گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
به یاد خدا بودن







دعا یا خواندن عاشقانه و خالصانه و پرشور خدا و راز و نیاز با آن سرچشمهي زندگی و زیبایی و قدرت، نوعی پرستش و برترین
نوع یکتاپرستی است به همین جهت دعا و نیایش در زندگی دوستان خدا جایگاه پرفرازي دارد آنان به دعا خو میگیرند و با
مناجات پرشور و شعور تا عرش خدا راه مییابند با آن به اوج آرامش میرسند و گمشده ي دل ناآرام خود را در آن مییابند و آن
را دانشگاه آزادگیها و بی نیازيها و استقلالها و برازندگیها و خودسازيها میبینند.
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) دائماً به یاد خدا بودن و ذکر خدا را میگفتند و سرآمد زنان نیایشگر بود و حتی ایشان دو حرز
بسم الَله الرَّحمنِ الرَّحیم؛ یاحَیُّ یا قَیّوم، بِرَحْمَتِکَ اَسْتَغیثُ » : مخصوص خود داشتند و مرتباً آن ذکرها را زمزمه میکردند از جمله
به نام خداوند بخشنده ي بخشایشگر! اي خداي زنده و استوار! » ؛«. فَأغِثنی، وَلا تَکِلْنِی اِلی نَفْسی طَرْفَۀَ عَیْنٍ اَبَداً، وَ اَصْلِحْ لِی شَأنِی کُلَّهُ
صفحه 6 از 15
به رحمتت پناهنده شدم. به من پناه بده و مرا هرگز به اندازهي یک چشم برهم زدن به خودم وانگذار، همهي حال و زندگی من را
.«. سامان ببخش
به نام خداوند بخشندهي بخشایشگر! اي خدا! اي » ؛« بسم الَله الرَّحمنِ الرَّحیم؛ یا الُله یا حافِظُ یا حَفیظُ یا رَقیبُ » : و دومین حرز ایشان
(1)«. نگهبان، اي نگهدارندهي مراقب و پاسدار
این بانو میدانست که زندگی که با یاد خدا باشد شیرین، زیبا و دلنشین و همراه با آرامش است این ارتباط و یاد خدا مسلماً یک
طرفه نیست، این خداست که به یاد بندهاش است و بنده هم به فضل الهی از خدا تمسک میگیرد، این ارتباط دو طرفه در زندگی
خدیجه (سلام الله علیها) در روایتی خیلی زیبا بیان شده:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی که در شب معراج جبرئیل من را به سوي آسمانها برد، هنگام مراجعت به جبرئیل
.«؟ آیا حاجتی داري » ؛«؟ هَلْ لَکَ مِنْ حاجَۀٍ » : گفتم
حاجت من این است که سلام خدا و سلام من را به خدیجه » ؛« ... حاجَتی اَنْ تَقْرَاَ عَلی خَدیجَ ۀ مِنَ الِله وَمِنّی السَّلام » : جبرئیل گفت
.«. (سلام الله علیها) برسانی
پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی که به زمین رسید، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه (سلام الله علیها) رساند، خدیجه (سلام الله
علیها).
