گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد بیست و پنجم
74 ) سوره مدثر این سوره در مکه نازل شده و داراي 56 آیه می باشد )
اشاره
تاریخ شروع 2 صفر 1407
ص : 203
ص : 204
محتواي سوره"مدثر"
شکی نیست که این سوره از سورهایی است که در مکه نازل شده،اما در این مساله گفتگو است که آیا اولین سوره اي است
که بر پیامبر ص نازل شد، و یا بعد از سوره"اقرأ"نازل گردیده است؟ ولی دقت در محتواي سوره"اقرأ"و سوره"مدثر"نشان
می دهد که"اقرأ" در آغاز دعوت بوده،و سوره"مدثر"مربوط به زمانی است که پیامبر ص مامور به دعوت آشکار شد،و
دوران دعوت پنهانی پایان گرفت،لذا بعضی گفته اند سوره"اقرأ"اولین سوره اي است که در آغاز بعثت نازل شده،و
سوره"مدثر" نخستین سوره بعد از دعوت آشکار است،و این جمع خوبی به نظر می رسد.
به هر حال طبیعت سوره هاي مکی که دعوت به مبدأ و معاد و مبارزه با شرك، و انذار و تهدید مخالفان به عذاب الهی است
در این سوره کاملا منعکس است.
بحثهاي این سوره رویهمرفته بر هفت محور دور می زند:
-1 دعوت پیامبر ص به قیام و انذار و ابلاغ آشکار و صبر و استقامت در این طریق،و تحصیل آمادگیهاي لازم براي این کار.
-2 اشاره به رستاخیز،و صفات دوزخیان،همانها که به مقابله با قرآن برخاسته،و به استهزاي حق پرداختند.
-3 قسمتی از ویژگیهاي دوزخ توأم با انذار کافران.
-4 تاکید بر امر رستاخیز از طریق سوگندهاي مکرر.
-5 ارتباط سرنوشت هر انسانی با اعمال او،و نفی هر گونه افکار غیر منطقی در این زمینه.
ص : 205
-6 قسمتی از ویژگیهاي بهشتیان و دوزخیان و سرنوشت هر کدام از آنها.
-7 چگونگی فرار افراد جاهل و بیخبر و مغرور و خود خواه از حق.
***
فضیلت تلاوت سوره
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام ص آمده است: من قرأ سوره المدثر اعطی من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق
بمحمد(ص)و کذب به بمکه : "هر کس سوره مدثر را بخواند به تعداد هر یک از کسانی که پیامبر اسلام ص را در مکه
تصدیق یا تکذیب کردند به او ده حسنه داده می شود" 1. و در حدیث دیگري از امام باقر ع آمده است: من قرأ فی الفریضه
اللّ ان یجعله مع محمد(ص)فی درجته،و لا یدرکه فی حیاه الدنیا شقاء ابدا :"کسی که سوره مدثر
􀀀
سوره المدثر کان حقا علی ه
را در نماز فریضه بخواند بر خداوند حق است که او را همراه پیامبر ص و در جوار،و درجه او قرار دهد،و در زندگی دنیا
بدبختی و رنج دامنش را هرگز نگیرد" 2. بدیهی است چنین نتائج عظیمی تنها بر خواندن الفاظ سوره مترتب نخواهد شد،بلکه
باید محتواي سوره را نیز در نظر گرفت و مو به مو اجرا کرد.
ص : 206
سوره مدثر
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 1 تا 10
اشاره
لا􀀀 ابَکَ فَطَهِّرْ ( 4) وَ اَلرُّجْزَ فَاهْجُرْ ( 5) وَ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلْمُدَّثِّرُ ( 1) قُمْ فَأَنْذِرْ ( 2) وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ ( 3) وَ ثِی 􀀀ی;lt;br/gt منِ اَلرَّحِیمِ 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( کافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ ( 10 􀀀 ذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ ( 9) عَلَی اَلْ 􀀀 اَلنّ ( 8) فَ
اقُورِ 􀀀 نُقِر فِی فَإِذ ا􀀀 فَاص ( 7) تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ ( 6) وَ لِرَبِّکَ بِْرْ
ص : 207
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده بخشایگر 1-اي در بستر خواب آرمیده! 2-برخیز و انذار کن(و عالمیان را بیم ده).
-3 و پروردگارت را بزرگ بشمار.
-4 و لباست را پاك کن.
-5 و از پلیدیها بپرهیز.
-6 و منت مگذار،و فزونی مطلب.
-7 و به خاطر پروردگارت شکیبایی کن.
-8 هنگامی که در صور دمیده شود.
-9 آن روز روز سختی است.
-10 و براي کافران آسان نیست.
تفسیر:
برخیز و جهانیان را انذار کن!
بدون شک مخاطب در این آیات شخص پیامبر ص است،هر چند تصریحی به این عنوان در آن نشده،ولی قرائن موجود در
این آیات بیانگر این واقعیت است.
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ ). ***"برخیز و انذار کن و 􀀀 نخست می فرماید:"اي در بستر خواب آرمیده،و جامه خواب به سر کشیده"! ( ی
عالمیان را بیم ده" (قُمْ فَأَنْذِرْ ).
که وقت خواب و استراحت گذشته،و زمان قیام و تبلیغ فرا رسیده است.
تکیه بر خصوص"انذار"با اینکه پیامبر ص هم"بشیر"است و هم
ص : 208
"نذیر"به خاطر آن است که"انذار"مخصوصا در آغاز کار تاثیر عمیقتري در بیدار کردن ارواح خفته دارد.
در اینکه چرا پیامبر ص در بستر آرمیده بود که این خطاب او را دعوت به قیام کرد مفسران احتمالات زیادي داده اند:
-1 مشرکان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند،و سران آنها مانند ابو جهل، و ابو سفیان،و ولید بن مغیره،و نضر بن
حارث،و...به مشورت پرداختند که در برابر سؤالات مردمی که از خارج به مکه می آیند،و جسته گریخته مطالبی در باره ظهور
پیامبر اسلام ص شنیده اند چه بگویند؟ اگر هر کدام بخواهند جواب جداگانه اي بدهند،یکی کاهنش خواند، و دیگري
مجنون،و دیگري ساحر،این تشتت آراء اثر منفی خواهد گذاشت، باید با وحدت کلمه به مبارزه تبلیغاتی بر ضد پیامبر ص بر
خیزند!بعد از گفتگو به اینجا رسیدند که بهتر از همه این است که بگویند"ساحر"است زیرا یکی از آثار پدیده"سحر"جدایی
افکندن میان دو همسر،و پدر و فرزند است،و پیامبر با عرضه آئین اسلام چنین کاري را انجام داده بود! این سخن به گوش
پیامبر ص رسیده سخت ناراحت شده و بیمار گونه، غمگین به خانه آمد و در بستر آرمید که آیات فوق نازل شده و او را
دعوت به قیام و مبارزه کرد.
اللّ "از پیامبر ص نقل شده که فرمود:من
􀀀
-2 این آیات از نخستین آیاتی بود که بر پیامبر اکرم ص نازل شد،زیرا از"جابر بن عبد ه
بر کوه حرا بودم که صدایی برخاست گفت اي محمد!"تو رسول خدایی"!به راست و چپ نگاه کردم چیزي ندیدم،به بالاي
سر نگاه کردم،فرشته اي را بر عرش در میان آسمان و زمین دیدم،ترسیدم،و به سوي خدیجه بازگشتم،و گفتم:مرا بپوشانید مرا
بپوشانید،و آب سرد بر من بریزید،در این هنگام بود که جبرئیل نازل شد
ص : 209
ا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ "را آورد. 􀀀 و" ی
ولی با توجه به اینکه آیات سوره بیانگر دعوت آشکار است مسلم می شود که این آیات حد اقل بعد از سه سال دعوت پنهانی
نازل شده،و این با آنچه در روایت فوق آمده است سازگار نیست،مگر اینکه گفته شود چند آیه آغاز این سوره در آغاز
دعوت نازل شده،و آیات بعد مربوط به چند سال بعد است! 3-پیامبر ص در حال خواب بود و جامه بر خود افکنده
بود،جبرئیل نازل شد و او را بیدار کرد و این آیات را بر او خواند که بر خیز و بستر و خواب را کنار بگذار و به انجام رسالت
پرداز.
-4 منظور از پوشیدن جامه،جامه ظاهري نیست بلکه لباس نبوت و رسالت است،همانطور که در باره پرهیزگاري"لباس
تقوي"گفته شده است.
-5 منظور از"مدثر"کسی است که در گوشه عزلت قرار گرفته،و در انزوا و تنهایی به سر می برند،بنا بر این آیه می گوید از
.( انزوا و عزلت به در آي، و به انذار خلق و هدایت بندگان خدا پرداز ( 1
تفسیر اول از همه این تفسیرهاي پنجگانه مناسبتر به نظر می رسد.
قابل توجه اینکه جمله"فانذر"(انذار کن)بیان نمی کند در باره چه چیز؟و چه موضوع؟انذار کند،و این در حقیقت براي بیان
عمومیت است،یعنی در باره بت پرستی و شرك و کفر و ظلم و بیدارگري و فساد،در باره عذاب الهی و حساب محشر و...به
مردم هشدار ده(و به اصطلاح حذف متعلق دلالت بر عموم دارد)در ضمن هم شامل عذاب دنیا می شود و هم عذاب آخرت و
هم نتائج سوء
ص : 210
1) فخر رازي این تفسیرهاي پنجگانه را به اضافه بعضی از احتمالات دیگر در تفسیر کبیر خود آورده است،و بعضی دیگر -1
.(190- از مفسران از او اقتباس کرده اند(تفسیر فخر رازي جلد 30 صفحه 189
اعمال انسان که دامنگیر او خواهد شد. ***و به دنبال دعوت به قیام و انذار پنج دستور مهم به پیامبر اسلام ص می دهد که
سرمشقی است براي دیگران،و نخستین دستور در باره توحید است، می فرماید:"تنها پروردگارت را بزرگ بشمار"( وَ رَبَّکَ
.( فَکَبِّرْ ) ( 1
همان خدایی که مالک و مربی تو است،و هر چه داري از او داري.
غیر او را در بوته فراموشی بیفکن،و خط سرخ بر تمام معبودهاي دروغین درکش،و هر گونه آثار شرك و بت پرستی را محو
کن.
تکیه روي کلمه"رب"و مقدم داشتن آن بر"کبر"که دلیل بر انحصار است،مساله توحید را با ذکر دلیل در این عبارت کوتاه
مطرح می کند،چه جالب و پر محتوا است،تعبیرات قرآن که در یک عبارت کوتاه اینهمه معنی بیان شده است.
اللّ اکبر"یکی از مصداقهاي آن است که در روایات نیز به
􀀀
اللّ اکبر"نیست،هر چند گفتن" ه
􀀀
منظور از جمله"فکبر"تنها گفتن" ه
آن اشاره شده،بلکه منظور این است که خداي خود را بزرگ بشمار،هم از نظر اعتقاد،هم عمل،و هم در سخن و او را متصف
به اوصاف جمال و منزه از هر گونه نقص و عیب بدان،بلکه او را از اینکه در توصیف بگنجد برتر بدان،همانگونه که در
اللّ اکبر"این است که خدا برتر از آن است که توصیف شود،و در فکر انسان
􀀀
روایات اهل بیت ع آمده است که معنی" ه
بگنجد،بنا بر این"تکبیر"مفهومی گسترده تر از"تسبیح"
ص : 211
1) "فا"در"فکبر"به عقیده بعضی"زائده"و براي تاکید است،و به عقیده جمعی براي افاده معنی"شرط"است،و معنی جمله -1
چنین است:هر جریان و حادثه اي واقع شود بزرگداشت خدا را فراموش مکن(در باره آیات بعد نیز همین گفتگو است).
دارد که فقط تنزیه از هر گونه عیب و نقص را شامل می شود. ***و به دنبال مساله توحید دومین دستور را درباره پاکیزگی از
ابَکَ فَطَهِّرْ ). 􀀀 آلودگیها داده،می افزاید"و لباست را پاك کن"( وَ ثِی
تعبیر به"لباس"ممکن است کنایه از عمل انسان باشد چرا که اعمال هر کس به منزله لباس او است،و ظاهر او بیانگر باطن او
است.
بعضی نیز گفته اند منظور از لباس در اینجا قلب و روح و جان است،یعنی قلبت را از هر گونه آلودگی پاك کن،جایی که باید
لباس تطهیر شود صاحب لباس اولویت دارد.
بعضی نیز آن را به همان لباس ظاهر تفسیر کرده اند چرا که پاکیزگی لباس ظاهر از مهمترین نشانه هاي شخصیت،و تربیت و
فرهنگ انسان است،مخصوصا در عصر جاهلیت کمتر از آلودگیها اجتناب می نمودند و لباسهایی بسیار آلوده
داشتند،مخصوصا معمول بود(همانگونه که در میان گرفتاران جاهلیت عصر اخیر نیز معمول است)دامان لباس را بسیار بلند می
کردند،به گونه اي که روي زمین می کشید،و آلوده می شد،و اینکه در بعضی از روایات از امام صادق ع نقل شده که
فرمود:معنی آیه این است"ثیابک فقصر"(لباست را کوتاه کن) ( 1)نیز ناظر به همین معنی است.
بعضی نیز آن را به همسران تفسیر کرده اند،چرا که قرآن می گوید:
اسٌ􀀀 شما لباس همسران خود هستید،و آنها را نیز لباس شما(چرا که حفظ آبروي یکدیگر می کنید،و زینت یکدیگرید هُنَّ لِب
.( اسٌ لَهُنَّ (بقره آیه 187 􀀀 لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِب
ص : 212
. 1) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 385 -1
جمع میان این معانی نیز ممکن است.
