گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر نوجوان
جلد پانزدهم
سوره کَهْف




سوره کَهْف
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
آغاز هر کاري به نام خدا
1 اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذي اَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجا
حمدمخصوص خدایی است که این کتاب ( آسمانی ) را بر بنده(برگزیدهاش)نازلکرد و هیچگونه کژي درآنقرارندارد.
شروع شده و در این پنج سوره پس از ستایش خداوند مسئله آفرینش آسمانها و زمین « اَلْحَمْدُ لِلّهِ » پنج سوره از سورههاي قرآن با
( یا مالکیت آسمانها و زمین ) و یا تربیت جهانیان آمده است ، جز در سوره کهف که نزول قرآن بر پیامبر
صلیاللهعلیهوآله در دنبال این ستایش قرار گرفته است .
صفحه 50 از 77
در حقیقت در آن چهار سوره ( سوره انعام سبا فاطر حمد )
130 ) سوره کَهف )
است و میدانیم هریک از این دو کتاب « تدوین » به میان آمده ، ولی در سوره کهف سخن از کتاب « تکوین » سخن از کتاب
مکمل دیگري است و این تعبیر نیز بیانگر آن است که قرآن وزنی دارد همچون وزن مجموعه « جهان آفرینش » و « قرآن » یعنی
آمده « اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمین » آفرینش و نعمتی است همسان نعمت جهان هستی و اصولًا مسأله تربیت جهانیان که در جمله
است بدون بهرهگیري از این کتاب بزرگ آسمانی ممکن نیست .
شکر خدایی را که این کتاب را بر بندهاش » : قرآن در آیات فوق وقتی میخواهد نزول این کتاب آسمانی را بیان کند میگوید
و این دلیل بر آن است که تعبیر به بنده پرافتخارترین و باشکوهترین توصیفی است که ممکن است از یک انسان شود ، « نازل کرد
انسانی که راستی بنده خدا باشد ، همه چیز خود را متعلق به او بداند ، چشم بر امر و گوش بر فرمانش دارد ، به غیر او نیندیشد و جز
راه او را نرود و افتخارش این باشد که بنده پاکباز او است .
( جزء پانزدهم ( 131
قرآن کتابی پابرجا و مستقیم و نگاهبان
2 قَیِّما لِیُنْذِرَ بَأْسا شَدیدا مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْرا حَسَنا
کتابی که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتب دیگر است ، تا ( بدکاران را ) از عذاب شدید او بترساند و مؤمنان را که عمل صالح انجام
میدهند بشارت دهد که پاداش نیکویی براي آنها است .
3 ما کِثینَ فیهِ اَبَدا
( همان بهشت برین که ) جاودانه در آن خواهند ماند .
گرفته شده و در اینجا به معنی پابرجا و ثابت و استوار است و علاوه بر آن برپادارنده و حافظ و پاسدار کتب « قِیام » از ماده « قَیِّم »
دیگر است و در عین حال معنی اعتدال و استقامت و خالی بودن از هرگونه اعوجاج و کژي را نیز میرساند .
این صفت ( قَیِّم ) در واقع اشتقاقی است از صفت قَیُّومِیَّت پروردگار که بهمقتضاي آن خداوند حافظ و نگاهبان همه
موجودات و اشیاء جهان است .
132 ) سوره کَهف )
قرآن که کلام خدا است نیز همین حال را دارد .
در آیات قرآن کرارا در مورد آیین اسلام آمده است و حتّی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور « قَیِّم » قابلتوجه اینکه توصیف به
43 / روم ) . ) « فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ الْقَیِّمِ » « خود را هماهنگ با دین قَیِّم و صاف و مستقیم سازد » داده شده است که
عمل صالح باید استمرار و عمق داشته باشد
را به عنوان یک برنامه مستمر آنها بیان میکند ، زیرا « عمل صالح » در آیات فوق هنگامی که سخن از مؤمنان میگوید
فعل مضارع است و میدانیم فعل مضارع دلیل بر استمرار است . « یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ » جمله
درحقیقت باید چنین باشد ، زیرا انجام یک یا چند کار خیر ممکن است تصادفا یا به علل خاصی از هرکس صورت
گیرد
( جزء پانزدهم ( 133
صفحه 51 از 77
و هرگز دلیل بر ایمان راستین نیست ، آنچه دلیل ایمان راستین است استمرار در عمل صالح است .
4 وَ یُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدا
و ( نیز) آنها را که گفتند خداوند فرزندي (براي خود) انتخابکرده انذارکند .
5 ما لَهُمْ بِه مِنْ عِلْمٍ وَ لا لاِبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَۀً تَخْرُجُ مِنْ اَفْواهِهِمْ اِنْ یَقُولُونَ اِلاّ کَذِبا
نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند و نه پدرانشان ، سخن بزرگی از دهانشان خارج میشود ، آنها مسلما دروغ
میگویند .
هم مسیحیان را به خاطر اعتقاد به این که مسیح فرزند خدا است و هم یهود را بهخاطر اعتقاد به فرزندي عُزَیْر و هم مشرکان
را بهخاطر اینکه فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند هشدار دهد .
در آیات فوق پس از ذکر مسئله انذار بهطور وسیع و مطلق ، انذار نسبت به کسانی بیان شده که مخصوصا براي خدا فرزندي قایل
شدهاند، این نشان میدهد که این انحراف اهمیّت خاصی دارد .
134 ) سوره کَهف )
این انحراف اعتقادي مخصوص مسیحیان نیست بلکه یهود و مشرکان هم در آن شریک بودند و تقریبا یک اعتقاد عمومی در محیط
نزول قرآن به شمارمیرفت ومیدانیم چنین عقیدهاي روحتوحید را بهکلی ازمیان میبرد ، خدا را در سرحد موجودات مادي و
جسمانی قرار میدهد و داراي عواطف و احساسات بشري و براي او شبیه و شریک قایل میشود و اورا نیازمند میشمرد و بههمین
دلیل مخصوصا روي این مطلب انگشت گذارده شده است.
هر ادعایی را با دلیل رد یا قبول کنید
بررسی اعتقادات انحرافی نشان میدهد که غالب آنها از ادّعاهاي بیدلیل سرچشمه گرفته که گاهی به صورت یک شعار کاذب از
ناحیه کسی ابراز میشد و دیگران دنبال آن را میگرفتند و یا به صورت سنّت نیاکان از نسلی به نسل دیگر انتقال
مییافت ، قرآن
( جزء پانزدهم ( 135
ضمنا به ما میآموزد که در همه حال از ادعاهاي بیدلیل جدابپرهیزیماز هرکس و مربوط به هرکس باشد.
در آیات فوق خداوند چنین کاري را بزرگ و وحشتناك شمرده و آن را سرچشمه کذب و دروغ معرفی کرده است .
این اصلی است که اگر مسلمانان در همه زندگی خود از آن پیروي کنند یعنی بیدلیل چیزي نگویند ، بیدلیل چیزي نپذیرند
و اعتنایی به شایعات وادعاهاي عاري از دلیل نکنند بسیارياز نابسامانیهایشان سامان مییابد .
6 فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی اثارِهِمْ اِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفا
گویی میخواهیخودرا از غم و اندوهبهخاطراعمال آنها هلاك کنی ، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند .
است . کلمه « دق مرگ شدن » به معنی هلاك کردن خویشتن از شدت غم و اندوه و به تعبیر دیگر « بَخْع » از ماده « باخِعٌ »
که شدت غم و اندوه را میرساند تأکیدي است بر این موضوع. « اَسَفا »
136 ) سوره کَهف )
گفته میشود . « اَثَر » در اصل به معنی جاي پا است ، ولی به هرعلامتی که از چیزي باقی میماند « اَثَر » جمع « اثارِهِمْ »
در مورد قرآن ، اشاره به نوآوريهاي این کتاب بزرگ آسمانی است ، یعنی آنها حداقل این مقدار به خود « حدیث » تعبیر به
زحمت نمیدادند که این کتاب تازه را با محتواي جدیدي که داشت مورد بررسی قرار دهند و این دلیل برنهایت بیخبري است که
صفحه 52 از 77
انسان از کنار چنین موضوع مهم تازهاي بیتفاوت بگذرد .
جهان میدان آزمایش است
لارْضِ زینَۀً لَها لِنَبْلُوَهُمْ اَیُّهُمْ اَحْسَنُ عَمَلًا 􀂎 7 اِنّا جَعَلْنا ما عَلَی ا
ما آنچهرا روي زمیناست زینت آن قراردادیم ، تا آنها رابیازماییم کدامینشان بهتر عمل میکنند ؟
در این آیه ترسیمی از وضع این جهان به عنوان یک میدان
( جزء پانزدهم ( 137
آزمایش براي انسانها و توضیحی براي خط سیر انسان دراین مسیر است .
جهان پرزرق و برق ساختیم که هر گوشهاي از آن دل برمیبرد ، دیدگان را به خود مشغول میدارد و انگیزههاي مختلف را در
درون آدمی بیدار میکند ، تا در کشاکش این انگیزهها و درخشش این زرق و برقها و چهرههاي دلانگیز و دلربا ، انسان بر کرسی
آزمایش قرار گیرد و میزان قدرت ایمان و نیروي اراده و معنویت و فضیلت خود را به نمایش بگذارد .
اشاره به اینکه آنچه درپیشگاه خدا ارزش دارد حسن عمل و کیفیت ، « اَکْثَرُ عَمَلًا » شده ، نه « اَحْسَنُ عَمَلًا » جالب اینکه تعبیر به
عالی آن است ، نه فزونی و کثرت و کمّیّت و تعداد آن .
8 وَ اِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیدا جُرُزا
(ولی اینزرق و برقها پایدارنیست) و ما (سرانجام) قشر روي زمین را خاك بیگیاهی قرار میدهیم.
138 ) سوره کَهف )
در اینجا به معنی صفحه روي زمین است ، صفحهاي که در آن خاك کاملًا نمایان باشد « صُعُود » از ماده « صَ عیدا »
.
به سرزمینی گفته « جُرُز » بهمعنی زمینیاست که گیاهی در آن نمیروید گویی گیاهان خود را میخورد و به تعبیر دیگر « جُرُز »
میشود که بهخاطر خشکسالی و کمی باران تمام گیاهانش از میان بروند .
آري این منظره زیبا و دلانگیزي راکه در فصل بهار در دامان صحرا و کوهسار میبینیم گلها میخندند ، گیاهان میرقصند ،
برگها نجوا میکنند و جویبارها زمزمه شادي سردادهاند ، اما به همین حال باقی نمیماند ، فصل خزان فرامیرسد ، شاخهها عریان
میشوند ، جویبارها خاموش ، غنچهها میخشکند ، برگها پژمرده میشوند و آواي حیات به خاموشی میگراید .
آغاز ماجراي اصحاب کهف
9 اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ وَالرَّقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَبا
( جزء پانزدهم ( 139
آیا گمان کردي اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند ؟
به معنی نوشتن است و به عقیده غالب مفسران این نام دیگري است براي اصحاب کهف ، چرا « رَقَم » در اصل از ماده « رَقیم »
که سرانجام نام آنها را بر لوحهاي نوشته و بر در غار نصب کردند .
