گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد بیست و پنجم
72 ) سوره جن این سوره در مکه نازل شده و داراي 28 آیه است )
اشاره
شروع 2 محرم الحرام 1407
ص : 95
ص : 96
محتواي سوره"جن"
این سوره،چنان که از نامش پیدا است،عمدتا درباره خلق ناپیدایی به نام "جن"سخن می گوید،سخن از ایمان آنها به پیامبر
اسلام ص،و خضوع در برابر قرآن مجید،و ایمان و اعتقاد آنها به معاد،و وجود گروهی مؤمن و کافر در میان آنان و مسائلی از
این قبیل است،این بخش از سوره نوزده آیه از بیست و هشت آیه سوره را در بر می گیرد،و بسیاري از عقائد خرافی را در
زمینه"جن" اصلاح می کند و بر آنها خط بطلان می کشد.
در بخش دیگري از این سوره اشاره اي به مساله توحید و معاد آمده است.
و در آخرین بخش این سوره،سخن از مساله علم غیب است که هیچکس از آن آگاهی ندارد جز آنچه خداوند اراده کرده
است.
***
فضیلت تلاوت این سوره
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام ص آمده است: من قرء سوره الجن اعطی بعدد کل جنی و شیطان صدق بمحمد(ص)و
کذب به عتق رقبه: "هر کس سوره"جن"را بخواند به تعداد هر جن و شیطانی که تصدیق به محمد یا تکذیب او کرده است
ثواب آزاد کردن برده اي داده می شود" 1. و در حدیث دیگر از امام صادق ع آمده است من اکثر قراءه قل اوحی لم یصبه فی
الحیاه الدنیا شیء من اعین الجن و لا نفثهم و لا سحرهم،و لا کیدهم،و کان مع محمد(ص)فیقول یا رب لا ارید منه بدلا و لا
ابغی عنه حولا: "هر کس بسیار سوره جن را بخواند هرگز در زندگی دنیا چشم زخم جن و جادو و سحر و مکر آنها به او نمی
رسد،و با محمد ص همراه خواهد بود، و می گوید:"پروردگارا!من کسی را به جاي او نمی خواهم،و هرگز از او به دیگري
متمایل نمی شوم" 1. البته این تلاوت مقدمه اي است بر آگاهی از محتواي سوره،و سپس به کار بستن آن.
ص : 97
این سوره،چنان که از نامش پیدا است،عمدتا درباره خلق ناپیدایی به نام "جن"سخن می گوید،سخن از ایمان آنها به پیامبر
اسلام ص،و خضوع در برابر قرآن مجید،و ایمان و اعتقاد آنها به معاد،و وجود گروهی مؤمن و کافر در میان آنان و مسائلی از
این قبیل است،این بخش از سوره نوزده آیه از بیست و هشت آیه سوره را در بر می گیرد،و بسیاري از عقائد خرافی را در
زمینه"جن" اصلاح می کند و بر آنها خط بطلان می کشد.
در بخش دیگري از این سوره اشاره اي به مساله توحید و معاد آمده است.
و در آخرین بخش این سوره،سخن از مساله علم غیب است که هیچکس از آن آگاهی ندارد جز آنچه خداوند اراده کرده
است.
***
فضیلت تلاوت این سوره
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام ص آمده است: من قرء سوره الجن اعطی بعدد کل جنی و شیطان صدق بمحمد(ص)و
کذب به عتق رقبه: "هر کس سوره"جن"را بخواند به تعداد هر جن و شیطانی که تصدیق به محمد یا تکذیب او کرده است
ثواب آزاد کردن برده اي داده می شود" 1. و در حدیث دیگر از امام صادق ع آمده است من اکثر قراءه قل اوحی لم یصبه فی
الحیاه الدنیا شیء من اعین الجن و لا نفثهم و لا سحرهم،و لا کیدهم،و کان مع محمد(ص)فیقول یا رب لا ارید منه بدلا و لا
ابغی عنه حولا: "هر کس بسیار سوره جن را بخواند هرگز در زندگی دنیا چشم زخم جن و جادو و سحر و مکر آنها به او نمی
رسد،و با محمد ص همراه خواهد بود، و می گوید:"پروردگارا!من کسی را به جاي او نمی خواهم،و هرگز از او به دیگري
متمایل نمی شوم" 1. البته این تلاوت مقدمه اي است بر آگاهی از محتواي سوره،و سپس به کار بستن آن.
ص :
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 1 تا 6
اشاره
فَآمَنّ
ا􀀀 اَلر سَمِعْن قُرْآناً عَجَباً ( 1) یَهْدِي إِلَی شُّْدِ ا􀀀 إِنّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اِسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ اَلْجِنِّ فَق ;lt;br/gt منِ اَلرَّحِیمِ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
أَنّ
􀀀
اَللّ شَطَطاً ( 4) وَ ا
􀀀
ا عَلَی هِ 􀀀 کانَ یَقُولُ سَفِیهُن 􀀀 لا وَلَداً ( 3) وَ أَنَّهُ 􀀀 صاحِبَهً وَ 􀀀 ا مَا اِتَّخَذَ 􀀀 ی جَدُّ رَبِّن 􀀀 ال 􀀀 ا أَحَداً ( 2) وَ أَنَّهُ تَع 􀀀 بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّن
( زادُوهُمْ رَهَقاً ( 6 􀀀 جالٍ مِنَ اَلْجِنِّ فَ 􀀀 جالٌ مِنَ اَلْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِ 􀀀 کانَ رِ 􀀀 اَللّ کَذِباً ( 5) وَ أَنَّهُ
􀀀
ظَنَنّ أَنْ لَنْ تَقُولَ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ عَلَی هِ
ا􀀀
ص : 99
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر 1-بگو به من وحی شده است که جمعی از"جن"به سخنانم گوش فرا داده اند،سپس گفته
اند:ما قرآن عجیبی شنیده ایم! 2-که به راه راست هدایت می کند،لذا ما به آن ایمان آورده ایم،و هرگز احدي را شریک
پروردگارمان قرار نمی دهیم.
-3 و اینکه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما،و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نکرده است.
-4 و اینکه سفیهان ما در باره خداوند سخنان ناروا می گفتند.
-5 و اینکه ما گمان می کردیم که انس و جن هرگز دروغ بر خدا نمی بندند.
-6 و اینکه مردانی از بشر به مردانی از جن پناه می بردند،و آنها سبب افزایش گمراهی و طغیانشان می شدند.
شان نزول:
در تفسیر آیات 29 تا 32 سوره احقاف شان نزولهایی آمده بود که با مطالب سوره مورد بحث(سوره جن)کاملا هماهنگ
است،و نشان می دهد که هر دو مربوط به یک حادثه است،شان نزولها بطور فشرده چنین است:
-1 پیامبر ص از مکه به سوي بازار"عکاظ"در"طائف"آمد،تا مردم را در آن مرکز اجتماع بزرگ به سوي اسلام دعوت
کند،اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نگفت،در باز گشت به محلی رسید که آن را وادي"جن"می گفتند شب را در آنجا
.( ماند و تلاوت آیات قرآن می فرمود،گروهی از جن شنیدند و ایمان آوردند،و براي تبلیغ به سوي قوم خود بازگشتند ( 1
ص : 100
1) تفسیر"علی بن ابراهیم"طبق نقل"نور الثقلین"ج 5 ص 19 (با تلخیص). -1
-2 "ابن عباس"می گوید"پیامبر"ص مشغول نماز صبح بود،و در آن تلاوت قرآن می کرد،گروهی از جن در صدد تحقیق از
علت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداي تلاوت قرآن محمد ص را شنیدند و گفتند:علت قطع اخبار آسمان از ما همین
.( است،به سوي قوم خود باز گشتند و آنها را به سوي اسلام دعوت کردند ( 1
-3 بعد از وفات"ابو طالب"کار بر رسول خدا ص سخت شده،به سوي "طائف"عزیمت فرمود:تا یارانی پیدا
کند،اشراف"طائف"شدیدا او را تکذیب کردند،و آن قدر از پشت سر سنگ به پیامبر ص زدند که خون از پاهاي مبارکش
جاري شد،خسته و ناراحت به کنار باغی آمد،و سرانجام غلام صاحبان آن باغ،که نامش"عداس"بود،به حضرت ایمان
آورد،پیامبر ص به سوي مکه باز می گشت،شبانه به نزدیکی نخلی رسید،مشغول نماز شد و در اینجا بود که گروهی
از"جن"از اهل"نصیبین"یا"یمن"از آنجا می گذشتند صداي تلاوت قرآن حضرت را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند
.(2)
نظیر همین شان نزولها را جمعی از مفسران در آغاز سوره جن نیز آورده اند ولی شان نزول دیگري در اینجا آمده که با آنها
اللّ بن مسعود"پرسیدند:آیا کسی از شما یاران پیامبر ص در حوادث شب جن خدمت پیامبر
􀀀
متفاوت است و آن اینکه از"عبد ه
ص بود گفت احدي از ما نبود،ما شبی در مکه پیامبر ص را نیافتیم،و هر چه جستجو کردیم اثري از او ندیدیم،از این ترسیدیم
که پیامبر ص را کشته باشند،به جستجوي حضرت در دره هاي مکه رفتیم،
ص : 101
1) "صحیح بخاري"و"مسلم"و"مسند احمد"مطابق نقل"فی ظلال"جلد 7 صفحه 429 (با تلخیص). -1
2) "مجمع البیان"جلد 9 صفحه 92 و"سیره ابن هشام"جلد 2 صفحه 62 و 63 (با تلخیص). -2
ناگهان دیدیم از سوي کوه"حرا"می آید،عرض کردیم کجا بودي اي رسول خدا؟ما سخت نگران شدیم،و دیشب بدترین
.( شب زندگی ما بود،فرمود دعوت کننده جن به سراغ من آمد،و من رفتم قرآن براي آنها بخوانم ( 1
***
تفسیر:
ما قرآن عجیبی شنیده ایم!
اکنون با توجه به آنچه گفته شد به تفسیر آیات بر می گردیم:
در آیه نخست می فرماید:"بگو به من وحی شده که جمعی از جن به سخنانم گوش فرا داده اند،و گفته اند ما قرآن عجیبی
.( ا قُرْآناً عَجَباً ) ( 2 􀀀 إِنّ سَمِعْن
􀀀
الُوا ا 􀀀 شنیده ایم"( قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَق
تعبیر" أُوحِیَ إِلَیَّ "(به من وحی شده)نشان می دهد که پیامبر ص در این ماجرا شخصا افراد جن را مشاهده نکرده،بلکه از
طریق وحی به استماع آنها نسبت به قرآن مجید آگاه شده است.
و در ضمن این آیه به خوبی نشان می دهد که طایفه"جن"داراي عقل و شعور و فهم و درك،و تکلیف و مسئولیت،و آشنایی
به لغت،و توجه به فرق بین کلام اعجاز آمیز دارند،همچنین خود را موظف به تبلیغ حق می دانند،و مخاطب خطابهاي قرآن نیز
هستند.
این قسمتی از ویژگیهاي این موجود زنده ناپیدا است که تنها از این آیه استفاده می شود،آنها ویژگیهاي دیگري نیز دارند که
به خواست خدا در پایان
ص : 102
. 1) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 368 -1
2) "نفر"بنا به گفته جمعی از ارباب لغت و تفسیر به 3 تا 9 نفر گفته می شود. -2
همین بحث شرح خواهیم داد.
آنها حق داشتند که قرآن را سخنی عجیب بشمرند،زیرا هم لحن و آهنگ آن عجیب است،و هم نفوذ و جاذبه اش،هم محتوا و
تاثیرش عجیب است و هم آورنده آن که درس نخوانده بود و از امیین برخاست.
کلامی است در ظاهر و باطن عجیب و متفاوت با هر سخن دیگر،و به این ترتیب آنها اعتراف به اعجاز قرآن نمودند. ***آنها
به دنبال این جمله سخنان دیگري به قوم خود گفتند که قرآن در آیات بعد در دوازده جمله،آنها را بیان کرده که هر کدام
.( با"ان"شروع شده که نشانه تاکید است ( 1
نخست می فرماید:"آنها گفتند:این قرآن همگان را به راه راست هدایت می کند،و لذا ما به آن ایمان آورده ایم.و هرگز
ا أَحَداً ). 􀀀 فَآمَنّ بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّن
ا􀀀 الر احدي را شریک پروردگارمان قرار نمی دهیم"( یَهْدِي إِلَی شُّْدِ
تعبیر به"رشد"تعبیر بسیار گسترده و جامعی است که هر گونه امتیازي را در بر می گیرد،راهی است صاف،بدون پیچ و
خم،روشن و واضح که پویندگان
ص : 103
1) در میان علماي نحو معروف است که"ان"در مقول قول باید با کسره خوانده شود،و در آیات فوق در مرحله اول با کسر -1
است،اما در آیات بعد که بر آن عطف شده با فتحه می باشد،و لذا بسیاري از مفسران ناچار شده اند که در این
آیات،تقدیرهایی بگیرند،و یا توجیهات دیگري کنند،اما چه مانعی دارد که بگوئیم که این قاعده نحوي استثنایی نیز دارد،و آن
اینکه در مواردي که عطف بر مقول قول باشد جایز است با فتحه خوانده شود و دلیلش آیات این سوره است.
را به سرمنزل سعادت و کمال می رساند. ***بعد از ابراز ایمان و نفی هر گونه شرك سخنان خود را درباره صفات خدا چنین
ادامه دادند:"و بلند است مقام با عظمت پروردگارمان(از شباهت به مخلوقین،و از هر گونه عیب و نقص)و او هرگز براي خود
لا وَلَداً ). 􀀀 صاحِبَهً وَ 􀀀 ا مَا اتَّخَذَ 􀀀 ی جَدُّ رَبِّن 􀀀 ال 􀀀 همسر و فرزندي انتخاب نکرده است"( وَ أَنَّهُ تَع
"جد"در لغت معانی زیادي دارد از جمله:"عظمت"،"شدت"،"جدیت" "بهره و نصیب"،"نو شدن"و مانند آن می باشد،ولی
ریشه اصلی آن،به طوري که"راغب"در"مفردات"آورده،به معنی"قطع"است،و از آنجا که هر وجود با عظمتی از موجودات
دیگر جدا می شود،این واژه به معنی عظمت آمده است.
همچنین در مورد سایر معانی آن همین تناسب را می توان در نظر گرفت.
و اگر به پدر بزرگ جد گفته می شود آنهم به واسطه بزرگی مقام یا سن او است.
