّ و یقین است و حقّ همان یقین است و فقط آن را اضافه بخودش نمود
چنان که میگویند مسجد جامع و دار الآخره و بارحه الاولی و یوم الخمیس و مانند آن پس اضافه میشود چیز بخودش هر گاه
لفظش مختلف شد.
و بعضی گفته اند:حقّ آنست که معتقد او باشد بر آنچه اعتقاد نمود و یقین آنست که شبهه اي در آن نباشد.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ
اللّ علیه و آله و سلّم است و مقصود بآن تمام مکلّفین میباشد.و معنایش اینست که خداي سبحان را
􀀀
این خطاب به پیامبر صلّی ه
تنزیه و پاك نموده از آنچه بر او جایز نیست از صفات.و عظیم آن بزرگیست که شأن غیرش در مقابل شأن او کوچک است و
هر چیزي براي عظمت و سلطنت او ذلیل و ناچیز است.
ص : 289
سورة معارج
اشاره
والِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ .که در مدینه نازل شده است. 􀀀 مکّی است حسن گوید:این سوره مکّیست مگر آیه. وَ الَّذِینَ فِی أَمْ
عدد آیات آن:
چهل و چهار آیه است از نظر غیر شامی و چهل و سه آیه است از نظر شامی.
اختلاف در آیه. أَلْفَ سَنَهٍ .است که از نظر غیر شامی یک آیه است.
ص : 290
فضیلت این سوره:
سائِلٌ 􀀀 اللّ علیه و آله فرمود:و کسی که قرائت کند. سَأَلَ
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم.گوید:پیغمبر صلّی ه
􀀀
ابی بن کعب از پیغمبر صلّی ه
.را خداوند باو عطا کند ثواب کسانی که رعایت امانت و عهدشان نموده و ثواب کسانی که نمازشان را محافظت نموده اند.
و جابر از ابی جعفر حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمود هر که قرائت این سوره را ادامه دهد خداوند در روز
اللّ علیه و آله و سلّم ساکن نماید.
􀀀
قیامت از گناه عملش- نمی پرسد و او را در بهشت با محمّد صلّی ه
توضیح:
چون خداوند سورة الحاقه را پایان داد بوعید کفّار این سوره را افتتاح نمود بمانند آن و فرمود:
ص : 291
[ [سوره المعارج ( 70 ): آیات 1 تا 10
اشاره
ئِکَهُ وَ 􀀀 ارِجِ ( 3) تَعْرُجُ اَلْمَلا 􀀀 اَللّ ذِي اَلْمَع
􀀀
دافِعٌ ( 2) مِنَ هِ 􀀀 کافِرینَ لَیْسَ لَهُ 􀀀 اقِعٍ ( 1) لِلْ 􀀀 ذابٍ و 􀀀 سائِلٌ بِعَ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . سَأَلَ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
راهُ قَرِیباً ( 7) یَوْمَ تَکُونُ 􀀀 دارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ ( 4) فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا ( 5) إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ( 6) وَ نَ 􀀀 کانَ مِقْ 􀀀 اَلرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ
( لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً ( 10 􀀀 الُ کَالْعِهْنِ ( 9) وَ 􀀀 ماءُ کَالْمُهْلِ ( 8) وَ تَکُونُ اَلْجِب 􀀀 اَلسَّ
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان.
-1 خواهنده اي عذابی که بر کافران فرود آینده است بدعا درخواست کرد یا پرسش کننده اي از عذابی که واقع شدنی است
پرسید(که آن شکنجه از آن کیست پیغمبر(ص)فرمود).
-2 براي کافرانست و آن عذاب را بازدارنده اي نیست.
-3 از طرف خدایی که صاحب درجه هاي بلند است.
-4 فرشتگان و روح در روزي که اندازه آن(بسالهاي دنیا)پنجاه
ص : 292
هزار سالست بسوي(محلّ فرمان)او بالا میروند.
-5 پس(بر تکذیب کافران)شکیبایی کن شکیبایی نیکو.
-6 البتّه کافران روز رستاخیز(یا شکنجه)را دور میبینند.
-7 و ما آن را نزدیک میبینیم.
-8 و روزي که آسمان چون قلعی(یا روغن)گداخته شود.
-9 و کوه ها چون پشم حلّاجی شده بگردد.
-10 و خویش از احوال خویش نپرسد.
قرائت:
اهل مدینه و ابن عامر(سأل)بدون همزه قرائت کرده اند و دیگران با همزه.کسایی یعرج با یاء خوانده و دیگران با تاء تعرج
قرائت کرده اند ابن کثیر در روایت بزي و عاصم در روایت برجمی از ابی بکر و لا یسأل بضمّ یاء و دیگران لا یسأل بفتح یاء
خوانده اند.
دلیل:
ابو علی گوید:کسی که سال قرائت کرده الف را منقلب از واوي که آن عین الفعل است مانند قال و خاف قرار داده و ابو
عثمان از ابی زید حکایت کرد که او شنیده از کسی که میگفت هما یتساولان.
پس هر که گوید(سال)بر این لغت گرفته.و کسی که(سأل)خوانده پس همزه را عین الفعل قرار داده.پس اگر مؤکّ د کند
گوید(سال)و اگر مخفّف نماید قرار دهد آن را میان الف و همزه براي آنچه شاعر گوید:
اللّ فاحشه
􀀀
سألت هذیل رسول ه
ضلّت هذیل بما قالت و لم تصب
ص : 293
اللّ علیه و آله عمل زشتی را،گمراه است هذیل بآنچه که گفته و کار درستی نکرده
􀀀
پرسید هذیل از رسول خدا صلّی ه
است.شاهد در این بیت کلمۀ سألت که میان همزه و الف خوانده شده.
و ممکن است در آن دو وجه باشد.و تمام قاریان اتّفاق دارند بر همزه داشتن سائل براي اینکه آن از دو صورت خالی نیست یا
از یتساولان است یا از لغت دیگر.پس اگر از اوّل باشد در آن نیست مگر همزه چنان که در قائل و خائف است براي اینکه
عین الفعل هر گاه در فعل معتل شد در اسم فاعل هم معتل میشود و اعتلال آن هم بحذف نمیشود براي اشتباه پس منقلب به
همزه میشود و اگر در لغت کسی باشد که همزه میداند پس در آن نیست مگر همزه چنانچه در ثائر میباشد مگر اینکه تو
بخواهی تخفیف بدهی همزه را پس آن را بین الف و همزه قرار دهی و همین طور در وجه و صورت دیگري و امّا یعرج و
تعرج پس یاء و تاء در آن دو نیکوست و کسی که ضمّ داده و لا یسئل حمیم حمیما را پس مقصود خدا داناتر است که
دوستی از دوستش پرسیده نمیشود تا بداند شأن او را از جهت خودش چنانچه شناخته میشود خبر صدیق از ناحیه خودش و
نزدیک از نزدیکش پس هر گاه چنین بود پس وقتی فعل بنا بر فاعل شد می گویی سئلت زیدا عن حمیمه پرسیدم زید را از
دوستش و گاهی جار حذف میشود پس فعل میرسد باسمی که مجرور بود،قبل از حذف جار پس منصوب میشود به اینکه
مفعول اسمیست که فعل مبنی للمفعول باو اسناد داده شده است.پس بنا بر این منصوب میشود گفته او حمیما.و دلیل بر این
معنی قول خداست:
یُبَصَّرُونَهُمْ
یعنی دوست دوست را می بیند.می گویی(بصرت به) یعنی دیدم او را پس هر گاه عین الفعل را دو برابر کردي فاعل مفعول
میشود
ص : 294
پس می گویی(ب ّ ص رنی زید بکذا)زید مرا چنین دید.پس هر گاه باء که حرف جرّ است از کذا حذف شود می گویی:ب ّ ص رنی
زید کذا.مرا زید چنین دید پس هر گاه فعل را براي مفعول به بنا کردي و حرف جرّ را حذف کردي گویی ب ّ ص رت زیدا.پس
بنا بر این قول خدا.یبصّرونهم.پس هر گاه دیدند ایشان را محتاج به تعریف حال دوست از دوست نشوند.فقط جمع شده.