از آنجا که قرآن مسایل کلی حساس را غالبا در ضمن مثال و یا مثالها و یا نمونههایی از تاریخ گذشته مجسم میسازد ، در اینجا
یاد میکند . « اُسْوَة » و « الگو » نیز نخست به بیان داستان اصحاب کهف پرداخته و از آنها به عنوان یک
گروهی از جوانان باهوش و با ایمان که در یک زندگی پرزرق و برق در میان انواع ناز و نعمت به سرمیبردند ، براي حفظ عقیده
صفحه 53 از 77
خود و مبارزه با طاغوت عصر خویش به همه اینها پشتپا زدند و به غاري از کوه که از همهچیز تهی بود پناه بردند و از این راه
استقامت و پایمردي خود را در راه ایمان نشان دادند .
140 ) سوره کَهف )
جالب اینکه قرآن در اینجا با به کارگرفتن یکی از اصول فن فصاحت و بلاغت نخست سرگذشت این گروه رابه طور اجمال ،
براي آمادگی ذهن شنوندگان ، ضمن چهار آیه نقل کرده ، سپس به تفصیل آن درضمن چهارده آیه میپردازد .
آیا گمان کردي اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند: اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ » : نخست میگوید
. « کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَبا
ما آیات عجیبتري در آسمان و زمین داریم که هریک از آنها نمونهاي است از عظمت و بزرگی آفرینش و نیز در زندگی تو
اسرار عجیبی وجود دارد که هریک نشانهاي است از حقانیت دعوتت و همچنین در این کتاب بزرگ آسمانی تو آیات عجیب
فراوان است و مسلما داستان اصحاب کهف از آنها شگفتانگیزتر نیست .
یاران غار ) گذارده شده بهخاطر همان است که آنها براي نجات جان خود به ) « اصحاب کهف » اینکه نام این گروه
غاري پناهنده شدند چنانکه در شرح حالاتشان خواهد آمد .
( جزء پانزدهم ( 141
ضمنا نباید تردید کرد که این دو ( اصحاب کهف و رقیم ) اشاره بهیک گروهاست و شأن نزول آیات نیز این حقیقت را تأیید
میکند .
10 اِذْ اَوَي الْفِتْیَۀُ اِلَی الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَۀً وَ هَیِّیءْ لَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَدا
زمانیرا بهخاطربیاورکه اینگروهجوانان به غار پناه بردند و گفتند پروردگارا ما را از سوي خودت رحمتی عطا کن و راه
نجاتی براي ما فراهم ساز .
است ، اشارهبهاینکهاینجوانانفراريازمحیط « جایگاه امن و امان » گرفته شده که به معنی « مَأْوي » از ماده « اَوَي الْفِتْیَۀُ » جمله
فاسد هنگامی که به غار رسیدند احساس آرامش کردند.
است، ولی گاهی به افراد صاحب سن و سالی که روحی جوان و شاداب « جواننوخاسته و شاداب » دراصلبهمعنی « فَتی » جمع « فِتْیَۀُ »
دارند نیز گفته میشود و معمولًا این کلمه با یک نوع مدح بهخاطر صفات جوانمردي و مقاومت و شهامت و تسلیم در مقابل حق
همراه است .
142 ) سوره کَهف )
فتی " به چه کسی میگویند؟ » : " شاهد این سخن حدیثی است که از امام صادق نقل شده است : امام از یکی از یاران خود پرسید
اَما عَلِمْتَ اَنَّ اَصْحابَ الْکَهْفِ کانُوا کُلُّهُمْ کُهُولًا ، فَسَمّاهُمُ اللّهُ فِتْیَۀً » : امام فرمود « فتی " رابهجوانمیگوییم »:" اودرپاسخعرضکرد «
بِایمانِهِمْ : آیا تو نمیدانی که اصحاب کهف همگی کامل مرد بودند ، اما خدا از آنها به عنوان " فِتْیَۀ " نام برده چون ایمان به
. « پروردگار داشتند
« مَنْ امَنَ بِاللّهِ وَ اتَّقی فَهُوَ الْفَتی : هرکس به خدا ایمان داشته باشد و تقوا پیشه کند جوانمرد است » : سپس اضافه فرمود
(1).
اشاره به این است که آنها وقتی به غار پناه بردند دست خود را از همهجا کوتاه « مِنْ لَدُنْکَ : رحمتی از ناحیه خودت » تعبیر به
میدیدند
. جلد 3 ، صفحه 244 و 245 ، « نُورُالثَّقَلَیْن » - 1
صفحه 54 از 77
( جزء پانزدهم ( 143
و تمام اسباب و وسایل ظاهري در برابرشان از کار افتاده بود و تنها به رحمت خدا امیدوار بودند .
11 فَضَرَبْنا عَلی اذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنینَ عَدَدا
ما ( پرده خواب را ) بر گوششان زدیم و سالها در خواب فرورفتند .
گویی پرده و حجابی بر « خواباندن » در لغت عرب کنایه ظریفی است از « ضَ رَبْنا عَلی اذانِهِمْ : پرده بر گوش آنها زدیم » جمله
گوش شخص افکنده میشود تا سخنی را نشنود و این پرده همان پرده خواب است .
به همین دلیل خواب حقیقی ، خوابی است که گوشهاي انسان را ازکار بیندازد و نیز به همین دلیل هنگامی که کسی را میخواهند
بیدار کنند غالبا از طریق صدا زدن و نفوذ در شنوایی او بیدارش میکنند .
اشاره به آن است که خواب آنان سالیان دراز به طول انجامید « سِنینَ عَدَدا : سالهاي متمادي » تعبیر به
چنان که شرح آن در تفسیر آیات آینده خواهد آمد .
144 ) سوره کَهف )
12 ثُمَّ بَعَثْناهُمْلِنَعْلَمَ اَيُّ الْحِزْبَیْنِ اَحْصی لِما لَبِثُوا اَمَدا
سپسآنهارابرانگیختیم تا آشکار گردد کدامیک از آندو گروه مدت خواب خود را حساب بهتر کردهاند .
در مورد بیدار شدن آنها ، شاید به این جهت است که خواب آنها بهقدريطولانی شدکه همچونمرگ بود و « بَعَثْناهُمْ » تعبیر به
بیداري آنها همچون رستاخیز و زندگی پس از مرگ .
مفهومش این نیست که خداوند میخواسته دراینجا علم تازهاي کسب کند ، این تعبیر در قرآن فراوان « ... لِنَعْلَمَ تا بدانیم » جمله
است و منظور از آن تحقق معلوم الهی است یعنی ما آنها را از خواب بیدار کردیم تا این معنی تحقق یابد که آنها درباره
میزان خوابشان از هم سؤال کنند .
اشاره به چیزي است که در تفسیر آیات آینده خواهد آمد که بعضی از آنها خواب خود را یک روز و « اَيُّ الْحِزْبَیْنِ » تعبیر به
بعضی یک نیمه روز میدانستند ، درحالی که سالیان دراز خوابیده بودند .
( جزء پانزدهم ( 145
سرگذشت مشروح اصحاب کهف
13 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ اِنَّهُمْ فِتْیَۀٌ امَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُديً
ما داستان آنها را به حق براي تو بازگو میکنیم، آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر
هدایتشان افزودیم .
بعد از بیان اجمالی این داستان قرآن مجید به شرح تفصیلی آن ضمن چهارده آیه پرداخته است .
از آیات قرآن به طور اشاره و از تواریخ به صورت مشروح این حقیقت استفاده میشود که اصحاب کهف در محیط و زمانی
میزیستند که بتپرستی و کفر ، آنها را احاطه کرده بود و یک حکومت جبار و ستمگرکهمعمولًاحافظ وپاسدارشركو کفروجهل
و غارتگري و جنایت است بر سر آنها سایه شوم افکنده بود .
146 ) سوره کَهف )
اما این گروه از جوانمردان که از هوش و صداقت کافی برخوردار بودند سرانجام به فساد این آیین پی بردند و تصمیم بر قیام
و در صورت عدم توانایی ، مهاجرتکردن از آن محیط آلوده گرفتند .
صفحه 55 از 77
جوانمردي و ایمان
همیشه روح توحید با یک سلسله صفات عالی انسانی همراه است، هم از آنها سرچشمه میگیرد و هم در آنها تأثیر متقابل دارد ،
به همین دلیل در این داستان اصحاب کهف میخوانیم آنها جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند .
و بعضی دیگر . « رَأْسُ الْفُتُوَّةِ الاْیمانُ : سرچشمه جوانمردي ایمان است » : و باز روي همین جهت بعضی از دانشمندان گفتهاند
لاذي وَ تَرْكُ الشَّکْوي : جوانمردي بخشش و سخاوت است و خودداري از آزار دیگران و 􀂎 اَلْفُتُوَّةُ بَذْلُ النَّدي وَ کَفُّ ا » : گفتهاند
. « ترك شکایت از حوادث و مشکلات
هِیَ اجْتِنابُ » : را چنین تفسیر کردهاند « فُتُوَّت » بعضی دیگر
( جزء پانزدهم ( 147
. « الْمَحارِمِ وَ اسْتِعْمالُ الْمَکارِمِ : جوانمردي پرهیز از گناهان و به کارگرفتن فضایل انسانی است
ایمان و امدادهاي الهی
بردارد و براي او بهپاخیزد ، کمک و امداد الهی به سراغ او میشتابد، در یکجا « اللّه » اگر انسان گامهاي نخستین را در راه
. « آنها جوانمردانی بودند که ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم » : میگوید
وَ الَّذینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُديً : آنها که راه هدایت را پوییدند خدا » : و نیز در سوره محمّد آیه 17 میخوانیم
. « بر هدایتشان میافزاید
میدانیم راه حق راهی است با موانع بسیار و دشواريهاي فراوان که اگر لطف خدا شامل حال انسان نشود پیمودن آن تا
وصول به مقصد کار مشکلی است .
و لطف خداوند بالاتر از آن است که بنده حقجو و حق طلبش را در این مسیر تک و تنها بگذارد .
148 ) سوره کَهف )
لارْضِ لَنْنَدْعُوَا مِنْ دُونِه اِلها لَقَدْ قُلْنا اِذا شَطَطا 􀂎 14 وَ رَبَطْناعَلیقُلُوبِهِمْاِذْقامُوافَقالُوارَبُّنا رَبُالسَّمواتِ وَ ا
ما دلهاي آنها را محکم ساختیم در آن هنگام که قیام کردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز غیر
او معبودي را نمیپرستیم که اگر چنین گوییم سخنی به گزاف گفتهایم .
به معنی خارج شدن از حدّ و افراط در دوري است ، لذا به سخنانی که بسیار دور از حق است ، شَطَط گفته میشود و اگر « شَطَط »
میگویند به خاطر آن است که از آب فاصله زیاد دارد و دیوارهاي آن بلند است . « شَطّ » به حاشیه نهرهاي بزرگ
استفاده میشود که نخست فکر توحید در دل آنها پیدا شد ولی توانایی بر اظهار آن را نداشتند ، اما « رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ » از جمله
خداوند دلهاي آنها را استحکام بخشید و به آنها قدرت و شهامت داد تا بپاخیزند و آشکارا نداي توحید سردهند .
( جزء پانزدهم ( 149
چنین اظهاري را کردند و یا در میان توده مردم و یا هر دو و یا خودشان « دَقْیانُوس » آیا نخستین بار در برابر پادشاه جبار زمان
این است که این سخن را در میان مردم یا در برابر سلطان « قامُوا » درمیان خود ؟ درست روشن نیست ، ولی ظاهر تعبیر به
ظالم گفتهاند .
