گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و ششم
سوره مزمّل




اشاره
بعضی از مفسّرین گفته اند تمام آن در مکّه نازل شده و بعضی گفته اند در مدینه،و بعضی هم گفته اند که برخی از آن مکّی
و برخی هم مدنی میباشد.
عدد آیات آن:
هیجده آیه است از نظر اهل مدینه،اخیر که(ابو جعفر و شیبه) میباشند،و نوزده آیه است نزد مردم بصره و بیست آیه نزد
دیگران.
اختلاف در آیات آن:
مکّی « إِلَیْکُمْ رَسُولًا » نیز کوفی و شامی و مدنی اوّل و بصري « شیبا » کوفی و شامی و مدنی اوّل « المزمّل » در سه آیه اختلاف است
است.
ص : 3
فضیلت و ثواب سوره مزمّل
اللّ علیه و آله فرمود کسی که قرائت کند سوره مزمّل را از آن بر داشته میشود سختی
􀀀
ابی بن کعب گوید:که پیغمبر خدا صلّی ه
در دنیا و آخرت.
اللّ صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود و کسی که سوره مزمّل را در نماز عشاء یا
􀀀
منصور بن حازم از حضرت ابی عبد ه
در آخر شب قرائت کند شب و روز و خود سوره بنفع او گواهی و شهادت دهند و خداوند او را زندگانی پاك داده و پاکیزه
او را میمیراند.
را بذکر پیامبران پایان داد شروع نمود این سوره را بنام « جنّ » توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل و چون خداوند سورة
اللّ علیه و آله و فرمود:
􀀀
پیغمبر ما صلّی ه
[ [سوره المزمل ( 73 ): آیات 1 تا 10
اشاره
إِلاّ قَلِیلًا ( 2) نِصْفَهُ أَوِ اُنْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ( 3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلًا
􀀀
ا أَیُّهَا اَلْمُزَّمِّلُ ( 1) قُمِ اَللَّیْلَ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ارِ سَبْحاً طَوِیلًا ( 7) وَ اُذْکُرِ اِسْمَ 􀀀 اشِئَهَ اَللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا ( 6) إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّه 􀀀 إِنّ سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا ( 5) إِنَّ ن
􀀀
4) ا )
ا یَقُولُونَ وَ اُهْجُرْهُمْ هَجْراً 􀀀 ی م 􀀀 إِلاّ هُوَ فَاتَّخِ ذْهُ وَکِیلًا ( 9) وَ اِصْ بِرْ عَل
􀀀
هَ 􀀀 إِل 􀀀 رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلاً ( 8) رَبُّ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ لا
( جَمِیلًا ( 10
ص : 4
ترجمه آیات:
اي جامه بخود پیچیده( 1)شب را(بنماز و نیاز)برخیز مگر اندکی ( 2)نیمی از شب را بر خیز یا اندکی از آن کم کن( 3)یا بر آن
نصف زیاد کن(تا بدو ثلث از شب رسد)و قرآن را بتأنّی و آرامی(شمرده)بخوان بآرام و تانّی خواندنی( 4)ما جدّا بزودي
سخنی گران و ارزنده(قرآن مجید)را بر تو القا(وحی)خواهیم نمود( 5)براستی ساعات شب(یا بر- خاستن از خوابگاه خود در
آخر شب براي نماز بفراغت دل بیشتر)یا به رنج سخت تر و بگفتار درست تر است(یعنی خواندن قرآن در شب راست تر که
دل فارغ باشد و زبان با دل موافقت نماید)( 6) و البتّه ترا در روز رفت و آمد(براي تحصیل ضروریات معاش و زندگی) بسیار
است،(پس شبها توجه باد اي تهجّ د اولی باشد( 7)و پروردگار خویش را یاد کن و عبادت را براي او خالص کن خالص
کردنی(یا از تمام خلق و آفریده خدا منقطع شو منقطع شدنی کامل،و بسوي خدا توجه نما یا در نماز و تضرّع بسوي بی نیاز
.( دست بردار)( 8
او پروردگار خاور و باختر،مشرق و مغرب است،هیچ خدایی جز او نیست،پس او را کارساز خود گیر( 9)و بر آنچه کافران(در
بارة تو)میگویند شکیبا شو،از ایشان کناره گیري کن کناره کردنی نیکو.(ده آیه)
قرائت:
بکسر(زیر)و او(و)و مد،ما بقی از قرّاء بفتح و زبر و او و سکون طاء کوتاه قرائت کرده و اهل کوفه جز « و طاء » ابو عمرو ابن عامر
حفض و ابن عامر
ص : 5
را بتخفیف زاء و مد دال و تشدید « مزمّل و مدّثر » در قرائت نادره عکرمه « ربّ » بجرّ باء و دیگران برفع باء « رب المشرق » و یعقوب
و میم و ث قرائت کرده و ابی سماك(قم اللّیل)را بضمّ میم خوانده است.
دلیل:
واطِؤُا عِدَّهَ 􀀀 کسی که (أَشَ دُّ وَطْئاً) قرائت کرده معنایش مواطات یعنی موافقت و سازش نمودن است و از همین باب است آیه (لِیُ
اللّ ) هر آینه موافقت و سازش کنند عدد آنچه را خدا حرام کرده بود پس معنی چنین است که نماز کسی که در شب
􀀀
ا حَرَّمَ هُ 􀀀م
میخواند و عمل کسی که در شب انجام میدهد- توافقش با گوش دل در شب بیشتر است از آنچه را که در ساعات روز می
نماید براي اینکه قلب در شب فارغ تر است بجهت اینکه در شب فارغ تر از روز است براي منقطع بودن آن از بسیاري از
مشاغل روز و کسی که گفته است(وطأ)به معنی اینست که آن دشوارتر است بر انسان از قیام در روز براي اینکه شب براي
استراحت و سکونت و آسایش است.و در حدیث آمده
(اللّهمّ اشدد وطأتک علی مضرّ) بار خدایا سخت تر فرما سختگیري خود را بر قبیلۀ مضرّ (وَ أَقْوَمُ قِیلًا) یعنی استقامتش بیشتر و
بگفتار درست تر است براي فراغت دل،و جدا بودن از چیزهایی که انسانی را مشغول مینماید.
شاعر عرب گوید:
له و لها وقع بکلّ قراره
و وقع بمستن الفضاء قویم
توصیف میکند ممدوح خود را و میگوید براي او و محبوبه او خاطرة است بهر قرار گاهی و خاطره آب نما مستقیم است.
مراد از ناشئه ساعاتی است که از شب حادث و پیدا میشود و رفع در
ص : 6
(رَبُّ الْمَشْرِقِ)
دو احتمال دارد:
-1 اینکه وقتی فرمود و یادکن نام پروردگارت را از اوّل قطع کرده،و فرموده(هو ربّ المشرق)اوست پروردگار خاور پس
میباشد خبر مبتداء محذوف.
إِلاّ هُوَ) .
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 -2 اینکه مبتداء باشد و خبرش جمله (
و کسی که بجرّ خوانده باتباع و پیروي کلمه (اسْمَ رَبِّکَ) و امّا قول کسی که مزمّل را بتخفیف زاء خوانده است پس بنا بر
حذف مفعول به(یا ایّها المزمّل نفسه و یا ایّها المدثّر نفسه)است و حذف مفعول در کلام بسیار است.
حطیئۀ شاعر گوید:
منعّمه تصون الیک منها
کصونک من رد اشرعتی
(تعریف میکند زنی را و میگوید صاحب وقار و نعمتی که حفظ می کند حدیث را از بازگو کردن چنان که تو خود را حفظ
میکنی از مردي که متکبّر و ستمکار باشد. شاهد این بیت کلمۀ حدیثا است که حذف شده مانند گفته شنفري که میگوید:
کانّ لها فی الارض نسیا تقصّه
علی امّها و ان تکلمک تبلت
گویا براي آن جاریه در روي زمین گمشده است که سرش را به زیر انداخته و آن را در طریق جستجو میکند و سخن خود را
از حیاء قطع مینماید.
و کسی که(قم اللیل)را بضمّ خوانده ممکن است که ضمّ آن براي اتباع(المزّمل) باشد.
لغت:
المزّمل در اصل المتزمل یعنی پیچیده در لباس تاء ادغام در زاء
ص : 7
شده براي اینکه زاء قریب المخرج با تاء و مأنوس تر است بشنیدن از تاء و هر چیزي که پیچیده باشد مزمّل باشد.
امرء القیس گوید:
کانّ ثبیرا فی عرانین و بله
کبیر اناس فی بجاد مزمّل
گویا که کوه(ثبیر)(که بلندترین کوه هاي مکّه است)در اوّلین باران و رطوبتش مردان بزرگ را در جامه فرو میبرد.شاهد این
بیت کلمۀ مزمّل است که بمعناي پیچیده در جامه آمده و نصف یکی از دو بخش است بطور مساوي در مقدار چنان
که(ثلث)و یک سوّم جزئی از سه جزء و(ربع)،یک چهارم جزئی از چهار جزء و این از صفات جسمهاست و وقتی ترکیبات از
آن بر داشته شد اجزایی باقی میماند که نمیشود براي آن نصف و یا ثلث،و یا ربعی باشد و عرض موصوف بنصف و جزء
نمیشود.
و قدیم تعالی نیز موصوف بجزء نمیشود براي اینکه این تعبیرات از مرکّبات است بنا بر صوري که گفته شد اگر گفته شود بنا
بر این لازم است خداي قدیم را تعریف بواحد کردن مدح نباشد.
پاسخ این است که معناي گفته ما که او واحد است یعنی ذات مقدّس او داراي صفاتیست که غیر او مستحقّ آن نیست و آن
صفات بودن ذات مقدّس او است قادر و عالم(توانا و دانا)از قدیم و مانند آن از صفات ثبوتیّه چون حیاه و بینایی و شنوایی و
بی نیازي و اراده و غیره.
و وقتی گفته شود که او جزء ندارد مدح او « نه مرکّب بود و جسم نه مرئی نه محلّ بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق »
نیست مگر اینکه بگویند:که خداي تعالی(حیّ)زنده است که جزء ندارد بخلاف غیر او از زنده ها که
ص : 8
همه داراي جزء و ترکیبند و ترتیل تریب و اداء حروف است از مخارج آن،در موقع تلاوت آیات(چنانچه مقصود از قرائت
صحیح در حدیث
من لا قراءه له لا صلاه له. کسی که قرائت ندارد نمازش هم نماز نیست و در تعریف قرائت که مرادف و یا یکی از معانی
ترتیل است گفته اند.(هی حفظ الوقوف و اداء الحروف)رعایت وقفها و گفتن حروف از مخارج یعنی مخرج زاء و تا اوائل
دهان و ظاء و طاء اواسط و ذال و دال سر زبان و حروف حلقیّه چون حاء و خاء و عین و غین و هاء و...اواخر دهان و از حلق
باید اداء شود).
(مترجم) و الحدر:در مقابل ترتیل شتاب کردن و تند خواندن و هر دو قسم خوبست ولی ترتیل در اینجا مرغوب تر است.
و القاء مانند تلقیه انداختن.می گویی مسئله اي بفلانی القا کردم یعنی طرح نمودم که پاسخ دهد و اقوم مستقیم تر است و
درست تر گفتن و خالص تر در عبادت بودن است.
و سبح گردیدن و شنا نمودن میباشد و از همین است شناوري در آب براي گردیدن و رفت و آمد او یحیی بن یعمر و
ضحّاك(سبخا طویلا)به خاء قرائت کرده اند و معناي آن توسعه و پهن کردن است گفته میشود(سبخت الفطن)پهن شد پنبه یا
اللّ علیه و آله و سلّم بعایشه که شنید نفرین
􀀀
پهن کردم پنبه را وقتی آن را میزنند و حلّاجی میکنند و از آنست بیان پیغمبر صلّی ه
میکند بر دزدي
(لا تسبخی عنه بدعائک علیه) یعنی زیاد نفرین بر او مکن و گفته میشود به پنبه هایی که در موقع حلّاجی جدا شده و پراکنده
میشود(سبائخ) اخطل شاعر در تعریف سگهاي شکاري گوید:
ص : 9
فارسلهنّ یدرین التّراب کما
یدري سبائخ قطن ندف او تار
فرستادند آن سگهاي شکاري را که خاك را می پاشیدند و هوا میکردند چنانچه کمان حلّاج و نداف پنبه را میپاشد و بهوا
متفرّق و پراکنده می کند شاهد این بیت کلمه سبائخ است که ذرّات پنبه باشد.
ثعلب(که از دانشمندان و دانایان علم نحو است)گوید:السّبخ به معناي تردّد و اضطراب و سبخ بمعناي سکون و از آنست
فرمایش نبی اکرم(ص)
(الحمی من قیح جهنّم فسبّخوها بالماء).
تب از مرکز حرارت جهنّم و دوزخ است آن را ساکن کنید بوسیلۀ آب، یعنی(پا شوره با آب سرد)تب را پائین میآورد و تبتل
انقطاع بحق تعالی عزّ و جلّ و بریدن از ما سواي اوست و اخلاص عبادت براي اوست.
امرء القیس گوید:
یضیء الظّلام بالعشیّ کانّه
مناره ممسی راهب متبتّل
روشن میکرد جمال او تاریکی شب را که گویا چراغ راهب است که بتضرّع بسوي خدا مشغول است و ریشه آن از جدا شدن
چیز یعنی بریدن از صاحب آن که دیگر راه و تسلّطی ندارد بر آن و از همین معنی است حضرت زهراء بتول علیها سلام براي
انقطاع آن حضرت بعبادت خداي عزّ و جلّ.
اعراب:
إِلاّ قَلِیلًا) منصوبست بر استثناء تقدیر آن چنین است(الاّ شیئا قلیلا منه لا تقوم فیه)مگر مقداري
􀀀
(اللّیل)منصوب شده بنا بر ظرف (
کم از آن را،که استراحت کن و برنخیز.
آن گاه بیان کرد مقدار آن را و فرمود:نصف آن را زجاج نحوي گوید نصف
ص : 10
آن بدل از لیل و شب است.چنانچه گوید ضربت زیدا رأسه.یعنی زدم زید سرش را ذکر کردن زید براي تأکید کلام و آن
تأکیدش بیشتر است از اینکه بگویی(ضربت رأس زید)زدم سر زید را.پس معنا چنین است برخیز نیمی از شب مگر اندکی یا
کمتر از نصف شب یا زیادتر از نصف و ذکر (أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً) بمعناي الاّ قلیلا و لکن آن را یاد کرده با زیاده پس معنی
اینست برخیز نیمی از شب یا کمتر از نصف یا زیادتر از نصف شب را.
تفسیر:
قتاده گوید:اي پیچیده در لباس خود عکرمه گوید:متحمّل بار سنگین نبوّت سدي گوید:اي خوابیده که در لباس خود فرو رفته
اي و بعضی گفته اند که آن حضرت در اوّل وحی که جبرئیل براي او فرمان رسالت را آورد از ترس این مسئولیت بزرگ
ا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ) خطاب شده که بچیزي ترسیده بود آن 􀀀 جامه بخود پیچید تا مأنوس بوحی شد و در اوّل وحی و رسالتش بلقب (ی
إِلاّ
􀀀
ا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...) خطاب فرمود (قُمِ اللَّیْلَ) بر خیز شب را براي نماز ( 􀀀 اللّ ) و (ی
􀀀
ا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ هَ 􀀀 گاه پس از آن وي را به (ی
قَلِیلًا) مگر اندکی و معنا چنین است نماز بخوان در شب جز کمی از آن را زیرا قیام در شب عبارت از نماز شب است (نِصْ فَهُ)
نیمی از آن را که آن بدل از شب و بیان براي مستثنی منه یعنی برخیز نصفی از شب را و نماز بخوان نیمی از شب را.
(أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا)
یعنی از نصف (أَوْ زِدْ عَلَیْهِ) یعنی بر نصف شب مفسّرین گفته اند (أَوِ انْقُصْ) از نصف کمی را تا ثلث یا زیاد کن بر نصف تا
دو ثلث،و بعضی گفته اند که نصفه بدل از قلیل و بیان براي مستثنی است و معنا در هر دو مساوي و بی تفاوت است و مؤیّد
این گفته بیان حضرت صادق
ص : 11
علیه السّلام است که میفرماید:قلیل یعنی نصف یا کم کن از قلیل کمی و یا زیاد کن بر قلیل اندکی را.
و علیّ بن ابی لیب گفته:برخیز نصفی از شب را مگر کمی از شبها را که آن شبهاي عذر مانند بیماري و یا غلبه خواب و درد
چشم و مانند آن و یا کم کن کمی از نصف شب را و یا زیاد کن بر آن نصف.
خداوند سبحان مخیّر نموده پیامبرش را در این ساعات براي قیام شب و آن را موکول بنظر و خواست آن حضرت نموده و
اللّ علیه و آله و سلّم با جمعی از مؤمنین برنامه و عادتشان بر این بود که این مقدار از شب را بر خاسته و نماز
􀀀
پیامبر صلّی ه
میخواندند و این بر آنها دشوار بود چون بعضی بودند،که:
نمیدانستند چه اندازه نماز خوانده و چه مقدار از شب باقی مانده است فلذا تمام شب را بیدار مانده و نماز میخواندند از ترس
اینکه مبادا قدر واجب را نیاورده باشند تا خداوند تخفیف داد بر آنها در آخر این سوره.
اللّ
􀀀
قتاده از زراره بن اوفی از سعد پسر هشام روایت نموده که گفت گفتم بعایشه مرا خبر بده از شب خیزي رسول خدا صلّی ه
ا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ) را گفتم چرا گفت خداوند واجب کرد شب خیزي را در اوّل این سوره پس 􀀀 علیه و آله.گفت آیا نمیخوانی (ی
یک سال قیام نمود پیامبر و اصحابش باین وظیفه،و خداوند در آسمان پایان آن را دوازده ماه قرار داد تا نازل فرمود در آخر
این سوره تخفیف را و قیام شب مستحبّ شد بعد از اینکه فریضه بود.
اللّ بن عبّاس که شاگرد امیر المؤمنین علیه السّلام)بوده گوید بین نزول اوّل این سوره و آخرش ده
􀀀
سعید بن جبیر(شاگرد عبد ه
سال طول کشید.
ابن کیسان و مقاتل گفتند این سوره در مکّه قبل از وجوب نماز یومیّه
ص : 12
بوده پس از آن بنماز پنجگانه منسوخ شد.
اللّ بن عبّاس گوید:وقتی اوّل سورة مزمّل نازل شد مسلمین مانند شب خیزي در ماه رمضان بر میخواستند و بین اوّل و آخر
􀀀
عبد ه
سوره یک سال فاصله شد.
حسن و عکرمه گفته اند که آخر این سوره اوّل آن را نسخ نموده است،و حال اینکه در ظاهر آیات چیزي که مقتضی نسخ
باشد نیست پس بهتر این است که کلام بر ظاهر خودش تفسیر شود که قیام شب(بنماز و عبادت)مستحبّ مؤکد و مرغوب فیه
( است نه واجب. ( 1
ص : 13
1) (نماز شب و آثار آن مترجم:محمّد بن علیّ الشّریف الرّازي گوید:اخبار دربارة فضیلت نماز شب بسیار است و ما تیمّنا -1
چند حدیثی از آن را در اینجا یاد نموده و تقدیم دوستان مینمائیم باشد که موجب توفیق و تشویق شده و این فقیر را هم یاد
نمایند. 1-در وسائل الشّیعه از کلینی صاحب اصول کافی باسنادش از معاویه بن عمّار گفت شنیدم حضرت صادق علیه السّلام
اللّ علیه و آله)بعلیّ علیه السّلام اوصیک فی نفسک بخصال فاحفظها .تو را سفارش میکنم
􀀀
میفرمود(در وصیّت پیغمبر صلّی ه
بخصالی در شخص خودت(تا اینکه فرمود) علیک بصلاه اللّیل و علیک بصلاه اللّیل و علیک بصلاه اللّیل .بر تو باد بنماز
اللّ بن سنان،از حضرت صادق علیه
􀀀
شب،بر تو باد بنماز شب.بر تو باد بنماز شب. 2-در همان کتاب از کلینی باسنادش از عبد ه
السّلام روایت نموده که فرمود شرافت مؤمن نماز شب او و عزّت مؤمن نگاهداري اوست خود را از اعراض مردم یعنی غیبت
نکردن از آنان و آزار کردن آنها. 3-شیخ صدوق علیه الرّحمه در کتاب خصالش از پدرش باسنادش
(1
اللّ علیه و آله به جبرئیل فرمود مرا
􀀀
اللّ صادق علیه السّلام آورده که گفت پیامبر صلّی ه
􀀀
اللّ بن سنان از حضرت ابی عبد ه
􀀀
از عبد ه
موعظه کن، جبرئیل گفت اي محمّد هر طور خواستی زندگی کن که خواهی مرد.و دوست بدار هر چه را که خواهی که از او
جدا خواهی شد.و آنچه خواهی بکن که آن را خواهی دید.و بدان که شرافت مؤمن نماز شب او و عزّتش خود داري از غیبت
اللّ عزّ و جلّ که
􀀀
کردن مردم و ایذاء آنهاست. همین بزرگوار(یعنی شیخ صدوق)باسنادش از حضرت صادق(ع) در قول ه
اتِ) فرمود که نماز شب مؤمن گناهان روز او را از بین میبرد. 5-باز باسنادش از رسول خدا 􀀀 اتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئ 􀀀 میفرماید (إِنَّ الْحَسَن
اللّ علیه و آله روایت نموده که فرمود:هر کس نماز شب بخواند در روز نورانی و زیبا شود. 6-و نیز باسنادش از حضرت
􀀀
صلّی ه
صادق علیه السّلام آورده که فرمود علیکم بصلاه اللّیل بر شما باد به مواظبت بر نماز شب که آن سنّت پیغمبر شما و روش
صالحین قبل از شما و دور کننده دردها از بدنهاي شماست. 7-و باسنادش از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که نماز
شب صورت را سفید و بوي را نیکو و رزق را فراوان میکند. 8-و باسنادش از ابی بصیر از حضرت صادق علیه السّلام از پدران
بزرگوارش از علی بن ابی طالب علیهم السّلام حدیث نموده که فرموده قیام شب موجب تندرستی بدن و خشنودي پروردگار و
تشبّه باخلاق پیامبران و تعرّض رحمت حقّ تعالی است. 9-و باسنادش از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده:که
فرمود(صلاه اللّیل)نیکو و زیبا میکند صورت و خوب میکند اخلاق و خوشبو میکند بوي و فراوان میکند روزي و اداء میکند
اللّ بن عبّاس
􀀀
قرض و غصّه را از دل میبرد و نور چشم را زیاد میکند. 10 -شیخ صدوق در کتاب مجالس خود باسنادش از عبد ه
اللّ علیه و آله فرمود:در (حدیثی)کسی که توفیق نماز شب خواندن روزي او شود از
􀀀
روایت نموده که گفت:پیامبر خدا صلّی ه
مردان و زنان بر
ص : 14
(1
خیزد براي خدا پس وضو میسازد و نماز بخواند براي خدا بنیّت راست و قلب سالم و بدن خاشع و چشم گریان خداوند 9
صف از فرشتگان پشت سر او قرار میدهد که در هر صفیّ عدد آنان را جز خداوند کسی نمیداند و طول هر صف بمساحت و
طول مشرق تا مغرب است و وقتی از نمازش فارغ شد خداوند بعدد آنان براي او درجه مینویسد. 11 -و نیز در علل الشّرائع خود
اللّ علیه و آله میفرمود خداوند ابراهیم را
􀀀
اللّ انصاري روایت نموده که گفت شنیدم رسول خدا صلّی ه
􀀀
باسنادش از جابر بن عبد ه
خلیل خود نگرفت مگر براي میهمان داري و نماز شب خواندن او در حالی که مردم خوابند. 12 -در همان کتاب باسنادش از
اللّ علیه و آله آورده که فرمود دو رکعت نماز در دل شب محبوبتر است نزد من از دنیا و آنچه در آنست.
􀀀
رسول خدا صلّی ه
-13 در علل و عیون آورده شد باسنادش از علی بن موسی الرّضا علیهما السّلام از پدرش از جدّش روایت نموده که از علی بن
الحسین علیهما السّلام پرسیدند چرا شب زنده داران از زیبا صورتان مردمند فرمود:چون آنان میان خود و خداي خود خلوت
اللّ در کتاب مقنعه خود از رسول خدا(ص) آورده
􀀀
کرده اند خداوند از نور خود بر آنها پوشانیده است. 14 -شیخ مفید رحمه ه
که:فرمود وقتی بنده خدا از خوابگاه لذیذ و گرم خود بر میخیزد و کسالت و خواب در چشمان اوست بنماز شبش خدا را
خشنود سازد خداوند عزّ و جلّ مباهات نماید باو بفرشتگان خود و گوید آیا این بنده مرا نمیبینید که بر خاسته از خوابگاه لذیذ
خود براي نمازي که من بر او واجب نکرده ام گواه باشید که من او را آمرزیدم. روایات بیش از این است که ذکر شود براي
نمونه 14 حدیث از وسائل الشّیعه جزء 5 ص 248 تا 277 یاد نمودیم و مناسب است که در این زمینه نیز ابیاتی براي روشن
دلان بنگارم. پیش از سحرگهان که ندا در دهد خروس بیدار شو که خفته قرین است بافسوس
ص : 15
ص : 16
(1
در پایان مناسب دیدم که نامه شریفه حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام را که بجناب شیخ بزرگوار علیّ بن بابویه قمّی
اللّ علیه مرقوم فرموده و در آن سفارش بسیار درباره نماز شب نموده بطور اجمال یاد کنم و چون تمام
􀀀
پدر شیخ صدوق رحمه ه
آن را در جلد اوّل گنجینه دانشمندان ص 87 یاد کرده ام هر کس خواهد بآنجا مراجعه کند. و خلاصه آن اینست که بعد از
حمد و ثنا فرموده.سفارش میکنم تو را اي شیخ مورد اعتماد و وثوق من اي ابو الحسن علی بن حسین قمی که خدا تو را موفّق
بدارد بآنچه مورد رضایت اوست و از نسل فرزندان شایسته و صالح به رحمت خودش قرار دهد.تو را توصیه میکنم بتقوا و
پرهیزکاري و اقامۀ نماز و اداء زکاه زیرا نماز مانع زکاه قبول نمیشود.و تو را توصیه میکنم به اینکه از گناه مردم در گذري و
غیظ خود را فرو نشانی و صلۀ رحم نموده و با برادرانت مواسات نمایی و در رفع حوائج آنها کوشش کنی در هر حال و با
مردم خوش اخلاقی و امر بمعروف و نهی از منکر نمایی.خداي عزّ و جلّ میفرماید:خیري نیست در بسیاري آهسته گفتن هاي
ایشان مگر کسی که امر بصدقه یا معروف یا اصلاح بین مردم کند.و تو را سفارش میکنم از همۀ گناه ها دوري نمایی، و
علیک بصلاه اللّیل بر تو باد بنماز شب چون البتّه پیامبر علی(ع)را سفارش کرد و گفت یا علی علیک بصلاه اللّیل (سه مرتبه)و
کسی که آن را سبک و سرسري بگیرد از ما نیست پس بوصیّت من عمل کن و بتمام شیعیان ما بگو که عمل کنند بر آن و بر
تو باد بصبر و انتظار فرج و همواره شیعیان ما در حزن و اندوه هستند تا فرزندم(حضرت مهدي)ظاهر شود همان کس که پیامبر
مژده و بشارت او را داده و فرمود که او زمین را پر از عدل و داد نماید چنانچه پر از ظلم و جور شده باشد پس صبر کن اي
للّ یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتّقین و السّلام علیک و علی
􀀀
شیخ من و بهمه شیعیان هم امر بصبر نما فانّ الارض ه
اللّ و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النّصیر.
􀀀
اللّ و برکاته حسبنا ه
􀀀
جمیع- شیعتنا و رحمه ه
ص : 17
(وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا)
اللّ بن عبّاس گوید:بیان نما آن را بیان کردنی و قرائت کن سه آیه یا چهار یا پنج آیه را بیک نفس.
􀀀
عبد ه
زجاج گوید:و بیان تمام نمیشود که در قرائت قرآن عجله کنی بلکه به این تمام میشود که بیان کنی تمام حروف را و اداء
نمایی حقّ آن را از اشباع و غیره.
ابو حمزه گوید:بابن عبّاس گفتم من مردي هستم که در قرائت و سخنم شتاب است ابن عبّاس گفت من سوره بقره را با ترتیل
و شمرده قرائت کنم بیشتر دوست دارم که تمام قرآن را بی ترتیل بخوانم.
مجاهد گوید:ترتیل بمعنی ترسل یعنی بآرامی و تأنّی خواندن است.
قتاده گوید:معنایش تثبت تثبّتا است یعنی محکم بخوان،محکم خواندنی.
و از امیر المؤمنین علی علیه السّلام روایت شده که فرموده که معنایش اینست بیان کن آن را بیان کردنی.نه مانند شعر بخوان و
نه مثل(بحر رمل) آن را متفرّق و پراکنده نخوان که جملات را(بقول معروف یکی مشرق و یکی مغرب بگویی)جدا جدا اداء
نمایی و لیکن بکوب بسبب مرتّب خواندن دلهاي سخت را.و نباشد کوشش و همّ یکی از شما اینکه سوره را زود بآخر رسانی
و از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که هر گاه بآیه اي برخوردي که در آن یادي از بهشت شده از خدا در خواست
بهشت کن و هر گاه بآیه اي گذشتی که در آن ذکر آتش شده پناه بخدا ببر از آتش دوزخ.
و بعضی گفته اند:ترتیل آنست که قرائت کنی آن را به ترتیب و پی در پی
ص : 18
و تغییر لفظ ندهی و مؤخّري را مقدّم نداري و این از ترتیب و تشکیل دندان است وقتی که مساوي و خوش ترکیب باشد
گرفته شده و ثغر دندانهاي پیشین است وقتی دندانهایش مساوي و بی تفاوت باشد.
و بعضی هم گفته اند:معناي رتل ضعف و رتّل بمعناي نرمی و لینه در سخن است.
و از قطرب نقل شده که گوید:مقصود از ترتیل خواندن قرآن است با صوت حزین و مؤیّد این قول است روایتی که ابو بصیر
از حضرت صادق علیه السّلام نموده که فرمود:ترتیل آنست که در قرائت تأمّل و دقّت کنی و آن را با صوت خوب بخوانی.
اللّ علیه و آله در موقع قرائت قطع میفرمود آیه آیه را یعنی وقف
􀀀
و از امّ سلمه روایت شده که گفت رسول خدا صلّی ه
میفرمود،در هر آیه.
اللّ بن عمر
􀀀
و از انس حکایت شده که گفت حضرت رسول(ص)صداي مبارکش را در موقع قرائت قرآن میکشید و از عبد ه
اللّ علیه و آله فرمود:گفته میشود در قیامت بقاري قرآن بخوان و بالا برو و مرتّب
􀀀
روایت شده که گفت رسول خدا صلّی ه
بخوان چنانچه در دنیا مرتّب میخواندي و بدرستی که منزل تو در آخر آیه اي است که میخوانی.
إِنّ سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا)
􀀀
( ا
یعنی ما بزودي وحی میکنیم و القاء مینمائیم سخنی که سنگین باشد بر تو و بر امّت تو.
امّا سنگینی بر آن حضرت جهت چیزهاییست که در آن از تبلیغ رسالت و تبعات آن از ایذاء مردم نادان و بت پرست و آنچه را
که ایجاب میکند از قیام شب و جهاد با نفس و ترك راحت و آسایش.
و امّا سنگینی آن بر امّتش براي او امر و نواهی و حدود و این گفته قتاده
ص : 19
و مقاتل و حسن است.
ابن زید.گوید.بخدا قسم آن سنگین مبارکی است چنانچه در ترازوهاي قیامت قیامت هم سنگین است.
و بعضی گفته اند:سنگین است که نتواند آن را متحمّل شود مگر قلبی که به تأیید و کمک خدا موفّق و کسی که بتوحید
پروردگار مؤیّد باشد.
و فرّاء نحوي.گوید.سنگین است یعنی سخن پست و بی معنا نیست زیرا کلام پروردگار جلّت عظمته است و بعضی گفته
اند:معنایش اینست که آن قول عظیم الشّأن است مثل اینکه میگویند این سخن سبک و ناچیز و آن سخن سنگین و ارزنده
است وقتی که بموقع و بجا گفته شود.
اللّ علیه و آله موقع نزول آن تغییر میکرد و عرق مینمود و اگر
􀀀
و بعضی گفته اند:سنگین است نزول آن زیرا حال پیامبر صلّی ه
بمرکبی سوار بود و وحی میرسید مرکب آن حضرت توانایی رفتن نداشت فورا میخوابید.
اللّ علیه و آله چگونه وحی بر شما میشود.فرمود:گاهی مانند صداي زنگ
􀀀
حارث بن هشام پرسید از حضرت رسول صلّی ه
میآید و آن بر من سخت و مرا کوفته و خسته نموده و آنچه بگوید محفوظ میشوم.و گاهی فرشته اي به صورت مردي متمثّل
شده و آنچه میگوید حفظ میشوم.
اللّ علیه و آله سوار بر مرکب بود که وحی میرسید و پیامبر میزد بگردن
􀀀
عایشه میگوید:گاهی میشود که پیغمبر صلّی ه
شترش.گفت دیدم روز سردي وحی بر آن حضرت نازل شد و او را چنان فشرد و کوفته نمود که عرق از پیشانی مبارکش
میریخت.
و بعضی گفته اند:که سنگین است بر کفّار براي آنچه را که در آنست از
ص : 20
روشن شدن نادانی و گمراهی و زشتی افعال آنان.
اشِئَهَ اللَّیْلِ) 􀀀 (إِنَّ ن
اشِئَهَ اللَّیْلِ) انّ ساعات اللّیل است چون ساعات از لیل ناشی و ایجاد میشود،و در واقع تقدیر جمله چنین است: 􀀀 مراد از (إِنَّ ن
انّ اللّیل النّاشئه.و بنا بر این معناي جمله اینست همانا ساعتهاي شب.
ابن عبّاس گوید:آن تمام شب است براي اینکه بعد از روز میآید.
مجاهد گوید:آن ساعت تهجّد از شب است.
اللّ بن مسعود و سعید بن جبیر گویند.بلغت حبشیه آن شب خیزیست.
􀀀
عبد ه
عایشه گوید:آن قیام بعد از خواب است.
حسن و قتاده گویند:آن قیام بعد از نماز عشاء است.
از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت شده که فرمودند آن قیام آخر شب است تا نماز شب.
(هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً)
یعنی آن سنگین تر و پر زحمت تر و دشوارتر است براي اینکه شب موقع راحت و آسایش و عمل در آن موجب زحمت و
ناراحتی است بنا بر قرائت کسی که وطأ بکسر واو و الف ممدود خوانده است معنایش اینست که توافقش بیشتر براي گوش و
چشم است یعنی که قلب و زبان و گوش مصلّی توافق بر فهمیدن و فکر کردن دارد زیرا قلب در آن وقت مشغول بچیزي از
امور دنیا- نیست.
(وَ أَقْوَمُ قِیلًا)
یعنی درست تر است براي قرائت و ثابت تر است براي سخن بجهت فراغت و آرامش دل و جدا بودن از آنچه را دل را مشغول
میدارد(و این قول از انس و مجاهد و ابن زید است)حضرت صادق علیه
ص : 21
السّلام میفرماید:و آن قیام لیل و شب خیزي انسانست از خوابگاهش فقط براي خداي تعالی.
ارِ سَبْحاً طَوِیلًا) 􀀀 (إِنَّ لَکَ فِی النَّه
قتاده گوید:معنایش اینست:
اي محمّد براي تو در روزي رفت و آمد و کوششی است براي حوائج دنیویست و مقصود اینکه ایاب و ذهاب و کارهایت در
روز بسیار است چون در آن باید تبلیغ رسالت نموده و مردم را دعوت بحقّ و تعلیم واجبات و مستحبّات نموده و اصلاح امور
زندگی خود و عیال خود نمایی.و در شب دلت براي یاد خدا و قرائت آماده و فارغ است پس ساعات شب را براي عبادتت
قرار بده براي اینکه نصیب خود را از خیر دنیا و آخرت بگیري و این دلیل است بر اینکه براي هیچکس عذري نیست بر ترك
اللّ علیه و آله بتعلیم مردم بیشتر از نیاز
􀀀
نماز شب براي درس دادن و یا درس خواندن ( 1)براي اینکه نیاز و احتیاج پیغمبر صلّی ه
یکی از افراد ما بتعلیم است.
ص : 22
1) این مطلب اشاره است بعادت بد طلّاب و مدرّسین که به بهانۀ درس دادن و خواندن تهجّد و نماز شب ترك میکنند و -1
امّا در زمان ما پس امر بزرگتر است و میبینی بعضی از آنها قرائت خود را درست نمیکنند و میگویند: تجوید واجب نیست و
نمیدانند که تجوید بابی است در علم قرائت،و تمام قرائت تجوید نیست. و بدان که گاهی در شریعت امر میشود بچیزي که
واجب است در آن رجوع باهل خبره و یا بعرف مردم نمود مثلا وقتی ما مأمور شدیم که در نماز رو بقبله بایستیم پس در واقع
ما را رجوع بهیئت و هندسه داده و وقتی ما را امر به احسان و نیکی به پدر و مادر فرمود پس ارجاع بعرف مردم داده که
احسان و نیکی بآنان چگونه محقّق میشود. و وقتی ما را امر بقرائت صحیح (لا صلاه الاّ بالقرائه) نمود امر برجوع به نحو و لغت
فرموده و وقتی امر به ترتیل نمود پس ارجاع باهل تجوید فرموده
(1
زیرا که ایشان زحمت کشیده و تتبّع نموده اند که عرب چگونه به اتباع خود نیکو و خوب اداء حروف و کلمات و صفات
حروف و غیر آن مینمایند.و میبینی که اگر مخالفت با قانون تجوید نمود در کلام عرب غلط محسوب میشود مثل اینکه اگر
حروف را از مخرج اداء نکند و یا بعضی صفات حروف را رعایت ننماید.پس واجب است مراعات آن.و بعضی از آنها ترکش
مرجوح و مکروه شمرده میشود.پس مستحبّ میگردد.و مراد در آیه قطعا آن قسم دوم است براي اینکه قسم اوّل از مخاطبون
بطباعشان رعایت ترتیل و اداء حروف را بطباع خود مینمودند پس امر بآن معنی ندارد.فاضل مقداد گوید:ترتیل مستحبّ مؤکّد
است و مقصود اینست که کلام بمخالفت آن غلط نمیشود. سیوطی در کتاب اتقانش گوید:قاعده تجوید بازگشتش بکیفیّت
وقف و اما له و ادغام و احکام همزه و ترفیق و تفخیم و مخارج حروف است. میگویم.امّا ترفیق و تفخیم نمیدانم چیزي از آن
را که واجب باشد و امّا مخارج حروف رعایت آن واجب است. (شعرایی) (مترجم گوید:مثل حروف شفهیه که لب باشد لام و
میم که از لب صادر شود و حروف حلقیه که همزه و ح و خ و غ که از گلو باید اداء شود و ص که از وسط دهان و ض که از
کنار زبان گفته میشود و دال و ذال که از سر زبان بیرون آید) و امّا وقف و ادغام و همزه بعضی از آن رعایتش واجب و بعضی
از آن واجب نیست و اخفاء ملحق بادغام است و امّا اماله پس چیزي از آن واجب نیست مگر کلمه(مجراها)در سورة هود اگر
بفتح و زبر میم قرائت شود(مجراها زیرا قاریان قرآن بعضی اماله نموده و بفتح خوانده و بعضی هم بفتح و ضمّ هر دو خوانده و
تجویز کرده اند. (شعرایی)
ص : 23
سپس خداوند سبحان راضی نشد که حظّ و نصیبش را از قیام شب و نماز آن ترك کند.
(وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ)
اللّ أَوِ ادْعُوا
􀀀
اللّ یا رحمان و یا رحیم) (قُلِ ادْعُوا هَ
􀀀
یعنی یاد کن اسماء خداي تعالی را که بآن خدا را عبادت میکنی(مانند یا ه
اللّ و یا بنام الرّحمن بخوانید هر کدام را بخوانید که براي او اسمهاي
􀀀
ی) بگو خدا را بنام ه 􀀀 ماءُ الْحُسْن 􀀀 ا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْ 􀀀 منَ أَیا م 􀀀 الرَّحْ
نیکوییست.
منِ الرَّحِیمِ بخوان که از برکت قرائت و خواندن آن تو را به پروردگارت رسانیده 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
بعضی گفته اند:در اوّل نمازت بِسْمِ هِ
و از ما سوي آن قطع میسازد.
و بعضی گفته اند:بعملت فقط قصد کن خدا را(حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام در مناجاتش گوید:
انت لا غیرك مرادي) .
فیض کاشانی گوید:
بامید طاعت تو همه عمر زنده باشم
چه نباشد این سعادت نه من و نه زندگی
ندارم جز تو کسی را انت حسبی
نخواهم هیچکس را انت،حسبی
همی خواهم که حیران تو باشم
نه بینم پیش و پس را انت حسبی
نفس گر میزند بی یاد تو فیض
نخواهم آن نفس را انت حسبی
(وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا)
ابن عباس و دیگران گویند:یعنی خالص کن خالص کردنی در دعا و عبادت عطاء گوید:منقطع شو بسوي او منقطع شدنی و
آن اصل و ریشه بندگی است.
شقیق گوید:توکّل کن بر او توکّل کردنی.ابن زید گوید:فارغ کن خود را براي عبادت او و در حدیث نهی از تبتّل آمده و
مراد آن انقطاع از
ص : 24
مردم و جماعات است و لازم بود که بگوید تبتّلا زیرا مقصود خدا باین آفریدگان است و بر گزیدن اوست تو را براي
خودش(تبتیلا)پس تو هم نیز منقطع به سوي او.
بعضی گفته اند که تبتیلا گفت براي مطابقت اواخر آیات سوره.
محمّد بن مسلم و زراره و حمران بن اعین از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت نموده اند که تبتّل در اینجا
بلند کردن دو دست است در نماز(یعنی قنوت نماز)و در روایت ابی بصیر.گوید آن بلند کردن دستت بسوي خدا و تضرّع و
نیایش در پیشگاه اوست.
(رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ)
یعنی عالم بآنچه را که در آنست زیرا که او میان مشرق و مغرب(خاور و باختر است)و بعضی گفته اند:پروردگار محلّ طلوع
خورشید و غروب آن و مقصود اوّل روز و آخر آن(صبح و شام)است.
پس اضافه فرمود:نیمی از روز اوّل را بمشرق و نیمی از آخر آن را بمغرب.
و بعضی گفته اند:مالک مشرق و مغرب(خاور و باختر)یعنی متصرّف در آنچه را که میان آن مشرق و مغرب و مدبّر میان آن
دو(اداره کننده آنچه را که در آن میانست).
إِلاّ هُوَ)
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 (
یعنی نیست کسی که جز او عبادت شایسته او باشد.
(فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا)
یعنی حافظ بگیر او را براي قیام بوظیفه ات.
و بعضی گفته اند:معناي آن اینست که او را کافی براي وعدة او گرفته و بر او اعتماد نموده و امر و اختیار خود را باو واگذار
نموده که مییابی او را بهترین نگهبان و کافی براي خود.
ا یَقُولُونَ) 􀀀 ی م 􀀀 (وَ اصْبِرْ عَل
یعنی صبر نما بر آنچه را که کفّار بتو میگویند از
ص : 25
تکذیب و اذیّتها و نسبت بسحر و جادو دادن و غیره بر تو.
(وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا)
و هجر جمیل دوري نیکو اظهار جدایی نمودن بر آنان است نه ترك دعوت و فرا خواندن آنان بطریق نصیحت و خیر خواهی
بسوي حق تعالی.
افِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ) (اي 􀀀 الْکُفّ وَ الْمُن
􀀀
جاهِدِ ارَ 􀀀 ا أَیُّهَا النَّبِیُّ 􀀀 زجاج گوید:این دلالت میکند که این آیات قبل از نزول امر بقتال (ی
پیامبر مبارزه و قتال کن با کفّار و مردم منافق و بر آن سخت بگیر نازل شده و بعضی هم گفته اند بلکه این امر به قتال است و
بعضی گفته اند:بلکه آن امر بملاطفت در فرا خواندن و دعوت آنان است و واجب میشود با قتال و نسخ هم نیست و در این
دلالت بر وجوب و لزوم صبر بر اذیّت و آزار و معاشرت و حسن اخلاق و مدارا نمودنست براي کسی که مردم را دعوت بدین
میکند که نزدیکتر است بقبولاندن.
شعر:
حسنت باتّفاق ملاحت جهان گرفت
آري باتّفاق جهان میتوان گرفت
ص : 26
[ [سوره المزمل ( 73 ): آیات 11 تا 19
اشاره
ذاباً أَلِیماً ( 13 ) یَوْمَ 􀀀 ذا غُصَّهٍ وَ عَ 􀀀 اماً 􀀀 کالاً وَ جَحِیماً ( 12 ) وَ طَع 􀀀 ا أَنْ 􀀀 وَ ذَرْنِی وَ اَلْمُکَ ذِّبِینَ أُولِی اَلنَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً ( 11 ) إِنَّ لَدَیْن
ی فِرْعَوْنَ رَسُولًا 􀀀 ا إِل 􀀀 ما أَرْسَلْن 􀀀 شاهِداً عَلَیْکُمْ کَ 􀀀 ا إِلَیْکُمْ رَسُولًا 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
الُ کَثِیباً مَهِیلًا ( 14 ) ا 􀀀 کانَتِ اَلْجِب 􀀀 الُ وَ 􀀀 تَرْجُفُ اَلْأَرْضُ وَ اَلْجِب
کانَ 􀀀 ماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ 􀀀 دانَ شِیباً ( 17 ) اَلسَّ 􀀀 اهُ أَخْذاً وَبِیلًا ( 16 ) فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ اَلْوِلْ 􀀀 ی فِرْعَوْنُ اَلرَّسُولَ فَأَخَذْن 􀀀 15 ) فَعَص )
( ی رَبِّهِ سَبِیلًا ( 19 􀀀 شاءَ اِتَّخَذَ إِل 􀀀 ذِهِ تَذْکِرَهٌ فَمَنْ 􀀀 وَعْدُهُ مَفْعُولًا ( 18 ) إِنَّ ه
ترجمه:
( -19 و مرا تکذیب کنندگان که صاحبان نعمتند واگذار و اندکی مهلتشان ده آنان را(که بزودي روزگارشان سپري گردد). ( 1
ص : 27
1) سعدي گوید: ایکه در نعمت و نازي بجهان غرّه مشو که محالست در این معرکه امکان خلود ویکه در شدّت فقري و -1
پریشان حال صبر کن کاین دو سه روزه بسر آید معدود
البتّه نزد ما بندهاي گران و آتش سوزان است.
-12 و نیز طعامی گلوگیر نه(فرو رود و نه بیرون آید)و شکنجه اي دردناك است.
-13 این شکنجه ها و فشارها واقع خواهد شد روزي که زمین و کوه ها بلرزد و کوه ها پشته ریگ پراکنده گردد.
-14 براستی ما پیامبري بسوي شما(اي اهل مکّه)فرستادیم چنان که پیامبري بسوي فرعون فرستادیم.
-15 و فرعون آن پیغمبر را نافرمانی کرد در نتیجه او را گرفتیم گرفتنی سخت.