در حقیقت آیه اشاره به این نکته نیز دارد که رهبران الهی هنگامی می توانند نفوذ کلمه داشته باشند که دامانشان از هر گونه
آلودگی پاك باشد و تقوي و پرهیزکاریشان از هر نظر مسلم گردد،و لذا به دنبال فرمان قیام و انذار، فرمان پاکدامنی می دهد.
*** در سومین دستور می فرماید:از پلیدیها و آنچه موجب عذاب الهی است بپرهیز"( وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ ).
گسترش مفهوم رجز(پلیدي)سبب شده است که تفسیرهاي گوناگونی براي آن ذکر کنند.
گاه آن را به بتها،و گاه به هر گونه معصیت،و گاه به اخلاق زشت و ناپسند و گاه به حب دنیا که سرآغاز هر خطیئه و گناه
است،و گاه به عذاب الهی که نتیجه شرك و معصیت است و گاه به معنی هر چیزي که انسان را از خدا غافل می کند،تفسیر
کرده اند.
نکته اصلی این است که"رجز"در اصل به معنی اضطراب و تزلزل است ( 1)و سپس به هر گونه گناه شرك،بت پرستی،وسوسه
هاي شیطانی،اخلاق ذمیمه و عذاب الهی که مایه اضطراب انسان می گردد و او را از مسیر صحیح منحرف می کند،اطلاق
شده است.
در حالی که بعضی معنی این لغت را"عذاب"می دانند، ( 2)و از آنجا که شرك و گناه و اخلاق سوء و حب دنیا جلب عذاب
الهی می کند به آنها نیز"رجز"
ص : 213
1) "مفردات"راغب. -1
2) "المیزان"و"فی ظلال القرآن"(ذیل آیات مورد بحث). -2
اطلاق شده است.این نیز لازم به یاد آوري است که در قرآن مجید واژه "رجز"(بر وزن شرك)غالبا به معنی عذاب آمده است
.(1)
.( بعضی نیز معتقدند که"رجز"و"رجس"که به معنی"پلیدي"است مرادف است ( 2
این معانی سه گانه گرچه با هم متفاوتند،ولی در عین حال ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند،و به هر حال آیه مفهوم جامعی
دارد که هر گونه انحراف و عمل زشت و پلید،و هر کاري را که موجب خشم و عذاب الهی در دنیا و آخرت می گردد شامل
می شود.
مسلم است پیامبر اسلام ص حتی قبل از نبوت از این امور پرهیز و هجران داشت،و تاریخ زندگی او که دوست و دشمن به آن
اللّ ،و نیز به عنوان یک الگو و
􀀀
معترفند نیز گواه بر این معنی است،ولی در اینجا به عنوان یک اصل اساسی در مسیر دعوت الی ه
لا تَمْنُنْ 􀀀 اسوه براي همگان،روي آن تکیه شده است. ***و در چهارمین دستور می فرماید:"منت مگذار و فزونی مطلب"( وَ
.( تَسْتَکْثِرُ ) ( 3
در اینکه نهی از منت و فزونی طلبیدن در چه مواردي است باز در اینجا
ص : 214
1) به آیات 134 و 135 اعراف و 5 سبا و 11 جاثیه و 59 بقره و 162 اعراف و 34 عنکبوت مراجعه شود. -1
.( 2) در تفسیر فخر رازي این معنی به صورت یک احتمال ذکر شده(جلد 30 صفحه 193 -2
3) توجه داشته باشید که"تستکثر"در اینجا حال است نه جواب نهی(زیرا به صورت مرفوع آمده است)بنا بر این مفهوم آیه -3
چنین می شود"منت مگذار در حالی که فزونی می طلبی و یا عملت را بزرگ می شمري".
مفهوم آیه کلی و گسترده است،و هر گونه منت گذاردن بر خالق و خلق را شامل می شود،نه بر پروردگارت منت بگذار که
براي او جهاد و تلاش می کنی،چرا که او بر تو منت گذارده که این مقام منیع را به تو ارزانی داشته است.
همچنین عبادت و اطاعت و اعمال صالحت را بسیار مشمر،بلکه همیشه خود را در سرحد"قصور"و"تقصیر"بدان،و عبادت را
یک نوع توفیق بزرگ الهی براي خودت بشمار.
به تعبیر دیگر نباید قیام و انذار تو،و نشر توحید و بیان عظمت پروردگار، و تطهیر ثیاب،و پرهیز از هر گونه گناه را مایه منت بر
خداوند بشمري،یا آنها را بزرگ بدانی بلکه باید اینها را هدایاي گرانبهایی از سوي پروردگارت بدانی و به خاطر آن ممنون
باشی،و آن چنان در عشق و محبت او غرق شوي که این کارهاي مهم را بسیار ناچیز حساب کنی.
و نیز اگر خدمتی به خلق می کنی چه در جهات معنوي باشد مانند تبلیغ و هدایت و چه در جهات مادي مانند انفاق و
بخشش،هیچکدام را نباید با منت یا انتظار جبران،آن هم جبرانی فزونتر توأم نمایی چرا که منت،اعمال نیک را باطل و بی اثر
.( ي (بقره: 264 􀀀 اتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذ 􀀀 لا تُبْطِلُوا صَدَق 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 می کند ی
"لا تمنن"از ماده"منت"در اینگونه موارد به معنی سخن و گفتاري است که بیانگر اهمیت نعمتی است که انسان به دیگري
داده است،و از اینجا رابطه آن با مساله"استکثار"(طلب فزونی)روشن می شود،چرا که اگر انسان خدمتش را ناچیز بشمرد
انتظار پاداشی ندارد،تا چه رسد به اینکه فزونی بطلبد، و به این ترتیب منت گذاردن همیشه سرچشمه"استکثار"است،عملی که
ارزش نعمت را به کلی از بین می برد.
ص : 215
و اینکه در بعضی از روایات آمده است که معنی آیه این است لا تعط تلتمس اکثر منها"چیزي را به دیگري عطا مکن که
انتظار بیشتر از آن را داشته باشی" ( 1)در حقیقت بیان یکی از شاخه هاي مفهوم کلی آیه شریفه است.
للّ "کار
􀀀
همانگونه که در حدیث دیگري آمده است که امام صادق ع در تفسیر این آیه فرمود:لا تستکثر ما عملت من خیر ه
نیکی را که براي خدا انجام می دهی هرگز زیاد مشمر" ( 2)این هم شاخه دیگري از آن مفهوم کلی است. ***در آیه بعد به
آخرین دستور در این زمینه اشاره کرده،می گوید:"و به خاطر پروردگارت صبر و شکیبایی پیشه کن"( وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ ).
باز در اینجا با مفهوم گسترده اي از"صبر و استقامت و شکیبایی برخورد می کنیم که همه چیز را شامل می شود.
یعنی در طریق اداي این رسالت بزرگ شکیبایی کن،و در برابر آزار مشرکان و دشمنان جاهل و نادان صابر باش،در طریق
عبودیت اطاعت فرمان خدا استقامت نما، و در جهاد با نفس و در میدان جهاد با دشمن شکیبا باش.
مسلم است که صبر و شکیبایی اساس و ضامن اجراي همه برنامه هاي گذشته است،اصولا مهمترین سرمایه راه تبلیغ و هدایت
همین صبر و شکیبایی است،و لذا بارها در قرآن مجید روي آن تکیه شده است،و به همین دلیل در گفتار امیر مؤمنان علی ع
.( می خوانیم(الصبر من الایمان کالرأس من الجسد):"صبر و استقامت در برابر ایمان همچون سر است در برابر تن"! ( 3
و نیز به همین دلیل یکی از مهمترین برنامه هاي انبیاء و مردان خدا همین
ص : 216
. 1 و 2) "نور الثقلین"جلد 5 صفحه 454 و"تفسیر برهان"جلد 4 صفحه 400 -1
. 3) "نهج البلاغه"-کلمات قصار 82 -2
-3
برنامه صبر و استقامت بوده است،هر قدر حوادث سختر و سنگینتر بر آنها فرو می ریخت شکیبایی آنها بیشتر می شد.
در حدیثی از پیغمبر اسلام ص می خوانیم:که در مورد اجر صابران می گوید:
اللّ تعالی:اذا و جهت الی عبد من عبیدي مصیبه فی بدنه او ماله او ولده،ثم استقبل ذلک بصبر جمیل،استحییت منه یوم
􀀀
قال ه
القیامه ان انصب له میزانا او انشر له دیوانا :"خداوند می فرماید هنگامی که مصیبتی متوجه یکی از بندگانم در بدن یا مال یا
فرزندش می کنم،و او با صبر جمیل با آن مقابله می کند حیا می کنم که در قیامت میزان سنجش اعمال براي او نصب کنم،و
.( یا نامه عمل او را بگشایم"! ( 1
*** در تعقیب دستوري که در زمینه قیام و انذار در آیات قبل آمده،در آیات مورد بحث انذار را با بیانی بسیار مؤکد و رسا
شروع می کند،و می فرماید:
النّ ).
اقُورِ 􀀀 نُقِر فِی فَإِذ ا􀀀 "هنگامی که در صور دمیده می شود"(
.( ذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ ) ( 2 􀀀 *** "آن روز روز سختی است"( فَ
کافِرِینَ غَیْرُ یَسِیرٍ ). 􀀀 *** "روزي است بسیار پرمشقت که براي کافران آسان نیست"( عَلَی الْ
ص : 217
. 1) تفسیر"روح المعانی"جلد 29 صفحه 120 -1
2) در ترکیب این جمله احتمالات متعددي داده شده که از همه بهتر چیزي است که در کتاب"البیان فی غریب اعراب -2
القرآن"آمده که می گوید"ذلک"مبتدا و"یومئذ"بدل و"یوم عسیر"خبر آن است.
قابل توجه اینکه"ناقور"در اصل از ماده"نقر"به معنی کوبیدنی است که منتهی به سوراخ کردن شود،و"منقار"پرندگان که
وسیله کوبیدن و سوراخ کردن اشیاء است نیز از همین معنی گرفته شده،به همین جهت به شیپوري که صداي آن گویی گوش
انسان را سوراخ می کند و در مغز فرو می رود"ناقور" گفته می شود.
از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که در پایان دنیا و آغاز رستاخیز دو بار در صور دمیده می شود،یعنی دو صداي فوق
العاده وحشت انگیز و تکان دهنده که اولی صداي مرگ است،و دومی صداي بیداري و حیات است سراسر جهان را فرا می
گیرد،که از آن تعبیر به"نفخه صور اول"و"نفخه صور دوم"می شود، و آیه مورد بحث اشاره به"نفخه دوم"است که رستاخیز
با آن بر پا می گردد، و روز سخت و سنگینی بر کافران است.
در باره"صور"و"نفخه صور"بحث مشروحی ذیل آیه 68 سوره زمر (جلد 9 صفحه 534 تا 542 )داشته ایم.
به هر حال آیات فوق بیانگر این واقعیت است که در نفخه رستاخیز مشکلات کافران یکی بعد از دیگري نمایان می
گردد،روزي است بسیار دردناك و مصیبت بار و طاقت فرسا که نیرومندترین انسانها را به زانو در می آورد.
***
ص : 218
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 11 تا 17
اشاره
الًا مَمْدُوداً ( 12 ) وَ بَنِینَ شُهُوداً ( 13 ) وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً ( 14 ) ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ 􀀀 ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً ( 11 ) وَ جَعَلْتُ لَهُ م
( ا عَنِیداً ( 16 ) سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ( 17 􀀀 اتِن 􀀀 کانَ لِآی 􀀀 کَلّا إِنَّهُ
􀀀
(15)
ترجمه:
-11 مرا با کسی که او را تنها آفریدم واگذار! 12 -همان کس که براي او مال گسترده اي قرار دادم.
-13 و فرزندانی که همواره نزد او(و در خدمت او)هستند.
-14 و وسائل زندگی را از هر نظر براي وي فراهم ساختم.
-15 باز هم طمع دارد که بر او بیفزایم! 16 -هرگز چنین نخواهد شد،چرا که او نسبت به آیات ما دشمنی می ورزد.
-17 به زودي او را مجبور می کنم که از قله زندگی بالا رود(سپس او را به زیر می افکنم).
ص : 219
شان نزول:
براي این آیات دو شان نزول ذکر شده است:
-1 قریش در"دار الندوه"(مرکزي در نزدیکی مسجد الحرام که براي شور در مسائل مهم در آن جمع می شدند)اجتماع
کردند،"ولید"(مرد معروف و سرشناس مکه که مشرکان به عقل و درایت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت می
پرداختند)رو به آنها کرده گفت:شما مردمی هستید داراي نسب والا،و عقل و خرد،و عرب از هر سو به سراغ شما می
آیند(براي زیارت خانه کعبه و غیر آن)و پاسخهاي مختلفی از شما می شنوند حرف خود را یکی کنید.
سپس رو به آنها کرده گفت:شما در باره این مرد(اشاره به پیغمبر اکرم) چه می گوئید؟گفتند می گوئیم"شاعر"است!ولید
چهره درهم کشید و گفت ما شعر بسیار شنیده ایم،اما سخن او شباهتی به شعر ندارد،گفتند:می گوئیم "کاهن"است،گفت
هنگامی که نزد او می روید سخنانی را که کاهنان(به شکل اخبار غیبی)می گویند در او نمی یابید،گفتند می
گوئیم"دیوانه"است،گفت وقتی به سراغ او می روید هیچ اثري از جنون در او نخواهید یافت.
گفتند،می گوئیم"ساحر"است گفت ساحر به چه معنی؟گفتند کسی که میان دشمنان و میان دوستان ایجاد دشمنی می
کند،گفت بلی او"ساحر" است و چنین می کند!(زیرا بعضی از آنها مسلمان می شوند و راه خود را از دیگران جدا می
سازند).
سپس از"دار الندوه"خارج شدند در حالی که هر کدام پیغمبر اکرم ص را ملاقات می کرد می گفت:اي ساحر!اي ساحر!