در واقع این جوانمردان با ایمان براي اثبات توحید و نفی ( الِهَۀ ) به دلیل روشنی دست زدند و آن اینکه ما به وضوح میبینیم که
این آسمان و زمین پروردگاري دارد که وجود نظام آفرینش دلیل بر هستی او است ، ما هم بخشی از این مجموعه هستی میباشیم ،
صفحه 56 از 77
بنابراین پروردگار ما نیز همان پروردگار آسمانها و زمین است .
15 هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِه الِهَۀً لَوْلا یَأْتُونَعَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللّهِ کَذِبا
اینقوم ما معبودهایی جزخدا انتخاب کردهاند، چرا آنها دلیل آشکاري بر این معبودان نمیآورند؟ چه کسی ظالمتر است از
آن کس که بر خدا دروغ ببندد ؟
150 ) سوره کَهف )
هم ستمی است بر خویشتن ، چراکه انسان سرنوشت خود را به دست عوامل بدبختی و سقوط سپرده و هم ظلمی « اِفْتِراء » این
است بر جامعهاي که این نغمه را در آن سرمیدهد و به انحراف میکشاند و هم ظلمی است به ساحت قدس پروردگار و اهانتی
است به مقام بزرگ او .
این جوانمردان مُوَحِّد تا آنجا که در توان داشتند براي زدودن زنگار شرك از دلها و نشاندن نهال توحید در قلبها، تلاش و
کوشش کردند ، اما آنقدر غوغاي بت و بتپرستی در آن محیط بلند بود و خفقان ظلم و بیدادگري شاه جبار ، نفسهاي مردان
خدا را در سینهها حبس کرده بود که نغمههاي توحیدي آنها در گلویشان گم شد .
گرفتند و لذا در میان خود به مشورت « هجرت » ناچار براي نجات خویشتن و یافتن محیطی آمادهتر تصمیم به
پرداختند که به کجا بروند و به کدام سو حرکت نمایند
16 وَ اِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَما یَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّهَ فَأْوُا اِلَیالْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِه وَ یُهَییِءْ لَکُمْ مِنْ اَمْرِکُمْ مِرْفَقا
( جزء پانزدهم ( 151
و هنگامی که از آنها و آنچهرا جز خدامیپرستند کنارهگیري کردید به غار پناهنده شوید، که پروردگارتان (سایه) رحمتش را
برشمامیگستراند و راهآسایش ونجاتبهرویتان میگشاید.
به معنی آماده ساختن است . « تَهِیَّۀ » از ماده « یُهَییِءُ »
یعنی خداوند « یُهَییِءُ لَکُمْ مِنْ اَمْرِکُمْ مِرْفَقا » بهمعنی چیزياستکه وسیله لطف و راحتی و رِفْق باشد، بنابراین مجموع جمله « مِرْفَق »
، وسیله لطف و راحتی شما را فراهم میسازد .
پناهگاهی به نام غار
شاید اشاره به این باشد که آنها غار معینی را در نقطه دور دستی در نظر گرفته بودند که اگر « الْکَهْفِ » الف و لام در کلمه
تبلیغات توحیدیشان به ثمر نرسد براي نجات خود از آن محیط آلوده و تاریک به آن غار پناه برند .
کلمه پر مفهومی است که همان بازگشت به ابتداییترین نوع زندگی بشر را بهخاطر میآورد ، محیطی که در آن نور و « کهف »
روشنایی نیست و شبهاي تاریک و سردش یادآور دردهاي جانکاه انسانهاي محروم است ، نه از زرق و برق دنیاي مادي در
آن خبري است، نه از بستر نرم و زندگی مرفه .
152 ) سوره کَهف )
مخصوصا با توجه به آنچه در تواریخ نقل شده که اصحاب کهف وزیران و صاحب منصبان بزرگ شاه بودند که بر ضد او
و آیینش قیام کردند روشن میشود که گذشتن از آن زندگی پر ناز و نعمت و ترجیح غارنشینی بر آن تا چه حد شهامت
و گذشت و همت و وسعت روح میخواهد ؟
ولی در آن غار تاریک و سرد و خاموش و احیانا خطرناك از نظر حمله حیوانات موذي، یک دنیا نور و صفا و توحید و معنویت
بود .
صفحه 57 از 77
آري اینجوانمردان مُوَحِّد آن دنیاي آلوده را که باتمام وسعتش زندانجانکاهیبودتركگفتند و بهغارخشکوتاریکیکهابعادش
همچون فضایی بیکران مینمود روي آوردند .
( جزء پانزدهم ( 153
درست همچون یوسف پاکدامن که هرچه به او اصرار کردند اگر تسلیم هوسهاي سرکش همسر زیباي عزیز مصر نشوي ، زندان
» : تاریک و وحشتناك در انتظار تو است ، او بر استقامتش افزود و سرانجام این جمله عجیب را به پیشگاه خداوند عرضه داشت
رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمّا یَدْعُونَنی اِلَیْهِ وَ اِلاّ تَصْ رِفْ عَنّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ : پروردگارا ! زندان با آنهمه دردهاي جانکاهش نزد
من از این آلودگی که مرا به آن دعوت میکنند ، محبوبتر است و اگر وسوسههاي آنها را از من دفع نکنی من در دام آنها
32 / یوسف ) ) « گرفتار خواهم شد
موقعیت دقیق اصحاب کهف
17 وَ تَريَالشَّمْسَ اِذاطَلَعَتْ تَزاوَرُعَنْ کَهْفِهِمْ ذاتَالْیَمینِ وَ اِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُ هُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَهُمْ فیفَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِکَ مِنْ ایاتِ اللّهِ مَنْ
یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِوَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیّا مُرْشِدا
خورشید را میدیدي که به هنگام طلوع به طرف راست ( غار ) آنها متمایل میگردد و به هنگام غروب به طرف چپ و آنها در
محل وسیعی از غار قرار داشتند ، این از آیاتخدا است، هرکسرا خدا هدایت کند ، هدایت یافته واقعی او است و هرکس را
گمراه کند ولی و راهنمایی هرگز براي او نخواهی یافت .
154 ) سوره کَهف )
دراین آیه و آیه بعد قرآن به ریزهکاريهاي مربوط به زندگی عجیب اصحاب کهف در آن غار پرداخته و آنچنان دقیق و ظریف ،
جزییات آن را فاش میکند که گویی انسان در برابر غار نشسته و خفتگان غار را با چشم خود تماشا میکند .
در این دو آیه به شش خصوصیت اشاره شده است :
دهانه غار رو به شمال گشوده میشد و چون در نیمکره شمالی زمین قطعا بوده است نور آفتاب به درون آن مستقیما نمیتابید .
و به این ترتیب نور مستقیم آفتاب که تداوم آن ممکن است موجب پوسیدگی و فرسودگی شود به بدن آنها نمیتابید ، ولی
نور غیرمستقیم به قدر کافی وجود داشت .
( جزء پانزدهم ( 155
که به معنی تمایل پیدا کردن است این نکته را دربردارد که گویی خورشید مأموریت داشت از سمت راست غار « تَزاوَرُ » تعبیر به
تَزاوَرُ » که معنی قطع کردن و بریدن دارد ، نیز مفهوم مأموریت را دربردارد و از این گذشته « تَقْرِضُ » بگذرد و همچنین تعبیر
قطع و پایان را که در « تَقْرِض » است توأم با آغازگري است که مناسب طلوع آفتاب میباشد و « زیارت » که از ماده «
مفهوم غروب نهفته است نیز مشخص میکند .
بودن دهانه غار به سوي شمال سبب میشد که بادهاي ملایم و لطیفی که معمولًا از سمت شمال میوزد به آسانی در درون غار
وارد شود و در همه زوایاي آن روح تازهاي بدمد .
« آنها در یک محل وسیع از غار قرار داشتند: وَهُمْ فی فَجْوَةٍ مِنْهُ »
اشاره بهاینکه دهانهغار که معمولًا تنگ است جایگاه آنها نبود ، بلکه قسمتهاي وسط غار را انتخاب کرده بودند که هم از چشم
بینندگان دور بود و هم از تابش مستقیم آفتاب .
156 ) سوره کَهف )
صفحه 58 از 77
در اینجا قرآن رشته سخن را قطع میکند و به یک نتیجهگیري معنوي میپردازد، چراکه ذکر همه اینداستانها براي همین
منظوراست.
. « ذلِکَ مِنْ ایاتِ اللّهِ مَنْ یَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیّا مُرْشِدا » : میگوید
آري آنها که در راه خدا گام بگذارند و براي او به جهاد برخیزند در هر قدمی آنان را مشمول لطف خود میسازد ، نه
فقط در اساس کار ، که در جزییات هم لطفش شامل حال آنها است .
18 وَ تَحْسَ بُهُمْ اَیْقاظا وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَالشِّمالِ وَکَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ لَوِاطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ
فِرارا وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبا
( اگر به آنها نگاه میکردي ) میپنداشتی بیدارند ، درحالی که در خواب فرورفتهبودند و ما آنها را به سمت راست و چپ
میگرداندیم ( تا بدنشان سالم بماند ) و سگ آنها دستهاي خود را بر دهانه غار گشوده بود ( و نگهبانی میکرد ) اگر به
آنها نگاه میکردي فرار مینمودي و سر تا پاي تو ازترس و وحشت پر میشد .
( جزء پانزدهم ( 157
اگر به آنها نگاه میکردي خیال میکردي آنها بیدارند ، در حالی که در » ، خواب آنها یک خواب عادي و معمولی نبود
. « خواب فرورفته بودند : وَ تَحْسَبُهُمْ اَیْقاظا وَ هُمْ رُقُودٌ
و این نشان میدهد که چشمان آنها کاملًا باز بوده است ، درست همانند یک انسان بیدار ، این حالت استثنایی شاید براي آن بوده
که حیوانات موذي به آنان نزدیک نشوند چراکه از انسان بیدار میترسند و یا به خاطر اینکه منظره رعبانگیزي پیدا کنند که هیچ
انسانیجرأت ننمایدبهآنهانزدیکشود و اینخود یکسپرحفاظتیبرايآنهابودهباشد.
ما آنها را به سمت راست و چپ » : براي اینکه بر اثر گذشت سالیان دراز از این خواب طولانی ، اندام آنها نپوسد
. « میگرداندیم :نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ
158 ) سوره کَهف )
تا خون بدنشان در یک جا متمرکز نشود و فشار و سنگینی در یک زمانطولانی روي عضلاتی که بر زمین قرار داشتند اثر زیانبار
نگذارد .
سگی که همراه آنها بود بر دهانه غار دستها را گشوده و به حالت نگهبانی خوابیده بود : » در این میان
. « وَ کَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَیْهِ بِالْوَصیدِ
در اصل بهمعنی اطاق و انباري است که در کوهستان براي ذخیره » : میگوید « مفردات » درکتاب « راغب » چنان که « وَصید »
. « اموال ایجاد میکنند و در اینجا بهمعنی دهانه غار است
با اینکه در آیات قرآن تاکنون سخنی از سگ اصحاب کهف نبوده ولی قرآن مخصوصا در ذکر داستانها گاه تعبیراتی میکند که
از آن مسائل دیگري نیز روشن میشود ، از جمله بیان حالت سگ اصحاب کهف دراینجا نشان میدهد که آنها سگی نیز به
همراه داشتند که پا به پاي آنها راه میرفت و گویی مراقب و نگاهبانشان بود .
