گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نوجوان
جلد پانزدهم
سوره اِسْراء




سوره اِسْراء
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
معراج پیامبر صلیاللهعلیهوآله
لاقْصَا الَّذي بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ ایاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ 􀂎 1 سُبْحانَالَّذیاَسْریبِعَبْدِهلَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِدِ ا
پاك و منزهاست خداییکه بندهاشرا دریک شب از مسجدالحرام به مسجد اقصی که گرداگردش را پربرکت
ساختیمبرد،تاآیاتخودرابهاو نشاندهیماوشنواوبینااست.
اینآیه در عینفشردگی بیشتر مشخصات این سفر شبانه اعجاز آمیز را بیان میکند :
در لغتعرب بهمعنی سفرشبانهاست، در حالیکه « اِسْراء » نشانمیدهد که این سفر شبهنگام واقع شد ، زیرا « اَسْري » جمله
( جزء پانزدهم ( 13
به مسافرت در روز گفته میشود . « سیر » کلمه
فهمیده میشود، اینحقیقترا نیز بیانمیکند که این سفر، « اِسْراء » در عین اینکه تأکیدي است براي آنچه از جمله « لَیْلًا » کلمه
به طور کامل در یک شب واقع شد و مهم نیز همین است که فاصله میان مسجدالحرام و بیتالمقدس که بیشاز یک صد فرسخ
است و در شرایط آن زمان میبایست روزها یا هفتهها به طول بیانجامد ، تنها در یک شب رخ داد .
نشان میدهد که این افتخار و اکرام به خاطر مقام عبودیت و بندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود ، چرا که بالاترین « عَبْدِ » کلمه
صفحه 14 از 77
مقام براي انسان است که بنده راستین خدا باشد ، جز بر پیشگاه او جبین نساید و در برابر فرمانی جز فرمان او تسلیمنگردد ، هرکاري
میکند براي خدا باشد و هرگام برمیدارد رضاي او را بطلبد .
نشان میدهد که این سفر در بیداري واقع شده و این سیر جسمانی بوده نه روحانی زیرا سیر روحانی معنی « عَبْدِ » همچنین تعبیر به
نشان میدهد که جسم و جان پیامبر صلیاللهعلیهوآله در « عَبْدِ » معقولی جز مسأله خواب یا حالتی شبیه به خواب ندارد ، ولی کلمه
این سفر شرکت داشته ، منتها کسانی که نتوانستهاند این اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند احتمال روحانی بودن را به عنوان
توجیهی براي آیه ذکر کردهاند ، درحالی که میدانیم اگر کسی به دیگري بگوید من فلان شخص رابه فلان منطقه بردم مفهومش
این نیست که در عالم خواب یا خیال بود یا تفکر اندیشه او به چنین سیري پرداخته است .
14 ) سوره اِسراء )
در مکه و انتهاي « مسجدالحرام » ( آغاز اینسیر (که مقدمهايبر مسأله معراج به آسمانها بوده و بعدا دلایل آن ذکر خواهد شد
بوده است . « قدس » در « مسجدالاقصی » آن
هدف ازاین سیر ، مشاهده آیات عظمت الهی بوده ، همانگونه که دنباله این سیر در آسمانها نیز به همین منظور انجام گرفته
است تا روح پرعظمت پیامبر صلیاللهعلیهوآله در پرتو مشاهده آن آیات بیّنات ، عظمت بیشتري یابد و آمادگی فزونتري براي
هدایت انسانها پیدا کند ،
( جزء پانزدهم ( 15
نه آنگونه که کوته فکران میپندارند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به معراج رفت تا خدا را ببیند ، به گمان این که خدا
محلی در آسمانها دارد .
ولی شنیدن کی بود » ، به هرحال پیامبر صلیاللهعلیهوآله گرچه عظمتخدا راشناختهبود و از عظمت آفرینش او نیز آگاه بود
. « مانند دیدن
لَقَدْ رَاي مِنْ ایاتِ رِبِّهِ الْکُبْري : او » در آیات سوره نجم که به دنباله این سفر ، یعنی معراج در آسمانها اشاره میکند نیز میخوانیم
. « در این سفر آیات بزرگ پروردگارش را مشاهده کرد
بیانگر این مطلب است که مسجدالاقصی علاوه بر اینکه خود سرزمین مقدسی است اطراف آن نیز سرزمین « بارَکْنا حَوْلَهُ » جمله
مبارك و پربرکتی است و این ممکن است اشاره به برکات ظاهري آن بوده باشد ، چرا که میدانیم در منطقهاي سرسبز و خرم و
مملو از درختان و آبهاي جاري و آباديها واقع شده است .
و نیز ممکن است اشاره به برکات معنوي آن بوده باشد ، زیرا این سرزمین مقدس در طول تاریخ کانون پیامبران بزرگ خدا و
خاستگاه نور توحید و خداپرستی بوده است .
16 ) سوره اِسراء )
همانگونه که گفتیم اشاره به این است که بخشش این موهبت به پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیحساب « اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ » جمله
نبوده بلکه به خاطر شایستگیهایی بوده که بر اثر گفتار و کردارش پیدا شد و خداوند از آن به خوبی آگاه بود .
دلیلیاستبراینکه این برنامه پیامبر صلیاللهعلیهوآله خود نشانهاي بر پاك و منزه بودن خداوند از هر « سُبْحانَ » ضمناکلمه
عیب و نقص است .
نشان میدهد که آیات عظمت خداوند آنقدر زیاد است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله با تمام « مِنْ ایاتِنا » در « مِنْ » کلمه
عظمتش در این سفر پرعظمت تنها گوشهاي از آن را مشاهده کرده است.
ذکر این نکته نیز لازم است که این تنها مسلمین نیستند که عقیده به معراج دارند ، این عقیده در میان پیروان ادیان دیگر کم و بیش
صفحه 15 از 77
وجود دارد ازجمله درمورد حضرتعیسی به صورت سنگینتري دیده
( جزء پانزدهم ( 17
میشود ، چنانکه در انجیل مرقس باب 6 و انجیل لوقا باب 24 و انجیل یوحنا باب 21 ، میخوانیم که عیسی پس از آنکه به دار
آویخته و کشته و دفن شد از مردگان برخاست و چهل روز در میان مردم زندگی کرد سپس به آسمانها صعود نمود ( به
معراج همیشگی رفت ).
ضمنا از بعضی از روایات اسلامی نیز استفاده میشود که بعضی از پیامبران پیشین نیز داراي معراج بودهاند .
راه روشن خوشبختی
9 اِنَّ هذَا الْقُرْانَ یَهْدي لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْرا کَبیرا
این قرآن به راهی هدایت میکند که مستقیمترین راهها است و بهمؤمنانی که عمل صالح انجام میدهند بشارت میدهد که
براي آنها پاداش بزرگی است .
گرفته شده است و از آنجا که انسان به هنگامی که میخواهد فعالیت پیگیري انجام دهد قیام میکند و به « قیام » از ماده « اَقْوَمُ »
که از همین ماده « استقامت » کار میپردازد از این نظر قیام کنایه از حسن انجام امور و آمادگی براي فعالیت آمده است ، ضمنا
که آنهم از این ماده است به معنی صاف و مستقیم و ثابت و پابرجا است . « قَیِّم » گرفته شده است و
18 ) سوره اِسراء )
است به معنی صافتر و مستقیمتر و پابرجاتر میآید و به این ترتیب ، مفهوم آیه فوق « افعل تفضیل » صیغه « اَقْوَمُ » واز آنجا که
قرآن به طریقهاي که مستقیمترین و صافترین و پابرجاترین طرف است دعوت » چنین است که
. « میکند
صاف و مستقیماز نظر عقایدي که عرضه میکند ، عقایدي روشن ، قابل درك خالی از هرگونه ابهام و خرافات ، عقایدي که
دعوت به عمل دارد ، نیروهاي انسانی را بسیج میکند و میان انسان و قوانین عالم طبیعت هماهنگی برقرار میسازد . آري قرآن
هدایت به طریقه و روشی میکند که در تمام زمینهها صافترین و مستقیمترین و ثابتترین طریقه است .
( جزء پانزدهم ( 19
گرفته شده و هرگونه خبري را که در صورت انسان اثر بگذارد او را مسرور « صورت » به معنی « بَشَرَة » در اصل از « بِشارَت »
یا غم آلود کند شامل میشود .
تعبیر به بشارت در مورد مؤمنان دلیلش روشن است ، ولی در مورد افراد بیایمان و طغیانگر در حقیقت یک نوع
استهزاء است و یا بشارتی است براي مؤمنان که دشمنانشان به چنین سرنوشتی گرفتار میشوند .
عجله و شتابزدگی قدرت تشخیص نوجوان را ضعیف میکند
10 وَ اَنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابا اَلیما
و اینکه آنها به قیامت ایمان نمیآورند عذاب دردناکی برایشان آماده ساختهایم .
11 وَ یَدْعُ الاِْنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الاِْنْسانُ عَجُولًا
20 ) سوره اِسراء )
و انسان ( بر اثر شتابزدگی ) بديها را طلب میکند آنگونه که نیکیها را میطلبد و انسان همواره عجول است .
صفحه 16 از 77
در اینجا معنی وسیعی دارد که هرگونه طلب و خواستن را شامل میشود ، اعم از اینکه با زبان بخواهد و یا عملًا « دُعا »
براي بدست آوردن چیزي بپاخیزد و تلاش و کوشش کند .
در حقیقت عجول بودن انسان براي کسب منافع بیشتر و شتابزدگی او در تحصیل خیر و منفعت سبب میشود که تمام جوانب مسایل
را مورد بررسی قرارندهد و چه بسیار که با این عجله ، نتواند خیر واقعی خود را تشخیص دهد ، بلکه هوي و هوسهاي سرکش
چهره حقیقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شر برود .
و در اینحال همانگونهکه انسان، ازخداتقاضاي نیکی میکند ، بر اثر سوءتشخیصخود، بديها را از او تقاضا میکند و همانگونه
که براي نیکی تلاش میکند ، به دنبال شر و بدي میرود و این بلاي بزرگی است براي نوع انسانها و مانع عجیبی است در
طریق سعادت .
( جزء پانزدهم ( 21
بنابراین تنها راه رسیدن به خیر و سعادت آن است که انسان در هرکار قدم میگذارد با نهایت دقت و هوشیاري و دور از هرگونه
عجله و شتابزدگی تمام جوانب را بررسی کند و خود را در انتخاب راه از هرگونه پیشداوري و قضاوتهاي آمیخته با هوي و هوس
برکنار دارد، ازخدا دراینراه یاري بطلبد تا راه خیر و سعادت را بیابد و در پرتگاه و بیراهه گامننهد.
فال خوب و بد
12 وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ ایَتَیْنِ فَمَحَوْنا ایَۀَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا ایَۀَالنَّهارِمُبْصِ رَةً لِتَبْتَغُوا فَضْ لًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَالْحِسابَ وَ کُلَّ
شَیْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلًا
ما شب و روز را دونشانه ( توحید و عظمت خود ) قرار دادیم سپس نشانهشب را محو کرده و نشان روز را روشنیبخش ساختیم، تا
فضلپروردگار را (درپرتوآن) بطلبید (و به تلاش
22 ) سوره اِسراء )
زندگیبرخیزید) و عددسالها و حسابرابدانید و هرچیزي را به طور مشخص ( و آشکار ) بیان کردیم .
13 وَ کُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِه وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَالْقِیمَۀِ کِتابا یَلْقیهُ مَنْشُورا
اعمالهرانسانیرا بهگردنشقراردادهایمو روزقیامت کتابی براياو بیرون میآوریم که آنرادربرابرخودگشودهمیبیند.
به معنی پرنده است ، ولی در اینجا اشاره به چیزي است که در میان عرب معمول بوده که بهوسیله پرندگان ، فال نیک و « طائِرَ »
بد میزدند و از چگونگی حرکت آنها نتیجهگیري میکردند .
مثلاً اگر پرندهاي از طرف راست آنها حرکت میکرد آن را به فال نیک میگرفتند و اگر از طرف چپ حرکت میکرد آن را
بیشتر به فال نیک زدن « تَفَأُّل » به فال بد میگرفتند . لذا غالبا این کلمه به معنی فال بد زدن به کار میرود ، در حالی که
وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِئَۀٌ » : بهمعنی فال بد آمده است مانند « تَطَیُّر » گفته میشود. در آیات قرآن نیز کرارا
( جزء پانزدهم ( 23
یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ: هرگاه ناراحتی به فرعونیان میرسید آن را از شوم بودن وجود موسی و همراهانش
131 /اعراف) . )« میدانستند
معرفی گردیده « تَوَکُّل بر خدا » نهی شده است و راه مبارزه با آن « تَطَیُّر » در احادیث اسلامی میخوانیم که از
است .
که قریبالافق با مسأله فال نیک و بداست « بخت و طالع » درآیهموردبحث،نیز اشارهبههمین معنیاست، یا به معنی « طائِرَهُ »
صفحه 17 از 77
میباشد .
. « فال نیک و بد و طالع سعد و نحس، چیزي جز اعمال شما نیست که به گردنتان آویخته است » : قرآن در حقیقت میگوید
. « وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیمَۀِ کِتابا یَلْقیهُ مَنْشُورا » : قرآن سپس اضافه میکند
روشن است که منظور از کتاب چیزي جز کارنامه عمل انسان نیست،همانکارنامهايکه در ایندنیا نیز وجوددارد و اعمالاو درآن
ثبت میشود ، منتها در اینجا پوشیده و مکتوم است و در آنجا گشوده و باز.
زدن در میان همه اقوام بوده و هست و به نظر میرسد سرچشمه آن ، عدم دسترسی به واقعیات و ناآگاهی از « بد » و « نیک » فال
علل واقعی حوادث بوده است و به هرحال ، بدون شک این دو ، اثر طبیعی ندارند ، ولی داراي اثر روانی هستند ، فال نیک
امیدآفرین است درحالی که فال بد موجب یأس و نومیدي و ناتوانی میشود .
24 ) سوره اِسراء )
و از آنجا که اسلام ، همیشه از مسایل مثبت ، استقبال میکند ، از فال نیک نهی نکرده ، ولی فال بد را به شدت محکوم کرده
است .
اَلطَّیْرَةُ شِرْكٌ : فال بد زدن ( و آن را در برابر خدا در سرنوشت خویش مؤثر » : ازپیامبر صلیاللهعلیهوآله نقلشده که فرمود
. « دانستن ) یک نوع شرك به خدا است
و در حدیث دیگري از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میخوانیم :
. « اَمَّا الدّارُ فَشُؤْمُها ضَ یْقُها وَ خُبْثُ جیرانِها : خانه شوم خانه تنگ و تاریک و خانهاي است که همسایگان بد داشته باشد »
(1)
14 اِقْرَا کِتابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا
. جلد 1، صفحه 680 ،« سفینۀ البحار » -1
( جزء پانزدهم ( 25
( این همان نامه اعمال او است ، به او میگوییم ) کتابت را بخوان کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی .
یعنی آنقدر مسایل روشن و آشکار است و شواهد و مدارك زنده که جاي گفتگو نیست و هرکس این نامه عمل را بنگرد میتواند
باشد ، چراکه این نامه عمل مجموعهاي از آثار خود عمل است و یا نفس اعمال و « مجرم » قضاوت و داوري کند ، هرچند شخص
به این ترتیب چیزي نیست که بتوان آن را حاشا کرد . آیا اگر من صداي خودم را از نوار ضبط صوت بشنوم ، یاعکس دقیق خود را
به هنگام انجام یک عمل نیک یابد ببینم میتوانم حاشا کنم ؟ کیفیت تشکیل نامه عمل در قیامت از این هم زندهتر و
دقیقتر است .
چهار اصل مهم اساسی در رابطه با مسأله حساب و جزاي اعمال
15 مَنِ اهْتدي فَاِنَّما یَهْتَدي لِنَفْسِه وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّمایَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْري وَ ما کُنّامُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولًا
26 ) سوره اِسراء )
هرکس هدایت شود براي خود هدایت یافته و آن کس که گمراهگردد به زیان خود گمراه شده است ( و ضررش متوجه خود
اواست ) و هیچکس بارگناه دیگري را به دوش نمیکشدو ما هرگز(شخص یا قومیرا)مجازاتنخواهیم کرد
مگرآنکهپیامبريمبعوث میکنیم (تاوظائفشانرا بیان کند).
به معنی بار سنگین است و به معنی مسؤولیت نیز میآید ، چراکه آن هم یک بار سنگین معنوي بر دوش انسان محسوب « وِزْرَ »
میشود و اگر به وزیر ، وزیر گفته میشود به خاطر آن است که بار سنگینی از ناحیه رئیس دولت یا مردم بر دوش او
صفحه 18 از 77
گذارده شده است .
