گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
سوره اَنْعام




گناهان نعمتهاي الهی را از بین میبرند
نْهرَ تَجْري مِنْ 􀂋 رْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّمآءَ عَلَیْهِمْ مِدْرارا وَ جَعَلْنَا الا 􀂋 6 أَلَمْیَرَوْا کَمْأَهْلَکْنا مِنْقَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنّهُمْ فِیالا
صفحه 20 از 71
تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْنهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنا ءَاخَرینَ
آیا مشاهده نکردند چقدر از اقوام پیشینرا هلاك کردیم؟ اقوامی که ( از شما نیرومندتر بودند و ) قدرتهایی به آنها دادیم که به
شما ندادیم ، بارانهاي پی در پی بر آنها فرستادیم و نهرها از زیر ( آباديهاي ) آنها جاري ساختیم ( اما هنگامی که سرکشی و
طغیان کردند ) آنها را به خاطر گناهانشان نابود ساختیم و جمعیّت دیگري بعد از آنان بوجود آوردیم .
به معنی شیر است و سپس به « دَرّ » در اصل از ماده « مِدْرارا »
48 ) سوره اَنعام )
در حقیقت براي « أَرْسَلْنَا السَّمآءَ » صیغه مبالغه است و جمله « مِدْرارا » مایعاتی همانند باران که ریزش دارد گفته شده است و
بیان مبالغه بیشتر میباشد .
گرچه معمولًا به معنی یک زمان طولانی ( صد سال یا هفتاد سال یا سی سال ) آمده است ، ولی گاهی ، همانطور که اهل « قَرْن »
لغت تصریح کردهاند ، به قوم و جمعیّتی که در یک زمان قرار دارند گفته میشود ( اصولًا قَرْن از ماده اِقْتِران و به معنی نزدیکی
است و چون اهل عصر واحد و زمانهاي متقارب به هم نزدیکند به آنها و هم به زمان آنها قرن گفته میشود) .
در آیات مکرر به این موضوع اشاره شده که امکانات فراوان مادي باعث غرور و غفلت افراد کم ظرفیّت میشود ، زیرا با داشتن
اینها خود را بینیاز از پروردگار میپندارند ، غافل از اینکه اگر لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه کمک و امداد الهی به آنها نرسد ،
اِنَّ الاِْنْسانَ لِیَطْغی اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی : » نابود و خاموش میگردند چنانکه میخوانیم
( جزء هفتم ( 49
6 و 7 / علق ) . ) « انسان طغیان میکند هنگامی که خود را بینیاز پندارد
این هشدار مخصوص بتپرستان نیست ، هم امروز قرآن نیز به دنیاي ثروتمند ماشینی که بر اثر فراهم بودن امکانات زندگی از باده
غرور سرمست شده ، هشدار میدهد که وضع گذشتگان را فراموش نکنید که چگونه بر اثر عامل گناه ، همه چیز را از دست دادند
، شما هم با روشن شدن جرقه آتش یک جنگ جهانی دیگر ممکن است همه چیز را از دست بدهید و به دوران قبل از تمدن
صنعتی خود بازگردید ، توجّه داشته باشید که عامل بدبختی آنها چیزي جز گناه و ظلم و ستم و بیدادگري و عدم ایمان نبوده
همین عامل در جامعه شما نیز آشکار شده است .
به راستی مطالعه تاریخ زندگی فراعنه مصر و ملوك سبا و سلاطین کلده و آشور و قیصرهاي روم با آن زندگانی افسانهاي و ناز و
نعمت بی حساب و سپس مطالعه عواقب دردناکی که بر اثر کفر و بیدادگري طومار زندگانی آنها را درهم پیچید براي همه کس
و براي همه ما درس عبرتی است بزرگ و آشکار .
50 ) سوره اَنعام )
تأثیر سیر و سیاحت در بیدار ساختن افکار
لارْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عقِبَۀُ الْمُکَذِّبینَ 􀂋 11 قُلْ سیرُوا فِیا
بگو روي زمین گردش کنید ، سپس بنگرید سرانجام آنها که آیات الهی را تکذیب میکردند چه شد ؟
شک نیست که مشاهده آثار گذشتگان و اقوامی که بر اثر پشت پا زدن به حقایق راه فنا و نابودي را پیمودند ، تأثیرش بسیار بیشتر
از مطالعه تاریخ آنها در کتابها است ، زیرا این آثار حقیقت را محسوس و قابل لمس میسازد .
بیندیشید ) . ) « تَفَکَّرُوا » نگاه کنید ) را به کار برده نه ) « اُنْظُرُوا » شاید به خاطر همین است که جمله
که معمولًا در مورد عطف با فاصله زمانی به کار میرود ، ممکن است به خاطر توجّه دادن به این حقیقت « ثُمَّ » ضمنا ذکر کلمه
صفحه 21 از 71
باشد
( جزء هفتم ( 51
که در این سیر و قضاوت خود عجله نکنند ، بلکه هنگامی که آثار گذشتگان را مشاهده کردند ، با حوصله و دقت
بیندیشند سپس نتیجه گیري کرده ، عاقبت کار آنها را با چشم ببینند .
در مورد سیر و سیاحت در زمین و تأثیر فوق العاده آن در بیدار ساختن افکار مشروحا در ذیل آیه 137 سوره آل عمران (
جلد 3 ، تفسیرنمونه ، صفحه 102 ) بحث شده است .
رْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ اِنّی اُمِرْتُ اَنْ اَکُونَ اَوَّلَ مَنْ اَسْلَمَ وَ لا تَکُ ونَنَّ مِنَ 􀂋 14 قُلْ اَغَیْرَاللّهِ اَتَّخِ ذُ وَلِیّا فاطِرِ السَّموتِ وَ الا
الْمُشْرِکینَ
بگو آیا غیر خدا را ولی خود انتخاب کنم درحالی که او آفرینندهآسمانها و زمیناست و اواستکهروزي میدهد و از کسی
روزي نمیگیرد ، بگو من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و ( خداوند به من دستور داده که ) از مشرکان
نباش .
52 ) سوره اَنعام )
و به معنی شکافتن است . « فُطُور » از ماده « فاطِر »
هنگامی که آفریننده همه چیز او است و بدون اِتّکاء به قدرت دیگري سراسر جهان هستی را به وجود آورده و روزي همگان به
دست او است ، چه دلیل دارد که انسان غیر او را ولیّ و سرپرست و تکیهگاه قرار دهد ، اصولًا بقیه همه مخلوقند و درتمام لحظات
وجود خود به او نیازمندند ، چگونه میتوانند نیاز دیگري را برطرف سازند ؟
معرفی میکند « فاطِر » جالب اینکهدر آیه بالا هنگامی که سخن از آفرینش آسمان و زمین به میان آورده خدا را به عنوان
.
را آنگاه فهمیدم که دو عرب بر سر چاه آبی با هم « لارْضِ 􀂋 فاطِرِ السَّموتِ وَ ا » از ابن عباس نقل شده که میگوید : معنی
اَنَا فَطَرْتُها : من این چاه را شکافته و احداث کردهام » : نزاع داشتند یکی از آنها براي اثبات مالکیت خود میگفت
. «
ولی ما امروز معنی فاطر را بهتر از ابن عباس میتوانیم به کمک علوم روز دریابیم زیرا این تعبیر جالبی است که با دقیقترین نظریات
علمی روز با پیدایش جهان هماهنگ است چه اینکه : طبق تحقیقات دانشمندان ، عالم بزرگ ( مجموعه جهان ) و عالم کوچکتر
( منظومه شمسی ) همه در آغاز ، توده واحدي بودند که بر اثر انفجارهاي پی در پی از هم شکافته شدند و کهکشانها و منظومهها
اَوَلَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا اِنَّ » : و کرات به وجود آمدند ، در آیه 30 / انبیاء این مطلب با صراحت بیشتري بیان شده آنجا که میگوید
رْضَ کانَتا رَتْقا فَفَتَقْناهُما : آیا کافران نمیدانند آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از هم جدا 􀂋 السَّمواتِ وَ الا
. « کردیم
( جزء هفتم ( 53
نکته دیگري که نباید از آن غفلت کرد این است که : در میان صفات خدا در اینجا تنها روي اطعام بندگان و روزي دادن آنها
تکیه شده است این تعبیر شاید به خاطر آن است که بیشتر وابستگیها در زندگی مادّي بشر بر اثر همین نیاز مادّي است ، همین به
است که افراد را به خضوع در برابر اربابان زر و زور وامیداردوگاهی تا سرحدپرستش « خوردن یک لقمه نان » اصطلاح
» درمقابلآنهاکرنشمیکنند، قرآن در عبارت بالا میگوید : روزي شما به دست اوست نه به دست اینگونه افراد و نه به دست
صاحبان زر و زور خود نیازمندند و احتیاج به اطعام دارند تنها خدا است که اطعام میکند و نیاز به اطعام ندارد . « بتها
صفحه 22 از 71
54 ) سوره اَنعام )
در آیات دیگر قرآن نیز میبینیم روي مسأله مالکیّت خداوند و رازقیّت او و فرستادن باران و پرورش گیاهان تکیه شده است تا فکر
وابستگی به مخلوقات رااز مغز افراد بشر به کلّی خارج کند .
سپس براي پاسخ گفتن به پیشنهاد کسانی که از او دعوت میکردند به آیین شرك ، بپیوندد میگوید : علاوه بر اینکه عقل
به من فرمان میدهد که تنها تکیه بر کسی کنم که آفریننده آسمان و زمین میباشد وحی الهی نیز به من دستور داده است
که نخستین مسلمان باشم و به هیچوجه در صف مشرکان قرار نگیرم ( قُلْ اِنّی اُمِرْتُ اَنْ اَکُونَ اَوَّلَ مَنْ اَسْلَمَ وَ لاتَکُونَنَّ
مِنَالْمُشْرِکینَ ) .
شک نیست که قبل از پیامبر اسلام نیز پیامبران دیگر و امّت صالح آنها مسلمان بودند و در برابر خدا تسلیم ، بنابراین
هنگامی که میفرماید : من دستور دارم نخستین مسلمان باشم یعنی نخستین مسلمان این امّت .
( جزء هفتم ( 55
و این در حقیقت اشاره به یک مطلب مهم تربیتی نیز میباشد که هر رهبري باید در انجام دستورات مکتب خود از همه افراد
پیشقدمتر باشد ، او باید اولین مؤمن به آیین خویش و نخستین عمل کننده و کوشاترین فرد و فداکارترین شخص در برابر
مکتب خود باشد.
مردگان زنده نما
36 اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ
تنها کسانی اجابت ( دعوت تو ) میکنند که گوش شنوا دارند، اما مردگان ( و آنها که روح انسانی را از دست دادهاند ایمان
نمیآورند و ) خدا آنها را ( در قیامت ) مبعوث میکند سپسبهسوياوبازمیگردند.
مردگان ) در آیه بالا مردگان جسمانی نیست ، ) « مَوْتی » منظور از
56 ) سوره اَنعام )
بلکه مردگان معنوي است ، زیرا دو نوع حیات و مرگ داریم : حیات و مرگ مادي ، حیات و مرگ معنوي ، همچنین شنوایی و
بینایی نیز دوگونه است : مادي و معنوي به همین دلیل بسیار میشود در موردکسانی که چشم و گوشدارند و یا زنده و سالمند اما
حقایق را درك نمیکنند میگوییم : آنها کور و کرند و یا اصلًا مردهاند ، زیرا واکنشی را که باید یک انسان شنوا و بینا ، یا یک
انسان زنده ، در برابر حقایق از خود نشان دهد نمیدهند ، در قرآن مجید این گونه تعبیرات فراوان دیده میشود و شیرینی و جاذبه
است چندان اهمیّت « خور و خواب و نفس کشیدن » خاصی دارد ، بلکه قرآن به حیات مادي و بیولوژیکی که نشانه آن تنها
نمیدهد ، همواره روي حیات و زندگی معنوي و انسانی که آمیخته با تکلیف و مسئولیّت و احساس و درد و بیداري و آگاهی است
تکیه میکند .
ذکر این نکته نیز لازم است که نابینایی و ناشنوایی و مرگ معنوي از خودشان سرچشمه میگیرد ، آنها هستند که بر اثر ادامه گناه
و اصرار و لجاجت در آن ، به این مرحله میرسند ، زیرا همانطورکه اگر انسانی مدتها چشم خود را ببندد تدریجا بینایی و دید
خود را از دست خواهد داد و شاید روزي به کلی نابینا شود ، اشخاصی که چشم جان خود را در برابر حقایق ببندند تدریجا قدرت
دید معنوي خود را از دست خواهند داد .
( جزء هفتم ( 57
لارْضِ وَ لا طئِآرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتبِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ اِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ 􀂋 38 وَ ما مِنْ دآبَّۀٍ فِی ا
صفحه 23 از 71
هیچ جنبندهاي در زمین و هیچ پرندهاي که با دو بال خود پرواز میکند نیست ، مگر اینکه امتهایی همانند شماهستند ، ما هیچ
چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم، سپس همگی به سوي پروردگارشان محشور میگردند .
است و معمولاً به همه جنبندگان روي زمین گفته « به معنی آهسته راه رفتن و قدمهاي کوتاه برداشتن » « دَبیب » از ماده « دابَّۀ »
لا یَدْخُلُ الْجَنَّۀَ دَیْبُوب : » : گفته میشود و در حدیث وارد شده « دَیْبُوب » میشود و اگر میبینیم که به شخص سخنچین
نیز از همین نظر است که او آهسته میان دو نفر رفت و آمد میکند تا آنها را « هیچگاه سخن چین داخل بهشت نمیشود
نسبت به هم بدبین سازد .
58 ) سوره اَنعام )
به هرگونه پرندهاي گفته میشود ، منتها چون در پارهاي از موارد به امور معنوي که داراي پیشرفت و جهش هستند این « طائِر »
یعنی ( با « یَطیرُ بِجَناحَیْهِ » : متمرکز شود جمله « پرندگان » کلمه اطلاق میشود در آیه مورد بحث براي اینکه نظر فقط روي
دو بال خود پرواز میکند ) بهآن افزودهشده .
و اُمَّت به معنی جمعیّتی است که داراي قدر مشترکی هستند ، مثلاً : دین واحد یا زبان واحد ، یا « اُمَّت » جمع « اُمَمٌ »
صفات و کارهاي واحدي دارند .
است ، ولی معمولاً در قرآن به اجتماع در روز قیامت گفته میشود ، مخصوصا « جَمْع » به معنی « حَشْر » از ماده « یُحْشَرُونَ »
بوده باشد . « اِلی رَبِّهِمْ » هنگامیکه به ضمیمه
( جزء هفتم ( 59
در چه جهت « شباهت » هر یک از انواع حیوانات و پرندگان براي خود اُمّتی هستند همانند انسانها ، اما در اینکه این همانندي و
است ؟ در میان مفسران گفتگو است .
بعضی شباهت آنها را با انسانها از ناحیه اسرار شگفتانگیز خلقت آنها دانستهاند زیرا هر دو نشانههایی از عظمت آفریدگار و
خالق را با خود همراه دارند .
و بعضیاز جهت نیازمنديهاي مختلف زندگی یا وسایلیرا که با آن احتیاجات گوناگون خود را برطرف میسازند ،
میدانند .
در حالی که جمعی دیگر معتقدند که منظور شباهت آنها با انسان از نظر درك و فهم و شعور است ، یعنی آنها نیز در عالم خود
داراي علم و شعور و ادراك هستند ، خدا را میشناسند و به اندازه توانایی خود او را تسبیح و تقدیس میگویند ، اگرچه فکر آنها
در سطحی پایینتر ازفکر و فهم انسانها است و ذیل این آیه ، چنانکه خواهد آمد ، نظر آخر خود را تقویت میکند. سپس در
. « ما در کتاب هیچچیز را فروگذار نکردیم : ما فَرَّطْنا فِی الْکِتبِ مِنْ شَیْءٍ » : جمله بعد میگوید
60 ) سوره اَنعام )
ممکن است منظور از کتاب ، قرآن بوده باشد که همهچیز ( یعنی تمام اموري که مربوط به تربیت و هدایت و تکامل انسان ) در آن
وجود دارد، منتها گاهی به صورت کلّی بیان شده ، مانند دعوت بههرگونه علم و دانش و گاهی بهجزئیات هم پرداخته شده است
مانند بسیاري از احکام اسلامی و مسایل اخلاقی .
است ، زیرا عالم آفرینش مانند کتاب بزرگی است که همه چیز در آن آمده « عالم هستی » « از کتاب » احتمال دیگر اینکه منظور
است و چیزي در آن فروگذارنشده .
هیچمانعیندارد که هر دو تفسیر باهم در آیه منظور باشد زیرا نه در قرآن چیزي از مسایل تربیتی فروگذار شده و نه در عالم
آفرینش نقصان و کم و کسري وجود دارد .
صفحه 24 از 71
» ظاهر این است که ضمیر .« تمام آنها به سوي خدا در رستاخیز جمع میشوند : ثُمَّ اِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ » و در پایان آیه میگوید
در این جمله به انواع و اصناف جنبندگان و پرندگان برمیگردد و به این ترتیب قرآن براي آنها نیز قائل به رستاخیز شده است « هُمْ
و بیشتر مفسّران نیز این مطلب را پذیرفتهاند که تمام انواع جانداران داراي رستاخیز و جزاء و کیفرند ، تنها بعضی منکر این
همان بازگشت به « حُشِرَ اِلَی اللّهِ » موضوع شده و این آیه و آیات دیگر را طور دیگر توجیه کردهاند مثلًا گفتهاند منظور از
پایان زندگی و مرگ
( جزء هفتم ( 61
است .
ولی همانطور که اشاره کردیم ظاهر این تعبیر در قرآن مجید همان رستاخیز و برانگیخته شدن در قیامت است .
روي این جهت آیه به مشرکان اخطار میکند خداوندي که تمام اصناف حیوانات را آفریده و نیازمنديهاي آنها را تأمین کرده و
مراقب تمام افعال آنها است و براي همه رستاخیزي قرارداده ، چگونه ممکن است براي شما حشر و رستاخیزي قرار ندهد و به
گفته بعضی از مشرکان چیزي جز زندگی دنیا و حیات و مرگ آن در کار نباشد .
62 ) سوره اَنعام )
آیا رستاخیز براي حیوانات هم وجود دارد ؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسئله عقل و شعور و به دنبال آن تکلیف و مسؤولیت است ، طرفداران این عقیده
میگویند مدارکی در دست است که نشان میدهد حیوانات نیز به اندازه خود داراي درك و فهمند ، از جمله :
زندگی بسیاري از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفتانگیزي است که روشنگر سطح عالی فهم و شعور آنها است کیست که
درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدّن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو ، سخنانی نشنیده باشد و بر درك و شعور
تحسین آمیز آنها آفرین نگفته باشد ؟ گرچه بعضی میل دارند همه اینها را یک نوع الهام غریزي بدانند ، اما هیچ دلیلی بر این
موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناآگاه ( غریزه بدون عقل ) انجام میشود .
چه مانعی دارد که این اعمال همانطور که ظواهرشان نشان میدهد ناشی از عقل و درك باشد ؟ بسیار میشود که حیوانات بدون
تجربه قبلی در برابر حوادث پیش بینی نشده دست به ابتکار میزنند ، مثلًا گوسفندي که در عمرش گرگ را ندیده براي نخستین
بار که آن را میبیند به خوبی خطرناك بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براي دفاع از خود و نجات از
خطر متوسّل میشود .
( جزء هفتم ( 63
علاقهاي که بسیاري از حیوانات تدریجا به صاحب خود پیدا میکنند شاهد دیگري براي این موضوع است ، بسیاري از سگهاي
درنده و خطرناك نسبت به صاحبان خود و حتی فرزندان کوچک آنان مانند یک خدمتگزار مهربان رفتار میکنند .
داستانهاي زیادي از وفاي حیوانات و اینکه آنها چگونه خدمات انسانی را جبران میکنند در کتابها و در میان مردم شایع
است که همه آنها را نمیتوان افسانه دانست .
و مسلم است آنها را به آسانی نمیتوان ناشی از غریزه دانست ، زیرا غریزه معمولًا سرچشمه کارهاي یکنواخت و مستمرّ است، اما
اعمالیکه درشرایط خاصّ یکه قابلپیشبینینبوده بهعنوان عکسالعملی انجام میگردد به فهم و شعور شبیهتر است تا به
غریزه .
64 ) سوره اَنعام )
صفحه 25 از 71
هم امروز بسیاري از حیوانات را براي مقاصد قابل توجهی تربیت میکنند ، سگهاي پلیس براي گرفتن جنایتکاران ، کبوترها
براي رساندن نامهها و بعضی از حیوانات براي خرید جنس از مغازهها و حیوانات شکاري براي شکارکردن ، آموزش میبینند و
وظایف سنگین خود را با دقّت عجیبی انجام میدهند ، ( امروز حتّی براي بعضی از حیوانات رسما مدرسه افتتاح
کردهاند ) .
از همه اینها گذشته ، در آیات متعددي از قرآن ، مطالبی دیده میشودکه دلیل قابل ملاحظهاي براي فهم و شعور بعضی از
و « سَبا و یَمَن » حیوانات محسوبمیشود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشگر سلیمان و داستان آمدن هدهد به منطقه
آوردن خبرهاي هیجانانگیز براي سلیمان شاهد این مدعا است .
ما » : در روایات اسلامی نیز احادیث متعددي در زمینه رستاخیز حیوانات دیده میشود از جمله : از ابوذر نقل شده که میگوید
خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودیم که در پیش روي ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: میدانیدچرا
اینها بهیکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرضکردند: نه، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود ولی خدا میداند چرا ؟ و به زودي در میان
(1). « آنها داوري خواهد کرد
( جزء هفتم ( 65
اِنَّ اللّهَ یَحْشُرُ هذِهِ الاُْمَمَ یَوْمَ الْقِیامَۀِ وَ یَقْتَصُّ مِنْ » : و در روایتی از طرق اهل تَسَ نُّن از پیامبر نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود
بَعْضِ ها لِبَعْضٍ حَتّی یَقْتَصُّ لِلْجَمّاءِ مِنَ الْقَرْناءِ : خداوند تمام این جنبندگان را روز قیامت برمیانگیزاند و قصاص بعضی را از بعضی
(2). « میگیرد ، حتی قصاص حیوانی که شاخ نداشته و دیگري بیجهت به او شاخ زده است از او خواهد گرفت
اگر معنی این آیه را حشر در « وَ اِذَالْوُحُوشُ حُشِرَتْ : هنگامی که وحوش محشور میشوند » در آیه 5 سوره تکویر نیز میخوانیم
قیامت بگیریم ( نه حشر و جمع به هنگام پایان این دنیا ) یکی دیگر از دلایل نقلی بحث فوق خواهد بود .
ذیلآیهبالا . « نُورُالثَّقَلَیْن » و « مجمعالبیان » -1
ذیل آیه . ، « تفسیرالمَنار » -2
66 ) سوره اَنعام )
اگر حیوانات رستاخیز دارند تکلیف هم دارند
سؤال مهمّی که در اینجا پیش میآید و تا آن حَلّ نشود تفسیر آیه فوق روشن نخواهد شد این است که آیا میتوانیم قبول کنیم که
حیوانات تکالیفی دارند با اینکه یکی از شرایط مسلم تکلیف عقل است و به همین جهت کودك و یا شخص دیوانه از دایره
تکلیف بیرون است ؟ آیا حیوانات داراي چنان عقلی هستند که مورد تکلیف واقع شوند ؟ و آیا میتوان باور کرد که یک حیوان
بیش از یک کودك نابالغ و حتی بیش از دیوانگان درك داشته باشد ؟ و اگر قبول کنیم که آنها چنان عقل و درکی ندارند
چگونه ممکن است تکلیف متوجّه آنها شود .
در پاسخ این سؤال باید گفت که تکلیف مراحلی دارد و هر مرحله ادراك و عقلی متناسب خود میخواهد ، تکالیف فراوانی که در
قوانین اسلامی براي یک انسان وجود دارد به قدري است که بدون داشتن یک سطح عالی از عقل و درك انجام آنها ممکن
نیست و ما هرگز نمیتوانیم چنان تکالیفی را براي حیوانات بپذیریم ، زیرا شرط آن ، در آنها حاصل نیست ، امّا مرحله ساده و
پایینتري از تکلیف تصور میشود که مختصر فهم و شعور براي آن کافی است ، ما نمیتوانیم چنان فهم و شعور و چنان تکالیفی را
به طور کلی درباره حیوانات انکار کنیم .
