گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و پنجم
سوره نوح علیه السّلام




اشاره
مکّی است
عدد آیات آن:
بیست و هشت آیه کوفی بیست و نه آیه بصري و شامی و سی آیه از نظر دیگرانست.
اختلاف آیات:
اراً و هر دوي آن از نظر غیر کوفیّین 3-و نسرا از نظر کوفی و مدنی 4-اخیر (أَضَلُّوا 􀀀 در چهار آیه است 1-سواعا 2- فَأُدْخِلُوا ن
کَثِیراً) مکّی،و مدنی اوّل.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله و سلّم روایت نموده که فرمود
􀀀
ابی بن کعب از پیامبر صلّی ه
ص : 326
هر کس سورة نوح را قرائت کند از مؤمنان خواهد بود که دعوت نوح علیه- السّلام را دریافته است.
اللّ صادق علیه السّلام فرمود:کسی که ایمان بخدا و روز قیامت دارد و کتاب او را میخواند پس ترك نکند
􀀀
حضرت ابا عبد ه
تلاوت و قرائت سوره نوح را پس هر بنده اي که آن را از روي یقین و تأمّل در نماز واجب یا نافله اش قرائت کند خداوند او
را در منازل ابرار ساکن نموده و باو سه باغ با بهشتش عطا کند و این کرامتی است از خدا بر او،و نیز او را دویست حوریّه و
اللّ تعالی.
􀀀
چهار هزار زن شوي ندیده تزویج فرماید انشاء ه
توضیح-ارتباط این سوره با سورة قبل چون خداوند سبحان سورة معارج را بوعید و تهدید اهل تکذیب پایان داد.این سوره را
اللّ علیه و آله و سلّم.افتتاح نموده.و
􀀀
بذکر قصّه نوح و قومش و آنچه در نتیجه تکذیبشان بآنها رسید و تسلیت براي پیامبر صلّی ه
فرمود:
[ [سوره نوح ( 71 ): آیات 1 تا 14
اشاره
ا قَوْمِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ 􀀀 الَ ی 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ ( 1) ق 􀀀 ی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَ 􀀀 ا نُوحاً إِل 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
منِ اَلرَّحِیمِ . ا 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
لا یُؤَخَّرُ لَوْ 􀀀 جاءَ 􀀀 ذا 􀀀 اَللّ إِ
􀀀
ی أَجَلٍ مُسَ  می إِنَّ أَجَلَ هِ 􀀀 اَللّ وَ اِتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ ( 3) یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِل
􀀀
مُبِینٌ ( 2) أَنِ اُعْبُدُوا هَ
ما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا 􀀀 راراً ( 6) وَ إِنِّی کُلَّ 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
ائِی 􀀀 اراً ( 5) فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُع 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَه 􀀀 کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 4) ق
اراً ( 8) ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ 􀀀 اراً ( 7) ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِه 􀀀 ابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اِسْتَکْبَرُوا اِسْتِکْب 􀀀 ذانِهِمْ وَ اِسْتَغْشَوْا ثِی 􀀀 صابِعَهُمْ فِی آ 􀀀 أَ
والٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ 􀀀 اراً ( 11 ) وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْ 􀀀 ماءَ عَلَیْکُمْ مِدْر 􀀀 غَفّ ( 10 ) یُرْسِلِ اَلسَّ
􀀀
کانَ اراً 􀀀 راراً ( 9) فَقُلْتُ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ 􀀀 لَهُمْ إِسْ
( واراً ( 14 􀀀 اراً ( 13 ) وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْ 􀀀 لِلّ وَق
􀀀
لا تَرْجُونَ هِ 􀀀 ا لَکُمْ 􀀀 اراً ( 12 ) م 􀀀 جَنّ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْه
اتٍ􀀀 لَکُم ْ
ص : 327
ص : 328
ترجمه:
بنام خداوند بخشایندة مهربان.
-1 البتّه ما نوح علیه السّلام را بسوي قومش برسالت فرستادیم(و امر کردیم)که قوم را باندرز و پند بترسان پیش از آنکه بر آنان
عذاب دردناك فرا رسد.
-2 نوح بامر حقّ آمد و گفت اي قوم من براي شما رسولی(مهربان) هستم که شما را با بیانی روشن از عذاب قهر خدا میترسانم.
-3 (و از خیرخواهی میگویم)که خدا را بیکتایی بپرستید.
-4 و پرهیزکار باشید و مرا پیروي کنید تا خدا بلطف و کرم از گناهان شما درگذرد و اجلتان را تا وقت معیّن بتأخیر افکند که
اجل الهی چون وقتش فرا رسد اگر بدانید دگر هیچ تأخیر نیفتد.
-5 (قوم نوح نگرویدند)پس نوح گفت بار الها من آنچه قوم خود را شب و روز دعوت کردم.
-6 دعوتم و نصیحتم جز بر فرار و اعراض آنها نیفزود.
-7 و هر چه آنان را بمغفرت و آمرزش تو خواندم انگشت بر گوش نهادند و جامه برخسار افکندند و بر کفر اصرار و لجاج
ورزیدند و سخت راه تکبّر و نخوت پیمودند.
-8 باز هم آنها را بصداي بلند دعوت کردم.
-9 و آن گاه آنها را آشکارا خواندم و در خلوت و پنهانی تبلیغ نمودم(به هیچ وجه اثر نکرد).
-10 باز گفتم اي مردم بدرگاه خدا(توبه کنید)و آمرزش طلبید که
ص : 329
او بسیار خداي آمرزنده است.
-11 تا باران آسمان را بر شما فراوان نازل کند.
-12 و شما را بمال بسیار و پسران متعدّد مدد فرماید و باغهاي خرّم و نهرهاي جاري بشما عطا کند.
-13 چرا شما مردم خداي را بعظمت و وقار یاد نمیکنید.
-14 و حال آنکه او شما را بانواع خلقت و اطوار گوناگون بیافرید.
لغت:
الاستفشاء:طلب تفشّی و پوشش است.
الاصرار:اقامه و پایداري و تصمیم بر کار است.
المدرار:بسیار ریزش باران است.
الامداد:ایجاد دوّم است باولی بر نظام خلقت حالی بعد از حال گفته میشود.امدّه بکذا او را چنین کمک و مدد نمودم.و مدّ
النّهر بالا آمدن نهر است.
الاموال:جمع مال و آن در نزد عرب شتر است.و اصل وقار و ثبوت و چیزیست که بسبب آن چیز از حلم و شکیبایی که منع
میکند با آن پارگی و خوف را بزرگ میشود.
ابو ذویب گوید:
اذ السّعه النّحل لم یرج لسعها
و خالفها فی بیت نوب عواسل
هر گاه مگس و زنبور عسل گزید باکی و ترسی از گزیدن او نیست و بجا گذارد در کندوي عسل عسلهایی-شاهد این بیت لم
یرج است که بمعناي خوف آمده است.
ص : 330
اعراب:
أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ
.در محلّ نصب است بارسلنا.براي اینکه اصل بان انذر قومک بوده و چون باء ساقط شده فعل افضاء و جملۀ مصدریّه در محلّ
نصب واقع شده.و بعضی گفته اند:که محلّ آن جرّ است اگر چه باء ساقط شده باشد و بیانش در سابق گذشت.
و ممکن است که این انّ مفسّره بمعنی اي باشد.و جهارا مصدر و در محلّ حال واقع شده یعنی خواندم آنها را آشکارا و
اراً .جمله نیز در محل حال 􀀀 لِلّ وَق
􀀀
لا تَرْجُونَ هِ 􀀀 منصوب بر حالیّت است « مدرارا » بصداي بلند بسوي توحید و یکتاپرستی.و قول خدا
است و عامل در حال ضمیریست که در ما لکم است از معناي فعل.وقارا منصوب است به اینکه مفعول ترجون است.
تفسیر
ا یعنی ما بر انگیختیم (نُوحاً) برسالت. 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
خداوند سبحان از خود خبر داده و فرمود: ا
ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 ی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَ 􀀀 إِل
بسوي قومش که بترسان قوم خود را قبل از آنکه بیاید ایشان را عذاب دردناك یعنی فرستادیم ما نوح را که ایشان را اگر
ایمان نیاوردند بترسانند از عذاب.
حسن گوید:امر فرمود او را که ایشان را از عذاب دنیا پیش از عذاب آخرت بترساند.سپس حکایت نمود که نوح آنچه خدا
ا قَوْمِ آنها را بخود نسبت داد پس مثل اینکه فرمود شما فامیل و خویشان من هستید 􀀀 فرمانش داده بود امتثال کرد به اینکه گفت ی
آنچه شما را ناراحت کند و براي شما بد باشد مرا ناراحت میکند.خلاصه خوشی شما خوشی من و بدي شما بدي من است.
ص : 331
إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ
یعنی من براي شما ترساننده و بیان کنند دلیلهایی در وعید و بیان کننده دین و توحیدم.
اللّ وَ اتَّقُوهُ
􀀀
اُعْبُدُوا هَ
یعنی خدا را بیکتایی بپرستید و چیزي را شریک او قرار ندهید و از معصیت او بپرهیزید.
وَ أَطِیعُونِ
و اطاعت کنید در آنچه خدا شما را بآن فرمان داده به علّت اینکه طاعت من مقرون بطاعت خدا و طاعت خدا بر شما واجب
است براي نعمتهاي پیشینی که نعمت هیچ منعمی با آن برابري نمیکند.
یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ
یعنی اگر شما خدا را پرستیده و پرهیزکاري نمودید میآمرزد گناهان شما را و(من)زایده است.
و بعضی گفته اند:که من در اینجا براي تبعیض است و مقصود این است میآمرزد براي شما بعضی از گناهان گذشته شما را که
اضافه بشما میشود و چون گناهانی که بعدها انجام میدهید جایز نیست مطلقا وعده.آمرزش داده شود براي اینکه در آنست
واگذاري باعمال زشت.و خداوند سبحان مقیّد نمود.این قید را مِنْ ذُنُوبِکُمْ .
ی أَجَلٍ مُسَ  می 􀀀 وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِل
و تأخیر میاندازد شما را تا اجل نامبرده شده و در این دلالت است بر ثبوت دو اجل براي اینکه شرط کرد در وعده أَجَلٍ مُسَ  می
عبادت پروردگار و پرهیزگاریرا.پس چون خدا را نپرستیدند و پرهیز کاري نکردند مبتلاء و گرفتار شوند بعذاب و بیچارگی
اللّ یعنی اجل دور و آخرین اجل.
􀀀
پیش از دورترین اجل(که همان اجل مسمّی باشد)باجل نزدیک. إِنَّ أَجَلَ هِ
لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ 􀀀 جاءَ 􀀀 ذا 􀀀إِ
هر گاه آخرین اجل آمد تأخیر نیفتد اگر میدانستید.
ص : 332
حسن گوید:یعنی باجل خدا که روز قیامت است روز قیامت را اجل قرار داد براي بعث و انگیزش.و ممکن است این حکایت
از قول نوح علیه- السّلام بقومش باشد.و ممکن است که اخبار خداوند سبحان از خود باشد.
الَ) 􀀀(ق
اراً پروردگارا البتّه من شب و روز قوم خود را بسوي عبادت تو و ترك شریکانی غیر 􀀀 نوح گفت رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَه
از تو و اقرار بپیامبري خود خواندم.
راراً 􀀀 إِلاّ فِ
􀀀
ائِی 􀀀 فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُع
یعنی نیفزودند بدعوت من مگر فرار از پذیرفتن و دوري کردن و پشت نمودن.
و کفر ایشان را در موقع دعوت نوح علیه السّلام زیادي در کفر نامید براي اینکه ایشان بر کفر و گمراهی بودند و چون نوح
علیه السّلام آنها را دعوت کرد که کفر را ترك نموده و اقرار باو نمایند و قبول نکردند.پس به این دعوت کافر شدند و این
زیادي در کفر آنها بود براي اینکه زیادي اضافه چیز است بمقداري که حاصل بوده است.و اگر همه در وقت حاصل باشد
براي یکی بر دیگري زیادتی نیست.
ما دَعَوْتُهُمْ 􀀀 وَ إِنِّی کُلَّ
و من هر گاه ایشان را باخلاص عبادت خواندم که گناهانشان را ببخشی.
ذانِهِمْ 􀀀 صابِعَهُمْ فِی آ 􀀀 جَعَلُوا أَ
انگشتانشان را در گوشهایشان قرار میدادند تا سخن و دعوت مرا نشنوند.
ابَهُمْ 􀀀 وَ اسْتَغْشَوْا ثِی
یعنی صورتشان را پوشیده که مرا نبینند وَ أَصَرُّوا یعنی بر کفرشان ادامه میدادند.
اراً 􀀀 وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْب
یعنی تکبّر ورزیده و از قبولی حقّ سرپیچی میکردند
ص : 333
و اصرار اقامه و پایداري بر امر است بقصد و تصمیم ماندن بر آن.و چون آنها عازم و مصمّم بر کفر خویش بودند اصرار
کنندگان بر کفر شدند.
قتاده گوید:بعضی از مردان آنها پسرش را نزد نوح علیه السّلام برده و باو میگفت پسرم از این مرد دوري کن و بترس،مبادا که
تو را فریب دهد پدر من مرا که مانند تو جوانی بودم پیش این آورده و همین طور که من تو را از او حذر میدهم پدرم هم مرا
از وي حذر میداد.
اراً 􀀀 ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِه
ابن عبّاس گوید:یعنی با صداي بلند آنها را دعوت میکردم و بگفته بعضی بطور آشکارایی که میدیدند همدیگر را نه مخفیانه
و پنهانی.
راراً 􀀀 ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْ
آن گاه آنها را در ظاهر و نهان دعوت کردم.
و بعضی گفته اند:یعنی جماعتی را در ظاهر و آشکارا دعوت کرده و عدّه اي را در پنهانی سپس آنهایی را که مخفیانه دعوت
کرده بودم علنا خواندم و کسانی را که در ظاهر دعوت کرده بودم هم خواندم.مقصود من در دعوتم هر گونه دري را زدم و با
ایشان کمال مهربانی را نمودم ولی آنها مرا اجابت نکردند.
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ
گفتم از خدا آمرزش بر کفرتان و گناهانتان بطلبید.
غَفّ
􀀀
کانَ اراً 􀀀 إِنَّهُ
او آمرزنده است مر هر کسی را که از او طلب آمرزش کند پس وقتی شما از کفرتان برگشتید و او را اطاعت نمودید.
اراً 􀀀 ماءَ عَلَیْکُمْ مِدْر 􀀀 یُرْسِلِ السَّ
بر شما باران فراوان نازل کند بارانی که ریزش آن بسیار باشد.
و بعضی گفته اند:که قوم نوح مبتلا بقحطی و خشکسالی شدند و
ص : 334
براي همین آنها را ترغیب فرمود که اگر استغفار کنید با ایمان و رجوع بخدا بمال و اولاد شما را مدد خواهم نمود.
شعبی گوید:در زمان عمر بن خطّاب باران قحط شد.پس عمر بر منبر رفت تا استسقاء کند و طلب باران نماید پس عمر جز
استغفار ذکري نگفت تا از منبر بزیر آمد و چون پائین آمد باو گفته شد ما از تو نشنیدیم که طلب باران کنی گفت من باران
خواستم.بچیزي که تحریک کند آسمان را که بسبب آن باران میبارد ( 1)آن گاه این آیه را قرائت کرد.
والٍ وَ بَنِینَ 􀀀 وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْ
عطاء گوید:یعنی مال و پسرانتان زیاد شود.
جَنّ
اتٍ􀀀 لَکُم وَ یَجْعَلْ براي شما در دنیا بوستانها و باغها قرار میدهد.
اراً 􀀀 وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْه
و براي شما نهرهاي روان قرار میدهد،که باغهاي خود را بوسیله آن آبیاري کنید.
ص : 335
1) در حکایت شعبی اشکال و تأمّل است.زیرا بنا بر نقل خود اهل سنّت که مرحوم علّامه مجاهد امینی در جلد ششم الغدیر -1
نقل کرده عمر ابدا علم و شعوري بمطالب ساده و عادي نداشت و خودش اقرار میکرد و فریاد میزد کلّ النّاس افقه من
عمر.همه مردم از عمر داناترند و معناي و فاکهه و ابّا را وقتی از او پرسیدند ندانست تا چه رسد به اینکه وارد معقولات و یا
معارف شود.شعبی سنّی خواسته است با جعل این خبر فضیلتی براي عمر ذکر کند.و در این حکایت تحریف کرده و تمام را
یاد نکرده که وقتی در مدینه باران نبارید مردم نزد عمر آمده و از او خواستند بر ایشان استسقاء کند وي بر منبر رفت و چون
چیزي بلد نبود استغفار کرده و پائین آمد و بمردم گفت باید متوسّل بخاندان رسالت شویم پس باتّفاق عبّاس عموي
پیغمبر(ص)در خانه حضرت علی بن ابی طالب امیر المؤمنین علیه السّلام- آمده و طلب باران کرد.آن حضرت دعا نمود و
خداي عزّ و جلّ بدعاء آن حضرت باران بارید و مردم را از قحطی باران نجات داد.(مترجم)
قتاده گوید:حضرت نوح علیه السّلام میدانست که آنها حریص بر دنیا هستند فرمود:بیائید بسوي طاعت خدا که در آنست
درك و یافتن، دنیا و آخرت.
ربیع بن صبیح روایت نموده که مردي نزد حسن آمد.پس باو شکایت از خشکی سال و قحطی باران نمود.باو گفت استغفار
کن بخدا و دیگري آمد و از فقر باو شکایت کرد.باو هم گفت استغفار کن سوّمی آمد و گفت دعا کن خدا پسري بمن روزي
نماید.پس باو گفت استغفار کن.
