گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و هفتم
سوره العصر




اشاره
مکّی است،و باتّفاق مفسّرین سه آیه است.
اختلاف آن:
در دو آیه، وَ الْعَصْرِ غیر مکی و مدنی اخیر بالحق مکی و مدنی اخیر
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است،که هر کس آن را قرائت کند خداوند ختم فرماید براي او بصبر و در روز قیامت با اصحاب حق
بوده باشد.
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود:کسی که در نوافلش و العصر را قرائت کند
􀀀
حسین بن ابی العلاء از حضرت ابی عبد ه
خداوند او را در روز قیامت برانگیزد در حالی که چهره و صورتش درخشنده و لبانش پر خنده و چشمانش روشن تا داخل
بهشت گردد.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند سبحان آن سوره را پایان بوعید از الهاء و سرگرمی به تکاثر و این سوره را شروع نمود بمثل آن و اینکه انسانی در
خسرانست مگر مؤمن صالح،پس فرمود:
ص : 260
[ [سوره العصر ( 103 ): آیات 1 تا 3
اشاره
واصَوْا 􀀀 واصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَ 􀀀 اَلصّ وَ تَ
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع سانَ لَفِی خُسْرٍ ( 2) إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . وَ اَلْعَصْ رِ ( 1) إِنَّ اَلْإِنْ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( بِالصَّبْرِ ( 3
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)سوگند بعصر( 2)که حقّا انسانی در خسران و زیان کاریست( 3) مگر آن کسانی که ایمان
آورده اند و عمل صالح و شایسته انجام داده و یکدیگر را بمتابعت حق سفارش کرده و یکدیگر را بشکیبایی(در گرفتاریها و
تحمّل رنج عبادات)سفارش نموده اند.
لغت:
اصل عصر:فشردن لباس و مانند آنست و فشردن براي بیرون کردن آب آن است و از آنست فشردن روزگار پس البتّه آن
وقتیست که فشردن آن امکان داشته باشد چنانچه لباس را میفشرند.اعشی گوید:
یروح بنا عمرو و قد قصر العصر
و فی الرّوحه الاولی الغنیمه و الاجر
عمر از ما میگذرد و حال آنکه عصر کوتاه است و در رفتن اوّل غنیمت پاداش است.
و العصران:صبح و شام و العصران شب و روز است.
گوید: و لن یلبث العصر ان یوم و لیله اذا طلبا ان یدرکا ما تیمّما
ص : 261
هرگز شب و روز توقّف نکنند آن گاه که طلب کنند اینکه آنچه مبارك است ادراك نمایند.
اعراب:
اراده فرموده بانسان تمام افراد بشر را نه تنها مفرد را بدلالت اینکه استثناء کرد و جدا نمود از آن اَلَّذِینَ آمَنُوا افرادي را که
واصَوْا بِالصَّبْرِ بر لغت کسی که میگوید مررت ببکر بکسر باء 􀀀 ایمان آوردند،و بعضی از ایشان از ابی عمرو روایت کرده اند وَ تَ
صبر،(براي اینکه بعضی از اعراب نقل میکنند جرّ حرف آخر به ساکن قبل از آن و میگوید،مررت ببکر بکسر کاف در وقف).
تفسیر:
(وَ الْعَصْرِ)
ابن عبّاس و کلبی گویند،خداوند سبحان قسم یاد کرده بروزگار براي اینکه در آن عبرت و اعتبارست براي صاحبان دیده از
جهت گذشت شب و روز بنا بر تقدیر دورها و بگفته حسن و قتاده:آن وقت نزدیک بشام است،پس بنا بر این خداوند سبحان
قسم یاد کرده بطرف آخر از روز براي آنچه که در آنست از دلالت بر وحدانیّت و یکتایی خداي تعالی به پشت کردن روز و
آوردن شب و رفتن سلطنت خورشید چنانچه قسم یاد کرده بضحی که آن طرف اوّل روز است براي آنچه که در آنست از
حدوث پادشاهی آفتاب و روز آوردن روز،و اهل ملّتها این دو وقت را تعظیم نموده و بزرگ میدارند.
مقاتل گوید:خداوند قسم یاد کرده بنماز عصر و آن وسطی و میانه و ابن کیسان گوید:آن شب و روزند و بآنها عصران گفته
میشود.
سانَ لَفِی خُسْرٍ) 􀀀 (إِنَّ الْإِنْ
حقا که انسانی هر آینه زیانکار است،این
ص : 262
جواب قسم است،و انسان اسم جنس است،و مقصود اینکه او هر آینه در نقصان است براي اینکه هر روز از سرمایه عمر او
میکاهد و آن سرمایه اوست،پس هر گاه سرمایه رفت و با آن کسب طاعت نکرد بر نقصان و زیان طول دهر او خواهد بود و
خسران او زیرا خسرانی و زیانی بزرگ تر از استحقاق عقاب دائمی نیست.
و بنا بر گفته اخفش لفی خسر یعنی در هلاکت است.
الصّ )
حاتِ 􀀀 الِ 􀀀 ع (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَِلُوا
مگر آنان که ایمان آورده اند و کار پسندیده از عبادت کردند،استثناء کرد و جدا نمود از میان مردم مؤمنانی که توحید خدا را
تصدیق نموده و بطاعت خدا عمل کردند.
واصَوْا بِالْحَقِّ) 􀀀 (وَ تَ
یعنی بعضی از ایشان برخی دیگر را بمتابعت حق و دوري کردن از باطل سفارش نمودند.
و بنا بگفتۀ حسن و قتاده:حق قرآنست یعنی سفارش قرآن را بهم نمودند،و بگفتۀ مقاتل:حق ایمانست و توحید.
و بعضی گفته اند:حق آنست که در موقع مردن به کسان خود که جاي گزینان آنهایند بگویند،از دنیا نروید مگر آنکه شما
مسلمان باشید.
واصَوْا بِالصَّبْرِ) 􀀀 (وَ تَ
حسن و قتاده گویند:یعنی بعضی از ایشان برخی دیگر را سفارش میکردند،بر صبر و شکیبایی بر تحمّل ناراحتیها و دشواریها در
طاعت خدا و بصبر کردن و شکیبایی نمودن از معصیتهاي الهی،یعنی این گروه در خسران و زیان نیستند بلکه ایشان در
بزرگترین سود و زیادي هستند زیرا بسبب کسب طاعت و انفاق عمر در راه طاعت سود و ثواب را می برند،پس مانند آنست
که سرمایه شان باقی مانده چنانچه
ص : 263
تاجر وقتی سرمایه از دستش بیرون رفت و سودي عایدش شد این را رفتن سرمایه نمی گویند.
و بعضی گفته اند:لفی خسر یعنی هر آینه در عقوبت و مغبونیت از فوت اهل و منزلش در بهشت میباشد.
و بعضی گفته اند:مقصود از انسان کافر معیّن است و او ابو جهل و یا ولید بن مغیره است و در این سوره بزرگ ترین دلیل
است بر اعجاز قرآن آیا نمی بینی که این سوره با کمی حروفش دلالت می کند بر تمام نیازمندیهاي انسان در دین از جهت
علم و عمل و در وجوب سفارش و تواصی بحق و شکیبایی اشاره بلزوم و وجوب امر بمعروف و نهی از منکر و دعوت بتوحید
و عدل و اداء واجبات و دوري از زشتیها و گناهانست.
و بعضی گفته اند:که در قرائت ابن مسعود،و العصر ان الانسان لفی خسر و انّه فیه الی آخر الدهر است و این قرائت از
علی(ع)هم روایت شده است
ص : 264
سوره الهمزه
اشاره
مکّی و به اتّفاق نه آیه است.
فضیلت آن:
اللّ
􀀀
در حدیث ابی بن کعب است که هر کس آن را قرائت نماید داده میشود باو از اجر بعدد افرادي که بحضرت محمد صلّی ه
علیه و آله و یاران او را استهزاء کردند ده حسنه.
اللّ علیه السلام روایت نموده که فرمودند کسی که سوره ویل لکلّ همزه را در نمازهاي واجب
􀀀
ابو بصیر از حضرت ابی عبد ه
خود بخواند،فقر از او منتفی و روزي براي او فراوان آید،و از او مردن بد برداشته شود.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند در سوره عصر بطور اجمال بیان کرد که آدمی در زیانکاري است،و در این سوره بیان آن اجمال را نموده و فرمود:
ص : 265
[ [سوره الهمزه ( 104 ): آیات 1 تا 9
اشاره
کَلّا لَیُنْبَذَنَّ فِی
􀀀
( الَهُ أَخْلَدَهُ ( 3 􀀀 الاً وَ عَدَّدَهُ ( 2) یَحْسَبُ أَنَّ م 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . وَیْلٌ لِکُ لِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ ( 1) اَلَّذِي جَمَعَ م 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَهٌ ( 8) فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَهٍ 􀀀 اَللّ اَلْمُوقَدَهُ ( 6) اَلَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی اَلْأَفْئِدَهِ ( 7) إِنَّه
􀀀
ارُ هِ 􀀀 اكَ مَا اَلْحُطَمَهُ ( 5) ن 􀀀 ا أَدْر 􀀀 اَلْحُطَمَهِ ( 4) وَ م
(9)
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)واي بر هر عیب جوي در پنهان و طعنه زن در ظاهر( 2)آنکه مالش را گرد آورده و آن را
بشمرد( 3)(از فرط نادانی)گمان میکند مالش او را جاوید خواهد ساخت.
4)نه چنانست(که آدمی پندارد)بطور قطع او را در حطمه می افکند( 5)و چه چیز تو را دانا گردانید تا بدانی که آن حطمه )
چیست؟ ( 6)آن حطمه آتش خداي تعالی است که بر افروخته شده( 7)آن آتشی که بر دلها افروخته شود( 8)البتّه آن آتش(راه
را)برایشان بسته باشد( 9)بستونهاي دراز که هر کس نتواند آن را بگشاید.
قرائت:
اهل بصره و ابن کثیر و نافع جمع بتخفیف خوانده و دیگران جمّع با تشدید قرائت کرده اند.
در سوره بلد مؤصده را یاد کردیم،و اهل کوفه غیر حفص عمد بد و
ص : 266
ضمّه خوانده و ما بقی بفتح عین و میم قرائت کرده اند.
دلیل:
ابو الحسن گوید بیشتر مشدّد خوانده اند،می گویی فلانی از اینجا و از آنجا جمع مال میکند،ابو عمرو گوید جمع بدون تشدید
است آن گاه که بیشتر شود و هر گاه ثقیل خوانده شود،پس آن شیء بعد شیء چیزي بعد چیزي خواهد بود.
ابو علی گوید جایز است که جمع باشد براي چیزي که در وقت نزدیک جمع میشود به تدریج و شیئا بعد شیء جمع
اهُمْ جَمْعاً و دمیده میشود در صور،پس ایشان را جمع میکنیم جمع 􀀀 نشود،خداوند سبحان میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْن
کردنی،یعنی یک مرتبه و در وقت نزدیک.
اعشی گوید: و لمثل الذي جمعت لریب الدهر لا مسند و لا زمّال و براي مانند آن چنان کسی که جمع نمود براي عدم اطمینان
بروزگار که نه حرام زاده است و نه جبون و ترسو است،شاهد این بیت کلمه جمعت است که بمعناي جمع کردن تدریجی
است.
و شبیه تر به صحّت اینکه آلات حربی در یک وقت جمع نشود،فقط آن شیء بعد شیء باشد،پس بنا بر این جایز است که شیئا
بعد شیء جمع شود در قول کسی که آن را بتخفیف خوانده چنانچه می گویی این مطلب را در قول کسی که با تشدید
خوانده است،و کسی که عمد خوانده آن را جمع عمود گرفته چنانچه گفته اند،افق و ادم و اهب در جمع افیق و ادیم و اهاب
و این نامی از نامهاي جمع غیر مستمرّ و گاهی هم حارس و حرس و غائب و غیب و خادم و خدم و رائح و روح گفته اند و آن
در اینکه شایع نیست
ص : 267
مانند عمد است.
لغات:
الهمزه:آنکه بر دیگري طعنه زیاد زده و بسیار متلک گوید و بدون حق عیب جویی کند بچیزي که عیب نیست،و اصل و ریشه
همز کسر و شکستن طرف است،پس عیبجو به عیب گویی او و طعنه زدن بر او او را شکسته و تنقیص نموده است،بیک اعرابی
بدوي گفته شد آیا موش را طعنه میزنی گفت سنور(گربه)او را طعنه میزنم،و عیبجویی در کلام تشر زدن و زجر کردن است
مانند طعنه زدن با نیزه به زور و نیروي هر چه بیشتر.
