گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و ششم
سورة مطفّفین




اشاره
سورة تطفیف هم نامیده میشود(مکیّست)معدّل از قول حسن و ضحّاك و عکرمه گوید:که مدنی است گوید:ابن عباس و قتاده
گفته اند مدنی است.
مگر هشت آیه از آن.و آن. إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا تا آخر سوره میباشد.
عدد آیات آن باجماع قاریان و مفسّرین 36 آیه است.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله فرمود کسی که آن را قرائت کند خداوند او را در قیامت از رحیق
􀀀
ابی بن کعب گوید:پیغمبر صلّی ه
اللّ صادق علیه السّلام روایت کرده که هر کس در
􀀀
مختوم.جامهاي دربسته سیراب نماید صفوان جمال از حضرت ابی عبد ه
نماز واجبش قرائت کند ویل للمطففین را خداوند او را در روز قیامت امان
ص : 357
از آتش عطا کند نه آتش او را ببیند و نه او آتش را دیدار کند و بر جسر دوزخ عبور نکند و روز قیامت محاسبه نشود.
توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند آن سوره را بذکر قیامت و آنچه در آن براي ابرار و فجّار مهیّا و آماده نموده است پایان داد در این سوره هم نیز
یاد نمود احوال مردم را و فرمود:
[ [سوره المطففین ( 83 ): آیات 1 تا 17
اشاره
کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ( 3) أَ 􀀀 ذا 􀀀 اَلنّ یَسْتَوْفُونَ ( 2) وَ إِ
اسِ􀀀 ع الُوا لََی 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ ( 1) اَلَّذِینَ إِذَا اِکْت 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ا􀀀 اَلفُجّ لَفِی سِجِّینٍ ( 7) وَ م
ارِ 􀀀 اب 􀀀 کِت کَلّا إِنَّ 􀀀
( الَمِینَ ( 6 􀀀 اَلنّ لِرَبِّ اَلْع
اس 􀀀 أُول أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ( 4) لِیَوْمٍ عَظِیمٍ ( 5) یَوْمَ یَقُومُ ئِکَ􀀀 ی لا ظَُنُّ 􀀀
إِلاّ کُلُّ مُعْتَدٍ
􀀀
ا یُکَذِّبُ بِهِ 􀀀 ابٌ مَرْقُومٌ ( 9) وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ( 10 ) اَلَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ اَلدِّینِ ( 11 ) وَ م 􀀀 ا سِجِّینٌ ( 8) کِت 􀀀 اكَ م 􀀀 أَدْر
کَلّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ
􀀀
( کانُوا یَکْسِبُونَ ( 14 􀀀 ا 􀀀 ی قُلُوبِهِمْ م 􀀀 انَ عَل 􀀀 کَلّا بَلْ ر
􀀀
( ساطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ ( 13 􀀀 الَ أَ 􀀀 ا ق 􀀀 اتُن 􀀀 ی عَلَیْهِ آی 􀀀 ذا تُتْل 􀀀 أَثِیمٍ ( 12 ) إِ
( ذَا اَلَّذِي کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ( 17 􀀀 الُ ه 􀀀 صالُوا اَلْجَحِیمِ ( 16 ) ثُمَّ یُق 􀀀 لَمَحْجُوبُونَ ( 15 ) ثُمَّ إِنَّهُمْ لَ
ص : 358
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان:
-1 واي بر کم فروشان.
-2 آنان که هر گاه بستانند به پیمانه از مردم براي خود تمام میستانند 3-و هر گاه پیمانه کنند براي مردم یا وزن کنند براي
ایشان میکاهند (حقوقشان را).
-4 آیا نمیدانند آن گروه که برانگیخته شدگانند.
-5 براي روز بزرگ.
-6 روزي که بایستند مردم براي(حکم)پروردگار جهانیان.
-7 نه چنانست البتّه نامه(اعمال)بدکاران در سجّین است.
-8 و چه چیز دانا کرد تو را که چیست سجّین.
-9 (کتاب)بدکاران نامه اي نوشته شده است.
-10 واي در آن روز بر آنان که دروغ میدارند.
-11 روز پاداش و کیفر را(و بدان ایمان نمیآورند).
-12 و تکذیب نمیکند آن را مگر هر ستمکاري از حد گذشته بزهکاري.
-13 هر گاه خوانده شود بر آن بزهکار آیه هاي ما گوید:افسانه هاي
ص : 359
پیشینیانست.
-14 نه چنانست بلکه غلبه کرده بر دلهایشان گناهانی که بدست- آورده اند.
-15 نه چنانست البتّه ایشان از(پاداش)پروردگارشان در آن روز محروم اند.
-16 پس بیگمان تکذیب کننده گان در آیندگان بدوزخند.
-17 سپس گفته میشود(بایشان)این آن عذابیست که پیوسته آن را دروغ می پنداشتید.
قرائت:
اهل کوفه غیر عاصم مگر یحیی ران بکسر راء(یعنی باماله)و باقی از قاریان بفتح آن(یعنی ترك اماله خوانده اند).
شرح لغات:
التّطفیف:کم کردن پیمانه و کم کشیدن است.
الطّفیف:چیز اندك و کم را گویند از طفّ الشّیء که آن کنار چیز است.
گرفته شده و در حدیث آمده
کلّکم بنی آدم طفّ الصّاع... شما فرزندان آدم کنار پیمانه هستید آن را پر نکرده اید.پس براي هیچ یک فضلی و مزیتی نیست
مگر بتقوا و پرهیزگاري.و طفّ الصّاع.پیمانه سر خالی است که نزدیک به پر بودن است.یعنی بعضی از شما نزدیک ببعض
دیگر است.و اناء طفان ظرفهایی است که پر نباشد.
الاکتیال:گرفتن به پیمانه(کشیدن با سنگ کیلو است)و مانند آنست
ص : 360
اتزان و آن گرفتن و خریدن چیز است با وزن و کشیدن.و اذا کالوهم او وزنوهم عیسی بن یعمر(هم)را فضل قرار میداد در
محلّ رفع او تأکید براي ضمیر در کالوا او وزنوا.و باقی از قاریان آن را ضمیر منصوب قرار میدادند و آن صحیح است و اهل
حجاز میگویند وزنتک حقّک.حقّ تو را وزن کردم و کشیدم و کلتک طعامک گندم تو را پیمان کردم و قرآن هم بر این نازل
شده.و غیر اهل حجاز میگویند:
وزنت لک براي تو کشیدم و کلت لک.براي تو پیمانه کردم و گفته میشود اخسرت المیزان و خسرته یعنی در کشیدن کم
گذاردي.
السّجین:بر وزن فعیل از سجن است.ابن مقبل گوید:ضربا تواصی به الأبطال سجّینا)ضربتی را که شجاعان و قهرمانان سخت بآن
توصیه میکردند و بعضی گفته اند:سجّین آن زندان و حبس ابدیست.براي اینکه این وزن براي مبالغه است.گویند شرّیت سکّیر
و شرّیر.شرابخوار زیاد.بسیار مست کرده.آدم زیاد بد.
الرّقم:طبیعت خط است بآنچه در آن علامت براي چیزي است گفته میشود.رقمت الثّوب ارقمه رقما.پیراهن را رقم زدم.خط
کشیدم.خط میزنم خط زدنی.
الرّین:اصل آن غلبه است.ران علی قلبه.یعنی بر دلش غالب شد و الخمرترین علی قلب السّ کران شراب بر قلب میگسار مست
غالب میشود و الموت یرین علی المیّت مرگ بر مرده غلبه کرده و او را میبرد از جهان در حدیث عمر ابن خطّاب است که در
بارة آن گفت چون دین و قرض بر او غلبه کرد طلب دین و قرض نمود در حالی که اعراض از اداء آن داشت.پس صبح کرد
در حالی که قرض احاطه کرده بود بمال او تا اینکه تمام مالش را غلبه کرده.
ص : 361
اعراب:
النّ
اس􀀀 یَوْمَ یَقُومُ .منصوب بقول خدا.مبعوثون است یعنی ا لا یظنون انّهم مبعوثون یوم القیمه.آیا نمیدانند که ایشان در روز قیامت برانگیخته
گانند .و بعضی گفته اند که در اصل(کلّا)دو قولست( 1)اینکه آن دو یک کلمه بدون ترکیب است براي ردع و زجر وضع
شده است و جاري مجري اصوات مثل صه.بمعناي ساکت شو مه.آرام باش.و مانند آن دو است( 2)اینکه کاف تشبیه بر لا
داخل شده و براي مبالغه در زجر با اعلان به ترکیب لفظ شدّد (کلّا)شده است.
شأن نزول:
اللّ علیه و آله وارد مدینه شدند.مردم آن بدترین انسانها بودند از جهت
􀀀
عکرمه از ابن عبّاس نقل کرده که چون پیغمبر صلّی ه
کم فروشی.پس خداوند عزّ و جلّ نازل کرد. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ .پس متنبّه شده و بعد از آن خوب و کامل میکشیدند.
سدي گوید:چون پیغمبر(ص)وارد مدینه شد.در آن مردي بود که باو ابو جهینه میگفتند و او دو پیمانه داشت با یکی براي خود
تمام و کمال پیمانه میکرد و با دیگري که کمتر و کوچکتر بود براي مردم پیمانه میکرد.پس آن آیات نازل شد.
مقصود و تفسیر:
(وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ)
واي بر کم فروشان و آنها مردمی بودند که در پیمانه کردن و کشیدن کم میکردند و حقوق مردم را در پیمانه کردن و وزن
نمودن ضایع
ص : 362
میکردند زجاج گوید:البتّه بآن مطفّف فرمود براي اینکه ممکن نبود براي آنها در پیمان کردن و کشیدن دزدي کنند مگر چیز
کم و اندکی.سپس مطفّفین را تفسیر و بیان نمود.و فرمود:
النّ )
اسِ􀀀 ع الُوا لََی 􀀀 (الَّذِینَ إِذَا اکْت
یعنی هر گاه میخواستند چیزي از مردم براي خود بستانند (یَسْتَوْفُونَ) پیمانه را بر ایشان کامل و پر میکردند و کشیدن و وزن
کردن را یاد نکرد زیرا پیمانه کردن و کشیدنی که بهر دو آنها خرید و فروش صدق میکند یکی از آن دو صدق بر دیگري
هم میکند.
کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ) 􀀀 ذا 􀀀 (وَ إِ
یعنی وقتی براي مردم پیمان میکردند و یا میکشیدند (یُخْسِرُونَ) یعنی کم میگذاردند مقصود اینست که ایشان هر گاه براي غیر
خودشان پیمانه کرده و یا وزن میکردند کم میدادند می گویی کلتک و و کلت لک.تو را پیمانه کردم و یا براي تو پیمانه
نمودم چنانچه می گویی نصحتک موعظه کردم تو را و یا نصحت لک و یا براي تو موعظه نمودم از ابن مسعود روایت شده
که گفت نماز پیمانه است.پس هر کس کامل آورد و تمام نماید خدا ثواب او را کامل دهد.و کسی که کم گذارد و ناقص
آورد.شنیده اید البتّه که خداوند در مطفّف چه فرموده:آن گاه خدا مردم را از غفلت این گروه که امر خدا را ترك و از طریقه
ئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ) این گروه 􀀀 لا یَظُنُّ) یعنی آیا نمیدانند (أُول 􀀀 عدل و اقتصاد خارج شده اند بتعجّب آورده و فرمود (أَ
و دسته که البتّه ایشان بر انگیخته میشوند براي روز بزرگی که روز قیامت باشد.
ابن عبّاس گوید:مقصودش اینست آیا یقین و باور نکرده اند که هر که کم فروشی کند براي روز محاسبه مبعوث خواهد
شد.سپس از این روز خبر داده و فرمود:
ص : 363
الَمِینَ) 􀀀 النّ لِرَبِّ الْع
اس􀀀 (یَوْمَ یَقُومُ روزي که مردم قیام میکنند و میایستند براي پروردگار عالمیان.یعنی روزي که مردم از قبورشان بفرمان پروردگار عالمیان براي
پاداش و یا حساب و کیفر کردارشان بر میخیزند و در حدیث آمده که مردم می ایستند در حالی که از شدّت حرارت و گرما
عرق تا پرده گوش آنها رسیده و در حدیث دیگر است که مردم میایستند تا عرق باطراف گوششان میرسد.
و محتمل است که مقصود نیز این باشد آیا نمیدانند این گروه براي اینکه هر کس پاداش اعمال و روز بعث را پنداشت و در
نفس و باطن خود هم آن را تقویت نمود.گر چه عالم بآنهم نباشد پس بر او واجب است که از آن احتراز کند براي ترس از
عقابی که آن را پنداشته و تجویز نموده چنانچه اگر کسی گمان کند در رفتن راهی ناراحتی و سختی براي اوست.واجب است
بر او که از رفتن در این راه اجتناب کند.
اللّ عنه است که گفت شنیدم رسول خدا میفرمود:آن گاه که روز قیامت
􀀀
و در حدیث از سلیم بن عامر از مقداد بن اسود رضی ه
شود خورشید فرود آید تا باندازه یک میل یا دو میل بمردم و بندگان خدا نزدیک شود سلیم گوید:
نمیدانم آیا میلی که مسافت زمین است یا میلی که مردم براي سرمه بچشم خود میکنند.آن گاه گفت خورشید میتابد بر ایشان
پس مردم باندازه اعمالشان در عرق فرود میروند.بعضی از ایشان تا پاشنه پاي و بعضی تا گردنشان که لجام و دهن بندي بر
اللّ علیه و آله اشاره با دستش بدهان مبارکش نمود و فرمود لجام و دهان بندي
􀀀
دهان آنها میزند.گوید دیدم رسول خدا صلّی ه
بر خود میزند.مسلم این روایت را در صحیح خود آورده است.
اللّ بن عمر الخطّاب وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ را قرائت میکرد تا میرسید
􀀀
روایت شده که عبد ه
ص : 364
الَمِینَ پس گریسته تا افتاد و از خواندن ماند. 􀀀 النّ لِرَبِّ الْع
اس􀀀 بآیه یَوْمَ یَقُومُ کَلّا)
􀀀
)
آن ردع و زجر یعنی مرتدع شوید و ممنوع گردید از گناهان پس امر چنان که شما بر آن هستید نیست سخن در اینجا تمام و
در نزد ابی حاتم سهل(کلّا)مبتداء متّصل بما بعد بمعناي حقّا میباشد.
الفُجّ لَفِی سِجِّینٍ)
ارِ 􀀀 اب 􀀀 کِت (إِنَّ حسن گوید:یعنی کتاب ایشان که در آن اعمالشان از گناهان و معصیتهایشان ثبت شده است.
ابن عبّاس و مجاهد و قتاده و ضحّاك گفته اند:یعنی نوشته شده در پرونده آنها که در سجّین است و آن در زمین هفتم پائین
ترین زمینهاست.
اللّ علیه و آله فرمود:سجّین پائین ترین زمین هفتم است.
􀀀
براء بن عازب گوید:پیغمبر صلّی ه
الفُجّ لَفِی سِجِّینٍ
ارِ 􀀀 اب 􀀀 کِت و شمر بن عطیّه گوید:ابن عبّاس آمد پیش کعب الاحبار و گفت مرا خبر ده از قول خداي تعالی. إِنَّ گفت روح فاجر را به آسمان میبرند.پس آسمان از پذیرفتن خود داري میکند آن گاه آن را به زمین میآورند.پس زمین نیز
قبول نمیکند.پس آن را بهفت زمین داخل مینمایند تا بسجّین میرسد و آنجا جاي لشگر شیطانست.و مقصود در آیه اینست که
کتاب و پرونده عمل آنها گذارده میشود.
اللّ علیه و آله روایت کرده که سجّین چاهیست در دوزخ سر گشاده و فلق چاهیست در آن سر بسته.
􀀀
ابو هریره از پیغمبر صلّی ه
ابی مسلم گوید:سجّین اسم پرونده اعمال آنهاست و آن ظاهر قرآن است.یعنی آنچه خداوند بر کفّار نوشته یعنی واجب کرده
بر ایشان از کیفر کردار در این کتابیست نامش سجّین است.و لفظش از باب سجن که بمعنی
ص : 365
ا سِجِّینٌ) زجاج 􀀀 اكَ م 􀀀 ا أَدْر 􀀀 شدّ و سختی است.و چیزي که دلالت میکند بر اینکه عرب سجّین را نمیشناخت آن قول خدا (وَ م
ابٌ مَرْقُومٌ) یعنی پرونده 􀀀 گوید:یعنی این از آن چیزها نیست که تو و قومت دانسته باشی.سپس براي تفسیر این گوید (کِت
معلومی است که در آن نوشته شده چیزهایی که آنها را ناراحت و چشمانشان را تیره و تار نماید.
و برخی گفته اند:معناي مرقوم اینست که بشري براي ایشان رقم زده مثل اینکه آنها را علاقه و نشانه گذارده که بآن کفّار
ابٌ مَرْقُومٌ 􀀀 ابٌ مَرْقُومٌ تفسیر سجّین نیست براي اینکه سجّین چیزي از کِت 􀀀 شناخته میشود.و وجه صحیح و درست اینست که کِت
نیست(زیرا گفته شد که سجّین محلّی است در انتهاي،و عمق زمین هفتم).