پس ما باو گفتیم مردانی نزد تو آمده و شکایتهاي گوناگونی در قحطی و تهیدستی و بی فرزندي نمودند همه آنها را امر
کردي که استغفار کنند گفت من این مطلب را از خودم نگفتم بلکه از قول خداي تعالی در قصّۀ نوح علیه السّلام فرا گرفتم
غَفّ تا آخر کلامش.
􀀀
کانَ اراً 􀀀 که بقومش میگفت. اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ
(مترجم گوید)خدا رحمت کند ابو علی را که روایت فوق را از ربیع بن صبیح از حسن نقل کرده ولی بیان نکرده که این
کدام حسن است حضرت حسن مجتبی علیه السّلام و یا حضرت حسن عسکري علیه السّلام و یا حسن دیگر است).
علی بن مهزیار ( 1)از حماد بن عیسی از محمّد بن یوسف از پدرش
ص : 336
اللّ
􀀀
1) علی بن مهزیار اهوازي از متشرّفین و افرادیست که بفیض زیارت و لقاء حضرت ولیّ عصر صاحب الزّمان عجّل ه -1
فرجه الشّریف در اوائل غیبت کبري نائل شده و شرح ملاقات او را شیخ صدوق در اکمال الدّین و شیخ طوسی در کتاب غیبه
و علّامۀ مجلسی در جلد 13 بحار الانوار،و حاجی نوري در نجم الثّاقب و حقیر در تحفه قدسی در علائم ظهور یاد
روایت نمود که گفت مردي از ابی جعفر حضرت جواد الأئمّه علیهم السّلام پرسید و من در خدمت آن حضرت بودم و گفت
فدایت شوم من مال فراوان دارم و مرا فرزندي نیست آیا براي من چاره اي هست.
فرمود:آري در آخر هر شب تا مدّت یک سال صد مرتبه استغفار کن،و اگر در شب یادت رفت در روز قضاء آن را بگو.زیرا
خداوند تبارك و تعالی میفرماید. اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ تا آخر آیه.
(1
(نموده ام و خلاصۀ آن اینست که آن بزرگوار 19 سال متوالیا بعشق و شوق زیارت آن حضرت از اهواز شدّ رحال کرد.و
پرسان پرسان در همه بلاد بمکّه مشرّف شد که شاید در آنجا باین فیض برسد و در آن مدّت موفّق نشد تا سال بیستم که
اللّ به هدف
􀀀
مأیوس و میخواست دیگر نرود ولی شبی خواب دید که باو گفتند مأیوس نباش برو بمکّه که در این سال ان شاء ه
خواهی رسید.پس عازم حرکت شد با چند نفر از دوستان و در راه با خود زمزمه داشت و اشک شوق ریخته و با زبانحال
میگفت. اي دلستان بجسم دو عالم روان تویی آینۀ جمال نما جان جان تویی گاهی بغمزه دل بربایی نهان شوي گاهی عیان
شوي و گهی لا مکان تویی خورشید ذرّه اي است در ارض و سماي تو خورشید و ماه و انجم هر آسمان تویی یوسف اگر که
شهره آفاق شد به حسن در مصر شد عزیز ولی جاودان تویی محراب ابرویت شده معراج عاشقان جانا مراد عاشق پیر و جوان
تویی چون مشتري شدم ز پی زهره در سما دیدم بهر سما مه نه آسمان تویی عیسی اگر که سیر عوالم کند مدام در هر عوالمی
که بود حکمران تویی
ص : 337
ا لَکُمْ براي چی اي گروه کفّار. 􀀀 سپس حضرت نوح علیه السّلام بر طریق توبیخ فرمود: م
اراً 􀀀 لِلّ وَق
􀀀
لا تَرْجُونَ هِ 􀀀
یعنی نمیترسید عظمت و بزرگی خدا را،پس وقار عظمت و بزرگیست.و وقار اسمی از توقیر است که آن تعظیم باشد و الرّجاء
در اینجا بمعناي خوف است.
ابن عبّاس و مجاهد گویند:معنا اینست.تعظیم نمیکنند خدا را حقّ عظمت پس او را شناخته و اطاعت نمایند و بگفتۀ قتاده
معنایش اینست چرا نمیترسید براي خدا عاقبتی را یعنی طمع ندارید در عاقبت،براي عظمت خداي تعالی.
و در روایت دیگر از ابن عبّاس.یعنی براي چه از عذاب خدا نمیترسید و امید ثواب او را ندارید.
زجاج گوید:چرا امید ندارید براي خدا عاقبت ایمان را تا او را به یکتایی به پرستید.و بگفتۀ ابی مسلم چرا اعتقاد ندارید اثباتی
براي خدا.
واراً 􀀀 وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْ
ابن عبّاس و مجاهد و قتاده گویند:یعنی ایجاد کرد شما را اوّل نطفه و بعد طور دیگري علقه آن گاه مضغه سپس عظام یعنی
(1
اللّ الاعظم روحی له الفداء در کوه هاي نزدیک
􀀀
(در آن سفر براهنمایی یکی از خواص حواریین و ملازمین حضرت بقیّه ه
طائف بفیض دیدار و و زیارت آن حضرت رسید و سه شبانه روز میهمان آن حضرت بوده و بعد به امر حضرتش مراجعت
بوطن و پیامی از آن حضرت بدوستانش آورده که فرموده بودند بشیعیان و دوستانم سلام مرا رسانیده و بگو براي فرجم دعا
کنند و جدّا از خدا ظهورم را بخواهند.اللّهمّ عجّل فرجه و سهّل مخرجه. (مترجم)
ص : 338
استخوان آن گاه استخوان را لباسی از گوشت پوشید سپس ایجاد خلق دیگري کرد و براي او مو رویانید و صورتش را تکمیل
نمود و بگفته بعضی اطوارا یعنی احوالا حالا بعد از حال و بگفته بعضی اوّل کودکی بعد جوانی، سپس پیري و بگفته برخی
دیگر مختلف در صفات توانگران و بینوایان و زمین گیران و تندرستان و درازان و کوتاهان و آیه احتمال تمام اقسام را دارد.
ص : 339
[ [سوره نوح ( 71 ): آیات 15 تا 28
اشاره
اَللّ أَنْبَتَکُمْ مِنَ اَلْأَرْضِ
􀀀
راجاً ( 16 ) وَ هُ 􀀀 اقاً ( 15 ) وَ جَعَلَ اَلْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ اَلشَّمْسَ سِ 􀀀 اتٍ طِب 􀀀 ماو 􀀀 اَللّ سَبْعَ سَ
􀀀
أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ هُ
الَ نُوحٌ 􀀀 جاجاً ( 20 ) ق 􀀀 ا سُبُلًا فِ 􀀀 ساطاً ( 19 ) لِتَسْلُکُوا مِنْه 􀀀 اَللّ جَعَلَ لَکُمُ اَلْأَرْضَ بِ
􀀀
راجاً ( 18 ) وَ هُ 􀀀 ا وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْ 􀀀 اتاً ( 17 ) ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیه 􀀀نَب
لا تَذَرُنَّ 􀀀 لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ 􀀀 الُوا 􀀀 کُبّ ( 22 ) وَ ق
اراً 􀀀 مَکَر مَکْراً ساراً ( 21 ) وَ وُا 􀀀 إِلاّ خَ
􀀀
الُهُ وَ وَلَدُهُ 􀀀 رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی وَ اِتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ م
اتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا 􀀀 مِمّ خَطِیئ
ا􀀀 لالًا ( 24 ) 􀀀 إِلاّ ضَ
􀀀
اَلظّ
􀀀
لا تَزِدِ الِمِینَ 􀀀 لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً ( 23 ) وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ 􀀀 واعاً وَ 􀀀 لا سُ 􀀀 وَ  دا وَ
دَیّ ( 26 ) إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا
اراً 􀀀 کافِرِینَ 􀀀 اَلْأَر مِنَ اَلْ لا تَذَرْ عَلَی ضِْ 􀀀 رَب الَ نُوحٌ 􀀀 صاراً ( 25 ) وَ ق 􀀀 اَللّ أَنْ
􀀀
اراً فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ هِ 􀀀ن
اَلظّ
􀀀
لا تَزِدِ الِمِینَ 􀀀 اتِ وَ 􀀀 والِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِن 􀀀 کَفّ ( 27 ) رَبِّ اِغْفِرْ لِی وَ لِ
􀀀
اجِراً اراً 􀀀 إِلاّ ف
􀀀
لا یَلِدُوا 􀀀 ادَكَ وَ 􀀀 عِب
( اراً ( 28 􀀀 إِلاّ تَب
􀀀
ص : 340
ترجمه:
-15 آیا ندید که خدا چگونه هفت آسمان را بطبقاتی(محکم)خلق کرد.
-16 و در آن آسمانها ماه شب را فروغی تابان و خورشید روز را چراغی فروزان ساخت.
-17 و خدا شما را مانند نباتات و گیاهان(مختلف)از زمین برویانید 18 -آن گاه بار دیگر(پس از مرگ)بزمین بازگردانید و
دیگر بار هم شما را از خاك برانگیزد.
-19 و زمین را براي شما چون بساط بگسترانید.
-20 تا در زمین راههاي مختلف به پیمایید.
-21 نوح گفت پروردگارا(با این همه تبلیغ رسالت و اتمام حجّت باز) این قوم،مخالفت کردند و پیرو کسی شدند که او خود
مال و فرزندش هم جز بر زیانش نیفزود.
-22 و بر ضدّ من بزرگترین مکر و حیله بکار بردند.
-23 و خلاصه قوم نوح گفتند هرگز خدایان خود را رها نکنید و بخصوص دست از پرستش(این پنج بت)
1)ودّ( 2)سواع( 3)یغوث ( 4)یعوق( 5)نسر هرگز برندارید. )
-24 و آنها بسیاري از خلق را گمراه کردند(نوح در حقّ مشرکان نفرین کرد که خدایا)تو ستمکاران را هیچ چیز بر ضلالت و
عذاب ایشان میفزاي.
-25 و آن قوم از کثرت کفر و گناه عاقبت بدریا غرق شدند و بآتش
ص : 341
دوزخ درافتادند و جز خدا بر خود هیچ یار و یاوري نیافتند.
-26 و نوح عرض کرد پروردگارا تو هم این کافران را هلاك کن و از آنها(دیّاري)بروي زمین باقی مگذار.
-27 اگر از آنها هر که را باقی گذاري بندگان پاك با ایمانت را گمراه میکنند و فرزندي هم جز بدکار و کافر از آنها بظهور
نمیرسد.
-28 و بارالها مرا و پدر و مادر من و هر که با ایمان بخانه من داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز و
ستمکاران را جز بر هلاك و عذابشان میفزاي.
قرائت:
اهل مدینه.ودّا،با ضمّه قرائت کرده و دیگران با فتح.ودّا.) خوانده اند.ابو عمرو.ممّا خطایاهم خوانده و ما بقی از قاریان،ممّا
.( خطیئاتهم با تاء و مد و همزه خوانده.و ما در سورة مریم اختلاف در ولده را یاد کردیم ( 1
دلیل:
ابو عبیده گوید:گمان کرده اند که(ودّا)صنم و بتی براي قبیلۀ از بنی کلیب بوده و حکایت کرده که آن را بفتح خوانده اند
گوید:شنیدم گفته شاعرشان را.
فحیّاك ودّا من هداك لفتیه
و خوض باعلی ذي طواله هجّد
ص : 342
1) ابن عامر و عاصم و نافع ولده بفتح واو و لام خوانده و دیگران بضمّه واو و سکون لام لولده قرائت کرده اند. -1
تو را زنده و جاوید دارد که هدایت کردي این جماعت را و بتو پاداش این راهنمایی را به بالاترین فضیلت عطا « ودّا »
نماید.شاهد این بیت کلمه ودّ است که مفتوح خوانده اند.
ابو الحسن گوید:اهل مدینه واو ودّا را ضمّه داده اند و شاید، لغتی در اسم صنم باشد و شنیدم این شعر را:
حیّاك ودّ فانّا لا یحلّ لنا
لهو النّساء و انّ الدّین قد عزما
ودّ تو را زنده دارد.براي ما بازي کردن زنها حلال نیست و البتّه دین ما را مصمّم این کار نموده است شاهد این بیت ودّ است
که واوش مضموم میباشد.
اللّ و فبما
􀀀
و خطایاهم جمع تکسیر و شکسته و خطیئات جمع تصحیح و ما زایده مانند آنست که در قول خدا فبما رحمه من ه
نقضهم میثاقهم است.
شرح لغات:
الفجاج:راه هاي وسیع پراکنده مفردش فج،و بعضی گفته فجّ راه رفتن میان دو کوه(یعنی درّه)است.
السّواع:در اینجا صنم و در غیر این مورد ساعتی از شب است و مثل آنست سعواء.
الکبار:کبیر و بزرگ حسابی است.میگویند کبیر و کبار و کبّار و مانند آنست عجیب و عجاب و عجّاب و حسن و حسان و
اللّ علیه و آله میخواند و مکروا مکرا کبارا.
􀀀
حسّان.روایت شده که عربی شنید پیغمبر صلّی ه
گفت اي محمّد چه اندازه خداي تو فصیح است.و این از ظلم و نادانی اعراب است براي اینکه خداي تعالی موصوف
بفصاحت نمیشود.
ص : 343
دیّار:از باب فیعال از مادّة دوران و مثل آنست قیام و اصل آن قیوام و دیوار است.پس واو قلب بیاء و یکی در دیگري ادغام
شده است زجاج گوید:ما بالدار دیّار یعنی هیچکس در خانه نیست که در زمین دور بزند و بگردد.شاعر گوید:
و ما بنالی اذا ما کنت جارتنا
ان لا یجاورنا الاّك،دیّار
هر گاه تو همسایه ما نباشی بنا نیست براي من که دیّاري واحدي جز تو مجاور من باشد.یعنی الاّ ایّاك.مگر تو پس بجهت
.( ضرورت شعري کاف متّصل الاّك در محلّ منفصل الاّ ایاك قرار داده شده و شاهد این بیت کلمه دیّار است ( 1
طباقا:منصوب بر یکی از دو وجه است:
-1 اینکه بر تقدیر خلقهنّ طباقا باشد.آفرید آسمانها را در حالی که طبقه فوق طبقه اند.
-2 اینکه صفت براي سبع باشد.یعنی هفت آسمانی که این صفت دارد صاحب طبقه طبقه است.
نباتا-مصدر فعل محذوف است.تقدیرش اینست انبتکم فنبتم نباتا رویانید شما را پس شما روئیده شدید نبات و روئیدنی.زجاج
گوید:آن حمل بر معنی شده براي اینکه معنایش انبتکم جعلکم تنبتون نباتا است و ما.از قول خدا فما خطیئاتهم زاید براي
تأکید کلام است.
ص : 344
1) مانند این بیت: نیست در خانۀ دلم جز یار لیس فی الدّار غیره دیّار (مترجم) -1
تفسیر:
اشاره
سپس خداوند سبحان اهل تکلیف را براي آگاهیدن آنها توحید خدا را مخاطب نموده و فرمود:
اقاً 􀀀 اتٍ طِب 􀀀 ماو 􀀀 اللّ سَبْعَ سَ
􀀀
أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ هُ
آیا ندیدید چگونه خدا آفرید هفت آسمان را طبقه اي بعد از طبقه یعنی یکی را مانند قبه بالاي دیگري قرار داده.
وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً
و قرار داده ماه در شب در آسمان،نور روشنایی فروزنده.در این چند وجه گفته اند.
-1 ابن عبّاس گوید:یعنی ماه را در آسمانها و زمین نور قرار داد گوید روشن میکند پشتش آنچه از آسمانها در آن سمت قرار
دارد و رویش روشن میکند اهل زمین را و همین طور است خورشید.
-2 اینکه فیهنّ بمعناي معهنّ باشد.یعنی قرار داد خورشید را با خلق آسمانها نوري براي اهل زمین.
-3 اینکه فیهنّ بمعنی فی حیّزهنّ در ظرف و مکان آنها گر چه ماه در یکی از آسمانها باشد چنانچه می گویی.انّ فی هذه
الدّور لبئرا.البتّه در این خانه ها چاه آبی است اگر چه چاه در یکی از آنها باشد.براي اینکه بودن در یکی از آنها بودن در تمام
آنهاست و چنانچه می گویی آمدم بنی تمیم را و حال آنکه فقط نزد بعضی از آنها آمدي.
راجاً 􀀀 وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِ
یعنی خورشید را چراغ فروزان قرار داد براي اهل زمین.پس چون در خورشید نور براي روشنایی قرار داده شده آن چراغ عالم
است چنانچه مصباح چراغ انسانست.
ص : 345
اتاً 􀀀 اللّ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَب
􀀀
وَ هُ
مقصود اوّل و اساس خلقت آدم است و آدم از زمین آفریده شده و مردم همه فرزندان آدم هستند و این مثل قول خداست. وَ
ساءً .و از آدم و حوّاء ایجاد کرد و تولید نمود مردان و زنان بسیاري. 􀀀 جالًا کَثِیراً وَ نِ 􀀀 ما رِ 􀀀 بَثَّ مِنْهُ
و بعضی گفته اند:یعنی خداوند ایجاد کرد همه مخلوق و یا آدم را بتغذیه کردن آنچه زمین رویانیده و در آن نمو میکند.و
بعضی گفته اند یعنی شما را از زمین میرویاند بعد از کوچکی به بزرگی و به بلندي و درازي بعد از کوتاهی.
ا􀀀 ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیه
سپس شما را برمیگرداند در زمین به صورت مردگان.