و اللمز:نیز عیب گفتن در روبرو است،و همز و لمز بیک معنی است و فارق میان آنها اینست که همز عیبجویی پشت سر است
و لمز عیبجویی در روبرو و ظاهر(لیث).
و بعضی گفته اند:همز آنست که همنشین خود را به بد زبانی اذیت میکند،و لمز آنست که چشمک می زند بمصاحب و
همنشین خود و بسر و چشم اشاره میکند میگویند،چشمک زد و چشمک میزند و یلمزه بکسر و ضمّ میم و رجل لمّاز و لمزه
مرد بسیار طعن زن و عیبجو و رجل همّاز و همزه مردي که زیاد چشمک میزند و چشمک زن،زیاد اعجم گوید:
تدلی بودّي اذا لاقیتنی کذبا
و ان تغیّبت کنت الهامز اللمزه
هر وقت مرا بینی بدروغی اظهار دوستی با من میکنی و اگر غیبت کردم عیبجو و طعنه زن من خواهی بود،و شاهد این بیت
همان لمزه است.
و الحطمه:پرخور،و رجل حطمه یعنی مرد پرخور و حطم الشیء آن گاه که او را شکسته و به برد گوید:
ص : 268
قد لفّها اللیل بسواق حطم
لیس براعی ابل و لا غنم
حقیقه که حطم(ابن هند)در شب کلّه اي از مواشی انصار را سرقت کرد و برد در حالی که چوپان شتر و گوسفندان نبود،شاهد
این بیت کلمه حطم است که نام آن دزد عصر پیغمبر(ص)باشد.
و فعله بنا بر مبالغه است در صفت کسی که فعل از او بسیار شود و بآن فعل معتاد گردد می گویی رجل نکحه یعنی مردي که
بسیار نکاح می کند و ضحکه بسیار میخندد و همچنین همزه و لمزه و فعله بسکون عین براي مفعول به خواهد بود.
اعراب:
اَلَّذِي جَمَعَ
در محلّ جرّ است بنا بر بدلیّت از همزه و جایز نیست که صفت باشد براي اینکه معرفه است،و ممکن است در محلّ نصب باشد
اللّ ویل للهمزه اللمزه است،پس بنا بر این وجه
􀀀
بنا بر اضمار اعنی و در محلّ رفع باشد بنا بر اضمار هو،و در حرف و قرائت عبد ه
اللّ تقدیرش هی
􀀀
ارُ هِ 􀀀 صفت لینبذن است یعنی جمع کننده مال،و در شواذ از حسن روایت شده لینبذن یعنی جمع کننده مال،و ن
اللّ است.
􀀀
نار ه
تفسیر:
(وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ)
واي بر هر عیبجوي در پشت سر و ظاهر ابن عبّاس گوید:این وعید است از خداي سبحان براي هر غیبت کننده که بسخن چینی
فعّالیت میکند که میان دوستان را بهم بزند،و از او روایت شده نیز که گفته است همزه طعن زننده و لمزه غیبت کننده است.
سعید بن جبیر و قتاده گویند:همزه غیبت کننده و لمزه طعنه زننده
ص : 269
است.
حسن و ابی العالیه و عطاء بن ابی ریاح گوید:همزه آن است که پیش روي عیبجویی میکند و طعنه میزند،و لمزه آنست که در
پشت سر غیبت می کند.
ابن زید گوید:همزه آن کسی است که مردم را با دستش میزند و اذیّت میکند،و لمزه آنست که با زبان و چشمش چشمک
زدن و اشاره میکند.
الًا وَ عَدَّدَهُ) 􀀀 (الَّذِي جَمَعَ م
آنکه جمع مال نموده و میشمرد،فراء گوید یعنی آن را حساب میکند(اگر عددیست به شمردن و اگر مکیال است به کیل
کردن و اگر از موزونات است بوزن نمودن).
زجاج گوید:آن را براي روزگارها میشمرد،پس از عدّه و آماده کردن میباشد،گفته میشود،اعددت الشیء و عددته آن گاه که
آن را نگهدارد و امساك کند.
جبائی گوید:جمع کرد و گرد آورد مالی را از غیر حلال و حق آن را هم ندارد و آن را ذخیره کرد براي سختی هاي
روزگارش.
اللّ علیه و آله غیبت میکرد و رو در رو بآن حضرت
􀀀
مقاتل گوید:این آیات در باره ولید بن مغیره نازل شده که از پیغمبر صلّی ه
طعنه میزد.
کلبی گوید این آیات در باره اخنس بن شریق ثقفی که چشمک بمردم زده و از ایشان غیبت میکرد نازل شده است،سپس
خداوند سبحان آرزوي دراز او را یاد کرده و فرمود:
الَهُ أَخْلَدَهُ) 􀀀 (یَحْسَبُ أَنَّ م
یعنی گمان میکند که مالی را که جمع کرده او را در دنیا ابدیّت دهد و از مرگ باز دارد،پس اخلده بمعناي یخلده
ص : 270
است براي اینکه قول خدا،یحسب دلالت میکند بر آن و مردن گرچه پیش تمام مردم معلوم و مسلّم است امّا این مطلب را
فرمود،براي اینکه عمل و کار او عمل کسی بود که آرزو میکرد همیشه در دنیا زنده بماند.
و بعضی گفته اند:اخلده بمعناي ایجاب کردن خلود است و این چنان است که گفته میشود،هلک فلان آن گاه که سبب
هلاکت را ایجاد کرد گرچه بعدا هم هلاك نشود،سپس فرمود:
کَلّا)
􀀀
)
نه چنانست که او فکر میکرد مالش باو خلود و ابدیّت ندهد و براي او باقی نماند،و بگفته بعضی امر چنان که او خیال میکرد
نیست و به گفتۀ بعضی حقا چنین نیست.
(لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَهِ)
یعنی هر آینه البتّه افکنده و انداخته میشوند البتّه کسی را که تعریف کردیم در حطمه و آن یکی از نامهاي جهنّم است مقاتل
گوید:و آن خورد میکند و میشکند استخوان و میخورد گوشت ها را تا حمله بر دلها میکند،سپس فرمود:
اكَ مَا الْحُطَمَهُ) 􀀀 ا أَدْر 􀀀 (وَ م
چه چیز تو را دانا کرد که حطمه چیست؟ براي بزرگداشت امر آن آن گاه تفسیر کرد آن را بقولش:
اللّ الْمُوقَدَهُ)
􀀀
ارُ هِ 􀀀(ن
اللّ ) تا دانسته شود که آن مانند آتشهاي دیگر نیست سپس آن را
􀀀
ارُ هِ 􀀀 یعنی آتش برافروخته،خدا آن را به خودش اضافه فرمود (ن
توصیف کرد به اینکه همواره افروخته و روشن است.
(الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَهِ)
یعنی بر دلها مسلّط میشود تا اینکه درد و سوزش آن را بدل برساند.
و بعضی گفته اند یعنی این آتش از باطن شروع کرده تا بظاهر برسد
ص : 271
بخلاف آتش هاي دنیا که بعکس است.
ا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَهٌ) 􀀀 (إِنَّه
یعنی بر اهلش بسته درهاي جهنّم را بر ایشان میبندند بجهت مأیوس شدن از بیرون رفتن.
(فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَهٍ)
و آن جمع عمود است،ابو عبیده گوید هر دو جمع عماد گوید و آن میخ هاي طبقات و درهایی است که بر اهل آتش بسته
می شود، و مقاتل گوید:درها بر ایشان بسته شد سپس بسته میشوند بمیخهایی از آهن گداخته شده تا اینکه برگردد بایشان
غصه آن و حرارت آن،پس دري بر ایشان باز نشود و باد و نسیم رحمتی داخل نگردد.
ا ،چادرهاي آن بایشان احاطه نموده پس هر گاه این 􀀀 رادِقُه 􀀀 حاطَ بِهِمْ سُ 􀀀 حسن گوید:یعنی عمود خیمه در قول خداي تعالی، أَ
استوانها کشیده شود جهنّم که از آن بخدا پناه می بریم بر اهلش بسته میشود،و کلبی گوید:در عمد مانند کش بازوبند طولانی
و دراز هست که بر اهل آتش کشیده میشود،و ابن عباس گوید فی عمد،یعنی در اغلالی که در گردنشان هست شکنجه
میشوند بسبب آن غلها و زنجیرها.
و عیاشی باسناد خودش از محمد بن نعمان احول از حمران بن اعین از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده که کفّار و مشرکین
در آتش اهل توحید را سرزنش میکنند و میگویند ما نمی بینیم توحید شما را که بی نیاز کند شما را از چیزي و ما و شما برابر
و یکسان هستیم،گوید،پس پروردگار تعالی براي ایشان رد کند سخن آنها را و به فرشتگان فرماید:
شفاعت کنید،پس براي هر کس که خدا خواهد شفاعت کنند،سپس به پیمبران فرماید،شفاعت کنید،پس شفاعت کنند براي
هر کس که
ص : 272
خدا خواهد،سپس به مؤمنین فرماید،شفاعت کنید،پس براي هر کس خدا خواهد شفاعت کنند،و خداوند سبحان فرماید:
من ارحم الراحمین هستم،بیرون آورید از آتش برحمت من چنانچه بستر را بیرون می اندازند،گوید،سپس ابو جعفر علیه
السلام فرمود سپس عمود کشیده شده و در بروي آنها بسته شده و بخدا قسم ابدیّت براي آنها خواهد بود.
ص : 273
سوره الفیل
اشاره
مکّی و به اتّفاق پنج آیه است.
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند خدا او را در دوران زندگیش در دنیا از مسخ شدن و مبتلاء شدن
به افترا و تهمت عافیت بخشد.
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود کسی که در نماز واجبش سوره فیل،ا لم تر کیف فعل
􀀀
ابو بصیر از حضرت ابی عبد ه
ربک باصحاب الفیل،را بخواند،بنفع او گواهی و شهادت دهد در روز قیامت هر زمین و هر کوه و هر ریک به اینکه او از
نمازگذاران است و در روز قیامت منادي صدا میکند راست گفتید بر بندة من،قبول کردم و پذیرفتم شهادت شما را براي او
داخل کنید بنده مرا به بهشت و او را محاسبه نکنید زیرا که او از کسانیست که من دوست دارم او را و دوست دارم عمل او را
و کسی که زیاد بخواند سوره لایلاف قریش را خدا او را در روز قیامت بر مرکبی از مرکبهاي بهشتی،بر انگیزاند تا بنشیند بر
سفره هاي نور در روز قیامت.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند در آن سوره یاد کرد آنچه را که مهیّا ساخته بود از عذاب براي کسی که از مردم عیبجویی کند و از آنها غیبت نموده
و اعتماد بدنیا نماید، و در این سوره بیان کرد آنچه را با اصحاب فیل نموده و فرمود:
ص : 274
[ [سوره الفیل ( 105 ): آیات 1 تا 5
اشاره
حابِ اَلْفِیلِ ( 1) أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْ لِیلٍ ( 2) وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( جارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ ( 4) فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ ( 5 􀀀 ابِیلَ ( 3) تَرْمِیهِمْ بِحِ 􀀀أَب
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)آیا ندیدي(و ندانی)که پروردگارت با صاحبان فیل(ابرهه صباح و لشگر او)چه کرد( 2)آیا
حیله ایشان را در تباهی و گمراهی نیفکند و قرار نداد( 3)و خداوند تعالی پرندگانی گروه گروه براي(نابودي) ایشان
فرستاد( 4)آن پرندگان سنگهایی از سجّیل برایشان پرتاب می کردند( 5)و در نتیجه ایشان را چون کاهی که خورده شده(یا
همچو کاهی که آن را حیوانات خورده و فضله انداخته باشند گردانید).
قرائت:
در شواذ قرائت ابی عبد الرحمن الم تر بسکون راء ذکر شده.
دلیل:
ابن جنی گوید:این سکون از باب شعر است نه باب قرآن براي آنچه که در آنست از استهلاك حرف و حرکت قبل از آن
یعنی الف و فتحه از(تري)ابو زید انشاد کرد و گفت:قالت سلیمی اشتر لنا سویتا،سلیمی گفت براي ما سویتی بخر،اراده کرده
اشتر را و انشاد کرد و گفت:
ص : 275
قد حجّ فی ذا العام من کان رجی
فاکثر لناکري صدق فالنجاء
امسال هر کس امید داشت موفّق شد و حج را بجا آورد،پس براي ما یک شتر نجیب کرایه نما و عجله کن.
و احذر فلا تکتر کریا اعرجا
علجا اذا سار بنا عفنججا
و پرهیز کن از اینکه مرکوب لنگ کرایه کنی که از علج مکاري کافر عجمی احمق تنومند باشد که ما را حمل نماید.
شاهد این دو بیت کلمه فاکثر و فلا تکتر است که در هر دو موضع کسره حذف شده است.
