گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و هفتم
سوره الطارق




اشاره
مکّی و هفده آیه است.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله روایت نموده که هر کس آن را قرائت کند خداوند بعدد هر ستاره که در
􀀀
ابیّ بن کعب از پیامبر صلّی ه
آسمانست ده حسنه باو عطا فرماید.
اللّ صادق علیه السلام روایت نموده که هر کس در نماز واجبش سورة و السماء و الطارق
􀀀
معلی بن خنیس از حضرت ابی عبد ه
بخواند در روز قیامت در نزد خدا مقام و منزلتی دارد و از رفیقان پیامبران و اصحاب ایشان در بهشت خواهد بود.
توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان سورة گذشته را بوعید و تهدید پایان داد این سوره را بمثل آن شروع نمود و شدیدتر از آن به اینکه
اعمال خلق محفوظ است،و فرمود:
ص : 3
[ [سوره الطارق ( 86 ): آیات 1 تا 17
اشاره
( حافِظٌ ( 4 􀀀 ا 􀀀 لَمّ عَلَیْه
ا􀀀 اَلثّ ( 3) إِنْ کُلُّ نَفْسٍ
􀀀
اَلطّ ( 2) اَلنَّجْمُ اقِبُ
􀀀
اكَ مَا ارِقُ 􀀀 ا أَدْر 􀀀 اَلطّ ( 1) وَ م
􀀀
ماءِ وَ ارِقِ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . وَ اَلسَّ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
رائِرُ 􀀀 ادِرٌ ( 8) یَوْمَ تُبْلَی اَلسَّ 􀀀 ی رَجْعِهِ لَق 􀀀 رائِبِ ( 7) إِنَّهُ عَل 􀀀 دافِقٍ ( 6) یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ اَلصُّلْبِ وَ اَلتَّ 􀀀 اءٍ 􀀀 سانُ مِمَّ خُلِقَ ( 5) خُلِقَ مِنْ م 􀀀 فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْ
ا هُوَ بِالْهَزْلِ 􀀀 ذاتِ اَلصَّدْعِ ( 12 ) إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ ( 13 ) وَ م 􀀀 ذاتِ اَلرَّجْعِ ( 11 ) وَ اَلْأَرْضِ 􀀀 ماءِ 􀀀 اصِ رٍ ( 10 ) وَ اَلسَّ 􀀀 لا ن 􀀀 ما لَهُ مِنْ قُوَّهٍ وَ 􀀀 9) فَ )
( کافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً ( 17 􀀀 14 ) إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً ( 15 ) وَ أَکِیدُ کَیْداً ( 16 ) فَمَهِّلِ اَلْ )
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان( 1)سوگند به پروردگار آسمان و آنچه در شب می آید( 2)و نمیدانی آنچه در شب آید
چیست( 3)آن ستاره فروزانست( 4)هیچ کس نیست مگر اینکه براي او نگهبانی است( 5)هر آینه باید انسانی نگاه کند که از چی
خلق شده( 6)از آب جهنده ي(بنام منی)ایجاد شده( 7)که از میان کمر مرد و سینه زن بیرون آید( 8)البته آن خدایی که(او را
ایجاد کرد)بر زنده کردن و برگردانیدن او هر آینه توانا است( 9)روزي که سریره ها و باطنها ظاهر خواهد شد( 10 )در آن روز
براي انسان نیرویی و یاوري نیست( 11 )سوگند به آسمانی که صاحب باران است ( 12 )و زمینی که داراي شکاف و گیاه
است( 13 )البته قرآن سخن قطعی
ص : 4
است(که بین حق و باطل جدا میکند( 14 )و آن شوخی و مزاح نیست( 15 ) البته ایشان مکر میکنند حیله کردنی( 16 )و منهم براي
آنها نقشه اي دارم ضد و خلاف مکر و حیله آنها حیله کردنی( 17 )پس تو اي محمد(ص)کافرها را مهلت بده مهلت اندکی.
قرائت:
ابو جعفر و ابن عامر و عاصم و حمزه(لما علیها)را بتشدید میم قرائت کرده و دیگران به تخفیف خوانده است،و در قرائت
شواذ،ابن عباس مهلهم رویدا بدون الف خوانده است.
دلیل:
را تخفیف داده،در نزد او(ان)مخففه انّ مشدّده ثقیله است و لام با آن همان لامیست که با ان « لمّا » ابو علی گوید:کسی که
عَمّ قَلِیلٍ ،صله
ا􀀀 اللّ و
􀀀
ما رَحْمَهٍ مِنَ هِ 􀀀 مانند آن ما که در قول خدا، فَبِ « ما » مخففه داخل می شود که آن را از(ان)نافیه جدا کند و
است و آن برخورد بر قسم میکند،چنان که انّ مثقّله برخورد نموده است،و کسی که لمّا را مشدّد دانسته ان را نافیه گرفته
مَکَّنّ فِیهِ ،و لمّا را در معناي الاّ و آن برخورد و متلقی براي قسم است چنان که(ماء)تلقّی و
اکُم 􀀀 ما إِنْ 􀀀 مثل:ان،که در آیۀ فِی
برخورد بقسم مینماید.
ابو الحسن گوید:لمّا ثقیله در معناي الاّ است و عرب این معنی را نمی شناسد،کسایی گوید جهت ثقیل بودن لمّا را نمیدانم:
لَمّ به تشدید،نه پسندید:زجاج گوید استعمال نشده لمّا در جایی
ا... 􀀀 و ابن عوف گوید:نزد ابن سیرین خواندم، إِنْ کُلُّ نَفْسٍ
مگر در دو مورد( 1)در اینجا و( 2)در باب قسم می گویی سالتک لمّا فعلتک بمعناي الاّ
ص : 5
فعلت.
شرح لغات:
طرقنی فلان:یعنی آن گاه که شب نزد من آمد و اصل طرق دقّ،و کوبیدنست و از آنست مطرقه آلت کوبیدن.
و الطریق:راه است زیرا رونده آن را با پاي خود می کوبد.
و الطارق:آنست که در شب آید که نیاز به کوبیدن در دارد براي آگاهانیدن،و پیامبر(ص)نهی فرمود که مرد شبی که از سفر
رسیده با عیالش آمیزش کند مگر اینکه موي عانه خود را چیده(و خود را صاف و تمیز کرده باشد) و موي پریشان و غبار آلود
خود را شانه زده باشد.
هند دختر عتبه(زن ابو سفیان و مادر معاویه معروف بهند جگرخوار) گوید(نحن بنات طارق نمشی علی النمارق)ما دختران راه
پیمایان و یا کوبندگان در شب هستیم که بر روي فرشتهاي زیبا و نرم راه میرویم،مقصودش اینست که پدر مادر شرافت و
بلندي مانند ستاره است.
شاعري گوید:
یا راقد اللیل مسرورا باوّله
انّ الحوادث قد یطرقن اسحارا
اي کسی که شب را در خواب و باوّل شب که بیدار بوده اي خوشحالی،البته حوادث و رویدادها در سحرها وارد میشود.
لا تأمننّ بلیل طاب اوّله
فربّ آخر لیل اجّج النارا
مأمون نباش البته به شبی که اوّلش خوش و پاك باشد،پس چه بسا شبی که آخرش آتشی را افروزد.
النجم:ستاره فروزانی است که در آسمان طلوع نماید،بهر کس که
ص : 6
ظاهر شود ناجم میگویند براي شباهتش به نجم،و به گیاه هم نجم گفته می شود،و نجم السن و نجم القرن هم میگویند.
الثاقب:ستاره روشن و نورانی است و ثقوب آن افروختن بنور آن می باشد و ثاقب آن روشنایی عالی بسیار و سخت بلند است.
الدفق:ریختن آب فراوانست باعتماد قوي و مانند آنست دفع،پس آبی که فرزند از آن تولید میشود دافق و جهنده است،و آن
قطره اي است که ریخته میشود،و آن نطفه اي است که خدا فرزند را از آن خلق میکند.
و بعضی گفته اند ماء دافق یعنی مدفوق،آبی که بجهش ریخته میشود و مانند آنست شرکائهم و عیشه راضیه.
الترائب:اطراف سینه است مفرد آن تربیه و آن از تذلیل گرفته شده حرکت آن مانند تراب است.
مثقب گوید:
و من ذهب یسئف علی تریب
کلون العاج لیس بذي غصون
و بعضی از طلاء ناب که آویخته بر روي سینه است که مثل رنگ عاج سفید و برّاق و مزاحم باجله نیست.
و دیگري گوید:
و الزعفران علی ترائبها
شرقا به اللبات و الصدر
و طلایی که برنگ زعفران است بر اطراف سینه او که به سبب آن سینه و صورتش روشن گردیده است.
الرجع:اصلش از رجوع است و آن آب فراوانی است که باد بر آن میگذرد آن را بر میگرداند.
ص : 7
منخل در صفت شمشیرش گوید:
ابیض کالرجع رسوب اذا
ما ثاخ فی محتفل یختلی
شمشیري که مانند رجع در ضربتش برّان هر گاه فرو رود در عضوي قطع میکند زجاج گوید:رجع بارانست زیرا می آید و قطع
میشود و باز می آید و بند میشود.
الصدع:شکاف است و صدع الارض شکاف خوردن آنست به سبب روئیدن گیاهان و اقسام آن زراعتها و درختانست.
اعراب:
الطّ
􀀀
مَا ارِقُ
رائِرُ عامل در 􀀀 ،ما استفهامیه و جمله مبتداء و خبر آن متعلّق به ادریک در محلّ مفعول دوّم و سوّم است،و قول خدا، یَوْمَ تُبْلَی السَّ
آن فعل مضمر است که دلالت میکند بر آن قول خداي تعالی،علی رجعه لقادر،و تقدیرش اینست یرجعه یوم ابلاء السرائر،بر
میگرداند او را در روز ظاهر شدن سریرها و جایز نیست که مصدر در آن عمل کند زیرا که از صله آن میباشد،و فرق گذارده
ادِرٌ ،و جایز است که عامل در آن قول خدا القادر باشد،و رویدا 􀀀 میان آنکه عاملش مصدر باشد و یا فعل مضمر بقول او ...لَق
صفت مصدر محذوف است،و تقدیرش امهالا رویدا میباشد.
تفسیر:
ماءِ) یعنی سوگند به آسمان،و بعضی گفته اند به پروردگار آسمان،و ما در سورة 􀀀 خداوند سبحان قسم یاد کرد،و فرمود (وَ السَّ
الطّ ) و او کسی است شبانه می آید.
􀀀
قبل بیان کردیم قول در معنی سمارا (وَ ارِقِ
الطّ )
􀀀
اكَ مَا ارِقُ 􀀀 ا أَدْر 􀀀 (وَ م
و این جهتش اینست که این نام اطلاق
ص : 8
میشد بر هر کس که در شب وارد میشد.
اللّ علیه و آله نمیدانست مقصودش چیست اگر بیان نکرده بود،سپس بیان کرد بقولش:
􀀀
و پیامبر صلّی ه
الثّ )
􀀀
(النَّجْمُ اقِبُ
حسن گوید:یعنی آن ستاره روشنی است و اراده کرده بآن عموم را و آن جمع ستارگانست و ابن زید گوید:آن ستاره زحل و
ثاقب بالاترین ستارگانست.
و بعضی گویند:از این نجم ثریّا را قصد کرده و عرب آن را نجم مینامند و فراء گوید:آن ماه است که در شب طلوع میکند و
حافِظٌ) یعنی نیست هیچ نفسی مگر اینکه بر 􀀀 ا 􀀀 لَمّ عَلَیْه
ا􀀀 حافِظٌ) (إِنْ کُلُّ نَفْسٍ 􀀀 عَلَی ا􀀀 لَمّ هْ
ا􀀀 جواب قسم قول خدا است (إِنْ کُلُّ نَفْسٍ
آن نگهبانست از فرشتگان که حفظ میکند عمل و قول و فعل او را و احصاء مینمایند آنچه از خیر و شرّث که اکتساب نموده
است و کسی که(لما)بتخفیف قرائت کرده پس معنایش اینست بدرستی که هر نفسی برایش حافظ و نگهبانی است که آن را
حفظ میکند.
قتاده گوید:حافظی از فرشتگانست که حفظ میکند عمل او و رزق و اجل او را،سپس خداوند سبحان روز بعث را اعلان فرموده
بقولش:
سانُ) 􀀀 (فَلْیَنْظُرِ الْإِنْ
مقاتل گوید:پس آن انسانی که تکذیب روز قیامت میکند باید البته نگاه کند.
(مِمَّ خُلِقَ)
یعنی پس هر آینه باید نظر کند نظر تفکّر و اندیشه و استدلال که از چه خدا او را آفریده و چگونه آفریده،او را ایجاد کرد تا
بشناسد که آنکه او را در اوّل از نطفه اي خلق کرد قادر است بر اعاده او،سپس یاد کرد که
ص : 9
از چه او را خلق کرده و فرمود:
دافِقٍ) 􀀀 اءٍ 􀀀 (خُلِقَ مِنْ م
ابن عبّاس گوید:یعنی از آبی که موسوم بمنی است و در رحم زن ریخته میشود و فرزند از آن بوجود می آید.
فراء گوید:اهل حجاز در بسیاري از سخنانشان فاعل را بمعناي مفعول قرار میدهند مثل سرّ کاتم یعنی راز مکتوم و مخفی،و همّ
ناصب غصه و لیل نائم و ما قبلا این ها را یاد کردیم،سپس خداوند سبحان این آیات را یاد کرده و فرمود:
رائِبِ) 􀀀 (یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّ
بیرون می آید آن آب از میان کمر و اطراف سینه.
ابن عباس گوید:آن موضوع گلوبند است از سینه،عطاء گوید:اراده کرده کمر مرد و سینه زن را،و فرزند نمیشود مگر از هر دو
آب.
ضحاك گوید:ترائب دو دست و دو پا و دو چشم است.
از عکرمه پرسیدند ترائب کدام است؟گفت:این است و دستش را روي سینه میان دو پستانش گذارد.
مجاهد گوید:میان دو شانه و سینه است،و مشهور در کلام عرب اینست که آن استخوان سینه و گودي گلو است.
ادِرٌ) 􀀀 ی رَجْعِهِ لَق 􀀀 (إِنَّهُ عَل
حسن و قتاده و جبائی گویند:آن خدایی که او را ابتداء از این آب خلق کرد قادر است که او را بعد از مرگ زنده بر گرداند.
عکرمه و مجاهد گویند:که البته خداي تعالی بر برگردانیدن آب را در صلب قادر و توانا است.
ص : 10
ضحاك گوید:که خداي تعالی برگردانیدن انسانی را آب چنانچه بوده است قادر است،و مقاتل بن حیّان گوید:میفرماید اگر
میخواستم او را از پیري بجوانی و از جوانی بکودکی و از کودکی به نطفه برگردانم می توانم،و بهترین اقوال قول اوّل گفتۀ
جبائی و رفقاي اوست.
رائِرُ) 􀀀 (یَوْمَ تُبْلَی السَّ
یعنی خداي تعالی قادرست بر بعث،و انگیختن او در روز قیامت،و معناي الرجع برگردانیدن چیزي است به صورت اوّلش.
و السرائر:اعمال بنی آدم و واجباتی است بر ایشان که واجب شده و آن اسرار بین خدا و بنده است،و تبلی یعنی این اسرار
آزمایش میشود در روز قیامت تا خیرش از شرّش و صحیحش از باطلش شناخته شود و معلوم گردد چه کسی درست بجا
آورده و کی آن را ضایع و فاسد نموده است.
و این با سند مرفوع از ابو درداء از پیغمبر(ص)روایت شده که فرمود خداوند چهار فضیلت را براي خلقش ضمانت کرده
رائِرُ) . 􀀀 است( 1)نماز( 2)زکات ( 3)روزه ماه رمضان( 4)غسل از جنابت را و آن سرائریست که خداوند فرمود (یَوْمَ تُبْلَی السَّ
و از معاذ بن جبل روایت شده که گفت سؤال کردم رسول خدا(ص) را که این سرائري که بندگان در روز قیامت بآن
آزمایش میشوند چیست؟ فرمود:سرائر کم اعمال شماست از نماز و روزه و زکات و وضو و غسل از جنابت و هر واجبی،براي
اینکه تمام اعمال اسرار مخفی است پس اگر بخواهد مرد میگوید:نماز خواندم و حال آنکه نخوانده و اگر خواست گوید،وضو
ص : 11
رائِرُ . 􀀀 گرفتم و حال آنکه نکرده،پس اینست قول خدا، یَوْمَ تُبْلَی السَّ
و بعضی گفته اند:خداوند اعمال هر کس را براي اهل قیامت ظاهر سازد تا بدانند بواسطه چه عملی خدا او را ثواب داده و
براي مزید خوشحالی باشد،و اگر اهل عقوبت است عمل و گناهش را ظاهر سازد تا اینکه همه مردم بدانند به چه علّت عذاب
شده است و این براي مزید عقوبت و غم و غصّه باشد،و سرائر آن چیزیست که پنهان داشته از خیر و شرّ و یا چیزیست که در
دل خود پنهان داشته از ایمان و کفر.
اللّ بن عمر روایت شده که گفت خدا در روز قیامت هر سر و راز نهانی را ظاهر میکند پس براي عدّه اي خوشحالی
􀀀
از عبد ه
خواهد بود و از چهرشان نمایان میباشد،و در چهرة بعضی دیگر ناراحتی نمایان خواهد بود.
ما لَهُ) 􀀀 (فَ
یعنی پس نیست براي این انسان منکر بعث و حشر.
(مِنْ قُوَّهٍ)
نیرویی که او را از عذاب خدا منع کند.
اصِرٍ) 􀀀 لا ن 􀀀 (وَ
و نه یاوري که او را یاري کند از خدا،و القوّه یعنی قدرت و نیرو،سپس خداوند سبحان براي امر قیامت سوگند دیگري یاد
ذاتِ الرَّجْعِ) سوگند به آسمانی که صاحب بارانست و این قول از اکثر مفسّرین است. 􀀀 ماءِ 􀀀 کرد و فرمود (وَ السَّ
ابن زید گوید:مقصود از رجع،خورشید و ماه و ستارگان آسمانست که غروب میکند سپس طلوع مینماید.
و بعضی گفته اند:رجع السماء دادن او نعمتهایی است که از طرف آسمان حالا بصد حال بر مرور و گذشت زمانها میرسد پس
بر میگردد به بارندگی و ارزاق بندگان و غیر از اینها.
ص : 12
ذاتِ الصَّدْعِ) 􀀀 (وَ الْأَرْضِ
و سوگند بزمینی که صاحب شکاف است به سبب گیاهان و درختها شکافته و از آن گیاه و درختان بیرون می آید.
(إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ)
این جواب قسم است،یعنی البته قرآن بین حق و باطل را جدا میکند بواسطه بیان کردن هر یک از آن دو،و از حضرت صادق
علیه السلام هم همین روایت شده است.
و بعضی گفته اند:یعنی وعده بروز بعث و قیامت و زنده شدن بعد از مرگ قول فصل و گفته قطعی است که خلاف و شکّی
در آن نیست.
ا هُوَ بِالْهَزْلِ) 􀀀 (وَ م
یعنی آن جدّي است و شوخی نیست،و بگفته بعضی یعنی قرآن براي بازي نازل نشده است سپس خداوند سبحان خبر داد از
مشرکین قریش و فرمود:
(إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً)
البته ایشان نقشه میکشند براي تو و مؤمنان بتو و قصد دارند که نور تو را خاموش کنند.
(وَ أَکِیدُ کَیْداً)
یعنی من اراده میکنم امر دیگري بر ضدّ آنچه اراده مینمایند و تدبیر میکنم چیزي را که نقشه هاي آنها را نقش بر آب
کند،پس این را کید نامیده از جهتی که برایشان مخفی میباشد.
کافِرِینَ) 􀀀 (فَمَهِّلِ الْ
یعنی اي محمد مهلت بده کافرها را و عجله در هلاکت آنها نکن و راضی باش تدبیر خدا را در باره ایشان.
(أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً)
قتاده گوید:یعنی مهلت کمی،و مهلت دادن را اندك و قلیل قرار داده است،زیرا آنچه شدنی بدون شک اندك و کم است،و
مقصود بآن روز قیامت است.
و بعضی گفته اند:مقصود روز بدر است،و مقصود اینست که عجله و
ص : 13
شتاب بر من در خواستن هلاك ایشان نکن بلکه کمی صبر کن که خداوند بدون شک آنها را کیفر خواهد داد یا بکشتن و
ذلّت و خواري در دنیا یا بعذاب در آخرت.
کافِرِینَ ،تغییر داد لفظ را براي اینکه خدا خواست تأکید کند مهلت دادن را و مکروه داشت تکرار 􀀀 ابن جنّی گوید: فَمَهِّلِ الْ
همان لفظ را پس چون اعاده لفظ دشوار بود از آن منحرف شد،از آن بعضی بتغییر دادن مثال و منتقل شد از لفظ فعّل بلفظ
افعل و فرمود امهلهم(و نفرمود مهّلهم)و چون تکرار سوّم مشقّت داشت ترك لفظ نموده و معنی را آورد و گفت رویدا،(و
نفرمود امهلهم امهالا).
ص : 14
سوره اعلی
اشاره
بنا بر قول ابن عبّاس مکّی و بنا بر قول ضحاك مدنی،و نوزده آیه است بدون اختلاف.
فضیلت آن:
ابی بن کعب گوید:پیغمبر(ص)فرمود هر کس آن را قرائت کند خداوند باو عطا فرماید بعدد هر حرفی که خدا بر ابراهیم و
اللّ علیه و آله و سلّم نازل فرموده ده حسنه.
􀀀
موسی و محمد صلّی ه
و از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت شده که پیغمبر(ص)این سوره را دوست میداشت و فرمود اوّل کسی که گفت
سبحان ربی الاعلی میکائیل بود.
و از ابن عبّاس روایت شده که گفت چون پیغمبر(ص)قرائت می کرد سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی را میفرمود:سبحان ربّی الاعلی،و
همین طور از حضرت علی علیه السلام و ابن عمر و ابن زبیر روایت شده که ایشان هم چنین میکردند،و جویبر از ضحاك
روایت کرده که او چنین میگفت و می گفت هر کس سوره اعلی را بخواند،پس اینکار را بکند،یعنی بگوید سبحان ربّی
الاعلی.
ص : 15
اللّ صادق علیه السلام روایت کرده هر که در نماز واجب و یا نافله اش سبح اسم ربک را قرائت
􀀀
ابی بصیر از حضرت ابی عبد ه
کند باو گفته می شود در روز قیامت از هر در بهشت که خواستی داخل شوي داخل شو.
و عیّاشی باسنادش از ابی حمیصه از علی علیه السلام روایت کرده که گفت من بیست شب پشت سر علی علیه السلام نماز
خواندم،پس قرائت نکرد مگر سبح اسم ربک را،و فرمود:اگر میدانستند چه فضیلتی است در این سوره هر آینه آن را هر مردي
در هر روز بیست مرتبه قرائت میکرد،و البته هر کس آن را قرائت کند مثل آنست که خوانده است صحف موسی و ابراهیم
علیه السلام را که وفا بعهد خود نمود(در ذبح فرزندش).