جمعی از مفسران براي"جد"در اینجا معانی محدودتري ذکر کرده اند بعضی آن را به معنی"صفات"،و بعضی به
معنی"قدرت"و بعضی به معنی"ملک و حکومت"و بعضی به معنی"نعمت"و بعضی به معنی"نام"تفسیر کرده اند که همه اینها
در معنی عظمت جمع است.
ولی از آنجا که این تعبیر به هر حال معنی معروف"جد"که همان پدر بزرگ است تداعی می کند در بعضی از روایات آمده
است که طایفه جن از روي نادانی چنین تعبیر نامناسبی را برگزیدند،یعنی شما هرگز این گونه درباره
ص : 104
.( خداوند تعبیر نکنید ( 1
این حدیث ممکن است ناظر به مواردي باشد که چنین تداعی وجود دارد.
و گرنه قرآن سخنان جن را در این آیات با لحن موافق نقل می کند و بر آن صحه می گذارد،به علاوه در بعضی از خطبه
هاي"نهج البلاغه"نیز این تعبیر به کار رفته است:
چنان که در خطبه 191 می خوانیم:
للّ الفاشی فی الخلق حمده و الغالب جنده،و المتعالی جده: "ستایش مخصوص خداوندي است که حمد و ثنایش همه
􀀀
الحمد ه
جا را فرا گرفته،و لشکرش همه جا پیروز است،و مجد و عظمتش متعالی است".
در بعضی از روایات نیز آمده است که"انس بن مالک"می گوید:
کان الرجل اذا قرء سوره البقره جد فی اعیننا:"هنگامی که کسی سوره بقره را یاد می گرفت و قرائت می کرد،در نظر ما بزرگ
.( می نمود" ( 2
به هر حال استعمال این کلمه در معنی مجد و عظمت مطلبی است که هم با متون لغت هماهنگ است و هم با موارد استعمال
آن.
قابل توجه اینکه گویندگان جن در اینجا مخصوصا روي این مطلب تکیه می کنند که خداوند همسر و فرزندي ندارد،و این
تعبیر احتمالا اشاره به نفی خرافه اي است که در میان عرب وجود داشت،می گفتند:ملائکه دختران خدا هستند از همسري از
جن که خداوند براي خود برگزیده! همین معنی به عنوان یک احتمال در تفسیر آیه 158 سوره صافات نیز آمده
ص : 105
1) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 368 "و نور الثقلین"جلد 5 صفحه 435 ، در تفسیر"علی بن ابراهیم"به این تعبیر اشاره شده -1
است.
. 2) "تفسیر قرطبی"جلد 10 صفحه 6801 -2
است وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّهِ نَسَ باً :"آنها میان خداوند و جن خویشاوندي قائل شدند". ***سپس افزودند:"ما اکنون اعتراف
اللّ شَطَطاً ).
􀀀
ا عَلَی هِ 􀀀 کانَ یَقُولُ سَفِیهُن 􀀀 می کنیم که سفیهان ما سخن ناروا و دور از حق درباره خدا می گفتند"( وَ أَنَّهُ
تعبیر به"سفیه"در اینجا ممکن است معنی جنسی و جمعی داشته باشد یعنی سفهاي ما براي خدا همسر و فرزندان قائل بودند،و
شبیه و شریکی انتخاب کرده بودند،و از راه حق منحرف شده و سخنی به گزاف می گفتند.
این احتمال را نیز بسیاري از مفسران داده اند که"سفیه"در اینجا همان مفهوم فردي را دارد و اشاره به"ابلیس"است که بعد از
مخالفت فرمان خدا نسبتهاي ناروایی به ساحت مقدس او داد،حتی به دستور پروردگار دائر به سجده بر آدم.رسما اعتراض
کرد،و آن را دور از حکمت شمرد،و خود را برتر از آدم پنداشت.
از آنجا که"ابلیس"از جن بوده،مؤمنان جن به این وسیله از او ابراز تنفر می کنند،و سخن او را گزافه و شطط می نامند،هر چند
ظاهرا عالم و عابد بود،اما عالم بی عمل و عابد خود خواه و منحرف و مغرور،از مصداقهاي روشن"سفیه"است.
"شطط"(بر وزن وسط)به معنی خارج شدن از حد اعتدال و دور افتادن است،لذا به سخنانی که دور از حق است،شطط گفته
می شود،و نیز به همین دلیل حاشیه نهرهاي بزرگ که از آب فاصله زیادي دارد و دیواره هایش
ص : 106
أَنّ
􀀀
بلند است"شط"نامیده می شود. ***سپس افزودند:"ما گمان می کردیم که انس و جن هرگز،دروغ بر خدا نمی بندند"( وَ ا
اللّ کَذِباً ).
􀀀
ظَنَنّ أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی هِ
ا􀀀
این سخن ممکن است اشاره به تقلید کورکورانه اي باشد که این گروه قبلا از دیگران داشتند،و براي خدا شریک و شبیه و
همسر و فرزند قائل بودند می گویند:
اگر ما این مسائل را از دیگران بدون دلیل پذیرفتیم به خاطر خوش باوري بود، هرگز خیال نمی کردیم که انس و جن به خود
جرأت دهند که چنین دروغهاي بزرگی به خدا ببندند،ولی اکنون که در مقام تحقیق برآمدیم و حق را دریافتیم و به آن ایمان
آوردیم حالا پی به غلط بودن این تقلید ناروا می بریم،و به این ترتیب به اشتباه خود و انحراف مشرکان جن اعتراف می کنیم.
***سپس افزودند:یکی دیگر از انحرافات جن و انس این بود که"مردانی از انسانها به مردانی از جن پناه می بردند،و آنها
زادُوهُمْ رَهَقاً ). 􀀀 جالٍ مِنَ الْجِنِّ فَ 􀀀 جالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِ 􀀀 کانَ رِ 􀀀 سبب افزایش گمراهی و گناه و طغیانشان می شدند"( وَ أَنَّهُ
"رهق"(بر وزن شفق)در اصل به معنی پوشاندن چیزي با قهر و غلبه است،و از آنجا
که"گمراهی"و"گناه"و"طغیان"و"ترس"بر قلب و روح آدمی مسلط می شود و آن را می پوشاند،به این معانی تفسیر شده
است.
جمعی از مفسران این جمله را اشاره به خرافه دیگري دانسته اند که در عصر جاهلیت وجود داشت،و آن اینکه:وقتی بعضی از
قافله هاي عرب،شب هنگام
ص : 107
به دره اي وارد می شدند می گفتند:اعوذ بعزیز هذا الوادي من شر سفهاء قومه!:"به بزرگ و رئیس این سرزمین از شر سفیهان
.( قومش پناه می بریم" و عقیده داشتند با گفتن این سخن،بزرگ جنیان آنها را از شر سفیهان جن حفظ می کند! ( 1
زادُوهُمْ رَهَقاً "آمده است. 􀀀 و از آنجا که خرافات،منشا افزایش انحطاط فکري و ترس و گمراهی می گردد در آخر آیه،جمله" فَ
.( ضمنا از این آیه استفاده می شود که طایفه جن نیز،مرد و زن دارند زیرا در آن تعبیر به"رجال من الجن"شده است ( 2
اما به هر حال مفهوم آیه،مفهوم وسیعی است که شامل هر گونه پناه بردن افرادي از انسانها به جن را شامل می شود و خرافه
بالا یک مصداق از آن است، چه اینکه می دانیم در میان عرب کاهنان زیادي وجود داشتند که معتقد بودند به وسیله
طایفه"جن"بسیاري از مشکلات را حل می کنند و از آینده خبر می دهند.
***
ص : 108
. 1) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 369 و"روح المعانی"جلد 28 صفحه 85 -1
2) در تفسیر آیه فوق بیان دیگري نیز وجود دارد که جمعی از مفسران آن را به عنوان یک احتمال در تفسیر آیه ذکر کرده -2
اند،و آن اینکه:پناه بردن جمعی از انسانها به جن سبب طغیان جن گردید،و آنها خود را مبدء و منشا کارهاي مهمی
پنداشتند،ولی تفسیر اول صحیحتر به نظر می رسد(مطابق تفسیر اول ضمیر در"زادوا"به"جن"بر می گردد و ضمیر"هم"به
انسانها،به عکس تفسیر دوم).
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 7 تا 10
اشاره
ا􀀀 کُنّ نَقْعُدُ مِنْه
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
ا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً ( 8) وَ ا 􀀀 اه􀀀 ماءَ فَوَجَدْن 􀀀 أَنّ لَمَسْنَا اَلسَّ
􀀀
اَللّ أَحَداً ( 7) وَ ا
􀀀
ما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ هُ 􀀀 وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَ
( ادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً ( 10 􀀀 لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ أَر 􀀀 أَنّ
􀀀
اباً رَصَداً ( 9) وَ ا 􀀀 اعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ اَلْآنَ یَجِدْ لَهُ شِه 􀀀 مَق
ترجمه:
-7 و اینکه آنها گمان کردند،همانگونه که شما گمان می کردید که خداوند هرگز کسی را (به نبوت)مبعوث نمی کند.
-8 و اینکه ما آسمان را جستجو کردیم،و همه را پر از محافظان قوي و تیرهاي شهب یافتیم! 9-و اینکه ما پیش از این به استراق
سمع در آسمانها می نشستیم.اما اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند شهابی را در کمین خود می یابد! 10 -و اینکه(با این
اوضاع و احوال)ما نمی دانیم آیا اراده شري در باره اهل زمین شده یا پروردگارشان اراده کرده است آنها را هدایت کند.
ص : 109
تفسیر:
ما قبلا استراق سمع می کردیم اما...
این آیات هم چنان ادامه سخنان مؤمنان جن است که به هنگام تبلیغ قوم خود بیان داشتند،و از طرق مختلف آنها را به سوي
اسلام و قرآن دعوت نمودند، نخست می گویند:"و گروهی از انسانها مانند شما گمان می کردند خداوند هیچ انسانی را(بعد
اللّ أَحَداً ).
􀀀
ما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَبْعَثَ هُ 􀀀 از موسی و مسیح)به نبوت مبعوث نمی کند"( وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَ
لذا به انکار قرآن،و تکذیب نبوت پیامبر اسلام ص برخاستند،ولی ما هنگامی که با دقت به آیات این کتاب آسمانی گوش فرا
دادیم حقانیت آن را به روشنی درك کردیم،مبادا شما هم مانند مشرکان انسانها راه کفر پیش گیرید و به سرنوشت آنها
گرفتار شوید.
این تعبیر هشداري است به مشرکان که بدانند وقتی جن،منطقش این است و داوریش چنین،بیدار شوند و به دامن قرآن و
پیامبر اکرم ص چنگ زنند.
اللّ أَحَداً "اشاره به انکار معاد است نه انکار بعثت پیامبران،و نیز بعضی گفته اند
􀀀
بعضی احتمال داده اند که جمله" أَنْ لَنْ یَبْعَثَ هُ
که این آیه و آیه قبل به طور کلی از کلام خدا است،نه از مؤمنان جن،و به صورت جمله هاي معترضه در وسط سخنان آنها
قرار گرفته،و مخاطب در آن مشرکان عربند.
مطابق این تفسیر،مفهوم آیه چنین می شود که اي مشرکان عرب،جنیان نیز مثل شما چنین پنداشتند که خدا نیز هیچ رسولی را
مبعوث نمی کند،اما بعد از شنیدن قرآن به اشتباه خود پی بردند،وقت آن رسیده که شما نیز بیدار شوید.
ص : 110
ولی این تفسیر بسیار بعید به نظر می رسد،بلکه ظاهر این است که این سخنان ادامه گفتار مؤمنان جن،و مخاطب در
آن"کافران جن"می باشند. ***سپس مؤمنان جن،به یکی از نشانه هاي صدق گفتار خود که در جهان طبیعت براي همه
جنیان قابل درك است اشاره کرده،می گویند:"ما آسمانها را جستجو کردیم و همه را پر از نگهبانان و محافظان قوي و
2)، ***"ما پیش از این به استراق سمع )( ا مُلِئَتْ حَرَساً شَدِیداً وَ شُهُباً ) ( 1 􀀀 اه􀀀 ماءَ فَوَجَدْن 􀀀 أَنّ لَمَسْنَا السَّ
􀀀
تیرهاي شهب یافتیم" ( وَ ا
در آسمانها می نشستیم،و اخباري از آن را دریافت می داشتیم و به اطلاع دوستان خود می رساندیم،ولی الان چنان است که
اعِدَ 􀀀 ا مَق 􀀀 کُنّ نَقْعُدُ مِنْه
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
هر کس بخواهد استراق سمع کند،شهابی را در کمین خود می یابد که او را هدف قرار می دهد"!( وَ ا
اباً رَصَداً ). 􀀀 لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِه
آیا این وضع تازه دلیل،بر این حقیقت نیست که با ظهور این پیامبر و نزول کتاب آسمانی او دگرگونی عظیمی در جهان رخ
داده است؟چرا شما قبلا قدرت بر استراق سمع داشتید،و الان احدي توانایی بر این کار ندارد؟!آیا مفهوم وضع جدید این
نیست که دوران شیطنت و کهانت و فریب پایان گرفته، و شب تاریک جهل به پایان رسیده و آفتاب عالمتاب وحی و نبوت
طلوع کرده است؟!
ص : 111
1) "لمسنا"از ماده"لمس"می باشد که معنی آن معروف است،ولی در اینجا کنایه از طلب و جستجو است(مفردات راغب -1
و تفسیر کبیر فخر رازي و تفسیر قرطبی).
2) "حرس"(بر وزن قفس)جمع"حارس"به معنی نگاهبان،و بعضی آن را اسم جمع دانسته اند. -2
"شهاب"در اصل به معنی شعله اي است که از آتش زبانه می کشد،و به شعله هاي آتشینی که در آسمان به صورت خط ممتد
ظاهر می شود نیز"شهاب"می گویند طبق تحقیقات دانشمندان امروز آنها قطعه سنگهاي کوچکی هستند که در فضاي بیرون
از کره زمین در حرکتند،هنگامی که به زمین نزدیک شوند تحت تاثیر جاذبه آن قرار گرفته،و به سرعت به طرف زمین سقوط
می کنند،هنگامی که وارد جو،یعنی قشر هواي فشرده محیط به زمین،شوند به خاطر بر خورد شدید با آن،داغ و آتشین،و به
صورت شعله سوزانی در می آیند،و سرانجام خاکستر آنها بر زمین می نشیند.
در آیات قرآن مجید کرارا این مساله مطرح شده که"شهابها"تیرهایی است که به سوي شیاطین که قصد استراق سمع در
آسمانها دارند پرتاب می شود.