الفُجّ که آن کتاب مرقوم یعنی مکتوب و نوشته شده
ارِ 􀀀 اب 􀀀 کِت ابٌ مَرْقُومٌ تفسیر کتاب یاد شده در آیه إِنَّ 􀀀 و جز این نیست که کِت
که حروف آن روشن و خوانا است (وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ) این تهدید است براي کسی که پاداش و کیفر کردار روز قیامت را
کَلّا إِنَّ
􀀀
النّ است و البتّه قول خدا.
اس􀀀 تکذیب نموده و تصدیق نکند و صاحب نظم یاد کرده که این منتظم بقول خدا. یَوْمَ یَقُومُ الفُجّ و آنچه متّصل بآنست جمله معترضه بین آنهاست.آن گاه خداي سبحان تفسیر کرد مکذّبین را و فرمود:
ارِ 􀀀 اب 􀀀 کِت َ
(الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ)
آنهایی که تکذیب میکنند روز پاداش را زیرا کسی که باطل را تکذیب کند.وعید و بیم،متوجّه او نخواهد شد بلکه کسی که
إِلاّ کُلُّ مُعْتَدٍ) مگر هر
􀀀
ا یُکَ ذِّبُ بِهِ) یعنی تکذیب روز پاداش نکند ( 􀀀 باطل را تکذیب کند ممدوح است آن گاه گفت (وَ م
متجاوز از حقّ بباطلی (أَثِیمٍ) بسیار
ص : 366
ا) هر 􀀀 اتُن 􀀀 ی عَلَیْهِ آی 􀀀 ذا تُتْل 􀀀 گناه کنی.این جمله مبالغه در ارتکاب گناه اوست سپس معتد را توصیف به گناه کرده.بقول خودش (إِ
گاه بر آن معتد آیات قرآن ما خوانده شود.
ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ) 􀀀 الَ أَ 􀀀(ق
گوید این افسانه گذشتگان و پیشینیان است و تقدیر اینکه گوید این اباطیل و افسانه پیشینیانست یعنی چیزیست،که گذشتگان
رقم زده و نوشته اند از چیزهایی که اساس و ریشه ندارد.
کَلّا)
􀀀
)
ی قُلُوبِهِمْ) یعنی 􀀀 انَ عَل 􀀀 حقّا که ایمان نمیآورند. و بعضی گفته اند:امر چنانچه گفته اند نیست.آن گاه از سر گرفت و فرمود (بَلْ ر
کانُوا یَکْسِبُونَ) یعنی گناهانشان بر دلهاي آنها غلبه کرد. 􀀀 ا 􀀀 بر دلهاي آنها غلبه کرد (م
حسن و قتاده گویند:رین.گناه بالاي گناه است تا دل بمیرد،و تاریک شود. ( 1)فرّاء گوید:وقتی گناهان از ایشان زیاد شد و
قلوب و دلهاي ایشان را احاطه نمود.رین و غلبه بر قلوبشان مینماید.
اللّ بن مسعود روایت شده که گفت:البتّه مرد گناهی را مرتکب میشود.پس در قلب او نقطه سیاهی خواهد شد.آن گاه
􀀀
از عبد ه
گناه دیگر میکند نقطه سیاه دیگري در کنار آن خواهد آمد تا اینکه دل او مانند رنگ گوسفند سیاه خواهد شد.
و عیّاشی باسنادش از زراره از حضرت ابی جعفر علیه السّلام روایت
ص : 367
1) این آیه از دقیقترین علوم معارف و در نزد اهلش از معجزات نبوّت است و خلاصه ملکاتی که حاصل براي نفوس -1
میشود از تکرار اعمال مکرّر از چیزهاییست که منکري ندارد.و هر گاه این ملکات از چیزهایی شد که منع از ادراك و
احساس امور معنویّه و حقایق عقلیه نمود.شایسته است که بر آن اطلاق رین شود مانند غبار آینه و افرادي که در امور مادیّات
و شهوات و علوم آن فرو رفته اند.بآسانی نیروي فهم عقلیّات را ندارند.
کرده که فرمود:نیست هیچ بنده مؤمنی مگر اینکه در قلبش نقطه سفیدي است.پس چون گناهی نمود در این نقطه سیاهی
بیرون آید.پس اگر توبه نمود این نقطه سیاه برود و اگر بگناه مداومت نمود آن نقطه سیاه بزرگ و زیاد شود تا نقطه سفید را
بپوشاند پس وقتی قلب و آن نقطه سفید تاریک و پوشیده شد هرگز صاحبش بخیر و سعادت بر نگردد.و آن قول خداي تعالی
است:
ی قُلُوبِهِمْ) 􀀀 انَ عَل 􀀀 کَلّا بَلْ ر
􀀀
)
.
اللّ صادق علیه السّلام فرمود:قلب تیره و گرفته شود پس هر گاه نعمتها و آیات خدا را بر آن یاد کردي و
􀀀
و حضرت ابو عبد ه
تذکّر دادي روشن و باز شود ابو مسلم گوید:اعتیاد ایشان بکفر و انس و الفت آنها بر آن و غفلتشان پرده و حجابی بر
دلهایشان شد پس آنچه سود ایشان است تعقّل نمیکنند زیرا نیاندیشیدن عواقب و پایان کار و بسیاري گناه و فرو رفتن در فسق
و فجور تقویت میکند دواعی در اعراض از توبه و اصرار بگناه را پس این مانند غالب بر قلوب شده و بر آن غلبه و حکومت
کند(و او را از خدا و عبادت او باز دارد).
ابو القاسم بلخی گوید:در این آیه دلالت بر صحّت قول عدلیّه(امامیّه و معتزله)هست در تفسیر طبع و مهر بر دلها و گمراه
کردن.براي اینکه خداي تعالی خبر داده که اعمال بدو آنچه از زشتیها که کسب نموده اند غلبه بر قلوب ایشان نماید.
کَلّا)
􀀀
)
ابن عبّاس گوید:مقصودش اینست که تصدیق نمیکنند.سپس از سر گرفت و فرمود:
(إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ)
حسن و قتاده گویند:یعنی این گروهی را که خدا بکفر و فجور توصیفشان کرده در روز قیامت محجوب و ممنوع از
ص : 368
( رحمت پروردگار و احسان و کرامت او هستند. ( 1
ابی مسلم گوید:ممنوع و محروم از رحمت و ثواب غیر مقبول و غیر مرضی، هستند.حضرت علی علیه السّلام فرمود:محروم از
ثواب و کرامت خدایند.
(ثُمَّ إِنَّهُمْ)
صالُوا الْجَحِیمِ) ملازم دوزخ شوند و براي همیشه در آن خواهند ماند و 􀀀 سپس بعد از آنکه آنها منع از ثواب و کرامت شدند (لَ
غایب از آن نخواهند بود.ابو مسلم گوید:آنها آتش گیرانه و هیزم دوزخ خواهند بود.
الُ) 􀀀 (ثُمَّ یُق
ذَا) این است آنچه بشما از عذاب و عقاب نموده (الَّذِي کُنْتُمْ بِهِ 􀀀 آن گاه بآنها بجهت سرزنش و ملامت گفته میشود (ه
تُکَ ذِّبُونَ) آنکه در دار دنیا و دار تکلیف آن را تکذیب نمودید.و مثل ابن خطاب را تقریع و سر کوبی مینامند.براي اینکه خبر
میدهد بچیزي که میکوبد غمّ و غصّه سخت را بر وجهی که فرمود:
ص : 369
1) این نیز از اسرار معارف الهیّه و از معجزات نبوّت است و محتاج به تأویل هم نیست زیرا حجاب از خدا بزرگترین -1
اللّ لذّت از مناجات و عبادت میبرند و بزرگترین نعمت نزد ایشان قرب بخدا و نماز
􀀀
عذابست و براي همین هم میبینی که اهل ه
شب خواندن لذیذترین لذّتها است نزد ایشان.(مترجم)
[ [سوره المطففین ( 83 ): آیات 18 تا 36
اشاره
رارَ لَفِی نَعِیمٍ 􀀀 ابٌ مَرْقُومٌ ( 20 ) یَشْهَدُهُ اَلْمُقَرَّبُونَ ( 21 ) إِنَّ اَلْأَبْ 􀀀 ا عِلِّیُّونَ ( 19 ) کِت 􀀀 اكَ م 􀀀 ا أَدْر 􀀀 رارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ( 18 ) وَ م 􀀀 ابَ اَلْأَبْ 􀀀 کَلاّ إِنَّ کِت
􀀀
ذلِکَ􀀀 امُهُ مِسْکٌ وَ فِی 􀀀 ائِکِ یَنْظُرُونَ ( 23 ) تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ اَلنَّعِیمِ ( 24 ) یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ( 25 ) خِت 􀀀 22 ) عَلَی اَلْأَر )
کانُوا مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 زاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ ( 27 ) عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا اَلْمُقَرَّبُونَ ( 28 ) إِنَّ اَلَّذِینَ أَجْرَمُوا 􀀀 افِسُونَ ( 26 ) وَ مِ 􀀀 افَسِ اَلْمُتَن 􀀀 فَلْیَتَن
ضالُّونَ 􀀀 لاءِ لَ 􀀀 ؤُ􀀀 الُوا إِنَّ ه 􀀀 ذا رَأَوْهُمْ ق 􀀀 ی أَهْلِهِمُ اِنْقَلَبُوا فَکِهِینَ ( 31 ) وَ إِ 􀀀 امَزُونَ ( 30 ) وَ إِذَا اِنْقَلَبُوا إِل 􀀀 ذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغ 􀀀 یَضْحَکُونَ ( 29 ) وَ إِ
اَلْکُفّ
􀀀
ائِکِ یَنْظُرُونَ ( 35 ) هَلْ ثُوِّبَ ارُ 􀀀 اَلْکُفّ یَضْحَکُونَ ( 34 ) عَلَی اَلْأَر
􀀀
حافِظِینَ ( 33 ) فَالْیَوْمَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنَ ارِ 􀀀 ا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ 􀀀 32 ) وَ م )
( کانُوا یَفْعَلُونَ ( 36 􀀀 ا 􀀀م
ص : 370
ترجمه:
-18 حقّا که نیکان با نامۀ اعمالشان در بهشت علیّین روند.
-19 و چگونه بحقیقت علّیین آگاه توانی شد.
-20 کتابیست نوشته شده.
-21 و مقرّبان درگاه حقّ بمشاهده آن مقام نائل شوند.
-22 البتّه نکوکاران در بهشت ابد متنعّمند.
-23 آنجا بر تختهاي عزّت(تکیه زنند و)نعمتهاي خدا را بنگرند.
-24 و در رخسارشان نشاط و شادمانی نعیم بهشتی پدیدار است.
-25 و(ساقیان حور و غلمان)بآنها شراب ناب سر بمهر بنوشانند.
-26 که بمشک مهر کرده اند و عاقلان بر این نعمت و شادمانی ابدي باید بشوق و رغبت بکوشند.
-27 ترکیب طبع آن شراب ناب از عالم بالاست.
-28 سر چشمه اي که مقرّبان خدا از آن مینوشند.
-29 کسانی که بدکارند بر اهل ایمان میخندند(و مسخره میکنند).
-30 و چون بآنها بگذرند بچشم طعن و استهزاء بنگرند.
-31 و چون آن بد کاران بسوي کسان خود باز گردند بسخن مزاح و فکاهی با هم تفریح میکنند.
-32 و چون مؤمنان را به بینند گویند اینان بحقیقت مردم گمراهی هستند.
-33 در صورتی که ما آن بدان را موکل کار و نگهبان اعمال مؤمنان- نگردانیدیم.
ص : 371
-34 پس امروز اهل ایمان بکفّار می خندند.
-35 و بر تختهاي عزّت تکیه زده و نگاه میکنند.
-36 آیا پاداشتی که(در آخرت)کافران میدهند جز نتیجۀ افعال زشتی است که در دنیا کردند.
قرائت:
ابو جعفر و یعقوب(تعرف)بضمّه تاء و فتح راء(نضره)را برفع خوانده و باقی از قاریان(تعرف)بفتح تاء و کسر راء و نضره بنصب
قرائت کردند.و کسایی تنها خاتمه و آن قرائت علی علیه السّلام و علقمه است و دیگران از قاریان ختامه خوانده اند.ابو جعفر و
حفص فکهین بدون الف خوانده و باقی از قرّاء(فاکهین)قرائت کرده اند حمزه و کسایی(هثوب الکفّار)بادغام لام در ثاء
خوانده و مثل آن از ابی عمرو روایت شده و باقی از قاریان باظهار(لام هل) ثوب...قرائت کرده اند.
دلیل:
تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ
.بنا بر خطابست و معنی در هر دو قرائت یکسان است ابو عبیده گوید:ختامه یعنی عاقبته.ابن مقبل گوید:
ممّا یفتّق فی الحانوت باطنها
بالفلفل الجوت و الرّمان مختوم
از آنچه در حانوت و دکّان بسته میشود که باطنش با فلفل سیاه و انار آمیخته و مهر شده است.مقصودش شراب نابیست که در
تندي مانند فلفل سیاه است.شاهد این بیت کلمه مختوم است که بمعناي بمهر شده است.
امُهُ مِسْکٌ .مقصود بآن لذّت بردن دهان و خوشبو 􀀀 ابو علی گوید: خِت
ص : 372
ا زَنْجَبِیلًا 􀀀 زاجُه 􀀀 کانَ مِ 􀀀 کافُوراً . 􀀀 ا 􀀀 زاجُه 􀀀 کانَ مِ 􀀀 بودن آنست و خشبویی آن با خوش طعمی و مزگی باشد. و این مانند قول خدا.
.طبیعت آن آب مانند، کافور خنک و معطّر.و یا مانند زنجبیل گرم و تند شیرین است.یعنی زبان احساس خنکی و یا گرمی آن
میکند.
و امّا قول کسایی.خاتمه.پس البتّه معناي آن آخر و پایان آن میباشد چنانچه خاتم النّبیّین آخر پیامبران میباشد.پس ختام مصدر
و خاتم اسم- فاعل است مانند طابع و تابل.و عرب خاتم بفتح تاء و خاتم بکسر و خاتام،و ختیام میگوید:سیبویه گوید:ابو عمرو
هثوب الکفّار را ادغام کرده و ادغام لام در ثاء نیکوست.گر چه از ادغام لام در راء در خوبی کمتر است براي تقارب و
نزدیکی لام براء.و جایز است.ادغام لام را در ثاء.براي اینکه گاهی لام را در شین ادغام کرده اند.در آن بیتی که گوید:هشیء
یکفیک لائق مقصودش اینست هل شیء..آیا چیز لا یقی هست که تو را کافی باشد.
شرح لغات:
علّیون:علوّ(یعلو)فعل مضاعف است و براي همین با واو و نون از جهت تفخیم و تعظیم شأن آن و تشبیه کردن بچیزي که در
عظمت شأن معقول است.
جمع آمده است.و آن مراتب عالیه ایست که محفوف و محاط بجلالت و بزرگی باشد.شاعر گوید:
فاصبحت المذاهب قد اذاعت
به الاعصار بعد الوابلینا
پس صبح کردند مذهبها در حالی که قوم هر چه در حوضی که با خاك در آن ریخته بود بعد از بارش آشامیده بودند اراده
کرده قطره بعد از قطره نامحدود و همین طور تعظیم و بزرگداشت مقام عددي که بر عدد واحد و آحاد نیست مانند
ص : 373
عدد سی و چهل تا عدد نود و عدد بیست هم بر همین منوال جاري شده است زجاج گوید:(علیّون)نامیست براي بلندترین
مکانها و اعراب آن مانند اعراب جمع است.براي اینکه آن بر لفظ جمع است چنانچه می گویی:هذا قنسرون.
این است قنسرون.و رأیت قنسرین.
الارائک:پشتی ها و مخطّه است که در حجله ها و اطاقهاي پذیرایی گذارده میشود.
الرّحیق:مشروبیست که خالص باشد.
حسان گوید:
یسقون من ورد البریض علیهم
بردي تصفّق بالرّحیق السلسل
مینوشانیدن هر کسی را که بر ایشان در منطقه بریص وارد میشد از آب خنک یا شراب سردي که از این ظرف بظرف دیگر
میکردند.شاهد این بیت کلمه رحیق است که شراب خالص باشد.
خلیل گوید:رحیق بهترین و نیکوترین شرابست.
التّنافس:آرزوي هر یک از دو نفس است.مثل چیز نفیسی را که براي آن دیگریست که براي او باشد.تنافسوا فی الشّیء تنافسا
آرزو کنند در چیزي آرزو کردنی.و نافسه و نفّس علیه بالشّیء آرزو کرد بر او چیزي را.ینفّس نفاسه،آرزو میکند نفاسه و
گرانقدري را هر گاه بآن بخل ورزید براي بزرگی قدر آن نزد آن.و این چیزي که آرزوي آن میکند ارزنده و گرانقدر است.
المزج:ممزوج و مخلوط کردن مایعی بمایع دیگر است که بر خلاف آن باشد مانند ممزوج کردند شراب بآب(شیر با سرکه).
التسنیم:چشمه آبیست که از بالا بپائین جاري میشود.از غرفه ها بر ایشان جاري میشود.و مشتق از سنام است و سنمت العین
تسنیما هر گاه از
ص : 374
بالا بر ایشان جاري شود.
التّغامز:اشاره کردن بعضی بر دیگري بچشم است از روي مسخره و عیبجویی گفته میشود چشمک زد.