لغت:
ابابیل:گروهی از پرندگان هستند در حال تفرقه دسته دسته و مفردي براي آن نیست در گفته ابی عبیده و قراء مانند
عبادید،کسایی گوید:مفرد آن ابوّل مانند عجول،ابو جعفر رواسی پنداشته که شنیده است که مفرد و واحد آن اباله است.
اعراب:
کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ
منصوب بفعل است بنا بر مصدریّت یا بنا بر حالیّت از ربّ و تقدیرش اینست،الم تر اي فعل فعل ربّک،آیا ندید چه کاري کرد
پروردگار تو یا آیا انتقام بود،فعل پروردگارت بایشان یا کیفر کردار ایشان بود و مثل این و جمله ایکه آن کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ
بود سدّ مسدّ و مفعول تري است یعنی جاي دو مفعول تري نشسته است.
قصه اصحاب الفیل
روایات وارده اتّفاق کرده اند بر اینکه پادشاه یمن که تصمیم ویرانی کعبه
ص : 276
را گرفت،او ابرهه بن صباح اشرم بوده است و گفته اند که کنیه او ابو یکسوم بوده.
واقدي گوید:آن صاحب نجاشی جد آن نجاشی بود که در عصر و زمان پیغمبر(ص)بوده است.
محمد بن یسار گوید:تبّع آمد تا وارد زمین مدینه شد و بوادي قبا فرود آمد و در آنجا چاه آبی حفر کرد که امروز آن را بئر
الملک چاه شام مینامند،گوید:در این موقع در مدینه یهود و اوس و خزرج زندگی میکردند پس با آنها جنگید و آنها هم با او
در روز می جنگیدند،پس چون شب شد او را بمهمانی دعوت کردند،پس او شرمنده شده خواست با آنها صلح کند،پس
مردي از اوس بنام احیحه بن جلاح و مردي از یهود بنام بنیامین قرظی بیرون رفت،پس احیحه به پادشاه گفت اي پادشاه ما قوم
تو هستیم و بنیامین گفت این شهریست که تو با تمام قدرتت نمیتوانی آن را بگشایی و وارد شوي،گفت براي چه گفت براي
اینکه آن منزل و شهر هجرت پیامبري از پیامبران است که خدا او را از قریش مبعوث میکند گوید سپس بیرون رفته و سیر
میکرد تا به نزدیکی مکّه رسید خداوند بادي بر او فرستاد پس دست و پاي او شکست و بدنش مبتلا به تشنّج و لرزیدن
شد،پس فرستاد بسوي یهودیانی که با او بودند و گفت واي بر شما این چه دردي است که بمن رسیده؟ گفتند آیا در خاطر
اللّ الحرام است هر
􀀀
اللّ را خراب کنم،گفتند این بیت ه
􀀀
خودت چیزي را اندیشه کردي؟گفت،بلی تصمیم گرفتم که کعبه و بیت ه
کس اراده کند بدي در باره آن هلاك شود، گفت واي بر شما پس
ص : 277
راه نجات و عافیت از آنچه من مبتلا شدم چیست؟گفتند که در خاطر و باطن خودت نیّت کن به اینکه آن را طواف کنی و آن
را بپوشانی و قربانی برایش نمایی پس در دل خود نیّت کرد که این کارها را بکند،پس خداوند او را آزاد کرد و عافیت
بخشید،سپس حرکت کرد بسوي مکه تا داخل حرم شد و طواف کرد و سعی صفا و مروه نمود و بیت را پوشانید و یاد نمود
داستان قربانی کردن او را در مکّه و اطعام نمودن او مردم را سپس مراجعتش به یمن و کشته شدن او و خروج پسرش را بسوي
قیصر و استغاثه کردن به قیصر در آنچه را که قومش با پدرش نموده اند،و اینکه قیصر براي او به نجاشی پادشاه حبشه نوشت.
پس نجاشی شصت هزار نفر با او فرستاد و روزبه را فرماندار برایشان قرار داد تا با حمیر که کشندگان پدر او بودند جنگ
کردند و داخل صنعاء شده و آنجا را متصرّف و تمام یمن را در حیطۀ تصرّف و دولت خود آورد،و در میان اصحاب روزبه
مردي بود که باو ابرهه میگفتند و او ابو یکسوم بود پس بروزبه گفت من باین امر دولت از تو شایسته ترم و او را با حیله کشت
و نجاشی را راضی کرد،سپس کعبه اي در یمن بنا کرد و در آن قبه هایی از طلا قرار داد و مردم را امر کرد بسوي آن قصد
اللّ الحرام در آنجا انجام دهند،و مردي از بنی کنانه بیرون رفت تا وارد یمن شد و
􀀀
نمایند و مراسم حج را نظیر مراسم حج بیت ه
آن کعبه صنعاء را دید،سپس در آنجا نشسته و قضاء حاجت کرد،یعنی خود را تخلیه نمود،پس ابرهه داخل بر آن شد و این
نجاست را در آن دید،پس گفت چه کسی این جرئت را نمود و هتک حرمت اینجا را نموده،گفتند مردي از بنی کنانه از اهل
مکّه،گفت
ص : 278
قسم به نصرانیتم که خانه کعبه را ویران میکنم تا هرگز کسی،قصد آنجا را نکند و فیل خواست که با قومش و کسانی که از
مردم یمن پیرو او هستند- خروج نمایند و بیشترین پیروان او از عک و اشعریین و خثعم بودند گویند سپس حرکت کرده تا
اینکه در بعضی از راه ها مردي از بنی سلیم را فرستاد تا اینکه مردم را دعوت کند بسوي حج خانه اي که او بنا کرد بیایند پس
مردي از حمس از بنی کنانه او را ملاقات کرده و او را کشت،پس این عمل نیز خشم ابرهه را افزون کرده و جدّیت کرد در
رفتن از اهل طائف راهنمایی خواست،پس مردي از هذیل را که باو نفیل میگفتند با او فرستادند.
پس نفیل آنها را رهنمونی کرد تا بمغمس رسیده و فرود آمدند و از آنجا تا مکّه شش میل(حدود 9 کیلومتر)بود پس پیش
آهنگان خود را بمکّه فرستاد،و مردم مکه پناه بقله هاي کوه ها آورده و گفتند ما طاقت جنگ با ابرهه را نداریم و در مکه جز
عبد المطّلب بن هاشم که سقایت حاج را داشت و شیبه بن عثمان بن عبد الدار که پرده دار کعبه بود کسی نماند،پس عبد
المطّلب آمد و دو طرف در خانه را گرفت و گفت:
لاهم انّ المرء یمنع رحله فامنع حلالک
لا یغلبوا بصلیبهم و محالهم عدوا محالک
لا یدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدا لک
بار پروردگارا البتّه آدمی دفاع میکند از رحل خودش،پس تو از حلال خود دفاع کن و دشمن را از آن منع نما که مسیحیان به
صلیبشان غالب و پیروز نشوند و عقوبت ایشان از روي دشمنی و عداوت غالب بر عقوبت
ص : 279
تو نگردد،داخل شهر حرام نشوند،در این صورت آنچه خواهی امر فرما و فرمان بده.
آن گاه پیش آهنگان ابرهه برخورد کردند بشتران قریش پس دویست شتر از جناب عبد المطّلب بن هاشم به یغما بردند،پس
چون این خبر بگوش او رسید حرکت کرد بسوي ابرهه تا باردوي او رسید و دربان ابرهه مردي از اشعریین و او عبد
المطلب(ع)را میشناخت،پس براي او از ملک اجازه ملاقات خواست و بابرهه گفت سیّد قریش که بمردم در شهر و به حیوانات
وحشی و غیره در کوهستان غذا میدهد آمده،پس ابرهه به او گفت باو اجازه بدهید،و جناب عبد المطلب مردي تنومند و بلند
بالا و زیبا روي بود پس چون ابو یکسوم او را دید بزرگ داشت او را که در زیر تخت بنشاند و مکروه هم دانست که او را بر
تخت خویش با خود بنشاند،پس از تخت پائین آمده و بر زمین نشست و جناب عبد المطلب را در کنار خود نشانید سپس
گفت حاجت تو چیست؟فرمود حاجت من استرداد دویست شتر است که پیش آهنگان تو بغارت برده اند،ابو یکسوم ابرهه
گفت بخدا قسم که چون تو را من دیدم تعجّب کردم و قیافه تو مرا گرفت،پس چون براي شترانت صحبت کردي در نظر من
کوچک شدي،پس فرمود براي چه پادشاه گفت براي اینکه من آمده ام به بیت و خانه شما که موجب عزّت شما و موقعیّت
شما در میان عرب و فضیلت و شرافت شما بر همه مردم و دین شما که میپرستید پس من آمده ام که آن را بشکنم و در راه
برخورد بدویست شتر تو نمودم و من سؤال از حاجت تو کردم پس در باره شترانت سخن گفتی و در باره بیت حرفی
نزدي،پس عبد المطلب فرمود اي پادشاه من در باره مالم با تو
ص : 280
سخن گفتم،و لهذا البیت ربّ هو یمنعه،براي این خانه صاحبی است که خود سزاي دشمن لجوج را داده و از خانه خود دفاع
میکند،و من اختیاري نسبت بآن ندارم،پس ابرهه ابو یکسوم از این جمله ترسید و دستور داد شتران عبد المطلب را باو
بدهند،سپس برگشت و شام کرد آن شب را در حالی که ستارگان تیره و گرفته،مثل اینکه با مردم سخن میگویند،و خبر از
نزول عذاب میدهند و دلیل و راهنماي ایشان حرکت کرد تا داخل حرم شد و آنها را واگذارد و اشعریها و خثعم برخاستند و
نیزها و شمشیرهاي خود را شکستند و بسوي خدا بیزاري و برائت جستند که آنها را بر ویرانی کعبه و خانه خدا کمک
کنند،پس چنان خوابیدند به خبیث ترین شبها سپس سحر برخاستند و فیلهایشان را برانگیختند و تصمیم گرفتند که در مکّه
صبح نمایند.
پس فیلها را متوجّه بمکه نمودند و آنها زانو زده و نرفتند پس آنها را زدند و آنها خود را بخاك افکندند و همواره چنین بودند
تا اینکه نزدیک شد که صبح کنند سپس توجّه بفیل بان نموده و گفتند تو را بخدا سوگند که بمکّه نرویم،پس آن را متوجّه به
بازگشت بیمن کنید،پس هروله کنان بطرف یمن حرکت کردند،پس وقتی دیدند چنین است آنها را بطرف مکّه برگردانیدند
تا بهمان مکان اوّل رسیدند زانو زدند،پس چون این را دیدند و برگشتند و حال آنها چنین بود که وقتی فیل را متوجه به یمن
می کردند آنها با شور عجیب بطرف یمن میدویدند،و وقتی بسوي مکه می راندند زانو زده و صدا میکردند و آنها اینطور
بودند تا اوّل آفتاب که پرندگانی بر آنها ظاهر شد که هر کدام سه ریک در منقار و پنجه هاي
ص : 281
پاداشتند،پس شروع کردند آنها را سنگ باران کردند و وقتی یکی سنگ بر سر آنها میانداخت میگذشت و پرنده دیگري
میآمد و هیچ سنگی از سنگهاي آنها بر شکمی نخورد مگر اینکه آن را پاره کرد،و به استخوانی اصابت نکرد مگر اینکه آن را
سوراخ نموده و خاك نمود،و ابو یکسوم ابرهه که سنگی بر بدنش خورده بود از جا جسته و پا بفرار گذاشت ولی در هر
زمانی که وارد میشد قطعه اي از بدن او جدا و پاره شده و بر زمین می افتاد تا موقعی که به یمن رسید چیزي از او باقی نمانده
بود،پس چون بیمن رسید سینه اش شکافته و شکمش پاره و هلاك شد و هیچ کس از اشعریها و خثعم را بلا و آسیبی
نرسید،و در این باره حضرت عبد المطلب علیه السلام رجز خوانده و بر حبشه نفرین میکرد و میگفت:
یا ربّ ارجو لهم سواکا
یا ربّ فامنع منهم حماکا
پروردگار من براي دفع آنها جز تو امید بکسی ندارم،پروردگار من بازدار از ایشان حمایت خود را.
انّ عدو البیت من عاداکا
انّهم لم یقهروا قواکا
البتّه دشمن خانه آنست که با تو دشمنی کند قطعا ایشان غلبه نکنند قوا و نیروي تو را.