در اینکه منظور از استراق سمع چیست؟و چگونه جن و شیاطین به وسیله شهابها از صحنه آسمان رانده می شوند؟بحثهاي
مشروحی ذیل آیه 18 سوره "حجر"(جلد 11 صفحه 40 به بعد)و ذیل آیه 10 سوره صافات(جلد 19 صفحه 15 به بعد)آورده
ایم.
به هر حال واژه"رصد"(بر وزن حسد)به معنی آمادگی براي انتظار چیزي است که در فارسی از آن تعبیر"به کمین کردن"می
شود،این واژه گاه به معنی اسم فاعل یعنی کسی یا چیزي که در کمین نشسته نیز آمده است،و در آیات فوق به همین معنی به
کار رفته. ***سپس افزودند با این اوضاع و احوال ما نمی دانیم آیا این ممنوعیت از استراق سمع دلیل بر این است که اراده
شري براي مردم روي زمین شده،یا خداوند می خواهد از این طریق آنها را هدایت فرماید"؟!
ص : 112
ادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً ). 􀀀 لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِیدَ بِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَمْ أَر 􀀀 أَنّ
􀀀
( وَ ا
و به تعبیر دیگر ما نمی دانیم آیا این امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوي خدا است یا مقدمه هدایت آنها؟ ولی مؤمنان جن
قاعدتا باید فهمیده باشند که ممنوعیت از استراق سمع که با ظهور پیامبر اسلام ص مقارن بوده،مقدمه هدایت انسانها،و بر چیده
شدن دستگاه کهانت و خرافات دیگري مانند آن است،و این چیزي جز اعلام پایان یک دوره تاریک،و آغاز دورانی نورانی
نمی تواند باشد.
اما از آنجا که"جن"به مساله استراق سمع دلبستگی خاصی داشت هنوز نمی توانست باور کند که این محرومیت یک نوع خیر
و برکت است،و گرنه روشن است که کاهنان در عصر جاهلیت با اتکاء به همین مساله استراق سمع سهم بزرگی در گمراه
ساختن مردم داشتند.
قابل توجه این که آنها در این جمله هدایت را به خدا نسبت می دهند،ولی شر را به صورت فعل مجهول بدون نسبت به خدا
ذکر می کنند،اشاره به اینکه آنچه از سوي خدا می رسد خیر و هدایت است،و شر و فساد از خود مردم و سوء استفاده آنها از
نعمتهاي الهی و مواهب آفرینش ناشی می شود.
گرچه می بایست در مقابل"شر"،واژه"خیر"ذکر شود،ولی از آنجا که واژه"خیر"در اینجا به معنی"هدایت"بوده روي همین
مصداق تکیه شده است.
***
ص : 113
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 11 تا 15
اشاره
لَمّ
ا􀀀 أَنّ
􀀀
اَللّ فِی اَلْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً ( 12 ) وَ ا
􀀀
ظَنَنّ أَنْ لَنْ نُعْجِزَ هَ
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
رائِقَ قِدَداً ( 11 ) وَ ا 􀀀 کُنّ طَ
ا􀀀 ذلِکَ 􀀀 د مِنّ وُنَ
ا􀀀 و اَلصّ الِح 􀀀 أَنّ مِنَّا وُنَ
􀀀
وَ ا
ئِکَ􀀀 اسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُول 􀀀 أَنّ مِنَّا اَلْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا اَلْق
􀀀
لا رَهَقاً ( 13 ) وَ ا 􀀀 خافُ بَخْساً وَ 􀀀 یَ 􀀀 آمَنّ بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا
ا􀀀 اَلْه ي􀀀 سَمِعْنَا ُد
( کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ( 15 􀀀 اسِطُونَ فَ 􀀀 تَحَرَّوْا رَشَداً ( 14 ) وَ أَمَّا اَلْق
ترجمه:
-11 و اینکه در میان ما افرادي صالح و افرادي غیر صالحند،و ما گروه هاي متفاوتی هستیم.
-12 و اینکه ما یقین داریم هرگز نمی توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم،و نمی توانیم از پنجه قدرت او فرار کنیم.
-13 و اینکه ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم،و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد نه از نقصان
می ترسند و نه از ظلم.
-14 و اینکه گروهی از ما مسلمانان،و گروهی ظالمند،هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده.
-15 و اما ظالمان آتشگیره دوزخند!
ص : 114
تفسیر:
ما حق را شنیدیم و تسلیم شدیم
این آیات هم چنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبلیغ قوم گمراه خویش است،در نخستین آیه از زبان آنها می گوید:در
مِنّ دُونَ
ا􀀀 و الصّ الِح 􀀀 أَنّ مِنَّا وُنَ
􀀀
میان ما افراد صالح و افراد غیر صالحی وجود دارد و ما گروه هاي مختلف و متفاوتی هستیم" ( وَ ا
رائِقَ قِدَداً ). 􀀀 کُنّ طَ
ا􀀀 ذلِکَ 􀀀
این جمله را احتمالا به این منظور گفتند که مبادا وجود"ابلیس"در میان طایفه جن،این توهم را براي عده اي از آنها به وجود
آورد که طبیعت جن بر شر و فساد و شیطنت است،و هرگز نور هدایت به قلب او نمی تابد.
مؤمنان جن با این سخن روشن می سازند که اصل اختیار و آزادي اراده بر آنها نیز حاکم است.و افرادي صالح و غیر صالح هر
دو وجود دارند،بنا بر این زمینه هاي هدایت در وجود آنها فراهم می باشد،و اصولا یکی از عوامل تاثیر تبلیغ،"شخصیت
دادن"به طرف مقابل،و توجه دادن او به وجود زمینه هاي هدایت و کمال است.
این احتمال نیز وجود دارد که مؤمنان جن براي تبرئه آنها از موضوع سوء استفاده از مساله استراق سمع،این سخن را گفته
باشند،یعنی:گرچه بعضی از ما اخباري را که از طریق استراق سمع به دست می آوردند در اختیار انسانهاي شرور می گذاردند
تا مایه گمراهی مردم شوند،ولی همه طایفه جن چنین نبودند.
این آیه در ضمن ذهنیات ما انسانها را در باره جن نیز اصلاح می کند، زیرا در تصور بسیاري از مردم واژه"جن"با
نوعی"شیطنت"و فساد و گمراهی و انحراف،همراه است،این آیه می گوید آنها نیز گروه هاي مختلفی دارند،
ص : 115
صالح و غیر صالح.
واژه"قدد"(بر وزن پسر)جمع"قد"(بر وزن ضد)به معنی"بریده شده"است،و به گروه هاي مختلف،به خاطر اینکه قطعه هاي
جدا از هم هستند، نیز اطلاق می شود. ***مؤمنان جن در ادامه سخنان خود به دیگران هشدار می دهند و می گویند "ما یقین
ظَنَنّ أَنْ لَنْ
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
داریم که هرگز نمی توانیم بر اراده خداوند در زمین غالب شویم و نمی توانیم از پنجه قدرت او فرار کنیم"( وَ ا
اللّ فِی الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً ).
􀀀
نُعْجِزَ هَ
بنا بر این اگر تصور کنید می توانید از کیفر و مجازات خدا با فرار کردن به گوشه اي از زمین یا نقطه اي از آسمانها نجات
یابید،سخت در اشتباهید.
به این ترتیب جمله اول اشاره به فرار کردن از پنجه قدرت خداوند در زمین،و جمله دوم اشاره به فرار کردن مطلق،اعم از زمین
و آسمان است.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که اولی اشاره به این است که نمی توان بر خداوند غالب شد،و دومی اشاره به این
است که نمی توان از پنجه عدالت او گریخت،بنا بر این وقتی نه راه غلبه وجود دارد و نه راه گریز،چاره اي جز تسلیم فرمان
عدالت او نیست. *** مؤمنان جن در ادامه کلام خود می افزایند:"ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان
آمَنّ بِهِ ).
ا􀀀 الْه ي􀀀 لَمّ سَمِعْنَا دُ
ا􀀀 أَنّ
􀀀
آوردیم"( وَ ا
و اگر شما را به هدایت قرآن فرا می خوانیم،قبلا خودمان به این برنامه
ص : 116
عمل کرده ایم،بنا بر این دیگران را به چیزي دعوت نمی کنیم که خود آن را ترك گفته باشیم.
سپس نتیجه ایمان را در یک جمله کوتاه بیان کرده می گویند:هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد،نه از نقصانی می ترسد و
لا رَهَقاً ). 􀀀 خافُ بَخْساً وَ 􀀀 لا یَ 􀀀 نه از ظلم"( فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَ
"بخس"(بر وزن شخص)به معنی"نقصان از طریق ظلم و ستم"است، و"رهق"(بر وزن شفق)چنان که قبلا هم اشاره کرده ایم
به معنی"پوشانیدن چیزي به زور"است.
بعضی فرق میان این دو تعبیر را چنین گفته اند که:"بخس"اشاره به این است که چیزي از"حسنات"آنها کاسته نمی شود
و"رهق"اشاره به آن است که چیزي بر"سیئات"آنها افزوده نخواهد شد.
بعضی نیز"بخس"را ناظر به کمبود"حسنات"،و رهق را به"تکالیف شاق"دانسته اند.
به هر حال منظور این است:مؤمنان هر کار کوچک و بزرگی را انجام دهند،اجر و پاداش آن را بی کم و کاست دریافت می
نمایند.
درست است که عدالت پروردگار منحصر به مؤمنان نیست،ولی چون غیر مؤمنان عمل صالحی ندارند سخنی از اجر آنان به
میان نیامده. ***و در آیه بعد براي توضیح بیشتر پیرامون سرنوشت مؤمنان و کافران می گویند:
.( اسِطُونَ ) ( 1 􀀀 أَنّ مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْق
􀀀
"ما از طریق هدایت قرآن میدانیم گروهی از ما مسلم و گروهی ظالم و بیدادگرند" ( وَ ا
ص : 117
1) "قاسط"از ماده"قسط"به معنی تقسیم عادلانه است،این ماده هنگامی که به صورت باب"افعال"در آید(اقساط)به معنی -1
اجراي عدالت است،و هنگامی به صورت ثلاثی مجرد استعمال شود(مانند آیه فوق)به معنی ظلم و انحراف از مسیر حق است.
ئِکَ􀀀 "اما آنها که اسلام را،اختیار کنند،راه راست را برگزیده،و به سوي هدایت و ثواب الهی گام بر داشته اند( فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُول
کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ). 􀀀 اسِطُونَ فَ 􀀀 تَحَرَّوْا رَشَداً ) ( 1). ***"و اما ظالمان،آتشگیره دوزخند"( وَ أَمَّا الْق
قابل توجه اینکه در این آیات،"مسلم"در مقابل"ظالم"قرار گرفته، اشاره به اینکه چیزي که انسان را از ظلم باز می دارد،همان
ایمان است،و گرنه یک فرد بی ایمان به هر حال آلوده ظلم و ستم خواهد شد،و در ضمن نشان می دهد که مؤمن واقعی کسی
است که هرگز آلوده به ظلم و ستمی نشود،چنان که در حدیثی از پیامبر اکرم ص می خوانیم
.( المؤمن من آمنه الناس علی انفسهم و اموالهم: "مؤمن کسی است که مردم بر جان و مال خود از ناحیه او در امان باشند" ( 2
و در حدیث دیگري از همان حضرت ص آمده است:
.( المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده: "مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند" ( 3
تعبیر به" تَحَرَّوْا رَشَداً "نشان می دهد که مؤمنان از روي توجه و قصد
ص : 118
1) "تحروا"از ماده"تحري"به معنی قصد کردن چیزي است. -1
. 2) تفسیر"روح البیان"جلد 10 صفحه 195 -2
3) "اصول کافی"جلد 2 باب المؤمن و علاماته و صفاته. -3
و تحقیق به سراغ هدایت می روند،نه چشم بسته و کورکورانه،و بالاترین پاداش آنها نیز همان نیل به حقیقت است که در سایه
آن به همه نعمتهاي الهی نائل می شوند،در حالی که بدترین بدبختی ستمکاران آن است که هیزم دوزخند، یعنی آتش از
درون وجودشان زبانه می کشد! ***
ص : 119
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 16 تا 19
اشاره
ذاباً صَ عَداً ( 17 ) وَ أَنَّ 􀀀 اءً غَدَقاً ( 16 ) لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَ 􀀀 اهُمْ م 􀀀 امُوا عَلَی اَلطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْن 􀀀 وَ أَنْ لَوِ اِسْتَق
( کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً ( 19 􀀀 اَللّ یَدْعُوهُ
􀀀
امَ عَبْدُ هِ 􀀀 لَمّ ق
ا􀀀 و أَنَّهُ ( اَللّ أَحَداً ( 18
􀀀
لا تَدْعُوا مَعَ هِ 􀀀 لِلّ فَ
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 اَلْمَ
ترجمه:
-16 و اگر آنها(جن و انس)بر طریقه(ایمان)استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سیراب می کنیم.
-17 هدف این است که ما آنها را با این نعمت فراوان بیازمائیم و هر کس از ذکر پروردگارش روي گردان شود او را به عذاب
شدید و روز افزونی گرفتار می سازد.
-18 و اینکه مساجد از آن خدا است،در این مساجد احدي را با خدا نخوانید؟ 19 -و اینکه هنگامی که بنده خدا(محمد(ص)به
عبادت)برمی خاست،و او را می خواند گروهی سخت اطراف او جمع می شدند.
ص : 120
تفسیر:
شما را با این نعمتهاي فراوان می آزمائیم
این آیات ظاهرا ادامه سخنان مؤمنان جن با قوم خویش است(هر چند جمعی از مفسران آن را کلام خداوند دانسته که به
عنوان جمله معترضه در میان کلمات جن قرار گرفته است)ولی از آنجا که معترضه بودن خلاف ظاهر است و تعبیر آیات
.( شباهت زیادي با لحن آیات گذشته که سخنان مؤمنان جن بود دارد بعید است که از کلام جن نباشد ( 1
به هر حال در آیات گذشته سخن از پاداشهاي مؤمنان در قیامت بود، و در این آیات سخن از پاداش دنیوي آنهاست،می
امُوا عَلَی 􀀀 فرماید:"اگر آنها(جن و انس) بر طریقه ایمان استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سیراب می کنیم" ( وَ أَنْ لَوِ اسْتَق
اءً غَدَقاً ). 􀀀 اهُمْ م 􀀀 الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْن
باران رحمت خود را بر آنها فرو می باریم،و منابع و چشمه هاي آب حیاتبخش را در اختیارشان می گذاریم،و آنجا که آب
فراوان است همه چیز فراوان است،و به این ترتیب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار می دهیم.