الفاکهون اللاهون:شوخی و تفریح کردن از روي غفلت است و فکاهه شوخی کردن است.و اصل و ریشۀ ثواب از رجوع است
مثل اینکه رجوع میکند به عملش بر عامل و ثاب علیه عقله هر گاه رجوع کند.
اعراب:
عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ
ممکنست مفعول منصوب باشد براي تسنیم یعنی مزاج و طبیعتش از چشمه اي باشد که از بالا بر ایشان میریزد.مانند قول خداي
تعالی.او اطعام یتیما.و ممکنست که منصوب باشد بنا بر تقدیر. و یسقون من عین.و ممکن است منصوب بر حالیّت باشد و
تسنیم معرفه و عینا نکره باشد.
مقصود و تفسیر:
اشاره
چون ذکر حال فجّار گذشت خداي سبحان در پی آن حال نیکان را یاد نموده پس فرمود:
کَلّا)
􀀀
)
یعنی افرادي که بعذاب ابدي خدا رسیده اند ایمان به آن نمیآورند.پس بنا بر این متّصل بما قبل آن میشود.و بعضی گفته
اند:یعنی حقّا و متّصل بما بعدش میشود.
رارِ) 􀀀 ابَ الْأَبْ 􀀀 (إِنَّ کِت
البتّه کتاب نیکانی که مطیع خدا هستند (لَفِی عِلِّیِّینَ) یعنی هر آینه در مراتب عالیه محفوف و پیچیده بجلالت است.قتاده و
مجاهد و ضحّاك و کعب گویند:یعنی در آسمان هفتم و در آنجا ارواح مؤمناست.در
ص : 375
روایت دیگر ضحّاك گوید:یعنی در سدره المنتهی و آن مکانی است که بآنجا تمام او امر و مقدّرات خداوندي منتهی
میشود(و آن مقام جبرئیل علیه السّلام است)
گفتار بزرگان در معنی علّیون
ابن عبّاس گوید:علّیون بهشت است.فرّاء گوید:علّیون بلندي بعد از بلندي است که براي آن انتها و پایانی نباشد.و در روایت
دیگري از ابن- عبّاس:علّیون لوحی است از زبرجد سبز آویخته در زیر عرش و در آن اعمال بندگان خدا نوشته شده است.
اللّ علیه و آله روایت شده که فرمودند:
􀀀
و از براء بن عازب از پیامبر صلّی ه
علّیّین در آسمان در زیر عرش خدا است.
ا عِلِّیُّونَ) 􀀀 اكَ م 􀀀 ا أَدْر 􀀀 (وَ م
و این بزرگداشت مقام این مرتبه و تجلیل امر آن و تنبیه بر اینکه تفصیل فضیلت و عظمت این مقام ممکن نیست علم پیدا
کردن بآن مگر بمشاهده و دیدن از نزدیک(اللّهمّ ارزقنا)سپس فرمود:
ابٌ مَرْقُومٌ) 􀀀 (کِت
یعنی آن کتابیست که در آن تمام طاعتها و آنچه موجب روشنی چشم آنان و مایۀ خوشحالی آنهاست نوشته شد.ضدّ کتاب و
پرونده فجّار که در آن چیزهایی مرقوم است که موجب بدي حال آنها و تاریکی چشم ایشانست.
مقاتل گوید:در آن کتاب براي ایشان خیرات نوشته شده در ساق عرش الهی و بر آن دلالت میکند قول خدا (یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ)
یعنی فرشتگانی که در علّیین هستند گواهی و حاضر میکنند کتاب مزبور را.یا این کتاب را هنگامی که بسبب و وسیلۀ آن
صعود و ارتقاء بمقام علّیین نمود.و مقرّبون آنهایی هستند که نزدیک بکرات خدا شده اند در بالاترین و بهترین مقامات.
ص : 376
اللّ بن عمر گوید:اهل علّیین نگاه باهل بهشت میکنند از آن مقام و هر گاه مردي از آنها توجّهی بسوي بهشت
􀀀
عبد ه
نمود.بهشت از نور روي او روشن شود و اهل بهشت میگویند مردي از اهل علّیین بر ما توجّه و التفات نمود.
رارَ لَفِی نَعِیمٍ) 􀀀 (إِنَّ الْأَبْ
یعنی نیکان در لذّتهاي انواع نعمتهاي- بهشتی قرار میگیرند.
ائِکِ) 􀀀 (عَلَی الْأَر
بر اریکه ها و پشتی هاي بهشتی تکیه داده حسن گوید ما نمیدانستیم اریکه چیست تا مردي از یمن پیش ما آمد.پس معلوم شد
که اریکه نزد آنها حجله(اطاق پذیرایی یا خوابگاه عروس و داماد است)که در آن تخت باشد.
(یَنْظُرُونَ)
نگاه میکنند آنچه را که به آنها از نعمتها و کرامتها داده شد مقاتل گوید:نگاه بدشمنانشان میکنند هنگامی که عذاب و شکنجه
میشوند.
(تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ)
یعنی وقتی آنها را دیدي میشناسی که ایشان بهشتی و اهل نعمت هستند بسبب آنچه در چهره هاي آنها نور و زیبایی و سفیدي
و خرّمی میبینی.عطاء گوید:این بجهت اینست که خداوند فزونی در جمال و الوان آنها داده که هیچ تعریف کن نمیتواند
توصیف آن نماید.
« گفتار مفسّرین در باره شراب بهشتی »
(یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ)
سقایت میشوند از شرابهاي ناب و خالص از هر غش و آلودگی.
(مَخْتُومٍ)
آن سرابی که دست نخورده و سر بمهر و یا براي آن پایان و عاقبت است.و بگفته بعضی(مختوم)و سر بمهر و در شیشه سر بسته
بمشک است
ص : 377
و آن غیر از شرابیست که در نهرها جاریست.و بعضی گفته اند مختوم یعنی ممنوع است از اینکه دستی بآن برسد تا سر آن را
امُهُ مِسْکٌ) ابن عبّاس و حسن و قتاده گویند:یعنی آخر 􀀀 براي ابرار و نیکان باز کنند سپس مختوم را تفسیر کرده بقولش (خِت
طعم و مزة آن بوي مشک دارد وقتی شارب و نوشنده لبش را از آخرین جرعۀ آن بر میدارد می یابد بوي آن را مانند بوي
مشک.
مجاهد و ابن زید گویند:ظرفها و شیشه هاي آن را بجاي گل و چوب پنبه و غیره که در دنیا بطریهاي شراب(و نوشابه هاي غیر
الکلی و غیره را)سر بسته میکنند با مشک سر بمهر و در بسته است.
مجاهد گوید:گل آن مشک است.و از ابی الدرداء روایت شده که آن شراب سفید است مانند نقره که با مشک در بسته و مهر
شده است شراب ایشان و اگر مردي از اهل دنیا انگشتش را در آن داخل کرده و بیرون آرد هیچ صاحب روحی نماند مگر
اینکه بوي خوش آن بدماغش رسیده و آرزوي آن را نماید سپس ترغیب و تشویق بآن نموده و فرمود:
افِسُونَ) 􀀀 افَسِ الْمُتَن 􀀀 ذلِکَ فَلْیَتَن 􀀀 (وَ فِی
یعنی پس هر آینه رغبت و تمایل پیدا کنند رغبت کنندگان بمبادره و سبقت گرفتن بطاعت خداي تعالی.و مانند آنست قول
امِلُونَ) براي این مقام باید هر آینه عمل کنند و کار نمایند عمل کنندگان.و بگفته مقاتل 􀀀 ذا فَلْیَعْمَلِ الْع 􀀀􀀀 خداي سبحان (لِمِثْلِ ه
پس براي رسیدن به این مقام باید نزاع کنند نزاع کنندگان.و بگفته زید بن اسلم.براي این درجه باید سعی و کوشش کنند
سعی کنندگان.و در حدیث آمد.کسی که در روز تابستان گرما روزه بگیرد خداوند او را در روز تشنگی قیامت سیراب کند از
شراب سر بسته ناب بی غل و غش.
ص : 378
اللّ علیه و آله بامیر المؤمنین علیه السّلام است که کسی که براي خدا شراب را ترك کند و
􀀀
و در وصایاي نبی اکرم صلّی ه
ننوشد خداوند او را از شراب خالص ناب سر بسته دست نخورده بهشتی سیراب نماید.
زاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ) 􀀀 (وَ مِ
یعنی طبیعت و مزاج این شرابی که تعریف کردیم از تسنیم است و آن شرابیست که بآن آمیخته میشود از تسنیم که چشمه اي
است در بهشت و آن بهترین نوشابه ها و شرابهاي بهشتی است.مسروق گوید فقط آن را به مقرّبین میدهند و بآن کاسه ها و
ظرفهاي اصحاب یمین(راستگرایان را)آمیخته و ممزوج میکنند.پس خوشبو و معطّر میگردد میمون بن مهران از ابن عبّاس
روایت کرده که از او پرسیدند از تسنیم گفت این از چیزهایی است که خداوند عزّ و جل فرمود پس هیچکس نمیداند آنچه را
که براي آنها مستور و مخفی مانده از چیزهایی که چشمها را روشن و خیره میکند.و مانند این است گفته حسن پوشیده ها که
خدا آن را براي اهل بهشت مخفی و ذخیره نموده.
مقاتل گوید:تسنیم خرابی است که از بالا بر اهل بهشت میریزد و منبع و چشمه بالا قرار دارد قتاده گوید:تسنیم نهریست که در
هوا و فضا جاریست پس در لیوانها،و ظرفهاي اهل بهشت باندازه نیازشان ریخته میشود آن گاه خداوند سبحان آن را تفسیر
کرده و فرمود:
(عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ)
ابن مسعود و ابن عباس گویند:چشمه اي که آن مخصوص مقرّبان است که فقط آنها میآشامند از آن و براي دیگران از اهل
بهشت ممزوج بآن میکنند (إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا) البتّه آنهایی که مرتکب جرائم شدند از کفّار قریش مانند ابو جهل و ولید بن
مغیره و عاص بن وائل و اصحاب ایشان.
کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا) 􀀀 (
اللّ علیه و آله مثل عمّار و خباب و بلال و غیر ایشان (یَضْ حَکُونَ)
􀀀
از کسانی که ایمان آوردند از اصحاب پیغمبر صلّی ه
میخندیدند بر
ص : 379
طریق مسخره و استهزاء بایشان در دار دنیا و محتمل است که از جدّیت و کوشش ایشان در عبادت و زیادي نماز و روزه ایشان
میخندیدند.براي انکار ایشان روز قیامت و پاداش را.و ممکن است که ضحک ایشان از براي انکار و تعجّب ایشان بوده از قول
و عقیده آنها به برگشتن و زنده شدن استخوان پوسیده و خاك شده و محتمل است که خنده ایشان براي علوّشان در کفر و
جهلشان بوده و براي فریفتن مردم عوام که خود را بر حق و مسلمین بر باطلند میدانستند لذا میخندیدند.
ذا مَرُّوا بِهِمْ) 􀀀 (وَ إِ
هر گاه مؤمنان بر آن دسته مشرکان میگذشتند.
امَزُونَ) 􀀀 (یَتَغ
به اینکه بعضی از آنها بدیگري بچشم و ابرو از روي استهزاء اشاره کرده یعنی میگفتند آیا این گروه بر حقّند و بر محمّد صلّی
اللّ علیه و آله و سلّم.وحی نازل شده و او پیامبر است و ما زنده خواهیم شد و امثال اینها.
􀀀
ه
مقاتل و کلبی گویند:این آیه در شأن علی بن ابی طالب علیه ال ّ ص لاه و السّلام نازل شده و این در وقتی بود که آن حضرت در
اللّ علیه و آله و سلّم.پس منافقین بایشان مسخره کرده و خندیدند و با چشم و
􀀀
میان جمعی از مسلمین میآمدند نزد پیامبر صلّی ه
ابر و اشاره کردند سپس بسوي یاران و هم کیشان خود بر گشته و گفتند ما اصلع را(یعنی علی بن ابی طالب(ع)را)دیدیم و بر
اللّ برسند آیه نازل شد.
􀀀
او خندیدیم.پس قبل از آنکه علی علیه السّلام با اصحابش به پیغمبر صلّی ه
و حاکم ابو القاسم حسکانی در کتاب شواهد التّنزیل لقواعد التفضیل به اسناد خودش از ابی صالح از ابن عبّاس گوید: إِنَّ
الَّذِینَ أَجْرَمُوا .کسانی که مرتکب جریمه شدند.منافقین قریش بودند.و اَلَّذِینَ آمَنُوا .علی بن ابی
ص : 380
طالب علیه السّلام و اصحاب او هستند.
ی أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ) 􀀀 (وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِل
یعنی و وقتی گروه کفّار بسوي کسان خود بر میگشتند تعجّب کنان بودند بآنچه که ایشان در آن بذکر آنها- شوخی میکردند.
ضالُّونَ) 􀀀 لاءِ لَ 􀀀 ؤُ􀀀 الُوا إِنَّ ه 􀀀 ذا رَأَوْهُمْ ق 􀀀 (وَ إِ
و وقتی ایشان را میدیدند میگفتند این گروه گمراهان از راه حق و صوابند نعمتهاي دنیوي را بامید ثوابی که حقیقتی براي آن
اللّ علیه و آله و سلّم آنها را فریفته است ترك کرده اند سپس خداوند سبحان فرمود:
􀀀
نیست و محمّد صلّی ه
حافِظِینَ) 􀀀 ا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ 􀀀 (وَ م
یعنی این کفّار را نفرستاده اند که نگهبانان- مؤمنان باشند و مکلّف نشده اند که اعمال ایشان را حفظ کنند.پس چگونه بر
ایشان طعنه میزنند و اگر مشغول بتکالیف خود میشدند که اعمال ایشان را حفظ کنند.پس چگونه بر ایشان طعنه میزنند و اگر
مشغول بتکالیف خود میشدند براي آنها بهتر بود.
ابی مسلم گوید:یعنی ایشان را نفرستاده اند که شاهد و گواهان آنها باشند زیرا شهادت و گواهی کفّار بر مؤمنان پذیرفته
نمیشود.یعنی ایشان گواهان بر آنها نیستند بلکه مؤمنان گواهان بر کفّار هستند و روز قیامت بر علیه آنها گواهی میدهند.
(فَالْیَوْمَ)
یعنی روز قیامت آن چنان روزیست که خداوند پاداش و کیفر کردار هر کس را خواهد داد.
الْکُفّ یَضْحَکُونَ)
􀀀
(الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ ارِ
ابی صالح گوید:آن مردمی که ایمان آوردند از کفّار میخندند چنانچه کفّار در دنیا بایشان خندیدند.و این جهتش
ص : 381
اینست که دري براي کفّار بسوي بهشت باز میشود.و بآنها گفته میشود،از این در بیرون روید.پس کفّار سعی میکنند تا خود را
بآن برسانند و چون رسانیدند در برویشان بسته میشود و از سمت دیگر باز میشود پس بطرف آن میروند و چون به آن نزدیک
میشوند آن نیز برویشان بسته میشود و همین طور آنها را مأمورین دوزخ دست می اندازند.پس مؤمنین بایشان میخندند.
و بعضی گفته اند:میخندند از دست کفّار وقتی که آنها را در آتش میبینند و خود را در نعمتهاي بی پایان بهشتی،و بگفته
بعضی دیگر:جهت خنده اهل بهشت از اهل آتش اینست که ایشان چون دشمنان خدا و دشمنان آنان بودند.خداوند سبحان
قرار داد براي مؤمنین سرور و خوشحالی در عذاب ایشان و اگر عفو و بخشش بر ایشان میشد و میبود جایز نبود که سروري
براي مؤمنین قرار دهد.براي اینکه آن سرور متضمّن عداوت و دشمنی است و حال آنکه به سبب عفو عذاب بر طرف شود.و
بزوال عذاب سرور مؤمنین هم زائل گردد.
ائِکِ یَنْظُرُونَ) 􀀀 (عَلَی الْأَر
یعنی مؤمنین بر پشتی ها و مخطّه ها تکیه داده و عذاب کفّار را نگاه میکنند سپس خداوند سبحان فرمود:
کانُوا یَفْعَلُونَ) 􀀀 ا 􀀀 الْکُفّ م
􀀀
(هَلْ ثُوِّبَ ارُ
یعنی آیا کفّار را پاداش داده اند هر گاه این عمل را با آنها بکنند.این آنست که یاد نمود بر آنچه که میکردند آن را از روي
مسخره و استهزاء بمؤمنان در دار دنیا و آن استفهام است که بآن تقریر اراده میشود.و ثوّب بمعنی اثیب.ثواب داده شده است.
و بعضی گفته اند:معنایش متّصل بما قبل آن است.و تقدیرش اینست انّ الذّین آمنوا ینظرون هل جوزي الکفّار
باعمالهم.آنهایی که ایمان آوردند نگاه میکنند که آیا به کفّار پاداش کردارشان داده میشود و جمله متعلّق بینظرون
ص : 382
الْکُفّ استعمال لفظ
􀀀
میباشد.و بنا بر قول اوّل استیناف و از سر گرفتن کلام است محلّی از اعراب ندارد و فقط فرمود: هَلْ ثُوِّبَ ارُ
ثواب نمود در عقوبت باین جهت که ثواب در اصل لغت بمعناي جزاء و پاداش کردار است که عامل بر میگردد به سبب
عملش گر چه در عرف و متفاهم مردم جزاء اختصاص به نعیم دارد بر اعمال صالحه.پس در اینجا بر اصل خودش استعمال
گردیده.
