گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوازدهم
سوره هُود




همه میهمان خدا هستند
لارْضِ اِلاّ عَلَی اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ 􀂐 6 وَ ما مِنْ دآبَّۀٍ فِی ا
صفحه 12 از 94
هیچ جنبندهاي در زمیننیست مگر اینکه روزي او بر خدا است ، او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را میداند ، همه اینها در
کتاب آشکاري ( لوح محفوظ ) ثبت است .
به معنی آهسته راهرفتن و قدمهاي کوتاه برداشتن است ، ولی از نظر مفهوم لغوي هرگونه جنبندهاي « دَبیب » از ماده « دابَّۀٍ » گرچه
را شامل میشود اما گاهی به خصوص اسب و یا هر حیوان سواري اطلاق میگردد و روشن است که در آیه مورد بحث
تمام موجودات زنده و همه جنبندگان را شامل میشود .
به معنی عطاء و بخشش مستمر است و از آنجا که روزيالهی عطايمستمر او بهموجودات است بهآن رزق گفتهمیشود . « رِزْق »
12 ) سوره هُود )
این نکته نیز لازم به تذکر است که مفهوم آن تنها در نیازهاي مادي خلاصه نمیشود بلکه هرگونه عطاي مادّي و معنوي را شامل
اَللّهُمَّ ارْزُقْنِی الشَّهادَةَ فی » و یا میگوییم « اَللّهُمَّ ارْزُقْنی عِلْما تامّا : خداوندا علم کامل به من روزي کن » : میگردد ، لذا میگوییم
. « سَبیلِکَ : خداوندا شهادت در راهت را نصیب من بگردان
البته در آیه مورد بحث ممکن است نظر بیشتر روي ارزاق مادي بوده باشد، هرچند اراده مفهوم عامّ نیز چندان بعید نیست
.
از یک مادّه است و در اصل به معنی رهاکردن چیزي است . « وَدیعَۀ » و « مُسْتَوْدَعَ »
گفته میشود، وَدیعَۀ را نیز « مُسْتَوْدَع » ، و از آنجاکه امورناپایدار رهامیشوند و به حالت اول بازمیگردند، به هر امر ناپایدار
بهخاطر اینکه سرانجام باید محل خود را رها کند و به صاحب اصلی بازگردد ودیعه گفتهاند .
در حقیقت آیه فوق میگوید : تصور نشود که خداوند تنها به
( جزء دوازدهم ( 13
جنبندگانی که در جایگاه اصلی قرار دارند روزي میبخشد و به اصطلاح سهمیه آنهارا در خانههایشان میآورند ، بلکه هرکجا
باشند و در هر وضع و شرایطی قرارمیگیرند و هماز تمام نقاطیکه به آن نقل و مکان میکنند ، باخبر است . از حیوانات غول پیکر
دریایی گرفته تا جنبندگان بسیار کوچکی که به زحمت به چشم دیده میشوند هریک مناسب حالشان آنچه را لازم دارند
مقرر کرده است .
کاملًامنطبقبرخواستهها و « کیفیّت » و« کمیّت » اینروزي به اندازهاي حساب شده و مناسب حال موجودات است کهازنظر
نیازهايآنهااست، حتی غذاي کودکی که در رحم مادر است ، هرماه بلکه هر روز ، با ماه و روز دیگر تفاوت دارد ، هرچند ظاهرا
یک نوع خون بیشتر نیست و نیز کودك در دوران شیرخوارگی با اینکه ظاهرا ماههاي پی در پی غذاي واحدي دارد ، اما ترکیب
این شیر هر روز با روز دیگر متفاوت است .
« لوح محفوظ » بهمعنی نوشتهآشکاراست و اشارهبهمرحلهاياز علم وسیعپروردگار میباشد که گاهی از آن تعبیر به « کِتابٍمُبینٍ »
میشود .
14 ) سوره هُود )
ممکن است این تعبیر اشاره به این باشد که هیچکس نباید براي به دست آوردن روزي خود کمترین نگرانی به خویش راه دهد و
تصورکند ممکناست درگرفتن سهم خویش، به اصطلاح ، از قلم بیفتد ، چرا که نام همگی در کتاب آشکاري ثبت است ،
کتابی که همه را احصاء کرده و آشکارا بیان میکند .
آیا اگر در یک مؤسسه نام تمام کارمندان و کارکنان به روشنی ثبت شده باشد احتمال از قلم افتادن کسی میرود ؟
تقسیم ارزاق و تلاش براي زندگی
صفحه 13 از 94
بحثهاي مهمی است که قسمتی از آن را در اینجا از نظر میگذرانیم : « رِزْق » در مورد
به معنی بخشش مستمر و متداوم است اعم ازاینکه مادّي باشد یا معنوي ، بنابراین هرگونه بهرهاي را که خداوند نصیب « رزق »
بندگان میکند از مواد غذایی و مسکن و پوشاك و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص به همه اینها رزق گفته میشود و آنها
که
( جزء دوازدهم ( 15
مفهوم این کلمه را محدود به جنبههاي مادّيمیکنند ، توجه به موارد استعمال آن دقیقا ندارند ، قرآن درباره شهیدان راه حق
169 / آل عمران ) روشن است که ) « بَلْ اَحْیاءُ عِنْدَ رَبِّهُمْ یُرْزَقُونَ : آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزي میبرند » میگوید
روزي شهیدان ، آن هم در جهان برزخ ، نعمتهاي مادّي نیست ، بلکه همان مواهب معنوي است که حتی تصورش براي ما
در این زندگی مشکل است .
مسألهتأمین نیازمنديهايموجوداتزنده و به تعبیر دیگر رزق و روزي آنها جالبترین مسایلی است که باگذشت زمان و
پیشرفت علم ، پرده از روي اسرار آن برداشته میشود و صحنههاي شگفتانگیز تازهاي از آن به وسیله علم فاش
میگردد .
طرز روزي رساندن خداوند به موجودات مختلف ، راستی حیرتانگیز است ، از جنینی که در شکم مادر قرارگرفته و هیچکس به
هیچوجه در آن ظلمتکده اسرارآمیز به او دسترسی ندارد ، تا حشرات گوناگونی که در اعماق تاریک زمین و لانههاي پرپیچ و خم
و در لابلاي
16 ) سوره هُود )
درختان و بر فراز کوهها و در قعر درههازندگی دارند از دیدگاه علم او هرگز مخفی و پنهان نیستند و همانگونه که قرآن
آنها را میداند و هم محل سیار آنان را و هر جا باشند روزي آنان را به « آدرساصلی » میگوید خداوند ، هم جایگاه و
آنان حواله میکند .
» شده است و این اشاره لطیفی به مسأله رابطه « دابَّۀ و جنبنده » جالب اینکه در آیه فوق به هنگام بحث از روزي خواران تعبیر به
است ، میدانیم هرجا حرکتی وجود دارد نیازمند به ماده انرژيزا است یعنی مادهاي که منشأ حرکت گردد ، « حرکت » و « انرژي
قرآن نیز در آیات مورد بحث میگوید خدا به تمام موجودات متحرك روزي میبخشد .
و اگر حرکت را به معنی وسیعش تفسیر کنیم گیاهان را هم دربرمیگیرد ، زیرا آنها نیز یک حرکت بسیار دقیق و ظریف در مسیر
شمردهاند . « نموّ » دارند ، به همین دلیل در فلسفه ما یکی از اقسام حرکت را مسأله « نموّ »
هرکس از آغاز تا پایانعمر تعیین شده و « روزي » آیا
( جزء دوازدهم ( 17
. « شرطِ عقل است جستن از درها » خواهناخواه به او میرسد ؟ یا اینکه باید به دنبال آن رفت و به گفته شاعر
بعضی از افراد سست و بیحال به اتکاء تعبیراتی همانند آیه فوق ، یا روایاتی که روزي را مقدر و معین معرفی
میکند فکر ، میکنند لزومی ندارد که انسان براي تهیه معاش زیاد تلاش کند ، چرا که روزي مقدر است و به هر حال به انسان
میرسد و هیچ دهان بازي بدون روزي نمیماند .
این چنین افراد نادان که شناختشان درباره دین و مذهب فوقالعاده سست و ضعیف است بهانه به دست دشمنان میدهند که مذهب
عاملی است براي تخدیر و رکود اقتصادي و خاموش کردن فعالیّتهاي مثبت زندگی و تن در دادن به انواع محرومیّتها ، به عذر
صفحه 14 از 94
اینکه اگر فلان موهبت نصیب من نشده حتما روزي من نبوده ، اگر روزي من بود بدون چون و چرا به من میرسید و این فرصت
خوبی به دست استثمارگران میدهد که هرچه بیشتر خلقهاي محروم را بدوشند و آنها را از ابتداییترین وسایل زندگی محروم
سازند .
18 ) سوره هُود )
درحالی که مختصر آشنایی به قرآن و احادیث اسلامی براي پیبردن به این حقیقت کافی است که اسلام پایه هرگونه بهرهگیري
بهره « لَیْسَ لِلاِْنْسانَ اِلاّ ما سَعی » مادي و معنوي انسان را سعی و کوشش و تلاش میشمرد تا آنجا که در جمله شعارگونه قرآنی
انسانرا منحصرا در کوشش و کارش قرارمیدهد .
پیشوایان اسلامی براي اینکه سرمشقی به دیگران بدهند در بسیاري از مواقع کار میکردند کارهایی سخت و توانفرسا. پیامبران
پیشین نیز از قانون مستثنی نبودند ، از چوپانی گرفته ، تا خیاطی ، و زره بافی وکشاورزي ، اگر مفهوم تضمین روزياز طرف خدا،
نشستن درخانه و انتظار رسیدن روزيباشد ، نباید پیامبران و امامان که از همه آشناتر به مفاهیم دینی هستند اینهمه براي روزي
تلاش کنند .
بنابراین ما هم میگوییم روزي هرکس مقدر و ثابت است ، ولی درعین حال مشروط به تلاش و کوشش میباشد و هرگاه این
هر کس اجلی دارد و مقدار معینی از » شرط حاصل نشود مشروط نیز از میان خواهد رفت . این درست به آن میماند که میگوییم
مسلما مفهوم این سخن آن نیست که اگر انسان حتی دست به انتحار و خودکشی و یا تغذیه از مواد زیانبخش بزند تا اجل « عمر
معینی زنده میماند، مفهومش این است که این بدن استعداد بقاء تا یک مدت قابل ملاحظه دارد اما مشروط بر اینکه اصول
بهداشت را رعایت کند و از موارد خطر بپرهیزد و آنچه سبب مرگ زودرس میشود از خود دور کند .
( جزء دوازدهم ( 19
نکته مهم این است که آیات و روایات مربوط به معین بودن روزي در واقع ترمزي است روي افکار مردم حریص و دنیاپرست که
براي تأمین زندگی به هر در میزنند و هر ظلم و جنایتی رامرتکب میشوند ، بهگمان این که اگر چنین نکنند زندگیشان
تأمین نمیشود .
آیات قرآن و احادیث اسلامی به اینگونه افراد هشدار میدهد که بیهوده دست و پا نکنند واز طریق نامعقول و نامشروع براي تهیّه
روزي تلاش ننمایند ، همین اندازه که آنها در طریق مشروع گام بگذارند و تلاش و کوشش کنند مطمئن باشند خداوند از این راه
همه نیازمنديهاي آنها را تأمین میکند .
20 ) سوره هُود )
البتّه نمیتوان انکار کرد که بعضی از روزيهاست چه انسان به دنبال آن برود یا نرود ، به سراغ او میآیند .
آیا میتوان انکار کرد که نور آفتاب بدون تلاش ما به خانه ما میتابد و یا باران و هوا بدون کوشش و فعالیّت به سراغ ما میشتابد
؟ آیا میتوان انکار کرد که عقل و هوش و استعداد که از روز نخست در وجود ما ذخیره شده به تلاش ما نبوده است ؟
ولی اینگونه مواهب به اصطلاح بادآورنده و یا به تعبیر صحیحتر مواهبی که بدون تلاش به لطف خدا ، به ما رسیده اگر با تلاش و
کوشش خود از آن بهطور صحیحی نگهداري نکنیم آنها نیز از دست ما خواهد رفت و یا بیاثر میماند .
وَ اعْلَمْیا بُنَیَّ ! اِنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ : بدان فرزندم ، روزي » : حدیث معروفی که از علی نقل شده که فرمود
دوگونه است ، یک نوع آن همان روزيهایی است که تو باید به جستجویش برخیزي، و گونهدیگرش روزيهایی است که آن در
1) نیز اشاره به همین حقیقت است . ) « جستجوي تو است و به سراغ تومیآید
( جزء دوازدهم ( 21
صفحه 15 از 94
این را نیز نمیتوان انکار کرد که در پارهاي از موارد انسان به دنبال چیزي نمیرود ، ولی بر اثر یک سلسله تصادفها ، موهبتی
نصیب او میشود ، این حوادث گرچه در نظر ما تصادف است اما در واقع و از نظر سازمان آفرینش حسابی در آن میباشد ، بدون
شک حساب اینگونه روزيها از روزيهایی که در پرتو تلاش و کوشش به دست میآید جدا است و حدیث بالا ممکن است
اشاره به اینها نیز باشد .
ولی به هرحال نکته اساسی این است که تمام تعلیمات اسلامی به ما میگوید براي تأمین زندگی بهتر چه مادي و چه معنوي ،
باید تلاش بیشتر کرد و فرار از کار به گمان مقسومبودن روزي غلط است .
وصیّت امام علی به فرزندش امام حسن . ، « نهج البلاغه » -1
22 ) سوره هُود )
9 وَ لَئِنْ اَذَقْنَاالاِْنْسانَ مِنّا رَحْمَۀً ثُمَّ نَزَعْنها مِنْهُ اِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ
و اگر به انسان نعمتی بچشانیم سپس از او بگیریم بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود .
10 وَ لَئِنْ اَذَقْنهُ نَعْمآءَ بَعْدَ ضَرّآءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنّیآ اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ
و اگر نعمتهایی پس از شدت و ناراحتی به او برسانیم میگوید مشکلات از من برطرف شد و دیگر بازنخواهد گشت و غرق
شادي و غفلت و فخرفروشی میشود .
در اینگونه آیات اشاره به انسانهاي تربیتنایافته و « انسان » گرچه در این آیه سخن از انسان بهطور کلی به میان آمده ، ولی کلمه
خودرو و بیارزش است ، بنابراین با بحثی که در آیه قبل درباره افراد بیایمان گذشت ، تطبیق میکند .
سومین نقطه ضعف افرادبیایمان ایناست که بههنگامی که در ناز و نعمت فرومیروند ، چنان خودباختگی و غرور و تکبّر بر
آنها چیره میشود که همهچیز را فراموش میکنند
( جزء دوازدهم ( 23
چهار پدیده کوتاه فکري
در آیات 9 و 10 سه حالت مختلف از حالات روحی مشرکان و گنهکاران ترسیم شدهکه در ضمن آن چهار وصف براي آنان آمده
است:
نخست اینکه آنها در برابر قطع نعمتها یَؤُوس یعنی بسیار ناامید و دیگر اینکه کَفُور یعنی بسیار ناسپاسند .
دست و پاي خود را گم « از خوشحالی » و به عکس هنگامی که غرق نعمت میشوند ، یا حتی مختصر نعمتی به آنها میرسد
کرده ، یعنی چنان ذوقزده و غرق لذّت و نشاط میگردند که از همهچیز غافل میشوند و این سرمستی از باده لذّت و غرور آنها
را به فساد و تجاوز از حدود الهی میکشاند. دیگر اینکه فَخُ ور یعنی در موقع نعمت بسیار متکبر و خود برتربین و
فخرفروش میشوند .
به هرحال این صفات چهارگانه همه پدیدههایی هستند از کوتاهی فکر و کمی ظرفیّت و اینها اختصاص به گروه معینی از افراد
بیایمان و آلوده ندارد بلکه یک سلسله اوصاف عمومی براي همه آنها است .
24 ) سوره هُود )
ولی مردم با ایمان که روحی بزرگ و فکري بلند و سینهاي گشاده و ظرفیتی وافردارند ، نه دگرگونیهاي روزگار آنها را تکان
میدهد ، نه سلب نعمتها آنان را به ناسپاسی ونومیدي میکشاند و نه روي آوردن نعمتها آنها را در غرور و غفلت
فرومیبرد .
صفحه 16 از 94
صبر و استقامت را بهکار میبرد . « ایمان » لذادرآیه 11 بهجاي کلمه
میزان کم ظرفیتی
نکتهاي که باید به آن توجه کرد این است که در هر دو مورد ( هم مورد سلب نعمت پس از اعطاي آن و هم مورد اعطاي نعمت
که از ماده اِذاقَۀ به معنی چشانیدن است شده ، اشاره به اینکه آنها به قدري کم ظرفیتند که حتی « اَذَقْنا » پس از سلب آن ) تعبیر به
اگر مختصر نعمتی به آنها داده شود و سپس آن را از آنها بگیریم داد و فریاد و ناسپاسیشان بلند میشود و نیز اگر بعد از
ناراحتیها مختصر نعمتی به آنها برسد چنان ذوق زده میشوند که سر از پا نمیشناسند
( جزء دوازدهم ( 25
نعمتها همه موهبت است
و این ممکن است اشاره به آن « نعمت » بیان کرده و در آیه دوم باهمان کلمه « رحمت » جالب اینکه در آیه اول نعمت را با کلمه
باشد که نعمتهاي الهی همه از طریق تف ّ ض ل و رحمت خدا به انسان میرسد ، نه از طریق استحقاق و اگر بنا بود نعمتها جنبه
استحقاقی پیدا کند گروه کمی مشمول آن میشدند یا هیچکس مشمول آن نمیشد .
11 اِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصّلِحتِ اُولآئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَبیرٌ
مگر آنها که (در سایه ایمان راستین) صبر و استقامت ورزیدند و عمل صالح انجام دادند، که براي آنها آمرزش و اجر
بزرگی است .
بر عکس گروه قبلی ، افراد با ایمان نه بههنگام وفور نعمت ، مغرور میشوند و خدا را فراموش میکنند و نه به هنگام شدت و
را هر دو در خود هضم کرده و در « بلا » و « نعمت » مصیبت مأیوس میگردند و کفران میکنند ، بلکه روح بزرگ و فکر بلندشان
هرحال از یاد خدا و وظایفشان غافل نمیگردند .
26 ) سوره هُود )
اعمال نیک دو اثر دارد
اجر » و آمرزش ازگناه داده شده و هموعده « مغفرت » در این آیه به افراد با ایمان و با استقامت که داراي عمل صالحند هم وعده
اشاره به اینکه اعمال نیک دو اثر دارد ، یکی شستشوي گناهان و دیگري جلب پاداشهاي بزرگ ،« کبیر
.
قرآن معجزهجاویدان
13 اَمْ یَقُولُونَ افْتَریهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّه اِنْ کُنْتُمْ صدِقینَ
بلکه آنها میگویند این ( قرآن ) را به دروغ ( به خدا ) نسبت میدهد ، بگواگر راست میگویید شما هم ده سوره
( جزء دوازدهم ( 27
همانند اینسورههاي دروغین بیاورید و تمام کسانی را که میتوانید غیر از خدا ( براي این کار ) دعوت کنید .
14 فَاِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوآا اَنَّمآ اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ وَ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
و اگر دعوت شما را نپذیرفتند بدانید با علم الهی نازل شده و هیچمعبودي جزاونیست آیا بااینحال تسلیم میشوید؟
صفحه 17 از 94
از آنجا که این بهانهجوییها و ایراد تراشیها بهخاطر آن بود که آنها اصولًا وحی الهی را منکر بودند و میگفتند این آیات از
به دروغ بر خدا بسته ، لذا در آیه فوق به پاسخ این سخن پرداخته است . « محمّد » طرف خدا نیست ، اینها جملههایی است که
این آیه بار دیگر اعجاز قرآن را تأکید میکند و میگوید : این یک سخن عادي نیست ، تراوش مغز بشر نمیباشد ، بلکه وحی
آسمانی است که از علم و قدرت بیپایان خداوند سرچشمه گرفته و به همین جهت تَحَ دّي میکند و تمام جهانیان را به مبارزه
میطلبد و با توجه به
28 ) سوره هُود )
اینکه معاصران پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حتی اقوام که تا به امروز روي کار آمدند از انجام چنین چیزي عاجز ماندند و تن به
آن همه مشکلات دادند اما اقدامی در راه معارضه با آیات قرآن انجام ندادند روشن میشود که چنین کاري اصولًا از بشر
ساخته نبوده و نیست ، آیا معجزه چیزي غیر از این است .
این نداي قرآن هنوز در گوش ما است و این معجزه جاویدان همچنان جهانیان را به سوي خود میخواند و تمام محافل علمی دنیا را
تَحَ دّي میکند نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت یعنی شیرینی و جذابیّت عبارات و رسایی مفاهیم ، بلکه از جهت محتوا ، علومی که
آن زمان از نظر انسانها پنهان بود ، قوانین و مقرراتی که ضامن سعادت و نجات بشریّت است ، بیاناتی خالی ازهرگونه تناقض و
پراکندهگویی، تواریخی خالیازهرگونه خرافات و گزافهگویی و مانند اینها.( در تفسیر آیات 23 و 24 سوره بقره پیرامون اعجاز
قرآن مشروحا بحث کردیم به جلد اول تفسیر نمونه صفحه 83 به بعد مراجعه فرمایید ) .
( جزء دوازدهم ( 29
همه قرآن یا ده سوره یا یک سوره ؟
همانگونه که میدانیم قرآن مجید در یک جا مخالفان را دعوت به آوردن مثل قرآن کرده است ( 88 / اسراء ) و درجاي دیگر به
آوردن ده سوره همانند قرآن ( مانند آیات مورد بحث ) و در مورد دیگر به آوردن یک سوره مثل سورههاي قرآن
23 / بقره ) . )
به همین دلیل درمیان گروهی از مفسران بحث شده که این تفاوت در تَحَ دّي و دعوت به مبارزه براي چیست ؟ چرا یک جا همه
قرآن و جاي دیگر 10 سوره و جاي دیگر یک سوره ؟
قرآن هر دو اطلاق میشود ، مثلًا در آیه اول « بعض » و « تمام » واژهاي است که به « قرآن » در پاسخ این سؤال باید گفت : واژه
پیدا است که آنها قسمتی از قرآن را شنیده بودند. « اِنّا سَمِعْنا قُرْانا عَجَبا : ما قرآن عجیبی شنیدیم » : سوره جن میخوانیم
از ماده قرائت است و میدانیم قرائت و تلاوت ، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن ، بنابراین تحدّي به « قرآن » اصولاً
مثل قرآن مفهومشتمامقرآننیستوبا ده سوره وحتییکسورهنیزسازگارمیباشد.
30 ) سوره هُود )
نیز در اصل به معنی مجموعه و محدوده است و بر مجموعهاي از آیات نیز تطبیق میکند هرچند یک « سوره » از سوي دیگر
سوره کامل به اصطلاح معمولی نبوده باشد.
و به تعبیر دیگر سوره در دو معنی استعمال میشود یکی به مجموع آیاتی که هدف معینی را تعقیب میکند و دیگر یک
سوره کامل که با بسماللّه شروع و پیش از بسم اللّه سوره بعد پایان میپذیرد .
وَ اِذا اُنْزِلَتْ سُورَةٌ اَنْ امِنُوا بِاللّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ ... : هنگامی که » : شاهد این سخن آیه 86 سوره توبه است آنجا که میفرماید
روشن است که منظور از سوره در اینجا همان آیاتی « ... سورهاي نازل میشود که ایمان به خدا بیاورید و با پیامبرش جهاد کنید
صفحه 18 از 94
است که هدف فوق ( یعنی ایمان به خدا و جهاد ) را تعقیب میکند هرچند قسمتی از یک سوره کامل باشد .
در تفسیر آیه اول سوره نور « مفردات » نیز در کتاب « راغب »
( جزء دوازدهم ( 31
همانگونه که ملاحظه میکنیم سوره را به معنی « ... لاحْکامِ وَ الْحِکَ م 􀂐 اَيْ جُمْلَۀٌ مَنِ ا » : میگوید «... سُورَةٌ اَنْزَلْناها »
مجموعهاي از احکام تفسیر کرده است .
از نظر مفهوم لغت باقی نمیماند یعنی همه اینها به مجموعهاي از « ده سوره » و « سوره » و « قرآن » بنابراین فرق چندانی میان
وَ » آیات قرآن اطلاق میگردد نتیجه اینکه تحدّي قرآن به یک کلمه و یک جمله نیست که کسی ادعا کند من میتوانم مثل آیه
و یا جملههاي سادهاي از قرآن را بیاورم ، بلکه در همه جا به مجموعهاي از آیات است که هدف « مُدْها مَّتان » و آیه « الضُّحی
مهمی را تعقیب میکند .
15 مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیوةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ
کسانی که زندگانی دنیا و زینت آن را طالب باشند اعمالشان را در اینجهانبیکم و کاست بهآنها میدهیم.
وَ هُمْ فیها » در لغت به معنی نقصان حق است و جمله « بَخْس »
32 ) سوره هُود )
اشاره به این است که آنها نتیجه اعمالشان را بدون کمترین نقصانی خواهند گرفت . « لا یُبْخَسُونَ
این آیه بیان یک سنت همیشگی الهی است که اعمال مثبت و نتایج مؤثر آن از میان نمیرود ، با این تفاوت که اگر هدف اصلی
رسیدن بهزندگی مادي اینجهان باشد ثمره آنچیزي جزآن نخواهد بود و امّا اگر هدفخدا و جلبرضاي او باشد هم دراین جهان
تأثیر خواهد بخشید و هم نتایج پرباري براي جهان دیگر خواهد داشت .
در واقع قسم اول از این اعمال به بناي بیدوام و کوتاه عمري میماند که تنها براي یک مدت موقّت ساخته و از آن استفاده میشود
، ولی بعد از آن ویران میگردد ، امّا قسم دوم به بناهايمحکم و
شالودهداريشبیهاستکهقرنهايمتوالیبرقرارمیماندوقابلاستفادهاست.
نمونه این موضوع را امروز در اطراف خود به روشنی مییابیم ، جهان غرب با تلاش پیگیر و منظم خود اسرار بسیاري از علوم و
دانشها را شکافته و بر نیروهاي مختلف طبیعت مسلّط گشته و با سعی و کوشش مداوم و استقامت در مقابل مشکلات و اتحاد و
همبستگی ، مواهب فراوانی فراهم نموده است .
( جزء دوازدهم ( 33
بنابراین گفتگو ندارد که آنها نتایج اعمال و تلاشهاي خود را خواهند گرفت و به پیروزيهاي درخشانی نایل خواهند شد ، اما از
آنجا که هدفشان زندگی است ، اثر طبیعی این اعمال چیزي جز فراهم شدن امکانات مادي آنان نخواهد بود .
حتی کارهاي انسانی و مردمی آنها مانند : تأسیس بیمارستانها ، درمانگاهها و مراکز فرهنگی کمک به بعضی از ملتهاي فقیر و
امثال آن اگر دامی براي استعمار و استثمار آنان نباشد ، چون بههرحال هدف مادّي و حفظ منافع مادّي دارد تنها اثر مادّي
خواهد داشت .
همچنین کسانیکهاعمال ریاکارانه انجام میدهند اعمالی که جنبههاي انسانی و عبادي دارد .
بعد از حیوة دنیا براي این است که دنیاپرستی و زرق و برق دنیا را محکوم کند ، نه بهرهگیري معتدل و « زینَت » ذکر کلمه
حساب شده از مواهب این جهان .
34 ) سوره هُود )
صفحه 19 از 94
که در اینجا به طور سربسته بیان شده در آیات دیگر هم به زنان زیبا ، گنجها و ثروتهاي عظیم ، مرکبهاي « زینت » کلمه
زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّسآءِ وَ الْبَنینَ وَ » گرانبها و پر زرق و برق ، زمینهاي زراعتی و دامهاي فراوان تفسیر شده است
( 14 / آل عمران) .( 1 ) « لانْعامِ وَ الْحَرْثِ 􀂐 الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّۀِ وَ الْخَیْلِ المُسَوَّمَۀِ وَ ا
16 اُولآئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِیالاْخِرَةِ اِلاَّالنّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ بطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
( ولی ) آنها در آخرت جز آتش ( سهمی ) نخواهند داشت و آنچهرا در دنیا (براي نیل به مقاصدمادي و براي غیر خدا) انجام
دادند برباد میرود و اعمالشان باطل میشود .
صفحه 38 به بعد ذیل آیه 14 سوره آل عمران مراجعه ،« تفسیر نمونه » -1 براي توضیح بیشتر به جلد 2
شود .
( جزء دوازدهم ( 35
در اصل به این معنی است که حیوان از علفهاي نامناسب زیاد بخورد تا شکم او باد کند و دستگاه گوارش او بیمار و « حَبْط »
ضایع شود ، این حیوان بر اثر این حالت ظاهرا چاق و چِلّه به نظر میرسد ولی در باطن مریض و بیمار است .
این تعبیر جالب و رسایی است درباره اعمالی که ظاهرا مفید و انسانی است ولی در باطن با نیّتی آلوده و پست انجام یافته است .
ممکن است اشاره به این باشد کهاعمالآنهاظاهريداردبدونمحتواوبههمیندلیلنتیجهآن « حَبْط » بعد از « باطِل » ذکر کلمه
بربادمیرود، سپس اضافه میکند، اعمالشان اصولًا از آغاز باطل و بیخاصیّت است ، منتهی چون حقایق بسیاري از اشیاء در این
جهان شناخته نمیشود و در سرايدیگر که محلکشف اسراراست ، حقیقت خود را نشانمیدهد ، معلوم میشود که اینگونه
اعمال از آغاز چیزي نبوده است .
» : حدیثی از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله نقلشدهکه مفادآیهرابهخوبی روشنمیسازد « دُرُّ الْمَنْثُور » در تفسیر آیات فوق در کتاب
پیامبر صلیاللهعلیهوآله
36 ) سوره هُود )
فرمود : هنگامی که روز قیامت میشود ، پیروان من به سه گروه تقسیم میشوند ، گروهی خدا را با اخلاص پرستش میکردند و
گروهی از روي ریا و گروهی به خاطر اینکه به دنیا برسند ، در آن هنگام خداوند به کسی که او را به خاطر دنیا، پرستش میکرده
میگوید : به عزت و جلال من سوگند ، بگو هدف از پرستش من چه بود ؟ در پاسخ میگوید دنیا ، خداوند میگوید
بنابراین آنچه را اندوختی به حال تو سودي نمیدهد و به آن بازنمیگردي، او را به سوي آتش ببرید .
و به آنکسکه خدا را از رويریا عبادت میکردهمیگوید : به عزت و جلالم سوگند، بگو منظورتاز عبادت من چه بوده ؟ در
پاسخ میگوید ، ریا ، میفرماید : آن عبادتی را که از روي ریا انجام میدادي چیزي از آن به سوي من صعود نمیکرد و
امروز هیچ سودي به تو نخواهم داد ، او را به سوي آتش ببرید .
