گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
سوره اَعراف




اگر هشدارها مؤثر نیفتد
95 ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَۀِ الْحَسَنَۀَ حَتّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ ابآءَنَا الضَّرّآءُ وَ السَّرّآءُ فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَۀً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ
سپس ( هنگامی که این هشدارها در آنها اثر نگذاشت ) نیکی (و فراوانینعمتو رفاه) رابهجاي بدي (و ناراحتی و گرفتاري ) قرار
دادیم ، آنچنان که فزونی گرفتند ( و همهگونه نعمت و برکتیافتند و مغرور شدند ) و گفتند: ( تنها ما نبودیم که گرفتار این
مشکلات شدیم ) به پدران ما نیز ناراحتیهاي جسمی و مالی رسید ، چون چنین شد ، آنها را ناگهان به اعمالشان گرفتیم ( و
مجازات کردیم ) در حالی که نمیفهمیدند .
است که گاهی به معنی کثرت و زیادي آمده و گاهی به معنی ترك کردن و اعراض نمودن و گاهی نیز به « عَفْو » از ماده « عَفَوْا »
معنی
22 ) سوره اَعراف )
محو آثار چیزي کردن ، ولی بعید نیست که ریشه همه آنها همان ترك کردن بوده باشد ، منتها گاهی چیزي را به حال خود رها
میکنند تا ریشه بدواند و توالد و تناسل کند و افزایش یابد و گاهی رها میکنند تا تدریجا محو و نابود گردد ، از این
جهت به معنی افزایش و یا نابودي نیز آمده است .
در آیه مورد بحث نیز مفسران سه احتمال دادهاند ؛
یابند و آنچه را که در دوران سختی از نفرات و ثروتها از « افزایش » نخست اینکه ما به آنها امکانات دادهایم تا
دست داده بودند ، بیابند .
گفتند. دیگر « ترك » دیگر این که ما آنچنان به آنها نعمت دادیم که مغرور شدند و خدا را فراموش کردند و شکر او را
کردند و از بین بردند . « محو » اینکه ما به آنها نعمت دادیم تا به وسیله آن آثار دوران نکبت را
البته این تفاسیر گرچه مفهومش باهم متفاوت است ، ولی از نظر
صفحه 13 از 66
( جزء نهم ( 23
نتیجه ، چندان با هم تفاوت ندارد. سپس اضافه میکند : به هنگام برطرف شدن مشکلات ، به جاي اینکه به این حقیقت توجه
به دست خدا است و رو به سوي او آورند ، براي اغفال خود به این منطق متشبّث شدند که اگر براي « نقمت » و « نعمت » کنند که
دنیا فراز و ، « پدران ما نیز گرفتار چنین مصائب و مشکلاتی شدند » ما مصائب و گرفتاريهایی پیش آمد ، چیز تازهاي نیست
نشیب دارد و براي هرکس دوران راحتی و سختی بوده است ، سختیها امواجی ناپایدار و زودگذرند ( وَ قالُوا قَدْ مَسَّ ابآءَنَا
الضَّرّآءُ وَ السَّرّآءُ ... ) .
عمران و آبادي در سایه ایمان و تقوا
لارْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ 􀂘 96 وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَالْقُریآ امَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ ا
و اگر مردمیکه در شهرها و آباديها زندگی دارند، ایمان بیاورند و تقوا پیشهکنند، برکاتآسمان و زمین را بر آنها
24 ) سوره اَعراف )
میگشاییم ولی ( آنها حقایق را ) تکذیب کردند ، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم .
است ، این کلمه در اصل به معنی ثبات و استقرار چیزي است و به هر نعمت و موهبتی که پایدار بماند ، « برکت » جمع « بَرَکات »
اطلاق میگردد ، در برابر موجودات بیبرکت که زود فانی و نابود و بیاثر میشوند .
زمین و آسمان ، نزول باران و روییدن گیاهان است . « بَرَکات » منظور از
ایمان و تقوا نه تنها سبب نزول برکات الهی میشود ، بلکه باعث میگردد که آنچه در اختیار انسان قرار گرفته ، در مصارف مورد
مسابقه » نیاز به کار گرفته شود ، مثلاً امروز ملاحظه میکنیم قسمت بسیار مهمی از نیروهاي انسانی و منابع اقتصادي در مسیر
و ساختن سلاحهاي نابودکننده صرف میگردد ، اینها مواهبی هستند فاقد هرگونه برکت ، به زودي از میان میروند و « تسلیحاتی
نه تنها نتیجهاي نخواهند داشت ، ویرانی هم بهبار میآورند ، ولی اگر جوامع انسانی ایمان و تقوا داشته باشند ، این مواهب الهی به
شکل دیگري در میان آنها درمیآید و طبعا آثار آن باقی و برقرار خواهد ماند و مصداق کلمه برکات خواهند بود .
( جزء نهم ( 25
که به معنی گرفتن است ، در مفهوم مجازات و کیفر دادن به کار رفته و این در حقیقت به خاطر آن « اَخَ ذَ » در آیه فوق کلمه
است که معمولًا کسی را که میخواهند مجازات کنند ، نخست میگیرند و او را با وسایلی میبندند که هیچگونه قدرت
فرار نداشته باشند ، سپس او را کیفر میدهند .
گرچه آیه شریفه موردبحث ، ناظربه وضع اقوام پیشیناست ، ولی مسلما مفهوم آن یک مفهوم وسیع و عمومی و دایمی است و
انحصار به هیچ قوم و ملتی ندارد و این یک سنت الهی است که افراد بیایمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واکنشها در همین
زندگی دنیاي خود خواهند شد ، گاهی بلاهاي آسمان و زمین بر سر آنها میبارد و گاهی آتش جنگهاي جهانی یا منطقهاي ،
سرمایههاي آنها را در کام خود فرومیگیرد و گاهی ناامنیهاي جسمانی و روانی آنها را تحت فشار قرار میدهد و به تعبیر قرآن
و اعمالی است که خود انسان انجام میدهد ، فیض خدا محدود و ممنوع نیست ، همانطور که « کسب و اکتساب » ، این وابسته به
مجازات او اختصاص به قوم و ملت معینی ندارد .
26 ) سوره اَعراف )
چرا ملل فاقد ایمان ، زندگی مرفه دارند ؟
صفحه 14 از 66
از آنچه در بالا گفتیم ، پاسخ یک سؤال که زیاد در میان جمعی موردبحث و گفتگو است ، روشن میگردد و آن اینکه اگر
ایمان و تقوا ، موجب نزول انواع برکات الهی است و نقطه مقابلآن باعث سلب برکات است، چرا مشاهدهمیکنیم ملتهاي
بیایمانی را که غرق ناز و نعمتند، درحالیکه جمعی از افراد باایمان به سختی روزگار میگذرانند؟
پاسخ این سؤال با توجه به دو نکته روشن میگردد ؛
اینکه تصورمیشود ملتهايفاقدایمانوپرهیزگاري غرق در ناز و نعمتند ، اشتباه بزرگیاستکه از اشتباه دیگري یعنی ثروت را
دلیل بر خوشبختی گرفتن سرچشمه میگیرد .
( جزء نهم ( 27
معمولًا مردم ایران اینطور فکر میکنند که هر ملتی صنایعش پیشرفتهتر و ثروتش بیشتر باشد ، خوشبختتر است ، در حالی که اگر
به درون این جوامع نفوذ کنیم و دردهاي جانکاهی که روح و جسم آنها را درهم میکوبد ، از نزدیک ببینیم ، قبول خواهیم کرد
که بسیاري از آنها از بیچارهترین مردم روي زمین هستند ، بگذریم ، از اینکه همان پیشرفت نسبی ، نتیجه به کار بستن اصولی
همانند کوشش و تلاش و نظم و حس مسؤولیت است که در متن تعلیمات انبیاء قرار دارد .
چند سال قبل این خبر در جراید منتشر شد که در نیویورك ، یعنی یکی از ثروتمندان و پیشرفتهترین نقاط دنیاي مادي ، بر اثر
خاموشی ناگهانی برق ، صحنه عجیبی به وجود آمد ، یعنی بسیاري از مردم به مغازهها حمله بردند و هستی آنها را غارت
کردند ، تا آنجا که سههزار نفر از غارتگران به وسیله پلیس بازداشت شدند .
مسلما تعداد غارتگران واقعی چندین برابر این عدد بوده و تنها
28 ) سوره اَعراف )
این عده بودند که نتوانستند به موقع فرار کنند ونیز مسلم است که آنها غارتگران حرفهاي نبودهاند که نفرات خود را براي چنان
حمله عمومی از قبل آماده کرده باشند ، زیرا حادثه یک حادثه ناگهانی بود.
» بنابراین چنین نتیجه میگیریم که با یک خاموشی برق ، دهها هزار نفر از مردم یک شهر ثروتمند و به اصطلاح پیشرفته تبدیل به
شدند ، این نه تنها دلیل بر انحطاط اخلاقی یک ملت است ، بلکه دلیل بر ناامنی شدید اجتماعی نیز میباشد . « غارتگر
خبر دیگري که در جراید بود ، این خبر را تکمیل کرد و آن اینکه یکیاز شخصیتهاي معروف که درهمین ایام در نیویورك در
یکی از هتلهاي مشهور چندین ده طبقهاي نیویورك سکونت داشت، میگوید : قطع برق ، سبب شد که راه رفتن در راهروهاي
هتل بهصورت کار خطرناکی درآید ، به طوريکه متصدیان هتل ، اجازه نمیدادند کسی تنها از راهروها بگذرد و به اتاق خود
برسد ، مبادا گرفتار غارتگران گردد ، لذا مسافران را در اکیپهاي دهنفري یا بیشتر
( جزء نهم ( 29
با مأمورین مسلح به اتاقهاي خود میفرستادند ، شخص مزبور اضافه میکند که تا گرسنگی شدید به او فشار نمیآورده ،
جرأت نداشته است از اتاق خویش خارج گردد .
اما همین خاموشی برق در کشورهاي عقبمانده شرقی هرگز چنین مشکلاتی را به وجود نمیآورده و این نشان میدهد که آنها
در عین ثروت و پیشرفت صنایع ، کمترین امنیت در محیط خودشان ندارند ، از اینگذشته ناظران عینی میگویند : آدمکشی در آن
محیطها همانند نوشیدن یک جرعه آب است به همین آسانی .
و میدانیم اگر تمام دنیا را به کسی بدهند و در چنین شرایطی زندگی کند ، از بیچارهترین مردم جهان خواهد بود ، تازه مشکل
امنیت ، تنها یکیاز مشکلات آنها است ، نابسامانیهاي فراوان اجتماعی دیگري دارند که آنها نیز بهنوبه خود بسیار دردناکند ،
باتوجه به این حقایق ، ثروت را نباید با خوشبختی اشتباه کرد .
صفحه 15 از 66
اما اینکه گفته میشود ؛ چرا جوامعی که داراي ایمان و
30 ) سوره اَعراف )
پرهیزگاري هستند ، عقب ماندهاند ، اگر منظور از ایمان و پرهیزگاري تنها ادعاي اسلام و ادعاي پايبند بودن به اصول تعلیمات
انبیاء بوده باشد ، قبول داریم چنین افرادي عقب ماندهاند ، ولی میدانیم حقیقت ایمان و پرهیزگاري چیزي جز نفوذ آن در تمام
اعمال و همه شؤون زندگی نیست و این امري است که با ادعا تأمین نمیگردد .
با نهایت تأسف امروز اصول تعلیمات اسلام و پیامبران خدا در بسیاري از جوامع اسلامی ، متروك یا نیمهمتروك مانده
است و چهره این جوامع ، چهره مسلمانان راستین نیست .
اسلام دعوت به پاکی و درستکاري و امانت و تلاش و کوشش میکند ، کو آن امانت و تلاش ؟ اسلام دعوت به علم و دانش و
آگاهی و بیداري میکند، کو آن علم و آگاهی سرشار ؟ اسلام دعوت به اتحاد و فشردگی صفوف و فداکاري میکند ، آیا به
راستی این اصل به طور کامل در جوامع اسلامی امروز حکمفرما است و با این حال عقب ماندهاند ؟ بنابراین باید اعتراف کرد اسلام
چیزي است و ما مسلمانان
( جزء نهم ( 31
چیز دیگر .
97 اَفَاَمِنَ اَهْلُ الْقُریآ اَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتا وَهُمْ نآئِمُونَ
آیا اهلاین آباديها از این ایمن هستند که عذاب ما شبانه به سراغ آنها بیاید در حالی که در خواب باشند ؟
98 اَوَ اَمِنَاَهْلُالْقُریآ اَنْیَأْتِیَهُمْبَأْسُناضُحًی وَهُمْ یَلْعَبُونَ
آیا اهل آباديها از این ایمنند که عذاب ما روز به سراغشان بیاید در حالی که سرگرم بازي هستند ؟
99 اَفَاَمِنُوامَکْرَاللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَاللّهِ اِلاَّالْقَوْمُ الْخاسِرُونَ
آیا آنها از مکر الهی غافلند در حالی که از مکر ( و مجازات ) خدا جز زیانکاران ایمن نخواهند بود .
یعنی آنها در همه حال در روز و شب ، در خواب و بیداري ، در ساعات خوشی و ناخوشی همه در دست قدرت خدا قرار دارند و
با یک فرمان میتواند همه زندگانی آنها را درهمبپیچد ، بدون اینکه کمترین نیازي به مقدمهچینی و فراهم ساختن اسباب قبلی و
گذشت زمان داشته باشد ، آري تنها در یک لحظه و بدون هیچ مقدمه ممکن است انواع بلاها بر سر این انسان بیخبر فرود آید .
32 ) سوره اَعراف )
عجیب این است که با تمام پیشرفتی که بشر امروز در صنایع و تکنولوژي کرده و با وجود اینکه نیروهاي مختلف جهان طبیعت را
مسخّر خویش ساخته ، در برابر اینگونه حوادث ، به همان اندازه ضعیف و ناتوان و بیدفاع است که انسانهاي گذشته بودند ، یعنی
در برابر زلزلهها و صاعقهها و مانند آن ، کمترین تفاوتی در حال او حتی نسبت به انسانهاي پیش از تاریخ ، پیدا نشده است و این
نشانه نهایت ضعف و ناتوانی انسان در عین قدرتمندي و توانایی او است ، این واقعیتی است که باید همیشه مدّنظر همه باشد . ضمنا
به معنی « مَکْر » در لغت عرب، با آنچه که در فارسی امروز از آن میفهمیم ، تفاوت بسیار دارد ، در فارسی امروز « مَکْر »
به معنی هر نوع چارهاندیشی براي « مَکْر » ، نقشههاي شیطانی و زیانبخش به کار میرود ، در حالی که در ریشه اصلی لغت عرب
بازگرداندن کسی از هدفش میباشد ، اعم از
( جزء نهم ( 33
آن ، « مَکْر الهی » اینکه به حق باشد یا به باطل و معمولًا در مفهوم این لغت، یکنوع نفوذ تدریجی افتاده است. بنابراین منظور از
است که خداوند ، مجرمان را با نقشههاي قاطع و شکستناپذیر بدون اختیار خودشان از زندگانی مرفه و هدفهاي خوشگذرانی
صفحه 16 از 66
بازمیدارد و این اشاره به همان کیفرها و بلاهاي ناگهانی و بیچارهکننده است . جملهاي که در آخر آیه سوم است ، میگوید :
هیچکس جز زیانکاران خود را از مکر و مجازات الهی در امان نمیبیند ، اکنون این سؤال پیش میآید که ؛ آیا اینجمله پیامبران
و پیشوایان بزرگ و صالحان را نیز شامل میشود ؟ بعضی چنین پنداشتهاند که آنها از این حکم خارجند و آیه فوق ، مخصوص
مجرمان است ، ولی ظاهر این است که این یک حکم عمومی است و همه را فرامیگیرد، زیرا حتی پیامبران و امامان نیز همواره
مراقب اعمال خویش بودهاند ، مبادا کمترین لغزشی از آنها سر بزند ، زیرا میدانیم مقام معصوم بودن ، مفهومش این نیست که
انجام کار خلاف براي آنها محال است ، بلکه آنها با نیروي اراده و ایمان و
34 ) سوره اَعراف )
بااستفاده از اختیار خود و مددهاي الهی در برابر خطاها و لغزشها مصونیت دارند ، آنها حتی از ترك اولی میترسیدند و از اینکه
مسؤولیتهاي سنگینخود را بهانجام نرسانند، بیمناكبودند، لذا در آیه 15 سوره انعام درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله
قُلْ اِنّی اَخافُ اِنْ عَ َ ص یْتُ رَبّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ : بگو من میترسم اگر نافرمانی پروردگارم کنم ، گرفتار عذاب روز » : میخوانیم
میگوید: « صفوان جمال » . روایاتی که در تفسیر آیه فوق نقل شده است ، نیز آنچهرا گفتیم، تأیید میکند . « بزرگی شوم
اَللّهُمَّ لا تُؤْمِنّی مَکْرَكَ ثُمَّ جَهَرَ فَقالَ " فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ اِلاَّ » : پشت سر امام صادق نماز میخواندم ، دیدم فرمودند »
الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ : " پروردگارا مرا از مکر خود ایمن مساز ، سپس آشکارتر این قسمت از آیه را تلاوت فرمود " ؛ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ
". « اللّهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ
لا تَأْمَنَنَّ عَلی خَیْرِ هذِهِ الاُْمَّۀِ عَذابَ اللّهِ لِقَوْلِ اللّهِ سُبْحانَهُ " فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ" » : نیز میخوانیم « نهج البلاغه » در
(1 "). « : حتی بر نیکان این امت از کیفر الهی ایمن مباش ، زیرا خداوند میفرماید " ؛ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ
( جزء نهم ( 35
» در حقیقت ایمن نبودن از مکر الهی به معنی ترس از مسؤولیتها و خوفاز کوتاهی در انجام وظایفاست که همواره باید این
به رحمت او به طور مساوي در دلهاي افراد باایمان باشد و موازنه این دو است که سرچشمه هرگونه حرکت و « امید » با « ترس
از آنها یاد شده است و « رجاء » و « خوف » فعالیت مثبت میباشد و همان چیزي است که در تعبیر روایات به عنوان
تصریح شده که افراد با ایمان همواره در میان این دو قرار دارند ، ولی مجرمان زیانکار آنچنان کیفرهاي الهی را
فراموش کردهاند که خودرا در نهایت امنیت میبینند .