( جزء پانزدهم ( 159
آنها بود و یا سگ چوپانی بود که در وسط راه به او « صید » در اینکه این سگ از کجا با آنها همراهی کرد ، آیاسگ
برخوردند و هنگامی که چوپان آنها را شناخت حیوانات را روبه سوي آبادي روانه کرد و خود که جویاي حقیقت و طالب دیدار
یار بود با این پاکبازان همراه شد ، سگ نیز دست از دامنشان برنداشت و به راه خود ادامه داد .
آیا مفهوم این سخن آن نیست که در راه رسیدن به حق همه عاشقان این راه میتوانند گام بگذارند و درهاي کوي دوست به روي
صفحه 59 از 77
کسی بسته نیست ، از وزیران توبه کار شاه جبار گرفته ، تا مرد چوپان و حتی سگش ؟
تمام ذرات موجودات در زمین و آسمان و همه درختان و جنبندگان ذکر خدا میگویند ، » : مگر نه این است که قرآن میگوید
44 / اسراء ) . ) « عشق او را در سر و مهر اورا به دل دارند
منظره آنها چنان رعبانگیز بود که اگر به آنها نگاه میکردي فرار مینمودي و سرتاپاي تو از ترس و وحشت پر میشد : لَوِ »
. « اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرارا وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبا
160 ) سوره کَهف )
این اولین و آخرین بار نیست که خداوند به وسیله رعب و ترس یک سپر حفاظتی به دور بندگان با ایمانش ایجاد میکند ، در
سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا » : آیات سوره آل عمران آیه 151 نیز به صحنهاي از همین امر برخورد میکنیم که خداوند میگوید
(1).« الرُّعْبَ: مابه زودي در دلهاي کافران ترس و وحشت میافکنیم
ثُمَّ نَ َ ص رْتَهُ بِالرُّعْبِ : خداوندا تو پیامبرت را به وسیله » : در دعاي ندبه نیز درباره پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میخوانیم
. « رعب و وحشت که در دل دشمنانش افکندي یاري نمودي
لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرارا : اگر » در حقیقت علت است براي جمله « وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبا : سرتا پاي وجود تو از ترس پر میشد » ضمنا جمله
یعنی به این دلیل فرار میکردي که ترس و وحشت قلب تو را احاطه میکرد ، بلکه گویی از قلب « آنها را میدیدي فرار میکردي
که کانون اصلی آن است نیز سربرآورده ، به تمام ذرات وجود نفوذ میکرد و همه را مملو از وحشت میساخت به هرحال هنگامی
که اراده خدا به چیزي تعلقگیرداز سادهترین راه، مهمتریننتیجه را پدیدمیآورد .
جلد 3 ، صفحه 122 و جلد 7 ، صفحه 106 به بعد . ، « تفسیر نمونه » -1
( جزء پانزدهم ( 161
بیداري بعد از یک خواب طولانی
19 وَ کَ ذلِکَ بَعَثْناهُمْ لِیَتَساءَلُوا بَیْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْقالُوالَبِثْنایَوْما اَوْبَعْضَ یَوْمٍ قالُوا رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا اَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ
هذِه اِلَی الْمَدینَۀِ فَلْیَنْظُرْ اَیُّها اَزْکی طَعاما فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَ لا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ اَحَدا
همینگونه ما آنها را ( از خواب ) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند ، یکی از آنها گفت: چه مدت خوابیدید؟ آنها گفتند:
یکروز یا بخشی از یک روز ( و چون درست نتوانستند مدت خوابشان را بدانند ) گفتند : پروردگارتان از مدتخوابتان
آگاهتراست، اکنون یکنفر را بااین سکهاي که دارید به شهر بفرستید تا بنگرد کدامین نفر ازآنها غذاي پاكتري دارند ، از آن
مقداري براي روزيشما بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد .
162 ) سوره کَهف )
20 اِنَّهُمْ اِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ اَوْ یُعیدُوکُمْ فی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا اِذا اَبَدا
چرا که اگر آنها از وضع شما آگاه شوند سنگسارتان میکنند، یا بهآیین خویش شما را باز میگردانند و در آن صورت
هرگز روي رستگاري را نخواهید دید .
خواب اصحاب کهف آنقدر طولانی شد که به 309 سال بالغ گردید و به این ترتیب خوابی بود شبیه به مرگ و بیداریش
همانند رستاخیز .
تردید در مدت خواب شاید به خاطر آن بوده که طبق گفته جمعی از مفسران آنها در آغاز روز وارد غار شدند و به خواب
فرورفتند و در پایان روز بیدار شدند ، همین سبب شد که اول چنین فکر کنند که یک روز خوابیدهاند همین که منظره آفتاب را
صفحه 60 از 77
دیدند بخشی از یک روز را مطرح کردند .
( جزء پانزدهم ( 163
پاكترین طعام
در این داستان خواندیم که اصحاب کهف بعد از بیداري بااینکه قاعدتا بسیار گرسنه بودند و ذخیره بدن آنها در این مدت
طولانی مصرف شده بود ، ولی باز به کسی که مأمور خرید غذا میشود توصیه میکنند هر غذایی را نخرد ، بلکه بنگرد درمیان
فروشندگان کدامین نفر غذایش از همه پاكتر است آن را انتخاب کند .
این جمله مفهوم وسیعی دارد که هرگونه پاکی ظاهري و باطنی را شامل میشود و این توصیهاي است به همه رهروان راه حق که نه
تنها به غذاي روحانی بیندیشند ، بلکه مراقب پاکی غذاي جسمانیشان نیز باشند ، پاك از هرگونه آلودگی
، حتی در بحرانیترین لحظات زندگی نیز ایناصل را فراموش نکنند .
164 ) سوره کَهف )
امروز بسیاري از مردم جهان به اهمیت این دستور دریک قسمت پیبردهاند و سعی دارند غذاي آنها از هر نوع آلودگی ظاهري به
دور باشد ، غذاها را در ظرفهاي سرپوشیده و دور از دستهاي آلوده و گرد و غبار نگهداري میکنند ، البته این کار بسیار خوبی
است ، ولی به این مقدار نباید قناعت کرد ، بلکه باید غذاها از آلودگی به حرام ، ربا ، غش و تقلب و هرگونه آلودگی
باطنی نیز پاك باشد .
در روایات اسلامی تأکید فراوانی روي غذاي حلال و تأثیر آن در استجابت دعا و صفاي قلب شده است .
اُحِبُّ اَنْ یُسْتَجابَ دُعائی : دوست دارم دعاي من به اجابت برسد » : در روایتی میخوانیم کسی خدمت پیامبر آمد عرض کرد
. «
« طَهِّرْ مَأْکَلَکَ وَ لا تُدْخِلْ بَطْنَکَ الْحَرامَ : غذاي خود را پاك کن و غذاي حرام در معده خود وارد منما » : پیامبر فرمود
(1).
. باب 67 ، حدیث 4 « ابواب دعا » ، جلد 4 ، « وسائل » -1
( جزء پانزدهم ( 165
تقیه سازنده
از تعبیرات آیه فوق به خوبی استفاده میشود که اصحاب کهف اصرار داشتند در آن محیط کسی از جایگاه آنها آگاه نشود ، مبادا
آنها را مجبور به قبول آیین بتپرستی کنند و یا به بدترین وضعی آنها را به قتل برسانند یعنی سنگسارشان کنند ، آنها
میخواستند ناشناخته بمانند تا از این طریق بتوانند نیروي خود را براي مبارزات آینده و یا لااقل براي حفظ ایمان خویش
نگهدارند .
است ، زیرا حقیقت تقیه این است که انسان از به هدر دادن نیروها جلوگیري کند و با « تقیه سازنده » این خود یکی از اقسام
پوشاندن خویش یا عقیده خویش موجودیت خود را حفظ کند ، تا در موقع لزوم بتواند به مبارزات مؤثر خود
ادامه دهد .
بدیهی است آنجا که اخفاي عقیده باعث شکست هدف و برنامهها است در اینجا تقیه ممنوع است ، باید همهچیز را آشکار کرد
. « وَ لَوْ بَلَغَ ما بَلَغَ : هر آنچه بادا باد »
صفحه 61 از 77
166 ) سوره کَهف )
کانون قرآن لطف است
که طبق مشهور درست نقطه وسط قرآن مجید از نظر شماره کلمات است خود داراي لطف خاص و معنی بسیار « وَلْیَتَلَطَّفْ » جمله
گرفته شده که در اینجا بهمعنی دقت و ظرافت بهخرج دادن است ، یعنی مأمور تهیه « لطف و لطافت » لطیفی است ، زیرا از ماده
غذا آنچنان برود و بازگردد که هیچ کس از ماجراي آنها آگاه نشود .
و این خود لطفی است که جمله وسط قرآن را لُطْف و تَلَطُّفْ تشکیل میدهد .
پایان ماجراي اصحاب کهف
21 وَ کَ ذلِکَ اَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ اَنَالسّاعَۀَ لا رَیْبَ فیها اِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ اَمْرَهُمْ فَقالُواابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیانا رَبُّهُمْ
اَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلی اَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِدا
( جزء پانزدهم ( 167
و اینچنین مردمرا متوجه حال آنها کردیم تا بدانند وعده (رستاخیز) خداوند حقاست و درپایان جهان و قیام قیامت شکی نیست ،
در آن هنگام که میان خود در اینباره نزاع میکردند، گروهی میگفتند: بنایی بر آن بسازید ( تا براي همیشه از نظر پنهان شوند
و از آنها سخن نگویید که ) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است ( ولی آنها که از رازشان آگاهی یافتند و آن را دلیلی بر
رستاخیز دیدند ) گفتند : ما مسجدي در کنار (مدفن) آنها میسازیم ( تا خاطره آنها فراموش نشود ) .
به زودي داستان هجرت این گروه از مردان با شخصیت درآن محیط ، در همه جا پیچید و شاه جبار سخت برآشفت ، نکند هجرت
یا فرار آنها مقدمهايبراي بیداري و آگاهی مردم گردد و یا به مناطق دور و نزدیکبروند وبهتبلیغ آیینتوحید و مبارزهباشرك و
بتپرستیبپردازند.
لذا دستور داد مأموران مخصوص همهجا به جستجوي آنها بپردازند و اگر ردپایی یافتند آنان را تا دستگیریشان تعقیب کنند و
آنها را به مجازات برسانند .
اما هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند و این خود معمایی براي مردم محیط و نقطه عطفی در سازمان فکر آنها شد و شاید همین امر که
گروهی از برترین مقامات مملکتی پشتپا بر همه مقامات مادي بزنند و انواع خطرات راپذیراگردند سرچشمه بیداري و آگاهی
براي گروهی از مردم شد .
168 ) سوره کَهف )
ولی به هرحال داستان اسرار آمیز این گروه در تاریخشان ثبت
گردیدوازنسلیبهنسلدیگرانتقالیافتوصدهاسالبراینمنوالگذشت....
اکنون به سراغ مأمور خرید غذا برویم و ببینیم بر سر او چه آمد ، او وارد شهر شد ولی دهانش از تعجب بازماند ، شکل ساختمانها
به کلی دگرگون شده ، قیافهها همه ناشناس ، لباسهاطرز جدیدي پیدا کرده و حتی طرزسخنگفتن و آداب و رسوممردم عوض
شده است، ویرانههاي دیروز تبدیل به قصرها و قصرهاي دیروز به ویرانهها مبدل گردید .