"غدق"(بر وزن شفق)به معنی آب فراوان است.
ص : 121
1) به نظر می رسد تنها چیزي که سبب شده که این گروه از مفسران آن را کلام خدا و جمله معترضه بدانند - 1
ضمیرهاي"متکلم مع الغیر"است که در این آیات به کار رفته،در یک جا می گوید:ما به آنها آب فراوان می نوشانیم،و در
جاي دیگر می فرماید:هدف این است که آنها را بیازمائیم،ولی هر گاه این تعبیرات را از قبیل نقل به معنی بدانیم مشکلی ایجاد
نمی شود،درست شبیه این است که کسی از دوستش حکایت کند و بگوید:فلان کس معتقد است که من آدم خوبی
هستم(البته او کلمه"من"را بکار نبرده،بلکه کلمه"او"را بکار برده،ولی گوینده چنین تعبیري را انتخاب می کند).
این براي چندمین بار است که قرآن مجید روي این مطلب تکیه می کند که"ایمان و تقوي"نه تنها سرچشمه"برکات
معنوي"است که موجب فزونی ارزاق مادي و وفور نعمت و آبادي و عمران و"برکت مادي"نیز می باشد،بحث مشروحی در
این زمینه در همین جلد در تفسیر سوره نوح ذیل آیه 12 تحت عنوان رابطه"ایمان و تقوي با عمران و آبادي"داشتیم.
قابل توجه اینکه طبق این بیان آنچه مایه وفور نعمت می شود،استقامت بر ایمان است نه اصل ایمان،زیرا ایمان موقت و
زودگذر نمی تواند چنین برکاتی از خود نشان دهد،مهم استقامت بر ایمان و تقوي است که پاي بسیاري در آن لنگ و لرزان
است. ***در آیه بعد به حقیقت دیگري در همین رابطه اشاره کرده،می افزاید:
"منظور این است که ما آنها را با وفور نعمت بیازمائیم"( لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ).
آیا فزونی نعمت مایه غرور و غفلت آنها می شود؟یا سبب بیداري و شکر گزاري و توجه بیشتر به خدا؟ و از اینجا روشن می
شود که یکی از اسباب مهم امتحان الهی وفور نعمت است،و اتفاقا آزمایش به وسیله"نعمت"از آزمایش به
وسیله"عذاب"،سخت تر و پیچیده تر است،زیرا طبیعت فزونی نعمت،سستی و تنبلی و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات
است،و این درست چیزي است که انسان را از خدا دور می سازد و میدان را براي فعالیت شیطان آماده می کند تنها کسانی می
توانند از عوارض نامطلوب فزونی وفور نعمت در امان بمانند که به طور دائم به یاد خدا باشند،ذکر او را فراموش نکنند،و با
یادآوریهاي مداوم خانه قلب را از نفوذ شیاطین حفظ
ص : 122
.( نمایند ( 1
و لذا به دنبال آن،می افزاید:"و هر کس از ذکر پروردگارش روي گردان شود،او را به راه عذاب شدید و روز افزونی می برد"
ذاباً صَعَداً ). 􀀀 ( وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَ
"صعد"(بر وزن سفر)به معنی صعود کردن و بالا رفتن است،و گاه به معنی"گردنه"آمده است،و از آنجا که بالا رفتن از گردنه
ها،مشقت بار است این واژه به معنی"امور مشقت بار"به کار می رود،و لذا بسیاري از مفسران آیه فوق را همین گونه تفسیر
کرده اند که منظور"عذاب مشقت بار"است شبیه آنچه در آیه 17 سوره مدثر آمده که درباره بعضی از مشرکان می فرماید:
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً :"من او را در عذابی مشقت بار می پوشانم".
ولی این احتمال وجود دارد که تعبیر فوق،ضمن بیان مشقت بار بودن این عذاب،اشاره به روز افزون بودن آن نیز باشد.
به این ترتیب،در آیات فوق،از یک سو رابطه ایمان و تقوي را با فزونی نعمت بیان می کند،و از سوي دیگر رابطه فزونی نعمت
را با آزمونهاي الهی، و از سوي سوم رابطه اعراض از یاد خدا را با عذاب مشقت بار و روز افزون،و اینها حقایقی است که در
آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است.
چنان که در آیه 124 سوره طه می خوانیم: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَ نْکاً :هر کس از یاد من روي گردان
شود،زندگی تنگ و سختی
ص : 123
1) بعضی از مفسران احتمال داده اند که منظور از"طریقه"در آیه فوق،همان مسیر کفر است،و فزونی نعمت که به دنبال -1
استقامت در این طریقه حاصل می شود در حقیقت مقدمه مجازات،و مصداق استدراج در نعمت است،ولی این تفسیر با لحن
آیه مورد بحث و آیات بعد و قبل آن ابدا تناسب ندارد.
خواهد داشت".
ذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ :"این از فضل پروردگار من 􀀀􀀀 و در آیه 40 سوره نمل از زبان سلیمان می خوانیم: ه
است می خواهد مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم"؟ و در آیه 28 سوره انفال آمده است: وَ
لادُکُمْ فِتْنَهٌ "بدانید اموال و فرزندان شما مایه امتحان شما است". ***در آیه بعد از زبان مؤمنان جن 􀀀 والُکُمْ وَ أَوْ 􀀀 ما أَمْ 􀀀 اعْلَمُوا أَنَّ
به هنگام دعوت دیگران به سوي توحید چنین می گوید:"مساجد از آن خدا است،در این مساجد احدي را با خدا نخوانید ( وَ
اللّ أَحَداً ).
􀀀
لا تَدْعُوا مَعَ هِ 􀀀 لِلّ فَ
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 أَنَّ الْمَ
در اینکه منظور از"مساجد"،در اینجا چیست؟تفسیرهاي گوناگونی ذکر شده:
نخست اینکه:منظور مکانهایی است که در آنجا براي خدا سجده می شود که مصداق اکمل آن،مسجد الحرام،و مصداق
دیگرش سایر مساجد،و مصداق گسترده ترش،تمام مکانهایی است که انسان در آنجا نماز می خواند،و براي خدا سجده می
کند،و به حکم حدیث معروف پیغمبر ص که فرمود:
جعلت لی الارض مسجدا و طهورا "تمام روي زمین،سجده گاه و وسیله طهور (تیمم کردن)براي من قرار داده شده" ( 1)همه
جا را شامل می شود.
و به این ترتیب پاسخی است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بتکده ساخته بودند،و به اعمال مسیحیان
منحرف که به سراغ"تثلیث" رفته و در کلیساهاي خود خدایان سه گانه را می پرستیدند،قرآن می گوید:
ص : 124
. 1) "وسائل الشیعه"جلد 2 صفحه 970 حدیث 3 -1
تمام معابد،مخصوص خدا است و در این معابد،جز براي خدا سجده نمی توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.
دوم اینکه منظور از مساجد،اعضاي هفتگانه سجده است،این اعضاء را تنها براي خدا باید بر زمین گذاشت و براي غیر او جایز
نیست،چنان که در حدیث معروفی از امام نهم"محمد بن علی الجواد" ع نقل شده است که"معتصم عباسی"در مجلسی که از
فقهاي اهل سنت در آن جمع بودند سؤال کرد که دست دزد را از کدام قسمت باید برید؟بعضی گفتند:از مچ،و به آیه تیمم
استدلال کردند،بعضی دیگر گفتند:از مرفق و به آیه وضو استدلال کردند، "معتصم"از آن حضرت علیه السلام در این باره
توضیح خواست،حضرت علیه السلام نخست از او"در خواست نمود که از سؤال خود صرفنظر کند،و چون اصرار
کرد،فرمود:آنچه آنها گفتند همه خطا است،تنها باید چهار انگشت از مفصل انگشتان بریده شود،و کف دست و انگشت
شست باقی بماند،هنگامی که معتصم جویاي دلیل شد،امام به کلام پیغمبر ص که سجود باید بر هفت عضو باشد پیشانی و دو
دست و دو سر زانوها و پاها استدلال کرد و سپس افزود اگر از مچ یا مرفق بریده شود دستی براي او باقی نمی ماند که سجده
لِلّ یعنی این اعضاي هفتگانه مخصوص خدا است، و آنچه مخصوص خدا
􀀀
ساجِ دَ هِ 􀀀 کند،در حالی که خداوند فرموده وَ أَنَّ الْمَ
است نباید قطع کرد، این سخن اعجاب معتصم را برانگیخت و دستور داد بر طبق حکم آن حضرت دست دزد را از مفصل
.( چهار انگشت ببرند" ( 1
.( و به این مضمون،احادیث دیگري نیز نقل شده است ( 2
ولی احادیثی که در این زمینه نقل شده غالبا بدون سند و یا با سند ضعیف
ص : 125
.( 1) "وسائل الشیعه"جلد 18 صفحه 490 (ابواب حد السرقه باب 4 حدیث 5 -1
. 2) "نور الثقلین"جلد 5 صفحه 439 و 440 -2
است،و از این گذشته موارد نقضی دارد که پاسخ گویی از آن آسان نیست،مثلا در میان فقهاي ما مسلم است که
اگر"سارق"براي دفعه دوم دزدي کند(بعد از آن که حد براي او جاري شده باشد)قسمت جلو پاي او را قطع می کنند و پاشنه
پا را سالم می گذارند در حالی که انگشت بزرگ پا نیز از اعضاي هفتگانه سجده است و همچنین در مورد"محارب"که یکی
از مجازاتهایش قطع قسمتی از دست و پا است.
سوم:این که منظور از"مساجد"همان"سجود"است،یعنی همواره سجده باید براي خدا باشد و براي غیر او نمی توان سجده
کرد.
این احتمال نیز خلاف ظاهر آیه است،و شاهدي بر آن نیست.
از جمع بندي آنچه گفته شد استفاده می شود که آنچه موافق ظاهر آیه می باشد همان تفسیر اول است،و تناسب کاملی با
آیات قبل و بعد در مورد توحید و مخصوص بودن عبادت براي خدا دارد،و تفسیر دوم ممکن است از قبیل توسعه در مفهوم
آیه بوده باشد،و اما تفسیر سوم شاهدي براي آن وجود ندارد. ***و در ادامه این سخن براي بیان تاثیر فوق العاده قرآن مجید
و عبادت پیامبر ص می افزاید"هنگامی که بنده خدا محمد ص به عبادت برمی خاست و خدا را می خواند گروهی از جن
.( کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً ) ( 1 􀀀 اللّ یَدْعُوهُ
􀀀
امَ عَبْدُ هِ 􀀀 لَمّ ق
ا􀀀 و أَنَّهُ سخت اطراف او جمع شدند"( "لبد"(بر وزن پدر)به معنی چیزي است که اجزاي آن روي هم متراکم شده باشد،این تعبیر بیانگر هجوم عجیب مؤمنان جن
براي شنیدن قرآن در
ص : 126
1) مطابق این تفسیر،و بنا بر اینکه این جمله از سخنان مؤمنان جن باشد آوردن ضمیر "غائب"به جاي"متکلم"از - 1
باب"التفات"است،یا از این نظر که جمعی از آنها بیان حال جمع دیگري را می کردند(دقت کنید).
اولین برخورد با آن،و همچنین بیانگر جاذبه فوق العاده نماز پیامبر ص است.
براي این آیه دو تفسیر دیگر نیز بیان شده: نخست اینکه مؤمنان جن حال یاران پیامبر ص را شرح می دهند که چگونه با همان
تعداد کمی که در مکه داشتند براي شنیدن سخنانش از سر و دوش هم بالا می رفتند،و منظور این بود که طایفه جن از آنها
سرمشق گرفته،به سوي ایمان بشتابند.
دیگر اینکه بیان حال مشرکان عرب است که وقتی پیامبر ص مشغول نماز و قرآن می شد سخت اطراف او را می گرفتند،و به
استهزا و آزارش می پرداختند.
ولی تفسیر اخیر تناسب چندانی با هدف مبلغان جن که می خواستند دیگران را به ایمان تشویق کنند ندارد،و مناسب یکی از
دو معنی قبل است.
***
نکته:
لِلّ "
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 تحریف در تفسیر آیه"و أَنَّ الْمَ
مساله"توسل"به پیامبر ص و اولیاي دین ع یعنی آنها را وسیله و شفیع در درگاه خدا قرار دادن مطلبی است که نه با حقیقت
توحید منافات دارد، و نه با آیات قرآن مجید،بلکه تاکیدي است بر توحید،و اینکه همه چیز از ناحیه خدا است،در آیات قرآن
.( نیز کرارا به مساله شفاعت و همچنین استغفار و طلب آمرزش پیامبر ص براي مؤمنان اشاره شده است ( 1
ص : 127
1) در باره مساله"شفاعت از نظر قرآن و حدیث"مشروحا در جلد اول ذیل آیه 48 سوره"بقره"و در باره - 1
حقیقت"توسل"در جلد 4 ذیل آیه 35 سوره مائده بحث کرده ایم.
با این حال بعضی از دور افتادگان از تعلیمات اسلام و قرآن اصرار دارند که هر گونه توسل و شفاعتی را منکر شوند،و براي
اللّ أَحَداً ) می باشد،آنها می
􀀀
لا تَدْعُوا مَعَ هِ 􀀀 لِلّ فَ
􀀀
ساجِدَ هِ 􀀀 اثبات مقصود خود دستاویزهایی پیدا کرده اند،از جمله آیه فوق( وَ أَنَّ الْمَ
گویند:مطابق این آیه قرآن دستور می دهد نام هیچکس را همراه نام خدا نبرید،و جز او را نخوانید،و شفاعت نطلبید! ولی
انصاف این است که این آیه هیچ ارتباطی به مطلب آنها ندارد،بلکه هدف از آن نفی شرك،یعنی چیزي را همردیف خدا در
عبادت،یا طلبیدن حاجت،قرار دادن است.
به تعبیر دیگر:اگر کسی به راستی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را صاحب اختیار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرك
اللّ به این معنی گواهی می دهد که نباید کسی را "همردیف"خدا
􀀀
است،همانگونه که واژه "مع"در جمله فلا تَدْعُوا مَعَ هِ
و"مبدأ تاثیر مستقل"دانست.
ولی اگر از انبیاء الهی شفاعتی بخواهد،یا تقاضاي وساطت در درگاه پروردگار کند نه تنها آن را نفی نمی کند بلکه قرآن گاه
خود پیامبر ص را به این معنی دعوت کرده،و گاه به دیگران دستور داده از پیامبر ص شفاعت بخواهند.
لاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ :"از اموال آنها 􀀀 ا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَ 􀀀 والِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِه 􀀀 در آیه 103 توبه می خوانیم: خُذْ مِنْ أَمْ
زکات بگیر،تا به وسیله آن آنها را پاك سازي،و(هنگام گرفتن زکات)به آنها دعا کن که دعاي تو مایه آرامش آنها است".
خاطِئِینَ "اي پدر!براي ما 􀀀 کُنّ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 ا ذُنُوبَن 􀀀 انَا اسْتَغْفِرْ لَن 􀀀 ا أَب 􀀀 و در آیه 97 سوره یوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر می خوانیم: ی
استغفار کن که
ص : 128
ما خطا کار بودیم".
یعقوب نیز این تقاضا را نه تنها انکار نکرد بلکه به آنها قول مساعد داد و گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی :"به زودي براي شما
از درگاه خداوند تقاضاي آمرزش می کنم".
بنا بر این مساله توسل و شفاعت طلبیدن به مفهومی که گفته شد از دستورهاي صریح قرآن است.
***
ص : 129
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 20 تا 24
اشاره
اَللّ أَحَ دٌ وَ لَنْ
􀀀
لا رَشَداً ( 21 ) قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ هِ 􀀀 لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَ  را وَ 􀀀 لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً ( 20 ) قُلْ إِنِّی 􀀀 ما أَدْعُوا رَبِّی وَ 􀀀 قُلْ إِنَّ
ذا􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 أَب ( 23 ) ا دَاً 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارَ جَهَنَّمَ 􀀀 اَللّ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ ن
􀀀
لاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ هَ 􀀀 سا􀀀 اَللّ وَ رِ
􀀀
لاغاً مِنَ هِ 􀀀 إِلاّ بَ
􀀀
( أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً ( 22
( اصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً ( 24 􀀀 ا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ن 􀀀 رَأَوْا م
ترجمه:
-20 بگو:من تنها پروردگارم را می خوانم،و هیچکس را شریک او قرار نمی دهم.
-21 بگو:من مالک زیان و هدایتی براي شما نیستم.
-22 بگو:(اگر من بر خلاف فرمانش رفتار کنم)هیچکس مرا در برابر او پناه نمی دهد و پناهگاهی جز او نمی یابم.
-23 تنها وظیفه من ابلاغ از سوي خدا،و رساندن رسالات او است و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند آتش دوزخ از آن او
است،جاودانه در آن می مانند.
-24 (این کارشکنی کفار هم چنان ادامه می یابد)تا زمانی که آنچه را به آنها وعده داده شده ببینند،آن گاه می دانند چه کسی
یاورش ضعیفتر و جمعیتش کمتر است.
ص : 130
تفسیر:
بگو:من مالک سود و زیان کسی نیستم
در این آیات براي تحکیم پایه هاي توحید،و نفی هر گونه شرك که در آیات قبل به آن اشاره شده بود نخست به پیامبر ص
دستور می دهد:"بگو من تنها پروردگارم را می خوانم و فقط او را عبادت می کنم،و هیچکس را شریک او قرار نمی دهم"(
لا أُشْرِكُ بِهِ أَحَداً ). ***سپس دستور می دهد:"بگو من مالک زیان و سودي براي شما نیستم و هدایت 􀀀 ما أَدْعُوا رَبِّی وَ 􀀀 قُلْ إِنَّ
لا رَشَ داً ). ***و باز اضافه می کند:"بگو اگر من نیز بر خلاف فرمان 􀀀 أَمْلِکُ لَکُمْ ضَ  را وَ 􀀀 به دست دیگري است"( قُلْ إِنِّی لا
اللّ أَحَ دٌ وَ
􀀀
حق رفتار کنم هیچکس مرا در برابر او پناه نمی دهد،و ملجا و پناهگاهی جز او نمی یابم" ( قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ هِ
.( لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً ) ( 1
به این ترتیب نه کسی می تواند به من پناه دهد نه چیزي می تواند پناهگاه واقع شود این سخنان از یک سو اعتراف به عبودیت
کامل در پیشگاه خداوند است، و از سوي دیگر هر گونه"غلو"را در مورد پیامبر ص نفی می کند،و از سوي سوم نشان می
دهد که نه تنها از بتها کاري ساخته نیست که شخص پیامبر ص نیز با آن همه عظمت ملجا و پناه مستقلی در برابر عذاب خدا
نمی تواند باشد،و از سوي چهارم به بهانه جوئیها و انتظارات بی موردي که افراد لجوج در برابر
ص : 131
1) بعضی براي این آیه شان نزولی ذکر کرده اند و آن اینکه کفار قریش به پیامبر (ص)گفتند از دین خود بر گرد تا به تو -1
.( پناه دهیم آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد (تفسیر ابو الفتوح رازي جلد 11 صفحه 293
پیامبر ص داشتند و از او تقاضاي کارهاي خدایی می کردند پایان می دهد، و ثابت می کند که توسل و شفاعت نیز به اذن
خدا است.
"ملتحد"به معنی پناهگاه مطمئن است،و در اصل از ماده"لحد" (بر وزن مهد)به معنی حفره اي است که در کنار قرار گرفته
باشد،شبیه آنچه براي مردگان در عمق قبر کنده می شود که در یک سوي عمق قبر مقداري پیشروي به یک طرف می کنند،و
جسم مرده را در آن می گذارند،تا خاك به روي او ریخته نشود،و از آسیب جانوران نیز محفوظتر بماند،سپس به هر مکان و
پناهگاه مطمئن دیگري اطلاق شده است.
همانگونه که در آیات گذشته نیز اشاره کردیم منظور از این تعبیرات این است که پیامبر ص در برابر خداوند و به طور مستقل
هیچ نقشی ندارد،در عین حال می تواند از خدا تقاضاي حل مشکلات براي مردم کند،و یا تقاضاي هدایت براي افراد شایسته
بنماید و این عین توحید است نه شرك.
قابل توجه اینکه:در این آیات در مقابل"ضر"(زیان)"رشد"(هدایت) قرار داده شده،اشاره به اینکه سود و نفع حقیقی در
هدایت است،همانگونه که در سخنان جن در آیات گذشته در برابر"شر"،"رشد"قرار گرفته بود، و این هر دو با یکدیگر
اللّ
􀀀
لاغاً مِنَ هِ 􀀀 إِلاّ بَ
􀀀 هماهنگ است. ***در آیه بعد می افزاید:"تنها وظیفه من ابلاغ از سوي خدا و رساندن رسالتهاي او است"(
.( لاتِهِ ) ( 1 􀀀 سا􀀀 وَ رِ
این تعبیر شبیه چیزي است که در آیات قرآن کرارا به آن اشاره شده،
ص : 132
1) از آنجا که"بلاغ"تنها با"عن"متعدي می شود بعضی در اینجا"من"را به معنی"عن"و بعضی کلمه"کائنا"را در تقدیر -1
اللّ ).
􀀀
گرفته اند(الا بلاغا کائنا من ه
لاغُ الْمُبِینُ "تنها چیزي که بر عهده پیامبر است ابلاغ آشکار است". و 􀀀 ی رَسُولِنَا الْبَ 􀀀 ما عَل 􀀀 چنان که در آیه 92 مائده می خوانیم: أَنَّ
اللّ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
لا ضَ  را 􀀀 لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ 􀀀 در آیه 188 -اعراف آمده است: قُلْ
إِلاّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ "بگو من مالک سود و زیانی براي خویش نیستم،مگر آنچه خدا بخواهد،و
􀀀
ا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا 􀀀م
اگر از غیب با خبر بودم منافع فراوانی براي خود فراهم می ساختم،و هیچ بدي به من نمی رسید،من تنها بیم دهنده و بشارت
دهنده ام براي گروهی که ایمان می آورند".
براي این جمله تفسیر دیگري نیز از سوي جمعی از مفسران ذکر شده، و آن اینکه:"من هیچگونه پناهگاهی براي نجات خود
.( جز ابلاغ دعوت حق و اداي رسالت او ندارم" ( 1
در اینکه میان"بلاغ"و"رسالات"چه تفاوتی است؟بعضی گفته اند "بلاغ"اشاره به ابلاغ اصول دین است و"رسالات"بیان
فروع دین.
بعضی"بلاغ"را به معنی ابلاغ دستورات الهی و"رسالات"را به معنی اجراي آنها دانسته اند.
ولی به نظر می رسد که هر دو به یک معنی باز گردد،و تاکید یکدیگر باشد،به قرینه آیات متعددي از قرآن که هر دو را به
تِ رَبِّی :من"رسالتهاي" پروردگارم را به 􀀀 سالا 􀀀 صورت یک معنی ذکر می کند،مانند آیه 62 اعراف که می گوید أُبَلِّغُکُمْ رِ
شما"ابلاغ"می کنم"(و آیات متعدد دیگر).
و به هر حال در پایان آیه هشدار می دهد که"هر کس معصیت خدا و رسولش
ص : 133
1) مطابق این تفسیر این جمله استثنایی است از جمله قبل وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً ،و مطابق تفسیر اول استثنایی است از -1
آیه گذشته.
ا أَبَداً ). 􀀀 خالِدِینَ فِیه 􀀀 ارَ جَهَنَّمَ 􀀀 اللّ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ ن
􀀀
را کند آتش جهنم از آن او است،و جاودانه در آن می ماند"( وَ مَنْ یَعْصِ هَ
روشن است که منظور هر گنهکاري نیست،بلکه منظور مشرکان و کافران است زیرا هر گنهکاري مستحق خلود در آتش
دوزخ نمی باشد. ***سپس می افزاید:"این وضع کفار و مشرکان که پیوسته مسلمانان را استهزا می کنند و ضعیف می شمرند
هم چنان ادامه می یابد تا زمانی که آنچه را که به آنها وعده داده شده ببینند،آن گاه می دانند چه کسی یاورش ضعیفتر،و
.( اصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً ) ( 1 􀀀 ا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ن 􀀀 ذا رَأَوْا م 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 جمعیتش کمتر است"(
در اینکه منظور از جمله"ما یوعدون"عذاب دنیا یا آخرت،یا هر دو است؟تفسیرهاي متعددي گفته اند،ولی مناسب این است
که معنی آن عام و گسترده باشد،بخصوص اینکه فزونی و کمی عدد و ضعف و قدرت ناصر و یاور بیشتر مربوط به دنیا
است،و لذا جمعی از مفسرین آن را به مساله جنگ بدر که در آن قوت و قدرت مسلمانان آشکار گشت تفسیر کرده اند، و در
روایات متعددي به ظهور مهدي(ارواحنا فداه)تفسیر شده است،بنا بر این اگر آیه را به معنی وسیعش تفسیر کنیم همه اینها را
شامل می شود.
بعلاوه در آیه 75 سوره مریم نیز آمده است:
ص : 134
1) "حتی"معمولا براي بیان غایت و نهایت چیزي است،و در اینجا دو وجه براي آن گفته شده است:نخست - 1
ا􀀀 ذا رَأَوْا م 􀀀 حَ تّ إِ
ی􀀀 اینکه:غایت،جمله محذوفی است و در تقدیر چنین است "و لا یزالون یستهزءون و یستضعفون المؤمنین
یُوعَدُونَ ..." دیگر اینکه غایت،براي" یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً "می باشد که در چند آیه قبل آمده،ولی احتمال اول مناسبتر است.
کاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً : 􀀀 السّ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَ
اعَهَ 􀀀 ذابَ وَ إِمَّا 􀀀 ا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَ 􀀀 ذا رَأَوْا م 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
"این وضع هم چنان ادامه می یابد تا زمانی که وعده الهی را با چشم خود ببینند:
یا عذاب این دنیا،یا عذاب آخرت،آن روز می دانند چه کسی موقعیتش بدتر و لشکرش ناتواناتر است".
به هر حال لحن آیه به خوبی نشان می دهد که دشمنان اسلام پیوسته قدرت و کثرت نفرات خود را به رخ آنها می کشیدند،و
آنها را ضعیف و ناتوان می شمردند قرآن به این وسیله به مؤمنان دلداري و نوید می دهد که سرانجام روز پیروزي آنها و
شکست و ناتوانی دشمنان فرا خواهد رسید.
***
نکته ها:
اشاره
-1 صداقت رهبران الهی
یکی از ویژگیهاي"رهبران الهی"این است که بر خلاف"رهبران شیطانی"هرگز پر مدعا و خود بزرگ بین و متکبر و مغرور
نیستند.
ارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِی :"این شاخه 􀀀 ذِهِ الْأَنْه 􀀀 ی :"من خداي بزرگ شما هستم"! وَ ه 􀀀 در حالی که فرعون فریاد احمقانه أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْل
هاي عظیم رود نیل همه زیر نظر من جریان دارد"بلند می کرد،رهبران الهی در نهایت تواضع و فروتنی خود را بنده کوچکی از
بندگان خدا معرفی می نمودند که در برابر اراده او هیچ قدرتی از خود ندارند.
ی إِلَیَّ :"بگو من تنها بشري همچون شما هستم جز اینکه بر من وحی 􀀀 ما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوح 􀀀 در آیه 110 کهف می خوانیم: قُلْ إِنَّ
می شود".
إِلاّ نَذِیرٌ مُبِینٌ :"من نمی دانم خداوند
􀀀
ا أَنَا 􀀀 ی إِلَیَّ وَ م 􀀀 ا یُوح 􀀀 إِلاّ م
􀀀
لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ 􀀀 ا یُفْعَلُ بِی وَ 􀀀 ا أَدْرِي م 􀀀 و در جاي دیگر آمده: وَ م
با من و با شما چه خواهد کرد؟
ص : 135
.( تنها از چیزي پیروي می کنم که بر من وحی می شود،و جز بیم دهنده آشکاري نیستم"(احقاف 9
لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ :"بگو من نمی گویم 􀀀 أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ 􀀀 اللّ وَ لا
􀀀
زائِنُ هِ 􀀀 أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَ 􀀀 و در آیه دیگر می خوانیم: قُلْ لا
.( خزائن خدا نزد من است من از غیب آگاه نیستم(جز آنچه خدا به من بیاموزد)و ادعا نمی کنم که من فرشته ام"(انعام 50
ذا􀀀􀀀 آنها حتی اگر به اوج قدرت مادي می رسیدند هرگز دست و پاي خود را گم نمی کردند، و همچون سلیمان می گفتند ه
.( مِنْ فَضْلِ رَبِّی :"این قدرت و شوکت از فضل پروردگار من است"(نمل 40
جالب اینکه در آیات متعددي از قرآن مجید تعبیرات تندي دیده می شود که مخاطب در آن شخص پیامبر ص است،و به او
عتاب می کند و هشدار می دهد که دقیقا مراقب مسئولیتهاي خویش باشد.