ص : 220
این مطلب بر پیامبر گران آمد خداوند آیات آغاز این سوره و آیات فوق را(تا آیه 25 )نازل فرمود(و پیامبرش را دلداري داد).
-2 بعضی نیز گفته اند:هنگامی که آیات سوره الم سجده(سوره غافر) نازل شد پیامبر ص در مسجد الحرام(به نماز)ایستاده بود
و"ولید بن مغیره" نزدیک حضرت بود و تلاوت او را می شنید،هنگامی که پیامبر ص متوجه این معنی شد تلاوت این آیات را
تکرار کرد.
"ولید"به مجلس قومش-طائفه بنی مخزوم-آمد و گفت:به خدا سوگند کلامی الان از محمد ص شنیدم که نه شبیه سخن
انسانهاست،و نه سخن جن، و ان له لحلاوه و ان علیه لطلاوه و ان اعلاه لمثمر،و ان اسفله لمغدق،و انه لیعلو و ما یعلی!:گفتار او
شیرینی خاصی دارد،و زیبایی و طراوت مخصوصی، شاخه هایش پرمیوه،و ریشه هایش قوي و نیرومند،سخنی است که از هر
سخن دیگر برتر می رود و هیچ سخنی بر آن برتري نمی یابد"! این را گفت و به منزلش بازگشت قریش به یکدیگر گفتند:به
خدا سوگند او دلباخته آئین محمد شده،و از آئین ما بیرون رفته،و تمام قریش را منحرف خواهد کرد،و آنها به ولید"ریحانه
قریش"(گل سرسبد قبیله قریش) می گفتند.
ابو جهل گفت من چاره این کار را می کنم،حرکت کرد و آمد و با چهره اي غمگین کنار ولید نشست.
"ولید"گفت:چرا غمگینی،فرزند برادرم؟!گفت:قریش بر تو با این سن و سال عیب می نهند،و گمان می کنند که تو سخن
محمد را زینت بخشیدي، او همراه ابو جهل برخاست و به مجلس قوم در آمد،و گفت:شما گمان می کنید محمد دیوانه
است؟آیا هرگز آثار جنون بر او دیده اید؟گفتند:نه
ص : 221
گفت:فکر می کنید او کاهن است؟آیا هرگز آثار کهانت بر او دیده اید؟ گفتند:نه.
گفت:تصور می کنید او شاعر است؟آیا هرگز دیده اید لب به شعر بگشاید؟ گفتند:نه.
گفت:پس فکر می کنید او دروغگو است؟آیا هرگز سابقه دروغی در باره او دارید؟گفتند:نه،او نزد ما همیشه به عنوان"صادق
امین"قبل از ادعاي نبوتش شناخته شده.
در اینجا قریش به"ولید"گفتند:پس به عقیده تو در باره او چه بگوئیم؟ ولید فکر کرد و نگاهی نمود،و چهره درهم کشید و
گفت:او فقط مرد ساحري است،مگر ندیده اید میان مرد و خانواده و فرزندان و دوستانش جدایی می اندازد؟ (گروهی به او
ایمان می آوردند و از خانواده خود جدا می شوند).
.( بنا بر این او ساحر است و آنچه می گوید سحري است جالب! ( 1
***
تفسیر:
"ولید"آن ثروتمند مغرور حق نشناس!
در تعقیب آیات گذشته که کافران را به طور جمعی مورد انذار قرار می داد،آیات مورد بحث بالخصوص روي بعضی از افراد
آنها که مؤثرتر بودند انگشت گذارده و با تعبیراتی گویا و رسا و کوبنده او را زیر رگبار شدیدترین
ص : 222
1) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 386 -این شان نزول را بسیاري از مفسران مانند"قرطبی"و"مراغی"و"فخر رازي"و"فی -1
ظلال القرآن"و"المیزان"و غیر آنها(با تفاوتهایی)نقل کرده اند.
انذارها می گیرد.
نخست می گوید:"مرا با کسی که تنها آفریدم واگذار"( ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً )این آیه و آیات بعد چنان که در شان
نزول گفتیم در مورد ولید بن مغیره مخزومی یکی از سران معروف قریش نازل شده است.
تعبیر به"وحیدا"(تنها)ممکن است توصیفی براي خالق باشد،و یا براي مخلوق،در صورت اول نیز دو احتمال وجود دارد:نخست
اینکه مرا با او تنها بگذار که خودم او را کیفر شدید دهم،یا اینکه من تنها خودم او را آفریدم و اینهمه نعمتها به او بخشیدم،اما
او نمک نشناسی کرد و در صورت دوم نیز دو احتمال وجود دارد:ممکن است اشاره به این باشد که او در شکم مادر،و به
هنگام تولد،تک و تنها بود،نه اموالی داشت و نه فرزندانی،و اینها را همه بعدا به او بخشیدم یا اشاره به اینکه او خودش
را"وحید"(شخص منحصر به فرد در میان عرب)می نامید،و مشهور است که می گفت انا الوحید ابن الوحید،لیس لی فی
العرب نظیر،و لا لابی نظیر!"من منحصر به فرد و فرزند منحصر به فردم! در عرب نه نظیري براي من وجود دارد و نه براي
پدرم"! ( 1)این مطلب به عنوان استهزا در آیه تکرار شده است.
ولی از میان همه این تفسیرهاي چهار گانه تفسیر اول از همه مناسبتر است ***
ص : 223
1) تفسیر"فخر رازي"و"کشاف"و"مراغی"و"قرطبی"ذیل آیات مورد بحث، از بعضی از روایات نیز استفاده می شود - 1
که"وحید"به معنی بی پدر و فرزند نامشروع است، ولی در این روایت قرینه اي وجود ندارد که تفسیر آیه فوق باشد،بعلاوه با
دقت روشن می شود که این معنی متناسب با آیه فوق نیست.
الًا مَمْدُوداً ). 􀀀 سپس می افزاید:"من براي او مال گسترده اي و فراوانی قرار دادم"( وَ جَعَلْتُ لَهُ م
"ممدود"در اصل به معنی"کشیده"است که در اینجا ناظر به گستردگی و حجم اموال او یا کشش از نظر زمان و یا از نظر
مکان است.
بعضی گفته اند اموال او به قدري گسترده بود که در فاصله مکه و طائف شتران بسیار و اسبهاي فراوان و مستغلات زیاد
داشت.
و بعضی گفته اند باغها و مزارعی داشت که غلات یکی تمام نشده دیگري می رسید،بعلاوه داراي صد هزار دینار طلا بود،و
همه این معانی در کلمه "ممدود"جمع است.
*** سپس به فزونی نیروي انسانی او اشاره کرده می افزاید"و فرزندانی براي او قرار دادم که همواره نزد او و در خدمت او
حاضرند"( وَ بَنِینَ شُهُوداً ).
دائما آماده کمک و خدمت بودند،و حضورشان مایه انس و راحت او بود، و هرگز به خاطر تنگی معیشت مجبور نبودند هر
کدام به نقطه دور دستی سفر کنند،و پدر را در رنج دوري و هجران و تنهایی بگذارند،در بعضی از روایات آمده او ده فرزند
داشت.
*** و بعد به سایر مواهبی که به او ارزانی داشته بود به طور کلی اشاره کرده می فرماید:"وسائل زندگی او را از هر نظر فراهم
ساختم"( وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِیداً ).
نه فقط مال و فرزندان برومند،بلکه در جهات اجتماعی و جنبه هاي جسمانی از هر نظر غرق در نعمت بود.
"تمهید"از ماده"مهد"در اصل به معنی محلی است که براي کودك آماده
ص : 224
می کنند(گاهواره و مانند آن)سپس به هر گونه وسائل استراحت و پیشرفت و موقعیت و مقام برجسته اجتماعی اطلاق شده
است،و رویهمرفته معنی وسیعی دارد که انواع مواهب حیات و وسائل پیشرفت و موفقیت را شامل می شود.
*** ولی او بجاي اینکه در برابر بخشنده اینهمه نعمتها سر تعظیم فرود آورد، و پیشانی به آستانش بساید،در مقام کفران و
افزون طلبی برآمد"و با اینهمه مال و نعمت باز هم طمع دارد که بر نعمتهاي او بیفزایم"( ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ ).
این منحصر به"ولید بن مغیره"نبود،بلکه همه دنیاپرستان چنینند،هرگز عطش آنها فرو نمی نشیند،و اگر هفت اقلیم را زیر نگین
آنها قرار دهند باز هم دربند اقلیمی دیگرند.
*** ولی آیه بعد با شدت تمام دست رد به سینه این نامحرم می گذارد،و می گوید:
ا عَنِیداً ). 􀀀 اتِن 􀀀 کانَ لِآی 􀀀 کَلّا إِنَّهُ
􀀀 "هرگز چنین نخواهد شد که بر نعمتش بیفزایم،چرا که او نسبت به آیات ما دشمنی می ورزید"(
و با اینکه به خوبی می دانست که این قرآن نه کلام جن است و نه کلام بشر، ریشه هایی نیرومند،و شاخه هایی پرثمر،و جاذبه
اي بی مانند دارد،باز آن را "سحر"می نامید،و آورنده آن را ساحر"! "عنید"از ماده"عناد"به گفته بعضی به آن نوع مخالفت و
دشمنی گفته می شود که آگاهانه صورت می گیرد،یعنی انسان حقانیت چیزي را درك کند و با آن به مخالفت
برخیزد،و"ولید"مصداق روشن این معنی بود.
تعبیر به"کان"نشان می دهد که عناد او با حق یک امر مستمر و همیشگی بود،نه مقطعی و زود گذر.
ص : 225
*** و بالآخره در آخرین آیه مورد بحث به سرنوشت دردناك او با عبارتی کوتاه و پرمعنی اشاره کرده،می فرماید:"ما به
زودي او را مجبور می کنیم که از قله صعب العبور زندگی بالا رود(و سپس از فراز آن قله او را به زیر می افکنیم)( سَأُرْهِقُهُ
صَعُوداً ).
"سارهقه"از ماده"ارهاق"در اصل به معنی"پوشاندن چیزي با عنف" است و به معنی تحمیل کارهاي سخت،و مبتلا ساختن به
انواع عذاب نیز آمده.
"صعود"(بر وزن کبود)به معنی مکانی است که از آن بالا می روند و "صعود"(بر وزن قعود)به معنی"بالا رفتن"است.
و از آنجا که بالا رفتن از قله هاي مرتفع کار بسیار شاق و مشکل است این تعبیر در مورد هر کار مشکل و پرزحمت به کار می
رود،و لذا بعضی آن را به عذاب الهی تفسیر کرده اند،و بعضی گفته اند"صعود"کوهی است در جهنم از آتش که او را
مجبور می کنند از آن بالا رود،یا اینکه کوهی است صعب العبور و با شیب تند و زیاد که وقتی از آن بالا می رود سقوط می
کند.و به زیر می افتد،و این موضوع پیوسته تکرار می شود.
این احتمال نیز وجود دارد که آیه اشاره به عذاب دنیوي"ولید"در این جهان باشد،زیرا همانطور که در تاریخ آمده است او
بعد از رسیدن به اوج قله پیروزي در زندگی فردي و اجتماعی چنان سقوط کرد که تا آخر عمر مرتبا اموال و فرزندان خود را
.( از دست می داد و بیچاره شد ( 1
***
ص : 226
. 1) "تفسیر مراغی"جلد 29 صفحه 131 -1
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 18 تا 25
اشاره
( إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ ( 18 ) فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ( 19 ) ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ( 20 ) ثُمَّ نَظَرَ ( 21 ) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ( 22 ) ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اِسْتَکْبَرَ ( 23
( إِلاّ قَوْلُ اَلْبَشَرِ ( 25
􀀀
ذا 􀀀􀀀 إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ ( 24 ) إِنْ ه
􀀀
ذا 􀀀􀀀 الَ إِنْ ه 􀀀فَق
ترجمه:
-18 او(براي مبارزه با قرآن)اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت.
-19 مرگ بر او باد چگونه(براي مبارزه با حق)مطلب را آماده کرد.
-20 باز هم مرگ بر او چگونه مطلب(و نقشه شیطانی خود را)آماده نمود.
-21 سپس نگاهی افکند.
-22 بعد چهره در هم کشید و عجولانه دست به کار شد.
-23 سپس پشت(به حق)کرد و تکبر ورزید.
ص : 227
-24 و سرانجام گفت این(قرآن)چیزي جز یک سحر جالب همچون سحرهاي پیشینیان نیست! 25 -این جز سخن انسان نمی
باشد!
تفسیر:
مرگ بر او چه نقشه شومی کشید!
در این آیات توضیحات بیشتري پیرامون مردي که خداوند مال و فرزندان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پیامبر
اسلام ص بر آمد-یعنی "ولید بن مغیره"مخزومی-آمده است.
می فرماید:"او اندیشه کرد که پیامبر و قرآن را به چه چیز متهم کند؟ و مطلب را در ذهن خود آماده ساخت"( إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ
.(
بدیهی است فکر کردن ذاتا کار خوبی است اما به شرط اینکه در مسیر حق باشد که گاه یک ساعت آن فضیلت عبادت یک
سال،و حتی یک عمر را دارد،چرا که همان یک ساعت می تواند سرنوشت انسان را به کلی دگرگون سازد،ولی اگر فکر در
مسیر کفر و فساد و شیطنت به کار گرفته شود مذموم و نکوهیده است،و فکر کردن ولید از همین نوع بود.
"قدر"از ماده"تقدیر"در اینجا به معنی آماده ساختن مطلب در ذهن و تصمیم گرفتن براي اجراي آن نقشه شوم است.
*** سپس براي مذمت او می افزاید:"مرگ بر او باد چگونه نقشه براي مبارزه با حق کشید"( فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ).