وَ یُخْرِجُکُمْ
راجاً) بیرون آوردنی و این مصدر را براي تأکید آورد. 􀀀 و در روز قیامت زنده بیرون میآورد شما را (إِخْ
ساطاً 􀀀 اللّ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِ
􀀀
وَ هُ
و خداوند زمین را براي شما- مبسوط و وسیع قرار داد که بتوانید بر آن راه روید و در آن مستقرّ و ثابت باشید.سپس بیان کرد
که چنان قرار داد که:
جاجاً 􀀀 ا سُبُلًا فِ 􀀀 لِتَسْلُکُوا مِنْه
تا راه هاي وسیع از آن را به پیمایید:
یعنی راه هاي گشاد را.
کوه نوردي کنید. « و فجاجا فی الجبال « صحرا نوردي » سبلا فی الصّحاري » ابن عبّاس گوید:تا راه هاي گوناگون و بگفته بعضی
و البته خداوند اقسام نعمتهاي ذکر شده را شمرده براي امتحان بر خلقش و تنبیه کردن ایشان بر اینکه حضرتش مستحقّ عبادت
خالص از
ص : 346
هر شایبه شرك و ریاء است و راهنمایی کند آنها را که خدا عالم به مصالح ایشان و مدبّر آنهاست بر آنچه حکمتش اقتضاء
کند پس بر مردم واجبست که این نعمتهاي بزرگ را بکفر و انکار مقابله نکنند.سپس برگشت خداوند سبحان بقصّه نوح علیه
السّلام بقولش.
الَ نُوحٌ 􀀀ق
بر طریق دعا نوح علیه السّلام گفت رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِی پروردگارا ایشان(قوم من)در آنچه من آنها را امر و نهی نمودم عصیان
من نمودند.
ساراً 􀀀 إِلاّ خَ
􀀀
الُهُ وَ وَلَدُهُ 􀀀 وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ م
پیروي کردند کسی را که مال و فرزندانش جز خسارت و زیان چیزي نیفزود.یعنی پیروي از ثروتمندان و توانگران قومشان
نمودند براي مغرور شدن بمال و فرزندان آنها که خدا داده بود.پس آنها گفتند اگر نوح فرستاده و پیامبر خدا بود هر آینه براي
او ثروت و توانگري و دهات و فرزندان بود.و ولده بضمّه واو و فتحۀ آن و ولد جماعت از اولاد است و ولد واحد مفرد
آنست،و بعضی گفته اند ولد بضمّ و ولد به فتح در معنی یکسان است.و خسار.هلاکت است برفتن سرمایه.
و بعضی گفته اند:یعنی پیروي کردند تهیدستان و مردمان پشت بزرگان و رئیسهاي خود را که نیفزود مال و اولادشان مگر
هلاکت در دنیا و عقوبت در آخرت را.
وَ مَکَرُوا
کُبّ حسن گوید مگر بزرگی را.ابن عبّاس گوید یعنی گفتند سخن بزرگ.
اراً 􀀀 و مکر کردن در دین خدا مَکْراً
ضحّاك گوید:جرئت کردند بر خدا و تکذیب نمودند پیامبران او را.
ص : 347
و بعضی گفته اند:مکرشان تحریک کردن توانگران بود اراذل و اوباش را بر کشتن حضرت نوح علیه السّلام.
لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ 􀀀 الُوا 􀀀 وَ ق
گفتند ترك نکنید عبادت بتهاي خود را سپس بجهت تعظیم امتیاز دادند چند بت معروف خود را بعد از آنکه داخل در
بتهایشان بود و گفتند.
لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً 􀀀 واعاً وَ 􀀀 لا سُ 􀀀 لا تَذَرُنَّ وَ  دا وَ 􀀀 وَ
البتّه ترك نکنید پرستش( 1)ودّا( 2)سواع( 3)یغوث( 4)یعوق( 5)نسر را.
ابن عبّاس و قتاده گویند:این نامهاي بتهایی بود که میپرستیدند سپس بعد از آنها عرب آنها را عبادت نمودند.
ریشۀ بت پرستی در عالم
محمّد بن کعب گوید:اینها نامهاي مردم صالح و شایسته اي بود که بین آدم و نوح علیهما السّلام بودند.پس بعد از ایشان
قومی زندگی کردند که روش آنها را در عبادت اتّخاذ کرده بودند پس شیطان بایشان گفت اگر تصویر آنها را بکشید و در
مقابل خود مانند(تابلویی)قرار دهید شما را تشویق و نشاط بیشتر در عبادت دهند.
پس آنها تمثال و تصویر آنها را کشیده و خورسند بودند تا بعد از ایشان که مردم دیگر آمدند شیطان لعین بآنها گفت.مردمی
که قبل از شما بودند.اینها را می پرستیدند.پس آنها فریب خورده و عبادت کردند.
آنها را و این بود ریشه و اساس بت پرستی.
و بعضی گفته اند:که نوح علیه السّلام در کوه هندوستان حفاظت میکرد جسد حضرت آدم علیه السّلام را و مانع بود میان آن
جسد و کافرها که
ص : 348
مبادا دور قبرش طواف کنند.پس شیطان بآنها گفت.اینها بر شما افتخار و مباهات میکنند و خیال مینمایند که تنها آنها اولاد
آدم هستند و شما نیستید و او نیست مگر جسدي و پیکري و من براي شما مثل آن را تصویر میکنم که شما دور آن بگردید و
طواف کنید پس پنج بت تراشید و آنها را،بر پرستش آن بتها واداشت و آنها ودّ.و سواع.و یعوق.و یغوث و نسر بود.پس چون
طوفان نوح علیه السّلام شد این بتها را طوفان دفن نموده و خاك بر آنها انباشت پس پیوسته مدفون بودند تا شیطان آنها را
براي مشرکین عرب بیرون آورد.
ریشۀ بت پرستی عرب
پس قبیله قضاعه.ودّ را اختیار کرد و آن را در دومه الجندل گذارده و عبادت نمودند.آن گاه بتوارث فرزندان اکابر آنها پس
اکابر بعد تا به دست بنی کلیب افتاد و اسلام آمد و آن نزد ایشان بود و تیره اي از قبیله طیّ یغوث را گرفته پس بدست بنی
مراد افتاد.پس زمانی پرستیدند آن را سپس بنی ناجیه تصمیم گرفتند که آن را از دست آنها بیرون آورند پس آن را برداشته و
به قبیله بنی حارث بن کعب گریخته و پناه آوردند.و امّا یعوق.پس آنها را قبیله کهلان گرفته و بتوارث در میان آنها پسران
بزرگتر پس بزرگتر داشتند تا در دست همدان(قبیله اي در یمن)گردید امّا نسر پس براي قبیله خثعم بود که آن را میپرستیدند.و
امّا بت سواع ابن عبّاس گوید:پس براي آل ذي کلاع بود و آنها آن را عبادت میکردند.
عطاء و قتاده گفته اند:که بت هاي قوم نوح علیه السّلام بدست
ص : 349
عرب افتاد.پس بت ودّ در دومه الجندل ( 1)و بت سواع نصیب گروهی از قبیله هذیل و بت یغوث معبود بنی غطیف تیره اي از
اللّ از آنهاست)گردید و بت یعوق مخصوص همدان یمن شد و بت نسر خداي آل ذي
􀀀
قبیله مراد(که ابن ملجم مرادي لعنه ه
کلاع از قبیله حمیر شد و بت لات متعلّق به قبیله ثقیف شد.
و امّا بت عزّي ( 2)مخصوص بنی سلیم و غطفان و چشم و نضر و سعد
ص : 350
1) دومه الجندل نام شهریست قدیمی از بلاد سوریا که در آن حوادث تاریخی رخ داده از جمله قصّه معروف حکمیت که -1
اللّ از طرف معاویه علیه الهاویه و ابو موسی اشعري سفیه از طرف حضرت علی امیر المؤمنین علیه
􀀀
در آنجا عمرو بن عاص لعنه ه
السّلام بانتخاب و اصرار مردم کوفه اجتماع نموده تا شوري براي حکومت مسلمین کنند و عمرو بن عاص شیطان ابو موسی خر
را فریفته که او حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را از خلافت مسلّم خلع و وي هم معاویه لعین را که دعوي خلافت و
خونخواهی عثمان را داشت بر کنار زند.پس ابو موسی بتعارفات عمرو بن عاص گول خورده و رفت بر منبر و گفت مردم
چنانچه من انگشتري خود را از دستم بیرون نمودم علی علیه السّلام را از خلافت بیرون و خلع نمودم و آمد پائین بانتظار اینکه
عمرو بن عاص هم معاویه را کنار زند ولی عمرو عاص زرنگ مکّار حیله گر بمنبر رفت و پس از چیدن مقدّماتی گفت ابو
موسی صاحب خود را لایق این منصب ندید و او را خلع کرد و من چون معاویه را براي این کار شایسته میبینم پس او را نصب
اللّ فرجه
􀀀
و تعیین براي خلافت و زمامداري کردم.و از منبر پائین آمد و ظلمهایی که تا ظهور حضرت مهدي عجّ ل ه
الشّریف،پایان نیابد.شروع شد.
اللّ پیشواي مشرکین عرب این بت را در جنگ احد براي ترغیب مشرکین بجنگ مسلمین آورده و فریاد
􀀀
2) ابو سفیان لعنه ه -2
میزد ان لنا العزي و لا عزّي لکم.براي ما بت عزّي است و براي شما نیست.
ابن بکر شد.و امّا بت منات براي قبیله قدید بود.و امّا بت اساف و نائله مورد پرستش اهل مکّه قرار گرفت.بت اساف را در کنار
حجر الاسود گذارده و بت نائله را در نزدیکی رکن یمانی و بت هبل را که هجده گز و ذراع و بزرگترین بت عرب بود.در
بالاي کعبه نصب کردند.
چهره بت هاي مردم عرب
واقدي گوید:بت ودّ بصورت مرد و بت سواع بصورت زنی،و بت یغوث بر صورت شیر و بت یعوق بصورت اسب و بت نسر
بهیکل عقاب پرنده لاشه خور بود.
وَ قَدْ أَضَلُّوا کَثِیراً
و البتّه بسیاري را گمراه کردند یعنی بسیاري از مردم بسبب پرستش آنها گمراه شدند و مانند آنست. رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً
النّ .پروردگارا آنها بسیاري از مردم را گمراه کردند.
اسِ􀀀 مِن َ
مقاتل و ابی مسلم گوید:گمراه کردند بزرگان آنان بسیاري از مردم را و بنا بر این ضمیر در اضلّوا برمیگردد به بزرگان قوم
نوح.
لالًا􀀀 إِلاّ ضَ
􀀀
الظّ
􀀀
لا تَزِدِ الِمِینَ 􀀀 وَ
لالٍ وَ سُعُرٍ .البتّه گنهکاران در گمراهی و 􀀀 و ستمکاران را نیفزاید مگر گمراهی یعنی هلاکت چنانچه در آیۀ إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَ
هلاکتند.و بگفته بعضی یعنی مگر آزمایش بمال و فرزند
(2
اللّ مولانا و لا مولی لکم .خدا یار و یاور و مولاي
􀀀
اللّ علیه و آله فرمود بسربازان مسلمین در پاسخ شعار دهید. ه
􀀀
(پیامبر صلّی ه
ماست و براي شما مولی و یاوري نیست.این شعار بت عزّا را سرنگون و مردم حجاز و مشرکین را فراري نمود.
ص : 351
و بگفتۀ برخی مگر برفتن و دور شدن از بهشت و ثواب.
بلخی گوید:نیفزود ایشان را مگر ممنوع شدن از طاعت،و این عقوبت ایشان بود بر کفرشان.زیرا وقتی ایشان گمراه
شدند.مستحقّ محروم شدن از الطاف شدند که دربارة مؤمنین میفرمود:که از اطاعت کردن و امتثال و فرمان خدا نمودن ایشان
خدا را.
و جایز نیست که بایشان لطف و محبّت شود بسبب گمراهی ایشان از حق و ایمان براي اینکه این در شأن خداي حکیم(تعالی
اللّ عن ذلک) نیست.
􀀀
ه
اتِهِمْ أُغْرِقُوا 􀀀 مِمّ خَطِیئ
ا􀀀
از جهت گناهانشان غرق و هلاك شدند و ما از ممّا.زایده است و تقدیرش اینست.از براي آنچه خطاها و گناهان بزرگی که
مرتکب شدند.غرق گردیدند.
اراً 􀀀 فَأُدْخِلُوا ن
پس داخل آتش شدند بعد از این تا در آن معذّب و کیفر شوند.
صاراً 􀀀 اللّ أَنْ
􀀀
فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ هِ
یعنی هیچکس را نیافتند،که ایشان را از عذاب خدا منع نماید.و جز این نیست که خداوند سبحان به صیغه ها و الفاظ ماضی و
.( گذشته در معناي استقبال آورده براي راستی و حتمی بودن وعده بآن ( 1
ضحّاك گوید:اغرقوا.غرق شدند و داخل در آتش شدند در دنیا
ص : 352
واقِعَهُ که بصیغه ماضی آمده و براي تأکید آن فرمود:لیس لوقعتها کاذبه. 􀀀 ذا وَقَعَتِ الْ 􀀀 1) مثل إِ -1
در یک حال.قوم نوح از طرفی غرق میشدند و از طرف دیگر میسوختند در آتش.
ابن انباري در این باره سروده:
الخلق مجتمع طورا و مفترق
و الحادثات فنون ذات اطوار
مردم طرزي گرد هم و بطوري پراکنده اند و حوادث و رویدادها اقسام و طورهاي گوناگون است.
لا تعجبنّ لاضداد اذا اجتمعت
فاللّه یجمع بین الماء و النّار
البتّه تعجّب نکن براي چیزهایی که ضدّ یکدیگرند هر گاه جمع شدند.پس خداوند تعالی میان آب و آتش جمع میکند شاهد
.( این دو بیت در جمع و تفریق مردم و اجتماع آب و آتش است ( 1
دَیّ
اراً 􀀀 کافِرِینَ 􀀀 الْأَر مِنَ الْ لا تَذَرْ عَلَی ضِْ 􀀀 رَب الَ نُوحٌ 􀀀 وَ ق
نوح علیه السّلام گفت پروردگارا بر روي زمین احدي از کفّار باقی مگذار.یعنی هیچکس از ایشان زنده نگذار مگر اینکه
هلاکش کنی.
قتاده گوید:حضرت نوح علیه السّلام نفرین بر آنها نکرد مگر اینکه بر او نازل شد که جز آنان که ایمان آورده اند دیگر هرگز
کسی از قومش ایمان نیاورد.و براي همین گفت.
ادَكَ 􀀀 إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِب
البتّه اگر ایشان را باقی گذاري بندگان تو را گمراه کنند یعنی اگر ایشان را رها کردي و هلاکشان نکردي به سبب تبلیغات
سوء و دعوت بخلاف بندگانت را از دین گمراه کنند.
ص : 353
1) در حدیث معراج است که پیغمبر(ص)فرمود در آسمان فرشته اي دیدم نصفش از یخ و نصفش از آتش بود و دعا -1
میکرد و میگفت اي خدایی که میان آتش و یخ را تألیف داده اي دلهاي بندگان مؤمن را با هم الفت بده(مترجم)
کَفّ
􀀀
اجِراً اراً 􀀀 إِلاّ ف
􀀀
لا یَلِدُوا 􀀀 وَ
و آنها اگر ماندند تولید نکنند مگر گنهکار کافر.حضرت نوح علیه السّلام از خود علم غیب نداشت و چون خدا به او افاضه
فرمود دانست که از آنها جز کافر و گنهکار بوجود نیاید و مقصود اینست تولید نمیکنند مگر که در موقع بلوغشان
کافرند.براي اینکه کسی که کفر از او سر نزده مذمّت بکفر نمیشود.
مقاتل و عطاء و ربیع گفته اند:نوح علیه السّلام این جمله را گفت براي این بود که خداي تعالی هر چه مؤمن بود از اصلاب
بیرون آورد،و رحم زنان آنها از زایمان عقیم و نازا شد و چهل سال قبل از عذاب و آمدن طوفان کمر مردان آنها خشک و بی
نطفه شد.و خداوند تعالی نوح علیه السّلام را خبر داد به اینکه ایشان ایمان نمیآورند و تولید مؤمن هم نمی کنند پس در این
هنگام بر ایشان نفرین نمود.پس خداوند دعاء او را اجابت نمود و تمام آنها را هلاك کرد و در موقع عذاب کودکی در میان
والِدَيَّ پروردگارا بیامرز مرا و پدر و مادرم 􀀀 آنها نبود آن گاه براي خود و مؤمنین و مؤمنات دعا نموده و گفت: رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِ
را و نام پدرش کمک بن متوشلخ و نام مادرش سمحاء دختر انوش و هر دو مؤمن بودند و بعضی گفته اند مقصودش آدم و
حوّاء بود.
وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً
و هر کس که داخل خانه من میشود و مؤمن باشد بیامرز.
اللّ
􀀀
ضحّاك گوید:یعنی داخل مسجد من شود و بگفتۀ بعضی داخل کشتی من شود و بگفتۀ بعضی مقصودش بیت محمّد صلّی ه
اللّ علیه و آله و
􀀀
اتِ و بیامرز عموم مؤمنین و مؤمنات را و بگفته کلبی از امّت محمّد صلّی ه 􀀀 علیه و آله بوده وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِن
سلّم را.
