گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد بیست و هفتم
سوره کافرون



اشاره
مکّی است و از نظر ابن عبّاس و قتاده مدنی و آن باتّفاق شش آیه است.
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است که کسی که قرائت کند قل یا ایها الکافرون را مانند آنست که ربع قرآن را قرائت کرده و
مریدان شیاطین از او دور میشوند و از شرك مبرّا و از فزع و هول بزرگ در عافیت باشد.
و از جبیر بن مطعم روایت شده که گوید رسول خدا(ص)بمن فرمود آیا دوست داري اي جبیر اینکه هر گاه براي سفر بیرون
رفتی از بهترین یارانت باشی از جهت شخصیت و بیشترین ایشان باشی از جهت زاد و توشه گفتم بلی پدرم و مادرم بفدایت
اللّ احد و قل اعوذ برب الناس را با
􀀀
اللّ و الفتح و قل هو ه
􀀀
اي رسول خدا،فرمود این پنج سوره قل یا ایها الکافرون،و اذا جاء نصر ه
منِ الرَّحِیمِ در هر سوره بخوان. 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
جبر بن مطعم گوید:من مال زیاد نداشتم و با آنکه خدا میخواست بیرون روم بیرون میرفتم،پس من با همّت ترین آنها و پر
زادترین آنها بودم تا از سفرم بر میگشتم.
اللّ آمدم
􀀀
اللّ علیه و آله آمده و گفت یا رسول ه
􀀀
و از فروه بن نوفل اشجعی از پدرش روایت کرده که او خدمت پیغمبر صلّی ه
محضر شما براي اینکه
ص : 318
مرا چیزي بیاموزي که در موقع خوابم بگویم،فرمود آن گه که در خوابگاهت رفتی بخوان قل یا ایها الکافرون،آن گاه بخواب
اللّ علیه السلام روایت کرده که پدرم
􀀀
بر پایان آن که برائه و بیزاري از شرك است شعیب الحداد از حضرت ابی عبد ه
اللّ وحده
􀀀
میفرمود،قل یا ایها الکافرون ربع(یک چهارم)قرآن است و آن بزرگوار هر گاه از قرائت آن فارغ میشد میگفت اعبد ه
اللّ وحده،عبادت میکنم خدا را بتنهایی،عبادت میکنم خدا را به یکتایی.
􀀀
اعبد ه
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود:
􀀀
و هشام بن سالم از ابی عبد ه
اللّ مخلصا له دینی پس هر گاه از آن فارغ شدي بگو دینی الاسلام
􀀀
ا تَعْبُدُونَ ،پس بگو و لیکن اعبد ه 􀀀 لا أَعْبُدُ م 􀀀 هر گاه گفتی
دینی الاسلام دینی الاسلام،نمی پرستم آنچه شما میپرستید و لیکن می پرستم خدا را از روي اخلاص دین من براي اوست،دین
من اسلام است سه بار.
اللّ احد را در نماز واجبی از
􀀀
حسین بن ابی العلاء روایت کرده که فرمود کسی که قرائت کند قل یا ایها الکافرون و قل هو ه
واجباتش خدا او را و پدر و مادرش و فرزندانش را بیامرزد،و اگر شقی باشد از دیوان اشقیاء محو و در دیوان سعداء نوشته
شود و خدا او را سعید زنده نماید و شهید بمیراند و در زمره شهیدان مبعوث گرداند.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
یاد نمود خداي سبحان در سوره کوثر که دشمنان پیامبرش او را عیب جویی کرده که او ابتر و بلا عقب است،پس آنها را رد
کرد و در این سوره یاد نمود که آنها خواستند از حضرت مداهنت و نرمش را،پس خدا او را
ص : 319
امر فرمود که از آنها برائت جوید و فرمود:
[ [سوره الکافرون ( 109 ): آیات 1 تا 6
اشاره
ا عَبَدْتُّمْ 􀀀 ابِدٌ م 􀀀 ا ع 􀀀 لا أَن 􀀀 ا أَعْبُدُ ( 3) وَ 􀀀 ابِدُونَ م 􀀀 لا أَنْتُمْ ع 􀀀 ا تَعْبُدُونَ ( 2) وَ 􀀀 لا أَعْبُدُ م 􀀀 کافِرُونَ ( 1) 􀀀 ا أَیُّهَا اَلْ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . قُلْ ی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( ا أَعْبُدُ ( 5) لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ ( 6 􀀀 ابِدُونَ م 􀀀 لا أَنْتُمْ ع 􀀀 4) وَ )
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)بگو اي گروه کافرها( 2)نمی پرستم آنچه شما می پرستید( 3)و شما عبادت کننده نیستید
خدایی را که من میپرستم( 4)و من عبادت کننده نیستم بتهایی را که شما پرستیده اید( 5)و شما عبادت کننده نیستید خدایی را
که من میپرستم( 6)دین شما براي شما و دین من براي من.
قرائت:
نافع و ابن کثیر و حفص از عاصم(لی دین)بفتح یاء و دیگران بسکون یاء خوانده اند.
دلیل:
سکون دادن یاء از ولی و فتحه دادن آن هر دو نیکو و جایز است.
اعراب:
ا أَعْبُدُ 􀀀 ابِدُونَ م 􀀀 لا أَنْتُمْ ع 􀀀 وَ
نیکو بود من اعبد باشد و لیکن بما آمده تا
ص : 320
اینکه مطابقت با ما قبل و ما بعدش کند،و بعضی گفته اند،که ما در اینجا به معناي من است و ضمیري که عود کننده از صله
بموصول است در تمام جملات حذف شده و تقدیرش این است ما تعبدونه و ما اعبده و ما عبدتموه.
شأن نزول:
این سوره در باره چند نفر از صنادید و بزرگان قریش بنام حارث بن قیس سهمی و عاص بن وائل و ولید بن مغیره و اسود بن
عبیغوت زهري و اسود بن مطلب ابن اسد و امیه بن خلف نازل شده است.
چون آنها آمدند خدمت حضرت رسول(ص)و گفتند اي محمد تو دین ما را پیروي کن ما هم دین تو را پیروي نموده و تو را
در تمام کارهاي خودمان شریک و سهیم مینمائیم،یک سال تو خدایان ما را بپرست،و یک سال ما خداي تو را می
پرستیم،پس اگر آنچه تو آورده اي بهتر بود از آنچه در دست ماست که ما شرکت نمودیم در آن و حظ و نصیب خود را از
آن دریافت کرده ایم و اگر آنچه در دست ماست(از بت پرستی)بهتر باشد از دین تو تو در امر ما شرکت کرده و حظ و نصیب
خود را از آن گرفته اي.
پس آن حضرت فرمود پناه میبرم بر خدا که براي او شریکی قائل بشوم و غیر او را شریک او گردانم،گفتند بیا بعضی از
خدایان ما را استلام کن و دست بر آنها بزن ما تو را تصدیق نموده و خداي تو را می پرستیم فرمود،صبر کنید تا ببینم چه
کافِرُونَ... پس پیغمبر(ص)برگشت بمسجد الحرام و در آن پر بود از 􀀀 ا أَیُّهَا الْ 􀀀 دستوري از خدایم میرسد،پس نازل شد قُلْ ی
قریش،پس بر سر ایشان ایستاد و سوره را تا آخر قرائت فرمود،و چون از خواندن سوره فارغ شد قریش از او مأیوس و ناامید
شدند
ص : 321
و او را با اصحابش اذیّت و شکنجه نمودند.
جاهِلُونَ ،آیا غیر خدا را بمن فرمان میدهید که 􀀀 اللّ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْ
􀀀
ابن عبّاس گوید،در باره آنها نازل شد آیه شریفه أَ فَغَیْرَ هِ
بپرستم،اي نادانان.
تفسیر:
کافِرُونَ) اراده نمود قومی معروف و معیّن را براي 􀀀 ا أَیُّهَا الْ 􀀀 خداوند سبحان پیامبرش(ص)را خطاب فرمود، (قُلْ) بگو اي محمد (ی
اینکه الف و لام براي عهد است.
ا تَعْبُدُونَ) 􀀀 لا أَعْبُدُ م 􀀀 (
یعنی نمی پرستم خدایانی را که شما در امروز و در این حال می پرستید.
ا أَعْبُدُ) 􀀀 ابِدُونَ م 􀀀 لا أَنْتُمْ ع 􀀀 (وَ
و شما هم عبادت کننده نیستید خدایی را که امروز من او را عبادت میکنم و نیز در اینحال می پرستم.
ا عَبَدْتُّمْ) 􀀀 ابِدٌ م 􀀀 ا ع 􀀀 لا أَن 􀀀 (وَ
و من عبادت کننده نیستم بتهایی را که شما عبادت میکنید در آینده و بعد از امروز.
ا أَعْبُدُ) 􀀀 ابِدُونَ م 􀀀 لا أَنْتُمْ ع 􀀀 (وَ
و شما هم عبادت کننده نیستید خدایی را که من عبادت میکنم،ابن عباس و مقاتل گویند،در ما بعد امروز از اوقات آینده.
زجاج گوید:پیغمبر(ص)باین سوره نفی فرمود،عبادت خدایان ایشان را از خودش در حال و آینده،و نفی فرمود از ایشان
عبادت خدا را در حال و آینده،و این در باره قومی مثل حارث بن قیس سهمی و عاص ابن وائل و ولید بن مغیره و سه نفر
دیگر بود که خداوند سبحان
ص : 322
إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ ،البتّه هرگز
􀀀
آن حضرت را اعلام نمود بعدم ایمان ایشان مانند قول او قصه نوح(ع) أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ
ایمان نیاورد از خویشان تو مگر آنکه قبلا ایمان آورده.
و نیز فراء در وجه تکرار گوید:چون قرآن بلغت عرب نازل شده و از عادت ایشان تکرار کلام بوده براي تأکید و فهمانیدن
کَلّا
􀀀
طرف تا اینکه جواب دهند میگوید بلی بلی آري آري و ممتنع میگوید لا لا نه،نه،گوید،و مثل آنست قول خداي تعالی
کَلّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ ،و انشاد کرده و گوید:
􀀀
سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ
و کائن و کم عندي لهم من صنیعه
ایادي شفّها علیّ و اوجبوا
و مثل اینکه و چه بسیار است براي ایشان پیش من از نیکویی هایی که مکرّر نمودند بر من.و سرود:
کم نعمه کانت لکم
کم کم و کم
چه مقدار نعمتی که براي شما بوده چه اندازه چه مقدار و چه اندازه.
و دیگري گوید:
نعق الغراب ببین لیلی غدوه
کم کم و کم بفراق لیلی ینعق
کلاغ صدا نمود و غار کرد صبحگاهان بمردن لیلی،چه اندازه،چه اندازه و چه مقدار بجدایی و فراق لیلی صدا میکند.
و دیگري گفته: هلّا سألت جموع کنده یوم ولّوا این أینا آیا سؤال نکردي جمعیّت قبیله کنده را روزي را که اعراض کردند و
پشت نمودند که کجا و چه وقت.
و دیگري گوید: اردت لنفسی بعض الامور فاولی لنفسی اولی لها
ص : 323
قصد کردم براي خودم بعضی از کارها را،پس سزاوارتر و شایسته تر به نفس من سزاوارتر است براي آن.
گوید:و این شایسته ترین موارد است بتأکید براي اینکه کافرها در موضع اوّل اقدام کردند و تکرار نمودند،پس خداوند سبحان
تکرار نمود آن را تا اینکه تأکید کند تا امیدي و یأس ایشان را،تکرار و بعضی نیز در این باره گفته اند:البتّه معنایش اینست که
بتهایی را که شما عبادت میکنید،من عبادت نمیکنم و شما هم عبادت کننده نیستید خدایی را که من او را عبادت میکنم هر
گاه باو شرك ورزیدید و بتها و غیر بتها را عوض خدا عبادت نمودید و فقط عبادت میکند خدا را کسی که عبادتش را
خالصانه براي او انجام دهد.
ا عَبَدْتُّمْ) 􀀀 ابِدٌ م 􀀀 ا ع 􀀀 لا أَن 􀀀 (وَ
یعنی عبادت نمیکنم عبادت شما را،پس ما مصدریّه است.
ا أَعْبُدُ) 􀀀 ابِدُونَ م 􀀀 لا أَنْتُمْ ع 􀀀 (وَ
یعنی و شما عبادت نمیکنید عبادت مرا بر مثل آنچه ما ذکر کردیم آن را،پس اراده کرد در اولی معبود را و دوّمی عبادت را.
پس اگر گفته شود اختلاف معبودها معلوم،معناي اختلاف عبادت چیست.
می گوییم البتّه آن حضرت عبادت میکرد خدا را بر وجه اخلاص ولی ایشان مشرك بودند بخدا در عبادتش پس اختلاف دو
عبادت هم روشن گردید،و براي اینکه آن حضرت به معبود و پروردگارش بسبب افعال مشروعه تقرّب پیدا میکرد ولی بت
پرستها این کار را نمیکردند تقرّب به بت ها می جستند
ص : 324
بوسیله اعمالی که از روي جهل و نادانی بآن اعتقاد داشتند.
(لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ)
در این آیه چند وجه ذکر شده است:
-1 اینکه براي شما پاداش دین شما و براي من پاداش دین من پس مضاف حذف شده و مضاف الیه جاي آن قرار گرفته.
-2 اینکه یعنی براي شما کفرتان بخدا و براي من دین توحید و اخلاص و این گرچه ظاهرش اباحه است پس بیگمان آن بیم و
ا شِئْتُمْ ،هر چه میخواهید بکنید. 􀀀 تهدید و مبالغه در نهی و منع است،مانند قول او اِعْمَلُوا م
-3 بدرستی که دین پاداش عمل و کیفر کردار است و معنایش براي شما پاداش اعمالتان و براي من پاداش و جزاء عملم.شاعر
گوید:
اذا ما لقونا لقیناهم
و دنّاهم مثل ما یقرضونا
هر گاه ملاقات کردند ما را ما هم آنها را دیدار خواهیم نمود،و آنها را- پاداش میدهیم مانند آنچه بما قرض میدهند،و این
سوره متضمّن معجزه اي براي پیامبر ما(ص)است از جهت اخبار بآنچه در آینده خواهد شد از آنچه را راهی بعلم او نیست مگر
بوحی از جانب خداي عالم و دانا بغیبها پس آنچه خبر داد واقع شد چنانچه خبر داده بود و در آن دلالت بر مذمّت مداهنه و
سستی در دین و وجوب مخالفت با کفّار و اهل باطل و بیزاري و دوري از ایشان است.
کافِرُونَ را خواندي پس بگو یا ایّها 􀀀 ا أَیُّهَا الْ 􀀀 اللّ (ع)روایت کرده که فرمود هر گاه قُلْ ی
􀀀
داود بن حصین از حضرت ابی عبد ه
اللّ و دینی
􀀀
اللّ وحده و هر گاه گفتی لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ بگو ربّی ه
􀀀
ا تَعْبُدُونَ بگو اعبد ه 􀀀 لا أَعْبُدُ م 􀀀 الکافرون و هر گاه گفتی
الاسلام.
ص : 325
سوره نصر
اشاره
مدنی و باتّفاق سه آیه است.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله در فتح
􀀀
در حدیث ابی بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند پس مانند آنست که با رسول خدا صلّی ه
مکّه شرکت داشته است.
اللّ و الفتح را قرائت کند در
􀀀
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود هر که اذا جاء نصر ه
􀀀
و کرام خثعمی از حضرت ابی عبد ه
نماز نافله یا فریضه خدا او را بر تمام دشمنانش یاري کند و روز قیامت بیاید در حالی که با او کتابی است که سخن
میگوید،خدا او را از دل قبرش بیرون آورد در آن امانست از حرارت دوزخ و از آتش و از زفیر جهنّم هر دو گوشش آن را
می شنود نمیگذرد روز قیامت بر چیزي مگر اینکه او را بشارت داده و خبر میدهد باو بهر خیري تا داخل بهشت گردد.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند سبحان آن سوره را بذکر دین پایان داد و این سوره را بظهور دین شروع نمود و فرمود:
[ [سوره النصر ( 110 ): آیات 1 تا 3
اشاره
واجاً ( 2) فَسَ بِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ 􀀀 اَللّ أَفْ
􀀀
اَلنّ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ هِ
اس 􀀀 اَللّ وَ اَلْفَتْحُ ( 1) وَ رَأَیْتَ 􀀀
جاءَ نَصْ رُ هِ 􀀀 ذا 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . إِ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( تَوّ ( 3
اباً 􀀀 کانَ 􀀀 اِس إِنَّهُ تَْغْفِرْهُ
ص : 326
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)آن گاه که یاري خدا و فتح آمد( 2)و دیدي که مردم را گروه گروه داخل دین خدا
میشوند( 3)پس براي شکر پروردگارت تسبیح بگو و استغفار و طلب آمرزش کن از او که او قبول کننده توبه است.
اعراب:
مفعول جاء محذوف است و تقدیرش این است آن گه که آمد تو را نصر و یاري خدا و جواب اذا محذوف است و تقدیرش
اللّ حضر اجلک آن گه که یاري خدا آمد اجل تو حاضر شود،و بعضی گفته اند جوابش فاء در قول خدا،فسبّح
􀀀
اذا جاء نصر ه
است،و افواجا منصوب بر حالیت است.
تفسیر:
اشاره
جاءَ) 􀀀 ذا 􀀀 (إِ
اللّ ) یاري خدا بر کسی که دشمنی کند با تو و ایشان قریش بودند.
􀀀
آن گه که اي محمد آمد (نَصْرُ هِ
(وَ الْفَتْحُ)
اللّ علیه و آله بنصر و فتح قبل از وقوع امر.
􀀀
که فتح مکه باشد،و این بشارتی بود از خداي سبحان به پیامبر خدا صلّی ه
واجاً) 􀀀 اللّ أَفْ
􀀀
النّ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ هِ
اس􀀀 (وَ رَأَیْتَ و دیدي که مردم جماعتی بعد از جماعت دیگر و گروهی بعد از گروه دیگر داخل دین خدا شدند،و مقصود بدین اسلام و
التزام باحکام آن و اعتقاد بصحّت آن و قرار نفس بر عمل کردن بآن.
اللّ علیه و آله
􀀀
اللّ علیه و آله مکّه را فتح نمود عرب گفت امّا در این وقت محمد صلّی ه
􀀀
حسن گوید:چون رسول خدا صلّی ه
باهل حرم غالب شد و
ص : 327
حال آنکه خدا ایشان را از اصحاب فیل پناه داد،پس براي شما دستی بر آن حضرت نیست یعنی نیرو و طاقتی نیست،پس مردم
گروه گروه یعنی جمعیت فراوانی داخل دین خدا شدند بعد از آنکه یکی یکی یا دو تا دو تا داخل میشدند و گاهی بود که
قبیله اي از عرب بتمامی وارد اسلام میشدند.
و بعضی گفته اند:در دین خدا یعنی در طاعت خدا و طاعت تو داخل میشوند،و اصل و ریشه دین جزاء و پاداش است سپس
تعبیر می شود بآن طاعتی را که بسبب آن مستحق پاداش میشود چنانچه خداوند سبحان فرمود، فِی دِینِ الْمَلِکِ یعنی در طاعت
پادشاه.
(فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ)
پس بشکرانه پروردگارت تسبیح بگو و استغفار نما،این امریست از خداي سبحان به اینکه تنزیه کند او را از آنچه لایق و
شایسته مقام ربوبی او نیست از صفات سلبیّه و نقص و اینکه از او طلب آمرزش نموده و استغفار کند،و دلیل وجوب تسبیح و
استغفار به سبب نصر و فتح اینست که نعمت اقتضا میکند که باید قیام بحق آن نعمت نمود و آن شکر منعم و بزرگداشت و
امتثال کردن اوامر و خودداري نمودن از گناه و عصیان اوست،پس مثل آنکه گفته است امري پیش آمده که اقتضا می کند
شکر و استغفار را اگر چه در اینجا گناهی هم نباشد،بجهت اینکه استغفار گاهی در موقع یاد معصیت و گناه است بآنچه منافی
اصرار بآن است و گاهی بر صورت تسبیح و انقطاع بسوي خداي عزّ و جل است.