و از عقبه بن عامر جهنی روایت شده که گفت چون آیۀ فسبح باسم ربک العظیم نازل شد پیغمبر(ص)فرمود آن را در
رکوعتان قرار دهید و چون سبح اسم ربک الاعلی نازل شد فرمود:آن را در سجودتان قرار دهید.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره گذشته چون خداوند متعال سوره قبل را بذکر وعید و تهدید کفّار پایان داد،این سوره
را بذکر صفات عالی و قدرتش بر آنچه میخواهد شروع نموده و فرمود:
ص : 16
[ [سوره الأعلی ( 87 ): آیات 1 تا 19
اشاره
( ی ( 4 􀀀 ي ( 3) وَ اَلَّذِي أَخْرَجَ اَلْمَرْع 􀀀 فَسَوّ ( 2) وَ اَلَّذِي قَدَّرَ فَهَد
ي􀀀 ر اَلْأَعْلَی ( 1) اَلَّذِي خَلَقَ منِ اَلرَّحِیمِ . سَبِّحِ اِسْمَ بَِّکَ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ي ( 8) فَذَکِّرْ إِنْ 􀀀 ی ( 7) وَ نُیَسِّرُكَ لِلْیُسْر 􀀀 ا یَخْف 􀀀 اَللّ إِنَّهُ یَعْلَمُ اَلْجَهْرَ وَ م
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
( ی ( 6 􀀀 لا تَنْس 􀀀 ي ( 5) سَنُقْرِئُکَ فَ 􀀀 اءً أَحْو 􀀀 فَجَعَلَهُ غُث
ی􀀀 لا یَحْی 􀀀 ا وَ 􀀀 یَمُوتُ فِیه 􀀀 ي ( 12 ) ثُمَّ لا 􀀀 اَلنّ اَلْکُبْر
ار 􀀀 ی ( 10 ) وَ یَتَجَنَّبُهَا اَلْأَشْقَی ( 11 ) اَلَّذِي یَصْ لَی 􀀀 ي ( 9) سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْش 􀀀 نَفَعَتِ اَلذِّکْر
ذا لَفِی 􀀀􀀀 ی ( 17 ) إِنَّ ه 􀀀 ا ( 16 ) وَ اَلْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْق 􀀀 اهَ اَلدُّنْی 􀀀 فَصَلّ ( 15 ) بَلْ تُؤْثِرُونَ اَلْحَی
􀀀
تَزَکّ ( 14 ) وَ ذَکَرَ اِسْمَ رَبِّهِ ی
􀀀
13 ) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ ی )
( ی ( 19 􀀀 راهِیمَ وَ مُوس 􀀀 ی ( 18 ) صُحُفِ إِبْ 􀀀 اَلصُّحُفِ اَلْأُول
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان( 1)به پاکی بستاي نام پروردگارت را که برتر است( 2)آنکه آفرید و درست کرد(آفرینش هر
یک را)( 3)و آنکه تقدیر نمود پس راه نمود( 4)و آنکه بیرون آورد(از زمین گیاه)چراگاه را ( 5)و گردانید آن را(از پس
خرمی)سیاه و تیره( 6)بزودي بخوانیم بر تو (قرآن را)پس فراموش نکنی(آن را)( 7)مگر آنچه را که خدا خواهد(که از یاد تو
ببرد)زیرا خدا میداند آشکار و آنچه را که نهان است( 8)و توفیق دهیم تو را براي شریعت آسان( 9)پس پند ده(مردم را)اگر
سود دهد پند دادن(و اگر ندهد)( 10 )بزودي پند پذیرد کسی که بترسد (از خدا)( 11 )و کناره گیرد از موعظه بد بخت تر(کافر)
12 )آنکه در )
ص : 17
در آتش بزرگتر( 13 )سپس آن بدبخت تر نمی میرد(در آتش تا بیاساید)و نه زنده باشد( 14 )حقا که رستگار شد آنکه پاك
باشد(از شرك)( 15 )و یاد کرد نام پروردگار خود را پس نماز گذارد( 16 )بلکه برگزینید زندگانی دنیا را(و کار آخرت را نمی
سازید)( 17 )و آخرت بهتر و پاینده تر(از دنیا)است( 18 )البته این سخن در کتابهاي پیشینیان نیز هست( 19 ) کتابهاي ابراهیم و
موسی.
قرائت:
کسایی(قدر)بتخفیف قرائت کرده و آن قرائت علی علیه السلام است،و دیگران(قدّر)بتشدید خوانده اند.
ابو عمرو و روح و زید و قتیبه،یؤثرون با یاء خوانده و قاریان دیگر (تؤثرون)با تاء قرائت کردند.
دلیل:
در پیش گفته شد که قدر با تخفیف با قدّر با تشدید بیک معنی است پس هر دو خوب است،و تؤثرون بتاء بنا بر خطاب
است(بل انتم تؤثرون)و یاء بر این است که او اراده کرده بدبخت ترین مردم را،و روایت شده که ابن مسعود و حسن بل
یؤثرون قرائت کرده اند.
شرح لغات:
الاعلی:مانند الاکبر است و معنایش عالی و بزرگ بسلطنت و قدرتش میباشد و تمام ما سواي او در تحت سلطنت اویند،و این
اقتضاء مکانی نمیکند،فرزدق گوید:
انّ الذي سمک السماء بنی لنا
بیتا دعائمه اعزّ و اطول
ص : 18
البته آنکه آسمان را بلند کرده و براي ما خانه اي بنا نموده که پایه ها و ارکان آن عزیز و طولانی تر است.
الغثاء:چیزیست که سیل آن را بر کنار وادي و صحرا می افکند از گیاه و علفها و اصل آن مخلوط از جنسهاي پراکنده است و
عرب مردمی را که از قبائل مختلف جمع شوند اخلاط و غثاء گویند.
الاحوي:سیاه و ما فی سیاه است،ذو الرمه گوید:
لمیاء فی شفتیها حوه لعس
و فی اللثات و فی انیابها شنب
سبزه رویی بود که در لبانش نیز زیبایی سمره بود و در لثه ها و دندانهایش برودت و خنکی بود،شاهد این بیت کلمه حوّه است
که بمعناي سبزه آمده و شاعر در این بیت توصیف میکند آب دهان زنها را.
قرحاء حوّاء اشراطیه و کفت
فیها الذهاب و حفتها البراعیم
بستانی که در وسط آن گلهاي سفید و گیاهان سبزي که در سبزي متمایل به سیاهی است و باران در آن جاري و جمع شده و
گل اطراف آن را فرا گرفته است.
الاقراء:شروع کردن قرائت است نزد قاري بشنیدن براي اصلاح کردن غلط و اشتباه و قاري تلاوت کننده است،و اصلش جمع
است زیرا که آن جمع حروف میکند.
النسیان:رفتن معنی است از خاطر و مانند آنست سهو و نقیض آن ذکر و یاد بود است.
السهو:رفتن علم ضروري به چیزي است که عادت بر دانستن آن جاري شده است و آن رفتن معنی از خاطر و نظر نیست،ابو
علی جبائی گوید:
ص : 19
آن ذهاب و رفتن معنی است،و آن از فعل خداي تعالی است(یعنی خدا نسیان و سهو عارض میکند بسبب بعضی از عوارض).
اعراب:
الاعلی محتمل است که مجرور و صفت براي ربّ باشد و محتمل است که منصوب و صفت براي اسم باشد،احوي منصوب بر
اءً یعنی:آن را خشک نمود تا 􀀀 حالیت از مرعی میباشد،و تقدیرش اخرج المرعی احوي یعنی سیاه براي شدّت سبزي فَجَعَلَهُ غُث
مانند خس و خاشاك گردید،و ممکن است صفت براي غثاء باشد و تقدیرش غثاء اسود باشد،و قول اوّل که گفته زجاج است
بهتر است.
اللّ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا 􀀀م
اللّ ان تنساه برفع حکمه و تلاوته،به زودي
􀀀
در محلّ نصب بنا بر استثناء است و تقدیرش،سنقرؤك- القرآن فلا تنساه الاّ ما شاء ه
میخوانیم بر تو قرآن را پس آن را فراموش نکن مگر آنچه خدا خواهد که فراموش نمایی به برداشتن حکم آن و خواندن آن،و
این گفته حسن و قتاده است.
ي)􀀀 (إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْر
شرط و جزایش محذوف و دلالت میکند بر آن قول خدا،فذکّر،و تقدیرش ان نفعت الذکري فذکرهم است.
تفسیر:
(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی)
ابن عبّاس و قتاده گویند یعنی بگو سبحان ربّی الاعلی.
و بعضی گفته اند یعنی تنزیه و پاك کن پروردگارت را از هر چیزي که لایق و شایسته مقام ربوبی او نیست از صفات مذمومه
و افعال قبیحه،زیرا تسبیح آن تنزیه و پاك کردن خداي است از آنچه شایسته او نیست مثل
ص : 20
اینکه بگویی،لا اله الاّ هو،پس نفی کنی چیزي را که جایز در صفت او نیست از شریک گرفتن در عبادت او با اقرار به اینکه او
در الوهیتش یکتاء بی همتاء است.
(نه مرکّب بود و جسم نه مرئی نه محل
بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق)
و از اسم اراده مسمّی(و حقیقت لا حدّي(را نموده،و بعضی گفته اند:
اسم را یاد نمود،و مقصود بآن تعظیم و بزرگداشت مسمّی است چنانچه لبید گوید: (الی الحول ثم اسم السلام علیکما) تا یک
سال سپس...سلام و درود بر شما باد.
و خوب است قاري هر گاه این آیه را قرائت کرد بگوید:سبحان ربّی الاعلی گر چه در نماز باشد،حضرت باقر علیه السلام
فرمود،هر گاه خواندي سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی ،بگو سبحان ربّی الاعلی گر چه در خاطر و باطنت هم باشد.
و الاعلی:بمعناي قادر و توانایی است که هیچ قادري تواناتر از او نیست غالب و قاهر بر هر کس.
اللّ بذکر اسمه الاعلی،تسبیح و تنزیه کن بیاد نام اعلاي خدایت،و
􀀀
و بعضی گفته اند الاعلی:صفت اسم است،و معنایش سبّح ه
نامهاي نیکوي خدا تمامش اعلی است.
ابن عبّاس گوید:بنام اعلاي پروردگارت نماز بخوان.
(الَّذِي خَلَقَ)
فَسَوّ ) و در میان آنها در باب احکام و اتقان تساوي قرار داد.
ي􀀀 آن خدایی که خلق را بیافرید (
ص : 21
کلبی گوید:هر صاحب روحی را خلق کرد،پس دو دست و دو چشم و دو پاي آن را مساوي قرار داد.
زجاج گوید:انسان را خلق کرد و قامت او را مستوي نمود،یعنی او را مانند چهار پایان منکوس و سر پائین قرار نداد.
و بعضی گفته اند:موجودات را ایجاد کرد بموجب اراده و حکمتش پس مستوي نمود خلق آن را که شهادت بر وحدانیّت او
دهند.
ي)􀀀 (وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَد
یعنی تقدیر فرمود خلق را بر آنچه را که آنها را ایجاد نمود از صورتها و هیئتها و جاري ساخت براي ایشان اسباب معایش آنها
از روزیها و قوّتها آن گاه آنها را بدینش هدایت فرمود بشناسایی توحیدش باظهار دلیلها و شاهدها.
و بگفته بعضی:یعنی تقدیر فرمود روزي آنها را و ایشان را هدایت بطلب و کسب آن نمود،و بعضی گفته اند تقدیر نمود آنها
را بر آنچه حکمتش اقتضا نمود،پس ارشاد و هدایت نمود هر حیوان را به آنچه در آنست از منفعت و ضرر حتّی اینکه خداي
سبحان طفل نوزاد را هدایت به پستان مادرش فرمود و جوجه را هدایت بطلب روزي از پدر و مادرش فرمود و چهار پایان و
پرندگان را هدایت فرمود که هر کدام پناه بما در برده و از او طلب معیشت و روزي کنند(یعنی از پستان او و یا منقار او روزي
بجویند) منزّه و بزرگ است خداي جهان.
مقاتل و کلبی گویند:تقدیر کرد نر و ماده را و نر را هدایت نمود که چگونه از ماده خود کام جویی و تولید مثل کند.
مجاهد گوید:آنها را هدایت براه خوب و بد نمود.
ص : 22
سدي گوید:تقدیر نمود فرزند نه ماه یا کمتر یا زیادتر(نه ماه انسان متعارف،شش ماه گوسفند دوازده ماه شتر،و چهار سال
فیل)در شکم مادر مانده،و هدایت فرمود که چون کامل شد خارج شود.
و بعضی گفته اند:تقدیر فرمود منافع در اشیاء را و هدایت نمود انسان را براي استخراج از آن،پس بعضی را غذاء و بعضی را
دواء و برخی را سمّ و زهر قرار داد و هدایت فرمود به آنچه نیاز است براي استخراج آنها از کوه ها و معدنها که چگونه
استخراج کند و چگونه عمل نماید.
ی)􀀀 (وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْع
آن خدایی که بیرون آورد چراگاه ها را یعنی گیاه رویانیده از زمین براي منافع و قوت تمام حیوانات.
(فَجَعَلَهُ)
پس آن را بعد از سبز بودن قرار داد.
اءً) 􀀀 (غُث
خشک و خاشاك مانند خاشاکی که بالاي آب سیل می بینی.
ي)􀀀 (أَحْو
یعنی سیاه بعد از آنکه سبز بود،و این جهتش اینست که گیاه وقتی خشک شد سیاه میشود.
و بعضی گفته اند:یعنی بیرون می آورد علف و آنچه را که چهار پایان چرا میکنند سبزه سیر که متمایل بسیاهی است از زیاد
سبز بودن،پس آن را خشک میگرداند بعد از آنکه تر و تازه بود و آن قوت و خوراك چهار پایان است در دو حالت(حالت
تري و حالت خشکی)پس پاك و منزّه است خدایی که چنین تدبیر و تقدیر فرمود:
و بعضی گفته اند:خداي تعالی این مثل را براي نابودي دنیا زده که بعد از خرّمی پژمرده میشود.
ی)􀀀 لا تَنْس 􀀀 (سَنُقْرِئُکَ فَ
یعنی:بزودي بر تو قرائت قرآن را شروع
ص : 23
میکنیم پس آن را فراموش نکن.
بعضی میگویند:یعنی بزودي جبرئیل قرآن را بر تو بامر ما میخواند پس آن را حفظ نموده و فراموش نکن.
ابن عبّاس گوید:هر گاه جبرئیل بر پیغمبر(ص)بوحی نازل میشد پیغمبر از ترس اینکه مبادا فراموش کند میخواند آیه را و هنوز
جبرئیل از آخر ابلاغ وحی فارغ نشده که پیغمبر(ص)از اوّل شروع میکرد،پس چون این آیه نازل شد،دیگر چیزي را فراموش
( نکرد. ( 1
اللّ )
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
)
حسن و قتاده گویند:مگر آنچه را که خدا خواهد که از یاد تو ببرد بنسخ آن از برداشتن حکم آن،و تلاوت آن،و بنا بر این
ا... گذشت. 􀀀 ا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِه 􀀀 پس انساء از یاد بردن نوعی از نسخ است و البته بیان آن در سوره بقره در ذیل آیه، م
و بعضی گفته اند:یعنی مگر آنچه خدا خواسته است که انزال آن را بر تو تأخیر اندازد پس آن را قرائت نکن.
اللّ مانند استثناء در قسم ها است گر چه از او نسیان را نخواسته باشد.
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
و برخی گفته اند:
دامَتِ 􀀀 ا 􀀀 ا م 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 فراء گوید:خدا نخواسته که آن حضرت علیه السلام چیزي را فراموش کند، پس آن مثل قول او،
شاءَ رَبُّکَ ،جاودان در آن بمانند مادامی که آسمانها و زمین باقیست مگر آنچه پروردگارت بخواهد 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
اتُ وَ الْأَرْضُ 􀀀 ماو 􀀀 السَّ
و حال آنکه نمیخواهد.و مانند گفته قائل است
ص : 24
ی) براي رفع نسیان و فراموشی مؤثر و مجرّب 􀀀 لا تَنْس 􀀀 1) -بعضی از بزرگان فرموده اند که زیاد خواندن این آیه (سَنُقْرِئُکَ- فَ -1
است.مترجم
لأعطیتک کل ما سئلت الاّ ما شئت و الاّ ان اشاء ان امنعک،هر آینه آنچه تو خواستی بتو خواهم داد مگر آنچه که بخواهم
ندهم و باز دارم و قصدش اینست که او را منع نکند و محروم ننماید،و مانند آنست استثناء در ایمان،پس در این آیه بیانی براي
فضیلت پیغمبر(ص)و اخبار باین است که آن حضرت با امّی بودنش قرآن را حفظ میکرد و جبرئیل علیه السلام سوره هاي
بزرگ قرآن را ( 1)یک بار بر آن حضرت میخواند و آن جناب به همان یک مرتبه که می شنید حفظ شده و فراموش نمی
کرد،و این دلیل بر اعجاز نبوّت آن حضرت است.
ی)􀀀 ا یَخْف 􀀀 (إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ م
یعنی اینکه خداوند سبحان میداند آشکارا و نهان را.
و الجهر:بلند کردن صدا است و ضد آن حمس و آهسته گویی است و مقصود اینست که خداوند سبحان حفظ میکند براي تو
آنچه آشکارا و با صداي بلند و آنچه اخفاء نمودي آن را و آهسته گفتنی و از آنچه خواسته است که آن را ضبط نموده و
حفظ نمایی.
ص : 25
1) -سوره هاي بزرگ قرآن هفت سوره است، 1-بقره 2-آل عمران 3-نساء 4-اعراف 5-انعام 6-مائده 7-سوره انفال و -1
برائه و اعتقاد و مذهب ما امامیّه بر این است که پیغمبر(ص)معصوم است،از خطاء و سهو و هر دوي آن تنافی با عصمت دارد
زیرا سلب وثوق،و اعتماد به پیغمبر(ص)میکند.براي اینکه هیچ مسلمانی نیست مگر اینکه احتجاج به قول پیغمبر و یا فعل او می
کند و چون تجویز خطا و سهو در آن حضرت شد،سلب اطمینان از او نشده و دیگر تمسّک بگفتۀ او نمی شود نمود.مترجم
ي)􀀀 (وَ نُیَسِّرُكَ لِلْیُسْر
الیسري:آن فعلی از مادّه یسر است و آن سهولت و آسانی کار خیر است،و مقصود اینست که ما تو را موفّق میکنیم براي
شریعت سهل و آسان،و آن شریعت خالص و پاك است و وحی را بر تو آسان و سهل میکنیم تا حافظ آن شده و فراموش
نکنی آن را و عمل بآن نموده و مخالفت با آن ننمایی.
ابی مسلم گوید:یعنی آسان کنیم بر تو از الطاف و تأیید چیزي که اثبات کند تو را بر امر رسالتت و سهل سازد بر تو مشکلات
تبلیغ رسالت را و صبر بر آن را،و این بهترین چیزیست که گفته شده است در باره این آیه زیرا که آن متصل بقول
خدا،سنقرؤك فلا تنسی است،پس مثل آنست که خداوند سبحان امر کرده او را به تبلیغ و وعده نصرت باو داده و وي را امر
بصبر فرموده است.
جبائی گوید:یسري عبارت از بهشت است و آن بزرگ ترین توانگري و سهولت است،یعنی ما آسان کنیم بر تو دخول بهشت
را.
(فَذَکِّرْ)
امر فرمود،پیغمبر(ص)را که مردم را تذکّر داده و ایشان را موعظه نماید.
ي)􀀀 (إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْر
تذکّر مسلّما سودمند است در عمل کردن به ایمان و امتناع و خودداري کردن از معصیت،زیرا که آن شرط حقیقی نیست و آن
اخبار از این است که قطعا در زیادتی طاعت و منتهی شدن از معصیت سود برد و منتفع شود،چنانچه میگویند:از او بپرس اگر
سؤال نفع دهد.
و بعضی گفته اند:موعظه کن ایشان را اگر موعظه سود بخشد یا
ص : 26
نفعی ندهد زیرا که آن حضرت مبعوث شده براي موعظه و تذکر و بیم دادن پس بر اوست تذکّر در هر حال،نفع دهد یا
رابِیلَ تَقِیکُمْ- بَأْسَکُمْ ،لباسهایی که شما را از 􀀀 رابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَ 􀀀 ندهد،و حالت دوّم عدم (نفع)را یاد نکرد،مانند آیۀ شریفه سَ
گرما نگه میدارد،و لباسهایی که شما را در جنگ حفظ میکند،و خداوند سبحان بر تفصیل دو حالت اعلام فرمود بقولش:
ی)􀀀 (سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْش
یعنی بزودي متعظ میشود بقرآن کسی که از خدا ترسیده و از عقاب و مؤاخذه او بهراسد.
(وَ یَتَجَنَّبُهَا)
دوري میکند از موعظه و تذکّر.
(الْأَشْقَی)
یعنی بدبخت ترین گناهکاران،زیرا براي گنهکاران درجاتی است در شقاوت و بدبختی،پس بزرگترین آنها از جهت درجات
آنست که کفر بخدا و یکتایی او ورزیده و غیر او را پرستیده است.
ابو مسلم گوید:اشقی و بدبخت تر از دو طایفه آنکه در گناه غوطه می زند و آنکه از یاد خدا و موعظه دوري مینماید.
ي)􀀀 النّ الْکُبْر
ار 􀀀 (الَّذِي یَصْلَی حسن گوید:آنکه ملازم میشود بزرگترین آتش را که آتش دوزخ باشد و آتش کوچک را که آتش دنیا باشد.
فراء گوید:آتش بزرگ طبقه زیرین از دوزخ است.
ی)􀀀 لا یَحْی 􀀀 ا وَ 􀀀 لا یَمُوتُ فِیه 􀀀 (ثُمَّ
ی) و نه زنده میشود حیاتی که او را سود بخشد بلکه حیات و زندگی او و بال بر او 􀀀 لا یَحْی 􀀀 آن گاه نمی میرد پس راحت شود (وَ
است که آرزو میکند زوال و پایان آن را براي آنچه را که از انواع عذابها و شکنجه ها براي اوست در آن زندگی،و بعضی
ی یعنی روح زندگی را احساس نمیکرد. 􀀀 لا یَحْی 􀀀 گفته اند: وَ
ص : 27
تَزَکّ )
􀀀
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ ی
اللّ علی
􀀀
اللّ (محمد رسول ه
􀀀
عطاء و عکرمه گویند:یعنی رستگار است کسی که پاك کند خود را از شرك و بگوید لا اله الاّ ه
اللّ ،مترجم).
􀀀
ولیّ ه
ابن عباس و حسن و قتاده گویند:یعنی مسلّما به منتهی آرزوي خود رسیده کسی که بسبب اعمال صالحه و ورع پاك و منزّه
شده است.
ابن مسعود گوید:تزکّی یعنی رستگار است کسی که زکات مالش را داده است،و میگفت خدا رحمت کند کسی که تصدّق
داده زکات مال و زکات فطرش را داده،سپس نماز بخواند و این آیه را قرائت میکرد.
ابن عمر و ابن العالیه و عکرمه و ابن سیرین گویند،مقصود دادن زکات فطر و نماز عید است و این معنی مرفوعا از حضرت ابی
اللّ (ع) هم روایت شده است.اشکال و پاسخ آن:
􀀀
عبد ه
اگر گفته شود چگونه این قول درست است و حال آنکه این سوره مکی است،و در مکّه نه نماز عیدي وجود داشت و نه
زکات و نه فطره اي.
فَ َ ص لّ ،در مدینه
􀀀
تَزَکّ وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ ی
􀀀
می گوییم:محتمل است که اوائل سوره در مکّه نازل شده و پایانش که قَدْ أَفْلَحَ مَنْ ی
نازل شده باشد.
فَصَلّ )
􀀀
(وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ ی
ابن عبّاس گوید:یعنی خدا را به یکتایی یاد کن(و براي او شریکی تصوّر نکن).
و بعضی گفته اند:خدا را در موقع نماز در قلبت یاد کن و امید ثواب و خوف و عقاب او را داشته باش زیرا که خشوع در نماز
بجهت ترس و امید خوف و رجاء است.
و بعضی گفته اند:نام خدا را در موقع دخول بنماز یاد کن و به این اسم
ص : 28
اللّ اکبر،بجهت اینکه نماز منعقد نمیشود مگر به این تکبیر(و در روایت نبوي رسیده که نماز
􀀀
نماز را شروع کن یعنی بگو ه
اوّلش تکبیر و آخرش تسلیم و سلام است).
.( اللّ بخوان ( 1
􀀀
منِ الرَّحِیمِ و نماز پنجگانه را با بسم ه 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
و بعضی گفته اند:که نمازت را شروع کن به: بِسْمِ هِ
سپس خداوند سبحان خطاب به کفّار کرده و فرمود:
(بَلْ تُؤْثِرُونَ)
یعنی بلکه شما اي کفّار اختیار میکنید.
ا) 􀀀 اهَ الدُّنْی 􀀀 (الْحَی
زندگی دنیا را بر آخرت و براي آن کار میکنید و آن را آباد می نمائید،و در بارة آخرت فکر و اندیشه نمیکنید.
بعضی گفته اند:این خطاب عام است بر مؤمن و کافر بنا بر اعم و اغلب در امر مردم که براي دنیا فعّالیت و کوشش نموده و
قدمی براي آخرت بر نمی دارند.
اللّ بن مسعود گوید:دنیا براي ما حاضر و آماده و براي ما طعام و نوشابه هاي خود و لذتها و خرّمیهایش را بشتاب مهیّا
􀀀
عبد ه
ساخته،ولی آخرت
ص : 29
اللّ
􀀀
اللّ نام سوره را برده و بدون بِسْمِ هِ
􀀀
اللّ نمی خوانند بلکه بجاي بسم ه
􀀀
1) -اهل سنّت غالبا در نمازهاي واجب و نافله بسم ه -1
منِ الرَّحِیمِ حمد و سوره را میخوانند،و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند آنها دزدیدند بزرگترین آیه 􀀀 الرَّحْ
51 رکعت نماز - منِ الرَّحِیمِ باشد. امام حسن عسکري علیه السلام فرمود:علامت مؤمن پنج است: 1 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
از قرآن را که بِسْمِ هِ
اللّ را آشکارا
􀀀
واجب و مستحبّ 2-پیشانی بخاك گذاردن در سجده 3-انگشتر دست راست کردن 4-زیارت اربعین 5- بسم ه
و بلند خواندن.(مترجم)
براي ما توصیف شده و از نظر ما هم دور و پنهان است،پس ما دنیاي نقد را گرفته و آخرت نسیه و آینده را رها ساخته ایم.
