گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
محبّت واقعی ، این است



136 ) سوره آلِ عِمران )
31 قُلْاِنْکُنْتُمْ تُحِبُّونَاللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُاللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ
بگو : اگر خدا را دوست میدارید ، از من پیروي کنید تا خدا ( نیز ) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده
مهربان است .
صفحه 48 از 62
گروهی بودند که دم از دوستی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله یا سایر انبیاء میزدند ، آیات فوق ، مفهوم دوستی واقعیرا
تبیینمیکند و فرق آن را با محبّت کاذب و دروغین روشن میسازد .
بگو : اگر خدا را دوست میدارید ، از من پیروي کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که » : نخست میفرماید
قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ) . ) « خدا آمرزنده مهربان است
یعنی محبّت ، تنها یک علاقه قلبی ضعیف و خالی از هرگونه اثر نیست ، بلکه باید آثار آن در عمل انسان منعکس باشد ، کسی
که مدّعی عشق و علاقه به پروردگار است ، نخستین نشانهاش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروي کند .
( جزء سوّم ( 137
و خواستههاي او میکشاند ، البتّه ممکن است « محبوب » در حقیقت این ، یک اثر طبیعی محبّت است که انسان را به سوي
محبّتهاي ضعیفی یافت شود که شعاع آن ، از قلب به بیرون نیفتد ، اما اینگونه محبّتها به قدري ناچیز است که نمیتوان نام
محبّت بر آن گذاشت ، یک محبّت اساسی ، حتما آثار عملی دارد ، حتما دارنده آن را با محبوب پیوند میدهد و در مسیر
خواستهاي او به تلاش پرثمر وامیدارد .
آنها که سر تا پا آلوده گناهند ، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا ، پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، امیر مؤمنان و پیشوایان بزرگ
میدانند و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبّت ، تنها به قلب است و ارتباطی با عمل ندارد ، از منطق اسلام به کلی
بیگانهاند .
32 قُلْ اَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ
138 ) سوره آلِ عِمران )
بگو : از خدا و فرستاده ( او ) اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنید ، خداوند کافران را دوست نمیدارد .
بگو : اطاعت کنید خدا و فرستاده » : در این آیه بحثی را که در آیه قبل آمده بود ، تعقیب کرده ، میفرماید
قُلْ اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ ) . ) « او را
بنابراین چون شما مدّعی محبّت او هستید ، باید با اطاعت از فرمان او و پیامبرش این محبّت را عملًا اثبات کنید .
فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ ) . ) « اگر آنها سرپیچی کنند ، خداوند کافران را دوست ندارد » : سپس میافزاید
سرپیچیآنها نشانمیدهدکه محبّتخدارا ندارند ، بنابراین خدا هم آنها را دوست ندارد، زیرا محبّت یک طرفه، بیمعنی
است .
استفاده میشود که اطاعت خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله از هم جدا نیستند ، به همین « اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ » ضمنا از جمله
دلیل در آیه قبل تنها سخن از پیروي و اطاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود و در اینجا سخن از هردو است .
( جزء سوّم ( 139
51 اِنَّ اللّهَ رَبّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ
خداوند ، پروردگار من و شما است ، او را بپرستید ( نه من و نه چیز دیگر را ) این است راه راست .
در این آیه ، از زبان حضرت مسیح براي رفع هرگونه ابهام و اشتباه و براي اینکه تولّد استثنایی او را دستآویزي براي الوهیّت او
مسلّما خداوند پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را پرستش کنید ( نه من و نه چیز » : قرار ندهند ، چنین نقل میکند
راه توحید و یکتاپرستی ، نه راه شرك و دوگانه و چندگانهپرستی (اِنَّ اللّهَ رَبّی وَ رَبُّکُمْ ، « دیگر را ) این راه راست است
فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ) .
در آیات دیگر قرآن نیز کرارا آمده که ؛ حضرت مسیح روي مسأله عبودیّت و بندگی خود در پیشگاه خدا ، تکیه میفرمود و بر
صفحه 49 از 62
140 ) سوره آلِ عِمران )
خلاف آنچه در انجیلهاي تحریفیافته کنونی که از زبان مسیح نقل شده که او غالبا کلمه" پدر "را درباره خدا به کار میبرد ،
پروردگار ) و مانند آن را از او نقل میکند که دلیلی است بر نهایت توجّه او نسبت به مبارزه با شرك و ) « رَبّ » قرآن مجید کلمه
یا دعوي الوهیّت حضرت مسیح و لذا تا زمانی که حضرت مسیح در میان مردم بود ، هیچ کسی جرأت پیدانکرداو را یکیاز خدایان
معرفی کند و حتی آثار تعلیمات مسیح در زمینه توحید ، به منحرفان اجازهنداد که تا دو قرن بعد از او نیز ، عقاید شركآلود خود را
ظاهر سازند و به اعتراف محققّان مسیحی ، مسأله تثلیث و اعتقاد به خدایان سهگانه ، از قرن سوم میلادي پیدا شد. ( شرح بیشتر در
ذیل آیه 171 سوره نساء درج گردیده است ) ، « تفسیر نمونه » این زمینه در جلد چهارم
53 رَبَّنا امَنّا بِما اَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ
پروردگارا ، به آنچه نازل کردهاي ، ایمان آوردیم و از فرستاده (تو) پیروي نمودیم، ما را در زمره گواهان بنویس.