( جزء پانزدهم ( 169
شاید در یک لحظه کوتاه فکر کرد هنوز خواب است و آنچه میبیند رؤیا است ، چشمهاي خود را بههم میمالد اما متوجه میشود
آنچه را میبیند عین واقعیتی عجیب و باورناکردنی است .
صفحه 62 از 77
او هنوز فکر میکند خوابشان در غار یک روز یا یک نیمهروز بوده است پس اینهمه دگرگونی چرا ؟ اینهمه تغییرات در یک
روز چگونه امکانپذیر است .
ازسوي دیگر قیافهاو برايمردم نیز عجیب و نامأنوس است ، لباس او ، طرز سخن گفتن او و چهره و سیماي او ، همه براي
آنها تازه است و شاید این وضع نظر عدهاي را به سوي او جلب کرد و به دنبالش روان شدند .
تعجب او هنگامی به نهایت رسید که دست در جیب کرد تا بهاي غذایی را که خریده بود بپردازد ، فروشنده چشمش به سکهاي که
شاه جبار آن زمان بر آن نقش بود ، هنگامی کهتوضیح خواست ، او در « دَقْیانُوس » به 300 سال قبل و بیشتر تعلق داشت و شاید نام
جواب گفت :
170 ) سوره کَهف )
تازگی این سکه را بهدست آوردهام .
کم کم از قراین احوال بر مردم مسلم شد که این مرد یکی از گروهیاست که نامشان را درتاریخ 300 سال قبل
خواندهاند و در بسیاري از محافل سرگذشت اسرارآمیزشان مطرحبوده است .
و خود او نیز متوجه شد که او و یارانش در چه خواب عمیق و طولانی فرورفته بودند .
اینمسألهمثلبمب درشهرصداکرد و زبان بهزبان در همهجا پیچید .
بعضیازمورخان مینویسند در آن ایام زمامدار صالح و موحدي بر آنهاحکومتمیکرد،ولی هضم مسأله معادجسمانی و زندهشدن
مردگان بعدازمرگ برايمردم آنمحیط مشکلبودجمعیازآنهانمیتوانستند باور کنندکهانسان بعدازمردن بهزندگی
بازمیگردد،اماماجرايخواب اصحاب کهف دلیل دندان شکنی شد براي آنها که طرفدار معاد جسمانی بودند .
و لذا قرآن میگوید :
همانگونه که آنهارا بهخواب فروبردیم ازآن خوابعمیق و طولانی »
( جزء پانزدهم ( 171
بیدار کردیم و مردم را متوجه حالشان نمودیم تا بدانند وعده رستاخیز خداوند حق است: وَ کَذلِکَ اَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَ اللّهِ
.« حَقٌّ
. « و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست : وَ اَنَّ السّاعَۀَ لارَیْبَ فیها »
چرا که این خواب طولانی که صدها سال به طول انجامید بیشباهت به مرگ نبود و بیدارشدنشان همچون رستاخیز ، بلکه میتوان
گفت این خواب و بیداري از پارهاي جهات از مردن و بازگشتن به حیات ، عجیبتر بود ، زیرا صدها سال بر آنها گذشت درحالی
که بدنشان نپوسید ، درحالی که نه غذایی خوردند و نه آبی نوشیدند ، در اینمدتطولانی چگونه زنده ماندند ؟
آیا این دلیل بر قدرت خدا بر هرچیز و هرکار نیست ؟ حیات بعد از مرگ با توجه به چنین صحنهاي مسلما امکانپذیر
نیست .
بعضی از مورخان نوشتهاند که مأمور خرید غذا به سرعت به غار بازگشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت ، همگی در
تعجب عمیق فرورفتند و از آنجاکه احساس میکردند همه فرزندان و برادران و دوستانرا از دست دادهاند و هیچکس از یاران
سابق آنها زنده نمانده، تحمل این زندگی براي آنها سخت و ناگوار بود ، از خدا خواستند که چشمازاین جهان بپوشند و بهجوار
رحمتحق منتقل شوند و چنینشد.
172 ) سوره کَهف )
آنها چشم از جهان پوشیدند و جسدهاي آنها در غار مانده بود که مردم بهسراغشان آمدند.
صفحه 63 از 77
در اینجا نزاع و کشمکش بین طرفداران مسأله معاد جسمانی و مخالفان آنها درگرفت . مخالفان سعی داشتند که مسأله خواب و »
بیداري اصحاب کهف به زودي به دست فراموشی سپرده شود و این دلیل دندانشکن را از دست موافقان بگیرند ، لذا پیشنهاد
. « اِذْ یَتَنازَعُونَ بَیْنَهُمْ اَمْرَهُمْ فَقالُواابْنُوا عَلَیْهِمْ بُنْیانا » « کردند در غار گرفته شود ، تا براي همیشه از نظر مردم پنهان گردند
پروردگارشان از وضع » و براي خاموش کردن مردم میگفتند زیاد از آنها سخن نگویید ، آنها سرنوشت اسرارآمیزي داشتند که
. « آنها آگاهتر است : رَبُّهُمْ اَعْلَمُ بِهِمْ
( جزء پانزدهم ( 173
بنابراین داستان آنها را رها کنید و به حال خودشان واگذارید .
مؤمنان راستین که از این امر آگاهی یافته بودند و آن را سند زندهاي براي اثبات رستاخیز به مفهوم حقیقیش » درحالی که
تا « میدانستند ، سعی داشتند این داستان هرگز فراموش نشود و لذا گفتند : ما در کنار مدفن آنها مسجد و معبدي میسازیم
قالَ الَّذینَ غَلَبُوا عَلی اَمْرِهِمْ لَنَتَّخِ ذَنَّ » مردم یاد آنها را از خاطرهها هرگز نبرند ، به علاوه از روح پاك آنها استمداد طلبند
. « عَلَیْهِمْ مَسْجِدا
مسجد در کنار آرامگاه و ایجاد بناي یادبود
شاهد این « عَلَیْهِمْ » ظاهر تعبیر قرآن این است که اصحاب کهف سرانجام بدرود حیات گفتند و به خاك سپرده شدند و کلمه
مدعااست ، سپس علاقهمندان به آنها تصمیم گرفتند معبدي در کنار آرامگاه آنان بسازند ، قرآن این موضوع را در آیات فوق با
لحن موافقی آورده است و این نشان میدهد که ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دین نه تنها حرام نیست ، آنچنان
که وهابیها میپندارند ، بلکه کار خوب و شایستهاي است .
174 ) سوره کَهف )
اصولاً بناهاي یادبود که خاطره افراد برجسته و با شخصیت را زنده میدارد همیشه در میان مردم جهان بوده و هست و یک نوع
قدردانی از گذشتگان و تشویق براي آیندگان در آن کار نهفته است ، اسلام نه تنها از این کار نهی نکرده بلکه آن را مجاز
شمرده است .
وجود اینگونه بناها یک سند تاریخی بر وجود این شخصیتها و برنامه و تاریخشان است ، به همین دلیل پیامبران و شخصیتهایی
که قبرآنهامتروكمانده تاریخآنهانیزموردتردید و استفهامقرارگرفته است.
مطلبی ، « احترام » ندارد ، زیرا « اللّه » این نیز واضح است که اینگونه بناها کمترین منافاتی با مسئله توحید و اختصاص پرستش به
و پرستش مطلبی دیگر . « عبادت » است و
وَ یَقُولُونَ سَبْعَۀٌ وَ Ι șР􀀀 22 سَیَقُولُونَ ثَلثَۀٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَۀٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْرَجْما بِال
( جزء پانزدهم ( 175
ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبّی اَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ اِلاّ قَلیلٌ فَلا تُمارِفیهِمْ اِلاّ مِراءً ظاهِرا وَ لا تَسْتَفْتِ فیهِمْ مِنْهُمْ اَحَدا
گروهی خواهند گفت آنها سه نفر بودند که چهارمینشان سگ آنهابود و گروهیمیگویند پنجنفربودند که ششمین آنها
سگشان بود ، همه اینها سخنانی بدون دلیل استوگروهیمیگویندآنهاهفتنفربودند و هشتمینشان سگ آنها بود ، بگو
پروردگار منازتعداد آنها آگاهتر است ،جز گروه کمیتعداد آنهارا نمیداند، بنابراین درباره آنها جز با دلیل سخن مگوي و
از هیچکس پیرامون آنها سؤال منما .
پستان شتر را به دست گرفتن براي » یعنی « مَرَیْتُ النّاقَۀَ » میگوید : در اصل از « مفردات » در « راغب » به طوري که « مِراء »
صفحه 64 از 77
گرفته شده است ، سپس به بحث و گفتگو پیرامون چیزي که مورد شک و تردید است اطلاق گردیده است . « دوشیدن
176 ) سوره کَهف )
و بسیارمیشودکه در گفتگوهاي لجاجتآمیز و دفاع ازباطل به کار میرود ، ولی ریشه اصلی آن محدود به این معنی نیست ، بلکه
هرنوع بحث و گفتگو را درباره هر مطلبیکه محل تردید است شاملمیشود .
به معنی غالب و مسلط و پیروز است . « ظاهِر »
متّهم » در اصل به معنی سنگ یا پراندن سنگ است ، سپس به هر نوع تیراندازي اطلاق شده است و گاه به معنی کنایی « رَجْم »
« رَجْما بِالْغَیْبِ » تأکیدي بر این معنا است ، بنابراین تعبیر « بِالْغَیْبِ » استعمال میشود و کلمه « قضاوت به ظن و گمان » یا « ساختن
یعنی غائبانه قضاوت بی مأخذ درباره چیزي کردن .
از آنجا که انداختن تیر در تاریکی غالبا به « تیر در تاریکی انداختن » این تعبیر شبیه همان چیزي است که در فارسی میگوییم
هدف اصابت نمیکند این نوع قضاوتها غالبا درست از آب درنمیآید .
« وَ ثامِنُهُم کَلْبُهُم » در جمله « واو »
( جزء پانزدهم ( 177
« واو » با « وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ » هر دو بدون واو آمده است در حالی که جمله « سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ » و « رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ » در آیه فوق جمله
سخن فراوان « واو » شروع میشود ، از آنجا که تمام تعبیرات قرآن حتما داراي نکتهاي است مفسران در معنی این
گفتهاند .
اشاره به آخرین سخن و آخرین حرف است ، چنانکه در ادبیات امروز نیز اخیرا این تعبیر « واو » شاید بهترین تفسیر اینباشدکه این
معمول شده که هنگام برشمردن چیزي ، تمام افراد آن بحث را بدون واو ذکر میکنند ، اما آخرین آنها حتما با واو خواهدبود ،
این واو اشارهبه پایان کلام و بیانآخرین مصداق و موضوع است . « زید ، عمر ، حسن و محمّد آمدند » مثلًامیگوییم
گرچه در جملههاي فوق قرآن با صراحت تعداد آنها را بیان نکرده است ، ولی از اشاراتی که در آیه وجود دارد میتوان فهمید که
تیر در تاریکی ) که اشاره به ) « رَجْما بِالْغَیْبِ » قول سوم همان قول صحیح و مطابق واقع است ، چراکه به دنبال قوم اوّل و دوّم کلمه
بیاساس
178 ) سوره کَهف )
بگو پروردگارم از تعداد آنها آگاهتر است » بودن آنها است آمده ، ولی درمورد قول سوّم نه تنها چنین تعبیري نیست ، بلکه تعبیر
ذکر شده است که این خود دلیلی است بر تایید این قول و در هرحال در « تعداد آنها را تنها گروه کمی میدانند » و همچنین «
در مورد آنها بحث مکن جر بحث مستدلّ و توأم با دلیل و منطق : فَلا تُمارِ فیهِمْ اِلاّ مِراءً » پایان آیه اضافه میکند
. «... ظاهِرا
مفهومش ایناستکه آنچنان با آنها منطقی و مستدل سخن بگو که برتري منطق تو آشکار « فَلاتُمارِفیهِمْاِلاّ مِراءًظاهِرا » جمله
گردد .