پس گفته شده یبصرونهم براي اینکه حمیم گر چه در لفظ مفرد است پس مقصود بآن کثرت و جمع است.دلالت کند تو را بر
این قول خدا.فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم.پس نیست براي ما شفیعانی و نه دوست صادقی.
و کسی که قرائت کرده.و لا یسأل حمیم حمیما.پس مقصود اینست:
نمی پرسد دوستی از دوستش در این روز بعلّت اینکه غافل میشود از دوست خود و مشغول بخود میشود چنان که فرمود: یَوْمَ
یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ .روزي که برادر از برادر فرار میکند تا آنجا که فرمود: لِکُ لِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ .براي هر یک از
ایشان در آن روز یک نحو گرفتاریست که آن را بی نیاز از دیگران میکند.
لغت:
المعارج:مواضع عروج و آن بالا رفتن از مرتبه بعد از مرتبۀ دیگر است.و از آنست اعرج براي بلند کردن یک پاي از دیگري.
المهل:زجاج گوید آن جرم و کثافت روغن زیتونست.و بعضی گفته اند:آن مس آب شده است و حمل کردن بملایمت و
نرمی از امهله، امهال میباشد.
ص : 295
العهن:پشم زده است.
الحمیم:آنست که نسبش نزدیک بدوست و صاحبش باشد و اصل او از قرب و نزدیکی است.
اللّ ذلک من لقاء
􀀀
احمّ ه
احاد احاد فی شهر الحلال
خدا نزدیک گرداند این را که با دشمنان در ماه حلال محاربه و جنگ کنم.
اللّ که بمعناي قرب و نزدیک شدن است.
􀀀
شاهد این بیت احمّ ه
اعراب:
باء بعذاب متعلّق بسأل است بجهت اینکه معنایش اینست دعا- داع بعذاب.خواهنده اي خواست عذاب را.و بعضی گفته اند:که
باء بمعنی عن میباشد و تقدیرش اینست سؤال کننده اي سؤال کرد از عذاب گوید:
دع المعمّر لا تسأل بمصرعه
و اسأل بمصقله الکبري ما فعلا
واگذار معمّر را و نه پرس از محلّ افتادنش و بپرس از مصقله بکري که چه شده است شاهد این بیت:بمصرعه و بمصقله است
که باء در هر دو بمعنی عن یعنی از استعمال شده اراده میکند از مصرع او،و از مصقله،و لام در قول خداي تعالی للکافرین
بمعنی علی و متعلّق بواقع است یعنی واقع است بر کافرین و بعضی گفته اند:که آن متعلّق بمحذوف پس صفت براي سائل و
تقدیرش این است:سأل سائل کائن للکافرین.یعنی سؤال کرد:
پرسنده اي که او از کافرین بود.
ص : 296
مقصود و تفسیر:
اشاره
اقِعٍ 􀀀 ذابٍ و 􀀀 سائِلٌ بِعَ 􀀀 سَأَلَ
اللّ علیه و آله و سلّم علیّ بن
􀀀
مجاهد گوید:که این سائل آنست که گفت بار خدایا اگر این مطلب(تعیین و نصب پیامبر صلّی ه
ابی طالب علیه السّلام را بخلافت)حقّ و از نزد تو است...و او نظر ابن حارث بن کلده بود پس معنایش اینست دعا کننده اي
دعا کرده بر علیه و ضرر خودش از عذاب واقع در حالی که شتاب کرد بر آن عذاب و حال آنکه آن حتما بایشان واقع خواهد
شد.
و حسن گوید:مشرکان سؤال کردند و گفتند:این عذابی که اي محمّد تذکّر میدهی براي کیست.پس جواب آمد که آن:
دافِعٌ 􀀀 کافِرینَ لَیْسَ لَهُ 􀀀 لِلْ
براي کافرین است که دافعی براي آن نیست.
اللّ علیه و آله بود و باء در بعذاب.زاید و براي
􀀀
جبائی گوید:نفرین کرد نفرین کننده اي دربارة عذاب کافرها و آن پیغمبر صلّی ه
تأکید است چنانچه در قول خدا: وَ هُزِّي إِلَیْکِ بِجِ ذْعِ النَّخْلَهِ زایده است.و تقدیرش اینست درخواست کرد سائلی عذاب واقع
را.
و بعضی گفته اند:آن بمعناي عن میباشد.و بر همین قول است تأویل گفته حسن براي اینکه ایشان پرسیدند:از عذاب که آن
براي کیست؟ و بعضی گفته اند:باء براي تعدّي است.یعنی به نازل کردن عذاب و بر آنست تأویل گفتۀ مجاهد.
سائِلٌ بر قرائت کسی که بالف قرائت کرده از سأل یسیل سیلا.و تقدیرش اینست سال سیل 􀀀 و بعضی گفته اند:که معناي سَأَلَ
سائل جاري شد سیل
ص : 297
پرسنده از عذاب واقع.
ابن زید گوید:سائل نام یک وادیست در جهنّم باین نام موسوم شده براي اینکه سیل عذاب از آنجاست.
اللّ شیرازي
􀀀
و خبر داد مرا سید ابو الحمد گفت حدیث کرد ما را حاکم ابو القاسم- حسکانی گفت حدیث کرد ما را ابو عبد ه
گوید حدیث کرد ما را ابو بکر جرجانی گفت حدیث کرد ما را ابو احمد بصري گفت حدیث کرد ما را محمّد بن سهل
گوید:حدیث کرد ما را زید بن اسماعیل مولی الانصاري گوید حدیث کرد ما را محمّد بن ایّوب واسطی گوید:حدیث کرد ما
اللّ علیه و آله و سلّم علی علیه
􀀀
را سفیان بن عیینه،از جعفر بن محمّد الصّادق از پدرانش علیهم السّلام که چون پیغمبر صلّی ه
السّلام است را در روز غدیر خم منصوب بخلافت کرد و فرمود:
من کنت مولاه فعلّی مولاه .هر که من مولاي اویم.پس علی مولاي اوست.و این در عالم پراکنده و بگوش همه رسید.نعمان بن
اللّ علیه و آله و سلّم گردید و گفت ما را امر نمودي که شهادت بر توحید و یکتایی خدا
􀀀
حرث فهري وارد بر رسول خدا صلّی ه
اللّ و اینکه تو پیامبري ما هم اطاعت کردیم.پس ما را فرمان جهاد و حج و روزه و نماز و زکاه دادید ما
􀀀
داده و بگوئیم لا اله الاّ ه
پذیرفتیم آن گاه راضی نشدي تا این جوان را تعیین بخلافت و وصایت خود نمودي و گفتی:من کنت مولاه فعلّی مولاه پس
این کار از ناحیۀ تو است یا از طرف خداست.
اللّ علیه و آله و سلّم فرمود:قسم بخدایی که جز او خدایی نیست.این کار از طرف خدا و امر اوست پس نعمان بن
􀀀
پیامبر صلّی ه
اللّ علیه و آله و سلّم کرده و میگفت:بار خدایا اگر این کار حقّ و از طرف تو است پس ببار بر ما
􀀀
حرث پشت بر پیغمبر صلّی ه
سنگی از آسمان.پس خداوند سنگی بر سر او زد و او را
ص : 298
دافِعٌ . 􀀀 اقِعٍ تا آخر لَیْسَ لَهُ 􀀀 ذابٍ و 􀀀 سائِلٌ بِعَ 􀀀 کشت و نازل فرمود: سَأَلَ
ارِجِ 􀀀 اللّ ذِي الْمَع
􀀀
مِنَ هِ
یعنی نیست براي عذاب خدا دافعی از عذاب خدا.
و بعضی گفته اند:یعنی عذاب براي کافرها از خدا واقع خواهد بود مقصود اینکه وقوع عذاب از خداست و ذي المعارج صفت
خداي سبحان، است.
در معناي ذي المعارج چند وجه و معنی در ذي المعارج گفته است.