هیچگونه منافاتی با آنچه در آیه 25 سوره نحل گذشت که « هیچ کس بارگناه دیگري را به دوش نمیکشد » این قانون کلی که
ندارد . « گمراه کنندگان بار مسؤولیت کسانی را که گمراه کردهاند نیز بر دوش میکشند » : میگوید
( جزء پانزدهم ( 27
زیرا آنها بهخاطر اقدام به گمراه ساختن دیگران ، همچون فاعل آن محسوب میشوند ، بنابراین در حقیقت این بارگناهان خودشان
در اینجا در حکم مباشر ( انجام دهنده کار ) است . « سبب » است که بردوش دارند و به تعبیر دیگر
همچنین روایات متعددي که در زمینه سنت نیک و بد گذشت و مفهومش این بود که هرکس سنت نیک یا بدي بگذارد در پاداش
درواقعازاجزاي علتتامّهعملاست « سنّتگذار » و کیفر عاملینبه آن، شریک است، نیز با آنچه در بالا گفتیم تضادي ندارد ، چرا که
و شریکدر فاعلیّت.
ما هیچ شخص و قومی را مجازات نخواهیم کرد مگر اینکه پیامبري را » سرانجام چهارمین حکم را به این صورت بیان میکند که
. « وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولًا » : تا وظایفشان را کاملًا تشریح و اتمام حجت کند « براي آنها مبعوث کنیم
در اینکه منظور از عذاب در اینجا هر نوع عذاب دنیا و آخرت است یا خصوص عذاب استیصال ( یعنی مجازاتهاي نابود کننده
همچون طوفان نوح ) در میان مفسران گفتگو است ، ولی بدون شک ظاهر آیه مطلق است و هر نوع عذاب را شامل
میشود .
28 ) سوره اِسراء )
« ... ما کُنّا مُعَذِّبینَ » اصل برائت و آیه
به آیه فوق استدلال شده است، زیرا حدّاقل مفهوم آیه این است که در مسایلی که عقل قادر به « برائت » در علم اصول در مباحث
درك آن نیست ، خداوند بدون بعث رسولان یعنی بیان احکام و وظایف ، کسی را مجازات نمیکند و این دلیل بر نفی مجازات و
صحیح نیست . « عقاب بدون بیان » عقاب در موارد عدم بیان است و اصل برائت نیز چیزي جز این نمیگوید که
شرایط سهگانه رسیدن به سعادت جاویدان
19 وَ مَنْ اَرادَ الاْخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاوُلئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورا
و آن کس که سرايآخرت را بطلبد و سعی و کوشش خود را براي آن انجام دهد ، در حالی که ایمان داشته باشد ، سعی و
تلاش او ( از سوي خدا ) پاداش داده خواهد شد.
( جزء پانزدهم ( 29
بنابراین براي رسیدن به سعادت جاویدان سه امر اساسی شرط است :
اراده انسان آن هم ارادهاي که تعلق به حیات ابدي گیرد و به لذات زودگذر و نعمتهاي ناپایدار و هدفهاي صرفا مادي تعلق
نگیرد ، همتی والا و روحیهاي عالی پشت بند آن باشد که او را از پذیرفتن هرگونه رنگ تعلق و وابستگی آزاد
سازد .
این اراده به صورت ضعیف و ناتوان در محیط فکر و اندیشه و روح نباشد بلکه تمام ذرات وجود انسان را به حرکت وادارد و
آخرین سعی و تلاش خود را دراین به کاربندد (توجهداشتهباشیدکه کلمه " سَ عْیَها " که بهعنوان تأکید ذکرشده نشان میدهد او
آخرین ، سعی و تلاش و کوششرا کهبرايرسیدن آخرتلازماستانجاممیدهد و چیزي فروگذارنمیکند).
باشد ، ایمانی ثابت و استوار ، چرا که تصمیم و تلاش هنگامی به ثمر میرسد که از انگیزه صحیحی ، « ایمان » همه اینها توأم با
صفحه 19 از 77
سرچشمه گیرد و آن انگیزه چیزي جز ایمان به خدا نمیتواند باشد .
30 ) سوره اِسراء )
امدادهاي الهی
20 کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورا
هر یک از این دو گروه را از عطاي پروردگارت بهره و کمک میدهیم و عطاي پروردگارت هرگز از کسی منع نشده
است .
به معنی کمک رساندن و افزودن است، راغب در کتاب مفردات میگوید : کلمه امداد غالبا در مورد « امداد » از ماده « نُمِدُّ »
در موارد مکروه و ناپسند . « مَدّ » کمکهاي مفید و مؤثر به کار برده میشود و کلمه
خداوند بخشی از نعمتهایش را در اختیار همگان میگذارد و نیکان و بدان همگی از آن استفاده میکنند ، این اشاره به آن بخش
از نعمتها است که ادامه حیات ، متوقف بر آن است و بدون آن نمیتواند یک انتخابگر باشد .
( جزء پانزدهم ( 31
21 اُنْظُرْکَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلاْخِرَةُاَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَکْبَرُ تَفْضیلًا
ببین چگونه بعضی را ( در دنیا به خاطر تلاششان ) بر بعضیدیگربرتريبخشیدهایم،درجاتآخرتوبرتريهایش از این هم بیشتر
است .
ممکن است گفته شود افرادي را در این جهان میبینیم که بدون تلاش و کوشش بهرههاي وسیع میگیرند ، ولی بدون شک اینها
موارد استثنایی است و نمیتوان در برابر اصل کلی تلاش و کوشش و رابطه آن با میزان موفقیت به آن اعتنایی کرد و اینگونه
بهرهگیريهاي انحرافی منافات با آن اصل کلی ندارد .
ضمنا باید توجه داشت که منظور از تلاش و کوشش تنها کمیت آن نیست ، گاه میشود تلاش کم با کمیت عالی اثرش بسیار
بیشتر از تلاش فراوان با کیفیت پایین باشد .
32 ) سوره اِسراء )
تأثیر شرك به خدا، در شخصیت انسان
22 لا تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ اِلها اخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوما مَخْذُولًا
معبود دیگري قرار مده که ضعیف و مذموم و بییار و یاور خواهی شد . « اللّه » و با
نشستن ) در اینجا اشاره به ضعف و ناتوانیاست ، زیرا در ادبیات عرب اینکلمه کنایهاز ضعفاست .از ) « قعود » انتخاب کلمه
جملهبالااستفادهمیشودکهشركسهاثربسیاربد دروجود انسان میگذارد:
شرك مایه ضعف و ناتوانی و زبونی و ذلت است درحالی که توحید عامل قیام و حرکت و سرفرازي است .
شرك ، مایه مذمت و نکوهش است، چراکه یک خط روشن انحرافی است در برابر منطق عقل و کفرانی است آشکار در مقابل
نعمت پروردگار و آنکسکه تن بهچنین انحرافی دهد درخور مذمت است .
شرك سبب میشود که خداوند مشرك را به معبودهاي
( جزء پانزدهم ( 33
ساختگیش واگذارد و دست از حمایتش بردارد و از آنجا که معبودهاي ساختگی نیز قادر بر حمایت کسی نیستند و خدا هم
صفحه 20 از 77
یعنیبدون یار و یاورخواهند شد. « مَخْذُول » حمایتش را ازچنینکسان برداشتهآنها
توحید و نیکی به پدر و مادر سرآغاز یک رشته احکام مهم اسلامی
23 وَ قَضی رَبُّکَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانا اِمّایَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْکِبَرَ اَحَدُهُما اَوْکِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْ هُما
وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَریما
پروردگارت فرمانداده جز اورا نپرستید و بهپدر و مادر نیکی کنید ، هرگاه یکی از آنها یا هردو آنها ، نزد تو ، به سن پیري
برسند کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده بزرگوارانه به آنها بگو .
24 وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَالذُّلِّ مِنَالرَّحْمَۀِ وَ قُلْ رَبِارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرا
34 ) سوره اِسراء )
بالهاي تواضع خویش را در برابرشان از محبت و لطف فرودآروبگوپروردگارا همانگونهکه آنهامرادر کوچکی تربیت
کردند مشمول رحمتشان قرار ده .
دارد و امر و فرمان قطعی و محکم و پایان دادنبه چیزي را میرساند و این نخستین « امر » مفهوم مؤکّدتري از « قَضاء »
تأکید در این مسأله است .
که مسلمان و کافر را شامل میشود ، « والدین » ، که هرگونه نیکی را دربرمیگیرد و همچنین « احسان » مطلق بودن
تأکید دیگري در این جمله است .
در حقیقت در دو آیهاي که گذشت ، قسمتی از ریزهکاريهاي برخورد مؤدبانه و فوقالعاده احترامآمیز فرزندان را نسبتبه پدران و
مادران بازگو میکند :
از یک سو انگشت روي حالات پیري آنها که در آن
( جزء پانزدهم ( 35
موقع از همیشه نیازمندتر بهحمایت و محبت و احترامهستندگذارده، میگوید: کمترین سخن اهانتآمیز را به آنها
مگو .
آنها ممکن است بر اثر کهولت به جایی برسند که نتوانند بدون کمک دیگري حرکت کنند و از جابرخیزند و حتی ممکن است
قادر به دفع آلودگی از خود نباشند ، در این مواقع آزمایش بزرگ فرزندان شروع میشود .
آیا وجود چنین پدر و مادري را مایه رحمت میدانند و یا بلا و مصیبت و عذاب .
از سوي دیگر قرآن میگوید : در این هنگام به آنها اف مگو ، یعنی اظهار ناراحتی و ابراز تنفر مکن و باز اضافهمیکند با صداي
بلند و اهانت آمیز و داد و فریاد با آنها سخن مگو و باز تأکید میکند که با قول کریم و گفتار بزرگوارانه با آنها سخن بگو که
همه آنها نهایت ادب در سخن را میرساند که زبان کلید قلب است .
از سوي دیگر دستور به تواضع و فروتنی میدهد ،
36 ) سوره اِسراء )
تواضعی که نشان دهنده محبت و علاقه باشد و نه چیز دیگر .
سرانجام میگوید : حتی موقعی که روبه سوي درگاه خدا میآوري پدر و مادر را ( چه در حیات و چه در ممات ) فراموش مکن
و تقاضاي رحمت پروردگار براي آنها بنما .
لاوّبینَ غَفُورا 􀂎 25 رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ اِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَاِنَّهُ کانَ لِ
صفحه 21 از 77
پروردگار شما از درون دلهايشما آگاه است ( اگر لغزشی در این زمینه داشتید و جبران کردید شما را عفو میکند چراکه ) هرگاه
صالح باشید او توبهکنندگان را میبخشد .
هم به بازگشت با اراده گفته میشود و هم « رجوع » به بازگشت توأم با اراده را میگویند ، درحالی که « اَوْب » ازماده « اَوّاب »
گفته میشود ، چون در حقیقت توبه بازگشت توأم با اراده به سوي خدا « اَوْبَۀ » « تَوْبَۀ » بیاراده ، به همین دلیل به
است .
صیغه مبالغه است به کسی گفته میشود « اَوّاب » و از آنجا که
( جزء پانزدهم ( 37
که هرلحظه از او خطایی سرزند به سوي پروردگار بازمیگردد .
بنابراین اگر بدون قصد طغیان و سرکشی در برابر فرمان خدا لغزشی در زمینه احترام و نیکی به پدر و مادر از شما سرزند و بلافاصله
پشیمانشدید و درمقامجبرانبرآییدمسلمامشمول عفو خدا خواهیدشد.
26 وَ اتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَالْمِسْکینَ وَ ابْنَالسَّبیلِ وَلاتُبَذِّرْ تَبْذیرا
و حق نزدیکان را بپرداز و ( همچنین ) مستمند و وامانده در راه را و هرگز اسراف و تبذیر مکن .
و به معنی پاشیدن دانه میآید ، منتها این کلمه مخصوص مواردي است که انسان اموال خود را به « بذر » در اصل از ماده « تَبْذیر »
است . « ریخت و پاش » صورت غیرمنطقی و فساد ، مصرف میکند و معادل آن در فارسی امروز
و به تعبیر دیگر تبذیر آن است که مال در غیر موردش مصرف شود هرچند کم باشد و اگر در موردش صرف شود تبذیر نیست
هرچند زیاد باشد .
38 ) سوره اِسراء )
مَنْ اَنْفَقَ شَیْئا فی غَیْرِ طاعَۀِ » : چنانکه در تفسیر عیاشی از امام صادق میخوانیم که در ذیل این آیه در پاسخ سؤال کنندهاي فرمود
اللّهِ فَهُوَ مُبَذِّرٌ وَ مَنْ اَنْفَقَ فی سَبیلِ اللّهِ فَهُوَ مُقْتَصِدٌ : کسی که در غیر راه اطاعت فرمان خدا مالی انفاق کند ، تبذیر کننده
. « است و کسی که در راه خدا انفاق کند میانهرو است
دقت در مسأله اسراف و تبذیر تا آن حد است که در حدیثی میخوانیم پیامبر صلیاللهعلیهوآله از راهی عبور میکرد، یکی از
آیا در » : عرض کرد ، « چرا اسراف میکنی اي سعد » : یارانش بنام سعد مشغول وضو گرفتن بود و آب زیادمیریخت ، فرمود
(1). « نَعَمْ وَ اِنْ کُنْتَ عَلی نَهْرٍ جارٍ : آري هر چند در کنار نهر جاري باشی » : فرمود « ؟ آب وضو نیز اسراف است
ذیل آیه مورد بحث . ، « تفسیر صافی » -1 بنا به نقل
( جزء پانزدهم ( 39
منظور از ذي القربی در اینجا چه کسانی هستند ؟
به معنی بستگان و نزدیکان است و در اینکه منظورازآندراینجا معنی عاماست یا خاص درمیان مفسران « ذي القربی » کلمه
بحثاست.
بعضی معتقدند مخاطب ، همه مؤمنان و مسلمانان هستند و منظور پرداختن حق خویشاوندان به آنها است .
بعضی دیگر میگویند مخاطب پیامبر صلیاللهعلیهوآله است و منظور پرداختن حق بستگان پیامبر صلیاللهعلیهوآله به آنها است
، مانند خمس غنایم و سایر اشیایی که خمس به آنها تعلق میگیرد و به طور کلی حقوقشان در بیتالمال .
لذا در روایات متعددي که از طرق شیعه و اهل تسنن نقل شده میخوانیم که به هنگام نزول آیه فوق ، پیامبر صلیاللهعلیهوآله فاطمه
صفحه 22 از 77
را به او بخشید « فدك » علیهاالسلام را خواند و سرزمین
فدك زمین آباد و محصول خیزي در نزدیکی خیبر بود و از مدینه حدود 140 کیلومترفاصلهداشتوبعدازخیبر، نقطهاتکاءیهودیاندر
حجاز به شمار میرفت ( به کتاب مَراصِدُ الاِْطِّلاعِ ماده فدك مراجعه شود ) .
40 ) سوره اِسراء )
بعدازآنکهیهودیاناینمنطقهبدونجنگ تسلیمشدندپیامبر صلیاللهعلیهوآله این سرزمین را طبق تواریخ و اسناد معتبر به فاطمه
علیهاالسلام بخشید ، اما بعد از رحلت آن حضرت ، مخالفان آنرا غصب نمودند و سالیان دراز بهصورت یکحربه سیاسی در دست
آنها بودامابعضیاز خلفا اقدام به تحویل آن به فرزندان فاطمه علیهاالسلام نمودند .
لَمّا نَزَلَ قَوْلُهُ تَعالی » : در حدیثی که از منابع اهل تسنن از ابوسعید خدري صحابه معروف پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده میخوانیم
وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ اَعْطی رَسُولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله فاطِمَ ۀً فَدَکا: هنگامی که آیه و آتِذَاالْقُرْبی حَقَّهُ نازل شد پیامبر
(1). « صلیاللهعلیهوآله سرزمین فدك را به فاطمه علیهاالسلام داد
. « میزان الاعتدال » ، « دُرُّالْمَنْثُور » ، « مجمع البیان » -1
( جزء پانزدهم ( 41
از بعضی از روایات استفاده میشود که حتی امام سجاد به هنگام اسارت در شام با همین آیه به شامیان استدلال فرمود و گفت :
وَ اتِ ذَاالْقُرْبی حَقَّهُ : ماییم که خدا به پیامبرش دستور داده که حق ما ادا شود ( و این چنین شما شامیان همه این » منظور از آیه
. « ( حقوق را ضایع کردید
ولی این دو تفسیر با هم منافات ندارد ، همه موظف هستند حق ذيالقربی رابپردازند پیامبر صلیاللهعلیهوآله هم که رهبر جامعه
اسلامی است موظفاستبهاینوظیفهالهیعملکند،درحقیقتاهلبیتپیامبر صلیاللهعلیهوآله از روشنترین مصداقهاي ذيالقربی و
شخص پیامبر صلیاللهعلیهوآله از روشنترین افراد مخاطب به این آیه است .
به همین دلیل پیامبر صلیاللهعلیهوآله حق ذي القربی را که خمس و همچنین فدك و مانند آن بود به آنها بخشید ، چرا که
گرفتن زکات که در واقع از اموال عمومی محسوب میشد براي آنها ممنوع بود .