-16 (اي مشرکان)اگر بر کفر خود باقی باشید پس از(عذاب)روزي که کودکان را پیر بگرداند چگونه خود را نگاه میدارید.
-17 و آسمان بواسطه سختی آن روز شکافته شود وعدة خداوند (بوقوع این حوادث و پیش آمدها)شد نیست.
-18 البتّه این(آیه ها)پندیست پس هر که خواهد(به وسیلۀ پذیرفتن این موعظه ها)بسوي پروردگار خویش راهی گیرد.
لغت:
یذر و یدع بمعنی ترك میکند و وامیگذارد است و گفته نمیشود وذر و نه ودع چون ماضی آن دو استعمال نشده.و در جاي
لزوم از ماضی فعل ترك استفاده میشود.زیرا که ابتداء بواو نزد آنان مکروه است و براي همین بدل کردند و او در اقتت که
وقتت بوده به همزه و او در تخمه و تراث را که و خمه و وراث بوده بتاء.
ص : 28
(و النعمه)بفتح و زبر نون ملی و میم و ضدّ آن خشونت و نعمت ثروت و منّت نیز آمده و نعمت بضمّ و پیش نون مسرّت و
خوشحالی است گفته میشود نعم عین و نعمه عین و نعمی عین(و انکال)کنده ها و زنجیرهاست و مفرد آن نکل
و(الغصه)ماندن و گیر کردن لقمه در گلوست که نمیتواند، خورنده آن آن را فرو برد و یا بیرون آرد میگویند(غص بریقه)فرو
برد به آب دهانش(یغصّ غصصا)غصّه میخورد غصّه خوردنی و در دل او از این موضوع غصّه است مثل عقرب و مار گزیده
اي که خوردن و نوشیدن بر او گوارا نیست.
عدي بن زید گوید:
لو بغیر الماء حلقی شرق
کنت کالغصان بالماء اعتصاري
اگر بجز آب گلوي من اشراق و تر شود.مثل غصّه خوري خواهم بود که ملتجی بآب شود(و کثیب)تل ریک را گویند و هلت
الرّمل اهیله هیلا فهو مهیل وقتی که آن را زیر و رو کنند و از همین باب است حدیث
(کیلو و لا تهیلوا) بکشید و زیر و رو نکنید و هر چیز سنگین و بیل است و از آنست کلّا مستوبل یعنی سنگین است و براي
سنگینی آن فرو نمیرود و از همین معنی است و بل و وابل و آن مکانیست که بارانش بزرگ و زیاد باشد و از این باب است(و
بال)و آن چیزیست که بر نفس گران و سنگین باشد و وبیل نیز بمعنی عصاي سخت است.
طرفه گوید:
فمرّت کهاه ذات خیف جلاله
عقیله شیخ کالوبیل یلندد
پس نحر نمود شترانی که کوهان بزرگ و داراي جلالت و مال گرانقدر که متعلّق به بزرگی بود که عصاي محکم و دشمنی
شدیدي بود.
ص : 29
شاعر تعریف میکند پدر خود را و میهمانداري او را.
تفسیر:
آن گاه خداوند سبحان تهدید نمود کفّار را و مذمّت فرمود: (وَ ذَرْنِی) اي محمّد (وَ الْمُکَذِّبِینَ) آن کسانی که تکذیب میکند
تو را در تبلیغاتت و آنچه را که ایشان را از توحید و اخلاص عبادت و در روز بعث و جزاء میخوانی و این گفتار مانند گفتار
گوینده اي است که میگوید واگذار مرا با او وقتی بخواهد او را تهدید کند و آن منصوبست بنا بر اینکه مفعول معه بوده باشد.
(أُولِی النَّعْمَهِ)
یعنی صاحبان ثروت و توانگران در دنیا،یعنی مجازات و کیفر همه آنان با منست و تو دلت را مشغول بکیفر آنان مکن.
(وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا)
اندکی آنان را مهلت و فرصت بده و این نیز تهدید و وعید دیگریست آنها را و نیست مگر مدّت کوتاهی تا هنگامی که جنگ
بدر واقع شد(و آنان بدست امیر المؤمنین علیه السّلام کشته شدند)و تأخیر بیانداز آنان را در مدّت کمی.
مقاتل گوید:این آیه در بارة آن ده نفري که در غزوه بدر اطعام میکردند و ما در سورة انفال آنها را یاد کردیم نازل شده،و در
( بارة بزرگان قریش و(مستهزءین)مسخره کنندگان پیامبر نازل گردید. ( 1
ص : 30
اكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ) در بارة آنها 􀀀 إِنّ کَفَیْن
􀀀
1) و آنان پنج نفر بشرح زیر بوده اند:که پیامبر(ص)در بارة آنها نفرین کرد و آیۀ ( ا -1
نازل و تمامی آنان در یک روز هلاك شدند. 1-ولید بن مغیره مخزومی که خاري بپایش رفت و رگ اکحل او قطع و خون
جاري شد تا هلاك شد و میگفت خداي محمّد(ص)مرا کشت. 2-عاص بن وائل سهمی که براي کاري بیرون رفت و سنگی
از زیر پاي
کالًا) 􀀀 ا أَنْ 􀀀 (إِنَّ لَدَیْن
مجاهد و قتاده گویند:یعنی(نزد ما بندهاي گران و بزرگی است در آخرت که هرگز جدا نمیشود از گردن و دست و پاي
گنهکاران و مشرکین)و بعضی گفته.یعنی غلها و زنجیرها.
(وَ جَحِیماً)
و آن نامیست از نامهاي جهنّم و برخی گفته اند.یعنی آتش عظیمی که بآتش کم جهیم گفته نمیشود.
ذا غُصَّهٍ) 􀀀 اماً 􀀀 (وَ طَع
ابن عبّاس گوید:یعنی خار داري که گلو را بگیرد که نه پائین میرود و نه بیرون میآید.و بعضی گفته اند:غذایی که براي سختی
اللّ بن
􀀀
و درشتی گلو را میگیرد و ناراحت میکند.و بعضی هم گفته اند:مراد زقّوم،و ضریع دوزخ است.حمران بن اعین از عبد ه
عمر روایت کرده،که پیامبر(ص)شنید که قرآن خوانی این آیه را قرائت میکرد پس آن حضرت فریاد زد و افتاد.
ذاباً أَلِیماً) 􀀀 (وَ عَ
یعنی عقاب دردناك.آن گاه خداوند سبحان توضیح داد که چه وقت خواهد بود فرمود: (یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ) یعنی روزي که
الُ) یعنی کوه ها هم نیز با آن میلرزد و کسانی را 􀀀 زمین بشدّت میلرزد (وَ الْجِب
(1
اللّ علیه و آله مرا کشت. 3-اسود بن عبد یغوث
􀀀
(-او در رفت و افتاد و پاره پاره شد و مرد و داد میزد که خداي محمّد صلّی ه
براي استقبال پسرش از شهر خارج شد و در سایه درختی نشست جبرئیل سر او را بدرخت کوبید تا مرد و میگفت خداي-
محمّد(ص)مرا کشت. 4-حارث بن طلاطله در موقع باد سموم از منزلش بیرون رفت و صورتش مانند سیاههاي حبشه شد چون
بخانه اش آمد و گفت من حارث هستم بر او خشم نموده و او را کشتند و او داد میزد خداي محمّد مرا کشت. 5-اسود بن
حارث ماهی شور خورد و تشنگی بر او غالب و آن قدر آب نوشید که شکمش ترکید مرد و میگفت خداي محمّد مرا کشت.
(مترجم)
ص : 31
که بر روي آن هستند مضطرب و پریشان میکند.
الُ کَثِیباً مَهِیلًا) 􀀀 کانَتِ الْجِب 􀀀 (وَ
ابن عبّاس گوید:یعنی کوه ها در آن روز ریک روان و پراکنده میشوند.
و ضحّاك میگوید:مهیل آن ریک نرمیست که وقتی پا بر آن گذارده شود از زیر پا میرود و وقتی زیر آن گرفته شد بالایش
میریزد و معناي آن این است که کوه ها از ریشه کنده شده و مانند ریک نرم روان میگردد بعد از آنکه بسیار سخت بود.آن
ا إِلَیْکُمْ رَسُولًا) یعنی ما بسوي شما فرستادیم 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
گاه خداوند سبحان حجّت خود را بر مردم مکّه تأکید نموده و فرمود ( ا
پیامبر خود محمّد(ص) که گواه بر شما باشد و در آخرت گواهی و شهادت براي شما دهد بآنچه را که از اعمال از شما صادر
شده نه در دنیا.
ی فِرْعَوْنَ) 􀀀 ا إِل 􀀀 ما أَرْسَلْن 􀀀 (کَ
چنان که فرستادیم بسوي فرعون بمصر.
(رَسُولًا)
ی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ) پس نافرمانی کرد فرعون با پیامبر ما و از او نه پذیرفت دعوت او را 􀀀 پیامبري یعنی موسی بن عمران (فَعَص
اهُ) پس ما او را گرفتیم بعذاب. 􀀀 (فَأَخَذْن
(أَخْذاً وَبِیلًا)
گرفتن سختی با زیاد لشکر و وسعت کشورش یعنی او را غرق و هلاك نمودیم خداوند سبحان آنها را ترسانید که برسد بآنها
آنچه را که بفرعون و قومش رسید.
(فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ)
پس چگونه خود را از عذاب آخرت حفظ و نگه میدارید اگر کفر بورزید و ایمان نیاورید به پیغمبر.
(یَوْماً)
یعنی عقاب و عذاب روزي که.
دانَ شِیباً) 􀀀 (یَجْعَلُ الْوِلْ
کودکان در آن روز پیر میشوند و آن جمع اشیب
ص : 32
و این تعریف سختی آن روز است چنان که گفته میشود:
(هذا امر یشیب منه الولید تشیب منه النّواصی)این کاریست که نوزاد کودك را پیر و موي سر را سفید میکند وقتی بسیار سخت
باشد و معنایش اینست به آن چیز شما از عذاب این روز پناه میبرید اگر کفر ورزید و چگونه از خود دفاع میکنید عذاب ما را.
نابغه شاعر گوید:
سقط النصیف و لم ترد اسقاطه
( فتناولته و اتتنا بالید ( 1
یعنی پوشید و روپوشش افتاد و صورتش پیدا شد پس آن را از ما با دستش پوشانید،سپس خداي سبحان در تعریف سختی آن
ماءُ مُنْفَطِرٌ) آسمان پاره میشود براي شدّت و سختی آن روز و هاء (بِهِ) به الیوم و آن روز بر 􀀀 روز زیاد نموده و فرمود: (السَّ
میگردد و این چنانست که میگویند فلانی در کوفه است و معنایش اینست که آسمان شکافته و پاره میشود در این روز از هول
و سختی آن و بعضی گفته اند:بسبب این روز و هول و شدّت آن و بعضی هم گفته اند به امر و قدرت خداوند
فرمود(منفطره)براي اینکه لفظ سماء مذکّر و جایز است که هم مذکّر و هم مؤنّث آید و کسی که مذکّر آورده مقصودش از
سماء سقف است.
و بعضی گفته اند:معنایش صاحب انفطار چنان که میگویند امرأه مطفل یعنی زن اولاد دار و امرأه مرضع یعنی زن صاحب
رضاع و شیر ده پس میشود
ص : 33
1) نصیف پوشیه و مقنعه را گویند:زنی را تعریف میکند که پوشیه و حجاب او افتاد و صورتش باز شد پس با دستش آن -1
را حفظ نمود از نامحرمان.
بطریق نسبت.
کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا) 􀀀 (
یعنی وعدة او خواهد شد و خلافی و تبدیلی در آن نیست.
ذِهِ) 􀀀 (إِنَّ ه
البتّه این مطلبی که ما تعریف کردیم و بیان نمودیم.
(تَذْکِرَهٌ)
یعنی موعظه و اندرز است براي کسی که از خود انصاف دهد و تذکره موعظه و نصیحت و اندرزیست که بخاطر میآورد آنچه
را که نموده است.
ی رَبِّهِ سَبِیلًا) 􀀀 شاءَ اتَّخَذَ إِل 􀀀 (فَمَنْ
یعنی پس هر کس که خواهد،از اهل تکلیف راهی براي ثواب خداي خود بگیرد زیرا که قدرت دارد بر طاعت و فرمان
برداري از خدا که اگر نمود بثواب میرسد و خداوند تعالی او را ترغیب و تشویق و دعوت نمود بفعلی که او را بثواب میرساند
و بر انگیخت پیامبري که بخواند او را بسوي خدا پس کسی که نافرمانی کرد و نرسید بسبب بدي اختیار او ثواب از او منصرف
شده است.
ص : 34
[ [سوره المزمل ( 73 ): آیه 20
اشاره
ارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ 􀀀 اَللّ یُقَدِّرُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّه
􀀀
طائِفَهٌ مِنَ اَلَّذِینَ مَعَکَ وَ هُ 􀀀 ی مِنْ ثُلُثَیِ اَللَّیْلِ وَ نِصْ فَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ 􀀀 إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْن
اَللّ
􀀀
ی وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی اَلْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ هِ 􀀀 ا تَیَسَّرَ مِنَ اَلْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْض 􀀀 ابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا م 􀀀 تُحْصُوهُ فَت
ا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ 􀀀 اَللّ قَرْضاً حَسَ ناً وَ م
􀀀
کاهَ وَ أَقْرِضُوا هَ 􀀀 لاهَ وَ آتُوا اَلزَّ 􀀀 ا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِیمُوا اَلصَّ 􀀀 اَللّ فَاقْرَؤُا م
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ آخَرُونَ یُق
( اَللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 20
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
اَللّ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اِسْتَغْفِرُوا هَ
􀀀
مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ هِ
ترجمه آیات:
براستی پروردگارت میداند که تو(براي نماز)کمتر از دو ثلث و نصف آن و ثلث آن بر میخیزي و گروهی از کسانی که با تو
هستند نیز و خداي تعالی(اوقات) شب و روز را اندازه میکند و داند که شمردن ساعت شب نتوانید کردن(طاقت شب زنده
داري کردن ندارید)پس بشما بازگشت(به تخفیف و بعفو و اجازه در ترك نماز شب فرمود)پس از قرآن آنچه ممکن شما
باشد بخوانید که خدا داناست بر اینکه گروهی از شما بیمار و گروهی دیگر در زمین گردش میکنند که
ص : 35
فضل خدا را بجویند و گروهی دیگر کار زار میکنند که فضل خدا را بجویند،و گروهی دیگر کار زار میکنند در راه خدا و
بخوانید آنچه میسورتان شود،از قرآن و نماز را بپادارید و زکات را بدهید و خداي را وام دهید وامی نیکو (مقصود سایر
صدقاتست)و آنچه از نیکی پیش فرستید آن را نزد خداي تعالی بازیابید آن(از آنچه داده باشید)بهتر و بپاداش بزرگوارتر است
از خداي آمرزش بخواهید زیرا که خداي تعالی بس آمرزنده و بخشاینده است.
قرائت:
( ابن کثیر و اهل کوفه نصفه و ثلثه قرائت کرده و دیگران از قرّاء بصره و مدینه و مکّه و شام بجرّ قرائت کرده اند. ( 1
ابو علی گوید:کسی که ثلثی اللّیل را نصب داده حجّت حمل کرده آن را بر ادنی که آن در محلّ و موضع نصب است.
ابو عبیده گوید:ادنی بمعناي اقرب نزدیکتر است پس گویا فرمود که
ص : 36
1) هشام ثلثی بسکون لام قرائت کرده چنانچه در سورة بقره است و امّا ثلث مفرد را تمام قرّاء اتّفاق کرده اند بر خواندن -1
بضمّ و ظاهرا مراد نصف آخر شب است زیرا در آن وقت صدق میکند بر خاستن از رختخواب و از خواب و مشروعیت نماز
شب بعد از نصف شب اولی است بجهت اختصاص آن نصف به ذکر پروردگار و حمل کرده اند غیر او آن را بر آن پس جایز
دانسته اند تقدیم نماز شب را بر نصف شب و نبودن قدرت و نیروي علمی براي تعیین نصف شب حقیقی موجب نسخ وجوب
تهجّد و نماز شب شد باستحباب.
پروردگار تو میداند که تو کمتر از دو ثلث شب بر میخیزي و نصف و یک سوّم شب را قیام میکنی،و کسی که جر
داده(ثلثی)پس او حمل کرده بر(من)که حرف جرّ است.
ابو الحسن گوید:و نیست معناي آن در آنچه بما رسیده زیرا معنا بر کمتر و نزدیکتر از نصف و اقرب از ثلث است.گفت و
اللّ علیه و آله ترك نمیکرد واجب را)گفت:و امّا کسانی که بجرّ
􀀀
آنچه واجب شده قیام ثلث و اکثر از آنست(و پیامبر صلّی ه
قرائت کرده بنا بر این معناست که شما اداء نکردید آنچه خدا بر شما واجب نموده پس بر خیزید کمتر از دو ثلث شب و از
نصف آن و یک سوّم آن.
تفسیر:
ی) میداند که 􀀀 آن گاه خداوند سبحان خطاب نمود پیامبرش را که (إِنَّ رَبَّکَ) البتّه پروردگار تو اي محمّد (یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْن
تو بر میخیزي کمتر و نزدیکتر (مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْ فَهُ وَ ثُلُثَهُ) از دو ثلث شب و نیمی از شب و یک سوّم از شب را یعنی کمتر
از نصف و ثلث شب را و هاء بلیل بر میگردد یعنی نصف شب و ثلث شب و معناي آن اینست که تو بر میخیزي در بعض شبها
نزدیک به دو ثلث و در بعضی از شبها نزدیک از نصف شب و نزدیک یک سوّم شب،و بعضی گفته اند:که هاء(ضمیر)بثلثین
برگردد و نزدیکتر از نصف ثلثین و ثلث ثلثین است و وقتی منصوب خوانده شد معناي آن این میشود که بر میخیزي نیمی از
طائِفَهٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ) گروهی از کسانی که با تو هستند بر ایمان. 􀀀 شب و ثلثی از شب را (وَ) بر میخیزد (
طائِفَهٌ مِنَ الَّذِینَ 􀀀 حاکم ابو القاسم ابراهیم حسکانی باسنادش از کلبی از ابی صالح از ابن عبّاس روایت کرده در قول خداوند وَ
مَعَکَ یعنی علی
ص : 37
ارَ) و خداوند اندازه میگیرد شب و روز را یعنی اندازه میگیرد اوقات و ساعات شب 􀀀 اللّ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّه
􀀀
علیه السّلام و ابو ذر (وَ هُ
و روز را تا بدانید در آن ساعات بر چه شما را امر میکند.
عطاء گوید:معنایش اینست آنچه بکنید و بجا آورید از نظر او فوت نمیشود و مقصود اینست که او میداند مقدار شب و روز را
پس میداند آن مقداري که شما بر خاسته و نماز میخوانید از شب.
(عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ)
میداند که شما هرگز نمیدانید اوقات آن را بشمارید مقاتل گوید:بودند مردمی که تمام شب را از ترس اینکه مبادا کوتاهی و
تقصیر در واجب نموده باشند نماز میخواندند پس خداي سبحان فرمود:دانست که شما نمیتوانید حساب شب را داشته باشید
یعنی طاقت شناخت این را ندارید.
حسن گوید:آن مردم آن قدر قیام کردند و بر روي خود ایستادند تا پایشان ورم کرد پس خداي سبحان فرمود:شما طاقت
احصاء آن را حقیقتا ندارید.
جبائی گوید:معنایش اینست که هرگز طاقت مداومت بر قیام شب را ندارید و از شما تقصیر در آن واقع میشود.
ابَ عَلَیْکُمْ) 􀀀 (فَت
پس بازگشت نمود بشما به اینکه آن را مستحبّ قرار داد و واجب قرار نداد.
و بعضی گفتند:معنایش اینست که گناهی بر ترك نماز شب بر شما لازم نکرد چنان که تائب را عقابی لازم نیاید یعنی تبعات
و آثار گناه که عذاب قیامت باشد از تائب بسبب توبه برداشته شود،بیشتر مفسّرین گفتند فتاب
ص : 38
علیکم یعنی پس تخفیف داد بر شما.
ا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ) 􀀀 (فَاقْرَؤُا م
پس آنچه میسورتان میشود از قرآن بخوانید در نماز شب و نیز اجماع و اتّفاق کردند مفسّرین که مقصود از قیام اوّل سوره در
قول خدا (قُمِ اللَّیْلَ) آن قیام براي نماز است مگر ابو مسلم که میگوید که مقصود قرائت مطلق قرآنست نه غیر.
و بعضی گفته اند: معناي فاقروا پس نماز بخوانید آن مقدار که میسورتان باشد و تعبیر کرده از صلاه بقرآن براي اینکه نماز
شامل قرائت قرآن هم است (چون سورة حمد و توحید قرآنست)و کسی که میگوید مراد بآن قرائت قرآنست در غیر نماز نزد
بیشتر از مفسّرین محمول باستحباب است نه واجب،براي اینکه اگر قرائت واجب باشد حفظ آن نیز واجب باشد.
و بعضی از آنها گفته اند:محمول بر وجوبست زیرا قاري از اعجاز قرآن و آنچه در آنست از دلیلهاي توحید و ارسال پیامبران
مطّلع میشود و لازم هم نمیآید که حفظ قرآن واجب باشد زیرا آن از مستحبّاتیست که بآن تأکید شده ( 1)و مورد رغبت شارع
است.آن گاه اختلاف کرده اند در مقداري که متضمّن این امر است از قرائت.سعید بن جبیر گوید:پنجاه آیه ابن عبّاس گوید
صد آیه
ص : 39
1) آنچه از امر تبادر بذهن میکند واجب عینی است و شکّی نیست که قرائت قرآن در غیر نماز بر احدي واجب نیست و امّا -1
اللّ علیه و آله کهنه و مندرس نشود و مهجور نگردد و شکّی در
􀀀
وجوب کفایی براي اینکه معجزه باقیه پیامبر اسلام صلّی ه
وجوب آن نیست پس واجب است آنچه متعلّق بالفاظ قرآن و معانی و تفاسیر آنست تدریس شود براي او امر مؤکّده اي که از
شارع،و رهبران دین رسیده و اصرار و حرص مسلمانها بر این و آنچه را که تدوین،و تألیف شده از کتب نحوي و علوم ادبیّه و
آنچه را که دفاتر نوشته شده و برنامه
حسن گوید:کسی که صد آیه در شب بخواند قرآن با او محاجه نکند.
کعب گوید.کسی که صد آیه بخواند در شب نوشته میشود از قانتین،یعنی عبادت کنندگان.
سدي گوید:دویست آیه جویبر گوید:یک سوّم قرآن بجهت اینکه خدا آن را میسور بر بنده گان نموده و ظاهر اینکه معناي(ما
تیسّر)مقداریست که شما اراده نموده و دوست داشتید.
ی)􀀀 (عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْض
دانست خداوند که بعضی از شما بیمار میشوید و این مقتضی تخفیف از شماست.
(وَ آخَرُونَ)
اللّ ) در روي زمین
􀀀
دیگران.ابن عبّاس گوید:و بعضی از شما مردمی دیگر هستند که: (یَضْ رِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ هِ
اتِلُونَ فِی 􀀀 جستجوي فضل خدا میکنند یعنی مسافرت میکنند براي تجارت و طلب سود و منافع (وَ آخَرُونَ) و مردمی دیگر (یُق
اللّ ) قتال و جهاد میکنند
􀀀
سَبِیلِ هِ
(1
(هایی که در مدارس براي این موضوع تأسیس گردیده و این مستفاد از کتاب کنز العرفان(فی فقه القرآن)است و امّا وجوب
حفظ نماز پس مورد اختلاف میان علماء ما است پس بعضی تجویز کرده اند خواندن از روي قرآن را در حال اختیار پس اگر
اراده کرده اند مقدار واجب را پس این خلاف سیره علما و مسلمین است و گر چه روایت صیقل وارد شده در این مطلب و
ا تَیَسَّرَ) نموده بر وجوب سوره بعد از حمد بعلّت اینکه خداي 􀀀 علّامۀ حلی(ره) در کتاب مختلف خود تمسّک بآیه (فَاقْرَؤُا م
تعالی واجب فرمود آنچه میسور است خارج میشود زیادتر از سورة بعد از حمد(و فیه تأمل)در این قول علّامه تأمل است زیرا
باتّفاق کلّ سوره در نماز شب واجب نیست. و نیز استدلال شده بروایت منصور بن حازم و آن کفایت میکند با شهرتی که
دارد و احتیاط هم ایجاب میکند وجوب سوره را و فاضل مقداد میگوید روایات اهل بیت بوجوب سوره بسیار است و او داناتر
است بآنچه گفته ولی ما ندیدیم چیزي از آن روایات را مگر روایت منصور بن حازم را.(شعرایی)
ص : 40
در راه خدا پس تمام اینها مقتضی تخفیف از شماست.
ا تَیَسَّرَ مِنْهُ) 􀀀 (فَاقْرَؤُا م
پس قرائت کنید آنچه میسور است از قرآن و روایت شده از حضرت رضا علیه السّلام از پدرش از جدّش علیه السّلام فرمود
آنچه ممکن است از آن براي شما در قرائت قرآن خشوع قلب و صفاء باطن.
لاهَ) 􀀀 (وَ أَقِیمُوا الصَّ
و نماز را بپا دارید بحدود و اجزاء و شرایطی که خدا بر شما واجب فرموده.
کاهَ) 􀀀 (وَ آتُوا الزَّ
و به پردازید زکاتی که بر شما فرض نموده.
اللّ قَرْضاً حَسَناً)
􀀀
(وَ أَقْرِضُوا هَ
و وام بدهید بخدا وام خوبی یعنی و انفاق کنید در راه خدا و جهات چنانی که خدا شما را امر فرموده و ترغیب فرموده شما را
بانفاق کردن در آن و گذشت معناي قرض در سابق.
ا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ) 􀀀 (وَ م
و آنچه از خوبیها براي خودتان جلوتر بفرستید و انجام دهید یعنی طاعت.
(تَجِدُوهُ)
می یابید آن را یعنی ثواب آن را می بینید.
اللّ هُوَ خَیْراً)
􀀀
(عِنْدَ هِ
نزد خدا و آن خوبست براي شما از بخل ورزیدن و تقصیر نمودن.
(وَ أَعْظَمَ أَجْراً)
و بزرگتر پاداش است یعنی بالاترین ثوابست و آن در اینجا فضل نامیده میشود نزد بصریها و عماد گفته میشود نزد مردم کوفه
و جایز است که آن صفت براي هاء تجدوه باشد.
اللّ )
􀀀
(وَ اسْتَغْفِرُوا هَ
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ) البتّه خدا بخشنده و مهربانست یعنی پرده پوشی گناهان شما عفو کننده از شما
􀀀
و طلب مغفرت کنید (إِنَّ هَ
اللّ بن مسعود گوید:هر مردي که چیزي را
􀀀
مهربان است بشما و منعم است بر شما عبد ه
ص : 41
اللّ علیه و آله آورد در حالی که صابر و بحساب خدا باشد و آن را بقیمت روزش
􀀀
از شهرستانهاي مسلمین بمدینه پیامبر صلّی ه
بفروشد نزد خدا در رتبه شهیدانست آن گاه قرائت نمود (وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ .الایه).
ابن عمر گوید:نیافریده است خدا مرگی که بعد از کشته شدن در راه او باشد که من بآن بمیرم که محبوب تر باشد نزد من از
اینکه بمیرم بین دشواري و سختی مسافرتی که در روي زمین جویاي فضل خدا باشم.
و بعضی گفته اند:این آیه در مدینه نازل شده بدلیل اینکه نماز و زکاه در مکّه واجب نشده و بعضی هم گفته اند آیه مکّی
است و نماز و زکاه هم در مکّه واجب شده است.
ص : 42
سورة مدّثر مکّی است
اشاره
عدد آیات آن
اللّ بن عامر)و
􀀀
سورة مدّثر پنجاه و شش آیه است از نظر عراقی و بزي و مدنی اوّل و پنجاه و پنج آیه است از نظر شامی(عبد ه
مدنی اخیر و مردم مکّه غیر از روایت بزّي...
اختلاف آیات
(یتساءلون)مورد اختلاف غیر مدنی اخیر(عن المجرمین)مورد اختلاف غیر شامی و مکّی غیر از بزّي میباشد.
فضیلت این سوره
اللّ علیه و آله روایت نموده که فرمود کسی که
􀀀
ابی بن کعب از پیامبر صلّی ه
ص : 43
اللّ علیه و آله را و
􀀀
قرائت کند سوره مدّثر را داده شود باو از اجر ده حسنه بعدد کسانی که تصدیق نموده اند محمّد صلّی ه
تکذیب کردند او را در مکّه.
محمّد بن مسلم از حضرت ابی جعفر باقر علیه السّلام حدیث نموده که فرمود کسی که قرائت کند در نماز واجب سورة مدّثر
اللّ علیه و آله قرار دهد و در زندگی دنیا هرگز به او سختی نرسد.
􀀀
را لازم است بر خدا که او را در درجۀ محمّد صلّی ه
وجه ارتباط این سوره با سورة قبل:
اللّ علیه و آله را در آخر مزمّل امر بنماز و زکاه و قرض الحسنه نمود فرمان داد او را در
􀀀
و چون خداوند سبحان پیامبرش صلّی ه
اوّل این سوره بانذار و ترسانیدن پس گویا که او را فرمان داد که شروع از خود کند پس از آن بمردم پس فرمود:
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 1 تا 10
اشاره
لا تَمْنُنْ 􀀀 ابَکَ فَطَهِّرْ ( 4) وَ اَلرُّجْزَ فَاهْجُرْ ( 5) وَ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلْمُدَّثِّرُ ( 1) قُمْ فَأَنْذِرْ ( 2) وَ رَبَّکَ فَکَ بِّرْ ( 3) وَ ثِی 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . ی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( کافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ ( 10 􀀀 ذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ ( 9) عَلَی اَلْ 􀀀 اَلنّ ( 8) فَ
اقُورِ 􀀀 نُقِر فِی فَإِذ ا􀀀 فَاص ( 7) تَسْتَکْثِرُ ( 6) وَ لِرَبِّکَ بِْرْ
ص : 44
ترجمه:
بنام خداوند بخشایندة مهربان:
اي جامه در بر کشنده.
-1 (از خوابگاه خود)بر خیز و(مردم را از عذاب)بترسان.
-2 و پروردگار خویش را بزرگ شمار.
-3 و جامۀ خود را پاك گردان.
-4 و از بتان(و عبادت آنها)دوري کن.
-5 و(بمردم چیزي)مده تا بیشتر ستانی.
-6 و براي خشنودي پروردگار خویش شکیبا شو.
-7 و چون در صور دمیده شود(برخی گفتند مراد دمیدن اوّل که بآن همه میمیرند و بعضی گفتند دمیدن دوّم است که در
قیامت همه زنده میشوند.
-8 پس آن دمیدن در آن روز نشانه روزي دشوار است.
-9 بر ناگرویدگان و کافرها(روز)دشواریست نه آسان.
قرائت:
ابو جعفر و حفص و یعقوب و سهل(و الرّجز)بضم خوانده و دیگران بکسر و حسن(تستکثر)را بجزم قرائت کرده و اعمش
بنصب و فرّاء برفع خوانده است.
ص : 45
دلیل:
(الرّجز)بضمّ بنا بر قرائت حسن و آن نام بتی بوده بگمان آنان،و قتاده گوید:آن دو بت بنام اساف و نائله بوده است.
و کسی که بکسر خوانده پس آن عذاب و معنایش اینست صاحب عذاب را دوري کن براي اینکه عبادت آن مؤدّي بعذاب
میشود و ممکنست که رجز و رجز(بضمّ و بکسر)دو لغت باشد مانند ذکر و ذکر(بکسر ذال و ضمّ آن).
ابن جنّی(نحوي)گوید جزم در(تستکثر)محتمل دو امر است.
-1 بدل باشد از(تمنن)مثل اینکه گفته(لا تستکثر)اگر کسی اشکال کند و بگوید در بدل معتبر است صلاحیت داشته باشد که
دوّمی جاي اوّل بایستد و اگر گفتمی(لا تستکثر)دلالت بر منع منّت نمیکند براي استکثار و حال اینکه معنا اینست منّت نگذار
منّت مستکثر گفته شود گاهی بدل بر حذف اوّل(مبدل منه)میشود و گاهی بر نیّت ثبات او میشود و این مثل گفته تو است که
می گویی زید مررت به ابی محمّد پس ابا محمّد بدل از هاء میشود و اگر گفتی زید مررت بابی محمّد قبیح است پس قول
خداي تعالی و لا تمنن تستکثر از از این قبیل است و ابو حاتم جزم را بنا بر بدلیّت انکار نموده.
-2 اینکه اراده کرده باشد تستکثر پس راء ساکن کرد بجهت سنگینی ضمّه با حرکات زیاد چنان که ابو زید از قول آنها
حکایت کرده(بلی و رسلنا)به سکون لام و امّا(تستکثر)بنصب پس بدرستی که مضمر است و اینکه بدل باشد از قول او(و لا
تمنن)در معنی آیا نمی بینی که معناي آن نباشد از تو منتّی پس استکثار است پس گویا گفته است نباشد از تو منّتی که
استکثار کنی پس مضمر
ص : 46
میشود براي اینکه بوده باشد با فعل منصوب بآن بدل از(منّ)در معناي چنانی که فعل بر آن دلالت دارد و از آنچه که فعل در
آن واقع میشود موقع و جاي مصدر گفته عروه بن الورد است که میگوید:
فقالوا ما تشاء فقلت الهو
( الی الاصباح اثر ذي اثیر ( 1
پس گفتند چه میخواهی گفتم بازي کنم تا صبح(با معشوقه ام)اراده کرد از گفته اش(فقلت الهو)پس گفتم بازي کنم پس
نهاد کلمه الهو را جاي اللّهو بازي کردن را.
لغت:
(مدّثر)مفتعل از باب دثار(و دثر)مگر اینکه ثاء ادغام شده در دال و آن پوشیده بلباس(و لحاف و پتو و ملافه)است هنگام
خواب.
اللّ اکبر در نماز.و تکبیر نقیض و ضدّ صغیر است و کبیر
􀀀
(و تکبیر)صفت اکبر است بنا بر اعتقاد بمعناي آن مانند تکبیر گوینده ه
الشّأن آن مختصّ است بتوسعه دادن قدرت و علم و دانایی(و طهاره)نظافت و پاك کردن و نابود کردن نجاست است زیرا
نظافت گاهی بنابود کردن چرك و کثافت غیر نجس است و گاهی به از بین بردن نجاست و طهارت در آیه قسم دوّم است
2)(و منّ)تذکر و بخاطر آوردن نعمت است بچیزي که موجب کدورت،و )
ص : 47
1) جوهري در صحاح اللّغه گوید:افعل هذا اثر ذي اثیر یعنی میکنم آن را در پی این. -1
2) فاضل مقداد(در کنز العرفان)گوید:پاك کردن لباس واجب بنفس نیست بلکه براي نماز واجب است و شیخ طوسی در -2
کتاب نهایه گوید: ت ّ ص رف در نجاست بهیچ عنوان جایز نیست و حال آنکه فقها گفته اند در فروش روغن نجس جایز است
براي روشن کردن زیر آسمان نه زیر سقف و از این
ناراحتی شود و قطع میکند حقّ سپاس و تشکّر به آنرا.میگویند:(منّ بعطائه) منّت گذاشت به بخشش خود منّت میگذارد منّت
گذاردنی وقتی این کار را نمود و امّا منّت بر اسیر پس آن آزاد کردن اوست.بقطع کردن اسباب و ریسمان اسارت.
(و استکثار)طلب کثرت و زیادیست و در اینجا طلب ذکر استکثار است بر بخشش.
(و ناقور)بر وزن فاعول از نقر مانند هاضوم از هضم و حاطوم از حطم و آن چنانست که بکوبد و بدمد در آن براي در آوردن
آهنگ و صدا بسبب آن.
(و یسیر)کم زحمت و مشقّت را گویند و از آنست یسار که بمعناي توانگري و زیادي مال است براي کمی مشقّت در آن در
خرج کردن و انفاق نمودن و از آنست تیسر الامور یعنی سهولت و آسانی کارها.
اعراب:
(وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ)
تقدیر و باطنش(قم فکبّر ربّک)بر خیز و خداي خود را تکبیر بگوي و هم چنین است آیۀ بعد از آن یعنی(قم و ثیابک فطهّر)
(قم و الرّجز فاهجر)و فائده تقدیم و جلو افتادن مفعول از آن اختصاص است،زیرا وقتی گفتی(و کبّر ربّک)دلالت نمیکند بر
اینکه تکبیر براي غیر خدا جایز
(2
(قول معلوم میشود که سقف از دود آن نجس و غیر جایز است و شهید در روضه فرمود فروش روغن دنبه گوسفند مرده بهیچ
حال جایز نیست براي عدم جواز عین نجاست بطور مطلق و رود نهی از شارع در بیع نجاست و نهی، نمیکنند مگر از چیزي که
قابل انتفاع بآن باشد زیرا چیز بی منفعت قهرا مورد معامله قرار نمیگیرد و نهی از آن معنا ندارد. (شعرایی)
ص : 48
نیست ولی وقتی گفتی (رَبَّکَ فَکَبِّرْ) دلالت دارد بر اینکه براي غیر خدا تکبیر جایز نیست.
إِیّ نَسْتَعِینُ ،که تقدیم مفعول براي انحصار و اختصاص است یعنی فقط تو را عیادت کرده و از
اكَ􀀀 و إِیّ نَعْبُدُ اكَ􀀀 (مترجم-مانند
تو یاري میطلبم).
(و نستکثر)در محلّ و موضع نصب بنا بر حال است.
(فذلک)مبتداء است و یَوْمٌ عَسِیرٌ) خبر آن(و یومئذ)جایز است که مرفوع باشد و جایز است منصوب.پس وقتی مرفوع باشد مبنی
بر فتح میشود بجهت اضافه بودن به(اذ)زیرا(اذ)متمکّن از اعراب نیست و وقتی که منصوب باشد بنا بر ظرفیت است و تقدیر و
باطن آن اینست(فذلک یوم عسیر فی یوم ینفخ فی الصّور)پس این روز سختی است در روزي که در صور دمیده میشود و این
قول زجاج است.
ابو علی در بعضی از کتابهایش گوید:نصب(یومئذ)جایز نیست بنا بر اینکه عامل در آن(عسیر)بوده باشد براي اینکه صفت
عملی به قبل از موصوف نمیکند.میگوید:منصوبست یومئذ بنا بر اینکه صله(فذلک) بوده باشد براي اینکه این کنایه از مصدر
است پس گویا گفته است پس این نقر در این روز و بنا بر این باطن و تقدیر آن اینست.
(فذلک النّقر فی ذلک الوقت نقر یوم عسیر)پس این صدا در این وقت صداي روز سختی است.
کافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ) بر کافرها آسان نیست.بنا بر اینست که متعلّق بعسیر باشد نه بیسیر بعلّت اینکه آنچه مضاف 􀀀 و قول او (عَلَی الْ
الیه در آن،عمل میکند مقدّم بر مضاف نمیشود بنا بر اینکه گفتند(غیر)در حکم حرف نفی است،
ص : 49
پس جایز است که ما بعد در ما قبل خودش عمل کند مثل اینکه بگویی(انت زیدا غیر ضارب)تو زید را زننده نیستی و جایز
نیست که بگویی(انت زیدا مثل ضارب)تو زید را مانند زننده اي پس ضارب در زید عمل کند و بدرستی تجویز کرده اند(انت
زیدا غیر ضارب)را که حمل بر انت زید الا ضارب تو زید را نمیزنی.
تفسیر و مقصود:
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ) یعنی متدثّر و فرو رفته بلباست. 􀀀 خداوند سبحان پیامبرش(ص)را خطاب کرده فرمود (ی
اوزاعی گوید:شنیدم یحیی بن کثیر میگفت پرسیدم از ابو سلمه اوّل سورة قرآن که نازل شد کدام است.
اللّ اوّل سوره که نازل شد کدام است
􀀀
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ) گفتم آیا (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ) نبود گفت پرسیدم از جابر بن عبد ه 􀀀 گفت (ی
اللّ علیه و آله و سلّم ما
􀀀
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ) پس گفت یا(اقراء)پس جابر گفت حدیث کنم براي شما آنچه رسول خدا صلّی ه 􀀀 گفت (ی
را حدیث نمود.فرمود:یک ماه مجاور کوه(حرا) شدم پس از آن از کوه پائین آمده و وارد صحرا شدم پس سرم را بلند نموده
پس ناگاه او را یعنی جبرئیل را در هوا بر تختی دیدم.پس گفتم دثّرونی، دثّرونی مرا بپوشانید مرا بپوشانید پس روي من آب
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ) و در روایتی آمده که از ترس آن به زانو در آمده و بزمین افتادم و 􀀀 ریختند پس خداوند عزّ و جلّ نازل فرمود (ی
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ) . 􀀀 آمدم نزد خانواده ام و گفتم(ذمّلونی)پس نازل شد (ی
(قُمْ فَأَنْذِرْ)
یعنی نیست تو را چیزي که از شیطان بترسی بدرستی که
ص : 50
تو پیامبر هستی برخیز و مردم را انذار کن و از خداي تواناي یکتا بترسان،و ایشان را دعوت بتوحید و یکتا پرستی نما و در این
فرمانست آنچه که باید باشد زیرا خداي تعالی به پیامبرش وحی نمیکند مگر با برهانهایی روشن،و معجزات ظاهره اي که
دلالت کننده باشد بر اینکه آنچه بر او وحی میشود، از طرف خداي تعالی پس نیاز بچیزي که جز آنها را ندارد و فزع و جزع
نمیکند.
و بعضی گفته اند که معنایش اینست اي کسی که طالب و خواهان ردّ کردن آزاري بسبب فرو رفتن در جامه ات بخواه ردّ
آزار و اذیّت را بترسانیدن و انذار قومت از آتش اگر ایمان نیاورید. و بعضی گفته اند:که آن حضرت خود را بجامه کوچکی
پیچیده تا بخوابد پس فرمان آمد اي خواب کننده از خواب بر خیز و بترسان قوم و خویشانت را.
2 و بعضی گفته اند که مقصود به کلمه قم جدّیت و کوشش در کار و قیام،به رسالت و ترك سستی در این وظیفه است و مثل
اینست که گفته شود از آنچه بآن امرت کرده ام نخواب و کوتاهی نکن و این مانند قول عرب است که وقتی میخواهد تعریف
کند کسی را بکوشش و راستی عزیمت و تصمیم میگوید:فلانی در کارش خواب ندارد و مثل اینست که خواب را محظور و
مانع از صاحب حاجت میدانند تا بحاجت و خواسته و نیازش برسد و باین مطلب اشعارشان گویا شده و گفته اند:
الا یا ایّها النّاهی فزاره بعد ما
اجدت لامر انّما انت حاکم
اري کلّ ذي وتر یقوم بوتره
و یمنع عند النّوم اذا انت نائم
آگاه باش اي آنکه منع کننده فزاره هستی از حرب و جنگ و انتقام بعد از آنی که کوشش کردند بامري که تو از آن
غافلی،میبینیم بر صاحب خونی را که
ص : 51
قیام بانتقام از خونش میکند و این انتقام جویی خواب را از چشم او میبرد وقتی که تو در خوابی و میگویند براي کسی که
خون خود را گرفته که این خون خواب رفته است و شاعر توصیف میکند کسی که شتر او را برگردانیده.
اوردها سعد و سعد مشتمل
یا سعد لا تروي بهذاك الإبل
برگردانید آن شتر را سعد و حال آنکه سعد پشمینه و پارچه بخود گرفته بود اي سعد-باین شترت آبیاري نکن و اشتمال مانند
تدثّر است.
(وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ)
یعنی بزرگ بدار آن را و او را تنزیه و مبرّا کن از آنچه سزاوار او نیست.
اللّ اکبر.
􀀀
و بعضی گفته اند:تکبیر بگو او را در نماز و بگو ه
ابَکَ فَطَهِّرْ) 􀀀 (وَ ثِی
یعنی و لباس نمازت از نجاست تطهیر و پاك کن.
قتاده و مجاهد گویند:خودت را از گناهان پاك کن و ثیاب عبارت از نفس و شخص است و بنا بر این تقدیر و باطن آن
اینست(و ذا ثیابک فطهّر) و این خودت را از گناه پاك کن،پس مضاف که(ذا)باشد حذف شده و تأیید میکند این قول را
گفته عنتره شاعر:
فشککت با الرّمح الاصّم ثیابه
لیس الکریم علی القنا بمحرم
پس دوختم لباسش را ببدنش با نیزه یعنی چنان نیزه زدم بر او که لباسش را ببدنش دوختم و کرم بر نیزه حرام نیست.
و بعضی گفته اند:معنایش اینست لباست را از آلوده شدن آن بر معصیت حیله کردن پاك کن.چنانچه سلامه بن غیلان ثقفی
گوید:ابن عبّاس براي او انشاد کرده.
اللّ لا ثوب فاجر
􀀀
و انّی بحمد ه
لبست و لا من غدره اتقنّع
ص : 52
و مرا بحمد و سپاس خدا لباس گناهی نیست که به پوشم و یا خیانتی نکردم که از خجلت و شرمندگی سرم را بپوشانم.
زجاج گوید:معنایش اینست حیله گر نباش و بحیله گر و غادر آلوده لباس و آلوده دامن میگویند،و در معناي آن قول کسیست
که میگوید عملت را اصلاح کن. سدي میگوید:گفته میشود بمردي که صالح است پاکیزه لباس و پاکیزه دامن و وقتی گنهکار
اللّ صادق علیه
􀀀
باشد باو آلوده دامن و لباس میگویند طاووس میگوید:و لباست را کوتاه کن و این را از حضرت ابی عبد ه
السّلام روایت نموده است.
زجاج گوید:زیرا کوتاه بودن لباس از آلوده شدن بنجاست دور است براي اینکه وقتی بلند بود و بزمین کشیده شد ایمن و
مصون از آلوده شدن بنجاست نیست.
ابن زید و ابن سیرین گفته اند:که لباست را از نجاست با آب بشوي براي اینکه مشرکین نمیشستند لباس خود را.
ابن عبّاس گوید:لباست از حرام نباشد.ابی مسلم گوید همسران خود را از کفر و معصیت پاك کن تا زنان مؤمنه و صالحه
( باشند و عرب بزنان و بانوان بطور کنایه و گوشه ثیاب میگوید. ( 1
اللّ صادق علیه السّلام که گفت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:شستن لباس غم و
􀀀
ابو بصیر روایت کرده از حضرت ابی عبد ه
غصّه را میبرد و آن پاك کننده است براي نماز و جمع کردن لباس طهور و پاك بودن آنست براي نماز و خداوند سبحان
ابَکَ فَطَهِّرْ) یعنی جمع کن. 􀀀 فرموده (وَ ثِی
ص : 53
اسٌ لَکُمْ آنان لباسند براي شما. 􀀀 1) مترجم.قرآن هم از آنان لباس تعبیر فرموده هُنَّ لِب -1
(وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ)
یعنی از بتها دوري کن و این قول ابن عبّاس،و مجاهد و قتاده و زهري است و بعضی چون حسن گفته.یعنی از گناه دوري کن.
کسایی گوید:الرّجز.بکسر عذاب و بضمّ بت است و گفته معنایش اینست دوري کن از هر چه مؤدّي و منجرّ بعذاب ابدي
میشود ولی غیر کسایی فرقی بین کسر و ضمّ نداده و هر دو را بیک معنی گفته.
جبائی گوید:معنایش دوري کن از کار زشت و اخلاق مذموم و پست.