مجموعه این آیات و آیات گذشته که تعداد آن در قرآن کم نیست سند زنده اي بر حقانیت این پیامبر بزرگ است،و گر نه
چه مانعی داشت در برابر توده مردمی که آماده پذیرش هر گونه مقامی براي او بودند،مقامات عظیمی براي خود ادعا کند که
از دسترس فکر بشر بالاتر،و دور از هر گونه چون و چرا باشد،همانگونه که تاریخ نظیر آن را در مورد رهبران شیطانی بسیار
نشان داده است.
اللّ است.
􀀀
آري تعبیراتی همچون آیات مورد بحث و مانند آن از شواهد زنده حقانیت دعوت رسول ه
***
ص : 136
-2 فزونی جمعیت مهم نیست،ایمان جمعیت مهم است.
در آیات قرآن این مطلب زیاد به چشم می خورد که طاغوتهاي هر زمان نفرات و فزونی جمعیت خود را به رخ دیگران می
کشیدند،و در برابر انبیاء به آن می بالیدند.
لاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ : 􀀀 ؤُ􀀀 فرعون در تحقیر هواداران موسی می گفت: إِنَّ ه
.( "اینها گروهی اندکند"(شعرا- 54
ا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ : 􀀀 لاداً وَ م 􀀀 والًا وَ أَوْ 􀀀 و مشرکان عرب و می گفتند: نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْ
.( "ما اموال و فرزندان بیشتري داریم،و هرگز مجازات نخواهیم شد"(سبا 35
الًا وَ أَعَزُّ 􀀀 و گاه یک فرد بی ایمان در مقابل یک فرد مؤمن،ثروت و نفراتش را به رخ او می کشید می گفت: أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ م
نَفَراً :"من ثروتی بیشتر از تو دارم و نفراتی نیرومندتر"(کهف 34 )ولی در مقابل،افراد مؤمن به پیروي انبیاء و رهبران الهی هرگز
اللّ :"چه بسیار گروه
􀀀
روي فزونی جمعیت و نفرات تکیه نمی کردند، منطق آنها این بود کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ هِ
.( اندکی بر گروه بسیاري به فرمان خدا پیروز شدند"(بقره 249
امیر مؤمنان علی ع می فرماید
.( ایها الناس لا تستوحشوا فی طریق الهدي لقله اهله: "اي مردم در طریق هدایت هرگز از کمی نفرات وحشت نکنید ( 1
تاریخ انبیا مخصوصا تاریخ زندگی پیامبر اسلام ص نیز نشان می دهد که چگونه جمعیتهاي انبوه و بی ایمان با داشتن همه
گونه قدرت در برابر مؤمنان اندك یاران او گرفتار شکست و درماندگی شدند،در قرآن مجید در داستان "بنی
اسرائیل"و"فرعون"و"طالوت"و"جالوت"،و آیات مربوط به جنگ "بدر"و"احزاب"نیز این معنی به خوبی منعکس شده
است.
ص : 137
. 1) نهج البلاغه خطبه 201 -1
[ [سوره الجن ( 72 ): آیات 25 تا 28
اشاره
ی مِنْ رَسُولٍ 􀀀 إِلاّ مَنِ اِرْتَض
􀀀
( ی غَیْبِهِ أَحَداً ( 26 􀀀 لا یُظْهِرُ عَل 􀀀 الِمُ اَلْغَیْبِ فَ 􀀀 ا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً ( 25 ) ع 􀀀 قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِیبٌ م
ی کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً 􀀀 ما لَدَیْهِمْ وَ أَحْص 􀀀 حاطَ بِ 􀀀 لاتِ رَبِّهِمْ وَ أَ 􀀀 سا􀀀 فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ( 27 ) لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِ
(28)
ترجمه:
-25 بگو من نمی دانم آنچه به شما وعده داده شده نزدیک است،یا پروردگارم زمانی براي آن قرار می دهد؟! 26 -عالم الغیب
او است،و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد، 27 -مگر رسولانی که آنها را برگزیده است و مراقبینی از پیش رو و
پشت سر براي آنها قرار می دهد.
-28 تا بداند پیامبرانش رسالتهاي پروردگارشان را ابلاغ کرده اند،و او به آنچه نزد آنها است احاطه دارد،و هر چیزي را احصا
کرده است.
ص : 138
تفسیر:
عالم الغیب خدا است
چون در آیات قبل اشاره به این حقیقت شده بود که"استهزا و سرکشی این گروه هم چنان ادامه می یابد تا زمانی که وعده
الهی دائر بر عذاب فرا رسد"این سؤال را برمی انگیزد که این وعده کی تحقق می یابد؟همانگونه که مفسران در شان نزول آیه
نیز ذکر کرده اند که بعضی از مشرکان مانند"نضر بن حارث" که بعد از نزول آیات گذشته همین سؤال را مطرح کردند،قرآن
مجید به پاسخ این سؤال پرداخته می گوید:
"بگو من نمی دانم آنچه را به شما وعده داده شده(از عذاب دنیا و قیام رستاخیز) نزدیک است،یا پروردگارم زمانی براي آن
ا تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً ). 􀀀 قرار می دهد"؟" قُلْ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِیبٌ م
این علم مخصوص ذات پاك خدا است،و او خواسته از بندگانش مکتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمون خلق کامل
گردد،چرا که اگر بدانند دور است یا نزدیک در هر دو صورت امتحان کم اثر خواهد بود.
"أمد"(بر وزن صمد)به معنی زمان است،با این تفاوت که به گفته "راغب"در"مفردات""زمان"شامل ابتدا و انتها هر دو می
شود،ولی"امد" تنها به انتهاي زمان چیزي می گویند.
و نیز گفته اند"امد"و"ابد"از نظر معنی به هم نزدیکند،با این تفاوت که"ابد"مدت نامحدود را شامل می شود،در حالی
که"أمد"مدت محدودي را،هر چند طولانی باشد.
به هر حال بارها در آیات قرآن مجید به این معنی برخورد می کنیم که هر وقت سؤال از زمان قیامت می شد پیغمبر اکرم ص
اظهار بی اطلاعی می فرمود
ص : 139
و می گفت:علم آن مخصوص خدا است.
در حدیثی آمده است که روزي"جبرئیل"در صورت یک عرب بیابانی در برابر پیامبر ص ظاهر شد،و از جمله سؤالاتی که از
آن حضرت نمود این بود که گفت:اخبرنی عن الساعه:"به من بگو کی قیامت برپا می شود"؟! پیامبر ص فرمود:ما المسئول
عنها باعلم من السائل"کسی که از او سؤال می کنی(در این مساله)آگاه تر از سؤال کننده نیست"! بار دیگر آن مرد عرب با
صداي بلند گفت:یا محمد(ص)!متی الساعه:
"اي محمد!قیامت کی خواهد آمد"؟ پیامبر ص فرمود:ویحک انها کائنه فما اعددت لها؟!:"واي بر تو قیامت می آید،بگو.ببینم
چه چیز براي آن فراهم کرده اي"؟! اعرابی گفت من نماز و روزه بسیاري فراهم نکرده ام،ولی خدا و رسولش را دوست دارم.
پیامبر ص فرمود:فانت مع من احببت:"پس تو با کسی خواهی بود که دوستش داري"! "آنس"یکی از یاران پیامبر ص می
.( گوید:فما فرح المسلمون بشیء فرحهم بهذا الحدیث:"مسلمانان از هیچ سخنی مانند این سخن خوشحال نشدند" ( 1
***سپس در ادامه این بحث یک قاعده کلی را در مورد علم غیب بیان می دارد و می فرماید:"عالم الغیب خدا است او
هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد"
ص : 140
، 1) "تفسیر المراغی"جلد 29 صفحه 105 -1
ی غَیْبِهِ أَحَ داً ) ( 1)***سپس به عنوان یک استثنا از این مساله کلی می افزاید:"مگر رسولی که او را 􀀀 لا یُظْهِرُ عَل 􀀀 الِمُ الْغَیْبِ فَ 􀀀 ( ع
ی مِنْ رَسُولٍ ) به او آنچه را بخواهد از علم غیب می آموزد،و از طریق وحی به 􀀀 إِلاّ مَنِ ارْتَض
􀀀 برگزیده،و از آنان راضی شده"(
او ابلاغ می کند.
"سپس مراقبین و نگهبانانی از پیش رو و پشت سر همراه او می فرستد" ( فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَ داً )
"رصد"در اصل معنی"مصدري"دارد و به معنی آمادگی براي مراقبت از چیزي است،و بر اسم"فاعل"و"مفعول"نیز اطلاق
شده است،و در مفرد و جمع هر دو به کار می رود،یعنی به یک فرد مراقب و نگهبان یا جمعیت مراقبین و نگهبانان هر دو
اطلاق می شود.
و منظور از آن در اینجا فرشتگانی است که خداوند بعد از نزول وحی به آنها دستور می دهد پیامبرش را از هر سو احاطه
کنند،و از شر شیاطین جن و انس و وسوسه هاي آنها و آنچه اصالت وحی را خدشه دار می کند،محافظت و پاسداري نمایند،تا
پیام الهی بی کم و زیاد و بدون کمترین خدشه اي به بندگان ابلاغ گردد.
و این خود یکی از دلائل معصوم بودن پیامبران است که با نیروهاي غیبی و امدادهاي الهی،و مراقبت فرشتگان او،از لغزشها و
خطاها مصون و محفوظند.
***
ص : 141
الِمُ الْغَیْبِ "خبر براي مبتداي محذوفی است،و در تقدیر"هو العالم الغیب" می باشد،و بعضی آن را صفت،یا 􀀀 1) " ع - 1
بدل،براي"ربی"در آیه قبل دانسته اند.
در آخرین آیه مورد بحث که آخرین آیه سوره است دلیل وجود این نگاهبانان و مراقبین را چنین بیان می کند:"مقصود این
است که خدا بداند که پیامبرانش رسالتهاي پروردگارشان را بی کم و کاست ابلاغ کرده اند،و خداوند به آنچه نزد آنها است
ی کُلَّ شَیْءٍ 􀀀 ما لَدَیْهِمْ وَ أَحْص 􀀀 حاطَ بِ 􀀀 لاتِ رَبِّهِمْ وَ أَ 􀀀 سا􀀀 احاطه دارد،و هر چیزي را دقیقا احصا کرده است" ( لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِ
.( عَدَداً ) ( 1
منظور از"علم"در اینجا علم فعلی است،و به تعبیر دیگر معنی آیه این نیست که خداوند چیزي را در باره پیامبرانش نمی دانسته
و بعدا دانسته است، چه اینکه علم خدا ازلی و ابدي و بی پایان است،بلکه منظور این است که این علم الهی در خارج تحقق
یابد و صورت عینی به خود بگیرد،یعنی پیامبران رسالت او را عملا ابلاغ کنند و اتمام حجت نمایند.
***
نکته ها:
اشاره
-1 تحقیق گسترده اي پیرامون علم غیب
با دقت در آیات مختلف قرآن به خوبی روشن می شود که دو دسته آیه در زمینه علم غیب وجود دارد نخست آیاتی که علم
غیب را مخصوص خدا معرفی کرده و از غیر او نفی می نماید،مانند آیه 59 انعام
ص : 142
1) جمعی از مفسران ضمیر"لیعلم"را به پیامبر اسلام بازگردانده اند،و گفته اند منظور این است که خداوند حافظان و -1
نگاهبانانی براي اسرار وحی و رسالت قرار می دهد، تا پیامبر بداند آنها دقیقا وحی الهی را به او ابلاغ کرده اند،و هیچگونه
شک و تردیدي در اصالت وحی نکند،ولی این تفسیر با توجه به اینکه رسالت کار پیامبر(ص)است نه کار فرشتگان،و تعبیر
به"رسول"در آیه قبل،و"رسالات"در چند آیه گذشته در مورد شخص پیامبر(ص)می باشد،بعید به نظر می رسد،و حق همان
تفسیر اول است.
لا􀀀 إِلاّ هُوَ :"کلیدهاي غیب نزد خدا است که جز او کسی آنها را نمی داند"،و آیه 65 نمل قُلْ
􀀀
ا 􀀀 لا یَعْلَمُه 􀀀 اتِحُ الْغَیْبِ 􀀀 وَ عِنْدَهُ مَف
اللّ بگو هیچیک از کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمی دانند،جز
􀀀
اتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ هُ 􀀀 ماو 􀀀 یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّ
خدا".
لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ :"بگو من 􀀀 اللّ وَ
􀀀
زائِنُ هِ 􀀀 لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَ 􀀀 و مانند آنچه در باره پیامبر ص در آیه 50 سوره انعام آمده است قُلْ
به شما نمی گویم خزائن خداوند نزد من است،و من غیب را نمی دانم" و در آیه 188 اعراف می خوانیم وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ
الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ "اگر من غیب را می دانستم خیر فراوانی براي خود فراهم می نمودم"و بالآخره در آیه 20 یونس
لِلّ :بگو غیب مخصوص خدا است" و امثال این آیات.
􀀀
می خوانیم، فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ هِ
گروه دوم آیاتی است که به روشنی نشان می دهد که اولیاي الهی"اجمالا"از غیب آگاهی داشتند،چنان که در آیه 179 آل
شاءُ :"چنان نبود که خدا شما را از علم 􀀀 اللّ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَ
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 اللّ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ ل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا 􀀀 عمران می خوانیم وَ م
غیب آگاه کند ولی خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمی گزیند"(و قسمتی از اسرار غیب را در اختیار او می
گذارد).
ا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ :"من شما را از آنچه می 􀀀 ما تَأْکُلُونَ وَ م 􀀀 و در معجزات حضرت مسیح می خوانیم که فرمود: وَ أُنَبِّئُکُمْ بِ
خورید،یا در خانه هاي خود ذخیره می کنید خبر می دهم".(آل عمران- 49 ) آیه مورد بحث نیز با توجه به استثنایی که در آن
آمده نشان می دهد که خداوند قسمتی از علم غیب را در اختیار رسولان برگزیده اش قرار می دهد(زیرا استثناء از نفی همیشه
اثبات است)
ص : 143
از سوي دیگر آیاتی از قرآن که مشتمل بر خبرهاي غیبی است نیز کم نیست،مانند آیه دوم تا چهارم سوره روم: غُلِبَتِ الرُّومُ
فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فِی بِضْعِ سِنِینَ :"رومیان مغلوب شدند،و این شکست در سرزمین نزدیک واقع
شد،اما آنها بعد از این مغلوبیت به زودي غالب خواهند شد در عرض چند سال"و آیه 85 سوره قصص که می گوید: إِنَّ الَّذِي
ادٍ آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاهت(مکه)بازمی گرداند" و آیه 27 􀀀 ی مَع 􀀀 رادُّكَ إِل 􀀀 فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَ
اللّ آمِنِینَ :
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 رامَ إِنْ 􀀀 فتح که می گوید: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَ
"شما به خواست خدا مسلما وارد مسجد الحرام می شوید در نهایت امنیت" و مانند این آیات:
اصولا وحی آسمانی که بر پیامبران نازل می شود نوعی غیب است که در اختیار آنان قرار می گیرد،چگونه می توان گفت
آنها آگاهی از غیب ندارند در حالی که وحی بر آنان نازل می شود.