سپس خداوند سبحان در امر آخرت ترغیب کرده و فرموده:
(وَ الْآخِرَهُ)
یعنی سراي آخرت که بهشت است.
(خَیْرٌ)
یعنی برتر.
ی)􀀀 (وَ أَبْق
و باقی تر و دائمی تر از دنیاست.
و در حدیث آمده کسی که آخرتش را دوست بدارد بدنیایش زیان زند و کسی که دنیا را دوست بدارد به آخرتش ضرر
رساند.
ی)􀀀 ذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُول 􀀀􀀀 (إِنَّ ه
تَزَکّ ) تا چهار آیه،هر آینه در کتابهاي پیشینیانست که قبل از قرآن نازل
􀀀
یعنی البته آنچه را که یاد کرد از قولش (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ ی
شده که رستگاري در نماز خواندن و زکات دادن است و نیز یاد شده برگزیدن مردم دنیا را بر آخرت،و حال اینکه آخرت
بهتر از دنیا است.
و بعضی گفته اند:یعنی کسی که خود را تزکیه کند و خدا را یاد نماید و نماز بخواند او ممدوح و ستوده در کتابهاي اوّلین
است چنان که ممدوح و ستوده در قرآن است.
سپس خداوند سبحان بیان نموده که صحف اولی چیست و فرمود:
ی)􀀀 راهِیمَ وَ مُوس 􀀀 (صُحُفِ إِبْ
و در این آیه دلالت است بر اینکه بر ابراهیم علیه السلام هم کتابی نازل شده بر خلاف قول کسی که پنداشته است که کتاب
نداشته،و مفرد صحف صحیفه است.
اللّ انبیاء
􀀀
از ابی ذر(ره)روایت شده که گفت عرض کردم یا رسول ه
ص : 30
و پیامبران چند نفر بودند؟فرمود:یکصد و بیست و چهار هزار نفر.
پرسیدم،انبیاء مرسل چند نفر بودند؟فرمود:سیصد و سیزده نفر و ما بقی پیامبران نامرسل بودند،گفتم آیا آدم پیغمبر بود؟فرمود
آري خداوند با او سخن گفت و او را بدست خود و ید قدرتش بیافرید.
اي ابا ذر چهار نفر از پیامبران عرب بودند:
اللّ چند کتاب از طرف خدا نازل شده؟فرمود:یکصد و چهار کتاب،ده
􀀀
-1 هود 2-صالح 3-شعیب 4-پیغمبر تو،گفتم یا رسول ه
کتاب از آنها را بر آدم فرستاد،و پنجاه کتاب بر شیث نازل کرد و بر اخنوخ که ادریس باشد سی کتاب فرستاد،و بعد تورات را
اللّ علیه و آله و سلّم).
􀀀
بموسی و انجیل را بعیسی و زبور را بداود و قرآن را(به پیغمبر اسلام محمد صلّی ه
و در حدیث آمده که در صحف ابراهیم علیه السلام مذکور است که براي عاقل سزاوار است که حافظ زبانش و عارف
بزمانش و اقبال بشأن و مقامش داشته باشد.
و بعضی گفته اند:که تمام کتب سماوي در ماه رمضان نازل شده است.
ص : 31
سوره الغاشیه
اشاره
در مکّه نازل شده و باجماع مفسّرین و قاریان 26 آیه است.
فضیلت آن:
ابیّ بن کعب از پیامبر(ص)روایت نموده که فرمود هر کس آن را قرائت کند خداوند حساب آن را آسان کشد.
اكَ حَ دِیثُ 􀀀 اللّ صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود هر کس ادامه دهد قرائت (هَلْ أَت
􀀀
ابو بصیر از حضرت ابی عبد ه
اشِیَهِ) را در نمازهاي واجب و یا نافله اش خداوند او را در دنیا و آخرت مشمول رحمت خود فرموده و او را در روز قیامت 􀀀 الْغ
ایمنی از عذاب و شکنجه هاي آتش دهد
توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان آن سوره را به ترتیب در آخرت پایان داد و اینکه آن بهتر از دنیاست شروع نمود این سوره را نیز ببیان
احوال آخرت و فرمود:
ص : 32
[ [سوره الغاشیه ( 88 ): آیات 1 تا 25
اشاره
ی مِنْ 􀀀 حامِیَهً ( 4) تُسْق 􀀀 اراً 􀀀 ی ن 􀀀 اصِبَهٌ ( 3) تَصْل 􀀀 امِلَهٌ ن 􀀀 خاشِعَهٌ ( 2) ع 􀀀 اشِیَهِ ( 1) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ 􀀀 اكَ حَدِیثُ اَلْغ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . هَلْ أَت 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
اضِیَهٌ ( 9) فِی 􀀀 ا ر 􀀀 اعِمَهٌ ( 8) لِسَعْیِه 􀀀 لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ ( 7) وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ن 􀀀 لا یُسْمِنُ وَ 􀀀 إِلاّ مِنْ ضَ رِیعٍ ( 6)
􀀀
امٌ 􀀀 عَیْنٍ آنِیَهٍ ( 5) لَیْسَ لَهُمْ طَع
مارِقُ مَصْفُوفَهٌ 􀀀 وابٌ مَوْضُوعَهٌ ( 14 ) وَ نَ 􀀀 ا سُرُرٌ مَرْفُوعَهٌ ( 13 ) وَ أَکْ 􀀀 جارِیَهٌ ( 12 ) فِیه 􀀀 ا عَیْنٌ 􀀀 لاغِیَهً ( 11 ) فِیه 􀀀 ا 􀀀 لا تَسْمَعُ فِیه 􀀀 الِیَهٍ ( 10 ) 􀀀 جَنَّهٍ ع
الِ کَیْفَ نُصِبَتْ 􀀀 ماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ( 18 ) وَ إِلَی اَلْجِب 􀀀 لا یَنْظُرُونَ إِلَی اَلْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ( 17 ) وَ إِلَی اَلسَّ 􀀀 ابِیُّ مَبْثُوثَهٌ ( 16 ) أَ فَ 􀀀 15 ) وَ زَر )
تَوَلّ وَ کَفَرَ ( 23 ) فَیُعَذِّبُهُ
􀀀
إِلاّ مَنْ ی
􀀀
( ما أَنْتَ مُذَکِّرٌ ( 21 ) لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ ( 22 􀀀 19 ) وَ إِلَی اَلْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ ( 20 ) فَذَکِّرْ إِنَّ )
( ابَهُمْ ( 25 􀀀 ا إِی 􀀀 ذابَ اَلْأَکْبَرَ ( 24 ) إِنَّ إِلَیْن 􀀀 اَللّ اَلْعَ
􀀀
هُ
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان( 1)قطعا آمد بتو خبر فرا گیرنده (قیامت که سختیهاي آن همه را فرا گیرد)( 2)چهره هایی در آن
روز ذلیل اند( 3)کار کننده و رنج برنده اند( 4)در آیند بر آتشی بر افروخته
ص : 33
5)بایشان دهند از چشمه هاي بغایت گرم( 6)نیست دوزخیان را طعامی مگر از ضریع(گیاه خاردار)( 7)ضریع نه کسی را فربه )
میکند و نه دفع گرسنگی مینماید( 8)چهره هایی در آن روز تر و تازه است( 9)براي کوشش خود(که در دنیا کرده
اند)خشنودند( 10 )در بهشتی هستند(که داراي قصرهاي)بلند است( 11 )نشنوند در آن سخن بیهوده را( 12 ) در آنجا چشمه اي
روانست( 13 )در آنجا تخمهایی برافراشته است( 14 )و کوزهایی بیدسته و لوله(در کنار آن چشمه)نهاده شده( 15 )و بالشهایی
پهلوي یکدیگر نهاده شده است( 16 )و فرشهاي گسترده شده( 17 )آیا نمی نگرند بسوي شتر که چگونه آفریده شده است( 18 )و
بسوي آسمان که چگونه افراشته شده است( 19 )و بسوي کوه ها که چگونه نهاده شده است( 20 )و بسوي زمین که چگونه پهن
شده است( 21 )پس پند بده (مردم را)فقط تو پند دهنده اي( 22 )نیستی تو برایشان مسلّط( 23 ) لیکن هر که روي بگرداند(بعد از
پند دادن)و کافر شود( 24 )پس خدا عذابش کند عذاب بزرگتر را( 25 )البته بسوي ماست بازگشت ایشان( 26 ) پس بیگمان بر
ماست حساب ایشان.
قرائت:
اهل بصره غیر سهل و ابو بکر،تصلی،بضم تاء قرائت کرده و دیگران بفتح تاء خوانده اند،و ابن کثیر و اهل بصره غیر سهل لا
یسمع بضم یاء لاغیه را برفع خوانده و باقی قاریان لا تسمع بفتح تاء و لاغیه بنصب قرائت کرده اند،و ابو جعفر ایابهم به تشدید
یاء و باقی بتخفیف یاء خوانده اند و از علی علیه السلام روایت شده است،ا فلا ینظرون الی الإبل کیف
ص : 34
خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت بفتح اوائل و ضم تاء،آیا پس نظر
نمیکنند بسوي شتر که چگونه آفریدم و بآسمان که چگونه بر افراشتم و بسوي کوه ها که چگونه نهادم و بسوي زمین که
چگونه گستردم.
و از ابن عبّاس و قتاده و زید بن اسلم و زید بن علی الا من تولی به تخفیف روایت شده است.
دلیل:
صالِ الْجَحِیمِ ،و دلیل کسی که تصلی قول 􀀀 إِلاّ مَنْ هُوَ
􀀀
ذاتَ لَهَبٍ و قول خدا 􀀀 اراً 􀀀 ی ن 􀀀 دلیل کسی که تصلی گوید آیۀ شریفۀ، سَیَصْل
خدا ثُمَّ الْجَحِیمَ صَ لُّوهُ و صلوه مانند اصلوه است و لا غیه مصدر بمنزله عاقبه و غافیه است و ممکن است که صفت باشد مثل
اینکه می گویی(لا تسمع فیها کلمه لاغیه)،نمی شنوي در آن کلمه لغوي و اوّل بهتر است براي قول خداي تعالی:
ا لَغْواً ،نمیشنوند در بهشت لغوي را،و لا تسمع بنا بر اینکه بفاء فعل براي مفعول به باشد نیکوست،براي اینکه 􀀀 یَسْمَعُونَ فِیه 􀀀 لا
خطاب عینا مصروف بیک نفر نیست.
و بنا بر اینکه بفاء فعل براي فاعل باشد نیز خوب است بنا بر شیاع در خطاب اگر چه براي یک نفر باشد،و بنا بر این است،آیۀ و
اذا رأیت ثمّ رأیت نعیما،و ممکن است که خطاب به پیغمبر(ص)باشد و هر یک از تاء و یاء در تسمع و یسمع نیکوست بنا بر
لفظ و بنا بر معنی.
و امّا قول خدا،ایّابهم بنا بر تشدید،ابو الفتح گوید ابو حاتم انکار کرده این قرائت را براي اینکه آن را حمل کرده بر مثل کذبوا
کذابا
ص : 35
و این جایز نیست زیرا واجب است اوّابا گفته شود،براي اینکه آن فعال پس صحیح است بجهت احتمال تغییر بسبب ادغام مثل
قول ایشان اجلوذ اجلواذا.
ابو الفتح گوید:ممکن است که واو را قلب به یاء از باب اواب اگر چه متحصّن است بسبب ادغام در حال نیکو بودن براي
تخفیف نه از جهت وجوب چنان که گفته اند،دیّمت السماء در دوّمت آسمان دائما میبارد.
گوید:
هو الجواد ابن الجواد بن سبل
ان دیّموا جاد و ان جادوا وبل
اوست بخشنده پسر بخشنده پسر سبل،اگر همواره بخشند و اگر نبخشند بسیار عطا کند و زیاد بخشش نماید.
و گوید:ممکن است از آب یؤب بنا شده باشد،فیعلت،و اصلش ابویت بوده و مصدرش ابواب،پس واو بواسطه یائی که ما
قبلش ساکن است قلب بیاء(ایّاب)شده،و ممکن است اوبت فوعلت باشد و مصدرش بنا بر وزن فیعال مثل حیقال از باب
حوقلت باشد.اصمعی گوید:
یا قوم قد حوقلت او دنوت
و بعد حیقال الرجال الموت
اي فامیل من قطعا من پیر و خمیده و یا نزدیک به پیري و فرتوتی شدم و بعد از شکسته شدن مرد مرگ است.
پس ایواب گردیده و او را قلب بیاء کرده ایّاب گشته است.
و امّا قرائت حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام،پس مفعول در تمام آن آیات محذوف است براي دلالت معنی بر آن،یعنی
چگونه خلق کردم اشتر را و چگونه بلند نمودم آسمان را و چگونه نهادم کوه ها را
ص : 36
و چگونه گسترش دادم زمین را،و کسی که الا من تولی،قرائت کرده،پس الا را افتتاح کلام دانسته(من)را شرط و جزاء آن را،
اللّ یعنی پس او را خدا معذّب نماید،و در سابق در چند موضع اقوال در آن ذکر شد.
􀀀
فَیُعَذِّبُهُ هُ
شرح لغات:
الغاشیه:فرو گرفته شده،از باب غشیه،یغشاه غشیانا و اغشاه غیره هر گاه قرار دهد آن را یغشی و غشاه بمعناي آنست،نصب
الرجل ینصب نصیبا پس او نصب و ناصب است هر گاه در عمل برنج و زحمت افتد.
الآنیه:آنست که به نهایت گرمی و داغی برسد.
الضریع:گیاهی است که شتر میخورد و براي او نه ضرر و نه سودي دارد،و آن را ضریع نامیده اند،زیرا امر آن مشتبه بآن شده
پس گمان کرده ایم،مثل غیرش از گیاهان است،و اصل در مضارعه مشابهت- است.
النمارق:مفروش نمرقه و نمروقه است بمعناي بالش و متّکا است.
الزرابی:فرشهاي گرانقدر گسترده شده مفردش ذربیه است.
المصیطر:متسلّط و مسلّط بر غیر است و بقهر و غلبه،میگویند فلانی تصیطر علی فلان،زید مسلط بر عمر است مثلا،و صیطر هر
گاه تسلّط و غلبه کند.
ابو عبید گوید:مصیطر و مبیطر در کلام عرب سوّمی ندارد.
ص : 37
اعراب:
(کَیْفَ خُلِقَتْ)
ممکن است در محل نصب بنا بر حالیت از خلقت باشد و ممکن است در موضع نصب بنا بر مصدریت باشد،و جمله کَیْفَ
خُلِقَتْ متعلّق به ینظرون باشد،براي اینکه نظر مؤدّي بعلم میشود.
تَوَلّ
􀀀
إِلاّ مَنْ ی
􀀀
،استثناء منقطع است،و سیبویه استثناء منقطع را بکلمه لیکن تقدیر نموده و فراء به سواي.
تفسیر:
اشاره
اشِیَهِ) 􀀀 اكَ حَدِیثُ الْغ 􀀀 (هَلْ أَت
ابن عبّاس و حسن و قتاده گویند:
خطاب به پیغمبر(ص)است،یعنی قطعا آمده بتو خبر روز قیامت که احوال و سختی آن همه مردم را فرو میگیرد یک مرتبه.
محمد بن کعب و سعید بن جبیر گویند:غاشیه آلتی است که فرا می گیرد چهره هاي کفّار را بعذاب و شکنجه،و این مانند قول
النّ ،فرا میگیرد و میپوشاند چهره هاي ایشان را آتش.
ار 􀀀 ی وُجُوهَهُمُ 􀀀 خدا، تَغْش
خاشِعَهٌ) 􀀀 (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ
چهره هایی که در این روز ذلیل و سر شکسته است،یعنی بواسطه عذابی که فرا میگیرد آنها را و شدایدي که مشاهده میکنند
ذلیل و خوارند، و مقصود از این صاحبان وجوه چهره هایند،و فقط ذکر وجوه براي اینست که ذلّت و سرشکستگی از آن ظاهر
میشود.
و بعضی گفته اند:مقصود از این وجوه و چهره بزرگانست،می گویی آمد نزد من وجوه بنی تمیم یعنی بزرگان ایشان.
مقاتل گوید:مراد از آن چهره ها تمام کفّارند زیرا که آنها از عبادت پروردگار سرپیچی کرده و تکبّر نمودند
ص : 38
اصِبَهٌ) 􀀀 امِلَهٌ ن 􀀀 (ع
کنندگان رنجبران.
اقوال در این آیه
-1 حسن و قتاده گویند:یعنی کنندگان در آتش و رنجبران در آن،گویند،آنها در دنیا براي خداي سبحان کار نکردند،پس در
آتش فعّالیت و کوشش کنند و رنج و تعب برند که سلاسل و غلهاي آتشی را از خود دور سازند و علاج کنند.
ضحاك گوید:آنها را تکلیف کنند که از کوهی که از آهن است در آتش بالا روند،کلبی گوید بصورت و چهره هایشان در
آتش کشیده میشوند.
-2 عکرمه و سدي گویند:مقصود اینست که معصیت کنندگان در دنیا رنجبران در آتشند در روز قیامت.
-3 سعید بن جبیر و زید بن اسلم و ابی الضحی از ابن عبّاس گویند:
کنندگان زحمتکش و رنجبران در دنیا عمل و زحمت میکشند بر خلاف آنچه خداي تعالی ایشان را بدان امر فرموده و ایشان
رهبانان و اصحاب صوامع و اهل بدعت ها و آراء باطله اند خداوند اعمال ایشان را در بدعت و ضلالت قبول نکند و اعمالشان
اللّ صادق علیه السلام فرمود:هر ناصب و دشمنی نسبت به ما اگر عبادت
􀀀
باطل و بیهوده ثوابی بر آن داده نشود حضرت ابو عبد ه
اصِبَهٌ . 􀀀 امِلَهٌ ن 􀀀 کند و کوشش کند مصداق این آیه خواهد بود ع
حامِیَهً) 􀀀 اراً 􀀀 ی ن 􀀀 (تَصْل
ابن عبّاس گوید:می افکند آتشی بسیار سوزنده که شعله آن افروخته است بر دشمنان خدا.
و بعضی گفته اند:یعنی:البته گروه نواصب ملازم میشوند سوختن به
ص : 39
آتشی را که در نهایت حرارت است.
ی مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ) 􀀀 (تُسْق
یعنی و سقایت میشوند از چشمه سوزانی که حرارت و گرمیش در کمال و غایت گرمی است.
حسن گوید:جهنّم از روزي که خلق شده بر آن چشمه افروخته است، پس آن گروه را تشنه بر آن اندازند و این است شراب
ایشان سپس طعام آنها را یاد نموده و فرمود:
إِلاّ مِنْ ضَرِیعٍ)
􀀀
امٌ 􀀀 (لَیْسَ لَهُمْ طَع
براي ایشان طعامی نیست مگر ضریع،و آن قسمتی از خار است که بآن شبرق میگویند،و اهل حجاز آن را ضریع مینامند وقتی
اللّ علیه و
􀀀
خشک شود و آن پلیدترین طعام است و هیچ چهار پایی آن را نمیخورد،و ضحاك از ابن عبّاس از رسول خدا صلّی ه
آله روایت نموده که میفرمود ضریع چیزي است در آتش شبیه خار تلخ تر از زهر و بدبوتر از مردار و سوزنده تر از آتش
خداوند آن را ضریع نامیده است.
ابو درداء و حسن گویند:خداوند بر اهل آتش گرسنگی فرستد تا نزد ایشان برابر و معادل عذاب آتش آنها را شکنجه
دهد،پس التماس طعام کنند،پس به آنها طعامی که صاحب غم و غصه باشد دهند که گلوي آنها را بگیرد،پس بخاطرشان آید
که در دنیا غصّه ها و گلوگیریها را به سبب آب بر طرف میکردند،پس طلب آب کنند و خداوند سبحان هزار سال ایشان را
تشنه نگهدارد،سپس بآنها از چشمه اي سوزان و داغی آب دهند که گوارا نباشد،و هر وقت آنها را بآن چشمه نزدیک کنند
پوست صورتشان کباب شده و جدا گردد و چون بشکمشان برسد آن را قطع و پاره
ص : 40
اءَهُمْ) به ایشان داده شود آب گرم و سوزانی که دل و روده آنها 􀀀 اءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْع 􀀀 نماید،و این است مفاد آیه کریمه (وَ سُقُوا م
را پاره کند،و چون این آیه نازل شد مشرکان گفتند،ما شتران خود را بوسیله ضریع و خار چاق میکنیم،و دروغ گفتند زیرا شتر
لب بآن نمیزند و خداوند سبحان بجهت تکذیب آنها فرمود:
لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ) 􀀀 لا یُسْمِنُ وَ 􀀀 (
یعنی ضریع نه گرسنگی را بر طرف می کند و نه کسی را چاق مینماید.
اللّ علیه و آله چیزي در باره ضریع.
􀀀
حسن گوید:من نمیدانم ضریع چیست و نشنیدم از اصحاب محمّد صلّی ه
مجاهد و قتاده گویند:آن زهر است،و بگفته بعضی ضریع بمعناي مضرع است،یعنی ایشان را خوار و ذلیل میکند.
ابن کیسان گوید:آن را ضریع نامیده اند براي اینکه خورنده آن تضرّع و زاري میکند در خوردن آن براي خشونت و سختی و
شدّت تلخی آن و خواستار عفو از خوردن آن میشود.
سعید بن جبیر گوید،آن گوگرد است که هم بدبو است و هم سنگ آتش است:سپس خداوند تعریف فرمود اهل بهشت را و
فرمود:
اعِمَهٌ) 􀀀 (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ن
چهره هایی که در آن روز متنعّم بانواع نعمتها است و اثر نعمت و سرور بر چهره هاي آنها نمایان،و صورتهاي آنها روشن و
نورانی است.
ا) 􀀀 (لِسَعْیِه
براي کوشش آنها در دار دنیا.
اضِیَهٌ) 􀀀 (ر
خشنودند وقتی که بسبب اعمال نیکشان بایشان بهشت
ص : 41
داده میشود،و مقصود اینست براي ثواب سعی و کوشش و عملشان از طاعتها خشنودند اراده فرموده به اینکه منفعت و سود
اعمالشان و پاداش عبادتشان ظاهر شد خشنود میشوند از او و او را سپاس میگویند و این چنان است که گفته میشود،عند
الصباح یحمد القوم السري،هنگام صبح مردم سپاس میگویند راه پیمایی شب را.
الِیَهٍ) 􀀀 (فِی جَنَّهٍ ع
یعنی در بهشتی که قصور و درجات آن عالی و بلند است.
و بعضی گفته اند که بلندي بهشت بر دو گونه است:
-1 علو و بلندي شرافت و جلالت. 2-علو مکان و منزلت،بمعناي اینکه اشراف بر غیرش دارد و آن پاك ترین چیزهاییست که
در بهشت است و براي آن درجات و مراتبی است که بعضی بالاي دیگرست،چنانچه آتش را درکاتی است.
لاغِیَهً) 􀀀 ا 􀀀 لا تَسْمَعُ فِیه 􀀀 (
در بهشت سخنی که فایده نداشته باشد شنیده نمیشود،و بگفته بعضی کلامی که لغو و بیهوده باشد شنیده نمیشود،مانند قول
آنها نابل و دارع یعنی صاحب تیر و زره،حیطه گوید:
(او غررتنی و زعمت انک لابن بالصیف تأمر)آیا فریب دادي مرا که پنداشتم که در زمستان صاحب شیر و خرمایی.
ا) 􀀀 (فِیه
یعنی در این بهشت.
جارِیَهٌ) 􀀀 (عَیْنٌ
چشمه روانی است،بعضی گفته اند آن اسم جنس است و براي هر انسانی در قصرش از بهشت چشمه روانی است از هر شراب
و نوشابه اي که بخواهد،و در چشمه هاي روان از زیبایی و لذّت و منفعت
ص : 42
آن قدریست که در خاطر کسی نباشد،و براي همین چشمهاي اهل بهشت توصیف شده است.
و بعضی گویند:چشمه هاي اهل بهشت در غیر جدول و شکاف زمین جریان دارد و آن باراده صاحبش روان میشود.
ا) 􀀀 (فِیه
یعنی در این بهشت.
(سُرُرٌ مَرْفُوعَهٌ)
تختها و کرسی هاي برافراشته،ابن عبّاس گوید:
تخته هاي آن از طلاي زینت شده بزبرجد و در و یاقوت،و ما دامی که صاحبش نیامد بر افراشته و بلند است وقتی صاحبش
اراده نشستن بر آن کند براي او فرود آید تا بر آن نشسته آن گاه بلند شود تا جایگاهش قرار گیرد و السرر،جمع سریر و آن
تخت و نشیمنگاه سرور و خوشحالی است.
و بعضی گفته اند:بلند شدن آن براي اینست که مؤمنان به نشستن بر آن تمام اطراف خود را به بینند.