*** سپس به عنوان تاکید می افزاید:"باز هم مرگ بر او باد چگونه مطلب
ص : 228
را براي مبارزه با حق آماده کرد"( ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ).
و این اشاره به همان چیزي است که در شان نزول آمد که او می خواست افکار مشرکان را متحد سازد،و به آنها جهت
واحدي دهد، تا یک زبان،مطلبی را بر ضد پیامبر ص تبلیغ کنند و هنگامی که پیشنهاد کردند که به حضرت لقب"شاعر"دهد
او نپذیرفت،سپس عنوان"کاهن"را پیشنهاد کردند او موافقت نکرد،بعد عنوان"مجنون"پیشنهاد شد آن را نیز نپسندید،سرانجام
پیشنهاد کردند که پیامبر ص را"ساحر"بخوانند،و او با آن موافقت کرد، چرا که به پندارش اثر سحر که جدایی افکندن میان
دو دوست و ایجاد دوستی میان دو فرد مخالف بود و این امر با ظهور اسلام و قرآن پیدا شده بود،و چون این طرح و نقشه بعد
از مطالعه و اندیشه آماده شد قرآن از آن تعبیر" فَکَّرَ وَ قَدَّرَ "که بسیار کوتاه و پر معنی است می کند،و به این ترتیب اگر
پیشنهاد هم از ناحیه دیگران بود ولی فکر و انتخاب از ناحیه"ولید"صورت گرفت.
و به هر حال این جمله مخصوصا با توجه به تکرار آن دلیل بر این است که او در افکار شیطانی مهارت داشت،آن چنان که
فکر و اندیشه اش مایه تعجب بود.
*** سپس می افزاید:"او بار دیگر نظر کرد"( ثُمَّ نَظَرَ ).
و ساخته و پرداخته فکر خود را مورد بازرسی مجدد قرار داد تا از استحکام و انسجام لازم و جنبه هاي مختلف آن آگاه و
مطمئن گردد.
*** "بعد چهره در هم کشید و عجولانه دست به کار شد"( ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ).
*** "سپس پشت به حق نمود و تکبر ورزید"( ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ ).
ص : 229
إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ ).
􀀀
ذا 􀀀􀀀 الَ إِنْ ه 􀀀 *** "و سرانجام گفت:این چیزي جز یک سحر جالب همانند آنچه از پیشینیان نقل شده،نیست"( فَق
إِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ ).
􀀀
ذا 􀀀􀀀 *** "این فقط قول بشر است"و هیچ ارتباطی با وحی آسمانی ندارد!( إِنْ ه
و به این ترتیب آخرین سخن خود را بعد از مطالعه مکرر و تفکر شیطانی و براي مبارزه با قرآن اظهار داشت،و با تمام شیطنتی
که این مغز متفکر عصر جاهلیت و شرك به خرج داد با این سخنش مدح و تمجید فوق العاده اي از قرآن کرد بی آنکه
خودش بداند،او نشان داد قرآن جاذبه فوق العاده اي دارد که قلب هر انسانی را تسخیر می کند،و به گفته او تاثیر سحرانگیزي
در آن است که دلها را مسحور می سازد،و از آنجا که قرآن هیچ شباهتی به سحر ساحران نداشت، بلکه سخنانی بود منطقی و
موزون و حساب شده این خود دلیل بر آن بود که قول بشر نیست و از یک وحی آسمانی،از جهان ما وراء طبیعت،از علم بی
پایان خداوند،سرچشمه گرفته،که همه زیبائیها را توأم با انسجام و استحکام در خود جمع کرده است.
"عبس"از ماده عبوس(بر وزن جلوس)به معنی در هم کشیدن چهره است،و عبوس(بر وزن مجوس)به معنی کسی است که
داراي این صفت است.
"بسر"از ماده"بسور"و"بسر"(بر وزن نصر)گاه به معنی عجله کردن در انجام کاري قبل از فرارسیدن وقت آن است،و گاه به
معنی درهم کشیدن صورت و دگرگون ساختن چهره.
در آیه مورد بحث اگر معنی دوم مراد باشد هماهنگ با جمله"عبس"می شود
ص : 230
و اگر به معنی اول بوده باشد اشاره به دستپاچگی و تصمیم گیري عجولانه براي انتخاب یک"برچسب"نادرست براي قرآن
است.
جمله"یؤثر"از ماده"اثر"به معنی روایتی است که از پیشینیان نقل شده و آثاري است که از آنها باقیمانده و بعضی آن را از
ماده"ایثار"به معنی برگزیدن و مقدم داشتن دانسته اند.
مطابق معنی اول"ولید"می گوید:این سحري است همانند سحرهایی که از پیشینیان نقل شده،و مطابق معنی دوم می
گوید:سحري است که به خاطر حلاوت و جاذبه اش در دلها اثر می کند،و مردم آن را بر همه چیز مقدم می دارند.
به هر حال این یک اعتراف ضمنی به اعجاز قرآن است،چرا که قرآن هیچگونه شباهتی به کارهاي خارق العاده ساحران
ندارد،کلامی است متین و استوار، مملو از معنویت،و داراي جاذبه و نفوذ بی مانند که اگر طبق گفته"ولید"قول بشر بود
دیگران هم باید بتوانند همانند آن را بیاورند،در حالی که می دانیم قرآن بارها دعوت به مقابله کرد،و احدي از دشمنان
سرسخت که در زبان عرب مهارت فوق العاده داشتند نتوانستند چیزي همسان آن بیاورند و نه حتی کمتر از آن،و این است
معنی معجزه.
***
ص : 231
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 26 تا 30
اشاره
( ا تِسْعَهَ عَشَرَ ( 30 􀀀 لَوّ لِلْبَشَرِ ( 29 ) عَلَیْه
اح 􀀀 لا تَذَرُ ( 28 ) هٌَ 􀀀 تُب وَ لا قِْی 􀀀 ( س ( 27 ا قََرُ 􀀀 اكَ م 􀀀 ا أَدْر 􀀀 سَأُصْلِیهِ سَقَرَ ( 26 ) وَ م
ترجمه:
-26 (اما)به زودي او را وارد دوزخ می کنیم.
-27 و تو نمی دانی دوزخ چیست؟ 28 -(آتشی است که)نه چیزي را باقی می گذارد و نه چیزي را رها می سازد! 29 -پوست
تن را به کلی دگرگون می کند.
-30 نوزده نفر(از فرشتگان عذاب)بر آن گمارده شده اند!
تفسیر:
و این هم سرنوشت شوم او
در ادامه آیات گذشته که وضع بعضی از سران شرك و سخن او را در نفی و انکار قرآن مجید و رسالت پیامبر ص بازگو می
کرد،در این آیات به مجازات وحشتناك او در قیامت اشاره می کند.
ص : 232
می فرماید:"به زودي او را وارد دوزخ می کنم و به آتش دوزخ می سوزانم"! (ساصلیه سقر).
"سقر"در اصل از ماده"سقر"(بر وزن فقر)به معنی دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب است،سپس به عنوان یکی
از نامهاي جهنم انتخاب شده است،و کرارا در آیات قرآن آمده،و انتخاب این نام اشاره به عذابهاي هولناك دوزخ است که
دامان اهل خود را می گیرد،بعضی نیز آن را نام یکی از طبقات و درکات هول انگیز دوزخ دانسته اند.
*** سپس براي بیان عظمت و شدت عذاب دوزخ می گوید:"تو چه می دانی که سقر چیست"(و ما ادریک ما سقر)یعنی به
قدري عذاب آن شدید است که از دایره تصور بیرون می باشد،و به فکر هیچکس نمی گنجد،همانگونه که اهمیت نعمتهاي
بهشتی و عظمت آن به فکر کسی خطور نمی کند.
*** "نه چیزي را باقی می گذارد،و نه رها می سازد"!(لا تبقی و لا تذر) این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که آتش
دوزخ بر خلاف آتش دنیا که گاه در نقطه اي از بدن اثر می کند،و نقطه دیگر سالم می ماند،و گاه در جسم اثر می گذارد،و
روح از آن در امان می باشد آتشی است فراگیر که تمامی وجود انسان را در بر می گیرد،و هیچ چیز را رها نمی کند.
بعضی نیز گفته اند منظور این است که نه دوزخیان را می میراند،و نه زنده نگه میدارد،و بلکه پیوسته در میان مرگ و حیات
ی "نه در آن می میرد نه زنده می ماند"! 􀀀 لا یَحْی 􀀀 ا وَ 􀀀 لا یَمُوتُ فِیه 􀀀 گرفتارند،همانگونه که در آیه 13 سوره اعلی آمده
ص : 233
یا اینکه نه پوست و گوشتی بر تن می گذارد و نه استخوان را سالم می گذارد،بنا بر این مفهوم آیه این نیست که به کلی می
ما نَضِجَتْ 􀀀 سوزاند و نابود می کند چرا که این معنی با آنچه در آیه 56 سوره نساء آمده سازگار نیست،آنجا که می فرماید: کُلَّ
ذابَ : 􀀀 ا لِیَذُوقُوا الْعَ 􀀀 اهُمْ جُلُوداً غَیْرَه 􀀀 جُلُودُهُمْ بَدَّلْن
"هر زمان که پوستهاي تن آنها می سوزد پوستهاي دیگري بر آن می رویانیم تا مجازات الهی را بچشند"! *** سپس به بیان
وصف دیگري از این آتش سوزان قهر الهی پرداخته می افزاید:"پوست تن را کاملا دگرگون می سازد که از فاصله بسیار
.( دوري براي انسانها نمایان است"(لواحه للبشر) ( 1
آن چنان چهره را سیاه و تاریک می کند که سیاه تر از شب تاریک است:
"بشر"در اینجا جمع"بشره"به معنی ظاهر پوست تن است و نیز ممکن است به معنی انسانها بوده باشد،و"لواحه"از
ماده"لوح"گاه به معنی ظاهر و آشکار شدن آمده،و گاه به معنی تغییر دادن و دگرگون ساختن.
بنا بر معنی اول،تفسیر آیه چنین می شود:دوزخ از فاصله دوري براي انسانها نمایان می گردد،همانگونه که در آیه 36 سوره
ي "دوزخ براي بینندگان آشکار می گردد". 􀀀 نازعات آمده است، وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَر
و بنا بر معنی دوم تفسیر آیه چنین است:"دوزخ رنگ پوست تن را به کلی دگرگون می سازد" *** و در آخرین آیه مورد
بحث می فرماید:"نوزده نفر از فرشتگان عذاب
ص : 234
1) "لواحه"خبر مبتداي محذوفی است و در تقدیر"هی لواحه"می باشد. -1
.( ا تِسْعَهَ عَشَرَ ) ( 1 􀀀 بر دوزخ گمارده شده اند"( عَلَیْه
فرشتگانی که قطعا مامور به ترحم و شفقت و مهربانی نیستند،بلکه مامور به کیفر و عذاب و خشونتند.
گرچه در آیه فوق تنها عدد نوزده ذکر شده،و تصریح به ملائکه مامور عذاب نشده است،ولی از آیه بعد به خوبی استفاده می
شود که این عدد اشاره به عدد ماموران عذاب از فرشتگان است.
إِلاّ هُوَ "لشکریان
􀀀
بعضی نیز گفته اند اشاره به نوزده گروه از فرشتگان می باشد،نه نوزده نفر، و جمله"و ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ
پروردگارت را جز او کسی نمی داند که در آیه بعد آمده قرینه اي بر این معنی می دانند.
اما چرا از میان اعداد تنها عدد نوزده براي ماموران عذاب الهی انتخاب شده؟کسی دقیقا به درستی نمی داند،ولی جمعی
احتمال داده اند این به خاطر آن است که در عدد نوزده بزرگترین عدد آحاد(عدد نه)و کوچکترین عدد عشرات(عدد
ده)جمع است.
بعضی نیز گفته اند به خاطر آن است که ریشه هاي اخلاق رذیله به نوزده خلق ظاهر و باطن باز می گردد،و از آنجا که اخلاق
رذیله هر کدام یکی از عوامل عذاب الهی است.طبقات دوزخ نوزده طبقه،به تعداد آنها،و در هر طبقه فرشته یا گروهی از
فرشتگان مامور عذابند.
اصولا مسائل مربوط به قیامت و بهشت و دوزخ و جزئیات و خصوصیات آنها براي ما که در محیط محدود دنیا اسیریم دقیقا
روشن نیست،آنچه ما می دانیم
ص : 235
1) در این جمله"علیها"خبر مقدم و"تسعه عشر"مبتداي مؤخر است، و می دانیم این کلمه مبنی بر فتح است،و لذا در ظاهر -1
رفع به خود نمی گیرد و علتش را این گفته اند که متضمن معنی و او عاطفه می باشد.
کلیات آن است،و لذا در روایات دارد که هر یک از این نوزده فرشته قدرت عظیمی دارند که می توانند قبیله بزرگی را به
آسانی در دوزخ بیفکنند.
و از اینجا ضعف و ناتوانی افکار کسانی که مانند ابو جهل فکر می کنند روشن می شود،او وقتی این آیه را شنید از روي
استهزا به طایفه قریش گفت مادرانتان به عزایتان بنشینند آیا نمی شنوید"ابن ابی کبشه"(اشاره به پیغمبر اکرم است) ( 1)چه می
گوید؟می گوید:خازنان دوزخ نوزده نفرند!اما شما گروه عظیمی از شجاعانید،آیا هر ده نفر از شما نمی تواند یکی از آنها را
مغلوب کند؟! "ابو الاسد جمحی"(یکی از افراد زورمند قریش)گفت:من از عهده هفده نفر از آنها بر می آیم شما هم حساب
.( دو نفر دیگر را برسید! ( 2
این سبک مغزان می خواستند با این سخریه ها جلو نور حق را بگیرند و خود را از نابودي حتمی نجات دهند.