مفهوم سخن این است که تو باید به اتکاء وحی الهی با آنها سخن بگویی زیرا محکمترین دلیل در این زمینه همین
است .
23 وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ اِنّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا
و هرگز نگو من فردا کاري انجام میدهم .
صفحه 65 از 77
24 اِلاّ اَنْ یَشاءَ اللّهُ وَاذْکُرْ رَبَّکَ اِذا نَسیتَ وَ قُلْ عَسی اَنْ یَهْدِیَنِ رَبّی لَاِقْرَبَ مِنْ هذا رَشَدا
( جزء پانزدهم ( 179
مگر اینکه خدا بخواهد و هرگاه فراموش کردي ( جبران نما ) و پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو امیدوارم که پروردگارم مرا
به راهی روشنتر از این هدایت کند .
را اضافه کن ، چرا که اولًا تو هرگز مستقل در « اِنْشاءَاللّه » یعنی در رابطه با اخبار آینده و تصمیم بر انجام کارها، حتما جمله
تصمیمگیري نیستی و اگر خدا نخواهد هیچکس توانایی بر هیچکار راندارد، بنابراینبراي اینکه ثابتکنی نیرويتو از نیروي لایزال
اگر خدا بخواهد ) را حتما به سخنت اضافه کن. ) « انشاءاللّه » او است و قدرتت وابسته به قدرت او جمله
ثانیا خبر دادن قطعی براي انسان که قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف میرود صحیح و منطقی نیست و چه بسا
همراه باشد . « انشاءاللّه » دروغ از آب درآید ، مگر اینکه با جمله
شأن نزولی که در مورد این آیات نقل شده است نیز تفسیر فوق را تایید میکند ، زیرا پیامبر صلیاللهعلیهوآله بدون ذکر انشاءاللّه به
کسانی که پیرامون اصحاب کهف و مانند آن سؤال کرده بودند قولتوضیح و جواب داد، بههمینجهت مدتی وحیالهی به تأخیر
افتاد، تا به پیامبر صلیاللهعلیهوآله در این زمینه هشدار داده شود و سرمشقی براي همه مردم باشد .
180 ) سوره کَهف )
. « وَاذْکُرْ رَبَّکَ اِذا نَسیتَ » : سپس در تعقیب این جمله ، قرآن میگوید
را به سخنانی که از آینده خبر میدهی نیفزایی هر موقع به یادت آمد فورا « انشاءاللّه » اشاره به اینکه اگر به خاطر فراموشی جمله
جبران کن و بگو انشاء اللّه ، که این کار گذشته را جبران خواهد کرد .
از پارهاي از روایات استفاده میشود که اگر کسی سخنی را در ارتباط با آینده بدون انشاءاللّه بگوید خدا او را به خودش وامی
( گذارد و از زیر چتر حمایتش بیرون میبرد .( 1
در حدیثی از امام صادق میخوانیم : امام دستور داده بود
. جلد 3 ، صفحه 254 « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء پانزدهم ( 181
کَیْفَ رَجَوْتُمْ اَنْ » : نامهاي بنویسند ، هنگامی که نامه پایان یافت و به خدمتش دادند ملاحظه کرد ، انشاءاللّه در آن نبود ، فرمود
یَتِمَّ هذا وَ لَیْسَ فیهِ اسْتِثْناءٌانْظُرُوا کُلَّ مَوْضِعٍ لایَکُونُ فیهِ اسْتِثْناءٌ فَاسْتَثْنُوا فیهِ : شما چگونه امیدوار بودید که این نامه ( یا این کار ) به
. « پایان برسد در حالی که انشاءاللّه در آن نیست ، نگاه کنید در هر جاي آن نیست بگذارید
« هنگامی که خدا را فراموش کردي و بعد متذکر شدي یاد او کن » : در آیه فوق خواندیم خداوند به پیامبرش میگوید
(1).
اشاره به این که اگر تکیه بر مشیّت او با جمله انشاءاللّه ، نکردي هرگاه به خاطرت آمد جبران نما .
دراحادیثوروایاتمتعدديکه در تفسیرآیهفوقاز اهلبیت علیهمالسلام نقل شده ، نیز روي این مسأله تأکید گردیده است که حتّی
( پس از گذشتن یک سال نیز به خاطرتان آمد که ان شاء اللّه نگفتهاید گذشته را جبران نمایید .( 1
. جلد 3 ، صفحه 253 و 254 « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
182 ) سوره کَهف )
اکنون این سؤال پیش میآید که نسیان مگر براي پیامبر ممکن است درحالی که اگر نسیان به فکر او راه یابد مردم به گفتار و
اعمال او اعتماد کامل نمیتوانند داشته باشند و همین است دلیل معصوم بودن پیامبران و امامان از خطا و نسیان حتّی در
صفحه 66 از 77
موضوعات .
اما با توجه به اینکه در بسیاري از آیات قرآن دیدهایم روي سخن بهپیامبران است امامقصود و منظور تودهمردمهستند ، پاسخ این
روي سخنم با تو است اي کسی » است یعنی « اِیّاكَ اَعْنی وَ اسْمَعی یاجارَهُ » سؤال روشن میشود و طبق ضربالمثل عرب از باب
(2) . « که نزد من هستی اما همسایه ، تو بشنو
. جلد 3 ، صفحه 253 و 254 « نُورُالثَّقَلَیْن » -1
-2 معادل آن در فارسی ضربالمثل معروفی است که میگوید :
در بهتو میگویم دیوار تو بشنو .
( جزء پانزدهم ( 183
خواب اصحاب کهف
25 وَ لَبِثُوا فی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَۀٍ سِنینَ وَازْدادُوا تِسْعا
آنها در غار خود سیصد سال درنگ کردند و نهسال نیز بر آنافزودند .
بنابراین مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سیصد و نه سال بود .
جمعی معتقدنداین تعبیر که به جاي 309 سال ، فرموده است 300 سال و نه سال بر آن افزودند، اشارهبه تفاوتسالهايشمسی و
قمرياست چراکه آنهابهحسابسالهاي شمسی سیصدسال توقف کردند و با محاسبه سالهاي قمري سیصد و نه سال و این از
( لطائف تعبیر است که با یک تعبیر جزیی درعبارت واقعیت دیگري را که نیاز به شرح دارد بازگو کنند .( 1
-1 تفاوت سالهاي شمسی و قمري تقریبا یازده روز است ، که اگر آن را در سیصد ضرب کنیم و سپس بر عدد روزهاي سال
قمري که 354 روز است تقسیم کنیم نتیجه آن همان عدد نه میشود ( البته در اینجا کسر مختصريمیماندکه چون کمتراز
یکسالاست قابل محاسبه نیست ).
184 ) سوره کَهف )
لارْضِ اَبْصِرْ بِه وَ اَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِه مِنْ وَلِیٍّ وَ لایُشْرِكُ فی حُکْمِه اَحدا 􀂎 26 قُلِاللّهُاَعْلَمُبِمالَبِثُوالَهُ غَیْبُالسَّمواتِوَا
بگو:خداوندازمدتتوقفشانآگاهتراست، غیب آسمانها و زمینازآن اواست راستی چهبینا و چه شنوا است؟ آنها هیچ ولی و
سرپرستی جز او ندارند و هیچکس در حکم او شریک نیست .
کسی که از پنهان و آشکار ، در مجموعه جهان هستی با خبر است چگونه ممکن است از مدت توقف اصحاب کهف آگاه
نباشد .
. « ما لَهُمْ مِنْ دُونِه مِنْ وَلِیٍّ » به همین دلیل ساکنان آسمانها و زمین هیچ ولی و سرپرستی جز او ندارند
( جزء پانزدهم ( 185
.« هیچکس در حکم خداوند شریک نیست: وَ لا یُشْرِكَ فی حُکْمِه اَحدا » و درپایان آیهاضافه میکند
در حقیقت این تأکیدي است بر ولایت مطلقه خداوند که نه شخص دیگري بر جهانیان ولایت دارد و نه کسی شریک در
ولایت او است ، یعنی نه بالاستقلال و نه مشترکا شخص دیگري در ولایت جهان نفوذ ندارد .
27 وَاتْلُ ما اُوحِیَاِلَیْکَ مِنْ کِتابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِه مُلْتَحَدا
آنچه به تو از کتاب پروردگارت وحی شده تلاوت کن ، هیچ چیز سخنان او را دگرگون نمیسازد و ملجاء و پناهگاهی جز
او نمییابی .
صفحه 67 از 77
به معنی حفرهاي است که از وسط به یکی از دو طرف مایل شده باشد ( همانند لحدي که براي قبر « لَحْ د » از ماده « مُلْتَحَ د »
ملجأ » به جایی گفته میشود که انسان تمایل به آن پیدا میکند و سپس به معنی « مُلْتَحَد » میسازند ) و به همین دلیل جهت
آمده است. « و پناهگاه
186 ) سوره کَهف )
دو آیه اخیر از چندین راه، احاطه علمی خداوند را به همه موجودات عالم بیان کرده است :
او » : و به همین دلیل او از همه آنها آگاه است . سپس اضافه میکند « غیب آسمانها و زمین از آن او است » : نخست میگوید
هیچکس » : و نیز اضافه میکند « تنها ولی و سرپرست او است و او از همه آگاهتر است » : باز میگوید « ؟ چه بینا و چه شنوا است
تا از « در علم و کلام او تغییر و تبدیلی پیدا نمیشود » : سپس میفرماید . « در حکم او شرکت ندارد تا علم و دانش او محدود شود
تنها پناهگاه در عالم او است و طبعا او از تمام پناهندگان خویش » : ارزش و ثبات آن بکاهد و در آخرین جمله میگوید
. « آگاهی دارد
همنشینی با پاکدلان پابرهنه افتخار است
28 وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَوةِ وَالْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لاتَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُمْ تُریدُ
( جزء پانزدهم ( 187
زینَۀَالْحَیوةِالدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمْرُهُ فُرُطا
باکسانیباش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند و تنهاذاتاو را میطلبند، هرگزچشمهايخود را، به خاطر زینتهاي دنیا
، از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن، همانها که پیروي هواي نفس کردند و
کارهایشان افراطی است .
چشم از آنها برمگیر تا به دیگران نگاه » به معنی تجاوزکردن است ، بنابراین مفهوم جمله این است « عَدایَعْدُو » از ماده « لا تَعْدُ »
. « کنی
میگویند « فُرُط » به معنی تجاوز از حد است و هر چیزي که از حد خود خارج بشود و به اسراف متوجه گردد به آن « فُرُط »
.
اشاره به این واقعیت است که پیغمبر صلیاللهعلیهوآله از ناحیه دشمنان مستکبر و « وَاصْ بِرْ نَفْسَکَ : خود را شکیبا دار » تعبیر به
اشراف آلوده در فشار بوده که گروه مؤمنان فقیر را از خود براند ، لذا خداوند دستور میدهد
188 ) سوره کَهف )
که در برابر این فشار فزاینده ، صبر و استقامت پیشه کن و هرگز تسلیم آنها مشو .