( جزء هفتم ( 67
صفحه 26 از 71
حتی درباره کودکان و دیوانگانی که پارهاي از مسایل را میفهمند انکار همه تکالیف مشکل است مثلًا اگر نوجوانان 14 ساله که
به حد بلوغ نرسیده ولی کاملًا مطالب را خوانده و فهمیدهاند در نظر بگیریم ، اگر آنها عمدا مرتکب قتل نفس شوند درحالی که
تمام زیانهاي این عمل را میدانند آیا میتوان گفت هیچ گناهی از آنها سرنزده است ؟ قوانین کیفري دنیا نیز افراد غیر بالغ را در
برابر پارهاي از گناهان مجازات میکند ، اگرچه مجازاتهاي آنها مسلما خفیفتر است .
بنابراین بلوغ و عقل کامل شرط تکلیف در مرحله عالی و کامل است ، در مراحل پایینتر یعنی در مورد پارهاي از گناهانی که
قبح و زشتی آن براي افراد پایینتر نیز کاملًا قابل درك است بلوغ و عقل کامل را نمیتوان شرط دانست .
68 ) سوره اَنعام )
با توجه به تفاوت مراتب تکلیف و تفاوت مراتب عقل اشکال بالا در مورد حیوانات نیز حل میشود. البتّه تکلیف و مسؤولیت انواع
جانداران در یک مرحله خاص مفهومش این نیست که آنها داراي رهبر و پیشوایی براي خود هستند و شریعت و مذهبی دارند
آنچنان که از بعضی صوفیه نقل شده است ، بلکه رهبر آنها در اینگونه موارد تنها درك و شعور باطنی آنها است ، یعنی مسایل
معینی را درك میکنند و به اندازه شعورخود دربرابرآن مسؤول هستند .
کر و لالها
39 وَ الَّذینَ کَذَّبُواْ بِایتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُمتِ مَنْ یَشاءِاللّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صرطٍ مُسْتَقیمٍ
آنها که آیات ما را تکذیب کردند کر و لال در تاریکیها قرار دارند ، هرکس را خدا بخواند ( و مستحق باشد ) گمراه میکند و
هر کس را بخواهد ( و شایسته بیند ) بر راه راست قرار خواهد داد .
( جزء هفتم ( 69
نه گوش شنوایی دارند که حقایق را بشنوند و نه زبان حقگویی که اگر حقیقتی را درك کردند براي دگران بازگو کنند و چون
ظلمت خودخواهی و خودپرستی و لجاجت و جهل گرداگرد آنها را فراگرفته ، نمیتوانند چهره حقایق را ببینند و به این
ترتیب از این سه نعمت بزرگ ( شنیدن و دیدن و گفتن ) که انسان را با دنیاي خارج مربوط میسازد محرومند .
بعضی از مفسران معتقدند که منظور از افراد کر مقلدینی هستند که بدون چون و چرا از رهبران گمراهی تبعیّت میکنند و گوش
خود را بستهاند که صداي رهبران الهی را نمیشنوند و منظور از افراد گنگ همانرهبران
گمراههستندکهحقایقرابهخوبیدركمیکنند، اما براي حفظ موقعیّت و منافعمادي خویش مهر سکوتبر لب زدهاند و هردو دسته در
( ظلمتجهل و خودپرستیگرفتارند . ( 1
70 ) سوره اَنعام )
خداوند هرکس را بخواهد گمراه میکند و هرکس را بخواهد بر جاده مستقیم قرار » : و به دنبال آن میفرماید
. « میدهد : مَنْ یَشاءِ اللّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صرطٍ مُسْتَقیمٍ
نسبت دادن هدایت و ضلالت به مشیّت و اراده خدا موضوعی است که آیات دیگر قرآن آن را به خوبی تفسیر میکنند ، در یک
وَ ما یُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الْفاسِقینَ : تنها فاسقان » و در جاي دیگر « یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمینَ : خداوند ستمگران را گمراه میکند » جا میخوانیم
وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا : کسانی که در راه ما مجاهده کنند آنها را به راههاي » و در جاي دیگر « را گمراه میکند
از این آیات و آیات دیگر قرآن به خوبی استفاده میشود که هدایتها و ضلالتهایی که در این « مستقیم خود هدایت خواهم کرد
موارد به ارادهخدا نسبت دادهشدهاست در حقیقتپاداش و کیفرهاییاست که در مقابلانجاماعمالنیک و
بدبهبندگانمیدهدوبهتعبیرروشنترگاهی اعمال فوقالعاده زشتی از انسان سرمیزند که بر اثر آن تاریکی وحشتناکی روح او را
صفحه 27 از 71
احاطه خواهد کرد ، چشمان حقیقت بین از او گرفته میشود و گوش او صداي حقّ را نمیشنود و زبان او از گفتن حقّ بازمیماند
.
. جلد 7 ، صفحه 84 ، « المیزان » -1
( جزء هفتم ( 71
اما به عکس گاهی چنان کارهاي نیک فراوان از او سرمیزند که یک دنیا نور و روشنایی به روح او میپاشد ، دید و درك او
وسیعتر و فکر او پرفروغتر و زبان او در گفتن حقّ گویاتر میشود ، این است معنی هدایت و ضلالت که به اراده خدا نسبت
داده میشود .
بخشنده نعمتها را بشناسید
46 قُلْأَرَءَیْتُمْ اِنْ اَخَ ذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصرَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ اِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتیکُمْ بِه اُنْظُرْ کَیْفَ نُ َ ص رِّفُ اَلاْیتِ ثُمَّ هُمْ
یَصْدِفُونَ
بگو آیا فکر کردهاید اگر خداوند گوش و چشمهاي شما
72 ) سوره اَنعام )
رابگیرد و بر دلهاي شما مهر نهد (که چیزي را نفهمید) چه کسی جز خدا است که آنها را به شما بدهد ؟ ببین چگونه آیات را
براي آنها به گونهاي مختلف شرح میدهیم سپس آنها رويمیگردانند.
بهطورجمعمیآید درجلداولتفسیرنمونه، « اَبْصار » در آیات قرآن معمولًابهطورمفردو « سَمْع » و همچنین علت اینکه « خَتَمَ » دربارهمعنی
صفحه 50 بحثشدهاست .
است و در اینجا منظور بیان استدلالات گوناگون و در اشکال مختلف « تغییر » به معنی « تَصْ ریف » از ماده « نُ َ ص رِّفُ »
به معنی جانب و ناحیه است و چون به هنگام روي گردانیدن و اعراض ، انسان متوجه « صَ دَف » از ماده « یَصْ دِفُونَ » میباشد و
میگوید: « مفردات » در « راغب » جانب و ناحیه دیگري میشود این کلمه در معنی اعراض به کار میرود ، منتها چنانکه
اینمادهبهمعنی اعراض و رويگردانیدن شدیداستعمال میشود .
( جزء هفتم ( 73
در حقیقت مشرکان نیز قبول داشتند که خالق و روزي ده خدا است و بتها را به عنوان شفاعت در پیشگاه خدا میپرستیدند قرآن
میگوید شما به جاي اینکه پرستش بتهاي بیارزش و فاقد همه چیز کنید چرا مستقیما به درخانه خدا نمیروید خدایی که
سرچشمه همه نیکیها و برکات است .
علاوه بر اعتقادي که همه بتپرستان درباره خدا داشتند در اینجا نیز عقل آنها به داوري طلبیده میشود ، که بتهایی که خود نه
چشم و نه گوش و نه عقل و نه هوش دارند چگونه میتوانند اینگونه نعمتها را به دیگران ببخشند ؟
آگاهی از غیب
لاعْمی وَ 􀂋 50 قُلْ لاّ اَقُولُ لَکُمْ عِنْدي خَزآئِنُ اللّهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لاآ اَقُولُ لَکُمْ اِنّی مَلَکٌ اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما یُوحیآ اِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِي ا
الْبَصیرُ اَفَلا تَتَفَکَّرُونَ
بگو من نمیگویم خزاین خدا نزد من است و من آگاه از
74 ) سوره اَنعام )
صفحه 28 از 71
غیبنیستم (جز آنچه خدا به من بیاموزد) و به شما نمیگویم من فرشتهام ، من تنها از آنچه به من وحی میشود پیروي میکنم ،
بگو آیا نابینا و بینا مساویند ؟ چرا فکر نمیکنید ؟
به معنی منبع و مرکز هر چیزي است که براي حفظ آن و عدم دسترسی دیگران در آنجا جمعآوري شده « خَزینَۀ » جمع « خَزائِن »
وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلاّ عِندَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَّزِلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ ( 21 / حجر ) : خزائن هرچیزي در نزد ما است و ما جز به » و با توجه به آیه
منبع همه چیز را دربرمیگیرد و در حقیقت این منبع از « خَزائِنُ اللّه » روشن میشود ، که ، « اندازه معلوم آن را نازل نمیکنیم
ذات بیانتهاي او که سرچشمه جمیع کمالات و قدرتها است ، میباشد .
سپس در برابر افرادي که انتظار داشتند پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد و حتی به آنها
من » : بگوید در آینده چه حوادثی مربوط به زندگی آنها روي میدهد ، تا براي رفع ضرر و جلب منفعت بپاخیزند ، میگوید
وَ لََا اَعْلَمُ الْغَیْبَ ) . ) « هرگز ادّعا نمیکنم که از همه امور پنهانی و اسرار غیب آگاهم
( جزء هفتم ( 75
کسی که از همه چیز باخبر است که در هر مکان و هر زمانی حاضر و ناظر باشد و او تنها ذات پاك خدا است ، اما غیر او که
وجودش محدود به زمان و مکان معینی است طبعا نمیتواند از همهچیز باخبر باشد ، ولی هیچ مانعی ندارد که خداوند قسمتی از
علم غیب را که مصلحت میداند و براي تکمیل رهبري الهی لازم است ، در اختیار آنها بگذارد و البتّه این را علم غیب بِالذّاتِ
نمیگویند ، بلکه علم غیب بِالْعَرَضِ و به تعبیر دیگر یادگیري و تعلّم ازداناي غیب است.
آیات متعددي از قرآن گواهی میدهد که خداوند چنین علمی را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهی قرارداده بلکه گاهی در
عالِمُ الْغَیْبُ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَ دً اِلاّ مَنِ » : اختیار غیر آنها نیز قرار میداده است ، از جمله در سوره 26 و 27 / جنّ میخوانیم
ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ : خداوند از تمام امور پنهانی آگاه است و هیچ کس را از علم غیب خود آگاه نمیکند ، مگر رسولانی که
. « مورد رضایت او هستند
76 ) سوره اَنعام )
اصولاً تکمیل مقام رهبري ، آن هم یک رهبري جهانی و همگانی ، نیاز به آگاهی بر بسیاري از مسایل که از نظر سایر مردم مکتوم
است ، دارد و اگر خداوند این علم غیب را در اختیار فرستادگان و اولیایش نگذارد ، مقام رهبري آنها تکمیل نخواهد
شد . ( دقّت کنید ) .
این که جاي خود دارد ، گاهی یک موجود زنده براي ادامه حیات خود نیاز به دانستن گوشهاي از غیب دارد و خداوند در اختیار
آن میگذارد مثلًا شنیدهایم که بعضی از حشرات در تابستان پیش بینی وضع هواي زمستان را میکنند یعنی خداوند این غیب را به
خصوص در اختیار آنها میگذارد ، زیرا زندگی آنها بدون این مطلب چه بسا دست خوش فنا میگردد ، شرح بیشتر این
موضوع را به خواست خدا در تفسیر آیه 188 سوره اعراف بیان خواهیم کرد .
ودرجملهسوّمبهپاسخایرادکسانیکهانتظارداشتندخودپیامبر صلیاللهعلیهوآله فرشته باشد و یا فرشتهاي همراه او باشد و هیچگونه
و من هرگز ادعا نمیکنم فرشتهام » : عوارض بشري از خوردن غذا و راهرفتن در کوچه و بازار در او دیده نشود ، میگوید
. « : وَ لََا اَقُولُ لَکُمْ اِنّی مَلَکٌ
( جزء هفتم ( 77
من تنها از دستورات و تعلیماتی پیروي میکنم که از طریق وحی از ناحیه پروردگار به من میرسد : اِنْ اَتَّبِعُ اِلاّ ما یُوحی » بلکه
. « اِلَیَّ
از این جمله به خوبی استفاده میشود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله هرچه داشت و هرچه کرد از وحی آسمانی سرچشمه گرفته بود و
صفحه 29 از 71
آنگونه که بعضی پنداشتهاند به اجتهاد خود عمل نمیکرد و نه به قیاس و نه به غیر آن ، بلکه برنامه او در کُلّ امور تنها
پیروي از وحی بود .
بگو آیا افراد نابینا و بینا همانندند ؟ و آنها که چشم خود و » و در پایان آیه به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور داده میشود که
اندیشه و عقلشان بسته است با کسانی که حقایق را به خوبی میبینند و درك میکنند برابرند ؟ آیا فکر نمیکنید : قُلْ هَلْ یَسْتَوي
. « لاعْمی وَ الْبَصیرُ اَفَلا تَتَفَکَّرُونَ 􀂋 ا
»: ذکر این جمله بعد از جملههاي سهگانه سابق ممکن است به خاطر این باشد که در جملههاي قبل پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود
من نه خزائن الهی را دارم و نه عالم به غیبم و نه فرشتهام تنها پیرو وحیم ، ولی این سخن نه به آن معنی است که من با شما
. « بتپرستان لجوج همانندم بلکه من انسانی هستم بینا، درحالی که شما همچون نابینایان هستید و این دو مساوي نیستند
78 ) سوره اَنعام )
مبارزه با تفکّر طبقاتی
52 وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ
شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّلِمینَ
آنها را که صبح و شام خدا را میخوانند و جز ذات پاك او نظري ندارند ، از خود دور مکن ، نه حساب آنها بر تو است و نه
حساب تو بر آنها اگر آنها را طرد کنی از ستمگران خواهی بود .
( جزء هفتم ( 79
در لغت به معنی صورت است و گاهی به معنی ذات به کارمیرود و منظوراز آن در آیه فوق معنی دوم است شرح بیشتر « وَجْه »
درباره این موضوع را در جلد 2 تفسیر نمونه، صفحه 263 مطالعه فرمایید .
در این آیه به یکی دیگر از بهانهجوییهاي مشرکان اشاره شده و آن اینکه آنها انتظار داشتند پیامبر امتیازاتی براي ثروتمندان به
نسبت طبقه فقیر قایل شود و معتقد بودند که نشستن آنها در کنار یاران فقیر پیامبر صلیاللهعلیهوآله براي آنها عیب و نقص بزرگی
است ، بیخبر از اینکه اسلام آمده تا به اینگونه امتیازات پوچ و بیاساس پایان دهد ، لذا آنها روي این پیشنهاد اصرار داشتند که
پیامبر صلیاللهعلیهوآله این دسته را از خود براند ، اما قرآن صریحا و با ذکر دلایل زنده پیشنهاد آنها را نفی میکند .
قابل توجه اینکه در اینجا بدون اینکه نام یا عنوان این اشخاص را ذکر کند ، تنها به ذکر این صفت قناعت شده است ، که آنها
صبح و شام و به تعبیر دیگر همیشه ، به یاد خدا هستند و این عبادت و نیایش و توجّه به پروردگار نه به خاطر دیگران است و نه از
روي ریا است ، بلکه تنها به خاطر ذات پاك او است او را فقط به خاطر خودش میخواهند و میجویند و هیچ امتیازي با
این امتیاز برابري نمیکند .
80 ) سوره اَنعام )
از آیات مختلف قرآن استفاده میشود که مشرکان ثروتمند و خودخواه این نخستین و آخرین بار نبود که چنین پیشنهادي را به
پیامبر صلیاللهعلیهوآله کردند ، بلکه کرارا این ایراد را داشتند، که چرا پیامبر صلیاللهعلیهوآله جمعی از بینوایان را گرد
خویش جمع کرده است و اصرار داشتند آنها را طرد کند .
در حقیقت آنها روي یک سنّت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها میدانستند و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس
ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند و هر آیین و دعوتی بخواهد زندگی طبقاتی را برهم زند و این امتیازات را نادیده بگیرد
، در نظر آنها مطرود و غیرقابلقبول است .
صفحه 30 از 71
وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا بادِيَ الرَّاْيِ: ما نمیبینیم » : در حالات نوح پیامبر نیز میخوانیم که اشراف زمان او به او گفتند
26 / هود ) و این را دلیل بر بطلان رسالت او ) « کسانی از تو پیروي کرده باشند ، جز جمعی از فرومایگان و افراد خام
میدانستند .
( جزء هفتم ( 81
یکی از نشانههاي عظمت اسلام و قرآن و به طور کلی عظمت مکتب انبیاء این است که با سرسختی هر چه بیشتر ، در برابر اینگونه
پیشنهادها مقاومت کردند و در جوامعی که اختلاف طبقاتی یک مسأله جاویدان شمرده میشد ، به کوبیدن این امتیاز موهوم
پرداختند تا معلوم شود افراد پاكدل و باایمان و هوشمندي همچون سلمان و ابیذر و صُهَیْب و خَبّاب و بِلال به خاطر نداشتن مال و
ثروت کمترین نقصی ندارند و ثروتمندان بیمغز و کوردل و خودخواه و متکبّر به خاطر ثروتشان نمیتوانند از امتیازات اجتماعی و
معنوي برخوردار گردند .
دلیلی ندارد که اینگونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازي ، براي اینکه نه حساب آنها بر تو است » : در جمله بعد میفرماید
. « و نه حساب تو بر آنها : ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّلِمینَ
82 ) سوره اَنعام )
منظور از حساب ، حساب اعمال است ، اما چگونه خداوند میفرماید حساب اعمال آنها بر تو نیست ، در حالی که آنها عمل بدي
نداشتهاند که ذکر چنین جملهاي لازم باشد این به خاطر آن است که مشرکان یاران فقیر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به واسطه نداشتن
مال و ثروت متّهم به دوري از خدا میکردند کهاگر اعمال آنهادر پیشگاه خدا مورد قبول بود ، چرا آنها را از نظر زندگی مرفّه
قرار نداده است ؟ به علاوه آنها را متّهم میکردند که ایمانشان شاید به خاطر تأمین زندگی و رسیدن به آب و نان بوده است .
قرآن پاسخ میدهد به فرض اینکه آنها چنین بوده باشند ، ولی حسابشان با خدا است ، همین اندازه که ایمان آوردهاند و در صف
مسلمین قرار گرفتهاند ، به هیچ قیمتی نباید رانده شوند و به این ترتیب جلو بهانهجوییهاي اشراف قریش را
میگیرد .
شاهد این تفسیر همان است که در داستان نوح پیغمبر که شبیه داستان اشراف قریش است آمده در آنجا که قوم نوح به او
نوح در جواب « لارْذَلُونَ : ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد بیسر و پا از تو پیروي کردهاند 􀂋 اَنُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ ا » : میگویند
وَ ما عِلْمی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ اِنْ حَسابُهُمْ اِلاّ عَلی رَبّی لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما اَنَا بَطارِدِ الْمُؤْمِنینَ : من چه اطلاعی از اعمال » : میگوید
آنها دارم ؟ حساب اعمال آنها بر خدا است اگر بدانید و من نمیتوانم آنها را که اظهار ایمان کردهاند از خود برانم ؟
111 تا 114 / شعراء ) . ) «
( جزء هفتم ( 83
نتیجه اینکه وظیفه پیامبران آن است که هر فردي را که اظهار ایمان کند بدون هیچگونه تفاوت و تبعیض از هر قشر و طبقهاي که
باشد بپذیرد ، چه رسد به افراد پاكدل و با ایمانی که جز خدا نمیجویند و تنها گناهشان این است که دستشان از مال و ثروت تهی
است و آلوده زندگی نکبتبار اشرافنیستند .
یک امتیاز بزرگ اسلام
میدانیم در مسیحیّت کنونی دایره اختیارات رؤساي مذهبی به
84 ) سوره اَنعام )
طرز مضحکی توسعه یافته تا آنجا که آنها براي خود حق بخشیدن گناه قائل هستند و به همین جهت میتوانند کسانی را با
صفحه 31 از 71
کوچکترین چیزي طرد و تکفیرکنند و یا بپذیرند .
قرآن در آیه فوق و آیات دیگر صریحا یادآور میشود که نه تنها علماي مذهبی حتی شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز حق طرد
کسی را که اظهار ایمان میکند و کاريکه موجب خروجاز اسلامبشود ، انجام نداده ندارند ، آمرزش گناه و حساب و کتاب
طَرْد » بندگان تنها به دست خدا است و هیچکس جز او حق دخالت در چنین کاري ندارد. ولی اشتباهنشود موضوع بحث درآیه
به این معنی که اگر مثلًا مدرسهاي وقف بر مح ّ ص لین خاصّی بود و کسی در آغاز مشمول شرایط « طَرْد حقوقی » است ، نه « مذهبی
بود و بعدا فاقد شرایط شد ، اخراج او از آن مدرسه هیچ مانعی ندارد و همچنیناگر متولیمدرسه اختیاراتی به خاطر رعایت
مصالحمدرسه داشت، هیچمانعی ندارد که براي حفظ نظم و موقعیّتآن، از آن اختیارات مشروع استفاده کند .
( جزء هفتم ( 85
53 وَ کَذلِکَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوآا اَهؤُلاآءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنآ اَلَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّکِرینَ
و این چنین بعضی از آنها را با بعض دیگر آزمودیم ( توانگران را به وسیله فقیران ) تا بگویند آیا اینها هستند
کهخداوندازمیانما(برگزیده و)برآنها منتگذارده (و نعمت ایمان بهآنهابخشیده)آیاخداوندشاکرانرابهترنمیشناسد؟
در اصل به معنی بخشیدن نعمت است ، ( براي توضیح بیشتر به جلد 3 تفسیر نمونه ، صفحه 158 مراجعه فرمایید ) . « مِنَّت »
در اینجا به معنی آزمایش است ( 1) چه آزمایشی از این سنگینتر که اشراف و ثروتمندانی که سالها عادت کردهاند « فِتْنَّۀ »
حساب خود رابه کلی از طبقات پایین جدا کنند ، نه در شادي با آنها شریک باشند و نه در غم و رنج و حتی قبرهایشان هم از
یکدیگر فاصله داشته
. جلد 2 ، صفحه 13 و 17 ذیل آیه 191 سوره بقره و 193 ، « تفسیر نمونه » -1
86 ) سوره اَنعام )
باشد ، یک مرتبه تمام این آداب رسوم را درهم بشکنند و این زنجیرهاي عظیم را از دست و پاي خود بردارند و به آیینی به پیوندد
که پیشگامان آن به اصطلاح از طبقه فقرا و پایین محسوب میشوند .
آیا اینها » : سپس اضافه میکند : کار این توانگران به جایی میرسد که با نگاه تحقیر به مؤمنان راستین نگریسته و میگویند
آیا اینها قابل چنین حرفهایی هستند ؟ « هستند که خداوند از میان ما برگزیده و نعمت ایمان و اسلام به آنها ارزانی داشته است
؟ (لِیَقُولُوآا اَهآؤُلاآءِ مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنآ) .
و بعد به آنها پاسخ میگوید که این افراد با ایمان مردمی هستند که شکر نعمت عمل و تشخیص را به جا آورده و آن را به کار
بستهاند و همچنین شکر نعمت دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله را به جاآورده و از او پذیرا شدهاند . چه نعمتی از آن بزرگتر و چه
آیا خداوند شاکران را بهتر » شکري از آن بالاتر و به خاطر همین خداوند ، ایمان را در قلوب آنها راسخ گردانیده است
. « نمیشناسد ؟ : اَلَیْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشّکِرینَ
( جزء هفتم ( 87
در حقیقت آیه فوق به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور میدهد ، که هیچ فرد با ایمانی را از هر طبقه و نژاد و در هر شرایطی بوده باشد
، نه تنها از خود نراند ، بلکه آغوش خویش را یکسان به روي همه بگشاید ، حتّی اگر کسانی آلوده به گناهان زیاد باشند ، آنها را
نیز بپذیرد و اصلاح کند .
لایتِ وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمینَ 􀂋 55 وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ ا
و این چنین آیات را برمیشمریم ( و روشن میسازیم ) تا راه گناه کاران آشکار گردد .
روشن است که منظور از مجرم ، در آیه فوق هر گناهکاري نیست ، زیرا پیامبر صلیاللهعلیهوآله در این آیه مأموریّت پیدا میکند
صفحه 32 از 71
گناهکاران را در صورتی که به سوي او بیایند هرچند اعمال خلافی از روي نادانی انجام داده باشند بپذیرد ، بنابراین منظور از
مجرم همان گناهکاران لجوج و سرسختی است که با هیچ وسیله تسلیم حقّ نمیشوند .