وابٌ مَوْضُوعَهٌ) 􀀀 (وَ أَکْ
ظرفها و پارچهاي بی دسته و لوله بر کنار چشمه هاي روان گذارده شده که هر وقت مؤمن بخواهد از آن بنوشد آن را پر از
شربت و شراب پاك میابد،و اکواب ابریق ها و پارچها و تنگ هاي بی لوله و دسته هستند که براي شراب میسازند.
و بعضی گفته اند:آنها ظرفهاي از طلا و نقره و جواهر زر که در جلوي آن نهاده شده و با آن آنچه بخواهند از مشروبات
مینوشند و از بس زیباست از دیدن آنهم لذّت میبرند.
مارِقُ مَصْفُوفَهٌ) 􀀀 (وَ نَ
یعنی پشتیها که در کنار یکدیگر چیده بر هیئت مجالس شاهان دنیا بهم پیوسته و متّصل میباشد.
ص : 43
ابِیُّ مَبْثُوثَهٌ) 􀀀 (وَ زَر
و فرشهاي بسیار قیمتی و زیباي گسترده و پهن شده و ممکن است که بمعناي قطعه فرشهاي گسترده در مجالس باشد.
عاصم بن ضمر،از علی علیه السلام روایت کرده که آن حضرت اهل بهشت را یاد فرمود و گفت می آیند و داخل بهشت
میشوند،پس مشاهده میکنند که فرشهاي منازلشان از لؤلؤ و مروارید بافته شده و تختهاي برافراشته و پارچ ها و ظرفهاي نهاده
شده و پشتیهاي متّصل بهم و فرشهاي زیباي پهن شده است،و اگر نه اینکه خداي تعالی برایشان تقدیر فرموده بود هر آینه
ذا) 􀀀􀀀 ا لِه 􀀀 دان 􀀀 لِلّ الَّذِي هَ
􀀀
چشمانشان بآنچه میدیدند کور میشد،با همسرانشان معانقه کرده و بر تختها مینشینند و میگویند (الْحَمْدُ هِ
سپاس خدایی را که ما را به این نعمتها هدایت فرمود:
قتاده گوید:چون خداوند تعریف بهشت و آنچه در آن است نمود گمراهان تعجّب از آن کردند،پس خداوند سبحان نازل
فرمود:
لا یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ) 􀀀 (أَ فَ
آیا نمی نگرند بسوي شتر که چگونه آفریده شده،و شتر متاعی از معیشت و وسائل عیش و زندگی آنها بود،پس میفرماید،آیا
پس نگاه نمیکنند در آن و آنچه خدا بیرون آورد از آنها از میان چرك و خون شیر خالص و گوارایی براي نوش
کنندگان،می گوید،چنانچه این را براي ایشان آفریدم،همین طور براي اهل بهشت در بهشت خواهم نمود.
ابی عمرو بن علاء و زجاج گویند:یعنی آیا عبرت نمیگیرند به نگاه کردنشان بشتر و آنچه خدا بر آن ترکیب فرموده از
شگفتیهاي خلقت که آن با تمام بزرگی و قوتش کودکی صغیر آن را خوار میکند و آن رام و مطیع او میشود
ص : 44
تسخیر خدا آن را براي بندگانش پس آن را میخواباند و بر آن سوار میشود آن گاه بلند میشود،و در غیر آن از چهار پایان
نیازي بخوابانیدن آن نیست و بر هیچ کدام آن چیزي حمل نمیشود مگر آنکه آن حیوان ایستاده است،پس خداوند این آیه را
بایشان ارائه داد تا بسبب آن استدلال کنند بر توحید خدا.
از حسن سؤال از این آیه شد و باو گفتند فیل که بزرگتر از شتر است در شگفتی،چرا خدا نفرمود أ فلا ینظرون الی الفیل کیف
خلقت؟ گفت امّا فیل پس از خاطر و ذهن عرب دور است و معهود بآن نیست و پس از فیل خوك است که عرب سوار بر آن
نمیشود و گوشتش را نمیخورد،و شیرش را نمیدوشد،ولی شتر از بهترین مال عرب و نفیس ترین چیزهاست نزد ایشان،هسته
خرما میخورد و بچه می آورد و شیر میدهد،و یک کودکی افسار او را گرفته و بآن بزرگی جثه و هیکلش هر جا که خواهد او
را میبرد،و حکایت شده که موشی افسار شتري را گرفته و آن را هدایت مینمود و میکشید تا موش داخل سوراخش شده و
ماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ) یعنی چگونه خداوند 􀀀 افسار را کشید و شتر خوابید و دهانش را نزدیک سوراخ موش گذارد ( 1)(وَ إِلَی السَّ
آن را بالاي زمین افراشته و میان اینها این فضاء و هوایی که قوام زندگی خلق بآنست قرار
ص : 45
1) -و با زبان حال میگفت اي میزبان عزیز من بدعوت و راهنمایی تو در منزل تو آمدم ولی چکنم که منزلت محقّر و -1
گنجایش میهمان بزرگی چون مرا ندارد،اي موش عزیز مگر نشنیده اي که گفته اند: یا نکن با فیل بانان دوستی یا بنا کن خانه
اي در خورد فیل (مترجم)
داده سپس چیزهایی در آن ایجاد نموده از بدایع خلقت مانند خورشید و ماه و ستارگان و معلّق بآنها فرمود منافع خلق و اسباب
زندگانی ایشان را.
الِ کَیْفَ نُصِبَتْ) 􀀀 (وَ إِلَی الْجِب
یعنی آیا تفکّر و اندیشه نمی کنند در خلقت خداوند سبحان کوه ها را که چگونه بمنزله میخهاي زمین و ساکن کننده زمین
است که اگر آنها نبودند هر آینه زمین اهلش را فرو میبرد.
(وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ)
یعنی چگونه خداوند زمین را پهن نموده و گسترش داد و اگر نبود این گسترش هر آینه استقرار بر زمین درست نمیشد و انتفاع
بآن ممکن نبود،و این از نعمتهاي خداي سبحان است بر بندگانش که نعمت منعمی برابر آن نشود،و در آن دلیلهایی بر توحید
خداست که اگر تفکّر و اندیشه کنند در آن هر آینه خواهند دانست که براي ایشان صانع و آفریدگاریست که ایشان را آفریده
است و موجدیست که آنها را ایجاد کرده است،و چون خداوند سبحان ادلّه را ذکر کرد پیامبرش را امر به تذکّر بآنها نموده و
فرمود:
(فَذَکِّرْ)
پس تذکّر بده اي محمد(ص)و تذکیر و تعریف ذکر و یاد بود است به بیانی که فهم و نفع بسبب تذکّر و یادآور بزرگ واقع
میشود،زیرا آن راه علم و دانش است باموري که محتاج بآن میشود.
ما أَنْتَ مُذَکِّرٌ) 􀀀 (إِنَّ
فقط تو مذکّر و یاد آوري مر ایشان را بنعمت هاي خدایی نزد ایشان و بآنچه واجب است بر ایشان از شکر و بندگی در مقابل
آن نعمتها،و خداوند تعالی واضح و آشکارا نمود راه حجّتها و دلیلها را در دین و تأکید نمود نهایت تأکید را بچیزي که تقلید
ي تَنْفَعُ- 􀀀 ما أَنْتَ مُذَکِّرٌ) و قول او، وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْر 􀀀 در آن گنجایش ندارد،بگفته اش: (إِنَّ
ص : 46
ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ،و لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ ،و یَتَفَکَّرُونَ . 􀀀 الْمُؤْمِنِینَ و قول او، إِنَّ فِی
جبائی و ابی مسلم گویند:مقصود به فذکّر هم اینست که ایشان باین دلیلها تذکّر بده و امر کن بایشان که استدلال کنند بآن بر
توحید پروردگار و تنبیه کرد ایشان را بر آن.
(لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ)
یعنی تو بر ایشان مسلط نیستی و تسلّط آن چنان نداري که امکان داشته باشی که ایمان را داخل در قلوب ایشان نمایی و
مجبور نمایی ایشان را بر آن فقط بر تو واجب است که انذار نمایی و بیم دهی مردم را،پس شکیبا باش بر ترسانیدن و تبلیغ
رسالت و دعوت بسوي حق.
و بعضی گفته اند:تو الآن بر آنها مسلّط نیستی تا اینکه با آنها مبارزه و مقاتله کنی اگر با تو مخالفت کردند،و این پیش از نزول
آیه جهاد بوده پس بسبب امر بجهاد منسوخ شده است و صورت صحیح اینست که این نسخ نیست بجهت اینکه با اکراه و
ناراحتی قلبی جهادي نیست،و خلاصه مقصود اینست که تو فقط مبعوث شدي براي یاد آور نمودن و تذکّر دادن و کسی که
دعوت تو را نپذیرفت و قبول نکرد بر تو چیزي نیست.
تَوَلّ وَ کَفَرَ)
􀀀
إِلاّ مَنْ ی
􀀀
)
حسن گوید:مگر آنکه پشت کرد و کفر ورزید یعنی اعراض از ذکر کرده و از تو نپذیرفت و بخدا و بآنچه از جانب خدا
آوردي کافر شد.
و بعضی گفته اند:یعنی مگر آنکه اعراض کند و کافر شود،پس تو براي او مذکّر و یادآور نیستی زیرا او از تو نمی پذیرد،پس
مثل اینکه تو
ص : 47
او را تذکّر نداده و یادآور نشده اي.
ذابَ الْأَکْبَرَ) 􀀀 اللّ الْعَ
􀀀
(فَیُعَذِّبُهُ هُ
پس او را خدا عذاب کند عذاب بزرگتر و آن خلود و ابدیّت در آتش است و هیچ عذابی بزرگتر از آن نیست سپس خداوند
ابَهُمْ) یعنی البته بسوي ماست بازگشت ایشان بعد از 􀀀 ا إِی 􀀀 سبحان یاد آوري نمود که بازگشت آنها بسوي اوست و فرمود (إِنَّ إِلَیْن
مرگ.
سابَهُمْ) 􀀀 ا حِ 􀀀 (ثُمَّ إِنَّ عَلَیْن
سپس البته بر ماست پاداش اعمالشان و این جامع بین وعد و وعید است،و معنایش اینست که امر آنها تو را ناراحت و مشغول
نکند،زیرا آنها اگر چه با تو دشمنی ورزیده و آزارت کردند،پس بازگشت تمام آنها بحکم ماست و از ما فوت نمیشوند و
پاداش و کیفر کردارشان بر ماست و بزودي چشمت روشن شود از عذابهاي گوناگون که به بینی دشمنانت در دوزخ بدان
معذّب و گرفتار هستند.
ترتیب:
سؤال:چگونه ذکر شتر و آسمان و کوه و زمین متّصل بذکر تعریف بهشت و نعمتهاي آن میشود؟ جواب:متصل و پیوست باوّل
سوره میشود و ضمیر در قول خدا:
اصِ بَهٌ) و اینکه چون عقاب ایشان و ثواب مؤمنان را یاد 􀀀 امِلَهٌ ن 􀀀 (ینظرون)بر میگردد بکسانی که تعریفشان کرد بقول خودش (ع
نمود،برگشت بر ایشان بسبب احتجاج و استدلال بشتر و آسمان و کوه و زمین،و چگونگی دلالت آن بر وجود صانع حکیم و
دانا،و مقصودش اینست که چرا این گروه نگاهی در صنایع خدا نمیکنند تا او را بشناسند و عبادت کنند(از ابی مسلم).
ص : 48
و بعضی گفته اند:که چون خداوند تختهاي بهشتی و ارتفاع آنها را یاد کرد،کفّار قریش تعجّب کرده از آن و گفتند چگونه بر
آنها بالا میروند پس خداوند سبحان شتر را بآنها نشان داد و اینکه آن چگونه تسخیر بنی آدم شده است با بزرگیش تا اینکه
میخوابد براي سوار شدن بر آن و بعد از آن بلند میشود،و چگونه خداوند سبحان آسمانها و زمین و کوه ها را محکم نموده
براي ردّ کردن بر این مردم و البته خداوند سبحان این چهار چیز را مخصوص و مختص بذکر و یاد آوري نمود براي مجراي
.( اینکه همه مردم در معرفت و شناخت آنها یکسانند ( 1
ص : 49
سابَهُمْ ،ده روایت مفصّل و 􀀀 ا حِ 􀀀 ابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْن 􀀀 ا إِی 􀀀 إِنَّ إِلَیْن » 1) -در تفسیر برهان محدث بحرینی در ضمن تفسیر آیه کریمه -1
مختصر از کلینی و شیخ بزرگوار صدوق علیه الرحمه نقل نموده که مفاد و مضمون تمام آنها اینست که مقصود از الینا و علینا
آل محمد علیهم السلام هستند. براي نمونه دو حدیث آن را از کلینی یاد آور میشوم،در کافی شریف باسنادش از جابر از
حضرت ابی جعفر باقر روایت نموده که فرمود اي جابر هر گاه روز قیامت شود خداوند عزّ و جل اوّلین و آخرین را براي
داوري زنده نماید،و امیر المؤمنین علی علیه السلام خوانده شود پس بپوشاند رسول خدا(ص)را حلّه سبزي که ما بین مشرق و
مغرب را روشن کند،و مثل آن را بر علی علیه السلام بپوشاند آن گاه آنها بالا روند سپس ما را بخوانند پس حساب مردم را
بما واگذار نمایند،پس ما به خدا سوگند اهل بهشت را در بهشت داخل نمائیم و اهل آتش را در آتش اندازیم ... و در حدیث
دیگر از سماعه باسنادش نقل نموده که گفت در خدمت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام نشسته بودم و مردم در دل
(1
دنباله پاورقی از صفحۀ قبل: شب مشغول طواف بودند،پس فرمود:اي سماعه،الینا ایاب هذا الخلق و علینا حسابهم،بسوي ماست
بازگشت این مردم و بر ماست حساب ایشان،پس آنچه گناه بین ایشان و خداي تعالی است ما حتما از خداي تعالی خواسته ایم
که براي ما آن را صرف نظر نموده و عفو فرماید و خداوند اجابت فرمود و آنچه بین ایشان و مردم است ما از ایشان خواهانیم
که بما ببخشند،و آنها پذیرفتند و خداوند عزّ و جلّ بایشان عوض آن را مرحمت فرماید.
ص : 50
سوره فجر
اشاره
در مکّه نازل شده،سی و سه آیه حجازي و سی آیه کوفی و شامی بیست و نه آیه بصري است.
اختلاف عدد آیات:
در چهار آیه است، 1-و نعمه 2- فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ ،هر دوي این آیه حجازي است 3-بجهنّم حجازي و شامی 4-فی عبادي کوفی
است.
فضیلت این سوره:
اللّ علیه و آله روایت نموده که آن حضرت فرمود،کسی که آن را در ده شب اوّل ماه ذي حجّه
􀀀
ابیّ بن کعب از پیغمبر صلّی ه
بخواند خداوند او را بیامرزد و کسی که در سایر روزها بخواند براي او در روز قیامت نوري باشد.
اللّ صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود،سوره و الفجر را در نماز واجب و مستحبّ
􀀀
داود بن فرقد از حضرت ابی عبد ه
خود بخوانید، زیرا آن سوره حضرت حسین بن علی(ع)است،کسی که آن را بخواند در روز قیامت با حضرت حسین(ع)در
درجه او از بهشت باشد.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان آن سوره را به این پایان داد که برگشت،و حساب مردم بسوي خدا و با خداست،این سوره را شروع کرد
بتأکید این معنی هنگامی که سوگند یاد فرمود که او در مرصاد و کمینگاه است،و فرمود:
ص : 51
[ [سوره الفجر ( 89 ): آیات 1 تا 30
اشاره
( ذلِکَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ ( 5 􀀀 ذا یَسْرِ ( 4) هَلْ فِی 􀀀 الٍ عَشْرٍ ( 2) وَ اَلشَّفْعِ وَ اَلْوَتْرِ ( 3) وَ اَللَّیْلِ إِ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . وَ اَلْفَجْرِ ( 1) وَ لَی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
وادِ ( 9) وَ 􀀀 جابُوا اَلصَّخْرَ بِالْ 􀀀 لادِ ( 8) وَ ثَمُودَ اَلَّذِینَ 􀀀 ا فِی اَلْبِ 􀀀 مادِ ( 7) اَلَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُه 􀀀 ذاتِ اَلْعِ 􀀀 ادٍ ( 6) إِرَمَ 􀀀 أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِع
ذابٍ ( 13 ) إِنَّ رَبَّکَ 􀀀 سادَ ( 12 ) فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَ 􀀀 دِ ( 11 ) فَأَکْثَرُوا فِیهَا اَلْفَ 􀀀 ادِ ( 10 ) اَلَّذِینَ طَغَوْا فِی اَلْبِلا 􀀀 فِرْعَوْنَ ذِي اَلْأَوْت
لاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی 􀀀 ذا مَا اِبْتَ 􀀀 أَمّ إِ
ا􀀀 و ( اِبْتَلا رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ( 15 ه􀀀 إِذ مَا ا􀀀 سانُ 􀀀 فَأَم اَلْإِنْ صادِ ( 14 ) اَّ 􀀀 لَبِالْمِرْ
راثَ أَکْلًا لَ  ما ( 19 ) وَ تُحِبُّونَ 􀀀 امِ اَلْمِسْکِینِ ( 18 ) وَ تَأْکُلُونَ اَلتُّ 􀀀 ی طَع 􀀀 تَحَاضُّونَ عَل 􀀀 لا تُکْرِمُونَ اَلْیَتِیمَ ( 17 ) وَ لا 􀀀 کَلاّ بَلْ
􀀀
( انَنِ ( 16 􀀀 أَه
جاءَ رَبُّکَ وَ اَلْمَلَکُ صَ  فا صَ  فا ( 22 ) وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ 􀀀 ذا دُکَّتِ اَلْأَرْضُ دَ  کا دَ  کا ( 21 ) وَ 􀀀 کَلاّ إِ
􀀀
( مالَ حُبا جَ  ما ( 20 􀀀 اَلْ
اقَهُ أَحَدٌ 􀀀 لا یُوثِقُ وَث 􀀀 ذابَهُ أَحَدٌ ( 25 ) وَ 􀀀 لا یُعَذِّبُ عَ 􀀀 اتِی ( 24 ) فَیَوْمَئِذٍ 􀀀 ا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَی 􀀀 ي ( 23 ) یَقُولُ ی 􀀀 أَنّ لَهُ اَلذِّکْر
􀀀
سانُ وَ ی 􀀀 یَتَذَکَّرُ اَلْإِنْ
( ادِي ( 29 ) وَ اُدْخُلِی جَنَّتِی ( 30 􀀀 اضِیَهً مَرْضِیَّهً ( 28 ) فَادْخُلِی فِی عِب 􀀀 ی رَبِّکِ ر 􀀀 ا أَیَّتُهَا اَلنَّفْسُ اَلْمُطْمَئِنَّهُ ( 27 ) اِرْجِعِی إِل 􀀀 26 ) ی )
ص : 52
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)سوگند به سپیده صبح( 2)سوگند بده شب ذي حجّه( 3)سوگند بجفت و طاق( 4)سوگند بشب
آن گه که بگذرد( 5)قطعا در این سوگندها سوگندي قانع کننده براي خردمند( 6)آیا ندیدي که چه کرد پروردگار تو با قوم
عاد( 7)عادي که آنها را ارم مینامند داراي قامتهاي بلند بودند ( 8)قبیله اي که مانندشان آفریده نشد در شهرها( 9)و با قوم ثمود
آنان که بریدند سنگ را به وادي قري( 10 )و با فرعون که داراي لشکرها(یا میخها)بود(نیز چه کرد)( 11 )آنان که طغیان کردند
در شهرها( 12 )و بسیار کردند در آن شهرها تباهی را( 13 )پس بریخت بر ایشان پروردگار تو تازیانه عذاب(نوعی از
عذاب)را( 14 )البته پروردگار تو در کمینگاه است( 15 )و امّا آدمی هنگامی که بیازمایدش پروردگارش(به نعمت)و گرامی دارد
او را(بمال)و نعمت دهد او را(بانواع نعمتها)گوید پروردگار من بزرگداشت مرا( 16 )و امّا هنگامی که آزمایشش کند(بسختی)
و تنگ گیرد بر او روزیش را پس بگوید پروردگار من خوار کرده است مرا ( 17 )نه چنانست بلکه گرامی نمیدارید یتیم
را( 18 )و ترغیب نمیکنید یکدیگر را بر طعام دادن به بینوا( 19 )و میخورید مال میراث را خوردنی مجموع(جمع میان حلال و
حرام میکنید)( 20 )و دوست میدارید مال را دوست داشتنی فراوان( 21 )نه چنانست آن گه که شکسته شود زمین شکستنی از
پس شکستنی( 22 )و بیاید(فرمان)پروردگارت و بیایند فرشتگان(بعرصه محشر)صفی از پس صفی( 23 )و آورده شود در آن روز
ص : 53
جهنّم آن روز یاد کند گناهان را یا پند گیرد آدمی و از کجا باشد او را سود یاد کردن یا پند گرفتن( 24 )آدمی میگوید اي
کاش من پیش میفرستادم براي زندگانی خود(کردار خوبی)( 25 )پس در آن روز عذاب نکند مانند عذاب خدا هیچ
کس(کسی را)( 26 )و بند ننهد مانند بستن خدا هیچ کس(کسی را)( 27 )خدا به هنگام مرگ بمؤمن گوید اي نفس آرام گرفته
(بیاد خدا)( 28 )برگرد بسوي پروردگارت در حالی که راضی و پسندیده باشی( 29 )پس در آي در زمره بندگان من( 30 )و
داخل شو به بهشت من.
قرائت:
اهل کوفه غیر عاصم،الوتر بکسر واو قرائت کرده و دیگران به فتح خوانده اند.
ابو جعفر و ابن عامر،فقدّر بتشدید قرائت کرده اند و باقی از قاریان بتخفیف خوانده اند:
(لا یکرمون)همین طور ما بعد آن را با یاء خوانده و قاریان دیگر با تاء قرائت کرده اند،و اهل کوفه و ابو جعفر لا تحاضّون
قرائت کرده.
کسایی و یعقوب و سهل لا یعذّب و لا یؤثق بفتح خوانده و قاریان دیگر لا یعذّب و لا یؤثق بکسر قرائت کرده اند، اهل مدینه
و ابو عمرو و قتیبه از کسایی،و اللیل اذا یسري باثبات یاء در وصل و حذف یاء در وقف قرائت کرده و قاریان دیگر بحذف یاء
در وصل و وقف خوانده اند.
قواس و بزي و یعقوب(بالوادي)باثبات یاء در وصل و وقف قرائت کرده،و ورش باثبات یاء در وصل و حذف آن و در وقف و
باقی از قاریان به
ص : 54
حذف یاء در وصل و وقف خوانده اند.
اهل مدینه،اکرمنی و اهاننی باثبات یاء در وصل و حذف آن در وقف قرائت کرده اند،و قواس و بزي و یعقوب باثبات یاء در
وصل و وقف خوانده اند.
ابو عمرو باکی ندارد هر طوري قرائت شود با یاء و غیر یاء،و عبّاس از او بحذف یاء بدون تخییر روایت کرده و باقی از قاریان
بحذف یاء در دو قرائت در وصل و وقف خوانده اند.
و در قرائت نادره،ابن عبّاس بعاد ارم ذات العماد خوانده و از ضحاك هم همین روایت شده،و روایت شده که ابن عبّاس و
عکرمه و ضحاك و ابن سمیفع،فادخلی فی عبدي قرائت کرده اند.
دلیل:
ابو علی گوید:حدیث کرد براي ما محمد بن سري که اصمعی میگفت براي هر فردي وتر و طاق است و اهل حجاز آن را فتحه
دهند و وتر گویند در فرد و در ذحل وتر کسره دهند،و قیس و تمیم در هر دو معنی(فرد و ذحل)کسره دهند،و در وتریکه
بمعنی افراد است میگویند،اوترت و انا اوتر ایتارا،یعنی کارم را تنها کردم،و در وتر بمعناي ذحل گویند وترته اتره و ترا و
تره،ابو بکر گوید:وترته فی الذحل البته او را از اهل و مالش جدا ساختیم.
و کسی که یکرمون و ما بعد آن را با یاء خوانده پس براي اینست که ذکر انسان را مقدّم داشته است و مقصود بآن جنس و
کثرت است بر لفظ غایب و ممتنع نیست در این چیزهایی که دلالت بر کثرت میکند که یک بار
ص : 55
حمل بر لفظ شود و بار دیگر حمل بر معنی گردد.
و کسی که با تاء قرائت کرده،پس بنا بر معناي،قل لهم ذلک،است و معناي،لا تحضون علی طعام المسکین،تأمرون به و لا
تبعثون علیه بآن امر میکنید و انگیزش بر آن ندارید،و لا تحاضون تتفاعلون به است.