و گفته شده:که بمعناي(اخرج حبّ الدّنیا من قلبک لانّه رأس کلّ خطیئه)بیرون کن محبّت دنیا را از دلت زیرا که آن اساس و
ریشۀ هر گناه و خطایی است.
لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ) 􀀀 (وَ
اللّ علیه و آله است.تأدیب فرمود او را خداوند
􀀀
یعنی عطا نکن بخششی که بیش از آن داده شوي و این مخصوص پیامبر صلّی ه
سبحان به بهترین آداب و شریف ترین رسوم.و این گفته(جماعتی،از مفسّرین)مانند ابن عبّاس و مجاهد و قتاده و نخعی و
ضحّاك است.
حسن و ربیع بن انس گفته اند:معناي آن اینست که در حسنات،و کارهاي خوبت بر خدا منّت نگذار در حالی که طلب زیاد
کنی بر آن پس درجه و رتبه تو را پائین آورد در نزد خدا.
و ابن زید گوید:معناي آن اینست منّت نگذار آنچه را که خداوند به تو اعطا کرده از نبوّت و قرآن که طلب پاداش زیاد کنی
از مردم.
و ابی مسلم گوید:آن نهی و منع از رباء حرام و سود حرام است یعنی نده چیزي که مطالبه کنی بیش از آنچه را که داده اي.
ص : 54
مجاهد گوید:دو چندان و دو برابر عملت را نکن که طالب زیادتر باشی طاعتهایت را.
و بعضی هم گفته اند:منّت نگذار به بخششت بر مردم که طالب زیاد از آنچه را که داده اي باشی زیرا متاع دنیا قلیل و کم و
منّت هم عمل را مکدّر،و زشت میکند.
زید بن اسلم گوید:معنایش اینست که وقتی بخشش و عطائی نمودي براي پروردگارت بکن و صبر کن تا او ثواب دهد بر آن
عطایت.
جبائی گوید:یعنی منّت نگذار با بلاغ رسالت بر امّتت.
(وَ لِرَبِّکَ)
یعنی براي تقرّب بخدا(فقط) (فَاصْبِرْ) صبر کن بر ایذاء مشرکین(و این قول مجاهد است).
و بعضی گفته اند:صبر کن بر آنچه خدا فرمانت داده از اداء رسالت و بزرگداشت شریعت و بر آنچه بتو میرسد از ایذاء و
تکذیب براي رسیدن،به سعادت و ذخایر اخروي.
و بعضی گفته اند:صبر کن از معصیت و گناه و صبر کن بر طاعتها و مصیبتهاي دنیا.
و ابن زید گوید:یعنی صبر کن براي خدا بر آنچه تحمیل بر تو شده از کارهاي دشوار در جنگ و جهاد با عرب و عجم.
النّ )
اقُورِ 􀀀 نُقِر فِی فَإِذ ا􀀀 (
مجاهد گوید:وقتی در صور(اسرافیل)دمیده شد و آن مانند بوق است.
و بعضی گفته اند:این نفخه و دمیدن اوّل است که آن اوّل شدّت و سختی هولناکیست براي عموم.
ص : 55
جبائی گوید:آن نفخه و دمیدن دوّم است که خدا در قیامت همه مردم را زنده میکند و آن صیحه ساعت رستاخیز و روز معاد
است.
ذلِکَ یَوْمَئِذٍ) 􀀀 (فَ
کافِرِینَ) بر 􀀀 معنایش در سورة اعراف گذشت(پس دمیدن در آن روز نشانه (یَوْمٌ عَسِیرٌ) یعنی دشوار و سخت است (عَلَی الْ
ناگرویدگان و کافرهاي نعمتهاي خدایی و منکرین آیات او (غَیْرُ یَسِیرٍ) سهل و آسان نیست و آن بمعناي قول او دشوار است
که آن را بلفظ دیگر تکرار نموده براي تأکید چنان که می گویی من دوستم فلانی را و دشمن نیستم.
و برخی گفته اند:دشوار است در خودش و آسان است بر مؤمنین براي آنچه مشاهده میکنند از نیکویی عاقبت.
ص : 56
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 11 تا 31
اشاره
الًا مَمْدُوداً ( 12 ) وَ بَنِینَ شُهُوداً ( 13 ) وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً ( 14 ) ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ 􀀀 ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً ( 11 ) وَ جَعَلْتُ لَهُ م
ا عَنِیداً ( 16 ) سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ( 17 ) إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ ( 18 ) فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ( 19 ) ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ( 20 ) ثُمَّ 􀀀 اتِن 􀀀 کانَ لِآی 􀀀 کَلّا إِنَّهُ
􀀀
(15)
إِلاّ قَوْلُ اَلْبَشَرِ ( 25 ) سَأُصْلِیهِ سَقَرَ
􀀀
ذا 􀀀􀀀 إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ ( 24 ) إِنْ ه
􀀀
ذا 􀀀􀀀 الَ إِنْ ه 􀀀 نَظَرَ ( 21 ) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ( 22 ) ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اِسْتَکْبَرَ ( 23 ) فَق
إِلاّ
􀀀
اَلنّ
ارِ 􀀀 أَص حابَ 􀀀 ا ْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 ا تِسْعَهَ عَشَرَ ( 30 ) وَ م 􀀀 لَوّ لِلْبَشَرِ ( 29 ) عَلَیْه
اح 􀀀 لا تَذَرُ ( 28 ) هٌَ 􀀀 تُب وَ لا قِْی 􀀀 ( س ( 27 ا َ قَرُ 􀀀 اكَ م 􀀀 ا أَدْر 􀀀 26 ) وَ م )
ابَ اَلَّذِینَ أُوتُوا 􀀀 لا یَرْت 􀀀 ماناً وَ 􀀀 دادَ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِی 􀀀 ابَ وَ یَزْ 􀀀 إِلاّ فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت
􀀀
ا عِدَّتَهُمْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 ئِکَهً وَ م 􀀀 مَلا
شاءُ وَ یَهْدِي مَنْ 􀀀 اَللّ مَنْ یَ
􀀀
ذلِکَ یُضِلُّ هُ 􀀀 ذا مَثَلًا کَ 􀀀􀀀 اَللّ بِه
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ا 􀀀 کافِرُونَ م 􀀀 ابَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْ 􀀀 اَلْکِت
( ي لِلْبَشَرِ ( 31 􀀀 إِلاّ ذِکْر
􀀀
ا هِیَ 􀀀 إِلاّ هُوَ وَ م
􀀀
ا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ 􀀀 شاءُ وَ م 􀀀 یَ
ص : 57
ترجمه:
(اي پیامبر)مرا با آن کس که تنها آفریدم واگذار.
-11 و براي او مالی پهناور(از مکّه تا طائف)قرار دادم.
-12 با پسرانی که(پیوسته در مکّه با پدر خویش در محافل)حاضرند و براي او(بساط عیش،بگستردم گستردنی).
-13 باز طمع میدارد که(در باره او بخشش خود را)افزون کنم.
-14 نه چنانست(نه چنانست که افزون سازم)زیرا که او پیوسته آیه هاي ما را دشمن(و کینه توز است).
-15 بزودي از عذاب مشقّتی بر دوش او خواهم نهاد.
-16 او اندیشه کرد که در قرآن چه طعنه زند و با خود اندازه گرفت 17 -و او از رحمت خدا دور باد(در ابطال حقّ)و تقدیر
کرد.
-18 باز ملعون باد چگونه تقدیر کرد(باطل را و حکم بآن نمود).
-19 پس(در قرآن کرتی دیگر)نظر کرد.
-20 سپس روي ترش کرد(که موجب طعن در آن نیافت)و پیشانی درهم کشید.
21 )پس از حقّ روي بگردانید و گردنکشی کرد. )
-22 پس گفت اینکه محمّد(ص)میگوید جز جادویی که نقل می شود نیست.
ص : 58
-23 این جز سخن آدمی نیست.
-24 بزودي او را در سقر بیفکنیم.
-25 و ترا چه چیز دانا کرد که سقر چیست.
-26 آتشی که باقی نگذارد(گوشتی را مگر آنکه آن را میخورد و نه فرو میگذارد(هیچ عضوي را).
-27 آن آتش پوست اندام را تغییر دهنده است.
-28 بر آن سقر نوزده فرشته(یا نوزده صنف)موکّل باشند.
-29 و ملازمان دوزخ را جز فرشتگان(که آرزوشان شکنجه دادن کافرانست)قرار نداده ایم و شماره هاي ایشان را
جز(وسیله)آزمایش براي آنانی که کفر ورزیدند نگردانیدیم تا اینکه کتابشان داده اند یقین بهمرسانند (که
محمّد(ص)راستگوست)و تا آنان که ایمان آورده اند تصدیق خود را به (این عدد)بیفزایند و تا آنان که کتابشان داده اند و نیز
گرویدگان(در عدد فرشتگان)شک نیاورند و تا سرانجام آنانی که در دلهایشان بیماري(تردید) است و نیز کافران بگویند خدا
باین عدد از نظر مثل چه خواسته بدینسان خدا هر که را خواهد در گمراهی خود فرو میگذارد و هر که را بخواهد راهنمایی
میکند و لشگرهاي پروردگارت را جز او نداند و این جز پندي براي مردمان نیست
لغت:
تمهید و توطئه مقدّمه چیدن و فراهم نمودن اسباب کار است و تذلیل و تسهیل بمعنی سهولت و آسان کردنست.
عنید:رفتن و صرفنظر کردن از چیزي بطریق عداوت و دشمنی با آن
ص : 59
است گفته میشود در نزد راه هاي کوهستانی دشمنی میکند دشمنی کردنی پس او تنفّر نموده و رم میکند.
و معاندت:منافرت طرفین و ضدّیت کردن با هم است و همین طور است عناد و شتر عنود یعنی شتر دموك و سرکش.
شاعر میگوید:
اذا نزلت فاجعلونی وسطا
انّی کبیر لا اطیق العندا
وقتی من فرود آمدم مرا در میان قرار دهید بدرستی که من سالخورده و نیرو و طاقت دشمنی و عداوت را ندارم.
ارهاق:اعجاز و مشقّت بزجر و خشونت است.
و صعود:گردنه کوهیست که بالا رفتن بر آن دشوار و سخت است.
(و عبس یعبس عبوسا)وقتیست که رو ترش کند و عبوس و تکلیح و تقطیب از نظر معنا نظیرهم است و ضدّ آن گشاده رویی و
خوشرویی است.
و السّور:اوّل کراهت و ترش رویی است و ریشۀ آن از یسر بالا مر یعنی وقتی تعجیل در آن کار کند و از این است بسر(خرماي
نارس)براي شتاب و سرعت حال او قبل از رطب شدن.
توبه شاعر گوید:
و قد را بتی منها صدود رأیته
( و اعراضها عن حاجتی و بسورها ( 1
و بتحقیق مرا کراهتی حاصل شد از او که دیدم اعراض او را و اعراض او از حاجت و مراد من براي نارسی و خامی اوست.
ص : 60
1) شکایت از اعراض و تنفّر معشوقه اش میکند که تمکین نمیکند از او. -1
و الاصلاء:الزام و انداختن در میان آتش است گفته میشود انداختم او را پس افتاد.
و سقر:نامی از نامهاي دوزخ است صرف نمیشود بجهت دو علّت 1-تأنیث 2-معرفه بودن و اصلش از سقرته الشّمس سقرا یعنی
وقتی که خورشید مغز سر او را متالّم میکند.
و الإبقاء:واگذاردن چیزیست از آنچه را که گرفته.
و التلویح:تغییر رنگ است بسرخی و لوحته الشّمس تلویحا رنگش را حرارت خورشید سرخ کرد سرخ کردنی لوّاحه بنا بر
مبالغه است.
و البشر:جمع بشره و آن ظاهر و روي پوست است و از اینست،که انسان را بشر مینامند بجهت ظاهر بودن پوستش بسبب عاري
بودنش از کلک و پر و پشم که در غیر او از حیوانست.
شأن نزول:
این آیات در بارة ولید بن مغیره مخزومی نازل شده است(یکی از پنج نفر مستهزءین)و این در وقتی بود که قریش جمع شدند
در دار الندوه (که مجلس شوراء آنان بود)پس ولید بایشان گفت که شما صاحبان حسب و شخصیّت هستید و عرب نزد شما
میآید و بر میگردند از نزد شما بر امري که مورد اختلاف آنها بوده و بسبب رأي و نظر شما رفع اختلافشان میشود پس جمع
اللّ علیه و آله و سلّم)گفتند می گوییم او شاعر
􀀀
کنید فکرتان را بر یک مطلب.چه می گویید در بارة این مرد(یعنی پیامبر صلّی ه
است،ولید رو ترش کرد و گفت ما شعر را شنیدیم سخنان(محمّد)شباهت بشعر ندارد.پس گفتند می گوییم که او کاهن
است.گفت وقتی نزد او می آیید او را نمی یابید که مانند
ص : 61
کاهن ها سخنی بگوید گفتند می گوییم که او دیوانه است گفت وقتی با او ملاقات میکنید او را دیوانه نخواهید دید گفتند
می گوییم که از جادوگر است گفت ساحر کدام است گفتند انسانیست که میان دشمنان دوستی و بین دوستان- دشمنی
میاندازد گفت پس او ساحر و جادوگر است.پس بیرون رفتند(از مجلس کثیف خود)و ملاقات نمیکرد هیچ یک از آنها پیامبر
اللّ علیه و آله را مگر میگفت یا ساحر یا ساحر اي جادوگر اي جادوگر و سخت شد این اهانت بر آن حضرت.
􀀀
صلّی ه
إِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ .این نیست مگر سخن
􀀀
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ اي جامه بخود پیچیده تا آیۀ 􀀀 مجاهد گوید:پس خداي تعالی نازل فرمود ی
ابِ (اي 􀀀 ابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِق 􀀀 افِرِ الذَّنْبِ وَ ق 􀀀 اللّ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ غ
􀀀
ابِ مِنَ هِ 􀀀 آدمی و روایت شده که وقتی خدا سورة حم تَنْزِیلُ الْکِت
پیامبر نازل شد قرآن از خداي غالب دانا که بخشندة گناه و پذیرندة توبه سخت عذاب)بر پیامبرش نازل فرمود برخاست و
بمسجد الحرام آمد و ولید بن مغیره نزدیک آن حضرت بود و میشنید قرائت آن حضرت را و وقتی پیامبر متوجّه گوش دادن
ولید بقرائتش شد قرائت آیات را تکرار فرمود پس ولید بر گشت آمد بمجلس خویشانش بنی مخزوم و گفت سوگند بخدا که
شنیدم الان از محمّد کلامی که آن از سخنان آدمی و از سخنان پریان نیست و براي آن حلاوت و شیرینی مخصوصی و بر آن
لذّت است،و اینکه بالاي آن با ثمر و پائین آن گوارا و آن برتري میکند و چیزي برتر و بالاتر آن نیست سپس بمنزل خودش
رفت پس قریش گفتند بخدا سوگند که ولید از دین خود خارج شد و سوگند بخدا که تمام قریش از این دین نیاکان خود
خارج خواهند شد و بولید ریحانه قریش میگفتند.پس ابو جهل(لعنه
ص : 62
اللّ )بآنها گفت من کفایت میکنم شما را از او و آمد در کنار ولید در حال حزن و اندوه نشست.پس ولید گفت برادرزادة تو را
􀀀
ه
محزون نبینم.ابو جهل گفت این قریش است که ترا با این سالخوردگی و پیري سرزنش و عیب جویی میکند و گمان میکنند
که تو سخن محمّد را زینت داده اي پس بر خاست با ابو جهل و آمد بمجلس خویشانش و گفت آیا گمان میکنید که
محمّد(ص)دیوانه است پس آیا دیده اید او را که هرگز گلوي خود بفشرد مانند دیوانه ها گفتند نه بخدا گفت آیا تصوّر
میکنید که او کاهن است پس آیا دیده اید که بر او چیزي از کهانت باشد گفتند نه بخدا.گفت آیا خیال میکنید که او شاعر
است پس هرگز دیده اید که او شعر بگوید گفتند نه بخدا گفت آیا گمان میکنید که او دروغگوست پس آیا او را تجربه و
آزمایش کرده اید بچیزي از دروغ گفتند نه بخدا و او راستگوي امین نامیده میشد پیش از نوبتش از صداقت و راستگویی
اش.پس قریش بولید گفتند پس او کیست.پس در خود فکر کرده سپس نگاه کرد و رو ترش نمود و گفت نیست او مگر
جادوگري آیا ندیدید او را که میان مرد و همسرش و فرزندان او و بندگانش جدایی میاندازد پس او جادوگر و آنچه او
میگوید سحریست که اثر میکند.
تفسیر:
آن گاه خداي سبحان به پیامبرش فرمود بر طریق تهدید بر کافري که آن را توصیف فرمود. (ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً) یعنی
واگذار مرا با او بدرستی که من کافیم براي عذاب کردن او چنانچه گوینده میگوید واگذار مرا با او و معناي آیه چنین میشود
واگذار مرا با کسی که او را آفریدم به تنهایی که برایم شریکی نیست در آفریدن او و اگر حمل کردي آن را بر صفت آفریده
معنایش اینست مرا واگذار
ص : 63
و کسی که او را در شکم مادرش آفریدم تنها که نه مالی براي او بود و نه فرزندي یعنی ولید بن مغیره.
مقاتل گوید:رها کن میان من و او را که من منفردم بهلاکت و نابود کردن او.
ابن عبّاس گوید:ولید در میان قومش وحید نامیده میشود و عیاشی روایت کرده باسنادش از زراره و حمران و محمّد بن مسلم
اللّ صادق و حضرت ابی جعفر باقر علیهما السّلام که وحید ولد زنا فرزند حرام است.
􀀀
از حضرت ابی عبد ه
زراره گوید:گفتند بحضرت ابی جعفر علیه السّلام که یکی از بنی هشام در خطبه اش میگفت من پسر وحیدم.فرمود واي بر او
اگر میدانست وحید چیست بآن افتخار نمیکرد.پس ما گفتیم بآن حضرت کیست او فرمود:کسی که پدرش شناخته نشود(وحید
الًا مَمْدُوداً) عطا از 􀀀 گفته میشود)آن گاه یاد فرمود خداي سبحان مال و فرزندي که باو روزي فرمود پس گفت (وَ جَعَلْتُ لَهُ م
ابن عبّاس گوید:یعنی قرار دادم براي او مالی که زیاد که ما بین مکّه تا طائف از شتران و اسبان نشان دار و گوسفندان و
مستغلّات چنانی که حاصل و گندم آن را پیوسته غلامان و کنیزان حمل میکردند و چشمه هاي بسیار.
مجاهد گوید:ممدود فراوانیت غلّه و گندمش از امسال تا سال بود که غلّه نو بیاید تمام نشود پس آن کشیده بر ایّام سالست و
براي او باغی بود در طائف که میوه اش در تابستان و زمستان قطع نمیشد و ده پسر داشت و صد هزار دینار.
قتاده گوید:شش هزار دینار.سفیان گوید چهار هزار دینار.
ص : 64
(وَ بَنِینَ شُهُوداً)
و پسرانی که با او حاضر میشدند در مکّه و از او غیبت- نمیکردند براي بی نیازي آنها از مسافرت کردن براي تجارت.
- سعید بن جبیر گوید:آنها سیزده نفر بودند و مقاتل گوید هفت نفر بودند و پسران ولید 1-خالد 2-عماره 3-هشام 4-عاص 5
قیس 6-قیس 7-عبد شمس سه نفر از آنان خالد و هشام و عماره اسلام آوردند گفته اند که ولید بعد از نزول این آیات
پیوسته مال و فرزندانش از بین میرفت تا هلاك شد.
(وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً)
حسن و دیگران گویند:یعنی بگستردم و توسعه دادم بساط عیش و عشرت او را گستردنی تا از هر جهت مکفّی المؤنه و
احوالش متناسب گردید.و برخی گفته اند آسان کردم براي او تصرّف در کارها را آسان کردنی.
(ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ)
آن گاه طمع نمود که زیاد کنم مال و اولاد او را.
یعنی سپاس مرا بر این نعمتها ننمود بلکه ناسپاسی کرد و با این حال کفر و طغیانش طمع داشت که نعمتهاي او را زیاد کنم آن
کَلّا) یعنی آن چنان که گمان کرد نیست و با کفر و ناسپاسیش زیاد نمیکنم.
􀀀
گاه بر وجه ردع و زجر و توبیخ فرمود (
و بعضی گفته اند معناي(کلّا)اینست یعنی آن طور که خیال کرده نیست او را زجر و کیفر مینمایم.سپس بیان فرمود ناسپاسی
ا عَنِیداً) یعنی ما مال و نعمت خود را بر او زیاد نمیکنم چون او بحجّتها و دلیلهاي ما و با معرفت و 􀀀 اتِن 􀀀 کانَ لِآی 􀀀 او را و گفت (إِنَّهُ
شناختش منکر دشمن است.
ابن عبّاس و قتاده گفتند کینه توز و منکر بود (سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً) یعنی
ص : 65
بزودي بر دوش او مشقّتی از عذاب خواهم گذاشت که راحتی در آن نباشد و بعضی گفته اند در خبر مرفوع،بالا رفتن کوهی
از آتش است در جهنّم که شروع میکند به بالا رفتن که وقتی دستش را بر آن میگذارد از حرارت آن آب میشود و وقتی بر
میدارد دستش سالم میشود و همچنین پایش.
کلبی گوید:آن کوهیست از سنگ صاف در آتش که او را مجبور میکنند از آن بالا رود تا بقلّه آن برسد و چون بآنجا رسید
سقوط میکند و میافتد بپائین آن دوباره مجبورش میکنند بالا رود و همین طور چون صعود کرد او را به زیر میاندازند و یا خود
او پرت میشود و براي همیشه این عذاب اوست او را از جلو با زنجیرهاي آهنین کشیده از پشت و با چکش هاي آهنی زده تا
در چهل سال از آن کوه آتش بالا رود و چون ببالا رسید او را بپائین آن کوه سر نگون میکنند.
(إِنَّهُ فَکَّرَ)
او می اندیشد که در قرآن چگونه طعن زند.
(وَ قَدَّرَ)
و در دل خود اندازه گرفت و البتّه اندیشه میکرد که در بارة ابطال قرآن حیله اي کند.زیرا اگر بر وجه طلب ارشاد و هدایت
اندیشه کرده و مقایسه میکرد سخن خدا را با سخنان دیگر هر آینه ممدوح و پسندیده بود پس گفت اگر بگوئیم که
محمّد(ص)شاعر است عرب ما را تکذیب کند باعتبار اشعار خودشان و اگر گفتیم که او کاهن است باز عرب ما را تصدیق
نکند زیرا که سخنان او شباهت با سخنان کاهن ها ندارد.پس می گوییم او جادوگري است که آنچه او آورده از ساحرهاي
دیگر نقل میکند. (فَقُتِلَ) یعنی لعنت شده و معذّب گردیده و برخی گفتند از رحمت خدا دور شده بچیزي که بجاي کشته
شدن است.جبائی گوید:مستحقّ و
ص : 66
شایستۀ عذاب الهی شده.
(کَیْفَ قَدَّرَ)
صاحب نظم گوید:معنایش از رحمت خدا دور شده بنا بر هر حال که اندیشه کرد و اندازه گرفت آنچه تقدیر نمود از سخن
چنانچه میگویند در سخن(لأضربنّه کیف صنع)او را هر آینه البتّه میزنم که چه میکند یعنی بنا بر هر حال که بوده باشد او را
میزنم.
(ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ)
این تکرار براي تأکید است.و بعضی گفتند که معناي آن اینست هر طور که در بارة آیات ما اندیشه کند و اندازه گیرد،با
روشن بودن حجّت و دلیل پس از رحمت خدا دور شده و بعقوبت و عذاب اخروي گرفتار میشود که چگونه در ابطال حقّ
اندیشه کرده و نقشه دیگر میکشد.و برخی گفتند.معنایش اینست عذاب میشود در آخرت یک بار بعد از بار دیگر و همین
طور براي همیشه.
(ثُمَّ نَظَرَ)
آن گاه نگاهی بر قرآن کرد در طلب چیزي که بآن قرآن را باطل کند و ردّ نماید.
(ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ)
یعنی سپس روي ترش کرد و نگاه کرد به کراهت شدیدي مانند کسی که در چیزي فکر میکند و اندیشه مینماید.
(ثُمَّ أَدْبَرَ)
ذا) یعنی آنچه در قرآنست 􀀀􀀀 آن گاه اعراض کرد از ایمان (وَ اسْتَکْبَرَ) یعنی وقتی خوانده شد با سلام تکبّر نمود و گفت (إِنْ ه
نیست مگر جادویی نقل شده.
إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ)
􀀀
)
یعنی از جادوگرها نقل و روایت میکند و گفته شده آن از ایثار و اختیار است یعنی جادوییست که آن را انسانها اختیار کرده و
براي حلاوت و شیرینی که دارد بر میگزیند.
ص : 67
إِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ)
􀀀
ذا 􀀀􀀀 (إِنْ ه
یعنی نیست مگر سخن آدمی و نیست از نزد خدا(و حال آنکه اگر قرآن جادو یا از سخن آدمی بود چنانچه او لعنتی گفت هر
آینه براي جادوگرها امکان داشت که مثل آن را بیاورند)و ولید و غیر آن با فصاحتی که دارند توانایی و قدرت آوردن مانند
آن را داشته باشند و حال آنکه نتوانستند یک آیه هم بیاورند.
سپس خداي سبحان او را تهدید فرموده و گفت (سَأُصْلِیهِ سَقَرَ) یعنی بزودي او را دوزخ اندازم و او را ملازم آتش قرار دهم.و
درکه و طبقه اي از درکات و طبقات دوزخ است.و برخی گفته دري از درهاي جهنّم است. « سقر » گفته اند
اكَ) 􀀀 ا أَدْر 􀀀 (وَ م
لا􀀀 ا سَ قَرُ) سقر چیست در تنگنایی و سختی و بیم و ترس.و پاره از صفات آن را تعریف نموده و گفت ( 􀀀 نمیدانی اي شنونده (م
لا تَذَرُ) مجاهد گفت یعنی باقی نمیگذارد براي آنان گوشتی مگر اینکه خورده و نابود میکند و آنها را رها هم نمیکند 􀀀 تُبْقِی وَ
وقتی که عود کردند و از نو خلق شدند.
جبائی گوید:باقی نمیگذارد چیزي را مگر میسوزاند و باقی نمیگذارد براي آنان بلکه میرسند بنهایت کوشش آنان در انواع
عذاب و شکنجه ها.
لَوّ لِلْبَشَرِ)
اح 􀀀 ( هٌَ
یعنی عذابی که پوستها را تغییر میدهد و برخی گفته چنان پوستها را سوزانیده تا سیاه تر از شب تاریک میکند.
ا تِسْعَهَ عَشَرَ) 􀀀 (عَلَیْه
بر آنست نوزده و یا چند نفر از فرشتگان که ایشان خزینه داران آتشند.مالک دوزخ است با هیجده نفر دیگر که چشمهاي آنها
مانند برق جهنده و دندانهاي آنان مانند سر نیزه هاي تیز و برّان و آتش از دهانهاي آنان بیرون میآید میان دو کتف آنها باندازه
مسافت نه سال راه
ص : 68
است و کف دست یکی از آنها ظرفیّت نگهداري دو قبیلۀ بزرگ قریش ربیعه و مضرّ است.رحمت و مهربانی از آنها بر داشته
شده یکی از آنها هفتاد هزار نفر از دوزخیان را بلند میکند و هر کجا از جهنّم بخواهد میاندازد.
و گفته شده معناي آن اینست که بر در که و طبقۀ زیرین دوزخ نوزده فرشته خزینه دار و پاسبانست و براي آتش و درکات
دیگر پاسبانهاي دیگري است.
و گفته اند:تخصیص بعدد نوزده براي اینست که توافق با اخبار پیامبرانی که قبلا خبر دادند و یا در کتب پیشین نوشته شده و
در این مصلحتی براي مکلّفین بوده باشد.
و بعضی از مفسّرین در تفسیر این عدد گفته اند.که عدد نوزده( 19 ) جمع میکند بیشتر و اکثر عددهاي قلیل و کم را که از یک
تا نه( 9)باشد و کمتر عددهاي زیاد را که ده( 10 )باشد زیرا عدد آحاد یکی ها و عشرات.ده ها مآت،صدها و الوف هزارهاست
و کمترین ده ها ده و بیشتر یکی ها نه( 9) میباشد(و نوزده( 19 )جامع ده و نه است) ( 1)مفسّرین گفتند وقتی این
ص : 69
1) ابو علی طبرسی مؤلّف گوید:براي من مباحثه و گفتگویی با یکی ملحد و لجوجی اتّفاق افتاد در عدد نوزده و گفتم -1
براي اسکات او ذکر عدد در هر موضع براي تخصیص نیست بلکه براي مبالغه است چنانچه گفته میشود تو را هزار مرتبه دیدن
کردم و تو باز دیدن من نیامدي.گفت این مثال براي عدد زیاد است.گفتم زیاد در هر جا بحسب آنجاست.پنج نفر مأمور،و
پاسبان در زندان زیاد است و کافیست براي جلوگیري از زندانیها و پادشاهان با زیاد ارتش و سربازي که دارند در زندان
پاسبان میگمارند گفت فرض کردیم ما عدد( 19 )براي مبالغه کافیست پس چرا این عدد را اختیار کرد و عدد دیگر را
نیاورد.گفتم براي رعایت رؤس آیات که راء باشد و آن مقتضی
اللّ )گفت بمردم قریش(و اهل مکّه)مادرتان در مرگتان بنشیند،آیا میشنوید پسر ابی کبشه(کنیه عبد
􀀀
آیه نازل شد ابو جهل(لعنه ه
المطلب)است خبر میدهد که خزینه داران و پاسبانان دوزخ نوزده نفرند و شما مردم بسیار دلیر هستید آیا عاجز و ناتوانست هر
ده نفر از شما که یکی از پاسبانان و نگهبانان دوزخ را نابود کند.
ابو الاسود جحمی گفت من هفده نفر آنها را کفایت میکنم ده نفر آنان را بر پشت و گرده ام و هفت نفر را بر شکم و شما
ئِکَهً) قرار ندادیم یاران آتش را مگر 􀀀 إِلاّ مَلا
􀀀
النّ
ارِ 􀀀 أَص حابَ 􀀀 ا ْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 همگی دو نفر از آنها را نابود کنید پس فرود آمد (وَ م
فرشتگان.
ابن عبّاس و قتاده و ضحّاك گویند:معنایش اینست و ما قرار ندادیم پاسبانان آتش که ادارة آن در اختیار و تولیت آنان است
مگر فرشتگان،قرار دادیم شهوت و میل آنان را در عذاب کردن اهل آتش و قرار ندادیم آنها را از اولاد آدم چنان که در ذهن
شماست پس توانایی و قدرت بر آنها داشته باشید.
إِلاّ فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا)
􀀀
ا عِدَّتَهُمْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 (وَ م
و قرار ندادیم عدد آنها را
(1
(کلمۀ عشر تا تسعه عشر است و هر واحدي از عشر به بالا شایسته و صلاحیت دارد و نوزده بزرگتر عددیست که در مبالغه
کفایت میکند و مناسب رؤس آیات هم هست.پس مبهوت ماند و گفتم این چیزیست که بخاطر من رسیده بنا بر جواز این عدد
و احتمال و گرنه نمیداند دقایق کلام خدا را مگر خودش. و امام فخر رازي وجوهی معنوي یاد کرده که از آنهاست تناسب
عدد نوزده است با قوا و نیروهاي حیوانی که محرّك و داعی گناهانیست که به دوزخ میکشاند و آنها منحصر در نوزده است.و
خدا داناست. (شعرایی)
ص : 70
مگر آزمایش براي افرادي که کفر ورزیده و نافرمانی کردند.یعنی قرار ندادیم بر این عدد مگر آزمایش و سخت گرفتن در
تکلیف افرادي که نافرمانی کردند نعمت هاي خدا را و انکار کردند یکتایی او را تا اندیشه کنند و بدانند که خداي سبحان
داناست نمیکند مگر آنچه حکمت و مصلحت است.و بدانند که او توانا است که بیفزاید در نیروي آنان آنچه میتوانند بآن بر
عذاب و شکنجه مردم و اگر کافرها رجوع بعقل خود کنند میفهمند خدایی که یک نفر فرشته را به نام (عزرائیل)مسلّط بر
قبض روح تمام مردم نموده که نتوانند بر او غالب،و چیره شوند تواناست بر روانه کردن و کشیدن برخی از آنها را بآتش و
ابَ) تا اینکه یقین کنند و باور نمایند کسانی که 􀀀 بیفکند آنها را بسبب نوزده نفر از فرشتگان در آتش (لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت
اللّ علیه و آله صادق و راستگوست از جهتی که خبر
􀀀
براي آنها کتاب نازل شده از یهود و نصاري که قرآن حقّ و محمّد صلّی ه
داد بآنچه را که در کتابهاي آنان است بدون اینکه آنها را خوانده و یا از ایشان فرا گرفته باشند.
ماناً) 􀀀 دادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِی 􀀀 (وَ یَزْ
اللّ علیه و آله و
􀀀
و زیاد نمایند کسانی که ایمان آوردند- ایمان و یقین باین عدد( 19 )و بدرستی نبوّت و پیامبري محمّد صلّی ه
سلّم وقتی که خبر داد ایشان را اهل کتاب که آن مانند چیزي است که در کتابهاي ایشانست.
ابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ) 􀀀 ابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀 لا یَرْت 􀀀 وَ
یعنی شک نیاورند این گروه در عدد پاسبانان و نگهبانان دوزخ و معناي آن اینست هر آینه یقین و باور کنند کسانی که ایمان
بمحمّد(ص)نیاورده و کسانی که ایمان به صحّت و درستی پیامبري او آوردند وقتی اندیشه و فکر نمودند.
ص : 71
ذا مَثَلًا) 􀀀􀀀 اللّ بِه
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ا 􀀀 کافِرُونَ م 􀀀 (وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْ
و تا اینکه عاقبت بگویند افرادي که بیماري درونی دارند و افرادي که نافرمانی نمودند خدا از این عدد چه اراده نموده.لام در
اینجا لام عاقبت است به معنی آخر کار این گروه(منافقین و کافرها)میگویند خدا از این مثل چه خواسته.
و بعضی گفته اند:معنایش اینست براي اینکه میگویند خدا چه اراده کرده باین وصف و عدد و فکر کنند پس فکر و اندیشۀ
آنها آنان را بایمان هدایت کند.
شاءُ) 􀀀 شاءُ وَ یَهْدِي مَنْ یَ 􀀀 اللّ مَنْ یَ
􀀀
ذلِکَ یُضِلُّ هُ 􀀀 (کَ
یعنی مثل آنچه را که ما قرار دادیم پاسبانان و خزینه داران یاران آتش را فرشتگانی که صاحبان عدد آزمایشند که تکلیف
کنیم مردم را تا اظهار کنند گمراهی و هدایت را و اضافه کرد هدایت و گمراهی را بخودش براي اینکه سبب گمراهی و
هدایت تکلیف است و آن از ناحیۀ اوست.
و بعضی گفته اند:گمراه میکند از راه بهشت و ثواب کسی را که میخواهد و هدایت مینماید براه بهشت و ثواب هر کس را که
بخواهد.
إِلاّ هُوَ)
􀀀
ا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ 􀀀 (وَ م
یعنی نمیداند لشگر پروردگارت را،از جهت کثرت و زیادي هیچکس مگر او و نگهبانان آتش را نوزده نفر قرار نداد براي
.( کمی لشگرش ولی حکمت چنین اقتضا کرد ( 1
ص : 72
1) مترجم گوید:و محتمل است که در میان اعداد عدد نوزده را- انتخاب فرمود براي خزینه داران و نگهبانان دوزخ براي -1
این باشد که از علم خدا گذشته باشد که در قرن هیجده میلادي و سیزده هجري فرقه و
مقاتل گوید:این پاسخ ابی جهل(هشام بن مغیره)است هنگامی که گفت نیست براي محمّد یارانی مگر نوزده نفر.عطاء گوید
یعنی و نمیداند عدد فرشتگانی که خدا آفریده آنها را براي شکنجه و عذاب اهل آتش مگر خدا و معنایش اینست که نوزده
نفر پاسبانان و نگهبانان آتشند و براي آنها از یاران و لشکرها آن اندازه است که جز خدا نمیداند آن گاه بر گشت به ذکر سقر
و فرمود:
ي لِلْبَشَرِ) 􀀀 إِلاّ ذِکْر
􀀀
ا هِیَ 􀀀 (وَ م
یعنی و نیست آن مگر تذکره و موعظه براي آدمی که بیاد آورند و دوري کنند از آنچه موجب در آتش رفتن میشود.
و بعضی گفتند که معناي آن اینست که نیست این آتش در دنیا مگر تذکره و یاد بودي براي آدمی از آتش آخرت تا اندیشه
کنند در بارة آن،و دوري نمایند آتش سراي دیگر را و برخی گفتند و نیست این سوره مگر یاد بودي براي مردم.
و بعضی گفتند.و نیست این فرشتگان نوزده نفري مگر براي عبرت و اعتبار مردم که استدلال کنند بآن بر کمال قدرت خداي
تعالی و از گناهان دوري نمایند.
(1
(حزبی بوجود میآیند بنام بابی و بهایی که شعار آنها عدد نوزده خواهد بود خواسته پیشگویی نموده و خبر از آینده دهد که
عدد مزبور عدد مبارکی نیست زیرا عدد پاسبانان و یا زبانه هاي آتش دوزخ است.
ص : 73
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 32 تا 56
اشاره
شاءَ مِنْکُمْ أَنْ 􀀀 ا لَإِحْدَي اَلْکُبَرِ ( 35 ) نَذِیراً لِلْبَشَرِ ( 36 ) لِمَنْ 􀀀 ذا أَسْفَرَ ( 34 ) إِنَّه 􀀀 کَلاّ وَ اَلْقَمَرِ ( 32 ) وَ اَللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ ( 33 ) وَ اَلصُّبْحِ إِ
􀀀
ا􀀀 ساءَلُونَ ( 40 ) عَنِ اَلْمُجْرِمِینَ ( 41 ) م 􀀀 جَنّ یَتَ
اتٍ􀀀 اَلْی ( 39 ) فِی حابَ مَِینِ 􀀀 إِلاّ أَصْ
􀀀
( ما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ ( 38 􀀀 یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ ( 37 ) کُلُّ نَفْسٍ بِ
کُنّ
ا􀀀 و ( اَلْخ ( 45 ائِضِ ینَ 􀀀 م کُنّ نَخُوضُ عََ
ا􀀀 و ( ق لَمْ نَکُ مِنَ اَلْمُ َ ص لِّینَ ( 43 ) وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ اَلْمِسْکِینَ ( 44 الُوا 􀀀 س ( 42 ) سَلَکَکُمْ فِی قََرَ
ما لَهُمْ عَنِ اَلتَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ ( 49 ) کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ 􀀀 اَلشّ ( 48 ) فَ
􀀀
اعَهُ افِعِینَ 􀀀 ما تَنْفَعُهُمْ شَف 􀀀 انَا اَلْیَقِینُ ( 47 ) فَ 􀀀 حَتّ أَت
ی􀀀 بِی اَلدِّینِ ( 46 ) نُکَذِّبُ وَْمِ
کَلّا إِنَّهُ
􀀀
( خافُونَ اَلْآخِرَهَ ( 53 􀀀 لا یَ 􀀀 کَلّا بَلْ
􀀀
( ی صُحُفاً مُنَشَّرَهً ( 52 􀀀 مُسْتَنْفِرَهٌ ( 50 ) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ ( 51 ) بَلْ یُرِیدُ کُلُّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْت
( ي وَ أَهْلُ اَلْمَغْفِرَهِ ( 56 􀀀 اَللّ هُوَ أَهْلُ اَلتَّقْو
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
ا یَذْکُرُونَ 􀀀 شاءَ ذَکَرَهُ ( 55 ) وَ م 􀀀 تَذْکِرَهٌ ( 54 ) فَمَنْ
ص : 74
ترجمه آیات:
حقّا سوگند بماه.
-31 سوگند بشب آن دم که از پی روز در آید.
-32 سوگند بصبح آن دم که روشن شود.
-33 جدّا سقر یکی از بلاهاي بزرگست.
-34 در حالی که آن ترساننده مردم است.
-35 براي آن کس که از شما که خواهد(بخیرات)پیشی گیرد یا باز ایستد.
-36 هر کس بآنچه فراهم کرده در گرو است.
-37 مگر یاران دست راست.
-38 که در زشتیها میپرسند.
-39 از گناهکاران.
-40 چه چیز شما را بوادي دوزخ در آورد.
-41 گویند که ما از نمازگذاران نبودیم.
-42 و درویشان را(بمال زکات)طعام نمیدادیم.
-43 و با فروروندگان در باطل فرو میرفتیم.
-44 و پیوسته روز جزا را دروغ میشمردیم.
-45 تا آنکه ما را مرگ آمد.
-46 و شفاعت شفاعتگران سودشان ندهد.
-47 پس ایشان را چه شده که از قرآن(و پند آن)روي گردانند.
ص : 75
-48 گویا ایشان(در رمیدن از حقّ)خران وحشی اند.
-49 که از شیران گریخته اند.
-50 بلکه هر مردي از ایشان میخواهد که نامه هایی گشاده بدیشان بدهد(که در آن نوشته باشد که اي فلان محمّد(ص)را
پیروي کن).
-51 نه چنانست(که ایشان را این نامه ها بدهند و اگر هم بدهند- نگروند)بلکه از(شکنجه)سراي دیگر نمیترسند.
-52 نه چنانست(که کافران در بارة قرآن میگویند)حقّا قرآن پندي است.
-53 پس هر که خواهد بآن پند گیرد.
-54 و پند پذیر نشود مگر آنکه خدا خواهد(یعنی باختیار خود ایمان نمیآورند مگر آنکه خدا مجبورشان کند و جبر خود
منافات با تکلیف دارد)و سزاوار است که از عذابش هراسان باشند و او سزاوار آمرزیدنست.
قرائت:
نافع و حمزه و حفص و یعقوب و خلف(اذا)را بدون الف و(ادبر)را با الف قرائت کرده و دیگران از قرّاء(اذا)با الف(دبر)را
بدون الف قراء کرده اند.
اهل مدینه و ابن عامر(مستنفره)را بفتح فاء و ما بقی بکسر فاء خوانده اند و در قرائت فاي نادره و بعضی از قرّاء از ابن کثیر
روایت کرده اند(انّها لحدي الکبر)بدون حمزه و قرائت سعید بن جبیر(صحفا منشره)بسکون ح و نون منشره روایت کرده اند.
ص : 76
دلیل:
ابو علی گوید:یونس گفت دبر بمعنی انقضاء بر طرف شدن و ادبر بمعناي اعراض کردنست.
قتاده گوید: وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ (اذا ولی)میگویند دبر و ادبر و گفت که تخفیف در احد الکبر اینست که در آن همزه قرار داده
شود بین الف و همزه مانند سیم فامّا حذف همزه قیاس نیست و دلیل آن اینست که همزه حذف شده حذف شدنی چنانچه
حذف شده در قول شاعر که میگوید:
و یلمها فی هواء الجوّ طالبها
و لا کهذا الّذي فی الارض مطلوب
آیا کیست که ملامت کند او را در هواء آزاد فضا طالب آن را و نه مانند آن کسی که در روي زمین جستجو شده است و
حذف همزه در موارد عدیده،از شعر آمده ابو الاسود دوئلی به زیاد بن ابیّه گفت:
یا ابا المغیره ربّ امر معضل
( فرّجته بالنکر منّی و الدّهاء ( 1
اي پدر مغیره چه بسا امر مشکلی که بسبب زیرکی و تعقّل و فکر من حلّ و آسان شد.
و دیگري گوید:
ان لم اقابل فالبسونی برقعا
و فتحات فی الیدین اربعا،
اگر مقاتله نکنم مرا برقع و نقاب بپوشانید و هر دو دست ما چهار حلقه نقره که مخصوص بانوانست نمائید.
ص : 77
1) شاهد در بیت اوّل در حذف همزه ام من و یلمها و در دوّم،در حذف همزه از ابا لمغیره است. -1
احمد بن یحیی گوید:
ان کان حزن لک بافقیمه
باعک عبدا باحسن قیمه
اگر حزن و اندوه براي تو از بافقیمه باشد فروخته است تو را،به نازل ترین قیمت ها.
فرزدق گوید:
و علیک اثم عطیّه بن الخطفی
و اثم الّتی زجرتک ان لم تجهد
بر گردن توست گناه عطیّه پسر خطفی و گناه کسی که تو را ستم کرد اگر کوشش و جهاد نکنی،گوید و کسر در مستنفره
بهتر است براي قول او(فرّت من قسوره)و این دلالت دارد بر اینکه آن فرار میکند.و میگویند نفر و استنفر مانند سخر و استخر و
عجب و استعجب و کسی که گوید مستنفره پس گویا شیر او را فراري نموده.
ابو عبیده گوید:مستنفره مذعوره.فراري ترسویی است.
زجاج گفت:
امسک حمارك انّه مستنفره
فی اثر احمره عمدن لغزّب
نگهدار خرت را که او فراري و رم کننده است در عقب گورخرهاي وحشی که حمله میکنند در نزدیکی کوه عزّب و نیز
بکسر روایت شده ابن سلام گوید پرسیدم از ابو سوار عرنی که مرد عرب فصیحی و قاري قرآن بود و گفتم (کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ)
چیست؟گفت حمر مستنفره که شیر آن را دور کرده گفتم او از شیر فرار کرد گفت(أفرّت)آیا او فرار کرد گفتم آري پس
گفت مستنفره(بکسر فاء)ابن جنّی نحوي گوید:امّا سکون حاء از(صحف)لغت تمیمیه و امّا منشّره بسکون نون.بدرستی که
عرف در استعمال نشرت الثّوب و غیره پیراهن را پهن نمودم
ص : 78
اللّ المیت.خدا مرده را نشر
􀀀
و خدا مردگان را پراکنده نمود پس پراکنده و متفرّق محشور شدند،گوید نیز و آمده از ایشان نشر ه
فرمود.
متنبّی گوید:
ردّت صنایعه الیه حیاته
فکانّه من نشرها منشور
زندگی او کارهاي او را بر گردانید پس مثل اینکه او از زنده شدنش، منشور و پراکنده است و ندانستیم که گفته باشند انشرت
الثّوب و مثل آن لباس را پهن و گسترانید مگر اینکه جایز است که تشبیه کنند چیزي را بچیزي چنانچه جایز است مرده را بچیز
پیچیده تشبیه کنند حتّی متنبّی گوید:منشور.پس همچنین جایز است که پیچیده را تشبیه بمرده کنند.پس گفته شود صحف
منشّره یعنی گویا آن نامه به پیچیدگیش مرده است پس وقتی باز شد گفته میشود منشره باز شده.
لغت:
یقین.علمیست که میابد انسان خنکی اطمینان را در سینه و گفته میشود فلانی یافت برد و خنکی یقین را خنک نمود سینه اش
را یقین و به جهت همین خداي سبحان توصیف بمتیقّن نمیشود.
و قسوره شیر است و گفته شده آن از مادّه قسره یقسره قسرا وقتی که او را قهر و غلبه نمود.
و اصل فرار انکشاف از چیزیست و از آنست که میگویند فرّاء الفرس یفرّ فراّ وقتی که سال او را تعیین و ظاهر میکنند.و صحف
جمع صحیفه و آن ورقیست که از شأنش اینست که از این رو بآن رو کنند براي نوشته هایی که در آنست و از آنست مصحف
که جمعش مصاحف است.