. جمله 377 ،« کلمات قصار » -1
36 ) سوره اَعراف )
سرنوشت متکبران
لارْضِ بِغَیْرِالْحَقِّ وَ اِنْیَرَوْا کُلَّ ایَۀٍ لایُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَالرُّشْدِلایَتَّخِ ذوُهُسَبیلًا وَ 􀂘 146 سَاَصْرِفُ عَنْ ایاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِیا
اِنْیَرَوْاسَبیلَ الْغَیِّ یَتَّخِذوُهُسَبیلًا ذلِکَ بِاَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ
به زودي کسانی را که در روي زمین به ناحق تکبر میورزند ،از ایمان به آیات خود منصرف میسازیم ( به طوري که )
اگرهر آیه و نشانهاي را ببینند، به آن ایمان نمیآورند و اگر راههدایت را ببینند ، راه خود انتخاب نمیکنند و اگر طریق گمراهی را
ببینند، راه خود انتخاب میکنند (همه اینها) بهخاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل
بودند .
این یک سنت الهی است که نسبت به آنها که لجاجت و سرکشی
صفحه 17 از 66
( جزء نهم ( 37
را به آخرین حد میرسانند ، توفیق هرگونه هدایت و راهیابی را سلب میکند و به تعبیر دیگر این خاصیت اعمال زشت خود آنها
است که باتوجه به انتساب همه اسباب به خدا که مسبّب الاسباب نهایی است ، به او نسبت داده شده است . این موضوع نه
موجب جبر است و نه محذور دیگر، تا بخواهیم دست به توجیه آیه بزنیم .
به عنوان تأکید است ، زیرا همیشه تکبر و خودبرتربینی و تحقیر بندگان ، « تکبر » بعد از « بِغَیْرِ الْحَقِّ » ضمنا باید توجهداشت که ذکر
آنها که ) « وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ » : خدا ، بدون حق است ، این تعبیر همانند آیه 61 سوره بقره میباشد، آنجاکه میگوید
همراه است که بهمعنی سرکشی و طغیان در روي زمین « لارْضِ 􀂘 فِی ا » پیامبران را به ناحق میکشند ) . به خصوص اینکه با کلمه
» و چگونگی « متکبر و سرکش » میآید و مسلما چنین عملی، همیشه به غیر حق است . سپس به سهقسمت ازصفات اینگونه افراد
آنها اگر تمام آیات و نشانههاي الهی را ببینند ، ایمان » : از آنها اشاره کرده، میفرماید « سلب توفیق حقپذیري
38 ) سوره اَعراف )
وَ اِنْ ) « و نیز اگر راه راست و طریق درست را مشاهده کنند، انتخاب نخواهند کرد » . ( وَ اِنْ یَرَوْا کُلَّ ایَۀٍ لا یُؤْمِنُوا بِها ) « نمیآورند
وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ ) « اگر راه منحرف و نادرست را ببینند ، راه خود انتخاب میکنند » یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِ ذوُهُ سَبیلًا ) . و به عکس
الْغَیِّ یَتَّخِذوُهُ سَبیلًا ) . بعد از ذکر کردن این صفات سهگانه که همگی حاکی از انعطافناپذیریشان در برابر حق میباشد ، اشاره به
ذلِکَ بِاَنَّهُمْ کَ ذَّبُوا ) « اینها همه به خاطر آن است که آیات مارا تکذیبکردند و از آن غافل بودند » : دلیل آن کرده ، میگوید
بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلینَ) . شک نیست که تنها با یک یا چند مرتبه تکذیب آیات الهی ، انسان استحقاق چنان سلب توفیقی پیدا
نخواهد کرد و راه توبه و بازگشت ، هنوز به روي او باز است ولی بدون شک ادامه و اصرار در این راه ، او را به جایی میرساند که
از او سلب میگردد . ( « غَیّ » و « رُشْد » ) حس تشخیصنیک و بد و راه راست و منحرف
147 وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقآءِ الاْخِرَةِ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ
( جزء نهم ( 39
هَلْ یُجْزَوْنَ اِلاّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
و کسانی که آیات ما و لقاي رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند،اعمالشاننابودمیگردد،آیاجزآنچهراعملکردهاند، پاداش داده
میشوند ؟
بهمعنی باطل و بیخاصیت نمودن عمل است ، یعنی اینگونه افراد حتی اگر کار خیري انجام دهند ، نتیجهاي براي آنها « حَبْط »
جلد 2 ، ذیل آیه 217 سوره بقره بیان شده است ) . این آیه ، « تفسیر نمونه » نخواهد داشت ( توضیح بیشتر درباره اینموضوع در
یکی دیگر از آیاتی است که دلیل بر تجسم اعمال و حضور خود اعمال نیک و بد در قیامت میباشد .
از چنین پیامبري پیروي کنید
157 اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُْمِّیَّ الَّذي یَجِ دُونَهُ مَکْتُوبا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْریۀِ وَ الاِْنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ
یَنْهیهُمْعَنِالْمُنْکَرِوَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ
40 ) سوره اَعراف )
لاغْلالَالَّتیکانَتْعَلَیْهِمْفَالَّذینَ امَنُوابِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَ َ ص رُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذیآ اُنْزِلَ مَعَهُ 􀂘 وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَا
اوُلآئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
پیروي میکنند، کسی که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند و « امی » آنهاکه از فرستاده ( خدا ) پیامبر
صفحه 18 از 66
آنها را به معروف دستور میدهد و از منکر بازمیدارد،پاکیزههارابرايآنهاحلالمیشمرد، ناپاكها را تحریم میکند و بارهاي
سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود ( از دوش و گردنشان ) برمیدارد ، آنها که به او ایمانآوردند و حمایتشکردند و
یاریشنمودند و از نوري که با او نازل شده ، پیروي کردند ، آنان رستگارانند .
به معنی جمعیت گرفته شدهاست ، درمیان مفسران گفتگو است ، « اُمَّت » به معنی مادر یا « اُم » که از ماده « اُمِّیّ » درباره مفهوم
جمعی آن را به معنی درسنخوانده میدانند ، یعنی به همان حالتی که از مادر متولد شده ، باقی مانده و مکتب استادي را ندیده
است و بعضی آن را به معنی کسی که از میان امت و توده مردم برخاسته ، نه از میان اشراف و مترفین و جباران و بعضی به مناسبت
دانستهاند . « مَکّی » میگویند، این کلمه را مرادف « اُمُالْقُري » اینکه مکه را
( جزء نهم ( 41
گفته « اِصْر » ، در اصل به معنی نگهداري و محبوس کردن است و به هر کار سنگینی که انسان را از فعالیت بازمیدارد « اِصْر »
میگویند ، به خاطر محدودیتهایی است که براي انسان ایجاد میکند . این « اِصْر » میشود، اگر عهد وپیمان ویا مجازات وکیفر را
آیه در حقیقت مکمل آیه گذشته درباره صفات کسانی است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند ، یعنی پس از ذکر صفات
سهگانه تقوا و اداء زکات و ایمان به آیات پروردگار ، در این آیه صفات دیگري به عنوان توضیح براي آنها ذکر میکند و آن
پیروي از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است ، زیرا ایمان به خدا از ایمان به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و پیروي از مکتبش ،
جداییناپذیر
42 ) سوره اَعراف )
کسانی مشمول این رحمت » : است ، همچنینتقوا و زکات نیز بدون پیروي از رهبري او تکمیل نمیشود . لذا میگوید
اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ) . سپس براي این رسول ، شش صفت علاوه بر مقام رسالت ) « میشوندکهاز فرستاده پروردگار پیروي کنند
بیان میکند ؛
او پیامبر خدا است ( النَّبِیَّ ) .
» به کسی گفته میشود که پیام خدا را بیان میکند و به او وحی نازل میشود هرچند مأمور به دعوت و تبلیغ نباشد اما « نبی »
کسی است که علاوه بر مقام نبوّت ، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوي آیین خدا و ایستادگی در این مسیر میباشد . در « رسول
حقیقت رسالت ، مقامی است بالاتر از نبوت ، بنابراین در معنی رسالت ، نبوت همافتاده است، ولی چون آیه در مقامتشریح و
توضیح و تفصیل پیامبر صلیاللهعلیهوآله است ، آن دو را مستقلًا ذکر کرده، در واقع آنچه به طور سربسته در مفهوم رسول افتاده،
به صورت مستقل و روشن، به عنوان تجزیه و تحلیل صفات او ذکر شده است .
( جزء نهم ( 43
پیامبري که درسنخوانده و از میان توده جمعیت برخاسته، از سرزمین مکه ، اُمُّ الْقُري ، کانون اصلی توحید ، طلوع
کرده است (الاُْمِّیَّ) .
روایات اسلامی که در منابع مختلف حدیث وارد شده ، نیز بعضی آنرابهمعنیدرسنخوانده و بعضیآنرا بهمعنی مکّی
اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد و بارها گفتهایم که استعمال یک « اُمّی » تفسیرکردهاند .( 1) ولی هیچ مانعی ندارد که کلمه
لفظ در چند معنی ، هیچگونه مانعی ندارد و در ادبیات عرب شواهد فراوانی براي این موضوع وجود دارد ( درباره اُمّی بودن
پیامبر صلیاللهعلیهوآله بعد از تکمیل تفسیر این آیه مشروحا بحث خواهیم کرد ) .
« پیامبري که صفات و علامات و نشانهها و دلایل حقانیت او را در کتب آسمانی پیشین ( تورات و انجیل ) مشاهده میکنند »
. جلد 2، صفحه 78 و 79 ،« نُورُالثَّقَلَیْن » -1
صفحه 19 از 66
44 ) سوره اَعراف )
( الَّذي یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْریۀِ وَ الاِْنْجیلِ ) . در زمینه وجود بشارات مختلف در کتب عهدین ( تورات و انجیل ) حتی
تورات و انجیل تحریف یافته کنونی نیز پس از تکمیل تفسیر این آیه بحث جداگانه خواهیم داشت .
پیامبري که محتواي دعوت او با فرمان عقل کاملًا سازگار است ، به نیکیها و آنچه خرد آن را میشناسد و نزدش معروف است »
یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهیهُمْ عَنِ ) « ، دعوت میکند و از بديها و زشتیها و آنچه خرد ناشناس میشمرد ، نهی مینماید
الْمُنْکَرِ ) .
طیّبات و آنچه را طبع سلیم میپسندد ، براي آنها حلال میشمرد و آنچه » ، محتواي دعوت او با فطرت سلیم همآهنگ است
وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبآئِثَ ) . ) « خبیث و تنفرآمیز میباشد، بر آنها تحریم میکند
او بهسان مدعیان دروغین نبوت و رسالت که هدفشان بهزنجیر کشیدن تودههاي مردم و استعمار و استثمار آنها است ، نیست،
( جزء نهم ( 45
بارها را از دوش آنان برمیدارد و غل و زنجیرهایی راکه بر دست و پا و گردنشان » نه تنها بندي بر آنها نمیگذارد ، بلکه
لاغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ ) . و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام 􀂘 وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ ا ) « سنگینیمیکرد ، میشکند
» : رسالت که مجموعا هفت صفت میشود ، رويهمرفته نشانه روشن و دلیل آشکاري بر صدق دعوت او است ، اضافه میکند
کسانی که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یاري کنند و از نور آشکاري که با او نازل
فَالَّذینَ امَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَ َ ص رُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ ) « شده ، یعنی قرآن مجید پیروي کنند ، بدون شک چنین افرادي رستگارانند
الَّذیآ اُنْزِلَ مَعَهُ اوُلآئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) .
به معنی حمایت و یاري کردن آمیخته با احترام و بزرگداشت است و بعضی گفتهاند که اصل آن به معنی « تعزیر » از ماده « عَزَّرُوهُ »
منع و جلوگیري است ، اگر جلوگیري از دشمن باشد ، مفهوم آن ، یاري کردن است و اگر جلوگیري از گناه باش ، مفهوم آن ،
مجازات و تنبیه است و
46 ) سوره اَعراف )
با او نازل ) « اُنْزِلَ مَعَهُ » عبارت ، « اُنْزِلَ اِلَیْهِ » لذا به مجازاتهاي خفیف ، تعزیر میگویند . قابل توجه اینکه در آیه فوق به جاي
گردید ) آمده است ، درحالیکه میدانیم شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله نزولی از آسمان نداشت ، ولی چون نبوت و رسالت او
شدهاست. « مَعَهُ » همراه قرآن از طرف خدا نازلشده، تعبیر به
پنج دلیل براي نبوت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در یک آیه
در هیچیک از آیات قرآن، دلایل حقانیت دعوت پیامبرگرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله همانند آیه فوق یکجا بیان نشده است ، اگر
درست در صفات هفتگانهاي که خداوند در این آیه براي پیامبرش ذکر کرده ، دقت کنیم ، پنج دلیل روشن براي اثبات نبوت او
بود و درسنخوانده ، اما با اینحال کتابی آورد که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را « اُمّی » خواهیم یافت . نخست اینکه او
دگرگون ساخت ، بلکه نقطه بازگشت مهمی در تاریخ بشریت بود ، حتی آنهاکه او رابه نبوت نپذیرفتهاند، درعظمت کتاب
وتعلیماتش تردید ندارند، آیا از یک انسان
( جزء نهم ( 47
درسنخوانده و مکتبندیده و پرورشیافته در محیط جهل و بربریت روي حسابهاي عادي ممکن است چنین کاري انجام
پذیرد ؟ دوم اینکه دلایل نبوت او باتعبیرات مختلف درکتب آسمانی پیشین وجود دارد ، آنچنانکه انسان را به حقانیت او مطمئن
صفحه 20 از 66
میسازد ، بشاراتی در آنها آمده است که تنها بر او تطبیق میگردد . سوم اینکه محتویات دعوت او با عقل و خرد سازگار است،
زیرا دعوت به معروف و نهی از منکرات و زشتیها میکند و این موضوع با مطالعه تعلیماتش به خوبی روشن است . چهارم اینکه
محتویات دعوت او با طبع سلیم و فطرت هماهنگ است . پنجم اینکه اگر او از طرف خدا نبود ، حتما به خاطر منافع خویش دست
به چنین کاري میزد و در این صورت نه تنها نباید غل و زنجیرها را از مردم بگشاید ، بلکه باید آنها را همچنان در جهل و
بیخبري نگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار کند ، درحالیکه میبینیم او زنجیرهاي گران را از دست و پاي بشریت گشود ؛
زنجیر جهل و نادانی ، از طریق دعوت پیگیر و مستمر به علم و دانش .
48 ) سوره اَعراف )
زنجیر بتپرستی و خرافات ، از راه دعوت به توحید . زنجیر انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی ، از طریق دعوت به اخوّت دینی و
برادري اسلامی و مساوات در برابر قانون . و زنجیرهاي دیگر ، هریک از اینها بهتنهایی دلیلیاست بر حقانیتدعوت او و
مجموعآنها دلیلیروشنتر.
چگونه پیامبر صلیاللهعلیهوآله اُمّی بود ؟
سه احتمال معروف وجود دارد ؛ نخست اینکه به معنی درسنخوانده است ، دوم اینکه به معنی کسیاست ، « اُمّی » درباره مفهوم
که در سرزمین مکه تولد یافته و از مکه برخاستهاست، سوم به معنی کسی استکه از میان امت و تودهمردم قیام کرده است ولی
معروفتر از همه ، تفسیر اول است که با موارد استعمال این کلمه نیز سازگارتر میباشد و همانگونه که گفتیم ، ممکن است هر
سه معنی باهم مراد باشد . در اینکه پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به مکتب نرفت و خط ننوشت ، در میان مورخان بحثی نیست و
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ » : قرآن نیز صریحا در آیه 48 سوره عنکبوت درباره وضع پیامبر صلیاللهعلیهوآله قبلاز بعثت میگوید
( جزء نهم ( 49
کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ اِذا لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ : پیش از این نه کتابی میخواندي و نه با دست خود چیزي مینوشتی تا موجب تردید
اصولًا در محیط حجاز به اندازهاي باسواد کم بود که افراد باسواد کاملًا . « دشمنانی که میخواهند سخنان تو را ابطال کنند ، گردد
معروف و شناخته شده بودند ، در مکه که مرکز حجاز محسوب میشد ، تعداد کسانی از مردان که میتوانستند بخوانند و بنویسند ،
از 17 نفر تجاوز نمیکرد و از زنان، تنها یک زن بودکه سوادخواندن و نوشتنداشت .( 1) مسلما درچنینمحیطی،اگرپیامبر
صلیاللهعلیهوآله نزدمعلمیخواندن و نوشتن را آموخته بود ، کاملًا معروف و مشهور میشد و به فرض اینکه نبوتش را نپذیریم ، او
چگونه میتوانست باصراحت در کتاب خویش این موضوع را نفی کند ؟ آیا مردم به او اعتراض نمیکردند که درس خواندن تو
مسلم است ، این قرینه روشنی بر اُمّی بودن او است . و در
بلاذري ، 459 ، طبع مصر . « فتوح البلدان » -1
50 ) سوره اَعراف )
هر حال وجود این صفت در پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، تأکیدي در زمینه نبوت بود تا هرگونه احتمالی جز ارتباط به خداوند و جهان
ماوراء طبیعت در زمینه دعوت او منتفی گردد . این در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نیز در هیچیک از تواریخ نقل
نشده است که او خواندن و نوشتن را از کسی فراگرفته باشد ، بنابراین به همان حال اُمّی بودن تا پایان عمر باقی ماند . ولی اشتباه
را « اُمّی » بزرگی که باید در اینجا از آن اجتناب کرد ، این است که درس نخواندن ، غیر از بیسواد بودن است و کسانی که کلمه
بهمعنی بیسواد تفسیرمیکنند، گویا بهاین تفاوت توجه ندارند . هیچ مانعی نداردکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله به تعلیمالهی، خواندن
یا خواندن و نوشتن را بداند ، بیآنکه نزد انسانی فراگرفته باشد ، زیرا چنین اطلاعی بدون تردید از کمالات انسانی است و
صفحه 21 از 66
مکمل مقام نبوت میباشد . شاهد این سخن ، آن است که در روایاتی که از امامان اهل بیت علیهمالسلام نقلشده، میخوانیم:
پیامبر صلیاللهعلیهوآله میتوانست بخواند و یا هم توانایی خواندن داشت و هم توانایی نوشتن .( 1) اما براي اینکه
جلد 4 ، صفحه 332 ، ذیل آیات اول سوره جمعه . ، « تفسیر برهان » -1
( جزء نهم ( 51
جایی براي کوچکترین تردید براي دعوت او نماند ، از این توانایی استفاده نمیکرد . و اینکه بعضی گفتهاند : توانایی بر خواندن
و نوشتن ، کمالی محسوب نمیشود ، بلکه این دو علم ، کلیدي براي رسیدن به کمالات علمی هستند ، نه علم واقعی و کمال
حقیقی ، پاسخش در خودش نهفته است ، زیرا آگاهی از وسیله کمالات خود نیز کمالی است روشن . ممکن است گفته شود در دو
به درسنخوانده ، نفی گردیده است و تنها بهمعنی کسیکه « اُمّی » روایت که از ائمه اهل بیت علیهمالسلام نقل شده ، صریحا تفسیر
است و سند « مرفوعه » مکه) منسوباست، تفسیر شده .( 1) در پاسخ میگوییم : یکی از این دو روایت به اصطلاح ) « اُمُالْقُري » به
نقل شده که از نظر علم رجال ، شخص مجهولی است . و اما اینکه « جعفر بن محمد صوفی » آن ، فاقد ارزش و روایت دوم از
بعضیها
. جلد 4 ، صفحه 332 ، « تفسیر برهان » -1
52 ) سوره اَعراف )
و آیات دیگري که به این مضمون « یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُالْکِتابَ وَ الْحِکْمَۀَ » ؛ تصور کردهاند که آیه 2 سوره جمعه
است، دلیل بر آن است که پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله قرآن را از روي نوشته بر مردم میخواند ، کاملًا اشتباه است ، زیرا تلاوت
هم به خواندن از روي نوشته گفته میشود و هم به خواندن از حفظ ، کسانی که قرآن یا اشعار یا ادعیه را از حفظ میخوانند ، تعبیر
به تلاوت در مورد آنها بسیار فراوان است . از مجموع آنچه گفتیم ، چنین نتیجه میگیریم که ؛
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به طور قطع نزد کسی خواندن و نوشتن را فرانگرفته بود و به این ترتیب یکی از صفات او ، این
است که نزد استادي درس نخوانده است .