و بعضی گفته اند:براي اینست که آمده در مقابل آنچه بمؤمنین شده است.یعنی آیا چنانچه مؤمنین را ثواب دادند کفّار را هم
ثواب دادند.و این قول از طرف خداي تعالی است یا فرشتگان بمؤمنین میگویند براي آگاهانیدن ایشان بر اینکه کفّار بسبب
کفر و مسخره کردنشان بمؤمنین آنچه استحقاق داشتند از عذاب سخت مجازات شدند تا اینکه سرور و خوشی بر سرورشان
افزوده گردد.و محتمل است که این مژده را بعضی از مؤمنین به بعضی دیگر از خودشان میدهند.براي خوشحالی بآنچه بر کفّار
.( نازل شده.و تمام این وجه ها فقط بنا بر قول اوّل متوجّه است که جمله جمله مستأنفه و از سر نو و متعلّق بما قبلش نباشد ( 1
ص : 383
اللّ انصاري از
􀀀
1) حاکم ابو القاسم حسکانی در شواهد التّنزیل ص 326 طبع بیروت باسنادش از جابر بن عبد ه - 1
که آن بهترین و شریف ترین شراب بهشتی است که آن را « زاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ 􀀀 وَ مِ » پیامبر(ص)روایت نموده در قول خداي تعالی
آل محمّد مینوشند و ایشان مقرّبون و سابقون رسول خدا و علی بن ابی طالب و خدیجه کبري و ذرّیه ایشانند که پیروي از
گوید ایشان اولاد عبد شمس بنی امیّه « إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا » ایشان نمودند. و نیز باسنادش از ابن عبّاس روایت نموده در باره آیه
هستند.علی علیه السّلام با چند نفر از یارانش بر آنها گذشتند پس آنها بآن حضرت چشمک زدند و گفتند اینها گمراهند پس
خداي تعالی خبر داد آنچه براي دو گروه است در نزد او در روز قیامت.و گفت فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا .و ایشان علی علیه السّلام و
یاران اویند.
ص : 384
سورة انشقّت
اشاره
انشقاق هم نامیده میشود.در مکّ ه نازل شده(آیاتش)بیست و سه آیه بصري و شامی و بیست و پنج آیه از نظر
اءَ ظَهْرِهِ هر دو از نظر حجازي و کوفی دو آیه است. 􀀀 ابَهُ بِیَمِینِهِ ( 2) وَر 􀀀 دیگرانست.اختلاف آن در دو آیه است.( 1) کِت
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله.روایت نموده که هر کس سوره انشقّت را بخواند خداوند او را پناه دهد از اینکه
􀀀
ابی بن کعب از پیامبر صلّی ه
کتابش از پشت سرش باو داده شود.
توضیح:
چون خداوند سورة مطفّفین را بذکر احوال قیامت پایان داد،این
ص : 385
سوره را نیز بمانند آن شروع نمود.پس بآن پیوست مثل پیوست مانند بمانند نظیر بنظیر.پس فرمود:
[ [سوره الانشقاق ( 84 ): آیات 1 تا 25
اشاره
ا وَ تَخَلَّتْ ( 4) وَ 􀀀 ا فِیه 􀀀 ا وَ حُقَّتْ ( 2) وَ إِذَا اَلْأَرْضُ مُدَّتْ ( 3) وَ أَلْقَتْ م 􀀀 ماءُ اِنْشَقَّتْ ( 1) وَ أَذِنَتْ لِرَبِّه 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . إِذَا اَلسَّ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
حاسَبُ 􀀀 ابَهُ بِیَمِینِهِ ( 7) فَسَوْفَ یُ 􀀀 فَأَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 فَم ( 6) لُاقِیهِ 􀀀 ر کَ دْحاً ی بَِّکَ 􀀀 ک إِل ادِح 􀀀 سانُ إِنَّکَ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلْإِنْ 􀀀 ا وَ حُقَّتْ ( 5) ی 􀀀 أَذِنَتْ لِرَبِّه
ی سَعِیراً 􀀀 اءَ ظَهْرِهِ ( 10 ) فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً ( 11 ) وَ یَصْل 􀀀 ابَهُ وَر 􀀀 أَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 و ( ی أَهْلِهِ مَسْرُوراً ( 9 􀀀 ساباً یَسِیراً ( 8) وَ یَنْقَلِبُ إِل 􀀀 حِ
ا􀀀 لا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ ( 16 ) وَ اَللَّیْلِ وَ م 􀀀 کانَ بِهِ بَصِیراً ( 15 ) فَ 􀀀 ی إِنَّ رَبَّهُ 􀀀 کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً ( 13 ) إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ ( 14 ) بَل 􀀀 12 ) إِنَّهُ )
( لا یَسْجُدُونَ ( 21 􀀀 ذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ اَلْقُرْآنُ 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ ( 20 ) وَ إِ 􀀀 ما لَهُمْ 􀀀 وَسَقَ ( 17 ) وَ اَلْقَمَرِ إِذَا اِتَّسَقَ ( 18 ) لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ ( 19 ) فَ
اَلصّ لَهُمْ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع بِعَذ أَلِیمٍ ( 24 ) إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا ابٍ 􀀀 فَب ما یُوعُونَ ( 23 ) شَِّرْهُمْ 􀀀 اَللّ أَعْلَمُ بِ
􀀀
بَلِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُکَ ذِّبُونَ ( 22 ) وَ هُ
( أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ( 25
ص : 386
ترجمه:
بنام خداوند بخشایندة مهربان:
-1 آن گاه که آسمان شکافته شد.
-2 و فرمان برد پروردگار خود را و سزاوار است(که فرمان برد).
-3 و آن گاه که زمین کشیده شود.
-4 و بیرون افکند آنچه را که در درون آنست و(از همه)تهی گردد.
-5 و فرمان برد زمین پروردگارش را و سزاوار است که اطاعت کند.
-6 اي آدمی البتّه تو کننده اي کاري را برنج تا برسانی آن را بسوي پروردگارت پس ملاقات کننده آن را.
-7 و امّا آنکه داده شود پرونده اعمالش را بدست راستش.
-8 پس بزودي حساب اعمال او کرده شود حسابی آسان.
-9 و باز گرد بسوي کسانش شادمان.
-10 و امّا آنکه داده شود نامه کردارش از پشت او(بدست چپش).
-11 پس بزودي بخواهد هلاکت خود را.
-12 و در آید آتش افروخته را.
-13 زیرا او در میان کسان خود(بمال و جاه)شادمان بود.
-14 البتّه او همی پنداشت آنکه هرگز باز نمیگردد(بخداي).
ص : 387
-15 آري(او را بازگشتنی است)البتّه پروردگار او باو بیناست.
-16 سوگند یاد میکنم بسرخی که هنگام مغرب در افق دیده میشود.
-17 و سوگند بشب و آنچه شب گرد آورد.
-18 سوگند بماه آن گاه که کامل شود.
19 )قطعا اي محمّد بالا میروي آسمانی را پس از آسمانی(بوقت معراج) 20 -چه شده که مشرکان قریش را که ایمان )
نمیآورند.
-21 و چون قرآن بر ایشان خوانده میشود سجده نمیکنند.
-22 بلکه آنان که کافر شدند قرآن را دروغ میدارد.
-23 و خدا داناتر است بنفاق و شرك که در دل خود نگاه میدارند.
-24 و بشارتشان بده بعذابی دردناك.
-25 لیکن آنان که ایمان آوردند و کارهاي ستوده انجام دادند براي ایشان پاداشی تمام نشدنی و یا بدون منّت خواهد بود.
قرائت:
ابو جعفر و اهل عراق غیر از کسایی(یصلی)بتخفیف بفتح یاء قرائت کرده و دیگران یصلی بضمّ یاء و تشدید خوانده اند.ابن
کثیر و اهل کوفه غیر از عاصم.لترکبنّ بفتح باء و دیگران بضمّ خوانده اند.
دلیل:
ابو علی گوید:دلیل یصلّی بالام مشدّده آیه شریفه. ثُمَّ الْجَحِیمَ- صَلُّوهُ است و دلیل یصلی با تخفیف لام آیه وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و
آیه. اِصْلَوْهَا الْیَوْمَ و این در قرآن بسیار است.و دلیل لترکبنّ گفته ابن عبّاس لترکبن السّماء
ص : 388
حالا بعد حال یک مرتبه مانند مهل و یک بار مثل دهان یعنی مرهم.
ابن مسعود گوید:لترکبنّ یا محمّد طبقا عن طبق و مجاهد گوید:امرا بعد امر و حسن گوید:حالا عن حال و منزلا عن منزل.ابو
عبیده گوید لترکبنّ سنه کسی که قبل از شما بود.
اللّ علیه و آله و سلّم را و کسی که ضمّه داده باء را اراده کرده
􀀀
ابو علی گوید:کسی که باء را فتحه داد.اراده کرده پیامبر صلّی ه
پیامبر(ص)و غیر او را.و ضمّه بمعناي مفتوحه میآید.و تفسیر کرده اند طبقا عن طبق را به حال بعد حال و مثل آنچه تفسیر کرده
معناي بعد است قول اعشی میباشد. « عن » اند از اینکه معناي
ساد و الفی رهطه ساده
و کابرا سادوك عن کابر
آقایی کرد و خویشان او با سیادت و آقایی الفت داشتند و بزرگی بر تو سیادت کردند بعد از بزرگی مقصودش کابرا بعد کابر
است پس عن متعلّق به سادوك.و متعلّق بکابر نیست و این را در قول نابغه بیان کرده اند:
بقیّه قدر من قدور تورثت
لآل الجلاح کابرا بعد کابر
باقیمانده دیکی از دیکهایی که بمیراث رسید.براي خاندان جلاح (نعمان)بزرگی بعد از بزرگی.در این دو بیت مدح نموده
نعمان را به میهمان دوستی در دیکها و ظرفهایی که از پدرانش باو ارث رسیده بود.و گفتند بعد از تب عرق کرد.
شرح لغات:
الانشقاق:یعنی افتراق و جدایی کشیدگی از بستگی پس هر انشقاق و شکافی افتراق و پراکندگی است ولی هر افتراقی.انشقاق
نیست.
ص : 389
و الاذن:استماع و شنیدن است عرب میگوید:اذن لک هذا الامر اذنا این کار را بتو رخصت داد رخصت دادنی.بمعناي استمع
لک.گوش بسخن تو داد گوش دادنی.عدي بن زید گوید:
فی سماع یأذن الشّیخ له
و حدیث مثل ماذيّ مشار
در شنیدن طرب و غنائی که شیخ مرشد هم بآن گوش میدهد و حدیث مانند عسل مصفّی مشار است.
و نیز گوید:
ایّها القلب تعلّل بددن
انّ همّی فی سماع و اذن
اي آن چنان دلی که به طرب و لهو بستگی داري البتّه همّت منهم در شنیدن و گوش دادن بطرب و غناء است.
و دیگري گوید:
صمّ اذا سمعوا خیرا ذکرت به
و ان ذکرت بشرّ عندهم اذنوا
وقتی من بخوبی یاد شدم و شنیدند که خواهند بود و اگر نزد ایشان به بدي یاد شدم گوش فرا داده میشنوند.
الکدح:سعی و کوشش سخت است در کار و جدّیت در کار است.و میگویند کدح الانسان فی عمله.انسانی جدّیت میکند در
کارش یکدح و ثور فیه کدوح کوشش و سعی میکند و آثاري از شدّت سعی در او میماند.
ابن مقبل گوید:
و ما الدّهر الاّ تارتان فمنهما
اموت و اخري ابتغی العیش اکدح
و نیست روزگار مگرد و مرتبه و دو منزل که در یکی از آن دومی میرم و در مرتبه دیگري طلب عیش میکنم و بسیار سعی
مینمایم.
ص : 390
الحور:یعنی رجوع و بازگشت.حار یحور وقتی رجوع کند.و کلمته فما حار جوابا.با او سخن گفتم جوابی نداشت یعنی جوابی
ردّ نکرد.و نعوذ باللّه من الحور بعد الکور.و پناه بخدا میبرم از برگشت در گناه بعد از توبه و رجوع بحقّ.یعنی رجوع و
بازگشت بنقصان بعد از زیادتی و کمال.و حوّره وقتی که او را بسفیدي برگرداند.
و المخور:یعنی عقربک دور میزند تا بجاي اوّلش بر گردد.
الشّ فق:سرخی بین نماز مغرب و نماز عشاء آخر است و آن قول مالک و شافعی و اوزاعی و ابو یوسف و محمّد ( 1)و آن نیز
قول خلیل(ابن احمد نحوي شیعی امامی مذهب)و مروي از ائمّه هداه علیهم السّلام است.
ثعلب گوید:آن سفیدي صبح صادق است و آن قول ابو حنیفه است فرّاء گوید:شنیدم بعضی از عربها میگفت.الثّوب احمر کانّه
الشّفق.پیراهن سرخ مثل اینکه آن قرمزي افق است و شاعر گوید:
(احمر الکون کمحمر الشّفق)
سرخ رنگ مانند سرخی شفق بود و شاعر دیگر گوید قم یا غلام اعنّی غیر محتشم علی الزّمان بکاس حشوها شفق پس بر خیز
بدون هیچ اعتنایی بر روزگار مرا کمک کن بکاسه اي که در آن مایع سرخ رنگ و شراب ناب باشد اصل شفق رقّت و
ملایمت است و مثل آنست تشفیق در عمل و آن ملایمت و رقّت است بر اینکه خلل و نقصی در آن باشد.و اشفق علی
کذا.وقتی بر آن رقّت کند و از هلاکت او بترسد.و ثوب شفق لباس نازك
ص : 391
1) مالک بن انس امام مالکی مذهب ها.و شافعی محمّد بن ادریس شافعی امام شافعی مذهب ها.و اوزاعی یکی از رؤساء و -1
امامان اهل سنّت در آن عصر بوده ولی اکنون مذهبش منسوخ شده و ابو یوسف قاضی شاگرد ابو حنیفه و محمّد بن حسن
شیبانی نیز شاگرد ابو حنیفه و مذهب ابو حنیفه از این دو شاگردش منتشر گردیده است.(مترجم)
است پس شفق.قرمزي و سرخی رقیق است در مغرب بعد از غروب آفتاب.
الوسق:یعنی جمع و سقته.اسقه هر گاه جمع کردم.و طعام موسوق یعنی مجموع طعام.و الوسق الطّعام.طعام و گندم جمع شده
بسیار از آنچه کیل و پیمانه میشود و یا وزن میشود.و مقدار آن شصت صاع است.
الاتساق:یعنی اجتماع کامل از باب افتعال از ثلاثی مجرّد وسق است و اصل طبق:بمعناي حالست.و عرب دواهی و مصیبتهاي
سخت را ام طبق و بنات طبق مینماید.گوید:قد طرقت بنکرها ام طبق.و در اینکه طبق به معناي حال است گوید:
الصّبر احمر و الدّنیا مفجّعه
من ذا الذي لم یذق من عیشه ریقا
صبر را میستایم و دنیا مرکز و معدن فجایع و مصیبتهاي دردناك است و آن کیست که از زندگیش کدورتی نچشیده باشد.
اذا صفا لک من مسرورها طبق
اهدي لک الدّهر من مکروهها طبقا
هر گاه دنیا طبقی از خوشی و حالتی از سرور برایت تقدیم داشت روزگار هم از سختی و زشتیها طبقی بتو اهداء نماید.
و دیگري گوید:
انّی امرؤ قد حلبت الدّهر اشطر
و ساقنی طبق منه الی طبق
من مردي هستم البتّه که جزئیات روزگار را دوشیده و آزمایش نموده ام و حالتی از آن مرا بسوي حالت دیگر رانده است.
فلست اصبو الی خلّ یفارقنی
و لا تقبّض احشائی من الفرق
پس من بسوي دوستی نمیروم بزحمت که از من جدا شود و نه درون من از درد جدایی گرفته و ناراحت گردد.
ص : 392
اعراب:
زجاج گوید:جواب اذا قول خدا فملاقیه است و معنا اینست هر گاه روز قیامت شود انسان عملش را خواهد دید.(اذا کان یوم
القیمه لقی الانسان عمله) و هاء قول خدا در فملاقیه ممکن است تقدیرش فملاق ربّک باشد و ممکن است فملاق کدحک
ی رَبِّکَ کَدْحاً بعضی گفته اند:الی در اینجا بمعناي لام است.و وجه درست و 􀀀 کادِحٌ إِل 􀀀 یعنی عملک و سعیک باشد.و قول خدا.
صحیح در آن این است که محمول بر معنی باشد براي اینکه معنایش اینست ساع الی ربّک سعیا.تو بسوي خدایت کوشش
کردي کوشش کردنی بنا بر اینکه محتمل است که الی متعلّق بمحذوف باشد.و تقدیرش این باشد انّک کادح لنفسک صابرا
الی ربّک تو براي خودت در رنج و کوشش و رونده بسوي پروردگارت هستی چنانچه قول خدا. وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ معنایش تبتّل من
اللّ تعالی از خلق خدا به بر در حالی که رجوع بخداي تعالی داري یا رغبت و میل باو داري.و قول خدا.
􀀀
الخلق راجعا الی ه
یَدْعُوا ثُبُوراً یعنی او میگوید:یا ثبوراه.پس مثل اینکه میخواند او را و میگوید یا ثبور تعالی.اي ثبور بیا.پس هذا یا انّک مثل
چیزي است که در یا حسرتی.گفته شده.پس بنا بر این ثبورا مفعولا به. أَنْ لَنْ یَحُورَ است.