و به آن کس که خدا را از روي خلوص عبادت کرده گفته میشود به عزت و جلالم سوگند بگو منظورت از عبادت چه بود
؟ در پاسخ میگوید به عزت و جلالت قسم تو از آن آگاهتري ، من فقط تو را براي خودت و براي سراي آخرت میپرستیدم
(1). « میفرماید : بندهام راست میگوید او را به بهشت ببرید
سرگذشت عبرتآمیز قوم نوح
( جزء دوازدهم ( 37
25 وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحا اِلی قَوْمِهِ اِنّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ
صفحه 20 از 94
ما نوح را بهسوي قومش فرستادیم (نخستین بار به آنها گفت:) من براي شما بیمدهندهاي آشکارم.
با اینکه پیامبران هم بیمدهنده بودند و هم بشارتدهنده ، به خاطر آن است که ضربههاي « انذار و بیم دادن » تکیه روي مسأله
نخستین انقلاب باید از اعلامخطر و انذار شروعشود، چرا که تأثیر این کار در بیدار ساختن خفتگان و غافلان از بشارت
بیشتر است .
اصولًا انسان تا احساس خطر مهمی نکند از جا حرکت نخواهد
. جلد 10 ، صفحه 186 ، « تفسیر المیزان »-1
38 ) سوره هُود )
کرد و به همین دلیل انذارها و اعلام خطرهاي انبیاء به صورت تازیانههایی بر ارواح بیدرد گمراهان چنان فرود میآمد که هرکس
قابلیّت حرکتی داشت به حرکت درآید .
و نیز به همین دلیل در آیات زیادي از قرآن ( مانند 49 حج 115 شعراء 50 عنکبوت 42 فاطر 70 ص 9 احقاف 50 ذاریات
به هنگام بیان دعوت انبیاء تکیه شده است . « نَذیر » و آیات دیگر ) همه روي همین کلمه
26 اَنْ لا تَعْبُدُوآا اِلاَّ اللّهَ اِنّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ اَلیمٍ
( دعوت من این است که ) جز اللّه ( خداي واحد یکتا ) را نپرستید که بر شما از عذاب روز دردناکی میترسم .
در حقیقت توحید و پرستش اللّه ( خداي یگانه یکتا ) ریشه و اساس و زیربناي تمام دعوت پیامبران است و به همین دلیل در مورد
سایر پیامبران همانگونه که در آیه 40 سوره یوسف و 23 سوره اسراء نیز آمده همین تعبیر مشاهده میشود که آنها
دعوتشان را در توحید خلاصه میکردند .
( جزء دوازدهم ( 39
را پرستش نکنند و در مقابل انواعبتهاي ساختگی اعم از بتهاي برونی و درونی ، « اللّه » اگر به راستی همه افراد جامعه جز
خودخواهیها ، هوا و هوسها ، شهوتها ، پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سرتعظیم فرود نیاورند ، هیچگونه
نابسامانی در جوامع انسانی وجود نخواهد آمد .
اگر انسان خودکامه ناتوانی را به صورت یک بت درنیاوردند و در مقابل او سجده نکنند و فرمانش را به کارنبندند ، نه استبداد و
استعماري به وجود خواهد آمد و نه آثار شوم آن نه ذلت و اسارت پیش میآید و نه وابستگی و طفیلی گرایی و تمام این بدبختیها
که دامان افراد و جوامع را میگیرد ، به خاطر همان انحراف از پرستش اللّه و روي آوردن به پرستش بتها و طاغوتها است .
تحقیر مؤمنین محروم شیوه همیشگی صاحبان زر و زور است
40 ) سوره هُود )
27 فَقالَ الْمَلاَُالَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِه ما نَریکَ اِلاّ بَشَرا مِثْلَنا وَ ما نَریکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّالَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا بَادِيَ الرَّأْيِ وَ مانَري لَکُمْعَلَیْنا
مِنْفَضْلٍبَلْنَظُنُّکُمْ کذِبینَ
اشراف کافر قومش ( در پاسخ ) گفتند : ما تو را جز بشري همچون خودمان نمیبینیم و کسانی را که از تو پیروي کردهاند جز
گروهی اراذل سادهلوح نمییابیم و فضیلتی براي شما نسبت به خود مشاهده نمیکنیم بلکه شما را دروغگو تصور میکنیم .
میباشد که به معنی موجود پست و حقیر است خواه انسان باشد یا چیز « رَذْل » است و آن خود نیز از مادّه « اَرْذَل » جمع « اَراذِل »
دیگر .
اکنون ببینیم نخستین عکسالعمل طاغوتها و خودکامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر این دعوت بزرگ و
صفحه 21 از 94
اعلام خطر آشکار چه بود ؟
مسلما چیزي جز یک مشت عذرهاي واهی ، بهانههاي دروغین و استدلالهاي بیاساس که برنامه همه جباران را در
هر عصر و زمان تشکیل میدهد نبود .
( جزء دوازدهم ( 41
آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند :
اشراف و ثروتمندانی که از قوم نوح کافر بودند ، گفتند ما تو را جز انسانی همانند خود نمیبینیم : فَقالَ الْمَلَاُالَّذینَ » نخست
. « کَفَرُوا مِنْ قَوْمِه ما نَریکَ اِلاّ بَشَرا مِثْلَنا
در حالی که رسالت الهی را باید فرشتگان به دوش کشند ، نه انسانهایی همچون ما ، به گمان اینکه مقام انسان از فرشته پایینتر
است و یادرد انسان را فرشته بهتر از انسان میداند .
برخورد میکنیم که اشاره به صاحبان زر و زور و افراد چشم پرکن توخالی است که در هر جامعهاي « مَلاَء » باز اینجا به کلمه
سرچشمه اصلی فساد و تباهی را تشکیل میدهند و پرچم مخالفت را در برابر پیامبران همینها برافراشته میدارند .
ما در اطراف تو و در میان آنها که از تو پیروي کردهاند کسی جز یک مشت اراذل » دلیل دیگر آنها این بود که گفتند : این نوح
و جوانان کم سن و سال ناآگاه و بیخبر که هرگز مسایل را بررسی نکردهاند نمیبینیم : وَ ما نَریکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّالَّذینَ هُمْ
. « اَراذِلُنا بَادِيَ الرَّأْيِ
42 ) سوره هُود )
البتّه شک نیست که گروندگان و ایمان آورندگان به نوح ، نه از اراذل بودند و نه حقیر و پست ، بلکه به حکم اینکه پیامبران قبل
از هرچیز به حمایت مستضعفان و مبارزه با مستکبران میپرداختند ، نخستین گروهی که دعوت پیامبران را لبیک میگفتند همان
گروه محروم و فقیر و کم درآمد بودند که درنظر مستکبرانکه مقیاس شخصیترا تنها زر و زور میدانستند ، افرادي پست و حقیر
به شمار میآمدند .
ظاهر بین و بیمطالعه و کسی که با یک نظر عاشق و خواهان چیزي میشود ) نامیدند در ) « بَادِيَ الرَّأْيِ » و اینکه آنها را به عنوان
حقیقت به خاطر آن بود که لجاجت و تعصبهاي ناروایی را که دیگران داشتند ، آنها نداشتند ، بلکه بیشتر ، جوانان پاکدلی بودند
که در نخستین تابش حقیقت را در قلب خود به سرعت احساس میکردند و با هوشیاري ناشی از حقیقتجویی نشانههاي صدق را
درگفتهها و اعمال پیامبران به زودي درك میکردند .
( جزء دوازدهم ( 43
بالاخره سومین ایراد آنها این بود که میگفتند قطع نظر از اینکه تو انسان هستی نه فرشته و علاوه بر اینکه ایمان آورندگان به تو
اصولًا ما هیچگونه برتري براي شما بر خودمان نمیبینیم تا به خاطر آن از شما » نشان میدهند که دعوتت محتواي صحیحی ندارد
. « ما گمان میکنیم که شما دروغگو هستید : بَلْ نَظُنُّکُمْ کذِبینَ » به همین دلیل .« پیروي کنیم : وَ ما نَري لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ
مقیاس سنجش فضیلت
باردیگر در این آیات به این واقعیّت برخورد میکنیم که صاحبان زر و زور و دنیاپرستان مادّي که همهچیز را از دریچه افکار خود
به همان رنگ مادّي میبینند تمام احترام و شخصیّت را در داشتن ثروت و مقام و موقعیّتهایی هم وزن این دو میپندارند ، بنابراین
تعجّب نیست که مؤمنان راستینی که دستشان از مال و ثروت تهی بود
44 ) سوره هُود )
صفحه 22 از 94
معرفی گردند و با چشم حقارت و پستی به آنها بنگرند . « اَراذِل » در قاموس آنها به عنوان
این منحصر به قوم نوح نبود که مؤمنان مستضعف مخصوصا جوانان انقلابی را که اطرافش را گرفته بودند تهی مغز و کوتاه فکر و
بیسر و پا میدانستند ، تاریخ نشان میدهد که این منطق در برابر پیامبران دیگر مخصوصا در مورد پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله و
مؤمنان نخستین وجود داشته است .
هم اکنون نظیر این منطق را در عصر و زمان خود میبینیم که مستکبران فرعون صفت ، با اتکاي به قدرت شیطانی خود مؤمنان
راستین را متّهم به تمام این موضوعات میکنند و بهصورت تکرار تاریخ همان عناوین را به مخالفان خود نسبت میدهند
.
28 قالَ یقَوْمِ اَرَءَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبّی وَ اتینی رَحْمَۀً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ اَنُلْزِمُکُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها کرِهُونَ
( جزء دوازدهم ( 45
( نوح ) گفت : اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم و از نزد خود رحمتی به من داده باشد که برشما مخفی مانده (
آیا باز هم رسالت مرا انکار میکنید ؟ ) آیا من میتوانم شما را به پذیرش این بیّنه مجبور سازم با اینکه شما
آمادگی ندارید ؟
این پاسخ جامع میتواند جوابگوي هرسه ایراد گردد ، زیرا نخستین ایرادشان این بود که چرا تو انسان هستی ؟
او در پاسخ میگوید : درست است که من انسانی هستم همچون شما ، ولی مشمول رحمت الهی واقع شدهام و دلیل و بیّنه آشکاري
به من داده است ، بنابراین انسانیّتم نمیتواند مانع این رسالت بزرگ باشد و لزومی ندارد که فرشته باشم .
دومین ایراد آنها این بود که پیروان تو افراد بیفکر و ظاهربین هستند ، او میگوید : شما بیفکر هستید که این حقیقت روشن را
انکار میکنید زیرا دلایلی با من است که براي هر فرد حقیقت جویی کافی و قانع کننده است ، مگر افرادي چون شماکه زیر پوشش
غرور و خودخواهی و تکبر و جاهطلبی، چشم حقیقت بینشان ازکار افتاده باشد .
46 ) سوره هُود )
و او در « ما هیچ برتري براي شما بر خود نمییابیم بنابراین دروغگو هستید » : سومین ایراد آنها این بود که میگفتند
پاسخ میگوید : چه برتري از این بالاتر که خداوند مرا مشمول رحمتش ساخته و مدارك روشن در اختیارم گذاشتهاست .
بنابراین هیچ دلیلی ندارد که شما مرا دروغگو خیال کنید ، زیرا که نشانههاي صدق گفتار من آشکار است .
من هیچ فرد باایمانی را طرد نمیکنم
29 وَ یقَوْمِ لاآ اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً اِنْ اَجْرِيَ اِلاّ عَلَی اللّهِ وَ مآ اَنَا بِطارِدِ الَّذینَ ءَامَنُوآا اِنَّهُمْ مُلقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنّیآ اَریکُمْ قَوْما
تَجْهَلُونَ
است و من آنها را که ایمان آوردهاند ( « اللّه » اي قوم ! من در برابر این دعوت اجر و پاداشی از شما نمیطلبم ، اجر من تنها بر
بهخاطر شما ) از خود طرد نمیکنم چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد ( و در دادگاه قیامتخصم من خواهند
بود ) ولی شمارا قوم جاهلی میبینم.
( جزء دوازدهم ( 47
اینبهخوبی نشانمیدهدکه من هدفمادياز این برنامه ندارم و جز به پاداش معنوي الهی نمیاندیشم و هرگز یک مدّعی دروغین
نمیتواند چنین باشد و اینهمه دردسر و ناراحتی را بهخاطر هیچ براي خود بخرد.
و این میزان و الگویی است براي شناخت رهبران راستین ، از فرصتطلبان دروغین ، که گامی را برمیدارند به طور مستقیم یا
صفحه 23 از 94
غیرمستقیم هدف مادي از آنان دارند .
سپس در پاسخ آنها که اصرار داشتند نوح ایمان آورندگان فقیر و یا کم سن و سال را از خود براند با قاطعیت میگوید
: ( وَ ما اَنَا بِطارِدِ الَّذینَ ءَامَنُوآا... ) .
چه جهل و نادانی از این بالاتر که مقیاس سنجش فضیلت را گم کردهاید و آن را در ثروت و تمکّن مالی و مقامهاي ظاهري و سن
و سال جستجو میکنید و به گمان شما افراد پاکدل و با ایمانکه دستشان تهی و پایشان برهنه است از درگاه خدا دورند ، این اشتباه
بزرگ شما است و نشانه جهل و بیخبریتان. به علاوه شما بر اثر جهل و نادانی چنین میپنداریدکهپیامبربایدفرشتهباشد، درحالیکه
رهبرانسانهابایداز جنس آنها باشد تا نیازها و مشکلات و دردهاي آنان را بداند و لمس کند .
48 ) سوره هُود )
30 وَ یقَوْمِ مَنْیَنْصُرُنی مِنَاللّهِ اِنْ طَرَدْتُّهُمْ اَفَلا تَذَکَّرُونَ
ايقوم ! چه کسی مرا در برابر ( مجازات خدا ) یاري میدهد اگر آنها را طرد کنم . آیا اندیشه نمیکنید ؟
طرد افراد صالح و مؤمن کار سادهاي نیست ، آنها فرداي قیامت دشمن من خواهند بود و هیچکس نمیتواند در آنجا از من دفاع
تابدانید آنچهمیگویم عین حقیقت است « آیا اندیشه نمیکنید » کند و نیز ممکن است مجازات الهی در این جهان دامن مرا بگیرد
( اَفَلا تَذَکَّرُونَ ) .
در حقیقت براي شناخت چیزي است هرچند هیچگونه اطلاعی از آن « تفکّر » این تفاوت وجود دارد که « تَذَکُّر » و « تَفَکُّر » میان
قبلًا
( جزء دوازدهم ( 49
یادآوري ) در موردي گفته میشود که انسان قبلًا با آن موضوع آشنایی داشته است ، هرچند از ) « تذکّر » نداشته باشیم ، ولی
طریق آگاهیهاي فطري باشد و اتفاقا مسایل مورد بحث نوح با قومش نیز همه از این قبیل است ، مطالبی است که انسان با مراجعه
به فطرت و نهاد خویش آنها را درك میکند ولی غرور و تعصّب و خودخواهی و غفلتشان بر روي آنها پرده افکنده است
31 وَ لاآ اَقُولُلَکُمْعِنْدي خَزآئِنُاللّهِوَلاآ اَعْلَمُالْغَیْبَوَلاآاَقُولُ اِنّی مَلَکٌوَلاآاَقُولُلِلَّذینَتَزْدَریآاَعْیُنُکُمْلَنْیُؤْتِیَهُمُاللّهُ خَیْرا اللّهُ اَعْلَمُ بِما فی
اَنْفُسِهِمْ اِنّی آ اِذًا لَّمِنَ الظّلِمینَ
من هرگز به شما نمیگویم خزائن الهی نزد من است و نمیگویم غیب میدانم و نمیگویم من فرشتهام و ( نیز ) نمیگویم
آنهاکه در نظرشما خوارمیآیند خداوند خیري به آنها نخواهد داد ، خدا از دل آنها آگاهتر است ( من اگر با این حال آنها را
برانم ) در این صورت از ستمکاران خواهم بود .
50 ) سوره هُود )
آخرین سخنی که نوح در پاسخ ایرادهاي واهی قوم به آنها میگوید این است که اگر شما خیال میکنید و انتظار دارید من
امتیازي جز از طریق وحی و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است ، با صراحت باید بگویم که اینگونه ادّعاهاي بزرگ و دروغین
تنها « علم غیب » « خزائن الهی » مخصوص مدّعیان کاذب است و هیچگاه یک پیامبر راستین چنین ادّعاهایی نخواهد کرد ، چرا که
در اختیار ذات پاك خدا است و فرشته بودن با این احساسات بشري نیز سازگار نیست. بنابراین هرکس یکیاز این سه ادّعا یا همه
آنهاراداشتهباشددلیل بردروغگوییاو است.
نظیر این تعبیر درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نیز در آیه 50 سوره انعام دیده میشود .
آگاهی از غیب به طور مطلق و بدون هیچگونه قید و شرط از آن خدا است ، ولی او هر مقدار از این آگاهی را مصلحت ببیند در
اختیار پیامبران و اولیاي خود میگذارد همانطور که در آیه 26 و 27 سوره
صفحه 24 از 94
( جزء دوازدهم ( 51
عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِه اَحَدا اِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ : خداوند از تمام امور پنهانی آگاه است و هیچ » : میخوانیم « جن »
.« کس را از علم غیب خود آگاه نمیکند مگر رسولانی که موردرضایت او هستند
بنابراین هیچگونه تضادي میان آیات مورد بحث که نفی علم غیب از پیامبران میکند و آیات یا روایاتی که آگاهی بعضی
از غیوب را به پیامبران یا امامان نسبت میدهد وجود ندارد .
آگاهی از اسرار غیب بالذات مخصوص خدا است و دیگران هرچه دارند بالعرض و از طریق تعلیم الهی میباشد و به همین دلیل
( محدود به حدودي است که او اراده میکند .( 1
من هرگز نمیتوانم » در پایان آیه باردیگر به موضوع ایمان آورندگان مستضعف پرداخته و تأکید میکند که
وَ لاآ اَقُولُ لِلَّذینَ تَزْدَریآ ) « درباره این افرادي که در چشم شما حقیرند بگویم خداوند هیچ خیر و پاداش نیکی به آنها نخواهد داد
اَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْرا ) .
صفحه 245 و جلد 7، صفحه 46 مراجعه فرمایید. ،« تفسیرنمونه » -1 براي توضیحبیشتر بهجلد 5
52 ) سوره هُود )
بلکه به عکس خیر این جهان و آن جهان مال آنها است ، هرچند دستشان از مال و ثروت تهی است ، این شما هستید که بر اثر
خیالات خام ، خیر را درمال و مقام یا سن و سال منحصر ساختهاید و از حقیقت و معنی به کلی بیخبرید .
و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند خدا از درون جان آنها و نیاتشان آگاه
است:(اللّهُاَعْلَمُبِمافیاَنْفُسِهِمْ).
من که جز ایمان و صداقت از آنها چیزي نمیبینم و به همین دلیل وظیفه دارم آنان را بپذیرم ، من مأمور به ظاهرم و بندهشناس
خدا است .
. « اگر غیر از این کاري کنم مسلما از ستمکاران خواهم بود : اِنّی اِذًا لَّمِنَ الظّلِمینَ » و
32 قالُوا ینُوحُ قَدْ جدَلْتَنا فَاَکْثَرْتَ جِدلَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنآ اِنْ کُنْتَ مِنَ الصّدِقینَ
( جزء دوازدهم ( 53
گفتند : اي نوح ! با ما جرّ و بحث کردي و زیاد سخن گفتی ( بس است ) اکنون اگر راست میگویی آنچه را به ما وعده
میدهی ( از عذاب الهی ) بیاور .
به معنی تابیدن و پیچیدن شدید « جَدْل » گرفته شده و آن در اصل از « مُجادَلَۀ » از ماده « جدَلْتَنا »
گفته میشود چرا که از همه پرندگان پرخاشگرتر و پیچندهتر است ، سپس « اَجْدَل » طناب است و به همین دلیل به باز شکاري
در مورد پیچانیدن طرف در بحث و گفتگو بهکار رفته است .
این درست به آن میماند که شخص یا اشخاصی درباره مسألهاي با ما سخن بگویند و در ضمن تهدیدهایی هم کنند و ما
میگوییم پرحرفی بس است بروید و هرکاري ازشما ساختهاست انجام دهید و هیچ معطل نشوید ، اشاره به اینکه : نه به دلایل
شما وقعی مینهیم و نه از تهدیدتان میترسیم و نه حاضریم بیش از این گوش به سخنان شما فرادهیم .
54 ) سوره هُود )
انتخاب این روش در برابر آن همه محبّت و لطف پیامبران الهی و گفتارهایی که همچون آب زلال و گوارا بر دل مینشیند
حکایت از نهایت لجاجت وتعصّب و بیخبري میکند .
ضمنا از این گفتار نوح به خوبی برمیآید که مدتی طولانی براي هدایت آنها کوشیده است و از هر فرصتی براي رسیدن به این
صفحه 25 از 94
هدف ، یعنی ارشاد آنان استفاده کرده است ، آنقدر که آن قوم گمراه اظهار خستگی از سخنان و ارشادهایش کردند .
33 قالَ اِنَّما یَأْتیکُمْ بِهِ اللّهُ اِنْ شآءَ وَ مآ اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ
( نوح ) گفت: اگر خدا ارادهکند خواهد آورد و شما قدرت فرار نخواهید داشت .
به معنی ناتوان ساختن دیگري است ، این کلمه گاهی در مواردي به کارمیرود که انسان مانع کار « اِعْجاز » از ماده « مُعْجِز »
دیگري شود و جلو او را بگیرد و او را به عجز درآورد و گاهی در موردي که از چنگال کسی فرار کند و از دسترس وي بیرون
رود و او را ناتوان سازد و گاهی به این صورت که با پیشدستی کردن طرف را به زانو درآورد و یا خود را در
مصونیّت قرار دهد .
( جزء دوازدهم ( 55
این از دست من خارج است و در اختیار من نیست ، من فرستاده اویم و سربر فرمانشدارم، بنابراین مجازات و عذاب را از من
مخواهید .
شما نمیتوانید از چنگال قدرت او بگریزید و به مأمن و پناهگاهی فرار » اما بدانید هنگامی که فرمان عذاب فرارسد
وَ ما اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ ) . ) « کنید
34 وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحآی اِنْ اَرَدْتُ اَنْ اَنْصَحَ لَکُمْ اِنْ کانَ اللّهُ یُریدُ اَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
( اما چه سود که ) هرگاه خدا بخواهد شما را ( بهخاطر گناهانتان ) گمراه سازد و من بخواهم شما را اندرز دهم اندرزمن
فایدهاي بهحالتان نخواهد داشت ، او پروردگار شماست و به سوي او بازگشت خواهید نمود .
با مطالعهاین آیهفورا این سؤال به نظر میرسد که مگر ممکن است
56 ) سوره هُود )
خداوندارادهگمراهساختنکسیرا بکند؟ آیا ایندلیلبر جبرنخواهد بود ؟ و آیا با قبول اصل آزادي اراده و اختیار چنین چیزي قابل
قبول است ؟
در رابطه با پاسخ این سؤال باید گفت : گاهی یک سلسله اعمال از انسان سرمیزند که نتیجه آن گمراهی و انحراف همیشگی و
عدم بازگشت به سوي حق است ؟ لجاجت مستمر و اصرار بر گناهان و دشمنی مداوم با حقطلبان و رهبران راستین ،
آنچنان پرده ضخیمی بر فکر انسان میافکند که توانایی دید کمترین شعاع آفتاب حق و حقیقت را پیدانمیکند .
و چون این حالت ، از آثار اعمالی است که خود انسان انجام داده به هیچوجه دلیل بر جبر نمیشود ، بلکه عین اختیار است ، آنچه
به خدا مربوط است این است که در چنان اعمالی چنین اثري قرار داده است : در قرآن مجید آیات متعددي به این واقعیّت اشاره
میکند که ما در ذیل آیه 7 سوره بقره و ... به آن اشاره کردهایم .
35 اَمْ یَقُولُونَ افْتَریهُ قُلْ اِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ اِجْرامی وَ اَنَا بَرِي آءٌ مِمّا تُجْرِمُونَ
( جزء دوازدهم ( 57
( مشرکان ) میگویند او ( محمّد ) این سخنان را به دروغ به خدا نسبت داده ، بگو اگر من اینها را از پیش خود ساخته باشم و به
او نسبت دهم گناهش بر عهده من است ولی من ازگناهان شما بیزارم .
به معنی چیدن میوه نارس و سپس به هرکار ناخوشآیندي گفته شده است و همچنین به وادار « جَرْم » از ماده « اِجْرام »
کردن کسی به گناه نیز اطلاق میشود زیرا انسان در ذات و فطرت خود پیوندي با معنویّت و پاکی دارد و انجام گناهان
او را از این پیوند الهی جدا میسازد.
به هنگام مطالعه آیه اخیر ممکن است این ایراد به نظر برسد که این چگونه منطقی است که پیامبر یا نوح در مقابل کفار بگویند اگر
صفحه 26 از 94
سبب میشود که سخن آنها حق و مطابق واقع باشد و « اِفْتِراء » این سخن افتراء است گناهش به گردن ما ، آیا قبول مسؤولیت گناه
مردم مُوَظّف باشند از آن اطاعت و پیروي کنند ؟
58 ) سوره هُود )
ولی با دقّت در آیات گذشته به پاسخ این ایراد پی میبریم : آنها در حقیقت میخواستند بگویند با این سخنان ما که
مشتمل بر انواع استدلالهاي عقلی است ، به فرض محال که از طرف خدا هم نباشیم گناهش به گردن ما است ولی
استدلالات عقلی جاي خودش ثابت است و شما با مخالفت آن همواره در گناهخواهید بود، گناهیمستمر و پایدار ( توجه
داشتهباشید کهتُجْرِمُونَ صیغه مضارع است که معمولًا دلالت بر استمرار میکند ) .
36 وَ اُوحِیَ اِلی نُوحٍ اَنَّهُ لَنْیُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ اِلاّمَنْ قَدْ ءَامَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ
به نوح وحی شد که جز آنها که ( تاکنون ) ایمان آوردهاند دیگر هیچکس از قوم تو ایمان نخواهد آورد بنابراین از
کارهایی که میکنند غمگین مباش .
اشاره به اینکه صفوف به کلی از هم جدا شده و دیگر دعوت براي
( جزء دوازدهم ( 59
ایمان و اصلاح سوديندارد و باید آماده تصفیه و انقلاب نهایی شود .
ضمنا از این آیه استفاده میشود که خداوند قسمتهایی از علم اسرار غیب را در هرمورد که لازم باشد در اختیار پیامبرش
میگذارد همانگونه که در اینجا به نوح خبر میدهد که در آینده هیچکس از آنها ایمان نخواهد آورد .
37 وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِاَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوآا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ
و ( اکنون ) در حضور ما و طبق وحی ما کشتی بساز و درباره آنها که ستم کردند شفاعت مکن که آنها غرق
شدنی هستند .
در برابر دیدگان ما ) اشاره به این است که تمام تلاشها و کوششهاي تو در این زمینه درحضور ما است ) « اَعْیُنِنا » منظور از کلمه
، بنابراین با فکر راحت به کار خویش ادامه ده ، طبیعی است این احساس که خداوند حاضر و ناظر است و محافظ و مراقب میباشد
به انسان هم توان و نیرو میبخشد و هم احساس مسؤولیت بیشتر .
60 ) سوره هُود )
چنین برمیآید که نوح چگونگی ساختن کشتی را نیز از فرمان خدا میآموخت و باید همچنین باشد زیرا نوح « وَحْیِنا » و از کلمه
پیش خود نمیدانست ابعاد عظمت طوفان آینده چه اندازه است تا کشتی خود را متناسب با آن بسازد و این وحی
الهی بود که او را در انتخاب بهترین کیفیتها یاري میکرد .
درباره ستمگران شفاعت و تقاضاي عفو مکن چرا که آنها محکوم به عذابند » در پایان آیه به نوح هشدار میدهد که از این به بعد
وَ لا تُخطِبْنی فِیالَّذینَ ظَلَمُوآا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ) . ) « و مسلما غرق خواهند شد
این جمله به خوبی میفهماند که شفاعت درباره همهکس ممکننیست ، بلکه شرایطی دارد که اگر در کسی موجود نباشد پیامبر
خدا هم حق شفاعت و تقاضاي عفو در مورد او ندارد.
کشتی نوح
( جزء دوازدهم ( 61
بدون شک کشتی نوح یک کشتی سادهاي نبود و با وسایل آن روز به آسانی و سهولت پایان نیافت ، کشتی بزرگی بود که به
صفحه 27 از 94
علاوه بر مؤمنان راستین یک جفت از نسل هر حیوانی را درخود جاي میداد و آذوقه فراوانی که براي مدّتها زندگی انسانها و
حیوانهایی که در آن جاي داشتند حمل میکرد ، چنین کشتی با چنین ظرفیّت حتما در آن روز بیسابقه بوده است ، به خصوص
که این کشتی باید از دریایی به وسعت این جهان با امواجی کوهپیکر سالم بگذرد و نابود نشود ، لذا در بعضی از روایات
مفسرینمیخوانیم که این کشتی هزار و دویست ذراع طول و ششصد ذراع عرض داشت ! ( هر ذراع حدود نیم متر است ) .
در بعضی از روایات اسلامی آمده است که مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان یک نوع بیماري به زنان قوم نوح دست داد که
دیگر از آنان بچهايمتولدنشد و ایندرواقع مقدمهايبراي مجازات و عذابآنان بود .
38 وَ یَصْنَعُالْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَاءٌ مِنْقَوْمِه سَخِرُوا مِنْهُ قالَ اِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَاِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ
62 ) سوره هُود )
او مشغول ساختن کشتی بود و هر زمانی گروهیاز اشراف قومش بر او میگذشتند او را مسخره میکردند ، ( ولی نوح ) گفت :
اگر ما را مسخره میکنید ما نیز شما را همینگونه مسخره خواهیم کرد .
آن اشراف از خود راضی همهجا مستضعفان را به مسخره میگیرند و آنها را موجوداتی پست و در خور تحقیر میپندارند « مَلَاء »
، چرا که زر و زور ندارند ، نه تنها آنها را مسخره میکنند ، بلکه افکارشان هرقدر بلند باشد و مکتبشان هر اندازه ریشهدار باشد و
اعمالشان هرچند کاملًا حساب شده باشد پندار آنها در خور تحقیر است و به همین دلیل پند و اندرز و هشدار و اعلام خطر در
آنها اثر نمیکند ، تنها تازیانههاي عذاب دردناك الهی باید بر پشت آنها نواخته شود .
میگویند این گروههاي اشراف قوم نوح هر دسته نوعی استهزاء که مایه خنده و تفریح بود براي خود انتخاب میکردند
.
( جزء دوازدهم ( 63
یکی میگفت : اي نوح مثل اینکه دعوي پیامبري نگرفت آخر سر ، نجّار شدي ... .
دیگري میگفت : کشتی میسازي بسیار خوب ، دریایش را هم بساز. هیچ آدم عاقل دیدهاي در وسط خشکی کشتیبسازد
...؟
بعضی دیگر شاید میگفتند: اوه کشتی به این بزرگی براي چه میخواهی، لااقل کوچکتر بساز، که اگر بخواهی به
سوي دریا بکشی براي تو ممکن باشد .