تَوّ )
اباً 􀀀 کانَ 􀀀 (إِنَّهُ
قبول میکند توبه کسی که مانده است چنانچه قبول نمود توبه گذشتگان را(مانند توبه آدم و داود و ساحران فرعون و قوم
یونس و غیر آنها را).
ص : 328
مقاتل گوید:چون این سوره نازل شد پیغمبر(ص)بر اصحابش خواند و آنها خوشحال شده و بهم بشارت دادند،و عباس عموي
اللّ علیه و آله شنید گریه کرد،پس پیغمبر(ص)فرمود اي عمو چرا گریه میکنی،گفت اي رسول خدا(ص)گمان
􀀀
پیغمبر صلّی ه
میکنم که باین سوره خبر رحلت شما را داده است.
فرمود،آري همانطور است که شما می گویی،پس دو سال بعد از آن زنده ماند و کسی آن حضرت را در آن دو سال خندان و
خوشحال ندید.
گوید:و این سوره را سوره تودیع(خدا حافظی)نامیده اند.
اللّ نازل شد آن حضرت فرمود،خبر مرگ و رحلت مرا دادند که در این سال رحلت خواهم
􀀀
ابن عبّاس گوید:چون اذا جاء نصر ه
نمود.
دانشمندان اختلاف کرده اند در اینکه از چه صورت دانستند که این سوره اخبار از مرگ آن حضرت است و حال آنکه در
ظاهر آن خبر مرگی نیست،گفته اند،تقدیرش اینست،فسبّح بحمد ربّک فانّک حینئذ لا حق باللّه و ذائق الموت،پس بشکرانه
پروردگارت تسبیح بگو که تو در این هنگام و اصل بحق و چشندة مرگی،چنانچه پیامبران قبل از تو هم مرگ را چشیده اند و
در موقع کمال انتظار زوال و نابودي است(فوّاره چون بلند شود سر نگون شود)چنانچه گفته شده:
اذا تمّ امر بد القصه
توقّع زوالا اذا قیل تمّ
( هر گاه کاري بکمال و تمامش رسید نقص آن ظاهر شود منتظر زوال و نابودي آن باش آن گه که گفته شد تمام شد. ( 1
ص : 329
1) -در تاریخ برامکه که حدود یک قرن منصب وزارت و صدارت خلفاء -1
و بعضی گفته اند:براي اینکه خداوند سبحان امر کرد او را بتجدید توحید و استدراك آنچه فوت شده باستغفار و این از
چیزهایی است که لازم میشود در موقع انتقال از این عالم فنا بعالم بقاء و خانه نیکان.
اللّ علیه و آله زیاد میگفت
􀀀
اللّ بن مسعود گوید:چون این سوره نازل شد پیغمبر صلّی ه
􀀀
عبد ه
سبحانک اللّهمّ و بحمدك اللّهمّ اغفر لی انّک انت التواب الرحیم.
و از ام سلمه روایت شده که گوید پیغمبر(ص)در اواخر بلند نمی شد و نمی نشست و نمیآمد و نمیرفت مگر اینکه در تمام
آنها میگفت
اللّ و اتوب الیه ،پس سؤال کردیم از آن حضرت از سرّ این مطلب،پس فرمود من مأمورم باین
􀀀
اللّ و بحمده استغفر ه
􀀀
سبحان ه
اللّ وَ الْفَتْحُ.
􀀀
جاءَ نَصْرُ هِ 􀀀 ذا 􀀀 عمل و این ذکر آن گاه قرائت نمود إِ
(1
(بنی عبّاس مخصوصا هارون الرشید را داشتند و در تمام قلمرو حکومت اسلامی نفوذ و قدرت داشتند منقولست که روزي
هارون باتّفاق جعفر بن یحیی برمکی که وزیر مقتدر او بود وارد باغ شدند و در اثناء گردش چشم هارون بسبب زیبایی افتاد
که بر بالاي درخت بود و دست رس نبود هارون هوس آن سیب را نمود،جعفر گفت امیر المؤمنین اجازه فرمائید پلکان یا
نردبانی آورند تا این سیب را بچینند،هارون گفت نه بیا پا بر دست من بگذار و سیب را بچین جعفر پا بر دست هارون گذارد
و بالا رفت و دستش نرسید گفت پا بر کتف من بگذار گذاشت و دستش نرسید گفت پایت را بر فرق من بگذار جعفر پایش
اللّ اکبر باو گفتند چرا تکبیر گفتی گفت دولت
􀀀
را بر فرق هارون گذارد و سیب را چید،باغبانی که ناظر این جریان بود گفت ه
برامکه و جعفر سرنگون شد چون بحد کمال خود رسید،و همین طور هم شد پس از مدّت کوتاهی بدست هارون منقرض و
جعفر کشته گردید.
ص : 330
و در روایت عایشه است که آن جناب میگفت
سبحانک اللّهمّ و بحمدك استغفرت و اتوب الیک.
داستان فتح مکّه
چون رسول خدا(ص)در سال حدیبیه با قریش مصالحه نمود شرط کرد با ایشان که هر کس دوست داشت که داخل شود در
پیمان و ضمان رسول خدا(ص)داخل شود،پس قبیله خزاعه در پیمان رسول خدا(ص)داخل و بنو بکر در پیمان قریش وارد شد
و میان این دو طایفه از قدیم نزاع و خصومت بود،سپس در میان آن دو قبیله بعد از پیمان و قرار صلح جنگی واقع شد و قریش
به بنو بکر مساعدت و کمک سلاحی نمود و شبانه مخفیانه قریش با کمک بنو بکر با خزاعه جنگید و از کسانی که بشخصه
بنی بکر را اعانت کردند بر علیه خزاعه عکرمه پسر ابی جهل و سهیل بن عمرو بودند،پس عمرو بن سالم خزاعی سوار شد و
اللّ علیه و آله در مدینه وارد،و این از چیزهایی بود که تحریک کرد فتح مکه
􀀀
بسوي مدینه حرکت نمود تا بر پیامبر خدا صلّی ه
را،پس ایستاد در برابر آن حضرت و آن بزرگوار میان مردم بود و گفت:
لا هم انّی نا شد محمدا
حلف ابینا و ابیه الا تلدا
انّ قریشا اخلفوك الموعدا
و نقضوا میثاقک المؤکدا
و قتلونا رکّعا و سجّدا
بار پروردگارا که من اراده نموده ام محمد(ص)هم پیمان و هم عهد پدرمان و پدر بزرگوارش را که قریش خلف موعد نموده
اللّ
􀀀
و پیمان مؤکد خود را شکستند و ما را در حالی که در رکوع و سجده بودیم کشتند،پس رسول خدا صلّی ه
ص : 331
علیه و آله فرمود،اي عمرو بس است سپس داخل منزل همسرش میمونه شد و فرمودند،براي من آبی حاضر کن،پس شروع
کرد بغسل کردن و میگفت لا نصرت ان لم انصر بنی کعب،من یاري نشوم و منصور نباشم اگر بنی کعب را که قبیله عمرو بن
سالم است یاري نکنم سپس بدیل بن ورقاء خزاعی با عده اي از مردم خزاعه از مکّه حرکت کردند بسوي مدینه تا وارد بر
رسول خدا(ص)شدند و خبر دادند بآن حضرت آنچه از قریش بایشان رسیده بود و مساعدتی که قریش بنی بکر را بر علیه
خزاعه نموده بود،سپس بر گشته بسوي مکه پیغمبر(ص)بمردم فرموده بود که شما ابو سفیان را میبینید که آمده تا پیمان صلح
را محکم و مدّتش را زیادتر کند،و بزودي بدیل بن ورقاء را ملاقات میکند.
پس در عسفان(که نام محلّی است)ابو سفیان که از طرف قریش براي تشدید پیمان آمده بود بدیل را ملاقات و گفت از کجا
میآیی گفت،رفته بودم در کنار این ساحل دریا و میان این بیابان گفت از نزد محمد نیامدي گفت نه پس چون بدیل بسوي
مکه روانه شد،ابو سفیان گفت اگر بدیل از مدینه آمده باشد شترش را هسته خرما داده(چون مردم مدینه بشترانشان هسته خرما
میدهند)پس آمد در جایی که شتر بدیل خوابیده بود و پشکل انداخته بود،و از پشکل شتر بدیل برداشت و باز کرد پس در آن
هسته خرما یافت گفت بخداي تعالی قسم که بدیل از نزد محمد(ص)آمده آن گاه حرکت کرد آمد تا بر رسول خدا(ص)وارد
شد و عرض کرد اي محمد خون خویشانت حفظ کن و قریش را پناه بده و مدّتش را زیاد فرما.
اللّ علیه و آله فرمود:اي ابو سفیان مکر و حیله نمودید
􀀀
پیغمبر صلّی ه
ص : 332
گفت نه فرمود پس ما بر همان عهد و پیمان هستیم،پس بیرون رفت و ابو بکر را ملاقات کرد و گفت پناه بده قریش را،گفت
واي بر تو آیا کسی جرئت می کند که پناه دهد کسی را بر علیه رسول خدا(ص) سپس عمر بن خطاب را دید و باو نیز همین
اللّ علیه و
􀀀
سخن را گفت و عمر هم او را مانند ابو بکر جواب داد، پس رفت و بر دخترش ام حبیبه که زوجه رسول خدا صلّی ه
آله بود وارد شد و خواست بر فرش رسول خدا(ص)بنشیند،پس امّ حبیبه فرش را کشید و جمع کرد،پس گفت دخترم آیا این
فرش را از من دریغ میکنی گفت آري،این فراش رسول خدا(ص)است نباید تو که پلید و مشرك و نجس هستی بر روي آن
بنشینی،سپس بیرون رفت و بر حضرت فاطمه(ع)وارد شد و گفت اي دختر آقاي عرب آیا پناه میدهی قریش را و در مدّت
صلح و پناهندگی زیاد میکنی تا اینکه کریمترین خاتون در میان مردم بوده باشی.
حضرت فاطمه فرمود،پناهندگی من پناهندگی رسول خدا(ص)است گفت آیا دو فرزندت(حسن و حسین)علیهما السلام را امر
میکنی اینکه پناه دهند و اصلاح نمایند بین مردم،فرمود قسم بخدا که پسران من نرسیدند بآنجا که اصلاح نمایند بین مردم و
پناه دهند و هیچ کس نمیتواند بر علیه رسول خدا(ص)کسی را پناه دهد،پس رو بحضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام کرده
و گفت اي ابو الحسن من میبینم که کارها بر من مشکل شده تکلیف چیست مرا راهنمایی نما،حضرت علی علیه السلام
فرمود،تو بزرگ قریش هستی،برخیز و درب مسجد بایست و پناه بده بقریش آن گاه برو بزمین خودت مکّه،گفت آیا در این
فایده اي براي من میبینی،فرمود:نه بخدا قسم چنین گمانی نمی برم و لیکن غیر از این چاره اي نیست.
ص : 333
پس ابو سفیان بر در مسجد ایستاده و گفت آي مردم من پناه دادم قریش را سپس شترش را سوار شد و آمد بمکّه و چون وارد
شد بر قریش گفتند چه خبر است قصه را بایشان گفت،گفتند علی بن ابی طالب تو را بازي داد آنچه گفتی ما را بینیاز
نکند،گفت بخدا قسم غیر از این چاره اي نیافتم گوید:پس رسول خدا(ص)دستور تجهیز و حرکت براي جنگ مکّه را داده و
امر فرمود مردم مهیّا شوند و گفت بار خدایا خبر حرکت ما را از قریش مخفی بدار تا اینکه ناگهان در بلاد آنها وارد شویم.
حاطب بن ابی بلتعه این حرکت را براي قریش نوشت و بوسیله زنی براي آنها فرستاد،و جبرئیل برسول خدا(ص)خبر داد پیغمبر
اللّ علیه و آله حضرت علی و زبیر را فرستاد تا آن نامه را از آن زن گرفتند و این قضیّه در سوره ممتحنه گذشت.
􀀀
صلّی ه
آن گاه پیغمبر(ص)جناب ابو ذر غفاري را بجاي خود در مدینه گذاشت و بقصد مکّه ده روز از ماه رمضان گذشته حرکت
نمود در سال هشتم،از هجرت با ده هزار نفر از مسلمانها و چهار صد نفر سواره و هیچ کس از مسلمانها از مهاجرین و انصار
اللّ بن امیّه بن مغیره در محلّی بین مکه و مدینه بنام نیق العقاب
􀀀
تخلّف نکرد،و ابو سفیان حارث بن عبد- المطلب و عبد ه
برخورد کردند با رسول خدا(ص)پس التماس کردند که بر آن حضرت داخل شوند پس حضرت آنها را اجازه نداد،پس امّ
اللّ علیه و آله در باره آنها شفاعت کرد و گفت اي رسول خدا،پسر عموي تو و پسر عمّه تو و داماد تو
􀀀
سلمه با پیغمبر صلّی ه
است فرمود نیازي براي من بآنها نیست امّا پسر عموي من او همان کس است که هتک حرمت و عرض من نمود و امّا
ص : 334
پسر عمّه من و دامادم همانست که در مکّه بمن گفت آنچه گفت،پس چون خبر بآنها رسید و با ابو سفیان بن حارث پسر خرد
سالی بود گفت،قسم به خدا یا پیغمبر مرا اجازه تشرّف و شرفیابی دهد و یا بچه ام را برداشته و به بیابانی خشک و بی آب
اللّ علیه و آله رسید بر آنها رقّت و ترحّم کرد
􀀀
میرویم تا تمامی تشنه و گرسنه هلاك شویم،پس چون این خبر به پیغمبر صلّی ه
و بآنها اجازه داد،پس بر آن حضرت وارد شده و اسلام آوردند،و چون حضرت به مر الظهران فرود آمد و از رسول
خدا(ص)خبري بقریش نمیرسید،ابو سفیان بن حرب و حکیم بن حزام و بدیل بن ورقاء شبانه بیرون آمدند تا کسب خبري
نمایند،و عبّاس عموي پیغمبر(ص)در این وقت با خود گفت چه بد صبحی است براي قریش،قسم بخدا هر آینه اگر رسول خدا
ناگهانی حمله کنند بر زمین حجاز و یک مرتبه داخل مکّه شوند هر آینه هلاك قریش خواهد بود تا آخر دنیا،پس بیرون رفت
عباس در حالی که بر قاطر پیغمبر(ص)سوار بود،و گفت من تا حدود اراك(که نزدیکی مکه است می روم)شاید هیزم کش و
یا شیر فروشی یا کسی را که میخواهد وارد مکه شود دیده پس ایشان را بجاي پیغمبر(ص)خبر دهد که بیایند خدمت آن
حضرت و طلب امان نمایند.
عبّاس گوید:بخدا قسم من داشتم در میان جنگل اراك میگشتم و کسی را میخواستم که جریان را باو بگویم که صداي ابو
سفیان و حکیم بن حزام و بدیل بن ورقاء را شنیدم و ابو سفیان میگفت قسم بخدا که من شبی را مانند این شب هرگز از جهت
روشنایی و آتش ندیدم،پس بدیل گفت این آتش خزاعه است،ابو سفیان گفت خزاعه پست تر از این است که
ص : 335
این همه آتش کند صدایش را شناختم و گفتم اي ابو حنظله و مقصودم ابو سفیان بود،پس او گفت ابو الفضل تویی گفتم بلی
گفت پدر و مادرم بفداي تو چه خبر داري گفتم این رسول خدا(ص)از پشت سر که با ده هزار از مسلمین میآیند که شما تاب
مقاومت با آنها را ندارید،گفت پس بچه چیز امر میکنی گفتم ردیف من بر این قاطر سوار شو تا برایت از رسول خدا(ص)
امان بگیرم،قسم بخدا که اگر بر تو دست یابد گردنت را خواهد زد،پس ردیف من سوار شد پس من رکاب میزدم و بهر آتش
که از آتشهاي مسلمین میگذشتم میگفتند این عموي رسول خدا(ص)است که بر قاطر رسول خدا سوار است تا گذشتم از
للّ الذي امکن منک بغیر عهد و لا عقد شکر خدا را که بدون عهد
􀀀
آتش عمر بن خطّاب،پس عمر گفت اي ابو سفیان الحمد ه
و پیمانی بر تو دست یافتیم سپس بشتاب بسوي رسول خدا دوید و من زدم قاطر را تا اینکه بدرب قبّه و خیمه رسول
خدا(ص)رسیده و از عمر سبقت گرفتم،پس عمر داخل شد و گفت اي رسول خدا این ابو سفیان دشمن خداست که خدا
بدون عهد و پیمانی ما را بر او غلبه و ظفر داده و متمکّن نمود،پس مرا واگذارید تا گردن او را بزنم،پس من گفتم اي رسول
خدا من او را پناه دادم سپس نشستم در کنار رسول خدا(ص)و سر مبارکش گرفته و گفتم قسم بخدا هیچکس جز من با آن
حضرت در این روز او را نجات ندهد پس چون عمر زیاد چونه زد و کشتن ابو سفیان را خواست،من گفتم آرام باش اي عمر
قسم بخدا که تو نمیخواهی ابو سفیان را بکشی مگر اینکه او مردي از فرزندان عبد مناف است و اگر او از عدي بن کعب بود
تو این اصرار را نمی کردي گفت ساکت اي عباس قسم بخدا که هر آینه اسلام تو در روزي که مسلمان
ص : 336
شدي محبوب تر بود پیش من از اسلام خطاب اگر مسلمان میشد.
پس پیغمبر(ص)فرمود،برو که ما ابو سفیان را امان دادیم تا اینکه صبح او را نزد من آورید گوید،چون صبح شد او را بر رسول
خدا(ص)وارد کردم،و چون آن حضرت او را دید فرمود،واي بر تو اي ابو سفیان آیا وقت آن نشده براي تو که بدانی خدایی
اللّ نیست،پس گفت پدر و مادرم به فداي تو چه اندازه تو را بزرگوار و مهربان و بردبار و صله رحم کن گردانیده قسم
􀀀
جز ه
بخدا که من دانستم که اگر با آن خدا خدایان دیگري بود هر آینه مرا در روز بدر و احد بینیاز میکردند.
پس فرمود واي بر تو اي ابو سفیان هنوز وقت آن نشده که بدانی من رسول خدایم گفت پدر و مادرم بفدایت امّا این مطلب
پس در دل من از آن چیزیست.
عباس گوید:گفتم باو واي بر تو شهادت بده شهادت حق پیش از آنکه گردنت زده شود،پس شهادت داد،پس
پیغمبر(ص)بعبّاس فرمود برو و او را در تنگه گنه گاه نگه دار تا اینکه ارتش و لشکرهاي خدایی بر او عبور کنند.
عباس گوید:پس او را در خطم الجبل تنگه وادي نگه داشته و قبائل بر او قبیله قبیله میگذشت و او می پرسید اینها کیستند و
اللّ علیه و آله در هنگی
􀀀
اینها کیستند و من میگفتم این قبیله اسلم و این قبیله جهنیه و این فلان قبیله است تا پیغمبر خدا صلّی ه
که پرچم سبز داشتند از مهاجرین و انصار گذشت در حالی که غرق در اسلحه و آهن بودند و جز چشمشان چیزي از ایشان
دیده نمی شد.
ص : 337
اللّ )گفت اي ابو الفضل اینها کیستند،گفتم این رسول خدا(ص)است در میان مهاجرین و انصار پس گفت
􀀀
پس ابو سفیان(لعنه ه
اي ابو الفضل هر آینه برادر زاده ات صبح کرد در حالی که به پادشاهی بزرگی رسیده گفتم واي بر تو،این نبوّت و مقام
رسالتست،پس گفت آري.