یعنی بعد از این دعوت عمومی و همگانی به سوي حقّ ، حتی دعوت از گناهکارانی که از کار خود پشیمانند ، راه و
رسم مجرمان لجوج و غیر قابل انعطاف کاملًا شناخته خواهد شد .
88 ) سوره اَنعام )
اسرار غیب نزد خدا است
لارْضِ وَ لا 􀂋 59 وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُهآ اِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَۀٍ اِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّۀٍ فی ظُلُمتِ ا
رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلاّ فی کِتبٍ مُبینٍ
کلیدهايغیب تنها نزداواست و جزاو کسیآن را نمیداند، آنچه در خشکی و دریاست میداند ، هیچ برگی (از درختی)
نمیافتد مگر اینکه از آن آگاه است و نه هیچدانهاي در مخفیگاهزمین و نه هیچ تر و خشکی وجود داردجز اینکه
درکتابآشکار(در کتابعلم خدا) ثبت است.
و مرکز نگاهداري چیزي بوده « خزینه » به معنی « مَفْتَح » است و نیز ممکن است جمع « کلید » به معنی « مِفْتَح » جمع « مَفاتِحُ »
باشد .
در صورت اول معنی آیه چنین میشود که تمام کلیدهاي غیب به دست او است و در صورت دوم تمام خزانههاي غیب .
( جزء هفتم ( 89
این احتمال نیز وجود دارد که هر دو معنی در یک عبارت مراد باشد و همانطور که در علم اصول اثبات شده است مانعی از
استعمال یک لفظ در چند معنی وجود ندارد و در هرصورت این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، زیرا هرکجا خزانهاي است ،
کلیدي وجود دارد .
به معنی کلیدها باشد ، نه خزائن زیرا هدف در اینجا بیان علم خدا است و آن با « مَفاتِحُ » ولی بیشتر به نظر میرسد که
در قرآن به کار « مَفاتِحُ » مسأله کلید که وسیله آگاهی از ذخایر مختلف است ، متناسبتر میباشد ، در دو مورد دیگر که کلمه
رفته ، نیز منظور از آن کلید است .
در اصل نیز به معنی محل وسیعی است که آب زیاد « بَحْرِ » به معنی مکان وسیع است و معمولًا به خشکیها گفته میشود و « بَرِّ »
در آن مجتمع باشد و معمولًا به دریاها و گاهی به نهرهاي عظیم نیز گفته میشود .
90 ) سوره اَنعام )
در هرحال آگاهی خدا از آنچه در خشکیها و دریاها است ، به معنی احاطه علم او بر همه چیز است و توجّه به وسعت
جمله بالا ( آنچه در خشکیها و دریاها است خدا میداند ) در حقیقت روشنگر گوشهاي از علم وسیع او 􀀀 م
است .
« لارْضِ 􀂋 ظُلُمتِ ا » به معنی فرزند و « حَبَّۀٍ » به معنی جنین سقط شده و « وَرَقَۀٍ » ، در روایات متعددي کهاز طرق اهلبیت رسیدهاست
به معنی آنچه از بین میرود ، تفسیر شده « یابِس » به معنی آنچه از نطفهها زنده میمانند و « رَطُب » به معنی رحم مادران و
( است .( 1
ظُلُماتِ » به معنی دانه و « حَبَّۀ » به معنی برگ و « وَرَقَه » شک نیست که این تفسیر با معانی لغوي این کلمات تطبیق نمیکند ، زیرا
به معنی خشکی است ولی ائمه اهل بیت در حقیقت با این « یابِس » به معنی تر و « رَطْب » به معنی تاریکیهاي زمین و « رْضِ 􀂋 الا
صفحه 33 از 71
تفسیر خواستهاند ، مسلمانان را متوجه کنند ، که باید با یک دید وسیع و گسترده به آیات قرآن بنگرند و در فهم معنی آنها
روي لفظ جمود نکنند ، بلکه به هنگامی که قراین دلیل بر توسعه معنی هستند ، به وسعت معنی بنگرند .
. جلد 1 ، صفحه 528 ، « تفسیر برهان » -1
( جزء هفتم ( 91
روایت فوق در حقیقت اشاره به این است که مفهوم آیه بالا منحصر به دانههاي گیاهان نیست ، بلکه حتی بذرهاي نطفههاي انسانی
را نیز شامل میشود .
60 وَ هُوَ الَّذي یَتَوَفّکُمْ بِالَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهار ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضیآ اَجَلٌ مُسَ مّیً ثُمَّ اِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما
کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
او کسی است که ( روح ) شما را در شب ( به هنگام خواب ) میگیرد و ازآنچه در روز کسب کردهاید ( و انجام دادهاید ) با خبر
است سپس شما را در روز (از خواب) برمیانگیزد ( و این وضع هم چنان ادامه مییابد) تا مدت و سرآمد معینی فرارسد سپس
بازگشت شما به سوي او است و شمارا به آنچه عمل میکردید آگاه میسازد .
92 ) سوره اَنعام )
در لغت به معنی بازگرفتن است و اینکه خواب را یک نوع بازگرفتن روح معرّفی کرده ، به خاطر آن است که خواب « تَوَّفی »
برادر مرگ است ، مرگ تعطیل کامل دستگاه مغز آدمی و قطع مطلق پیوند روح و جسم است ، در حالی که خواب تنها تعطیل
(2) ( بخشی از دستگاه مغز و ضعیف شدن این پیوند است، بنابراینخواب مرحله کوچکیاز مرگ حساب میشود .( 1
و در اینجا به معنی اکتساب و به دست آوردن چیزي است . یعنی شما شب و روز در زیر چتر « جَرَحَ » از ماده « جَرَحْتُمْ »
قدرت و علم خداوند قرار دارید ، آن کس که از پرورش دانههاي نباتات در دل خاك و از سقوط و مرگ برگها در هر
مکان و زمان آگاه است ، از اعمال شما نیز آگاهی دارد .
. جلد 2 ، صفحه 431 ، « تفسیر نمونه » -1
جلد 4، صفحه 85 مراجعه فرمایید. ،« تفسیرنمونه » -2 دربارهقبض ارواح وگرفتنجانآدمی بهجلد 4
( جزء هفتم ( 93
عمري است که براي هرکسی مقرّر « اَجَلٌ مُسَ مّی » در اینجا به معنی برانگیختن از خواب و بیدار کردن است و منظور از « بَعث »
شده .
نوريکه در تاریکی میدرخشد
63 قُلْمَنْیُنَجّیکُمْ مِنْ ظُلُمتِالْبَرِّ وَالْبَحْرِتَدْعُونَهُ تَضَرُّعا وَ خُفْیَۀً لَئِنْ اَنْجنا مِنْ هذِه لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّکِرینَ
بگو چهکسی شما را از تاریکیهاي خشکی و دریا رهایی میبخشد؟ درحالیکه او را آشکارا و درپنهانیمیخوانید ( و میگویید
) : اگر از این ( خطرات و ظلمتها ) ما را رهایی بخشیدي از شکرگزاران خواهیم بود .
ظلمت و تاریکی گاهی جنبه حسّیدارد و گاهیجنبه معنوي : ظلمت حسّی آن است که نور به کلی قطع شود یا آنچنان ضعیف
شود که انسان جایی را نبیند یا به زحمت ببیند و ظلمت معنوي همان مشکلات و گرفتاريها و پریشانیهایی است که عاقبت آنها
تاریک و ناپیدا است . جهل ظلمت است ، هرج و مرج اجتماعی و اقتصادي و نابسامانیهاي فکري و انحرافات و
آلودگیهاي اخلاقی که عواقب شوم آنها قابل پیشبینی نیست و یا چیزي جز بدبختی و پریشانی نمیباشد همگی ظلمتند .
94 ) سوره اَنعام )
صفحه 34 از 71
ظلمت و تاریکی ذاتا هولناك و توهّم انگیز است ، زیرا حمله بسیاري از جانوران خطرناك و دزدان و جانیان در
پرده تاریکی صورت میگیرد و هرکس خاطراتی در این زمینه دارد ، لذا به هنگام گرفتار شدن در میان تاریکی ، اوهام و
خیالات جان میگیرند ، اشباح و هیولاهاي وحشتناك از زوایاي خیال بیرون میدوند و افراد عادي را در خوف و ترس
فرومیبرند .
ظلمت و تاریکی شعبهاي از عدم است و انسان ذاتا از عدم میگریزد و وحشت دارد و به همین جهت معمولًا از تاریکی
میترسد .
( جزء هفتم ( 95
شب تاریک و بیم موج و گردابی » اگر این تاریکی با حوادث وحشتناك واقعی آمیخته شود و مثلاً انسان در یک سفر دریایی
محاصره شود وحشت آن به درجات بیش از مشکلاتی است که به هنگام روز پدید میآید ، زیرا معمولًا راههاي چاره در « حایل
چنان شرایطی به روي انسان بسته میشود ، همینطور اگر در شبی تاریک در میان بیابانی راه را گم کند و صداي وحشتناك
حیوانات درنده که دردل شب طعمهاي براي خود میجویند از دور و نزدیک به گوش او رسد ، در چنین لحظاتی است که انسان
همه چیز را به دست فراموشی میسپارد و جز خودش و نور تابناکی که در اعماق جانش میدرخشد و او را به سوي مبدئی
میخواند که تنها او است که میتواند چنان مشکلاتی را حل کند ، از یاد میبرد . اینگونه حالات دریچههایی هستند به
جهان توحید و خداشناسی .
که دعاي پنهانی است شاید به خاطر این باشدکه مشکلات با هم متفاوتند گاهی به « خُفْیَۀ » که بهمعنیدعاي آشکار و « تَ َ ض رُّع » ذکر
مرحله
96 ) سوره اَنعام )
شدت نرسیده انسان را به دعاي پنهانی دعوت میکند و گاهی که به مرحله شدید میرسد آشکارا دست به دعا برمیدارد و گاهی
نالهها و فریادها سر میدهد منظور این است که خداوند هم مشکلات شدید و هم مشکلات ضعیف شما را حلّ میکند .
بعضی معتقدند که در آیه به چهار حالت روانی انسان که هرکدام یک نوع عکسالعمل به هنگام بروز مشکلات است اشاره شده
التزام به شکرگزاري به هنگام نجات از » و حالت « اخلاص » و حالت « تضرع و خضوع » و حالت « دعا و نیاز » است : حالت
. « مشکلات
امّا متأسفانه براي بسیاري از این افراد این حالات پر ارزش همانند برقی زود گذر و تقریبا به شکل اضطراري در برابر
شدائد و مشکلات پیدا میشود اما چون با آگاهی آمیخته نیست پس از برطرف شدن شداید به خاموشی میگراید .
بنابراین این حالات اگرچه زودگذر باشد ، میتواند دلیلی براي افراد دور افتاده در زمینه خداشناسی گردد .
( جزء هفتم ( 97
در اینجا یادآوري حدیثی که در ذیل این آیه در بعضی از تفاسیر اسلامی آمده است بیمناسبت نیست .
خَیْرُالدُّعاءِالْخَفِیُوَ خَیْرُالرِّزْقِ ما یَکْفی : بهترین دعا آن است که پنهانی ( و از روي نهایت اخلاص ) » : ازپیغمبراکرم نقلشدهکه فرمود
نه ثروت ) « صورتگیرد و بهترین روزي آن است که بهقدر کافی بوده باشد
اندوزيهاییکهمایهمحرومیّتدیگرانوبارسنگینیبردوش انسان باشد ).
لاصَمَّ وَ لا غائِبا وَ اِنَّما تَدْعُونَ سَمیعا قَریباً : 􀂋 مَرَّ بَقَوْمٍ رَفَعُوا اَصْواتِهِمْ بِالدُّعاءِ فَقالَ اِنَّکُمْ لا تَدْعُونَ ا » : و در ذیل همین حدیث میخوانیم
پیامبر از کنار جمعیّتی گذشت که صداي خود را به دعا بلند کرده بودند فرمود شما شخص کري را نمیخوانید و نه شخصی را که
1) از این حدیث استفاده میشود ) « پنهان و دور از شما باشد بلکه شما کسی را میخوانید که هم شنوا و هم نزدیک است
صفحه 35 از 71
که اگر دعا آهسته و آمیخته با توجه و اخلاص باشد بهتر است .
ذیل آیه بالا . ، « نُورُالثَّقَلَیْن » و « مجمع البیان » -1
98 ) سوره اَنعام )
64 قُلِاللّهُ یُنَجّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ اَنْتُمْ تُشْرِکُونَ
بگو خداوند شما را از اینها و از هر مشکل و ناراحتی نجاتمیبخشد بازهم شمابراياو شریک میسازید ( و راه کفر میپویید ) .
در اصل به معنی زیر و روکردن زمین و حفر آن است و نیز به معنی گره محکمی که در طناب دلو میزنند آمده است « کَرْب »
سپس در غم و اندوههاییکه قلبانسانرا زیر و رو میکند و همچون گرهی بر دل انسان مینشیند گفته شدهاست .
ظُلُمات بَرّ وَ » در آیهبالا کهمعنیوسیع و گستردهاي دارد و هرگونه مشکلمهمی را شامل میشود بعداز ذکر « کَرْب » بنابراین ذکرکلمه
که بهقسمت خاصّیاز شداید گفتهمیشوداز قبیل ذکر یکمفهوم عام بعد از بیان مفهوم خاصّ است. « بَحْر
( جزء هفتم ( 99
عذابهاي رنگارنگ
65 قُلْ هُوَالْقادِرُ عَلیآ اَنْ یَّبْعَثَ عَلَیْکُ مْ عَذابا مِنْ فَوْقِکُمْ اَوْ مِنْتَحْتِ اَرْجُلِکُ مْ اَوْ یَلْبِسَ کُمْ شِیَعا وَ یُذیقَ بَعْ َ ض کُمْ بَأسَ بَعْضٍاُنْظُرْ
کَیْفَنُصَرِّفُالاْیتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ
بگو او قادر است که عذابی از طرف فوق یا از زیر پاي شما بر شما بفرستد یا به صورت دستههاي پراکنده شما را با هم بیامیزد و
طعم جنگ ( و ناراحتی ) را به هریک ازشما بهوسیلهدیگريبچشاند،ببینچگونهآیات گوناگون را براي آنها بازگو میکنیم
شاید بفهمند ( و بازگردند ) .
به معنی لباس پوشیدن ، بنابراین معنی جمله « لُبْس » به معنی اختلاط و به هم آمیختن است نه از ماده « لَبْس » از ماده « یَلْبِسُکُمْ »
. « او میتواند شما را به صورت گروهها و دستههاي مختلف به هم بیامیزد » : چنین میشود
چیست « پایین » و « بالا » از طرف ، « عذاب » در اینکه منظور از
100 ) سوره اَنعام )
درمیان مفسران گفتگو است ، ولی ظاهر این است که این دو کلمه ( فوق و تحت ) معنی بسیار وسیعی دارند هم طرف بالا و پایین
حسّی را شامل میشوند ، یعنی مجازاتهایی مانند صاعقهها و رگبارهاي خطرناك و طوفانها از طرف بالا و زلزلهها و
شکافهاي ویرانگر زمینی و طغیان رودها و دریاها از طرف پایین را دربرمیگیرد .
و نیز عذابهاي دردناکی را که از طرف طبقه حکام و قشرهاي بالاي اجتماع بر سر بعضی از ملتها فرومیریزد و ناراحتیها و
شکنجههایی که از طرف بعضی از کارگران وظیفهنشناس دامنگیر مردم میشود که گاهی کمتر از عذابهاي دسته اوّل نیست ،
شامل میگردد.
همچنین ممکن است سلاحهاي جنگی مخوف عصر ما که از هوا و زمین زندگانی بشر را به صورت وحشتناکی درهم میکوبد و
در مدت کوتاهی آبادترین شهرها را از طریق بمبارانهاي هوایی و حملههاي زمینی و مینگذاريها و زیردریاییها تبدیل به تل
خاکستري میکند در مفهوم وسیع آیه داخل باشد .
( جزء هفتم ( 101
مسئله اختلاف کلمه و پراکندگی در میان جمعیّت نیز به قدري خطرناك است که در ردیف عذابهاي آسمانی و صاعقهها و
زلزلهها قرار گرفته است و راستی چنین است ، بلکه گاهی ویرانیهاي ناشی از اختلاف و پراکندگی به درجات بیشتر از ویرانیهاي
صفحه 36 از 71
ناشی از صاعقهها و زلزلهها است ، کرارا دیده شده است کشورهاي آباد در سایه شوم نفاق و تفرقه به نابودي مطلق کشیده شده
است و این جمله هشداري است به همه مسلمانان جهان .
اینکه آیه مورد بحث میگوید : خداوند تفرقه درمیان شما بیفکند نه به این معنی است که خداوند بیجهت مردم را گرفتار نفاق و
اختلاف میکند بلکه این نتیجه اعمال سوء مردم و خودخواهیها و خودپرستیها و سودجوییهاي شخصی است که نتیجه آن به
صورت نفاق و تفرقه بروز میکند و نسبت دادن آن به خدا به خاطر آن است که او چنین اثري را در این اعمال زشت قرار
داده است .
با توجه به اینکه روي سخن در این آیات به مشرکان و بتپرستان
102 ) سوره اَنعام )
است چنین نتیجه میگیریم : یک جامعه مشرك که از مسیر توحید و یکتاپرستی منحرف شده است هم گرفتار ظلم و ستم طبقات
بالا و هم وظیفه نشناسی طبقات پایین ، هم اختلاف عقیده و هم کشمکشهاي خونین اجتماعی میشود ، همانطور که جوامع مادي
دنیاي امروز که تنها در برابر بت صنعت و ثروت سجده میکنند گرفتار تمام این بلاهاي بزرگ هستند و در میان آن
دست و پا میزنند .
ملتهایی نیز سراغ داریم که دم از توحید و خداپرستی میزنند ولی عملًا مشرك و بتپرست میباشند ، چنین ملتهایی نیز به
« کُلُّ هذا فی اَهْلِ الْقِبْلَۀِ » : همان سرنوشت مشرکان گرفتار خواهند شد و اینکه در بعضی از اخبار میخوانیم که امام باقر فرمود
همه این کیفرها در مسلمانان واقع میشود ، ممکن است اشاره به همین باشد ، یعنی هرگاه مسلمانان از مسیر توحید انحراف یابند ،
خودخواهی و خودپرستی جاي اخوّت اسلامی را گرفت ، منافع شخصی بر منافع عمومی مقدّم داشته شد و هرکس به فکر خویشتن
بود و دستورات خداوند به دست فراموشی سپرده شد ، آنها نیز گرفتار چنین سرنوشتیخواهند شد .
( جزء هفتم ( 103
66 وَ کَذَّبَ بِه قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ
قوم و جمعیّت تو آن را تکذیب و انکار کردند در حالی که حقّ است ، (به آنها) بگو من مسؤول ( قبول و ایمان آوردن ) شما
نیستم (وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است نه اجبار شما بر ایمان) .
را بعضی به قرآن برگردانیدهاند و بعضی به خصوص عذاب که در آیه قبل بود ، ولی ظاهر این است که به همه اینها و « بِهِ » ضمیر
تمام تعلیمات پیامبر صلیاللهعلیهوآله که مورد تکذیب و انکار دشمنان پیغمبر بود برمیگردد و جمله آخر آیه نیز
گواه بر این معنی است .
ایندوآیهدرحقیقتتکمیلبحثیاستکه در پیراموندعوتبه سوي خداو معادو حقایقاسلام و ترسازمجازاتالهیدرآیاتپیشین
گذشت .
قوم و جمعیّت تو یعنی قریش و مردم » : نخست میگوید
104 ) سوره اَنعام )
مکّه تعلیمات تو را تکذیب کردند درحالی که همه حقّ است و دلایل گوناگونی از طریق عقل و فطرت و حسّ آنها را
. « تأیید میکند : وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ
بنابراین تکذیب و انکار آناناز اهمیّت این حقایق نمیکاهد ، هرچند مخالفان و منکران زیاد باشند
به آنها بگو وظیفه من تنها ابلاغ رسالت است و من ضامن قبول شما نیستم : قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکیلٍ » سپس دستور میدهد که
. «
صفحه 37 از 71
از آیات متعددي که این تعبیر و مانند آن در آنها آمده است ( مانند انعام / 107 یونس/ 108 زمر / 41 شوري / 6 ) استفاده
در این موارد کسی است که مسؤول هدایت عملی و ضامن دیگران بوده باشد ، به این ترتیب پیامبر « وَکیل » میشود که منظور از
صلیاللهعلیهوآله به آنها اعلام میکند که این شما هستید که باید تصمیم نهایی را در مورد قبول و یا ردّ حقیقت بگیرید و هدایت
را بپذیرید من تنها مأمور ابلاغ رسالت و دعوت الهی هستم .
( جزء هفتم ( 105
67 لِکُلِّ نَبَاءٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ
هر خبري ( که خداوند به شما داده سرانجام ) قرارگاهی دارد ( و در موعد خود انجام میگیرد ) و به زودي خواهید دانست .
ممکن است مصدر میمی باشد و به معنی استقرار و یا زمان و مکان باشد ، به معنی محل استقرار و زمان استقرار، در « مُسْتَقَرٌ »
صورت اول خبر از اصل تحقق وعدههاي الهی میدهد و در صورت دوم خبر از زمان و مکان این وعدهها است .
در این آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنی آنها را هشدار میدهد و به دقّت کردن در انتخاب راه صحیح دعوت میکند و میگوید :
هر خبري که خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله به شما داده سرانجام در این جهان یا جهان دیگر قرارگاهی دارد و بالاخره در موعد »
. « مقررّ انجام خواهد یافت و به زودي باخبر خواهید شد
دوريازمجالساهلباطل
68 وَ اِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فیآ ءایتِنا فَأَعْرِضْ
106 ) سوره اَنعام )
عَنْهُمْحَتّی یَخُوضُوا فیحَدیثٍ غَیْرِه وِ اِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْري مَعَ الْقَوْمِ الظّلِمینَ
هر وقت کسانی را که آیات ما را استهزاء میکنند مشاهده نمایی از آنها روي بگردان تا به سخن دیگري بپردازند و اگر شیطان
از یاد تو ببرد ، به محض توجه پیدا کردن با ( این ) جمعیّت ستمگر منشین .
میگوید در اصل به معنی وارد شدن در آب و راه رفتن ( و « مفردات » در کتاب « راغب » همانطور که « خَوْض »
شنا کردن ) در آن است ، ولی بعدا به ورود در سایر امور نیز گفته شده است اما این کلمه در قرآن مجید بیشتر به
وارد شدن در مطالب باطل و بیاساس اطلاق گردیده است .
گرچه در این جمله روي سخن به پیغمبر صلیاللهعلیهوآله است ولی مسلما اینحکم اختصاصی به او ندارد و تمام مؤمنان را شامل
میشود ، فلسفه این حکم نیز روشن است زیرا اگر مسلمانان در مجالس آنها شرکت
( جزء هفتم ( 107
میکردند ، آنها براي انتقام گرفتن و ناراحت ساختن ایشان به سخنان باطل و نارواي خود ادامه میدادند ، اما هنگامی که با
بیاعتنایی از کنار آنها بگذرند طبعا سکوت خواهند کرد و به مسایل دیگر خواهند پرداخت ، زیرا تمام هدف آنها ناراحت
ساختن پیامبر صلیاللهعلیهوآله و مسلمین بود .
اگر شیطان ترا به فراموشی افکند و با اینگونه اشخاص سهوا » : سپس اضافه میکند این موضوع به اندازهاي اهمیّت دارد که
(1). « همنشین شدي به مجرد اینکه متوجه موضوع گشتی فورا از آن مجلس برخیز و با این ستمکاران منشین
در اینجا یک سؤال پیش میآید نخست اینکه مگر ممکن است شیطان بر پیامبر مسلّط گردد و باعث فراموشی او شود و به
تعبیر دیگر آیا با وجود مقام عصمت و مصونیّت از خطا حتّی در موضوعات ، ممکن است پیامبر گرفتار اشتباه و فراموشی
شود ؟
صفحه 38 از 71
-1 شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از لاتَقْعُدْ ( ننشین ) این نیست که تنها نشستن با چنین اشخاصی ممنوع است بلکه
هدف شرکت در جمعآنهااست خواه به صورت جلوس باشد یا قیام و یا در حال راه رفتن.