ص : 79
اعراب:
(نَذِیراً لِلْبَشَرِ)
را اختلاف کرده اند در جهت نصب آن برخی گفته اند منصوبست بنا بر حالیت و آن اسم فاعلست بمعناي منذر،و ذو الحال
ضمیر در لَإِحْدَي الْکُبَرِ که بر میگردد بهایی که در کلمه(انّها)است و آن کنایه از آتش است پس معنایش اینست.که آن هر
آینه بزرگ است در حال انذار و ترسانیدن و البتّه ذکر کرده براي اینکه معنایش معناي عذاب و شکنجه است و جایز است که
تذکیر باشد بنا بر قول آنان که میگویند:امرأه طالق.یعنی صاحب طلاق و همچنین است نذیر بمعناي صاحب انذار.و بعضی
گفته حال و متعلّق به اوّل سوره است پس مثل اینست که گفته است یا ایّها المدثّر قم نذیرا للبشر فانذر اي جامه بخود پیچیده
برخیز در حالی که ترساننده آدمیانی پس بترسان و بعضی گفته اند که نذیر در اینجا بمعناي انذار و تقدیرش انذارا للبشر است
ا لَإِحْدَي الْکُبَرِ) دلالت نمود بر اینکه آن حضرت انذار فرمود 􀀀 پس منصوب است بنا بر مصدریت براي اینکه وقتی گفت (إِنَّه
ما لَهُمْ) از معناي 􀀀 آنها را انذار کردنی و قول او که فرمود(معرضین) منصوبست بنا بر حالیّت از آنچه در لام.قول او سبحانه (فَ
فعل و تقدیر آن یعنی ثابت شد براي ایشان که اعراض کننده بودند از تذکره و گویا که آنان گور خران وحشی فرار کننده اند
جمله در موضع حال است از معرضین و آن حال از حال و یا حال بعد از حال است یعنی شباهت بگور خران دارند.
تفسیر:
کَلّا) یعنی حقّا و برخی گفتند نیست
􀀀
سپس خداوند سبحان سوگند خورد بر بزرگی آنچه از و عید یاد فرموده پس گفت (
معنایش آنچه خیال کردند از اینکه
ص : 80
ممکن باشد ایشان را که بر پاسبانان دوزخ غالب و ایشان را از خود دفع کنند.
(وَ الْقَمَرِ)
سوگند میخورد بماه براي آنچه در اوست از آیات شگفت انگیز در طلوع و غروب و گردش و زیاد و کم شدنش.
(وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ)
قتاده گوید:سوگند بشب زمانی که سپري شده و میرود و برخی گفته اند.(دبر)وقتی بعد غیرش آمد و ادبر زمانی که رو
گرداند معرضا در حال اعراض و ادبار.پس بنا بر این معنایش در اذا ادبر میباشد زمانی که شب در پی روز آید و در اذا ادبر
زمانی که شب سپري شده و صبح عقب آن آید،و بنا بر قول اوّل پس آن دو دبر و ادبر دو لغت میباشند معنایشان ولی
ذا أَسْفَرَ) قتاده گوید:یعنی زمانی که روشن شد و روشن نمود عالم را و آن 􀀀 روگردانید و انقض سپري شد میباشد. (وَ الصُّبْحِ إِ
سوگند دیگرست.و بعضی گفته اند معنایش اینست زمانی که تاریکی روشن و اشخاص ظاهر گشتند و گروهی گفتند تقدیر
ا لَإِحْدَي 􀀀 در این سوگندها(و ربّ هذه الاشیاء)پروردگار این چیزهاست جهت اینکه سوگند نمیشود مگر بخداي تعالی (إِنَّه
الْکُ بَرِ) این پاسخ سوگند است ابن عبّاس و مجاهد و قتاده و برخی گویند یعنی سقري که آن آتش است هر آینه یکی از
بزرگهاست و کبر جمع کبري و آن عظمی و عظیم است.
و برخی گفته:که آیات قرآن یکی از بزرگترین وعیدها و تهدیدها است.
(نَذِیراً لِلْبَشَرِ)
یعنی منذرا و مخوفا ترساننده و بیم دهنده و آگاه کننده است موارد ترس را و نذیر یعنی حکیم به تحذیر دادن و منع کردن از
چیزهایی است که شایسته است اینکه از آن حذر و دوري شود.
پس هر پیامبري نذیر است زیرا او فرمان داده به حذر کردنش عذاب و
ص : 81
شکنجه خداي تعالی را بر گناه.و اختلاف کرده اند در آن.حسن گوید که آن صفت آتش است.ابن زید گوید:آن صفت
اللّ علیه و آله است پس گویا او گفته:(قم نذیرا)بر خیز در حالی که ترساننده باشی.ابن زید گوید آن از صفات
􀀀
پیامبر صلّی ه
خداي تعالی است بنا بر این حال میشود از فعل قسم محذوف.
شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ) 􀀀 (لِمَنْ
قتاده گوید یعنی تقدّم کند و جلو بیفتد در طاعت خدا یا متأخّر بماند و عقب از طاعت و فرمان خدا بمعصیت.
و مشیّت،اراده و خواستن است پس معنایش اینست که این انذار متوجّه کسیست که امکان دارد براي او که از عذاب آتش
پرهیز کند به اجتناب از گناهان و آوردن طاعات پس توانایی دارد بر تقدّم و سبقت گرفتن در عبادت و تأخّر و نافرمانی در
اوامر خدا بخلاف گفتۀ اهل جبر که قائل بتکلیف ما لا یطاق میباشند(یعنی تکلیف کردن و مجبور نمودن خدا نستجیر باللّه
بچیزي که قدرت اداء و فعل آن را ندارد مانند طیر و پرواز در هوا بدون وسیله).
و برخی گفته اند:خداي سبحان تعبیر فرمود از ایمان و طاعت بتقدّم به جهت اینکه صاحبش متقدّم و جلوست در عقول و
درجات و از کفر و معصیت بتأخّر تعبیر فرمود چون متأخّر است در عقول و درجاتش و روایت نموده محمّد بن فضل از ابی
الفضل از ابی الحسن علیه السّلام که فرمود هر کس که سبقت گیرد به ولایت ما از سقر دور باشد و هر کس از ولایت ما
عقب بماند سبقت بسوي سقر و دوزخ نماید.
ما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ) 􀀀 (کُلُّ نَفْسٍ بِ
یعنی هر کس در گرو اعمالیست که بجا آورده است یعنی گرو بعملش و محبوس بآن و پرسیده شود بآنچه نموده از طاعت یا
معصیت پس رهن و گرو گرفتن چیزیست بکاري بر اینکه بر نگردد مگر بخروج از آن رهن.
ص : 82
زهیر گوید:
و فارقتک برهن لا فکاك له
یوم الوداع فامسی الرّهن قد غلقا
و جدا شد از تو بگرو و رهنی که نیست آزادي براي او روز وداع پس شام نمود قلب او در حالی که بسته و گرفته بود پس
همین طور این گروه گمراهان برهنی گرفته شدند که نجاتی براي آن نیست.و کسب آن هر چیزیست که بآن جلب میشود نفع
و سودي و یا دفع میشود بآن زیان و ضرري و داخل میشود در آن فعل و عدم فعل.آن گاه استثناء و جدا فرمود خداي سبحان
حابَ الْیَمِینِ) مگر یاران راست،و ایشان کسانی هستند که کتابهایشان 􀀀 إِلاّ أَصْ
􀀀
اصحاب و یاران راست (راستگرایان را)فرمود (
بدست راستشان داده میشود.
و برخی گفتند ایشان افرادي هستند که از دست و طرف راست میروند.
قتاده گوید:همۀ مردم در بند و گرفتارند مگر اصحاب یمین(راستگرایان) و ایشان آنهایی هستند که گناهی بر ایشان نیست پس
ایشان براي خودشان مبارکند.
حسن گوید:آنها مؤمنین و گرویدگانند که مستحقّ ثواب میباشند.
ساءَلُونَ) 􀀀 جَنّ یَتَ
اتٍ􀀀 الس فرمود:ما و پیروان ما اصحاب یمین هستیم (فِی ابن عبّاس گوید:ایشان فرشتگانند،حضرت باقر علیه ّلام
یعنی میپرسند بعضی از آنها از بعضی دیگر و گفته اند.پرسش میکنند (عَنِ الْمُجْرِمِینَ) از گناهکاران یعنی از حالشان و
گناهانشان که مستحقّ آتش دوزخ شدند بسبب آن.
ا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ) 􀀀 (م
چه چیز شما را بآتش دوزخ و سقر کشانید.و این سؤال توبیخ و سرزنش بهشتیان بدوزخیان است.یعنی اهل بهشت آگاه
میشوند بر اهل دوزخ پس میگویند بایشان چه چیز شما را در آتش انداخت.
ص : 83
الُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ) 􀀀(ق
یعنی ما بودیم که نماز روزانه را نمیخواندیم بنا بر آنچه شرع اسلام مقرّر فرموده(و فقهاء در توضیح المسائل خود نوشتند)و در
این دلالت است بر اینکه اخلال بواجبات استحقاق مذمّت و عقاب و عذاب میآورد زیرا ایشان تعلیق فرمودند استحقاق عذاب
آنها را باخلال و تقصیر در نماز و در آن نیز دلالت است بر اینکه کفّار هم مخاطب بعبادتهاي شرعیّه هستند (چنانچه علماء در
کتب اصول گفته اند که کفّار همانطور که مؤاخذ باصولند مؤاخذ و معاقب بفروع میباشند(مترجم)زیرا حکایت از کفّار میکند
کُنّ نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ) و همچنین (وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ) .
ا􀀀 و بدلالت قول خداوند (َ
قتاده گوید:یعنی ما نبودیم که بیرون کنیم زکاتهاي واجب خود،و کفّاراتی که بر ما واجب شده بود که بدرویشان و مستمندان
و بینوایان بدهیم.
خائِضِینَ) 􀀀 کُنّ نَخُوضُ مَعَ الْ
ا􀀀 و )َ
قتاده گوید:هر وقت فریبنده اي فریبکاري مینمود و در باطل فرو میرفت ما هم با او فرو رفته و فریب میخوردیم و معنایش این
است که ما بودیم که خود را بگذشتن در باطل آلوده نموده مانند آلوده شدن مرد بفرو رفتن در کثافات پس چون این گروه
سیر میکردند با افرادي که تکذیب میکردند حقّ را و پیرو بودند آنان را در منطق،بودند فرو رفتگان با ایشان.
کُنّ نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ)
ا􀀀 و )َ
با این حال(که ما نه اهل نماز و نه اهل زکات بودیم.مترجم)انکار میکردیم روز پاداش را و آن روز قیامت و رستاخیز و روز
پاداش است و جزاء رسیدن بچیز است خواه سود باشد و خواه زیان آنچه که مستحقّ آنست.پس روز جزاء آن روزیست که
.( مستحقّ بعدل و داد میگیرد،و و میرسد ( 1
ص : 84
1) مترجم گوید:چنانچه فرموده اند.النّاس مجزیّون باعمالهم -1
انَا الْیَقِینُ) 􀀀 حَتّ أَت
ی􀀀 (
اعَهُ 􀀀 ما تَنْفَعُهُمْ شَف 􀀀 یعنی مرگ ما را فرا گرفت بر این حالت و گفته شده تا علم الیقین آمد براي ما به اینکه آن را معاینه کردیم (فَ
الشّ پس شفاعت شفاعت کننده سودي بر ایشان نداشت.
􀀀
افِعِینَ
عطاء از ابن عبّاس روایت کند که گفت:یعنی شفاعت فرشتگان و پیامبران چنانچه سودمند براي موحّدین و خدا پرستان است
براي آنان نافع،و سودمند نبود.
حسن گوید:سودي ندهد شفاعت فرشته اي و نه شهیدي و نه مؤمنی و
(1
(ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ یعنی مردم پاداش داده میشوند باعمال خودشان اگر اعمال و کردارشان نیک باشد پاداش آنان
نیک است،بهشت است و آنچه در آن است.و اگر کردار و اعمالشان زشت و بد باشد کیفر و مجازات آنها نیز بد دوزخ و سقر
و عذاب خواهد بود. اگر کسی بگوید:که شما می گویید بهشت بقدري از دوزخ دور است،که بوي آن از مسیر پانصد سال
نوري نمیرسد چنانچه در بارة فجّ اش و غیبت کن فرموده اند:البذيّ الفحّاش لا یشمّ رائحه الجنّه آدم بد زبان و بد گو بوي
بهشت را نمیشنود.پس چه طور با این مسافت زیاد و فاصله ملیونها فرسنگ بهشتی ها از دوزخیان میپرسند آیا آنها را بدوزخ
میآورند و یا اینها را به بهشت راه میدهند که هر دو غیر ممکنست. می گوییم از این سؤال و پرسش چند پاسخ است: 1-اینکه
بهشتیها بمضمون آیۀ شریفه فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ پس بینایی تو در این روز(قیامت)تیز و شدید خواهد بود خداوند نور و بینایی
زیادي به چشم آنان مرحمت فرماید که در بهشت ببینند اهل آتش و از آنها علّت دوزخی بودن آنها را بپرسند. 2-دستگاه
مخابرات و تلگرام و تلفن در بهشت و دوزخ بر قرار شود و بهشتی ها از دوزخیها تلفنا بپرسند که چه چیز موجب رفتن شما
بآتش گردید. پس در پاسخ بگویند دو کار را ما باید بکنیم نکردیم 1-نماز باید بخوانیم و لیکن
ص : 85
اللّ مسعود
􀀀
تأیید میکند این اجماع را که عذاب کفر و نافرمانی بشفاعت ساقط نمیشود و مسلّم است صحّت روایت از عبد ه
- اللّ علیه و آله چهارمی از چهار نفر شفعاء 1-جبرئیل 2-ابراهیم 3-موسی یا عیسی 4
􀀀
گوید:شفاعت میکند پیامبر شما صلّی ه
پیامبر شما.شفاعت نمیکند هیچکس بیش از آنچه شفاعت می کند پیامبر شما.پس از او پیامبران آن گاه صدّیقون پس آن گه
شهیدان و باقی میماند قومی در دوزخ.پس بایشان میگویند چه چیز شما را بدوزخ کشانید تا سخن او پس سودي نداشت براي
ایشان شفاعت شفاعتگرها.
اللّ علیه و آله روایت شده که گفت مردي از
􀀀
ابن مسعود گوید:پس این گروه در دوزخ میمانند.و از حسن از رسول خدا صلّی ه
اهل بهشت میگوید در روز قیامت اي پروردگار من فلان بنده ات در دنیا مرا شربتی آب داد.پس شفاعت مرا در باره او به
پذیر.پس میگوید:برو و او را از آتش بیرون آور،پس میرود و در آتش جستجو میکند تا او را از آتش بیرون میآورد.و
فرمود:آن حضرت بدرستی که از امّت من بزودي داخل بهشت میشوند بشفاعت من بیشتر از قبیلۀ مضرّ(که زیادترین قبائل
ما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِ ینَ) یعنی چه چیز براي ایشانست و چرا اعراض کردند و پشت بقرآن 􀀀 قریش انداز جمعیّت) (فَ
نمودند.و ایمان بآن نیاوردند.و تذکره،بخاطر آوردن مواعظ قرآنست و معناي آن این است:چیزي براي ایشان نیست در آخرت
وقتی اعراض از قرآن نموده و دور
(1
(نخواندیم 2-زکات مالمان را بمستمندان و درویشان باید داده باشیم ندادیم و دو کار را نباید بکنیم ما کردیم 1-نباید با اهل
ضلالت و گمراهان و فریب کاران مراوده کنیم کردیم 2-تکذیب روز قیامت نباید کنیم ما تکذیب کردیم.
ص : 86
شدن از آن.
(کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ)
عطاء و کلبی گویند:یعنی گویا آنان گورخران وحشی فراري هستند (فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ) که فرار از شیر میکند.
ابن عبّاس گوید وقتی گورخر وحشی شیر را میبیند از او فرار میکند همین طور این مردم کافر وقتی می شنیدند که پیامبر صلّی
اللّ علیه و آله قرآن میخواند فرار از او میکردند.
􀀀
ه
ابن عبّاس گوید:که مراد از قسوره رماه،تیر اندازان و مردان شکارچی و صیّادانست.ضحّاك و مقاتل و مجاهد با ابن عبّاس
موافقند.
ی صُ حُفاً 􀀀 سعید بن جبیر گوید:ایشان صیّادان و شکارچیانند که گورخران از آنها میگریزند (بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْت
مُنَشَّرَهً) حسن و قتاده و ابن زید گویند:یعنی هر یک از آنها میخواهد که کتاب و نامه اي از آسمان به اسم او نازل شود که
اللّ علیه و آله ( 1)و بعضی گفتند معناي آن اینست که آنها میخواهند نامه اي از خداي تعالی براي
􀀀
ایمان آورید بمحمّد صلّی ه
آنان بیاید،از برائت و بري بودن آنها از عذاب قیامت و گوارایی و جواز نعمتهاي بهشتی بر ایشان تا ایمان آورند و گر نه بر
کفرشان باقی بمانند.
ص : 87
1) مترجم گوید:مانند یهود و اسرائیلیان که میگویند ما مسلمان نمیشویم مگر که در خواب ببینیم بما بگویند فلانی مسلمان -1
شو و معروف است که در زمان ما یک نفر یهودي مزوّر و حقّه باز متقلّب اظهار اسلام کرد و در محافل و مساجد مسلمین در
شهرستانهاي مختلف رفته و خود را معرّفی که من مسلمان شده و یهودیها مرا طرد و قصد کشتن مرا دارند بمن کمک کنید و
سرمایه بدهید.و مسلمانهاي ساده هم باور کرده و باو پول داده و مساعدت میکردند.پول کلان و زیادي جمع کرد تا در یکی
از شهرستانها باو اصرار کردند که علّت مسلمان شدن تو چیست:گفت در خواب دیدم که پنج تن و دوازده امام و چهارده
معصوم آمدند و تمام سی و یک نفر آنها بمن گفتند مسلمان شو پس مسلمان شدم و بیچاره نمیدانست،و پنج تن و دوازده
امام همان 14 معصومند.دروغگو زود رسوا میشود.
و برخی گفتند:هر یک از آنها میخواهند که پیامبري باشند که بآنها وحی برسد و پیروي کردند و ناراحتند از اینکه تابع و پیرو
باشند.
اباً نَقْرَؤُهُ) و هرگز بصعود و 􀀀 ا کِت 􀀀 حَتّ تُنَزِّلَ عَلَیْن
ی􀀀 لِر و گفته اند:این تفسیر آیه اي است که خداي تعالی فرموده (وَ لَنْ نُؤْمِنَ قُِیِّکَ
کَلّا) یعنی حقّا نیست آنچه اینها
􀀀
بالا رفتن تو ایمان نمیآوریم مگر از آسمان براي ما کتابی که بخوانیم بیاوري.پس فرمود (
خافُونَ الْآخِرَهَ) بلکه نمیترسند قیامت را بانکار وجود و صحّت آن و اگر ترسیده بودند عذاب 􀀀 لا یَ 􀀀 گفتند و اینطور نمیباشد (بَلْ
کَلّا) یعنی حقّا (إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ) یعنی اینکه قرآن یاد آور و
􀀀
آخرت را هر آینه انکار آیات نمیکردند بعد از قیام براهین و معجزات (
ا یَذْکُرُونَ 􀀀 شاءَ ذَکَرَهُ) یعنی هر کس خواهد پند گیرد بقرآن زیرا که قدرت و توانایی پند گرفتن را دارد (وَ م 􀀀 موعظه است (فَمَنْ
اللّ ) و متذکّر نمیشوند مگر اینکه خدا خواهد.و این مشیّت غیر از اراده و خواستن اوّلست زیرا اگر هر دو مشیّت
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
یکی بود تناقض میشد.پس مشیّت اوّل اختیار و دوّم مشیت اکراه و اجبار است.و معنا اینست که این کفّار بیاد خدا نمی افتند
مگر اینکه خداي تعالی آنها را مجبور نماید.و گفته اند:معنایش اینست مگر اینکه خدا بخواهد از جهتی که امر فرموده و نهی
از ترك آن نموده و وعدة ثواب و بیم عذاب از ترك آن داده.پس مشیّت او جلوتر بوده،یعنی نمیخواهند مگر اینکه خدا این
ي وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ) قتاده گوید:یعنی اوست شایسته این که از محرّمات او پرهیز و اهل آنست که ببخشد 􀀀 را خواهد (هُوَ أَهْلُ التَّقْو
گناهان را.و مرفوعا از انس بن مالک روایت شده که گفت رسول خدا(ص)این آیه را تلاوت کرد و گفت خداي تعالی
فرمود.منم اهل آنکه از من بترسند و با من خداي دیگري قرار ندهند.پس کسی که پرهیز کرد از اینکه خدایی با من قرار دهد
منم اهل آنکه بیامرزم و ببخشم
ص : 88
او را.
و گفته اند:اوست اهل اینکه از عقاب و عذاب او ترسیده و اهل آنست که کارهایی انجام دهند که موجب آمرزش او گردد.
ص : 89
سورة قیامت
اشاره
در مکّه نازل شده قاریان کوفه که در رأس آنان امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب علیه السّلام است عدد آیات این سوره را
چهل و دیگران سی و نه دانسته اند.
قرّاء کوفه در آیه لتعجل به اختلاف کرده اند.
فضیلت این سوره:
ابی بن کعب از پیامبر(ص)روایت نموده که هر که سورة قیامت را قرائت کند من و جبرئیل براي او در روز قیامت گواهی
میدهیم که او ایمان بروز قیامت داشته میآید در حالی که چهره اش بر افروختگی و زیبایی بر صورتهاي مردم در روز قیامت
دارد.
ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود هر که ادامه دهد قرائت سورة(لا اقسم)را و عمل بآنهم نماید
خداوند آن را در روز قیامت
ص : 90
با او در قبرش بر انگیزد در بهترین و زیباترین صورتها که او را بشارت داده و بخندد در روي او تا از صراط و میزان بگذرد
1)توضیح و ارتباط این سوره با سورة قبل: )
چون خداوند سبحان سورة مدّثر را بذکر قیامت پایان داد و اینکه کافر ایمان به آن نمیآورد افتتاح این سوره را بذکر قیامت و
احوال آن نموده و فرمود:
[ [سوره القیامه ( 75 ): آیات 1 تا 15
اشاره
ی􀀀 ظامَهُ ( 3) بَل 􀀀 سانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِ 􀀀 اَللَّوّ ( 2) أَ یَحْسَبُ اَلْإِنْ
ام 􀀀 لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ هَِ 􀀀 ام ( 1) وَ 􀀀 اَلْقِی لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ هَِ 􀀀 اَلر . منِ حَِّیمِ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ذا بَرِقَ اَلْبَصَرُ ( 7) وَ خَسَفَ اَلْقَمَرُ 􀀀 امَهِ ( 6) فَإِ 􀀀 أَیّ یَوْمُ اَلْقِی
انَ 􀀀 ی امَهُ ( 5) سَْئَلُ 􀀀 سانُ لِیَفْجُرَ أَم 􀀀 انَهُ ( 4) بَلْ یُرِیدُ اَلْإِنْ 􀀀 ی أَنْ نُسَوِّيَ بَن 􀀀 ق عَل ادِرِینَ 􀀀
ی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ اَلْمُسْتَقَرُّ ( 12 ) یُنَبَّؤُا 􀀀 لا وَزَرَ ( 11 ) إِل 􀀀 کَلاّ
􀀀
( سانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ اَلْمَفَرُّ ( 10 􀀀 8) وَ جُمِعَ اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ ( 9) یَقُولُ اَلْإِنْ )
( اذِیرَهُ ( 15 􀀀 ی مَع 􀀀 ی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ ( 14 ) وَ لَوْ أَلْق 􀀀 سانُ عَل 􀀀 ما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ ( 13 ) بَلِ اَلْإِنْ 􀀀 سانُ یَوْمَئِذٍ بِ 􀀀 اَلْإِنْ
ص : 91
1) مترجم گوید:در تفسیر برهانست.از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود:قرائت سورة قیامت خشوع آورده و جلب عفّت -1
و مصونیت میکند و هر که آن را قرائت کند از سلطانی نترسد و در شب و روز محفوظ میماند باذن خداي تعالی وقتی آن را
قرائت کند.
ترجمه:
.( بنام خداوند بخشایندة مهربان 1-بروز رستاخیز سوگند یاد میکنم( 2)و بنفس ملامت کننده سوگند یاد میکنم ( 1
-3 آیا آدمی گمان میکند که استخوانهایش را جمع نخواهیم کرد(او را به حال اوّل باز نمیگردانیم).
-4 آري(آن را گرد آوردیم)در حالی که تواناییم بر اینکه سر انگشتانش را راست کنیم ( 2)(چه رسد باستخوانهاي بزرگ).
-5 بلکه آدمی میخواهد تا قیامتی که او را در پیش است دروغ شمرد یا اینکه بخواهد در آینده نیز مشغول بگناه باشد.
ص : 92
1) -علماء اخلاق فرموده اند که انسان داراي هفت نفس است( 1)نفس امّاره( 2)نفس ملهمه که خبر از خوبی و بدي اعمال -1
میدهد( 3)نفس لوّامه همین نفسی که خدا باو سوگند فرموده انسانی را در کارهاي زشت توبیخ و ملامت میکند( 4)نفس مسوّله
و شاهد این قول آیۀ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ است( 5)نفس مطمئنّه( 6)نفس راضیه( 7)نفس مرضیّه.
2) -دانشمندان علم القرآن گفته اند که این از معجزات قرآن است که خبر داده از اختلاف خطوط کلیّه سر انگشتان با -2
یکدیگر که دو نفر از این جهت یکسان و بی تفاوت نیستند و براي همین ادارات ساواك و پلیسی و دادگستري ها،و غیرها از
متّهمین و مردم دیگر انگشت نگاري میکنند.
-6 (از روي استهزاء و تمسخر میپرسد)روز رستاخیز کی خواهد بود.
-7 پس آن هنگام که دیده خیره شود.
-8 و ماه تیره گردد و نورش تمام شود.
-9 و مهر و ماه مجتمع شوند یا در رفتن نورشان بخسوف و کسوف،جمع شوند تا تاریکی زمین بر اهلش بنهایت برسد.
-10 آن روز آدمی میگوید فرار و گریزگاه کجاست.
-11 نه چنانست(که او را از گریختن سودي باشد)پناه گاهی نیست.
-12 آن روز بازگشت(یا فرارگاه)بسوي حکم پروردگار است.
-13 آن روز انسان را باعمالی که در پیش کرده و بآنچه بعد از آن میکند(یا بآنچه در زمان زندگیش در دنیا نموده و یا باقیات
الصّالحات و آثار خیري که مانند مدرسه و مسجد و بیمارستان و...براي بعد از مرگش گذاشته)خبر میدهند.
-14 بلکه انسان بحال خود(بشهادت اعضاء و جوارهش)بیناست.
-15 و اگر چه(براي هر گناه)عذرهاي خود را بیاورد.
قرائت:
قواس لا قسم و دیگران لا اقسم قرائت کرده اند و در قرائت جملۀ دوّم و آیۀ دوّم اختلاف نکرده اند که آن(و لا اقسم)قرائت
کرده اند ( 1)و قاریان مدینه
ص : 93
1) در تمام قرآنهاي خطّی و چاپی اختلاف در اثبات الف لا و اقسم- نیست ولی ابو الحسن قواس حمل کرده بر زیادي -1
الف در کتابت مثل لا اذبحته و از ابن محیص در قرائت شواذ به ادغام آمده و در بعضی از قرآنها ینبواء بواو بعد الف و اتّفاق
کرده اند بر کتابت الّن نجمع.
(برق البصر)بفتح راء و دیگران بکسر راء و در قرائت شواذ.ابن عبّاس.
و عکرمه و ایوب سختیانی ( 1)و حسن مفر را بفتح میم و کسر فاء و زهري مفر بکسر میم و فتح فاء قرائت کرده.
دلیل:
لِئَلّا یَعْلَمَ
􀀀
امَهِ قرائت کرده(لا) بنا بر گفتۀ او صله مانند لائی که در آیه ( 􀀀 لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِی 􀀀 ابو علی طبرسی(مصنّف گوید)هر که
ابِ) است. 􀀀 أَهْلُ الْکِت
اللّ ) و
􀀀
ما رَحْمَهٍ مِنَ هِ 􀀀 اتِهِمْ) (فَبِ 􀀀 مِمّ خَطِیئ
ا􀀀 اگر گفتی لا و ما و حروفی که زیادي هستند در میان دو کلام میباشند،مانند قول خدا (
ما نَقْضِ هِمْ) و در اوّل کلام زیاد نیست.از این ایراد جواب داده اند که مجاري قرآن مجاري سخن واحد و سورة واحد است 􀀀 (فَبِ
و چیزي که بر این دلالت میکند اینست که گاهی چیزي را در سوره اي ذکر میکند که جوابش در سورة دیگر میآید مثل قول
ا أَیُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ) ( 2)(اي آن کسی که قرآن بر تو نازل شده مسلّما تو دیوانه اي)که جوابش در 􀀀 خدا (ی
ا أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ) ( 3))تو اي(رسول)بنعمت پروردگار خویش دیوانه نیستی پس فصلی نیست بنا بر این 􀀀 سورة دیگر (م
لا أُقْسِمُ) . 􀀀 لِئَلّا یَعْلَمَ) و بین گفته اش (
􀀀
بین گفتۀ او (
و امّا آنکه لا اقسم قرائت کرده لام آن ممکن است لا می باشد که در بیشتر مواقع مصاحب یکی از دو نون میباشد(نون تأکید
ثقیله 2-نون تأکید خفیفه(لأقسمنّ بالایمن)و این مطلب از سیبویه حکایت شده و اجازه داده و چنانچه نون ملحق با فعل در لا
قسم نشده نیز لام ملحق با نون در مثل قول
ص : 94
1) ایّوب بن ابی تمیمه کیسان تمیمی سختیانی بفتح سین و سکون خاء ابو بکر بصریست که در تقریب التّهذیب فوت او را -1
در سال 135 ه یاد کرده.
2) حجر آیه 6 -2
3) قلم 2 -3
شاعر نشده که میگوید:
و قتیل مرّه اثارنّ فانّه
فرع و ان اخاکم لم یثأر
و مقتول مرّه که قبیله اي از قریش هستند خونش بسبب کشته شدن قاتلش گرفته شد زیرا که آن فرع و شاخه شریف و بزرگ
آن قوم است و برادر شما خونش گرفته نشد یعنی قاتلش کشته نگردید.
اراده کرده(لأثأرن)پس لام حذف شده و جایز است که لام ملحق به فعل حال بشود مانند حکایت خدا از قول فرعون
(لَأُصَ لِّبَنَّکُمْ) و وقتی مثال براي حال شد نون پیرو و تابع آن نباشد براي اینکه این نونی که ملحق بفعل میشود در بیشتر امور آن
نون براي فصل بین فعل حال و فعل آینده است،و گاهی ممکن است که لام ردّ بر کلام باشد و خیال کرده اند که حسن.(لا
قسم بیوم القیمه و لا اقسم بالنّفس اللّوامه)قرائت کرده و گفته که قسم باوّلی خورده و بدوّمی سوگند نخورده و مثل همین را از
ابی اسحاق نیز نقل کرده اند ابو علی در غیر کتاب حجّت یاد کرده که لام زیاد است زیرا قسم داخل بر قسم نمیشود.
ابن جنّی گفته شایسته است که این لام ابتداء باشد یعنی هر آینه من سوگند میخورم بروز قیامت پس مبتداء که انا باشد حذف
شده براي علم بآن.
ابو الحسن گوید:برق البصر بیشتر است در کلام عرب و بفتح خواندن هم لغتی است.
زجاج گفت:هر که برق بکسر قرائت کرده بمعنی فزع و تحیّر گرفته و هر که برق بفتح خوانده پس او از بریق العینین گرفته.ابو
عبیده گوید برق البصر وقتی که حیران شود.
کما اتانی ابن صبیح راغبا
اعطیته عیساء منها فبرق
ص : 95
هنگامی که پسر صبیح در حال میل آمد نزد من باو شتر خوبی دادم که چشم او از آن خیره شد مفر بفتح فاء بمعنی فرار و
بکسر فاء مکانیست که فرار بسوي آن نمایند و مفرّ بکسر میم و فتح فاء انسان فراري را گویند.
امرء القیس گوید:
مکرّ مفرّ مقبل مدبر معا
کجلمود صخر حطّه السیل من عل
حمله کننده خوش گریز روي کننده معرض با هم مانند قلوه سنگی که سیل آن را از بالا بزیر اندازد.
اعراب
ادِرِینَ) 􀀀 ی ق 􀀀 (بَل
منصوبست بنا بر حالیت و تقدیرش چنین است(بلی نجمعها قادرین)آري آن را ما جمع میکنیم در حالی که تواناي بر آنیم.پس
جالًا) 􀀀 عامل در حال حذف شده براي دلالت داشتن جمله قبل از آن بر آن چنانچه در قول خداي سبحانست (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِ
یعنی(فصلّوا رجالا).
و مفعول یرید حذف شده و تقدیرش بل یرید الانسان الحیاه لیفجر امامه بلکه انسانی اراده میکند زندگانی را تا اینکه گناه کند
در آینده.و جمله یسأل در محلّ حال است.و لا وزر خبرش محذوف است،فرضش اینست(لا وزر فی الوجود)پناهگاهی در
وجود نیست.
ی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ 􀀀 سانُ عَل 􀀀 بَلِ الْإِنْ
.را چند قول در تفسیرش گفته اند:
-1 یعنی بلکه انسان بر باطن خودش دیده بینایی دارد. 2- یعنی دلیل روشنی است. 3-هاء در بصیره مبالغه باشد چنانچه میگویند
رجل علّامه و رجل نسّابه.
علی بن عیسی گوید:تقدیرش اینست بل الانسان علی نفسه من نفسه
ص : 96
بصیره یعنی در روز قیامت جوارح و اعضاء او شهادت و گواهی میدهند پس تو خودت بینایی بخود هستی زیرا که انسان را
حمل بر نفس نمود.و جواب(لو) حذف شده و تقدیرش و لو القی معاذیره لم ینفعه ذلک.گر چه عذرهایی براي گناهانش
بیاورد سودي ندارد براي او و جایز است که جوابش در جملات جلو باشد.
تفسیر:
امَهِ) 􀀀 لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِی 􀀀 (
ابن عبّاس و سعید بن جبیر.گفته اند که(لا)صله است و معنایش سوگند میخورم بروز قیامت و بعضی گفته اند که لا ردّ است
بر کسانی که انکار کردند بعث و نشور را از مشرکین پس گویا گفته.که چنین نیست شما گمان کرده اید.آن گاه شروع کرد
بسوگند و فرمود سوگند بروز رستاخیز،و قیامت که شما بر انگیخته خواهید شد تا اینکه فرق و امتیازي باشد میان سوگند
انکاري و سوگند ابتدایی و استینافی.
ابی مسلم گوید:که یعنی سوگند نمیخورم بروز قیامت براي ظهور،و واقعیتش بدلیل هاي عقلی و سمعی و بعضی گفته اند
اللَّوّ ) سوگند نمیخورم بنفس
ام 􀀀 لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ هَِ 􀀀 یعنی سوگند نمیخورم به روز قیامت چون که شما اقرار بآن نمیکنید. (وَ
لوّامه.بدرستی که شما اقرار نمیکنید که نفس ملامت میکند صاحبش را در روز قیامت ( 1)و لیکن من از
ص : 97
1) مترجم گوید:در تفسیر برهان و علی بن ابراهیم است.یعنی سوگند بروز قیامت و سوگند بنفس لوّامه گفت.که انسانی -1
گناه کرد پس خداوند او را ملامت و سرزنش فرمود.
شما میپرسم بمن خبر بدهید.آیا من قدرت دارم که استخوانهاي پراکنده شما را جمع نمایم.
حسن گوید:یعنی سوگند میخورم بروز قیامت و نمیخورم بنفس لوّامه.به اوّلی سوگند خورده و بدوّمی نخورده علی بن عیسی
گفت:و این ضعیف است زیرا خارج از سیاق کلام است و بهتر اینست که بگفته بیشتر مفسّرین دو سوگند باشد.و جواب قسم
محذوف است و باطنش اینست که مطلب آن طور که شما خیال کرده اید نیست مسلّما شما مبعوث و بر انگیخته خواهید شد یا
البته شما را بر انگیزانند.و کسی که لا اقسم قرائت کرده لا را جواب قسم قرار داده.و نون را محذوف دانسته زیرا اراده نموده
حال را و ما آنچه در این گفته شده یاد کردیم در دلیل و حجّت.
(و النّفس اللوّامه)عطاء از ابن عبّاس روایت کرده یعنی بسیار سرزنش کننده و نیست نفس خوب و یا بد مگر اینکه صاحبش را
ملامت و توبیخ میکند در روز قیامت اگر کار خوب کرده باشد میگوید چرا زیاد نکردي و اگر کار بد کرده باشد میگوید اي
کاش نکرده بودم.
مجاهد گوید:ملامت بر گذشته میکند.میگوید چرا کردي(فلان گناه را و چرا فلان طاعت را بجا نیاوردي)قتاده و مجاهد گفته
اند:مراد نفس لوّامه کافره است یعنی زیاد ملامت کند خود را بر آنچه در گذشته از او سر زده.
حسن گفته آن نفس مؤمنه است ملامت میکند خودش را در دنیا و محاسبه میکند آن را و میگوید چرا کردي و چرا تقصیر
نمودي پس اندیشمند است همیشه در عواقب و پایان کار و گناهکار اندیشه در امر آخرت نمیکند و حساب نفس خود را
نمیکشد.
ص : 98
سانُ) 􀀀 (أَ یَحْسَبُ الْإِنْ
صورت این جمله صورت استفهام و معناي آن انکار است بر منکرین بعث و قیامت.یعنی.آیا خیال نمیکند کافر ببعث و نشور
یعنی جنس کافرها.
ظامَهُ) 􀀀 (أَلَّنْ نَجْمَعَ عِ
یعنی ما هرگز او را بصورت اوّلیه بر نمیگردانیم و او را از نو نمیآفرینیم بعد از اینکه خاك شده بود.پس از بعثت و روز قیامت
( کنایه بجمع عظام آورده. ( 1
ی) آري آن را جمع میکنیم. 􀀀 آن گاه فرمود: (بَل
انَهُ) 􀀀 ی أَنْ نُسَوِّيَ بَن 􀀀 ادِرِینَ عَل 􀀀(ق
زجاج و جبائی و ابی مسلم گویند:ما توانا هستیم که سر انگشتان او را یکسان قرار دهیم بنا بر آنچه که باشد گر چه کم و
کوچک باشد استخوانهاي آن چنانچه هست و ترکیب دهیم میان آنها تا سر انگشتان یکسان شود.و کسی که توانایی بر جمع
استخوانهاي ریز و کوچک را دارد بر جمع و ترکیب استخوانهاي بزرگ تواناتر است.
ابن عبّاس و قتاده گویند:یعنی ما قدرت داریم که سر انگشتان او را مانند
ص : 99
1) مترجم گوید:محدّث بحرینی در تفسیر برهان باسنادش از حلبی آورده که گفت شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام -1
امَهُ یعنی تکذیب کند امام خود را.و گفت بعضی از اصحاب ما از معصومین علیهم السّلام 􀀀 سانُ لِیَفْجُرَ أَم 􀀀 میفرمود: بَلْ یُرِیدُ الْإِنْ
امَهُ یعنی اوّل و دوّمی اراده کردند که حیله کنند امیر المؤمنین علی علیه السّلام را.میگویم ممکن 􀀀 روایت نموده اند لِیَفْجُرَ أَم
اللّ را براي این کار در نماز صبح امر کردند.ولی ابو
􀀀
است اشاره بنقشۀ آنها در قتل آن بزرگوار باشد که خالد بن ولید لعنه ه
اللّ و برکاته.اي خالد آنچه را
􀀀
بکر پشیمان شد و قبل از سلام نمازش گفت یا خالد لا تفعل ما امرتک و السّلام علیکم و رحمه ه
که بتو امر کردم نکن....
موزه و چکمه و سم حیوانات قرار دهیم پس با دهانش مانند آنها بخورد و لیکن ما منّت نهادیم بر او بانگشتان تا اینکه با آن
تکمیل منفعت نموده و گرفتن و دادن برایش آسان و آماده باشد و بوسیلۀ آن بکارهاي لطیف و نازك کاري مثل نوشتن و
( حسابداري نمودن و امثال آن سودمند شود. ( 1
سانُ) 􀀀 (بَلْ یُرِیدُ الْإِنْ
امَهُ) مجاهد و حسن و عکرمه و سدي گویند:این خبریست از خداي تعالی که آدم کافر گام در گناه هاي 􀀀 یعنی کافر (لِیَفْجُرَ أَم
خداي تعالی گذارده نه از مرکب آن پیاده و نه توبه میکند،یعنی اینست آنکه و امیدارد او را بر اعراض و دوري از آنچه
پروردگارش براي او تقدیر فرموده و براي همین اقرار به بعث و انگیزش نمیکند و روز قیامت را انکار مینماید.
زجاج گوید:لیفجر امامه یعنی تکذیب میکند آنچه را که در پیش دارد از بعث و نشر.پس فجور بمعنی تکذیب است.و ممکن
است که اراده کند که گناه و اعمال بد و زشت را نموده و توبه از آن را بتأخیر اندازد.
ص : 100
1) مقصود از جمع عظام و استخوانها صرف جمع کردن آنها نیست چون هر کس میتواند استخوان مرده را جمع کند و -1
قطعا کافر منکر این مطلب نیست،و جمع کردن استخوانها اعم از زنده کردنست و البتّه در اینجا مقصود زنده نمودن است بلکه
مقصود مطلق احیاء و زنده کردن هم نیست زیرا هیچکس منکر نیست که استخوان زنده میشود بوسایط و اسباب مترتّبه اي به
اینکه استخوان خاك میشود و گیاه ها و بذرها از آن تغذیه و بصورت سبزي در آمده و آن را حیوانی چون گوسفند و گاو
و...خورده و آدمی هم آن حیوان و یا آن سبزي را میخورد و در بدن او دو مرتبه تبدیل باستخوان و اجزاء انسان میشود و کفّار
منکر بر گشتن روح اوّل هستند باین استخوان و بدن بطوري که وقتی زنده شد شناخته شود او همان انسان است که در دنیا بود
و خدا را معصیت و یا اطاعت کرد پس مجازات باعمالش شود و اینست آن بعث و قیامتی که کفّار آن را انکار میکنند.
(شعرایی)
ابن انباري گوید:یعنی مادامی که زنده است گناه کند و در خاطرش نیست که بر گردد و توبه کند از گناهی که مرتکب شده.
عطیّه گفته:یعنی میگوید گناه میکنم پس توبه مینمایم و مقصود اینکه شتاب در معصیت نموده امّا توبه را بتأخیر می اندازد و
میگوید فردا و یا پس فردا ماه دیگر و مال دیگر.مترجم گوید:بقول شاعر فارسی:
(گفتی که به پیري رسم و توبه کنم
صدها چه جوان مرد و یکی پیر نشد)
امَهِ) 􀀀 أَیّ یَوْمُ الْقِی
انَ 􀀀 ی ( سَْئَلُ
یعنی آنکه در آینده اش تصمیم گناه کردن دارد می پرسد قیامت چه وقت خواهد بود چون ایّان بمعنی متی(وقت)است مگر
اینکه سؤال بمتی بیشتر از سؤال بایّان است و براي همین نیکوست که تفسیر بمتی شود.و البتّه سؤال او از وقت قیامت براي
دروغ شمردن اوست قیامت و سر گرمی او بدنیا و بی فکري نسبت به پایان کار پس وقتی او را بترسانیدند به قیامت و روز
حساب و کیفر اعمال میپرسد کی خواهد بود.پس خداي سبحان خبر از مقدّمات و علائم قیامت داده و گفت:
ذا بَرِقَ الْبَصَرُ) 􀀀 (فَإِ
یعنی چشم موقع آمدن ملک الموت و عزرائیل معاینه و مشاهده نموده پایان کارش را پس از شدّت ترس چشمش را بر
نمیگرداند.
قتاده و مسلم گفته اند:وقتی ترسید و متحیّر شد از آنچه می بیند از احوال قیامت و منازل و مناظر ترسناك آن از آنچه در دنیا
تکذیب آن را مینمود و این مانند قول اوست که میفرماید لا یرتدّ الیهم طرفهم نمیگردانند بسوي آنها چشم خود شان را.
(وَ خَسَفَ الْقَمَرُ)
یعنی نور و روشنی آن بواسطۀ خسوف رفت و تمام شد (وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ) مجاهد گفته جمع شد میان خورشید و ماه
بسبب رفتن نورشان بوسیلۀ خسوف جهت تکامل تاریکی زمین و فضا بر اهل زمین است تا
ص : 101
اینکه ببینند هر یک از آن را بدون نور و روشنی ( 1)و این قول اختیار فراء و زجاج میباشد.و جمع بر سه گونه است 1-جمع
مکانی 2-جمع زمانی 3-جمع اعراض در محلّ.امّا جمع دو چیز در حکم یا صفت جایز است زیرا حقیقت جمع قرار دادن یکی
از دو چیز است با دیگري.
ابن مسعود گفته جمع میان خورشید و ماه در طلوع آنهاست از مغرب مانند دو شتري که نزدیک هم و با هم حرکت کنند.
سانُ) 􀀀 (یَقُولُ الْإِنْ
میگوید آن انسانی که قیامت را دروغ میشمارد (یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ) یعنی راه فرار و پناهگاه کجاست و فرّاء گفته ممکن است
باین معنی باشد محلّ فرار کجاست.
لا وَزَرَ) یعنی فرارگاه و پناه گاهی نیست 􀀀 کَلّا
􀀀
زجاج گوید:مفر بفتح فرار و بکسر مکان فرار است.خداوند سبحان- فرماید. (
براي کفّار که به آن پناهنده شوند و وزر مکانیست از کوه و یا غیر آن که بآن پناهنده شده و متحصّن میگردند.و زیر را که
وزیر میگویند براي اینست که مردم در کارها باو پناهنده میشوند ضحّاك گفته:یعنی حصنی و پناهگاهی نیست در آن روز
(2)
ص : 102
1) براي اینکه جمع خورشید و ماه در یک درجه طولیه در هر محاق و در هر درجه عرضیّه نیز در هر محاق خواهد بود -1
وقت کسوف خورشید که ماه حایل و مانع بین آن و زمین میشود پس در قیامت جمع آن بنوع دیگر خواهد بود مضافا اینکه
ا أَنْ تُدْرِكَ- الْقَمَرَ .سزاوار و شایسته نیست که خورشید ادراك ماه 􀀀 خداوند سبحان در سورة یس فرمود لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَه
نماید. (شعرایی)
اللّ حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی
􀀀
2) مترجم گوید:حدیث سلسله الذّهب که خداي سبحان فرمود کلمه لا اله الاّ ه -2
از همین معناست.
ی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ) 􀀀 (إِل
قتاده گفته بسوي پروردگارت در این روز پایان کار خواهد بود یعنی در این روز مردم منتهی بحکم و امر پروردگار خواهند
شد و براي هیچکس جز او حکمی و امري نیست.و گفته اند:مستقرّ.عرصه محشر که در آن مؤمن و کافر قرار میگیرند و این
بسوي خداست نه بسوي مردم.
ابن مسعود گفته:مستقرّ بمعنی مصیر و مکان رجوع است.و مستقرّ برد و وجه است مستقرّ تا مدّت پایان حساب و قرارگاه براي
همیشه.