میگفتند : و قاه قاه میخندیدند و میگذشتند و این موضوع در خانهها و مرکز کارشان به اصطلاح سوژه بحثها بود و با یکدیگر
دربارهنوح و کمفکري پیروانش سخن میگفتند : پیرمرد را تماشا کن آخر عمري به چه روزي افتاده است ؟ حالا میفهمیم که اگر
به سخنان او ایمان نیاوردیم حق با ما بود . اصلًا عقل درستی ندارد. و اما نوح با استقامت فوقالعادهاي که زاییده ایمان است با
جدّیت فراوان به کار خود ادامه میداد و بیاعتنا به گفتههاي بیاساس این کوردلان از خود راضی به سرعت پیشروي میکرد و روز
اگر » : به روز اسکلت کشتی آمادهتر و مهیاتر میشد ، فقط گاهی سربلند میکرد و این جمله کوتاه و پرمعنی را به آنها میگفت
امروز مارا مسخره میکنید ما هم همینگونه در آینده نزدیکی شما را مسخره خواهیم کرد : قالَ اِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَاِنّا نَسْخَرُ
. « مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ
64 ) سوره هُود )
آن روز که شما در میان طوفان سرگردان خواهید شد و سراسیمه به هر سو میدوید و هیچ پناهگاهی نخواهید داشت و از میان
امواج فریاد میکشید و التماس میکنید که ما را نجات ده آري آن روز مؤمنان بر افکار شما و غفلت و جهل و
بیخبریتان میخندد .
صفحه 28 از 94
39 فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ
به زودي خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد .
( جزء دوازدهم ( 65
اشاره به اینکه اگرچه مزاحمتهاي شما نسبت به ما عذاب دردناکی است ولی اوّلًا ما در تحمّل این شداید سربلندیم و پرافتخار و
ثانیا اینها هر چه باشد زودگذر است اما مجازات الهی هم خوار کننده است هم پایانناپذیر و این دو باهم قابل مقایسه
نیست .
هدف از عذابهاي الهی تصفیه است نه انتقام
از آیه فوق به خوبی استفاده میشود که عذابهاي الهی جنبه انتقامی ندارد ، بلکه بهخاطر تصفیه نوع بشر و از میان رفتن آنها که
شایسته حیات نیستند و باقی ماندن صالحان صورت میگیرد .
به این معنی که یک قوم مستکبر و فاسد و مفسد که هیچ امید به ایمان آنها نیست از نظر نظام آفرینش حق حیات ندارد و باید از
میان برود و قوم نوح چنین بودند، چراکه آیات فوق میگوید ، اکنون که دیگر امیدي به ایمان بقیه نیست آماده ساختن کشتی
شو و درباره ظالمان هیچگونه شفاعت و تقاضاي عفو منما .
همین موضوع در نفرین این پیامبر بزرگ که در سوره نوح
66 ) سوره هُود )
لارْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّارا اِنَّکَ اِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا یَلِدُوآا اِلاّ فاجِرا کَفّارا : 􀂐 رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی ا » : آمدهاست به چشم میخورد
پروردگارا ! احدي از این کافران را بر روي زمین مگذار چرا که اگر آنها بمانند بندگانت را گمراه میسازند و از نسل
. « آنها نیز جز گروهی فاجر و بیایمان به وجود نخواهد آمد
اصولاً در سازمان آفرینش ، هر موجودي براي هدفی آفریده شده است ، هنگامی که از هدف خود به کلّی منحرف شود و تمام
راههاي اصلاح را بر روي خود ببندد باقیماندن او بیدلیل است و خواه و ناخواه باید از میان برود .
و به گفته شاعر :
نه طراوتی نه برگی نه گلی نه میوه دارم متحیرم که دهقان به چه کار هشت ما را
40 حَتّیآ اِذا جآءَ اَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ اَهْلَکَ اِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ ءَامَنَ وَ مآ ءَامَنَ
مَعَهآُ اِلاّ قَلیلٌ
( جزء دوازدهم ( 67
(این وضع همچنان ادامه یافت) تا فرمان ما فرارسید و تنور جوشیدن گرفت ، ( به نوح ) گفتیم از هر جفتی از حیوانات ( نر و ماده )
یک زوج در آن ( کشتی ) حمل کن، همچنین خاندانت را مگر آنهاکه قبلًا وعده هلاكآنان داده شده ( همسر نوح و یکی از
فرزندانش ) و همچنین مؤمنان را ، اما جز عده کمی به او ایمان نیاوردند .
در فارسی متداول امروز یعنی محلی که نان در آن پخت و پز میشود . « تنور » همان معنی را میبخشد که « تَنُّور »
در اینکه جوشیدن آب از تنور چه تناسبی با مسأله نزدیک شدن طوفان دارد باید گفت : منظور بیان این نکته است هنگامی که
آب از درون تنور که معمولاً مرکز آتش است جوشیدن گرفت نوح و یارانش متوجه شدند اوضاع به زودي دگرگون میشود و
؟ « آب کجا و آتش کجا » انقلاب و تحوّل نزدیک است
به تعبیر دیگر هنگامی که دیدند سطح آب زیرزمینی چنان بالا
صفحه 29 از 94
68 ) سوره هُود )
آمده که از درون تنور که معمولًا درجاي خشک و محفوظی ساخته میشود جوشیدن گرفته فهمیدند موضوع مهمی در پیش است
و حادثه نوظهوري در شرف تکوین است ، همین موضوع اخطار و علامتی بود براي نوح و یارانش که برخیزید و آماده شوید .
شاید قوم غافل و بیخبر نیز جوشیدن آب را از درون تنور خانههایشان دیدند ولی مانند همیشه از کنار اینگونه اخطارهاي پرمعنی
الهی چشم و گوش بسته گذشتند ، حتی براي یک لحظه نیز به خود اجازه تفکّر ندادند که شاید حادثهاي در شرف تکوین باشد ،
شاید اخطارهاي نوح واقعیّت داشته باشد .
میکند که داستان آنها در آیات آینده آمده است که بر اثر « کنعان » این آیه از یک سو اشاره به همسر بیایمان نوح و فرزندش
انحراف از مسیر ایمان و همکاري با گناهکاران رابطه و پیوند خود را از نوح بریدند و حق سوار شدن بر آن کشتی نجات نداشتند ،
بود . « ایمان » چرا که شرط سواري بر آن در درجه اول
( جزء دوازدهم ( 69
و از سوي دیگر اشاره به این میکند که محصول سالیان بسیار دراز تلاش پیگیر نوح در راه تبلیغ آیین خویش چیزي جز گروهی
اندك از مؤمنان نبود که طبق بعضی از روایات در این مدت طولانی تنها هشتاد نفر به او ایمان آوردند و حتی بعضی، عدد آنهارا
ازاین هم کمتر نوشتهاند واین خود میرساند که این پیامبر بزرگ تا چه حدّ استقامت و پایمردي داشت که براي هدایت هریک از
آنها به سوي خدا به طور متوسط ده سال زحمت کشید ، زحمتی که مردم عادي حتی براي هدایت و نجات
فرزندشان تحمّل نمیکنند .
41 وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْریها وَ مُرْسها اِنَّ رَبّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ
او گفت : به نام خدا بر آن سوار شوید و به هنگام حرکت و توقف آن یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است .
.« موقع توقف » و « موقع حرکت » هر دو اسم زمان است به معنی « مُرْسا » و « مَجْرا »
70 ) سوره هُود )
نوح به سرعت بستگان و یاران با ایمان خود را جمع کرد و چون لحظه طوفان و فرارسیدن مجازاتهاي کوبنده الهی نزدیک میشد
به آنها دستور داد که به نام خدا بر کشتی سوار شوید ، به هنگام حرکت و توقف کشتی نام خدا را بر زبان جاري سازید »
. « و به یاد او باشید
چرا میگوید : در همه حال به یاد او باشید و از یاد او و نام او مدد بگیرید ؟
زیرا به مقتضاي رحمتش این وسیله نجات را در اختیار شما بندگان با ایمان قرارداده و به مقتضاي آمرزشش از
لغزشهاي شما میگذرد .
42 وَ هِیَ تَجْرِي بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادي نُوحٌ نُابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یبُنَیَّ ارْکَبْ مَّعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکفِرینَ
و او آنهارا از لابلاي امواجی همچون کوهها حرکت میداد، (در اینهنگام) نوح فرزندش را که در گوشهاي قرار داشت فریادزد،
پسرم! همراهما سوارشو و باکافران مباش.
( جزء دوازدهم ( 71
سرانجام لحظه نهایی فرارسید و فرمان مجازات این قوم سرکش صادر شد ، ابرهاي تیره و تار همچون پارههاي شب ظلمانی سراسر
آسمان را فراگرفت و آنچنان روي هم متراکم گردید که نظیرش هیچگاه دیده نشده بود ، صداي غرش رعد و پرتو خیرهکننده
برق پیدرپی در فضايآسمان پخشمیشد و خبرازحادثهبسیارعظیمووحشتناکیمیداد.
باران شروع شد ، سریع و سریعتر شد ، قطرههاي درشت و درشتتر شد و همانگونه که قرآن در آیه 11 سوره قمر
صفحه 30 از 94
میگوید گویی تمام درهاي آسمان گشوده شده و اقیانوسی از آب از لابلاي ابرها فرومیریزد .
از سوي دیگر سطح آب زیرزمینی آنقدر بالا آمد که از هر گوشهاي چشمه خروشانی جوشیدن گرفت .
و به این ترتیب آبهاي زمین و آسمان بههم پیوستند و دست به دست هم دادند و بر سطح زمینها ، کوهها ، دشتها ، درهها
جاري شدند و بهزودي سطح زمین به صورت اقیانوسی درآمد . وزش بادها امواج کوهپیکري روي این اقیانوس ترسیم میکرد و
این امواج از سر و دوش هم بالا میرفتند و روي یکدیگر میغلطیدند .
72 ) سوره هُود )
و کشتی نوح با سرنشینانش سینه امواج کوهپیکر را میشکافت و همچنان پیش میرفت نوح فرزندش را که در کناري جدا از پدر »
که فنا و نابودي دامنت را خواهد گرفت . « قرارگرفته بود مخاطب ساخت و فریاد زد فرزندم ! با ما سوار شو و با کافران مباش
نوح این پیامبر بزرگ نه تنها به عنوان یک پدر ، بلکه به عنوان یک مربی خستگیناپذیر و پرامید ، حتی در آخرین لحظه
دست از وظیفه خود برنداشت به این امید که سخنش در قلب سخت فرزند اثر کند. اما متأسّفانه تأثیر همنشین بد بیش از آن بود که
گفتار این پدر دلسوز تأثیر مطلوب خود را ببخشد .
43 قالَ سَئَاویآ اِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْمآءِ قالَ
( جزء دوازدهم ( 73
لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللّهِ اِلاّ مَنْ رَّحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ
گفت : به کوهی پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند ، گفت: امروز هیچ حافظی در برابر فرمان خدا نیست ، مگر آن کس را که
او رحم کند ، در این هنگام موجی در میان آن دو حایل شد و او در زمره غرقشدگان قرار گرفت .
فریاد زد پدر براي من جوش نزن ، به » ، لذا این فرزند لجوج و کوتاهفکر به گمان اینکه با خشم خدا میتوان بهمبارزه برخاست
زودي به کوهی پناه میبرم که دست این سیلاب به دامنش هرگز نخواهد رسید و مرا در دامان خود پناه خواهد داد
. «
نوح باز مأیوس نشد ، بار دیگر به اندرز و نصیحت پرداخت شاید فرزندکوتاهفکر از مرکب غرور و خیرهسري فرود آید و
. « ... گفت : فرزندم امروز هیچ قدرتی در برابر فرمان خدا پناه نخواهد داد » راه حق پیش گیرد ، به او
74 ) سوره هُود )
کوه که سهل است ، کره زمین که سهل است ، خورشید و تمام منظومه شمسی با آن عظمت خیرهکنندهاش در برابر قدرت لایزال او
ذره بیمقداري بیش نیست .
مگر بالاترین کوهها در برابر کره زمین همچون برآمدگیهاي بسیار کوچکی که روي سطح یک نارنج قرار دارد نیست ؟ همان
زمینی که یک میلیون و دویست هزار مرتبه باید بزرگ شود تا به اندازه کره خورشید گردد ، همان خورشیدي که یک ستاره
متوسط معمولی آسمان از میان میلیونها میلیون ستاره در پهنه عالم خلقت است .
کاريساختهباشد؟ « کوه » پسچهخیالخامی و چه فکرکوتاهیکه از
در همین هنگام موجی برخاست و جلو آمد و جلوتر و فرزند نوح را همچون پرکاهی از جا کند و در لابلاي خود درهم
کوبید .
پنج درس تربیتی در طوفان نوح
همانگونه که میدانیم هدف اصلی قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان بیان درسهاي عبرت و نکات آموزنده و تربیتی است و در
صفحه 31 از 94
( جزء دوازدهم ( 75
همین قسمت که تاکنون از داستان نوح خواندهایم نکتههاي بسیار مهمی نهفته است که به قسمتی از آن ذیلًا اشاره میشود
:
« حکیم » ، و مهربان است ولی نباید فراموش کرد که او در عین حال « رحیم » ، پاکسازي روي زمین درست است که خداوند
نیز میباشد ، به مقتضاي حکمتش هرگاه قوم و ملتی فاسد شوند و دعوت ناصحان و مربیان الهی در آنها اثر نکند ، حق حیات
براي آنها نیست سرانجام از طریق انقلابهاي اجتماعی و یا انقلابهاي طبیعی ، سازمان زندگی آنها درهم کوبیده و نابود
میشود .
این نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معیّنی ، یک سنّت الهی است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملّتها
و حتی در عصر و زمان ما و چه بسا جنگهاي جهانی اول ودوم اشکالی از این پاکسازي باشد .
مجازات با طوفان چرا ؟ درست است که یک قوم و ملت فاسد باید نابود شوند و وسیله نابودي آنها هرچه باشد تفاوت نمیکند
، ولی دقت در آیات قرآن نشان میدهد که بالاخرهتناسبی میان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست .
76 ) سوره هُود )
و آبهاي پربرکت آن قرارداده بود و جالب اینکه نابودي او هم به وسیله همان « عظیم نیل » فرعون تکیهگاه قدرتش را رود
شد .
نمرود متّکی به لشکر عظیمش بود و چنان که میدانیم لشکر کوچکی از حشرات او و یارانش را شکست داد .
قوم نوح جمعیّت کشاورز و دامدار بودند و چنین جمعیّتی همهچیز را از دانههاي حیاتبخش باران میداند ، اما
سرانجام همین باران آنها را از بین برد .
و از اینجا به خوبی روشن میشود که چقدر برنامههاي الهی حسابشده است و اگر میبینیم انسانهاي طغیانگر عصر ما
در جنگهاي جهانی اول و دوم به وسیله مدرنترین سلاحهایشان درهم کوبیده شدند ، نباید مایه تعجّب ما باشد چرا که همین
صنایع پیشرفته بود که تکیهگاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاي مستضعف جهان محسوب میشد .
( جزء دوازدهم ( 77
نام خدا در هر حال و درهمه جا در آیات بالا خواندیم نوح به یارانش دستور میدهد که نام خدا را به هنگام حرکت و
توقف کشتی فراموش نکنند ، همهچیز به نام او و به یاد او و بااستمداد از ذات پاك او باید باشد ، هرحرکتی ، هر توقفی ، درحال
خواهد بود . « ابتر و بریده دم » آرامش و درحال طوفان، همه باید با نام او آغاز شود چراکه هرکار بینام او شروع شود
کُلُّ اَمْرٍ ذي بالٍ لَمْ یُذْکَرْ فیهِ بِسْمِ اللّهِ فَهُوَ اَبْتَرُ : هر کار » همانگونه که در حدیث معروفی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده است
(1). « مهمی که نام خدا در آن برده نشود نافرجام خواهد بود
ذکر نام خدا نه به عنوان تشریفات ، بلکه به عنوان انگیزه و هدف یعنی هرکار که انگیزه خدایی ندارد و هدفش خدا نیست ابتر
است ، چرا
. جلد 1 ، صفحه 663 ، « سفینۀ البحار » -1
78 ) سوره هُود )
که انگیزههاي مادّي پایان میپذیرد ولی انگیزههاي الهی تمام نشدنی است ، هدفهاي مادّي به اوج خود که رسید خاموش میشود
، اما هدفهاي الهی همچون ذات پاك او جاودانی خواهد بود .
پناهگاههاي پوشالی معمولًا هرکس در مشکلات زندگی به چیزي پناه میبرد ، گروهی به ثروتشان ، گروهی به مقام و منصبشان
صفحه 32 از 94
، عدهاي به قدرت جسمانیشان و جمعی به نیروي فکريشان ، ولی همانگونهکه آیات فوق به ما میگوید و تاریخ نشان داده ،
هیچیک از اینها در برابر فرمان پروردگار کمترین تاب مقاومت ندارد و همچون تارهايعنکبوتکه در
برابروزشطوفانقرارگیردبهسرعتدرهممیریزد.
فرزند نادان و خیره پسر نوح پیامبر نیز در همین اشتباه بود ، گمان میکرد کوه میتواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد ،
اما چهاشتباهبزرگی؟ حرکتیکموجکاراوراساختو بهدیارعدمش فرستاد.
1) یعنی اگر پناهگاهی ) « هارِبٌ مِنْکَ اِلَیْکَ » به همین دلیل در پارهاي از دعاها میخوانیم من از خشم تو به سوي تو فرار میکنم
در برابر خشم تو باشد باز همان ذات پاك تو است و بازگشت به سوي تو ، نه چیز دیگر .
-1 دعاي ابوحمزه ثمالی .
( جزء دوازدهم ( 79
کشتی نجات رهایی از هیچ طوفانی بدون کشتی نجات ممکن نیست لزومی ندارد که این کشتی حتما از چوب و آهن باشد ،
بلکه چه بسا این کشتی نجات یک مکتب کارساز حیاتبخش مثبت است ، که در برابر امواج طوفانهاي افکار انحرافی
مقاومتمیکند و پیروانش رابه ساحل نجاتمیرساند.روي همین جهت در روایاتی که از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در کتب شیعه
معرفی شدهاند . « کشتی نجات » و اهل تسنن آمده است خاندان او یعنی امامان اهلبیت و حاملان مکتب اسلام به عنوان
میگوید : من به همراه ابوذر کنار خانه کعبه آمدم او دست در حلقه درخانه کرد و صدا زد منم ابوذر غفاري ، « حَنْش بن مُغیرَة »
هرکس
80 ) سوره هُود )
مرانمیشناسد بشناسد . من همان جُنْدَب هستم ( نام اصلی ابوذر جُنْدَب بود ) من یار پیامبرم ، با گوش خود شنیدم که میفرمود
مَثَلُ اَهْلِبَیْتی مَثَلُ سَفینَۀِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجی : مثل اهلبیت من مثل کشتی نوح است که هرکس به آن پناه برد نجات مییابد » :
(1). «
مَنْتَخَلَّفَعَنْهاهَلَکَ » یا « فَمَنْتَخَلَّفَ عَنْهاغَرَقَ ( 2) : و هرکساز آن تخلفکند غرق میشود » در بعضیدیگر ازطرق حدیثجمله
اضافه شده است . « 3) : هرکس از آن تخلف کند هلاك میشود )
این حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله با صراحت میگوید به هنگامی که طوفانهاي فکري و عقیدتی و اجتماعی در جامعه اسلامی رخ
میدهد تنها راه نجات پناه بردن به این مکتب است و ما این مسأله را به خوبی
-1 ابنقتیبه دینوري که از علماي معروف اهل تسنن است این حدیث را در عیون الاخبار جلد 1، صفحه 211 آورده
است .
نوشته حافظطبرانی، صفحه 130 ( مخطوط ). « معجمالکبیر » -2
نوشته حافظطبرانی، صفحه 130 ( مخطوط ). « معجمالکبیر » -3
( جزء دوازدهم ( 81
در انقلاب شکوهمند ملت ایران آزمودیم که پیروان مکتبهاي غیراسلامی در برابر طاغوت ، شکست خوردند جز آن گروهی که
به مکتب اسلام و اهلبیت و برنامههاي انقلابی آنها پناه بردند .
پایان ماجراي طوفان نوح
لامْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِيِّ وَ قیلَ بُعْدا لِلْقَوْمِ الظّلِمینَ 􀂐 44 وَ قیلَ یأَرْضُ ابْلَعی مآءَكِ وَ یسَمآءُ اَقْلِعی وَ غیضَ الْمآءُ وَ قُضِیَ ا
صفحه 33 از 94
و گفته شد اي زمین آبت را فروبر و اي آسمان خودداري کن و آب فرونشست و کار پایانیافت و (کشتی) بر (دامنه کوه)
جودي پهلو گرفت و (در این هنگام) گفته شد: دور باد قوم ستمگر .
سرانجام امواج خروشان آب همهجارا فراگرفت ، آب بالا و بالاتر آمد ، گنهکاران بیخبر بهگمان اینکه یک طوفان عادياست
بهنقاط مرتفع و برآمدگیها و کوههاي زمین پناه بردند ، اما آب از آن هم گذشت و همهجا در زیر آب پنهان شد ، اجساد بیجان
طغیانگران و باقیمانده خانههاو وسایل زندگانیشاندرلابلاي کفها روي آب بهچشممیخورد.
82 ) سوره هُود )
نوح زمام کشتی رابه دست خدا سپرده ، امواج کشتی را به هر سو میبرد در روایات آمده است که شش ماه تمام ( از آغاز ماه
رجب تا پایان ذيالحجۀ و به روایتی از دهم ماه رجب تا روز عاشورا ) این کشتی سرگردان بود ( 1) و نقاط مختلفی و حتی طبق
پارهاي از روایات سرزمین مکه و اطراف خانه کعبه را سیر کرد .
سرانجام فرمان پایان مجازات وبازگشت زمین به حالت عادي صادر شد .
آیه فوق چگونگی این فرمان و جزئیّات و نتیجه آن رادر عبارات بسیار کوتاه و مختصر و در عین حال فوقالعاده رسا و زیبا در
به زمین دستور داده شد ، اي زمین » : ضمن شش جمله بیان میکند و میگوید
. جلد 5 ، صفحه 3269 « قُرْطُبی » جلد 5 ، صفحه 164 ، تفسیر ، « مَجْمَعُ الْبَیان » -1 تفسیر
( جزء دوازدهم ( 83
وَ قیلَ یأَرْضُ ابْلَعی مآءَكَ ) . ) « آبت را در کام فروبر
وَ یسَماءُ اَقْلِعی ) . ) « و به آسمان دستور داده شد اي آسمان دست نگهدار »
وَ غیضَ الْمآءُ ) . ) « و آب فرو نشست »
لامْرُ ) . 􀂐 وَ قُضِیَ ا ) « و کار پایان یافت »
وَاسْتَوَتْ عَلَیالْجُودِيِّ). )« وکشتی بردامنهکوه جودي پهلو گرفت »
وَ قیلَ بُعْدالِلْقَوْمِالظّلِمینَ). ) « در این هنگام گفته شد : دور باد قوم ستمگر »
تعبیراتآیهفوقبهقدريرساو دلنشین و درعینکوتاهیگویا و زنده و باتمامزیبایی آنقدر تکاندهنده و کوبندهاستکه بهگفته
آیات قرآن محسوب میشود، هر چند همه آیات قرآن در سرحد اعجاز از « فصیحترین و بلیغترین » جمعیازدانشمندانعرباینآیه
فصاحتوبلاغتاست.
شاهد گویاي این سخن همان است که در روایات و تواریخ اسلامی میخوانیم که گروهی از کفار قریش ، به مبارزه با قرآن
برخاستند و تصمیم گرفتند آیاتی همچون آیات قرآن ابداع کنند ، علاقمندانشان براي مدت چهلروز بهترین غذاها و مشروبات
موردعلاقه آنان را برایشان تدارك دیدند ، مغز گندم خالص ، گوشت گوسفند و شراب کهنه تا با خیال راحت به ترکیب
جملههایی همانند قرآن بپردازند .
84 ) سوره هُود )
اما هنگامی که به آیه فوق رسیدند ، چنان آنها راتکان داد که بعضی به بعض دیگر نگاه کردند و گفتند این سخنی است که
هیچ کلامی شبیه آن نیست و اصولًا شباهت به کلام مخلوقین ندارد، این را گفتند و از تصمیم خود منصرف شدند و مأیوسانه
( پراکنده گشتند .( 1
کجا است ؟ « جودي »
صفحه 34 از 94
بسیاري از مفسران گفتهاند جودي که محل پهلو گرفتن کشتی نوح در آیه فوق معرفی شده کوه معروفی است در نزدیکی موصل
(1) .
. جلد 12 ،صفحه 57 ،« روحُالمعانی »، جلد 5،صفحه 165 ،« مَجْمَعُالْبَیان » -1
( جزء دوازدهم ( 85
و یا در شمال عراق دانستهاند . « آمِد » بعضی دیگر از مفسرین آن را کوهی در حدود شام و یا نزدیک
در کتاب مفردات راغب آن را کوهی در میان موصل و الجزیره ( نام منطقهاي است در شمال عراق و آن غیر از الجزایر و الجزیره
همه جزء مناطق « جزیره » و « آمِد » و « موصل » معروف امروز است ) بعید نیست که همه اینها به یک معنی بازگردد زیرا
شمالی عراق و نزدیک شام میباشند .
بعضی دیگر از مفسران احتمال دادهاند که منظور از جودي هر کوه و زمین محکمی است ، یعنی کشتی نوح بر یک زمین محکم که
براي پیاده شدن سرنشینانش آماده بود پهلو گرفت ، ولی مشهور و معروف همان معنی اول است .
ذیل آیه مورد بحث . « قُرْطُبی » و « روحُالمعانی » ،« مَجْمَعالْبَیان » -1
86 ) سوره هُود )
سرگذشت دردناك فرزند نوح
45 وَ نادي نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ اِنَّ ابْنی مِنْ اَهْلی وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ اَنْتَ اَحْکَمُ الْحکِمینَ
نوح به پروردگارش عرض کرد پروردگارا ! پسر من از خاندان من است و وعده تو ( در مورد نجات خاندانم ) حق است و تو
از همه حکمکنندگان برتري .
وقتی نوح فرزند خود را در میان امواج دید ، عاطفه پدري به جوش آمد و به یاد وعده الهی درباره نجات فرزندش
افتاد، رو به درگاه خدا کرد و گفت :
پروردگارا ! فرزندم از اهل من و خاندان من است و تو وعده فرمودي که خاندان مرا از طوفان و هلاکت رهایی بخشی و »
. « تو از همه حکمکنندگان برتري و در وفاي به عهد از همه ثابتتري
قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ » : این وعده اشاره به همان چیزي است که در آیه 40 همین سوره آمدهاست، آنجاکه میفرماید
وَ اَهْلَکَ اِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ : ما به نوح فرمان دادیم که از هر نوعی از انواع حیوانات یک جفت بر کشتی سوار کن و همچنین
. « خانواده خود را جز آن کسی که به فرمان خدا محکوم به نابودي است
( جزء دوازدهم ( 87
تنها همسر بیایمان و مشرك او است و فرزندش کنعان « اِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ » نوح چنین فکر میکرد که منظور از جمله
جزء آنها نیست و لذا چنین سخنی را به پیشگاه خدا عرضه داشت .
چرا فرزند نوح ، عمل غیر صالح بود ؟
46 قالَ ینُوحُ اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صلِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ اِنّی اَعِظُکَ اَنْ تَکُونَ مِنَ الْجهِلینَ
فرمود : اي نوح ! او از اهل تو نیست او عمل غیرصالحی است ، بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستی از من مخواه، من به تو
اندرز میدهم تا از جاهلان نباشی.
گاهی انسان در انجام یک کار آنچنان پیش میرود که گویا عین آن عمل میشود . در ادبیات زبانهاي مختلف به هنگام مبالغه
صفحه 35 از 94
این تعبیر فراوان دیده میشود ، مثلًا گفته میشود فلانکس سراپا عدل و سخاوت است و فلان شخص سراپا دزدي و فساد است ،
گویی آنچنان در آن عمل غوطهور گشته که ذات او عین آن عمل گشته است .
88 ) سوره هُود )
غوطهور گشت که گویی وجودش јƏ Ơ این پیامبر زاده نیز آنقدر با بدان بنشست و در اعمال زشت و افکار ناد
تبدیل به یک عمل غیرصالحشد .
بنابراین تعبیرفوق در عین اینکه بسیارکوتاه و مختصراست ، گویاي واقعیّت مهم در مورد فرزند نوح میباشد ، یعنی اي نوح اگر
نادرستی و ظلم و فساد در وجود این فرزند سطحی بود ، امکان شفاعت درباره او میرفت، اما اکنونکه سراپا غرق فساد و تباهی
است ، جاي شفاعت نیست اصلًا حرفش را نزن .
یعنی اینکه میگویم از اهل تو نیست « اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ » در واقع به منزله علت است براي « اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صلِحٍ » جمله
براي آن است که ازنظر عمل و کردار با تو فاصله گرفته است هرچند نسب او با تو پیوند دارد .
( جزء دوازدهم ( 89
آنجا که پیوندها گسسته میشود ؟
آیه فوق یکی دیگر از عالیترین درسهاي انسانی و تربیتی را در ضمن بیان سرگذشت نوح منعکس میکند ، درسی که در
مکتبهاي مادي مطلقا مفهومی ندارد اما دریک مکتب الهی و معنوي یک اصل اساسی است .
پیوندهاي مادّي ( نسب ، خویشاوندي ، دوستی و رفاقت ) در مکتبهاي آسمانی همیشه تحتالشعاع پیوندهايمعنوي است. در این
مکتب نورچشمی و امتیاز خویشاوندي در برابر پیوند مکتبی و معنوي مفهومی ندارد .
آنجاکه رابطه مکتبی وجود دارد ، سلمان فارسی دورافتاده که نه از خاندان پیغمبر صلیاللهعلیهوآله و نه از قریش و نه حتی از اهل
جزء خاندان پیامبر « سلمان از خانواده ما است » « سَلْمانُ مِنّا اَهْلَالْبَیْتِ » مکه بود، بلکه اصولًا ازنژاد عرب نبود، طبق حدیث معروف
صلیاللهعلیهوآله محسوب میشود ، ولی فرزند واقعی و بلافصل پیامبري همچون نوح براثر گسستن پیوند مکتبیش با پدر ، آنچنان
روبرو میگردد « اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ » طرد میشود که با
90 ) سوره هُود )
ممکن است چنین مسأله مهمی براي آنها که مادي میاندیشند گرانآید اما اینواقعیّتیاستکه در تمامادیانآسمانی به چشم
میخورد .
به همین دلیل در احادیث اهلبیت علیهمالسلام درباره شیعیانی که تنها نام تشیع بر خود میگذارند و اثر چشمگیري از تعلیمات و
برنامههاي عملی اهلبیت علیهمالسلام در زندگانی آنها دیده نمیشود جملههاي صریح و تکان دهندهاي میخوانیم که
بیانگر همان روشی است که قرآن در آیات فوق ، پیش گرفته است .
