گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نوجوان
جلد سوم
از مهمترین آیات قرآن « آیۀ الکرسی »




یکی از مهمترین آیات قرآن « آیۀ الکرسی
لارْضِ مَنْ ذَا الَّذي یَشْفَعُ 􀂊 255 اَللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ مافِیالسَّمواتِ وَ مافِیا
( جزء سوّم ( 11
لارْضَ وَ لا 􀂊 عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ اِلاّ بِماشاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ ا
یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ
هیچ معبودي نیست جز خداوند یگانه زنده که قائمبه ذات خویشاست و موجوداتدیگر ، قائم به او هستند، هیچگاه خواب سبک و
سنگینیاو را فرانمیگیرد(و لحظهاياز تدبیر جهان هستی ، غافل نمیماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ، از آنِ
او است ، کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟ ( بنابراین شفاعتِ شفاعتکنندگان براي آنها که شایسته
شفاعتند ، از مالکیت مطلقه او نمیکاهد ) آنچه را در پیش روي آنها ( بندگان ) و پشتسرشان است ، میداند ( و گذشته و
آینده در پیشگاهعلماو، یکساناست ) و کسیازعلم او آگاهنمیگردد،
12 ) سوره بَقَره )
جز به مقداري که او بخواهد ، ( او است که به همهچیز آگاه است و علم و دانش محدود دیگران ، پرتوي از علم بیپایان و
نامحدود او است )، تخت (حکومت) او ، آسمانها و زمین را در بر گرفته و نگاهداري آن دو ( آسمان و زمین ) او را خسته
نمیکند، بلنديِ مقام و عظمت، مخصوص او است.
به معنی زندگی است . « حَیات » از ماده « حَیّ »
به گفته بسیاري از مفسران به معنی سستی مخصوصی است که در آغاز خواب روي میدهد یا به تعبیر دیگر « وَسَن » از ماده « سِنَۀٌ »
سِنَۀ » به معنی خواب ، یعنی حالتی است که قسمت عمده حواسّ انسان از کار میافتد ، در واقع « نَوْم » بهمعنی خواب سبک است و
گفته میشود . « نَوْم » ، خوابی است که به چشم عارض میشود ، اما وقتی عمیقتر شد و به قلب عارض شد «
چیست ؟ « کرسی » و « عرش » منظور از
گرفته شده که به معنی « کِرْس » از نظر ریشه لغوي از « کُرْسِیّ »
( جزء سوّم ( 13
اصل و اساس میباشد و گاهی نیز به هر چیزي که به هم پیوسته و ترکیب شده است ، گفته میشود و به همین جهت به تختهاي
است که به معنی چیز مسقّف یا خود سقف و یا تخت پایهبلند میآید . « عَرْش » ، میگویند و نقطه مقابل آن « کُرْسِیّ » ، کوتاه
کنایه از علم میباشد و نظر به « کُرْسِیّ » و از آنجا که استاد و معلم به هنگام تدریس و تعلیم بر کُرْسِیّ مینشیند ، گاهی کلمه
و فرمانروایی بر « قدرت » و « حکومت » تحت اختیار و زیر نفوذ و سیطره انسان است ، گاهی به صورت کنایه از « کُرْسِیّ » اینکه
منطقهاي به کار میرود .
به معنی ثقل و سنگینیمیباشد . « اَوْد » در اصل از ریشه « یَؤُدُهُ »
صفحه 12 از 62
سؤال کرد و فرمود : « اُبَیّ بن کَعْب » دراهمیّتوفضیلتاینآیههمینبسکهازپیامبرگرامیاسلام صلیاللهعلیهوآله نقل شده است که از
اَللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَیُّ » : عرض کرد ؟ « کدام آیه برترین آیه کتاب اللّه است »
14 ) سوره بَقَره )
دانش بر تو گوارا باد ، سوگند به کسی که جان محمد » : پیامبر صلیاللهعلیهوآله دست بر سینه او زد و فرمود ، « الْقَیُّومُ
.« صلیاللهعلیهوآله در دست او است ، این آیه داراي دو زبان و دو لب است که در پایه عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا میگوید
سَیِّدُ الْقُرْآنِ الْبَقَرَةُ وَ سَیِّدُ الْبَقَرَةِ آیَۀُ الْکُرْسِی ، یا » : در حدیث دیگري از علی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که فرمود
عَلِیُّ اِنَّ فیها لَخَمْسینَ کَلِمَۀً فی کُلِّ کَلِمَۀٍ خَمْسُونَ بَرَکَۀً : برگزیده قرآن ، سوره بقره و برگزیده بقره ، آیۀالکرسیّ است ،
. « در آن پنجاه کلمه است و در هر کلمهاي پنجاه برکت است
هرکس آیۀالکرسیّ را یک بار بخواند ، خداوند هزار امر ناخوشآیند از » : و در حدیث دیگري از امام باقر آمده است
امور ناخوشآیند دنیا و هزار امر ناخوشآیند از آخرت را از او برطرف میکند که آسانترین ناخوشآیند دنیا ، فقر و
(1). « آسانترین ناخوشآیند آخرت، عذاب قبر است
. جلد 1 و 2 ، صفحه 360 و 361 ،« مجمعالبیان » -1
( جزء سوّم ( 15
روایات در فضیلت این آیه شریفه بسیار زیاد است و در کتب علماي شیعه و اهل سنّت نقل شده است ، با دو حدیث دیگر از رسول
اُعْطیتُ ایَۀُ الْکُرْسی مِنْ کَنْزٍ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ لَمْ یُؤْتَها نَبِیٌّ کانَ قَبْلی : » : اللّه صلیاللهعلیهوآله این بحث را پایان میدهیم ، فرمود
(1). « آیۀالکرسیّ از گنجی زیر عرش الهی به من داده شده است و به هیچ پیامبري قبل از من داده نشده است
براي تجارت به شام میرویم ، به » : در حدیث دیگري آمده که دو برادر به حضور پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسیدند و عرض کردند
هنگامی که به منزلگاهی رسیدید و نماز عشاء را خواندید ، » : فرمود ، « ( ما تعلیم دهید چه بگوییم ( تا از شرّ اشرار مصون بمانیم
موقعی که یکی از شما در بستر قرار میگیرد ، تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام بگوید و سپس آیۀالکرسی بخواند " ، فَاِنَّهُ مَحْفُوظٌ
مِنْ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی یُصْبِحَ : مسلما او از همه
. جلد 1 ، صفحه 245 ، « تفسیر برهان » -1
16 ) سوره بَقَره )
سپس در ذیل این حدیث آمده است که در یکی از منزلگاهها ، دزدان قصد هجوم به " ، « چیز در امان خواهد بود تا صبحکند
( آنها را داشتند ، اما هرچه تلاش کردند ، موفق نشدند .( 1
مجموعهاي از صفات جمال و جلال خدا
« خداوند هیچ معبودي جز او نیست » : ابتدا از ذات اقدس الهی و مسأله توحید و اسماء حسنی و صفات او شروع میکند ، میفرماید
(اَللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ) .
نام مخصوص خداوند و به معنی ذاتی است که جامع همه صفات کمال و جلال و جمال است، او پدیدآورنده جهان هستی « اَللّه »
لا » یگانگی افتاده است ، جمله « اللّه » است ، به همین دلیل هیچ معبودي شایستگی پرستش جز او ندارد و از آنجا که در معنی
تأکیدي بر آن است . « اِلهَ اِلاّ هُوَ
جلد 89 ، صفحه 266 ( با تلخیص ) . ، « بحار الانوار » -1
( جزء سوّم ( 17
صفحه 13 از 62
) « خداوندي که زنده و قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر عالَم، قائم بهاو هستند » : سپس میافزاید
اَلْحَیُّ الْقَیُّومُ ).
مانند هر صفت مُشْبِهَه دیگري دلالت بر دوام دارد و بدیهی است که حیات در خداوند ، حیات حقیقی است ، چراکه « حَیّ » واژه
حیاتش عین ذات او است ، نه همچون موجودات زنده در عالم خلقت که حیات آنها عارضی است و لذا گاهی زندهاند و سپس
وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذي لا یَمُوتُ : توکل » : میمیرند ، اما در خداوند چنین نیست ، چنانکه در آیه 58 سوره فرقان میخوانیم
این از یکسو ، از سوي دیگر حیات کامل ، حیاتی است که آمیخته با مرگ نباشد ، ، « بر ذات زندهاي کن که هرگز نمیمیرد
بنابراین حیات حقیقی ، حیات او است که از ازل تا ابد ادامه دارد اما حیات انسان ، به خصوص در این جهان که آمیخته با مرگ
وَ ما هذِهِ الْحَیوةُ الدُّنْیا اِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ » : است ، نمیتواند حیات حقیقی بوده باشد ، لذا در آیه 64 سوره عنکبوت میخوانیم
18 ) سوره بَقَره )
وَ اِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ : زندگی این جهان بازیچهاي بیش نیست و زندگی حقیقی (از نظري) زندگی سراسري دیگر
روي این دو جهت حیات و زندگی حقیقی ، مخصوص خدا است . ، « است
زنده بودن خداوند چه مفهومی دارد ؟
در تعبیرات معمولی ، موجود زنده به موجودي میگویند که داراي نموّ تغذیه تولید مثل و جذب و دفع و احیانا داراي حسّ
و حرکت باشد ، ولی باید به این نکته توجّه داشت که ممکن است افراد کوتهبین حیات را در مورد خداوند نیزچنین فرض کنند
، با اینکه میدانیم او هیچیک از این صفات را ندارد و این همان قیاسی است که بشر را درباره خداشناسی ، به اشتباه
میاندازد ، زیرا صفات خدا را با صفاتخود مقایسه میکند .
بنابراین وجودي که داراي علم و قدرت بیپایان است ، « قدرت » و « علم » ولی حیات به معنی وسیع و واقعی کلمه عبارت است از
، حیات کامل دارد ، حیات خداوند مجموعه علم و قدرت او است و
( جزء سوّم ( 19
درحقیقت بهواسطه علم و قدرت موجود زنده از غیرزنده تشخیص داده میشود ، اما نموّ و حرکت و تغذیه و تولیدمثل از آثار
موجوداتی است که ناقص و محدودند و داراي کمبودهایی هستند که به وسیله تغذیه و تولیدمثل و حرکت آن را تأمین میکنند ،
اما آن کس که کمبودي ندارد ، این امور هم درباره او مطرح نیست .
است ، به همین دلیل به وجودي گفته میشود که قیام او به ذات او است و قیام همه « قِیام » صیغه مبالغه از ماده « قَیُّوم » و اما
موجودات به او میباشد و علاوه بر این قائم به تدبیر امور مخلوقات نیز میباشد .
روشن است که قیام به معنی ایستادن است و در گفتگوهاي روزمرّه به هیأت مخصوصی گفته میشود که مثلاً انسان را به حالت
عمودي بر زمین نشان میدهد و از آنجا که این معنی درباره خداوند که از جسم و صفات جسمانی منزّه است ، مفهومی ندارد ، به
معنی انجام کار خلقت و تدبیر و نگهداري است ، زیرا هنگامی که انسان میخواهد کاري را انجام دهد ، برمیخیزد ، آري او است
که همه موجودات جهان را آفریده و تدبیر و نگاهداري و تربیت و پرورش آنها را بهعهده گرفته است و بهطور دائم و بدون
هیچگونه وقفه قیام به این امور دارد .
20 ) سوره بَقَره )
تمام صفات الهی مانند علم و قدرت و سمیع و بصیر بودن و مانند آنرا شامل میشود و قیُّوم ، « حَیّ » در حقیقت
نیاز تمام موجودات را به او بازگو میکند و لذا گفتهاند : این دو با هم اسماعظم الهیاست .
صفحه 14 از 62
و لحظهاي از تدبیر جهان غافل نمیشود ( لا « هیچگاه خواب سبکو سنگینی او را فرانمیگیرد » : سپس در ادامه آیه میافزاید
تَأْخُذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ ) .
تأکیدي است بر حیّ و قیّوم بودن خداوند ، زیرا قیام کامل مطلق به تدبیر امور عالَم هستی در « لا تَأْخُ ذُهُ سِنَۀٌ وَ لا نَوْمٌ » جمله
صورتی است که حتی یک لحظه غفلت در آن نباشد و لذا هر چیز که با اصل قیّومیّت خداوند سازگار نباشد ، خود به خود از
ساحت مقدّس او منتفی است ، حتّی ضعیفترین عاملی که موجب سستی در کار او باشد، مانند خواب سبک که در
ذات پاك او نیست .