ذابَهُ أَحَدٌ ،معنایش لا یعذب تعذیبه است،پس عذاب را در جاي تعذیب گذارده چنانچه عطاء در جاي 􀀀 لا یُعَذِّبُ عَ 􀀀 و قول خدا،
و« دعاء الخیر » پس مصدري که آن عذابست اضافه بمفعول به شده مانند « و بعد عطائک المائه الرتاعا » اعطاء در قول شاعر
سانُ . 􀀀 مفعول به انسانست که جلوتر ذکر آن شد،در قول خدا، یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْ
و الوثاق نیز در جاي ایثاق است،و امّا کسی که لا یعذب قرائت کرده پس گفته است که معنایش اینست که در روز قیامت
احدي متولّی و متصدّي عذاب خدا نمیشود،و در آن روز امر امر اوست و براي غیر او اصلا کاري نیست،این یک قولی است.
و بعضی هم گفته اند:یعنی احدي در دنیا عذاب نمیشود مثل عذاب خدا در آخرت،و مثل اینکه قائل این قول حمل کرده بر
اینکه اگر حمل کند آن را بر ظاهر معنایش این خواهد بود عذاب نمیشود هیچ کس در آخرت مانند عذاب خدا و بدیهی
است که عذاب نخواهد شد هیچکس در آخرت مانند عذاب خدا فقط عذاب کننده خداي تعالی است پس از ظاهر عدول
باین کرده.
و اگر گفته شود که معنی چنین است،در این روز عذاب نمیکند هیچ کس کسی را عذاب کردنی مانند عذاب کردن کافري
که در پیش ذکر آن شد
ص : 56
پس مصدر بمفعول به اضافه شود چنانچه در قرائت اوّل اضافه شد و فاعل ذکر نشد،چنانچه ذکر نشد در مثل قول خداي تعالی
اءِ الْخَیْرِ) معنی در هر دو قرائت یکسان بود،و مراد از احد فرشتگان هستند که متولّی و متصدّي عذاب اهل آتش 􀀀 (مِنْ دُع
ی وُجُوهِهِمْ ،روزي که در آتش بر صورتشان شنا میکنند و قول خدا، إِذْ 􀀀 النّ عَل
ارِ 􀀀 ی فِی هستند،و این مانند قول خدا، یَوْمَ سُْحَبُونَ
ارَهُمْ و اگر به بینی زمانی که فرشتگان کافرها را میزنند صورتها و پشتهاي 􀀀 لائِکَهُ یَضْ رِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْب 􀀀 یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَ
امِعُ مِنْ حَدِیدٍ) براي ایشانست عمودها و گرزهاي آهنین شبهه اي نیست که این قول اولی است،و 􀀀 ایشان را و قول خدا، (لَهُمْ مَق
فاعل این فرشتگانند.
گوید و دلیل قول کسی که یسري با یاء گفته در حال وصل و یا وقف این است که فعل در حال وقف حذف از او
نمیشود،چنانچه از اسماء حذف میشود مثل قاض و غاز پس می گویی:هو یقضی و انا اقضی پس یاء ثابت میماند و حذف
نمیشود چنانچه از اسم حذف میشود مثل هذا قاض و اثبات یاء در وقف بهتر از حذف نیست،و این براي اینست که البته آن
فاصله است،و تمام آنچه در کلام حذف میشود و آنچه در آن اختیار میشود که حذف نشود مانند القاضی بالف و لام هر گاه
در قافیه و یا فاصله باشد حذف میشود،و این حروف از نفیس ترین کلام است و قطعا حذف آن نیکو نیست چنانچه سائر
حروف ثابت است و حذف نشود.
پس قول در اینکه فاصله ها و قافیه ها در مواضع وقف و موضع و محل تغییر است،پس چون وقف حروف صحیحه بسبب
تضعیف و ساکن شدن و روم حرکه تغییر میکند این حروف هم در آن تغییر می کند بجهت
ص : 57
مشابهت زیادي بحذف،آیا نمی بینی که نداء وقتی در موضع حذف قرار می گیرد بسبب ترخیم و حذف حروف صحیحه لازم
میدانند حذف را در بیشتر کلام براي حروف تغییر کننده و آن تاء تأنیث است،پس همین طور لازم شده حذف در وقف براي
این حروف تغییر کننده پس تغییر آن را حذف قرار داده اند و مراعات نکرده اند آنچه در حروف صحیحه رعایت شده،پس
بین آن و بین زائد در حذف بسبب جزم مثل لم یغفر و لم یرم و لم یخش تساوي دانسته اند و جاري کرده اند آن را مجراي
1)و بعضی مردم قصد میکنند سپس انجام نمیدهند،و ما یمرّ و ما ) « و بعض القوم یخلق ثمّ لا یغري » زائد در اطلاق در مثل
2)یعنی گذشته از اوّل سالها و از اوّل ) « اقوین من حجج و من دهر » یحلو،و آنچه تلخ و آنچه شیرین است چنان که گفتند
وادِ ،بهتر در آن حذف 􀀀 جابُوا الصَّخْرَ بِالْ 􀀀 دهر،و براي همین اختیار شده در حذف فاصله ها و قافیه ها و همین طور است قول خدا،
است هر گاه فاصله باشد اگر چه بهتر اثبات یاء است اگر فاصله نباشد.
و کسی که در وصل یسوي با یاء خوانده و در وقف بدون یاء پس او قائل باین شده هر گاه وقف بر آن نکند بمنزله غیر آن
شده از مواضعی که وقف
ص : 58
1) -جزئی از بیتی است که تمامش اینست: و لانت تغري ما خلقت و بعض القوم یخلق ثمّ لا یغري یعنی تو هر گاه قصد -1
کردي انجام میدهی ولی بعضی از مردم قصد میکنند ولی نمیکنند.
2) -اوّل این بیت اینست لمن الدیار بقنه الجهر اقوین من حجج و من دهر ،یعنی گذشتند از اوّل سالها و از هر روزگارها. -2
بر آن نمیشود،پس حذف از فاصله نشده وقتی وقف بر آن نشود چنانچه از غیر آن حذف نمیشود،و حذف آن براي خاطر
وقف است هر گاه وقف شود.
و کسی که اکرمن و اهانن بدون یاء خوانده در وصل و وقف نکرده پس او مانند آنست که در وصل و وقف یسر خوانده است
براي اینکه ما قبل آن در فاصله کسره است.
و کسی که آن دو کلمه را با یاء در وصل خوانده مانند آنست که یسري در وصل باثبات یاء و بحذف یاء در وقف خوانده
است.
و روایت سیبویه از ابی عمرو که او ربّی اکرمن و ربّی اهانن بر وقف قرائت کرده است.
و کسی که إرم ذات العماد خوانده پس معنایش را جعلها رمیما گرفته،آن را خاکستر قرار داد،رمت هی و استرمت و ارمها
غیرها.
ابن جنّی گوید:و امّا قرائت(بعاد ارم)پس بنا بر اینست که او اراده کرده اهل ارم این شهر پس مضاف را حذف نموده و آن
واکِبِ) . 􀀀 مقصود اوست مانند قول خداي تعالی (بِزِینَهٍ الْکَ
گوید:و قول خدا،فی عبدي لفظه آن لفظ واحد است ولی معنایش جمع است یعنی عبادي بندگان من و این براي اینست که او
قرار داده (عبادي)را مانند واحد(عبدي)یعنی خلافی بین ایشان در بندگی او نیست چنانچه مخالف انسان نیست،پس مانند قول
پیغمبر(ص)میگردد که میفرماید
(و هم ید علی من سواهم) و غیر او گوید معنایش فادخلی جسم عبدي،اي روح پاك و اي نفس آرام داخل بدن بنده من شو.
ص : 59
لغات:
الفجر:پاره شدن عمود صبح است(که مانند دم گرگ در مشرق افق ظاهر میشود)خداوند براي بندگانش شکافته است
شکافتنی آن گاه که آن را در افق مشرق ظاهر میکند به پشت کردن شب تاریک و آمدن روز روشن،و آنها دو فجر است:
-1 فجر مستطیل است و آن سفیدیست که از جهت درازي و طول بالا میرود مانند دم گرگ و آن در شرع حکمی ندارد.
-2 آن سپیدي است که کشیده و در افق و فضاي آسمان پراکنده میشود و آن اوّل وقتیست که در ماه رمضان خوردن و
نوشیدن در آن حرام است براي کسی که میخواهد روزه بگیرد و آن اوّل روز است.
الحجر:عقل و خرد را گویند و اصل آن منع است می گویند حجر القاضی علی فلان ماله،یعنی قاضی منع کرد فلانی را از
تصرّف مالش،و عقل منع میکند از کارهاي زشت و قبیح و تنفّر میدهد از فعل آن.
العماد:جمع آن اعمد و آن پایه اي است که بر آن بنا گذارده میشود و در قوّه و شرافت استعمال میشود،میگویند فلانی بلند
است شرافتش و یا نیرویش،شاعر گوید:
و نحن اذا عماد البیت خرّت
علی الاخفاض نمنع من یلینا
و ما هر گاه پایه خانه بر اثاث و متاع خانه فرو ریزد منع مینمائیم کسی را که در کنار و جوار ما باشد از اینکه باو صدمه اي
وارد شود،شاهد این بیت کلمه عماد است که بمعناي زوال قوّه و نیروي مالی است.
ص : 60
الجوب:یعنی قطع و بریدن نابغه شاعر جاهلیّت گوید:
اتاك ابو لیلی یجوب به الدجی
دجی اللیل جوّاب الغلاه غشمشم
ابو لیلی آمد نزد تو در حالی که قطع میکرد سیاهی و تاریکی شب را قطع کردن و طی کردن بیابان و صحراء طولانی را و
غشمشم طولانی و دراز است،شاهد این بیت کلمه یجوب است که بمعناي قطع میکند است.
السوط:تازیانه معروف است،فراء گوید:سوط اسم است براي عذاب اگر چه نباشد سپس گفته شده بتازیانه و اصل سوط خلط
و آمیختن چیزیست بهم،پس سوط یک قسمت عذاب است که گوشت و خون را بهم آمیخته و مخلوط میکند چنانچه تازیانه
خون و گوشت را بهم مخلوط میکند شاعر گوید:
أ حارث انا لو تساط دماؤنا
تزایلن حتی لا یمسّ دم دما
اي حارث البته اگر خونهاي ما ریخته شود زایل و نابود گردد تا اینکه خونی بخونی بر خورد نکند؟ المرصاد:یعنی کمینگاه و
طریق بر وزن مفعال از باب رصده یرصده رصدا آن گه که مراعات کند آنچه از او میشود تا مقابله کند بآنچه مقتضی میشود.
اللم:یعنی جمع و لممت ما علی الخوان،المه لمّا هر گاه تمام را خوردي مثل اینکه میخورد آنچه جمع شده و چیزي را از چیزي
تمیز نمی دهد.
الجم:یعنی کثیر بسیار بزرگ و جمه الماء معظم و آب زیاد است و جم الماء فی الحوض آن گه که جمع شود و زیاد
گردد،زهیر گوید:
ص : 61
فلمّا وردن الماء زرقا جمامه
وضعن عصیّ الحاضر المتخیّم
و چون زنان مسافر وارد شدند بر آن آب و صفاء و زلالی آن را دیدند عازم شدند که در آنجا اقامت نمایند.
الدك:بمعنی خط بلند است بسبب گشودن و باز کردن میگویند اندك سفام البعیر آن گه که در پشت آن گسترش یافته و
پهن شود و شتر را دکاء گویند آن گه که چنین باشد و از آنست دکّان براي استواء و مستوي بودن آن،شاعر گوید:
لیت الجبال تداعت عند مصرعها
دکّا فلم یبق من احجارها حجر
اي کاش کوه ها در موقع افتادن و کشته شدن او از هم پاشیده شده و فرو میریخت و از سنگهاي آن سنگی هم باقی نمانده
بود،شاهد این بیت (دکّا)است که بمعناي از هم پاشیدن و پهن شدن آمده.
الوثاق:بمعناي بستن است،و اوثقته یعنی شددته او را محکم بستم.
صادِ ،است و بعضی گفته 􀀀 اقَهُ أَحَدٌ) جواب قسم قول خدا إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْ 􀀀 لا یُوثِقُ وَث 􀀀 ذابَهُ أَحَدٌ وَ 􀀀 لا یُعَذِّبُ عَ 􀀀 آیه مذکور (فَیَوْمَئِذٍ
اند:جواب آن محذوف است تقدیرش اینست هر آینه البته قبض خواهد نمود بر هر ستمکار ظالمی یا هر آینه حق و داد هر
مظلوم را از ظالمش خواهد گرفت،آیا ندیدي چه کردیم ما با عاد و فرعون و ثمود هنگامی که ظلم و ستم کردند و جاري
کرد ارم را بر عاد عطف بیان یا بنا بر بدلیّت،و جایز نیست که آن صفت باشد چون غیر مشفق است فقط ارم غیر منصرف است
مادِ . 􀀀 ذاتِ الْعِ 􀀀 براي معرفه بودن و تأنیث آیا نظر نمیکنی بقول خدا،
ص : 62
و کسی که اضافه کرده و گفته،بعاد ارم در قرائت نادره پس آن در نظر و نزد او بمنزله قول ایشان زید بطّه است براي اینکه آن
لقب است که اسم باو اضافه میشود.
امِ الْمِسْکِینِ تقدیرش علی 􀀀 ی طَع 􀀀 و ثمود در محلّ جرّ است یعنی(و بثمود)و آن نیز غیر منصرف است زیرا آن اعجمی و معرفه، عَل
اطعام طعام المسکین است پس مضاف آن حذف شده است،و جایز است که طعام اسم و قائم مقام اطعام باشد مانند قول لبید.
باکرت حاجتها الدجاج بسحره
لا عل منها حین هبّ نیامها
سبقت و پیشی گرفتم خروس را در سحر خیزي براي اینکه بنوشم مرّه بعد مرّه هنگامی که خوابها از خواب بیدار شوند یعنی
براي احتیاج و نیاز من بآن بکور،پس آن مفعول له است.
التراث:اصل آن وراث از ورثت و لیکن تاء بدل از واو شده و مانند آنست که تجاه که اصلش و جاه از واجهه،و جواب اذا در
ذابَهُ أَحَدٌ) است،پس و قول خدا صَ  فا صَ  فا مصدر است وضع شده محل 􀀀 لا یُعَذِّبُ عَ 􀀀 ذا دُکَّتِ الْأَرْضُ قول خدا (فَیَوْمَئِذٍ 􀀀 قول خدا، إِ
حال یعنی در حالی که صف صف بودند.
تفسیر:
اشاره
(وَ الْفَجْرِ)
خداوند سبحان سوگند خورده بسپیدي روز، عکرمه و حسن و جبائی گویند:آن شکافتن صبح هر روزي است،ابو صالح از ابن
عبّاس هم آن را روایت کرده است.
و بعضی گفته اند:آن فجر ذي حجه است زیرا که خداي تعالی ایّام
ص : 63
آن را بان مقرون و نزدیک داشته و فرمود:
الٍ عَشْرٍ) 􀀀 (وَ لَی
مجاهد و ضحاك گویند:آن ده روز ذي حجّه است.
قتاده گوید:فجر اوّل محرّم است براي اینکه سال در آن روز نو میشود ابی مسلم گوید:فجر روز عید قربانست براي اینکه در آن
قربانی واقع میشود و متّصل بده شب میگردد.
ابن عبّاس گوید:اراده فرموده بفجر تمام روز را.
ابن عبّاس و حسن و قتاده و مجاهد و ضحاك و سدّي گویند مراد از لیالی عشر ده روز اوّل ذي حجّه است و مرفوعا هم این
مطلب روایت شده است خداوند آن ایّام را شرافت داده براي اینکه مردم در آن براي کارهاي خیر شتاب کنند.
ابن عبّاس در روایت دیگري گوید:آن ده روز آخر ماه رمضان است و بعضی گفته اند:آن ده روز موسی بن عمران علیه
ا بِعَشْرٍ... ) 􀀀 اه 􀀀 لاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْن 􀀀 ی ثَ 􀀀 ا مُوس 􀀀 اعَدْن 􀀀 السلام است براي سی شبی که خدا آن را تمام کرد میقات موسی را(و فرمود، وَ و
(وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ) حسن گوید:یعنی سوگند بجفت و طاق از عدد ابو مسلم گوید:آن یاد آوري حساب است براي بزرگی آنچه
در آنست از منفعت و نعمت بچیزي که ضبط میشود بسبب آن از مقدارها و حسابها.
« گفتار بزرگان در معنی شفع و وتر »
ابن زید و جبائی گویند:شفع و وتر جفت و طاق تمام موجودات است که خداي تعالی آفریده براي اینکه تمام موجودات یا
جفتند و یا طاق.
عطیه عوفی و ابی صالح و ابن عبّاس و مجاهد گویند:شفع خلق خدا
ص : 64
اجاً... و وتر خداي تعالی است و آن روایت ابی سعید خدري از پیغمبر(ص)است. 􀀀 اکُمْ أَزْو 􀀀 است براي اینکه فرمود وَ خَلَقْن
و بعضی گفته اند:شفع و وتر نماز است،و از آنست نماز شفع و نماز وتر(که جزو نوافل شب است و آن روایت ابن حصین
است از پیغمبر(ص) ( 1)ابن عبّاس و عکرمه و ضحاك گویند:شفع روز قربان(عید اضحی)و وتر روز عرفه است،و روز عرفه
بسبب موقف فرد و طاق(روز نهم)است که طاق میباشد.
و بعضی گفته اند:شفع روز ترویه و وتر روز عرفه است،و این قول از حضرت باقر و حضرت صادق علیه السلام روایت شده
است.
إِثْمَ عَلَیْهِ ،کسی که در دو روزي شتاب و 􀀀 ابن زبیر گوید:که شفع و وتر در قول خداي عزّ و جلّ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا
تعجیل کند گناهی بر او نیست،و کسی که تأخیر نماید نیز بر او گناهی نیست،پس شفع نفر اوّل و و وتر نفر دوّم و اخیر است،و
او سوّم است و امّا لیالی العشر پس هشت روز از اوّل ذي حجّه و روز عرفه و روز قربانست.
ابن عبّاس گوید:مقصود از وتر آدم است که بسبب زوجه و همسرش
ص : 65
1) -نوافل شب یازده رکعت است هشت رکعت که چهار دو رکعتی باشد نافله شب و دو رکعت نماز شفع است و یک -1
رکعت نماز وتر و در این رکعت بعد از سوره حمد آیه الکرسی و سه بار سوره توحید و قل اعوذ برب الفلق،و قل اعوذ برب
الناس و پس از آن قنوت و در قنوت بعد از دعاء فرج و هر دعا که خواستی هفتاد مرتبه استغفار و چهل مؤمن را دعا کن و بعد
اللّ خیر الجزاء.
􀀀
سیصد مرتبه بگو العفو،العفو،و این مترجم عاصی محمد بن علی رازي را هم از آن چهل مؤمن قرار بده،جزاك ه
حوّاء شفع و جفت شد.
مقاتل بن حیّان گوید:شفع روزها و شبهاست و وتر آن روزیست که بعد از آن شب نیست و آن روز قیامت است.
و بعضی گفته اند:شفع صفات مخلوقات و آفریده هاي خدا و تضادّ آنست عزّت و ذلّت وجود،و عدم،قدرت و عجز،علم و
جهل،و مرگ.
و وتر صفات خداي تعالی است،زیرا او موجودیست که عدم و نیستی ندارد،توانا و قادریست که عجز ندارد،عالم و دانائیست
که نادانی و جهل بر او روا نیست،و حیّ و زنده اي است که مرگ ندارد.
اللّ علیه و آله است.
􀀀
اللّ علیها است و مراد از وتر محمّد صلّی ه
􀀀
و بعضی گفته اند:مقصود از شفع،علی و فاطمه سلام ه
و بعضی گفته اند:مراد از شفع صفا و مروه،و مقصود از وتر بیت الحرام است.
ذا یَسْرِ) 􀀀 (وَ اللَّیْلِ إِ
در معناي این آیه اختلاف کرده اند بر دو وجه 1-اینکه اراده کرد جنس لیالی را چنانچه فرمود، وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ قسم خورد
بشب آن گه که سیاهش بگذارد،پس برود تا بسبب روشنایی سپیده صبح منقضی و سپري شود،پس در سیرش بر مقدارهاي
مرتبه و آمدنش بروشنایی هنگام سپري شدنش اوّل دلیل است بر اینکه فاعل و مدبّر آن ممتاز بعزّت و جلالت و منزّه و متعالی
از اشتباه و امثال است و بعضی گفته اند:علّت اینکه سیر را اضافه بشب و لیل کرده براي اینست که لیل و شب سیر میکنند
بمسیر خورشید در فلک و انتقال آن از افق بافق دیگر.
ذا یَسْرِ یعنی اذا جاء وقتی که آمد و بسوي 􀀀 قتاده و جبائی گفته اند: إِ
ص : 66
ما اقبال نمود و اراده نموده هر شب را.
-2 وجه دیگر اینکه مقصود از آن لیل یک شب معیّن باشد از میان شبها(شب قدر و یا شب فطر و یا شب عید قربان).
مجاهد و عکرمه و کلبی گویند:مقصود از آن شب لیله مزدلفه و شب مشعر الحرام(شب عید اضحی)است که مردم در آنجا
جمع میشوند به طاعت خداي تعالی در آن شب حجّاج سیر میکنند از عرفه بسوي مزدلفه سپس در آنجا نماز صبح را گذارده
و بسوي منی صبحگاهان حرکت میکنند.
ذلِکَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ) 􀀀 (هَلْ فِی
یعنی در آنچه را که از سوگندها یاد شد اقناع کننده اي هست براي صاحب عقل و خرد که تعقّل و اندیشه کنند در باره قسم و
آنچه بآن قسم خورده و این تأکید و تعظیم است براي آنچه قسم بآن واقع شده است،و مقصود اینست که کسی که صاحب
خرد و عقل باشد میداند که در آنچه خداوند تعالی از این چیزها که بآن قسم خورده است عجائب و دلائلی است بر توحید و
یکتایی خدا که واضح میکند از عجائب و شگفتیهاي صنع و بدایع حکمت او،سپس بین قسم و جواب آن فاصله جمله معترضه
قرار داد،و فرمود:
مادِ) 􀀀 ذاتِ الْعِ 􀀀 ادٍ إِرَمَ 􀀀 (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِع
آیا ندیدي چه کرد پروردگارت بعاد ارم صاحب تکیه گاه و قوّت و نیرو،و این خطاب به پیغمبر(ص)و تنبیه کفّار است بنا بر
آنچه را خداي سبحان بامّت هاي گذشته نموده هنگامی که کافر بخدا و پیامبران او شدند،و حال آنکه عمرهاي ایشان طولانی
تر و نیرویشان سخت تر بود،و عاد قوم حضرت هود(ع)
ص : 67
بودند.
و در باره ارم بنا بر اقوالی اختلاف کرده اند، 1-اینکه آن اسم براي قبیله اي باشد،ابو عبیده گوید:آنها دو عاد بودند،عاد اوّل
ی) محمد بن اسحاق گوید او جد عاد است 􀀀 اداً الْأُول 􀀀 آن ارم و آن همانست که خداوند تعالی در باره آنها فرمود (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ ع
و آن عاد بن حوص بن ارم بن سام ابن نوح،و کلبی گوید:او سام بن نوح است که عاد منسوب باوست.
مقاتل و قتاده گویند:ارم قبیله اي از قوم عاد بودند در میان ایشان پادشاهی بود و آنها بسیار زبر دست و قوي بودند و عاد پدر
آنها بود.
-2 ابی سعید مقیري و سعید بن مسیب و عکرمه گویند:ارم نام شهري است و گفته شد آن مشتق است،محمد بن کعب قرظی
گوید:آن شهر اسکندریّه است.
و بعضی گفته اند آن شهریست که شدّاد بن عاد بنا کرد،پس چون آن را تمام کرد و خواست داخل شود خداوند او را بصیحه
اي که از آسمان فرود آمد هلاك نمود.
-3 جبائی گوید:آن نه قبیله است و به شهر است،بلکه آن لقب عاد است و باین لقب معروف بود،و از حسن روایت شده که او
بعاد ارم باضافه میخواند.
و بعضی هم گفته اند:که آن اسم عاد دیگر بوده و براي او دو اسم بوده است،و کسی که آن را بلد و شهر گفته،تقدیرش در
آیه اینست بعاد صاحب ارم.
مادِ ،یعنی ایشان در بهار 􀀀 ذاتِ الْعِ 􀀀 ابن عبّاس گوید:قول خدا،
ص : 68
اهل چادر و ستونهاي سیّار بودند،که چون گیاه ها تمام میشود بمنازل خودشان بر میگشتند.(در روایت عطاء و کلبی از قتاده).
