گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیستم
.XI – دورنمایی از اوضاع


آیا اخلاقیات ایتالیای رنسانس حقیقتاً بدتر از آن سایر سرزمینهای آن زمان بود؟ در این مورد مقایسه بس مشکل است، زیرا هربینه ای بسته است به رجحان و انتخاب. قرن آلکیبیادس در آتن دارای نظایر بسیار از سوء اخلاقهای عصر رنسانس در روابط جنسی و سیاست بود؛ در آن زمان نیز سقط جنین به مقیاس زیاد صورت می گرفت و روسپیان تربیت شدة دانشمند وجود داشتند؛ یونان آن عصر نیز دریک زمان خرد و غرایز را آزاد ساخت، و سوفسطاییانی که همانند تراسوبولوس در جمهور افلاطون بودند، اخلاقیات را به عنوان ضعف مورد حمله قرار دادند. شاید (در این موارد قضاوت ما محدود به تأثیرات مبهم است) در یونان باستان خشونت فردی کمتر بود تا در ایتالیای رنسانس، و فساد مذهبی و سیاسی نیز قدری کمتر. در طول یک قرن کامل از تاریخ روم- از قیصر تا نرون- ما فساد زیادتری در دولت و شکست بدتری در ازدواج آن زمان می بینیم تا در رنسانس؛ اما حتی در آن زمان بسیاری از فضایل رواقی در خوی رومیان بود؛ قیصر، با تمام قابلیت و شوق متضادش در رشوه گیری و عشقبازی، بزرگترین سردار در ملتی سردار پرور بود.
فردگرایی رنسانس جهت دیگری از سرزندگی عقلانی آن بود، اما، در مقایسه با روح جمعی قرون وسطی، از حیث اخلاق و سیاست وضع نامناسبی داشت. فریبکاری سیاسی، خیانت، و جنایت در قرون چهاردهم و پانزدهم در فرانسه، آلمان، و انگلستان همانقدر شایع بودند که در ایتالیا؛ اما آن کشورها چندان از خرد بهره ور بودند که یک ماکیاولی به وجود نیاوردند تا اصول کشورمداری را بدان گونه تشریح کند و بر ملا سازد. آداب، نه اخلاق، در شمال آلپ خشنتر بود تا در جنوب آن- بجز یک طبقة کوچک در فرانسه که افراد آن هنوز بهترین وجه رادمردی را حفظ کرده بودند. نمونه های این طبقه، شهسوار بایار وگاستون دو فوا بودند. فرانسویان چنانچه فرصتی مساوی می یافتند، همانقدر استعداد زنا از خود بروز می دادند که ایتالیاییان؛ بنگرید که فرانسویان چگونه مرض سیفیلیس را «اختیار» کردند؛ همچنین به اختلاط جنسی در افسانه های منظوم فرانسوی توجه کنید؛ بیست و چهار معشوقة دوک فیلیپ دو بورگونی را در نظر بگیرید، همچنین آنیس سورل و دیان دوپواتیه را، که از معشوقگان شاهان فرانسه بودند، و آنگاه کتاب برانتوم را نیز بخوانید.
آلمان و انگلستان در دو قرن چهاردهم و پانزدهم چندان فقیر بودند که نمی توانستند در فساد اخلاق با ایتالیا رقابت کنند. بنابراین، مسافرانی که از آن دو کشور به ایتالیا سفر می کردند از سستی اخلاقی در زندگی ایتالیاییان در شگفت بودند. لوتر، که در سال 1511 از ایتالیا دیدن کرد، چنین استنتاج نمود: «اگر دوزخ وجود داشته باشد، ایتالیا برروی آن بنا شده است، و این را من خود در رم شنیده ام.» قضاوت حیرت آمیز راجر اسکم، دانشور انگلیسی که