42 ) سوره اِسراء )
کسانی که سرمایههاي متنوع زندگی را هدر دهند برادران شیطانند
27 اِنَالْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّه کَفُورا
چرا که تبذیرکنندگان برادران شیطانند و شیطان کفران ( نعمتهاي ) پروردگارش کرد .
اینکه تبذیرکنندگان برادران شیطان هستند ، به خاطر آن است که آنها نیز نعمتهاي خداداد را کفران میکنند و در غیر
مورد قابل استفاده صرف مینمایند .
امااینکهشیطان، کفراننعمتهايپروردگار راکردروشناست، زیرا خداوندنیرووتوانو هوشواستعدادفوقالعادهايبهاودادهبودواو
اینهمه نیروها را در غیرموردش یعنی در طریق اغوا و گمراهی مردم صرفکرد.
( جزء پانزدهم ( 43
برادران ) یا به خاطر این است که اعمالشان هم ردیف و هماهنگ اعمال شیطان است ، همچون برادرانی که ) « اِخْوان » تعبیر به
یکسان عمل میکنند و یا به خاطر آن است که قرین و همنشین شیطان در دوزخ هستند ، همانگونه که در آیه 39 از سوره زخرف
وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمُ اِذْ ظَلَمْتُمْ اَنَّکُمْ » : بعد از آنکه قرین بودن شیطان را با انسانهاي آلوده به طور کلی بیان میکند میفرماید
صفحه 23 از 77
فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ : امروز اظهار برائت وتقاضاي جدایی از شیطان سودمند به حال شما نیست چرا که همگی
.« در عذاب مشترك هستید
استفاده « زخرف » در اینجا به صورت جمع ذکر شده ممکن است اشارهبه چیزيباشد کهاز آیاتسوره « شیاطین » واما اینکه
میشود که هر انسانی روي از یاد خدا برتابد، شیطانی برانگیخته میشود که قرین و همنشین او خواهد بود ، نه تنها در این جهان
وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِالرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطانا فَهُوَ لَهُ قَرینٌ ... حَ تّی اِذا جائَنا قالَ یالَیْتَ بَیْنی وَ » که در آن جهان نیز همراه او است
36 و 38 / زخرف) . ) « بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرینُ
44 ) سوره اِسراء )
با فقرا مدارا کنید
28 وَ اِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَۀٍ مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورا
و هرگاهازآنها(یعنی مستمندان) روي برتابی و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی ( تا گشایشی در کارت پدید آید و
بهآنها کمک کنی ) با گفتار نرم و آمیخته بهلطف با آنها سخن بگو .
به معنی راحت و آسان است و در اینجا مفهوم وسیعی دارد که هرگونه سخن نیک و برخورد با « یُسْر » از ماده « مَیْسُور »
احترام و محبت را شامل میشود .
در روایات میخوانیم که بعد از نزول این آیه هنگامی که کسی چیزي از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخواست و حضرت چیزي
« یَرْزُقُنَا اللّهُ وَ اِیّاکُمْ مِنْ فَضْ لِه : امیدوارم خدا ما و تو را از فضلش روزي دهد » : نداشت که به او بدهد میفرمود
(1).
( جزء پانزدهم ( 45
در سنتهاي قدیمی ما به هنگام برخورد با سائل چنین بوده و هست که هنگامی که تقاضاکنندهاي به درخانه میآمد و چیزي براي
اشاره به اینکه آمدن تو بر ما حقی ایجاد میکند و از نظر اخلاقی از ما چیزي طلبکار ، « ببخش » : دادن موجود نبود به او میگفتند
هستی و ما تقاضا داریم که این مطالبه اخلاقی خود را بر ما ببخشی چرا که چیزي که پاداش آن باشد موجود نداریم
.
رعایت اعتدال و میانهروي درانفاقوبخشش
29 وَ لا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَۀً اِلی عُنُقِکَ و لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوما مَحْسُورا
هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن ( و ترك انفاق و بخشش منما ) و بیش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیري
و از کار فرومانی .
ذیل آیه مورد بحث . ، « مَجْمَعُ الْبَیان » - 1
46 ) سوره اِسراء )
به معنی نشستن و کنایه از توقف و از کارافتادن میباشد . « قُعُود » که از ماده « تَقْعُد »
در اصل معنی کنار زدن لباس و برهنه ساختن قسمت زیر آن است . « حَسْر » از ماده « مَحْسُور »
» و « حَسیر » یا « مَحْسُور » و بعدا این مفهوم توسعه یافته و به هر شخص خسته و وامانده که از رسیدن به مقصد عاجز است
گفته میشود . « حاسِر
صفحه 24 از 77
به معنی غم و اندوه نیز از همین ماده گرفته شده ، چرا که این حالت به انسان معمولًا در مواقعی دست میدهد که نیروي « حَسْرَة »
جبران مشکلات و شکستها را از دست داده ، گویی از توانایی و قدرت برهنه شده است .
و لا » آن چنان که از جمله « گشودن دستها به طور کامل » ، کنایه از بخل است « بسته بودن دست بهگردن » همانگونهکه
استفاده میشود کنایهاز بذل و بخشش بیحساب است . « تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ
( جزء پانزدهم ( 47
اشاره به این است که گاه بذل و بخشش زیاد نه تنها انسان را از فعالیت و ضروریات زندگی بازمیدارد بلکه زبان « مَلُوم » تعبیر به
ملامت مردم را بر او میگشاید .
30 اِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُالرِّزْقَ لِمَنْیَشاءُ وَیَقْدِرُاِنَّهُکانَ بِعِبادِه خَبیرا بَصیرا
پروردگارت روزي را براي هرکسبخواهد گشاده یا تنگ میدارد، او نسبت به بندگانش آگاه و بینا است .
در اینجا این سؤال مطرح میشود که اصلًا چرا بعضی از مردم محروم و نیازمند و مسکین هستند که لازم باشد مابه آنها
انفاق کنیم آیا بهتر نبود خداوند خودش به آنها هر چه لازم بود میداد تا نیازي نداشته باشند که ما به آنها انفاق
کنیم .
این اشاره به پاسخ همین سؤال است ، این یک آزمون براي شما است وگرنه براي او همه چیز ممکن است ، او
میخواهد به این وسیله شما را تربیت کند و روح سخاوت و فداکاري و از خودگذشتگی را در شما پرورش
دهد .
48 ) سوره اِسراء )
به علاوه بسیاري از مردم اگر کاملًا بینیاز شوند راه طغیان و سرکشی پیش میگیرند و صلاح آنها این است که در حد
معینی از روزي باشند ، حدي که نه موجب فقر گردد نه طغیان .
از همه اینها گذشته وسعت و تنگی رزق در افراد انسان ( بجز موارد استثنایی یعنی از کارافتادگان و معلولین ) بستگی به میزان
تلاش و کوشش آنها دارد و اینکه میفرماید خدا روزي را براي هرکس بخواهد تنگ و یا گشاده میدارد ، این خواستن
هماهنگ با حکمت او است و حکمتش ایجاب میکند که هرکس تلاشش بیشتر باشد سهمش فزونتر و هرکس کمتر
باشد محرومتر گردد .
ضرورت تولید علم و پیروي از دستاوردهاي علوم مختلف
36 وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا
( جزء پانزدهم ( 49
از آنچه نمیدانی پیروي مکن ، چرا که گوش و چشم و دلها همه مسؤول هستند .
به معنی دنباله روي از چیزي است ، میدانیم دنباله روي از غیر علم ، مفهوم وسیعی دارد که همه « قَفْو » از ماده « لا تَقْفُ »
آنچه را گفتیم شامل میشود .
نهی از پیروي از غیر علم معنی وسیعی دارد که مسایل اعتقادي و گفتار و شهادت و قضاوت و عمل را شامل میشود .
» یا « حدس و تخمین » باشد یا « ظن و گمان » روي این زمینه الگوي شناخت در همه چیز ، علم و یقین است و غیرآنخواه
هیچکدام قابل اعتماد نیست . « شک و احتمال
اینکه چرا از میان حواس انسان تنها اشاره به چشم و گوش شده دلیلش روشن است ، زیرا معلومات حسّی انسان غالبا
صفحه 25 از 77
از این دو طریق حاصل میشود و بقیه تحتالشعاع آنها هستند .
50 ) سوره اِسراء )
بر روي زمین با غرور و تکبر حرکت نکنید
لارْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا 􀂎 لارْضِ مَرَحا اِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ ا 􀂎 37 وَ لا تَمْشِ فِی ا
روي زمین با تکبر راه مرو ، تو نمیتوانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوهها نمیرسد ؟
به معنی شدت خوشحالی در برابر یک موضوع باطل و بیاساس است . « مَرَحَ »
اشاره به اینکه افراد متکبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهاي خود را محکم به زمین میکوبند تا مردم را از آمد و رفت خویش
آگاه سازند ، گردن به آسمان میکشند تا برتري خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند .
ولی قرآن میگوید : آیا تو اگر پاي خود را بر زمین بکوبی هرگز میتوانی زمین را بشکافی یا ذره ناچیزي هستی بر روي این کره
عظیم خاکی . آیا تو میتوانی هرقدر گردن خود را بر فرازي هم طراز کوهها شوي یا اینکه حداکثر میتوانی چند سانتیمتر قامت
خود را بلندتر نشان دهی درحالی که حتی عظمت بلندترین قلههاي کوههاي زمین در برابر این کره ، چیز قابل ذکري نیست و خود
زمین ذره بیمقداري است در مجموعه جهان هستی .
( جزء پانزدهم ( 51
38 کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوها
همه اینها گناهش نزد پروردگار تو منفور است .
از این تعبیر روشن میشود که برخلاف گفته پیروان مکتب جبر ، خدا هرگز اراده نکرده است گناهی از کسی سربزند ، چرا که اگر
چنین چیزي را اراده کرده بود با کراهت و ناخشنودي که دراین آیه روي آن تأکید شده است سازگار نبود .
شرك و دوگانه پرستی خمیرمایه همه انحرافات و جنایات است
39 ذلِکَ مِمّا اَوْحی اِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَۀِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَاللّهِ اِلها اخَرَ فَتُلْقی فی جَهَنَّمَ مَلُوما مَدْحُورا
52 ) سوره اِسراء )
ایناحکامازحکمتهاییاست که پروردگارت به تو وحی فرستاده و هرگزمعبودي با اللّه قرارمده که در جهنم میافتی در حالی که
مورد سرزنش خواهی بود و رانده شده ( درگاه خدا ) .
اشاره به این است که این احکام آسمانی درعین اینکه از وحی الهی سرچشمه میگیرد با ترازوي عقل ، نیز « حکمت » تعبیر به
کاملًا قابل سنجش و قابل درك است ، چه کسی میتواند زشتی شرك یا قتل نفس ، یا آزار پدر و مادر و همچنین قبح زنا و کبر و
غرور و ظلم به یتیمان و عواقب شوم پیمانشکنی و مانند آن را انکار کند .
بهتعبیردیگر ایناحکام هماز طریق حکمت عقلی، اثباتشده است و هم از طریق وحی الهی و اصول همه احکام الهی چنین است
هرچند جزییات آن را در بسیاري از اوقات با چراغ کمفروغ عقل نمیتوان تشخیص داد و تنها در پرتو نورافکن نیرومند وحی
باید درك کرد.
در حقیقت شرك و دوگانه پرستی ، خمیر مایه همه انحرافات و جنایات و گناهان است ، لذا بیان این سلسله احکام اساسی اسلام
از شرك شروع شد و به شرك نیز پایان یافت .
( جزء پانزدهم ( 53
صفحه 26 از 77
تبلیغ متنوع مایه تذکر بیشتر است
41 وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْانِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُمْ اِلاّ نُفُورا
ما، در این قرآن انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکّر شوند، ولی(گروهی ازکوردلان) جز بر نفرتشاننمیافزاید.
« تفعیل » به معنی تغییر دادن و دگرگون ساختن است و مخصوصا باتوجه به اینکه از باب « تصریف » از ماده « صَ رَّف »
است ، معنی کثرت را نیز دربردارد .
و از آنجا که بیانات قرآن درزمینه اثبات توحید و نفیشرك ، گاهی فطري ، زمانی در شکل تهدید ، گاهی تشویق و خلاصه از
در مورد آن « صَ رَّفْنا » انواع طرق و فنون مختلف کلام براي آگاه ساختن و بیدارکردن مشرکان استفاده شده است ، تعبیر به
بسیار مناسب است
54 ) سوره اِسراء )
قرآنبااینتعبیرمیگویدماازهردري واردشدیم و ازهرراهی استفاده کردیمتا چراغ توحید را در دل اینکوردلان بیفروزیم،
اماگروهیاز آنها آنقدر لجوج و متعصب و سرسخت هستند که نه تنها این بیانات آنها را به حقیقت نزدیک نمیسازد بلکه بر
نفرت و دوري آنها میافزاید .
در اینجا این سؤال به ذهن میرسد که اگر این بیانات گوناگون نتیجه معکوس دارد ، ذکر آنها چه فایدهاي خواهد داشت
؟
پاسخ این سؤال روشن است و آن اینکه قرآن براي یک فرد یا یک گروه خاص نازل نشده بلکه براي جامعه انسانی است و مسلما
همه انسانها اینگونه نیستند ، بسیار هستند کسانی که این دلایل مختلف را میشنوند و راه حق را باز مییابند ، هر دستهاي از این
تشنگان حقیقت از یک نوع بیان قرآن بهرهمیگیرند و بیدارمیشوند و همیناثر ، براي نزول اینآیات، کافیاست،
هرچندکوردلانیازآننتیجه معکوس بگیرند.
ضمنا از این آیه این درس را در زمینه مسایل تربیتی و تبلیغی میتوان فراگرفت که باید براي رسیدن به هدفهاي عالی تربیتی ،
تنها از یک طریق استفاده نکرد ، بلکه از طرق گوناگون و وسایل مختلف بهره گرفت ، که مردم ذوقها و استعدادهاي مختلفی
دارند و براي نفوذ در هریک باید از راهی وارد شد و یکی از فنون بلاغت نیز همین است .
( جزء پانزدهم ( 55
تسبیح و حمد عمومی موجودات جهان
رْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلاّ یُسَ بِّحُ بِحَمْدِه وَلکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ اِنَّهُ کانَ 􀂎 44 تُسَ بِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الا
حَلیما غَفُورا
آسمانهايهفتگانه و زمین و کسانیکهدرآنهاهستندهمه تسبیحاومیگویند و هرموجودي تسبیح و حمداومیگوید، ولیشماتسبیح
آنهارا نمیفهمید او حلیم و آمرزندهاست.
در آیات مختلف قرآن ، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده است .
قرآن میگوید : عالم هستی یکپارچه زمزمه و غوغا است ، هر موجودي به نوعی به حمد و ثناي حق مشغول است و غلغلهاي
خاموش در پهنه عالم هستی طنین افکنده که بیخبران توانایی شنیدن آن را ندارند ، اما اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان
زنده و روشن است ، این صدا را از هر سو به خوبی به گوش و جان میشنوند .
صفحه 27 از 77
56 ) سوره اِسراء )
ولی در تفسیر حقیقت این حمد و تسبیح در میان دانشمندان و فلاسفه و مفسران بسیار گفتگو است :
که خلاصه نظرات آنهارا با آنچه مورد قبول ما است ذیلًا « قالی » دانستهاند و بعضی « حالی » بعضی آن را حمد و تسبیح
میخوانید:
جمعی معتقدند که همه ذرات موجودات این جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل میشماریم یا بیجان و غیرعاقل همه داراي یک
نوع درك و شعورند و در عالم خود تسبیح و حمد خدا میگویند ، هر چند ما قادر نیستیم به نحوه درك و احساس آنها پی
ببریم و زمزمه حمد و تسبیح آنها را بشنویم .
74 / بقره ) . ) « وَ اِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَۀِ اللّهِ : بعضی از سنگها از ترس خدا از فراز کوهها به پایین میافتند » آیاتی مانند
( جزء پانزدهم ( 57
لارْضِ ائتِیَا طَوْعا اَوْ کَرْها قالَتا اَتَیْنا طائِعِینَ : خداوند به آسمان و زمین فرمود از روي اطاعت یا 􀂎 فَقالَ لَها وَ لِ » مانند
11 / فصلت )... و مانند آن را میتوان گواه بر این عقیده ) « کراهت به فرمان من آیید ، آنها گفتند ما از در اطاعت میآییم
گرفت .
مینامیم ، حقیقی است نه « زبانحال » بسیاري معتقدند که این تسبیح و حمد ، همان چیزي است که ما آن را
مجازي ، ولی زبان حال است نه قال .
توضیح اینکه: بسیار میشودبه کسی که آثار ناراحتی و درد و رنج و بیخوابی در چهره و چشم او نمایان است میگوییم : هرچند
تو از ناراحتیت سخن نمیگویی اما چشم تو میگوید که دیشب به خواب نرفتیوچهرهاتگواهیمیدهدکهازدرد و ناراحتی
جانکاهی رنجمیبري.