108 ) سوره اَنعام )
در پاسخ این سؤال میتوان گفت که روي سخن در آیه گرچه به پیامبر است اما در حقیقت منظور پیروان او هستند که اگر گرفتار
فراموشکاري شدند و در جلسات آمیخته به گناه کفّار شرکت کردند به محض اینکه متوجه شوند باید از آنجا برخیزند و بیرون
روند و نظیر این بحث در گفتگوهاي روزانه ما و در ادبیات زبانهاي مختلف دیده میشود که انسان روي سخن را به کسی میکند
. « اِیّاكَاَعْنی وَاسْمَعییاجارَهُ » : اما هدفش این است که دیگران بشنوند ، مطابق ضربالمثل معروف عرب که میگوید
69 وَ ما عَلی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْري لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ
واگر افراد باتقوي (برايارشاد و اندرزبا آنها بنشینند) چیزي ازحساب ( و گناه ) آنها برایشان نیست ، ولی ( این کار تنها باید )
براي متذکّر ساختن آنها باشد شاید ( بشنوند و ) پرهیزکاري پیشهکنند .
( جزء هفتم ( 109
تنها کسانی که میتوانند از این استثناء استفاده کنند که طبق تعبیر آیه داراي مقام تقوا و پرهیزگاري باشند و نه تنها تحت
تأثیر آنها واقع نشوند بلکه بتوانند آنهارا تحت تأثیر خود قرار دهند .
آنها که دین حق را به بازي گرفتهاند
70 وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبا وَ لَهْوا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیوةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِه اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَ بَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَ لا
شَفیعٌ وَ اِنْ تَعْدِلْ کُلَعَدْلٍ لایُؤْخَذْ مِنْهااُوْلآئِکَالَّذینَ اُبْسِلُوابِما کَسَبُوا لَهُمْشَرابٌ مِنْحَمیمٍ وَ عَذابٌاَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ
کسانی را که آیین ( فطري ) خود را به بازي و سرگرمی ( و استهزاء ) گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته رها کن و به
آنها یادآوري نما تا گرفتار ( عواقب شوم ) اعمال
110 ) سوره اَنعام )
خود نشوند ، ( در آن روز ) جز خدا نه یار و یاوري دارند و نهشفاعتکنندهاي و(چنینکسی)اگرهرگونه عوضی بپردازد
ازاوپذیرفتهنخواهدشدآنهاکسانیهستندکهگرفتار اعمالی شدهاندکه انجام دادهاند ، نوشابهاي از آب سوزان براي آنها است و
عذاب دردناکی بهخاطر اینکه کفر ورزیدند.
به معنی نگاهداري و منع کردن از چیزي با قهر و غلبه است و به همین جهت به وادار کردن کسی « بَسْل » در اصل از ماده « تُبْسَل »
گفته میشود و نیز به همین مناسبت به مجازات و یا گروگان گرفتن نیز اطلاق میگردد و جَیْشٌ باسِلٌ به « اِبْسال » به تسلیم
نیز به همین تناسب است ، زیرا دیگران را با قهر و غلبه وادار به تسلیم میکند ، در آیه فوق نیز به معنی « لشکر شجاع » معنی
تسلیم شخص و گرفتاري او در چنگال اعمال بد خویش آمده است .
» دراینجا بهمعنی مُعادِل و چیزياستکه بهعنوانجبران کار خلافدادهمیشودتاطرفآزادگردد، در حقیقت معنیآنشبیه « عَدْل »
است . « غرامت و جریمه و فِدْیَۀ
( جزء هفتم ( 111
بدیهی است دستور به ترك کردن اینگونه اشخاص هیچگونه منافاتی با مسأله جهاد ندارد زیرا جهاد داراي شرایطی است و
بیاعتنایی به کفّار داراي شرایط و ظروف دیگر و هر کدام از این دو در جاي خود باید انجام گیرد ، گاهی لازم است با بیاعتنایی
مخالفان را کوبید و گاهی با مبارزه و جهاد و کشیدن اسلحه و اینکه بعضی تصور کردهاند آیات جهاد ، آیه فوق را نسخ کرده
صفحه 39 از 71
بیاساس است .
در حقیقت آیه فوق اشاره به این است که آیین آنها از نظر محتوا پوچ و واهی است و نام دین را بر یک مشت اعمالی که به
کارهاي کودکان و سرگرمیهاي بزرگسالان شبیهتر است گذاردهاند این چنین افراد قابل بحث و گفتگو نیستند و لذا دستور
میدهد از آنها روي بگردان و به آنها و مذهب توخالیشان اعتنا مکن .
همان آیین شرك و بتپرستی است که آنها داشتند . « دینَهُمْ » ازآنچه گفتیم معلومشد که منظور از
112 ) سوره اَنعام )
آیه اختصاصی به کفّار ندارد و شامل حال همه کسانی میشود که مقدّسات و احکام الهی را بازیچه نیل به هدفهاي
مادّي و شخصی قرار میدهند دین را آلت دنیا و حکم خدا را بازیچهاغراض شخصیمیسازند .
به آنها در برابر این اعمال هشدار دهد که روزي فرامیرسد که هر » سپس به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور میدهد که
و در آن روز جز » .« کس تسلیم اعمال خویش است و راهی براي فرار از چنگال آن ندارد : وَ ذَکِّرْ بِه اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ
. « خدا نه حامی و یاوري دارد و نه شفاعتکنندهاي : لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفیعٌ
هرگونه غرامت و جریمه آن را ( » کار آنها در آن روز به قدري سخت و دردناك است و چنان در زنجیر اعمال خود گرفتارند که
فرضا داشته باشند و ) بپردازند که خود را از مجازات نجات دهند از آنها پذیرفته نخواهد شد : وَ اِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا
. « یُؤْخَذْ مِنْها
نه راه جبران در آن روز باز است و نه زمان ، زمان توبه است بههمین دلیل راهنجاتی « آنها گرفتار اعمال خویش شدهاند » چرا که
.« براي آنها تصور نمیشود : اُوْلآئِکَ الَّذینَ اُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا
( جزء هفتم ( 113
نوشابهاي دارند از آب داغ و » : سپس به گوشهاي از مجازاتهاي دردناك آنها اشاره کرده ، میگوید
سوزان به همراه عذاب دردناك در برابر پشت پا زدنشان به حق و حقیقت: لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمُ بِما کانُوا
.« یَکْفُرُونَ
آنها از درون به وسیله آب سوزان میسوزند و از برون بوسیله آتش .
آنها گرفتار اعمال خویش هستند ) در ) « اُوْلآئِکَ الَّذینَ اُبْسِلُوا بِما کَسَ بُوا » نکتهاي که باید به آن توجه داشت این است که جمله
حقیقت به منزله دلیل و علت عدم قبول غرامت و عدم وجود ولی و شفیع براي آنها است ، یعنی مجازات آنها بر اثر یک عامل
خارجی نیست که بتوان آن را به نوعی دفع کرد بلکه از درون ذات و صفات و اعمال خود آنها سرچشمه میگیرد، آنها اسیر
کارهايزشت خویشند،
114 ) سوره اَنعام )
به همین دلیل رهایی براي آنها ممکن نیست ، زیرا جدایی از اعمال و آثار اعمال همچون جدایی از خویشتن
است .
اما باید توجه داشت که این شدت و سختی و عدم وجود راه بازگشت و شفاعت مخصوص کسانی است که اصرار بر کفر
استفاده میشود ( زیرا فعل مضارع براي بیان استمرار « بِما کانُوا یَکْفُرُونَ » داشتهاند و به آن ادامه میدادند همانطور که از جمله
چیزي است ) .
لارْضِ حَیْرانَ لَهُ 􀂋 71 قُلْ اَنَدْعُوا مِنْ دُونِاللّهِ مالا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُ رُّنا وَ نُرَدُّ عَلی آ اَعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدینَا اللّهُ کَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّیطینُ فِی ا
اَصْحبٌ یَدْعُونَهُ اِلَی الْهُدَي ائْتِنا قُلْ اِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهُدي وَ اُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعلَمینَ
صفحه 40 از 71
بگو آیا چیزي غیر از خدا بخوانیم که نه سودي به حال ما دارد نه زیانی و ( به این ترتیب ) بازگشت به عقب کنیم بعد از آن که
خداوند ما را هدایت کرده ، همانند کسی
( جزء هفتم ( 115
کهبراثروسوسههايشیاطینراه راگمکردهو سرگردان مانده، درحالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت میکنند که به
سوي ما بیا ، بگو تنها هدایت خداوند هدایت است و ما دستور داریم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم .
به معنی پاشنه پا است و بازگشت به روي پاشنه پا به معنی عقبگرد و کنایه از انحراف و بازگشت از « عَقِب » جمع « اَعْقاب »
تعبیر میکنند . « اِرْتِجاع » هدف است و همان چیزي است که امروز از آن به
در لغت به معنی « حَیْرانَ » است و این جمله به معنی وادار کردن کسی به پیروي از هوي و هوس است و « هَوي » از ماده « اِسْتَهْوَتْهُ »
رفت و آمد است و معمولًا کنایه از سرگردانی میباشد ، چون افراد به سرگردانی مقداري راهمیروند سپس بازمیگردند ، بنابراین
آیه فوق افرادي را که از ایمان به سوي شرك بازگردند به هوي پرستان سرگردان تشبیهکرده که برنامههاي زنده خود را از شیطان
الهام میگیرند .
116 ) سوره اَنعام )
این آیه در برابر اصراري که مشرکان براي دعوت مسلمانان به کفر و بتپرستی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور میدهد که با یک
آیا شمامیگویید ما چیزيرا شریک خدا » دلیل دندانشکن به آنها پاسخ گوید و به صورت یک استفهام انکاري ازآنها بپرسدکه
قراردهیم که نه سودي به حال ما دارد که به خاطر سودش به سوي او برویم و نه زیانی دارد که از زیان او بترسیم؟: قُلْاَنَدْعُوا مِنْ
. « دُونِاللّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا
این جمله در حقیقت اشاره به آن است که معمولاً کارهاي انسان از یکی از دو سرچشمه ناشی میشود یا به خاطر جلب منفعت
است ( اعم از اینکه منفعت معنوي یا مادّي باشد ) و یا به خاطر دفع ضرر است ( اعم از اینکه ضرر معنوي یا مادّي باشد ) چگونه
شخصی عاقل کاري انجام میدهد که هیچیک از این دو عامل در آن وجود نداشته باشد ؟
اگر ما به سوي بتپرستی بازگردیم و پس از هدایت الهی در » : سپس بهاستدلال دیگري در برابر مشرکان دست میزند و میگوید
وَ » : و این خلاف قانون تکامل است که قانون عمومی عالم حیات میباشد « راه شرك گام نهیم بازگشت به عقب کردهایم
. « نُرَدُّ عَلی اَعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدینَا اللّهُ
( جزء هفتم ( 117
همانند آن است که کسی بر اثر » و بعد با یک مثال ، مطلب را روشنتر میسازد و میگوید بازگشت از توحید به شرك
وسوسههاي شیطان ( یا غولهاي بیابانی ، به پندار عرب جاهلیّت که تصور میکردند در راهها کمین کردهاند و مسافران را به
لارْضِ حَیْرانَ 􀂋 بیراههها میکشانند ) راه مقصد را گم کرده و حیران و سرگردان در بیابان مانده است : کَالَّذيِ اسْتَهْوَتْهُ الشَّیطینُ فِی ا
. «
ولی آن چنان حیران و « در حالی که یارانی دارد که او را به سوي هدایت و شاهراه دعوت میکنند و فریاد میزنند به سوي ما بیا »
. « لَهُ اَصْحبٌ یَدْعُونَهُ اِلَی الْهُدي ائْتِنا » : سرگردان است که گویی سخنان آنان را نمیشنود و یا قادر بر تصمیم گرفتن نیست
و درپایان آیه به پیامبر دستور میدهد که با صراحت بگوید :
118 ) سوره اَنعام )
هدایت تنها هدایت خدا است و ما مأموریت داریم که فقط در برابر پروردگار عالمیان تسلیم شویم : قُلْ »
. « اِنَّ هُدَي اللّهِ هُوَ الْهُدي وَ أُمْرِنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعلَمینَ
صفحه 41 از 71
این جمله در حقیقت دلیل دیگري بر نفی مذهب مشرکان است زیرا تنها در برابر کسی باید تسلیم شد که مالک و آفریدگار
و مربّی جهان هستی است نه بتها که هیچ نقشی در ایجاد و اراده اینجهان ندارند .
در اینجا سؤالی پیش میآید که مگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله قبل از بعثت پیرو مذهب مشرکان بوده است که میگوید :
در حالی که میدانیم او هیچگاه در برابر بت سجده نکرد و در هیچ « وَ نُرَدُّ عَلی اَعْقابِنا : آیا به حال سابق بازگردیم »
تاریخی چنین چیزي ننوشتهاند ، اصولًا مقام عصمت چنین اجازهاي را نمیدهد .
در پاسخ باید گفت : این جمله در حقیقت از زبان جمع مسلمین است ، نه از زبان شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله لذا با
صیغه و ضمائر جمع ادا شده است .
( جزء هفتم ( 119
72 وَ اَنْاَقیمُواالصَّلوةَ وَاتَّقُوهُ وَ هُوَالَّذي اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ
و اینکه نماز را برپادارید و از او بپرهیزید و او است که به سوي او محشور خواهید شد.
در حقیقت در این چند جمله کوتاه برنامهاي که پیامبر به سوي آن دعوت میکرده و از حکم عقل و فرمان خدا سرچشمه
گرفته ، به صورت یک برنامه چهارمادهاي که آغازش توحید و انجامش معاد و مراحل متوسط آن محکم ساختن پیوندهاي
الهی و پرهیز از هرگونه گناه میباشد ارائه داده شده است .
رْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْفَیَکُ ونُ قَوْلُهُ الْحَ قُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِیالصُّورِ علِمُالْغَیْبِ 􀂋 73 وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّمواتِ وَالا
وَالشَّهدَةِوَهُوَالْحَکیمُ الْخَبیرُ
او کسی است که آسمانها و زمین را به حق آفرید و آن روز که به آنها میگوید موجود باش ، موجود میشود،
120 ) سوره اَنعام )
سخن او حق است و در آن روز که در صور دمیده میشود حکومت مخصوص او است ، از پنهان و آشکار باخبر است
و حکیم و آگاه میباشد .
در جمله بالا همان هدف و نتیجه و مصالح و حکمتها است یعنی هر چیزي را براي خاطر هدف و نتیجه و « حَقّ » منظور از
وَ ما خَلَقْنَا السَّمآءَ وَ » : مصلحتی آفرید ، در حقیقت این جمله شبیه مطلبی است که در سوره 27 / ص آمده آنجا که میفرماید
. « لارْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا : ما آسمان و زمین و آنچه در میان آنها است بیهوده و بیهدف نیافریدیم 􀂋 ا
همان آغاز آفرینش و مبدأ جهان هستی باشد که همهچیز به « وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ » بعضی احتمال دادهاند که منظور از جمله
فعل مضارع است و اینکه قبل از این جمله اشاره به اصل آفرینش شده و « یَقُولُ » فرمان او ایجاد شده است ، ولی با توجه به اینکه
همچنین با توجه به جملههاي بعد میتوان گفت که این جمله مربوط به رستاخیز و فرمان الهی درباره آن است .
( جزء هفتم ( 121
صادر میکند بلکه منظور این « موجود باش » این نیست که خداوند یک فرمان لفظی به عنوان « کُنْ فَیَکُونُ » ضمنا منظور از جمله
است هرگاه اراده او به آفرینش چیزي تعلّق گیرد ، بدون نیاز به هیچ عامل دیگري ، ارادهاش جامه عمل به خود میپوشد ، اگر اراده
کرده است یک دفعه موجود شود ، یک دفعه موجود خواهد شد و اگر اراده کرده است تدریجا موجود گردد ، برنامه تدریجی
آن شروع خواهد شد .
یعنیهمانطورکه آغاز آفرینش بر اساس هدف و نتیجه و مصلحت بود، رستاخیز نیز « گفتارخداوند حقاست » بعداضافهمیکندکه
همانگونه خواهد بود : ( قَوْلُهُ الْحَقُّ ) .
و در آن روز که در صور دمیده میشود و قیامت برپامیگردد ، حکومت و مالکیّت مخصوص ذات پاك او است : وَ »
صفحه 42 از 71
. « لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ
درستاست کهمالکیّت و حکومتخداوند برتمامعالم هستی از آغاز جهان بوده و تا پایان جهان و در عالم قیامت ادامه خواهد
داشت و اختصاصی به روز رستاخیز ندارد ، ولی از آنجا که در این جهان یک سلسله عوامل و اسباب درپیشبرد هدفها و انجام
لاسْباب است غافل میکند ، اما در آن روز که همه این 􀂋 کارها مؤثر است گاهی این عوامل و اسباب انسان را از خداوند که مُسَبِّبُا
لِمَنِ » : اسباب ازکارمیافتد، مالکیّت و حکومت اواز هرزمان آشکارتر و روشنتر میگردد ، درست نظیر آیه دیگري که میگوید
« الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلّهِ الْواحِ دِ الْقَهّارِ : حکومت و مالکیّت امروز (روز قیامت) براي کی است ؟ تنها براي خداوند یگانه پیروز است
16 / غافر) . )
122 ) سوره اَنعام )
در صور میدمد تا جهانیان بمیرند و باردیگر « اسرافیل » که در آن دمیده میشود چیست و چگونه « صُور » درباره اینکه منظور از
در صور میدمد تا همگی زنده شوند و قیامت برپا گردد ، در ذیل آیه 68 سوره زُمَر به خواست خدا مشروحا بحث خواهیم کرد ،
زیرا تناسب بیشتري با آن آیه دارد .
( جزء هفتم ( 123
در آیات مربوط به رستاخیز غالبا به این « علِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهدَةِ » : و در پایان آیه اشاره به سه صفت از صفات خدا کرده ، میگوید
صفات خدا اشاره شده است که او هم آگاه است و هم قادر و حکیم یعنی به مقتضاي علم و آگاهیش اعمال بندگان را میداند و
به مقتضاي قدرت و حکمتش به هرکس جزاي مناسب میدهد .
آیا آزر پدر ابراهیمبود ؟
74 وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ لَاِبیهِ ءَ ازَرَ اَتَتَّخِذُ اَصْناما ءالِهَۀً اِنیّ اَریکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَللٍ مُبینٍ
( به خاطر بیاورید ) هنگامی که ابراهیم به مربّیش ( عمویش ) آزر گفت : آیا بتها را خدایان خود انتخاب میکنی ، من تو و
جمعیّتت را در گمراهی آشکار میبینم .
در لغت عرب غالبا بر پدر اطلاق میشود و گاهی بر جدّ مادري و عمو و همچنین مربّی و معلّم و کسانی که براي « اَبْ » کلمه
تربیت انسان به نوعی زحمت کشیدهاند نیز گفته شده است ، ولی شک نیست که به هنگام اطلاق این کلمه اگر قرینهاي در
به نظر میآید . « پدر » کار نباشد قبل از هر چیز
124 ) سوره اَنعام )
اکنون این سؤال پیش میآید که آیا به راستی آیه بالا میگوید : آن مرد بت پرست ( آزر ) پدر ابراهیم بوده است ؟ و آیا یک فرد
بت پرست و بت ساز میتواند پدر یک پیامبر اُوْلُوالْعَزْم بوده باشد؟ و آیا وراثت در روحیّات انسان اثر نامطلوبی در فرزند
نخواهد گذارد ؟
جمعی از مفسّران سنّی به سؤال اوّل پاسخ مثبت گفته و آزر را پدر واقعی ابراهیم میدانند ، در حالی که تمام مفسّران و دانشمندان
شیعه معتقدند آزر پدر ابراهیم نبود ، بعضی او را پدر مادر و بسیاري او را عموي ابراهیم دانستهاند .
با توجه به آنچه گفته شد معلوم میشود که تفسیر فوق براي آیهمورد بحث تفسیري است براساس قراین روشنی از خود
گفته « المَنار » قرآن و روایات مختلف اسلامی نه تفسیر به رأي آنچنان که بعضی از متعصّبین اهل سنت همانند نویسنده
است .
( جزء هفتم ( 125
صفحه 43 از 71
دلایل توحید در آسمانها
لارْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَالْمُوقِنینَ 􀂋 75 وَ کَذلِکَ نُرِیآ اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّمواتِ وَ ا
این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم،تااهلیقینگردد.
براي تأکید و مبالغه به آن اضافه « ت » و « و » است و « حکومت و مالکیّت » بهمعنی « مُلْک » در اصل از ریشه « مَلَکُوت »
شده بنابراین منظور از آن در اینجا حکومت مطلقه خداوند بر سراسر عالمهستی است.
اینچنین ... ) جلب توجه میکند و مفهوم آن این است : همانطور که زیانهاي بتپرستی را ) « کَ ذلِکَ » آیه مورد بحث کلمه
براي عقل و خرد ابراهیم روشن ساختیم ، حکومت و مالکیّت خدا را بر آسمان و زمین نیز به او نشان دادیم ، بعضی از مفسّران
گفتهاند : معنی آن این است که همانطور که آثار قدرت و حکومت خود را بر آسمانها به تو نشاندادیم بهابراهیم نیز نشاندادیم
تا به وسیله آنها به خدا آشناتر شود.
126 ) سوره اَنعام )
این آیه گویا اجمالی از تفصیلی است که در آیات بعد درباره مشاهده وضع خورشید و ماه و ستارگان و پیبردن از غروب آنها به
مخلوق بود نشان آمده است .
یعنیقرآن ابتدامجملیازمجموعآنقضایارا ذکرکرده، سپسبه شرح آنها پرداخته است و به این ترتیب منظوراز نشاندادن
ملکوتآسمان و زمین به ابراهیم روشن میشود .
. « هدف ما این بود که ابراهیم اهل یقین گردد : وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُؤْقِنینَ » : و در پایان آیه میفرماید
شک نیست که ابراهیم یقین استدلالی و فطري به یگانگی خدا داشت اما با مطالعه در اسرار آفرینش این یقین به سرحدّ کمال رسید
عَیْنُ الْیَقین » ، همانطور که ایمان به معاد و رستاخیز داشت ولی با مشاهده مرغان سربریدهاي که زنده شدند ، ایمان او به مرحله
رسید. «
76 فَلَمّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَءَا کَوْکَبا قالَ هذا رَبّی فَلَمّا اَفَلَ قالَ لا اُحِبُّ الاْفِلینَ
( جزء هفتم ( 127
هنگامی که ( تاریکی ) شب او را پوشانید ستارهاي مشاهده کرد گفت : این خداي من است ؟ اما هنگامی که غروب کرد
گفت : غروب کنندگان را دوست ندارم .
به معنی پوشانیدن چیزي است و در آیه مورد بحث معنی جمله این است هنگامی که شب ، چهره موجودات « جَنّ » از ماده « جَنَّ »
را از ابراهیم پوشانید ... و اینکه به دیوانه مَجْنُون گفته میشود به خاطر این است که گویا پردهاي بر عقل او کشیده شده است و
اطلاق جِنّ بر موجود ناپیدا نیز به همین ملاحظه است و جَنین نیز به خاطر پوشیده بودن در درون رحم مادر است و اطلاق جَنَّت
بر بهشت و بر باغ به خاطر آن است که زمینش زیردرختان پوشیده است و قلب را جَنان میگویند چون در میان سینه نهفته است و
یا اینکه اسرار انسان را نهفته میدارد .
ستارهاي ) کدام ستاره بوده است ؟ ) « کَوْکَبا » در اینکه منظور از
128 ) سوره اَنعام )
میان مفسّران گفتگو است ، ولی بیشتر مفسّران ستاره زُهْرَة یا مشتري را ذکر کردهاند و از پارهاي از تواریخ استفاده میشود که این
هردو ستاره در زمانهاي قدیم مورد پرستش بوده و جزء آلهَۀ ( خدایان ) محسوبمیشده است،ولیدرحدیثیکهازامام
نقل شده تصریح گردیده است که این ستاره ، ستاره زُهْرَة بودهاست ، در تفسیر علی بن « عیون الاخبار » علیبنموسیالرضا در
صفحه 44 از 71
( ابراهیم نیز از امام صادق این موضوع روایت شده است .( 1
بعضی از مفسّران گفتهاند که مردم کلده و بابل در آنجا مبارزات خود را با بتپرستان شروع کرده هریک از سیّارات را خالق یا
را رَبُالنَّوْعِ وزیران « عَطارُد » را رَبُّ النَّوْع عَدَل و عِلْم و « مشتري » را رَبُالنَّوْع جنگ و « مِرّیخ » ، ربّالنوع موجوداتی میشناختند
( را پادشاه همه میدانستند .( 2 « آفتاب » ... و
. جلد 1 ، صفحه 735 و 737 ، « تفسیر نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء هفتم ( 129
77 فَلَمّا رَءَاالْقَمَرَ بازِغا قالَ هذا رَبّی فَلَمّآ اَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبّی لََاکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّآلّینَ
و هنگامی که ماه را دید ( که سینه افق را ) میشکافد گفت: این خداي من است ؟ اما هنگامی که ( آن هم ) افول کرد گفت : اگر
پروردگارم مرا راهنمایی نکند مسلما از جمعیّت گمراهان خواهم بود .