( جزء سوّم ( 21
مقدّم داشته شده ، با اینکه قاعدتا فرد قويّتر را جلوتر ذکر میکنند و سپس به فرد ضعیف « نَوْم » بر « سِنَۀ » اما اینکه چرا
خواب سبک ) دست میدهد و سپس عمیقتر شده ) « سِنَۀ » اشاره مینمایند ، به خاطر این است که از نظر ترتیب طبیعی نخست
میگردد . « نَوْم » ، تبدیل به
به هر حال این جمله اشاره به این حقیقت است که فیض و لطف تدبیر خداوند دائمیاست و لحظه قطع نمیگرددو همچون بندگان
نیست که بر اثر خوابهاي سبک و سنگین یا عوامل دیگر غافل شود .
او را نمیگیرد ) در مورد خواب ، تعبیر جالبی است که چگونگی تسلّط خواب بر انسان را مجسّم ) « لا تَأْخُ ذُهُ » ضمنا تعبیر به
میسازد، گوییخواب همچون موجود قويّپنجهاياست که انسان را در چنگال خود اسیر و گرفتار میسازد و ناتوانی
( قويّترین انسانها به هنگام بیتابی در برابر آن کاملًا محسوس است .( 1
22 ) سوره بَقَره )
لَهُ مافِی السَّمواتِ وَ ما ) « براي او است آنچه در آسمانها و زمین است » : سپس بهمالکیت مطلقه خداوند اشاره کرده، میفرماید
لارْضِ) . 􀂊 فِیا
و این درواقع پنجمین وصف از اوصاف الهی است که در این آیه آمده است ، زیرا قبل از آن اشاره به توحید و حیّ و قیّوم بودن و
عدم غلبه خواب بر ذات پاك او شده است .
درواقع این مالکیّت ، نتیجه همان قیّومیّت است ، زیرا هنگامی که قیام به امور عالم و تدبیر آنها و همچنین خالقیّت مخصوص ذات
او باشد، مالکیّت همهچیز نیز از آنِ او است .
بنابراین آنچه انسان در اختیار دارد و از آن استفاده میکند ، ملک حقیقی او نیست ، تنها چند روزي این امانت با شرایطی که از
ناحیه مالک حقیقی تعیین شده ، به دست او سپرده شده و حقّ تصرّف در آنها را دارد و به این ترتیب مالکان معمولی موظّفند
شرایطی را که مالک حقیقی تعیین کرده ، کاملاً رعایت کنند وگرنه مالکیّت آنها باطل و تصرّفاتشان غیرمجاز است ، این
شرایط همان احکامی است که خداوند براي امور مالی و اقتصادي تعیین کرده است .
سوره یوسف ، بحث مشروحی آمده ، « تفسیر نمونه » -1 درباره حقیقت خواب و نظرات مختلفی که در این زمینه است ، در
است .
( جزء سوّم ( 23
ناگفته پیدا است توجّه به این صفت که همهچیز مال خدا است ، اثر تربیّتی مهمّی در انسانها دارد ، زیرا هنگامی که بدانند آنچه
دارند ، از خودشان نیست و چند روزي به عنوان عاریت یا امانت به دست آنها سپرده شده ، این عقیده به طور مسلّم انسان را از
تجاوز به حقوق دیگران و استثمار و استعمار و احتکار و حرص و بُخل و طمع بازمیدارد .
مَنْ ذَا الَّذي یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ ) . ) « کیست که در نزد او جز به فرمانش شفاعت کند » : در ششمین توصیف میفرماید
صفحه 15 از 62
این درواقع پاسخی است به ادّعاي واهی بتپرستان که میگفتند :
24 ) سوره بَقَره )
ما اینها ( بتها ) را به خاطر آن میپرستیم که در پیشگاه خدا براي ما شفاعت کنند ، همانگونه که در آیه 3 سوره زمر
. « ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللّهِ زُلْفی » : آمده است
در واقع با یک استفهام انکاري میگوید : هیچکس بدون فرمان خدا نمیتواند در پیشگاه او شفاعت کند .
آنچه را پیش روي آنها ( بندگان ) و پشت سر آنها است ، میداند و از گذشته و آینده آنان » : در هفتمین توصیف میفرماید
یَعْلَمُ ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ ) . ) « آگاه است
درواقع این جمله دلیلی است بر آنچه در جمله قبل پیرامون شفاعت آمده بود ، یعنی خداوند از گذشته و آینده شفیعان آگاه است
و آنچه بر خود آنها نیز پنهان است ، میداند ، بنابراین آنها نمیتوانند موضوع تازهاي درباره کسانی که میخواهند از آنها
شفاعت کنند ، به پیشگاه خدا عرضه بدارند تا توجّه او را به شفاعتشدگان جلب کنند .
توضیح اینکه ؛ در شفاعتهاي معمولی ، شفاعتکننده از یکی
( جزء سوّم ( 25
از دو طریق وارد میشود ؛ یا اطّلاعاتی درباره شایستگی و لیاقت شفاعتشونده دراختیار آنشخص بزرگ میگذارد و از وي
میخواهد که در حکمش تجدید نظر کند یا رابطه شفاعتشونده با شفاعتکننده را بیانمیدارد تا بهخاطر علاقهايکه این شخص
بزرگ به شفاعتکننده دارد ، حکمش را تغییر دهد ، روشن است که هریک از این دو موضوع، فرع بر این است که شفاعتکننده
اطّلاعاتی داشته باشدکه نزد شخصیکه درپیشگاه او شفاعت میکند، وجود نداشته باشد اما اگر او احاطه کامل علمی به همهچیز و
همهکس داشته باشد ، هیچکس نمیتواند نزد او براي کسی شفاعت کند ، زیرا هم لیاقتهاي افراد را میداند و هم ارتباط
آنها با یکدیگر را ، بنابراین تنها با اذن او شفاعت صحیح است .
به شفیعان و شفاعتشدگان برگردد ، ولی این احتمال نیز « ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ » اینها همه در صورتی است که ضمیر در
» داده شده است که بازگشت ضمیر به تمام موجودات عاقل که در آسمانها و زمین قرار دارند ، برگردد که در ضمن به جمله
آمدهبود و تأکیدياست برقدرت کامله پروردگار بر همهچیز و عدم توانایی دیگران ، زیرا آن « لارْضِ 􀂊 لَهُ ما فِیالسَّمواتِ وَ ما فِیا
کسیکه ازگذشته و آینده خود بیخبراست و ازغیب آسمانها و زمین آگاهی ندارد ، قدرتش بسیار محدود است ، به عکس کسی
که از همهچیز در هر عصر و زمان در گذشته و آینده آگاه است ، قدرتش بیپایان میباشد و به همین دلیل هر کاري حتی
شفاعت باید به فرمان او صورت گیرد .
26 ) سوره بَقَره )
و به این ترتیب میان هر دو معنی میتوان جمع کرد .
ما بَیْنَ » چیست ، مفسّران احتمالات متعدّدي دادهاند ، بعضی گفتهاند : منظور از « ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ » در اینکه منظور از
به معنی امور آخرت است که پشت سر انسان میباشد « وَ ما خَلْفَهُمْ » امور دنیا است که در پیش روي انسان قرار دارد و ، « اَیْدیهِمْ
و بعضی به عکس معنی کردهاند
ولی در آیه مورد بحث ممکن است اشاره به معنی جامعی بوده
( جزء سوّم ( 27
باشد که هردو را دربرگیرد ، یعنی خداوند آنچه در گذشته و آینده بوده و هست و همچنین آنچه در پیش روي مردم قرار دارد و
از آن آگاه است و آنچه در پشت سر آنها است و از آنان پوشیده و پنهان است ، همه را میداند و از همه آگاه است و به این
صفحه 16 از 62
ترتیب پهنه زمان و مکان ، همه در پیشگاه علم او روشن است ، پس هر کار حتّی شفاعت باید به اذن او باشد .
و تنها بخش « آنها جز به مقداري که او بخواهد ، احاطه به علم او ندارند » : در هشتمین توصیف میفرماید
کوچکی از علوم را که مصلحت دانسته در اختیار دیگران گذارده است ( وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ اِلاّ بِما
شاءَ ) .
و به این ترتیب علم و دانش محدود دیگران ، پرتوي از علم بیپایاناواست .
این جمله نیز در حقیقت تأکیدي است بر جمله سابق ، در جهت محدود بودن علم شفیعان در برابر علم پروردگار ، زیرا آنها احاطه
به معلومات خداوند ندارند و تنها به آن مقدار که او اراده کند ، باخبر میشوند .
28 ) سوره بَقَره )
از این جمله دو نکته دیگر نیز استفاده میشود ؛ نخست اینکه هیچکس از خود علمی ندارد و تمام علوم و دانشهاي
بشري از ناحیه خدا است .
او است که تدریجا پرده از اسرار حیرتانگیز جهان آفرینش برمیدارد و حقایق جدیدي را در اختیار انسانها
میگذارد و معلومات آنان را گسترش میبخشد .
دیگراینکه خداوندممکناست بعضیاز علوم پنهان و اسرار غیب را در اختیار کسانی که میخواهد ، قرار دهد و بنابراین پاسخی
است به آنها که تصوّر میکنند ، علم غیب براي بشر غیرممکن است و نیز تفسیري است براي آیاتی که نفی علم غیب از بشر
میکند ، یعنی انسان ذاتا چیزي از اسرار غیب نمیداند ، مگر به مقداري که خدا بخواهد و به او تعلیم دهد ( توضیح بیشتر و
مشروحتر درباره این موضوع بهخواست خدا ، ذیل آیات مربوطبه علم غیب خصوصا آیه 26 سورهجنّ خواهدآمد ) .
نیز اشاره لطیفی است به حقیقت علم که آن یک نوع احاطه است . « لا یُحیطُونَ » تعبیربه
( جزء سوّم ( 29
کرسیّ ( حکومت ) او آسمانها و زمین را دربرگرفته و حفظ و نگاهداري » : در نهمین و دهمین توصیف ، میفرماید
لارْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما ) . 􀂊 وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ ا ) « آسمان و زمین براي او گران نیست
وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ) . ) « و او است بلند مرتبه و باعظمت » : و در یازدهمین و دوازدهمین توصیف میگوید
در این آیه خواندیم که کرسیّ خداوند ، همه آسمانها و زمین را دربرمیگیرد ، کرسی در اینجا به چند معنی میتواند باشد
؛
الف : منطقه قلمرو حکومت یعنی خداوند برهمه آسمانها و زمین حکومت میکند و منطقه نفوذ او همهجا را دربرگرفته و به این
ترتیب کرسیّ خداوند مجموعه عالم مادّه اعمّ از زمین و ستارگان و کهکشانها و سحابیها است .
30 ) سوره بَقَره )
طبیعی است که عرش طبق این معنی باید مرحلهاي بالاتر و عالیتر از جهان مادّه بوده باشد ( زیرا گفتیم عرش در لغت به معنی
سقف و سایهبان و تختهاي پایهبلند است و به عکس کرسیّ ) و در این صورت معنی عرش ، عالَم ارواح و فرشتگان و جهان
ماوراءطبیعت خواهد بود ، البته این در صورتی است که عرش و کرسیّ در مقابل هم قرار بگیرند که یکی به معنی" عالم مادّه و
طبیعت "و دیگري به معنی" عالم ماوراء طبیعت "است ، ولی چنانکه در ذیل آیه 54 سوره اعراف خواهد آمد ، عرش معانی
دیگري نیز دارد و مخصوصا اگر در مقابل کرسیّ ذکر نشود ، ممکن است معنی مجموع عالم هستی بوده باشد .
ب : منطقه نفوذ علم یعنی علم خداوند به جمیع آسمانها و زمین احاطه دارد و چیزي از قلمرو نفوذ علم او بیرون نیست ، زیرا
همانطور که گفتیم ، کرسیّ گاهی کنایه از علم میباشد ، در روایات
صفحه 17 از 62
( جزء سوّم ( 31
» : از امام صادق نقل میکند که از آن حضرت پرسیدم « حَفْص بن غِیاث » متعدّدي نیز روي این معنی تکیه شده است ، از جمله
(1).« منظور علماو است » : فرمود ؟« لارْضَ " چیست 􀂊 منظور از " وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَا
ج : موجودي وسیعتراز تمام آسمانها و زمین که از هر سو آنها را احاطه کرده است و به این ترتیب معنی آیه چنین میشود :
کرسی خداوند همه آسمانها و زمین را دربرگرفته و آنها را احاطه کرده است .
لارْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ 􀂊 اَلْکُرْسِیُّ مُحیطٌ بِالسَّمواتِ وَ ا » : در حدیثی از امیر مؤمنان علی این تفسیر نقل شده ، آنجا که میفرماید
ما تَحْتَ الثَّري : کرسیّ احاطه به زمین و آسمانها و آنچه مابین آنها و آنچه در زیر اعماق زمین قرار گرفته
(1). « است ، دارد
. جلد 1 ، صفحه 259 ، شماره 1036 ، « نور الثقلین » -1
32 ) سوره بَقَره )
حتّی از پارهاي روایات استفاده میشود که کرسیّ به مراتب از آسمانها و زمین وسیعتر است ، به طوري که مجموعه آنها در برابر
مَا السَّمواتُ » : کرسی همچون حلقهاي است که در وسط بیابانی قرار داشته باشد، از جمله از امام صادق نقل شده که فرمود
رْضُ عِنْدَ الْکُرْسِیِّ اِلاّ کَحَلْقَۀِ خاتَمٍ فی فَلاةٍ وَ مَا الْکُرْسِیُّ عِنْدَ الْعَرْشِ اِلاّ کَحَلْقَۀٍ فی فَلاةٍ : آسمانها و زمین در برابر کرسیّ 􀂊 وَالا
2) ، البته معنی ) « همچون حلقه انگشتري است در وسط یک بیابان و کرسیّ در برابر عرش همچون حلقهاي است در وسط بیابان
اول و دوم کاملاً مفهوم و روشن است ، ولی معنی سوّم چیزي است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته است از آن پرده بردارد ،
زیرا وجود چنان عالمی که آسمانها و زمین را دربرگرفته باشد و به مراتب وسیعتر از جهان ما باشد ، هنوز از
. جلد 1 ، صفحه 260 ، شماره 1042 ، « نور الثقلین » -1
. جلد 1 و 2، صفحه 362 ،« مجمعالبیان » -2
( جزء سوّم ( 33
طرق متداول علمی اثبات نشده است ، در عین حال هیچگونه دلیلی بر نفی آن نیز در دست نیست ، بلکه همه دانشمندان معترفند که
وسعت آسمان و زمین در نظر ما با پیشرفت وسایل و ابزار مطالعات نجومی روز به روز بیشتر میشود و هیچکس نمیتواند ادعا کند
که وسعت عالم هستی به همین اندازه است که علم امروز موفق به کشف آن شده است ، بلکه به احتمال قوي عوالم بیشمار
دیگري وجود دارد که از قلمرو دید وسایل امروز ما بیرون است .
میتواند هم اشاره به « لارْضَ 􀂊 وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ ا » ناگفته نماند که تفسیرهاي سهگانه بالا هیچ منافاتی باهم ندارند و جمله
نفوذ حکمت مطلقه و قدرت پروردگار در آسمانها و زمین باشد و هم نفوذ علمی او و هم جهانی وسیعتر از این جهان که
آسمان و زمین را دربرگرفته است و در هر صورت این جمله ، جملههاي ماقبل آیه را که درباره وسعت علم پروردگار
بود ، تکمیل میکند .
نتیجه این که حکومت و قدرت پروردگار همه آسمانها و زمین را فراگرفته و کرسیّ علم و دانش او به همه این
عوالم احاطه دارد و چیزي از قلمرو حکومت و نفوذ علمی او بیرون نیست .
34 ) سوره بَقَره )
یعنی حفظ آسمانها و زمین براي خداوند هیچگونه سنگینی و مشقّتی ندارد ، زیرا او همانند مخلوقات و « وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما » جمله
بندگان خود نیست که قدرتشان محدود باشد و گاهی از نگهداري چیزي خسته و ناتوان شوند ، قدرت او نامحدود است و
براي یک قدرت نامحدود اصولًا سنگینی و سبکی ، مشقّت و آسانی مفهومی ندارد ، این مفاهیم همه در مورد قدرتهاي
صفحه 18 از 62
محدود صدق میکند .
به خداوند برمیگردد ، جملههاي سابق آیه و جمله بعد نیز گواه بر این معنی است ، زیرا ضمایر آنها نیز « یَؤُدُهُ » ضمیر
حفظ آسمانها و زمین براي » همه بازگشت به خداوند میکند ، بنابراین احتمال بازگشت ضمیر به کرسیّ ، به این معنی که
بسیار ضعیف به نظر میرسد . ، « کرسی سنگین و ثقیل نیست
( جزء سوّم ( 35
درحقیقت دلیلی براي جملههاي سابق است یعنی خداوندي که برتر و بالاتر از شبیه و شریک و هرگونه « وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ » جمله
کمبود و عیب و نقصان است و خداوندي که عظیم و بزرگ و بینهایت است ، هیچ کاري براي او مشکل نیست و هیچگاه از اداره
و تدبیر جهان هستی خسته و ناتوان و غافل و بیخبر نمیگردد و علم او به همهچیز احاطه دارد .
آیا آیۀالکرسی ، همین یک آیه است ؟
« وَهُوَالْعَلِیُالْعَظیمُ » شروعمیشودو به « اَللّهُ لااِلهَاِلاّهُوَ » در اینجاسؤالی مطرحاست و آن اینکه؛ آیا آیۀالکرسی همین یک آیهاستکهاز
دستورداده شده آیۀالکرسیبخوانند، « لَیْلَۀُالدَّفْن » ختممیگردد ، یا اینکه دو آیه بعد نیز جزءآناست، بنابرایناگر در جایی مثلنماز
بایدهر سه آیه خوانده شود ؟
قرائنی در دست است که نشان میدهد همان یک آیه است ؛
تمام روایاتی که در فضیلت آن وارد شده و از آن
36 ) سوره بَقَره )
تعبیر به " آیۀالکرسی "کرده ، همه نشان میدهد که یک آیه بیش نیست.
فقط در همان آیه اول است و نامگذاري به " آیۀالکرسیّ "نیز مربوط به همین آیه است . ، « کرسیّ » تعبیر به
در بعضی از احادیث به همین معنی تصریح شده ، مانند حدیثیکه در امالی شیخ از امیر مؤمنان علی نقل شده است که ضمن
. « وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ » شروع فرمود تا « اَللّهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ » بیان فضیلت آیۀالکرسی از
وَ ایَۀُالْکُرْسِیِّ مَعْرُوفَۀٌ وَهِیَ اِلی قَوْلِهِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ: آیۀالکرسی » : از مجمع نقل میکند « مستدرك سفینۀ البحار » در
(1).« معروف است و آن تا " وَ هُوَالْعَلِیُّ الْعَظیمُ "است
در حدیثی از امام علی بن الحسین میخوانیم که
. جلد 9 ، صفحه 97 ، « مستدرك سفینۀ البحار » -1
( جزء سوّم ( 37
کسی که چهار آیه از اول سوره بقره و آیۀالکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه از » : پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود
آخر بقره را بخواند ، هرگز ناخوشایندي در خودش و مالش نمیبیند و شیطان به او نزدیک نمیشود و قرآن را
(1). « فراموش نمیکند
از این تعبیر نیز استفاده میشود که آیۀالکرسی ، یک آیه است .
2) شمارش ) ،« آیۀالکرسی ، پنجاه کلمه است و در هر کلمهاي پنجاه برکت است » : در بعضی از روایات وارد شده که
کلمات آیه نیز نشان میدهد که تا " وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ ، " پنجاه کلمه است .
بخواند ، بیآنکه عنوان " آیۀالکرسی "مطرح باشد « هُمْ فیها خالِدُونَ » آري در بعضی روایات دستور داده شده است که تا
.
صفحه 19 از 62
. جلد 89 ، صفحه 265 ، « بحار الانوار » -1
. جلد 1 و 2 ، صفحه 361 ، « مجمع البیان » -2
38 ) سوره بَقَره )
بههرحالآنچه از قرائن بالا استفاده میشود، ایناستکه آیۀالکرسیّ، یکآیه بیشتر نیست .
دین ، اجباري نیست
256 لا اِکْراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِالْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها
وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
در قبول دین ، اکراهی نیست ، ( زیرا ) راه درست از راه انحرافی ، روشن شده است، بنابراین کسی که به طاغوت (بت و شیطان و
هرموجود طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد ، به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستن براي آن نیست و
خداوند، شنوا و دانا است .
که به معنی انحراف از حقیقت و دور شدن از واقع « غَیّ » ازنظر لغت عبارت است از راهیابی و رسیدن به واقع ، در برابر « رُشْد »
است .
به معنی تعدّي و تجاوز « طُغْیان » صیغه مبالغه از ماده « طاغُوت »
( جزء سوّم ( 39
از حد و مرز است و به هر چیزي که سبب تجاوز از حدّ گردد ، گفته میشود ، از اینرو شیاطین ، بتها ، حکّام جبّار و مستکبر و
هر معبودي غیر از پروردگار و هر مسیري که به غیرحقّ منتهی میشود ، همه طاغوت است ( باید توجه داشت که این کلمه هم به
معنی مفرد و هم به معنی جمع به کار میرود ) .
از آنجا که دین و مذهب با روح و فکر مردم سر و کار دارد و اساس و شالودهاش بر ایمان و یقین استوار است ، خواه و ناخواه
در واقع اشارهاي به همین است . « لا اِکْراهَ فِیالدّینِ » راهی جز منطق و استدلال نمیتواند داشته باشد و جمله
بعضی از ناآگاهان از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میخواستند که او همچون حکّام جبّار با زور و فشار اقدام به تغییر عقیده مردم (
هرچند در ظاهر ) کند ، آیه فوق صریحا به آنها پاسخ داد که دین و آیین چیزي نیست که با اکراه و اجبار تبلیغ گردد ، به
خصوص اینکه در پرتو دلایل روشن و معجزات آشکار، راه حقّ از باطل آشکار شده و نیازي به این امور نیست .
40 ) سوره بَقَره )
این آیه پاسخ دندانشکنی است به آنها که تصوّر میکنند اسلام در بعضی از موارد جنبه تحمیلی و اجباري داشته و با زور و
شمشیر و قدرت نظامی پیش رفته است .
جایی که اسلام اجازه نمیدهد پدري فرزند خویش را براي تغییر عقیده تحت فشار قرار دهد ، تکلیف دیگران روشن است
، اگر چنین امري مجاز بود ، لازم بود این اجازه قبل از هرکس به پدر درباره فرزندش داده شود ، در حالی که چنین
حقّی به او داده نشده است .
پس کسی که به طاغوت ( بت و شیطان و انسانهاي طغیانگر ) کافر » : سپس به عنوان یک نتیجهگیري از جمله گذشته میافزاید
فَمَنْ یَکْفُرْ ) « شود و به خدا ایمان آورد ، به دستگیره محکمی دست زده است که گسستن براي آن وجود ندارد
بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی
( جزء سوّم ( 41
صفحه 20 از 62
لَا انْفِصامَ لَها ) .
کافر شود و از آن رويگرداند و بهخدا ایمانآورد، بهدستگیره محکمی دست « طاغُوت » در این جمله قرآن میگوید : هرکس به
زده است که هرگز گسسته نمیشود .
هر موجود طغیانگر و هر آیین و مسیر انحرافی و نادرست میباشد. « طاغُوت » منظور از
آیه در حقیقت دلیلی است براي جملههاي سابق که در دین و مذهب نیازي به اکراه نیست ، زیرا دین دعوت به سوي خدا که منبع
هرخیر و برکت و هر سعادتی است ، میکند ، در حالی که دیگران دعوت به سوي ویرانگري و انحراف و فساد مینمایند و
به هر حال دست زدن به دامن ایمان به خدا همانند دست زدن به یک دستگیره محکم نجات است که هرگز امکان
گسستن ندارد .
وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ ) . ) « و خداوند شنوا و دانا است » : و در پایان میفرماید
42 ) سوره بَقَره )
اشاره به اینکه مسأله کفر و ایمان چیزي نیست که با تظاهر انجام گیرد ، زیرا خداوند سخنان همه را اعمّ از آنچه آشکارا
میگویند یا در جلسات خصوصی و نهانی ، همه را میشنود و همچنین از مکنون دلها و ضمایر آگاه است ، بنابراین کفر یا
ایمان هرکس براي او روشن میباشد .
این جمله در حقیقت تشویقی است براي مؤمنان واقعی و تهدیدي است براي منافقان که از پوشش ظاهري اسلام سوء استفاده
میکنند .
نور ایمان و ظلمات کفر
257 اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ امَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَیالنُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا اَوْلِیاؤُهُمُ الطّ اغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ
اوُلئِکَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ
خداوند ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را ازظلمتها بهسوي نور بیرون میبرد، (امّا) کسانی
( جزء سوّم ( 43
که کافر شدند ، اولیاي آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور به سوي ظلمتها بیرون میبرند ، آنها اهل آتشند و
همیشه در آن خواهند ماند .
چنانکه بعدا به طور مشروح در ذیل آیه 55 سوره مائده خواهد آمد ، در اصل به معنی" نزدیکی و عدم جدایی "است ، به « وَلْی »
گفته میشود ، به دوستان و رفقاي صمیمی نیز این واژه اطلاق میگردد ، اما « وَلِیّ » ، همین جهت به سرپرست و مربّی و راهبر
خداوند که ولیّ مؤمنان است ، آنها را از » : روشن است که در آیه مورد بحث به معنی اوّل است و لذا میفرماید
. « تاریکیها به نور هدایت میکند
ممکن است گفته شود که هدایت مؤمنان از ظلمتها به نور ، تحصیلحاصلاست، ولی باتوجّه به سلسله مراتب هدایت و ایمان
روشن میشود که چنین نیست ، زیرا مؤمنان در مسیر هدایت و قرب اِلَی اللّه ، شدیدا محتاج راهنماییهاي الهی در هر مرحله هستند
و نیازمند هدایتهاي او در هر قدم و در هر کار و برنامه هستند، درست
. « اِهْدِنَاالصِّراطَالْمُسْتَقیمَ:خدایا پیوسته ما را به راه راست هدایت فرما »: شبیهآنچهشبانهروزدرنمازهامیگوییم
44 ) سوره بَقَره )
اما کسانی که کافر شدند ، اولیاء آنها طاغوت ( بت و شیطان و افراد جبّار و منحرف ) هستند که آنها را از نور » : سپس میافزاید
صفحه 21 از 62
وَ الَّذینَ کَفَرُوا اَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ ) . ) « به سوي ظلمتها بیرون میبرند
اوُلئِکَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها ) « به همین دلیل آنها اهل آتشند و براي همیشه در آن خواهند بود »
خالِدُونَ ) .
تشبیه ایمان و کفر به" نور "و" ظلمت ، "رساترین تشبیهی استکه در اینمورد بهنظرمیرسد. نور، منبع حیات وهمه برکات و آثار
حیاتی و سرچشمه رشد و نموّ و تکامل و جنبش و تحرك است . نور ، آرامبخش و مطمئنکننده و آگاهکننده و
نشاندهنده است ، درحالیکه ظلمت ، رمز سکوت و مرگ ، خواب و نادانی ، ضلالت و وحشت میباشد، ایمان و کفر
نیز چنین هستند .
( جزء سوّم ( 45
در این آیه و آیات مشابه آن در قرآن مجید ، ظلمت به صیغه" جمع "آورده شده (ظُلُمات) و نور به صیغه" مفرد "و
این اشاره به آن است که در راه حقّ هیچگونه پراکندگی و دوگانگی وجود ندارد، بلکه سراسر وحدت و یگانگی
است .
مسیر حقّ مانند خط مستقیمی است که میان دو نقطه کشیده شود که همیشه یکی است و تعدّد در آن ممکن
نیست .
ولی باطل و کفر ، مرکز انواع اختلافها و پراکندگیها است ، حتّی اهل باطل در باطل خود هماهنگ نیستند و وحدت هدف
« خط مستقیم » ندارند ، درست مانند خطوط انحرافی است که در میان دو نقطه کشیده میشود که تعدّد آن در دو طرف
بیشمار و نامحدود است .
این احتمال را نیز بعضی دادهاند که صفوف باطل نسبت به اهل حق زیادتر است .
46 ) سوره بَقَره )
ممکن است گفته شود که کفّار نوري ندارند که از آن خارج شوند، ولی باتوجّه به اینکه نور ایمان در فطرت همه وجود
دارد، این تعبیر کاملًا صحیح به نظر میرسد .
گناه و جهل و صفات رذیله و دوري از حقّ ) به نور خارج میکند ) « ظُلُمات » ناگفته پیدا است که خداوند نه به اجبار مؤمنان را از
و نه کفّار را به اجبار از فطرت توحیدي بیرون میبرد ، بلکه اعمال آنها است که ایجاب چنین سرنوشتی را از سوي پروردگار
میکند .
گفتگوي ابراهیم با نمرود ، طاغوت زمان
258 اَلَمْ تَرَ اِلَیالَّذي حاجَاِبْراهیمَ فی رَبِّهِ اَنْاتیهُاللّهُ الْمُلْکَ اِذْقالَ اِبْراهیمُ رَبِّیَالَّذي یُحْیی وَیُمیتُقالَاَنَا اُحْیی وَ اُمیتُ قالَ اِبْراهیمُ فَاِنَّ
اللّهَ یَأْتی بِالشَّمْسِ مِنَالْمَشْرِقِفَأْتِبِهامِنَالْمَغْرِبِ فَبُهِتَالَّذیکَفَرَوَ اللّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمینَ
آیا ندیدي ( و آگاهی نداري از ) کسی ( نمرود ) که با ابراهیم
( جزء سوّم ( 47
درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو کرد ؟ زیرا خداوند بهاوحکومتداده بود ( و بر اثرکمیظرفیت ازبادهغرور سرمست شدهبود )
هنگامی که ابراهیم گفت : خداي من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند ، او گفت : من نیز زنده میکنم و میمیرانم (
و براي اثبات این کار و مشتبه ساختنبرمردم دستورداد دو زندانیرا حاضرکردند، فرمان آزادي یکی و قتلدیگريرا داد )،
ابراهیمگفت : خداوند ، خورشید را از افق مشرق میآورد ( اگر راست میگویی که حاکم بر جهان هستی تویی، ) خورشید را از
صفحه 22 از 62
مغرب بیاور ( در اینجا ) آن مرد کافر مبهوت و وامانده شد و خداوند قوم ستمگر را هدایت نمیکند .
« به خاطر این بود که خداوند به او حکومت داده بود » : این آیه در یک جمله اشاره به انگیزه اصلی این محاجّه میکند و میگوید
و بر اثر کمی ظرفیت از باده کِبر و غرور ، سرمست شده بود
48 ) سوره بَقَره )
( اَنْ اتیهُ اللّهُ الْمُلْکَ ) .
و چه بسیارند کسانی که در حال عادي ، انسانهاي معتدل ، سر به راه ، مؤمن و بیدارند ، اما هنگامی که به مال و مقام و
نوایی برسند ، همه چیز را به دست فراموشی میسپارند و مهمّترین مقدّسات را زیر پا مینهند .
ابراهیم گفت : همان » ؟ و در ادامه میافزاید : در آن هنگام از ابراهیم پرسید : خداي تو کیست که به سوي او دعوت میکنی
اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّیَالَّذییُحْییوَ یُمیتُ) . ) « کسی است که زنده میکند و میمیراند
در حقیقت بزرگترین شاهکار آفرینش یعنی قانون حیات و مرگ را به عنوان نشانه روشنی از علم و قدرت پروردگار مطرح
ساخت .
گفت : من نیز زنده میکنم و » ، ولی نُمرود جبّار راهتزویر و سفسطه را پیش گرفت و براي اغفال مردم و اطرافیان خود
و قانون حیات و مرگ در دست من است ( قالَ « میمیرانم
( جزء سوّم ( 49
اَنَا اُحْیی وَ اُمیتُ ) .
و براي اثبات این مدّعاي دروغین طبق روایت معروفی دست به حیلهاي زد و دستور داد دو نفر زندانی را حاضرکردند و فرمان داد
یکی را آزاد کنند و دیگري را به قتل برسانند ، سپس رو به ابراهیم و حاضران کرد و گفت: دیدید چگونه حیات و مرگ به
دست من است ؟
ولی ابراهیم براي خنثی کردن این توطئه ، دست به استدلال دیگري زد که دشمن نتواند در برابر سادهلوحان در مورد آن مغالطه
ابراهیم گفت : خداوند ، خورشید را ( از افق مشرق ) میآورد ( اگر راست میگوییکه حاکمبر جهان هستی میباشی ) » ، کند
قالَ اِبْراهیمُ فَاِنَّ اللّهَ یَأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ) . ) « خورشید را از طرف مغرب بیاور
فَبُهِتَ الَّذي کَفَرَ ) . ) « آن مرد کافر ، مبهوت و وامانده شد » اینجا بود که
وَ اللّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمینَ ) . ) « خداوند قوم ظالم را هدایت نمیکند » آري
50 ) سوره بَقَره )
و به این ترتیب آن مرد مست و مغرور سلطنت و مقام ، خاموش و مبهوت و ناتوان گشت و نتوانست در برابر منطق زنده ابراهیم
سخنی بگوید و این بهترین راه براي خاموش کردن اینگونه افراد لجوج است .
با اینکه مسلّم است که مسأله حیات و مرگ از جهاتی مهمتر از مسأله طلوع و غروب آفتاب است و سند گویاتري بر علم و قدرت
پروردگار محسوب میشود و به همین دلیل ابراهیم نخست به آن استدلال کرد و اگر افراد بافکر و روشنضمیري در آن مجلس
بودند ، طبعا با این دلیل قانع میشدند ، زیرا هرکس میداند مسأله آزاد کردن و کشتن یک زندانی ، هیچگونه ربطی به مسأله
حیات و مرگ طبیعی واقعی ندارد ، ولی براي آن دسته که درك کافی نداشتند و ممکن بود تحت تأثیر سفسطه آن جبّار حیلهگر
قرار گیرند ، دست به استدلال دوّم زد و مسأله طلوع و غروب خورشید را مطرح ساخت تا حقّ به هر دودسته روشنگردد.
( جزء سوّم ( 51
و چه خوب کرد ابراهیم که اول مسأله حیات و مرگ را پیش کشید تا آن جبّار مدّعی شرکت با پروردگار در
صفحه 23 از 62
تدبیر عالَم گردد ، سپس مسأله طلوع و غروب آفتاب را عنوان کرد که او در آن ، به کلّی وامانده شد .
چه کسی با ابراهیم در این جلسه روبهرو بود و با او محاجّه کرد ؟
یعنی به خاطر غروري که از حکومت خودکامه ، « اَنْ اتیهُ اللّهُ الْمُلْکَ » : در قرآن تصریح به نام او نشده ولی همین اندازه میفرماید
نقل شده و همچنین در « دُرُّ الْمَنْثُور » پیدا کرده بود ، با ابراهیم به محاجّه برخاست ، ولی در روایتیکه از علیّ در تفسیر
تواریخ آمده است ، نام او " نُمْرُود بن کَنْعان " بود .
اگرچه در آیه فوق زمان این بحث و گفتگو مشخص نشده است ، اما از قرائن برمیآید که این موضوع بعد از بتشکنی ابراهیم و
52 ) سوره بَقَره )
نجات او از آتش بوده است ، زیرا مسلّم است که قبل از به آتش افکندن ابراهیم مجالی براي این گفتگوها نبوده واصولًا بتپرستان
حقّچنین مباحثهاي را بهاونمیدادند و آنها ابراهیم را یک مجرم و گنهکار میشناختندکه میباید هرچه زودتر به کیفر اعمال خود
و قیام بر ضدّ خدایان مقدّس برسد ، آنها در این موقع تنها از علت اقدام به بتشکنی پرسش کردند و سپس با نهایت عصبانیّت و
خشونت دستور آتشسوزي او را صادر نمودند ، اما هنگامی که او از آتش به طرز شگفتانگیزي نجات
یافت، توانست بهاصطلاح به حضور نُمرود برسد و با او به بحث و گفتگو بنشیند .