را تحتالشعاع خود قرار میدهد و به تکذیب آن برمیخیزد ، این « زبان قال » این زبانحال گاهی آنقدر قوي و نیرومند است که
ما اَضْمَرَ اَحَدٌ شَیْئا اِلاّ ظَهَرَ فی فَلَتاتِ لِسانِهِ وَ صَفَحاتِ وَجْهِهِ : هرگز کسی » : همان چیزي است که علی در گفتار معروفش میفرماید
(1). « رازي را در دل نهان نمیکند مگر اینکه در لابلاي سخنانش به طور ناخودآگاه و صفحه صورتش آشکار میگردد
از سوي دیگر آیا میتوان انکار کرد که یک تابلو بسیار زیبا که شاهکاري از هنر راستین است گواهی بر ذوق و مهارت نقاش
میدهد و او را مدح و ثنا میگوید ؟
آیا میتوان انکار کرد که دیوان شعر شعراي بزرگ و نامدار از قریحه عالی آنها حکایت میکند ؟ و دائما آنها را
میستاید ؟
58 ) سوره اِسراء )
آیا میتوان منکر شد که ساختمانهاي عظیم و کارخانههاي بزرگ و مغزهاي پیچیده الکترونیک و امثال آنها، با زبان بیزبانی
از سازنده و مخترع و مبتکر خود سخن میگویند و هریک درحد خوداز آنها ستایشمیکنند ؟
. حکمت 26 ، « نهج البلاغه » -1
( جزء پانزدهم ( 59
بنابراین باید قبول کرد که عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش ، با آنهمه رازها و اسرار ، با آن عظمت خیره کنندهاش و با آن
خدا میگویند . « تسبیح و حمد » ریزهکاريهاي حیرتزا همگی
جز به معنی پاك و منزه شمردن از عیوب میباشد ؟ ساختمان و نظم این عالم هستی میگوید خالق آن از « تَسْبیح » مگر
هرگونه نقص و عیبی مبرا است .
صفحه 28 از 77
اگر یک روز آن شاعر نکتهپرداز هر برگی از برگهاي درختان سبز را دفتري از معرفت کردگار میدانست ، دانشمندان گیاهشناس
امروز درباره این برگها نه یک دفتر بلکه کتابها نوشتهاند واز ساختمان اسرارآمیز کوچکترین اجزاي آن یعنی سلولها گرفته تا
طبقات هفتگانه برگ و دستگاه تنفسی آن و رشتههاي آبیاري و تغذیه و سایر مشخصات بسیار پیچیده برگها در این کتابها ،
بحثها کردهاند .
این معنی براي تسبیح و حمد عمومی موجودات کاملًا قابل درك است و نیاز به آن ندارد که ما براي همه ذرات عالم هستی درك
و شعور قایل شویم چرا که دلیل قاطعی براي آن در دست نیست و آیات گذشته نیز به احتمال زیاد همان زبان حال را بیان
میکند .
60 ) سوره اِسراء )
در روایاتی که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه اهلبیت علیهمالسلام رسیده تعبیرات جالبی در این زمینه دیده میشود ، از
جمله :
کُلُّ شَیْءٍ یُسَ بِّحُ » : سؤال کردم ، امام فرمود « وَ اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلاّ یُسَ بِّحُ بِحَمْدِهِ » یکی از یاران امام صادق میگوید : از تفسیر آیه
بِحَمْدِهِ وَ اِنّالَنَري اَنْ یَنْقُضَ الْجِ دارُ وَ هُوَ تَسْبیحُها : آري هر چیز تسبیح و حمد خدا میگوید حتّی هنگامی که دیوار میشکافد و
. « صدایی از آن به گوش میرسد آن نیز تسبیح است
نَهی رَسُولُ اللّهِ عَنْ اَنْ تُوْسَمَالْبَهائِمُ فیوُجُوهِها، وَاَنْتُضْ رَبَوُجُوهُهالَاِنَّها تُسَ بِّحُ بِحَمْدِ رَبِّها: پیامبر » : از امام باقر نقل شده که فرمود
صلیاللهعلیهوآله فرمود : علامت داغ در صورت حیوانات نگذارید و تازیانه به صورت آنها نزنید زیرا آنها حمد و ثناي خدا
. « میگویند
مامِنْ طَیْرٍ یُصادُ فی بَرٍّ وَ » : و نیز از امام صادق نقل شده
( جزء پانزدهم ( 61
لا بَحْرٍ وَ لا شَیْءٌ یُصادُ مِنَالْوَحْشِ اِلاّبِتَضْ ییعِهالتَّسْبیحَ : هیچ پرندهاي در صحرا و دریا صید نمیشود و هیچ حیوان
. « وحشی به دام صیاد نمیافتد مگر به خاطر ترك تسبیح
ابوحمزه ثمالی که از یاران خاص امام بود میگوید ، ، « میدانید اینها چه میگویند » : امام باقر صداي گنجشکانی را شنید، فرمود
یُسَ بِّحْنَ رَبَّهُنَّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَسْئَلْنَ قُوتَ یَوْمِهِنَّ : اینها تسبیح خداوند بزرگ را میگویند و روزي » : فرمود ، « نه » : عرض کردم
. « خود را از او میخواهند
» : عرض کرد « این دو لباس مرا بشوي » : در حدیث دیگري میخوانیم که یک روز پیامبر صلیاللهعلیهوآله نزد عایشه آمد ، فرمود
اَمّا عَلِمْتَ اَنَّ الثَّوْبَ یُسَ بِّحُ فِاِذَا اتَّسَخَ انْقَطَعَ تَسْبیحُهُ : آیا نمیدانی که لباس انسان » : فرمود ، « اي رسول خدا دیروز شستم
. « نیز تسبیح خدا میگوید و هنگامی که چرك و آلوده شود تسبیح آن قطع میشود
مجموعه این روایات که بعضی از آنها معانی دقیق و باریکی دارد
62 ) سوره اِسراء )
نشان میدهد که این حکم عمومی تسبیح موجودات ، همهچیز را بدون استثناء دربرمیگیرد و همه اینها با آنچه در تفسیر دوم (
تسبیح به معنی زبانحال و تکوین ) گفتیم کاملاً سازگار است و اینکه در این روایات خواندیم هنگامی که لباس آلوده و کثیف
میشود ، تسبیح آن قطع میگردد ، ممکن است اشاره به این باشد که موجودات تا چهره پاك طبیعی دارند ، انسان را به یاد خدا
میاندازند،اما هنگامیکه چهره پاك طبیعی خود را از دست دادند دیگر آن یادآوري از بین میرود .
49 وَ قالُوا اَءِذا کُنّا عِظاما وَ رُفاتا اَءِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقا جَدیدا
صفحه 29 از 77
و(مشرکین)گفتند: آیا هنگامیکه ما استخوانهاي پوسیده و پراکندهاي شدیم دگربار آفرینش تازهاي خواهیم یافت؟
به هر چیزيکه کهنه و پوسیده و متلاشی شود میگویند . « رُفات »
اینتعبیرمانند بسیارياز تعبیرات دیگر قرآن در زمینه معاد نشان میدهد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله همواره در دعوت خود سخن از
معاد » مسأله
( جزء پانزدهم ( 63
میگفت که این جسم بعد از متلاشی شدن بازمیگردد ، وگرنه هرگاه سخن تنها از معاد روحانی بود اینگونه « جسمانی
ایرادهاي مخالفان به هیچوجه معنی نداشت .
رستاخیز قطعی است
50 قُلْ کُونُوا حِجارَةً اَوْ حَدیدا
بگو: شما سنگ و آهن باشید .
51 اَوْخَلْقا مِمّایَکْبُرُ فیصُدُورِکُمْفَسَ یَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِالَّذي فَطَرَکُمْ اَوَّلَمَرَّةٍفَسَ یُنْغِضُونَاِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُلْ عَسی
اَنْ یَکُونَ قَریبا
یا هر مخلوقیکه در نظرشما ازاین سختتراست( و از حیات وزندگیدورتر، باز خدا قادراستشمارابهزندگی مجدد بازگرداند )
آنها بهزودي میگویند چه کسی ما رابازمیگرداند؟ بگو همان کسیکه روز نخست شما را آفرید ، آنها سر خود را ( از روي
تعجب و انکار ) به سوي تو خم میکنند و میگویند:در چهزمانیخواهد بود؟بگو شاید نزدیک باشد.
64 ) سوره اِسراء )
به معنی حرکت دادن سربه سوي طرف مقابل از روي تعجب است . « اِنْغاض » از ماده « سَیُنْغِضُونَ »
روشن است که استخوانها بعد از پوسیدن تبدیل به خاك میشوند و خاك همیشهآثاري از حیات دارد ، گیاهان از خاك
میرویند، موجودات زنده در خاك پرورش مییابند و اصل وجود آدمی نیز از خاك است ، کوتاه سخن اینکه خاك دروازه
حیات وزندگیاست.
ولی سنگ و آهن یا موجوداتی از اینها سختتر فاصلهشان با حیات و زندگی بسیار بیشتر است ، هرگز گیاهی از دل سنگ و
آهن برنمیخیزد ، اما قرآن میگوید در پیشگاه قدرت خدا اینها اهمیت ندارد ، هرچه باشید و هرچه شوید باز
امکان بازگشتتان به حیات و زندگی محفوظ است .
سنگها و آهنها نیزمیپوسند و متلاشیمیشوند و با موجودات دیگر این کرهخاکی ترکیب مییابند و مبدأ حیات و زندگی
میشوند .
( جزء پانزدهم ( 65
دومین ایراد آنها این بود که میگفتند : بسیار خوب اگر بپذیریم که این استخوانهاي پوسیده و متلاشی شده قابل بازگشت به
حیات است چه کسی قدرت انجام این کار را دارد ، چرا که این تبدیل را یک امر بسیار پیچیده و مشکل میدانستند .
به آنها بگو همان کسی که شما را روز اول آفرید : قُلِ الَّذي فَطَرَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ » : پاسخ این سؤال را قرآن چنین میگوید
. «
آنها سر خود را از روي تعجب و انکار تکانمیدهند و میگویند: چهزمانی » : سرانجام به سومین ایراد آنها میپردازد و میگوید
.« اینمعاد واقع میشود؟ فَسَیُنْغِضُونَ اِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ
صفحه 30 از 77
آنها در حقیقت با این ایراد خود میخواستند این مطلب را منعکس کنند که به فرض این ماده خاکی قابل تبدیل به انسان باشد و
قدرت خدا را نیز قبول کنیم ، اما این یک وعده نسیه بیش نیست و معلوم نیست در چه زمانی واقع میشود ؟ اگر در هزاران یا
میلیونهاسال بعد باشد چه تأثیري در زندگی امروز ما میکند ، سخن از نقد بگو و نسیه را رها کن .
66 ) سوره اِسراء )
. « به آنها بگو شاید زمان آن نزدیک باشد: قُلْ عَسی اَنْ یَکُونَ قَریبا » : قرآن در پاسخشان میگوید
و البته نزدیکاست چراکه مجموعه عمر این جهان هرچه باشد در برابر زندگی بیپایان در سراي دیگر لحظه زودگذري بیش
نیست .
52 یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجیبوُنَ بِحَمْدِه وَ تَظُنُّونَ اِنْ لَبِثْتُمْ اِلاّ قَلیلًا
همان روز که شما را ( از قبرهایتان ) فرا میخواند ، شما هم اجابت میکنید درحالی که حمد او میگویید و تصور میکنید تنها
مدت کوتاهی ( در جهان برزخ ) درنگ کردید .
آري آن روز این احساس به انسان دست میدهد که دوران برزخ هرچند طولانی بوده ، در برابر عمر
بینهایت در عالم بقاء، لحظات زودگذري بیش نیست .
بعضی از مفسران این احتمال را نیز دادهاند که منظور اشاره به
( جزء پانزدهم ( 67
توقف در دنیا است یعنی آنروزاستکه میدانید زندگیدنیا چندان طولانی نبوده، ساعاتی بوده کوتاه و بسیار
زودگذر .
برخورد منطقی با همه مخالفان
53 وَ قُلْ لِعِبادي یَقُولُوا الَّتی هِیَ اَحْسَنُ اِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ اِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلاِْنْسانِ عَدُوّا مُبینا
به بندگانمبگو سخنیبگویندکهبهترین باشد چراکه شیطان ( بهوسیله سخنان ناموزون ) میان آنها فتنه و فساد میکند، همیشه شیطان
دشمن آشکاري براي انسان بوده است .
به معنی ورود در کاري به نیت اِفساد است . « نَزْغ » از ماده « یَنْزَغُ »
اشاره به مؤمنان است و روش بحث با دشمنان را به آنها میآموزد چرا که گاهی مؤمنان تازهکار طبق روشی که از « عِبادي » کلمه
پیش داشتند با هرکس که در عقیده با آنها مخالف بود به خشونت میپرداختند و آنها را صریحا اهل جهنم و عذاب و شقی و
گمراه میخواندند و خود را اهل نجات ، و این سبب میشد که مخالفان یک حالت منفی در برابر دعوت پیامبر اسلام
صلیاللهعلیهوآله به خود بگیرند .
68 ) سوره اِسراء )
در میان آنها ) مفهومش این است که شیطان ، سعی میکند میان مؤمنان و مخالفانشان فساد کند و یا سعی ) « بَیْنَهُمْ » البتّه کلمه
میکند در دلهاي مؤمنان به طرز مرموزي نفوذ کند و آنها را به فساد و افساد دعوت نماید .
لاوْلادِ وَعِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ 􀂎 لامْوالِ وَ ا 􀂎 64 وَاسْتَفْزِزْ مَنِاسْتَطَعْتَمِنْهُمْبِصَوْتِکَ وَاَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی ا
الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُورا
هرکدام از آنها را میتوانی با صداي خودت تحریک کن و لشکر سواره و پیادهات را بر آنها گسیل دار و در ثروت و فرزندانشان
شرکت جوي و آنها را با وعدهها سرگرم کن ولی شیطان جز فریب و دروغ وعدهاي نمیدهد .
صفحه 31 از 77
65 اِنَّ عِبادي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکیلًا
( اما بدان ) تو هرگز سلطهايبر بندگان من پیدانخواهی کرد
( جزء پانزدهم ( 69
و آنها هیچگاه به دام تو گرفتار نمیشوند همینقدر کافی است پروردگارت حافظ آنها باشد .
به معنی تحریک و برانگیختن است. « اِسْتِفْزاز » از ماده « اِسْتَفْزِزْ »
بهمعنی فریاد شدید است و اِجْلاب به معنی راندن و حرکت دادن با نهیب و فریاد « جَلَبَۀ » در اصل از « اِجْلاب » از ماده « اَجْلِبْ »
میباشد .
وسایل چهارگانه وسوسهگري شیطان
گر چه در آیات فوق ، مخاطب شیطان است و خداوند به عنوان یک فرمان تهدیدآمیز به او میگوید هرچه از دستت
ساخته است بکن و با وسایل گوناگون به اغواي بنیآدم برخیز ، ولی در واقع هشداري است به همه انسانها که طرق نفوذ شیطان را
دریابند و از تنوع وسایل وسوسههاي او آگاه شوند .
جالب این که قرآن در آیه فوق به چهاربخش مهم و اصولی از این وسایل ، اشاره میکند و به انسانها میگوید
که از چهارطرف مراقب خویش باشند :
70 ) سوره اِسراء )
که بعضی از مفسران آن را تنها به معنی نغمههاي هوسانگیز « وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ » برنامههاي تبلیغاتی جمله
موسیقی و خوانندگی تفسیر کردهاند معنی وسیعی دارد که هرگونه تبلیغات گمراهکننده را که در آن از وسایل صوتی و
سمعی استفاده میشود شامل میگردد .
به این ترتیب نخستین برنامه شیطان، استفاده از این وسایل است .
این مسأله مخصوصا در دنیاي امروز که دنیاي فرستندههاي رادیویی و دنیاي تبلیغات گسترده سمعی و بصري است ، از هر زمانی
روشنتر و آشکارتر است ، چرا که شیاطین و احزاب آنها در شرق و غرب جهان بر این وسیله مؤثر تکیه دارند و بخش عظیمی از
سرمایههاي خود را در این راه مصرف میکنند ، تا بندگان خدا را استعمار کنند و از راه حق که راه آزادي و استقلال و ایمان و
تقوي است منحرف سازند و به صورت بردگانی بیاراده و ناتوان درآورند .
استفاده از نیروي نظامی این منحصر به عصر و زمان
( جزء پانزدهم ( 71
ما نیست که شیاطین براي یافتن منطقههاي نفوذ به قدرت نظامی متوسّل میشوند ، همیشه بازوي نظامی یکی از بازوهاي مهم و
خطرناك همه جباران و ستمگران جهان بوده است ، آنها ناگهان در یک لحظه به نیروهاي مسلّح خود فریاد میزنند و به مناطقی
که ممکن است با مقاومت سرسختانه ، آزادي و استقلال خویش را بازیابند گسیل میدارند و حتّی در عصر خود میبینیم برنامه
را دارد تنظیم کردهاند ، به این ترتیب که پارهاي از قدرتهاي جهانخوار غرب « اِجْلاب » گسیل سریع که درست همان مفهوم
نیروي ویژهاي ، آماده ساختهاند که بتوانند آن را در کوتاهترین مدت در هر منطقهاي از جهان که منافع نامشروع شیطانیشان به خطر
بیفتد اعزام کنند و هر جنبش حقطلبانهاي را در نطفه خفه نماید .