و در این هنگام حکیم بن حزام و بدیل بن ورقاء خدمت رسول خدا (ص)رسیده و اسلام آورده و با آن حضرت بیعت
کردند،و چون با او بیعت کردند رسول خدا(ص)آنها را از جلو نزد قریش فرستاد تا آنها را باسلام دعوت نمایند،و فرمود کسی
که وارد منزل ابو سفیان که در بالاي مکّه بود شود در امانست و کسی که داخل منزل حکیم بن حزام که در آخر و پائین مکه
است شود در امانست و کسی که دست خود را باز داشته و در منزل خود نشسته و در را روي خود به بندد در امانست.
و چون ابو سفیان و حکیم بن حزام از خدمت رسول خدا(ص)بقصد مکه بیرون رفتند،حضرت در دنبال آنها زبیر بن عوام را
فرستاد و او را امیر سواران مهاجرین قرار داد و فرمان داد او را که پرچمش را در بالاي مکّه در حجون نصب نماید و باو فرمود
حرکت نکن از جایت تا بیایم،آن گاه رسول خدا(ص)داخل مکه شد و در حجون خیمه خود را نصب نمود،و سعد بن عباده را
در هنگی و گروهی از انصار در جلوي خویش روانه نمود و خالد ابن ولید را در افرادي که از قضاعه و بنی سلیم اسلام آورده
بودند فرستاد و او را فرمان داد که از پائین مکه وارد و پرچمش را در انتهاي خانه ها بکوبد،و تمام ایشان را امر فرمود که
دست نگه دارند و جنگ نکنند مگر آنکه با آنها مقاتله نماید،و فرمان داد که چهار نفر را بکشند:
ص : 338
اللّ بن سعد بن ابی سرح 2-حویرث بن نفیل 3-ابن خطل 4-مقبس بن ضبابه،و امر فرمود که دو زن آرایشگر را که
􀀀
-1 عبد ه
بدگویی و جسارت بمقام رسالت کرده و تصنیف و آوازه میخواندند،بقتل رسانند و فرمود آنها را بکشید گرچه ببینید که به
پرده هاي کعبه آویخته اند.
پس علی علیه السلام حویرث بن نفیل و یکی از آن دو زن کذایی را کشت و دیگري فرار کرد،و مقبس بن ضبابه در بازار
کشته شد و ابن خطل را در مسجد الحرام در حالی که پرده کعبه را گرفته بود یافتند،پس سعید ابن حریث و عمار بن یاسر
بسوي او دویده و سعید از عمّار جلو افتاد و او را کشت.
و ابو سفیان جدّیت و کوشش کرد تا خود را به پیغمبر(ص)رسانیده و رکابش را گرفت و بوسید و گفت پدر و مادرم
بفدایت،آیا نمیشنوید سعد چه میگوید الیوم یوم الملحمه امروز روز خون و کشتار است الیوم تسبی الحرمه امروز روز اسیر
کردن نوامیس است.
حضرت رسول(ص)بعلی علیه السلام فرمود،فورا او را دریاب و پرچم را از او بگیر و تو اوّل کس باش که داخل مکّه شوي و
ورودت ورود ملایم باشد پس حضرت علی(ع)از سعد پرچم را گرفت و همانطور که فرموده بود داخل مکه شد،و چون رسول
خدا(ص)داخل مکّ ه شد بزرگان قریش داخل کعبه شده و ایشان خیال میکردند که شمشیر از آنها برداشته نشود و
پیغمبر(ص)آمده و درب کعبه ایستاده و گفتند
اللّ وحده وحده انجز وعده و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده ،الهی و معبودي جز خداي یگانه نیست او یکتاست او
􀀀
لا اله الاّ ه
یکتاست،وعده خود را وفا و بنده خود را
ص : 339
یاري و حزبها را به تنهایی فراري نمود،بدانید که هر مال و هر کار بزرگ و خونی که ادّعا شود زیر پاي این دو لنگه در کعبه
است سقایت حاج نیز باهلش باز میگردد.
بدانید که مکّه محترم است بتحریم خدا و حلال نیست براي احدي جنگ کردن قبل از من و براي منهم حلال نیست مگر یک
ساعت از روز و بعد از آن حرام است تا روز قیامت،گیاه نازك آن کنده نشود درخت آن بریده نگردد و صید و شکار آن را
رم داده نشود و حلال نیست زمین مانده آن مگر براي صاحبش که نشانی آن را بدهد آن گاه فرمود:بدانید بسیار بد
همسایگانی براي پیامبرتان بودید هر آینه جدّا او را تکذیب کردید و آواره نمودید و بیرون کردید و اذیّت نمودید سپس
راضی نشدید و باین قناعت نکردید تا اینکه لشکر کشیدید و در بلاد من و شهر هجرت من با من جنگیدید
فاذهبوا فانتم الطلقاء
(1)
بروید که شما آزاد شدگانید.
پس مردم بیرون رفتند مثل اینکه از گورهایشان بیرون آمده اند و داخل در اسلام شدند،و خداوند سبحان پیامبرش را تمکّن و
تسلّط ناگهانی بر آنها داد و تمام آنها براي آن حضرت ملک خالصه بودند و براي
ص : 340
1) -مترجم گوید:عقیله بنی هاشم صدیقه صغري علیا حضرت زینب کبري شریکه الحسین(ع)در قیام و نهضت کربلا در -1
اللّ با آنکه در قید اسارت بود با کمال شهامت و دلیري آن قهرمانه کربلا در خطبه بنیان کنش که کاخ
􀀀
مجلس یزید پلید لعنه ه
اللّ را سرنگون کرد اشاره به همین موضوع فتح مکه کرد و گفت،امن العدل یا بن الطلقاء،آیا از عدالت
􀀀
ظلم و ستم یزید لعنه ه
است اي پسر آزاد شدگان ما یعنی در روز مکه پدرت معاویه و جدّت ابو سفیان و عمویت یزید بن ابو سفیان و تمام فامیلت
محکوم باعدام و نابودي و قصاص
همین اهل مکّه را طلقاء نامیدند.
و ابن زبعري خدمت پیامبر(ص)آمده و اسلام آورد و گفت:
اللّ انّ لسانی
􀀀
یا رسول ه
راتق ما فتقت اذ انا بور
اي پیامبر خدا بدرستی که زبان من بسته بود آن وقتی که آشکارا سخن میگفتم چون من در آن موقع کافر بودم.
اذ اباري الشیطان فی سنن البغی
و من مال میله مثبور
هنگامی که پیروي شیطان میکردم در راه هاي باطل و کسی که میل کند و پیروي نماید هواهاي نفسانی خود را نابود است.
آمن اللحم و العظام لربّی
ثمّ نفسی الشهید انت النذیر
ایمان آورد گوشت و استخوان من به پروردگارم سپس جان من گواهی میدهد که تو ترساننده اي از عذاب خدایی.
از ابن مسعود روایت شده که رسول خدا(ص)در روز فتح مکه داخل مکه شده در حالی که اطراف بیت سیصد و شصت بت
ا یُعِیدُ 􀀀 اطِلُ وَ م 􀀀 ا یُبْدِئُ الْب 􀀀 جاءَ الْحَقُّ وَ م 􀀀 بود،پس شروع کرد آن حضرت با چوبی که در دستش بود آنها را انداختند و میفرمود:
کانَ زَهُوقاً ،حق آمد و باطل رفت البتّه باطل 􀀀 اطِلَ 􀀀 اطِلُ،إِنَّ الْب 􀀀 جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْب 􀀀 ،حق آمد و باطل دیگر ظاهر نشود و بر نگردد،
رفتنی و نابود شدنی است.
ابن عبّاس گوید:چون پیغمبر(ص)وارد مکّه شد امتناع نمود که داخل
(1
(و کشتن بودند براي آن جنایاتی که در طول بیست سال با اسلام و مسلمین و جدّم محمد(ص)نمودند،امّا آن بزرگوار در آن
روز که همانگونه قدرت بر فناء و هلاك شما داشت شما را بخشید و آزاد کرد.(محمد الرازي)
ص : 341
مسجد الحرام شود در حالی که در آن بتها نصب بودند،پس فرمان داد که آنها را بیرون افکندند،پس صورت و تمثال ابراهیم
و اسماعیل(ع)را بیرون آوردند و در دست آنها آلت فال گیري بنام ازلام بود،پس آن حضرت فرمود،خدا بکشد مردم جاهلیّت
( را که چنین تهمتی زدند امّا بخدا قسم دانستند که آن دو بزرگوار هرگز بازلام فال نزدند. ( 1
ص : 342
1) -ابن شهر آشوب از ابن عبّاس و سدي روایت کرده که چون آیه مبارکه (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ) نازل شد رسول -1
خدا(ص)فرمود اي کاش میدانستم چه وقت مرگ من خواهد بود،پس سوره نصر نازل شد،پس بعد از نزول آن پیغمبر میان
اللّ و اتوب الیه ،پس گفتند بآن حضرت سرّ این ذکر
􀀀
اللّ و بحمده- استغفر ه
􀀀
تکبیر و قرائت سکوت کرده و میگفت سبحان ه
اللّ (ص)آیا گریه میکنی و حال آنکه
􀀀
چیست فرمود خبر مرگ مرا دادند آن گاه گریست گریه سختی پس گفتند یا رسول ه
گناهان گذشته و آینده تو را آمرزید فرمود،پس هول و ترس قیامت کجاست و تنگی قبر و تاریکی لحد در کجاست،و قیامت
و مواضع هولناك آن کجاست،پس بعد از آن یک سال زنده ماند. علی بن ابراهیم در تفسیرش در معناي سوره اذا جاء نصر
اللّ علیه و آله نازل شد،و چون آن سوره آمد
􀀀
اللّ و الفتح گوید: این سوره در سال حجه الوداع در منی به پیغمبر صلّی ه
􀀀
ه
فرمود،بمن خبر مرگم را دادند،پس آمدند به مسجد خیف(که در منی نزدیک جمره اولی است)و مردم را جمع کردند و
فرمودند خدا رحمت کند و یاري نماید کسی را که سخن مرا شنیده و ضبط نماید و به هر کس نشنیده از من برساند،پس چه
بسا حامل فقهی که فقیه و عالم نیست و چه بسا حامل فقه بکسی که از او دانا تر است،سه چیز است که قلب و دل مسلم بر آن
نمیگردد: دنباله پاورقی صفحۀ بعد
(1
دنباله پاورقی از صفحۀ قبل: 1-اخلاص عمل براي خدا. 2-نصیحت و خیرخواهی براي پیشوایان مسلمین. 3-ملازم جماعت با
ایشان،پس بیگمان دعاء ایشان از پشت سرشان بر آنها احاطه دارد. اي مردم البتّه من در میان شما دو چیز وزین و گرانقدر را
امانت میگذارم مادامی که شما بآن دو تمسّک جستید هرگز گمراه نشوید: 1-کتاب خدا(قرآن) 2-عترت من اهل بیت من
پس بیگمان لطیف خبیر بمن خبر داد که آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر مانند این دو انگشت سبابه
بمن وارد شوند نمیگویم مانند انگشت سبابه و انگشت میانه پس یکی بر دیگري بچربد بلکه مانند دو انگشت سبابه. (مترجم)
ص : 343
سوره تبّت
اشاره
و نیز سوره ابی لهب و سوره مسدهم نامیده میشود،مکّی است.
عدد آیات آن:
باتّفاق پنج آیه است.
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند امید دارم که خدا میان او و ابی لهب در یک خانه جمع نکند.
اللّ علیه السلام روایت شده که فرمود هر گاه سوره تبّت را خواندید بر ابو لهب نفرین و لعن نمائید چون او از
􀀀
از ابی عبد ه
اللّ علیه و آله و قرآنی که از نزد خدا آمده است بود.
􀀀
تکذیب کنندگان پیامبر صلّی ه
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند سبحان در آن سوره وعده یاري و فتح پیغمبر(ص)را یاد نمود پس در این سوره آنچه از امر ابی لهب را که خداوند
کفایت فرمود بیان کرده و فرمود:
[ [سوره المسد ( 111 ): آیات 1 تا 5
اشاره
ذاتَ لَهَبٍ ( 3) وَ اِمْرَأَتُهُ 􀀀 اراً 􀀀 ی ن 􀀀 ا کَسَبَ ( 2) سَیَصْ ل 􀀀 الُهُ وَ م 􀀀 ی عَنْهُ م 􀀀 ا أَغْن 􀀀 دا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ ( 1) م 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . تَبَّتْ یَ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( ا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ ( 5 􀀀 حَمّ اَلْحَطَبِ ( 4) فِی جِیدِه
الَهَ 􀀀
ص : 344
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)قطع و بریده باد دو دست ابی لهب(که در دار الندوه با قریش بیعت کرد که پیغمبر را
بکشند)و هلاك باد ابو لهب( 2)مال و آنچه(از فرزندان و عشیره)فراهم کرده است خسران و هلاك را از او دفع نکند.
3)بزودي ابو لهب میرسد بآتشی که صاحب شعله ها و زبانه هاست ( 4)و همسرش نیز(در آتش شعله دار در آید)که او بار بر )
هیزم ها و یا هیزم دوزخ است( 5)در گردنش ریسمانی تابیده از لیف خرماست.
قرائت:
ابن کثیر ابی لهب را بهاء ساکنه قرائت کرده و دیگران بفتح خوانده اند و اتفاق کرده اند در ذات لهب که هاء آن مفتوح است
براي توافق فاصله ها،و عاصم حماله الحطب را بنصب خوانده و دیگران برفع خوانده اند و از برجمی روایت شده که سیصلی
را بضم یا خوانده و آن قرائت- اشهب عقیلی و ابی رجاء است،و در شواذ،قرائت ابن مسعود،و مرئیته حماله الحطب فی جیدها
حبل من مسد خوانده اند.
دلیل:
ابو علی گوید:شبیه میشود که لهب و لهب دو لغت باشد مثل شمع و شمع و نهر و اتّفاق ایشان در اینکه لهب دوّمی مفتوح
حَمّ الْحَطَبِ پس هر
الَهَ 􀀀 ام لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ ،و اّ 􀀀 است دلالت میکند بر اینکه آن از سکون بهتر است و همین طور قول خدا، وَ
که آن را رفع داده حمل کرده که آن صفت قول خدا وَ امْرَأَتُهُ و دلالت میکند بر اینکه فعل واقع شده است
ص : 345
مثل قول تو مررت برجل ضارب عمرو امس گذشتم بمردي که زننده عمرو بود در دیروز،و این نمیشود مگر اینکه معرفه
باشد،و تقدیر نمیشود در آن مگر اینکه منفصل باشد چنانچه تقدیر میشود در این مثال هر گاه فعلی واقع نباشد،و امّا مرفوع
بودن(امرأته)یکی از دو وجه محتمل است:
-1 عطف بر فاعل سیصلی که تقدیرش،سیصلی نارا هو و امرأته است مگر اینکه نیکوتر آنست که تاکید نباشد براي فصلی که
ا) اینکه در محل حال باشد و 􀀀 حَمّ الْحَطَبِ صفت آنست،و جایز است در قول خدا (فِی جِیدِه
الَهَ 􀀀 جاري بین آنها است و بنا بر این
در آن یاد شود منها و متعلّق بمحذوف باشد و در آن وجه دیگري هم جایز است و آن اینست که امرأته مرفوع باشد بمبتدا
حَمّ الْحَطَبِ ،پس بنا بر مذمّت و توبیخ آنست
الَهَ 􀀀 ام نصب در ا) خبر مبتداء باشد و اّ 􀀀 بودن و حماله صفت آن باشد، و (فِی جِیدِه
مثل آنکه او باین شغل پست مشهور شده بود،پس صفت بر او براي مذمّت جاري شده نه براي تخصیص و تخلیص از موصوفی
غیر از آن و قول خدا،حبل معنایش ریسمان محکم است گفته میشود،رجل حبل الوجه و حبل الرأس مردي که صورت و
سرش سخت و محکم است.
لغت:
التب و التبات:یعنی خسران و زیانی که بهلاکت میکشاند.
المسد:ریسمانی است از لیف خرما و جمع آن امساد است گوید:
و مسد أمر من ایانق
لسن بانیاب و لا حقایق
(عماره بن طارق گوید)و ریسمانی از لیف خرما که بسته شده از شترانی که نه خیلی مسند هستند و نه بچهار سال رسیده اند.
ص : 346
شأن نزول:
سعید بن جبیر از ابن عبّاس روایت کرده که روزي پیغمبر(ص)از کوه صفا بالا رفت و فرمود یا صباحاه،پس قریش بآن حضرت
روي آورده و گفتند تو را چه میشود،فرمود اگر بشما خبر دهم که دشمنی صبح و یا شام بشما حمله میکند آیا مرا تصدیق
اللّ گفت تبا
􀀀
میکنید،؟گفتند آري،فرمود،بدانید که من شما را از عذاب سختی که در پیش دارید میترسانم،پس ابو لهب لعنه ه
لک،هلاکت باد بر تو براي اینکه تمام ما را فرا خواندي،پس خداوند این سوره را نازل فرمود،بخاري هم در صحیح خود همین
شأن نزول را نقل نموده است.
تفسیر:
دا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ) 􀀀 (تَبَّتْ یَ
مقاتل گوید:زیانکار باد هر دو دست ابو لهب و زیانکار است او،و البتّه فرمود زیانکار است هر دو دست او براي اینکه بیشتر
کارها بدست انجام میگیرد،و مقصود زیانکاري او و زیان خود اوست که در آتش دوزخ خواهد بود.
و بعضی گفته اند که دست در اینجا صله است مثل قول ایشان:
ید الدهر و ید السنه گوید(و ایدي الزریا بالذخائر مولع)و دستهاي مصائب و پیش آمدهاي ناگوار دلباخته و مشتاق ذخیره ها و
اندوخته است).
و بعضی گفته اند:یعنی دستانش از هر خیر و ثوابی خالیست،و (صفر الید)است،و فراء گوید:اوّل نفرین و دعاء بد و دوّم خبر
است مثل اینکه گفته است خدا هلاك کند او را و حقّا نابود شده است.
اللّ و ابی است(و قد تب).
􀀀
و در قرائت عبد ه
ص : 347
و برخی گفته اند که تبّت اوّل خبر است و معنایش اینست که او هرگز دو دست ابو لهب تحصیل و کسب خیر نکرد و با این
وضع خودش زیانکار است یعنی در هر حال زیانکار است.
و ابو لهب پسر عبد المطلب عموي پیامبر(ص)بود و نسبت بآن حضرت سرسختانه عداوت و دشمنی میورزید.
اللّ
􀀀
طارق محاربی گوید:من در بازار ذي المجاز میگذشتم که ناگهان جوانی زیبا دیدم که میگفت اي مردم بگوئید لا اله الاّ ه
اللّ بگوئید تا رستگار شوید و دیدم در این حال مردي پشت سر او میرود و باو سنگ میزند که از ساق و پی
􀀀
تفلحوا،لا اله الاّ ه
پاي او خون میآید،و میگوید،اي مردم او دروغگوست باور و تصدیقش نکنید،پس گفتم این جوان کیست،گفتند این
محمد(ص)است گمان میکند که او پیامبر است و این هم عموي او ابو لهب که می پندارد که او دروغگوست.
و خداوند سبحان فقط کنیه او را یاد کرد و اسم او را نبرد چون کنیه بر او غالب بود و بعضی گفته اند براي اینکه چون اسم او
اللّ است.