از آیه به خوبی برمیآید که نُمرود هرگز از این بحث و گفتگو در جستجوي حقیقت نبود ، بلکه میخواست گفتار باطل خود را به
نیز به همین منظور باشد ، زیرا این کلمه غالبا در همین موارد به کار « حاجَّ » کرسیّ بنشاند و شاید به کار بردن کلمه
میرود .
از آیه بهخوبی برمیآید که جبّار آنزمان مدّعی الوهیّت بود،
( جزء سوّم ( 53
نه تنها به این معنی که او را پرستش کنند ، بلکه علاوه بر این خود را آفریدگار عالم هستی نیز معرّفی میکرد ، یعنی هم خود
را معبود میدانست و هم خالق .
و جاي تعجّب هم نیست که هنگامی که مردم در برابر سنگ و چوب به سجده بیفتند و علاوه بر پرستش ، آنها را در امور
جهان مؤثّر و سهیم بدانند ، این فرصت براي یک جبّار اغفالگر پیش میآید که از سادهلوحی مردم استفاده کند و آنها را به
سوي خود دعوت نماید و خود را همچون بتی جلوه دهد که هم او را بپرستند و هم به خالقیت او گردن نهند .
داستان شگفتانگیز " عُزَیْر"
259 اَوْ کَالَّذي مَرَّ عَلی قَرْیَۀٍ وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها قالَ اَنّییُحْیی هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَاَماتَهُ اللّهُ مِائَۀَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ
لَبِثْتُ یَوْما اَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَۀَ عامٍ فَانْظُرْ اِلی طَعامِکَ وَ
54 ) سوره بَقَره )
شَرابِکَ لَمْ یَتَسَ نَّهْ وَانْظُرْ اِلی حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَکَ ایَۀً لِلنّاسِ وَ انْظُرْ اِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْما فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ اَعْلَمُ اَنَّ
اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ
یاهمانند کسیکهازکنار یک آبادي ( ویرانشده ) عبور کرد، درحالیکه دیوارهاي آن به روي سقفها فروریخته بود ( و اجساد و
استخوانهاي اهل آن در هر سو پراکنده بود ، او با خود ) گفت: چگونهخدا اینهارا پساز مرگزنده میکند؟ ( در این هنگام )
خدا او را یکصد سال میراند ، سپس زنده کرد و بهاو گفت: چهقدر درنگ کردي ؟ گفت: یک روز یابخشیاز یک
روز،فرمود:نه، بلکه یکصدسال درنگ کردي ، نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود ( که همراه داشتی ، با گذشت سالها ) هیچگونه
صفحه 24 از 62
تغییري نیافته است، ( خدایی که یکچنین مواد فاسدشدنی را در طول این مدت حفظ کرده ، بر
( جزء سوّم ( 55
همهچیز قادر است ) ولی به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشی شده ، این زنده شدن تو پس از مرگ هم براي
اطمینانخاطر تو است و هم) براياینکه تو را نشانهاي براي مردم ( در مورد معاد ) قرار دهیم ، ( اکنون ) به استخوانها( ي مرکب
سواري خود ) نگاه کن که چگونه آنها را برداشته ، به هم پیوند میدهیم و گوشت بر آن میپوشانیم ، هنگامی که ( این حقایق )
بر او آشکار شد ، گفت : میدانم خدابر هرکاري توانا است .
در اصل به معنی خالی است و در اینجا کنایه از ویران « خاوِیَۀ » در اینجا به معنی سقف است و « عَرْش » جمع « عُرُوش » واژه
شدن است ، زیرا خانههاي آباد معمولًا مسکونیاست و خانههایی که خالی میشود یا به خاطر ویرانی است و یا بر اثر خالی بودن ،
تدریجا ویران خواهدشد .
به معنی سال است ، یعنی سال بر آن نگذشته است ولی در اینجا کنایه از عدم تغییر و « سَنَه » از ماده « لَمْ یَتَسَ نَّه »
فاسدنشدن است .
56 ) سوره بَقَره )
به معنی مرتفع و بلند شدن است و در اینجا به معنی برداشتن از روي زمین و پیوستن آنها به « نُشُوز » از ماده « نُنْشِزُها »
یکدیگر است .
آیه اشاره به سرگذشت کسی میکند که در اثناي سفر خود در حالی که بر مرکبی سوار بود و مقداري آشامیدنی و خوراکی همراه
داشت ، از کنار یک آبادي گذشت ، در حالی که به شکل وحشتناکی درهم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهاي
پوسیده ساکنان آن به چشم میخورد ، هنگامی که این منظره وحشتزا را دید ، گفت : چگونه خداوند این
مردگان را زنده میکند ؟
البتّه این سخن از روي انکار و تردید نبود ، بلکه از روي تعجّب بود، زیرا قرائن موجود در آیه نشان میدهد که او یکی از پیامبران
علیهمالسلام بوده که در ذیل آیه میخوانیم : خداوند با او سخن گفته است و روایات نیز این حقیقت را تأیید میکند ، چنانکه
بعدا اشاره خواهیم کرد .
( جزء سوّم ( 57
در این هنگام خداوند جان او را گرفت و یکصد سال بعد او را زنده کرد ، از او سؤال نمود : چهقدر در این بیابان
بودهاي ؟ او خیال میکرد مقدار کمی بیشتر در آنجا درنگ نکرده ، فورا در جواب عرض کرد : یک روز یا
کمتر .
به او خطاب شد که : یکصد سال در اینجا بودهاي ، اکنون به غذا و آشامیدنی خود نظري بیفکن و ببین چگونه در طول این مدّت
به فرمان خداوند هیچگونه تغییري در آن پیدا نشده است ، ولی براي اینکه بدانی یکصد سال از مرگ تو گذشته است ، نگاهی
به مرکب سواري خود کن و ببین از هم متلاشی و پراکنده شده و مشمول قوانین عادي طبیعت گشته و مرگ آن را از هم متفرّق
ساختهاست ، سپس نگاهکن و ببین چگونه اجزاي پراکنده آن را جمعآوري کرده و زنده میکنیم ، او هنگامی که این منظره را دید
، گفت : میدانم که خداوند بر هر چیزي توانا است ، یعنی هماکنون آرامش خاطر یافتم و مسأله رستاخیز مردگان در نظر من شکل
حسّی به خود گرفت .
58 ) سوره بَقَره )
اکنون به تفسیر آیه برگردیم ؛
صفحه 25 از 62
یا همانند کسی که از کنار یک آبادي عبور کرد ، در حالی که دیوارهاي آن به روي سقفها فروریخته بود ( » : نخست میفرماید
و اجساد و استخوانهاي اهل آن در هر سو پراکنده بود ، او از روي تعجّب با خود ) گفت : چگونه خدا اینها را
اَوْکَالَّذي مَرَّ عَلی قَرْیَۀٍ وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها قالَ اَنّی یُحْیی هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِها) . ) « بعد از مرگ زنده میکند
چنین معنیمیدهد که خانههاي آنان ویران شده بود ، به این صورت که نخست سقف آنها فرود « وَ هِیَ خاوِیَۀٌ عَلی عُرُوشِها » جمله
آمده و سپس دیوارها به روي آنها افتاده بود ، این نوع ویرانی ، ویرانی کامل و تمامعیار است ، زیرا به هنگام ویرانی معمولًا
نخست سقف آن ویران میگردد و بعد دیوارها مدّتی سرپا میایستد، سپس روي ویرانههاي سقف
فرومیغلتد.
( جزء سوّم ( 59
متفاوت است، سقف تنها به قسمت بالاي عمارت گفته میشود، ولی عَرْش « سَقْف » با « عَرْش » بعضی تصریح کردهاند که مفهوم
عبارت از سقفی است که همراه با پایهها باشد .
از قرائن چنین استفاده میشود که در این ماجرا کسی همراه آن پیامبر نبود و هنگامی که چشمش به استخوانهاي متلاشی شده
اهلقریه افتاد، به آنها اشاره کرد و این سؤال را از خویشتن نمود که چگونه خداوند اینها را بعد از مرگشان زنده
میکند ؟
خداوند او را یکصد سال میراند ، سپس او را زنده کرد و به او گفت : چهقدر درنگ کردي ؟ گفت : » : در ادامه آیه میفرماید
فَاَماتَهُ اللّهُ مِائَۀَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ ) « یک روز یا قسمتی از یک روز ، فرمود : ( نه ) بلکه یکصد سال درنگ کردي
لَبِثْتُ یَوْما اَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْلَبِثْتَ مِائَۀَ عامٍ ) .
« اَماتَهُ » اکثر مفسران از این جمله چنین فهمیدهاند که خداوند جان آن پیامبر راگرفت و بعدازیکصد سالاز نو زندهکرد و جمله
60 ) سوره بَقَره )
به معنی مرگ است ، همین مفهوم را میبخشد . « مَوْت » که از ماده
ظاهر آیه این است که پیامبر مزبور از دنیا رفت و پس از یکصد سال زندگی را از سر گرفت ، البتّه چنین مرگ و حیاتی یک
موضوع کاملًا خارقالعاده است ، ولی در هر حال مُحال نیست و از طرفی حوادث خارقالعاده در قرآن نیز منحصر به این مورد
نیست که بخواهیم آن را توجیه و یا تأویل کنیم .
نشان میدهد که آن پیامبر ، موقع مرگ و زنده شدنش در دو ساعت مختلف از روز بوده ، مثلًا « لَبِثْتُ یَوْما اَوْ بَعْضَ یَوْمٍ » جمله
مرگ او پیش از ظهر بوده و زنده شدنش بعد از ظهر و لذا به شک افتاد که آیا یک شبانهروز بر او گذشته یا تنها چند ساعتی از
یک روز به همین دلیل با تردید گفت یک روز یا قسمتی از یک روز ، ولی به زودي به او خطاب شد که نه بلکه یکصد
سال در اینجا ماندهاي .
سپس براي اینکه آن پیامبر ، اطمینانبیشتري به این مسأله پیداکند، به او دستور داده شد که به غذا و نوشیدنی که همراه داشته و
همچنین
( جزء سوّم ( 61
مرکب سواریش نگاهی بیفکند که اوّلی کاملًا سالم مانده بود و دوّمی به کلّی متلاشی شده بود تا هم گذشت زمان را مشاهده کند
پس حالا نگاه کن به غذا و نوشیدنیت ( که » : و هم قدرت خدا را بر نگهداري هرچه اراده داشته باشد ، میفرماید : به او گفته شد
فَانْظُرْ اِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهُ ) . ) « همراه داشتی ببین که با گذشت سالها ) هیچ تغییري نیافته
یعنی به آنها نگاه کن که با گذشت آن همه سال ، گویی سال و زمانی بر آن نگذشته و تغییري در آن حاصل نشده ، اشاره به
صفحه 26 از 62
اینکه خدایی که میتواند غذا و نوشیدنی تو را که قاعدتا باید زود فاسد گردد، به حال اوّل نگه دارد ، زنده کردن مردگان براي او
مشکل نیست ، زیرا ادامه حیات چنین غذاي فاسدشدنی که عمر آن معمولًا بسیار کوتاه است ، در این مدّت طولانی سادهتر از زنده
کردن ، مردگان نیست .
در اینکه این غذا و نوشیدنی چه بوده ، در آیه منعکس نیست ، بعضی غذاي او را انجیر و نوشیدنی او را یک نوع آب میوه ذکر
کردهاند
62 ) سوره بَقَره )
و میدانیم که هر دو بسیار زود فاسد میشوند و بقاي آنها در مدت طولانی موضوع مهمّی است، بعضی هم آن را انگور و شیر
ذکر کردهاند.
ولی نگاه به الاغ خود کن ( که چگونه از هم متلاشی شده ، براي اینکه اطمینان به زندگی پس از مرگ پیدا » : سپس میافزاید
آن را زنده میسازیم ( وَ انْظُرْ اِلی حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَکَ ایَۀً لِلنّاسِ ) . ، « کنی ) و تو را نشانهاي براي مردم قرار دهیم
البته قرآن بیش از این چیزي درباره مرکب آن پیامبر نگفته ، اما از جملههاي بعد استفاده میشود که مرکب او با گذشت زمان به
کلی متلاشی شده بود و تنها استخوانهاي پوسیدهاي از آن باقی مانده بود ، زیرا در غیر این صورت هیچگونه نشانهاي براي گذشت
یکصد سال وجود نداشت و این خود عجیب است که حیوانی که امکان عمر نسبتا طولانی دارد ، اینچنین از هم متلاشی شود، اما
میوه و آب میوه یا شیر که به سرعت باید فاسد شود ، کمترین تغییري در طعم و بوي آن حاصل نگردد و این نهایت قدرتنمایی
خدا در امر حیات و مرگ است .