-1 قتاده و جبائی گویند:صاحب نعمتهاي بلند و درجاتی که در بهشت به پیامبران و اولیاء عطاء میفرماید براي اینکه منزل هاي
بلند،و با شکوه و درجه ها و رتبه هاي عالی بایشان میدهد.
-2 ابن عبّاس و مجاهد گویند:آن مواضع و موارد بالا رفتن فرشتگان است بآسمان.کلبی گوید:صاحب آسمانها که فرشته ها در
آن بالا میروند.
-3 یعنی صاحب فرشتگان یعنی مالک فرشتگانی که بآسمانها بالا میروند و از آنست شب معراج که پیغمبر(ص)در آن شب
بآسمان بالا رفت.
لائِکَهُ وَ الرُّوحُ 􀀀 تَعْرُجُ الْمَ
یعنی فرشتگان بالا میروند و نیز روح که جبرئیل است با ایشان بالا میرود.او را از میان فرشتگان براي شرافتش ممتاز بذکر
فرمود.
(إِلَیْهِ)
یعنی بسوي محلّی که براي هیچکس غیر از او در آن حکم،و نفوذي نیست.قرار داد خداي سبحان.بالا رفتن ایشان را باین محلّ
عروج
ص : 299
ی رَبِّی یعنی من رونده هستم بمحلّی که پروردگارم وعده ام 􀀀 ذاهِبٌ إِل 􀀀 بسوي خودش مانند گفتار ابراهیم علیه السّلام. إِنِّی
فرموده.
دارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ 􀀀 کانَ مِقْ 􀀀 فِی یَوْمٍ
در روزي که مدّتش پنجاه هزار سال است.بزرگان در معناي آن اختلاف کرده اند.
گفتار دانشمندان دربارة این آیه
مجاهد گوید:بالا میروند فرشتگان بجایی که خداوند ایشان را امر بآن میکند در روزي که مقدارش از عروج غیر ایشان پنجاه
هزار سال است.و این از پائین ترین زمین ها تا بالاي آسمان هفتم است و قول خدا در سورة سجده در روزي که مقدارش هزار
سالست آن ما بین آسمان دنیا و زمین است در بالا رفتن و پائین آمدن.پانصد سال در بالا رفتن و پانصد سال در پائین آمدن و
مقصود اینست که اگر آدمیان به پیمودن این مقداري که فرشتگان در یک روز می پیمایند شدند هر آینه آن را در مدّت هزار
سال خواهند پیمود.
جبائی گوید:البتّه مقصود روز قیامت است و اینکه در آن روز کارهایی میکند و میان بندگان قضاوت مینماید که اگر در دنیا
میکرد مقدارش پنجاه هزار سال بود.و آن گفته قتاده و عکرمه است.
اللّ علیه و آله گفته شد اي رسول خدا(ص)چقدر طولانی است این
􀀀
و ابو سعید خدري روایت کرده که بپیغمبر صلّی ه
روز،فرمود:قسم بخدایی که جان محمّد در دست اوست هر آینه براي مؤمن سبک میشود تا اینکه میشود بر او از نماز واجبی
که در دنیا میخواند سبک تر و کوتاه تر.
اللّ علیه السّلام روایت شده که فرمود:اگر غیر
􀀀
و از حضرت ابی عبد ه
ص : 300
خدا کسی متولّی حساب شود هر آینه پنجاه هزار سال در آن توقّف کنند از پیش از آنکه احسابشان راحت شوند.و خداوند
سبحان در یک ساعت از حساب بندگان فارغ شود.
و باز از آن حضرت روایت شده که فرمود:این روز بنیمه نمیرسد که اهل بهشت در بهشت و اهل دوزخ در آتش منزل میکنند.
و بعضی گفته اند:که اوّل فرود آمدن فرشتگان در دنیا و امر و نهی او و داوري آنها میان مردمان تا آخر بالا رفتنشان بآسمان
پنجاه هزار سال است و آن قیامت است.پس مقدار عمر دنیا پنجاه هزار سال است معلوم نیست، چقدر گذشته و چه قدر باقی
مانده است.و فقط خدا میداند آن را.
باشد.پس معنا بوده باشد سؤال کرد سائلی از عذاب واقع در روزي « واقع » زجاج گوید:ممکن است که قول خدا. فِی یَوْمٍ .صله
که مقدارش پنجاه هزار سال است و این عذاب در روز قیامت واقع میشود.
(فَاصْبِرْ)
صبر کن شکیبا باش اي محمّد.بر تکذیب کردن ایشان تو را صَبْراً جَمِیلًا شکیبایی نیکو که در آن جزع و شکایتی بر آنچه
قیاس میکنی نباشد.
راهُ قَرِیباً 􀀀 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَ
البتّه ایشان روز قیامت را دور میبینند ولی ما آن را نزدیک میبینیم.
خداوند سبحان خبر داد به اینکه او میداند آمدن روز قیامت و حلول عقاب را در این نزدیکی به کافرها.ولی کفّار خیال میکنند
آن دور است براي اینکه معتقد به صحّت آن نیستند و هر آنچه آمدنی باشد آن نزدیک خواهد بود.
پس رؤیت اوّل(یرونه)بمعناي گمان و خیال است و رؤیت دوّم وَ
ص : 301
راهُ 􀀀نَ
بمعناي علم است سپس خداوند سبحان خبر داد به اینکه چه وقت عذاب بر کفّار واقع میشود.پس فرمود:
ماءُ کَالْمُهْلِ 􀀀 یَوْمَ تَکُونُ السَّ
روزي که آسمان بقول ابن عبّاس مانند دردي روغن زیتون و بقول عطاء مثل مس گداخته و بگفته حسن مانند نقره آب شده و
بقول ابی مسلم مثل سرب آب شده است.
الُ،کَالْعِهْنِ 􀀀 وَ تَکُونُ الْجِب
و کوه ها مانند پشم رنگ شده و به گفتۀ مقاتل مثل پشم زده شده و بقول حسن مانند پشم سرخ است مقصود این است که
کوه ها بعد از سختی و صلابت نرم و ملایم و بعد از اجتماع پراکنده میشوند.حسن گوید:کوه ها اوّل مثل پشته و تپّه اي از
لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً 􀀀 ریگ میشود.سپس مانند پنبه و پشم حلّاجی شده میگردد آن گاه ذرّات پراکنده شده و نابود میشود وَ
روزي که دوست از دوست خود رفیق از رفیق خود جویا نمیشود.بقول مجاهد هر انسانی در آن روز مشغول بخود،و از دیگري
غافل است.
و بگفته حسن دوستی از دوستش نمی پرسد که گناهان او را متحمّل شود براي اینکه در آخرت از او مأیوس است.
اخفش گوید:حمیم کسیست که انسانی محبّت و مهر مخصوص باو بورزد از خویشان و ارحام نزدیک باشد و یا دور باشد.و
حامه بمعنی خاصّه است.
لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ... اینست که در آن روز احتیاجی بسؤال نیست. 􀀀 و بعضی گفته اند:معناي آیۀ مذکور
بعلّت اینکه براي هر کدام از آنان علامت و نشانه مخصوصی است،که بآن شناخته میشود.پس علامت کافرها سیاهی صورت و
کبودي چشم،و
ص : 302
( علامت مؤمنان زیبایی و بشّاشی رنگ و سفیدي چهره است. ( 1
ص : 303
جَ انٌّ .پس در این روز از گناه آدمیان و جنّیان 􀀀 یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا 􀀀 1) مانند قول خدا در سورة الرّحمن. فَیَوْمَئِذٍ لا -1
ماهُمْ... گناهکاران از سیما و چهره و پیشانی آنها 􀀀 پرسیده نمیشود(چرا) زیرا در آیۀ بعد جواب داده: یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِی
شناخته میشوند.در بعضی روایات اهل بیت علیهم السّلام است:که در پیشانی آنان بخط خوانا نوشته شده: هذا الشّارب و هذا
الزّانی و هذا السّارق .این دزد و این زناکار و آن میگسار است...(مترجم)
[ [سوره المعارج ( 70 ): آیات 11 تا 35
اشاره
صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ ( 12 ) وَ فَصِیلَتِهِ اَلَّتِی تُؤْوِیهِ ( 13 ) وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ 􀀀 ذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ ( 11 ) وَ 􀀀 یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ اَلْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدِي مِنْ عَ
سانَ خُلِقَ 􀀀 ی ( 18 ) إِنَّ اَلْإِنْ 􀀀 تَوَلّ ( 17 ) وَ جَمَعَ فَأَوْع
􀀀
ي ( 16 ) تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ ی 􀀀 نَزّ لِلشَّو
اع 􀀀 ی ( 15 ) هًَ 􀀀 ا لَظ 􀀀 کَلّا إِنَّه
􀀀
( جَمِیعاً ثُمَّ یُنْجِیهِ ( 14
دائِمُونَ ( 23 ) وَ 􀀀 لاتِهِمْ 􀀀 ی صَ 􀀀 ذا مَسَّهُ اَلْخَیْرُ مَنُوعاً ( 21 ) إِلَّا اَلْمُصَلِّینَ ( 22 ) اَلَّذِینَ هُمْ عَل 􀀀 ذا مَسَّهُ اَلشَّرُّ جَزُوعاً ( 20 ) وَ إِ 􀀀 هَلُوعاً ( 19 ) إِ
ذابِ رَبِّهِمْ 􀀀 لِلسّ وَ اَلْمَحْرُومِ ( 25 ) وَ اَلَّذِینَ یُ َ ص دِّقُونَ بِیَوْمِ اَلدِّینِ ( 26 ) وَ اَلَّذِینَ هُمْ مِنْ عَ
ائِلِ 􀀀 والِهِم حَ قٌّ مَعْلُومٌ ( 24 ) 􀀀 أَمْ اَلَّذِینَ فِی مانُهُمْ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 اجِهِمْ أَوْ م 􀀀 ی أَزْو 􀀀 إِلاّ عَل
􀀀
( حافِظُونَ ( 29 􀀀 ذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ ( 28 ) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ 􀀀 مُشْفِقُونَ ( 27 ) إِنَّ عَ
اعُونَ ( 32 ) وَ اَلَّذِینَ 􀀀 اتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ ر 􀀀ان 􀀀 ادُونَ ( 31 ) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِأَم 􀀀 ئِکَ هُمُ اَلع 􀀀 ذلِکَ فَأُول 􀀀 اءَ 􀀀 ی وَر 􀀀 فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ( 30 ) فَمَنِ اِبْتَغ
( جَنّ مُکْرَمُونَ ( 35
اتٍ􀀀 ئِکَ فِی 􀀀 ی ( 34 ) أُول حافِظُونَ 􀀀 صَلا ُ تِهِم 􀀀 ی 􀀀 ق ( 33 ) وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَل ائِم 􀀀 داتِهِمْ وُنَ 􀀀ا􀀀 هُمْ بِشَه
ص : 304
ترجمه:
-11 در حالی که خویشاوندان همدیگر را می شناسند گناهکار دوست میدارد که از عذاب آن روز پسرانش.
-12 و همسرش و برادرش را.
-13 و خویشاوندانی که او را جاي داده اند.
-14 و آنچه در زمین است همگان را فدا دهد سپس خدا او را نجات بخشد.
-15 نه چنانست(که خدا او را از عذاب برهاند)براستی که آتش دوزخ سوزانست.
-16 کننده پوست(یا جدا کننده اطراف)است.
-17 آتشی را که بحقّ پشت کرده و از(فرمان)سرپیچی کرده، میخواند.
-18 و(مال دنیا را)گرد آورده پس نگاهداشته.
-19 البتّه آدمی بس حریص آفریده شده.
-20 چون او را فقري رسد بس جزع کننده است.
-21 و چون باو مالی رسد بس منع کننده است.
-22 مگر نماز گذارندگان.
ص : 305
-23 آنان که بر نماز خویش مداومت میکنند.
-24 و آنان که در اموالشان بهره اي معلوم است.
-25 براي فقیر خواهنده و تهیدستان محروم.
-26 و آنان که روز رستاخیز را تصدیق میکنند.
-27 و آنان که از عذاب پروردگارشان هراسانند.
-28 زیرا که از عذاب پروردگارشان ایمن نتوانند بود.
-29 و آنان که عورتهاي خویش را نگاهدارنده اند.
-30 جز در مورد همسرانشان یا کنیزانی که ایشان مالک شده اند که ایشان ملامت کردگان نیستند.
-31 و هر که غیر آنچه گفته شد طلب کند پس آن گروه خود تجاوزگرانند 32 -و آنان که سپرده ها و پیمانهاي خویش را
رعایت کنندگانند.
-33 و آنان که بگواهیهاي خویش قیام کنندگانند.
-34 و آنان که بر نماز خویش محافظت کنندگانند.
-35 آن گروه(که اوصافشان بیان شد)در بهشت ها گرامی شدگانند
قرائت:
حفص.نزّاعه.بنصب قرائت کرده،و دیگران برفع خوانده اند.ابن کثیر(لامانتهم)بدون الف و دیگران.لاماناتهم.جمع خوانده.و
حفص و یعقوب و سهل.بشهاداتهم بنا بر جمع خوانده و ما بقی بشهادتهم- خوانده و تمام قاري ها.علی صلوتهم.را مفرد قرائت
کرده اند.
دلیل:
ي .پس 􀀀 نَزّ لِلشَّو
اع 􀀀 ی، هًَ 􀀀 ا لَظ 􀀀 ابو علی گوید:کسی که قرائت کرده. إِنَّه
ص : 306
رفع نزاعه جایز است.چنانچه جایز است در قول تو هذا زید منطلق و هذا بعلی شیخ.این زید رفتنی و این شوهر من پیر و
کهنسال است.
و کسی که نصب داده پس بنا بر دو وجه است: 1-اینکه حال باشد.
-2 اینکه حمل بر فعل شود.پس حمل آن بر حال بعید است براي اینکه در کلام چیزي نیست عمل در حال کند.
پس اگر بگویی البتّه در قول خدا.لظی.معنی تلظّی و تلهّب است.
پس بتحقیق که این درست نیست براي اینکه کلمۀ لظی معرفه است و حال را نصب نمیدهد.آیا نمی بینی که آنچه استعمال
شده استعمال اسماء از اسم فاعل یا مصدر این قسم عمل نکرده از جهتی که جاري مجراي اسماء است.
پس سزاوار است که اسم معرفه عمل آن را انجام ندهد.و دلالت میکند تو را بر معرفه بودن لظی و علم بودن آن.به اینکه
تنوین ملحق بآن نمیشود پس هر گاه چنین بود حال از آن نصب داده نشود.پس اگر با معرفه بودن آن را حال قراردادي بشدّت
تلظّی و التهاب معروف گردید جایز است به این معناي حادث در علم منصوب باشد.و بنا بر این قول خداي تعالی:
اتِ وَ فِی الْأَرْضِ معلّق کرده ظرف را بآنچه اسم بر آن دلالت کند از تدبیر و الطاف،پس اگر حال معلّق 􀀀 ماو 􀀀 اللّ فِی السَّ
􀀀
وَ هُوَ هُ
بمعناي حادث در علم شود چنانچه ظرف معلّق شد بچیزي که اسم بر آن دلالت کند از تدبیر،و الطاف ممتنع نیست.بعلّت اینکه
حال مانند ظرف است در تعلّقش بمعنا مثل تعلّق ظرف بمعنی و این وجهی است.
و اگر نزاعه معلّق شده باشد بفعل مضمري مثل اعنیها نزاعه للشّوي، نیز ممتنع نیست.
ص : 307
و امّا قول خدا.لاماناتهم بنا بر مفرد گر چه مضاف بجماعت است و براي هر یک از آنها امانت است،پس براي اینست که
امانت مصدر است و بر تمام جنس واقع میشود و شامل میشود جمیع را.
و کسی که اماناتهم.جمع خوانده براي اختلاف امانتها و بسیاري اقسام آنست.پس شبیه شده،باین جهت اسمایی را که جنس
نیست و سخن در شهادت و شهادات مانند سخن در امانت و امانات است.