( جزء سوّم ( 141
آنها نخست ایمان خود را به آنچه نازل شده بود ، اظهار داشتند ، ولی چون ایمان به تنهایی کافی نبود ، مسأله عمل به دستورهاي
آسمانی و پیروي از مسیح را که گواه زنده ایمان راسخ آنها بود، پیش آوردند، زیرا هنگامی که ایمان در روح و جانانسان رسوخ
کند ، حتما در عمل او انعکاس مییابد و بدون عمل ممکن است تنها یک ایمان پنداري باشد نه واقعی و سپس از خدا تقاضا
کردند نام آنها را در زمره شاهدان و گواهان که در این جهان ، مقام رهبري امّتها را دارند و در جهان دیگر مقام شفاعت و
گواهی بر اعمال را، ثبت نماید .
بازگشت مسیح به سوي خداوند
55 اِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی اِنّی مُتَوَفّیکَ وَ رافِعُکَ اِلَیَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَالَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا اِلی یَوْمِ
الْقِیامَۀِ ثُمَّ اِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَاَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ
142 ) سوره آلِ عِمران )
( به یاد آورید ) هنگامی را که خدا به عیسی فرمود : من تو را برمیگیرم و به سوي خود، بالا میبرم و تو را از کسانی که
کافرشدند، پاكمیسازم و کسانیراکه از تو پیروي کردند، تا روز رستاخیز برتر از کسانی که کافر شدند ، قرار میدهم،
سپس بازگشت شما به سوي من است و در میان شما ، در آنچه اختلاف داشتید ، داوري میکنم .
این آیه همچنان ادامه آیات مربوط به زندگی مسیح است ، معروف در میان مفسّران اهل اسلام ، به استناد آیه 157 سوره نساء ، این
است که مسیح هرگز کشته نشد ( و از توطئهاي که یهود با همکاري بعضی از مسیحیان خیانتکار براي او چیده بودند ، رهایی یافت
) و خداوند او را به آسمان برد ، هرچند مسیحیان طبق انجیلهاي موجود ، میگویند : مسیح کشته شد و دفن گردید و سپس از میان
( مردگان برخاست و مدّت کوتاهی در زمین بود و بعد به آسمان صعود کرد .( 1
( جزء سوّم ( 143
هنگامی را که خدا به عیسی گفت : من تو را برمیگیرم و به » آیه فوق ناظر به همین معنی است ، میفرماید : به یاد آورید
اِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی اِنّی مُتَوَفّیکَ وَ رافِعُکَ اِلَیَّ ) . ) « سوي خود بالا میبرم
به معنی تکمیل کردن چیزي است و اینکه عمل به عهد و پیمان « وَفی » از ماده « تَوَفّی » به معنی از دست رفتن ، ولی « فَوْت » ماده
را" وَفا " میگویند ، به خاطر تکمیل کردن و به انجام رسانیدن آن است و نیز به همین دلیل اگر کسی طلب خود را بهطور کامل
. « تَوَفّی دَیْنَهُ : طلب خود را به طور کامل گرفت » : ازدیگري بگیرد ، عرب میگوید
صفحه 50 از 62
وَ هُوَ الَّذي یَتَوَفّیکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ » ؛ به معنی گرفتن به طور مکرر به کار رفته است ، مانند « تَوَفّی » در آیات قرآن نیز
بِالنَّهارِ : او کسی است که روح شما را در شب میگیرد و
. باب 16 ، « انجیل مَرْقُس » -1
144 ) سوره آلِ عِمران )
60 / انعام ) . ) « از آنچه در روز انجام میدهید ، آگاه است
روح ذکر شده ، همین معنی در آیه 42 سوره زمر و آیات دیگر قرآن نیز آمده است ، « تَوَفّی » در این آیه مسأله خواب به عنوان
به معنی مرده است ، ولی حتّی در اینگونه موارد نیز حقیقتا به « مُتَوَفّی » گاهی به معنی مرگ آمده و « تَوَفّی » درست است که واژه
از ماده « فَوْت » مرگ نیفتاده و ماده ، « تَوَفّی » معنی مرگ نیست ، بلکه به معنی تحویل گرفتن روح میباشد و اصولًا در معنی
به کلّی جدا است . « وَفی »
اي عیسی ، تو را برمیگیرم و » : با توجّه به آنچه گفته شد ، معنی آیه مورد بحث روشن میشود که خداوند میفرماید
. « به سوي خود بالا میبرم
وَ مُطَهِّرُكَ مِنَالَّذینَ کَفَرُوا ) . ) « و تو را از کسانی که کافر شدند ، پاك میسازم » : سپسمیافزاید
منظور از این پاکیزگی ، یا نجات او از چنگال افراد پلید و بیایمان است و یا از تهمتهاي ناروا و توطئههاي ناجوانمردانه که در
سایه
( جزء سوّم ( 145
اِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحا مُبینا » : پیروزيآیین او حاصل شد، همانگونه که در مورد پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در سوره فتح میخوانیم
لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ : ما براي تو پیروزي آشکاري فراهم ساختیم تا خداوند گناهان گذشته و
. « آینده تو را ببخشد
یعنی از گناهانی که به تو در گذشته نسبت میدادند و زمینه آن را براي آینده نیز فراهم ساخته بودند ، پاك سازد .