مردم این آیه را چگونه تفسیر میکنند " اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ » : از امام علی بن موسی الرضا نقل شده که روزي از دوستان خود پرسید
« بعضی معتقدند که معنی آن این است که فرزند نوح ( کنعان ) فرزند حقیقی او نبود » : یکی از حاضران عرض کرد " « اَهْلِکَ
کَلّا لَقَدْ کانَ ابْنَهُ وَ لکِنْ لَمّا عَ َ ص یاللّهَ نَفاهُ عَنْ اَبیهِ کَذا مَنْ کانَ مِنّا لَمْ یُطِعِ اللّهَ فَلَیْسَ مِنّا : نه چنین نیست ،او به راستی » : امام فرمود
فرزند نوح بود ، اما هنگامی که گناه کرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بیرون گذاشت خداوند فرزندي او را نفی کرد، همچنین
(1). « کسانی که از ما باشند ولی اطاعت خدا نکنند ، از ما نیستند
( جزء دوازدهم ( 91
صفحه 36 از 94
مسلمانان مطرود چه کسانی هستند ؟
بیمناسبت نیست که با الهام از آیه فوق اشاره به قسمتی از احادیث اسلامی کنیم که آنها نیز گروههاي زیادي را که ظاهرا در زمره
مسلمانان و یا پیروان مکتب اهلبیت هستند ، مطرود دانسته و آنان را از صف مؤمنان و شیعیان خارج میسازد :
ذیل آیات فوق . ، « تفسیر صافی » -1
92 ) سوره هُود )
مَنْ غَشَّ مُسْلِما فَلَیْسَ مِنّا: آن کس که با برادران مسلمانش تقلّب و خیانت » : پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید
(1) .« کند از ما نیست
« لَیْسَ بِوَلِیِّ لی مَنْ اَکَلَ مالَ مُؤْمِنٍ حَراما : کسیکه مال مؤمنی را به گناه بخورد، دوست من نیست » : امام صادق میفرماید
(2).
اَلا وَ مَنْ اَکْرَمَهُ النّاسُ اتِّقاءَ شَرِّه فَلَیْسَ مِنّی : بدانید کسی که مردم را به خاطر » : پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید
. « اجتناب از شرش گرامی دارند از من نیست
.« لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ یَظْلِمُ النّاسَ : کسی که به مردم ستم میکند شیعه ما نیست » : امام فرمود
(1). « لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یَوْمٍ : کسی که هر روز به حساب خویش نرسد از ما نیست » : امام کاظم فرمود
. جلد 2 ، صفحه 318 ، « سفینۀُ البِحار » -1
. جلد 12 ، صفحه 53 ، « وسایل » -2
( جزء دوازدهم ( 93
مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنادي یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ : کسی که صداي انسانی را بشنود که » : پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود
فریاد میزند اي مسلمانان به دادم برسید و کمکم کنید ، کسی که این فریاد را بشنود و پاسخ نگوید مسلمان نیست
(2). «
وَ اعْلَمْ یا جابِرُ بِاَنَّکَ لاتَکُونُ لَنا وَلِیّا حَتّی لَوِاجْتَمَعَ عَلَیْکَ اَهْلُ مِصْ رِكَ وَ قالُوا اَنْتَ » : امام باقر بهیکی از یارانش بهنام جابر فرمود
رَجُلٌ سُوءٌ لَمْ یَحْزُنْکَ ذلِکَ وَلَوْ قالُوا اِنَّکَ رَجُلٌ صالِحٌ لَمْیَسُرَّكَ ذلِکَ وَ لکِنِاعْرِضْ نَفْسَکَ عَلی کِتابِاللّهِ : اي جابر ! بدان که تو
دوست ما نخواهی بود تا زمانی که اگر تمام اهل شهر تو جمع شوند و بگویند تو آدم بدي هستی غمگین نشوي و
اگر همه بگویند تو آدم خوبی هستی خوشحال نشوي ، بلکه خود را بر کتاب خدا قرآن عرضه داري و ضوابط خوبی و بدي را
(1). « از آن بگیري و بعد ببینی از کدام گروهی
جلد 15 ، ( طبع قدیم ) بخش اخلاق . ، « بِحار » -1
. جلد 2 ، صفحه 164 ، « اصول کافی » -2
94 ) سوره هُود )
این احادیث خط بطلان بر پندارهاي کسانی که تنها به اسم قناعت میکنند و ازعمل و ارتباطمکتبی در میانآنها خبري نیست
میکشد و بهوضوح ثابتمیکند که در مکتب پیشوایان الهی آنچه اصل اساسی و زیربنایی است ، همان ایمان به مکتب و عمل به
برنامههاي آن است و همهچیز باید با این مقیاس سنجیده شود .
47 قالَ رَبِّ اِنّی اَعُوذُ بِکَ اَنْ اَسْئَلَکَ ما لَیْسَ لی بِه عِلْمٌ وَ اِلاّ تَغْفِرْلی وَ تَرْحَمْنیآ اَکُنْ مِنَ الْخسِرینَ
عرض کرد: پروردگارا! من بهتو پناه میبرم که از تو چیزي بخواهم که از آن آگاهی ندارم و هرگاه مرا نبخشی و بر من رحم
صفحه 37 از 94
نکنی از زیانکاران خواهم بود .
. جلد 2 ، صفحه 691 ، « سفینۀُ البِحار » -1
( جزء دوازدهم ( 95
با توجه به گفتار نوح در آیه قبلی و پاسخی که خداوند به او داد این سؤال پیش میآید که چگونه نوح توجه به این مسأله نداشت
که فرزندش کنعان مشمول وعده الهی نیست .
پاسخ این سؤال را میتوان از این راه داد ، که این فرزند وضع کاملاً مشخصی نداشته ، گاهی با مؤمنان و گاهی با کافران بود و
چهره منافق گونه او ، هرکس را ظاهرا به اشتباه میانداخت .
به علاوه احساس مسؤولیت شدیدي که نوح در رابطه با فرزندش میکرد و عشق و علاقه طبیعی که هرپدري به فرزندش
دارد و پیامبران نیز از این قانون مستثنی نیستند ، سبب شد که چنین درخواستی را از خداوند بکند .
اما به محض اینکه از واقعیّت امر آگاه شد ، فورا در مقام عذرخواهی به درگاه خداوند و طلب عفو برآمد ، هرچند گناهی از او
سرنزده بود ، اما مقام و موقعیّت پیامبر ایجاب میکند که بیش از این مراقب گفتار و رفتار خود باشد ، همین ترك اولی براي او با
آن شخصیت ، بزرگ بود و به همین دلیل از پیشگاه خدا تقاضاي بخشش کرد .
96 ) سوره هُود )
و از اینجا پاسخ سؤال دیگري نیز روشن میشود که مگر انبیاء گناه میکنند که تقاضاي آمرزش نمایند .
کشتی نوح به سلامت فرود آمد
48 قیلَ ینُوحُ اهْبِطْ بِسَلمٍ مِنّا وَ بَرَکتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی آ اُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ وَ اُمَمٌسَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْمِنّاعَذابٌ اَلیمٌ
( به نوح ) گفته شد : اي نوح ! با سلامت و برکت از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهاییکه با تواند، فرود آي و امتهایی نیز هستند
که ما آنها را از نعمتها بهرهمند میسازیم سپس عذاب دردناکی از سوي ما به آنها میرسد .
همه آثار حیات را درهمکوبیده بود و طبعا زمینهاي آباد مراتع سرسبز و باغهاي خرم ، همگی ویران شده « طوفان » بدون شک
در مضیقه شدید قراگیرند ، اما خداوند به این « تغذیه » و « زندگی » بودند و در این هنگام بیم آن میرفت که نوح و یارانش از نظر
گروه مؤمنان اطمینان داد که درهاي برکات الهی به روي شما گشوده خواهد شد و از نظر زندگی هیچگونه نگرانی به
خود راه ندهند .
( جزء دوازدهم ( 97
به علاوه ممکن بود نگرانی دیگري از نظر سلامت براي نوح و پیروانش پیدا شود که زندگی کردن در مجاورت این باتلاقها و
مردابهاي باقیمانده از طوفان ممکن است سلامت آنها رابه خطر افکند ، لذا خداوند در این زمینه نیز به آنها اطمینان داد که
« سالم » هیچگونه خطري شما را تهدید نمیکند و آن کس که طوفان را براي نابودي طغیانگران فرستاد ، هم او میتواند محیطی
براي مؤمنان فراهم سازد . « پربرکت » و
این جمله کوتاه به ما میفهماند که قرآن تا چه اندازه به ریزهکاريهاي مسایل اهمیّت میدهد و آنهارا در عباراتی بسیار فشرده و
زیبا منعکس میسازد .
است و این تعبیر میرساند که همراه نوح امتهایی بودند ، این عبارت ممکن است به خاطر آن باشد که « اُمَّت » جمع « اُمَمٍ » کلمه
افرادي که با نوح بودند هریک سرچشمه پیدایش قبیله و امتی گشتند و یا این که واقعا آنها که با نوح بودند هر گروهی از قوم و
قبیلهاي بودند که مجموعا امتهایی تشکیل میدادند .
صفحه 38 از 94
98 ) سوره هُود )
بر آنها « اُمَّت » اصناف حیوانی را که با نوح بودند نیز شامل گردد ، زیرا در قرآن مجید کلمه « اُمَمٍ » این احتمال نیز وجود دارد که
رْضِ وَ لا طآئِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ اِلاّآ اُمَمٌاَمْثالُکُمْ: 􀂐 وَ ما مِنْ دآبَّۀٍ فِیالا » : نیز اطلاق شده است ، چنانکه در سوره انعام آیه 38 میخوانیم
هیچ جنبندهاي در روي زمین و هیچ پرندهاي که با دو بال خود پرواز میکند وجود ندارد مگر این که آنها نیز امتهایی
. « مثل شما هستند
بنابراین همانگونه که نوح و یارانش به لطف بیپایان پروردگار در برابر آنهمه مشکلات زندگی بعد از طوفان در سلامت و
برکت زیستند، انواع جاندارانی که با نوح از کشتی پیاده شدند و گام به روي زمین گذاشتند ، نیز این سلامت و مصونیّت را به
لطف الهی داشتند .
( جزء دوازدهم ( 99
با اینهمه باز در آینده از نسل همین مؤمنان، امتهایی به وجود میآیند که انواع نعمتها را به آنها » سپس اضافه میکند
میبخشیم ، ولی آنها در غرور و غفلت فرومیروند سپس عذاب دردناك ما به آنها میرسد : وَ اُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنّا عَذابٌ
. « اَلیمٌ
بنابراین چنین نیست که این انتخاب اصلح و اصلاح نوع انسانی از طریق طوفان آخرین انتخاب و آخرین اصلاح باشد ، بلکه باز هم
تا زمانی که نوع آدمی به عالیترین مرحله رشد و تکامل برسد ، به خاطر سوءاستفاده کردن از آزادي اراده ، گاه در راه شر و فساد
قدم میگذارد و باز همان برنامه مجازات در این جهان و سراي دیگر دامنش را میگیرد .
به زودي آنها را از انواع نعمتها بهرهمند میکنیم و بلافاصله سخن از « سَنُمَتِّعُهُمْ » : جالب اینکه در جمله فوق فقط میگوید
عذاب و مجازات آنها میگوید ، اشاره به اینکه بهرهوري از نعمت فراوان در افراد کمظرفیّت و ضعیفالایمان به جاي اینکه
حس شکرگزاري و اطاعت را بیدار کند ، غالبا بر طغیان و غرور آنها میافزاید و به دنبال آن رشتههاي بندگی خدا را
پاره میکند .
100 ) سوره هُود )
در مجمعالبیان از یکی از مفسران در ذیل این آیه نقل کرده جالب است، آنجا که « طبرسی » جملهاي که مرحوم
هَلَکَ الْمُسْتَمْتِعُونَ فِیالدُّنْیا لَاِنَّ الْجَهَلَ یَغْلِبُ عَلَیْهِمْ وَ الْغَفْلَۀُ ، فَلا یَتَفَکَّرُونَ اِلاّ فِیالدُّنْیا وَ عِمارَتِها وَ مَلاذِها : صاحبان » : میگوید
نعمت در دنیا هلاك و گمراه شدند چرا که جهل و غفلت بر آنها غالب میشود و جز در فکر دنیا و لذتهاي آن نیستند
«
این واقعیّت در زندگی کشورهاي متنعّم و ثروتمند دنیا به خوبی دیده میشود که آنها غالبا در فساد غوطهورند ، نه تنها به فکر
مستضعفان جهان نیستند ، بلکه روز به روز طرحی تازه براي مکیدن هرچه بیشتر خون آنها میریزند .
به همین دلیل بسیار میشود که خداوند جنگها و حوادث دردناکی که نعمتها را موقتا سلب میکند ، بر
آنها فرومیریزد ، شاید بیدار شوند .
( جزء دوازدهم ( 101
50 وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُودا قالَ یقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ اِنْ اَنْتُمْ اِلاّ مُفْتَرُونَ
( ما ) به سوي ( قوم ) عاد ، برادرشان هود را فرستادیم ، ( به آنها ) گفت : اي قوم من! اللّه را پرستش کنید که معبودي جز او
براي شما نیست ، شما فقط تهمت میزنید .
تعبیر به برادر میکند ، این تعبیر یابهخاطر آن است که عرب از تمام افراد قبیله تعبیر به برادر میکند چرا که در « هود » در اینجا از
صفحه 39 از 94
میگوید . « اَخُو اَسَدِيِّ » ریشه نسب باهممشترکند،مثلًابهیکنفرازطایفهبنیاسد
و یا اشاره به این است که رفتار هود مانند سایر انبیاء با قوم خود کاملًا برادرانه بود ، نه در شکل یک امیر و فرمانده و یا حتی یک
پدر نسبت به فرزندان ، بلکه همچون یک برادر در برابر برادران دیگر بدون هرگونه امتیاز و برتريجویی. نخستین دعوت هود ،
همان دعوت تمام انبیاءبود ، دعوت بهسوي توحید و نفی هرگونه شرك .
51 یقَوْمِ لاآ اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرا اِنْ اَجْرِيَ اِلاّ عَلَی الَّذي فَطَرَنی آ اَفَلا تَعْقِلُونَ
102 ) سوره هُود )
اي قوم من ! من از شما پاداشی نمیطلبم، پاداش من فقط بر کسی است که مرا آفریده ، آیا نمیفهمید ؟
52 وَ یقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوآا اِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمآءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارا وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً اِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ
و اي قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزشکنید سپس به سوي او بازگردید تا ( باران ) آسمان را پیدرپی بر شما بفرستد و
نیرویی بر نیروي شما بیفزاید و روي ( از حق ) برنتابید و گناه نکنید .
به معنی ریزش شیر از پستان مادر است ، سپس به ریزش باران نیز گفته شده است و جالب اینکه در آیه بالا « دَرّ » از ماده « مِدْرارا »
نمیگوید باران را از آسمان بر شما فرومیریزد بلکه میگوید آسمان را بر شما فرومیریزد یعنی آنقدر باران میبارد که
گویی همه
( جزء دوازدهم ( 103
نیز صیغه مبالغه است نهایت تأکید از این جمله استفاده میشود . « مِدْرارا » آسمان در حال ریزش است و با به توجه این که
تأثیر کارهاي خوب بر آبادي کشورها و کارهاي بد بر ویرانی آنها
باز در آیه فوق میبینیم که قرآن پیوند روشنی میان مسایل معنوي و مادي برقرار میسازد و استغفار ازگناه و بازگشت به
سوي خدا را مایه آبادانی و خرمی و طراوت و سرسبزي و اضافه شدن نیرویی بر نیروها معرفی کرده .
فَقُلْتُ » : این حقیقت در بسیاري دیگر از آیات قرآن به چشم میخورد ، ازجمله در سوره نوح از زبان این پیامبر بزرگ میخوانیم
اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کانَ غَفّارا یُرْسِلِ السَّمآءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارا وَیُمْدِدْکُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ اَنْهارا : به آنها
گفتم از گناهان خود در پیشگاه پروردگارتان استغفار کنید که او آمرزندهاست، تا بارانآسمانرا پشتسرهم برشمافرو ریزد و
9 12 /نوح). )« شمارا با اموال و فرزندان کمک بخشد و باغها و نهرهابرايشما قرار دهد
104 ) سوره هُود )
جالب توجه اینکه در روایات اسلامی میخوانیم که ربیع بن صبیح میگوید نزد حسن بودم ، مردي از در وارد شد و از خشکسالی
آبادیش شکایت کرد ، حسن به او گفت : استغفار کن، دیگريآمد از فقر شکایت کرد ، به او نیز گفت استغفار کرد ، سومی آمد و
به او گفت : دعا کن خداوند پسري به من بدهد به او نیز گفت : استغفار کن ، ربیع میگوید ( من تعجّب کردم ) و به او گفتم
هرکس نزد تو میآید و مشکلی دارد و تقاضاي نعمتی به او همین دستور را میدهی و به همه میگویی استغفار کنید و از
خدا طلب آمرزش نمایید .
وي در جواب من گفت : آنچه را گفتم از پیش خود نگفتم ، من اینمطلب را از کلام خدا که از پیامبرش نوح حکایت میکند ،
( استفاده کردم و سپس آیات سوره نوح را که در بالا ذکر شد تلاوت کرد . ( 1
آنها که عادت دارند از این مسایل آسان بگذرند فورا یک نوع ارتباط و پیوند معنوي ناشناخته درمیان این امور قایل میشوند و از
هرگونه تحلیل بیشتر خود را راحت میکنند .
صفحه 40 از 94
. جلد 10 ، صفحه 361 ، « مَجْمَعُالْبَیان » -1
( جزء دوازدهم ( 105
ولی اگر بیشتر دقت کنیم درمیان این امور پیوندهاي نزدیکی مییابیم که توجه به آنها مسایل مادّي و معنوي را در متن جامعه
همچون تار و پود پارچه به هم میآمیزد و یا همانند ریشه و ساقه درخت با گل و میوه آن ربط میدهد .
کدام جامعه است که آلوده به گناه ، خیانت ، نفاق ، دزدي ، ظلم ، تنبلی و مانند آنها بشود و این جامعه آباد و پر برکت
باشد .
کدام جامعه است که روح تعاون و همکاري را از دست دهد و جنگ و نزاع و خونریزي را جانشین آن سازد و زمینهاي خرم و
سرسبز و وضع اقتصادي مرفهی داشته باشد .
کدام جامعه است که مردمش آلوده انواع هوسها باشند و در عین حال نیرومند و پابرجا در مقابل دشمنان ایستادگی
کنند .
با صراحت باید گفت : هیچ مسأله اخلاقی نیست مگر اینکه اثر مفید و سازندهاي در زندگی مادي مردم دارد و هیچ اعتقاد و ایمان
صحیحی پیدا نمیشود مگر اینکه در ساختن یک جامعهاي آباد و آزاد و مستقل و نیرومند سهم به سزایی دارد .
آنها که مسائلاخلاقی و ایمانمذهبی و توحیدرا از مسائلمادي جدا میکنند، نه مسائل معنوي را درست شناختهاند و نه مادي
را .
106 ) سوره هُود )
اگر دین به صورت یک سلسله تشریفات و آداب ظاهري و خالی از محتوا در میان مردم باشد بدیهی است تأثیري در نظام مادّي
اجتماع نخواهد داشت ، اما آنگاه که اعتقادات معنوي و روحانی آنچنان در اعماق روح انسان نفوذ کند که آثارش در
دست و پا و چشم و گوش و زبان و تمام ذرات وجودش ظاهر گردد ، آثار سازنده این اعتقادات در جامعه بر هیچکس مخفی
نخواهد ماند .
ممکن است ما بعضی از مراحل پیوند استغفار را با نزول برکات مادي نتوانیم درست درك کنیم ولی بدون شک قسمت
بیشتري از آن براي ما قابل درك است .
( جزء دوازدهم ( 107
در انقلاب اسلامی کشور ما ایران در این عصر و زمان به خوبی مشاهده کردیم که اعتقادات اسلامی و نیروي اخلاق و معنویّت
چگونه توانست بر نیرومندترین اسلحه زمان و قويترین ارتشها و قدرتهاي استعماري پیروز گردد و این نشان میدهد کاربرد
عقاید دینی و اخلاق مثبت معنوي تا چه حد در مسایلاجتماعی و سیاسی زیاداست.
چیست ؟ « یَزِدْکُمْ قُوَّةً اِلی قُوَّتِکُمْ » منظور از
ظاهر این جمله میگوید : خداوند در پرتو توبه و استغفار ، نیرویی بر نیروي شما میافزاید بعضی این جمله را اشاره به افزایش
نیروي انسانی گرفتهاند ( چنانکه در آیات سوره نوح نیز به آن اشاره شده بود ) و بعضی دیگر آن را اشاره به اضافه نیروهاي مادّي
بر نیروي معنوي دانستهاند ، ولی تعبیر آیه مطلق است و هرگونه افزایش نیروي مادي و معنوي را شامل میشود و تمام این تفاسیر را
دربرمیگیرد .
108 ) سوره هُود )
صفحه 41 از 94
آغاز سرگذشت قوم ثمود
لارْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فیهافَاسْتَغْفِرُوهُثُمَتُوبُوااِلَیْهِ اِنَّ رَبّی 􀂐 61 وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صلِحا قالَ یقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْمِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ هُوَاَنْشَأَکُمْمِنَا
قَریبٌ مُجیبٌ
و به سوي (قوم) ثمود برادرشان صالح را فرستادیم ، گفت: ايقوم من! اللّهرا پرستشکنید که معبودي جز او براي شما نیست ، او
است که شما را از زمین آفرید و آبادي آن را به شما واگذار نمود ، از او آمرزش بطلبید سپس به سوي او بازگردید که پروردگارم
( به بندگان خود ) نزدیک و اجابت کننده ( تقاضاهاي آنها ) است .
سرگذشت قوم عاد با تمام درسهاي عبرتانگیزش به طور فشرده پایان یافت و اکنون نوبت قوم ثمود است ، همان جمعیّتی که طبق
تواریخ در سرزمین وادِيالْقُري در میان مدینه و شام زندگی داشتند .
از او یاد میکند ، چه تعبیري از این « برادر » بازدراینجامیبینیمکهقرآنمجیدهنگامیکهسخنازپیامبرآنها صالح میگوید به عنوان
رساتر و زیباتر که به قسمتی از محتواي آن در تفسیر آیات گذشته اشاره کردیم : برادري دلسوز و مهربان که جز خیرخواهی هدف
. « ما به سوي قومثمود برادرشانصالحرافرستادیم: وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صلِحا » . دیگري ندارد
و نفی هرگونه شرك و بتپرستی که خمیر « توحید » باز میبینیم برنامه صالح همان برنامه اصولی همه پیامبران است ، برنامهاي که از
مایه تمام رنجهاي بشر است ، آغاز میشود .
. « گفت اي قوم من ! خدا را پرستش کنید که هیچ معبودي جز او نیست : قالَ یقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ »
( جزء دوازدهم ( 109
سپس براي تحریک حس حقشناسی آنها به گوشهاي از نعمتهاي مهم پروردگار که سراسر وجودشان را فراگرفته اشاره کرده ،
.« لارْضِ 􀂐 او کسیاستکه شمارا از زمینآفرید: هُوَاَنْشَأَکُمْمِنَا » : میگوید
زمین و آن خاك بیارزش و بیمقدار کجا و این وجود عالی و خلقت بدیع کجا ؟ آیا هیچ عقلی اجازه میدهد که انسان چنین
خالق و پروردگاري را که این همه قدرت دارد و این همه نعمت بخشیده کنار بگذارد و به سراغ این بتهاي مسخره برود؟ پس از
او کسی است که » : اشاره به نعمت آفرینش ، نعمتهاي دیگري را که در زمین قرارداده به این انسانهاي سرکش یادآوري میکند
وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها ) . ) « عمران و آبادي زمین را به شما سپرد و قدرت و وسایل آن را در اختیارتان قرار داد
110 ) سوره هُود )
در لغت عرب در اصل به معنی تفویض آبادي زمین به کسی است و طبیعی است که لازمه آن این است « اِعْمار » و « واژه استعمار »
در مفردات و بسیاري از مفسران در تفسیر « راغب » که وسایل لازم را در اختیار او بگذارد ، این چیزي است که ارباب لغت مانند
آیه فوق گفتهاند. این احتمال نیز در معنی آیه داده شده است که منظور آن است که خداوند عمر طولانی به شما داده ، ولی البتّه
معنی اول با توجه به متون لغت صحیحتر بهنظر میرسد .
و در هر حال این موضوع به هر دو معنی درباره قوم ثمود ، صادق
( جزء دوازدهم ( 111
بوده است ، چرا که زمینهاي آباد و خرم و سرسبز و باغهایی پرنعمت داشتند و اصولًا درکشاورزي ابتکار و قدرت فراوان به خرج
میدادند و از این گذشته عمرهاي طولانی و اندامهایی قوي و نیرومند داشتند و در ساختن بناهاي محکم پیشرفته بودند ، چنانکه
82 /حجر) ) « وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتا امِنینَ: در دل کوهها خانههاي امن و امان به وجود میآوردند » : قرآن میگوید
.
قابل توجه اینکه قرآن نمیگوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت ، بلکه میگوید عمران و آبادي زمین را به
صفحه 42 از 94
شما تفویض کرد ، اشاره به اینکه وسایل از هرنظر آماده است ، اما شما باید با کار و کوشش زمین را آباد سازید و منابع آن را به
دست آورید و بدون کار و کوشش سهمی ندارید .
در ضمن این حقیقت نیز از آن استفاده میشود که براي عمران و آبادي باید به یک ملّت مجال داد و کارهاي آنها را بهدست آنان
سپرد و وسایل و ابزارلازم را در اختیارشان گذارد .
112 ) سوره هُود )
اکنون که چنین است ، از گناهان خود توبه کنید و به سوي خدا بازگردید که پروردگار من به بندگان خود نزدیک است و »
فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوآا اِلَیْهِ اِنَّ رَبّی قَریبٌمُجیبٌ) . ) « درخواست آنها را اجابتمیکند
استعمار در قرآن و عصر ما
با یادآوري آفرینش « ثمود » همانگونه که در آیه فوق دیدیم ، پیامبر خدا صالح براي ایفاي نقش تربیتی خود در میان قوم گمراه
عظیم انسان از خاك و تفویض آبادي زمین با آنان سخن میگوید .
ولی این کلمه استعمار با آن زیبایی خاص و کِشندگی مفهوم که هم عمران و آبادي را دربردارد و هم تفویض اختیارات و هم تهیّه
وسایل و ابزار ، آنچنان مفهومش در عصر ما مسخ شده که درست در نقطه مقابل مفهوم قرآنی قرارگرفته .
تنها واژه استعمار نیست که به این سرنوشت شوم گرفتار شده است ، کلمات زیادي چه در فارسی و چه در عربی و چه در لغات
دیگر مییابیم که گرفتار همین مسخ و تحریف و واژگونگی شده است ، مانند
( جزء دوازدهم ( 113
در عربی و کلماتی مانند تمدن، حقوق بشر، روشنفکري، آزادي و آزادگی ، هنر و هنرمندي « حُرِّیَّت » و « ثِقافَت » و « حِضارت »
در فارسی و در سایه این تحریفها هرگونه از خود بیگانگی و ماده پرستی و اسارت انسانها و انکار هرگونه واقعیّت و توسعه
هرگونه فساد و انجام هرکار شتابزده و بیمطالعه انجام میگردد .
به هرحال مفهوم واقعی استعمار در عصر ما ، استیلاي قدرتهاي بزرگ سیاسی و صنعتی بر ملتهاي مستضعف و کمقدرت است ،
که محصول آن غارت و چپاولگري و مکیدن خون آنها و به یغما بردن منابع حیاتی آنان است .
این استعمار که چهرههاي شوم گوناگونی دارد گاهی در شکل فرهنگی ، گاهی فکري ، گاه اقتصادي و گاه سیاسی و نظامی
مجسم میشود ، همان است که چهره زیباي امروز ما را تاریک و سیاه کرده، اقلیتی دراین جهان داراي همهچیز و اکثریت عظیمی
فاقد همه چیزند ، این استعمار سرچشمه جنگها و ویرانیها و تبهکاريها و مسابقه کمرشکن تسلیحاتی است .
114 ) سوره هُود )
واژهاي را که قرآن براي این مفهوم به کار برده واژه استضعاف است که درست قالب این معنی است ، یعنی ضعیف ساختن به
مفهوم وسیع کلمه ، ضعیف ساختن فکر و سیاست و اقتصاد و هر چیز دیگر .
دامنه استعمار در عصر ما آنچنان گسترده است که خود واژه استعمار نیز استعماري شده است ، چرا که مفهوم لغوي آن
کاملًا واژگونه است .
به هر حال استعمار داستان غمانگیز طولانی دارد ، که میتوان گفت سراسر تاریخ بشر را دربرمیگیرد ، گرچه دائما تغییر چهره
میدهد ولی به درستی معلوم نیست چه زمانی از جوامع انسانی ، ریشهکن خواهد شد و زندگی بشر بر پایه تعاون و احترام متقابل
انسانها و کمک به پیشرفت یکدیگر در تمام زمینهها خواهد انجامید .
62 قالُوا یصالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوّا قَبْلَ هذا اَتَنْهینآ اَنْ نَعْبُدَ مایَعْبُدُ ءَابآؤُنا وَ اِنَّنا لَفی شَکٍّ مِمّا تَدْعُونآ اِلَیْهِ مُریبٍ
صفحه 43 از 94
( جزء دوازدهم ( 115
گفتند: اي صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودي ، آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان میپرستیدند نهی میکنی ؟ و ما در مورد
آنچه ما را به سوي آن دعوت میکنی در شک و تردید هستیم.
اکنون ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخی دادند ؟
آنها براي نفوذ در صالح و یا لااقل خنثی کردن نفوذ سخنانش در توده مردم از یک عامل روانی استفاده کردند و به تعبیر عامیانه
در مشکلات به تو پناه میبردیم و با تو « گفتند : اي صالح تو پیش از این مایه امید ما بودي » خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند و
مشورت میکردیم و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم و در خیرخواهی و دلسوزي تو هرگز تردید به خود
راه نمیدادیم ( قالُوا یصالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوّا قَبْلَ هذا ) .
116 ) سوره هُود )
اما متأسفانه امید ما را بر باد دادي و با مخالفت با آیین بتپرستی و خدایان ما که راه و رسم نیاکان ما است و از افتخارات قوم ما
محسوب میشود نشان دادي که نه احترامی براي بزرگان قائلی ، نه به عقل و هوش ما ایمان داري و نه مدافع سنتهاي ما هستی .
ضمنا در اینجا باز میبینیم قوم گمراه براي توجیه غلطکاري و افکار و اعمال نادرست خود به زیر چتر نیاکان و هاله قداستی که
معمولًا آنها را پوشانیده است پناه میبرند ، همان منطق کهنهاي که از قدیم میان همه اقوام منحرف براي توجیه خرافات وجود
داشته و هم اکنون در عصر اتم و فضا نیز به قوت خود باقی است .