􀀀
عبد العزي بود خداي سبحان کراهت داشت که او را نسبت بعزّي دهد و اینکه او واقعا بنده آن نبود و فقط عبد ه
مقاتل گوید:بلکه اسم او ابو لهب کنیه او بود و او را ابو لهب نامیدند براي خوشگلی او و زیبایی صورت او و دو گونه او مانند
.( دو شعله آتش می درخشید ( 1
ص : 348
اللّ با خباثت و رجاست و عداوتش نسبت به مقام رسالت ارواحنا له الفداء سه کار عجیب در عمرش
􀀀
1) -ابو لهب لعنه ه -1
نموده که از او بسیار عجیب
ا کَسَبَ) 􀀀 الُهُ وَ م 􀀀 ی عَنْهُ م 􀀀 ا أَغْن 􀀀 (م
یعنی مال او و آنچه فراهم کرده بود او را سودي نبخشید و عذاب خدا را از او دفع ننمود و ماء در قول خدا و ما کسب موصوله
و ضمیري که برگشتش بصله است محذوف است.
(1
اللّ علیه و آله بدنیا آمد
􀀀
(دنباله پاورقی از صفحۀ قبل: است، 1-وقتی آمنه دختر وهب وضع حمل نمود و حضرت محمد صلّی ه
اللّ برادرت پسر آورده از شادي آن کنیز را آزاد و باو احسان نمود.
􀀀
کنیز ابو لهب دوان دوان پیش او آمد و گفت،آمنه از عبد ه
-2 وقتی قریش جدّا تصمیم گرفتند که حضرت رسول را بقتل رسانند با خود گفتند گرچه ابو لهب با ما و دشمن محمد است
امّا باز هم خویشاوندي و عرق رحمی نمیگذارد که در جلوي چشم او ما محمد را بکشیم ابو سفیان گفت من فکري براي این
کرده ام بخواهرم ام جمیل که عیال اوست میگویم فردا صبح ابو لهب را در منزل مشغول و سرگرم کند تا ما محمد را بکشیم
که او حاضر نباشد گفتند نقشه بسیار خوبی است،پس ابو سفیان جریان را به خواهرش گفت او هم اطمینان داد،پس در وقت
صبح محاصره کردند آن حضرت را و ابو لهب که عادتش همه روز شکار رفتن بود خواست از منزل بیرون آید ام جمیل سر
راه بر او گرفت و بر لطایف الحیل زنانه او را مشغول بمنادمت و میگساري نمود،و نزدیک بود که قریش کار خود را انجام
دهند که حضرت ابو طالب علیه السلام مطلب را فهمید که ابو لهب در میان قریش نیست فورا فرزندش حضرت علی علیه
السلام را خواست و گفت بعجله میروي در منزل عمویت ابو لهب اگر در را باز کردند که خوب و اگر باز نکردند در را
بشکن و داخل شو و عمویت را در هر حال دیدي بگو من کان له مثلک عین فی القوم فلیس بذلیل کسی که مانند تو را در
میان مردم دارد بیچاره نیست و جریان را بگو،پس حضرت علی علیه السلام بشتاب آمد و دید درب منزل ابو لهب بسته است و
در را کوبید زن او ام جمیل ملعونه آمد و گفت کیست گفت منم علی بن ابی طالب و با عمویم کار دارم گفت
ص : 349
و بعضی گفته اند:یعنی چه چیز بینیاز کند از او مال او و آنچه کسب کرد،یعنی فرزندان او براي اینکه فرزندان آدمی از کسب
اوست،و این مطلب براي اینست که چون پیامبر(ص)او را انذار فرمود و بیم داد به آتش گفت اگر آنچه تو می گویی حق
باشد پس البتّه من فداء میدهم بمالم و فرزندانم سپس خداوند سبحان او را بیم داد و تهدید کرد بآتش و فرمود:
ذاتَ لَهَبٍ) 􀀀 اراً 􀀀 ی ن 􀀀 (سَیَصْل
یعنی بزودي داخل میشود آتشی را که صاحب قوت و اشتعال است و برافروخته میشود و آن آتش دوزخ است و در این دلالت
است بر صدق گفتار پیامبر(ص)و صحّت رسالت او براي آنکه پیامبر(ص)خبر داد که ابو لهب بر کفرش میمرد و همانطور که
خبر داد شد.
(1
اللّ تا چشمش بعلی افتاد از جا پرید و
􀀀
(اکنون عمویت مشغول است و نمیشود،پس در را شکست و وارد شد- ابو لهب لعنه ه
گفت پسر برادرم چه خبر است فرمود،پدرم ابو طالب گفت من کان مثلک عین فی القوم،فلیس بذلیل،و جریان را گفت و
اینکه اگر دیر کنی رسول خدا بدست قریش کشته می شود،پس کمان و شمشیر خود را برداشت که بیاید ام جمیل سر راه بر
او گرفت و گفت گوش بحرف علی نده ابو لهب چنان سیلی بصورت زنش زد که چشمش از کاسه در آمد و بعد از سه روز
بجهنم رفت،پس خود را بقریش رسانید در وقتی که میخواستند همگی بآن حضرت حمله کنند فریادي زد و صداي شیر آساي
خود را که دل شیر را میلرزانید بلند و گفت اگر از دور محمد متفرّق نشوید من باو ایمان آورده و حساب همه شما را
میرسم،پس قریش از ایمان ابو لهب ترسیده و عذر خواسته و پراکنده شدند. 3-در شبی که قریش منزل آن حضرت را محاصره
کردند که او را بقتل آورند ابو لهب مانع شد و گفت در این خانه کودك خرد سالست نباید شبانه داخل شوید صبر کنید
صبح شود آن وقت وارد خانه شوید که بچّه ها ناراحت نشوند. (مترجم)
ص : 350
(وَ امْرَأَتُهُ)
حَمّ الْحَطَبِ) ابن عبّاس گوید:آن ملعونه خبیثه خار و خاشاك و
الَهَ 􀀀 و همسر او که ام جمیل دختر حرب خواهر ابو سفیان بود (
بوته هاي تیغ دار برداشته و بر سر راه آن حضرت میریخت که هر گاه بنماز میرود به پاي آن حضرت فرو رفته و مجروح نماید.
و در روایت ضحاك ربیع بن انس گوید:آن ملعونه خار بر سر راه پیامبر میافکند،پس آن حضرت قدم بر آن میگذارد چنانچه
یکی از شما بر حریر نرم قدم میگذارد.
ابن عبّاس گوید:آن خبیثه میان مردم نمّامی و سخن چینی کرده و ایجاد دشمنی نموده و آتش جنگ و نزاع را روشن میکرد
چنانچه آتش هیزم را روشن میکند و آتش میزند،پس نمّامی را حطب و هیزم نامیدند.
میان دو کس جنگ چون آتش است »
« سخن چین بدبخت هیزم کش است
و در روایت دیگري از او و قتاده و مجاهد و عکرمه و سدي روایت شده که عرب میگوید:فلانی هیزم میکشد بر فلانی آن گاه
افترا زد باو و از او بد گویی کرد،گوید(و لم عیش بین الحیّ بالحطب الرطب)یعنی به سخن چینی میان قبیله و فامیل رفت و
آمد نکند.
ی ظُهُورِهِمْ 􀀀 ارَهُمْ عَل 􀀀 حَمّ الْحَطَبِ یعنی بارکش گناه ها و نظیر آن قول خدا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْز
الَهَ 􀀀 سعید بن جبیر و ابو مسلم گویند:
،و ایشان بر پشت خودشان بار میکنند گناهانشان را.
ا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ) 􀀀 (فِی جِیدِه
یعنی در گردن اوست ریسمانی تابیده از لیف خرما؟البتّه او را باین صفت معرّفی کرده براي خسّت و پستی و کوچک کردن.
ص : 351
و بعضی گفته اند:ریسمانی که برایش زبري لیف و خرما و سوزش آتش و سنگینی آهن در گردنش عذابش را زیاد میکند.
ابن عبّاس و عروه بن زبیر گویند:در گردن ام جمیل زنجیري از آهن است که طولش هفتاد زراع است از دهانش داخل و از
دبرش خارج و دور گردنش در آتش پیچیده میشود و زنجیر را مسد نامیده اند به معناي اینکه آن ممسوده و بافته شده است.
سعید بن مسیب گوید:که ام جمیل یک گلو بند گرانقدري داشت از- جواهر گفت آن را در عداوت و دشمنی محمد مصرف
میکنم پس آن در روز قیامت عذابی در گردن او خواهد بود.
و از اسماء دختر ابو بکر روایت شده که چون آن سوره نازل شد ام جمیل دختر حرب که نامش عوراه بود آمد در حالی که و
لوله میکرد و در دستش سنگی بزرگ که دستش را پر کرده بود،و میگفت(مذ ممّا ابینا و دینه قلینا و امره عصینا)مذمّت کننده
پدران ما که دین او ما را مبغوض کرد و یا کباب نمود و امر او را ما عصیان کردیم(و عرب آن حضرت را مذمّم میگفت)و
اللّ این ملعونه آمد و
􀀀
با ابو بکر در مسجد نشسته بود،پس چون ابو بکر آن زن سلیطه لجاره را دید گفت یا رسول ه « ص» پیغمبر
من میترسم تو را ببیند و جسارت کند رسول خدا(ص)فرمود،او مرا هرگز نخواهد دید و آیاتی از قرآن خواند و بآن آیات
جاباً مَسْتُوراً ،و هر گاه قرآن 􀀀 لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِ 􀀀 ا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ 􀀀 ذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْن 􀀀 متوسّل و پناه برد چنانچه فرمود، وَ إِ
خواندي قرار میدهیم ما میان تو و میان کسانی که ایمان بآخرت ندارند پرده اي پوشیده یا حجابی که تو را پنهان دارد ( 1)پس
آن ملعونه بر سر
ص : 352
1) -مترجم گوید:جدّا این آیه که در سوره مبارکه اسراء آیه 45 -1
ابو بکر ایستاد و پیامبر را ندید و گفت اي ابو بکر بمن گفتند که رفیق تو مرا هجو کرده پس ابو بکر گفت سوگند به
پروردگار خانه که تو را هجو نکرد پس برگشت و حال آنکه میگفت قریش میداند که من دختر آقاي آنم.
و روایت شده که پیامبر(ص)فرمود خداوند سبحان آنها را از من گردانید آنها مذمّت میکنند مذمّم را و حال آنکه من
محمدم(ص).
اللّ علیه و آله نبیند و حال آنکه غیر او را دیده است.
􀀀
و اگر گفته شود چگونه ممکن است که ام جمیل پیغمبر صلّی ه
پاسخ:اینکه ممکن است که خداوند شعاع چشم او را معکوس کرده یا هوا را سخت نموده باشد که شعاع در آن نفوذ نکند یا
اللّ علیه و آله نشود.
􀀀
شعاع را پراکنده کند پس متّصل به پیامبر صلّی ه
اللّ علیه و آله فرمود پیوسته فرشته اي مرا از دیدگاه آن زن خبیثه مستور میداشت و هر گاه گفته
􀀀
و روایت شده که پیامبر صلّی ه
شود بعد از نزول این سوره آیا لازم میشود ایمان ابو لهب و آیا توانایی بر ایمان داشت،و اگر ایمان میآورد،در آن تکذیب خبر
ذاتَ لَهَبٍ به اینکه او بزودي در آتشی خواهد افتاد که داراي شعله است جواب:اینکه ایمان 􀀀 اراً 􀀀 ی ن 􀀀 خداي سبحان بود،بانّه سَیَصْل
لازم میشود او را براي آنکه تکلیف بایمان ثابت
(1
لا یُبْصِ رُونَ که در سوره مبارکه یس است براي 􀀀 اهُمْ فَهُمْ 􀀀 ا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَ  دا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَ  دا- فَأَغْشَ یْن 􀀀 (میباشد و آیه وَ جَعَلْن
مصون بودن از چشم بیدینان و ستمکاران و اعوانان آنها معجز آساست،و حقیر در زمان گذشته صدها بار بآن اعتصام نموده و
للّ ربّ العالمین.
􀀀
از چشم شوم آنان که در تعقیبم بوده اند محفوظ مانده و مرا ندیدند،و الحمد ه
ص : 353
است بر او و خدا او را تهدید نمود مشروط بر اینکه ایمان نیاورد،آیا نمی بینی قول خداي سبحان را در قصّه فرعون که فرمود
(آلْآنَ وَ قَدْ عَ َ ص یْتَ قَبْلُ) الآن ایمان آوردي و حال آنکه قبلا عصیان کردي و کفر ورزیدي،و در این دلالت بر اینست که اگر
پیش از وقت ناامیدي توبه کرده بود هر آینه از او میپذیرفت،و براي همین تخصیص داد ردّ توبه او را بر این وقت و نیز اگر
اللّ علیه و آله سؤال میکرد و میگفت اگر ایمان آوردم آیا باز داخل آتش میشوم قطعا
􀀀
فرض کنیم که ابو لهب از پیغمبر صلّی ه
پیغمبر(ص)به او می فرمود نه و این براي عدم شرط است.
ص : 354
سوره اخلاص
اشاره
مکّی و بعضی گفته اند مدنی است و سوره توحید نامیده اند براي آنکه در آن چیزي جز توحید نیست و کلمه توحید را کلمه
اخلاص هم گفته اند و بعضی گفته اند:توحیدش نامیده اند براي آنکه هر کس متمسّک بشود از روي اعتقاد و اقرار بآنچه در
آنست مؤمن مخلص خواهد بود.
و بعضی گفته اند:براي آنکه هر کس آن را بر طریق تعظیم قرائت کند خدا او را از آتش خلاص نماید،یعنی او را از آن
اللّ نامیده شده و هم سوره نسب الرب.
􀀀
نجات دهد،و نیز آن را سوره صمد نامیده اند و هم سوره قل هو ه
در حدیثی روایت شده که براي هر چیزي نسبی است و نسب خدا سوره اخلاص است.
اللّ احد مقشقشتان میگفت و آن دو را موسوم
􀀀
و نیز در حدیث است که پیغمبر(ص)بسوره قل یا ایها الکافرون و سوره قل هو ه
باین نام نمودند براي آنکه آن دو سوره تالی و خواننده آن را از شرك و نفاق و تبرئه دور مینماید میگویند تقشقش المریض
من علّته هر گاه بهبودي و عافیت یابد و قشقشه یعنی او را خوب نمود چنانچه هناءگري سودا پوستی را مداوا میکند.
عدد آیات آن:
پنج آیه مکی و شامی و چهار آیه از نظر دیگران است.
ص : 355
اختلاف آن:
لَمْ یَلِدْ یک آیه است از نظر مکی و شامی.
فضیلت آن:
-1 در حدیث ابی بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند مثل آنست که یک سوّم قرآن را خوانده و باو داده میشود از
اجر و ثواب بعدد هر کس که ایمان بخدا و ملائکه و کتب سماوي و پیامبران خدا و روز قیامت آورده،ده حسنه 2-و از ابی
درداء از پیغمبر(ص)روایت شده که فرمود آیا عاجز است کسی از شما که ثلث و یک سوم قرآن را در شب بخواند،گفتم یا
اللّ را.
􀀀
اللّ کیست که بتواند این کار را بکند،فرمود،بخوانید قل هو ه
􀀀
رسول ه
اللّ احد بخواند باو برکت داده شود و اگر دو بار
􀀀
-3 و از انس از پیغمبر(ص)روایت شده که فرمود هر کس یک بار قل هو ه
بخواند باو و خاندان او برکت داده شود،و اگر سه بار بخواند باو و خاندانش و تمام همسایگان او برکت داده شود،پس اگر
دوازده مرتبه بخواند،براي او دوازده قصر در بهشت بنا شود،پس پاسبانان بهشت گویند برویم تا قصر برادرمان را تماشا
کنیم،پس اگر صد مرتبه آن را بخواند گناه بیست و پنج سال او بخشیده شود البته غیر از گناه خون و مال(حق الناس)پس اگر
چهار صد مرتبه بخواند گناه چهار صد سال او آمرزیده شود، و اگر هزار مرتبه بخواند نمیرد مگر آنکه جاي خود را در بهشت
ببیند یا دیگري مکان او را دیده و براي او بگوید.
-4 و از سهل بن سعد ساعدي روایت شده که گفت مردي شرفیاب
ص : 356
حضور پیامبر(ص)شده و بآن حضرت از فقر و تنگی معاش شکایت نمود،پس پیغمبر(ص)فرمود هر گاه داخل منزلت شدي
اللّ احد را بخوان پس آن مرد
􀀀
اگر کسی در خانه بود سلام کن،و اگر کسی هم در خانه ات نبود سلام کن و یک مرتبه قل هو ه
باین دستور عمل کرد و خداوند روزي فراوان باو مرحمت کرد تا بهمسایگانش احسان نمود.
اللّ صادق علیه السلام روایت کرده که رسول خدا(ص)بر جنازه سعد بن معاذ نماز خواند و
􀀀
-5 سکونی از حضرت ابی عبد ه
چون از نمازش فارغ شد فرمود هفتاد هزار فرشته که در میان آنها جبرئیل بود آمدند و بر سعد نماز خواندند،پس بجبرئیل
اللّ احد را نشسته و ایستاده و سواره و پیاده و در
􀀀
گفتم سعد بواسطه چه عملی مستحق نماز شما شد گفت بخواندنش قل هو ه
رفتن و برگشتن(و خلاصه در هر حال).
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود کسی که یک روز از او بگذرد و در نمازهاي
􀀀
-6 منصور بن حازم از حضرت ابی عبد ه
اللّ احد نخواند باو گفته میشود بنده خدا تو از نمازگذاران نیستی.
􀀀
پنجگانه واجبش سوره قل هو ه
اللّ
􀀀
اللّ علیه السلام روایت کرده که کسی که یک جمعه بر او بگذرد و در آن قل هو ه
􀀀
-7 اسحاق بن عمّار از حضرت ابی عبد ه
احد نخوانده باشد آن گاه بمیرد بدین ابو لهب مرده است.
-8 هارون بن خارجه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود کسی که مرضی باو برسد یا سختی بر او وارد شود
اللّ احد نخواند سپس در آن بیماري یا در این سختی که باو فرود آمده بمیرد پس او از اهل
􀀀
و در مرض و شدّتش قل هو ه
آتش است.
ص : 357
-9 ابو بکر حضرمی از آن حضرت روایت نموده که فرمود
اللّ
􀀀
(من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر) کسی که ایمان بخدا و روز قیامت داشته باشد،پس نباید بعد از هر نماز واجبی قل هو ه
اللّ احد را بعد از هر نماز واجب بخواند براي او خیر دنیا و آخرت جمع
􀀀
احد را ترك کند پس بدرستی که کسی که قل هو ه
شده و خدا او و پدر و مادرش و فرزندانش را بیامرزد.
اللّ
􀀀
اللّ بن حجر گوید شنیدم که امیر المؤمنین علیه السلام می فرمود،کسی که یازده مرتبه بعد از نماز صبح قل هو ه
􀀀
-10 عبد ه
احد بخواند در این روز گناهی مرتکب نشود و بینی شیطان را بخاك بساید.
اللّ احد را مقدّم
􀀀
-11 ابراهیم بن مهزم از کسی که از موسی بن جعفر(ع)شنیده بود روایت نموده که میفرمود،کسی که قل هو ه
بدارد میان خود و هر جبّار و ستمکاري خدا شرّ وي را از او منع نماید،بخواند آن را از جلوي او و از پشت سرش و از راست و
چپش،پس هر گاه این کار را کرد خدا روزي کند خیر او را و منع نماید از او شر او را،و فرمود هر گاه از کاري ترسید صد
آیه از هر کجا که خواستی از قرآن بخوان آن گاه بگو سه مرتبه
اللّهمّ اکشف عنّی البلاء.
اللّ از پدرش از جدش از علی علیه السلام- روایت کرده که گفت رسول خدا(ص)فرمود کسی که صد
􀀀
-12 عیسی بن عبد ه
اللّ احد در موقع خواب بخواند خدا گناه پنجاه سال او را میآمرزد.