همانا ذات پاك خدا سلام است و از اوست سلام و » (2) ؛« اِنَّ الَله هُوَ السَّلامُ، وَ مِنْهُ السَّلامُ، وَاِلَیهِ السَّلامُ، وَ عَلی جِبرئیلَ السَّلامُ » : گفت
.«. سلام به سوي او باز میگردد و بر جبرئیل سلام باد
همراهی خدیجه (سلام الله علیها) با پیامبر صلی الله علیه و آله و دیدن معجزات و نشانههایی از حضرت، این ارتباط و به یاد و در
ذکر خدا بودن را قطعاً محکمتر میکرد، چرا که بانویی که حاضر میشود همهي ثروت و جان و مال خود را در راه خدا بدهد و از
همهي هستیاش بگذرد، نشان دهندهي ارتباط بسیار عمیق و محکم او با خداست، در روایت آمده پیامبر صلی الله علیه و آله در
حضور خدیجه (سلام الله علیها) از نیروي ولایت خود استفاده و میخواستند دو چشمان زن نابینایی را شفا دهند، به همین جهت به
.«. قطعاً دو چشمان تو باید سلامتی خود را بدست آورند » : آن زن نابینا گفتند
در این لحظه خدیجه (سلام الله علیها) چون هم خود زنی با خدا بود و میدانست پیامبر هم در نزد خدا داراي مقامی بالاست با
.«. این بینایی، نتیجهي دعاي پربرکت پیامبر صلی الله علیه و آله است » (3) ؛« هذا دُعاءٌ مُبارَكٌ » : قاطعیت گفت
-2 شجاعت و کفایت
حضرت خدیجه (سلام الله علیها) داراي امتیازات و ویژگیهاي شخصیتی بالایی بودند که موجب معنویت و مقدس بودن این
زندگی بود از جمله فداکاريهاي شجاعانه و کفایت قهرمانانه هایش که مانند یاري مخلص و توانا با ایثاري کامل، از پیامبر صلی
الله علیه و آله حمایت میکرد و مایهي آرامش و شادي قلب پیامبر صلی الله علیه و آله بود او همراه و همپاي پیامبر صلی الله علیه و
آله درگذر زمان پیش میرفت، دردها و رنجها را شهامت مندانه به جان خرید و شجاعانه ایستادگی کرد و از روز آشنایی با پیامبر
صلی الله علیه و آله تا بعثت و از بعثت تا گرایش به اسلام، و از آغاز مخالفت زور مداران با پیامبر و پیام او تا اوج فشار و درد منشی
دشمن و تا محاصرهي همه جانبه و تبعید، همیشه و همه جا از مال و جان و اعتبارش مایه گذاشت و از پشتیبانی نهضت و پیشواي آن
دریغ نکرد و لحظهاي از برق شمشیرها نترسید و با همهي وجود نشان داد در راه عدالت.
خالصانه و شهامت مندانه در برابر بیداد میایستد و از سرزنش هیچ سرزنش کنندهاي فریبکار و ستم پیشهاي نمیهراسد. از جملهي
نمونههاي شجاعت این بانو در زندگی در قالب داستان عبارتند از:
صفحه 7 از 15
- سالهاي آغاز بعثت بود، خدیجه (سلام الله علیها) میگوید:
مَاالذّي اَرَي بِکَ مِنَ الکابَۀ وَ الحُزنِ مالَمْ » : پیامبر صلی الله علیه و آله از غار حرا به خانه برگشت، ولی بسیار ناراحت بودند، پرسیدم
اي پیامبر نشانههاي اندوه را در چهرهات میبینم که هرگز از ابتداي زندگی مشترك تا حال تو را این طور » ؛«؟ اَرَهُ نیکَ مُنْذُ صُ حْبَتی
.«؟ محزون ندیده بودم علت چیست
علی علیهالسلام از من «. ناپدید شدن علی علیه السلام من را نگران کرده است » ؛«. یَحْزُنُنِی غیْبَۀُ عَلِیِّ » پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود
جدا شد و معلوم نیست در کجاست [ماجرا از این قرار بود که عدهاي از مسلمانان بر اثر دوري از گزند یورش مشرکین پراکنده شده
بودند در این میان بین حضرت علی علیهالسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز جدایی افتاده بود].
برشترم سوار میشوم و به جستجوي علی علیهالسلام » : خدیجه (سلام الله علیها) به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد
.«. میپردازم تا به او برسم، مگر اینکه مرگ بین من و او فاصله بیندازد
خدیجه (سلام الله علیها) با شجاعت تمام سوار بر شتر خود شد و در کنار کوههاي مکه به جستجو ادامه میداد. ناگهان در تاریکی،
قیافهي شخصی را دید، به او سلام کرد تا از صداي جواب سلام بفهمد که آیا او علی علیهالسلام است یا شخص دیگري است.