63 قالَ یقَوْمِ اَرَءَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَهٍ مِنْ رَبّی وَ ءَاتینیمِنْهُرَحْمَۀً فَمَنْیَنْصُرُنی مِنَ اللّهِ اِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیرٍ
گفت: ايقوم من ! آیا اگر من دلیل آشکاري از پروردگارم داشتهباشم و رحمتاو به سراغ من آمده باشد ( میتوانم از ابلاغ
رسالت او سرپیچی کنم ) اگر من نافرمانی او کنم چه کسی میتواند مرا در برابر وي یاري دهد ؟ بنابراین ( سخنان ) شما چیزي
جز اطمینان به زیانکار بودنتان بر من نمیافزاید .
( جزء دوازدهم ( 117
اما این پیامبر بزرگ الهی بدون آنکه از هدایت آنها مأیوس گردد و یا اینکه سخنان پر تزویرشان در روح بزرگ او کمترین
گفت : اي قوم من ! ببینید اگر من دلیل روشنی از طرف پروردگارم داشته » اثري بگذارد ، با متانت خاص خودش چنین پاسخ داد
باشم و رحمت او به سراغ من آمده باشد و قلب مرا روشن و فکر مرا بیدار کرده باشد و به حقایقی آشنا شوم که پیش از آن آشنا
آیا باز هم میتوانم سکوت اختیار کنم و رسالت الهی را ابلاغ نکنم و با انحرافات و زشتیها نجنگم ؟ « نبودهام
شتر صالح
64 وَ یقَوْمِ هذِه ناقَۀُ اللّهِ لَکُمْ ءَایَۀً فَذَرُوها تَأْکُلْ فیآ اَرْضِاللّهِ وَ لاتَمَسُّوهابِسُوآءٍفَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ
118 ) سوره هُود )
اي قوم من ! این ناقه خداوند است که براي شما دلیل و نشانهاي است بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود و هیچگونه
آزاري به آن نرسانید که به زودي عذاب خدا شما را فرو خواهد گرفت .
شده است و این نشان میدهد « اللّهِ » در لغت به معنی شتر ماده است ، در آیه فوق و بعضی دیگر از آیات قرآن ، اضافه به « ناقَۀ »
که این ناقه ویژگیهایی داشته و با توجه به اینکه در آیه فوق به عنوان آیه و نشانه الهی و دلیل حقانیت ذکر شده است ، روشن
میشود که این ناقه یک ناقه معمولی نبود و از جهت یا جهاتی خارقالعاده بوده است .
ولی در آیات قرآن این مسأله به طور مشروح نیامده است که ویژگیهاي این ناقه چه بوده است ؟ همین اندازه میدانیم یک شتر
صفحه 44 از 94
عادي و معمولی نبوده است .
تنها چیزي که در دو مورد از قرآن آمده این است که صالح در مورد این ناقه به قوم خود اعلام کرد که آب آن منطقه باید
سهمبندي شود ، یک روز سهم ناقه و یک روز سهم مردم باشد ( هذِه ناقَۀُ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ ) 155 / شعراء و در
سوره قمر آیه 28 نیز میخوانیم ( وَ نَبِّئْهُمْ اَنَّ الْمآءَ قِسْمَۀٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَ َ ض رٌ ) در سوره شمس نیز اشاره مختصري به این امر
آمده است ، آنجا که میفرماید: (فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَۀَ اللّهِ وَ سُقْیاها)( 13 / شمس).
( جزء دوازدهم ( 119
ولی کاملاً مشخص نشده که این تقسیم آب چگونه خارق العاده بوده ، یک احتمال این است که حیوان آب فراوانی میخورده ،
بهگونهاي که تمام آب چشمه را به خود اختصاص میداده، احتمالدیگر آناست که بههنگامیکه آنحیوان واردآبشخور میشده
حیوانات دیگر جرأت ورود به محل آب را نداشتند .
امّا چگونه این حیوان از تمام آب میتوانسته استفاده کند ایناحتمال هستکه آب آنقریه کمبوده، مانند آب قریههاییکه چشمه
کوچکی بیش ندارند و مجبورند آب را در تمام شبانه روز دریک گودال مهارکنند تا مقداري از آن جمع شود و قابل
استفاده گردد .
120 ) سوره هُود )
ولی از طرفی از پارهاي از آیات سوره شعراء استفاده میشود که قوم ثمود در منطقه کم آبی زندگی نداشتند ، بلکه داراي باغها و
146 ) « أَتُتْرَکُونَ فی ما هیهُنآ ءَامِنینَ فیجَنّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ » : چشمه سارها و زراعتها و نخلستانها بودند
148 /شعراء).
به هر حال همانگونه که گفتیم قرآن این مسأله را در مورد ناقه صالح بهطور سربسته و اجمال بیان کرده است .
ولی در بعضی از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن نیز نقل شده میخوانیم که از عجایب آفرینش این ناقه آن بوده که از دل
کوه بیرون آمد و خصوصیات دیگري نیز براي آن نقل شده که اینجا جاي شرح آن نیست .
65 فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلثَۀَ اَیّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ
(اما) آنهاآنرا ازپايدرآوردند و اوبهآنهاگفت ( مهلت شما تمام شده ) سه روز در خانههاتان متمتع گردید ( و بعد از آن عذاب
الهی فرا خواهد رسید ) این وعدهاي است که دروغ نخواهد بود .
( جزء دوازدهم ( 121
به معنی اصل و اساس و ریشه چیزي است و عَقَرْتُ الْبَعیرَ یعنی شتر را سر بریدم و نحر کردم و چون کشتن « عَقْر » از ماده « عَقَرُوها »
شتر سبب میشود که از اصل ، وجودش برچیده شود این ماده در این معنی به کاررفته است ، گاهی به جاي نحر کردن پی کردن
شتر و یا دست و پاي آن راقطع نمودن ، تفسیر کردهاند که در واقع همه آنها به یک چیز بازمیگردد و نتیجهاش یکی است .
پیوند مکتبی
جالب این که در روایات اسلامی میخوانیم آن کس که ناقه را از پاي درآورد یک نفر بیش نبود ، ولی با این حال قرآن
. « فَعَقَرُوها » : این کار را به تمام جمعیّت مخالفان صالح نسبت میدهد و به صورت صیغه جمع میگوید
122 ) سوره هُود )
این به خاطر آن است که اسلام رضایت باطنی به یک امر و پیوند مکتبی با آن را به منزله شرکت در آن میداند ، در واقع توطئه
این کار جنبه فردي نداشت و حتی کسی که اقدام به این عمل کرد ، تنها متکی به نیروي خویش نبود بلکه به نیروي جمع و پشتیبانی
صفحه 45 از 94
آنها دلگرم بود و مسلما چنین کاري را نمیتوان یک کار فردي محسوب داشت بلکه یک کار گروهی و جمعی محسوب
میشود .
وَ اِنَّما عَقَرَ ناقَۀَ ثَمُودَ رَجُلٌ واحِ دٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالْعَذابِ لَمّا عَمُّوهُ بِالرِّضا : ناقه ثمود را یک نفر از پاي » : امیر مؤمنان علی میفرماید
(1). « درآورد ، اما خداوند همه آن قوم سرکش را مجازات کرد چرا که همه به آن راضی بودند
روایات متعدد دیگري به همین مضمون و یا مانند آن از پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله و ائمه اهل بیت علیهمالسلام نقل شده که
اهمیت فوقالعاده
. کلام 201 ، « نهج البلاغه » -1
( جزء دوازدهم ( 123
اسلام به پیوند مکتبی و برنامههاي هماهنگ فکري روشن میسازد، که بهعنوان نمونه چندقسمتاز آن را ذیلًا میخوانیم: قالَ رَسُولُ
مَنْ شَ هِدَ اَمْرا فَکَرِهَهُ کانَ کَمَنْ غابَ عَنْهُ ، وَ مَنْ غابَ عَنْ اَمْرٍ فَرَضِیَهُ کانَ کَمَنْ شَهِدَهُ : کسی که شاهد و ناظر » اللّهِ صلیاللهعلیهوآله
کاري باشد اما از آن متنفر باشد همانند کسی است که از آن غایب بوده و در آن شرکت نداشته است و کسیکه دربرنامهايغایب
(1). « بودهاما قلبا به آن رضایت داشته ، همانند کسی است که حاضر و شریک بوده
لَوْ اَنَّ رَجُلاً قُتِلَ فِی الْمَشْرِقِ فَرَضِ یَ بِقَتْلِه رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ لَکانَ الرّاضی عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » : امام علی بن موسی الرضا میفرماید
« شَریکَ الْقاتِلِ : هرگاه کسی که درمشرق کشته شود و دیگري در مغربراضی بهقتل او باشد، او در پیشگاه خدا شریک قاتل است
(2).
و نیز از علی نقل شده که فرمود :
. جلد 11 ، صفحه 409 تا 411 ،« وسایل الشیعه » -1
. جلد 11 ، صفحه 409 تا 411 ، « وسایل الشیعه » -2
124 ) سوره هُود )
اَلرّاضی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدّاخِلِ مَعَهُمْ فیهِ وَ عَلی کُلِّ داخِلٍ فی باطِلٍ اِثْمانِ اِثْمُ الْعَمَلِ بِه وَ اِثْمُ الرِّضابِه : کسی که به کار گروهی »
راضی باشد همچون کسی است که با آنها در آن کار شرکت کرده است ، امّا کسی که عملًا شرکت کرده دو گناه دارد گناه
( و آن کس که فقط راضی بوده یک گناه دارد ) .( 1 ) « عمل و گناه رضایت
براي اینکه عمق و وسعت پیوند فکري و مکتبی را در اسلام بدانیم که هیچ حد و مرزي از نظر زمان و مکان نمیشناسد کافی است
، این گفتار پرمعنی و تکاندهنده علی را در نهجالبلاغه مورد توجه قرار دهیم: هنگامی که در میدان جنگ جمل بر یاغیان آتش
» : افروز پیروز شد و یاران علی از این پیروزي که پیروزي اسلام بر شرك و جاهلیّت بود خوشحال شدند ، یکی از آنها عرض کرد
امام رو به او کرد و فرمود : « چهقدر دوست داشتم که برادرم در این میدان حاضر بود تا پیروزي شما را بر دشمن با چشم خود ببیند
فَقَدْ » : امام فرمود « فَقالَ نَعَمْ : در پاسخ گفت آري » «؟ اَهَوي اَخیکَ مَعَنا : بگو ببینم قلب برادر تو با ما بود »
. « شَهِدْنا : ( غم مخور ) او هم با ما در این میدان شرکت داشت
. جلد 11 ، صفحه 409 تا 411 ، « وسایل الشیعه » -1
( جزء دوازدهم ( 125
وَ لَقَدْ شَهِدْنا فی عَسْکَرِنا هذا اَقْوامٌ فی اَصْلابِ الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ وَ یَقْوي بِهِمُ الاْیمانُ : » : سپس اضافه فرمود
از این بالاتر به تو بگویم : امروز گروههایی در لشگر ما شرکت کردند که هنوز در صلب پدران و رحم مادرانند ( و به دنیا گام
. « ننهادهاند ) اما به زودي گذشت زمان آنهارا به دنیا خواهد فرستاد و قدرت ایمان با نیروي آنها افزایش مییابد
صفحه 46 از 94
بدون شک آنهاکه در برنامهاي شرکت دارند و تمام مشکلات و زحمات آن را تحمّل میکنند داراي امتیاز خاصی هستند ، اما این
به آن معنی نیست که سایرین مطلقا در آن شرکت نداشته باشند ، بلکه چه در آن زمان و چه در قرون و اعصار آینده تمام کسانی
که از نظر فکر و مکتب ، پیوندي با آن برنامه دارند به نوعی در آن شریکند .
126 ) سوره هُود )
این مسأله که شاید در هیچیک از مکاتب جهان نظیر و مانند نداشته باشد بر اساس یک واقعیّت مهم اجتماعی استوار است و آن
اینکه کسانی که در طرز فکر با دیگري شبیهند هرچند در برنامه معینی که او انجام داده شرکت نداشته باشند اما به طور
قطع وارد برنامههاي مشابه آن در محیط و زمان خود خواهند شد ، زیرا اعمال انسان همیشه ، پرتوي از افکار او
است و ممکن نیست انسان به مکتبی پايبند باشد و در عمل او آشکار نشود .
اسلام از گام اول ، اصلاحات را در منطقه روح و جان انسان پیاده میکند ، تا مرحله عمل ، خود به خود اصلاح گردد ، طبق
، این دستور که در بالا خواندیم یک فرد مسلمان هرگاه خبري به او برسد که فلان کار نیک یا بد انجام شود ، فورا سعی میکند
در برابر آن موضعگیري کند و دل و جان و خود را با نیکیها هماهنگ سازد و از بدي تنفر جوید ، این تلاش و کوشش درونی
بدون شک در اعمال او اثر خواهد گذاشت و پیوند فکریش به پیوند عملی خواهد انجامید .
( جزء دوازدهم ( 127
66 فَلَمّاجآءَاَمْرُنانَجَّیْناصلِحاوَالَّذینَ ءَامَنُوامَعَهُ بِرَحْمَۀٍ مِنّا وَ مِنْ خِزْيِ یَوْمِئِذٍ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزیزُ
هنگامیکه فرمان ما (دائر بهمجازاتاینقوم) فرا رسید صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند به رحمت خود ( از آن عذاب )
و از رسوایی آن روز رهایی بخشیدیم چرا که پروردگارت قوي و شکست ناپذیر است .
در لغت به معنی شکستی است که به انسان وارد میشود خواه به وسیله خودش باشد یا دیگري و هرگونه « خِزْيِ »
رسوایی و ذلّت فوقالعادهاي را شامل میشود .
رحمت الهی نسبت به مؤمنان آنچنان پربار است که پیش از نزول عذاب همه آنها را به مکان امن و امانی منتقل میکند و
هیچگاه خشک و تر را به عنوان عذاب و مجازات نمیسوزاند.
البتّه ممکن است حوادث ناگواري مانند سیلها و بیماريهاي عمومی و زلزلهها رخ دهد که کوچک و بزرگ را
فراگیرد ، ولی این حوادث حتما جنبه مجازات و عذاب الهی ندارد ، وگرنه محال است در منطق عدالت پروردگار حتی یک
نفر بیگناه به جرم میلیونها گناهکار گرفتار شود .
128 ) سوره هُود )
البتّه این موضوع کاملاً امکان دارد که افرادي ساکت و خاموش درمیان جمعی گناهکار باشند و به مسؤولیتهایشان در مبارزه با
فساد عمل نکنند و به همان سرنوشت گرفتار شوند ، اما اگر آنها به مسؤولیتهایشان عمل کنند محال است حادثهاي که به عنوان
( عذاب نازل میشود دامن آنها را بگیرد .( 1
از آیه فوق به خوبی برمیآید که مجازات سرکشان و طغیانگران تنها جنبه مادي ندارد ، بلکه جنبه معنوي را نیز شامل میشود چرا
که سرانجام کار آنها و سرنوشت مرگبارشان و زندگی آلوده به ننگشان به عنوان فصول رسواکنندهاي در تاریخ ثبت میشود
درحالیکه براي افراد باایمان سطور طلایی تاریخ رقم میخورد .
-1 درجلد 7 تفسیرنمونه ، صفحه 130 نیز توضیحاتی درج شده است که براي فهم مقصود اینگونه آیات مؤثر است
. « در جستجوي خدا » و « آفریدگار جهان » کتابهاي
( جزء دوازدهم ( 129
صفحه 47 از 94
منظور از صیحه چیست ؟
67 وَ اَخَذَ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَۀُ فَاَصْبَحُوا فی دِیرِهِمْ جثِمینَ
و آنها را که ستم کرده بودند صیحه ( آسمانی ) فروگرفت و در خانههایشان به روي افتادند و مردند .
در لغت به معنی صداي عظیمی است که معمولاً از دهان انسان یا حیوانی بیرون میآید ولی اختصاص به آن ندارد « صَّیْحَ ۀُ »
بلکه هرگونه صداي عظیم را شامل میشود .
به معنی نشستن روي زانو و همچنین به معنی افتادن برو آمده است . (براي توضیح بیشتر در این زمینه به « جَثْم » از ماده « جاثِم »
جلد 6 تفسیر نمونه صفحه 240 مراجعه نمایید).
130 ) سوره هُود )
در آیات قرآن میخوانیم که چند قوم گنهکار به وسیله صیحه آسمانی مجازات شدند یکی همین قوم ثمود بودند و دیگر قوملوط (
73 / حجر ) و دیگر قوم شعیب ( 94 / هود ) .
فَاِنْ اَعْرَضُوا فَقُلْ اَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَۀً » از آیات دیگر قرآن در مورد قوم ثمود استفاده میشود که مجازات آنها به وسیله صاعقه بود
صداي وحشتناك صاعقه است . آیا « صَیْحَۀ » 13 / فصلت ) و این نشان میدهد که منظور از ) « مِثْلَ صاعِقَۀِ عادٍ وَ ثَمُودَ
صداي وحشتانگیز میتواند جمعیّتی را نابود کند ؟ جواب این سؤال مسلما مثبت است، زیرا میدانیم امواجصوتی از حد
معینی که بگذرد ، میتواند شیشهها رابشکند ، حتی بعضی از عمارتها را ویران کند و ارگانیسم درون بدن انسان را از
کار بیندازد .
این را شنیدهایم به هنگامی که هواپیماها دیوار صوتی را میشکنند ( و با سرعتی بیشتر از سرعت امواج صوت حرکت میکنند )
افرادي بیهوش به روي زمین میافتند و یا زنانی سقط جنین میکنند و یا تمام شیشههاي عمارتهایی که در آن منطقه قرار
دارند میشکند .
( جزء دوازدهم ( 131
طبیعی است اگر شدت امواج صوت از این هم بیشتر شود به آسانی ممکن است اختلالات کشندهاي در اعصاب و رگهاي مغزي و
حرکات قلب تولید کند و سبب مرگ انسانها شود .
البتّه طبق آیات قرآن پایان این جهان نیز بایک صیحه همگانی خواهد بود ( ما یَنْظُرُونَ اِلاّ صَیْحَۀً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ
وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ ) ( 49 / یس ) .
همانگونهکه رستاخیز نیز با صیحه بیدار کنندهاي آغاز میشود (اِنْ کانَتْاِلاّصَیْحَۀًواحِدَةً فَاِذاهُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ) ( 53 /یس ).
چنین استفاده میشود که صیحه آسمانی باعث مرگ آنها شد ولی اجساد بیجانشان به روي زمین افتاده « جاثِمین » البتّه از تعبیر به
بود ، اما از پارهاي از روایات برمیآید که آتش صاعقه آنها را سوزاند ، البتّه این دو با هم منافات ندارد زیرا اثر وحشتناك صداي
صاعقه فورا آشکار میشود درحالی که آثار سوختگی آن مخصوصا براي کسانی که در درون عمارتها بوده باشند بعدا
ظاهر میگردد .
132 ) سوره هُود )
68 کَأَنْلَمْیَغْنَوْافیهآ اَلاآ اِنَثَمُودَکَفَرُوارَبَّهُمْ اَلا بُعْدا لِّثَمُودَ
آنچنانکه گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند بدانید قوم ثمود پروردگارشان را انکار کردند دور باد قوم ثمود ( از رحمت
پروردگار ) .
صفحه 48 از 94
به معنی بینیازي گرفته شده ، باشد زیرا « غِنا » به معنی اقامت در مکان است و بعید نیست از مفهوم اصلی « غِنًی » از ماده « یَغْنَوْا »
که « کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها » کسی که بینیاز است منزل آمادهاي دارد و مجبور نیست هر زمان ازمنزلی به منزلدیگر کوچ کند ، جمله
درباره قوم ثمود و همچنین قوم شعیب آمده است ، مفهومش این است آنچنان طومار زندگیشان درهم پیچیده شد که گویا
هرگز از ساکنان آن سرزمین نبودند .
سرگذشت قوم شعیب
84 وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْبا قالَ یقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما
( جزء دوازدهم ( 133
لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ اِنّیآاَریکُمْبِخَیْرٍوَاِنّیآ اَخافُعَلَیْکُمْعَذابَیَوْمٍ مُحیطٍ
اللّه را پرستشکنید که جز او معبود دیگري براي » ! و به سوي مدین برادرشان شعیب را فرستادیم ، گفت : اي قوممن
شمانیستوپیمانهووزنراکمنکنید(ودستبهکمفروشینزنید) منخیرخواهشماهستمومنازعذابروزفراگیربرشمابیمناکم.
به معنی پیمانه و ترازو است و کمکردن آنها به معنی کمفروشی و نپرداختن حقوق مردم است . « میزان » و « مِکْیالَ »
میرسد همان جمعیّتی که راه توحید را رها کردند و « مدین » و مردم « شعیب » با پایان داستان عبرتانگیز قوم لوط نوبت به قوم
در سنگلاخ شرك و بتپرستی سرگردان شدند ، نه تنها بت که درهم و دینار و مال و ثروت خویش را میپرستیدند و بهخاطر آن
کسب و تجارت با رونق خویش را آلوده به تقلّب و کمفروشی و خلافکاريهاي دیگر میکردند .
134 ) سوره هُود )
برادرشان ) به خاطر آن است که نهایت محبّت پیامبران را به قوم خود بازگو کند ، نه فقط به خاطر ) « اَخاهُمْ » کلمه
اینکه از افراد قبیله و طایفه آنها بود بلکه علاوه بر آن خیرخواه و دلسوز آنها همچون یک برادر بود .
نام آبادي شعیب و قبیله او است ، این شهر در مشرق خلیج عقبه قرار داشته و مردم آن از فرزند اسماعیل بودند و با مصر و « مَدْیَنْ »
لبنان و فلسطین تجارت داشتهاند .
نامیده میشود ولی بعضی از جغرافیون نام مدین را بر مردمی اطلاق کردهاندکه میان خلیج « مَعّان » امروز شهر مدین به نام
عقبه و تا کوه سینا میزیستهاند .
این پیامبر این برادر دلسوز و مهربان همانگونه که شیوه همه پیامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسیترین پایههاي
دعوت کرد چرا که دعوت به توحید دعوت به شکستن همه طاغوتها و همه سنتهاي جاهلی است و « توحید » مذهب یعنی
هرگونه اصلاح اجتماعی و اخلاقی بدون آن میسّر نخواهد بود .
( جزء دوازدهم ( 135
سخت « مدین » آن گاه به یکی از مفاسد اقتصادي که از روح شرك و بتپرستی سرچشمه میگیرد و در آن زمان در میان اهل
. « به هنگام خرید و فروش پیمانه و وزن اشیاء را کم نکنید : وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ » : رایج بود اشاره کرده و گفت
رواج این دوکار در میان آنها نشانهاي بود از نبودن نظم و حساب و میزان و سنجش در کارهایشان و نمونهاي بود از غارتگري و
استثمار و ظلم و و ستم در جامعه ثروتمند آنها .
این پیامبر بزرگ پس از این دستور بلافاصله اشاره به دو علّت براي آن میکند :
قبول این اندرز سبب میشود که درهاي خیرات به روي شما گشوده شود ، پیشرفت امر تجارت ، پایین آمدن » : نخست میگوید
و مطمئنم که این اندرز نیز سرچشمه خیر « من خیر خواه شما هستم » سطح قیمتها ، آرامش جامعه ، خلاصه
صفحه 49 از 94
و برکت براي جامعه شما خواهد بود .( اِنّی اَریکُمْبِخَیْرٍ ) .
136 ) سوره هُود )
« من شما را داراي نعمت فراوان و خیر کثیري میبینم » : ایناحتمال نیز در تفسیر این جمله وجود دارد که شعیب میگوید
بنابراین دلیلی ندارد که تن به پستی در دهید و حقوق مردم را ضایع کنید و به جاي شکر نعمت کفران نمایید .
دیگر اینکه ، من از آن میترسم که اصرار بر شرك و کفران نعمت و کمفروشی ، عذاب روز فراگیر ، همه شما را فروگیرد ( وَ اِنّیآ
اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ ) .
و البتّه فراگیر بودن روز به معنی فراگیر بودن مجازات « فراگیر » است ، یعنی یک روز « یَوْم » در اینجا صفت براي « مُحیط »
آن روز است و این میتواند اشاره به عذاب آخرت و همچنین مجازاتهاي فراگیر دنیا باشد .
بنابراین هم شما نیاز به اینگونه کارها ندارید و هم عذاب خدا در کمین شما است پس باید هرچه زودتر وضع خویشرا اصلاح
کنید.
( جزء دوازدهم ( 137
لارْضَ مُفْسِدینَ 􀂐 85 وَ یقَوْمِ اَوْفُوا الْمِکْیالَ وَالْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ اَشْیآءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِیا
واي قوممن! پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء ( و اجناس ) مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین
فسادمکنید .
دراصل بهمعنی کم کردن به عنوان ظلم و ستم است. این اصل یعنی اقامه قسط و عدل و دادن حق هرکس به او باید بر « بَخْس »
سراسر جامعه شما حکومت کند .
وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ ) « بر اشیاء و اجناس مردم عیب مگذارید و چیزي از آنها کم مکنید » : سپس قدم از آن فراتر نهاده ، میگوید
اَشْیآءَهُمْ ). و اگر به وسعت مفهوم این جمله نظر بیفکنیم دعوتی است به رعایت همه حقوق فردي و اجتماعی براي همه اقوام و همه
در هر محیط و هر عصر و زمان به شکلی ظهور میکند و حتی گاهی در شکل کمک بلاعوض و تعاون و « بخس حق » ، ملتها
دادن وام ( همانگونه که روش استثمارگران در عصر و زمان ما است ). در پایان آیه باز هم از این فراتر رفته،
لارْضَ مُفْسِدینَ ) . 􀂐 وَ لا تَعْثَوْا فِی ا ) « در روي زمین فساد مکنید » : میگوید
138 ) سوره هُود )
فساد از طریق کم فروشی ، فساد از طریق غصب حقوق مردم متجاوز به حق دیگران ، فساد به خاطر برهم زدن میزانها و مقیاسهاي
اجتماعی ، فساد از طریق عیب گذاشتن بر اموال و اشخاص و بالاخره فساد به خاطر تجاوز به حریم حیثیت و آبرو و ناموس و جان
مردم .
بعد از آن به خاطر تأکید هر چه بیشتر روي این مسأله است . « مُفْسِدینَ » به معنی فساد نکنید است بنابراین ذکر « لاتَعْثَوْا » جمله
دو آیه فوق این واقعیّت را به خوبی منعکس میکند که بعد از مسأله اعتقاد به توحید و ایدئولوژي صحیح ، یک اقتصاد سالم از
اهمیّت ویژهاي برخوردار است و نیز نشان میدهد که بهم ریختگی نظام اقتصادي سرچشمه فساد وسیع در جامعه خواهد
بود.
( جزء دوازدهم ( 139
86 بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ مآ اَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ
سرمایه حلالی که خداوند براي شما باقی گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید و من پاسدار شما ( و مأمور بر اجبارتان
به ایمان ) نیستم.
صفحه 50 از 94
است. و یا اینکه تحصیل حلال « بقیۀ اللّه » یا به خاطر آن است که سود حلال اندك چون به فرمان خدا است « بَقِیَّۀُ اللّه » تعبیر به
باعث دوام نعمت الهی و بقاي برکات میشود .
و یا اینکه اشاره به پاداش و ثوابهاي معنوي است که تا ابد باقی میماند هرچند دنیا و تمام آنچه در آن است فانی
نیز اشاره به همین است . « اَلْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوابا وَ خَیْرٌ اَمَلًا » شود ، آیه 46 سوره کهف و
اگر ایمان داشته باشید ) اشاره به این است که این واقعیّت را تنها کسانی درك میکنند که ایمان به ) « اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ » و تعبیر به
خدا و حکمت او و فلسفه فرمانهایش داشته باشند .
140 ) سوره هُود )
« اکمال الدین » در روایاتمتعدديمیخوانیمکهبَقِیَّۀُاللّهِتفسیربهوجودمهدي یا بعضی از امامان دیگر شده است ، از جمله در کتاب
اَوَّلُ ما یَنْطِقُ بِهِ الْقائِمُ عَلَیْهِ السَّلامُ حینَ خَرَجَ هذِهِ الاْیَۀُ بَقِیَّۀُاللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ، ثُمَّ یَقُولُ » : از امام باقر چنین نقل شده است
اَنَا بَقِیَّۀُاللّهِ وَ حُجَّتُهُ وَ خَلیفَتُهُ عَلَیْکُمْ فَلا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ اِلاّ قالَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّۀَاللّهِ فی اَرْضِه : نخستین سخنی که مهدي پس از
قیام خود میگوید این آیه است ( بَقِیَّۀُاللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ) سپس میگوید : منم بَقِیَّۀُاللّهِ و حُجَّت و خلیفه او درمیان شما ،
(1). « اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّۀَاللّهِ فی اَرْضِه » : سپس هیچکس بر او سلام نمیکند مگر اینکه میگوید
البته آیات قرآن هرچند در مورد خاصی نازل شده باشد مفاهیم
ذیل آیه فوق . ، « تفسیر صافی » -1 به نقل
( جزء دوازدهم ( 141
جامعی دارد که میتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاي کلیتر و وسیعتر ، تطبیق شود .
سود و سرمایه حلال و یا پاداش الهی است ، ولی هر « بَقِیَّۀُ اللّه » درست است که در آیه مورد بحث ، مخاطب قوم شعیبند و منظوراز
محسوب میشود . « بَقِیَّۀُ اللّه » موجود نافع که از طرف خداوند براي بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد
اند . « بَقِیَّۀُ اللّه » تمام پیامبران الهی و پیشوایان بزرگ
تمامرهبرانراستینکهپساز مبارزه با یکدشمنسرسختبراي یک قوم و ملت باقی میمانند از این نظر بقیۀاللّهاند. همچنین سربازان
مبارزي که پس از پیروزي از میدان جنگ بازمیگردند آنها نیز بقیۀاللّهاند .
و از آنجا که مهدي موعود آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر صلیاللهعلیهوآله است یکی از روشنترین
مصادیق بقیۀاللّه میباشد و از همه به این لقب شایستهتر است ، به خصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و
امامان است .