لغت:
المودّه:مشترك میان تمنّی و محبّت است.گفته میشود وددت الشّیء یعنی تمنیته آرزو کردم آن را.و وددته احببته.دوست
داشتم وي را.
اودّ:در تمنّی و محبّت استعمال میشود.
الافتداء:فدیه و فدا دادنست.قبول ضرر کردن از چیز به بدل دادن از آن چیز.
الفضیله:جماعت جدا شده از جمله قبیله است به برگشت آن از ابوّه عامّه بابوّه خاصّه.
لظی:نامی از نامهاي دوزخ از برافروختگی گرفته شده.
النزاعه:چیزیست که نزعش بسیار باشد و آن کندن با شدّت است.
الاقتلاع:گرفتن بشدّت اعتماد است.
الشّوي:پوست سر است مفرد آن شوات است.
اعشی گوید:
قالت قتیله ماله
قد جللت شیبا شواته
قتیله گوید:چیست براي او که پیري و سالخوردگی موي سرش را سفید
ص : 308
کرده است شاهد در این بیت شواته است که بمعناي پوست و موي سر آمده است.
شوي:کناره و اطراف و ما سواي مقتل شاه رگ از هر حیوانی است.
گفته میشود:رماه فاشواه یعنی بغیر گلویش اصابت کرد.
و رمی فاصمی:یعنی بگلو و شاه رگش اصابت کرد.و الشّوي نیز مال پست و بی ارزش است.
الهلوع:حرص فراوان و جزع بسیار است.
الاشفاق:رقت قلب و نازك دلی از تحمّل چیزیست که میترسد از کارها و هر گاه دل سخت شد رقّت باطل و نابود میشود.
العادي:بمعناي خارج از حقّ است گفته میشود عدا فلان هر گاه خارج شود و عدا فی مشیه:هر گاه تند رود و آن اصل معنی
است.
و العادي:ظالم است بسرعت کردن بظلم.
اعراب:
ماءُ کَالْمُهْلِ قول خدا. یُبَصَّرُونَهُمْ باشد و قول خدا. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ .ممکن 􀀀 ممکن است عامل در ظرف از قول خدا یَوْمَ تَکُونُ السَّ
سانَ خُلِقَ هَلُوعاً و 􀀀 ماءُ کَالْمُهْلِ باشد.هلوعا إِنَّ الْإِنْ 􀀀 است کلام مستأنفه باشد و ممکن است که در محلّ جرّ بدل از تَکُونُ السَّ
ذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً .منصوب بر حالیّت است.و تقدیر اینست: 􀀀 ذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً .و منوعا إِ 􀀀 جزوعا. إِ
خلق هلوعا،جزوعا اذا مسّه الشّر،منوعا،اذا مسّه الخیر.
اجِهِمْ است. 􀀀 ی أَزْو 􀀀 إِلاّ عَل
􀀀
المصلّین:منصوب بر استثناء و قول خدا
زجاج گوید:البتّه این(علی)حمل بر معنی شده و تقدیرش فانّهم
ص : 309
یلامون علی غیر ازواجهم است.
و بر این دلالت میکند قول خدا. فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ .و بعضی گفته اند:
مگر ازواجشان.الاّ من ازواجهم.پس علی بمعناي من است.
تفسیر:
چون خداوند سبحان قیامت را تعریف نمود و خبر داد که در آن روز دوست از دوست نمی پرسد براي گرفتاري
خودش.فرمود: یُبَصَّرُونَهُمْ قتاده و ابن عبّاس گوید:ساعتی یعنی کافرها میشناسند همدیگر را،سپس معارفه نمیکنند و برخی از
بعض دیگر فرار میکنند.
مجاهد گوید:مؤمنان میشناسند ایشان را یعنی مؤمن دشمنانش را در عذاب میبیند پس خوشحال شده و بایشان دشنام میدهد.
و بعضی گفته اند:پیروان گمراهی رؤسا و رهبران گمراه کن خود را میشناسند.
و بعضی گفته اند:که ضمیر بملائکه و فرشتگان برمیگردد و ذکرشان گذشت.یعنی فرشتگان ایشان را میشناسند پس ایشان را
میرانند گروهی را به سوي بهشت و گروهی را بسوي دوزخ.
یَوَدُّ الْمُجْرِمُ
یعنی آرزو میکند گنهکار.
ذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ 􀀀 لَوْ یَفْتَدِي مِنْ عَ
یعنی آرزو میکند سلامتی خود را از عذاب نازل باو بتسلیم کردن هر که بزرگوار و گرامی است بر او از فرزندانش آنهایی که
ایشان عزیزترین مردمند بر او.
صاحِبَتِهِ 􀀀 وَ
یعنی و همسري که براي او آرامش و چه بسا او را بر پدر و مادرش اختیار کرده و برتري میداد.
ص : 310
وَ أَخِیهِ
برادري که در دنیا یار و یاور او بود.
وَ فَصِیلَتِهِ
یعنی و فامیلش.
اَلَّتِی تُؤْوِیهِ
آن چنان فامیلی که او را در سختیها پناه داده،و در نسب بآنها پناه میبرد.
وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً
یعنی و هر که در روي زمین است.آرزو میکند که همه این چیزها را فداء دهد.
ثُمَّ یُنْجِیهِ
آن گاه این فداء او را نجات بخشد.
کَلّا)
􀀀
)
نه چنانست که این فداء منجی و نجات بخش او باشد.زجاج گوید:کلّا ردع و تنبیه یعنی هیچ کس از این گروه برنمیگردد.تا
مرتدع شوند و متنبّه گردند.
ی􀀀 ا لَظ 􀀀 إِنَّه
یعنی آن جهنّم و دوزخ است یا آن داستان لظی نزاعه للشّوي و موسوم بلظّی شده جهنّم براي اینکه آن مشتعل و بر افروخته بر
اهل آتش است.و بنا بر گفته بعضی لظی یکی از نامهاي دوزخ و بنا بر گفته دیگري درکه و طبقۀ دوّم آنست.و آن:
ي􀀀 نَزّ لِلشَّو
اع 􀀀 هًَ
مقاتل گوید:کننده اطراف و اعضاء بدن است پس گوشت و پوستی را نمیگذارد مگر اینکه میسوزاند.
ابن عبّاس گوید:پوست و قبّه سر(جمجمه)را میگذارد.
ضحّ اك گوید:پوست و گوشت را از استخوان کنده و جدا میکند،کلبی گوید:یعنی تمام مغز را میخورد سپس برمیگردد
همانطور که بوده است.
ابو صالح گوید:الشّوي:گوشت ساق است،سعید بن جبیر گوید:
عصب رگ و پاشنه پاست.ابو العالیه گوید:زیبایی صورت است.
ص : 311
تَوَلّ
􀀀
تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ ی
قتاده گوید:آتش بسوي خودش میخواند کسی را که ادبار از ایمان نموده و اعراض از طاعت خدا و رسول نماید و مقصود
اینست که این آتش کافري را رها نمیکند پس مثل آنست که کافرها را میخواند پس آنها از روي کراهت و ناراحتی اجابت
میکنند.
و بعضی گفته اند:البتّه خداي تعالی آتش را بزبان میآورد تا کافرها را بسوي خود بخواند.
جبائی گوید:یعنی زبانیه آتش میخواند کسی را که پشت نموده و اعراض از حقّ کرده پس خداي سبحان دعوت زبانیه را
دعوت از آتش قرار داده است.
و بعضی گفته اند:میخواند یعنی عذاب میکند.مبرّد این را از خلیل، روایت کرده گوید:میگویند خدا تو را خواند یعنی عذاب
نمود تو را.
وَ جَمَعَ
ی یعنی آن مال را در بانگ یا صندوق نگاه داشته و صرف در طاعت خدا نمیکند.زکاتش را نمیدهد.بوسیلۀ آن 􀀀 مال را فَأَوْع
صله رحم نمی نماید.