هیچگونه دلیل معتبري در دست نداریمکه پیامبر صلیاللهعلیهوآله قبل از نبوت یا بعد از آن عملًا چیزي را خوانده یا نوشته
باشد .
این موضوع منافاتی با آن ندارد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به تعلیم پروردگار قادر بر خواندن یا نوشتن بوده باشد
.
( جزء نهم ( 53
بشارت ظهور پیامبر صلیاللهعلیهوآله در کتب عهدین
گرچه شواهد قطعی تاریخی و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصاري ( تورات و اناجیل ) نشان میدهد که اینها
کتابهاي آسمانی نازل شده بر موسی و عیسی علیهماالسلام نیستند و دست تحریف بهسوي آنها دراز شده است ، بلکه
بعضی از میان رفتهاند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنها است ، مخلوطی است از زاییدههاي افکار بشري و قسمتی
از تعلیماتی که بر موسی و عیسی نازل گردیده و در دست شاگردان بوده .( 1) بنابراین اگر جملههایی که صراحت کامل درباره
بشارت ظهور پیامبر صلیاللهعلیهوآله داشته باشد ، در آنها دیده نشود ، جاي تعجب نخواهد بود . ولی با این حال در همین کتب
تحریفیافته عباراتی دیده میشود که اشاره قابل ملاحظهاي به ظهور این پیامبر بزرگ دارد که
مراجعه « قرآن و آخرین پیامبر » و کتاب « رهبر سعادت یا دین محمد » -1 براي آگاهی بیشتر بر مدارك این سخن به کتاب
صفحه 22 از 66
فرمایید .
54 ) سوره اَعراف )
جمعی از دانشمندان ما آنها را در کتابها یا مقالههایی که در این موضوع نگاشتهاند ، جمعآوري نموده و چون ذکر آنهمه
بشارات و بحثوگفتگو پیرامون دلالت آنها به طول میانجامد ، ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره میکنیم ؛
و ابراهیم به خدا گفت که : اي کاش اسماعیل در » : در تورات ، سِفْر تکوین ، فصل 17 ، شماره 17 تا 20 چنین میخوانیم
حضور تو زندگی نماید ... و در حق اسماعیل (دعاي) تو را شنیدم ، اینک به او برکت دادم و او را با زور گردانیده
. « ، به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهد نمود و او را امت عظیمی خواهمنمود
عصاي سلطنت از یهودا و فرمانفرمایی از پیش پایش ، نهضت خواهد نمود تا » : در سِفْر پیدایش ، باب 49 ، شماره 10 میخوانیم
. « وقتی که" شیلوه "بیاید که به او امتها جمع خواهد شد
قابل توجه اینکه یکی از معانی" شیلوه "طبق تصریح مستر
( جزء نهم ( 55
موافق است . « رسول اللّه » یا « رسول » هاکس در کتاب قاموس مقدس فرستادن میباشد و با کلمه
اگر شما مرا دوست دارید ، احکام مرا نگاه دارید و من از پدر » : در انجیل یوحنا ، باب 14 ، شماره 15 و 16 چنین میخوانیم
. « خواهم خواست و او تسلیدهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهند ماند
و چون آن تسلیدهنده بیایدکه من از جانب پدر به شما خواهمفرستاد، » : و در همان انجیل یوحنا ، باب 15 ، شماره 26 میخوانیم
.« یعنیروحراستیکهازطرف پدرمیآید، او دربارهمنشهادتخواهدداد
لیکن به شما راست میگویم که شما را مفید است که من » : و نیز در همان انجیل یوحنا ، باب 16 ، شماره 7 به بعد میخوانیم
بروم که اگر من نروم ، آن تسلیدهنده به نزد شما نخواهد آمد ، اما اگر بروم ، او را به نزد شما خواهم فرستاد ... زیرا که او از پیش
نکته شایان توجه اینکه ؛ در . « خود سخن نخواهدگفت، بلکه هر آنچه میشنود، خواهدگفت و شمارا بهآینده خبر خواهدداد
آمده ، ولی در انجیلعربی چاپ لندن ( مطبعه « تسلیدهنده » اناجیل فارسی ، در جملههاي بالا که از انجیل یوحنا است ، کلمه
ویلیام وطس سال
56 ) سوره اَعراف )
ذکر شده است . « فارقلیطا » ، 1857 ) به جاي آن
دعوت جهانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله
لارْضِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ 􀂘 158 قُلْ یااَیُّهَاالنّاسُ اِنّیرَسُولُ اللّهِاِلَیْکُمْجَمیعا نِ الَّذي لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ وَا
النَّبِیِّ الاُْمِّیِّ الَّذي یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
بگو : اي مردم ، من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم، همانخداییکهحکومت آسمانها و زمین از آنِ او است، معبودي جز او
نیست ، زنده میکند و میمیراند، پس ایمان بیاورید به خدا و فرستادهاش ، آن پیامبر درسنخواندهاي که ایمان به خدا و
کلماتش دارد و ازاو پیروي کنید تا هدایت یابید .
( جزء نهم ( 57
این آیه همانند بسیاري دیگر از آیات قرآن مجید ، دلیل روشنی بر جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است . در آیه
و در آیه 19 سوره انعام . « وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ کافَّۀً لِلنّاسِ : تورا جز به سوي همه مردم نفرستادیم » : 28 سورهسبأ نیز میخوانیم
صفحه 23 از 66
وَ اوُحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لاُِنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ : این قرآن به من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که قرآن به آنها » : میخوانیم
تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیرا : پاینده » : و در آغاز سوره فرقان میخوانیم . « میرسد ، انذار کنم
. « و برقرار است خداوندي که قرآن را بر بندهاش فرستاد که جهانیان را از مسؤولیتهایشان بیم دهد
اینها نمونه آیاتی است که گواه جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله است و در اینباره باز هم به خواست
پروردگار ذیل آیه 7 سوره شوري بحث خواهیمکرد ودر ذیل آیه 92 سوره انعام نیز بحث نسبتا مشروحی در این زمینه مطرح شده
است .( 1) سپس خدایی را که
. جلد 5 ، صفحه 344 ، « تفسیر نمونه » -1
58 ) سوره اَعراف )
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به سوي او دعوت میکند ، با سه صفت معرفی میکند . جالبتوجه اینکه آیه فوق در مکه نازل شده است
که در آنروز پیروان اسلام ، در اقلیت شدیدي قرار داشتند ، آن چنان که شاید کمتر کسی احتمال میداد پیامبر صلیاللهعلیهوآله
حتی بر مکه مسلط شود ، تا چه رسد به جزیرةالعرب و یا قسمت مهم دنیا. بنابراین کسانی که فکر میکنند پیامبر اسلام
صلیاللهعلیهوآله نخست مدعی رسالت بر مکه بود و هنگامی که آیینش بالا گرفت به فکر تسلط بر حجاز افتاد و سپس در فکر
کشورهاي دیگر فرورفت و نامه به سلاطین دنیا نوشت و اعلام جهانی بودن آیینش را کرد ، پاسخ همه آنها را آیه فوق که در مکه
نازل شدهاست، میدهد و میگوید : او از آغاز کار، دعوت جهانی خود را آشکار ساخت .
یک سرگذشت عبرتانگیز
163 وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَۀِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ اِذْ
( جزء نهم ( 59
یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ اِذْ تَأْتِیِهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعا وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیِهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ
و ازآنها درباره (سرگذشت) شهريکه درساحلدریا بود، سؤال کن و (به خاطر بیاور) هنگامی را که آنها در روز شنبه تجاوز (و
طغیان در برابر قانون خدا) میکردند ، همان هنگامکه ماهیانشان روز شنبه (که روز تعطیل و استراحتشان بود ) آشکار میشدند ، اما
در غیر روز شنبه به سراغ آنها نمیآمدند ، اینگونه آنها را به چیزي آزمایش کردیم که در برابر آن نافرمانی مینمودند
وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتا : خواب » : در لغت به معنی تعطیل عمل براي استراحت است و اینکه در قرآن در سوره نبأ میخوانیم « سَبْت »
نامیدهاند که « یَوْمُ السَّبْت » نیز اشاره بههمین موضوع است و روز شنبه را از این جهت ،« شما را مایه راحت شما قرار دادیم
60 ) سوره اَعراف )
برنامههاي کسب و کار معمولی در آن تعطیل میشد ، سپس این نام بر این روز باقی ماند . ازاینآیه بهبعد صحنه دیگري از تاریخ
پرماجراي بنیاسرائیل که مربوط به جمعی از آنها است که در ساحل دریایی زندگی میکردند ، آمده است ، منتها روي سخن در
آیه به پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله است و به او میگوید که از یهود معاصر خویش درباره این جمعیت سؤال کند ، یعنی
این خاطره را به وسیله سؤال در ذهن آنان مجسم ساز تا از آن پند گیرند و از سرکشی و کیفري که در انتظار سرکشان است ،
بپرهیزند . این سرگذشت چنانکه در روایات اسلامی به آن اشاره شده ، مربوط به جمعی از بنیاسرائیل است که در ساحل یکی از
معروف « ایلات » که امروز به نام ) « ایله » دریاها ( ظاهرا دریاي احمر بوده که درکنار سرزمین فلسطین قرار دارد ) در بندري به نام
میباشد ) زندگی میکردند و از طرف خداوند به عنوان آزمایش و امتحان ، دستوري به آنها داده شد و آن اینکه ؛ صید ماهی را
در آنروز تعطیل کنند ، اما آنها با آن دستور مخالفت کردند و گرفتار مجازات
صفحه 24 از 66
( جزء نهم ( 61
از قوم یهود معاصر خویش ، ماجراي شهري را که درکنار » : دردناکی شدند که شرح آن را در این آیات میخوانیم . میفرماید
وَ اسْأَلْهُمْ عَنِالْقَرْیَۀِالَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ). ) « دریاقرارداشت، سؤال کن
اِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ ) . زیرا روز شنبه ) « و به یاد آنها بیاور زمانی را که در روز شنبه از قانون پروردگار تجاوز میکردند »
تعطیل آنها بود و وظیفه داشتند دست از کار و کسب و صید ماهی بکشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند ، اما آنها این
آن هنگام » دستور را زیر پا گذاردند . سپس قرآن آنچه را در جمله قبل سربسته بیانکرده بود ، چنین شرح میدهد ؛ به خاطر بیاور
اِذْ تَأْتِیِهِمْ ) « را که ماهیان در روز شنبه در روي آب آشکار میشدند و در غیر روز شنبه ، ماهی کمتر به سراغ آنها میآمد
حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعا) .
بدیهی است جمعیتی که در کنار دریا زندگی میکنند ، قسمت مهمی از تغذیه و درآمدشان از طریق صید ماهی است و
گویا به خاطر تعطیل مستمري که قبلًا در روز شنبه در میان آنها معمول بود ،
62 ) سوره اَعراف )
ماهیان در آن روز احساس امنیت از نظر صیادان میکردند و دسته دسته به روي آب ظاهر میشدند، اما در روزهاي دیگر
که صیادان در تعقیب آنها بودند، در اعماق آب فرو میرفتند.
این موضوع خواه جنبه طبیعی داشته ویا یکجنبه فوقالعاده و الهی ، وسیلهاي بود براي امتحان و آزمایش این جمعیت ، لذا قرآن
کَ ذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا ) « ما اینچنین آنها را به چیزي که در برابر آن مخالفت میکردند، آزمایش میکردیم » : میگوید
اشاره به آن است که آزمایش آنها به چیزي بود که آنها را به سوي خود جلب « بِما کانُوا یَفْسُقُونَ » یَفْسُقُونَ ) . درحقیقت جمله
و به نافرمانی دعوت میکرد و همه آزمایشها همینگونه است ، زیرا آزمایش باید میزان مقاومت افراد را در برابر کشش
گناهان مشخص کند و اگر گناه کششی بهسوي خود نداشت، آزمایش مفهومی نداشت .
164 وَ اِذْ قالَتْ اُمَّۀٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْما نِ اللّهُ مُهْلِکُهُمْ اَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابا شَدیدا قالُوا مَعْذِرَةً اِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ
( جزء نهم ( 63
و هنگامی را که گروهی از آنها ( به گروه دیگر ) گفتند : چرا جمعی (گنهکار) را اندرز میدهید که سرانجام خداوند آنها را
هلاك خواهد کرد و یا به عذاب شدیدي گرفتار خواهد ساخت (آنها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند) گفتند: ( این
اندرزها ) براي اعتذار ( و رفع مسؤولیت ) در پیشگاه پروردگار شما است، بهعلاوه شاید آنها ( بپذیرند و از گناه
بازایستند و ) تقوا پیشه کنند .
هنگامی که این جمعیت از بنیاسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ که با زندگی آنان کاملًا آمیخته بود ، قرار گرفتند ، به سه گروه
که قاعدتا اقلیت « گروه دوم » . که اکثریت را تشکیل میدادند ، به مخالفت با این فرمان الهی برخاستند « گروه اول » : تقسیم شدند
ساکتان و بیطرفان بودند « گروه سوم » . کوچکی بودند ، در برابر گروه اول ، به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر قیام کردند
که نه همگامی با گناهکاران
64 ) سوره اَعراف )
داشتند و نه وظیفه نهی از منکر را انجام میدادند. در آیه مورد بحث ، گفتگوي این گروه را با نهیکنندگان شرح میدهد و
به خاطر بیاور هنگامی که جمعی از آنها به جمع دیگري گفتند : چرا قومی را اندرز میدهید که خداوند سرانجام » : میگوید
وَ اِذْ قالَتْ اُمَّۀٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْما نِ اللّهُ مُهْلِکُهُمْ اَوْ مُعَذِّبُهُمْ ) « آنها را هلاك میکند و یا به عذاب دردناکی کیفر خواهد داد
عَذابا شَدیدا ) .
صفحه 25 از 66
شده است ( بدون « قَوْما » نشان میدهد که گروه دوم از گروه گنهکاران ، کمتر بودند زیرا از آنها تعبیر به ، « اُمَّۀٌ مِنْهُمْ » تعبیر به
جمعیت شهر ، هشتاد و چند هزار نفر بود و از آنها هفتاد هزار نفر دست » ؛ در بعضی روایات ، چنین میخوانیم که ( « مِنْهُمْ » کلمه
آنها در پاسخ گفتند : ما به خاطر این نهی از منکر میکنیم که وظیفه » . ( جلد 2 ، صفحه 42 ، « تفسیر برهان » ) « به گناه آلودند
خود را در پیشگاه پروردگارتان انجام داده و در برابر او مسؤولیتی نداشته باشیم ، به علاوه شاید سخنان ما در دل آنها مؤثر افتد و
دست از طغیان و سرکشی
( جزء نهم ( 65
قالُوا مَعْذِرَةً اِلی رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ) . از جمله بالا چنین استفاده میشود که اندرزدهندگان براي دو هدف این کار را ) « بردارند
انجام میدادند ، یکی به خاطر اینکه در پیشگاه خدا معذور باشند و دیگر اینکه شاید در دل گنهکاران مؤثر افتد و مفهوم این
سخن چنین است که حتی اگر احتمال تأثیر هم ندهند ، باید از پند و اندرز خودداري ننمایند ، در حالی که معروف ایناستکه
شرط و جواب امربهمعروف و نهیاز منکر، احتمال تأثیر است. ولی باید توجه داشت که گاهی بیان حقایق و وظایف الهی بدون
احتمال تأثیر نیز واجب میشود و آن در موردي است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد ، کمکم به دست
فراموشی سپرده میشود و بدعتها جان میگیرند و سکوت ، دلیل بر رضایت و موافقت محسوب میشود ، در اینگونه موارد لازم
است حکمپروردگار آشکارا همهجا گفته شود، هرچند اثري در گنهکاران نگذارد . این نکته نیز شایان توجه است که
معذور باشیم ، گویا اشاره به این است که شما هم در پیشگاه خدا « پروردگارتان » نهیکنندگان میگفتند : میخواهیم در پیشگاه
مسؤولیت دارید و این وظیفه ، تنها وظیفه ما نیست ، وظیفه شما نیز میباشد .
66 ) سوره اَعراف )
165 فَلَمّانَسُوا ماذُکِّرُوا بِهِاَنْجَیْنَاالَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِآ وَاَخَذْنَاالَّذینَظَلَمُوابِعَذابٍبَئیسٍبِماکانُوا یَفْسُقُونَ
اما هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند، نهیکنندگان از بدي را رهایی بخشیدیم و آنها را که
ستم کردند ، به عذاب شدیدي به خاطر نافرمانیشان گرفتار ساختیم .
به معنی شدید است . شک نیست که این فراموشی ، فراموشی حقیقی که موجب عذر است ، نبود ، بلکه « بَأْس » از ماده « بَئیس »
آنچنان بیاعتنایی به فرمان خدا کردند که گویی بهکلی آن را فراموش نمودهاند .
166 فَلَمّاعَتَوْا عَنْمانُهُواعَنْهُقُلْنالَهُمْکُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ
هنگامیکه در برابر فرمانی که به آنها داده شده بود، سرکشی نمودند ، به آنها گفتیم : به شکل میمونها درآیید و
طرد شوید .