***
ص : 236
1) در اینکه چرا قریش پیامبر(ص)را به این عنوان می نامیدند بعضی گفته اند: به خاطر این است که مردي از - 1
طائفه"خزاعه"بنام"ابو کبشه"بود که در زمان جاهلیت دست از عبادت بتها کشید،و از آنجا که پیامبر(ص)شدیدا مخالف با
بت پرستی بود او را به عنوان فرزند"ابو کبشه"نامیدند،و بعضی گفته اند"ابو کبشه"یکی از اجداد مادري پیامبر(ص)بود،ولی
به هر حال شک نیست که آنها مقصودشان از انتخاب این نام سخریه بوده زیرا"کبش"در لغت عرب به معنی"قوچ"است،هر
چند این عنوان در زبان مدح نیز آمده و به فرماندهان و شجاعان لشکر می گویند.
2) "مجمع البیان"جلد 10 صفحه 388 و تفاسیر دیگر. -2
نکته:
عدد نوزده،عدد فرشتگان عذاب است.
در آیات فوق به روشنی عدد خازنان دوزخ را نوزده نفر،یا نوزده گروه و لشکر معرفی می کند،و در آیات بعد نیز روي همین
مطلب تکیه شده است، ولی عجب این است که بعضی از فرق انحرافی اصراري بر مقدس بودن این عدد دارند،و حتی سعی
دارند عدد ماههاي سال،و عدد روزهاي ماه را بر خلاف تمام موازین طبیعی و فلکی بر همین محور نوزده تنظیم کنند!و احکام
عملی خود را نیز بر طبق آن قرار داده اند.
و عجبتر اینکه نویسنده اي که شاید بی ارتباط با تشکیلات آنها نباشد، اصرار عجیب و مضحکی دارد که همه چیز قرآن را بر
همین اساس نوزده توجیه کند،و در بسیاري از موارد که این عدد دلخواه او با واقعیات موجود آیات قرآن هماهنگ نیست به
میل خود چیزي کم یا اضافه می کند تا بر عدد نوزده،و یا مضربهاي عدد نوزده هماهنگ گردد که صرف وقت به ذکر مطالب
آنها و پاسخگویی از آن شاید از قبیل اتلاف وقت باشد.
آري یک"مذهب دوزخی"باید بر محور"عدد دوزخی"دور زند،و یک جمعیت دوزخی باید خود را هماهنگ با عدد
فرشتگان عذاب کنند!.
***
ص : 237
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیه 31
اشاره
دادَ اَلَّذِینَ آمَنُوا 􀀀 ابَ وَ یَزْ 􀀀 إِلاّ فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت
􀀀
ا عِدَّتَهُمْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 ئِکَهً وَ م 􀀀 إِلاّ مَلا
􀀀
اَلنّ
ارِ 􀀀 أَص حابَ 􀀀 ا ْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 وَ م
ذلِکَ􀀀 ذا مَثَلًا کَ 􀀀􀀀 اَللّ بِه
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ا 􀀀 کافِرُونَ م 􀀀 ابَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْ 􀀀 ابَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِت 􀀀 یَرْت 􀀀 ماناً وَ لا 􀀀 إِی
( ي لِلْبَشَرِ ( 31 􀀀 إِلاّ ذِکْر
􀀀
ا هِیَ 􀀀 إِلاّ هُوَ وَ م
􀀀
ا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ 􀀀 شاءُ وَ م 􀀀 شاءُ وَ یَهْدِي مَنْ یَ 􀀀 اَللّ مَنْ یَ
􀀀
یُضِلُّ هُ
ترجمه:
-31 ماموران دوزخ را جز فرشتگان(عذاب)قرار ندادیم،و تعداد آنها را جز براي آزمایش کافران معین نکردیم،تا اهل
کتاب(یهود و نصاري)یقین پیدا کنند،و ایمان مؤمنان افزوده شود،و اهل کتاب و مؤمنان(در حقانیت این کتاب آسمانی) تردید
به خود راه ندهند،و کافران بگویند:خدا از این توصیف چه منظوري دارد؟(آري)اینگونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه
می سازد و هر کس را بخواهد هدایت می کند،و لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمی داند،و این جز هشدار و تذکري
براي انسانها نیست!
ص : 238
تفسیر:
این عدد ماموران دوزخ براي چیست؟
همانگونه که در آیات قبل خواندیم خداوند عدد خازنان و ماموران دوزخ را نوزده نفر(یا نوزده گروه)ذکر می کند،و نیز
خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد،و گروهی آن را به باد سخریه گرفتند،و تعداد کمی آنها
را دلیل بر این پنداشتند که غلبه بر آنها کار مشکلی نیست! آیه مورد بحث که طولانی ترین آیه این سوره است به آنها پاسخ
می گوید و حقایق بیشتري را در این زمینه روشن می سازد.
.( لائِکَهً ) ( 1 􀀀 إِلاّ مَ
􀀀
النّ
ارِ 􀀀 أَص حابَ 􀀀 ا ْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 نخست می فرماید:"ما اصحاب آتش(ماموران عذاب)را جز فرشتگان قرار ندادیم"( وَ م
فرشتگانی نیرومند،پر قدرت و به تعبیر قرآن"غلاظ"و"شداد"خشن و سخت گیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و
ناتوانند.
إِلاّ فِتْنَهً لِلَّذِینَ کَفَرُوا ).
􀀀
ا عِدَّتَهُمْ 􀀀 ا جَعَلْن 􀀀 سپس می افزاید:"ما تعداد آنها را جز براي آزمایش کافران قرار ندادیم" ( وَ م
این آزمایش از دو جهت بود:نخست اینکه آنها استهزا می کردند که چرا از میان تمام اعداد عدد 19 انتخاب شده،در حالی که
هر عدد دیگري انتخاب شده بود جاي همین سؤال وجود داشت.
ص : 239
1) تعبیر به"اصحاب النار"در آیات قرآن مجید بسیار ذکر شده،و همه جا به معنی"دوزخیان"است،جز در اینجا که به -1
معنی"خازنان دوزخ"است،ضمنا ذکر این تعبیر درباره آنها نشان می دهد که"سقر"در آیات گذشته به معنی تمام دوزخ
است،نه بخش خاصی از آن.
از سوي دیگر این تعداد را کم می شمردند،و از روي سخریه می گفتند ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار می دهیم،تا
آنها را در هم بشکنیم! در حالی که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مامور هلاکت قوم لوط می
شوند و شهرهاي آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو می کنند،و از این گذشته انتخاب عدد نوزده براي خازنان دوزخ نکته
هایی دارد که در ضمن آیات قبل بیان شد.
ابَ ) در روایتی آمده 􀀀 و باز می افزاید"هدف این بود که اهل کتاب(یهود و نصاري)یقین پیدا کنند"( لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت
است که گروهی از یهود از بعضی از یاران پیامبر ص از عدد خازنان جهنم سؤال کردند،او گفت خدا و رسولش
ا تِسْعَهَ عَشَرَ " "نوزده نفر(یا نوزده گروه)بر آن 􀀀 آگاهترند،جبرئیل در همان ساعت نازل شد و به پیامبر ص خبر داد:" عَلَیْه
.( گمارده شده اند" ( 1
و از آنجا که آنها ایرادي به این موضوع نکردند معلوم می شود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند،و بر یقین آنها به نبوت
پیامبر اسلام ص افزوده شد،و همین امر سبب گردید که مؤمنان نیز در عقیده و ایمان خود را سختر شوند لذا در جمله بعد می
ماناً ) و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روي 􀀀 دادَ الَّذِینَ آمَنُوا إِی 􀀀 افزاید:"و هدف این بود که ایمان مؤمنان افزوده شود" ( وَ یَزْ
همان اهداف سه گانه به عنوان تاکید باز می گردد،و مجددا روي ایمان اهل کتاب،سپس مؤمنان و بعد
ص : 240
.( 1) این حدیث را"بیهقی"و"ابن ابی حاتم"و"ابن مردویه"از پیامبر(ص) نقل کرده اند(تفسیر مراغی جلد 29 صفحه 134 -1
به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده،می گوید:"و هدف این بود که اهل کتاب،و مؤمنان،در حقانیت قرآن تردید به خود راه
ندهند،و آنها که در قلوبشان بیماري است و کافران بگویند:خدا از این توصیف چه اراده کرده است و چه منظوري دارد"؟!( وَ
.( ذا مَثَلًا ) ( 1 􀀀􀀀 اللّ بِه
􀀀
ادَ هُ 􀀀 ذا أَر 􀀀 ا 􀀀 کافِرُونَ م 􀀀 ابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْ 􀀀 ابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀 لا یَرْت 􀀀
در اینکه منظور از" اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ "(آنها که در دلهایشان بیماري است)چه اشخاصی هستند؟جمعی گفته اند
منظور"منافقان"است،چرا که در آیات قرآن این تعبیر در باره آنها آمده است،چنان که در آیه 10 سوره بقره که به قرینه آیات
اللّ مَرَضاً :"در دلهاي آنها یک نوع بیماري
􀀀
زادَهُمُ هُ 􀀀 قبل و بعد در مورد منافقان سخن می گوید،می خوانیم: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَ
است و خداوند بر بیماري آنها می افزاید"و این را دلیل بر مدنی بودن آیه فوق گرفته اند زیرا گروه منافقان به هنگام قدرت
اسلام در مدینه پیدا شدند نه در مکه.
ولی بررسی موارد ذکر این تعبیر در آیات قرآن،نشان می دهد که این تعبیر منحصر به منافقان نیست،بلکه به تمام کفاري که
حالت عناد و لجاج و دشمنی نسبت به آیات حق داشتند اطلاق شده است،حتی گاهی عطف بر منافقان شده که ممکن است
ءِ􀀀 ؤُلا 􀀀 افِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ ه 􀀀 دلیل بر دوگانگی آنها باشد،مثلا در آیه 49 سوره انفال می خوانیم: إِذْ یَقُولُ الْمُن
دِینُهُمْ :
"هنگامی که منافقان و آنها که در دلهایشان بیماري بود می گفتند این گروه (مسلمانان)را دینشان مغرور ساخته"،و همچنین
آیات دیگر.
ص : 241
1) باید توجه داشت که"لام"در"لیستیقن""لام علت"است،و در"لیقول" "لام غایت"و شاید به همین دلیل تکرار شده در -1
حالی که اگر به یک معنی بود تکرار آن ضرورتی نداشت،و به تعبیر دیگر یقین پیدا کردن مؤمنان خواست خدا و فرمان او
است ولی سخنان کفر آمیز کافران خواست و فرمان او نیست،بلکه عاقبت این کار بود.
بنا بر این دلیلی بر نفی مکی بودن این آیه وجود ندارد،به خصوص اینکه هماهنگی و ارتباط کاملی با آیات قبل دارد که نشانه
هاي مکی بودن در آنها کاملا نمایان است(دقت کنید).
سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگی بهره گیري مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهی بود می افزاید:"اینگونه
خداوند هر کس را بخواهد گمراه می سازد،و هر کس را بخواهد هدایت می کند".
شاءُ ). 􀀀 شاءُ وَ یَهْدِي مَنْ یَ 􀀀 اللّ مَنْ یَ
􀀀
ذلِکَ یُضِلُّ هُ 􀀀 ( کَ
جمله هاي گذشته به خوبی نشان می دهد که این مشیت و اراده الهی در باره هدایت بعضی،و گمراهی بعضی دیگر،بی
حساب نیست،آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقی جز این ندارند،و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند
مستحق چنین هدایت هستند.
و در پایان آیه می فرماید:"به هر حال،لشکریان پروردگارت را جز او نمی داند،و این جز هشدار و تذکري براي انسانها
ي لِلْبَشَرِ ). 􀀀 إِلاّ ذِکْر
􀀀
ا هِیَ 􀀀 إِلاّ هُوَ وَ م
􀀀
ا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ 􀀀 نیست"!( وَ م
بنا بر این اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها
هستند،بلکه لشکریان پروردگار آن قدر زیادند که به تعبیر بعضی از روایات تمام زمین و آسمان را پر کرده اند، حتی"جاي
پایی در تمام عالم هستی نیست مگر اینکه در آنجا فرشته اي به تسبیح خدا مشغول است"!.
ي لِلْبَشَرِ (و این جز تذکري براي انسانها نیست)به چه چیز برمی گردد مفسران 􀀀 إِلاّ ذِکْر
􀀀
در اینکه ضمیر"هی"در جمله و ما هِیَ
احتمالات متعددي داده اند.
ص : 242
گاه گفته اند:به"جنود و لشکریان خدا"برمی گردد که گروهی از آنان خازنان دوزخند.
و گاه گفته اند،به"سقر"یعنی خود دوزخ باز می گردد.
و گاه گفته شده:اشاره به آیات قرآن مجید است.
گر چه هر یک از اینها مایه تذکر و بیداري و آگاهی است،ولی تفسیر اول با توجه به لحن آیات مناسبتر به نظر می رسد،زیرا
هدف بیان این حقیقت است که اگر خداوند جنود و لشکریانی براي خود برگزیده،نه به خاطر آن است که خود نمی تواند
همه معاندان و گنهکاران را کیفر دهد،بلکه اینها براي تذکر و بیداري و توجه به جدي بودن مساله عذاب الهی است.
***
نکته:
عدد لشکریان پروردگار!:
حضور خداوند در همه جا،و گسترش قدرتش در تمام عالم هستی،ذات پاك او را از هر گونه یار و یاور و لشکر بی نیاز می
کند،ولی با این حال براي نشان دادن عظمتش به خلایق،و براي تذکر و یادآوري آنها،جنود و لشکر فراوانی براي خود
برگزیده که مجري فرمان او در سراسر عالمند.
در روایات اسلامی در باره کثرت و عظمت و قدرت جنود پروردگار تعبیرات عجیبی وارد شده است که چون با مقیاسهایی که
ما با آن سر و کار داریم سازگار نیست،شنیدن آن براي ما بسیار تعجب آور است.