ونیز ممکن است منظور از پاكساختناو،بیرونبردنمسیح از آن محیط آلوده باشد .
وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا اِلی ) « ما پیروان تو را تا روز رستاخیز بر کافران برتري میدهیم » : سپس میافزاید
یَوْمِ الْقِیامَۀِ ) .
این بشارتی است که خدا به مسیح و پیروان او داد تا مایه دلگرمی آنان در مسیري که انتخاب کرده بودند ، گردد
.
این آیه یکی از آیات اعجازآمیز و از پیشگوییها و اخبار
146 ) سوره آلِ عِمران )
غیبی قرآن است که میگوید : پیروان مسیح همواره بر یهود که مخالف مسیح بودند ، برتري خواهند داشت .
در دنیاي کنونی ، این حقیقت را با چشم خود میبینیم که یهود و صهیونیستها بدون وابستگی و اتّکاء به مسیحیان ، حتّی یک روز
جماعتی از یهود میباشند ، « اَلَّذینَ کَفَرُوا » نمیتوانند به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه دهند ، روشن است که منظور از
که به مسیح کافرشدند .
آیا آیین مسیح تا پایان جهان باقی خواهد بود ؟
دراینجا سؤالی پیشمیآید که ؛ طبق این آیه ، یهود و نصاري تا دامنه قیامت در جهان خواهند بود و همواره ایندو مذهب به
صفحه 51 از 62
زندگی خود ادامه خواهند داد ، با اینکه در اخبار و روایات مربوط به ظهور حضرت مهدي " عَجَّلَ اللّه تَعالی فَرَجَهُالشَّریفُ"
میخوانیم، که او همه ادیان را زیر نفوذ خود درمیآورد .
پاسخ این سؤال از دقّت در روایات مزبور روشن میشود ، زیرا در
( جزء سوّم ( 147
روایات مربوط به ظهور حضرت مهدي " عَجَّلَ اللّه تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفُ " میخوانیم که ؛ هیچ خانهاي در شهر و بیابان نمیماند ،
مگر اینکه توحید در آن نفوذ میکند ، یعنی اسلام به صورت یک آیین رسمی همه جهان را فرا خواهد گرفت و حکومت به
صورت یک حکومت اسلامی درمیآید و غیر از قوانین اسلام ، چیزي بر جهان حکومت نخواهد داشت ولی هیچ مانعی ندارد که
« اهل ذِمَّه » اقلیّتی از یهود و نصاري ، در پناه حکومت حضرت مهدي " عَجَّلَ اللّه تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفُ " با شرایط
وجود داشته باشند .
زیرا میدانیم حضرت مهدي " عَجَّلَ اللّه تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفُ " مردم را از روي اجبار به اسلام نمیکشاند ، بلکه با منطق پیش
میرود و توسّل او به قدرت و نیروي نظامی براي بسط عدالت و برانداختن حکومتهاي ظلم و قرار دادن جهان در زیر پرچم
عدالت اسلام است ، نه براي اجبار به پذیرفتن این آیین وگرنه آزادي و اختیار مفهومی نخواهد داشت .
148 ) سوره آلِ عِمران )
61 فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ماجاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ
لَعْنَتَ اللّهِ عَلَیالْکاذِبینَ
هرگاه بعد از علم و دانشی که ( درباره مسیح ) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند ، به آنها بگو: بیایید ما
فرزندان خود را دعوت کنیم ، شما هم فرزندان خود را ، ما زنان خویش را دعوت نماییم ، شما هم زنان خود را ، ما از نفوس خود
دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم .
شأن نزول
به معنی رها کردن و قید و بند را از چیزيبرداشتناست و به همین جهت هنگامی که حیوانی را به « بَهْل » در اصلاز ماده « مُباهَله »
حال
( جزء سوّم ( 149
در دعا « اِبْتِهال » میگویند و « باهِل » خود واگذارند و پستانآنرا در کیسه قرارندهند تانوزادش بتواندبهآزادي شیر بنوشد ، به آن
به معنی تضرع و واگذاري کار به خدا است .
و اگر آن را گاهی به معنی هلاکت و لعن و دوري از خدا گرفتهاند ، نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار کردن بنده
از نظر ریشه لغت ، و از نظر مفهوم متداول که از آیه فوق گرفته « مُباهَلَه » بهحال خود این نتایج را بهدنبال میآورد، اینبود معنی
شده ، به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است ، بدینترتیب که افرادي که باهم گفتگو درباره یک مسأله مهمّ مذهبی دارند ،
در یکجا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند .
گفتهاند که این آیه و آیات قبل از آن درباره هیأت نجرانی مرکب از عاقب و سیّد و گروهیکه با آنها بودند ، نازل شده است ،
در این هنگام آیه ؟« آیا هرگز دیدهاي فرزندي بدون پدر متولّدشود » : آنها خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله رسیدند و عرض کردند
نازل « ... اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَ اللّهِ »
150 ) سوره آلِ عِمران )
صفحه 52 از 62
شد و هنگامی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنها را به مباهله دعوت کرد ، آنها تا فرداي آنروز ازحضرتش مهلت خواستند و پس از
شما فردا به محمد صلیاللهعلیهوآله نگاه کنید ، اگر » : مراجعه به شخصیّتهاي نجران ، اسقف ( روحانی بزرگشان ) به آنها گفت
« با فرزندان و خانوادهاش براي مباهله آمد، از مباهله بااو بترسید و اگر بایارانش آمد ، با او مباهله کنید ، زیرا چیزي در بساط ندارد
، فردا که شد ، پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمد در حالی که دست علیّ بن ابی طالب را گرفته بود و حسن و حسین علیهماالسلام در
پیش روي او راه میرفتند و فاطمه علیهاالسلام پشت سرش بود ، نصاري نیز بیرون آمدند در حالی که اسقف آنها پیشاپیششان بود
این پسرعمو و داماد او » : ، هنگامی که نگاه کرد پیامبر صلیاللهعلیهوآله با آنچند نفر آمدند ، درباره آنها سؤال کرد ، به او گفتند
و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی هستند و آن بانوي جوان دخترشفاطمه علیهاالسلام
. « ... است کهعزیزترین مردم نزد او و نزدیکترین افراد به قلب او است
( جزء سوّم ( 151
. « براي مباهله قدم پیش گذار » : سیّد به اسقف گفت
نه ، من مردي را میبینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام میکند و من میترسم راستگو باشد و اگر راستگو باشد ، » : گفت
. « به خدا یک سال بر ما نمیگذرد ، در حالی که در تمام دنیا یک نصرانی که آب بنوشد ، وجودنداشته باشد
پیامبر ، « اي ابوالقاسم ، ما با تو مباهله نمیکنیم ، بلکه مصالحه میکنیم ، با ما مصالحه کن » : اسقف به پیامبر اسلام عرض کرد
صلیاللهعلیهوآله با آنها مصالحه کردکه دوهزار حُلَّه ( یکقواره پارچه خوب لباس ) که حدّاقلِّ قیمت هر حلّه ، چهل درهم باشد و
عاریت دادن سی دست زره و سی شاخه نیزه و سی رأس اسب ، در صورتی که در سرزمین یمن ، توطئهاي براي مسلمانان رخ دهد
و پیامبر صلیاللهعلیهوآله ضامن این عاریتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهدنامهاي در این زمینه نوشته شد .
من » : و در روایتی آمده است که اسقف مسیحیان به آنها گفت
152 ) سوره آلِ عِمران )
صورتهاییرا میبینم که اگر از خداوند تقاضا کنند ، کوهها را از جا برکند ، چنین خواهد کرد ، هرگز با آنها مباهله
. « نکنید که هلاك خواهید شد و یک نصرانی تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند
مباهله با مسیحیان نجران
در روایات اسلامی وارد شده ؛ هنگامی که پاي مباهله به میان آمد ، نمایندگان مسیحیان نجران ، از پیامبر صلیاللهعلیهوآله مهلت
خواستند تا در اینباره بیندیشند و با بزرگان خود به شور بنشینند ، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روانشناسی سرچشمه
میگرفت ، این بود که ؛ به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده کردیدکه محمد صلیاللهعلیهوآله با سروصدا و جمعیت و جار و
جنجال به مباهله آمد، با او مباهله کنید و نترسید، زیرا حقیقتی در کار او نیست که متوسّل به جار و جنجال شده است و اگر با
نفرات بسیار محدودي از خاصّان نزدیک و فرزندان خردسالش به
( جزء سوّم ( 153
میعادگاه آمد ، بدانید که او پیامبر خدا است و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناك است .
آنهابرطبققرار قبلیبه میعادگاهرفتند، ناگاهدیدندکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرزندانش حسن و حسین علیهماالسلام را در پیش رو
بگویید ، مسیحیان « آمین » دارد و علی و فاطمه علیهاالسلام همراه او هستند و به آنها سفارش میکند، هرگاه من دعا کردم ، شما
هنگامی که این صحنه را مشاهده کردند ، سخت به وحشت افتادند و از اقدام به مباهله خودداري کرده ، حاضر به" مصالحه"
و پرداختن مالیات ( جِزْیَه ) تن دردادند . « ذِمَّۀ » شدند و به شرایط
صفحه 53 از 62
این آیه ، قويترین دلیلی است که » : که از بزرگان اهل تسنّن است ، در ذیل آیه میگوید « کشّ اف » نویسنده تفسیر
. « فضیلت اهل کساء را ثابت میکند
آیا مباهله یک حکم عمومی است ؟
شکّی نیست که آیه فوق یک دستور کلّی براي دعوت به مباهله به
154 ) سوره آلِ عِمران )
مسلمانان نمیدهد ، بلکه روي سخن در آن تنها به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است ، ولی این موضوع مانع از آن نخواهد بود که
مباهله در برابر مخالفان یک حکم عمومی باشد و افراد باایمان که از تقوا و خداپرستی کامل برخوردارند ، هنگامی که استدلالات
آنها دربرابر دشمنانبر اثر لجاجت به جایی نرسد ، از آنها دعوت به مباهله کنند .