( جزء نهم ( 67
به معنی خودداري از اطاعت فرمان است و اینکه بعضیاز مفسران آنهارا تنها به معنی خودداري تفسیر « عُتُو » از ماده « عَتَوْا »
بوده باشید ) در اینجا یک فرمان ) « کُونُوا » کردهاند ، برخلاف چیزي است که ارباب لغت گفتهاند . روشن است که امر
82 / یس ) . ) « اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئا اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ » ؛ تکوینی است، همانند
چگونه دست به گناه زدند ؟
در اینکه این جمعیت ، قانونشکنی را از کجا شروع کردند ، در میان مفسران گفتگو است ، از بعضی از روایات چنین استفاده
میشود که ؛ نخست دست به حیله به اصطلاح شرعی زدند ، در کنار دریا حوضچههایی ترتیب دادند و راه آنرا به دریا گشودند،
روزهاي شنبه ، راه حوضچهها را بازمیکردند و ماهیان فراوان همراه آب، وارد آنها میشدند، اما هنگام غروب که میخواستند به
صفحه 26 از 66
دریا بازگردند ، راهشان را محکم میبستند ، سپس روز یکشنبه شروع به صید آنها میکردند و
68 ) سوره اَعراف )
میگفتند : خداوند به ما دستور داده است صید ماهی نکنید ، ما هم صید نکردیم ، بلکه تنها آنها را در حوضچهها محاصره
( نمودهایم .( 1
بعضی از مفسران گفتهاند : آنها روز شنبه قلابها را به دریا میافکندند ، سپس روز بعد آن را از دریا بیرون میکشیدند و به این
وسیله صید ماهی مینمودند . از بعضی روایات دیگر برمیآید که آنها بدون هیچ حیلهاي با بیاعتنایی کامل ، روزهاي شنبه
مشغول صید ماهی شدند . ولی ممکناست همه این روایات صحیح باشد ، بهاینترتیب که در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعی
به وسیله کندن حوضچهها و یا انداختن قلابها کار خود را شروع کردند ، این کار ، گناه را در نظر آنها کوچک و
آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت ، کمکم روزهاي شنبه علنا و بیپروا به صید ماهی مشغول شدند و
از این راه مال و ثروت فراوانی فراهم ساختند .
. جلد 2 ، صفحه 42 ، « تفسیر برهان » -1
( جزء نهم ( 69
چه کسانی رهایی یافتند ؟
ظاهر آیات فوق این است که از آن سه گروه ( گنهکاران ، ساکتان و اندرزدهندگان ) تنها گروه سوم از مجازات الهی
مصون ماندند و به طوري که در روایات آمده است آنها هنگامی که دیدند اندرزهایشان مؤثر واقعنمیشود،
ناراحتشدند و گفتند: ما از شهر بیرون میرویم ، شبهنگام به بیابان رفتند و اتفاقا در همان شب کیفر الهی دامان دو گروه
دیگر را گرفت .
آیا هر دو گروه ، یکنوع کیفر داشتند ؟
فَلَمّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ ... : » : از آیات فوق چنین برمیآیدکه ؛ کیفر مسخشدن ، منحصر به گنهکاران بود ، زیرا میگوید
ولی از طرفی از آیات فوق نیز استفاده میشود که تنها ، « ... هنگامیکه در برابر آنچه نهی شده بودند ، سرکشی کردند
آنها را که نهی از منکر میکردند ، ) « اَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوآءِ » : اندرزدهندگان از مجازات رهایی یافتند ، زیرا میگوید
رهایی بخشیدیم ) . از
70 ) سوره اَعراف )
مجموع این دو ، استفاده میشود که ؛ هردو گروه مجازات شدند، ولی مجازات مسخ ، تنها مربوطبه گنهکاران بود ومجازات
دیگران احتمالًا هلاکت و نابودي بودهاست، هرچند گنهکاران نیز چندروزي پساز مسخشدن طبق روایات هلاك شدند .
آیا مسخ، جسمانی بوده یا روحانی ؟
» مسلما موضوعی برخلاف جریان عادي طبیعتاست ، البته ، « تغییر شکل انسانی به صورت حیوان » یا به تعبیر دیگر « مسخ »
و جهش و تغییر شکل حیوانات به صورت دیگر در موارد جزئی ، دیده شده است و پایههاي فرضیه تکامل در علوم « موتاسیون
طبیعی امروز بر همان بنا نهاده شده ، ولی مواردي که در آن موتاسیون و جهش دیده شده ، صفات جزئی حیواناتاست ، نه صفات
تبدیل به نوع دیگر شود ، بلکه خصوصیاتی از حیوان ممکن « موتاسیون » کلی ، یعنی هرگز دیده نشده است که نوع حیوانی بر اثر
صفحه 27 از 66
است دگرگون گردد و تازه جهش در نسلهایی که به وجود میآیند ، دیده میشود ، نه اینکه حیوانی که
( جزء نهم ( 71
متولد شده است ، با جهش تغییر شکل دهد ، بنابراین دگرگون شدن صورت انسان یا حیوانی بهصورت نوع دیگر، امري
خارقالعاده است . ما بارها گفتهایم مسائلی بر خلاف جریان عادي طبیعی وجود دارد ، گاهی به صورت معجزات پیامبران و زمانی
به صورت اعمال خارقالعادهاي که از پارهاياز انسانها سرمیزند ، هرچند پیامبر نباشند ( که البته با معجزات متفاوت است )
بنابراین پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات ، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانی به انسانی دیگر ، مانعی ندارد .
طبیعی در « عادي » وجود چنین خارق عاداتی نه استثناء در قانون علیت است نه بر خلاف عقل و خرد ، بلکه تنها یک جریان
» اینگونهموارد شکسته میشودکه نظیرشرا در انسانهاي استثنایی کرارا دیدهایم . بنابراین هیچ مانعی ندارد که مفهوم ظاهر کلمه
را که در آیه فوق و بعضی دیگر از آیات قرآن آمده است ، بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفتهاند . « مسخ
« مسخ » ولی بعضی از مفسران که در اقلیت هستند ، معتقدند که
72 ) سوره اَعراف )
بهمعنی" مسخ روحانی "و دگرگونی صفات اخلاقیاست، به این معنی که صفاتی همانند میمون یا خوك در انسانهاي سرکش و
طغیانگر پیدا شد، روآوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستی و شهوترانیکه از صفات بارز این دو حیوان بود، در
نقل شده است . و اینکه بعضی ایراد کردهاند که ؛ « مجاهد » آنها آشکار گشت . این احتمال از یکی از قدماي مفسرین به نام
مسخ برخلاف قانون تکامل و موجب بازگشت و عقبگرد در خلقت است ، درست نیست ، زیرا قانون تکامل مربوط به کسانی
است که در مسیر تکامل هستند ، نه آنها که از مسیر انحراف یافته و از محیط شرایط این قانون به کنار رفتهاند ، مثلًا یک انسان
سالم در سنین طفولیت مرتبا رشد و نمو میکند ، اما اگر نقایصی در وجود او پیدا شود ، ممکن است نه تنها رشد و نموش متوقف
گردد ، بلکه رو به عقب برگردد و نمو فکري و جسمانی خود را تدریجا از دست بدهد . ولی در هر حال باید توجه داشت که مسخ
و دگرگونی جسمانی متناسب با اعمالی است که انجام دادهاند ، یعنی چون عدهاي
( جزء نهم ( 73
از جمعیتهاي گنهکار بر اثر انگیزه هواپرستی و شهوترانی دست به طغیان و نافرمانی خدا میزدند و جمعی با تقلید کورکورانه
کردن از آنها ، آلوده به گناه شدند ، لذا به هنگام مسخ ، هر گروه به شکلی که متناسب با کیفیت اعمال او بوده ، ظاهر میشده
خوكها ) سخنی نیست ، ولی ) « خَنازیر » میمونها ) به میان آمده است و از ) « قِرَدَة » است . البته در آیات مورد بحث تنها سخن از
در آیه 60 سوره مائده گفتگو از جمعیتی به میان آمده است که به هنگام مسخ ، بههردو صورت فوق ( بعضی قردة و بعضی خنازیر
میباشد که پیرمردان « اصحاب سبت » آن آیه نیز درباره همین ، « ابنعباس » ) تغییر چهرهدادند که بهگفته بعضیاز مفسران مانند
سرجنبانان شکمپرست و شهوتپرستشان بهخوك و جوانان مقلّد چشم و گوش بسته که اکثریت را تشکیل میدادند ، به میمون
تغییر چهره دادند. ولی درهرحال باید توجه داشتکه طبق روایات، مسخشدگان تنها چند روزي زنده میماندند و سپس از دنیا
میرفتند و نسلی از آنها به وجود نمیآمد .
74 ) سوره اَعراف )
خلافکاري زیر پوشش کلاه شرعی
گرچه در آیات فوق ، اشارهاي به حیلهگري اصحاب سبت در زمینه گناه نشدهاست ، ولی بسیارياز مفسران درشرح اینآیات ،
در دریا در روز شنبه کردهاند و در روایات اسلامی نیز این موضوع دیده « قلابها » و یا نصب « حوضچهها » اشاره به داستان کندن
صفحه 28 از 66
میشود ، بنابراین مجازات و کیفر الهی که باشدت درباره این گروه جاري شد ، نشان میدهد که چهره واقعی گناه ، هرگز با
دگرگون ساختن ظاهرآن و به اصطلاح کلاه شرعی درست کردن ، دگرگون نمیگردد . حرام ، حرام است ، خواه صریحا
انجام گیرد یا زیر لفافههاي دروغین و عذرهاي واهی. آنها که تصور میکنند گناه را میتوان با تغییر چهره صوري تبدیل به
یک عمل مجاز کرد ، در حقیقت خود را فریب میدهند و بدبختانه این کار در میان بعضی از بیخبرانی که خود را به دین
منتسب میکنند ، فراوان دیده میشود و همان است که چهره مذهب را در نظر افراد دورافتاده ، سخت بدنما کرده است .
( جزء نهم ( 75
عیب بزرگی که این عمل دارد علاوه بر زشت نشان دادن چهره مذهب این است که گناه را در نظرها کوچک میکند و از
اهمیت آن میکاهد و افراد را چنان جسور در برابر گناه میسازد که پس از انجام اینگونه کارها ، کمکم آماده براي انجام گناهان
روزي » : میخوانیم که ؛ علی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنین نقل میکند « نهج البلاغه » به طور صریح و آشکار میشوند . در
فرامیرسد که مردم به وسیله اموالشان آزمایش میشوند ، بر خدا منّت میگذارند که دیندارند و در عین حال در انتظار رحمت
لاهْواءِ السّاهِیَۀِ فَیَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبیذِ وَ السُّحْتَ 􀂘 اویند و از مجازات او خود را در امان میبینند ، یَسْتَحِلُّونَ حَرامَهُ بِالشُّبُهاتِ الْکاذِبَهِ وَ ا
بِالْهَدِیَّهِ وَ الرِّبا بِالْبَیْعِ : حرام خدا را با شبهات دروغین و خیالات واهی ، حلال میشمرند ، شراب را تحت عنوان نبیذ ( 1) و رشوه
را به عنوان هدیه ( و حق حساب ) و ربا را به نام
عبارت از این بوده که مقداري خرما یا کشمش را در ظرفی که مقداري آب در آن بود ، میریختند و چند روزي « نبیذ » -1
میگذاشتند و سپس مینوشیدند ، گرچه رسما شراب نبوده ولی بر اثر گرمی هوا ، مواد قندي آن تبدیل به الکل خفیفی
میشد .
76 ) سوره اَعراف )
آخر خطبه 156 ) . باید توجه داشت که انگیزه اینگونه حیلهها یا ، « نهج البلاغه » ) « بیع ، براي خود حلال میپندارند
پوشیدن چهره زشت باطنی خود در افکار عمومی است و یا فریب دادن وجدان و کسب آرامش کاذب درونی .
اَشکال مختلفآزمونهايالهی
درست است که ماهی گرفتن از دریا براي ساحلنشینان کار خلافی نیست ، گاهی ممکن است خداوند براي امتحان و آزمایش ،
جمعیتی را موقتا از این موضوع نهی کند تا مقدار فداکاري آنها روشن شود و این یکی از اَشکال امتحان خداوند است ، به علاوه
روز شنبه در آیین یهود ، روز مقدسی بود و دستور داشتند براي احترام آن روز و رسیدن به عبادت و برنامههاي مذهبی دست از
همه این مسائل را نادیده گرفتند و آنچنان مجازات شدند که زندگینامه آنها « ایله » کسب وکار بکشند ولی ساحلنشینان
درس عبرتی براي آیندگان شد .
( جزء نهم ( 77
167 وَ اِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوآءَ الْعَذابِ اِنَّ رَبَّکَ لَسَریعُ الْعِقابِ وَ اِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ
و ( نیز به خاطر بیاور ) هنگامی را که پروردگارت اعلام کرد تا دامنه قیامت کسی را بر آنها مسلط خواهد ساخت که آنها را به
طور مداوم در عذاب سختی قرار دهد ، زیرا پروردگارت مجازاتش سریع ( در عین حال در مقابل توبهکاران ) آمرزنده
و مهربان است .
هردو بهمعنی اعلامکردن است و نیز بهمعنی سوگند یاد کردن آمده است ، در این صورت معنی آیه چنین « اِذْن » و « تَأَذَّنَ »
میشود که خداوند سوگند یاد کرده است که تا دامنه قیامت چنین اشخاصی در ناراحتی و عذاب باشند. از این آیه استفاده
صفحه 29 از 66
میشود که
78 ) سوره اَعراف )
این گروه سرکش، هرگز روي آرامش کامل نخواهند دید ، هرچند براي خود حکومت و دولتی تأسیس کنند ، باز تحت فشار و
ناراحتی مداوم خواهند بود، مگر اینکه بهراستی روشخود را تغییر دهند و دست از ظلم و فساد بکشند .
پراکندگی یهود
لارْضِ اُمَما مِنْهُمُ الصّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ 􀂘 168 وَ قَطَّعْناهُمْ فِیا
« نیکیها » و آنهارا در زمین بهصورت گروههایی پراکنده ساختیم، گروهی از آنها صالح و گروهی غیر آن هستند و آنها را به
آزمودیم ، شاید بازگردند. « بديها » و
هرگونه ناراحتی شدت را فرامیگیرد و « سَیِّئات » هرگونه نعمت و رفاه و آسایشی را شامل میشود، همانطور که « حَسَ نات »
محدود
( جزء نهم ( 79
ساختن مفهوم ایندو در دایره معینی هیچگونه دلیل ندارد. باز در این آیه این حقیقت تجلی میکند که اسلام هیچگونه خصومتی با
نژاد یهود ندارد و به عنوان پیروان یک مکتب و یا وابستگان به یک نژاد، آنهارا محکوم نمینماید، بلکه مقیاس و معیار سنجش را
) « ما آنها را با وسایل گوناگون ، نیکیها و بديها آزمودیم ، شاید بازگردند » : ، اعمال آنها قرار میدهد . سپس اضافه میکند
وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَ ناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ) . گاهی آنها را تشویق کردیم و در رفاه و نعمت قرار دادیم ، تا حس شکرگزاري
درآنها برانگیخته شود وبهسوي حق بازآیند و گاهی بهعکس آنهارا در شداید و سختیهاو مصائب فروبردیم تا از مرکب غرور و
خودپرستی و تکبر فرود آیند و به ناتوانی خویش پی برند ، شاید بیدار شوند و به سوي خدا بازگردند و هدف در هر دو حال مسأله
تربیت و هدایت و بازگشت به سوي حق بوده است .
لادْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ اِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ 􀂘 169 فَخَلَفَ مِنْبَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذوُنَ عَرَضَ هذَا ا
80 ) سوره اَعراف )
مِثْلُهُ یَأْخُذوُهُ اَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ اَنْ لایَقُولُوا عَلَی اللّهِ اِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَ الدّارُ الاْخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ اَفَلا تَعْقِلُونَ
بعد از آن فرزندانی جانشین آنها شدند که وارث کتاب ( آسمانی ، تورات ) گشتند ( اما با این حال ) متاع این دنیاي پست را
گرفته ( بر حکم و فرمان خدا ترجیح دادند ) و میگفتند:(اگر ما گنهکاریم)خداوندبهزودي مارا میبخشد ( ما از کرده خود
پشیمانیم ) اما اگر متاع دیگري همانند آن به دستشان بیفتد ، آن را میگیرند ( و باز حکم خدا را پشت سرمیافکنند ) آیا
پیمانکتاب (خدا) از آنها گرفته نشده که بر خدا ( دروغ نبندند و ) جز حق نگویند و آنان بارها آن را خواندهاند و سراي آخرت
براي آنها که پرهیزگاري پیشه کنند ، بهتر است، آیا نمیفهمید ؟
چنانکه بعضی از مفسران گفتهاند ، غالبا به معنی فرزندان « خَلْف »
( جزء نهم ( 81
بهمعنی موجود عارضی و کمدوام و ناپایدار است « عَرَض » ( به معنی فرزند صالح میآید .( 1 « خَلَف » ناصالح است ، درحالی که
گفتهاند که معمولًا ناپایدار است ، روزي به سراغ انسان میآید ، آنچنان که حسابش از « عَرَض » و به متاع جهان ماده از اینرو
دست میرود و روزي آنچنان از دسترس انسان دور میشود که در انتظار ذرهاي از آن ، آه میکشد ، به علاوه اصولاً همه
در لغت به معنی تکرار چیزي است و از آنجا که به هنگام مطالعه و « دَرْس » . نعمتهاي این جهان ناپایدار و فناپذیر است
صفحه 30 از 66
« کهنگی و فرسودگی » گفته شده است و نیز اگر میبینیم « درس » فراگرفتن چیزياز استاد و معلم، مطالب تکرار میگردد ، به آن
میگویند ، به خاطر آن است که باد و باران و حوادث دیگر پیدرپی بر بناهاي کهنه گذشته و آنها را « درس و اندراس » را
فرسوده ساخته است . هنگامی که فرزندان آنها در کشمکش وجدان از یکسو و منافع
ذیل آیه مورد بحث . ، « مجمع البیان » -1
82 ) سوره اَعراف )
میگویند: ما این منفعت نقد را مشروع یا نامشروع به » مادي از سوي دیگر قرار میگیرند ، دست به دامن امیدهاي کاذب زده
وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا ) . این جمله نشان میدهد ) « چنگ میآوریم ، خداوند رحیم و مهربان است و به زودي ما را خواهد بخشید
که آنها بعد از انجام چنین کاري ، یکنوع پشیمانی زودگذر و حالت توبه ظاهري بهخود میگرفتند ولی به طوري که قرآن
اگر سود مادي دیگري مانند آن بهدستشان » میگوید : این ندامت و پشیمانی آنها به هیچوجه ریشه نداشت ، به همین دلیل
وَ اِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُ ذوُهُ ) . درهرحال اینجمله اشاره به رشوهخواريهاي جمعی از یهود و ) « میآمد، آنرا میگرفتند
تحریف آیات آسمانی به خاطر آن و فراموش کردن احکام پروردگار بهخاطر تضاد با منافع آنها میکند . لذا به دنبال آن
آیا اینها به وسیله کتاب آسمانیشان تورات پیمان نبسته بودند که بر خدا دروغنبندند و احکاماو را تحریفنکنند و جز » : میفرماید
اَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْکِتابِ اَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللّهِ اِلاَّ الْحَقَّ ). ) « ؟ حق چیزينگویند
( جزء نهم ( 83
سپس میگوید : اگر آنها از آیات الهی آگاهی نداشتند و دست به این اعمال خلاف میزدند ، ممکن بود براي خودشان عذري
در عین حال آن را ضایع ساختند ، « آنها کرارا محتویات تورات را دیده و فهمیده بودند » بسازند ، ولی اشکال کار ، این است که
و فرمانش را پشتسرانداختند ( وَ دَرَسُوا ما فیهِ ) . سر انجام میفرماید : اینها اشتباه میکنند و این اعمال و متاعها سودي براي
آیا شما حقایقی » . ( وَ الدّارُ الاْخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ ) « سراي دیگر براي پرهیزگاران بهتر است » آنها نخواهد داشت، بلکه
اَفَلا تَعْقِلُونَ ) . ) « ؟ را به این روشنی درك نمیکنید
170 وَ الَّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُواالصَّلوةَ اِنّا لانُضیعُ اَجْرَالْمُصْلِحینَ
و آنهاکه بهکتاب (خدا) تمسکجویند و نمازرا برپادارند (پاداش بزرگی خواهند داشت، زیرا ) ما پاداش مصلحان را ضایع
نخواهیم کرد.