􀀀
مرتبه قل هو ه
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان مذمّت کرد دشمنان اهل توحید را در آن سوره گذشته در این سوره بیان کرد توحید را و فرمود:
ص : 358
[ [سوره الإخلاص ( 112 ): آیات 1 تا 4
اشاره
( اَللّ اَلصَّمَدُ ( 2) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ ( 3) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ( 4
􀀀
اَللّ أَحَدٌ ( 1) هُ
􀀀
منِ اَلرَّحِیمِ . قُلْ هُوَ هُ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)بگو(اي محمد)خدا یکی است،یا اي رسول ما بگو اوست خداي یگانه( 2)او خداي بینیاز
است( 3)او کسی را نزاده( 4)و او زائیده کسی نیست( 5)و هیچکس همتاي او نخواهد بود.
قرائت:
اللّ احد آن گاه وقف
􀀀
اللّ الصمد بدون تنوین دال احد خوانده و از او نیز روایت شده که میگفت قل هو ه
􀀀
ابو عمرو احد ه
اللّ با تنوین
􀀀
اللّ و گمان میکرد که عرب مثل این را وصل نکرده و دیگران احد ه
􀀀
میکرد،و اگر وصل مینمود میگفت احد ه
خوانده اند،و اسماعیل از نافع و حمزه و خلف و رویس کفوا با سکون فاء با همزه خوانده اند و حفص کفوا با فاء مضمومه و
واو مفتوحه بدون همزه خوانده و دیگران کفوا با همزه و ضمه فاء قرائت کرده اند.
دلیل:
اللّ )مساکن
􀀀
اللّ خوانده پس دلیل آن روشن است که تنوین از احد ساکن و لام معرفه از اسم( ه
􀀀
ابو علی گوید:کسی که احدن ه
پس چون التقاء دو ساکن شده اوّلی از آن دو بکسره حرکت داده شود چنانچه
ص : 359
اللّ گوید نون را حذف کرده،پس البتّه نون شباهت بحروف لین در دیگري آورده در
􀀀
میگویی،اذهب اذهب،و کسی که احد ه
اینکه آن زیاد می شود چنانچه آنها زیاد میشوند و در اینکه آن در آنها ادغام میگردد چنانچه هر یک از واو و یاء در دیگري
ادغام میشود و در اینکه الف در اسماء منصوبه از آن تبدیل میشود و در حقیقت چون شباهت بحروف لین دارد جاري مجراي
آن شود در اینکه نون ساکنه محذوف شود براي التقاء دو ساکن،چنانچه الف و واو و یاء محذوف میشد براي التقاء در مثل
رمی القوم و یغزو الجیش و یرمی القوم،و از این جهت نون ساکنه در فعل حذف شود در مثل لم یک و لا تک فی مریه پس
اللّ حذف شده براي التقاء دو ساکن چنانچه این حروف حذف شده و چنانچه در مثل هذا زید بن عمر و حذف
􀀀
نون در احد ه
شده تا اینکه در کلام مستمر شده و ابو زید انشاد نمود.
فألقیته غیر مستعتب
اللّ الاّ قلیلا
􀀀
و لا ذاکر ه
اللّ است که تنوین آن حذف شده.
􀀀
پس انداختم او را بدون زحمت و ناراحتی بیاد خدا نبود مگر اندکی شاهد این بیت ذاکر ه
و شاعري گوید:
کیف نومی علی الفراش و لمّا
تثمل الشام غاره شعواء
تذهل الشیخ عن بنیه و تبدي
عن خدام العقیله العذراء
چگونه خواب من بر رختخواب گوارا بر من باشد و حال آنکه شامل غاره پراکنده شام نشده است،غافل میشود پدر از
فرزندانش و ظاهر می شود خلخال پاي زن نجیبه کریمه در وقتی که دامن خود را براي فرار جمع میکند،شاهد این بیت حذف
تنوین است از خدام.
ص : 360
و امّا کفوا و کفوأ پس اصل آن ضمه است پس تخفیف داشته مثل طنب و طنب و عنق و عنق.
لغت:
احد:اصلش وحد بوده پس واو قلب بهمزه شده و مثل آنست اناه که اصلش وناه بوده و آن بر دو قسم است: 1-اینکه اسم باشد
-2 اینکه صفت باشد پس اسم مثل احد و عشرون که اراده شود بآن واحد و صفت چنانچه در قول نابغه است.
کان رحلی و قد زال النّهار بنا
بذي الجلیل علی مستأنس وحد
شتر من که روز سپري شده بود بما در محلّ ذي الجلیل و مثل گاو وحشی که انسانی ببیند و فرار کند رم کرده و فرار
نمود،شاهد این بیت کلمه وحد است که بمعناي احد و صفت مستأنس است.
و همین طور قول ایشان واحد اسم است مانند کاهل و غارب و از آنست قول ایشان واحد اثنان،ثلاثه، 1،2،3 و صفت میباشد
چنانچه در قول شاعر است (فقد رجعوا کحیّ و احدینا) پس مسلّما برگشتند مانند یک حیّ و یک قبیله،شاهد این بیت احد
است که جمع بسته شده و آن صفت است بر أحد أن گفتند احد واحدان تشبیه کردند بسلق و سلقان و مانند آنست قول شاعر:
یحمی الصریمه أحد أن الرجال له
صید و مجترئ باللیل همّاس
پاسداري میکند زمینی را که زراعتش را چیده و خرمن کرده اند و یا قطعه اي از نخلستان را یکی از مردانی که براي اوست
شکار و جرئتی در شب و در برابر شیر تیز دندان.
ص : 361
پس این جمع است براي احدي که قصد کرده موصوف را بلند و تعظیم نماید،و اینکه از داشتن شبه و مثل جدا و تنهاست و
گویند او احد الاحد هر گاه او را بزرگدارند و مقام او را بلند کنند و گفتند احد الاحدین و واحد الآحاد و حقیقت واحد
چیزیست که در خودش تقسیم نمیشود یا در معناي صفت آنست و هر گاه اطلاق واحد شود بدون تقدّم موصوف پس آن در
ذات و نفس خودش واحد است و هر گاه جاري شود بر موصوفی پس آن واحد است در معناي صفتش و هر گاه گفته شود
جزئی که قابل تجزیه و تقسیم نیست واحد است اراده میشود که آن فی نفسه واحد است و هر گاه گفته شود که این مردي که
انسان واحد است پس آن واحد است در معناي صفت آن و هر گاه خدا توصیف شود به اینکه واحد است معنایش اینست که
او مختص و مخصوص به صفاتیست که جز او احدي شرکت در آن ندارد مثل بودن قادر و عالم و حیّ و جود که از صفات
ثبوتیّه است و انفکاك از ذات او ندارد الصمد:سیّد و آقاي بزرگواري که در تمام حوائج او را قصد میکنند،و بعضی گفته
اند:آقایی که تمام آقایی ها باو منتهی میشود.
اسدي گوید:
الا بکر الناعی بخیري بنی اسد
بعمرو بن مسعود و بالسید الصمد
بدانید که خبر دهنده اي صبحگاهان خبر مرگ بهترین فرد بنی اسد عمرو بن مسعود و سید بزرگواري که باو توسّل کرده و
قصد او را مینمودند داد.
زبرقان گوید: (و لا رهینه الاّ السید الصمد) گروگانی نیست مگر بزرگی که بسوي او قصد میشود،و گوید رجل مصمد مردي
که مقصود است و همین طور بیت مصمد،خانه مقصود،طرفه گوید:
ص : 362
و ان تلتق الحی الجمیع تلاقنی
الی ذروه البیت الرفیع المصمد
و اگر تمام قبیله براي مفاخره و مباهات جمع شوند خواهی دید مرا که در اعلا درجه شرف و مقام قرار دارم الکفو و الکفیء و
الکفاء در معنی یکیست و آن مثل و نظیر و مانند است،نابغه گوید:
لا تقذفنّی برکن لا کفاء له
و لو تاثفک الاعداء بالرفد
مرا بامر بزرگی که نظیر و مثلی براي او نیست نسبت ندهید اگر چه دشمنان من بآن احاطه و بعضی یکدیگر را بعطاء و معونه
کمک کند، حسان گوید:
اللّ منّا
􀀀
و جبرئیل رسول ه
و روح القدس لیس له کفاء
و جبرئیل رسول خدا از ماست و نیز روح القدسی که براي او مانندي نیست از ماست،و دیگري در الکفیء گوید:
امّا کان عباد کفیئا لدارم
بلی و لا بیات بها الحجرات
امّا حجرات عباد مثل و مانند خانه و خیمه هاي دارم بود،شاهد این بیت کلمه کفیئا است که بمعناي مثل و مانند است.
اعراب:
اللّ أَحَدٌ دو قسم جایز است:
􀀀
اللّ قُلْ هُوَ هُ
􀀀
ابو علی گوید:در اعراب ه
-1 اینکه خبر مبتداء باشد و این بنا بر قول آنست که گفته است هو کنایه از اسم خداي تعالی است سپس جایز است در قول
خدا،احد آنچه جایز است در قول تو که می گویی زید اخوك قائم.
اللّ در نزد او مرفوع بمبتدا بودن واحد خبر
􀀀
-2 بنا بر قول کسی که باین مبنی رفته که هو کنایه از قصه و حدیث است،پس اسم ه
صارُ الَّذِینَ کَفَرُوا مگر اینکه 􀀀 شاخِصَهٌ أَبْ 􀀀 ذا هِیَ 􀀀 آنست و مانند آنست قول خداي تعالی فَإِ
ص : 363
صارُ و هر گاه در تفسیر مؤنّث 􀀀 لا تَعْمَی الْأَبْ 􀀀 ا 􀀀 هی بنا بر تأنیث آمده براي اینکه در تفسیر اسم مؤنث است و بنا بر این آمده فَإِنَّه
نباشد ضمیر القصه هم مؤنث نیاید.
اللّ خبر مبتداء محذوف یعنی
􀀀
اللّ مبتداء و صمد خبر آنست و جایز است که صمد صفت خدا باشد و ه
􀀀
اَللّ الصَّمَدُ ، ه
􀀀
و قول خدا، هُ
اَللّ الصَّمَدُ خبر بعد از خبر باشد بنا بر قول کسی
􀀀
اللّ الصمد او است خدایی که این صفت دارد صمد است،و جایز است که هُ
􀀀
هو ه
که(هو)را ضمیر امر و حدیث قرار داده است وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ گوید که له ظرف غیر مستقر و آن متعلّق به کان است و
ا نَصْ رُ الْمُؤْمِنِینَ هم چنین است،و 􀀀 کانَ حَ  قا عَلَیْن 􀀀 کفوا منصوب است به اینکه آن خبر مقدم است چنانچه کان قول خداي تعالی وَ
گمان کرده اند که بعضی از بغدادي ها میگوید که در یکن از قول خدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ ضمیر مجهولیست و قول خدا
کفوا منصوب بر حالیّت و عامل در آن(له)میباشد و این(له)را هر گاه از یکن تنها آوردي معنایش له احد کفوا خواهد بود و
هر گاه حمل بر این شود جایز نباشد و دلیل این اینکه آن محمول بر معناي نفی است پس مثل آنست که،لم یکن احد له کفوا
چنانچه قول ایشان لیس الطیب الا المسک،عطر نیست مگر مشک محمول بر معناي نفی است،و اگر حمل نباشد آن بر معنی
جایز نشود،آیا نمیبینی که اگر گفتی زید الا منطلق کلام نباشد،پس چنانچه این محمول بر معنی است همین طور لَهُ کُفُواً أَحَدٌ
محمول بر معنی است،و بنا بر این جایز است که بوده باشد(احد)در آن احدي باشد که براي عموم نفی واقع شود و اگر این
نباشد جایز نشود که احد در ایجاب واقع شود.
ص : 364
پس اگر گفتی آیا جایز است که قول خداي تعالی(له)در نزد شما حال باشد بنا بر معناي وَ لَمْ یَکُ نْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ
،پس(له)صفت براي نکره باشد،پس چون مقدّم شد در موضع حال گردید مثل قول او(لعزه موحشا طلل) پس سیبویه گوید که
این در کلام اندك و قلیل است گرچه در شعر بسیار است،پس اگر حمل نمایی آن را بر این بنا بر بی میلی ممتنع نیست و
عامل در قول او(له)هر گاه حال باشد جایز است یکی از او چیز باشد:
-1 یکن 2-آنچه در معناي کفوا از معناي مماثلت است،پس اگر بگویی عامل در حال هر گاه معنی باشد حال بر او مقدّم
نشود،پس البتّه(له) چون بنا بر لفظ و ظرف هم هست معنی در آن عمل میکند گرچه مقدم بر او هم باشد مثل قول توکل یوم
لک ثوب هر روز براي تو لباس است.
هم چنین جایز است در این ظرف،و این از جهتی که ظرف است و در ظرف هم ضمیري مستتر است در دو صورت که بر
میگردد بذي الحال و آن کفوا میباشد.
شأن نزول:
ابی بن کعب و جابر گویند که مشرکین به پیامبر خدا(ص)گفتند پروردگارت را براي ما معرّفی کن پس این سوره نازل شد.
ابن عبّاس گوید:عامر بن طفیل وارد بدین ربیعه برادر لبید آمدند خدمت پیامبر(ص)و عامر گفت ما را بچه دعوت میکنی اي
محمد،فرمود به خدا،گفت او را براي ما توصیف کن که آیا از طلا و نقره یا از آهن یا از چوب است،پس سورة توحید نازل
شد و صاعقه اي خدا فرستاد بر اربد و او را سوزانید و عامر را صاعقه و یا تیري برانش خورد و هلاك شد.
ص : 365
ضحاك و مقاتل و قتاده گویند:عدّه اي از علماء یهود آمدند خدمت پیغمبر(ص)و گفتند اي محمد پروردگارت را براي ما
اللّ احد نازل شد و آن
􀀀
تعریف کن تا شاید ما ایمان بتو بیاوریم زیرا خدا صفت خود را در تورات نازل کرده،پس سورة قل هو ه
نسبت مخصوص خداست.
محمد بن مسلم از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود که یهود از پیامبر(ص)پرسیدند و گفتند پروردگارت را
براي ما معرّفی کن پس سه روز توقّف فرمود و جواب آنها را نداد،سپس سوره توحید نازل شد،و نزدیک آن چیزیست که
اللّ بن سلام آمد در مکّه خدمت پیغمبر(ص)حضرت باو فرمود،تو را بخدا قسم میدهم
􀀀
قاضی در تفسیرش ذکر کرده که عبد ه
آیا مرا در تورات رسول خدا یافته اي،پس گفت پروردگارت را تعریف کن،پس این سوره نازل شد و پیامبر(ص)براي او
اللّ شد مگر اینکه ایمانش را مکتوم داشت تا اینکه پیامبر(ص) مهاجرت بمدینه نمود آن گاه
􀀀
خواند و سبب مسلمانی عبد ه
اسلامش را اظهار نمود.
تفسیر:
اللّ أَحَدٌ)
􀀀
(قُلْ هُوَ هُ
اللّ علیه و آله که بتمام مکلّفین بگوید:اوست خدایی که عبادت و بندگی
􀀀
این امریست از طرف خداي عزیز به پیامبرش صلّی ه
فقط شایسته و سزاوار اوست،زجاج گوید:آن کنایه از ذکر خدا عز و جلّ است و معناي آن اینست آنکه را شما پرسیدید نسبت
اللّ احد لا شریک له و لا نظیر
􀀀
اللّ أَحَ دٌ ،او خداي یگانه است یعنی واحد و یکتاست،و جایز است که معنایش الامر ه
􀀀
او را هُوَ هُ
باشد.
ابن عبّاس گوید:یعنی یکتاست در صفت ذاتش و احدي شریک او
ص : 366
در وجوب صفاتش نیست،زیرا که او واجب است که موجود و عالم و قادر و حی باشد و این صفات واجب براي غیر او نیست.
و بعضی گفته اند:در افعالش یکتاي بی همتاست و تمام افعالش نیکوست آن را براي جلب نفع و دفع ضرر نکرده پس از این
جهت مختصّ به وحدت و یکتایی است،زیرا جز او شریکی در آن صورت نیست و یکتاست در اینکه غیر از او کسی مستحق
عبادت او نیست،براي آنکه او قادر است بر اصول و ریشه هاي نعمت ها از حیات و قدرت و شهوت و غیر اینها از آنچه نعمت
نمیشود مگر بآن و غیر از او کسی چنین قدرتی ندارد پس او یکتا واحد است از این سه نعمت.
و بعضی گفته اند:البته احد گفت و واحد نفرمود،براي آنکه واحد داخل در حساب است و دیگري منضم و ضمیمه آن
میشود،و امّا احد،پس آن عددیست که تجزیه و تقسیم در ذات خود نمیشود و نه در معناي صفاتش و جایز است که براي
واحد ثانی قرار داد،و براي احد ثانی و دوّمی قرار نمیدهد براي اینکه جنس خود را فرا میگیرد بخلاف واحد،آیا نمی بینی که
اگر گفتی فلانی را واحدي مقاومت نمیکند جایز است که دو نفر از پس او برآیند و وقتی گفتی فلانی را احدي رو برو
نمیشود جایز نیست که دو نفر و بیشتر هم مقاومت و برابري نکند و آن بلیغ تر خواهد بود.
اللّ أَحَ دٌ فرمود:یعنی بگو ظاهر کن آنچه را که ما بتو وحی کردیم و تو را بآن خبر
􀀀
حضرت ابو جعفر باقر(ع)در معناي قُلْ هُوَ هُ
دادیم به تألیف و ترکیب حروفی که آن را بر تو خواندیم تا اینکه هدایت شود بسبب آن کسی که گوش فرا داده و او گواه و
شاهد است،و(هو)اسم کنایه اشاره به غایب است،پس هاء تنبیه از
ص : 367
معناي ثابت و واو اشاره بغایب از حواس است چنانچه قول تو(هذا)اشاره تو به حواس است و این جهتش اینست که کفّار خبر
از خدایان خود دادند به حروفی که اشاره بحاضر ادراك شده است و گفتند هذه آلهتنا المحسوسه این است خدایان ما که با
دیده ها محسوس میشود،پس تو اي محمد اشاره کن بخدایت که ما را بسوي آن میخوانی تا او را دیده و درك نمائیم.
اللّ أَحَدٌ ،پس هاء تثبیت ثابت و واو اشاره بغایب از درك ابصار و لمس حواس است و
􀀀
پس خداي سبحان نازل فرمود قُلْ هُوَ هُ
اینکه خدا بلند و عالی از این مطلب بلکه او مدرك الأبصار و ایجاد کننده حواس است و حدیث کرد مرا پدرم از امیر
المؤمنین(ع)که آن حضرت فرمود خضر را یک شب پیش از جنگ بدر در خواب دیدم،پس باو گفتم بمن چیزي یاد بده که
بآن نصرت و غلبه بر دشمنان پیدا کنم،پس گفت بگو یا هو یا من لا هو الاّ هو پس چون صبح کردم بر پیامبر
خدا(ص)گفتم،پس فرمود اي علی اسم اعظم خدا را بتو آموخت پس در روز بدر بر زبان من بود گوید:
اللّ احد را خوانده و چون فارغ شد گفت
􀀀
و در روز بدر آن حضرت قل هو ه
یا هو یا من لا هو الاّ هو اغفر لی و انصرنی علی القوم الکافرین اي هو اي کسی که هویی نیست جز او مرا بیامرز و بر گروه
کافرین یاري فرما.
اللّ عنه)عرض کرد اي امیر المؤمنین این کنایه
􀀀
و در جنگ صفین هم همین را میگفت و حمله میکرد پس عمار بن یاسر (رضی ه
ها چیست،فرمود اسم اعظم خدا و عماد توحید،
اللّ لا اله الاّ هو،و الملائکه و اولو العلم قائما بالقسط لا اله الاّ هو ،سپس قرائت کرد،
􀀀
ه
اللّ انّه لا اله الاّ هو- العزیز الحکیم ،و آیات آخر سوره مبارکه حشر را ( 1)آن گاه از مرکبش پیاده
􀀀
شهد ه
ص : 368
خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ 􀀀 ی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ 􀀀 ذَا الْقُرْآنَ عَل 􀀀 ا ه 􀀀 1) - لَوْ أَنْزَلْن -1
شد و چهار رکعت نماز پیش از زوال بجا آورد گوید و امیر المؤمنین(ع) فرمود معناي آن معبود چنانیست که مخلوق حیرانند
از درك ماهیّت او و احاطه بکیفیّت او،و عرب میگوید إله الرجل هر گاه در چیزي متحیّر شده و احاطه علمی بآن پیدا نکند و
وله هر گاه اضطرار بچیزي پیدا کند گوید:
واحد،تنها بی همتاست،واحد و واحد بیک معنی است و آن تنهایی است که مثل و مانندي براي او نیست.