گوید:و این سنگها به هیچ کس اصابت نکرد مگر اینکه او را هلاك نمود و به تمام افراد لشکر او هم اصابت نکرد بلکه عده
از آنها بیرون رفته و پا بفرار گذاشتند و از همان راهی که آمده بودند برگشتند و از نفیل دلیل راهشان میپرسیدند تا آنها را براه
هدایت کند،و در این معنی نفیل سرود:
ردینه لو رأیت و لن ترینه
لدي جنب المحصب ما رأینا
ص : 282
اللّ اذ عاینت طیرا و خفت حجاره تلقی علینا
􀀀
اي ردینه اگر دیده بودي آنچه ما در کنار سنگ زدن(رمی الجمار)دیدیم حمدت ه
خدا را شکر میکردي آن گه که پرندگان را میدیدي و میترسیدي سنگی را که بر ما میافکندند.
و کلّ القوم یسائل عن نفیل
کان علیّ للحبشان دینا
و تمام مردم از نفیل سؤال میکردند که گویا بر ذمه من براي حبشی ها وام و دینی دارند.
مقاتل بن سلیمان گوید:علت اینکه اصحاب فیل براي ویرانی مکّه آمدند این بود که چند نفر از جوانان قریش بعزم تجارت
بزمین حبشه رفتند،پس سیر کردند تا به نزدیکی ساحل دریا رسیدند و در شنزاري از شنزارهاي معبد و کلیسایی براي نصاري
دیدند که قریش آن را هیکل مینامید و نجاشی و اهل حبشه آن را ما سرخشان میگفتند،پس آن گروه منزل کردند و در آنجا
هیزم جمع کرده و آتش کردند و گوشتی خریده و کباب کردند،و چون رفتند آتش را همانطور که بود گذاردند در یک
روزي که باد تند میوزید پس باد آتش را بکنیسه برده و هیکل را بآتش کشید،و چون نجاشی شنید در خشم شده و ابرهه را
براي ویرانی کعبه اعزام نمود.
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود،خداوند بر اصحاب فیل پرنده اي
􀀀
عیاشی باسنادش از هشام بن سالم از حضرت ابی عبد ه
فرستاد مانند خطاف(پرستو،چلچله)و مانند آن که در منقار آن سنگی بود مانند عدس،پس در آسمان محاذي و برابر سر مردان
ایستاده،پس سنگ را بر سر او انداخته که از دبر(ضد ما فوق او)بیرون آمده و فورا هلاك
ص : 283
میشد،پس پیوسته چنین بود تا تمام آنها جز یک نفر هلاك و نابود شدند.
گوید:پس مردي از ایشان فرار کرد و مردم را از این داستان خبر میداد و او در همین تبلیغات بود که ناگاه یکی از آن
پرندگان را دید و گفت این از همان پرندگان است گوید،پس آن پرنده روي سر او ایستاده،و سنگی بر سر او زد که از مقعد
او بیرون آمده و او را کشت.
و عبید بن عمیر لیثی گوید:چون خدا اراده نمود که اصحاب فیل را هلاك کند،برانگیخت بر ایشان پرندگانی که از دریا ایجاد
شده بودند که گویا پرستو و چلچله هستند و با هر یک از آنها سه سنگ ریز بود و آنها آمدند تا اینکه بر سر آنان صف بستند
آن گاه صیحه زدند و آنچه در پا و منقار داشتند انداختند،پس هیچ سنگی از آن بر مردي نخورد مگر اینکه از طرف دیگرش
بیرون آمد و اگر بر سرش میخورد از مقعد او بیرون میآمد و اگر به پهلو اصابت میکرد مانند گلوله از طرف دیگر بیرون میآمد.
و عکرمه از ابن عبّاس روایت شده گوید:خدا پرنده ابابیل(چلچله حمامی)را فرا خواند و بآنها سنگ سیاهی که بر آن گل بود
داد،پس چون برابر آنها قرار گرفت آنها را بمباران(سنگ باران)کرد پس نماند هیچکس از ایشان مگر اینکه حکّه و بدن
خارش گرفت و نبود آدمی از ایشان که بخاراند بدنش را مگر آنکه گوشتش ساقط و کنده میشد،و آن پرندگان،از سواحل
دریا ایجاد شده بودند منقارهایی مانند پرندگان و سرهایی نظیر درندگان داشتند جلوتر از آن و بعد از آن دیده نشده بودند.
تفسیر:
خداوند سبحان پیغمبرش را خطاب فرمود بر بزرگ آیه اي که ظاهر
ص : 284
نمود و بزرگ معجزه اي که انجام داد و فرمود:
(أَ لَمْ تَرَ)
یعنی آیا نمیدانی اي محمد(ص)،زیرا آن حضرت آن را ندیده بود،فراء گوید یعنی آیا خبر نداري.
حابِ الْفِیلِ) 􀀀 (کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْ
مقاتل گوید،آن مردمی که قصد تخریب و ویران ساختن کعبه را داشتند و با آنها یک فیل بنام محمود بود،و بگفتۀ ضحاك
هشت فیل بود و بگفته واقدي دوازده فیل،و البتّه مفرد آورد براي اینکه جنس اراده نموده و این در همان سالی بود که پیغمبر
اللّ علیه و آله در آن بدنیا آمد،و بیشتر علماء بر این عقیده هستند.
􀀀
صلّی ه
و بگفته کلبی بیست و سه سال قبل از ولادت پیغمبر بوده،و بگفتۀ مقاتل چهل سال،ولی قول اوّل که سال ولادت بوده صحیح
اللّ )بعتاب اشیم کنانی لیثی گفت اي عتاب تو بزرگ
􀀀
است و بر این دلالت میکند آنچه یاد شده که عبد الملک بن مروان(لعنه ه
تري یا رسول خدا(ص)؟عتاب گفت رسول خدا(ص)از من بزرگتر است و من از آن حضرت مسنّ تر و پیرترم رسول
خدا(ص)در سال آمدن فیل بمکّه متولّد شد،و من واقع شدم بر مدفوع فیل،عایشه گوید،من جلودار و رانندة فیل را دیدم که هر
.( دو نابینا و زمین گیر و در سر راه گدایی میکردند ( 1
ص : 285
1) -اکثر بلکه اغلب مفسّرین تاریخ نگاران قائلند که آمدن ابرهه با فیلهاي جنگی و لشکر مجهّز براي خراب کردن مکّه -1
معظّمه در سال میلاد مسعود حضرت رسول(ص)بوده و حتّی شعراء عرب و عجم آن را به نظم در آورده از جمله مرحوم میرزا
محمد صادق حسینی معروف به میرزا
(أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ)
اللّ الحرام و کشتن
􀀀
آیا حیله آنها را در تباهی و گمراهی نیفکند،یعنی قرار نداد سوء قصد و نقشه ایشان را در ویران کردن بیت ه
اهل مکه و اسارت و هتک حرمت ایشان را در گمراهی از آنچه قصد کردند کوشش آنها گم شد تا اینکه نرسیدند به اینکه
نقش خود را پیاده کنند،و بعضی گفتند: (فِی تَضْلِیلٍ) یعنی در رفتن و بطلان نقشه.
ابِیلَ) 􀀀 (وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَب
و فرستاد بر سر ایشان پرندگان ابابیل را یعنی،اقاطیع که بعضی از پی دیگري آید مانند شتران رم کرده اعشی گوید:
طریق و جبّار رواء اصوله
علیه ابابیل من الطیر تنعب
راهی که نخلهاي دراز و بلند که ریشه هاي آن سیراب است دارد،و بر آن
(1
(صادق خان(ادیب الممالک فراهانی)که از شعراء نامی معاصر قاجار است در قصیده میلادیه خود که این نگارنده در ص 82
جلد ششم گنجینه دانشمندان یاد کرده ام در باره آن موضوع چنین گوید: با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید کاري که تو می
خواهی از فیل نیاید رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید بر فرق تو و قوم تو سجّیل نیاید تا دشمن تو مهبط جبریل نیاید تاکید تو در
مورد تضلیل نیاید تا صاحب خانه نرساند بتو آزار زنهار بترس از غضب صاحب خانه بسپار بزودي شتر سبط کنانه برگیر از این
راه مجو عذر و بهانه بنویس به(نجاشی)اوضاع شبانه آگاه کنش از بد اطوار زمانه و ز طیر(ابابیل)یکی بر بنشانه آن را که خبر
نیست فکار است ز افکار
ص : 286
پرندگانی از ابابیل(پرستو)نشسته و صدا میکنند.
امرؤ القیس گوید:
تراهم الی الداعی سراعا کانّهم
ابابیل طیر تحت داجن مدجن
می بینی ایشان را که بسرعت و شتاب بسوي مرگ روا کند مثل آنکه ایشان پرنده ابابیل(پرستو)در زیر باران هستند.
ابن عبّاس گوید:براي آنها منقارهایی بود مثل منقار پرندگان و پنجه هایی مانند پنجه سگها و بگفتۀ ربیع دندانهایی مانند
اللّ بن عمیر و قتاده
􀀀
دندانهاي درندگان داشتند،و بگفته سعید بن جبیر پرنده سبزي بودند که منقار زردي داشتند و بگفته عبید ه
پرنده سیاه دریایی بودند که در منقار و پنجه هاشان سنگ ریزه داشتند،و ممکنست که مختلف بعضی سبز و بعضی سیاه بوده
اند.
جارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ) 􀀀 (تَرْمِیهِمْ بِحِ
میافکندند بر ایشان ریزه هایی از سجّیل یعنی پرتاب میکردند بر ایشان سنگریزه هاي محکم و سخت را که از جنس سنگ
نبوده و ما سجّیل را در سوره هود تفسیر کردیم و آنچه قول در باره آن بود گفتیم دیگر تکرار معنی ندارد،موسی بن عایشه
گوید:(حجاره) سنگریزه از عدس بزرگ تر،و از نخود کوچک تر است.
اللّ بن مسعود،پرندگان فریاد کردند و پس از آن سنگها را بر آنها پرتاب نمودند،پس خدا بادي را برانگیخت که
􀀀
عبد ه
سنگریزه را بر سر آنها زد و سختی آن بیشتر شد،پس هیچ سنگی از آن بر سر مردي نخورد مگر اینکه از طرف دیگر بیرون
آمد،پس اگر بر سرش خورد از مقعدش بیرون آمد (فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ) یعنی قرار داد ایشان را مانند کاهی که
ص : 287
حیوانات آن را خورده سپس فضله نموده پس خشکیده و از هم پاشیده باشد خداوند تشبیه فرمود قطعه قطعه شدن بندها و
اعضاء ایشان را بپراکنده شدن اجزاء فضله و پشکل چار پایان.
حسن گوید:ما کودکان و جوانانی بودیم در مدینه و ساق جو که عصف نامیده میشود میخوردیم،ابو عبیده گوید:عصف برگ
زائد است.زجاج گوید:یعنی ایشان را مانند برگ زراعت کاه گردانیدیم،و این از بزرگ ترین معجزات و آیات باهره بوده که
در آن زمان خداوند تعالی ظاهر فرموده براي اینکه دلالت نماید بر وجوب معرفتش و در آن برهانی براي نبوّت پیامبر ما
میباشد،زیرا که آن حضرت در این سال متولّد شده است.
جماعتی از معتزله گویند:بدون شک آن معجزه اي براي پیامبري از پیامبران در آن زمان بوده و چه بسا گفته اند که آن خالد
بن سنان بوده است و ما نیازي باین حرفها نداریم، براي اینکه ما تجویز میکنیم اظهار معجزه را براي غیر پیامبران از ائمه علیهم
السلام و اولیاء خدا،و در آن دلیل کمر شکنی براي شکستن کمر فلاسفه و ملحدین که منکر آیات خارق عادت هستند
میباشد،براي اینکه امکان ندارد نسبت دادن چیزي را از آنچه خداي تعالی ذکر کرده از امر اصحاب فیل به طبیعت و عادت
چنانچه صیحۀ آسمانی و باد صرصر و فرو رفتن در زمین و غیر آن را از آنچه را که خداي تعالی بسبب آنها هلاك نمود
امتهاي گذشته را(مانند هلاك قوم عاد و ثمود و قوم لوط و شعیب و فرعون و...)زیرا ممکن نیست براي ایشان که در اسرار و
رموز طبیعت ببینند فرستادن پرندگانی
ص : 288
که با ایشان سنگریزه هایی باشد آماده براي هلاك مردم معیّنی که فقط هدفشان آنها باشد نه غیر آنها پس
ایشان(بمباران)کنند تا هلاك شوند و بطوري بر ایشان بزنند که بر دیگري از غیر ایشان نخورد و کسی که داراي خرد و عقل
مختصري باشد شک نمیکند که این نمیشود مگر از فعل خداي تعالی که مسبب الاسباب و آسان کننده مشکلات است و براي
اللّ علیه و آله، وقتی این سوره را براي اهل مکّه خواند
􀀀
هیچ کس نیست که منکر این معنی و موضوع شود که پیامبر صلّی ه
تکذیب نکردند بلکه اقرار کردند بآن و با حرص شدیدي که بر تکذیب آن حضرت داشتند،و توجّه کامل بر ردّ او وي را
تصدیق نمودند،براي آنکه آنها قریب العهد باصحاب فیل بودند پس اگر این موضوع پیش ایشان حقیقت و اساسی نداشت،هر
آینه آن را انکار مینمودند،و چطور حال اینکه ایشان آن را مبدء تاریخ قرار دادند چنانچه بناء کعبه و مرگ جناب قصی بن
کعب و غیر آن را مبدء تاریخ قرار دادند و شعراء بسیار قصه فیل را یاد کرده و بنظم آورده و راویان از آنها نقل کرده اند،و از
آنهاست ابیات امیه بن ابی الصلت که گوید:
انّ آیات ربّنا بیّنات
ما یماري فیهنّ الاّ الکفور
بیگمان آیات پروردگار ما واضح و روشن است در آنها شک و تردید نکنند مگر ناسپاسان.