84 ) سوره اَعراف )
در برابر گروه فوق ، اشاره به گروه دیگري میکند که آنها نه تنها از هرگونه تحریف و کتمان آیات الهی برکنار بودند ، بلکه به
نام نهاده و اجر و پاداش مهمی « مصلحان جهان » آن تمسک جسته و موبهمو آنها را اجرا کردند ، قرآن این جمعیت را
کسانی که تمسک به کتاب پروردگار جویند و نماز را برپا دارند ، » : براي آنها قائل شده و درباره آنها چنین میگوید
وَ الَّذینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ ) « پاداش بزرگی خواهند داشت زیرا ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم ساخت
اِنّا لانُضیعُاَجْرَالْمُصْلِحینَ ).
در اینکه منظور از این کتاب ، تورات است یا قرآن مجید ، مفسران دو گونه تفسیر دارند ولی باتوجه به آیات گذشته ، ظاهر این
است که اشاره به گروهی از بنیاسرائیل باشد که حساب خودشان را از افراد گمراه جدا ساختند . البته بیشک تمسک جستن به
تورات یا انجیل باتوجه به بشاراتیکه درآنها راجع بهپیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است از ایمان به این پیامبر جدا نخواهد بود .
که به معنی « یُمَسِّکُونَ » تعبیربه
( جزء نهم ( 85
صفحه 31 از 66
تمسک جستن است ، نکته جالبی را دربردارد ، زیرا تمسک به معنی گرفتن و چسبیدن به چیزي براي حفظ و نگهداري آن
میباشد و این صورت حسی آناست و صورت معنوي آن ، این است که انسان با کمال جدیت پايبند به عقیده و برنامهاي باشد و
در حفظ و حراست آن بکوشد ، تمسک به کتاب الهی این نیست که انسان صفحات قرآن و تورات و یا کتاب دیگري را محکم در
دست بگیرد و در حفظ و حراست جلد و کاغذ آن بکوشد ، بلکه تمسک واقعی آن است که اجازه ندهد کمترین مخالفتی با آن از
هیچ سو انجام شود و در تحقق یافتن مفاهیم آن از جان و دل بکوشد .
مفهوم اصلاحات واقعی
آیات فوق به خوبی نشان میدهد که اصلاح واقعی در روي زمین بدون تمسک به کتب آسمانی و فرمانهاي الهی امکانپذیر
نمیباشد و این تعبیر بار دیگر این حقیقت را تأکید میکند که دین و مذهب تنها یک برنامه مربوط به جهان ماوراء طبیعت و یا
سراي آخرت نیست ،
86 ) سوره اَعراف )
بلکه آیینی است در متن زندگی انسانها و در طریق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراي اصول عدالت و صلح و رفاه و آسایش و
تکیه شده « نماز » بالاخره هر مفهومی که در معنی وسیع اصلاح جمع است . اینکه میبینیم از میان فرمانهاي خدا مخصوصا روي
است، به خاطر آن است که نماز واقعی ، پیوند انسان را با خدا چنان محکم میکند که در برابر هر کار و هر برنامه او را حاضر و
ناظر میبیند و مراقب اعمال خویش و این همان است که در آیات دیگر از آن تعبیر به تأثیر نماز در دعوت به امر به معروف و نهی
از منکر شده است و ارتباط این موضوع با اصلاح جامعه انسانی روشنتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد . ازآنچه گفته شد
، روشن میشود که این یک برنامه ویژه قوم هود نبوده است ، بلکه اصلی است در زندگی امتها و ملتها ، بنابراین آنان که با
کتمان کردن حقایق و تحریف آنها متاعی ناپایدار و منافعی زودگذر براي خود فراهم میسازند و به هنگامی که نتایج شوم کار
خود را میبینند ، حالت یک توبه دروغین به خود میگیرند ، توبهاي که در برابر لبخند یک منفعت مادي دیگر همچون برف در
آفتاب تابستان آب میشود ، در حقیقت مخالفان اصلاح در جوامع انسانی هستند و منافع جمع را فداي منافع شخص خود میکنند،
خواه اینکار ازیک یهودي سربزند یا یک مسیحی و یا یک مسلمان.
( جزء نهم ( 87
آخرین سخن درباره قوم یهود
171 وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ظُلَّۀٌ وَ ظَنُّوآا اَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذوُا ما اتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا ما فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
و (نیز بهخاطر بیاور) هنگامیراکه کوه را برفراز آنها همچو ن سایبانیبلند کردیم، آنچنان که گمان کردند بر آنها فرود خواهد
آمد ( و در این حال از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم : ) آنچه را به شما ( از احکام و دستورات ) دادهایم ، با قدرت ( و جدیت )
بگیرید و آنچه را در آن است ، به یاد داشته باشید ( و عمل کنید ) تا پرهیزگار شوید .
88 ) سوره اَعراف )
در اصل به معنی کندن چیزي از جایی و به سوي دیگري پرتاب کردن است ، به زنانی که زیاد فرزند « نَتْق » از ماده « نَتَقْنا »
میگویند ، زیرا به آسانی فرزند راازمحیط رَحِم جداکرده و به خارج میگذارند. « ناتق » میآورند ، نیز
آیه ، آخرین آیهاي است که در این سوره پیرامون زندگی بنیاسرائیل سخن میگوید و در آن سرگذشت دیگري را به Ơ
به خاطر » : جمعیت یهود یادآوري میکند ، سرگذشتی که هم درس عبرت است و هم دلیل بر سپردن یک پیمان ، میگوید
صفحه 32 از 66
وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَأَنَّهُ ) « بیاورید هنگامی که کوه را بالاي سر آنها قرار دادیم ، آنچنان که گویی سایبانی بر سر آنها بود
وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت و به تضرع « و آنچنانکه گمان میبردند، برسرشان سقوط خواهد کرد » . ( ظُلَّۀٌ
« آنچه را از احکام به شما یاد دادهایم ، با جدیت و قوت بگیرید » : افتادند ( وَ ظَنُّوآا اَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ ) . در همان حال به آنها گفتیم
و آنچه در آن آمدهاست ، » . ( ( خُذوُا ما اتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ
( جزء نهم ( 89
از کیفر خدا بترسید و به پیمانهایی که در آن از شما گرفتهایم ، عمل کنید ( وَ اذْکُرُوا ما « بهخاطر داشته باشید تا پرهیزگار شوید
فیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ) . این آیه با تفاوت مختصري در آیه 63 سوره بقره گذشت و همانطور که در آنجا گفتیم، طبق گفته مفسر
این جریان هنگامی بود که موسی از کوه طور بازمیگشت و احکام ، « ابن زید » از قول « مجمع البیان » در « طبرسی » معروف
تورات را با خود میآورد ، موقعی که وظایف واجب و دستورات حلال و حرام را به قوم خود اطلاع داد ، آنها تصور کردند عمل
به اینهمه وظایف ، کار مشکلی است و به همینجهت بناي مخالفت و نافرمانی گذاردند ، در این هنگام قطعه عظیمی از کوه بالاي
سر آنها قرار گرفت ، آنها چنان در وحشت فرورفتند که دست به دامن موسی زدند ، موسی درهمان حالگفت : اگر پیمان
وفاداري به این احکام ببندید ، این خطر برطرف خواهد شد ، آنها تسلیم شدند و در پیشگاه خدا سجده کردند و بلا از سر آنها
گذشت . در اینجا دو سؤال پیش میآید که در سوره
90 ) سوره اَعراف )
بقره به آنها و پاسخ آنها اشاره کردهایم و فشرده آن را در اینجا میآوریم. سؤالاول : آیا پیمانگرفتن در اینحال، جنبه اجباري
ندارد؟ پاسخ : شک نیست که در آن حال یکنوع اضطرار بر آنها حکومت میکرده ولی مسلما بعدا که خطر برطرف شد، ادامه
راه را با اختیار خود میتوانستند انتخاب کنند . بهعلاوه اجبار و اکراه در عقیده معنی ندارد ، ولی در برنامههاي عملی که ضامن خیر
و سعادت انسان است ، چه مانعی دارد که با اجبار مردم را به آن وادار کنند ، آیا اگر کسی را به اجبار وادار به ترك اعتیاد و یا
رفتن از راه امن و امان و خودداري از راه خطرناكکنند،عیبدارد؟سؤالدوم:چگونهکوهبالايسرآنهاقرارگرفت؟
پاسخ : بعضی از مفسران معتقدند که به فرمان خدا کوه طور از جا کنده شد و همچون سایبانی بر سر آنها قرار گرفت . بعضی
دیگر میگویند : بر اثر یک زلزله شدید چنان کوه تکان خورد که افرادي که پاي کوه بودند ، سایه قسمت بالاي آن را بر سر خود
مشاهده کردند . این احتمال نیز وجود دارد که قطعه عظیمی از کوه کنده شد و در یک لحظه
( جزء نهم ( 91
زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت ، سپس از آنجا گذشت و به کناري افتاد . و درهرحال شک نیست که این یک موضوع
خارقالعاده بوده است ، نه یک جریان طبیعی . موضوع دیگري که باید در آیه مورد توجه قرار گیرد ، این است که نمیگوید : کوه
بر سر آنها سایبان شد ، بلکه میگوید : همانند سایبانی گردد ( کَأَنَّهُ ظُلَّۀٌ ) . این تعبیر یا به خاطر آن است که سایبان را معمولًا براي
اظهار محبت بالاي سر افراد قرار میدهند ، در حالی که در آیه مورد بحث این کار به عنوان یک بلا و تهدید بود و یا به خاطر این
است که سایبان امري است پایدار ، در حالی که قرار گرفتن کوهبالاي سر آنها، جنبه موقتی و ناپایدار داشت .
نشانههاي دوزخیان
179 وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرا مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لا یُبْصِ رُونَ بِها وَ لَهُمْ ءَاذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها
لانْعمِ بَلْ هُمْاَضَلُّ اوُلآئِکَ هُمُالْغفِلُونَ 􀂘 اوُلآئِکَ کَا
92 ) سوره اَعراف )
صفحه 33 از 66
به طور مسلم گروه بسیاري از جن و انس را براي دوزخ آفریدیم، آنها دلها ( عقلها )یی دارند که با آن ( اندیشه نمیکنند و )
نمیفهمند و چشمانی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که باآن نمیشنوند، آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر
اینان همانا غافلانند ( زیرا با اینکه همه گونه امکانات هدایت دارند بازهم گمراهند ) .
در اینجا به معنی خلقت و آفرینش است ، ولی در اصل به معنی پراکنده ساختن و منتشر نمودن آمده ، « ذَرْء » از مادّه « ذَرَأْنا »
45 / کهف ) و از آنجا که آفرینش موجودات ) « تَذْرُوهُ الرِّیاحُ : بادها آن را پراکنده میکنند » چنانکه در قرآن میخوانیم
موجب انتشار و پراکندگی آنها در روي زمین میگردد ، این کلمه به معنی خلقت آفرینش نیز آمده است . و در هر حال اشکال
مگر ، « ما بسیاري از جن و انس را براي دوزخ آفریدیم » : مهمی که در اینجا پیش میآید این است که چگونه خداوند میفرماید
نه این است که در جاي دیگر
( جزء نهم ( 93
1) که مطابق آن همه جن و انس تنها براي پرستش خدا و ترقی و تکامل و ) « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ » میخوانیم
سعادت آفریده شدهاند ، به علاوه این تعبیر بوي جبر در آفرینش و خلقت میدهد و به همین جهت بعضی از طرفداران مکتب جبر
براي اثبات مذهب خود با آن استدلال کردهاند . ولی اگر آیات قرآن را کنار هم قرار داده مورد بررسی قرار « فخررازي » همچون
دهیم و گرفتار استنباطهاي سطحی و زودگذر نشویم ، پاسخ این سؤال ، هم در خود آیه نهفته شده و در آیات دیگر به
وضوح دیده میشود به طوري که محلّی براي سوء استفاده افراد باقی نمیگذارد .
زیرا اولًا : این تعبیر درست به آن میماند که شخص نجار بگوید قسمت زیادي از این چوبهایی را که فراهم ساختهام براي تهیه
درهاي زیبا است و قسمت زیاد دیگري براي سوزاندن و افروختن آتش ،
56 / ذاریات . -1
94 ) سوره اَعراف )
چوبهایی که صاف و محکم و سالمند در قسمت اول مصرف میکنم و چوبهاي ناصاف و بدقواره و سست و تکه پاره را در
قسمت دوم ، در حقیقت نجار دو گونه هدف دارد ، یکی هدف اصلی و دیگري هدف تبعی ، هدف اصلی او ساختن در و پیکر و
ابزار خوب است و تمام کوشش و تلاش او را در همین راه مصرف میشود ، ولی هنگامی که ببیند چوبی به درد این کار نمیخورد
، ناچار آن را براي سوزاندن کنار میگذارد ، این هدف تبعی است نه اصلی . تنها تفاوتی که این مثال با مورد بحث ما دارد این
است که تفاوت چوبها با یکدیگر اختیاري نیست ، ولی تفاوت انسانها بستگی به اعمال خودشان دارد و در اختیار خود آنها
است. بهترین گواه براي این سخن صفاتی است که براي گروه جهنمیان و بهشتیان در آیه فوق میخوانیم که نشان میدهد اعمال
خودشان سرچشمه این گروهبندي میباشد .
و به تعبیر دیگر خداوند طبق صریح آیات مختلف قرآن همه را پاك آفریده و اسباب سعادت و تکامل را در اختیار همگی گذاشته
است
( جزء نهم ( 95
ولی گروهی با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ میکنند و سرانجامشان شوم و تاریک است و گروهی با اعمال خود ، خود را
نامزد بهشت میسازند و عاقبت کارشان خوشبختی و سعادت است . سپس صفات گروه دوزخی را در سه جمله خلاصه میکند :
لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها ) . قلب در اصطلاح قرآن به ) « آنها قلبهایی دارند که با آن درك و اندیشه نمیکنند » نخست اینکه
معنی روح و فکر و نیروي عقل است یعنی با اینکه استعداد تفکر دارند و همچون بهائم و چهارپایان فاقد شعور نیستند در عین حال
از این وسیله سعادت بهره نمیگیرند و فکر نمیکنند ، در عوامل و نتایج حوادث اندیشه نمینمایند و این وسیله بزرگ رهایی از
صفحه 34 از 66
چشمهاي روشن و حقیقتبین دارند » چنگال هر گونه بدبختی را بلااستفاده در گوشهاي از وجودشان رها میسازند . دیگر اینکه
با » وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها ) . سوم اینکه ) « اما با آنها چهره حقایق را نمینگرند و همچون نابینایان از کنار آنها میگذرند
داشتن گوش سالم ، سخنان حق را
96 ) سوره اَعراف )
اینها در حقیقت » . ( و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم میسازند ( وَ لَهُمْ ءَاذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها « نمیشنوند
چراکه امتیاز آدمی از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنوا است که متأسفانه آنها همه را از « همچون چهارپایانند
بَلْ هُمْ اَضَلُّ ) . چراکه چهارپایان داراي ) « بلکه آنها ازچهارپایان گمراهتر و پستتر میباشند » . ( لانْعمِ 􀂘 دست دادهاند ( اوُلآئِکَ کَا
این استعدادها و امکانات نیستند ، ولی آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقی و تکامل را دارند ،
اما بر اثر هوا پرستی و گرایش به پستیها این استعدادها را بلااستفاده میگذارند و بدبختی بزرگ آنان از همین جا آغاز میگردد .
و به همین جهت در بیراهههاي زندگی سرگردانند ( اوُلآئِکَ هُمُ الْغفِلُونَ ) . چشمه آب حیات « آنها افراد غافل و بیخبري هستند »
کنار دستشان است ، ولی از تشنگی فریاد میکشند ، درهايسعادت در برابر رویشان باز است ، اما حتی به آن نگاه نمیکنند . از
آنچه در بالا گفته شد روشن میشود که آنها با دست خود وسایل بدبختی خویش را فراهم میسازند و نعمتهاي گرانبهاي
را به هدر میدهند ، نه اینکه خداوند اجبارا آنها را در صف دوزخیان قرار داده باشد . « گوش » و « چشم » و « عقل »
لاسْمآءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُو الَّذینَ یُلْحِدُونَ فیآاَسْمئِه سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ 􀂘 180 وَ لِلّهِ ا
( جزء نهم ( 97
و براي خدا نامهاي نیکی است خدا را با آن بخوانید و آنها را که در اسماء خدا تحریف میکنند ( و بر غیر او مینهند و
شریک برایش قائل میشوند ) رها سازید آنان به زودي جزاي اعمالی را که انجام میدادند میبینند .
است میدانیمخدا عالماست ، قادر « حُسْنی » صفات مختلف پروردگار است کههمگی نیک و همگی ، « اَسْماءُ حُسْنی » منظور از
است ، رازق است ، عادل است ، جواد است ، کریم است و رحیم و همچنین داراي صفات نیک فراوان دیگري از این قبیل میباشد
به معنی حفرهاي است که در یک طرف « لَحْد » در اصل از ماده « اِلْحاد » .