ص : 354
اراً 􀀀 إِلاّ تَب
􀀀
الظّ
􀀀
لا تَزِدِ الِمِینَ 􀀀 وَ
و نیفزاي ستمکاران را مگر هلاکت و نابودي اهل التّحقیق گفته اند:که حضرت نوح علیه السّلام دو دعا کرد یک دعا و نفرین
براي کافرها و یک دعا براي مؤمنان.پس خدا دعا و نفرین او را بر کافرها مستجاب کرد.پس هر کس که از ایشان بر روي
« آمین یا ربّ العالمین » زمین بود هلاك شد.و ما امیدواریم که دعاء او براي مؤمنین هم مستجاب شود و ایشان را بیامرزد
ص : 355
سورة جنّ
اشاره
مکّی است عدد آیات آن بیست و هشت است.
فضیلت این سورة:
ابی بن کعب از پیغمبر(ص)روایت کرده که فرمود:کسی که سورة جنّ را قرائت کند،خداوند بعدد هر جنّ و شیطانی که
پیغمبر(ص)را تصدیق و یا تکذیب کرده ثواب بنده آزاد کردن باو عطا فرماید.
اللّ صادق علیه السّلام روایت نمود که فرمود:کسی که زیاد سورة قل اوحی را تلاوت
􀀀
حنان بن سدیر از حضرت ابی عبد ه
اللّ علیه و
􀀀
کند.در دنیا چیزي از چشم زد جنّ و جادوي آنها و مکر و آزار آنها باو نرسد و با حضرت محمّد صلّی ه
ص : 356
آله خواهد بود.
و میگوید:پروردگارا با بودن پیغمبر و خاندانش بدلی نمیخواهم،و مقامی را با داشتن درجه ام نمیطلبم.
توضیح وجه ارتباط این سوره با سورة قبل چون خدا در سورة نوح علیه السّلام پیروي قومش از بزرگانشان را مقدّم داشت در
اللّ علیه و آله بیان فرمود تا معلوم شود فرق میان کسی که در بیعتش منفعت کرده و
􀀀
این سوره پیروي جنّ را از پیغمبر ما صلّی ه
بین کسی که در بیعتش زیان نموده است.چیست؟
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 1 تا 10
اشاره
فَآمَنّ بِهِ وَ لَنْ
ا􀀀 اَلر سَمِعْن قُرْآناً عَجَباً ( 1) یَهْدِي إِلَی شُّْدِ ا􀀀 إِنّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اِسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ اَلْجِنِّ فَق 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ظَنَنّ أَنْ
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
اَللّ شَطَطاً ( 4) وَ ا
􀀀
ا عَلَی هِ 􀀀 کانَ یَقُولُ سَفِیهُن 􀀀 لا وَلَداً ( 3) وَ أَنَّهُ 􀀀 صاحِبَهً وَ 􀀀 ا مَا اِتَّخَذَ 􀀀 ی جَدُّ رَبِّن 􀀀 ال 􀀀 ا أَحَداً ( 2) وَ أَنَّهُ تَع 􀀀 نُشْرِكَ بِرَبِّن
زادُوهُمْ رَهَقاً ( 6) وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا 􀀀 جالٍ مِنَ اَلْجِنِّ فَ 􀀀 جالٌ مِنَ اَلْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِ 􀀀 کانَ رِ 􀀀 اَللّ کَ ذِباً ( 5) وَ أَنَّهُ
􀀀
لَنْ تَقُولَ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلَی هِ
اعِدَ 􀀀 ا مَق 􀀀 کُنّ نَقْعُدُ مِنْه
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
ا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً ( 8) وَ ا 􀀀 اه􀀀 ماءَ فَوَجَ دْن 􀀀 أَنّ لَمَسْنَا اَلسَّ
􀀀
اَللّ أَحَ داً ( 7) وَ ا
􀀀
ما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ هُ 􀀀 کَ
( ادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً ( 10 􀀀 لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ أَر 􀀀 أَنّ
􀀀
اباً رَصَداً ( 9) وَ ا 􀀀 لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ اَلْآنَ یَجِدْ لَهُ شِه
ص : 357
ترجمه:
بنام خداوند بخشایندة مهربان.
-1 اي رسول ما بگو مرا وحی رسیده که گروهی از جنّیان آیات قرآن را استماع کرده اند و پس از شنیدن گفته اند که ما از
قرآن آیات عجیبی میشنویم.
-2 این قرآن خلق را براه خیر و صلاح هدایت میکند بدین سبب ما بآن ایمان آورده و دیگر هرگز بخداي خود مشرك
نخواهیم شد.
-3 و همانا بلند مرتبه است شأن و اقتدار پروردگار ما و همسر و فرزندي هرگز نگرفته است.
-4 و البتّه سفیهان و بی خردان ما بخدا دروغ بستند(که به او فرزندي مسیح و عزیز و فرشتگان را نسبت دادند).
-5 و ما چنین می پنداشتیم که هرگز هیچ قومی از جنّ و انس بر خداي متعال دروغ و افتراء نخواهد گفت.
-6 و همانا مردانی که از نوع بشرند بمردانی از گروه جنّ پناه می بردند
ص : 358
بر غرور و جهالتشان سخت می افزودند.
-7 و آنها هم مانند شما آدمیان گروهی کافر شده و گمان کردند که خدا احدي را در قیامت زنده نخواهد کرد.
-8 و جنّیان گفتند(ما از این پیش)بآسمان برمیشدیم(تا اسرار روحی را اشراق کنیم)لیکن یافتیم که در آنها فرشته نگهبان با
قدرت و تیر شهاب آتشبار فراوان و بسیار است.
-9 و ما(پیش از شنیدن قرآن)در کمین شنیدن سخنان آسمانی و اسرار وحی می نشستیم امّا اینکه هر که از اسرار وحی الهی
سخنی بخواهد شنید تیر شهاب(و آتش قهر)در کمینگاه اوست.
-10 و ما هنوز نمیدانیم که آیا عاقبت بمردم زمین(با این مذاهب)شرّ و فساد خواسته اند یا که خداي آنها که بر آنان(قرآن
فرستاده)خیر و صلاح آنها را منظور نموده است.
قرائت:
ابو جعفر:قل اوحی الی انه استمع را بفتح الف خوانده و قاریان با او اختلاف نکردند سپس در آیۀ سوّم و انّه تعالی بفتح و در
لِلّ و انّه
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 امُوا .و أَنَّ الْمَ 􀀀 چهارم.و انه کان یقول بفتح و در آیۀ ششم و انه کان رجال نیز بفتح و در ما بقی خبر وَ أَنْ لَوِ اسْتَق
لما قام.بکسر قرائت کرده.و راویان از او روایت کردند که هر چه مربوط و برگشتش بوحی است.آن مفتوح است و هر چه از
قول و گفته جنّ بوده مکسور است.و این قول در قرائت او مستقیم و درست نیست.و ممکن است که خلل و نقصانی در روایت
او باشد.
و ابن عامر و اهل کوفه غیر از ابی بکر از قول خداي تعالی انه تعالی تا
ص : 359
امُوا .و انّ المساجد را که نیز این 􀀀 أَنّ مِنَّا الْمُسْلِمُونَ بفتح.خوانده و ما بقی را تماما بکسر خوانده مگر آیۀ وَ أَنْ لَوِ اسْتَق
􀀀
قول او وَ ا
دو آیه را بفتح و اختلاف در فتح آن نکردند و نافع و عاصم بروایت ابی بکر،و انّه لما سمعنا را بکسر و دیگران به فتح قرائت
کرده.و یعقوب ان لن تقول را به تشدید واو و فتح قاف و واو(ان لن تقول) خوانده و از جحدري و حسن هم همین روایت
شد،و دیگران ان لن تقول به تخفیف قرائت کرده اند.و در قرائت نادر هم جویه بن عامر.قل اوحی بر وزن فعل خوانده است.
دلیل:
امُوا .دو وجه در آن جایز است. 􀀀 ابو علی گوید:امّا قول خدا. أَنْ لَوِ اسْتَق
-1 اینکه ان مخفّفه از انّ مثقله باشد.پس محمول بر وحی خواهد بود.مثل اینکه فرموده اوحی الی ان لو استقاموا.بمن وحی شده
أَلاّ یَرْجِعُ و عَلِمَ أَنْ
􀀀
یَرَوْنَ 􀀀 که اگر استقامت ورزیدند.و فاصله.لو.بین آن و بین فعل مانند فصل سین و لا است در آیۀ أَ فَلا
سَیَکُونُ .
ا لَنَکُونَنَّ مِنَ 􀀀 ا وَ تَرْحَمْن 􀀀 افِقُونَ تا آیۀ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ و آیۀ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَن 􀀀 -2 اینکه ان قبل از لو بمنزله لام در آیۀ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُن
خاسِرِینَ پس یک مرتبه ملحق و مرتبه دیگر ساقط باشد.براي اینکه لو بمنزلۀ فعل شرط است پس چنان که لام زاید ملحق 􀀀 الْ
میشود پیش از اینکه داخل بر شرط میشود همین طور این ان پیش از لو ملحق شده است.
و در معناي ان لو استقاموا علی الطّریقه دو قول گفته شده است:
-1 اگر مستقیم بودند بر طریق و روش هدایت.
ص : 360
-2 اگر استقامت بر راه کفر داشتند.
ا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ .اگر 􀀀 اهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ م 􀀀 امُوا التَّوْر 􀀀 و بر قول اوّل استدلال شد بقول خداي تعالی. وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَق
ایشان اقامه کرده بودند توراه و انجیل و آنچه از پروردگارشان بر آنها نازل شده هر آینه میخوردند،از بالاي خودشان.و قول
ماءِ وَ الْأَرْضِ .و اگر اهل دهات و شهرك ها ایمان آورده،و 􀀀 کاتٍ مِنَ السَّ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ- بَرَ 􀀀 ي آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْن 􀀀 خدا: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُر
پرهیزکاري میکردند هر آینه برکات آسمان و زمین را بر ایشان میگشودیم،و بر قول دیگر استدلال شده.بقول خداي تعالی. وَ
منِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ .و اگر مردم همه یک امّت بودند،ما هر آینه 􀀀 ا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْ 􀀀 احِ دَهً لَجَعَلْن 􀀀 النّ أُمَّهً و
اس􀀀 لا أَنْ یَکُونَ 􀀀 لَو ْ
قرار میدادیم براي کسی که کافر بخداي بخشاینده میشود براي منازلشان سقفهایی از نقره.
لِلّ .سیبویه پنداشته که مفسّرین آن را حمل بر اوحی نموده اند مثل اینکه فرموده(اوحی الی ان
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 و امّا قول خدا. وَ أَنَّ الْمَ
للّ ) بمن وحی شده که مسجدها مخصوص خداست و مذهب خلیل اینست که آن محمول بر قول او.و لان المساجد
􀀀
المساجد ه
ذِهِ أُمَّتُکُمْ حمل شده بر و لان هذه امّتکم امّه واحده و انا ربّکم فاعبدونی.و هر آینه این 􀀀 للّ فلا تدعوا.چنان که قول خدا. وَ إِنَّ ه
􀀀
ه
امّت شما یک امّت است و من پروردگار شمایم.پس مرا پرستش و عبادت کنید یعنی براي این مرا عبادت کنید و مانند آن در
گفتۀ خلیل.لایلاف قریش است گویا اینکه گفته براي این هر آینه عبادت کنید صاحب این خانه را.
اللّ پس آن حمل بر
􀀀
امَ عَبْدُ هِ 􀀀 لَمّ ق
ا 􀀀 و أَنَّهُ سیبویه گوید اگر انّ المساجد مکسور خوانده شود کار خوبی است و امّا قول خدا. اوحی الیّ شد.و میشود از قول خدا وحی قطع شود و استیناف باو شود.یعنی واو استینافیه باشد،چنانچه
ص : 361
لِلّ .و بنا بر همین حمل میشود قرائت کسی که کسره داده.انّ از
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 سیبویه تجویز کرده قطع از اوحی را در قول خدا وَ أَنَّ الْمَ
اللّ .و کسی که تمامی انّ و انّه را فتح داده حمل بر اوحی کرده و جایز است حمل بر غیر آنهم شود
􀀀
امَ عَبْدُ هِ 􀀀 لَمّ ق
ا􀀀 و أَنَّهُ قول خدا لِلّ بر اوحی و خلیل، حمل کرده بر آنچه ما از او یاد نمودیم.
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 چنانچه مفسّرین حمل کرده اند وَ أَنَّ الْمَ
ا عَلَیْکُمْ .و همین 􀀀 اللّ إِنِّی مُنَزِّلُه
􀀀
الَ هُ 􀀀 و امّا آنچه از این باب بعد از مادّة قول آمده حکایت است،چنانچه حکایت کرده قول خدا ق
اللّ
􀀀
ادَ فَیَنْتَقِمُ هُ 􀀀 طور ما بعد فاء جزاء براي اینکه ما بعد فاء جزاء در محلّ ابتداء است.و براي همین سیبویه حمل کرده آیۀ وَ مَنْ ع
اللّ منه و
􀀀
خافُ بر اینکه انّه ابتدائیه در آنها مضمر و پنهانست و من عاد فانه ینتقم ه 􀀀 یَ 􀀀 مِنْهُ . وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ . فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا
ارَ جَهَنَّمَ . 􀀀 اللّ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ ن
􀀀
مانند این است در این سوره آیۀ وَ مَنْ یَعْصِ هَ
و کسی که لن تقول با تشدید قرائت کرده پس قول خدا کذبا را منصوب بر مصدریّت دانسته بدون حذف موصوف.و این
مطلب براي اینست که ان تقوّل در معناي تکذّب پس جاري مجراي تبسمت ومیض البرق تبسّم کرد آن زن و لمعۀ برق خفیفی
از تبسّم او ظاهر شد زیرا آن منصوب بفعل مضمر است که بر او تبسّمت یا صفت دلالت میکند.پس مثل اینست که گفته ان لن
اللّ کذبا.
􀀀
تکذب الانس و الجنّ علی ه
ابن جنیّ گوید:و کسی که دیده است که ومیض البرق بخود تبسّمت منصوب باشد براي اینست که در معناي او مضت است
نیز کذبا را منصوب بخود تقوّل کرده است براي اینکه آن بمعناي کذب است.و کسی که ان لن تقوّل بر وزن تقوم خوانده
پس البتّه کذبا را صفت مصدر محذوف گرفته یعنی قولا کذبا
ص : 362
ی قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ یعنی کاذب.پس اگر کذبا را در 􀀀 جاءُو عَل 􀀀 پس کذبا در اینجا صفت است نه مصدر چنانچه در قول خدا. وَ
اینجا مصدر قرار دادي نصب مفعول به بآن داده اي.یعنی لن تقول کذبا مثل قول تو که می گویی قلت حقّا و قلت شعر او
خوب نیست با تقوّل.مشدّد.آن را صفت قرار دهی.یعنی تقول تقوّلا کذبا.بعلّت اینکه تقوّل نمیشود مگر کذب و دروغ پس
فایده اي در آن نیست.
و کسی که احی قرائت کرده پس او از وحیت الیه بمعناي اوحیت گرفته و اصل آن وحی است.پس چون واو ضمّه داده شده
براي او « وحی لها القرار فاستقرت » ضمّه لازمی تبدیل به همزه شده و مانند آنست و اذا الرّسل اقّتت یعنی وقتت.عجاج گوید
الهام شد ماندن را پس مستقر گردید.
شرح لغات:
الجد:اصلش قطع است و از آنست الجد:بمعناي بزرگی،براي منتهی شدن هر بزرگی از آن براي بلندي آن بر او و از آنست
الجد:پدر پدر براي منتهی شدن آن ببلندي پدر او و هر چیزي که بالاي اوست بر این پسر اجداد است.و الجد:بمعناي خطاست
براي انقطاع او ببلندي شأن او و الجد:بکسر خلاف هزل و شوخی است براي انقطاع آن از سخافت و فرو مایگی و از آنست
جدید.براي اینکه آن تازه پیمان است بجدا شدن در غالب کارها.
الرّهق:ملحق شدن گناه و اصلش لحوق است و از آنست راهق- الغلام وقتی که ملحق بحال مردان که بلوغ است شود.
ص : 363
اعشی گوید:
لا شیء ینفعنی من دون رؤیتها
هل یشتفی وامق ما لم یصب رهقا
هیچ چیز بدون دیدن آن معشوقه بحال من فایده ندارد.آیا مادامی که وامق ( 1)بحال مردان نرسیده و آمیزش ننموده شفا می
یابد و آرام میگیرد.یعنی از گناهی نترسد.شاهد این بیت رهقا است که بمعناي بلوغ و فتور جوانی است(رهق با فتح راء و هاء
بمعناي مجامعت و آمیزش با محارم است).
حرسا-منصوب است بنا بر اینکه تمیز باشد و آن جمع حارس بمعنی نگهبان و حافظ است و ممکن است که جمع حرسی.پس
مثل عربی و عرب باشد.
شدیدا.مذکّر آمده محمول بر لفظ است و ممکن است بنا بر نسبت باشد یعنی صاحب شدّت.
مقاعد:منصوب است براي اینکه ظرف مکانست.
اشرارید:مبتداء و خبر است.و البتّه نکره جایز است که از غیر تخصیص براي خاطر همزة استفهام مبتداء واقع شود.چنانچه جایز
است که نکره بعد از حرف نفی(مثل لا رجل فی الدّار)مبتداء شود.زیرا هر دوي آنها افاده معناي عموم میکند.