تقدیرش ان لن یحور است.پس ان در اینجا مخفّفه از انّ مثقّله است.و جایز نیست که آن ناصبه فعل باشد.براي اینکه جایز
لا یُؤْمِنُونَ جمله منصوبه در محلّ حال است 􀀀 ما لَهُمْ) مبتداء و خبر است و 􀀀 نیست دو عامل بر یک کلمه جمع شود.و قول خدا (فَ
و تقدیرش اینست ايّ شیء استقرّ لهم غیر مؤمنین.چه چیز براي ایشان که غیر مؤمنین هستند مستقرّ شده است.
ص : 393
تفسیر:
اشاره
ماءُ انْشَقَّتْ) 􀀀 (إِذَا السَّ
هر گاه آسمان شکافته و از هم باز شود.و شکافته شدن آن از علامات قیامت است و این علامتها را در چندین موضع و آیه از
قرآن یاد نموده است.
ا) 􀀀 (وَ أَذِنَتْ لِرَبِّه
ابن عبّاس و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده گویند:
یعنی شنید و اطاعت کرد در شکافتن.و این توسّع است یعنی مثل اینکه آسمان شنید و تدبیر خدا را اطاعت کرد.
(وَ حُقَّتْ)
یعنی و سزاوار است بر آسمان که امر پروردگارش را که آن را آفریده شنیده و اطاعت نماید.
(وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ)
هر گاه زمین به مندك شدن و از بین رفتن کوه ها و تپّه ها کشیده شده و گسترش یافت تا مانند یک صفحه صاف گردید.
ابن عبّاس گوید:یعنی آن کشیده میشود مانند فرش عکاظی(که در سوق و بازار عکّاذ مکّه میآوردند)و در پهنا و توسعۀ آن می
افزود.و بگفته مقاتل یعنی زمین صاف میشود در آن هیچ بنا و کوهی نمی ماند مگر اینکه در خود زمین فرو میرود.
ا) 􀀀 ا فِیه 􀀀 (وَ أَلْقَتْ م
ا􀀀 الَه 􀀀 قتاده و مجاهد گویند:آنچه در جوف و درون زمین است از مردگان و گنجها بیرون میفتد مانند آیه. وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْق
.
(وَ تَخَلَّتْ)
یعنی درونش خالی شود و چیزي در آن باقی نخواهد بود و بگفته بعضی.یعنی بیرون افکند آنچه در شکم آنست از گنجها و
معدنها و باقی نگذارد آنچه بر پشت آنست از کوه ها و دریاها.
ا وَ حُقَّتْ) 􀀀 (وَ أَذِنَتْ لِرَبِّه
این تکرار نیست زیرا آیه اوّل صفت آسمان است
ص : 394
و این در صفت زمین است و تمام اینها از علامت قیامت و امور بزرگی است که در آن واقع خواهد شد.و تقدیرش.اینست هر
گاه این چیزهایی که ما ذکر کرده و شمردیم انسانی می بیند آنچه از خیر و شر مقدّم داشته و عمل نموده و بر این محذوف
دلالت میکند قول خداي سبحان.
ی رَبِّکَ کَدْحاً) 􀀀 کادِحٌ إِل 􀀀 سانُ إِنَّکَ 􀀀 ا أَیُّهَا الْإِنْ 􀀀(ی
سانُ خطاب بتمام مکلّفین است از فرزندان آدم.و 􀀀 ا أَیُّهَا الْإِنْ 􀀀 اي آدم تو ساعی در عملت هستی بسوي خدایت و قول خدا ی
خداوند سبحان بفرد فرد انسان میفرماید:اي انسان اي آدم تو عملی را بزحمت و دشواري انجام میدهی براي اینکه آن را بسوي
خدا حمل نموده و بحقّ تعالی برسانی.
لاقِیهِ) 􀀀 (فَمُ
یعنی پس پاداش عملت را ملاقات کنی.قرار داده ملاقات پاداش کردار را ملاقات خود آن عمل براي بزرگداشت مقام آن.و
بگفته بعضی یعنی پروردگارت را خواهی دید یعنی بسوي حکم او رونده هستی روزي که حکمی جز حکم او نیست.ابن
ا فُتِحَتْ 􀀀 جاءُوه 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 ح است و او زایده است مانند آیه کریمه. ا وَ قَُّتْ 􀀀 انباري و بلخی گویند:جواب اذا قول خدا. أَذِنَتْ لِرَبِّه
ا .و این ضعیف است و قول اوّل وجیه است سپس خداوند سبحان- احوال مردم را در روز قیامت تقسیم کرد.و فرمود: 􀀀 وابُه 􀀀 أَبْ
ابَهُ بِیَمِینِهِ) 􀀀 فَأَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 (
یعنی کسی که داده شود پرونده عمل او که در آن اعمال نیک و بد.طاعت و معصیتش ثبت است.بدست راستش.
ساباً یَسِیراً) 􀀀 حاسَبُ حِ 􀀀 (فَسَوْفَ یُ
یعنی مناقشه در حساب او نشود،و حسنات و ثوابهاي او را با گناهانش روبرو نموده و میسنجند یا بتوبه یا به عفو و بخشش.و
بعضی گفته اند:حساب آسان تجاوز و گذشت از گناهان و ثواب
ص : 395
دادن بر حسنات است.و کسی که در حسابش مناقشه و خورده گیري شود عذاب خواهد شد.در خبر مرفوع و یا در روایت
دیگر است که بعملش شناخته شود آن گاه از او صرفنظر شود و در حدیث دیگر است سه خصلت است که در هر کس باشد
خدا حساب او را آسان کشیده و برحمتش او را داخل بهشت نماید گفتند:
آن کدام است اي رسول خدا فرمود هر کس تو را محروم کرد تو او را عطا کنی و هر که قطع رحم تو کرد تو او را صله نمایی
ی أَهْلِهِ مَسْرُوراً) بسوي اهلش در حالی 􀀀 و هر که بتو ظلم کرد تو او را ببخشی (وَ یَنْقَلِبُ) بعد از فراغت از حسابش بر میگردد (إِل
که خوشحال است بواسطه آنچه از خیر و کرامت باو رسیده و مقصود از اهل در اینجا همسران بهشتی او حور العین است.
و بعضی گفته اند:مراد از اهل همسران و فرزندان و فامیل اویند که زودتر به بهشت رفته اند.و سرور اعتقاد و علم برسیدن نفع
باو و یا دفع ضرر و زیان از اوست در آینده.
و عدّه اي گفته اند:سرور معنایی در قلب است که بسبب رسیدن به خواست قبلیش لذّت میبرد.میگویند خوشحال باش بسبب
چنین امري از مال یا اولاد یا وصول بآرزو.
اءَ ظَهْرِهِ) 􀀀 ابَهُ وَر 􀀀 أَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 و )َ
کلبی گوید:و امّا کسی که پرونده عملش را از پشت بدست چپش داده شده بعلّت اینکه دست راستش بسته بگردنش میباشد و
دست چپش پشت سرش قرار گرفته است.
مقاتل گوید:دست چپش پشت سرش بیرون آید.چون راستش با غل و زنجیر بگردنش بسته شده و جهت در این اینکه دادن
کتاب و پرونده به دست راست علامتست براي فرشتگان و مؤمنان که صاحب این از اهل بهشت است.و این یک لطف و
مهریست براي مردم در خبر دادن باین و کنایه اي است
ص : 396
از قبول اعمال او...و دادن کتاب بر صورت دیگر(بدست چپ)نشانه است براي ایشان بر اینکه صاحبش از اهل آتش است و
علامت مناقشه در حساب و بدي عاقبت است.سپس خداوند سبحان حکایت نمود آنچه بوي میرسد.و فرمود (فَسَوْفَ یَدْعُوا
ثُبُوراً) پس بزودي تقاضا میکند و میخواهد هلاکت خود را وقتی کتاب خود را خواند.آن موقع است که میگوید: وا ثبورا وا
هلاکاه.
ی سَعِیراً) 􀀀 (وَ یَصْل
جبائی گوید:یعنی داخل آتش شده و به آن عذاب شود.و بگفته برخی یعنی میگردد و طعمه آتش فروزان شعله ور و بگفته
بعضی دیگر:یعنی براي همیشه در آتش معذّب خواهد بود.
کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً) 􀀀 (إِنَّهُ
او در میان کسان خویش در دنیا مسرور بود.امر آخرت برایش اهمّیت نداشت و متحمّل مشقّت عبادت نمیشد.پس خداوند
بسرور و خوشحالیش تبدیل نمود غصّه اي که برایش ابدا باقی باشد و قطع نشود.
و امّا مؤمن اهتمام و کوشش بامور اخروي داشت پس خداوند تبدیل فرمود بغصّه او سروري در آخرت که زایل نشود و تمام
نگردد.جبائی گوید:
در دنیا خوشحال و مسرور بود بگناهان خداي تعالی و ندامتی بر آنها نداشت و بعضی گفته اند:البتّه هر که معصیت کند و
خوشحال بمعصیت و گناهش زیاد باشد پس پنداشته است که در روز قیامت بر نمیگردد و اگر یقین بقیامت و روز بعث داشت
هر آینه دور بود که بگناهان خود مسرور باشد.
(إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ)
یعنی او در دار تکلیف می پنداشت که هرگز در آخرت بحال زندگی بر نمیگردد.براي پاداش و کیفر کردارش پس مرتکب
گناه شده و هتک محرّمات نموده و پرده نوامیس را پاره کرده.
ص : 397
مقاتل گوید:گمان کرد که بسوي خدا بر نمیگردد پس خداوند سبحان فرمود:بلکه بر میگردند و مبعوث میشوند البتّه و مطلب
چنان نیست که پنداشته است.
کانَ بِهِ بَصِیراً) 􀀀 (إِنَّ رَبَّهُ
البتّه پروردگار او باو بیناست از روزي که او را آفرید تا هنگامی که او را بر گرداند.زجاج گوید:باو خدا بینا بود پیش از آنکه
لا أُقْسِمُ) بیان این 􀀀 او را خلق نماید دانا بود به اینکه مرجع و بازگشتش بسوي اوست سپس خداوند سوگند یاد نمود و فرمود: (فَ
قسم در سورة قیامت گذشت (بِالشَّفَقِ) یعنی سوگند بسرخی که در موقع مغرب در افق باقی میماند و بگفته بعضی سفیدي که
در صبح در افق دیده میشود.
ا وَسَقَ) 􀀀 (وَ اللَّیْلِ وَ م
عکرمه و غیر او گوید:سوگند بشب و آنچه از پراکندگی هاي در روز جمع میکند در تصرّف خودش.و این جهتش اینست که
چون شب رو آورد هر موجودي پناه بآشیانه و لانه و خانه خود برد.
ضحّاك و مقاتل گویند:یعنی و آنچه شب سوق میدهد و میراند.براي اینکه تاریکی شب هر چیزي را بسوي مسکنش میراند و
سوق میدهد.
ابی مسلم گوید:و ما وسق یعنی و آنچه ظاهر میسازد از ستارگان براي اینکه آنها شب ظاهر میشود و روز مستور و اضافه کرد
این را بشب بعلّت اینکه ظهور ستارگان در شب شایع است.
(وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ)
سوگند بماه آن گاه که مستوي و مجتمع شده(در شب بدر) تکامل و تمام شود.فرّاء گوید:اتّساق آن اجتماع و تکامل و استواء
16 -)هر ماه. -15-14- آنست در 4 شب( 13
(لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ)
ابن عبّاس و ابن مسعود و مجاهد و شعبی و
ص : 398
کلبی گویند:این جواب قسم هاست.یعنی هر آینه اي محمّد(ص)سوار خواهی شد آسمانی بعد از آسمانی را در هنگام معراج
و صعود بآنها خواهی نمود.و ممکن است مقصود.درجه ي بعد از درجه و مرتبه ي بعد از مرتبه در تقرّب بخدا و ارتفاع مقام
نزد او باشد.
مجاهد از ابن عبّاس روایت کرده که او لترکبنّ بفتح باء قرائت میکرد طبقه اي بعد از طبقه گوید:مقصود پیامبر شماست حالتی
بعد از حالت دیگر.
بخاري در صحیح خود روایت کرده این حدیث را و کسی که بضمّه خوانده لترکبنّ پس خطاب بمردم است یعنی هر آینه شما
داراي حالی بعد از حالی و منزلی بعد از منزلی و امري بعد از امري در آخرت خواهید بود. و مقصود اینکه احوالی گوناگونی
خواهند داشت تا میگردند بر غیر حالتی که در دنیا داشتند و(عن)در این آیه بمعناي بعد است چنانچه خداوند سبحان فرمود
ادِمِینَ .یعنی بعد قلیل.بعد از مدّت کمی صبح خواهید کرد در حال ندامت و پشیمانی. 􀀀 عَمّ قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ ن
ا􀀀
شاعر گوید:
قرب مربط النعمامه منّی
لقحت حرب وائل عن حیال
نزدیک کن خوابگاه شتر مرغ را بمن.زیرا جنگ باوائل آبستن جنگ دیگریست.یعنی بعد از اینکه آتش جنگ خاموش بود دو
مرتبه مشتعل میگردد.
بعضی گفته اند:یعنی شدّت بعد از شدّت،زندگی سپس مردن پس از آن مبعوث شدن.سپس به پاداش و کیفر کردار رسیدن.و
این در روایت مرفوع هم آمده است.
عطاء گوید:یعنی امري بعد از امري و سستی بعد از شدّت و سختی بعد
ص : 399
از سستی و بینوایی بعد از توانگري و ثروت بعد از تهیدستی و تندرستی بعد از بیماري و ناخوشی بعد از سلامتی.
دگرگونیهاي انسان از روز پیدایش او تا روز مرگ
بعضی از دانشمندان(در بارة انسان موجود ناشناخته)گفته اند:که مقصود از آیه (لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ) حالات مختلف و
دگرگونیهاي انسانست که سی و هفت نام دارد 1- نطفه 2- علقه 3- مضغه 4- عظام 5-خلق دیگري.مرکب از گوشت و
- استخوان 6-جنین طفل مخفی در رحم 7-ولید نوزاد 8-رضیع شیر خوار 9-فطیم از شیر گرفته 10 -یافع بچّه نزدیک ببلوغ 11
ناشئه در حال رشد و پرورش 12 -مترعرع بزرگ شده و رشد کرده 13 -حزّور 14 -مراهق به حدّ بلوغ رسیده 15 -محتلم طفلی
که خواب خوش و لذّت بخش بیند و چون بیدار شود در خود اثر آن خواب را از احتلام و خروج منی مشاهده کند 16 -طفل
بالغ تکلیف 17 -امرد جوان بی مو 18 -طار جوانی که مشهور شده 19 -باقل هفده ساله اي که تازه میخواهد مو در صورت او
بروید 20 -مسیطر 21 -مطرخمّ 22 -مختط 18 ساله اي که خط بعارضش دمیده 23 -صمل جوان جلد و زرنگ 24 -ملتحی
جوانی که ریش و محاسنش در آمده 25 -مستویا جوان میانه سال 26 -مصعد جوانی که میخواهد ترقّی کند 27 -مجتمع که
- تمام قوا و نیروي او گرد آمده و شباب جامع تمامی این حالات است 28 -ملهوز نیرومند 29 - کهل بسنّ کمال رسیده 30
امشط خاکستري مو 31 -میخ بزرگسال 32 - اشیب ریش سفید 33 -حوقل خمیده کمر 34 -صفتان 35 -همّا پیر سال- خورده
-36 هرم کهنسال و ناتوان شده 37 مرده.
ص : 400
پس انسانی از موقع نطفه بودن تا مردن مشتمل حالات گوناگون خواهد بود که هر حالی اسم و نامی دارد.
مکحول گوید:یعنی هر آینه امري و حالی برایتان حاصل شود که در هر بیست سال بر آن حال نخواهید بود.و بعضی گفته
اند:یعنی شما سوار منزلی بعد از منزلتی و طبقه اي بعد از طبقه خواهید شد.و جهت این اینست که هر کس بر صلاح و حال
خوشی باشد میخواند این او را که بصلاح بالاتري برسد.و کسی که بسوي فسادي گراید.فساد او را بسوي فساد بیشتر و بالاتر
سوق دهد.براي اینکه هر چیزي بسوي شکل خودش میکشاند.
ابی عبیده گوید:یعنی هر آینه البتّه سوار خواهید شد بر سنّتها،و روشهاي کسانی که قبل از شما بودند و حالات ایشان و این
معنی از حضرت صادق علیه السّلام هم روایت شده است.و مقصود اینست که آنچه در ایشان بوده در شما هم خواهد بود و
ما􀀀 جاري شود بر شما آنچه بر ایشان جاري شد قدم بقدم.سپس خداوند سبحان بر صورت سر کوبی و توبیخ ایشان فرمود: (فَ
اللّ علیه و آله و قرآن.یعنی چه چیز مانع شد مر ایشان را که ایمان
􀀀
لا یُؤْمِنُونَ) بمحمّد صلّی ه 􀀀 لَهُمْ) یعنی چیست که کفّار قریش (
نیاوردند و آن استفهام انکاري است.یعنی چیزي از نعمتها و کرامتها بر ایشان نیست هر گاه ایمان نیاوردند.