در اصل به معنی شکافتن و جاري ساختن خون است و لذا به جراحی کردن بیطار ( دامپزشک ) بَزْغ گفته « بَزْغ » از ماده « بازِغ »
میشود و اطلاق این کلمه بر طلوع آفتاب یا ماه در حقیقت آمیخته با یک نوع تشبیه زیبا است زیرا آفتاب و ماه به هنگام طلوع خود
گویا پرده تاریکی را میشکافند ، علاوه بر این در کنار افق سرخی کمرنگی که بیشباهت به رنگ خون نیست در اطراف
خود ایجاد میکنند .
جلد 4 ، صفحه 467 ( پاورقی ) . ،« تفسیرابوالفتح » -1
130 ) سوره اَنعام )
78 فَلَمّا رَءَ الشَّمْسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبّی هذآ اَکْبَرُ فَلَمّا اَفَلَتْ قالَ یقَوْمِ اِنّی بَرِيٌ مِمّا تُشْرِکُونَ
و هنگامی که خورشید را دید ( که سینه افق را ) میشکافت گفت: اینخداي مناست؟ این ( که از همه ) بزرگتر است، اما
هنگامی که غروب کرد گفت : اي قوم ! من از شریکهایی که شما ( براي خدا ) میسازید بیزارم .
لارْضَ حَنیفا وَ ما اَنَآ مِنَ الْمُشْرِکینَ 􀂋 79 اِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذي فَطَرَ السَّموتِ وَ ا
من روي خود را به سوي کسی کردم که آسمانها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.
به معنی شکافتن است و همانطور که ذیل آیه 14 همین سوره نوشتیم اطلاق این کلمه بر آفرینش آسمان و « فُطُور » از ماده « فَطَرَ »
زمین شاید به خاطر این است که طبق علم امروز ، روز اول جهان توده واحدي بوده و بعد از هم شکافته شده و کرات آسمانی یکی
پس از
( جزء هفتم ( 131
دیگري به وجود آمدهاند ( براي توضیح بیشتر به تفسیر آیه مزبور مراجعه فرمایید ) .
به معنی خالص است چنانکه شرح آن در ذیل آیه 67 سوره آل عمران ، جلد 2 ، تفسیر نمونه صفحه 461 بیان « حَنیف »
گردید .
« این خداي من است » : در تفسیر این آیات و اینکه چگونه ابراهیم موحّد و یکتاپرست به ستاره آسمان اشاره کرده و میگوید
مفسّران گفتگو بسیار کردهاند و از میان همه تفاسیر دو تفسیر قابل ملاحظهتر است که هرکدام از آن را بعضی از مفسّران
بزرگ اختیار کرده و در منابع حدیث نیز شواهدي بر آن وجود دارد :
نخست اینکه ابراهیم شخصا میخواست درباره خداشناسی بیندیشد و معبودي را که با فطرت پاك خویش در اعماق جانش
مییافت پیدا کند ، او خدا را با نور فطرت و دلیل اجمالی عقل شناختهبود و تمامتعبیراتش نشانمیدهد که در وجود او هیچگونه
تردیدي نداشت ، اما در جستجوي مصداق حقیقی او بود ، بلکه مصداق حقیقی او را نیز میدانست اما میخواست از طریق
صفحه 45 از 71
برسد و این جریان قبل از دوران نبوت و احتمالًا در آغاز بلوغ یا قبل « حَقُّ الْیَقین » استدلالات روشنتر عقلی بهمرحله
از بلوغ بود .
132 ) سوره اَنعام )
در پارهاي از روایات و تواریخ میخوانیم این نخستین بار بود که ابراهیم چشمش به ستارگان آسمان افتاد و صفحه نیلگون آسمان
شب با چراغهاي فروزنده و پر فروغش را میدید ، زیرا مادرش او را از همان دوران طفولیّت به خاطر ترس از دستگاه نِمْرُود جَبّار
در درون غاري پرورش میداد .
اما این بسیار بعید به نظر میرسید که انسانی سالها درون غاري زندگی کند و حتّی در یک شب تاریک نیز یک گام از آن بیرون
باشد که مفهومش این است که تا آن زمان « رَءَا کَوْکَبا » نگذارد ، شاید تقویت این احتمال در نظر بعضی بهخاطر جمله
ستارهاي را ندیده بود .
ولی این تعبیر به هیچوجه چنین مفهومی را در بر ندارد ، بلکه منظور این است اگرچه تا آن زمان ستاره و ماه و خورشید را بسیار
دیده بود ولی به عنوان یک محقّق توحید این نخستین بار بود که به آنها نظر میدوخت و در ارتباط اُفُول و غُرُوب آنها با نفی
مقام خدایی از آنها اندیشه میکرد ، در حقیقت ابراهیم بارها آنها را دیده بود اما نه با این چشم .
( جزء هفتم ( 133
این خداي من است ) به عنوان یک خبر قطعی نیست ، بلکه به عنوان یک فرض ) « هذا رَبّی » بنابراین هنگامی که ابراهیم میگوید
و احتمال ، براي تفکّر و اندیشیدن است ، درست مثل اینکه ما میخواهیم در علّت حادثهاي پی جویی کنیم تمام احتمالات و
فرضها را یک یک مورد مطالعه قرار میدهیم و لوازم هریک را بررسی میکنیم تا علّت حقیقی را بیابیم و چنین چیزي نه کفر
است و نه حتی دلالت بر نفی ایمان میکند ، بلکه راهی است براي تحقیق بیشتر و شناسایی بهتر و رسیدن به مراحل بالاتر ایمان ،
نیز ابراهیم براي رسیدن به مرحله شهود و اطمینان ناشی از آن درصدد تحقیقبیشتربرآمد . « معاد » همانطور که در جریان
134 ) سوره اَنعام )
اِنَّما کانَ اِبْراهیمُ طالِبا لِرَبِّه وَ لَمْ یَبْلُغْ کُفْرا وَ اَنَّهُ مَنْ » : در تفسیر عَیّاشی از محمّد بن مسلم از امام باقر یا صادق چنین نقل شده است
فَکَّرَ مِنَ النّاسِ فی مِثْلِ ذلِکَ فَاِنَّهُ بِمَنْزِلَتِه : ابراهیم این سخن را به عنوان تحقیق گفت و هرگز سخن او کفر نبود و هرکس از مردم به
(1). « عنوان تفکّر و تحقیق این سخن را بگوید همانند ابراهیم خواهد بود
نقل شده است . « تفسیر نورالثقلین » در این زمینه دو روایت دیگر نیز در
تفسیر دوم این است که ابراهیم این سخن را به هنگام گفتگو با ستاره پرستان و خورشید پرستان بیان کرد و احتمالًا بعد از مبارزات
سرسختانه او در بابل با بت پرستان و خروج او از آن سرزمین به سوي شام بود که با این اقوام برخورد کرد ، ابراهیم که لجاجت
اقوام نادان را
. جلد 1 ، صفحه 738 ، « تفسیر نُورُالْثَّقَلَیْن » -1
( جزء هفتم ( 135
در راه و رسم غلط خود در بابل آزموده بود ، براي اینکه نظر عبادتکنندگان خورشید و ماه و ستارگان را به سوي خود جلب کند
، نخست با آنها همصدا شد و به ستارهپرستان گفت : شما میگویید این ستاره زهره پروردگار من است ، بسیار خوب یعنی باشد
که سرانجام این عقیده را براي شما بازگو کنم ، چیزي نگذشت که چهره زمین پر فروغ ستاره در پشت پرده تاریک افق پنهان
گشت اینجا بود که حربه محکم به دست ابراهیم افتاد و گفت : من هرگز چنین معبودي را نمیتوانم بپذیرم .
و یا اینکه آن را بهعنوان استفهام گفت : آیا « به اعتقاد شما این خداي من است » مفهومش این است « هذا رَبّی » بنابراین جمله
صفحه 46 از 71
این خداي من است ؟
و سایر تفاسیر از عُیُون اَخْبارُ الرِّضا نقل شده است . « تفسیر نورالثقلین » در این زمینه نیز حدیثی در
چگونگی استدلال ابراهیم بر توحید
136 ) سوره اَنعام )
اکنون این سؤال پیش میآید که ابراهیم چگونه از غروب آفتاب و ماه و ستارگان بر نفی ربوبیّت آنها استدلال کرد
؟
این استدلال ممکن است از سه راه باشد .
استفاده میشود ) باید همیشه ارتباط نزدیک با مخلوقات خود داشته « رَبّ » پروردگار و مُرَبّی موجودات ( آنچنان که از کلمه
باشد ، لحظهاي نیز از آنها جدا نگردد ، بنابراین چگونه موجودي که غروب میکند و ساعتها نور و برکت خود را برمیچیند و از
بسیاري موجودات به کلّی بیگانه میشود ، میتواند پروردگار و ربّ آنها بوده باشد ؟
موجودي که داراي غروب و طلوع است ، اسیر چنگال قوانین است چیزي که خود محکوم این قوانین است چگونه میتواند حاکم
بر آنها و مالک آنها بوده باشد . او خود مخلوق ضعیفی است و سر بر فرمان آنها و توانایی کمترین انحراف و تخلّف از آنها را
ندارد .
موجودي که داراي حرکت است حتما موجود حادثی
( جزء هفتم ( 137
خواهد بود ، زیرا همانطور که مشروحا در فلسفه اثبات شده است ، حرکت همه جا دلیل بر حدوث است ، زیرا حرکت خود یک
نوع وجود حادث است و چیزي که در معرض حوادث است یعنی داراي حرکت است نمیتواند یک وجود ازلی و
ابدي بوده باشد .
80 وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ اَتُحآجُّونّی فِی اللّهِ وَ قَدْ هَدینِ وَ لاآ اَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِه اِلاّ اَنْ یَشآءَ رَبّی شَیْئا وَسِعَ رَبّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْما
اَفَلا تَتَذَکَّرُونَ
قوم او ( ابراهیم ) با وي به گفتگو پرداختند ، گفت : چرا درباره خدا با من گفتگو میکنید در حالی که خداوند مرا ( با دلایل
روشن ) هدایت کرده و من از آنچه شما شریک (خدا) قرار میدهید نمیترسم (و به من زیانی نمیرسد) مگر پروردگارم چیزي
را بخواهد ، آگاهی پروردگار من آنچنان وسیع است که همه چیز را دربرمیگیرد آیا متذکّر ( و بیدار )
نمیشوید ؟
138 ) سوره اَنعام )
از این آیه به خوبی استفاده میشود که جمعیّت بتپرستان قوم ابراهیم تلاش و کوشش داشتند که به هر قیمتی که ممکن
است او را از عقیده خود بازدارند و به آیین بتپرستی بکشانند ولی او با نهایت شهامت مقاومت کرد و با دلایل منطقی
سخنان همه را پاسخ گفت .
در اینکه آنها به چه منطقی در برابر ابراهیم متوسّل شدند ، در این آیات صریحا چیزي نیامده است ، ولی از پاسخ ابراهیم اجمالًا
روشن میشود که آنها او را تهدید به کیفر و خشم خدایان و بتها کردند و او را از مخالفت آنان بیم دادند ، زیرا در دنباله آیه از
من هرگز از بتهاي شما نمیترسم زیرا آنها قدرتی ندارند که به کسی زیان برسانند : وَ لاآ اَخافَ » : زبان ابراهیم چنین میخوانیم
. « ما تُشْرِکُونَ بِهِ
صفحه 47 از 71
. « هیچکس و هیچ چیز نمیتواند به من زیانی برساند مگر اینکه خدا بخواهد : اِلاّ اَنْ یَشآءَ رَبّی شَیْئا »
گویا ابراهیم با این جمله میخواهد یک پیشگیري احتمالی کند و
( جزء هفتم ( 139
بگوید اگر در گیر و دار این مبارزهها فرضا حادثهاي هم براي من پیش بیاید هیچگونه ارتباطی به بتها ندارد ، بلکه مربوط به
خواست پروردگار است براي این که بت بیشعور و بیجان مالک سود و زیان خود نیست تا چه رسد به اینکه مالک سود و
زیان دیگري باشد .
علم و دانش پروردگار من آنچنان گسترده و وسیع است که همه چیز را دربرمیگیرد : وَسِعَ رَبّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْما » : سپس میگوید
این جمله در حقیقت دلیلی براي جمله سابق است و آن اینکه بتها هرگز نمیتوانند منشأ سود و زیانی باشند ، زیرا هیچگونه .«
علم و آگاهی ندارند و نخستین شرط براي رسانیدن سود و زیان ، علم و شعور و آگاهی است ، تنها خدایی که علم و دانشش همه
چیز را احاطه کرده است میتواند منشأ سود و زیان باشد ، پس چرا از خشم غیر او بترسم ؟
آیا با اینهمه باز متذکر و بیدار نمیشوید ؟ : اَفَلا » : و سرانجام براي تحریک فکر و اندیشه ، آنان را مخاطب ساخته میگوید
.« تَتَذَکَّرُونَ
81 وَ کَیْفَ اَخافُ مآ اَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ اَنَّکُمْ اَشْرَکْتُمْ
140 ) سوره اَنعام )
لامْنِ اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ 􀂋 بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِه عَلَیْکُمْ سُلْطنا فَأَيُّ الْفَریقَیْنِ أَحَقُّ بِا
چگونه من از بتهاي شما بترسم در حالی که شما از این نمیترسید که براي خدا شریکی قراردادهاید که هیچگونه دلیلی درباره
آن بر شما نازل نکرده ، ( راست بگویید ) کدام یک از این دو جمعیّت (بت پرستان و خدا پرستان) شایستهتر به امنیّت ( از
مجازات ) هستند اگر شما میدانید .
به معنی برتري و پیروزي است و از آنجا که دلیل و برهان باعث پیروزي میشود ، نیز گاهی به آن سلطان گفته میشود « سُلْطان »
و در آیه فوق به همین معنی است یعنی هیچگونه دلیلی بر اجازه پرستش بتها وجود ندارد و این در حقیقت مطلبی بود که هیچ
بتپرستی نمیتوانست آن را انکار کند ، زیرا چنین دستوري باید از طریق عقل یا وحی و نبوّت اعلام شود و هیچیک از این
دو وجود ندارد .
در واقع منطق ابراهیم در اینجا یک منطق عقلی بر اساس این واقعیّت است که شما مرا تهدید به خشم بتها میکنید در حالی که
تأثیر وجودي آنها موهوم است ، ولی از خشم خداوند بزرگ که من و شما هر دو او را پذیرفتهایم و باید پیرو دستور او باشیم و
هیچگونه دستوري از طرف او درباره پرستش بتها نرسیده است ترس و وحشتی ندارید ، یک موضوع قطعی را رها کردهاید و
به یک موضوع موهوم چسبیدهاید ؟
( جزء هفتم ( 141
در آیه بعد پاسخی از زبان ابراهیم به سؤالی که خودش در آیه قبل مطرح نمود نقل شده است ( و این یک شیوه جالب در
استدلالات علمی است که گاهی شخص استدلال کننده سؤالی از طرف مقابل میکند و خودش بلافاصله به پاسخ آن
میپردازد اشاره به اینکه مطلب به قدري روشن است که هر کس پاسخ آن را باید بداند ) .
در اینجا چیست ؟ « ظُلْم » منظور از
لامْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ 􀂋 82 اَلَّذینَءَامَنُواْ وَ لَمْیَلْبِسُوآا ایمنَهُمْبِظُلْمٍاُوْلآئِکَلَهُمُ ا
صفحه 48 از 71
142 ) سوره اَنعام )
(آري) آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرك نیامیختند امنیّت مال آنها است و آنها هدایت یافتگانند .
اِنَّ الشِّرْكِ لَظُلْمٌ عَظیمٌ : » : است و آنچه در سوره 12 / لقمان وارد شده « شِرْك » معروف میان مفسّران این است که به معنی
شاهد بر این معنی گرفتهاند . « شرك ستم بزرگی است
در روایتی نیز از ابن مسعود نقل شده که هنگامی که این آیه ( آیه مورد بحث ) نازل شد بر مردم گران آمد ، عرض کردند : اي
منظور » : رسول خدا کیست که لااقل به خود ستم نکرده باشد ( بنابراین همه مشمول این آیهاند ) پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود
آنچه شما فکر میکنید نیست آیا گفته بنده صالح خدا ( لقمان ) را نشنیدهاید که میگوید : ( فرزندم براي خدا شریک قرار
(1). « ( مده زیرا شرك ، ظلم بزرگی است
ذیل آیه . ، « مجمع البیان » -1
( جزء هفتم ( 143
ولی از آنجا که آیات قرآن در بسیاري از موارد دو یا چند معنی را در بردارد که ممکن است یکی از دیگري گستردهتر و
اعم امنیّت از مجازات پروردگار و یا امنیّت از حوادث دردناك « امنیّت » عمومیتر باشد ، این احتمال در آیه نیز هست که
اجتماعی باشد .
یعنی جنگها ، تجاوزها ، مفاسد ، جنایات و حتی امنیّت و آرامش روحی تنها موقعی به دست میآید که در جوامع انسانی دو اصل
حکومت کند ، ایمان و عدالت اجتماعی ، اگر پایههاي ایمان به خدا متزلزل گردد و احساس مسؤولیت در برابر پروردگار از میان
برود و عدالت اجتماعی جاي خود را به ظلم و ستم بسپارد ، امنیّت در چنان جامعهاي وجود نخواهد داشت و به همین دلیل با تمام
تلاش و کوششی که جمعیاز اندیشمندانجهان برايبرچیدن بساط ناامنیهاي مختلف در دنیامیکنند روزبهروز فاصلهمردم جهان از
آرامش و امنیّت واقعی بیشتر میگردد ، دلیل این وضع همان است که در آیه فوق به آن اشاره شده :
144 ) سوره اَنعام )
پایههاي ایمان لرزان و ظلم جاي عدالت را گرفته است. مخصوصا تأثیر ایمان در آرامش و امنیّت روحی براي هیچکس جايتردید
نیست، همانطورکه ناراحتی وجدان و سلب آرامش روانی به خاطر ارتکاب ظلمبر کسی پوشیده نمیباشد .
منظور از آیه فوق این است که آنهایی که به دستور پیامبر اسلام » : در بعضی از روایات نیز از امام صادق نقل شده که
صلیاللهعلیهوآله در زمینه ولایت و رهبري امت اسلامی بعد از او ایمان بیاورند و آن را با ولایت و رهبري دیگران مخلوط
(1). « نکنند امنیّت از آن آنها است
این تفسیر در حقیقت ناظر به ملاك و روح مطلب در آیه شریفه استزیرا در این آیه سخن از رهبري و ولایت خداوند و آمیخته
پرتوي از رهبري خدا و پیامبر « اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ » نکردن آن با رهبري غیر او است و از آنجا که رهبري علی به مقتضاي
صلیاللهعلیهوآله است و رهبريهاي تعیین نشده از طرف خداوند چنین نیست ، آیه فوق با یک دید وسیع همه را شامل میشود ،
بنابراین منظور از این حدیث این نیست که مفهوم آیه منحصرا این باشد ، بلکه این تفسیر پرتوي از مفهوم اصلی آیه است .
. جلد 1 ، صفحه 740 ، « تفسیر نورالثَّقَلَیْن » -1
( جزء هفتم ( 145
و لذا در حدیث دیگري از امام صادق میخوانیم که این آیه خوارجرا کهاز ولایت ولیخدا بیرونرفتند و در ولایت و رهبريشیطان
( قرار گرفتند شامل میشود .( 1
83 وَ تِلْکَ حُجَّتُنآ ءَاتَیْنهآ اِبْرهیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجتٍ مَنْ نَشآءُ اِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ
صفحه 49 از 71
اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم درجات هرکس را بخواهیم ( و شایسته باشد ) بالا میبریم ،
پروردگار تو حکیم و دانا است .
. جلد 1 ، صفحه 538 ، « تفسیر بُرْهان » -1
146 ) سوره اَنعام )
درست است که این استدلالات جنبه منطقی داشت و ابراهیم به نیروي عقل و الهام فطرت به آنها رسیده بود ، ولی چون این نیروي
عقل و آن الهام فطرت همه از ناحیه خدا است ، خداوند همه این استدلالات را از مواهب خویش میشمرد که در دلهاي آماده
همچون دل ابراهیم منعکس میشود .
در لغت عرب اسم اشاره براي بعید است ولی گاهی اهمیّت موضوع و بلند پایه بودن آن سبب میشودکه « تِلْکَ » قابل توجه اینکه
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ » : حتییک موضوع نزدیک با اسم اشاره بعید ذکر شود ، مانند آن را در آغاز سوره بقره میخوانیم
. « : این کتاب بزرگ شک و تردیدي در آن راه ندارد
(1). « درجات هرکس را بخواهیم بلند میکنیم : نَرْفَعُ دَرَجتٍ مَنْ نَشآءُ » : سپس براي تکمیل این بحث میفرماید
صفحه 180 ، ذیل آیه 145 سوره نِساء بحث شده ، « تفسیر نمونه » در جلد 4 « دَرَك » و فرق آن با « دَرَجَ ۀ » -1 درباره
است .
( جزء هفتم ( 147
پروردگار تو » : اما براي اینکه اشتباهی پیش نیاید نباید که گمان کنند خداوند در این ترفیع درجه تبعیضی قائل میشود میفرماید
و درجاتی را که میدهد روي آگاهی به شایستگی آنها و موافق موازین حکمت است و تا کسی « ، حکیم و عالم است
شایسته نباشد از آن برخوردار نخواهد شد ( اِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ ) .
84 وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ کُلا هَدَیْنا وَ نُوحا هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِه داوُدَ وَ سُلَیْمنَ وَ اَیُّوبَ
وَیُوسُفَوَمُوسیوَهرُونَوَکَذلِکَنَجْزِيالْمُحْسِنینَ
و اسحاق و یعقوب را به او ( ابراهیم ) بخشیدیم و هرکدام را هدایت کردیم و نوح را ( نیز ) قبلًا هدایت نمودیم و از فرزندان او
داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را ( هدایت کردیم ) و اینچنین نیکوکاران را پاداش میدهیم .
148 ) سوره اَنعام )
از مادر « اِسْحاق » اگردراینجااشارهبهفرزنددیگرابراهیم،اسماعیلنشدهبلکهدرلابلاي بحثآمدهاست شاید بهخاطرآناست که تولد
آن هم در سن پیري موضوع بسیار عجیب و موهبتی غیر منتظره بود . « سارَة » عقیمی همچون
سپس براي بیان اینکه افتخار این دو تنها در جنبه پیغمبرزادگی نبود ، بلکه شخصا در پرتو فکر صحیح و عمل صالح نور هدایت را
. « هر یک از آنها را هدایت کردیم : کُلاَّ هَدَیْنا » : در قلب خود جاي داده بودند ، میگوید
و به دنبال آن براي اینکه تصور نشود ، در دورانهاي قبل از ابراهیم ، پرچمدارانی براي توحید نبودند و این موضوع از زمان او
. « نوحرا نیز پیش از آن هدایت و رهبري کردیم : وَ نُوحا هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ » : شروع شد اضافه میکند
نوح نخستین پیامبر اُوْلُواالْعَزْم است که داراي آیین و شریعت بود و سر سلسله پیامبران اُوْلُواالْعَزْم میباشد .
( جزء هفتم ( 149
در حقیقت بااشاره به موقعیّت نوح که از اجداد ابراهیم است و موقعیّت جمعی از پیامبران که از دودمان و فرزندان او
وجودي مشخصمیسازد . « ثمره » و « وراثت و ریشه » هستند ، موقعیّت ممتاز ابراهیم را از نظر
ازدودمانابراهیم، داود و سلیمان و ایوب »: و درتعقیبآننام جمعکثیريازپیامبرانرا کهازدودمانابراهیم بودند میبرد،نخستمیگوید
صفحه 50 از 71
. « و یوسف و موسی و هارون هستند : وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُودَ وَ سُلَیْمنَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَوَمُوسی وَهرُونَ
روشنمیکندکهمقام و موقعیتآنها درپرتو اعمال و کردار آنها « این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم » سپس با این جمله که
. « وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنینَ » بود
از دودمان او ) به چه کسی برمیگردد ؟ به ابراهیم یا نوح ؟ درمیان مفسران گفتگوي زیادي است ، ) « مِنْ ذُرِّیَّتِهِ » در اینکه ضمیر
ولی غالب مفسّران آن را به ابراهیم بازگردانیدهاند و ظاهرا نباید تردید داشت که مرجع ضمیر ابراهیم است ، زیرا بحث آیه درباره
مواهب خدا نسبت به ابراهیم میباشد ، نه درباره نوح پیغمبر ، به علاوه از روایات متعددي که بعدا نقل خواهیم کرد این موضوع
نیز استفاده میشود .