حبس الفیل بالمغمس حتّی
ظلّ یحبو کانّه معقور
فیل ها در مغمس(که نام محلّی است در راه طائف)محبوس و از رفتن بسوي مکّه باز ماندند مثل آنکه دست و پاي آنها را قطع
کرده اند.
اللّ بن عمرو بن مخزوم گوید:
􀀀
عبد ه
ص : 289
انت الجلیل ربّنا لم تدنس
انت حبست الفیل بالمغمس
تو اي پروردگار بزرگ ما منزّه و مبرّا هستی و تو آن خدایی هستی که فیل را در مغمس از پیش روي و رفتن بسوي مکه باز
داشتی.
من بعد ما همّ بشیء مبلس
حبسته فی هیئه المکر و کس
از بعد آنکه تصمیم گرفتند بچیز بسیار بدي که ویران کردن خانه باشد،فیل را محبوس داشتی در هیئت سر شکستگی و
بیچارگی.
اللّ بن قیس رقبات در قصیده اي گوید:
􀀀
عبد ه
و استملّت علیهم الطیر
بالجندل حتّی کانّه مرجوم
( پرندگان بر ایشان بسنگریزه هایی ظاهر شدند و ایشان را سنگباران نمودند ( 1
ص : 290
اللّ بین دو سوره و الضحی و الم نشرح و سوره فیل و لایلاف اختلاف کرده اند،و الاظهر
􀀀
1) -مفسّرین در ترك بسم ه -1
بحسب ادلّه اثبات آنست براي اینکه مصحف و قرآن ابیّ متواتر نیست،پس دلیلی در حذف آن میان دو سوره نیست با اینکه
ابن ندیم در مصحفش از فضل بن شاذان ترتیب سوره ها را یاد کرده و میان سوره،فیل و لایلاف شش
سوره( 1)تین( 2)کوثر( 3)قدر ( 4)کافرون( 5)نصر( 6)ابی لهب ذکر کرده است،و محقق بحرینی در حدائق گوید ترتیب قرآن بر
مصحف کنونی از جمع کردن معصوم نیست،پس حجّ تی در آن نیست،و در آن اشکال است،به اینکه بر فرض که ما قبول
کردیم که جامع قرآن معصوم نبود،ولی معصومین علیهم السلام آن را تقریر کرده و قرائت آن را تجویز فرموده اند،بخلاف
مصحف ابی که نه معصوم جمع کرده و نه تجویز نموده است.
سوره لایلاف
اشاره
مکّی پنج آیه حجازي و چهار آیه از نظر دیگرانست.
اختلاف آن:
مِنْ جُوعٍ یک آیه حجازي.
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند خداوند باو عطا فرماید بعدد هر کس که طواف کعبه نموده و
اللّ علیه السلام روایت کرده که
􀀀
معتکف بآن باشد ده حسنه و عیاشی باسناد خودش از مفضل بن صالح از حضرت ابی عبد ه
فرمود جمع نمیشود دو سوره در یک رکعت،مگر الضحی و الم نشرح،و الم تر کیف و لایلاف قریش.
و از ابی العبّاس از حضرت باقر و یا حضرت صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمود،الم تر کیف فعل ربّک و لایلاف
اللّ را که فصل بین دو سوره است
􀀀
قریش یک سوره است و روایت شده که ابی بن کعب در مصحف و قرآنش بین آنها بسم ه
نگذاشت.
عمرو بن میمون ازدي گوید:نماز مغرب را پشت سر عمر بن خطاب خواندم در رکعت اوّل سوره و التین و الزیتون را خواند،و
در رکعت دوّم سوره الم تر کیف و لایلاف قریش را قرائت نمود.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
و چون خداوند سبحان نعمت بزرگ خود را بر اهل مکّه بآنچه با اصحاب فیل نمود یاد کرد در پی آن فرمود :
ص : 291
[ [سوره قریش ( 106 ): آیات 1 تا 4
اشاره
ذَا اَلْبَیْتِ ( 3) اَلَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ 􀀀 اءِ وَ اَلصَّیْفِ ( 2) فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ ه 􀀀 فِهِمْ رِحْلَهَ اَلشِّت 􀀀 فِ قُرَیْشٍ ( 1) إِیلا 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . لِإِیلا 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ ( 4
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)(صاحبان فیل را نابود کردیم)براي الفت گرفتن قریش با یکدیگر( 2) الفت گرفتن ایشان با
هم در کوچ کردن زمستان(بطرف یمن براي تجارت) و تابستان(بسوي شام نیز براي تجارت)( 3)پس باید پروردگار این خانه
(مکه معظّمه)را به پرستید.
4)آن خدایی که ایشان را(بدین دو سفر)از گرسنگی سیر کرد و ایشان را(بجهت احترام این خانه)از ترس(راه و دشمنان)ایمن )
گردانید.
قرائت:
ابو جعفر مدنی لیلاف قریش بدون همزه خوانده،الا فهم را با همزه مخفیه و دزدکی بدون یاء خوانده است.
ابن عامر لئلاف را با همزه مخفیانه و دزدکی بدون یاء خوانده،و ایلافهم را با همزه واضحه با یاء در هر دو حرف قرائت نموده
است.
ابن فلیح لایلاف قریش الفهم با لام ساکنه بدون یاء،و دیگران لایلاف قریش ایلافهم با همزه واضحه در هر دو لفظ با یاء
خوانده اند.
ص : 292
دلیل:
ابو علی گوید:ابو عبیده گفته الفته و آلفته دو لغت هستند،ابو زید انشاد کرده:
من المؤلفات الرّمل ادماء حرّه
شعاع الضحی فی جیدها یتوشّح
آن زن از الفت گیرندگان است مانند آهوانی که پهلو و شکمشان سفید،و با زمین هاي سنگستانی الفت دارند و نور آفتاب در
گردنشان درخشندگی میکند،شاهد این بیت مؤلفات است که از الفت است،و دیگري سروده:
الف الصفون فلا یزال کانّه
ممّا یقوم علی الثلاث کسی را
الفت گرفتند،اسبهایی که بر روي سه دست و پاي خود ایستاده،پس همواره چنین هستند مثل آنکه یک پاي آن شکسته است
که بر آن سه دیگر میایستند و دیگري گوید:
زعمتم انّ اخوتکم قریش
لهم الف و لیس لکم الالف
پنداشتید که برادران شما قریش بر ایشان الفت است و براي شما الفت نیست و الف و آلاف مصدر الف و ایلاف مصدر آلف
است.
لغات:
ایلاف:ایجاب و ایجاد الفت است به تدبیر نیکو و مهربانی،گفته میشود الف یالف الفاء،الفت گرفت و الفت میگیرد،الفت
گرفتنی و آلفه یؤلفه ایلافا هر گاه او را قرار دهد که الفت گیرد،پس ایلاف نقیض و ضد ایحاش و وحشت است و مانند
آنست،ایناس،و الف الشیء لازم شدن آنست بر عادتی که نفس بآن آرام و آسایش گیرد.
الرحله:حالت سیر است بر راحله و مرکب و آن شتریست که نیرومند
ص : 293
باشد در سیر و حرکت و از آنست حدیث روایت شده
الناس کابل مائه لا تجد فیها راحله ،مردم مانند شتر صدتایی هستند که در میان آنها یک شتر قوي حسابی تندرو نداشتند.
و الرحل:متاع و کالاي سفر است،و ارتحال تحمّل متاع و بار سفر است براي حرکت و سیر.
اعراب:
فِ قُرَیْشٍ متعلّق بقول او کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ یعنی این کار را ما بایشان نمودیم براي 􀀀 ابو الحسن اخفش گوید:لام در قول او لِإِیلا
اینکه قریش الفت- گیرد با کوچ کردن و مسافرت نمودنش.
زجاج گوید:یعنی خدا اصحاب فیل را هلاك کرد که قریش بماند و با مسافرت زمستانی و تابستانی الفت گیرد.
ابو علی گوید:مستشکلی اشکال کرده و گفت اصحاب فیل را مانند سرگین و فضله حیوانات گردانید بجهت کفرشان چنانشان
نکرد که قریش الفت با سفر گیرند.
گوید:این اشکال چیزي نیست براي اینکه ممکن است معنی اینگونه باشد،هلاك شدند اصحاب فیل براي کفرشان و چون
هلاکت آنها مؤدّي و منتهی بتألیف قریش شد جایز است که چنان گفته شود،مانند قول خداي تعالی (لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُ  وا وَ حَزَناً)
تا اینکه موسی(ع)بوده باشد براي ایشان دشمن و مایه غم و غصّه،و حال آنکه آنها موسی علیه السلام را براي این منظور
دشمن سرسخت آنها گردید و نیکو باشد که آن را علّت برداشتن « ع» نگرفته بودند، پس چون آخر کار بآنجا کشید که موسی
آنها قرار دهد.
ص : 294
خلیل و سیبویه گویند،فلیعبدوا ربّ هذا البیت لایلاف قریش یعنی عبادتشان را براي شکر این نعمت قرار داده و اعتراف و اقرار
باین نعمت بزرگ نمایند.
فراء گوید:آن بنا بر این تقدیر است(الم تر کیف فعل ربّک لایلاف قریش.)گوید،آن بجهت این است که خداوند سبحان
تذکّر داد اهل مکّه را به بزرگترین نعمتش بر ایشان در آنچه را که باهل حبشه نمود.
تفسیر:
لافِ قُرَیْشٍ) 􀀀 (لِإِی
یعنی ما این کار را باصحاب فیل نمودیم براي نعمت و احسانمان بر قریش مضافا بر نعمتمان بر ایشان در مسافرتهاي زمستانی و
تابستانی،پس مثل اینکه گفته است نعمتی بر نعمت،پس لام منتهی بمعناي(الی)شده و این گفته فراء است.
و بعضی گفته اند:یعنی ما اینکار را کردیم براي الفت گرفتن قریش در مکّه و تمکّن ایشان در اقامت و توقّف در مکّه یا براي
انس گرفتن قریش براي آنکه وقتی ابرهه قصد مکّه را نمود قریش ترسیده و فرار کردند از او پس ما ایشان را هلاك کردیم تا
قریش بمکّه برگردند و با آن الفت گیرند و محمد(ص)در آنجا متولّد پس بعنوان بشارت دهنده و بیم دهنده مبعوث گردد،و
قول خدا:
لافِهِمْ) 􀀀 (إِی
اءِ وَ الصَّیْفِ) منصوب است بوقوع ایلاف ایشان بر آن مسافرت 􀀀 فِ قُرَیْشٍ) است و (رِحْلَهَ الشِّت 􀀀 ترجمه و توضیح و بدل از (لِإِیلا
زمستانی و تابستانی،و تحقیق آن اینست که قریش در حرم امن الهی در امان و اعینی از دشمنان بودند که در آنجا برایشان
هجوم آوردند و اینکه
ص : 295
احدي ببدي متعرّض ایشان شود،زمانی که از مکّه براي تجارت بیرون رفتند و حرم(خدا)بیابانی شوره زار و غیر قابل زراعت
بود،و قریش در آنجا بوسیله تجارت زندگی میکردند و براي ایشان دو مسافرت در هر سالی بود یک مسافرت در زمستان به
یمن میرفتند چون آنجا منطقه داغ و گرمسیر بود نسبت بحجاز و مسافرتی در تابستان بشام میرفتند که بلادي سرد سیر بود و
اگر این دو مسافرت و رحلت نبود امکان نداشت براي ایشان که در حرم و مکّه اقامت نمایند و اگر امنیّت و ایمنی نداشتند
قدرت بر تصرّف نداشتند،پس چون اصحاب فیل قصد تخریب و ویرانی مکّه نمودند خداوند آنها را هلاك کرد تا قریش
بتوانند با این دو مسافرتشان که معیشتشان بستگی بآن داشت و اقامتشان در مکّه انس و الفت بگیرند.