از همه اینها گذشته،روایات زیادي داریم که نشان می دهد پیامبر ص و امامان معصوم ع اجمالا آگاهی از غیب داشتند،و گاه
از آن خبر می دادند.مثلا در داستان فتح مکه و ماجراي"حاطب بن ابی بلتعه"که نامه اي به مردم مکه نوشت و به دست زنی
بنام"ساره"داد،تا به مشرکان مکه برساند،و آنها را از حمله قریب الوقوع لشکر اسلام آگاه سازد،و آن زن نامه را در میان
گیسوان خود پنهان کرد،و به سوي مکه حرکت نمود،پیامبر ص علی ع و بعضی دیگر از مسلمانان را به سراغ او فرستاد،و
فرمود:در منزلگاهی که نامش روضه"خاخ" است به چنین زنی برخورد می کنید که نامه اي از"حاطب"به مشرکان مکه
دارد،نامه را از او بگیرید،و آنها آمدند و او را یافتند،او در آغاز شدیدا انکار
ص : 144
.( کرد،ولی سرانجام اعتراف نمود و نامه را از او گرفتند ( 1
و مانند خبر دادن از ماجراي جنگ"موته"و شهادت جعفر،و بعضی دیگر از فرماندهان اسلام که در همان لحظه وقوع،پیامبر
ص در مدینه مسلمانان را آگاه کرد ( 2)و مانند آن در زندگی پیامبر ص کم نیست.
در"نهج البلاغه"نیز پیشگوییهاي بسیاري از حوادث آینده به چشم می خورد که نشان می دهد علی ع این اسرار غیب را می
دانست،مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است که می فرماید:
اللّ علیها العذاب من فوقها و من تحتها و غرق من فی ضمنها.
􀀀
کانی بمسجدکم کجؤجؤ سفینه قد بعث ه
"گویا می بینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شده اید،تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتی
در روي آب نمایان است"! در روایات دیگري که در کتب علماي اهل سنت و شیعه نقل شده،پیشگوییهاي متعددي از آن
حضرت ع نسبت به حوادث آینده آمده است،مانند آنچه به "حجر بن قیس"فرمود که تو را بعد از من مجبور به لعن می کنند
.(3)
.( و آنچه در باره"مروان"فرمود که او پرچم ضلالت را بعد از پیري به دوش خواهد کشید ( 4
.( و آنچه"کمیل بن زیاد"به"حجاج"گفت که"امیر مؤمنان علی ع به من خبر داده که تو قاتل منی" ( 5
و آنچه در باره خوارج نهروان فرمود که در جنگ با آنها از گروه ما،
ص : 145
1) شرح این ماجرا و مدرك آن در همین جلد در تفسیر سوره"ممتحنه"آمده است. -1
2) "کامل ابن اثیر"جلد 2 صفحه 237 (ماجراي غزوه موته). -2
. 3) "مستدرك الصحیحین"جلد 2 صفحه 358 -3
. 4) "طبقات ابن سعد"جلد 5 صفحه 30 -4
. 5) الاصابه ابن حجر"جلد 5 قسم 3 صفحه 325 -5
ده نفر کشته نمی شود،و از آنها ده نفر نجات نمی یابد و مطلب عینا چنین شد ( 1)و آنچه در باره محل قبر امام حسین ع به
.( هنگام عبور از کنار سرزمین کربلا به"اصبغ بن نباته"فرمود ( 2
در کتاب فضائل الخمسه روایات فراوانی از کتب اهل سنت در باره وسعت فوق العاده علم علی ع نقل شده که ذکر همه آنها
.( در اینجا به طول می انجامد ( 3
در روایات اهل بیت ع نیز در احادیث متعددي اشاره به علم غیب براي امامان معصوم شده است از جمله در کتاب کافی جلد
اول در ابواب متعدد تصریح یا اشاراتی در این زمینه دیده می شود.
و مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار جلد 26 احادیث زیادي که بالغ بر 22 حدیث می شود در این زمینه آورده است.
رویهمرفته روایات در زمینه آگاهی پیامبر ص و امامان معصوم ص بر اسرار غیب در حد تواتر است.
اکنون سخن در این است که چگونه بین این آیات و روایات که بعضی علم غیب را از غیر خدا نفی،و بعضی اثبات می کنند
جمع کنیم؟ در اینجا طرق مختلفی براي جمع وجود دارد.
-1 از معروفترین راههاي جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتی و استقلالی است،بنا بر این غیر او
مستقلا هیچگونه آگاهی از غیب ندارند،و هر چه دارند از ناحیه خدا است،با الطاف و عنایت او است،و جنبه تبعی دارد.
شاهد این جمع همان آیه مورد بحث است،که می گوید:
ص : 146
. 1) "هیثمی"در"مجمع"جلد 6 صفحه 241 -1
. 2) "الریاض النظره"جلد 2 صفحه 222 -2
. 3) "فضائل الخمسه"جلد 2 صفحه 231 تا 253 -3
"خداوند هیچکس را از اسرار غیب آگاه نمی کند،مگر رسولانی را که مورد رضایت او هستند" در"نهج البلاغه"نیز به همین
معنی اشاره شده است که وقتی علی ع از حوادث آینده خبر می داد(و حمله مغول را به کشورهاي اسلامی پیش بینی می
فرمود)یکی از یارانش عرض کرد:اي امیر مؤمنان آیا داراي علم غیب هستی؟حضرت خندید و فرمود:
لیس هو بعلم غیب،و انما هو تعلم من ذي علم! "این علم غیب نیست،این علمی است که از صاحب علمی(پیامبر) آموخته ام"!
1)این جمع را بسیاري از دانشمندان و محققان پذیرفته اند. )
-2 اسرار غیب دو گونه است قسمتی مخصوص به خدا است و هیچکس جز او نمی داند مانند قیام قیامت،و اموري از قبیل
آن،و قسمتی از آن را به انبیاء و اولیاء می آموزد،چنان که در نهج البلاغه در ذیل همان خطبه اي که در بالا اشاره کردیم می
فرماید:
ا􀀀 حامِ،وَ م 􀀀 ا فِی الْأَرْ 􀀀 السّ ،وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ،وَ یَعْلَمُ م
اعَهِ 􀀀 عِلْم اللّ عِنْدَهُ 􀀀
اللّ سبحانه بقوله: إِنَّ هَ
􀀀
و انما علم الغیب علم الساعه،و ما عدده ه
ا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ :"علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه 􀀀 ذا تَکْسِبُ غَداً وَ م 􀀀 ا 􀀀 تَدْرِي نَفْسٌ م
برشمرده است می باشد آنجا که می فرماید:آگاهی از زمان قیامت مخصوص خدا است و او است که باران را نازل می کند،و
آنچه در رحم مادران است می داند،و هیچکس نمی داند فردا چه می کند یا در چه سرزمین می میرد" سپس امام ع در شرح
این معنی افزود:خداوند سبحان از آنچه در رحم ها قرار دارد آگاه است،پسر است یا دختر؟زشت است یا زیبا؟سخاوتمند است
یا بخیل؟سعادتمند است یا شقی؟اهل دوزخ است یا بهشت؟...اینها علوم غیبی
ص : 147
. 1) "نهج البلاغه"خطبه 128 -1
.( است که غیر از خدا کسی نمی داند،و غیر از آن علومی است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است" ( 1
ممکن است بعضی از انسانها علم اجمالی به وضع جنین یا نزول باران و مانند آن پیدا کنند،اما علم تفصیلی و آگاهی بر
جزئیات این امور مخصوص ذات پاك خدا است،همانگونه که در مورد قیامت ما نیز علم اجمالی داریم،اما از جزئیات و
خصوصیات قیامت بی خبریم،و اگر در روایاتی آمده است که پیامبر یا امامان از بعضی از نوزادان،یا از پایان عمر بعضی از
افراد خبر دادند،مربوط به همان علم اجمالی است.
-3 راه دیگر براي جمع میان این دو گروه از آیات و روایات اینکه اسرار غیب در دو جا ثبت است:در"لوح محفوظ"(خزانه
مخصوص علم خداوند) که هیچگونه دگرگونی در آن رخ نمی دهد و هیچکس از آن آگاه نیست و "لوح محو و اثبات"که
علم به مقتضیات است نه علت تامه،و به همین دلیل قابل دگرگونی است و آنچه دیگران نمی دانند مربوط به همین قسمت
است.
لذا در حدیثی از امام صادق ع می خوانیم:
للّ علما لم یعلمه الا هو،و علما اعلمه ملائکته و رسله،فما اعلمه ملائکته و انبیاءه و رسله فنحن نعلمه "خداوند علمی دارد که
􀀀
ان ه
جز خودش نمی داند و علمی دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته،آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش
داده ما می دانیم" ( 2)از امام علی بن الحسین ع نیز نقل شده است که فرمود:
اللّ لحدثتکم بما کان و ما یکون الی یوم القیامه!فقلت له ایه آیه؟
􀀀
لو لا آیه فی کتاب ه
ص : 148
1) "نهج البلاغه"همان خطبه. -1
2) "بحار الانوار"جلد 26 صفحه 160 (حدیث 5)در این زمینه روایات متعدد دیگري در همین منبع نقل شده است. -2
ابِ :"اگر آیه اي در قرآن مجید نبود من از آنچه در گذشته اتفاق 􀀀 شاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِت 􀀀 ا یَ 􀀀 اللّ م
􀀀
اللّ : یَمْحُوا هُ
􀀀
فقال:قول ه
اللّ
􀀀
افتاده،و حوادثی که تا روز قیامت اتفاق می افتد،خبر می دادم،کسی عرض کرد کدام آیه؟فرمود:خداوند می فرماید یَمْحُوا هُ
شاءُ: "خدا هر چیزي را بخواهد محو می کند،و هر چیزي را بخواهد ثابت می دارد و ام الکتاب(لوح محفوظ)نزد او است" 􀀀 ا یَ 􀀀م
1)تقسیم بندي علوم مطابق این جمع بر اساس حتمی بودن و نبودن آن است و در جمع سابق بر اساس مقدار معلومات )
است(دقت کنید) 4-راه دیگر اینکه خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است،ولی انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل
بسیاري از اسرار غیب را ندانند،اما هنگامی که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم می دهد،و البته این اراده نیز با اذن و رضاي
خدا انجام می گیرد.
بنا بر این جمع،آیات و روایاتی که می گوید آنها نمی دانند اشاره به ندانستن فعلی است و آنها که می گوید می دانند اشاره
به امکان دانستن آن است.
این درست به آن می ماند که کسی نامه اي را به انسان بدهد که به دیگري برساند،در اینجا می توان گفت:او از محتواي نامه
اطلاعی ندارد،و در عین حال می تواند نامه را باز کند و با خبر شود گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده،در این صورت
می توان او را از یک نظر عالم به محتواي نامه دانست، و گاه به او اجازه نداده است.
شاهد این جمع روایاتی است که در کتاب کافی در بابی تحت عنوان ان الأئمه اذا شاؤا ان یعلموا علموا:"امامان هر گاه
بخواهند چیزي را بدانند به آنها تعلیم داده می شود"،از جمله در حدیثی از امام صادق ع می خوانیم:
اذا اراد
ص : 149
.( 1) "نور الثقلین"جلد 2 صفحه 512 (حدیث 160 -1
اللّ بذلک :هنگامی که امام اراده می کند چیزي را بداند خدا به او تعلیم می دهد" ( 1)این وجه جمع
􀀀
الامام ان یعلم شیئا اعلمه ه
بسیاري از مشکلات را در زمینه علم پیامبر ص و امام ع حل می کند،از جمله اینکه:چگونه آنها،آب یا غذایی را که مثلا
مسموم بود می خوردند،در حالی که جایز نیست انسان به کاري که موجب خطر براي او است اقدام کند،باید گفت در این
گونه موارد پیامبر ص یا امام ع اجازه نداشته اند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد.
همچنین گاه مصلحت ایجاب می کند پیامبر ص یا امام ع مطلبی را نداند، یا آزمایشی براي او صورت گیرد که موجب تکامل
او گردد،همانگونه که در داستان"لیله المبیت"آمده است که علی ع در بستر پیغمبر خوابید،در حالی که از خود آن حضرت
نقل شده است که نمی دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله می کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت
می برد؟ در اینجا مصلحت این است که امام ع از سرانجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهی تحقق یابد،و اگر امام ع می
دانست که در بستر پیامبر ص می خوابد و صبح سالم برمی خیزد چندان افتخاري محسوب نمی شد،و آنچه در آیات قرآن و
روایات در اهمیت این ایثارگري وارد شده است چندان موجه به نظر نمی رسید.
آري مساله علم ارادي پاسخی است براي تمام اینگونه اشکالات.
-5 راه جمع دیگري نیز براي روایات مختلف در علم غیب وجود دارد (هر چند این راه فقط در مورد قسمتی از این روایات
صادق است)و آن اینکه
ص : 150
1) کتاب"کافی"باب"ان الأئمه اذا شاؤا ان یعلموا علموا"(حدیث 3 روایات دیگري در همین باب نیز به این مضمون نقل -1
شده است.
مخاطبین در این روایات مختلف بودند،آنها که استعداد و آمادگی پذیرش مساله علم غیب را در باره امامان داشتند حق مطلب
به آنها گفته می شد،ولی در برابر افراد مخالف یا ضعیف و کم استعداد سخن به اندازه فهم شنونده مطرح می گشت.