و قبل از وصول این لشکر سریع ، زمینه را با جاسوسان ماهر خود که در واقع لشکر پیاده هستند آماده میسازند .
غافل از اینکه خداوند به بندگان راستینش در همین آیات وعده داده است که شیطان و لشکر او هرگز بر آنها سلطه نخواهند
صفحه 32 از 77
یافت .
72 ) سوره اِسراء )
برنامههاي اقتصادي با پوشش انسان دوستی یکی دیگر از وسایلمؤثر نفوذشیطان از طریق شرکت در اموال و نفوس است ، باز در
و شرکت در اولادرا فقط بهمعنی فرزندان نامشروع « ربا » اینجا میبینیم بعضی از مفسران شرکت در اموال را منحصرا به معنی
دانستهاند در حالی که این دو کلمه معنی بسیار وسیعتري دارد که همه اموال حرام و فرزندان نامشروع و غیر آن را شامل میشود
.
مثلًا در عصر و زمان خود میبینیم که شیاطین جهانخوار ، مرتبا پیشنهاد سرمایهگذاري و تأسیس شرکتها و ایجاد انواع کارخانهها
و مراکز تولیدي در کشورهاي ضعیف میکنند و زیر پوشش این شرکتها انواع فعالیتهاي خطرناك و مضر را انجام میدهند ،
جاسوسهاي خود را به نام کارشناس فنی یا مشاور اقتصادي و مهندس و تکنیسین به این کشورها اعزام میدارند و بالطائف الحیل
آخرین رمق آنها را میمکند و از رشد و نمو و استقلال اقتصادي آنها جلوگیري میکنند .
( جزء پانزدهم ( 73
و نیز از طریق تأسیس مدارس ، دانشگاهها ، کتابخانهها ، بیمارستانها و جهانگردي در فرزندان آنها شرکت میجویند ، جمعی
از آنها را به سوي خود متمایل میسازند ، حتّی گاهی با کمکهاي سخاوتمندانه از طریق بورس تحصیلی که در اختیار
جوانان میگذارند آنها رابهطورکامل به فرهنگ و برنامه خود جلب میکنند و در افکار آنها شریک میشوند .
برنامههاي مخرب روانی استفاده از وعدههاي مغرورکننده و انواع فریبها و نیرنگها یکی دیگر از برنامههاي شیطانها است ،
آنها روانشناسان و روانکاوان ماهري را براي اغفال و فریب مردم ساده دل و حتّی هوشیار تربیت کردهاند ، گاهی به نام اینکه
دروازه تمدن بزرگ در چندقدمی آنها است و یا اینکه در آینده نزدیکی در ردیف اولین کشورهاي متمدن و پیشرو قرار خواهند
گرفت و یا اینکه نسل آنها نسل نمونه و بینظیري است که میتواند در پرتو برنامههاي آنان به اوج عظمت برسد و امثال این
خلاصه میشود . « وَعْدِهُمْ » خیالات و پندارها، آنهارا سرگرم میسازند که همه در جمله
74 ) سوره اِسراء )
و گاهی به عکس از طریق تحقیر و تضعیف روحیه و اینکه آنها هرگز مبارزه با قدرتهاي عظیم جهانی را ندارند و میان تمدّنشان
با تمدّن کشورهاي پیشرفته صدها سال فاصله است آنانرا ازهرگونه تلاش و کوششی بازمیدارند .
این قصه سر دراز دارد و طرق نفوذ شیطان و لشکریان او یک راه و دو راه نیست ( 1)، اینجا است که عباداللّه و بندگان راستین خدا
با دلگرمی که از وعده قطعی او در این آیات به دست میآورند به جنگ با این شیاطین برمیخیزند و کمترین وحشتی به خود راه
نمیدهند و میدانند سر و صداي شیاطین هرقدر زیاد باشد بیمحتوا و توخالی است و با قدرت ایمان و توکل برخدا برهمه آنها
میتوان پیروز شد و
-1 در زمینه اینکه چرا خدا شیطان راآفرید در ذیل تفسیر آیه 36 سوره بقره، صفحه 193 ، جلد 1 تفسیرنمونه و درمورد
وسوسههاي شیطان در صفحه 115 ، جلد 6 تفسیر مذکور بحث شدهاست .
( جزء پانزدهم ( 75
وَ کَفی بِرَبِّکِ وَکیلاً : خداوند بهترین حافظ و نگاهبان و یار و یاور » نقشههاشان را نقش برآب کرد چنانکه قرآن میگوید
. « آنها است
چه کسی کشتیها را در دریاها به حرکت درمیآورد؟
صفحه 33 از 77
66 رَبُّکُمُ الَّذي یُزْجی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِه اِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحیما
پروردگارتان کسی است که کشتی را در دریا براي شما به حرکت درمیآورد تا از نعمت او بهرهمند شوید ، او نسبت به شما
مهربان است .
بهمعنی حرکت دادن مداوم چیزي است. « اِزْجاء » از ماده « یُزْجی »
بدیهی است براي حرکت کشتیها در دریا ، نظاماتی دست به دست هم داده تا این امر فراهم گردد ، از یک سو آب به صورت
مرکبی راهوار آفریده شده ، از سوي دیگر وزن مخصوص بعضی از اشیاء سبکتر از آب است آنچنان که روي آب بماند و یا اگر
سنگینتر است آن را به شکلی ساخت که عملًا وزن مخصوصی کمتر از آب پیدا کند ، بهطوريکه طاقتتحملبارهاي سنگین و
انسانهايفراوانی داشته باشد.
76 ) سوره اِسراء )
از سوي سوم نیروي محرکی لازم است ، که در زمانهاي گذشته بادهاي منظمی بود که بر صفحه اقیانوسها با نظم خاصی میوزید
و آشنایی به زمان و مسیر و سرعت این بادها به ناخدایان امکان میداد که از نیروي عظیم آن براي حرکت کشتیهاي بادبانی
استفاده کنند ، ولی امروز از نیروي بخار که برادر باد است براي حرکت کشتیهاي عظیم استفاده میشود .
از سوي چهارم نیاز به وسیله راهیابی است که در گذشته خورشید و ستارگان آسمان بودند و امروز قطب نماها و نقشهها
هستند .
اگر این چهار موضوع دست به دست هم نمیدادند و براي حرکت منظم کشتیها همآهنگ نمیشدند انسان از این
وسیله بسیار مهم حمل و نقل و مرکب سواري راهوار محروم میماند .
البته میدانید کشتیها همیشه بزرگترین وسیله نقلیه انسانها بوده و هستند ، هماکنون کشتیهاي غولپیکري داریم که به اندازه
یک شهر کوچک وسعت و سرنشین دارند .
( جزء پانزدهم ( 77
67 وَاِذامَسَّکُمُالضُّرُّ فِیالْبَحْرِ ضَلَّ مَنْتَدْعُونَ اِلاّاِیّاهُ فَلَمّا نَجّیکُمْ اِلَی الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الاِْنْسانُ کَفُورا
و هنگامیکه در دریا ناراحتی به شما برسد همهکس را جز او فراموش خواهید کرد ، اما هنگامی که شما را به خشکی نجات دهد
روي میگردانید و انسان کفران کننده است .
هنگامیکه ناراحتیها در دریا به شما میرسد تمام معبودهایی جز خدا از نظر شما گم میشود و باید گم شود چرا طوفان حوادث
پردههاي تقلید و تعصب را که بر فطرت آدمی افتاده کنار میزند و نور فطرت که نور توحید و خداپرستی و یگانهپرستی است
جلوهگر میشود ، آري در چنین لحظاتی همه معبودهاي پنداري و خیالی که نیروي توهم انسان به آنها قدرت بخشیده بود همچون
برف در آفتاب تابستان آب میشوند و از ذهن محو میگردند و تنها نور در آن میدرخشد .
. « فَلَمّا نَجّیکُمْ اِلَی الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ کانَ اِلاِْنْسانُ کَفُورا » : سپس اضافه میکند
78 ) سوره اِسراء )
وقتی خدا شمارا نجات داد باردیگر پردههاي غرور و غفلت ، تقلید و تعصب ، این نور الهی را میپوشاند و گرد و غبار عصیان و
گناه و سرگرمیهاي زندگی مادي ، چهره تابناك آن را پنهان میسازد .
انسان گل سرسبد موجودات
70 وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی ادَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلًا
صفحه 34 از 77
ما بنیآدمرا گرامیداشتیم و آنهارا در خشکی و دریا (بر مرکبهاي راهوار) حمل کردیم و از انواع روزيهاي پاکیزه به آنها
روزي دادیم و بر بسیاري از خلق خود برتري بخشیدیم.
از آنجا که یکی از طرق تربیت و هدایت ، همان دادن شخصیت به افراد است قرآن مجید به دنبال بحثهایی که درباره مشرکان و
منحرفان در آیات گذشته داشت ، در اینجا به بیان شخصیت والاي نوع بشر و مواهب الهی نسبت به او میپردازد ، تا با توجه به این
. « وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی ادَمَ » ارزش فوقالعاده به آسانی خود را نیالاید و خویش را به بهانه ناچیزي نفروشد
( جزء پانزدهم ( 79
سپس به سه قسمت از مواهب الهی ، نسبت به انسانها اشاره میکند که عبارتند ازمرکب، رزق طیّب ، برتري بر سایر مخلوقات .
در اینجا چیست ؟ « کثیر » معنی
بعضی از مفسران آیه فوق را دلیل بر فضیلت فرشتگان بر کل بنیآدم دانستهاند ، چرا که قرآن میگوید ما انسانها رابر بسیاري از
مخلوقات خود برتري دادیم و طبعا گروهی در اینجا باقی میماند که انسان برتر از آنها نیست و این گروه جز فرشتگان
نخواهند بود .
ولی باتوجه به آیات آفرینش آدم و سجود و خضوع فرشتگان براي او و تعلیم علم اسماء به آنها از سوي آدم ، تردیدي باقی
در اینجا به معنی جمیع خواهد بود و به گفته مفسر بزرگ طبرسی در « کثیر » ، نمیماند که انسان از فرشته برتر است ، بنابراین
مجمعالبیان ، در قرآن و مکالمات عرب، بسیار معمول است که این کلمه به معنی جمیع میآید .
80 ) سوره اِسراء )
223 /شعراء). ) « وَ اَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ »: قرآندربارهشیاطین میگوید
چرا انسان برترین مخلوق خدا است ؟
پاسخ این سؤال چندان پیچیده نیست ، زیرا میدانیم تنها موجودي که از نیروهاي مختلف ، مادي و معنوي ، جسمانی و روحانی
تشکیل شده و در لابلاي تضادها میتواند پرورش پیدا کند و استعداد تکامل و پیشروي نامحدود دارد ، انسان است .
خداوند خلق عالم را بر سهگونه آفرید : » : حدیث معروفی که از امیرمؤمنان علی نقل شده نیز شاهد روشنی بر این مدعا است
فرشتگان و حیوانات و انسان ، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حیوانات مجموعهاي از شهوت و غضبند و عقل ندارند ،
اما انسان مجموعهاي است از هر دو ، تا کدامین غالب آید . اگر عقل او بر شهوتش غالب شود ، از فرشتگان برتر است و اگر
(1). « شهوتش بر عقلش چیره گردد ، از حیوانات پستتر
( جزء پانزدهم ( 81
71 یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ فَمَنْ اُوتِیَ کِتابَهُبِیَمینِه فَاُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلًا
به یاد آورید روزي را که هر گروهی را با پیشوایشان میخوانیم ، آنها که نامه عملشان به دست راستشان است آنرا(با شادي و
سرور)میخوانند و سر سوزنی به آنها ظلم و ستم نمیشود .
که نقطهاي در پشت هسته خرما است « نَقیر » به معنی رشته بسیار نازکی است که درشکاف هسته خرما قرار دارد در مقابل « فَتیل »
به معنی پوسته نازکی است که هسته خرما را پوشانیده و تمام این کلمات کنایه از شیء بسیار کوچک و « قِطْمیر » و
حقیر است .
امام در اینجا معنی وسیعی دارد که هر پیشوایی را اعم از پیامبران و ائمه هدي و دانشمندان و کتاب و سنت و همچنین ائمه
صفحه 35 از 77
کفر و ضلال را شامل میشود و به این ترتیب هرکس در آنجا در خط همان رهبري قرار خواهد گرفت که در این جهان خط او
را انتخاب کرده بود .
. جلد 3، صفحه 188 ،« نُورُالثَّقَلَیْن » -1
82 ) سوره اِسراء )
این تعبیر درعیناینکه یکی از اسباب تکامل انسان را بیان میکند، هشداري است به همه افراد بشر که در انتخاب رهبر فوقالعاده
دقیق و سختگیر باشند و زمام فکر و برنامه خود را به دست هرکس نسپرند .
نقش رهبري در اسلام
رهبري ) را پنجمین و ) « ولایت » در حدیث معروفی از امام باقر نقل شده هنگامی که سخن از ارکان اصلی اسلام به میان میآورد
مهمترین رکن معرفی میکند درحالی که نماز که معرف پیوند خلق با خالق است و روزه که رمز مبارزه با شهوات است و زکات
که پیوند خلق با خلق است و حج که جنبههاي اجتماعی اسلام را بیان میکند چهار رکن اصلی دیگر.
هیچ چیز به اندازه ولایت و » : سپس امام اضافه میکند
( جزء پانزدهم ( 83
( چراکه اجراي اصولدیگردرسایهآنخواهدبود).( 1 ).« رهبرياهمیت ندارد
مَنْ ماتَ بِغَیْرِ اِمامٍ ماتَ میتَۀَ الْجاهِلِیَّۀِ : کسی » : و نیز به همین دلیل در حدیث معروفی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل شده
(2).« که بدون امام و رهبر از دنیا برود مرگ او مرگ جاهلیت است
البتّهخداوندبرايهرعصروزمانیرهبريبراينجاتوهدایتانسانها قرارداد؟چراکه حکمتاو ایجابمیکندفرمان سعادت بدون ضامن
اجرا نباشد، امّا مهمایناستکه مردمرهبرشانرا بشناسند و در دام رهبران گمراه و فاسد و مفسد گرفتار نشوند که نجات از
چنگالشان دشوار است.
لارْضُ 􀂎 اَللّهُمَّ بَلی لاتَخلُوا » : اعتقاد شیعه به وجود یک امام معصوم در هر عصر و زمان فلسفهاش همین است آنگونه که علی فرمود
مِنْ قائِمٍ لِلّهِ بِحُجَّۀٍ ، اِمّا ظاهِرا مَشْهُورا وَاِمّا
، جلد 2 ،« اصول کافی » -1 بُنِیَالاِْسْلامُ عَلی خَمْسٍ عَلَیالصَّلوةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَ جِّ وَالْوِلا یَۀِ وَ لَمْ یُنادِ بِشَ یْءٍ کَما نُودِيَ بِالْوِلا یَۀِ
. صفحه 15
جلد 3 ، صفحه 194 و کتب بسیاري دیگر . « نُورُالثَّقَلَیْن » -2
84 ) سوره اِسراء )
خائِفامَغْمُورا ، لِئَلّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَیِّناتُهُ : آري به خدا سوگند صفحه روي زمین هرگز از رهبري که با حجت الهی قیام کند خالی
نشود ، خواه ظاهر و آشکار باشد یا ( بر اثر نداشتن پیروان کافی ) ترسان و پنهان، تا نشانههاي الهی و دلایل فرمان او از میان
(1) . « نرود
از دیدگاه قرآن کریم « کوردلان »
72 وَ مَنْ کانَ فی هذِه اَعْمی فَهُوَ فِی الاْخِرَةِ اَعْمی وَ اَضَلُّ سَبیلًا
اما آنهاکه در اینجهان (از دیدنچهره حق) نابینا بودند در آنجا نیزنابیناهستند و گمراهتر.
توصیف میکند که اشاره به این حقیقت « اَعْمی » قرآن تعبیرجالبی از مشرکان و بیدادگران در آیه فوق دارد ، از آنها به عنوان
صفحه 36 از 77
است که چهره حق همهجا آشکار است اگر چشم بینایی باشد ، چشمی که آیات خدا را در پهناي این جهان ببیند ، چشمی که
درسهاي عبرت را در صفحات تاریخ ، بخواند ، چشمی که سرنوشت جباران و ستمگران را مشاهدهکند، خلاصه چشمی باز و
حقنگر .