.«؟ و علیک السَّلامُ ...و بر تو باد سلام، آیا تو خدیجه (سلام الله علیها) هستی » : او علی علیهالسلام بود گفت
.«. پدر و مادرم به فدایت، سوار شتر شو » : خدیجه (سلام الله علیها) گفت: آري، و بعد شترش را خواباند و به علی علیهالسلام گفت
تو از من سزاوارتر هستی که بر شتر سوار شوي، پیش پیامبر صلی الله علیه و آله برو و به او خبر بده تا من » : علی علیهالسلام فرمود
.«. بیایم
خدیجه (سلام الله علیها) به خانه رسید، دید پیامبر صلی الله علیه و آله در کناري ایستاده و دست به سینهاش میکشد و سه بار این
خدایا! اندوهم را برطرف کن و دلم را به دیدار » (4) ؛«. اَللَّهُمَ فَرِّج هَمّی وَ بَرِّد کِبَدِي بِخَلیل عَلِیِّ ابْنُ اَبی طالبٍ » : دعا را میخواند
.«. خلیل و دوستم علی علیهالسلام خنک کن
.«. خداوند دعایت را مستجاب کرد، بر تو مژده باد » : خدیجه (سلام الله علیها) به پیامبر گفت
شُکراً لِلْمُجیب، » : پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن این مژده بلند شد و دستهایش را به سمت آسمان بلند کرد و یازده بار گفت
از نمونههاي دیگر شجاعت خدیجه - .«. از درگاه خداوند اجابت کنندهي دعا، شکر و سپاسگزاري میکنم » (5) ؛« ... شُکراً لِلْمُجیب
(سلام الله علیها) :
فَاصْ دَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ » : در سال ششم یا پنجم بعثت بود، که این آیات بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد، که
پس تو به صداي بلند آنچه مأموري به » (6) ؛« الْمُشْرِکینَ، إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئینَ، الَّذینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ
خلق برسان و از مشرکان روي بگردان. همانا ما تو را از شرّ تمسخر و استهزا کنندگان مشرك محفوظ میداریم. آنان که با خداي
.«. یکتا خدایی دیگر گرفتند بزودي خواهند دانست
یا اَیُّها النّاسُ اِنِّی » : به خاطر همین رسول خدا صلی الله علیه و آله در مراسم حج بر بالاي کوه صفا رفت، با ندایی بلند سه بار فرمود
.«. اي مردم! من رسول خداوند پروردگار جهانیان هستم » ؛« رَسُولُ الِله رَبُّ العالَمین
مردم به سوي آن حضرت آمدند و متوجه او شدند، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بالاي کوه مَرْوه رفتند و دستش را بر
.«. اي مردم! من رسول خدا هستم » (7) ؛« یا اَیُّها النّاسُ اِنِّی رَسُولُ الِله » : گوششان گذاشتند و سه بار با صداي بلند فرمود
در این هنگام بت پرستان با چهرهي خشم آلودي به او نگاه میکردند، ابوجهل آنچنان سنگی به سوي آن حضرت انداخت، که بین
دو چشمانش شکست، سایر مشرکین هم به دنبال ابوجهل به آن حضرت سنگ پرتاب میکردند.
صفحه 8 از 15
رسول خدا صلی الله علیه و آله با عجله به طرف کوه رفتند، و بر بالاي آن به سنگی تکیه دادند، مشرکین باز هم به دنبال رسول خدا
بودند و به هر طرف میدویدند. در این هنگام مردي پیش حضرت علی علیهالسلام [در آن هنگام حدود سیزده سال داشت] آمد و
.«. محمد صلی الله علیه و آله کشته شد » : گفت
حضرت علی علیهالسلام سراسیمه به خانهي خدیجه (سلام الله علیها) رفت و در را کوبید، خدیجه (سلام الله علیها) پشت درآمد و
فرمود: کیست؟ علی علیهالسلام گفت: من هستم.
خدیجه (سلام الله علیها) پرسید: محمد صلی الله علیه و آله کجاست؟
علی علیهالسلام گفت: خبر ندارم، ولی شنیدم که مشرکین او را سنگ باران کردهاند. حالا نمیدانم که او زنده است یا کشته شده
که یک نوع حلوا بود از خرما و روغن و آرد درست میشد) به من بده و با من بیا تا به دنبال ) « حیس » است؟ مقداري آب و غذاي
او برویم که مسلماً آلان تشنه و گرسنه است.