و بعضی گفته اند:از مسیر باطل و حرام جمع و از صرف کردن در راه حقّ منع میکند.
سانَ خُلِقَ هَلُوعاً 􀀀 إِنَّ الْإِنْ
البتّه انسان حریص خلق شد،یعنی بخیل ممسک که از شدّت و بسیاري حرص جزع میکند.اهل بیان گفته اند:
تفسیر این آیه در آیه بعد است.
ذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً 􀀀 ذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِ 􀀀إِ
یعنی هر گاه نادار شود و تهیدست گردد خودداري و صبر نکند.و هر گاه ثروتمند و توانگر گردد-
ص : 312
از احسان بمردم خودداري کند.سپس خداوند سبحان جدا و استثناء کرده و فرمود:
دائِمُونَ 􀀀 لاتِهِمْ 􀀀 ی صَ 􀀀 إِلَّا الْمُصَلِّینَ اَلَّذِینَ هُمْ عَل
مگر نمازگزارانی که پیوسته در نماز هستند و مرتّبا آن را بجا آورده و ترك نمیکنند و درباره اداء آن در وقتش کوتاهی نمی
نمایند.
( از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده که این درباره نوافل و نمازهاي مستحبّه روزانه است. ( 1
حافِظُونَ (که در سورة مبارکۀ مؤمنانست در نمازهاي واجب است). 􀀀 واتِهِمْ یُ 􀀀 ی صَلَ 􀀀 وَ الَّذِینَ هُمْ عَل
عقبه بن عامر و زجاج گویند:ایشان افرادي هستند که صورت و چهره خود را از قبله برنمیگردانند.
لِلسّ وَ الْمَحْرُومِ
ائِلِ 􀀀 والِهِم حَقٌّ مَعْلُومٌ 􀀀 أَمْ وَ الَّذِینَ فِی و آن کسانی که در مالشان حقّ معلوم و معیّن براي اهل سؤال و بینواي آبرومند است،که سؤال نمیکند.و مقصود زکاه واجب
است.و سائل آن مستمندیست که سؤال میکند و محروم آن فقیر عفیف و آبرومندیست که اظهار حاجت نمیکند.و در سابق
تفسیرش گذشت.
اللّ صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:حق
􀀀
از حضرت ابی عبد ه
ص : 313
اللّ کارشان بی خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت
􀀀
اللّ یارشان بی که حمد و قل هو ه
􀀀
1) بابا طاهر گوید: خوشا آنان که ه -1
جاودان مأوایشان بی
معلوم زکات نیست،آن چیزیست که از مالت بیرون میکنی اگر خواستی روز جمعه و اگر خواستی هر روز باهلش میرسانی و
براي هر صاحب فضلی فضیلت است و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود:حق معلوم آنست که صله رحم بنزدیکانت
داده و هر کس تو را محروم داشت عطا کنی و بر دشمنانت تصدّق نمایی.
وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ
و آن کسانی که روز قیامت را تصدیق نموده و ایمان دارند به اینکه روز پاداش و حساب حقّ و شکّی در آن نمیکنند.
ذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ 􀀀 وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَ
و آنهایی که از عذاب و شکنجه پروردگارشان ترسناکند.
ذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ 􀀀 إِنَّ عَ
البتّه عذاب پروردگارشان مأمون نیست که به گناهکاران واقع شود.
و بعضی گفته اند:یعنی میترسند که حسناتشان قبول نشود،و به گناهانشان مؤاخذه شوند.
و بعضی گفته اند:در امان نیستند براي اینکه مکلّف نمیداند،آیا واجب را آن طور که خدا امر کرده ادا کرده و آیا منتهی از
منعی که شده بود شده یا نه و اگر تقدیر و فرض کرده بودیم که انسانی میدانست این را از خود هر آینه مطمئن و مأمون بود.
مانُهُمْ 􀀀 ا مَلَکَتْ أَیْ 􀀀 اجِهِمْ أَوْ م 􀀀 ی أَزْو 􀀀 إِلاّ عَل
􀀀
حافِظُونَ 􀀀 وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ
و آن کسانی که عورتهاي خود را حفظ میکنند مگر بر همسران یا آنچه و آنکه را مالک آن هستند چون کنیزان خریده
شده.یعنی آنهایی که عورتهاي خود را از هر زناشویی از هر جهت و سببی حفظ میکنند مگر بر همسرانشان ( 1)یا کنیزانی که
ص : 314
1) ما در سورة مؤمنون گفتیم که متعه و زناشویی موقّت و صیغه داخل -1
بواسطۀ خریداري ملک آنهاست.
فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ
پس آنها ملامت زده نیستند بر حفظ نکردن عورتشان از ایشان.
ادُونَ 􀀀 ئِکَ هُمُ الع 􀀀 ذلِکَ فَأُول 􀀀 اءَ 􀀀 ی وَر 􀀀 فَمَنِ ابْتَغ
پس آنهایی که جستجو میکنند غیر از آنچه خدا برایشان از عورتها مباح کرده پس ایشان آنهایی هستند که تجاوز از حدود
ذلِکَ آنست که از حدّش بیرون رود از هر جهتی 􀀀 اءَ 􀀀 الهی نموده و از آنچه خدا برایشان مباح کرد بیرون رفته اند.و معناي وَر
باشد.
اعُونَ 􀀀 اتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ ر 􀀀ان 􀀀 وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَم
و آنهایی که بامانهایشان و و پیمانشان رعایت میکنند یعنی حفظ میکنند.و امانت آنست که انسانی بر حفظ آن امین میشود
مانند وصیّت ها ودیعه ها و حکومت ها و مانند آن.
(1
(در زناشویی است و آن باتّفاق مسلمین حلال است.پس در زمان حلّیت داخل در زوجه و عیال است اگر چه با زناشویی
دائمی در احکام- مخصوصی مانند نفقه و میراث و طلاق و حق هم خوابگی و لعان و ظهار و بعضی دیگر شرکت نداشته
باشد. و علماء اسلامی بعد از حلال بودنش در حرمتش اختلاف کرده اند.و مذهب ما شیعه بنا بر حلّیت آنست و آن قول ابن
عبّاس و ابن مسعود است و اشکالی که بعضی بر ما کرده اند اینست که تمتّع و کامیابی از دختر بکر و دوشیزه منشأ نزاع شده و
آن خلاف مصلحت مردم است.پاسخ داده شده که نکاح و زناشویی با دختر بکر و دوشیزه بدست ولّی پدر و پدر پدر اوست
گرچه براي او بهتر است که دخترش را شوهر ندهد مگر برضاي او و روایاتی که در احادیث ما وارد شده که زن در امر
خودش مستقل است ردّ قول کسیست که میگوید زن در زناشویی مطلقا محجور و ممنوع و از خود اختیار ندارد و ایشان بیشتر
سنّیانند پس ایشان تجویز میکنند براي زنها تمام معاملات را مگر نکاح را حتّی اگر
ص : 315
و بعضی گفته اند:امانت و آن چیزیست که خدا بر بندگانش پیمان گرفته از تصدیق بآنچه بر ایشان واجب نموده و عمل بر
آنچه بر ایشان عمل به آن واجب شده است.
ائِمُونَ 􀀀 داتِهِمْ ق 􀀀ا􀀀 وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَه
و آنهایی که ایشان بشهاداتشان ایستاده و استوار هستند.یعنی شهادتی که اداء و اقامۀ آن بر آنها لازم شده است مینمایند.
و شهادت خیر دادن بچیزیست که آن را مشاهده کرده و دیده و این گاهی از دیدن و مشاهده کردن خبر دهنده حاصل
میشود،و گاهی از مشاهده چیزي که بآن میخواند میشود.
حافِظُونَ 􀀀 لاتِهِمْ یُ 􀀀 ی صَ 􀀀 وَ الَّذِینَ هُمْ عَل
و آنهایی که حفظ میکنند اوقات و ارکان آن را پس بتمامه آن را اداء کرده و چیزي از آن را ضایع نمیکنند.
محمّد بن فضل از حضرت ابی الحسن علیه السّلام روایت نموده که فرمود ایشان اصحاب پنجاه نماز از شیعیان ما میباشند.