142 ) سوره هُود )
منطق بیاساس آدمهاي لجباز
87 قالُوا یشُعَیْبُ اَصَلوتُکَ تَأْمُرُكَ اَنْ نَّتْرُكَ ما یَعْبُدُ ءَابآؤُنا اَوْ اَنْ نَّفْعَلَ فی اَمْوالِنا ما نَشؤُا اِنَّکَ لََانْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ
گفتند: اي شعیب آیا نمازت تو را دستور میدهد که ما آنچه را پدرانمان میپرستیدند ترك گوییم؟ و آنچه را میخواهیم در
اموالمان انجام ندهیم ؟ تو مرد بردبار و رشیدي هستی؟
شعیب تکیه کردند ؟ « نماز » در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا آنها روي
بعضی از مفسران گفتهاند ، این به دلیل آن بوده که شعیب بسیار نماز میخواند و به مردم میگفت : نماز انسان را از کارهاي زشت
و منکرات بازمیدارد ، ولی جمعیّت نادان که رابطه میان نماز و ترك منکرات را درك نمیکردند ، از روي مسخره به او گفتند :
صفحه 51 از 94
آیا این اوراد
( جزء دوازدهم ( 143
و حرکات تو فرمان به تو میدهد که ما سنت نیاکان و فرهنگ مذهبی خود را زیر پا بگذاریم و یا نسبت به اموالمان مسلوبالاختیار
شویم ؟
اشاره به آیین و مذهب است ، زیرا آشکارترین سمبل دین نماز است . « صلوة » بعضی نیز احتمال دادهاند که
به هرحال اگر آنها درست اندیشه میکردند ، این واقعیّت را درمییافتند که نماز حس مسؤولیت و تقوا و پرهیزکاري و خداترسی
و حقشناسی را در انسان زنده میکند ، او را به یاد خدا و به یاد دادگاه عدل او میاندازد ، گرد و غبار خودپسندي و خود پرستی را
از صفحه دل او میشوید و او را از جهان محدود و آلوده دنیا به جهان ماوراء طبیعت به عالم پاکیها و نیکیها متوجه میسازد و به
همین دلیل او را از شرك و بتپرستی و تقلید کورکورانه نیاکان واز کمفروشی و انواع تقلب بازمیدارد .
88 قالَ یقَوْمِ اَرَءَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقا حَسَنا وَ مآ اُریدُ اَنْ اُخالِفَکُمْ اِلی
144 ) سوره هُود )
ما اَنْهکُمْ عَنْهُ اِنْ اُریدُ اِلاَّ الاِْصْلحَ ما اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقیآ اِلاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنیبُ
گفت: اي قوممن ! هرگاه مندلیلآشکاري از پروردگارت داشته باشم و رزق خوبی به من دادهباشد( آیا میتوانم برخلاف فرمان او
رفتار کنم ؟ ) من هرگز نمیخواهم چیزي که شما را از آن بازمیدارم خودم مرتکب شوم ، من جز اصلاح تا آنجا که توانایی دارم
نمیخواهم و توفیق من جز بهخدا نیست، بر او توکل کردم و به سوي او بازگشتم .
شعیب با این جمله میخواهد بگوید من در این کار تنها انگیزه معنوي و انسانی و تربیتی دارم ، من حقایقی را
میدانمکه شما نمیدانید و همیشه انسان دشمن چیزياست که نمیداند.
اي قوم من ) تکرار شده است ، به خاطر اینکه عواطف آنها را براي پذیرش حق ) « یا قَوْم » جالب توجه اینکه در این آیات تعبیر
بسیج کند و به آنها بفهماند که شما از من هستید و من هم از شما (خواه
( جزء دوازدهم ( 145
قوم دراینجا بهمعنی قبیله باشد و طایفه و فامیل و خواه به معنی گروهی که او درمیان آنها زندگیمیکرد و جزء اجتماع آنها
محسوب میشد) .
گمان مبرید که من میخواهم شما را از چیزي نهیکنم ولیخودم به سراغ آن » سپس این پیامبر بزرگ اضافه میکند
وَ ما اُریدُ اَنْ اُخالِفَکُمْ اِلی ما اَنْهکُمْ عَنْهُ) . ) « بروم
به شما بگویم کمفروشی نکنید و تقلّب و غش در معامله روا مدارید ، اما خودم با انجام این اعمال ثروتی بیندوزم و یا شما را از
پرستش بتها منع کنم اما خود در برابر آنها سرتعظیم فرود آورم ، نه هرگز چنین نیست. از این جمله چنین برمیآید که آنها
شعیب را متهم میکردند که او قصد سودجویی براي شخص خودش دارد و لذا صریحا این موضوع را نفی میکند. این همان هدفی
است که تمام پیامبران آن را تعقیب میکردند ، اصلاح عقیده ، اصلاح اخلاق ، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعی .
89 وَیقَوْمِ لایَجْرِ مَنَّکُمْ شِقآقی اَنْیُصیبَکُمْ مِثْلُمآ اَصابَ قَوْمَ نُوحٍ اَوْ قَوْمَ هُودٍ اَوْ قَوْمَ صلِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعیدٍ
146 ) سوره هُود )
واي قوم من ! دشمنی و مخالفت با من سبب نشود که شما بههمان سرنوشت قومنوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شوید و قوم
لوط از شما چندان دور نیست .
نه زمان آنها از شما چندان فاصله دارد و نه مکان زندگیشان و نه اعمال و گناهان شما از گناهان آنان دست کمی دارد. البته
صفحه 52 از 94
که مرکز قوم شعیب بود از سرزمین قوم لوط فاصله زیادي نداشت ، چرا که هر دو از مناطق شامات بودند و از نظر زمانی « مَدْیَن »
هرچند فاصله داشتند اما فاصله آنها نیز آنچنان نبود که تاریخشان به دست فراموشی سپرده شده باشد و اما از نظر عمل هرچند
میان انحرافات جنسی قوم لوط و انحرافات اقتصادي قوم شعیب ، ظاهرا فرق بسیار بود ، ولی هر دو در تولید فساد ، درجامعه و به هم
ریختن نظام اجتماعی و از میان بردن فضایل اخلاقی و اشاعه فساد با هم شباهت داشتند ، به همین جهت گاهی در روایات میبینم
که یک درهم ربا کهطبعا مربوط بهمسایل اقتصادياست با زنا که یک آلودگی جنسی است مقایسه شده است .
( جزء دوازدهم ( 147
90 وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوآا اِلَیْهِ اِنَّ رَبّی رَحیمٌ وَدُودٌ
ازپروردگار خود آمرزشبطلبید و به سوي او بازگردید که پروردگارم مهربان و دوستدار ( بندگان توبهکار ) است .
اشاره به این است که نه تنها خداوند به « رَحیم » به معنی محبت است ، ذکر این کلمه بعد از کلمه « وُدّ » صیغه مبالغه از « وَدُود »
حکم رحیمیتش به بندگان گنهکار توبهکار توجه دارد از این گذشته آنهارا بسیار دوستمیدارد که هرکدام از ایندو ( رحم و
محبت ) خود انگیزهاي است براي پذیرش استغفار و توبه بندگان .
تظاهر به نفهمیدن روش همیشگی دین ستیزان
91 قالُوا یشُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرا مِمّا تَقُولُ وَ اِنّا لَنَریکَ فینا ضَعِیفا وَ لَوْلا رَهْطُکَ لَرَجَمْنکَ وَ مآ اَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ
148 ) سوره هُود )
گفتند: ايشعیب! بسیاريازآنچهرامیگوییما نمیفهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف مییابیم و اگر به خاطر احترام قبیله
کوچکت نبود تو را سنگسار میکردیم و تو در برابر ما قدرتی نداري .
1)لقب گرفته ، گفتارش را که ) « لانْبِیاء 􀂐 خَطیبُ ا » شعیب این پیامبر بزرگ که بهخاطر سخنان حساب شده و رسا و دلنشینش به عنوان
بهترین راهگشاي زندگی مادي و معنوي این گروه بود با صبر و حوصله و متانت ودلسوزي تمام ایراد کرد ، اما ببینیم این قوم گمراه
چگونه به او پاسخ گفتند. آنها با چهار جمله که همگی حکایت از لجاجت و جهل و بیخبري میکرد جواب دادند .
قالُوا یشُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرا مِمّا تَقُولُ ). اساسا ) « گفتند : اي شعیب ما بسیاري از حرفهاي تو را نمیفهمیم » نخستاینکه
. « شعیب » ماده « سفینۀ البحار » -1
( جزء دوازدهم ( 149
سخنان تو سر و ته ندارد و محتوا و منطق با ارزشی در آن نیست که ما بخواهیم پیرامون آن بیندیشیم و به همین دلیل
چیزي نیست که بخواهیم آن را ملاك عمل قراردهیم ، بنابراین زیاد خود را خسته مکن و به سراغ دیگران برو .
وَ اِنّا لَنَریکَ فینا ضَعِیفا ) ) « ما تو را در میان خود ضعیف و ناتوان مییابیم » دیگر این که
بنابراین اگر فکر کنی حرفهاي بیمنطقت را با قدرت و زور میتوانی به کرسی بنشانی ، آن هم اشتباه است .
اگر ملاحظه قوم و قبیلهات و احترامی که براي آنها » : گمان مکن اگر ما حساب تو را نمیرسیم بهخاطر ترس از قدرت تواست
وَ لَوْلا رَهْطُکَ لَرَجَمْنکَ ) ) « قایل هستیم نبود ترا به بدترین صورتی به قتل میرساندیم یعنی ترا سنگباران میکردیم
.
یادکردند ، که در لغت عرب به یک جمعیّت کم از سه تا هفت یا ده و یا حداکثر « رَهْط » جالب اینکه آنهااز قبیله شعیب بهعنوان
به گفته
150 ) سوره هُود )
صفحه 53 از 94
بعضی به چهل نفر اطلاق میشود ، اشاره به اینکه گروه قبیله تو نیز در نظر ما قدرتی ندارند ، بلکه ملاحظات دیگر است که ما را
از این کار بازمیدارد و این درست به آن میماند که ما به دیگري میگوییم اگر ملاحظه این چهارنفر قوم و فامیل تو نبود حق تو را
کف دستت میگذاشتیم ، درحالی که واقعا فامیل و قبیله او چهار نفر نیست بلکه منظور بیان این نکته است که آنها اهمیّتی از
نظر قدرت ندارند .
92 قالَ یقَوْمِ اَرَهْطیآ اَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَآءَکُمْ ظِهْرِیّا اِنَّ رَبّی بِما تَعْمَلُونَ مُحیطٌ
گفت : اي قوم ! آیا قبیله کوچک من نزد شما از خداوند، عزیزتر است در حالیکه(فرمان)اورا پشت سر انداختهاید؟ پروردگارم
بهآنچهانجام میدهید احاطه دارد (و آگاه است).
سخنانم را « خدا » شما که به خاطر فامیل من که به گفته خودتان چند نفري بیش نیستند به من آزاد نمیرسانید چرا به خاطر
نمیپذیرید ؟ آیا چند نفر در برابر عظمت پروردگار به حساب میآیند ؟
( جزء دوازدهم ( 151
93 وَ یقَوْمِاعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ اِنّی عمِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ مَنْ هُوَ کذِبٌ وَارْتَقِبُوا اِنّی مَعَکُمْ رَقیبٌ
اي قوم ! هرکاري از دستتان ساخته است انجام دهید من هم کار خود را خواهم کرد ! و به زودي خواهید دانست چه کسی عذاب
خوارکننده به سراغ او میآید و چه کسی دروغگو است ، شما انتظار بکشید من هم درانتظارم .
که به معنی « رَقَبَۀ » به معنی حافظ و مراقب و نگاهبان است و در اصل از « رَقیب » . به معنی قدرت بر چیزي داشتن است « مَکانَۀ »
گردن است گرفته شده و این معنی یا به خاطر آن است که شخص حافظ و مراقب گردن کسی را که در حفاظت او است حفظ
میکند ( کنایه از اینکه جان او را حفظ میکند ) و یا بهخاطر اینکه گردن میکشد تا برنامه پاسداري و حفاظت را انجام دهد.
سخنگوي بلیغ کسی است که در برابر تمام موضعگیريهاي طرف مقابل موضع خود را در لابلاي
152 ) سوره هُود )
سخنانش مشخص کند ، از آنجا که مشرکان قوم شعیب در آخر سخنان خود ، او را تهدید ضمنی به سنگسار کردن نمودند و
قدرت خود را به رخ او کشیدند ، شعیب موضع خویش را در برابر تهدید آنها مشخص میکند و میگوید :
شما در انتظار این باشید که بتوانید با قدرت و جمعیّت و ثروت و نفوذتان بر من پیروز شوید من هم در انتظار این هستم که »
. « مجازات دردناك الهی به زودي دامان شما جمعیّت گمراه را بگیرد و از صفحه گیتی براندازد
پایان عمر تبهکاران مَدْیَن
94 وَ لَمّا جآءَ اَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْبا وَ الَّذینَ ءَامَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَۀٍ مِنّا وَاَخَذَتِالَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَۀُ فَاَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جثِمینَ
و هنگامیکه فرمانما فرارسید شعیب و آنهارا که بااو ایمانآورده بودند، بهرحمت خود، نجات دادیم و آنها را که ستم کردند
صیحه ( آسمانی ) فروگرفت و در دیارخود به رو افتادند ( و مردند ) .
( جزء دوازدهم ( 153
بهمعنی هرگونه صداي عظیم است و قرآن حکایت از نابودي چند قوم گنهکار بهوسیله صیحه آسمانی میکند ، این « صَ یْحَۀ »
صیحه احتمالًا بهوسیله صاعقه و مانند آن بوده است ، زیرا گاهی ممکن است امواج صوتی بهقدري قوي باشد که سبب مرگ
گروهی شود .
95 کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها اَلا بُعْدا لِّمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ
آنچنان که گویی هرگز از ساکنان آن دیار نبودند ، دور باد مدین (از رحمت خدا) همانگونهکه قوم ثمود دور شدند.
صفحه 54 از 94
تمام آن ثروتهایی که به خاطر آن گناه و ظلم و ستم کردند و تمام آن کاخها و زینتها و زرق و برقها و غوغاها ، همه
از میان رفت و همه خاموش شدند .
دور باد سرزمین مدین از لطف و رحمت » : سرانجام همانگونه که در آخر سرگذشت قوم عاد و ثمود بیان شد میفرماید
پروردگار
154 ) سوره هُود )
در اینجا اهل مدین است « مدین » اَلا بُعْدا لِّمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْثَمُودُ). روشن است که منظور از ) « همانگونهکه قوم ثمود دور شدند
، آنها بودند که از رحمت خدا دورافتادند .
هفت درس تربیتی در داستان شعیب
خاطرات پیامبران و ماجراي زندگی اقوام پیشین همیشه الهامبخش براي اقوام بعد است چرا که آزمایشهاي زندگی آنان همان
آزمایشهایی که گاهی دهها سال یا صدها سال بهطول انجامیده در لابلاي چند صفحه ازتاریخ در اختیار همگان قرارمیگیرد و
هرکس میتواند در زندگی خود از آن الهام بگیرد .
سرگذشت این پیامبر بزرگ ( شعیب ) نیز درسهاي فراوانی به ما میدهد از جمله :
اهمیّت مسایل اقتصادي دراین سرگذشت خواندیم که
( جزء دوازدهم ( 155
شعیب بعد از دعوت به توحید آنها را دعوت به حق و عدالت در امور مالی و تجارت کرد ، این خود نشان میدهد که مسایل
اقتصادي یک جامعه را نمیتوان ساده شمرد و نیز نشان میدهد که پیامبران فقط مأمور مسایل اخلاقی نبودهاند ، بلکه اصلاح وضع
نابسامان اجتماعی و اقتصادي نیز بخش مهمی از دعوت آنها را تشکیل میداده است تا آنجا که آن را بعد از دعوت به
توحید قرارمیدادند .
اصالتها را نباید فداي تعصب کرد در این سرگذشت خواندیم که یکی از عوامل سقوط این قوم گمراه در دامان بدبختی این
بود که آنها به خاطر کینهها و عداوتهاي شخصی ، حقایق را به دست فراموشی میسپردند ، درحالی که انسان عاقل و واقع
بینکسی است که حق را از هرکس هرچند دشمن شماره یک او باشد بشنود و بپذیرد .
نماز دعوت به توحید و پاکی میکند قوم گمراه شعیب از روي تعجّب از او پرسیدند که آیا این نماز تو دعوت به
ترك پرستش بتها و ترك کمفروشی و تقلّب میکند ؟
156 ) سوره هُود )
شاید آنها فکر میکردند این حرکات و اذکار چه اثري میتواند در این امور بگذارد ، درحالی که ما میدانیم نیرومندترین رابطه
میان این دو برقرار است ، اگر نماز به معنی واقعی یعنی حضور انسان باتمام وجودش در برابر خدا باشد ، این حضور نردبان تکامل
و وسیله تربیت روح و جان و پاكکننده زنگار گناه از قلب او است ، این حضور ، اراده انسان را قوي ، عزمش را راسخ و غرور و
کبر را از او دور میسازد .
خودبینی رمز توقف است قوم شعیب چنانکه از آیات فوق استفاده کردیم افرادي خودخواه و خودبین بودند ، خود را فهمیده و
شعیب را نادان میپنداشتند ، او را به باد مسخره میگرفتند ، سخنانش را بیمحتوا و شخصش را ضعیف و ناتوان میخواندند و این
خودبینی و خودخواهی سرانجام آسمان زندگیشان را تاریک ساخت و آنها را به خاك سیاه نشاند
نه تنها انسان که حیوان نیز اگر خودبین باشد در راه متوقف خواهد شد ، میگویند : یک نفر اسب سوار به نهر آبی رسید ولی
صفحه 55 از 94
باتعجّب ملاحظه کرد که اسب حاضر نیست از آن نهر کوچک و کمعمق بگذرد، هرچه در اینکار اصرار ورزیدند سودي نداشت ،
مرد حکیمی فرارسید و گفت : آب نهر را به هم زنید تا گل آلود شود مشکل حل خواهد شد این کار را کردند اسب به آرامی
عبور کرد ، تعجّب کردند و از او نکته حل مشکل را خواستند .
( جزء دوازدهم ( 157
مرد حکیم گفت : هنگامی که آب صاف بود اسب عکس خود را در آب میدید و میپنداشت خود او است و حاضر نبود پا به
روي خویشتن بگذارد ، همینکه آب گلآلود شد و خویش را فراموش کرد با سادگی از آن گذشت .
ایمان و عمل از هم جدا نیستند هنوز بسیارند کسانی که فکر میکنند با داشتن یک عقیده ساده میتوان مسلمان بود ، هرچند
عملی از آنها سرنزند ، هنوز زیادند کسانی که دینی را میخواهند که بر سر راه هوسهاي سرکش آنها مانعی ایجاد نکند و
از هرنظر آنان را آزاد بگذارد .
158 ) سوره هُود )
داستان شعیب نشان میدهد که این قوم نیز خواهان چنین آیینی بودند ، لذا به او میگفتند ما نه حاضریم بتهاي نیاکان را فراموش
کنیم و نه آزادي عمل در اموال و ثروتمان را از دست دهیم .
آنها فراموش کرده بودند که اصولاً میوه درخت ایمان ، عمل است و آیین انبیاء براي این بوده است که خودکامگیها و
انحرافات عملی انسان را اصلاح کنند وگرنه یک درخت بیشاخ و برگ و میوه به هیچ کار جز سوزاندن
نمیآید .
امروز این طرز فکر ، با نهایت تأسف ، درمیان عدهاي از مسلمانان قوت گرفته که اسلام را در مجموعهاي از عقاید خشک خلاصه
میکنند که در داخل مسجد همراه آنها است و همینکه از در مسجد بیرون آمدند با آن خداحافظی میکنند و در ادارات و
بازارها و محوطه کار آنها اثري از اسلام نیست .
سیر و سیاحت در بسیاري از کشورهاي اسلامی حتی کشورهایی که کانون ظهور اسلام بوده این واقعیّت تلخ را نشان میدهد که
اسلام در
( جزء دوازدهم ( 159
یک مشت عقیده و چند عبادت کم روح خلاصه شده ، نه از آگاهی و نه از عدالت اجتماعی و نه از رشد فرهنگی و نه از بینش و
اخلاق اسلامی در آنها خبري نیست. هرچند خوشبختانه در پرتو پارهاي از انقلابهاي اسلامی مخصوصا درمیان قشر جوان یک
پیدا شده است و دیگر این جمله که اسلام را با اعمال ما چه کار ؟ « عمل » و « ایمان » نوع حرکت به سوي اسلام راستین و آمیزش
که گروههاي التقاطی میگویند ما عقیده را از اسلام و « تز » یا اسلام مربوط به دل است نه زندگی کمتر شنیده میشود. و نیز این
اقتصاد را از مارکس گرفتهایم ، که شبیه طرز تفکر گمراهان قومشعیباست نیز محکوم شمرده میشود ، ولی به هرحال این جداییو
تفرقهازقدیم بودهوامروزنیزهستکهبایدباآنبهمبارزهبرخاست.
مالکیت بی قید و شرط سرچشمه فساد است قوم شعیب نیز گرفتار این اشتباه بودند که هیچکس نمیتواند کمترین محدودیتی
براي تصرف در اموال نسبت به مالکین قایل شود حتی از شعیب تعجّب میکردند و میگفتند : مثل تو با این عقل و درایت ممکن
160 ) سوره هُود )
است جلو آزادي عمل ما را در اموال ما بگیرد این سخن را خواه به عنوان استهزاء خواه به عنوان حقیقت گفته باشند نشان میدهد
که آنها محدودیّت در تصرفات مالی را دلیل بر عدم عقل و درایت میدانستند. درحالی که اشتباه بزرگ آنها همین بود اگر مردم
در تصرف در اموالشان آزاد باشند ، سراسر جامعه را فساد و بدبختی فراخواهد گرفت ، همیشه امورمالی باید تحت ضوابط صحیح و
صفحه 56 از 94
حساب شدهاي که پیامبران الهی بر مردم عرضه کردهاند باشد وگرنه جامعه به تباهی خواهد کشید .
تنها شعار شعیب نبوده، بلکهاز شعارهاي همه انبیاء و تمام ،« اِنْ اُریدُ اِلاَّ الاِْصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ » هدف پیامبران تنها اصلاح بود شعار
رهبران راستین بوده است گفتار و کردار آنها نیز شاهدي بر این هدف محسوب میشود ، آنها نه براي سرگرمی مردم آمده بودند
و نه بخشش گناهان و نه فروختن بهشت به آنان و نه براي حمایت از زورمندان و تخدیر تودهها بلکه هدفشان ، اصلاح به معنی
مطلق و به معنی وسیع کلمه بود ، اصلاح در تفکر و اندیشه ، اصلاح در اخلاق ،
( جزء دوازدهم ( 161
اصلاح در نظامات فرهنگی و اقتصادي و سیاسی جامعه ، اصلاح در همه ابعاد اجتماع .
وَ ما » و در تحقق این هدف تکیهگاهشان تنها خدا بود و از هیچ توطئه و تهدیدي هراس نداشتند چنان که شعیب گفت
. « تَوْفیقی اِلاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنیبُ
96 وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی بِایتِنا وَ سُلْطنٍ مُبینٍ
ما موسی را با آیات خود و دلیل آشکار فرستادیم .
که به معنی تسلّط است گاهی در سُلْطه ظاهري و زمانی در سُلْطه منطقی به کار میرود سُلْطهاي که مخالف را در « سُلْطان »
بنبست قرار دهد بهگونهاي که هیچ راهی براي فرار نیابد .
اشاره به معجزات روشن موسی است . « آیات » در همان معنی دوم به کار رفته و « سُلْطان » در آیه فوق به نظر میرسد که
سرگذشت موسی از تمام پیامبران در قرآن بیشتر آمده است ، زیرا در بیش از سی سوره بیش از صدبار به ماجراي
موسی و فرعون و بنیاسرائیل اشاره شده است .
162 ) سوره هُود )
ویژگی سرگذشت موسی نسبت به پیامبرانی همچون شعیب و صالح و هود و لوط که درگذشته خواندیم ، این است که آنها بر
ضد اقوام گمراه ، قیام کردند ، ولی موسی علاوه براین در برابر حکومت خودکامهاي همچون دستگاه جبار فرعون قیام
نمود .
اصولًا همیشه آب را باید از سرچشمه صاف کرد و تا حکومتهاي فاسد بر سر کارند هیچ جامعهاي روي سعادت نخواهد دید و
رهبران الهی دراینگونه اجتماعات قبلاز همه باید این کانونهاي فساد را درهم بکوبند .
ولی باید توجه داشت که در این قسمت از سرگذشت موسی ، تنها یک گوشه را میخوانیم گوشهاي که در عین کوچکی ، پیام
بزرگی براي همه انسانها دارد .
موسی قهرمان مبارزه با فرعون
97 اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِه فَاتَّبَعُوآا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ مآ اَمْرُ فِرْعُونَ بِرَشیدٍ
( جزء دوازدهم ( 163
بهسويفرعون و اطرافیانش،اماآنهاازفرمانفرعونپیروي کردند در حالی که فرمان فرعون مایه رشد و نجات نبود.
به کسانی گفته میشود که ظاهر آنها چشمها را پرمیکند هرچند توخالی هستند و در منطق قرآن بیشتر به اعیان و اشراف و « مَلَاْ »
شخصیتهايقلابیکه اطرافقدرتهايستمگر را میگیرند، اطلاق شده .
اطرافیان فرعون که با قیام موسی ، منافع نامشروع خود را درخطر میدیدند ، حاضر نشدند در برابر او و معجزات و منطقش تسلیم
اما فرمان فرعون هرگز ضامن سعادت آنها و مایه رشد و » .( فَاَتَّبَعُوآا اَمْرَ فِرْعَوْنَ ) « لذا از فرمان فرعون پیروي کردند » گردند
صفحه 57 از 94
وَ ما اَمْرُ فِرْعُونَ بِرَشیدٍ ). البتّه این موفقیّت براي فرعون به سادگی به دست نیامد ، او از هرگونه نیرنگ و توطئه و ) « نجات نبود
نیرویی براي پیشرفت اهداف خود و شوراندن مردم بر ضد موسی استفاده میکرد و در این راه حتی هیچ نکته روانی را از
نظر دور نمیداشت .
164 ) سوره هُود )
موسی میخواهد سرزمینهاي شما را بگیرد و شما را که صاحباناصلی آنهاهستید بیرون کند : یُریدُ اَنْ » : گاهی میگفت
110 / اعراف ) . ) « یُخْرِجَکُمْ مِنْ اَرْضِکُمْ
من از این مرد میترسم که آیین شما را دگرگون سازد : اِنّی » : گاهی احساس مذهبی قومخود را تحریکمیکرد و میگفت
26 / غافر ) . ) « اَخافُ اَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ
و گاهی به موسی تهمت میزد و زمانی تهدید میکرد و باردیگر قدرت و شوکت خود را به رخ مردم مصرمیکشید و زمانی ادعاي
رهبري داهیانهاي که ضامن خیر و صلاحشان استداشت.
98 یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیمَۀِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ
او در پیشاپیش قومش روز قیامت خواهد بود و آنها را (به جاي چشمههاي زلال بهشت) وارد آتش میکند و چه بد است
که آتش آبگاه انسان باشد .
( جزء دوازدهم ( 165
» در اصل به معنی حرکت به طرف آب و نزدیک شدن به آن است ولی بعدا به هرنوع داخل شدن بر چیزي کلمه « وُرُود »
اطلاق شده است . « ورود
بهمعنی آبی است که انسان بر آن وارد میشود و به معنی ورود بر آب نیز آمده است . « وِرْد »
بهمعنیآبیاستکهبرآن واردمیشوند(اسممفعولاست). « مُورُود »
چنین میشود آتش بد آبشخورگاهی است که بر آن وارد میشوند . « بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ » بنابراین معنی جمله
از آنجا که روز رستاخیز هر قوم و ملت و گروهی با رهبر خویش ، وارد محشر میشوند و پیشوایان این جهان ، پیشوایان آن
جهانند ، فرعون نیز که رهبر گمراهان عصر خود بود ، در پیشاپیش قومش وارد این صحنه میشود ، اما به جاي اینکه این پیشوا
فَأَوْرَدَهُمُالنّارَ). )« آنهارا بهآتش دوزخ واردمیسازد » پیروان خودرا درآن گرماي سوزان به سوي چشمه گوارایی از آبزلال ببرد
.« بِئْسَالْوِرْدُالْمَوْرُودُ » « و چهقدر زشت و ناپسنداست که آتشآبشخورگاهانسانباشدکه برآن وارد گردد »
166 ) سوره هُود )
همان چیزي که به جاي تسکین عطش تمام وجود انسان را میسوزاند و در عوض سیراب کردن بر تشنگیش میافزاید
.
جهان پس از مرگ عالمی است که اعمال و افعال ما در این دنیا با مقیاسوسیعی در آنجا مجسم میشود ، خوشبختیها و
بدبختیهاي آن جهان پرتوییاست ازکارهاي ما در اینجهان ، آنها که در اینجا رهبران بهشتیان بودند در آنجا نیز گروهها را به
سوي بهشت و سعادت میبرند و آنها که رهبر ستمگران و گمراهان و دوزخیان بودند ، در آنجا نیز پیروان خود را به سوي
جهنم میبرند و خود جلودار آنها هستند .
99 وَاُتْبِعُوافی هذِهِلَعْنَۀًوَیَوْمَالْقِیمَۀِ بِئْسَالرِّفْدُالْمَرْفُودُ
آنها در این جهان و روز قیامت از رحمت خدا دور خواهند بود و چه بد عطایی به آنها داده میشود .
رِفْد » در اصل به معنی کمک کردن به انجام کاري است ، حتی اگر چیزي را تکیه به چیزي دیگري بدهند ، از آن تعبیر به « رِفْد »
صفحه 58 از 94
«
( جزء دوازدهم ( 167
میکنند ولی کم کم این کلمه بر عطا و بخشش اطلاق شده ، چراکه کمکی است از ناحیه عطاکننده به شخص
عطاشونده .
نام ننگین آنها همیشه در صفحاتتاریخ به عنوان یک قوم گمراه و جبار ثبت میگردد ، بنابراین هم در این دنیا خسارت
کردند و هم در جهان دیگر .
100 ذلِکَ مِنْ اَنْبآءِ الْقُري نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْها قآئِمٌ وَ حَصیدٌ
اینازخبرهاي شهرها و آباديها است که ما براي تو بازگو میکنیم، که بعضی (هنوز) برپا هستند و بعضی درو شدهاند ( و از میان
رفتهاند ) .
به معنی درو شده ، اشاره به سرزمینهایی همچون سرزمین قوم نوح و لوط که یکی در زیر آب غرق شد و دیگري « حَصید »
زیر و رو و سنگباران گردید .
در آیات این سوره سرگذشت هفت قوم از اقوام پیشین و گوشهاي از تاریخ پیامبرانشان بیان شد که هر کدام قسمت
قابل توجهی از زوایاي زندگی پرماجراي انسان را روشن میساخت و هر یک درسهاي عبرت فراوانی دربرداشت .
168 ) سوره هُود )
این ماجراها گوشهاي از اخبار » : در اینجا به تمام آن داستانها اشاره کرده ، به صورت یک جمعبندي میفرماید
ذلِکَ مِنْ اَنْبآءِ الْقُري نَقُصُّهُ عَلَیْکَ ) . ) « شهرها و آباديها است که ما داستانش را براي تو بازگو میکنیم
مِنْهاقآئِمٌ وَ ) « همانشهرها آباديهاییکه قسمتی از آن هنوز برپا است و قسمتی همچونکشتزاردروشده بهکلیویرانگشتهاست »
حَصیدٌ).
اشاره به شهرها و آباديهایی است که از اقوام پیشین برپا ماندهاند ، مانند سرزمین مصر که جایگاه فرعونیان بود و پس از « قائِم »
غرق این گروه ظالم و ستمگر همچنان برجاي ماند ، باغهایش و کشتزارهایش و بسیاري از عمارتهاي خیره
کنندهاش.