و بعضی گفته اند:که هر دو این مسافرت و رحلت بشام بوده و لیکن مسافرت زمستانی در دریا و ایله براي گرم شدن،و
مسافرت تابستانشان بسوي بصري و اذرعات شام بود براي هوا خوري.
و امّا قریش،پس ایشان فرزندان نضر بن کنانه بودند،پس هر کس از اولاد نضر باشد قرشی است و هر کس که منسوب بنضر
نباشد قرشی نیست،و در وجه و جهت نامیدن ایشان باین اسم اختلاف شده.
پس بعضی گفته اند:براي تجارت مال جمع کردنشان آنها را قریش نامیده اند،زیرا آنها اهل تجارت بودند نه اصحاب گاو و
گوسفند و شیر و ماست و نه اصحاب زراعت و کشاورزي،و قرش مکسب محلّ کسب و کار و تجارت است،گفته میشود(هو
یقرش لعیاله)یعنی وي براي خانواده اش کسب میکند،و یاد شده که بابن عبّاس گفته شد،چرا قریش را قریش نامیدند
ص : 296
گفت براي حیوانی که از بزرگترین حیوانات دریایی است،و باو قریش گفته می شود آن حیوان براي آنکه نمیگذرد بچیزي از
لاغر و چاق مگر اینکه او را می بلعد و میخورد،گفتند آیا در این باره چیزي انشاد میکنی،پس شعر حجمی را انشاد کرد:
و قریش هی التی تسکن البحر
بها سمّیت قریش قرشا
تأکل الغث و السمین و لا
تترك فیه لدي الحناجر ریشا
و قریش آن حیوانیست که در دریا ساکن است و باین جهت قریش را قریش نامیده اند که هر چه بیابد از لاغر و چاق میخورد
و در دریا پري را از فرو بردن در گلو باقی نمیگذارد.
و قریش بسبب تجارتشان و مسافرتشان زندگی میکردند و هیچ کس نسبت بآنها سوء قصد نمیکرد و بقریش سکّان حرم خدا و
اللّ میگفتند.
􀀀
متولّیان بیت ه
کلبی گوید:اوّل کسی که از شام حمل خوار بار بمکّه نمود هاشم بن عبد مناف بود و مصدّق آن قول شاعر است:
تحمّل هاشم ما ضاق عنه
و اعیان ان یقوم به ابن بیض
اتاهم بالغرائز متاقات
من ارض الشام بالبر النفیص
فوسّع اهل مکّه من هشیم
و شاب البرّ باللحم الغریض
آنچه مردم از آن در تنگی و سختی بودند و ابن بیض از قیام بآن در تعب و زحمت بود تحمّل نمود،آورد « بن عبد مناف » هاشم
براي ایشان از سرزمین شام جوال هایی پر از گندم پاك خالص،پس بمردم مکّه توسعه و گشایش داد از ترید(نان خیس
خورده در آبگوشت)و گوشت مخلوط با گندم نرم
ص : 297
شده(که بآن حلیم میگویند).
اللّ علیه و آله باتفاق ابو بکر میگذشت بر جمعی که میسرودند:
􀀀
سعید بن جبیر گوید:پیامبر خدا صلّی ه
یا ذا الّذي طلب السماحه و النّدي
هلّا مررت بآل عبد الدار
لو ان مررت بهم ترید قراهم
منعوك من جهد و من اقتار
اي آنکه طالب آقایی و بزرگواري و بخشندگی هستی آیا عبور نکردي بخاندان عبد الدار(کلید دار کعبه معظّمه).
اگر چنانچه بر ایشان میگذشتی و میهمان آنها میشدي تو را از هر کوشش و سخت گیري باز میداشتند.
اللّ علیه و آله بابی بکر فرمود آیا شاعر چنین گفته گفت بآن خدایی که تو را بحق برگزید و مبعوث کرد نه
􀀀
پس پیغمبر صلّی ه
بلکه گفته:
یا ذا الذي طلب السماحه و الندي
هلّا مررت بآل عبد مناف
لو ان مررت بهم ترید قراهم
منعوك من جهد و من ایجاف
الرائشین و لیس یوجد رائش
و القائلین هلمّ للاضیاف
اي آنکه طالب بزرگواري و آقایی و فضلی آیا عبور نکردي بخاندان عبد مناف (جدّ گرامی پیغمبر اسلام و پدر هاشم بن عبد
مناف)،اگر چنانچه به ایشان عبور میکردي و میهمان ایشان میشدي تو را از هر کوشش و از هر ناراحتی باز میداشتند،توانگران
و مالدارانی که در حالی که در آنجا مالداري نبود و گویندگان اینکه بیائید بمیهمانی و ضیافت ما.
و الخاطئین غنیّهم بفقیرهم
حتّی یصیر فقیرهم کالکافی
و القائلین بکلّ وعد صادق
خاندانی که توانگر و ثروتمندشان با تهیدست و نادارشان مخلوط و بهم آمیخته تا اینکه فقیر و مستمندشان مانند توانگرانست،و
گویندگان بهر وعده صادقانه اي و حال آنکه مردان مکّه همه مبتلا به قحطی و گرسنگی و ضعف و لاغري و ناتوانی بودند،دو
سفر تأسیس کرد براي خودش و قبیله اش سفر زمستانی و سفر تابستانی براي ضیافت و هوا خوري.
ص : 298
و الخاطئین غنیّهم بفقیرهم
حتّی یصیر فقیرهم کالکافی
و القائلین بکلّ وعد صادق
خاندانی که توانگر و ثروتمندشان با تهیدست و نادارشان مخلوط و بهم آمیخته تا اینکه فقیر و مستمندشان مانند توانگرانست،و
گویندگان بهر وعده صادقانه اي و حال آنکه مردان مکّه همه مبتلا به قحطی و گرسنگی و ضعف و لاغري و ناتوانی بودند،دو
سفر تأسیس کرد براي خودش و قبیله اش سفر زمستانی و سفر تابستانی براي ضیافت و هوا خوري.
ذَا الْبَیْتِ) 􀀀 (فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ ه
پس هر آینه باید بپرستند پروردگار و صاحب این خانه را،این امریست از خداي سبحان یعنی پس باید عبادتشان را به سوي
پروردگار این کعبه نموده و او را یکتاي بی همتا بدانند و او همان خداي سبحانست که (الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ) آنها را از
گرسنگی اطعام نمود بآنچه تسبیب اسباب کرد برایشان از ارزاق در مسافرت زمستانی و تابستانی و از اموال بایشان مرحمت
نمود.
(وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ)
و ایمنی داد ایشان را از ترس که احدي متعرّض ایشان در سفرشان نشود چون می گفتند ما اهل حرم خدا هستیم.
و بعضی گفته اند:ایمنی داد ایشان را از ترس غارت بردن بحرمی که دلهاي مردم آمیخته بر تعظیم و بزرگداشت آنست و آنها
اللّ هستیم،پس کسی متعرّض ایشان نمی شد،و اگر مردي از
􀀀
بودند که در جاهلیّت می گفتند ما ساکنین حرم خدا و خدّام بیت ه
آنها در قبیله اي از قبایل عرب بلائی برایش پیش می آمد گفته می شد او حرمی است،پس او را و مال او را رها میکردند،براي
بزرگداشت حرم و غیر ایشان هر گاه بیرون می رفت و مسافرت می کرد او را غارت مینمودند.
ص :
و بعضی گفته اند: أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ ،یعنی:از بعد از گرسنگی چنانچه گفته میشود کسوتک من بعد عري،پوشانیدم تو را بعد
از برهنگی یعنی گرسنه نبودند.
ابن عبّاس گوید:مردم قریش در جاهلیّت در سختی و گرسنگی بودند تا جناب هاشم بن عبد مناف آنها را براي دو مسافرت و
رحلت جمع نمود پس نبودند پسران پدري که ثروتمندتر و عزیزتر از قریش باشد.
ص : 300
سوره أ رأیت
اشاره
و سوره ماعون هم نامیده میشود،مکّی است،و ضحاك گوید مدنی است و گفته اند که بعضی از آن مکّی و بعضی هم مدنی
است.
عدد آیات
هفت آیه عراقی و شش آیه از نظر دیگران.
اختلاف آن:
در آیه یراءون از نظر عراقی است.
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند خدا او را می آمرزد اگر زکاتش را داده باشد.
عمرو بن ثابت از حضرت ابی جعفر باقر علیه السلام روایت کرده که هر کس أَ رَأَیْتَ الَّذِي یُکَ ذِّبُ بِالدِّینِ را در نمازهاي
واجب و نافله اش بخواند خدا نماز و روزه او را قبول فرموده و او را محاسبه نکند بآنچه از او در دار دنیا سر زده است(انشاء
اللّ تعالی).
􀀀
ه
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند سبحان نعمتش را بر قریش در سوره قبل یاد فرمود،سپس در این سوره تعجّب فرموده از تکذیب ایشان با نعمت
بزرگی که بر ایشان نموده،پس فرمود:
ص : 301
[ [سوره الماعون ( 107 ): آیات 1 تا 7
اشاره
امِ اَلْمِسْکِینِ ( 3) فَوَیْلٌ 􀀀 ی طَع 􀀀 لا یَحُضُّ عَل 􀀀 ذلِکَ اَلَّذِي یَدُعُّ اَلْیَتِیمَ ( 2) وَ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . أَ رَأَیْتَ اَلَّذِي یُکَذِّبُ بِالدِّینِ ( 1) فَ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( ماعُونَ ( 7 􀀀 راؤُنَ ( 6) وَ یَمْنَعُونَ اَلْ 􀀀 ساهُونَ ( 5) اَلَّذِینَ هُمْ یُ 􀀀 لاتِهِمْ 􀀀 لِلْمُصَلِّینَ ( 4) اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَ
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)آیا دیدي آن کس را که روز پاداش را دروغ می پنداشت( 2)و او همان کس است که یتیم
را(از حق خویش منع میکند( 3)و(مردم را)بطعام دادن بینوا ترغیب نمی کند( 4)پس واي بر نمازگزاران( 5)آنان که از نماز
خویش غافلند.
6)آنان که(در کردار خویش بامید ستایش مردم)ریا میکنند( 7) و زکات را(از مستحق)منع میکنند یا از قرض دادن بمحتاجان )
یا از عاریه دادن اثاثیه خانه که مردم بدان احتیاج دارند خود داري میکنند.
قرائت:
در شواذ ابی رجاء عطاردي یدّع الیتیم بفتح دال خفیفه بدون تشدید خوانده است.
دلیل:
ص : 302
و معناي آن ترك کردن و اعراض کردن از آنست پس آن برگشتش به معناي قرائت مشهوره است.
لغات:
الدع:بمعناي دفع است بشدّت و سختی،و از آنست دعدعه حرکت دادن کیل و پیمانه براي اینکه تمامش را فرا گرفته و پرپر
شود،مثل اینکه آن را دفع میکنی و الدعه نیز بمعناي منع کردن و جلوگیري از بز است و الحض و الحث و التحریص بیک معنا
و آن ترغیب و تشویق است.
الماعون:بمعناي ظرف و اثاث و هر چیزي که در آن سود و منفعتی باشد،اعشی گوید:
با جود منه بما عونه
اذا ما سماؤهم لم تغمّ
در قصیده اي که قیس بن معدیکرب را مدح میکند میگوید،نور فرات در موقع طغیان و تلاطم امواجش بخشنده تر از او نیست
در موقعی که آسمان بارانش را قطع کرده و نمیبارد.
وراعی گوید:
قوم علی الاسلام لمّا یمنعوا
ما عونهم و یضیّعوا التهلیلا
اللّ )و نماز را و
􀀀
مردمی که بر دین اسلام بودند زمانی که منع کردند خیرات و زکات خود را ضایع نمودند تهلیل(لا اله الاّ ه
اعرابی در باره شترش گوید:
(کیما انّها نعطیک الماعون)براي آنکه آن رام شود براي تو و اطاعت کند تو را،و اصل آن قلّت و کمی از معن مشتق و آن
بمعناي قلیل و اندك است،شاعر گوید:(فانّ هلاك مالک غیر معن)پس البتّه نابودي مال تو کم نیست و گفته میشود ما له
سعن و لا معن،ندارد نه زیاد و نه کم،پس
ص : 303
ماعون چیز نافع و سودمند کم قیمت است،و گفته میشود معن الوادي آن گاه که آبش کم کم روان باشد.
اعراب:
ساهُونَ 􀀀 لاتِهِمْ 􀀀 فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَ
،اعتماد کرده اینجا بر آنچه جاري شده در صله موصولی که آن وصف مجرور است بلامی که متعلّق بخبر است،آیا نمی بینی
راؤُنَ جایز است که 􀀀 که قول خدا، فَوَیْلٌ لِلْمُ َ ص لِّینَ حمل بر ظاهر نیست و اعتماد بر سهو در صله الّذین و قول خدا، اَلَّذِینَ هُمْ یُ
مجرور باشد بر اینکه صفت مصلّین است و جایز است که منصوب بر اضمار اعنی و اینکه مرفوع بر اضمار هم باشد.