ص : 364
1) مقصود از وامق ظاهرا آن عاشق عرب و معشوقۀ او عذراء بوده،و اعشی میخواهد بگوید.آیا مادامی که وامق بوصل -1
معشوقه اش نرسد،آرام میشود و شفا می یابد.(مترجم)
تفسیر و مقصود:
اللّ علیه و آله را امر فرمود که قومش را خبر دهد بچیزي که بآن عملی نداشتند و فرمود
􀀀
خداوند سبحان پیغمبرش محمّد صلّی ه
(قُلْ) بگو اي محمّد:
أُوحِیَ إِلَیَّ
بمن وحی شده و البتّه بفعل مجهول و لفظی که فاعلش یاد نشده فرمود:بجهت بزرگداشت و احترام.و حال اینکه خداوند
سبحان باو وحی فرمود و جبرئیل بر او نازل شد.
أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ
(1)
یعنی گروهی از جنّیان شنیدند قرآن را.و ایشان موجودي هستند که اجسام نازکی و سبکی دارند بصورت مخصوص بخلاف
انسان و فرشتگان.پس فرشته جدّا از نور آفریده شده و انسان از خاك
ص : 365
- 1) در اینجا سه بحث پیش میآید: 1-در وجود جنّ و ماهیت آن 2- دربارة تیر شهاب که آیا قبل از اسلام بوده یا نه 3 -1
چگونگی منع شهاب از شیطانها و جنّیان را از استراق سمع و شنیدن صداهاي روحی آسمانی امّا وجود جنّ پس معلوم است
اللّ علیه و آله گر چه ماهیّتش معلوم نباشد و چگونگی و کیفیّت خلقت آن از آتش مضافا بر
􀀀
باخبار پیغمبر صادق صلوات ه
آیات و اخبار صحیحه و صادقه اینکه بعضی از افراد و انسانها و مرتاضین هستند که آنها را تسخیر نموده و استعمار میکنند،و از
وجود آنان براي بعضی از امور دنیوي استفاده و از آنها کار میکشند.و این بنده حکایت بسیاري در این موضوع از موثّقین
شنیده ام از جمله داستانی که ماه رجب در سال 1398 قمري یکی از فضلاء و نویسنده گان گرامی حوزه علمیه قم برایم
حکایت کرد از مسافرتش در سال مذکور بهند،و مشاهداتش.گفت از جاهاي دیدنی هند بنارس شهر مقدّس هنود است و
رودخانۀ گنگ که تا حدّ پرستش مورد احترام آنهاست رفتم و در آنجا از مرتاضین هند پرسیدم مرا راهنمایی بمرکز آنها
نمودند بآنجا رفته و پس از معرّفی خودم به رئیس مرتاضین که مسلمان و عالم و از ذراري پیغمبر اسلام هستم مرا پذیرفته انواع
ریاضتها شاقّه در مرتاضین دیدم و براي ما حکایت کرد که براي اختصار از
(1
ذکر آنها خودداري نمودم.گفت بمربّی و رئیس مرتاضین گفتم،شما تسخیر ارواح دارید گفت تسخیر ارواح نمیشود و هر که
گوید دارم دروغ گفته بلکه تسخیر همزاد است.گفتم تسخیر جنّ دارید خندید گفت این کار خیلی ساده است گفتم از این
شاگردان شما کسی هست که تسخیر جنّ داشته باشد.گفت آري آن شخص(و اشاره بیک مرتاض کرد)تسخیر جنّ دارد و
آنکه نزدیک او نشسته جنّ اوست.با اجازه نزد آن مرتاض رفتم و با دقّت جنّ او را نگاه میکردم و بچشم و پاي او بیشتر توجّه
کردم که آیا چشمش دراز و پایش سمّ دارد مثل حیوانات چون مشهور است که چشم جنّ عمودي و پاي او سمّ دارد.دیدم
بسیار بد قیافه بعفریت شباهتش بیشتر بود تا انسان امّا سمّ نداشت و چشمش دراز نبود مشکوك شدم آیا واقعا جنّ است و یا
هندوي بد قیافه است.در این فکر بودم که مرتاض مسخّر گفت مگر شما نمیگوئید الجنّ یتشکّل باشکال المختلفه الاّ الانبیاء و
الأئمّه المعصومین علیهم السّلام.جنّ بصورتهاي گوناگون مصوّر میشود و در میآید مگر بصورت پیغمبران و امامان.گفت در
همین حال و فکر بودم که یک نفر تاجر از شهر لکنهو که از شهرهاي مهمّ هندوستان است آمد و بآن مرتاض گفت دزدها
تمامی کالا و هستی مرا بسرقت برده اند.براي من پیاده کن.مرتاض بزرگ گفت اگر ما بخواهیم این کار را بکنیم هر روز
هزاران مراجعۀ سرقت و دزدي بما شود و ما از کارهاي خود می مانیم.آن تاجر التماس بسیار کرد مرتاض گفت: براي اوّل و
آخر مالت را پیدا میکنم ولی بعد از این کسی دربارة سرقت مراجعه نکند و بآن مرتاض مسخّر جنّ گفت بجنّت بگو مال این
شخص را پیاده کند. پس آن مرتاض رو بجنّش کرده و گفت مال این تاجر را پیدا کن گفت:تا این دستور را داد دیدم دهان
آن جنّی باز شد و مانند لولۀ گاز برافروخته آتش از دهانش بیرون آمد که من ترسیدم بسوزم چند متري فاصله گرفتم و پس از
چند دقیقه دیدم روي بمسخرش کرده و چیزي گفت.پس مسخّرش گفت میگوید مال را پیدا کردم نیاز آن را بده فورا تاجر
هندي دویست روپیۀ هندي باو داد. پس گفت میگوید:در فلان خیابان لکنهو.کوچه ایست انتهاي آن کوچه انباریست دو در
که تمام کالاي تو را در آنجا پنهان کرده اند و در پی سرقت دیگري رفته اند و تو تا برگردي بلکنهو نخواهند آمد و دو روز
قبل از آمدن آنها بآنجا رسیده و اموالت را از آن انبار تصرّف خواهی کرد.و این کلید آن انبار و دیدم کلیدي به
ص : 366
و جنّ از آتش بوجود آمده است.پس بعضی از جنّیان ببعضی دیگر گفتند:
ا قُرْآناً عَجَباً 􀀀 إِنّ سَمِعْن
􀀀
ا
ما شنیدیم قرآن عجیبی و عجب چیزیست که آدمی را بشگفتی و تعجّب میآورد.براي مخفی بودن سبب آن و غیر عادي بودن
مثل آن
(1
امِکَ 􀀀 الَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَق 􀀀 (آن تاجر داد.من فورا متوجّه بآیۀ شریفه قرآن در سورة نمل شدم ق
.عفریتی از جنّیان گفت من تخت بلقیس را برایت از شهر سبا(نسام)میآورم پیش از آنکه از جایت برخیزي چون دیدم کلید
انبار کالاي آن مرد لکنهو را بیک لحظه از جیب دزدان هندي از آن مسافت بعیده حاضر و بدست آن شخص داد و مسافت
میان شهر بنارس و شهر لکنهو کمتر از شهر سبا و شام نیست.(مترجم) امّا راجع به شهاب در سورة حجر گذشت که قبل از
اسلام هم بوده است و لکن بسیاري سقوط این شهاب ها که تناثر نجوم گفته میشود کمتر اتّفاق افتاده و اگر واقع شد آن را
اللّ علیه و آله و نیز سال 329 هجري که شیخ بزرگوار
􀀀
دلیل بر حدوث امر عجیبی گرفته اند.و در موقع مبعث پیغمبر صلّی ه
جناب علی بن محمّد سیمري وکیل چهارم ناحیۀ مقدّسه و جناب شیخ ابو الحسن علی بن بابویه قمّی و شیخ جلیل شیخ محمّد
اللّ فرجه الشّریف بود. و
􀀀
بن یعقوب کلینی از دنیا رفتند اتّفاق افتاد و آن سال اوّل غیبت کبراي مولاي ما حضرت مهدي عجّل ه
امّا منع شهاب ها از استراق سمع شیاطین و جنّیان مسلّم است و جاي شکّ و تردید نیست و آیات عدیدة قرآن بآن ناطق است و
قبل از اسلام جادو- گرها و کاهنان بودند که با جنّیان رابطه داشتند و اخباري از آنها می شنیدند و خبر میدادند ولی بعد از
اللّ علیه و آله شیاطین و جنّیان ممنوع از اخبار آسمانی شده و جادوگران هم محروم ماندند.(مترجم)
􀀀
بعثت پیغمبر صلّی ه
ص : 367
و چون قرآن بتألیف و اسلوب مخصوصش از کلام عادي بیرون است و سببش هم از مردم مخفی است بدون تردید عجیب
است.و نیز آن با کلام مخلوق در معنی و فصاحت و نظام مباینت دارد.احدي قدرت بر آوردن مثل آن را ندارد متضمّن اخبار
پیشین و پسین است آنچه بوده و خواهد بود.خدا بر دست مردي ناخوانده درس از مردمی بیسواد جاري و ظاهر نمود.پس آن
را بزرگداشته و عجب نامیدند.
یَهْدِي إِلَی الرُّشْدِ
این قرآن دلالت و رهنمونی بر هدایت نموده،و بسوي صلاح دعوت میکند(و رشد ضدّ ضلالت و گمراهیست).
فَآمَنّ بِهِ
ا􀀀
یعنی ما آن را تصدیق کردیم که از نزد خدا آمده وَ لَنْ نُشْرِكَ و هرگز مشرك نمیشویم بعد از این.
ا أَحَداً 􀀀 بِرَبِّن
یعنی بعد از این هیچکس را شریک پروردگارمان قرار نمی دهیم.پس عبادت متوجّه باو بلکه عبادت را خالصا براي خداي
تعالی، انجام میدهیم.
و مقصود اینست که ما از خود شروع کرده و هدایت و حقّ را پذیرفتیم و شرك را ترك نمودیم و یکتایی خدا را معتقد
اللّ علیه و آله و سلّم مبعوث بجنّ و انس بودند و اینکه جنّیان هم
􀀀
شدیم.و در این آیه دلالت بر اینست که آن حضرت صلّی ه
عاقل و مخاطب و آشنا بلغت عرب و دانا و اینکه آنها تمیز بین معجزه و غیر معجزه میدادند و اینکه ایشان رفتند بسوي قوم
خود و آنها را دعوت باسلام کردند و خبر باعجاز قرآن دادند و اینکه آن کلام خداست.زیرا کلام بندگان و آدمیان تعجّب
آور و شگفت انگیز نیست.
ص : 368
واحدي باسنادش از سعید بن جبیر ( 1)از ابن عبّاس روایت کرده که گفت:
اللّ علیه و آله و سلّم جنّ را ندید و قرآن بر آنها نخواند.مگر روزي با عدّه اي از اصحابش ببازار عکّاذ رفتند.و
􀀀
پیغمبر صلّی ه
شیاطین در آن موقع از رفتن بآسمان ممنوع و از اخبار سماوي محروم شده بودند.پس بسوي قوم خود برگشتند در
ص : 369
اللّ تعالی علیه و نظر و قول او بسیار ذکر شده مناسب دیدم که
􀀀
1) در این تفسیر نام شریف جناب سعید بن جبیر رضوان ه -1
اللّ بن عبّاس مفسّر قرآن و شاگرد امیر المؤمنین علی علیه
􀀀
اجمالا او را معرّفی کنم این بزرگوار از تابعین و از شاگردان عبد ه
السّلام است.او را سیّد تابعین گفته اند.وي از اصحاب امام زین العابدین علیه السّلام و از اهل ولاء و محبّین خاص و خالص
اهل بیت رسالت مخصوص امیر- المؤمنین علیه السّلام است. حجّاج بن یوسف سقفی سفّاك ضحّاك وي را بجرم محبّت و
دوستی علی علیه السّلام دستگیر در مکّه معظّمه نموده و در واسط بقتل رسانید.قبل از کشتنش به او گفت از علی علیه السّلام
اللّ حاشا و کلا و با زبانحال سرود: من هم مهر علی با شیر از مادر گرفتم روز اول
􀀀
تبرّي بجوي تا آزادت کنم.گفت معاذ ه
اجِعُونَ 􀀀 إِنّ إِلَیْهِ ر
􀀀
لِلّ وَ ا
􀀀
إِنّ هِ
􀀀
کامدم دستور تا آخر گرفتم جلاّد را طلبید.گفت زود گردن او را بزن.سعید تا جلّاد را دید گفت ا
.جلّاد او را مقابله قبله نشانید.سعید گفت:وجهت وجهی للذي فطر السماوات و الارض حنیفا مسلما.توجّه نمودم بآنکه آسمان
اللّ
􀀀
ما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ هِ 􀀀 و زمین را ایجاد نمود.حجّاج گفت روي او را از قبله برگردان.جلّاد سعید را بجهت دیگر نشانید.گفت فَأَیْنَ
.هر کجا توجّه کنید همانجا خداست چون جهت خاصّ و مکان معیّن ندارد.حجّاج دستور داد.صورت سعید را بر خاك
اکُمْ 􀀀 ا خَلَقْن 􀀀 گذارده و از قفا سر او را جدا کند جلّاد سعید را بزمین انداخت و صورت او را بر خاك گذارد.سعید خواند آیه. مِنْه
ي ما شما را از خاك آفریده و در آن برگردانیده و براي روز قیامت از آن بیرون 􀀀 ارَهً أُخْر 􀀀 ا نُخْرِجُکُمْ ت 􀀀 ا نُعِیدُکُمْ وَ مِنْه 􀀀 وَ فِیه
میآوریم پس جلّاد لعنتی سر مبارك سعید را جدا نموده و در مقابل حجّاج گذارد حجّاج دید سر بریدة سعید بسخن آمده و با
اللّ پس حجّاج از دیدن این منظره بیهوش و پس از سه روز هلاك و بدوزخ رفت(مترجم)
􀀀
صداي فصیح گفت لا اله الاّ ه
حالی که ناراحت بودند.جنّیان بآنها گفتند چه باکتانست.گفتند بین ما و اخبار آسمان حایل و مانعی واقع شده و آسمانیها بر ما
تیر شهاب زده و ما را طرد میکنند.گفتند این نیست مگر اینکه تازه اي واقع شده.پس بمشرق و مغرب زمین زدند تا علّت منع
اللّ علیه و
􀀀
ورود خود را از آسمان کشف کنند.پس عدّه اي از آنها که بسوي تهامه و مکّه رفته بودند.عبورشان به پیغمبر صلّی ه
آله که در سوق عکّاذ با اصحابش نماز صبح را میخواند افتاد.پس چون قرآن را شنیدند گوش خود را فرا داده و گفتند.اینست
آنچه موجب محرومیت ما شده و میان ما و اخبار سماوي حایل و مانع گردیده است.
ا أَحَداً پس خداوند تعالی 􀀀 فَآمَنّ بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّن
ا􀀀 الر سَمِعْن قُرْآناً عَجَباً یَهْدِي إِلَی شُّْدِ ا􀀀 إِنّ
􀀀
پس بسوي قوم خود برگشته و گفتند ا
به پیغمبرش نازل کرد. قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ .
بخاري و مسلم نیز مانند این روایت را در دو صحیح خود روایت کرده اند و از علقمه بن قیس روایت شده که گفت من بعبد
اللّ بن مسعود گفتم در شب جنّیان چه کس از شما با پیغمبر(ص)بود.گفت با آن حضرت هیچکس نبود یک شب در مکّه ما
􀀀
ه
او را گم کردیم.پس گفتیم حتما مشرکین حضرت را از بین برده اند اگر ما پر داشتیم هر آینه در کوه ها و درّه هاي مکّه پرواز
کرده و او را پیدا میکردیم.
اللّ ،ما بر شما ترسیدیم.و گفتیم
􀀀
پس دیدیم از طرف کوه حرا بسوي ما میآید از آن حضرت سؤال کردیم کجا بودید یا رسول ه
ما بد شبی را گذراندیم هنگامی که شما را گم کردیم.
فرمود:مبلّغی از جنّیان رسالتی و پیامی براي من آورد و مرا فرا خواند و دعوت کرد که بر آنها قرآن بخوانم مرا برد و آثار آنها
و آثار آتش آنها را بمن نشان
ص : 370
داد.پس امّا اینکه از ما کسی مصاحب آن حضرت بود.نه هیچکس در آن موقع با وي نبود.
ابی روق گوید:رسولان جنّ نه نفر بودند.ابو حمزه ثمالی گوید.بما رسیده که ایشان از شیصبان بودند که از جهت عدد از جنّ
بیشتر و ایشان عموما لشکر ابلیس هستند.
اللّ علیه و آله ایشان را دید و آنها بآن
􀀀
و بعضی گفته اند:که آنها هفت نفر از جنّیان شهر نصیبین بودند،که پیغمبر صلّی ه
حضرت ایمان آوردند،و پیامبر ایشان را بعنوان رسالت بسوي سایر جنّیان فرستاد.
