گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
فصل بیس و یکم
.V – هادریانوس ششم: 1522-1523


جانشین لئو در تاریخ رم شخصیتی نادر بود: پاپی که تصمیم گرفته بود به هر قیمت که شده مسیحی باشد. آدریان ددل در اوترشت از خانواده ای پست به دنیا آمد، زهد و دانش را از «اخوان زندگی مشترک» در دونتر، و فلسفة مدرسی و الاهیات را در دانشگاه لوون آموخت. در سی وچهار سالگی به ریاست آن دانشگاه رسید؛ در چهل وهفت سالگی مربی شارل پنجم آینده شد. در سال 1515 برای مأموریتی به اسپانیا رفت و، باقابلیت اداری و پاکی اخلاق خود، فردیناند را چنان شیفته ساخت که از طرف او به اسقفی تورتوسا برگزیده شد. پس از مرگ فردیناند، وی کاردینال خیمنث را در حکومت اسپانیا، در غیاب شارل، یاری کرد؛ در سال 1520 نایب السلطنة کاستیل شد. در تمام مراحل این ترقی در هرچیز جز یقین دینی معتدل ماند؛ بسادگی زندگی کرد، و بدعتگذاران را با چنان حمیتی تعقیب کرد که نزد مردم محبوبیتی یافت. شهرت فضایلش به رم رسید، و لئو او را به کاردینالی تعیین کرد. در مجمع برگزینندگان پاپ، که پس از مرگ لئو تشکیل شد، نام او، ظاهراً بدون اطلاع خودش و شاید از طریق نفوذ شارل پنجم، به منزلة کاندیدای پاپی پیشنهاد شد. در دوم ژانویة 1522، برای نخستین بار پس از 1378، یک فرد غیر ایتالیایی –و برای نخستین بار پس از 1161، یک فرد توتونی- به پاپی برگزیده شد.
چگونه رومیان، که دربارة هادریانوس چندان سخنی نشنیده بودند، چنین جسارتی را می توانستند ببخشند؟ مردم کاردینالها را دیوانه و«خائنان به خون عیسی» خواندند؛ رساله نویسان می خواستند بدانندکه چرا واتیکان به «خشم آلمانی تسلیم شده است». آرتینو شاهکاری از قدح به وجود آورد، کاردینالها را «اراذل کثیف» خواند، و دعاکرد که زنده به گور شوند. مجسمة پاسکوینو از کلمات هجایی پوشیده شد. کاردینالها خود را از ترس مخفی ساختند و انتخاب هادریانوس را به روح القدس نسبت دادند که، بنا به گفتة خودشان، به آنان الهام بخشیده بود. بسیاری از کاردینالها ازترس استهزای مردم و «تبر» اصلاحات کلیسا از رم خارج شدند. هادریانوس کار ناتمام خود را بآرامی در اسپانیا به پایان رساند و به دربار پاپ اطلاع داد که نمی تواند پیش ازماه اوت به رم برسد. چون ازشکوه ایتالیا بیخبر بود، به یکی از دوستان خود در رم نوشت که خانة محقر و باغی برای مسکن او در رم تهیه کند. وقتی که سرانجام به رم که هرگز آن را ندیده بود رسید، رخسار زرد از ریاضت و تن نزارش بینندگان را تا حدی به احترام

واداشت؛ اما وقتی که سخن گفت، آشکار شد که ایتالیایی نمی داند، و لاتینی را با چنان لهجة غلیظی حرف می زد که یک دنیا با زبان ملیح و خوشاهنگ ایتالیایی تفاوت داشت. در نتیجه، اهالی رم خشمگین و مأیوس شدند.
هادریانوس خود را در واتیکان زندانی احساس کرد و آن را بیشتر برای جانشینان قسطنطین مناسب دانست تا برای پطرس حواری. تزیین اطاقهای واتیکان را موقوف کرد، پیروان رافائل، که در آنجاکار می کردند، اخراج شدند. تمام مهترانی را که لئو برای اصطبل خود نگاه داشته بود، به جز چهارنفر، مرخص کرد؛ خدمتگران شخصی خودرا به دوتن، که هر دو هلندی بودند، تقلیل داد و به آنان دستور داد که مخارج او را به یک دوکاتو (12,50 دلار) در روز کاهش دهند. از سستی اخلاق در روابط جنسی، زبان، و قلم به وحشت افتاد و با لورنتسو و لوتر همداستان شد که پایتخت مسیحیت مغاک بیعدالتی است. به هنرباستان، که کاردینالها آثارش را به او نشان می دادند، اصلاً توجهی نکرد؛ مجسمه را به عنوان بازماندة بت پرستی مذمت کرد؛ و برگرد کاخ بلودره، که حاوی نخستین مجموعه از مجسمه های باستانی بود، دیواری بلند کشید. همچنین می خواست که دیواری نیز به دور اومانیستها و شاعران – که به نظر او مشرکانی بودند که عیسی را تبعید کرده بودند- بکشد. وقتی که فرانچسکو برنی، در یکی از تلخترین مقاله های خود، او را به عنوان بربری که قدرت فهم ظرافتهای هنر، ادبیات، و زندگی ایتالیایی را ندارد مسخره کرد، هادریانوس تهدید نمود که تمام ساتیرنویسان را در رود تیبر غرق خواهد کرد.
بزرگترین عشق هادریانوس این بود که وضع کلیسا را از اوضاع زمان لئو به وضع دوران عیسی باز گرداند. اوبا صراحتی مستقیم به اصلاح سوء استفاده هایی در محیط کلیسا می پرداخت که می توانست از آنها مطلع شود. مشاغل زیادی را، با قدرتی که گاه بیملاحظه و بیتمیز بود، از میان برد. قراردادهای لئو را برای پرداخت مقرری سالانه، باکسانی که مشاغل کلیسایی را خریده بودند، لغو کرد؛ 255 تن کسانی که این مشاغل را به منظور بهره برداری از پول خود خریده بودند، به اصطلاح، هم اصل را از دست دادند و هم فرع را؛ در سراسر رم فغانشان شنیده می شد که می گفتند گول خورده ایم، و یکی از این قربانیان کوشید تا پاپ را بکشد. خویشان هادریانوس که برای کارهای کم زحمت وپر درآمد نزد اومی آمدند، جواب می شنیدند که بروند زندگی خود را با کارهای شرافتمندانه تأمین کنند. به خویش پرستی و خرید وفروش مشاغل مقامات کلیسایی پایان داد، فساد دیوانخانه را بشدت مذمت کرد، جریمه های سنگینی برای ارتشا و اختلاس تعیین کرد، و کاردینالهای خاطی را با همان شدت تنبیه کرد که کوچکترین منشیها را؛ به اسقفان و کاردینالها دستور داد به حوزه های دینی خود بروند و وظایف اخلاقی آنان را گوشزد کرد. به آنان گفت که سوء شهرت رم در تمام اروپا زبانزد است؛ خود کاردینالها را متهم نمی کرد، اما می گفت که درکاخ آنان گناه بی تنبیه می ماند. از آنان خواست که به تجمل پرستی