ما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ) 􀀀 سانُ یَوْمَئِذٍ بِ 􀀀 (یُنَبَّؤُا الْإِنْ
مجاهد گفته:یعنی آدمی در روز قیامت خبر میدهد باوّل و آخر عملش پس مجازات میشود بآن.
و گفته اند:یعنی خبر میدهد باعمال گذشته اش در زندگانیش و بآنچه تأسیس کرد پس بآن عمل کردند بعد از مرگش از کار
خیر و یا شرّ ( 1)ابن عبّاس گفته:یعنی بآنچه جلوتر از معاصی و گناه ها مرتکب شده و طاعات و عبادات را تأخیر انداخته خبر
میدهد در آن روز.
ص : 103
1) مترجم گوید:یعنی تأسیس و بناء مسجد و یا مدرسه و یا مراکز تبلیغ مانند حسینیه ها و مهدیّه ها و عبّاسیه ها و بیمارستان -1
نمود و یا مرکز فسادي چون سینما و کاباره و قمارخانه و و و از خود گذاشت که مردم بعد از مرگ او در آنها عبادت و
طاعت خدا نموده و یا گناه و معصیت نمایند و مؤیّد این است حدیث نبوي(ص)که فرمود اذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن
ثلاث صدقه جاریه او علم ینتفع به النّاس او ولد صالح یستغفر له .وقتی پسر آدم مرد عمل او منقطع و پایان مییابد مگر سه عمل
او که باقی میماند 1-کارهاي خیر عام المنفعه مانند مسجد و...) 2-کتاب علمی که مردم از آن بهره برند 3- فرزند شایسته که
سانُ 􀀀 براي او استغفار کند.در تفسیر برهان محدّث بحرینی گوید ابی الجارود از حضرت باقر علیه السّلام در بارة آیه (یُنَبَّؤُا الْإِنْ
ما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ) نقل نموده که فرمود بآنچه از خوب و بد مقدّم بدارد و آنچه از روش و سنّتی براي بعد از خودش 􀀀 یَوْمَئِذٍ بِ
بگذارد که بعد از او بآن عمل کنند.پس اگر شرّ
ابن زید گفته:بآنچه که گرفته و یا نگرفته و ترك نموده خبر میدهد.
قتاده گفته:یعنی خبر میدهد بآنچه مقدّم داشته از طاعت خدا و یا بتأخیر انداخته از حقّ خدا و آن را ضایع نموده است.
زید بن اسلم گفته:خبر میدهد بآنچه مقدّم داشت و جلو فرستاد از مالش براي خودش و آنچه براي ورثه اش باقی گذاشت بعد
از مرگش.
و حقیقت نبأ خبر دادن بچیزیست که مقام او را بزرگ میدارد.و خوبست در این موضع زیرا که آنچه جاري مجراي مباح است
در این باب ذکر نمیشود و البتّه آن خبریست که شایسته است بر آن پاداشی داده شود و امّا آنچه وجودش چون عدم بودنش با
نبودنش تفاوتی ندارد اعتباري بآن نیست.
ی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ) 􀀀 سانُ عَل 􀀀 (بَلِ الْإِنْ
ابن عبّاس و عکرمه و مقاتل گفتند یعنی اعضاء و جوارح او(از دست و پا چشم و گوش و...)و بآنچه کرده اند گواهی
میدهند.پس خود او شهادت میدهد بر خودش بسبب شهادت جوارحش بر او.
قتیبی گفته:جوارح او قائم مقام او شده و براي همین مؤنّث آورد و( بصیره)گفت زیرا که مراد بانسان در اینجا جوارح انسانی
است.
ی بِنَفْسِکَ 􀀀 اخفش گفته:این مثل گفتۀ تو است که می گویی فلانی حجّت و عبرت است و دلیلش قول خداست که میگوید: کَف
الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً یعنی خودت در آن روز براي محاسبه ات کافی هستی.
(1
(و بد باشد بر اوست مثل وزر و گناه آنان و از گناه آنها هم کم نمیشود چیزي و اگر خوب باشد براي او مانند اجر و پاداش
آنهاست در حالی که از اجر آنها چیزي کم نمیشود.
ص : 104
و برخی گفته اند:یعنی که انسان بینا بخودش و عملش میباشد عیاشی باسنادش از محمّد بن مسلم از حضرت صادق علیه
السّلام روایت کرده که فرمود چه میکند یکی از شما که اظهار خوبی نموده و بدیهاي خود را پنهان میکند آیا نیست اینطور
ی نَفْسِهِ بَصِ یرَهٌ) و اینکه وقتی 􀀀 سانُ عَل 􀀀 که وقتی رجوع و توجّه بخود نمود میداند که چنین نیست و خداي تعالی میفرماید (بَلِ الْإِنْ
باطن او صالح و شایسته شد تقویت میکند ظاهر را.
و از عمر بن یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود آن گاه گفت چه میکند
اللّ علیه و آله میفرمود کسی که
􀀀
آدمی که اعتذار میجوید نزد مردم خلاف آنچه خدا از او میداند.بدرستی که پیامبر خدا صلّی ه
باطن خود را پنهان کند خدا لباس و رداء آن را بر او میپوشاند اگر خوب باشد خوب و اگر بد باشد بد.
و از زراره روایت شده که گفت سؤال کردم از حضرت صادق علیه السلام حدّ مرض که میتواند صاحبش(یعنی بیمار)افطار
ی نَفْسِهِ بَصِ یرَهٌ ،او داناتر است بآنچه طاقت دارد و در روایت دیگر است ( 1)که او داناتر است 􀀀 سانُ عَل 􀀀 کند چیست.فرمود: بَلِ الْإِنْ
بنفس و حال خودش و این مربوط باوست.
اذِیرَهُ) 􀀀 ی مَع 􀀀 (وَ لَوْ أَلْق
یعنی گر چه عذر هم آورد و دفاع نفس خود نماید براي
ص : 105
1) مترجم گوید:کلینی در کافی و شیخ در تهذیب باسنادشان از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده اند که از آن -1
ی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ 􀀀 سانُ عَل 􀀀 حضرت سؤال شد از خفقه و خفقتین فرمود نمیدانم آن چیست.بدرستی که خداي تعالی میفرماید بَلِ الْإِنْ
.علی علیه السلام میفرمود هر که مزه و طعم خواب را یافت،چه نشسته باشد و چه ایستاده بر او لازم است که وضوء بگیرد. این
روایت را ثقه الاسلام محمّد بن یعقوب کلینی در فروع کافی از ابن- اذینه از حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده و فرقی
میان دو روایت در معنی
او سودي ندارد گفته میشود معذره و معاذیر و آن یاد کردن موانع است که باز میدارد از فعل و کاري که مطلوب و مراد است.
ضحّاك و سدي گفته اند:یعنی گر چه درهاي منزلش را بسته و پرده هاي اطاق خود را بیاندازد.
زجاج گفته:یعنی و گرچه هر دلیل و بهانه اي که نزد اوست اقامه کند پذیرفته نمیشود.
و در تفسیر آمده که معاذیر ستور و مفرد آن معذار است.مبردّ گوید معذره لغت بنی طیّ(که قبیله اي در یمن هستند)میباشد.و
معنایش اینست گر چه پرده ها را بیفکند که پنهان دارد آنچه میکند بدرستی که خودش گواه و شاهد بر اعمالش میباشد.
(1
(نیست گر چه در الفاظش اختلاف است و معناي قول آن حضرت اینست او داناتر است بحال خودش و یا او داناتر است بآنچه
قدرت آن را دارد یکیست و اطاقه بمعناي قدرت و توانایی است گر چه در کاري که میکند سختی و مشقّت هم باشد آن را
متحمّل میشود.
ص : 106
[ [سوره القیامه ( 75 ): آیات 16 تا 25
اشاره
کَلّا بَلْ
􀀀
( انَهُ ( 19 􀀀 ا بَی 􀀀 اهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ( 18 ) ثُمَّ إِنَّ عَلَیْن 􀀀 ذا قَرَأْن 􀀀 ا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ ( 17 ) فَإِ 􀀀 سانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ( 16 ) إِنَّ عَلَیْن 􀀀 تُحَرِّكْ بِهِ لِ 􀀀 لا
اسِرَهٌ ( 24 ) تَظُنُّ أَنْ 􀀀 اظِرَهٌ ( 23 ) وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ب 􀀀 ا ن 􀀀 ی رَبِّه 􀀀 اضِ رَهٌ ( 22 ) إِل 􀀀 اجِلَهَ ( 20 ) وَ تَذَرُونَ اَلْآخِرَهَ ( 21 ) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ن 􀀀 تُحِبُّونَ اَلْع
( اقِرَهٌ ( 25 􀀀 ا ف 􀀀 یُفْعَلَ بِه
ترجمه:
-15 (اي رسول خدا زبان خود را بخواندن قرآن پیش از آنکه جبرئیل از وحی فارغ شود)مجنبان تا بفرا گرفتن آن تعجیل کنی.
-16 البتّه فراهم آوردن آن(در سینۀ تو تا یاد گیري)و تألیف آن به عهدة ماست.
-17 پس آن دم که آن را(بزبان جبرئیل(ع)براي تو بخوانیم)از خواندن او پیروي کن.
-18 سپس بیان قرآن بعهدة ماست.
-19 نه چنانست(که روز رستاخیز نباشد)بلکه دنیاي شتاب کننده را دوست میدارید.
-20 و آخرت را وامیگذارید.
ص : 107
-21 چهره هایی در آن روز خرّم است.
-22 بسوي رحمت پروردگار خویش انتظار کشنده اند.
-23 چهره هایی در آن روز گرفته است.
( -24 صاحبان این چهره ها یقین دارند که کاري کمر شکن با ایشان میکنند. ( 1
قرائت:
قاریان مدینه و کوفه تحبّون و تذرون را بتاء قرائت کرده و دیگران به یاء یحبّون و یذرون قرائت کرده اند.
دلیل:
هر که بتاء قرائت،پس بنا بر معنی(قل لهم بل تحبّون العاجله)و(قل لهم بل)تذرون(الآخرون)گذارده هر که بیاء قرائت کرده.بنا
بر معناي هم- یحبّون(العاجله)و(هم)یذرون(الآخرون)گذارده.
ص : 108
1) مترجم گوید:در میان مفسّرین عامّه و خاصّه اختلاف در نزول قرآن است عامّه مطلقا میگویند قرآن بتدریج در طول 23 -1
سال رسالت پیامبر بر آن حضرت نازل شد و برخی از خاصّه هم با آنها در این عقیده و قول موافقت کرده اند ولی حقّ آنست
که چنانچه از این آیه و آیات دیگر و اخبار صحیحه خاندان رسالت علیهم السّلام استفاده میشود که یک مرتبه بقلب نازنین
ی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء 193 و نَزَّلَ عَلَیْکَ 􀀀 پیامبر عظیم الشّأن اسلام نازل شده چنانچه فرمود نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَل
الَمِینَ نَذِیراً .و ده ها آیۀ دیگر که ظهور به نزول 􀀀 ی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْع 􀀀 انَ عَل 􀀀 ارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْق 􀀀 ابَ بِالْحَقِّ آل عمران 3 و تَب 􀀀 الْکِت
دفعی- یعنی دفعه واحده دارد ولی بتدریج در طول 23 تبلیغ فرموده.پس ما حصل اینکه تنزیل قرآن یک مرتبه و ابلاغش
تدریجی بوده است.
ابو علی گوید:یاء بنا بر آنچه که گذشت از ذکر انسان ( 1)پس بدرستی که مقصود بآن کثرت و عموم است مثل قول او که
.( سانَ خُلِقَ هَلُوعاً ثم قال إِلَّا الْمُصَلِّینَ ( 2 􀀀 میفرماید: إِنَّ الْإِنْ
لغت:
التحریک:گردانیدن چیزیست از مکانی بمکان دیگر یا از جهتی بجهت دیگر بفعل حرکت در آن.
و الحرکه:چیزي که بسبب آن حرکت دهنده حرکت میدهد.
و المتحرك:منتقل شونده است از طرفی بسوي دیگر.
و اللّسان:آلت و وسیلۀ سخن گفتن است.
و العجله:طلبیدن و خواستن چیزیست پیش از وقتی که سزاوار است در آن وقت شود و نقیض و ضدّ عجله ابطاء و تأخیر است.
و السّرعه:کردن کار است در اوّل وقتی که آن کار باید در آن انجام شود و ضدّ آن سستی و تأنّی است.
و القرآن:اصلش ضمیمه کردن و جمع نمودن و آن مصدر است مثل رجحان و نقصان.
و البیان:اظهار معنائیست براي نفس و شخص بچیزي که تمیز داده شود بسبب آن از غیرش و نقیض بیان اخفاء و اغماض پنهان
کردن و چشم پوشیدن
ص : 109
سانُ یَوْمَئِذٍ ( 4) بَلِ 􀀀 سانُ ( 3) یُنَبَّؤُا الْإِنْ 􀀀 امَهُ ( 2) یَقُولُ الْإِنْ 􀀀 سانُ لِیَفْجُرَ أَم 􀀀 سانُ ( 1) بَلْ یُرِیدُ الْإِنْ 􀀀 1) مترجم گوید:فرمود أَ یَحْسَبُ الْإِنْ -1
ی نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ ( 5) چون در این پنج آیه قبل ذکر انسان شده لذا یحبّون و یذرون را با یاء خوانده اند که حکایت از 􀀀 سانُ عَل 􀀀 الْإِنْ
غایب میکند.
سانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا .(مترجم) 􀀀 2) -و مانند آن وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْ -2
است.
و النضره:مانند بهجت و طلاقه گشاده رویی و خرّم رویی است.و ضدّ آن عبوس و بور ترش رویی و تیره گی چهره است.نضر
وجهه ینضر نضاره پس اوست ناضر.شاداب و خرّم شد صورت او....
و النّظر:بر گردانیدن حدقه صحیح چشم است بطرف دیدنی براي دیدن و نظر بمعنی انتظار است چنانچه خداي عزیز فرمود وَ
اظِرَهٌ ( 1)یعنی منتظره انتظار دارنده. 􀀀 إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ فَن
و شاعر گفت:
وجوه یوم بدر ناظرات
الی الرّحمن تنتظر الفلاحا
چهره هایی که در روز جنگ بدر نگاه کننده بسوي خداي بودند و انتظار پیروزي و رستگاري داشتند آن گاه نظر را در فکر
استعمال میکنند و میگویند نظرت فی هذه المسئله یعنی تفکّرت فکر کردم و از آنست مناظره و بمعناي مقابله هم میباشد گفته
میشود دور بنی فلان تتناظر یعنی تتقابل مقابله با هم دارند.
و الفاقره:یعنی کاسره شکننده ستون پشت بجهت سختی.و گفته اند فاقره بمعناي داهیه و آبده مصیبت ابدي و همیشگی.
تفسیر:
اللّ علیه و
􀀀
سانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ) ابن عبّاس گوید:پیامبر صلّی ه 􀀀 لا تُحَرِّكْ،بِهِ لِ 􀀀 سپس خطاب نمود خداي سبحان پیامبرش را و فرمود: (
آله وقتی قرآن
ص : 110
1) مترجم گوید:در سورة نمل در داستان حضرت سلیمان نبیّ علی نبیّنا و آله و علیه السّلام و بلقیس ملکه شهر سبا که بعد -1
أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ و
􀀀
منِ الرَّحِیمِ. 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
مانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ هِ 􀀀 از خبر آوردن هدهد و نامه نوشتن آن حضرت إِنَّهُ مِنْ سُلَیْ
فرستاد آن نامه را بوسیله هدهد براي بلقیس او پس از مشورت کردن با وزیران و امیران خود گفت، وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ تا آخر.
برایش نازل میشد از آن حرص و علاقه اي که بحفظ و ضبط آن داشت شتاب،و عجله میکرد به حرکت دادن زبانش براي
خواندن آن که از ترس اینکه مبادا فراموش کند آن را پس خداوند او را از این تعجیل منع فرمود و گفت اي رسول زبان خود
اللّ علیه و آله
􀀀
را مجنبان و حرکت مده تا بفرا گرفتن آن تعجیل کنی. و در روایت سعید بن جبیر است که حضرت رسول صلّی ه
عجله میکرد و در نزول قرآن بسختی و حفظ آن دشوار بود بر آن بزرگوار پس لب و زبان خود را قبل از فراغت جبرئیل از
وحی قرآن حرکت میداد.پس خداوند سبحان فرمود حرکت مده و مجنبان بوحی و یا بقرآن زبان خود را یعنی تعجیل بقرائت
ی إِلَیْکَ وَحْیُهُ .شتاب بفرا 􀀀 تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْض 􀀀 و فرا گرفتن قرآن مکن چنانچه در(سورة طه آیۀ 114 )فرمود: وَ لا
گرفتن و یا خواندن قرآن پیش از تمام شدن وحی بتو مکن.
ا جَمْعَهُ) 􀀀 (إِنَّ عَلَیْن
قتاده گوید:یعنی بعهدة ماست جمع قرآن در سینه تو تا آن را حفظ نمایی.
(وَ قُرْآنَهُ)
یعنی و تألیف آن نیز بر آنچه تو نازل گردیده نیز بعهدة ماست.
ابن عبّاس و ضحّاك گفته اند:یعنی که بعهدة ماست جمع و تألیف قرآن براي تو تا اینکه آن را حفظ نموده و ممکنست باشد
آن را تلاوت نمایی،پس نه ترس فوت چیزي از آن را.
اهُ) 􀀀 ذا قَرَأْن 􀀀 (فَإِ
یعنی جبرئیل بامر ما بر تو قرائت کرد (فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ) -ابن عبّاس گفته:یعنی قرائت آن یعنی وقتی جبرئیل از قرائت آن فارغ شد
( بخوان پس پیامبر بعد از این وقتی جبرئیل بر او نازل میشد سر را پائین انداخته و گوش میداد وقتی او میرفت قرائت میکرد ( 1
ص : 111
1) محدّث بحرینی در تفسیر برهان از علی بن ابراهیم نقل نموده -1
(1
که بر آل محمّد علیهم السّلام است جمع و تألیف و قرائت قرآن پس وقتی ما آن را قرائت کردیم پیروي کن قرائت او را.گفت
انَهُ .یعنی تفسیره. و حافظ برسی گوید:که موثّقین از اهل حدیث که اخبار را 􀀀 ا بَی 􀀀 پیروي کنید چگونه قرائت کردند ثُمَّ إِنَّ عَلَیْن
نوشتند یافتند که براي امیر المؤمنین علیه السّلام سیصد اسم است در قرآن که از آنهاست روایت صحیح از ابن مسعود که
سانَ صِدْقٍ 􀀀 سانَ صِ دْقٍ عَلِیا 3- وَ اجْعَلْ لِی لِ 􀀀 ا لَهُمْ لِ 􀀀 ا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ 2- وَ جَعَلْن 􀀀 ابِ لَدَیْن 􀀀 گفت قول خداي تعالی 1- وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِت
اللّ و علی بن ابی طالب الهادي 6- أَ
􀀀
ادٍ فالمنذر رسول ه 􀀀 ما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ ه 􀀀 ا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ 5- إِنَّ 􀀀 فِی الْآخِرِینَ 4- إِنَّ عَلَیْن
امٍ 􀀀 اهُ فِی إِم 􀀀 شاهِدٌ مِنْهُ ،فالبیّنه محمّد(ص)و الشّاهد علی تا اینکه میگوید: وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْ َ ص یْن 􀀀 ی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ 􀀀 کانَ عَل 􀀀 فَمَنْ
راطٍ مُسْتَقِیمٍ ،و قول او لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ یعنی از حبّ علی(ع)و چنانچه در 􀀀 ی صِ 􀀀 مُبِینٍ .یعنی علی إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَل
صفحۀ قبل اشاره نمودم اهل سنّت و بعضی از سنّی زده گان شیعه میگویند قرآن بعلّت اینکه پیامبر(ص)(نستجیر باللّه)امّی یعنی
بی سواد و قدرت خواندن و نوشتن را نداشت و نمیتوانست حفظ کند یک مرتبه بر او نازل نشد بلکه در طول بیست و سه سال
دوران رسالتش به تدریج آیه آیه و سوره سوره آمد تا بتواند حفظ کند گفتیم اوّلا بنا بر فرمایش- حضرت جواد الأئمّه و سایر
امامان علیهم السّلام پیامبر امّی یعنی از امّ القري مکّه معظّمه بود و اگر میخواست میتوانست بتمام لغات و زبانها بخواند و
سانَ عَلَّمَهُ 􀀀 منُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْ 􀀀 ي و اَلرَّحْ 􀀀 بنویسد،و سخن بگوید.نهایت اینکه استاد بشري ندیده بلکه بمفاد عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُو
لَدُنّ عِلْماً و آیات دیگر استادش خدا و در مکتب و آتیناه من لدنا علما آموخته بود و ثانیا دلیل آنها
􀀀
اهُ مِنْ ا 􀀀 انَ و عَلَّمْن 􀀀 الْبَی
ص : 112
قتاده و ضحّاك گفته اند: فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ یعنی عمل کن بآنچه در آنست از احکام حلال و حرام بلخی گفته.آن خدایی که او را بر
گزید اراده نکرده قرآن خواندن او را و بلکه مسلّما اراده کرده قرائت بندگان خدا پرونده اعمالشان را در روز قیامت و دلیل
این ما قبل و ما بعد آیه است و نیست در آن چیزي که دلالت کند بر اینکه مقصود قرآنست و نیست چیزي از احکام دنیا و در
سانَکَ 􀀀 تُحَرِّكْ بِهِ لِ 􀀀 این مطلب سر کوبی بنده و سرزنش اوست هنگامی که عجله و شتاب براي او سودي ندارد میگوید: لا
زبانت را مجنبان بآنچه در پرونده اعمال تو است.یعنی بخوان
(1
(که میگویند براي بیسوادیش که نمیتوانست یک مرتبه حفظ کند و لذا متدرجا نازل شد تا بتواند ضبط نماید علیل است از
چند وجه که ذکر شد و وجه مهم تر از همه بگفته حکماء و علماء منطق ادلّ دلیل بر امکان شیء وقوع آنست ما گر چه در
عصر پیامبر بزرگوار خود نبودیم ولی در عصر خود ما یعنی در قرن چهارده ه 1360 ق هجري دیدیم مرد عوام کالانعام که
هیچ سواد عربی و فارسی- خواندن و نوشتن نداشت،بنام کربلایی کاظم حافظ القرآن فراهانی که اهل ساروق فراهان اراك
بود بطور اعجاز و اشراق تمام قرآن را حافظ شده بود و بطوري تسلّط داشت که بدون توقّف و تعطیل قرآن را از اوّل تا آخر و
یا از آخر تا به اوّل تند میخواند و هزارها نفر از آیات عظام و دانشمندان و طبقات دیگر مردم ایران و عراق او را آزمایش
نموده و وي را غیر عادي یافتند و ما تفصیل و شرح زندگی،و کیفیّت حافظ شدن او را در جلد ششم گنجینه دانشمندان از ص
86 تا 92 یاد نمودیم بآنجا مراجعه شود.و ما از این حکایت واقعه نتیجه میگیریم که وقتی خاندان رسالت و یا حواریین آنان
یک نفر آدم دهاتی بیسواد را بتوانند یک رتبه باشراق و تصرّف ولایتی حافظ قرآن نمایند.حافظ شدن پیامبر اسلام و یک
مرتبه آمدن قرآن بر او خصوصا براي اثبات اعجاز او مسلّم و قطعی و بدون اشکال،و مانع خواهد بود.
ص : 113
کتاب خود را و شتاب هم نکن.پس مسلّم اینست آن کسی که او بینا بر نفس خود است وقتی که گناهان خود را دید و
ابِ ...)پس باو از باب توبیخ و سرزنش گفته میشود عجله و شتاب مکن و آرام 􀀀 ذَا الْکِت 􀀀 ا لِه 􀀀 ناراحت شد و شتاب کرد(و گفت م
باش تا بر تو حجّ تی معلوم شود پس ما آن را براي تو جمع میکنیم و چون جمع کردیم پیروي نما آنچه جمع نمودیم به
پذیرفتن حکمتهاي آن و تسلیم بودن آثاري که در آنست زیرا که ممکن نیست آن را انکار کنی.
انَهُ) 􀀀 ا بَی 􀀀 (ثُمَّ إِنَّ عَلَیْن
سپس بیان قرآن بعهدة ماست اگر انکار نمایی.
حسن گفته یعنی بر ماست بیان و تحقیق آنچه که خبرت دادیم که در آخرت ما آن را مینمائیم قتاده گفته یعنی که ما وقتی آن
را حفظ کردي براي تو بیان میکنیم و گفته شده:یعنی سپس بعهدة ماست که آن را براي تو حفظ نمائیم تا بسبب تلاوت تو بر
مردم بیان کنی آن را بر ایشان.
زجاج گوید:یعنی بعهدة ماست که قرآن را بزبان عربی نازل کنیم که در آنست بیانی براي مردم.و در این دلالت است که در
قرآن معمّا و لغز نیست و دلیل بر جواز تأخیر بیان از وقت حاجت هم نیست و البتّه دلالت بر جواز تأخیر بیان از وقت خطاب
میکند.
کَلّا)
􀀀
)
اجِلَهَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ) یعنی دنیا را بر عقبی و 􀀀 یعنی تدبّر و اندیشه در بارة قرآن و آنچه در آنست از بیان نمیکنند (بَلْ تُحِبُّونَ الْع
آخرت اختیار کرده براي دنیا کار میکنند ولی از روي نادانی و بدي اختیارشان قدمی براي آخرت بر نمیدارند.
اضِ رَهٌ) ابن عبّاس و 􀀀 آن گاه خداي سبحان بیان نمود حال مردم را در آخرت پس گفت (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ) یعنی در روز قیامت (ن
حسن گفته اند:یعنی
ص : 114
خرّم و شاداب و زیبایند.
مجاهد گفته:یعنی خوشحالند.سدي و مقاتل گفته اند.یعنی سفید روشن که نور از آن بالا میرود.خداوند سبحان چهره هاي
مؤمنین که استحقاق ثواب دارند باین علامت براي مردم و فرشتگان قرار داده که معلوم شود ایشان رستگارانند.
اظِرَهٌ) 􀀀 ا ن 􀀀 ی رَبِّه 􀀀 (إِل
اختلاف نموده اند در آن بر دو وجه 1-یعنی نگاه کردن چشم 2-یعنی انتظار و اختلاف کرده اند کسانی که حمل بر نگاه
چشم نموده اند بر دو قول 1-یعنی مقصود و مراد بسوي ثواب پروردگار که نعیم بهشت حالا بعد حال باشد نگاه میکند پس
خوشحالی او باین سبب بیشتر میشود و مراد از وجوه هم صاحبان وجوه چهره هاست و این معنی از جماعتی از علماء تفسیر و
اللّ بن مسعود و غیرهم)و تابعین آنان(چون سعید بن جبیر و قتاده و
􀀀
مفسّرین از اصحاب پیامبر(چون ابن عبّاس و عبد ه
جاءَ رَبُّکَ یعنی امر 􀀀 دیگران)روایت شده.پس مضاف حذف و مضاف الیه جاي آن قرار گرفته.چنانچه در قول خداي تعالی وَ
الْغَفّ یعنی بسوي طاعت و عبادت عزیز غفّار و توحید او و قول او. إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ
􀀀
ربّک و قول او وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی الْعَزِیزِ ارِ
اللّ ،یعنی کسانی که اولیاء خدا را اذیّت میکنند- 2-اینکه نظر بمعنی رؤیت و دیدن باشد یعنی خدا را معاینه و مشاهده کردن و
􀀀
هَ
این قول را از کلبی ( 1)و مقاتل و عطاء روایت کرده اند.
ص : 115
1) کلبی گر چه از شیعیان است و بر فرض صحّت روایت از او دور نیست که معتقد بصحّت رؤیت خدا باشد زیرا روایت -1
شده اعتقاد بمثل این نیز از غیر او و عقاید و آراء اشخاص نسبتی بهمه شیعه ندارد.
و این جایز نیست بعلّت اینکه هر منظور الیه بدیده و چشم مشار الیه بحدقه و لحاظ است و خداوند تعالی منزّه است از اینکه
اشاره بچشم شود چنانچه اجلّ از این است که اشاره بانگشتان گردد و نیز رؤیت بحاسه چشم نمیشود مگر بمقابله و توجّه و
باتّفاق همه خدا بالاتر است از این و نیز رؤیت و دیدن بچشم نمیشود مگر باتّصال و پیوست شعاع بمرئی و دیده شد،و خداوند
منزّه است از اتّصال و پیوست شعاع باو ( 1)بنا بر اینکه نظر در لغت افاده رؤیت نمیکند.زیرا که آن وقتی متعلّق بچشم شد افاده
طلب رؤیت میکند چنانچه وقتی متعلّق بقلب شد افاده طلب معرفت میکند بدلیل گفته آنان که میگویند(نظرت الی الهلال فلم
اره)نگاه بماه کردم و آن را ندیدم پس اگر نظر افاده رؤیت و دیدن میکرد هر آینه این گفته ساقط و متناقض بود و گفتۀ
ایشان(ما زلت انظر الیه حتّی رأیته)پیوسته نگاه بسوي او نمودم تا وي را دیدم و نمیشود چیزي غایت و نهایت خودش
باشد.پس نمیگویند ما زلت اراه حتّی رأیته.پیوسته دیدم او را تا دیدم او را و براي اینکه ناظر را ناظر بضروره میدانیم ولی بیننده
را بیننده بالضّروره نمیدانیم بدلیل اینکه ما از او میپرسیم آیا دیدي ماه را یا نه.
و امّا آنان که نظر در آیه را بانتظار حمل کرده اند در معناي آن به چند قول اختلاف کرده اند( 1)یعنی منتظر ثواب
پروردگارند و این معنی از مجاهد و حسن و سعید بن جبیر و ضحّاك روایت شده که آنها از علی علیه السّلام-
ص : 116
1) اگر گفته شود چرا رؤیت بحس مشترك را مانند رؤیت صورتها در- خواب و دیدن فرشتگان نفی میکنید.گفتیم وقتی -1
واجب الوجود جسم و متعلّق بجسم نبود میفهمیم که هر چه ما تصوّر جسم کنیم پس او خدا نیست
روایت کرده اند و کسی که اشکال کرده بر این معنی باینکه گفته نظر به معناي انتظار متعدّي به الی نمیشود مثلا
نمیگوید:انتظرت الیه بلکه میگوید انتظرته پس جواب آن از چند جهت خواهد بود یکی اینکه در شعر بمعناي انتظار و متعدّي
به الی آمده چنانچه در بیت گذشته که گفت(ناظرت الی الرّحمن) و مانند گفته جمیل بن معر:
و اذا نظرت الیک من ملک
و البحر دونک جدتنی نعما
و وقتی بدیده انتظار بسوي تو که از پادشاهانی نگاه کردم و دریا در مقابل کرم تو چیزي نبود بمن نعمتها را بخشیدي و قول
دیگر:
انّی الیک لما وعدت لناظر
نظر الفقر الی الغنیّ الموسر
بدرستی که من بسوي تو بآنچه وعده ام دادي هر آینه نظر دارم نظر مستمندي بمردي ثروتمند و توانگري،و امثال آن بسیار
اظِرَهٌ بر اینکه آن اسم باشد و آن واحد و مفرد آلاء که نعمت است 􀀀 ا ن 􀀀 ی رَبِّه 􀀀 است،و دوّم اینکه حمل شود(الی)در قول خدا إِل
باشد و اینکه در مفرد آن چهار لغت آمده آلی و الی مثل معا وقفا و الی و الی مثل حدي و حسی و تنوین بواسطۀ اضافه ساقط
شده.
اعشی وائل گوید:
ابیض لا یرهب الهزال و لا
یقطع رحما و لا یخون الی
شمشیري که نمیترساند ناتوانها را و قطع رحمی نمیکند و نعمتی را که باو عنایت شد خیانت نمیکند.و براي هیچکس نیست که
بگوید این از گفته هاي متأخّرین است که بتحقیق اجماع بر آنها سبقت یافته پس بدرستی که ما این را قبول نداریم براي آنکه
از علی علیه السّلام و مجاهد و حسن و غیر آنان یاد
ص : 117
کردیم که گفتند مقصود باین انتظار ثواب است.
و سوّم.اینکه نقطه نظر جایز است که متعدّي بالی شود بنا بر اینکه نظر بمعناي انتظار باشد چنانچه رؤیت متعدّي بالی شده در
ی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ پس جاري کرده کلام را بر معنی و گفته نشود رأیت الی فلان 􀀀 قول خداي تعالی که میفرماید: أَ لَمْ تَرَ إِل
و کلام را جاري بر معنی کند.مثل قول فرزدق:
و لقد عجبت الی هوازن اصبحت
منّی تلوذ ببظر ام جریر
و من تعجّب کردم از هوازن که صبح کرد در حالی که از من پناه میبرد به اطراف فرج و عورت ام جریر پس عجبت را متعدّي
بالی نموده براي اینکه بمعناي نظرت میباشد.
اللّ تعالی
􀀀
-2 ابی مسلم گوید:اینکه بمعناي آرزومندي و امیدواري بتجدید کرامت باشد چنانچه گفته میشود عینی ممدوده الی ه
و الی فلان چشم من امیدوار بسوي خداي تعالی و یا فلانی است و اذا شاخص الطّرف الی فلان و چون چشم بعضی از اعضاء
صورت و چهره است اضافه کرده نظري را که بسبب چشم واقع و حاصل میشود بچشم.
-3 اینکه باین معنی باشد که ایشان آمال و آرزو و طمع خود را از همه جز خداي قطع کرده اند و وجه هاي دیگري گفته
اند.پس خداي سبحان کنایه زده از طمع بنظر آیا نمیبینی که رعیّت انتظار دارد نظر شاه را و طمع میکند در محبّتها و بخشش
هاي او و روا ساختن حوائج او.
پس نظر مردم مختلف است.پس عدّه اي نظر امید بسلطان دارند و عدّه اي بتجارت و کسب و کار،و عدّه اي بزراعت و
کشاورزي و عدّه اي هم
ص : 118
امیدوار بخدا هستند،و این اقوال در معنی متقارن و نزدیک بهم هستند و بنا بر این پس این انتظار چه وقت تحقّق می یابد.برخی
گفتند بعد از آنکه در بهشت مستقرّ شدند.و بعضی گفتند پیش از آنکه مردم در بهشت یا در دوزخ قرار بگیرند.پس هر دسته
انتظار دارد چیزي را که اهلیّت آن را دارد و این اختیار قاضی عبد الجبّار است.
و تمام عدلیّه(از معتزله و امامیّه)گفته اند که جایز است نظر حمل به هر دو معنی شود و براي ما هم مانع از حمل آن بر هر دو
وجه نیست پس گویا اینکه خداي سبحان اراده کرده که ایشان نظر میکنند بثوابی که بر ایشان آماده شده در حال از اقسام
نعمتها و انتظار دارند امثال آنها را مرتّبا و دائما تا اینکه تمام و کامل شود بر ایشان آنچه را که استحقاق آن را از احترام و
تعظیم دارند و بنا بر این وجه سؤال میشود که وقتی بمعناي نظر به عین باشد حقیقت و بمعناي انتظار باشد مجازا چگونه حمل
بر هر دو معنی میشود بیک لحاظ(و حال آنکه از نظر علم احوال جایز نیست).
پاسخ اینکه نزد بیشتر از علماء کلام و اصولیّین در اصول فقه جایز است که اراده بکند هر دو معنی(حقیقی و مجازي را)بیک
اللّ روحه میباشد و این را ابو هاشم جایز نمیداند مگر اینکه دو
􀀀
لفظ،زیرا منافاتی بین آنها نیست و این اختیار سید مرتضی قدّس ه
بار تکلّم کند بیک بار نظر را قصد کند و به بار دوّم انتظار را.
و امّا قول آنها که میگویند منتظر نعمتهایش خالص نیست پس چگونه اهل بهشت را توصیف بانتظار میکند.
جواب آن اینست که کسی که منتظر چیزي میشود در حال نیاز به آن
ص : 119
ندارد و او اطمینان و وثوق برسیدن بآن دارد در موقع حاجت و نیازش پس او اهتمام باین ندارد و عیش و سرور او کم نمیشود
بلکه این مزید بر نعمتهاي اوست و اطمینان دارد برسیدن آن نعمت باو و ملحق میشود بایشان منتظري که در حال نیازمند به
چیزي که انتظار آن را دارد و بفوت او زیانی باو میرسد و مطمئن هم برسیدن آن نعمت باو نیست.
و بعضی در اضافه نظر بوجود گفته اند که چون غم و خوشحالی،در چهره ها و صورتها ظاهر نمیشود خداوند سبحان بیان
فرمود که وقتی مؤمن وارد قیامت میشود چهره اش گشاده و فرحناك ولی کافر گنهکار میترسد کیفر و مجازات کارهاي
اسِرَهٌ) یعنی سوخته و گرفته و 􀀀 زشتش را پس چهره اش گرفته و سوخته میشود و اوست قول خداي سبحان (وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ب
اقِرَهٌ) یعنی میداند و یقین دارد که او را چنان کیفر و مجازات میکنند که کمرشان میشکند. 􀀀 ا ف 􀀀 دگرگون (تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِه
و برخی گفتند.که این بنا بر حقیقت گمان و ظنّ است.یعنی گمان میکنند فی الجمله حصول آن را ولی تفصیل آن را
نمیدانند.و این معنی از اوّل بهتر است زیرا اگر بمعناي علم باشد باید ان بعد از ان مخفّفه از انّ ثقیله باشد بنا بر آنچه که در غیر
یک مورد ذکر شده.و خداوند سبحان این- چهره هایی که گمان دارند یاد کرده در مقابل چهره هایی که امید و انتظار دارند
.(1)
ص : 120
1) مترجم-محمّد-رازي گوید:محدّث بحرینی در تفسیر برهان از شیخ بزرگوار ابن بابویه باسنادش از حضرت علی بن -1
اظِرَهٌ) روایت 􀀀 ا ن 􀀀 ی رَبِّه 􀀀 اضِرَهٌ إِل 􀀀 موسی الرّضا علیه- السّلام در قول خداي عزّ و جلّ (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ن
نموده که فرمود:
(1
مشرقه.چهره هاي نورانی که منتظر ثواب پروردگار است و نیز باسنادش از عبد السّلام بن صالح هروي روایت نموده که گفت
عرض کردم بعلی بن موسی الرّضا علیه السّلام که اي فرزند پیامبر خدا چه می گویید در باره حدیثی که اهل سنّت روایت
نموده اند که مؤمنین خدا را در منازل بهشتی خود زیارت میکنند.فرمود:اي ابا صلت خداوند تعالی- پیامبرش را بر تمام خلقش
از پیامبران و فرشتگان برتري داد و طاعت او را طاعت خود و بیعت با او را بیعت با خود و دیدار او را در دنیا و آخرت دیدار و
اللّ ) کسی که اطاعت کند پیامبر را خدا را اطاعت نموده.و گفت (إِنَّ
􀀀
طاعَ هَ 􀀀 زیارت خدا قرار داد.و فرمود: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَ
اللّ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) بدرستی که کسانی که با تو بیعت کنند البتّه با خدا بیعت نموده دست
􀀀
اللّ یَدُ هِ
􀀀
ایِعُونَ هَ 􀀀 ما یُب 􀀀 ایِعُونَکَ إِنَّ 􀀀 الَّذِینَ یُب
اللّ علیه و آله فرمود کسی که مرا در زندگیم یا بعد از مرگم زیارت کند قطعا خدا
􀀀
خدا بالاي دستهاي آنهاست و پیامبر صلّی ه
را زیارت کرده.و پیامبر در بهشت چهار درجه دارد پس کسی که او را در درجه اش در بهشت،از منزلش زیارت کند خداي
تبارك و تعالی را زیارت نموده.ابا صلت گوید: پس گفتم اي فرزند رسول خدا چیست معناي خبري که آنها روایت نموده که
اللّ نظر بصورت خداي تعالی است)فرمود:اي ابا صلت کسی که خدا را توصیف کند بصفت و وصفی مانند
􀀀
ثواب(لا اله الاّ ه
صورت ها مسلّما کافر شده و لکن وجه خدا پیامبران و رسولان و حجّتهاي اویند(علیهم السّلام)ایشانند،آن کسانی که بسبب
ی وَجْهُ رَبِّکَ) 􀀀 انٍ وَ یَبْق 􀀀 ا ف 􀀀 آنها توجّه بسوي خداي عزّ و جلّ و دین او و شناسایی او میشود و خداوند تعالی فرمود (کُلُّ مَنْ عَلَیْه
إِلاّ وَجْهَهُ) هر چیزي فنا پذیرد
􀀀
الِکٌ 􀀀 هر کس بر روي زمین باشد فانی میشود فقط وجه خدا باقی میماند.و نیز فرمود (کُلُّ شَیْءٍ ه
مگر وجه او(دانشمندان ولایتی گفته اند وجه بحساب ابجد 14 میباشد و مقصود از وجه در این دو آیه چهارده معصوم علیهم
السّلام میباشند که باقی میمانند)پس نظر به پیامبران و رسولان،و حجّتهاي خدا علیهم السّلام در درجات و منازلشان در روز
اللّ علیه و آله فرمود کسی که دشمن بدارد اهل بیت و عترت را مرا نخواهد
􀀀
قیامت ثواب بزرگیست براي مؤمنین.و پیامبر صلّی ه
دید و منهم او را در روز قیامت نخواهم دید.و فرمود:بدرستی که در میان شما افرادي هستند که بعد از مفارقت و
ص : 121
پس این گروه امید تجدید کرامت و نعمت دارند و آن دسته گمان شکنجه ها و اعمال شاقّه کمر شکن را پس حال چهره هاي
امیدوار ضدّ حال چهره هایی است که خوف و ترس عذاب و شکنجه را دارد.
ترتیب:
سانَکَ) بما قبلش اینست،که چون در جلوتر ذکر قیامت و تهدید و وعید نمود خطاب 􀀀 تُحَرِّكْ بِهِ لِ 􀀀 وجه پیوست قول خدا (لا
سانَکَ لِتَعْجَ لَ) مجنبان زبانت را به قرائت قرآن که شتاب کنی 􀀀 تُحَرِّكْ بِهِ لِ 􀀀 اللّ علیه و آله را و گفت (لا
􀀀
فرمود پیامبر صلّی ه
قرائتش را بلکه تکرار کن برایشان آیه را تا در دلهاي آن نقش بندد زیرا آنها غافل از دلیل ها و حجّت ها هستند.حبّ و علاقه
بدنیا آنها را غافل نموده پس نیازمند بزیادتی بیان و توضیحات و تقریرات میباشند
(1
(جدایی من مرا نخواهند دید اي ابا صلت.بدرستی که خداي تعالی توصیف بمکان نمیشود و دیده ها و خیال ها او را درك
نخواهد نمود.
ص : 122
[ [سوره القیامه ( 75 ): آیات 26 تا 40
اشاره
( ساقُ ( 30 􀀀 ی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ اَلْمَ 􀀀 بِالسّ ( 29 ) إِل
اقِ 􀀀 اَلس ّ
اقُ 􀀀 راقُ ( 28 ) وَ اِلْتَفَّتِ 􀀀 اقٍ ( 27 ) وَ ظَنَّ أَنَّهُ اَلْفِ 􀀀 راقِی ( 26 ) وَ قِیلَ مَنْ ر 􀀀 اَلتَّ إِذ بَلَغَتِ ا􀀀 کَلّا
􀀀
ی􀀀 ی لَکَ فَأَوْل 􀀀 ی ( 34 ) ثُمَّ أَوْل 􀀀 ی لَکَ فَأَوْل 􀀀 یَتَمَطّ ( 33 ) أَوْل
􀀀
ی أَهْلِهِ ی 􀀀 تَوَلّ ( 32 ) ثُمَّ ذَهَبَ إِل
􀀀
کِنْ کَذَّبَ وَ ی 􀀀 صَلّ ( 31 ) وَ ل
􀀀
لا ی 􀀀 لا صَدَّقَ وَ 􀀀 فَ
فَسَوّ ( 38 ) فَجَعَلَ مِنْهُ
ي􀀀 کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ 􀀀 ثُم ( ی ( 37 􀀀 سانُ أَنْ یُتْرَكَ سُديً ( 36 ) أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْن 􀀀 35 ) أَ یَحْسَبُ اَلْإِنْ )
( ی ( 40 􀀀 ی أَنْ یُحْیِیَ اَلْمَوْت 􀀀 ادِرٍ عَل 􀀀 ذلِکَ بِق 􀀀 ی ( 39 ) أَ لَیْسَ 􀀀 اَلزَّوْجَیْنِ اَلذَّکَرَ وَ اَلْأُنْث
ترجمه:
-15 آیه) 26 -نه چنانست(که دل بر دنیا توان نهاد)زمانی که جان به استخوان زیر گلو برسد. )
-27 و گفته شود(کسان محتضر و مرده گویند)طبیب درمان بخش کیست.
-28 و یقین کند آن دم زمان جدایی(از دوستان)است.
29 )-و ساق(پاي محتضر از سختی جان کندن)بر ساق دیگر مالیدن گیرد(این ترجمه بنا بر قولیست که در این آیه گفتند). )
ص : 123
-30 آن روز راندن بسوي جزاي پروردگار توست.
-31 پس آدمی نه تصدیق کند و نه نماز گذارد(و یا پس آدمی نه صدقه و نه زکاه دهد و نه نماز بخواند).
-32 و لکن دروغ شمرد(دین را)و از آن روي گردانند.
-33 سپس بسوي خاندان خویش رفت در حالی که(از روي افتخار) میخرامید.
-34 (شکنجه دنیا و کیفر آخرت)ترا سزد پس ترا سزد.
-35 سپس سزاوارتست بل ترا سزاوار است.
-36 آیا انسان پندارد که مهمل گذاشته میشود.
-37 آیا آدمی قطره آبی از منی نیست که(در رحم)ریخته میشود 38 -سپس خونی بسته گردید(پس خدا او را در رحم به
دمیدن روح)بیافرید(پس انسان را باعتدال قامت)راست گردانید.
-39 پس از منی(یا از انسان)دو صنف را قرار داد نر و ماده(مرد و زن)را.
-40 آیا آن خدایی که بر این تواناست قادر نیست که مردگان را زنده گرداند.
قرائت:
( حفص و رویس(یمنی)را با یاء و دیگران(تمنی)با تا خوانده اند ( 1
ص : 124
1) حفص(بر من راق)سکته لطیفی داده تا اشتباه به مرّاق که صیغۀ مبالغۀ از مروق است نشود و تفصیل آن در سوره کهف -1
گذشت و بطور خلاصه اینکه لطائف قرائت حفص اینست که در چهار موضع حفص سکته داده سکته
دلیل:
ابو علی(صاحب تفسیر)گوید کسی که با تاء خوانده حمل بر نطفه نموده یعنی(ا لم یک نطفه تمنی)آیا تو نطفه و قطره آب
گندیده نبودي که نمو و رشد کردي.و کسی که با یاء خواند حمل بر منی نموده یعنی از منی ریخته شده تقدیر میکند که
انسان و غیر انسان ایجاد کند.
شاعر گوید:
منت لک ان تلقی ابن هند منیّه
و فارس میّاس اذا،ما تلبّیا
یعنی:تقدیر نمود مرگ براي تو که ببینی پسر هند و یکّه سوار میّاس را در روز حرب و کارزار.
شاهد در این بیت یکم منّت که بمعناي تقدیر آمده.
و دیگري گوید:
لعمري ابی عمرو لقد ساقه المنی
الی جدث یؤذي له بالاهاضب
سوگند بجان ابی عمر که تقدیر او را کشانید بقبري که در زمینهاي بلند براي او آماده کرده بودند یعنی تقدیر او را کشانید-
شاهد در این بیت نیز کلمه منی که بمعناي تقدیر است میباشد.