زراره از حضرت ابی جعفر باقر علیه السّلام روایت نموده که فرمود این واجب را هر کس در وقت آن بجا آورد و عارف بحقّ
آن باشد که غیر آن را بر آن
(1
(براي او نزدیکی نباشد چون پدر و جدّ و برادر گرچه چندین بار هم شوهر کرده باشد بر او واجب است که خود را بحاکم
معرّفی کند تا او را بهر کس که مایل است نکاح کند و امّا آنکه نکاح دخترها را بدون ولی تجویز کرده ناچار است که رشد
دختر را شرط کند و او هر گاه رشیده بود غالبا راضی نمیشود که به صیغۀ سرمایه دختري او از بین رود و ازاله بکارت او شود
و اگر بدون رضایت او باشد و رشیده هم نباشد عقدش باطل است.(مترجم)
ص : 316
ترجیح ندهد براي او نوشته شود بسبب آن برائت آزادي از آتش که عذاب نشود.و کسی که آن را در غیر وقتش بخواند و غیر
آن را بر آن مقدّم بدارد،پس کار بر خداست اگر خواست او را ببخشد و اگر خواست عذاب نماید.
ئِکَ􀀀 أُول
جَنّ در باغهاي بهشت که درختها آن را پوشانیده است (مُکْرَمُونَ)
اتٍ􀀀 مت و موصوف باین صفات هستند فِی و آن گروه که صّف
گرامی داشته شده و مورد تجلیل و تعظیم هستند بآنچه را که از ثواب بایشان مینمایند.
ص : 317
[ [سوره المعارج ( 70 ): آیات 36 تا 44
اشاره
( مالِ عِزِینَ ( 37 ) أَ یَطْمَعُ کُلُّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّهَ نَعِیمٍ ( 38 􀀀 ما لِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ ( 36 ) عَنِ اَلْیَمِینِ وَ عَنِ اَلشِّ 􀀀 فَ
ا نَحْنُ 􀀀 ی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ وَ م 􀀀 ادِرُونَ ( 40 ) عَل 􀀀 إِنّ لَق
􀀀
ارِبِ ا 􀀀 شارِقِ وَ اَلْمَغ 􀀀 أُقْسِمُ بِرَبِّ اَلْمَ 􀀀 مِمّ یَعْلَمُونَ ( 39 ) فَلا
ا􀀀 اهُم 􀀀 خَلَقْن إِنّ 􀀀
کَلاّ ا
􀀀
ی􀀀 راعاً کَأَنَّهُمْ إِل 􀀀 داثِ سِ 􀀀 قُوا یَوْمَهُمُ اَلَّذِي یُوعَدُونَ ( 42 ) یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ اَلْأَجْ 􀀀 حَتّ یُلا
ی􀀀 ی بِمَسْبُوقِینَ ( 41 ) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ لَْعَبُوا
( کانُوا یُوعَدُونَ ( 44 􀀀 ذلِکَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِي 􀀀 صارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ 􀀀 خاشِعَهً أَبْ 􀀀 نُصُبٍ یُوفِضُونَ ( 43 )
ترجمه:
-36 پس چه بر این کار داشت آنان را که کافر شدند که(با تمسخر)به جانبت میشتابند.
-37 و از راست و چپ باز پراکنده میشوند.
-38 آیا طمع دارند که در بهشت با ناز و نعمت داخل شوند.
-39 هرگز این نشود که آنها را از چه(نطفه پستی)که میدانند آفریدیم
ص : 318
-40 چنین سوگند بخداي مشرق و مغربهاي عالم که ما توانا هستیم 41 -که بجاي آنها خلقی بهتر از آنها بیافرینیم و هرگز کسی
بقدرت بر ما سبقت نخواهد یافت.
-42 پس تو اي رسول آنها را بفکر و ضلالت خود بگذار که به بازیچه دنیا دل بازند تا روزي که وعدة عذاب آنهاست روبرو
شوند.
-43 آن روزي که بسرعت سر از قبرها برآورده و بسوي بتها و نتیجه پرستش غیر خدا میشتابند.
-44 در حالی که چشمشان(از هول و وحشت قیامت)بخواري فرو افتاده و ذلّت کفر و عصیان بر آنها احاطه کرده این همان
روزیست که(رسولان حقّ)بآنها وعده دادند.
قرائت:
ابن عامر و حفص و سهل(الی نصب)با دو ضمّه قرائت کرده و دیگران (الی نصب)با فتح نون و سکون صاد خوانده اند.
دلیل:
ابو علی گوید:ممکن است نصب جمع نصب مانند سقف و سقف و ورد و ورد باشد و کسی که سنگین دانسته گفته نصب
بمنزله(اسد)است و ممکن است نصب و نصب دو لغت مانند ضعف و ضعف و مانند آن باشد و ثقیل مثل شغل و شغل و طنب
و طنب باشد.
لغت:
زجاج گوید:مهطع آنست که بدیده اش اقبال بر چیزي کند و چشمش را
ص : 319
از آن برنگرداند و این از نظر دشمن است.ابو عبیده گوید:اهطاع اسراع و شتاب کردن است.
عزین:جماعاتی هستند در پراکندگی و جدایی.مفرد ایشان عزه است و جز این نیست که با واو و نون جمع شده براي اینکه آن
عوض است مانند سنه و سنون و اصل عزّه عزوه از عزاه یعزوه بود هر گاه اضافه بغیرش شود پس هر جماعت از این جماعتها
اضافه بدیگریست.
راعی گوید:
أ خلیفه الرّحمن انّ عشیرتی
امسی سوامهم عزین فلو لا
اي خلیفه خدا البتّه عشیره و قبیله من شام کرد در حالی که جماعات و گلّه ها مواشی آنها فرار کردند شاهد در این بیت کلمۀ
عزین است که بمعناي جماعات پراکنده آمده.
عنتر گوید:
و قرن قد ترکت لدي مکر
علیه الطّیر کالعصب العزینا
و قرینی که آن را رها نمودم در میدان جنگ که پرنده بر جنازه آنها چون قومی پراکنده بود شاهد در این بیت
کلمۀ(عزینا)است که قوم و جماعت پراکنده است.
و بعضی گفته اند:که محذوف از عزه هاء است و اصل آن عزهه از عزهاه و آن بمعناي کناره گیري از زنها و بازي کردن با
آنها است.
اخوص گوید:
اذا کنت عزهاه عن اللّهو و الصّبی
فکن حجرا من یابس الصّخر جلمدا
هر گاه تو خواهان آمیزش و خوشی و عیش با زنها نباشی پس سنگی
ص : 320
از صخره ها و قلبه سنگ هاي خشک باش شاهد این بیت کلمۀ عزهاه است که بمعناي بی میلی بآمیزش و جماع و ملاعبه با
زن آمده.
اللّ علیه و آله باتّفاق اصحابش بیرون رفتند و ایشان حلقه حلقه و دسته دسته
􀀀
و از ابی هریره روایت شده که گفت:پیغمبر صلّی ه
پراکنده بودند پس فرمود:براي چی میبینم که شما جماعات پراکنده هستید.
الاجداث:جمع جدث و آن به معنی قبور و مفرد آن قبر است.
الایفاض:یعنی شتاب کردن.
النّصب:بتی بود که آن را پرستش میکردند.
اعشی گوید:
و ذا النصب المنصوب لا تنسکنّه
اللّ ربّک فاعبدا
􀀀
لعاقبه و ه
و این بتی که مقابل خود قرار داده اید جدّا پرستش نکنید براي پایان کارتان و خدایی را که پروردگار توست عبادت نما
شاهد این کلمه نصب است که بمعناي بت و صنم میباشد.
اعراب:
ما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا 􀀀 فَ
.ما مرفوع است براي مبتداء بودن و لام خبر آن و در آنست ضمیر آن.(و قبلک)در محلّ حال از کفروا یا حال است از مجرور
که:
(للّذین)باشد.بنا بر تقدیر فما لهم ثابتین قبلک.