مثلا در حدیثی می خوانیم که ابو بصیر و چند تن از یاران بزرگ امام صادق ع در مجلسی بودند امام غضبناك وارد مجلس
شد هنگامی که نشست در حضور جمع فرمود:
اللّ عز و جل،لقد هممت بضرب جاریتی فلانه،فهربت منی فما علمت فی
􀀀
یا عجبا لاقوام یزعمون انا نعلم الغیب!ما یعلم الغیب الا ه
اي بیوت الدار هی :"عجیب است که عده اي گمان می کنند ما علم غیب داریم،هیچکس جز خداوند متعال از غیب آگاه
.( نیست،من الان می خواستم کنیزم را تادیب کنم از دست من گریخت،ندانستم در کدامیک از اطاقهاي خانه است"!! ( 1
راوي حدیث می گوید:هنگامی که امام ع از مجلس برخاست من و بعضی دیگر از یاران حضرت وارد اندرون منزل شدیم و
گفتیم:فدایت شویم شما در باره کنیزتان چنین گفتی،در حالی که ما می دانیم شما علوم زیادي دارید و ما نامی از علم غیب
نمی بریم؟ امام ع سپس شرحی در این زمینه داد که مفهومش آگاهی او بر اسرار غیب بود.
واضح است که در آن مجلس افرادي بوده اند که آمادگی و استعداد لازم براي درك این معانی و معرفت مقام امام نداشتند.
باید توجه داشت که این طرق پنجگانه منافاتی با هم ندارند و همه آنها می تواند صادق باشد(دقت کنید).
***
ص : 151
. 1) "اصول کافی"جلد 1 باب نادر فیه ذکر الغیب حدیث 3 -1
-2 راه دیگري براي اثبات علم غیب پیشوایان
در اینجا دو راه دیگر براي اثبات این واقعیت که پیامبر ص و امامان معصوم ع اجمالا از اسرار غیب آگاه بودند وجود دارد.
نخست این که:می دانیم دایره ماموریت آنها محدود به مکان و زمان خاصی نبوده،بلکه رسالت پیامبر ص و امامت امامان ع
جهانی و جاودانی است، چگونه ممکن است کسی چنین ماموریت گسترده اي داشته باشد؟در حالی که هیچگونه آگاهی جز
بر زمان و محیط محدود خود نداشته باشد؟آیا کسی را که مثلا مامور امارت و استانداري بخش عظیمی از کشوري می کنند
می تواند از آن منطقه آگاهی نداشته باشد و در عین حال ماموریت خود را به خوبی انجام دهد؟!.
به تعبیر دیگر:پیامبر ص و امام ع در مدت حیات خود باید آن چنان احکام الهی را بیان و اجرا کند که جوابگوي نیازمندیهاي
همه انسانها در هر زمان و مکان باشد،و این ممکن نیست مگر اینکه لا اقل بخشی از اسرار غیب را بداند.
دیگر اینکه سه آیه در قرآن مجید است که اگر آنها را در کنار هم بچینیم مساله علم غیب و پیامبر ص و امامان ع از آن روشن
می شود،نخست اینکه قرآن در مورد کسی که تخت ملکه"سبا"را در یک چشم بر هم زدن نزد "سلیمان"آورد(یعنی آصف
ذا مِنْ 􀀀􀀀 الَ ه 􀀀 فَلَمّ رَآهُ مُسْتَقِ  را عِنْدَهُ ق
ا􀀀 طَر الْکِت أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ فُْکَ ابِ􀀀 الَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ 􀀀 بن برخیا)می گوید: ق
فَضْ لِ رَبِّی :"کسی که دانشی از کتاب داشت گفت من آن را پیش از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد،و هنگامی
.( که(سلیمان)آن را نزد خود مستقر دید گفت:این از فضل پروردگار من است"(نمل- 40
ص : 152
ابِ :"بگو کافی است براي گواه میان من و 􀀀 بِاللّ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِت
􀀀
ی هِ 􀀀 در آیه دیگر می خوانیم: قُلْ کَف
.( شما،خداوند،و کسی که علم کتاب نزد او است"(رعد 43
از سوي دیگر در احادیث متعددي که در کتب اهل سنت و شیعه نقل شده چنین می خوانیم که ابو سعید خدري می گوید از
ابِ "را سؤال کردم،فرمود:"او وصی برادرم سلیمان بن داود بود،گفتم:" وَ مَنْ 􀀀 رسول خدا ص معنی" اَلَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِت
.( ابِ "کیست؟فرمود:ذاك اخی علی بن ابی طالب! "او برادرم علی بن ابی طالب است" ( 1 􀀀 عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِت
ابِ "که در باره علی ع 􀀀 ابِ "که در مورد"آصف"آمده"علم جزئی" را می گوید،و" عِلْمُ الْکِت 􀀀 با توجه به اینکه" عِلْمٌ مِنَ الْکِت
آمده"علم کلی"را می گوید،تفاوت میان مقام علمی"آصف"و علی ع روشن می گردد.
اناً لِکُلِّ شَیْءٍ :"ما قرآن را بر تو نازل کردیم که بیانگر 􀀀 ابَ تِبْی 􀀀 ا عَلَیْکَ الْکِت 􀀀 از سوي سوم در آیه 89 سوره نحل می خوانیم: وَ نَزَّلْن
هر چیزي است".
روشن است کسی که عالم به اسرار چنین کتابی باشد،باید اسرار غیب را بداند،و این دلیلی است آشکار بر اینکه ممکن است
اللّ ،از اسرار غیب به فرمان خدا آگاه گردد.
􀀀
انسانی از اولیاء ه
در زمینه علم غیب ذیل آیه 50 و 59 سوره انعام(جلد 5 صفحه 245 و 268 ) و آیه 188 سوره اعراف(جلد 7 صفحه 46 )بحثهاي
دیگري داشته ایم.
***
ص : 153
281 و"نور الثقلین"جلد 2 صفحه 523 مراجعه شود. - 1) به جلد 3"احقاق الحق"صفحه 280 -1
-3 تحقیقی پیرامون آفرینش"جن"
"جن"چنان که از مفهوم لغوي این کلمه به دست می آید موجودي است ناپیدا که مشخصات زیادي در قرآن براي او ذکر
شده،از جمله اینکه:
ارِجٍ مِنْ 􀀀 -1 موجودي است که از شعله آتش آفریده شده،بر خلاف انسان که از خاك آفریده شده است،( وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ م
2-داراي علم و ادراك و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است (آیات مختلف سوره جن). ( ارٍ الرحمن- 15 􀀀ن
-3 داراي تکلیف و مسئولیت است(آیات سوره جن و سوره الرحمن).
.( ذلِکَ )(جن 11 􀀀 مِنّ دُونَ
ا􀀀 و الصّ الِح 􀀀 أَنّ مِنَّا وُنَ
􀀀
-4 گروهی از آنها مؤمن صالح و گروهی کافرند( وَ ا
.( کانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ) (جن 15 􀀀 اسِطُونَ فَ 􀀀 -5 آنها داراي حشر و نشر و معادند( وَ أَمَّا الْق
اعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ 􀀀 ا مَق 􀀀 کُنّ نَقْعُدُ مِنْه
ا􀀀 أَن ّ
􀀀
-6 آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگیري و استراق سمع داشتند،و بعدا ممنوع شدند( وَ ا
.( اباً رَصَداً )(جن 9 􀀀 یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِه
-7 آنها با بعضی انسانها ارتباط برقرار می کردند و با آگاهی محدودي که نسبت به بعضی از اسرار نهانی داشتند به اغواي
.( زادُوهُمْ رَهَقاً )(جن 6 􀀀 جالٍ مِنَ الْجِنِّ فَ 􀀀 جالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِ 􀀀 کانَ رِ 􀀀 انسانها می پرداختند( وَ أَنَّهُ
الَ 􀀀 -8 در میان آنها افرادي یافت می شوند که از قدرت زیادي برخوردارند، همانگونه که در میان انسانها نیز چنین است( ق
امِکَ )"یکی از گردنکشان جن به سلیمان گفت من تخت ملکه سبا را پیش 􀀀 عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَق
از آنکه از جاي برخیزي از سرزمین او به اینجا می آورم"!
ص : 154
.( (نمل 39
شاءُ مِنْ 􀀀 ا یَ 􀀀 -9 آنها قدرت بر انجام بعضی کارهاي مورد نیاز انسان دارند( وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ... یَعْمَلُونَ لَهُ م
وابِ ):"گروهی از جن پیش روي سلیمان به اذن پروردگار کار می کردند،و براي او 􀀀 انٍ کَ الْجَ 􀀀 ماثِیلَ وَ جِف 􀀀 حارِیبَ وَ تَ 􀀀 مَ
.(13- معبدها،تمثالها،و ظروف بزرگ غذا تهیه می کردند" (سبا 12
اهُ مِنْ قَبْلُ )(حجر 27 )و ویژگیهاي دیگر. 􀀀 -10 خلقت آنها در روي زمین قبل از خلقت انسانها بوده است( وَ الْجَانَّ خَلَقْن
بعلاوه از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آنها را"از ما بهتران"می
دانند،انسان نوعی است برتر از آنها،به دلیل اینکه تمام پیامبران الهی از انسانها برگزیده شدند،و آنها به پیامبر اسلام که از نوع
بشر بود ایمان آوردند،و از او تبعیت کردند،و اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم بر شیطان که بنا به تصریح قرآن آن روز
از (بزرگان)طایفه جن بود(کهف- 50 )دلیل بر فضیلت نوع انسان بر جن می باشد.
تا اینجا سخن از مطالبی بود که از قرآن مجید در باره این موجود ناپیدا استفاده می شود که خالی از هر گونه خرافه و مسائل
غیر علمی است،ولی می دانیم مردم عوام و ناآگاه خرافات زیادي در باره این موجود ساخته اند که با عقل و منطق جور نمی
آید،و به همین جهت یک چهره خرافی و غیر منطقی به این موجود داده که وقتی کلمه جن گفته می شود مشتی خرافات نیز با
آن تداعی می شود از جمله اینکه آنها را با اشکال غریب و عجیب و وحشتناك،و موجوداتی دم دار و سم دار!،موذي و پر
آزار،کینه توز و بد رفتار که ممکن است از ریختن یک ظرف آب داغ در یک نقطه خالی،خانه هایی را به آتش کشند!و
موهومات
ص : 155
دیگري از این قبیل.
در حالی که اگر موضوع وجود جن از این خرافات پیراسته شود،اصل مطلب کاملا قابل قبول است،چرا که هیچ دلیلی بر
انحصار موجودات زنده به آنچه ما می بینیم،نداریم،بلکه علماء و دانشمندان علوم طبیعی می گویند:موجوداتی را که انسان با
حواس خود می تواند درك کند،در برابر موجوداتی که با حواس قابل درك نیستند ناچیز است.
تا این اواخر که موجودات زنده ذره بینی کشف نشده بود،کسی باور نمی کرد که در یک قطره آب،یا یک قطره خون،هزاران
هزار موجود زنده باشد که انسان قدرت دید آنها را نداشته باشد.
و نیز دانشمندان می گویند:چشم ما رنگهاي محدودي را می بیند،و گوش ما امواج صوتی محدودي را می شنود،رنگها و
صداهایی که با چشم و گوش ما قابل درك نیست بسیار بیش از آن است که قابل درك است.
وقتی وضع جهان،چنین باشد چه جاي تعجب که انواع موجودات زنده اي در این عالم وجود داشته باشند که ما نتوانیم با
حواس خود آنها را درك کنیم، و وقتی فجر صادقی مانند پیامبر اسلام ص از آن خبر دهد چرا نپذیریم؟ به هر حال از یک سو
قرآن کلام ناطق صادق،خبر از وجود جن با ویژگیهایی که در بالا ذکر شد داده است،و از سوي دیگر هیچ دلیل عقلی بر نفی
آن وجود ندارد،بنا بر این باید آن را پذیرفت،و از توجیهات غلط و ناروا باید بر حذر بود همانگونه که از خرافات عوام در این
قسمت باید اجتناب کرد.
این نکته نیز قابل توجه است که جن گاهی بر یک مفهوم وسیعتر اطلاق می شود که انواع موجودات ناپیدا را شامل می
گردد،اعم از آنها که داراي عقل و درکند و آنها که عقل و درك ندارند،و حتی گروهی از حیواناتی که با چشم دیده می
شوند و معمولا در لانه ها پنهانند،نیز در این معنی وسیع وارد است.
ص : 156
شاهد این سخن روایتی است که از پیامبر ص نقل شده است که فرمود:
اللّ الجن خمسه اصناف:صنف کالریح فی الهواء،و صنف حیات و صنف عقارب،و صنف حشرات الارض،و صنف کبنی
􀀀
خلق ه
آدم علیهم الحساب و العقاب:
"خداوند جن را پنج صنف آفریده است:صنفی مانند باد در هوا(ناپیدا هستند) و صنفی به صورت مارها،و صنفی به صورت
.( عقربها،و صنفی حشرات زمین اند، و صنفی از آنها مانند انسانند که بر آنها حساب و عقاب است" ( 1
با توجه به این روایت و مفهوم گسترده آن،بسیاري از مشکلاتی که در روایات و داستانها در مورد جن گفته می شود،حل
خواهد شد.
مثلا در بعضی از روایات از امیر مؤمنان علی ع می خوانیم که فرمود:
لا تشرب الماء من ثلمه الاناء و لا من عروته فان الشیطان یقعد علی العروه و الثلمه: "از قسمت شکسته ظرف و طرف دستگیره
.( آن آب نخورید زیرا شیطان،روي دستگیره،و قسمت شکسته می نشیند" ( 2
با توجه به اینکه"شیطان"از"جن"است،و با توجه به اینکه جاي شکسته ظرف،و همچنین دسته آن محل اجتماع انواع میکربها
است،بعید به نظر نمی رسد که"جن و شیطان"به"مفهوم عام"اینگونه موجودات را نیز شامل شود هر چند معنی خاصی دارد
که به موجودي است که داراي فهم و شعور و مسئولیت و تکلیف است.
.( و روایات در این زمینه فراوان است ( 3
***
ص : 157
1) "سفینه البحار"جلد اول صفحه 186 (ماده جن). -1
. 2) کتاب"کافی"جلد 6 صفحه 385 کتاب الاشربه باب الاوانی حدیث 5 -2
3) در جلد اول کتاب"اولین دانشگاه و آخرین پیامبر"حدود بیست و سه روایت در این زمینه جمع آوري شده است. -3
پروردگارا!در آن روز که جن و انس در دادگاه عدل تو حاضر می شوند و بدکاران همگی از کرده خود پشیمانند ما را در
سایه لطفت قرار ده.
خداوندا!دامنه ملک تو وسیع و گسترده است و معلومات و معرفت ما محدود ما را از لغزشها و خطاها و داوري به غیر حق
مصون و محفوظ دار.
بار الها!مقام پیامبرت آن قدر والا است که دعوت او را علاوه بر انسانها پریان نیز اجابت کردند ما را در زمره مؤمنان به دعوت
او قرار ده.
1365\7\4 آمین یا رب العالمین پایان سوره جن روز جمعه 21 محرم الحرام 1407
ص : 158