التّراق:جمع ترقوه و آن جلوي گلو از بالاي سینه است که در موقع مرگ نفس و جان بسوي آن بالا میرود و بخار از درون
آدمی بسوي آن بالا میآید و در اینجاست که جان بگلو رسیده و مرگ فرا میرسد.
(1
- ا) در سورة یس 3 􀀀 (لطیفی 1-در سورة کهف کلمه (قَیِّماً) براي اینکه معلوم شود که آن- صفت عوجا نیست 2-کلمه (مَرْقَدِن
انَ تا اشتباه بکلمه بران در سوره 􀀀 اقٍ) براي این که مشتبه بمرّاق که صیغه مبالغه است نشود در سورة قیامت 4 بَلْ ر 􀀀 کلمه (مَنْ ر
مطفّفین نگردد.شعرایی
ص : 125
ذو الرّمه میگوید:
و ربّ عظیمه دافعت عنها
و قد بلغت نفوسهم التّراقی
و چه بسا مشکله اي که از آنها دفع نمودم و حال آنکه جانهاي ایشان بگلوشان رسیده بود.شاهد در این بیت کلمه التّراقی است
که جمع ترقوه یعنی گلوست.
و الرّاق:جویا و طالب شفاست رقاه یرقیه رقیه هنگامی که براي او طلب درمان و شفاء نماید بنامهاي شریف خدا و آیات عظیمه
اللّ تعالی.عرب میگوید:قامت الحرب علی ساق.یعنی جنگ با شدّت و سختی بپاشد.
􀀀
و امّا العوذه.آن دفع بلاهاست بکلمات ه
میگوید:
فاذا شمرت لک عن ساقها
فوء بها ربیع و لا تسأم
وقتی دامنش را برایت جمع نمود و بالا زد پس اي ربیع آمیزش کن و ملول و کسل هم نشو شاهد در این بیت کلمه ساقهاست
و التّمطی:تمدّد بدنست از کسالت و اصل آن اینست که باطنش را ظاهر کند.و گفته شده که اصل آن تمطط است.پس یکی
از دو طا را یاء قرار دادند و آن از مط بمعناي مد است مانند قول آنان تظنّیت و املیت و مانند آن و نهی کرده اند از رفتن
مطیطاء یعنی متکبّرانه راه رفتن باین کیفیّت که دستهایش را از روي تبختر و خود خواهی حرکت دهد.
اولی لک:کلمه وعید و تهدید است.
خنساء شاعره گوید:
هممت بنفسی کل الهموم
فاولی بنفسی اولی لها
ص : 126
مهموم و غمگین شدم در خاطر خودم بتمام همها و غصّه ها پس شایسته به خودم شایسته آن غم و غصّه هاست.
شاهد در این بیت کلمه فاولی و اولی است.
العلقه:قطعه اي از خون بسته شده است.
السّدي:کالمهل و بیهوده گذاردن است.
اعراب:
در اعراب اولی چند وجه است 1-اینکه مبتداء و خبرش لک باشد.
-2 اینکه خبر براي مبتداء محذوف باشد تقدیرش این باشد(الشّر اولی لک)و بنا بر این لام در لک براي اختصاص است مثل
آنکه بگوید:(الشّر اولی لک من الخیر)شر براي تو از خیر بهتر است و جایز است اینکه بمعنی (من)باشد.و تقدیرش(الشّر اقرب
منک.و سدي منصوب است،بر حالیت از قول او(یترك).
مقصود و تفسیر:
کَلّا) کافر ایمان باین نمیآورد.و بعضی گفته
􀀀
سپس خداي سبحان بیان نمود حال ایشان را در موقع جان کندن پس گفت (
ی􀀀 ا تَرَكَ عَل 􀀀 ذا بَلَغَتِ) نفس و یا جان وقتی رسید.و آن را یاد نکرد بدلالت کلام بر آن چنانچه فرمود (م 􀀀 اند.بمعناي حقا است (إِ
ا مِنْ دَابَّهٍ) یعنی بر پشت زمین. 􀀀 ظَهْرِه
راقِیَ) 􀀀 (التَّ
اقٍ) یعنی و گفت کسانی که از فامیلش 􀀀 یعنی استخوان متّصل و پیوسته بگلو.و از این کنایه بر اشراف بر مرگ زده (وَ قِیلَ مَنْ ر
حاضر بود(هل من راق)ابی قلابه و ضحّاك و قتاده و ابن زید گفتند.یعنی آیا طبیبی که او را شفا دهد و یا مداوا کند
هست.پس آن را نمی یابند قتاده گوید:
ص : 127
طلب کنید براي او طبیبانی.پس بی نیاز نکردند چیزي از عذاب خدا را از او ابن عبّاس و مقاتل گفتند:یعنی فرشتگان گویند
کیست که روح او را بالا میبرد آیا فرشتگان رحمتند یا ملائکه عذاب.
ابو العالیه گوید:در باره او ملائکه رحمت با فرشتگان عذاب نزاع میکنند که کدام روح او را بالا برد.
ضحّاك گوید:اهل دنیا بدن او را تجهیز میکنند و اهل آخرت روح او را.
راقُ) 􀀀 (وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِ
یعنی در آن موقع که جانش بگلویش میرسد میفهمد که باید از دنیا و اهل خود و مال و فرزندان جدا شود.و فراق ضدّ وصال
است و آن دور کردن نزدیکانست.و در حدیث آمده که بنده معالجه میکند سختی مرگ و سکرات آن را و بند بند او بعضی
بر دیگري سلام(خدا حافظی)نموده و میگوید:علیک السّلام.جدا میشوي از من و جدا میشوم از تو تا روز قیامت.
بِالسّ )
اقِ 􀀀 الس ّ
اقُ 􀀀 (وَ الْتَفَّتِ
گفته شد که در آن چند وجه است.( 1)ابن عبّاس و مجاهد گویند.پیچیده شده سختی امر آخرت بامر دنیا.( 2)حسن گوید:حال
مرگ پیچیده حال زندگی شده( 3)شعبی و ابی مالک گوید دو ساق پایش در موقع مرگ بهم سائیده و پیچیده شود براي
اینکه نیرو و قوّة آن رفته و مثل پوستی میشود که بعضی بر بعض دیگر پیچیده شود.
قتاده گوید:او پریشان میشود پس پیوسته یک پاي خود را کشیده و پاي دیگر را رها نموده و یکی بدیگري پیچیده میشود.و
بعضی گفته اند آن بستن دو ساقست در کفن( 4)پیچیده میشود ساق دنیا بساق آخرت و آن شدّت مصیبت مرگ است شدّت
هول و بیم قیامت و در تمام این وجوه معنا این
ص : 128
است که سختی ها پیوسته یکی بعد از دیگري باو میرسد و از شدّتی بیرون نمیرود مگر اینکه سخت تر از آن برایش خواهد
آمد.
ساقُ) 􀀀 ی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَ 􀀀 (إِل
( یعنی راندن آفریده هاست بمحشري که جزء خدا دیگري مالک امر و نهی در آن روز نیست. ( 1
و بعضی گفتند:میکشاند فرشته روح او را بآنجا که خداوند تعالی امر فرماید اگر اهل بهشت است او را بعلّیین و اگر اهل دوزخ
و آتش است به سجّین که درّه اي از جهنّم است میبرند.و مساق محلّ و جایگاه سوق و راندن است.
صَلّ )
􀀀
لا ی 􀀀 لا صَدَّقَ وَ 􀀀 (فَ
یعنی چیزي تصدّق نداد و یا تصدیق به چیزي ننمود و نماز براي خدا نخواند.
کِنْ کَذَّبَ) 􀀀 (وَ ل
بخدا(و پیامبر و روز قیامت و عقبات مرگ)تکذیب نمود و گفت اینها همه دروغ است(و در سورة مدّثرهم که گذشت
دوزخیان در پاسخ بهشتیان میگویند ما روز قیامت را دروغ پنداشتیم).
تَوَلّ )
􀀀
(وَ ی
حسن گفت یعنی از طاعت خدا اعراض کرد.
قتاده گوید:یعنی کتاب خدا را تصدیق ننمود و براي خدا نماز نخواند،و لیکن تکذیب کرد قرآن و پیامبر را و از ایمان به آن
( اعراض نمود ( 2
ص : 129
1) مترجم.گوید در آن روز بافرادي مانند شدّادها و عاد و ثمودها و نمرود و فرعونها و ستمگران و کافرها که در دنیا ادّعاء -1
ی زدند گفته میشود. لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ .پادشاهی امروز از کیست هیچکس جرئت سخن 􀀀 خدایی کرده و کوس أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْل
گفتن ندارد جز وجود اقدس خاتم الانبیاء(ص)و یا سیّد اولیاء امیر المؤمنین- علی(ع)و یا حضرت احدیّت جلّت قدرته.که
الْقَهّ
ارِ 􀀀 واحِدِ 􀀀 لِلّ الْ
􀀀
میگوید: هِ
2) مترجم گوید:در شواهد التّنزیل حاکم حسکانی ص 295 ط بیروت -2
(2
تَوَلّ ) از تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی باسنادش از عمّار بن یاسر آورده که
􀀀
کِنْ کَذَّبَ وَ ی 􀀀 صَلّ وَ ل
􀀀
لا ی 􀀀 لا صَدَّقَ وَ 􀀀 در باره تنزیل (فَ
اللّ بن عبّاس زده بودند بودم و او براي مردم حدیث میگفت.که ناگاه ابو
􀀀
گفت.من با ابی ذر غفاري در خیمه اي که براي عبد ه
ذر بر خاست و دستش را بستون خیمه زد آن گاه گفت اي مردم هر کس مرا میشناسد که میشناسد و هر کس نمیشناسد من
خود را معرّفی میکنم منم جندب فرزند جناده ابو ذر غفّاري.شما را بحقّ و حقّ پیامبر سوگند میدهم آیا شنیدید که رسول خدا
میفرمود:زمین روئیدن نداده و آسمان سایه نیفکنده بر صاحب زبانی که راستگوتر از ابی ذر باشد گفتند.بخدا سوگند
130 ) مرد از ما جمع نمود و در روز / شنیدیم.گفت آیا میدانید اي مردم که پیامبر در روز غدیر خم یکصد و سی هزار نفر( 000
سمرات پانصد نفر مرد از ما جمع نمود و در هر دو روز میفرمود (اللّهمّ من کنت مولاه فان علیّا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد
من عاداه بار خدایا هر کس که من مولاي اویم پس بدرستی که علی مولاي اوست.بار خدایا دوست بدار دوستان او را و
دشمن بدارد دشمنان او را پس عمر بر خاست و گفت (بخّ بخ لک یا بن ابی طالب اصبحت مولاي و مولا کلّ مؤمن و
مؤمنه)به به بر تو اي پسر ابی طالب که صبح نمودي در حالی که مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمنی هستی.پس چون این
اللّ شنید برخاست.و بر مغیره بن شعبه تکیه داد و گفت:لا نقر لعلی بولایه و لا نصدق
􀀀
مطلب را معاویه بن ابی سفیان لعنهما ه
لا􀀀 لا صَدَّقَ وَ 􀀀 فَ» محمّدا فی مقالته.ایمان بولایه علی نمیآورم و محمّد را در سخنش- تصدیق نمیکنیم. پس خداوند نازل فرمود
پس گفتند بار خدایا که شنیدیم.و همین روایت را نیز «... ی􀀀 ی لَکَ فَأَوْل 􀀀 یَتَمَطّ أَوْل
􀀀
ی أَهْلِهِ ی 􀀀 تَوَلّ ثُمَّ ذَهَبَ إِل
􀀀
کِنْ کَذَّبَ وَ ی 􀀀 صَلّ وَ ل
􀀀
ی
فرات از حذیفه بن الیمان راجع بغدیر خم با یک اضافات دیگر روایت نموده که معاویه علیه الهاویه بر خاست در حال خشم و
اللّ قیس اشعري و چپش را بر شانه مغیره بن شعبه گذاشته و میرفت
􀀀
تکبّر بیرون رفت در حالی که دست راستش را بر شانه عبد ه
صَ لّ ) پس پیامبر مصمّم
􀀀
لا ی... 􀀀 لا صَدَّقَ وَ 􀀀 و میگفت لا نصدّق محمّدا علی مقالته و لا نقرّ لعلّی- بولایته.پس خدا نازل فرمود (فَ
شد که او را بر گردانیده و بکشد.جبرئیل(ع)گفت.عجله مکن...
ص : 130
یَتَمَطّ )
􀀀
ی أَهْلِهِ ی 􀀀 (ثُمَّ ذَهَبَ إِل
سپس بسوي خاندان خویش رفت.
(از روي تبختر)یعنی بر گشت بسوي خاندانش با تکبّر و غرور که در رفتنش افتخار میکرد.و بعضی گفتند که مقصود ابو جهل
ابن هشام است.
ی)􀀀 ی لَکَ فَأَوْل 􀀀 (أَوْل
و این تهدید از خداست و معنایش اینست که اي ابو جهل سختیها و زشتیها سزاوار تو و نزدیک بتو است.و در روایتی آمده،که
ی) بدیها سزاوار تو پس 􀀀 ی لَکَ فَأَوْل 􀀀 ی ثُمَّ أَوْل 􀀀 ی لَکَ فَأَوْل 􀀀 اللّ علیه و آله دست ابی جهل را گرفت و فرمود (أَوْل
􀀀
رسول خدا صلّی ه
سزاوار توست.و تکرار فرمود ابو جهل گفت به چه چیز مرا تهدید میکنی تو و خداي تو توانایی اینکه کاري بمن کنید و
مکروهی بمن وارد نمائید ندارید و من عزیزترین مردم این سرزمین هستم پس خداوند سبحان چنانچه پیامبر فرمود در باره او
نازل نمود.
و بعضی گفته اند.یعنی مذمّت و سرزنش سزاوارتر و شایسته تر است بر تو از ترك آن مگر آنکه آن حذف شد و در کلام
بسیار آمده تا گردیده به منزلۀ الویل لک.و از محذوفهایی شده که اظهار آن جایز نیست.
قتاده گفته آن تهدید است و معنایش اینست.بدي در دنیا سزاوار توست،سزاوار تو است.سپس بدي در آخرت شایسته
توست،شایستۀ تو است.و تکرار براي تأکید است.
جبائی گفته:دور باشی تو از خیرات دنیا و دور باشی از خیرات،و خوبیهاي آخرت.
و بعضی گفته اند:سزاوار تو است اي ابو جهل آنچه در جنگ بدر(از کشته شدن و مذلت)که دیدي پس سزاوار تو است آنچه
در قبرت ببینی و آنچه در قیامت خواهی دید و براي همین(ثم)داخل نمود و گفت(ثم فاولی لک فی النّار)
ص : 131
سپس سزاوار توست آنچه در آتش خواهی دید.
سانُ) 􀀀 (أَ یَحْسَبُ الْإِنْ
یعنی ابا جهل (أَنْ یُتْرَكَ سُديً) ابن عبّاس و مجاهد گفتند یعنی او را مهمل گذارده امر و نهی براي او نیست.و الف همزه (أَ
یَحْسَبُ) استفهام انکاري است یعنی شایسته نیست که پندارد او را مهمل گذارده اند.
و بعضی گفتند:که آن عام است(نه خصوص ابو جهل)یعنی که آدم به بعث و منکر نعمت هاي خدایی پندارد که او را مهمل
گذارده بدون امري که مؤاخذه بآن شود.پس در آن ارزشی براي او باشد و اصلاح براي آنچه او بر آن معتاد شده در عاقبت
کارش و بهتر باشد بواسطه آن در دنیا،و آخرتش.
ی)􀀀 (أَ لَمْ یَکُ نُطْفَهً مِنْ مَنِیٍّ یُمْن
آیا نبود از نطفه گندیده از منی که ریخته شد(در رحم مادرش)یاد شد و نیرو پیدا کرد.یعنی چگونه گمان کند که مهمل
گذارده شده و حال آنکه می بیند در ذات خودش از تنقل احوال چیزي که ممکن میشود او را که استدلال کند بآن براي
اینکه براي او صانع حکیمی است که عقل او را کامل نموده و او را توانا ساخت و در او ایجاد شهوت و تمایلات جنسی کرده
پس میفهمد که جایز نیست او را خالی از تکلیف گذارد.
و معناي قول او(یمنی)یعنی تقدیر میکند.و بعضی گفته اند که میریزد در رحم.
کانَ عَلَقَهً فَخَلَقَ) 􀀀 (ثُمَّ
فَسَوّ ) (پس او را باعتدال قامت راست گردانید)خلق و
ي􀀀 سپس آن را خون بسته میکند پس میآفریند از آن خلقی در رحم (
صورت و اعضاء باطنه و ظاهره او را در شکم مادرش.
ص : 132
و بعضی گفته اند:پس او را انسانی راست و مستوي القامه بعد از ولادتش گردانید و نیروي او را تکمیل نمود.
و بعضی گفته اند:یعنی اجسام را خلق کرد و آنها را براي کارها راست گردانید و قرار داد براي هر عضو عملی که مخصوص
او باشد(مثل دیدن براي چشم و شنیدن براي گوش و گفتن براي زبان و....).
(فَجَعَلَ مِنْهُ)
ی) دو صنف نر و ماده(مرد و زن). 􀀀 یعنی قرار داد از انسانی (الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْث
و بعضی گفته اند:یعنی از منی ایجاد کرد مرد و زن را و این اعلانیست از خداي سبحان که او نیافرید انسان را از منی و منتقل
نکرد او را از حالی بحال دیگر که او را مهمل بگذارد.پس مسلّما و قطعا مقصود و غرضی در این بوده و آن وصول بثواب
است بسبب تکلیف و امتثال او.
ذلِکَ) 􀀀 (أَ لَیْسَ
ی) توانا بر اینکه مردگان را زنده نماید.این تقریر 􀀀 ی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْت 􀀀 ادِرٍ عَل 􀀀 آیا نیست آن کسی که این قدرت نمایی را نموده (بِق
براي آنها است بر اینکه کسی که توانایی و قدرت دارد در اوّل مرتبه انسانی را از قطره منی بوجود آورد قدرت دارد بر
انگیختن و زنده کردن را زیرا کسی که قدرت دارد بر اینکه نطفه را علقه و علقه را مضغه تا اینکه او را انسانی زنده و
سالم،داراي حواس پنجگانه(بینایی و شنوایی و چشیدن و بویایی و لمس نمودن)و اعضاء شریفه اي که هر کدامیک مسئولیت
مخصوص بخود دارند که براي عضو دیگر صلاحیت ندارد و ایجاد کرد و صنف مرد و زن که از آنها تناسل و تکثیر نوع و
تولید مثل شود.پس قطعا قدرت دارد بر اعاده او بعد از مرگ بهمان کیفیّتی که در حال حیات بوده.و در حدیث از براء ابن
عازب روایت شده که گفت وقتی
ص : 133
ی) نازل شد پیامبر اسلام(ص) گفت(سبحانک اللهم بلی)آري بار خدایا تو 􀀀 ی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْت 􀀀 ادِرٍ عَل 􀀀 ذلِکَ بِق 􀀀 این آیه (أَ لَیْسَ
منزّه و پاکی.و این از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت شده است.و در این آیه دلیل بر- صحّت و درستی
( قیاس عقلی است زیرا خداوند سبحان نشانۀ عالم آخرت را بنشانۀ عالم دنیا و اولی اعتبار کرده است. ( 1
ص : 134
اللّ علیه و
􀀀
1) مترجم گوید:سیوطی در تفسیر درّ المنثور خود از ابو هریره دوسی و غیر او روایت نموده که وقتی پیامبر صلّی ه -1
ی) را قرائت میکرد.میفرمود سبحانک اللهم و بلی و در بعضی از نسخه 􀀀 ی أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْت 􀀀 ادِرٍ عَل 􀀀 ذلِکَ بِق 􀀀 آله این آیه را (أَ لَیْسَ
هاي مجمع البیان بجاي و بلی و بکی ذکر شده و همین طور در عیون اخبار الرّضا از حضرت رضا علیه السّلام است که هر گاه
سوره قیامت را قرائت میکرد در موقع فراغت از سوره میگفت(سبحانک اللهم بلی)و علّامه طباطبائی هم در تفسیر(المیزان)عینا
همین مطلب را ذکر نموده است.
سورة انسان
اشاره
در مکّ ه نازل و داراي چهار اسم است 1-هل اتی 2-سورة انسان 3-سورة دهر 4-سورة ابرار.و مفسّرین اختلاف کرده اند
بعضی گفته اند تمام آن مکّی و مجاهد و قتاده گفته اند.تمام آن مدنی حسن و عکرمه و کلبی گفته اند مدنی است مگر آیه
لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً) که آن مکیّست. 􀀀 (وَ
ا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلاً) تا آخر سورة مکّی که 8-آیه است و از اوّل سوره تا آیه 􀀀 إِنّ نَحْنُ نَزَّلْن
􀀀
و برخی گفته اند:که از آیه ( ا
مذکور که بیست و دو آیه است مدنی است.
عدد آیات این سوره-باتّفاق مفسّرین سی و یک آیه است.
فضیلت این سوره:
اللّ علیه و آله روایت نموده که فرمود هر کس
􀀀
ابی بن کعب از پیامبر صلّی ه
ص : 135
سورة هل اتی را قرائت کند پاداش او بر خداوند بهشت و حریر است.
حضرت امام محمّد باقر(ع)فرمود:هر کس در هر نماز صبح(روز پنجشنبه)یا در صبح پنجشنبه سورة هل اتی را قرائت کند
خداوند صد تا حور العین باکره (دست نخورده)و چهار هزار حور العین(دست خورده)باو تزویج نموده و با حضرت محمّد
اللّ علیه و آله بوده باشد.
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
رسول ه
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان سوره قیامت را پایان داد به اینکه دلیل بر صحّت بعث و روز قیامت آفرینش و پیدایش انسانیت از
نطفه.این سوره را هم مانند آن شروع نموده و فرمود:
[ [سوره الإنسان ( 76 ): آیات 1 تا 10
اشاره
شاجٍ نَبْتَلِیهِ 􀀀 سانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْ 􀀀 إِنّ خَلَقْنَا اَلْإِنْ
􀀀
سانِ حِینٌ مِنَ اَلدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً ( 1) ا 􀀀 ی عَلَی اَلْإِنْ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . هَلْ أَت 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
رارَ 􀀀 لالًا وَ سَعِیراً ( 4) إِنَّ اَلْأَبْ 􀀀 لاسِلَ وَ أَغْ 􀀀 کافِرِینَ سَ 􀀀 ا لِلْ 􀀀 إِنّ أَعْتَدْن
􀀀
إِمّ کَفُوراً ( 3) ا
ا􀀀 و شاکِراً 􀀀 إِمّ
ا􀀀 اَلس اهُ بَِّیلَ 􀀀 إِنّ هَدَیْن
􀀀
اهُ سَمِیعاً بَصِیراً ( 2) ا 􀀀 فَجَعَلْن
کانَ شَرُّهُ 􀀀 خافُونَ یَوْماً 􀀀 ا تَفْجِیراً ( 6) یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَ 􀀀 اَللّ یُفَجِّرُونَه
􀀀
ادُ هِ 􀀀 ا عِب 􀀀 کافُوراً ( 5) عَیْناً یَشْرَبُ بِه 􀀀 ا 􀀀 زاجُه 􀀀 کانَ مِ 􀀀 یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ
( لا شُکُوراً ( 9 􀀀 زاءً وَ 􀀀 لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَ 􀀀 اَللّ
􀀀
ما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ هِ 􀀀 ی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً ( 8) إِنَّ 􀀀 امَ عَل 􀀀 مُسْتَطِیراً ( 7) وَ یُطْعِمُونَ اَلطَّع
( ا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً ( 10 􀀀 خافُ مِنْ رَبِّن 􀀀 إِنّ نَ
􀀀
ا
ص : 136
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان:
-1 بطور قطع روزگاري بر آدمی گذشت در حالی که او چیزي یاد کرده شده نبود.
-2 البتّه ما انسان را از نطفه اي بهم آمیخته آفریدیم که او را(بامر و نهی)میآزمائیم پس او را شنوا و بینا گردانیدیم.
-3 بدرستی که ما راه(حقّ و دین مستقیم)را باو نمودیم یا سپاس دارنده یا ناسپاس است.
-4 البتّه ما براي کافران زنجیرهایی و غلهایی و آتشی افروخته آماده کرده ایم.
-5 بی تردید نیکان از خمر و شرابی مینوشند که آمیختگی و طبیعت آن کافور و خنک است(آن را بکافور بهشتی بیامیزند تا
خنک و خوشبو و شیرین گردد)
ص : 137
-6 از چشمه اي که بندگان خدا از آن مینوشند آن چشمه را(بهر کجا بخواهند)میرانند راندنی آسان.
-7 نیکوکاران بنذر وفا میکنند و از روزي که بدي آن فاش و آشکار است میترسند.
-8 و طعام را با آنکه آن را دوست میدارند(یا فقط به محبّت و عشق بخدا طعام مخصوص و منحصر خود را)به مستمندي و به
یتیمی و اسیري از- اسیران مشرك میخورانند.
-9 (و بزبان حال یا قال میگویند)شما را فقط براي طلب خشنودي خداي تعالی میخورانیم از شما پاداشی نمیخواهیم و نه سپاس
داري.
-10 ما جدّا از پروردگار خویش روزي که(از شدّت وحشت چهره ها) ترش در کمال سختی باشد بیم داریم.
قرائت:
اهل مدینه و ابو بکر از عاصم و کسایی،و سلاسل،را با تنوین و همین طور (قواریرا)و بر تمامی وقف بر الف نموده اند.ابن کثیر
و خلف،سلاسل را، بدون تنوین و قواریر را اوّل را با تنوین و قواریرا دوّم را بدون تنوین و بر سلاسل و قواریر دوّم وقف نموده
اند بدون الف حمزه و یعقوب در تمامی بدون تنوین و بغیر الف وقف کرده اند.ابو عمرو و ابن عامر و حفص بدون تنوین در
سلاسل و قواریر مگر اینکه ایشان وقف بر سلاسل و قواریر اوّل با الف و قواریر دوّم را بدون الف جز اینکه شجاع هم سلاسل
را نیز وقف بدون الف مینمود.
ص : 138
دلیل:
ابو علی طبرسی(صاحب تفسیر)گوید:آنکه سلاسلا و قواریرا در وصل و وقف صرف کرده دلیلش دو چیز است ( 1)ابو الحسن
اخفش گفته شنیدیم ما از عرب کسی که اینطور صرف میکرد و صرف میکرد تمام چیزهایی که غیر منصرف بود.گوید و این
لغت شعراء است زیرا ایشان ناچار شدند به صرف مالا ینصرف در شعر.پس آن را منصرف کردند و زبانشان بر این مطلب
جریان یافت.و احتمال دادند این را در شعر بجهت اینکه شعر محتمل زیاد هست چنانچه محتمل نقیصه است.پس احتمال دادند
زیادي تنوین را ( 2)اینکه این جمع ها شباهت به آحاد و واحدها دارد زیرا گفتند صواحبات یوسف(در حالی که فقط زلیخا
بوده)پس چون جمع شد جمع آحاد منصرفه قرار دادند در حکم آن.پس آن را صرف کردند.
ابو الحسن اخفش گوید:و بسیاري از عرب موالی را موالیات( 1) و فرزدق شاعر انشاد نموده و گفته:
فاذا الرّجال رأوا یزیدا رأیتهم
خضع الرّقاب نواکسی الأبصار
پس هنگامی که بزرگان یزید را دیدند می بینی تو ایشان را که سرها بزیر افکنده و چشمها را فرو بسته اند پس این(سلاسل و
قواریر)مثل جمع نواکس است.و کسی که بدون تنوین و الف قرائت کرده.پس او قرار داده آن را مانند
ص : 139
1) کسایی در کتاب اتّحاف و غیر او از کوفیّین گفته اند:که بعضی از اعراب تمام ما لا ینصرف را صرف میکنند مگر افعل -1
التّفضیل و در تمام قرآنها اتّفاق کرده اند بر نوشتن سلاسلا و کانت قواریرا بالف ولی در قواریر من فضّه اختلاف کرده بعضی
با الف و برخی بدون الف ثبت کرده اند.(شعرایی)
ساجِدُ) و ملحق کردن الف در سلاسل و قواریر نظیر الحاق الف است در 􀀀 واتٌ وَ مَ 􀀀 وامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَ لَ 􀀀 قول خداي تعالی (لَهُدِّمَتْ صَ
قول خدا(الظّنونا،و السّبیلا و الرّسولا)شبیه میشود بالف اطلاق در قوافی شعر از جهت اینکه مانند آن کلام تمام و کامل است.
لغات:
الدّهر:مرور شب و روز و جمعش ادهر و دهور است.
النّطفه:اصلش آب کم و گاهی بر آب زیاد هم اطلاق میشود.امیر المؤمنین علی علیه السّلام هنگامی که خوارج را یاد
فرمود.گفت کشتارگاه آنها نزدیک نطفه یعنی نهر نهروان است و جمع آن نطاف و نطف است.
شاعر گوید:
و ما النّفس الاّ نطفه بقراره
اذا لم تکدّر کان صفوا غدیرها
و نیست نفس مگر نطفه اي در جایگاهش که متمایل بکارهاي خیر و صلاح است بطبیعت خودش وقتی که عوارض آن را
کدر نکند و هر مولودي به فطرت توحید و پاك متولّد میشود.
مفرد امشاج مشیج است و مشجت هذا بهذا یعنی این را باین مخلوط کردم و اوست ممشوج و مشیج و مفرد ابرار بار و بر است
مثل ناصر و انصار.
و الکاس:ظرفیست که در آن شراب باشد.
عمر بن کلثوم گوید:
صددت الکاس عنّا ام عمرو
و کان الکاس مجراها الیمینا
ام عمرو(کنیه زینت که مورد نظر شاعر بوده)شراب را از ما دریغ داشت و حال آنکه عادت بر این جاریست که از سمت راست
شروع میکنند.
ص : 140
او فی بالعقد:وفا کرد بآن پس وفا نمود لغت اهل حجاز است و وفی لغت تمیم و اهل نجد است.
النّذر:تعهّد بر کار خوبیست که انسانی آن را بر خود واجب میکند نذر ینذر.یعنی نذر کرد و نذر میکند.
عنتره شاعر گوید:
الشاتمی عرضی و لم اشتمها
و النّاذرین اذا لم ألقهما دمی
آن دو نفر عرض مرا دشنام دادند و حال آنکه من دشنام ندادم آنها را و نذر کننده گانی که میگویند هر آینه اگر ما عنتره را
دیدیم البتّه او را خواهیم کشت.شاهد این بیت کلمه النّاذرین.نذر کنندگانست.
المستطیر:یعنی منتشر و پراکنده.اعشی گوید:
فبانت و قد اسأرت فی الفؤاد
صدعا علی نائها مستطیره
پس(آن زن)جدا شد و حال آنکه در دل باقی گذارده بود شکافی که ناله و اندوه از فراق او طولانی و دائمی است شاهد این
بیت کلمه مستطیر است القمطیر:بدي شدید و سخت را گویند و قد اقمطر الیوم اقمطرارا،به تحقیق که روز سخت بدي بود
سخت بودنی و روز قمطریر و قماطر روزیست که گویا آن روز بهم پیچیده است.
شاعر گوید:
بنی عمّنا هل تذکرون بلاءنا
علیکم اذا ما کان یوم قماطر
پسر عموهاي ما قطعا بخاطر دارید حمله و وبلاء ما را بر خودتان در آن هنگامی که روز بسیار سختی بود.شاهد این بیت کلمه
قماطر است.
بعضی گفته اند هل در آن بیت بمعناي قد و قطعا است.
ص : 141
شاعر گوید:
ام هل کثیر بلی لم یقض عبرته
اثر الاحبّه یوم البین مشکوم،
یعنی آیا بتحقیق پاداش میدهد عاشق گریانی را که بر فراق دوستان خود بسیار گریسته است.شاهد این بیت کلمه هل است که
بمعناي قطعا آمده است.
اعراب:
جمله (لَمْ یَکُنْ شَیْئاً) در محلّ رفع است زیرا که آن صفت حین است تقدیرش اینست(لم یکن شیئا مذکورا)و امشاج جایز است
صفت براي نطفه و جایز است هم بدل و هم وصف باشد مانند قول ایشان که میگویند برمه اعشار و ثوب اسمال.و(نبتلیه)در
محلّ نصب است بنا بر حالیت.
إِمّ کَفُوراً
ا􀀀 و شاکِراً 􀀀 إِمّ
ا􀀀
.دو حال هستند از ها در(هدیناه)یعنی راهنمایی کردیم سپاس گذار و ناسپاس را و(عینا)در منصوب بودن او چند وجه است.
1)اینکه بدل از کافورا باشد وقتی کافور را اسم عین قرار دادي پس بدل کلّ از کلّ میشود( 2)اینکه بدل از قول خدا (مِنْ )
که حرف جارّ است حذف و وصل بفعل شده پس او را نصب داده. « من » کَأْسٍ) یعنی مینوشند از چشمه اي پس
3)اینکه منصوب باشد بنا بر مدح و تقدیرش اینست یعنی چشمه اي که- میآشامند آن را یعنی آب آن را زیرا چشمه نوشیدنی )
نیست بلکه آب چشمه نوشیدنی است.
شأن نزول:
کانَ 􀀀 رارَ یَشْرَبُونَ تا آیه (وَ 􀀀 خاصّه یعنی عموم شیعیان و امامیّه و اهل سنّت روایت کرده اند که آیاتی از این سوره.آیه إِنَّ الْأَبْ
سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً) در
ص : 142
بارة علی علیه السّلام و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام و کنیز آنان(فضّه) نازل شده.
و قصّه طولانی و اجمالش اینست:
ابن عبّاس و مجاهد و ابی صالح روایت کرده اند که حسن و حسین علیهما السّلام مریض و بیمار شدند.پس جدّشان پیامبر خدا
اللّ علیه و آله با بزرگان عرب از آنها عیادت کرد و گفتند اي ابو الحسن اي علی اگر نذري براي شفاء فرزندانت نمایی
􀀀
صلّی ه
اللّ علیها همین
􀀀
خداوند آنها را شفا دهد.پس نذر کردند اگر خداي سبحان آنها را شفا داد سه روز روزه بگیرند و فاطمه سلام ه
قسم نذر نمود و خادمه آنها فضّه هم همین طور نذر کرد.پس شفا یافتند در حالی که چیزي موجود نداشتند.پس علی علیه
السّلام از مردي یهودي سه صاع جو قرض نمود.و بروایتی آن جو را بعنوان دستمزد گرفت که براي او پشمی بریسد و آن جو
را آورد نزد فاطمه علیها سلام.پس یک صاع آن را آرد نمود و نان پخت و علی علیه السّلام نماز مغرب را در مسجد گذارد(با
اللّ علیه و آله)و بخانه آمد.فاطمه آن نان را نزد او گذارد تا افطاري نماید که مستمندي آمد و اظهار کرد من
􀀀
رسول خدا صلّی ه
فقیرم پس آنچه داشتند از ما حضر باو دادند و جز آب چیزي نچشیدند،پس چون روز دوّم شد صاع دوّم را فاطمه(ع)آرد نمود
و نان ساخت و در موقع افطار پیش علی علیه السّلام نهاد و تا خواستند افطار کنند که یتیمی درب خانه آمد و طعام خواست
اللّ علیها ما بقی جو را مهیّا نمود براي
􀀀
پس همگی سهام خود را به او دادند و جز آب چیزي نچشیدند.و روز سوّم فاطمه سلام ه
افطارشان و چون خواستند میل کنند که اسیري درب خانه غذا خواست فورا طعام انحصاري خود را باو دادند و جز آب چیزي
نچشیدند
ص : 143
پس چون روز چهارم شد که نذرشان را اداء کرده بودند علی علیه السّلام با حسن و حسین علیهما السّلام آمد نزد پیامبر صلّی
اللّ علیه و آله و حال آنکه اثر ضعف و ناتوانی در آنها ظاهر بود پس رسول خدا(ص)گریست و جبرئیل.
􀀀
ه
نازل و سوره(هل اتی)را آورد.
و در روایت عطا از ابن عبّاس اینست که علی بن ابی طالب علیه السّلام خود را اجیر نمود که یک شب باغ نخل و خرماي آن
مرد یهودي را آب یاري کند به مقدار سه صاع جو.پس چون صبح شد اجرت خود را گرفت و یک سوّم آن را آرد نمود و با
آن غذایی بنام حریره پخت و چون آماده شده و خواستند افطار کنند که مسکینی آمد.پس آن را باو دادند سپس براي روز
دوّم ثلث دیگر را آماده ساختند و چون حاضر شد و خواستند افطار کنند یتیمی آمد و سؤال کرد.پس باو دادند و براي روز
سوّم ما بقی را پختند و چون آماده شد اسیري از مشرکین آمد و سؤال کرد.پس او را خورانیدند و تمام شد نذرشان،و احدي
این روایت را در تفسیرش یاد کرده.
اللّ علیه السّلام که نزد فاطمه علیها
􀀀
اللّ بن میمون از حضرت ابی عبد ه
􀀀
علی بن ابراهیم(قمّی)گوید که پدرم حدیث کرد از عبد ه
سلام جویی بود پس آن را عصیده(که قسمی از حریره باشد)ساخت و چون پخته شد و آن را در مقابل آنان گذارد و مسکینی
اللّ
􀀀
اللّ )پس علی علیه السّلام بر خاست و ثلث دیگر غذا را باو داد سپس اسیري آمد و گفت رحمکم ه
􀀀
آمد و گفت(رحمکم ه
پس علی علیه السّلام ثلث سوّم که باقی غذا بود باو داد و ابدا آن را نچشیدند و خدا آن آیات را نازل فرمود در بارة ایشان و
این فضیلت جاریست در بارة هر مؤمنی که براي خداي عزّ و جل این کار را نماید و این مطلب دلالت دارد که این سوره در
مدینه نازل شده است.
ص : 144
اللّ حسن ابن حسن که این سوره تمامش مدنی است و در شأن
􀀀
ابو حمزه ثمالی در تفسیرش گوید:حدیث کرد مرا ابو عبد ه
علی و فاطمه علیهما السّلام نازل شد.
اللّ
􀀀
اللّ پسر عبد ه
􀀀
حدیث کرد ما را سیّد ابو الحمد مهدي بن نزار حسینی قاینی گفت خبر داد ما را حاکم ابو القاسم عبید ه
حسکانی.گفت حدیث کرد مرا ابو نصر مفسّر گفت حدیث کرد مرا عمویم ابو حامد بطور املاء و دیکته،گفت حدیث کرد
مرا ابو یوسف یعقوب بن محمّد فزاري مقري گفت حدیث کرد ما را محمّد بن یزید سلمی گفت حدیث کرد ما را زید بن
موسی گفت حدیث کرد ما را عمرو بن هارون از عثمان بن عطاء از ابن عبّاس گفت اوّل چیزي که در مکّه نازل شد
سوره(اقراء( 1)باسم ربک)پس از آن سورة(ن و القلم)( 2)سپس مزّمل ( 3)آن گاه مدّثر( 4)پس از آن(تبّت)( 5)پس(اذا الشمس
کورت)بعد (سبح اسم ربک الاعلی)( 7)بعد و اللیل( 8)اذا یغشی بعد و الفجر( 9)بعد و الضحی( 10 )بعد ا لم نشرح( 11 )بعد و
العصر( 12 )بعد و العادیات ( 13 )بعد انا اعطیناك الکوثر( 14 )بعد الهیکم التکاثر(بعد ا رأیت)( 16 )- بعد کافرون( 17 )بعد الم تر
اللّ احد( 21 )بعد و النجم( 22 )بعد عبس( 23 )بعد
􀀀
کیف( 18 )بعد قل اعوذ برب الفلق( 19 )بعد قل اعوذ برب الناس( 20 )بعد قل هو ه
انا انزلناه( 24 )بعد و الشّمس( 25 )بعد بروج( 26 )بعد و التین بعد لایلاف( 28 )بعد القارعه( 29 )بعد قیامت( 30 )بعد الهمزه.
31 )(ویل لکل همزه لمزه)بعد 32 و المرسلات بعد 33 ق بعد 34 لا اقسم بهذا لبلد بعد 35 الطّارق بعد 36 -اقتربت الساعه بعد )
36 ص بعد 37 الاعراف بعد 38 قل اوحی بعد 39 یس بعد 40 -الفرقان بعد 41
ص : 145
الملائکه بعد 43 -کهیعص بعد 43 -طه بعد 44 -الواقعه بعد 45 الشّعراء بعد 46 -النّمل بعد 47 -القصص بعد 48 -بنی اسرائیل بعد
-49 یونس بعد 50 -هود بعد 51 -یوسف بعد 52 -الحجر بعد 53 -انعام بعد 54 -و الصّافات بعد 55 -لقمان بعد 56 -القمر بعد
-57 سبا بعد 58 -الزّمر بعد 59 -حم المؤمن بعد 60 -حم السّجده بعد 61 -حمعسق بعد 62 -زخرف بعد 63 -دخان بعد 64 -جاثیه
بعد 65 -احقاف بعد 66 -و الذّاریات 67 -غاشیه بعد 68 -کهف بعد 69 -نحل بعد 70 -نوح بعد 71 -ابراهیم بعد 72 -انبیاء بعد
- -73 مؤمنون بعد 74 -الم تنزیل بعد 75 -طور بعد 76 -الملک بعد 77 -الحاقه بعد 78 -ذو المعارج بعد 79 عم یتساءلون بعد 80
النّازعات بعد 81 -انفطرت بعد 82 -انشقت بعد 83 -روم بعد 84 -عنکبوت بعد 85 -مطفّفین و اینها که هشتاد و پنج سوره است
در مکّه نازل شد.آن گاه در مدینه نازل شد 86 -بقره بعد 87 -انفال بعد 88 -آل عمران بعد 89 -احزاب بعد 90 -ممتحنه بعد
-91 نساء بعد 92 -اذا زلزلت بعد 93 -حدید بعد 94 سورة محمّد(ص)بعد 95 -رعد بعد 96 -سورة الرّحمن بعد 97 -سوره هل
اللّ بعد 102 -النّور بعد 103 -الحج بعد 104 -منافقون
􀀀
اتی بعد 98 -الطّلاق بعد 99 لم یکن بعد 100 -حشر بعد 101 اذا جاء نصر ه
بعد 105 -مجادله بعد 106 -حجرات بعد 107 تحریم بعد 108 - جمعه بعد 109 -تغابن بعد 110 -صف بعد 111 -مائده بعد 112
( التّوبه پس این بیست و هشت سوره است که در مدینه نازل شد. ( 1
ص : 146
1) مترجم گوید:در این حدیث ذکر سورة فاتحه که سورة حمد -1
و روایت کرده آن را استاذ احمد زاهد باسنادش از عثمان بن عطاء از پدرش از ابن عبّاس در کتاب ایضاح و در آن ذکر کرده
که هر وقت،اوّل سوره اي در مکّه نازل میشد نوشته میشد در مکّه آن گاه خدا آنچه میخواست در مدینه بآن سوره اضافه
میفرمود.
و باسنادش از عکرمه و حسن بن ابو الحسن بصري روایت کرده که اوّل سوره اي که در مکّه از قرآن نازل شد بنا بر این ترتیب
سورة اقرء باسم ربک و سورة ن و مزّمل تا گفته او که میگوید و آنچه در مدینه نازل شد.ویل للمطففین و بقره و انفال و آل
اللّ علیه و آله و رعد و رحمن و هل اتی
􀀀
عمران و احزاب و مائده و ممتحنه و نساء و اذا زلزلت و حدید و سورة محمّد صلّی ه
( علی الانسان،تا آخرش. ( 1
(1
(باشد نیست و مسلّما در اصل نسخه بوده و در این چاپها افتاده،و سوره هایی که در مدینه نازل شده در این نسخ 27 سوره
است و سورة حمد بنا بر اینکه مدنی باشد ذکر نشده یا از قلم راوي افتاده و یا از صحّاف و بنا بر روایاتی که مصنّف بعد از این
حدیث ذکر کرده از سعید بن مسیّب از علیّ بن ابی طالب علیه السّلام سورة فاتحه در مکّه نازل شده.
ص : 147
1) مترجم.محمّد-رازي گوید:شأن نزول سوره دهر و آیات- مذکور را در باره خاندان رسالت بیشتر بلکه نزدیک باتّفاق از -1
مفسّرین،و محدّثین اهل سنّت و قاطبه امامیّه نقل کرده و قبول نموده اند و هیچ کس منکر آن نیست مگر کسی که ناصبی باشد
اللّ که در تفسیر فی ظلال القرآنش متعرضّ نشده و انکار نموده و در بعضی از موارد هم اهانت و
􀀀
مانند سیّد قطب لعنه ه
جسارت بساحت مقدّس سیّد الموحّ دین امام المتقین و امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه ال ّ ص لاه و السّلام نموده و حتّی
افتراء و تهمت به آن حضرت زده خدا او را در آتش با موالیانش غاصبین و ظالمین آل محمّد علیهم السّلام محشور
فرماید.آمین یا ربّ العالمین.