"در اینجا به کلام پر عظمتی که از علی ع در نخستین خطبه نهج البلاغه در این زمینه نقل شده است قناعت می کنیم،و چون
عبارت طولانی است تنها ترجمه
ص : 243
آن را می آوریم:
آن گاه آسمانهاي بالا را از هم باز کرد،و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:
گروهی از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمی پردازند.
و گروهی دائما در رکوعند و سر از رکوع برنمی دارند.
و گروهی دائما ایستاده اند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمی دهند.
گروهی همواره تسبیح می گویند و خسته نمی شوند.
هیچگاه خواب چشمان آنها را نمی پوشاند،و سهو و نسیان بر عقل آنان غالب نمی گردد.
اندام آنها به سستی نمی گراید،و غفلت و فراموشی عارض آنها نمی شود.
و گروهی دیگر امناي وحی اویند،و زبان او به سوي پیامبران که پیوسته براي ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.
و جمعی دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.
بعضی از آنها پاهایشان در طبقات پائین زمین ثابت،و گردنهایشان از آسمان برین گذشته!،و ارکان وجودشان از ابعاد جهان
( بیرون رفته؟و شانه هایشان براي حفظ پایه هاي عرش خدا آماده است". ( 1
چنان که قبلا نیز گفته ایم(ملک)مفهوم وسیع و گسترده اي دارد که هم فرشتگانی را شامل می شود که داراي عقل و شعور و
اطاعت و تسلیمند،و هم بسیاري از نیروها و قواي عالم هستی را.
شرح بیشتري در باره این موضوع در تفسیر آیات آغاز سوره فاطر(جلد 18 صفحه 165 به بعد)ذکر کرده ایم.
***
ص : 244
1) "نهج البلاغه"خطبه اول. -1
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 32 تا 37
اشاره
شاءَ مِنْکُمْ أَنْ 􀀀 ا لَإِحْدَي اَلْکُبَرِ ( 35 ) نَذِیراً لِلْبَشَرِ ( 36 ) لِمَنْ 􀀀 ذا أَسْفَرَ ( 34 ) إِنَّه 􀀀 کَلاّ وَ اَلْقَمَرِ ( 32 ) وَ اَللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ ( 33 ) وَ اَلصُّبْحِ إِ
􀀀
( یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ ( 37
ترجمه:
-32 اینچنین نیست که آنها تصور می کنند،سوگند به ماه.
-33 و به شب هنگامی که(دامن برچیند و)پشت کند.
-34 و به صبح هنگامی که چهره بگشاید.
-35 که آن(حوادث هولناك قیامت)از مسائل مهم است.
-36 هشدار و انذاري است براي همه انسانها.
-37 براي کسانی از شما که می خواهند تقدم جویند یا عقب بمانند(به سوي هدایت خیرات پیش روند یا نروند).
تفسیر:
در ادامه بحث با منکران نبوت پیامبر اسلام ص،و انکار رستاخیز،در
ص : 245
این آیات سوگندهاي متعددي یاد کرده و بر مساله قیامت و رستاخیز و دوزخ و عذاب آن تاکید می نماید.
کَلّا وَ الْقَمَرِ ).
􀀀 می فرماید:"چنین نیست که آنها تصور می کنند،سوگند به ماه"(
"کلا"حرف"ردع"است،و معمولا براي نفی سخنانی که طرف قبلا ذکر کرده می باشد،و گاهی نیز براي نفی سخنان بعد
است،و در اینجا به قرینه آیات گذشته پندار مشرکان را که منکر دوزخ و عذاب آن بودند،و عدد فرشتگان خازن جهنم را به
باد سخریه می گرفتند،نفی می کند.
ذکر سوگند به"ماه"به خاطر آن است که یکی از آیات بزرگ الهی است،هم از نظر خلقت،و هم گردش منظم،و هم نور و
زیبایی،و هم تغییرات تدریجی که خود تقویم زنده اي براي مشخص ساختن روزها است. *** سپس می افزاید:"و سوگند به
شب هنگامی که پشت کند و دامن برچیند" ( وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ ).
.( ذا أَسْفَرَ ) ( 1 􀀀 *** "و قسم به صبح هنگامی که نقاب از چهره برگیرد"( وَ الصُّبْحِ إِ
در واقع این سه سوگند به یکدیگر مربوط،و مکمل یکدیگرند،زیرا می دانیم:جلوه گري ماه در شبها است،و نور ماه به هنگام
روز تحت الشعاع نور خورشید است و مطلقا جلوه اي ندارد.
ص : 246
1) "اسفر"از ماده"سفر"(بر وزن فقر)به معنی باز کردن پوشش و کشف حجاب،و لذا به زنان بی حجاب"سافرات"گفته -1
می شود،و این تعبیر در مورد طلوع صبح مشتمل بر یک نوع تشبیه زیبا و جالب است.
شب نیز گرچه آرام بخش است و خاموش،و هنگام راز و نیاز عاشقان حق،اما این شب تاریک آن زمان جالب است که پشت
کند و رو به صبح روشنی پیش رود و آخر سحرگاه باشد،و طلوع صبح که پایانگر شب تاریک است از همه زیباتر و دل
انگیزتر است که هر انسانی را به وجد و نشاط می آورد و غرق در نور و صفا می کند.
این سوگندهاي سه گانه در ضمن تناسبی با نور هدایت"قرآن"و پشت کردن ظلمات"شرك"و بت پرستی و دمیدن سپیده
صبحگاهان"توحید"دارد.
*** بعد از بیان این سوگندها به چیزي می پردازد که سوگند به خاطر آن یاد شده،می فرماید:"مسلما حوادث هولناك قیامت
.( ا لَإِحْدَي الْکُبَرِ ). ( 1 􀀀 و دوزخ و فرشتگان عذاب از مسائل مهم است"( إِنَّه
ضمیر در"انها"یا به"سقر"(دوزخ)برمی گردد،یا"جنود"و لشکریان پروردگار،و یا مجموعه حوادث قیامت،و هر کدام باشد
عظمت آن روشن است.
*** سپس اضافه می کند"هدف از آفرینش دوزخ هرگز انتقام جویی نیست، بلکه این وسیله اي است براي انذار انسانها"(
.( نَذِیراً لِلْبَشَرِ ) ( 2
ص : 247
1) "کبر"جمع"کبري"به معنی بزرگ است،بعضی گفته اند:منظور این است که سقر یکی از طبقات بزرگ دوزخ می -1
باشد،ولی این تفسیر با آنچه قبلا به آن اشاره کردیم و از آیات استفاده می شود سازگار نیست.
2) "نذیرا"حال است براي ضمیر در"انها"که به"سقر"بازمی گردد و بعضی آن را"تمیز"گرفته اند،و این در صورتی است -2
که"نذیر"معنی مصدري داشته باشد و به معنی"انذار"بیاید،ولی احتمال اول صحیحتر به نظر می رسد.
تا همگان را بیم دهد،و از عذاب وحشتناکی که در انتظار کافران و گنهکاران و دشمنان حق است بر حذر دارد.
*** و سرانجام براي تاکید بیشتر می افزاید:این انذار مخصوص گروه معینی نیست بلکه"براي همه افراد بشر است"براي
کسانی از شما که می خواهند تقدم جویند،و به سوي خیرات و اطاعت فرمان خدا پیش روند،و چه آنها که مایلند از این قافله
شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ ). 􀀀 عقب بمانند"( لِمَنْ
هر کس راه"تقدم"را پیش گیرد خوشا به حال او،و هر کس راه"تاخر" و عقب گرد را بپیماید بدا به حال او.
بعضی نیز احتمال داده اند که منظور از تقدم و تاخر در اینجا تقدم به سوي آتش دوزخ و تاخر از آن است.
و بعضی نیز گفته اند منظور تقدم نفس انسانی و تکامل او و یا انحطاط و تاخر او می باشد.
معنی اول و سوم مناسبتر است و تفسیر دوم چندان تناسبی ندارد.
***
ص : 248
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 38 تا 48
اشاره
ا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ 􀀀 ساءَلُونَ ( 40 ) عَنِ اَلْمُجْرِمِینَ ( 41 ) م 􀀀 جَنّ یَتَ
اتٍ 􀀀 اَلْی ( 39 ) فِی حابَ مَِینِ 􀀀 إِلاّ أَصْ
􀀀
( ما کَسَ بَتْ رَهِینَهٌ ( 38 􀀀 کُلُّ نَفْسٍ بِ
کُنّ نُکَذِّبُ بِیَوْمِ اَلدِّینِ
ا􀀀 و ( اَلْخ ( 45 ائِضِینَ 􀀀 م کُنّ نَخُوضُ عََ
ا􀀀 و ( ق لَمْ نَکُ مِنَ اَلْمُصَلِّینَ ( 43 ) وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ اَلْمِسْکِینَ ( 44 الُوا 􀀀 42 ) )
( اَلشّ ( 48
􀀀
اعَهُ افِعِینَ 􀀀 ما تَنْفَعُهُمْ شَف 􀀀 انَا اَلْیَقِینُ ( 47 ) فَ 􀀀 حَتّ أَت
ی􀀀 46 ) )
ص : 249
ترجمه:
-38 هر کس در گرو اعمال خویش است.
-39 مگر"اصحاب الیمین"(که نامه اعمالشان را به نشانه ایمان و تقوي به دست راستشان می دهند).
-40 آنها در باغهاي بهشتند و سؤال می کنند.
-41 از مجرمان:
-42 چه چیز شما را به دوزخ فرستاد؟ 43 -می گویند:ما از نمازگزاران نبودیم! 44 -و اطعام مستمند نمی کردیم! 45 -و پیوسته با
اهل باطل همنشین و همصدا بودیم.
-46 و همواره روز جزا را انکار می کردیم.
-47 تا زمانی که مرگ ما فرا رسید.
-48 لذا شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودي نمی بخشید.
تفسیر:
شما چرا اهل دوزخ شدید؟
در ادامه بحثی که در باره دوزخ و دوزخیان در آیات قبل آمد،در این آیات می افزاید:"هر کس در گرو اعمال خویش است"
ما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ ). 􀀀 ( کُلُّ نَفْسٍ بِ
"رهینه"از ماده"رهن"به معنی"گروگان"است،و آن وثیقه اي است که معمولا در مقابل"وام"می دهند،گویی تمام وجود
انسان در گرو انجام وظائف و تکالیف او است،هنگامی که آن را انجام می دهد آزاد می گردد و گرنه در قید اسارت باقی
خواهد ماند.
از بعضی از کلمات اهل لغت چنین بر می آید که یکی از معانی"رهن"ملازمت
ص : 250
و همراهی است ( 1)طبق این معنی مفهوم آیه چنین می شود که همه همراه اعمال خویشند،خواه نیکوکاران،و خواه بدکاران.
ولی به قرینه آیات بعد،تفسیر اول مناسبتر است.
حابَ الْیَمِینِ ). 􀀀 إِلاّ أَصْ
􀀀 *** لذا بلافاصله می فرماید:"مگر اصحاب الیمین که از قید این اسارت آزادند" (
.( آنها در پرتو ایمان و عمل صالح،غل و زنجیرهاي اسارت را شکسته اند، و بی حساب وارد بهشت می شوند ( 2
حابَ الْیَمِینِ "در اینجا چه کسانی هستند؟در میان مفسران گفتگو است: 􀀀 در اینکه منظور از" أَصْ
بعضی آن را به کسانی تفسیر کرده اند که نامه اعمالشان به دست راستشان داده می شود.
و بعضی آنها را مؤمنانی می دانند که مطلقا گناه ندارند،و بعضی آن را اشاره به فرشتگان دانسته اند،و احتمالات دیگر.
ولی آنچه از آیات مختلف قرآن بر می آید،و شواهد قرآنی دارد،همان معنی اول است،آنها کسانی هستند که داراي ایمان و
عمل صالحند،و اگر گناهان مختصري داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست،و به حکم
ص : 251
1) "لسان العرب"ماده"رهن". -1
2) در اینکه"استثناء"در اینجا"متصل"است یا"منقطع"بعضی مانند مرحوم شیخ طوسی در"تبیان"آن را"منقطع"گرفته اند،و -2
بعضی مانند"روح البیان"آن را متصل می دانند،این تفاوت مربوط به تفسیرهاي مختلفی است که مورد مفهوم"رهینه"ذکر
کردیم مطابق تفسیري که برگزیده ایم استثناء منقطع است،و طبق تفسیر دیگر استثناء متصل خواهد بود(دقت کنید).
.( اتِ (هود 114 􀀀 اتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئ 􀀀 إِنَّ الْحَسَن
اعمال نیکشان اعمال بد را می پوشاند،یا بدون حساب وارد بهشت می شوند و یا اگر حسابی داشته باشند سهل و ساده و آسان
ساباً یَسِیراً : 􀀀 حاسَبُ حِ 􀀀 ابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُ 􀀀 فَأَمّ مَنْ أُوتِیَ کِت
ا􀀀 است،همانگونه که در آیه 7 سوره انشقاق آمده است:
اما کسی که نامه اعمالش به دست راست او داده شده حساب او آسان خواهد بود".
"قرطبی"مفسر معروف اهل سنت از امام باقر ع در تفسیر این آیه نقل کرده است که فرمود:نحن و شیعتنا اصحاب الیمین،و کل
من ابغضنا اهل البیت فهم المرتهنون:"ما و شیعیانمان"اصحاب الیمین"هستیم،و هر کس ما اهل بیت را دشمن دارد در اسارت
.( اعمال خویش است" ( 1
این حدیث را مفسران دیگر از جمله در"مجمع البیان"و نویسنده تفسیر"نور الثقلین"و بعضی دیگر ذیل آیات مورد بحث
آورده اند.