101 وَ ما ظَلَمْنهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوآا اَنْفُسَ هُمْ فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ ءَالِهَتُهُمُ الَّتی یَدْعُونَ مِنْ دوُنِ اللّهِ مِنْ شَیْءٍ لَمّا جآءَ اَمْرُ رَبِّکَ وَ ما
زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبیبٍ
( جزء دوازدهم ( 169
ما به آنها ستم نکردیم ، بلکه آنها خودشان بر خویشتن ستمروا داشتند و هنگامی که فرمان مجازات الهی فرارسید خدایانیراکه
اللّه میخواندند آنهارایاري نکردند و جز هلاکت بر آنها نیفزودند . » غیراز
به معنی استمرار در زیان است و به معنی هلاکت و نابودي نیز آمده است . « تَبّ » از ماده « تَتْبیب »
102 وَ کَذلِکَ اَخْذُ رَبِّکَ اِذآ اَخَذَ الْقُري وَ هِیَ ظلِمَۀٌ اِنَّ اَخْذَهُ اَلیمٌ شَدیدٌ
و این چنین است مجازات پروردگار تو هنگامی که شهرها و آباديهاي ظالم را مجازات میکند ، ( آري ) مجازات او دردناك و
شدید است .
این یک قانون عمومی الهی است ، یک نسبت و برنامه همیشگی است که هر قوم و ملتی دست به ظلم و ستم
بیالایند و پا را از مرز فرمانهاي الهی فراتر نهند و به رهبري و راهنمایی و اندرزهاي پیامبران خدا اعتنا ننمایند خداوند آنها را
سرانجام سخت میگیرد و در پنجه عذاب میفشارد .
صفحه 59 از 94
170 ) سوره هُود )
این واقعیت که برنامه فوق یک برنامه عمومی و یک سنت همیشگی است از سایر آیاتقرآن نیز بهخوبی استفادهمیشود و در واقع
هشداري است به تمام مردمجهان که : گمان مبرید شما از این قانون مستثنی هستید یا این حکم مخصوص اقوام پیشین
بودهاست.
و شهر و آبادي به ظالم بودن ( هِیَ ظلِمَۀٌ ) با اینکه این « قریه » البته ظلم به معنی وسیع کلمه شامل همه گناهان میشود و توصیف
صفت مربوط به ساکنان شهر و آبادي است گویا اشاره به این نکته لطیف است که آنها آن قدر در ظلم و بیدادگري فرو رفتند که
گویی شهر و آبادي یکپارچه ظلم و ستم شدهبود و این تعبیر نزدیک به تعبیري است که در فارسی داریم که میگوییم ظلم و فساد
از در و دیوار فلان شهر میبارد .
103 اِنَّ فی ذلِکَ لَایَۀً لِمَنْ خافَ عَذابَ الاْخِرَةِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ
( جزء دوازدهم ( 171
درایننشانهاياستبرايکسیکهاز عذابآخرتمیترسد، همان روزي است که مردم در آن جمع میشوند و روزي که همه آن
را مشاهده میکنند .
چراکه دنیا در برابر سراي دیگر همه چیزش کوچک و ناچیز است حتی مجازاتها و عذابهایش و جهان دیگر از هر نظر وسیعتر
میباشد و آنها که ایمان به رستاخیز دارند با دیدن هر یک از این نمونههادر دنیاتکانمیخورند و عبرتمیگیرند و راهخود را
بازمییابند.
این تعبیر اشاره به آن است که رستاخیز « فیهِ النّاسُ » : و نمیگوید « مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ » : جالب اینکه در فراز دوم آیه میفرماید
تنها ظرف اجتماع مردم نیست ، بلکه یک هدف است و یک مقصد که انسانها در سیر تکاملی خود به سوي آن
پیش میروند .
یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ : در آن روز که روز جمع و اجتماع است همه » : آیه 9 میخوانیم « تغابن » در سوره
. « شما را گردآوري میکند و آن روزي است که همه احساس غبن میکنند
172 ) سوره هُود )
104 وَ ما نُؤَخِّرُهُ اِلاّ لَاِجَلٍ مَعْدُودٍ
و ما آن را جز تا زمان محدودي تأخیر نمیاندازیم .
و از آنجا که ممکن است بعضی بگویند سخن از آن روز نسیه است و معلوم نیست کی فرامیرسد ، لذا قرآن بلافاصله میگوید
وَ ما نُؤَخِّرُهُ اِلاّ لَاِجَلٍ مَعْدُودٍ ) . ) « ما آن روز را فقط تا زمان محدودي تأخیر میاندازیم » :
آن هم براي مصلحتی که روشن است تا مردم جهان میدانهاي آزمایش و پرورش را ببینند و آخرین برنامه انبیاء پیاده شود و
آخرین حلقه سلسله تکامل که این جهان استعداد آن را دارد ظاهر گردد و بعد پایان اعلام شود .
شمردهشده) اشارهبهنزدیکیرستاخیزاست زیرا ) « مَعْدُود » تعبیربه
هرچیزيکهقابلشمارشباشدوتحتعددواقعشودمحدودونزدیکاست.
خلاصه تأخیر آن روز هرگز نباید ظالمان را مغرور کند ، چراکه
( جزء دوازدهم ( 173
و حتی تعبیر به دیر آمدن هم درباره آن صحیح نیست . « قیامت گر چه دیر آید بیاید »
خوشبختی یا بدبختی افراد در آخرت نتیجه اعمال آنها در دنیاست
صفحه 60 از 94
105 یَوْمَیَأْتِ لاتَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِه فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعیدٌ
آن روز که ( قیامت ) فرا رسد هیچکس جز به اجازه او سخن نمیگوید گروهی از آنها شقاوتمندند و گروهی سعادتمند (
گروهی بدبختند و گروهی نیکبخت ) .
به معنی فراهم بودن اسباب گرفتاري و « شقاوت » از ماده « شَقِیّ » به معنی فراهم بودن اسباب نعمت و « سعادت » از ماده « سَ عید »
مجازات و بلا است .
گاه چنین تصور میشود این آیه که دلیل بر سخن گفتن مردم در آن روز به اجازه پروردگار است ، با آیاتی که مطلقا نفی تکلم
اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیآ اَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنآ اَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ : امروز » : میکند منافات دارد ، مانند آیه 65 سوره یس
و « بر دهان آنها مهر مینهیم و به جاي آن دستهایشان سخن میگویند و پاهایشان گواهی میدهند به کارهایی که انجام دادهاند
. « هذا یَوْمٌ لا یَنْطِقُونَ : امروز روزي است که آنها سخن نمیگویند » : در آیه 35 سوره مرسلات میخوانیم
174 ) سوره هُود )
بهتر آن است که در پاسخ سؤال مربوط به تناقض ظاهري آیات مربوط به تکلم همان جوابی را بگوییم که بسیاري از مفسران
گفتهاند و آن اینکه : مردم در آن روز مراحل مختلفی را میپیمایند که هر مرحله ویژگیهایی دارد ، در پارهاي از مراحل هیچگونه
پرسش و سؤالی از آنها نمیشود و حتی مهر بر دهانشان مینهند ، فقط اعضاي پیکرشان که آثار اعمال را در خود حفظ کردهاند با
زبان بیزبانی سخن میگویند ، اما در مراحل دیگر قفل از زبانشان برداشته میشود و به اذن خداوند به سخن میآیند و به گناهان
خود اعتراف میکنند و خطاکاران یکدیگر را ملامت مینمایند بلکه سعی دارند گناه خویش را بر گردن دیگري نهند .
( جزء دوازدهم ( 175
گروهی در آنجا شقی و گروهی سعیدند ، » : به هر حال در پایان آیه اشاره به تقسیم همه مردم به دو گروه کرده میگوید
فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعیدٌ ) . ) « گروهی خوش بخت و گروه دیگري بدبختند
سعیدها در آن جهان همان نیکوکارانی هستند که در لابلاي انواع نعمتها جاي آنها است و شقاوتمندان همان بدکارانی هستند
که در دل دوزخ در انواع مجازاتها گرفتارند .
این شقاوت و آن سعادت چیزي جز نتیجه اعمال و کردار و گفتار و نیات انسان در دنیا نیست .
106 فَاَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ
اما آنها که شقاوتمند شدند در آتشاند و براي آنها زفیر و شهیق ( نالههاي طولانی دم و بازدم ) است .
لارْضُ اِلاّ ماشآءَ رَبُّکَ اِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ 􀂐 107 خلِدینَفیهامادامَتِالسَّمواتُوَا
جاودانهدرآن خواهند ماند، تا آسمانها و زمین برپاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد که پروردگارت هرچه را اراده کند
انجام میدهد .
لارْضُ اِلاّ ماشآءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ 􀂐 108 وَ اَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّۀِ خلِدینَ فیها مادامَتِ السَّمواتُ وَا
176 ) سوره هُود )
اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند بود ، مادام که آسمانها و زمین برپاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد
، بخششی است قطع نشدنی .
ناله توأم با « شَ هیق » به معنی فریاد کشیدنی است که با بیرون فرستادن نفس توأم باشد و « زَفیر »
فرو بردن نفس است .
صفحه 61 از 94
این هر دو صداي فریاد و ناله کسانی است که از غم و اندوه ناله سر میدهند ، نالهاي که تمام وجود آنها را پر میکند و نشانه
نهایت ناراحتی و شدت عذاب است .
( جزء دوازدهم ( 177
هر دو مصدرند و زفیر در اصل به معنی بار سنگین بر دوش گرفتن است و چون چنین « شَ هیق » و « زَفیر » باید توجه داشت که
» کاري سرچشمه آه و ناله میشود به آن زفیر گفته میشود و شهیق در اصل به معنی طولانی بودن است همان گونه که به کوه بلند
میگویند و سپس به نالههاي طولانی اطلاق شده است . « جَبَلٌ شاهِقٌ
بحثی پیرامون سعادت و شقاوت از نظر ذاتی یا اکتسابی بودن
بعضی خواستهاند از آیات فوق ذاتی بودن سعادت و شقاوت را اثبات کنند در حالی که نه تنها آیات فوق دلالتی بر این امر ندارد
آنها که شقاوتمند شدند ) و ) « اَمَّا الَّذینَ شَقُوا » : بلکه به وضوح ثابتمیکندکه سعادت و شقاوت اکتسابی است ، زیرا میگوید
اَمَّا » آنها که سعادتمند شدند ) اگر شقاوت و سعادت ذاتی بود میبایست گفته شود ) « اَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا » : یا میگوید
و مانند آن و از اینجا روشن میشود آنچه در تفسیر فخر رازي آمده « لاشْقِیاءُ وَ اَمَّا السُّعَداءُ 􀂐 ا
178 ) سوره هُود )
در این آیات خداوند از هم اکنون حکم کرده که گروهی در قیامت سعادتمندند و گروهی شقاوتمند و کسانی را که خداوند » که
محکوم به چنین حکمی کرده و میداند سرانجام در قیامت سعید و یا شقی خواهند بود محال است تغییر پیدا کنند ، والا لازم
بهکلی بیاساس است . ... « میآید که خبردادن خداوند کذب و علمش جهل شود و این محال است
در مسأله جبر و اختیار است که پاسخ آن از قدیم داده شده است و آن اینکه : « علم خدا » این همان ایراد معروف
اگر ما افکار پیش ساخته خود را نخواهیم بر آیات تحمیل کنیم مفاهیم آن روشن است ، این آیات میگوید : در آن روز گروهی
در پرتو اعمالشان سعادتمند و گروهی به خاطر اعمالشان شقاوتمند و خدا میداند چه کسانی به اراده خود و به خواست و اختیار
خود در طریق سعادت گام مینهند و چه گروهی با اراده خود در مسیر شقاوت گام مینهند بنابراین به عکس آنچه او گفته اگر
مردم مجبور به انتخاب این راه باشند علم خدا جهل خواهد شد چراکه همگان با میل و اختیار خود راه خویش را انتخاب
میکنند .
( جزء دوازدهم ( 179
شاهد سخن اینکه آیات فوق به دنبال داستانهاي اقوام پیشین است که گروه عظیمی از آنها بر اثر ظلم و ستم و انحراف از جاده
حق و عدالت و آلودگی به مفاسد شدید اخلاقی و مبارزه با رهبران الهی گرفتار مجازاتهاي دردناکی در این جهان شدند که
قرآن براي تربیت و ارشاد ما و نشان دادن راه حق از باطل و جدا ساختن مسیر سعادت از شقاوت این داستانها را بازگو میکند.
اصولًا اگر ما ، آنچنان که فخر رازي و همفکرانش میپندارند ، محکوم به سعادت و شقاوت ذاتی باشیم و بدون اراده به بديها و
نیکیها کشانده شویم تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود . آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانی و نصیحت و اندرز و تشویق و
توبیخ و سرزنش و ملامت و مؤآخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش همگی بیفایده یا ظالمانه محسوب میگردد .
آنها که مردم را در انجام نیک و بد مجبور میدانند خواه این جبر را ، جبر الهی ، یا جبر طبیعی ، یا جبر اقتصادي و یا جبر محیط
بدانند
180 ) سوره هُود )
تنها به هنگام سخن گفتن و یا مطالعه در کتابها از این مسلک طرفداري میکنند ، ولی در عمل حتی خودشان هرگز چنین
صفحه 62 از 94
عقیدهاي ندارند ، به همین دلیل اگر به حقوق آنها تجاوزي شود متجاوز را مستحق توبیخ و ملامت و محاکمه و مجازات میدانند و
هرگز حاضر نیستند به عنوان اینکه او مجبور به انجام این کار است از وي صرفنظر کنند و یا مجازاتش را ظالمانه بپندارند و یا
بگویند او نمیتوانسته است این عمل را مرتکب نشود چون خدا خواسته یا جبر محیط و طبیعت بوده است ، این خود دلیل دیگري بر
فطري بودن اصل اختیار است .
به هر حال هیچ جبري مسلکی را نمییابیم که در عمل روزانه خود به این عقیده پایبند باشد بلکه برخوردش با تمام
انسانها برخورد با افراد آزاد و مسؤول و مختار است .
تمام اقوام دنیا به دلیل تشکیل دادگاهها و دستگاههاي قضایی براي کیفر متخلفان عملًا آزادي اراده را پذیرفتهاند. تمام مؤسسات
تربیتی جهان نیز به طور ضمنی این اصل را قبول کردهاند که انسان بامیل و اراده خود کار میکند و با تعلیم و تربیت میتوان او را
بهعنوان « شَ قُوا » راهنمایی و ارشاد کرد و از خطاها و اشتباهات و کج اندیشیها برکنار ساخت. جالب اینکه در آیات فوق
به عنوان فعل مجهول آمده است . « سُعِدُوا » فعل معلوم
( جزء دوازدهم ( 181
این اختلاف تعبیر شاید اشاره لطیفی به این نکته باشد که انسان راه شقاوت را با پاي خود میپیماید ، ولی براي پیمودن راه سعادت
تا امداد و کمک الهی نباشد و او را در مسیرش یاري ندهد پیروز نخواهد شد و بدون شک این امداد و کمک تنها
شامل کسانی میشود که گامهاي نخستین را با اراده و اختیار خود برداشتهاند و شایستگی چنین امدادي را پیدا کردهاند .
اسباب خوشبختی و بدبختی
سعادت که گم شده همه انسانها است و هر کس آن را در چیزي میجوید و در جایی میطلبد به طور خلاصه عبارتست از فراهم
بودن اسباب تکامل براي یک فرد یا یک جامعه و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختی است که همه از آن متنفرند و آن عبارت از :
نامساعد بودن شرایط پیروزي و پیشرفت و تکامل است .
182 ) سوره هُود )
بنابراین هر کس از نظر شرایط روحی ، جسمی ، خانوادگی ، محیط و فرهنگ ، اسباب بیشتري براي رسیدن به هدفهاي والا در
اختیار داشته باشد به سعادت نزدیکتر یا به تعبیر دیگر سعادتمندتر است. و هر کس گرفتار کمبودها ، نارساییها ، از جهات
بالا بوده باشد شقاوتمند و بیبهره از سعادت خواهد بود .
ولی باید توجه داشت که پایه اصلی سعادت و شقاوت ، اراده و خواست خود انسان است ، او است که میتواند وسایل لازم را براي
ساختن خویش و حتی جامعهاش فراهم سازد و او است که میتواند با عوامل بدبختی و شقاوت به مبارزه برخیزد و یا تسلیم
آن شود .
در منطق انبیاء سعادت و شقاوت چیزي نیست که در درون ذات انسان باشد و حتی نارساییهاي محیط و خانوادگی و وراثت در
برابر تصمیم و اراده خود انسان ، قابل تغییر و دگرگونی است ، مگر اینکه ما اصل اراده و آزادي انسان را انکار کنیم و او را
محکوم شرایط جبري بدانیم و سعادت و شقاوتش را ذاتی و یا مولود جبري محیط و مانند آن بدانیم که این نظر به طور قطع در
مکتب انبیاء و همچنین مکتب عقل محکوم است .
( جزء دوازدهم ( 183
جالباینکه در روایاتی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه اهلبیت علیهمالسلام نقل شده ، انگشت روي مسائل مختلفی به عنوان
اسباب سعادت یا اسباب شقاوت گذارده شده که مطالعه آنها انسان را به طرز تفکر اسلامی در این مسأله مهم ، آشنا میسازد و به
صفحه 63 از 94
جاي اینکه براي رسیدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافی و پندارها و سنتهاي غلطی که در بسیاري از
اجتماعات وجود دارد و مسائل بیاساسی را اسباب سعادت و شقاوت میپندارند، به دنبال واقعیات عینی و اسباب
حقیقی سعادت خواهد رفت .
به عنوان نمونه به چند حدیث پرمعنی زیر توجه فرمایید :
امامصادق از جدشامیرمؤمنانعلی چنین نقل
184 ) سوره هُود )
حَقیقَۀُ السَّعادَةِ اَنْ یَخْتِمَ لِلرَّجُلِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ وَ حَقیقَۀُ الشِّقاوَةِ اَنْ یَخْتِمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشَّقاوَةِ : حقیقت سعادت این است که » : میکند
آخرین مرحله زندگی انسان با عمل سعادتمندانه پایان پذیرد و حقیقت شقاوت این است که آخرین مرحله عمر با عمل
(1).« شقاوتمندانه خاتمه یابد
این روایت با صراحت میگوید مرحله نهایی عمر انسان و اعمال او در این مرحلهبیانگرسعادت و شقاوتاواست و بهاین ترتیب
سعادت و شقاوت ذاتی را به کلی نفی میکند و انسان را در گرو اعمالش میگذارد و راهبازگشترا درتماممراحل تا پایانعمر
براي او باز میداند.
اَلسَّعیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِه وَ الشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَواهُ وَ غُرُورِه : سعادتمند کسی است که از » : در حدیث دیگري از علی میخوانیم
1) این سخن علی نیز تأکید ). « سرنوشت دیگران پند گیرد و شقاوتمند کسی است که فریب هواي نفس و غرورش را بخورد
مجددي است بر اختیاري بودن سعادت و شقاوت و بعضی از اسباب مهم این دو را بیان میکند .
. جلد 2 ، صفحه 398 « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء دوازدهم ( 185
لارْبَعُ الَّتی مِنَ السَّعادَةِ الْمَرْئَۀُ الصّالِحَۀُ وَ الْمَسْکَنُ 􀂐 اَرْبَعٌ مِنْاَسْبابِ السَّعادَةِ وَ اَرْبَعٌ مِنَ الشَّقاوَةِ فَا »: پیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید
رْبَعُ الَّتی مِنَ الشَّقاوَةِ الْجارُ السُّوءُ وَ الْمَرْئَۀُ السُّوءُ وَ الْمَسْکَنُ الضَّیِّقُ وَ الْمَرْکَبُ السُّوءُ : 􀂐 الْواسِعُ وَ الْجارُ الصّالِحُ وَ الْمَرْکَبُ الْبَهِیّءُ وَ الا
چهار چیز است که از اسباب سعادت و چهار چیز است از اسباب شقاوت است : اما آن چهار چیز که از اسباب سعادت است : همسر
صالح ، خانه وسیع ، همسایه شایسته و مرکب خوب است . و چهار چیز که از اسباب شقاوت است : همسایه بد و همسر
(2). « بد و خانه تنگ و مرکب بد است
. صبحی صالح خطبه 86 « نهج البلاغه » -1
186 ) سوره هُود )
با توجه به اینکه این چهار موضوع در زندگی مادي و معنوي هر کس نقش مؤثري دارد و از عوامل پیروزي یا شکست میتواند
باشد ، وسعت مفهوم سعادت و شقاوت در منطق اسلام روشن میشود .
یک همسر خوب انسان را به انواع نیکیها تشویق میکند ، یک خانه وسیع روح و فکر انسان را آرامش میبخشد و آماده فعالیت
بیشتر مینماید ، همسایه بد بلاآفرین و همسایه خوب کمک مؤثري به آسایش و حتی پیشرفت هدفهاي انسان میکند ،
یک مرکب بدرد خور براي رسیدن به کارها و وظایف اجتماعی عامل مؤثري است ، در حالی که مرکب قراضه و زوار دررفته یک
عامل عقب ماندگی است ، چرا که کمتر میتواند صاحبش را به مقصد برساند .
مِنْ عَلاماتِ الشَّقاءِ جُمُودُ الْعَیْنَیْنِ وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ » : 4 و نیز از پیامبر صلیاللهعلیهوآله این حدیث نقل شده است
. صفحه 65 ، « مکارم اخلاق » -1
( جزء دوازدهم ( 187
صفحه 64 از 94
فی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ الاِْصْرارُ عَلَی الذَّنْبِ : از نشانههاي شقاوت آن است که هرگز قطره اشکی از چشم انسان نریزد و نیز از علامات آن
(1). « سنگ دلی و حرص شدید در تحصیل روزي و اصرار بر گناه است
این امور چهارگانه که در حدیث فوق آمده اموري است اختیاري که از اعمال و اخلاق اکتسابی خود انسان سرچشمه میگیرد و
به این ترتیب دور کردن این اسباب شقاوت در اختیار خود انسانها است .
اگر اسبابی را که براي سعادت و شقاوت در احادیث بالا ذکر شده با توجه بر عینیّت همه آنها و نقش مؤثرشان در زندگی بشر با
اسباب و نشانههاي خرافی که حتی در عصر ما ، عصر اتم و فضا گروه زیادي به آن پایبندند مقایسه کنیم به این واقعیت میرسیم که
تعلیمات اسلام تا چه حد منطقی و حساب شده است .
هنوزبسیارند کسانی که نعل اسب را سبب خوشبختی ، روز سیزده
. جلد 2 ، صفحه 398 ، « نُورُ الثَّقَلَیْن » -1
188 ) سوره هُود )
را سبب بدبختی، پریدناز رويآتش را دربعضی از شبهاي سال سبب خوشبختی و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختی ، پاشیدن
آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختی و رد شدن زیر نردبان را سبب بدبختی و حتی آویزان کردن خرمهره را به خود یا به وسیله
نقلیه سبب خوشبختی و عطسه را نشانه بدبختی در انجام کار مورد نظر میدانند و امثال این خرافات که در شرق و غرب در میان
اقوام و ملل مختلف فراوان است .
و چه بسیار انسانهایی که بر اثر گرفتار شدن به این خرافات از فعالیت در زندگی بازماندهاند و گرفتار مصیبتهاي فراوانی
شدهاند .
اسلام بر تمام این پندارهاي خرافی قلم سرخ کشیده و سعادت و شقاوت انسان را در فعالیتهاي مثبت و منفی و نقاط قوت و ضعف
اخلاقی و برنامههاي عملی و طرز تفکر و عقیده هر کس میداند که نمونههایی از آن در چهار حدیث فوق به روشنی بیان شده
است .
استثناء در آیه چه مفهومی دارد ؟
( جزء دوازدهم ( 189
مگر آنچه پروردگارت بخواهد ) که در آیات فوق هم در مورد اهل بهشت آمده و ) « اِلاّ ما شآءَ رَبُّکَ » در رابطه با جمله استثنائیه
هم اهل دوزخ ذکر شده است باید گفت از آنجا که این آیات از دو گروه شقی و سعید بحث میکند و شقاوتمندان همگی الزاما
افراد بیایمانی کهمستحق خلود باشند نیستند، بلکه ممکناست در میان آنها گروهی از
مؤمنانخطاکاروجودداشتهباشندبنابرایناستثناء مربوط بهاین گروهاست.
ولی این سؤال پیش میآید که این استثناء در جمله دوم چه مفهومی خواهد داشت ؟ ( در مورد سعادتمندان )
در پاسخ گفته شده است که آن نیز در مورد مؤمنان خطاکار است که مدتی باید در آغاز به دوزخ بروند و پاك شوند ،
سپس به صف بهشتیان بپیوندند ، در حقیقت استثناء در جمله اول نسبت به آخر کار است و در جمله دوم نسبت به آغاز
کار .
111 وَ اِنَّ کُلًّا لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ اَعْملَهُمْ اِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیرٌ
190 ) سوره هُود )
و پروردگار تو اعمال هر یک را بی کم و کاست به آنها خواهد داد ، او به آنچه عمل میکند آگاه است .
صفحه 65 از 94
جالب اینکه میگوید : اعمالشان را به آنها میدهیم و این اشاره دیگري بر مسأله تجسم اعمال است و اینکه پاداش و کیفر در
حقیقت اعمال خود انسان است که تغییرشکل مییابد و به او میرسد.
صبر و مقاومت رمز پیروزي در همه عرصههاست
112 فَاسْتَقِمْ کَمآ اُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا اِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ
بنابراین همانگونه که فرمان یافتهاي استقامت کن همچنین کسانی که با تو به سوي خدا آمدهاند و طغیان نکنید که
خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند .
ما نَزَلَ عَلی رَسُولِ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله آیَۀٌ کانَتْ اَشَ دَّ عَلَیْهِ وَ لا اَشَقَّ مِنْ هذِهِ » : در حدیث معروفی از ابن عباس چنین میخوانیم
الاْیَۀِ وَ
( جزء دوازدهم ( 191
لِذلِکَ قالَ لَاِصْحابِه حینَ قالُوا لَهُ اَسْرَعَ اِلَیْکَ الشَّیْبُ یا رَسُولَ اللّهِ شَیَّبَتْنی هُودٌ وَ الْواقِعَۀُ : هیچ آیهاي شدید و مشکلتر از این آیه بر
پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل نشد و لذا هنگامی که اصحاب از آن حضرت پرسیدند چرا به این زودي موهاي شما سفید شده و
(1). « آثار پیري نمایان ، گشته ، فرمود : مرا سوره هود و واقعه پیر کرد
فَما رُئِیَ ضاحِکا : ، « شَمِّرُوا ، شَمِّرُوا » : و در روایت دیگري میخوانیم : هنگامی که آیه فوق نازل شد پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود
که وقت کار و تلاش است ) و از آن پس پیامبر صلیاللهعلیهوآله هرگز خندان ) « دامن به کمر بزنید ، دامن به کمر بزنید
( دیده نشد .( 2
دلیل آن هم روشن است ، زیرا چهار دستور مهم در این آیه وجود دارد که هر کدام بار سنگینی بر دوش انسان میگذارد .
ازهمه مهمتر، فرمانبه استقامت است ( فَاسْتَقِم ) ، استقامت که از
. جلد 5 ، صفحه 199 ، « مَجْمَعُ الْبَیان » -1
ذیل آیه . ، « دُرُّ الْمَنْثور » -2
192 ) سوره هُود )
ماده قیام گرفتهشده از این نظر که انسان در حال قیام بر کار و تلاش خود
تسلطبیشتريدارد،استقامتکهبهمعنیطلبقیاماستیعنیدرخودآنچنان حالتی ایجاد کن که سستی در تو راه نیابد ، چه فرمان سخت
و سنگینی .
همیشه به دست آوردن پیروزيها کار نسبتا آسانی است ، اما نگه داشتن آن بسیار مشکل آن هم در جامعهاي آنچنان عقبافتاده و
دور از عقل و دانش در برابر مردمی لجوج و سرسخت و در میان دشمنانی انبوه و مصمم و در طریق ساختن جامعهاي سالم و
سربلند و باایمان و پیشتاز ، استقامت در این راه کار سادهاي نبوده است .
دستور دیگر اینکه این استقامت باید تنها انگیزه الهی داشته باشد و هر گونه وسوسه شیطانی از آن دور بماند ( کَما اُمِرْت ) ، یعنی
بهدستآوردنبزرگترینقدرتهايسیاسی و اجتماعی،آنهمبرايخدا.
سوم مسأله رهبري کسانی است که به راه حق برگشتند و آنها را هم به استقامت واداشتن ( وَ مَنْ تابَ مَعَکَ ) .
چهارم مبارزه را در مسیر حق و عدالت ، رهبري نمودن و
( جزء دوازدهم ( 193
جلوگیري از هر گونه تجاوز و طغیان ، زیرا بسیار شده است که افرادي در راه رسیدن به هدف نهایت استقامت را به خرج میدهند
صفحه 66 از 94
اما رعایت عدالت براي آنها ممکن نیست و غالبا گرفتار طغیان و تجاوز از حدّ میشوند ( وَ لا تَطْغَوْا ). آري مجموع این جهات
دست به دست هم داد و پیامبر صلیاللهعلیهوآله را آنچنان در زیر بار مسؤولیت فروبردکه حتی مجال لبخند زدن را از او گرفت و
اورا پیر کرد .
و به هر حال این تنها دستوري براي دیروز نبود بلکه براي امروز و فردا ، فرداهاي دیگر نیز هست .
امروز هم مسؤولیت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامی در این چهار جمله خلاصه میشود : استقامت اخلاص رهبري
مؤمنان و عدم طغیان و تجاوز و بدون به کار بستن این اصول ، پیروزي بر دشمنانی که از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه
کردهاند و از تمام وسایل فرهنگی و سیاسی و اقتصادي و اجتماعی و نظامی بر ضد ما بهرهگیري میکنند امکان پذیر نمیباشد
.
194 ) سوره هُود )
113 وَ لا تَرْکَنُوآا اِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ اَوْلِیآءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ
و تکیه بر ظالمان نکنید که موجب میشود آتش شما را فرو گیرد و در آن حال جز خدا هیچ ولی و سرپرستی نخواهید
داشت و یاري نمیشوید .
به معنی ستون و دیوارههایی است که ساختمان یا اشیاء دیگر را بر سرپا نگه میدارد و سپس به معنی « رَکَنَ » از ماده « رُکُون »
اعتماد و تکیه کردن بر چیزي به کار رفته است .
درچهاموري نباید به ظالمان تکیه کرد
بدیهیاست که در درجهاول نباید در ظلمها و ستمگريهایشان شرکت جست و از آنها کمک گرفت و در درجه بعد اتّکاء بر
آنها در آنچه مایه ضعف و ناتوانی جامعه اسلامی و از دست دادن استقلال و خودکفایی و تبدیل شدن به یک عضو وابسته و
ناتوان میگردد باید از میان برود که این گونه رکونها جز شکست و ناکامی و ضعف جوامع اسلامی ، نتیجهاي نخواهد داشت. و
اما اینکه : فی المثل مسلمانان با جوامع غیرمسلمان ، روابط تجاري یا علمی بر اساس حفظ منافع مسلمین و استقلال و ثبات جوامع
اسلامی داشته باشند ، نه داخل در مفهوم رکون به ظالمین است و نه چیزي است که از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود
پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اعصار بعد همواره چنین ارتباطی وجود داشته باشد .