لا وَلَداً 􀀀 صاحِبَهً وَ 􀀀 ا مَا اتَّخَذَ 􀀀 ی جَدُّ رَبِّن 􀀀 ال 􀀀 وَ أَنَّهُ تَع
و اینکه خداي تعالی پروردگار بزرگ ما است که همسر و فرزندي اتّخاذ نکرده است.ابو علی گوید اختیار ما مکسور بودن انّه
ا قُرْآناً عَجَباً .است.یعنی.و قالوا تعالی 􀀀 إِنّ سَمِعْن
􀀀
الُوا ا 􀀀 است زیرا آن از قول و گفتۀ جنّ است بقومشان و آن عطف بر قول آنها. فَق
جد ربّنا.فراء گوید:
هر کس انّه خوانده(بفتح)پس تقدیرش اینست فآمنّا به و آمنّا بانّه تعالی جد ربّنا.و همین طور است انّ هاي بعد از آن.پس
مفتوح است بوقوع ایمان بر آن حسن و مجاهد گویند:مقصود اینست که جلال و عظمت پروردگار ما بالاتر از گرفتن همسر و
فرزند است(تعالی جلال ربّنا و عظمته عن اتّخاذ الصّاحبه و الولد) ابو مسلم گوید:معنایش اینست صفات خدا که مخصوص
اوست بلند و بالاست و آن صفات بلندیست که براي مخلوقات او نیست.و بگفتۀ جبائی یعنی که پروردگار ما در صفاتش
جلیل و بزرگست.پس بر او صفات اجسام و اعراض جایز نیست.و بگفتۀ ابن عبّاس عالیست قدرت پروردگار ما و بگفتۀ
مجاهد.ذکر او عالیست و بگفتۀ ضحّاك فعل و امرش عالیست و بگفتۀ اخفش ملک و سلطنت-
ص : 371
پروردگار ما عالیست و بگفتۀ قرظی نعمتهاي خدا بر خلقش عالیست.و تمام این اقوال بیک معنی برمیگردد.و آن عظمت و
جلال خداست بر آنچه گذشت ذکر این دو صفت خدا جلّ جلاله.
و از همین باب است گفتۀ انس بن مالک که میگفت هر گاه مردي سوره بقره را از حفظ میخواند در چشم ما بزرگ مینمود.
ربیع بن انس گوید:خداوند تعالی نفرمود تعالی جد ربّنا بلکه جنیان از روي نادانی گفتند و خداوند چنان که گفته بودند
ا􀀀 کانَ یَقُولُ سَ فِیهُن 􀀀 حکایت نمود.و از حضرت ابی جعفر باقر و حضرت صادق علیه السّلام هم همین روایت شده است وَ أَنَّهُ
اللّ شَطَطاً مجاهد و قتاده گویند مقصود آنها از سفیه و نادانشان ابلیس بود.و شطط.اسراف و زیاده
􀀀
یعنی نادان ما میگفت عَلَی هِ
روي در ظلم بنفس و خروج از حقّ است.پس اقرار کردند که ابلیس در فریب دادن مردم و فریب کاري و خواندن مردم
بگمراهی از حدّ گذشته است و بعضی گفته اند شطط سختی دور از حقّ و حقیقت و آن دروغ در توحید،و عدل خداست.
اللّ کَذِباً
􀀀
ظَنَنّ أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی هِ
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
وَ ا
اقرار کردند که ایشان گمان داشتند که هرگز هیچکس از جنّیان و آدمیان دروغ بر خدا نمی بندد در شریک گرفتن و همسر و
فرزند داشتن.یعنی براي ما آنچه میگفتند از این نوع کافی و راست بود و ما خود را بر حقّ میپنداشتیم تا قرآن را شنیدیم و حقّ
براي ما روشن شد.
و این مطلب و مقالۀ آنها دلیل بر اینست که ایشان تقلید میکردند و مقلّد بودند تا قرآن را که حجّت خداست شنیده و حقّ
برایشان روشن و از آن عقیده و
ص : 372
کانَ 􀀀 تقلید کورکورانه برگشتند.و در این مطلب اشاره به بطلان تقلید است(در اصول دین)و وجوب پیروي از دلیل ( 1)وَ أَنَّهُ
جالٍ مِنَ الْجِنِّ و اینکه بودند مردانی از آدمیان که پناه میبردند بمردانی جنّیان.حسن و مجاهد و 􀀀 جالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِ 􀀀 رِ
قتاده گویند.یعنی پناه برده و خود را در پناه آنها قرار میدادند و بودند مردانی از عرب که هر گاه در مسافرتشان ببیابانی در
شب منزل میکردند میگفتند اعوذ بعزیز هذا الوادي من شرّ سفهاء قومه.
پناه میبرم به بزرگ این صحرا از شرّ نادانهاي قومش.و این بر حسب اعتقاد آنها بود که اگر چنین کنند جنّ آنها را حفظ
میکند.
مقاتل گوید:اوّل کسی که بجنّ پناه برد قومی از یمن بودند سپس بنو حنیفه پناه بردند آن گاه در میان عرب شیوع پیدا کرد.
بلخی گوید:یعنی مردانی از آدمیان بودند که پناه بمردانی،از ترس جنّ و اذیّت آنها میبردند.گوید:رجال نیست مگر در آدمیان
و مردم.
و اوّلی ها گویند در جنّیان هم مردان هستند مانند آنچه در آدمیان و مردمان است.
زادُوهُمْ رَهَقاً 􀀀فَ
ابن عبّاس و قتاده گویند:یعنی افزود جنّ انس را گناهی بر گناهشان از کفر و معصیت که بر آن بودند.
مجاهد گوید:یعنی طغیان و سرکشی و بگفته ربیع و ابن زید ترس و
ص : 373
1) ابو علی توضیح نداد کدام تقلید باطل است.میگویم البتّه نظر آن بزرگوار تقلید در اصول دین و عقاید است نه در -1
فروع.بدیهی است که تقلید در فروع احکام و مسائل دین از مجتهد جامع الشّرائط بر عامی واجب و لازم است و الاّ عمل او
باطل و مؤاخذه خواهد شد.(مترجم)
جزع و بگفته حسن شرّ و بدي و بگفتۀ بعضی دیگر افزود ایشان را ذلّت و ناتوانی.
زجاج گوید:ممکن است که آدمیانی که بجنّ پناه میبردند افزوده باشند جنّیان را ترس و طغیان و ضعف و ذلّت را زیرا این
موجب میشد که جنّیان در میان قوم خود باین پناهندگی آدمیان طغیان بیشتر کنند پس میگفتند آدمیان و جنّیان مزاحم ما
میشدند و ممکن است که جنّیان موجب فزونی طغیان آدمیان شده باشند.
اللّ أَحَداً
􀀀
ما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ هُ 􀀀 وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَ
بعضی گفته اند:
یعنی مؤمنین جنّ بکفّارشان گفتند که کفّار آدمیانی که در عصر جاهلیت پناه به مردانی از جنّیان میبردند پنداشتند چنانچه شما
اي گروه جنّیان خیال کردید که هرگز خدا بعد از موسی و عیسی پیامبري برنیانگیخته و مبعوث ننموده است و گذشته از این
جنّیان با تمرّد و طغیان شان چون قرآن را شنیدند،ایمان آورده و بآن هدایت شدند.پس شما مردم عرب اولی هستید بفکر و
اندیشه کردن تا ایمان آورده و هدایت شوید با اینکه پیامبر از جنس شما و زبانش زبان شما است.
حسن گوید:که این آیه با ما قبلش اعتراض از اخبار خداي تعالی است.میگوید که جنّیان پنداشتند چنانچه شما آدمیان پنداشته
اید که خدا هیچکس را روز قیامت محشور نمیکند و احدي را محاسبه نمینماید.
و قتاده گوید:یعنی هرگز خداوند احدي را برسالت مبعوث نکند آن گاه از قول جنّ حکایت کرد:
ماءَ 􀀀 أَنّ لَمَسْنَا السَّ
􀀀
وَ ا
و ما آسمان را لمس نمودیم.و بگفته جبائی یعنی ما خواستیم بآسمان بالا رویم.پس مجاز از این تعبیر به لمس نمود و بگفتۀ
ابی
ص : 374
مسلم ما میخواستیم براي استراق سمع بآسمان نزدیک شویم.
ا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً 􀀀 اه􀀀 فَوَجَدْن
پس یافتیم آسمان را پس از نگهبانان سختی از فرشتگان.
وَ شُهُباً
و تقدیر اینست.که آسمان پر است از نگهبانان و پاسبانان و تیر شهاب ها.و شهب جمع شهاب و آن نوریست مانند آتش در
آسمان کشیده میشود.
اعِدَ لِلسَّمْعِ 􀀀 ا مَق 􀀀 کُنّ نَقْعُدُ مِنْه
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
وَ ا
و ما بودیم که می نشستیم از نزدیک آسمان جاهایی براي گوش دادن یعنی براي استراق سمع مقصود براي ما قبلا آماده بود
نشستن در جاهایی براي شنیدن.پس از آنجا میشنیدیم صدا و کلام فرشتگان را.
فَمَنْ یَسْتَمِعِ
اباً رَصَداً مییابد که براي او تیر شهابی در کمین است.که میزند او را.و شهابا 􀀀 پس هر کس از ما بشنود (الْآنَ) این را یَجِدْ لَهُ شِه
مفعول به و رصدا صفت آنست.
أَنّ
􀀀
معمّر گوید:بزهري گفتم آیا در جاهلیّت شیاطین بسبب نجوم رانده میشدند.گفت بلی گفتم آیا دیده اي و خوانده اي آیه ا
ا... 􀀀 کُنّ نَقْعُدُ مِنْه
ا􀀀
اللّ علیه و آله کارشان سخت شد.
􀀀
گفت:هنگام بعثت پیامبر صلّی ه
بلخی گوید:تیر شهابها بدون تردید در زمانهاي گذشته هم بوده اند جز اینکه آنها منع نمیکردند بالا رفتن جنّیان را.پس چون
اللّ علیه و آله مبعوث گردید.بسبب آن تیر شهاب ها جنّیان ممنوع از صعود بر آسمان شدند.
􀀀
پیغمبر صلّی ه
لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ 􀀀 أَنّ
􀀀
وَ ا
و ما نمیدانیم آیا به حدوث
ص : 375
راندن بسبب شهابها و پاسبانان آسمان تجویز کرده هجوم انقطاع تکلیف یا تغییر امر بتصدیق کردن پیامبري از پیامبران را.
ادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً 􀀀 أَمْ أَر
یا خدا باهل زمین اراده اصلاح و هدایت نموده است.
و بعضی گفته اند:یعنی این منع از استراق سمع بسبب شهابها،و نگهبانان آسمان معلوم نیست آیا براي عذابیست که بزودي بر
اهل زمین نازل میشود.یا براي پیامبري است که مبعوث میشود و هدایت برشد و صلاح میکند.پس البتّه مثل این امر عجیب
نمیشود مگر براي یکی از این دو کار و عذاب را شرّ نامید بعلّت اینکه آن زیان و ضرر دارد.و بعثت پیامبر را رشد نامید براي
اینکه آن تمامش منفعت و سود مخلوق است.
ص : 376
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 11 تا 20
اشاره
لَمّ
ا􀀀 أَنّ
􀀀
اَللّ فِی اَلْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً ( 12 ) وَ ا
􀀀
ظَنَنّ أَنْ لَنْ نُعْجِزَ هَ
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
رائِقَ قِدَداً ( 11 ) وَ ا 􀀀 کُنّ طَ
ا􀀀 ذلِکَ 􀀀 د مِنّ وُنَ
ا􀀀 و اَلصّ الِح 􀀀 أَنّ مِنَّا وُنَ
􀀀
وَ ا
ئِکَ􀀀 اسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُول 􀀀 أَنّ مِنَّا اَلْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا اَلْق
􀀀
لا رَهَقاً ( 13 ) وَ ا 􀀀 خافُ بَخْساً وَ 􀀀 یَ 􀀀 آمَنّ بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا
ا􀀀 اَلْه ي􀀀 سَمِعْنَا ُد
اءً غَدَقاً ( 16 ) لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ 􀀀 اهُمْ م 􀀀 امُوا عَلَی اَلطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْن 􀀀 کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ( 15 ) وَ أَنْ لَوِ اِسْتَق 􀀀 اسِطُونَ فَ 􀀀 تَحَرَّوْا رَشَداً ( 14 ) وَ أَمَّا اَلْق
اَللّ یَدْعُوهُ
􀀀
امَ عَبْدُ هِ 􀀀 لَمّ ق
ا􀀀 و أَنَّهُ ( اَللّ أَحَداً ( 18
􀀀
لا تَدْعُوا مَعَ هِ 􀀀 لِلّ فَ
􀀀
ساجِ دَ هِ 􀀀 ذاباً صَ عَداً ( 17 ) وَ أَنَّ اَلْمَ 􀀀 مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَ
( لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً ( 20 􀀀 ما أَدْعُوا رَبِّی وَ 􀀀 کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً ( 19 ) قُلْ إِنَّ 􀀀
ترجمه:
-11 و آنکه برخی از ما نیکوکارند و برخی از ما(در رتبه)فروترند از- نیکوکاران.ما هستیم داراي طریقه ها(و
مذاهب)گوناگون.
-12 و آنکه ما دانستیم به اینکه هرگز خدا را عاجز نتوانیم کرد در زمین و هرگز او را عاجز نتوانیم کرد در حالی که گریزان
باشیم.
-13 و آن دم که ما شنیدیم قرآن را ایمان آوردیم بآن پس هر که ایمان آورد به پروردگار خود او از کاهش پاداش کردار
خود نترسد و نه از رسیدن ستمی
ص : 377
به او.
-14 و آنکه برخی از ما مسلمانند و برخی از ما بیدادگرند.پس هر گاه اسلام آورد آن گروه اختیار کرده اند راه راست را.
-15 و امّا بیدادگران هیزم آتش دوزخ خواهند بود.
-16 و آنکه اگر پایدار شوند(آدمیان و پریان)بر راه راست بیگمان مینوشانیم بایشان آبی فراوان.
-17 تا بیازمائیم ایشان را در آن نعمت و هر که روي بگرداند از یاد کردن پروردگار خود در آورد خدا او را در عذابی سخت.
-18 و آنکه مسجدها از آن خداست پس نخوانید با خدا هیچکس را.
-19 و آنکه آن دم که برخاست بنده خدا(محمّد(ص)تا بخواند خدا را نزدیک بود که جنّیان بر او هجوم کنند.
-20 بگو فقط میخوانم(و میپرستم)پروردگار خود را و شریک نمی گیرم با خدا هیچکس را.
قرائت:
اهل عراق غیر ابی عمر و یسلکه با یاء خوانده و دیگران با نون خوانده اند و بروایت هشام بن عامر لبدا بضمّ لام قرائت کرده و
ما بقی بکسر لبدا خوانده اند و ابو جعفر و عاصم و حمزه.قل انّما ادعوا.خوانده و دیگران قال انّما قرائت کرده اند.و در
شواز،اعمش و یحیی بن وثاب لو استقاموا.بضمّه واو خوانده و حسن و جحدري لبّدا بتشدید.و در روایت دیگري از جحدري
لبدا بدو ضمّه قرائت کرده اند.
ص : 378
دلیل:
کسی که یسلکه بیاء قرائت کرده براي تقدّم ذکر غیبت در قول خدا. وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ است و کسی که بنون
ي و هرگز قرائت کرد قال انّما 􀀀 حانَ الَّذِي أَسْر 􀀀 ابَ است بعد از قول خدا سُبْ 􀀀 ا مُوسَی الْکِت 􀀀 خوانده.پس آن مانند قول خدا وَ آتَیْن
اللّ .و هر که قل قرائت کرده براي اینست که
􀀀
امَ عَبْدُ هِ 􀀀 لَمّ ق
ا􀀀 و أَنَّهُ ادعوا.پس آن نیز براي تقدّم ذکر فعل غایب است در قول خدا اللّ أَحَ دٌ است.و کسی که لبدا بضمّه لام خوانده.پس لبد بمعناي بسیار
􀀀
لا أَمْلِکُ و قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ هِ 􀀀 بعد از آن قُلْ إِنِّی
الًا لُبَداً .مثل اینکه گفته شده براي او بسیار است.براي سوار شدن بعضی از آن بر بعض و چسبیدن برخی از 􀀀 است از قول خدا م
آن بر بعضی دیگر براي بسیاري آن و لبد جمع لبده و آن جماعت است و گاهی بملخ فراوان لبد گفته میشود.بعضی از بنی
هذیل گفته است.
صابوا بستّه ابیات و واحده
حتّی کانّ علیهم جابیا لبدا
نازل شدند بشش خانه و یک منزل مثل اینکه بر آنها ملخ فراوانی فرود آمده است شاهد این بیت لبد است که بمعناي فراوان
آمده.
و جابی ملخ است که هر چیز میآید براي خوردن آن.زجاج گوید اللبده و اللبده بیک معنی است. و کسی که بتشدید لبّدا
خوانده پس او توصیف شده بر فعّل مثل جبّار و زمّل.و ممکن است جمع لا بد مانند راکع و رکع باشد و لبد از صفاتیست که
بر وزن فعل آمده مثل ناقه سرخ و رجل طلق.و کسی که لو استقاموا قرائت کرده پس او تشبیه بواو جمع نموده مثل قول خدا
لالَهَ و این گذشت در سورة بقره(بآنجا رجوع شود). 􀀀 لالَهَ چنانچه تشبیه شده آن باین پس گفته اند. اِشْتَرَوُا الضَّ 􀀀 اِشْتَرَوُا الضَّ
ص : 379
شرح لغات:
الصالح:عامل صلاحی که نیکو میشود حالش بسبب آن در دین.و امّا مصلح پس آن فاعل صلاح است که قائم میشود بسبب
اوامري از امور.و براي همین خداي سبحان موصوف میشود به اینکه مصلح است(یا مصلح)و موصوف نمیشود به اینکه صالح
است.
الطرائق:جمع طریقه و آن جهت مستمره مرتبه اي بعد از مرتبه دیگر است.
القدد:بمعنی قطع و جمع قده و آن مستمر بقداست در یک جهت.
الرّهق:لاحق کردن اسراف است در کار و آن ظلم و ستم است.