*** سپس به گوشه اي از شرح حال"اصحاب الیمین"و گروه مقابل آنها پرداخته می افزاید:"آنها در باغهاي پر نعمت و با
.( ساءَلُونَ ) ( 2 􀀀 جَنّ یَتَ
اتٍ􀀀 عظمت بهشتند در حالی که سؤال می کنند..." ( فِی
***
ص : 252
. 1) تفسیر"قرطبی"جلد 10 صفحه 6878 -1
2) "یتساءلون"گرچه از باب"تفاعل"است که معمولا براي کارهایی میان دو نفر یا چند نفر است می آید،ولی در اینجا -2
مانند بعضی موارد دیگر این معنی را از دست داده،و به معنی یسالون می باشد،ضمنا نکره بودن"جنات"براي بیان عظمت آن
است و به هر حال"فی جنات"خبر براي مبتداي محذوفی است و در تقدیر"هم فی جنات" است.
"از گنهکاران"( عَنِ الْمُجْرِمِینَ ).
ا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ). 􀀀 *** می گویند:چه چیز شما را به دوزخ فرستاد"؟!( م
از این آیات به خوبی استفاده می شود که رابطه میان بهشتیان و دوزخیان به کلی قطع نمی گردد،بهشتیان می توانند از عالم
خود وضع دوزخیان را مشاهده کنند،و با آنها به گفتگو پردازند.
*** اکنون ببینیم مجرمان در پاسخ این سؤال"اصحاب الیمین"چه می گویند؟ آنها به چهار گناه بزرگ خویش در این رابطه
اعتراف می کنند:
الُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ). 􀀀 نخست اینکه"می گویند:ما از نمازگزاران نبودیم"( ق
اگر نماز می خواندیم نماز ما را به یاد خدا می انداخت،و نهی از فحشاء و منکر می کرد،و ما را به صراط مستقیم الهی دعوت
می نمود.
*** دیگر اینکه"ما اطعام مسکین نمی کردیم"( وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ ).
اطعام مسکین گرچه به معنی غذا دادن به بینوایان است،ولی ظاهرا منظور از آن،هر گونه کمک به نیازمندیهاي ضروري
نیازمندان می باشد،اعم از خوراك و پوشاك و مسکن و غیر اینها.
و همانگونه که مفسران تصریح کرده اند منظور از آن"زکات واجب"است چرا که ترك انفاقهاي مستحبی سبب ورود در
دوزخ نمی شود،و این آیه بار دیگر این مطلب را تاکید می کند که زکات به طور اجمال در مکه نیز نازل شده بود، هر چند
تشریع جزئیات و تعیین خصوصیات حدود و مخصوصا تمرکز آن در بیت المال در مدینه بوده است.
ص : 253
خائِضِینَ ). 􀀀 کُنّ نَخُوضُ مَعَ الْ
ا􀀀 و *** دیگر اینکه"ما پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا می شدیم"( هر صدایی از هر گوشه اي بر ضد حق بلند می شد،و هر مجلسی براي ترویج باطل تشکیل می گردید و ما با خبر می شدیم، با
آنها همراهی می کردیم و همرنگ جماعت می شدیم،سخنان آنها را تصدیق می کردیم،و بر تکذیب و انکار آنها صحه می
گذاردیم،و از استهزا و سخریه آنها نسبت به حق لذت می بردیم.
"نخوض"از ماده"خوض"(بر وزن حوض)در اصل به معنی ورود و حرکت در آب است،و سپس به ورود و آلوده شدن به
سایر امور نیز گفته شده، ولی در قرآن مجید غالبا در مورد ورود در مطالب باطل و بی اساس استعمال می شود.
"خوض در باطل"معنی وسیع و گسترده اي دارد که هم شامل ورود در مجالس کسانی می شود که آیات خدا را به باد استهزا
می گیرند،تبلیغات ضد اسلامی می کنند،یا ترویج بدعت می نمایند،و یا شوخیهاي رکیک دارند،یا گناهانی را که انجام داده
اند به عنوان افتخار یا تلذذ نقل می کنند،و همچنین شرکت در مجالس غیبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها،ولی در آیه
مورد بحث بیشتر نظر بر مجالسی است که براي تضعیف دین خدا و استهزاي مقدسات،و ترویج کفر و شرك و بی دینی
تشکیل می شود.
کُنّ نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ ).
ا􀀀 و *** سپس می افزایند"و اینکه ما همواره روز جزا را انکار می کردیم" ( ***
ص : 254
انَا الْیَقِینُ ). 􀀀 حَتّ أَت
ی􀀀 "تا زمانی که مرگ ما فرا رسید"(
روشن است انکار معاد و روز حساب و جزا،تمام ارزشهاي الهی و اخلاقی را متزلزل می سازد،و انسان را براي ارتکاب گناه
تشجیع می کند،و موانع را از این راه بر می دارد،مخصوصا اگر این مساله به صورت یک امر مداوم تا پایان عمر در آید.
به هر حال از این آیات به خوبی استفاده می شود که اولا کفار همانگونه که مکلف به اصول دین هستند به فروع دین نیز
مکلفند،و نیز نشان می دهد این امور چهار گانه یعنی"نماز"و"زکات"و"ترك مجالس اهل باطل"و"ایمان به قیامت"اهمیت و
نقش فوق العاده اي در هدایت و تربیت انسان دارد،و به این ترتیب جهنم جاي نمازگزاران واقعی،و زکات دهندگان،و تارکان
باطل،و مؤمنان به قیامت نیست.
البته نماز از آنجا که عبادت خدا است بدون ایمان به او میسر نیست، بنا بر این ذکر آن رمزي است براي ایمان و اعتقاد به
خداوند،و تسلیم در برابر فرمان او و می توان گفت:این امور چهارگانه از توحید شروع می شود و به معاد پایان می پذیرد،و
ارتباط انسان را با"خالق"و"خلق"و"خویشتن" دربر می گیرد.
معروف در میان مفسران این است که منظور از"یقین"در اینجا مرگ است،چرا که یک امر یقینی براي مؤمن و کافر محسوب
حَتّ
ی􀀀 ر می شود،و انسان در هر چیز شک کند در مرگ نمی تواند شک کند،در آیه 99 سوره حجر نیز می خوانیم وَ اعْبُدْ بََّکَ
یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ :"خداي خود را عبادت کن تا یقین(و مرگ تو)فرا رسد".
ولی بعضی یقین را در اینجا به معنی آگاهی حاصل بعد از مرگ انسان
ص : 255
نسبت به مسائل برزخ و قیامت تفسیر کرده اند که با تفسیر اول از جهتی هماهنگ است.
*** و در آخرین آیه مورد بحث به عاقبت شوم این گروه اشاره کرده می گوید:
ما تَنْفَعُهُمْ 􀀀 "لذا شفاعت هیچیک از شفاعت کنندگان به حال آنها سودي ندارد"و باید در عذاب الهی براي همیشه بمانند( فَ
الشّ ).
􀀀
اعَهُ افِعِینَ 􀀀 شَف
نه شفاعت انبیا و رسولان پروردگار و امامان،و نه شفاعت فرشتگان و صدیقین و شهداء و صالحین،چرا که شفاعت نیاز به
وجود زمینه مساعد دارد، و اینها زمینه ها را به کلی از میان برده اند،شفاعت همچون آب زلالی است که بر پاي نهال ضعیفی
ریخته می شود،و بدیهی است اگر نهال به کلی مرده باشد این آب زلال آن را زنده نمی کند،و به تعبیر دیگر همانگونه که در
بحث شفاعت گفته ایم"شفاعت"از ماده شفع به معنی"ضمیمه کردن چیزي به چیز دیگر" است،و مفهوم این سخن آن است
که شخص شفاعت شونده قسمتی از راه را با پاي خود پیموده،و در فراز و نشیبهاي سخت وامانده،شخص شفاعت کننده به او
.( ضمیمه می شود و او را یاري می کند تا بقیه راه را بپیماید ( 1
ضمنا این آیه بار دیگر بر مساله شفاعت و تنوع و تعدد شفیعان درگاه خدا تاکید می کند،و پاسخ دندان شکنی است براي آنها
که منکر اصل شفاعتند.
همچنین تاکیدي است بر اینکه شفاعت بی قید و شرط نیست،و به معنی چراغ سبز براي گناه محسوب نمی شود،بلکه عاملی
است براي تربیت انسان که حد اقل او را به مرحله اي که قابلیت شفاعت داشته باشد برساند،و رابطه او با خدا و اولیاي او به
کلی قطع نشود.
ص : 256
1) -تفسیر"نمونه"جلد اول ذیل آیه 48 سوره بقره. -1
این نکته نیز قابل ذکر است که مفهوم آیه فوق این نیست که شافعان به شفاعت چنین کسانی برمی خیزند،بلکه مفهومش آن
اللّ مرتکب کار لغو و بیهوده نمی شوند.
􀀀
است که چون شفاعت به حال آنها سودي ندارد آنها شفاعت نمی کنند زیرا اولیاء ه
***
نکته:
شفیعان روز جزا
از آیات مورد بحث،همچنین بعضی دیگر از آیات قرآن مجید،استفاده می شود که شفیعان در روز قیامت متعددند،(و دایره
شفاعت آنها متفاوت است)از مجموع روایاتی که از منابع شیعه و اهل سنت نقل شده-و این روایات بسیار زیاد است-استفاده
می شود که این شفیعان در قیامت براي گنهکارانی که زمینه هاي شفاعت در آنها موجود است شفاعت می کنند.
اللّ فرمود،
􀀀
-1 نخستین شفیع شخص پیامبر اسلام ص است،چنان که در حدیثی می خوانیم رسول ه
انا اول شافع فی الجنه
(1)
.
-2 تمام انبیاء از شفعاء روز قیامتند،چنان که در حدیث دیگري از پیغمبر اکرم ص آمده است که فرمود:
اللّ مخلصا فیخرجونهم منها :"پیامبران در باره تمام کسانی که از روي اخلاص به
􀀀
یشفع الانبیاء فی کل من یشهد أن لا اله الا ه
.( وحدانیت خداوند گواهی می دهند شفاعت می کنند،و آنها را از دوزخ خارج می سازند" ( 2
ص : 257
. 1) "صحیح مسلم"جلد 2 صفحه 130 -1
. 2) "مسند احمد"جلد 3 صفحه 12 -2
-3 فرشتگان از شفیعان روز محشرند،همانگونه که از رسول خدا ص نقل شده:
یؤذن للملائکه و النبیین و الشهداء ان یشفعوا در آن روز به فرشتگان و انبیاء و شهداء اجازه داده می شود که شفاعت کنند"
.(1)
4 و 5-ائمه معصومین و شیعیان آنها نیز شفاعت می کنند چنان که علی ع می فرماید:
.( لنا شفاعه و لاهل مودتنا شفاعه :"براي ما شفاعت است و براي ما دوستان ما نیز مقام شفاعت است" ( 2
6 و 7-علماء و دانشمندان و همچنین شهیدان راه خدا از شفیعانند چنان که در حدیثی از پیغمبر اکرم ص می خوانیم:
یشفع یوم القیامه الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء "روز قیامت نخست انبیاء شفاعت می کنند سپس علما،و بعد از آنها شهداء"
.(3)
حتی در حدیثی از همان حضرت ص آمده است که
.( یشفع الشهید فی سبعین انسانا من اهل بیته :شفاعت شهید درباره هفتاد نفر از خانواده اش پذیرفته می شود" ( 4
و در حدیث دیگري که مرحوم"علامه مجلسی"در"بحار الانوار" آورده:شفاعت آنها در باره هفتاد هزار نفر پذیرفته می
.( شود"! ( 5
و با توجه به اینکه عدد هفتاد،و هفتاد هزار،هر دو از اعداد تکثیر است منافاتی بین این دو روایت نیست.
-8 قرآن نیز در روز قیامت شفاعت می کند چنان که علی ع فرمود:
ص : 258
. 1) "مسند احمد"جلد 5 صفحه 43 -1
. 2) "خصال صدوق"صفحه 624 -2
. 3) "سنن ابن ماجه"جلد 2 صفحه 1443 -3
. 4) "سنن ابی داود"جلد 2 صفحه 15 -4
. 5) "بحار الانوار"جلد 100 صفحه 14 -5
.( و اعلموا انه(القرآن)شافع مشفع "بدانید قرآن شفاعت کننده اي است که شفاعتش پذیرفته می شود" ( 1
-9 کسانی که عمري در اسلام صرف کرده اند،چنان که در حدیثی از پیغمبر اکرم ص می خوانیم:
اللّ ما تقدم من ذنبه و ما تاخر و شفع فی اهله "هنگامی که انسان به نودسالگی برسد(و در مسیر
􀀀
اذا بلغ الرجل التسعین غفر ه
.( ایمان سیر کند)خداوند گناهان گذشته و آینده او را می بخشد،و شفاعت او در خانواده اش پذیرفته می شود ( 2
-10 عبادات نیز شفاعت می کنند،چنان که در حدیثی از رسول خدا ص آمده است:
.( الصیام و القرآن یشفعان للعبد یوم القیامه "روزه و قرآن براي بندگان در قیامت شفاعت می کنند" ( 3
-11 از بعضی از روایات استفاده می شود که اعمال نیک مانند امانتی که انسان در حفظ آن کوشیده است نیز در قیامت از
.( انسان شفاعت می کند ( 4
-12 جالب اینکه از بعضی روایات استفاده می شود که خود خداوند هم شفاعت گنهکاران می کند،چنان که در حدیث
دیگري از رسول اکرم ص آمده است:
یشفع النبیون و الملائکه و المؤمنون فیقول الجبار بقیت شفاعتی :
.( "در قیامت پیامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت می کنند،و خداوند می گوید شفاعت من باقی مانده است" ( 5
ص : 259
. 1) "نهج البلاغه"خطبه 176 -1
. 2) "مسند احمد"جلد 2 صفحه 89 -2
. 3) "مسند احمد"جلد 2 صفحه 174 -3
. 4) "مناقب ابن شهرآشوب"جلد 2 صفحه 14 -4
. 5) "صحیح البخاري"جلد 9 صفحه 149 -5
.( روایات در این زمینه بسیار فراوان است و آنچه ذکر کردیم گوشه اي از آن می باشد ( 1
باز تکرار می کنیم که شفاعت شرائط و قیودي دارد که بدون آن امکان پذیر نیست،چنان که در آیات مورد بحث صریحا این
معنی آمده که درباره گروهی از مجرمان شفاعت تمام شفیعان بی اثر است،مهم آن است که قابلیت قابل نیز موجود باشد،زیرا
فاعلیت فاعل به تنهایی کافی نیست.(شرح بیشتر در این زمینه را در جلد اول در بحث شفاعت آورده ایم).