( جزء سوّم ( 63
به استخوانها نگاه کن ( که از مرکب سواریت باقی مانده ) و ببین چگونه آنها » : به هر حال در تکمیل همین مسأله میافزاید
وَ انْظُرْ اِلَی الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْما ) . ) « رابرمیداریم و بههم پیوند میدهیم و گوشت بر آن میپوشانیم
و اینکه بعضی از مفسّران احتمال دادهاند منظور ، استخوانهاي خود آن پیامبر است ، بسیار عجیب و بعید به نظر میرسد ، زیرا این
گفتگوها بعد از زنده شدن او میباشد ، همچنین احتمال اراده استخوانهاي پوسیده اهلآن آبادي ، ( 1) زیرا قبل از این جمله ،
سخن از حِمار و مرکب سواري بوده نه مردم قریه .
هنگامیکه بامشاهده این نشانههاي واضح ( همهچیز ) براي او روشن شد ، گفت : میدانم که خدا بر هر » : در پایان آیه میفرماید
فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ اَعْلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ ) . ) « کاري قادر است
. جلد 1، صفحه 307 ،« کَشّاف » -1
64 ) سوره بَقَره )
یعنی علم و آگاهی من کامل شد و به مرحله شهود رسید و قابل توجّه اینکه نگفت : الآن دانستم (مانند گفتار زلیخا در
1)) ، بلکه گفت : میدانم، یعنی اعتراف به علم و )« اَلاْنَ حَصْ حَصَ الْحَقُّ : الآن حق آشکار گشت » ؛ موردیوسف
آگاهی خود میکنم .
صحنه دیگري از معاد در این دنیا
260 وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنی کَیْفَ تُحْیِیالْمَوْتی قالَ اَوَ لَمْتُؤْمِنْ قالَ بَلی وَلکِنْلِیَطْمَئِنَّ قَلْبی قالَفَخُ ذْ اَرْبَعَۀً مِنَالطَّیْرِ فَصُ رْهُنَاِلَیْکَ ثُمَّ
اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاثُمَادْعُهُنَیَأْتینَکَسَعْیاوَاعْلَمْاَنَاللّهَعَزیزٌحَکیمٌ
و (به خاطر بیاور) هنگامیرا که ابراهیم گفت : خدایا به من نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی ؟ فرمود : مگر ایمان
صفحه 27 از 62
نیاوردهاي ؟ عرض کرد : آري ، ولی میخواهم قلبم
51 / یوسف . -1
( جزء سوّم ( 65
آرامش یابد ، فرمود : در این صورت چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را ( پس از ذبح کردن ) قطعه قطعه کن (و در هم
بیامیز) سپس بر هرکوهی قسمتیاز آن را قرار بده، بعدآنهارا بخوان ، به سرعت به سوي تو میآیند و بدان کهخداوند قادر و حکیم
است ( هم از ذرّات بدن مردگان آگاه است و همتوانایی برجمعآنهادارد ) .
گرفته شده که به معنی قطع کردن و متمایل نمودن و بانگ زدناست کهاز میان این سه « صَوْر » در اصل از ریشه « صُ رْهُنَّ » جمله
معنی در اینجا همان معنی نخست منظور است ، یعنی چهار مرغ را انتخاب کن و آنها را ذبح نموده و قطعه قطعه کرده و
درهم بیامیز .
زیرا هدف این بوده که نمونه رستخیز و زنده شدن مردگان را به هنگامی که اجزاي بدن آنها متلاشی میشود و هر
ذرهاي به گوشهاي میافتد و با دیگر ذرات از بدنهاي دیگر میآمیزد ، با چشم خود مشاهده کند .
66 ) سوره بَقَره )
وَ اِذْ قالَ ) ؟ « بهخاطربیاور هنگامی راکه ابراهیم گفت : خدایا بهمن نشان ده چگونه مردگان را زنده میکنی » : نخستمیفرماید
اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتی ) .
به من نشان ده چگونه ... ) به خوبی استفاده میشود که او میخواست با رؤیت و شهود ، ایمان خود ) « ... اَرِنی کَیْفَ » از جمله
را قويتر کند ، آنهم درباره چگونگی رستاخیز نه درباره اصل آن و لذا در آیات گذشته خواندیم که او باصراحت به
. « پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند » : نُمْرُود گفت
قالَ اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ ) . ) ؟ « فرمود : آیا ایمان نیاوردهاي » به همین دلیل در ادامه این سخن ، هنگامی که خداوند
قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی ) . ) « آري ایمان آوردم ، ولی میخواهم قلبم آرامش یابد » : او در جواب عرض کرد
گویی خدا میخواست این تقاضاي ابراهیم در نظر مردم به عنوان تزلزل ایمان محسوب نشود ، لذا از او سؤال شد : مگر ایمان
( جزء سوّم ( 67
نیاوردهاي ؟ تا او در این زمینه توضیح دهد و سوء تفاهمی براي کسی به وجود نیاید .
ضمنا از این جمله استفاده میشودکه استدلال و برهان علمی و منطقی ممکن است یقین بیاورد اما آرامش خاطر نیاورد ، زیرا
استدلال عقل انسان را راضی میکند و چه بسا در اعماق دل و عواطف او نفوذ نکند ( درست مثل اینکه استدلال به انسان
میگوید : کاري از مرده ساخته نیست ، ولی با این حال بعضی از افراد از مرده میترسند ، مخصوصا هنگام شب و تنهایی نمیتوانند
در کنار مرده بمانند ، زیرا استدلال فوق در اعماق وجودشان نفوذ نکرده ، اما کسانی که دائما با مردگان سر و کار دارند و به غسل
و کفن و دفن مشغولند ، هرگز چنین ترسی را ندارند ) .
به هر حال آنچه عقل و دل را سیراب میکند ، شهود عینی است و این موضوع مهمّی است که در جاي خود باید شرح بیشتري
پیرامون آن داده شود .
68 ) سوره بَقَره )
تعبیر به اطمینان و آرامش نشان میدهد که افکار انسانی قبل از وصول به مرحله شهود دائما در حرکت و جولان و فراز و
نشیب است، اما به مرحله شهود که رسید ، آرام میگیرد و تثبیت میشود .
در اینجا بهابراهیم دستور داده میشودکه براي رسیدن به مطلوبش ، دست به اقدام عجیبی بزند ، آنگونه که قرآن در ادامه این آیه
صفحه 28 از 62
حال که چنین است ، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را ( پس از ذبح کردن ) قطعه قطعه » : بیان کرده ، خداوند فرمود
قالَ فَخُذْ ) « کن ( و در هم بیامیز ) سپس بر هر کوهی قسمتی از آن قرار بده ، بعد آنها را بخوان ، به سرعت به سوي تو میآیند
اَرْبَعَۀً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیا ) .
وَ اعْلَمْ اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ ) . ) « و بدان خداوند توانا و حکیم است » این را ببین
( جزء سوّم ( 69
هم تمامذرّات بدن مردگان را به خوبی میشناسد و هم توانایی بر جمعآنها دارد .
ابراهیم این کار را کرد و آنها را صدا زد ، در این هنگام اجزاي پراکنده هریک ازمرغان، جدا و جمع شده وبههم آمیختند و
زندگی را از سر گرفتند و این موضوع ، به ابراهیم نشان داد که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیعتر در رستاخیز انجام خواهد شد
.
استفاده کنند که مرغان پس از زنده شدن پرواز نکردند ، بلکه با پاي خود به سوي ابراهیم « سَ عْیا » بعضی خواستهاند از کلمه
ادیب معروف عرب نیز نقل شده « خلیل بن احمد » معمولًا در لغت عرب به معنی راه رفتن سریع است ، از « سَعْی » دویدند ، زیرا
حال است از براي ابراهیم نه مرغان ) . « سَ عْیا » است که ابراهیم در حال راه رفتن بود که مرغان به سوي او آمدند ( یعنی
(1)
جلد 2 ، صفحه 300 ، ذیل آیه مورد بحث . ، « اَ لْبَحْرُ الْمُحیط » -1
70 ) سوره بَقَره )
در اینجا کنایه از پرواز سریع است . « سَعْیا » ولی قرائن نشان میدهد که
شکی نیست که مرغان چهارگانه مزبور از چهار نوع مختلف بودهاند ، زیرا در غیر این صورت هدف ابراهیم که بازگشت اجزاي
هریک به بدن اصلی خود بوده است ، تأمین نمیشد و طبق بعضی روایات معروف، این چهارمرغ" طاووس"، "خروس "، "کبوتر"
و " کلاغ "بودهاند که از جهات گوناگون باهم اختلاف فراوان دارند و بعضی آنها را مظهر روحیّات و صفات مختلف انسانها
میدانند ، طاووس مظهر خودنمایی ، زیبایی و تکبّر ، خروس ، مظهر تمایلات شدید جنسی ، کبوتر ، مظهر لهو و لعب و
بازیگري و کلاغ ، مظهر آرزوهاي دور و دراز .
تعداد کوههاییکه ابراهیم اجزاي مرغانرا برآنها گذارد، در
( جزء سوّم ( 71
قرآن صریحا نیامده است ولی در روایات اهل بیت علیهمالسلام ده عدد معرفی شدهاند و به همین دلیل در روایات میخوانیم
: اگر کسی وصیت کند جزئی از مال او را در موردي مصرف کنند و مقدار آن را معین نسازد ، دادن یک دهم کافی
( است .( 1
انفاق ، مایه رشد آدمی است
261 مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّۀٍ اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَۀٍ مِائَۀُ حَبَّۀٍ وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ
واسِعٌ عَلیمٌ
کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند ، همانند بذري هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه، یکصد دانه
باشد و خداوند آن را براي هرکس بخواهد ( و شایستگی داشته باشد ) ، دو یا چند برابر میکند و خدا ( از نظر قدرت و رحمت
) وسیع و ( به همه چیز ) دانا است .
. جلد 1 ، صفحه 278 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
صفحه 29 از 62
72 ) سوره بَقَره )
مسأله انفاق یکی از مهمّترین مسائلی است که اسلام و قرآن روي آن تأکید فراوان نموده است . آیه فوق نخستین آیه از یک
مجموعه آیات است که در سوره بقره پیرامون انفاق سخن میگوید و شاید ذکر آنها پشت سر آیات مربوط به معاد از این نظر باشد
که یکی از مهمّترین اسباب نجات در قیامت ، انفاق و بخشش در راه خدا است .
یک مساوي با هفتصد
« مثل کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند، همانند بذري است که هفت خوشه برویاند » : نخست میفرماید
(مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّۀٍ اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ ) .
که مجموعا از یک دانه ، هفتصد دانه برمیخیزد ( فی کُلِّ سُنْبُلَۀٍ مِائَۀُ حَبَّۀٍ ) . « و در هر خوشهاي یکصد دانه باشد »
خداوند آن را براي » تازه پاداش آنها منحصر به این نیست ، بلکه
( جزء سوّم ( 73
) « هرکس بخواهد ( و شایستگی درآنها و انفاق آنها را ازنظر نیت و اخلاص و کیفیت و کمیت ببیند ) دو یا چند برابر میکند
وَ الّلهُ یُضاعِفُلِمَنْیَشاءُ ) .
وَ اللّهُ ) « چراکه او ( از نظر رحمت و قدرت ) وسیع و از همه چیز آگاه است » و اینهمه پاداش از سوي خدا عجیب نیست
واسِعٌ عَلیمٌ ) .
مفهوم وسیعی دارد که هر مصرف نیکی را شامل میشود، بهعلاوه آیات آینده نشان میدهدکه بحث انفاق در « فی سَبیلِ اللّهِ »
اینجا مستقلًّا دنبال میشود و در روایات اسلامی نیز به تعمیم معنی آیه اشاره شده است .
چه انفاقی باارزش است ؟
262 اَلَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ مااَنْفَقُوا مَنّا وَلا اَذًي لَهُمْاَجْرُهُمْ عِنْدَرَبِّهِمْ وَ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
74 ) سوره بَقَره )
کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق میکنند ، سپس به دنبال انفاقی که کردهاند، منّت نمیگذارند و آزاري نمیرسانند،
پاداشآنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است و نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند .
درلغت همان وزنه سنگین است ، سپس بهمعناي نعمت مهمّی بخشیدناست که اگر جنبه عملی داشته باشد، کاري بسیار « مَنَّ »
خوب ( و منّتهاي خداوند از این قبیل است ) و اگر جنبه لفظی و به رخکشیدنداشته باشد، بسیار بد است و در آیه فوق منظور
همین است .
ازآیه بهخوبی استفاده میشودکه انفاق در راهخدا درصورتی در پیشگاه پروردگار مورد قبول واقع میشود که به دنبال آن
منّت و چیزي که موجب آزار و رنجش نیازمندان است ، نباشد .
بنابراینکسانیکه درراه خداوندبذل مالمیکنند ، ولی به دنبال آن منّت میگذارند یاکاريکه موجب آزار و رنجش است ،
میکنند در حقیقت با این عمل ناپسند اجر و پاداش خود را از بین میبرند .
( جزء سوّم ( 75
آنچه در اینآیه بیشتر جلب توجه میکند، ایناست که قرآن در واقع سرمایه زندگی انسان را منحصر به سرمایههاي مادّي نمیداند
، بلکه سرمایههاي روانی و اجتماعی را نیز به حساب آورده است .
صفحه 30 از 62
کسی که چیزي به دیگري میدهد و منّتی بر او میگذارد و یا با آزار خود او را شکستهدل میسازد ، در حقیقت چیزي به او نداده
است زیرا اگر سرمایهاي به او داده ، سرمایهاي هم از او گرفته است و چهبسا آن تحقیرها و شکستهاي روحی به مراتب بیش
از مالی باشد که به او بخشیده است .
بنابراین اگر چنین اشخاصی اجر و پاداش نداشته باشند ، کاملًا طبیعی و عادلانه خواهد بود ، بلکه میتوان گفت چنین افرادي در
بسیاري موارد بدهکارند نه طلبکار زیرا آبروي انسان به مراتب برتر و بالاتراز ثروت و مالاست .
نسبت به « خوف » اشاره به این است که آنها هیچ نوع نگرانی نخواهند داشت ، زیرا ، « لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ » جمله
امور
76 ) سوره بَقَره )
نسبت به امور گذشته، بنابراین باتوجهبهاینکهپاداش انفاقکنندگان درپیشگاهخدا محفوظ است، نه ، « حُزْن و اندوه » آینده است و
از آینده خود دررستاخیز ترسیدارند و نهازآنچه در راه خدا بخشیدهاند، اندوهی به دل راه میدهند .
برخورد خوب ، بهتر از انفاق بامنّت است
263 قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَۀٍ یَتْبَعُها اَذًي وَ اللّهُ غَنِیٌّ حَلیمٌ
گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان) و عفو (و گذشت از خشونتهاي آنها )، ازبخششیکهآزاريبهدنبالآن باشد، بهتر است و
خداوند ، بینیاز و بردبار است .
به معنی عفو و گذشت در برابر خشونت ارباب حاجت است . « مَغْفِرَة »
آیه فوق منطق اسلام در مورد ارزشهاي اجتماعی اشخاص و حیثیّت مردم را روشن میسازد و عمل آنهایی را که در حفظ این
( جزء سوّم ( 77
سرمایههاي انسانی میکوشند و ارباب حاجت را باگفتار نیکو و احیانا راهنماییهاي لازم بهرهمندکرده و هرگز اسرار آنها را فاش
نمیسازند، از بخشش افراد خودخواه و کوتهنظري که در برابر کمک مختصري هزارگونه زخم زبان به افراد آبرومند میزنند و
شخصیّت آنها را در هم میشکنند ، برتر و بالاتر میشمرد . در حقیقت اینگونه اشخاص همانطور که اشاره کردیم ، بیش از
اندازهاي که نفع میرسانند ، ضرر میزنند و اگر سرمایهاي میدهند ، سرمایههایی را نیز بر باد میدهند .
اِذا سَأَلَ السّائِلُ فَلا تَقْطَعُوا عَلَیْهِ مَسْأَلَتَهُ حَتّی » : از پیغمبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل شده که فرمود « مجمع البیان » در تفسیر
یَفْرُغَ مِنْها ثُمَّ رُدُّوا عَلَیْهِ بِوَقارٍ وَ لینٍ اِمّا بَذْلٍ یَسیرٍ اَوْ رَدٍّ جَمیلٍ فَاِنَّهُ قَدْ یَأْتیکُمْ مَنْ لَیْسَ بِاِنْسٍ وَ لا جانٍّ یَنْظُرُونَ کَیْفَ صَ نیعُکُمْ فیما
. « خَوَّلَکُمُ الّلهُ تَعالی
در این حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله گوشهاي از آداب انفاق را روشن
78 ) سوره بَقَره )
هنگامی که حاجتمندي از شما چیزي بخواهد ، گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد ، » : ساخته ، میفرماید
سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ بگویید ، یا چیزي که در قدرت دارید ، در اختیارش بگذارید و یا به طرز شایستهاي او را
بازگردانید ، زیرا ممکن است سؤالکننده فرشتهاي باشد که مأمور آزمایش شما است تا ببیند در
(1). « برابرنعمتهاییکهخداوندبهشماارزانی داشته، چگونهعملمیکنید
مثال جالب در مورد انگیزههاي انفاق
صفحه 31 از 62
لاذي کَالَّذي یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ 􀂊 264 یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ ا
صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَاَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ مِمّا کَسَبُوا وَ اللّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرینَ
. جلد 1 و 2 ، صفحه 375 ، « مجمع البیان » -1
( جزء سوّم ( 79
ايکسانیکه ایمان آوردهاید، بخششهاي خود را با منّت و آزار باطل نسازید، همانند کسی که مال خود را براي نشاندادن به
مردم، انفاق میکند و به خدا و روز رستاخیز ایمان نمیآورد ( کار او ) همچون قطعه سنگی است که بر آن (قشر نازکی از)
خاكباشد (و بذرهایی در آن افشانده شود) و رگبار باران بهآنبرسد، (و همه خاكها و بذرها را بشوید،) و آنرا صاف(و خالیاز
خاك و بذر) رهاکند، آنها از کاري که انجام دادهاند، چیزي بهدست نمیآورند و خداوند جمعیّت کافران را هدایتنمیکند.
به معنی « وابِل » به معنی قطعه سنگ بزرگ و صاف است که چیزي در آن نفوذ نمیکند و چیزي بر آن قرار نمیگیرد و « صَفْوان »
نیز بهمعنی سنگ « صَ لْدا » باران سنگین دانهدرشت است و لذا به کارهاي سخت و سنگین و مصیبتبار نیز اطلاق شده است و
صافیاستکه چیزي بر آن نمیروید .
80 ) سوره بَقَره )
چه تعبیر لطیف و رسا و گویایی ، قطعه سنگ محکمی را در نظر بگیرید که قشر رقیقی از خاك روي آن را پوشانده باشد و
بذرهاي مستعدي نیز در آن خاك افشانده شود و در معرض هواي آزاد و تابش آفتاب قرار گیرد ، سپس باران دانهدرشت پربرکتی
بر آن ببارد ، با اینکه تماموسایل نموّ و رشد در اینجا فراهم است، ولی به خاطر یک کمبود، همهچیز از بین میرود و این باران
کاري جز این نمیکند که آن قشر باریک را همراه بذرها میشوید و پراکنده میسازد و سنگ سخت غیر قابل نفوذ را که هیچ
گیاهی بر آن نمیروید ، با قیافه خشونتبارش آشکار میسازد ، چراکه بذرها در محل نامناسبی افشانده شده بود ، ظاهري آراسته و
درونی خشن و غیرقابل نفوذ داشت و تنها قشرنازکی ازخاك روي آن را گرفته بود ، در حالی که پرورش گیاه و درخت ، نیاز به
خاك عمیقی دارد که براي پذیرش ریشهها و ذخیره آب و تغذیه گیاه آماده باشد .
اینگونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهاي آمیخته با منّت و آزار که از دلهاي سخت و قساوتمند سرچشمه میگیرد و
صاحبانش هیچ بهرهاي از آن نمیبرند و تمام زحماتشان بر باد میرود .
( جزء سوّم ( 81
انفاقهاي خود را با منّت و آزار ، باطل نکنید ) استفاده میشود که پارهاي از اعمال ) « لاذي 􀂊 لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ ا » از جمله
ممکن است نتایج اعمال نیک را از بین ببرد و این همان مسأله اِحْباط است که شرح آن در ذیل آیه 217 همین سوره
گذشت .
تشبیه عمل ریاکارانه به قطعه سنگی که قشر نازکی از خاك روي آن را پوشانیده است، بسیار گویا میباشد، زیرا افراد ریاکار،
باطن خشن و بیثمر خود را با چهرهاي از خیرخواهی و نیکوکاري میپوشانند و اعمالی که هیچگونه ریشه ثابتی در وجود
آنها ندارد ، انجام میدهند ، اما حوادث زندگی به زودي پرده را کنار میزند و باطن آنها را آشکار
میسازد .
و خداوند گروه کافران » : و در پایان آیه میفرماید
82 ) سوره بَقَره )
وَ اللّهُ لا یَهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرینَ ) . ) « را هدایت نمیکند
اشاره به اینکه خداوند توفیق هدایت را از آنها میگیرد ، چراکه با پاي خود راه کفر و ریا و منّت و آزار را پوییدند و چنین
صفحه 32 از 62
کسانی شایسته هدایتنیستند و به این ترتیب انفاقهاي ریایی و آمیخته با منّت و آزار ، همه در یک ردیف قرار گرفتهاند .
265 وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبیتا مِنْ اَنْفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّۀٍ بِرَبْوَةٍ اَصابَها وابِلٌ فَاَتَتْ اُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَاِنْ لَمْ یُصِبْها
وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ
و (کار) کسانیکه اموال خودرا براي خشنودي خدا و تثبیت (ملکاتانسانی در) روح خود، انفاقمیکنند، همچون باغی است که در
نقطه بلندي باشد و بارانهاي درشت به آن برسد ( و از هواي آزاد و نور آفتاب ، به حدّ کافی بهره گیرد ) و میوه خود را دو چندان
دهد ( که همیشه شاداب و باطراوت
( جزء سوّم ( 83
است ) و اگر باران درشتی بر آن نبارد لااقل بارانهاي ریز بر آن میبارد و خداوند به آنچه انجام میدهید، بینا است.
به معنی باران دانهریز است که گاه به صورت غبار به روي گیاهان میریزد و گاه به شبنم نیز گفته میشود « طَلَّ »
.
طلب خشنودي » ؛ انگیزههاي انفاق صحیح و الهی را بیان میکند و آن ، دو چیز است « اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبیتا مِنْ اَنْفُسِهِمْ » جمله
. « تقویت روح ایمان و ایجاد آرامش در دل و جان » و « خدا
این جمله میگوید : انفاقکنندگان واقعی کسانی هستند که تنها به خاطر خشنودي خدا و پرورش فضایل و تثبیت این صفات در
درون جان خود و همچنین پایان دادن به اضطراب و ناراحتیهایی که بر اثر احساس مسؤولیّت در برابر محرومان در وجدان آنها
در آیه به معنی" فی "خواهد بود ) . « مِن » پیدا میشود ، اقدام به انفاقمیکنند ( بنابراین
هشداري است به همه کسانی که میخواهند عمل نیکی انجام دهند که مراقب باشند « وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ » جمله
84 ) سوره بَقَره )
کوچکترین آلودگی از نظر نیّت یا طرز کار پیدا نکنند ، زیرا خداوند کاملًا مراقب اعمال آنها است .