و توحید اقرار بوحدانیّت و یکتایی اوست و اوست تنها و یکتایی که مباین چنانست که منبعث و برانگیخته از چیزي نیست و
متّحد به چیزي هم نمیشود،و از این جهت گفته اند که بناء عدد از واحد،و واحد از عدد نیست،براي اینکه عدد واقع بر واحد و
اللّ أَحَ دٌ) یعنی معبودي که مردم حیران از ادراك و احاطه
􀀀
یکی نمیشود بلکه واقع بر دو تا می شود،پس معناي قول خدا ( هُ
بکیفیّت اویند تنها و یکیست بالهیتش عالی و منزّه از صفات مخلوق است.
اللّ الصَّمَدُ)
􀀀
( هُ
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود حدیث کرد مرا پدرم زین العابدین(ع)از پدرش حسین بن علی(ع)که فرمود صمد
آنست که سیادت او بنهایت باشد،و صمد آن خداي دائمی چنان است که
(1
منُ الرَّحِیمُ، 􀀀 ادَهِ هُوَ الرَّحْ 􀀀 الِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّه 􀀀 إِلاّ هُوَ ع
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اللّ الَّذِي
􀀀
لِلنّ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ، هُوَ هُ
اسِ􀀀 ن ا􀀀 الُ ضَْ رِبُه 􀀀 اللّ وَ تِلْکَ الْأَمْث
􀀀
( خَشْیَهِ هِ
خالِقُ 􀀀 اللّ الْ
􀀀
عَمّ یُشْرِکُونَ، هُوَ هُ
ا􀀀 اللّ
􀀀
حانَ هِ 􀀀 الْجَبّ الْمُتَکَبِّرُ سُبْ
ارُ 􀀀 الْمُهَی الْعَزِیزُ السَّلا الْمُؤْمِنُ مِْنُ م􀀀 إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ 􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اللّ الَّذِي
􀀀
هُوَ هُ
اتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. (مترجم) 􀀀 ماو 􀀀 ا فِی السَّ 􀀀 ی یُسَبِّحُ لَهُ م 􀀀 ماءُ الْحُسْن 􀀀 ارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْ 􀀀 الْب
ص : 369
همیشه بوده و براي ابد خواهد بود،و صمد آنست که براي او جوفی نیست و صمد آنست که نمیخورد و نمی آشامد،و صمد
آنست که نمیخوابد.
و میگویم البته در این سه معنی خداي سبحان زنده و حیّ چنانی است که نیازمند بطعام و شراب و خواب نیست.
حضرت باقر(ع)فرمود،و صمد سید مطاع چنانست که فوق او آمر و و ناهی نیست گوید:و محمد بن حنفیّه میگوید،صمد قائم
بذات خود و بینیاز از غیر اوست،و غیر او گوید:صمد آنست که منزّه از کون و فساد باشد و صمد آنست که توصیف بنظائر و
امثال نشود گوید:و از علی بن الحسین زین العابدین(ع)از صمد پرسیدند،پس فرمود صمد آنست که شریکی براي او نیست و
او را حفظ چیزي خسته نمیکند،و چیزي از او فوت نمیشود.
و ابو البختري وهب بن قرشی گوید زین العابدین علی(ع)گوید:
صمد آنست که هر گاه اراده چیزي کند اینکه بگوید باش،پس میباشد و صمد آنست که ایجاد اشیاء نموده پس خلق کرد
اضداد و اصناف و اشکال و ازواج را و تنهاست بیکتایی بدون ضدّ و شکل و مثل و ند و بدون نظیر است.
وهب بن وهب گوید:حدیث کرد مرا جعفر بن محمد(ص)از پدرش علی ابن الحسین(ع)که اهل بصره نوشتند بحسین بن
اللّ الرحمن الرحیم امّا بعد پس در قرآن خوض و مجادله نکنید و
􀀀
علی(ع)و از صمد پرسیدند،پس آن حضرت(ع)نوشت: بسم ه
در قرآن بدون علم سخن نگوئید پس شنیدم از جدّم رسول خدا(ص)میفرمود کسی که در قرآن بدون علم سخنی بگوید پس
جایگاهش در آتش خواهد بود،و اینکه خداوند سبحان تفسیر فرمود صمد را فرمود، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ .
ص : 370
لَمْ یَلِدْ
،از او چیز کثیفی خارج نشده مثل فرزند و سایر چیزهاي کثیفی که از مخلوقین خارج میشود و نه چیز لطیفی مثل نفس و از او
بدواتی منبعث نمیشود مانند فراموشی و خواب و تردید و غم و غصّه و خوشحال و خنده و گریه و ترس و امید و رغبت و
ناخوشی و گرسنگی و سیري منزّه است اینکه از او چیزي خارج شود،و اینکه از او چیزي کثیف و یا لطیف تولید شود.
(نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل
بی شریک است معانی تو غنی دان خالق)
(وَ لَمْ یُولَدْ)
یعنی تولید از چیزي نشده است و از چیزي بیرون نیامده چنانچه اشیاء کثیفه از عناصرش خارج میشود مثل چیزي از چیزي و
دابه از دابّه و گیاه از زمین و آب از چشمه سارها و میوه ها از درختها،و نه چنانچه خارج میشود اشیاء لطیفه از مراکزش مانند
بینایی از چشم و شنوایی از گوش و بویایی از بینی و چشیدنی از دهن و کلام از زبان و معرفت و تشخیص از قلب و آتش از
اللّ الصمدي که نه از چیز و نه در چیز و نه بر چیز است،ایجاد کننده اشیاء و خالق آنها و انشاء کننده اشیاء
􀀀
سنگ نه بلکه هو ه
است بقدرتش آنچه ایجاد کرده بمشیتش براي فناء و نابودي متلاشی میکند و باقی میگذارد آنچه خلق کرده براي بقا و ابدیّت
اللّ الصمدي که نزاده و نمیزاید داناي پنهانی و حضور بزرگ و منزّه است.
􀀀
بعلمش،پس این است ه
(وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ)
وهب بن وهب گوید شنیدم حضرت صادق علیه السلام میفرمود،از فلسطین یک دسته میهمان وارد شدند بر حضرت
ص : 371
باقر(ع)،پس از مسائلی پرسیدند،سپس از صمد سؤال کردند،آن حضرت فرمود تفسیر آن را و فرمود،الصمد پنج حرف است
إِلاّ هُوَ ،شهادت
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اللّ أَنَّهُ
􀀀
-1 الف دلیل و شاهد بر انیّت و حقیقت ذات ثابت اوست و آن قول خداي عزّ و جل است شَهِدَ هُ
داد خداوند که خدایی و معبودي جز او نیست و این تنبیه و اشاره بغائب از درك حواس(پنجگانه ظاهري بینایی شنوایی و
بویایی و ذائقه و لامسه).
اللّ و ادغام شدن الف و لام در هم و ظاهر نشدن آنها بر زبان،و واقع نشدن در
􀀀
-2 (و لام)دلیل بر الهیّت اوست به اینکه هو ه
شنوایی و ظاهر شدنشان در کتابت و نوشتن و این دو دلیلند بر اینکه الهیّت بلطفش پنهان بحواس درك نمیشود و در زبان
اللّ (هو الذي اله الخلق)آن خدایی که
􀀀
معرّفی هم واقع نمیشود و در گوش شنونده اي هم واقع نمیگردد،براي اینکه تفسیر ه
مخلوق تمامی حیران و سرگردان از درك ماهیّت او و کیفیّت ذات اویند بحس و یا خیال بلکه او ایجاد کننده اوهام و خالق
حواس است و فقط ظاهر شدن آن الف و لام در کتابت و نوشتن دلیل بر اینست که خداوند سبحان اظهار ربوبیّت خود فرمود
در ایجاد خلق و ترکیب ارواح لطیفه در اجساد کثیفه ایشان و هر گاه بنده نظر کند به خودش روحش را نبیند چنانچه لام صمد
روشن نیست و داخل نمیگردد در حسّی از حواس پنجگانه و چون نظر کند به کتابت براي او ظاهر شود آنچه مخفی گشته
بود،و وقتی بنده در ماهیّت باري و کیفیّت او فکر و اندیشه کند، حیران و سرگردان گشته و فکرش بچیزي که متصوّر شود
براي او نرسد براي آنکه خداي تعالی خالق صورتهاست،و هر گاه نظري بخلق او نماید
ص : 372
براي او ثابت شود که او خالق ایشان و ترکیب کننده ارواحشان در اجساد ایشانست.
و امّا(صاد)پس آن دلیل بر اینست که خداي سبحان صادق،و قولش راست و کلامش راست و بندگانش را دعوت به پیروي
کردن راست براستی و ما را بصدق و راستی وعده داده و اراده صدق هم نموده است.
و امّا(میم)پس آن دلیل بر ملک او و بیگمان او پادشاه حق و آشکار است همیشه بوده و ابدا خواهد بود و ملکش زوال پذیر
نیست.
و امّا(دال)پس آن دلیل است بر دوام ملک او و او ابدي منزّه از تغییر و زوال بلکه او خدایی است عزیز و جلیل بوجود آورنده
موجوداتی که به بودن او همه کائن و موجودند،سپس آن حضرت فرمود اگر براي علم و دانشم که خدا در توحید بمن عطا
فرموده طلّاب و حاملین مییافتم هر آینه توحید و اسلام و دین و شرایع را از(صمد)توضیح داده و استخراج مینمودم و چطور و
چگونه براي من این داوطلبان و حاملین یافت شود،و حال آنکه جدّم امیر المؤمنین(ع)هم نیافت حمله اي براي علمش حتّی آن
حضرت بود که نفس عمیق و ناله سرد از دل پر دردش کشیده و بر منبر کوفه میفرمود
اللّ الحجّه البالغه فلا
􀀀
سلونی قبل ان تفقدونی فانّ بین الجوانح منّی علما جمّا هاه هاه الا لا اجد من یحمله الا و انّ علیکم من ه
اللّ علیهم قد یئسوا من الآخره کما یئس الکفّار من اصحاب القبور.
􀀀
تتولّوا قوما غضب ه
سؤال کنید از من پیش از آنکه مرا از دست بدهید پس البتّه میان جوانح من(در قلب و سینه من)علوم فراوانی است آهاي
آهاي بدانید که
ص : 373
نمیابم کسی را که حامل آن علوم من باشد.و بیگمان بر شما از طرف خدا حجّت و دلیل رسایی است،پس دوست نشوید و
دوست ندارید مردمی را که خدا بر آنها خشم و غضب نموده آنها مأیوس از آخرتند چنانچه کفّار مأیوس از خفتگان در
قبورند.
اللّ أَحَدٌ بدون تأویل
􀀀
و از عبد خیر روایت کرده که مردي از علی علیه السلام سؤال کرد از تفسیر این سوره،پس فرمود، قُلْ هُوَ هُ
عدد الصمد بدون تبعیض پراکندگی، لَمْ یَلِدْ نزائید تا موروث هالکی باشد وَ لَمْ یُولَدْ زائیده نشده تا خداي مشارکی باشد،و لم
یکن له من خلقه کفوا احد و از خلق و آفریده هاي او هیچکس همتا و مانند او نیست.
ابن عبّاس گوید: لَمْ یَلِدْ نزائیده تا والد و پدر کسی باشد وَ لَمْ یُولَدْ و زائیده نشده تا فرزند کسی باشد.
و بعضی گفته اند، لَمْ یَلِدْ و لد،فرزند نزائیده تا از او ملک او را به میراث برد، وَ لَمْ یُولَدْ ،و زائیده نشده تا وارث ملک از غیرش
شود.
و بعضی گفته اند: لَمْ یَلِدْ تا دلالت بر نیاز او کند زیرا انسانی فرزند میخواهد براي نیازي که باو دارد وَ لَمْ یُولَدْ ،پس دلالت بر
حدوث او کند و این نیاز و حدوث از صفات اجسام است،و در این آیه ردّ است بر بطلان عقیده کسانی که گفتند عزیر و
مسیح پسر خداست،و اینکه فرشتگان دختران خدایند، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ یعنی احدي براي او عدیل و نظیر نیست که مانند
او باشد،و در این آیه رد بر بطلان عقیده آنهایی است که براي او مثل و مانندي در قدیم بودن و غیر آن از صفات اثبات کرده
اند.
و بعضی گفته اند:یعنی براي او همسر و عیالی نیست تا از او فرزند آورد
ص : 374
براي آنکه فرزند از همسر است پس کنایه زده از عیال و همسر به کفو براي آنکه زوجه و عیال کفو و هم سنگ شوهر و
همسرش میباشد.
اَللّ الصَّمَدُ و آنچه
􀀀
اَللّ أَحَدٌ و عدل را بیان نمود بقولش هُ
􀀀
و بعضی گفته اند:خداوند سبحان توحید را بیان فرمود بقول خودش هُ
محال و مستحیل است بر او از والد و ولد بیان فرمود بقولش لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ ، و آنچه بر او جایز و روا نیست از صفات نقص
را بیان نمود بقولش، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَ دٌ و در این آیات دلالت است بر اینکه حق تعالی جسم نیست،جوهر نیست عرض
نیست در مکان و جهت خاصی نیست.
و بعضی از صاحبان زبان و علم کلام گفته اند،ما اقسام شرك را- یافتیم که هشت قسم است:
-1 نقص 2-تقلّب 3-کثرت 4-عدد 5-علّت بودن 6-معلول بودن 7-اشکال 8-اضداد،پس خداوند سبحان نفی کرد از صفت
اَللّ الصَّمَدُ ،و نفی کرد علّت و معلول را
􀀀
اللّ أَحَدٌ ،و نفی کرد تقلّب و نقص را بقولش هُ
􀀀
خود نوع کثرت و عدد را بقولش قُلْ هُوَ هُ
بقولش لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ ،و نفی کرد اشکال و اضداد را بقولش وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَ دٌ ،پس حاصل شد وحدانیّت بحت و
محض بسیط خدا.
و عمران بن حصین روایت کرده که پیغمبر(ص)یک گروهی را شبانه براي سرکوبی طایفه اي از طاغیان بر انگیخت و
علی(ع)را بر آنها امیر نمود،پس چون برگشتند،از آنها از علی علیه السلام پرسید،گفتند،از هر جهت خوب بود مگر آنکه در
اللّ أَحَدٌ را میخواند،پس فرمود چرا اي علی این کار را کردي فرمود،براي آنکه من قُلْ
􀀀
هر نماز جماعتی براي ما قُلْ هُوَ هُ
ص : 375
اللّ أَحَدٌ
􀀀
هُوَ هُ
را دوست دارم،پیغمبر فرمود تو آن را دوست نداشتی تا اینکه خداي عز و جل تو را دوست داشت،و روایت شده است که
پیغمبر(ص)در آخر هر آیه اي از این سوره توقف و مکث میفرمود.
اللّ أَحَدٌ بخوانم و وقتی از آن فارغ شدم بگویم سه مرتبه
􀀀
فضیل بن یسار گوید حضرت ابا جعفر(ع)مرا امر فرمود که من قُلْ هُوَ هُ
( اللّ ربّی. ( 1
􀀀
اللّ ربیّ کذلک ه
􀀀
اللّ ربیّ کذلک ه
􀀀
کذلک ه
ص : 376
اللّ أَحَدٌ 24 حدیث نقل نموده که بعضی از آنها را ابو علی
􀀀
1) -محدث بحرینی در تفسیر برهان در فضیلت و ثواب قُلْ هُوَ هُ -1
طبرسی در مجمع آورده و ما هم یاد کردیم،سیّد بحرینی در حدیث 19 گوید محمد بن یعقوب کلینی صاحب کافی باسنادش
اللّ أَحَدٌ
􀀀
از ابن عباس روایت کرده که پیامبر اسلام رسول خدا(ص)بعلی بن ابی طالب(ع)فرمود،بیگمان مثل تو مثل قُلْ هُوَ هُ
است،پس کسی که یک مرتبه آن را بخواند مثل آنست که یک سوّم قرآن را خوانده و کسی که دو مرتبه بخواند چنانست که
دو سوّم قرآن را خوانده و کسی که سه مرتبه بخواند مانند کسیست که تمام قرآن را خوانده و همین طور تو،کسی که بدلش
تو را دوست بدارد براي او یک سوّم ثواب بندگان خواهد بود،و کسی که تو را بدل و زبان دوست بدارد،براي او ثواب دو
سوّم بندگان خواهد بود،و کسی که تو را دوست بدارد بدل و زبان و دستش ثواب تمام بندگان خواهد بود.(عرض میدارم
پروردگارا سوگندت میدهم باسم اعظمت و بجمیع پیامبران مرسلت و باحب خلقت خاندان رسالت علیهم السلام آن بآن
محبّت مولایم علی بن ابی طالب روحی له الفداء را در دل و زبان و جمیع اعضایم زیاد بفرما،آمین یا ربّ العالمین). و باز در
حدیث 20 و 21 که مضمون هر دو یکیست به اسناد مختلف در بیستم از نعمان بن بشیر از رسول خدا(ص)و در حدیث بیست
اللّ أَحَدٌ
􀀀
و یک باسنادش از حضرت باقر علیه السلام گوید،رسول خدا(ص) فرمود،اي علی البتّه در تو مثلی از قُلْ هُوَ هُ
میباشد،کسی که یک بار آن را بخواند ثلث قرآن را خوانده و کسی که دو بار آن را بخواند دو ثلث قرآن را
دنباله پاورقی از صفحۀ قبل:
(1
(خوانده و کسی که سه بار بخواند تمام قرآن را خوانده. اي علی کسی که تو را بقلبش دوست بدارد براي او اجر و ثواب ثلث
امّت خواهد بود،و کسی که تو را بقلبش دوست بدارد و بزبانش هم یاریت کند براي او ثواب و اجر دو ثلث از امّت خواهد
بود و کسی که تو را بدلش دوست بدارد و بزبانش یاریت کند و بشمشیر و دستش کمکت نماید براي او اجر و ثواب تمام
اللّ علیه و
􀀀
امّت خواهد بود. و در حدیث 20 که مفصّل و حدیث 24 بجاي امّت ایمان ذکر شده و در آخر هر دو پیامبر صلّی ه
آله فرمودند: قسم بخدایی که مرا بحق مبعوث برسالت نمود اگر تمام اهل زمین تو را دوست میداشتند چنانچه اهل آسمان
دوست میدارند تو را،خدا هیچکس از آنها را عذاب نمیکرد.
ص : 377
سوره فلق
اشاره
بیشتر مفسّرین گفته اند مدنی و بعضی هم گفته اند مکّی است.
عدد آیات آن:
به اتّفاق پنج آیه است.
فضیلت آن:
در حدیث ابی بن کعب است که هر کس قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس را بخواند،پس مانند آنست که تمام
کتابهایی که خدا نازل کرده بر پیامبران خوانده است.
و از عقبه بن عامر روایت شده که گفت رسول خدا(ص)فرمود بر من آیاتی نازل شده که مانند آن نازل نشده و آن معوذتان
اللّ علیه و آله که فرمود
􀀀
است و این روایت را مسلم هم در صحیح خود نقل کرده است،و از همین عقبه است از پیغمبر صلّی ه
اللّ ،پس مرا معوّذتین آموخت،سپس آن را
􀀀
اي عقبه آیا بتو بیاموزم دو سوره را که آنها افضل قرآن باشد،گفتم آري یا رسول ه
در نماز صبح خواند و بمن فرمود آن را بخوان هر وقت که برخاستی،و خوابیدي.