85 وَ زَکَرِیّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ اِلْیاسَ کُلٌمِنَ الصّلِحینَ
150 ) سوره اَنعام )
و (همچنین) زکریا و یحیی و عیسی و الیاس هر کدام از صالحان بودند .
یعنی مقامات آنهاجنبه تشریفاتی و اجباري نداشت ، بلکه در پرتو عمل صالح در پیشگاه خدا شخصیّت و عظمت یافتند .
86 وَ اِسْمعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطا وَ کُلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعلَمینَ
و اسماعیل و اِلْیَسَع و یونس و لوط و هریکرا بر جهانیان برتري دادیم .
چگونه نامی است و اشاره به کدام یک از « اِلْیَسَعْ » در اینکه
( جزء هفتم ( 151
بوده ، سپس « یُوشَع » پیامبران است در میان مفسّران و ادباي عرب گفتگو است ، بعضی آن را یک نام عبري میدانند که در اصل
الف و لام به آن داخلشده و شین تبدیلبه سین گردیده است و بعضی معتقدند یک اسم عربی استکه از یَسَعُ ( فعلمضارع از ماده
وُسْعَت ) گرفته شده است ، این احتمال را نیز دادهاند که به همین صورت نام یکی از انبیاي پیشین بوده است و در هر حال از
پیامبرانی است که از نسل ابراهیم میباشند .
87 وَ مِنْ ءآبائِهِمْ وَ ذُرِّیّتِهِمْ وَ اِخْونِهِمْ وَ اجْتَبَیْنهُمْ وَ هَدَیْنهُمْ اِلی صِرطٍ مُسْتَقیمٍ
و ازپدران آنها و فرزندانآنها و برادران آنها افرادي را برگزیدیم و هدایت به راه راست نمودیم .
ممکن است کسانی از آیه اخیر که میگوید : بعضی از پدران و فرزندان و برادران آنها را برگزیدیم و به راه راست هدایت کردیم
این چنین استفاده کنند که پدران انبیاء همگی افراد با ایمانی نبودهاند و درمیان آنها غیرموحد نیز وجود داشته است ، آنچنان که
بهقرینه تعبیري که در « اجْتَبَیْنهُمْ وَ هَدَیْنهُمْ » بعضی از مفسران اهل تسنن در ذیل این آیه گفتهاند ، ولی با توجه به اینکه منظور از
همین سلسله آیات وجود دارد ، مقام نبوّت و رسالت است ، مشکل حلّ میشود ، یعنی مفهوم آیه چنین خواهد بود که بعضی از
آنها را به مقام نُبُوَّت برگزیدیم و این منافاتی با موحد بودن سایرین ندارد .
152 ) سوره اَنعام )
به مقام نبوّت اطلاق شده است « هدایت » در آیه 90 همین سوره (چند آیه بعد از این آیه) نیز
88 ذلِکَهُدَياللّهِیَهْدي بِهمَنْ یَشآءُ مِنْعِبادِهِوَلَوْ اَشْرَکُواْ لَحَبِطَعَنْهُمْمّاکانُوایَعْمَلُونَ
اینهدایت خدااست که هرکس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی میکند و اگر آنها مشرك شوند آنچه را
عملمیکردند نابود میگردد .
یعنی گرچه پیامبران الهی مردان صالحی بودند و با نیروي عقل و اندیشه و با تمام وجود خود در طریق هدایت گام برمیداشتند ،
ولی باز
صفحه 51 از 71
( جزء هفتم ( 153
اگر توفیق الهی شامل حال آنها نمیشد و دست پر از مهر او ، زیر بازوي آنها را نمیگرفت ، امکان لغزش درباره
همه آنها و هرکس ، وجود داشته و دارد .
سپس براي اینکه کسی تصوّر نکند آنها به اجبار در این راه گام گذاشتند و همچنین کسی تصوّر نکند که خداوند نظر خاصّ و
اگرفرضا این پیامبران با آن همه مقام و موقعیتّی که داشتند مشرك » : استثنایی و بیدلیل در مورد آنها داشته است ، میفرماید
یعنی آنها نیز مشمول همان قوانین . « میشدند ، تمام اعمالشان بر باد میرفت : وَ لَوْ اَشْرَکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
الهی هستند که درباره دیگران اجرا میگردد و تبعیضی در کار نیست .
« علیهمالسلام » سه امتیاز مهم براي انبیاء
89 اُوْلآئِکَ الَّذینَ ءَاتَیْنهُمُ الْکِتبَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَأِنْ یَکْفُرْبِهاهؤُلاآءِ فَقَدْوَکَّلْنابِهاقَوْمالَّیْسُوابِها بِکفِرینَ
آنهاکسانیهستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم
154 ) سوره اَنعام )
و اگر نسبت به آن کفر ورزند ( مهم نیست زیرا ) کسانی را نگاهبان آن ساختهایم که نسبت به آن کافر نیستند .
« اُوْلآئِکَ الَّذینَ ءَاتَیْنهُمُ الْکِتبَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ » : در این آیه به سه امتیاز مهم که پایه همه امتیازات انبیاء بوده اشاره کرده میفرماید
.
البتّه منظور این نیست که همه آنها داراي کتاب آسمانی بودند بلکه چون سخن از مجموع آنها در میان است
کتاب به مجموع نسبت داده شده ، درست مثل این است که میگوییم : در فلان کتاب دانشمندان و کتب آنها معرفی شده است ،
یعنی کتب آنهایی که کتابی تألیف کردهاند .
چیست ، سه احتمال وجود دارد : « حُکْم » ضمنا دراینکه منظور از
حکم به معنی عقل و فهم و درك یعنی علاوه براینکه کتاب آسمانی در اختیار آنها گذاشتیم قدرت درك و فهم آن را به
آنها بخشیدیم زیرا وجود کتاب بدون وجود درك و فهم قوي و کامل ، اثري نخواهد داشت .
( جزء هفتم ( 155
مقام داوري ، یعنی آنها در پرتو قوانین آسمانی که از کتاب الهی استفاده میکردند میتوانستند در میان مردم قضاوت کنند و
شرایط یکقاضی و دادرسعادل همگی درآنها بهطور کامل جمع بود .
حکومت و زمامداري ، زیرا آنها علاوه بر مقام نبوّت و رسالت ، داراي مقام حکومت نیز بودند .
شاهد بر این معانی فوق علاوه بر اینکه معنی لغوي حکم با تمام این معانی تطبیق میکند این است که در آیات مختلف قرآن نیز
حکم در این معانی به کار رفته است و هیچ مانعی ندارد که حکم در آیه فوق در یک معنی جامع که همه مفاهیم سهگانه فوق را
میگوید به معنی منع و « مُفْرَدات » در کتاب « راغب » شامل شود ، استعمال شده باشد ، زیرا حکم در اصل ، آنچنان که
جلوگیري است و از آنجا که عقل جلو اشتباهات و خلافکاريها را میگیرد ، همچنین قضاوت صحیح مانع از ظلم و ستم است
و حکومت عادل جلو حکومتهاي نارواي دیگران را میگیرد ، در هریک ازاین سه معنی استعمال میشود .
156 ) سوره اَنعام )
البتّه همه انبیاء داراي این همه مقامات نبودند ولی هنگامی که احکامی به جمعی اسناد داده میشود ، لزومی ندارد که همه افراد آن
جمع داراي تمام آن احکام باشند ، بلکه ممکن است بعضی از آنها فقط داراي بعضی از آن احکام باشند و لذا موضوع
صفحه 52 از 71
کتاب آسمانی که تنها براي عدهاي از انبیاي نامبرده وجود داشته مشکلی براي ما در فهم آیه فوق ایجاد نمیکند .
اگر این جمعیّت ، یعنی مشرکان و اهل مکه و مانند آنها، این حقایق را نپذیرند ، دعوت تو بدون پاسخ » : سپس میفرماید
نمیماند ، زیرا ما جمعیّتی را مأموریت دادهایم که نه تنها آن را بپذیرند بلکه آن را محافظت و نگهبانی کنند جمعیّتی که در راه کفر
. « گام برنمیدارند و در برابر حق تسلیمند : فَأِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاآءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْما لَیْسُوا بِها بِکفِرینَ
از بعضی از مفسّران نقل شده که منظور از این جمعیت ، ایرانیان هستند ، ( که به زودي « روح المعانی » و تفسیر « المَنار » در تفسیر
اسلام را پذیرفتند و در پیشرفت آن با تمام قوا کوشیدند و دانشمندان آنها در فنون مختلف اسلامی کتابهاي فراوان تألیف
کردند ) .
( جزء هفتم ( 157
90 اُوْلآئِکَ الَّذینَ هَدَي اللّهُ فَبِهُدیهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لاّ اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرا اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْري لِلْعلَمینَ
آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایتآنان اقتدا کن (و) بگو در برابر این ( رسالت و تبلیغ ) پاداشی از شما
نمیطلبم . این رسالت چیزي جز یک یادآوري براي جهانیان نیست ( و آگاه ساختن و بیدار کردن وظیفه من است و در برابر
انجام وظیفه مزد معنی ندارد ) .
این آیه باردیگر تأکید میکند که اصول دعوت همه پیامبران الهی یکی است ، اگر چه از نظر ویژگیها و خصوصیّات ، به تناسب
نیازمنديهاي مختلف هر زمان تفاوتهاي قابل ملاحظهاي داشتهاند و آیینهاي بعدي کاملتر از آیینهاي قبل بودهاند
کلاسهاي علمی و تربیتی ، تا به آخرین آنها که برنامه نهایی است ، یعنی اسلام ، رسیده است .
158 ) سوره اَنعام )
دراینکه منظوراز این هدایت کهباید سرمشق پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله قرار گیرد چیست ؟ بعضی از مفسّران احتمال دادهاند که
همان صبر و پایداريدرمقابلمشکلاتوبعضیگفتهاندمقصودتوحید و تبلیغ رسالت است ، ولی ظاهرا هدایت مفهوم وسیعی دارد که
هم توحید و سایر اصول اعتقادي را شامل میشود و هم صبر و استقامت و هم سایر اصول اخلاقی و تعلیم و تربیت .
از آنچه گفتیم روشن میشود که آیه فوق هیچ منافاتی با این ندارد که اسلام ناسخ ادیان و شرایع پیشین باشد ، زیرا نسخ تنها
شامل قسمتی از احکام میشود ، نه اصول کلی دعوت آنها .
به مردم بگوید: من هیچگونه اجر و پاداشی در برابر رسالت خود از شما » سپس به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور داده میشود که
تقاضا نمیکنم ، همانطور که پیامبران پیشین چنین درخواستی نکردند ، من هم از این سنّت همیشگی پیامبران پیروي کرده و
« به آنها اقتدا میکنم
( جزء هفتم ( 159
(قُلْ لاّاَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرا) .
نه تنها اقتداء به پیامبران و سنّت جاویدان آنها ایجاب میکند که پاداشی مطالبه نکنم بلکه از آنجا که این آیین پاك که براي
شما آوردهام یک ودیعه الهی است که در اختیار شما قرارمیدهم ، در برابر رساندن ودیعه الهی به شما اجر و پاداش ،
مفهومی ندارد .
به علاوه این قرآن و رسالت و هدایت یک بیدار باش و یادآوري به همه جهانیان است (اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْري لِلْعلَمینَ) .
و چنین نعمت عمومی و همگانی ، همانند نور آفتاب و امواج هوا و بارش باران است که جنبه عمومی و جهانی دارد و هیچگاه
خرید و فروش نمیشود و کسی در برابر آن اجر و پاداشی نمیگیرد ، این هدایت و رسالت نیز جنبه خصوصی و اختصاصی
ندارد که بتوان براي آن پاداش قایل شد .
صفحه 53 از 71
ضمنا از جمله اخیر به خوبی استفاده میشود که آیین اسلام جنبه قومی و منطقهاي ندارد و یک آیین جهانی و همگانی است .
160 ) سوره اَنعام )
اسلام یک آیین جهانیاست
92 وَ هذا کِتبٌ اَنْزَلْنهُ مُبارَكٌ مُ َ ص دِّقُ الَّذي بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ اُمَالْقُریوَ مَنْحَوْلَهاوَالَّذینَیُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِه وَ هُمْ عَلی
صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ
و این کتابی است که آن را نازل کردیم ، کتابی است پربرکتکه آنچهرا پیش از آن آمده تصدیق میکند ، ( آن
رافرستادیمتا مردم را بهپاداشهايالهی بشارت دهی ) و براي اینکه ( مردم ) اُمُالْقُري ( مکه ) و آنها که گرد آن هستند بترسانی
، آنها که به آخرت ایمان دارند به آن ایمان میآورند و مراقب نمازهاي خویش میباشند .
لاُِنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ : هدف من » آیات مختلف قرآن به خوبی گواهی میدهد که اسلام یک آیین جهانی است ، تعبیراتی مانند
اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْري لِلْعالَمینَ : » 19 / انعام )و ) « این است که همه شما و کسانی را که سخنم به آنها میرسد با قرآن انذار هدفکنم
این قرآن
( جزء هفتم ( 161
قُلْ یا اَیُّهِا النّاسُ اِنّی رَسُولُ اللّهِ اِلَیْکُمْ جَمیعا : بگو اي مردم ! من رسول خدا به سوي همه » ( 90 / انعام ) « وسیله تذکر جهانیان است
158 / اعراف ) و امثال آن که در قرآن فراوان است گواه این حقیقت است و جالب اینکه بسیاري از این آیات در ) « شما هستم
مکّه یعنی در آن موقع که هنوز اسلام از محیط این شهر تجاوز نکرده بود نازل گردید .
ولیباتوجه باآیه موردبحث اینسؤال پیشمیآید که چگونه هدف بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله انذار و هدایت مردممکه و
کسانیکه پیرامون آن هستند ذکر شده ؟ آیا این با جهانی بودن اسلام منافات ندارد ؟
اتفاقا این ایراد از بعضی از یهود و بعضی دیگر از پیروان مذاهب دیگر نقل شده است و به گمان خود حربه محکمی در برابر
( جهانی بودن اسلام یافتهاند که آن را در منطقه خاصی ، محدود میسازد (یعنیمکه و اطرافمکه) .( 1
جلد 3 ، صفحه 305 از پارهاي از مستشرقین این ایراد نقل « تفسیر فی ظِلال » جلد 7 ، صفحه 621 ، در ، « تفسیر المَنار » -1 در
شده است .
162 ) سوره اَنعام )
این ایراد با توجه به دو نکته کاملًا روشن میشود و نه تنها این آیه منافات با جهانی بودن اسلام ندارد بلکه میتوان گفت یکی از
دلایل جهانی بودن آن است :
قَرْیَۀ در زبان قرآن ، به معنی هرگونه آبادي است اعم از اینکه شهر بزرگ باشد و یا کوچک و یا روستا ، مثلًا در سوره یوسف از
82 / یوسف ) ) « وَ اسْئَلِ الْقَرْیَۀَ الَّتی کُنّا فیها : از قریهاي که در آن بودیم سؤال کن » : زبان برادران و در مقابل پدر چنین میخوانیم
از طرف دستگاه « بِنْیامین » و میدانیم که این سخن را پس از بازگشت از پایتخت مصر و ماجراي توقیف برادر آنها
لارْضِ : اگر 􀂋 وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ ا » : عزیز مصر بودهاست و همچنین میخوانیم
مردمی که در آباديهاي روي زمین زندگی میکنند ، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند
( جزء هفتم ( 163
96 /اعراف ) بدیهی است منظور در اینجا خصوص روستاها ) « برکات از آسمان و زمین بر آنها خواهیم گشود
نیست بلکه همه نقاط مسکونی جهان را شامل میشود .
صفحه 54 از 71
) « رْضِ 􀂋 دَحْوُالا » از طرف دیگر در روایات متعددي میخوانیم خشکیهاي زمین از زیرخانه کعبه گسترده شدند و از آن به نام
گسترش زمین ) یاد شده است .
اینرا نیزمیدانیم که در آغاز بر اثر بارانهاي سیلابی تمام کره زمین از آب پوشیده بود ، آبها تدریجا فرونشستند و درنقاط پست
زمین قرار گرفتند و خشکیها تدریجا از زیر آب ، سربرآوردند ، طبق روایات اسلامی نخستین نقطهاي که از زیر آب سربرآورد
، سرزمین مکه بود .
و اگر ارتفاع این سرزمین در حال حاضر بلندترین ارتفاع زمینهاي دنیا نیست هیچگونه منافاتی با این سخن ندارد ، زیرا از آن روز
صدها میلیون سال میگذرد و تاکنون وضع نقاط روي زمین به کلی دگرگون شده ، بعضی از کوهها در اعماق اقیانوسها
قرار گرفته و بعضی از اعماق اقیانوسها تبدیل به قلّه کوه شده است و این از مسلمات علم زمینشناسی و جغرافیاي
طبیعی است .
164 ) سوره اَنعام )
به معنی اصل و اساس و ابتداء و آغاز هرچیزي است . « اُم » کلمه
با توجه به آنچه گفته شد روشن میشود که اگر به مکه اُمُّ الْقُري میگویند به خاطر این است که اصل و آغاز پیدایش تمام
کسانی که پیرامون آن هستند ) تمام مردم روي زمین را ) « وَ مَنْ حَوْلَها » خشکیهاي روي زمین است و بنابراین
شامل میشود .
آیات گذشته پیرامون جهانی بودن اسلام نیز این تفسیر را تأیید میکند ، همچنین نامههاي فراوانی که پیامبر براي زمامداران بزرگ
دنیا مانند کَسْري و قَیْ َ ص ر نوشت و شرح آن در جلد دوم تفسیر نمونه ، صفحه 452 گذشت گواه دیگري بر این موضوع
میباشد .
شکافنده صبح
( جزء هفتم ( 165
95 اِنَّ اللّهَ فالِقُالْحَبِّ وَ النَّوي یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِکُمُ اللّهُ فَأَنّی تُؤْفَکُونَ
خداوندشکافنده دانه و هسته است، زندهرا از مرده خارج میسازد و مرده را از زنده ، این است خداي شما پس چگونه
از حقّ منحرف میشوید ؟
( بهمعنی شکافتن چیزي و جداکردن بعضی ازبعض دیگر است .( 1 « فَلَق » از ماده « فالِق »
به معنی دانههاي خوراکی و غذایی است ، مثل گندم و جو و آنچه که قابل درو کردن است ولی گاهی به « حَبَّۀ » و « حَبِّ »
( دانههاي دیگر گیاهان نیز گفته میشود .( 2
به معنی هسته است و اینکه بعضی گفتهاند مخصوص هسته خرما است شاید بهخاطر این بوده باشد که عرب به واسطه « نَوي »
شرایط خاص محیطش هنگامی که این کلمه را بهکار میبرد فکرش متوجه هسته خرما میشود. در این آیه باردیگر روي سخن را به
مشرکان کرده و دلایل توحید را در ضمن عبارات جالب و نمونههاي زندهاي از اسرار کائنات و نظام آفرینش و شگفتیهاي
خلقت ، شرح میدهد .
باید توجه داشت که مهمترین لحظه ، در حیات یک گیاه همان لحظه شکافتن دانه و هسته است که همانند لحظه تولّد یک طفل
زمان انتقال از یک عالم به عالم دیگر محسوب میشود و مهمترین تحول در زندگی او در این لحظه رخ
میدهد .
صفحه 55 از 71
. 358 و 105 ، « مُفْرَدات راغِب » - 1
. 358 و 105 ، « مُفْرَدات راغِب » - 1
166 ) سوره اَنعام )
جالب اینکه دانه و هسته گیاهان غالبا بسیار محکم هستند ، یک نگاه به هسته خرما و میوههایی مانند هلو و شفتالو و دانههاي
محکم بعضی از حبوبات نشان میدهد که چگونه آن نطفه حیاتی که درحقیقت نهال و درخت کوچکی است در دژي فوق العاده
محکم محاصره شده است ، ولی دستگاه آفرینش آنچنان خاصیّت تسلیم و نرمش به این دژ نفوذناپذیر و آنچنان قدرت و نیرو به
آن جوانه بسیار لطیف و ظریفی که در درون هسته و دانه پرورش مییابد ، میدهد که بتواند دیواره آن را بشکافد و از میان آن قد
برافرازد ، به راستی این حادثه در جهان گیاهان حادثه شگرفی است که قرآن به عنوان یک نشانه توحید انگشت روي آن گذاشته
است. سپس میگوید :( یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ) .
( جزء هفتم ( 167
در حقیقت این جمله که نظیر آن در قرآن کرارا دیده میشود اشاره به نظام مرگ و حیات و تبدیل یکی به دیگري است ، گاهی از
مواد آلی بیجان انواع چهرههاي حیات و زندگی در دل اقیانوسها و اعماق جنگلها و صحراها و بیابانها بیرون میفرستد و از
ترکیب موادي که هرکدام به تنهایی سمّ کشندهاي هستند مواد حیاتبخش میسازد و گاهی به عکس با دگرگونی مختصري
موجودات زندهنیرومند و پرقدرت را بهموجود بیجانی تبدیل میکند .
مسأله حیات و زندگی موجودات زنده اعم از گیاهی و حیوانی ، از پیچیدهترین مسایلی است که هنوز علم و دانش بشر نتوانسته
است پرده از روي اسرار آن بردارد و به مخفیگاه آن گام بگذارد که چگونه عناصر طبیعی و موادآلی بایکجهش
عظیم،تبدیلبهیکموجود زنده میشوند .
168 ) سوره اَنعام )
ممکن است یک روز بشر بتواند با استفاده از ترکیبات مختلف طبیعی در تحت شرایط بسیار پیچیدهاي موجود زندهاي به صورت
مونتاژ کردن اجزاي یک ماشین که از پیش ساخته شده است ، بسازد ، ولی نهعجز و ناتوانی امروز بشر و نه توانایی احتمالی او در
آینده بر این کار ، هیچیک نمیتوانداز اهمیّت موضوع حیات و حکایت نظام پیچیده آن از یک مبدأ عالِم و قاهِر بکاهد .
لذا میبینیم قرآن براياثبات وجود خدا بارها روياین مسأله تکیهکردهاست و پیامبران بزرگیهمچون ابراهیم و موسی در برابر
گردنکشانی همچون نمرود و فرعون ، به وسیله پدیده حیات و حکایت آن از وجود مبدأ قادر و حکیم جهان استدلال
میکردند.
258 / بقره ) و ) « رَبِّیَ الَّذي یُحْیی وَ یُمیتُ : خداي من کسی است که حیات میبخشد و میمیراند » : ابراهیم به نِمْرُود میگوید
وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ اَزْواجامِنْنَباتٍشَتّی:پروردگارمن کسیاستکه ازآسمان آبی » موسی در برابر فرعون میگوید
53 / طه ) . ) « فروفرستاد و زوجهایی از انواع گیاهان به وجود آورد
( جزء هفتم ( 169
البتّه نباید فراموش کرد که پیدایش موجودات زنده از مواد بیجان تنها در آغاز پیدایش حیات در روي زمین نبوده ، هم اکنون نیز
با جذب آب و موّاد دیگر به سلولهاي موجودات زنده در حقیقت لباس حیات در اندام این موجودات بیجان پوشانیده میشود ،
بنابراین قانونی که درعلوم طبیعی امروز مسلّم است که میگوید در شرایط امروز زمین هیچ موجود بیجانی تبدیل به موجود جاندار
نمیشود و هر کجا موجود زندهاي پیدا میشود حتما از تخم موجود زنده دیگري بوده است ، هیچگونه منافاتی با آنچه گفتیم
ندارد .
صفحه 56 از 71
از روایاتی که در تفسیر این آیه یا آیات مشابه آن از امامان ما رسیدهاست استفادهمیشودکه حیات و مرگ مادّينیست بلکه حیات
و مرگمعنويرانیزدربرمیگیرد ( 1) افراد با ایمانی را میبینیم که از پدرانی بیایمان به وجود میآیند و افراد شرور و آلوده و
بیایمانی را مشاهده میکنیم که از نسل افراد پاك هستند و قانون وراثت را با اراده و اختیار خود نقض میکنند که این خود یکی
دیگر از نشانههاي عظمت آفریدگار است که چنین قدرت ارادهاي به انسان بخشیده است .
. جلد 1 ، صفحه 543 ، « تفسیر برهان » ، جلد 2 ، « اصول کافی » -1
170 ) سوره اَنعام )
که اسم فاعل « مُخْرِج » که فعل مضارع است همانند « یُخْرِجُ » نکته دیگري که توجه به آن در اینجا لازم است این است
است دلالت بر استمرار دارد ، یعنی نظام پیدایش حیات از موجودات مرده و پیدایش مردگان از موجودات زنده یک
نظام دایمی و عمومی در جهان آفرینش است .