ابن عبّاس و مجاهد از قول عرب گفته اند:یعنی صاحب نعمت،و شدت و مردان دراز قامت بوده اند،سپس خداوند سبحان آنها
را توصیف کرد،و فرمود:
لادِ) 􀀀 ا فِی الْبِ 􀀀 (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُه
یعنی مانند این قبیله را در درازي قامت و قوّت و بزرگی اجسام نیافریده،در شهرها و ایشان همان مردمی بودند که
میگفتند،کیست که از ما نیرومندتر باشد،و روایت شده که مردمی از ایشان سنگ بزرگی بر میداشت و آن را بر قبیله می افکند
و آنها را هلاك میکرد.
مادِ در احکام ساختمانی که مانند آن خلق 􀀀 ذاتِ الْعِ 􀀀 مادِ یعنی صاحب بناهاي بزرگ بلند،ابن زید گوید: 􀀀 ذاتِ الْعِ 􀀀 حسن گوید:
نشده یعنی مثل بناهاي آنها در شهرها ساخته نشده بود در محکمی و استحکام
مادِ 􀀀 ذاتِ الْعِ 􀀀 قصّه إِرَمَ
اللّ بن قلابه در پی شتري که از او فرار کرده بود بیرون رفت و در بین آنکه جستجو میکرد در
􀀀
وهب بن منبه گوید:عبد ه
صحراهاي عدن که در آن شهر در بیابان واقع شد که بر آن قلعه محکمی بود و در اطراف آن قلعه ها قصرهاي بسیاري بود و
پرچمها و برجهاي بلند،پس چون بآن نزدیک شد گمان کرد که در آن کسی است تا از شترش بپرسد،پس از مرکبش پیاده
شد و آن را بست و شمشیرش کشیده داخل در قلعه شد و چون وارد قلعه شد دید دو لنگه در بزرگ دارد که از آن بزرگ تر
دري
ص : 69
ندیده بود و دید هر دو لنگه در مرصّع و زینت شده بیاقوت سفید و سرخ است.
پس چون این را دید وحشت کرده و یکی از دو در را باز کرد،پس دید شهریست که مانند آن را ندیده است،و دیده آنجا
قصرهایی است که بالاي هر یک از آنها غرفه ها و بالاي آن غرفه ها نیز غرفه هاي دیگر است که با طلا و نقره و لؤلؤ و یاقوت
بنا شده و دستگیره هاي این غرفه ها مانند دستگیره دروازة شهر است و این غرفه مقابل و برابر یکدیگر قرار دارد،و مفروش
است تمامی آنها بلؤلؤها و بندقه هاي بسته از مشک و زعفران.
پس چون آن مرد مشاهده این جواهرات نفیسه را کرد و هیچکس را هم ندید ترس او را گرفت سپس نگاه بخیابانها و کوچه
هاي آن نمود و دید در هر کوچه از آنها درختهایی است که تمامی میوه دارد و در پاي این درختان نهرهایی جاري است که
آب آن از قنات هایی از فضّه و نقره است که آب آن سفیدتر از خورشید و آفتاب است.
اللّ علیه و آله را به حق و درستی مبعوث نمود،خدا در دنیا مثل این را ایجاد نکرده
􀀀
پس آن مرد گفت:بخدایی که محمد صلّی ه
است همانا این همان بهشتی است که خداي تعالی در کتابش تعریف کرده است، پس با خودش بر داشت از آن لؤلؤها و بسته
هاي مشک و زعفران،و نتوانست از زبرجدها و یاقوتها چیزي را بکند و بیرون رفت و برگشت به یمن و آنچه میدانست اظهار
کرد و مردم فهمیدند امر او را پس خبرش به این و آن رسید،تا بگوش معاویه رسیده و او را طلبید و تمام قصّه و قضایا را
ص : 70
براي او گفت.
پس معاویه در پی کعب الاحبار فرستاد و چون آمد گفت اي ابا اسحاق آیا در دنیا شهري از طلا و نقره هست گفت آري،و تو
مادِ است که خداوند تعالی آن 􀀀 ذاتِ الْعِ 􀀀 را خبر می دهم بآن و آنکه آن را بنا نمود شدّاد بن عاد بوده و امّا مدینه و شهر آن إِرَمَ
لادِ) . 􀀀 ا فِی الْبِ 􀀀 را در کتابش تعریف کرده و فرموده (الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُه
معاویه گفت داستان آن را برایم بگو گفت:عاد اوّل عادي که قوم هود بودند نبود،و قوم هود از فرزندان اویند،و براي عاد اوّل
دو پسر بود بنام شدّاد و شدید،پس عاد مرد و پسرانش شدید و شدّاد ماندند،و پادشاهی کرده و از روي قهر و غلبه بلاد را
گرفتند و متصرّف همه عالم شدند،سپس شدید مرد و شدّاد ماند و به تنهایی سلطنت و پادشاهی کرد و تمام پادشاهان زمین از
او تمکین و پیروي نمودند.
پس دلش خواست شهري مانند بهشت بسازد و از روي سرکشی و طغیان بر خداي سبحان،پس دستور داد این شهر ارم ذات
العماد را براي او بنا کنند،و فرمان داد براي ساختمان آن صد مهندس و معمار و استاد را که با هر کدام آنها هزار نفر کارگر
بود،و نوشت بتمام پادشاهان دنیا که براي او آنچه از جواهر است جمع آوري نموده و ارسال نمایند و آن معمارها با
کارگرانشان مدّت طولانی کار کردند در ساختمان آن شهر و چون از آن فارغ شدند بر آن حصار و قلعه اي قرار دادند و
اطراف آن حصار هزار قصر بنا کردند.
سپس پادشاه با لشکرش و وزرایش بسوي آن حرکت کرده و چون
ص : 71
نزدیک آن رسیدند خداوند عزّ و جل بر او و کسانی که با او بودند صیحه اي از آسمان فرستاد و تمامی را هلاك نمود و
هیچکس از ایشان را باقی نگذارد و بزودي در زمان و عصر تو مردي از مسلمانها که سرخ روي کوتاه قدّي که بر ابرویش
خالی باشد و بر گردنش نیز خالی براي پیدا کردن شترش در آن صحراها بیرون میرود داخل آن شهر میشود،و آن مرد هم در
کنار معاویه نشسته بود،پس کعب باو متوجّه شده و گفت بخدا سوگند اینست آن مرد.
سپس خداوند سبحان فرمود:
وادِ) 􀀀 جابُوا الصَّخْرَ بِالْ 􀀀 (وَ ثَمُودَ الَّذِینَ
یعنی و چه کرد بقوم ثمودي که صخره ها و کوه ها را سوراخ کرده در وادي و بیابانی که فرود میآمدند مقصود(وادي
القري)است.
ابن عبّاس گوید کوه ها را سوراخ کرده.
چنانچه خداوند تعالی فرمود،و میتراشیدند از کوه ها منازلی براي سکونت خود.
(وَ فِرْعَوْنَ)
یعنی و چه کرد بفرعون چنان که موسی را بسوي او ارسال نمود.
ادِ) 􀀀 (ذِي الْأَوْت
ابن عبّاس گوید:یعنی صاحب لشکرهایی که محکم میکردند کار او را،و خدا آنها را(اوتاد)نامید زیرا آنها ارتشبدهاي لشکر و
ارتش او بودند که بوسیله ایشان امر او و تسلّط او قائم و پا بر جا بود مجاهد از ابن مسعود نقل کرده که میگفت،فرعون وقتی
میخواست مردي از بنی اسرائیل را شکنجه دهد و عذاب کند او را محکم به چهار
ص : 72
میخ بر زمین کشیده و کوبیده و میگذارد تا میمیرد،گوید:همسرش(آسیه) را بچهار میخ کوبیده و آسیایی بزرگ بر سینه اش
گذارد تا مرد،و بیان آن در سوره(ص)گذشت.
لادِ) 􀀀 (الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِ
مقصود عاد و ثمود و فرعون است که سرکشی کردند یعنی در شهرها بر پیامبران خدا طغیان نمودند و در آنجاها مرتکب به
نافرمانی خدا شدند.
(فَأَکْثَرُوا فِیهَا)
یعنی بسیار کردند در روي زمین یا در شهرها.
سادَ) 􀀀 (الْفَ
کلبی گوید:یعنی کشتار و گناه ها را سپس بیان فرمود خداي سبحان آنچه بایشان در دنیا نمود به اینکه فرمود.
ذابٍ) 􀀀 (فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَ
زجاج گوید:پس قرار داد تازیانه اي که ایشان را بسبب آن زد عذاب و شکنجه آنها.
و بعضی گفته اند:یعنی ریخت بر سر ایشان پاره اي از عذاب را مانند عذاب با تازیانه اي که شناخته شده مقصود عذاب و
شکنجه با تازیانه است.
قتاده گوید:البته هر چیزي را که خدا بسبب آن عذاب کند آن سوط و تازیانه و شلّاق خدایی است،پس بر عذاب مجاز اسم
شلّاق را اطلاق و اجرا نموده،تشبیه فرموده خداوند سبحان عذابی را که بآنها روا داشت و بر آنها القاء فرمود بریختن عذاب پی
در پی بر آن تا هلاکش نمود.
صادِ) 􀀀 (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْ
کلبی و حسن و عکرمه گویند:یعنی البتّه پروردگار تو هر آینه در کمینگاه و کنار راه ستمکارانست پس هیچکس از او فوت
نمیشود و مقصود اینست که چیزي از اعمال ایشان از او فوت نشود
ص : 73
زیرا او میشنود و می بیند تمام گفتار و کردار آنها را،چنانچه چیزي فوت نمیشود از کسی که او در کمینگاه است.
از حضرت علی علیه السلام روایت شده که فرمود یعنی البتّه پروردگار تو قادر است بر اینکه کیفر کردار اهل گناهان را بدهد.
و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:مرصاد پلی است بر صراط و راه بهشت است هیچ بنده اي که مظلمه و
حق بنده اي بر گردن او باشد نمیتواند از آن عبور و تجاوز کند.
عطاء گوید:یعنی پاداش هر کسی را میدهد و داد مظلوم را از ظالم و ستمکار میستاند.
بیک مرد اعرابی گفتند پروردگار تو کجاست؟گفت در کمینگاه است و مقصود او مکان نیست،از علی علیه السلام
پرسیدند،پیش از آنکه آسمانها و زمین را خلق کند پروردگار ما کجا بود؟فرمود این سؤال از مکانست و خدا بود و مکانی
نبود.
و از ابن عبّاس روایت شده در این آیه،گوید بر پل جهنّم هفت پاسگاه و بازداشتگاه است که بنده را نگه داشته و از او باز
اللّ میپرسند اگر درست جواب داده به پاسگاه دوّم عبور میکند،و
􀀀
پرسی میشود در توقفگاه اوّل از توحید شهادت ان لا اله الاّ ه
در آنجا از نماز میپرسند اگر آن را تمام و کمال آورده باشد به توقفگاه سوّم می آید،و در آنجا از زکات او میپرسند پس اگر
تماما پرداخته باشد بچهارم میرسد و از روزه سؤال میشود اگر آن را کاملا گرفته باشد به پنجم عبور میکند،و در آنجا از حج
پرسیده میشود ..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ص : 74
آنجا از عمره می پرسند اگر عمره را تمام آورده باشد اجازه مرور به هفتم می دهند،و در آنجا از مظالم بندگان و حق الناس
سؤال میشود،پس اگر از آن سالم بیرون رفت که به بهشت میرسد،و گرنه گفته میشود بفرشتگان نگاه کنید،پس اگر براي او
عمل مستحبّی باشد اعمال او را بسبب آن تکمیل می کنند،پس چون فارغ شد او را بسوي بهشت هدایت میکنند،سپس خداوند
تقسیم کرد احوال بشر را و فرمود:
لاهُ رَبُّهُ) 􀀀 ذا مَا ابْتَ 􀀀 سانُ إِ 􀀀 (فَأَمَّا الْإِنْ
یعنی و امّا انسانی هر گاه امتحان شود به نعمتهاي الهی آزمایش گردد.
(فَأَکْرَمَهُ)
پس او را بسبب مال اکرام نماید.
(وَ نَعَّمَهُ)
و او را نعمت دهد بآنچه بر او از انواع نعمتها توسعه داده است.
(فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ)
پس خشنود شود بسبب این و خوشحال گردد و بگوید پروردگار من براي بزرگواري من و مقام من در نزدش این نعمتها را
عطاء نمود.یعنی تصور کند و پندارد که او بر پروردگارش بزرگوار است از جهتی که دنیا را متوجّه او نموده است.
لاهُ) 􀀀 ذا مَا ابْتَ 􀀀 أَمّ إِ
ا􀀀 و )َ
و اما هر گاه او را بفقر و تهی دستی آزمایش نمود.
(فَقَدَرَ)
یعنی روزي او را کم کرد و او را در تنگناي زندگی قرار داد و تنگ و سخت نمود.
(عَلَیْهِ رِزْقَهُ)
بر او روزي او را و قرار داد آن را بر اندازه آنچه به او رسد.
ص : 75
انَنِ) 􀀀 (فَیَقُولُ رَبِّی أَه
پس میگوید پروردگار من مرا توهین نمود یعنی می پندارد که این یک اهانتی است از خدا و میگوید پروردگار من مرا ذلیل
نمود بواسطه فقر و تهی دستی،سپس گوید:
کَلّا)
􀀀
)
نه چنانست که او گمان کرده و پنداشته زیرا من کسی را غنی و توانگر نمیکنم براي بزرگواري او و او را فقیر نمیکنم براي
موهون بودن آن نزد من،و لکن من وسیع میکنم بر هر کس که خواهم و تنگ میگیرم بر هر کس که خواهم باندازه آنچه
حکمتم ایجاب کند و مصلحت اقتضا نماید به جهت مبتلا کردن بشکر و صبر،و فقط گرامی بودن حقیقت بسبب طاعت و
بندگی و موهون بودن بسبب معصیت و گناه است.
سپس خداوند سبحان بیان نمود آنچه را که بسبب آن مستحق اهانت و خواري میشود،و فرمود بلکه اهانت نمودم کسی را که
اهانت کردم بعلّت اینکه ایشان معصیت مرا نمودند،و فرمود:
لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ) 􀀀 (بَلْ
بلکه یتیم را گرامی نمیدارید و او آنست که پدر ندارد،یعنی از آنچه خدا بشما داده بایشان نمیدهید تا آنها را از ذلّت سؤال و
گدایی بی نیاز کنید،زیرا آنها کفیلی ندارند که قیام به کارها و نیازمندیها آنها کند،و حال آنکه پیغمبر(ص)فرمود من و کفیل
یتیم مانند این(دو انگشت شهادت و میانه)با هم در بهشت هستیم.
مقاتل گوید:قدامه بن مظعون در خانه امیه بن خلف یتیم بود و دفع میکرد حق او را از او یعنی او را محروم مینمود،پس بنا بر
این احتمال دو معنی دارد:
-1 اینکه شما باو احسان نمیکنید، 2-شما حق او را از میراث
ص : 76
نمیدهید،بنا بر اینکه عادت کفّار بر این جاري شده بود که یتیم را محروم میکردند از میراث و ما ترك پدرشان.
امِ الْمِسْکِینِ) 􀀀 ی طَع 􀀀 لا تَحَاضُّونَ عَل 􀀀 (وَ
یعنی تشویق نمیکنید بر اطعام کردن بآنها و امر نمیکنید،بتصدّق دادن بر آنها و کسی که(لا تحاضون) قرائت کرده قصد کرده
این را که بعضی از شما دیگري را بر این عمل ترغیب نمیکند،و معنایش اینست که اهانت کاریست که شما از ترك اکرام
یتیم و منع صدقه از فقیر نمودید،نه آنچه پنداشته اید.
و بعضی گفته اند:مقصود اینست که شما مال خود را بآنها باین عنوان دهید پس هر گاه نکردید موجب اهانت شما بایشان
میشود.
راثَ) 􀀀 (وَ تَأْکُلُونَ التُّ
یعنی میراث را،ابی مسلم گوید:یعنی اموال یتیمان را گوید قصد نکرده میراث حلال را زیرا ملامت و سرزنشی براي خورنده
آن نیست.
حسن گوید:سهم خود را میخورد و حق یتیم را هم میدهد و اینچنین بود که مردم جاهلیّت و صدر اسلام زنان و کودکان را
ارث نمیدادند،و اموال ایشان را میخوردند.
و بعضی گفته اند:میراث را در آنچه میخواستند و اشتها و میل نفسشان بود میخوردند و فکر و اندیشه در بیرون کردن حقوق
واجبه آن نمیکردند.
(أَکْلًا لَ  ما)
سخت بودند در خوردن تمام آن،حسن گوید: (أَکْلًا لَ  ما) اینست که بخورد سهم خود و سهم و حق دیگري را.
ابن زید گوید:اینست که آنچه بدستش میرسد بخورد و فکر نکند اینکه میخورد آیا پلید است و یا پاك حلال است یا حرام.
ص : 77
مالَ حُبا جَ  ما) 􀀀 (وَ تُحِبُّونَ الْ
دوست دارید مال را دوست داشتنی.
ابن عبّاس و مجاهد گویند یعنی:بسیار سخت دوست دارید،و مقصودش اینست که شما دوست دارید جمع کردن مال را و بآن
هم ولع و حرص دارید و در کار خیر آن را انفاق نمیکنید.
و بعضی گفته اند:از زیادي حرصشان دوست داشتند مال زیاد را پس از راه حرام جمع کرده و در راه نامشروع و حرام هم
کَلّا) یعنی شایسته نیست که کار
􀀀
خرج میکردند و اندیشه ي در عاقبت و پایان کار نمیکردند سپس خداوند سبحان فرمود (
چنین باشد.
مقاتل گوید:آنچه در باره یتیم و مسکین مأمور بودند نمیکردند.
و بعضی گفته اند:(کلّا)زجر است،تقدیرش اینست که اینطور نکنید،سپس آنها را ترسانیده و فرمود:
ذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَ  کا دَ  کا) 􀀀 (إِ
یعنی آن گاه که هر چیزي در پشت زمین از کوه و ساختمان و درختان شکست تا اینکه زلزله شد و چیزي بر زمین باقی نماند
و پی در پی این کار را نمود.
ابن عبّاس گوید: دُکَّتِ الْأَرْضُ یعنی روز قیامت زمین کشیده میشود کشیدن پوست دبّاغی شده.
ابن قتیبه گوید:کوه هاي زمین کوبیده میشود تا همه صاف و مساوي میگردد،و مقصود اینست که زمین مساوي و صاف میشود
و تمام خانه ها و قصرها و عمارتهاي آسمان خراش و ساختمانهاي دویست طبقه و برجها و مناره ها خراب و نابود میشود تا
زمین مانند صحراء صاف و مسطّح میگردد که هیچ پستی و بلندي در آن مشاهده نمیشود.
ص : 78
جاءَ رَبُّکَ) 􀀀 (وَ
حسن و جبائی گویند یعنی امر پروردگار تو و حکم و محاسبه او از بندگان آمد.
ابی مسلم گوید:آمد امر چنانی او که دیگر امري و حکمی با او نیست بخلاف حال دنیا.
و بعضی گفته اند:جلال و عظمت آیات او آمد،پس آمدن عظمت و جلال ربوبی را بجهت بزرگداشت آمدن امر او قرار داد.
و بعضی از محققین گفته اند:یعنی آمد ظهور پروردگارت به جهت ضرورت معرفت باو،بعلّت اینکه ظهور معرفت بچیزي است
که قائم مقام ظهور و رؤیت آن چیز شود و چون معارف بخدا در این روز ضروري و بدیهی خواهد بود این معرفت مانند
جاءَ رَبُّکَ ،یعنی شبهه بر طرف و شک برداشته شد چنانچه برداشته 􀀀 ظهور و تجلّی او خواهد بود براي خلقش پس گفته شد
میشود موقع آمدن چیزي که در او شک میشود،و خداوند بالاتر و منزّه است از آمد و رفت براي قیام براهینی که غالب و
دلیلهایی که ظاهر و آشکار است که خداي سبحان جسم نیست(نه مرکّب بود و جسم نه مرئی نه محل) (وَ الْمَلَکُ) یعنی
فرشتگان می آیند.
(صَ  فا صَ  فا)
عطاء گوید:اراده کرده اند صفوف فرشتگان را و اهل هر آسمانی صفی جداگانه هستند.
ضحاك گوید:آن گه که زلزله روز قیامت شود،اهل هر آسمانی صفی محیط بزمین خواهند بود و بکسانی که در زمین
هستند،پس صفوف ملائکه هفت صف خواهد بود،پس این است قول خدا صَ  فا صَ  فا و بعضی گفته اند:یعنی صف بسته شده
مانند صفوف مردم در نماز
ص : 79
صف اوّل میآید،پس صف دوّم و بعد از آن صف سوّم آن گاه بهمین ترتیب براي اینکه این شبیه تر است بحال استواء از
تشویش و پراکندگی پس تعدیل مساوي بودن و تقویم بهتر خواهد بود.
(وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ)
یعنی در این روز جهنّم را حاضر میکنند.
تا اینکه مستحقین عذاب را عقاب کنند در آن و اهل موقف محشر ببینند هول و منظره بزرگ آن را،و در روایت مرفوع از ابی
اللّ علیه و آله تغییر کرد و از چهره منیرش
􀀀
سعید خدري روایت شده که چون این آیه نازل شد رنگ صورت رسول خدا صلّی ه
شناخته شد تا اینکه بر اصحاب پیامبر(ص)سخت شد از آنچه از حال آن حضرت دیدند و بعضی رفتند خدمت علی(ع)و گفتند
یا علی امر تازه اي پیش آمده که ما اثر آن را در چهره پیغمبر(ص) دیدیم،پس علی علیه السلام آمد و از پشت سر پیغمبر را
در آغوش گرفت و میان دو کتف حضرت را بوسید،سپس گفت اي رسول خدا پدر و مادرم فداي شما امروز چه حادثه اي
شده است؟ فرمود:جبرئیل آمد و براي من قرائت کرد (وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ) گوید عرض کردم چگونه آن را آورند،فرمود،می
آورند آن را هفتاد هزار فرشته که آن را میکشند با هفتاد هزار زمام و زنجیر،پس تکانی میخورد تکان خوردنی که اگر آن را
رها کنند تمام اهل محشر را خواهد سوزانید،سپس من اعتراض بجهنّم میکنم پس میگوید:مرا با تو اي محمد چکار خداوند
اللّ علیه و آله
􀀀
بتحقیق حرام کرده گوشت تو را بر من،پس هیچ نفسی نمیماند مگر اینکه میگوید نفسی نفسی و محمد صلّی ه
میگوید ربّ امّتی امّتی سپس خداوند سبحان فرمود:
ص : 80
(یَوْمَئِذٍ)
یعنی روزي که جهنّم را می آورند.
سانُ) 􀀀 (یَتَذَکَّرُ الْإِنْ
یعنی پند گرفته و کافر توبه میکند.
ي)􀀀 أَنّ لَهُ الذِّکْر
􀀀
(وَ ی
زجاج گوید:یعنی و از کجا براي او توبه باشد و بعضی گفته اند:یعنی انسانی بخاطر میآورد آنچه را که تقصیر و تفریط کرده
است زیرا یقینا میداند آنچه را که باو وعده داده شده پس چگونه تذکّر او را نفع دهد،براي او اثبات تذکّر نموده سپس آن را
از او نفی نمود،بمعناي اینکه او بسبب آن منتفع نشود پس مثل اینکه نبوده است و شایسته بود در وقتی متذکّر شود که برایش
مفید باشد،پس خداوند سبحان حکایت کرد آنچه را که کافر و گنهکار جنایتکار بر نفس خود میگوید و آرزوي آن را بقول
خودش میکند،و فرمود:
اتِی) 􀀀 ا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَی 􀀀 (یَقُولُ ی
یعنی آرزو می کند که اي کاش طاعات و حسنات را براي زندگی بعد از مرگش و یا آرزو میکند عملی را که به جهت
اتِی) اي کاش مقدّم میدانستم براي زندگی ابدیم عمل صالح و شایسته 􀀀 ا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَی 􀀀 زندگی ابدي بجا آورده بود،بقولش (ی
اي براي آخرت چنانی ام که موتی در آن نیست،سپس خداوند سبحان فرمود:
ذابَهُ أَحَدٌ) 􀀀 لا یُعَذِّبُ عَ 􀀀 (فَیَوْمَئِذٍ
یعنی پس در این روز عذاب نمی کند عذاب خدا را هیچکس از خلق خدا.
اقَهُ أَحَدٌ) 􀀀 لا یُوثِقُ وَث 􀀀 (وَ
و نمیبندد بستن او را یعنی بستن خدا را احدي از خلق خدا و مقصود اینست که در دنیا احدي عذاب نمیکند مانند عذاب خدا
کافرین را در این روز و زندانی نمیکند هیچکس در دنیا مثل وثاق و زندان خدا کافرها را در روز قیامت.