اشاره به این است که در همه حال و تمام عمر به یاد خدا هستند . « صبح و شام » تعبیر به
دلیل بر اخلاص آنها است و اشاره به اینکه آنها از خداوند خود او را میخواهند « یُریدُونَ وَجْهَهُ : ذات او را میطلبند » و تعبیر به
، حتی به خاطر بهشت ( هرچند نعمتهایش بزرگ و پرارزشاست )و به خاطر ترس از دوزخ و مجازاتهایش (هرچند عذابهایش
دردناك است) بندگیخدا نمیکنند .
. «... وَ لا تَعْدُ عَیْناكَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَۀَ الْحَیوةِ الدُّنْیا » : سپس بهعنوان تأکید ادامه میدهد
روح طبقاتی مشکل بزرگ جامعهها
صفحه 68 از 77
نه تنها آیه فوق ، با تقسیم جامعه به دو گروه اشراف و فقراء مبارزه میکند، بلکهدر بسیاري از آیات قرآن روي این مطلب تأکید
شده است.
( جزء پانزدهم ( 189
اصولاً جامعهاي که گروهی از آن ( که طبعا اقلّیّتی خواهند بود ) مرفّهترین زندگی را داشته باشند ، در ناز و نعمت غوطهور و در
اسراف و تبذیر غرق باشند و به موازات آن آلوده انواع مفاسد گردند ، درحالی که گروه دیگري که اکثریت را تشکیل میدهند از
ابتداییترین و سادهترین وسیله زندگی انسانی محروم باشند چنین جامعهاي نه جامعهاي است که اسلام آن را بپسندد و نه
رنگ جامعه انسانی دارد .
چنین مجتمعی هرگز روي آرامش نخواهد دید ، ظلم و ستم ، خفقان و سلب آزادي ، استعمار و استکبار، حتما برآن سایه خواهد
انداخت، جنگهاي خونین غالبا از جامعههایی که داراي چنین بافتی هستند برخاسته و ناآرامیها در چنین جوامعی هرگز پایان
نمیگیرد .
از تو پیروي « اَراذِل » در جامعه جاهلی زمان نوح نیز اشراف بت پرست به نوح همین ایراد را میکردند که چرا به تعبیر آنها
فَقالَ الْمَلَاُ » ( کردهاند ؟ ( اراذل به معنی پستها ، چرا که این کوردلان مقیاس بزرگی و پستی را درهم و دینار میپنداشتند
الَّذینَ
190 ) سوره کَهف )
27 / هود ) . ) « کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَریکَ اِلاّ بَشَرا مِثْلَنا وَ ما نَریکَ اتَّبَعَکَ اِلاِّالَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا
و دیدیم که چگونه گروهی از این خودپرستان بیایمان حتّی از نشستن در کنار تهیدستان باایمان، ولو برايچند لحظه، اباداشتند و
نیز درتاریخاسلامخواندهایمکه چگونه پیامبر صلیاللهعلیهوآله با کنار زدن گروه اول و میدان دادن به گروه دوم جامعهاي ساخت به
جامعهاي که استعدادهاي نهفته در آن شکوفا گشت و ملاك ارزش وشخصیت، نبوغها و ، « توحیدي » ، معنی واقعی کلمه
ارزشهاي انسانی و تقوا و دانش و ایمان و جهاد و عمل صالح بود .
رابطه هواپرستی و غفلت از خدا
روح آدمی را یا خدا پر میکند و یا هوا ، که جمع میان این دو ممکن نیست ، هواپرستی سرچشمهغفلت ازخدا و خلقخدا است،
هواپرستیعاملبیگانگیاز همهاصولاخلاقی است و بالاخره هواپرستی انسان را در خویشتن فرو میبرد و از همه حقایق جهان دور
میسازد.
( جزء پانزدهم ( 191
یک انسان هواپرست جز به اشباع شهوات خویش نمیاندیشد آگاهی ، گذشت ، ایثار ، فداکاري و معنویت براي او مفهومی ندارد
.
تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ » : رابطه این دو با هم در آیه فوق به خوبی بازگو شده است ، آنجا که میگوید
. « اتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمْرُهُ فُرُطا
در اینجا نخست غفلت از خدا مطرح است و به دنبال آن پیروي ازهواوجالباینکهنتیجهآنافراطکاري آنهم بهطورمطلقذکرشده
است.
چرا هواپرست همیشه گرفتار افراط است ، شاید یک دلیلش این باشد که طبع آدمی در لذتهاي مادي همیشه گرفتار افراط است و
رو به افزونطلبی میرود کسی که دیروز از فلان مقدار مواد مخدر نشئه میشد امروز با آن مقدار نشئه نمیشود و باید تدریجا بر
صفحه 69 از 77
مقدار آن بیفزاید ، کسی که دیروز یک قصر مجهز چندهزار متري او را سیر میکرد امروز براي او یک امر عادي است و به همین
ترتیب در همه شاخههاي هوا و هوس ، دایما رو به افراط گام برمیدارند تا خود را هلاك و نابود کنند .
192 ) سوره کَهف )
نزدیک شدن به ثروتمندان به خاطر ثروتشان
نکته دیگري که آیه فوق به ما میآموزد این است که مانباید از ارشاد و هدایت این گروه و آن گروه بهخاطر آنکه ثروتمندند ، یا
زندگی مرفهی دارند پرهیز کنیم و به اصطلاح قلم سرخی دور آنها بکشیم ، بلکه آنچه مذموم است آن است که ما به خاطر
باشیم ، اما اگر هدف هدایت « تُریدُ زینَۀَ الْحَیوةِ الدُّنْیا » بهرهگیري از دنیاي مادي آنها به سراغ آنها برویم و به گفته قرآن مصداق
و ارشاد آنها و حتی بهرهگیري از امکاناتشان براي فعالیتهاي مثبت و ارزنده اجتماعی باشد تماس با آنها نه تنها مذموم نیست
بلکه لازم و واجب است .
آغاز و پایان زندگی در یک تابلو ارزنده
لارْضِ فَاَصْ بَحَ هَشیما تَذْرُوهُ الرِّیاحُ وَ کانَاللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ 􀂎 45 وَاضْرِبْلَهُمْمَثَلَالْحَیوةِالدُّنْیاکَماءٍاَنْزَلْناهُمِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِه نَباتُ ا
مُقْتَدِرا
( جزء پانزدهم ( 193
زندگی دنیا را براي آنها به آبی تشبیه کن که از آسمان فرومیفرستیم و بهوسیله آن گیاهان زمین ، سرسبز و درهم
فرومیروند ، اما بعد از مدتی میخشکند ، بهگونهاي که بادها آنها را به هر سو پراکنده میکنند و خداوند بر هر
چیز توانا است .
به معنی شکستن گرفته شده و در اینجا بهگیاهان خشکیدهاي اطلاق گردیده که درهم شکسته « هَشْم » از ماده « هَشیم »
است .
بهمعنی پراکندهساختناست . « ذَرْو » ازماده « تَذْرُوهُ »
قطرههاي حیات بخش باران بر کوه و صحرا میریزد ، دانههاي آمادهاي که در زمینهاي مستعد نهفته است ، با ریزش آن جان
میگیرد و حرکت تکاملی خود را آغاز میکند .
ولی این صحنه دل انگیز دیري نمیپاید، بادهاي خزان شروع میشود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها میپاشد هوا به
چیزي نمیگذرد که آن گیاه خرم و سرسبز و خندان به شاخهها و برگهاي » سردي میگراید ، آبها کم میشود و
. « فَاَصْبَحَ هَشیما » « پژمرده و بیفروغ تبدیل میشوند
194 ) سوره کَهف )
آن برگهایی که در فصل بهار آنچنان شاخهها را چسبیده بودند که قدرت هیچ طوفانی نمیتوانست آنها را جداکند آن قدر
. « تَذْرُوهُ الرّیاحُ » « هر باد و نسیمی آنها را جدا کرده با خود به هر سو میبرد » سست و بیجان میشوند که
46 اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَۀُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوابا وَ خَیْرٌ اَمَلًا
مال و فرزندان، زینتحیاتدنیاهستند و باقیات صالحات (ارزشهاي پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر
است .
اموال و فرزندان شکوفهها و گلهایی میباشند که بر شاخههاي این درخت آشکار میشوند ، زودگذر هستند ، کم
صفحه 70 از 77
رنگ جاودانگی نگیرند بسیار بیاعتبارند . « اللّه » دوام هستند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر
( جزء پانزدهم ( 195
» ، در حقیقت در آن آیه انگشت روي دو قسمت از مهمترین سرمایههاي زندگی دنیا گذارده شده است که بقیّه به آن وابسته است
چرا که براي رسیدن به هر مقصودي از مقاصد مادّي حتما این دو نیرو لازم است و به همین « نیروي انسانی » و « نیروي اقتصادي
دلیل آنها که بر تخت قدرت مینشینند سعی در جمعآوري این دو نیرو میکنند ، مخصوصا در زمانهاي گذشته هرکس فرزندان
بیشتري داشت خود را نیرومندتر احساس میکرد ، چرا که آنها یکی از دو رکن اصلی قدرت او را تشکیل میدادند ، در آیات
اَنَا » : گذشته نیز دیدیم که آن مرد ثروتمند بیایمان اموال و نفرات خود را به رخ دیگران میکشید و میگفت
. « اَکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ اَعَزُّ نَفَرا
. « وَ الْباقِیاتُ الصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوابا وَ خَیْرٌ اَمَلًا » : سپس اضافه میکند
مفهوم این تعبیر آنچنان وسیع و گسترده است که هرفکر و ایده و گفتار و کردار صالح و شایستهاي که طبعا باقی میماند و اثرات و
برکاتش در اختیار افراد و جوامع قرار میگیرد شامل میشود .
196 ) سوره کَهف )
اگرمیبینیمدربعضیازروایاتبهنماز شبویامَوَدَّت اهلبیت علیهمالسلام تفسیر شده بدون شک منظور بیان مصداقهاي روشن است،
که دلالت برتبعیض میکند بهکاررفته « مِنْ » نه منحصرساختن مفهوم در این امور ، به خصوص اینکه در پارهاي از این روایات
است .
لا تَسْتَصْ غِرْ مَوَدَّتَنا فَاِنَّها مِنَ الْباقِیاتِ ال ّ ص الِحاتِ : دوستی ما را » : مثلاً در روایتی از امام صادق میخوانیم که فرمود
. « کوچک مشمر که از باقیات صالحات است
از گفتن تسبیحات اربع مضایقه نکنید که آنها از باقیات » : و در حدیث دیگري از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخوانیم که فرمود
. « صالحات است
حتی اگر همان اموال ناپایدار و فرزندانی که گاهی فتنه و مایه آزمایش هستند درمسیراللّه قراربگیرند آنها هم به رنگ باقیات
صالحات درمیآیند ، چرا که ذات پاك خداوند جاودانی است و هرچیزي براي او و در راه او قرارگیرد جاودانه خواهد
بود .
( جزء پانزدهم ( 197
زرق و برق ناپایدار دنیا
بار دیگر در آیات فوق با نقش سازنده مثال در تجسم معانی روبرو میشویم که چگونه قرآن مجید ، حقایق عمیق عقلی را که شاید
درك آن براي بسیاري از مردم به آسانی امکانپذیر نیست با ذکر یک مثال زنده و روشن در آستانه حس آنها قرارمیدهد
.