ابو عبیده حذاء از حضرت ابی جعفر علیه السلام روایت نموده که فرمود هر کس در نماز وتر(نماز یک رکعتی)شبش معوّذتین
اللّ احد بخواند باو گفته میشود بشارت و مژدگانی باد بر تو اي بنده خدا که مسلّما خدا وتر تو را(نماز شب تو
􀀀
و قل هو ه
را)قبول فرمود.
ص : 378
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
خداوند سبحان در سوره تبّت مذمّت کرد دشمنان رسول را آن گاه توحید را در سوره اخلاص یاد نمود،سپس استعاذه و پناه
بردن بخدا را در این دو سوره یاد کرد و فرمود:
[ [سوره الفلق ( 113 ): آیات 1 تا 5
اشاره
اَلنَّفّ فِی اَلْعُقَدِ
􀀀
اتِ􀀀 ذا وَقَبَ ( 3) وَ مِنْ شَرِّ اث 􀀀 اسِقٍ إِ 􀀀 ا خَلَقَ ( 2) وَ مِنْ شَرِّ غ 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ اَلْفَلَقِ ( 1) مِنْ شَرِّ م 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( ذا حَسَدَ ( 5 􀀀 حاسِدٍ إِ 􀀀 4) وَ مِنْ شَرِّ )
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)بگو(اي محمد)پناه میبرم به پروردگار صبح( 2)از شرّ و زیان تمام مخلوق( 3)و از شرّ و زیان
سیاهی شب آن گاه که تمام عالم را فرا بگیرد( 4)و از شرّ و زیان زنان جادوگر که در گره ها میدمند و افسون میکنند( 5)و از
شر و زیان حسود آن گاه که حسد بورزد.
لغات:
الفلق:اصلش شکاف بسیار وسیع است از قول ایشان فلق رأسه بالسیف،شکافت سرش را بشمشیر یفلقه میشکافد فلقا شکافتنی،و
گفته می
ص : 379
شود روشن تر از شکاف صبح و جدا کرد صبح براي آنکه عمود صبح میشکافد بسبب روشنایی سیاهی شب را.
الغاسق در لغت آنکه هجوم کند بضررش و در اینجا مقصود شب است زیرا در آن درّندگان و گزندگان از آشیانه ها و
سوراخهاي خود بیرون میآیند غسقت القرحه هر گاه چرك آن بیرون آید و سر باز کند و از آنست الغساق صدید اهل النار
چرك و خون اهل آتش که به سبب عذاب سیلان پیدا میکند و غسقت عینه یعنی اشکش سرازیر شد.
الوقوب:یعنی دخول وقب یقب دخل یدخل و از آنست الوقبه الفقره دمیدن در بوق براي آنکه در آن داخل میشود.
النفث:شبیه و مانند نفخ و دمیدن است و امّا تفل(لف)پس آن دمیدن با آب دهان است و این فرق است بین نفث و تفل.
فرزدق شاعر گوید:
هما نفثا فی فیّ من فمویهما
علی النافث الغاوي اشدّ رجامی
آن دو زن دمیدند در دهان من از دهان خودشان بر دمنده فریبنده سخت ترین انداختن را،شاهد این بیت نفثا است که بمعناي
دمیدن و یا ریختن آب دهان است.
الحاسد:آنست که آرزو میکند زوال نعمت را از صاحبش گرچه براي خودش هم نخواهد،پس حسد مذموم است و غبطه
ممدوح و پسندیده است و غبطه خواستن نعمت است براي خود مانند آنچه براي رفیقش هست و نمیخواهد زوال آن نعمت را
از او.
ص : 380
شأن نزول این سوره:
اللّ علیه و آله را آن گاه آن را در چاه بنی
􀀀
مفسّرین اهل سنّت گفته اند:که لبید بن اعصم یهودي سحر کرد رسول خدا صلّی ه
زریق انداخت، پس رسول خدا(ص)مریض شد،پس آن حضرت در بین آنکه خوابیده بود دو فرشته نزد او آمدند پس یکی از
آنها نزد سر آن حضرت نشست و دیگري در پیش پاي آن حضرت،پس بآن حضرت خبر دادند که آن در چاه ذروان در
درون صورتی زیر سنگی و جف پوست خوشه خرما و راعوفه سنگی است در ته چاه که بر آن می ایستد،پس
پیغمبر(ص)بیدار شد و حضرت علی علیه السلام و زبیر و عمّار را فرستاد،پس آب چاه را کشیدند و آن سنگ را بلند کردند و
آن جف و بسته را از آن بیرون آوردند و دیدند در آن شانه راست و در دو دانه از دندانه هاي آن شانه یازده گره است که با
اللّ
􀀀
سوزن دوخته شده،پس این دو سوره نازل شد،پس هر آیه اي که می خواند یکی از این گره ها باز میشد و پیغمبر صلّی ه
اللّ
􀀀
علیه و آله در خود احساس سبکی و عافیت میکرد،پس چون دو سوره مذکوره تمام شد همه گره ها باز،و پیغمبر صلّی ه
علیه و آله عافیت کامل پیدا نمود و جبرئیل علیه السلام میگفت بنام خدا تو را از شر هر چیزي که آزارت کند از حسود و
چشم بدي حفظ میکنم،و خدا تو را شفا بخشد.
و اهل سنّت این را از عایشه و ابن عبّاس روایت کرده اند،و این درست نیست براي اینکه کسی که توصیف شود به اینکه سحر
شده و جادو گردیده پس مثل آنست که عقلش زایل شده و دیوانه گشته است و مسلّما خدا امتناع دارد این را در قول خودش
إِلاّ رَجُلًا
􀀀
الظّ إِنْ تَتَّبِعُونَ
􀀀
الَ الِمُونَ 􀀀 که فرمود، (وَ ق
ص : 381
الَ فَضَلُّوا ،نگاه 􀀀 مَسْحُوراً) ستمکاران گفتند که شما پیروي نمیکنید مگر مردي که سحر شده است اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْث
کن چگونه براي تو مثل زدند پس گمراه شدند و لیکن ممکن است که آن یهودي یا دختران او بنا بر آنچه روایت شده در
این کوشش کردند و قدرت بر این کار پیدا نکردند،و خدا پیامبرش را بر آنچه کردند خبر داد از نقشه آنها تا استخراج شد،و
این دلالت بر صدق خبر آن حضرت داشت،و چگونه جایز باشد که بیماري پیغمبر از کار آنها باشد و حال آنکه اگر بر این
قدرت داشتند هر آینه آن حضرت را کشته و بسیاري از مؤمنین را میکشتند با شدّت دشمنی ایشان با آن حضرت.
تفسیر:
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ)
بگو اي محمد پناه میبرم به پروردگار صبح این امریست از خداي سبحان مر پیامبرش را(ص)و مقصود تمام امّت اوست و
معنایش اینست که بگو اي محمد پناه میبرم و امتناع میکنم به پروردگار صبح و خالق آن و مدبّر آن و محلّ طلوع آن وقتی
خواهد بنا بر آنچه صلاح و مصلحت آن اقتضا کند.
ا خَلَقَ) 􀀀 (مِنْ شَرِّ م
از شرّ آنچه آفریده است از جنّ و انس و سایر حیوانات،و صبح را فلق نامید براي شکافتن عمود آن به سبب روشنایی از
تاریکی و سیاهی شب چنانچه بآن فجر هم گفته میشود،براي منفجر شدن آن برفتن تاریکیش، و این قول ابن عبّاس و جابر و
حسن و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده است.
و بعضی گفته اند:الفلق:موالید و نوزادانند،براي آنکه ایشان شکافته میشوند بسبب خروج از اصلاب آباء و ارحام امّهات
چنانچه شکافته
ص : 382
میشود دانه از گیاه.
سدي گوید:فلق چاهیست عمیق در جهنّم که اهل دوزخ از شدّت حرارت آن پناه میبرند،بخدا،ابو حمزه ثمالی و علی بن
ابراهیم قمی در تفسیرشان این را روایت نموده اند.
و قول خدا،ما خلق عام است در تمام آنچه خداي تعالی آن را آفریده از کسانی که ممکن است شرّي از آن حاصل شود،و
اللّ تعالی مثل السباع و الهوام و الشیاطین و غیره از شر چیزهایی که خداي تعالی آن را
􀀀
تقدیرش من شرّ الاشیاء- الّتی خلقها ه
ایجاد کرده مانند درندگان و گزندگان و شیطانها و غیر آنها.
ذا وَقَبَ) 􀀀 اسِقٍ إِ 􀀀 (وَ مِنْ شَرِّ غ
ابن عباس و مجاهد و حسن گویند:از شرّ شب آن گاه که بتاریکیش عالم را فرا گیرد،پس بنا بر این مقصود از شرّ چیزها و
مکروهاتی است که در شب حادث میشود،چنانچه گفته میشود پناه میبرم از شرّ این بلده و البتّه شب را اختصاص بذکر داده
براي اینکه غالب فسّاق در شب اقدام بر فسق میکنند و هم چنین گزندگان و درندگان بیشتر در شب اذیت میکنند و اصل غسق
جاري شدن بزیانست،و بعضی گفته اند که غاسق هجوم کننده بضرر است هر چه بوده باشد.
النَّفّ فِی الْعُقَدِ)
􀀀
اتِ􀀀 (وَ مِنْ شَرِّ اث
حسن و قتاده گویند:یعنی و از شرّ زنان جادوگري که در گره ها میدمند،و البتّه امر فرموده به پناه بردن از شرّ سحره براي توهّم
اینکه ایشان مریض میکنند و صحّت میدهند و کارهایی از سود و ضرر و خیر و شرّ انجام میدهند و عوام مردم هم آنها را باور
می کنند،پس بزرگ میشود باین ضرر در دین و براي آنکه ایشان خیال میکنند
ص : 383
که آنها خدمت جنّ نموده و از آنها تعلیم غیب میکنند و فساد این در دین ظاهر است،پس براي خاطر این ضرر امر نمود به پناه
بردن از شرّ ایشان ابو مسلم گوید:نفاثات زنانی هستند که افکار و آراء مردان را زده و آنها را از اهدافشان منصرف و باندیشه
ها و آراء خودشان بر میگردانیدند براي اینکه از عزم و راي تعبیر بعقده و گره و از گشودن آن بنفث و دمیدن میکردند و
عادت جاري شده بود که هر که در عقد و گره دمیده باید خود او آن را بگشاید.
ذا حَسَدَ) 􀀀 حاسِدٍ إِ 􀀀 (وَ مِنْ شَرِّ
و پناه میبرم به پروردگار صبح از شرّ حسود آن گاه که اظهار حسد کند زیرا اینکه حسد او را و امیدارد بر اینکه به محسود
شرّي و ضرري برساند،پس خداوند امر فرمود که از شر او پناه به خدا برند.
و بعضی گفته اند:که اراده فرموده از شرّ خود حسود و زیان چشم او را زیرا که چه بسا شده چشم و دل حسود اصابت کرده
بمحسود و او را معیوب و ضرر زده و در حدیث آمده که چشم(چشم زدن)حق است،و گذشت در سوره قلم مطالبی در
اللّ علیه و آله هرگز در مسابقات عقب نمی افتاد و شتري و یا اسبی بر
􀀀
پیرامون چشم،و روایت شده که ناقه عضباء پیغمبر صلّی ه
او سبقت نمیگرفت،پس یک اعرابی آمد و پیشنهاد مسابقه کرد با عضباء و بر آن سبقت گرفت پس این بر اصحاب دشوار
آمد،پیغمبر(ص) فرمود،بر خداي عزّ و جل حق است که بلند نکند چیزي را از دنیا مگر اینکه آن را پائین آورد.
اللّ علیه و آله روایت کرده که هر کس چیزي
􀀀
و انس از پیغمبر صلّی ه
ص : 384
ببیند که از آن خوشش نیاید و در نظرش عجیب جلوه کند بگوید،
اللّ لا قوّه الاّ باللّه از زیان مصون بماند.
􀀀
اللّ ما شاء ه
􀀀
اللّ ه
􀀀
ه
اللّ علیه و آله بسیار بود که حسن و حسین علیهما السلام را بواسطه این دو سوره تعویذ میکرد،و
􀀀
و روایت شده که پیغمبر صلّی ه
بعضی از ایشان گفته اند که خداوند سبحان جمع کرد شرور را در این سوره و آن را بحسد پایان داد تا معلوم شود که حسد
.( پست ترین طبیعتها و صفات ذمیمه است،پناه بخدا میبریم از آن ( 1
ص : 385
1) -اخبار و آثار در مذمّت صفت حسد بسیار است،و بعضی از دانشمندان معاصر کتاب مستقلّی بنام حسد تألیف و طبع -1
نموده اند،و آثار شوم آن غالبا عاید خود حسود میشود و براي همین است که فرموده اند الحسود لا یسود ،حسود سودي
نصیبش نمیشود، الحسد یأکل- الایمان کما تأکل النار الحطب حسد ایمان را میخورد و نابود میکند چنانچه آتش هیزم را
میخورد و خاکستر میکند، و کاد الحسد ان یغلب القدر حسد میشود که بر قدر و قضا غلبه کند. و امّا اینکه اثر شوم حسد غالبا
بر خود حسود واقع میشود،براي نمونه حکایت عجیبه اي که در تواریخ مسطور و در تفسیر اثنا عشري هم مذکور است مینگارم
تا روشن شود. در عصر موسی هادي عباسی برادر هارون الرشید در بغداد صاحب نعمتی بود که یکی از همسایگان او بر وي
حسد برده و سعی میکرد بهرچه میتوانست براي زوال نعمت از او کوشش میکرد ولی موفق نمی شد پس باین فکر افتاد که از
راه اتلاف و هلاك خود بلکه میتواند آن شخص متنعّم و خیّر را نابود کند غلامی به این منظور خرید و مدّتی او را تربیت کرد
وقتی بزرگ و قادر شد امر کرد او را که بکشد او را بر بام خانه دنباله پاورقی صفحه بعد
دنبالۀ پاورقی از صفحۀ قبل:
(1
(محسود تا کسان او آن مرد دولتمند نیکوکار را قصاص کنند باتّهام قتل او غلام او را بسیار نصیحت کرد که خود را بخیال
امري که نمیدانی محقق شود یا نشود،هر آینه عقلایی نخواهد بود،خلاصه حسود گفت بتو مربوط نیست و حتما باید این کار
را بکنی عاقبت سه هزار درهم بغلام داد و با کارد و الزام کرد او را،آخر شب عمر خود بیدار مانده و در سحر آن غلام را
بیدار و به پشت بام همسایه خوابیده بسمت قبله و گفت عجله کن غلام هم گلوي او را بریده و فرار کرد و باصفهان رفت و
روز بعد قضیّه کشف شده و آن شخص نیکوکار ثروتمند را که مقتول در پشت بام او بود گرفته و باتّهام قتل او بزندان
افکندند تا به پرونده قتل رسیدگی و آن شخص را قصاص کنند. پس بعد از مدّتی یک نفر از مردم بغداد مسافرت باصفهان
نمود و در آن بغلام برخورد کرد و جریان قتل را باو گفت،غلام گفت قاتل آن شخص منم و جریان را کاملا تشریح کرد و
فورا به بغداد برگشت و بدولت اطلاع داد و آن شخص متّهم و بیگناه را از زندان و تهمت و قتل نجات و خود هم از قصاص
صارِ . 􀀀 ا أُولِی الْأَبْ 􀀀 معاف گردید،و خون آن بدبخت حسود که حسدش موجب شده بود از بین رفت، فَاعْتَبِرُوا ی
ص : 386
سوره الناس
اشاره
در مدینه نازل شده و آن مانند سوره فلق است براي اینکه آن یکی از دو سوره معوذتین است و آن شش آیه است.
فضیلت آن:
اللّ علیه و آله کسالت و درد شدید و سختی پیدا
􀀀
فضیل بن یسار گوید شنیدم ابو جعفر علیه السلام میفرمود رسول خدا صلّی ه
کرد و جبرئیل و میکائیل خدمت آن حضرت آمدند،جبرئیل در بالاي سر آن حضرت نشست و میکائیل در پائین پاي،پس
جبرئیل آن حضرت را بقل اعوذ برب الفلق دعاء خواند و به خدا پناه برد و میکائیل بسوره قل اعوذ برب الناس.
اللّ علیه و آله آمد در حالی که
􀀀
اللّ علیه السلام روایت کرده که جبرئیل خدمت پیغمبر صلّی ه
􀀀
ابو خدیجه از حضرت ابی عبد ه
آن حضرت داد خواهی می کرد و یا ناله مینمود،پس ارواح پلیده را از آن حضرت بوسیله قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب
اللّ احد دور کرد و گفت
􀀀
الفلق و قل هو ه
اللّ یشفیک من کل داء یوذیک خذها فلتهنیک بنام خدا ارواح پلیده را از او دور میسازم و خدا شفا میدهد
􀀀
اللّ ارقیک و ه
􀀀
باسم ه
تو را از هر دردي که تو را اذیّت کند بگیر آن را که بر تو گوارا باشد.و گفت:
ص : 387
[ [سوره الناس ( 114 ): آیات 1 تا 6
اشاره
اَلْخَنّ ( 4) اَلَّذِي یُوَسْوِسُ
اسِ􀀀 اَلْو واسِ􀀀 اَلنّ ( 3) مِنْ شَرِّ سَْ
اسِ􀀀 هِ 􀀀 اَلن ( 2) إِل ّ
اسِ􀀀 م اَلنّ ( 1) لَِکِ
اسِ􀀀 بِر منِ اَلرَّحِیمِ . قُلْ أَعُوذُ بَِّ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( اَلنّ ( 6
اسِ􀀀 و اَلنّ ( 5) مِنَ اَلْجِنَّهِ اسِ􀀀 ص فِی دُُورِ
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان ( 1)بگو اي محمد پناه میبرم به پروردگار مردم( 2)پادشاه مردم( 3)معبود مردم( 4)از شرّ و ضرر
وسواس(که نامش)خنّاس است( 5)آنکه در پنهانی و آشکارا وسوسه میکند در سینه هاي آدمیان( 6)خواه از جنّ باشد و خواه از
آدمیان.
قرائت:
ابو عمرو و دوري از کسایی قرائت کرده اند که اماله میداد الناس در این آیات را در موضع جر است و اماله نمیداد در رفع و
نصب و دیگران اماله نمیدادند.
لغت:
الوسواس:یعنی حدیث نفس بچیزي که مانند صوت خفی است و اصل
ص : 388
آن صداي آهسته و پنهانی است،از قول اعشی:
تسمع للحلی وسواسا اذا انصرفت
کما استعان بریح عشرق زجل
میشنوي صداي زنگوله خلخال را هر گاه برختخواب و خوابگاه خود میرود چنانچه بسبب باد صداي دانه خشخش دانه درخت
عشرق شنیده میشود،شاهد این بیت وسواسا است که صداي آهسته و آرام باشد و این بیت از هفت قصیده معلّقه مشهوره است.
روبه گوید:
وسوس یدعو مخلصا ربّ الفلق
سرّا و قد آون ت؟؟وین العتق
آهسته و یواش میخواند از روي اخلاص و خلوص پروردگار صبح را در نهانی و صدا میکرد مانند صداي شکم گور خر وقتی
که پر خورده و آشامیده باشد شکمش آهسته صداي طق طق میکند،شاهد این بیت کلمه وسوس است که صداي آرام باشد.
و وسوسه مانند همهمه است و از آنست قول ایشان فلانی موسوس هر گاه بر او غلبه کند چیزي که او را مبتلا به زرداب و
کسالت صفرایی کند گفته میشود وسوس وسواسا و وسوسه و توسوس.
الخنوس:پنهانی بعد از ظهور است،خنس یخنّس و از آنست الخنّس در بینی یعنی تو دماغی گفتن براي نهانی آن بگرفتن او در
موقع گریپ و سرما خوردگی.