و بعضی گفته اند:یعنی پس دلیل شک و تردیدي که ایشان را منصرف از ایمان نمود چیست.و آن تعجّب از ایمان نیاوردن
ایشانست و مقصود اینکه چه مانع ایشان شد و ایشان چه عذري در ترك ایمان دارند با وضوح دلائل ایمان.
لا یَسْجُدُونَ) 􀀀 ذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ 􀀀 (وَ إِ
و هر گاه بر ایشان قرآن خوانده
ص : 401
لا یُؤْمِنُونَ) است.یعنی چیست که ایشان را از ایمان بخدا و سجده کردن براي 􀀀 ما لَهُمْ 􀀀 شود سجده نمیکنند.عطف بر قول خدا (فَ
او موقع تلاوت قرآن منصرف و مانع شده است.
عطاء و کلبی گویند:براي خدا سجده نمیکنند و نماز نمی گذارند.ابی هریره در خبري که نسبت داده گوید:رسول خدا صلّی
ماءُ انْشَقَّتْ را قرائت کرده و سجده نمود. 􀀀 اللّ علیه و آله إِذَا السَّ
􀀀
ه
(بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ)
یعنی ایشان ترك ایمان نکردند براي قصور و نقصی در بیان یا نبودن دلیل و برهان بلکه آنها تقلید(کور کورانه) گذشتگان و
اللّ علیه و آله.
􀀀
بزرگان خود نمودند در تکذیب کردن بقرآن و پیغمبر صلّی ه
ما یُوعُونَ) 􀀀 اللّ أَعْلَمُ بِ
􀀀
(وَ هُ
ابن عبّاس و قتاده و مقاتل گویند:یعنی خدا داناتر است بآنچه در سینه هاي آنها جمع شده و در دلهایشان از تکذیب پیامبر و
شرك بخدا پنهان نموده اند.
ابن زید گوید:خدا داناست بآنچه از اعمال صالحه و کارهاي زشت و بد تحصیل و جمع میکنند.
فرّاء گوید:اصل ایماء قرار دادن چیز است در ظرف.و قلوب و دلها ظرفهایی هستند براي اینکه حاصل میشود در آن علم یا
جهل.و از کلمات (درر بار)امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه الصّلاه و السّلام است که فرمود
انّ هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها .البتّه این دلها ظرفها هستند.پس بهترین آنها آنست که وسیع تر باشد.
(فَبَشِّرْهُمْ)
ذابٍ أَلِیمٍ) 􀀀 مژده و بشارت بده بایشان اي محمّد (بِعَ
ص : 402
یعنی این وعده عذاب را قرار بده براي آنها بدل و عوض بشارت بمؤمنین به رحمت پروردگار.سپس خداوند سبحان مؤمنین را
الصّ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) مگر کسانی که ایمان
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع از عموم خطاب استثناء و جدا نمود و فرمود: (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
آورده و عمل شایسته انجام دادند براي آنهاست پاداش بی منّت و بی پایان.ابن عبّاس گوید:یعنی پاداش بی کم و کاست و
بدون زوال.براي اینکه نعمتهاي آخرتی تمام شدنی نیست.
جبایی گوید:یعنی بدون نقص و بدون کدورت و ناراحتی به سبب منّت نهادن.و از حسن هم همین روایت شده و البتّه باو
گفته شده.منّ و منّه براي اینکه قطع و جدا میکند از شکر نعمت.و اصل منّت قطع کردنست میگویند مننت الحبل اذا
قطعته.ریسمان را پاره کردي.
لبید(شاعر جاهلیت)گوید:
لمفرّقهد تنازع شلوه
غیس کواسب ما یمنّ طعامها
شکار سفید افتاده روي خاکی که گرگهاي خاکستري رنگ در خوردن آن نزاع و جدال با هم میکردند که طعام آن قطع
میشد.زیرا من در شکار کوتاهی نمیکردم.آهو و شکار میکشتم و گرگها آن را میخوردند.
و بعضی گفته اند:براي احدي بر آن منتّی نیست در آنچه اکتساب کرده است.
لا یَسْجُدُونَ .دلالت بر اینست که ایمان و سجود فعل ایشانست براي اینکه حکیم 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ .و 􀀀 ما لَهُمْ 􀀀 و در قول خداي سبحان. فَ
لا یَسْجُدُونَ 􀀀 تعالی بکسی که میداند او قدرت بر ایمان و سجده ندارد نمیگوید:چرا ایمان نیاوردي و چرا سجده نکردي و آیه
دلالت دارد بر اینکه کفّار چنانچه مخاطب بایمانند
ص : 403
مخاطب بعبادت هم هستند.
ترتیب:
کانَ بِهِ بَصِ یراً) به ما قبلش اینست که خداي سبحان چون خبر داد از گمان کافر. أَنْ 􀀀 جهت و صورت پیوست قول خدا (إِنَّ رَبَّهُ
لَنْ یَحُورَ .در پی و عقب آن خبر داد به اینکه او رجوع میکند و قطعا هم رجوع خواهد کرد.و یاد نمود که پروردگار باو
بیناست.و بعضی گفته که تقدیرش اینست بلی بزودي بر میگردد بآخرت و پروردگارش باحوال او بیناست.پس او را بسبب
اعمالش،پاداش میدهد.
ص : 404
سورة بروج
اشاره
مکّی است و باتّفاق بیست و دو آیه است.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله روایت نموده که هر کس آن را قرائت کند خداوند باو بعدد هر روز جمعه و هر
􀀀
ابی بن کعب از پیامبر صلّی ه
روز عرفه اي که در دنیاست ده حسنه عطاء نماید.
اللّ صادق علیه السّلام روایت نمود که هر کس در نماز واجبش سوره.و السماء ذات
􀀀
یونس بن ظبیان از حضرت ابی عبد ه
البروج را که سوره پیامبرانست بخواند حشرش و اقامتش با پیامبران و مرسلین خواهد بود.
توضیح این سوره:
چون خداوند سورة گذشته را بذکر مؤمنین پایان داد این سوره را
ص : 405
نیز بذکر مؤمنین از اصحاب اخدود شروع نمود:
[ [سوره البروج ( 85 ): آیات 1 تا 22
اشاره
اَلنّ
ارِ 􀀀 اَلْأُخ ( 4) حابُ دُْودِ 􀀀 شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ ( 3) قُتِلَ أَصْ 􀀀 ذاتِ اَلْبُرُوجِ ( 1) وَ اَلْیَوْمِ اَلْمَوْعُودِ ( 2) وَ 􀀀 ماءِ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . وَ اَلسَّ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
بِاللّ اَلْعَزِیزِ اَلْحَمِیدِ
􀀀
إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا هِ
􀀀
ا نَقَمُوا مِنْهُمْ 􀀀 ا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ ( 7) وَ م 􀀀 ی م 􀀀 ا قُعُودٌ ( 6) وَ هُمْ عَل 􀀀 ذاتِ اَلْوَقُودِ ( 5) إِذْ هُمْ عَلَیْه 􀀀
اتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ 􀀀 ی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ( 9) إِنَّ اَلَّذِینَ فَتَنُوا اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِن 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ هُ 􀀀 ماو 􀀀 8) اَلَّذِي لَهُ مُلْکُ اَلسَّ )
ذلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْکَبِیرُ 􀀀 ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْه
ات􀀀 اَلصّ لَهُمْ حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع عَذ اَلْحَرِیقِ ( 10 ) إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا اب 􀀀 عَذ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ اب 􀀀 ُ
ما یُرِیدُ 􀀀 فَعّ لِ
الٌ 􀀀 اَلْم ( 15 ) 11 ) إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ ( 12 ) إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ ( 13 ) وَ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلْوَدُودُ ( 14 ) ذُو اَلْعَرْشِ جَِیدُ )
ائِهِمْ مُحِیطٌ ( 20 ) بَلْ هُوَ 􀀀 اَللّ مِنْ وَر
􀀀
اكَ حَدِیثُ اَلْجُنُودِ ( 17 ) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ ( 18 ) بَلِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیبٍ ( 19 ) وَ هُ 􀀀 16 ) هَلْ أَت )
( قُرْآنٌ مَجِیدٌ ( 21 ) فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ ( 22
ص : 406
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان.
-1 سوگند به آسمانی که داراي برجهاي دوازده گانه است.
-2 سوگند بروز وعده شده قیامت.
-3 سوگند بگواهی دهنده و گواهی داده شده.
-4 ملعون شدند یاران حفره ها و گودالها.
-5 آتشی که داراي شعله و آتش گیرانه و هیزم بسیار بود.
-6 آن گه که ایشان بر کنار گودالها نشسته بودند.
-7 و ایشان بر آنچه بت پرستان با مؤمنان میکردند حاضر و گواه بودند.
-8 و کراهتی نداشتند کافران از مؤمنان مگر اینکه ایشان ایمان آورده بودند بخداي عزیز پسندیده.
-9 آن خدایی که تنها از آن اوست پادشاهی آسمان و زمین و خدا بر همه چیز گواه است.
-10 بیگمان آنان که در فتنه افکندند(سوزاندند و بآتش شکنجه دادند (مردان مؤمن و زنان مؤمنه)را سپس باز نگشتند(از کفر
خود)براي ایشان عذاب دوزخ است و بر ایشان عذاب آتش سوزان.
ص : 407
-11 البتّه آنان که ایمان آوردند و کارهاي شایسته کردند براي ایشان بهشتهایی است که از زیر قصر و درختان آن جویهاي
آب روانست.و این رستگاري بزرگ است.
-12 (اي پیامبر)البتّه گرفتن پروردگار تو بسی سخت است.
-13 زیرا خدا آغاز میکند آفرینش را و دیگر بار زنده گرداند.
-14 و او بس آمرزنده و دوستدار(مؤمنان)است.
-15 خداوند صاحب عرش و بزرگوار است.
-16 او کننده است هر چه بخواهد.
-17 آیا آمد بتو خبر لشگریان(کفر که در مقام آزار پیامبران بر آمدند) یعنی فرعون و ثمود.
-18 بلکه آنان که نگرویدند در دروغ دانستن(تو و قرآنند).
-20 و خدا از پس ایشان محیط است(از قبضۀ قدرت او بیرون نروند 21 -بلکه آن قرآنی بزرگوار است. ؟-19
-22 در لوحی محفوظ است.
قرائت:
اهل کوفه غیر عاصم و قتیبه.المجید.بجرّ خوانده و دیگران به رفع نافع فی لوح محفوظ برفع قرائت کرده و دیگران بجرّ خوانده
اند.
دلیل:
ابو علی گوید:کسی که مجید را رفع داده تابع شده آیه ذو العرش را و کسی که جرّ داده بعضی از نحویها آن را صفت.قول
خدا ربّک.آیه إِنَّ بَطْشَ-
ص : 408
رَبِّکَ
قرار داده گوید:صفت عرش قرار نمیدهم.و بعضی از ایشان آن را صفت عرش قرار داده ابو زید گوید:گفته میشود مجدّت
الإبل تمجّدا مجودا هر گاه شتر را در زمین پر خار چرا دهد تا سیر شود.و امجدت الإبل هر گاه آن را سیر کردم.و گفته اند:در
هر درختی آتش است.و استمجد المرخ و العفار یعنی گردید ماجد در نشان دادن آتش و بعضی گفته اند:استمجد العفار اذا
حافِظُونَ) و 􀀀 إِنّ لَهُ لَ
􀀀
کثرناه ( 1)و دلیل نافع خواندنش محفوظ اینست که قرآن موصوف بحفظ شده در قول خداي تعالی (وَ ا
معناي حفظ قرآن اینست که آن مصون خواهد بود از تحریف و تبدیل و تغییر پس آن را چیزي از اینها ملحق نشود و دلیل
کسی که محفوظ را جرّ داده اینست که آن را صفت لوح قرار داده پس ایشان میگویند اللّوح- المحفوظ.
شرح لغات:
اللّ علیه و آله روایت شده که آن حضرت
􀀀
الاخدود:شکاف عمیق در زمین است و از آنست آنچه در معجزات پیامبر صلّی ه
اللّ علیه و آله آمد و از آن
􀀀
درختی را صدا زد و فرا خواند پس آن درخت زمین را شکافت شکافتنی تا نزد پیغمبر صلّی ه
است(خدّ)گونه که محلّ جریان اشک است.و تخدد لحمه آن گه که در گوشت راه هایی مانند پارگی پیدا شود.
الوقود:چیزیست از هیزم و غیره که آتش بسبب آن مشتعل و شعله ور گردد.وقود:بفتح واو.و وقود،بضمّ واو:ایقاد و گیراندن و
افروختن آتش است.میگویند:فتنت الشّیء احرقته.
الفتین:سنگ سیاه است مثل اینکه آن محلّ سوختن است و اصل فتنه
ص : 409
1) مرخ و عفار دو درخت هستند که از آنها دو شاخه میگیرند و بهم میزنند و از آنها آتش تولید میشود. -1
آزمایش و امتحانست.سپس در عذاب استعمال میشود.
اعراب:
زَکّ .و بعضی گفته
􀀀
ا􀀀 ا .آیه قَدْ أَفْلَحَ مَنْ اه 􀀀 حاه 􀀀 حابُ الْأُخْدُودِ .جواب قسم است چنانچه جواب وَ الشَّمْسِ وَ ضُ 􀀀 فرّاء گوید: قُتِلَ أَصْ
اند که جواب قسم محذوف است و تقدیرش اینست.البتّه امر در پاداش و جزاي اعمال حق است.و بعضی گفته اند:جواب قسم
قول خدا. إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ است.
و بعضی گفته اند:جواب قسم قول خدا. إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدِیدٌ - است.
ذاتِ الْوَقُودِ صفت نار 􀀀 النّار بدل از اخدود است.بدل اشتمال.بجهت اینکه اخدود شامل میشود آنچه در آنست از آتش.و
است.و بر این سؤال میشود که چگونه این آتش اختصاص پیدا کرد.بوقود و حال اینکه هر آتشی برایش گیرانه است باین
سؤال دو جواب داده شده( 1)اینکه گاهی آتش ذات الوقود نمیشود مثل آتش سنگ و آتش جگر( 2)اینکه وقود معرّف است
پس مخصوص گردیده مثل اینکه آن بعینه وقود و آتش گیرانه است.
ا قُعُودٌ .اذ اضافه بجمله شده 􀀀 جارَهُ .پس.پس آتش گیرانه اینجا بدنهاي مردم است. إِذْ هُمْ عَلَیْه 􀀀 النّ وَ الْحِ
اس􀀀 چنانچه فرمود: وَقُودُهَا حابُ الْأُخْدُودِ .اذ.اخبار بر ادّعا است است.و أَنْ یُؤْمِنُوا .در محلّ نصب است بقول خدا 􀀀 و آن ظرف است براي قول خدا. قُتِلَ أَصْ
نقموا.و تقدیر اینست و ما نقموا الاّ ایمانهم. فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ .در موضع جرّ بدل از جنود است و ممکن است که آنها در محلّ
نصب باشند باضمار فعل مثل اینکه گفته اعنی فرعون و ثمود.
ص : 410
داستان اصحاب اخدود
(مسلم بن حجاج قشیري)در صحیح خود از هدیه بن خالد از حماد ابن سلمه از ثابت بن عبد الرّحمن بن ابی لیلی از صهیب از
رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود:پادشاهی قبل از شما بود که جادوگر و ساحري داشت و او بیمار شد گفت اجل و
مرگ من رسیده یک جوانی در اختیار من گذارید تا باو سحر بیاموزم.پس جوانی باو سپردند.و آن جوان با او رفت و آمد
داشت و میان منزل ساحر و قصر پادشاه راهبی سکونت داشت در دیر و صومعه اش،و خدا را عبادت میکرد.
آن جوان روزي عبورش بر راهب افتاد و از سخنان او تعجّب کرده و از حالش خوشش آمده و زیاد نزد او میماند.و چون از
رفتن نزد ساحر دیر میکرد ساحر او را میزد و نیز چون از رفتن نزد کسانش تأخیر میکرد او را میزدند.
پس جوان براهب شکایت کرد.و راهب باو گفت پسرم وقتی ساحر گفت چرا دیر کردي بگو کسان من مرا نگه داشتند و هر
گاه کسان تو گفتند چرا تأخیر کردي بگو ساحر مرا معطّل نمود.پس در همین رفت و آمد بود که روزي مردم را دید یک
اژدهاي بزرگ خطرناکی،محاصره کرده و میخواهد مردم را هلاك کند پس گفت امروز معلوم میکنم که آیا امر راهب برتر و
بهتر است یا کار ساحر.پس سنگی برداشت و گفت بار خدایا اگر امر راهب محبوب تر است نزد تو پس این اژدها را باین
سنگ بکش و سنگ بر سر اژدها زد و او را کشت و مردم راحت شده و عقب کار خود رفتند.و جوان این خبر را براهب داد
وي گفت جوان بزودي تو گرفتار خواهی شد و هر گاه گرفتار شدي مرا معرّفی نکن.
ص : 411
و آن جوان از آن بعد شروع بمداواي مردم کرد و جذامی و برصی را معالجه و بهبودي میداد و او در این حال بود که یکی از
ندیمان شاه نابینا شد پس نزد آن جوان آمده و مال بسیاري آورد و گفت مرا شفاء بده و آنچه در اینجا هست و آورده ام مال
تو باشد.گفت من کسی را شفا نمیدهم بلکه خداوند شفا میدهد.