تفسیر:
اللّ علیه و آله را مخاطب نموده و فرمود (أَ رَأَیْتَ) اي محمد (الَّذِي یُکَ ذِّبُ بِالدِّینِ) یعنی این
􀀀
خداوند تعالی پیامبرش صلّی ه
کافري که پاداش و حساب را تکذیب نموده و انکار بعث میکند با روشن شدن امر در این موضوع و قیام دلیلها بر صحّت و
درستی آن،و البتّه خداوند سبحان آن را بلفظ استفهام یاد نموده بجهت مبالغه در فهمانیدن،و تکذیب روز پاداش از
زیانکارترین چیزهاست بر صاحبش براي اینکه نابود میکند باین بیشتر غرضها و داعیه هاي بسوي خیر و بازداشتن از بدي و
شرارت،پس او خود را بهلاکت میاندازد در شتاب کردن بسوي بدي که فطرت و طبعش میخواند او را بسوي او زیرا نمی
ترسد از عواقب ضرر را در آن.
کلبی گوید:این آیه در باره عاص بن وائل سهمی نازل شده.
سدي و مقاتل بن حیّان گویند:در باره ولید بن مغیره نازل شده است
ص : 304
ابن جریح گوید:در باره ابی سفیان بن حرب نازل شده است که در هر هفته دو حیوان میکشت چون یتیمی نزد او میآمد او را
با عصا میزد.
عطاء از ابن عبّاس نقل کرده که در باره مردي از منافقین نازل شده است.
ذلِکَ الَّذِي یَدُعُّ الْیَتِیمَ) 􀀀 (فَ
خداوند سبحان بیان فرمود که از صفات آن کس که تکذیب روز پاداش میکند اینست که او یتیم را با خشونت دفع کرده و
میراند،براي اینکه او ایمان به پاداش دادن بر او ندارد،پس براي او رادعی از راندن آن یتیم نیست.
ابن عبّاس و مجاهد گویند:یتیم را از حقش با خشونت و ستم محروم و او را میرنجاند.
امِ الْمِسْکِینِ) 􀀀 ی طَع 􀀀 لا یَحُضُّ عَل 􀀀 (وَ
یعنی به بینوا و مستمند طعام نمی دهد و بدیگران هم نمیگوید باو طعام دهید و به عبارت ساده تر نه خودش چیزي میدهد در
موقع توانایی و قدرت و نه در وقت تنگی و عجز دیگران را تشویق باین کار میکند براي اینکه روز پاداش را قبول ندارد.
ساهُونَ) 􀀀 لاتِهِمْ 􀀀 (فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَ
پس واي بر نماز خوانهایی که از نمازشان غفلت میکنند،ابن عبّاس و مسروق گویند:ایشان آنهایی هستند که نمازشان را از
اوقات خودش به تأخیر میاندازند،و این تفسیر هم مرفوعا روایت شده است.
علی علیه السلام و ابن عبّاس گویند:مراد از این آیه منافقین هستند- آنهایی که امید ثواب ندارند اگر نماز خواندند و اگر هم
نخواندند ترس عقاب ندارند،پس ایشانند که از نماز غافلند تا وقت آن بگذرد،آنها هر گاه
ص : 305
با مؤمنین باشند از روي ریاء و تظاهر میخوانند،و اگر تنها و یا با غیر مؤمنین باشند نمیخوانند،و این قول خداست، اَلَّذِینَ هُمْ
للّ که فرمود از نمازشان،و نفرمود در نمازشان اراده فرموده باین مطلب سهوي که
􀀀
راؤُنَ) انس گوید،الحمد ه 􀀀 راؤُنَ (الَّذِینَ هُمْ یُ 􀀀یُ
براي انسانی در نمازش بدون عمد روي میدهد عقابی براي آن نیست.
قتاده گوید:غافل از آن میشوند پروا ندارند خوانده باشند و یا نخوانده باشند،از نظرشان بی تفاوت است.
ضحاك گوید:ایشان افراد تارك الصلاتند که(مانند مارکسیستها،و کمونیستها نماز نمیخوانند).
حسن گوید:آنها افرادي هستند که اگر بخوانند از روي ریاء و تظاهر میخوانند و اگر هم از آنها فوت شود ابدا پشیمان
نمیشوند.
ابی العالیه گوید:ایشان آنهایی هستند که نماز را در وقتش نمیخوانند و رکوع و سجود آن را کامل انجام نمیدهند.
و نیز از اوست که گوید:او آنست که هر گاه سجده کند سرش را حرکت داده و باین طرف و آن طرف توجّه نماید.
اللّ (ع)روایت نموده گوید،از آن حضرت پرسیدم از قول خدا اَلَّذِینَ هُمْ
􀀀
عیّاشی باسنادش از یونس بن عمّار از حضرت ابی عبد ه
ساهُونَ آیا آن وسوسه شیطانست فرمود نه هر کس این حالت را پیدا میکند و لیکن ساهون افرادي هستند که 􀀀 لاتِهِمْ 􀀀 عَنْ صَ
غفلت از آن میکنند و آن را در اوّل وقت انجام نمیدهند،و از ابی اسامه زید شحام روایت کرده که گفت از حضرت ابی عبد
ساهُونَ پرسیدم 􀀀 لاتِهِمْ 􀀀 اللّ علیه السلام از قول خدا اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَ
􀀀
ه
ص : 306
فرمود،آن ترك نماز و سستی و تکاهل در نماز است.
و از محمد بن فضیل از حضرت ابی الحسن علیه السلام روایت نموده که فرمودند آن ضایع کردن نماز است.
و بعضی گفته اند:ایشان کسانی هستند(یراءون)ریا میکنند مردم را در تمام اعمالشان و بقصد خلوص و اخلاص براي خداي
ماعُونَ) و منع میکنند زکات و خیرات و هر چیزي که در آن نفعی براي مردم باشد،و علماء 􀀀 تعالی انجام نمیدهند (وَ یَمْنَعُونَ الْ
در باره آن اختلاف کرده اند،علی(ع)و ابن عمر و حسن و قتاده و ضحاك گویند ماعون زکات واجبه است،و از حضرت ابی
اللّ علیه السلام هم همین روایت شده است.
􀀀
عبد ه
ابن عبّاس و ابن مسعود و سعید بن جبیر گویند آن وسائلی است که مردم از هم عاریه میکنند مانند،دلو،سطل،تبر و تیشه و
دیک و مانند آن،و چیزهایی که ممنوع نیست مثل آب و نمک،و این معنی نیز مرفوعا روایت شده است.
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود آن قرض و وام است آن را قرض میکنید و کار خوبی
􀀀
ابو بصیر از حضرت ابی عبد ه
است که انجام میدهید،و اثاثیه منزل است که عاریه میکنید،و از آنست زکات،گوید،پس گفتم البته براي ما همسایگانی هست
که هر گاه ما متاعی بآنها عاریه میدهیم شکسته و آن را خراب و فاسد میکنند،پس بر ما گناهی است اگر بآنها عاریه ندهیم
فرمود،نه بر تو گناهی نیست اگر اینطورند.
کلبی گوید:ماعون تمام کارهاي خوب است.
ص : 307
سوره کوثر
اشاره
مکّی است از نظر ابن عبّاس و کلبی و از نظر عکرمه و ضحاك مدنی است و آن باتفاق سه آیه است.
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است کسی که آن را بخواند خداوند او را از نهرهاي بهشت سیراب،و باو عطا فرماید از پاداش بعدد
هر قربانی که بندگان آن را در روز عید قربانی نموده و هر قربانی که اهل کتاب و مشرکین مینمایند.
اللّ صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود:کسی که انا اعطیناك الکوثر را در نمازهاي واجبی
􀀀
ابو بصیر از حضرت ابی عبد ه
اللّ علیه و آله خواهد بود.
􀀀
و مستحبی بخواند خدا او را در روز قیامت از کوثر سقایت فرماید.و جایگاهش در نزد محمد صلّی ه
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند در سوره أ رأیت مذمّت کرده تارکین نماز و مانعین زکات را و در این سوره یاد کرد که ایشان آن کار را کرده و
پیغمبر را تکذیب کردند،پس خداوند باو خیر کثیر داده و او را فرمان نماز داده و فرمود:
ص : 308
[ [سوره الکوثر ( 108 ): آیات 1 تا 3
اشاره
( شانِئَکَ هُوَ اَلْأَبْتَرُ ( 3 􀀀 اكَ اَلْکَوْثَرَ ( 1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ اِنْحَرْ ( 2) إِنَّ 􀀀 إِنّ أَعْطَیْن
􀀀
منِ اَلرَّحِیمِ . ا 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)البتّه ما بتو کوثر عطا کردیم( 2)پس براي پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن(و یا دست
خود را موقع تکبیر تا محاذي گوش و گلویت بلند کن) بیگمان دشمن و خصم تو ابتر و بدون عقب خواهد بود.
لغات:
الکوثر:بر وزن فوعل از کثرت است و آن چیزیست که از شأن آن کثرت است و کوثر خیر فراوانست.
الاعطاء:بر دو قسم است،بخشیدن بنحو تملیک و بخشیدن بغیر تملیک بمعناي اباحه تصرّف(مثل تحلیل بضع که بخشیدن کنیز
است، صرفا براي تمتّع و کامیابی)اعطاء کوثر:تملیک است مانند بخشیدن اجرت و ریشه و اصل آن از عطا یعطوا،هر گاه
دریافت کند.
و الشانی:بمعناي دشمن کینه توز است:
اللّ )است که او خطبه خوانده خطبه بتراء براي
􀀀
الأبتر:اصل آن الاغی است که دم بریده باشد،و در حدیث زیاد (ابن ابیه لعنه ه
اینکه او
ص : 309
اللّ علیه و آله درود نفرستاد.
􀀀
اللّ در آن خطبه حمد را نخواند و بر پیغمبر صلّی ه
􀀀
لعنه ه
اعراب:
وَ انْحَرْ
مفعولش محذوف است یعنی قربانی و شتر اهدایی خود را نحر و قربانی کن چنانچه لبید حذف کرده از قول خودش که
میگوید (و هم العشیره ان یبطئ حاسد) ( 1)و ایشان مردمی هستند که حسود آنها ایشان را به سستی و کندي نسبت میدهد،و
شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ،لا انت،تقدیرش اینست یعنی او بلا عقب است نه تو براي اینکه نام تو بلند است هر جا و هر 􀀀 قول خدا، إِنَّ
اللّ (ص)با من فصلّ و الأبتر دو خبر هستند،فصلّ خبر مقدّم براي
􀀀
اللّ تو یاد شوي بمحمد رسول ه
􀀀
وقت من یاد شوم به لا اله الاّ ه
لربّک،و الأبتر خبر براي هو.
شأن نزول:
مفسّرین از ابن عباس نقل کرده اند،که سوره کوثر در باره عاص بن وائل سهمی نازل شده و این موقعی بود که دید رسول
خدا(ص)از مسجد بیرون میآید پس در نزدیکی در بنی سهم با آن حضرت ملاقات و گفتگو کرد در حالی که عدّه اي از
بزرگان قریش در مسجد نشسته بودند،پس چون عاص داخل شد گفتند باکی صحبت میکردي گفت با این ابتر و این بعد از
اللّ فرزند رسول خدا(ص)از خدیجه(ع)بود،و رسم و عادت عرب جاهلی این بود کسی را که پسر نداشت او را ابتر
􀀀
فوت عبد ه
مینامیدند،پس
ص : 310
1) -این نصف بیت از قصیده معلّقه از هفت قصیده معروف بسبعه معلّقه است و اوّلش این است (او ان یمیل مع العدوّ -1
لثامها) یا اینکه بر دارد با دشمن رو پوش و روسري خود را.
اللّ او را ابتر و صنبور نامیدند،(و صنبور شخصی را گویند که برادر و فرزندي نداشته باشد).