القاسط:بمعناي جائر و بیدادگر است و المسقط بمعنی عادل،و دادگر است.و نظیر آن التّرب بمعناي فقیر و المترب بمعناي
توانگر و غنی است و اصل آن تراب است.پس اوّل مالش رفته و بخاك نشسته و چسبیده و دوّمی مترب،مالش زیاد شده تا
بعدد و اندازة خاك گردیده است،و همین طور است قاسط که او عدول از حقّ نموده و مقسط که عدول بسوي حق کرده
است.گوید:
قوم هم قتلوا ابن هند عنوه
عمر او هم قسطوا علی النّعمان
مردمی که ایشان کشتند عمر پسر هند را ناگهان و ایشان بودند که ستم و ظلم کردند بر نعمان و او را بامر پرویز پادشاه ایران
در زیر پاي فیل انداخته و هلاك کردند.شاهد این بیت قسطوا که بمعناي بیدادگري آمده است.و دیگري گفته:
قسطنا علی الاملاك فی عهد تبّع
و من قبل ما اردي النفوس عقابها
ص : 380
ستم کردیم بر پادشاهان در عهد تبّع(ملک حمیر)و از جلوتر چه اندازه مردمی که زیر شکنجه آن پادشاهان هلاك شده اند
شاهد این بیت نیز کلمه قسطناست که بمعناي بیدادگري است.
التّحري:عمدا رسیدن بحقّ است و اصلش طلب کردن چیزي،و قصد نمودن آنست.
امرؤ القیس گوید:
دیمه هطلاء فیها و طف
طبّق الارض تحرّي و تدرّ
باران مداوم فراوانی که ابرها در آن اطراف آسمان را مطابق زمین فرا گرفته و بسیار بارندگی دارد او را میطلبد.
ماء غدق:زجاج گوید:آب بسیار.و غدق المکان یغدق غد قادر آن آب و رطوبت فراوان و آن غدق است.
امیه بن ابی الصّلت گوید:
مزاجها سلسبیل ماؤها غدق
عذب المذاقه لا ملح و لا کدر
مزاج و طبیعت آن چون سلسبیل آبش فراوان خوش گوارا نه شور و نه آلوده و کثیف است.شاهد این بیت ماؤها غدق است
که بمعناي بسیار و فراوانست.
الصعد:بمعناي غلیظ و دشوار و آنست که در استخوان فرو میرود و از آنست تنفس صعداء.نفس عمیق.و صعود العقبه.بالا رفتن
از گردنه دشوار است.
تفسیر:
سپس خداوند سبحان در تمام حکایت جنّیانی که در موقع شنیدن قرآن
ص : 381
الصّ و آنکه بعضی از ما نیکوکارند و ایشان آنهایی هستند که عمل صالح مخلصانه انجام
الِح 􀀀 أَنّ مِنَّا وُنَ
􀀀
ایمان آوردند.فرمود: وَ ا
ذلِکَ ابن عبّاس و قتاده و مجاهد گوید:و برخی از ما در رتبه کمتر صالحون هستند. 􀀀 مِنّ دُونَ
ا􀀀 و دادند. رائِقَ قِدَداً 􀀀 کُنّ طَ
ا􀀀
ابن عبّاس و مجاهد گویند:یعنی فرقه هاي بسیار در مذاهب مختلفه و هواهاي متفرّقه از مسلمان و کافر و صالح و پائین تر از
صالح و....
سعید بن جبیر و حسن گویند:قددا.یعنی رنگهاي بسیار گوناگون و بعضی گفته اند فرقه ها و گروهاي مخالف که هر گروهی
مخالف و مباین با دیگري است چنانچه قدّه ها برخی میان با برخی دیگر(قدّه سرطانی با قدّة چربی مباین است).
سدي گوید:جنّیان هم مانند شما در میان شان قدریّه و مرجئه،و رافضیّه و شیعه و و و میباشد.
ظَنَنّ
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
وَ ا
و آنکه ما دانستیم و یقین کردیم.
اللّ فِی الْأَرْضِ یعنی هرگز ما نتوانیم خدا را در روي زمین عاجز کنیم هر گاه او قصد ما نماید.
􀀀
و أَنْ لَنْ نُعْجِزَ هَ
وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً
یعنی نتوانیم هرگز او را از جهت فرار خود عاجز کنیم او هر جا باشیم ما را خواهد گرفت.
آمَنّ
ا􀀀 الْه ي􀀀 لَمّ سَمِعْنَا دُ
ا􀀀 أَنّ
􀀀
وَ ا
و آنکه چون ما قرآن را شنیدیم ایمان آوردیم بآن.اقرار کردند به اینکه چون قرآنی که در آن هدایت است تصدیق کردند آن
را.سپس گفتند.
فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ
پس کسی که تصدیق کند توحید پروردگارش و او را
ص : 382
خافُ تقدیرش اینست.پس البتّه او نمیترسد. 􀀀 لا یَ 􀀀 با صفاتش بشناسد فَ
(بَخْساً)
لا رَهَقاً یعنی و نمیترسد لحاق ظلم و فرو گرفتن مکروهی را.و مثل اینکه 􀀀 یعنی نقصانی را در آنچه او از ثواب مستحقّ است وَ
گفته است.
نمیترسد نقصان کم و نه زیادي را از ثواب براي اینکه پاداش و ثواب او فراوان است بنا بر تمامترین اجري که ممکن باشد.
ابن عبّاس و حسن و قتاده و ابن زید گویند.یعنی نمیترسد نقصانی از حسناتش و نه زیادي در گناهان و کیفرش.براي اینکه
نقصان و رهق دشمنی است.و این حکایت از قوّه ایمان جنّ و درستی ایمانشان میکند سپس گفتند:
أَنّ مِنَّا الْمُسْلِمُونَ
􀀀
وَ ا
و آنکه برخی از ما مسلمانانی هستند که وقتی خداوند سبحان ایشان را امر نمود تسلیم او شدند و امتثال کردند اوامر او را.
اسِطُونَ 􀀀 وَ مِنَّا الْق
و اینکه بعضی از ما از طریق و راه حقّ عدول کردند فَمَنْ أَسْلَمَ پس کسی که اسلام آورد بآنچه خدا امرش نموده.
ئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً 􀀀 فَأُول
پس آن گروه توجّه برشد و صلاح نموده،و التماس صواب و هدایت نموده و بحقّ رسیده اند و آنها نیستند مانند مشرکین که
هوا و خواسته هاي نفسانی و شیطانی آنها را خوانده و از راه هدایت منحرف و خارج شدند.
اسِطُونَ 􀀀 وَ أَمَّا الْق
کانُوا) پس آنها بودند در علم و حکمت خدا. 􀀀 آنهایی که از راه دین و راه حقّ عدول کردند (فَ
لِجَهَنَّمَ حَطَباً
که در آن جهنّم افکنده میشوند پس ایشان را میسوزاند چنانچه آتش هیزم را میسوزاند یا معنایش اینست که ایشان براي دوزخ
هیزم هستند که با ایشان دوزخ افروخته میشود چنانچه آتش با هیزم افروخته و
ص : 383
شعله ور میگردد.
اءً غَدَقاً 􀀀 اهُمْ م 􀀀 امُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْن 􀀀 وَ أَنْ لَوِ اسْتَق
این اوّل حکمی از خداي سبحان است.
ابن عبّاس و سدي گویند:یعنی اگر آدمیان و جنّیان بر طریق ایمان استقامت میورزیدند ما ایشان را مینوشانیدیم آب گواراي
فراوان.مقاتل گوید:
اراده نموده باین آیه مشرکین مکّه را.یعنی اگر ایشان ایمان آورده و بر راه هدایت استقامت میداشتند ما آنها را سیراب
میکردیم از آسمان بآب فراوانی و این بعد از آنی بود که هفت سال برایشان باران نبارید.
و بعضی گفته اند:اگر ایمان آورده و بر راه هدایت و راست استقامت کرده بودند،هر آینه در دنیا برایشان توسعه میدادیم و
مثل بآب فراوان زده،براي اینکه تمام خوبی ها و روزي در بارانست.و این مانند قول خداي تعالی است که میفرماید:و اگر
ایشان بتورات عمل کرده بودند...تا آنجا که میفرماید:
هر آینه میخوردند از بالاي سرشان و از زیر پاهایشان.و مانند قول خدا است هر آینه میگشودیم برایشان. نازل میکردیم بر آنها
برکات آسمان و زمین را.
و برخی گفته اند:یعنی اگر استقامت بر راه کفر کنند.پس همۀ آنها کافر هستند ما به آنها مال بسیار میدهیم و برایشان وسعت
خواهیم که امتحانشان در تکلیف سخت شود.و براي این فرمود:
لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ
فرّاء گوید باین سبب ایشان را امتحان کنیم.و این گفته ربیع و کلبی و ثمالی و ابو مسلم و ابن مجلنی است.و دلیل آن آیه.پس
چون فراموش کردند آنچه تذکّر داده شده بودن بآن گشودیم بر آنها...
و بعضی گفته اند:یعنی با آنها معاملۀ آزمایش کننده خواهیم کرد
ص : 384
در شدّت تعبّد بتکلیف منصرف شدن از آنچه شهوات و تمایلاتشان آنها را میخواند و در این آزمایش سختی است و آن
امتحان و ثواب باندازه دشواري صبر است در مقابله خواسته هاي غریزه شهوت.
از عمر بن خطّاب روایت شده که گفت:در این آیه دلالت است که هر کجا آب باشد مال است و هر کجا مال باشد
امتحانست.
سعید بن مسیّب و قتاده و مقاتل و حسن گویند:یعنی آزمایش میکنیم که شکر ایشان در مقابلۀ نعمتها چگونه است.و بهتر
اینست که استقامت بر طریقه حمل بر استقامت در دین و ایمان باشد.براي اینکه اطلاق نمیشود مگر بر این و بجهت اینکه آن
در موضع تلطّف و دعوت بایمان و ترغیب بر طاعت است و در تفسیر اهل بیت نبوّت و خاندان رسالت از ابی بصیر است که
امُوا البتّه آنهایی که گفتند 􀀀 اللّ ثُمَّ- اسْتَق
􀀀
الُوا رَبُّنَا هُ 􀀀 گفت بحضرت ابی جعفر باقر علیه السّلام گفتم قول خدا را. إِنَّ الَّذِینَ ق
پروردگار ما خداست آن گاه باین گفته استقامت کردند فرمود:قسم بخدا آن همین مذهب و عقیده اي است که شما بر آن
هستید و اگر استقامت بر راه و طریقۀ حقّه(امامیّه اثنی عشریّه)نموده بودند ما آنها را از آب فراوان سیراب میکردیم.
برید عجلی از حضرت صادق روایت کرده که فرمود:یعنی هر آینه ما به ایشان دانش فراوانی افاده میکردیم که آن را از امامان
علیهم السّلام یاد گیرند سپس خداوند سبحان بر وجه تهدید و وعید فرمود:
وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ
و هر که اعراض کرد از یاد پروردگارش.
یعنی و هر که عدول کند از تفکّر در آیاتی که او را بمعرفه و شناخت خدا و توحید و اخلاص در عبادت او میرساند و بگفتۀ
برخی هر که اعراض و عدول از طاعت
ص : 385
و شکر خدا کند.
ذاباً صَعَداً 􀀀 یَسْلُکْهُ عَ
یعنی او را داخل کند در عذاب و شکنجه اي سخت و دشواري که در بزرگی بالا است و البتّه.یسلکه.گفت چون قبلا طریقه را
یاد کرده بود.و بعضی گفته اند:یعنی عذابی که صاحب مشقّت است.
اللّ أَحَداً
􀀀
لا تَدْعُوا مَعَ هِ 􀀀 لِلّ فَ
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 وَ أَنَّ الْمَ
اللّ اینکه البتّه مسجدها مخصوص
􀀀
اللّ احدا سوي ه.براي
􀀀
للّ فلا تدعوا مع ه
􀀀
خلیل گوید تقدیرش این است.و لأنّ المساجد ه
خداست.پس در مساجد هیچکس را جز خدا نخوانید و مقصود اینست.در اماکنی که براي عبادت و نماز بنا شده احدي را بر
وجه شریک کردن در عبادت یاد نکنید.چنانچه نصاري در معبدهاي خود و مشرکین در کعبه میکنند.
اللّ احدا.
􀀀
اللّ لا ادعوا مع ه
􀀀
حسن گوید:یکی از مستحبّات در موقع دخول مساجد اینست که گفته شود.لا اله الاّ ه
سعید بن جبیر و زجاج و فرّاء گویند:مساجد.مواضع سجده انسانی است در نماز و آن پیشانی و دو کف دست و دو انگشت
بزرگ پاي و دو سر زانوست و چون آنها را خداي تعالی ایجاد کرده و بسبب آنها انعام و احسان نمود بر مردم.پس سزاوار و
شایسته نیست که با آنها براي غیر خداي تعالی سجده کند.
و روایت شده که معتصم عبّاسی از حضرت ابا جعفر محمّد بن علی بن موسی الرّضا علیهم السّلام سؤال کرد از قول خداي
( لِلّ .فرمود:آن هفت موضع سجده است ( 1
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 تعالی. وَ أَنَّ الْمَ
ص : 386
1) در بحار الانوار مجلسی علیه الرّحمه و کتب معتبره دیگر شیعه چون -1
اللّ علیه و آله مسجد قرار داده شده.
􀀀
حسن گوید:مقصود از مساجد تمام بقعه هاي زمین است زیرا تمام زمین براي پیغمبر صلّی ه
اللّ علیه و آله گفتند ما چگونه مسجد بیائیم و بنماز شما حاضر شویم با اینکه ما از
􀀀
سعید بن جبیر ره گوید:جنّیان بپیغمبر صلّی ه
شما دور هستیم.
(1
(مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد مفید است.که در عصر معتصم شخصی دزدي کرد.او را گرفته و در حضور معتصم عبّاسی
آورده در حالی که حضرت جواد الأئمّه علیه السّلام و علماء بزرگ اهل سنّت حاضر بودند.و دزد اقرار به سرقت خود کرد
پس معتصم بعلماء گفت او را چگونه باید حدّ زد بعضی از آنها گفتند: باید دست راستش از بالاي کف برید معتصم گفت
بچه دلیل گفتند بدلیل آیه تیمّم فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً چون دست در این آیه بر کف اطلاق شده،زیرا باید کف دست را بخاك
رافِقِ دست بمرفق اطلاق شده 􀀀 زد.بعضی گفتند خیر باید از آرنج برید زیرا در آیه وضوء فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَ
بعضی دیگر گفتند خیر باید دست را از صاعد و بازو برید چون عرفا دست بهمۀ این عضو گفته میشود. بحث بالا گرفت و
حضرت جواد علیه السّلام ساکت بود معتصم عرض کرد یا ابا جعفر شما چه میفرمائید فرمود:اینها که گفتند.گفت شما
بفرمائید و اصرار کرد حضرت فرمود همه اینها اشتباه کردند دست دزد باید از انگشتان بریده شود.گفت چرا فرمود.براي قول
اللّ أَحَداً دزد مگر نباید بعد از قطع دست نماز بخواند کف دست او باید در سجده
􀀀
لا تَدْعُوا مَعَ هِ 􀀀 لِلّ فَ
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 خداي تعالی أَنَّ الْمَ
بزمین آید و آن مخصوص خداست دیگري در آن حقّی ندارد.پس معتصم انگشتان دزد را برید...و این یکی از موجبات
شهادت آن حضرت گردید...
ص : 387
پس این آیه نازل شد.
و نیز از حسن روایت شده که مساجد نماز است و آن مخصوص خدا است و مقصود اینست که عبادت را براي خدا خالص
کنید و اقرار بتوحید و یکتایی او آورید و براي غیر خدا در نمازتان نصیبی و حظّی قرار ندهید.
اللّ
􀀀
امَ عَبْدُ هِ 􀀀 لَمّ ق
ا􀀀 و أَنَّهُ َ
اللّ
􀀀
اللّ علیه و آله میایستاد یَدْعُوهُ که خدا را بقول خودش لا اله الا ه
􀀀
و آنکه هنگامی که بنده خاص خدا حضرت محمّد صلّی ه
کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً ابن عبّاس و ضحّاك گویند.یعنی بعضی از 􀀀 خوانده و مردم را بسوي او دعوت میکرد و قرآن میخواند
جنّیان سوار بر دیگران شده و ازدحام میکردند براي حرصی که بشنیدن قرآن داشتند.
سعید بن جبیر گوید:این از گفته جنّ است به قومشان هنگامی که بسوي آنها برگشتند و مقصودشان این بود که اصحاب
اللّ علیه و آله براي شنیدن قرآن ازدحام میکردند.و دوست میداشتند هر یک از آنها از رفیقش به
􀀀
پیغمبر صلّی ه
پیغمبر(ص)نزدیکتر باشد.پس بعضی بر دیگري سوار میشدند.
و بعضی گفته اند:این از جمله آن چیزیست که خدا به پیغمبرش وحی نمود از حرص جنّیان براي شنیدن قرآن.
قتاده و حسن گویند:یعنی وقتی پیغمبر(ص)قریش را بتوحید دعوت کرد نزدیک بود جمعیّت بسیاري مزاحم آن حضرت شوند
تا او را از دعوت توحید و تبلیغ رسالت بازدارند و خداوند امتناع نمود و او را یاري کرد و پیروز نمود بر هر- کس که قصد او
میکرد.و بنا بر این.اوّل کلام خواهد بود.
لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً 􀀀 ما أَدْعُوا رَبِّی وَ 􀀀 قُلْ إِنَّ
بگو البتّه من میخوانم پروردگارم را بوحدانیت و یکتایی و هیچکس را شریک او قرار نمیدهم.
ص : 388
مقاتل گوید:و این براي اینست که آنها به پیغمبر(ص)اعتراض کردند و گفتند تو امر بزرگی آورده اي که مثل آن شنیده نشده
ما􀀀 برگرد از این کلام،و دعوتت.پس ایشان را چنین پاسخ داد و او را امر فرمود ایشان را اینطور جواب گوید پس فرمود: قُلْ إِنَّ
أَدْعُوا رَبِّی .و این تأیید میکند قول حسن و قتاده را براي اینکه این مثل یک مذمّت و توبیخی است ایشان را بر این اعتراض.