الناس:اصل آن اناس است،پس همزه اي که فاء الفعل است حذف شده و دلالت میکند بر این انس و اناس،و امّا قول ایشان در
تحقیر آن نویس،پس الف دوّم چون زایده بوده اشتباه بالف فاعل شده،پس
ص : 389
قلب بواو گردیده است.
اعراب:
واسِ پس مثل آنکه گفته است اعوذ باللّه من شرّ الجنه و 􀀀 بعضی گفته اند:که قول خدا مِنَ الْجِنَّهِ بدل از قول او مِنْ شَرِّ- الْوَسْ
الناس،و بعضی گفته اند که من بیانیه براي وسواس است و تقدیرش من شرّ ذي الوسواس الخنّاس من الجنّه و الناس،یعنی
صاحب وسوسه اي که از جنّیان و آدمیان است،پس الناس معطوف بوسواس چنانست که آن در معناي ذي الوسواس است،و
اگر خواستی حذف نشود مضاف پس تقدیرش میشود من شرّ الوسواس الواقع من الجنّه از شرّ وسواسی که واقع میشود از جنّی
که وسوسه میکند در سینه هاي مردم پس فاعل یوسوس ضمیر جنه است،و البته ذکر نمود براي اینکه جنه و جنّ یکیست و
جایز است از آن کنایه آورده شود اگر چه متأخّر از آنهم باشد براي آنکه آن در نیّت تقدیم است،پس جاري مجراي قول
خدا،فاوجس فی نفسه خیفه موسی،پس احساس کرد در دل خودش ترسی موسی،و حذف عائد از صله بموصوف شده چنانچه
در قول خدا:
اللّ رَسُولًا ،یعنی آیا اینست آنکه خدا او را به عنوان رسالت برانگیخت.
􀀀
ذَا الَّذِي بَعَثَ هُ 􀀀 أَ ه
تفسیر:
(قُلْ)
بگو اي محمد.
النّ )
اسِ􀀀 بِر (أَعُوذُ بَِّ
پناه میبرم بخالق آدمیان و مدبر و ایجاد کننده ایشان.
النّ )
اسِ􀀀 م ( لَِکِ
یعنی آقاي ایشان و تواناي بر ایشان و در اینجا جایز
ص : 390
نباشد مگر ملک،ولی در سوره مبارکه فاتحه ملک و مالک هر دو جایز است،و این جهتش اینست که صفت ملک دلالت
میکند بر تدبیر کسی که اشعار به تدبیر میکند ولی مالک چنین نیست براي اینکه جایز است که گفته شود مالک ثوب ولی
جایز نیست ملک ثوب بگویند،پس لفظ در فاتحه الکتاب بر معناي ملک در روز جزاء جاري شده است و در این سوره جاري
شده بر ملک تدبیر کسی که می اندیشد و میداند تدبیر را، پس لفظ ملک در اینجا اولی و احسن است و معنایش پادشاه تمام
آدمیانست که در تمام حوائج پناهنده باو شده و توسّل باو میجویند.
النّ )
اسِ􀀀 هِ 􀀀 (إِل
یعنی آنکه بر آدمیان واجب است که فقط او را عبادت کنند براي اینکه اوست که برایش عبادت شایسته است نه غیر او،و البتّه
النّ ) گرچه او پروردگار تمام آفریده و مخلوقاتست،براي اینکه در میان
اسِ􀀀 هِ 􀀀 خداي سبحان آدمیان را اختصاص داد و فرمود (إِل
آدمیان بزرگانی هستند،پس خبر داد بآنکه اوست پروردگارشان اگر چه بزرگ هم باشند و براي اینکه خداي سبحان فرمان
داده به پناه بردن از شرّ ایشان،پس خبر داد بذکر آنها که اوست آن کسی که باید از ایشان پناهنده باو شد،و در میان
آدمیان،سلاطین و پادشاهانی هستند،پس تذکر داد که پادشاه حقیقی آنها اوست و در میان مردم افرادي هستند که غیر خدا را
میپرستند پس یادآور شد که خدا و معبودشان اوست و فقط اوست که استحقاق و اهلیّت براي عبادت دارد،نه غیر او.
جامع علوم نحوي گوید:النّاس در این آیه تکرار نیست،براي اینکه مقصود از ناس اوّل جنین ها و بچه هاي پنهان در رحم
مادرهاست براي
ص : 391
النّ زیرا که اوست ایشان را
اسِ􀀀 م آنکه خدا ایشان را تربیت میکند،و مقصود از ناس دوّم اطفال است و براي همین فرمود لَِکِ
النّ براي اینکه اهل تکلیف
اسِ􀀀 هِ 􀀀 سو جوانان بالغ و مکلّفین است و براي همین فرمود إِل نیرومند و مقتدر میکند و مقصود به ناس مّ
و بالغین او را عبادت میکنند،و مقصود از ناس چهارم علماء و دانشمندانست که شیطان وسوسه میکند ایشان را،و جاهل را
اراده نکرده زیرا که جاهل بنادانی و جهلش گمراه میشود،و البتّه وسوسه در قلب عالم میآید چنانچه فرمود،فوسوس الیه
الشیطان،پس وسوسه کرد باو شیطان.
الْخَنّ ) چند قول است:
اسِ􀀀 الْو واسِ􀀀 در قول خداوند (مِنْ شَرِّ سَْ
-1 اینکه یعنی از شرّ وسوسه اي که از جنّیان واقع میشود و بیان آن گذشت.
-2 اینکه یعنی از شر صاحب وسواس که شیطانست چنانچه در خبر آمده که شیطان وسوسه میکند و هر گاه بنده خدا را یاد
کند مخفی میشود، سپس خداي تعالی او را توصیف کرد و فرمود:
النّ )
اسِ􀀀 ص (الَّذِي یُوَسْوِسُ فِی دُُورِ
یعنی بسخن مخفی که مفهوم آن در دلها میرسد بدون شنیدن،سپس یاد کرد که این شیطانی که وسوسه میکند در سینه هاي
مردم.
(مِنَ الْجِنَّهِ)
کانَ مِنَ الْجِنِّ تمام فرشته ها بر آدم سجده، کردند 􀀀 إِلاّ إِبْلِیسَ
􀀀
از جنّیان و ایشان شیاطین هستند چنانچه خداي سبحان فرمود:
مگر ابلیس که از جن بود و سجده نکرد،سپس عطف کرد به قول خودش:
ص : 392
النّ )
اسِ􀀀 و )َ
را بر وسواس و مقصود من شرّ الوسواس و من شرّ الناس مثل اینکه امر فرموده که پناه ببرند از شرّ جن و انس.
النّ ) ( 1)چنان که گفته میشود،پناه میبرم از
اسِ􀀀 و -3 اینکه یعنی از شرّ ذي الوسواس الخنّاس آن گاه تفسیر کرد بقولش (مِنَ الْجِنَّهِ شرّ هر تمرّد کننده اي از جنّیان و آدمیان و بنا بر این وسواس جن آن وسواس شیطانست بنا بر آنچه که گذشت.
ص : 393
1) -در تفسیر اثنا عشري ج 14 ص 272 گوید:تنبیه لفظ ناس در این سوره پنج مرتبه واقع شده اگر چه بحسب ظاهر تکرار -1
مینماید،امّا به حسب معنی مکرّر نیست زیرا: 1-مراد از ناس اوّل اطفالند و معناي ربوبیّت دال بر آنست. 2-ناس دوّم جوانان و
لفظ ملک دلیل است بقهر و سیاست مشیر به آنست. 3-پیران مراد است و اسم اله که مشعر است بر طاعت و عبادت مخبر است
از آن. 4-صالحان که وسواس حریص است به اغواي ایشان. 5-مراد مفسدانند که بالقاي شبهات متزلزل نمایند عقاید حقه
النّ ) شده در
اسِ􀀀 و اللّ و پایان آن به حرف سین (َ
􀀀
مردمان و اخلاق آنان را فاسد نمایند. بدانکه افتتاح قرآن به حرف(با) بِسْمِ هِ...
این سرّ غریبی است زیرا این دو حرف با و سین وقتی با هم ترکیب شود میشود(بس)و عرب گوید بسک،بمعنی حسبک براي
تو کافی است،پس چنین میشود(حسبک من الکونین،ما اعطیناك بین الحرفین)کافی است ترا از دو جهان آنچه را عطا
فرمودیم ترا از میان این دو حرف یعنی قرآن کفایت است براي هر مؤمن و مؤمنه در تحصیل مرادات دنیوي و اخروي بحسب
تلاوت و عمل بمضامین
و در وسواس آدمیان دو وجه است:
-1 اینکه وسوسه انسانی است از خودش.
-2 اغواء و فریب دادن آنست که او را میفریبد و گول میزند از آدمیان و بر این دلالت میکند قول خدا شیاطین الانس و
الجنّ،پس شیطان جن وسوسه میکند و شیطان آدمی علانیه و ظاهرا میآید و میبیند که او را نصیحت و خیر اندیشی میکند و
حال آنکه قصدش شرّ و فریفتن است.
مجاهد گوید:خنّاس شیطانی است که هر گاه یاد خدا شود مخفی شود و منقبض گردد و وقتی یاد خدا نشود بر تمام قلب
اللّ علیه و
􀀀
گسترش و تسلّط پیدا کند و تأیید میکند این را آنچه از انس بن مالک روایت شده که او گوید،رسول خدا صلّی ه
آله فرمود،شیطان پوزش را میگذارد بر قلب پسر آدم،پس هر گاه یاد خداي سبحان نماید سرش را می کشد و هر گاه فراموش
کند یاد خدا را قلب او را فرو برد،پس این است وسواس خنّاس.
و بعضی گفته اند:خنّاس معنایش زیاد مخفی شدن بعد از ظهور است،و آن مستور و مخفی از دیده آدمیان است براي اینکه
وسوسه
(1
آن از آنچه مشتمل است،شعر: اوّل و آخر قرآن ز چه با آمد و سین یعنی اندر ره دین رهبر تو قرآن بس میگویم البتّه قرآن
اللّ و عترتی ما ان
􀀀
بضمیمه خاندان رسالت علیهم السلام نه فقط قرآن زیرا پیامبر اسلام هم فرمود انی تارك فیکم الثقلین کتاب ه
تمسّ کتم بهما لن تضلّوا ابدا ،میان شما دو چیز یادگار و امانت میگذارم کتاب خدا و عترتم مادامی که باین دو متمسّک بشوید
هرگز گمراه نمیشوید...
ص : 394
میکند از جایی که بچشم دیده نمیشود.
ابراهیم تمیمی گوید:اوّل جایی که وسواس شروع میکند از قبل وضو است و بعضی گفته اند:که معناي قول خدا، اَلَّذِي
النّ انداختن شغل و کاریست در دلهاي مردم بوسوسه اش،و مقصود اینکه براي او رفقایی است که
اسِ 􀀀 ص یُوَسْوِسُ فِی ُ دُورِ
بسبب آن وسواس را بسینه میرسانند و آن نزدیکتر از خلوص او باو بسینه اش میباشد، و در این اشاره است به اینکه ضرر و
زیان از جهت این گروه و اینکه ایشان قادر و توانا هستند بر این مطلب و اگر نبود این هر آینه امر باستعاذه از ایشان خوب نبود
و در این دلالت است بر اینکه ضرري نیست از کسی که باو پناه برده میشود،و البتّه تمام ضرر از آنست که از او پناه برده شده
است،و اگر خداوند سبحان خالق زشتیها بود هر آینه تمام ضرر از او عز و جل بود،و در آن نیز اشاره است به اینکه خداي
سبحان رعایت میکند حال کسی را که باو پناه برده است پس کفایت میکند شرّ و ضرر آنها را از او و اگر این نبود هر آینه
دعوت نمیکرد که به او پناه برند از شرور ایشان،و چون خود را توصیف کرد به اینکه او پروردگار مسلّط و خداي بینیاز از
خلق است،پس البتّه کسی که نیازمند و محتاج غیر است.
خدا نمیباشد و کسی که بینیاز داناي به بینیازي خود میباشد اختیار کار زشت نمیکند،و براي همین استعاذه بخدا از شرّ غیر او
نیکوست.
اللّ علیه السلام روایت کرده که فرمود:
􀀀
اللّ بن سنان از حضرت ابی عبد ه
􀀀
و عبد ه
النّ خواندي در دلت بگو اعوذ
اسِ􀀀 بِر هر گاه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ را خواندي در دلت بگو اعوذ بربّ الفلق و هر وقت قُلْ أَعُوذُ بَِّ
بربّ
ص : 395
اللّ علیه و
􀀀
الناس و عیاشی به اسنادش از ابان بن تغلب از جعفر بن محمد علیهما السلام روایت کرده که گفت رسول خدا صلّی ه
آله فرمود:
هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه براي قلب او در سینه اش دو گوش است یک گوش را فرشته در آن میدمد و الهام میکند و در
گوش دیگر وسواس خنّاس وسوسه میکند،پس مؤمن را خدا بفرشته تأیید مینماید و این قول اوست،و ایّدهم بروح منه،و تأیید
میکند ایشان را بر وحی و فرشته اي از خودش.
تمام شد ترجمۀ تفسیر نفیس مجمع البیان در تاریخ یکشنبه 25 ذي حجّه 1398 بدست خطا کار این بنده رو سیاه امیدوار به
عفو و کرم صاحب قرآن و شفاعت حاملین واقعی و بیان کنندگان متشابهات و مجملات آن خاندان رسالت علیهم السلام..
محمد بن علی الرازي تایپ:حسن فقیهی پایان
ص : 396
فهرست جلد بیست و هفتم
عنوان صفحه سوره الطارق فضیلت سوره 3 آیات 11،1 و ترجمه آنها 4 قرائت و دلیل آیات فوق 5 شرح لغات و اعراب آیات
17 قرائت و دلیل و شرح لغات 1- 15 آیات و ترجمۀ آنها 19 - 8 سوره اعلی فضیلت سوره 16 - 6 تفسیر آیات فوق 41 - فوق 7
1 و ترجمۀ آنها 33 قرائت و دلیل و - 20 سوره الغاشیه فضیلت سورة فوق 32 آیات 26 - 18 تفسیر آیات فوق 31 - آیات فوق 19
1- 38 سورة فجر عدد آیات و فضیلت سورة و ارتباط آیات 51 آیات 3 - 34 تفسیر آیات فوق 50 - شرح لغات آیات فوق 37
63 ترتیب و نظم آیات فوق 84 سورة بلد - 63 تفسیر آیات فوق 83 - 52 ترجمه و دلیل و قرائت و شرح لغات آیات فوق 62
87- 86 ترجمه و قرائت و دلیل و لغات آیات فوق 93 1- فضیلت سوره و ارتباط آیات 85 آیات 20
ص : 397
109 ترجمۀ آیات و قرائت و دلیل و 1- 94 سورة و الشمس فضیلت سوره 108 آیات 15 - عنوان صفحه تفسیر آیات فوق 107
113 سورة و اللیل فضیلت سوره و ارتباط آیات 121 آیات - 114 تفسیر آیات فوق 120 - شرح لغات و اعراب آیات فوق 112
125 سوره و الضحی فضیلت سوره و وجه ارتباط - 122 ترجمۀ و قرائت و دلیل و شرح لغات و اعراب آیات فوق 133 1-21
- 1 و ترجمه آنها 135 قرائت و دلیل و شرح لغات و اعراب و شأن نزول آیات فوق 139 تفسیر آیات فوق 150 - 134 آیات 11
153 سورة التین فضیلت سوره - 1 و ترجمه آنها 152 تفسیر آیات فوق 163 - 140 سوره الم نشرح فضیلت سوره 155 آیات 8
1 و ترجمه آنها 174 - 166 سورة علق فضیلت سوره 173 آیات 19 - 1 و ترجمه آنها 165 تفسیر آیات فوق 172 - 164 آیات 8
1 و - 178 سورة قدر عدد آیات و فضیلت سوره 190 آیات 5 - 175 تفسیر آیات فوق 789 - شرح لغات و اعراب آیات فوق 177
194 سورة لم یکن عدد - 192 تفسیر آیات فوق 206 - ترجمه آنها 191 قرائت و اعراب و دلیل و شرح لغات آیات فوق 193
207- آیات و فضیلت 208
ص : 398
212 سورة - 214 تفسیر آیات فوق 218 - 1 و ترجمه آنها 209 قرائت و دلیل و شرح لغات و اعراب 211 - عنوان صفحه آیات 8
225 سوره - 220 ترجمه و قرائت و دلیل و شرح لغات آیات فوق 234 1- اذا زلزلت عدد آیات و فضیلت سوره 319 آیات 8
1 و ترجمۀ آنها 232 قرائت و دلیل و شرح لغات آیات فوق و شأن - عادیات فضیلت و عدد آیات و ترتیب سوره 231 آیات 11
1 و ترجمۀ - 235 سوره قارعه عدد آیات و فضیلت سوره و ارتباط آنها 242 آیات 11 - 233 تفسیر آیات فوق 241 - نزول 234
246 سورة تکاثر فضیلت سوره و - 244 تفسیر آیات فوق 249 - آنها 243 قرائت و دلیل و شرح لغات و اعراب آیات فوق 245
254- 252 تفسیر آیات فوق 259 - 1 و ترجمۀ آنها 251 قرائت و دلیل و شرح لغات آیات فوق 253 - ارتباط آیات 250 آیات 8
1 و ترجمۀ آنها و شرح لغات و اعراب 261 تفسیر آیات - سورة عصر عدد آیات و فضیلت سوره و ارتباط آیات 260 آیات 3
1 و ترجمۀ آنها 266 دلیل و قرائت آیات فوق 267 - 262 سورة همزه فضیلت سوره و ارتباط آیات 265 آیات 9 - فوق 264
شرح لغات آیات فوق 268
ص : 399
1 و ترجمه و دلیل و قرائت - 269 سورة فیل فضیلت سوره و ارتباط سوره ها 275 آیات 5 - عنوان صفحه تفسیر آیات فوق 273
276 سورة ایلاف فضیلت سوره 291 - آنها 276 شرح لغات و اعراب آیات فوق و قصه اصحاب فیل و تفسیر آیات فوق 290
295 سورة أ رأیت عدد - 291 تفسیر آیات فوق 300 - 1 و ترجمه و قرائت و دلیل و شرح لغات و اعراب آنها 294 - آیات 4
302 تفسیر - 1 و ترجمه و دلیل قرائت و اعراب شرح لغات آنها 303 - آیات و فضیلت سوره وجه ارتباط آیات 301 آیات 7
1 و ترجمه آنها 309 شرح لغات و اعراب و شأن نزول آیات فوق - 304 سورة کوثر فضیلت سوره 308 آیات 3 - آیات فوق 307
311- 310 تفسیر آیات فوق 317
ص : 400
320- 1 و ترجمه و قرائت و دلیل و اعراب شأن نزول آنها 321 - 318 آیات 6 - عنوان صفحه سورة کافرون فضیلت سوره 319
326 سورة تبّت فضیلت سوره - 1 و فضیلت سوره و ترجمه و تفسیر آنها 343 - 322 سورة نصر آیات 3 - تفسیر آیات فوق 325
348 سورة اخلاص - 344 تفسیر آیات فوق 354 - 1 و ترجمۀ و قرائت و دلیل و شرح لغات آنها 347 - عدد آیات و آیات 5
1 و - 355 سورة فلق عدد آیات و فضیلت سوره 378 آیات 5 - 1 و ترجمه و تفسیر آنها 377 - فضیلت سوره و عدد آیات 5
1 و - 382 سورة الناس فضیلت سوره 387 آیات 6 - 379 تفسیر آیات فوق 386 - ترجمه و شرح لغات و شأن نزول آنها 381
391- 388 تفسیر آیات فوق 396 - ترجمه و قرائت و شرح لغات و اعراب آنها 390
ص : 401
ص : 402
دربا