، جلد 1 ، صفحه 351 ،« نُورُالثَّقَلَیْن » از روایاتی که در منابع اسلامی نقل شده ، نیز عمومیّت این حکم استفادهمیشود؛ در تفسیر
. « اگر سخنان حقّ شما را مخالفان نپذیرفتند ، آنها را به مباهله دعوت کنید » : حدیثی از امام صادق نقل شده که فرمود
» : و گمان میکنم که فرمود « خود را سه روز اصلاح اخلاقی کن » : فرمود ؟ « چگونه مباهله کنم » ؛ راوي میگوید : سؤال کردم
روزه بگیر و غسل کن و با کسی که میخواهی مباهله کنی ، به صحرا برو ، سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او
بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو : خداوندا ، تو پروردگار آسمانهاي هفتگانه و زمینهاي هفتگانه و آگاه از اسرار نهان
هستی و رحمان و رحیمی ، اگر مخالف من حقّی را انکار کرده و ادّعاي باطلی دارد ، بلایی از آسمان بر او بفرست و او را به
عذاب دردناکی مبتلا ساز و بعد بار دیگر این دعا را تکرار کن و بگو : اگر این شخص حقّ را انکار کرده و ادّعاي باطلی
. « میکند ، بلایی از آسمان بر او بفرست و او را به عذابی مبتلا کن
( جزء سوّم ( 155
چیزي نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهدشد ، به خدا سوگند که هرگز نیافتم کسیرا که حاضر باشد » : سپس فرمود
. « اینچنین با من مباهله کند
دعوت به سوي وحدت
64 قُلْ یااَهْلَالْکِتابِ تَعالَوْا اِلیکَلِمَ ۀٍ سَواءٍبَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ اَلاّ نَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئا وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُ نا بَعْضااَرْبابا مِنْ دُونِاللّهِ فَاِنْ
تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِاَنّا مُسْلِمُونَ
بگو : اي اهل کتاب ، بیایید به سوي سخنی که میان ما و
156 ) سوره آلِ عِمران )
شما یکسان است، که جزخداوند یگانهرا نپرستیم و چیزي را همتاي او قرار ندهیم و بعضی از ما ، بعضی دیگر غیر ازخداي یگانه
بهخدایی نپذیرید، هرگاه ( از این دعوت ) سر باز زنند، بگویید : گواه باشید که ما مسلمانیم .
در واقع قرآن بااین طرز استدلال به ما میآموزد ، اگر کسانی حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همکاري کنند ، بکوشید
لااقلّ در اهداف مهمّ مشترك ، همکاري آنها را جلب کنید و آن را پایهاي براي پیش برد اهداف مقدّستان قرار دهید .
هستید و حتّی میگویید : « توحید » آیه فوق یکنداي وحدت دربرابر تماممذاهب آسمانیاست، به مسیحیان میگوید : شما مدّعی
اعتقاد به خدایان سهگانه ) منافاتی با توحید ندارد و لذا قائل به وحدت در تثلیث میباشید . ) « تثلیث » مسأله
را فرزند خدا پنداشتند ، مدّعی توحید بوده و هستند . « عُزَیْر » ، و همچنین یهود در عین سخنان شركآمیز
صفحه 54 از 62
( جزء سوّم ( 157
قرآن به همه آنها اعلام میکند : ما و شما در اصل توحید مشترك هستیم ، بیایید دست به دست هم داده ، این اصل مشترك
را بدون هیچ پیرایهاي زنده کنیم واز تفسیرهاي نابهجا که نتیجه آن ، شرك و دوري از توحید خالص است ، خودداري
نماییم .
برترین آیین الهی، اسلام است
لارْضِ طَوْعا وَ کَرْها وَ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ 􀂊 83 اَفَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ ا
آیا آنها غیر از آیین خدا میطلبند ؟ ( آیین او همین اسلام است ) و تمامکسانیکه در آسمانها و زمینهستند، از روي اختیار یا از
روي اجبار، در برابر (فرمان) او تسلیمند و همه به سوي او بازگردانده میشوند .
در اینجا قرآن مجید اسلام را به معنی وسیعی تفسیر کرده و میگوید : تمام کسانی که در آسمان و زمینند و تمام موجوداتی که
در
158 ) سوره آلِ عِمران )
آنها وجود دارند ، مسلمانند ، یعنی در برابر فرمان او تسلیمند ، زیرا روح اسلام همان تسلیم در برابر حق است ، منتها گروهی از
او. « قوانین تکوینی » او تسلیمند وگروهی بیاختیار ( کَرْها ) دربرابر « قوانین تشریعی » روي اختیار ( طَوْعا ) در برابر
توضیح اینکه ؛ خداوند دو گونه فرمان در عالم هستی دارد ، یک سلسله از فرمانهاي او به صورت قوانین طبیعی و مافوق طبیعی
است که بر موجودات مختلف این جهان حکومت میکند و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو زنند و لحظهاي از این قوانین
در برابر فرمان خدا است ، « اسلام و تسلیم » سرپیچی نکنند و اگر فرضا سرپیچی کنند ، ممکن است محو و نابود گردند ، یک نوع
بنابراین اشعه آفتاب که به دریاها میتابد و بخار آب که از دریا برمیخیزد و قطعات ابر که به هم میپیوندند ، دانههاي باران که
از آسمان فرومیریزد، درختانیکه بر اثر آن نموّ میکنند و گلها که در پرتو آن شکفته میشوند ، همه مسلمانند ، زیرا
هرکدام در برابر قانونی که آفرینش براي او تعیین کرده است ، تسلیمند .