98 ) سوره اَعراف )
گفته میشود ، سپس به هر کاري که از « لَحْ د » ، قرار گرفته و به همین جهت ، به حفرهاي که در یک جانب قبر قرار داده میشود
اطلاق میگردد . « اِلْحاد » گفته شده و به شرك و بتپرستی نیز به همین جهت « اِلْحاد » حد وسط تمایل به افراط و تفریط پیدا کند
منظور از خواندن خدا به نامهاي نیک تنها این نیست که این الفاظ را بر زبان جاري کنیم و مثلًا بگوییم یا عالِمُ ، یا قادِرُ ، یا اَرْحَمَ
الرّاحِمینَ ، بلکه در واقع این است که این صفات را در وجود خودمان به مقدار امکان پیاده کنیم ، پرتوي از علم و دانش او ،
شعاعی از قدرت و توانایی او و گوشهاي از رحمت واسعهاش در ما و جامعه ما پیاده شود و به تعبیر دیگر متصف به اوصاف او و
متخلّق به اخلاقش گردیم . تا در پرتو این علم و قدرت و این عدالت و رحمت بتوانیم خویش و اجتماعی را که در آن زندگی
» : میکنیم از صف دوزخیان خارج سازیم . سپس مردم را از این نکته برحذر میدارد که اسامی خدا را تحریف نکنند و میگوید
وَ ذَرُو الَّذینَ ) « آنها که اسماء خدا را تحریف کردهاند رها سازید ، آنها به زودي به جزاي اعمال خویش گرفتار خواهند شد
یُلْحِدُونَ فی آ اَسْمئِه سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ) .
( جزء نهم ( 99
منظور از الحاد در اسماء خدا این است که الفاظ و مفاهیم آن را تحریف کنیم ، یا به اینگونه که او را به اوصافی توصیف نماییم
که شایسته آن نیست ، همانند مسیحیان که قائل به تثلیث و خدایان سه گانه شدهاند و یا اینکه صفات او را بر مخلوقاتش تطبیق
صفحه 35 از 66
العزي » و به دیگري « اللات » نماییم ، همچون بتپرستان که نام بتهاي خود را از نام خدا مشتق میکردند ، مثلًا به یکی از بتها
مشتق شده است و یا همچون مسیحیان که نام خدا را « المنان » و « العزیز » و « اللّه » میگفتند که به ترتیب از « منات » و به دیگري «
صفات « تعطیل » به مخلوقات یا « تشبیه » بر عیسی و روح القدس میگذاشتند . و یا اینکه صفات او را آنچنان تحریف کنند که به
قناعت کنند بدون اینکه این صفات را در خود و جامعهخویش بارورسازند . « اسم » و مانند آن بیانجامد . و یا تنها به
100 ) سوره اَعراف )
اسماءِ حُسْنی چیست ؟
181 وَ مِمَّنْ خَلَقْنآ اُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِه یَعْدِلُونَ
و از آنها که آفریدیم گروهی به حق هدایت میکنند و به حق اجراي عدالت مینمایند .
در واقع آنها دو برنامه ممتاز دارند ، فکرشان و هدفشان و دعوتشان و فرهنگشان حق و به سوي حق است و نیز
عملشان و برنامههایشان و حکومتشان براساس حق و حقیقت میباشد .
است و میدانیم که تمام نامهاي پروردگار مفاهیم نیکی را دربردارد و « نامهاي نیک » به معنی « اَ سماي حُسْنی » شک نیست که
بنابراین همه اسماء او اسماء حسنی است ، اعم از آنها که صفات ثبوتیه ذات پاك او است ، مانند عالم و قادر و یا آنها که صفات
و آنها که صفات فعل است و حکایت از یکی از افعال او میکند مانند خالق ، غفور ، « قدّوس » سلبیه ذات مقدس او است مانند
رحمان و رحیم . از سوي دیگر
( جزء نهم ( 101
شک نیست که صفات خدا قابل احصاء و شماره نیست زیرا کمالات او نامتناهی است و براي هر کمالی از کمالات او اسم و صفتی
» میتوان انتخاب کرد . ولی چنانکه از احادیث استفاده میشود ، از میان صفات او بعضی داراياهمیت بیشتري میباشد و شاید
که در آیه بالا آمده است، اشاره بههمینگروه ممتازتر است، زیرا در روایاتی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه « اسماء حسنی
اهلبیت علیهمالسلام به ما رسیده کرارا این مطلب دیده میشود که خداوند داراي 99 اسم است که هر کس او را به این نامها بخواند
، دعایش مستجاب و هر که آنها را شماره کند اهل بهشت است . مانند روایتی که در کتاب توحید صدوق از امام صادق از
اِنَّ لِلّهِ تَبارَكَوَتَعالی تِسْعَۀً وَ تِسْعینَاِسْما مِأَةً اِلاّ واحِ دَةً مَنْ » : پدرانش از علی نقل شده که پیغمبر صلیاللهعلیهوآله فرمود
1) و نیز در کتاب توحید از امام ). «... اَحْصاهادَخَلَالْجَنَّۀَ
ذیل آیه . « نُورُالثَّقَلَیْن » و « مَجمَعُالبَیان » و « المیزان » - 1 و 2 و 3 و 4
102 ) سوره اَعراف )
اِنَلِلّهِ عَزَّوَجَلَتِسْعَۀً وَ تِسْعینَ اِسْما مَنْ دَعَا اللّهَ بِهَا اسْتَجابَ لَهُ وَ مَنْ اَحْصاها »: علی بن موسی الرضا از پدرانشعلی نقلشدهکه فرمود
1) در کتاب صحیح بخاري و مسلم و ترمذي و کتب دیگر از منابع حدیث اهل تسنن نیز همین مضمون پیرامون ). « دَخَ لَ الْجَنَّۀَ
اسماء نود و نُه گانه خدا و اینکه هر کس خدا را با آن بخواند ، دعاي او مستجاب است یا هر کس آنها را احصاء کند ، اهل
بهشت خواهد بود ، نقل شده است .( 2) از پارهاي از این احادیث استفاده میشود که این اسامی نود و نُه گانه در قرآن است ، مانند
لِلّهِ تِسْعَۀٌ وَ تِسْعُونَ اِسْما مَنْ اَحْصاها دَخَلَ الْجَنَّۀَ وَ » : روایتی که از ابن عباس نقل شده که میگوید : پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود
(3). « هِیَ فِی الْقُرْآنِ
( جزء نهم ( 103
و به همین جهت جمعی از دانشمندان کوشش کردهاند که این اسامی و صفات را از قرآن مجید استخراج کنند ، ولی نامهایی که
صفحه 36 از 66
در قرآن مجید براي خدا آمده است بیش از 99 نام است ، بنابراین ممکن است اسماء حسنی در لابلاي آنها باشد، نه اینکه
درقرآن جز این 99 نام، نام دیگري براي خدا وجود نداشته باشد. در بعضی از روایات این نامهاي نود و نُه گانه آمده است ،( ولی
باید توجه داشت، بعضیاز این نامها به شکلی که در این روایت آمده در متن قرآن نیست ، اما مضمون و مفهوم آن در
قرآنوجوددارد) و آنروایتیاستکه درتوحید صدوقازامامصادق از پدرواجدادشازعلی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده که
لاوَّلُ ، اَلاْخِرُ اَلسَّمیعُ، اَلْبَصیرُ 􀂘 لاحَدُ ، اَلصَّمَدُ ، اَ 􀂘 وَ هِیَاللّهُ، الاِْلهُ ، الْواحِدُ ، اَ » : پس از اشاره به وجود نود و نُه نام براي خدا میفرماید
لاکْرَمُ، اَلْباطِنُ، اَلْحَیُّ، اَلْحَکیمُ ، اَلْعَلیمُاَلْحَلیمُ ، اَلْحَفیظُ، اَلْمُحِقُّ ، اَلْحَسیبُ 􀂘 لاعْلی ، اَلْباقی ، اَلْبَدیعُ ، اَلْبارِيءُ ، اَ 􀂘 ، اَلْقَدیرُ، اَلْقادِرُ ، اَلْعَلِیُّ ، اَ
، اَلْحَمیدُ ، اَلْحَفِیُّ ، اَلرَّبُّ ، اَلرَّحْمانُ ، اَلرَّحیمُ ،
104 ) سوره اَعراف )
اَلذّارِءُ ، اَلرّازِقُ ، اَلرَّقیبُ ، اَلرَّؤُفُ ، اَلرّائِیُ ، اَلسَّلامُ ، اَلْمُؤْمِنُ ، اَلْمُهَیْمِنُ ، اَلْعَزیزُ ، اَلْجَبّارُ ، اَلْمُتَکَبِّرُ، اَلسَّیِّدُ ، اَلسُّبُّوحُ ، اَلشَّهیدُ ، اَلصّادِقُ ،
اَل ّ ص انِعُ ، اَلظّ اهِرُ ، اَلْعَدْلُ ، اَلْعَفْوُ ، اَلْغَفُورُ ، اَلْغَنِیُّ ، اَلْغِیاثُ ، اَلْفاطِرُ ، اَلْفَرْدُ ، اَلْفَتّاحُ ، اَلْفالِقُ،اَلْقَدیمُ ، اَلْمَلِکُ ،
اَلْقُدُّوسُ،اَلْقَوِيُّ،اَلْقَریبُ،اَلْقَیُّومُ،اَلْقابِضُ،اَلْباسِطُ،قاضِ یُالْحاجاتِ، اَلْمَجیدُ ، اَلْمَوْلی ، اَلْمَنّانُ ، اَلْمُحیطُ ، اَلْمُبینُ ، اَلْمُغیثُ ، اَلْمُصَوِّرُ ،
اَلْکَریمُ ، اَلْکَبیرُ ، اَلْکافی ، کاشِفُ الضُّرِّ ، اَلْوَتْرُ ، اَلنُّورُ ، اَلْوَهّابُ ، اَلنّاصِ رُ ، اَلْواسِعُ ، اَلْوَدُودُ ، اَلْهادي ، اَلْوَفِیُّ ، اَلْوَکیلُ ، اَلْوارِثُ ، اَلْبَرُّ ،
(1) .« اَلْباعِثُ ، اَلتَّوّابِ ، اَلْجَلیلُ ، اَلْجَوادُ ، اَلْخَبیرُ ، اَلْخالِقُ ، خَیْرُ النّاصِرینَ ، اَلدَّیّانُ ، اَلشَّکُورُ ، اَلْعَظیمُ اَللَّطیفُ ، اَلشّافی
منظوراز خواندن خدا به این نامها و » ولی آنچه در اینجا بیشتر اهمیت دارد و باید مخصوصا به آن توجه داشته باشیم این استکه
جلد 8 ، صفحه 376 ( نقل از توحید صدوق ) . ، « المیزان » -1
( جزء نهم ( 105
یا احصاء و شمارش اسماءحسناي پروردگار، این نیست که هر کس این 99 اسم را بر زبان جاري کند و بدون توجه به محتوا و
مفاهیم آنها تنها الفاظی بگوید سعادتمند خواهد بود و یا دعایش به اجابت میرسد ، بلکه هدف این است که به این اسماء و
صفات ایمان داشته باشد و پس از آن بکوشد در وجود خود پرتوي از مفاهیم آنها یعنی از مفهوم عالم و قادر و رحمان و رحیم و
مسلما چنین کسی هم بهشتی خواهد بود و ،« حلیم و غفور و قَوِيّ و قَیُّوم و غَنِیّ و رازق و امثال آن را در وجود خود منعکس سازد
هم دعایش مستجاب و به هر خیر و نیکی نایل میگردد . ضمنا از آنچه گفتیم روشن میشود که اگر در پارهاي از روایات و دعاها
اسامی دیگري براي خدا غیر از این اسماء ذکر شده و حتی شماره نامهاي خدا در بعضی از دعاها به یک هزار رسیده هیچگونه
منافاتی با آنچه گفتیم ندارد ، زیرا اسماء خدا حد و حصر و انتهایی ندارد و مانند کمالات ذات بیانتهایش نامحدود است. هرچند
پارهاي از این صفات و اسماء
106 ) سوره اَعراف )
امتیازي دارد . و نیز اگر در بعضی از روایات مانند روایتی که در اصول کافی از امامصادق در تفسیر این آیه نقل شده میخوانیم
1)اشاره به آن است که پرتو نیرومندي از آن ) « لاسْماءُ الْحُسْنی : به خدا سوگند ما اسماء حسناي خدا هستیم 􀂘 نَحْنُ وَاللّهِ ا » : فرمود
صفات الهی در وجود ما منعکسشده و شناخت ما به شناخت ذات پاکش کمکمیکند. و یا اگر در بعضی دیگر از احادیث آمده
خلاصه میشود ، نیز به خاطر آن است که همه صفات او به ذات پاك یکتایش « توحید خالص » است که همه اسماء حسنی در
برمیگردد . فخر رازي در تفسیرش به مطلبی اشاره میکند که از جهتی قابل ملاحظه است و آن اینکه تمام صفات پروردگار به دو
(2). « نیازمندي دیگران به ذات پاك او » و یا « بی نیازي ذاتش از همه چیز » حقیقت بازگشت میکند ، یا به
اسم اعظم خدا
صفحه 37 از 66
. جلد 2 ، صفحه 103 ، « نُورُ الثَّقَلَیْن » -1
. جلد 15 ، صفحه 66 ، « تفسیر فخر رازي » -2
( جزء نهم ( 107
روایات گوناگونی وارد شده و از آنها چنین استفاده میشود که هر کس از این اسم باخبر باشد ، نه فقط « اسم اعظم » پیرامون
دعایش مستجاب است ، بلکه با استفاده از آن میتواند به فرمان خدا در جهان طبیعت تصرف کند و کارهاي مهمی انجام دهد . در
کدام یک از اسماء خدا است ، بسیاري از دانشمندان اسلامی بحث کردهاند و غالبا بحثها بر محور این دور « اسم اعظم » اینکه
میزند که از میان نامهاي خدا نامی را بیابند که این خاصیت عجیب و بزرگ را داشته باشد.
ولی ما فکر میکنیم آنچه بیشتر باید از آن جستجو کرد ، این است که نام و صفاتی را بیابیم که با پیاده کردن مفهوم آن در وجود
خودمان آنچنان تکامل روحی بیابیم که آن آثار بر آن مترتب گردد . به تعبیر دیگر مسأله مهم تخلق به این صفات و واجد شدن
این مفاهیم و متصف شدن به این اوصاف است وگرنه یک شخص آلوده و پست با دانستن یککلمه چگونه ممکن است، مُسْتَجابُ
الدَّعْوَةِ و مانند آن شود. اگر میخوانیم که پیامبران و پیشوایان بزرگ از اسم اعظم آگاه بودند ، مفهومش این است که
حقیقت این اسم بزرگ خدا را در وجود خودشان پیاده کرده بودند و در پرتو این حالت خداوند چنان مقام والایی
به آنها داده بود.
108 ) سوره اَعراف )
گروه رستگاران
در آیه فوق خواندیم که گروهی از بندگان خدا به سوي حق دعوت میکنند و به آن حکم مینمایند . در اینکه منظور از این
گروه چه اشخاصی هستند تعبیرات مختلفی در روایاتی که در منابع حدیث اسلامیآمده است دیدهمیشود، ازجمله درحدیثی از امیر
1) یعنی پیروان راستین این پیامبر و آنهایی که از هر ). « منظور امت محمّد صلیاللهعلیهوآله است » : مؤمنان نقل شده که فرمود
گونه تحریف و تغییر و بدعت و انحراف از اصول و تعلیمات آن حضرت برکنار ماندند . به همین جهت در حدیث دیگري از آن
وَالَّذي » : حضرت نقل شده که فرمود
. جلد 2، صفحه 105 ،« نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء نهم ( 109
نَفْسی بِیَدِه لَتَفَرَّقَنَّ هذِهِ الاُْمَّۀُ عَلی ثَلاثَۀٍ وَ سَبْعینَ فِرْقِۀً کُلُّها فِی النّارِ اِلاّ فِرْقِۀٌ" وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِه یَعْدِلُونَ " وَ هذِهِ الَّتی
تَنْجُو مِنْ هذِهِ الاُْمَّۀِ : سوگند به آن کس که جانم به دست او است امت به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند که همه در دوزخند جز
(1). « یک گروه که خداوند در آیه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّۀٌ ... به آنها اشاره کرده است ، تنها آنها اهل نجاتند
ممکن است عدد 73 فرقه عدد تکثیر باشد و اشاره به گروههاي مختلفی است که در طول تاریخ اسلام با عقاید عجیب و غریب روي
بهچشم میخورد . در « تاریخ عقاید » کار آمدند و خوشبختانه غالب آنها منقرض شدهاند و امروز تنها نامی از آنها در کتب
حدیث دیگري که در منابع اهل تسنن از علی نقل شده میخوانیم که علی ضمن اشاره به گروههاي مختلفی که در آینده در امت
(1). « گروهی که اهل نجاتند من و شیعیان و پیروان مکتب من هستند » : اسلامی پیدا میشوند ، فرمود
. جلد 2 ، صفحه 105 ، « نُورُ الثَّقَلَیْن » -1
110 ) سوره اَعراف )
درروایات دیگري نیزآمدهاستکه منظوراز آیه فوقائمهاهلبیت علیهمالسلام است .( 2) روشن است که روایات فوق همگی یک
صفحه 38 از 66
واقعیت را تعقیب میکنند و بیان مصداقهاي مختلف از این واقعیتاند و آن اینکه آیه اشاره به گروهی است که دعوتشان به سوي
حق و عمل و حکومت و برنامههایشان حق است و در مسیر اسلام راستین گام برمیدارند، منتها بعضی در رأس این گروه قرار
دارند و بعضی در مراحل دیگرند، جالب توجه اینکه باتمام اختلافاتیکه از نظر مراحل علمی و نژاد و زبان و مانند آن دارند،
نه اُمَم ) تعبیر کردهاست . ) « اُمَّت » یکامت و یک گروه بیش نیستند، زیرا قرآن از آنها به
مجازات استدراج
182 وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِایتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ
. جلد 2 ، صفحه 53 ، « تفسیر برهان » -1
. جلد 2 ، صفحه 104 و 105 ، « نُورُ الثَّقَلَیْن » -2
( جزء نهم ( 111
و آنها که آیات ما را تکذیب کردند تدریجا از آن راه که نمیدانند گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد .
در تعقیب بحثی که در آیات گذشته پیرامون حال گروه دوزخیان بود ، در این دو آیه یکی از مجازاتهاي الهی را که به صورت
از آن تعبیر « عذاب اِسْتِدْراج » یک سنت درباره بسیاري از گناهکاران سرکش اجرا میشود، بیان شده و آن همانچیزي است که به
و هر دو مورد درباره « قلم » میشود . استدراج در دو مورد از قرآن مجید آمده است یکی در این آیه و دیگر آیه 44 سوره
انکارکنندگان آیات الهی است. به طوري که اهل لغت گفتهاند استدراج دو معنی دارد ، یکی اینکه چیزي را تدریجا بگیرند (زیرا
است ، همانگونه که انسان در صعود و نزول از طبقات پایین عمارت به بالا « پلّه » گرفته شده که به معنی « دَرَجَ ۀ » اصل این ماده از
، یا به عکس ، از پلهها استفاده میکند، همچنین هرگاه چیزي را تدریجا و مرحله به مرحله بگیرند یا گرفتار سازند به این عمل
استدراج گفته میشود) .