در حدود سال 1550 به ایتالیا سفر کرده بود، معروف است:
من خود زمانی در ایتالیا بودم، اما خدا را سپاسگزارم که مدت اقامتم در آن کشور فقط نه روز بود؛ مع هذا، در آن اندک زمان، من آزادی ارتکاب گناه را در آن دیار به نحوی دیدم که در شهر والای خودمان، لندن، طی نه سال ندیده بودم. من گناه را در آن شهر چندان آزاد دیدم که نه فقط بدون مجازات می ماند، بلکه هیچ کس به آن توجه نمی کرد، همانطور که در لندن کفش پوشیدن یا به جای آن دمپایی به پا کردن مستوجب ملامت نیست.
اسکم سپس این مثل سایر را ذکر می کند: «یک انگلیسی ایتالیایی منش، شیطان مجسم است.»
ما به فساد ایتالیا بیش از آن اروپای آن سوی آلپ واقفیم، چون ایتالیا را بهتر می شناسیم و مردم غیر روحانی ایتالیا چندان کوششی برای پنهان ساختن فساد اخلاق خود ƙřʠکردند و گاه کتابهایی در دفاع ™Ơمی نوشتند. با این حال، ماکیاولی، که چنین کتابی نوشته بود، ایتالیا را «فاسدتر از تمام کشورها دانسته بود، و پس از آن فرانسه و اәޘǙƙʘǠرا»؛ او آلمانها و سویسیها را، به این عنوان که هنوز دارای بسیاری از فضایل مردانة روم قدیم هستند، ستوده بود. می توان به قید احتیاط چنین استنتاج کرد که ایتالیا بدان جهت دچار سوء اخلاق شده بود که ثروتمندتر و حکومتش ضعیفتر بود و قانون در آن کمتر سلطه داشت؛ و نیز بدان سبب که در تحول عقلانی پیشرفته تر بود- یعنی در تحولی که موجب گسستگی اخلاقی می شود.
ایتالیاییان کوششهای قابل تحسینی برای جلوگیری از آن گسستگی کردند. بیهوده ترین این کوششها وضع مقررات تحدیدی بود که تقریباً در هر کشور- شهر پوشیدن جامة منافی عفت را ممنوع ساخته بود؛ اما غرور مردان و زنان با پا فشاری مرموزی برسختگیری گهگاهی قانون غالب می آمد. پاپها فساد اخلاقی را شدیداً مذمت می کردند، اما در بعضی موارد با جریان به پیش رانده می شدند؛ کوششهایشان برای رفع سوء استفاده های کلیسا با بیحالی روحانیان، یا کوشش آنان برای حفظ منافع خود، خنثا می شد؛ خود پاپها ندرتاً چنان شریر بودند که تاریخ وصفشان را کرده بود، اما بیشتر به احیای قدرت سیاسی خود دلبسته بودند تا به بازگرداندن تمامیت اخلاقی کلیسا. گویتچاردینی می گوید: «در این زمانة فاسد ما، خوبی پاپ وقتی ستوده می شود که از شرارت مردان دیگر تجاوز نکند.» کوششهای دلیرانه ای برای اصلاح وضع توسط واعظان بزرگ زمان مانند قدیس برناردینو سینایی، روبرتو دا لتچه، قدیس جووانی دا کاپیسترانو، و ساوونارولا معمول گردید. وعظهای آنان و شنوندگانشان جزیی از خیم و خوی عصر بود. آنان گناه را با چنان شرح و بسط پر حرارتی مذمت می کردند که بر محبوبیتشان می افزود؛ قهر آوران را دعوت می کردند که از انتقام دست بردارند و درصفا زندگی کنند؛ دولتها را ترغیب می کردند که وامداران بی بضاعت را آزاد سازند و تبعیدشدگان را به وطن بازگرداند؛ گنهگاران سرسخت را به رعایت آیینهای مقدسی که مدتها از طرف آنان متروک شده

بود باز می گرداندند.
اما حتی چنین واعظان نیرومندی ناکام می شدند. غرایزی که طی صدهزار سال از شکارورزی و وحشیگری تشکیل یافته بودند از یک شکاف اخلاقی سر برمی آوردند- اخلاقی که پشتبند ایمان مذهبی، حجتی محترم، و قانونی استوار را از دست داده بود. آن کلیسای بزرگی که یک بار بر شاهان حکومت می کرد، دیگر نمی توانست برخود فرمان راند و خویش را منزه سازد. انهدام تدریجی آزادی سیاسی در کشورها آن حس مدنی را که موجب حریت و نجابت جوامع قرون وسطایی شده بود کند کرده بودند؛ و فردیت جای جمعیت شارمندان را گرفته بود. با محروم گردیدن از حق شرکت در حکومت، و سرمستی از ثروت، مردم به پیگیری از لذت پرداختند، و تجاوز خارجی ناگهان آنان را در گرما گرم خوشی غافلگیر ساخت. کشور- شهرها به مدت دو قرن نیروها، حیله ها و خیانتهای خود را برضد یکدیگر به کار انداخته بودند؛ اکنون برای آنها غیرممکن بود که برضد یک دشمن مشترک متحد شوند. واعظانی مانند ساوونارولا، که تمام استدعاهای خود را برای اصلاح بی نتیجه یافته بودند، خواستار بلای آسمانی برای ایتالیا شدند؛ اینان ویرانی رم و تباهی کلیسا را پیشگویی می کردند. فرانسه، اسپانیا، و آلمان، که از پرداخت باج برای میسر ساختن جنگهای ایالات پاپی و تجملات زندگی ایتالیایی به ستوه آمده بودند، با رشک و شگفتی برشبه جزیره ای می نگریستند که حال از اراده و قدرت افتاده بود و زیبایی و ثروتش میل به تجاوز و چپاول را برمی انگیخت. پرندگان شکاری برای خوردن مرغ ایتالیا گرد آمدند.