ص : 389
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 21 تا 28
اشاره
اَللّ وَ
􀀀
لاغاً مِنَ هِ 􀀀 إِلاّ بَ
􀀀
( اَللّ أَحَ دٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً ( 22
􀀀
لا رَشَداً ( 21 ) قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ هِ 􀀀 لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَ  را وَ 􀀀 قُلْ إِنِّی
اصِراً 􀀀 ا یُوعَدُونَ فَسَ یَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ن 􀀀 ذا رَأَوْا م 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 أَب ( 23 ) ا دَاً 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارَ جَهَنَّمَ 􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ ن
􀀀
لاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ هَ 􀀀 سا􀀀 رِ
إِلاّ مَنِ
􀀀
( ی غَیْبِهِ أَحَداً ( 26 􀀀 لا یُظْهِرُ عَل 􀀀 الِمُ اَلْغَیْبِ فَ 􀀀 ا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً ( 25 ) ع 􀀀 وَ أَقَلُّ عَدَداً ( 24 ) قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِیبٌ م
ما لَدَیْهِمْ وَ 􀀀 حاطَ بِ 􀀀 تِ رَبِّهِمْ وَ أَ 􀀀 سالا 􀀀 ی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَ داً ( 27 ) لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِ 􀀀 اِرْتَض
( ی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً ( 28 􀀀 أَحْص
ترجمه:
-21 باز بگو من مالک خیر و شرّ شما نیستم.
-22 باز اي پیامبر بگو ابدا کسی مرا از قهر خدا در پناه نتواند گرفت و
ص : 390
بغیر از او هیچ گریزگاهی هرگز نخواهم یافت.
-23 تنها مأمن و پناه من ابلاغ احکام خدا و رسانیدن پیام الهی است و هر که نافرمانی خدا و رسول او کند البتّه کیفر او آتش
دوزخ است که در آن تا ابد مخلّد است.
-24 تا روزي که عذاب موعود خود را بچشم ببیند آن زمان خواهند دانست (که تو و آنها)کدامتان یارانش ضعیف و ناتوان و
سپاهش کمتر است.
-25 اي رسول بگو من خود ندانم که عذاب موعود شما وقتش نزدیک است یا خدا تا آن روز مدّت بسیاري قرار داده است.
-26 او داناي غیب عالمست و هیچکس بر عالم غیب او آگاه نیست.
-27 مگر آن کس که از رسولان خود برگزیده است که بر محافظت او- (فرشتگان را)از پیش رو و پشت سر میفرستد(تا اسرار
وحی را شیاطین به سرقت گوش نربایند).
-28 تا بداند که آن رسولان پیامهاي پروردگار خود را بر خلق کاملا رسانیدند و خدا بآنچه نزد رسولانست احاطه کامل دارد و
بشمارة هر چیز در عالم به خوبی آگاه است.
قرائت:
یعقوب لیعلم بضمّه یاء خوانده و ما بقی به یاء مفتوحه قرائت کرده اند و هر دو معنی نزدیک بهم هستند.
لغت:
المتلحّد:یعنی پناهنده و متمایل بیک جهت و طرف.رصد جمع
ص : 391
راصد بمعناي حافظ است.
اعراب:
بلاغا منصوب است براي اینکه بدل از ملتحد است.یعنی هرگز ملجئی و پناهگاهی نمی یابم مگر اینکه ابلاغ کنم آنچه را که
خدا مرا ارسال بآن نموده است پس اوست ملجاء امن.و رسالاته منصوب است بعطف بر محذوف،و تقدیر اینست الاّ بلاغا من
اصِ راً .جملۀ من مبتداء و خبر آن تعلیق 􀀀 اللّ و آیاته و رسالاته.مگر رساندن از خدا آیات و رسالات او را.قول خدا. مَنْ أَضْ عَفُ ن
􀀀
ه
ا تُوعَدُونَ 􀀀 اضعف و اقلّ است و ناصرا منصوب بر تمیز بودن است و همین طور قول خدا عددا تمیز است و قول خدا. أَ قَرِیبٌ م
ی ممکن است که من مبتداء و قول خدا فَإِنَّهُ یَسْلُکُ خبرش باشد.و 􀀀 إِلاّ مَنِ ارْتَض
􀀀
.استفهام با آنچه در حیّز آن است تعلیق است.
ی کُلَّ شَیْءٍ در حال عدد پس 􀀀 ممکن است که استثناء منقطع باشد و عددا از یکی دو جهت منصوب باشد.( 1)بر معنی وَ أَحْص
بر او مخفی نماند سقوط برگی از درخت و نه حبّه اي و نه تري و نه خشکی( 2)اینکه در محلّ مصدر باشد براي اینکه معنایش
و عدّ کلّ شیء عددا.از زجاج.
تفسیر و مقصود:
سپس خداوند سبحان پیغمبرش را مخاطب فرموده و گفت اي محمّد (قُلْ) بگو باهل تکلیف.
لا رَشَداً 􀀀 لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَ  را وَ 􀀀 إِنِّی
یعنی من قادر بر رفع ضرري از شما نیستم و نمیتوانم خیري بشما برسانم.فقط تنها قادر بر این خداي تعالی است و لیکن من
پیامبرم و بر من نیست مگر تبلیغ رسالت و دعوت بدین و هدایت
ص : 392
بسوي صلاح و رستگاري.و این اعتراف و اقرار ببندگی است و اضافۀ حول و قوّه بخداي تعالی(لا حول و لا قوّه الاّ باللّه العلیّ
اللّ أَحَ دٌ یعنی هیچکس مرا هرگز از خدا پناه
􀀀
العظیم)آن گاه فرمود (قُلْ) بگو بایشان اي محمّد إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ هِ
نمیدهد.مقصود منع نمیکند مرا هیچکس از آنچه خدا بر من تقدیر نموده وَ لَنْ أَجِدَ و نمی یابم هرگز نیز مِنْ دُونِهِ از غیر خدا
اللّ .
􀀀
لاغاً مِنَ هِ 􀀀 إِلاّ بَ
􀀀
مُلْتَحَداً یعنی پناه دهنده اي که از او خواستار سلامتی شوم
لاتِهِ پس او است ملجاء و منجی و پناهگاه من و براي من است در آن 􀀀 سا􀀀 حسن و جبائی گویند:یعنی مگر تبلیغ آیات خدا وَ رِ
نجات و امنیّت.
قتاده گوید:یعنی من براي شما مالک زیان و صلاح نیستم و بر من نیست مگر رسانیدن از خدا.پس مثل اینکه گفته است
مالک چیزي جز تبلیغ- وحی خدا بتوفیق و کمک خدا نیستم.
لاغاً احتمال دو معنی دارد( 1)مگر آنچه از خدا بمن رسیده یعنی.مرا پناه نمیدهد چیزي مگر 􀀀 إِلاّ بَ
􀀀
ابو مسلم گوید:قول خدا.
آنچه از خدا بمن آمده.پس فرقی نیست بین اینکه بگوید بلغنی کتابه و اینکه بگوید:اتانی کتابه.کتاب او بمن رسد یا کتاب او
برایم آمد( 2)مگر تبلیغ آنچه بمن نازل شده و امّا قبول و ایمان با من نیست.آن وظیفۀ شماست.
و بعضی گفته اند:که رسالاته عطف بر بلاغ شده.پس واجب است که غیر آن باشد.پس بهتر اینست از بلاغ اراده شود
رسانیدن توحید و عدل خدا و آنچه بر او جایز و آنچه بر او روا نیست.و از رسالت قصد شود آنچه براي خاطر آن از بیان
شرایع ارسال شده است.
و چون خداوند سبحان بیان فرمود: که پناهگاهی از عذاب خدا
ص : 393
نیست مگر طاعت او دنبال فرمود آن را بوعید کسی که مرتکب معصیت و گناه او شده و فرمود:
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
وَ مَنْ یَعْصِ هَ
و کسی که مخالفت امر او در توحید نماید و مرتکب کفر و گناهان شود.
ا أَبَداً 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارَ جَهَنَّمَ 􀀀 فَإِنَّ لَهُ ن
پس البتّه براي او آتش دوزخ است که براي همیشه در آن مخلّد باشد بجهت کیفرشان بر کفر و معصیت.
ذا رَأَوْا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
ا یُوعَدُونَ آنچه به او وعده شده بودند از عقاب در دنیا و بگفته بعضی آن عذاب ناچاریست. 􀀀 تا آن گاه که دیدند در آخرت م
فَسَیَعْلَمُونَ
اصِ راً وَ أَقَلُّ عَدَداً کیست از جهت ناصر و یار ناتوانتر و کمترین سپاه باشد از 􀀀 پس بزودي میدانند در این موقع مَنْ أَضْ عَفُ ن
جهت عدد مشرکین هستند یا مؤمنین.
اصِ راً در حالی که در آخرت ناصري 􀀀 و بعضی گفته اند:آیا لشگر خدا ناتوانترند یا معبود مشرکان.و البتّه گفت: مَنْ أَضْ عَفُ ن
براي آنها نیست،این در پاسخ کسی است که خیال کرده اگر آخرتی باشد.پس ناصر و یاور ایشان قوي تر و بیشتر است.و در
اللّ وَ رَسُولَهُ کسی که عصیان خدا و رسول کند کفّار هستند
􀀀
این مطلب دلالت بر این است که مقصود بقول خدا وَ مَنْ یَعْصِ هَ
اللّ علیه و آله میکردند بکثرت جماعتشان و پیغمبر را بکمی عدد و پیروان معرّفی مینمودند.پس
􀀀
که افتخار بر پیغمبر صلّی ه
خداوند سبحان بیان کرد که امر به زودي منعکس خواهد شد بر ایشان.
(قُلْ)
ا تُوعَدُونَ آیا آنچه بآن وعده شده اید نزدیک است از عذاب أَمْ یَجْعَلُ لَهُ 􀀀 بگو اي محمّد إِنْ أَدْرِي یعنی من نمیدانم أَ قَرِیبٌ م
رَبِّی أَمَداً
ص : 394
یا پروردگار من براي او مدّت طولانی قرار داده یعنی مهلت و پایانی که به آن منتهی شود قرار داده.عطاء گوید:اراده کرده که
جز خدا فقط کسی روز قیامت را نمیداند.
الِمُ الْغَیْبِ 􀀀ع
ی غَیْبِهِ أَحَ داً یعنی هیچکس از بندگانش را بر غیبش مطّلع نمیکند آن 􀀀 لا یُظْهِرُ عَل 􀀀 یعنی اوست عالم که میداند وقت قیامت را فَ
گاه استثناء نموده و فرمود:
ی مِنْ رَسُولٍ 􀀀 إِلاّ مَنِ ارْتَض
􀀀
مگر آن کسی که از پیامبران پسندیده باشند یعنی پیامبران.بجهت اینکه خدا استدلال میکند بر نبوّت ایشان به اینکه خبر بغیب
میدادند.براي اینکه نشانه اي از معجزه براي ایشان باشد.و مقصود اینست.البتّه کسی که خدا او را پسندیده و انتخاب براي نبوّت
و رسالت نمود پس البتّه او را مطّلع میسازد بر آنچه میخواهد از غیبش بر حسب آنچه مصلحت اقتضاء کند.و آن قول خدا
است.
فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً
پس او را البتّه فرشتگان از جلو و پشت سر هستند و خبر میدهند و رصد طریق است.یعنی قرار میدهد براي او بعلم پیشین از
پیامبرانی که قبل از او بودند و علم پسین و بعد از او راه و طریقی.
و بعضی گفته اند:یعنی حفظ میکند آنچه را که رسول را بر آن مطّلع میکند.پس قرار میدهد از جلو و عقب او کمینگاهی از
فرشتگان که وحی را حفظ کند از اینکه شیاطین آن را استراق کند و بدزدند و آن را بجادوگران بدهند.
و بعضی گفته اند:کمینگاهی از جلوي او قرار داده و کمینگاهی از پشت سرش از فرشتگان که حفظ کند او را از شرّ و مکر
دشمنان پس شرّ آنها باو نرسد.
و بعضی گفته اند:مقصود بآن جبرئیل علیه السّلام است.یعنی قرار
ص : 395
میدهد از پیش و پشت او رصدي مانند حجاب جهت بزرگداشت او بر آنچه متحمّل شده است از بار رسالت چنانچه عادت
پادشاهان بر این جاري شده که جماعتی از خواصّ خودش را منظم بسفیرش میکند براي تشریفات او و این چنانست که روایت
شده که سوره مبارکه انعام که نازل شد هفتاد هزار فرشته با آن بودند.
(لِیَعْلَمَ)
تا اینکه رسول بداند أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا اینکه فرشتگان ابلاغ کرده اند.
سعید بن جبیر گوید:جبرئیل علیه السّلام چیزي از وحی را نازل نکرد مگر اینکه چهار هزار نفر از فرشتگان نگهبان بودند تا
اللّ علیه و آله بداند که جبرئیل ابلاغ رسالت بر وجهی که مأمور بآن بود نموده است.
􀀀
پیامبر صلّی ه
مجاهد گوید:تا بداند چه کسی تکذیب رسولان کند.البتّه پیامبران مسلّما ابلاغ کردند رسالات خدا را.و بعضی گفته اند:تا
اللّ علیه و آله بداند که رسولان و پیامبران پیش از او بتمامی ابلاغ نمودند.
􀀀
اینکه محمّد صلّی ه
لاتِ رَبِّهِمْ 􀀀 سا􀀀 رِ
قتاده گوید چنانچه او ابلاغ کرد.زیرا همگی آنها محفوظ بحفظ خدا بودند و بگفته زجاج.تا اینکه خدا بداند که آنها ابلاغ
نمودند.
و بعضی گفته اند:تا اینکه معلوم و ظاهر شود بر آنچه خداوند سبحان عالم بوده و واقعا هم آن را میدانسته چنانچه او میداند
چیزي را که بزودي واقع میشود.
جبائی گوید:اراده کرده از لیعلم.لیبلغوا تا اینکه ابلاغ کنند پس قرار داد.ابلاغهم را بدل لیعلم از جهت توسعه در ابلاغ.و این
چنانست که انسان
ص : 396
اللّ ذلک منّی.خدا نمیداند که این از من باشد یعنی اصلا این نبوده براي اینکه اگر بود.هر آینه خدا آن را
􀀀
میگوید ما علم ه
میدانست.پس علم را جاي بودن گذارده.
ما لَدَیْهِمْ 􀀀 حاطَ بِ 􀀀 وَ أَ
یعنی خدا احاطۀ علمی دارد بآنچه نزد پیامبران و تمام مخلوق است.ولی ایشان احاطه ندارند مگر آنچه را که خدا ایشان را از
آنچه نزد خداست اطّلاع دهد.
ی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً 􀀀 وَ أَحْص
ابن عبّاس گوید:یعنی حساب کند آنچه خلق کرده و بداند عدد آفریده ها را و از او چیزي فوت نشود حتّی مثقالهاي ذرّه و
خردل.
و بعضی گفته اند:یعنی بشما رد تمام معلومات موجوده و معدومه را شمردنی پس بداند کوچک آن و بزرگ آن و کم و زیاد
آن و آنچه میشود و آنچه نمیشود و آنچه بوده و آنچه نبوده.و اگر موجود شود چگونه وجود یابد.
جبائی گوید:یعنی چیزي نیست که عالمی بداند یا ذاکري آن را یاد کند مگر اینه خداي تعالی عالم بآن است گوید احصاء
فعل است و آن بمنزلۀ علم نیست پس جایز نیست که گفته شود.احصاء و حساب نماید چیزي را که پایان ندارد.پس اگر بر
( (عد)و شمردن شود تنها موجودات را شامل میشود. ( 1
ص : 397
1) حاکم حسکانی سنّی از تفسیر فرات بن ابراهیم باسنادش روایت کرده است در ضمن آیۀ 17 سورة جنّ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ -1
ذِکْرِ رَبِّهِ از ابن عبّاس که گفت مقصود از این ذکر ربّه.ولایت علیّ بن ابی طالب علیه و علی اولاده- السّلام است.
فهرست مطالب جلد بیست و پنجم
- 41 سورة تغابن آیات 5 -55 6- 31 آیات 11 -40 1- 14 سورة منافقین آیات 5 -30 6- 3 آیات 11 -13 1- سورة جمعه آیات 5
11- 104 آیات 12 -114 6- 80 آیات 10 -103 1- 70 سورة طلاق آیات 5 -79 11- 63 آیات 18 -69 6- 56-62 آیات 10 1
171-176 6- 185 آیات 10 -170 1- 142 سورة ملک آیات 5 -157 6- 120 آیات 12 -141 1- 115-119 سوره تحریم آیات 5
ص : 398
34- 222 آیات 45 -232 17- 202 آیات 33 -221 1- 190 سوره قلم آیات 16 -201 22- 177 آیات 30 -189 11- آیات 21
275-281 25- 264 آیات 37 -274 11- 253 آیات 24 -263 1- 243 سورة الحاقه آیات 10 -252 46- 233-242 آیات 52
318 سورة نوح -325 36- 304 آیات 44 -317 11- 290 آیات 35 -303 1- 282 سورة معارج آیات 10 -289 38- آیات 52
340-355 15- 326 آیات 28 -339 1- آیات 14
ص : 399
390-397 21- 377 آیات 28 -389 11- 356 آیات 20 -376 1- سورة جنّ آیات 10
ص : 400
درب