خاتمه دهند و خود را با حداکثر 6,000 دوکاتو (75,000 دلار) عایدی درسال قانع سازند. سفیر کبیر ونیز چنین نوشت: «تمام دستگاه کلیسای رم از آنچه که پاپ درمدت هشت روز انجام داده به وحشت افتاده است.»
اما نه هشت روزکافی بود و نه سیزده ماه سلطنت روحانی فعال هادریانوس. فساد تا چندی رخ پوشاند، اما همچنان برجای ماند؛ اصلاحات صدها کارمند را رنجاند و بامقاومت شدید و آرزوی مرگ هادریانوس روبه رو شد. پاپ از بیمقداری آنچه یک تن می تواند برای اصلاح مردم انجام دهد می نالید؛ بارها می گفت: «میزان مؤثر بودن اقدام یک نفر بسته به عصری است که کار او به قالب آن ریخته می شود.» -و به دوست دیرینش، هیزه، نومیدانه چنین می گفت: «دیتریش، چقدر برای ما بهتر بود وقتی که زندگی آرامی در لوون داشتیم.»
در میان این محنتهای داخلی، دوچندان که می توانست بامسائل بغرنج خارجی شرافتمندانه مواجهه می کرد. اوربینو را به فرانچسکو ماریا دلارووره بازگرداند و آلفونسو را بی مزاحمت در فرارا باقی گذاشت. دیکتاتورهای مخلوع از آن پاپ صلح طلب استفاده کردند و باردیگر قدرت را درپروجا، ریمینی، وسایر ایالات پاپی به دست گرفتند. هادریانوس به شارل و فرانسوا ملتجی شد تا صلح کنند یا لااقل متارکه ای را بپذیرند و در دفع ترکها، که خود را برای حمله به رودس آماده ساخته بودند، با یکدیگر متحد شوند. در عوض شارل با هنری هشتم پادشاه انگلستان معاهدةونیزر را امضا کرد (19 ژوئن 1522) که آنها را متعهد می ساخت حملة هماهنگی به فرانسه بکنند. در 21 دسامبر، ترکها رودس را، که آخرین دژ مسیحی در مشرق مدیترانه بود، گرفتند و چنین شایع بود که می خواهند در آپولیا پیاده شوند و ایتالیای پرآشوب را تسخیر کنند. وقتی که جاسوسان ترک دررم دستگیر شدند، اضطراب به حدی رسید که خاطرة ترس تجاوز به شهر را پس از فتح هانیبال، درکانای درسال 216 ق م، به یادآورد. همداستان شدن کاردینال فرانچسکو سودرینی –وزیر اعظم و محرم اسرار و نمایندة عمدة او در مذاکراتش برای برقراری صلح دراروپا- بافرانسوا، وزمینه سازی برای حمله به سیسیل، جام اندوه هادریانوس را پرکرد. وقتی که هادریانوس آن توطئه را کشف کرد و دانست که فرانسوا مشغول تمرکز نیرو در مرز ایتالیاست، بیطرفی را ترک کرد و با شارل پنجم متحد شد. آنگاه، در حالی که جسماً و روحاً شکسته بود، بیمار شد و درگذشت (14 سپتامبر 1523). به موجب وصیت، اموال خودرا به فقیران واگذاشت، و آخرین دستورش این بود که کفن ودفنش بدون خرج و آرام باشد.
رم بیش از آنچه ممکن بود دربارة نجات شهر از شر ترکان شادی کند، در مرگ او ابراز مسرت کرد. برخی اشخاص گمان بردند که او به خاطر هنر مسموم شده است؛ و شوخ طبعی به درخانة پزشک پاپ نوشته ای چسبانید که سپاسگزاری «سنا و مردم رم را از نجات دهندة وطن» می رساند. روح آن پاپ مرده را با صد طنز آلوده ساختند؛ به آز، میخوارگی، و بزرگترین سوء اخلاق متهمش کردند؛ هرعملی که در دوران حکومت او انجام یافته بود، با بدخواهی و مضحکه،

به شرارت تبدیل شد؛ حال آزادی بازماندة «مطبوعات» در رم، با گرایش به افراط، وسیلة مرگ بدون سوگواری خود را فراهم ساخت. بسیار موجب تأسف بود که هادریانوس نمی توانست رنسانس را درک کند، اما اینکه رنسانس نمی توانست یک پاپ مسیحی را تحمل کند جنایت و جنونی بزرگتر بود.