پس اگر ایمان آوردي بخدا من خدا را میخوانم تا شفایت دهد.پس ندیم شاه ایمان آورده و جوان دعا نمود و خداوند او را
شفا داد. پس ندیم با چشم بینا نزد پادشاه رفت پادشاه گفت فلانی که تو را شفا داد.گفت پروردگارم گفت من گفت نه
پروردگار من و تو گفت آیا غیر از من خدایی براي تو است.گفت بلی پروردگار من و پروردگار تو خداست پس او را گرفت
و شکنجه نمود تا او را بآن جوان راهنمایی نمود.پس مأمور فرستاد و آن جوان را دستگیر نمود و گفت بمن رسیده که تو
بیماران جذامی و مبروص را شفا میدهی.گفت من احدي را.شفا نمیدهم بلکه پروردگارم شفا میدهد.گفت آیا غیر از من براي
تو خدایی هست گفت بلی خداي من و تو.
پس دستور داد او را شکنجه نمودند که محرّك و معلّم اوّلی را معرّفی کند و آن قدر شکنجه اش کردند تا راهب را معرّفی
کرد.پس مأموران آن کافر بدبخت راهب را گرفته و ارّه بر سر او گذارده و او را دو پاره نمودند و بجوان گفت از دینت بر
گرد جوان امتناع نمود.دستور داد عدّه اي او را برداشته و بفلان و فلان کوه بردند اگر از دینش برگشت او را رها سازند و اگر
برنگشت از بالاي کوه غلطانیده و بدرّه عمیق اندازند تا پاره پاره شود.
پس وي را بالاي کوه بردند.پس گفت بار پروردگارا خودت آنها را کفایت و شرّ ایشان را از من بگردان پس باراده خدا کوه
لرزیده و تمام آنها را
ص : 412
در دره انداخت و هلاکشان ساخت و جوان سالما نزد پادشاه آمد شاه گفت مأمورین چه شدند.گفت خداوند آنها را هلاك
نمود.
پس بار دوّم امر کرد او را گرفته و در میان امواج خروشان دریا اندازند اگر از دینش بر نگشت.پس با یک کشتی بزرگ او را
در میان دریا برده خواستند در دریا غرق کنند گفت بار پروردگارا خودت شرّ اینها را کفایت کن.پس کشتی غرق شده و همۀ
مأمورین طعمه نهنگ ها و کوسه ماهیها شدند.و جوان نزد پادشاه آمد.گفت مأمورین چه شدند.گفت خداي من آنها را
کفایت و همگی هلاك و غرق شدند گفت تو قاتل من نیستی تا اینکه هر چه من بتو میگویم انجام دهی.گفت چه کنم گفت
مردم را جمع کن و مرا بدار بزن بر تنه درخت خرمایی پس تیري از تیردان من بگیر و در مرکز کمان گذارده و بگو بنام
پروردگار و خداي این جوان و کمان را بکش تا تیر بمن اصابت کرده و کشته شوم.
پس پادشاه مردم را جمع و جوان را بدار آویخت و تیري از کیسۀ تیر او بکمان گذارد و گفت بنام خداي این جوان و تیر را
رها نمود و تیر به پیشانی جوان خورد و شهید شد.پس مردم همه گفتند ما ایمان بخداي این جوان آوردیم.
پس بآن پادشاه جبّار بیدادگر گفتند دیدي از آنچه میترسیدي بسرت آمد و مردم همه بخداي جهان ایمان آوردند.پس آن
ستمگر دستور داد که گودالها و حفره هاي عمیقی کندند و در آنها آتش انداخت.و گفت هر کس از دین جوان برگشت او
را رها کنید و هر کس برنگشت او را در آن گودالهاي آتش اندازید.
پس مأمورین شروع کردند بانداختن مردم در آن حفره هاي سوزان و زنی که بچّه خرد سالی شیر خواري در آغوش داشت
آوردند.و زن میخواست که بر گردد از دین جوان که بقدرت خدا فرزند صغیرش گفت اي مادر صبر
ص : 413
کن که تو بر حقّ هستی.
ابن مسیّب گوید:ما پیش عمر بن خطّاب نشسته بودیم که نامه اي بعمر رسید که اصحاب او نوشته بودند که ما حفّاري
میکردیم و آن جوان را یافتیم که دست بر پیشانی دارد و هر چه دست او را بر میداریم باز دستش را بر پیشانیش میگذارد.پس
اللّ روایت نموده که چون اهل اصفندهان فرار
􀀀
عمر نوشت هر طوري که او را یافتید همانطور دفن کنید سعید بن جبیر رحمه ه
کردند عمر بن خطاب گفت ایشان نه یهودي هستند و نه نصرانی و کتابی آنها ندارند و آنها مجوس بودند.
حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود:چرا بر ایشان کتابی بود ولی برداشته شد و جهتش این بود که ایشان پادشاهی
داشتند مشروب خورد تا مست شد و با دختر خودش تجاوز کرد یا بل خواهرش(تردید از اوست)و چون بحال عادي برگشت
بخواهر یا دخترش گفت راه فرار از این عمل چیست؟ گفت مردم را جمع کن و بآنها بگو که من نکاح و ازدواج و آمیزش با
دختر را جایز میدانم و ایشان را امر کن که آن را حلال بدانند.پس مردم را جمع کرد و خبر داد و مردم زیر بار این رسوایی و
بی ناموسی نرفتند.پس آن شاه بدبخت در زمین براي آنها گودالها و حفره ها کند و در آن آتش افروخت و مردم را بر آن
عرضه کرد و هر کس از پذیرفتن مرام او خود داري کرد او را در آن آتش انداخت و هر کس پذیرفت او را آزاد نمود.
اللّ علیه و آله ذکر و یاد اصحاب اخدود میشد پیغمبر از سختی بلاء آنها پناه بخدا میبرد.
􀀀
حسن گوید:هر گاه نزد پیغمبر صلّی ه
عیاشی باسنادش از جابر از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که
ص : 414
حضرت علی علیه السّلام فرستاد نزد اسقف و بزرگ نصاراي نجران و از اصحاب اخدود سؤال کرد و او چیزي گفت.حضرت
فرمود:مطلب اینطور که گفتی نیست و لیکن من بتو خبر میدهم از ایشان.خداوند مردي از حبشه را برسالت بر انگیخت و مردم
حبشه او را تکذیب کردند.پس با آنها مقاتله کرد.پس مردم حبشه یاران او را کشتند و او را با بقیّه یارانش اسیر کردند سپس
براي او سردابی بنا کرده و آن را پر از آتش نمودند و مردم را جمع کردند و گفتند هر کس بر دین ما و آئین ماست کنار رود
و هر کس بر دین این مردم است خود را در آتش اندازد، پس یاران آن پیغمبر در افتادن در آتش از هم سبقت میگرفتند.پس
زنی آوردند که بچّه شیر خوار یک ماهه در آغوش داشت و چون نزدیک آتش شد ترسید و بر طفل خردسال خود رقّت
کرد.پس بچّه اش بسخن آمد و گفت نترس و مرا با خودت بآتش انداز که جدّا بخدا قسم که این در راه خدا اندك است.پس
خود را با طفلش بآتش انداخت.و این بچّه از آن اطفالی بود که در گهواره سخن گفت.
و نیز عیاشی باسنادش از میثم تمّار روایت کرده که گفت شنیدم حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را که از اصحاب اخدود یاد
نموده و فرمود ایشان ده نفر بودند و بر مانند ایشان ده نفر در این بازار کشته میشوند.
مقاتل گوید:اصحاب اخدود سه نفر بودند یکی در نجران و یکی در شام و یکی هم در فارس و هر سه بآتش سوختند.امّا آنکه
در شام بود او انطیاخوس رومی بود و امّا آنکه در فارس بود او بخت نصر بود و امّا آنکه در زمین عرب بود پس او یوسف بن
ذي نواس بود و امّا آنان که در فارس و شام بودند خداوند در باره آنها قرآن نازل نکرد(چیزي در بارة آنها در قرآن نگفت)و
در بارة آنکه
ص : 415
در نجران بود نازل کرد و جهتش این بود که دو مرد مسلمان که انجیل تلاوت میکردند یکی از آنها در زمین تهامه بود و
دیگري در نجران یمن.یکی از آنها خود را براي کاري اجیر نمود.و او شروع بقرائت انجیل کرد.پس دختر صاحب کار دید
نوري از دهان این مزدور و اجیر در موقع تلاوت انجیل بیرون می آید پس به پدرش گفت:پس پدر دختر در کمین نشست تا
دید و از او پرسید و او خبر نداد و آن مرد مرتّبا از او استفسار کرد تا او را خبر از دین اسلام داد پس آن مرد پیروي کرده و با
هشتاد و هفت نفر از مرد و زن ایمان آوردند و این بعد از رفع حضرت عیسی علیه السّلام بآسمان بود.پس یوسف بن ذي
نواس بن شرا- حیل بن تبع حمیري شنید پس براي آنها گودالی حفر کرد،و در آن آتش انداخت و آن مرد را حاضر و امر
بکفر و عصیان نمود پس هر کس از کفر امتناع نمود او را در آن آتش انداختند و هر کس از دین عیسی علیه السّلام برگشت
او را نیانداختند و ناگاه زنی را آوردند که با او طفل خردسالی بود که وقت سخن گفتنش نبود.پس چون در لب خندق آتش
قرار گرفت نگاهی به پسرش کرد و برگشت.طفل بسخن آمد و گفت اي مادر من در پیش تو آتشی میبینم که هرگز خاموش
نمیشود.
پس چون زن این سخن را از طفل نوزادش شنید خود را با طفلش در آتش انداخت و خداوند او را با طفلش در بهشت قرار
داد.و انداختند در آتش هفتاد و هفت نفر را.
ابن عبّاس گوید:هر کس امتناع کرد که خود را در آتش اندازد او را با تازیانه میزدند پس خداوند ارواح آنها را در بهشت
داخل نمود پیش از آنکه بدنهایشان بآتش اخدود برسد.
ص : 416
تفسیر:
اشاره
ذاتِ الْبُرُوجِ) پس بروج منازل رفیعه و عالیه است و مقصود در اینجا 􀀀 ماءِ 􀀀 خداوند سبحان سوگند یاد کرد بآسمان و فرمود (وَ السَّ
منازل خورشید و ماه و ستارگان است و آن دوازده برج است.ماه در هر برجی از آن دو روز و دو ثلث روز سیر میکند و
خورشید در هر برجی یک ماه سیر میکند.
(وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ)
یعنی روز قیامت بنا بگفتۀ تمام مفسّرین و آن روزي است که مردم تمامی در آن پاداش داده میشوند و در آن فصل قضا و
داوري میشود.
« گفتار بزرگان در معناي شاهد و مشهود »
شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ) 􀀀 (وَ
در این چند قول است( 1)ابن عباس و قتاده گویند که شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است.و از حضرت باقر و حضرت
صادق علیهما السّلام است روایت شده.
اللّ علیه و آله روایت شده که فرمود:روز جمعه را شاهد نامیده اند براي اینکه هر کس در آن عمل کند از
􀀀
از پیغمبر صلّی ه
خوب و بد گواهی دهد.و در حدیث آمده که خورشید طلوع و غروب نکرد بر روزي که بالاتر از جمعه باشد.و در آن ساعتی
است که موفّق نمیشود کسی در آن که خدا را بخیر بخواند مگر اینکه دعایش مستجاب شود و یا پناه از شرّي برد مگر اینکه
خدا او را پناه دهد.و روز عرفه مشهود است مردم در آن حاضر میشوند عرفات موقف حجّ را و فرشتگان در آنجا حاضر
میشوند.
2)ابراهیم گوید:شاهد روز نحر روز عید اضحی و قربانست و مشهود )
ص : 417
روز عرفه است.
اللّ علیه و آله است و مشهود روز قیامت است.از
􀀀
3)در روایت دیگر ابن عبّاس و سعید بن مسیّب گویند شاهد محمّد صلّی ه )
اللّ علیه و آله شد و
􀀀
حسن بن علی علیهما السّلام هم همین را روایت کرده اند.و نقد شده که مردي داخل مسجد پیغمبر صلّی ه
اللّ علیه و آله حدیث میکند گوید:پس از شاهد و مشهود پرسیدم گفت بلی شاهد روز
􀀀
دید مردي از حضرت رسول صلّی ه
جمعه و مشهود روز عرفه است.پس از او گذشتم بدیگري رسیدم که او هم از پیغمبر(ص)حدیث میکرد.پس از او هم از شاهد
و مشهود پرسیدم گفت شاهد روز جمعه و مشهود روز قربانست.پس از آن دو گذشته بیک جوانی رسیدم که صورتش مانند
دینار طلا میدرخشید و جلب نظر میکرد و او هم از پیغمبر(ص)حدیث مینمود.پس باو گفتم مرا خبر بده از شاهد و مشهود.پس
ا أَیُّهَا 􀀀 اللّ علیه و آله و امّا مشهود پس روز قیامت است آیا نشنیده اي خداوند سبحان میفرماید ی
􀀀
گفت امّا شاهد محمّد صلّی ه
ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ .پس از اوّلی پرسیدم که 􀀀 النّ وَ
اس􀀀 ذ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ لِکَ􀀀 و نَذِیراً .و نیز فرمود: ش وَ مُبَشِّراً اهِداً 􀀀 أَر اكَ􀀀 إِنّ سَْلْن
􀀀
النَّبِیُّ ا
کیست گفتند ابن عبّاس و از دوّمی سؤال کردم گفتند ابن عمرو از سوّمی پرسیدم گفتند او حسن بن علی علیهما السّلام است.
(1)
ص : 418
1) آري اهل البیت ادري بما فی البیت اهل قرآن دانند که قرآن چه گونه و بچه معنی نازل شده نه ابن عمرها.قرآن مجید -1
لا􀀀 هم مرد مرا دعوت بخاندان رسالت و کسانی که قرآن در خانه آنها نازل شده نموده و فرموده فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ
اللّ علیه که سبط اوّل و دوّم حجت خداست چنان که شاعر و مدّاح خاندان رسالت
􀀀
تَعْلَمُونَ .مخصوصا حضرت حسن سلام ه
گوید: اوّلین سبط و دوّم سیّد سوّم سالار چهارمین حجت حقّ یکی از پنجتن است
اللّ علیه و آله روایت نموده که در روز جمعه زیاد بر
􀀀
4)شاهد روز عرفه و مشهود روز قیامت است.ابی درداء از پیغمبر صلّی ه )
من صلوات بفرستید پس آن روز مشهود است که فرشتگان در آن حاضر میشوند و هیچکس نیست که بر من صلوات بفرستند
مگر اینکه صلوات او را بر من عرضه میکنند تا از آن فارغ شود گوید:گفتم و بعد از مرگ شما همین طور است فرمود:
اللّ حیّ یرزق .بدرستی که خداوند بر زمین حرام کرده که گوشت
􀀀
اللّ حرّم علی الارض، ان تأکل اجساد الانبیاء فنبیّ ه
􀀀
انّ ه
( پیامبران را بخورد و نابود کند.پس پیغمبر خدا زنده و روزي میخورد. ( 1
ص : 419
1) نام نامیش حسن خلق گرامیش حسن پاي تا فرق حسن بلکه حسن در حسنست رو حسن موي حسن خوي حسن بو -1
حسن یک جهان کشور حسنست که در یک بدنست ابن مغازلی شافعی در مناقبش از پیغمبر(ص)روایت نموده که فرمود هر
کس حسنم را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس بخواهد خدا را ملاقات کند با روشنی چشم حسنم را دوست
بدارد.(مترجم)
5)عکرمه گوید:شاهد فرشته ایست که بر بنی آدم گواهی میدهد،و مشهود روز قیامت است و این دو آیه را تلاوت کرد (وَ )
ذلِکَ یَوْمٌ- مَشْهُودٌ) و اقوالی 􀀀 سائِقٌ وَ شَهِیدٌ) هر کس خواهد آمد که با او شاهد و راننده اي هست (وَ 􀀀 ا 􀀀 جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَه 􀀀
دیگري در معناي شاهد و مشهود مانند قول جبائی هست وي میگوید:شاهد کسانی هستند که شهادت و گواهی بر مردم
میدهند و مشهود آنهایی هستند که شهادت بر ایشان داده شده.و قول حسین بن فضل که شاهد این امّت و مشهود امّتهاي دیگر
النّ ) و بگفته بعضی شاهد اعضاء بنی آدم و مشهود ایشانند بجهت آیه کریمه
اسِ􀀀 ع داءَ لََی 􀀀 است براي آیه شریفه (لِتَکُونُوا شُهَ
(یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ) روزي که گواهی میدهد بر ایشان زبانهایشان و بگفته برخی شاهد حجر الاسود و مشهود حجّاج
هستند.
و بعضی گفته اند:که شاهد شبانه روز است و مشهود فرزندان آدمند و براي حضرت حسین بن علی علیهما السّلام انشاد کرده
اند:
مضی امسک الماضی شهیدا معدّلا
و خلّفت فی یوم علیک شهید
گذشت روز گذشته تو در حالی که گواه و شاهد عادلی بود و بجا گذاردي در روزي که بر تو شهادت خواهد داد.
شاهد این بیت شهید است که بمعناي روز باشد.
فان انت بالامس اقترفت اسائه
فقیّد باحسان و انت حمید
پس اگر تو در دیروز مرتکب کار بدي شدي پس آن را باحسان کار خوب مقیّد نما تا تو پسندیده و ستوده شوي.