(1
اللّ
􀀀
اللّ بن عبد ه
􀀀
خلاصه از جمله افرادي که مف ّ ص ل داستان شأن نزول این سوره را در کتاب شواهد التنزیل نقل کرده عبید ه
معروف بحاکم حسکانی حنفی است که میگوید خبر داد ما را احمد بن ولید بن احمد به اینکه من بر او از اصلش
اللّ ، محمّد بن فضل فحوي در بغداد در سال 331 در قسمت رصافه
􀀀
خواندم.گفت خبر داد ما را ابو العبّاس واعظ(و یا)ابو عبد ه
اللّ رمانی گفت حدیث کرد مرا
􀀀
بطور املاء گفت خبر داد ما را حسن بن علی بن زکریّاي بصري خبر داد ما را هیثم بن عبد ه
علی بن موسی الرّضا علیه السّلام از پدرش و او از پدرش جعفر بن محمّد او از پدرش محمّد او از پدرش علی او از پدرش
اللّ علیه و آله از
􀀀
حسین او از پدرش علی بن ابی طالب علیهم السّلام گفت وقتی حسن و حسین مریض شدند رسول خدا صلّی ه
آنها عیادت کرد بمن فرمود:اي ابو- الحسن اگر براي خدا نذري میکردي جهت شفاي فرزندانت امید دارم که خداوند بسبب
للّ نذر)بر من است براي خدا نذري اگر شفاء یافتند دو حبیب من از بیماریشان
􀀀
آن نذر آنها را شفاء دهد.پس من گفتم(علیّ ه
که سه روز روزه بگیرم.پس فاطمه هم گفت منم نذر کردم اگر فرزندانم از کسالتشان بهبودي یافتند سه روز روزه بگیرم.ف ّ ض ه
خادمه هم گفت منهم نذر کردم اگر آقایان من خوب شدند سه روز روزه بگیرم.پس خداوند لباس عافیت بر آنها پوشیده و
شفا یافتند.و آنها در این هنگام صبح کردند که در نزد آنها چیزي از خوراکی نه زیاد و نه کم یافت نمیشد.پس آن روز را
روزه گرفتند،و علی علیه السّلام آمد بازار نزد شمعون بن حاناي یهودي و از او سه صاع جو قرض گرفت و آورد بخانه نزد
فاطمه علیها السّلام و آن حضرت یک صاع آن را آرد کرده و خمیر نمود و پنج نان پخت و علیّ علیه السّلام نماز مغرب را با
اللّ علیه و آله بجا آورد.و داخل منزل شد تا افطار کند و فاطمه علیها سلام نان جو و قدري نمک نسائیده و
􀀀
رسول خدا صلّی ه
آب خالص نزد آن حضرت گذارد،پس وقتی آمدند افطار کنند که مسکین درب منزلشان آمد و گفت السّلام علیکم یا اهل
بیت محمّد.مسکین هستم از اولاد مسلمین اطعام کنید مرا خدا شما را از غذاهاي بهشتی اطعام کند.پس علی علیه السّلام گفت:
فاطم ذات الرّشد و الیقین یا بنت خیر النّاس،اجمعین اما ترین البأس المسکین جاء الینا جائع حزین
ص : 148
و باسنادش از سعید بن مسیّب از علی بن ابی طالب علیه السّلام که گفت پرسیدم از پیامبر از ثواب قرآن پس مرا خبر داد از
ثواب سوره سوره هاي قرآن بنا بر آن طوریکه از آسمان نازل شده.و اوّل سوره اي که بر او نازل گردید در مکّه سوره فاتحه
الکتاب بود آن گاه اقراء باسم ربک سپس ن تا اینکه گفت و اوّل سوره اي که در مدینه نازل گردید سوره بقرة بود پس از
آن انفال پس از آن آل عمران پس از آن احزاب،پس از آن ممتحنه،پس از آن نساء،پس از آن اذا زلزلت پس از آن حدید
پس از آن سوره محمّد،پس از آن رعد پس از آن سورة الرّحمن،پس از آن هل اتی تا آنجا که گفت.پس این سوره هایی
اللّ علیه و آله فرمود تمام قرآن یکصد و چهارده سوره است و تمام آیات
􀀀
است که در مدینه نازل شده سپس پیامبر صلّی ه
آن( 6236 )ششهزار و دویست و سی و شش آیه و تمام حروف قرآن سیصد و بیست یکهزار و دویست و پنجاه حرف
321250 )رغبت نمیکند در فرا گرفتن قرآن مگر سعادتمندها و متعهّد- قرائت آن نمیشود مگر اولیاء خدا. )
(1
اللّ و یستکین کلّ امرء بکسبه رهین اي فاطمه صاحب عقل و یقین.اي دختر بهترین تمام
􀀀
( قد قام بالباب له حنین یشکو الی ه
مردم.آیا نمیبینی مسکین بیچاره را که گرسنه و غمگین در خانه ما آمده و ناله میکند و بخدا مینالد و شکایت میکند.هر انسانی
اللّ علیها در پاسخ آن حضرت گفت: امرك عندي یا ابن عم طاعه ما بی لئوم و لا
􀀀
در گرو اعمالش میباشد. پس فاطمه سلام ه
ضراعه اعطیه و لا ندعه ساعه نرجو له الغیاث فی المجاعه و نلحق الاخیار و الجماعه و ندخل الجنّه بالشّ فاعه پسر عمو جان
فرمان شما نزد من مورد اطاعت و مرا هیچ ملامت و ناراحتی نیست.آنچه دارم او را میدهم و یک ساعت هم تأخیر نمی اندازم
امید داریم
ص : 149
(1
براي دادرسی در حال گرسنگی،و ما ملحق میشویم به نیکان،و جماعت پاکان و بشفاعت پیامبر(ص)داخل بهشت میشویم پس
دادند بآن سائل نانهاي خود را و خوابیدند آن شب را،و جز آب خالص چیزي نچشیدند و چون صبح شد فاطمه علیها سلام
اللّ علیه و آله خواند و بمنزل
􀀀
صاع دوّم را آرد و خمیر و پنج قرص نان ساخت و علی علیه السّلام نماز مغرب را با پیامبر صلّی ه
آمد که افطار کند پس فاطمه علیها السّلام نان جو و نمک زبر و آب خالص در پیش آن حضرت گذارد و چون همگی
نزدیک شدند که تناول کنند یتیمی در خانه آمد و گفت السّلام علیکم یا اهل بیت محمّد.من یتیمی از اولاد مسلمین هستم
اللّ علیه و آله در روز احد شهید شد مرا طعام دهید خداوند شما را از غذاهاي بهشت اطعام
􀀀
پدرم در رکاب پیغمبر صلّی ه
کند.پس تمامی سهام خود را به یتیم دادند و گرسنه خوابیدند و جز آب خالص،چیزي نچشیدند.و چون روز سوّم شد فاطمه
صاع سوّم را آرد و خمیر و پنج قرص نان پخت و آن روز هم روزه گرفتند و علی علیه السّلام نماز مغرب را با پیغمبر گذارد و
داخل منزل شد تا افطار کند و فاطمه آن نانها را با نمک درشت و آب خالص حاضر نمود تا میل کند که اسیري درب خانه
ایستاد و گفت السّلام علیکم یا اهل بیت النبّوه مرا طعام دهید خداوند بشما طعام دهد.پس نانهاي خود را باو دادند و خود
گرسنه خوابیدند و جز آب چیزي نچشیدند و چون روز چهارم شد علی علیه السّلام و حسن و حسین در حالی که مانند جوجه
میلرزیدند،و فاطمه و فضّه با آنها توانایی رفتن نداشتند از ناتوانی و ضعف.پس پیامبر آمده گفت بار خدایا اینها خاندان منند
که از گرسنگی بخطر افتادند. پروردگار من بر ایشان رحم فرما و ایشان را بیامرز.خدایا آنها را حفظ نما و فراموششان
مکن.پس جبرئیل نازل شد و گفت اي محمّد خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید:دعاء تو را در بارة آنها مستجاب کردم،و
ذا􀀀􀀀 کافُوراً تا آنجا که گوید إِنَّ ه 􀀀 ا 􀀀 زاجُه 􀀀 کانَ مِ 􀀀 رارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ 􀀀 آنها را سپاس میگویم و از آنها راضی هستم.و بخوان. إِنَّ الْأَبْ
کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً .. 􀀀 زاءً وَ 􀀀 کانَ لَکُمْ جَ 􀀀
ص : 150
(میگویم)سخن در این زمینه توسعه یافت حتّی نزدیک شد که از اسلوب کتاب خارج شود و چه بسا بما نسبت زیاد سخنی و
اطناب بدهند، و لیکن مقصود اینست که بعض اهل تعصّب(و نواصب)طعن زده در این قصّه و گفته این سوره در مکّه نازل
شده پس چگونه در بارة خاندان رسالت باشد که در مدینه اطعام طعام نموده اند و استدلال بمکّی بودن سوره نمود و از روي
جرأت بر خداي سبحان و دشمنی با خاندان رسالت گفته این موضوع اطعام و نزول سوره هل اتی در باره آنها ساختگی است
و من دوست داشتم که حقّ واضح و آشکار گردد در این مورد و دلیلی در معناي آن وارد و پرده از عداوت و دشمنی این
دشمن عنود در ادّعایش بردارم علاوه بر این چنانچه می بینی این مطلب در بر دارد سرور از پنهانی و درهاي نهفته از این علمی
که سبب نور آن روشن و بتابش آن روشنایی بیشتري میشود و آن معرفت و شناسایی ترتیب سوره هاست در تنزیل و منحصر
بودن عدد سوره ها بطور اجمال و تفصیل بار خدایا ما را مدد نما بتأیید خودت و کمک فرما بتوفیقت(فانت الرّجاء و
الامل)پس تو آرزو و امید مایی و بر فضل تو است تکیه گاه و توکّل ما.
تفسیر و مقصود:
ی)􀀀 (هَلْ أَت
سانِ) یعنی آیا نیامده بر انسان (حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ) که چیز باشد مگر اینکه (لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً) زجاج 􀀀 یعنی البتّه آمده (عَلَی الْإِنْ
گوید:بجهت اینکه او خاك و گل بود تا در آن روح دمیده شد و بنا بر این پس هل در اینجا استفهام و مقصود بآن تقریر
است.
جبائی گوید:و آن تقریر است بنا بر لطیف ترین وجوه و تقدیرش این است:اي آنکه منکر صانع و قدرت اویی آیا بر تو
نگذشته(یا نیامده)حسن و
ص : 151
قتاده و سفیان و جبائی گفته اند:زمانهایی که چیز ذکر شدنی نبودي سپس ذکر شدي و هر کس در ذات و باطن خودش
میداند که موجودي نبود سپس بوجود آمد.پس در این موضوع اندیشه و فکر کرد میفهمد که براي او صانعی بوده که او را
بوجود آورده و خالقی که او را ایجاد و احداث نموده و مقصود به انسان هم آدم علیه السّلام اوّل کسی است که بنام آدم
مرسوم گشته.
ابی مسلم گوید:مقصود از این انسان تمام انسانهاست و الف و لام براي جنس است.
و بعضی گفته اند:که گذشت بر آدم علیه السّلام چهل سال که نبود- چیز مذکوري نه در آسمان و نه در زمین بلکه یک جسد
( و کالبد افتاده از گل بود پیش از آنکه روح در آن دمیده شود. ( 1
عطاء از ابن عبّاس روایت کرده که خدا آدم را ایجاد کرد بعد از یکصد و بیست سال.
اللّ بن بکیر از زراره روایت کرده که گفت پرسیدم از حضرت باقر علیه السّلام از سخن خدا (لَمْ یَکُنْ
􀀀
عیاشی باسنادش از عبد ه
شَیْئاً مَذْکُوراً) فرمود چیزي بود ولی یاد شدنی نبود.و نیز باسنادش از سعید حدّاد از حضرت
ص : 152
1) مترجم گوید:کلمه حین مانند ساعت و عین معانی عدیده و اطلاقات متعدّده دارد و در فهمیدن آن دانایان یکسان -1
نیستند و شاهد بر این مصاحبه شگفت انگیز است که ابو الفتوح رازي در تفسیرش ج 1 ص 137 نقل نموده و ما عینا آن را
براي دوستان مینگاریم.میگوید مرد عربی در عصر ابو بکر نزد وي آمد و گفت من نذر کرده ام که یک(حین)با عیال خود
سخن نگویم.اکنون تکلیف من چیست و تا چه مدّتی با وي نباید حرف بزنم.ابو بکر گفت باید تا قیامت با وي حرف نزنی
ی حِینٍ .براي شما در روي زمین قرارگاه و متاع است تا روز 􀀀 اعٌ إِل 􀀀 زیرا خداوند در قرآن میفرماید: وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَت
قیامت(اعراف-
باقر علیه السّلام روایت نموده که گفت مذکور در علم بود ولی در آفریده ها نبود و عبد الاعلی مولی آل سام از حضرت ابی
اللّ صادق علیه السّلام مثل آن را روایت نموده و از حمران بن اعین روایت کرده که گفت پرسیدم از آن حضرت که
􀀀
عبد ه
فرمود چیز تقدیر شده بود ولی چیزي موجود نبود.و در این دلالت است بر اینکه معدوم معلوم است اگر چه مذکور نباشد و
معدوم را هم چیز مینامند.پس وقتی انسان حمل بر جنس انسانی شد پس مقصود اینست که او پیش از ولادتش معلوم نیست و
معروف و یاد شده نیست که او کیست و باو چه اراده شده،بلکه
(1
(آیه 24 )چون مراد از حین در این آیه قیامت است. اعرابی از جابر خاست و به نزد عمر بن خطّاب رفت و از او نیز همین سؤال
سانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ 􀀀 ی عَلَی الْإِنْ 􀀀 را نمود.عمر گفت تا چهل سال باید با عیالت سخن نگویی.زیرا خداوند در قرآن فرموده: (هَلْ أَت
لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً) چون این نشان میدهد که حضرت آدم چهل سال بین آب و گل بوده است. (سورة دهر آیه 1). اعرابی
سپس به نزد عثمان رفت و همان سؤال کرد.عثمان گفت: تا یک سال باید از سخن گفتن با عیالت خود داري کنی،زیرا
ا (سورة ابراهیم آیۀ 25 )چون میوة درختان در ظرف یک سال حاصل 􀀀 ا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّه 􀀀 خداوند در قرآن میفرماید: تُؤْتِی أُکُلَه
میشود. اعرابی آن گاه بخدمت(امیر المؤمنین)علیه السّلام شرفیاب شد و سؤال خود را عرضه داشته.حضرت فرمودند چنانچه در
شب نذر کرده اي باید تا صبح از سخن گفتن با عیالت خود داري کنی،و هر گاه در روز نذر نموده اي باید تا شب از این
اللّ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ) (سوره روم آیه 17 )پس منزّه است
􀀀
حانَ هِ 􀀀 عمل پرهیز نمایی زیرا خداوند در قرآن فرموده (فَسُبْ
خدا هنگامی که شام میکنید و منزّه است خدا هنگامی که صبح میکنید.اعرابی از این جواب شاد گردید،و در حالی که
سورة انعام آیۀ 124 -از خدمت حضرت روانه گردید. « سالَتَهُ 􀀀 اَللّ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِ
􀀀
هُ » میگفت
ص : 153
معدوم بود سپس در صلب پدرش بوجود آمده پس از آن در رحم مادرش تا وقت ولادتش. و بعضی گفته اند:مقصود از آن
علماء و دانشمندان اند زیرا آنها یاد نمیشدند پس خداوند سبحان آنها را بعلم در میان خواصّ و عوام مردم حیات و مماتشان
( مذکور ساخت. ( 1
عمر بن خطّاب شنید مردي را که این آیه را قرائت میکرد.پس گفت اي کاش آدمی بر آن حالی که اوّل بود که مذکور نبود
سانَ) یعنی فرزندان 􀀀 إِنّ خَلَقْنَا الْإِنْ
􀀀
باقی بود نمیزائید.و تولید مثل نمیکرد.و فرزندان او مبتلا نمیشدند.سپس خداي سبحان گفت ( ا
شاجٍ) ابن عبّاس و حسن و عکرمه و 􀀀 آدم علیه السّلام را (مِنْ نُطْفَهٍ) یعنی از آب مرد و زن که از آن فرزند بوجود میآید (أَمْ
مجاهد گفته اند.یعنی مخلوط از آب مرد و آب زن(که در اصطلاح طبّی جدید اسپر میگویند)در رحم پس هر کدام از این دو
.( آب بر دیگري غالب شود شبیه به او گردد ( 2
قتاده گوید:امشاج بمعنی اطوار است یعنی حالات مختلفه یک وقت بصورت نطفه و بعد بصورت علقه و بعد مضغه و بعد عظام
تا اینکه انسانی میشود
ص : 154
1) مترجم گوید:حضرت علی امیر المؤمنین علیه السّلام اشاره به همین موضوع فرموده در بیانش. هلک خزّان الاموال و -1
العلماء باقون ما بقی الدّهر اجسادهم مفقوده و اعیانهم فی القلوب موجوده .توانگران و مال داران- هلاك شوند امّا علماء
مادامی که روزگار باقیست آنها هم باقی هستند بدنهاي آنها از دیده ها مفقود ولی اعیان و آثار آنها در دلها موجود است.
2) یعنی اگر آب مرد زیادتر باشد فرزند شبیه به پدر و یا عصبه پدري عمو و عمه شود و اگر آب زن فزونی کند فرزند -2
شبیه بمادر و عصبه مادري،دایی و خاله شود.
واراً) . 􀀀 (مترجم گوید:در جاي دیگر فرموده) (وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْ
مجاهد و ضحّاك و کلبی گفته اند:مقصود اختلاف رنگهاي نطفه است.
پس نطفه مرد سفید و سرخ و نطفه زن سبز و زرد است.پس آن رنگ هاي مختلف است.و از ابن عبّاس نیز همین روایت شده
است.
حسن گوید:نطفه مخلوط شود بجاي حیض و وقتی زن حامل و آبستن شد دیگر حیض منقطع شود.
ابن مسعود گوید:امشاج آن رگهاي(موئین است)که در نطفه است.
و بعضی گفته اند:امشاج.عبارت از طبیعتهائیست که در انسانست از حرارت و برودت و یبوست و رطوبت.خداوند آنها را در
نطفه قرار داده سپس خدا آن را بنیه حیوانی معتدل الاخلاط نمود آن گاه در آن روح حیاتی دمید از آن براي چشم و گوش
اهُ سَمِیعاً بَصِیراً .پس او را شنوا و بینا نمودیم. 􀀀 خالِقِینَ) و این است سخن او که فرمود: فَجَعَلْن 􀀀 اللّ أَحْسَنُ الْ
􀀀
ارَكَ هُ 􀀀 قرار داد (فَتَب
قول او (نَبْتَلِیهِ) یعنی او را امتحان و آزمایش میکنیم بآنچه که او را از افعال سخت (چون روزه در تابستان)تکلیف نمائیم تا
ظاهر شود اطاعت یا نافرمانی او و او را پاداش دهیم بجهت این اعمال.
اهُ سَمِیعاً بَصِ یراً) او را شنوا و بینا گردانیدیم تا آزمایش کنیم،یعنی او را متعهّد سازیم و امر و نهی باو 􀀀 فرّاء گوید:یعنی (فَجَعَلْن
کنیم.و مقصود اینست که ما باو دادیم آلت شنوایی و بینایی تا متمکّن از شنیدن و دیدن و معرفت تکالیف و وظائف شود.
اهُ السَّبِیلَ) 􀀀 إِنّ هَدَیْن
􀀀
( ا
یعنی بیان نمودیم براي او راه را و تعیین کردیم براي او دلیل ها را و روشن ساختیم جهت او علّت را تا متمکّن از شناخت حق
و باطل شود.
ص : 155
قتاده گوید:آن راه خوب و بد است.و بعضی گفته اند سبیل راه شناخت دینیست که بوسیله آن بثواب ابدي میرسند و لازمست
هر مکلّف آن را به پیماید و آن دلیلهاي عقلی و شرعیست که شامل تمام مکلّفین است.
إِمّ کَفُوراً)
ا􀀀 و شاکِراً 􀀀 إِمّ
ا􀀀 (
فرّاء گوید:یعنی اگر سپاس گوید و اگر ناسپاسی نماید بر پاداش و کیفر مجازات رسد زجاج گوید:یعنی اختیار نماید یا
سعادت و یا شقاوت را و مقصود اینکه یا بحسن اختیارش شکر و سپاس خدا را اختیار کند و اعتراف بنعمتهاي او نماید.پس
بحق برسد و یا اینکه(بسوء اختیارش) نعمتهاي خدا را کفران و انکار کند احسان خدا را پس گمراه از راه صواب،و حقّ
شود.پس هر کدام را اختیار نمود پاداش داده شود بجهت آن و این نظیر کلام اوست که میگوید:فمن شاء فلیؤمن و من شاء
فلیکفر هر کس بخواهد ایمان آورد و هر کس بخواهد کفران نماید.و در این آیه دلالت است بر اینکه خداوند تمام خلقش را
ا􀀀 إِنّ أَعْتَدْن
􀀀
هدایت و راهنمایی کرده براي اینکه لفظ عام است آن گاه بیان فرمود آنچه را که براي کافرها آماده ساخته و گفت ( ا
لاسِلَ) یعنی در دوزخ چنانچه در سورة دیگر 􀀀 کافِرِینَ) یعنی مهیّا نمودیم بعنوان پاداش و کیفر کردار کفر و عصیانشان (سَ 􀀀 لِلْ
لالًا وَ سَعِیراً) آتش بر افروخته اي که بوسیلۀ آن آنها را عذاب و عقوبت نمائیم در 􀀀 اعاً) (وَ أَغْ 􀀀 ا سَبْعُونَ ذِر 􀀀 فرمود (فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُه
آن آن گاه یاد فرمود آنچه براي سپاس گزاران،و مطیعین آماده نموده و گفت:
رارَ) 􀀀 (إِنَّ الْأَبْ
جمع برو آن کسیست که خدا را اطاعت و کارهاي خوب نماید.
حسن گوید:ایشان کسانی هستند که مورچه اي را اذیت نمیکنند و
ص : 156
شرّ و بدي را دوست ندارند.
و بعضی گفته اند:آنها افرادي هستند که حقوق واجبه و مستحبّه را اداء میکنند.و تمام خاندان رسالت علیهم السّلام و موافقین و
طرفداران- آنها و بسیاري از مخالفین ایشان اتّفاق کردند که مراد از ابرار علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام است.و
آیه مزبور و آیات بعد از آن متعیّن است که در بارة آنها نازل شده.و نیز اجماع و اتّفاق کلّ است که ایشان ابرار هستند ولی
( غیر ایشان مورد خلاف است. ( 1
(یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ)
کافُوراً) عطاء و کلبی گویند:آن چشمه اي است 􀀀 ا) یعنی طبیعت آن ( 􀀀 زاجُه 􀀀 کانَ مِ 􀀀 یعنی ظرفهایی که پر از شراب بهشتی است (
ص : 157
1) مترجم گوید:مناسب دیدم در اینجا حدیث هشام بن حکم را در فضیلت علی علیه السّلام از نظر حضرات اهل سنّت نقل -1
اللّ
􀀀
نمایم.شیخ بزرگوار مفید در کتاب اختصاص ص 96 میگوید:احمد بن حسن گفت حدیث کرد براي ما عبد العظیم بن عبد ه
اللّ جعفر بن یحیی برمکی گفت دوست دارم مناظره اهل کلام را بطوري که مرا نبینند
􀀀
حسنی گفت هارون الرّشید لعنه ه.به
بشنوم که هر چه میخواهند بی پرده و تقیّه بآن استدلال کنند پس جعفر دستور داد علماء مناظره در خانه او حاضر شوند و
هارون هم در جایی نشست که سخن آنها را می شنید و او را نمی دیدند پس جمع شدند و منتظر شدند،تا هشام بن حکم بیاید
و هشام وارد شد در حالی که پیراهن کوتاهی بر تن داشت و شلواري که تا نصف ساق پاي او بود و بهمه سلام کرد و براي
جعفر تشخّص و امتیازي قائل نشد.پس یک نفر از آنها گفت چرا علی علیه السّلام را بر ابو بکر ترجیح و تفضیل دهید و حال
ا) دوّمی از آن دو نفر که در غار بودند 􀀀 اللّ مَعَن
􀀀
لا تَحْزَنْ إِنَّ هَ 􀀀 صاحِبِهِ 􀀀 ارِ إِذْ یَقُولُ لِ 􀀀 ما فِی الْغ 􀀀 انِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُ 􀀀 آنکه خداوند میفرماید: (ث
وقتی که برفیقش میگفت محزون مباش خدا با ماست. هشام گفت بگو آیا حزن و غصّه ابو بکر در این موقع براي رضاي خدا
بود
-
(1
لا تَحْزَنْ) آیا از 􀀀 یا نه.آن شخص ساکت شد.هشام گفت اگر پنداري براي رضاي خدا بوده پس چرا پیامبر خدا او را منع فرمود (
اطاعت و رضاي خدا او را نهی فرمود.و اگر گمان کنی که براي خود بود بدون رضاي خدا. پس چرا افتخار کنی بچیزي که
ی رَسُولِهِ وَ عَلَی- 􀀀 اللّ سَ کِینَتَهُ عَل
􀀀
براي رضاي خدا نبوده و البته میدانی که خداوند تبارك و تعالی چه فرموده وقتی گفت (فَأَنْزَلَ هُ
اللّ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ) یعنی فقط بر
􀀀
الْمُؤْمِنِینَ) یعنی(در سورة فتح نزول سکینه بر پیامبر و بر مؤمنین فرمود)ولی در اینجا گفت (فَأَنْزَلَ هُ
پیامبرش نزول سکینه نمود و بر ابی بکر نکرد چون مؤمن نبود. 1-و لکن شما خودتان گفته اید و باور دارید و عموم اهل سنّت
هم گفتند که بهشت مشتاق چهار نفر است 1-علی 2-مقداد 3-عمّار 4-ابی ذر غفاري.پس می بینیم که صاحب ما علی علیه
- السّلام داخل در این چهار نفر است و ابو بکر شما نیست.پس صاحب ما بر صاحب شما از این جهت فضیلت و برتري دارد. 2
شما خودتان گفتید و عموم اهل سنّت هم گفتند و ما هم می گوییم که مدافعین از اسلام(در عهد رسول خدا در جنگ
احد)چهار نفرند 1 علی ابی ابی طالب 2 زبیر بن عوام 3 ابو دجّانه انصاري 4 سلمان فارسی پس می بینیم که صاحب ما در این
چهار نفر داخل است ولی ابو بکر صاحب شما نیست.پس صاحب ما بر صاحب شما ترجیح و برتري از این جهت دارد. 3-و
- اللّ بن مسعود 3
􀀀
شما گفتید و ما هم گفتیم و همۀ مردم هم گفته اند که قرّاء(اوّلیه)چهار نفرند 1-علی بن ابی طالب(ع) 2-عبد ه
ابیّ بن کعب 4-زید بن ثابت.پس می بینیم که صاحب ما در اینها داخل و صاحب شما نیست.پس صاحب ما علی علیه السّلام
فضیلت بر صاحب شما دارد. 4-شما گفتید و ما هم گفتیم و همه مردم هم میگویند که مطهّرون و پاکان از آسمان چهار
نفرند: 1-علی بن ابی طالب 2-فاطمه 3-حسن 4-حسین علیهم السّلام.پس می بینیم که صاحب ما داخل در این چهار نفر است
- در این فضیلت ولی صاحب شما ابو بکر نیست.پس ما از این جهت صاحب خود را بر صاحب شما تفضیل و ترجیح دادیم. 5
رارَ) 􀀀 شما گفتید و ما هم گفتیم و عامّۀ مردم هم میگویند (إِنَّ الْأَبْ
ص : 158
در بهشت و فرّاء هم همین را اختیار کرده و دلالت میکند بر این معنی گفته او عینا و آن مانند تفسیریست براي کافور.
مجاهد و مقاتل گفته اند:کافور چیزي است که بوي خوشی دارد یعنی چشمه اي که ممزوج و آمیخته با بوي کافور است و
مثل کافور دنیا نیست.
قتاده گوید:آمیخته بکافور و سر بسته بمشک خواهد بود.ابن کیسان گوید:یعنی خوشبو بکافور و مشک و زنجبیل است.
اللّ )
􀀀
ادُ هِ 􀀀 ا عِب 􀀀 (عَیْناً یَشْرَبُ بِه
اللّ
􀀀
چشمه اي که مینوشند از آن بنده گان خدا ابن عبّاس گوید:یعنی اولیاء خدا یعنی این شراب از چشمه اي است اولیاء ه
اللّ دارد از جهت تشریف و بزرگداشت آنها فرّاء گوید.نوشیدن آن و نوشیدن از آن در معنی
􀀀
مینوشند و اختصاص به عباد ه
یکیست چنانچه میگویند:
سخن گفتم بسخن خوبی و سخن نیکویی.
عنتره شاعر گوید:
شربت بماء الد حرضین فاصبحت
عسرا علی طلّا بک ابنه مخزم
(1
(-(شاهد مترجم از این حدیث این جمله است)چهار نفرند 1 علی بن ابی طالب 2-فاطمه 3 حسن 4 حسین.پس میبینم که
صاحب ما داخل است در این گروه ابرار و صاحب شما ابو بکر نیست.پس ما صاحب خود را بر صاحب شما از این جهت
فضیلت و برتري میدهیم 6-شما گفتید،و ما هم می گوییم و عامّه مسلمین هم میگویند،که شهیدان چهار نفرند 1-علیّ بن ابی
طالب 2-جعفر بن ابی طالب 3-حمزه بن عبد المطّلب 4-عبیده بن حارث بن عبد المطّلب.پس میبینم که صاحب ما علی داخل
در این گروه شهیدانست و صاحب شما ابو بکر نیست.پس ما صاحب خود علی علیه السّلام را از این جهت بر صاحب شما
تفضیل میدهیم.پس هارون در غضب شد و پرده
ص : 159
آشامیدم از آب دحرضین و صبح کردم در حالی که اي دختر مخرم مشکل بود یا بنده گان تو کنایه از اینکه روز سختی بود.
و فرّاء گفته:
شربن بماء البحر ثم ترفّعت
متی لجج خضر لهنّ نشیج
آشامیدند زنها از آب نهر بزرگ یا دریا آن گاه بالا پریدند هنگامی که موج هاي متحرّك براي آنها ایجاد صدا و ناله کرده
بود.
ا تَفْجِیراً) 􀀀 (یُفَجِّرُونَه
مجاهد گوید:یعنی این چشمه آنها را هر جا که میخواستند از منازل و قصورشان میبرد.
و التّفجیر:شکافتن زمین است بجریان آب گوید:و نهرهاي بهشت جاریست بدون داشتن گودي و شیب پس هر وقت مؤمن
اراده میکند،که نهري جاري سازد خطّی میکشد پس از آن موضع آب میجوشد و بدون زحمت جاري میشود.آن گاه توصیف
فرمود:خداي سبحان گروه ابرار را و گفت:
(یُوفُونَ بِالنَّذْرِ)
مجاهد و عکرمه گفته اند:یعنی آنان در دنیا به این صفت بودند که وفا بنذر و عهد خود مینمودند و ایفاء بنذر اینست که آنچه
نذر کرده براي آن انجام دهد و وقتی نذر طاعت و عبادتی نمود آن را تمام کند و وفاي بآن نماید.
قتاده گوید:یعنی تمام کنند آنچه را که از واجبات خداوند بر آن واجب
(1
(-را حرکت داد.جعفر دستور داد فورا مردم خارج شوند چون احساس خطر کرد.پس مردم با بیم و هراس بیرون رفتند و
هارون وارد مجلس شد و گفت کی بود این مناظر اي پسر زن بد نام.بخدا تصمیم گرفتم او را بکشم،و بعد بآتش بسوزانم..
ص : 160
کرده بود.
کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً) 􀀀 خافُونَ یَوْماً 􀀀 (وَ یَ
یعنی میترسند روزي را که شرّ آن فاش و پراکنده و تمام جهات را احاطه کرده و عذاب را شرّ نامیده براي اینکه خیري در آن
براي اهل عقاب نیست گر چه در ذات و حقیقت خود نیکو باشد براي اینکه مستحقّ و شایسته این عذاب بوده است.
و بعضی گفته اند:مراد بشرّ در اینجا موارد هول و ترس روز قیامت،و سختی هاي آنست.
ی حُبِّهِ) 􀀀 امَ عَل 􀀀 (وَ یُطْعِمُونَ الطَّع
یعنی اطعام طعام میکنند با حبی که بر طعام انحصاري خود دارند.یعنی میخورانند طعام موجود و منحصر خود را با نیاز شدیدي
ی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ 􀀀 که بر آن دارند.خداوند سبحان آنها را توصیف فرموده بایثار و مقدّم داشتن دیگران بر خودشان (وَ یُؤْثِرُونَ عَل
صاصَهٌ) دیگران را بر خود اختیار میکنند و مقدّم میدارند گر چه اختصاص،به خودشان داشته باشند.ابو سعید 􀀀 کانَ بِهِمْ- خَ 􀀀
اللّ علیه و آله حدیث نموده که فرموده هیچ مسلمانی نیست که مسلمانی را مهمان نمود در گرسنگی و
􀀀
خدري از پیامبر صلّی ه
اطعام نماید مگر آنکه خدا او را از میوه هاي بهشت اطعام نماید،و نیست مسلمانی که مسلمانی را از برهنگی بپوشاند مگر
آنکه خداوند او را از لباسهاي بهشت بپوشاند و کسی که در تشنگی مؤمنی را سیراب کند خدا او را از شربتها و آب هاي سر
بسته بهشتی سیراب کند.
ابن عبّاس گوید:یطعمون یعنی اطعام طعام میکنند با میل مفرط و محبّتی که بآن دارند و بعضی گفته اند هاء حبّه کنایه از
( خداي تعالی است یعنی اطعام طعام میکنند براي حبّ خدا. ( 1
ص : 161
1) مترجم گوید:و هذا هو الحق که مراد از ضمیر و هاء حبّه خداي -1
(مِسْکِیناً)
یعنی مستمندي که چیزي براي او نیست. (وَ یَتِیماً) او از اطفالیست که برایش پدري نیست یعنی مرده است یا کشته شده (وَ
أَسِیراً) و قتاده گوید آن کسی است که از بلاد مشرکین گرفته شده باشد.مجاهد،و سعید بن جبیر گفته اند که آن محبوس و
زندانی از اهل قبله است.و برخی گفته اند که مراد از اسیر زنست.
اللّ )
􀀀
ما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ هِ 􀀀 (إِنَّ
لا شُکُوراً) ما از 􀀀 زاءً وَ 􀀀 لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَ 􀀀 للّ و خالص از ریاء و طلب پاداش.و آن قول اوست (
􀀀
یعنی براي طلب رضاي خدا خالصا ه
شما نه پاداشی میخواهیم و نه سپاسی.شکور مصدر است مانند قعود و جلوس.
سعید بن جبیر و مجاهد گفته اند:آنها این مطلب را بزبان نیاوردند و لکن خداوند سبحان دانست آنچه در دل آنها بود پس
ستایش نمود آنها
(1
لا شُکُوراً .علّامه طباطبائی هم در المیزان این قول 􀀀 زاءً وَ 􀀀 لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَ 􀀀 اللّ
􀀀
ما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ هِ 􀀀 (سبحان باشد.بقرینه آیات بعد إِنَّ
للّ لا طمعا فی الثّواب.اطعام طعام میکنند براي- محبّت بخدا نه بطمع ثواب و گر چه
􀀀
را نقل کرده و گفته یطعمون الطّعام حبّا ه
اللّ .میگویم بنا بر مبناي خود
􀀀
ما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ هِ 􀀀 ایشان این قول را ردّ میکنند براي توضیح و بیان خدا در آیۀ بعد که میفرماید إِنَّ
ایشان تفسیر آیه به آیه.آیه مذکور تفسیر حبّه را مینماید.یعنی بمحبّت خدا این کار را میکنم.مضافا اینکه ما میدانیم خاندان
رسالت اصلا محبّت و علاقه اي بدنیا و ما فیها ندارند تا چه رسد بمختصر طعامشان.اگر کسی بگوید چه می گویی در بارة این
مِمّ تُحِبُّونَ .هرگز بمقام نیکویی نخواهید رسید تا اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.خواهیم
ا􀀀 ح تُنْفِقُوا تَّ
ی􀀀 الْبِر تَن الُوا 􀀀 آیه لَنْ
گفت اوّلا این براي عموم افراد است آنها در سطح بالاتر هستند و ثانیا آنها انفاق میکنند جان خود و از جان عزیزتر خود را که
دوست دارند مثلا حضرت حسین علیه السّلام فرزند گرام خویش علی اکبر را جلوتر از همه بمیدان شهادت میفرستد.
ص : 162
را براي خلوصشان تا اینکه رغبت پیدا کند در انفاق و اطعام خالصانه هر کس که بخواهد و مقصودشان اینست که ما باین
اطعام مطالبه تلافی و جبران در این دنیا نمیکنیم و انتظار و توقّع سپاس گویی شما را هم نزد مردم نداریم بلکه ما براي خدا
اطعام نموده ایم.
ا یَوْماً) 􀀀 خافُ مِنْ رَبِّن 􀀀 إِنّ نَ
􀀀
( ا
یعنی عذاب روزي که (عَبُوساً) یعنی روز سختی که چهره ها در آن گرفته و زشت میشود.آن روز توصیف بعبوس کرده،براي
سختی و شدّتی که در آن روز هست و این مانند یوم صائم و لیل قائم است.
ابن عبّاس گوید:کافر در آن روز چنان گرفته و عبوس میشود که جاري میشود از میان دو چشمش عرقی مانند قطران مس آب
شده از شدّت حرارت.
(قَمْطَرِیراً)
اللّ چه قدر نامش شدید است و آن از اسمش سخت تر
􀀀
ابی عبیده و مبرّد گویند:یعنی دشوار و سخت.حسن گوید:سبحان ه
است قتاده گوید:قمطریر آنست که چهره ها را ترس و پیشانیها و میان دیده ها را از شدّت ناراحتی قبض میکند.
ص : 163
[ [سوره الإنسان ( 76 ): آیات 11 تا 22
اشاره
لا یَرَوْنَ 􀀀 ائِکِ 􀀀 ا عَلَی اَلْأَر 􀀀 ما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حَرِیراً ( 12 ) مُتَّکِئِینَ فِیه 􀀀 زاهُمْ بِ 􀀀 لَقّ نَضْرَهً وَ سُرُوراً ( 11 ) وَ جَ
􀀀
ذلِکَ اَلْیَوْمِ وَ اهُمْ 􀀀 اَللّ شَرَّ
􀀀
اهُمُ هُ 􀀀 فَوَق
کانَتْ 􀀀 وابٍ 􀀀 طافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَهٍ مِنْ فِضَّهٍ وَ أَکْ 􀀀 ا تَذْلِیلًا ( 14 ) وَ یُ 􀀀 ا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُه 􀀀 لالُه 􀀀 دانِیَهً عَلَیْهِمْ ظِ 􀀀 لا زَمْهَرِیراً ( 13 ) وَ 􀀀 ا شَمْساً وَ 􀀀 فِیه
تُسَمّ سَلْسَبِیلًا ( 18 ) وَ
ی􀀀 ا 􀀀 عَی فِیه مِز زَنْجَبِیلًا ( 17 ) نْاً ا􀀀 اجُه 􀀀 کانَ 􀀀 ا کَأْساً 􀀀 ا تَقْدِیراً ( 16 ) وَ یُسْقَوْنَ فِیه 􀀀 وارِیر مِنْ فِضَّهٍ قَدَّرُوه 􀀀قَ وارِیرَا ( 15 ) اَ 􀀀قَ
ابُ􀀀 الِیَهُمْ ثِی 􀀀 ذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْکاً کَبِیراً ( 20 ) ع 􀀀 ذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً ( 19 ) وَ إِ 􀀀 دانٌ مُخَلَّدُونَ إِ 􀀀 یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْ
کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً 􀀀 زاءً وَ 􀀀 کانَ لَکُمْ جَ 􀀀 ذا 􀀀􀀀 راباً طَهُوراً ( 21 ) إِنَّ ه 􀀀 اهُمْ رَبُّهُمْ شَ 􀀀 ساوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَ سَق 􀀀 سُندُسٍ خُضْ رٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَ
(22)
ص : 164
ترجمه:
-11 پس خداي تعالی ایشان را از بدي آن روز نگاهدارد و ایشان را (در قبال ترش رویی کافران و بیم گنهکاران)تازه رویی و
شادمانی پیش آرد.
-12 و براي آنکه شکیبا شدند بهشتی و جامه ابریشمی بایشان پاداش دهد.
-13 در حالی که در آن بهشت بر تختهاي آراسته تکیه کننده گان باشند که در آن بهشت آفتاب و سرمایی نبینند.
-14 در حالی که سایه هاي درختان بهشت بر ایشان نزدیکست و چیدن میوه هایش سهل و آسان است.
-15 و جامهایی از نقره و کوزه هایی بزرگ بیدسته که مانند شیشه- باشند دور ایشان میگردانند.
-16 آبگینه هایی از نقره که ساقیان آن ظرفها را(فرا خور سیرابی بهشتیان)اندازه کرده اند اندازه کردنی(دقیق).
-17 و در بهشت نوشابه اي بایشان بنوشانند که زنجبیل بهشت به آن آمیخته شده باشد.
-18 (و آن زنجبیل)چشمه ایست در بهشت آن سلسبیل نامیده شده است.
-19 و کودکانی که(بهیئت کودکی)همیشه میمانند دور ایشان- میگردند چون بنگري ایشان را آنها(از صفاي رنگ)مروارید
پراکنده(یا از صدق ریخته)شده پنداري.
ص : 165
-20 و چون به بهشت دیده افکنی نعمتی بسیار و ملکی بزرگ را می بینی.
-21 در حالی که بر اندام ایشان جامه هاي حریر سبز و استبرق باشد و بدستبندهایی از سیم آراسته شوند و پروردگارشان
نوشابه اي پاك بایشان بنوشاند.
-22 آري این کرامتها شما را است پاداش و کوشش شما پسندیده شده است.
قرائت:
شعبی و عبید بن عمیر(قدّروها)بضمّ قاف ولی مشهور(قدّروها)به فتح قاف قرائت کرده و اهل مدینه و حمزه(عالیهم)بسکون یاء
و دیگران- (عالیهم)بفتح یاء و اهل بصره و ابو جعفر و ابن عامر(خضر)برفع(و استبرق) بجرّ.و ابن کثیر و ابو بکر(خضر)بجرّ(و
استبرق)برفع.و نافع و حفص هر دو را برفع و حمزه و کسایی و خلف هر دو را بجرّ قرائت کرده اند.
دلیل:
کسی که قدّروها بفتح خوانده معنایش اینست در خاطر و دل خودشان اندازه کردند.پس همانطور که پیش بینی کردند و
اندازه گرفتند آمد.و کسی که بضمّ قرائت کرد اینطور خیال کرده که این براي ایشان اندازه شده یعنی خدا بر ایشان تقدیر
کرده و اندازه گرفته.
ابو علی صاحب تفسیر گوید:ضمیر در(قدّروها)یا براي دختران بهشتی است و یا براي ملائکه.یعنی اندازه گرفتند بر
پروردگارشان که نه
ص : 166
چیزي کم شود و نه زیاد.و آنکه قدّروها بضمّ خوانده پس او باین معنی اراده کرده و لفظ آن قدّروا علیها.پس جار را حذف
کرده چنانچه از قول شاعر در شعر حذف شده است.
کانّه واضح الاقراب فی لقح
اسمی بهنّ و عزّته الاناصیل
شاهد این بیت کلمه عزّته است که عزّه علیه الاناصیل بوده و(علی حرف جرّ از آن حذف شده پس وقتی حرف جار حذف شد
فعل متّصل شد و همین طور قول خدا(قدّروها)مگر اینکه معنی چنین است تقدیر شد بر ایشان یعنی بر پروردگارشان.پس
وارونه شد چنانچه گوید:
لا تحسبنّ دراهما سرقتها
تمحو مخازیک الّتی بعمّان
گمان مکن که درهم هایی که دزدیدي محو و نابود میکند رسواییها،و کارهاي زشتی که در عمّان کردي و بنا بر این تأویل
اتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْ بَهِ) و مانند اینست آنچه ابو زید حکایت کرده(اذا طلعت الجوزاء او فی 􀀀 ا إِنَّ مَف 􀀀 میشود قول خدا که میفرماید (م
العود فی الحرباء)وقتی ستاره جوزاء طلوع کرد عود در حرباء اشراف میکند.
و کسی که عالیهم بنصب یاء خوانده محتمل است بدو جهت باشد ( 1) حال باشد و( 2)ظرف و امّا حال ممکن است که عامل
ائِکِ) . 􀀀 ا عَلَی الْأَر 􀀀 در آن یکی از دو چیز باشد ( 1)لقاهم( 2)جزاهم و مانند آنست در حال بودن (مُتَّکِئِینَ فِیه
پس اگر بگویی چرا متّکئین صفت جنّت نباشد و حال آنکه ذکر آن،در جنّت شده.
گفته شود این جایز نیست آیا نمیبینی که اگر اینطور باشد هر آینه لازم
ص : 167
آید ترا که ضمیري که در اسم فاعل است از جهت اینکه صفت جنّت است ظاهر باشد و حال آنکه فعل براي آن نیست.پس
ا) مگر اینکه در این آیه دو امر جایز است( 1)حال 􀀀 لالُه 􀀀 دانِیَهً عَلَیْهِمْ ظِ 􀀀 وقتی جایز نشد حال خواهد بود و همین طور است آیه (وَ
باشد( 2)منصوب بنا بر مفعول به بودن باشد و معنا چنین باشد(و جزاهم جنّه و حریرا)پاداش ایشان بهشت و ابریشم بهشتی است
یعنی پوشیدن حریر و ابریشم بهشتی و داخل شدن بهشت و نزدیک بودن سایه هاي بهشتی بر آنها.و بنا بر این فرض مانند آیه
انِ است)براي کسی که بترسد از مقام و عظمت پروردگارشان دو بهشت است. 􀀀 امَ رَبِّهِ جَنَّت 􀀀 خافَ مَق 􀀀 (وَ لِمَنْ
پس اگر حمل بر این نکردي و گفتی که عارض میشود در آن واداشتن صفت را جاي موصوف و حال آنکه این در کلامشان
الِیَهُمْ 􀀀 دانِیَهً عَلَیْهِمْ) را و همچنین (ع 􀀀 مطرح نیست،و وقتی حمل بر حالیت کردي میشود مانند آنچه عطف کردي قول او(متّکئین وَ
ابُ سُندُسٍ) معطوف است بنا بر اینکه- منصوب بر حالیت باشد،پس ثیاب سندس مرفوع باسم فاعل و ضمیر بر میگردد به 􀀀ثِی
صاحب حال از قول خدا(عالیهم)و بنا بر قرائت اعمش که قرائت نادر و کم است(عالیتهم)و بمنزله قول او(خاشعا ابصارهم) و
صارُهُمْ) میباشد. 􀀀 خاشِعَهً أَبْ 􀀀 (
و کسی که آن را ظرف قرار داده و عالی را بمعنی فوق گرفته آن را جاري مجراي فوق دانسته در این مطلب.و کسی
که(عالیهم)بسکون یاء قرائت کرده آن را مبتداء و ثیاب سندس را خبر آن و عالیهم مبتداء در محل جماعت میشود چنانچه
خبرهم جماعت میشود.و گاهی هم اسم فاعل در جاي جماعت آمده است.
ص : 168
شاعر گوید:
الا انّ جیرانی العشّه رائح
دعتهم دواع من هوي و منادح
بدانید که همسایه هاي من امشب حرکت میکنند و موجب کوچیدن- آنها هواي بهتر و زمینهاي وسیع تر است و در قرآن
دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا) پس گویا از جهتی که بمعناي مصدر قرار داده آن را 􀀀 سامِراً تَهْجُرُونَ ) . (فَقُطِعَ 􀀀 آمده (مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ
مفرد آورده از قبیل گفته او.که میگوید(و لا خارجا عن فی زور کلام)و گاهی جامل و باقر گفته اند و قصد کرده اند کثرت را
و بصیر نحوي ملقّب به جامع العلوم اشکال بر او کرده این کلام را و باو نسبت بد فکري را داده و گفته (عالیهم)بسکون یاء
صفت ولدان و پسران بهشتی است.یعنی دور ایشان میگردد پسرانی که بالاي ایشان لباس سندس است پس ثیاب رفع داده
سندس را باسم فاعلی که صفت است بر موصوف.
ابو علی گوید بتوفیق خداوند میگویم:که من میبینم چنانچه بینش- این فاضل بیمار و علیل است نظرش هم بی مورد و مختل
اهُمْ رَبُّهُمْ 􀀀 است.پس ابو علی را مبتلا به بیماري خود دانسته و نظري بپایان این آیه نکرده که خداوند سبحان میفرماید (وَ سَ ق
زاءً پس بشناسد که ضمیر در(عالیهم)همان ضمیر در(سقاهم)و آن 􀀀 کانَ لَکُمْ جَ 􀀀 ذا 􀀀􀀀 راباً طَهُوراً) سپس عقب آن فرمود إِنَّ ه 􀀀 شَ
ضمیر مخاطبین در(لکم)است.و این ضمیر ممکن نیست که بر گردد مگر به ابراري که جزاء داده شده و مثابند نه پسران
جاودانی که خود از جمله ثواب و پاداش ایشان است.بار خدایا سپاس و شکر تو راست بر تأیید و توفیقت.