ص : 81
و امّا قرائت بفتح عین در یعذب و یوثق روایتی از ابی قلابه وارد شده است گوید:براي من خواند کسی که پیغمبر(ص)براي او
اقَهُ أَحَدٌ) و مقصودش اینست که عذاب نمیشود احدي عذاب شدن 􀀀 لا یُوثِقُ وَث 􀀀 ذابَهُ أَحَدٌ وَ 􀀀 لا یُعَذِّبُ عَ 􀀀 قرائت کرده بود، (فَیَوْمَئِذٍ
این کافر را.
اگر بگوئیم که آن کافر عینی و مسلم است یا عذاب کردن این صنف از کفّار است و ایشان کسانی هستند که یاد شده اند در
لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ)... و این اگر چه اطلاق دارد پس بهتر اینست که مراد و مقصود تقیه باشد،بجهت اینکه ما میدانیم 􀀀 آیه کریمه (
که ابلیس عذابش سخت تر و زندانش دشوارتر است از آن کافران.
و بعضی گفته اند:یعنی کسی جز او بگناهان او مؤاخذه نمیشود و تقدیرش اینست که هیچکس معذّب بعذاب او نخواهد شد
براي اینکه فقط او مستحق بعذاب اوست و خداوند احدي را مؤاخذه بجرم و گناه دیگري نمیکند.
ا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ) 􀀀(ی
اي آن چنان نفسی که اطمینان شده اي حسن و مجاهد گویند:بسبب ایمان آن چنان ایمانی که داراي یقین و تصدیق بثواب و
بعثت و اطمینان حقیقت ایمانست.
ابن زید گوید:مطمئنّه ایمن شده به بشارت به بهشت در موقع مردن و در روز قیامت.
کلبی و ابی روق گویند:مطمئنّه آنست که صورتش سفید و کتاب،و پرونده عملش بدست راستش داده شود،پس در این موقع
است که خاطر جمع شود.
ص : 82
ی رَبِّکِ) 􀀀 (ارْجِعِی إِل
بسوي پروردگارت برگرد،ابی صالح گوید:
در موقع مرگ باو گفته میشود برگرد بسوي پروردگارت.
عکرمه و ضحاك گویند:در موقع بعث و انگیزش باو گفته میشود حسن گوید:یعنی برگرد بثواب پروردگارت و آنچه از
نعمتها که براي تو آماده ساخته است.
و بعضی گفته اند:برگرد بجایی که در آن امر و نهی اختصاص بخداي سبحان دارد،نه بخلق او.
ابن عبّاس گوید:مقصود اینست که برگرد بصاحبت و بدنت،پس خطاب بروح میشود که به کالبد و پیکره خود برگرد.
اضِیَهً) 􀀀 (ر
در حالی که خشنود و مسرور بثواب خدا باشی.
(مَرْضِیَّهً)
و پسندیده باشد اعمالی را که بجا آورده اي.
و بعضی گفته اند راضی و خشنود از خدا باشد بسبب آنچه براي او آماده ساخته است پسندیده باشد و پروردگارش از او
راضی باشد بسبب آنچه از طاعت خدا که بجا آورده است.
و بعضی گفته اند در دنیا راضی بقضاء و اراده خدا باشد تا خدا هم از او راضی باشد و از افعال و عقاید او خشنود باشد.
ادِي) 􀀀 (فَادْخُلِی فِی عِب
پس داخل شو در گروه بندگان شایسته من که انتخاب شده اند آنهایی که از آنها راضی هستم،و این نسبت تشریف و تعظیم
است.
(وَ ادْخُلِی جَنَّتِی)
و داخل شو بهشت چنانی که شما را بآن وعده دادم و نعمتهاي آن را براي شما در آن مهیّا کردم.
ص : 83
ترتیب و نظم:
سانُ...) بما قبلش در آن دو قول است، ( 1)اینکه آن متّصل شود بقول خدا (إِنَّ رَبَّکَ 􀀀 جهت پیوست و اتصال قول خدا (فَأَمَّا الْإِنْ
صادِ ...) یعنی او در کمینگاه است براي اعمال آنها،بر او چیزي از مصالح ایشان مخفی نیست،پس اگر کسی را اکرام 􀀀 لَبِالْمِرْ
کرد از ایشان بنوعی و قسمی از نعمتهایی که آن صحت و سلامتی و مال و فرزندان است به جهت امتحان و آزمایش پندارد
که این واجب بوده است،و هر گاه روزي او را تنگ گرفت پندارد که این اهانت بر او بوده و حال آنکه خداوند سبحان تمام
2)اینکه مقصود از اینکه او در کمینگاه است براي ایشان که متعبّد سازد ایشان را بآنچه را ) ( این کارها را میکند براي مصالح( 2
که آن اصلح است براي ایشان و آنها پندارند که خداوند بندگانش را از اوّل اکرام و یا اهانت میکند و حال آنکه چنین نیست
لا􀀀 بلکه اکرام و اهانت نتیجه استحقاق است و بندگان تحت استحقاق قرار نمی گیرند مگر بعد از تکلیف و امّا قول خدا (بَلْ
تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ) ، پس وجه اتّصال و پیوست آن بما قبلش اینست که خداوند رد کرد بر ایشان گمانشان را که خدا از جهت
اهانت و خوار ساختن روزي آنها را تنگ گرفته است،پس خداوند سبحان بیان نمود که اهانت براي آنست که یاد نمود نه
( براي آنچه گفتند ( 2
ص : 84
1،2 )) حاکم حسکانی در شواهد التنزیل از فرات بن ابراهیم کوفی باسنادش از حضرت جعفر بن محمد(ع)روایت نموده ) -1
ا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ...) تا آخر سوره،فرمود در باره علی(ع)نازل شده است. 􀀀 در باره این آیه (ی
-2
سوره بلد
اشاره
در مکّه نازل شده و باجماع مفسّرین بیست آیه است.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله فرمود،کسی که آن را قرائت کند خدا او را امان از خشم خویش در روز
􀀀
ابی بن کعب گوید:رسول خدا صلّی ه
قیامت عطا فرماید:
اللّ صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود هر کس سوره بلد را در نماز واجبش بخواند در
􀀀
ابو بصیر از حضرت ابی عبد ه
دنیا معروف شود که از صالحین است و در آخرت معروف گردد که براي او در نزد خدا مکان و مرتبه است و از رفیقان
پیامبران و شهیدان و صالحین خواهد بود.
توضیح و وجه ارتباط این سوره بسوره قبل:
چون خداوند سبحان سورة فجر را بیاد نفس مطمئنّه پایان داد در این سوره بیان کرد جهت اطمینان را و اینکه باید نظر در راه
معرفت خدا باشد و این را بقسم و سوگند تأکید کرده و فرمود:
ص : 85
[ [سوره البلد ( 90 ): آیات 1 تا 20
اشاره
سانَ فِی کَبَدٍ ( 4) أَ 􀀀 ا وَلَدَ ( 3) لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْ 􀀀 الِدٍ وَ م 􀀀 ذَا اَلْبَلَدِ ( 2) وَ و 􀀀 ذَا اَلْبَلَدِ ( 1) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِه 􀀀 لا أُقْسِمُ بِه 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ساناً وَ 􀀀 الًا لُبَداً ( 6) أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَ دٌ ( 7) أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ ( 8) وَ لِ 􀀀 یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ( 5) یَقُولُ أَهْلَکْتُ م
امٌ فِی یَوْمٍ ذِي مَسْغَبَهٍ 􀀀 اكَ مَا اَلْعَقَبَهُ ( 12 ) فَکُّ رَقَبَهٍ ( 13 ) أَوْ إِطْع 􀀀 ا أَدْر 􀀀 اهُ اَلنَّجْدَیْنِ ( 10 ) فَلَا اِقْتَحَمَ اَلْعَقَبَهَ ( 11 ) وَ م 􀀀 شَفَتَیْنِ ( 9) وَ هَدَیْن
ئِکَ􀀀 واصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ ( 17 ) أُول 􀀀 واصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَ 􀀀 کانَ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَ 􀀀 ذا مَتْرَبَهٍ ( 16 ) ثُمَّ 􀀀 ذا مَقْرَبَهٍ ( 15 ) أَوْ مِسْکِیناً 􀀀 14 ) یَتِیماً )
( ارٌ مُؤْصَدَهٌ ( 20 􀀀 حابُ اَلْمَشْأَمَهِ ( 19 ) عَلَیْهِمْ ن 􀀀 ا هُمْ أَصْ 􀀀 اتِن 􀀀 حابُ اَلْمَیْمَنَهِ ( 18 ) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآی 􀀀 أَصْ
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان( 1)سوگند یاد میکنم باین شهر(مکّه) ( 2)و حال آنکه تو فرود آمده اي بدین شهر( 3)و سوگند
یاد میکنم به پدر (آدم ابو البشر)و آنچه زاده است( 4)هر آینه آفریدیم انسانی را در
ص : 86
سختی و رنج( 5)آیا پندارد آدمی که توانایی ندارد بر(عقاب)او هیچ کس( 6)آدمی میگوید ضایع کردم(در عداوت پیغمبر)مال
فراوان را( 7) آیا آدمی پندارد که(هنگام گناه)او را کسی ندیده است( 8)آیا قرار نداده ایم براي او دو چشم(که بدان ببیند)( 9)و
زبانی و دو لب(که بکار آید)( 10 )و راهنماییش کردیم بدو راه خیر و شر( 11 )پس آدمی نگذشت از عقبه(در مخالفت با نفس
رنج نکشید)( 12 )و چه چیز تو را دانا کرد که عقبه چیست(آن عقبه)( 13 )رهانیدن بنده ایست(از بردگی) ( 14 )یا خورانیدن
طعام در روز واماندگی( 15 )یتیمی را که داراي خویشی باشد( 16 )یا بینواي خاك نشینی( 17 )و باشد آن کس از آنان که ایمان
آورده اند و سفارش کردند یکدیگر را بشکیبایی و سفارش نمودند یکدیگر را بمهربانی( 18 )آن گروه اصحاب دست
راستند( 19 )و نگرویدند بآیات(و معجزات)ما ایشان اصحاب دست چند( 20 )بر ایشان در دوزخ آتشی سرپوش نهاده شده است.
قرائت:
ابو جعفر لبّدا،بتشدید قرائت کرده و دیگران بتخفیف قرائت کرده اند،ابن کثیر و ابو عمرو و کسایی،فکّ رقبه او اطعم،خوانده
اند و قاریان دیگر فک رقبه،برفع و اضافه قرائت کرده و،او اطعام را بتنوین خوانده اند.
و ابو عمرو و اهل کوفه غیر عاصم مؤصده را با همزه قرائت کرده و باقی قاریان بدون همزه خوانده اند،و یعقوب اختلاف کرده
از آن و در قرائت نادره حسن،فی یوم ذا مسغبه خوانده است.
ص : 87
دلیل:
امٌ ،ابو علی گوید 􀀀 لبد،ممکن است مفرد بر وزن زمّل و جبّا باشد و ممکن است جمع لا بد باشد،و امّا قول خدا فَکُّ رَقَبَهٍ أَوْ إِطْع
مقصود در آن و ما ادریک ما اقتحام العقبه فک رقبه او اطعام،یعنی اقتحام آن یکی از این دو تا است یا این قسم از کاري است
تقرّب و نزدیکی بحق میآورد پس اگر این تقدیر را نکردي و کلام را بر ظاهر خودش گذاردي معنایش چنین میشود.
العقبه فک رقبه و حال آنکه عقبه فک نیست بعلّت اینکه آن عین است و فک رقبه حدث است و خبر سزاوار است که در
ا􀀀 اللّ است،و مثل آنست، وَ م
􀀀
اللّ الْمُوقَدَهُ ،یعنی حطمه نار ه
􀀀
ارُ هِ 􀀀 اكَ مَا الْحُطَمَهُ ن 􀀀 ا أَدْر 􀀀 معنی مبتداء باشد و مانند آنست قول خدا، وَ م
ارِعَهُ ،یوم یکون کالفراش المبثوث،و معناي القارعه یوم 􀀀 اكَ مَا الْق 􀀀 ا أَدْر 􀀀 حامِیَهٌ و همین طور قول خدا، وَ م 􀀀 ارٌ 􀀀 ا هِیَهْ ن 􀀀 اكَ م 􀀀 أَدْر
یکون الناس،زیرا القارعه مصدر است پس اسم زمان خبر از آنست،پس این جمله ها از ابتداء و خبر تفسیر این چیزهایی است
که ذکرش مقدّم شد از اقتحام عقبه و حطمه و قارعه،چنانچه قول خداي تعالی، لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ تفسیر وعده خداست،و
قول او فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ معنایش،فلم یقتحم است و وقتی لا بمعناي لم باشد لازم نمیآید تکرار آن چنانچه با لم تکرار لازم
صَلّ تکرار شد،پس آن مانند تکرار لم در قول خدا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا است.
􀀀
لا ی 􀀀 لا صَدَّقَ وَ 􀀀 نمیآید،پس اگر در جایی مثل، فَ
کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا ،یعنی میباشد مقتحم عقبه و 􀀀 و قول خدا ثُمَّ
ص : 88
آزاد کننده بنده از کسانی که ایمان آورده اند،پس البته اگر او از مؤمنان نبود سودي و نفعی قرب و نزدیکی او بایشان ندهد،
و جایز است توصیف کردن روز را بقول خدا،ذي مسغبه چنانچه جایز است که گفته شود لیله نائم و نهاره صائم،شبش خواب
و روزش را روزه دار است و مانند آن و کسی که افکّ رقبه یا اطعم قرائت کرده پس جایز است که آنچه ذکر شده از فعل
اللّ
􀀀
ارُ هِ 􀀀 تفسیر اقتحام عقبه باشد،پس اگر گفتی این قسم تفسیر به فعل نشد،بلکه تفسیر بمبتدا و خبر شده مانند قول خدا، ن
حامِیَهٌ ،پس آیا قرائت دیگري رجحان ندارد. 􀀀 ارٌ 􀀀 الْمُوقَدَهُ و قول خدا، ن
ارِعَهُ بنا بر معنی باشد،و مسلّما 􀀀 اكَ مَا الْق 􀀀 ا أَدْر 􀀀 ارِعَهِ تفسیر قول خدا، وَ م 􀀀 ادٌ بِالْق 􀀀 گفته شده که ممکن است که کَ ذَّبَتْ ثَمُودُ وَ ع
رابٍ ،و پنداشته اند که ابا عمرو احتجاج 􀀀 اللّ کَمَثَلِ آدَمَ ،تفسیر کرده مثل را بقول خودش خَلَقَهُ مِنْ تُ
􀀀
ی عِنْدَ هِ 􀀀 آمده که مَثَلَ عِیس
کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا براي قرائت فَکُّ رَقَبَهٍ مثل اینکه چون آن فعل بوده واجب شده که معطوف علیه مانند 􀀀 کرده بقول خدا، ثُمَّ
آن فعل باشد،و گاهی ممکن است که این مانند قطع و جداي از اوّل و استیناف باشد مثل اینکه اعلام کند که فکاك رقبه از
برده باین است که از کسانی باشد که ایمان آورده اند،بعلّت او بسبب ایمان احراز ثواب بنده آزاد کردن میکند پس هر گاه
ایمان را منضمّ بفعل قربی که ذکرش گذشت نکند نفعی آن بنده آزاد کردن ندارد.
اللّ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ
􀀀
و تقدیرش اینست سپس بودن او از کسانی که ایمان آوردند،پس این آمده آمدن قول خدا، کَیْفَ یَهْدِي هُ
مانِهِمْ وَ شَهِدُوا . 􀀀 إِی
چگونه خدا هدایت نماید مردمی را که کفر ورزیدند بعد از ایمانشان و
ص : 89
گواهی دادند،اراده کرده پس اگر گواهی دادن را و اوصدت الباب و آصدته دو لغت هستند،پس کسی که مؤصده همزه
نداده احتمال داده دو امر را 1-اینکه بر لغت کسی باشد که اوصدت گفته.
-2 اینکه از آصدت باشد پس همزه را تخفیف داده و قلب بواو کرده چنانچه در جونه و تؤوي،و کسی که همزه داده
مؤصده،پس او از آصدت گرفته،و ابو عمرو همزه ساکنه را ترك و تبدیل بواو کرده هر گاه منضم بما قبلش شود مثل یؤمنون
و مؤمنین و تبدیل بالف نموده هر گاه ما قبلش مفتوح تبدیل بیاء،هر گاه ما قبلش مکسور باشد و در مثل قول خدا مؤصده
تبدیل نمیشود بلکه با همزه است زیرا مؤصده با همزه لغت کسی است که گوید آصدت الباب،و الباب مؤصده،و ابو عمر و بنا
بر این لغت است پس همزه را ترك شود هر گاه نیاز شد که لغت را ترك شود و از آن منتقل به لغت دیگر شود،و همین طور
ترك نشود همزه در قول خدا (تُؤْوِي إِلَیْکَ) براي اینکه اگر آن همزه را تبدیل بواو شود و حال آنکه بعد از آن واو است
اجتماع دو واو شود و اجتماع آن دو واو از همزه ثقیل تر است و همین طور هر گاه فعل مجزوم باشد و لام الفعل آن همزه
بحال خودش باقی خواهد بود و البته تبدیل نمیشود مثل قول خدا، إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَ نَهٌ تَسُؤْهُمْ زیرا اگر آن را تبدیل بواو کنند
لازم میشود که بسبب جزم حذف شود چنانچه در یغزو می گویی،لم یغز همچنین (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ) تبدیل به الف نشود نیز
اثاً وَ رِءْیاً ،قلب و تبدیل بیاء نشود براي اینکه اشتباه برّي از روي من الماء میشود،پس این 􀀀 باین معنی و همین طور قول خدا، أَث
چهار حال و مورد ترك نمیشود همزه در آن هر گاه احتیاج شد بترك لغتی
ص : 90
و انتقال بلغت دیگر شود،و هر گاه همزه در موضع و محل جزم قرار گرفت و هر گاه معنی در کلمه اي اشتباه بکلمه دیگر
شود،و هر گاه ترك همزه مؤدّي و منجر باجماع دو واو گردد،پس این مطلب را بفهم و کسی که ذا مسغبه قرائت کرده آن را
مفعول اطعام قرار داده،و یتیما بدل از آن است و ممکن است که یتیم صفت ذا مسغبه باشد مثل قول تو که می گویی رأیت
کریما عاقلا و ممکن است که صفت بعد از صفت که کریم است باشد.
لغات:
الحل:الحال و آن ساکن است،و الحلّ بمعناي حلال است و رجل حلّ و حلال یعنی محلّ مقیم و ساکن.
الکبد:در لغت شدّت و سختی امر است و از آنست تکبد اللین هر گاه غلیظ و سخت شود و از آنست کبد براي اینکه آن خون
غلیظ است که بسته میشود و تکبد الدم هر گاه مانند کبد گردد.
لبید شاعر گوید:
عین هلّا بکیت اربداذ
قمنا و قام الخصوم فی کبد
لبید براي برادرش که در جاهلیّت مرده مرثیه میخواند و میگوید اي چشم آیا براي اربد گریه نمیکنی زمانی که ما قیام کردیم
و دشمنهاي ما هم در سختی قیام کردند،شاهد این بیت کبد است که بمعناي سختی و شدّت است.
و اللبد:بسیار از تلبد الشیء هر گاه بعضی از آن بر بعضی دیگر ترکیب شود و از آنست لبد میگویند ما له سبد و لا لبد،ندارد
چیزي نه کم و نه زیاد.
ص : 91
اصل النجد:علوّ و بلندي است و نجد را نجد نامیده اند براي بلندي آن از گودي تهامه و هر بلندي از زمین نجد است و جمع
آن نجود است امرؤ القیس غداه غدوا فسالک بطن نخله و آخر منهم جازع نجد کبکب صبحگاهان دویدند و سیر کننده بودند
بطن نخله و دیگري از ایشان یک قطعه اي از ارتفاعات نجد و کبکب را پیمود،شاهد این بیت کلمه نجد کبکب است که
ارتفاعات زمین را گویند،و اراده کرده راهی در ارتفاع و بلندي را و کبکب کوه است و در مثل آمد(النجد من راي حضنا)هر
کس کوه حضن را ببیند داخل نجد شده است،و رجل نجد بین النجده یعنی مردي که زرنگ و نیرومند است در کوهنوردي و
بالا رفتن بر قلّه آن،و استنجدت فلانا فانجدنی یعنی از فلانی کمک خواستم بر رفتن بالاي قلّه پس مرا یاري کرد،و تشبیه کرد
راه خیر و شرّ را بدو طریق بلند براي ظهور آنچه در آن دو است.
الاقحام:دخول بر چیزي است بشدّت،گفته میشود اقتحم و تقحم و اقحمه و قحمه غیره بسختی و شدّت وارد شده.
العقبه:راهیست که براي بالا رفتن از کوه از آن بسختی بالا میروند (و در فارسی بآن گردنه چون گردنه اسد آباد همدان
و...)میگویند و صعود آن بسبب تنگی راه و خطر سقوط خواهد بود.
و بعضی گفته اند:عقبه گردنه تنگی است در سر کوه که مردم آن را میپیمایند،پس تشبیه فرمود نفقه در وجوه خیر را بآن و
عاقب الرجل صاحبه،هر گاه در مورد و بدل او قرار گرفت.
ص : 92
و الفلک:فرقی است که منع را زایل میکند و با آن متمکّن میشود از کاري که قبلا متمکّن نبود مانند گشودن قید و غل(از
دست و گردن اسیر) زیرا بسبب گشودن و باز کردن آن مانع برطرف میشود و ممکن میشود براي او تصرّفی که قبلا ممکن
نبود،پس گشودن گردن و آزاد کردن برده تفریق و جدا کردن میان آن و میان حال بردگی و رقیّت را بسبب لزوم آزادي و
باطل کردن بردگی و بندگی.
المسغبه:سال مجاعه و گرسنگی،سغب،یسغب سغبا،پس او ساغب است هر گاه گرسنه باشد.
جریر شاعر گوید:
تعلّل و هی ساغبه بلیها
بانفاس من الشبم القراح
شراب دوّم را نوشید و حال آنکه بچه هاي او گرسنه و تشنه بودند بیک جرعه آب خالص خنک،شاهد این بیت کلمه ساغبه
است که بمعناي گرسنه باشد المرقبه:خویشاوند و نمیگویند فلانی قرابت من است بلکه میگویند ذو قرابتی با من خویشاوندي یا
خویشی دارد براي اینکه آن مصدر است چنانچه شاعر گوید:
یبکی الغریب علیه لیس یعرفه
( و ذو قرابته فی الحی مسرور ( 1
بر او شخص غریبی که او را نمیشناسد گریه میکند و حال آنکه خویشان او در
ص : 93
1) -در تاریخ است که عبید جهمی از کهنسالان عرب بمعاویه گفت از عجیب ترین چیزي که دیدم اینست من از مرده اي -1
که او را دفن میکردند گذشتم پس بر او گریستم و اشعاري در مرثیه او خواندم که از آن بیت مذکور بود،پس بمن گفتند آیا
این اشعار را میشناسی که چه کسی گفته است،گفتم نه،گفتند همین مرده که بر او گریستی گوینده این قصیده است و او عثیر
بن لبید عذري است.
بین قبیله خوشحال و مسرورند.
التربه:حاجتمند سخت و تهیدست بیچاره است بنا بر گفته عرب که میگوید(ترب الرجل)زمانی که فقیر و نیازمند شد یعنی
خاکنشین شد.
تفسیر:
ذَا الْبَلَدِ) 􀀀 لا أُقْسِمُ بِه 􀀀 (
لا أُقْسِمُ 􀀀 مفسّرین تمامی اجماع و اتفاق کرده اند بر اینکه این سوگند ببلد حرام و آن مکّه معظّمه است و در سوره قیامه بیان
گذشت.
ذَا الْبَلَدِ) 􀀀 (وَ أَنْتَ حِلٌّ بِه
یعنی و تو اي محمّد مقیم و ساکن بمکّه هستی و آن محلّ تو است و این تنبیه و اعلام است بر اینکه شرافت بلد بشرافت آنست
که بآن مقیم است(پیامبري که دعوت کننده بسوي توحید پروردگار و اخلاص بندگی اوست)و بیان اینست که احترام و
بزرگداشت مکّه براي اوست و خدا سوگند بمکّه خورده براي خاطر(پس شرافت مکه بواسطه)آن حضرت است و براي اینست
که آن حضرت در آن سکونت و اقامت دارد،چنانچه مدینه را طیّبه نامید براي اینکه آن شهر بحیات و ممات آن حضرت پاك
شد.