خدیجه (سلام الله علیها) غذا و آب را برداشت و از خانه بیرون آمد و همراه علی علیهالسلام به طرف کوه حرکت کردند تا به کوه
.«. تو به طرف درهي کوه برو و من به بالاي کوه میروم » رسیدند، حضرت علی علیهالسلام به خدیجه (سلام الله علیها) فرمود
.«؟ اي رسول خدا صلی الله علیه و آله جانم به فدایت کجا هستی؟ و در کدام گوشه افتادهاي » : علی علیهالسلام فریاد زد
مَنْ اَحَسَّ لِیَ النَّبِیِّ المُصطَفی؟ مَنْ اَحَسَّ لِیَ الرَّبیعَ المُرتَّضی؟ مَنْ اَحَسَّ لِیَ » : حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هم با آهی میگفت
چه کسی از پیامبر برگزیده براي من خبر می آورد؟ چه کسی از بهار پسندیده به من » ؛« المَطرودَ فِی الله؟ مَنْ اَحَسَّ لِیَ اَبَالقاسِمِ
اطلاع میدهد؟ چه کسی از آن شخصی که در راه خدا رانده شده من را آگاه میکند؟ چه کسی از ابوالقاسم من را با خبر
.«؟! مینماید
در این لحظه جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود آمد، وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را دید اشک از چشمانش سرازیر
.«. میبینی که قوم من با من چه کردند؟ من را تکذیب کردند و از جامعه راندند، به من حمله کردند » : شد و فرمود
و بعد دست آن حضرت را گرفت و او را به بالاي کوه نشاند و فرش مخملی « اي محمد! دستت را به من بده » : جبرئیل عرض کرد
بهشتی از زیر پرش بیرون آورد و آن را بر زمین کوه انداخت و پیامبر صلی الله علیه و آله را روي آن نشاند و بعد فرشتگان مقرب
هرکدام پس از دیگري به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله میآمدند و از او اجازه خواستند، تا مشرکین را نابود و هلاك کنند،
من به عنوان عذاب رسانی مبعوث نشدهام، بلکه به عنوان رحمت براي جهانیان برانگیخته » : ولی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود
.«. من و قومم را به خود واگذارید، آنها ناآگاه هستند » ؛« دَعُونِی وَ قَوْمِی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ » : شدهام
در این هنگام جبرئیل به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) نگاه کرد که در کوه به دنبال گمشدهي خود است، به رسول خدا عرض
آیا به خدیجه (سلام الله علیها) نگاه » ؛«. من ربّها وَ منّی السَّلامُ، وَبَشّرها بَیتٍ فِی الجَّنَۀ مِن قَصبٍ لاضَ حبٍ فِیه وَ لانَصبٍ » : کرد
نمیکنی که فرشتگان آسمان از گریهي او گریه میکنند، او را صدا بزن، و سلام من را به او برسان، به او بگو خداوند به تو سلام
میرساند، و او را مژدهي بهشت.
.«. بده که در آن خانهاي از یک قطعهي بلورین ساخته شده و آراسته به طلا است، و در آن هیچ گونه زنج و نگرانی نیست
پیامبر صلی الله علیه و آله خدیجه (سلام الله علیها) را دید و او را صدا زد، در حالی که از صورت پیامبر صلی الله علیه و آله خون
روي زمین میریخت و پیامبر آن خونها را پاك میکرد. خدیجه (سلام الله علیها) وقتی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله
پدر و مادرم به فدایت، بگذار قطرات خون چهرهات بر زمین » : نزدیک شد و چهرهي خون آلود او را دید با آهی جان کاه گفت
.«. بریزد
.«. میترسم، پروردگار زمین بر اهل زمین غضب کند » : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود
صفحه 9 از 15
وقتی که شب شد، پیامبر صلی الله علیه و آله از فرصت استفاده کردند و همراه علی علیهالسلام و خدیجه (سلام الله علیها) به خانه
رفتند خدیجه (سلام الله علیها) در خانهي خود، آن حضرت را در حجرهاي که دیوارهایش با سنگ ساخته شده بود، قرارداد و سقف
آن را با تخته سنگهایی پوشاند و در روبه روي آن حضرت ایستاد و او را در جامهاش پنهان کرد.
مشرکین آمدند و به سوي جایگاه پیامبر صلی الله علیه و آله سنگ میانداختند، و از هر طرف سنگ میآمد، دیوارها و سقف
سنگی محل پیامبر، مانند سپر، مانع از آمدن سنگها میشد و آن سنگهایی که از طرف روبه رو میآمدند، خدیجه (سلام الله
علیها) با شجاعت و شهامت بسیار خود را سپر آن سنگها قرار میداد تا به بدن نازنین همسرش پیامبر صلی الله علیه و آله برخورد
.«؟ اي گروه قریش! آیا زن آزاد را در خانهي خود سنگ باران میکنید » : نکند در این هنگام خدیجه (سلام الله علیها) فریاد میزد
وقتی که مشرکین این فریاد را شنیدند، منصرف شدند و از آنجا رفتند.
فرداي آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه خارج شد و کنار کعبه رفت و در آنجا نماز خواند و به راز و نیاز با خدا پرداخت.
(8)
-3 حیا و عفت