. کلمات قصار 147 « نهج البلاغه » -1
( جزء پانزدهم ( 85
لارْضُ وَ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ دَوَرانُ 􀂎 مَنْ لَمْ یَدُلُّهُ السَّمواتُ وَ ا » : در حدیثی از امام باقر میخوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود
الْفُلْکِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَالاْیاتُ الْعَجیباتُ عَلی اَنَّ وَراءَ ذلِکَ اَمْرٌ اَعْظَمُ مِنْهُ ، فَهُوَ فِیالاْخِرَةِ اَعْمی وَ اَضَلُّ سَبیلًا : کسی که آفرینش
آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و گردش ستارگان و خورشید و ماه و نشانهاي شگفتانگیز او را از
(1). « حقیقت بزرگتري که وراي آن نهفته است آشکار نسازد او در آخرت اعمی و گمراهتر است
(1). « شَرُّ الْعَمی عَمَی الْقَلْبِ » در بعضی دیگر از روایات بدترین نابینایی ، نابینایی دل شمرده شد است
. جلد 3 ، صفحه 196 و 197 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » 1 و 2
86 ) سوره اِسراء )
78 اَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْانَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْانَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودا
نماز را از زوالخورشید تا نهایت تاریکی شب ( نیمه شب ) برپادار و همچنین قرآن فجر ( نماز صبح ) را ، چرا که قرآن فجر
مورد مشاهده ( فرشتگان شب و روز ) است .
به معنی مالیدن گرفته « دَلْک » به معنی زوال آفتاب از دائرةالنهار است که وقت ظهر میباشد و در اصل از ماده « دُلُوكِ الشَّمْسِ »
به معنی تمایل شدن است چرا که « دَلْک » شده، چرا که انسان در آن موقع بر اثر شدت تابش آفتاب چشم خود را میمالید و یا از
خورشید در این موقع از دائره نصفالنهار به سمت مغرب متمایل میشود .
با توجه به اینکه غَسَق شدت ظلمت است و تاریکی شب در نیمه شب از هر وقت متراکمتر میباشد این کلمه « غَسَقِ اللَّیْلِ »
را میرساند . « نیمه شب » روي هم رفته
( جزء پانزدهم ( 87
روي هم رفته اشاره به نماز فجر است . « قُرْانَ الْفَجْرِ » بهمعنی چیزياستکهقرائتمیشود و « قُرْانَ »
دُلُوکُها زَوالُها ، » : در روایتی از امام باقر در تفسیر همین آیه هنگامی که زراره محدث بزرگ شیعه از آن سؤال کرد چنین فرمود
غَسَقُ اللَّیْلِ اِلی نِصْفِ اللَّیْلِ ، ذلِکَ اَرْبَعُ صَلَواتٍ وَضَعَهُنَّ رَسُولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله وَ وَقَّتَهُنَّ لِلنّاسِ وَ قُرْانُ الْفَجْرِ صَلوةُ الْغَداةِ: دلوك
شمس به معنی زوال آن ( از دائره نصفالنهار )است و غسقاللیل به معنی نیمه شب است ، این چهار نماز است که پیامبر
(1). « صلیاللهعلیهوآله آنها را برايمردمقرارداد و توقیت نمود و قرآنالفجر اشاره بهنمازصبحاست
آیه فوق از آیاتی است که اشاره اجمالی به وقت نمازهاي پنجگانه میکند و با انضمام به سایر آیات قرآن در زمینه وقت
نماز است و روایات فراوانی که در این رابطه وارد شده ، وقت نمازهاي پنجگانه دقیقا مشخصمیشود .
. جلد 3 ، صفحه 205 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
88 ) سوره اِسراء )
اِنَّ قُرْانَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودا : نماز صبح مورد مشاهده » : نکته دیگري که در اینجا باقی میماند این است که آیه فوق میگوید
اکنون این سؤال پیش میآید که مشاهده چه کسانی ؟ « است
روایاتی که در تفسیر این آیه به ما رسیده میگوید : مشهود ملائکه شب و روز است ، زیرا در آغاز صبح فرشتگان شب که مراقب
صفحه 37 از 77
بندگان خدا هستند جاي خود را به فرشتگان روز میدهند و چون نماز صبح در همان آغاز طلوع انجام میگیرد هر دو گروه
میدهند . Ș آن را مشاهده کرده و بر آن گ
از این تعبیر به خوبی روشن میشود که بهترین موقع براي اداي نماز صبح همان لحظات آغاز طلوع فجر است .
79 وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِه نافِلَۀً لَکَ عَسی اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاما مَحْمُودا
( جزء پانزدهم ( 89
پاسی از شب را از خواب برخیز و قرآن ( و نماز ) بخوان ، این یک وظیفه اضافی براي تو است ، تا پروردگارت تو را به مقامی
در خور ستایش برانگیزد .
دراصل چنانکه راغب در مفردات میگوید به معنی خواب است ، ولی هنگامی که به باب تَفَعُّل میرود « هُجُود » از ماده « تَهَجَّدْ »
به قرآن برمیگردد یعنی قسمتی از شب را « تَهَجَّدْ بِه » به معنی از بین بردن خواب و انتقال به حالت بیداري آمده است ، ضمیر در
بیدار باش و قرآن بخوان ، ولی این کلمه بعدا در لسان اهل شرع به معنی نمازشب به کار رفته است و مُتَهَجِّدُ بِهِ به کسی
میگویند که نماز شب میخواند .
نماز شب یک عبادت بزرگ روحانی
غوغاي زندگی روزانه از جهات مختلف ، توجه انسان را به خود جلب میکند و فکر آدمی را به واديهاي گوناگون میکشاند ، به
طوري که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل ، در آن بسیار مشکل است ، اما در دل شب و به هنگام سحر و فرونشستن غوغاي
زندگی مادّي و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداري خواب ، حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست میدهد
که بینظیر است .
90 ) سوره اِسراء )
آري در این محیط آرام و دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حُضور قلب حالت توجهی به انسان دست میدهد که
فوقالعاده روح پرور و تکامل آفرین است .
به همین دلیل دوستان خدا همیشه از عبادتهاي آخرشب ، براي تصفیهروحوحیاتقلبوتقویتارادهوتکمیلاخلاص،
نیرومیگرفتهاند.
در آغاز اسلام نیز پیامبر صلیاللهعلیهوآله با استفاده از همین برنامه روحانی مسلمانان را پرورش داد و شخصیت آنها را آنقدر بالا
برد که گویی آن انسان سابق نیستند ، یعنی از آنها انسانهايتازهاي آفرید ، مُ َ ص مِّم ، شجاع ، باایمان ، پاك و با اخلاص و شاید
مقام محمود که در آیات فوق به عنوان نتیجه نافله شب آمده است اشاره به همین حقیقت نیز باشد .
قِیامُ اللَّیْلِ مَ َ ص حَّۀٌ لِلْبَدَنِ وَ مَرْضاةٌ لِلرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَعَرُّضٌ لِلرَّحْمَۀِ وَ تَمَسُّکٌ بِاَخْلاقِ النَّبِّیینَ : قیام شب » : امیر مؤمنان علی میفرماید
(1). « موجب صحّت جسم و خشنودي پروردگار و در معرض رحمت او قرارگرفتن و تمسّک بهاخلاق پیامبراناست
( جزء پانزدهم ( 91
مَنْ صَلّی بِاللَّیْلِ حَسُنَ وُجْهُهُ بِالنَّهارِ : کسی که نماز شب بخواند صورت ( و سیرتش ) » : رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرماید
(2). « در روز نیکو خواهد بود
حتی در بعضی از روایات میخوانیم که این عبادت به قدري اهمیت دارد که جز پاکان و نیکان موفق به آن نمیشوند .
اَنْتَ قَدْ قَیَّدْتَکَ ذُنُوبُکَ : تو کسی هستی » : مردينزدعلیامیرمؤمنان آمد و عرضکرد،من ازنمازشب محروم شدم، علی فرمود
(3). « که گناهانت تو را به بند کشیده است
صفحه 38 از 77
. جلد 84 ، صفحه 142 148 ، « بحارالانوار » - 1
. جلد 84 ، صفحه 142 148 ، « بِحارالانوار » - 1 و 2
92 ) سوره اِسراء )
اِنَّ الرَّجُلَ لَیَکْذِبُ الْکِذْبَۀَ وَ یَحْرُمُ بِها صَلوةَاللَّیْلِ فَاِذاحَرُمَ بِها صَلوةَاللَّیْلِ حَرُمَ بِهَا الرِّزْقَ : » : درحدیث دیگري از امام صادق میخوانیم
انسان گاهی دروغ میگوید و سبب محرومیتش از نمازشبمیشود، هنگامیکه ازنمازشب محرومشدازروزي (و مواهبمادي و
(1). « معنوي) نیزمحروممیشود
البته نماز شب آداب فراوانی دارد ولی بد نیست سادهترین صورت آن را در اینجا بیاوریم تا عاشقان این عمل روحانی بتوانند
بهرهبیشترگیرند، نمازشب بهطورکاملًا سادهیازدهرکعتاستکهبه ترتیب ذیل به سه بخش تقسیم میشود .
الف چهار نماز دو رکعتی که مجموعا هشت رکعت میشود و نامش نافله شب است .
است . « شفع » ب یک نماز دو رکعتی که نامش نافله
. جلد 5 ، صفحه 268 ، « وسایلالشیعه » -1
( جزء پانزدهم ( 93
است و طرز انجام این نمازها درست همانند نمازصبح میباشد ، ولی اذان و اقامه ندارند « وتر » ج نماز یک رکعتی که نامش نافله
و قنوت وتر را هر چه طولانیتر کنند بهتر است .
مقام محمود چیست ؟
از ماده حمد به معنی ستایش میباشد . « محمود »
چنانکه از لفظش پیدا است معنی وسیعی دارد که شامل هر مقامی که درخور ستایش باشد میشود ولی مسلما در « مقام محمود »
اینجا اشاره به مقام ممتاز و فوقالعادهاي است که براي پیامبر در سایه عبادتهاي شبانه و نیایش در دل سحر حاصل شده است .
معروف در میان مفسرین این است که این مقام همان شفاعت کبراي پیامبر است .
عَسی اَنْ » این تفسیر در روایات متعددي نیز وارد شده است ، درتفسیر عیاشی ازامامباقر یاامامصادق میخوانیم که در تفسیر جمله
. « هِیَ الشَّفاعَۀُ » : فرمود « یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاما مَحْمُودا
94 ) سوره اِسراء )
این احتمال نیز وجود دارد که مقام محمود همان نهایت قرب به پروردگار است که یکی از آثارش شفاعت کبري میباشد .
80 وَ قُلْرَبِاَدْخِلْنی مُدْخَلَصِدْقٍ وَاَخْرِجْنیمُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطانا نَصیرا
وبگو: پروردگارا!مرا(در هرکار)صادقانه واردکن و صادقانه خارجنما واز سوي خود سلطان و یاوري براي من قرارده.
درحقیقت رمز اصلی پیروزي در همین جا نهفته شده است و راه و روش انبیاء و اولیاي الهی همین بوده که فکرشان ، گفتارشان و
اعمالشان از هرگونه غش و تقلب و خدعه و نیرنگ و هرچه برخلاف صدق و راستی است پاك باشد .
اصولًا بسیاري از بدبختیهایی که امروز با چشم خود میبینیم که دامنگیر افراد و اقوام و ملتها شده به خاطر انحراف از همین اصل
است ، گاهی پایه اصلی کارشان بر اساس دروغ و نیرنگ است و گاه که ورودشان در کارها بر اساس راستی است این خط اصیل
را تا پایان حفظ نمیکنند و همین عامل شکست آنها خواهد بود .
( جزء پانزدهم ( 95
دومین اصلکه از یکنظر میوهدرخت توحید و ازنظر دیگر نتیجه ورود و خروج صادقانه در کارها است ، همان است که در پایان
صفحه 39 از 77
. « وَاجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطانا نَصیرا » : آیه به آن اشاره شدهاست
چرا که من تنها هستم و به تنهایی کاري نمیتوان انجام داد و با اتکاء بر قدرتم در برابر این همه مشکلات پیروز نخواهم شد ، تو
مرا یاري کن و تو یاورانی براي من فراهم ساز .
81 وَ قُلْجاءَالْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقا
و بگو حقفرارسیده و باطلمضمحل و نابود شد و ( اصولًا ) باطل نابود شدنی است .
صیغه مبالغه و به معنی چیزي است که « زَهُوق » به معنی اضمحلال و هلاك و نابودي است و « زَهُوق » از ماده « زَهَقَ »
به طور کامل محو و نابود میشود .
96 ) سوره اِسراء )
حق پیروز و باطل نابود است
در آیه فوق به یک اصل کلی و اساسی دیگر و یک سنت جاودان الهی برخورد میکنیم که مایه دلگرمی همه پیروان حق است و
آن اینکه سرانجام حق پیروز است و باطل به طور قطع نابودشدنی است ، باطل صولت و دولتی دارد ، رعد و برقی میزند ، کر و
فري نشان میدهد ولی عمرش کوتاه است و سرانجام به دره نیستی سقوط میکند .
ویا بهگفته قرآن همچون کفهاي رويآب چشمکی میزند ، غوغایی میکند و خاموش میگردد و آب که مایه حیات است
18 / رعد ) . ) « لارْضِ 􀂎 فَاَمّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ اَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِیا » : میماند
دلیلاینموضوعدر باطنکلمه باطل نهفته شده، زیرا چیزياست که باقوانین عالمآفرینشهماهنگنیست و سهمیازواقعیت و
حقیقتندارد.
آیه جاءَ الْحَقُّ ... و قیاممهدي
به قیام « جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ » در بعضی از روایات جمله
( جزء پانزدهم ( 97
اِذا قامَ الْقائِمُ ذَهَبَتْ دَوْلَۀُ الْباطِلِ : هنگامی » : مهدي تفسیر شده است هنگامی امام باقر فرمود : مفهوم این سخن الهی این است که
(1). « که امام قائم قیام کند دولت باطل برچیده میشود
مسلما مفهوم این قبیل احادیث انحصار معنی وسیع آیه به این مصداق نیست بلکه قیام مهدي از روشنترین مصداقهاي آن است که
نتیجهاش پیروزي نهایی حق بر باطل در سراسر جهان میباشد .
در حالات پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که در روز فتح مکه وارد مسجدالحرام شد و 360 بت که از قبایل عرب بر گردخانه
جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ » : کعبه چیده شده بود هریک را پس از دیگري با عصاي خود سرنگون میساخت و پیوسته میفرمود
. « الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقا
کوتاه سخن اینکه این قانون کلی الهی و ناموس تخلفناپذیر
. جلد سوم ، صفحه 212 و 213 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » - 1 و 2
98 ) سوره اِسراء )
آفرینش در هر عصر و زمانی مصداقی دارد و قیام پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و پیروزیش بر لشکر شرك و بتپرستی و همچنین
قیام مهدي ارواحنا له الفداء بر ستمگران و جباران جهاناز چهرههاي روشن و تابناك این قانون عمومی است .
صفحه 40 از 77
پاکسازي و نوسازي نوجوان در پرتو توجه به قرآن
82 وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْانِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَۀٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ اِلاّ خَسارا
قرآن را نازل میکنیم که شفا و رحمت براي مؤمنان است و ستمگران را جز خسران ( و زیان ) نمیافزاید .
معمولاً درمقابل بیماريها و عیبها و نقصها است ، بنابراین نخستین کاري که قرآن در وجود انسانها میکند « شِفاء » میدانیم
همان پاكسازي از انواع بیماريهاي فکري و اخلاقی فرد و جامعه است .
فرامیرسد که مرحله تخلق به اخلاق الهی و جوانه زدن شکوفههاي فضایل انسانی در وجود افرادي « رَحْمَت » پس از آن مرحله
است که تحت تربیت قرآن قرار گرفتهاند .
( جزء پانزدهم ( 99
» است و یا به تعبیر فلاسفه و عرفاء اولی به مقام « نوسازي » اشاره به « رحمت » و « پاکسازي » اشاره به « شِفاء » به تعبیر دیگر
. « تَحْلِیَۀ » اشاره میکند و دومی به مقام « تَخْلِیَۀ
چرا ظالمان از قرآن نتیجه معکوس میگیرند ؟
نه تنها دراین آیه که در بسیاري دیگر از آیات قرآن میخوانیم دشمنان حق بهجاي اینکه از نور آیات الهی دل و جان خود را
روشن سازند و تیرگیها را بزدایند ، بر جهل و شقاوتشان افزوده میشود .
این به دلیل آن است که خمیر مایه وجودشان بر اثر کفر و ظلم و نفاق به شکل دیگري درآمده ، لذا هرجا نورحق را میبینند بهستیز
باآن برمیخیزند و این مقابله و ستیز باحق ، برپلیدي آنها میافزاید و روح طغیان و سرکشی را در آنها تقویت
میکند .
یک غذاي نیروبخش را اگر به عالم مجاهد و دانشمند مبارزي بدهیم از آن نیروي کافی براي تعلیم و تربیت و یا جهاد در راه حق
میگیرد ، ولی همین غذاي نیروبخش را اگر به ظالم بیدادگري بدهیم از نیروي آن براي ظلم بیشتر استفاده میکند ، تفاوت در غذا
نیست ، تفاوت در مزاجها و طرز تفکرها است .