برگشتیم بسخن ابو علی:گوید و بنا بر قیاس گفته ابو الحسن(اخفش) جایز است در(قائم اخواك)و عمل کردن اسم فاعل عمل
فعل را و گر چه اعتماد
ص : 169
ابُ سُندُسٍ) مرفوع بعالیهم باشد و مفرد بودن عالیا براي این باشد که فعل مقدّم است. 􀀀 بر چیزي هم نکند.که (ثِی
ابو علی گوید:و بهتر قرائت آنست که گفته خضر را برفع و استبرق بجرّ است بجهت اینکه خضرا تمام صفت براي تمام
موصوف و آن ثیاب است و امّا استبرق مجرور است از جهت اینکه جنس است که ثیاب بآن اضافه شده- چنانچه به سندس
اباً خُضْ راً مِنْ سُنْدُسٍ وَ 􀀀 اضافه شده مثل اینکه میگویند لباس خز و کتان و غیره و بر این دلالت میکند قول خدا وَ یَلْبَسُونَ ثِی
إِسْتَبْرَقٍ . و کسی که خضر و استبرق هر دو را بجرّ قرائت کرده پس او جرّ داده خضر را که آن جمع بر سندس براي اینکه
معنایش اینست که این لباس از این جنس است.و ابو الحسن(اخفش)اجازه داده توصیف این اجناس را بجمع پس گفت:می
گویی اهلک النّاس الدّینار الصّفر و الدّرهم البیض مردم را نابود میکند دینار زرد و درهم سفید(طلا و نقره)بنا بر تقبیح و توبیخ
آنها باین کار.
و کسی که استبرق را مرفوع خوانده قصد کرده استبرق را عطف بر ثیاب کند مثل اینکه گفته ثیاب استبرق پس مضاف که
ثیاب باشد حذف نموده،و استبرق را جاي آن قرار داده چنانچه وقتی تو می گویی بر اوست خز یعنی بر اوست لباس خزّ نه
اینکه بر دوش او حیوانیست که نامش خز و سنجاب است و بنا بر همین معناست قول شاعر که گفت:
کانّ خزّا تحته و قزّا
و فرشا محشوه أوزّا-
گویا زیرا و پوست خز و ابریشم و فرشهایی است که پر از پر قو و مرغابیست.
لغت:
الوقایه:بمعنی حفظ و منع از اذیّت.وقاه یقیه وقایه و وقاه توقیه.
ص : 170
نگهداشت او را و نگه میدارد او را نگهداشتنی.رؤبه گوید:(انّ الموقی مثل ما وقیت)و از اوست اتقاه و توقاه و اصل شر ظهور
پس آن ظهور ضرر و زیانست و از این بابست(شررت الثّوب)وقتی که خورشید یا باد آن را ظاهر سازد گفت(و حتّی اشرت
بالا کف المصاحف)و ظاهر نمودم و از آنست شرر الفار به جهت ظهور آن به پرانیدن آن.
النّضره:رنگهاي زیبا و گیاه خوب و نضیر و نضر بمعناي خوش رنگی و زیبایی است.
السّروره:اعتقاد رسیدن بمنافع است در آینده.عدّه اي گفته اند- سرور لذّتیست در قلب پس حسب متعلّق بچیزي که در آن
منفعت باشد پس ناچار است از داشتن متعلّقی مانند سرور بمال و فرزند و سرور باکرام،و بزرگداشتی و سرور به سپاس و شکر
و سرور بثواب.
الارائک:حجله هایی است که در آن عروس و همسر باشد مفروش:اریکه است.زجاج گوید:اریکه هر چیزیست که بآن تکیه
شود از بالشهاي نرم یا غیر آن.
الزّمهریر:جائیست که سردتر از همه سردخانه ها باشد.
الزّنجبیل:قسمی از ادویه چینی که خوش طعم زبان را میسوزاند آن را با عسل مرّبا نموده و دفع مرضهایی را با آن مینمایند
وقتی آن را با شراب ممزوج کردند لذّتش بیشتر میشود و عرب با زنجبیل خود را خوشبو میکند.
شاعر گوید:
کانّ القرنفل و الزّنجبیل
باتا بفیها و أریا مشورا
گویا قرنفل(میخک)و زنجبیل در دهان آن زن(معشوقه)با عسل آمیخته و آب دهانش شیرین و معطّر است.
ص : 171
شاهد در این بیت کلمه قرنفل و زنجبیل است که بهم در آمیخته شده است.
السّلسبیل:شراب ملایم و لذیذ است گفته میشود شراب سلسل،و سلسال و سلسبیل.
الولدان:پسران جمع ولید و نوزاد.السّندس:لباس دیباج ابریشم گرانقدر و زیباست.
استبرق:دیباج درشتیست که داراي برق و درخشندگی است.
اعراب:
ذا رَأَیْتَ ثَمَّ) معناي رأیت است یعنی و وقتی دیدي بچشمت در آنجا.فرّاء گوید و وقتی دیدي 􀀀 زجاج گوید:عامل در ثمّ (وَ إِ
آنچه در آنجا و زجاج او را غلط دانسته در این موضوع و گفته بنا بر این تفسیر ما موصوله است بقول او (ثمّ)و جایز نیست
انداختن موصول و گذاردن صله.و لیکن در معنا رأیت متعدّي به(ثمّ)است.
ابو علی گوید:میگویم جایز است که مفعول رأیت محذوف و ثمّ ظرف باشد و تقدیرش این باشد و هر گاه دیدي آنچه ما یاد
کردیم در آنجا(و اذا رأیت ما ذکرناه ثم).
تفسیر و مقصود:
آن گاه خداوند سبحان خبر داد بآنچه از پاداش آماده نموده براي ابراري که آنها را در آیات اوّلیه تعریف نموده بود و گفت
ذلِکَ الْیَوْمِ) یعنی خداوند آنها را حفظ نموده و باز میدارد از آنها ترسها و سختیهاي 􀀀 اللّ شَرَّ
􀀀
اهُمُ هُ 􀀀 (فَوَق
ص : 172
ما صَبَرُوا) 􀀀 زاهُمْ) یعنی پاداش ایشان (بِ 􀀀 لَقّ نَضْ رَهً وَ سُرُوراً) یعنی از آنها با این کیفیّت استقبال میکند (وَ جَ
􀀀
روز قیامت را (وَ اهُمْ
بآنچه صبر کردند بر طاعت خدا و دوري نمودند از معصیت خدا و شکیبایی کردند مصیبتها و سختیهاي دنیا را (جَنَّهً) بهشتی
که در آن ساکن میشوند (وَ حَرِیراً) از لباس ابریشم بهشت که میپوشند و بر روي آن می نشینند (مُتَّکِئِینَ) یعنی مانند پادشاهان
ائِکِ) . 􀀀 ا) در آن بهشت (عَلَی الْأَر 􀀀 جلوس، میکنند (فِیه
ابن عبّاس و مجاهد و قتاده گفته اند یعنی تکیه میدهند بر همسران بهشتی خود در حجله هاي بهشت.
زجاج گوید:هر چه بر آن تکیه شود آن اریکه است.
ابی مسلم گوید:ارائک فرشهایی است که بالاي آن تختهاست.
ا) 􀀀 لا یَرَوْنَ فِیه 􀀀 (
لا زَمْهَرِیراً) و نه سردي که از سرماي آن 􀀀 نمی بینند در آن بهشت (شَمْساً) خورشیدي که از حرارت و سوز آن اذیّت شوند (وَ
ناراحت شوند.
ا) 􀀀 لالُه 􀀀 دانِیَهً عَلَیْهِمْ ظِ 􀀀 (وَ
یعنی سایه هاي درختان بهشتی نزدیک آنها است.و بعضی گفته اند:که سایه هاي بهشتی را خورشید از بین نمیبرد.
ا تَذْلِیلًا) . 􀀀 چنانچه در دنیا از بین میبرد (وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُه
مجاهد گوید:یعنی و تسخیر شده و آسان میشود چیدن و گرفتن میوة آن تسخیر شدنی.اگر بر خیزد میوه ها بالا رود باندازه
بلندي آن و اگر بنشیند میوه ها پائین آید تا دست رس شود و اگر بخوابد باز آویخته شود تا دستش، بآن برسد.
و بعضی گفته اند:دستشان از آنها براي دوري و پاداشتن خاري خالی بر نمیگردد.
ص : 173
طافُ عَلَیْهِمْ) 􀀀 (وَ یُ
وابٍ) جمع کوب و آن لیوانهاي بی دسته از نقره 􀀀 یعنی میگردد اطراف این ابراري که تعریفشان گذشت (بِآنِیَهٍ مِنْ فِضَّهٍ وَ أَکْ
است.
وارِیرَا) یعنی آبگینه و 􀀀 کانَتْ )این ظرفها و قدحها (قَ 􀀀 مجاهد گوید:اکواب بمعنی اقداح جمع قدح و کاسه هاي بزرگ است (
بلور (مِنْ فِضَّهٍ) از نقره (مانند نقره سفید)حضرت صادق علیه السّلام میفرماید:چشم نفوذ میکند در نقره بهشتی چنانچه در شیشه
نفوذ میکند(مترجم گوید:یعنی همانطوري که از خارج ظرف بلوري و لیوانهاي شیشه اي داخل آن دیده میشود ظرفهاي نقره
اي بهشت هم داخلش از خارجش دیده میشود)معنایش اینست که اصل آن ظرفها از نقره است در آن جمع شده سفیدي نقره
و صفاي شیشه پس از خارج داخلش دیده میشود.
ابو علی گوید:اگر سؤال شود چگونه شیشه از نقره است و حال آنکه شیشه از ریگ و نزدیک آنست و چیزي اگر بچیزي
نزدیک شد و تماس آن با آن زیاد و سخت شد گفته میشود این از آنست گر چه در حقیقت از آن نباشد ( 1)- مانند قول
بعیث شاعر:
الا اصبحت خنساء خارمه الوصل
و ضنّت علینا و الضّنین من البخل
آگاه باش و بدان که خنساء صبح کرد در حالی که تارك وصلی بود و بر ما امساك
ص : 174
اللّ علیه و آله در بارة جناب سلمان. السّلمان منّا اهل البیت سلمان از ما خاندان
􀀀
1) مترجم گوید:مثل بیان پیامبر اسلام صلّی ه -1
است در حالی که ایشان نه هاشمی و نه قرشی و نه عرب است بلکه ایرانی از اهل اصفهان و یا شیراز بوده.ولی چون تماس
زیاد و پیوند و هم بستگی سختی در اطاعت خدا و پیامبر داشته و روحا و عملا نزدیک بآنها بوده از آنان شده است.
نمود و امساك از بخل است.
شاهد این بیت کلمه ضنین است که از بخل و امساك است.
و صدت فاعدانا بهجر صدودها
و هنّ من الاخلاف قبلک و المطل
و اعراض کرد خنساء پس ستم کرد ما را بسبب دوري و اعراضش و حال آنکه آنها از یادگارهاي قبل از تو و بزرگان بوده
اند.
شاهد این بیت و هنّ من الاخلاف است.
شاعر گوید:
اللّ تغییر لمّتی
􀀀
الا فی سبیل ه
و وجهک ممّا فی القواریرا صفّر
آیا در راه خدا تغییر نمیدهی رفقاء مرا و حال آنکه صورتت از آنچه در شیشه است زردتر است پس بنا بر این جایز است که
شیشه از نقره باشد یعنی در صفا و سفیدي نقره باشد و جایز است فرض شود حذف مضاف را یعنی از صفاء فضّه و قواریر دوّم
بدل از قواریر اوّل و تکرار نیست.
ابن عبّاس گوید:که شیشه و آبگینه هر زمین از خاك آن زمین است و زمین بهشت نقره است و براي همین آبگینه آن مانند
نقره و از آنست.
ا تَقْدِیراً) 􀀀 (قَدَّرُوه
یعنی اندازه گرفتن کاسه را بر اندازه خواست،و میل آنها نه کم و نه زیاد از رأي آنها و ضمیر در(قدّروها)راجع به ساقیان و
خدمتگزارانیست که سقایت میکنند زیرا آنها اندازه میگیرند آن گاه سقایت میکنند ربیع و قرظی گفته اند:اندازه میگیرند بقدر
پر شدن کف دستها یعنی لیوانها و یا قدحها.باندازه میل و اشتهاء آنهاست بزرگ نیست و سنگینی بر کف دست از برداشت
آن نمیکند.
و بعضی گفته اند:پیش از آمدنشان در دل خودشان اندازة آن
ص : 175
ظرفها را میگیرند.پس میآید بر همان مقدار که فرض کرده و اندازه گرفته اند و ضمیر در قدّروا راجع به شاربین است (وَ
ا زَنْجَبِیلًا) یعنی سقایت میشوند در بهشت در کاسه هایی که مزاج و طبیعت 􀀀 زاجُه 􀀀 کانَ مِ 􀀀 ا) یعنی در بهشت (کَأْساً 􀀀 یُسْقَوْنَ فِیه
زنجبیل است.مقاتل گوید:شباهت بزنجبیل دنیا ندارد.
ابن عبّاس گوید:هر چه که خدا در قرآن از نعمتهاي بهشتی یاد نموده و آن را نام برده براي آن مانندي در دنیا نیست ولی خدا
آن را موسوم به نامی که در دنیا معروف است نموده.
و زنجبیل چیزیست که عرب خود را بآن خوشبو میکرد و براي همین خدا آن را در قرآن یاد کرد و وعده داد که ایشان را در
بهشت سقایت کند از کاسه هایی- که آمیخته بزنجبیل بهشت است.
تُسَمّ سَلْسَبِیلًا)
ی􀀀 ا 􀀀 عَی فِیه ( نْاً
یعنی آمیخته است شراب بهشتی به زنجبیل و زنجبیل از چشمه ایست که آن چشمه موسوم بسلسبیل است.
ابن اعرابی گوید:نشنیدم سلسبیل را مگر در قرآن.
زجاج گوید:سلسبیل صفت است براي هر چیزي که در غایت سهولت و نرمی و صفا باشد یعنی بدرستی که آن زنجبیلی است
که بسهولت و نرمی در گلو وارد میشود.
ابی عالیه و مقاتل گفته اند:سلسبیل نامیده شده بخاطر اینکه روا نست در راه ها برایشان و در منازلشان میجوشد از زیر عرش از
بهشت عدن براي اهل بهشت ها.
قتاده گوید:سلسبیل نامیده شده براي اینکه آبش مطیع ایشان هر طور و هر جا بخواهند مصرف میکنند.
ص : 176
دانٌ مُخَلَّدُونَ) 􀀀 (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْ
ذا رَأَیْتَهُمْ) یعنی وقتی دیدي این گروه پسران را (حَسِبْتَهُمْ 􀀀 طواف میکند ایشان را پسران جاودانی بهشت تفسیرش گذشت (إِ
لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً) پنداري که ایشان مروارید پراکنده اند از صفا و زیبایی و زیادي.پس یاد فرمود رنگ و بسیاري آنها را.
و بعضی گفته اند: تشبیه فرمود آنها را به پراکنده گی براي پراکندگی ایشان در خدمت.زیرا اگر آنها در یک صف و ردیف
بودند آن را تشبیه بمنظوم و ردیف شده مینمود.
ذا رَأَیْتَ ثَمَّ) 􀀀 (وَ إِ
یعنی وقتی چشم انداختی در آنجا یعنی بهشت و برخی گفته اند:یعنی و وقتی دیدي چیزها را در آنجا (رَأَیْتَ نَعِیماً) دیدي
نعمتهاي گرانقدر را (وَ مُلْکاً کَبِیراً) و ملک بزرگی را امام صادق(ع)فرمود:
زایل و فانی نمیشود.
و بعضی گفته اند:ملک وسیعی یعنی که نعمتهاي بهشتی از جهت زیادي قابل وصف نیست.و بدرستی که بعضی از آنها را
تعریف میکند.
و بعضی گفته:مراد از ملک کبیر.اجازه خواستن فرشتگانست،از ایشان و درود آنهاست بر ایشان بسلام.
و بعضی گفته:مقصود از ملک کبیر آنست که بهشتیان چیزي را اراده نمیکنند مگر آنچه فورا بر آن توانا میشوند.
و بعضی گفته اند:که کمترین آنها از جهت درجه و رتبه از مسیر هزار سال نگاه میکند در ملک خودش می بیند نقطه دور و
آخر آن را،چنانچه میبیند اوّل و نزدیک آن را.
و بعضی گفته اند:آن ملک همیشگی و ابدیست در نفوذ امر و حصول
ص : 177
آرزوها و ایده هاست.
ابُ سُندُسٍ) 􀀀 الِیَهُمْ ثِی 􀀀 بالاي آنها لباس سندس بهشتی است.
کسی که عالی را ظرف و بمعناي فوق قرار داده.پس آن بمنزلۀ گفته تو است که بگویی فوقهم ثیاب سندس.و کسی که آن را
حال قرار داده پس به منزله ي قول تو است که می گویی یعلوهم ثیاب سندس.در حالی که عالیست ایشان را لباس سندس.و
آن لباس هاي نازك و نرم است که میپوشند.
از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده که در معناي آن فرمود بالاي لباسشان آن را میپوشند (خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ) و آن لباس
درشت و مقصود درشتی در رشته نیست بلکه درشتی و غلظت در بافته و ارزش است.
ساوِرَ مِنْ 􀀀 ابن عبّاس گوید:آیا نمیبینی این مرد را که بر اوست لباس و آنچه بالاي آن پوشیده برتر و گرانقدرتر است (وَ حُلُّوا أَ
فِضَّهٍ) نقره شفّاف که داخلش از خارج دیده میشود چنانچه از بلور دیده میشود و آن برتر از درّ و یاقوت است و آنها از طلا و
نقره بالاترند پس این نقره بالاتر و بهتر از طلا است و نقره و طلا در دنیا بهاء و قیمت چیزهاست.
و بعضی گفته اند:آنها گاهی خود را با طلا زینت میکنند و گاهی با نقره تا اینکه جمع کنند زینتهاي خوب را چنانچه خداوند
ساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ) ( 1)آراسته میشوند در بهشت بدستبندهایی از طلا 􀀀 ا مِنْ أَ 􀀀 تعالی فرمود (یُحَلَّوْنَ فِیه
ص : 178
ساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ 􀀀 ا مِنْ أَ 􀀀 1) مترجم گوید:در پنج موضع خداوند نام دستبندها و ظروف طلایی بهشت را برده 1- یُحَلَّوْنَ فِیه -1
ا حَرِیرٌ سورة حج 􀀀 اسُهُمْ فِیه 􀀀 ساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً،وَ لِب 􀀀 ا مِنْ أَ 􀀀 2) یُحَلَّوْنَ فِیه ) اباً خُضْ راً مِنْ سُنْدُسٍ سورة کهف آیه 31 􀀀 یَلْبَسُونَ ثِی
أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ . 􀀀 4) فَلَوْ لا ) ا حَرِیرٌ سورة فاطر 33 􀀀 اسُهُمْ فِیه 􀀀 ساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِب 􀀀 ا مِنْ أَ 􀀀 3) یُحَلَّوْنَ فِیه ) آیۀ 23
وابٍ سوره زخرف آیه 71 􀀀 حافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْ 􀀀 طافُ عَلَیْهِمْ بِصِ 􀀀 5) یُ ) زخرف آیه 53
و نقره گر چه قیمتش در دنیا از طلا پست تر است ولی نقره بهشتی در نهایت- خوبی مخصوصی است وقتی که بآن صفتی که
ما یاد نمودیم باشد.و مقصود در آخرت چیزیست که لذّت و سرور بآن زیاد میشود نه اینکه ارزشش زیادتر باشد زیرا در آنجا
قیمتی در کار نیست.
راباً طَهُوراً) 􀀀 اهُمْ رَبُّهُمْ شَ 􀀀 (وَ سَق
و سیراب نماید ایشان را پروردگارشان از شراب پاك یعنی پاك از نجاستها که دست و پاي آنها را آلوده مانند شراب دنیا
نکرده باشد.
ابراهیم تیمی و ابی قلابه گفته اند:طهورا یعنی بول نجس نیست بلکه عرق و رطوبتی در بدنهاي آنها میشود مانند رطوبت و
عرق مشک و یک مرد بهشتی داراي شهوت و خوراك صد مرد از اهل دنیا میشود.پس وقتی خورد آنچه خواست داده میشود
باو شراب طهور.پس پاك میکند باطن و درون او را و آنچه خورده رطوبت و عرق شده و از پوست بدنش خارج میشود در
حالی که خشبوتر از مشک اذفر است و شهوت و اشتهایش بر میگردد و از نو شروع باکل و شرب و جماع میکند.
از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام روایت شده که فرمودند پاك نمیکند آنها را از هر چیزي جز خدا زیرا طاهر و پاك
از آلوده شدن بچیزي از بودنیها نیست مگر خدا.
ذا) 􀀀􀀀 (إِنَّ ه
زاءً) یعنی پاداش اعمال خوب و طاعتهاي نیکوي شما 􀀀 کانَ لَکُمْ جَ 􀀀 یعنی آنچه از نعمتها و چیزهاي لذّت بخش که توصیف شده (
کانَ سَعْیُکُمْ) در آنچه رضاي خدا و قیام شما بآنچه را خدا امر نمود. 􀀀 است (وَ
(مَشْکُوراً)
یعنی قبول و پسندیده پاداش داده شده اید بر آن پس مثل آن
ص : 179
( است که عمل شما را سپاس نموده است. ( 1
ص : 180
رارَ یَشْرَبُونَ و یوفون و 􀀀 1) محمّد فخر معروف بامام رازي گوید:موصوفین باین صفات مذکور بصیغه جمع مثل إِنَّ الْأَبْ -1
یخافون تا آخر این آیات را اختصاص بجمع معیّن و معلومی چون خاندان رسالت دادند خلاف ظاهر است و دخول علی بن
ابی طالب را در این آیات انکاري نیست و لکن او نیز داخل است در تمام آیاتی که دلالت بر شرح حال مطیعین دارد.پایان
سخن رازي. و این مطلب را از او که در کمال تعصّب است تجاهل است زیرا هر چه در آن سبب نزول ذکر شده لفظش اعمّ از
لاتِ... در باره عایشه نازل شده 􀀀 افِ 􀀀 اتِ الْغ 􀀀 سبب وارد در آنست.چنانچه در سابق گذشت که آیۀ افک. إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْ َ ص ن
بلفظ جمع و آیه تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ در سوره ي- ممتحنه در باره حاطب بن ابی بلتعه(که بمردم مکّه نامه مخفیانه نوشته بود
اللّ علیه و آله براي فتح مکه آگاه کند و خداوند با آن آیه پیامبر را اعلان کرد)نازل شده. و
􀀀
که آنها را از تصمیم پیامبر صلّی ه
فخر رازي با اینکه خود اعتراف کرده که محمود بن عمر زمخشري معتزلی و واحدي اشعري در تفسیرشان گفته اند که آن
آیات در بارة علی بن ابی طالب علیه السّلام نازل شده و با اینکه نزول آیات در مدح آن حضرت تناقض با مذهب او ندارد و
لکن بعضی از علماء مانند وي از ترس پیروي میکنند پادشاهان و سیاستمداران را،و بدون اختیار ترویج مینمایند امر و خواسته
آنها را. و بنی عبّاس همواره از فرزندان علی علیه السّلام میترسیدند و منع میکردند از هر چیزي که تقویت آنها شود نصاري و
یهود را بخود نزدیک کرده و کارهاي دولت را بآنها واگذار میکردند ولی شرفاء و بزرگان از فرزندان رسول خدا را زندانی
نموده و یا میکشتند. و میان اهل سنّت و شیعه بمقتضاي مذهبشان چیزي نیست که موجب دشمنی و کینه توزي گردد مگر
اینکه سیاست اجانب(ابن تیمیّه ها و ابن قیّمها و ابن حزم ها و محمّد بن عبد الوهّاب ها و و و را)تحریک کند که بجان هم
بیفتند و در این زمان نیز ممکن نیست ایشان را یعنی سیاستمداران را که آنها را تحریک کنند بجهت نزدیکی مسافت و
سهولت مخابرات و نیاز بمعاشرتهاي
(1
محبّت آمیز.و اهل زمین بمنزله اهل یک خانه هستند و براي ماست که تأسّی و پیروي از صحابه نمائیم زیرا آنها با اینکه
اختلاف در فروع احکام با هم داشتند و هیچکس از مسلمین هم منکر این نیست و همچنین اختلاف در بارة رجالی مانند
جناب ابی طالب که آیا مؤمن بوده یا نه داشته اند و اعتقاد بایمان آن بزرگوار جزئی از اعتقادات ضروریه دینیّه نیست.و نه
اعتقاد بکفرش.- (نستجیر باللّه)موجب کفر نمیشود و لازمست امساك و خود داري از بسیاري از امور نمود بجهت تادّب
ببرادران مؤمن و منزّه بودن از چیزهایی که مفید فایده نیست و پایان میدهیم سخن را بشعري که منسوب بشافعی است. ا من
غیره زوّجت فاطم ا فی غیره هل اتی (هل اتی)آیا به غیر علی علیه السّلام فاطمه زهراء علیها السّلام ترویج شد آیا در باره
دیگري سوره هل اتی آمده است. مترجم گوید:آري مطلب همین است اگر سیاست شوم استعمارگران بگذارد و هر روز در
گوشه و کنار جهان مصر و سوریه و حجاز و غیره بر علیه- شیعیان تبلیغات سوء نکنند و افتراء بدامن پاك آنها نزنند و آنها را
بدتر از یهود عنود معرّفی ننمایند.اکنون می بینید که چگونه وهّابیت در کشور ما رخنه کرده و جوانان خام و ساده لوح ما را
اغوا و منحرف نموده اند.اهل سنّت خود میدانند که فرقه رستگار و ناجیه شیعیانند چنانچه مشایخ آنها میدانستند و اعتراف
میکردند که علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث ما دار و یا علی مع القرآن و القرآن مع علی یا حدیث شریف ثقلین که
اللّ و عترتی ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا ...و یا ده ها و صدها حدیث صحیح را در
􀀀
فرمود انّی تارك فیکم- الثّقلین کتاب ه
باره آن حضرت و ابو بکر علنا بالاي منبر میگفت: (اقیلونی)اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم یا عمر کرارا گفت لو لا
علیّ لهلک عمر.با این اعترافاتشان آن حضرت را کنار زده و حقّ او را جهرا غصب و موجب هزارها ستم و جنایت تا امروز
شدند.در خطبه شقشقیه نهج البلاغه فرمود لقد تقمّصها ابن ابی قحافه و انّه لیعلم انّ محلّی منها محلّ القطب من الرّحی.... هر
آینه پسر ابی قحافه غصب خلافت نمود و لباس آن را در بر کرد و حال آنکه بطور قطع و یقین میدانست مقام من از خلافت
مقام میله آسیا بست که تا نباشد
ص : 181
(1
بگردش نیاید.بیش از این اطاله ندهم فقط این مطلب را بقصیده آقاي پیروي در فضائل آن حضرت و نزول سورة هل اتی در
باره آن بزرگوار خاتمه میدهم. شیر خدا و لنگر عرش خدا علیست مرآت حق و آینه حق نما علیست در روز حشر شافع امت
محمّد است باب النّجاه سلسله انبیاء علیست بعد از وجود اقدس خاتم حبیب حق بر کلّ جنّ و انس ملک رهنما علیست کفو
بتول و صهر نبی باب مجتبی خونین جگر ز فاجعه کربلا علیست اوّل رجل که دین محمّد(ص)قبول کرد و ان دوّمین ز خمسه
آل عبا علیست سوّم نفر که مفتخر از او قبا شده شد منتظر نبی که رسد از قفا علیست نفس نبی و باب علوم محمّد است چارم
نفر که رفته بزیر کساء علیست در آیه شریفه تطهیر کن نظر مقصود حق ز یذهب و ز انّما علیست زان ضرب شصت و کشتن
بن عبد ود و کف نفس مخصوص آن حدیث از مصطفا علیست گر افتخار دیگري از بهر او نبود این افتخار بس که شه لا فتا
علیست در جنگ بدر و غزوه خندق صف احد مردي که بود در خور صد مرحبا علیست دست خدا که فوق همه دستها بود
دست علی ولیّ خدا مرتضی علیست شاهی که کرده است عطا در گه رکوع انگشتري خویش بفردي گدا علیست در موقع
نماز و گه سجده نیاز آن بنده اي که شد بر مولی فنا علیست جنگ آوري که تیر ز پایش کشیده اند و انگه نشد بدرد و الم
آشنا علیست مردي که دست رد زده بر سینه جهان بر آن عجوزه هیچ نکرد اعتنا علیست بخشنده اي که کرده سفارش ز قاتلش
بر جانشین خود حسن مجتبا علیست نام آوري که وصف از حد فزون بود اوصاف او مفصّل و بی انتها علیست من را چه مایه
ایست که مدح علی کنم قرآن تمام وصف علی هل اتا علیست از مشکلات خود نهراسیده(پیروي) زیرا که یار و یاور و مشکل
گشا علیست
ص : 182
[ [سوره الإنسان ( 76 ): آیات 23 تا 31
اشاره
لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً ( 24 ) وَ اُذْکُرِ اِسْمَ رَبِّکَ بُکْرَهً وَ أَصِیلًا 􀀀 ا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ تَنْزِیلًا ( 23 ) فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ 􀀀 إِنّ نَحْنُ نَزَّلْن
􀀀
ا
اهُمْ وَ 􀀀 اءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلًا ( 27 ) نَحْنُ خَلَقْن 􀀀 اجِلَهَ وَ یَذَرُونَ وَر 􀀀 لاءِ یُحِبُّونَ اَلْع 􀀀 ؤُ􀀀 25 ) وَ مِنَ اَللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا ( 26 ) إِنَّ ه )
اَللّ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
شاؤُنَ 􀀀 ا تَ 􀀀 ی رَبِّهِ سَبِیلًا ( 29 ) وَ م 􀀀 شاءَ اِتَّخَذَ إِل 􀀀 ذِهِ تَذْکِرَهٌ فَمَنْ 􀀀 الَهُمْ تَبْدِیلًا ( 28 ) إِنَّ ه 􀀀 ا أَمْث 􀀀 ا بَدَّلْن 􀀀 ذا شِئْن 􀀀 ا أَسْرَهُمْ وَ إِ 􀀀 شَدَدْن
( ذاباً أَلِیماً ( 31 􀀀 اَلظّ أَعَدَّ لَهُمْ عَ
􀀀
شاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الِمِینَ 􀀀 کانَ عَلِیماً حَکِیماً ( 30 ) یُدْخِلُ مَنْ یَ 􀀀 اَللّ
􀀀
إِنَّ هَ
ص : 183
ترجمه:
-23 (اي رسول)البتّه ما قرآن بتو فرستادیم فرستادنی.
-24 پس براي حکم پروردگار خویش شکیبا باش و از مشرکان گنهکار یا ناسپاسی را فرمان مبر.
( -25 و بامداد و شبانگاه نام پروردگارت را یاد کن. ( 1
( -26 و در پاره اي از شب برایش سجده کن و او را در شبی در از بپاکی یاد کن. ( 2
-27 این گروه کافران سراي شتابنده را دوست میدارند و روزي را که سنگین است پشت سر خویش وامیگذارند.
-28 ما ایشان را آفریدیم و آفرینش ایشان را استوار کردیم و اگر بخواهیم بجاي ایشان امثالشان را(در خلقت)میآوریم.
-29 البتّه این سوره پندیست پس هر که(خیرات را)خواهد بسوي خوشنودي پروردگار خویش راهی برگیرد.
ص : 184
اللّ
􀀀
1) از روایات خاندان رسالت علیهم السّلام استفاده میشود که مقصود از این ذکر نام خدا در صبح و شام گفتن سبحان ه -1
اللّ اکبر است و کسی که یک بار این ذکر را خالصا بگوید ثواب یک سال عمره قبول شده باو
􀀀
اللّ و ه
􀀀
للّ و لا اله الاّ ه
􀀀
و الحمد ه
داده میشود.
2) احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی از حضرت امام رضا علیه السّلام پرسید مراد از این تسبیح چیست فرمود نماز شب -2
است علی بن ابراهیم قمّی نیز در تفسیر خود گوید مراد از این تسبیح نماز شب است و مراد از (لَیْلًا طَوِیلًا) پاره اي از شبهاي
دراز(زمستان)باشد. (مترجم)
-30 و شما نمیخواهید مگر وقتی که آن را خدا بخواهد البته خدا دانا و صلاح اندیش است.
-31 خداي تعالی هر که را خواهد در رحمت(در توفیق و هدایت یا در بهشت)خویش در آورد و براي ستمگران شکنجه اي
دردناك آماده کرده است.
قرائت:
اللّ بن
􀀀
ابن کثیر و ابو عمر و ابن عامر(ما یشاءون)با یاء قرائت کرده و دیگران از قاریان با تاء(ما تشاءون)و در قرائت نادره عبد ه
زبیر و ابان بن عثمان و الظّالمون باو او خوانده اند.
دلیل:
شاءَ اتَّخَذَ) است هر که بخواهد بگیرد.و برهان آنان که با تاء خوانده اند 􀀀 برهان کسی که با یاء خوانده قول خداي تعالی (فَمَنْ
شاءَ) خطاب بعموم است یعنی و نمیخواهند طاعت و استقامت در فرمان خدا را مگر اینکه خدا بخواهد یا 􀀀 اینست که (فَمَنْ
محمول بر خطاب باشد.
و امّا قول او(و الظّالمون)پس آن بنا بر استیناف جمله است.ابن جنّی گوید مثل اینست که بگوید:الظّالمون اعدّ لهم عذابا
الیما.براي ستمکاران عذابی دردناك مهیّا کرده سپس اینکه عطف شده جمله به ما قبلش و قطعا رفع سبقت گرفت و به مبتداء
و اوّل آن که(من یشاء)فاعل یدخل باشد ولی قرائت جماعت قرّاء با یاء بهتر و جلوتر است و آن نصب باشد زیرا معناي آن
چنین است.و یعذّب الظّالمین عذاب میکند ستمکاران را و
ص : 185
ذاباً أَلِیماً) مهیّا ساخت بر ایشان شکنجه اي 􀀀 چون این فعل را مخفی داشت و ظاهر نکرد.تفسیر نمود بقول خودش (أَعَدَّ لَهُمْ عَ
دردناك.و این بیشتر از آنست که شاهدي برایش آورده شود.
زجاج گوید:نحویها میگویند اعطیت زیدا و عمرا اعددت له برّا.پس اختیار میکنند نصب عمر را بر این معنا که و بررت عمرا
اعددت له برا.
شاعر گوید:
اصبحت لا احمل السّلاح و لا
املک رأس البعیران نفرا
و الذّئب اخشاه ان مررت به
وحدي و اخشی الرّیاح و المطرا
صبح نمودم در حالی که نمیتوانم اسلحه با خود بردارم و اگر شترم بگریزد قدرت گرفتن آن را ندارم و اگر تنهایی به گرگ
بر خورد کنم میترسم از باد و باران به واسطه ناتوانی و پیري.
لغت:
الاسر:اصل و ریشۀ آن بستر است و از آنست قطب مأسور اي مشدود یعنی پالان شتر که بسته بشتر است و از آنست اسیر براي
اینکه او را محکم می بستند بقید و کند و گفته ایشان(خذ باسره)یعنی بگیر کمر او را پیش از آنکه فرار کند پس زیاد شد
استعمال آن تا بمعناي تمامش را بگیر شد.
اخطل شاعر گوید:
من کلّ مجتنب شدید اسره
سلس القیاد تخاله مختالا
از هر اسب یا چیزي که در کنار است محکم بسته شده کشیدن آن سهل است که خیال میکنی آن را که متکبّر و خود خواه
است،شاهد این بیت کلمۀ شدید اسره است.
ص : 186
اعراب:
لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً) یا گفت هذا او کذا بمعناي و او است زیرا تو هر گاه گفتی(لا تطع 􀀀 زجاج گوید:در قول خدا (وَ
زید او عمرا)این را اطاعت کرده و دیگري را نکرد عاصی نیست براي اینکه تو امر نکردي او را که هر دو را اطاعت نکند.و
تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً) پس او دلالت کند بر هر یک از آنها که اهل است اینکه عصیان کند و هر دو تاي 􀀀 وقتی گفتی (لا
آنها اهلند که معصیت نمایند چنانچه وقتی گفتی(جالس الحسن او ابن سیرین)پس مسلّما گفته اي که هر یک از آن دو نفر
( اهلیت دارند که با آنها مجالست کنی. ( 1
بصیر نحوي گوید:او هذه براي تخییر و اختیار کردنست(اذا قلت اضرب زیدا او عمروا)معنایش اینست که مخیّر هستی این را
بزنی یا آن را ولی وقتی گفتی(لا تضرب زیدا او عمروا)معنایش اینست که هیچکدام را نزن پس حرام است بر او زدن هر دو
بعلّت اینکه یکی از آنها در نفی تعمیم دارد دیگري را هم شامل میشود.
ابن کیسان حمل کرده نهی را بر امر و میگوید وقتی گفتی نه زن یکی از آن دو را حرام نکرده بر او زدن هر دو را.و البتّه در
آیه حرام کرده طاعت آنها را
ص : 187
1) مترجم گوید:اهل تاریخ و دانشمندان رجالی گفته اند:چون میان حسن بصري و ابن سیرین معبّر خواب معروف تنافر -1
شدیدي بود و هیچ کدام حاضر نبودند که دوستان خود را ببینند که با طرف او مجالست دارد و اگر میفهمیدند با او متارکه
میکردند براي همین گفتند یا با حسن بصري مجالست- کن و با ابن سیرین معاشرت مکن و یا بالعکس با ابن سیرین باش و
بطرف- حسن بصري نرو که جمعشان نشاید.
براي اینکه یکی از آن دو بمنزله دیگریست در امتناع طاعت او آیا نمیبینی که اثم مانند کفران است.در این معنی سیبویه
گوید:و اگر گفته بود(لا تطع آثما و لا تطع کفورا)هر آینه معنی منقلب میشد زیرا در این هنگام حرام نمیشد طاعت هر دو
آنها.
تفسیر:
ا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلاً) در آن شرف و تعظیم است.البتّه ما 􀀀 إِنّ نَحْنُ نَزَّلْن
􀀀
سپس خبر داد خداي سبحان از خودش و گفت ( ا
خودمان فرو فرستادیم بر تو قرآن را فرو فرستادنی.ابن عبّاس گوید:یعنی در مورد نزولش ما تفصیل دادیم آیه اي بعد از آیه
اي و آن را یک مرتبه نازل نکردیم ( 1)(فَاصْبِرْ) اي محمّد بر آنچه تو را امر نمودم بآن از تحمّل با رسالت (لِحُکْمِ رَبِّکَ) این
اللّ علیه و آله را به صبر و
􀀀
که تبلیغ رسالت و قرآن نموده و عمل کنی بعضی گفته اند:که خداوند امر فرمود پیامبر صلّی ه
شکیبایی گر چه او را تکذیب کنند در آنچه آورده و بیم داده مر کسانی را که او را تکذیب نموده اند.
لا تُطِعْ مِنْهُمْ) 􀀀 (وَ
یعنی پیروي نکن از مشرکین مکّه (آثِماً) گنهکاري چون عتبه بن ربیعه.
(أَوْ کَفُوراً)
مقاتل گوید:یعنی ناسپاسی چون ولید بن مغیره را براي اینکه این دو نفر بآن حضرت گفتند از این دعوت و تبلیغت بر گرد ما
تو را بی نیاز میکنیم بمال و عیال دادن.
اللّ علیه و آله را از نماز منع کرد و گفت هر آینه اگر دیدم محمّد را که نماز
􀀀
قتاده گوید:کفور ابو جهل است که پیامبر صلّی ه
میخواند البتّه پا بر گردن او خواهم
ص : 188
1) در سابق بیان کردیم که نزول قرآن دفعی و ابلاغش تدریجی بوده است. -1
گذاشت.پس این آیه نازل شد.
و بعضی گفته اند:که این تعمیم دارد در هر گنهکار فاسقی و کافري،از ایشان یعنی از همه مردم.روشن تر اینکه پیروي نکن
کسی را که تو را بگناه،و یا ناسپاسی دعوت کند.و این بهتر است براي زیادتر فائده و نبودن تکرار.
(وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَهً وَ أَصِیلًا)
یعنی اقبال کن بر شغل و کار خودت از ذکر خدا و دعاء و تبلیغ رسالت در صبح و شب و همیشه پس البتّه خدایا رو مؤیّد و
یاور تو است.
و البکره:اوّل روز و الاصیل.عشی و آن اوّل شب است (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ) و بعضی از شب را براي خدا سجده کن.داخل
شده به دلیل من تبعیضیّه.یعنی پس براي او در پاره اي از شب سجده کن.زیرا او را امر نکرد بقیام تمام شب.
و بعضی گفته اند: فَاسْجُدْ لَهُ .یعنی نماز مغرب و عشا را بخوان.
(وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا)
یعنی در شب دراز بعد از نماز واجبت نوافل بخوان.روایت شده از حضرت رضا علیه السّلام که از او سؤال کرد احمد بن-
اجِلَهَ) البتّه این گروه 􀀀 ءِ یُحِبُّونَ الْع 􀀀 ؤُلا 􀀀 محمّد بن ابی نصر بزنطی از این آیه که این تسبیح چیست فرموده نماز شب است (إِنَّ ه
اءَهُمْ) یعنی 􀀀 کافران دوست دارند- سراي شتابنده دنیا را یعنی اختیار میکنند لذّتها و منافع زود گذر را در دار دنیا (وَ یَذَرُونَ وَر
و ترك میکنند آینده را و میاندازند پشت سرشان (یَوْماً ثَقِیلًا) روز سخت و دشواري را یعنی ایشان ایمان بآن روز نمیآورند و
براي آن روز کاري نمیکنند.
و بعضی گفته اند:یعنی پشت سرشان می اندازند و هر دو معنی هم
ص : 189
ا أَسْرَهُمْ) ما آنها را آفریدیم و استوار کردیم آفرینش آنها را. 􀀀 اهُمْ وَ شَدَدْن 􀀀 محتمل است.آن گاه خداي سبحان فرمود (نَحْنُ خَلَقْن
مجاهد و قتاده گفته اند:یعنی ما تقویت نموده و محکم کردیم آفرینش آنها را.ربیع گوید:اسرهم یعنی مفصل هاي آنها
را.حسن گوید:یعنی وصل کردیم بعضی از رگهاي بزرگ و کوچک آنها را برگها و عصبهاي دیگر و اگر بر این نظم و
ترتیب استوار نشده بود هر آینه امکان نداشت عمل کند با آنها و فایده برد از آنها.
ا أَسْرَهُمْ) یعنی ایشان را ما نیرومند و توانا گردانیدیم. 􀀀 جبائی گوید: (شَدَدْن
و بعضی گفته اند:یعنی ما آنها را تکلیف کردیم و سخت گرفتیم آنها را بامر و نهی تا اینکه تجاوز از مرز و حدود خدا نکنند
چنانچه اسیر را محکم به کند و قید می بندند که فرار نکند.
الَهُمْ تَبْدِیلًا) 􀀀 ا أَمْث 􀀀 ا بَدَّلْن 􀀀 ذا شِئْن 􀀀 (وَ إِ
یعنی و وقتی ما خواستیم آنها را هلاك کنیم و بجاي ایشان امثال آنها را بیاوریم میتوانیم ولی براي تمام شدن حجّت بر آنها
ذِهِ) البتّه این سوره (تَذْکِرَهٌ) یعنی تذکّر و اندرز است که بسبب آن بیاد امر آخرت خواهند افتاد. 􀀀 آنان را باقی گذاردیم (إِنَّ ه
ی رَبِّهِ سَبِیلاً) پس هر که بخواهد راهی بسوي 􀀀 شاءَ اتَّخَ ذَ إِل 􀀀 قتاده گوید:البتّه این رسالتیست که آن را ابلاغ می نمایی (فَمَنْ
پروردگارش فرا گیرد.یعنی پس هر که خواهد بسوي خشنودي پروردگارش راهی را فرا گیرد به اینکه عمل به طاعت خدا و
( اجتناب از گناه و معصیت او نماید.و در این آیه دلالت است،که استطاعت پیش از عمل است. ( 1
ص : 190
1) مترجم گوید:تنها این آیه نیست که دلالت بر استطاعت قبل از -1
اللّ )
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
شاؤُنَ 􀀀 ا تَ 􀀀 (وَ م
ابی مسلم گوید:یعنی نمیخواهید اخذ طریق بطور اختیار بسوي رضا و خشنودي پروردگار نمائید مگر آنکه خدا شما را مجبور
کند و ناچار بر این کار کند.پس در این هنگام میخواهید و حال آنکه فائده اي براي شما ندارد و تکلیف زایل است و خدا این
( مشیّت را نخواسته، است بلکه خواسته شما به حسن اختیارتان ایمان را اختیار نمائید تا مستحق ثواب شوید. ( 1
و بعضی گفته اند:یعنی نمیخواهند چیزي از عمل را بطاعت او مگر خداوند آن را خواسته و اراده کرده و نیست مقصود از آیه
اینکه خداي سبحان میخواهد هر چه بنده میخواهد از معصیت و گناه و مباحات و غیر آن براي اینکه دلیلهاي روشن دلالت
دارد بر اینکه جایز نیست که خداي سبحان اراده کند کارهاي زشت و اعمال قبیحه را و منزّه است از این و فرمود خداي
لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ) 􀀀 سبحان (وَ
(1
طاعَ إِلَیْهِ 􀀀 النّ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَ
اسِ􀀀 ع لِلّ لََی
􀀀
(عمل داشته باشد بلکه ده ها آیه بر این مطلب دلالت دارد که از آنهاست آیه حج. وَ هِ
سَبِیلاً . براي خداست بر مردم که حجّ کنند خانه خدا کعبه معظّمه را کسانی که استطاعت و نیروي بدنی و مالی و طریقی
دارند.پس استطاعت قبل از اعمال حجّ است و آیات زکاه و آیه خمس و غیره.
ص : 191
اللّ باسنادش از حضرت هادي علیه السّلام روایت نموده که فرمود:خداوند قلوب ائمّه علیهم السّلام مورد و
􀀀
1) سعد بن عبد ه -1
جایگاه اراده خود قرار داده وقتی خدا چیزي بخواهد آنها هم میخواهند. میگویم در زیارت اوّل حضرت سیّد الشّهداء معروف
اللّ که اصحّ زیارات است این جمله است.ارادة الرّب فی مقادیر أموره تهبط الیکم و تصدر عن بیوتکم.اراده
􀀀
بزیارت قتیل ه
پروردگار در تقدیر و مقدّرات کارهاي او بسوي شما فرود آمده و از خانه شما صادر میشود.
ادِ) خداوند براي شما سختی و ناراحتی نخواسته و خداوند نسبت به بندگانش اراده ظلم ننموده است. 􀀀 اللّ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِب
􀀀
(وَ مَا هُ
کانَ عَلِیماً حَکِیماً) 􀀀 اللّ
􀀀
(إِنَّ هَ
بدرستی که خدا دانا و خیر اندیش است.
شاءُ فِی رَحْمَتِهِ) 􀀀 (یُدْخِلُ مَنْ یَ
ذاباً أَلِیماً) 􀀀 الظّ ) یعنی ناسپاسان و کافران و مشرکین را مجازات نموده (أَعَدَّ لَهُمْ عَ
􀀀
یعنی مؤمنین در بهشت داخل مینماید (وَ الِمِینَ
( براي آنان شکنجه دردناکی مهیّا ساخته است. ( 1
ص : 192
1) محدّث بحرینی در برهان گوید که کلینی باسنادش از محمّد بن فضیل از حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام روایت -1
شاءُ فِی رَحْمَتِهِ فرمود در ولایت ما. 􀀀 ذِهِ تَذْکِرَهٌ فرمود(الولایه)گفتم. یُدْخِلُ مَنْ یَ 􀀀 نموده که گفتم إِنَّ ه
المرسلات