( جزء دوازدهم ( 195
114 وَ اَقِمِالصَّلوةَ طَرَفَیِالنَّهارِ وَزُلَفا مِنَالَّیْلِاِنَّ الْحَسَنتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْري لِلذّاکِرینَ
نماز را در دو طرف روز و اوایل شب برپادار ، چراکه حسنات ، سیئات ( و آثار آنها را ) برطرف میسازند ، این تذکري است
براي آنها که اهل تذکرند .
دو طرف روز ) این است که نماز صبح و مغرب را بیان میکند ، که در دو طرف روز قرار گرفته ) « طَرَفَیِ النَّهارِ » ظاهر تعبیر
به معنی نزدیکی است به قسمتهاي آغاز شب که نزدیک به روز است گفته میشود « زُلْفَۀ » که جمع « زُلَف » و
بنابراین منطبق بر نماز عشاء میگردد .
همین تفسیر در روایات ائمه اهلبیت علیهمالسلام نیز وارد شده که آیه فوق اشاره به سه نماز ( صبح و مغرب و عشاء ) است .
196 ) سوره هُود )
در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا از نمازهاي پنجگانه تنها در اینجا اشاره به سه نماز صبح و مغرب و عشاء شده و از
نماز ظهر و عصر سخن به میان نیامده است .
صفحه 67 از 94
78 / اسراء ) و گاهی ) « اَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْانَ الْفَجْرِ » در آیات قرآن گاهی هر پنج نماز ذکر شده مانند
حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلَوةِ الْوُسْطی وَ » سه نماز مانند آیه مورد بحث و گاهی تنها یک نماز ذکر شده است ، مانند
238 / بقره ) . ) « قُومُوا لِلّهِ قانِتینَ
بنابراین لزومی نداردکه در هر مورد هر پنج نماز با یکدیگر ذکر شود به خصوص اینکه گاهی مناسبات ایجاب میکند
که
( جزء دوازدهم ( 197
تنها روي نماز ظهر ( صَ لوةِ الْوُسْطی ) به خاطر اهمیتش تکیه شود و گاهی روي نماز صبح و مغرب و عشاء که گاهی به
خاطر خستگی و یا خواب ممکن است در معرض فراموشی قرار گیرد .
آیهفوق همانند قسمتیدیگراز آیات قرآن تأثیر اعمال نیک را در از میانبردن آثار سوءاعمالبد بیانمیکند، در سورهنساءآیه 31
اِنْ تَجْتَنِبُوا کَبآئِرَ ما تُنْهُونَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ : اگر از گناهان بزرگ دوري کنید گناهان کوچک شما » : میخوانیم
.« را میپوشانیم
وَ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ : کسانی که ایمان آوردند و » : و در آیه 7 سوره عنکبوت میخوانیم
. « عمل صالح انجام دادند گناهان آنان را میپوشانیم
و به این ترتیب اثر خنثیکننده گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکند .
از نظر روانی نیز شک نیست که هر گناه و عمل زشتی ، یک نوع تاریکی در روح و روان انسان ایجاد میکند که اگر ادامه یابد
اثراتآنها متراکم شده، بهصورت وحشتناکی انسانرا مسخمیکند .
198 ) سوره هُود )
ولی کار نیک که از انگیزه الهی سرچشمه گرفته به روح آدمی لطافتی میبخشد که آثار گناه را میتواند از آن بشوید و آن
تیرگیها را به روشنایی مبدل سازد .
اما از آنجا که جمله فوق ( اِنَّ الْحَسَ نتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ) بلافاصله بعد از دستور نماز ذکر شده یکی از مصداقهاي
روشن آن ، نمازهاي روزانه است و اگر میبینیم در روایات تنها تفسیر به نمازهاي روزانه شده دلیل بر انحصار نیست ، بلکه
همانگونه که بارها گفتهایم بیان یک مصداق روشن قطعی است .
واقعی نماز انسان را از همه بديها مصون میدارد « بپاداشتن »
در روایات متعددي که ذیل آیات فوق از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام نقل شده تعبیراتی دیده میشود
که از اهمیت فوق العاده نماز در مکتب اسلام پرده برمیدارد .
( جزء دوازدهم ( 199
ابوعثمان میگوید : من با سلمان فارسی زیر درختی نشسته بودم ، او شاخه خشکی را گرفت و تکان داد تا تمام برگهایش فرو
ریخت ، سپس رو به من کرد و گفت : سؤال نکردي چرا این کار را کردم. گفتم : بگو ببینممنظورت چهبود؟ گفت : این همان
کاري بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله انجام داد هنگامی که خدمتش زیر درختی نشسته بودم ، سپس پیامبر این سؤال را از من کرد و
هنگامی که مسلمان وضو بگیرد وخوب » : من عرض کردم : بفرمایید چرا ؟ فرمود « ؟ سلمان نمیپرسی چرا چنین کردم » : گفت
، « وضو بگیرد ، سپس نمازهاي پنجگانه را به جا آورد ، گناهان او فرو میریزد ، همانگونه که برگهاي این شاخه فرو ریخت
( سپس همین آیه ( اَقِمِ الصَّلوةَ ) را تلاوت فرمود .( 1
صفحه 68 از 94
در حدیث دیگرياز یکیاز یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآله به نام ( ابی اَمامَه ) میخوانیم که میگوید : روزي در مسجد
خدمت
ذیل آیه . ، « مجمع البیان » 1 و 2 و 3
200 ) سوره هُود )
پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشسته بودیم که مردي آمد و عرض کرد : یا رسول اللّه من گناهی کردهام که حد بر آن لازم میشود ،
خداوند گناه تو ، یا حد تو » : عرض کرد: آرياي رسول خدا، فرمود « ؟ آیانماز باماخواندي » : آن حد را بر من اجرافرما، فرمود
(1). « ، را بخشید
با رسولخدا در مسجد در انتظار نماز بودیم که مردي برخاست و عرض کرد : اي رسول » : و نیز از علی نقل شده که میفرماید
خدا من گناهی کردهام پیامبر صلیاللهعلیهوآله روي از او برگرداند ، هنگامی که نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول را
تکرار کرد ، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود : آیا با ما ایننماز را انجام ندادي و براي آن بهخوبی وضو نگرفتی ؟ عرض کرد:
(2). « آري، فرمود: این کفاره گناه تو است
اِنَّما مَنْزِلَۀُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ لاُِمَّتی کَنَهْرٍ جارٍ عَلی بابِ اَحَدِکُمْ فَما یَظُنُّ » : و نیز از علی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده که فرمود
اَحَ دُکُمْ لَوْ کانَ فی جَسَ دِه دِرْنٌ ثُمَّ اغْتَسَلَ فی ذلِکَ النَّهْرِ خَمْسَ مَرّاتٍ کانَ یَبْقی فی جَسَدِه دِرْنٌ فَکَذلِکَ وَ اللّهِ الصَّلَواتُ الْخَمْسُ
لاُِمَّتی : نمازهاي پنجگانه براي امت من همچون یک نهر آب جاري است که بر در خانه یکی از شما باشد ، آیا گمان میکنید اگر
کثافتی در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل کند آیا چیزي از آن بر جسد او خواهد ماند ( مسلمانه )همچنیناست
(1).« بهخدا سوگند نمازهايپنجگانه براي امتمن
( جزء دوازدهم ( 201
به هر حال جاي تردید نیست که هرگاه نماز با شرایطش انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که
پیوندهاي ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد. نماز
انسان را در برابر گناه
ذیل آیه . ، « مجمع البیان » -1
202 ) سوره هُود )
بیمه میکند و نیز نماز زنگار گناه را از آئینه دل میزداید .
نمازجوانههايملکاتعالیانسانیرا در اعماق جان بشر میرویاند، نماز ارادهراقوي و قلبراپاك و روح راتطهیرمیکند و
بهاینترتیب نماز در صورتیکه به صورت جسم بیروح نباشد مکتب عالی تربیت است .
امید بخشترین آیه قرآن
بهنظر شما » : در تفسیر آیه مورد بحث حدیث جالبی از علی به این مضمون نقل شده است که روزي رو به سوي مردم کرد و فرمود
خداوند : « اِنَاللّهَ لایَغْفِرُ اَنْیُشْرَكَ بِه وَ یَغْفِرُ مادُونَ ذلِکَلِمَنْ یَشآءُ » بعضی گفتند : آیه « ؟ امیدبخشترین آیه قرآن کدامآیه است
.« هرگز شركرا نمیبخشد و پایینتر ازآنرا براي هرکسکه بخواهدمیبخشد
وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءً اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِاللّهَ یَجِدِ » بعضی گفتند: آیه ، « خوب است ، ولی آنچه من میخواهم نیست » : امام فرمود
اللّهَ غَفُورا رَحیما : هر کس عمل زشتی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم
. « خوب است ولی آنچه را میخواهم نیست » : امام فرمود « خواهد یافت
صفحه 69 از 94
( جزء دوازدهم ( 203
قُلْ یا عِبادِيَ الَّذینَ اَسْرَفُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَۀِ اللّهِ : اي بندگان من که اسراف بر خویشتن » : بعضی دیگر گفتند آیه
وَالَّذینَ اِذا » بعضی دیگر گفتند : آیه .« خوب است اما آنچه میخواهم نیست » : فرمود « کردهاید از رحمت خدا مأیوس نشوید
فَعَلُوا فاحِشَۀً اَوْ ظَلَمُوا اَنْفُسَ هُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اللّهُ: پرهیزکاران کسانی هستند که هنگامی که کار
زشتی انجام میدهند یا به خود ستم میکنند به یاد خدا میافتند و از گناهان خویش آمرزش میطلبند و چه کسی است جز خدا
. « خوب است ولی آنچه میخواهم نیست » : باز امام فرمود « که گناهان را بیامرزد
عرض کردند: « ؟ چه خبر است اي مسلمانان » : در این هنگام مردم از هر طرف به سوي امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود
بهخدا سوگند ما آیه دیگري در این زمینه سراغ نداریم .
204 ) سوره هُود )
از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود امید بخشترینآیه قرآن اینآیهاست ": وَ اَقِمِالصَّلوةَ طَرَفَیِالنَّهارِ وَ زُلَفا مِنَ » : امامفرمود
(1 "). « الَّیْلِ اِنَّ الْحَسَنتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْریلِلذّاکِرینَ
اِنَّ اللّهَ » : البته همانگونهکه در ذیلآیه 48 سورهنساء گفتیم در حدیث دیگري آمده است که امیدبخشترین آیه قرآن ، آیه
میباشد . « لایَغْفِرُ اَنْ یُشْرَكَ بِه وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشآءُ
اما با توجه به اینکه هر یک از این آیات به زاویهاي از این بحث نظر دارد و یک بعد از ابعاد آن را بیان میکند ، تضادي با هم
ندارد .
در واقع آیه مورد بحث از کسانی سخن میگوید که نمازهاي خود را به خوبی انجام میدهند نمازي با روح و با حضور قلب که
آثار گناهان دیگر را از دل و جانشان میشوید .
اما آیه دیگر از کسانی سخن میگوید که داراي چنین نمازي نیستند و تنها از در توبه وارد میشوند پس این آیه براي این گروه و
آن آیه براي آن گروه امیدبخشترین آیه است .
ذیل آیه . ، « مجمع البیان » -1
( جزء دوازدهم ( 205
چه امیدي از این بیشتر که انسان بداند هر گاه پاي او بلغزد و یا هوي و هوس بر او چیره شود ( بدون اینکه اصرار بر گناه داشته
باشد پایش به گناه کشیده شود ) هنگامی که وقت نماز فرا رسید ، وضو گرفت و در پیشگاه معبود به راز و نیاز برخاست احساس
شرمساري که از لوازم توجه به خدا است نسبت به اعمال گذشته به او دست داد گناه او بخشوده میشود و ظلمت و تاریکیش از
قلب او برمیخیزد .
115 وَ اصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ
و شکیبایی کن که خداوند پاداش نیکوکارانرا ضایع نخواهد کرد .
یک اصل کلی و اساس اسلامی است که در موردي از قرآن با نماز همراه ذکر شده است شاید به این دلیل که نماز در « صبر »
هنگامی که دست به « مقاومت » و « حرکت » میآفریند و دستور صبر ، مقاومت ایجاب میکند و این دو یعنی « حرکت » انسان
دست هم میدهند عامل اصلی هر گونه پیروزي خواهند شد .
206 ) سوره هُود )
اصولًا هیچگونه نیکی بدون ایستادگی و صبر ممکن نیست ، چون به پایان رساندن کارهاي نیک حتما استقامت لازم
دارد و به همین جهت در آیه فوق به دنبال امر به صبر میفرماید خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند ، یعنی
صفحه 70 از 94
نیکوکاري بدون صبر و ایستادگی میسر نیست. ذکر این نکته نیز لازم است که مردم در برابر حوادث ناگوار به چند
گروه تقسیم میشوند .
20 /معارج ). )« اِذامَسَّهُالشَّرُّ جَزُوعا » گروهی فورا دست و پاي خود را گم میکنند و به گفته قرآنبنابر جزع و فزع میگذارند
گروه دیگري هستند که علاوه بر تحمل و بردباري ، شکرگزاري هم دارند .
گروه دیگري هستند که در برابر این گونه حوادث عاشقانه به تلاش و کوشش برمیخیزند و براي خنثی کردن اثرات منفی حادثه ،
طرحریزي میکنند ، جهاد و پیکار خستگیناپذیر به خرج میدهند و تا مشکل را از پیش پا بر ندارند آرام
نمیگیرند .
( جزء دوازدهم ( 207
65 / انفال ) . ) « اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ » خداوند به چنین صابرانی وعده پیروزي داده
12 / انسان ) . ) « وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّۀً و حَریرا » و نعمتهاي بهشتی را پاداش سراي دیگر آنها شمرده
پاسداران صلح و آزادي
لارْضِ اِلاّ قَلیلًا مِمَّنْ اَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما اُتْرِفُوا 􀂐 116 فَلَوْلا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّۀٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی ا
فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ
چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیري کنند ، مگر اندکی
ازآنهاکه نجاتشاندادیم و آنهاکه ستم میکردند از تنعم و تلذذ پیروي کردند و گناهکار بودند ( و نابود شدند ) .
208 ) سوره هُود )
117 وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُري بِظُلْمٍ وَ اَهْلُها مُصْلِحُونَ
و چنیننبودکه پروردگارت آباديها را به ظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش درصدد اصلاح بوده باشند .
به معنی باقیمانده است و معمولاً این تعبیر در لغت عرب به معنی اولواالفضل ( صاحبان « بَقِیَّۀ » و « صاحبان » به معنی « اُوْلُوا »
فضیلت و شخصیت و نیکان و پاکان ) گفته میشود زیرا انسان معمولًا اجناس بهتر و اشیاء نفیستر را ذخیره میکند و نزد او باقی
میماند و به همین جهت این کلمه مفهوم نیکی و نفاست را با خود دارد .
در هر جامعهاي تا زمانی که گروهی از اندیشمندان متعهد و مسؤول وجود دارد که در برابر مفاسد ساکت نمینشینند و به مبارزه
برمیخیزند و رهبري فکري و مکتبی مردم را در اختیار دارند این جامعه به تباهی و نابودي کشیده نمیشود .
اما آن زمان که بیتفاوتی و سکوت در تمام سطوح حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بیدفاع ماند ،
فساد و به دنبال آن نابودي حتمی است .
( جزء دوازدهم ( 209
در هرجامعهاي معمولًا ظلم و فسادي وجود دارد، اما مهماین است که مردم احساس کنند که ظلم و فساد هست و در طریق اصلاح
باشند و با چنین احساس و گام برداشتن در راه اصلاح ، خداوند به آنها مهلت میدهد و قانون آفرینش براي آنها حق
حیات قائل است .
اما همین که این احساس از میان رفت و جامعه بیتفاوت شد و فساد و ظلم به سرعت همه جا را گرفت آنگاه است که دیگر در
سنت آفرینش حق حیاتی براي آنها وجود ندارد ، این واقعیت را با یک مثال روشن میتوان بیان کرد .
که هر میکرب خارجی از طریق هوا ، آب و « گلبولهاي سفید خون » در بدن انسان ، نیروي مدافع مجهزي است به نام
صفحه 71 از 94
غذا و خراشهاي پوست به داخل بدن هجوم کند این سربازان جانباز در برابر آنها ایستادگی کرده و نابودشان میکنند و
یا حداقل جلو توسعه و رشد آنها رامیگیرند .
210 ) سوره هُود )
بدیهی است اگر یک روز این نیروي بزرگ دفاعی که از میلیونها سرباز تشکیل میشود دست به اعتصاب بزند و بدن بیدفاع
بماند چنان میدان تاخت و تاز میکربهاي مضر میشود که به سرعت انواع بیماريها به او هجوم میآورند .
بوده باشد از آن برچیده شود میکربهاي بیماري « اوُلُوا بَقِیَّۀ » کل جامعه انسانی نیز چنین حالی را دارد اگر نیروي مدافع که همان
زاي اجتماعی که در زوایاي هر جامعهاي وجود دارد به سرعت نمو و تکثیر مثل کرده ، جامعه را سرتاپا بیمار میکنند .
در بقاي جوامع آن قدر حساس است که باید گفت : بدون آنها حق حیات از آنان سلب میشود و این همان « اوُلُوا بَقِیَّۀ » نقش
چیزي است که آیات فوق به آن اشاره دارد .
همواره در میدان مبارزات اجتماعی آنها که ضعیفترند ، زودتر از صحنه خارج میشوند یا نابود میگردند و تنها آنها باقی
میمانند که از نظر تفکر و یا نیروي جسمانی قويترند و به همین دلیل باقیماندگان نیرومندانند ، به همین جهت در عرب این
ضربالمثل وجود دارد که میگویند فِی الزَّوایا خَبایا وَ فِی الرِّجالِ بَقایا ( در زاویهها هنوز مسائل مخفی وجود دارد و در میان رجال
، شخصیتهایی باقیمانده ) .
( جزء دوازدهم ( 211
که در سه مورد از قرآن مجید آمده است همین مفهوم را دربردارد : در داستان طالوت و جالوت در « بَقِیَّۀ » و نیز بههمین دلیل کلمه
اِنَّ ءَاَیۀَ مُلْکِه اَنْ یَأْتِیَکُمُ التّابُوتُ فیهِ سَ کینَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّۀٌ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسی : نشانه حقانیت حکومت » : قرآن مجید میخوانیم
طالوت ایناستکهصندوق عهدبهسوي شما خواهدآمد همانصندوقیکه یادگاري نفیس خاندان موسی و هارون در آن است و مایه
(1). « آرامش شما است
86 / هود ) ) « بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ » : و نیز در داستانشعیب در همینسوره خواندیم که به قومش گفت
بَقِیَّۀُاللّه بر مهدي موعود گذارده شده نیز اشاره به همین موضوع است ، زیرا او یک وجود پرفیض » و اینکهدر پارهاياز تعبیرات نام
و ذخیره بزرگ الهی است که براي برچیدنبساط ظلم و بیدادگري درجهان و برافراشتن پرچم عدل و داد نگاهداري شده است .
248 / بقره . -1
212 ) سوره هُود )
برجوامعبشري دارند، « اُوْلُوا بَقِیَّۀها » و از اینجا روشن میشود که چه حق بزرگی این شخصیتهاي ارزشمندومبارزهکنندگانبافساد و
چراکهآنهارمزبقاءوحیاتملتهاونجاتآنهااز نابودي و هلاك هستند.
باشند « صالح » به سر میبرند باید « مصلح » نوجوانانی که در انتظار
نکته دیگري که در آیه فوق جلب توجه میکند این است که قرآن میگوید : خداوند هیچ شهر و آبادي را به ظلم و ستم نابود
« صلاحیت » این نکته را روشن میسازد که تنها « صالح » و « مصلح » باشند . توجه به تفاوت « مصلح » نمیکند در حالی که اهلش
ضامن بقاء نیست بلکه اگر جامعهاي صالح نباشد ولی در مسیر اصلاح گامبردارد او نیز باز حق بقاء و حیات دارد ، ولی آن روز که
نه صالح بود و نه مصلح ، از نظر سنتآفرینش حقحیات براياو نیست و به زودي از میان خواهد رفت .
( جزء دوازدهم ( 213
به تعبیر دیگر هر گاه جامعهاي ظالم بود اما به خود آمده و درصدد اصلاح باشد چنین جامعهاي میماند ، ولی اگر ظالم بود و
صفحه 72 از 94
در مسیر اصلاح و پاکسازي نبود ، نخواهد ماند .
سرچشمه انحرافات افراط در خوشی و لذّتهاست
نکته دیگر اینکه یکی از سرچشمههاي ظلم و جرم در آیات فوق پیروي از هوسرانی و لذت پرستی و عیش و نوشها ذکر شده که
میشود . « اِتْراف » در قرآن از آن تعبیر به
این تنعم و تلذذ بیقید و شرط سرچشمه انواع انحرافاتی است که در طبقات مرفه جامعهها به وجود میآید ، چراکه مستی شهوت
آنها را از پرداختن بهارزشهاي اصیل انسانی و درك واقعیتهاي اجتماعی بازمیدارد و غرقعصیان و گناه میسازد .
118 وَ لَوْ شآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمَّۀً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ
214 ) سوره هُود )
و اگر پروردگارت میخواست همه مردم را امت واحده (بدون هیچگونه اختلاف) قرار میداد ، ولی آنها
همواره مختلفند .
کسی تصور نکند تأکید و اصرار پروردگار در اطاعت فرمانش دلیل بر این است که او قادر بر این نبود که همه آنها را در
یک مسیر و در یک برنامه معین قرار دهد .
آري هیچ مانعی نداشت که او به حکم اجبار و الزام ، همه انسانها را یکنواخت و مؤمن و مجبور بر قبول ایمان بیافریند .
ولی نه چنین ایمانی فایدهاي داشت و نه چنان اتحاد و هماهنگی ، ایمان اجباري که از روي انگیزههاي غیر ارادي برخیزد ، نه دلیل
بر شخصیت است و نه وسیله تکامل و نه موجب پاداش و ثواب ، درست به این میماند که خداوند زنبور عسل را چنان آفریده که
به حکم الزام غریزه به دنبال جمعآوري شیره گلها میرود و پشه مالاریا را آنچنان قرار داده که تنها در مردابها لانهمیکند
و هیچکدام در این راه از خود اختیاري ندارند .
( جزء دوازدهم ( 215
اصولاً ارزش و امتیاز انسان و مهمترین تفاوت او با موجودات دیگر داشتن همین موهبت آزادي اراده و اختیار است ، همچنین
داشتن ذوقها و سلیقهها و اندیشههاي گوناگون و متفاوتکه هرکدام بخشیاز جامعه را میسازد و بعدي از ابعاد آن را
تأمین میکند .
از طرفی هنگامی که آزادي اراده آمد ، اختلاف در انتخاب عقیده و مکتب ، طبیعی است ، اختلافی که سبب میشود گروهی راه
حق را بپذیرند و گروه دیگري راه باطل را ، مگر اینکه انسانها تربیت شوند و در دامان رحمت پروردگار و با استفاده از مواهب او
تعلیمات صحیح ببینند ، در این هنگام با تمام تفاوتهایی که دارند و با حفظ آزادي و اختیار ، در راه حق گام خواهند گذارد
هرچند درهمینمسیرنیز تفاوتهایی خواهند داشت .
آزادي اراده اساس آفرینش انسان و دعوت همه انبیاء است و اصولًا بدون آن انسان حتی یک گام در مسیر تکامل ( تکامل انسانی
و معنوي ) پیش نخواهد رفت ، به همین دلیل در آیات متعددي از قرآن تأکید شده است که اگر خداوند میخواست همه را به
اجبار هدایت میکرد ، اما چنین نخواست. کار خداوند تنها دعوت به مسیر حق و نشان دادن راه و علامتگذاري و هشدار
دادن در برابر بیراهه و تعیین کردن راهبر و برنامه طی طریق است .
216 ) سوره هُود )
12 /لیل). )« اِنَّ عَلَیْنالَلْهُدي:بر مانشاندادنراهاست »: قرآنمیگوید
21 / غاشیه ) . ) « اِنَّما اَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ : تو فقط یادآوري کنندهاي نه اجبار کننده » : و نیز میگوید
صفحه 73 از 94
و نیز .« فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها : خداوند انسان را آفرید و راه فجور و تقوا را به او الهام کرد » : و در سورهشمس آیه 8 میفرماید
اِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِرا وَ اِمّا کَفُورا: ما راه را به انسان نشان دادیم یا شکرگزاري میکند » : در سوره انسان آیه 3 میخوانیم
؟ « و یا کفران
بنابراین آیات مورد بحث از روشنترین آیاتی است که بر آزادي اراده انسان و نفی مکتب جبر تأکید میکند و دلیل بر آن
است که تصمیم نهایی با خود انسان است .
( جزء دوازدهم ( 217
هدف از آفرینش
119 اِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَۀُ رَبِّکَ لََامْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّۀِ وَ النّاسِ اَجْمَعینَ
مگر آنچه پروردگارت رحم کند و براي همین ( پذیرش رحمتودرسایهآنتکامل)آنهاراآفریدوفرمان پروردگارت قطعی است
که جهنم را از ( سرکشان و طاغیان ) جن و انس پر خواهم کرد .
درباره هدف آفرینش در آیات قرآن بیانات مختلفی آمده است که در حقیقت هر کدام به یکی از ابعاد این هدف اشاره میکند ،
56 / ذاریات ) یعنی در ) « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ : من جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا پرستش کنند » از جمله
یابند و به عالیترین مقام انسانیت در این مکتببرسند . « تکامل » مکتب بندگی و عبادت
اَلَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ » : در جاي دیگر میخوانیم
218 ) سوره هُود )
یعنی ) « لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً : آن خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید تا کدامین بهتر عمل میکنید
. آزمایشی آمیخته با پرورش و در نتیجه تکامل ) سوره ملک آیه 2
وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ : براي پذیرش رحمت، رحمتیآمیختهبا هدایت و قدرت بر تصمیمگیري، مردم را » : و در آیه مورد بحث میفرماید
.« آفرید
« پرورش و هدایت و پیشرفت و تکامل انسانها » همانگونه که ملاحظه میکنید ، همه این خطوط به یک نقطه منتهی میشود و آن
استکه هدف نهایی آفرینش محسوب میشود .
هدفی که بازگشتش به خود انسان است ، نه به خدا ، زیرا او وجودي است بینهایت از تمام جهات و چنین وجودي کمبود در آن
راه ندارد تا بخواهد با آفرینش خلق ، کمبود و نیازي را برطرف سازد .
در ذیل آیه ، فرمان مؤکد خداوند را دایر به پر کردن جهنم از جن و انس میخوانیم ولی بدیهی است که این فرمان حتمی تنها یک
شرط دارد و آن بیرون رفتن از دایره رحمت الهی و پشت پا زدن به هدایت و راهنمایی فرستادگان او است و به این ترتیب این آیه
نه تنها دلیل بر مکتب جبر نخواهد بود ، بلکه تأکید مجددي است بر اختیار .
( جزء دوازدهم ( 219
اثرات چهارگانه مطالعه سرگذشت پیشینیان
120 وَ کُ  لا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْبآءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِه فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فیهذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَۀٌ وَ ذِکْري لِلْمُؤْمِنینَ
ما سرگذشتهاي انبیاء را براي تو بازگو کردیم تا قلبت آرام (و ارادهات قوي)گردد و در این(اخبار و سرگذشتها) حق و موعظه
و تذکر براي مؤمنان آمده است .
صفحه 74 از 94
در این آیه که آیات سوره هود با آن پایان میپذیرد یک نتیجهگیري کلی از مجموع بحثهاي سوره بیان شده است و از آنجا که
قسمت عمده این سوره داستانهاي عبرتانگیز پیامبران و اقوام پیشین بود ، نتایج گرانبهاي ذکر این داستانها را در چهار موضوع
خلاصه میکند :
ما سرگذشتهاي گوناگون پیامبران را براي تو بیان کردیم تا قلبت را محکم کنیم و ارادهات را قوي و » : نخست میگوید x
« ثابت
220 ) سوره هُود )
( وَ کُ  لا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِه فُؤادَكَ ) .
اشاره به تنوّع این سرگذشتها است که هر کدام به نوعیازجبههگیريهادربرابرانبیاءاشارهمیکندونوعیازانحرافات و « کُلًّا » کلمه
نوعی ازمجازاتهاراواینتنوع،اشعهروشنیبر ابعاد زندگی انسانها میاندازد .
پیامبر صلیاللهعلیهوآله و تقویت اراده او که در این آیه به آن اشاره شده یک امر کاملاً طبیعی است ، زیرا « تثبیت قلب »
مخالفتهاي سرسختانهدشمنان لجوج و بیرحم، خواه ناخواه در قلب پیامبر صلیاللهعلیهوآله اثر میگذاشت که او هم انسان و
بشر بود .
اما براياینکه هرگزکمترین گرد و غبار نومیدي و یأس بر قلب پاك اوننشیند و اراده آهنینشاز اینمخالفتهاوکارشکنیهابه
ضعفنگراید، خداوند داستانهاي انبیاء و مشکلات کار آنها و مقاومتهایشان را در برابر اقوام لجوج و پیروزي آنها را یکی پس
از دیگري شرح میدهد ، تا روح و دل پیامبر صلیاللهعلیهوآله و همچنین مؤمنانی که دوشادوش او در این پیکار بزرگ شرکت
دارند، هر روز قويتر از روز قبل باشد .
( جزء دوازدهم ( 221
در این اخبار پیامبران حقایق و واقعیتهاي مربوط به » : سپس به دومین نتیجه بزرگ بیان این داستانها اشاره کرده ، میگوید
وَ جاءَكَ فیهذِهِالْحَقُّ ) . )« زندگی و حیات ، پیروزي و شکست ، عوامل موفقیت و تیرهروزي ، همگی برايتو آمدهاست
« براي مؤمنان موعظه و اندرز ، تذکر و یادآوري است » سومین و چهارمین اثر چشمگیر بیان این سرگذشتها آن است که
( وَ مَوْعِظَۀٌ وَ ذِکْري لِلْمُؤْمِنینَ ) .
در ذیل این آیه میگوید : در این آیه معجزه ایجاز و اختصار آنچنان است که گویی تمام اعجاز « المَنار » جالب اینکه نویسنده
سرگذشتهاي گذشته را خود جمع کرده و با چند جمله کوتاه همه فواید آنها را بیان نموده است .
و به هر حال این آیه بار دیگر تأکید میکند که تواریخ قرآن را نباید سرسريشمرد و یا بهعنوان
یکسرگرمیازآنبرايشنوندگاناستفاده کرد، چراکهمجموعهاياست ازدرسهايزندگی درتمام زمینهها و راهگشایی است براي
پایان سوره هُود . « فردا » و « امروز » همه انسانهاي
222 ) سوره هُود )
( جزء دوازدهم ( 223
سوره