􀀀
قریش در موقع مرگ عبد ه
تفسیر:
خداوند سبحان پیمبرش(ص)را بر طریق شمردن نعمتش بر آن حضرت خطاب نموده و فرمود:
اكَ الْکَوْثَرَ) 􀀀 إِنّ أَعْطَیْن
􀀀
( ا
بیگمان ما اعطا کردیم بتو کوثر را علماء،در تفسیر آن اختلاف کرده اند،عایشه و ابن عمر گویند:آن نهریست،در بهشت،ابن
اللّ علیه و آله منبر رفت و آن را بر مردم قرائت کرد و چون
􀀀
اكَ الْکَوْثَرَ نازل شد رسول خدا صلّی ه 􀀀 إِنّ أَعْطَیْن
􀀀
عبّاس گوید:چون ا
پائین آمد گفتند اي رسول خدا چیست آنچه خداوند بشما داده است؟ فرمود:نهریست در بهشت که از شیر سفیدتر و
استقامتش از قدح شدیدتر باشد،در دو طرف آن قبّه هایی از درّ و یاقوت است وارد میشود بر آن پرندگان سبزي که داراي
اللّ این پرندگان چه اندازه خوب است،فرمود،آیا بشما خبر ندهم به بهتر
􀀀
گردنهاي مثل گردنهاي کبک است،گفتند یا رسول ه
از آن،گفتند چرا،فرمود کسی که پرندگان مزبور را بخورد و آب کوثر بنوشد،و رستگار برضوان خدا شود،از آن بهتر است.
را عوض از « ص» اللّ علیه السلام روایت شده که فرمود کوثر نهري است در بهشت خداوند پیامبرش
􀀀
و از حضرت ابی عبد ه
داده است. « اللّ
􀀀
عبد ه » فرزندش
عطاء گوید:آن حوض پیامبر(ص)است که مردم بسیاري بر آن در روز قیامت وارد میشوند.
ص : 311
و انس گوید:رسول خدا(ص)روزي در وقتی که میان ما بود چرت و خواب مختصري کرده سپس خندان سر مبارك خود را
بلند کرد،پس گفتم چه چیز شما را خندانید اي رسول خدا(ص)فرمود،الآن بر من نازل شده سوره اي پس سوره کوثر را
خوانده سپس فرمود،آیا میدانید کوثر چیست؟گفتیم خدا و رسول او دانا هستند،فرمود آن نهریست که خدا آن را بمن وعده
داده و داراي خیر فراوانست،آن حوض من است،روز قیامت امّت من بر آن وارد میشوند،ظروف آن عدد ستارگان آسمان
است پس جماعتی از ایشان مضطرب و پریشان و سرنگون بآتش میشوند،پس میگویم پروردگار من ایشان از امّت منند،پس
گفته میشود تو نمیدانی که اینها بعد از تو چه کردند،این روایت را مسلم بن حجاج قشیري در کتاب صحیح خود روایت نموده
است.
ابن عبّاس و سعید بن جبیر و مجاهد گویند:کوثر خیر فراوان است و بگفتۀ عکرمه:آن نبوّت پیغمبر و قرآنست،و بگفتۀ
حسن:آن قرآنست و بگفتۀ ابو بکر بن عیّاش آن بسیاري و کثرت اصحاب و پیروانست.
اللّ علیها،تا آنجایی که
􀀀
و بعضی گفته اند:آن فراوانی نسل و ذرّیه است که البتّه ظاهر شد کثرت نسل از فرزندان فاطمه سلام ه
عدد آنها شمردنی نیست و از حوصله حساب و احصاء خارج و تا روز قیامت عدد ایشان متّصل خواهد بود، و از حضرت
صادق علیه السلام روایت شده که آن شفاعت است و لفظ محتمل است که شامل همه آنها شود،پس واجب است که حمل بر
تمام اقوالی که ذکر شده گردد و حقّا خداوند سبحان بآن حضرت در دنیا خیر فراوانی داده و وعده اش داده که در آخرت هم
خیر بسیارش-
ص : 312
دهد،و تمام این اقوال تفصیل یک جمله است و آن خیر بسیار است در دنیا و آخرت.
(فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ)
عطاء و عکرمه و قتاده گویند:خداوند سبحان او را امر فرموده بشکر کردن بر این نعمت بزرگ به اینکه فرمود فصلّ پس نماز
عید را بخوان زیرا در پی و عقب آن فرموده و انحر و قربانی کن هدیه و قربانی خود را انس بن مالک گوید:پیغمبر(ص)پیش
از آنکه نماز بخواند قربانی میکرد و شتر نحر مینمود،پس بآن حضرت دستور داده شده اوّل نماز بخواند و بعد قربانی کند.
سعید بن جبیر و مجاهد گویند:یعنی پس براي پروردگارت نماز واجب صبح را بجماعت خوانده و در منی قربانی کن.
محمد بن کعب گوید:مردمی بودند که نماز براي غیر خدا خوانده و براي غیر خدا قربانی میکردند،پس خداوند تعالی
اللّ و خالص براي او باشد،و بعضی گفته اند:یعنی براي پروردگارت
􀀀
پیامبرش(ص)را امر فرمود که نماز و قربانیش تقریبا الی ه
نماز واجب را بخوان و در مقابل قبله قربانی نما،و عرب میگوید:منازل ما بسوي قبله قربانی میکند،و انشاد کرده ابا حکم هل
انت عم مجالد و سیّد اهل الأبطح المناحر اي ابو حکم آیا تو عموي مجالد و آقاي اهل مکه هستی که در مقابل و برابر قبله
قربانی میکنند،و این قول فراء است،و امّا آنچه از علی علیه السلام روایت کرده اند اینست که دست راست خود را بر دست
چپ برابر گودي گلویت در نماز روي هم بگذار،پس آن از روایاتیست که از آن حضرت صحیح و درست نیست براي اینکه
تمام عترت طاهره و خاندان پاك رسالت
ص : 313
از آن حضرت خلاف این را روایت کرده اند،معناي آن اینست که دستت را در نماز تا محاذي گودي گلویت بلند کن.
اللّ صادق(ع) شنیدم که میفرمود در باره آیه فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ
􀀀
و از عمر بن یزید روایت کرده که گفت از حضرت ابا عبد ه
اللّ بن سنان هم از آن حضرت مثل آن را روایت کرده است.
􀀀
،آن بلند کردن دو دست توست برابر صورتت و عبد ه
اللّ علیه السلام فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ ،پس آن حضرت بدست
􀀀
و از جمیل بن درّاج روایت شده که گوید گفتم بحضرت ابی عبد ه
مبارکش اشاره کرد و فرمود اینطور یعنی در تکبیره الاحرام نمازش استقبال قبله نموده و دستهایش برابر صورتش بلند نمود.
پرسیدم که نحر چیست،پس دستهایش تا سینه اش « ع» اللّ صادق
􀀀
و از حماد بن عثمان روایت شده که گفت از حضرت ابا عبد ه
بلند نمود و فرمود همچنین،سپس بالاتر برده و فرمود این چنین یعنی در تکبیره الاحرام نماز دستهایش را برابر قبله بلند نمود.
و از مقاتل بن حیّان از اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود چون این سوره نازل شد
پیغمبر(ص)بجبرئیل فرمود این نحیره اي که خدا مرا بآن امر فرموده چیست؟ جبرئیل گفت نحیره نیست و لیکن تو را امر میکند
اللّ اکبر و هر گاه رکوع کردي و سر از رکوع
􀀀
که هر گاه تکبیره- الاحرام نماز را خواستی بگویی دستهایت را بلند کن و بگو ه
برداشتی و سجده کردي و سر از سجده بر داشتی دستهایت را برابر قبله بلند کن که آن نماز ما و نماز فرشتگانست
ص : 314
اللّ اکبر.
􀀀
در هفت آسمان،پس براي هر چیزي زینت است و حقا زینت نماز بلند کردن دستهاست در موقع ه
کانُوا لِرَبِّهِمْ 􀀀 پیغمبر(ص)فرمود بلند کردن دستها از استکانت است گفتم استکانت چیست فرمود آیا این آیه را نخواندي فَمَا اسْتَ
ا یَتَ َ ض رَّعُونَ پس براي پروردگارشان خضوع نکردند و تضرّع و زاري ننمودند این روایت را ثعلبی و واحدي در تفسیرهاي 􀀀 وَ م
خود آورده اند.
شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ) 􀀀 (إِنَّ
یعنی البتّه خصم و دشمن کینه توز تو منقطع از خیر است و او عاص بن وائل است.
قتاده گوید:یعنی اوست کمترین و ذلیل ترین مردم بمنقطع شدنش از هر خیر.
و بعضی گفته اند:ابتر آنست که حقیقه فرزندي براي او نباشد و بیگمان آنکه باو نسبت میدهند از او نیست(مانند زیاد بن ابی
سفیان).
مجاهد گوید:ابتر آنست که عقبی و نسلی براي او نیست و آن جواب قریش است که گفتند محمد(ص)عقبی و اولادي ندارد
میمیرد و از او راحت میشویم و دینش کهنه شده و از بین میرود زیرا کسی ندارد قائم مقام و جانشین او شود و بسوي او دعوت
کند،پس امر رسالت او منقطع میشود.
و در این سوره دلیلهایی بر صدق نبوّت پیغمبر ما(ص)و صحّت رسالت او هست:
-1 اینکه او خبر داده از آنچه در خاطر دشمنانش خطور کرده و آنچه بزبان آنان جاري شده و حال آنکه کسی از مردم به آن
حضرت نرسانده بود،پس چنان بود که خبر داد.
ص : 315
اكَ الْکَوْثَرَ ،پس ببین چگونه دینش در عالم منتشر و امر رسالتش بالا گرفت و ذرّیه اش زیاد شد(با 􀀀 إِنّ أَعْطَیْن
􀀀
-2 خداوند فرمود ا
آنکه دشمنان خاندانش از امویها و مروانیها و عباسیان در قتل ذراري آن حضرت از آنچه توانستند کوتاهی نکردند که شرح
آن در کتب تواریخ مسلمین و دیگران مسطور است)تا اینکه گردید نسبش بیشتر از هر نسب و حال آنکه چیزي از آن در حال
نزول سوره نبود.
-3 تمام فصحاء عرب و عجم بتحقیق عاجز شدند از اینکه مثل این سوره را بیاورند بر کوتاهی الفاظش با تحدّي خدا ایشان را
(فَلْیَأْتُوا بِحَ دِیثٍ مِثْلِهِ) و حرص بر باطل کردن امر رسالت آن حضرت از روز بعثتش تا امروز و این نهایت اعجاز قرآن و آن
بزرگوار است.
-4 خداوند سبحان آن حضرت را وعده نصرت و یاري بر دشمنانش داده و او را خبر داد بسقوط امر ایشان و از بین رفتن دین
آنها و منقطع شدن نسل آنان،پس خبر چنان بود که فرموده بود،و در این سوره موجزه کوتاه از مماثل و مانند بودن مقاطع
بفواصل آن و آسانی و سهولت مخارج حروف به نیکویی تألیف و تقابل هر یک از معانی آن بآنچه اولی و شایسته تر بآنست
( مطالب و دقایقی است که بر کسی که عارف مجاري کلام عرب باشد مخفی و پوشیده نیست. ( 1
ص : 316
1) -حاکم ابو القاسم حسکانی در صفحۀ 375 شواهد التنزیل مطبوعش گوید: حدیث کرد ما را پدرم باسنادش از زید بن -1
اللّ علیه و آله
􀀀
علی بن الحسین شهید علیه السلام از پدرش از پدرانش از علی علیه السلام که گفت:فرمود رسول خدا صلّی ه
جبرئیل نشان داد بمن منازل من و منازل اهل
دنباله پاورقی از صفحۀ قبل:
(1
(بیتم را در کنار حوض کوثر. و نیز باسنادش از انس بن مالک روایت نموده که گفت داخل شدم بر رسول خدا(ص)،پس
فرمود:بمن کوثر داده شده گفتم کوثر چیست؟ فرمود:نهریست در بهشت که عرضش و طولش مساحت ما بین مشرق و مغرب
است نمیآشامد احدي از آن که بعدا تشنه شود و وضو نمیگیرد کسی از آن که آلوده گردد،کسی که عهد مرا شکسته و نقض
پیمان و ذمّه من نموده و اهل بیت مرا کشته از آن نمیآشامد. طبرسی در احتجاجش در حدیث پیامبر(ص)با یهود نقل نموده که
یهود گفتند نوح از شما بهتر بود،پیامبر(ص)فرمود،براي چه گفتند چون او در کشتی نشست پس کشتی بر جودي بحرکت
آمد،پیامبر فرمود: حقّا بمن بالاتر و بهتر از آن داده شده گفتند کدام است،فرمود خداوند بمن در بهشت نهري داده که مجرا و
منبع آن از زیر عرش است و بر کنار او هزار هزار(یک ملیون)قصر است که یک خشت آن طلا و یک خشت آن نقره است
علف و گیاه و خرّه آن زعفران و ریگ و لجن آن در و یاقوت،و زمین آن مشک سفید و این براي من و امّت من ایجاد شده و
اكَ الْکَوْثَرَ ،گفتند راست گفتی اي محمد و آن در تورات نوشته شده این کوثر بهتر از 􀀀 إِنّ أَعْطَیْن
􀀀
این است قول خداي تعالی، ا
کشتی نوح است.
ص : 317
سور