یک مثال جالب دیگر براي انفاقهاي آلوده به ریا
لانْهارُلَهُفیهامِنْکُلِالثَّمَراتِوَاَصابَهُالْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّۀٌ ضُ عَفاءُ 􀂊 266 اَیَوَدُّاَحَ دُکُمْ اَنْ تَکُ ونَ لَهُ جَنَّۀٌ مِنْنَخیلٍ وَ اَعْنابٍ تَجْري مِنْتَحْتِهَاا
فَاَصابَها اِعْصارٌ فیهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْکَذلِکَ یُبَیِّنُاللّهُلَکُمُالاْیاتِلَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ
آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیر درختان آن ، نهرها بگذرد و براي او در آن
(باغ) از هرگونه میوهاي وجود داشته باشد، درحالیکهبه سنّ پیريرسیده و فرزندانی(کوچک و) ضعیف دارد ( در این هنگام )
گردبادي ( کوبنده ) که در آن آتش (سوزانی) است، بهآن برخوردکند و شعلهورگردد و بسوزد ( همینطور است حال کسانی که
انفاقهاي خود را با ریا و منّت
( جزء سوّم ( 85
و آزار باطل میکنند ) اینچنین خداوند آیات خود را براي شما آشکار میسازد ، شاید بیندیشید ( و با اندیشه راه حقّ را
بیابید ) .
در لغت به معنی گردباد است که به هنگام وزش باد از دو سوي مخالف تشکیل میگردد و به شکل عمودي است که « اِعْصار »
یک سر آن به زمین چسبیده و سر دیگر آن در آسمان است و گاه بسیاري از اشیاء را با خود میبرد .
در این آیه مثال گویاي دیگري براي مسأله انفاق آمیخته با ریاکاري و منّت و آزار و اینکه چگونه این کارهاي نکوهیده آثار آن
را از بین میبرد ، بیان شده است .
صفحه 33 از 62
ترسیمی است بسیار زیبا از حال اینگونه اشخاص که با ریا و منّت و آزار ، خط بطلان بر انفاق خویش میکشند ، پیرمرد
سالخوردهاي را در نظر مجسّم میکند که فرزندان خردسال و کوچکی اطراف او را
86 ) سوره بَقَره )
گرفتهاند و تنها راه تأمین زندگی حال و آینده آنان ، باغ سرسبز و خرّمی است با درختان خرما و انگور و میوههاي دیگر ، درختانی
که پیوسته آب جاري از کنارش میگذرد و زحمتی براي آبیاري ندارد ، ناگهان گردباد آتشباري میوزد و آن را مبدّل به
خاکستر میکند ، چنین انسانی چه حسرت و اندوه مرگباري دارد، حال کسانیکه اعمال نیکی انجام میدهند و سپس با ریا و منّت
و آزار آن را از بین میبرند ، چنین است ، زحمت فراوانی کشیدهاند و در آن روز که نیاز به نتیجه آن دارند، همه را خاکستر
میبینند، چرا که گردباد آتشبار ریا و منّت و آزار آن را سوزانده است .
صاحب آن باغ ، پیر و سالخورده باشد و فرزندانی کوچک و ناتوان داشته باشد ) ) « وَ اَصابَهُ الْکِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّیَّۀٌ ضُ عَفاءُ » ازجمله
استفاده میشود که انفاق و بخشش در راه خدا و کمک به نیازمندان همچون باغ خرّمی است که هم خود انسان از ثمرات آن
بهرهمند میشود و هم فرزندان او ، در حالی که ریاکاري و منّت و آزار ، هم سبب محرومیّت
( جزء سوّم ( 87
خود او میشود و هم نسلهاي آینده که بایداز ثمرات برکات اعمال نیک او بهرهمند گردند ، محروم خواهند شد و این خود دلیل
بر آن است که نسلهاي آینده در نتایج اعمال نیک نسلهاي گذشته سهیم هستند ، از نظر اجتماعی نیز چنین است ، زیرا محبوبیّت
و اعتمادي که پدران بر اثر کار نیک در افکار عمومی پیدا میکنند ، سرمایه بزرگی براي فرزندان آنها خواهد بود .
گردبادي که در آن آتشی باشد ) ممکن است اشاره به گردبادي که از روي خرمن آتشی بگذرد و طبق ) « اِعْصارٌ فیهِ نارٌ » جمله
معمول که گردباد هرچه را بر سر راه خود بیابد ، با خود همراه میبرد ، آن را از زمین برداشته و به نقطه دیگري بپاشد و ممکن
است اشاره به گردبادي باشد که به همراه صاعقه به نقطهاي اصابت کند و همهچیز را تبدیل به خاکستر نماید و در هر حال
اشاره به نابودي سریع و مطلق است .
88 ) سوره بَقَره )
از چه اموالی باید انفاق کرد ؟
رْضِ وَ لاتَیَمَّمُوا الْخَ بیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِاخِ ذیهِ 􀂊 267 یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَ بْتُمْ وَ مِمّا اَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الا
اِلاّاَنْتُغْمِضُوافیهِ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ
ايکسانیکه ایمانآوردهاید، از قسمتهاي پاکیزه اموالی که (از طریق تجارت) بهدست آوردهاید و ازآنچه از زمین براي شما
خارج ساختهایم ( از منابع و معادن و درختان و گیاهان ) انفاق کنید و براي انفاق ، بهسراغ قسمتهاي ناپاكنروید،
درحالیکه خود شما ( بههنگام پذیرش اموال ) حاضر نیستید آنها را بپذیرید ، مگر از روي اغماض و کراهت و بدانید خداوند
بینیاز و شایسته ستایش است .
معروف را از این جهت « تَیَمُّم » در اصل به معنی قصد چیزي کردن است ، در اینجا نیز به همان معنی آمده است و « تَیَمُّم »
گفتهاند که
( جزء سوّم ( 89
43 / نساء ) ) « فَتَیَمَّمُوا صَعیدا طَیِّبا » : انسان قصد میکند از خاك پاك زمین استفاده کند ، چنانکه قرآن میگوید
.
صفحه 34 از 62
از آنچه از ) « لارْضِ 􀂊 مِمّا اَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ ا » آنچه کسب کردهاید ) اشاره به درآمدهاي تجاري است و جمله ) « ما کَسَ بْتُمْ » جمله
زمین براي شما خارج ساختهایم ) اشاره به انواع درآمدهاي زراعی و کشاورزي و همچنین معادن زیرزمینی است ، بنابراین تمام
انواع درآمدها را شامل میشود ، زیرا سرچشمه تمام اموالی که انسان دارد ، زمین و منابع گوناگون آن است ، حتی صنایع و
دامداري و مانند آن ، همه از زمین مایه میگیرد. این تعبیر ضمنا اشارهاي به این حقیقت است که ما منابع اینها را در اختیار شما
آن در راه خدا ، دریغ کنید . « سرگل » گذاشتیم، بنابراین نباید از انفاقکردن بخشی از طیّبات و پاکیزهها و
بهسراغ قسمتهاي ناپاك نروید تا از آن انفاق کنید ، در حالی که شما حاضر نیستید » : سپس براي تأکید هرچه بیشتر میافزاید
وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِاخِذیهِ اِلاّ اَنْ تُغْمِضُوا فیهِ ) . ) « آن را بپذیرید ، مگر از روي اغماض و کراهت
90 ) سوره بَقَره )
از آنجا که بعضی از مردم عادت دارند همیشه از اموال بیارزش و آنچه تقریبا ازمصرف افتاده وقابل استفاده خودشان نیست ،
انفاق کنند و گونه انفاقها علاوه بر اینکه سود چندانی به حال نیازمندان ندارد ، یک نوع اهانت و تحقیر نسبت به آنها است
و موجب تربیت معنوي و پرورش روح انسانی نیز نمیباشد ، این جمله صریحا مردم را از این کار نهی میکند و آن را با دلیل
لطیفی همراه میسازد و آن اینکه شما خودتان حاضر نیستید اینگونه اموال را بپذیرید مگر از روي کراهت و ناچاري چرا درباره
مسلمان و از آن بالاترخداییکه در راهاو انفاقمیکنید و همهچیز شما از او است، راضی به این کار میشوید.
در حقیقت آیه به نکته لطیفی اشاره میکند که انفاق در راه خدا ، یک طرفش مؤمنان نیازمند هستند و طرف دیگر خدا و با این
حال اگر اموال پست و بیارزش انتخاب شود ، از یک سو تحقیري است نسبت به نیازمندان که ممکن است علیرغم تهیدستی ،
مقام بلندي از نظر
( جزء سوّم ( 91
ایمان و انسانیّت داشته باشند و روحشان آزرده شود و از سوي دیگر سوء ادبی است نسبت به مقام شامخ پروردگار
.
قصد نکنید ) ممکن است اشاره به این باشد که اگر در لابهلاي اموالی که انفاق میکنید ، بدون توجّه چیز ) « لا تَیَمَّمُوا » جمله
نامرغوبی باشد ، مشمول این سخن نیست ، سخن این است که از روي عمد اقدام به چنین کاري نکنید .
پاکیزهها ) هم پاکیزگی ظاهري را شامل میشود و ارزش داشتن براي مصرف وهم پاکیزگی معنوي ، یعنی ) « طَیِّبات » تعبیر به
شامل همه میشود و « اِلاّ اَنْ تُغْمِضُوا فیهِ » اموال شبههناك و حرام ، زیرا افراد باایمان از پذیرش همه اینها کراهت دارند و جمله
اینکه بعضی از مفسّران آن را منحصر به یکی از این دو دانستهاند ، صحیح به نظر نمیرسد .
به هر حال باید این فرهنگ قرآنی در میان همه مسلمین زنده شود که براي انفاق ، بهترین را انتخاب نمایند .
92 ) سوره بَقَره )
مبارزه با موانع انفاق
268 اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ
شیطان شما را ( به هنگام انفاق ) ، وعده فقر و تهیدستی میدهد و به فحشاء ( و زشتیها ) امر میکند ، ولی خداوند وعده آمرزش
و فزونی به شما میدهد و خداوند، قدرتش وسیع و ( به هر چیز ) دانا است ( به همین دلیل به وعدههاي خود وفا میکند ) .
به معنی هر کار زشت و بسیار قبیح است و در اینجا به تناسب بحث ، بهمعنی بخل و ترك انفاق که در بسیاري از موارد ، « فَحْشاء »
در موارديبهمعنی گناهبیعفتی آمده، ولیمیدانیم دراینجاتناسب « فَحْشاء » نوعی معصیت و گناه است ، آمده ( هرچند که واژه
صفحه 35 از 62
( چندانی ندارد ) حتی بعضیازمفسران تصریح کردهاند که عرب به شخص بخیل "، فاحِش "میگوید .( 1
( جزء سوّم ( 93
تعبیر به امر کردن شیطان ، اشاره به همان وسوسههاي او است و اصولًا هر نوع فکر منفی و بازدارنده و کوتاهبیننده ، سرچشمهاش
تسلیم دربرابر وسوسههاي شیطانیاست ودرمقابل هرگونه فکر مثبت سازنده و آمیخته با بلندنظري ، سرچشمهاش الهامات الهی و
فطرت پاك خدادادي است .
از امام صادق نقل شده است که ؛ هنگام انفاق دو چیز از طرف خدا است و دو چیز از ناحیه شیطان، آنچه « مجمع البیان » در تفسیر
از جانب خدا است، یکی آمرزش گناهان و دیگري وسعت و افزونی اموال و آنچهازطرف شیطاناست، یکیوعدهفقر و تهیدستی
و دیگري امر به فحشاء است .
آمرزش گناهان است ، « مَغْفِرَة » بنابراین منظور از
. جلد 1 ، صفحه 431 ، « رُوحُ الْبَیان » -1
94 ) سوره بَقَره )
نقل شده ، زیاد شدن سرمایهها در پرتو انفاق میباشد . « ابن عباس » همانطوري که از « فَضْل » و منظور از
هنگامی که در سختی و تنگدستی افتادید، به وسیله انفاق کردن، با » : جالب توجه اینکه از امیر مؤمنان علی نقل شده که فرمود
( انفاق کنید تا از تهیدستی نجات یابید) .( 1 ) « خدا معامله کنید
وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ ) . ) « خداوند قادر و توانا و عالم است » : و در پایان آیه میفرماید
اشاره به این حقیقت است که چون خداوند قدرتی وسیع و علمی بیپایان دارد، میتواند بهوعده خویش عمل کند، بنابراین باید به
وعده او دلگرم بود نه وعده شیطان فریبکار و ناتوان که انسان را به گناه میکشاند و چون از آینده آگاه نیست و قدرتی ندارد ،
وعده او جز گمراهی و تشویق به نادانی نخواهد بود .
. کلمات قِصار ، شماره 258 ، « نَهْجُ الْبَلاغَۀِ » -1
( جزء سوّم ( 95
چگونگی