( جزء سوّم ( 159
نوع دیگري از فرمان خدا هست که فرمان تشریعی نامیده میشود ، یعنی قوانینی که در تشریع آسمانی و تعلیمات انبیاء وجود داشته
« مسلمان » دارد و تنها افراد باایمان هستند که به خاطر تسلیم در مقابل آنها شایسته نام « اختیاري » است، تسلیم در برابر آنها جنبه
میباشند ، البتّه سرپیچی از این قوانین نیز بِالْمَآل دست کمی از سرپیچی از قوانین آفرینش ندارد که این هم باعث انحطاط و
عقبماندگی و یا نابودي است .
در آیه فوق اشاره به معنی وسیع اسلام است که هر دو قسمت را دربرمیگیرد و لذا « اَسْلَمَ » و از آنجا که جمله
میفرماید :
جمعی از روي اختیار تسلیم میشوند ( طَوْعا ) مانند مؤمنان و جمعی از روي اجبار (کَرْها) مانند کافران نسبت به قوانین تکوینی ،
بنابراین معنی آیه این است که کافران با اینکه از قبول اسلام در برابر بخشی از
160 ) سوره آلِ عِمران )
فرمانهاي خدا سر باز زدهاند ، ناچار به قبول بخش دیگر شدهاند، پس چرا آنها دربرابر همه قوانین الهی و دین و آیین حقّ
یکباره تسلیمنمیشوند ؟
احتمال دیگريکه درتفسیر آیهمیباشد و بسیارياز مفسّران آن را ذکرکردهاند و درعینحال منافاتی با آنچه در بالا گفتیم ، ندارد ،
صفحه 55 از 62
این است که افراد باایمان درحال رفاه و آرامش از روي رغبت واختیار به سوي خدا میروند ، اما افراد بیایمان تنها به هنگام
گرفتاري و مشکلات طاقتفرسا، به سوي او میشتابند و او را میخوانند و با این که در حال معمولی شریکهایی
براي او قائل میشوند، در آن لحظات سخت و حسّاس جز او کسی را نمیشناسند و نمیخوانند .
هم شامل موجودات عاقل میشود و هم غیر عاقل و به « رْضِ 􀂊 مَنْ فِیالسَّمواتِ وَ الا » درجمله « مَن » از آنچه گفتیم، معلوم شدکه
اشاره به « طَوْعا » اصطلاح این واژه که مخصوص موجودات عاقل است ، به عنوان تغلیب به معنی گستردهتري اطلاق شده است ) و
اشاره به کافران و موجودات غیر عاقل . « کَرْها » موجودات عاقل و مؤمن است و
( جزء سوّم ( 161
85 وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلامِ دینا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِیالاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ
و هرکس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمانحقّ،) آیینی براي خودانتخابکند،ازاو پذیرفته نخواهدشد و او در آخرت، از زیان
کاران است .
به معنی تلاش و کوشش است که هم در موارد شایسته و هم ناشایسته به کار میرود و در هر « اِبْتِغاء » از ماده « یَبْتَغِ » جمله
مورد تابع قرائنی است که در آن مورد وجود دارد .
به این ترتیب از مفهوم عامّ اسلام به عنوان یک اصل کلّی که همان تسلیم در مقابل حقّ است ، به مفهوم خاصّ آن ، یعنی آیین
اسلام منتقل میشود که نمونه کامل و اَکمل آن است و میگوید : امروز جز آیین
162 ) سوره آلِ عِمران )
اسلام از هیچکس پذیرفته نیست و در عین احترام به همه ادیان الهی ، برنامه امروز اسلام است ، همانگونه که دانشجویان دوره
دکترا در عین احترام به تمام دروسیکه در مقاطع مختلف تحصیلی مانند ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و دوره لیسانس خواندهاند ،
تنها درسی را که باید دنبال کنند ، همان دروس سطح بالاي مقطع نهایی خودشان است و پرداختن به غیر از آن ، جز زیان و خسران
چیزي نخواهد داشت و آنها که با تقلید نابهجا و تعصّب جاهلی و مسائل نژادي و خرافات خود ساخته، پشت بهاینآیین کنند، بدون
شکّ گرفتار زیان و خسران خواهند شد و جز تأسّف و ندامت، از سرمایههاي عمر و حیاتکه بر باد دادهاند، نتیجهاي نخواهند
گرفت .
جمعیاز مفسّران گفتهاندکه: اینآیه دربارهدوازدهنفرازمنافقان نازل
شدهکهاظهارایمانکردهبودندوسپسمرتدّشدندوازمدینهبهمکّۀبازگشتند، آیه نازل شد و به آنها اعلام کرد که هرکس جز اسلام
( را بپذیرد ، زیانکار است .( 1
( جزء سوّم ( 163
روز قیامت اعمال را یک به یک ( در دادگاه الهی) میآورند، هرکدام » : در حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که فرمود
خود را معرفیمیکند، یکی میگوید : من نمازم، دیگريمیگوید : من روزهام و ... و سپس اسلام را میآورند و میگوید :
پروردگارا ، تو سلامی و من اسلام ، خداوند میفرماید : ... امروز به واسطه ( مخالفت با ) تو مؤاخذه میکنم و به تو پاداش
(1").« میدهم، خداوند در کتابش میفرماید " : وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَالاِْسْلامِدینا فَلَنْیُقْبَلَمِنْهُوَ هُوَفِیالاْخِرَةِ مِنَالْخاسِرینَ
درباره تفاوت میان اسلام و ایمان و ویژگیهاي هرکدام و جمع میان این آیه و آیات مربوط به ایمان در ذیلآیه 14 سورهحُجُرات،
این چنین آمده است :
لاعرابُ امَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوااَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ الاْیمانُ فی قُلُوبِکُمْوَ اِنْتُطیعُوااللّهَ وَرَسُولَهُ لایَلِتْکُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ شَیْئا اِنَّ 􀂊 قالَتِ ا
اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ
صفحه 56 از 62
. جلد 3 ، صفحه 100 ، « تفسیر ابوالفتوح رازي » -1
. جلد 2،صفحه 48 ،« دُرُّالْمَنْثُور » -2
164 ) سوره آلِ عِمران )
عربهاي بادیهنشین گفتند : ایمان آوردهایم ، بگو شما ایمان نیاوردهاید ولی بگویید اسلام آوردهایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما
نشده است و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، پاداش اعمال شما را به طور کامل میدهد ، خداوند غفور و رحیم است .