96 فالِقُ الاِْصْباحِ وَ جَعَلَ الَّیْلَ سَکَنا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبانا ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ
او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است ، این اندازهگیري خداوند
تواناي دانا است .
دراصلبهمعنی شکافتناست و اینکهصبح را فَلَق میگویند « فَلَق »
( جزء هفتم ( 171
هردو بهیکمعنی است . « صُبْحْ » و« أِصْباح »، نیزبههمینمناسبتمیباشد
به معنی حساب کردن است و در اینجا ممکن است منظور این بوده باشد که گردش منظم و ، « حِساب » مصدر از ماده « حُسْبان »
سیر مرتب این دو کره آسمانی ( البته منظور از حرکت آن در نظر ما است که ناشی از حرکت زمین است ) موجب میشود که
شما بتوانید برنامههاي مختلف زندگی خود را تحت نظام و حساب درآورید .
تعبیر بالا از تعبیرهاي بسیار زیبایی است که در اینجا به کار رفته است ، زیرا تاریکی شب به پرده ضخیمی تشبیه شده که روشنایی
سپیده دم آن را چاك زده ازهم میشکافد و این موضوع هم درباره صبح صادق تطبیق میکند و هم صبح کاذب ، زیرا کاذب به
روشنایی کم رنگی گفته میشود که در آخر شب به صورت عمودي از مشرق در آسمان پاشیده میشود و همچون شکافی است
که از طرف شرق به غرب در خیمه تاریک و سیاه شب پدید میآید و صبح صادق که بعد از آن طلوع میکند به شکل نوار سفید
و درخشان و زیبایی است که در آغاز در پهنه افق مشرق آشکار میشود ، گویی چادر سیاه شب را از طرف پایین در امتداد شمال و
جنوب شکافته و پیش میرود و تدریجا بالا آمده و سراسر آسمان را فرامیگیرد .
172 ) سوره اَنعام )
قرآنعلاوهبراینکهکراراروينعمتنوروظلمت و شب و روز تکیه کرده، دراینجارويمسأله طلوعصبح تکیهمیکند که یکی از
نعمتهاي بزرگپروردگاراست زیرامیدانیماینپدیدهآسمانینتیجهوجودجوّ زمین (یعنی قشر ضخیم هوا که دور تا دور این کره را
پوشانیده) میباشد ، اگر اطرافکرهزمینهمانندکره ماه جوّي وجودنداشت نه بینالطلوعین و فلق وجودداشت و نهسپیديآغازشب و
شفق، بلکهآفتابهمانندیک میهمان ناخواندهبدون هیچمقدمه سر از افق مشرق برمیداشت و نور خیره کننده خود را در چشمهایی
که به تاریکی شب عادت کرده بود فورا میپاشید
( جزء هفتم ( 173
و به هنگام غروب مانند یک مجرم فراري ، یک مرتبه از نظرها پنهان میشد و در یک لحظه تاریکی و ظلمت وحشتناکی همه جا را
فرامیگرفت ، اما وجود جوّ زمین و فاصلهاي که درمیان تاریکی شب و روشنایی روز به هنگام طلوع و غروب آفتاب قرار دارد ،
صفحه 57 از 71
انسان را تدریجا براي پذیراشدن هریک از این دو پدیده متضادّ آماده میسازد و انتقال از نور به ظلمت و از ظلمت به نور ، به
صورت تدریجی و ملایم و کاملًا مطبوع و قابل تحمّل انجام میگردد ، بسیار دیدهایم هنگام شب در یک اطاق پر نور که در یک
لحظه چراغ خاموش میشود چه حالت ناراحت کنندهاي به همه دست میدهد و اگر این خاموشی ساعتی طول بکشد ، هنگامی که
چراغ بدون مقدمه روشن میشود باز حالت ناراحتی تازهاي به همه دست میدهد ، نور خیره کننده چراغ چشم را میآزارد و براي
دیدن اشیاء اطراف دچار زحمت میشویم و اگر این موضوع تکرار پیدا کند مسلما براي چشم زیانبخش خواهد بود ، شکافنده
( صبح این شکل را به صورت بسیارعالی براي بشر حل کرده است.( 1
174 ) سوره اَنعام )
ولی براي اینکه تصور نشود شکافتن صبح دلیل این است که تاریکی و ظلمت شب ، چیز نامطلوب و یا مُجازات و سلب نعمت
. « شب را مایه آرامش قرار داد : وَ جَعَلَ الَّیْلَ سَکَنا » : است بلافاصله میفرماید خداوند
این موضوع مسلماستکه انسان در برابر نور و روشنایی تمایل بهتلاش و کوشش دارد ، جریان خون متوجه سطح بدن میشود و
تمام سلولها آماده فعالیّت میگردند و به همین دلیل خواب در برابر نور چندان آرامبخش نیست ولی هرقدر محیط تاریک بوده
باشد خواب عمیقتر و آرامبخشتر است ، زیرا در تاریکی خون متوجه درون بدن میگردد و بهطور کلی سلولها دریک آرامی و
استراحت فرومیروند ،
-1 علماي هیئت میگویند : طلوع صبح هنگامی شروع میشود که خورشید در سمت مشرق به 18 درجه فاصله به افق برسد و
هنگامی تاریکی شب همه جا را میپوشاند و شفق ناپدید میگردد که خورشید در سمت مغرب به همان 18 درجه زیر افق برسد .
( جزء هفتم ( 175
به همین دلیل در جهان طبیعت نه تنها حیوانات بلکه گیاهان نیز به هنگام تاریکی شب به خواب فرومیروند و بانخستین اشعه
صبحگاهان جنب و جوش و فعالیّت را شروع میکنند ، به عکس دنیاي ماشینی که شب را تا بعد از نیمه بیدار میمانند و روز را تا
مدت زیادي بعد از طلوع آفتاب درخواب فرومیروند ونشاطوسلامتخودراازدستمیدهند. در احادیثی که از طرق اهلبیت
علیهمالسلام وارد شده دستورهایی میخوانیم که همه با روحاینمطلب سازگار است، ازجمله درنهجالبلاغهاز علی نقل شده که به
یکی از دوستان خود دستور داد در آغاز شب هرگز به سیر خود ادامه مده زیرا خداوند شب را براي آرامش قرارداده است و آن را
( وقت اقامت نه کوچ کردن قرار داده در شب بدن خود را آرامبدار و استراحت کن .( 1
در حدیثی که در کافی از امام باقر نقل شده میخوانیم :
ذیل آیه . ، « تفسیر صافی » - 1 و 2 و 3
176 ) سوره اَنعام )
همانطور که ازدواج و ) « تَزَوَّجْ بِاللَّیْلِ فَاِنَّهُ جَعَلَ اللَّیْلَ سَ کَنا : مراسم ازدواج را در شب قرار ده زیرا شب مایه آرامش است »
( آمیزش صحیحجنسی نیز آرامبخش است ) .( 1
و نیز در کتاب کافی میخوانیم که امام علی بن الحسین به خدمتکاران دستور میداد که هرگز به هنگام شب و قبل از طلوع فجر
اِنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَ کَنا لِکُلِّ شَیْءٍ: خداوند شبرا براي همهچیزمایهآرامش قرارداده است » : حیوانات را ذبح نکنند و میفرمود
(2). «
و خورشید و ماه را وسیله حساب در زندگی شما قرار » : سپس اشاره به سومین نعمت و نشانه عظمت خود کرده
. « داد : وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبانا
این موضوع بسیار جالب توجه است که میلیونها سال کرهزمین به
صفحه 58 از 71
( جزء هفتم ( 177
دور خورشید و ماه به دور زمین گردش میکند و بر اثر آن قرص آفتاب در برابر برجهاي دوازدهگانه فلکی در نظر ما زمینیان
گردش میکند و قرص ماه با هِلال منظم خود و تغییر تدریجی و نوسان مرتب ظاهر میشود ، این گردش به قدري حساب شده
است که حتی لحظهاي پس و پیش نمیشود ، اگر طول مسیر زمین را به دور خورشید در نظر بگیریم که در یک مدار بیضی شکل
که شعاع متوسط آن 150 میلیون کیلومتر است میگردد با آن نیروي عظیم جاذبه آفتاب و همچنین کره ماه که در هر ماه مسیر دایره
مانند خود را با شعاع متوسط 384 هزار کیلومتر طی میکند نیروي عظیم جاذبه زمین دائما آن را به سوي خود میکشد ، آن گاه
متوجه خواهیم شد که چه تعادل دقیقی در میان نیروي جاذبه این کرات از یک سو و نیروي گریز از مرکز آنها از سوي دیگر ،
برقرار شده که در سیر منظم آنها لحظهاي وقفه یا کم و زیاد ایجاد نمیکند و این ممکن نیست مگر در سایه یک علم و قدرت
بیانتها که هم طرح آن را بریزد و هم آن را دقیقا اجرا کند .
178 ) سوره اَنعام )
. « این اندازهگیري خداوندي است که هم توانا است و هم دانا: ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ » : و لذا در پایان آیه میگوید
97 وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُمتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاْیتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
او کسی است که ستارگان را براي شما قرار داد تا در تاریکیهايخشکی و دریا به وسیله آنها هدایت شوید، نشانهها( ي خود
) را براي کسانی که میدانند ( و اهل فکر و اندیشهاند ) بیانداشتیم .
انسان هزاران سال است که با ستارگان آسمان و نظام آنها آشنا است گرچه هر قدر علم و دانش انسان پیشتر رفته است به عمق
این نظام واردتر شده ، ولی در هر حال همیشه کم و بیش به وضع آنها آشنا بوده لذا براي جهتیابی در سفرهاي دریایی و خشکی
بهترین وسیله او ، همین ستارگان بودند .
مخصوصا در اقیانوسهاي وسیع که هیچ نشانهاي براي پیدا کردن راه مقصد در دست نیست و در آن زمان دستگاه قطب نما نیز
اختراع نشده بود وسیله مطمئنی جز ستارگان آسمان وجود نداشتند ، همانها بودند که میلیونها بشر را از گمراهی و غرقاب نجات
میدادند و به سر منزل مقصود میرسانیدند .
( جزء هفتم ( 179
نگاه پی در پی به صفحه آسمان در چند شب متوالی نشان میدهد که وضع قرارگرفتن ستارگان در همه جا یکنواخت است گویی
ستارگان همانند دانههاي مرواریدي هستند که روي یک پارچه سیاه دوخته شدهاند و این پارچه را از آغاز شب از سمت مشرق به
سوي مغرب میکشند و همگی با آن در حرکتند و به دور محور زمین میگردند بدون اینکه فاصله آنها تغییر پیدا کند ، تنها
استثنایی که به این قانون کلی میخورد این است که تعدادي ستارگان هستند که آنها را سیارات مینامند و آنها حرکات مستقل
و مخصوص به خود دارند و مجموع آنها از 8 ستاره تجاوز نمیکند که 5 عدد آنها با چشم دیده میشوند ( عَطارُد ، زُهَرَة ، زُحَل
، مِرّیخ و مُشْتَري ) ولی تنها با دوربینهاي نجومی میتوان سه سیاره دیگر ( اُوْرانُوس ، نِپْتُون و پُلُوتُوْن ) را مشاهده کرد ، ( البتّه با
توجه به اینکه زمین نیز یکی از سیاراتی است که به دور خورشید میگردد مجموع عدد آنها به 9 میرسد ) .
180 ) سوره اَنعام )
آشنا بودهاند ، زیرا براي انسان هیچ منظرهاي جالبتر و دلانگیزتر از « سیارات » و « ثوابت » شاید انسانهاي قبل از تاریخ نیز با وضع
منظره آسمان در یک شب تاریک و پرستاره نیست و به همین دلیل بعید نیست که آنها نیز براي پیدا کردن مسیر خود از ستارگان
استفاده میکردند. از بعضی از روایات که از طرق اهل بیت علیهمالسلام وارد شده است استفاده میشود که آیه فوق تفسیر دیگري
نیز دارد و آن اینکه منظور از نجوم رهبران الهی و هادیان راه سعادت یعنی امامان هستند که مردم به وسیله آنها در تاریکیهاي
صفحه 59 از 71
زندگی از گمراهی نجات مییابند و همانطور که بارها گفتهایم اینگونه تفاسیر معنوي با تفاسیر ظاهري و
( جسمانیآیهمنافاتینداردوممکناستآیهناظربههردو قسمتباشد .( 1
. جلد 1 ، صفحه 750 ، « تفسیر نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء هفتم ( 181
98 وَ هُوَ الَّذي اَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الاْیتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ
او کسی است که شما را از یک نفس آفرید ، در حالی که بعضی از انسانها پایدارند ( از نظر ایمان یا خلقت کامل ) و
بعضیناپایدار ، ما آیات خود را براي کسانی که میفهمند بیان نمودیم .
به معنی سرما است و از آنجا که سرماي شدید هوا انسان و موجودات دیگر را خانهنشین میکند ، « قُرّ » در اصل از ماده « مُسْتَقَرّ »
این کلمه به معنی سکون و توقف و قرار گرفتن آمده است و مُسْتَقَرّ به معنی ثابت و پایدار میآید .
به معنی ترك کردن است و از آنجا که امور ناپایدار محل خود را به زودي ترك میگوید ، این کلمه « وَدْع » از ماده « مُسْتَوْدَعٌ »
به معنی ناپایدار نیز به کار میرود و وَدیعَۀ را از این نظر ودیعه میگویند که باید محل خود را ترك گوید و به دست
صاحب اصلی بازگردد .
182 ) سوره اَنعام )
هرگونه علم و فهمی نیست بلکه از معلومات حاضر پی به معلومات غایب بردن است « فِقْه » با مراجعه به لغت استفاده میشود که
(1).
به معنی ایجاد و ابداع آمیخته با تربیت و پرورش است ، یعنی نه تنها خداوند شما را بدون هیچ سابقه آفرید ، بلکه تربیت و « اِنْشاء »
پرورش شما را نیز برعهده گرفت و مسلم است که اگر آفریننده ، چیزي را بیافریند ، سپس او را رها سازد زیاد قدرتنمایی نکرده ،
اما اگر همواره او را تحت حمایت خویش قراردهد و لحظهاي از پرورش و تربیت او غافل نگردد ، عظمت و رحمت خود را کاملًا
نشان داده است .
مادر نخستین ما از آدم آفریده شده است ( آن چنان که در تورات « حَوّاء » ضمنا نباید از جمله فوق این توهّم پیدا شود که
در فصل دوم از سفر تکوین آمده است ) بلکه چون آدَم و حَوّاء طبق
. صفحه 384 ، « مفردات راغِب » -1
( جزء هفتم ( 183
به آنها « نَفْس واحِدَة » روایات اسلامی هردو از یک خاك آفریده شدهاند و هر دو یک جنس و یک نوع میباشند کلمه
گفته شده است ( در آغاز سوره نساء نیز در این باره بحثکردیم ) .
آیه فوق میگوید بعضی از انسانها پایدارند و بعضی ناپایدار ، در اینکه منظور از این دو تعبیر در اینجا چیست در میان
مفسّران گفتگوي زیادي دیده میشود ، ولی از میان آنها چند تفسیر که در عین حال منافاتی باهم ندارند و میتوانند همه به
عنوان تفسیر آیه پذیرفته شود نزدیکتر به نظر میرسند .
رحم مادر یا در روي زمین گام « قرارگاه » انسانهایی هستندکهآفرینش آنها کامل شده و در « مُسْتَقَرّ » نخستاینکه منظوراز
اشاره به افرادي است که هنوز آفرینش آنها پایان نیافته و بهصورت نطفهاي در صلب پدران هستند . « مُسْتَوْدَعٌ » نهادهاند و
دیگر اینکه مُسْتَقَرّ اشاره به روح انسان میباشد که موضوعی پایدار و برقرار است و مُسْتَوْدَع اشاره به جسم انسان
است که ناپایدار و فانی است .
184 ) سوره اَنعام )
صفحه 60 از 71
در بعضی از روایات یک تفسیر معنوي براي این دو تعبیر نیز وارد شده که مُسْتَقَرّ اشاره به انسانهایی است که داراي ایمان
( پایدارند و مُسْتَوْدَع اشاره به آنها است که ایمانی ناپایدار دارند .( 1
این احتمال نیز وجود دارد که دو تعبیر فوق اشاره به اجزاي اولیه تشکیل دهنده نطفه انسان بوده باشد ، زیرا چنانکه میدانیم نطفه
نطفه نر ) تشکیل شده است ، نطفه ماده در رحم تقریبا ثابت و ) « اِسْپِرْم » نطفه ماده ) و دیگري ) « اُووُل » انسان از دو جزء یکی
» که به « اِسْپِرْم » مستقر است ، ولی نطفههاي نر به صورت جانداران متحرك به سوي او با سرعت حرکت میکنند و نخستین فرد
میرسد با او میآمیزد و بقیّه را عقب میراند و تخمه اولی انسان را تشکیل میدهد . « اُووُل
بنابراین توجه به آفرینش انسان با این همه چهرههاي متفاوت و قیافههاي جسمی و روحی مختلف در خور این است که
افراد نکته سنج در آن بیندیشند و خداي خود را از آن بشناسند .
. جلد 1، صفحه 750 ،« تفسیر نُورالثَّقَلَیْن » -1
( جزء هفتم ( 185
99 وَ هُوَ الَّذي اَنْزَلَ مِنَ السَّمآءِ مآءً فَأَخْرَجْنا بِه نَباتَ کُلِشَیْءٍفَأَخْرَجْنامِنْهُخَضِ رانُخْرِجُمِنْهُحَبّا مُتَراکِبا وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ
دانِیَۀٌ وَ جَنّتٍ مِنْ اَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمّانَ مُشْتَبِها وَ غَیْرَ مُتَشبِهٍ انْظُرُوآا اِلی ثَمَرِه اِذا اَثْمَرَ وَ یَنْعِه أِنَّ فی ذلِکُمْ لََایتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
او کسی است که از آسمان آبی نازل کرد و به وسیله آن گیاهان گوناگون رویانیدیم، از آن ساقهها و شاخههاي سبز خارج ساختیم
و از آنها دانههاي متراکم و از شکوفه نخل خوشهها با رشتههايباریکبیرون فرستادیم و باغها ازانواعانگور و زیتون و انار شبیه به
یکدیگر و بیشباهت هنگامی که میوه میکند به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن نشانههایی براي افراد با ایمان است .
186 ) سوره اَنعام )
به معنی اَخْ َ ض ر یعنی سبز رنگ میباشد و بنابراین تمام سبزيهاحتی جوانههايدرختان را نیز شاملمیشود ولیازآیهفوق « خَضِ را »
چون در پشت سر آن اشاره به دانههاي غذایی شده استفاده میشود که منظور خصوصزراعتاست .
به معنی سواري است یعنی دانههایی که بر سر یکدیگر سوار شدهاند و بسیاري از دانههاي غذایی « رُکُوب » از ماده « مُتَراکِب »
این چنین هستند .
به معنی خوشه سربسته خرما است که در غِلاف سبز رنگ زیبایی پیچیده شده و پس از شکافته شدن از وسط آن رشتههاي « طَلْعِ »
جمعقِنْو اشارهبههمینرشتههايباریک و « قِنْوان » باریکی بیرون میآید و همانها بعدا خوشههاي خرما را تشکیل میدهندو
لطیفاست.
این آیه آخرین آیهاي است که در این سلسله بحثها ما را به شگفتیهاي جهان آفرینش و شناسایی خداوند از طریق
آن دعوت میکند .
( جزء هفتم ( 187
در آغاز به یکی از مهمترین و اساسیترین نعمتهاي پروردگار که میتوان آن را ریشه و مادر سایر نعمتها دانست اشاره میکند
او کسی است که از آسمان آبی ( براي شما ) » : و آن پیدایش و رشد و نمو گیاهان و درختان در پرتو آن است و میگوید
. « فرستاد : وَ هُوَ الَّذي اَنْزَلَ مِنَالسَّمآءِ مآءً
اینکه میگوید از طرف آسمان ( یعنی طرف بالا ، زیرا آسمان در لغت عرب به هر چیز گفته میشود که در طرف بالا قرارگرفته
باشد ) به خاطر آن است که تمام منابع آب روي زمین اعم از چشمهها و نهرها و قناتها و چاههاي عمیق به آب باران منتهی
میگردد لذا کمبود باران در همه آنها اثر میگذارد و اگر خشک سالی ادامه یابد همگی خشک میشوند .
به واسطه آن روییدنیها را از همه نوع از زمین خارج ساختیم :فَأَخْرَجْنا بِهِ » : سپس به اثر بارز نزول باران اشاره کرده ، میگوید
صفحه 61 از 71
. « نَباتَ کُلِّ شَیْءٍ
188 ) سوره اَنعام )
گیاهان هر چیز ) دو احتمال ذکر کردهاند نخست اینکه منظور از آن انواع و اصناف گیاهانی ) « نَباتَ کُلِّ شَیْءٍ » مفسّران در تفسیر
است که همه با یک آب آبیاري و از یک زمین و یک نوع خاك پرورش مییابند و این از عجایب آفرینش است که چگونه این
همه انواع گیاهان با آن خواص کاملًا متفاوت و گاهی متضاد و اشکال گوناگون و مختلف همه در یک زمین و با یک آب
پرورش مییابند .
دیگر اینکه منظور ، گیاهان مورد نیاز هرچیزي است ، یعنی هریک از پرندگان و چهارپایان و حشرات و حیوانات دریا و صحرا
بهرهاي از این گیاهان دارند و جالب اینکه خداوند از یک زمین و یک آب ، غذاي موردنیاز همه را تأمین کرده است و این یک
شاهکار بزرگ است که فیالمثل از یک ماده معین در آشپزخانه هزاران نوع غذا براي انواع سلیقهها و
مزاجها تهیّه کنند .
جالبتر اینکه نه تنها گیاهان صحرا و خشکیها از برکت آب باران پرورش مییابند بلکه گیاهان بسیار کوچکی که در لابلاي
امواج آب دریاها میرویند و خوراك عمده ماهیان دریا است از پرتو نور آفتاب و دانههاي باران رشد میکنند ، فراموش نمیکنم
یکی از ساکنان جزایر خلیج فارس که از کمبود صید شکایت داشت در مورد بیان علّت آن میگفت : کمبود صید ماهی به خاطر
خشک سالی بوده و او معتقد بود اثر حیاتبخش دانههايباران در دریا حتی بیش از خشکیها است .
( جزء هفتم ( 189
سپس به شرح این جمله پرداخته و موارد مهمّی را از گیاهان و درختان که به وسیله آب باران پرورش مییابند خاطرنشان میسازد ،
ما به وسیله آن ساقههاي سبز گیاهان و نباتات را از زمین خارج ساختیم و از دانه کوچک و خشک » : نخست میگوید
. « ساقهاي با طراوت و سرسبز که لطافت و زیبایی آن چشم را خیره میکند آفریدیم : فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرا
« و از آن ساقه سبز ، دانههاي روي هم چیده شده ( همانند خوشه گندم و ذرّت ) بیرون میآوریم : نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبّا مُتَراکِبا »
.
190 ) سوره اَنعام )
همچنین به وسیله آن از درختان نخل خوشه سربستهاي بیرون فرستادیمکه پس از شکافته شدن رشتههاي باریک و زیبایی که »
دانههاي خرما را بر دوش خود حمل میکنند و از سنگینی به طرف پایین متمایل میشوند خارج میگردد : وِ مِنَ النَّخْلِ مِنْ
. « طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَۀٌ
. « همچنینباغهاییازانگور و زیتون و انار پرورش دادیم: وَ جَنّتٍ مِنْ اَعْنابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمّانَ »
هم با یکدیگر شباهت دارند و هم ندارند » : سپس اشاره به یکی دیگر از شاهکارهاي آفرینش در این درختان کرده میفرماید
. « : مُشْتَبِها وَ غَیْرَمُتَشبِهٍ
با توجه به آیه 141 همین سوره که وصف متشابه و غیر متشابه را براي زیتون و انار ذکر کرده است استفاده میشود که در
آیه مورد بحث نیز وصف مزبور درباره همین دو درخت است.
این دو درخت از نظر شکل ظاهري و ساختمان شاخهها و برگها شباهت زیادي باهم دارند درحالی که از نظر میوه و طعم و
خاصیّت آن بسیار باهم متفاوتند ، یکی داراي ماده چربی و مؤثر و نیرومند و دیگري داراي ماده اسیدي و یا قندي است ، که با
یکدیگر کاملاً متفاوتند ، به علاوه این دو درخت گاهی درست دریک زمین پرورش مییابند و از
یکآبمشروبمیشوندیعنیهمبایکدیگرتفاوتزیاددارندوهمشباهت.