112 ) سوره اَعراف )
پیچیدن است ، همانگونه که یک طومار را به هم میپیچند ( این دو معنی را راغب در کتاب مفردات نیز « استدراج » معنی دیگر
باز میگردند . « انجام تدریجی » آورده است ) ولی بادقت روشنمیشودکه هردوبهیکمفهومکلی و جامع یعنی
که در آیه فوق به آن اشاره شده و از آیات دیگر قرآن و احادیث استفاده میشود چنین است که « مجازات استدراجی » در مورد
خداوند گناهکاران و طغیانگران جسور و زورمند را طبق یک سنت ، فورا گرفتار مجازات نمیکند ، بلکه درهاي نعمتها را به
روي آنها میگشاید ، هر چه بیشتر در مسیر طغیان گام برمیدارند ، نعمت خود را بیشتر میکند و این از دو حال خارج نیست ، یا
عملی شده و یا اینکه بر غرور و بیخبریشان « هدایت الهی » این نعمتها باعث تَنَبُّه و بیداریشان میشود ، که در این حال برنامه
میافزاید در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله ، دردناكتر است ، زیرا به هنگامی که غرق انواع ناز و
نعمتها میشوند خداوند همه را از آنها میگیرد و طومار زندگانی آنهارادرهممیپیچد و اینگونه مجازات بسیار سختتر است
.
( جزء نهم ( 113
این معنی « مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ » البته این معنی با تمام خصوصیاتش در کلمه استدراج به تنهایی نیفتاده ، بلکه با توجه به قید
استفاده میشود . به هر حال این آیه به همه گنهکاران هشدار میدهد که تأخیر کیفر الهی را دلیل بر پاکی و درستی خود و یا
ضعف و ناتوانی پروردگار ، نگیرند و ناز و نعمتهایی را که در آن غرقند ، نشانه تقربشان به خدا ندانند ، چه بسا این پیروزيها و
نعمتهایی که به آنها میرسد مقدمه مجازات استدراجی پروردگار باشد ، خدا آنها را غرق نعمت میکند و به آنها مهلت
صفحه 39 از 66
میدهد و بالا و بالاتر میبرد ، اما سرانجام چنان بر زمین میکوبد که اثري از آنها باقی نماند و تمام هستی و تاریخشان
را درهم میپیچد .
اِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فی ذاتِ یَدِه فَلَمْ یَرَهْ ذلِکَ اسْتِدْراجا فَقَدْ اَمِنَ مَخُوفا : کسی » : امیر مؤمنان علی در نهج البلاغه میفرماید
114 ) سوره اَعراف )
1) امام صادق ). « که خداوند به مواهب و امکاناتش وسعت بخشد و آن را مجازات استدراجینداند، از نشانه خطر غافل مانده است
کَمْ مِنْ مَغْرُورٍ بِما قَدْ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ یَسْتُرُ اللّهُ عَلَیْهِ وَ کَمْ مِنْ مَفْتُونٍ بِثَناءِ النّاسِ عَلَیْهِ : چه بسیارند » : میفرماید
کسانی که بر اثر نعمتهاي پروردگار مغرور میشوند و چه بسیارند گنهکارانی که خداوند بر گناهشان پرده افکنده ولی با ادامه
2) و نیز از همان امام ، در تفسیر ). « گناه به سوي مجازات پیش میروند و چه بسیارند کسانی که از ثناخوانی مردم فریب میخورند
هُوَ الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَتُجُدِّدَ لَهُ النِّعْمَۀُ مَعَهُ تُلْهیهِ تِلْکَ النِّعْمَۀُ عَنِ الاِْسْتِغْفارِ عَنْ ذلِکَ الذَّنْبَ : » : آیه فوق چنین نقل شده که فرمود
منظور از این آیه بنده گنهکاري است که پس از انجام گناه ، خداوند او را مشمول نعمتی قرار
. جلد 2 ، صفحه 106 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » - 1 و 2
( جزء نهم ( 115
1) و نیز از همان امام در ). « میدهد ولی او نعمت را به حساب خوبی خودش گذاشته و از استغفار در برابر گناه غافلش میسازد
اِنَّ اللّهَ اِذا اَرادَ بِعَبْدٍ خَیْرا فَاَذْنَبَ ذَنْبا اَتْبَعَهُ بِنِقْمَۀٍ وَ یُذَکِّرُهُ الاِْسْتِغْفارَ وَ اِذا اَرادَ بِعَبْدٍ شَرّا فَاَذْنَبَ ذَنْبا اَتْبَعَهُ » : کتاب کافی چنین نقل شده
بِنِعْمَۀٍ لِیُنْسِیَهُ الاِْسْتِغْفارَ وَ یَتَمادي بِها وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ ، بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعاصی : موقعی که خداوند
خیر بندهاي را بخواهد به هنگامی که گناهی انجام میدهد او را گوشمالی میدهد تا به یاد توبه بیفتد و هنگامی که شرّ بندهاي را (
به اثر اعمالش ) بخواهد موقعی که گناهی میکند نعمتی به او میبخشد تا استغفار را فراموش نماید و به آن ادامه دهد ، این همان
است که خداوند عز و جل فرموده" : سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ " یعنی از طریق نعمتها به هنگام معصیت
(1).« آنها را تدریجا از راهی که نمیدانند گرفتار میسازیم
. جلد 2 ، صفحه 106 ، « نُورُ الثَّقَلَیْن »-1
116 ) سوره اَعراف )
183 وَ اُمْلی لَهُمْ اِنَّ کَیْدي مَتینٌ
و بهآنها مهلت میدهیم (تا مجازاتشان دردناكتر باشد) زیرا طرح و نقشه من قوي ( و حساب شده ) است ( و
هیچکس را قدرت فرار از آن نیست ) .
در اصل لغت به معنی چارهجویی و جلوگیري کردن کسی از رسیدن به « مکر » . از نظر معنی همسان است « مکر » با « کَیْد »
که در مفهوم فارسی امروز آن استفاده میشود در مفهوم عربی آن نیست . « نقشههاي موذیانه » مقصود او است و معنی
گرفته شده که به معناي عضله محکمیاست که در پشت قرار دارد . زیرا « مَتْن » به معنی قوي و شدید است و اصل آن از « مَتین »
شتاب و عجله مال کسانی است که قدرت کافی ندارند و میترسند
. جلد 2 ، صفحه 53 ، « تفسیر برهان » -1
( جزء نهم ( 117
ولی نقشه خدا و مجازاتهایش آنچنان قوي و حساب شده است که هیچکس را قدرت فرار از » فرصت از دستشان برود
. « آن نیست
184 اَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّۀٍ اِنْ هُوَ اِلاّ نَذیرٌ مُبینٌ
صفحه 40 از 66
آیاآنهافکرنکردندکههمنشینشان (پیامبر) هیچگونه آثاري ازجنونندارد(پس چگونه چنیننسبت نارواییبهاو میدهند ) او فقط
بیمدهنده آشکاري است ( که مردم را متوجّه مسؤولیتهایشان میسازد ) .
همانگونه که بزرگان اهل لغت گفتهاند به معنی جنون است و ریشهاصلی آن بهمعنی پوشش و حایل آمده گویا به هنگام « جِنَّۀ »
جنون پوششی به روي عقل میافتد . اشاره به اینکه پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله شخص ناشناختهاي در میان آنها نبود و به تعبیر
یعنی دوست و همنشینشان محسوب میشد ، بیش از چهل سال در میان آنها رفت و آمد داشته و هموارهفکر و « صاحب » خودشان
تدبیرش را دیدهاند و آثار نبوغ را در وي مشاهده کردهاند ، کسی که قبل از این دعوت ، از عقلاي بزرگ آن جامعه محسوب
میشد ، چگونه یکبار چنین وصلهاي را به وي چسباندند ، آیا بهتر نبود به جاي چنین نسبت ناروایی در این فکر فرو روند که
ممکن است دعوت او حق باشد و مأموریتی از طرف پروردگار یافته باشد ؟
118 ) سوره اَعراف )
رْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ اَنْ عَسیآ اَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ اَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدیثٍ 􀂘 185 اَوَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّمواتِ وَ الا
بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ
آیا آنها در حکومت و نظام آسمانها و زمین و آنچه خدا آفریده است ( از روي دقت و عبرت ) نظر نیفکندند ؟ ( و آیا دراین نیز
اندیشه نکردند که ) شاید پایان زندگی آنها نزدیک شده باشد ( اگر به این کتاب آسمانی روشن ایمان نیاورند ) به کدام سخن
بعد از آن ایمان خواهند آورد ؟
به معنی حکومت و مالکیت « مُلْک » در اصل از ریشه « مَلَکُوت »
( جزء نهم ( 119
به آن براي تأکید و مبالغه میباشد و معمولًا به حکومت مطلقه خداوند بر سراسر عالم هستی گفته « ت » و « واو » است و اضافه
میشود . نظر افکندن در نظام شگرف این عالم هستی که پهنه ملک و حکومت خدا است ، هم نیروي خداپرستی و ایمان به حق را
تقویت میکند و هم روشنگر وجود یک هدف مهم در این عالم بزرگ و منظم است و در هر دو صورت ، انسان را به جستجوي
نماینده خدا و رحمتی که بتواند هدف آفرینش را پیاده کند میفرستد . سپس براي اینکه آنها را از خواب غفلت بیدار سازد
آیا در این موضوع نیز اندیشه نکردند که ممکن است پایان زندگی آنها نزدیک شده باشد ، اگر امروز ایمان نیاورند » : میفرماید
و دعوت این پیامبر را نپذیرند و قرآنیراکه بر او نازل شده است با این همه نشانههاي روشن قبول نکنند ، به کدام سخن بعد از آن
وَ اَنْ عَسی اَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ اَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَ دیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ) . یعنی اولاً چنان نیست که عمر آنها ) « ؟ ایمان خواهند آورد
جاودانی باشد ، فرصتها به سرعت درگذرند و هیچکس نمیداند فردا زنده خواهد بود یا نه ، پس با این حال امروز و فردا کردن و
مسائل را پشت گوش انداختن هرگز کار عاقلانهاي نیست . ثانیا اگر آنها به این قرآن با این همه نشانههاي روشنی که در آن از
خداست ایمان نیاورند آیا در انتظار کتابی از این برتر و بالاترند ؟ آیا ممکن است به گفتار و سخن و دعوت دیگر ایمان
بیاورند .
120 ) سوره اَعراف )
همانطور که مشاهده میکنیم آیات فوق تمام راههاي فرار را به روي مشرکان میبندد ، از یک طرف آنها را متوجه سابقه عقل و
درایت پیامبر صلیاللهعلیهوآله میکند تا به اتهام جنون از شنیدن دعوتش فرار نکنند ، از سوي دیگر متوجه نظام آفرینش و
آفریدگار و هدف خلقت میسازد تا بدانند بیهوده آفریده نشدهاند و از سوي سوم متوجه زودگذرا بودن زندگی میکند تا امروز و
فردا نکنند و از سوي چهارم میگوید : اگر به کتابی به این روشنی ایمان نیاورند ، در آینده به هیچ چیزي ایمان
نخواهند آورد ، زیرا از این بالاتر تصور نمیشود .
صفحه 41 از 66
194 اِنَّ الَّذینَ تَدْعُوْنَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ اَمْثالُکُمْ
( جزء نهم ( 121
فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صدِقینَ
آنهایی را که غیر از خدا میخوانید ( و پرستش میکنید ) بندگانی همچون خود شماهستند ، آنها را بخوانید و اگر راست
میگویید باید به شما پاسخ دهند ( و تقاضایتان را برآورند ) .
دقت در مضمون این آیه و آیه بعد نشان میدهد که با چهار دلیل ، منطقبتپرستان ابطالگردیده و سرّ اینکه قرآن با استدلالهاي
بدترین دشمن ایمان و سعادت « شرك » مختلف ، پیرامون این مسأله بحث میکند و هر زمان برهانی تازه ارائه میدهد این است که
فرد و جامعه است و چون ریشهها و شاخههاي گوناگون در افکار بشر دارد و هر زمان به شکل تازهاي ظهور میکند و جوامع
انسانی را مورد تهدید قرار میدهد لذا قرآن از هر فرصتی براي قطع این ریشه خبیث و شاخههایش استفاده میکند . نخست
میگوید: ( اِنَالَّذینَ تَدْعَوْنَ مِنْ دُونِاللّهِ عِبادٌ اَمْثالُکُمْ ). بنابراین معنی ندارد که انسان در مقابل چیزي که مثل خود او است ، به
سجده بیفتد و دست نیاز بهسوي او دراز کند و مقدرات و سرنوشتش را در دست او بداند . بهتعبیر دیگر مفهوم آیه این است
که اگر دقت کنید میبینید ، آنها هم جسم دارند و اسیر زنجیر مکان و زمان هستند و محکوم قوانین طبیعتند و هم محدود از نظر
عمر و زندگی و تواناییهاي دیگر ، خلاصه هیچ امتیازي بر شما ندارند ، تنها با خیال و وهم امتیازي براي آنها
ساختهاید .
122 ) سوره اَعراف )
» را به « عبد » به معنی بنده است اطلاق شده در حالی که « عبد » که جمع « عباد » در اینکه چرا در این آیه به معبودهاي بتپرستان
میگویند ، تفسیرهاي متعددي وجود دارد . نخست اینکه ممکن است اشاره به معبودهاي انسانی ، همچون مسیح « موجود زنده
براي مسیحیان و فرشتگان براي بتپرستان عرب و امثال آن بوده است . دیگر اینکه ممکن است روي توهمی که آنها پیرامون
بتها داشتند با آنها سخن گفتهباشدکه اگر فرضا آنهاداراي عقل و شعوري هم باشند ، موجودي برتر از شما نخواهند بود . سوم
در لغت گاهی به معنی « عبد » اینکه
( جزء نهم ( 123
موجودي که تحت تسلط و فرمان دیگري است و در برابر آن خاضع است ، هر چند عقل و شعور نداشته باشد ، نیز گفته شده ، از
گفته شده است . سپس اضافه میکند اگر فکر میکنید آنها قدرت و « مُعَبَّد » جمله به جادهاي که مرتبا از آن رفت و آمد میکنند
فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ ) « آنها را بخوانید ببینید آیا شما را جواب میدهند اگر راست میگویید » شعوري دارند
صدِقینَ ) . و این دومین دلیلی است که براي ابطال منطق آنها بیان شده و آناینکه سکوت مرگبارشان نشانه بیعرضگی آنها و
عدم قدرتشان بر هر چیز است .
195 أَلَهُمْاَرْجُلٌ یَمْشُونَبِهآ اَمْلَهُمْاَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهآ اَمْ لَهُمْ اَعْیُنٌ یُبْصِ رُونَ بِهآ اَمْ لَهُمْ ءَاذنٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکآءَکُمْ ثُمَّ
کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ
آیا (آنها لااقل همانند خود شما) پاهایی دارند که با آن راه بروند ؟ یا دستهایی دارند که با آن چیزي را بگیرند (و کاري
انجامدهند)؟ یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟ یا
124 ) سوره اَعراف )
گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟(نه، هرگز، هیچکدام) بگو (اکنون که چنین است) این بتهایی را که شریک خدا قرار دادهاید
( بر ضد من ) بخوانید و براي من نقشه بکشید و لحظهاي مهلتندهید(تا بدانیدکاريازآنهاساخته نیست).
صفحه 42 از 66
به معنی گرفتن با قدرت و صولت و شدت است . « بَطْش » از ماده « یَبْطِشُون »
به این ترتیب آنها به قدري ضعیفند ، که حتی براي جابجا شدن نیاز به کمک شما دارند و براي دفاع از موجودیت خود ، نیازمند
به حمایت هستند ، نه چشم بینا ، نه گوش شنوا و نه هیچ احساس دیگري در آنها وجود ندارد . سرانجام در پایان آیه ضمن تعبیر
دیگري که در حکم چهارمین استدلال است میگوید : ( قُلِ ادْعُوا شُرَکآءَکُمْ ثُمَّ کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونَ ) . یعنی اگر من دروغ میگویم
و آنها مقربان خدا هستند و من به حریم احترامشان جسارت کردهام، پس چرا آنها مرا غضب نمیکنند و نیروي آنها و شما
کمترین تأثیري در وضع من ندارند ، بنابراین بدانید اینها موجودات غیر مؤثري هستندکه توهمات شما بهآنها نیرو بخشیده .
196 اِنَّ وَلِیِیَاللّهُ الَّذي نَزَّلَالْکِتبَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّلِحینَ
( جزء نهم ( 125
(اما) ولی و سرپرست من خدایی است که این کتاب را نازل کرده است و او سرپرست همه صالحان است .
197 وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِه لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لاآ اَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ
و کسانی را که شما جز او میخوانید نمیتوانند یاریتان کنند و نه (حتی) خودشان را یاري دهند.
198 وَ اِنْتَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدي لا یَسْمَعُوا وَ تَریهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ
و اگر از آنها هدایت بخواهید سخنانتان را نمیشنوند و آنهارامیبینی(کهباچشمهايمصنوعیشان)بهتونگاهمیکنند اما در حقیقت
نمیبینند .
126 ) سوره اَعراف )
مضمون دو آیه اخیر در آیات گذشته نیز آمده بود و این تکرار به خاطر تأکید هر چه بیشتر روي مسأله مبارزه با بتپرستی و
ریشهکنکردن نفوذآن در روح و فکرمشرکاناز طریق تلقین مکرر است.
199 خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجهِلینَ
باآنها مداراکن و عذرشان را بپذیر و به نیکیها دعوت نما و از جاهلان روي بگردان ( و با آنها ستیزه مکن ) .
200 وَ اِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ
و هرگاه وسوسهاي از شیطان به تو رسد به خدا پناه بر ، که او شنونده و دانا است.