« ایمان » و « اسلام » فرق
شکل ظاهري قانونی دارد و هر کس شهادتین را بر زبان « اسلام » در این است که ، « ایمان » و « اسلام » طبق این آیه تفاوت
جاري کند ، در سلک مسلمانان وارد میشود و احکام اسلام بر او جاري میگردد .
یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است ، نه زبان و ظاهر او . « ایمان » ولی
حتما از انگیزههاي « ایمان » ممکن است انگیزههاي مختلفی داشته باشد ، حتی انگیزههاي مادي و منافع شخصی ، ولی « اسلام »
معنوي ، از علم و آگاهی ، سرچشمه میگیرد و همان است که میوه حیاتبخش تقوي بر شاخسارش ظاهر
میشود .
( جزء سوّم ( 165
اَلاِْسْلامُ عَلانِیَّۀٌ ، وَ الاْیمانُ فِی الْقَلْبِ » : این همان چیزي است که در عبارت گویایی از پیغمبر صلیاللهعلیهوآله آمده است
(1). « : اسلام امر آشکاري است ، ولی جاي ایمان دل است
منحصر به اقرار لفظی شمرده شده ، در حالی که ایمان « اسلام » و نیز به همین دلیل است که در بعضی از روایات مفهوم
( اقرار تؤام با عمل معرفی شده است ( اَلاْیمانُ اِقْرارٌ وَ عَمَلٌ ، وَالاِْسْلامُ اِقْرارٌ بِلا عَمَلٍ ) .( 2
ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند ، اما هر گاه جدا از هم ذکر شوند ، ممکن است
اسلام بر همان چیزي اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق میشود ، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد .
. جلد 9،صفحه 138 ،« مجمعالبیان » -1
. جلد 2 ، باب اَنَّ الاِْسْلامَ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ ، حدیث 1 و 2 ، « کافی » -2
166 ) سوره آلِ عِمران )
اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، ثواب اعمالتان را به طورکامل میدهد و چیزي از پاداش » : سپس در آیه مورد بحث میافزاید
وَ اِنْ تُطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ شَیْئا). ) « اعمال شما را فروگذار نمیکند
اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ) . ) « خداوند غفور و رحیم است » چراکه
بروزن رَیْب)بهمعنی کمگذاردن حق است. )« لَیْت » ازماده « لایَلْتِکُمْ »
است ، میگوید ، اگر شما ایمان « ایمان » جملههاي اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنی است که شرط قبولی اعمال
قلبی به خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشته باشید که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول او است ، اعمال شما ارزش مییابد
و خداوند حتی کوچکترین حسنات شما را میپذیرد و پاداش میدهد و حتی به برکت این ایمان گناهان شما را میبخشد که
او غفور و رحیم است .
لارْضِ ذَهَبا وَ لَوِ افْتَدي بِهِ اوُلئِکَ لَهُمْ 􀂊 91 اِنَالَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَهُمْ کُفّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ اَحَدِهِمْ مِلْءُ ا
( جزء سوّم ( 167
صفحه 57 از 62
عَذابٌ اَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ
کسانیکه کافر شدند و در حال کفر ازدنیا رفتند، اگرچه در روي زمین پر از طلا باشد و آن را به عنوان فدیه ( و کفّاره اعمال بد
خویش ) بپردازند ، هرگز از هیچیک آنها قبول نخواهد شد و براي آنان، مجازات دردناك است و یاورانی ندارند .
روشن است کفر تمام اعمال نیک انسان را بر باد میدهد و اگر تمام روي زمین پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق کنند ، پذیرفته
نخواهد شد و صد البتّه اگر چنین چیزي در قیامت در اختیار آنها باشد و بدهند ، پذیرفته نیست .
بدیهی است منظور از این تعبیر ( تمام روي زمین پر از طلا باشد و انفاق کنند ) ، این استکه انفاقآنها هرقدر زیاد همباشد،
باوجودآلودگی روح و جان و دشمنیباحقّ، بیفایده است وگرنه معلوماست که اگر مجموع زمین پر از طلا گردد ، در آن موقع
ارزش طلا با خاك یکسانخواهد بود، بنابراینجمله بالا کنایهاي براي بیان وسعت دایرهانفاق و بخشش است.