ابن عبّاس و مجاهد و قتاده و عطاء گویند:یعنی و تو محل هستی در این بلد و آن ضد محرم است،و مقصود اینست که براي تو
حلال است کشتن هر کس از کفّار را که در آن ببینی و این هنگامی بود که مأمور شد در فتح مکّه بکشتن کفّار قریش،پس
اللّ علیه و آله فرمود حلال نیست
􀀀
خداوند براي آن حضرت حلال کرد تا اینکه مقاتله کرد و کشت و البته آن بزرگوار صلّی ه
براي احدي قبل از من و حلال نیست براي احدي بعد از من و حلال هم نشد قتال با کفّار براي من در این بلد مگر یک ساعت
از روز،و این وعده اي
ص : 94
از خدا به پیامبرش(ص)بود که حلال کند براي آن حضرت مکّه را تا در آن جنگ کند و آن را بدست او بگشاید و او در آن
محلّ و آزاد باشد که آنچه را میخواهد از کشتن و اسیر کردن بنماید و خداوند سبحان این کار را کرد پس آن حضرت از
روي غلبه و کراهت مردم مکّه داخل مکّه شد و کشت ابن خطل را که در مسجد الحرام به پرده کعبه آویخته بود و مقیس بن
صبا و غیر آنان را.
ابی مسلم گوید:یعنی سوگند نمیخورم باین شهر و حال آنکه تو در آن هتک حرمت میشوي و عرض و شخصیت و حیثیت و
آبروي تو را میبرند و تو را احترام نمیکنند،پس براي این بلد احترامی نمانده وقتی حرمت تو را هتک نمودند،و این معنی از
اللّ علیه و آله
􀀀
حضرت صادق علیه السلام روایت شده فرمود که قریش شهر مکّه را احترام می نمود ولی حضرت محمد صلّی ه
ذَا الْبَلَدِ ،اراده کرده که ایشان هتک حرمت 􀀀 ذَا- الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِه 􀀀 لا أُقْسِمُ بِه 􀀀 را اهانت و هتک حرمت میکرد،پس خدا فرمود:
تو را در مکه حلال دانسته پس تو را تکذیب نموده و ناسزا گفتند در حالی که عادتشان در مکّه بر این بود که هیچ مردي در
آنجا قاتل و کشنده پدر خود را نمیگرفت و بودند که شاخه اي از درخت حرم را بگردن آویخته پس بسبب این عمل در امان
اللّ علیه و آله چیزي که از غیر آن حضرت حلال نمیدانستند،پس آنها را
􀀀
میشدند پس حلال دانستند از رسول خدا صلّی ه
سرزنش کرد بر این عمل سپس عطف فرمود بر سوگندش و فرمود:
ا وَلَدَ) 􀀀 الِدٍ وَ م 􀀀 (وَ و
حسن و مجاهد و قتاده گویند:یعنی آدم(ع) و ذریّه آن و این سوگند براي اینست که چون ایشان مخلوقی و آفریده اي
ص : 95
عجیب تر از آن آفریده اند و ایشان آباد کنندگان دنیایند.
اللّ صادق علیه السلام فرمود:یعنی آدم(ع)و فرزندان او از پیامبران و اوصیاء و پیروان ایشان.
􀀀
حضرت ابی عبد ه
ابی عمران جونی گوید:یعنی ابراهیم خلیل علیه و علی نبیّنا و آله السلام و فرزندان او،گوید چون سوگند ببلد و شهر مکّه
خورد پس از آن سوگند بابراهیم خورد چون او بانی آن شهر است و بفرزندان عرب او زیرا ایشان مخصوص ببلد میباشند.
ابن عبّاس و جبائی گویند:یعنی هر پدر و فرزندش.
ابن جبیر گوید:یعنی سوگند به پدر کسی که براي او تولید فرزند میکند و بچه میآورد،و ما ولد یعنی آنکه عاقر است و فرزند
نمی آورد،پس ما،نافیه است و این بعید است براي اینکه تقدیرش این خواهد بود،و ما ما ولد،پس ماء اوّل که موصوله یا
موصوفه است حذف شده است.
سانَ فِی کَبَدٍ) 􀀀 (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْ
ابن عبّاس و سعید بن جبیر و حسن گویند:یعنی در تعب و سختی و رنج،گوید:متحمّل میشود مصیبتهاي دنیا و سختیهاي آخرت
را،و گفت فرزند آدم همواره متحمّل سختی و ناراحتی میشود تا از دنیا بیرون رود.
و بعضی گفته اند:یعنی انسانی را ایجاد کردیم در سختی از حمل و زائیده شدن و شیر خوارگی و جدا شدن از شیر و معیشت
و زندگی او و مرگ او آن گاه خداوند سبحان ایجاد نکرده که متحمل شدائد شود باندازه ایکه آدمی زاده متحمّل میشود و
حال آنکه او با این عمل ناتوان ترین خلق خداست.
ص : 96
و بعضی گفته اند:در کبد یعنی ایستاده بر دو پایش بطور مستقیم و راست و هر چیزي که خلق شده است برو و سرافکنده راه
میرود مگر انسان که راست و منتصب خلق شده است،پس کبد بمعناي استواء و استقامه است و آن روایت مقسم بن عبّاس و
قول مجاهد و ابی صالح و عکرمه است.
و بعضی گفته اند:مقصودش شدت امر و نهی است یعنی آن را خلق کردیم تا اینکه ما را عبادت کند بعبادتهاي دشوار مانند
غسل جنابت در سرما و برخاستن از خواب لذیذ براي نماز پس شایسته است براي او که بداند که دنیا منزل سختی و رنج و
تعب و بهشت خانه راحت و نعمت است.
(أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ)
یعنی آیا این انسان گمان میکند که هر گاه گناه خداي تعالی را نمود و مرتکب کارهاي زشت شد کسی بر عقاب و عذاب او
قدرت ندارد،و این بدگمانی است،و این استفهام انکاریست یعنی نباید البته چنین گمانی برد.
حسن گوید:یعنی آیا پندارد این مغرور بمالش که احدي قدرت ندارد که مالش را از او بستاند؟ قتاده گوید:آیا گمان میکند
که از مالش سؤال نمیشود که از کجا تحصیل کرده و در کجا صرف کرده است.
کلبی گوید:آن انسان ابو الاشدّین مردي از حج بود که بسیار نیرومند و هیکل دار بود بطوري که در بازار عکاظ بر روي
پوستی می نشست و ده نفر آن را میکشیدند از زیر او پس آن پوست قطعه قطعه میشد و او از جاي خود بلند نمیشد،سپس
خداوند سبحان از گفته این انسان خبر داد و فرمود:
ص : 97
الًا لُبَداً) 􀀀 (یَقُولُ أَهْلَکْتُ م
اللّ علیه و آله صرف کردم و باین جنایتش افتخار میکرد.
􀀀
یعنی مال بسیاري در عداوت و دشمنی پیغمبر صلّی ه
مقاتل گوید:که او حرث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف بود و جهتش این بود که او گناهی مرتکب شد پس از رسول
خدا(ص)فتوا خواست پیامبر(ص)او را امر فرمود که کفّاره دهد،پس گفت از وقتی که وارد دین محمّد(ص)شدم مالم در
کفّارات و صدقات تمام شد.
(أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ)
آیا میپندارد که کسی او را نمیبیند،قتاده و سعید بن جبیر گویند:که از او مطالبه کند که از کجا آورده و در چه مسیري خرج
کردي.
ابن عبّاس از پیامبر(ص)روایت نموده که فرمودند،روز قیامت که شود نگذارند قدمهاي بنده ثابت باشد مگر اینکه از چهار
سرمایه از او بپرسند 1-از عمر او که در چه مسیري فانی نمود(در راه عبادت و یا در طریق معصیت).
-2 از مال او،که از کجا جمع نمود و در چه راهی صرف نمود.
-3 از علم او که چگونه عمل کرد بآن.
-4 از محبّت و دوستی ما خاندان رسالت.
کلبی گوید:که او دروغ گو بود،انفاق نکرد آنچه گفت،پس خداوند سبحان فرمود،آیا گمان میکند که خداي تعالی ندیده او
را که کرده یا نکرده انفاق نموده یا انفاق ننموده،سپس خداوند سبحان نعمتهایی را که بر او انعام فرموده تذکّر داد تا استدلال
کند بآن بر توحید خودش،پس فرمود (أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ) آیا براي او دو چشم قرار ندادیم تا ببیند به
ص : 98
سبب آن آثار حکمت پروردگار را.
ساناً وَ شَفَتَیْنِ) 􀀀 (وَ لِ
و آیا براي او قرار ندادیم زبانی که بسبب آن سخن گوید و بیان ما فی الضمیر خود نماید و بسبب دو لب استعانت بجوید بر
بیان کردن(و یا آنجا نباید سخن گوید لب فرو بندد).
قتاده گوید:نعمتهاي خدا بر تو آشکار است پس آن را برایت بیان فرمود تا اینکه شکر و سپاس گویی و عبد الحمید مداینی از
ابن حازم روایت کرده که رسول خدا(ص)فرمود:خداوند تعالی میفرماید،اي پسر آدم اگر زبان تو با تو در آنچه بر تو حرام
است نزاع نمود،من تو را بر آن بدو طبقه (بنام لب)یاري نموده ام پس آن را بر هم بگذار(و سخن مگو)و اگر دیدگانت با تو
بر بعضی چیزها و دیدنی ها که بر تو حرام نموده ام نزاع نمود،پس تو را بدو مژده یاري کرده ام مژگان بر هم نه و از دیدن
چشم فرو بند و اگر عورتت با تو منازعه نمود بآنچه بر تو حرام کرده ام پس تو را با دو طبقه و دوران یاري کرده ام پس آن را
فرو بند و حفظ کن.
اهُ النَّجْدَیْنِ) 􀀀 (وَ هَدَیْن
علی علیه السلام و ابن مسعود و ابن عبّاس و حسن و مجاهد و قتاده گویند،یعنی راه خیر و راه بد.
سعید بن مسیب و ضحاك گویند:یعنی او را ارشاد کردیم به دو پستان مادرش که چگونه از آن شیر بمکد و بنوشد،و در
روایت دیگر از ابن عبّاس هم نقل شده و روایت شده که بحضرت امیر المؤمنین(ع)گفته شد که مردمی میگویند که مقصود از
اهُ النَّجْدَیْنِ آن دو پستانند فرمود نه آنها راه خیر و شرّ هستند. 􀀀 قول خدا، وَ هَدَیْن
حسن گوید:بمن رسیده که رسول خدا(ص)فرمود اي مردم آن دو
ص : 99
نجد راه خیر و راه شرّ است،و راه شر محبوب تر بسوي شما از راه خیر قرار داده نشده.
و اگر گفته شود چگونه راه خیر مانند راه شرّ بلند و رفیع شده و حال آنکه معلوم است که در شرّ رفعت و بلندي نیست،پاسخ
اینکه هر دو راه را ظاهر و آشکار نموده براي مکلّفین،پس خداوند سبحان هر دو را نجد نامیده براي ظهور و بروز آن و ممکن
است که راه شرّ را هم نجد نامیده از این جهت باشد که چون حاصل میشود در اجتناب از سلوك و ارتکاب آن بلندي و
شرافت چنانچه حاصل میشود شرافت و مقام در طریق و پیمودن راه خیر.
و بعضی گفته اند:که این بر عادت عرب است که هر گاه اتفاق بر بعض وجوه کنند تثنیه دو امر نمایند،و لفظ یکی از آن دو را
بر دیگري جاري سازند مثل قول ایشان قمرین(یا شمسین)در شمس و قمر.
فرزدق گوید:
أخذنا بآفاق السماء علیکم
لنا قمراها و النجوم الطوالع
ما گرفتیم افقها و راههاي آسمان را بر شما براي ماست ماه و خورشید،و ستارگان روشن و درخشان آن شاهد این بیت کلمه
قمراهاست که بمعناي ماه و خورشید آمده.
و مانند این بسیار است: (فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ) در این آیه چند قول است:
-1 یعنی این انسان عقبه را نه پیموده و از آن نگذشته است و بیشتر موردي که این وجه استعمال میشود بتکرار لفظ(لاء)است
چنانچه خداوند
ص : 100
صَلّ یعنی تصدّق نداد و نماز نگذارد و چنانچه حطیئۀ شاعر گفته است:
􀀀
لا ی 􀀀 لا صَدَّقَ وَ 􀀀 میفرماید فَ
و ان کانت النعماء فیهم جزوا بها
و ان الغموا لا کدّروها و لا کدوا
و اگر نعمتهایی در میان ایشان باشد آن را انعام کنند و اگر هم انعام کنند نه منّت گذارند و نه کم دهند،شاهد این بیت تکرار
لفظ لاء است در لا کدروها و لا کدوا.
و گاهی بدون تکرار آمده در مثل قول شاعر:
ان تغفر اللهّم تغفر جما
و ايّ عبد لک لا الیما
بار خدایا اگر میآمرزي تمام گناهان را بیامرز و کدام بنده اي از بندگان تو است که گناه نکرده باشد،شاهد این بیت تکرار
نشدن لام است.
-2 اینکه بر طریق و صورت دعاء بر او باشد به اینکه گردنه اي را نپیماید چنانچه گفته میشود:
اللّ له و لا سلم،خدا او را نیامرزد و نجات ندهد و سلامتی ندهد،و معنایش اینست از گردنۀ دوزخ نجات نیابد و از آن
􀀀
لا غفر ه
نگذرد.
-3 ابن زید و ابی مسلم و جبائی گویند:یعنی پس آیا از عقبه و گردنه نمیگذرد میگویند و بر این معنی دلالت میکند قول
خداي تعالی:
واصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ 􀀀 واصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَ 􀀀 کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَ 􀀀 ثُمَّ
(سپس بودند از کسانی که ایمان آوردند و تواصی بصبر و تواصی بمرحمت و نیکی نمودند.) و اگر نفی را اراده کرده بود
کلام متصل نشده بود.
اللّ روحه فرماید این وجه جدّا ضعیف است براي اینکه کلام حق تعالی از لفظ استفهام
􀀀
سیّد مرتضی(علم الهدي)قدّس ه
خالیست و حرف
ص : 101
استفهام را هم حذف کردن در این موضع زشت و قبیح است،و بر عمر ابن ابی ربیعه عیب گرفته شده که میگوید:
ثمّ قالوا تحبّها قلت بهرا
( عدد الرّمل و الحصی و التراب ( 1
اللّ را گفتم دوست میدارم او را دوستی که غالب شده است مرا غالب شدنی
􀀀
پس گفتند که آیا دوست میداري ثریا دختر عبد ه
بشماره ریگ و سنگریزه ها و خاك،شاهد این بیت در همزه استفهام است قبل از تحبّها یعنی:
أ تحبّها.
کانَ مِنَ 􀀀 و اما قول ایشان که نفی اراده شده باشد کلام متّصل نشود،پس چیزي نیست براي اینکه معناي فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ ثُمَّ
الَّذِینَ آمَنُوا این است یعنی نپیمودند و ایمان نیاوردند و امّا مقصود از عقبه چند قول است:
-1 اینکه آن مثل است،خداي تعالی آن را زده براي چهاد با نفس و هوا و شیطان در اعمال خیر و احسان پس خداوند آن را
مانند تکلیف بالا رفتن از گردنه سخت و دشوار قرار داد پس مثل اینکه گفته است بر نفس خودش تحمّل سختی نکرد بآزاد
کردن برده و اطعام کردن بینوا و آن قول خداست.
ص : 102
اللّ بن حارث هشیمیه که او را رها کرد نوشته و
􀀀
1) -این بیت از قصیده عمرو بن ربیعه مخزومی است که به ثریا دختر عبد ه -1
اوّلش اینست، ذکرتنی من بهجه الشمس لما طلعت من دجنه و سحاب ،تا اینکه گوید ثمّ قالوا..... و بعد از آن گوید: سلبتنی
محاجه السکّ عقلی فسلوها بما یحل اعتصابی (مترجم)
اكَ مَا الْعَقَبَهُ) 􀀀 ا أَدْر 􀀀 (وَ م
یعنی:چه تو را دانا کرد که عقبه چیست یعنی پیمودن گردنه چیست،سپس ذکر کرده و فرمود.
(فَکُّ رَقَبَهٍ)
و آن خلاص کردن آنست از اسارت بردگی...
-2 حسن و قتاده گویند،که آن حقیقت گردنه است،آن گردنه سختی است در آتش غیر از جسر جهنّم،پس آن را بطاعت
اللّ علیه و آله روایت شده که فرمودند:البته در سر راه شما گردنه دشواریست که
􀀀
خداي عزّ و جل بپیمائید و از پیامبر صلّی ه
سنگین بارها از آن عبور نمیکنند و من قصد دارم که سبک کنم از شما گذشتن از این گردنه را.
و از ابن عبّاس نقل شده که میگفت که آن گردنه خود آتش است و از او نیز روایت شده که آن گردنه اي است در آتش.
-3 اینکه از مجاهد و ضحاك و کلبی روایت شده که آن پل و راهیست که بر جهنّم مانند دم و لبه شمشیر زده میشود،باندازه
رفتن سه هزار فرسخ هزار فرسخ مستقیم و آسان،و هزار فرسخ سر بالایی و هزار فرسخ سرازیري و در دو طرف آن چنگ و
قلّابهاي تیزي تیز هست مثل اینکه آن خار سعدان است،پس مردمی که از آن میگذارند بعضی بسلامت و رستگاري عبور
میکنند و بعضی مخدوش،و بعضی هم سرنگون در آتشند،پس بعضی از مردم مانند برق جهنده از آن میگذرند(اللّهمّ اجعلنا
منهم آمین یا رب العالمین و برخی مانند باد تند میگذرند و بعضی مانند سواران تکتاز عبور میکنند و بعضی مانند مردي که
میدود از آن عبور میکنند.
و بعضی از آن عبور میکنند مانند مرد زرنگ و سبک و بعضی بر او میخزند خزیدنی و بعضی از مردم هستند از مردان و زنان
که میلغزند،و بعضی
ص : 103
از آنها هم سرنگون در آتش میشوند،و پیمودن آن بر مؤمن همانند میان نماز عصر و مغرب است.
اكَ) فرمود پس خداي تبارك و تعالی بآن خبر داده 􀀀 ا أَدْر 􀀀 سفیان بن عینیه گوید:هر چیزي که خداوند سبحان آن را با لفظ (وَ م
ا یُدْرِیکَ) فرمود،پس آن را خبر نداده است. 􀀀 و هر چیزي که (وَ م
اللّ مرا تعلیم فرما و
􀀀
اللّ علیه و آله آمد،و گفت یا رسول ه
􀀀
و از براء بن عازب روایت شده که یک مرد اعرابی نزد پیغمبر صلّی ه
بیاموز عملی که مرا داخل بهشت نماید،فرمود:اگر(در حال احرام)تقصیر کردي و زنی را خطبه نمودي هر آینه متعرّض مسئله
اي شدي بنده اي آزاد کن و برده اي را از قید بردگی برهان،گفت آیا این دو یکی نیستند؟فرمود آزاد کردن بنده اینست که
تنها باشی بآزاد کردن آن رقبه و برده و فک الرقبه آنست که کمک کنی در قیمت آن برده و صدقه بر خویشان ظالم و
ستمکار بنفس خود یعنی ارحام گنهکار و اگر اینها نبودند پس طعام دادن بگرسنه و سیراب کردن تشنه و امر کن بمعروف و
کارهاي نیک و نهی کن از منکر و کارهاي زشت و اگر چنانچه طاقت این را نداري،پس زبان خود را حفظ کن مگر از خیر و
خوبی.
عکرمه گوید:معناي فَکُّ رَقَبَهٍ اینست که رقبه اي را بسبب توبه از گناه آزاد کند،و بگفته جبائی مقصودش آزاد کردن نفس
اوست از عقاب و عذاب آخرت بسبب طاعتها و عبادتها.
امٌ فِی یَوْمٍ ذِي مَسْغَبَهٍ) 􀀀 (أَوْ إِطْع
یا طعام دادن بمسکین محتاج
ص : 104
در روزگار سخت یعنی روزگار گرسنگی.
اللّ علیه و آله
􀀀
ابن عبّاس گوید:اراده کرده بمسغبه گرسنگی را،و در حدیث از معاذ بن جبل رسیده که گفت رسول خدا صلّی ه
فرمود کسی که گرسنه اي را سیر کند در روز سخت و گرسنگی خداوند او را در روز قیامت از دري از درهاي بهشت وارد
نماید که از آن در داخل نشود مگر کسی که این عمل را انجام داده باشد.
اللّ (انصاري)رسیده که گفت رسول خدا(ص) فرمود،از موجبات مغفرت و آمرزش طعام دادن مسلمان
􀀀
و از جابر بن عبد ه
گرسنه است.
و از محمد بن عمر بن یزید روایت شده که گوید:گفتم بحضرت ابی- الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام،بدرستی که
براي من پسري است که سخت مریض است،فرمود او را امر کن که تصدّق بکفی از طعام کند بعد از قبضه و کف
دیگر،بدرستی که خداوند متعال میفرماید: (فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ) و آیه را تلاوت نمود.
ذا مَقْرَبَهٍ) 􀀀 (یَتِیماً
یعنی اطعام کردن به یتیمی که صاحب خویشاوندي از قرابت نسب و رحمیّت باشد و این تحریص و تشویق بر مقدم داشتن
خویشان نیازمند است بر بیگانگان در طعام دادن و احسان کردن.
(أَوْ مِسْکِیناً)
یعنی:یا فقیر و تهی دست.
ذا مَتْرَبَهٍ) 􀀀 (
که از شدّت فقر و ناداري خاك نشین شده باشد.
مجاهد از ابن عبّاس روایت کرده که او میگفت،او افتاده در خاك است که چیزي او را نگه نمی دارد،و این مثل قول ایشانست
که میگویند فقیر مدقع،که از دقعاء گرفته شده و آن خاك است،سپس خداوند سبحان
ص : 105
کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا) یعنی آن گاه بوده باشد 􀀀 بیان نمود که این قربت و خویشاوندي سودمند و نافع است با ایمان و فرمود (ثُمَّ
با این بنده آزاد کردن و اطعام نمودن از جملۀ مؤمنانی که بر ایمانشان استقامت ورزیدند.
واصَوْا بِالصَّبْرِ) 􀀀 (وَ تَ
و سفارش نمودند بر واجبات خدا و صبر از معصیه خدا یعنی بعضی از ایشان توصیه و سفارش نمودند بعضی دیگر را.
واصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ) 􀀀 (وَ تَ
و سفارش کردند بعضی از ایشان بعضی دیگر را به ترحّم و احسان بر اهل فقر و صاحبان مسکنت و بینوایان،و بگفتۀ بعضی
سفارش کنند بر ترحّم و محبّت و مرحمت در بین خودشان،پس ترحّم کنند تمام مردم همدیگر را.
حابُ الْمَیْمَنَهِ) 􀀀 ئِکَ أَصْ 􀀀 (أُول
ایشان یاران دست راست و راستگرایانند جبائی گوید:میگیرند یا میروند از طرف راست و پرونده خود را به دست راستشان
میگیرند.
حسن و ابی مسلم گویند:ایشان یاران یمن و برکت بر خود هستند.
ا) 􀀀 اتِن 􀀀 (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآی
و آن کسانی که کافر شدند بآیات ما بحجّتها و دلیلهاي ما و تکذیب کردند پیامبران ما را.
حابُ الْمَشْأَمَهِ) 􀀀 (هُمْ أَصْ
یعنی پرونده خود را با دست چپ گرفته و از دست چپ آنها میگیرند،و بگفتۀ بعضی ایشان یاران شومی هستند بر خودشان.
ارٌ مُؤْصَدَهٌ) 􀀀 (عَلَیْهِمْ ن
ابن عبّاس و مجاهد گویند یعنی:مطبقه بر ایشان است آتش بسته شده.
مقاتل گوید:یعنی اینکه درهاي دوزخ بر ایشان بسته است پس
ص : 106
برایشان دري گشوده نشود،و از ایشان غم و غصّه بیرون نرود و تا آخر الابد راحتی بر ایشان داخل نشود.
نظم و ترتیب:
وجه پیوست قول خداي سبحان (أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ) بما قبلش این است که یعنی چگونه این انسانی خیال میکند که خداي
سبحان او را نمی بیند و حال آنکه او همان خدائیست که او را آفرید و براي او دو چشم قرار داد و چنین و چنان نعمت داد.
سانَ فِی کَبَدٍ ،یعنی ما او را آزمایش کردیم وقتی تکلیف باو 􀀀 و بعضی گفته اند:آن متّصل است بقول خدا: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْ
نمودیم،سپس علّت آن را روشن ساختیم به اینکه براي او دو چشم قرار دادیم.
و بعضی گفته اند:متّصل است بقول خدا: أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ،و معنایش اینست،چگونه چنین گمانی میکند و حال
.( آنکه ما او را ایجاد کردیم و اعضاء او را هم که ببیند بسبب آن و سخن بگوید بوسیله آن ایجاد کردیم ( 1
ص : 107
1) -حاکم حسکانی در شواهد التنزیل صفحۀ 332 گوید: قوله تعالی، فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ ،فرات ابن ابراهیم باسنادش از ابان -1
بن تغلب،از ابی جعفر علیه السلام روایت نموده که از آن حضرت سؤال شد از قول خداي تعالی، فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَهَ ،پس آن
حضرت دست مبارك را بر سینه خود زده و فرمود:عقبه ما خاندان رسالتیم،کسی که از آن بگذرد نجات یابد...
سور