گاهی به معنی مقدار اضافی چیزي آمده و گاهی به معنی حدّ وسط و میانه و گاه به معنی قبول عذر خطاکار و بخشیدن او و « عَفْو »
گاه به معنی آسان گرفتن کارها . قرائن آیات نشان میدهد که آیه فوق ارتباط با مسائل مالی و گرفتن مقدار اضافی از اموال
مردم که
( جزء نهم ( 127
« انتخاب حدّ وسط و میانه » و « گذشت » و « آسان گرفتن » بعضی از مفسران گفتهاند ندارد ، بلکه مفهوم مناسب ، همان
( است .( 1
از ماده نَزْغ به معنی ورود در کاري ، به قصد افساد و یا تحریک بر آن است . آیه مورد بحث اشاره به سه قسمت از « یَنْزَغَنَّکَ »
در طرزرفتار بامردمسختگیرمباش و » : وظایف رهبران و مبلغان بهصورت خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآله شده ، در آغاز میگوید
خُذِ الْعَفْوَ ) . بدیهی است اگر رهبر و مبلّغ ، شخص ) « باآنهامداراکن، عذرشان را بپذیر و بیشازآنچه قدرتدارند ازآنها مخواه
سختگیري باشد به زودي جمعیت از اطراف او پراکنده میشوند و نفوذ خود را در قلوب از دست خواهد داد، همانطورکه قرآن
وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ : اگر سختگیر و بداخلاق و سنگدل بودي به طور مسلم از گرد تو » : مجید میگوید
2) سپس دومین دستور را به ). « پراکنده میشدند
صفحه 43 از 66
به جلد 2 تفسیر نمونه صفحه 80 مراجعه شود . « عفو » -1 براي توضیح بیشتر درباره معنی
159 / آل عمران . -2
128 ) سوره اَعراف )
مردم را به کارهاي نیک و آنچهرا عقلوخرد، شایستهمیشناسد و خداوند آن را نیک معرفی کرده ، دستور » : این صورت میدهد
وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ ) . اشاره به اینکه ترك سختگیري مفهومش مجامله کاري نیست ، بلکه باید رهبران و مبلغان همه حقایق را ) « ده
بگویند و مردم را به سوي حق دعوت کنند و چیزي را فروگذار ننمایند . درمرحله سومدستور به تحمل و بردباري در برابر جاهلان
وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجهِلینَ). رهبران و مبلغان در مسیر خود با افراد ) « از جاهلان روي بگردان و با آنها ستیزه مکن » : داده میگوید
متعصب ، لجوج ، جاهل و بیخبر و افراديکه سطح فکر و اخلاق آنها بسیار پایین است ، روبرو میشوند، ازآنهادشنام میشنوند،
هدف تهمتشان قرار میگیرند ، سنگ در راهشان میافکنند . راه پیروزي بر این مشکل گلاویز شدن با جاهلان نیست ، بلکه بهترین
راه تحمل و حوصله ، نادیده گرفتن و
( جزء نهم ( 129
نشنیده گرفتن اینگونه کارها است و تجربه نشانمیدهد براي بیدارساختن جاهلان و خاموشکردن آتش خشم و حسد و تعصبشان،
این بهترین راه است . در آیه دوم دستور دیگري میدهد که در حقیقت چهارمین وظیفه رهبران و مبلغان را تشکیل میدهد
و آن اینکه بر سر راه آنها همواره وسوسههاي شیطانی در شکل مقام ، مال ، شهوت و امثال اینها خودنمایی میکند و
شیطان و شیطان صفتان میکوشند آنهارا از طریق این وسوسهها از مسیرشان منحرف سازند و از هدفشان بازدارند .
جامعترینآیه اخلاقی در قرآن
از امام صادق چنین نقل شده که در قرآن مجید ، آیهاي جامعتر در مسائل اخلاقی از آیه فوق ( آیه نخست ) نیست .( 1) بعضی از
» و « غضب » و « عقل » دانشمندان در تفسیر این حدیث ، چنین گفتهاند ، که از اصول فضایل اخلاقی بر طبق اصول قواي انسانی که
است و در جمله وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ ( به نیکیها و « حکمت » است در سه قسمت خلاصه میشود . فضاي عقلی که نامش « شهوت
است و در خُ ذِ الْعَفْو خلاصه « عفت » شایستگیها دستور ده ) خلاصه شده . و فضایل نفسی در برابر طغیان و شهوت که نامش
است ، در ( وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجهِلینَ) منعکس گردیده است . « شجاعت » گردیده . و تسلط بر نفس در برابر قوّه غضبیه که نامش
حدیث فوق را خواه به صورتی که مفسران گفتهاند و در بالا اشاره شد تفسیر کنیم و خواه به صورت شرایط رهبر که ما عنوان
کردیم ، تفسیر شود ، این واقعیت را بیان میکند که جملههاي کوتاه و فشرده آیه فوق متضمن یک برنامه جامع و وسیع و کلی در
زمینههاي اخلاقی و اجتماعی است ، به طوري که میتوان همه برنامههاي مثبت و سازنده و فضایل انسانی را در آن پیدا کرد و
آمیخته با وسعت و عمق معنی، در آیه فوق کاملًا منعکس است . « فشرده گویی » بهگفته بعضی از مفسران ، اعجاز قرآن در شکل
ذیل آیه . ، « مجمع البیان » -1
130 ) سوره اَعراف )
توجه به این
( جزء نهم ( 131
نکته نیز لازم است که مخاطب در آیه گرچه شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله است ولی همه امت و تمامی رهبران و مبلغان را شامل
میشود . و نیز توجه بهاین نکته لازماستکه درآیات فوق، هیچ مطلبی که مخالف مقام عصمت بوده باشد وجود ندارد ، زیرا
پیامبران و معصومان هم در برابر وسوسههاي شیطان باید خود را به خدا بسپارند و هیچ کس از لطف و حمایت خدا در برابر
صفحه 44 از 66
وساوس شیاطین و نفس بینیاز نیست ، حتی معصومان . دربعضیاز روایات نقلشده هنگامیکه نخستینآیه فوق نازلشد، پیامبر
صلیاللهعلیهوآله از جبرئیل درباره آن توضیح خواست ( که چگونه با مردم مدارا و ترك سختگیري کند ) جبرئیل گفت: نمیدانم
یا مُحَمَّدُ اِنَّ اللّهَ یَأْمُرُكَ اَنْ تَعْفُوا » : باید از آنکه میداند سؤال کنم ، سپس بار دیگر بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شد و گفت
عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تُعْطی مَنْ حَرَمَکَ وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ : اي محمّد ! خداوند به تو دستور میدهد از آنها که به تو ستم کردهاند (
به هنگامی که قدرت پیدا کردي انتقام نگیري و ) گذشت نمایی و به آنهاکه تو را محروم ساختهاند، عطا کنی و به آنها
(1). « که از تو بریدهاند پیوند برقرار سازي
132 ) سوره اَعراف )
وسوسههاي شیطان
201 اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طآئِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ
پرهیزکاران هنگامیکه گرفتار وسوسههاي شیطانشوند به یاد ( خدا و پاداش و کیفر او ) میافتند (در پرتو یاد او راه حق را
میبینندو)بینامیگردند.
است ، گویا وسوسههاي شیطانی همچون طواف کنندهاي پیرامون فکر و روح انسان « طواف کننده » به معنی « طائِف »
پیوسته گردش میکنند تا راهی براي نفوذ بیابند ، اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد ، آنها را از خود
دور ساخته و رهایی مییابد وگرنه سرانجام در برابر وسوسهها تسلیم میگردد .
ذیل آیه . ، « مجمع البیان » -1
( جزء نهم ( 133
اصولاً هر کس در هر مرحلهاي از ایمان و در هر سن و سال گهگاه گرفتار وسوسههاي شیطانی میگردد و گاه در خود احساس
میکند که نیروي محرك شدیدي در درون جانش آشکار شده و او را به سوي گناه دعوت میکند ، این وسوسهها و تحریکها،
مسلما در سنینجوانی بیشتر است ، در محیطهاي آلوده ، همچون محیطهاي امروز که مراکز فساد در آن فراوان و آزادي نه به معنی
حقیقی بلکه به شکل بیبند و باري همه جا را فراگرفته و دستگاههاي تبلیغاتی غالبا در خدمت شیطان و وسوسههاي شیطانی هستند ،
است که در آیه مورد بحث به « تقوي » فزونتر میباشد ، تنها راه نجات از آلودگی در چنین شرایطی ، نخست فراهم ساختن سرمایه
و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا ، یاد الطاف و نعمتهاي او و مجازاتهاي « مراقبت » آن اشاره شده و سپس
دردناك خطاکاران است . در روایات کرارا به اثر عمیق ذکرخدا در کنار زدن وسوسههاي شیطان اشاره شده است . حتی افراد
بسیار باایمان و دانشمند و باشخصیت همیشه احساس خطر در مقابل وسوسههاي شیطانی میکردند و از طریق مراقبت که در
علم اخلاق بحث مشروحی دارد با آن میجنگیدند .
134 ) سوره اَعراف )
اصولاً وسوسههاي نفس و شیطان همانند میکربهاي بیماري زا است ، که در همه وجود دارند ، ولی به دنبال بنیههاي ضعیف و
جسمهاي ناتوان میگردند ، تا در آنجا نفوذ کنند اما آنها که جسمی سالم و نیرومند و قوي دارند ، این میکربها را از خود دفع
میکنند .
به هنگام یاد خدا چشمشان بینا میشود و حق را میبینند ) اشاره به این حقیقت است که وسوسههاي ) « اِذاهُمْ مُبْصِ رُونَ » جمله
شیطانی پرده بر دیده باطنی انسان میافکند ، آنچنان که راه را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمیشناسد ، ولی یاد
خدا به انسان بینایی و روشنایی میبخشد و قدرت شناخت واقعیتهارا به او میدهد، شناختی که نتیجهاش نجات از چنگال
صفحه 45 از 66
وسوسهها است.
202 وَ اِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ
(ولیناپرهیزکاران)برادرانشان(یعنیشیاطین) آنانرا پیوسته
( جزء نهم ( 135
در گمراهی پیش میبرند و باز نمیایستند .
اِنَّ » : به مشرکان و گنهکاران بازمیگردد، چنانکه در آیه 27 سورهاسراء میخوانیم « هُمْ » کنایه از شیاطین است و ضمیر « اِخْوان »
بهمعنی کمکدادن و ادامه دادن و « اِمْداد » از ماده « یَمُدُّونَهُم » .« الْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ: تبذیرکنندگان برادران شیطانند
به معنی این است که شیاطین در « لا یُقْصِ رُونَ » افزودن است یعنی پیوسته آنها را به این راه میکشانند و پیش میروند . جمله
گمراه ساختن آنها از هیچ چیز کوتاهی نمیکنند .
203 وَ اِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِایَۀٍ قالُوا لَوْلَا اجْتَبَیْتَها قُلْ اِنَّمآ اَتَّبِعُ ما یُوحیآ اِلَیَّ مِنْ رَبّی هذا بَصآئِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدًي وَ رَحْمَۀٌ لِقَوْمٍ
یُؤْمِنُونَ
و هنگامیکه (در نزول وحی تأخیر افتد و) آیهاي براي آنها نیاوريمیگویند چرا خودت(ازپیش خود)آنرا برنگزیدي بگو من تنها
پیروي از چیزي میکنم که برمن وحی میشود این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت است براي
جمعیتی که ایمان میآورند.
136 ) سوره اَعراف )
گفته میشود ، « جابِیَۀ » ، در اصل به معنی جمع کردن آب در حوض و مانند آن است و لذا به حوض « جِبایَت » از ماده « اِجْتِباء »
گفته شده است و جمله « اِجْتِباء » میگویند . سپس به جمع آوري کردن چیزي به عنوان انتخاب « جِبایَت » جمع آوري خراج را نیز
بهمعنی چرا انتخاب نکردي است. از این آیه روشن میشود همه سخنان و کردار پیامبر صلیاللهعلیهوآله از وحی « لَوْلاَ اجْتَبَیْتَها »
آسمانی سرچشمه میگیرد و آنها که غیر از این میگویند، از قرآن بیگانهاند.
هرگاه تلاوت قرآن را میشنوید سکوت کنید
204 وَ اِذا قُرِءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
هنگامیکه قرآن خوانده شود گوش فرادهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.
( جزء نهم ( 137
به معنی سکوت توأم با گوش فرادادن است . « اِنْصات » از ماده « اَنْصِتُوا »
در اینکه آیا این سکوت و استماع به هنگام قرائت قرآن در تمام موارد است ، یا منحصر به وقت نماز و هنگام قرائت امام جماعت
و یا به هنگامی که امام در خطبه نماز جمعه تلاوت قرآن میکند ، در میان مفسران گفتگو بسیار است و احادیث مختلفی در کتب
حدیث و تفسیر در این زمینه نقل شده است . آنچه از ظاهر آیه استفاده میشود این است که حکم ، عمومی و همگانی است و
مخصوص به حال معیّنی نیست ، ولی روایات متعددي که از پیشوایان اسلام نقلشده بهاضافه اجماع و اتفاق علماء بر عدموجوب
استماع در همه حال ، دلیل بر این است که این حکم به صورت کلی یک حکم استحبابی است ، یعنی شایسته و مستحب است که
در هر کجا و در هر حال کسی قرآن را تلاوت کند ، دگران به احترام قرآن سکوت کنند و گوش جان فرادهند و پیام خدا را
بشنوند و در زندگی خود از آن الهام گیرند ، زیرا قرآن تنها
138 ) سوره اَعراف )
صفحه 46 از 66
کتاب قرائت نیست ، بلکه کتاب فهم و درك و سپس عمل است ، این حکم مستحب به قدري تأکید دارد که در بعضی از روایات
یَجِبُ الاِْنْصاتُ لِلْقُرْآنِ فِی الصَّلوةِ وَ فی غَیْرِها وَ » : از آن تعبیر به واجب شده است . در حدیثی از امام صادق میخوانیم که فرمود
اِذا قُرِءَ عِنْدَكَ الْقُرْآنُ وَجَبَ عَلَیْکَ الاِْنْصاتُ وَ الاِْسْتِماعُ : بر تو واجب است که در نماز و غیر نماز در برابر شنیدن قرآن سکوت و
1) حتی از بعضی از روایات ). « استماع کنی و هنگامی که نزد تو قرآن خوانده شود ، لازم است سکوت کردن و گوش فرادادن
استفاده میشود که اگر امام جماعت مشغول قرائت باشد فرد دیگري ، آیهاي از قرآن تلاوت کند ، مستحب است سکوت کند تا او
) « اِبْنُ کُوّا » علی در نماز صبح بود و » : آیه را پایان دهد، سپس امام قرائترا تکمیل کند ، چنانکه از امام صادق نقل شده که
همان مرد منافق تیره دل ) در پشت سر
. جلد 2 ، صفحه 57 ، « تفسیر برهان » -1
( جزء نهم ( 139
امام مشغول نماز بود، ناگاه در نماز اینآیه را تلاوت کرد " : وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ
» وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ ( " و هدفش از خواندن آیه این بود که به طور کنایه به علی احتمالاً در مورد قبول حکمیت در میدان
اعتراض کند ) اما با این حال امام براي احترام قرآن سکوت کرد تا وي آیه را به پایان رسانید ، سپس امام به ادامه قرائت « صفین
نماز بازگشت و" اِبْنُ کُوّا "کار خود را دو مرتبه تکرار کرد باز امام سکوت کرد و" اِبْنُ کُوّا "براي سومین بار آیه را تکرار نمود و
علی مجددا به احترام قرآن سکوت کرد، سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود " : فَاصْبِرْ اِنَوَعْدَاللّهِحَقٌّ
وَلایَسْتَخِفَّنَّکَالَّذینَلایُوقِنُونَ( "اشاره بهاینکهمجازات دردناكالهی در انتظار منافقان و افراد بیایمان است و در برابر آنها باید
1) از مجموع این بحث روشن میشود که ).« تحمل و حوصله به خرج داد ) سرانجام امام سوره را تمام کرده و به رکوع رفت
. جلد 2 ، صفحه 56 ، « تفسیر برهان » -1
140 ) سوره اَعراف )
استماع و سکوت به هنگام شنیدن آیات قرآن کار بسیار شایستهاياست ولی بهطورکلی واجب نیست و شاید علاوه بر اجماع و
شاید مشمول رحمت خدا بشوید ) نیز اشاره به مستحب بودن این حکم باشد . تنها موردي که ) « لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ » روایات جمله
این حکم الهی شکل وجوب به خود میگیرد موقع نماز جماعت است که مأموم به هنگام شنیدن قرائت امام باید سکوت کند و
گوش فرا دهد ، حتی جمعی از فقها این آیه را دلیل بر سقوط قرائت حمد و سوره از مأموم دانستهاند . از جمله روایاتی که دلالت بر
وَ اِذا قُرِأَ الْقُرْآنُ فِی الْفَری َ ض ۀِ خَلْفَ الاِْمامِ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِ تُوا » : این حکم دارد حدیثی است که از امام باقر نقل شده که فرمود
لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ : هنگامی که قرآن در نماز فریضه و پشت سر امام خوانده میشود ، گوش فرادهید و خاموش باشید شاید مشمول
« لَعَلَّ » 1) و اما در مورد کلمه ). « رحمت الهی شوید
. جلد 2 ، صفحه 57 ، « تفسیر برهان » -1
( جزء نهم ( 141
( شاید ) که در این گونه موارد به کار میرود ، سابقا هم اشاره کردهایم که منظور این است براي اینکه مشمول
رحمت خدا شوید ، تنها سکوت و گوش فرادادن کافی نیست ، شرایط دیگري از جمله عمل به آن دارد .
205 وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعا وَ خیفَۀً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالاْصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغفِلینَ
پروردگارت را در دل خود از روي تضرع و خوف و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش .
گرفته شده و به کار کسی که با نوك انگشتان شیر میدوشد تَضَرُّع میگویند « پستان » به معنی « ضَ رْع » در اصل از ماده « تَ َ ض رُّع »
به « اَصیل » جمع « اصال » . سپس به معنی اظهار خضوع و تواضع آمده است
صفحه 47 از 66
142 ) سوره اَعراف )
معنی نزدیک غروب و شامگاه است . یاد خدا در همه حال و در هر روز و در صبحگاهان و شامگاهان مایه بیداري دلها و کنار
رفتن ابرهاي تاریک غفلت از دل آدمی است ، یاد خدا همچون باران بهاري است که چون بر دل ببارد گلهاي بیداري ، توجه
، احساس مسؤولیت ، روشنبینی و هر گونه عمل مثبت و سازندهاي را میرویاند .
206 اِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِه وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ
آنها که (در مقام قرب) نزد پروردگار تواند هیچ گاه از عبادتش تکبرنمیورزند و او را تسبیح میگویند و برایش سجده
میکنند .
آنها نزد پروردگار تواند ) بهمعنی قرب مکانی نیست ، زیرا خداوند مکانی ندارد ، بلکه اشاره به قرب ) « عِنْدَ رَبِّکَ » کلمه
مقامی است ، یعنی آنها با آن همه موقعیت و مقام باز در بندگی و یاد خدا و سجده و تسبیح کوتاهی ندارند ، شما هم باید
کوتاهی نکنید . به هنگام
( جزء نهم ( 143
آن را واجب « ابوحنیفه » تلاوت آیه فوق ، سجده کردن مستحب است ، ولی بعضی از اهل تسنن مانند پیروان
میشمرند .
بارالها ! قلب ما را به نور یاد خودت روشن فرما همان روشنایی که در پرتو آن راه خویش را به سوي حقیقت بگشاییم و از آن در به
پاداشتن پرچم حق و پیکار با ظالمان و ستمگران و درك مسؤولیتها و انجامرسالتها مددگیریم .
پایان سوره اَعراف
144 ) سوره اَعراف )
سوره