به انسانها میگوید آغاز و پایان زندگی شما همه سال در برابر چشمانتان تکرارمیشود، اگر شصت سال عمر کردهاید
شصت سال این صحنه را تماشا نمودهاید .
در بهاران گامی به صحرا بگذارید و آن صحنه زیبا و دلانگیز را که از هر گوشهاش آثار حیات و زندگی نمایان است بنگرید ، در
پاییز نیز به همان صحراي سرسبز فصل بهار گام بگذارید و ببینید چگونه آثار مرگ از هرگوشهاي نمایاناست .
آري شما هم یکروز کودکی بودید همچون غنچه نوشکوفه ، بعد
صفحه 71 از 77
198 ) سوره کَهف )
جوانی میشوید همچون گلی پرطراوت ، سپس پیر و ناتوان میشوید ، به مانند گلهاي پژمرده خشکیده و برگهاي زرد و افسرده
و سپس طوفان اجل ، شما را درو میکند و بعد از چند صباحی خاكهاي پوسیده شما به کمک طوفانها به هرسو پراکنده
میگردد .
ولی این ماجرا گاهی به صورت غیرطبیعی است و در نیمهراه زندگی ، صاعقه یا طوفانی آن را پایان میدهد ، آنگونه که درآیه
لانْعامُ حَتّی اِذا 􀂎 لارْضِ مِمّا یَأْکُلُ النّاسُ وَ ا 􀂎 اِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ ا » : 24 سوره یونس آمده است
لامْسِ : زندگی 􀂎 لارْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ اَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها اَتاها اَمْرُنا لَیْلًا اَوْ نَهارا وَ جَعَلْناها حَصیدا کَاَنْ لَّمْ تَغْنَبِا 􀂎 اَخَذَتِ ا
دنیا همانند آبی است که از آسمان نازل کردهایم که بر اثر آن گیاهان گوناگون که مردم و چهارپایان از آن میخورند میروید ،
تا زمانی که روي زمین زیبایی خود را از آن گرفته و اهل آن مطمئن میشوند ، ناگهان فرمان ما شب هنگام یا در روز فرا میرسد
( سرما یا صاعقهاي را بر آن مسلط میسازیم ) و آنچنان آن را درو میکنیم که گویی هرگز نبودهاست.
( جزء پانزدهم ( 199
ولی بسیار میشود که حوادث نیمه راه زندگی باعث نابودي آن نمیگردد و مسیر طبیعی خود را طی میکند ولی پایان آن نیز
پژمردگی و پراکندگی و فنا و نیستی است ، همانگونه که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است .
بنابراین زندگی دنیا چه راه طبیعی خود را طی کند و چه نکند ، دیر یا زود دست فنا دامانش را خواهد گرفت .
لارْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْفَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ اَحَدا 􀂎 47 وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَي ا
بهخاطربیاور روزي را که کوهها را به حرکت درمیآوریم و زمینرا آشکار(و مسطح)میبینی و همه آنها ( انسانها ) را محشور
میکنیم و احدي را فروگذار نخواهیم کرد .
به معنی ترك گفتن چیزي است ، به همین جهت کسی که پیمان و عهد خود رابشکند و ترك کند « غَدْر » از ماده « نُغادِرُ »
میگویند به خاطر آن است که مقداري از آب باران در آنها « غدیر » میگویند غَدْر کرده است و اینکه به گودالهاي آب
، رها و ترك شده است .
200 ) سوره کَهف )
این آیه بهحوادثیکه در آستانه رستاخیز رخمیدهد اشاره میکند ، این حوادث بسیار زیاد است که مخصوصا در سورههاي کوتاه
نامیده میشود . « اَشْراطُ السّاعَۀِ : نشانههاي قیامت » آخر قرآن فراوان به چشم میخورد و به عنوان
مجموعه این نشانهها دلیل بر آن است که جهان امروز به کلی ویران و دگرگون میشود ، کوهها متلاشی میگردد ، درختان و بناها
فرومیریزد ، زمین صاف و مسطح میشود و سپس زلزلهها آن را درهم میکوبد ، آفتاب بیفروغ و ماه بینور و ستارگان
خاموشمیگردند، سپس جهانینو، آسمان و زمینی تازه بر ویرانههاي آن بنامیگردد و زندگی نوین انسانها درآن
جهان نو بنا میشود .
کوهها و سرّ انهدام آنها در آستانه رستاخیز
( جزء پانزدهم ( 201
در آستانه رستاخیز نظام جهان ماده بههم میریزد ، از جمله کوهها از هم متلاشی میشوند ، ولی در زمینه متلاشی شدن کوهها
در قرآن تعبیرات مختلفی دیده میشود :
آیه 20 و سوره « نبأ » همین تعبیر در سوره « نُسَ یِّرُ الْجِبالَ » : در آیات مورد بحث خواندیم که کوهها را به حرکت درمیآوریم
صفحه 72 از 77
آیه 3 دیده میشود . « تکویر »
. « وَ اِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ : کوهها بر اثر طوفان شدید از جاکنده خواهد شد » آیه 10 میخوانیم « مرسلات » ولی در سوره
رْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَ ۀً واحِ دَةً : زمین و کوهها از جا کنده 􀂎 وَ حُمِلَتْ الا » آیه 14 میخوانیم « حاقه » در حالی که در سوره
. « میشوند و یک مرتبه درهم کوبیده خواهند شد
رْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیبا مَهیلًا : روزي که زمین و کوهها به 􀂎 یَوْمَ تَرْجُفُ الا » : آیه 14 میخوانیم « مُزَّمِّل » و در سوره
. « لرزه در میآید و کوهها تبدیل به تلی از شن متراکم خواهند شد
202 ) سوره کَهف )
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسّ ا فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثا: کوهها از هم متلاشی و خرد و سپس به گرد و » : میگوید « واقعه » و آیه 5 سوره
. « غبار پراکنده تبدیل میشوند
وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ : کوهها همچون پشم رنگین و زده شدهاي خواهند بود » : میگوید « قارعه » و بالاخره آیه 5 سوره
.« ( ( که به هر سو پراکنده میشوند
واضح است میان این آیات هیچگونه منافاتی وجود ندارد ، بلکه مراحل مختلف درهم ریختن کوههاي جهان که محکمترین و
پابرجاترین اجزاء زمین هستند میباشد ، از حرکت کوهها شروع میشود و تا تبدیل شدنشان به گرد و غباري که تنها رنگ آن در
فضا به چشم میخورد ادامه مییابد .
عامل این جنبش عظیم و وحشتناك چیست ؟ مسلما بر ما معلوم نیست ، ممکن است خاصیت جاذبه موقتا برداشته شود و حرکت
دورانی زمین باعث درهم کوبیدن کوهها و سپس فرارشان به اعماق فضا گردد ، یا به خاطر انفجارهاي عظیم اتمی در هسته مرکزي
زمین چنین حرکت عظیم و وحشتناکی رخ دهد. بههرحالهمه اینهادلیل برآناستکه رستاخیزجنبهانقلابی عظیمی هم در جهان
ماده بیجان و هم در تجدید حیات انسانها دارد که تمام آنها آغازگر جهانی نو در سطح والاتري است، جهانی که هر چند
در آن حکومت میکند ولی بافت آن از هر نظر گستردهتر و کاملتر خواهد بود. « جسم » و « روح »
( جزء پانزدهم ( 203
این تعبیر قرآن ضمنا این واقعیت را به ما انسانها گوشزد میکند که باغ و چشمه آب که سهل است کوههاي عظیم متلاشی
میشوند و به این ترتیب نقش فنا برجبین همه موجودات این جهان حتّی عظیمترینشان ثبت شده است .
48 وَ عُرِضُوا عَلی رَبِّکَ صَفّا لَقَدْ جِئْتُمُونا کَما خَلَقْناکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدا
آنهاهمه در یک صف بهپروردگارت عرضه میشوند (و به آنها گفته میشود ) شما همگی نزد ما آمدید آنگونه که در آغاز
شمارا آفریدیم اما شما گمان میکردید ما موعدي برایتان قرار نخواهیم داد
204 ) سوره کَهف )
.این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که هر گروهی از مردم که عقیده واحد یا عمل مشابهی دارند در یک صف قرار میگیرند
و یا اینکههمگیبدونهیچگونهتفاوت وامتیازدریکصفقرارخواهندگرفت.
نهخبريازاموال و ثروتهااست،نهزر و زیورها،نهامتیازات و مقاماتمادي،نه لباسهاي رنگارنگ ونه یار و یاور ، درست همانگونه
که در آغاز آفرینش بودید ، به همان حالتاول .
ایمان به معاد و نقش آن در تربیت انسانها
بهراستی قرآن کتاب تربیتی عجیبی است ، هنگامی که صحنه قیامت را براي انسانها ترسیم میکند ، میگوید ، روزي که همه مردم
صفحه 73 از 77
در صفوف منظم به دادگاه عدل پروردگار عرضه میشوند ، درحالی که هماهنگیعقاید و اعمالشان معیار تقسیم آنها در صفوف
مختلفاست.
دستهاي آنها از همه چیز تهی ، تمام تعلقات دنیا راپشت سرافکندهاند ، درعین جمعیت ، تنها و در عین تنهایی جمع هستند
، نامههاي اعمال ، گسترده میشود .
( جزء پانزدهم ( 205
همهچیزبهزبانمیآیدواعمالکوچک و بزرگآدمیانرابازگو میکند و از آن بالاتر خود اعمال و افکار جان میگیرند ، تجسم
مییابند ، اطراف هر کسی را اعمال تجسم یافتهاش احاطه میکند ، آنچنان مردم به خود مشغول هستند که مادر فرزند را و
فرزند پدر و مادر را به کلی فراموش میکنند .
سایه سنگین وحشت از این دادگاه عدل الهی و کیفرهاي بزرگی که در انتظار بدکاران است همه را فرامیگیرد ، نفسها در سینهها
حبس میشود و چشمها از گردش بازمیماند .
راستی ایمان به چنین دادگاهی چقدر در تربیت انسان و کنترل شهوات او مؤثر است ؟ و چقدر آگاهی و بیداري و توجه به
مسؤولیتها به انسان میبخشد ؟
هنگامی که روز قیامت میشود ، نامه اعمال آدمی را به دست او میدهند،سپسگفتهمیشودبخوان، راوي »
اینخبرمیگوید:ازامامپرسیدم: آیا آنچه را که در این نامه است میشناسد و به خاطر میآورد ؟ امام فرمود : همه را به خاطر
میآورد ، هر چشم برهمزدنی، کلمهاي، جابه جا کردن قدمی و خلاصه هرکاري را که انجام داده است
206 ) سوره کَهف )
آنچنان به خاطر میآورد که گویی همان ساعت انجام داده است و لذا فریادشان بلندمیشود و میگویند: ايوايبر ما
(1). « اینچهکتابیاستکههیچکارکوچک و بزرگی نیست مگر آنکه آن را احصا و شماره کرده است
نقش مؤثر تربیتی ایمان به چنین واقعیتی ناگفته پیدا است ، راستی ممکناستانسان بهچنینصحنهاي ایمانقاطع داشتهباشد
بازهمگناهکند؟
. جلد 3 ، صفحه 267 ،« نُورُالثَّقَلَیْن » -1
( جزء پانزدهم ( 207
(217)
درباره