168 ) سوره آلِ عِمران )
در اینکه منظور از این انفاق ، در این جهان یا جهان دیگر است ، مفسّران دو احتمال دادهاند ، ولی ممکن است آیه ناظر به هردو
باشد ، چه تمام دنیا را در حال حیات خود انفاق کنند و چه در قیامت به عنوان فدیه بدهند ، پذیرفته نیست ، هرچند ظاهر آیه نشان
میدهد که مربوط به جهان دیگر است ، زیرا میگوید : کسانی که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند ، یعنی پس از مرگ در
حال کفر ، اگر فرضا بزرگترین ثروتهاي جهان در اختیارشان باشد و تصوّر کنند همانند این جهان میتوانند با استفاده از ثروت ،
مجازات الهی را از خود دور سازند ، سخت در اشتباهند و این جریمه مالی و فدیه ، به هیچ وجه در مجازات آنها اثرنخواهد داشت
فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَۀٌ وَ لا مِنَ » : ، درواقع مضمون آیه شبیه چیزياست که در آیه 15 سوره حدید آمده است که میگوید
. « الَّذینَ کَفَرُوا : امروز نه ازشما ( منافقان ) و نه از کافران ، فدیه و غرامتی گرفته ( و پذیرفته ) نمیشود
( جزء سوّم ( 169
) « آنها کسانی هستند که مجازات دردناك دارند و یاوري ندارند » : و در پایان آیه به نکته دیگري اشاره فرموده ، میگوید
اوُلئِکَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ ) .
یعنی نه تنها فدیه و انفاق به حال آنها سودي ندارد ، بلکهشفاعتِ شفاعتکنندگان نیز شامل حال آنها نمیشود ، زیرا شفاعت
شرایطی دارد که یکی از مهمّترین آنها ، ایمان به خدا است و به همین دلیل اگر تمام شافعان روز قیامت جمع شوند تا براي فرد
بیایمانی شفاعت کنند، پذیرفته نخواهد شد و اصولًا چون شفاعت به اذن خدا است ، آنها هرگز از چنین افراد نالایقی شفاعت
نمیکنند که شفاعت نیز لیاقتی لازم دارد ، چراکه اذن الهی شامل افراد نالایق نمیشود .
92 لَنْتَنالُوا الْبِرَّ حَتّیتُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَاِنَّ اللّهَ بِه عَلیمٌ
هرگز به(حقیقت)نیکوکاري نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست میدارید ( در راه خدا ) انفاق کنید و آنچه انفاق
میکنید، خداوند از آن آگاه است .
170 ) سوره آلِ عِمران )
یک نشانه ایمان
میگویند و به همین جهت به کارهاي نیک که نتیجه آن « بَرّ » است و لذا صحراهاي وسیعرا « وسعت » در اصل به معنی « بِرّ » واژه
نیکوکاري « بِرّ » ازنظر لغتعرب این است که « خَیْر » و « بِرّ » گفتهمیشود و تفاوت میان « بِرّ » گستردهاست و بهدیگران میرسد
به هر نوع نیکی که به دیگري بشود اگرچهبدونتوجّه باشد، اطلاقمیگردد. « خَیْر » باتوجّه و ازروي قصد و اختیاراست، ولی
چیست ؟ مفسّران گفتگوي بسیار دارند ، بعضی آنرا بهمعنی بهشت و بعضی به معنی « بِرّ » در این که مقصود در اینجا از کلمه
صفحه 58 از 62
معنی « بِرّ » پرهیزکاري و تقوي و بعضی بهمعنی پاداش نیک گرفتهاند ، ولی آنچه از آیات قرآن استفاده میشود این است که
وسیعی دارد و به تمام نیکیها اعم از ایمان و اعمال پاك گفته میشود ، چنانکه از آیه
( جزء سوّم ( 171
ایمان به خدا و روز جزا و پیامبران و کمک به نیازمندان و نماز و روزه و وفايبهعهد و استقامت » 177 سوره بقره استفاده میشود که
محسوب میشوند. « بِرّ » همه از شعب « دربرابر مشکلات و حوادث
بنابراین رسیدن به مقام نیکوکاران واقعی ، شرایط زیادي دارد که یکی از آنها انفاق کردن از اموالی است که مورد علاقه انسان
است ، زیرا عشق و علاقه واقعی به خدا و احترام به اصول انسانیّتو اخلاق،آنگاهروشنمیشودکهانسان برسردوراهی قرار گیرد،در
یک طرفمال و ثروت یامقام و منصبی قرارداشته باشد که مورد علاقه شدید اوست و در طرف مقابل خدا و حقیقت و
عواطفانسانیّت و نیکوکاري، اگر از اوّلی به خاطر دوّمی صرفنظر کرد معلوم میشود که در عشق و علاقه خود صادق است و اگر
تنها در این راه از موضوعات جزیی حاضر بود صرف نظر کند ، معلوم میشود عشق و علاقه معنوي او نیز به همان پایه است و این
مقیاسی است برايسنجش ایمان و شخصیّت .
آنچه » : در پایان آیه براي جلب توجه انفاق کنندگان میفرماید
172 ) سوره آلِ عِمران )
در راه خدا انفاق میکنید ( کم یا زیاد از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه ) از همه آنها آگاه است : وَ ماتُنْفِقُوا مِنْ
.« شَیْءٍ فَاِنَاللّهَ بِهعَلیمٌ
و بنابراین هرگز گم نخواهدشد و نیز چگونگیآن براو مخفی نخواهد ماند .
( جزء سوّم ( 173
درباره