***
ص : 260
1) براي توضیح بیشتر می توانید به کتاب"مفاهیم القرآن"جلد 4 صفحه 288 تا 311 مراجعه فرمائید. -1
[ [سوره المدثر ( 74 ): آیات 49 تا 56
اشاره
ی صُ حُفاً 􀀀 ما لَهُمْ عَنِ اَلتَّذْکِرَهِ مُعْرِضِ ینَ ( 49 ) کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ ( 50 ) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ ( 51 ) بَلْ یُرِیدُ کُلُّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْت 􀀀 فَ
اَللّ هُوَ أَهْلُ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
ا یَذْکُرُونَ 􀀀 شاءَ ذَکَرَهُ ( 55 ) وَ م 􀀀 کَلّا إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ ( 54 ) فَمَنْ
􀀀
( خافُونَ اَلْآخِرَهَ ( 53 􀀀 لا یَ 􀀀 کَلاّ بَلْ
􀀀
( مُنَشَّرَهً ( 52
( ي وَ أَهْلُ اَلْمَغْفِرَهِ ( 56 􀀀 اَلتَّقْو
ترجمه:
-49 چرا آنها اینهمه از تذکر گریزانند؟ 50 -گویی آنها گورخرانی هستند رمیده.
-51 که از شیر فرار کرده اند!
ص : 261
-52 بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه اي(از سوي خدا)براي او فرستاده شود.
-53 چنین نیست که آنها می گویند،بلکه آنها از آخرت نمی ترسند.
-54 چنین نیست که آنها می گویند،آن(قرآن)یک تذکر و یادآوري است.
-55 هر کس بخواهد از آن پند می گیرد.
-56 و هیچکس پند نمی گیرد مگر اینکه خدا بخواهد،او اهل تقوي و آمرزش است.
تفسیر:
اشاره
چنان از حق می گریزند که گورخران از شیر!
در ادامه بحثی که پیرامون سرنوشت مجرمان و دوزخیان در آیات قبل آمده بود در آیات مورد بحث وحشت این گروه معاند
و لجوج را از شنیدن سخن حق و هر گونه اندرز و نصیحت به روشنترین وجهی منعکس می کند.
.( ما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَهِ مُعْرِضِینَ ) ( 1 􀀀 نخست می گوید:"چرا آنها اینهمه از تذکر و یادآوري روي گردانند"؟ ( فَ
چرا از داروي شفابخش قرآن فرار می کنند؟چرا دست رد بر سینه طبیب دلسوز می زنند؟راستی جاي تعجب است.
***" گویی آنها گورخرانی هستند رمیده و فراري"( کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ ).
ص : 262
1) در این جمله"ما""مبتدا"است و"لهم""خبر"و"معرضین""حال" براي ضمیر"لهم"و"عن التذکره""جار و - 1
مجرور"متعلق به"معرضین"است بعضی معتقدند که مقدم داشتن"عن التذکره"بر"معرضین"دلالت بر حصر دارد یعنی آنها تنها
از یادآوریهاي مفید روي گردانند،به هر حال منظور از"تذکره"در اینجا هر گونه یادآوري مفید و سودمند است که در رأس
آنها قرآن مجید قرار دارد.
*** که از شیر(یا صیاد)فرار کرده اند"( فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ ).
"حمر"جمع"حمار"به معنی الاغ است،منتها در اینجا به قرینه فرار کردن از چنگال شیر یا صیاد منظور خر وحشی یا گورخر
است ( 1)و به تعبیر دیگر این کلمه مفهوم وسیعی دارد که وحشی و اهلی آن را شامل می شود.
"قسوره"از ماده"قسر"(به معنی قهر و غلبه)گرفته شده،و یکی از نامهاي"شیر"است،و بعضی آن را به معنی تیرانداز و یا صیاد
نیز تفسیر کرده اند، ولی معنی اول در اینجا مناسبتر به نظر می رسد.
معروف است که"گورخر"وحشت عجیبی از"شیر"دارد،حتی موقعی که صداي شیر را می شنود چنان وحشتی بر او مستولی
می شود که دیوانه وار به هر سو می دود،مخصوصا هنگامی که شیر به گروهی از آنها برسد چنان پراکنده می شوند و به هر
سو می دوند که هر بیننده اي را غرق تعجب می کند، اصولا این حیوان به حکم وحشی بودن از همه چیز وحشت دارد تا چه
رسد به دشمن خونخوارش شیر.
به هر حال این آیه تعبیري است بسیار رسا و گویا از وحشت و فرار مشرکان از آیات روح پرور قرآن،آنها را به گورخر تشبیه
کرده که هم فاقد عقل و شعور است،و هم به علت وحشی بودن گریزان از همه چیز،در حالی که در برابر آنها چیزي جز
تذکره(وسیله یادآوري و بیداري و هوشیاري)قرار ندارد.
*** ولی با اینهمه نادانی و بیخبري آن چنان پر ادعا و متکبرند که هر کدام از
ص : 263
1) "گورخر"مرکب از"گور"به معنی"صحرا"و"خر"است،و لذا به آن خر وحشی و"خر صحرایی"نیز می گویند. -1
.( ی صُحُفاً مُنَشَّرَهً ) ( 1 􀀀 آنها انتظار دارد نامه هاي جداگانه اي از سوي خداوند به او داده شود"! ( بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْت
اباً نَقْرَؤُهُ :"اگر به آسمان نیز 􀀀 ا کِت 􀀀 حَتّ تُنَزِّلَ عَلَیْن
ی􀀀 لِر این شبیه چیزي است که در آیه 93 سوره اسراء آمده است: وَ لَنْ نُؤْمِنَ قُِیِّکَ
الُوا 􀀀 بروي ما به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه نامه اي(از سوي خدا)بر ما نازل کنی"!و یا آیه 124 سوره انعام که می گوید: ق
اللّ :
􀀀
ا أُوتِیَ رُسُلُ هِ 􀀀 ی مِثْلَ م 􀀀 حَتّ نُؤْت
ی􀀀 نُؤْمِن لَنْ آنها می گویند ما ایمان نمی آوریم تا زمانی که همان چیزي که به رسولان الهی نازل شده به ما نیز داده شود"! و به این
ترتیب هر کدام انتظار داشتند پیامبري اولو العزم باشند!و نامه مخصوصی به نامشان از سوي خدا از آسمان نازل شود،و تازه اگر
چنین چیزي نازل می شد معلوم نبود ایمان بیاورند.
در بعضی از روایات آمده است که ابو جهل و جماعتی از قریش گفتند اي محمد ما به تو ایمان نمی آوریم تا زمانی که نامه
اي از آسمان بیاوري که عنوانش این باشد:"از خداوند رب العالمین به فلان فرزند فلان و در آن رسما دستور داده شود که ما
به تو ایمان بیاوریم ( 2)! *** و لذا در آیه بعد می افزاید"چنان نیست که آنها می گویند"(کلا).
نازل شدن کتاب آسمانی بر آنها و مطالب دیگري از این قبیل همه بهانه است.
ص : 264
1) "صحف"جمع"صحیفه"به معنی ورقه اي است که آن را این طرف و آن طرف می کنند(چون اصل - 1
ماده"صحف"و"صحیفه"به معنی چیز گسترده مانند صورت است)سپس به نامه و کتاب اطلاق شده.
2) تفسیر"قرطبی"و تفسیر"مراغی"و تفاسیر دیگر! -2
خافُونَ الْآخِرَهَ ). 􀀀 لا یَ 􀀀 "آنها در حقیقت از آخرت نمی ترسند"( بَلْ
اگر آنها از عذاب آخرت بیم داشتند،اینهمه بهانه جویی نمی کردند، تکذیب رسول خدا ص نمی نمودند،آیات الهی را به باد
سخریه نمی گرفتند، تعداد فرشتگان مامور عذاب را وسیله استهزاء قرار نمی دادند.
و از اینجا اثر ایمان به معاد در تقوا پرهیز از گناه و پاك شدن از انواع معاصی بزرگ روشن می شود.
به حق باید گفت که ایمان به جهان رستاخیز و پاداش و کیفر قیامت شخصیت تازه اي به انسان می بخشد،و می تواند افراد بی
بندوبار و متکبر و خودخواه و ظالم را به انسانی متعهد و متقی و متواضع و عدالت پیشه تبدیل کند.
*** سپس بار دیگر تاکید می کند آن گونه که آنها در باره قرآن می اندیشند، نیست،(کلا).
"مسلما قرآن تذکر و یادآوري است"( إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ ).
شاءَ ذَکَرَهُ ). 􀀀 *** "و هر کس بخواهد از آن پند می گیرد"( فَمَنْ
قرآن هم راه را نشان داده،و هم دیده بینا در اختیار گذارده،و هم نور آفتاب را، "تا آدمی نگاه کند پیش پاي خویش".
*** در عین حال پند گرفتن از آن جز به مشیت و توفیق الهی ممکن نیست "و آنها اندرز نمی گیرند جز اینکه خدا بخواهد"(
اللّ ).
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ أَنْ یَ
􀀀
ا یَذْکُرُونَ 􀀀 وَ م
این جمله داراي چند تفسیر است،یکی همان که در بالا گفتیم،یعنی انسان
ص : 265
نمی تواند راه هدایت را بپوید جز اینکه به ذیل عنایت پروردگار توسل جوید، و از او توفیق و امداد طلبد. تا که از جانب
معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد و البته این امداد الهی در زمینه هاي مساعد نازل می گردد.
شاءَ ذَکَرَهُ "که در آیه قبل آمده،ممکن است این توهم را ایجاد کند که همه چیز بسته به اراده خود 􀀀 دیگر اینکه:جمله" فَمَنْ
انسان است،و اراده او از هر نظر استقلال دارد،این آیه براي رفع این اشتباه می گوید انسان در عین مختار و آزاد بودن وابسته به
مشیت الهی است،مشیتی که بر سراسر عالم هستی و جهان آفرینش حاکم است،و به تعبیر دیگر:همین اختیار و آزادي انسان نیز
با مشیت او است،و هر لحظه بخواهد می تواند آن را بگیرد.
سوم اینکه:می گوید آنها به هیچ قیمتی ایمان نمی آورند مگر اینکه خداوند بخواهد و آنها را مجبور سازد،و می دانیم خدا
کسی را اجبار به ایمان یا کفر نمی کند.
البته تفسیر اول و دوم بهتر و مناسبتر است.
ي وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَهِ ). 􀀀 و در پایان آیه می فرماید:"او اهل تقوا و آمرزش است"( هُوَ أَهْلُ التَّقْو
شایسته است که از عقاب او بترسند،و از اینکه چیزي را شریک او قرار دهند بپرهیزند و نیز شایسته است که به آمرزش او
امیدوار باشند.
در حقیقت این جمله اشاره اي به مقام"خوف"و"رجاء"و"عذاب"و "مغفرت"الهی است،و در حقیقت تعلیلی است براي آیه
قبل.
لذا در حدیثی از امام صادق ع می خوانیم که در تفسیر این آیه فرمود:
"خداوند می گوید:
انا اهل ان اتقی،و لا یشرك بی عبدي شیئا و انا اهل ان لم یشرك بی شیئا ان ادخله الجنه :"من شایسته این هستم که از من
پرهیز
ص : 266
شود،و بنده ام چیزي را شریک من قرار ندهد،و من شایسته ام که اگر بنده ام چیزي را شریک من قرار ندهد او را داخل
.( بهشت کنم" ( 1
گرچه تمام مفسران تا آنجا که ما دیده ایم،"تقوا"را در اینجا به معنی "مفعولی"تفسیر کرده اند و گفته اند خدا شایسته این
است که از او(از شرك و معصیت او)بپرهیزند،ولی این احتمال نیز هست که به معنی فاعلی نیز تفسیر شود یعنی خدا،اهل تقوي
است،از هر گونه ظلم و قبیح و هر گونه کاري که بر خلاف حکمت است می پرهیزد،و در حقیقت بالاترین مقام تقوي از آن
خدا است و آنچه در بندگان است،شعله ضعیفی از آن تقواي بی انتها است،هر چند تعبیر به "تقوا"به معنی اسم فاعلی در مورد
خداوند کمتر گفته می شود.
به هر حال این سوره با امر به"انذار"و"تکلیف"شروع شد،و با دعوت به"تقوي"و"وعده مغفرت"پایان می پذیرد،و اینجا است
که با نهایت خضوع و تضرع به پیشگاه مقدسش عرضه می داریم:
***پروردگارا!ما را از اهل تقوي و مغفرت خود قرار ده.
خداوندا!تا توفیق و الطاف تو دست ما را نگیرد به جایی نمی رسیم،ما را مشمول این عنایت فرما.
بار الها!دام سخت است،و راه پر پیچ و خم،و شیطان آماده اغواگري، پیمودن این راه جز به امداد تو میسر نیست،ما را امداد
کن.
آمین یا رب العالمین پایان سوره مدثر 19 ماه صفر 1407
ص : 267
. 1) "تفسیر برهان"جلد 4 صفحه 405 -1
ص : 268