صفحه 62 از 71
نگاهی به ساختمان میوه آن به هنگامی که به ثمر » : سپس از میان تمام اعضاي پیکر درخت بحث را روي میوه برده میگوید
مینشیند و همچنین نگاهی به چگونگی رسیدن میوهها کنید که در اینها نشانههاي روشنی از قدرت و حکمت خدا براي افرادي
. « که اهل یقین هستند است : انْظُرُوآا اِلی ثَمَرِهِ اِذآا اَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ أِنَّ فی ذلِکُمْ لََایتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
( جزء هفتم ( 191
با توجه به آنچه در گیاهشناسی از چگونگی پیدایش میوهها و رسیدن آنها امروز میخوانیم نکته این اهمیّت خاص که قرآن براي
میوه قائل شده است روشن میشود ، زیرا پیدایش میوهها درست همانند تولد فرزند در جهان حیوانات است ، نطفههاي نر با وسایل
192 ) سوره اَنعام )
مخصوصی ( وزش باد یا حشرات و مانند آنها ) از کیسههاي مخصوص جدا میشوند و روي قسمت مادگی گیاه قرارمیگیرد ،
پس از انجام عمل لقاح و ترکیب شدن با یکدیگر ، نخستین تخم و بذر تشکیل میگردد و در اطرافش انواع مواد غذایی همانند
گوشتی آن را دربرمیگیرند . این مواد غذایی از نظرساختمان بسیار متنوع و همچنین از نظر طعم و خواص غذایی و طبی فوقالعاده
متفاوتند ، گاهی یک میوه ( مانند انار و انگور ) داراي صدها دانه است که هر دانهاي از آنها خود جنین و بذر درختی محسوب
میشود و ساختمانی بسیار پیچیده و تو در تو دارد.
شرح ساختمان همه میوهها و مواد غذایی و دارویی آنها از حوصله این بحث خارج است ، ولی بد نیست به عنوان نمونه اشارهاي به
ساختمان میوه انار که قرآن در آیه فوق مخصوصا اشاره به آن کرده است ، بنماییم .
اگر یک انار را بشکافیم و یک دانه کوچک آن را به دست گرفته و
( جزء هفتم ( 193
در مقابل آفتاب یا چراغ قرار دهیم و درست در آن دقت کنیم میبینیم از قسمتهاي کوچکتري تشکیل شده که همانند
بطريهاي بسیار کوچکی در کنار هم چیده شدهاند ، در یک دانه کوچک انار شاید صدها از این بطريهاي بسیار ریز قرار گیرد ،
سپس اطراف آنها را با پوسته ظریف که همان پوسته شفاف یک دانه انار است گرفته ، بعد براي اینکه این بستهبندي کاملتر و
محکمتر و دورتر از خطر باشد تعدادي از دانههاي انار را روي یک پایه با نظام مخصوصی چیده و پرده سفید رنگ نسبتا
ضخیمی اطراف آن پیچیده و بعد پوسته ضخیم و محکمی که از دوطرف داراي لعاب خاصی است به روي همه آنها کشیده ، تا
هم از نفوذ هوا و میکروبها جلوگیري کند و هم در مقابل ضربات آنها را حفظ نماید و هم تبخیر آب درون دانهها را فوقالعاده
کم کند . این بستهبندي ظریف مخصوص دانه انار نیست بلکه در میوههاي دیگر مانند پرتقال و لیمو نیز دیده میشود ، اما در انار و
انگور بسیار ظریفتر و جالبتر است .
194 ) سوره اَنعام )
گویابشر برايفرستادنمایعاتاز نقطهايبهنقطه دیگر از همین اصل استفاده کرده که نخست شیشههاي کوچک را در یک کارتن
کوچک چیده و میان آنها را از ماده نرمی پرمیکند ، سپس کارتنهاي کوچکتر رادریککارتنبزرگتر و مجموعآنهارا
بهصورت یکباربزرگبه مقصد حمل میکند .
طرز قرارگرفتن دانههايانار رويپایههايداخلی و گرفتنسهم خود از آب و مواد غذایی از آنها از این هم عجیبتر و جالبتر است
، تازه اینها چیزهایی است که با چشم میبینیم و اگر ذرات این میوهها را زیر میکرسکوپها بگذاریم آنگاه جهانی پر غوغا با
ساختمانهاي عجیب و شگفتانگیز و فوقالعاده حساب شده در مقابل چشم ما مجسم میشود ، چگونه ممکن است کسی با
چشم حقیقتبین به یک میوه نگاه کند و معتقد شود سازنده آن هیچگونه علم و دانشی نداشته است؟ و اینکه میبینیم قرآن با
نگاه کنید ) دستور به دقتکردن دراینقسمتاز گیاه داده براي توجه به همین حقایق است. ) « اُنْظُرُوآا » جمله
صفحه 63 از 71
( جزء هفتم ( 195
این از یک سو ، از سوي دیگر مراحل مختلفی را که یک میوه از هنگامی که نارس است تا موقعی که کاملاً رسیده میشود ،
میپیماید ، بسیار قابل ملاحظه است زیرا لابراتوارهاي درونی میوه دایما مشغول کارند و مرتبا ترکیب شیمیایی آن را تغییر میدهند
، تا هنگامی که به آخرین مرحله برسد و وضع ساختمان شیمیایی آن تثبیت گردد ، هریک از این مراحل خود نشانهاي از
عظمت و قدرت آفریننده است .
ولیبایدتوجهداشتکهبهتعبیرقرآنتنهاافرادباایمانیعنیافرادحقبین و جستجوگرانحقیقت، اینمسایلرا میبینند وگرنه با چشم عناد و
لجاج و یا بابیاعتناییو سهلانگاريممکننیستهیچیکازاینحقایقراببینیم.
لارْضِ اَنّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صحِبَۀٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ 􀂋 101 بَدیعُ السَّمواتِ وَ ا
ابداع کننده آسمانها و زمین او است چگونه ممکن است فرزندي داشته باشد و حال آنکه همسري نداشته و همهچیز را
آفریده و او به همه چیز دانا است .
196 ) سوره اَنعام )
آیا هیچکس دیگر زمین و آسمانها را خلق کرده و یا قدرت بر آن دارد تا شریک او در عبودیّت شمرده شود ؟ نه ، همه مخلوق
هستند و سر به فرمان او و نیازمند به ذات پاك او .
به علاوه چگونه ممکن است او فرزندي داشته باشد در حالی که همسري ندارد : ( اَنّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صحِبَۀٌ ).
اصولًا چه نیازي به همسر دارد ، وانگهی چه کسی ممکن است همسر او باشد با اینکه همه مخلوق او هستند و از همه گذشته
ذات مقدّس او از عوارض جسمانی پاك و منزّه است و داشتن همسر و فرزند ، یکی از عوارض روشن جسمانی و مادّي
است .
همه » : بار دیگر مقام خالقیّت او را نسبت به همه چیز و همه کس و احاطه علمیاو را نسبت بهتمام آنها تأکید کرده ، میگوید
. « چیز را آفرید و او به هر چیزي دانا است: وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ
102 ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لاآاِلهَ اِلاّ هُوَ خلِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکیلٌ
( جزء هفتم ( 197
(آري) چناناست خداوند پروردگار شما ، هیچ معبودي جز او نیستآفریدگار همهچیز است، او را بپرستید و او حافظ و مدبّر همه
موجودات است .
بنابراین کلید حل مشکلات شما فقط در دست او میباشد و هیچکس غیر از او توانایی بر این کار ندارد ، زیرا غیر او
همه نیازمندند و چشم بر احسان او دوختهاند با اینحال معنی ندارد کسی مشکلات خود را نزد دیگري ببرد و حلّ آن رااز او
بخواهد .
و تفاوت میان این دو آشکار است ، « لکُلِّ شَیْءٍ وَکیلٌ » گفته شده است نه « عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکیلٌ » قابل توجه اینکه در اینجا
نشانه تبعیّت میباشد . « لام » دلیل بر تسلّط و نفوذ امر او است ، در حالی که به کار بردن کلمه « عَلی » چون ذکر کلمه
و به عبارت دیگر تعبیر اوّل بهمعنی ولایت و حفظ است و تعبیر دوم به معنی نمایندگی .
چشمها خدا را نمیبیند
198 ) سوره اَنعام )
لابْصرَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ 􀂋 لابْصرُ وَ هُوَ یُدْرِكُ ا 􀂋 103 لا تُدْرِکُهُ ا
صفحه 64 از 71
چشمها او را درك نمیکند ولی او همه چشمها را درك میکند و او بخشنده (انواع نعمتها و با خبر از ریزهکاريها) و
آگاه ( از همه چیز ) است .
دلایل عقلی گواهی میدهد که خداوند هرگز با چشم دیده نخواهد شد ، زیرا چشم تنها اجسام یا صحیحتر بعضی از کیفیّات آنها
را میبیند و چیزي که جسم هم نمیباشد ، هرگز با چشم مشاهده نخواهد شد و به تعبیر دیگر، اگر چیزيبا چشم دیده شود، حتما
باید داراي مکان و جهت و مادّه باشد ، در حالی که او برتراز همهاینها است، او وجودي است نامحدود و به همین دلیل بالاتر از
جهان مادّه است ، زیرا در جهان مادّه همه چیز محدود است .
در بسیاري از آیات قرآن از جمله آیاتی که درمورد بنیاسرائیل و تقاضاي رؤیت خداوند سخن میگوید با صراحت کامل ، نفی
امکان رؤیتازخداوند شدهاست (بهطوريکهشرحآندرتفسیرآیه 143 /اعراف به خواست خدا خواهد آمد ) .
( جزء هفتم ( 199
عجیب این است که بسیاري از اهل تسنّن معتقدند که خداوند اگر در این جهان دیده نشود در عالم قیامت دیده میشود و به گفته
1) و عجیبتر ) « هذا مَذاهِبُ اَهْلِ السُّنَّۀِ وَ الْعِلْمِ بِالْحَدیثِ : این عقیده اهل سنّت و دانشمندان حدیث است » « تفسیر المَنار » نویسنده
اینکه حتی محققان معاصر و به اصطلاح روشنفکران آنها نیز تمایل به این موضوع نشان میدهند و حتی گاهی
سرسختانه روي آن ایستادگی میکنند .
درحالی که بطلان این عقیده به حدّي روشن است که نیاز به بحث ندارد ، زیرا دنیا و آخرت ( با توجه به معاد جسمانی ) هیچ
تفاوتی در این مسأله نخواهد داشت ، آیا خداوند که وجودي مافوق مادّه است در قیامت تبدیل به یک وجود مادّي میشود و از آن
مقام نامحدودي به محدودي خواهد گرایید ، آیا او در آن روز تبدیل به جسم و یا عوارض جسم میشود ؟ و آیا دلایل عقلی بر
عدم امکان رؤیت خدا هیچگونه تفاوتی میان دنیا و آخرت میگذارد ؟ با این که داوري عقل در این زمینه تغییرناپذیر است
.
. جلد 7 ، صفحه 653 ،« تفسیر المَنار » -1
200 ) سوره اَنعام )
104 قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِه وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ مآ اَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ
دلایل روشنازطرف پروردگارتان براي شما آمد، کسیکه ( به وسیله آن حقّ را ) ببیند به سود خود اوست و کسیکه از دیدن آن
چشم بپوشد به زیان خود اوست و من شما را اجبار نمیکنم .
بهمعنی دیدناست ، ولی معمولاً در بینش فکري و عقلانی به کار برده میشود و گاهی « بَ َ ص ر » ازماده « بَصیرَة » جمع « بَصائِر »
بهتمام اموري که باعثدرك و فهممطلب است ، اطلاق میگردد و در آیه فوق
( جزء هفتم ( 201
به معنی دلیل و شاهد و گواه آمده است و مجموعه دلایلی راکه در آیات گذشته در زمینه خداشناسی گفته شد دربرمیگیرد
بلکه مجموع قرآن در آن داخل است .
آنهایی که به » : سپس براي اینکه روشن سازد این دلایل به قدر کافی حقیقت را آشکار میسازد و جنبه منطقی دارد ، میگوید
وسیله این دلایل چهره حقیقت را بنگرند به سود خود گام برداشتهاند و آنها که همچون نابینایان از مشاهده آن خود را محروم
. « سازند به زیان خود عمل کردهاند : فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِه وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها
من نگاهبان و حافظ شما نیستم : وَ ما اَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ » : و در پایان آیه از زبان پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میگوید
. «
صفحه 65 از 71
دراینکه منظور از این جمله چیست ، مفسّران دو احتمال دادهاند ، نخست اینکه من حافظ اعمال و مراقب و مسؤول کارهاي شما
نیستم ، بلکه خداوند همه را نگاهداري میکند و پاداش و کیفر هرکس را خواهد داد ، وظیفه من تنها ابلاغ رسالت وتلاش و
کوشش هرچه بیشتر
202 ) سوره اَنعام )
در راههدایت مردم است. دیگر اینکه : من مأمور و نگاهبان شما نیستم ، که با جبر و زور شما را به ایمان دعوت کنم ، بلکه تنها
وظیفه من بیان منطقی حقایق است و تصمیم نهایی با خود شما است. و مانعی ندارد که هردو معنی از این کلمه ، اراده شود .
105 وَ کَذلِکَ نُصَرِّفُ الاْیتِ وَلِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
واین چنین آیات را در شکلهاي گوناگون بیان میداریم بگذار آنهابگویند تو درسخواندهاي ( و آنها را از دگري آموختهاي )
هدف ما این است که آن را براي کسانی که علم و آگاهی دارند روشن سازیم .
به معنی دگرگون ساختن و به اَشْکال مختلفدرآوردن است، اشارهبهاینکهآیاتقرآن با « تَصْ ریف » از ماده « نُ َ ص رِّفُ »
لحنهايمتفاوت و با استفادهازتماموسایلنفوذروانی،برايکسانیکه در سطوح مختلف از نظر فکر و عقیده وسایرجنبههاياجتماعی و
روانیقراردارند،نازلشدهاست.
( جزء هفتم ( 203
است که براي بیان سرانجام و عاقبت چیزي آورده میشود ولی هدف اصلی آن « لام عاقبت » به اصطلاح « لِیَقُولُوا » لام
به معنی فراگیري است و این تهمتی بود که مشرکان به پیامبر صلیاللهعلیهوآله « درس » از ماده « دَرَسْتَ » نبوده است و
میزدند .
تهمت بهپیامبر صلیاللهعلیهوآله از نظر فراگیري تعلیماتش از یهود و نصاري، مطلبی است که بارها از طرف مشرکان عنوان شد و
هنوز هم مخالفان لجوج آن را تعقیب میکنند . در حالی که اصولاً در محیط جزیره عربستان ، درس و مکتب و علمی نبود که
پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن را فراگیرد و مسافرتهاي پیامبر صلیاللهعلیهوآله به خارج شبه جزیره به قدري کوتاه بود که جاي
اینگونه احتمال ندارد معلومات یهود و مسیحیان ساکن محیط حجاز نیز به قدري ناچیز و آمیخته با خرافات بود که اصلًا قابل
مقایسه با قرآن و تعلیمات پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نبود ، توضیح بیشتر درباره این موضوع را در ذیل آیه 103
سوره نحل به خواست خدا خاطر نشان خواهیم ساخت .
204 ) سوره اَنعام )
106 أِتَّبِعْ ما اُوحِیَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لا اِلهِ اِلاّ هُوَ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ
ازآنچه ازطرف پروردگارت بر تو وحی شده پیروي کن، هیچ معبودي جز او نیست و از مشرکان روي بگردان .
درحقیقتاینآیهیکنوعدلداري و تقویتروحیهنسبتبهپیامبر صلیاللهعلیهوآله است ، که در برابر اینگونه مخالفان در
عزم راسخ و آهنینش کمترین سستی حاصل نشود .
وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ : از مشرکان روي بگردان و به آنها اعتنا نکن » از آنچه گفتیم به خوبی روشن میشود که جمله
هیچگونه منافاتی با دستور دعوت آنها به سوي اسلام و یا جهاد در برابر آنان ندارد ، بلکه منظور این است که به سخنان بیاساس «
و تهمتهاي آنها ، اعتنا نکند و در راه خویش ، ثابت قدم بماند .
وظیفهتو هدایتاجباري دیگراننیست
107 وَ لَوْ شآءَ اللّهُ مآ اَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْنکَ عَلَیْهِمْ حَفیظا
صفحه 66 از 71
( جزء هفتم ( 205
وَ ما اَنْتَ عَلَیْهِمْبِوَکیلٍ
اگر خدا میخواست (همه به اجبار ایمان میآوردند و هیچیک) مشركنمیشدند و ما تو را مسؤول(اعمال) آنها قرارندادیم و
وظیفهنداري آنهارامجبور (بهایمان)سازي.
در این است که حفیظ به کسی میگویند که از شخص یا چیزي مراقبت کرده و او را از زیان « وَکیل » و « حَفیظ » تفاوت
و ضرر حفظ میکند ، اما وکیل به کسی میگویند که براي جلب منافع براي کسی تلاش و کوشش مینماید .
شاید نیاز به تذکر ندارد که نفی این دو صفت ( حفیظ و وکیل ) از پیامبر صلیاللهعلیهوآله به معنی نفی اجبار کردن بر دفع زیان یا
جلب منفعت است وگرنه پیامبر صلیاللهعلیهوآله از طریق تبلیغ و دعوت به کارهاي خیر و ترك کارهاي شرّ این دو وظیفه را در
مورد آنها به صورت اختیاري انجام میدهد .
لحن این آیات از این نظر بسیار قابل ملاحظه است که ایمان به
206 ) سوره اَنعام )
خدا و مبانی اسلام هیچگونه جنبه تحمیلی نمیتواند داشته باشد ، بلکه از طریق منطق و استدلال و نفوذ در فکر و روح افراد باید
پیشروي کند ، زیرا ایمان اجباري ارزشی ندارد ، مهمّ این است که مردم حقایق را درك کنند و با اراده و اختیار خویش
آن را بپذیرند .
قرآن بارها در آیات مختلف روي این حقیقت تأکید کرده و بیگانگی اسلام را از اعمال خشونت باري همانند اعمال کلیسا در قرون
وسطی ( 1) و محکمهتفتیشعقاید و امثالآناعلام میدارد و بهخواست خدا در آغاز سوره برائۀ علل سختگیري اسلام در برابر
مشرکان مورد بحث قرار میگیرد .
ضرورت رعایت ادب حتی در برابر خرافیترین ادیان
به دوران یک هزار سالهاي گفته میشود که از قرن 6 میلادي شروع و به قرن 15 پایان مییابد ، این دوران یکی « قرون وسطی » -1
از تاریکترین دورانهایی است که بر اروپا و مسیحیّت گذشته است و جالب اینکه عصر طلایی اسلام درست در وسط قرون
وسطی قرار دارد .
( جزء هفتم ( 207
108 وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْوا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُلِّ اُمَّۀٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ اِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما
کانُوا یَعْمَلُونَ
(معبود) کسانیرا که غیرخدا را میخوانند دشنامندهید مبادا آنها ( نیز ) از روي ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، این چنین براي
هرامّتی عملشان را زینتدادیم سپس بازگشت آنها به سوي پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل میکردند آگاه
میسازد ( و پاداش و کیفر میدهد ) .
به طوري که از بعضی روایات استفاده میشود ، جمعی از مؤمنان بر اثر ناراحتی شدید که از مسأله بتپرستی داشتند ، گاهی
بتهاي مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام میدادند ، قرآن صریحا از اینموضوع، نهی کرد و رعایت اصول ادب و
عفت و نزاکت در بیان را ، حتی در برابر خرافیترین و بدترین ادیان ، لازم میشمارد .
دلیل این موضوع ، روشن است ، زیرا با دشنام و ناسزا نمیتوان
208 ) سوره اَنعام )
صفحه 67 از 71
کسی را از مسیر غلط بازداشت ، بلکه به عکس ، تعصّب شدید آمیخته با جهالت که در اینگونه افراد است ، سبب میشود که به
اصطلاح روي دنده لجاجت افتاده ، در آیین باطل خود راسختر شوند ، سهل است زبان به بدگویی و توهین نسبت به ساحت قدس
پروردگار بگشایند ، زیرا هر گروه و ملتی نسبت به عقاید و اعمال خود ، تعصّب دارد .
در روایات اسلامی نیز منطق قرآن درباره ترك دشنام به گمراهان و منحرفان ، تعقیب شده و پیشوایان بزرگ اسلام به مسلمانان
دستور دادهاند همیشه روي منطق و استدلال تکیه کنند و به حربه بیحاصل دشنام نسبت به معتقدات مخالفان ، متوسّل نشوند ، در
اِنّی اَکْرَهُ » : نهجالبلاغه میخوانیم که علی به جمعی از یارانش که پیروان معاویه را در ایام جنگ صفین دشنام میدادند میفرماید
لَکُمْ اَنْ تَکُونُوا سَبّابینَ وَ لکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ اَعْمالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حالَهُمْ کانَ اَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ اَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ : من خوش ندارم که شما
فَحّاش باشید ، اگر شما به جاي دشنام ، اعمال آنها را برشمرید و حالات آنها را
( جزء هفتم ( 209
(1). « متذکر شوید ( و روي اعمالشان تجزیه و تحلیل نمایید ) به حق و راستی نزدیکتر است و براي اتمام حجّت بهتر
ولی اگر ما در وضع عوام لجوج و متعصّب دقت کنیم خواهیم دید که این موضوع چندان تعجّب ندارد ، اینگونه افراد هنگامی که
ناراحت شوند ، سعی دارند طرف را به هر قیمتی که شده است ناراحت کنند ، حتی اگر از طریق بدگویی به معتقدات مشترك
نقل میکند که بعضی از عوام جاهل هنگامی مشاهده « روح المعانی » دانشمند معروف سنّی ، در تفسیر « آلوسی » طرفین باشد
کردبعضیاز شیعیان سبّ شیخین میکند، ناراحتشد و شروع به اهانت بهمقام علی کرد ، هنگامیکه ازاو سؤال کردند چرابه علی
که مورد احترام تواست اهانتمیکنی؟ گفت: من میخواستم شیعهها را ناراحت کنم زیرا هیچ چیز را ناراحت کنندهتر
از این موضوع براي
کلام 206 ، صبحی صالح . ، « نهج البلاغه » -1
210 ) سوره اَنعام )
( آنها ندیدم و بعد او را به توبه از این عمل وادار ساختند .( 1
ضمنا آیهفوق، زینتدادن اعمالنیک و بد هرکس را در نظرش ، به خدا نسبت داده شده ، ممکن است این موضوع براي بعضی مایه
تعجّب گرددکه مگر ممکناست خداوند عمل بد کسی را در نظرش زینتدهد؟
پاسخاینسؤالهماناستکهبارهاگفتهایمکه اینگونهتعبیرات، اشاره به خاصیّت و اثر عمل است، یعنیهنگامیکه انسانکاريرا به
طور مکرّر انجامدهد،کمکم قبح و زشتیآندر نظرشازبینمیرود و حتیبه صورت جالبی جلوهگر میشود و از آنجا که عِلَۀ الْعِلَل
لاسْباب و آفریدگار هر چیز خدا است و همه تأثیرات به خدا منتهی میشود اینگونه آثار در زبان قرآن گاهی به او نسبت 􀂋 و مُسَ بِّبُ ا
داده میشود ( دقت کنید ) .
چنین معنی میدهد که آنها را گرفتار نتیجه سوء اعمالشان کردیم ، تا آنجا « زَیَّنّا لِکُ لِّ اُمَّۀٍ عَمَلَهُمْ » و به تعبیر روشنتر جمله
که زشت در نظرشان زیبا جلوه کرد .
. جلد 7 ، صفحه 218 ، « آلوسی » « روح المعانی » -1
( جزء هفتم ( 211
و از اینجا روشن میشود اینکه در بعضی از آیات قرآن زینت دادن عمل به شیطان نسبت داده شده نیز منافاتی با این موضوع
ندارد ، زیرا شیطان آنها را وسوسه به انجام عمل زشت میکند و آنها در برابر وسوسههاي شیطان تسلیم میشوند و سرانجام
گرفتار عواقب شوم عمل خود میگردند و به تعبیر علمی ، سببیّت از ناحیه خدا است اما ایجاد سبب به وسیله این افراد و
( وسوسههايشیطانیاست ( دقت کنید ) .( 1
صفحه 68 از 71
-1 قرآن در 8مورد زینتدادن اعمالزشت و بدرا بهشیطان نسبتداده و 10 مورد بهصورت فعل مجهول (زُیِّنَ) آمده و 2 مورد به
خداوند نسبت داده شده، با توجه به آنچه گفته شد معنی هر سه روشن میگردد .
212 ) سوره اَنعام )
درباره