100 ) سوره اِسراء )
و درست به همین دلیل ، براي استفاده از قرآن باید قبلًا آمادگی پذیرش را پیداکرد و به اصطلاح علاوه بر فاعلیت
فاعل ، قابلیت محل نیز شرط است .
هرکسی بر فطرت خود میتند
83 وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الاِْنْسانِ اَعْرَضَ وَ نَا بِجانِبِه وَ اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسا
هنگامیکه بهانساننعمتمیبخشیم(ازحق)روي میگرداند و متکبرانه دورمیشود و هنگامی که کمترین بدي به او میرسد ( از
همه چیز ) مأیوس میگردد .
» از ماده « نَا » . به معنی روي گردانیدن و منظور در اینجا روي برگردانیدن از خدا و حق است « اِعْراض » از ماده « اَعْرَضَ »
معنی تکبر و غرور و موضعگیري خصمانه رامیرساند. از مجموع این جمله « بِجانِبِه » به معنی دور شدن است و با اضافه کلمه « نَأْي
استفاده میشود که انسانهاي بیایمان و یا ضعیفالایمان به هنگام روي آوردن نعمتها آن چنان مغرور میشوند که به کلی
بخشنده نعمتهارا به دست فراموشی میسپارند، نه تنها فراموشش میکنند بلکه یک حالت بیاعتنایی و اعتراض و استکبار در برابر
صفحه 41 از 77
او به خود میگیرند.
( جزء پانزدهم ( 101
اشاره به کمترین ناراحتی است که به انسان دست میدهد ، یعنی آنها به قدري کم ظرفیت هستند که با مختصر « مَسَّهُ الشَّرُّ » جمله
گرفتاري ، دست و پاي خود را گم میکنند و رشته افکارشان به کلی درهم میریزد و ظلمت یأس و نومیدي بر قلبشان سایه
میافکند .
دلیل معجزه بودن قرآن است « تَحَدّي »
88 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی اَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْانِ لا یَأْتوُنَ بِمِثْلِهوَلَوْکانَبَعْضُهُمْلِبَعْضٍظَهیرا
102 ) سوره اِسراء )
بگو اگرانسانها و پریاناتفاقکنند که همانند اینقرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را در این کار کمک
کنند .
این آیه با صراحت تمام ، همه جهانیان را اعم از کوچک و بزرگ ، عرب و غیر عرب ، انسانها و حتّی موجودات عاقل غیرانسانی ،
دانشمندان ، فلاسفه ، ادباء ، مورخان ، نوابغ و غیر نوابغ ، خلاصه همه را بدون استثناء دعوت به مقابله با قرآن کرده است و
میگوید اگر فکر میکنید قرآن سخن خدا نیست و ساخته مغز بشر است ، شما هم انسان هستید ، همانند آن را بیاورید و هرگاه بعد
از تلاش و کوشش همگانی ، خود را ناتوان یافتید ، این بهترین دلیل بر معجزه بودن قرآن است .
نامیده میشود یکی از ارکان هر معجزه است و هر جا چنین تعبیري به « تَحَدّي » ، این دعوت به مقابله که در اصطلاح علماء عقاید
میان آمد به روشنی میفهمیم که آن موضوع ، از معجزات است .
روشهاي متنوع و جذاب قرآنی براي هدایت مردم
( جزء پانزدهم ( 103
89 وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فی هذَاالْقُرْانِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَاَبی اَکْثَرُ النّاسِ اِلاّ کُفُورا
ما در این قرآن براي مردم از هر چیز نمونهاي آوردیم (و همه معارف در آن جمع است) اما اکثر مردم ( در برابر آن ) جز
انکارحق، کاري ندارند .
به معنی تغییر ، یا تبدیل آمده است . « تصریف » از ماده « صَرَّفْنا »
به معنی انکار حق است . « کُفُور »
گذشته پیامبر اسلام در محیطی پرورش یافته بود که از علم و دانش محدود بشري آن زمان نیز خبري نبود ، آیا وجود اینهمه
محتواي متنوع در زمینههاي توحیدي و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و نظامی دلیل بر این نیست که مغز انسان تراوش نکرده بلکه از
ناحیه خدا است .
و به همین دلیل اگر جن و انس جمع شوند که همانند آنرا بیاورند قادر نخواهند بود .
فرض کنیم تمام دانشمندان امروز و متخصصان علوم مختلف جمع شوند دائرةالمعارفی تنظیم کنند و آن را در قالب بهترین عبارات
بریزند ممکن است این مجموعه براي امروز جامعیت داشته باشد امّا
مسلمابرايپنجاهسالبعدنهتنهاناقصونارسابلکهآثارکهنگیازآنمیبارد.
104 ) سوره اِسراء )
صفحه 42 از 77
« برايامروز » و « امروز » درحالی که قرآن در هرعصر و زمانی که خوانده میشود مخصوصا در عصر ما، آنچنان استکهگویی
نازلشده و هیچاثريازگذشتزماندرآن دیدهنمیشود.
بهانه همگونی پیامبر صلیاللهعلیهوآله با سایر انسانها
لارْضِ یَنْبُوعا 􀂎 90 وَقالُوالَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ ا
و گفتند ما هرگز بهتوایماننمیآوریممگر اینکه چشمهاي از این سرزمین ( خشک و سوزان ) براي ما خارج سازي .
لانْهارَ خِلالَها تَفْجیرا 􀂎 91 اَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّۀٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ ا
یا باغیازنخل و انگور دراختیارتوباشد و نهرهادر لابلاي آن به جریان اندازي .
( جزء پانزدهم ( 105
94 وَ مامَنَعَالنّاسَ اَنْیُؤْمِنُوا اِذْجاءَهُمُ الْهُدي اِلاّ اَنْ قالُوا اَبَعَثَ اللّهُ بَشَرا رَسُولًا
تنها چیزي که مانع شد مردم بعد از آمدن هدایت ایمان بیاورند، این بود که ( از روي نادانی و بیخبري ) گفتند : آیا خداوند
بشري را به عنوان رسول فرستاده است ؟
آیا باور کردنی است که این مقام والا و بسیار مهم بر عهده انسانی گذارده شود ؟
آیانباید اینرسالتعظیم بر دوش نوع برتري همچون فرشتگان بگذارند تا از عهده آن به خوبیبرآید، انسانیخاکی کجاو
رسالتالهی کجا؟ افلاکیان شایسته این مقام هستند نه خاکیان .
این منطق سست و بیپایه مخصوص به یک گروه و دو گروه نبود ، بلکه شاید اکثر افراد بیایمان در طول تاریخ در برابر پیامبران به
آن توسل جستهاند .
ما هذا » : قومنوح در مخالفتخود با این پیامبر بزرگ فریاد میزند
106 ) سوره اِسراء )
24 / مؤمنون ) . ) « اِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ: این تنها انسانی همانند شما است
ما هذا اِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمّا تَأْکُلُونَمِنْهُوَ یَشْرَبُ مِمّا تَشْرَبُونَ: این انسانی همانند شما » : قوم بیایمان معاصر هود میگفتند
33 / مؤمنون ) . ) « است ، از آنچه مینوشید مینوشد
) « وَ لَئِنْ اَطَعْتُمْ بَشَرا مِثْلَکُمْ اِنَّکُمْ اِذا لَخاسِرُونَ » حتی اضافه میکردند که اگر شما از بشري همانند خودتان اطاعت کنید زیانکارید
34 / مؤمنون ) .
لاسْواقِ لَوْلا 􀂎 مالِ هذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِیا » : عین این ایراد را به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نیز میکردند و میگفتند
اُنْزِلَ اِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیرا : چرا این پیامبر غذا میخورد و در بازارها راه میرود ؟ لااقل چرا فرشتهاي همراه او
7 / فرقان ) . ) «؟ نازل نشده که همراه او مردم را انذار کند
رهبران الهی باید از جنس پیروانشان باشند
لارْضِ مَلئِکَۀٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکا رَسُولًا 􀂎 95 قُلْ لَوْ کانَ فِی ا
( جزء پانزدهم ( 107
بگو ( حتی ) اگر در روي زمین فرشتگانی ( زندگی میکردند و ) با آرامش گام برمیداشتند ما از آسمان فرشتهاي را به عنوان
رسول بر آنها میفرستادیم ( چرا که رهبر هر گروهی باید از جنس خود آنان باشد ) .
صفحه 43 از 77
یعنی همواره رهبر باید از جنس پیروانش باشد ، انسان براي انسانها و فرشته براي فرشتگان .
دلیل این همگونی رهبر و پیروان نیز روشن است ، زیرا از یک سو مهمترین بخش تبلیغی یک رهبر بخش تبلیغی عملی او
است .
همان الگو بودن و اسوه بودن و این تنها در صورتی ممکن است که داراي همان غرایز و احساسات و همان ساختمان جسمی و
روحی باشد ، وگرنه پاکی فرشتهاي که نه شهوت جنسی دارد و نه نیاز به مسکن و لباس و غذا و نه سایر غرایز انسانی در آن موجود
است ، هیچگاه نمیتواند سرمشقی براي انسانها باشد ، بلکه مردم میگویند او از دل
108 ) سوره اِسراء )
ما خبر ندارد و نمیداند چه طوفانهایی بر اثر شهوت و غضب در روح ما جریان دارد، او تنهابراي دلخودش سخنیمیگوید، او
اگر احساسات ما را داشت مثل ما بود یا بدتر ، اعتباري به حرفهاي او نیست .
لاکْبَرِ : من هم نفسی همچون 􀂎 اِنَّما هِیَ نَفْسی اَرُوضُ ها بِالتَّقْوي لِتَاْتِیَ امِنَۀً یَوْمَ الْخَوْفِ ا » : اما هنگامی که رهبري همچون علی بگوید
1) در چنین حالتی میتواند الگو و اسوه باشند . )« شما دارم اما بوسیله تقوا آن را مهار میکنم تا در روز قیامت در امن و امان باشد
چگونه معاد ممکن است ؟
98 ذلِکَ جَزاؤُهُمْ بِاَنَّهُمْ کَفَرُوا بِایاتِنا وَ قالُوا اَءِذا کُنّا عِظاما وَ رُفاتا اَءِنّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقا جَدیدا
این کیفر آنهااست به خاطر اینکه به آیات ما کافر شدند و گفتندآیاهنگامیکهمااستخوانهايپوسیده و خاكهاي
پراکندهمیشویمآیا باردیگر آفرینشتازهايخواهیمیافت؟
. نامه 45 ، « نهج البلاغه » -1
( جزء پانزدهم ( 109
میگوید: به معنی قطعاتی از کاه است که نمیشکند و پراکنده میشود ، ناگفته پیدا « مفردات » در « راغب » چنانکه « رُفات »
است که انسان در زیر خاك نخست تبدیل به استخوانهاي پوسیده میشود سپس تبدیل به خاك میگردد و این ذرات خاك نیز از
هم متلاشی و پراکنده میشوند .
معاد جسمانی
لارْضَ قادِرٌ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ اَجَلًا لا رَیْبَ فیهِ فَاَبَی الظّالِمُونَ اِلاّ کُفُورا 􀂎 99 اَوَ لَمْ یَرَوْا اَنَّ اللّهَ الَّذي خَلَقَالسَّمواتِ وَ ا
آیاندیدند خداییکه آسمانها و زمین را آفرید قادر است مثلآنهارا بیافریند ( و بهزندگی جدیدبازشانگرداند ) و براي آنها
سرآمدي قطعی قرارداد اما ظالمان جز کفر و انکار را پذیرا نیستند .
110 ) سوره اِسراء )
آیه فوق از روشنترین آیات مربوط به اثبات معاد جسمانی است ، زیرا تعجب مشرکان ازاینبودکه چگونه ممکناست
خداونداستخوانهايپوسیده و خاكشده را باردیگر به لباس حیات و زندگی بیاراید، پاسخ قرآن نیز در همین رابطه است میگوید
خداوندي که آسمانها و زمین را آفرید ، چنین قدرتی را دارد که اجزاي پراکنده انسان را جمعآوري کرده ، حیات » :
. « نوین ببخشد
چیست قاعدتا باید گفته شود که خداوند با آن قدرتی که دارد میتواند این انسان را در قیامت بازگرداند در « مثلهم » منظور از
آنها را بیافریند ، این تعبیر گاهی سبب اشتباه و یا لااقل موجب استفهام براي بعضی شده « مثل » حالی که در آیات فوق میخوانیم
صفحه 44 از 77
است که مگر انسانهایی که در رستاخیز گام مینهند همین انسانها نیستند ؟
در آیه فوق همان اعاده « مثل » ظاهر این است که منظور از تعبیر به
( جزء پانزدهم ( 111
و تجدید حیات است ، زیرا خلقت دوم مسلما عین خلقت اول نیست چرا که حداقل در زمان دیگر و شرایط دیگري تحقق پذیرفته و
صورت تازهاي است هرچند ماده همان ماده قدیم بوده باشد ، فیالمثل اگر ما خشت پوسیده و متلاشی شدهاي را مجددا در قالب
تازهاي همانند قالب بریزیم نمیتوان گفت عین همان خشت است هر چند غیر آن هم نیست ، بلکه مثل آن است و این نشان
میدهد که قرآن تا چه حدّ در انتخاب تعبیرات دقیق است .
البته مسلماستکه شخصیتانسانبهروح و جاناو است و میدانیم همان روح نخستین هنگام رستاخیز بازمیگردد ، ولی معاد
جسمانی به ما میگوید که روح با همان مرکب نخستین خواهد بود ، یعنی همان ماده متلاشی شده جمعآوري و نوسازي میشود و
با روح او هماهنگ میگردد زیرا اصولًا روح انسانی پس از شکل گرفتن با هیچ بدن دیگري نمیتواند هماهنگ شود جز با بدن
و ایناسترمز « قبا » براي آن « اندام » موزون است و این « اندام » تنها بر این « قبا » اصلی که با آن پرورش یافته است ، آن
لزومرستاخیزروح و جسم باهم(معادجسمانی و روحانی).
112 ) سوره اِسراء )
قرآن هرگز تحریف نشده است
105 وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ مُبَشِّرا وَ نَذیرا
ما قرآن را بهحق نازل کردیم و به حق نازل شد و تو را جز براي بشارت و بیمدادن نفرستادیم .
چیست ؟ باید گفت : گاه انسان شروع به کاري میکند « وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ » و جمله دوم « وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ » در اینکه فرق میان جمله اول
امّا چون قدرتش محدود است نمیتواند آن را تا به آخر به طور صحیح پیاده کند ، اما کسی که از همهچیز آگاه است و بر همهچیز
توانا است ، هم آغاز را صحیح شروع میکند و هم انجام را به طور کامل تحقق میبخشد ، فیالمثل گاهی انسان آب زلالی را از
سرچشمه رها میکند ، امّا چون نمیتواند در مسیر راه آن را از آلودگیها حفظ کند پاك و زلال به دست مصرف کننده نمیرسد
، ولی آنکس که از هر نظر بر کار خود مسلّط است ، هم آن را پاك و زلال از چشمه بیرون میآورد و هم آن را پاك و زلال در
ظرفهاي تشنگان و نوشندگان واردمیسازد.
( جزء پانزدهم ( 113
قرآن نیز درست چنین کتابی است که به حق از ناحیه خداوند نازل شده است و در تمام مسیرابلاغ چه درآن مرحله که واسطه
جبرئیل بوده و چه در آن مرحله که گیرنده پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود ، در همه حال آن را از هرنظر حفظ و حراست فرمود و حتّی
دست هیچگونه تحریف به دامانش دراز نشده و نخواهد « اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ » با گذشت زمان به مقتضاي
شد ، چرا که خدا پاسداریش را بر عهده گرفته است .
بنابراین ، این آب زلال وحی الهی از عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآله تا پایان جهان دست نخورده به همه دلها راه مییابد .
قرآن کتاب زندگی است
106 وَ قُرْانا فَرَقْناهُ لِتَقْرَاَهُ عَلَی النّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلًا
114 ) سوره اِسراء )
صفحه 45 از 77
ما قرآنی بر تو نازل کردیم که به صورت آیات جدا از هم میباشد ، تا آن را تدریجا و با آرامش بر مردم بخوانی (و جذب دلها
شود) و به طور قطع این قرآن را مانازل کردیم .
قرآن گرچه نامش کتاب است ، ولی همچون کتابهاي تألیفی انسانها نمیباشد که بنشینند و موضوعی را درنظر بگیرند و فصول و
ابوابش را تنظیم کنند و به رشته تحریر درآورند ، بلکه کتابی است که با
حوادثعصرخودیعنیبابیستوسهسالدوراننبوتپیامبراسلام صلیاللهعلیهوآله با رویدادهایش پیوند و ارتباط
ناگسستنی دارد .