مهطعین حال از ضمیر در قبلک است و ممکن است در قبلک که ظرف باشد براي لام و آن ظرف براي مهطعین باشد و ممکن
است که مهطعین حال بعد از حال و عَنِ الْیَمِینِ .متعلّق بآن باشد و عزین حال بعد از حال باشد و ممکن است که عن الیمین
متعلّق بعزین باشد و معنایش جمع شدگان،از
ص : 321
راست و چپ باشد.
ی نُصُبٍ یُوفِضُونَ 􀀀 کَأَنَّهُمْ إِل
صارُهُمْ حال است از ضمیر در یوفضون. 􀀀 خاشِعَهً أَبْ 􀀀 این جمله منصوب بر حالیّت از قول خدا سراعا
تفسیر:
سپس خداوند بر طریق انکار بر کافرها فرمود:
ما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا 􀀀 فَ
یعنی چه چیز است براي آنهایی که کافر بتوحید و یکتایی خدا شدند.مقصود چه موجب شد و چه آنها را واداشت بر آنچه که
کردند.
(قِبَلَکَ)
یعنی نزد تو اي محمّد، (مُهْطِعِینَ) ابو عبیده گوید یعنی شتاب کنندگان بسوي تو.و بگفتۀ حسن وارد شوندگان و بگفتۀ
بعضی- آنهایی که بدیدة عداوت و دشمنی بتو نگاه میکنند.و مقصود بالّذین کفروا در اینجا منافقانند.
مالِ 􀀀 عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّ
یعنی از راست و چپ تو (عِزِینَ) یعنی جمعیتهاي پراکنده گروه گروه.دسته دسته.
أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ
آیا طمع میکند هر یک از ایشان از گروه منافقان أَنْ یُدْخَلَ جَنَّهَ نَعِیمٍ به اینکه داخل ناز و نعمت بهشت شود مانند آنهایی که
تعریفشان جلو گذشت و البته این جمله را فرمود.براي اینست که آنها میگفتند اگر امر چنانست که محمّد گفته پس براي ما در
آخرت در نزد خدا بالاتر است از آنچه براي مؤمنانست چنان که در دنیا بما بیش از آنها داده است.
کَلّا)
􀀀
)
نه چنین نیست و آنها داخل بهشت نمیشوند.
مِمّ یَعْلَمُونَ
ا􀀀 اهُم 􀀀 خَلَقْن إِنّ 􀀀
ا
حسن گوید:یعنی از نطفۀ پست یعنی
ص : 322
کسی که از این آب گندیده پست است چگونه خودبخود موجب بهشت شود.
جز این نیست که بسبب اعمال صالحه بهشتی گردد.
خداوند سبحان.آگاهی داد که همۀ مردم بر یک اصل و ریشه اند و تفاوتی و امتیازي ندارند مگر بسبب ایمان و عبادت.
و تحقیق مطلب اینست که ما ایشان را از آب گندیدة متعفّن و نجاستها آفریدیم پس چگونه و چطور داخل بهشت شوند در
حالی که ایمان بمن نیاورده و پیامبر مرا تصدیق نکرده اند.
و بعضی گفته اند:مقصود اینست که ما ایشان را آفریدیم از جنسی که میدانند یا از موجود و خلقی که میدانند و میفهمند و
حجّت ایشان را ملزم میکند و نیافریدیم از جنسی که فهم ندارند چون چهارپایان و پرندگان.
و بعضی گفته اند:معنایش اینست که ما ایشان را آفریدیم از جهتی که ثواب و عقاب و تکلیف طاعات را براي درك ثواب
میدانند.چنان که گویندة میگوید:غضب کردم بر تو از آنچه میدانی.براي خاطر آنچه میدانی.
اعشی گوید:
أ ازمعت من آل لیلی ابتکارا
و شطّت علی ذي هوي أن تزارا
براي آل لیلی معشوقه ام لیلی دور شد از من و بعید است که من بتوانم صبحگاهان وي را زیارت و دیدار نمایم.
شاهد این بیت کلمۀ من آل لیلی است که بمعناي من اجل آل لیلی آمده و دلیل بر این قول او.و شطّت علی ذي است که آن
معشوقه دور نشد از نزد ایشان بلکه البتّه از براي خاطر ایشان که بسوي ایشان رود دور شود.
لا أُقْسِمُ 􀀀 فَ
شارِقِ،وَ 􀀀 در سورة الحاقّه تفسیرش گذشت بِرَبِّ الْمَ
ص : 323
ارِبِ 􀀀 الْمَغ
ابن عبّاس گوید:یعنی مشرقهاي خورشید و مغربهاي آن چون براي خورشید 360 محلّ طلوع و اشراق است براي هر روز مطلع
.( و اشراقست براي هر روز مطلع و مشرقی است که دیگر تا سال آینده بآن برنمیگردد ( 1
ی أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ 􀀀 ادِرُونَ عَل 􀀀 إِنّ لَق
􀀀
ا
این پاسخ قسم است یعنی ما قادر و توانا هستیم که آنها را هلاك کنیم و قوم دیگري بدل آنها بیاوریم که بهتر از ایشان باشد.
ا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ 􀀀 وَ م
این عطف بر جواب قسم است یعنی این گروه کفّار فوت نمیشوند.به اینکه آنها جلو بیفتند که عذاب بآنها نرسد.پس،ایشان
سبقت گیرنده نیستند و عقاب هم از ایشان پیشی نگرفته است.و تقدیر این است:و ما نحن بمسبوقین.یفوت عقابنا ایّاهم فانّهم لو
سبقوا عقابنا لسبقونا یعنی و ما نیستیم کسی که بر ما سبقت گرفته باشند که عقاب ما از ایشان فوت شود.براي اینکه اگر آنها
سبقت از عقاب ما میگرفتند هر آینه از ما سبقت گرفته بودند.و بگفته ابی مسلم ما مغلوب نیستیم.
ص : 324
1) ممکن است که ابن عبّاس خودش متوجّه باین دقایق نشده باشد براي فطانت و زیرکیش و یا از حضرت امیر المؤمنین -1
علیه السّلام آموخته باشد و یا هر دو عامل او را دانا نموده باشد و با این مطلب لازم است کلام او را مقیّد، نمود براي اینکه
مطلع خورشید بسمت شمال میل میکند از اوّل جدي تا اوّل سرطان آن گاه از اوّل سرطان تا اوّل جدي بسمت جنوب
برمیگردد،پس هر شش ماهی بر مشرقهاي شش ماه گذشته مرور و سیر میکند تا شش ماه دیگر عود بآن نمیکند.پس شایسته
است به شش ماه آینده مراد باشد نه به سال آینده.(شعرانی)
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا
واگذار آنها را که در باطلشان فرو روند.
وَ یَلْعَبُوا
و بازي کنند.پس البتّه وبال این بخود آنها برمیگردد.
لاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِي یُوعَدُونَ 􀀀 حَتّ یُ
ی􀀀
راعاً) یعنی با سرعت براي شدت راندن 􀀀 داثِ روزي که از قبورشان بیرون میآیند (سِ 􀀀 یعنی روز قیامت یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْ
ایشان.
ی نُصُبٍ یُوفِضُونَ 􀀀 کَأَنَّهُمْ إِل
جبائی و ابی مسلم گویند.یعنی گویا ایشان کوشش و شتاب میکنند بسوي پرچمی که برایشان زده شده و بگفته ابن عبّاس و
صارُهُمْ یعنی خوار و سرشکسته اند از هول 􀀀 خاشِعَهً أَبْ 􀀀 قتاده.گویا ایشان بسوي بت هایشان سعی میکنند که بآنها تقرّب جویند.
آن روز نمیتوانند نگاه کنند.
تَرْهَقُهُمْ
خواري آنها را فرو میگیرد.
ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِي 􀀀
این همان روزیست که توصیف شد.
کانُوا یُوعَدُونَ 􀀀
در دنیا دار تکلیف آن را وعده میداند و آنها آن را باور نکرده و انکار میکردند اکنون در این حال آن را مشاهده میکنند.
ص : 325
سور