(1
(مدفون در کربلا 8-حذیفه بن الیمان صحابی که در زمان ملک غازي در سال 1340 هجري در کنار دجله در نزدیکی مدائن
بوسیله طغیان شط قبرش خراب و بوسیله هزاران نفر تشییع و در جوار سلمان پاك دفن و بعد از 1300 سال بدنش سالم و
درست بود و ده ها نفر دیگر که مجال ذکر آنها نیست.(مترجم)
ص : 420
و لا ترج فعل الخیر یوما الی غد
لعلّ غدا یأتی و انت فقید
و کار خوب را از امروز بفردا تأخیر میانداز زیرا ممکن است فردا بیاید و تو از دنیا رفته باشی. و بعضی گفته اند:شاهد پیامبران
سلف و مشهود محمّد(ص)است.
اقَ النَّبِیِّینَ) و آن گه که خدا پیمان از پیامبران گرفت تا قول خدا. فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُمْ مِنَ 􀀀 اللّ مِیث
􀀀
بیانش اینست (وَ إِذْ أَخَ ذَ هُ
اللّ آن قول
􀀀
الشّ .پس گواهی دهید و من هم با شما از گواهان هستم.و بعضی گفته اند:شاهد خدا و مشهود لا اله الا ه.بیان
􀀀
اهِدِینَ
إِلاّ هُوَ الایه.و بعضی گفته اند:شاهد خلق و مشهود حقّ است و شاعر اشاره کرده بقول خودش ایا
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اللّ أَنَّهُ
􀀀
خداست. شَهِدَ هُ
عجبا کیف یعصی الا له ام کیف یجحده الجاحد اي واي عجب چگونه خدا را معصیت مینماید یا چگونه انکار میکند آن را
انکار کننده اي.
للّ فی کلّ تحریکه
􀀀
و ه
و فی کلّ تسکینه شاهد
و براي خدا در هر حرکت انداختن و در هر ساکن گردانیدن شاهد،و گواهی است.
و فی کلّ شیء له آیه
تدلّ علی انّه واحد
و در هر چیز از موجودات سماوي آفاقی و انفسی براي او نشانه و آیتی است که دلالت بر وحدانیت و یکتایی او نماید پس این
هشت قول راجع به شاهد و مشهود.
حابُ الْأُخْدُودِ) 􀀀 (قُتِلَ أَصْ
یعنی لعنت بر یاران اخدود بآتش زدنشان مردم را در دنیا قبل از آخرت و مقصود از آن کافرانی هستند که گودالهایی حفر
ص : 421
کرده و در آن آتش افروختند و مؤمنین را بآتش عذاب کردند و محتمل است که اخبار از مسلمانانی باشد که در اخدود
بآتش عذاب شدند.و مقصود این است که ایشان بسبب سوختن در آتش کشته شدند.خداوند سبحان ایشان را یاد کرده و بر
ایشان درود فرستاده بواسطه حسن بصیرت و صبرشان بر دینشان تا بآتش سوختند و تقیّه نکردند بسبب برگشتشان از ایمان.
ذاتِ الْوَقُودِ) 􀀀 النّ
ارِ 􀀀 (
ذاتِ الْوَقُودِ) اشاره ببسیاري هیزم این آتش و 􀀀 یعنی اصحاب آتشی که افروختند آن را براي- سوزانیدن مؤمنان.و قول خدا. (
بزرگداشت امر و اثر آنست زیرا آتش خالی از گیرانیدن و سوختن نیست.
ا قُعُودٌ) 􀀀 (إِذْ هُمْ عَلَیْه
ابن عبّاس گوید:یعنی کفّاري که در اطراف این آتش نشسته و مؤمنان را شکنجه داده و در آتش می افکندند.
و مقاتل گوید:یعنی ایشان نشسته بودند کنار آتش و مؤمنان را بر کفر دعوت میکردند.
مجاهد گوید:کافرها نزدیک حفره ها و گودالهاي پر از آتش بر روي کرسیها نشسته بودند و آن قول خدا (وَ هُمْ) یعنی ملک
و اصحاب او آن کسانی که حفره ها را کنده بودند.
ا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ) 􀀀 ی م 􀀀 (عَل
از عرضه داشتن آنها بر آتش و برگردانید شان از دینشان (شُهُودٌ) یعنی حضور و حاضر بودند.
زجاج گوید:خداوند اعلام کرد قصّه و داستان قومی را که بصیرت،و بینایی ایشان و حقیقت ایمانشان بجایی رسید که در راه
خدا در آتش سوختند و صبر کردند.ربیع بن انس گوید:چون آنها را در آتش افکندند خداوند مؤمنین را نجات داد به اینکه
قبل از آنکه بدنشان را آتش فرا گیرد ارواحشان را
ص : 422
گرفت و آتش بیرون آمد تا کفّاري را که در کنار و لب اخدود بودند سوزانید.
ابی مسلم گوید:آنها دو دسته بودند یک دسته مؤمنین را عذاب میکرده و گروه دیگر نشسته و متصدّي عذاب مؤمنین نبود ولی
با اینکه خود مؤمن بودند شاهد آن منظرة دلخراش عذاب و شکنجه مؤمنین بودند و این عمل زشت را بر کفّار اعتراض و انکار
نمیکردند مثل اینکه راضی بودند و بدشان از کردار وحشیانه آنها نمیآمد پس خداوند همۀ آنها لعنت فرمود.
قعود جمع قاعد و همین طور شهود جمع شاهد و ایشان تمام حاضرین قضیّه بودند یا بگوش و یا بچشم.
بِاللّ )
􀀀
إِلاّ أَنْ یُؤْمِنُوا هِ
􀀀
ا نَقَمُوا مِنْهُمْ 􀀀 (وَ م
ابن عبّاس گوید:یعنی کراهتی از ایشان نداشتند مگر اینکه آنها مؤمن بودند.
مِنّ
ا􀀀 ت زجاج و مقاتل گویند:گناهی را برایشان انکار نکردند و عیبی از آنها نگرفتند مگر ایمانشان.و این مانند قول او هَلْ نَْقِمُونَ
بِاللّ .
􀀀
آمَنّ هِ
ا􀀀 أَن إِلاّ 􀀀
آیا هیچ ناراحتی و کراهتی از ما دارید مگر اینکه ما ایمان بخدا آوردیم.
جبائی گوید:این شکنجه را بایشان نکردند مگر بسبب ایمان آنها بخدا (الْعَزِیزِ) خداي توانایی که چیزي بر او ممتنع نیست آن
خدایی که قهر و ستم نمیکند (الْحَمِیدِ) خدایی که در تمام افعالش پسندیده است.
اتِ وَ الْأَرْضِ) 􀀀 ماو 􀀀 (الَّذِي لَهُ مُلْکُ السَّ
آن خدایی که براي اوست پادشاهی آسمان و زمین یعنی براي اوست تصرّف در آسمانها و زمین هیچ کس را بر او اعتراضی
نیست.
ی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ) 􀀀 اللّ عَل
􀀀
(وَ هُ
و خدا بر هر چیزي گواه است.یعنی گواه بر ایشان است کارهایی که آنها یا مؤمنین کردند بر او پنهان و مخفی نیست.پس
ص : 423
او کیفر کردار آنها را داده و داد مؤمنین را از ایشان میستاند.
اتِ) 􀀀 (إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِن
ابن عبّاس و قتاده و ضحّاك گویند:آن کسانی که مردان مؤمن و زنان مؤمنه را سوزانیدند و بآتش عذاب کردند و مانند
النّ یُفْتَنُونَ) روزي که ایشان در آتش عذاب میشوند.
ارِ 􀀀 ع آنست.آیه (یَوْمَ هُمْ لََی
(ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا)
سپس از گناهشان توبه نکردند.و از شرکی که بود برنگشتند و البتّه عدم توبه آنها را شرط نمود زیرا اگر توبه کرده بودند
وعید خدا متوجّه ایشان نمیشد.
ذابُ جَهَنَّمَ) 􀀀 (فَلَهُمْ عَ
براي ایشانست عذاب دوزخ بکفرشان.
ذابُ الْحَرِیقِ) 􀀀 (وَ لَهُمْ عَ
و براي ایشان است عذاب سوختن بسبب سوزانیدن مؤمنین.
سؤال:چطور بین عذاب جهنّم و عذاب حریق فاصله انداخت،و جدا جدا یاد کرد در حالی که هر دو یکیست.
جواب:مقصود از عذاب جهنّم انواع و اقسام عذاب و شکنجه هاست غیر از سوختن از زقوّم و غسلین و مقامع گرزها و
عمودهاي آتشین.و با این عذابهاي گوناگون بر ایشان سوختن بآتش هم هست.
ربیع بن انس گوید:براي ایشان عذاب دوزخ است در آخرت،و عذاب سوختن است در دنیا.و این چنین بود که آتش از آن
گودالها بالا زد و آنها را سوخت.کلبی هم همین قول را اختیار کرده.
فرّاء گوید:آتش بالا زد و بلند شد و ایشان را بالاي اخدود آن حفره ها سوزانید و مؤمنین را نجات داد.
ص : 424
سپس خداوند سبحان یاد نمود آنچه براي مؤمنین که در آتش سوختند در بهشت مهیّا و آماده نموده.فرمود:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا)
البتّه آنهایی که ایمان آوردند و توحید خدا را تصدیق کردند.
ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبِیرُ) 􀀀 ارُ 􀀀 جَنّ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْه
ات􀀀 الصّ لَهُمْ حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع (وَ مَِلُوا
و کارهاي شایسته انجام دادند براي آنهاست بهشتهایی که از زیر قصر و درختان آن نهرها روانست.و این است رستگاري
بزرگ و سود خالص و البتّه فوز را بکبیر توصیف کرد براي اینکه نعمتهاي عمل کنندگان نسبت بآنکسی که عمل نکرده است
و بشفاعت داخل بهشت شده بزرگ است براي آنچه در آنست از احترام و بزرگداشت و بزرگواري و کرامتهاي
مخصوص.سپس براي ترسانیدن و بیم دادن کفّار و گناهکاران فرمود:
(إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ)
البتّه مناقشه کردن و حساب کشیدن پروردگارت اي محمّد(لشدید)هر آینه سخت است.یعنی مواخذه کردن او بعذاب آن گاه
که ستمکاران و ستمگران را میگیرد دردناك و سخت است.و چون بطش و گرفتن را توصیف بشدّت کرده البتّه ناراحتی و
شکنجه اش دو برابر است.
(إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ)
البتّه بیگمان اوست که خلق را در دنیا اوّل بار ایجاد میکند (وَ یُعِیدُ) و بعد در روز قیامت اعاده میکند و ایشان را براي حساب و
پاداش زنده مینماید.پس مهلت دادن او گناهکاران را از روي اهمال کاري نیست.
ابن عبّاس گوید:خداوند اوّل در دنیا عذاب میکند و بعد در آخرت او را بر میگرداند و این براي اینست که ما قبل او اقتضا
میکند.
(وَ هُوَ الْغَفُورُ)
و اوست بخشنده و آمرزنده گناه مؤمنین از اهل طاعتش را
ص : 425
و یعنی او بسیار آمرزنده و عادتش بخشیدن گناهانست.
(الْوَدُودُ)
مجاهد گوید:اولیاء و دوستان خود را.ازهري در تفسیر نامهاي خدا گوید:ممکن است ودود بر وزن فعول بمعناي مفعول مانند
رکوب و حلوب باشد.و معنایش این باشد که بندگان صالح خدا را دوست بدارند براي آنچه از فضل و کرم او شناخته اند.و
براي آنچه بر ایشان از نعمت ها تکمیل نموده گوید:و هر دو صفت مدح است زیرا خداوند سبحان اگر دوست بدارد بندگان
صالح خود را پس این فضلی است از او بر آنان.و اگر بندگان مطیع خدا را دوست بدارند پس براي شناخت و معرفت
ایشانست فضل و احسان خدا را.
(ذُو الْعَرْشِ الْمَجِیدُ)
صاحب عرش بزرگ است.قاریان اکثرا مجید را مرفوع خوانده اند براي اینکه مجید صفت خداوند سبحانست و در غیر صفت
خداي تعالی شنیده نشده اگر چه ماجد شنیده میشود.و کسی که مجید را مکسور خوانده آن را صفت عرش قرار داده است.
از ابن عبّاس روایت شده که او گوید:مقصود از مجید عرش و زیبایی آن است.و مؤید این اینست که عرش را تعریف و
توصیف بکرم نموده در آیه رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ .پس نیز جایز است که موصوف بمجد هم باشد براي اینکه معناي آن کمال و
علو و رفعت است.
و عرش کاملترین و بالاترین هر چیز و جامع ترین موجودات است در زیبایی.
ما یُرِیدُ) 􀀀 فَعّ لِ
الٌ 􀀀 (
عطاء گوید:طلب کردن چیزي او را عاجز و خسته نمیکند و چیزي را که او اراده کند برایش ممتنع نیست.
ص : 426
و بعضی گویند:فعّال است چیزي را که بخواهد ایجاد کند و اعاده نماید سپس خداوند سبحان یاد نمود خبر جماعت کفّار را و
فرمود:
اكَ حَدِیثُ الْجُنُودِ) 􀀀 (هَلْ أَت
آیا بتو رسید خبر آن کسانی که لشکر کشیدند براي پیامبران خدا.یعنی آیا خبر آنها بتو رسیده است.
و برخی گفته اند:مقصود قطعا بتو رسیده است.سپس بیان کرد اصحاب لشکر را و فرمود:
(فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ)
و مقصودش اینست یاد کن اي محمّد داستان آنها را یاد کردن شخص عبرت گیرنده که چگونه تکذیب کردند پیامبران خدا
را.و چگونه عذاب بایشان فرود آمد و چگونه پیامبران صبر کردند،و چگونه خدا آنها را یاري کرد.
پس تو هم صبر کن چنانچه آنها صبر کردند تا نصرت و یاري الهی بتو برسد چنانچه بایشان رسید.و این از مختصر گویی علم
بدیع و اشاره فصیح چنانی است که کلام صریح هم جاي آن را نگیرد.
(بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا)
بلکه آنهایی که کافر شدند یعنی مشرکین قریش.
(فِی تَکْذِیبٍ)
تو و قرآن تواند آنها از چیزي که موجب اعتبار است اعراض کردند.و اقبال نمودند بچیزي که موجب کفر و طغیان است.
ائِهِمْ مُحِیطٌ) 􀀀 اللّ مِنْ وَر
􀀀
(وَ هُ
و خداوند از پشت آنها احاطه دارد یعنی ایشان در قبضه قدرت خدا و سلطنت اویند از او فوت نمیشوند مانند آنکه محاصره و
احاطه شده از اطرافش و براي او امکان فرار و فوت شدن ندارد و این از بلاغت قرآنست.
ص : 427
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ)
بلکه آن قرآن مجید است.
ابن عبّاس گوید:یعنی کریم است چون کلام ربّ است یعنی چنانچه.
میگویند که آن شعر و یا سحر و یا کهانت است نیست.بلکه آن قرآن کریم،و داراي کرم بزرگ است،در آنچه عطاء میکند از
خیر،قدر و مقام عظیمی دارد.
و بعضی گفته اند:آن قرآن کریم است براي آنچه از معانی جلیله و دلیلهاي گرانقدر عطا میکند و براي اینکه تمام آن حکم
است.و حکم بر سه قسم است چهارمی ندارد.
-1 معنایی که عمل می شود بر آن در آنچه ترسیده یا پرهیز میشود 2-و موعظه اي که قلب را براي عمل کردن به حقّ نرم و
ملایم،و آماده میکند.
-3 و دلیلی که مؤدّي بتمیز حقّ از باطل میشود در علم دین یا دنیا و علم دین اشرف از علم دنیا است.و تمام علوم موجود در
قرآن است.
(فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ)
از تغییر و تبدیل و نقصان و زیاده.و این بنا بر قرائت کسی است آن را مرفوع خوانده آن را صفت قرآن قرار داده و کسی که
آن را مجرور خوانده آن را صفه لوح دانسته.
پس مقصود اینست که آن محفوظ است غیر فرشتگان بر آن اطّلاع ندارند.
ابن عبّاس و مجاهد گویند:آن محفوظ است نزد خدا و آن امّ الکتاب است.و از آنست نسخه هاي قرآن و کتابها و آن همان
است که بلوح محفوظ معروف است.و آن درّ سفیدي است که طولش ما بین آسمان و زمین و عرضش
ص : 428
ما بین مشرق و مغرب است.
انس گوید:لوح محفوظ آن است که خدا آن را در پیشانی اسرافیل یاد کرده.
و مقاتل گوید:لوح محفوظ از راست عرش خدا قرار دارد.
جلد 26 تفسیر مجمع البیان پایان
ص : 429
فهرست مطالب جلد بیست و ششم
43 آیات -56 1- 35 سورة مدّثر آیات 10 -42- 27 آیات- 20 -34 11- 3 آیات 19 -26 1- عنوان صفحه سورة مزمّل آیات 10
123-134 26- 107 آیات 40 -122 16- 90 آیات 25 -106 1- 74 سورة قیامت آیات 15 -89 31- 57-73 آیات 56 11-30
193-201 1- 183 سورة مرسلات آیات 15 -192 23- 164 آیات 31 -182 11- 135 آیات 22 -163 1- سورة انسان آیات 10
217-220 41- 210 آیات 50 -216 29- آیات 40
ص :