چگونه ممکن است کتابی که با حوادث بیست و سه سال در ارتباط بوده یک جا و در یک روز نازل شود ؟
مگر ممکن است همه حوادث 23 سال را در یک روز جمعآوري کرد، تا مسایل مربوط بهآن یک جا در قرآن نازل شود ؟
علاوه بر این قرآن کتابی است که تنها جنبه تعلیمی ندارد، بلکه حتما میبایست هرآیه آن پس از نزول اجرا گردد ، اگر همه قرآن
یک جا نازل میشد باید یک جا هم اجرا بشود و میدانیم که یک جا اجرا شدن امري محال بوده است ، چرا که اصلاح یک
جامعه سرتاپا فاسد را در یک روز نمیتوان انجام داد و کودك بیسوادي را نمیتوان یک روزه از کلاس اول به دوران دکترا
کشاند ، به همین دلیل قرآن تدریجا نازل شد تا بهخوبی اجراگردد و به اصطلاح کاملًا جا بیفتد ، دچار هیچگونه تزلزل نگردد و
جامعه نیز قدرت جذب و پذیرش و حفظ آن را داشته باشد .
( جزء پانزدهم ( 115
برنامهریزي براي تعلیم و تربیت
یکی از درسهاي مهم که آیه فوق به ما میآموزد لزوم برنامهریزي براي هرگونه انقلاب فرهنگی و فکري و اجتماعی و
هرگونه برنامه تربیتی است ، چراکه اگر چنین برنامهاي تنظیم نگردد و در مقاطع مختلف هرکدام به موقع خود پیاده نشود
شکست قطعی است ، حتی قرآن مجید یکجا بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل نشد ، هرچند در علم خدا یکجا بود و یک بار
در شبقدر مجموعا بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله عرضه شد ، امّا نزول اجرایی آن در طول 23 سال در مقطعهاي مختلف
زمانی و با برنامهریزي دقیق بود .
116 ) سوره اِسراء )
این سخن بدینمعنی نیز هست که اگر از تلاشهاي خود در کوتاه مدت نتیجه نگرفتیم ، هرگز نباید یأس و نومیدي به خود راه
دهیم و دست از ادامه تلاش و کوشش برداریم . توجه داشته باشیم که غالبا پیروزيهاي نهایی و کامل در دراز
مدّت است .
رابطه علم و ایمان
لاذْقانِ سُجَّدا 􀂎 107 قُلْ امِنُوا بِه اَوْلا تُؤْمِنُوا اِنَّ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِه اِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِ
بگو: چهشما ایمانبیاورید و چهنیاورید، آنهاکه پیش از این علم و دانش به آنان داده شده هنگامیکه (اینآیات) بر آنها خوانده
میشود به خاك میافتند و سجده میکنند .
« خَریر » در اصل از ماده « یَخِرُّونَ » : میگوید « مفردات » در « راغب »
( جزء پانزدهم ( 117
استکه به معنی صداي آب و مانند آن است که از بلندي به زیر میافتد، بهکاربردن اینتعبیر درموردسجدهکنندگاننشانهآن است
صفحه 46 از 77
که آنان در برابر پروردگار به زمین میافتند در حالی که صدایشان به تسبیح بلند است .
به معنی چانه است و میدانیم به هنگام سجده کردن کسی چانه برزمین نمیگذارد ، امّا تعبیر آیه اشاره به این « ذَقَن » جمع « اَذْقانَ »
است که آنها با تمام صورت در پیشگاه خدا بر زمین میافتند ، حتّی چانه آنها که آخرین عضوي است که به هنگام سجده
ممکن است به زمین برسد در پیشگاه با عظمتش بر زمین قرار میگیرد .
دنباله محذوفی دارد که از قرینه کلام روشن « امِنُوا بِه اَوْلا تُؤْمِنُوا : ایمان بیاورید ، یا نیاورید » مفسران معمولًا معتقدند که جمله
میشود و این دنباله را بهگونههاي مختلفی ذکر کردهاند ، ولی احتمال برتر آن است که جمله بعد از آن خود مکمل جمله قبل است
، چنانکه نظیر آن را در زبان فارسی نیز داریم میگوییم تو میخواهی سخن مرا بپذیریانپذیر، آنها که اهل دانش و فهم هستند
میپذیرند ، کنایه از اینکه علّت عدم پذیرش تو ، عدم آگاهی و دانش تو است ، اگر دانشی میداشتی میپذیرفتی و به تعبیر
دیگر اگر تو ایمان نیاوري افراد آگاه و دانشمند ایمان میآورند .
118 ) سوره اِسراء )
جمعی از دانشمندان یهود و نصارا هستند که پس از شنیدن آیات قرآن و مشاهده نشانههایی « الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِه » منظور از
که در تورات و انجیل خوانده بودند ایمان آوردند و در صف مؤمنان راستین قرار گرفتند و جزء دانشمندان اسلام شدند .
سجده میکنند ) اشاره به نکته لطیفی دارد ) « یَسْجُدُونَ » یعنی بیاختیار به زمین میافتند ، به کاربردن این تعبیر به جاي « یَخِرُّونَ »
و آن اینکه آگاهان بیداردل به هنگام شنیدن آیات قرآن آنچنان مجذوب و شیفته سخنان الهی میشوند که بیاختیار به سجده
میافتند و دل و جان را در راه آن از دست میدهند .
درسیکهاز آیهفوق بهوضوح میتوان فراگرفت، رابطه علم و ایمان است ؛ میگوید : شما چه به این آیات الهی ایمان بیاورید چه
نیاورید ،
( جزء پانزدهم ( 119
در وجودشان شعله میکشد که بیاختیار در برابر آن به سجده « اللّه » نه تنها به آن ایمان میآورند بلکه آنچنان عشق به « عالمان »
میافتند و سیلاباشکبر رخسارشانجاريمیشود و هرزمانخضوعو خشوعشان بیشتر و ادب و احترامشان نسبت به این آیات
فزونتر میگردد .
تنها فرومایگان جاهل هستند که در برخورد با حقایق گاه با بیاعتنایی و گاهی با سخریه و استهزاء از کنار آن میگذرند و اگر
اینگونه افراد احیانا جذب به سوي ایمان بشوند ایمانی ضعیف و ناپایدار و خالی از عشق و شور و حرارت خواهند داشت .
این آیه تأکید مجددي است بر ابطال فرضیه پوچ آنها که خیال میکنند دین رابطهاي با جهل بشر دارد ، قرآن مجید بر ضد این
ادعا در موارد مختلف تأکید میکند که علم و ایمان همهجا با هم هستند، ایمان عمیق و پابرجا جز در سایه علم ممکن نیست و علم
نیز در مراحل عالیتر و بالاتر از ایمان کمک میگیرد .
108 وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا
120 ) سوره اِسراء )
و میگویند منزه است پروردگار ما که وعدههایش قطعا انجامشدنی است .
آنها با این سخن نهایت ایمان و اعتقاد خود را به ربوبیت پروردگار و صفات پاك او و هم به وعدههایی که داده است ، اظهار
میدارند ، سخنی که در آن هم ایمان به توحید و صفات حق و عدالت او درج است و هم نبوت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و معاد و به
این ترتیب اصول دین را در یک جمله جمع میکنند .
لاذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعا 􀂎 109 وَ یَخِرُّونَ لِ
صفحه 47 از 77
آنها (بیاختیار) به زمین میافتند (سجده میکنند) و اشک میریزند و هر زمان خشوعشان فزونتر میشود .
هم دلیلبرتأکیداست، هماستمرار . « لاذْقانِ 􀂎 یَخِرُّونَ لِ » تکرارجمله
دلیل بر ادامه گریههاي عاشقانه آنها است . « یَبْکُونَ » همچنین استفاده از فعل مضارع
یَزیدُهُمْ خُشُوعا : خشوع آنها » و نیز به کاربردن فعل مضارع در
( جزء پانزدهم ( 121
دلیل دیگري بر این است که هرگز دریک حال متوقفنمیماند و همیشه بهسوي قلّه تکامل پیشمیروند و هر زمان « افزون میشود
خشوع آنها افزون میگردد ( خشوع حالت تواضع و ادب جسمی است که انسان در مقابل شخص و یا حقیقتی داشته باشد
. (
آخرین بهانههاي مشرکین
لاسْماءُ الْحُسْنی وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلًا 􀂎 110 قُلِ ادْعُوا اللّهَ اَوِادْعُوا الرَّحْمنَ اَیّاما تَدْعُوا فَلَهُ ا
را، هرکدام را بخوانید ( ذات پاکش یکی است و ) براي او نامهاي نیک است و نمازت را « رحمن » اللّه را بخوانید، یا » بگو
زیاد بلند یا آهسته مخوان و در میان این دو راهی ( معتدل ) انتخاب کن .
به دنبال ایرادهاي سست و بیاساس که در آیات گذشته از زبان مشرکان مطرح و پاسخ داده شد، در این آیه به آخرین بهانههاي
آنها
122 ) سوره اِسراء )
میرسیم و آن اینکه آنها میگفتند چرا پیامبر ، خدا را به نامهاي متعددي میخواند با اینکه مدعی توحید است .
اصولًا خدا را با یک نام نمیتوان خواند و نمیتوان شناخت ، بلکه باید نامهاي محدودي براي او پیدا کنیم و لذا معرفت و شناخت
. « ما عَرَفْناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ » : ما هم هرچه باشد محدود است ، حتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله با آن وسعت روح میفرماید
ولی این دلیل بر آن نیست که به اندازه عقل و درایت خویش او را نشناسیم ، بهخصوص که او خودش در شناخت ذاتش به ما
کمک بسیار فرموده و با نامهاي گوناگون در کتابش از خود یادکرده است و در بیانات اولیاء دینش به نامهاي بیشتري که به
هزار نام بالغ میشود برخورد میکنیم .
بدیهی است همه اینها اسم است و یک معنی اسم ، علامت و نشانه است ، همه اینها نشانههایی از ذات پاك او میباشد و تمام
این خطوط به یک نقطه منتهی میگردد و به هیچوجه از توحید ذات و صفات او نمیکاهد .
( جزء پانزدهم ( 123
اَسْماءِ حُسْنی » ازمیان اینهمه اسماء قسمتیاهمیت و عظمت بیشتري دارد ، زیرا معرفت و آگاهی فزونتري بهما میدهد که از آن به
خداوند نود و نه اسم » : در قرآن و روایات اسلامی تعبیر شده است و طبق روایت معروفی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم «
. « دارد هرکس آنها را شماره کند داخل بهشت خواهد شد
» درباره معنی اسماء حسنی و این 99 اسم به طور مشروح در جلد هفتم تفسیرنمونه ، صفحه 25 به بعد ذیل آیه 180 سوره اعراف
بحث مشروحی مطرح شده است. « لاسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها 􀂎 وَلِلّهِ ا
اما مهم آن است که بدانیم معنی شمارش این اسماء این نیست که تنها این نامها را بر زبان جاري کنیم و خدا را به آن بخوانیم
تا بهشتی شویم یا مُسْتَجابُ الدَّعْوَة .
به این اسماء و پیاده کرده پرتوي از نامهاي عالم و رحمان و رحیم و جواد و کریم ... در وجودمان « تَخَلُّق » بلکه هدف
صفحه 48 از 77
میباشد تا هم بهشتیمان کند و هم دعایمان در همه حال مستجاب .
124 ) سوره اِسراء )
در ذیل آیه مورد بحث نظر به گفتگوي مشرکان در مکه در رابطه با نماز پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اینکه میگفتند : او نماز خود را
بلند میخواند و ما را ناراحتمیکند ، اینچه عبادتی است؟ اینچه برنامهاي است ؟ به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور میدهد :
نمازت را زیاد بلند مخوان ، زیاد هم آهسته مخوان ، بلکه میان این دو راه اعتدال را انتخاب کن : وَ لا تَجْهَرْ بِ َ ص لاتِکَ وَ لا »
. « تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلًا
به اصطلاح معروف فقهی ندارد ، بلکه ناظر به افراط و تفریط در « اِخْفاتِیَّۀ » و « جَهْرِیَۀ » بنابراین آیه فوق کاري بر مسأله نمازهاي
بلند خواندن و آهسته خواندن است ، میگوید نه بیش از حد بلند بخوان و فریاد بزن و نه بیش از حد آهسته که تنها حرکت
لبها مشخص شود و صدایی به گوش نرسد .
روایاتمتعدديکهاز طرق اهلبیت از امام باقر و امام صادق علیهمالسلام در ذیل این آیه آمده است نیز اشاره به همین تفسیر
( میکند . ( 1
( جزء پانزدهم ( 125
به « جَهْر » اما اینکه حد اعتدال دراینجا چگونه است و جَهْر و اِخْفاتی که از آن نهی شده چه میباشد ؟ ظاهر این است که
به معنی آهسته خواندن آنچنان که خود انسان هم نشنود میباشد . « اِخْفات » معنی فریاد کشیدن و
اَلْجَهْرُ بِها رَفَعُ الصَّوْتِ ، وَ التَّخافُتُ بِها ما لَمْ » : از امام صادق چنین نقل شد که در تفسیر آیه فرمود « علی بن ابراهیم » در تفسیر
تَسْمَعْ نَفْسُکَ، وَ اقْرَأْ بَیْنَ ذلِکَ : جهر این است که زیاد صدا را بلند کنی و اخفات آن است که حتی خودت نشنوي ، هیچ
(1). « یک از این دو را انجام نده ، بلکه حد وسط میان آن دو را انتخاب کن
در نمازهاي روزانه و شبانه حکم دیگري است، با مفهوم دیگر ، که دلایل جداگانه دارد و فقهاي « جَهْر » و « اِخْفات » و اما
آوردهاند . « کتاب الصّلوة » ما ( رضوان اللّه علیهم ) مداركآن را در
جلد 3 ، صفحه 233 به بعد مراجعه شود. ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -1 به
. جلد 3 ، صفحه 234 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -2
126 ) سوره اِسراء )
مبناي همه برنامههاي اجتماعی و سیاسی « اعتدال »
این حکم اسلامی یعنی اعتدال در جَهْر و اِخْفات ، از دو نظر به ما دید و درك میبخشد :
نخست از این نظر که میگوید: عبادات خودراآنچنان انجام ندهید کهبهانه بهدست دشمنان بدهد، آنهارا بهاستهزاء و
ایرادگیريوادارد، چه بهترکه توأمبامتانت و آرامش و ادبباشدکهنهتنهانتوانندبرآن خردهگیري کنندبلکه نمونهايازشکوه و
ادباسلامی و ابّهتوعظمت عباداتگردد.
آنهاکه سعیدارند درمواقعیکه مردماستراحتکردهاند با صداهاي گوشخراشی که از بلندگوهاي پرغوغا راه میاندازند موجودیت
جلسات خود را نشان دهند و به پندار خود با این عمل صداي اسلام را به گوش دیگران برسانند ، این نه تنها صداي اسلام نیست ،
بلکه باعث پراکندگی مردم از اسلام و در نتیجه ضربهاي است به تبلیغات دینی .
دیگر اینکه این آیه باید الگویی باشد براي همه اعمال ما و تمام برنامههاي اجتماعی و سیاسی و اقتصادي ، باید همه اینها دور از
که در آیه « وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلًا » افراطکاريها و تندرويها و تفریطکاري و مسامحه و سهلانگاري باشد و اصل اساسی
صفحه 49 از 77
فوق آمده همهجا رعایت گردد .
( جزء پانزدهم ( 127
تکبیر چیست ؟
111 وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُشَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُتَکْبیرا
و بگوستایش براي خداوندي است که نه فرزندي براي خود انتخاب کرده و نه شریکی در حکومت دارد و نه ولی (و حامی)
بهخاطر ضعف و ذلت و او را بسیار بزرگ بشمر.
اینکه قرآن در اینجا به پیامبر به طور مؤکَّد دستور میدهد خدا را بزرگ بشمار مسلما مفهومش اعتقاد به بزرگی
.« اَللّه اَکْبَر » پروردگار است نه تنها با زبان گفتن
معنی اعتقاد به بزرگی خدا این نیست که او را در مقایسه با موجودات دیگر برتر و بالاتر بدانیم بلکه چنین مقایسهاي اصلًا غلط
است ، ما باید او را برتر ازآن بدانیم که با چیزي قابلمقایسه باشد چنانکه امام صادق در گفتار کوتاه و پرمعنی خود به ما تعلیم
فرموده است آنجا که در حدیث میخوانیم :
128 ) سوره اِسراء )
از همه » : عرض کرد « ؟ خدا از چه چیز بزرگتر است » : امام فرمود « اللّهُ اَکْبَر » : کسی نزد آن حضرت گفت
. « چیز
آن مرد « ( با این سخن خدا را محدود کردي ( چون او را با موجودات دیگر مقایسه نمودي و برتر از آنها شمردي » : امام فرمود
(1) « بگو " :اَللّهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ یُوصَفُ: " خدا برتر از آن است که به وصف درآید » : فرمود «؟ پس چه بگویم » : پرسید
پایان تفسیر سوره اِسراء
. جلد 3 ، صفحه 239 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء پانزدهم ( 129
سوره